الكتاب: توضيح المسائل (فارسي)
المؤلف: السيد محمد صادق الروحاني
الجزء:
الوفاة: معاصر
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة: الثالث عشر
سنة الطبع: ١٣٧٨ ش
المطبعة: سپهر
الناشر:
ردمك: ٩٦٤-٣٣٠-٦٠٩-٧
ملاحظات:

توضيح المسائل مطابق با فتاوى حضرت آيت الله العظمى سيد محمد صادق روحانى " مد ظله العالى
1

اسم كتاب: توضيح المسائل
مؤلف: آيت الله العظمى سيد محمد صادق روحانى " مد ظله العالى
چاپ: هفدهم
تاريخ: بهار 1380
چاپخانه: سپهر
2

" بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على خير خلقه محمد وآله الطاهرين
ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
" احكام تقليد "
مسأله 1 - عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد،
و نمى تواند در اصول دين تقليد نمايد، يعنى بدون دليل گفته كسى را قبول كند،
ولى در احكام دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل بدست
آورد، يا از مجتهد تقليد كند، يعنى به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط
طورى به وظيفه خود عمل نمايد، كه يقين كند، تكليف خود را انجام داده است،
مثلا اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام مى دانند وعده ديگر مى گويند حرام
نيست، آن عمل را انجام ندهند. و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب
3

مى دانند آن را بجا آورد. پس كسانى كه مجتهد نيستند و نمى توانند به احتياط عمل
كنند. واجب است از مجتهد تقليد نمايند.
مسأله 2 - تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است. و از مجتهدى
بايد تقليد كرد كه مرد، و بالغ، و عاقل، و شيعه دوازده امامى، و حلال زاده،
و زنده، و عادل باشد. و عادل كسى است كه كارهايى كه بر او واجب است بجا
آورد و كارهايى كه بر او حرام است ترك كند، به عبارت ديگر عادل كسى است كه
در جاده شرع مستقيم است و عملا از آن منحرف نمى شود، و نيز مجتهدى كه
انسان از او تقليد مى كند بايد اعلم باشد، يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام
مجتهدهاى زمان خود استادتر باشد.
مسأله 3 - مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت: اول آنكه خود
انسان يقين كند، مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم
آنكه يك نفر عالم عادل بلكه موثق كه مى تواند مجتهد و علم را تشخيص دهد،
مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كند، به شرط آنكه عالم ثقه ديگر با گفته
او مخالفت ننمايد. سوم آنكه عده اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را
تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود مجتهد بودن يا اعلم بودن
كسى را تصديق كنند.
مسأله 4 - اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كند كه گمان
به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است
و بداند ديگرى از او اعلم نيست، بايد از او تقليد نمايد، و اگر چند نفر در نظر او
اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند. ولى
چنانچه يكى از آنان پرهيزكارتر در فتوى باشد بايد از او تقليد نمايد.
مسأله 5 - بدست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول
شنيدن از خود مجتهد. دون شنيدن از يك نفر عادل بلكه موثق كه فتواى مجتهد را
نقل كند. سوم شنيدن از كسى كه انسان به گفته او اطمينان دار. چهارم ديدن در
4

رساله مجتهد، در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.
مسألة 6 - تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مى تواند
به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد، و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض
شده، جستجو لازم نيست.
مسأله 7 - اگر مجتهد اعلم در مسأله‌اى فتوى دهد مقلد آن مجتهد يعنى
كسى كه از او تقليد مى كند نمى تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند،
ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلان طور عمل شود، مثلا بفرمايد
احتياط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نمار سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى
سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر بگويد، مقلد بايد يا به اين
احتياط، كه احتياط واجبش مى گويند عمل كند و سه مرتبه بگويد، و يا به فتواى
مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل
نمايد، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند مى تواند يا مرتبه بگويد،
و همچنين است كه اگر مجتهد اعلم بفرمايد مسأله محل تأمل يا محل اشكال است.
مسأله 8 - اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مسأله‌اى فتوى داده احتياط كند،
مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مى شود، اگر چه
احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند، مقلد او نمى تواند در آن مسأله به فتواى
مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتواى او عمل كند، يا به احتياط بعد از
فتوى كه آن را احتياط مستحب مى گويند عمل نمايد.
مسأله 9 - اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند، از دنيا برود بايد از
مجتهد زنده تقليد كرد، و تقليد از ميت حتى در مسائلى كه به فتواى او عمل كرده
جائز نيست، به عبارت ديگر بقاء بر تقليد ميت مانند تقليد ابتدايى از او است
مطلقا جائز نيست.
مسأله 10 - مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد
بگيرد.
5

مسأله 11 - اگر براى انسان مسأله‌اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند،
چنانچه ممكن است، بايد صبر كند تا فتوى مجتهد اعلم را به دست آورد يا
احتياط كند. و اگر هيچ كدام ممكن نيست بايد به فتواى مجتهدى كه علم او كمتر از
مجتهد اعلم و بيشتر از مجتهدهاى ديگر است عمل كند.
مسأله 12 - اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن
مجتهد عوض شود لازم نيست به او خبر دهد كه فتوى عوض شده ولى اگر بعد از
گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد بايد اشتباه را بر طرف كند.
مسأله 13 - اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در
صورتى اعمال او صحيح است كه با فتواى مجتهدى كه فعلا بايد از او تقليد كند
مطابق باشد، يا از راه ديگرى بفهمد كه به وظيفه واقعى خود رفتار كرده است، يا
احتمال بدهد كه حين عمل رعايت وظيفه‌اش را ولو به احتياط نموده. " احكام طهارت " آب مطلق و مضاف
مسأله 14 - آب يا مطلق است، يا مضاف: آب مضاف آبى است كه آن را از
چيزى بگيرند: مثل آب هندوانه و گلاب، يا به چيزى مخلوط باشد: مثل آبى كه
به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند و غير اينها آب
مطلق است، و آن بر پنج قسم است: اول آب كر، دوم آب قليل، سوم آب جارى،
چهارم آب باران، پنجم آب چاه.
1 - آب كر
مسأله 15 - آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى
آن هر يك سه وجب است بريزند آن ظرف را پر كند و به عبارت ديگر مساحت آن
6

بيست و هفت وجب باشد، و وزن آن از صد و بيست و هشت من تبريز بيست مثقال
كمتر باشد كه تقريبا 377 كيلوگرم مى شود.
مسأله 16 - اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است
مانند لباس نجس، به آب كر برسد، چنانچه آن آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست را
بگيرد، نجس مى شود و اگر تغيير نكند نجس نمى شود.
مسأله 17 - اگر بوى آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند نجس
نمى شود.
مسأله 18 - اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو
يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از
كر باشد تمام آب نجس مى شود. و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه
بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است.
مسأله 19 - آب فواره اگر متصل به كر باشد، آب نجس را پاك مى كند. ولى
اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد، آن را پاك نمى كند، مگر آنكه چيزى روى
فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود. و بنابر
احتياط واجب بايد آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.
مسأله 20 - اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند، آبى كه
از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد
و عين نجاست هم در آن نباشد پاك است.
مسأله 21 - اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن به قدر كر نباشد، چنانچه
نجاست به آن برسد نجس مى شود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.
مسأله 22 - آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا
نه، مثل آب كر است، يعنى نجاست را پاك مى كند و اگر نجاستى هم به آن برسد
نجس نمى شود. و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه
حكم آب كر ندارد.
7

مسأله 23 - كر بودن آب، به سه راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان
يقين كند، دوم آنكه يك مرد عادل بلكه موثق خبر دهد، سوم كسى كه آب در اختيار
او است به كر بودن آن خبر دهد مثلا حمامى بگويد آب حوض حمام كر است.
2 - آب قليل
مسأله 24 - آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
مسأله 25 - اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد
نجس مى شود. ولى اگر از بالا با فشارى روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن
چيز مى رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مى باشد.
مسأله 26 - آب قليلى كه براى بر طرف كردن عين نجاست روى چيز نجس
ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است. و بايد از آب قليلى هم كه بعد از
بر طرف شدن عين نجاست، براى آن كشيدن چيز نجس روى آن مىريزند و از آن
جدا مى شود اجتناب كنند.
مسأله 27 - آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مىشويند با پنج شرط پاك
است: اول - آنكه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم - نجاستى از خارج
به آن نرسيده باشد. سوم - نجاست ديگرى مثل خون يا بول يا غائط بيرون نيامده
باشد. چهارم - ذره هاى غائط در آب پيدا نباشد. پنجم - بيشتر از مقدار معمول،
نجاست به اطراف مخرج نرسيد باشد.
3 - آب جارى
مسأله 28 - آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد
مانند آب چشمه و قنات.
8

مسأله 29 - آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به
آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك
است.
مسأله 30 - اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن، كه بو يا رنگ يا
مزه اش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است، و طرفى كه متصل به چشمه
است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است، و آبهاى ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا
به واسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك و اگر نه نجس است.
مسأله 31 - آب چشمه‌اى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از
آن بردارند باز مى جوشد، حكم آب جارى دارد. يعنى اگر نجاست به آن
برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده، پاك
است.
مسأله 32 - آبى كه كنار نهر، ايستاده و متصل به آب جارى است، حكم آب
جارى دارد.
مسأله 33 - چشمه‌اى كه مثلا در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش
مى افتد فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى دارد.
مسأله 34 - آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه
به خزينه‌اى كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جارى است.
مسأله 35 - آب لوله‌هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مى ريزد،
اگر متصل به كر باشد مثل آب جارى است.
مسأله 36 - آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمى جوشد،
چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى شود. اما اگر از بالا
با فشار به پايين بريزد. چنانچه نجاست به پايين آن برسد بالاى آن نجس
نمى شود.
9

4 - آب باران
مسأله 37 - اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران
ببارد جايى كه باران به آن برسد پاك مى شود و در فرش و لباس و مانند اينها فشار
لازم نيست. ولى باريدن دو سه قطره فائده ندارد، بلكه بايد طورى باشد كه بگويند
باران مى آيد.
مسأله 38 - اگر باران، به عين نجس ببارد و بجاى ديگر ترشح كند، چنانچه
عين نجاست همراه آن نباشد، و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، پاك است،
پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذره هاى خون در آب باشد، يا
آنكه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس مى باشد.
مسأله 39 - اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا وقتى
باران به بام مى بارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مى ريزد پاك
است. ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد، به چيز نجس
رسيده است، نجس مى باشد.
مسأله 40 - زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مى شود. و اگر باران بر
زمين جارى شود و به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك
مى كند.
مسأله 41 - خاك نجسى كه به واسطه باران گل شود پاك است.
مسأله 42 - هرگاه آب باران در جايى جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد
چنانچه موقعى كه باران مى آيد، چيز نجسى را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا
مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مى شود.
مسأله 43 - اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد، و بر
زمين نجس جارى شود، فرش نجس نمى شود و زمين هم پاك مى گردد.
10

5 - آب چاه
مسأله 44 - آب چاهى كه از زمين مى جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد
چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى، بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير
نكرده پاك است. و مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، مقدارى كه
در كتابهاى مفصل گفته شده از آب آن بكشند.
مسأله 45 - اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير
دهد، و تغيير آب چاه از بين برود بنابر احتياط واجب، موقعى پاك مى شود كه با
آبى كه از چاه مى جوشد مخلوط گردد.
مسأله 46 - اگر آب باران قطع شود و در گودالى جمع شود و كمتر از كر
باشد، با رسيدن نجاست به آن نجس مى شود. " احكام آبها "
مسأله 47 - آب مضاف كه معنى آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمى كند،
وضوء و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 48 - آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذره اى نجاست به آن برسد
نجس مى شود، ولى چنانچه از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه
به چيز نجس رسيده نجس و مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مى باشد. مثلا اگر
گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه بدست رسيده نجس، و آنچه
بدست نرسيده پاك است.
مسأله 49 - اگر آب مضاف نجس، طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود،
كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مى شود.
11

مسأله 50 - آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه مثل
آب مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مى كند، وضوء و غسل هم با آن
صحيح است. و آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب
مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمى كند، وضوء و غسل هم با آن باطل
است.
مسأله 51 - آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه
قبلا مطلق يا مضاف بوده نجاست را پاك نمى كند وضوء و غسل هم با آن باطل
است و اگر نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن مى شود ولو به اندازه كر يا
بيشتر باشد.
مسأله 52 - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا
مزه آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى باشد نجس مى شود. ولى اگر بو يا رنگ يا
مزه آن، به واسطه نجاستى كه بيرون آب است عوض شود، مثلا مردارى كه پهلوى
آب است بوى آن را تغيير دهد نجس نمى شود.
مسأله 53 - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا
مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن ببارد، يا باد
باران را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان در آن جارى شود، و تغير آن از بين
برود پاك مى شود. ولى بنا بر احتياط واجب بايد آب باران يا كر يا جارى با آن
مخلوط گردد.
مسأله 54 - اگر چيز نجسى را در كر يا جارى آب بكشند، آبى كه بعد از
بيرون آوردن، از آن مى ريزد پاك است.
مسأله 55 - آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاك است.
و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه نجس است.
مسأله 56 - نيمخورده سگ و خوك، نجس و خوردن آن حرام است
و نيم خورده حيوانات حرام گوشت، پاك و خوردن آن مكروه مى باشد.
12

" احكام تخلى "
مسأله 57 - واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر، عورت خود را از
كسانى كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از
ديوانه و بچه‌هاى مميز كه خوب و بد را مى فهمند، بپوشاند. ولى زن و شوهر لازم
نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
مسأله 58 - لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند، و اگر
مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافيست.
مسأله 59 - موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه و زانوها
رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مسأله 60 - اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به
قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمى كند. و اگر جلوى بدن او رو به قبله
يا پشت به قبله نباشد، واجب است عورت را رو به قبله ننمايد. ولى پشت به قبله
مانعى ندارد.
مسأله 61 - طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته
مى شود، در صورتى كه بداند بلل مشتبه خارج مى شود بايد رو به قبله و پشت به
قبله نباشد، و در صورتى كه شك در خروج بلل دارد، و موقع تطهير مخرج بول
و غائط، رو به قبله بودن و پشت به آن اشكال ندارد.
مسأله 62 - اگر براى آنكه نامحرم او را نبيند، مجبور شود، رو به قبله يا
پشت به قبله بنشيند، مانعى ندارد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، و نيز اگر از راه
ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.
مسأله 63 - نشاندن بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت به قبله حرام
نيست. و اگر خود بچه بنشيند، جلوگيرى از او واجب نيست.
13

مسأله 64 - در چهار جا تخلى حرام است: اول در كوچه‌هاى مملوكه در
صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند. و همچنين در كوچه‌هايى كه ملك كسى
نيست ولى تخلى ضرر مى زند به افرادى كه رفت و آمد مى كنند يا آنكه موجب
اذيت آنان مى شود: دوم - در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است: سوم - در
جايى كه براى عده مخصوص وقف شده است مثل بعضى از مدرسه‌ها: چهارم -
روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد.
مسأله 65 - در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مى شود: اول - آنكه
با غائط، نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد: دوم - آنكه نجاستى از
خارج به مخرج غائط رسيده باشد: سوم - آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار
معمولى آلوده شده باشد. و در غير اين سه صورت مى شود مخرج را با آب شست
و يا به دستورى كه بعدا گفته مى شود، با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد،
اگر چه شستن با آب بهتر است.
مسأله 66 - مخرج بول با غير آب پاك نمى شود، و در كر و جارى اگر بعد از
بر طرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافيست، ولى با آب قليل بايد دو مرتبه شست
و بهتر است سه مرتبه شسته شود.
مسأله 67 - اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن
نماند ولى باقيماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد، و اگر در دفعه اول طورى شسته
شود كه ذره اى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
مسأله 68 - با سنگ، و كلوخ، و پارچه و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند
مى شود مخرج غائط را تطهير كرد، و چنانچه رطوبت كمى داشته باشند كه به
مخرج نرسد اشكال ندارد ولى بايد از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه به يك مرتبه يا
دو مرتبه مخرج پاكيزه شود. و بهتر است سه قطعه باشد.
مسأله 69 - اگر با سه دفعه غائط بر طرف نشود، بايد به قدرى اضافه
نمايند تا مخرج كاملا پاكيزه شود، ولى باقيماندن ذره هاى كوچكى كه ديده
14

نمى شود اشكال ندارد.
مسأله 70 - پاك كردن مخرج غائط با چيزهايى كه احترام آنها لازم است:
مانند كاغذى كه اسم خدا و پيغمبران بر آن نوشته شده حرام است، و اگر كسى با
اينها غائط را بر طرف كند، معصيت كرده ولى مخرج پاك مى شود، و با استخوان
و سرگين هم نبايد مخرج غائط را پاك كرد، و اگر كسى با آنها بر طرف كند پاك
نمى شود.
مسأله 71 - اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه بعد از
بول يا غائط فورا تطهير مى كرده واجب است تطهير نمايد.
مسأله 72 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير كرده يا
نه نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند. " استبراء "
مسأله 73 - استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول
انجام مى دهند، براى آنكه يقين كنند بول در مجرى نمانده است، و آن داراى
اقسامى است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط
نجس شده، او آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از
مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد، شست را روى آلت و انگشت پهلوى
شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر
آلت را فشار دهند.
مسأله 74 - آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن از انسان خارج مى شود،
و به آن مذى مى گويند پاك است، و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مى آيد، و به
آن وذى گفته مى شود، و آبى كه گاهى بعد از بول بيرون مى آيد، و به آن ودى
مى گويند اگر بول به آن نرسيده باشد پاك است، و چنانچه انسان بعد از بول
15

استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود و شك كند كه بول است يا يكى از اينها،
پاك مى باشد.
مسأله 75 - اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد
كه نداند پاك است يا نه، نجس مى باشد، و چنانچه وضوء گرفته باشد باطل
مى شود، ولى اگر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او
بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه پاك مى باشد، و وضوء را هم باطل نمى كند.
مسأله 76 - كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتى از بول كردن او
گذشته، يقين كند بول در مجرى نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند پاك است
يا نه، آن رطوبت پاك مى باشد، وضوء را هم باطل نمى كند.
مسأله 77 - اگر انسان بعد از بول استبراء كند، وضوء بگيرد، چنانچه بعد
از وضوء رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطا غسل
كند، وضوء هم بگيرد، ولى اگر وضوء نگرفته باشد فقط گرفتن وضوء كافيست.
مسأله 78 - براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند
پاك است يا نه پاك مى باشد، وضوء و غسل او را هم باطل نمى كند. " مستحبات و مكروهات تخلى "
مسأله 79 - مستحب است در موقع تخلى جايى بنشيند كه كسى او را
نبيند، و موقع وارد شدن به مكان تخلى اول پاى چپ و موقع بيرون آمدن، اول پاى
راست را بگذارد، و همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند
وسنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.
مسأله 80 - مكروه است انسان رو به ‌روى خورشيد و ماه در موقع تخلى
بنشيند. ولى اگر عورت خود را به وسيله‌اى بپوشاند مكروه نيست، و نيز در موقع
تخلى نشستن رو به ‌روى باد، و در جاده، و خيابان، و كوچه، و درب خانه، و زير
16

درختى كه ميوه مى دهد، و چيز خوردن، و توقف زياد مكروه است، و همچنين
است حرف زدن در حال تخلى، ولى اگر ناچار باشد، يا ذكر خدا بگويد اشكال
ندارد، و تطهير كردن با دست چب مستحب مى باشد.
مسأله 81 - ايستاده بول كردن، و بول كردن در زمين سخت، و سوراخ
جانوران، و در آب، خصوصا آب ايستاده مكروه است.
مسأله 82 - خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است.
مسأله 83 - مستحب است انسان، پيش از نماز، و پيش از خواب، و پيش از
جماع، و بعد از بيرون آمدن منى بول كند. " نجاسات "
مسأله 84 - نجاسات يازده چيز است: اول: بول، دوم: غائط، سوم: منى،
چهارم: مردار، پنجم: خون، ششم و هفتم: سگ و خوك، هشتم: مشرك، نهم:
شراب، دهم: فقاع، يازدهم: عرق شتر نجاستخوار، و بنابر احتياط واجب بايد
اجتناب كرد از عرق مطلق حيوان نجاستخوار، و اما عرق جنب از حرام پاك
است، ولى نماز خواندن در آن جايز نيست.
1 - 2 - بول و غائط
مسأله 85 - بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده
دارد كه اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مى كند، نجس است. و بنابر احتياط
واجب بايد از بول حيوان حرام گوشتى كه خون آن جستن نمى كند، مثل ماهى
حرام گوشت اجتناب كرد، ولى غائط آن و فضله حيوانات كوچك مثل پشه
و مگس كه گوشت ندارند پاك است.
17

مسأله 86 - بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاك است.
مسأله 87 - بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است، و همچنين است
بول و غائط حيوانى كه انسان آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده،
و گوسفندى كه گوشت آن از خوردن شير خوك محكم شده است.
3 - منى
مسأله 88 - منى انسان و حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است.
4 - مردار
مسأله 89 - مردار انسان و حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، چه
خودش مرده باشد، يا به غير دستورى كه در شرع معين شده آن را كشته باشند.
و ماهى چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بميرد پاك است.
مسأله 90 - چيزهايى از مردار كه مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان،
روح نداشته باشد پاك است.
مسأله 91 - اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه
زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است.
مسأله 92 - اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن را بكنند پاك
است.
مسأله 93 - تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد، اگر پوست روى
آن سفت شده باشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مسأله 94 - اگر بره و بزغاله پيش از آنكه علفخوار شوند بميرند، پنير
مايه‌اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است. ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
18

مسأله 95 - دواجات روان، و عطر، روغن، و واكس، و صابون كه از خارجه
مى آورند اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد پاك است.
مسأله 96 - گوشت، و پيه، و چرمى كه احتمال آن برود كه از حيوانى است
كه به دستور شرع كشته شده پاك است، و چنانچه از دست مسلمانى گرفته و يا از
بازار مسلمانها، تهيه كند خوردن آن گوشت و پيه حلال و نماز در آن چرم جايز
است، ولى اگر از دست كافر گرفته شود يا اينكه دست مسلمانى باشد كه از كافر
گرفته و تحقيق نكرده كه آن حيوان به دستور شرع كشته شده يا نه، خوردن آن
گوشت و پيه حرام، و نماز در آن چرم جايز نيست.
5 - خون
مسأله 97 - خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد يعنى حيوانى كه
اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند نجس است، پس خون حيوانى كه
مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد پاك مى باشد.
مسأله 98 - اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده
بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش مى ماند پاك
است، ولى اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اينكه سر حيوان در جاى بلندى
بوده خون به بدن حيوان برگردد. آن خون نجس است.
مسأله 99 - خونى كه گاهى در تخم مرغ ديده مى شود پاك، ولى خوردن آن
خون حرام است، مگر آنكه به واسطه مخلوط شدن با اجزاء تخم مرغ از بين برود
كه در اين صورت خوردن تخم مرغ حلال است.
مسأله 100 - خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير در آن ديده مى شود نجس
است و شير را نجس مى كند.
مسأله 101 - خونى كه از لاى دندانها مى آيد، اگر به واسطه مخلوط شدن با
19

آب دهان از بين برود اجتناب از آب دهان لازم نيست.
مسأله 102 - خونى كه به واسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست
مىميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، و اگر به آن خون
بگويند نجس است، و در اين صورت چنانچه ناخن يا پوست سوارخ شود، اگر
مشقت ندارد بايد براى وضوء و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت دارد بايد
اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود بشويند و پارچه يا چيزى مثل پارچه
بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند و تيمم هم بكنند.
مسأله 103 - اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت به واسطه
كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است.
مسأله 104 - اگر موقع جوشيدن غذا ذره اى خون در آن بيفتد، تمام غذا
و ظرف آن نجس مى شود. و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
مسأله 105 - زردابه‌اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مى شود،
اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك مى باشد.
6 و 7 - سگ و خوك
مسأله 106 - سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند حتى مو
و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است ولى سگ و خوك درياى
پاك است.
8 - كافر
مسأله 107 - كافر يعنى كسى كه منكر خدا است، يا براى خدا شريك قرار
مى دهد نجس است.
20

مسأله 108 - اهل كتاب، يعنى، يهود، و نصارى، و مجوس پاكند و به عبارت
ديگر، كسى كه منكر خدا نيست، و براى خدا شريك قرار نمى دهد ولو پيغمبرى
حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله قبول ندارد، پاك است.
مسأله 109 - كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه مسلمانان
جزء دين مى دانند منكر شود نجس نمى باشد ولو بداند آن چيز جزء دين است.
مسأله 110 - بچه غير مميز كافر منكر خدا پاك است.
مسأله 111 - اگر مسلمانى با يكى از دوازده امام دشمنى داشته باشد نجس
است.
9 - شراب
مسأله 112 - شراب و هر چيزى كه انسان را مست مى كند چنانچه به خودى
خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد پاك است
اگر چه چيزى در آن بريزند كه روان شود.
مسأله 113 - الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب و ميز و صندلى و مانند
اينها به كار مى برند پاك مى باشد.
مسأله 114 - اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بيايد حرام و نجس
است، و اگر به واسطه پختن جوش بيايد، خوردن آن حرام است ولى نجس نيست.
مسأله 115 - خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايند پاك،
و خوردن آنها حلال است.
10 - فقاع
مسأله 116 - فقاع كه از جو گرفته مى شود و به آن آبجو مى گويند نجس است،
21

ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مى گيرند و به آن ماء الشعير مى گويند پاك
مى باشد.
11 - عرق شتر نجاستخوار
مسأله 117 - عرق شتر نجاستخوار نجس است، و بنابر احتياط واجب
بايد از عرق هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب
كرد. " عرق جنب از حرام "
مسأله 118 - عرق جنب از حرام پاك است ولى نماز در آن جايز نيست چه
در حال جماع بيرون آيد يا بعد از آن، از مرد باشد يا از زن، از زنا باشد يا از لواط،
يا از وطء و نزديكى كردن با حيوانات يا استمناء (استمناء آن است كه انسان كارى
كند كه منى از او بيرون آيد).
مسأله 119 - اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن حرام است مثلا در
حال حيض با زن خود نزديكى كند بايد با عرق خود نماز نخواند، ولى اگر در
روزه ماه رمضان با زن خود نزديكى كند با عرق خود مانعى ندارد كه نماز
بخواند.
مسأله 120 - اگر جنب از حرام عوض غسل تيمم نمايد و بعد از تيمم عرق
كند نماز خواندن با آن عرق اشكال ندارد.
مسأله 121 - اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند با
عرق خود نمى تواند نماز بخواند، و اگر اول با حلال خو نزديكى كند و بعد از
حرام جنب شود نماز با آن مانعى ندارد.
22

" راه ثابت شدن نجاست "
مسأله 122 - نجاست هر چيز از سه راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان
يقين كند چيزى نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم
نيست از آن اجتناب نمايد. بنابراين غذا خوردن در قهوه خانه‌ها
و مهمانخانه‌هايى كه مردمان لا ابالى و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات
نمى كنند در آنها غذا مى خورند، اگر انسان يقين نداشته باشد غذايى را كه براى او
آورده اند نجس است اشكال ندارد، دوم آنكه كسى كه چيزى در اختيار او است
بگويد آن چيز نجس است، مثلا همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد، ظرف يا چيز
ديگرى كه در اختيار او است نجس مى باشد: سوم اينكه يك نفر عادل بلكه ثقه
بگويد چيزى نجس است.
مسأله 123 - اگر به واسطه ندانستن مسأله نجس بودن و پاك بودن چيزى را
نداند مثلا نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر
با اينكه مسأله را مى داند، چيزى را شك كند پاك است يا نه، مثلا شك كند آن چيز
خون است يا نه يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مى باشد.
و پرسيدن لازم نيست.
مسأله 124 - چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است.
و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است. و اگر هم بتواند نجس بودن
يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست وارسى كند.
مسأله 125 - اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها
مى تواند استفاده كند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند،
ولى اگر مثلا نمى داند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه نمى تواند از آن
استفاده كند و مال ديگرى است، از لباس خودش هم لازم نيست اجتناب نمايد.
23

" راه نجس شدن چيزهاى پاك "
مسأله 126 - اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به طورى
تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد چيز پاك نجس مى شود، و چنانچه نجس
دوم كه آن را متنجس مى نامند، به چيز پاك سومى برسد در صورتى كه آن چيز از
مايعات مانند آب باشد چيز سوم نجس مى شود، و اگر از جواد مانند لباس
و بدن باشد بنابر احتياط واجب بايد از آن چيز اجتناب نمود، و در غير واسطه
اول، مثل اينكه آن چيز سوم، به چيز چهارم برسد دليلى بر لزوم اجتناب از آن
نيست بلكه به حسب ادله شرعية بايد حكم به طهارت نمود.
مثال: چنانچه دست راست به بول متنجس شود، و عين بول از بين برود،
و آن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات كند بنابر احتياط واجب بايد از دست
چپ اجتناب نمود، و اگر دست چپ با رطوبت با لباس تماس پيدا كرد و ترى آن
به لباس رسيد به مقتضاى ادله شرعيه آن لباس نجس نمى شود.
مسأله 127 - اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا
يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمى شود.
مسأله 128 - دو چيزى كه انسان نمى داند كدام پاك و كدام نجس است، اگر
چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد نجس نمى شود. در صورتى كه قبل از
ملاقات علم به نجاست يكى از آنها داشته باشد.
مسأله 129 - زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى
كه نجاست به آن برسد نجس مى شود و جاهاى ديگر آن پاك است و همچنين
است خيار و خربزه و مانند اينها.
مسأله 130 - هر گاه شيره و روغن و مانند اينها طورى باشد كه اگر مقدارى
از آن را بردارند جاى آن خالى نمى ماند، همين كه يك نقطه از آن نجس شد،
24

تمام آن نجس مى شود ولى اگر طورى باشد كه جاى آن در موقع برداشتن
خالى بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جايى كه نجاست به آن رسيده نجس
مى باشد. پس اگر فضله موش در آن بيفتد جايى كه فضله افتاده نجس و بقيه پاك
است.
مسأله 131 - اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است
بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند
نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مى شود. و اگر نداند پاك است.
مسأله 132 - اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به
جاى ديگر برود هر جا كه عرق به آن برسد نجس مى شود، و اگر عرق به جاى ديگر
نرود جاهاى ديگر بدن پاك است.
مسأله 133 - اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد، اگر خون داشته باشد، جايى
كه خون دارد نجس و بقيه آن پاك است. پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد،
مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است و محلى
را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه پاك مى باشد.
مسأله 134 - اگر آفتابه‌اى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس بگذراند
چنانچه آب، طورى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود، آب
آفتابه نجس مى شود، و اگر آب بر زمين جارى شود يا فرو رود، آب آفتابه نجس
نمى شود.
مسأله 135 - اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى كه
بعد از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است. پس اگر اسباب اماله يا
آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو
رود و بعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و همچنين است
آب دهان و بينى اگر در داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده
نباشد.
25

" احكام نجاسات "
مسأله 136 - نجس كردن خط ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد
فورا آن را آب بكشند.
مسأله 137 - اگر جلد قرآن نجس شود در صورتى كه بى احترامى به قرآن
باشد بايد آن را آب بكشند.
مسأله 138 - گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن
عين نجس خشك باشد حرام است و برداشتن قرآن از روى آن واجب مى باشد.
مسأله 139 - نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن باشد حرام
است و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند يا به واسطه تراشيدن و مانند آن كارى
كنند كه از بين برود.
مسأله 140 - دادن قرآن به كافر حرام، و گرفتن قرآن از او واجب است.
مسأله 141 - اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است. مثل كاغذى كه
اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن و آب
كشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است. و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد،
بنابر احتياط واجب بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است.
و نيز اگر ترتب در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد بنابر احتياط
واجب بايد تا وقتى كه يقين نكرده اند به كلى از بين رفته، به آن مستراح نروند.
مسأله 142 - خوردن و آشاميدن چيز متنجس حرام است، و همچنين است
خورانيدن آن به ديگرى، مگر به اطفال و ديوانه، اما خوراندن مسكر به اطفال هم
جايز نيست، و اگر خود طفل غذاى نجس را بخورد يا با دست نجس غذا را
نجس كند و بخورد، بى اشكال لازم نيست از او جلوگيرى كنند.
مسأله 143 - فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مى شود آن را آب كشيد،
26

اگر نجس بودن آن را به طرف بگويند اشكال ندارد.
مسأله 144 - اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مى خورد يا با لباس نجس
نماز مى خواند، لازم نيست به او بگويد.
مسأله 145 - اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد، و ببيند بدن يا لباس
يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مى شوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است، با دو قيد لازم است به آنان بگويد كه نجس است. 1 - آن شئ متنجس را
استعمال در اكل وشرب بنمايد. 2 - آنكه با تسبيب او باشد، و الا گفتن لازم نيست
مسأله 146 - اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است،
بايد به مهمانها بگويد، اما اگر يكى از مهمانها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر
دهد، ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه ممكن است به واسطه
نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
مسأله 147 - اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود، هر چند صاحبش
آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مى كند مانند لباس كه با آن
نماز مى خواند واجب نيست نجس شدن آن را به او بگويد، و گذشت حكم
خوردنى و آشاميدنى.
مسأله 148 - اگر بچه بگويد چيزى نجس است يا چيزى را آب كشيده، نبايد
حرف او را قبول كرد. ولى بچه‌اى كه تكليفش نزديك است، اگر بگويد چيزى را
آب كشيدم در صورتى كه آن چيز تحت تصرف او باشد و يا آن بچه مورد اطمينان
باشد حرف او قبول مى شود، و همچنين اگر بگويد چيزى نجس است. " مطهرات "
مسأله 149 - چند چيز نجاست را پاك مى كند، و آنها را مطهرات مى گويند:
1 - آب 2 - زمين 3 - آفتاب 4 - استحاله 5 - انقلاب 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تبعيت
27

9 - بر طرف شدن عين نجاست 10 - استبراء 11 - خارج شدن خون به مقدار
متعارف 12 - تيمم بدل از غسل ميت 13 - سنگ استنجاء 14 - غايب شدن
مسلمان، و احكام آنها در مسائل آينده بيان مى شود، و جمعى از علماء كم شدن
دو سوم آب انگور را از مطهرات شمرده اند، و حكم آن را هم بيان مى كنم.
1 - آب
مسأله 150 - آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند: اول آنكه مطلق
باشد پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد چيز نجس را پاك نمى كند. دوم آنكه
پاك باشد. سوم آنكه وقتى چيز نجس را مىشويند، آب، مضاف نشود و بو يا
رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد. چهارم آنكه بعد از آب كشيدن چيز نجس، عين
نجاست در آن نباشد، و پاك شدن چيز نجس با آب قليل يعنى آب كمتر از كر
شرطهاى ديگرى هم دارد كه بعدا گفته مى شود.
مسأله 151 - ظرف نجس را با آب قليل بنابر احتياط بايد سه مرتبه شست.
و در كر و جارى يك مرتبه كافيست، ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف،
آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاك با ريختن مقدارى آب خاكمال
كرد و بعد يك مرتبه در كر يا جارى يا سه مرتبه بنابر احتياط با آب قليل شست.
و همچنين ظرفى را كه آب دهان سگ در آن ريخته بنابر احتياط بايد پيش از
شستن خاكمال كرد به همان نحو كه بيان شد.
مسأله 152 - اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن زده، تنك باشد و نشود آن را
خاكمال كرد، بايد خاك را در آن بريزند و مقدارى آب ريخته و به شدت حركت
دهند تا به همه آن ظرف برسد. و بعد به ترتيب كه ذكر شد بشويند.
مسأله 153 - ظرفى را كه خوك بليسد يا از آن چيز روانى بخورد بايد
هفت مرتبه شست، و لازم نيست آن را خاكمال كنند.
28

مسأله 154 - ظرفى را كه به شراب نجس شده بايد سه مرتبه بشويند، و فرقى
بين آب قليل و كثير و جارى نيست.
مسأله 155 - كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرو
رفته اگر در آب كر يا جارى بگذارند، به هر جاى آن كه آب برسد پاك مى شود،
و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود، بايد به قدرى در آب كر يا جارى بماند كه آب
به تمام آن فرو رود.
مسأله 156 - ظرف نجس را با آب قليل دو جور مى شود آب كشيد: يكى آنكه
سه مرتبه بنابر احتياط پر كنند و خالى كنند، ديگر آنكه سه دفعه بنابر احتياط
قدرى آب در آن بريزند و در هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى
نجس آن برسد و بيرون بريزند.
مسأله 157 - اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه
سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالى كنند پاك مى شود، و رعايت احتياط هم شده
و همچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند به طورى كه تمام اطراف
آن را بگيرد و در هر دفعه آبى كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند، و احتياط واجب
آن است كه در هر دفعه ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند آب بكشند.
مسأله 158 - اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند، ظاهرش
پاك مى شود.
مسأله 159 - تنورى كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن
بريزند، به طورى كه تمام اطراف آن را بگيرد پاك مى شود، و در غير بول اگر بعد از
بر طرف شدن نجاست يك مرتبه به دستورى كه گفته شد آب در آن بريزند كافيست.
و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون بياورند، بعد آن
گودال را با خاك پاك پر كنند.
مسأله 160 - اگر چيز نجس را بعد از بر طرف كردن عين نجاست يك مرتبه در
آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود. و در
29

فرش و لباس و مانند اينها فشار يا مانند آن از ماليدن، يا لگد كردن و يا هر
چيزى كه سبب جدا شدن آب شود لازم است.
مسأله 161 - اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب
بكشند، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود، در صورتى كه بول
در آن چيز نمانده باشد و بعد از بر طرف شدن نجاست آب روى آن بيايد يك مرتبه
ديگر كه آب روى آن بريزند پاك مى شود، ولى در لباس و فرش و مانند اينها بايد
بعد از هر دفعه فشار دهند يا كارى كنند كه غساله آن بيرون آيد. (و غساله آبى است
كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن از چيزى كه شسته مى شود، خود به خود يا
به وسيله فشار مى ريزد).
مسأله 162 - اگر چيزى به بول پسر شيرخوارى كه غذاخور نشده و شير
خوك و زن كافره نخورده نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به
تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مى شود و در لباس و فرش و مانند اينها فشار
لازم نيست.
مسأله 163 - اگر چيزى به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از بر طرف كردن
نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مى گردد. و نيز اگر در
دفعه اولى كه آب روى آن مىريزند نجاست آن بر طرف شود و بعد از
بر طرف شدن نجاست هم آب روى آن بيايد پاك مى شود. ولى در هر صورت لباس
و مانند آن را بايد كارى كنند تا غساله آن بيرون آيد. مانند فشار دادن.
مسأله 164 - اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر يا جارى فرو
برند، بعد از بر طرف شدن عين نجاست و فشار دادن نخ پاك مى شود. و اگر
بخواهند آن را با آب قليل آب بكشند، در صورتى كه با بول نجس شده باشد، بايد
به هر قسم كه ممكن است اگر چه به لگد كردن باشد دو دفعه فشار دهند، كه در هر
دفعه غساله آن جدا شود.
مسأله 165 - اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود، به فرو
30

بردن در كر و جارى پاك مى گردد و اگر باطن آنها نجس شود پاك نمى شود باطن
آنها مگر آنكه بداند آب به باطن آنها نفوذ كرده و آنها را هم در كر يا جارى آب
كشد.
مسأله 166 - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يا نه،
باطن آن پاك است.
مسأله 167 - اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده باشد،
چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك
مى شود. و اعتبار سه مرتبه بنا بر احتياط است و ظرف آن هم پاك مى گردد. ولى
اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب بكشند،
بايد در هر مرتبه كه آب روى آن مىريزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا
غساله‌اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.
مسأله 168 - لباس نجسى را كه به نيل و مانند آن رنگ شده اگر در آب كر يا
جارى فرو برند و آب پيش از آنكه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود، به تمام آن
برسد، آن لباس پاك مى شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن
بيرون آيد.
مسأله 169 - اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند، و بعد مثلا لجن آب در
آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيرى از رسيدن آب كرده آن لباس پاك
است.
مسأله 170 - اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خورده گل يا اشنان در
آن ديده شود پاك است. ولى اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد
ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها نجس است اگر نداند آب پاك به باطن آنها
رسيده.
مسأله 171 - هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك
نمى شود. ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر
31

خون را از لباس بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك
مى باشد، اما چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاى
نجاست در آن چيز مانده نجس است.
مسأله 172 - اگر نجاست بدن را در آب كر يا جارى بر طرف كنند، بدن پاك
مى شود و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.
مسأله 173 - غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند
و به تمام غذاى نجس برسد پاك مى شود.
مسأله 174 - اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند (بايد كارى
كنند كه غساله آن جدا شود ولو به سر تكان دادن).
مسأله 175 - اگر جايى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا
كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشيدن آب به آنجا سرايت مى كند، با
پاك شدن جاى نجس پاك مى شود به شرط آنكه در مرتبه دوم كه آب مى كشد آب
به آنجا هم ريخته شود، و همچنين است اگر چيز پاكى را پهلوى چيز نجس
بگذارند و روى هر دو آب بريزند. پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس،
روى همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن
انگشت نجس، تمام انگشتها پاك مى شود.
مسأله 176 - گوشت و دنبه‌اى كه نجس شده، مثل چيزهاى ديگر آب كشيده
مى شود. و همچنين است اگر بدن يا لباس، چربى كمى داشته باشد كه از رسيدن
آب به آنها جلوگيرى نكند.
مسأله 177 - اگر ظرف يا بدن نجس باشد، و بعد به طورى چرب شود كه
جلوگيرى از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند،
بايد چربى را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد.
مسأله 178 - چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست، اگر زير شيرى كه
متصل به كر است يك دفعه بشويند، پاك مى شود و نيز اگر عين نجاست در آن
32

باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا بوسيله ديگر بر طرف شود و آبى كه از
آن چيز مى ريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، با آب شير پاك مى گردد.
اما اگر آبى كه از آن مى ريزد، بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد بايد به قدرى آب
شير روى آن بريزند تا در آبى كه از آن جدا مى شود بو يا رنگ يا مزه نجاست
نباشد.
مسأله 179 - اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه
عين نجاست را از آن بر طرف كرده يا نه، چنانچه موقع آب كشيدن، متوجه
بر طرف كردن عين نجاست بوده، آن چيز پاك است و اگر متوجه بر طرف كردن عين
نجاست نبوده، بايد دوباره آن را آب بكشد.
مسأله 180 - زمينى كه آب روى آن جارى نمى شود، اگر نجس شود با آب
قليل پاك نمى گردد. ولى زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد، چون آبى كه روى آن
مىريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مى رود، با آب قليل پاك مى شود، اما
زير ريگهاى نجس مى ماند.
مسأله 181 - زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن فرو
نمى رود، اگر نجس شود با آب قليل پاك مى گردد، ولى بايد به قدرى آب روى آن
بريزند كه جارى شود. و چنانچه آبى كه روى آن ريخته‌اند از سوراخى بيرون رود
همه زمين پاك مى شود، و اگر بيرون نرود جايى كه آبها جمع مى شود نجس
مى ماند و براى پاك شدن آنجا بايد گودالى بكنند كه آب در آن جمع شود، بعد آب
را بيرون بياورند و گودال را با خاك پر كنند.
مسأله 182 - اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر
هم پاك مى شود.
مسأله 183 - اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كر يا جارى
بگذارند پاك نمى شود.
33

2 - زمين
مسأله 184 - زمين با چند شرط كف پا و ته كفش نجس را پاك مى كند: اول
آنكه زمين پاك باشد: دوم آنكه نجاست از راه رفتن نجس حاصل شده باشد
سوم آنكه بنا بر احتياط وجوبى خشك باشد: چهارم آنكه اگر عين نجس مثل
خون و بول، يا متنجس مثل گلى كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد، به واسطه
راه رفتن يا ماليدن پا به زمين بر طرف شود، و نيز زمين بايد خاك يا سنگ يا
آجر فرش و مانند اينها باشد، و با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته
كفش نجس پاك نمى شود.
مسأله 185 - كف پا و ته كفش نجس، به واسطه راه رفتن روى آسفالت و روى
زمينى كه با چوب فرش شده پاك نمى شود.
مسأله 186 - براى پاك شدن كف پا و ته كفش لازم نيست پانزده ذراع يا
بيشتر راه بروند بلكه همين قدر كه نجاست بر طرف شود كافى است. اگر چه به
كمتر از پانزده ذراع يا ماليدن پا به زمين، نجاست بر طرف شود.
مسأله 187 - لازم نيست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك هم
باشد به راه رفتن پاك مى شود.
مسأله 188 - بعد از آنكه كف پا يا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد،
مقدارى از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مى شود پاك مى گردد.
مسأله 189 - كسى كه با دست و زانو راه مى رود، اگر كف دست يا زانوى او
نجس شود، با راه رفتن پاك نمى گردد. و همچنين است ته عصا و ته پاى مصنوعى
و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و درشگه و مانند اينها.
مسأله 190 - اگر بعد از راه رفتن، بو يا رنگ يا ذره هاى كوچكى از نجاست كه
ديده نمى شود، در كف پا يا ته كفش بماند اشكال ندارد.
34

مسأله 191 - توى كفش و مقدارى از كف پا كه به زمين نمى رسد، به واسطه
راه رفتن پاك نمى شود. ولى كف جوراب به واسطه راه رفتن پاك مى شود.
3 - آفتاب
مسأله 192 - آفتاب، زمين، و ساختمان، و چيزهايى كه مانند درب و پنجره
در ساختمان به كار برده شده، و همچنين ميخى را كه به ديوار كوبيده اند با پنج
شرط پاك مى كند: اول آنكه چيز نجس به طورى تر باشد، كه اگر چيز ديگرى به آن
برسد تر شود، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله‌اى آن را تر كنند تا آفتاب خشك
كند، دوم آنكه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب آن را
بر طرف كنند، سوم آنكه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر آفتاب از
پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك
نمى شود، ولى اگر ابر به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند،
اشكال ندارد، چهارم آنكه آفتاب به تنهايى چيز نجس را خشك كند. پس اگر مثلا
چيز نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود، پاك نمى گردد، ولى اگر باد به قدرى
كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد، پنجم آنكه
آفتاب مقدارى از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، يك مرتبه خشك
كند، پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و دفعه
ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روى آن پاك مى شود و زير آن نجس مى ماند.
مسأله 193 - آفتاب حصير نجس را پاك مى كند ولى اگر يك طرف آن را
خشك كند، پاك شدن طرف ديگر آن اشكال دارد. مگر اينكه همه حصير نجس
باشد و آفتاب به يك طرف آن بتابد و همه خشك شود در اين صورت آن طرف
ديگر هم پاك مى شود، و نيز پاك مى شود درخت و گياه به واسطه تابش آفتاب.
مسأله 194 - اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين
35

موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن به واسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن
زمين نجس است، و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين
نجاست از آن بر طرف شده يا نه شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه.
مسأله 195 - اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفى كه آفتاب نتابيده
پاك نمى شود مگر آنكه مجموع نجس باشد و به واسطه آفتاب كه به يك طرف
مىتابد همه خشك شود.
4 - استحاله
مسأله 196 - اگر جنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت چيز
پاكى درآيد پاك مى شود، و مى گويند استحاله شده است. مثل آنكه چوب نجس
بسوزد و خاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولى اگر جنس آن
عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمى شود.
مسأله 197 - كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس است.
مسأله 198 - چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه پاك است. 5 - انقلاب
مسأله 199 - اگر شراب به خودى خود يا با واسطه آنكه چيزى مثل سركه
و نمك در آن ريخته‌اند سركه شود، پاك مى گردد.
مسأله 200 - شرابى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، يا نجاست
ديگرى به آن برسد، به سركه شدن پاك نمى شود.
مسأله 201 - سركه‌اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند
نجس است.
36

مسأله 202 - اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه بريزند
ضرر ندارد.
مسأله 203 - آب انگورى كه به آتش جوش آمده پاك است، ولى خوردن آن
حرام و اگر آن قدر بجوشد كه ثلثان شود، يعنى دو قسمت آن كم شود و يك قسمت
آن بماند، حلال مى شود. اما اگر به خودى خود جوش بيايد نجس است و فقط
به سركه شدن پاك مى شود.
مسأله 204 - اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود، چنانچه
باقيمانده آن به خودى خود جوش بيايد نجس است.
مسأله 205 - آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه پاك است.
مسأله 206 - اگر مثلا در يك خوشه غوره يك دانه يا دو دانه انگور باشد،
چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مى شود، آبغوره بگويند و اثرى از شيرينى
انگور در آن نباشد و بجوشد پاك و خوردن آن حلال است.
مسأله 207 - اگر انگور در چيزى كه به آتش مى جوشد بيفتد و بجوشد
اجتناب از آن لازم نيست و خوردن آن حرام نيست.
مسأله 208 - اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند مانعى ندارد. كفگيرى را
كه در ديگ جوش آمده زده اند در ديگى كه جوش نيامده بزنند و اگر همه جوش
آمده باشد مانعى ندارد كفگير ديگى را كه ثلثان نشده در ديگى كه ثلثان شده بزنند.
مسأله 209 - چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد
نجس نمى شود.
6 - انتقال
مسأله 210 - اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد، يعنى
حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند، به بدن حيوانى كه خون
37

جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاك مى گردد و اين را انتقال
گويند. ولى اگر خون آن حيوان نشود نجس است. پس خونى كه زالو از انسان
مىمكد چون خون زالو به آن گفته نمى شود و مى گويند خون انسان است نجس
مى باشد بلى در خصوص پشه و شپش و كك در پاك بودن شرط نيست خون آنها
حساب شود و مطلقا محكوم به طهارت است.
مسأله 211 - اگر كسى پشه‌اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از
پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مى باشد، پاك است و همچنين است
اگر بداند از او مكيده ولى جزو بدن پشه حساب شود بلكه اگر فاصله بين مكيدن
خون و كشتن پشه به قدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است، يا معلوم نباشد
كه مى گويند خون پشه است يا خون انسان پاك است اما اگر بداند خون به بدن
حيوان در حال حيات منتقل نشده يا شك نمايد نجس مى باشد.
7 - اسلام
مسأله 212 - اگر كافر نجس شهادتين بگويد يعنى بگويد: اشهد ان لا إله
الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله، مسلمان مى شود. و بعد از مسلمان شدن،
بدن و آب دهان و بينى و عرق او پاك است. ولى اگر موقع مسلمان شدن، عين
نجاست به بدن او بوده، بايد بر طرف كند و جاى آن را آب بكشد.
مسأله 213 - اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد
چه آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او باشد يا نباشد نجس است، و بايد از
آن اجتناب كند.
مسأله 214 - اگر كافر شهادتين بگويد، و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا نه،
پاك است، و همچنين اگر بداند قلبا مسلمان نشده ولى چيزى كه منافى اظهار
شهادتين باشد از او سر نزند.
38

8 - تبعيت
مسأله 215 - تبعيت آن است كه چيز نجسى به واسطه پاك شدن چيز نجس
ديگر پاك شود.
مسأله 216 - اگر شراب سركه شود. ظرف آن هم تا جايى كه شراب موقع
جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مى شود. و كهنه و چيزى هم كه معمولا روى
آن مى گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود پاك مى گردد. ولى اگر پشت ظرف به
آن شراب آلوده شود، بايد بعد از سركه شدن شراب از آن اجتناب كنند.
مسأله 217 - آب انگور اگر به خودى خود جوش بيايد و پيش از آنكه سركه
شود به جايى بريزد، بايد آنجا را آب بكشند. ولى ظرفى كه آب انگور در آن جوش
مى آيد بعد از سركه شدن آب انگور پاك مى شود.
مسأله 218 - تخته يا سنگى كه روى آن، ميت را غسل مى دهند و يا
پارچه‌اى كه با آن عورت ميت را مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل
مى دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاك مى شود در صورتى كه به تبع شستن ميت
شسته شود.
مسأله 219 - كسى كه چيزى را با دست خود آب مى كشد، بعد از پاك شدن
آن چيز، دست او هم پاك مى شود.
مسأله 220 - اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه
معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته‌اند جدا شود، آبى كه در آن مى ماند
پاك است.
مسأله 221 - ظرف نجس را كه با آب قليل آب مى كشند، بعد از جدا شدن
آبى كه براى پاك شدن، روى آن ريخته‌اند، آب كمى كه در آن مى ماند پاك
است.
39

9 - بر طرف شدن عين نجاست
مسأله 222 - اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب
نجس آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شود، بدن آن حيوان پاك مى شود.
و همچنين است باطن بدن انسان مثل توى دهان و بينى. مثلا اگر خونى در آب
دهان از بين برود، آب كشيدن توى دهان لازم نيست. ولى اگر دندان عاريه در دهان
نجس شود، بايد آن را آب بكشند.
مسأله 223 - اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد،
چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده، آن غذا پاك است.
مسأله 224 - مقدارى از لبها و پلك چشم كه موقع بستن، روى هم مى آيد و نيز
جايى را كه انسان نمى داند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود بايد آب
بكشد مگر آنكه قبلا از باطن بدن بوده است در اين صورت لازم نيست آب بكشد.
مسأله 225 - اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند،
چنانچه طورى آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بريزد، آن لباس
و فرش پاك است.
10 - استبراء حيوان نجاستخوار
مسأله 226 - بول و غائط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده
نجس است. و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند يعنى تا مدتى كه بعد
از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند. نگذارند نجاست بخورد و غذاى پاك
به آن بدهند، و بايد شتر نجاستخوار را چهل روز، و گاو را سى روز، و گوسفند را
ده روز، و مرغابى را هفت يا پنج روز و مرغ خانگى را سه روز، از خوردن نجاست
40

جلوگيرى كنند و غذاى پاك به آنها بدهند، و اگر بعد از اين مدت باز هم
نجاستخوار به آنها گفته شود، بايد تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به
آنها نگويند آنها را از خوردن نجاست جلوگيرى نمايند.
11 - خارج شدن خون
مسأله 227 - يازدهم بيرون آمدن خون است به مقدار متعارف از حيوانى كه
آن را ذبح نموده اند، كه بيرون آمدن اين مقدار خون پاك كننده است بقيه خونى را
كه در اجزاء و اعضاء حلال حيوان ذبح شده باقى مى ماند.
12 - تيمم ميت
مسأله 228 - دوازدهم تيمم ميت است كه چنانچه آب نبود براى تغسيل
ميت يا ممكن نشد غسل دادن و او را تيمم بدهند بدن ميت كه به موت نجس شده
بوده است پاك مى گردد.
13 - سنگ استنجاء
مسأله 229 - سيزدهم سنگ استنجاء است كه پاك كننده محل غائط است.
14 - غائب شدن مسلمان
مسأله 230 - چهاردهم اگر بدن يا لباس مسلمان، يا چيز ديگرى كه مانند
ظرف و فرش در اختيار اوست، نجس شود و آن مسلمان غائب شود، محكوم
41

است به پاك بودن به شرط آنكه احتمال بدهد آن را آب كشيده.
مسأله 231 - اگر خود انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده است
يا عادل به پاك شدن آن خبر دهد. آن چيز پاك است، و همچنين است اگر كسى كه
چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلمانى چيز نجس را
آب كشيده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه.
مسأله 232 - كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر بگويد
آب كشيدم آن لباس پاك است.
مسأله 233 - اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا
نمى كند، مى تواند به گمان اكتفا نمايد. " احكام ظرفها "
مسأله 234 - ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده، نبايد آن
ظرف را در وضوء و غسل و كارهايى كه بايد با چيز پاك انجام داد، استعمال كنند.
مسأله 235 - خوردن، و آشاميدن از ظرف طلا و نقره، و انتفاع به آنها اگر چه
به زينت اطاق هم باشد حرام است، بلكه نگاهداشتن آن حرام مى باشد، و بر
صاحب ظرف هم واجب است طورى آن را بشكند كه ديگر به آن ظرف نگويند.
مسأله 236 - ساختن ظرف طلا و نقره و مزدى كه براى آن مى گيرند حرام است.
مسأله 237 - خريد و فروش ظرف طلا و نقره كه به مقدارى كه در مقابل آن
هيئت است حرام، و اما آن مقدار كه در مقابل خود طلا و نقره است حلال
و معامله هم صحيح است.
مسأله 238 - گيره استكان كه از طلا يا نقره مى سازند اگر بعد از برداشتن
استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهايى و چه با استكان حرام
است و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.
42

مسأله 239 - استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال
ندارد.
مسأله 240 - اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند،
چنانچه مقدار آن فلز به قدرى زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند
استعمال آن مانعى ندارد.
مسأله 241 - اگر انسان غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اينكه
چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام مى باشد، در ظرف ديگر بريزد
اشكال ندارد. و اگر به اين قصد نباشد، ريختن غذا از ظرف طلا يا نقره در ظرف
ديگر حرام است. ولى در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعى ندارد.
مسأله 242 - استعمال بادگير قليان، و غلاف شمشير، و كارد، و قاب قرآن،
و عطردان، و سرمه‌دان، و ترياكدان اگر از طلا يا نقره باشند، اشكال ندارد.
مسأله 243 - استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى اشكال ندارد ولى
براى وضوء و غسل، در حال ناچارى هم نمى شود ظرف طلا و نقره را استعمال
كرد. بلكه بايد تيمم نمود.
مسأله 244 - استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز
ديگر اشكال ندارد. " وضوء "
مسأله 245 - در وضوء واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر
و روى پاها را مسح كنند.
مسأله 246 - درازى صورت را بايد از بالاى پيشانى جايى كه موى سر
بيرون مى آيد تا آخر چانه شست، و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط
و شست قرار مى گيرد بايد شسته شود، و اگر مختصرى از اين مقدار را نشويد
43

وضوء باطل است، و براى آنكه يقين كند اين مقدار كاملا شسته شده بايد كمى
اطراف آن را هم بشويد.
مسأله 247 - اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم
باشد بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولى تا كجاى صورت خود را مىشويند، او
هم تا همانجا را بشويد و نيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى سرش مو ندارد
بايد به اندازه معمول، پيشانى را بشويد.
مسأله 248 - اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه‌هاى
چشم و لب او هست كه نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر
مردم بجا باشد، بايد پيش از وضوء وارسى كند كه اگر هست بر طرف نمايد.
مسأله 249 - اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را به پوست
برساند و اگر پيدا نباشد شستن مو كافيست و رساندن آب به زير آن لازم نيست
و در هر دو صورت اگر آب به صورت بريزد و يك دفعه دست بكشد كافى است.
مسأله 250 - اگر شك كند كه پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه، اگر
آب به صورت بريزد و يك دفعه دست بر آن بكشد كافى است.
مسأله 251 - شستن توى بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن
ديده نمى شود واجب نيست، ولى براى آنكه يقين كند از جاهايى كه بايد شسته
شود چيزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را هم بشويد.
مسأله 252 - بايد صورت و دستها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين
به بالا بشويد وضوء باطل است.
مسأله 253 - اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى
دست به قدرى باشد كه به واسطه كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود
كافيست.
مسأله 254 - بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ
را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.
44

مسأله 255 - براى آنكه يقين كند آرنج را كاملا شسته بايد مقدارى بالاتر از
آرنج را هم بشويد.
مسأله 256 - كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را تا مچ شسته، در
موقع وضوء بايد تا سر انگشتان را بشويد. و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او
باطل است.
مسأله 257 - در وضوء شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم
مستحب و مرتبه سوم و بيشتر آن حرام مى باشد و اين كه كدام شستن اول يا دوم يا
سوم است مربوط به قصد كسى است كه وضوء مى گيرد، پس اگر به قصد شستن
مرتبه اول مثلا ده مرتبه آب به صورت بريزد اشكال ندارد و همه آنها شستن اول
حساب مى شود، و اگر به قصد اينكه سه مرتبه بشويد سه مرتبه آب بريزد مرتبه
سوم آن حرام است.
مسأله 258 - بعد از شستن هر دو دست بايد جلو سر را با ترى آب وضوء كه
در دست مانده مسح كند و بايد با دست راست مسح نمايد.
مسأله 259 - يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشانيست جاى
مسح مى باشد. و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافيست، و بهتر
است از درازا به اندازه يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح
نمايد.
مسأله 260 - لازم نيست مسح سر بو پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى
سر هم صحيح است، ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه
اگر مثلا شانه كند به صورتش مى ريزد، يا به جاهاى ديگر سر مى رسد بايد بيخ
موها را مسح كند، يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد، و اگر
موهايى كه به صورت مى ريزد يا به جاهاى ديگر سر مى رسد جلوى سر جمع
كند و بر آنها مسح نمايد، يا بر موى جاهاى ديگر سر، كه جلو آن آمده مسح
كند باطل است.
45

مسأله 261 - بعد از مسح سر بايد با ترى آب وضوء كه در دست مانده روى
پاها را از سر يكى از انگشتهاى تا مفصل مسح نمايد.
مسأله 262 - پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافيست ولى بهتر آن است كه به
اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد، و بهتر از آن مسح تمام روى پا است
به تمام كف دست.
مسأله 263 - بهتر است در مسح پا دست را بر سر انگشتان بگذارد و بعد به
پشت پا بكشد، نه آنكه تمام دست را روى پاك بگذارد و كمى بكشد.
مسأله 264 - در مسح سر و روى پا بايد دست را روى آنها بكشد، و اگر
دست را نگهدارد و سر يا پا را به آن بكشد وضوء باطل است، ولى اگر موقعى كه
دست را مى كشد سر يا پا مختصرى حركت كند اشكال ندارد.
مسأله 265 - جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى تر باشد كه
رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است. ولى اگر ترى آن به قدرى كم
باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مى شود بگويند فقط از ترى كف
دست است اشكال ندارد.
مسأله 266 - اگر براى مسح رطوبتى در كف دست نمانده باشد نمى تواند
دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاء ديگر وضوء رطوبت بگيرد و با
آن مسح نمايد.
مسأله 267 - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد بايد سر
را با همان رطوبت مسح كند، و براى مسح پاها از اعضاء ديگر وضوء رطوبت بگيرد.
مسأله 268 - مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است ولى اگر
به واسطه سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا
جوراب را بيرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد. و اگر روى كفش نجس
باشد بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.
46

مسأله 269 - اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح آن را آب بكشد بنابر
احتياط واجب بايد تيمم نمايد و وضوء بگيرد و مسح به محل نجس بنمايد. " وضوى ارتماسى "
مسأله 270 - وضوى ارتماسى آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد
وضوء در آب فرو برد يا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضوء بيرون آورد. و اگر
موقعى كه دستها را در آب فرو مى برد نيت كند و تا وقتى كه آنها را از آب بيرون
مى آورد و ريزش آب تمام مى شود به قصد وضوء باشد، وضوى او صحيح است
و نيز اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضوء كند و تا وقتى كه ريزش آب تمام
مى شود، به قصد وضوء باشد وضوى او صحيح مى باشد.
مسأله 271 - در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پايين
شسته شود، پس اگر وقتى كه صورت و دستها را در آب فرو مى برد قصد وضوء كند
بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد، و اگر
موقع بيرون آوردن از آب قصد وضوء كند، بايد صورت را از طرف پيشانى
و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.
مسأله 272 - اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى و بعضى را غير
ارتماسى انجام دهد اشكال ندارد. " دعاهايى كه موقع وضوء گرفتن مستحب است "
مسأله 273 - كسى كه وضوء مى گيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب
مى افتد بگويد: بسم الله و بالله والحمد لله الذى جعل الماء طهورا و لم
يجعله نجسا وموسعى كه پيش از وضوء دست خود را مى شويد بگويد: اللهم
47

اجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين و در وقت مضمضه كردن
يعنى آب در دهان گرداندن بگويد: اللهم لقنى حجتى يوم القاك واطلق
لسانى بذكرك و در وقت استنشاق يعنى آب در بينى كردن بگويد: اللهم
لا تحرم على ريح الجنة واجعلنى ممن يشم ريحها وروحها وطيبها
و موقع شستن رو بگويد: اللهم بيض وجهى يوم تسود فيه الوجوه ولا تسود
وجهى يوم تبيض فيه الوجوه و در وقت شستن دست راست بخواند: اللهم
اعطنى كتابى بيمينى والخلد في الجنان بيسارى وحاسبنى حسابا يسيرا
و موقع شستن دست چپ بگويد: اللهم لا تعطنى كتابى به شمالى ولا من وراء
ظهرى ولا تجعلها مغلولة الى عنقى واعوذ بك من مقطعات النيران
و موقعى كه سر را مسح مى كند بگويد: اللهم غشنى برحمتك وبركاتك
وعفوك و در وقت مسح پا بگويد: اللهم ثبتنى على الصراط يوم تزل فيه
الاقدام واجعل سعيى في ما يرضيك عنى يا ذا الجلال والاكرام. " شرايط وضوء "
شرايط صحيح بودن وضوء سيزده چيز است: شرط اول آنكه آب وضوء
پاك باشد. شرط دوم آنكه مطلق باشد.
مسأله 274 - وضوء با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان
نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد. و اگر با آن وضوء
نمازى هم خوانده باشد، بايد آن نمار را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
مسأله 275 - اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضوء ندارد،
چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمم كند و اگر وقت دارد، بايد صبر كند تا آب
صاف شود و وضوء بگيرد.
شرط سوم آنكه آب وضوء مباح باشد.
48

مسأله 276 - وضوء با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى
است يا نه حرام و باطل است. و نيز اگر آب وضوء از صورت و دستها در جاى
غصبى بريزد، چنانچه در غير آنجا نتواند وضوء بگيرد وضوى او باطل مى باشد.
و اگر در غير آنجا بتواند وضوء بگيرد وضوء او صحيح است.
مسأله 277 - وضوء گرفتن از حوض مدرسه‌اى كه انسان نمى داند آن حوض
را براى همه مردم وقف كرده اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتى كه
معمولا مردم متدين از آب آن وضوء بگيرند اشكال ندارد.
مسأله 278 - كسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند اگر نداند حوض
آن را براى همه مردم وقف كرده اند يا براى كسانى كه در آنجا نماز مى خوانند،
نمى تواند از حوض آن وضوء بگيرد، ولى اگر معمولا افراد متدين هم كه
نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضوء مى گيرند، مى تواند از
حوض آن وضوء بگيرد.
مسأله 279 - وضوء گرفتن از حوض تيمچه‌ها و مسافر خانه‌ها و مانند اينها
براى كسانى كه ساكن آنجاها نيستند، در صورتى صحيح است كه معمولا كسانى
كه لا ابالى نيستند و ساكن آنجاها نيستند، با آب آنها وضوء بگيرند.
مسأله 280 - وضوء گرفتن در نهرهاى بزرگ اگر چه انسان بداند كه صاحب
آنها راضى نيست، اشكال ندارد، و وضوء با آنها جائز است.
مسأله 281 - اگر فراموش كند آب، غصبى است و با آن وضوء بگيرد وضوى
او صحيح است.
شرط چهارم آنكه ظرف آب وضوء مباح باشد.
شرط پنجم آنكه ظرف آب وضوء طلا و نقره نباشد.
مسأله 282 - اگر آب وضوء در ظرف غصبى يا طلا و نقره است و غير از آن،
آب ديگرى ندارد بايد تيمم كند، و نمى تواند با آب آنها وضوء بگيرد، و اگر آب
ديگرى دارد چنانچه در ظرف غصبى يا طلا و نقره وضوى ارتماسى بگيرد يا با
49

آنها آب را به صورت و دستها بريزد وضوى او باطل است و در صورتى كه با مشت
يا چيز ديگر، آب را از آنها بردارد و به صورت و دستها بريزد وضوى او صحيح
است.
مسأله 283 - در حوضى كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است
وضوء گرفتن اشكال ندارد.
مسأله 284 - اگر در صحن يكى از امامان يا امامزاده‌گان كه سابقا قبرستان
بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان
وقف كرده اند، وضوء گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
شرط ششم آنكه اعضاء وضوء موقع شستن و مسح كردن پاك باشد بنابر
احتياط.
مسأله 285 - اگر پيش از تمام شدن وضوء، جايى را كه شسته يا مسح كرده
نجس شود، وضوء صحيح است.
مسأله 286 - اگر غير از اعضاء وضوء جايى از بدن نجس باشد وضوء
صحيح است.
مسأله 287 - اگر يكى از اعضاء وضوء نجس باشد و بعد از وضوء شك كند
كه پيش از وضوء آنجا را آب كشيده يا نه، اگر مى داند ملتفت بوده، يا شك دارد كه
ملتفت بوده يا نه وضوء صحيح است، و در هر دو صورت جايى را كه نجس بوده
بايد آب بكشد.
مسأله 288 - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخميست كه خون آن بند
نمى آيد و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد و قدرى فشار
دهد كه خون بند بيايد، بعد به دستورى كه گفته شود وضوى ارتماسى بگيرد.
شرط هفتم آنكه وقت براى وضوء و نماز كافى باشد.
مسأله 289 - هر گاه وقت به قدرى تنگ است كه اگر وضوء بگيرد تمام نماز يا
مقدارى از آن بعد از وقت خوانده شود، بايد تيمم كند ولى اگر براى وضوء
50

و تيمم يك اندازه وقت لازم است بايد وضوء بگيرد.
مسأله 290 - كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند. اگر به قصد قربت يا
براى كار مستحبى مثل خواندن قرآن وضوء بگيرد صحيح است.
شرط هشتم آنكه به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم
وضوء بگيرد و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضوء بگيرد باطل است.
مسأله 291 - لازم نيست نيت وضوء را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند
ولى بايد در تمام وضوء متوجه باشد كه وضوء مى گيرد، به طورى كه اگر از او
بپرسند چه مى كنى بگويد وضوء مى گيرم.
شرط نهم آنكه وضوء را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد يعنى اول صورت
و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح
نمايد و بايد پاى چپ را پيش از پاى راست مسح نكند و اگر به اين ترتيب وضوء
نگيرد باطل است.
شرط دهم آنكه كارهاى وضوء را پشت سر هم انجام دهد.
مسأله 292 - اگر بين كارهاى وضوء به قدرى فاصله شود كه وقتى مى خواهد
جايى را بشويد يا مسح كند، رطوبت جاهايى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده
خشك شده باشد، وضوء باطل است و اگر فقط رطوبت جايى كه جلوتر از محلى
است كه مى خواهد بشويد يا مسح كند، خشك شده باشد مثلا موقعى كه
مى خواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت
تر باشد، وضوء صحيح است.
مسأله 293 - اگر كارهاى وضوء را پشت سر هم بجاى آورد ولى به واسطه
گرماى هوا يا حرارت زياد بدن و مانند اينها رطوبت خشك شود وضوى او
صحيح است.
مسأله 294 - راه رفتن در بين وضوء اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت
و دستها چند قدم ره برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوى او صحيح است.
51

شرط يازدهم آنكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود
انسان انجام دهد و اگر ديگرى او را وضوء دهد، يا در رساندن آب به صورت
و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد، وضوء باطل است.
مسأله 295 - كسى كه نمى تواند وضوء بگيرد، بايد نايب بگيرد، كه او را
وضوء دهد. و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد. ولى بايد
خود او نيت وضوء كند و با دست خود مسح نمايد، و اگر نمى تواند بايد نائبش
دست او را بگيرد و به جاى مسح او بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست بايد از
دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت سر و پاى او را مسح كند و در جميع
فروض احتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد.
مسأله 296 - هر كدام از كارهاى وضوء را كه مى تواند به تنهايى انجام دهد،
نبايد در آن كمك بگيرد.
شرط دوازدهم آنكه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
مسأله 297 - كسى كه مىترسد كه اگر وضوء بگيرد، مريض شود يا اگر آب را
به مصرف وضوء برساند تشنه بماند، نبايد وضوء بگيرد. ولى اگر نداند كه آب
براى او ضرر دارد و وضوء بگيرد، اگر چه بفهمد ضرر داشته وضوى او صحيح
است.
مسأله 298 - اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه وضوء با
آن صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضوء
بگيرد.
شرط سيزدهم آنكه در اعضاء وضوء مانعى از رسيدن آب نباشد.
مسأله 299 - اگر مى داند چيزى به اعضاء وضوء چسبيده ولى شك دارد كه از
رسيدن آب جلوگيرى مى كند يا نه بايد آن را بر طرف كند يا آب را به زير آن
برساند.
مسأله 300 - اگر زير ناخن چرك باشد، وضوء اشكال ندارد ولى اگر ناخن را
52

بگيرد بايد براى وضوء آن چرك را بر طرف كند و نيز اگر ناخن بيشتر از معمول
بلند باشد بايد چرك زير مقدارى را كه از معمول بلندتر است بر طرف نمايد.
مسأله 301 - اگر در صورت و دستها و جلو سر و روى پاها به واسطه سوختن
يا چيز ديگر برآمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافيست و چنانچه
سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت
آن كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند، ولى چنانچه
پوستى كه كنده شده گاهى به بدن مىچسبد و گاهى بلند مى شود بايد آن را قطع
كند يا آب را به زير آن برساند.
مسأله 302 - اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه
چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كارى شك كند گل
به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند، يا به قدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا
كند كه اگر بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
مسأله 303 - جائى را كه بايد شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر
چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، و همچنين است اگر بعد
از گچ‌كارى و مانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست
نمى نمايد بر دست بماند، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مى رسد يا
نه، بايد آنها را بر طرف كند.
مسأله 304 - اگر پيش از وضوء بداند كه در بعضى از اعضاء وضوء مانعى از
رسيدن آب هست و بعد از وضوء شك كند كه در موقع وضوء آب را آنجا رسانده
يا نه، وضوى او صحيح است.
مسأله 305 - اگر در بعضى از اعضاء وضوء مانعى باشد كه گاهى آب
به خودى خود زير آن مى رسد و گاهى نمى رسد و انسان بعد از وضوء شك كند كه
آب زير آن رسيده يا نه، چنانچه بداند موقع وضوء ملتفت رسيدن آب به زير آن
نبوده، احتياط واجب آن است كه دوباره وضوء بگيرد.
53

مسأله 306 - اگر بعد از وضوء چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاء
وضوء ببيند و نداند موقع وضوء بوده يا بعد پيدا شده، وضوى او صحيح است.
مسأله 307 - اگر بعد از وضوء شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در
اعضاء وضوء بوده يا نه، وضوء صحيح است. " احكام وضوء "
مسأله 308 - كسى كه در كارهاى وضوء و شرائط آن مثل پاك بودن آب
و غصبى نبودن آن خيلى شك مى كند بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 309 - اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه بنا مى گذارد كه
وضوى او باقيست، ولى اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضوء گرفته باشد و بعد از
وضوء رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر وضوى او باطل
است.
مسأله 310 - كسى كه شك دارد وضوء گرفته است يا نه بايد وضوء بگيرد.
مسأله 311 - كسى كه مى داند وضوء گرفته و حدثى هم از او سر زده، مثلا
بول كرده اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است، بايد وضوء
بگيرد، و اگر در بين نماز است بايد نماز را بشكند و وضوء بگيرد و اگر بعد از
نماز است، نمازى كه خوانده صحيح است و براى نمازهاى بعد بايد وضوء
بگيرد.
مسأله 312 - اگر بعد از وضوء يا در بين آن يقين كند كه بعضى جاها را نشسته
يا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهايى كه پيش از آن است خشك شده
بايد دوباره وضوء بگيرد و اگر خشك نشده بايد جايى را كه فراموش كرده و آنچه
بعد از آن است بشويد يا مسح كند، و اگر در بين وضوء در شستن يا مسح كردن
جايى شك كند بايد به همين دستور عمل نمايد.
54

مسأله 313 - اگر بعد از نماز شك كند كه وضوء گرفته يا نه نماز او صحيح
است ولى بايد براى نمازهاى بعد وضوء بگيرد.
مسأله 314 - اگر در بين نماز شك كند كه وضوء گرفته يا نه، نماز او باطل
است و بايد وضوء بگيرد و نماز را بخواند.
مسأله 315 - اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوى او باطل شده يا
بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.
مسأله 316 - اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مى ريزد يا
نمى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه يقين دارد كه از اول وقت
نماز تا آخر آن به مقدار وضوء گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مى كند، بايد نماز
را در وقتى كه مهلت پيدا مى كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهاى واجب
نماز است، بايد در وقتى كه مهلت دارد، فقط كارهاى واجب نماز را بجا آورد
و كارهاى مستحب آن مانند اذان و اقامه و قنوت را ترك نمايد.
مسأله 317 - اگر به مقدار وضوء و نماز مهلت پيدا نمى كند و در بين نماز
چند دفعه بول يا غائط از او خارج مى شود، كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضوء
بگيرد سخت نيست، بايد ظرف آبى پهلوى خود گذارد و هر وقت بول يا غائط از
او خارج شد فورا وضوء بگيرد و بقيه نماز را بخواند.
مسأله 318 - كسى كه بول يا غائط طورى پى در پى از او خارج مى شود كه
وضوء گرفتن بعد از هر دفعه براى او سخت است، اگر بتواند مقدارى از نماز را با
وضوء بخواند، بايد براى هر نماز يك وضوء بگيرد.
مسأله 319 - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود اگر نتواند
هيچ مقدار از نماز را با وضوء بخواند، مى تواند به يك وضوء براى نمازهاى
متعدد اكتفاء نمايد.
مسأله 320 - اگر مرضى دارد كه نمى تواند از خارج شدن باد جلوگيرى
كند، بايد به وظيفه كسانى كه نمى توانند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى
55

كنند عمل نمايد.
مسأله 321 - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود، بايد براى هر
نمازى وضوء بگيرد و فورا مشغول نماز شود، ولى براى بجا آوردن سجده
و تشهد فراموش شده و نماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد، در صورتى كه
آنها را بعد از نماز فورا بجا بياورد، وضوء گرفتن لازم نيست.
مسأله 322 - كسى كه بول او قطره قطره مى ريزد بايد براى نماز به وسيله
كيسه‌اى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر
جلوگيرى مى كند، خود را حفظ نمايد، و نيز كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن
غائط خوددارى كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط
به جاى ديگر جلوگيرى نمايد.
مسأله 323 - كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند در
صورتى كه ممكن باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگيرى
نمايد اگر چه خرج داشته باشد.
مسأله 324 - كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند،
بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايى را كه در وقت مرض مطابق
وظيفه‌اش خوانده قضا نمايد، ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود، بايد
نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند. " چيزهايى كه بايد براى آنها وضوء گرفت "
مسأله 325 - براى شش چيز وضوء گرفتن لازم است: اول براى نمازهاى
واجب غير از نماز ميت، دوم براى سجده و تشهد فراموش شده، اگر بين آنها
و نماز حدثى از او سر زده مثلا بول كرده باشد، سوم براى طواف واجب خانه
كعبه، چهارم اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضوء بگيرد، پنجم اگر
56

نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، ششم براى آب كشيدن
قرآنى كه نجس شده، يا بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن در صورتى كه
مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولى چنانچه
معطل شدن به مقدار وضوء بى احترامى به قرآن است، بايد بدون اينكه وضوء
بگيرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بيرون آورد، يا اگر نجس شده آب بكشد.
مسأله 326 - مس نمودن خط قرآن، يعنى رساندن جايى از بدن به خط قرآن
براى كسى كه وضوء ندارد حرام است. و بايد موى خود را هم به خط قرآن نرساند
مگر آنكه مو خيلى بلند باشد به نحوى كه از توابع بدن شمرده نشود ولى اگر قرآن
را به زبان فارسى يا به زبان ديگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.
مسأله 327 - جلوگيرى بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست ولى اگر
مس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد بايد از آنان جلوگيرى كنند.
مسأله 328 - كسى كه وضوء ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر
زبانى نوشته باشد، مس نمايد.
مسأله 329 - اگر پيش از وقت نماز به قصد اينكه با طهارت باشد، وضوء
بگيرد يا غسل كند صحيح است. و نزديك وقت نماز هم اگر به قصد مهيا بودن
براى نماز وضوء بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 330 - كسى كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوى واجب كند
و بعد از وضوء بفهمد وقت داخل نشده، وضوى او صحيح است.
مسأله 331 - مستحب است انسان براى نماز ميت. و زيارت اهل قبور،
و رفتن به مسجد، و حرم امامان عليه السلام وضوء بگيرد. و همچنين براى همراه داشتن
قرآن و خواندن و نوشتن آن، و نيز براى مس حاشيه قرآن، و براى خوابيدن وضوء
گرفتن مستحب است، و نيز مستحب است كه كسى كه وضوء دارد دوباره وضوء
بگيرد، و اگر براى يكى از اين كارها وضوء بگيرد هر كارى را كه بايد با وضوء
انجام داد مى تواند بجا آورد مثلا مى تواند با آن وضوء نماز بخواند.
57

" چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند "
مسأله 332 - شش چيز وضوء را باطل مى كند اول بول دوم غائط سوم باد
معده و روده كه از مخرج غائط خارج مى شود چهارم خوابى كه به واسطه آن چشم
نبيند و گوش نشنود ولى اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضوء باطل نمى شود
پنجم استحاضه زنان كه بعدا گفته مى شود ششم جنابت، و اما چيزهاى ديگرى
كه براى آن بايد غسل كرد مثل مس ميت وضوء را باطل نمى كند، و چيزهايى كه
عقل را از بين مى برد مانند ديوانگى و مستى و بيهوشى بنابر احتياط واجب
وضوء را باطل مى كند و بايد براى اعمالى كه وضوء شرط آنها است وضوء گرفته
شود. " احكام وضوى جبيره "
چيزى كه با آن زخم و شكسته را مى بندند و دوايى كه روى زخم و مانند آن
مى گذارند جبيره ناميده مى شود.
مسأله 333 - اگر در يكى از جاهاى وضوء زخم يا دمل يا شكستگى باشد،
چنانچه روى آن باز است و آب براى آن ضرر ندارد، بايد بطور معمول وضوء
گرفت.
مسأله 334 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت و دستها است و روى
آن باز است و آب ريختن روى آن ضرر دارد بايد اطراف آن را بشويد و كفايت
مى كند، و لازم نيست كه دست تر بر آن بكشد و يا پارچه پاكى روى آن بگذارد
و دست تر را روى پارچه بكشد.
مسأله 335 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها است
58

و روى آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند بايد تيمم نمايد و وضوء از او
ساقط است.
مسأله 336 - اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز كردن
آن ممكن است و آب هم براى آن ضرر ندارد، بايد باز كند و وضوء بگيرد، چه
زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد يا جلوى سر و روى پاها.
مسأله 337 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت يا دستها باشد و روى
آن بسته باشد و بشود روى آن را باز كرد، چنانچه ريختن آب روى آن ضرر دارد
و جبيره پاك باشد بايد دست تر روى جبيره بكشد.
مسأله 338 - اگر نمى شود روى زخم را باز كرد ولى زخم و چيزى كه روى آن
گذاشته پاك است بايد مسح روى جبيره بنمايد هر چند رسانيدن آب به زخم
ممكن باشد و ضرر هم نداشته باشد، و اگر زخم يا چيزى كه روى آن گذاشته نجس
است، چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روى زخم ممكن باشد، بايد آن را
آب بكشد و موقع وضوء آب را به زخم برساند، و در صورتى كه آب براى زخم
ضرر دارد، يا آنكه رساندن آب به روى زخم ممكن نيست و يا زخم نجس است و
نمى شود آن را آب كشيد، بايد اطراف زخم را بشويد و اگر جبيره پاك است، روى
آن را مسح كند و اگر جبيره نجس است، يا نمى شود روى آن را دست تر كشيد،
مثلا دوايى است كه به دست مىچسبد اطراف آن را بشويد به ترتيبى كه گذشت.
مسأله 339 - اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها يا تمام هر دو
دست را گرفته باشد، بايد وضوى جبيره اى بگيرد.
مسأله 340 - اگر جبيره تمام اعضاء وضوء را گرفته باشد، بايد وضوى
جبيره اى بگيرد، و احتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد.
مسأله 341 - كسى كه در كف و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضوء دست
تر روى آن كشيده است، بايد سر و پاها را با همان رطوبت مسح كند.
مسأله 342 - اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته باشد ولى مقدارى از طرف
59

انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا باز است، بايد جاهايى كه باز است روى پا را
و جايى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند.
مسأله 343 - اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را
بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روى پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند و در
جاهايى كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
مسأله 344 - اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن
ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند و چنانچه شستن ضرر ندارد مقدار
صحيح و آن مقدار را بشويد، و اگر ضرر دارد بايد تيمم نمايد، و اگر برداشتن
جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستها است
اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روى پاها است اطراف آن را مسح كند و براى
جاى زخم به دستور جبيره عمل نمايد.
مسأله 345 - اگر در جاى وضوء زخم و جراحت و شكستگى نيست، ولى به
جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد، بايد تيمم كند.
مسأله 346 - اگر جايى از اعضاء وضوء را رگ زده است و نمى تواند آن را آب
بكشد يا آب براى آن ضرر دارد، بايد به دستور جبيره عمل كند.
مسأله 347 - اگر در جاى وضوء يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن
ممكن نيست، يا به قدرى مشقت دارد كه نمى شود تحمل كرد، بايد تيمم نمايد.
مسأله 348 - غسل جبيره اى مثل وضوى جبيره اى است. ولى بايد آن را
ترتيبى بجا آورند و اگر ارتماسى انجام دهند باطل است.
مسأله 349 - كسى كه وظيفه او تيمم است اگر در بعضى از جاهاى تيمم او
زخم يا دمل يا شكستگى باشد، بايد به دستور وضوى جبيره اى، تيمم جبيره اى
نمايد.
مسأله 350 - كسى كه بايد با وضوء يا غسل جبيره اى نماز بخواند، چنانچه
بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف نمى شود، مى تواند در اول وقت نماز بخواند
60

و همچنين اگر شك داشته باشد، ولى اگر مى داند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف
مى شود، احتياط واجب آن است كه صبر كند و اگر عذر او بر طرف نشد در آخر
وقت نماز را با وضوء يا غسل جبيره اى بجا آورد.
مسأله 351 - اگر انسان براى مرضى كه در چشم او است موى چشم خود را
بچسباند، بايد تيمم بنمايد.
مسأله 352 - كسى كه نمى داند وظيفه‌اش تيمم است يا وضوى جبيره اى، بنا
بر احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد.
مسأله 353 - نمازهايى را كه انسان با وضوى جبيره اى خوانده صحيح است
و بعد از آنكه عذرش بر طرف شد، براى نمازهاى بعد نبايد وضوء بگيرد. مگر
مواردى كه وظيفه‌اش جمع بين وضوء و تيمم بوده است. " غسلهاى واجب "
مسأله 354 - غسلهاى واجب هفت است: اول: غسل جنابت، دوم: غسل
حيض، سوم: غسل نفاس، چهارم: غسل استحاضه، پنجم: غسل مس ميت،
ششم: غسل ميت، هفتم: غسلى كه به واسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب
مى شود. " احكام جنابت "
مسأله 355 - به دو چيز انسان جنب مى شود: اول: جماع، دوم: بيرون
آمدن منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا
بى شهوت، با اختيار باشد يا بى اختيار.
مسأله 356 - اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا
61

غير اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرون آمدن آن، بدن
سست شده، آن رطوبت حكم منى دارد، و اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضى از
اينها را نداشته باشد، حكم منى ندارد. ولى در مريض لازم نيست آن آب، با
جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آيد در حكم منى است.
مسأله 357 - اگر در مردى كه مريض نيست آبى بيرون آيد كه يكى از سه
نشانه‌اى كه در مسأله پيش گفته شد داشته باشد و نداند نشانه‌هاى ديگر را داشته يا
نه چنانچه قبل از بيرون آمدن آب استبراء از بول نموده متعين است وضوء بگيرد
و چنانچه استبراء از بول نموده و بعدا مسلما جنب شده و غسل هم كرده ولى
استبراء از جنابت ننموده متعين است غسل، و چنانچه از هر دو استبراء نموده اگر
حالت سابقه‌اش عدم وضوء بوده وضوء كافى است، و الا بايد جمع كند بين غسل
و وضوء مگر آنكه احتمال بدهد آن آب نه بول بوده نه منى در اين صورت نه غسل
لازم است نه وضوء حالت قبل هر چه باشد وضوء يا عدم وضوء.
مسأله 358 - مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند. و اگر بول
نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد، كه نداند منى است يا رطوبت ديگر،
حكم منى دارد.
مسأله 359 - اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه‌گاه يا بيشتر داخل شود،
در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشد يا نابالغ، اگر چه منى
بيرون نيايد هر دو جنب مى شوند.
مسأله 360 - اگر شك كند كه به مقدار ختنه‌گاه داخل شده يا نه غسل بر او
واجب نيست.
مسأله 361 - اگر نعوذ بالله حيوانى را وطى كند، يعنى با او نزديكى نمايد
و منى بيرون نيايد، جنب نمى شود.
مسأله 362 - اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان شك
كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
62

مسأله 363 - كسى كه نمى تواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است، بعد
از داخل شدن وقت نماز هم مى تواند با عيال خود نزديكى كند.
مسأله 364 - اگر در لباس خود منى مى بيند و بداند كه از خود او است و براى
آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد، بعد از بيرون آمدن
منى خوانده قضاء كند ولى نمازهايى را كه احتمال مى دهد، بعد از بيرون آمدن آن
منى خوانده، لازم نيست قضاء نمايد. " چيزهايى كه بر جنب حرام است "
مسأله 365 - پنج چيز بر جنب حرام است: اول - رساندن جايى از بدن
به خط قرآن يا به اسم خدا و پيغمبران و امامان عليه السلام، بطورى كه در وضوء گفته شد.
دوم - رفتن در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله اگر چه از يك در داخل و از در
ديگر خارج شود. سوم - توقف در مساجد ديگر، و همچنين در حرم امامان عليهم السلام،
بنابر احتياط لازم، ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براى
برداشتن چيزى برود و توقف نكند مانعى ندارد. چهارم - گذاشتن چيزى در
مسجد. پنجم - خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است:
اول - سوره سى و دوم قرآن (الم تنزيل). و دوم - سوره چهل و يكم (حم سجده).
سوم - سوره پنجاه و سوم (والنجم). چهارم - سوره نود و ششم (اقرء). و اگر
يك حرف از اين چهار سوره را هم بخواند حرام است. " چيزهايى كه بر جنب مكروه است "
مسأله 366 - هفت چيز بر جنب مكروه است: اول و دوم - خوردن
و آشاميدن، ولى اگر وضوء بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست. سوم -
63

خواندن قرآن از سوره هايى كه سجده واجب ندارد. چهارم - رساندن جايى از بدن
به جلد و حاشيه و بين خطهاى قرآن. پنجم - خوابيدن. ولى اگر وضوء بگيرد يا
به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تيمم كند مكروه نيست. ششم - خضاب كردن
به حنا و مانند آن. هفتم - جماع كردن، بعد از آنكه محتلم شده، يعنى در خواب
منى از او بيرون آمده است. " غسل جنابت "
مسأله 367 - غسل جنابت به خودى خود مستحب است، و براى خواندن
نماز واجب و مانند آن واجب مى شود. ولى براى نماز ميت و سجده شكر
و سجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست.
مسأله 368 - لازم نيست در وقت غسل، نيت كند كه غسل واجب يا مستحب
مى كنم و اگر فقد به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند
كافيست.
مسأله 369 - اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد معلوم
شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است.
مسأله 370 - غسل را چه واجب باشد و چه مستحب به دو قسم مى شود
انجام داد: ترتيبى و ارتماسى. " غسل ترتيبى "
مسأله 371 - در غسل ترتيبى بايد به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد هر كدام
از طرف راست يا چپ را بشويد و بعد طرف ديگر را، يا هر دو طرف را با هم
بشويد، و لازم نيست اول طرف راست، بعد طرف چپ را بشويد و اگر عمدا
64

يا از روى فراموشى يا به واسطه ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نكند غسل او
باطل است.
مسأله 372 - نصف ناف و نصف عورت را بايد با طرف راست بدن و نصف
ديگر را بايد با طرف چب بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو
طرف شسته شود.
مسأله 373 - براى آنكه يقين كند هر سه قسمت يعنى سر و گردن و طرف
راست و طرف چپ را كاملا غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مى شويد مقدارى از
قسمتهاى ديگر را هم با آن قسمت بشويد.
مسأله 374 - اگر بعد از غسل بفهمد جايى از سر و گردن يا بدن را نشسته
و نداند كجاى بدن است بايد دوباره غسل كند.
مسأله 375 - اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از
طرف راست يا چپ باشد شستن همان مقدار كافيست و اگر از سر و گردن باشد
بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و طرف چپ را بشويد.
مسأله 376 - اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ يا
راست شك كند، شستن همان مقدار كافيست، ولى اگر در شستن مقدارى از
سر و گردن شك كند، بايد بعد از شستن آن، دوباره طرف راست و طرف چپ را
بشويد. " غسل ارتماسى "
مسأله 377 - در غسل ارتماسى بايد آب در يك آن تمام بدن را بگيرد، پس
اگر به نيت غسل ارتماسى در آب فرو رود، چنانچه پاى او روى زمين باشد بايد
آن را از زمين بلند كند.
مسأله 378 - در غسل ارتماسى بنابر احتياط واجب بايد موقعى نيت كند كه
65

مقدارى از بدن بيرون آب باشد.
مسأله 379 - اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن آب نرسيده
چه جاى آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.
مسأله 380 - اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد و براى ارتماسى وقت دارد،
بايد غسل ارتماسى كند.
مسأله 381 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته، نمى تواند غسل
ارتماسى كند ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند صحيح است. " احكام غسل كردن "
مسأله 382 - در غسل ارتماسى چنانچه در كمتر از كر غسل كند بايد تمام
بدن پاك باشد ولى در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست. و اگر تمام
بدن نجس باشد و هر قسمتى را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافى
است. و در هر دو قسم چنانچه در كر يا جارى غسل كند طهارت بدن لازم نيست.
مسأله 383 - كسى كه از حرام جنب شده مى تواند با آب گرم غسل كند، چون
عرق او پاك است.
مسأله 384 - اگر در غسل به اندازه سر مويى از بدن نشسته بماند، غسل
باطل است ولى شستن جاهايى از بدن كه ديده نمى شود، مثل توى گوش و بينى
واجب نيست.
مسأله 385 - جايى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، اگر بداند
سابقا از ظاهر بوده واجب است شستن آن و اگر نداند يا بداند كه از ظاهر نبوده
واجب نيست.
مسأله 386 - اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن به قدرى گشاد باشد كه
داخل آن ديده شود، بايد آن را شست و اگر ديده نشود، شستن آن لازم نيست.
66

مسأله 387 - چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد بر طرف كند
و اگر پيش از آنكه يقين كند، بر طرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است.
مسأله 388 - اگر موقع غسل شك كند، چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد، در
بدن او هست يا نه، بايد وارسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست.
مسأله 389 - در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مى شود،
بشويد و شستن موهاى بلند، واجب نيست، بلكه اگر آب را طورى به پوست
برساند كه آنها تر نشود، غسل صحيح است ولى اگر رساندن آب به پوست، بدون
شستن آنها ممكن نباشد، بايد آنها را بشويد كه آب به بدن برسد.
مسأله 390 - تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضوء گفته شد: مثل پاك
بودن آب و غصبى نبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است. ولى در غسل
لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد و نيز در غسل ترتيبى لازم نيست بعد از
شستن هر قسمت فورا قسمت ديگر را بشويد، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن
مقدارى صبر كند، و بعد طرف راست را بشويد، و بعد از مدتى طرف چپ را
بشويد اشكال ندارد. ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى
كند، اگر به اندازه اى كه غسل كند و نماز بخواند، بول و غائط از او بيرون نمى آيد،
بايد هر قسمت را فورا بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل هم فورا نماز
بخواند. و همچنين است حكم زن مستحاضه كه بعدا گفته مى شود.
مسأله 391 - كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد يا بدون اينكه بداند
حمامى راضى است، بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامى را راضى كند،
غسل او باطل است.
مسأله 392 - اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند ولى كسى كه
غسل مى كند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد، يا از مال حرام بدهد غسل او
اشكال دارد.
مسأله 393 - اگر بخواهد پول حرام به حمامى بدهد، غسل او باطل است.
67

مسأله 394 - اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند و پيش از غسل
شك كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامى به غسل كردن او راضى است يا
نه، غسل او باطل است، مگر اينكه پيش از غسل حمامى را راضى كند.
مسأله 395 - اگر شك كند كه غسل كرده يا نه بايد غسل كند ولى اگر بعد از
غسل شك كند كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسأله 396 - اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند، غسل
را تمام نمايد و وضوء هم بگيرد.
مسأله 397 - اگر به خيال اينكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد براى نماز
غسل كند، غسل او صحيح است، ولو وقت به قدر يك ركعت هم نداشته باشد.
مسأله 398 - كسى كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه نمازهايى را كه
خوانده صحيح است ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.
مسأله 399 - كسى كه چند غسل بر او واجب است مى تواند به نيت همه آنها
يك غسل به جا آورد، و اگر قصد يكى از اغسال واجبه را بنمايد از اغسال ديگر
كفايت مى كند، و اگر قصد يكى از اغسال مستحبه را بنمايد از اغسال مستحبه ديگر
كفايت مى كند، و بعيد نيست كفايت آن را اغسال واجبه ولى احتياط ترك نشود.
مسأله 400 - اگر بر جايى از بدن آيه قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده
باشد بنابر احتياط واجب اگر ممكن است بايد آن را از بين ببرد، و اگر ممكن نيست
بايد وضوء و غسل را ارتماسى انجام دهد. و چنانچه بخواهد وضوء يا غسل را
ترتيبى بجا آورد، بايد آب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.
مسأله 401 - كسى كه غسل كرده، نبايد براى نماز وضوء بگيرد و اين حكم
اختصاص به غسل جنابت ندارد، بلكه در تمام غسلهاى واجب و مستحب غير
غسل استحاضه اين حكم ثابت است يعنى احتياج به وضوء نيست و هر غسلى
كافى است براى نماز خواندن، ولى در غير غسل جنابت بهتر است كه براى نماز
قبل از غسل وضوء بگيرد.
68

" استحاضه "
يكى از خونهايى كه از زن خارج مى شود خون استحاضه است و زن را در
موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مى گويند.
مسأله 402 - خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون
فشار و سوزن بيرون مى آيد و غليظ هم نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا
سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
مسأله 403 - استحاضه سه قسم است: قليله، متوسطه، كثيره، استحاضه
قليله آن است كه خون فقط روى پنبه‌اى را كه زن داخل فرج مى نمايد آلوده كند
و در آن فرو نرود، استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در
يك گوشه آن باشد، ولى از پنبه به دستمالى كه معمولا زنها براى جلوگيرى از
خون مى بندند نرسد، استحاضه كثيره آن است كه خون، پنبه را بگيرد و به
دستمال هم برسد. " احكام مستحاضه "
مسأله 404 - در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز وضوء بگيرد و ظاهر
فرج را اگر خون به آن رسيده آب بكشد.
مسأله 405 - در استحاضه متوسطه بايد زن براى نماز صبح غسل كند و تا
صبح ديگر براى نمازهاى خود، كارهاى استحاضه قليله را كه در مسأله پيش گفته
شد انجام دهد، و براى هر نماز پنبه را عوض كند يا آب بكشد و اگر عمدا يا از
روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند
و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل
69

نمايد، چه آنكه خون بيايد يا قطع شده باشد.
مسأله 406 - در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه در
مسأله پيش گفته شد، بايد براى هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد، و يك
غسل براى نماز ظهر و عصر، و يكى براى نماز مغرب و عشاء بجا آورد، و بين
نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد، و اگر فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره
غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشاء فاصله بيندازد بايد براى نماز عشاء
دوباره غسل نمايد.
مسأله 407 - اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز هم بيايد چنانچه زن
براى آن خون، وضوء و غسل بجا نياورده باشد، بايد در موقع نماز وضوء و غسل
را بجا آورد.
مسأله 408 - مستحاضه متوسطه و كثيره كه بايد وضوء بگيرد و غسل كند،
هر كدام را اول بجا آورد صحيح است، ولى بهتر است كه اول وضوء بگيرد.
مسأله 409 - اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد
براى نماز ظهر و عصر غسل كند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد
براى نماز مغرب و عشا غسل نمايد.
مسأله 410 - اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود
بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشاء غسل ديگرى
بجا آورد، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء
غسل نمايد.
مسأله 411 - مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز
براى نماز غسل كند، غسل او باطل است. و اگر نزديك اذان صبح براى نماز شب
غسل كند و نماز شب را بخواند و همين كه وقت داخل شد، فورا نماز صبح را
بخواند خالى از اشكال نيست.
مسأله 412 - زن مستحاضه براى هر نمازى چه واجب باشد و چه مستحب،
70

بايد وضوء بگيرد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند، يا
بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند بايد تمام
كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد. ولى براى خواند نماز احتياط
و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز
فورا بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مسأله 413 - زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط براى نماز اولى
كه مى خواند. بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد لازم
نيست.
مسأله 414 - اگر زن نداند استحاضه او چند قسم است، موقعى كه مى خواهد
نماز بخواند. بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد
و بعد از آنكه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است كارهايى را كه براى
آن قسم دستور داده شده انجام دهد، و اگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز
بخواند استحاضه او تغيير نمى كند. پيش از داخل شدن وقت هم مى تواند خود را
وارسى نمايد.
مسأله 415 - زن مستحاضه اگر پيش از آنكه خود را وارسى كند، مشغول
نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلا
استحاضه‌اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح
است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه‌اش نبوده مثل آنكه
استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.
مسأله 416 - زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه
مسلما وظيفه اوست عمل كند، مثلا اگر نمى داند استحاضه او قليله است يا
متوسطه، بايد كارهاى استحاضه قليله را انجام دهد و اگر نمى داند متوسطه است
يا كثيره، بايد كارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد ولى اگر بداند سابقا
كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد.
71

مسأله 417 - اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضوء و غسل
باطل نمى شود. و اگر بيرون بيايد هر چند كم باشد وضوء و غسل را باطل مى كند.
مسأله 418 - زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسى كند و خون نبيند
اگرچه بداند دوباره خون مى آيد، با وضويى كه دارد مى تواند نماز بخواند.
مسأله 419 - زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضوء يا غسل شده
خونى از او بيرون نيامده، مى تواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.
مسأله 420 - اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك
مى شود، يا به اندازه خواندن نماز خون بند مى آيد، بايد صبر كند و نماز را در
وقتى كه پاك است بخواند.
مسأله 421 - اگر بعد از وضوء و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه
بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد، به مقدارى كه وضوء و غسل و نماز را بجا آورد
به كلى پاك مى شود، بايد نماز را تأخير بيندازد و موقعى كه به كلى پاك شد دوباره
وضوء و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست
وضوء و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضوء و غسلى كه دارد مى تواند نماز
بخواند.
مسأله 422 - مستحاضه كثيره و متوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد بايد
غسل كند، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده ديگر خون
نيامده لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسأله 423 - مستحاضه قليله بعد از وضوء و مستحاضه كثيره و متوسطه بعد
از غسل و وضوء، بايد فورا مشغول نماز شود ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن
دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد. و در نماز هم مى تواند كارهاى مستحب مثل
قنوت و غير آن را بجا آورد.
مسأله 424 - زن مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره
غسل كند و بلا فاصله مشغول نماز شود.
72

مسأله 425 - اگر خون استحاضه زن جريان دارد و قطع نمى شود،
چنانچه براى او ضرر ندارد، بايد پيش از غسل و بعد از آن به وسيله پنبه از
بيرون آمدن خون جلوگيرى كند ولى اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از
وضوء و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى نمايد، و چنانچه كوتاهى كند
و خون بيرون آيد و با آن حال نماز بخواند بايد دوباره بخواند و اعاده غسل
لازم نيست.
مسأله 426 - اگر در موقع غسل، خون قطع نشود غسل صحيح است. ولى اگر
در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود بايد غسل را از سر بگيرد.
مسأله 427 - احتياط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزى كه
روزه است، به مقدارى كه مى تواند، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
مسأله 428 - روزه زن مستحاضه‌اى كه غسل بر او واجب مى باشد، در
صورتى صحيح است كه غسلهايى را كه براى نمازهاى روزش واجب است،
انجام دهد.
مسأله 429 - اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند
روزه او صحيح است.
مسأله 430 - اگر استحاضه قليله زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود،
بايد كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد، و اگر استحاضه
متوسطه كثيره شود بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براى
استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فائده ندارد و بايد دوباره براى كثيره غسل
كند.
مسأله 431 - اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن كثيره شود، بايد نماز را
بشكند و براى استحاضه كثيره غسل كند و وضوء بگيرد و كارهاى ديگر آن را
انجام دهد و همان نماز را بخواند. و اگر براى هيچ كدام از غسل و وضوء وقت
ندارد، بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل، و ديگرى بدل از وضوء و اگر براى
73

يكى از آنها وقت ندارد نمى تواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنابر
احتياط واجب قضاء نمايد و همچنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او
متوسطه يا كثيره شود.
مسأله 432 - اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در باطن
هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضوء و غسل
و نماز را دوباره بجا آورد.
مسأله 433 - اگر استحاضه كثيره زن، متوسطه شود، بايد براى نماز اول،
عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد. مثلا اگر پيش از نماز
ظهر استحاضه كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز
عصر و مغرب و عشا فقط وضوء بگيرد. و اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط
به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براى نماز عصر غسل نمايد، و اگر براى
نماز عصر هم غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند، و اگر براى آن هم
غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد بايد براى عشاء غسل نمايد.
مسأله 434 - اگر پيش از هر نماز خون مستحاضه كثيره قطع شود و دوباره
بيايد براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد.
مسأله 435 - اگر استحاضه كثيره قليله شود، بايد براى نماز اول عمل كثيره
و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد. و نيز اگر استحاضه متوسطه قليله
شود، بايد براى نماز اول، عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا
آورد.
مسأله 436 - اگر مستحاضه يكى از كارهايى را كه بر او واجب مى باشد،
حتى عوض كردن پنبه را ترك كند نمازش باطل است.
مسأله 437 - مستحاضه قليله اگر بخواهد غير از نماز كارى انجام دهد، كه
شرط آن وضوء داشتن است. مثلا بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن
74

برساند، لازم نيست وضوء بگيرد و وضويى كه براى نماز گرفته كافى است.
مسأله 438 - اگر مستحاضه غسلهاى واجب خود را بجا آورد، رفتن در
مسجد و توقف در آن و خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد و نزديكى شوهر
با او حلال مى شود، اگر چه كارهاى ديگرى را كه براى نماز واجب است، مثل
عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.
مسأله 439 - اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت
نماز سوره اى را كه سجده واجب دارد بخواند، يا مسجد برود، بنابر احتياط
واجب بايد غسل نمايد، و همچنين اگر شوهرش بخواهد با او نزديكى
كند و اگر بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد وضوء
بگيرد.
مسأله 440 - نماز آيات بر مستحاضه واجب است. و بايد براى نماز آيات
هم كارهايى را كه براى نماز يوميه گفته شد انجام دهد.
مسأله 441 - هر گاه وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضه واجب
شود، اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براى نماز آيات
هم تمامى كارهايى را كه براى نماز يوميه واجب است انجام دهد.
و نمى تواند هر دو را با يك وضوء بخواند بلى مانعى ندارد هر دو را با يك غسل
بخواند.
مسأله 442 - اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضاء بخواند بايد براى هر
نماز، كارهايى را كه براى نماز اداء او واجب است بجا آورد بلى با غسل نماز اداء
مى تواند نماز قضاء بخواند.
مسأله 443 - اگر زن بداند خونى كه از او خارج مىشود خون زخم نيست
و شرعا حكم حيض و نفاس را ندارد، بايد به دستور مستحاضه عمل كند، بلكه
اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانه آنها
را نداشته باشد، بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.
75

" حيض "
حيض خونى است كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج
مىشود و زن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مى گويند.
مسأله 444 - خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سياه يا
سرخ است و با فشار و كمى سوزش بيرون مى آيد.
مسأله 445 - زنهاى سيده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مى شوند،
يعنى خون حيض نمى بينند و زنهايى كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال
يائسه مى شوند.
مسأله 446 - خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه
شدن مى بيند حيض نيست.
مسأله 447 - زن حامله و زنى كه بچه شير مى دهد ممكن است حيض
ببينند.
مسأله 448 - دخترى كه نمى داند نه سالش تمام شده يا نه. اگر خونى ببيند كه
نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد حيض نيست. و اگر نشانه‌هاى حيض را داشته
باشد، حيض است و معلوم مى شود نه سال او تمام شده است.
مسأله 449 - زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند
حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.
مسأله 450 - مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود، و اگر
مختصرى هم از سه روز كمتر باشد حيض نيست.
مسأله 451 - لازم نيست سه روز اول حيض پشت سر هم باشد، پس اگر
مثلا دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند
حيض است.
76

مسأله 452 - لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در فرج
يا رحم، خون باشد كافى است، و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود
و مدت پاك شدن، به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج يا رحم
خون بوده، باز هم حيض است.
مسأله 453 - لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند، ولى بايد در
شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اول روز اول تا غروب روز سوم
پشت سر هم خون بيايد. يا در وسطهاى روز اول شروع شود و در همان موقع از
روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم هيچ خون قطع نشود. حيض است.
مسأله 454 - اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود. چنانچه دوباره
خون ببيند و روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده، روى هم از ده روز بيشتر
نشود روزهايى هم كه در وسط پاك بوده حيض است.
مسأله 455 - اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد
و نداند خون دمل و زخم است يا خون حيض. بايد آن را حيض قرار دهد.
مسأله 456 - اگر خونى ببيند كه نداند خون زخم است يا حيض چنانچه
خون از سمت چپ خارج شود حيض است و الا حيض نيست.
مسأله 457 - اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس،
چنانچه شرائط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.
مسأله 458 - اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود
را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، بعد بيرون
آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده،
حيض مى باشد.
مسأله 459 - اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون
ببيند، خون دوم حيض است و خون اول اگر چه در روزهاى عادتش باشد، حيض
نيست.
77

" احكام حائض "
مسأله 460 - چند چيز بر حائض حرام است: اول - عبادتهايى كه مانند نماز
بايد با وضوء يا غسل يا تيمم بجا آورده شود ولى بجا آوردن عبادتهايى كه وضوء
و غسل و تيمم براى آنها لازم نيست. مانند نماز ميت، مانعى ندارد. دوم - تمام
چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد. سوم - جماع
كردن در قبل، كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن، اگر چه به مقدار ختنه‌گاه
داخل شود و منى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از
ختنه‌گاه را هم داخل نكند، و در دبر زن حائض وطى نمودن كراهت شديد دارد
ولى جائز است.
مسأله 461 - جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى
شرعا بايد براى خود حيض قرار دهد حرام است. پس زنى كه بيشتر از ده روز
خون مى بيند و بايد به دستورى كه بعدا گفته مى شود روزهاى عادت خويشان خود
را حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.
مسأله 462 - اگر شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد
در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، بايد هيجده نخود طلا كفاره به
فقير بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود، و اگر در قسمت سوم جماع
كند، بايد چهار نخود و نيم بدهد، مثلا زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر
شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند بايد هيجده نخود طلا بدهد
و در شب يا روز سوم و چهارم نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم بايد چهار
نخود و نيم بدهد.
مسأله 463 - براى وطى در دبر زن حائض كفاره لازم نيست.
مسأله 464 - لازم نيست كه هيجده نخود، طلاى كفاره را سكه‌دار بدهد
78

و قيمت آن را هم مى تواند داد.
مسأله 465 - اگر قيمت طلا در وقتى كه جماع كرده، با وقتى كه مى خواهد به
فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه مى خواهد به فقير بدهد حساب
كند.
مسأله 466 - اگر كسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در
قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را (روى هم سى و يك
نخود و نيم مى شود) بدهد.
مسأله 467 - اگر انسان بعد از آنكه در حال حيض، جماع كرد و كفاره آن را
داد دوباره جماع كند، باز هم بايد كفاره بدهد.
مسأله 468 - اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها كفاره ندهد
بايد براى هر جماع يك كفاره بدهد.
مسأله 469 - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فورا از او
جدا شود و اگر جدا نشود بايد كفاره بدهد.
مسأله 470 - اگر مرد با زن حائض زنا كند، يا با زن حائض نامحرمى به گمان
اينكه عيال خود او است جماع نمايد بايد كفاره بدهد.
مسأله 471 - طلاق دادن زن در حال حيض، به طورى كه در كتاب طلاق گفته
مى شود باطل است.
مسأله 472 - اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام، بايد حرف او را
قبول كرد.
مسأله 473 - اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است.
مسأله 474 - اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او
صحيح است. ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه
خوانده باطل است.
مسأله 475 - بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز
79

و عبادتهاى ديگر كه بايد با وضوء يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل كند
و دستور آن مثل غسل جنابت است، و ظاهرا با آن غسل مى تواند نماز بخواند،
ولى مستحب است براى نماز پيش از غسل وضوء هم بگيرد.
مسأله 476 - بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، اگر چه غسل نكرده
باشد، طلاق او صحيح است و شوهرش هم مى تواند با او جماع كند، اما
كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد
و مس خط قرآن بنا بر احتياط تا غسل نكند انجام ندهد اگر چه بعضى از آنها
جائز است.
مسأله 477 - اگر آب براى وضوء و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه
بتواند يا غسل كند يا وضوء بگيرد، بايد غسل كند و مستحب است قبل از غسل
بدل از وضوء تيمم نمايد. و اگر فقط براى وضوء كافى باشد و به اندازه غسل نباشد
عوض غسل بايد تيمم نمايد. و اگر براى هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد يك تيمم
كند، بدل از غسل و تيمم ديگرى قبل از آن بدل از وضوء مستحب است.
مسأله 478 - نمازهاى يوميه‌اى كه زن در حال حيض نخوانده، قضاء ندارد
ولى روزه هاى واجب را بايد قضاء نمايد.
مسأله 479 - هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير
بيندازد حائض مى شود، بايد فورا نماز بخواند.
مسأله 480 - اگر زن حائض نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به اندازه
خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود، قضاى آن نماز بر او واجب است ولى در
تند خواندن و كند خواندن و چيزهاى ديگر، بايد ملاحظه حال خود را بكند مثلا
زنى كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب
مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت به دستورى كه گفته شد از اول ظهر
بگذرد و حائض شود، و براى كسى كه مسافر است گذشت وقت به مقدار خواندن
دو ركعت كافى است.
80

مسأله 481 - اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل
و مقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت
نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند،
بايد قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 482 - اگر زن حائض به اندازه غسل وقت ندارد، ولى مى تواند با تيمم
نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نيست، اما اگر گذشته از تنگى وقت
تكليفش تيمم است، مثل آنكه آب برايش ضرر دارد، بايد تيمم كند و آن نماز را
بخواند.
مسأله 483 - اگر زن حائض شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد
نمازش را بخواند.
مسأله 484 - اگر به خيال اينكه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك
ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را
بجا آورد.
مسأله 485 - مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك
نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضوء بگيرد و اگر نمى تواند وضوء بگيرد،
تيمم نمايد و در جاى نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر دعا و صلوات شود.
مسأله 486 - خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به ما بين
خطهاى قرآن و حاشيه آن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن، براى حائض
مكروه است. " اقسام زنهاى حائض "
مسأله 487 - زنهاى حائض بر شش قسمند: اول - صاحب وقتيه و عدديه،
و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و شماره
81

روزهاى حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم
از اول ماه تا هفتم خون ببيند. دوم - صاحب عادت وقتيه و آن زنيست كه دو ماه
پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در
هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولى
ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود. سوم - صاحب عدديه
و آن زنيست كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه
باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد، مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم
و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند. چهارم - مضطربه و آن زنيست كه
چند ماه خون ديده، ولى عادت معينى پيدا نكرده، يا عادتش به هم خورده و عادت
تازه اى پيدا نكرده است. پنجم - مبتدئه و آن زنيست كه دفعه اول خون ديدن او
است. ششم - ناسيه و آن زنيست كه عادت خود را فراموش كرده است و هر كدام
اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مى شود.
1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه
مسأله 488 - زنهايى كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته‌اند: اول -
زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين هم
پاك شود، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود
كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است. دوم - زنى كه از خون پاك
نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معين مثلا از اول ماه تا هشتم خونى كه
مى بيند نشانه‌هاى حيض را دارد، يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار
و سوزش بيرون مى آيد، و بقيه خونهاى او نشانه‌هاى استحاضه را دارد، كه عادت
او از اول ماه تا هشتم مى شود. سوم - زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين
خون حيض ببيند و بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك
شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط
82

پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهايى كه خون ديده و در
وسط پاك بوده روى هم يك اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهايى است
كه خون ديده و در وسط پاك بوده است، و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك
بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم
خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از
آنكه سه روز خون ديد، سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند
و روى هم از نه روز بيشتر نشود، همه حيض است و عادت اين زن نه روز مى شود.
مسأله 489 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا
دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقبتر خون ببيند، بطورى كه بگويند حيض را جلو
يا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد، بايد به
احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده
مثل اينكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضاء نمايد.
مسأله 490 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر چند روز پيش از عادت با
فرض آنكه عرفا بگويند عادت او جلو افتاده و همه روزهاى عادت و چند روز
بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است، و اگر از
ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى عادت خود ديده، حيض است
و خونى كه بيش از آن و بعد از آن ديده استحاضه مى باشد. و بايد عبادتهايى را كه
در روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده قضاء نمايد و اگر همه
روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر
نشود، همه حيض است. و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض
است و خونى كه جلوتر از آن ديده استحاضه مى باشد و چنانچه در آن روزها
عبادت نكرده بايد قضا نمايد. و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از
عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر بيشتر
شود فقط روزهاى عادت حيض و باقى استحاضه است.
83

مسأله 491 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر مقدارى از روزهاى عادت
را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه
حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود روزهايى كه در عادت خون ديده با چند
روز پيش از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود، حيض، و روزهاى اول را
استحاضه قرار مى دهد. و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از
عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر
شود، بايد روزهايى كه در عادت، خون ديده با چند روز بعد از آن كه روى هم به
مقدار عادت او شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 492 - زنى كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد
پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همه
روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد،
مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند،
چند صورت دارد:
1 - آنكه تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن، در روزهاى عادت
باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مى بيند در روزهاى عادت نباشد، كه بايد
همه خون اول را حيض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
2 - آنكه خون اول در روزهاى عادت نباشد، و تمام خون دوم يا مقدارى از
آن در روزهاى عادت باشد كه بايد همه خون دوم را حيض، و خون اول را
استحاضه قرار دهد.
3 - آنكه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون اولى
كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكى وسط و مقدارى از
خون دوم كه آن هم در روزهاى عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه در
اين صورت همه آنها حيض است و مقدارى از خون اول كه پيش از روزهاى عادت
بوده و مقدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است، مثلا
84

اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده. در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم خون
ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم حيض است
و از اول تا سوم و همچنين از دهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.
4 - آنكه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى خون
اولى كه در روزهاى عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه بايد در تمام دو خون
و پاكى وسط كارهايى را كه بر حائض حرام است و سابقا گفته شد ترك كند و
كارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد
عبادتهاى خود را انجام دهد.
مسأله 493 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون
نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض
قرار دهد چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن.
مسأله 494 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود
خون ببيند ولى شاره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد
از پاك شدن، دوباره به شماره روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند بايد خون اول را
حيض قرار دهد و دومى را استحاضه.
مسأله 495 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند
خونى كه در روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد، حيض
است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه‌هاى حيض را داشته باشد
استحاضه است. مثلا زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است اگر از اول تا
دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
2 - صاحب عادت وقتيه
مسأله 496 - زنهايى كه عادت وقتيه دارند سه دسته‌اند: اول زنى كه دو ماه
پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود ولى
85

شماره روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم روز
اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود
كه اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد. دوم زنى كه از خون
پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانه‌هاى حيض را
دارد يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد و بقيه
خونهاى او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايى كه خون او نشانه حيض
دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست. مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه
دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانه‌هاى حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته
باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
سوم زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند
و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى
كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول
باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم بايد
روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
مسأله 497 - زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه روز
پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت خون ببيند به طورى كه بگويند عادت را
جلو يا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد، بايد به
احكامى كه براى زنهاى حائض گفته شد، رفتار نمايد. و اگر بعد بفهمد حيض نبوده،
مثل آنكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضاء نمايد.
مسأله 498 - زنى كه عادت وقتيه دارد. اگر بيشتر از ده روز خون ببيند
و نتواند حيض را به واسطه نشانه‌هاى آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت
خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدرى باشند چه مادرى، زنده باشند يا
مرده، ولى در صورتى مى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره
روزهاى حيض همه آنان يك اندازه باشد، يا آنكه شماره روزهاى بعضى را بداند
86

و مخالفت شماره روزهاى ديگران را با او نداند، و اگر شماره روزهاى حيض آنان
يك اندازه نباشد، مثلا عادت بعضى پنج روز و عادت بعض ديگر هفت روز باشد
نمى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد، مگر آنكه كسانى كه عادتشان با
ديگران فرق دارد، به قدرى كم باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند كه در اين
صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود قرار دهد.
مسأله 499 - زنى كه عادت وقتيه دارد و شماره عادت خويشان خود را حيض
قرار مى دهد، بايد روزى را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حيض خود قرار
دهد، مثلا زنى كه هر ماه، روز اول ماه خون مى ديده و گاهى روز هفتم و گاهى روز
هشتم پاك مى شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و عادت خويشانش
هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مسأله 500 - زنى كه بايد شماره عادت خويشان خون را حيض قرار دهد،
چنانچه خويش نداشته باشد، يا شماره عادات آنان مثل هم نباشد، مخير است در
هر ماه از روزى كه خون مى بيند سه روز يا شش روز يا هفت روز را حيض و بقيه را
استحاضه قرار دهد، ولى اگر در خون روزهاى وسط يا آخر نشانه‌هاى حيض
بيشتر باشد، بايد حيض را در آن روزها كه نشانه‌هاى حيض بيشتر است قرار دهد. 3 - صاحب عادت عدديه
مسأله 501 - زنهايى كه عادت عدديه دارند سه دسته‌اند: اول - زنى كه شماره
روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او
يكى نباشد كه در اين صورت هر چند روزى كه خون ديده عادت او مى شود، مثلا
اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت
او پنج روز مى شود: دوم - زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم
چند روز از خونى كه مى بيند نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد و شماره
روزهايى كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است. اما وقت آن
87

يكى نيست، كه در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد،
عادت او مى شود. مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا
پانزدهم خون او نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره
روزهاى عادت او پنج روز مى شود. سوم - زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا
بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن
خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهايى كه خون ديده
و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به
يك اندازه باشد، تمام روزهايى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت
حيض او مى شود، و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك
اندازه باشد. مثلا اگر ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود
و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا
بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم از هشت روز بيشتر نشود،
عادت او هشت روز مى شود.
مسأله 502 - زنى كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود
خون ببيند و از ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهايى كه ديده يك جور باشد،
بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار
دهد و اگر همه خونهايى كه ديده يك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حيض
و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايى كه خون نشانه
حيض را دارد با شماره روزهاى عادت او يك اندازه است، بايد همان روزها را
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهايى كه خون نشانه حيض دارد، از
روزهاى عادت او بيشتر است، فقط به اندازه روزهاى عادت او حيض، و بقيه
استحاضه است، و اگر روزهايى كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاى عادت او
كمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازه روزهاى
عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
88

4 - مضطربه
مسأله 503 - مضطربه يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى
پيدا نكرده، يا عادتش به هم خورده و عادت ديگرى پيدا نكرده است، اگر بيشتر از
ده روز خون ببيند و همه خونهايى كه ديده يك جور باشد چنانچه عادت خويشان
او هفت روز است. بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر
كمتر است مثلا پنج روز است بايد همان را حيض قرار دهد، و بنا بر احتياط
واجب، در تفاوت بين شماره عادت آنان و هفت روز كه دو روز است كارهايى را
كه بر حائض حرام است ترك نمايد و كارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به
دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد عبادتهاى خود را انجام دهد، و اگر عادت
خويشانش بيشتر از هفت روز مثلا نه روز است، بايد هفت روز را حيض قرار
دهد و بنابر احتياط واجب در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان كه دو روز
است، كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر حائض حرام است
ترك نمايد.
مسأله 504 - مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن
نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشانه
حيض دارد كمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز باشد، بايد به دستورى كه در
مسأله قبل گفته شد رفتار نمايد، و اگر خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از
سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است، ولى اگر پيش از گذشتن
ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه
حيض را داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره
پنج روز خون سياه ببيند، بايد به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار
نمايد.
89

5 - مبتدئه
مسأله 505 - مبتدئه يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن اوست، اگر بيشتر از ده
روز خون ببيند و همه خونهايى كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود
را به طورى كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 506 - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه
حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است ولى
اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه
آن هم نشانه خون حيض داشته باشد، مثل آنكه پنج روز خون سياه و نه روز
خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند بايد عادت خويشان خون را حيض
و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 507 - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خون ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه
حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد عادت خويشان خود را
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
6 - ناسيه
مسأله 508 - ناسيه يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده است، اگر
بيشتر از ده روز خون ببيند بايد روزهايى كه خون او نشانه حيض را دارد، حيض
قرار دهد و اگر نتواند حيض را به واسطه نشانه‌هاى آن تشخيص دهد بنابر احتياط
واجب بايد هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
90

مسائل متفرقه حيض
مسأله 509 - مبتدئه، و مضطربه، و ناسيه، و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر
خونى ببيند و يقين كنند كه سه روز طول مى كشد، بايد عبادت را ترك كنند
و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده بايد عبادتهاى را كه بجا نياورده اند قضاء
نمايند، ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مى كشد، بنابر احتياط واجب
بايد تا سه روز كارهاى استحاضه را بجا آورند و كارهايى را كه بر حائض حرام
است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار
دهند، و در اين حكم فرقى نيست بين آنكه خون نشانه‌هاى حيض را داشته باشد
يا نه.
مسأله 510 - زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته
باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر
خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن با شماره روزهاى آن، يا هم وقت و
هم شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش بر مىگردد به آنچه در اين دو ماه ديده
است مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مى ديده و پاك مى شده چنانچه دو ماه از
دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مى شود.
مسأله 511 - مقصود از يك ماه، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از
روز اول ماه تا آخر ماه.
مسأله 512 - زنى كه معمولا ماهى يك مرتبه خون مى بيند، اگر در يك ماه
دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه‌هاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى
كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسأله 513 - اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد،
ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى
91

به نشانه‌هاى حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه‌هاى حيض داشته
حيض قرار دهد.
مسأله 514 - اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون
نيست بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از
تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام
شدن ده روز دوباره خون مى بيند نبايد غسل كند.
مسأله 515 - اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن
خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد، پس
اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اگر پاك نبود اگر چه به آب
زرد رنگى هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد، يا عادت او ده روز
است بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند و اگر سر ده روز پاك
شد، يا خون او از ده گذشت، سر ده روز غسل نمايد و اگر عادتش كمتر از ده روز
است در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك مى شود،
نبايد غسل كند. و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مى گذرد بايد تا روز دهم
عبادت را ترك كند مگر اينكه قبل از آن مأيوس از انقطاع خون تا روز دهم بشود
و اگر مأيوس از انقطاع خون شود كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه
بر حائض حرام است ترك نمايد. پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز
از خون پاك شد، تمامش حيض است و اگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود را
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادتهايى را كه بعد از روزهاى عادت بجا
نياورده قضاء نمايد.
مسأله 516 - اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد
حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضاء نمايد.
و اگر چند روز را به گمان اينكه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده
چنانچه آن روزها را روزه گرفته بايد قضاء نمايد.
92

" نفاس "
مسأله 517 - از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد، هر خونى
كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود خون نفاس است. و زن
را در حال نفاس، نفساء مى گويند.
مسأله 518 - خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مى بيند نفاس
نيست.
مسأله 519 - لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته‌اى
هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند كه اگر در
رحم مى ماند انسان مى شد. خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.
مسأله 520 - ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده
روز نمى شود.
مسأله 521 - هر گاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده
اگر مى ماند انسان مى شد يا نه، لازم نيست وارسى كند، و خونى كه از او خارج
مى شود شرعا خون نفاس نيست.
مسأله 522 - توقف در مسجد و رساندن جايى از بدن به خط قرآن و كارهاى
ديگرى كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است، و آنچه بر حائض
واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه مى باشد.
مسأله 523 - طلاق دادن زنى كه در حال نفاس است باطل و نزديكى با
او حرام مى باشد. ولى اگر شوهرش با او نزديكى كند كفاره ندارد.
مسأله 524 - وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاى
خود را بجا آورد. و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايى كه خون ديده با
روزهايى كه در وسط پاك بوده روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن
93

نفاس است و اگر روزهايى كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضاء نمايد.
مسأله 525 - اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون
هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند كه اگر پاك است، براى
عبادتهاى خود غسل كند.
مسأله 526 - اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت
دارد، به اندازه روزهاى عادت او نفاس و بقيه استحاضه است. و اگر عادت ندارد،
تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه مى باشد، و بهتر است كسى كه عادت دارد از روز
بعد از عادت و كسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان،
كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
مسأله 527 - زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از
روزهاى عادتش خون ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد
و بعد از آن بايد تا ده روز تمام شود عبادت را ترك كند مگر آنكه مأيوس از انقطاع
خون بشود، و اگر مأيوس شد كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر
نفساء حرام است ترك نمايد، و اگر از ده روز بگذرد، استحاضه است و بايد
روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را استحاضه قرار دهد و عبادتهايى را كه در
آن روزها بجا نياورده قضاء نمايد. مثلا زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از
شش روز خون ببيند، بايد شش روز را نفاس قرار دهد و بنا بر احتياط واجب در
روز هفتم و هشتم عبادت را ترك كند و در روز نهم و دهم كارهاى استحاضه را
بجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك نمايد و اگر بيشتر از ده روز
خون ديد، از روز بعد از عادت او استحاضه مى باشد.
مسأله 528 - زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زائيدن، تا يك ماه يا
بيشتر از يك ماه پى در پى خون ببيند، به اندازه روزهاى عادت او نفاس است و ده
روز از خونى كه بعد از نفاس مى بيند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه‌اش باشد،
استحاضه است، مثلا زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن است،
94

اگر روز دهم ماه زائيد و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس
و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بيستم تا
بيست و هفتم است مى بيند، استحاضه مى باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى
را كه مى بيند در روزهاى عادتش باشد، حيض است چه نشانه‌هاى حيض را داشته
باشد يا نداشته باشد، و همچنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد ولى نشانه‌هاى
حيض را داشته باشد، اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس مى بيند، در
روزهاى عادت حيض او نباشد ونشانه‌هاى حيض را هم نداشته باشد استحاضه است.
مسأله 529 - زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا
بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه
است و خونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض و اگر نه
آن هم استحاضه مى باشد. " غسل مس ميت "
مسأله 530 - اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند
مس كند يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميت نمايد، چه
در خواب مس كند چه در بيدارى با اختيار مس كند يا بى اختيار حتى اگر ناخن
و استخوان او به ناخن و استخوان ميت برسد بايد غسل كند، ولى اگر حيوان
مرده اى را مس كند غسل بر او واجب نيست.
مسأله 531 - براى مس مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب
نيست اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد.
مسأله 532 - اگر موى خود را به بدن ميت برساند يا بدن خود را به موى
ميت يا موى خود را به موى ميت برساند بايد غسل كند مگر آنكه مس، با سر
موهاى بلند باشد.
95

مسأله 533 - براى بچه مرده حتى بچه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده
غسل مس ميت واجب است.
مسأله 534 - بچه‌اى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنيا بيايد.
چنانچه ظاهر بدن مادر را مس نمايد وقتى بالغ شد بايد غسل مس ميت كند.
مسأله 535 - اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نمايد،
غسل بر او واجب نمى شود.
مسأله 536 - اگر ديوانه يا بچه نابالغى، ميت را مس كند، بعد از آنكه آن
ديوانه عاقل، يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميت نمايد.
مسأله 537 - اگر از بدن زنده يا مرده اى كه غسلش نداده اند، قسمتى كه
داراى استخوان است جدا شود و پيش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند،
انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولى اگر قسمى كه جدا شده،
استخوان نداشته باشد، براى مس آن غسل واجب نيست.
مسأله 538 - براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آن را غسل نداده اند، چه
از مرده جدا شده باشد چه از زنده، غسل كردن لازم نيست، و همچنين براى مس
دندانى كه از زنده و يا مرده اى كه غسل نداده باشند جدا شده و گوشت ندارد، يا
گوشت آن خيلى كم است، غسل واجب نيست.
مسأله 539 - غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند كسى كه
غسل مس ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند، لازم نيست وضوء بگيرد، ولى
وضوء گرفتن قبل از غسل مستحب است.
مسأله 540 - اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند با مس نمايد، يك
غسل كافى است.
مسأله 541 - براى كسى كه بعد از مس ميت غسل نكرده است، توقف در
مسجد و جماع و خواندن سوره هايى كه سجده واجب دارد، مانعى ندارد ولى
براى نماز و مانند آن بايد غسل كند.
96

" احكام محتضر "
مسأله 542 - مسلمانى را كه محتضر است، يعنى در حال جان دادن مى باشد،
مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند، به طورى كه كف
پاهايش به طرف قبله باشد، و اگر خواباندن او كاملا به اين طور ممكن نيست، تا
اندازه اى كه ممكن است بايد به اين دستور عمل كنند، و چنانچه خواباندن او
به هيچ قسم ممكن نباشد، بايد او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود، بايد او را
به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
مسأله 543 - واجب است كه بعد از موت تا مدت مختصرى، او را رو به قبله
بخوابانند، ولى بعد از آنكه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتى كه بر او
نماز مى خوانند بخوابانند.
مسأله 544 - رو به قبله كردن محتضر به هر مسلمان واجب است و اجازه
گرفتن از ولى او لازم نيست.
مسأله 545 - مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليه السلام و ساير
عقائد حقه را، به كسى كه در حال جان دادن است، طورى تلقين كنند كه بفهمد
و نيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله 546 - مستحب است اين دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه
بفهمد: اللهم اغفر لى الكثير من معاصيك واقبل منى اليسير من طاعتك
يا من يقبل اليسير ويعفو عن الكثير اقبل منى اليسير واعف عنى الكثير
انك انت العفو الغفور اللهم ارحمنى فانك رحيم.
مسأله 547 - مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت
نمى شود، به جايى كه نماز مى خوانده ببرند.
مسأله 548 - مستحب است براى راحت شدن محتضر، بر بالين او، سوره
97

مباركه يس و والصافات و احزاب و آية الكرسى و آيه پنجاه و چهارم از سوره
اعراف و سه آيه آخر سوره بقره بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله 549 - تنها گذاشتن محتضر، و بودن جنب و حائض نزد او، و همچنين
حرف زدن زياد، و گريه كردن، و تنها گذاشتن زنها نزد او، مكروه است. " احكام بعد از مرگ "
مسأله 550 - بعد از مرگ مستحب است، چشمها و لبها و چانه ميت را
ببندند، و دست و پاى او را دراز كنند، و پارچه‌اى روى او بيندازند، و اگر شب
مرده است، در جايى كه مرده، چراغ روشن كنند، و براى تشييع جنازه او مؤمنين
را خبر كنند، و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر
كنند تا معلوم شود. و نيز اگر ميت حامله باشد و بچه در شك او زنده باشد، بايد
به قدرى دفن را عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند
و پهلو را بدوزند. " احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت "
مسأله 551 - غسل، و كفن، و نماز، و دفن مسلمان اگر چه دوازده امامى
نباشد، بر هر مكلفى واجب است و اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط
مى شود و چنانچه هيچكس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند.
مسأله 552 - اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود بر ديگران واجب نيست
اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسأله 553 - اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده واجب
نيست به كارهاى ميت اقدام كند ولى اگر شك يا گمان دارد. بايد اقدام نمايد.
98

مسأله 554 - اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام
داده اند بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك دارد كه
درست بوده يا نه لازم نيست اقدام نمايد.
مسأله 555 - براى غسل، كفن و نماز و دفن ميت بنابر احتياط واجب بايد از
ولى او اجازه بگيرند.
مسأله 556 - ولى زن شوهر اوست و بعد از او، مردهايى كه از ميت ارث
مى برند مقدم بر زنهاى ايشانند.
مسأله 557 - اگر كسى بگويد من وصى، يا ولى ميتم، يا ولى ميت به من اجازه
داده كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه به حرف او اطمينان دارند
و ديگرى هم نمى گويد من ولى يا وصى ميتم يا ولى ميت به من اجازه داده است،
انجام كارهاى ميت با اوست و اگر به حرف او اطمينان ندارند، يا ديگرى مى گويد
من ولى يا وصى ميتم يا ولى ميت به من اجازه داده است، در صورتى كه يك نفر
عادل به گفته اولى شهادت دهد، بايد حرف او را قبول كرد.
مسأله 558 - اگر ميت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولى، كس
ديگرى را معين كند وصيت و تعيين او نافذ نيست. " احكام غسل ميت "
مسأله 559 - واجب است ميت را سه غسل بدهند: اول - به آبى كه با سدر
مخلوط باشد. دوم - به آبى كه با كافور مخلوط باشد. سوم - با آب خالص.
مسأله 560 - سدر و كافور بايد به اندازه اى زياد نباشد، كه آب را مضاف كند
و به اندازه اى هم كم نباشد، كه نگويند با آب سدر و كافور غسل داده.
مسأله 561 - اگر سدر و كافور به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود، لازم
نيست مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
99

مسأله 562 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است اگر پيش از
تمام كردن طواف حج يا عمره بميرد نبايد او را با آب كافور غسل دهند و بجاى آن
بايد با آب خالص غسلش بدهند.
مسأله 563 - كسى كه ميت را غسل مى دهد، بايد مسلمان دوازده امامى و بالغ
و عاقل باشد و مسائل غسل را هم بداند.
مسأله 564 - كسى كه ميت را غسل مى دهد بايد قصد قربت داشته باشد يعنى
غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.
مسأله 565 - غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است و غسل
و كفن و دفن كافر و اولاد او، جايز نيست. و كسى كه از بچگى ديوانه بوده
و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان
باشند، بايد او را غسل داد و اگر هىچكدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او
جايز نيست.
مسأله 566 - بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد يا خلقت او كامل
باشد بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه‌اى بپيچند و بدون
غسل دفن كنند.
مسأله 567 - حرام است مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد، ولى زن
مى تواند شوهر خود را غسل دهد، و شوهر هم مى تواند زن خود را غسل دهد.
مسأله 568 - مرد مى تواند دختر بچه‌اى را كه سن او از سه سال
بيشتر نيست، غسل دهد. زن هم مى تواند پسر بچه‌اى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل
دهد.
مسأله 569 - اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است مرد پيدا نشود، زنانى كه
با او نسبت دارد و محرمند، مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، يا به واسطه شير
خوردن با او محرم شده اند، مى توانند، غسلش بدهند. و نيز اگر براى غسل ميت
زن. زن ديگرى نباشد، مردهايى كه با او نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شير
خوردن با او محرم شده اند، مى توانند او را غسل دهند.
100

مسأله 570 - اگر ميت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن
باشند، بهتر آن است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.
مسأله 571 - نگاه كردن به عورت ميت حرام است و كسى كه او را غسل
مى دهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمى شود.
مسأله 572 - اگر جايى از بدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آنكه آنجا را
غسل بدهند، آب بكشند و لازم نيست كه تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل
پاك باشد.
مسأله 573 - غسل ميت مثل غسل جنابت است، و بايد تا غسل ترتيبى
ممكن است، ميت را غسل ارتماسى ندهند و در غسل ترتيبى مخيرند بين آنكه
هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو برند يا آب روى آن بريزند.
مسأله 574 - كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده لازم نيست
غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى او كافى است.
مسأله 575 - بنابر احتياط مزد گرفته نشود براى غسل دادن ميت، ولى مزد
گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل حرام نيست.
مسأله 576 - اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد
عوض هر سه غسل ميت را يك تيمم بدهند، و بهتر است عوض هر غسل يك
تيمم بدهند و يك تيمم ديگر هم عوض هر سه غسل بدهند، و اگر كسى كه تيمم
مى دهد، در تيمم سوم قصد ما فى الذمه نمايد يعنى نيت كند كه اين تيمم را
براى آنكه به تكليف عمل شده باشد، انجام مى دهم، تيمم چهارم مستحب نيست.
مسأله 577 - كسى كه ميت را تيمم مى دهد، بايد دست ميت را به زمين بزند
و به صورت و پشت دستهاى او بكشد و اگر ممكن نباشد، دست خود را به زمين
بزند و به صورت و پشت دستهاى ميت بكشد.
101

" احكان كفن ميت "
مسأله 578 - ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را، لنگ، و پيراهن،
و سر تا سرى مى گويند كفن نمايند.
مسأله 579 - لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آن است
كه از سينه تا روى پا برسد. و پيراهن بايد، از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را
بپوشاند و بهتر آن است كه تا روى پا برسد، و بنابر احتياط واجب درازى
سرتاسرى بايد به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهناى آن بايد به
اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى ديگر بيايد.
مسأله 580 - مقدارى از لنگ، كه از ناف تا زانو را مى پوشاند و مقدارى از
پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مى پوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه
بيشتر از اين مقدار در مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مى باشد.
مسأله 581 - اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن
را، كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد. و احتياط واجب
آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده بر ندارند.
مسأله 582 - اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو
مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به
مصرف خود او برسانند ولى مصرف آن را معين نكرده باشد، يا فقط مصرف
مقدارى از آن را معين كرده باشد، مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او
بردارند.
مسأله 583 - اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند
و بخواهند از اصل مال بردارند، احتياط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را به
ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند ولى اگر كسانى از ورثه كه بالغ هستند
102

اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند، مقدارى را كه اجازه داده اند، از سهم آنان
مى شود برداشت.
مسأله 584 - كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن خود مال داشته باشد
و همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، طلاق رجعى بدهند
و پيش از تمام شدن عده بميرد. شوهرش بايد كفن او را بدهد. و چنانچه شوهر
بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولى شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
مسأله 585 - كفن ميت بر خويشان او واجب نيست، اگر چه مخارج او در
حال زندگى بر آنان واجب باشد.
مسأله 586 - لازم نيست كه هر يك از سه پارچه كفن ضخيم باشد كه بدن
ميت از زير آن پيدا نباشد، بلى واجب است مستور شدن ميت ولو به مجموع سه
پارچه.
مسأله 587 - كفن كردن با پوست مردار، و چيز غصبى، اگر چه ديگرى هم
پيدا نشود، جايز نيست، و چنانچه كفن ميت غصبى باشد و صاحب آن راضى
نباشد، بايد از تنش بيرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند.
مسأله 588 - كفن كردن ميت با چيز نجس، و يا پارچه ابريشمى خالص، يا
پارچه‌اى كه با طلا بافته شده جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله 589 - كفن كردن با پارچه‌اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت
تهيه شده، در حال اختيار بنابر احتياط واجب جايز نيست، و جايز نيست با
پوست حيوان حلال گوشتى هم كه به دستور شرع كشته شده، ميت را كفن بكنند
ولى اگر كفن از مو و پشم و حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد.
مسأله 590 - اگر كفن ميت به نجاست خود او يا به نجاست ديگرى نجس
شود، چنانچه كفن ضايع نمى شود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند، اگر چه
بعد از گذاشتن در قبر باشد و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست، در صورتى كه
عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.
103

مسأله 591 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل
ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
مسأله 592 - مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور
خود را تهيه كند. " احكام حنوط "
مسأله 593 - بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى
و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند.
و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند و بايد كافور، سائيده و تازه
باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد كافى نيست.
مسأله 594 - در ماليدن كافور به مواضع ذكر شده ترتيب لازم نيست.
مسأله 595 - بهتر آن است كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند
اگر چه در بين كفن كردن و بعد از آن هم مانعى ندارد.
مسأله 596 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از
تمام كردن طواف بميرد، حنوط كردن او جايز نيست.
مسأله 597 - زنى كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام
است خود را خوشبو كند ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
مسأله 598 - مكروه است ميت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر
خوشبو بكنند و اينها را با كافور مخلوط بنمايند.
مسأله 599 - مستحب است، قدرى ترتب حضرت سيد الشهداء عليه السلام با كافور
مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهايى كه بى احترامى مى شود نرسانند،
و نيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور مخلوط شد، آن را
كافور
نگويند.
104

مسأله 600 - اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط
لازم نيست، و اگر به قدر غسل يا حنوط باشد مخير است بين آن دو، و چنانچه
از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد مخير است به هر عضو بخواهد
بمالد.
مسأله 601 - مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند. " احكام نماز ميت "
مسأله 602 - نماز خواندن بر ميت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است.
ولى بايد پدر و مادر آن بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام
شده باشد.
مسأله 603 - نماز خواندن بر بچه‌اى كه شش سال او تمام نشده، مستحب
است ولى نماز خواندن بر بچه‌اى كه مرده به دنيا آمده مستحب نيست.
مسأله 604 - نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده
شود، و اگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى يا
ندانستن مسأله باشد كافى نيست.
مسأله 605 - كسى كه مى خواهد نماز ميت بخواند، لازم نيست با وضوء يا
غسل يا تيمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبى هم باشد
اشكال ندارد.
مسأله 606 - كسى كه به ميت نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز
واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند بطورى كه سر او به طرف راست
نماز گزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسأله 607 - مكان نمازگزار بايد از جاى ميت پست تر يا بلندتر نباشد، ولى
پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد.
105

مسأله 608 - نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميت را به
جماعت مى خواند، اگر از ميت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند
اشكال ندارد.
مسأله 609 - نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت
خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميت
نيستند اشكال ندارد.
مسأله 610 - بين ميت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزى مانند اينها
نباشد ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله 611 - در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميت پوشيده باشد و اگر
كفن كردن او ممكن نيست. بايد عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها باشد
بپوشانند.
مسأله 612 - نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند، و در موقع
نيت ميت را معين كند مثلا نيت كند نماز مى خوانم بر اين ميت قربة الى الله.
مسأله 613 - اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند، مى شود
نشسته بر او نماز خواند.
مسأله 614 - اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز
بخواند بايد آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد و بدون اذن او نمى تواند نماز
بخواند.
مسأله 615 - مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميت
اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.
مسأله 616 - اگر ميت را عمدا يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون
نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده
است تا وقتى جسد او از هم نپاشيده واجب است با شرطهايى كه براى نماز ميت
گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
106

" دستور نماز ميت "
مسأله 617 - نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين
ترتيب بگويد كافى است: بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد: اشهد ان لا الله
الا الله وان محمدا رسول الله و بعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد
وآل محمد و بعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات
و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللهم اغفر لهذا الميت و اگر
زن است بگويد اللهم اغفر لهذه الميت و بعد تكبير پنجم را بگويد، و بهتر است
بعد از تكبير اول بگويد اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان
محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدى الساعة و بعد از
تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد وآل محمد وبارك على محمد
وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كافضل ما صليت وباركت
وترحمت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد وصل على جميع
الانبياء والمرسلين والشهداء والصديقين و جميع عباد الله الصالحين
و بعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات والمسلمين
والمسلمات الاحياء منهم والاموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات انك
مجيب الدعوات انك على كل شئ قدير و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد
است بگويد: اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك و انت
خير منزول به اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا وانت اعلم به منا اللهم ان كان
محسنا فزد في احسانه وان كان مسيئا فتجاوز عنه واغفر له اللهم اجعله
عندك في اعلى عليين واخلف على اهله في الغابرين وارحمه برحمتك
يا ارحم الراحمين و بعد تكبير پنجم را بگويد و اگر ميت زن است بعد از تكبير
چهارم بگويد: اللهم ان هذه امتك وابنة عبدك وابنة امتك نزلت بك
107

وانت خير منزول به اللهم انا لا نعلم منها الا خيرا وانت اعلم بها منا
اللهم ان كانت محسنة فزد في احسانها وان كانت مسيئة فتجاوز عنها
واغفر لها اللهم اجعلها عندك في اعلى عليين واخلف على اهلها
في الغابرين وارحمها وبرحمتك يا ارحم الراحمين.
مسأله 618 - بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند، كه نماز از
صورت خود خارج نشود.
مسأله 619 - كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند بايد تكبيرها
و دعاهاى آن را بخواند. " مستحبات نماز ميت "
مسأله 620 - چند چيز در نماز ميت مستحب است: اول كسى كه نماز ميت
مى خواند با وضوء يا غسل يا تيمم باشد. دوم اگر ميت مرد است، امام جماعت
يا كسى كه فرادى به او نماز مى خواند، مقابل وسط قامت او بايستد، و اگر ميت زن
است مقابل سينه‌اش بايستد. سوم پا برهنه نماز بخواند چهارم در هر تكبير دستها
را بلند كند. پنجم فاصله او با ميت به قدرى كم باشد، كه اگر باد لباسش را حركت
دهد به جنازه برسد. ششم نماز ميت را به جماعت بخواند. هفتم امام جماعت
تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مى خوانند، آهسته بخوانند
هشتم در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد. نهم نمازگزار به
ميت و مؤمنين زياد دعا كند. دهم پيش از نماز سه مرتبه بگويد: الصلاة.
يازدهم نماز را در جايى بخوانند كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا مى روند.
دوازدهم زن حائض اگر نماز ميت را به جماعت مى خواند، در صفى تنها بايستد.
مسأله 621 - خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در
مسجد الحرام مكروه نيست.
108

" احكام دفن "
مسأله 622 - واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون
نيايد، و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، و اگر ترس آن باشد كه جانور
بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مسأله 623 - اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مى توانند به جاى دفن، او
را در بنا يا تابوت بگذارند.
مسأله 624 - ميت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى
بدن او رو به قبله باشد.
مسأله 625 - اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمى شود
و بودن او در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در
زمين دفن كنند، و اگر نه بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از
خواندن نماز ميت چيز سنگينى به پايش ببندند، و به دريا بيندازند، يا او را در
خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممكن است بايد او را در
جايى بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود.
مسأله 626 - اگر بترسند كه دشمن قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد
و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد بطورى كه در
مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
مسأله 627 - مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را در
صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميت بردارند.
مسأله 628 - اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح
به بدن او داخل نشده باشد. چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به
پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد.
109

مسأله 629 - دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان
مسلمانان جايز نيست.
مسأله 630 - دفن مسلمان در جايى كه بى احترامى به او باشد، مانند جايى
كه خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
مسأله 631 - دفن ميت در جاى غصبى و در زمينى كه مثل مسجد براى غير
دفن كردن وقف شده، جايز نيست.
مسأله 632 - دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست، مگر آنكه قبر، كهنه
شده و ميت اولى از بين رفته باشد.
مسأله 633 - چيزى كه از ميت جدا مى شود، بايد با او دفن شود و بنابر
احتياط مو و ناخن و دندان هم با او دفن شود، و دفن ناخن و دندانى كه در حال
زندگى از انسان جدا مى شود، مستحب است.
مسأله 634 - اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در
چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مسأله 635 - اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر
داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند، و چنانچه ناچار شوند كه او را
قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد به وسيله شوهرش اگر اهل فن است، يا
زنى كه اهل فن باشد، او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست، مرد محرمى كه اهل
فن باشد و اگر آن هم ممكن نباشد، مرد نا محرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون
بياورد و در صورتى كه آن هم پيدا نشود كسى كه اهل فن نباشد مى تواند بچه را
بيرون آورد.
مسأله 636 - هر گاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد اگر چه
اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند، بايد به وسيله كسانى كه در مسأله
پيش گفته شد، پهلوى چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و دوباره
بدوزند.
110

" مستحبات دفن "
مسأله 637 - مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط يا گلوى او گود
كنند، و ميت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آنكه قبرستان دور تر از
جهتى بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى
فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا مى روند. و نيز مستحب است جنازه را در چند
ذرعى قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند، و در هر مرتبه زمين
بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند، و اگر ميت مرد است در دفعه
سوم طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پائين قبر باشد، و در دفعه چهارم از
طرف سر وارد قبر نمايند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به
پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن، پارچه‌اى روى قبر بگيرند، و نيز مستحب
است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند و دعاهايى كه دستور داده
شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنكه ميت را در لحد گذاشتند،
گره هاى كفن را باز كنند و صورت ميت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك
زير سر او بسازند و پشت ميت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه به پشت نگردد
و پيش از آنكه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست ميت بزنند و دست
چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند
و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: اسمع افهم يا فلان بن فلان
و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند مثلا اگر اسم او محمد و اسم
پدرش على است سه مرتبه بگويند: اسمع افهم يا محمد بن على پس از آن
بگويند: هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا إله الا الله
وحده لا شريك له وان محمدا صلى الله عليه وآله عبده ورسوله
و سيد النبيين و خاتم المرسلين وان عليا امير المؤمنين و سيد الوصيين
111

و امام افترض الله طاعته على العالمين وان الحسن والحسين
وعلي بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى به جعفر
وعلى بن موسى و محمد بن على وعلى بن محمد والحسن بن على
والقائم الحجة المهدى صلوات الله عليهم ائمة المؤمنين و حجج الله على
الخلق اجمعين و ائمتك ائمة هدى بك ابراريا فلان بن فلان بجاى فلان بن فلان
است ميت و پدرش را بگويند و بعد بگويد: اذا اتاك الملكان المقربان
رسولين من عند الله تبارك و تعالى وسئلاك عن ربك وعن نبيك وعن
دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف ولا تحزن و قل في
جوابهما الله جل جلاله ربى و محمد صلى الله عليه وآله نبيى و الاسلام
دينى والقرآن كتابى والكعبة قبلتى وامير المؤمنين على بن ابيطالب
امامى والحسن بن على المجتبى امامى والحسين بن على الشهيد به كربلا
امامى وعلى زين العابدين امامى و محمد الباقر امامى. و جعفر الصادق
امامى و موسى الكاظم امامى وعلى الرضا امامى و محمد الجواد امامى و
على الهادى امامى والحسن العسكرى امامى والحجة المنتظر امامى
هؤلاء صلوات الله عليهم اجمعين ائمتى و سادتى وقادتى و شفعائى بهم.
اتولى و من اعدائهم اتبرء في الدنيا والاخرة ثم اعلم يا فلان بن فلان بجاى
فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد و بعد بگويد: ان الله تبارك و تعالى
نعم الرب وان محمدا صلى الله عليه وآله نعم الرسول وان على بن
ابيطالب واولاده المعصومين الائمة الاثنى عشر نعم الائمة وان ما جاء به
محمد صلى الله عليه وآله حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكير
في القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والميزان حق وتطاير
الكتب حق وان الجنة حق والنار حق وان الساعة آتية لا ريب فيها وان الله
يبعث من في القبور پس بگويد: افهمت يا فلان وبجاى فلان اسم ميت را بگويد
پس از آن بگويد ثبتك الله بالقول الثابت وهداك الله الى صراط مستقيم عرف الله
112

بينك وبين اوليائك في مستقر من رحمة پس بگويد اللهم جاف الارض
عن جنبيه واصعد بروحه اليك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك.
مسأله 638 - مستحب است كسى كه ميت را در قبر مى گذارد، با طهارت
و سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد و غير از
خويشان ميت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: انا
لله وانا اليه راجعون اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مى باشد او را در قبر
بگذارد و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسأله 639 - مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازه
چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه‌اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود
و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند، دستها را بر قبر
بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه انا
انزلناه بخوانند و براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: اللهم جاف
الارض عن جنبيه واصعد اليك روحه ولقه منك رضوانا واسكن قبره
من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك.
مسأله 640 - پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند، مستحب است ولى
ميت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعايى را كه دستور داده شده، به ميت
تلقين كند.
مسأله 641 - بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند
ولى اگر مدتى گذشته است كه به واسطه سر سلامتى دادن، مصيب يادشان
مى آيد، ترك آن بهتر است، و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت غذا
بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
مسأله 642 - مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصا در مرگ
فرزند صبر كند و هر وقت ميت را ياد مى كند، انا لله وانا اليه راجعون بگويد
و براى ميت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را
113

محكم بسازد كه زود خراب نشود.
مسأله 643 - جايز نيست، انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد
و به خود لطمه بزند.
مسأله 644 - پاره كردن گريبان در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست.
مسأله 645 - اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد، يا موى خود را
بكند، بايد يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد، و يا آنها را بپوشاند و اگر
عاجز بود سه روز پياپى روزه بگيرد و همچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند
يقه لباس خود را پاره كند.
مسأله 646 - احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت صدا را خيلى بلند
نكنند. " نماز وحشت "
مسأله 647 - مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى
ميت بخوانند و دستور آن اين است كه: در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه
آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه بخوانند و بعد از
سلام نماز بگويند: اللهم صل على محمد وآل محمد وابعث ثوابها الى
قبر فلان و بجاى كلمه فلان اسم ميت را بگويند. و يا آنكه در ركعت اول بعد از
حمد دو مرتبه سوره توحيد و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره تكاثر را
بخوانند و اگر هر دو را بخوانند بهتر است.
مسأله 648 - نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مى شود خواند،
ولى بهتر است در اول شب، بعد از نماز عشاء خوانده شود.
مسأله 649 - اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن
او تأخير بيفتد. بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.
114

" نبش قبر "
مسأله 650 - نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگر چه طفل يا ديوانه
باشد حرام است. ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسأله 651 - نبش قبر امامزاده ها و شهداء و علماء و صلحاء اگر چه سالها بر
آن گذشته باشد حرام است.
مسأله 652 - شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست: اول آنكه ميت در زمين
غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند. دوم آنكه كفن
يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در
قبر بماند، و همچنين است اگر چيزى از مال خود ميت كه به ورثه او رسيده با او
دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند. ولى اگر وصيت كرده
باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند. براى بيرون آوردن اينها
نمى توانند قبر را بشكافند مگر آنكه زائد بر ثلث باشد و ورثه راضى نشوند به
ماندن آن در قبر. سوم آنكه ميت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد. يا بفهمد غسلش
باطل بوده. يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشته‌اند.
چهارم آنكه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند. پنجم آنكه ميت
را در جايى كه جايز نيست يا بى احترامى به اوست مثل قبرستان كفار يا جايى كه
كثافت و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند. ششم آنكه براى يك مطلب شرعى
كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است. قبر را بشكافند. مثلا بخواهند بچه زنده
را از شكم زن حامله‌اى كه دفنش كرده اند بيرون آورند. هفتم آنكه بترسند درنده اى
بدن ميت را پاره كند. يا سيل او را ببرد. يا دشمن بيرون آورد. هشتم آنكه
قسمتى از بدن ميت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند. ولى احتياط واجب
آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده نشود.
115

" غسلهاى مستحب "
مسأله 653 - غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار و از آن جمله
است:
1 - غسل جمعه: و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر، و بهتر است نزديك
ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت اداء و قضاء
تا عصر جمعه بجا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح
شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد. و كسى كه مىترسد در روز جمعه آب پيدا
نكند مى تواند روز پنجشنبه يا شب جمعه غسل را انجام دهد و مستحب است
انسان در موقع غسل جمعه بگويد: اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له
وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد واجعلنى
من التوابين واجعلنى من المتطهرين.
2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاى طاق مثل شب سوم و پنجم
و هفتم ولى از شب بيست و يكم مستحب است همه شب غسل كند و براى غسل
شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و پنجم
و بيست و هفتم و بيست و نهم بيشتر سفارش شده است. و وقت غسل شبهاى ماه
رمضان تمام شب است و بهتر است مقارن غروب يا نزديك آن بجا آورده شود
ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشا بجا
آورد. و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اول شب، يك غسل
در آخر شب انجام دهد.
3 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا غروب
و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورد.
4 - غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر
116

است در اول شب بجا آورده شود.
5 - غسل روز هشتم و نهم ذيحجه، و در روز نهم بهتر است آن را نزديك
ظهر بجا آورد.
6 - غسل روز اول و پانزدهم و بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
7 - غسل روز عيد غدير و بهتر است پيش از ظهر آن را انجام دهند.
8 - غسل روز بيست و چهارم ذيحجه.
9 - غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز
بيست و پنجم ذى قعده.
10 - غسل دادن بچه‌اى كه تازه به دنيا آمده.
11 - غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.
12 - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
13 - غسل كسى كه جايى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده اند رسانده.
14 - غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمدا
نخوانده، در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد.
15 - غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد ولى اگر
اتفاقا يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلا براى شهادت دادن رفته باشد، غسل
مستحب نيست.
مسأله 654 - پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام
خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر و حرم امامان عليه السلام مستحب
است انسان غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرف شود، يك غسل كافى
است و كسى كه مى خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و خانه
كعبه شود، اگر به نيت همه يك غسل كند كافى است، و نيز اگر در يك روز بخواهد
داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله شود، يك غسل براى همه
كفايت مى كند، و براى زيارت پيغمبر و امامان از دور يا نزديك و براى
117

حاجت خواستن از خداوند عالم، و همچنين براى توبه و نشاط به جهت عبادت
و براى سفر رفتن خصوصا سفر زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مستحب است
انسان غسل كند، و اگر يكى از غسلهايى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد
و بعد كارى كند كه وضوء را باطل مى نمايد مثلا بخوابد، غسل او باطل مى شود
و مستحب است دوباره غسل را بجا آورد.
مسأله 655 - انسان مى تواند با غسل مستحبى، كارى كه مانند نماز، وضوء
لازم دارد انجام دهد. به شرطى كه استحباب آن ثابت باشد مثل غسل جمعه.
مسأله 656 - اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيت همه يك غسل
بجا آورد كافى است. " تيمم "
در هفت مورد بجاى وضوء و غسل بايد تيمم كرد:
اول آنكه تهيه آب به قدر وضوء يا غسل ممكن نباشد.
مسأله 657 - اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيه آب وضوء و غسل
بقدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان باشد، چنانچه
زمين آن پست و بلند است، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير
قديمى كه با كمان پرتاب مى كردند (1) در جستجوى آب برود و اگر زمين آن پست
و بلند نيست بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستجو نمايد.
مسأله 658 - اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعضى ديگر پست و بلند
باشد، بايد در طرفى كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير و در طرفى كه هموار
نيست، به اندازه يك تير جستجو كند.

(1) مجلسى قدس سره در كتاب شرح من لا يحضره الفقيه، مقدار پرتاب تير را دويست گام معين
فرموده است.
118

مسأله 659 - در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، در آن طرف جستجو
لازم نيست.
مسأله 660 - كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت دارد،
اگر يقين دارد، در محلى دور تر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، بايد
براى تهيه آب برود و اگر گمان دارد آب هست رفتن به آن محل لازم نيست ولى
اگر گمان او قوى باشد، بنابر احتياط واجب بايد براى تهيه آب به آن محل
برود.
مسأله 661 - لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود، بلكه مى تواند
كسى را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند
نفر برود كافى است.
مسأله 662 - اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله
آب هست بايد بقدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن
نا اميد شود يا يكى از روافع تكليف مثل حرج محقق شود.
مسأله 663 - اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت
نماز همانجا بماند، لازم نيست دوباره در جستجوى آب برود ولو احتمال دهد كه
آب پيدا مى كند.
مسأله 664 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند
و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوى آب
برود ولو احتمال دهد آب پيدا شود.
مسأله 665 - اگر وقت نماز تنگ باشد، يا از دزد و درنده بترسد، يا
جستجوى آب بقدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند، جستجو لازم نيست.
مسأله 666 - اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود خطا كرده
ولى نمازش با تيمم صحيح است.
مسأله 667 - كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه دنبال آب نرود و با
119

تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد
نمازش باطل است.
مسأله 668 - اگر بعد از جستجو آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد از
نماز بفهمد، در جايى كه جستجو كرده آب بوده نماز او صحيح است.
مسأله 669 - كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با
تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه براى جستجو وقت داشته، احتياط واجب
آن است كه دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته قضاء نمايد مگر آنكه
بداند اگر جستجو مى كرد آب پيدا نمى كرد كه در اين صورت نمازش صحيح است.
مسأله 670 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوء داشته باشد و بداند كه
اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست، يا نمى تواند وضوء
بگيرد چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد.
مسأله 671 - اگر پيش از وقت نماز، وضوء داشته باشد و بداند كه اگر وضوى
خود را باطل كند، تهيه آب براى او ممكن نيست، لازم نيست وضوى خود را
نگهدارد و باطل نكند.
مسأله 672 - كسى كه فقط به مقدار وضوء يا به مقدار غسل آب دارد و مى داند
كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن
آن حرام است، ولى پيش از وقت نماز ريختن آن اشكال ندارد.
مسأله 673 - كسى كه مى داند آب پيدا نمى كند، اگر بعد از داخل شدن وقت
نماز وضوى خود را باطل كند، يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده. ولى نمازش با
تيمم صحيح است.
دوم از موارد تيمم
مسأله 674 - اگر به واسطه پيرى يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا
نداشتن وسيله‌اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمم
120

كند، و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن بقدرى مشقت داشته باشد
كه مردم تحمل آن را نكنند.
مسأله 675 - اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم
دارد و مجبور است بخرد يا كرايه نمايد، اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد
بايد تهيه كند، و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند، در
صورتى كه قيمت آب در آن زمان و مكان همان باشد، و اگر كمتر از آن باشد احتياط
واجب آن است كه تهيه كند، ولى اگر تهيه آن بقدرى پول مى خواهد كه نسبت
به حال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد.
مسأله 676 - اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد
ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست
قرض كند.
مسأله 677 - اگر كندن چاه مشقت ندارد، بايد براى تهيه آب چاه بكند.
مسأله 678 - اگر كسى مقدارى آب بى منت به او ببخشد بايد قبول كند.
سوم از موارد تيمم
مسأله 679 - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه
استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد، يا شدت كند،
يا به سختى معالجه شود، بايد تيمم نمايد ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد،
بايد با آب گرم وضوء بگيرد يا غسل كند.
مسأله 680 - لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر
احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال،
ترسى براى او پيدا شود، بايد تيمم كند.
مسأله 681 - كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد، بايد
تيمم نمايد.
121

مسأله 682 - اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند و پيش از نماز بفهمد
كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش
صحيح است ولى براى نمازهاى بعد بايد وضوء بگيرد يا غسل كند.
مسأله 683 - كسى كه مى داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضوء
بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، وضوء و غسل او صحيح است.
چهارم از موارد تيمم
مسأله 684 - هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضوء يا غسل برساند،
خود او يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كسانى كه با او مربوطند مانند نوكر و كلفت
از تشنگى بميرند، يا مريض شوند، يا بقدرى تشنه شوند كه تحمل آن مشقت
دارد، بايد بجاى وضوء و غسل تيمم نمايد، و نيز اگر بترسد حيوانى كه مال خود
اوست از تشنگى تلف شود، بايد آب را به آن بدهد و تيمم نمايد، و همچنين است
اگر كسى كه حفظ جان او واجب است بطورى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او
ندهد تلف شود.
مسأله 685 - اگر غير از آب پاكى كه براى وضوء يا غسل دارد آب نجسى هم
به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براى
آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حيوانش
بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك وضوء و غسل انجام دهد.
پنجم از موارد تيمم
مسأله 686 - كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن
وضوء بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمى ماند، بايد بدن يا
لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند، ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم
كند، بايد آب را به مصرف وضوء يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
122

ششم از موارد تيمم
مسأله 687 - اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف
ديگرى ندارد، مثلا آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن، آب و ظرف ديگرى
ندارد، بايد بجاى وضوء و غسل تيمم كند.
هفتم از موارد تيمم
مسأله 688 - هر گاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضوء بگيرد، يا غسل كند
تمام نماز، يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود جايز است تيمم كند
و مى تواند وضوء بگيرد و نماز را در خارج وقت بخواند.
مسأله 689 - اگر عمدا نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضوء يا غسل
نداشته باشد معصيت كرده ولى نماز او با تيمم صحيح است.
مسأله 690 - كسى كه شك دارد كه اگر وضوء بگيرد، يا غسل كند وقت براى
نماز او مى ماند يا نه، بايد وضوء يا غسل را بجا آورد.
مسأله 691 - كسى كه به واسطه تنگى وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز
آبى كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد در صورتى كه
وظيفه‌اش تيمم باشد بايد دوباره تيمم نمايد.
مسأله 692 - كسى كه آب دارد، اگر به واسطه تنگى وقت با تيمم مشغول نماز
شود و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفه‌اش تيمم باشد
بايد براى نماز بعد دوباره تيمم كند.
مسأله 693 - اگر انسان به قدرى وقت دارد كه مى تواند وضوء بگيرد، يا غسل
كند و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند
يا وضوء بگيرد و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه
سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضوء بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
123

" چيزهايى كه تيمم به آنها صحيح است "
مسأله 694 - تيمم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ صحيح است.
مسأله 695 - تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحيح است، و همچنين
تيمم به گچ و آهك پخته، و تيمم به سنگ معدن مثل سنگ عقيق باطل
است.
مسأله 696 - اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد غبارى
كه در فرش و لباس و مانند اينهاست تيمم نمايند و چنانچه گرد پيدا نشود، بايد
به گل تيمم كند و اگر گل هم پيدا نشود، تيمم از او ساقط است و نماز هم بر او
واجب نيست.
مسأله 697 - اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمم به
گرد باطل است و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گل
باطل است.
مسأله 698 - كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن
است بايد آن را آب كند و با آن وضوء بگيرد، يا غسل نمايد و يا آنكه برف و يخ را
به مواضع وضوء بمالد به نحوى كه آب جريان پيدا كند در صورتى كه حرج نباشد
و اگر ممكن نيست و چيزى هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، تكليف نماز
و تيمم از او ساقط است.
مسأله 699 - اگر با خاك يا ريگ، چيزى مانند كاه كه تيمم به آن باطل
است، مخلوط شود، نمىتواند به آن تيمم كند ولى اگر آن چيز بقدرى كم باشد
كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمم به آن خاك و ريگ صحيح
است.
مسأله 700 - اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه ممكن است، بايد
124

به خريدن و مانند آن تهيه نمايد در صورتى كه مضر به حال او نباشد.
مسأله 701 - چيزى كه بر آن تيمم مى كند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى كه
تيمم به آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست.
مسأله 702 - اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزى كه صحيح است و به آن
تيمم نمايد، بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمم خوانده
بايد دوباره بخواند.
مسأله 703 - چيزى كه بر آن تيمم مى كند و مكان آن چيز، بايد غصبى
نباشد، پس اگر بر خاك غصبى تيمم كند، يا خاكى را كه مال خود
اوست بى اجازه در ملك ديگرى بگذارد و بر آن تيمم كند تيمم او باطل
است.
مسأله 704 - تيمم در فضاى غصبى صحيح است، پس اگر در ملك خود،
دستها را به زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى
بكشد، تيمم او باطل است.
مسأله 705 - تيمم به چيز غصبى، يا بر چيزى كه در ملك غصبى است، در
صورتى باطل است كه انسان عمدا تيمم كند و چنانچه فراموش كرده باشد، تيمم
او صحيح است.
مسأله 706 - كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك او غصبى
است، بايد با تيمم نماز بخواند.
مسأله 707 - مستحب است چيزى كه بر آن تيمم مى كنند، گردى داشته باشد
كه بدست بماند و بعد از زدن دست بر آن مستحب است دست را بتكانند كه گرد
آن بريزند.
مسأله 708 - تيمم به زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك
روى آن را نگرفته مكروه است و اگر نمك روى آن را گرفته باشد باطل
است.
125

" دستور تيمم بدل از وضوء "
مسأله 709 - در تيمم بدل از وضوء چهار چيز واجب است: اول - نيت.
دوم - زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است. سوم -
كشيدن دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن از جايى كه موى سر مى رويد، تا
ابروها و بالاى بينى و بنابر احتياط واجب بايد دستها روى ابروها هم، كشيده
شود. چهارم - كشيدن تمام كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از
آن كشيدن تمام كف دست راست به تمام پشت دست چپ. " دستور تيمم بدل از غسل "
مسأله 710 - تيمم بدل از غسل، مثل تيمم بدل از وضوء است، و بهتر است
بعد از آنكه نيت كرد و به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، دستها را به زمين زد
و به پيشانى كشيد، يك مرتبه ديگر دستها را به زمين بزند و به پشت دستها بكشد. " احكام تيمم "
مسأله 711 - اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را هم مسح نكند تيمم
باطل است، چه عمدا مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد. ولى
دقت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح
شده كافى است.
مسأله 712 - براى آنكه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد
مقدارى بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست. و نيز
126

لازم نيست پيشانى و پشت دستها را از بالا به پايين مسح نمايد، و مى توان از پايين
به بالا مسح كرد.
مسأله 713 - كارهاى تيمم را بايد پشت سر هم بجا آورد و اگر بين آنها
بقدرى فاصله دهد، كه نگويند تيمم مى كند باطل است.
مسأله 714 - در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است، يا
بدل از وضوء بلى اگر در ذمه او يكى بيش نيست قصد امر كفايت مى كند و اگر بدل
از غسل باشد، بايد آن غسل را معين نمايد و چنانچه اشتباها بجاى بدل از وضوء،
بدل از غسل يا بجاى بدل از غسل، بدل از وضوء نيت كند، يا مثلا در تيمم بدل از
غسل جنابت، نيت تيمم بدل از غسل مس ميت نمايد، تيمم او باطل است.
مسأله 715 - لازم نيست در تيمم پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك
باشد.
مسأله 716 - انسان بايد براى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در
پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلا چيزى به آنها چسبيده
باشد، بايد بر طرف نمايد.
مسأله 717 - اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى
را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمم به آن
صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مسأله 718 - اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد. ولى اگر
موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آن را عقب بزند.
مسأله 719 - اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها
مانعى هست چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد بايد جستجو نمايد، تا
يقين يا گمان كند كه مانعى نيست.
مسأله 720 - اگر وظيفه او تيمم است و نمى تواند تيمم كند، بايد نائب
بگيرد. و كسى كه نائب مى شود، بايد او را با دست خود او تيمم دهد يعنى نائب
127

دستهاى او را به زمين بگذارد و با او مسح پيشانى و دستهايش را بنمايد و اگر
ممكن نباشد چيزى بر او واجب نيست و نماز هم ساقط است.
مسأله 721 - اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه،
بايد آن قسمت را با آنچه بعد از آن است بجا آورد. مگر آنكه داخل در جزء بعد
شده باشد در اين صورت اعتنا به شك ننمايد.
مسأله 722 - اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه،
تيمم او صحيح است.
مسأله 723 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است نمى تواند پيش از وقت نماز براى
نماز تيمم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبى تيمم كند و تا وقت نماز
عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تيمم نماز بخواند.
مسأله 724 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او
باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تيمم نماز بخواند، و اگر بداند كه تا آخر
وقت عذر او بر طرف مى شود، بايد صبر كند و با وضوء يا غسل نماز بخواند، و نيز
اگر اميد دارد كه عذرش بر طرف شود، بايد صبر كند و با وضوء يا غسل نماز
بخواند، يا در تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد.
مسأله 725 - كسى كه احتياطا بايد غسل جبيره اى و تيمم نمايد مثلا
جراحتى در پشت او است، اگر بعد از غسل و تيمم نماز بخواند و بعد از
نماز حدث اصغرى از او سر زند مثلا بول كند، براى نمازهاى بعد، بايد وضوء
بگيرد.
مسأله 726 - اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند، بعد از
بر طرف شدن عذر، تيمم او باطل مى شود.
مسأله 727 - چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند، تيمم بدل از وضوء را هم
باطل مى كند و چيزهايى كه غسل را باطل مى نمايد، تيمم بدل از غسل را هم باطل
مى كند.
128

مسأله 728 - كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد،
يك تيمم نمايد بدل از همه اغسال.
مسأله 729 - كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن
غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد، و اگر نتواند وضوء
بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضوء واجب است انجام دهد، بايد بدل از
وضوء تيمم نمايد.
مسأله 730 - اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، نبايد براى نماز وضوء
بگيرد. و همچنين اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند، لازم نيست وضوء بگيرد.
مسأله 731 - اگر بدل از غسل تيمم كند و بعد كارى كه وضوء را باطل مى كند
براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضوء بگيرد
و اگر نمى تواند وضوء بگيرد، بايد تيمم كند بدل از وضوء.
مسأله 732 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند، تا
تيمم و عذر او باقى است، كارهايى را كه بايد با وضوء يا غسل انجام داد،
مى تواند بجا آورد، ولى اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز
ميت يا خوابيدن، تيمم كرده، فقط كارى را كه براى آن تيمم نموده، مى تواند
انجام دهد.
مسأله 733 - در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه انسان با تيمم
خوانده دوباره بخواند: اول آنكه از استعمال آب ترس داشته و جنب بوده و با
تيمم خوانده است. دوم آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند
و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است. سوم آنكه تا آخر وقت،
عمدا در جستجوى آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو
مى كرد، آب پيدا مى شد. چهارم آنكه عمدا نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت
با تيمم نماز خوانده است. پنجم آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا
نمى شود و آبى را كه داشته ريخته است.
129

احكام نماز
نماز مهمترين اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود
عبادتهاى ديگر هم قبول مى شود، و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمى شود.
و همانطور كه اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند، چرك در
بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مى كند، و سزاوار
است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند، و كسى كه نماز را پست و سبك شمارد،
مانند كسى است كه نماز نمى خواند، پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: كسى كه به نماز اهميت
ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد
تشريف داشتند، مردى وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملا بجا
نياورد، حضرت فرمودند اگر اين مرد در حالى كه نماز اينطور است از دنيا برود،
بدين من از دنيا نرفته است. پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگى
نماز نخواند، و در حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه
باشد كه با چه كسى سخن مى گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم
بسيار پست و ناچيز ببيند، و اگر انسان در موقع نماز كاملا به اين مطلب توجه كند،
از خود بى خبر مى شود، چنانچه در حال نماز تير را از پاى مبارك امير المؤمنين عليه السلام
بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند، و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد
و گناهانى كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام،
آشاميدن مسكرات، و ندادن خمس و زكات بلكه هر معصيتى را ترك كند، و همچنين
سزاوار است كارهايى كه ثواب نماز را كم مى كند بجا نياورد، مثلا در حال
خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نايستد و در موقع نماز به آسمان نگاه
نكند و نيز كارهايى كه ثواب نماز را زياد مى كند بجا آورد، مثلا انگشترى عقيق
بدست كند و لباس پاكيزه بپوشد، و شانه، و مسواك كند، و خود را خوشبو نمايد.
130

نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شش است: اول - نماز يوميه. دوم - نماز آيات.
سوم - نماز ميت. چهارم - نماز طواف واجب خانه كعبه. پنجم - نماز قضاى
پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است. ششم - نمازى كه به واسطه اجاره
و نذر و قسم و عهد واجب مى شود.
نمازهاى واجب يوميه
نمازهاى واجب يوميه پنج است: ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت. مغرب
سه ركعت، عشا، چهار ركعت، صبح، دو ركعت.
مسأله 734 - در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرايطى كه گفته
مى شود دو ركعت خواند.
وقت نماز ظهر و عصر
مسأله 735 - اگر چوب يا چيزى مانند آن را، راست در زمين هموار فرو برند
صبح كه خورشيد بيرون مى آيد سايه آن به طرف مغرب مى افتد، و هر چه آفتاب بالا
مى آيد، اين سايه كه مى شود و در شهرهاى ما، در اول ظهر شرعى به آخرين درجه
كمى مى رسد و ظهر كه گذشت سايه آن به طرف مشرق بر مى گردد و هر چه
خورشيد رو به مغرب مى رود، سايه زيادتر مى شود بنا بر اين وقتى سايه به
آخرين درجه كمى رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مى شود ظهر
131

شرعى شده است (1).
مسأله 736 - چوب يا چيز ديگرى را كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو
مى برند شاخص گويند.
مسأله 737 - وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است.
ولى چنانچه نماز عصر را عمدا قبل از نماز ظهر بخواند باطل است، مگر
اينكه از آخر وقت بيش از بجا آوردن يك نماز مجال نباشد كه در اين فرض
اگر كسى تا اين موقع نماز ظهر را نخوانده بايد نماز عصر را قبل از نماز ظهر
بخواند، و نماز ظهر را بعدا قضاء نمايد، و اگر كسى پيش از اين وقت، اشتباها
تمام نماز عصر را پيش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحيح است و احتياط
واجب آن است كه نماز را نماز ظهر قرار دهد و نماز دوم را به قصد ما في الذمه
بخواند.
مسأله 738 - اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر
شود و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، بايد نيت را به نماز ظهر
برگرداند يعنى نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه
بعد مى خوانم همه نماز ظهر باشد و بعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر
را بخواند.
مسأله 739 - در زمان حضور امام عليه السلام واجب است، انسان در روز جمعه
بجاى نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواند، ولى در اين زمان اگر كسى نماز
جمعه بخواند، احتياط واجب آن است كه نماز ظهر را هم بخواند.
مسأله 740 - وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا وقتى كه سايه شاخص به
اندازه خود شاخص شود.

1. ظهر شرعى در بعضى از مواقع سال، چند دقيقه پيش از ساعت دوازده (به ساعت ظهر كوك)
و گاهى چند دقيقه بعد از ساعت دوازده است.
132

وقت نماز مغرب و عشاء
مسأله 741 - مغرب موقعى است كه خورشيد غروب كند پس تأخير ظهر
و عصر از آن وقت جايز نيست، ولى احتياط ترك نشود به تأخير مغرب تا سرخى
طرف مشرق از بالاى سر بگذرد.
مسأله 742 - وقت نماز مغرب و عشاء بعد از غروب آفتاب است تا نيمه
شب، ولى چنانچه نماز عشاء با التفات وعمد قبل از نماز مغرب خوانده شود
باطل است، مگر اينكه از وقت بيش از مقدار اداء نماز عشاء نمانده باشد كه اگر
كسى تا اين موقع نماز مغرب را نخوانده بايد اول نماز عشاء را بخواند و بعد از آن
نماز مغرب را قضاء نمايد.
مسأله 743 - اگر كسى در وقتى كه بايد نماز مغرب قبل از عشاء خوانده شود
اشتباها نماز عشاء را پيش از مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش
صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.
مسأله 744 - اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشاء شود
و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است،
بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند
و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز را به هم بزند و بعد از آن مغرب و عشا را
بخواند.
مسأله 745 - آخر وقت نماز عشا نصف شب است. و شب را بايد از اول
غروب تا اذان صبح حساب كرد، نه تا اول آفتاب (1).
مسأله 746 - اگر از روى معصيت، نماز مغرب يا نماز عشاء را تا نصف شب

1 - بنابراين تقريبا يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى، آخر وقت نماز مغرب و عشاء
است.
133

نخواند، بايد نيت قضاء بكند و اگر به واسطه خواب يا فراموشى يا حيض تاخير
انداخته بايد نيت اداء بكند و اگر به واسطه عذر ديگر غير اين سه عذر تأخير
انداخته بنابر احتياط واجب، بايد تا قبل از اذان صبح، بدون اينكه نيت اداء
و قضاء كند بجا آورد.
وقت نماز صبح
مسأله 747 - نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سفيده اى رو به بالا حركت
مى كند كه آن را فجر اول گويند، موقعى كه آن سفيده پهن شد، فجر دوم و اول وقت
نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح موقعى است كه آفتاب بيرون مى آيد.
احكام وقت نماز
مسأله 748 - موقعى انسان مى تواند مشغول نماز شود، كه يقين كند وقت
داخل شده است، يا يك مرد عادل بلكه شخص مورد اطمينان و وقت شناس
به داخل شدن وقت خبر دهد.
مسأله 749 - اگر به واسطه ابر يا غبار يا نابينايى و يا بودن در زندان، نتواند
در اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين كند چنانچه گمان داشته باشد كه وقت
داخل شده و مى تواند صبر كند اكتفاء به گمان نكند، و اگر نمى تواند صبر كند،
مى تواند مشغول نماز شود.
مسأله 750 - اگر انسان يقين كند كه وقت نماز شده يا از راه ديگر ثابت شود
دخول وقت و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده،
نماز او باطل است. و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از
وقت خوانده. ولى اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد
134

كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.
مسأله 751 - اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت،
مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده
نماز او صحيح است. و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت خوانده، يا نفهمد كه
در وقت خوانده يا پيش از وقت، نمازش باطل است. بلكه اگر بعد از نماز بفهمد
كه در بين نماز وقت داخل شده است، بايد دوباره آن نماز را بخواند.
مسأله 752 - اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز
شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز او باطل است. ولى اگر در بين نماز يقين
داشته باشد كه وقت شده، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه
نمازش صحيح است.
مسأله 753 - اگر وقت نماز بقدرى تنگ است، كه به واسطه بجا آوردن بعضى
از كارهاى مستحب نماز، مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، بايد آن
مستحب را بجا نياورد، مثلا اگر به واسطه خوانده قنوت، مقدارى از نماز بعد از
وقت خوانده مى شود، بايد قنوت نخواند.
مسأله 754 - كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز
را به نيت اداء بخواند، ولى نبايد عمدا نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.
مسأله 755 - كسى كه مسافر نيست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج
ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت
دارد، بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضاء كند. و همچنين اگر
تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب
و عشاء را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشاء را بخواند و بعدا مغرب را
قضاء نمايد.
مسأله 756 - كسى كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت
نماز وقت دارد، بايد ظهر و عصر را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عصر
135

را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضاء كند، و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن
چهار ركعت وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد،
بايد فقط عشاء را بخواند و بعدا مغرب را قضاء نمايد و چنانچه بعد از خواندن
عشاء معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است،
بايد فورا نماز مغرب را به نيت اداء بجا آورد.
مسأله 757 - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به
آن خيلى سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر
آنكه تأخير آن از جهتى باشد، مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
مسأله 758 - هرگاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در اول وقت، نماز
بخواند ناچار است با تيمم بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقى است،
مى تواند در اول وقت، نماز بخواند، و اگر احتمال دهد كه عذر او از بين مى رود،
بايد صبر كند تا عذرش بر طرف شود و چنانچه عذر او بر طرف نشد، در آخر
وقت نماز بخواند، و لازم نيست به قدرى صبر كند كه فقط بتواند كارهاى واجب
نماز را انجام دهد، بلكه اگر براى مستحبات نماز مانند اذان و اقامه و قنوت هم
وقت دارد، مى تواند تيمم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.
مسأله 759 - كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمى داند و احتمال
مى دهد كه يكى از اينها در نماز پيش آيد، بايد براى ياد گرفتن اينها نماز را از اول
وقت تأخير بيندازد، ولى اگر اطمينان دارد كه نماز را بطور صحيح تمام مى كند،
مى تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله‌اى كه حكم آن را
نمى داند پيش نيايد نماز او صحيح است و اگر مسأله‌اى كه حكم آن را نمى داند
پيش آيد جايز است به يكى از دو طرفى كه احتمال مى دهد عمل نمايد و نماز را
تمام كند. ولى بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره
بخواند و اگر صحيح بوده، دوباره خواندن لازم نيست.
مسأله 760 - اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه
136

مى كند در صورتى كه ممكن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند
و همچنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فورا آن را بجا آورد پيش آمد كند،
مثلا ببيند مسجد نجس است كه بايد اول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواند.
و چنانچه اول نماز بخواند، معصيت كرده ولى نماز او صحيح است.
نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شود
مسأله 761 - انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشاء را بعد از
نماز مغرب بخواند و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشاء را
پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.
مسأله 762 - اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش
بيايد كه نماز ظهر را خوانده است نمى تواند نيت را به نماز عصر برگرداند بلكه
بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همينطور است در نماز مغرب
و عشاء.
مسأله 763 - اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است
و نيت را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده
چنانچه ركوع يا دو سجده با قصد ظهر بجا آورده نمازش باطل است و الا صحيح
است و عدول مى كند به عصر و از آنجايى كه به قصد عصر نياورده مى خواند
و اعاده لازم نيست.
مسأله 764 - اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه،
بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند. ولى اگر وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام
شدن نماز، مغرب مى شود بايد به نيت نماز عصر، نماز را تمام كند و بنا بر
احتياط واجب قضاى ظهر را بجا آورد.
مسأله 765 - اگر در نماز عشاء پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز
137

مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز،
نصف شب مى شود، بايد به نيت عشاء نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب
مغرب را بعدا بخواند و اگر بيشتر وقت دارد بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند
و نماز را سه ركعتى تمام كند، بعد نماز عشاء را بخواند.
مسأله 766 - اگر در نماز عشاء بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم، شك
كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه نماز را به هم زند بعد نماز مغرب و بعد عشاء را
بخواند.
مسأله 767 - اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند و در بين
نماز يادش بيايد نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نيت را به آن
نماز برگرداند، مثلا موقعى كه نماز عصر را احتياطا مى خواند، اگر يادش بيايد
نماز ظهر را نخوانده است. مى تواند نيت را به نماز ظهر برگرداند به اين نحو كه
قصد مى كند اگر آن چهار ركعت كه قبلا خوانده صحيح است ظهر باشد و الا همين
نماز ظهر باشد و بعد از تمام كردن آن يك چهار ركعت به قصد ما في الذمه بخواند.
مسأله 768 - برگرداندن نيت از نماز قضاء به نماز اداء و از نماز مستحب به
نماز واجب جايز نيست.
مسأله 769 - اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد، انسان مى تواند در بين
نماز نيت را به نماز قضاء برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيت به نماز قضاء ممكن
باشد، مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مى تواند نيت را به قضاى صبح
برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.
نمازهاى مستحب
مسأله 770 - نمازهاى مستحبى زياد است و آنها را نافله گويند و بين
نمازهاى مستحبى به خواندن نافله‌هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در
138

غير روز جمعه سى و چهار ركعتند كه، هشت ركعت آن نافله ظهر، و هشت ركعت
آن نافله عصر، و چهار ركعت نافله مغرب، و دو ركعت نافله عشاء و يازده ركعت
نافله شب، و دو ركعت نافله صبح مى باشد. و چون دو ركعت نافله عشاء نشسته
خوانده مى شود يك ركعت حساب مى شود. ولى در روز جمعه بر شانزده ركعت
نافله ظهر و عصر چهار ركعت اضافه مى شود.
مسأله 771 - از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله
شب، و دو ركعت آن به نيت نماز شفع، و يك ركعت آن به نيت نماز وتر خوانده
شود. و دستور كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است.
مسأله 772 - نمازهاى نافله را مى شود نشسته خواند، ولى بهتر است دو
ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند. مثلا كسى كه مى خواهد نافله
ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند،
و اگر مى خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتى نشسته بخواند.
وقت نافله‌هاى يوميه
مسأله 773 - نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده شود، و وقت آن از اول
ظهر است تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به
اندازه دو هفتم آن شود، مثلا اگر درازى شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار
سايه‌اى كه بعد از ظهر پيدا مى شود به دو وجب رسيد، آخر وقت نافله ظهر است.
مسأله 774 - نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مى شود و وقت آن تا
موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به چهار هفتم
آن برسد. و چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند،
بايد نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند، و نيت
قضاء بكند.
139

مسأله 775 - وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا آخر
وقت مغرب.
مسأله 776 - وقت نافله عشاء بعد از تمام شدن نماز عشاء تا نصف شب
است و بهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود.
مسأله 777 - نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مى شود و وقت آن از اول
شش يك باقى شب است مثلا اگر شب نه ساعت است يك ساعت و نيم به فجر اول
وقت نافله صبح است تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيدا شود. و نشانه فجر اول
در وقت نماز صبح گفته شد. و مى توان نافله صبح را بعد از نافله شب بلافاصله
خواند.
مسأله 778 - وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است
نزديك اذان صبح خوانده شود.
مسأله 779 - مسافر و كسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف
شب بخواند، مى توانند آن را در اول شب بجا آورند.
نماز غفيله
مسأله 780 - يكى از نمازهاى مستحبى نماز غفيله است كه بين نماز مغرب
و عشاء خوانده مى شود. و وقت آن تا آخر وقت مغرب است و در ركعت اول آن،
بعد از حمد بايد بجاى سوره اين آيه را بخوانند:
وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى
في الظلمات ان لا إله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له
ونجيناه من الغم وكذلك ننجى المؤمنين و در ركعت دوم بعد از حمد
بجاى سوره اين آيه را بخوانند:
وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو ويعلم ما في البر والبحر وما
140

تسقط من ورقة الا يعلمها ولا حبة في ظلمات الارض ولا رطب ولا يابس
الا في كتاب مبين ودر قنوت آن بگويند:
اللهم انى اسئلك بمفاتح الغيب التى لا يعلمها الا انت ان تصلى
على محمد وآل محمد وان تفعل بى كذا وكذا وبجاى كلمه كذا وكذا
حاجتهاى خود را بگويند وبعد بگويند:
اللهم انت ولى نعمتى والقادر على طلبتى تعلم حاجتى فاسئلك
بحق محمد وآل محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لى.
احكام قبله
مسأله 781 - خانه كعبه كه در مكه معظمه مى باشد قبله است، و بايد روبروى
آن نماز خواند، و كسى كه دور است اگر طورى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز
مى خواند كافى است. و همچنين است كارهاى ديگرى كه مانند سر بريدن
حيوانات، بايد رو به قبله انجام گيرد.
مسأله 782 - كسى كه بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمى تواند بطور معمول
بنشيند و در موقع نشستن، كف پاها را به زمين مى گذارد، بايد در موقع نماز
صورت و سينه و شكم و ساق پاى او رو به قبله باشد.
مسأله 783 - كسى كه نمى تواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به
پهلوى راست طورى بخوابد كه جلو بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست
بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر اين را هم
نتواند بايد به پشت بخوابد بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مسأله 784 - نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا
آورد. و بنا بر احتياط سجده سهو هم بايد رو به قبله باشد.
مسأله 785 - نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله
141

بجا آورد. و بنا بر احتياط سجده سهو هم بايد رو به قبله باشد.
مسأله 786 - نماز مستحبى را مى شود در حال راه رفتن و سوارى خواند
و اگر انسان در اين دو حال، نماز مستحبى بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد.
مسأله 787 - كسى كه مى خواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله
كوشش نمايد، تا يقين كند كه قبله كدام طرف است و اگر نتواند يقين كند، بايد
به گمانى كه از محراب مساجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا
مى شود عمل نمايد، حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه به واسطه قواعد علمى قبله
را مى شناسد گمان به قبله پيدا كند كافيست.
مسأله 788 - كسى كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا كند
نمى تواند به گمان خود عمل نمايد، مثلا اگر ميهمان از گفته صاحبخانه گمان به
قبله پيدا كند ولى بتواند از راه ديگر گمان قويترى پيدا كند، نبايد به حرف او عمل
نمايد.
مسأله 789 - اگر براى پيدا كردن قبله وسيله‌اى ندارد، يا با اينكه كوشش كرده،
گمانش به طرفى نمى رود يك نماز به هر طرفى كه مى خواهد بخواند و كافى است.
مسأله 790 - اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است، بايد به
هر دو طرف نماز بخواند.
مسأله 791 - كسى كه بايد به دو طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز
بخواند مثل نماز ظهر و عصر بايد يكى بعد از ديگرى خوانده شود، بهتر است كه
نماز اول را به هر دو طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند و
مى تواند نماز ظهر را به يك طرف بخواند و بعد از آن نماز عصر را به همان طرف
بخواند، بعد به طرف ديگر نماز ظهر و عصر را بخواند.
مسأله 792 - كسى كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز، كارى كند
كه بايد رو به قبله انجام داد، مثلا بخواهد سر حيوانى را ببرد، بايد به گمان عمل
نمايد، و اگر گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.
142

پوشانيدن بدن در نماز
مسأله 793 - مرد بايد در حال نماز، اگر چه كسى او را نمى بيند، عورتين
خود را بپوشاند، و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.
مسأله 794 - زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتى سر و موى خود را
بپوشاند و پوشاندن صورت و دستها تا بند و پاها تا مچ پا لازم نيست. اما براى
آنكه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از اطراف صورت و
قدرى پايين تر از مچ را هم بپوشاند.
مسأله 795 - موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد
فراموش شده را بجا مى آورد. و بنا بر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم، بايد
خود را مثل موقع نماز بپوشاند.
مسأله 796 - اگر انسان عمدا در نماز عورتش را نپوشاند، نمازش باطل
است.
مسأله 797 - اگر كسى از روى ندانستن مسأله در نماز عورتش را نپوشاند،
چنانچه در ندانستن معذور باشد نمازش صحيح است و الا باطل است.
مسأله 798 - اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، نمازش باطل
است ولى اگر حين توجه عورتش پوشيده باشد و قبل از آن پيدا بوده نمازش
صحيح است، و همچنين اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده،
نمازش صحيح است.
مسأله 799 - اگر در حال ايستاده، لباسش عورت او را مى پوشاند ولى ممكن
است در حال ديگر مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعى كه
عورت او پيدا مى شود، به وسيله‌اى آن را بپوشاند، نماز او صحيح است.
مسأله 800 - انسان مى تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند.
143

مسأله 801 - اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه يقين
كند كه پيدا مى كند، بايد نماز را به تأخير بيندازد و اگر چيزى پيدا نكرد، در آخر
وقت مطابق وظيفه‌اش نماز بخواند.
مسأله 802 - كسى كه مى خواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتى
برگ درخت و علف و گل و لجن نداشته باشد و احتمال ندهد، كه تا آخر وقت
چيزى پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتى كه احتمال بدهد كه نامحرم او
را مى بيند بايد نشسته نماز بخواند و براى ركوع و سجود با سر اشاره نمايد.
و اگر اطمينان دارد كه نامحرم او را نمى بيند بايد ايستاده نماز بخواند، و براى
ركوع و سجود بنا بر احتياط واجب دو نماز بخواند، يكى با ركوع و سجود،
ديگرى بجاى ركوع و سجود با سر اشاره نمايد.
لباس نمازگزار
مسأله 803 - لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول آنكه پاك باشد. دوم آنكه
مباح باشد. سوم آنكه از اجزاء مرده نباشد. چهارم آنكه از حيوان حرام گوشت
نباشد. پنجم و ششم آنكه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص
و طلا باف نباشد. و تفصيل اينها در مسائل آينده گفته مى شود.
مسأله 804 - لباس نمازگزار بايد پاك باشد، و اگر كسى عمدا با بدن يا لباس
نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.
مسأله 805 - كسى كه نمى داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است، اگر با
بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است در صورتى كه معذور در
ندانستن نباشد.
مسأله 806 - اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيز نجسى را نداند نجس است،
مثلا نداند عرق شتر نجاستخوار نجس است و با آن نماز بخواند نمازش باطل
144

است در صورتى كه معذور در جهل نباشد و الا صحيح است.
مسأله 807 - اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد
نجس بوده نماز او صحيح است.
مسأله 808 - اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز
يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضاء
نمايد.
مسأله 809 - كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است اگر در بين نماز بدن
يا لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست، بخواند، ملتفت
شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت
نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض
كردن لباس يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نمى زند، بايد در بين نماز بدن يا لباس
را آب بكشد. يا لباس را عوض نمايد، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده،
لباس را بيرون آورد ولى چنانچه طورى باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يا
لباس را عوض كند يا بيرون آورد، نماز به هم مى خورد و اگر لباس را بيرون آورد
برهنه مى ماند. بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.
مسأله 810 - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز
لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه
نجس شده يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا
از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن
لباس، نماز را به هم نمى زند و مى تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد
يا عوض كند، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون آورد و نماز
را تمام كند و اما اگر چيز ديگرى عورت را نپوشانده و لباس را هم نمى تواند
آب بكشد يا عوض كند، بايد لباس را بيرون آورد و به دستورى كه براى برهنگان
گفته شد نماز را تمام كند، ولى چنانچه طورى است كه اگر لباس را آب بكشد يا
145

عوض كند، نماز به هم مى خورد و به واسطه سرما و مانند آن نمى تواند لباس را
بيرون آورد، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 811 - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن
او نجس شود و پيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه
نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از
پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نمى زند بايد آب
بكشد و اگر نماز را به هم مى زند، بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او
صحيح است.
مسأله 812 - كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نماز او صحيح
است.
مسأله 813 - اگر لباس را آب بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با آن نماز
بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشد نمازش صحيح است و لازم نيست نماز را
دوباره بخواند.
مسأله 814 - اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خونهاى
نجس نيست، مثلا يقين كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از
خونهايى بوده كه نمى شود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است.
مسأله 815 - اگر يقين كند خونى كه در بدن يا لباس اوست خون نجسى
است كه نماز با آن صحيح است، مثلا يقين كند خون زخم و دمل است، چنانچه
بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، نمازى كه خوانده صحيح
است.
مسأله 816 - اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با
رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد،
نماز او صحيح است. ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را
146

فراموش كرده برسد و بدون اينكه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند،
غسل و نمازش باطل است و نيز اگر جايى از اعضاء وضوء با رطوبت به چيزى كه
نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آنكه آنجا را آب بكشد، وضوء بگيرد و نماز بخواند، وضوء و نمازش باطل مى باشد.
مسأله 817 - كسى كه يك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه
آب كشيدن يكى از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد
بدن را آب بكشد و نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد و اگر
به واسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد هر كدام از بدن يا لباس را
كه بخواهد، مى تواند آب بكشد. ولى اگر مثلا نجاست يكى بول است كه اگر
بخواهد با آب قليل آب بكشد بايد دو مرتبه آب روى آن بريزد و ديگرى خون
است كه يك مرتبه ريختن آب روى آن كافى است، بايد آن را كه به بول نجس شده
آب بكشد.
مسأله 818 - كسى كه غير از لباس نجس، لباس ديگرى ندارد، بايد نماز را
به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد، ولى اگر به واسطه سرما و مانند آن
نمى تواند لباسش را بيرون آورد، بايد با لباس نجس نماز بخواند و نماز او صحيح
است.
مسأله 819 - كسى كه دو لباس دارد. اگر بداند يكى از آنها نجس است
و نداند كه كدام يك آنها است، چنانچه وقت دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند.
مثلا اگر مى خواهد نماز ظهر و عصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر و يك
نماز عصر بخواند ولى اگر وقت تنگ است. مخير است نماز را به دستورى كه
براى برهنگان گفته شد بجا آورد و يا در يكى از آن دو لباس بجا آورد.
مسأله 820 - شرط دوم لباس نمازگزار كه عورت را با او پوشانده است بايد
مباح باشد. و اما لباسى كه عورت با آن پوشانده نشده است ولو پوشيده باشد مباح
بودن آن شرط صحت نماز نيست.
147

مسأله 821 - كسى كه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است، ولى
نمى داند نماز را باطل مى كند و جاهل مقصر باشد اگر عمدا با لباس غصبى نماز
بخواند نمازش باطل است.
مسأله 822 - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن نماز
بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 823 - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين نماز
بفهمد، چنانچه چيز ديگرى عورت او را پوشانده است و مى تواند فورا يا بدون
اينكه موالات يعنى پى در پى بودن نماز به هم بخورد، لباس غصبى را بيرون آورد.
بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است. و اگر چيز ديگرى عورت او را
نپوشانده. يا نمى تواند لباس غصبى را فورا بيرون آورد. يا اگر بيرون آورد
پى در پى بودن نماز به هم مى خورد در صورتى كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته
باشد، بايد نماز را بشكند و با لباس غير غصبى نماز بخواند و اگر به اين مقدار
وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را
تمام نمايد.
مسأله 824 - اگر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، يا مثلا
براى اينكه دزد لباس غصبى را نبرد و بداند مالك او راضى است با آن نماز
بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 825 - اگر با عين پولى كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز
خواندن در آن لباس باطل است مگر آنكه بنا داشته خمس يا زكات را از اموال
ديگرش بدهد و با قصد منتقل نموده باشد او را بذمه كه در اين صورت صحيح
است.
مسأله 826 - شرط سوم: لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده نباشد.
مسأله 827 - هرگاه چيزى از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته
همراه نمازگزار باشد اگر چه لباس او نباشد نمازش باطل است، بلى اگر در جيبش
148

باشد نماز صحيح است.
مسأله 828 - اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد
همراه نمازگزار باشد، يا با لباسى كه از آنها تهيه كرده اند، نماز بخواند نمازش
صحيح است.
مسأله 829 - شرط چهارم: لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت
نباشد و اگر مويى از آن هم همراه نمازگزار باشد نماز او باطل است.
مسأله 830 - اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت
مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر خشك
شده و عين آن بر طرف شده باشد، نماز صحيح است.
مسأله 831 - اگر مو و عرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار باشد
اشكال ندارد و همچنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه او باشد.
مسأله 832 - اگر شك داشته باشد كه لباسى از حيوان حلال گوشت است يا
حرام گوشت، چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه نماز با صحيح است.
مسأله 833 - اگر انسان نداند كه تكمه صدفى و مانند آن از حيوان
حرام گوشت است جايز است با آن نماز بخواند.
مسأله 834 - پوشيدن خز خالص در نماز اشكال ندارد.
مسأله 835 - اگر با لباسى كه نمى داند يا فراموش كرده كه از حيوان
حرام گوشت است نماز بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 836 - شرط پنجم: پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام و نماز با
آن باطل است، ولى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مسأله 837 - زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر
طلا به دست كردن و بستن ساعت مچى طلا به دست، براى مرد حرام و نماز
خواندن با آن باطل است و واجب است كه از استعمال عينك طلا هم خوددارى
كند، ولى زينت كردن به طلا براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
149

مسأله 838 - اگر مردى نداند يا فراموش كند كه انگشترى يا لباس از طلا
است يا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 839 - شرط ششم: لباس مرد نمازگزار بايد ابريشم خالص نباشد
و در غير نماز هم پوشيدن آن براى مرد حرام است بلى نماز در چيزهايى كه ساتر
نيست مثل عرقچين و بند شلوار اگر ابريشم خالص باشد مانعى ندارد.
مسأله 840 - اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن ابريشم خالص باشد
پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن باطل است.
مسأله 841 - لباسى را كه نمى داند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر
پوشيدن آن در نماز و غير نماز اشكال ندارد و نماز با او هم صحيح است.
مسأله 842 - دستمال ابريشمى و مانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال
ندارد و نماز را باطل نمى كند.
مسأله 843 - پوشيدن لباس ابريشمى براى زن، در نماز و غير نماز اشكال
ندارد.
مسأله 844 - پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلا باف و لباسى كه
از مردار تهيه شده در حال ناچارى مانعى ندارد و نيز كسى كه ناچار است لباس
بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها ندارد، مى تواند با اين لباسها نماز بخواند در
صورتى كه ناچارى در تمام وقت باشد.
مسأله 845 - اگر غير از لباس غصبى، لباس ديگرى ندارد و ناچار نيست
لباس بپوشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند، و اگر غير
لباسى كه از مردار تهيه شده لباس ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد مخير
است بين آنكه با آن لباس نماز بخواند و يا به دستورى كه براى برهنگان گفته شد
نماز بخواند.
مسأله 846 - اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس
ديگرى ندارد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد، مى تواند با همان لباس نماز
150

بخواند و اگر ناچار نباشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا
آورد و يا با همان لباس بخواند.
مسأله 847 - اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلاباف لباس ديگرى
نداشته باشد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد، بايد به دستورى كه براى
برهنگان گفته شد نماز بخواند.
مسأله 848 - اگر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند،
واجب است اگر چه به كرايه يا خريدارى باشد، تهيه نمايد، ولى اگر تهيه آن
بقدرى پول لازم دارد كه نسبت به دارايى او زياد است، يا طوريست كه اگر پول را
به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر دارد، بايد به دستورى كه براى برهنگان
گفته شد نماز بخواند.
مسأله 849 - كسى كه لباس ندارد اگر ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه
دهد، چنانچه قبول كردن آن براى او مشقت نداشته باشد، بايد قبول كند. بلكه اگر
عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست، بايد از كسى كه لباس دارد،
طلب بخشش يا عاريه نمايد.
مسأله 850 - پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه
مى خواهد آن بپوشد معلوم نيست، مثل آنكه اهل علم لباس نظامى بپوشد در
صورتى كه موجب هتك حرمت نباشد حرام نيست و اگر با آن لباس نماز بخواند
اشكال ندارد.
مسأله 851 - پوشيدن مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه، حرام نيست و با آن
لباس نماز خواندن اشكال ندارد.
مسأله 852 - كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند اگر برهنه باشد و لحاف
يا تشك او نجس يا ابريشم خالص باشد مى توان آن را به روى خود بكشد
و نماز بخواند. و اگر لحاف او اجزاء حيوان حرام گوشت باشد نماز باطل
است.
151

مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد
مسأله 853 - در سه صورت كه تفصيل آنها بعدا گفته مى شود، اگر بدن يا
لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است: اول آنكه به واسطه زخم يا
جراحت يا دملى كه در بدن او است، لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد.
دوم آنكه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از درهم (كه تقريبا به اندازه يك اشرفى
مى شود) به خون آلوده باشد. سوم آنكه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز
بخواند. و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح
است: اول آنكه لباس كوچك او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد. دوم آنكه
لباس زنى كه پرستار بچه است نجس شده باشد و احكام اين پنج صورت مفصلا
در مسائل بعد گفته مى شود.
مسأله 854 - اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل
باشد تا وقتى كه زخم جراحت يا دمل خوب نشده است، مى تواند با آن خون نماز
بخواند. و همچنين است اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا دوايى كه روى زخم
گذاشته‌اند و نجس شده، در بدن يا لباس او باشد.
مسأله 855 - اگر خون بريدگى و زخمى كه به زودى خوب مى شود و شستن
آن آسان است، در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او صحيح است.
مسأله 856 - اگر جايى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت
زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند. ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس
كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مى شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن
با آن مانعى ندارد.
مسأله 857 - اگر از زخمى كه توى دهان و بينى و مانند اينها است، خونى
به بدن يا لباس برسد، احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند و همچنين
152

است خون بواسير در صورتى كه دانه‌هايش بيرون نباشد، ولى با خون بواسيرى كه
دانه‌هاى آن بيرون است، مى شود نماز خواند.
مسأله 858 - كسى كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خونى ببيند
و نداند از زخم است يا خون ديگر، بايد با آن نماز نخواند.
مسأله 859 - اگر چند زخم در بدن باشد و به طورى نزديك هم باشند كه يك
زخم حساب شوند تا وقتى همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال
ندارد. ولى اگر بقدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود. هر كدام
كه خوب شد، بايد براى نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
مسأله 860 - اگر سر سوزنى خون حيض، يا خون سگ يا خوك، يا كافر، يا
مردار، يا حيوان حرام گوشت در بدن، يا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است
و همچنين است بنابر احتياط خون نفاس و استحاضه، ولى خونهاى ديگر مثل
خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگر چه در چند جاى بدن و لباس
باشد در صورتى كه روى هم كمتر از درهم باشد (كه تقريبا به اندازه يك اشرفى
مى شود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
مسأله 861 - خونى كه به لباس نازك بى آستر بريزد و به پشت آن برسد، يك
خون حساب مى شود ولى اگر پشت آن، جدا خونى شود، بايد هر كدام را جدا
حساب نمود، پس اگر خونى كه در پشت و روى لباس است روى هم كمتر از درهم
باشد نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل است.
مسأله 862 - اگر خون روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا
به آستر بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر
خون روى لباس و آستر، كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد،
نماز با آن باطل است.
مسأله 863 - اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن برسد
در صورتى كه خون و رطوبتى كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود
153

و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است، و اگر رطوبت و خون به اندازه درهم
نشود و رطوبت اطراف را هم آلوده نكند، يعنى تعدى از محل خون نكند نماز
خواندن با آن اشكال ندارد، و اگر رطوبت تعدى از محل خون بكند نماز باطل است.
مسأله 864 - اگر بدن يا لباس خونى نشود ولى به واسطه رسيدن به خون
نجس شود، اگر چه مقدارى كه نجس شده كمتر از درهم باشد، نمى شود با آن نماز
خواند.
مسأله 865 - اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد
و نجاست ديگرى به آن برسد، مثلا يك قطره بول روى آن بريزد، نماز خواندن با
آن جايز نيست.
مسأله 866 - اگر مى داند كه خونى كه در لباس يا بدن او است كمتر از درهم
است ولى احتمال دهد كه از خونهايى باشد كه نماز با آنها باطل است، جائز است
با آن خون نماز بخواند.
مسأله 867 - اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه
نمى شود با آنها عورت را پوشانيد نجس باشد، چنانچه از مردار و حيوان
حرام گوشت درست نشده باشد نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشترى
نجس نماز بخواند اشكال ندارد.
مسأله 868 - اگر چيز نجس مانند دستمال و كليد و چاقوى نجس همراه
نمازگزار باشد و نماز بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 869 - زنى كه پرستار بچه است و بيشتر از يك لباس ندارد، چنانچه
نتواند لباس ديگرى بخرد، يا كرايه كند و يا عاريه نمايد، هرگاه شبانه‌روزى يك
مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز ديگر لباسش به بول بچه نجس شود،
مى تواند با آن لباس نماز بخواند، و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار
است كه همه آنها را بپوشاند، چنانچه شبانه‌روزى يك مرتبه همه آنها را آب بكشد
كافى است.
154

چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است
مسأله 870 - چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است
عمامه با تحت الحنك، پوشيدن عبا و لباس سفيد، و پاكيزه ترين لباسها،
و استعمال بوى خوش، و دست كردن انگشترى عقيق.
چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است
مسأله 871 - چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است:
پوشيدن لباس سياه و چرك و تنگ، و لباس شرابخوار، و لباس كسى كه از نجاست
پرهيز نمى كند، و لباسى كه نقش صورت دارد، و نيز باز بودن تكمه‌هاى لباس
و دست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد مكروه است.
مكان نمازگزار
مكان نمازگزار چند شرط دارد: شرط اول آنكه مباح باشد.
مسأله 872 - كسى كه در ملك غصبى نماز مى خواند اگر چه روى فرش
و تخت و مانند اينها باشد چنانچه جائى كه پيشانى را در حال سجود بر آن
مى گذارد غصبى باشد نماز او باطل است و الا نماز صحيح است، و اين تفصيل در
مسائل بعد جارى است، و نماز خواندن در زير سقف غصبى و خيمه غصبى
مانعى ندارد.
مسأله 873 - نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است، بدون
اجازه كسى كه منفعت ملك، مال او مى باشد باطل است، مثلا در خانه اجاره اى
155

اگر صاحبخانه يا ديگرى بدون اجازه كسى كه آن خانه را اجاره كرده نماز
بخواند، نمازش باطل است، و همچنين است اگر در ملكى كه ديگرى در آن حقى
دارد نماز بخواند، مثلا اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى
برسانند، تا وقتى ثلث را جدا نكنند، نمى شود در ملك او نماز خواند.
مسأله 874 - كسى كه در مسجد نشسته، اگر ديگرى جاى او را غصب كند
و در آنجا نماز بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 875 - اگر در جايى كه نمى داند غصبى است، نماز بخواند و بعد از
نماز بفهمد، يا در جايى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از
نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است.
مسأله 876 - اگر بداند جايى غصبى است، ولى نداند كه در جاى غصبى
نماز باطل است، و در آنجا نماز بخواند چنانچه معذور از ندانستن نباشد نماز او
باطل مى باشد و الا صحيح است.
مسأله 877 - كسى كه ناچار است نماز را سواره بخواند، چنانچه حيوان
سوارى يا زين يا نعل آن غصبى باشد نماز او باطل است.
مسأله 878 - كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است اگر سهم او جدا
نباشد، بدون اجازه شريكش نمى تواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.
مسأله 879 - اگر با عين پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكى بخرد،
تصرف او در آن ملك حرام و نمازش (در آن باطل است چنانچه بنا نداشته باشد
از اموال ديگر خمس يا زكات را بدهد، و الا جائز و نماز صحيح است.
مسأله 880 - اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان
بداند كه قلبا راضى نيست. نماز خواندن در ملك او باطل است، و اگر اجازه ندهد
و انسان يقين كند كه قلبا راضى است نماز صحيح است.
مسأله 881 - تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكوه بدهكار است حرام
و نماز در آن باطل است، ولى اگر بدهى او را بدهند يا ضامن شوند كه اداء نمايند،
156

تصرف و نماز در ملك او اشكال ندارد.
مسأله 882 - تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز در
آن باطل است، ولى اگر ضامن شوند كه قرضهاى او را بپردازند، يا اينكه طلبكارها
و وصى ميت يا طلبكارها و حاكم شرع اجازه بدهند، تصرف و نماز در ملك او
مانعى ندارد.
مسأله 883 - اگر ميت قرض نداشته باشد، ولى بعضى از ورثه او صغير يا
ديوانه يا غائب باشند، تصرف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است.
مسأله 884 - نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اينها كه براى
واردين آماده است اشكال ندارد، ولى در غير اين قبيل جاها، در صورتى مى شود
نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفى بزند كه معلوم شود، براى نماز
خواندن اذن داده است، مثل اينكه به كسى اجازه دهد در ملك او بنشيند و بخوابد،
كه از اينها فهميده مى شود براى نماز خواندن هم اذن داده است.
مسأله 885 - در زمين بسيار وسيعى كه براى بيشتر مردم مشكل است موقع
نماز از آنجا به جاى ديگرى بروند، بى اجازه مالك مى شود نماز خواند.
مسأله 886 - مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد، و اگر به واسطه تنگى وقت
يا جهت ديگر ناچار باشد در جايى كه حركت دارد، مانند اتومبيل و كشتى و ترن
نماز بخواند، به قدرى كه ممكن است بايد در حال حركت چيزى نخواند، و اگر
آنها از قبله به طرف ديگر حركت كنند، به طرف قبله برگردد.
مسأله 887 - نماز خواندن در اتومبيل و كشتى و ترن و مانند اينها وقتى
ايستاده اند مانعى ندارد.
مسأله 888 - روى خرمن گندم و جو و مانند اينها كه نمى شود بى حركت ماند، نماز باطل است.
شرط سوم، آنكه جاى پيشانى نمازگزار پاك باشد.
مسأله 889 - چنانچه مكان نمازگزار غير از محل سجده نجس باشد
157

مانعى ندارد ولى مشروط به آنكه رطوبت نداشته باشد كه بدن يا لباس
نجس شود.
شرط چهارم آنكه جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوها و سر انگشتان
پاى او بيش از چهار انگشت بسته پست تر يا بلندتر نباشد و تفضيل اين مسأله در
احكام سجده بيان مى شود.
شرط پنجم - آنكه در جايى كه سقف آن كوتاه است و نمى توان در آنجا
راست بايستد، يا به اندازه اى كوچك است كه جاى ركوع و سجود ندارد، نماز
نخواند. و اگر ناچار شود كه در چنين جايى نماز بخواند، بايد بقدرى كه ممكن
است قيام و ركوع و سجود در آنجا آورد.
فقهاء چند شرط ديگر را معتبر مى دانند و به نظر اينجانب تمام نيست
و نماز با نبودن آنها صحيح است، و تفصيل آنها را در ضمن چند مسأله بيان
مى كنيم.
مسأله 890 - در جايى كه به واسطه احتمال باد و باران و زيادى جمعيت
و مانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند مى تواند نماز بخواند
و چنانچه نماز بخواند صحيح است.
مسأله 891 - در جايى كه ماندن در آنجا حرام است مثلا زير سقفى كه نزديك
است خراب شود چنانچه نماز بخواند صحيح است.
مسأله 892 - جائز است جلوتر از قبر پيغمبر صلى الله عليه وآله و امام عليه السلام نماز بخواند در
صورتى كه موجب هتك حرمت نشود - بلى مكروه است. و براى رفع كراهت
چنانچه چيزى مانند ديوار بين او و قبر مطهر باشد كافى است، ولى فاصله شدن
صندوق شريف و ضريح و پارچه‌اى كه روى آن افتاده كافى نيست.
مسأله 893 - روى چيزى كه ايستادن و نشستن روى آن حرام است مثل
فرشى كه اسم خدا بر آن نوشته شده چنانچه نماز بخواند ولو معصيت كرده ولى
نمازش صحيح است.
158

مسأله 894 - واجب نيست زن عقبتر از مرد بايستد و جاى سجده او از جاى
ايستادن مرد كمى عقبتر باشد، بلى مساوى ايستادن زن با مرد، يا جلوتر ايستادن
او مكروه است.
مسأله 895 - اگر بين مرد و زن، ديوار يا پرده، يا چيز ديگرى باشد كه
يكديگر را نبينند، يا بين آنان اقلا ده ذراع كه تقريبا پنج ذرع مى شود، فاصله باشد
چنانچه زن برابر مرد يا جلوتر از او باشد نماز هيچ كدام اشكال ندارد و مكروه
نيست، و همچنين است اگر مكان يكى از آنان بقدرى بلند باشد كه نگويند زن
جلوتر از مرد يا برابر او ايستاده است.
مسأله 896 - بودن مرد و زن نامحرم در جايى كه كسى در آنجا نيست و كسى
هم نمى تواند وارد شود، حرام نيست و نمازشان صحيح است.
مسأله 897 - نماز خواندن در جايى كه تار و مانند آن استعمال مى كنند
صحيح است ولى گوش دادن و استعمال آن حرام است.
مسأله 898 - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد
بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند.
بلى نماز فريضه خواندن در خانه كعبه مكروه است.
جاهايى كه نماز خواندن در آنها مستحب است
مسأله 899 - در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در
مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد
پيغمبر صلى الله عليه وآله و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدس و بعد از مسجد
بيت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از مسجد
محله، مسجد بازار است.
مسأله 900 - براى زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه و اطاق
159

عقب بهتر است، ولى اگر بتوانند كاملا خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر بودن
نماز خواندن در خانه معلوم نيست.
مسأله 901 - نماز در حرم امامان عليهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد است و
نماز در حرم مطهر حضرت امير المؤمنين عليه السلام برابر دويست هزار نماز است.
مسأله 902 - زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد،
مستحب است، و همسايه مسجد اگر عذرى نداشته باشد، مكروه است در غير
مسجد نماز بخواند.
مسأله 903 - مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضر نمى شود غذا
نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسايه او نشود و از او زن نگيرد و به او
زن ندهد.
جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است
مسأله 904 - نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است:
حمام، زمين نمكزار، مقابل انسان، مقابل درى كه باز است، در جاده و خيابان و
كوچه اگر براى كسانى كه عبور مى كنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد
حرام ولى نماز صحيح است، مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر جا كه كوره
آتش باشد، مقابل چاه و چاله‌اى كه محل بول باشد، روبروى عكس و مجسمه
چيزى كه روح دارد، مگر آنكه روى آن پرده بكشند، در اطاقى كه جنب در آن
باشد، در جايى كه عكس باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روى
قبر، بين دو قبر، در قبرستان.
مسأله 905 - كسى كه در محل عبور مردم نماز مى خواند، يا كسى روبروى او
است مستحب است جلوى خود چيزى بگذرد و اگر چوب يا ريسمانى هم
باشد كافى است.
160

احكام مسجد
مسأله 906 - نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد
حرام است، و هر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فورا نجاست آن را بر طرف
كند و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند و
اگر نجس شود نجاستش را بر طرف نمايند.
مسأله 907 - اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد، يا كمك لازم داشته باشد و
پيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب نيست ولى بنا بر احتياط واجب، بايد
به كسى كه مى تواند تطهير كند اطلاع دهد در صورتى كه نجاست موجب هتك
باشد.
مسأله 908 - اگر جايى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا
خراب كردن ممكن نيست، بايد آنجا را بكنند يا خراب نمايند به شرطى كه خرابى
جزئى باشد و مضر به وقف نباشد و الا خراب كردن جايز نيست و پر كردن جايى كه كنده اند، و ساختن جايى كه خراب كرده اند، واجب نيست. ولى اگر چيزى
مانند آجر مسجد نجس شود، در صورتى كه ممكن باشد، بايد بعد از آب كشيدن،
به جاى اولش بگذارند.
مسأله 909 - اگر مسجدى را غصب كنند و به جاى آن خانه و مانند آن
بسازند، يا بطورى خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد، نجس كردن
آن حرام و تطهير آن واجب نيست.
مسأله 910 - نجس كردن حرم امامان عليهم السلام حرام است، چنانچه اهانت باشد و
اگر يكى از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بى احترامى باشد، تطهير آن
واجب است.
مسأله 911 - اگر حصير مسجد نجس شود، لازم نيست آن را آب بكشند.
161

مسأله 912 - بردن عين نجس مانند خون در مسجد اگر بى احترامى به
مسجد باشد حرام است، و همچنين بردن چيزى كه نجس شده، در صورتى حرام
است كه بى احترامى به مسجد باشد.
مسأله 913 - اگر مسجد را براى روضه‌خوانى چادر بزنند و فرش كنند و
سياهى بكوبند و اسباب چاى در آن ببرند، در صورتى كه اين كارها به مسجد
ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.
مسأله 914 - مسجد را به طلا زينت كردن حرام نيست، و همچنين نقاشى
صورت چيزهايى كه مثل انسان و حيوان روح دارد، در مسجد حرام نيست ولى
بهتر است ترك شود.
مسأله 915 - اگر مسجد خراب هم شود نمى توانند آن را بفروشند، يا داخل
ملك و جاده نمايند.
مسأله 916 - فروختن در و پنجره و چيزهاى ديگر مسجد حرام است، و اگر
مسجد خراب شود، بايد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند و چنانچه به درد
آن مسجد نخورد بايد در مسجد ديگر مصرف شود ولى اگر به درد مسجدهاى
ديگر هم نخورد، مى توانند آن را بفروشند و پول آن را، اگر ممكن است، صرف
تعمير همان مسجد و اگر نه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.
مسأله 917 - ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مى باشد
مستحب است و اگر بقدرى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مى توانند آن را
خراب كنند و دوباره بسازند بلكه مى توانند مسجدى را كه خراب نشده، براى
احتياج مردم خراب كنند بزرگتر بسازند.
مسأله 918 - تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است و كسى
كه مى خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند، و لباس پاكيزه و
قيمتى بپوشد، و ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد، و موقع
داخل شدن به مسجد، اول پاى راست و موقع بيرون آمدن، اول پاى چپ را
162

بگذارد، و همچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر از
مسجد بيرون رود.
مسأله 919 - وقتى انسان وارد مسجد مى شود، مستحب است دو ركعت
نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگرى
هم بخواند كافى است.
مسأله 920 - خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن
راجع به كارهاى دنيا و خواندن شعرى كه نصيحت و مانند آن نباشد مكروه است.
و نيز مكروه است آب دهان و بينى و اخلاط سينه را در مسجد بيندازد
و گمشده اى را طلب كند و صداى خود را بلند كند ولى بلند كردن صدا براى اذان
مانعى ندارد.
مسأله 921 - راه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است، و كسى كه پياز
و سير و مانند اينها خورده كه بوى دهانش مردم را اذيت مى كند مكروه است به
مسجد برود.
اذان و اقامه
مسأله 922 - براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب يوميه
اذان و اقامه بگويند، و براى مرد زياد تأكيد شده خصوصا اقامه. پس سزاوار
نيست ترك شود ولى پيش از نمازهاى واجب غير يوميه مثل نماز آيات، در
جماعت مستحب است سه مرتبه بگويند الصلاة.
مسأله 923 - مستحب است در روز اولى كه بچه به دنيا مى آيد، يا پيش از آنكه
بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
مسأله 924 - اذان هيجده جمله است: الله اكبر چهار مرتبه اشهد ان لا إله
الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، حى على الصلاة، حى على الفلاح، حى
163

على خير العمل، الله اكبر، لا إله الا الله هر يك دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است
يعنى دو مرتبه الله اكبر از اول اذان و يك مرتبه لا إله الا الله از آخر آن كم مى شود و
بعد از گفتن حى على خير العمل بايد دو مرتبه قد قامت الصلاة اضافه نمود.
مسأله 925 - مستحب است گفتن اشهد ان امير المؤمنين عليا ولى الله يا
اشهد ان عليا امير المؤمنين و ولى الله در اذان و اقامه، بعد از اشهد ان
محمدا رسول الله، بلكه چون در اين ازمنه اين جمله جزء شعائر مذهب تشيع
مى باشد و بعضى از فقهاء احتمال وجوب آن را داده اند، ترك نشود.
ترجمه اذان و اقامه
مسأله 926 - الله اكبر يعنى خداى تعالى بزرگتر از آن است كه او را وصف
كنند. اشهد ان لا إله الا الله يعنى شهادت مى دهم كه غير خدايى كه يكتا و بى همتا
است خداى ديگرى سزاوار پرستش نيست. اشهد ان محمدا رسول الله يعنى
شهادت مى دهم كه حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله پيغمبر و فرستاده خداست.
اشهد ان امير المؤمنين عليا ولى الله، يعنى شهادت مىدهم كه امير المؤمنين
حضرت على عليه الصلاة والسلام ولى خدا بر همه خلق است، حى
على الصلاة يعنى به شتاب براى نماز، حى على الفلاح يعنى به شتاب براى
رستگارى. حى على خير العمل يعنى به شتاب براى بهترين كارها كه نماز است.
قد قامت الصلاة يعنى به تحقيق نماز برپا شد. لا إله الا الله، يعنى خدايى سزاوار
پرستش نيست مگر خدايى كه يكتا و بى همتا است.
مسأله 927 - بين جمله‌هاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصله نشود و اگر بين آنها
بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.
مسأله 928 - اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد و چنانچه غنا شود،
يعنى بطور آوازه خوانى كه در مجالس لهو و بازيگرى معمول است، اذان و اقامه را
164

بگويد، حرام است و اگر غنا نشود محذورى ندارد.
مسأله 929 - در پنج نماز اذان ساقط مى شود: اول نماز عصر روز جمعه. دوم
نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذيحجه است. سوم نماز عشاء شب عيد قربان،
براى كسى كه در مشعر الحرام باشد. چهارم نماز عصر و عشاء زن مستحاضه،
پنجم نماز عصر و عشاء كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى
كند، و در اين پنج نماز در صورتى اذان ساقط مى شود، كه با نماز قبلى هيچ فاصله
نشود، يا فاصله كمى بين آنها باشد، ولى فاصله شدن نافله و تعقيب ضرر ندارد،
بلكه در جميع مواردى كه جمع راجح است اين حكم در صورت جمع ثابت
است.
مسأله 930 - اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند كسى كه با آن
جماعت نماز مى خواند، نبايد براى خود اذان و اقامه بگويد.
مسأله 931 - اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند جماعت
تمام شده، تا وقتى كه صفها به هم نخورده و جمعيت متفرق نشده براى نماز خود،
اذان و اقامه نگويد.
مسأله 932 - در جايى كه عده اى مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه
تمام شده و صفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت
ديگرى كه برپا مى شود نماز بخواند، با پنج شرط اذان و اقامه از او ساقط مى شود:
اول آنكه براى آن نماز، اذان و اقامه گفته باشند. دوم آنكه نماز جماعت باطل
نباشد. سوم آنكه نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد، پس اگر نماز
جماعت، داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب
است اذان و اقامه بگويد. چهارم آنكه نماز او و نماز جماعت هر دو اداء باشد.
پنجم آنكه وقت نماز او و نماز جماعت مشترك باشد، مثلا هر دو نماز ظهر، يا
هر دو نماز عصر بخوانند، يا نمازى كه به جماعت خوانده مى شود، نماز ظهر
باشد و او نماز عصر بخواند، يا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر
165

باشد، و معتبر نيست نماز جماعت در مسجد باشد.
مسأله 933 - اگر شك كند كه جمعيت متفرق شده اند يا نه اذان و اقامه از او
ساقط است. ولى اگر در يكى از پنج شرط شك كند مستحب است اذان و اقامه
بگويد.
مسأله 934 - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را مى شنود مستحب است هر
قسمتى را كه مى شنود بگويد.
مسأله 935 - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده، در صورتى كه بين آن اذان
و اقامه و نمازى كه مى خواند، زياد فاصله نشده باشد، مى تواند براى نماز خود
اذان و اقامه نگويد.
مسأله 936 - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان از او ساقط
نمى شود و اگر قصد لذت نداشته باشد ساقط مى شود.
مسأله 937 - اذان و اقامه نماز جماعت را لازم نيست مرد بگويد، بلكه اگر
زن هم اذان و اقامه بگويد كافيست.
مسأله 938 - اقامه بايد بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگويند صحيح
نيست.
مسأله 939 - اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا حى
على الفلاح را پيش از حى على الصلاة بگويد، بايد از جايى كه ترتيب به هم خورده،
دوباره بگويد.
مسأله 940 - بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها بقدرى فاصله
دهد كه اذانى را كه گفته اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان
و اقامه را بگويد. و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز بقدرى فاصله دهد كه اذان و اقامه
آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز، اذان و اقامه بگويد.
مسأله 941 - اذان و اقامه بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر به عربى
غلط بگويد يا بجاى حرفى حرف ديگر بگويد، يا مثلا ترجمه آنها را به فارسى
166

بگويد صحيح نيست.
مسأله 942 - اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود، و اگر
عمدا يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد باطل است.
مسأله 943 - اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، اذان را
بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، نبايد اذان
بگويد.
مسأله 944 - اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آنكه قسمتى را بگويد شك كند
كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده بگويد،
ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آن است گفته
يا نه، گفتن آن لازم نيست.
مسأله 945 - مستحب است انسان در موقع گفتن اذان رو به قبله بايستد،
و احتياط لازم آن است كه در موقع گفتن شهادتين رو به قبله بايستد و نيز مستحب
است با وضوء يا غسل باشد و دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد
و بكشد. و بين جمله‌هاى اذان كمى فاصله دهد، و بين آنها حرف نزند.
مسأله 946 - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را
از اذان آهسته تر بگويد و جمله‌هاى آن را به هم نچسباند ولى به اندازه اى كه بين
جمله‌هاى اذان فاصله مى دهد، بين جمله‌هاى اقامه فاصله ندهد.
مسأله 947 - مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد، يا قدرى
بنشيند، يا سجده كند، يا ذكر بگويد، يا دعا بخواند، يا قدرى ساكت باشد، يا
حرفى بزند، يا دو ركعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح،
و نماز خواندن بين اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نيست، بلكه در نماز مغرب
خصوص نشستن مختصر و شبيه آن مستحب است.
مسأله 948 - مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مى كنند، عادل
و وقت شناس و صدايش بلند باشد و اذان را در جاى بلند بگويد.
167

واجبات نماز
مسأله 949 - واجبات نماز يازده چيز است: اول - نيت. دوم - قيام يعنى
(ايستادن). سوم - تكبيرة الاحرام يعنى گفتن الله اكبر در اول نماز. چهارم - ركوع.
پنجم - سجود. ششم - قرائت. هفتم - ذكر. هشتم - تشهد. نهم - سلام. دهم -
ترتيب. يازدهم - موالات يعنى پى در پى بودن اجزاء نماز.
مسأله 950 - بعضى از واجبات نماز ركن است. يعنى اگر انسان آن را بجا
نياورد، عمدا باشد يا اشتباها، نماز باطل مى شود، و بعضى ديگر ركن نيست،
يعنى اگر عمدا كم يا زياد شود، نماز باطل مى شود، و چنانچه اشتباها كم گردد،
نماز باطل نمى شود. و ركن نماز پنج چيز است: اول نيت. دوم تكبيرة الاحرام.
سوم قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام، و قيام متصل به ركوع، يعنى ايستادن پيش از
ركوع. چهارم ركوع. پنجم دو سجده از يك ركعت.
مسأله 951 - انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بجا آورد و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان
بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مى خوانم قربة الى الله.
مسأله 952 - اگر در نماز ظهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز
مى خوانم و معين نكند، ظهر است يا عصر، نماز او باطل است، و نيز كسى كه مثلا
قضاى نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضاى
يا نماز ظهر را بخواند، بايد نمازى را كه مى خواند، در نيت معين كند.
مسأله 953 - انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقى باشد، پس اگر
در بين نماز بطورى غافل شود كه اگر بپرسند چه مى كنى؟ نداند چه بگويد
نمازش باطل است.
مسأله 954 - انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس
168

كسى كه ريا كند يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است
خواه فقط براى مردم باشد، يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
مسأله 955 - اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد، نماز باطل
است چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه
اگر تمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى
مخصوصى مثل مسجد، يا در وقت مخصوصى مثل اول وقت، يا به طرز
مخصوصى، مثلا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.
تكبيرة الاحرام
مسأله 956 - گفتن الله اكبر در اول نماز واجب و ركن است و زيادى آن سهوا
مبطل نيست و بايد حروف الله و حروف اكبر و دو كلمه الله و اكبر را پشت سر هم
بگويد، و نيز بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شود، و اگر به عربى غلط بگويد
يا مثلا ترجمه آن را به فارسى بگويد صحيح نيست.
مسأله 957 - احتياط واجب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه
پيش از آن مى خواند، مثلا به اقامه يا به دعايى كه پيش از تكبير مى خواند
نچسباند.
مسأله 958 - احتياط واجب آن است كه انسان الله اكبر را به چيزى كه بعد از آن
مى خواند، مثلا به بسم الله الرحمن الرحيم نچسباند.
مسأله 959 - موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد و اگر عمدا در
حالى كه بدنش حركت دارد، تكبيرة الاحرام را بگويد باطل است.
مسأله 960 - تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه
خودش بشنود و اگر به واسطه سنگينى يا كرى گوش يا سر صداى زياد نمى شنود،
بايد طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
169

مسأله 961 - كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمى تواند الله اكبر را
درست بگويد، بايد به هر طور كه مى تواند بگويد و اگر هيچ نمى تواند بگويد، بايد
در قلب خود بگذراند و براى تكبير با انگشت اشاره كند و زبانش را هم اگر
مى تواند حركت دهد.
مسأله 962 - مستحب است بعد از تكبير ششم بگويد: يا محسن قد اتاك
المسئ وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسئ انت المحسن
وانا المسئ به حق محمد وآل محمد صلى على محمد وآل محمد و
تجاوز عن قبيح ما تعلم منى يعنى اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى،
بنده گنه كار به در خانه تو آمده و تو امر كرده اى كه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو
نيكوكارى و من گناهكار، به حق محمد وآل محمد صلى الله عليه وآله رحمت خود را بر محمد
وآل محمد بفرست و از بديهايى كه مى دانى از من سر زده بگذر.
مسأله 963 - مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز و تكبيرهاى بين نماز
دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.
مسأله 964 - اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول
خواندن چيزى شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزى نخوانده، بايد تكبير را
بگويد.
مسأله 965 - اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا
نه، چه مشغول خواندن چيزى شده باشد و چه آنكه چيزى نخوانده باشد لازم
نيست تكبير را بگويد و نمازش صحيح است.
قيام (ايستادن)
مسأله 966 - قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام ركن است و همچنين قيام
پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركوع مى گويند ركن است، ولى قيام در موقع
170

خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست و اگر كسى آن را از روى
فراموشى ترك كند، نمازش صحيح است.
مسأله 967 - واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقدارى بايستد تا
يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است.
مسأله 968 - اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش
بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اينكه بايستد به حال
خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورده، نماز او باطل
است.
مسأله 969 - موقعى كه براى تكبيرة الاحرام يا قرائت ايستاده است، بايد بدن
را حركت ندهد و به طرفى خم نشود و بنا بر احتياط به جايى تكيه نكند و اگر از
روى ناچارى باشد، اشكال ندارد.
مسأله 970 - اگر موقعى كه ايستاده، از روى فراموشى بدن را حركت دهد، يا
به طرفى خم شود، يا به جايى تكيه كند اشكال ندارد.
971 - لازم نيست كه در موقع ايستادن هر دو پا روى زمين باشد و اگر
يك پا روى زمين و پاى ديگر را بالا نگهدارد اشكال ندارد، و نيز لازم نيست
سنگينى بدن روى هر دو پا باشد و اگر روى يك پا هم باشد نماز صحيح است،
و همچنين لازم نيست تمام كف پا روى زمين باشد و اگر با سر انگشتان پا بايستد
اشكال ندارد.
مسأله 972 - كسى كه مى تواند درست بايستد، اگر پاها را خيلى گشاد بگذارد
كه صدق قيام بر آن نكند نمازش باطل است.
مسأله 973 - موقعى كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزى از اذكار واجب
است بايد بدنش آرام باشد. و در موقعى كه مى خواهد كمى جلو يا عقب رود، يا
كمى بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد، بايد چيزى نگويد و بحول الله.
مسأله 974 - اگر در حال حركت بدن ذكر مستحبى بگويد مثلا موقع سر
171

برداشتن از ركوع سمع الله لمن حمده بگويد نمازش صحيح است. و اما بحول الله
وقوته اقوم واقعد را بايد در حال برخاستن بگويد.
مسأله 975 - حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد، اشكال
ندارد.
مسأله 976 - اگر موقع خواندن حمد، يا خواندن تسبيحات بى اختيار بقدرى
حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتياط واجب آن است كه بعد
از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.
مسأله 977 - اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از
نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى
نخواند.
مسأله 978 - تا انسان مى تواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند مثلا كسى
كه در موقع ايستادن، بدنش حركت مى كند، يا مجبور است پاها را بيشتر از
معمول گشاد بگذارد ولى صدق قيام بكند يا مجبور است به چيزى تكيه دهد يا
بدنش را كج كند يا خم شود بايد ايستاده نماز بخواند و اگر به هيچ قسم حتى مثل
ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
مسأله 979 - تا انسان مى تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر
نتواند راست بنشيند، بايد هر طور كه مى تواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمى تواند
بنشيند، به پهلوى چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد، بطورى كه كف
پاهاى او رو به قبله باشد.
مسأله 980 - كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر بعد از خواندن حمد و
سوره بتواند بايستد، و ركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به
ركوع رود و اگر نتواند، بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد.
مسأله 981 - كسى كه خوابيده نماز مى خواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند،
بايد مقدارى را كه مى تواند نشسته بخواند و نيز اگر مى تواند بايستد، بايد مقدارى
172

را كه مى تواند، ايستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند.
مسأله 982 - كسى كه نشسته نماز مى خواند اگر در بين نماز بتواند بايستد،
بايد مقدارى را كه مى تواند ايستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى
نخواند.
مسأله 983 - كسى كه مى تواند بايستد اگر بترسد كه به واسطه ايستادن،
مريض شود يا ضررى به او برسد، مى تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن
هم بترسد، مى تواند خوابيده نماز بخواند.
مسأله 984 - اگر انسان بداند كه تا آخر وقت مى تواند ايستاده نماز بخواند،
بايد نماز را تأخير بيندازد پس اگر نتوانست بايستد، در آخر وقت مطابق
وظيفه‌اش نماز را بجا آورد.
مسأله 985 - مستحب است در حال ايستادن، بدن را راست نگهدارد،
شانه‌ها را پايين بيندازد، دستها را روى رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند،
جاى سجده را نگاه كند، سنگينى بدن را بطور مساوى روى دو پا بيندازد، با
خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پيش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه
انگشت باز تا يك وجب فاصله دهد، و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.
قرائت
مسأله 986 - در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميه، انسان بايد اول
حمد و بعد از آن بنا بر احتياط يك سوره تمام يا بعض آن را بخواند وقول به عدم
وجوب سوره است.
مسأله 987 - اگر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره
را نخواند مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد يا درنده يا چيز ديگرى به او
صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند.
173

مسأله 988 - اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است
و اگر اشتباها سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را
رها كند و حمد بخواند و آن سوره زيادى است.
مسأله 989 - اگر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند و بعد از رسيدن
به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
مسأله 990 - اگر پيش از آنكه براى ركوع خم شود بفهمد كه حمد را
نخوانده، بايد بخواند، و اگر بفهمد سوره را نخوانده، احتياطا سوره را بخواند و
اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده بايد اول حمد و بعد از آن دوباره احتياطا سوره را
بخواند. و نيز اگر خم شود و پيش از آنكه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره،
يا حمد تنها را نخوانده بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد.
مسأله 991 - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره اى را كه سجده واجب دارد
بشود چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد، بايد آن سوره را رها كند و
سوره ديگر لازم نيست بخواند و اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد، مى تواند
سوره را تمام كند و مى تواند بقيه را نخواند و در حال نماز اشاره به سجده نمايد.
مسأله 992 - اگر در نماز آيه سجده را بشنود، نمازش صحيح است و بايد در
حال نماز اشاره به سجده بنمايد.
مسأله 993 - در نماز مستحبى خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز
به واسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل
نماز وحشت كه سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده
باشد، بايد همان سوره را بخواند.
مسأله 994 - در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در
ركعت اول بعد از حمد سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين
بخواند و اگر مشغول يكى از اينها شود، بنا بر احتياط واجب نمى تواند آن را رها
كند و سوره ديگر بخواند.
174

مسأله 995 - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو الله احد يا سوره
قل يا ايها الكافرون شود، نمى تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند، ولى در
نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روى فراموشى به جاى سوره جمعه
و منافقين، يكى از اين دو سوره را بخواند، تا به نصف نرسيده، مىتواند آن را رها
كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مسأله 996 - اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل هو الله
احد يا سوره قل يا ايها الكافرون بخواند، اگر چه به دو سوم رسيده باشد، جايز
است رها كردن و سوره جمعه و منافقين خواندن.
مسأله 997 - اگر در نماز، غير سوره قل هو الله احد و قل يا ايها الكافرون،
سوره ديگرى بخواند، تا به دو سوم نرسيده مى تواند رها كند و سوره ديگر
بخواند.
مسأله 998 - اگر مقدارى از سوره را فراموش كند، يا از روى ناچارى، مثلا
به واسطه تنگى وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام نمايد، مى تواند آن سوره را
رها كند و به ركوع رود و يا سوره ديگرى بخواند، اگر چه نصف گذشته باشد. يا
سوره اى را كه مى خوانده قل هو الله احد، يا قل يا ايها الكافرون باشد.
مسأله 999 - بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را
بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته
بخوانند.
مسأله 1000 - مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام
كلمات حمد و سوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند.
مسأله 1001 - زن مى تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند يا
آهسته بخواند.
مسأله 1002 - اگر در جايى كه بايد نماز را بلند بخواند، عمدا آهسته بخواند،
يا در جايى كه بايد آهسته بخواند، عمدا بلند بخواند، نمازش باطل است، ولى
175

اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد صحيح است و اگر در بين خواندن
حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره
بخواند.
مسأله 1003 - اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را
بلند كند، مثل آنكه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است.
مسأله 1004 - انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسى كه به هيچ
قسم نمى تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور كه مى تواند بخواند، و بهتر آن
است كه نماز را به جماعت بجا آورد.
مسأله 1005 - كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را به خوبى نمى داند
و مى تواند ياد بگيرد و چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد ياد بگيرد و اگر وقت
تنگ است در صورتى كه ممكن باشد، بايد نمازش را به جماعت بخواند.
مسأله 1006 - مزد گرفتن براى ياد دادن واجبات نماز جايز است، و همچنين
براى مستحبات آن اشكال ندارد.
مسأله 1007 - اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند، يا عمدا آن را نگويد
يا بجاى حرفى ديگر بگويد مثلا بجاى (ض) (ظ) بگويد، يا جايى كه بايد بدون
زير وزبر خوانده شود، زير وزبر بدهد يا تشديد را نگويد نماز او باطل است.
مسأله 1008 - اگر انسان كلمه‌اى را صحيح بداند و در نماز همانطور بخواند
و بعد بفهمد غلط خوانده لازم نيست دوباره نماز را بخواند و يا اگر وقت گذشته
قضاء نمايد.
مسأله 1009 - اگر زير و زبر كلمه‌اى را نداند و يا نداند مثلا كلمه‌اى به (س)
است يا به (ص) بايد ياد بگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آنكه در
اهدنا الصراط المستقيم مستقيم را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند،
نمازش باطل است مگر آنكه آن كلمه بر هر دو تقدير از اذكار باشد.
مسأله 1010 - اگر در كلمه‌اى (واو) باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه پيش
176

داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمه سوء، واجب
نيست آن واو را مد بدهد يعنى آن را بكشد، و همچنين اگر در كلمه‌اى (الف) باشد
و حرف قبل از الف در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه
همزه باشد مثل جاء لازم نيست الف آن را بكشد و نيز اگر در كلمه‌اى (ى) باشد
و حرف پيش از (ى) در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از (ى) در آن كلمه
همزه داشته باشد مثل (جئ) لازم نيست (ى) را با مد بخواند، ولى اگر بعد از
اين واو والف وى بجاى همزه (ء) حرفى باشد كه ساكن است يعنى زير وزبر
و پيش ندارد و ادغام در حرف ديگر شده باشد بايد اين سه حرف را با مد
بخواند، مثلا در ولا الضالين كه بعد از الف، حرف لام ساكن است و لام ساكن
ادغام در لام ديگر شده بايد الف آن را با مد بخواند.
مسأله 1011 - در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون اشكال ندارد،
و معنى وقف به حركت آن است كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه‌اى را بگويد و بين
آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد، مثلا بگويد: الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را
زير بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگويد مالك يوم الدين و معنى وصل به
سكون آن است كه زير يا زبر يا پيش كلمه‌اى را نگويد و آن كلمه به كلمه بعد
بچسباند مثل آنكه بگويد الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير ندهد و فورا
مالك يوم الدين را بگويد.
مسأله 1012 - در ركعت سوم و چهارم نماز مى تواند فقط يك حمد بخواند،
يا يك مرتبه تسبيحات اربعه بگويد يعنى يك مرتبه بگويد: سبحان الله والحمد لله
ولا إله الا الله والله اكبر و مى تواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر
تسبيحات بگويد، و بهتر است مأموم در هر دو ركعت تسبيحات بخواند، و براى
امام خواندن يك حمد بهتر است و براى منفرد هر دو مساويند.
مسأله 1013 - در تنگى وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد.
مسأله 1014 - بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز،
177

حمد يا تسبيحات را آهسته بخوانند.
مسأله 1015 - اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، مى تواند بسم الله آن را
بلند بگويد بلكه مستحب است.
مسأله 1016 - كسى كه نمى تواند تسبيحات را ياد بگيرد، يا درست بخواند،
بايد در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.
مسأله 1017 - اگر در دو ركعت اول نماز به خيال اينكه دو ركعت آخر است
تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و احتياطا سوره
بخواند و اگر در ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
مسأله 1018 - اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اينكه در دو ركعت اول است
حمد بخواند، يا در دو ركعت اول نماز با اينكه گمان مى كرده در دو ركعت آخر
است حمد بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحيح است.
مسأله 1019 - اگر در ركعت سوم يا چهارم مى خواست حمد بخواند
تسبيحات به زبانش آمد، يا مى خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد
به نحوى كه بدون قصد خوانده باشد بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات
را بخواند. ولى اگر عادتش خواندن چيزى بوده كه به زبانش آمده، مى تواند همان
را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 1020 - كسى كه عادت دارد، در ركعت سوم و چهارم تسبيحات
بخواند، اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شود، بايد آن را رها كند و دوباره
حمد يا تسبيحات را بخواند.
مسأله 1021 - در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات
استغفار كند، مثلا بگويد: استغفر الله ربى واتوب اليه يا بگويد: اللهم اغفر لى.
و كسى كه مشغول گفتن استغفار است، اگر شك كند كه حمد يا تسبيحات را
خوانده يا نه. چنانچه استغفار به قصد جزئيت مى گويد، بايد به شك خود اعتنا
ننمايد و اگر به قصد ذكر مطلق مى گويد بايد حمد يا تسبيحات را بخواند. و نيز
178

اگر نمازگزار پيش از خم شدن براى ركوع در حالى كه مشغول گفتن استغفار
نيست، شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد حمد يا تسبيحات را
بخواند.
مسأله 1022 - اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم شك كند كه حمد يا
تسبيحات را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1023 - هر گاه شك كند كه آيه يا كلمه‌اى را درست گفته يا نه، چه
به چيزى كه بعد از آن است مشغول نشده باشد يا مشغول شده، چه آن چيز ركن
باشد مثل آنكه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره درست گفته يا نه، و چه
ركن نباشد، مثلا موقع گفتن الله الصمد شك كند كه قل هو الله احد را درست گفته يا
نه، به شك خود اعتنا نكند و در صورت اول واخير اگر احتياطا آن آيه يا كلمه را
بطور صحيح بگويد اشكال ندارد، و اگر چند مرتبه هم شك كند، مى تواند چند بار
بگويد اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگويد، بنا بر احتياط نمازش را دوباره
بخواند.
مسأله 1024 - مستحب است در ركعت اول، پيش از خواندن حمد بگويد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر، بسم الله
را بلند بگويد و حمد و سوره را شمرده بخواند، و در آخر هر آيه وقف كند، يعنى
آن را به آيه بعد نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معناى آيه توجه
داشته باشد، و اگر نماز را به جماعت مى خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر
فرادى مى خواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد، بگويد: الحمد لله رب
العالمين، بعد از خواندن سوره قل هو الله احد، يك، يا دو، يا سه مرتبه كذالك الله
ربى يا سه مرتبه كذالك الله ربنا بگويد، بعد از خواندن سوره كمى صبر كند، بعد
تكبير پيش از ركوع را بگويد، يا قنوت را بخواند.
مسأله 1025 - مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره انا انزلناه و
در ركعت دوم، سوره قل هو الله احد را بخواند.
179

مسأله 1026 - مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز سوره قل
هو الله احد را نخواند.
مسأله 1027 - خواندن سوره قل هو الله احد به يك نفس مكروه است.
مسأله 1028 - سوره اى را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت
دوم بخواند، ولى اگر سوره قل هو الله احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.
ركوع
مسأله 1029 - در هر ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه اى خم شود كه بتواند
دست را به زانو بگذارد و اين عمل را ركوع مى گويند.
مسأله 1030 - اگر به اندازه ركوع خم شود، ولى دستها را به زانو نگذارد
اشكال ندارد.
مسأله 1031 - هرگاه ركوع را بطور غير معمول بجا آورد، مثلا به چپ يا
راست خم شود، اگر چه دستهاى او به زانو برسد، صحيح نيست.
مسأله 1032 - خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر
مثلا براى كشتن جانور خم شود، نمى تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد
بايستد و دوباره براى ركوع خم شود، و به واسطه اين عمل، ركن زياد نشده و نماز
باطل نمى شود.
مسأله 1033 - كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق دارد،
مثلا دستش خيلى بلند است كه اگر كمى خم شود به زانو مى رسد، يا زانوى او
پايين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد
به اندازه معمول خم شود.
مسأله 1034 - كسى كه نشسته ركوع مى كند، بايد بقدرى خم شود كه
صورتش مقابل زانوها برسد و بهتر است بقدرى خم شود كه صورت، نزديك
180

جاى سجده برسد. مسأله 1035 - بهتر است در ركوع سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه سبحان
ربى العظيم وبحمده بگويد و ظاهر آن است كه گفتن ذكر ديگر مانند الحمد لله
كه به اين مقدار باشد كفايت مى كند ولى در تنگى وقت و در حال ناچارى گفتن
يك سبحان الله كافى است.
مسأله 1036 - ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود، و
مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند.
مسأله 1037 - در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر
مستحب آرام بودن بدن لازم نيست.
مسأله 1038 - اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مى گويد، بى اختيار بقدرى
حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، لازم نيست بعد از آرام گرفتن بدن،
دوباره ذكر را بگويد ولى بهتر است و اگر كمى حركت كند كه از حال آرام بودن
بدن خارج نشود يا انگشتان را حركت دهد هيچ اشكال ندارد.
مسأله 1039 - اگر پيش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد عمدا
ذكر ركوع را بگويد، نمازش باطل است.
مسأله 1040 - اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمدا سر از ركوع بردارد
نمازش باطل است و اگر سهوا سر بردارد، چنانچه پيش از آنكه از حال ركوع
خارج شود يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده بايد در حال آرامى بدن دوباره
ذكر را بگويد و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد، يادش بيايد نماز او
صحيح است.
مسأله 1041 - اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، احتياط واجب آن است
كه بقيه آن را در حال برخاستن بگويد يا آنكه قبل از رسيدن به ركوع شروع كند
و در ركوع تمام نمايد.
مسأله 1042 - اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز صبح
181

است ولى بايد پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگويد.
مسأله 1043 - هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزى تكيه دهد
و ركوع كند و اگر موقعى هم كه تكيه داده، نتواند بطور معمول ركوع كند، بايد يا
ركوع نشسته بنمايد يا ايستاده با سر اشاره كند و لازم نيست به هر اندازه مى تواند
خم شود و همچنين اگر هيچ نتواند خم شود، بايد موقع ركوع بنشيند و نشسته
ركوع كند يا ايستاده با سر اشاره نمايد به ركوع.
مسأله 1044 - كسى كه مى تواند ايستاده نماز بخواند، اگر در حال ايستاده يا
نشسته نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره كند
و اگر نتواند اشاره كند بايد به نيت ركوع چشمها را هم بگذارد و ذكر آن را بگويد
و به نيت برخاستن از ركوع، چشمها را باز كند و اگر از اين هم عاجز است بايد در
قلب، نيت ركوع كند و ذكر آن را بگويد.
مسأله 1045 - كسى كه نمى تواند ايستاده يا نشسته ركوع كند و براى ركوع فقط
مى تواند در حالى كه نشسته است كمى خم شود، يا در حالى كه ايستاده است با
سر اشاره كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره نمايد.
مسأله 1046 - اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن، سر بردارد
و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود نمازش باطل است، و همچنين اگر بعد از آنكه
به اندازه ركوع خم شد و بدنش آرام گرفت، بقدرى خم شود كه از اندازه ركوع
بگذرد و دوباره به ركوع برگردد نمازش باطل است.
مسأله 1047 - بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد و بنابر احتياط
بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمدا پيش از ايستادن، يا پيش از
آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.
مسأله 1048 - اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آنكه به سجده برسد، يادش
بيايد بايد بايستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خميدگى به ركوع برگردد
نمازش باطل است.
182

مسأله 1049 - اگر بعد از آنكه پيشانى به زمين رسيد، يادش بيايد كه ركوع
نكرده چنانچه در سجده اولى باشد بايد برگردد و ركوع را بياورد بعد دو سجده
كند، نمازش صحيح است و اگر در سجده دوم باشد نمازش باطل است.
مسأله 1050 - بنابر احتياط واجب پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست
ايستاده تكبير بگويد، و مستحب است در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را
صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوى پشت نگهدارد و بين دو قدم را نگاه كند
و پيش از ذكر يا بعد از صلوات بفرستد، و بعد از آنكه از ركوع برخاست
وراست ايستاده، در حال آرامى بدن اگر امام يا منفرد است بگويد سمع الله لمن
حمده و اگر مأموم است بگويد ربنا لك الحمد يا الحمد لله رب العالمين.
مسأله 1051 - مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند
و زانوها را به عقب ندهند.
سجود
مسأله 1052 - نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب، بعد
از ركوع دو سجده كند و سجده آن است كه پيشانى و كف دو دست و سر دو زانو
و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد.
مسأله 1053 - دو سجده روى هم يك ركن است كه اگر كسى در نماز واجب
عمدا يا از روى فراموشى هر دو را ترك كند، يا دو سجده ديگر به آنها اضافه
نمايد، نمازش باطل است.
مسأله 1054 - اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل مى شود، و اگر
سهوا يك سجده كم كند حكم آن بعدا گفته خواهد شد.
مسأله 1055 - اگر پيشانى را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد، سجده نكرده
است اگر چه جاهاى ديگر به زمين برسد، ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و
183

سهوا جاهاى ديگر را به زمين نرساند، يا سهوا ذكر نگويد سجده صحيح است.
مسأله 1056 - واجب است كه در سجده سه مرتبه سبحان الله يا يك مرتبه
سبحان ربى الاعلى وبحمده يا ذكر ديگر مانند الحمد لله به مقدار سه
سبحان الله بگويد، و بايد اين كلمات دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود. و
مستحب است سبحان ربى الاعلى وبحمده را سه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد.
مسأله 1057 - در سجود بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن
ذكر مستحب آرام بودن بدن لازم نيست.
مسأله 1058 - اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام بگيرد عمدا
ذكر سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد، نماز
باطل است.
مسأله 1059 - اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام گيرد، سهوا
ذكر سجده را بگويد و پيش از آنكه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است،
بايد دوباره در حال آرام بدون، ذكر را بگويد.
مسأله 1060 - اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از آرام
گرفتن بدن ذكر را گفته، يا پيش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش
صحيح است.
مسأله 1061 - اگر موقعى كه ذكر سجده را مى گويد، يكى از هفت عضو را
عمدا از زمين بردارد، نماز باطل مى شود ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر
نيست، اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد اشكال
ندارد.
مسأله 1062 - اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پيشانى را از زمين بر
دارد نمى تواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند. ولى
اگر جاهاى ديگر را سهوا از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را
بگويد.
184

مسأله 1063 - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد
و دوباره به سجده رود.
مسأله 1064 - جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى زانوها و سر انگشتان پاى
او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد، و نيز واجب است كه جاى پيشانى او از
جاى انگشتان و سر زانوهايش پست تر از چهار انگشت بسته نباشد.
مسأله 1065 - در زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست، اگر
جاى پيشانى نمازگزار از جاى انگشتهاى پا و سر زانوهاى او مختصرى بيش از
چهار انگشت بسته بلندتر يا پست تر باشد خالى از اشكال نيست.
مسأله 1066 - اگر پيشانى را به چيزى بگذارد كه از جاى انگشتهاى پا و سر
زانوهاى او بلندتر از چهار انگشت بسته است، جايز است سر را بردارد و
به چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد. ولى بهتر
آن است كه پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار
انگشت بسته يا كمتر است بكشد.
مسأله 1067 - بايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مى كند، چيزى نباشد پس
اگر مهر بقدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولى
اگر مثلا رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد.
مسأله 1068 - در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد ولى در حال
ناچارى پشت دست مانعى ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد بنابر احتياط
مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، بايد تا آرنج هر جا را كه مى تواند بر
زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافى است.
مسأله 1069 - در سجده بايد سر انگشت بزرگ پاها را يا روى او را يا پشت
آن را به زمين بگذارد و بهتر است سر انگشت را بگذارد و اگر انگشتهاى ديگر پا
را به زمين بگذارد يا به واسطه بلند بودن ناخن، شست به زمين نرسد نماز باطل
است. و كسى كه بواسطه ندانستن مسأله از روى تقصير نمازهاى خود را اينطور
185

خوانده بايد دوباره بخواند.
مسأله 1070 - كسى كه مقدارى از شست پايش بريده، بايد بقيه آن را به زمين
بگذارد و اگر چيزى از آن نمانده يا اگر مانده خيلى كوتاه هست بايد بقيه انگشتان
را بگذارد و اگر هيچ انگشت ندارد، بايد هر مقدارى از پا باقى مانده به زمين
بگذارد.
مسأله 1071 - اگر بطور غير معمول سجده كند، مثلا سينه و شكم را به زمين
بچسباند، يا پاها را دراز كند، اگر چه هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد، بايد
نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1072 - مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مىكند، بايد پاك باشد ولى
اگر مثلا مهر را روى فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد و پيشانى را
به طرف پاك آن بگذارد، اشكال ندارد.
مسأله 1073 - اگر در پيشانى دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن است بايد
با جاى سالم پيشانى سجده كند و اگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند و دمل را
در گودال و جاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد بر زمين بگذارد.
مسأله 1074 - اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد بايد به چانه سجده
كند، و اگر بتواند جمع كند بين گذاشتن يكى از دو طرف پيشانى با چانه ولو در دو
نماز باشد، و اگر به چانه هم ممكن نيست بايد با اشاره سجده نمايد و احتياط
مستحب آن است كه به هر جاى از صورت كه ممكن است سجده كند و اگر به هيچ
جاى از صورت ممكن نيست با جلوى سر سجده نمايد.
مسأله 1075 - كسى كه نمى تواند پيشانى را به زمين برساند، بايد براى سجده
اشاره نمايد.
مسأله 1076 - كسى كه هيچ نمى تواند خم شود، بايد براى سجده با سر اشاره
كند و اگر نتواند بايد با چشمها اشاره نمايد و اگر با سر يا چشمها هم نمى تواند
اشاره كند بهتر است در قلب نيت سجده كند و با دست و مانند آن براى سجده
186

اشاره نمايد.
مسأله 1077 - كسى كه مى تواند بنشيند بهتر است بنشيند و اگر نمى تواند بايد
ايستاده نيت سجده كند و چنانچه مى تواند براى سجده با سر اشاره كند و اگر
نمى تواند با چشمها اشاره نمايد و اگر اين را هم نمى تواند بهتر است در قلب نيت
سجده كند.
مسأله 1078 - اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن
باشد بايد نگذارد دوباره به جاى سجده برسد، و اين يك سجده حساب مى شود،
چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختيار دوباره
به جاى سجده برسد، روى هم دو سجده حساب مى شود و سجده دوم زيادى است
و مبطل نيست و اگر چه ذكر نگفته باشد نبايد ذكر بگويد.
مسأله 1079 - جايى كه انسان بايد تقيه كند مى تواند بر فرش و مانند آن
سجده نمايد و لازم نيست براى نماز بجاى ديگر برود، ولى اگر بتواند بر حصير
يا چيزى كه سجده بر آن صحيح مى باشد، طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد،
نبايد بر فرش و مانند آن سجده نمايد.
مسأله 1080 - اگر روى تشك پر يا چيز ديگرى كه بدن روى آن آرام نمى گيرد،
سجده كند باطل است.
مسأله 1081 - اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند، چنانچه
آلوده شدن بدن و لباس براى او مشقت ندارد، بايد سجده و تشهد را بطور معمول
بجا آورد و اگر مشقت دارد، در حالى كه ايستاده، براى سجده با سر اشاره كند
و تشهد را ايستاده بخواند و اگر سجده و تشهد را بطور معمول بجا آورد، نمازش
محل اشكال است.
مسأله 1082 - در ركعت اول و ركعت سومى كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم
نماز ظهر و عصر و عشاء بهتر است بعد از سجده دوم قدرى بى حركت بنشيند
و بعد برخيزد ولى لازم نيست، اين عمل را جلسه استراحت مى نامند.
187

چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است
مسأله 1083 - بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى كه از زمين مىرويد، مانند
چوب و برگ و درخت سجده كرد و سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى
و معدنى كه زمين به آن صدق نكند صحيح نيست.
مسأله 1084 - احتياط واجب آن است كه بر برگ مو سجده نكنند.
مسأله 1085 - سجده بر چيزهايى كه از زمين مىرويد و خوراك حيوان است
مثل علف و كاه صحيح است.
مسأله 1086 - سجده بر گلهايى كه خواركى نيستند، صحيح است ولى سجده
بر دواهاى خوراكى كه از زمين مى رويد، مانند گل بنفشه و گل گاو زبان صحيح
نيست.
مسأله 1087 - سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول
است و در شهرهاى ديگر معمول نيست و نيز سجده بر ميوه نارس صحيح
نيست.
مسأله 1088 - سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است، و همچنين به
گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلى و مانند آن سجده جايز است.
مسأله 1089 - اگر كاغذ را از چيزى كه سجده بر آن صحيح است مثلا از كاه
ساخته باشند، مى شود بر آن سجده كرد، و بنا بر احتياط بر كاغذى كه از پنبه
و مانند آن ساخته شده سجده ننمايند.
مسأله 1090 - براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام
مى باشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه است.
مسأله 1091 - اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد
بواسطه سرما يا گرماى زياد و مانند اينها نمى تواند بر آن سجده كند، بايد به
188

لباسش سجده كند و چنانچه لباس از پنبه و كتان دارد احتياط لزومى آن است كه
آن را مقدم بر لباسهاى ديگر بدارد، و اگر لباس ندارد يا نمى تواند به آن سجده
كند، بايد بر پشت دست سجده نمايد و اگر نمى شود، به چيز معدنى مانند انگشتر
عقيق يا غير آنها از چيزهايى كه سجده بر آنها اختيارا جايز نيست سجده نمايد.
مسأله 1092 - سجده بر گل و خاك سستى كه مهر به پيشانى روى آن آرام
نمى گيرد باطل است.
مسأله 1093 - اگر در سجده اول، پيشانى بچسبد و بدون اينكه مهر را بردارد،
دوباره به سجده رود، اشكال دارد و بنابر احتياط واجب بايد مهر را بردارد و به
سجده رود.
مسأله 1094 - اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مى كند گم شود
و چيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد
بايد نماز را بشكند و اگر وقت تنگ است، بايد به لباسش سجده كند و اگر
نمى شود بر پشت دست و اگر نمى شود به چيز معدنى مانند انگشترى عقيق
سجده نمايد.
مسأله 1095 - هرگاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه
سجده بر آن باطل است، بهتر است پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه سجده
بر آن صحيح است بكشد و چنانچه سر را از آن بردارد و به چيزى كه سجده بر آن
صحيح است بگذارد اشكال ندارد.
مسأله 1096 - اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه
سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد اگر محل باقى است سجده را تكرار مى كند
و الا قضاء سجده را بنمايد.
مسأله 1097 - سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام است و بعضى از
مردم عوام كه مقابل قبر امامان عليهم السلام پيشانى را به زمين مى گذارند، اگر براى شكر
خداوند متعال باشد، اشكال ندارد و گر نه حرام است.
189

مستحبات و مكروهات سجده
مسأله 1089 - در سجده چند چيز مستحب است:
1 - كسى كه ايستاده نماز مى خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و
كاملا ايستاد و كسى كه نشسته نماز مى خواند، بعد از آنكه كاملا نشست، براى
رفتن به سجده تكبير بگويد بلكه احتياط به عدم ترك تكبير نبايد ترك شود.
2 - موقعى كه مرد مى خواهد به سجده برود، اول دستها را و زن اول زانوها
را به زمين بگذارند.
3 - بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد. بلكه
احتياط نبايد ترك شود.
4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد.
بطورى كه سر آنها رو به قبله باشد.
5 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و اين دعا را بخواند:
يا خير المسئولين و يا خير المعطين ارزقنى وارزق عيالى من
فضلك فانك ذو الفضل العظيم يعنى اى بهترين كسى كه از او سؤال مى كنند و
اى بهترين عطا كنندگان، روزى بده به من و عيال من از فضل خودت، پس بدرستى
كه تو داراى فضل بزرگى.
6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ
بگذارد.
7 - بعد از هر سجده وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تكبير بگويد.
8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر الله ربى واتوب اليه
بگويد.
9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روى رانها بگذارد.
190

10 - براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن الله اكبر بگويد.
11 - در سجده ها صلوات بفرستند.
12 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
13 - مردها آرنجها و شكم را بر زمين نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا
نگاه دارند و زنها آرنجها و شكم را به زمين بگذارند و اعضاء بدن را به يكديگر
بچسبانند. و مستحبات ديگر سجده در كتابهاى مفصل بيان شده است.
مسأله 1099 - قرآن خواندن در سجده مكروه است، و نيز مكروه است براى
بر طرف كردن گرد و غبار، جاى سجده را فوت كند و اگر در اثر فوت كردن، دو
حرف از دهان بيرون آيد، نماز باطل است، و غير از اينها مكروهات ديگرى هم
در كتابهاى مفصل ذكر شده است.
سجده واجب قرآن
مسأله 1100 - در هر يك از چهار سوره والنجم، واقرء، والم تنزيل، وحم
سجده، يك آيه سجده است، كه اگر انسان بخواند يا بشنود در صورتى كه شنيدن
اختيارى باشد بعد از اتمام شدن آن آيه، بايد فورا سجده كند و اگر فراموش كرد،
هر وقت يادش آمد بايد سجده نمايد.
مسأله 1101 - اگر انسان موقعى كه آيه سجده را مى خواند، از ديگرى هم
بشنود يك سجده كفايت مى كند.
مسأله 1102 - در غير نماز اگر در حال سجده آيه سجده را بخواند يا بشنود،
بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
مسأله 1103 - اگر انسان از بچه غير مميز كه خوب و بد را نمى فهمد، يا از كسى
كه قصد خواندن قرآن ندارد، آيه سجده را اختيارا بشنود، احتياط واجب آن است
كه سجده كند و همچنين است اگر مثلا از گرامافون و راديو آيه سجده را بشنود.
191

مسأله 1104 - در سجده واجب قرآن بايد جاى پيشانى انسان غصبى نباشد
و جاى پيشانى او از جاى زانوها و سر انگشتان بيش از چهار انگشت بسته بلندتر
نباشد، ولى لازم نيست با وضوء يا غسل و رو به قبله باشد و عورت خود را بپوشاند
و بدن و جاى پيشانى او پاك باشد و نيز چيزهايى كه در لباس نمازگزار شرط
مى باشد، در لباس او شرط نيست.
مسأله 1105 - بايد در سجده واجب قرآن، پيشانى را بر مهر يا چيز ديگرى كه
سجده بر آن صحيح است گذاشته و بنا بر احتياط واجب جاهاى ديگر بدن را
به دستورى كه در سجده نماز گفته شد بر زمين بگذارد.
مسأله 1106 - هرگاه در سجده واجب قرآن پيشانى را به قصد سجده بر زمين
بگذارد و ذكرى بگويد هر چه باشد كافيست و بهتر است بگويد:
لا إله الا الله حقا حقا لا إله الا الله ايمانا و تصديقا لا إله الا الله عبودية
ورقا سجدت لك يا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد
ذليل ضعيف خائف مستجير.
تشهد
مسأله 1107 - در ركعت دوم نمازهاى واجب و ركعت سوم نماز مغرب
و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا، بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند
و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند يعنى بگويد: اشهد ان لا إله الا الله وحده
لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل
محمد و بايد به غير اين ترتيب نگويد.
مسأله 1108 - كلمات تشهد بايد به عربى صحيح و طورى كه معمول است
پشت سر هم گفته شود.
مسأله 1109 - اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد
192

كه تشهد را نخوانده، بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد
در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و اگر در ركوع يا بعد از آن
يادش بيايد، بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضاء كند و براى
تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1110 - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى پاى
راست را به كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد: الحمد لله يا بگويد:
بسم الله و بالله والحمد لله و خير الاسماء لله و نيز مستحب است دستها را بر
رانها بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از
تمام شدن تشهد بگويد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
مسأله 1111 - مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم
بچسبانند.
سلام نماز
مسأله 1112 - بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالى كه
نشسته و بدن آرام است بگويد: السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته و
و بعد از آن بايد بگويد: السلام عليكم و بهتر است ضم نمايد به آن ورحمة الله و
بركاته را يا بگويد السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين و اگر اين سلام را
بگويد مستحب است كه بعد از آن السلام عليكم ورحمة الله وبركاته را هم
بگويد.
مسأله 1113 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه
صورت نماز به هم نخورده و كارى هم كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل
مى كند مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نمازش
صحيح است.
193

مسأله 1114 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه صورت
نماز به هم نخورده است، و يا پيش از آنكه صورت نماز به هم بخورد، كارى كه عمدى
و سهوى آن نماز را باطل مى كند، مثل پشت به قبله كردن انجام داده باشد، نمازش
صحيح است.
ترتيب
مسأله 1115 - اگر عمدا ترتيب نماز را به هم بزند، مثلا سوره را پيش از حمد
بخواند، يا سجود را پيش از ركوع بجا آورد، نماز باطل مى شود.
مسأله 1116 - اگر ركنى از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد،
مثلا پيش از آنكه ركوع كند دو سجده نمايد نماز باطل است.
مسأله 1117 - اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است و ركن
نيست بجا آورد، مثلا پيش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را بجا
آورد و آنچه را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند.
مسأله 1118 - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را
بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحيح
است.
مسأله 1119 - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد از
آن است و آن هم ركن نيست بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و سوره را
بخواند، بايد آنچه را فراموش كرده بجا آورد و بعد از آن، چيزى را كه اشتباها
جلوتر خوانده دوباره بخواند.
مسأله 1120 - اگر سجده اول را به خيال اينكه سجده دوم است، يا سجده
دوم را به خيال اينكه سجده اول است بجا آورد، نماز صحيح است و سجده اول
سجده اول و سجده دوم سجده دوم حساب مى شود.
194

موالات
مسأله 1121 - انسان بايد نماز را با موالات بخواند يعنى كارهاى نماز مانند
ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چيزهايى را كه در نماز
مى خواند بطورى كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر بقدرى بين آنها
فاصله بيندازد كه نگويند نماز مى خواند، نمازش باطل است.
مسأله 1122 - اگر در نماز سهوا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله
بقدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد،
بايد آن حرفها يا كلمات را بطور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد،
نمازش صحيح است.
مسأله 1123 - طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ، موالات
را به هم نمى زند.
قنوت
مسأله 1124 - در تمام نمازهاى واجب و مستحب، پيش از ركوع ركعت دوم
مستحب است قنوت بخواند و در نماز وتر با آنكه يك ركعت مى باشد، خواندن
قنوت پيش از ركوع مستحب است و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد و
نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت
دوم چهار قنوت دارد.
مسأله 1125 - بايد در غير حال اضطرار شديد دستها را در قنوت بلند كند
و مستحب است مقابل صورت و كف آنها را رو به آسمان و پهلوى هم نگهدارد
و غير شست، انگشتهاى ديگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.
195

مسأله 1126 - در قنوت هر ذكرى بگويد، اگر چه يك سبحان الله باشد، كافى
است و بهتر است بگويد: لا إله الا الله الحليم الكريم لا إله الا الله العلى العظيم
سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن
و رب العرش العظيم والحمد لله رب العالمين.
مسأله 1127 - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند ولى براى كسى كه
نماز را به جماعت مى خواند، اگر امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن
قنوت مستحب نيست.
مسأله 1128 - اگر عمدا قنوت نخواند قضاء ندارد، و اگر فراموش كند و پيش
از آنكه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند و اگر
در ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضاء كند و اگر در سجده يادش
بيايد، مستحب است بعد از سلام نماز قضاء نمايد.
ترجمه نماز
1 - ترجمه سوره حمد
بسم الله الرحمن الرحيم، يعنى ابتدا مى كنم بنام خداوندى كه در دنيا بر
مؤمن و كافر رحم مى كند و در آخرت بر مؤمن رحم مى نمايد. الحمد لله
رب العالمين يعنى ثناء مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده همه موجودات
است الرحمن الرحيم يعنى در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم
مى كند. مالك يوم الدين يعنى پادشاه و صاحب اختيار روز قيامت است،
اياك نعبد واياك نستعين يعنى فقط تو را عبادت مى كنيم و فقط از تو كمك
مى خواهيم. اهدنا الصراط المستقيم يعنى هدايت كن ما را به راه راست كه آن اسلام
است. صراط الذين انعمت عليهم يعنى به راه كسانى كه به آنان نعمت دادى كه
آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند. غير المغضوب عليهم ولا الضالين
196

يعنى نه به راه كسانى كه غضب كرده اى بر ايشان و نه آن كسانى كه گمراهند.
2 - ترجمه سوره قل هو الله احد
بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد، يعنى بگو اى محمد صلى الله عليه وآله كه
خداوند، خدايى است يگانه الله الصمد يعنى خدايى كه از تمام موجودات
بى نياز است. لم يلد و لم يولد، فرزند ندارد و فرزند كسى نيست و لم يكن له
كفوا احد، يعنى هيچ كس از مخلوقات، مثل او نيست.
3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود
و ذكرهايى كه بعد از آنها مستحب است
سبحان ربى العظيم وبحمده، يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و
نقصى پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم. سبحان ربى الاعلى و
بحمده، يعنى پروردگار من كه از همه كس بالاتر مى باشد از هر عيب و نقصى پاك
و منزه است و من مشغول ستايش او هستم. سمع الله لمن حمده يعنى خدا
بشنود و بپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش مى كند، استغفر الله ربى واتوب اليه
يعنى طلب آمرزش و مغفرت مى كنم از خداوندى كه پرورش دهنده من است و من
به طرف از بازگشت مى نمايم بحول الله وقوته اقوم واقعد يعنى به يارى خداى
متعال وقوه او بر مىخيزم و مى نشينم.
4 - ترجمه قنوت
لا إله الا الله الحليم الكريم، يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش مگر
خداى يكتاى بى همتايى كه صاحب حلم و كرم است، لا إله الا الله العلى
العظيم. يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش، مگر خداى يكتاى بى همتايى كه
بلند مرتبه و بزرگ است.
197

سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع، يعنى پاك و
منزه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است. و ما
فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم. يعنى پروردگار هر چيزى است كه در
آسمانها و زمينها و ما بين آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. والحمد لله
رب العالمين، يعنى حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده
تمام موجودات است.
5 - ترجمه تسبيحات اربعه
سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر: يعنى پاك و منزه است
خداوند تعالى وثناء مخصوص اوست و نيست خدايى سزاوار پرستش مگر
خداى بى همتا و بزرگتر است از اينكه او را وصف كنند.
6 - ترجمه تشهد
الحمد لله اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له يعنى ستايش
مخصوص پروردگار است و شهادت مى دهم كه خدايى سزاوار پرستش نيست،
مگر خدايى كه يگانه است و شريك ندارد. و اشهد ان محمدا عبده ورسوله،
يعنى شهادت مى دهم كه محمد صلى الله عليه وآله بنده خدا و فرستاده او است. اللهم صل
على محمد وآل محمد يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمد وآل محمد
و تقبل شفاعته وارفع درجته يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را و درجه آن
حضرت را نزد خود بلند كن: السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته،
يعنى سلام بر تو اى پيغمبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد. السلام علينا
وعلى عباد الله الصالحين، يعنى سلام خداوند عالم بر نماز گزاران و تمام
بندگان خوب او. السلام عليكم ورحمة الله وبركاته يعنى سلام و رحمت
و بركات خداوند بر شما مؤمنين باد.
198

تعقيب نماز
مسأله 1129 - مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب، يعنى
خواندن ذكر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پيش از آنكه از جاى خود حركت كند
و وضوء و غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند. و لازم نيست
تعقيب به عربى باشد ولى بهتر است چيزهايى را كه در كتابهاى دعا دستور
داده اند بخواند و از تعقيبهايى كه خيلى سفارش شده است، تسبيح حضرت
زهرا عليها السلام است كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه الله اكبر، بعد 33 مرتبه
الحمد لله، بعد از آن 33 مرتبه سبحان الله و مى شود سبحان الله را پيش از الحمد لله
گفت ولى بهتر است بعد از الحمد لله گفته شود.
مسأله 1130 - مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد و همين قدر كه
پيشانى را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافى است. ولى بهتر است صد مرتبه، يا سه
مرتبه، يا يك مرتبه، شكر الله يا شكرا يا عفوا بگويد، و نيز مستحب است هر وقت
نعمتى به انسان مى رسد يا بلايى از او دور مى شود سجده شكر بجا آورد.
صلوات بر پيغمبر
مسأله 1131 - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله مانند محمد
و احمد، يا لقب و كنيه آن جناب را مثل مصطفى وابو القاسم، يا بشنود
اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
مسأله 1132 - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله، مستحب است
صلوات را هم بنويسند. و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مى كند صلوات
بفرستد.
199

مبطلات نماز
مسأله 1133 - دوازده چيز نماز را باطل مى كند و آنها را مبطلات مى گويند:
اول آنكه در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود، مثلا در بين نماز
بفهمد جاى سجده اش غصبى است.
دوم آنكه در بين نماز عمدا يا سهوا يا از روى ناچارى، چيزى كه وضوء يا
غسل را باطل مى كند، پيش آيد، مثلا بول از او بيرون آيد، ولى چنانچه بعد از
دخول در سجده ركعت اخيره اجزاء باقيه را فراموش كند ومحدث شود نماز
صحيح است، و همچنين كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى
كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او خارج شود چنانچه به دستورى كه در
احكام وضوء گفته شد (1) رفتار نمايد نمازش باطل نمى شود، و نيز اگر در بين نماز
از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتى كه به دستور استحاضه رفتار كرده
باشد، نمازش صحيح است.
مسأله 1134 - كسى كه بى اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز
خوابش برده يا بعد از آن، بايد نمازش را دوباره بخواند.
مسأله 1135 - اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از نماز بوده
يا در بين نماز يادش رفته كه مشغول نماز است و خوابيده، نمازش صحيح است.
مسأله 1136 - اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در سجده
نماز است، يا در سجده شكر و بداند بى اختيار خوابش برده، بايد آن نماز را
دوباره بخواند.
سوم از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كسانى كه شيعه نيستند دستها
را روى هم بگذارد.

1 - صفحه 48 از مسأله 313 تا 321.
200

مسأله 1137 - هرگاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد، اگر مثل آنها باشد
بايد دوباره نماز را بخواند بلكه اگر مثل آنها هم نباشد، بايد نماز را دوباره
بخواند. ولى اگر از روى فراموشى يا ناچارى يا براى كار ديگرى مثل خاراندن
دست و مانند آن دستها را روى هم بگذارد اشكال ندارد.
چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد. ولى
اگر اشتباها يا از روى تقيه بگويد، نمازش باطل نمى شود.
پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمدا يا از روى فراموشى پشت به قبله
كند، يا به طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمدا يا سهوا بقدرى برگردد
كه نگويند رو به قبله است، اگر چه به طرف راست يا چب نرسد، نمازش باطل
است.
مسأله 1138 - اگر عمدا يا سهوا سر را به قدرى بگرداند كه بتواند پشت سر را
ببيند، و بدن از قبله منحرف بشود نمازش باطل است ولى اگر سر را كمى بگرداند
كه نگويند روى خود را از قبله گردانده عمدا باشد، يا اشتباها نمازش باطل
نمى شود.
ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه‌اى بگويد كه دو حرف يا
بيشتر باشد، اگر چه معنى هم نداشته باشد، و اگر سهوا بگويد نماز باطل نمى شود.
مسأله 1139 - اگر كلمه‌اى بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه معنى
داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عرب به معناى اين است كه نگهدارى كن،
چنانچه معناى آن را بداند و قصد آن را نمايد، نمازش باطل مى شود. بلكه اگر
قصد معناى آن را نكند ولى ملتفت معناى آن باشد، احتياط واجب آن است كه
نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1140 - سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد، ولى
گفتن آخ و آه و مانند اينها كه دو حرف است، اگر عمدى باشد نماز را باطل
مى كند.
201

مسأله 1141 - اگر كلمه‌اى را به قصد ذكر بگويد مثلا به قصد ذكر بگويد: الله اكبر
و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند اشكال ندارد.
هر چند داعى بر گفتن ذكر فهماندن باشد ولى چنانچه به قصد اينكه چيزى به كسى
بفهماند بگويد، اگر چه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل مى شود.
مسأله 1142 - خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سوره اى كه سجده واجب
دارد و در احكام جنابت گفته شد (1) و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد. ولى
احتياط واجب آن است كه به غير عربى دعا نكند.
مسأله 1143 - اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمدا يا احتياطا
چند مرتبه بگويد اشكال ندارد، ولى اگر از روى وسواس چند مرتبه بگويد، بنا بر
احتياط نماز را اعاده نمايد.
مسأله 1144 - در حال نماز، انسان نبايد به ديگرى سلام كند و اگر ديگرى به
او سلام كند، بايد يكى از چهار صيغه را (سلام عليكم - سلام عليك - السلام
عليكم - السلام عليك) در جواب بگويد ولو سلام كننده به غير اين صيغه‌ها سلام
كرده باشد.
مسأله 1145 - انسان بايد جواب سلام را چه در نماز، چه در غير نماز فورا
بگويد، و اگر عمدا يا از روى فراموشى جواب سلام را به قدرى طول دهد، كه اگر
جواب بگويد، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد، نبايد جواب
بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست.
مسأله 1146 - بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود، ولى
اگر سلام كنند كر باشد، چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد كافى
است.
مسأله 1147 - احتياط مستحب آن است كه نمازگزار جواب سلام را به قصد
دعا بگويد، يعنى از خداوند عالم براى كسى كه سلام كرده سلامتى بخواهد.

1 - صفحه 56.
202

مسأله 1148 - اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز يعنى بچه‌اى كه خوب و بد را
مى فهمد به نمازگزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب او را بدهد.
مسأله 1149 - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصيت كرده ولى نمازش
صحيح است.
مسأله 1150 - اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند، به طورى كه سلام حساب
نشود، جواب او واجب نيست.
مسأله 1151 - اگر كسى به عده اى سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان
واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است.
مسأله 1152 - اگر كسى به عده اى سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان
واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است.
مسأله 1153 - اگر كسى به عده اى سلام كند و كسى كه سلام كننده قصد
سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده
واجب است.
مسأله 1154 - اگر به عده اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول نماز است
شك كند كه سلام كننده، قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب
بدهد. و همچنين است اگر بداند قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام را
بدهد. اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته و ديگرى جواب ندهد، بايد جواب او
را بگويد.
مسأله 1155 - سلام كردن مستحب است و خيلى سفارش شده است كه
سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
مسأله 1156 - اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است
جواب سلام ديگرى را بدهد.
مسأله 1157 - در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد
مثلا اگر كسى گفت سلام عليكم در جواب بگويد سلام عليكم ورحمة الله.
203

هفتم از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدى است و چنانچه سهوا با صدا
بخندد، نمازش اشكال ندارد، و لبخند هم نماز را باطل نمى كند.
مسأله 1158 - اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند، مثلا
رنگش سرخ شود، لازم نيست نمازش را دوباره بخواند.
هشتم از مبطلات نماز آن است كه براى كار دنيا عمدا با صدا گريه كند،
ولى اگر از ترس خدا يا براى آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد.
بلكه از بهترين اعمال است.
نهم از مبطلات نماز كارى است كه صورت نماز را به هم بزند مثل
دست زدن و به هوا پريدن و مانند اينها، كم باشد يا زياد، عمدا باشد يا از روى
فراموشى، ولى كارى كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن به دست اشكال
ندارد.
مسأله 1159 - اگر در بين نماز بقدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مى خواند،
نمازش باطل مى شود.
مسأله 1160 - اگر در بين نماز كارى انجام دهد، يا مدتى ساكت شود و شك
كند كه نماز به هم خورده يا نه، نمازش صحيح است.
دهم از مبطلات نماز، خوردن و آشاميدن است كه اگر در نماز طورى
بخورد يا بياشامد كه نگويند نماز مى خواند، عمدا باشد يا از روى فراموشى نماز
باطل مى شود. ولى كسى كه مى خواهد روزه بگيرد اگر پيش از اذان صبح، نماز
مستحبى بخواند و تشنه باشد، چنانچه بترسد كه اگر تمام كند صبح شود، در
صورتى كه آب روبروى او در دو سه قدمى باشد مى تواند در بين نماز آب بياشامد.
ولو نگويند نماز مى خواند اما بايد كارى كه نماز را باطل مى كند مثل روگرداندن
از قبله انجام ندهد.
مسأله 1161 - اگر به واسطه خوردن يا آشاميدن عمدى، موالات نماز به هم
بخورد يعنى طورى شود كه نگويند نماز را پشت سر هم مى خواند، بنابر احتياط
204

واجب بايد نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1162 - اگر در بين نماز، غذايى را كه در دهان يا لاى دندانها مانده فرو
ببرد نمازش باطل نمى شود. و نيز اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان مانده
باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.
يازدهم از مبطلات نماز، شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى يا سه ركعتى، يا
در دو ركعت اول نمازهاى چهار ركعتى است.
دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم كند
و نيز اگر چيزى را كه ركن نيست، عمدا كم يا زياد نمايد مبطل است.
مسأله 1163 - اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را باطل
مى كند انجام داده يا نه، نمازش صحيح است.
چيزهايى كه در نماز مكروه است
مسأله 1164 - مكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ
بگرداند و چشمها را، هم بگذارد، يا به طرف راست و چپ بگرداند و با ريش
و دست خود بازى كند و انگشتها را داخل هم نمايد و آب دهان بيندازد و به خط
قرآن يا كتاب يا خط انگشترى نگاه كند و نيز مكروه است، موقع خواندن حمد
و سوره و گفتن ذكر، براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، بلكه هر كارى كه
خضوع و خشوع را از بين ببرد مكروه مىباشد.
مسأله 1165 - موقعى كه انسان خوابش مى آيد و نيز موقع خوددارى كردن از
بول و غائط، مكروه است نماز بخواند، و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را
فشار دهد در نماز مكروه مى باشد و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى
مفصل بيان شده است.
205

مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست
مسأله 1166 - شكستن نماز واجب از روى اختيار بنا بر احتياط واجب
حرام است، ولى براى حفظ مال و جلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى مانعى
ندارد.
مسأله 1167 - اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب
است يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مى باشد، بدون شكستن نماز ممكن
نباشد، بايد نماز را بشكند ولى شكستن نماز براى مالى كه اهميت ندارد
مكروه است.
مسأله 1168 - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را
از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال
بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نيست، بايد نماز را بشكند
و طلب او را بدهد بعد نماز را بخواند.
مسأله 1169 - اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت
تنگ باشد، بايد نماز را تمام كند. و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز
را به هم نمى زند، بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند، و اگر
نماز را به هم مى زند، بايد نماز را بشكند، و مسجد را تطهير نمايد، بعد نماز را
بخواند.
مسأله 1170 - كسى كه بايد نماز را بشكند. اگر نماز را تمام كند معصيت كرده
ولى نماز او صحيح است.
مسأله 1171 - اگر پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان يا
اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براى گفتن
آنها نماز را بشكند.
206

شكيات
شكيات نماز 23 قسم است: هشت قسم آن شكهايى است كه نماز را
باطل مى كند، و به شش قسم آن نبايد اعتنايى كرد، و نه قسم ديگر آن صحيح
است.
شكهاى باطل
مسأله 1172 - شكهايى كه نماز را باطل مى كند از اين قرار است.
اول شك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتى مثل نماز صبح و نماز مسافر.
ولى شك در شماره ركعتهاى مستحب نماز دو ركعتى و نماز احتياط نماز را باطل
نمى كند.
دوم شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى.
سوم آنكه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
چهارم آنكه در نماز چهار ركعتى پيش از سر بلند كردن از سجده دوم،
شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر.
پنجم شك بين دو و پنج يا دو و بيشتر از پنج.
ششم شك بين سه و شش و يا سه و بيشتر از شش.
هفتم شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش.
هشتم شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.
مسأله 1173 - اگر يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد، نمى تواند نماز را
به هم بزند، بلكه بايد بقدرى فكر كند كه صورت نماز به هم بخورد، يا از پيدا شدن
يقين يا گمان نااميد شود.
207

شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد
مسأله 1174 - شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است: اول - شك
در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذاشته است، مثل آنكه در ركوع شك كند كه
حمد را خوانده يا نه. دوم - شك بعد از سلام نماز. سوم - شك بعد از گذشتن
وقت نماز. چهارم - شك كثير الشك يعنى كسى كه زياد شك مى كند. پنجم - شك
امام در شماره ركعتهاى نماز، در صورتى كه مأموم شماره آنها را بداند و همچنين
شك مأموم در صورتى كه امام شماره ركعتهاى نماز را بداند. ششم - شك در
نماز مستحبى و نماز احتياط.
1 - شك در چيزى كه محل آن گذشته است
مسأله 1175 - اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را انجام
داده يا نه، مثلا شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد
از آن انجام دهد نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد و اگر
مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد شده، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1176 - اگر در بين خواندن آيه‌اى شك كند كه آيه پيش را خوانده يا نه،
يا وقتى آخر آيه را مى خواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه، بايد به شك خود
اعتنا نكند.
مسأله 1177 - اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب آن، مانند
ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1178 - اگر در حالى كه به سجده مى رود شك كند كه ركوع كرده يا نه يا
شك كند كه يا بعد از ركوع ايستاده يا نه بايد به شك خود اعتنا كند و ركوع و قيام
بعد از آن را بياورد.
208

مسأله 1179 - اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده
يا نه، بايد برگردد و بجا آورد.
مسأله 1180 - كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند، اگر موقعى كه حمد
يا تسبيحات مى خواند، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد به شك
خود اعتنا نكند، و اگر پيش از آنكه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه
سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد.
مسأله 1181 - اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه، چنانچه
مشغول كارى كه بعد از آن است نشده بايد آن را بجا آورد. مثلا اگر پيش از
خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد. و چنانچه
بعد يادش بيايد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد شده نمازش باطل
است.
مسأله 1182 - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه
مشغول كارى كه بعد از آن است نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلا اگر پيش از
خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه بايد حمد را بخواند و اگر بعد از
انجام آن يادش بيايد كه آن را بجا آورده بوده چون ركن زياد نشده نماز صحيح
است.
مسأله 1183 - اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول كارى
كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعى كه مشغول
خواندن تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد به شك
خود اعتنا نكند و اگر يادش بيايد كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتى كه
مشغول ركن بعد نشده، بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش
باطل است، مثلا اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا
نياورده، بايد بجا آورد و اگر ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش باطل
است.
209

مسأله 1184 - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه
مشغول كارى كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعى كه
مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد به شك
خود اعتنا نكند و اگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول
ركن بعد نشده، بايد بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نمازش صحيح است،
بنابر اين اگر مثلا در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد بخواند و اگر در
ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است.
مسأله 1185 - اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، چنانچه مشغول تعقيب
نماز يا مشغول نماز ديگر شده، يا به واسطه انجام كارى كه نماز را به هم مى زند،
عمدا و سهوا از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر پيش
از اينها شك كند بايد سلام را بگويد و اگر شك كند سلام را درست گفته يا نه در
تمام فروض به شك خود اعتنا نكند.
2 - شك بعد از سلام
مسأله 1186 - اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه،
مثلا شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار
ركعت خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولى اگر هر دو طرف شك او
باطل باشد مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا
پنج ركعت، نمازش باطل است.
3 - شك بعد از وقت
مسأله 1187 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا
گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت، شك
كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند، بلكه
210

اگر گمان كند كه خوانده، بايد آن را بجا آورد.
مسأله 1188 - اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا
نه، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1189 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت
نماز خوانده ولى نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر، بايد چهار ركعت
نماز قضاء به نيت نمازى كه بر او واجب است بخواند.
مسأله 1190 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند يك نماز
خوانده ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى بايد قضاى نماز مغرب
و عشاء را بخواند.
4 - كثير الشك (كسى كه زياد شك مى كند)
مسأله 1191 - اگر كسى حالش طورى باشد كه نگذرد سه نماز مگر آنكه ولو
در يكى از آنها شك مى كند، كثير الشك است. و چنانچه زياد شك كردن او از
غضب يا ترس يا پريشانى حواس نباشد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1192 - كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزى شك كند، چنانچه بجا
آوردن آن، نماز را باطل نمى كند، بايد بنا بگذارد كه آن را بجا آورده مثلا اگر شك
كند كه ركوع كرده يا نه بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است، و اگر بجا آوردن آن،
نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك كند كه يك
ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد
كه بيشتر از يك ركوع نكرده است.
مسأله 1193 - كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مى كند، چنانچه در چيزهاى
ديگر نماز شك كند، بايد به دستور آن عمل نمايد، مثلا كسى كه زياد شك مى كند
سجده كرده يا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، بايد به دستور آن رفتار نمايد،
يعنى اگر به سجده نرفته ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.
211

مسأله 1194 - كسى كه در نماز مخصوصى مثلا در نماز ظهر زياد شك مى كند
اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد.
مسأله 1195 - كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مى خواند، زياد شك
مى كند، اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكى براى او پيش آيد، بايد به دستور
شك عمل نمايد.
مسأله 1196 - اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد به دستور شك
عمل نمايد، و كثير الشك تا وقتى يقين نكند كه به حال معمولى مردم برگشته بايد به
شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1197 - كسى كه زياد شك مى كند. اگر شك كند ركنى را بجا آورده يا نه
و اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده،
بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر شك
كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده يادش بيايد كه ركوع
نكرده، بايد ركوع كند و اگر در سجده يادش بيايد، نمازش باطل است.
مسأله 1198 - كسى كه زياد شك مى كند، اگر شك كند چيزى را كه ركن نيست
بجا آورده يا نه و اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه از
محل بجا آوردن آن نگذشته، بايد آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش
صحيح است، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه در
قنوت يادش بيايد كه حمد نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد، نماز
او صحيح است.
5 - شك امام و مأموم
مسأله 1199 - اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند، مثلا شك
كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين يا گمان داشته باشد
كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد
212

نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست، و نيز اگر امام يقين يا گمان
داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم در شماره ركعتهاى نماز شك
كند، بايد به شك خود اعتنا ننمايد.
6 - شك در نمازهاى مستحبى
مسأله 1200 - اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند، چنانچه طرف
بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد مثلا اگر در نافله صبح
شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا را بگذارد كه دو ركعت خوانده
است و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند مثلا شك كند كه دو ركعت
خوانده يا يك ركعت به هر طرف شك عمل كند، نمازش صحيح است.
مسأله 1201 - كم شدن ركن، نافله را باطل مى كند ولى زياد شدن ركن، آن را
باطل نمى كند، پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند و موقعى يادش بيايد
كه مشغول ركن بعد از آن شده، بايد آن كار را انجام دهد، و دوباره آن ركن را بجا
آورد مثلا اگر در بين ركوع يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد برگردد و حمد را
بخواند و دوباره به ركوع رود.
مسأله 1202 - اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند، خواه ركن باشد يا غير
ركن، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد و اگر محل آن گذشته، به شك خود
اعتنا نكند.
مسأله 1203 - اگر در نماز مستحبى دو ركعتى گمانش به سه ركعت يا بيشتر
برود، بايد اعتنا كند و نمازش باطل است. و اگر گمانش به دو ركعت يا كمتر برود
بايد به همان گمان عمل كند، مثلا اگر گمانش به يك ركعت مى رود احتياطا بايد
يك ركعت ديگر بخواند.
مسأله 1204 - اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب
مى شود، لازم نيست سجده سهو بجا آورد و اگر يك سجده يا تشهد را فراموش
213

نمايد، لازم نيست بعد از نماز قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.
مسأله 1205 - اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه، چنانچه آن نماز
مثل نماز جعفر طيار وقت معين نداشته باشد، بنا بگذارد كه نخوانده است.
و همچنين است اگر مثل نافله يوميه كه وقت معين داشته باشد و پيش از گذشتن
وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه، ولى اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه
خوانده است يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
شكهاى صحيح
مسأله 1206 - در نه صورت اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى شك
كند، بايد فورا فكر نمايد پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد، همان
طرف را بگيرد و نماز را تمام كند و اگر نه به دستورهايى كه گفته مى شود عمل
نمايد، و آن نه صورت از اين قرار است:
اول - آنكه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا
سه ركعت بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را
تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده به دستورى كه بعدا گفته
مى شود بجا آورد.
دوم - شك بين دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا
بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز
احتياط ايستاده بخواند.
سوم - شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد
بنا بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت
نشسته بجا آورد.
چهارم - شك بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا
214

بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد. ولى
اگر بعد از سجده اول، يا پيش از سر برداشتن از سجده دوم، يكى از اين چهار
شك، براى او پيش آيد نماز باطل است.
پنجم - شك بين سه و چهار، كه در هر جاى نماز باشد، بايد بنا بر چهار
بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو
ركعت نشسته بجا آورد.
ششم - شك بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد
بخواند و نماز را سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته
بجا آورد.
هفتم - شك بين سه و پنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
هشتم - شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و
تشهد بخواند و بعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت
نشسته بجا آورد.
نهم - شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1207 - اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، نبايد نماز را
بشكند و چنانچه نماز را بشكند معصيت كرده است پس اگر پيش از انجام كارى
كه نماز را باطل مى كند مثل روگرداندن از قبله، نماز را از سر گيرد نماز دومش هم
باطل است. و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند، مشغول نماز شود
نماز دومش صحيح است.
مسأله 1208 - اگر يكى از شكهايى كه نماز احتياط براى آنها واجب است در
نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتياط، نماز
را از سر بگيرد نماز دومش باطل است و بايد نماز احتياط را بخواند.
215

مسأله 1209 - وقتى يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، چنان كه
گفته شد بايد فورا فكر كند ولى اگر چيزهايى كه به واسطه آنها ممكن است يقين يا
گمان به يك طرف شك پيدا شود، از بين نمى رود، چنانچه كمى بعد فكر كند
اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده شك كند مى تواند تا بعد از سجده فكر كردن
را تأخير بيندازد.
مسأله 1210 - اگر اول گمانش به يك طرف بيشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او
مساوى شود، بايد بدستور شك عمل نمايد. و اگر اول دو طرف در نظر او مساوى
باشد و به طرفى كه وظيفه اوست بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف ديگر برود، بايد
همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند.
مسأله 1211 - كسى كه نمى داند گمانش به يك طرف بيشتر است يا
هر دو طرف در نظر او مساويست چنانچه شك از شكهاى باطله باشد يا اگر از
شكوك صحيح است در تمام كردن نماز با گمان مساوى باشد مثل آنكه نداند شك
بين سه و چهار است يا گمان به چهار، بايد به دستور شك عمل كند و چنانچه
شك از شكوك صحيح باشد و در تمام كردن با گمان مساوى نباشد مثل شك بين
سه و چهار و گمان به سه، نماز باطل است.
مسأله 1212 - اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدى داشته كه مثلا
دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولى نداند كه گمانش
به خواندن سه ركعت بوده، يا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده، نماز احتياط
واجب نيست.
مسأله 1213 - اگر موقعى كه تشهد مى خواند، شك كند كه دو سجده را بجا
آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهايى كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده
اتفاق بيفتد صحيح مى باشد، براى او پيش آيد مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده
يا سه ركعت نماز باطل است، بلى در خصوص شك دو و چهار چنانچه به دستور
آن شك عمل كند نمازش صحيح است.
216

مسأله 1214 - اگر پيش از آنكه مشغول تشهد شود، يا پيش از ايستادن، شك
كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهايى كه بعد از
تمام شدن دو سجده صحيح است، برايش پيش آيد نماز باطل است.
مسأله 1215 - اگر موقعى كه ايستاده بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنج
شك كند و يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش بجا نياورده، نمازش باطل
است.
مسأله 1216 - اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد، مثلا اول
شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا
چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.
مسأله 1217 - اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بين دو و چهار
شك كرده، يا بين سه و چهار، احتياط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل
كند.
مسأله 1218 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكى براى او پيش آمده ولى
نداند از شكهاى صحيح بوده يا از شكهاى باطل و اگر از شكهاى صحيح بوده
كدام قسم آن بوده است، نماز را به هم بزند و دوباره بخواند.
مسأله 1219 - كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر شكى كند كه بايد براى آن
يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد دو ركعت
نشسته بجا آورد. و اگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده
بخواند، بايد دو ركعت نشسته بجا آورد.
مسأله 1220 - كسى كه ايستاده نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط
از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مى خواند و حكم آن در
مسأله پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد.
مسأله 1221 - كسى كه نشسته نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز؟؟؟
بتواند بايستد، بايد به وظيفه كسى كه نماز را ايستاده مى خواند عمل كند.
217

نماز احتياط
مسأله 1222 - كسى كه نماز احتياط بر او واجب است، بعد از سلام نماز بايد
نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده
نمايد پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد
بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو
سجده، يك ركعت ديگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد،
و فورا بجا آوردن آن لازم نيست.
مسأله 1223 - نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و لازم نيست آن را آهسته
بخواند و مستحب است كه بسم الله آن را بلند بگويد.
مسأله 1224 - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد نمازى كه خوانده
درست بوده لازم نيست نماز احتياط را بخواند، و اگر در بين نماز احتياط بفهمد،
لازم نيست آن را تمام كند.
مسأله 1225 - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى نمازش كم
بوده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد آنچه از نماز
نخوانده بخواند و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند، انجام داده، مثلا پشت به قبله
كرده، بايد نماز را دوباره بجا آورد.
مسأله 1226 - اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز
احتياط بوده، مثلا در شك بين سه و چهار، يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد
بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است.
مسأله 1227 - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از
نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين دو و چهار، دو ركعت نماز احتياط بخواند،
بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند.
218

مسأله 1228 - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز بيشتر از
نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند،
بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1229 - اگر بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو ركعت
نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست دو
ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند، و بايد نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1230 - اگر بين سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز احتياط
نشسته يا يك ركعت ايستاده را مى خواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت
خوانده بايد رفع يد از نماز احتياط كند و چنانچه داخل در ركوع نشده و
چيزى كه عمدا و سهوا نماز را باطل مى كند نياورده كسرى نماز را تمام نمايد
و نماز صحيح است و اگر داخل در ركوع شده يا چيزى كه عمدا و سهوا مبطل
نماز است آورده نماز باطل است و بايد نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1231 - اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز
احتياط ايستاده را مى خواند، پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه نماز را سه
ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند و غير از آن چيزى لازم نيست.
مسأله 1232 - اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا كمتر از
نماز احتياط بوده، چنانچه داخل در ركوع نشده نماز اصلى را تمام نمايد
و صحيح است و الا باطل است و بايد دوباره بجا آورد.
مسأله 1233 - اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا آورده
يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته يا داخل در عمل مترتب شرعى شده باشد مثل
اينكه شروع به نماز عصر كرده و نماز احتياط متعلق به ظهر بوده به شك خود
اعتنا نكند و اگر وقت دارد، نماز احتياط را بجا آورد و لازم نيست نماز را هم
دوباره بخواند.
مسأله 1234 - اگر در نماز احتياط، ركنى را زياد كند، يا مثلا بجاى يك ركعت
219

دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مى شود، و بايد دوباره نماز احتياط را
بخواند.
مسأله 1235 - موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از كارهاى آن
شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد و اگر محلش گذشته، بايد
به شك خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه به ركوع
نرفته بايد بخواند، و اگر به ركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1236 - اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند، چنانچه طرف
بيشتر شك، نماز را باطل مى كند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد و اگر طرف بيشتر
شك نماز را باطل نمى كند، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد، مثلا موقعى كه مشغول
خواندن دو ركعت نماز احتياط است، اگر شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه
ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت
خوانده و اگر شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون طرف بيشتر شك
نماز را باطل نمى كند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.
مسأله 1237 - اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهوا كم يا زياد شود،
سجده سهو ندارد.
مسأله 1238 - اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا
شرايط آن را بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1239 - اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند بايد
بعد از سلام نماز، آن را قضا نمايد.
مسأله 1240 - اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا دو
سجده سهو بر او واجب شود مختار است در مقدم داشتن هر كدام آنها.
مسأله 1241 - حكم گمان در ركعات نماز مثل حكم يقين است، مثلا اگر
انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند و
حكم گمان در افعال حكم شك است مثلا اگر گمان دارد ركوع كرده چنانچه
220

داخل سجود نشده بايد بجا آورد و اگر داخل شده نبايد آن را بجا آورد و اگر گمان
دارد حمد را نخوانده، چنانچه به ركوع نرفته، بايد بخواند، و اگر به ركوع رفته
نمازش صحيح است.
مسأله 1242 - حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه و نمازهاى
واجب ديگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا
دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتى است نمازش باطل مى شود.
سجده سهو
مسأله 1243 - براى سه چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو
به دستورى كه بعدا گفته مى شود بجا آورد: اول - آنكه در بين نماز، سهوا حرف
بزند. دوم - آنكه تشهد را فراموش كند. سوم - آنكه در نماز چهار ركعتى بعد از
سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، و اگر در جايى كه بايد
بايستد مثلا موقع خواندن حمد و سوره اشتباها بنشيند يا در جايى كه بايد
بنشيند مثلا موقع خواندن تشهد اشتباها بايستد يا جايى كه نبايد سلام نماز بدهد
سلام دهد - يا يك سجده فراموش كند، لازم نيست دو سجده سهو بجا آورد. ولى
بهتر است، بلكه براى هر چيزى كه در نماز اشتباها كم يا زياد كند، بهتر آن است كه
دو سجده سهو بنمايد، و احكام اين چند صورت در مسائل آينده گفته مى شود.
مسأله 1224 - اگر انسان اشتباها يا به خيال اينكه نمازش تمام شده حرف بزند،
بايد دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1245 - براى حرفى كه از آه كشيدن و سرفه پيدا مى شود، سجده سهو
واجب نيست، ولى اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد، بايد سجده سهو نمايد.
مسأله 1246 - اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره بطور صحيح بخواند، براى
دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست.
221

مسأله 1247 - اگر در نماز سهوا مدتى حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه
حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافى است.
مسأله 1248 - اگر سهوا تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر يا كمتر از سه مرتبه
بگويد، بهتر آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد، ولى لازم نيست.
مسأله 1249 - اگر در جايى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهوا بگويد: السلام
علينا وعلى عباد الله الصالحين يا بگويد: السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، لازم
نيست دو سجده سهو بنمايد، و همچنين اگر اشتباها مقدارى از اين دو سلام را
بگويد، يا بگويد السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته، لازم نيست دو
سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1250 - اگر در جايى كه نبايد سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگويد
دو سجده سهو كافيست.
مسأله 1251 - اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت
بعد يادش بيايد، بايد برگردد و بجا آورد و بعد از نماز بهتر است براى ايستادن
بى جا دو سجده سهو بنمايد.
مسأله 1252 - اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه تشهد را از ركعت پيش
فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز تشهد را قضا نمايد و واجب است بعد از آن
دو سجده سهو بجا آورد براى تشهد فراموش شده.
مسأله 1253 - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نياورد، معصيت
كرده و بايد هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهوا بجا نياورد، هر وقت
يادش آمد بايد فورا انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1254 - اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لازم نيست
بجا آورد.
مسأله 1255 - كسى كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا
چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافيست.
222

مسأله 1256 - اگر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده، بايد دو سجده
سهو بجا آورد و اگر بداند سهوا سه سجده كرده، احتياط واجب آن است كه
دوباره دو سجده سهو بنمايد.
دستور سجده سهو
مسأله 1257 - دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت
سجده سهو كند و پيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و
بگويد: بسم الله و بالله و صلى الله على محمد وآله و يا بگويد بسم الله و بالله
اللهم صل على محمد وآل محمد و يك دفعه هم وآله عوض وآل محمد
بگويد و يا بگويد بسم الله و بالله السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته
و بنابر احتياط كلمه السلام را دو نحو بگويد بدون واو و با واو، بعد بايد بنشيند
و دوباره به سجده رود و يكى از ذكرهايى را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بنا بر
احتياط بعد از خواندن تشهد متعارف در نماز سلام دهد.
قضاى سجده و تشهد فراموش شده
مسأله 1258 - سجده و تشهدى را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز،
قضاى آن را بجا مى آورد، بايد تمام شرائط نماز مانند: پاك بودن بدن و لباس و رو
به قبله بودن و شرطهاى ديگر را داشته باشد.
مسأله 1259 - اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند، مثلا يك
سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از
نماز، قضاى هر دو را بجا آورد و لازم است معين كند كه قضاى كدام يك از
آنها است.
223

مسأله 1260 - اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، واجب نيست كه
هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضاء نمايد.
مسأله 1261 - اگر به خيال اينكه اول سجده را فراموش كرده، اول قضاى آن را
بجا آورد و بعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش كرده،
واجب نيست كه دوباره سجده را قضا نمايد، و نيز اگر به خيال اينكه اول تشهد را
فراموش كرده، اول قضاى آن را بجا آورد، و بعد از سجده يادش بيايد كه اول
سجده را فراموش كرده واجب نيست دوباره تشهد را بخواند.
مسأله 1262 - اگر بين سلام و نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه اگر
عمدا يا سهوا در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مى شود، مثلا پشت به قبله نمايد،
اشكال ندارد و اعاده نماز لازم نيست.
مسأله 1263 - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر
فراموش كرده، چنانچه كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند مثل
روگرداندن از قبله انجام نداده بايد سجده را به قصد اداء و بعد از آن تشهد و سلام
را بجا آورد، و نيز اگر يادش بيايد كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده، بايد
به قصد اداء تشهد را بخواند و بعد از آن، سلام دهد.
مسأله 1264 - اگر بين سلام نماز و قضاى تشهد كارى كند كه براى آن سجده
سهو واجب مى شود، مثل آنكه سهوا حرف بزند بايد تشهد را قضاء نمايد و دو
سجده سهو بنمايد.
مسأله 1265 - اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو را
قضا نمايد، و هر كدام را اول بجا اول آورد اشكال ندارد.
مسأله 1266 - اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب
نيست قضاء نمايد.
مسأله 1267 - اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پيش از
ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه، احتياط واجب آن است كه آن را قضاء نمايد.
224

مسأله 1268 - كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضاء نمايد، اگر براى كار ديگرى
هم سجده سهو بر او واجب شود، لازم نيست بعد از نماز، سجده يا تشهد را قضاء
نمايد، بعد سجده سهو را بجا آورد بلكه مى تواند اول سجده سهو را بجا آورد.
مسأله 1269 - اگر شك دارد كه بعد از نماز قضاى سجده يا تشهد فراموش
شده را بجا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، بايد سجده يا تشهد را قضاء
نمايد، و اگر وقت نماز گذشته، قضاى آن مستحب است.
كم و يا زياد كردن اجزاء و شرائط نماز
مسأله 1270 - هرگاه چيزى از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند، اگر چه
يك حرف آن باشد، نماز باطل است.
مسأله 1271 - اگر به واسطه ندانستن مسأله از روى تقصير چيزى از واجبات
نماز را كم يا زياد كند نماز باطل است، ولى چنانچه به واسطه ندانستن مسأله
حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء را آهسته بخواند، يا حمد و سوره نماز
ظهر و عصر را بلند بخواند، يا در مسافرت نماز ظهر و عصر و عشاء را به واسطه
جهل بوجوب قصر بر مسافر چهار ركعتى بخواند، نمازش صحيح است.
مسأله 1272 - اگر در بين نماز بفهمد وضوء يا غسلش باطل بوده، يا بدون
وضوء يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضوء يا غسل
بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز را با وضوء يا غسل بجا آورد
و اگر وقت گذشته قضاء نمايد.
مسأله 1273 - اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت
پيش فراموش كرده، نمازش باطل است. و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش
بيايد، بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخيزد و حمد و سوره يا تسبيحات
را بخواند و نماز را تمام كند.
225

مسأله 1274 - اگر پيش از گفتن السلام علينا والسلام عليكم يادش بيايد كه دو
سجده ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورده و دوباره تشهد
بخواند و نماز را سلام دهد.
مسأله 1275 - اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر، از
آخر نماز نخوانده، بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.
مسأله 1276 - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر، از آخر
نماز را نخوانده، چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق
بيفتد نماز را باطل مى كند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است، و اگر كارى
كه عمدى و سهوى آن، نماز را باطل مى كند انجام نداده، بايد فورا مقدارى را كه
فراموش كرده بجا آورد.
مسأله 1277 - هرگاه بعد از سلام نماز عملى انجام داد كه اگر در نماز عمدا
يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مى كند، مثلا پشت به قبله نمايد و بعد يادش
بيايد كه دو سجده آخر را بجا نياورده، نمازش باطل است و اگر پيش از انجام
كارى كه نماز را باطل مى كند، يادش بيايد بايد دو سجده اى را كه فراموش كرده
بجا آورد و دوباره تشهد را بخواند و نماز را سلام دهد و لازم نيست دو سجده سهو
براى سلامى كه اول گفته است بنمايد.
مسأله 1278 - اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله يا
به طرف راست يا به طرف چپ قبله بجا آورده بايد دوباره بخواند و اگر وقت
گذشته قضاء نمايد.
نماز مسافر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط، شكسته بجا آورد
يعنى دو ركعت بخواند.
226

شرط اول - آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد و فرسخ
شرعى تقريبا پنج كيلومتر و نيم است.
مسأله 1279 - كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگر بخواهد قبل
از ماندن ده روز برگردد، چنانچه رفتن و برگشتن او هر كدام كمتر از چهار فرسخ
نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند. بنابر اين اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج
فرسخ باشد، بايد نماز را تمام يعنى چهار ركعتى بخواند.
مسأله 1280 - اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد اگر چه روزى كه مى رود،
همان روز يا شب آن برنگردد، مثلا امروز برود و فردا برگردد بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1281 - اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان نداند
كه سفر او هشت فرسخ است يا نه. نبايد نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك
كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست
تحقيق كند.
مسأله 1282 - اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است، بايد
نماز را شكسته بخواند و روزه نگيرد و قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1283 - كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را
شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده بايد آن را چهار ركعتى بجا
آورد، اگر وقت گذشته، قضاء نمايد.
مسأله 1284 - كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه
هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده،
اگر چه كمى از راه باقى باشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده
دوباره شكسته بجا آورد.
مسأله 1285 - اگر در بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است،
چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روى هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را
227

تمام بخواند.
مسأله 1286 - اگر محلى دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و
راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ
است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهى كه هشت فرسخ
نيست برود، بايد تمام بخواند.
مسأله 1287 - اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر
حساب كند. و اگر ديوار ندارد بايد از خانه‌هاى آن شهر حساب نمايد.
شرط دوم - آنكه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جايى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا
قصد كند جايى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد
هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر بخواهد از آنجا هشت
فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود و قبل از ماندن ده روز به وطنش يا به جايى كه
مى خواهد ده روز بماند، برگردد بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1288 - كسى كه نمى داند سفرش چند فرسخ است، مثلا براى پيدا
كردن گمشده اى مسافرت مى كند و نمى داند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا
كند، بايد نماز را تمام بخواند. ولى در برگشتن، چنانچه تا وطنش يا جايى كه
مى خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته
بخواند و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و برگردد، چنانچه
رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1289 - مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته
باشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مى رود و مثلا قصدش اين
است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد كه
رفيق پيدا مى كند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد، بايد تمام
بخواند.
228

مسأله 1290 - كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمى
راه برود، وقتى به جايى برسد كه اهل آن شهر را نبيند و اذان آن را نشنود، بايد نماز
را شكسته بخواند.
مسأله 1291 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند نوكرى كه با آقاى
خود مسافرت مى كند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را
شكسته بخواند و اگر نداند بنا بر احتياط واجب بايد از او بپرسد كه اگر سفر او
هشت فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد.
مسأله 1292 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته
باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مىشود، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1293 - كسى كه در سفر به اختيار ديگريست، اگر شك دارد كه پيش از
رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود يا نه، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر
شك او از اين جهت است كه احتمال مى دهد مانعى براى سفر او پيش آيد،
چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط سوم - آنكه در بين راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پيش از
رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1294 - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود،
چنانچه تصميم داشته باشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد، يا در
برگشتن و ماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1295 - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و
تصميم داشته باشد كه قبل از ماندن ده روز از آنجا برگردد، بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1296 - اگر براى رفتن به محلى حركت كند و بعد از رفتن مقدارى از راه
229

بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل اولى كه حركت كرده تا جايى كه
مى خواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1297 - اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را
برود يا نه، و در موقعى كه مردد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را
برود بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1298 - اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را
برود يا نه و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه
هشت فرسخ ديگر برود، يا چهار فرسخ برود و قبل از ماندن ده روز برگردد، تا
آخر مسافرت بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1299 - اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه راه را
برود يا نه، و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه
راه را برود، چنانچه آن مقدار كه قبل از مردد شدن سير كرده چهار فرسخ باشد و
بنا داشته باشد كه قبل از ماندن ده روز برگردد بايد شكسته بخواند و همچنين اگر
راهى كه پيش از مردد شدن و راهى كه بعد از آن مى رود روى هم هشت فرسخ
باشد يا چهار فرسخ، به شرط آنكه بنا داشته باشد قبل از ماندن ده روز برگردد بايد
شكسته بخواند و الا بايد تمام بخواند.
شرط چهارم - آنكه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود
بگذرد يا ده روز يا بيشتر در جايى بماند پس كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به
هشت فرسخ از وطنش بگذرد يا ده روز در جايى بماند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1300 - كسى كه نمى داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
مى گذرد يا نه، يا ده روز در جايى مى ماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1301 - كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
بگذرد يا ده روز در جايى بماند، و نيز كسى كه مردد است كه از وطنش بگذرد، يا
ده روز در جايى بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود،
230

باز هم بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر باقيمانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار
فرسخ باشد و بخواهد برود قبل از ماندن ده روز برگردد، بايد نماز را شكسته
بخواند.
شرط پنجم - آنكه براى كار حرام سفر نكند و اگر براى كار حرامى مانند
دزدى سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند، و همچنين است اگر خود سفر حرام
باشد، مثل آنكه براى او ضرر داشته باشد، به نحوى كه ارتكاب آن حرام باشد يا زن
بدون اجازه شوهر در صورتى كه ناشزه بر او صدق كند و فرزند با نهى پدر و مادر
به شرطى كه موجب عقوقشان بشود سفرى بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولى اگر
مثل سفر حج واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند.
مسأله 1302 - سفرى كه اسباب اذيت پدر و مادر باشد حرام است و انسان
بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.
مسأله 1303 - كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام سفر نمى كند، اگر
چه در سفر معصيتى انجام دهد، مثلا غيبت كند يا شراب بخورد بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1304 - اگر براى آنكه كار واجبى را ترك كند، مسافرت نمايد چه
غرض ديگرى در سفر داشته باشد يا نه نمازش شكسته است، پس كسى كه
بدهكار است، اگر بتواند بدهى خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در
سفر نتواند بدهى خود را بدهد و براى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد
نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1305 - اگر سفر او سفر حرام نباشد ولى حيوان سوارى يا مركب
ديگرى كه سوار است غصبى باشد، يا در زمين غصبى مسافرت كند، بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1306 - كسى با ظالم مسافرت مى كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او
كمك به ظالم باشد يا آنكه از اعوان او محسوب شود يا موجب زيادى شوكت او
231

شود بايد نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد يا مثلا براى نجات دادن مظلومى
با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.
مسأله 1307 - اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند، حرام نيست و بايد
نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1308 - اگر براى لهو خوش گذرانى به شكار رود، نمازش تمام است،
و چنانچه براى تهيه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است، و اگر براى كسب
و زياد كردن مال برود، احتياط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام
بخواند ولى نبايد روزه بگيرد.
مسأله 1309 - كسى كه براى معصيت سفر كرده، موقعى كه از سفر بر مىگردد
اگر توبه كرده و برگشتن جزء از سفر او حساب نشود عرفا بايد نماز را شكسته
بخواند. و اگر توبه نكرده و رجوع جزء از سفر او محسوب شود بايد احتياط كند
هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1310 - كسى كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد
معصيت برگردد، چنانچه باقيمانده را هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و
بخواهد برود و قبل از ماندن ده روز برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1311 - كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه
بقيه راه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند ولى نمازهايى را كه
شكسته خوانده صحيح است.
شرط ششم - آنكه از صحرانشينهايى نباشد كه در بيابانها گردش مى كنند
و هر جا آب و خوراك براى خود و حشمشان پيدا كنند مى مانند و بعد از چندى
بجاى ديگر مى روند، و صحرانشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.
مسأله 1312 - اگر يكى از صحرانشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه
حيواناتشان سفر كند، چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، اگر بنه و دستگاهش
همراهش باشد تمام بخواند، و الا شكسته بخواند.
232

مسأله 1313 - اگر صحرانشين براى زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها
مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط هفتم - آنكه شغل او مسافرت نباشد، بنابر اين هواپيما بر و راننده
و چوبدار و كشتيبان و مانند اينها، اگر چه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت
كنند، بايد نماز را تمام بخوانند.
مسأله 1314 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى مثلا براى
زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر مثلا شوفر
اتومبيل خود را براى زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش هم زيارت كند، بايد
نماز را تمام بخواند.
مسأله 1315 - حمله دار يعنى كسى كه براى رساندن حاجيها به مكه مسافرت
مى كند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، بايد نماز را در آن سفر تمام بخواند و اگر
شغلش مسافرت نباشد، مثلا در يك سال حمله‌دارى مى كند احتياط به جمع بين
شكسته و تمام نبايد ترك شود.
مسأله 1316 - كسى كه شغل او حمله داريست و حاجيها را از راه دور به مكه
مى برد، چنانچه تمام سال يا بيشتر سال را در راه باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1317 - كسى كه در مقدارى از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفرى
كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مى دهد، بايد در سفر نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1318 - راننده و دوره گردى كه در دو - سه فرسخى شهر رفت و آمد
مى كنند، چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخى برود، بايد نماز را شكسته بخوانند.
مسأله 1319 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن
خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند،
بايد در سفر اولى كه بعد از ده روز مى رود، نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1320 - كسى كه شغلش مسافرت است، اگر در غير وطن خود ده روز
233

بماند در سفر اولى كه بعد از ده روز مىرود، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1321 - كسى كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود يا
جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1322 - كسى كه در شهرها سياحت مى كند و براى خود وطنى اختيار
نكرده بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1323 - كسى كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلا در شهرى يا در دهى
جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مى كند، بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1324 - كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مى خواهد وطن ديگرى
براى خود اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد در مسافرت نماز را
شكسته بخواند.
شرط هشتم - آنكه به حد ترخص برسد يعنى از وطنش يا جايى كه قصد
كرده ده روز در آنجا بماند، به قدرى دور شود كه اهل شهر را نبيند و صداى
اذان آن را نشنود. ولى بايد در هوا غبار يا چيز ديگرى نباشد كه از ديدن اهل
و شنيدن اذان جلوگيرى كند و لازم نيست بقدرى دور شود كه مناره ها و گنبدها
را نبيند، يا ديوارها هيچ پيدا نباشد، بلكه همين قدر كه اهالى كاملا معلوم نباشند،
كافى است.
مسأله 1325 - كسى كه به سفر مى رود اگر به جايى برسد كه اذان را نشنود ولى
اهل شهر را ببيند يا اهل را نبيند و صداى اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا
نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1326 - مسافرى كه به وطنش برمىگردد، وقتى اهل وطن خود را ببيند
و صداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند. و مسافرى كه مى خواهد ده
روز در جايى بماند تا وقتى وارد آن محل نشده بايد نماز را شكسته بخواند ولو
در جايى باشد كه اهل آنجا را ببيند و صداى اذانش را بشنود.
234

مسأله 1327 - هرگاه شهر در بلندى باشد كه از دور اهالى ديده شوند، يا
بقدرى گود باشد كه اگر انسان كمى دور شود اهل آن را نبيند، كسى كه از آن
شهر مسافرت مى كند، وقتى به اندازه اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين
هموار بود، اهلش از آنجا ديده نمى شدند، بايد نماز خود را شكسته بخواند.
و نيز اگر پستى و بلندى خانه‌ها بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظه معمول را
بنمايد.
مسأله 1328 - اگر از محلى مسافرت كند كه اهل ندارد. وقتى به جايى
برسد كه اگر آن محل اهل داشت از آنجا ديده نمى شد، بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1329 - اگر بقدرى دور شود كه نداند صدايى را كه مى شنود صداى اذان
است يا صداى ديگر، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر بفهمد اذان مى گويند
و كلمات آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند.
مسأله 1330 - اگر بقدرى دور شود كه اذان خانه‌ها را نشنود ولى اذان شهر را
كه معمولا در جاى بلند مى گويند بشنود، نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1331 - اگر به جايى برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند
مى گويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مى گويند بشنود، بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1332 - اگر چشم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد، در
جايى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط، اهالى را نبيند و گوش
متوسط، صداى اذان معمولى را نشنود.
مسأله 1333 - اگر موقعى كه سفر مى رود شك كند كه به حد ترخص يعنى
جايى كه اذان را نشنود و اهل را نبيند، رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
و در موقع برگشتن، اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه، بايد شكسته
بخواند.
235

مسأله 1334 - مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مى كند، وقتى به جايى
برسد كه اهل وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1335 - مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتى در
آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ
برود، يا چهار فرسخ برود و قبل از ماندن ده روز برگردد، وقتى به جايى
برسد كه اهل وطن را نبيند و صداى اذان آن را نشنود، بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1336 - جايى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده وطن
اوست، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آنجا را
براى زندگى اختيار كرده باشد.
مسأله 1337 - اگر قصد دارد در جايى كه وطن اصليش نيست مدتى بماند و
بعد به جاى ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمى شود.
مسأله 1338 - جايى را كه انسان محل زندگى خود قرار داده و مثل كسى كه
آنجا وطن اوست در آنجا زندگى مى كند مانند اكثر طلابى كه در حوزه هاى علميه
ساكن مى باشند كه اگر مسافرتى براى او پيش آيد، دوباره به همانجا برمىگردد،
اگر چه قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند، وطن او حساب مى شود يعنى
در حكم وطن است.
مسأله 1339 - كسى كه در دو محل زندگى مى كند، مثلا شش ماه در شهرى
و شش ماه در شهر ديگر مى ماند، هر دو وطن اوست، و نيز كسى كه بيشتر از دو
محل را براى زندگى خود اختيار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب مى شود.
مسأله 1340 - كسى كه در جايى ملك دارد، ولو موقعى كه آن ملك را دارد شش
ماه با قصد توطن در آنجا بماند حكم كسى است كه ملك ندارد تا وقتى كه از آن
محل اعراض ننموده، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد بايد نماز را تمام
236

بخواند و اگر از آن محل اعراض نموده باشد بايد شكسته بخواند.
مسأله 1341 - اگر به جايى برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده،
نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگرى هم براى خود اختيار نكرده
باشد.
مسأله 1342 - مسافرى كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در جايى بماند، يا
مى داند كه بدون اختيار ده روز در جايى مى ماند، در آن محل بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1343 - مسافرى كه مى خواهد ده روز در جايى بماند، لازم نيست قصد
ماندن شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد و همين كه قصد كند از اول آفتاب
روز اول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند، و همچنين اگر مثلا
قصدش اين باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1344 - مسافرى كه مى خواهد ده روز در جايى بماند، در صورتى بايد
نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند پس اگر بخواهد
مثلا ده روز در نجف و كوفه يا در تهران و شميران بماند، بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1345 - مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند، اگر از اول قصد
داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا برود، چنانچه جايى كه مى خواهد
برود بقدرى دور باشد كه از آنجا صداى اذان آن محل را نشنود و ديوار آن را نبيند،
اگر چه بخواهد همان روزى كه مى رود برگردد، بايد در تمام ده روز نماز را شكسته
بخواند و اگر به اين مقدار دور نباشد بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1346 - مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در جايى بماند مثلا قصدش
اين است كه اگر رفيقش بيايد، يا منزل خوبى پيدا كند، ده روز بماند، بايد نماز را
شكسته بخواند.
237

مسأله 1347 - كسى كه تصميم دارد، ده روز در جايى بماند، اگر چه احتمال
غير عقلايى بدهد كه براى ماندن او مانعى برسد، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1348 - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد
كند كه تا آخر ماه در جايى بماند، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1349 - اگر مسافر قصد كند ده روز در جايى بماند چنانچه پيش از
خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود كه در آنجا
بماند يا به جاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر بعد از خواندن يك
نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتى در آنجا هست
بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1350 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر روزه بگيرد
و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتى
خوانده باشد، روزه اش صحيح است و تا وقتى در آنجا هست بايد نمازهاى
خود را تمام بخواند. و اگر يك نماز چهار ركعتى نخوانده باشد، روزه آن
روزش صحيح است، اما نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و روزهاى بعد
هم نمى تواند روزه بگيرد.
مسأله 1351 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر از ماندن
منصرف شود و شك كند پيش از آنكه از قصد ماندن برگردد، يك نماز چهار
ركعتى خوانده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
مسأله 1352 - اگر مسافر به نيت اينكه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز
شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را
چهار ركعتى تمام نمايد.
مسأله 1353 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر در بين نماز
چهار ركعتى از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده، بايد نماز را
دو ركعتى تمام نمايد و بقيه نمازهاى خود را شكسته بخواند. و اگر مشغول ركعت
238

سوم شده و به ركوع نرفته نمازش صحيح است و بايد بنشيند و نماز را دو ركعتى
سلام دهد، و تا وقتى در آنجا است، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر به ركوع
ركعت سوم رفته نمازش باطل است و تا در آنجا هست نمازهايش را بايد شكسته
بجا آورد.
مسأله 1354 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بيشتر از ده
روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند و لازم
نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند.
مسأله 1355 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، بايد روزه واجب
را بگيرد و مى تواند روزه مستحبى را هم بجا آورد و نماز جمعه و نافله ظهر
و عصر و عشا را هم بخواند.
مسأله 1356 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى يا بعد از ماندن ده روز اگر چه نماز نخوانده باشد
بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جاى اول
خود ده روز بماند يا كمتر ولى آنجا را مبدأ مسافرت خواهد قرار داد از وقتى كه
مى رود تا برمىگردد و بعد از برگشتن بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر نخواهد
بعد از برگشتن ده روز بماند و برگشتن به محل اقامت فقط از آن جهت است كه
واقع در مسير مسافرت است در موقع رفتن به آنجايى كه كمتر از چهار فرسخ
است و در مدتى كه آنجا مى ماند، تمام مى خواند و در موقع برگشتن و بعد از آنكه
برگشت بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1357 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ
است برود و ده روز در آنجا بماند، بايد در رفتن و در جايى كه قصد ماندن ده روز
دارد، نمازهاى خود را تمام بخواند ولى اگر جايى كه مى خواهد برود هشت
فرسخ يا بيشتر باشد و نخواهد ده روز در آنجا بماند، بايد موقع رفتن و مدتى كه
239

در آنجا مى ماند نمازهاى خود را شكسته بخواند.
مسأله 1358 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند اگر بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است
برود، چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد يا نه، يا به كلى از برگشتن
به آنجا غافل باشد، يا بخواهد برگردد ولى مردد باشد كه ده روز در آنجا
بماند يا نه، يا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد،
بايد از وقتى كه مى رود تا برمىگردد و بعد از برگشتن، نمازهاى خود را تمام
بخواند.
مسأله 1359 - اگر به خيال اينكه رفقايش مى خواهند ده روز در جايى
بمانند، قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و قصدش هم مقيد به قصد رفقا
نباشد و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد نكرده اند،
اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود تا مدتى كه در آنجا هست، بايد نماز
را تمام بخواند.
مسأله 1360 - اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ سى روز در جايى
بماند و در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سى روز
اگر چه مقدار كمى در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و اگر پيش از رسيدن
به هشت فرسخ در رفتن بقيه راه مردد شود، از وقتى كه مردد مى شود، بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1361 - مسافرى كه مى خواهد نه روز يا كمتر در جايى بماند، اگر بعد
از آنكه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر بماند
و همينطور تا سى روز، روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1362 - مسافرى كه سى روز مردد بوده، در صورتى بايد نماز را تمام
بخواند كه سى روز را در يك جا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جايى و مقدارى
را در جاى ديگرى بماند، بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.
240

مسائل متفرقه
مسأله 1363 - مسافر مى تواند در مكه و مدينه و مسجد كوفه نمازش را تمام
بخواند. و نيز مسافر مى تواند در حائر حضرت سيد الشهداء عليه السلام نماز را تمام
بخواند. و مراد از حائر تمام حرم شريف است.
مسأله 1364 - كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر
در غير چهار مكانى كه در مسأله پيش گفته شد عمدا تمام بخواند، نمازش باطل
است و همچنين است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام
بخواند و در وقت متذرك شود ولى اگر خارج وقت يادش بيايد قضاء لازم نيست.
مسأله 1365 - كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر
فراموش كند و تمام بخواند نمازش باطل است.
مسأله 1366 - مسافرى كه نمى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام
بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 1367 - مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضى از
خصوصيات آن را نداند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند
چنانچه تمام بخواند نمازش باطل است.
مسأله 1368 - مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان
اينكه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى بفهمد كه سفرش
هشت فرسخ بوده، نمازى را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند و اگر
وقت گذشته قضاء نمايد.
مسأله 1369 - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند،
چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت يادش بيايد،
قضاى آن نماز بر او واجب نيست.
241

مسأله 1370 - كسى كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در
هر صورت نمازش باطل است مگر آنكه قصد اقامه ده روز نموده و نمى دانسته
است كه مقيم بايد تمام بخواند در اين صورت نمازش صحيح است.
مسأله 1371 - اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز يادش بيايد كه
مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به ركوع ركعت
سوم نرفته بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش
باطل است، و در صورتى كه به مقدار خواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد،
بايد نماز را از سر شكسته بخواند.
مسأله 1372 - اگر مسافر بعضى از خصوصيات نماز مسافر را نداند، مثلا
نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن برگردد بايد شكسته بخواند
چنانچه به نيت نماز چهار ركعتى مشغول نماز شود و پيش از ركوع ركعت سوم
مسأله را بفهمد بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود
نمازش باطل است و در صورتى كه به مقدار يك ركعت از وقت هم نمانده باشد
بايد نماز را از سر شكسته بخواند.
مسأله 1373 - مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن
مسأله به نيت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود و در بين نماز مسأله را بفهمد، بايد
نماز را چهار ركعتى تمام كند.
مسأله 1374 - مسافرى كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت به
وطنش برسد يا به جايى برسد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز
را تمام بخواند و كسى كه مسافر نيست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت
كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1375 - اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا
عصر، يا عشاء قضا شود، بايد آن را دو ركعتى قضاء نمايد اگر چه در غير سفر
بخواهد قضاى آن را بجا آورد، و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز
242

قضاء شود، بايد چهار ركعتى قضاء نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضاء
نمايد.
مسأله 1376 - مستحب است مسافر بعد از هر نماز سى مرتبه بگويد:
سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر و در تعقيب نماز ظهر و عصر
و عشاء بيشتر سفارش شده است. بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت
مرتبه بگويد.
نماز قضاء
مسأله 1377 - كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد قضاى آن
را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده و همچنين اگر به واسطه
مستى نماز نخوانده باشد در صورتى كه مستى در تمام وقت نباشد و يا به اختيار
خود مست شده باشد اما اگر در تمام وقت بوده به غير اختيار، قضاء لازم نيست
و همچنين نمازهاى يوميه‌اى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضاء
ندارد. و نيز قضاء لازم نيست اگر به واسطه بيهوشى در تمام وقت ولو به اختيار
خود بيهوش شده باشد نماز نخوانده باشد.
مسأله 1378 - اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده بايد
قضاى آن را بخواند.
مسأله 1379 - كسى كه نماز قضاء دارد مى تواند نماز مستحبى بخواند.
مسأله 1380 - اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضايى دارد يا نمازهايى را كه
خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطا قضاى آنها را بجا آورد.
مسأله 1381 - قضاى نمازهاى يوميه لازم نيست به ترتيب خوانده شود مثلا
كسى كه يك روز نماز عصر و روز بعد نماز ظهر را نخوانده لازم نيست اول نماز
عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضاء نمايد، بلى در خصوص نمازهايى كه ترتيب
243

در اداء آنها معتبر است مثل ظهر و عصر يك روز در قضاء آنها هم ترتيب معتبر
است.
مسأله 1382 - اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را
بخواند، يا مثلا بخواهد قضاى يك نماز يوميه و چند نماز غير يوميه را بخواند،
لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد.
مسأله 1383 - كسى كه مىداند يك نماز چهار ركعتى نخوانده ولى نمى داند
نماز ظهر است يا نماز عصر، اگر يك نماز چهار ركعتى به نيت قضاى نمازى كه
نخوانده بجا آورد كافيست.
مسأله 1384 - كسى كه مثلا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر را نخوانده
و شماره آنها را نمى داند، مثلا نمى داند كه سه يا چهار يا پنچ نماز بوده، چنانچه
مقدار كمتر را بخواند كافى است، و همچنين اگر شماره آنها را مى دانسته
و فراموش كرده.
مسأله 1385 - كسى كه فقط يك نماز قضاء از روزهاى پيش دارد، لازم نيست
اول آن را بخواند بعد مشغول آن روز شود، و نيز اگر از روزهاى پيش نماز
قضاء ندارد ولى يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضاء شده است، لازم نيست
نماز قضاى آن روز را پيش از نماز اداء بخواند.
مسأله 1386 - اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان روز از
او قضاء شده، يا فقط يك نماز قضاء از روزهاى پيش دارد، چنانچه وقت وسعت
دارد و ممكن است نيت را به نماز قضاء برگرداند، مى تواند نيت نماز قضاء كند
مثلا اگر در نماز ظهر پيش از تمام شدن ركعت دوم يادش بيايد كه نماز صبح
آن روز قضاء شده در صورتى كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد نيت را به نماز صبح
برگرداند و آن را دو ركعتى تمام كند. بعد نماز ظهر را بخواند، ولى اگر وقت تنگ
است يا نمى تواند نيت را به نماز قضاء برگرداند مثلا در ركوع ركعت سوم نماز
ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نيت نماز صبح كند
244

يك ركوع كه ركن است زياد مى شود نبايد نيت را به قضاى صبح برگرداند.
مسأله 1387 - اگر از روزهاى گذشته نمازهاى قضاء دارد و يك نماز يا بيشتر
هم از همان روز از او قضاء شده، چنانچه براى قضاى تمام آنها وقت ندارد، يا
نمى خواهد همه را در آن روز بخواند، مستحب است نماز قضاى آن روز را پيش از
نماز اداء بخواند.
مسأله 1388 - تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاى خود عاجز
باشد ديگرى نمى تواند نمازهاى او را قضاء نمايد.
مسأله 1389 - نماز قضاء را با جماعت مى شود خواند، چه نماز امام
جماعت اداء باشد يا قضاء و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلا اگر نماز
قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.
مسأله 1390 - مستحب است بچه مميز را يعنى بچه‌اى كه خوب و بد را
مى فهمد به نماز خواندن و عبادتهاى ديگر عادت دهند. بلكه مستحب است او را
به قضاى نمازها هم وادار نمايند.
نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است
مسأله 1391 - اگر پدر و مادر نماز و روزه خود رد بجا نياورده باشند، بر پسر
بزرگتر واجب است كه بعد از مرگشان بجا آورد يا براى آنان اجير بگيرد،
و روزه اى كه در سفر نگرفته‌اند، اگرچه نمى توانسته‌اند قضاء كنند، بايد پسر
بزرگتر قضاء نمايد، يا براى آن اجير بگيرد.
مسأله 1392 - اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر و مادرش نماز و روزه قضاء
داشته‌اند يا نه، چيزى بر او واجب نيست.
مسأله 1393 - اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر و مادرش نماز قضاء داشته‌اند
و شك كند كه بجا آورده اند يا نه بايد قضاء نمايد.
مسأله
245

1394 - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاى نماز و روزه
پدر و مادر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست. ولى بهتر است كه نماز و روزه آنان
را بين خودشان قسمت كنند يا براى انجام آن قرعه بزنند.
مسأله 19395 - اگر ميت وصيت كرده باشد كه براى نماز و روزه او اجير
بگيرند بعد از آنكه اجير، نماز و روزه او را بطور صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگتر
چيزى واجب نيست.
مسأله 1396 - اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر و مادر را بخواند، بايد به
تكليف خود عمل كند. مثلا قضاى نماز صبح و مغرب و عشاء مادرش را بايد بلند
بخواند.
مسأله 1397 - كسى كه خودش نماز و روزه قضاء دارد، اگر نماز و روزه پدر
و مادر هم بر او واجب شود هر كدام را اول بجا آورد صحيح است.
مسأله 1398 - اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه باشد
وقتى كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزه پدر و مادر را قضاء نمايد.
و چنانچه پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد، بر پسر دوم واجب نيست.
مسأله 1399 - اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز و روزه پدر يا مادر را قضاء
كند بميرد، بر پسر دوم چيزى واجب نيست.
نماز جماعت
مسأله 1400 - مستحب است نمازهاى يوميه را به جماعت بخوانند و در نماز
صبح و مغرب و عشاء خصوصا براى همسايهء مسجد و كسى كه صداى اذان
مسجد را مى شنود بيشتر سفارش شده است.
مسأله 1401 - اگر يك نفر به امام جماعت اقتداء كند هر ركعت از نماز آنان
ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتداء كنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز
246

دارد و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مى شود تا به ده نفر برسند وعده
آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركب و درختها قلم و جن
و انس و ملائكه نويسنده شوند، نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.
مسأله 1402 - حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنايى جايز نيست
و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
مسأله 1403 - مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند
و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادى يعنى تنها خوانده شود بهتر است،
و نيز نماز جماعتى را كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر
است.
مسأله 1404 - وقتى كه جماعت برپا مى شود، مستحب است كسى كه نمازش
را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد كه نماز دومش باطل
بوده، نماز دوم دوم كافى است.
مسأله 1045 - اگر مأموم بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده دوباره با
جماعت بخواند، اشكال ندارد، و همچنين امام مى تواند ثانيا امام شود، و نيز
مأموم مى تواند امام شود.
مسأله 1406 - كسى كه در نماز وسواس دارد به حدى كه نماز را باطل مى كند
و فقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند، از وسواس راحت مى شود، بايد
نماز را با جماعت بخواند.
مسأله 1407 - اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت
بخواند نماز جماعت بر او واجب مى شود در صورتى كه ترك آن موجب ايذاء يا
عقوق آنها شود، و الا واجب نمى شود.
مسأله 1408 - نماز مستحب را نمى شود به جماعت خواند، مگر نماز
استسقاء كه براى آمدن باران مى خوانند.
مسأله 1409 - اگر امام جماعت نماز يوميه مى خواند، هر كدام از نمازهاى
247

يوميه را مى شود به او اقتدا كرد ولى اگر نماز يوميه‌اش را احتياطا دوباره
مى خواند، اقتداء كردن به او اشكال دارد.
مسأله 1410 - اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود را يا كس ديگر را
مى خواند مى شود به او اقتداء كرد ولى اگر نماز را احتياطا قضاء مى كند، اقتداى به
او اشكال دارد.
مسأله 1411 - اگر انسان نداند نمازى را كه امام مى خواند نماز واجب يوميه
است يا نماز مستحب، نمى تواند به او اقتداء كند.
مسأله 1412 - اگر امام در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتداء نكرده
باشد، كسانى كه دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را
نمى بينند نمىتوانند به او اقتدا كنند ولى اگر كسى پشت سر امام اقتدا كرده باشد،
اقتدا كردن كسانى كه دو طرف او ايستاده اند و به او متصلند و به واسطه ديوار
محراب امام را نمى بينند اشكال ندارد نماز و جماعتشان صحيح است.
مسأله 1413 - اگر به واسطه درازى صف اول، كسانى كه دو طرف صف
ايستاده اند امام را نبينند مى توانند اقتدا كنند. و نيز اگر به واسطه درازى يكى از
صفهاى ديگر كسانى كه دو طرف آن ايستاده اند، صف جلوى خود را نبينند
مى توانند اقتداء نمايند.
مسأله 1414 - اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد كسى كه مقابل درب
پشت ايستاده نمازش صحيح است و نيز نماز كسانى كه پشت سر او اقتدا
مى كنند صحيح مىباشد، و همچنين نماز كسانى كه دو طرف او ايستاده اند وصف
جلو را نمى بينند اشكال ندارد.
مسأله 1415 - كسى كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست پا چپ به
واسطه مأموم ديگر به امام متصل نباشد، نمى تواند اقتدا كند.
مسأله 1416 - جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلندتر نباشد، ولى اگر
كمتر از يك وجب بلندتر باش اشكال ندارد، و نيز اگر زمين سراشيب باشد و امام
248

در طرفى كه بلندتر است بايستد در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد و طورى
باشد كه به آن زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.
مسأله 1417 - اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد اشكال ندارد ولى اگر
به قدرى بلند باشد كه نگويند اجتماع كرده اند، جماعت صحيح نيست.
مسأله 1418 - اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند بچه مميز يعنى
بچه‌اى كه خوب و بد را مى فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است
مى توانند اقتدا كنند.
مسأله 1419 - بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز باشند، و تكبير گفتن
آنان نزديك باشد، كسى كه در صف بعد ايستاده مى تواند تكبير بگويد.
مسأله 1420 - اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است، در
صفهاى بعد نمى توانند اقتدا كند، ولى اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه،
مى تواند اقتدا نمايد.
مسأله 1421 - هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضوء ندارد،
اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمى تواند به او اقتدا كند.
مسأله 1422 - اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، يا كافر بوده يا
به جهتى نمازش باطل بوده، مثلا بى وضوء نماز خوانده نمازش صحيح است.
مسأله 1423 - اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه در حالى
باشد كه وظيفه مأموم است مثلا به حمد و سوره امام گوش مى دهد مى تواند نماز
را به جماعت تمام كند. و اگر مشغول كارى باشد كه هم وظيفه امام و هم وظيفه
مأموم است مثلا در ركوع يا سجده باشد بايد نماز را به نيت فرادى تمام نمايد.
مسأله 1424 - جائز است در بين نماز جماعت، اگر چه ناچار نشود، نيت
فرادى بكند.
مسأله 1425 - اگر مأموم بعد از حمد و سوره امام، نيت فرادى كند لازم نيست
حمد و سوره را بخواند، ولى اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت
249

فرادى نمايد، بايد مقدارى را كه امام نخوانده بخواند.
مسأله 1426 - اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد بنابر احتياط
واجب نمى تواند دوباره نيت جماعت كند، ولى اگر مردد شود كه نيت فرادى كند
يا نه و بعد تصميم بگيرد كه نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحيح است.
مسأله 1427 - اگر شك كند كه نيت فرادى كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه نيت
فرادى نكرده است.
مسأله 1428 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد
اگر چه ذكر امام تمام شده باشد نمازش صحيح است و يك ركعت حساب
مى شود. اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش صحيح است
و مخير است نماز را فرادى تمام كند يا بايستد تا امام به ركعت دوم برسد و آن
ركعت دوم را ركعت اول خودش قرار بدهد يا متابعت امام را در سجده بكند و آن
سجده را هم حساب ننمايد.
مسأله 1429 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم
شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه نمازش صحيح است و مخير است
بين سه عملى كه در مسأله قبل گذشت.
مسأله 1430 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آنكه به
اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، مخير است بايستد تا امام براى
ركعت بعد برخيزد و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند، و يا نيت فرادى
نمايد يا متابعت امام را در سجده بنمايد و آن سجده را حساب نكند.
مسأله 1431 - اگر اول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آنكه به
ركوع رود امام از ركوع بر دارد نماز او صحيح است.
مسأله 1432 - اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز
است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت و گفتن
تكبيرة الاحرام بنشيند و تشهد را با امام بخواند به قصد ذكر مطلق، ولى سلام را
250

نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد و بدون آنكه دوباره نيت
كند و تكبير بگويد حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.
مسأله 1433 - مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد بلكه اگر مساوى دو بايستد
اشكال دارد، و بايد خيلى كم در جميع حاذت نماز از امام عقبتر باشد، و اگر
قد او بلندتر از امام است، بايد طورى بايستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام
نباشد بلكه مساوى هم نباشند.
مسأله 1434 - در نماز جماعت بايد بين مأموم و امام پرده و مانند آن كه پشت
آن ديده نمى شود فاصله نباشد، و همچنين است بين انسان و مأموم ديگرى كه
انسان به واسطه او به امام متصل شده است، ولى اگر امام مرد و مأموم زن باشد
چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و مأموم ديگرى كه مرد است و زن به واسطه
او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله 1435 - اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم و امام يا بين مأموم
و كسى كه مأموم به واسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگرى كه پشت آن را
نمى توان ديد فاصله شود چنانچه مأموم فور عمل به وظيفه فرادى نكند نمازش
باطل است.
مسأله 1436 - واجب است بين جاى سجده مأموم و جاى ايستادن امام بيشتر
از يك متر فاصله نباشد و كمتر از آن مانعى ندارد، و نيز اگر انسان به واسطه
مأمومى كه جلوى او ايستاده به امام متصل باشد، بايد فاصله جاى سجده اش از
جاى ايستادن او بيشتر از يك متر نباشد و بهتر است كه جاى سجده مأموم با
جاى كسى كه جلوى او ايستاده، هيچ فاصله نداشته باشد.
مسأله 1437 - اگر مأموم به واسطه كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده
به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، بايد كسى كه در طرف راست
يا چپ او اقتدا كرده بيشتر از يك متر فاصله نداشته باشد.
251

مسأله 1438 - اگر در نماز بين مأموم و امام، يا بين مأموم و كسى كه مأموم به
واسطه او به امام متصل است، بيشتر از يك متر فاصله پيدا شود، چنانچه فور
عمل به وظيفه فرادى نكند نمازش باطل است.
مسأله 1439 - اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود، يا همه
نيت فرادى نمايند، چنانچه كسانى كه در صف بعد ايستاده اند فورا عمل به وظيفه
فرادى نمايند نماز صف بعد صحيح است و در غير اين صورت نماز صف بعد
باطل است.
مسأله 1440 - اگر در ركعت دوم اقتدا كند لازم نيست حمد و سوره بخواند.
و مستحب است قنوت و تشهد را با امام بخواند و احتياط واجب آن است كه
موقع خواندن تشهد دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند و بايد
بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد و احتياطا سوره را بخواند و اگر براى سوره
وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند. ولى
اگر در ركوع به امام نرسد و در سجده به امام برسد، بهتر است كه قصد فرادى
بنمايد.
مسأله 1441 - اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است اقتدا
كند بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند
و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و تسبيحات اربعه را، يك مرتبه
بگويد و در ركوع يا سجده خود را به مام برساند.
مسأله 1442 - اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر
اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمى رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر
كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا نمايد.
مسأله 1443 - اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد
و احتياطا سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در
ركوع يا سجده خود را به امام برساند، ولى اگر در ركوع به امام نرسد، بهتر است
252

كه قصد فرادى بنمايد.
مسأله 1444 - كسى كه مى داند اگر سوره يا قنوت را تمام كند به ركوع امام
نمى رسد چنانچه عمد سوره يا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد اگر چه نمازش
صحيح است ولى گناه كرده.
مسأله 1445 - كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد
به ركوع امام مى رسد، بهتر است كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام
نمايد.
مسأله 1446 - كسى كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام مى رسد
چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحيح است.
مسأله 1447 - اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است
مى تواند اقتدا كند، ولى بايد قرائت را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد بفهمد كه
امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.
مسأله 1448 - اگر به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است حمد
و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش
صحيح است. ولى اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد قرائت را بخواند و اگر وقت
ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند يا قصد
فرادى بنمايد و احوط قصد فرادى است.
مسأله 1449 - اگر به خيال اينكه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره
بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده نمازش
صحيح است، و اگر در بين حمد و سوره بفهمد، لازم نيست آنها را تمام كند.
مسأله 1450 - اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت برپا شود،
چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است
نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود. بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به
ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.
253

مسأله 1451 - اگر موقعى كه مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است
جماعت برپا شود چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر
نماز را تمام كند به جماعت برسد مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را
دو ركعتى تمام كند و خود را به جماعت برساند.
مسأله 1452 - اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد يا سلام اول
باشد لازم نيست نيت فرادى كند.
مسأله 1453 - كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده مى تواند به جماعت
ادامه دهد تا امام سلام دهد و مى تواند قصد فرادى نموده نماز را تمام كند. و اگر
به جماعت ادامه داد و ركعت اول مأموم يا سوم او بود بنابر احتياط واجب بايد
وقتى امام تشهد مى خواند انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را
بلند نگاه دارد تا امام سلام نماز را بدهد و بعد برخيزيد.
شرائط امام جماعت
مسأله 1454 - امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و عادل
و حلال زاده باشد و نماز را بطور صحيح بخواند، نيز اگر مأموم مرد است امام او
هم مرد باشد، و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مى فهمد به بچه مميز ديگر
مانعى ندارد.
مسأله 1455 - امامى را كه عادل مى دانسته، اگر شك كند به عدالت خود
باقيست يا نه، مى تواند به او اقتدا نمايد.
مسأله 1456 - كسى كه ايستاده نماز مى خواند، نمى تواند به كسى كه نشسته يا
خوابيده نماز مى خواند اقتدا كند، و كسى كه نشسته نماز مى خواند بنابر احتياط
واجب نمى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد.
مسأله 1457 - كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند مى تواند به كسى كه
254

نشسته نماز مى خواند اقتدا كند و كسى كه خوابيده نماز مى خواند مى تواند
به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد.
مسأله 1458 - اگر امام جماعت به واسطه عذرى با لباس نجس يا با تيمم يا با
وضوى جبيره اى نماز بخواند مى شود به او اقتدا كرد.
مسأله 1459 - اگر امام مرضى دارد كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط
خوددارى كند، مى شود به او اقتدا كرد و نيز زنى كه مستحاضه نيست مى تواند به
زن مستحاضه اقتدا نمايد.
مسأله 1460 - مكروه است اقتدا به كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد، و جائز
نيست اقتدا به كسى كه حد شرعى بر او جارى شده است، و بنابر احتياط واجب
اهل شهر اقتدا نكنند به باديه نشين.
احكام جماعت
مسأله 1461 - موقعى كه مأموم نيت مى كند، بايد امام را معين نمايد ولى
دانستن اسم او لازم نيست. مثلا اگر نيت كند اقتدا مى كنم به امام حاضر، نمازش
صحيح است.
مسأله 1462 - مأموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش
بخواند ولى اگر ركعت اول يا دوم دو ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد
و احتياطا سوره را بخواند.
مسأله 1463 - اگر مأموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشاء
صداى حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخيص ندهد، بايد حمد
و سوره را نخواند و اگر صداى امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره بخواند
ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.
مسأله 1464 - اگر مأموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام را بشنود، احتياط
255

آن است كه حمد و سوره نخواند.
مسأله 1465 - اگر مأموم سهوا حمد و سوره بخواند يا خيال كند صدايى را
كه مى شنود صداى امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداى امام
بوده نمازش صحيح است.
مسأله 1466 - اگر شك كند كه صداى امام را مى شنود يا نه، يا صدايى بشنود
و نداند صداى امام است يا صداى كس ديگر، مى تواند حمد و سوره بخواند.
مسأله 1467 - مكروه است كه مأموم در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر
حمد و سوره بخواند و مستحب است بجاى آن ذكر بگويد.
مسأله 1468 - مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد ولى جايز
است با هم تكبيره را بگويند.
مسأله 1469 - اگر مأموم عمدا و يا سهوا پيش از امام سلام دهد نمازش
صحيح است و هيچ اشكالى ندارد و لازم نيست دوباره با امام سلام دهد.
مسأله 1470 - اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرام، چيزهاى ديگر نماز را پيش از
امام بگويد اشكال ندارد. ولى اگر آنها را بشنود، يا بداند امام چه وقت مى گويد
بهتر آن است كه پيش از امام نگويد.
مسأله 1471 - مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مى شود، كارهاى ديگر
آن، مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد. و اگر عمدا پيش از
امام يا مدتى بعد از امام انجام دهد، معصيت كرده ولى نماز و جماعت هر دو
صحيح است.
مسأله 1472 - اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بر دارد، چنانچه امام در
ركوع باشد، بايد به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن
ركوع كه ركن است نماز را باطل نمى كند. ولى اگر به ركوع برگردد و پيش از آنكه
به ركوع برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است.
مسأله 1473 - اگر اشتباها سر بردارد و ببيند امام در سجده است، بايد به
256

سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد براى زياد شدن دو
سجده كه ركن است نماز باطل نمى شود.
مسأله 1474 - كسى كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به
سجده برگردد، و هنوز به سجده نرسيده امام سر بردارد، نمازش صحيح است
ولى اگر در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد. نمازش باطل است.
مسأله 1475 - اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد و سهوا يا به خيال
اينكه به امام نمى رسد، يا عمدا به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است.
مسأله 1476 - اگر سر از سجده بردارد و بييند امام در سجده است، چنانچه
به خيال اينكه سجده اول امام است به قصد اينكه يا امام سجده كند به سجده رود
و بفهمد سجده دوم امام بوده سجده دوم دو حساب مى شود. و اگر به خيال اينكه
سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده، بايد به قصد
اينكه با امام سجده كند دوباره با امام به سجده رود، و در هر دو صورت جائز
است كه نماز را به جماعت تمام كند و يا قصد فرادى بنمايد.
مسأله 1477 - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر سر
بردارد به مقدارى از قرائت امام مى رسد، چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع
رود، نماز و جماعتش صحيح است. و همچنين اگر عمدا بر نگردد، نماز
و جماعتش صحيح است و جائز است قصد فرادى نمايد.
مسأله 1478 - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر برگردد
به چيزى از قرائت امام نمى رسد، در صورتى كه صبر كند تا امام به او برسد،
نمازش صحيح است و اگر به قصد اينكه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به
ركوع رود، مانعى ندارد.
مسأله 1479 - اگر سهوا پيش از امام به سجده رود، در صورتى كه كه صبر كند تا
امام به او برسد نمازش صحيح است و اگر به قصد اينكه با امام نماز بخواند سر
بردارد و با امام به سجده رود، مانعى ندارد.
257

مسأله 1480 - اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند يا در
ركعتى كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود مأموم نبايد قنوت
و تشهد را بخواند، ولى نمى تواند پيش از امام به ركوع رود. يا پيش از ايستادن امام
بايستد بلكه بايد صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او
بخواند.
چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب است
مسأله 1481 - اگر مأموم يك مرد باشد مستحب است طرف راست امام
بايستد، و اگر زن باشد مستحب است در طرف راست امام طورى بايستد كه
جاى سجده اش مساوى زانو يا قدم امام باشد، و اگر مرد و يك زن يا يك مرد
و چند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام و باقى پشت سر امام
بايستد و اگر چند مرد يا چند زن باشند مستحب است پشت سر امام بايستد،
و اگر چند مرد و چند زن باشند، مستحب است مردها عقب امام و زنها پشت سر
مردها بايستند.
مسأله 1482 - اگر امام و مأموم هر دو زن باشند بهتر است كه رديف يكديگر
بايستند و امام جلوتر نايستد.
مسأله 1483 - مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال
و تقوى در صف اول بايستند.
مسأله 1484 - مستحب است صفهاى جماعت منطم باشد و بين كسانى كه در
يك صف ايستاده اند فاصله نباش و شانه آنان رديف يكديگر باشد.
مسأله 1485 - مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلاة مأمومين
برخيزند.
مسأله 1486 - مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران
258

ضعيف تر است رعايت كند و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه
كسانى كه به او اقتدا كرده اند مايلند.
مسأله 1487 - مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهايى كه بلند مى خواند، صداى خود را بقدرى
بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى بايد بيش
از اندازه صدا را بلند نكند.
مسأله 1488 - اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مى خواهد اقتدا كند
مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد برخيزد، اگرچه بفهمد
كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.
چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه است
مسأله 1489 - اگر در صفهاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها
بايستد.
مسأله 1490 - مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام
بشنود.
مسأله 1491 - مسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشاء را دو ركعت مى خواند
مكروه است در اين نمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند و كسى كه مسافر
نيست مكروه است در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد.
نماز آيات
مسأله 1492 - نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد به واسطه چهار
چيز واجب مى شود: اول - گرفتن خورشيد. دوم - گرفتن ماه اگر چه مقدار كمى از
آنها گرفته شود و كسى هم از آن نترسد. سوم - زلزله اگرچه كسى هم نترسد.
259

چهارم - رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند اينها از امور آسمانى در
صورتى كه بيشتر مردم بترسند، و اما چيزهاى زمينى وجوب نماز آيات براى آنها
مبنى بر احتياط است.
مسأله 1493 - اگر از چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر از
يكى اتفاق بيفتد چنانچه بعد از هر كدام نماز بخواند بايد براى هر يك از آنها يك
نماز آيات بخواند، مثلا اگر خورشيد بگيرد و بعد زلزله هم بشود، بايد دو نماز
آيات بخواند.
مسأله 1494 - كسى كه چند نماز آيات بر او واجب است و وقت آنها نگذشته
است چه همه آنها براى يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلا سه مرتبه خورشيد
گرفته و نماز آنها را نخوانده است يا براى چند چيز واجب شده باشد مثل
آفتاب گرفتن ورعد برق و زلزله يك نماز آيات براى همه كفايت مى كند.
مسأله 1495 - چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است، در هر شهرى
اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاى ديگر
واجب نيست، ولى اگر مكان آنها بقدرى نزديك باشد كه با آن شهر يكى حساب
شود، نماز آيات بر آنها هم واجب است.
مسأله 1496 - از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مى كند انسان
مى تواند نماز آيات را بخواند، و بهتر است بقدرى تأخير نيندازد كه شروع به باز
شدن كند.
مسأله 1497 - اگر خواندن نماز آيات را بقدرى تأخير بيندازد كه آفتاب يا ماه
شروع به باز شدن كند مى تواند نيت اداء بكند، ولى بهتر است نيت اداء و قضاء
نكند و اگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند بايد نيت قضاء نمايد.
مسأله 1498 - اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه به اندازه خواندن يك ركعت
نماز يا كمتر باشد، نماز آيات واجب نيست و اگر مدت گرفتن آنها بيشتر باشد
ولى انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن يك ركعت به آخر وقت آن مانده
260

باشد واجب است بخواند و چنانچه مقصر نباشد نيت ادا بكند و الا بنابر احتياط
نيت اداء و قضاء نكند.
مسأله 1499 - موقعى كه زلزله ورعد و برق و مانند اينها اتفاق مى افتد، انسان
بايد فورا نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او
واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
مسأله 1500 - اگر بعد باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده
بايد قضاى نماز آيات را بخواند. ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضاء بر او
واجب نيست.
مسأله 1501 - اگر عده اى بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه
انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد معلوم شود راست
گفته‌اند، در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات را بخواند،
و اگر مقدارى از آن گرفته باشد، خواندن نماز آيات بر او واجب نيست، و همچنين
است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست، بگويند خورشيد يا ماه گرفته،
بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.
مسأله 1502 - اگر انسان به گفته كسانى كه از روى قاعده علمى وقت گرفتن
خورشيد و ماه را مى دانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز
آيات را بخواند. و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مى گيرد و فلان مقدار
طول مى كشد و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند، بنابر اظهر بايد به حرف آنان
عمل نمايد.
مسأله 1503 - اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره بخواند
و اگر وقت گذشته قضاء نمايد.
مسأله 1504 - اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود،
چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد. و اگر
وقت يكى از آن دو تنگ باشد، بايد اول آن را بخواند. و اگر وقت هر دو تنگ باشد،
261

بايد اول نماز يوميه را بخواند.
مسأله 1505 - اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است،
چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد
نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد
بايد آن را بشكند و اول نماز آيات، بعد نماز يوميه را بجا آورد.
مسأله 1506 - اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است،
بايد آيات را رها كند و مشغول نماز يوميه شود و بعد از آنكه نماز را تمام
كرد پيش از انجام كارى كه نماز را به هم بزند، بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها
كرده بخواند.
مسأله 1507 - اگر در حال حيض يا نفاس زن آفتاب يا ماه بگيرد بنابر احتياط
واجب بايد بعد از پاك شدن، نماز آيات را قضا نمايد. و اگر زلزله يا رعد و برق
و مانند اينها اتفاق بيفتد، واجب است كه بعد از پاك شدن، نماز آيات را بخواند.
دستور نماز آيات
مسأله 1508 - نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد
و دستور آن اين است كه انسان بعد از نيت تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره
تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بر دارد، دوباره يك حمد و يك سوره
بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده
نمايد و برخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و تشهد بخواند
و سلام دهد.
مسأله 1509 - در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن
حمد، آيه‌هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر از آن را بخواند و به
ركوع رود و سر بردارد و بدون اينكه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را
262

بخواند و به ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلا
به قصد سوره قل هو الله احد. بسم الله الرحمن الرحيم بگويد و به ركوع رود،
بعد بايستد و بگويد: قل هو الله احد دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد
و بگويد: الله الصمد باز به ركوع رود و بايستد و بگويد: لم يلد و لم يولد و برود به
ركوع باز هم سر بردارد و بگويد: و لم يكن له كفوا احد و بعد از آن به ركوع
پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول
بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد، و نيز ممكن
است سوره را به كمتر از پنج قسمت تقسيم كند ولى بعد از تمام شدن سوره بايد
حمد را براى ركعت بعد از آن بخواند.
مسأله 1510 - اگر در يك از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند
و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را قسمت كند مانعى ندارد.
مسأله 1511 - چيزهايى كه در نماز يوميه واجب و مستحب است، در نماز
آيات هم واجب و مستحب مى باشد. ولى در نماز آيات مستحب است بجاى اذان
و اقامه سه مرتبه بگويد: الصلاة.
مسأله 1512 - مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد؟ سمع الله لمن
حمده، و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد ولى بعد از ركوع پنجم
و دهم گفتن تكبير مستحب نيست.
مسأله 1513 - مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم
و دهم قنوت بخواند و اگر فقط قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافيست.
مسأله 1514 - اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش
به ‌جايى نرسد نماز باطل است.
مسأله 1515 - اگر شك كند كه در ركوع آخر
ركعت اول است، يا در ركوع اول ركعت دوم و فكرش به ‌جايى نرسد، نماز باطل است. ولى اگر مثلا شك كند كه
چهار ركوع كرده يا پنج، چنانچه به سجده نرفته است بايد ركوع را كه شك
263

دارد بجا آورده يا نه بجا آورد. و اگر به سجده رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1516 - هر يك از ركوع هاى نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا
اشتباها كم يا زياد شود نماز باطل است.
نماز عيد فطر و قربان
مسأله 1517 - نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام واجب است
و بايد به جماعت خوانده شود. و در زمان ما كه امام عليه السلام غائب است، مستحب
است استحباب جماعت ثابت نيست، مقلدين مى توانند در اين مسأله رجوع
كنند به كسى كه واجد شرائط است و فتوى مى دهد به مشروعيت جماعت.
مسأله 1518 - وقت نماز عيد فطر و قربان از اول روز عيد است تا ظهر.
مسأله 1519 - مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب
بخواند. و در عيد فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كند و زكات
فطره را هم بدهد، بعد نماز عيد را بخواند.
مسأله 1520 - نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از
خواندن حمد و سوره، بايد پنج تكبير بگويد، و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند
و بعد از قنوت پنجم، تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد
و برخيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند
و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند
و نماز را سلام دهد.
مسأله 1521 - در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى بخواند كافى
است ولى بهتر اين دعا را بخواند:
اللهم اهل الكبرياء والعظمة و اهل الجود والجبروت و اهل العفو
والرحمة و اهل التقوى والمغفرة اسئلك به حق هذا اليوم الذى جعلته
264

للمسلمين عيدا ولمحمد صلى الله عليه وآله ذخرا و شرفا وكرامة
و مزيدا ان تصلى على محمد وآل محمد وان تدخلنى في كل خير
ادخلت فيه محمدا وآل محمد وان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه
محمدا وآل محمد صلواتك عليه وعليهم انى اسئلك خير ما
سئلك به عبادك الصالحون واعوذ بك مما استعاذ منه عبادك
المخلصون.
مسأله 1522 - در زمان غائب بودن امام عليه السلام اگر به اجماع خوانده شود
مستحب است بعد از نماز عيد فطر و قربان دو خطبه بخوانند. و بهتر است كه در
خطبه عيد فطر زكات فطره و در خطبه عيد قربان احكام قربانى را بگويند.
مسأله 1523 - نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه در ركعت
اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشيه (سوره 88) را
بخوانند يا در ركوع اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره
شمس را بخوانند.
مسأله 1524 - مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولى در مكه
مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.
مسأله 1525 - مستحب است پياده و پا برهنه و با وقار به نماز عيد بروند
و پيش از نماز غسل كنند و عمامه سفيد بر سر بگذارند.
مسأله 1526 - مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن
تكبيرها دستها را بلند كنند و كسى كه نماز عيد مى خواند، اگر امام جماعت است
يا فرادى نماز مى خواند، نماز را بلند بخواند.
مسأله 1527 - بعد از نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح آن،
و بعد از نماز عيد فطر مستحب است اين تكبيرها را بگويد: الله اكبر الله اكبر لا إله
الا الله والله اكبر و لله الحمد الله اكبر على ما هدانا.
مسأله 1528 - مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنها
265

نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهايى را كه در
مسأله پيش گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد: الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة
الانعام والحمد لله على ما ابلانا. ولى اگر عيد قربان را در منى باشد مستحب
است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز
سيزدهم ذى حجه است، اين تكبيرها رد بگويد.
مسأله 1529 - احتياط مستحب آن است كه زنها از رفتن به نماز عيد
خوددارى كنند ولى اين احتياط براى زنهاى پير نيست.
مسأله 1530 - در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر، مأموم بايد غير از حمد و
سوره چيزهاى دير نماز را خودش بخواند.
مسأله 1531 - اگر مأموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها رد گفته، بعد
از آنكه امام به ركوع رفت، بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها را كه با امام نگفته
خودش بگويد و اگر در هر قنوت يك سبحان الله يا يك الحمدلله بگويد كافى است.
مسأله 1532 - اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است مى تواند
نيت كند و تكبير اول نماز را بگويد و به ركوع رود.
مسأله 1533 - اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند احتياط
مستحب آن است كه بعد از نماز آن را بجا آورد. و نيز اگر كارى كه براى آن سجده
سهو لازم است پيش آيد بنابر احتياط بايد بعد از نماز دو سجده سهو بنمايد.
اجير گرفتن براى نماز
مسأله 1534 - بعد از مرگ انسان، مى شود براى نماز و عبادتهاى ديگر او كه
در زندگى بجا نياورده، ديگرى را اجير كنند يعنى به او مزد دهند كه آنها را بجا
آورد، و اگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.
مسأله 1535 - انسان مى تواند براى بعضى از كارهاى مستحبى مثل زيارت قبر
266

پيغمبر و امامان عليهم السلام از طرف زندگان اجير شود و نيز مى تواند كار مستحبى
را انجام دهد و ثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه نمايد.
مسأله 1536 - كسى كه براى نماز قضاى ميت اجير شده بايد يا مجتهد باشد
يا مسائل نماز را از روى تقليد صحيح بداند يا آنكه عمل به احتياط كند.
مسأله 1537 - اجير بايد موقع نيت. ميت را معين نمايد، و لازم نيست اسم او
را بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مى خوانم كه براى او اجير شده ام
كافى است.
مسأله 1538 - اجير بايد قصد كند آنچه در ذمه ميت است بجا مى آورم
و عبادتهاى او را قضاء مى نمايم و اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى او
هديه كند كافى نيست.
مسأله 1539 - لازم نيست كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را
بطور صحيح انجام مى دهد.
مسأله 1540 - چنانچه كسى را اجير نمايند براى قضاء نماز ميت و شك كنند
كه عمل را انجام داده يا نه، همين كه بگويد انجام داده ام كافى است.
مسأله 1541 - هرگاه شك كنند كه اجير عمل را بطور صحيح انجام داده يا نه
بنابر صحت آن بگذارند.
مسأله 1542 - كسى را كه عذرى دارد و مثلا با تيمم يا نشسته نماز مى خواند
نمى شود براى نمازهاى ميت اجير كرد، اگر چه نماز ميت هم همانطور قضاء شده
باشد.
مسأله 1543 - مرد براى زن و زن براى مرد مى تواند اجير شود و در بلند
خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد.
مسأله 1544 - قضاى نمازهاى ميت لازم نيست به ترتيب خوانده شود مگر
در آن نمازها كه در اداء آنها ترتيب معتبر است مثل ظهر و عصر از يك روز.
مسأله 1545 - اگر با اجير شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصى انجام دهد،
267

بايد همانطور بجا آورد. و اگر با او شرط نكنند، بايد در آن عمل به تكليف خود
رفتار نمايد، و بهتر است كه از وظيفه خودش و ميت هر كدام كه به احتياط نزديكتر
است به آن عمل كند مثلا اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربعه بوده
و تكليف او يك مرتبه، سه مرتبه بگويد.
مسأله 1546 - اگر اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن
بخواند، بايد مقدارى از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.
مسأله 1547 - اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت اجير كند لازم
نيست براى هر كدام آنها وقتى را معين نمايد، مثلا اگر با يكى از آنها قرار گذاشت
كه از صبح تا ظهر نماز قضاء بخواند، با ديگرى قرار بگذارد كه از ظهر تاب شب
بخواند، و اگر چند نفر با هم در يك وقت معين بخوانند اشكال ندارد.
مسأله 1548 - اگر كسى اجير شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاى ميت را
بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براى نمازهايى كه مى دانند و بنابر
احتياط واجب براى نمازهايى كه احتمال مى دهند بجا نياورده، ديگرى را اجير
نمايند.
مسأله 1549 - كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده اند اگر پيش از تمام
كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد چنانچه شرط كرده باشند كه
تمام نمازها را خودش بخواند اگر قادر بر اتيان عمل نبوده ورثه منوب عنه
مى توانند تمام اجرتى را كه داده بگيرند واجرة المثل عملى را كه انجام داده بدهند
و اگر قادر بوده مى توانند اجرة المثل باقيمانده را بگيرند، مثلا چنانچه
اجرت يك سال نماز يكصد تومان است ولى اجير دويست تومان براى يك سال گرفته
و نصف نماز را خوانده، در فرض اول ورثه مى توانند دويست تومان را بگيرند از
مال او و پنجاه تومان براى نمازهايى كه خوانده به ورثه او بدهند، و در فرض دوم
مى توانند پنجاه تومان از مال او بگيرند - و اگر شرط نكرده باشند بايد ورثه‌اش از
مال او اجير بگيرند اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزى واجب نيست.
268

مسأله 1550 - اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد و خودش هم
نماز قضاء داشته باشد چنانچه شرط نشده باشد كه خودش عمل را انجام دهد
بايد از مال او براى نمازهايى كه اجير بوده ديگرى را اجير نمايند و اگر چيزى
زياد آمد در صورتى كه وصيت كرده باشد براى تمام نمازهاى او اجير بگيرند.
احكام روزه
روزه آن است كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا
غروب شمس از چيزهايى كه روزه را باطل مى كند و شرح آنها بعدا گفته مى شود
خوددارى نمايد.
نيت
مسأله 1551 - لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند، يا مثلا
بگويد فردا را روزه مى گيرم، بلكه همين قدر كه براى انجام فرمان خداوند عالم از
اذان صبح تا غروب خورشيد كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد كافى است،
و براى آنكه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح
و مقدارى هم بعد از غروب از انجام كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.
مسأله 1552 - انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن
نيت كند، و بهتر است كه اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.
مسأله 1553 - وقت نيت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.
مسأله 1554 - وقت نيت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى كه به
اندازه نيت كردن غروب شمس وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه
را باطل مى كند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبى كند روزه او صحيح است.
269

و وقت روزه ء واجب غير معين مانند قضاء رمضان تا ظهر است. مسأله 1555 - كسى كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است اگر
پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند، روزه او صحيح است و اگر بعد از ظهر بيدار
شود نمى تواند نيت روزه واجب نمايد.
مسأله 1556 - اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگرى بگيرد، بايد آن را
معين نمايد، مثلا نيت كند كه روزه قضاء يا روزه نذر مى گيرم، ولى در ماه رمضان
لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مى گيرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است
يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند روزه ماه رمضان حساب مى شود.
مسأله 1557 - اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نيت روزه غير رمضان كند،
نه روزه رمضان حساب مى شود و نه روزه اى كه قصد كرده است.
مسأله 1558 - اگر مثلا به نيت روز اول ماه روزه بگيرد، بعد بفهمد دوم يا سوم
بوده روزه او صحيح است.
مسأله 1559 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و در بين روز
به هوش آيد، بايد روزه آن روز را تمام نمايد و لازم نيست قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1560 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود و در بين روز
به هوش آيد، بايد روزه آن روز را تمام كند و لازم نيست قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1561 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار
شود، روزه اش صحيح است.
مسأله 1562 - اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر
ملتفت شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد نيت
كند و روزه او صحيح است. و اگر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد،
يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل مى باشد. ولى بايد تا
مغرب كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را
قضاء نمايد.
270

مسأله 1563 - اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود بايد روزه بگيرد
و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نيست، مگر آنكه بچه قصد
روزه مستحبى كرده باشد و در روز بالغ شود، در اين صورت اتمام آن روزه
واجب است.
مسأله 1564 - كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى اجير شده، اگر روزه
مستحبى بگيرد اشكال ندارد. ولى كسى كه روزه قضاء يا روزه واجب ديگرى دارد
نمى تواند روزه مستحبى بگيرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگيرد، در
صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبى او به هم مى خورد و مى تواند
نيت خود را به روزه واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل
است و اگر بعد از مغرب يادش بيايد، روزه اش صحيح است.
مسأله 1565 - اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده
باشد كه روز معينى را روزه بگيرد چنانچه عمدا تا اذان
صبح نيت نكند روزه اش باطل است و همچنين اگر نداند كه روزه آن روز بر او
واجب است، يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد روزه اش باطل است.
مسأله 1566 - اگر براى روزه اى كه واجب است و روز آن معين نيست مثل روزه
كفاره، عمدا تا ظهر نيت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته
باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كارى كه روزه را
باطل مى كند انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است.
مسأله 1567 - اگر در ماه رمضان پيش از ظهر كافر مسلمان شود روزه آن روز
بر او واجب نيست و قضاء هم ندارد.
مسأله 1568 - اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا
آن وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد، بايد نيت روزه كند و آن
روز را روزه بگيرد و چنانچه بعد از ظهر خوب شود. روزه آن روز بر او واجب
نيست.
271

مسأله 1569 - روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان
واجب نيست روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد، نمى تواند نيت روزه رمضان
كند بلكه بايد نيت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نيست
روزه قضاء يا مانند آن باشد، يا نيت كند امتثال امر واقعى فعلى را، يا نيت روزه
قضاء و مانند آن بنمايد و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده از رمضان حساب
مى شود.
مسأله 1570 - اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان به
نيت روزه قضاء يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه
ماه رمضان است بايد نيت روزه رمضان كند.
مسأله 1571 - اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه
خود را باطل كند يا نه، يا قصد كند كه روزه را باطل كند، روزه اش باطل مى شود
اگر چه از قصدى كه كرده توبه نمايد و كارى هم كه روزه را باطل مى كند انجام
ندهد.
مسأله 1572 - در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معين نيست مثل
روزه كفاره، اگر قصد كند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، يا مردد شود
كه بجا آورد يا نه، چنانچه بجا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند، روزه
او صحيح است.
چيزهايى كه روزه را باطل مى كند
مسأله 1573 - بعضى از چيزها روزه را بدون اشكال باطل مى كند و بعضى را
علماء فرموده اند و ظاهرا به كمال روزه ضرر مى زنند و روزه را باطل
نمى كنند مجموع آنها نه چيز است: اول - خوردن و آشاميدن. دوم - جماع.
سوم - استمناء آن است كه انسان با خود يا غير خود كارى كند كه منى
272

از او بيرون آيد. چهارم - دروغ بستن به خدا و پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم و جانشيان پيغمبر عليهم السلام.
پنجم - رساندن غبار غليظ به حلق. ششم - فرو بردن تمام سر در آب. هفتم -
باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح. هشتم - اماله كردن با
چيزهاى روان. نهم - قى كردن و احكام اينها در مسائل آينده گفته مى شود.
1 - خوردن و آشاميدن
مسأله 1574 - اگر روزه دار عمدا چيزى بخورد يا بياشامد، روزه او باطل
مى شود چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول
نباشد خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد، حتى اگر مسواك را از دهان
بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل مى شود
مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان بطورى از بين برود كه رطوبت خارج به آن
گفته نشود.
مسأله 1575 - اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد
لقمه را از دهان بيرون آورد و چنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است و به
دستورى كه بعدا گفته خواهد شد كفاره بر او واجب مى شود.
مسأله 1576 - اگر روزه دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد روزه اش باطل
نمى شود.
مسأله 1577 - احتياط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولى كه
به جاى غذا به كار مى رود خوددارى كند، ولى تزريق آمپولى كه عضو را بى حس
مى كند و يا دواء را داخل عضله يا وريد مى كند اشكال ندارد.
مسأله 1578 - اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان مانده است عمدا فرو ببرد
روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1579 - كسى كه مى خواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان
دندانهايش را خلال كند، ولى اگر بداند غذايى كه لاى دندان مانده در روز فرو
273

مى رود، چنانچه خلال نكند و چيزى از آن فرو رود، روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1580 - فرو بردن آب دهان، اگر چه به واسطه خيال كردن ترشى و مانند
آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى كند.
مسأله 1581 - فرو بردن اخلاط سر و سينه، تا از دهان خارج نشده اشكال
ندارد، ولو داخل فضاى دهان شده باشد.
مسأله 1582 - اگر روزه دار بقدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد
مى تواند به اندازه اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد ولى روزه او باطل
مى شود و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را
باطل مى كند خوددارى نمايد.
مسأله 1583 - جويدن غذا براى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه
معمولا به حلق نمى رسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد روزه را باطل نمى كند. ولى
اگر انسان از اول بداند كه به حلق مى رسد، روزه اش باطل مى شود و بايد قضاى
آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب است.
مسأله 1584 - انسان نمى تواند براى ضعف، روزه را بخورد ولى اگر ضعف او
بقدرى است كه معمولا نمى شود آن را تحمل كرد خوردن روزه اشكال ندارد.
2 - جماع
مسأله 1585 - جماع روزه را باطل مى كند، اگر چه فقط به مقدار ختنه‌گاه داخل
شود و منى هم بيرون نيايد.
مسأله 1586 - اگر كمتر از مقدار ختنه‌گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد،
روزه باطل نمى شود.
مسأله 1587 - اگر شك كند كه به اندازه ختنه‌گاه داخل شده يا نه روزه او
صحيح است.
مسأله 1588 - اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا او را به جماع
274

مجبور نمايند و جماع بدون اختيار باشد روزه او باطل نمى شود. ولى چنانچه در
بين جماع يادش بيايد، يا ديگر مجبور نباشد، بايد فورا از حال جماع خارج شود
و اگر خارج نشود، روزه او باطل است، و همچنين اگر مكره باشد و اختيارا جماع
كند.
3 - استمناء
مسأله 1589 - اگر روزه دار استمناء كند يعنى با خود يا غير خود كارى كند
غير از جماع كه منى از او بيرون آيد روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1590 - اگر بى اختيار منى از او بيرون آيد روزه اش باطل نيست. ولى
اگر كارى كند كه به اختيار منى از او بيرون آيد چنانچه احتمال بدهد خروج منى
را به واسطه آن كار روزه اش باطل مى شود و اگر اطمينان داشته كه خارج نمى شود
روزه باطل نمى شود.
مسأله 1591 - هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مى شود يعنى
در خواب منى از او بيرون مى آيد واجب نيست نخوابيدن و اگر بخوابد روزه اش
باطل نمى شود.
مسأله 1592 - اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود،
واجب نيست از بيرون آمدن جلوگيرى كند.
مسأله 1593 - روزه دارى كه محتلم شده، مى تواند بول كند و به دستورى كه در
صفحه 13 گفته شد استبراء نمايد. اگرچه بداند به واسطه بول يا استبراء كردن
باقى مانده منى از مجرى بيرون مى ايد.
مسأله 1594 - روزه دارى كه محتلم شده اگر بداند منى در مجرى مانده و در
صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مى آيد لازم
نيست پيش از غسل بول كند.
مسأله 1595 - كسى كه مى داند كه اگر عمدا منى از خود بيرون آورد، روزه اش
275

باطل مى شود، در صورتى كه به قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و شوخى كند،
اگر چه منى از او بيرون نيايد، روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1596 - اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و شوخى
كند چنانچه اطمينان دارد كه منى از او خارج نمى شود، اگرچه اتفاقا منى بيرون
آيد روزه او صحيح است ولى اگر اطمينان ندارد در صورتى كه منى از او بيرون
آيد، روزه اش باطل است.
4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر
مسأله 1597 - اگر روزه دار به گفتن يا نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا
و پيغمبران و جانشينان پيغمبران عمدا نسبت دروغ بدهد معصيت كرده ولى روزه
او باطل نمى شود.
مسأله 1598 - اگر بخواهد خبرى را كه نمى داند راست است يا دروغ نقل
كند، بايد از كسى كه آن خبر را گفته، يا از كتابى كه آن خبر در آن نوشته شده نقل
نمايد، و الا معصيت كرده.
مسأله 1599 - اگر چيزى را به اعتقاد اينكه راست است از قول خدا يا پيغمبر
نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمى شود و معصيت هم نكرده
است.
مسأله 1600 - اگر چيزى را كه مى داند دروغ است به خدا و پيغمبر نسبت
دهد و بعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده روزه او باطل نمى شود ولى
معصيت كرده.
مسأله 1601 - اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا و پيغمبر
و جانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل نمى شود و معصيت كرده، ولى اگر
از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.
مسأله 1602 - اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم چنين مطلبى
276

فرموده اند و او جايى كه در جواب بايد بگويد نه، عمدا بگويد بلى، يا جايى كه
بايد بگويد بلى عمدا بگويد نه، روزه اش باطل نمى شود ولى معصيت كرده است.
مسأله 1603 - اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستى را بگويد بعد بگويد
دروغ گفتم، يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد و فرداى آن، كه روزه
بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه اش باطل نمى شود، ولى معصيت
كرده.
5 - رساندن غبار غليظ به حلق
مسأله 1604 - رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مى كند، چه غبار
چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، يا غبار چيزى باشد كه خوردن آن
حرام است مثل خاك. و بهتر است غبارى را هم كه غليظ نيست به حلق نرساند.
مسأله 1605 - اگر به واسطه باد غبار غليظى پيدا شود و انسان با اينكه متوجه
است مواظبت نكند و به حلق برسد، روزه اش باطل مى شود.
مسأله 1606 - احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ، و دود سيگار
و تنباكو، و مانند اينها را هم به حلق نرساند.
مسأله 1607 - اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل
حلق شود چنانچه يقين داشته كه به حلق نمى رسد روزه اش صحيح است.
مسأله 1608 - اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند يا بى اختيار
غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمى شود. و چنانچه ممكن است
بايد آن را بيرون آورد.
6 - فرو بردن سر در زير آب
مسأله 1609 - مكروه است روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه
باقى بدن او از آب بيرون باشد، ولى روزه اش باطل نمى شود و اگر تمام بدن را آب
277

بگيرد و مقدارى از سر بيرون باشد، كراهت هم ندارد.
مسأله 1610 - اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر آب
فرو برد، كراهت ندارد.
مسأله 1611 - اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه، مكروهى انجام
نداده است.
مسأله 1612 - مكروه است تمام سر زير آب برود ولو مقدارى از موها بيرون
بماند.
مسأله 1613 - اگر سر را در گلاب فرو برد، كراهت ندارد. در صورتى كه
مضاف باشد و همچنين اگر سر را در آبهاى مضاف ديگر فرو ببرد و يا در چيزهاى
ديگر كه روان است.
مسأله 1614 - اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب بگيرد،
يا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد، كار مكروهى انجام نداده.
مسأله 1615 - اگر به اطمينان اينكه آب سر او را نمى گيرد، خود را در آب
بيندازد و آب تمام سر او را بگيرد، اشكال ندارد.
مسأله 1616 - اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، يا ديگرى
به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است، يا
آن كس دست خود را بردارد و فورا سر را بيرون آورد، كار مكروهى انجام نداده.
مسأله 1617 - اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو
برد، روزه و غسل او صحيح است و كار مكروهى انجام نداده.
مسأله 1618 - اگر بداند كه روزه است و عمدا براى غسل سر را در آب فرو
برد غسل او حكم عبادت مكروهه را دارد و مانند روزه اش صحيح است.
مسأله 1619 - سر فرو بردن در آب اگر براى نجات دادن مؤمنى كه در حال
غرق شدن است، باشد مكروه نيست بلكه واجب است و به روزه هم هيچ خللى
وارد نمى كند.
278

7 - باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح
مسأله 1620 - اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم
است عمدا تيمم ننمايد، روزه اش باطل است در صورتى كه روزه رمضان يا
قضاى آن باشد.
مسأله 1621 - اگر در روزه واجبى غير رمضان و قاضى آن كه مثل روز ماه
رمضان وقت آن معين است تا اذان صبح غسل نكند و تيمم هم ننمايد روزه اش
صحيح است.
مسأله 1622 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى خواهد روزه
بگيرد چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود، بنابر احتياط واجب بايد تيمم
كند و روزه بگيرد و قضاى آن را هم بجا آورد.
مسأله 1623 - اگر جنب در ماه غسل را فراموش كند و بعد از يك روز
يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضاء نمايد و اگر بعد از چند روز يادش بيايد،
بايد روزه هر چند روزى را يقين دارد جنب بوده قضاء نمايد مثلا اگر نمى داند
سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضاء كند.
مسأله 1624 - كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمم
وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه اش باطل است و قضاء و كفاره بر او
واجب مى شود ولى اگر براى تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، بنابر
احتياط واجب بايد تيمم نمايد و روزه بگيرد و قضاى آن را هم بجا آورد.
مسأله 1625 - اگر براى آنكه بفهمد وقت دارد يا نه، جستجو نمايد و گمان
كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده،
چنانچه تيمم كند، روزه اش صحيح است و اگر بدون جستجو گمان كند كه وقت
دارد و خود را جنب نمايد و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و با تيمم روزه بگيرد، بنا
بر احتياط واجب بايد روزه آن روز را قضاء كند.
279

مسأله 1626 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند كه اگر بخوابد
تا صبح بيدار نمى شود، نبايد غسل نكرده بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح
بيدار نشود، روزه اش باطل است و قضاء و كفاره بر او واجب مى شود.
مسأله 1627 - هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود، جايز
نيست كه پيش از غسل بخوابد، اگرچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از
اذان صبح بيدار مى شود، بلى اگر مطمئن باشد كه بيدار مى شود جائز است كه
بخوابد.
مسأله 1628 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند كه اگر
بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از
بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحيح است.
مسأله 1629 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند اگر بخوابد
پيش از اذان صبح بيدار مى شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن
بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند روزه اش صحيح
است.
مسأله 1630 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال
مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان بيدار مى شود، چنانچه نخواهد بعد از
بيدار شدن غسل كند يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد
و بيدار نشود، روزه اش باطل است.
مسأله 1631 - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و تصميم داشته باشد كه
بعد از بيدار شدن غسل كند و تا اذان صبح بيدار نشود چنانچه معتاد به بيدار شدن
باشد كفاره واجب نيست و فرقى بين خواب اول و دوم نيست، بلى، در خواب
سوم احتياط به دادن كفاره ترك نشود و اگر معتاد نباشد بايد كفاره بدهد. و اما
قضاء در خوابيدن اولى واجب نيست در صورتى كه بداند بيدار مى شود و در
280

خوابيدن دومى واجب است، و در صورتى كه احتمال بدهد بيدار نمى شود قضاء
در خواب اول هم واجب است.
مسأله 1632 - خوابى را كه در آن محتلم شده، بايد خواب اول حساب كند
پس اگر بعد از بيدار شدن دوباره بخوابد و بداند يا احتمال دهد كه بيدار
مى شود و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه تا
اذان صبح خواب بماند بايد قضاى آن روز را بگيرد. و اگر دوباره بيدار شود
و بداند يا احتمال دهد كه اگر بخوابد بيدار مى شود و تصميم داشته باشد كه
بعد از بيدار شدن غسل كند در صورتى كه بازهم بخوابد و تا اذان خواب
بماند، بايد قضاى آن روز را بگيرد و بنابر احتياط كفاره هم بر او واجب
مى شود.
مسأله 1633 - اگر روزه دار در روز محتلم شود واجب نيست فورا غسل كند.
مسأله 1634 - هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم
شده اگرچه بداند پيش از اذان صبح محتلم شده روزه او صحيح است.
مسأله 1635 - كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، هرگاه تا اذان
صبح جنب بماند، اگرچه از روى عمد نباشد روزه
او باطل است.
مسأله 1636 - كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد اذان
صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است، روزه
او باطل است ولو وقت قضاى روزه تنگ باشد.
مسأله 1637 - اگر در روزه واجبى غير روزه رمضان و قضاى آن، تا اذان صبح
جنب بماند و از روى عمد باشد يا نباشد، وقت آن روزه معين باشد مثلا نذر كرده
كه آن روز را روزه بگيرد، يا معين نباشد روزه اش صحيح است.
مسأله 1638 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمدا
غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم نكند در خصوص روزه
رمضان روزه اش باطل است.
281

مسأله 1639 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى
غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه رمضان
وقت آن معين است، و يا بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه
كفاره وقت آن معين نيست، مى تواند بدون تيمم روزه بگيرد.
مسأله 1640 - اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى
هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان
پاك شده روزه او صحيح است، چه روزه اى را كه مى گيرد مثل روزه رمضان
واجب معين باشد، و چه روزه مستحب يا روزه اى باشد كه مثل روزه كفاره وقت
آن معين نيست.
مسأله 1641 - اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در
بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگرچه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل
است.
مسأله 1642 - اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا
چند روز يادش بيايد، روزه هايى كه گرفته صحيح است.
مسأله 1643 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و در
غسل كردن كوتاهى كند و تا اذان غسل نكند، روزه اش باطل است. ولى چنانچه
كوتاهى نكند مثلا منتظر باشد كه، حمام گرم شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا
اذان غسل نكند روزه او صحيح است.
مسأله 1644 - اگر زنى كه در حال استحاضه است، غسلهاى روز خود را
به تفصيلى كه در احكام استحاضه در صفحه 61 گفته شد، بجا آورد، روزه او
صحيح است.
مسأله 1645 - كسى كه مس ميت كرده يعنى جايى از بدن خود را به بدن ميت
رسانده، مى تواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد. و اگر در حال روزه هم ميت
را مس نمايد، روزه او باطل نمى شود.
282

8 - اماله كردن
مسأله 1646 - اماله كردن با چيز روان اگرچه از روى ناچارى و براى معالجه
باشد روزه را باطل مى كند.
9 - قى كردن
مسأله 1647 - هرگاه روزه دار عمدا قى كند اگرچه به واسطه مرض و مانند آن
ناچار باشد، روزه اش باطل مى شود ولى اگر سهوا يا بى اختيار قى كند اشكال
ندارد.
مسأله 1648 - اگر در شب چيزى بخورد كه مى داند به واسطه خوردن آن، در
روز بى اختيار قى مى كند، روزه اش صحيح است ولو قى بكند.
مسأله 1649 - اگر روزه دار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه براى او
ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.
مسأله 1650 - اگر مگس در گلوى روزه دار برود، چنانچه ممكن باشد، بايد
آن را بيرون آورد و روزه او باطل نمى شود، ولى اگر بداند كه به واسطه بيرون
آوردن آن، قى مى كند واجب نيست بيرون آورد و روزه او صحيح است.
مسأله 1651 - اگر سهوا چيزى را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش
بيايد كه روزه است چنانچه ممكن باشد، لازم است آن را بيرون آورد و روزه او
صحيح است.
مسأله 1652 - اگر يقين داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن، چيزى از گلو
بيرون مى آيد، نبايد عمدا آروغ بزند ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال
ندارد.
مسأله 1653 - اگر آروغ بزند و چيزى در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون
بريزد و اگر بى اختيار فرو رود، روزه اش صحيح است.
283

احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كند
مسأله 1654 - اگر انسان عمدا و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل مى كند
انجام دهد، روزه او باطل مى شود، و چنانچه از روى عمد نباشد، اشكال ندارد
ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مسأله 1639 گفته شد تا اذان صبح غسل
نكند روزه او باطل است.
مسأله 1655 - اگر روزه دار سهوا يكى از كارهايى كه روزه را باطل مى كند
انجام دهد و به خيال اينكه روزه اش باطل شده، عمدا دوباره يكى از آنها را بجا
آورد روزه او باطل مى شود در صورتى كه مقصر باشد در خيال عدم بطلان.
مسأله 1656 - اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند، روزه او باطل
نمى شود. ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگويند اگر
غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مىزنيم و خودش براى جلوگيرى از ضرر
چيزى بخورد، روزه او باطل مى شود.
مسأله 1657 - روزه دار نبايد جايى برود كه مى داند مجبورش مى كنند كه
خودش روزه خود را باطل كند. و اگر برود و از روى ناچارى كارى كه روزه را
باطل مى كند انجام دهد، روزه او باطل مى شود، بلكه اگر قصد رفتن كند، اگر چه
نرود روزه اش باطل است.
آنچه براى روزه دار مكروه است
مسأله 1658 - چند چيز براى روزه دار مكروه است و از آن جمله است: دوا
ريختن به چشم و سرمه كشيدن، در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد، انجام
دادن هر كارى كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مى شود، انفيه
284

كشيدن اگر نداند كه به حلق مى رسد و اگر بداند به حلق مى رسد جايز نيست، بو
كردن گياههاى معطر، نشستن زن در آب، استعمال شياف، تر كردن لباسى كه در
بدن است، كشيدن دندان و هر كارى كه به واسطه آن از دهان خون بيايد، مسواك
كردن به چوب تر، بى جهت آب يا چيزى در دهان كردن، و نيز مكروه است انسان
بدون قصد بيرون آمدن منى، زن خود را ببوسد يا كارى كند كه شهوت خود را
به حركت آورد. و اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد روزه او باطل مى شود.
جاهايى كه قضاء و كفاره واجب است
مسأله 1659 - اگر در روزه رمضان در شب جنب شود و به تفصيلى كه در
مسأله 1639 گفته شد بيدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، فقط
بايد قضاى آن روز را بگيرد و چنانچه مرتبه سوم بخوابد و بيدار نشود احتياط به
كفاره دادن بايد رعايت شود، ولى اگر كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند، عمدا
انجام دهد، در صورتى كه مى دانسته آن كار روزه را باطل مى كند، قضاء و كفاره بر
او واجب مى شود.
مسألة 1660 - اگر به واسطه ندانستن مسأله كارى انجام دهد كه روزه را باطل
مى كند، چنانچه مى توانسته مسأله را ياد بگيرد، كفاره بر او واجب مى شود و اگر
نمى توانسته مسأله را ياد بگيرد، كفاره بر او واجب نيست.
كفاره روزه
مسأله 1661 - كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده
آزاد كند، يا بدستورى كه در مسأله بعد گفته مى شود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت
فقير را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو
285

و مانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد، بايد هر چند مد كه
مى تواند به فقير اطعام بدهد، و اگر نتواند طعام بدهد استغفار كند، و واجب است
كه هر وقت بتواند، كفاره را بدهد.
مسأله 1662 - كسى كه مى خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، بايد
سى و يك روز آن را پى در پى نباشد اشكال ندارد.
مسأله 1663 - كسى كه مى خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد
موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز، روزى باشد كه مانند عيد قربان، روزه
آن حرام است.
مسأله 1664 - كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد. اگر در بين آن بدون عذر يك
روز روزه نگيرد، يا وقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه آن
واجب است، مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه ها
را از سر بگيرد.
مسأله 1665 - اگر در بين روزهايى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، عذرى مثل
حيض، يا نفاس، براى او پيش آيد، بعد از بر طرف شدن عذر واجب نيست روزه ها
را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از بر طرف شدن عذر بجا آورد.
مسألة 1666 - اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلا
حرام باشد مثل شراب و زنا، يا به جهتى حرام شده باشد، مثل نزديكى كردن با
عيال خود در حال حيض، كفاره جمع بر واجب مى شود يعنى بايد يك بنده
آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند، يا به هر كدام آنها يك مد كه
تقريبا ده سير است، گندم يا جو يا نان و مانند اينها بدهد و چنانچه هر سه برايش
ممكن نباشد، اظهر كفايت يكى از آنها است، و لازم نيست كه هر كدام آنها ممكن است انجام دهد.
مسألة 1667 - اگر روزه دار دروغى را به خدا و پيغمبر صلى الله عليه وآله نسبت دهد كفاره بر
او واجب نيست.
286

مسألة 1668 - اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند يا استمناء نمايد يك كفاره كافى است.
مسأله 1669 - اگر روزه دار در يك روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه
غير جماع و استمناء كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، براى همه آنها يك كفاره كافى است.
مسألة 1670 - اگر روزه دار غير جماع كار ديگرى كه روزه باطل مى كند
انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نمايد، براى هر دو يك كفاره كافى است.
مسألة 1671 - اگر روزه دار غير جماع كار ديگرى كه حلال است و روزه را باطل
مى كند، انجام دهد مثلا آب بياشامد و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه را باطل
مى كند غير جماع انجام دهد، مثلا غذاى حرامى بخورد، يك كفاره كافى است.
مسألة 1672 - اگر روزه دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد، چنانچه
عمدا آن را فرو ببرد روزه اش باطل است و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او
واجب مى شود. و اگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن، خون يا
غذايى كه از صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بيايد و عمدا آن را فرو برد
بايد قضاى آن روزه را بگيرد و كفاره جمع هم بر او واجب مى شود.
مسألة 1673 - اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز
عمدا روزه خود را باطل كند كفاره بر او واجب است و كفاره آن يك بنده آزاد
نمودن يا دو ماه پى در پى روزه گرفتن يا شصت فقير طعام دادن است.
مسألة 1674 - كسى كه مى تواند وقت را تشخيص دهد، اگر به گفته كسى كه
مى گويد مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضاء و كفاره بر او
واجب مى شود.
مسألة 1675 - كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت
كند كفاره از او ساقط نمى شود و اگر پيش از ظهر سفر نمايد، كفاره از او ساقط
مى شود.
287

مسألة 1676 - اگر عمدا روزه خود را باطل كند، و بعد عذرى مانند حيض يا
نفاس يا مرض براى او پيدا شود، كفاره از او ساقط است.
مسألة 1677 - اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و عمدا روزه خود را
باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نيست.
مسألة 1678 - اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال و عمدا
روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب
نيست.
مسألة 1679 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع
كند چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را بايد بدهد
و اگر زن به جماع راضى بوده، بر هر كدام يك كفاره واجب مى شود.
مسألة 1680 - اگر زنى شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع نمايد، يا
كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، واجب نيست كفاره روزه شوهر را
بدهد.
مسأله 1681 - اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع كند و
در بين جماع، زن راضى شود، بايد مرد دو كفاره و زن يك كفاره بدهد.
مسألة 1682 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است
جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مى شود و روزه زن صحيح است و كفاره هم
بر او واجب نيست.
مسألة 1683 - اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگرى كه
روزه را باطل مى كند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد و بر خود زن هم كفاره
واجب نيست.
مسألة 1684 - كسى كه به واسطة مسافرت يا مرض روزه نمى گيرد، نمى تواند
زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند. ولى اگر او را مجبور نمايد، كفاره بر او
واجب نيست.
288

مسألة 1685 - انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند، ولى لازم نيست
فورا آن را انجام دهد.
مسألة 1686 - اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نياورد،
چيزى بر آن اضافه نمى شود.
مسألة 1687 - كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد اگر
به شصت فقير دسترسى دارد، نبايد به هر كدام از انها بيشتر از يك مد كه تقريبا ده
سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى مى تواند
براى هر يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد در
صورتى كه فقير عائله‌مند ولى باشد.
مسألة 1688 - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمدا
كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريبا
ده سير است طعام بدهد و اگر نمى تواند، سه روز روزه بگيرد.
جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است
مسألة 1689 - در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است و كفاره
واجب نيست: اول - آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلى كه در
مسألة 1639 گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار شود. دوم - عملى كه روزه
را باطل مى كند بجا نياورد ولى نيت روزه نكند يا ريا كند، يا قصد كند كه روزه
نباشد، يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد. سوم - آنكه در ماه
رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك روز يا چند روز روزه
بگيرد. چهارم آنكه در ماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى
كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده و نيز اگر بعد از
تحقيق با اينكه گمان دارد صبح شده، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد
289

بعد معلوم شود صبح بوده، قضاى آن روز، بر او واجب است، و اگر بعد از تحقيق
شك كند كه صبح شده يا نه و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد بعد معلوم
شود صبح بوده احتياط آن است كه قضاى روزه آن روز را بجا آورد. پنجم - آنكه
كسى بگويد صبح نشده و انسان به گفته او كارى كه روزه را باطل مى كند انجام
دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. ششم - آنكه كسى بگويد صبح شده و
انسان به گفته او يقين نكند و خود او هم موثق نباشد و كارى كه روزه را باطل
مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم - آنكه كور و مانند آن
به گفته كس ديگر افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. هشتم - آنكه در
هواى صاف به واسطة تاريكى يقين كند كه مغرب شده و افطار كند بعد معلوم شود
مغرب نبوده است و همچنين اگر در هواى ابر به اعتقاد اينكه مغرب شده، افطار
كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضاء لازم است. نهم - آنكه براى خنك شدن يا
بى جهت مضمضه كند يعنى آب در دهان بگرداند و بى اختيار فرو رود. ولى اگر
فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد يا براى وضوء نماز واجب مضمضه
كند و بى اختيار فرو رود، قضاء بر او واجب نيست. و در مضمضه براى وضوء غير
نماز واجب احتياطا قضاء نمايد.
مسألة 1690 - اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بى اختيار فرو رود يا
آب داخل بينى كند و بى اختيار فرو رود، قضاء بر او واجب نيست.
مسألة 1691 - مضمضه زياد براى روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه
بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.
مسألة 1692 - اگر انسان بداند كه به واسطة مضمضه بى اختيار يا از روى
فراموشى آب وارد گلويش مى شود، نبايد مضمضه كند.
مسأله 1693 - اگر در ماه رمضان، بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و
كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضاء لازم
نيست.
290

مسألة 1694 - اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمى تواند افطار كند.
ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مى تواند كارى كه روزه را
باطل مى كند انجام دهد.
احكام روزه قضاء
مسألة 1695 - اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاى وقتى را كه ديوانه
بوده قضاء نمايد.
مسألة 1696 - اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه هاى وقتى را كه كافر
بوده قضاء نمايد ولى اگر مسلمانى كافر شود و دو باره مسلمان گردد، روزه هاى
وقتى را كه كافر بوده بايد قضاء نمايد.
مسأله 1697 - روزه اى كه از انسان به واسطه مستى فوت شده بايد قضاء
نمايد، اگر چه چيزى را كه به واسطه آن مست شده، براى معالجه خورده باشد.
مسألة 1698 - اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه
چه وقت عذر او بر طرف شده، مى تواند مقدار كمتر را قضاء نمايد، مثلا كسى كه
پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمى داند پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم
مى تواند پنج روز روزه بگيرد و همچنين كسى كه نمى داند چه وقت عذر برايش
پيدا شده، مى تواند مقدار كمتر را قضاء نمايد، مثلا اگر در آخرهاى ماه رمضان
مسافرت كند و بعد از رمضان بر گردد و نداند كه بيست و پنجم رمضان مسافرت
كرده، يا بيست و ششم، مى تواند مقدار كمتر يعنى پنج روز را قضاء كند.
مسألة 1699 - اگر از چند ماه رمضان روزه قضاء داشته باشد، قضاى هر كدام
را كه اول بگيرد مانعى ندارد.
مسألة 1700 - اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نيت
معين نكند، روزه اى را كه مى گيرد قضاى كدام رمضان است، قضاى سال اول
291

حساب مى شود
مسألة 1701 - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، مى تواند پيش از ظهر
روزه خود را باطل نمايد.
مسألة 1702 - اگر قضاى روزه ميتى را گرفته باشد، مى تواند بعد از ظهر روزه
را باطل كند اگر چه بهتر است باطل نكند.
مسأله 1703 - اگر به واسطه مرض، يا حيض، يا نفاس، روزه رمضان را نگيرد
و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزهايى را كه نگرفته براى او
قضاء كنند.
مسأله 1704 - اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا
رمضان سال بعد طول بكشد، قضاى روزه هايى را كه نگرفته بر او واجب نيست،
و بايد براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو و مانند
اينها به فقير بدهد، و اگر به واسطه عذر ديگرى مثلا براى مسافرت روزه نگرفته
باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند، روزهايى را كه نگرفته بايد قضاء كند
و احتياط واجب آن است كه براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
مسأله 1705 - اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و بعد از رمضان
مرض او بر طرف شود ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاى
روزه را بگيرد، بايد روزه هايى را كه نگرفته قضاء نمايد. و اگر در ماه رمضان، غير
مرض عذر ديگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر بر طرف شود و تا رمضان
سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه هايى را كه نگرفته لازم نيست
قضاء كند.
مسأله 1706 - اگر در ماه رمضان به واسطه عذرى روزه نگيرد و بعد از
رمضان عذر او بر طرف شود و تا رمضان آينده عمدا قضاى روزه را نگيرد،
بايد روزه قضاء كند و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها هم به
فقير بدهد.
292

مسأله 1707 - اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى
وقت عذرى پيدا كند، بايد روزه قضاء را بگيرد و براى هر روز يك مد گندم يا جو
و مانند اينها به فقير بدهد، و اگر موقعى كه عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد از
بر طرف شدن عذر روزه هاى خود را قضاء كند و پيش از آنكه قضاء نمايد در
تنگى وقت عذر پيدا كند، روزه قضاء را بگيرد و بنا بر احتياط واجب براى هر روز
يك مد طعام هم به فقير بدهد.
مسأله 1708 - اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آنكه خوب شد
بايد قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد كه تقريبا
ده سير است، طعام يعنى گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد.
مسأله 1709 - كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مى تواند
كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.
مسأله 1710 - اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد، بايد قضاء را بگيرد و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
مسأله 1711 - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد، بايد قضاى آن را بجا آورد و
براى هر روز دو ماه روزه بگيرد، يا به شصت فقير طعام بدهد، يا يك بنده آزاد كند
و چناچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد، بنا بر احتياط براى
هر روز يك مد طعام لازم است.
مسألة 1712 - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد و در روز، مكرر جماع كند يا
استمناء نمايد و اگر چند مرتبه كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد،
مثلا چند مرتبه غذا بخورد، يك كفاره كافى است.
مسأله 1713 - بعد از مرگ پدر و مادر پسر بزرگتر بايد قضاى نماز و روزه آنان
را به تفصيلى كه در صفحه 225 گفته شد بجا آورد.
مسأله 1714 - اگر پدر و مادر غير از روزه رمضان، روزه واجب ديگرى را مانند
روزه نذر نگرفته باشند، بايد پسر بزرگتر قضاء نمايد.
293

احكام روزه مسافر
مسأله 1715 - مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو
ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد و مسافرى كه نمازش را تمام مى خواند 7
مثل كسى كه شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است، بايد در سفر روزه
بگيرد.
مسأله 1716 - مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولى اگر براى فرار از
روزه باشد بهتر سفر نكردن است.
مسألة 1717 - اگر غير روزه رمضان، روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد
مثلا نذر كرده باشد روز معينى را روزه بگيرد، تا ناچار نشود، نمى تواند در آن روز
مسافرت كند. و اگر در سفر باشد چنانچه ممكن است بايد قصد كند كه ده روز
در جاى بماند و آن روز را روزه بگيرد.
مسأله 1718 - اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن معين نكند، مىتواند آن را در
سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد بايد
آن را در سفر بجا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معينى را، چه مسافر باشد يا نباشد،
روزه بگيرد، بايد آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگيرد.
مسأله 1719 - مسافر مى تواند براى خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه
روزه مستحبى بگيرد.
مسأله 1720 - كسى كه نمى داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه
بگيرد و در بين روز مسأئل را بفهمد، روزه اش باطل مى شود. و اگر تا مغرب نفهمد،
روزه اش صحيح است.
مسأله 1721 - اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر
باطل است و در سفر روزه بگيرد روزه او باطل است.
294

مسأله 1722 - اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام
كند و اگر پيش از ظهر مسافرت كند بايد روزه خود را باطل كند.
مسأله 1723 - اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه
مى خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام
نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده، روزه آن روز بر او واجب
نيست.
مسأله 1724 - اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه
مى خواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.
مسأله 1725 - مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد مكروه است در روز
ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملا خود را سير كند.
كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست
مسأله 1726 - كسى كه به واسطه پيرى نمى تواند روزه بگيرد، يا براى او
مشقت دارد، روز ه بر او واجب نيست. ولى در هر دو صورت بايد براى هر روز يك
مد كه تقريبا ده سير است گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد.
مسأله 1727 - كسى كه به واسطه پيرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان
بتواند روزه بگيرد لازم نيست قضاى روزه هايى را كه نگرفته بجا آورد.
مسأله 1728 - اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مى شود و نمى تواند
تشنگى را تحمل كند، يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست.
ولى در هر دو صورت بايد براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها به ‌فقير بدهد. و
چنانچه بعد از رمضان بتواند روزه بگيرد، لازم است روزه هايى را كه نگرفته قضاء
نمايد، بلى در صورتى كه تا رمضان بعد نتواند روزه بگيرد قضاء لازم نيست.
مسأله 1729 - زنى كه زائيدن او نزديك است و روزه براى حملش ضرر دارد.
295

روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مد طعام يعنى گندم يا جو و
مانند اينها به فقير بدهد. و نيز اگر روزه براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب
نيست، بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هايى
را كه نگرفته بايد قضاء نمايد.
مسأله 1730 - زنى كه بچه شير مى دهد و شير او كم است چه مادر بچه، يا
دايه او باشد، يا بى اجرت شير دهد، اگر روزه براى بچه‌اى كه شير مى دهد
ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست و بايد براى هر روز يك مد طعام يعنى
گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد، و نيز اگر براى خودش ضرر دارد، روزه
بر او واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد. و در هر دو
صورت روزه هايى را كه نگرفته بايد قضاء نمايد، ولى اگر كسى پيدا شود كه بى اجرت
بچه را شير دهد، يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس
ديگرى كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، بايد بچه را به او بدهد و روزه
بگيرد.
راه ثابت شدن اول ماه
مسأله 1731 - اول ماه به پنج چيز ثابت مى شود. اول - آنكه خود انسان ماه را
ببيند دوم - عده اى كه از گفته آنان يقين پيدا مى شود، بگويند ماه را ديده ايم.
و همچنين است هر چيزى كه به واسطه آن يقين پيدا شود. سوم - دو مرد عادل
بگويند كه در شب ماه را ديده ايم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند،
اول ماه ثابت نمى شود. بلكه بنا بر اظهر هلال به شهادت عدل واحد ثابت
مى شود. چهارم - سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه
رمضان ثابت مى شود، و سى روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه
شوال ثابت مىشود. پنجم - حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.
296

مسأله 1732 - اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم كه تقليد او
را نمى كند، بايد به حكم او عمل نمايد. ولى كسى كه مى داند حاكم شرع اشتباه
كرده، نمى تواند به حكم او عمل نمايد.
مسأله 1733 - اول ماه با پيشگويى منجمين ثابت نمى شود. ولى اگر انسان از
گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به ان عمل نمايد.
مسأله 1734 - بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمىشود كه شب
پيش شب اول ماه بوده است.
مسأله 1735 - اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد،
چنانچه دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده‌ايم، بايد روزه آن روز را
قضاء نمايد بلكه يك نفر هم بگويد بايد قضاء نمايد.
مسأله 1736 - اگر در شهرى اول ماه ثابت شود براى مردم شهرهاى ديگر نيز
ثابت مى شود، چه دور باشند، چه نزديك، در افق متحد باشند يا نه در صورتى كه
در شب مشترك باشند ولو به اينكه اول شب يكى آخر شب ديگرى باشد.
مسأله 1737 - اول ماه به تلگراف ثابت مى شود چه دو شهرى كه از يكى به
ديگرى تلگراف كرده اند، نزديك يا هم افق باشند و چه نباشند اگر انسان بداند كه
تلگراف از روى حكم حاكم شرع يا شهادت عادل يا از راه ديگرى بوده كه شرعا
معتبر است.
مسأله 1738 - روزى را كه انسان نمى داند آخر رمضان است يا اول شوال،
بايد روزه بگيرد. ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطار
كند.
مسأله 1739 - اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل
نمايد و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است به
شرطى كه يقين نكند آن ماه مقدم بر رمضان است ولى بايد بعد از گذشتن يازده ماه
از ماهى كه روزه گرفته، دو باره يك ماه روزه بگيرد.
297

روزه هاى حرام و مكروه
مسأله 1740 - روزه عيد فطر و قربان، حرام است و نيز روزى كه انسان نمىداند
آخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد حرام است
مسأله 1741 - اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بين
برود روزه او حرام است. بلكه اگر حق شوهر هم از بين نرود، بدون اجازه او
روزه مستحبى نگيرد.
مسأله 1742 - روزه مستحبى اولاد اگر اسباب اذيت پدر و مادر، يا جد شود
حرام است.
مسأله 1743 - اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد، و در بين روز
پدر او را نهى كند، چنانچه مخالفت او موجب اذيتش باشد بايد افطار كند.
مسأله 1744 - كسى كه مى داند روزه براى او ضرر ندارد اگر چه دكتر بگويد ضرر
دارد، بايد روزه بگيرد، و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد، اگر
چه دكتر بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.
مسأله 1745 - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد، و از آن
احتمال ترس براى او پيدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نبايد
روزه بگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.
مسأله 1746 - كسى كه عقيده اش اين است كه روزه براى او ضرر ندارد، اگر
روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، بنا بر احتياط واجب
بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1747 - غير از روزه هايى كه گفته شد روزه هاى حرام ديگرى هم هست
كه در كتابهاى مفصل ذكر شده است.
مسأله 1748 - روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است.
298

روزهاى مستحب
مسأله 1749 - روزه تمام روزهاى سال، غير از روزه هاى حرام و مكروه كه
بيان شد، مستحب است. و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است كه از
آن جمله است:
1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه، و چهار شنبه اولى كه بعد از روز
دهم ماه است و اگر كسى اينها را بجا نياورد، مستحب است قضاء نمايد و
چنانچه اصلا نتواند روزه بگيرد، مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا
6، 12 نخود نقره به فقير بدهد.
2 - سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.
3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه اگر يك روز
باشد.
4 - روز عيد نوروز، روز چهارم تا نهم شوال، روز نهم و بيست و پنجم
ذى قعده، روز اول تا روز نهم ذى حجه (روز عرفه) ولى اگر به واسطه ضعف
روزه نتواند دعاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است، عيد سعيد
غدير (18 ذى حجه)، روز مباهله (24 ذى حجه) روز اول و سوم و هفتم
محرم، ميلاد مسعود پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله (27 رجب) و اگر كسى روزه مستحبى
بگيرد واجب نيست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را
به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قول كند، و در بين روز افطار نمايد.
299

مواردى كه مستحب است انسان از كارهايى
كه روزه را باطل مى كند خود دارى نمايد
مسأله 1750 - براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه
نيستند از كارى كه روزه را باطل مى كند خود دارى نماييد:
اول - مسافرى كه در سفر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد و
پيش از ظهر به وطنش يا به جايى كه مى خواهد ده روز بماند برسد.
دوم - مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جايى كه مى خواهد ده روز در
آنجا بماند برسد.
سوم - مريضى كه بعد از ظهر خوب شود.
پنجم - زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.
ششم - كافرى كه بعد از ظهر مسلمان شود.
مسأله 1751 - مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از
افطار كردن بخواند. ولى اگر كسى منتظر اوست يا ميل زيادى به غذا دارد كه
نمى تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولى بقدرى كه
ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد.
احكام خمس
مسأله 1752 - در هفت چيز خمس واجب مى شود: اول - منفعت كسب.
300

دوم - معدن سوم - گنج. چهارم - مال حلال مخلوط به حرام. پنجم - جواهرى
كه به واسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا بدست مى آيد. ششم - غنيمت
جنگ - هفتم - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد و احكام اينها مفصلا بيان
خواهد شد.
1 - منفعت كسب
مسأله 1753 - هر گاه انسان از تجارت يا صنعت، يا كسبهاى ديگر مالى
بدست آورد، اگر چه مثلا نماز و روزه ميتى را بجا آورد و از اجرت آن مالى تهيه
كند چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس يعنى پنج
يك آن را به دستورى كه بعدا گفته مى شود بدهد.
مسأله 1754 - اگر از غير كسب، مالى بدست آورد، مثلا چيزى به او ببخشند،
واجب است خمس آن را هم بدهد اگر از مخارج سالش زياد بيايد.
مسأله 1755 - مهرى را كه زن مى گيرد خمس دارد اگر از مخارج سال زياد
باشد، و همچنين ارثى كه به انسان مى رسد از كسى كه انسان گمان ارث بردن از او
را ندارد، بلى اگر ارث از كسى برسد كه گمان ارث بردن از او را دارد خمس ندارد.
مسأله 1756 - اگر مالى به ارث به او برسد و بداند كسى كه اين مال از او به ارث
رسيده خمس آن را نداده، بايد خمس آن را بدهد، و نيز اگر در خود آن مال خمس
نباشد ولى انسان بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است،
بايد خمس را از مال او بدهد.
مسأله 1757 - اگر به واسطه قناعت كردن چيزى از مخارج سال انسان زياد
بيايد، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1758 - كسى كه ديگرى مخارج او را مى دهد، بايد خمس تمام مالى را كه بدست مى آورد بدهد.
301

مسأله 1759 - اگر ملكى را بر افراد معينى مثلا بر اولاد خود وقف نمايد،
چنانچه در آن ملك زراعت و درختكارى كنند و از آن چيزى بدست آورند و از
مخارج سال آنها زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهند، بلكه اگر ي ور ديگرى هم از
ملك نفع ببرند مثلا اجاره آن را بگيرند، بايد خمس مقدارى را كه از مخارج
سالشان زياد مى آيد بدهند.
مسأله 1760 - اگر مالى را كه فقير بابت خمس و زكوه و صدقه مستحبى گرفته از
مخارج سالش زياد بيايد، واجب است خمس آن را بدهد، و نيز اگر از مالى كه
به او داده اند منفعتى ببرد مثلا از درختى كه بابت خمس به او داده اند ميوه اى
بدست آورد و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1761 - اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد يعنى بفروشند،
بگويد اين جنس را به اين پول مى خرم چنانچه بنا دارد ولو از پول ديگر خمس بدهد بلكه مردد هم باشد در خمس دادن، معامله صحيح است و خمس متعلق
مى شود به آنچه خريده و اگر بنا دارد خمس ندهند چنانچه حاكم شرع معامله پنج
يك آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحيح است. و انسان بايد پنج يك جنسى
را كه خريده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است.
پس اگر پولى را كه فروشنده گرفته از بين نرفته حاكم شرع خمس همان پول را
مى گيرد و اگر از بين رفته عوض خمس را از فروشنده يا خريدار مطالبه مى كند.
مسأله 1762 - اگر جنسى را بخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس
نداده بدهد، معامله اى كه كرده صحيح است و اگر بنا دارد خمس بدهد يا مردد
باشد آن پول به تمامه مال فروشنده است و خمس به ذمه خريدار تعلق مى گيرد،
و اگر بنا دارد خمس ندهد چون از پولى كه خمس در آن است به فروشنده داده، به
مقدار پنج يك همان را مى گيرد و اگر از بين رفته عوض آن را از خريدار
يا فروشنده مطالبه مى كند
302

مسأله 1763 - اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد، اگر فروشنده بناى
خمس ندادن را ندارد و الا چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك آن را
اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مى تواند پنج يك آن مال را
بگيرد. و اگر اجازه بدهد معامله صحيح است. و خريدار بايد پنج يك پول آن را
به حاكم شرع بدهد، و اگر به فروشنده داده مى تواند از او پس بگيرد.
مسأله 1764 - اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند، پنج يك
آن چيز، مال او نمى شود و در صورتى كه بخشنده بنا دارد خمس ندهد و الا مال او
مىشود و خمس به ذمه بخشنده تعلق مى گيرد.
مسأله 1765 - اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد، مالى بدست
انسان آيد، واجب نيست خمس آن را بدهد.
مسأله 1766 - تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه منفعت
مى برند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالش زياد مى آيد
بدهند و كسى كه شغلش كاسبى نيست، اگر اتفاقا منفعتى ببرد، بعد از آنكه يك سال
از موقعى كه فائده برده بگذرد بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش زياد آمده
بدهد.
مسأله 1767 - انسان مى تواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آيد
خمس آن را بدهد، و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد، و اگر
براى دادن خمس سال شمسى قرار دهد، مانعى ندارد.
مسأله 1768 - كسى كه مانند تاجر و كاسب بايد براى دادن خمس، سال قرار
دهد اگر منفعتى بدست آورد و در بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را
از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند.
مسأله 1769 - اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود، و آن را
نفروشد و در بين سال قيمتش پايين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست.
303

مسأله 1770 - اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و به اميد
اينكه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش پايين
آيد تنزل قيمت بعد از تمام شدن شال باشد خمس مقدارى كه بالاتر رفته واجب
است در صورتى كه تقصير در اداء خمس كرده باشد و الا واجب نيست.
مسأله 1771 - اگر غير مال التجاره مالى داشته باشد كه خمسش را داده يا
خمس ندارد مثلا ارث به او رسيده، چنانچه قيمتش بالا رو د، مقدارى كه بر
قيمتش اضافه شده، خمس دارد. و همچنين قيمتش اگر مثلا درختى كه خريده ميوه
بياورد، يا گوسفند چاق شود، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1772 - اگر باغى احداث كند براى آنكه بعد از بالا رفتن قيمتش
بفروشد بايد خمس ميوه و نمو درختها و زيادى قيمت باغ را بدهد ولى اگر قصدش اين باشد كه از ميوه آن استفاده كند، فقط بايد خمس ميوه و نمو درختها
را بدهد.
مسأله 1773 - اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد در هر سال زيادى
او را بايد خمسش را بدهد. و همچنين اگر مثلا از شاخه هاى آن كه معمولا هر سال
مى برند استفاده اى ببرد و به تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسبش از مخارج سال او
زياد، در آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1774 - كسى كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مى گيرد و خريد
وفور و زراعت هم مى كند بايد خمس آنچه را در آخر سال از مخارج او زياد
مى آيد بدهد. و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر ضرر كند و تمام
رأس المال يا بعض او تلف شود چنانچه نفعى كه برده به مقدار ضرر و سرمايه يا
كمتر باشد خمس نفعى كه برده واجب نيست، و اگر زيادتر باشد در مقدار زايد
بعد از كم كردن مخارج سال - خمس واجب است.
مسأله 1775 - خرجهايى را كه انسان براى بدست آوردن فائده مى كند مانند
دلالى و حمالى مىتواند جزء مخارج حساب نمايد.
304

مسأله 1776 - آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك
و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه دختر وزارت و مانند اينها
مى رساند در صورتى كه از شأن او زياد نباشد و زياده روى هم نكرده باشد، خمس ندارد.
مسأله 1777 - مالى را كه انسان به مصرف نذر و كفاره مى رساند، جزء مخارج
ساليانه است. و نيز مالى را كه به كسى مى بخشد يا جايزه مى دهد، در صورتى كه از
شأن او زياد نباشد، از مخارج ساليانه حساب مى شود.
مسأله 1778 - اگر انسان در شهرى باشد كه معمولا هر سال مقدارى از جهيزيه
دختر را تهيه مى كنند، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس
آن را نبايد بدهد و اگر از منافع آن سال در سال بعد جهيزيه تهيه نمايد، بايد
خمس آن را بدهد.
مسأله 1779 - مالى را كه خرج سفر حج مى كند، از مخارج سالى حساب
مى شود كه در آن سال خرج كرده و اگر سفر او تا مقدارى از سال بعد طول بكشد
آنچه در سال بعد مصرف مى شود جزء مؤنه سال بعد حساب مى شود.
مسأله 1780 - كسى كه از كسب و تجارت فائده اى برده، اگر مال ديگرى هم
دارد كه خمس آن واجب نيست مى تواند مخارج سال خود را فقط از فائده كسب
حساب كند.
مسأله 1781 - اگر آذوقه اى كه براى مصرف سالش خريده، در اخر سال
زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد،
در صورتى كه قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده باشد بايد قيمت آخر سال را
حساب كند.
مسأله 1782 - اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه اى براى منزل
بخرد هر وقت احتياجش از آن بر طرف شد واجب است كه خمس آن را بدهد. و
همچنين است زيور آلات زنانه، اگر وقت زينت كردن زن به آنها گذشته باشد.
305

مسأله 1783 - اگر در يك سال منفعتى نبرد نمى تواند مخارج آن سال را از
منفعتى كه در سال بعد مى برد كسر نمايد.
مسأله 1784 - اگر در اول سال منفعتى نبرد و از سرمايه خرج كند، و پيش از
تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد، مى تواند مقدارى را كه از سرمايه برداشته از
منافع كسر كند
مسأله 1785 - اگر مقدارى از سرمايه از بين برود و از باقيمانده آن منافعى ببرد
كه از خرج سالش زياد بيايد، مى تواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده، از منافع
بر دارد.
مسأله 1786 - اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى او از بين برود.
نمى تواند از منفعتى كه به دستش مى آيد آن چيز را تهيه كند. ولى اگر در همان سال
به آن چيز احتياج داشته باشد، مى تواند در بين سال از منافع كسب، آن را تهيه
نمايد.
مسأله 1787 - اگر در اول سال براى مخارج خود قرض كند و پيش از تمام
شدن سال منفعتى ببرد، مى تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد.
مسأله 1788 - اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج هود قرض كند،
مى تواند از منافع سالهاى بعد قرض خود را اداء نمايد.
مسأله 1789 - اگر براى زياد كردن مال، يا خريدن ملكى كه به آن احتياج ندارد
قرض كند، نمى تواند از منافع كسب آن قرض را بدهد. ولى اگر مالى را كه قرض
كرده و چيزى را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض خود را
بدهد مى تواند از منافع كسب قرض را اداء نمايد.
مسأله 1790 - انسان مى تواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد، يا به مقدار
قيمت خمس كه بدهكار است، پول يا جنس ديگر بدهد.
مسأله 1791 - كسى كه قصد دادن خمس را دارد تا پنج يك مال باقى است
مى تواند در بقيه آن تصرف كند.
306

مسأله 1792 - كسى كه خمس بدهكار است بنابر احتياط نمى تواند آن را به
ذمه بگيرد يعنى خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند
و چنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1793 - كسى كه خمس بدهكار است اگر با حاكم شرع مصالحه كند
مى تواند در تمام مال تصرف نمايد و بعد از مصالحه منافعى كه بدست مى آيد
مال خود او است.
مسأله 1794 - كسى كه با ديگرى شريك است اگر خمس منافع خود را بدهد
و شريك او ندهد و بنا داشته باشد كه خمس ندهد و بنا داشته باشد كه خمس ندهد و در
سال بعد، از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت بگذارد، هيچ كدام نمى توانند در آن مال
تصرف كنند.
مسأله 1795 - اگر بچه صغير سرمايه اى داشته باشد و از آن منافعى بدست
آيد واجب است ولى، خمس آن را بدهد.
مسأله
1796 - انسان نمى تواند در مالى كه يقين دارد خمسش را نداده اند و
صاحبش بنا دارد خمس ندهد تصرف كند، ولى در مالى كه شك دارد خمس آن را
داده اند يا نه، مى تواند تصرف نمايد.
مسأله 1797 - كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر مالى بخرد و قيمت آن
بالا رود، بايد خمس قيمت فعلى آن را بدهد.
مسأله 1798 - كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر از منافع كسب
چيزى كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از خريد آن گذشته، بايد
خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد
مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فائده برده
آنها را خريده، لازم نيست خمس آنها را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بنا بر احتياط واجب بايد با حاكم شرع
مصالحه كند.
307

2 - معدن
مسأله 1799 - اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ،
فيروزه، عقيق، زاج، نمك و معدنهاى ديگر چيزى بدست آورد، در صورتى كه
به مقدار نصاب باشد بايد خمس آن را بدهد بلكه بنا بر احتياط واجب اگر كمتر از
نصاب هم باشد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1800 - نصاب معدن 105 مثقال معمولى نقره يا 15 مثقال معمولى طلا
است يعنى اگر قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده، قبل از كم كردن
مخارجى كه براى آن كرده به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا برسد بايد خمس
آن را بدهد.
مسأله 1801 - اگر آن چيزى كه از معدن خارج كرده مورد عملى قرار دهد كه
قيمت آن زياد گردد آن زيادى حكم منافع كسب را دارد كه در صورت زيادى از
مخارج سال خمس دارد.
مسأله 1802 - گچ و آهك و گل سر شور و گل سرخ از چيزهاى معدنى نيست و
كسى كه اينها را بيرون من آورد، در صورتى بايد خمس بدهد كه آنچه را بيرون
آورده به تنهايى يا با منافع ديگر كسبش از مخارج سال او زايد بيايد.
مسأله 1803 - كسى كه از معدن چيزى بدست مى آورد، بايد خمس آن را
بدهد چه معدن روى زمين باشد، يا زير آن، در زمينى باشد كه ملك است، يا در
جايى باشد كه مالك ندارد.
مسأله 1804 - اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 105 مثقال
نقره يا 15 مثقال طلا مى رسد يا نه، لازم نيست به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت
آن را معلوم كند.
مسأله 1805 - اگر چند نفر چيزى از معدن بيرون آوردند، چنانچه قبل از كم
كردن مخارجى كه براى آن كرده اند، قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا
308

برسد اگر چه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد. بايد خمس آن را بدهند
و همچنين اگر مجموع كمتر از نصاب باشد. بنا بر احتياط واجب.
مسأله 1806 - اگر معدنى را كه در ملك ديگريست بيرون آورد، آنچه از آن
بدست مى آيد مال صاحب ملك است. و چون صاحب ملك براى بيرون آوردن
آن خرجى نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده بدهد.
3 - گنج
مسأله 1807 - گنج، مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان
باشد و كسى آن را پيدا كند و طورى باشد كه به آن، گنج بگويند و خمس در آن
واجب است اگر طلا و نقره باشد.
مسأله 1808 - اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند، مال
خود او است و بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1809 - نصاب گنج 105 مثقال نقره در نقره 15 مثقال طلا است در طلا
يعنى اگر نقره اى را كه از گنج بدست مى آورد، قبل از كم كردن مخارجى كه براى آن
كرده به 105 مثقال و طلا به 15 مثقال برسد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1810 - اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند مال
كسانى كه قبلا مالك آن زمين بودن اند نيست، مال خود او مى شود و بايد خمس آن
را بدهد، ولى اگر احتمال دهد كه مال يكى از آنان است، بايد به او اطلاع دهد و
چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسى كه پيش از او مالك زمين بوده
اطلاع دهد، و به همين ترتيب به تمام كسانى كه پيش از او مالك زمين بوده اند خبر
دهد و اگر معلوم شود مال هيچ يك آنان نيست مال خود او مى شود و بايد خمس
آن را بدهد.
مسأله 1811 - اگر در ظرفهاى متعددى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا كند كه
قيمت آنها روى هم 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا باشد، بايد خمس آن را بدهد.
309

ولى چنانچه در چند حا گنج پيدا كند و هر كدام كمتر از نصاب باشد ولو مجموع
به د نصاب برسد خمس واجب نيست
مسأله 1812 - اگر دو نفر گنجى پيدا كننند كه قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15
مثقال طلا برسد، اگر چه سهم هر يك آنان به اين مقدار نباشد بايد خمس آن را
بدهند.
مسأله 1813 - اگر كسى حيوانى را بخرد و در شكم آن مالى پيدا كند چنانچه
احتمال دهد كه مال فروشنده است، بايد به او خبر دهد، و اگر معلوم شود مال او
نيست، بايد به ترتيب، صاحبان قبلى آن را خبر كند در صورتى كه احتمال دهد
مال آنها باشد و چنانچه معلوم شود كه مال هيچ يك آنان نيست خمس گنج
واجب نيست، بلى در صورتى كه از مصارف سال او زياد باشد خمس واجب
است يعنى حكم منافع كسب را دارد.
4 - مال حلال مخلوط به حرام
مسأله 1814 - اگر مال حلال با مال حرام بطورى مخلوط شود كه انسان نتواند
آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هيچ كدام معلوم
نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيه مال حلال مى شود
مسأله 1815 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را
بداند و صاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 1816 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را
نداند و صاحبش را بشناسد بايد يكديگر را راضى نمايند و چنانچه صاحب
مال راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند چيز معينى مال او است و شك كند كه
بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه يقين دارد مال او است به او
بدهد بقيه مال خود او است، و اگر مال معين را نداند به او تعلق دارد در صورتى كه
تمام مال تحت يد او است با مراجعه به حاكم شرع حد اقل مقدارى را كه مى داند
310

مال او است به او مى دهد و بقيه بر خودش حلال است، و اگر تحت يد او نباشد
مقدار متيقن مال آن شخص را به او مى دهد البته با نظر حاكم و مقدارى كه يقينا
مال او است بر مى دارد، و در مقدار مشتبه با اجازه حاكم شرع نصف مى كنند.
هر كدام نصف آن مال را بر مى دارند.
مسأله 1817 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، يا مالى كه
صاحبش را نمى شناسد به نيت او صدقه بدهد، بعد از آنكه صاحبش پيدا شد،
لازم نيست به مقدار مالش به او بدهد.
مسأله 1819 - اگر مال حالى با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد
و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولى نتواند بفهمد
كيست چنانچه مال دست او باشد و تسلط بر او بوجه شرعى نباشد بايد همه آنها
را راضى نمايد و اگر در دست او نباشد يا تسلط به وجه شرعى باشد حاكم شرع
مصالحه مى كند با همه افراد، و به طور مساوى قسمت مى نمايد.
5 - جواهرى كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد
مسأله 1820 - اگر به واسطه غواصى يعنى فرو رفتن درد دريا لؤلؤ و مرجان يا
جواهر ديگرى بيرون آورند،، روئيدنى باشد، يا معدنى، چنانچه قبل از كم كردن
مخارجى كه براى بيرون آوردن آن كرده اند، قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بايد
خمس آن را بدهند. چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا در چند
دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا از چند جنس، يك نفر آن را بيرون
آورده باشد، يا چند نفر.
311

مسأله 1821 - اگر بدون فرو رفتن در دريا به وسيله اسبابى جواهر بيرون آورد
يا از روى آب دريا يا از كنار دريا جواهر بگيرد، در صورتى بايد خمس آن را
بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج
سالش زيادتر باشد
مسأله 1822 - خمس ماهى و حيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در
دريا مى گيرد، در صورتى واجب است كه به تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسب او
از مخارج سالش زيادتر باشد.
مسأله 1823 - اگر انسان بدون قصد اينكه چيزى از دريا بيرون آورد در دريا
فرو رود و اتفاقا جواهرى به دستش آيد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1824 - اگر انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد و در شكم
آن جواهرى پيدا كه قيمتش هيجده نخود طلا يا بيشتر باشد، چنانچه آن
حيوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست، بايد خمس آن را
بدهد و اگر اتفاقا جواهر بلعيده باشد، در صورتى خمس آن واجب است كه به
تنهايى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مسأله 1825 - اگر در رودخانه هاى بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و
جواهرى بيرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مى آيد بنا بر احتياط
بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1826 - اگر در آب فرو رود و مقدارى عنبر بيرون آورد كه قيمت آن 18
نخود طلا هم نباشد، بايد خمس آن را بدهد و همچنين چنانچه از روى آب يا از
كنار دريا بدست آورد، اگر چه قيمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد خمس آن
واجب است.
مسأله 1828 - كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است، اگر خمس
آنها را بدهد و چيزى از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست دو باره خمس آن را
بدهد.
312

مسأله 1828 - اگر بچه اى معدنى را بيرون آورد، يا مال حلال مخلوط به حرام
داشته باشد، يا گنجى پيدا كند، يا به واسطه فرو رفتن در دريا، جواهرى بيرون
آورد ولى او بايد خمس آنها را بدهد.
6 - غنيمت
مسأله 1829 - اگر مسلمانان به امر امام عليه السلام با كفار جنگ كنند و چيزهايى در
جنگ بدست آورند، به آنها غنيمت گفته مى شود، و مخارجى را كه براى غنيمت
كرده اند، مانند مخارج نگهدارى و حمل و نقل آن و چيزهايى كه مخصوص به امام
است، بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيه آن را بدهند.
7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد.
مسأله 1830 - اگر كافر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از
همان زمين يا از مال ديگرش بدهد. و نيز اگر خانه و دكان و مانند اينها را از
مسلمانان بخرد، بايد خمس زمين آن را بدهد و در دادن اين خمس قصد قربت لازم
نيست، بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مى گيرد، لازم نيست قصد قربت
نمايد.
مسأله 1831 - اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان
ديگرى هم بفروشد، خمس از كافر ساقط نمى شود، و نيز اگر بميرد و مسلمانى
آن زمين را از او ارث ببرد، بايد خمس آن را از همان زمين، يا از مال ديگر كافر
بدهد
مسأله 1832 - اگر كافر ذمى موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس ندهد، يا
شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحيح نيست و بايد خمس را
بدهد ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد اشكال ندارد.
313

مسأله 1833 - اگر مسلمان زمين را به غير خريد و فروش ملك كافر كند
و عوض آن را بگيرد مثلا به او صلح نمايد، كافر ذمى لازم نيست خمس آن را
بدهد.
مسأله 1834 - اگر كافر ذمى صغير باشد، و ولى او برايش زمينى بخرد، بايد
خمس آن را بدهد.
مصرف خمس
مسأله 1835 - خمس را بايد دو قسمت كنند: يك قسمت آن سهم سادات
است و بايد به سيد فقير، يا يتيم، يا به سيدى كه در سفر درمانده شده بدهند
و نصف ديگر آن سهم امام عليه السلام است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط
بدهند. يا به مصرفى كه او اجازه مىدهد برسانند ولى اگر انسان بخواهد سهم امام
را به مجتهدى كه از او تقليد نمى كند بدهد، در صورتى به او اذن داده مى شود كه
بداند آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مى كند، سهم امام را به يك طور مصرف
مى كنند.
مسأله 1836 - سيد يتيمى كه به او خمس مى دهند، بايد فقير باشد ولى به
سيدى كه در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقير هم نباشد، مى شود خمس داد.
مسأله 1837 - به سيدى كه در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصيت
باشد، خمس بدهند اشكال ندارد.
مسأله 1838 - به سيدى كه عادل نيست مى شود خمس داد ولى به سيدى كه
دوازده امامى نيست بنا بر احتياط نبايد خمس بدهند.
مسأله 1839 - به سيدى كه معصيتكار است، اگر خمس دادن كمك به معصيت
او باشد و ندادن خمس موجب مى شود كه معصيت نكند نبايد خمس داد ولى اگر
داده شود ذمه برى مى شود.
314

مسأله 1840 - اگر كسى بگويد سيدم نمى شود به او خمس داد، مگر آنكه يك
نفر عادل، بلكه موثق سيد بودن او را تصديق كند، يا در بين مردم بطورى معروف
باشد كه انسان يقين كند يا اطمينان پيدا كند كه سيد است.
مسأله 1841 - به كسى كه در شهر خودش مشهور باشد سيد است، اگر چه
انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد مى شود خمس داد.
مسأله 1842 - كسى كه زنش سيده است بنابر احتياط واجب نبايد به او خمس
بدهند كه به مصرف مخارج خودش برساند. ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن
واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد، جايز است انسان خمس به آن زن
بدهد كه به مصرف آنان برساند.
مسأله 1843 - اگر مخارج سيدى كه عيال انسان نيست بر انسان واجب باشد،
بنا بر احتياط واجب، نمى تواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد، و همچنين
اگر مقدارى خمس ملك او كند كه به مصرف مخارج خودش برساند ولى اگر مقدارى خمس ملك او كند كه صرف در چيزهايى كه نفقات واجبه نيست بنمايد
مانعى ندارد.
مسأله 1844 - به سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و او
نمى تواند مخارج آن سيد را بدهد، يا دارد و نمى دهد مى شود خمس داد.
مسأله 1845 - احتياط واجب آن است كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد
فقير خمس ندهند.
مسأله 1846 - اگر در شهر انسان سيد مستحقى نباشد و احتمال هم ندهد كه
پيدا شود، يا نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد، بايد خمس را به
شهر ديگر ببرد به مستحق برساند و مىتواند مخارج بردن آن را از خمس بر دارد.
و اگر خمس از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، بايد عوض آن را
بدهد و اگر كوتاهى نكرده، چيزى بر او واجب نيست.
مسأله 1847 - هر گاه در شهر خودش مستحقى نباشد ولى احتمال دهد كه پيدا
315

شود اگر چه نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد، مى تواند خمس را
به شهر ديگر ببرد و چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف شود، نبايد
چيزى بدهد، ولى نمى تواند مخارج بدن آن را از خمس بردارد.
مسأله 1848 - اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، باز هم مى تواند خمس
را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند، ولى مخارج بردن آن را بايد از خودش
بدهد و در صورتى كه خمس از بين برود، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده
باشد ضامن است
مسأله 1849 - اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد، و از بين برود
لازم نيست دو باره خمس بدهد. و همچنين است اگر به كسى بدهد كه از طرف
حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.
مسأله 1850 - اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس ديگر بدهد، بايد به
قيمت واقعى آن جنس حساب كند و چنانچه گرانتر از قيمت حساب كند، اگر چه
مستحق به آن قيمت راضى شده باشد، بايد مقدارى را كه زياد حساب كرده بدهد.
مسأله 1851 - كسى كه از مستحق طلبكار است مى تواند طلب خود را بابت
خمس حساب كند و بنابر احتياط واجب بايد از حاكم شرع اجازه بگيرد يا آنكه
خمس را به او بدهد و بعدا مستحق بابت بدهى خود ره او برگرداند و مى تواند از
مستحق وكالت گرفته و خود از جانب او قبض نموده و بابت طلبش دريافت كند.
احكام زكات
مسأله 1852 - زكات 9 چيز واجب است: اول - گندم - دوم - جو. سوم - خرما.
چهارم - كشمش. پنجم - طلا. ششم - نقره. هفتم - شتر. هشتم - گاو. نهم - گوسفند. و اگر كسى مالك يكى از اين نه چيز باشد، با شرايطى كه بعدا گفته
مى شود، بايد مقدارى كه معين شده، به يكى از مصرفهايى كه دستور داده اند برساند.
316

مسأله 1853 سلت كه دانه ايست به نر مى گندم و خاصيت جو دارد و علس
كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعاء مى باشد، زكاتشان بنا بر احتياط
واجب بايد داده شود.
شرايط واجب شدن زكات
مسأله 1854 - زكات در صورتى واجب مى شود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا
گفته مى شود، برسد و مالك آن، آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف كند و در
خصوص طلا و نقره معتبر است مالك عاقل و بالغ باشد ولى در بقيه آن نه جنس
عقل و بلوغ شرط نيست.
مسأله 1855 - اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره
باشد اول ماه دوازدهم بايد زكات آنها را بدهد. ولى او ل سال بعد را بايد بعد از
تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.
مسأله 1856 - اگر مالك طلا و نقره در بين سال بالغ شود، واجب نيست كه زكات بدهد مثلا اگر بچه‌اى در اول محرم مالك طلا به حد نصاب شود و بعد از
گذشتن دو ماه بالغ گردد، يازده ماه كه از اول محرم بگذرد، اگر چه شرايط ديگر را
هم دارا باشد زكات واجب نمى شود مگر بعد از گذشتن يازده ماه از بلوغ. مسأله 1857 - زكات گندم و جو وقتى واجب مى شود كه به آنها گندم و جو گفته
شود و زكات كشمش در وقتى كه به آن كشمش مى گويند واجب مى شود و موقعى
هم كه خرما را خرما مى نامند زكات آن واجب مى شود ولى وقت دادن زكات در
گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه آنها است، و در خرما و كشمش موقعى
است كه خشك شده باشند.
مسأله 1858 - اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه در
مسأله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد بايد زكات آنها را بدهد، و اگر بالغ
317

نباشد بايد بعد از بالغ شدن بدهد و يا ولى او قبل از بلوغ بدهد.
مسأله 1859 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر در تمام سال ديوانه باشد،
زكات به مال او تعلق مى گيرد ولى اگر مالك طلا و نقره ديوانه باشد زكات بر او
واجب نيست و همچنين اگر در مقدارى از سال ديوانه باشد ورد آخر سال عاقل
گردد، زكات بر او واجب نيست.
مسأله 1860 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقدارى از
سال مست يا بيهوش شود، زكات از او ساقط نمى شود. و همچنين است اگر موقع
واجب شدن زكات گندم و جو و خرما و كشمش مست يا بيهوش باشد.
مسأله 1861 - مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمى تواند در آن تصرف
كند زكات ندارد. و اگر زراعتى را از او غصب كنند و موقعى كه زكات آن واجب
مى شود در دست غصب كننده، باشد وقتى كه به صاحبش بر گشت، واجب نيست
كه زكات آن را بدهد.
مسأله 1862 - اگر طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه زكات آن واجب است قرض
كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات ان را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى
واجب نيست. زكات گندم و جو و خرما و كشمش.
مسأله 1863 - زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مى شود كه
به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبريز 45 مثقال كم است و هر من
ششصد و چهل مثقال 24 نخودى است كه تقريبا 847 كيلو گرم مى شود
مسأله 1864 - اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و جو و گندمى كه كه زكات
آنها واجب شده خود و عيالاتش بخورند، يا مثلا به فقير بدهد مجانا، بايد زكات
مقدارى را كه مصرف كرده بدهد.
318

مسأله 1865 - اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد
مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب شدن
زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود
را بدهد.
مسأله 1866 - كسى كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آورى زكات است،
موقع خرمن كه گندم و جو را از كان جدا مى كنند و بعد از خشك شدن خرما و
انگور، مى تواند زكات را مطالبه كند، و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب
شده از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1867 - از بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور، يا زراعت گندم و
جو زكات آنها واجب شود، مثلا خرما در ملك او خرما شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1868 - اگر بعد از آنكه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد
زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات انها را فروشنده بدهد.
مسأله 1869 - اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه
فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست و اگر
بداند كه زكات آن را نداده، چه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكات
داده شود، اجازه بدهد چه ندهد معامله آن مقدار صحيح است ولى اگر اجازه
ندهد مستحق يا حاكم مطالبه زكات از عين مال از خريدار مى كند چنانچه بدهد او
از بايع مطالبه مى كند و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، خريدار بايد قيمت
آن مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورت كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده
باشد، مى تواند از او پس بگيرد.
مسأله 1870 - اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به
288 من و 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات
آنها واجب نيست.
مسأله 1871 - اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند،
319

چنانچه خشك آنها ره اندازه نصاب باشد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1872 - خرمايى كه تازه آن را مى خورند و اگر بماند بعد از خشك
شدن، خرما به آن نمى گويند، ولو مقدارى باشد كه خشك آن ره 288 من و 45
مثقال كم برسد، زكات آن واجب نيست.
مسأله 1873 - گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها را داده، اگر
چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.
مسأله 1874 - اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب
شوند يا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كنند، زكات آنها ده يك است
و اگر با دلو و مانند ل آن آبيارى شود، زكات انها بيست يك است. و اگر مقدارى از
باران، يا نهر، يا رطوبت زمين استفاده كنند و به همان مقدار از آبيارى با دلو و
مانند آن استفاده نمايند زكات نصف آنها ده يك و زكات نص ديگر آنها بيست يك
مى باشد يعنى از چهل قسمت سه قسمت آن را بايد بابت زكات بدهند.
مسأله 1875 - اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود،
و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه عرفا بگويند
آبيارى با دلو و مانند آن شده، زكات انها بيست يك است و اگر عرفا بگويند آبيارى
با آب نهر و باران شده، زكات آنها ده يك است.
مسأله 1876 - اگر شك كند كه آبيارى با آب باران و آب دلو بوده يا عرفا
مى گويند با آب باران آبيارى شده، مى تواند از نصف آن ده يك و از نصف ديگر آن
بيست يك بدهد و نيز اگر شك كند كه با هر دو بوده، يا عرفا مى گويند آبيارى با دلو
شده، مى تواند زكات تمام آن را بيست يك بدهد.
مسأله 1877 - اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شوند
و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشند ولى با آب دلو هم آبيارى شوند، و آب دلو به
زياد شدن محصول كمك نكند، زكات آنها ده يك است و اگر با دلو و مانند آن
آبيارى شوند و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر و باران هم مشروب
320

شوند و آنها به زياد شدن محصول كمك نكنند، زكات آنها يك است. مسأله 1878 - اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه
پهلوى ان است زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به
آبيارى نشود زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده بيست يك و زكات زراعتى كه
پهلوى آن است ده يك مىباشد.
مسأله 1879 - مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده است، و
مقدارى از قيمت اسباب و لباس را كه به واسطه زراعت كم شده، نمى تواند از
حاصل كسر گندم بلى بعد از ملاحطه نصاب، زكات آن مصارف لازم نيست
بدهد و ده يك يا بيست يك باقيمانده را بايد بدهد يعنى چنانچه قبل از كسر آنها
288 من و 45 مثقال كم برسد بايد زكات باقيمانده آن را بدهد.
مسأله 1880 - تخمى را كه به مصرف زراعت رسانده مى تواند قيمتى را كه در
حين زرع داشته جزء مخارج حساب نمايد و حكم آن در مسأله قل بيان شد.
مسأله 1881 - اگر زمين و اسباب زراعت يا يكى از اين دو ملك خود او باشد،
نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند. و نيز براى كارهايى كه خودش كرده،
يا ديگرى بى اجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمى شود.
مسأله 1882 - اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج
نيست. ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد، پولى را كه براى آن داده
جزء مخارج حساب مى شود.
مسأله 1883 - اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد،
پولى را كه
براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمى شود.
ولى اگر زراعت را بخرد،
پولى را كه براى خريد آن داده مى تواند جزء مخارج حساب نمايد و از حاصل كم
كند اما بايد قيمت كاهى را كه از آن بدست مى آيد، از پولى كه براى خريد زراعت
داده كسر نمايد مثلا اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت كاه آن صد تومان
باشد فقط چهار صد تومان آن را مى تواند جزء مخارج حساب نمايد.
321

مسأله 1884 - كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است
مى تواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را كه براى خريد اينها داده
جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1885 - كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است
نمى تواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و به واسطه زراعت به كلى از بين بروند،
مى تواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد و اگر مقدارى از قيمت
آنها كم شود، مى تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند ولى اگر بعد از
زراعت چيزى از قيمتشان كم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج
حساب نمايد.
مسأله 1886 - اگر دى يك زمين جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا كه زكات
آن واجب نيست بكارد، چنانچه مقصودش زراعت كردن چيزى بوده كه زكات
ندارد و بعدا چيزى را كه زكات دارد زراعت كرده، نبايد مخارج را حساب كند
و اگر مقصودش زراعت كردن چيزى بوده كه زكات دارد و بعدا چيزى را كه زكات
ندارد زراعت كرده، مى تواند تمام مخارج را حساب نمايد و از حاصل كم كند و
در صورتى كه مقصودش زراعت هر دو بوده مخارجى را كه كرده، بايد به هر
دو، قسمت نمايد مثلا اگر هر دو به يك اندازه بوده، مى تواند نصف مخارج را از
جنسى كه زكات دارد كسر نمايد.
مسأله 1887 - اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد
و زراعت ميوه آنها در يك وقت بدست نمى آيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته
باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه اول مى رسد
به اندازه نصاب يعنى 288 من و 45 مثقال كم باشد، بايد زكات آن را موقعى كه مى رسد
بدهد و زكات بقيه را هر وقت بدست مى آيد اداء نمايد و اگر آنچه اول مى رسد به
اندازه نصاب نباشد، صبر مى كند تا بقيه آن برسد، پس اگر روى هم به مقدار نصاب
شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نيست.
322

مسأله 1888 - اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد،
چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد بنا بر احتياط زكات آن واجب است.
مسأله 1889 - اگر مقدارى رطب يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه
نصاب مى شود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن به قدرى به مستحق بدهد كه اگر
خشك شود به اندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است اشكال دارد.
مسأله 1890 - اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد،
نمى تواند زكات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زكات خرماى تازه
يا انگور بر او واجب باشد نمى تواند زكات آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد. اما
اگر يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكات بدهد مانعى ندارد.
مسأله 1891 - كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده
اگر بميرد بايد او تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض
او را اداء نمايند.
مسأله 1892 - كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا كشمش هم دارد،
اگر بميرد و پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر
بدهند، هر كدام كه سهمشان 288 من و 450 مثقال كم برسد، بايد زكات بدهد و اگر
پيش از آنكه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مال ميت فقط به
اندازه بدهى او باشد بنا بر احتياط بايد زكات را بدهند و طلب طلبكاران را يا
استرضاء از آنها بنمايند، و همچنين اگر مال ميت بيشتر از بدهى او باشد،
در صورتى كه بدهى او به ‌قدرى است كه اگر بخواهند اداء نمايند، بايد مقدارى از
گندم و جو و خرما و كشمش را هم به طلبكار بدهند.
مسأله 1893 - اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده
خوب و بد دارد، احتياط واجب آن است كه زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد ولى چنانچه خوب و خوبتر دارد اظهر اكتفاء به دادن از خوب
است.
323

نصاب طلا
مسأله 1894 - طلا دو نصاب دارد: نصاب اول بيست مثقال شرعى است
كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده
مثقال معمولى است برسد، اگر شرايط ديگر را هم كه بيان شد داشته باشد، انسان
بايد چهل يك آن را كه نه نخود مى شود از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار
نرسد، زكات ان واجب نيست، و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است كه سه
مثقال معمولى مى شود يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات
تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط
بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا
رود يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه
شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
نصاب نقره
مسأله 1895 - نقره و نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولى است
كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم كه بيان شد داشته باشد، انسان
بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود از بابت زكات بدهد و اگر به اين
مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست، و نصاب دوم آن 21 مثقال است. يعنى اگر
21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را بطورى كه گفته
شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد
و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر 21 مثقال اضافه
شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده.
324

كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد. بنابر اين اگر انسان چهل يك هر چه طلا و نقره
دارد بدهد، زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب
داده است مثلا كسى كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آن را بدهد، زكات 105
مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقدارى هم براى 5 مثقال آن داده كه واجب
نبوده است.
مسأله 1896 - كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن را
داده باشد، تا وقتى از نصاب اول كم نشده، همه ساله بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1897 - زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه آن را سكه زده
باشند و معامله با آن رائج باشد يعنى معامله پول طلا و نقره با آن بشود و اگر سكه
آن از بين رفته باشد لازم نيست زكات آن را بدهند.
مسأله 1898 - طلا و نقره سكه دارى كه زنها را زينت به كار مى برند، زكات آن
واجب نمى باشد.
مسأله 1899 - كسى كه طلا و نقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب
اول نباشد مثلا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب
نيست.
مسأله 1900 - چنانچه سابقا گفته شد زكات طلا و نقره در صورتى واجب
مى شود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و
نقره او از نصاب اول كمتر شود زكات بر او واجب نيست.
مسأله 1901 - اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اى را كه دارد با طلا يا نقره يا
چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست. ولو براى فرار
از دادن زكات اين كارها را بكند.
مسأله 1902 - اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات آنها را
بدهد و چنانچه به واسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتى را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.
325

- مسأله 1903 - اگر طلا و نقره اى كه دارد خوب و بد داشته باشد، مى تواند زكات
هر كدام از خور و بد را از خود آن بدهد ولى بهتر است زكات همه آنها را از طلا و
نقره خوب بدهد.
مسأله 1904 - طلا و نقره اى كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد،
به حدى كه به آن پول طلا و نقره نگويند اگر خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن
گفته شد برسد انسان بايد زكات آن را بدهد ولى اگر به آن پول طلا و نقره بگويند
زكات آن واجب است ولو خالص آن به اندازه نصاب نباشد.
مسأله 1905 - اگر طلا و نقره اى كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر به آن
مخلوط باشد، نمى تواند زكات آن را از طلا و نقره اى بدهد كه بيشتر از معمول فلز
ديگر دارد. ولى اگر بقدرى بدهد كه يقين كند طلا و نقره خالصى كه در آن هست،
به اندازه زكاتى مى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.
زكات شتر و گاو و گوسفند
مسأله 1906 - زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهايى كه گفته شد دو
شرط ديگر دارد: اول آنكه حيوان در تمام سال بيكار باشد ولى اگر در تمام
سال يكى دو روز هم كار كرده باشد، زكات آن واجب است. دوم آنكه در تمام
سال از علف بيابان بچرد پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده
شده، يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است بچرد زكات ندارد.
ولى اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك بخورد، زكات آن واجب
است.
مسأله 1907 - اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه كسى
نكاشته بخرد، يا اجاره كند، يا براى چراندن در آن باج بدهد، لازم نيست زكات
آنها را بدهد.
326

نصاب شتر
مسأله 1908 - شتر دوازده نصاب دارد، او ل - پنچ شتر و زكات آن يك گوسفند
است و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكات ندارد. دوم - ده شتر و زكات آن دو
گوسفند است. سوم - پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است. چهارم - بيست
شتر و زكات آن چهار گوسفند است. پنجم - بيست و پنج شتر و زكات آن پنج
گوسفند است. ششم - بيست و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل
سال دوم شده باشد. هفتم - سى و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل
سال سوم شده باشد. هشتم - چهل و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل
سال چهارم شده باشد. نهم - شصت و يك شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل
سال پنجم شده باشد. دهم - هفتاد و پنج شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل
سال سوم شده باشد. يازدهم - نود و يك شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل
سال چهارم شده باشد. دوازدهم - صد و بيست و يك شتر و بالاتر از آن است كه
بايد چهل تا چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك شترى بدهد داخل
سال سوم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند، و براى هر پنچاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه تا يك
شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند،
ولى در هر صورت بهت راست طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر
چيزى باقى مى ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد، براى صد تا دو
شترى كه داخل سال چهارم شده و براى چهل تا يك شترى كه داخل سال سوم
شده بدهد.
مسأله 1909 - زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره شترهايى
كه دارد ان نصاب اول كه پنج است بگذرد تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده
فقط بايد زكات پنج تاى آن را بدهد. و همچنين است در نصابهاى بعد.
327

نصاب گاو
مسأله 1910 - گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سى تا است كه وقتى شماره
گاو به سى رسيد، اگر شرايطى را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك
گوساله اى كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد، و نصاب دوم آن چهل است
و زكات آن يك گوساله ماده ايست كه داخل سال سوم شده باشد، و زكات ما بين سى
و چهل واجب نيست مثلا كسى كه سى و نه گاو دارد، فقط بايد زكات سى تاى آنها را
بدهد، و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكات
چهل تاى آنها را بدهد و بعد از آنكه به شصت رسيده؟ چون دو برابر نصاب اول را
دارد، بايد دو گوساله اى كه داخل سال دوم شده بدهد، و همچنين هرچه بالا رود،
بايد يا سى تا سى تا حساب كند يا چهل تا چهل تا يا با سى و چهل حساب نمايد
و زكات آن را به دستورى كه گفته شد بدهد. ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى
باقى نماند، يا از چيزى باقى مى ماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد،
بايد به حساب سى و چهل حساب كند و براى سى تاى آن زكات سى تا و براى
چهل تاى آن زكات چهل تا را بدهد، و چون اگر به حساب سى تا حساب كند، ده تا
زكات نداده مى ماند.
نصاب گوسفند
مسأله 1911 - گوسفند پنج نصاب دارد، اول - چهل و زكات آن يك گوسفند
است، و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد. دوم - صد و بيست و يك و زكات آن
دو گوسفند است - سوم - دويست و يك و زكات آن سه گوسفند است. چهارم -
سيصد و يك و زكات آن جار گوسفند است. پنجم - چهار صد و بالاتر از آن است.
328

كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند و براى هر صد تاى آنها يك گوسفند بدهد.
و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد، يا
مطابق قيمت گوسفند پول يا جنس ديگر بدهد كافى است.
مسأله 1912 - زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره
گوسفندهاى كس از نصاب او ل كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوم كه
صد و بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آنها را بدهد و زيادى آن
زكات ندارد و همچنين است در نصابهاى بعد.
مسأله 1913 - زكات شتر و گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب
است چه همه آنها نر باشند، يا ماده، يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.
مسأله 1914 - در زكات گاو و گاوميش يك جنس حساب مىشوند. و شتر
عربى و غير عربى يك جنس است. و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات باهم
فرق ندارند.
مسأله 1915 - اگر گوسفند براى زكات بدهد، بايد اقلا داخل ماه هشتم شده
باشد. و اگر بز بدهد بايد داخل سال دوم شده باشد.
مسأله 1916 - گوسفندى را كه بابت زكات مى دهد، اگر قيمتش مختصرى از
گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را كه
قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد و همچنين است در گاو و شتر.
مسأله 1917 - اگر چند نفر باهم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به
نصاب اول رسيده، بايد زكات بدهد و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اول است
زكات واجب نيست.
مسأله 1918 - اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد
و روى هم به اندازه نصاب باشند بايد، زكات آنها را بدهد.
مسأله 1919 - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند،
بايد زكات آنها را بدهد.
329

مسأله 1920 - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير
باشند، مى تواند زكات را از خود آنها بدهد.
ولى اگر همه سالم و بى عيب و جوان
باشند، نمى تواند زكات آنها را مريض، يا معيوب، يا پير بدهد بلكه اگر بعضى از
آنها سالم و بعضى مريض و دسته از معيوب و دسته ديگر بى عيب و مقدارى پير
و مقدارى جوان باشند، واجب است براى زكات آنها سالم و بى عيب و جوان
بدهد.
مسأله 1921 - اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شترى را كه
دارد يا چيز ديگر عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس
عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او
واجب نيست.
مسأله 1922 - كسى كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را
از مال ديگرش بدهد ديگرش بدهد، تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكات
را بدهد، و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند، زكات بر او واجب
نيست، مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا
وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند بدهد و اگر
از خود آنها بدهد، تا وقتى به چهل نرسيده، زكات بر او واجب نيست.
مصرف زكات
مسأله 1923 - انسان مى تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند: اول - فقير
و او كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسى كه صنعت يا ملك
يا سرمايه اى دارد كه مى تواند مخارج سال خود را بگذارند فقير نيست: دوم -
مسكين و آن كسى است كه از فقير سخت تر مى گذراند. سوم - كسى كه از طرف
امام عليه السلام يا نايب امام مأمور است كه زكات را جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن
330

رسيدگى كند و آن را به امام يا نايب امام يا نائب امام يا فقراء برساند. چهارم - كافرهايى كه
مسلمان شده و ضعيف الاعتقاد مى باشند وخوف آن هست كه اگر زكات به آنان
ندهد از دين اسلام خارج شوند. پنچم - خريدارى بنده‌ها و آزاد كردن آنان.
ششم - بدهكارى كه نمى تواند قرض خود را بدهد. هفتم - سبيل الله يعنى
كارهايى كه به آنها قصد قربة مى توان كرد مثل آسفالت نمودن راهها و ساختن
مسجد و مدرسه اى كه علوم دينيه در آن خوانده مى شود. هشتم - ابن السبيل يعنى
مسافر كه در سفر درمانده شده. و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
مسأله 1924 - فقير نمى تواند بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را از زكات
نگيرد و اگر مقدارى پول يا جنس دارد فقط به اندازه كسرى مخارج يك سالش
زكات مى تواند بگيرد و همچنين مسكين.
مسأله 1925 - كسى كه مخارج سالش را داشته، اگر مقدارى از آن را مصرف
كند و بعد شك كند كه آنچه باقى مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه،
نمى تواند زكات بگيرد.
مسأله 1926 - صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد او از مخارج سالش كمتر است، مى تواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد، و لازم نيست ابزار كار، يا
ملك، يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.
مسأله 1927 - فقيرى كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد، اگر خانه اى دارد
كه ملك او ست و در آن نشسته، يا مال سوارى دارد، چنانچه بدون اينها نتواند
زندگى كند، اگر چه براى حفظ آبرويش باشد، مى تواند زكات بگيرد. و همچنين
است اثاث خان و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهايى كه به آنها احتياج
دارد. و فقيرى كه اينها را ندارد، اگر به اينها احتياج داشته باشد، مى تواند از زكات
خريدارى نمايد.
مسأله 1928 - فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست، لازم نيست
ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگى مىتواند بكند، مگر آنكه ياد گرفتنش خيلى آسان
331

باشد به نحوى كه عرفا بگويند اين شخص مى تواند بدون زكات زندگى بكند در اين
صورت واجب است ياد بگيرد و با زكات نمى تواند زندگى كند ولى تا وقتى
مشغول ياد گرفتن است، مى تواند زكات بگيرد.
مسأله 1929 - به كسى كه قبلا فقير بوده و مى گويد فقيرم، اگر چه انسان از گفته
او اطمينان پيدا نكند، مى شود زكات داد.
مسأله 1930 - كسى كه مى گويد فقيرم و قبلا فقير نبوده، يا معلوم نيست فقير
بوده يا نه، چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود و خود او هم ثقه نباشد احتياط
واجب آن است كه به او زكات ندهند.
مسأله 1931 - كسى كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد 7 مى تواند
طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1932 - اگر فقير بميرد و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان مى تواند
طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند، ولى اگر مال او به اندازه قرضش
باشد و ورثه قرض او را ندهند، يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود را بگيرد،
نبايد طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1933 - چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مى دهد لازم نيست به او
بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير، خجالت بكشد، مستحب است به اسم
پيشكش بدهد ولى بايد قصد زكات نمايد.
مسأله 1934 - اگر به خيال اينكه كسى فقير است به او زكات بدهد، بعد فهميد
فقير نبوده،، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مى داند فقير نيست زكات بدهد،
كافى نيست، پس چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد، بايد از او بگيرد و به
مستحق بدهد و اگر از بين رفته باشد پس اگر كسى كه آن چيز را گرفته مى دانسته
زكات است، انسان بايد عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بدهد، و اگر
نمى دانسته زكات است، نمى تواند چيزى از او بگيرد و بايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد.
332

مسأله 1935 - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه
مخارج سال خود را داشته باشد، مى تواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد، ولو
مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج كرده باشد، و از آن معصيت توبه نكرده
باشد.
مسأله 1936 - اگر به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد
زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقير
باشد مى تواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند.
1937 - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه
فقير نباشد، انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1938 - مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده
چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزى خود
را به مقصد برساند اگر چه در وطن خود فقير نباشد، مى تواند زكات بگيرد، ولى اگر
بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم
كند، فقط در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم
كند فقط به مقدارى كه به آنجا برسد مى تواند زكات بگيرد.
مسأله 1939 - مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آنكه به
وطنش رسيد، اگر چيزى از زكات زياد آمده باشد، بايد آن را به حاكم شرع بدهد
و يگويد آن چيز زكات است.
شرايط كسانى كه مستحق زكوتند
مسأله 1940 - كسى كه زكات مى گيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد و اگر انسان
كسى را شيعه بداند و به او زكات بدهد، بعد معلوم شود شيعه نبوده، بايد دو باره
زكات بدهد.
مسأله 1941 - اگر طفل يا ديوانه اى از شيعه فقير باشد، انسان مى تواند به ولى
333

او زكات بدهد، به قصد اينكه آنچه را مى دهد ملك طفل يا ديوانه باشد.
مسأله 1942 - اگر پولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد، مى تواند خودش يا
به وسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعى كه زكات
به مصرف آنان مىرسد نيت زكات كند.
مسأله 1943 - به فقيرى كه گدايى مى كند، مى شود زكات داد: ولى به كسى كه
زكات را در معصيت مصرف مى كند و به ندادن زكات به او جلوى معصيت كردن او
گرفته مى شود نمى شود زكات داد، ولى چنانچه داده شود مجزى است.
مسأله 1944 - به كسى كه معصيت كبيره را آشكارا بجا مى آورد بهتر است كه
زكات ندهند.
مسأله 1945 - به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، اگر چه
مخارج او بر انسان واجب باشد، مى شود زكات داد.
مسأله 1946 - انسان نمى تواند مخارج كسانى را كه مثل اولاد خرجشان بر او
واجب است از زكات بدهد. ولى اگر مخارج آنان را ندهد، ديگران مى توانند به آنان
زكات بدهند.
مسأله 1947 - اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود
نمايد اشكال ندارد.
1948 - اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد، پدر
مى تواند براى خريدن آنها به او زكات بدهد.
مسأله 1949 - پدر مى تواند به پسرش زكات بدهد كه براى خود زن بگيرد، پسر
هم مى تواند براى آنكه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.
مسأله 1950 - به زنى كه شوهرش مخارج او را مى دهد، يا خرجى نمى دهد
ولى ممكن است او را به دادن خرجى مجبور كنند، نمى شود زكات داد.
مسأله 1951 - زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش و ديگران مى توانند
به او زكات بدهند. ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد،
334

يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى كه مخارج آن زن
را بدهد نمى شود به زن زكات داد.
مسأله 1952 - زن مى تواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگر چه شوهر زكات
را صرف مخارج خود آن زن نمايد.
مسأله 1953 - سيد نمى تواند از غير سيد زكات بگيرد ولى از خمس
و ساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد،
مى تواند از غير سيد زكات بگيرد و بنابر احتياط واجب بايد به مقدار حاجت
روز خود بگيرد.
مسأله 1954 - به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه، مى شود زكات داد.
نيت زكات
مسأله 1955 - انسان بايد زكات را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بدهد و بنا بر احتياط واجب در نيت معين كند كه آنچه را مى دهد
زكات مال است يا زكات فطره، و اگر بخواهد به سيد زكات بدهد و در ذمه اش خمس
هم هست بايد تعيين كند كه بعنوان زكات است يا خمس ولى اگر مثلا زكات گندم
و جو بر او واجب باشد لازم نيست معين كند چيزى را كه مى دهد زكات گندم
است يا زكات جو.
مسأله 1956 - كسى كه زكات چند مال بر او واجب شده اگر مقدارى زكات
بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، چيزى را كه داده همجنس يكى از آنها باشد
و يا همجنس هيچ كدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت مى شود، پس كسى كه زكات
چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب است اگر مثلا يك گوسفند از
بابت زكات بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، به زكاتى كه براى گوسفند و طلا
بدهكار است تقسيم مى شود.
335

مسأله 1957 - اگر كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، موقعى كه زكات را
به آن وكيل مى دهد، بنا بر احتياط واجب بايد نيت كند كه آنچه را وكيل او بعدا به
فقير مى دهد زكات باشد، وكيل هم وقتى كه زكات را به فقير مى دهد، بايد از طرف
مالك نيت زكات كند.
مسأله 1958 - اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد
و پيش از آنكه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند، زكات حساب مى شود.
مسائل متفرقه زكات
مسأله 1959 - موقعى كه گندم و جو را از كاه جدا مى كنند و موقع خشك شدن
خرما و كشمش انسان بايد زكات را به فقير بدهد، يا مال خود جدا كند، زكات
طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير
فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد نمى تواند زكات را جدا نكند بلكه مى تواند با
جدا كردن منتظر باشد.
مسأله 1960 - بعد از جدا كردن زكات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد
مسأله 1961 - كسى كه مى تواند زكات را به مستحق برساند، اگر ندهد و به
واسطه كوتاهى او از بين برود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1962 - كسى كه مى تواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد
و بدون آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود چنانچه دادن زكات را بقدرى
تأخير انداخته كه نمى گويند فورا داده است، بايد عوض آن را بدهد. و اگر به
اين مقدار تأخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تأخير انداخته و در همان دو ساعت
تلف شده، در صورتى كه مستحق حاضر نبوده، چيزى بر او واجب نيست و اگر
مستحق حاضر بوده بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.
336

مسأله 1963 - اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، مى تواند در بقيه آن
تصرف كند و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مى تواند در تمام مال تصرف
نمايد.
مسأله 1964 - انسان نمى تواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بر دارد
و چيز ديگرى بجاى آن بگذارد.
مسأله 1965 - اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد مثلا گوسفندى كه
براى زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.
مسأله 1966 - اگر موقعى كه زكات را كنار مى گذارد مستحقى حاضر باشد، بهتر
است زكات را بدهد. مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكات ره او از جهتى
بهتر باشد. مسأله 1967 - اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالى كه براى زكات كنار گذاشته
تجارت كند و ضرر نمايد نبايد چيزى از زكات كم كند، ولى اگر منفعت كند، بايد
آن را به مستحق بدهد.
مسأله 1968 - اگر پيش از آنكه زكات بر او واجب شود، چيزى بابت زكات به
فقير بدهد، زكات حساب نمى شود و بعد از آنكه زكات بر او واجب شد، اگر چيزى
را كه به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقى باشد، مى تواند
چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب كند.
مسأله 1969 - فقيرى كه مى داند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزى بابت
زكات بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است پس موقعى كه زكات بر انسان واجب
مىشود. اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد، مى تواند عوض چيزى را كه به او داده
بابت زكات حساب كند.
مسأله 1970 - فقيرى كه نمى داود زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزى بابت
زكات بگيرد و پيش او تلف شود، ضامن نيست و انسان نمى تواند عوض آن را بابت
زكات حساب كند.
337

مسأله 1971 - مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقير هاى آبرومند
بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران، و اهل علم و كمال را بر غير
آنان و كسانى را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدم بدارد، ولى اگر دادن زكات
به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.
مسأله 1972 - بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
مسأله 1973 - اگر در شهر كسى كه مى خواهد زكات بدهد مستحقى نباشد
و نتواند زكات را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند، و چنانچه اميد
نداشته باشد كه بعدا مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف
زكات برساند و مى تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكات بردارد و اگر زكات تلف
شود ضامن نيست.
مسأله 1974 - اگر در شهر خودش مستحق پيدا نشود، مى تواند زكات را به شهر
ديگر ببرد. ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف
شود ضامن است، مگر آنكه به امر حاكم شرع برده باشد.
مسأله 1975 - اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش
و خرمايى را كه براى زكات مى دهد با خود اوست.
مسأله 1976 - كسى كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات بدهكار
است بنا بر احتياط واجب بايد كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به يك فقير ندهد
و اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به 2 مثقال
و 15 نخود نقره برسد مى تواند به يك فقير كمتر از آن بدهد ولى بهتر است كه به
يك فقير كمتر از آن ندهد.
مسأله 1977 - مكروه است انسان از مستحق در خواست كند كه زكاتى را كه
از او گرفته به او بفروشد ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد
از آنكه به قيمت رساند كسى كه زكات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم
338

مسأله 1978 - اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه، بايد زكات
را بدهد هر چند شك او براى زكات سالهاى پيش باشد.
مسأله 1979 - فقير نمى تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند، يا چيزى
را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او
ببخشد. ول كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمى تواند زكات را
بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مى تواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد.
مسأله 1980 - انسان مى تواند از زكات، قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا بخرد
و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است
و نيز مى تواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد.
مسأله 1981 - بنابر احتياط واجب انسان نمى تواند از زكات ملك بخرد و بر
اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج خود برسانند.
مسأله 1982 - فقير مى تواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات
بگيرد.
مسأله 1983 - اگر مالك فقيرى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، چنانچه
آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكات بر ندارد،
نمى تواند چيزى از آن را براى خودش بردارد، و اگر يقين داشته باشد كه قصد
مالك اين نبوده، براى خودش هم مى تواند بردارد.
مسأله 1984 - اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد،
چنانچه شرطهايى را كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، بايد
زكات آنها را بدهد.
مسأله 1985 - اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده باهم شريك باشند
و يكى از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند. ولو بداند
شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش اشكال ندارد.
339

مسأله 1986 - كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اينها
هم بر او واجب است و قرض هم دارد چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالى
كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد،
و اگر از بين رفته باشد مى تواند خمس يا زكات را بدهد، يا كفاره و نذر و قرض
و مانند اينها را اداء نمايد.
مسأله 1987 - كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم بر
او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد،
چنانچه مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا
زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاى ديگرى كه بر او واجب است قسمت
كنند و اگر مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او را به
خمس و زكات و قرض و نذر و مانند اينها قسمت نمايند مثلا اگر چهل تومان
خمس بر او واجب است و بيست تومان بابت خمس و ده تومان بدنى او بدهند.
مسأله 1988 - كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مى تواند
براى معاش خود كسب چنانچه تحصيل آن علم واجب يا مستحب باشد،
مى شود به او زكات داد. و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد، و زكات دادن
به او جايز نيست.
زكات فطره
مسأله 1989 - كسى كه موقع غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل است و فقير نيست
و بنابر احتياط ولو هشيار نباشد، بايد براى خودش و كسانى كه نان خور او هستند،
هر نفرى يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا
ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد، و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.
340

مسأله 1990 - كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسى هم
ندارد كه مخارج سال او و عيالاتش را بگذارد فقير است و دادن زكات فطره
بر او واجب نيست.
1991 - انسان بايد فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر
نان خور او حساب مى شوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا
كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در
شهر ديگر.
مسأله 1992 - اگر كسى را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند
كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را
مى دهد، لازم نيست خودش فطره او را بدهد.
مسأله 1993 - فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد عطر با رضايت
صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب مى شود، بر او واجب است.
مسأله 1994 - فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت
صاحبخانه وارد مى شود و مدتى نزد او مى ماند، بنا بر احتياط، واجب است
و همچنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجى او را بدهد.
مسأله 1995 - فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مى شود، بر
صاحبخانه واجب نيست اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه
او هم افطار كند.
مسأله 1996 - اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر ديوانه باشد زكات
فطره بر او واجب نيست و اگر بيهوش باشد بنا بر احتياط واجب بايد فطره
بدهد.
مسأله 1997 - اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا
فقير غنى شود، در صورتى كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات
فطره را بدهد.
341

مسأله 1998 - كسى كه موقع غروب شب عيد فطر: زكات فطره بر او واجب
نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود.
مستحب است زكات فطره را بدهد.
مسأله 1999 - كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده، فطره بر او
واجب نيست. ولى مسلمانى كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد
زكات فطره را بدهد.
مسأله 2000 - كسى كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است
گندم و مانند آن دارد، مستحب است زكات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتى
داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد مى تواند به قصد فطره، آن
يك صاع را به يكى از عيالاتش بدهد و او هم به همين قصد به ديگرى بدهد
و همچنين تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چيزى را كه مى گيرد به
كسى بدهد كه از خودشان نباشد و اگر يكى از آنها صغير باشد، ولى او بجاى
او مى گيرد.
مسأله 2001 - اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود، يا كسى نان خور
او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره
كسانى را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مى شود
بدهد
مسأله 2002 - اگر انسان نان خور كسى باشد و پيش از غروب نان خور كس
ديگر شود، فطره او بر كسى كه نان خور او شده واجب است مثلا اگر دختر پيش از
غروب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.
مسأله 2003 - كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد، واجب نيست فطره خود
را بدهد.
مسأله 2004 - اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد بر خود
انسان واجب نمى شود.
342

مسأله 2005 - اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را
بدهد از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمى شود.
مسأله 2006 - زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد، چنانچه نان خور كس
ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است و اگر نان خور كس ديگر نيست در
صورتى كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد.
مسأله 2007 - فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مى خورد، بر كسى است كه
مخارج مادر يا دايه را مى دهد، ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل بر
مى دارد فطره طفل بر كسى واجب نيست.
مسأله 2008 - انسان اگر چه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد بايد، فطره
آنان را از مال حلال بدهد.
مسأله 2009 - اگر انسان كسى را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را بدهد.
بنا بر احتياط واجب بايد فطره او را هم بدهد و چنانچه شرط كند كه مقدار
مخارج او را بدهد، مثلا پولى براى مخارجش بدهد، واجب نيست فطره او را
بدهد.
مسأله 2010 - اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره را
و عيالاتش را از مال او بدهند و اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطره او
و عيالاتش را از مال او بدهند.
مصرف زكات فطره
مسأله 2011 - اگر زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقا براى زكات
مال گفته شد برسانند كافى است. ولى بهتر است كه فقط به فقراى شيعه بدهند.
مسأله 2012 - اگر طفل شيعه اى فقير باشد، انسان مى تواند فطره را به مصرف
او برساند و يا به واسطه دادن به ولى طفل، ملك طفل نمايد.
343

مسأله 2013 - فقيرى كه فطره به او مى دهند، لازم نيست عادل باشد، ولى احتياط
واجب آن است كه به شرابخوار و كسى كه آشكارا معصيت مى كند فطره ندهند.
مسأله 2014 - به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مى كند نبايد فطره
بدهند.
مسأله 2015 - واجب است كه به يك فقير كمتر از يك صاع كه تقريبا سه كيلو
است فطره ندهند، ولى اگر بيشتر بدهند اشكال ندارد.
مسأله 2016 - اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است مثلا
از گندمى كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است، نصف صاع كه معناى
آن در مسأله پيش گفته شد بدهد كافى نيست، و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم
بدهد اشكال دارد.
مسأله 2017 - انسان نمى تواند صف صاع را از يك جنس مثلا گندم و نصف
ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد. و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد
اشكال دارد.
مسأله 2018 - مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر
ديگران مقدم دارد و بعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را، ولى اگر ديگران
از جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.
مسأله 19 - 2 - اگر انسان به خيال اينكه كسى فقير است به او فطره بدهد و بعد
بفهمد فقير نبوده. چنانچه مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد، بايد پس بگيرد
و به مستحق بدهد. و اگر نتواد بگيرد 7 بايد از مال خودش فطره را بدهد. و اگر از
بين رفته باشد. در صورتى كه گيرنده فطره مى دانسته آنچه را گرفته فطره است، بايد
عوض آن را بدهد و اگر نمى دانسته، دادن عوض بر او واجب نيست و انسان بايد
دوباره فطره را بدهد.
مسأله 2020 - اگر كسى بگويد فقيرم، نمى شود به او فطره داد، مگر آنكه از گفته
او اطمينان پيدا شود يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است يا آنكه ثقه باشد.
344

مسائل متفرقه زكات فطره
مسأله 2021 - انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بدهد و موقعى كه آن را مى دهد، نيت دادن فطره نمايد.
مسأله 2022 - اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست، ولى جايز
است كه در ماه رمضان فطره را بدهد و اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير
قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب
كند مانعى ندارد.
مسأله 2023 - گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مى دهد، بايد به جنس
ديگر يا خاك مخلوط نباشد و چنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به يك صاع
كه تقريبا سه كيلو است برسد، يا آنچه مخلوط شده بقدرى كم باشد كه قابل اعتناء
نباشد اشكال ندارد.
مسأله 2024 - اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست.
مسأله 2025 - كسى كه فطره چند نفر را مى دهد، لازم نيست همه را از يك
جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضى را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد كافى
است.
مسأله 2026 - كسى كه نماز عيد فطر مى خواند، بهتر است فطره را پيش از
نماز عيد بدهد، ولى نماز بخواند يا نخواند جائز است تا غروب تأخير بيندازد.
مسأله 2027 - اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد تا غروب
روز عيد به مستحق ندهد، احتياط واجب آن است كه هر وقت آن را مى دهد نيت
فطره نمايد.
مسأله 2028 - اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد
و كنار هم نگذارد، بعدا بايد بدون اينكه نيت اداء و قضاء كند فطره را بدهد.
345

مسأله 2029 - اگر فطره را كنار بگذارد، نمى تواند آن را براى خودش بردارد.
و مال ديگرى را براى فطره بگذارد.
مسأله 2030 - اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است
چنانچه فطره را ندهد و نيت كند كه مقدارى از آن مال بارى فطره باشد اشكال
دارد
مسأله 2031 - اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه
دسترس به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد و اگر
دسترس به فقير نداشته ضامن نيست.
مسأله 2032 - اگر در محل خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن است
كه فطره را به جاى ديگر نبرد، و اگر بجاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آن را
بدهد.
احكام حج
مسأله 2033 - حج: زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور
داده اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه اين شرايط را دارا باشد،
يك مرتبه واجب مى شود: اول - آنكه بالغ باشد. دوم - آنكه عاقل و آزاد باشد.
سوم - به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را انجام دهد، يا عمل
واجبى را كه از حج مهمتر است ترك نمايد، پس اگر مثلا مجبور باشد از راه
غصبى برود و راه ديگرى هم نباشد نبايد حج برود. چهارم - آنكه مستطيع باشد
و مستطيع بودن به چند چيز است، اول - آنكه توشه راه و مركب سوارى يا مالى
كه بتواند آنها را تهيه كند داشته باشد. دوم - سلامت مزاج و توانايى آن را
داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را بجا آورد. سوم در راه مانعى از رفتن نباشد
و اگر راه بسته بشود يا انسان بترسد كه در راه جان يا عرض او از بين برود يا مال
346

مال او را ببرند، حج بر او واجب نيست ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود، اگر چه
دور تر باشد، بايد از آن راه برود. چهارم - به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته
باشد. پنجم - مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچه و
مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مى دانند داشته باشد.
ششم - بعد از برگشتن، كسب يا زراعت، يا عايدى ملك، يا راه ديگرى براى
معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.
مسأله 2034 - كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمى شود، وقتى حج
بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.
مسأله 2035 - زنى كه مىتواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال
نداشته باشد و شوهرش هم مثلا فقير باشد و خرجى او را ندهد، و ناچار شود كه
به سختى زندگى كند، حج بر او واجب نيست.
مسأله 2036 - اگر كسى توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى به او
بگويد حج برو من خرج تو و عيالات تو را در موقعى كه در سفر حج هستى مى دهم،
در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه خرج او را مى دهد حج بر او واجب مى شود.
مسأله 2037 - اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را در مدتى
كه مكه مى رود و بر مى گردد، به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند و او قبول
نمايد، حج بر او واجب مى شود، اگر چه فرض داشته باشد، و در موقع برگشتن هم
مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.
مسأله 2038 - اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را در مدتى
كه مكه مى رود و بر مى گردد به او بدهند و بگويند حج برو ولى ملك او نكنند، در
صورتى كه اطمينان داشته باشد كه از او پس نمى گيرند، حج بر او واجب مى شود.
مسأله 2039 - اگر مقدارى مال كه براى حج كافى است به كسى بدهند و با او
شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، حج بر او واجب نمى شود.
347

مسأله 2040 - اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه
حج نمايد، هر چند بعدا مالى از خود پيدا كند، ديگر حج بر او واجب نيست.
مسأله 2041 - اگر براى تجارت مثلا تا جده برود و مالى بدست آورد كه اگر
بخواهد از آنجا به مكه رود مى تواند، بايد حج كند و در صورتى كه حج نمايد
اگر چه بعدا مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او
واجب نيست.
مسأله 2042 - اگر انسان اجير شود كه از طرف كس ديگر حج كند، چنانچه
خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستند، بايد از كسى كه
او را اجير كرده اجازه بگيرد مگر آنكه اجير شده باشد بعنوان اعم از مباشرت
و تسبيب كه در اين صورت اجازه گرفتن لازم نيست.
مسأله 2043 - اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود، بايد اگر چه به
زحمت باشد بعدا حج كند و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسى او را
براى حج اجير كند، بايد به مكه رود و حج كسى را كه براى او اجير شده بجا آورد
و تا سال بعد در مكه بماند و براى خود حج نمايد، ولى اگر ممكن باشد كه اجير.
شود و اجرت را نقد بگيرد و كسى كه او را اجير كرده راضى شود كه حج او در سال
بعد بجا آورده شود، بايد سال اول براى خود و سال بعد براى كسى كه اجير شده
حج نمايد.
مسأله 2044 - اگر در سال اولى كه مستطيع شده، به مكه رود ورد وقت معينى
كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد
مستطيع نباشد، حج بر او واجب نيست. ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته، اگر چه به زحمت باشد بايد حج كند.
مسأله 2045 - اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد به واسطه
پيرى يا مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نا اميد باشد از اينكه
بعدا خودش حج
كند، بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولى كه به قدر رفتن حج
348

مال پيدا كرده به واسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج كند و يا نااميد باشد كه
خودش بتواند حج كند، واجب است كسى را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد.
مسأله 2046 - كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء،
را از طرف او بجا آورد اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مى شود.
مسأله 2047 - اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و بجا آورد صحيح است.
احكام خريد و فروش
چيزهاى كه در خريد و فروش مستحب است
مسأله 2048 - در خريد و فروش واجب است ياد گرفتن احكام آن اگر
احتمال عدم آن صحت معامله را بدهد. حضرت صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه مى خواهد
خريد و فروش كند، بايد احكام آن را ياد بگيرد و اگر پيش از ياد گرفتن احكام آن،
خريد و فروش كند، بواسطه معامله هاى باطل و شبهه ناك به هلاكت مىافتد
و چهار چيز مستحب است: اول - آنكه در قيمت جنس بين مشتريهاى مسلمان
فرق نگذارد. دوم - آنكه در قيمت جنس سختگيرى نكند. سوم - چيزى را كه
مى فروشد زيادتر بدهد و آنچه را مى خرد كمتر بگيرد. چهارم - كسى كه با او
معامله كرده، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند، براى
به هم زدن معامله حاضر شود.
مسأله 2049 - اگر انسان نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل
چنانچه حكم معامله را نمى داند، نمى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد، ولى
اگر حكم را بداند و نداند آن را صحيح ايجاد كرده يا فاسد مى تواند در مالى كه
گرفته تصرف نمايد.
349

مسأله 2050 - كسى كه مال ندارد و مخارجى بر او واجب است مثل خرج زن
و بچه بايد كسب كند و براى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات
و دستگيرى از فقرا، كسب كردن مستحب است.
معاملات مكروهه
مسأله 2051 - عمده معاملات مكروه از اين قرار است: اول - ملك فروشى
مگر آنكه با آن پول ملك ديگرى بخرد. دوم - قصابى. سوم - كفن فروشى. چهارم - معامله با مردمان پست. پنجم - معامله بين اذان صبح و اول آفتاب.
ششم - آنكه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.
هفتم - آنكه براى خريدن جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد، داخل معامله او
شود.
معاملات باطله و حرام
مسأله 2052 - معاملات باطله - عمده اش چند چيز است مثل خريد و فروش
بعض اعيان نجسه - مانند: ميته، و خوك و شراب، و خريد و فروش مال غصبى،
و خريد و فروش چيزى كه ماليت ندارد - و تفصيل اينها در مسائل آينده خواهد
آمد ومعاملات حرام سه تا است اول - معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار
حرام باشد مانند اسباب قمار. دوم - معامله اى كه در آن ربا باشد. سوم - فروش
جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد
و فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده
است و اين عمل را غش مى گويند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: از ما نيست كسى كه در
معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب و حيله نمايد و هر كه با
350

برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزى او را مى برد و راه معاش او را
مى بندد و او را به خودش واگذار مى كند.
مسأله 2053 - فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است
اشكال ندارد، و اگر مشترى آن را براى كارى بخواهد كه شرطش پاك بودن است
مثلا خوراكى باشد كه مى خواهد آن را بخورد لازم است فروشنده نجاست آن را
به مشترى بگويد، ولى اگر لباس است گفتن لازم نيست اگر چه مشترى با آن نماز
بخواند زيرا كه در نماز طهارت طاهرى بدن و لباس كافى است.
مسأله 2054 - اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست
نجس شود اگر آن را براى كارى بخواهند كه شرطش پاك بودن است ملا روغن را
براى خوردن بخواهند بايد نجاست آن را به مشترى بگويند، و اگر براى كارى
بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند لازم
نيست نجس بودن آن را بگويند. در هر دو صورت فروش آن با فرض وجود شرائط
صحت معامله اشكال ندارد.
مسأله 2055 - خريد و فروش دواهاى نجس اگر منفعت محلله كه مشروط به
طهارت نيست دارد جائز است و صحيح و الا فاسد است، ولى اگر پول را براى
طرف آن يا براى زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.
مسأله 2056 - خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهايى كه از
ممالك غير اسلامى مى آورند، اشكال ندارد ولى روغنى را كه از حيوان بعد از
جان دادن آن مى گيرند، چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگيرند و از حيوانى
باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند، جنس است و معامله آن
باطل مى باشد.
مسأله 2057 - اگر روباه و مانند آن را به غير دستورى كه در شرع معين شده
كشته باشند، يا خودش مرده باشد خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن
باطل است.
351

مسأله 2058 - خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غير اسلامى
مى آورند، يا از دست كافر گرفته مى شود باطل است، ولى اگر انسان بداند كه آنها
از حيوانى است كه به ستور شرع كشته شده، خريد و فروش آنها اشكال ندارد.
مسأله 2059 - خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از دست مسلمان گرفته
شود اشكال ندارد. ولى اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته
و تحقيق نكرده است كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، معامله
آن باطل است.
مسأله 2060 - خريد و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است مگر
مسكرات مستحدثه كه شرب، منفعت مقصوده از آنها نيست و فوائد ديگر دارد.
مسأله 2061 - فروختن مال غصبى باطل است. و فروشنده بايد پولى را كه از
خريدار گرفته به او برگرداند.
مسأله 2062 - اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله
صحيح است ولى فروشنده خيار فسخ دارد و مى تواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2063 - اگر خريدار بخواهد پول جنس را بعدا از حرام بدهد، معامله
صحيح است ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.
مسأله 2064 - خريد و فروش آلات لهو كه منافع آن ممحض در لهو است مثل
تار و ساز، حتى سازهاى كوچك حرام است.
مسأله 2065 - اگر چيزى را كه مى شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين
بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلا انگور را به اين قصد بفروشند كه از آن
شراب تهيه نمايند، معامله آن اشكال ندارد.
مسأله 2066 - خريد و فروش مجسمه حرام نيست و همچنين خريد و فروش
صابون كه روى آن مجسمه دارد، اگر چه مقصود معامله صابون و مجسمه هر دو
صابون كه روى آن مجسمه دارد، اگر چه مقصود معامله صابون و مجسمه هر دو
هم باشد.
مسأله 2067 - خريدن چيزى كه از قمار، يا دزدى، يا معامله باطل تهيه شده
352

حرام است. و اگر كسى آن را بخرد. بايد به صاحب اصلش بر گرداند.
مسأله 2068 - اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را
معين كند مثلا بگويد اين يك من روغن را مىفروشم، معامله به مقدار پيهى كه در
آن است باطل مى باشد و پولى كه فروشنده بارى پيه آن گرفته مال مشترى و پيه
مال فروشنده است و مشترى مى تواند معامله روغن خالصى را هم كه در آن است
به هم بزند ولى اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد، بعد روغنى كه پيه
دارد بدهد، مشترى مى تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد.
مسأله 2069 - اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مى فروشند، به
زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يگ من و نيم گندم بفروشد،
ربا و حرام است، بلكه اگر يكى از دو جنس، سالم و ديگرى معيوب، يا جنس
يكى خوب و جنس ديگرى بد باشد، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند،
چنانچه بيشتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس
درست را بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد، يا برنج صدرى را بدهد و بيشتر
از آن برنج گرده بگيرد يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد،
ربا و حرام مى باشد.
مسأله 2070 - اگر چيزى را كه اضافه مى گيرد غير از جنسى باشد كه
مى فروشد، مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك قران پول بفروشد باز هم ربا
و حرام است بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى
او انجام دهد ربا و حرام مى باشد بنا بر احتياط.
مسأله 2071 - اگر كسى كه مقدار كمتر را مى دهد چيزى علاوه كند، مثلا يك
من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم بفروشد، اشكال ندارد. و همچنين
است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلا يك من گندم و يك دستمال را به يك
من و نيم گندم و يك دستمال بفروشد.
مسأله 2072 - اگر چيزى را كه مثل پارچه يا متر و ذرع مى فروشند، يا چيزى
353

را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مى كنند، بفروشد و زيادتر بگيرد مثلا
ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 2073 - جنسى را كه در بعضى از شهرها با وزن، يا پيمانه مىفروسند
و در بعضى از شهرها با شماره معامله مى كنند، جايز نيست كه آن جنس را به
زيادتر از آن بفروشند در شهرهايى كه با پيمانه يا وزن معامله مى كنند و جايز
است در شهرهايى كه با شماره مى فروشند.
مسأله 2074 - اگر چيزى را كه مىفروشد و عوضى را كه مى گيرد از يك جنس
نباشند زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم
بگيرد معامله صحيح است.
مسأله 2075 - اگر جنسى را كه مى فروشد و عوضى را كه مى گيرد، از يك چيز
عمل آمده باشند، بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد
و در عوض آن يك من و نيم پنير بگيرد، ربا و حرام است، و احتياط واجب آن
است كه اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس معامله كند زيادى نگيرد.
مسأله 2076 - جو و گندم در ربا يك جنس حساب مى شوند، پس اگر يك من
گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد، ربا و حرام است و نيز اگر مثلا ده من
جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى
گندم را مى دهد مثل آن است كه زيادى گرفته حرام است.
مسأله 2077 - اگر مسلمان از كافرى ربا بگيرد اشكال ندارد، و نيز پدر و فرزند
و زن و شوهر مى توانند از يكديگر ربا بگيرند.
شرائط فروشنده و خريدار
مسأله 2078 - براى فروشنده و خريدار شش چيز شرط است: اول - آنكه
بالغ باشند. دوم - آنكه عاقل باشند. سوم - آنكه سفيه نباشند يعنى مال
354

خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند. چهارم - آنكه قصد خريد و فروش
داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخى بگويد مال خود را فروختم، معامله
باطل است. پنچم آنكه كسى آنها را مجبور نكرده باشد. ششم - آنكه جنس
و عوضى را كه مى دهند مالك باشند و احكام اينها در مسائل آينده گفته
خواهد شد.
مسأله 2079 - معامله با بچه بالغ باطل است، اما اگر پدر يا جد آن بچه به او
اذن داده باشد كه معامله كند معامله صحيح است، و همچنين اگر طفل وسيله باشد
كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار
بدهد و پول را به فروشنده برساند، چون واقعا دو نفر بالغ با يكديگر معامله
كرده اند، معامله صحيح است، ولى بايد فروشنده و خريدار يقين داشته باشند، كه
طفل جنس و پول را به صاحبان آنها مى رساند.
مسأله 2080 - اگر از بچه نابالغ چيزى بخرد، يا چيزى به او بفروشد چنانچه
جنس يا پول مال بچه نباشد بايد جنس يا پولى را كه از او گرفته به صاحب آن
بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد، و اگر صاحب آن را نمى شناسد و براى
شناختن او هم وسيله اى ندارد، بايد چيزى را كه از بچه گرفته، از طرف صاحب آن
مظالم بدهد، و اگر مال خود بچه باشد بايد پولى او بدهد.
مسأله 2081 - اگر كسى با بچه نابالغ مميز معامله كند و جنس، يا پولى كه به
بچه داده از بين برود، مى تواند از بچه بعد از بلوغ يا ولى او مطالبه نمايد، و اگر
بچه مميز نباشد حق مطالبه ندارد.
مسأله 2082 - اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد
از معامله راضى شود و بگويد راضى هستم، معامله صحيح است.
مسأله 2083 - پدر و جد و پدرى طفل و نيز وصى پدر و وصى جد پدرى
مى توانند مال طفل را بفروشند، مجتهد عادل هم مى تواند مال ديوانه يا طفل يتيم
يا مال كسى را كه غائب است بفروشد.
355

مسأله 2084 - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش، صاحب
مال معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است. و چيزى را كه
غصب كننده به مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله، ملك مشترى است
و چيزى را كه مشترى داده و منفعتهاى آن، از موقع معامله، ملك كسى است كه
مال او را غصب كرده اند.
مسأله 2085 - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد، به قصد اينكه پول آن،
مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند، معامله باطل است
و اگر براى خودش يا براى كسى كه مال را غصب كرده اجازه نمايد، معامله.
صحيح است.
شرايط جنس و عوض آن
مسأله 2086 - جنسى كه مى فروشند و چيزى كه عوض آن مى گيرند چهار
شرط دارد: اول - آنكه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم
باشد. دوم - آنكه بتوانند آن را تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبى كه فرار كرده
صحيح نيست ولى اگر اسبى را كه فرار كرده يا چيزى كه مى تواند تحويل دهد -
مثلا با يك فرش - بفروشد، اگر چه آن اسب پيدا نشود، معامله صحيح است.
سوم - خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و به واسطه آنها ميل مردم به
معامله فرق مى كند، معين نمايند. چهارم - خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را
پس اگر مثلا منفعت يك ساله خانه را بفروشد، صحيح نيست، ولى چنانچه
خريدار بجارى پول، منفعت يك ساله خود را به او واگذار ند اشكال ندارد، و اما مالى كه
نزد مشترى گرو است فروختن آن صحيح است و از گرو خارج نمى شود و مشترى
با جهل خيار فسخ دارد و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
356

مسأله 2078 - جنسى را كه در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مى كنند، در آن
شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مى تواند همان جنس را در شهرى كه با
ديدن معامله مى كنند، با ديدن خريدارى نمايد.
مسأله 2088 -
چيزى را كه با وزن خريد و فروش مى كنند با پيمانه هم مى شود
معامله كرد در صورتى كه معلوم باشد پيمانه چه مقدار مى گيرد به اينطور كه اگر
مثلا مى خواهد ده من گندم بفروشد، با پيمانه اى كه يك من گندم مى گيرد ده پيمانه
بدهد.
مسأله 2089 - اگر يكى از شرطهايى كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل
است ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف آنها اشكال ندارد.
مسأله 2090 - معامله چيزى كه وقف شده باطل است، ولى اگر به طورى
خراب شود كه نتوانند استفاده اى را كه مال براى آن وقف شده از ان ببرند، مثلا
حصير مسجد به طورى پاره شود كه نتوانند روى آن نماز بخوانند. فروش آن
اشكال ندارد و در صورتى كه ممكن باشد، بايد پول آن را در همان مسجد به
مصرفى برسانند كه به مقصود وقف كنند نزديكتر باشد، ولى فروش خصوص
مسجد به هيچ وجه جايز نيست.
مسأله 2091 - هر گاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كرده اند به طورى
اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا جانى تلف
شود، مى توانند آن مال را بفروشند و به مصرفى كه به مقصود وقف كنند ه نزديكتر
است برسانند.
مسأله 2092 - خريد و فروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره داده اند اشكال
ندارد، ولى فائده آن ملك فائده آن يك ملك در مدت اجاره مال مستأجر است و اگر خريدار نداند
كه آن ملك را اجاره داده اند، يا به گمان اينكه مدت اجاره كم است، ملك را خريده
باشد. پس از اطلاع مى تواند معامله خودش را به هم بزند.
357

صيغه خريد و فروش
مسأله 2093 - در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربى بخوانند.
مثلا اگر فروشنده به فارسى بگويد: اين مال را در عوض اين پول فروختم
و مشترى بگويد قبول كردم معامله صحيح است، ولى خريدار و فروشنده بايد.
قصد انشاء داشته باشند يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش
باشد.
مسأله 2094 - اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل.
مالى كه از خريدار مى گيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد معامله صحيح
است و هر دو مالك مى شوند.
خريد و فروش ميوه ها
مسأله 2095 - فروش ميوه اى كه گل آن ريخته و دانه بسته، پيش از چيدن
صحيح است و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.
مسأله 2096 - جايز است ميوه اى را كه بر درخت است، پيش از آنكه دانه
ببندد و گلش بريزد بفروشند، ولى مكروه است.
مسأله 2097 - اگر خرمايى را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشكال
ندارد، ولى نبايد عوض آن را خرما بگيرند، اما اگر كسى يك درخت خرما در خانه
يا باغ كس ديگر داشته باشد، در صورت كه مقدار آن را تخمين كنند و صاحب درخت
آن را به صاحب خانه يا باغ بفروشد و عوض آن، خرما بگيرد، چنانچه خرمايى را
كه مى گيرد كمتر يا زيادتر از مقدارى كه تخمين زده اند
نباشد اشكال ندارد.
358

مسأله 2098 - فروختن خيار و بادنجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى چند
مرتبه چيده مى شوند، در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشند و معين كنند كه
مشترى در سال چند دفعه آنها را بچيند اشكال ندارد.
مسأله 2099 - اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته، به چيز ديگرى
غير گندم و جو بفروشند اشكال ندارد.
نقد و نسيه
مسأله 2100 - اگر جنسى را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده بعد از معامله
مى توانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند، و تحويل
دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه
بتواند در آن تصرف كنند، و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه
آن را طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد
فروشنده جلو گيرى نكند.
مسأله 2101 - در معامله نسيه بايد مدت كاملا معلوم باشد، پس اگر جنسى را
بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت كاملا معين نشده معامله باطل
است.
مسأله 2102 - اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته اند، نمى تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد
و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مى تواند پس از تمام شدن مدت، طلبى را
كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.
مسأله 2103 - اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته اند، مى تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند
بپردازد بايد او را مهلت دهد.
359

مسأله 2140 - اگر به كسى كه قيمت جنس را نمى داند، مقدارى نسيه بدهد
و قيمت آن را به او نگويد معامله باطل است. ولى اگر كسى كه قيمت نقدى جنس را
مى دانسته بدهد و گرانتر حساب كند، مثلا بگويد جنسى را كه به تو نسيه مى دهم
تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مىفروشم گرانتر حساب مى كند و او قبول كند
اشكال ندارد.
مسأله 2105 - كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار
داده، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت، مقدارى از طلب خود را كم كند و بقيه را
نقد بگيرد اشكال ندارد.
معامله سلف
مسأله 2160 - معامله سلف آن است كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى
جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول را مى دهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان
جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم، و يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد
فلان جنس ر فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.
مسأله 2107 - اگر پولى را سلف بفروشد و عوض آن را پول بگيرد، معامله
باطل است. ولى اگر جنسى را سلف بفروشد و عوض آن را جنس ديگر يا پول
بگيرد معامله صحيح است.
شرايط معامله سلف
مسأله 2108 - معامله سلف شش شرط داد: اول - خصوصياتى را كه قيمت جنس به واسطه آنكه فرق مى كند معين نمايد ولى دقت زياد هم لازم
نيست، همين قدر كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كافى است.
360

دوم - پيش از آنكه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت
را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد و طلب خود
را بابت قيمت جنس حساب كند و او قبول نمايد و چنانچه مقدارى از قيمت
آن را بدهد، معامله به آن مقدار صحيح است، ولى فروشنده مى تواند معامله
همان مقدار را به هم بزند. سوم - مدت را كاملا معين كنند و اگر مثلا بگويد تا
اول خرمن جنس را تحويل مى دهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل
است - چهارم - وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت، جنس
بقدرى كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحويل دهد. پنچم - جاى تحويل
جنس را معين نمايند ولى اگر از حرفهاى آنان جاى آن معلوم باشد، لازم نيست
اسم آنجا را ببرند. ششم - وزن پيمانه آن را معين كنند و جنسى را هم كه معمولا
با ديدن معامله مى كنند سلف بفروشند اشكال ندارد، ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت
ندهند.
احكام معامله سلف
مسأله 2109 - انسان نمى تواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن
مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد،
فروختن آن اشكال ندارد.
مسأله 2110 - در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرار داد كرده بدهد،
مشترى بايد قبول كند، و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طورى باشد كه
از همان جنس حساب شود، مشترى بايد قبول نمايد.
مسأله 2111 - اگر جنسى را كه فروشنده مى دهد، پست تر از جنسى باشد كه
قرار داد كرده، مشترى مى تواند قبول نكند.
361

مسأله 2112 - اگر فروشنده بجاى جنسى كه قرار داد كرده، ديگرى
بدهد، در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
مسأله 2113 - اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل
دهد ناياب شود و نتواند آن را تهيه كند، مشترى مى تواند صبر كند تا تهيه نمايد
يا معامله را به هم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.
مسأله 2114 - اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل
دهد و پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد، معامله باطل است.
فروش طلا و نقره به طلا و نقره
مسأله 2115 - اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، معامله صحيح است
و لازم نيست وزن آنها مساوى باشد.
مسأله 2117 - اگر طلا يا نقره را به طلا، يا نقره بفروشند بايد فروشنده
و خريدار پيش از آنكه از يكديگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به يكديگر
تحويل دهند و اگر هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند
معامله باطل است.
مسأله 2118 - اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزى را كه قرار گذاشته تحويل
دهد و ديگرى مقدارى از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگر چه معامله
به آن مقدار صحيح است ولى كسى كه تمام مال بدست او نرسيده مى تواند معامله
را به هم بزند. مسأله 2119 اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلاى معدن را
362

به طلاى خالص بفروشند، معامله باطل است مگر در صورت علم به مقدار طلا يا
نقره ولى فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشكال ندارد.
مواردى كه انسان مى تواند معامله را به هم بزند
مسأله 2120 - حق به هم زدن معامله را خيار مى گويند و خريدار و فروشنده در
يازده صورت مى توانند معامله را به هم بزنند:
اول - آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و اين خيار را (خيار
مجلس مى گويند.
دوم - آنكه مغبون شده باشند (خيار غبن).
سوم - در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان
بتوانند معامله را به هم بزنند (خيار شرط).
چهارم فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد
و طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تخلف شرط).
ششم - در جنس يا عوض آن عيبى باشد (خيار عيب).
هفتم - معلوم شود مقدارى از جنسى را كه فروخته، مال ديگرى است، كه
اگر صاحب آن به معامله راضى نشود، خريدار مى تواند معامله را به هم بزند، يا پول
آن مقدار را از فروشنده بگيرد. و نيز اگر معلوم شود مقدارى از چيزى را كه
خريدار عوض قرار داده، مال ديگرى است و صاحب آن راضى نشود، فروشنده
مى تواند معامله را به هم بزند يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد (خيار
شركت).
363

هشتم - فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او
بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است. كه در اين صورت مشترى
مى تواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه
مى دهد بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است فروشنده مى تواند
معامله را به هم بزند (خيار رؤيت).
نهم - مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد كه اگر مشترى
شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مى تواند معامله را به هم
بزند. (خيار تأخير).
دهم - حيوانى را خريده باشد كه تا سه روز مى تواند معامله را به هم بزند
و اگر در عوض حيوانى كه خريده، حيوان ديگرى داده باشد، فروشنده هم تا
سه روز مى تواند معامله را به هم بزند. (خيار حيوان).
يازدهم - فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد، مثلا اسبى را
كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را به هم بزند.
(خيار تعذر تسليم) و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
مسأله 2121 - اگر خريدار قيمت جنس را نداند، يا در موقع معامله غفلت كند
و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده كه مردم
به آن اهميت مى دهند، مى تواند معامله را به هم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس
را نداند، يا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در
صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان فروخته اهميت بدهند، مى تواند معامله را به هم
بزند.
مسأله 2122 - در معامله بيع شرط مثلا خانه هزار تومانى را به دويست
تومان مى فروشند و قرار مى گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند
معامله را به هم بزند، معامله صحيح است.
مسأله 2123 - در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه
364

هر گاه سر مدت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مى دهد معامله صحيح است
ولى اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند و اگر
خريدار بميرد، نمى تواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.
مسأله 2124 - اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى اعلا
بفروشد مشترى مى تواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2125 - اگر خريدار بفهمد مالى را كه گرفته عيبى دارد مثلا حيوانى
را بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در
مال بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را به هم بزند، و اگر نتواند رد كند
مى تواند فرق قيمت سالم و معيوب آن را معين كند و به نسبت تفاوت قيمت
سالم و معيوب از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد، مثلا مالى را كه به چهار
تومان خريده، اگر بفهمد معيوب است، در صورتى كه قيمت سالم آن هشت
تومان و قيمت معيوب آن شش تومان باشد، چون فرق قيمت سالم و معيوب يك
چهارم مى باشد، مى تواند يك چهارم پولى را كه داده يعنى يك تومان از
فروشنده بگيرد.
مسأله 2126 - اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست، چنانچه
آن عيب پيش از معامله در عوض بوده و او نمى دانسته مى تواند معامله را به هم بزند
و در صورت عدم امكان رد تفاوت قيمت سالم و معيوب را به دستورى كه در
مسأله پيش گفته شد مى تواند بگيرد.
مسأله 2127 - اگر بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن پيدا
شود، خريدار مى تواند معامله را به هم بزند و نيز اگر در عوض مال بعد از معامله
و پيش از تحويل گرفتن، عيبى پيدا شود، فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند،
ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد.
مسأله 2128 - اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فورا معامله را به هم نزند،
حق به هم زدن معامله از بين نمى رود و مى تواند معامله را به هم بزند.
365

مسأله 2129 - هر گاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد، مى تواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2130 - در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند
معامله را به هم بزند، يا تفاوت قيمت بگيرد: اول - آنكه موقع خريدن، عيب مال را
بداند دوم - به عيب مال راضى شود. سوم - در وقت معامله بگويد اگر مال عيبى
داشته باشد پى نمى دهم و تفاوت قيمت هم نمىگيرم. چهارم - فروشنده در
وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد مىفروشم ولى اگر عيبى را معين
كند و بگويد مال را با اين عيب مىفروشم و معلوم شود عيب ديگرى هم دارد،
خريدار مى تواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد، يا تفاوت
قيمت بگيرد.
مسأله 2131 - در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمى تواند
معامله را به هم بزند ولى مى تواند تفاوت قيمت بگيرد: اول - آنكه بعد از معامله در
مال تصرف كند به نحوى كه موجب تغيير مورد معامله بشود مانند دوختن پارچه
و بريدن آن و امثال اينها. دوم - بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حق
بر گرداندن آن را ساقط كند. سوم - بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگرى در آن
پيدا شود، ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذاشتن سه روز عيب
ديگرى پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، باز هم مى تواند آن را پس دهد
نيز اگر فقط خريدار تا مدتى حق به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدت،
مال عيب ديگرى پيدا كند، اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، مى تواند معامله را
به هم بزند.
مسأله 2132 - اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى
خصوصيات آن را بارى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى
بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، مى تواند معامله را به هم بزند.
366

مسائل متفرقه
مسأله 2133 - اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد، بايد
تمام چيزهايى را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مى شود بگويد،
اگر چه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد مثال بايد بگويد كه نقد خريده
است يا نسيه.
مسأله 2134 - اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معين كند
و بگويد اين جنس را به اين قيمت به فروش و هر چه زيادتر فروختى مال خودت
باشد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط
مى تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگيرد، ولى اگر بگويد اين جنس را
به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول كردم يا به قصد فروختن، جنس را به
او بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال
خود او است.
مسأله 2135 - اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجاى آن، گوشت ماده بدهد
معصيت كرده است، پس اگر ان گوشت را معين كرده است، پس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته اين گوشت نر را
مىفروشم مشترى مى تواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معين نكرده، در
صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب نشود، قصاب بايد گوشت نر به او
بدهد.
مسأله 2136 - اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن نرود
و بزاز پارچه اى به او بفروشد كه رنگ آن برود مشترى مى تواند معامله را به هم
بزند.
مسأله 2137 - قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر
367

احكام شركت
مسأله 2138 - اگر دو نفر بخواهند باهم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقدارى
از مال خود را با مال ديگرى به طورى مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده
نشود و به نظر مردم يك چيز باشد و به عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را
بخوانند، يا كارى كنند كه معلوم باشد مى خواهند يا يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.
مسأله 2139 - اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مى گيرند با يكديگر
شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار مى گذارند هر قدر مزد گرفتند باهم قسمت كنند
شركت آنان صحيح نيست.
مسأله 2140 - اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام با اعتبار خود
جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در جنسى كه هر كدام
خريده اند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست، اما اگر هر كدام
ديگرى را وكيل كند ه جنس را براى او نسيه بخرد بعد هر شريكى جنس را براى
خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است.
مسأله 2141 - كسانى كه به واسطه عقد شركت باهم شريك مى شوند، بايد
مكلف و عاقل باشند، و از روى قصد و اختيار شركت كنند. و نيز بايد بتوانند در
مال خود تصرف نمايند، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر شركت كند صحيح است.
مسأله 2142 - اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مى كند، يا بيشتر از
شريك ديگر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد، بايد آنچه را شرط كرده اند به او بدهند
و همچنين اگر شرط كنند كسى كه كار نمى كند، يا كمتر كار مى كند بيشتر منفعت
ببرد، شركت آنان اشكال ندارد. و بايد به آنچه شرط كرده اند عمل كنند.
368

مسأله 2143 - اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد، يا تمام ضرر يا
بيشتر آن را يكى از آنان بدهد شركت صحيح است.
مسأله 2144 - اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه
سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را به يك اندازه مى برند، و اگر سرمايه
آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند،
مثلا اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد، سهم
او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگرى است چه هر دو يك اندازه كار كنند، يا
يكى كمتر كار كند، يا هيچ كار نكند.
مسأله 2145 - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو باهم خريد و فروش
نمايند، يا هر كدام به تنهايى معامله كند، يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به
قرار داد عمل نمايند.
مسأله 2146 - اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد
هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمى تواند با آن سرمايه معامله كند.
مسأله 2147 - شريكى كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرار داد
شركت عمل كند، مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد - يا نقد بفروشد، يا
جنس را از محل مخصوصى بخرد، بايد به همان قرار داد رفتار نمايد. و اگر با او
قرارى نگذاشته باشند، بايد به طور معمول معامله كند و داد و ستدى نمايد ه
براى شركت ضرر نداشته باشد. و نبايد نسيه بخرد، يا نسيه بفروشد، يا مال
شركت را در مسافرت همراه خود ببرد.
مسأله 2148 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند، اگر بر خلاف
قرار دادى كه با او كرده اند خريد و فروش كند و خسارتى براى شركت پيش آيد چنانچه
شريك ديگر معامله را اجازه بكند صحيح است و ضامن نيست، و اگر اجازه نكند
معامله در حصه او باطل است، و نيز اگر با او قرار دادى نكرده باشند و بر خلاف
معمول معامله كند چنانچه معامله را شريك ديگر اجازه نكند در حصه او باطل است.
369

مسأله 2149 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر زياده روى
ننمايد و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقا مقدارى از آن يا تمام آن
تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2150 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر بگويد سرمايه
تلف شده و قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.
مسأله 2151 - اگر تمام شريكها از اجازه اى كه به تصرف در مال يكديگر
داده اند برگردند، هيچ كدام نمى توانند در مال شركت تصرف كنند، و اگر يكى از
آنان از اجازه خود بر گردد، شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند، ولى كسى كه از
اجازه خود برگشته، مى تواند در مال شركت تصرف كند.
مسأله 2152 - هر وقت يكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را
قسمت كنند اگر چه شركت مدت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند. مگر
آنكه قسمت موجب نقص در مال و يا قيمت به مقدار زيادى بشود كه در اين
صورت قبول لازم نيست.
مسأله 2153 - اگر يكى از شريكها بميرد، يا ديوانه يا بيهوش شود، شريكهاى
ديگر نمى توانند در مال شركت تصرف كنند، و همچنين است اگر يكى از آنان
سفيه شود يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نمايد.
مسأله 2154 - اگر شريك، چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع و ضررش مال
خود اوست، ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر بگويد به ان معامله راضى
هستم نفع و ضررش مال هر دوى آنان است.
مسأله 2155 - اگر با سرمايه شركت معامله اى كنند، بعد بفهمند شركت باطل
بوده، چنانچه طورى باشد كه اگر مى دانستند شركت درست نيست، به تصرف در
مال يكديگر راضى بودند، معامله صحيح است و هر چه از ان معامله پيدا شود،
مال همه آنان است، و اگر اينطور نباشد، در صورتى كه كسانى كه به تصرف ديگران
راضى نبوده اند، بگويند به آن معامله راضى هستيم، معامله صحيح و گر نه باطل
370

مى باشد، و در هر صورت هر كدام آنان كه براى شركت كارى كرده است، اگر
به قصد مجانى كار نكرده باشد، مى تواند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمول
از شريكهاى ديگر بگيرد.
احكام صلح
مسأله 2156 - صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال
يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد كه او هم در
عوض، مقدارى از مال، يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد، يا طلب، يا
حقى كه دارد بگذرد. بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرد مقدارى از مال، يا منفعت
مال خود را به كسى واگذار كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحيح
است.
مسأله 2157 - دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مى كنند، بايد بالغ و عاقل
باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند.
مسأله 2158 - لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى
كه بفهمانند باهم صلح و سازش كرده اند صحيح است.
مسأله 2159 - اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا يك سال
نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه شير
گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است و نيز اگر
گوسفند را يك ساله به چوپان اباحه نمايد ه از شير آن استفاده كند و در عوض،
مقدارى روغن بدهد اشكال ندارد.
مسأله 2160 - اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند در
صورتى صحيح است كه او قبول نمايد ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود
بگذرد قبول كردن او لازم نيست.
371

مسأله 2161 - اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه
طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان
طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادى براى بدهكار حلال
نيست، مگر آنكه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را راضى كند يا طورى باشد
كه اگر مقدار طلب خود را مى دانست، باز هم به آن مقدار صلح مى كرد.
مسأله 2162 - اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنسند و وزن آنها معلوم
است به يكديگر صلح كنند، بايد وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، و اگر وزن آنها
معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است صلح خالى
از اشكال نيست.
مسأله 2163 - اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر
طلبكار باشند و بخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب
آنان از يك جنس و وزن آنها يكى باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند،
مصالحه آنان صحيح است، و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد
مثلا يكى ده من برنج و ديگرى دوازده من گندم طلبكار باشد، ولى اگر طلب
آنان از يك جنس و چيزى باشد كه معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله
مى كنند، در صورتى كه وزن يا پيمانه آنها مساوى نباشد، مصالحه آنان اشكال
دارد.
مسأله 2164 - اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد، چنانچه
طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از
طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 2165 - اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، يا رضايت يكديگر
مى توانند صلح را به هم بزنند. و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو، يا يكى از آنان
حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد مى تواند صلح را
به هم بزند.
372

مسأله 2166 - تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند
مى توانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد، تا سه روز حق
به هم زدن معامله را دارد. و همچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز
ندهد و جنس را تحويل نگيرد، فروشنده، مى تواند معامله را به هم بزند، ولى
كسى كه مالى را صلح مى كند در اين سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد و در
هشت صورت ديگر كه در احكام خريد و فروش گفته شد صلح را مى تواند به هم
بزند.
مسأله 2167 - اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مى تواند صلح را
به هم بزند. ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد اشكال دارد.
مسأله 2168 - هر گاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه اگر
بعد از مرگ وارثى نداشتم بايد چيزى را كه به تو صلح كردم وقف كنى و او هم اين
شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل نمايد.
احكام اجاره
مسأله 2169 - اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مى كند بايد، مكلف
و عاقل باشند، و به اختيار خودشان اجاره دهند، و نيز بايد در مال خود حق
تصرف داشته باشند، پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را اجاره كند، يا
اجاره دهد صحيح نيست.
مسأله 2170 - انسان مى تواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد.
مسأله 2171 - اگر ولى، يا قيم بچه مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير
ديگرى نمايد اشكال ندارد. و اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره
373

قرار دهد، بعد از آنكه بچه بالغ شد، مى تواند بقيه اجاره را به هم بزند يعنى اجازه
ندهد و در اين صورت اجاره صحيح نيست.
مسأله 2172 - بچه صغيرى را كه ولى ندارد، بدون اجازه مجتهد نمى شود
اجير كرد. و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد، مى تواند از مؤمن كه عادل باشد،
اجازه بگيرد و او را اجير نمايد،
مسأله 2173 - اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند. بلكه
اگر مالك به كسى بگويد، ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد قبول كردم،
اجاره صحيح است. و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد اينكه ملك را اجاره
دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح
مى باشد.
مسأله 2174 - اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجير
شود، همين كه مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است.
مسأله 2175 - كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر به اشاره بفهماند كه ملك را
اجاره داده، يا اجاره كرده صحيح است.
مسأله 21766 - اگر خانه يا دكان يا اطاق يا آسياب يا كشتى را اجاره كند
و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نمايد، مستأجر
نمى تواند آن را به ديگرى اجاره دهد. و اگر شرط نكند مى تواند آن را به ديگرى
اجاره دهد. ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد
بايد در آن، كارى مانند تعمير و سفيد كارى انجام داده باشد.
مسأله 2177 - اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند،
نمى شود او را به ديگرى اجاره داد و اگر شرط نكند، چنانچه آن را به چيزى كه
اجرت او قرار داده اجاره دهد، بايد زيادتر نگيرد، بلكه اگر به چيز ديگرى هم
اجاره دهد بايد زيادتر نگيرد.
مسأله 2178 - اگر غير خانه و دكان و اطاق و آسياب و كشتى و اجير، چيز
374

ديگر مثلا زمين را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش از آن
استفاده نمايد، اگر چه بيشتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال
ندارد.
مسأله 2179 - اگر خانه يا دكانى را مثلا يك ساله به صد تومان اجاره كند و از
نصف آن خودش استفاده نمايد، مى تواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره
دهد ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده مثلا به
صد و بيست تومان اجاره دهد، بايد در آن، كارى مانند تعمير انجام داده باشد.
شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند
مسأله 2180 - مالى را كه اجاره مى دهند چند شرط دارد: اول - آنكه معين
باشد پس اگر بگويد يكى از خانه هاى خود را كه اختلاف در صفات دارند اجاره
دادم درست نيست ولى اگر در صفات متساوى باشند و قصد يكى معين واقعى
نمايد يا به نحو كلى در معين معامله كند اجاره درست است. دوم - مستأجر آن را
ببيند، يا كسى كه آن را اجاره مى دهد طورى خصوصيات آن را بگويد كه كاملا
معلوم باشد. سوم - تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبى كه فرار
كرده باطل است. چهارم - آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره
دادن نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست. پنچم - استفاده اى كه مال را
براى آن، اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براى زراعت، در
صورتى كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب نشود، صحيح
نيست. ششم - چيزى را كه اجاره مى دهد مال خود او باشد و اگر مال كسى ديگر
را اجاره دهد، در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.
مسأله 2181 - اجاره دادن درخت براى آنكه از ميوه اش استفاده كنند اشكال
دارد. بلى بعنوان اباحه به عوض صحيح است.
375

مسأله 2182 - زن مى تواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود
و چنانچه بعنوان اباحه به عوض باشد خالى از هرگونه اشكال است، و لازم نيست
از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين برود.
بدون اجازه او نمى تواند اجير شود بنا بر احتياط.
شرايط استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند
مسأله 2183 - استفاده اى كه مال را براى آن اجاره دهند سه شرط دارد:
اول - آنكه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى، يا
نگهدارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.
دوم - اگر چيزى را كه اجاره مى دهند چند فائده دارد، بايد فايده اى را كه
مستأجر بايد از آن ببرد معين نمايند مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مى دهد و بار
مى برد اجاره دهند، بايد در موقع اجاره معين كنند كه سوارى يا بار برى آن، مال
مستأجر است يا همه فائده هاى آن.
سوم - مدت استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل
را معين كنند مثلا با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را به طور مخصوصى
بدوزد كافى است.
مسأله 2184 - اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند، ابتداى آن بعد از
خواندن صيغه اجاره است.
مسأله 2185 - اگر خانه اى را مثلا يك ساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگر چه موقعى كه صيغه
مى خوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.
مسأله 2186 - اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد تا هر وقت در خانه
نشستى اجاره آن، ماهى ده تومان است اجاره صحيح نيست.
376

مسأله 2187 - اگر به مستأجر بگويد خانه را ماهى ده تومان به تو اجاره دادم
اجاره باطل است، و اگر بگويد خانه را يك ماهه به ده تومان اجاره دادم و بعد از آن
هم هر قدر بنشينى اجاره آن ماهى ده تومان است، اجاره ماه اول صحيح است.
مسأله 2188 - خانه اى را كه غريب و زوار در آن منزل مى كنند و معلوم نيست
چقدر در آن مى مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى يك تومان بدهند و صاحب
خانه راضى شود استفاده از آن خانه اشكال ندارد، و اين معامله را اباحه به عوض
مى نامند، و چنانچه در حين معامله بنا بگذارند تا هر وقت آن استفاده كننده
بخواهد بماند، نمى تواند آنان را از خانه بيرون كند.
مسائل متفرقه اجاره
مسأله 2189 - مالى را كه مستأجر بابت اجاره مى دهد بايد معلوم باشد پس
اگر از چيزهايى است كه مثل گندم با وزن معامله مى كنند، بايد وزن آن معلوم باشد
و اگر از چيزهايى كه مثل تخم مرغ با شماره معامله مى كنند بايد شماره آن معين
باشد و اگر مثل است و گوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند، يا مستأجر
خصوصيات آن را به او بگويد.
مسأله 2190 - اگر زمينى را براى زراعت جو، يا گندم اجاره دهد
و مال الاجاره را جو، يا گندم همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست.
مسأله 2191 - كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حق
ندارد اجاره آن را مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد پيش از
انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.
مسأله 2192 - هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر
تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد
مال الاجاره آن را بدهد.
377

مسأله 2193 - اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در
ان روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده اگر چه آن كار را به
او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد، مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى
دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده كار باشد، اگر چه پارچه را به او
ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار باشد، چه براى خودش يا
ديگرى كار كند.
مسأله 2194 - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل
بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلا اگر
خانه اى را يك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه
اجاره آن خانه معمولا پنچاه تومان است، بايد پنچاه تومان را بدهد و اگر دويست
تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد. و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از
مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار
معمول به صاحب ملك بدهد.
مسأله 2195 - اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى
آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده ضامن نيست،
و نيز اگر مثلا پارچه اى را كه به خياط داده از بين برود، در صورتى كه خياط
زياده روى نكرده و در نگهدارى ان هم كوتاهى نكرده باشد، نبايد عوض آن را
بدهد.
مسأله 2196 - هر گاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند، ضامن است در
صورتى كه تجاوز از حد مأذون فيه نمده و الا ضامن نيست.
مسأله 2197 - اگر قصاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته
باشد، چه مجانى سر بريده باشد، بيد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2198 - اگر حيوانى را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر بار بر آن
بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود
378

ضامن است، و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشند و بيشتر از معمول بار كند
و حيوان تلف شود يا معيوب گردد ضامن مى باشد.
مسأله 2199 - اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد، چنانچه آن
حيوان بلغزد، بارم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست. ولى اگر صاحب حيوان به واسطه زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را
بشكند ضامن است.
مسأله 2200 - اگر كسى بچه از را ختنه كند و ضررى به آن بچه برسد، يا بميرد
چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است.
مسأله 2201 - اگر دكتر بدست خود به مريض دوا بدهد، يا درد و دواى مريض را به او بگويد و مريض دوا بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض
ضررى برسد يا بميرد، دكتر ضامن است بلكه اگر فقط بگويد فلان دوا براى فلان مرض فايده دارد و به واسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد، يا بميرد دكتر
ضامن است.
مسأله 2202 - هر گاه دكتر به مريض يا ولى او بگويد كه اگر ضررى به مريض
برسد ضامن نباشد در صورتى كه دقت و احتياط خود را بكند و به مريض ضررى
برسد يا بميرد، دكتر ضامن نيست.
مسأله 2203 - مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده، با رضايت يكديگر
مى توانند معامله را به هم بزنند، و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از
آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق قرار داد، اجاره را به هم
بزنند. مسأله 2204 - اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است،
چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است مى تواند اجاره را
به هم بزند، ولى اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن
معامله را نداشته باشند، نمى توانند اجاره را به هم بزنند.
379

مسأله 2205 - اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آنكه تحويل دهد كسى آن را
غصب نمايد چنانچه منع غاصب متوجه موجر باشد و نگذارد او تسليم نمايد
مستأجر مى تواند اجاره را به هم بزند و چيزى را كه به اجاره دهنده داده پس بگيرد،
و چنانچه منع متوجه مستأجر باشد نمى تواند اجاره را به هم بزند ولى اجاره مدتى
را كه در تصرف غصب كنند ه بوده به ميزان معمول از او مى گيرد، پس اگر حيوانى را
يك ماهه به ده تومان اجاره نمايد و كسى آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولى
ده روز آن پانزده تومان باشد، مى تواند پانزده تومان را از غصب كننده بگيرد.
مسأله 2206 - اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد، و بعد ديگرى آن را
غصب كند، نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب كنند بگيرد.
مسأله 2207 - اگر پيش از آنكه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر
بفروشد، اجاره به هم نمى خورد. و مستأجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد.
و همچنين است اگر آن را به ديگرى بفروشد.
مسأله 2208 - از پيش از ابتداى مدت اجاره، ملك به طورى خراب شود كه
هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد. اجاره باطل
مى شود، و پولى كه مستأجر به صاحب ملك داده بايد به او برگردانده شود، بلكه
اگر طورى باشد كه بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد، مى تواند اجاره را به هم
بزند.
مسأله 2209 - اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره
به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اى كه شرط
كرده اند نباشد، اجاره مدتى كه باقيمانده باطل مى شود و اگر استفاده مختصرى
هم بتواند از ان ببرد، مى تواند اجاره مدت باقيمانده را به هم بزند.
مسأله 2210 - اگر خانه اى را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن
خراب شود، چنانچه فورا آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود
380

اجاره باطل نمى شود و مستأجر هم نمى تواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر ساختن
آن بقدرى طول بكشد كه مقدارى از استفاده مستأجر از بين برود، اجاره به آن
مقدار باطل مى شود و مستأجر مى تواند اجاره باقيمانده را به هم بزند.
مسأله 2211 - اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد اجاره باطل نمى شود، ولى
اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است
منفعت خانه مال او باشد چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت
اجاره بميرد از وقتى كه مرده، اجاره باطل است.
مسأله 2212 - اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد چنانچه
بنا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مى گيرد به عمله بدهد، زيادى آن بر او حرام
است و بايد آن را به صاحب كار بدهد، ولى اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند
و براى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگرى بدهد در صورتى كه
كمتر از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد، زيادى آن براى او حلال مى باشد.
مسأله 2213 - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند،
چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.
احكام جعاله
مسأله 2214 - جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه براى او
انجام مى دهند مال معينى بدهد، مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، ده تومان
به او مى دهم، و به كسى كه اين قرار را مىگذارد جاعل، و به كسى كه كار را انجام
مى دهد عامل مى گويند، و فرق بين جعاله و اين كه كسى را براى كارى اجير كنند،
اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه، اجير بايد عمل را انجام دهد و كسى
هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مى شود. ولى در جعاله عامل
مى تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمى شود.
381

مسأله 2215 - جاعل، بايد، بالغ، و عاقل باشد، و از روى قصد و اختيار قرار داد
كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنا بر اين جعاله آدم سفيهى كه مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند صحيح نيست.
مسأله 2216 - كارى كه جاعل مى گويد براى او انجام دهند، بايد حرام
نباشد، پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد، ده تومان به او مى دهم، جعاله صحيح
نيست.
مسأله 2217 - اگر مالى را كه قرار مى گذارد بدهد معين كند مثلا بگويد هر كس
اسب مرا پيدا كند، اين گندم را به او مى دهم، لازم است وزن ووصفى كه تفاوت آن
موجب تفاوت ماليت است تعيين كند، و همچنين اگر مال را معين نكند مثلا
بگويد كسى كه اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مى دهم، بايد خصوصيات آن را
كاملا معين نمايد.
مسأله 2218 - اگر جاعل مزد معينى راى كار قرار ندهد، مثلا بگويد هر كس
بچه مرا پيدا كند پولى به او مى دهم و مقدار آن را معين نكند، جعاله باطل است،
ولى چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را به مقدارى كه كار او در نظر
مردم ارزش دارد بدهد.
مسأله 2219 - اگر عامل پيش از قرار داد، كار را انجام داده باشد، يا بعد از
قرار داد به قصد اينكه پول نگيرد انجام دهد، حقى به مزد ندارد.
مسأله 2220 - پيش از آنكه عامل شروع به كار كند. جاعل و عامل مى توانند
جعاله را به هم بزنند.
مسأله 2221 - بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را
به هم بزند اشكال ندارد. بلى عامل استحقاق اجرت مثل عمل را دارد.
مسأله 2222 - عامل مى تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن
عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر بگويد هر كس چشم
مرا عمل كند فلان مقدار به او مى دهم و دكتر جراح شروع به عمل كند، چنانچه
382

طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مى شود، بايد آن را تمام
نمايد و در صورتى كه ناتمام بگذارد، حقى به جاعل ندارد. مسأله 2223 - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا
اسب است كه تا تمام نشود، براى جاعل فائده نداد، عامل نمى تواند چيزى
مطالبه كند، و همچنين است اگر جاعل مزد را بارى تمام كردن عمل قرار بگذارد
مثلا بگويد هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مى دهم. ولى اگر مقصودش اين
باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد، براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد
مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه به طور
مصالحه يكديگر را راضى نمايند.
احكام مزارعه
مسأله 2224 - مزارعه آن است كه مالك با زارع به اين قسم معامله كند كه
زمين را در اختيار او بگذارد، تا زراعت كند و مقدارى از حاصل ان را به مالك
بدهد.
مسأله 2225 - مزارعه چند شرط دارد: اول - آنكه صاحب زمين به زارع
بگويد زمين را به بو واگذار كردم و زارع هم بگويد قبول كردم، يا بدون اينكه
حرفى بزنند مالك، زمينى را واگذار كند و زارع قبول نمايد. دوم - صاحب زمين
و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام
دهند و سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.
سوم - مالك و زارع از تمام حاصل زمين ببرند پس اگر مثلا شرط كنند كه آنچه
اول يا آخر مى رسد، مال يكى از آنان باشد مزارعه باطل است. چهارم - سهم
هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد پس اگر مالك بگويد در اين
زمين زراعت كن و هر چه مى خواهى به من بده صحيح نيست. پنجم - مدتى را
383

كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند و بايد مدت به قدرى باشد كه در
آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد. ششم - زمين قابل زراعت باشد،
ولى اگر زراعت در ان ممكن نباشد، اما بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن
شود، مزارعه صحيح است. هفتم - اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصى
است، چيزى را كه زارع بايد بكارد معين كنند ولى اگر زراعت معينى را در نظر
ندارد يا زراعتى را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نيست آن را معين
نمايند. هشتم - مالك، زمينى را معين كند، پس كسى كه چند قطعه زمين دارد
و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكى از اين زمينها زراعت كن و آن را
معين نكند مزارعه باطل است. نهم - خرجى را كه هر كدام آنان بايد بكنند معين
نمايند، ولى اگر خرجى را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را
معين نمايند.
مسأله 2226 - اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدار از حاصل براى او
باشد و بقيه را بين خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن
مقدار چيزى باقى مى ماند مزارعه صحيح است.
مسأله 2227 - اگر مدت مزراعه تمام شود و حاصل بدست نيايد، چنانچه
مالك راضى شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در زمين او بماند و زارع
هم راضى شد مانعى ندارد، و اگر مالك راضى نشود، مى تواند زارع را وادار
كند كه زراعت را بچيند و اگر براى چيدن زراعت ضررى به زارع برسد لازم
نيست عوض آن را به او بدهد، ولى زارع اگر چه راضى شود كه به مالك چيزى
بدهد، نمى تواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند. مگر در صورتى كه بقاء زرع موجب ضرر مالك نشود و چيدن آن موجب ضرر زارع
شود و حاصل بدست نيامدن از ناحيه تأخير زارع و يا اهمال او نباشد در
خصوص اين صورت مى تواند مجبور كند مالك را به بقاء زرع و اجرت المثل
زمين را هم بايد بدهد.
384

مسأله 2228 - اگر به واسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نباشد مثلا آب
از زمين قطع شود، مزارعه به هم مى خورد، و اگر بدون عذر زراعت نكند،
چنانچه زمين در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفى نداشته است، بايد اجاره
آن مدت را به مقدار معلوم به مالك بدهد.
مسأله 2229 - اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يكديگر
نمى توانند مزارعه را به هم بزنند و نيز اگر مالك به قصد مزارعه زمين را به كسى
واگذار كند، بعد از آنكه او مشغول عمل شد يا قبل از شروع در عمل در
صورتى كه معامله تمام شده باشد، جايز نيست بدون رضايت يكديگر معامله را
به هم بزنند، ولى اگر در ضمن خواندن صيغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا
يكى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق قرارى كه
گذاشته اند معامله را به هم بزنند.
مسأله 2230 - اگر بعد از قرار داد مزرعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه به هم
نمى خورد و وارثشان بجاى آنان است، ولى اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند
كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم مى خورد و چنانچه زراعت
نمايان شده باشد، بايد سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق ديگرى هم كه زارع
داشته، ورثه او ارث مى برند ولى نمى توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در
زمين باقى بماند.
مسأله 2231 - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه تخم
مال مالك بوده حاصلى هم كه بدست مى آيد مال اوست و بايد مزد زارع
و مخارجى را كه كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى را كه مال زارع بوده و در آن
زمين كار كرده به او بدهد، و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال اوست
و بايد اجاره زمين و خرجهاى را كه مالك كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى كه
مال او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد.
مسأله 2232 - اگر تخم مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه
385

باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يا بى اجرت زراعت در
زمين بماند اشكال ندارد، و اگر مالك راضى نشود، پيش از رسيدن زراعت هم
مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، و زارع اگر چه راضى شود چيزى
به مالك بدهد، نمى تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند، و نيز مالك
نمى تواند زارع را مجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمين باقى بگذارد
مگر در صورتى كه بقاء زرع موجب ضرر مالك و از كندن آن نفعى نبرد، و چيدن
آن موجب ضرر زارع شود، در خصوص اين صورت مى تواند مالك را مجبور كند
به بقاء زرع، واجرة المثل زمين را بايد به او بدهد.
مسأله 2233 - اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ريشه
زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، حاصل سال دوم مال
صاحب تخم است مگر آنكه شرط كرده باشند كه آن را هم مثل سال اول قسمت
كنند كه در اين صورت بايد به شرط عمل شود.
احكام مساقات
مسأله 2234 - اگر انسان با كسى به اين قسم معامله كند كه درختهاى ميوه اى را
كه ميوه آن مال خود اوست، يا اختيار ميوه هاى آن با اوست، تا مدت معينى به
آن كس واگذار كند كه تربيت نمايد و آب دهد و به مقدارى كه قرار مى گذراند از
ميوه آن بردارد، اين معامله را مساقات مى گويند.
مسأله 2235 - معامله مساقات در درختهايى كه مثل بيد و چنار ميوه نمىدهد
صحيح نيست و در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مى كنند اشكال ندارد.
مسأله 2236 - در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب
درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسى كه كار مى كند به همين قصد مشغول
كار شود، معامله صحيح است.
386

مسأله 2237 - مالك و كسى كه تربيت درختها را به عهده مى گيرد، بايد مكلف
و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز مالك بايد سفيه نباشد، يعنى
مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند.
مسأله 238 - مدت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اول آن را معين
كنند و آخر آن را موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مى آيد صحيح
است.
مسأله 2239 - بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد،
و اگر قرار بگذراند كه مثلا صد من از ميوه ها مال مالك و بقيه مال كسى باشد كه كار
مى كند، معامله باطل است.
مسأله 2240 - بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند
و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه پيش از رسيدن آن قرار بگذارند اشكال دارد اگر چه
كارى مانند آبيارى كه براى تربيت درخت لازم است باقى مانده باشد، يا احتياج
به كارى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن داشته باشد.
مسأله 2241 - معامله مساقات در بوته خربزه و خيار و مانند اينها صحيح
نيست.
مسأله 2242 - درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مى كند و به
آبيارى احتياج ندارد، اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن و كود دادن محتاج باشد،
معامله مساقات در آن صحيح است.
مسأله 2243 - دو نفرى كه مساقات كرده اند، با رضايت يكديگر مى توانند
معامله را به هم بزنند. و نيز اگر در ضمن خواندن صيغه مساقات شرط كنند كه
هر دو، يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى كه گذاشته اند، به هم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطى كنند
و عملى نشود، كسى كه براى نفع او شرط كرده اند، مى تواند معامله را به هم
بزند.
387

مسأله 2244 - اگر مالك بميرد، معامله مساقات به هم نمى خورد و ورثه اش
بجاى او هستند.
مسأله 2245 - اگر كسى كه تربيت درختها بر او واگذار شده، بميرد، چنانچه در
عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، ورثه اش بجاى او هستند
و چنانچه خودشان عمل او را انجام ندهند و اجير هم نگيرند، حاكم شرع از مال
ميت اجير مى گيرد و حاصل را بين ورثه ميت قسمت مى كند، و اگر شرط كرده
باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد، پس اگر قرار گذاشته اند كه به ديگرى
واگذار نكند، با مردن او معامله به هم مى خورد، و اگر قرار نگذاشته اند، مالك
مى تواند عقد را به هم بزند، يا راضى شود كه ورثه او يا كسى كه آنها اجيرش
مى كنند، درختها را تربيت نمايد.
مسأله 2246 - اگر شرط كنند كه تمام حاصل براى مالك باشد، مساقات باطل
است. و ميوه مالك مى باشد و كسى كه كار مى كند نمى تواند مطالبه اجرت
نمايد، ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد، مالك بايد مزد آبيارى
و كارهاى ديگر را به مقدار معمول به كسى كه درختها را تربيت كرده بدهد.
مسأله 2247 - اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در ان درخت بكارد
و آنچه عمل مى آيد مال هر دو باشد، معامله باطل است، پس اگر درختها مال
صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال اوست و بايد مزد كسى كه آنها را تربيت
كرده بدهد، و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده بعد از تربيت هم مال
اوست و مى تواند آنها را بكند، ولى بايد گودالهايى را كه به واسطه كندن درختها
پيدا شده پر كند و اجازه زمين را از روزى كه درختها را كاشته به صاحب زمين
بدهد و مالك هم مى تواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند، و اگر به واسطه
كندن درخت، عيبى در آن پيدا شود، بايد تفاوت قيمت آن را به صاحب درخت
بدهد و نمى تواند او را مجبور كند كه با اجاره، يا بدون اجاره، درخت را در زمين
باقى بگذارد.
388

كسانى كه نمى توانند در مال خود تصرف كنند
مسأله 2248 - بچه اى كه بالغ نشده شرعا نمى تواند در مال خود تصرف كند
و نشانه بالغ شدن زن تمام شدن نه سال قمرى و نشانه بالغ شدن مرد يكى از سه
چيز است اول - تمام شدن پانزده سال قمرى دوم - روئيده موى درشت، زير
شكم بالاى عورت سوم - محتلم شدن يعنى بيرون آمدن منى.
مسأله 2249 - روئيدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل
و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر انسان بواسطه اينها
به بالغ شدن يقين كند.
مسأله 2250 - ديوانه و سفيه يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف مى كند، نمى تواند در مال خود تصرف نمايد.
مسأله 2251 - كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است، تصرفى كه موقع
ديوانگى در مال خود مى كند صحيح نيست.
مسأله 2252 - انسان مى تواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مى رود در تمام
اموال خود هر نوع تصرفى اعم از فروختن اجاره دادن بخشيدن و غير اينها انجام
دهد و متوقف بر اجازه ورثه نيست مانند حال سلامتى.
احكام وكالت
وكالت آن است كه انسان كارى را كه مى تواند در آن دخالت كند، به ديگرى
واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسى را وكيل كند كه خانه او را
بفروشد يا زنى را براى او عقد نمايد، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى
بيهوده مصرف مى كند، چون حق ندارد در مال خود تصرف كند. نمى تواند براى
فروش آن كسى را وكيل نمايد.
389

مسأله 2253 - در وكالت لازم نيست صيغه بخواند، و اگر انسان به ديگرى
بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلا مال خود را به كسى
بدهد كه براى او بفروشد و او مال را بگيرد وكالت صحيح است.
مسأله 2254 - مولك يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مى كند، و نيز كسى كه
وكيل مى شود، بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند، بلى
وكالت صبى در خصوص اجراء صيغه اشكال ندارد.
مسأله 2255 - كارى را كه انسان نمى تواند انجام دهد، يا شرعا نبايد انجام
دهد نمى تواند بارى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود، كسى كه در احرام
حج است چون نبايد صيغه زناشويى را بخواند، نمى تواند بارى خواندن صيغه از
طرف ديگرى وكيل شود.
مسأله 2256 - اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند
صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و آن كار را معين
نكند وكالت صحيح نيست.
مسأله 2257 - اگر وكيل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد، بعد از آنكه
خبر او رسيد نمى تواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر، آن
كار را انجام داده باشد صحيح است.
مسأله 2258 - وكيل نمى تواند از وكالت كناره كند بنا بر احتياط.
مسأله 2259 - وكيل نمى تواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى
را وكيل نمايد. ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طورى كه
به او دستور داده، مى تواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير بايد
از طرف او وكيل بگيرد و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.
مسأله 2260 - اگر انسان با اجازه موكل خودش كسى را از طرف او وكيل كند،
نمى تواند آن وكيل را عزل نمايد. و اگر وكيل اول بميرد، يا موكل، او را عزل كند
وكالت دومى باطل نمى شود.
390

مسأله 2261 - اگر وكيل با اجازه موكل، كسى را از طرف خودش وكيل كند
موكل و وكيل اول مى توانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل اول بميرد، يا عزل
شود، وكالت دومى باطل مى شود.
مسأله 2262 - اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد
كه هر كدام به تنهايى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مى تواند آن كار را انجام
دهد، و چنانچه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمى شود. ولى اگر نگفته باشد
كه باهم يا به تنهايى انجام دهند، يا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمى توانند به
تنهايى اقدام نمايند و در صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مى شود.
مسأله 2263 - اگر وكيل يا موكل بميرد، وكالت باطل مى شود. و نيز اگر چيزى
كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود مثلا گوسفندى كه براى فروش
آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مى شود. و اگر وكيل يا موكل ديوانه يا بيهوش
شود وكالت باطل نمى شود، ولى تصرفات وكيل در حال ديوانه‌گى اثر ندارد.
مسأله 2264 - اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند و چيزى براى او قرار
بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.
مسأله 2265 - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار اوست كوتاهى نكند
و غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگرى در آن ننمايد و اتفاقا آن
مال از بين برود نبايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2266 - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى كند يا
غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند تصرف ديگرى در آن بنمايد و آن مال از بين
برود ضامن است. پس اگر لباسى را كه گفته اند به فروش، بپوشد و آن لباس تلف
شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2267 - اگر وكيل غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند، تصرف ديگرى
در مال بكند، مثلا لباسى را كه گفته اند به فروش، بپوشد و بعدا تصرفى را كه به او
اجازه داده اند بنمايد آن تصرف صحيح است.
391

احكام قرض
قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه در آيات قرآن و اخبار راجع به آن
زياد سفارش شده است، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم روايت شده كه
هر كسى به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مى شود و ملائكه بر او
رحمت مى فرستد و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از
صراط مى گذارد. و كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر
او حرام مى شود.
مسأله 2268 - در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزى را به نيت
قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است.
مسأله 2269 - اگر موعد پرداخت برسد و بدهكار بدهى خود را بدهد،
طلبكار بايد قبول نمايد.
مسأله 2270 - اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند، جائز
نيست كه طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه كند ولى
اگر مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، مى تواند طلب خود را مطالبه
نمايد.
مسأله 2271 - اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند چنانچه بدهكار بتواند
بدهى خود را بدهد، بايد فورا آن را بپردازد و اگر تأخير بيندازد گناهكار است.
مسأله 2272 - اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و اثاثيه منزل
و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد، چيزى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند
طلب خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را بدهد.
مسأله 2273 - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد. چنانچه
بتواند كاسبى لايق به شأن خود كند، بايد كسب كند و بدهى خود را بدهد.
392

مسأله 2274 - كسى كه دسترس به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته
باشد كه او را پيدا كند، بايد طلب او را فقير صدقه بدهد.
مسأله 2275 - اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهى او نباشد
بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث او چيزى نمى رسد.
مسأله 2276 - اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره قرض كند و قيمت آن كم شود
يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافى است. ولى اگر
هر دو به غير ان راضى شوند اشكال ندارد.
مسأله 2277 - اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال، آن
را مطالبه كند، لازم نيست كه بدهكار همان مال را به او بدهد.
مسأله 2278 - اگر كسى كه قرض مى دهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه
مى دهد بگيرد، مثلا يك من گندم بدهد و شرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد. يا
ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا و حرام است، بلكه اگر قرار بگذارد كه
بدهكار كارى براى او انجام دهد، يا چيزى را كه قرض كرده با مقدارى جنس
ديگر پس دهد، مثلا شرط كند يك تومانى را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد
ربا و حرام است. و نيز اگر با او شرط كند كه چيزى را كه قرض مى گيرد به طور
مخصوصى پس دهد، مثلا مقدارى طلاى نساخته به او بدهد و شرط كند كه
ساخته پس بگيرد، باز هم ربا و حرام مى باشد. ولى اگر بدون اينكه شرط كند،
خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب
است. مسأله 2279 - ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسى كه قرض ربائى گرفته
مالك آن نمى شود، ولى مى تواند در آن تصرف كند در صورتى كه علم به رضاى
مالك آن داشته باشد.
مسأله 2280 - اگر گندم، يا چيزى مانند آن را به طور قرض ربايى بگيرد و با آن
زراعت كند، حاصلى كه از آن به دست مى آيد مال قرض دهنده است.
393

مسأله 2281 - گر لباسى را بخرد و بعدا پول حلالى كه مخلوط با ربا است
به صاحب لباس بدهد، پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد. ولى
اگر فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين پول مى خرم، پوشيدن آن لباس حرام
است و اگر بداند پوشيدن آن حرام است، نماز هم با آن باطل مى باشد.
مسأله 2282 - اگر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگرى از طرف
او كمتر بگيرد، اشكال ندارد و اين صرف برات مى گويند.
مسأله 2283 - اگر مقدارى پول به كسى قرض بدهد كه بعد از چند روز در
شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر
ديگر هزار تومان بگيرد ربا و حرام است، ولى اگر كسى كه زيادى را مى گيرد در
مقابل زيادى، جنس بدهد يا عملى انجام دهد اشكال ندارد.
مسأله 2284 - اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد سفته يا براتى داشته
باشد و بخواهد طلب خود را پيش از وعده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال
ندارد.
احكام حواله دادن
مسأله 2285 - اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از
ديگرى بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آنكه حواله درست شد، كسى كه به او
حواله شده بدهكار مى شود، و ديگر طلبكار نمى تواند طلبى را كه دارد از بدهكار
اولى مطالبه نمايد.
مسأله 2286 - بدهكار و طلبكار و كسى كه سر او حواله شده، بايد مكلف
و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعنى مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند بلى در صورتى كه حواله بر كسى باشد كه
مديون نيست به بدهكار سفيه بدون بدهكار مانعى ندارد.
394

مسأله 2287 - حواله دادن سر كسى كه بدهكار نيست، در صورتى صحيح
است كه او قبول كند، و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است،
جنس ديگر حواله دهد مثلا به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او
قبول نكند حواله صحيح نيست.
مسأله 2288 - موقعى كه انسان حواله مى دهد بايد بدهكار باشد، پس اگر
بخواهد از كسى قرض كند، تا وقتى از او قرض نكرده نمى تواند او را به كسى
حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض مى دهد از آن كس بگيرد.
مسأله 2289 - بايد مقدار حواله و جنس آن معين باشد واقعا پس اگر مثلا ده
من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكار باشد و به او بگويد يكى از دو طلب خود
را از فلانى بگير و آن را معين نكند، حواله درست نيست.
مسأله 2290 - اگر بدهى واقعا معين باشد ولى بدهكار و طلبكار در موقع
حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است مثلا اگر طلب كسى
را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به
طلبكار مقدار طلبش را بگويد، و حواله صحيح مى باشد.
مسأله 2291 - طلبكار مى تواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى كه به او
حواله شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
مسأله 2292 - اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله
را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمى تواند مقدار حواله را از حواله دهنده
مطالبه نموده و بگيرد، و اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند،
كسى كه حواله را قبول كرده، همان قدر را مى تواند از حواله دهنده مطالبه نمايد.
2293 - بعد از آنكه حواله درست شد، حواله دهنده و كسى كه به او
حواله شده، نمى توانند حواله را به هم بزنند، و هر گاه كسى كه به او حواله شده
در موقع حواله فقير نباشد، اگر چه بعدا فقير شود. طلبكار نمى تواند حواله را
به هم بزند، و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشد. و طلبكار بداند فقير
395

است، ولى اگر نداند فقير است و بعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده
باشد، طلبكار مى تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده
بگيرد.
مسأله 2294 - اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده، يا يكى از آنان
براى خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه گذاشته اند، مى توانند
حواله را به هم بزنند.
مسأله 2295 - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه
به خواهش كسى كه به او حواله شده داده است، مى تواند چيزى را كه داده از او
بگيرد و اگر بدون خواهش او داده و قصدش اين بوده كه عوض آن را نگيرد، نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.
احكام رهن
مسأله 2296 - رهن آن است كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار
بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.
مسأله 2297 - در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال
خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن صحيح
است.
مسأله 2298 - گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مى گيرد بايد مكلف و عاقل
باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد گرو دهنده سفيه نباشد يعنى
مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند.
مسأله 2299 - انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن
تصرف كند. و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتى صحيح است كه
صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضى هستم.
396

مسأله 2300 - چيزى را كه گرو مى گذارند، بايد خريد و فروش آن يا
مصالحه آن صحيح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست
نيست.
مسأله 2301 - استفاده چيزى را كه گرو مى گذارند، مال كسى است كه آن را
گرو گذاشته.
مسأله 2302 - طلبكار نمى تواند مالى را كه گرو گذاشته شده، بدون اجازه
بدهكار ملك كسى كند، مثلا ببخشد يا بفروشد ولى اگر آن را ببخشد يا بفروشد،
بعد بدهكار بگويد راضى هستم اشكال ندارد. اما بدهكار مى تواند ببخشد يا
بفروشد بدون اجازه طلبكار ولى حق رهن از بين نمى رود و باقى است به همان
چيز و طلبكار مى تواند اگر طلبش داده نشد آن عين را بفروشد و طلب خود را
بردارد، ولى خريدار اگر جاهل باشد خيار فسخ دارد.
مسأله 2303 - اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار
بفروشد چنانچه حق رهن اسقاط شده حقى ندارد و الا خود مال در گرو
باقى است.
مسأله 2304 - اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند و او
ندهد چنانچه طلبكار وكيل در بيع باشد مى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد
و طلب خود را بر دارد و بايد بقيه را به بدهكار بدهد، و اگر وكيل نباشد، به بدهكار
مراجعه در بيع مى كند و او را الزام مى نمايد و اگر قبول نكرد، رجوع به حاكم شرع
مى نمايد، تا حاكم او را مجبور نمايد، و اگر قبول نكرد حاكم از طرف او
مى فروشد يا اجازه مى دهد كه طلبكار بفروشد.
مسأله 2305 - اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و چيزهايى كه مانند
اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمى تواند
طلب خود را از او مطالبه كند ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته خانه و اثاثيه هم
باشد، طلبكار مى تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.
397

احكام ضامن شدن
مسأله 2306 - اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد،
ضامن شدن او در صورتى صحيح است كه به هر لفظى اگر چه عربى نباشد و يا با
فعلى به طلبكار بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم، و طلبكار هم
رضايت خود را بفهماند، ولى راضى بودن بدهكار شرط نيست.
مسأله 2307 - ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى هم آنها را
مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف نكنند، و اين شرطها در بدهكار نيست مثلا اگر كسى ضامن شود كه بدهى
بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.
مسأله 2308 - هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلا بگويد
اگر بدهكار قرض تو را نداد من مى دهم بنا بر احتياط واجب ضامن شدن او باطل
است.
مسأله 2309 - كسى كه انسان ضامن بدهى او مى شود لازم نيست بدهكار
باشد، پس اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، انسان مى تواند ضامن او شود
و يگويد به او قرض بده من ضامن قرض هستم اگر قرض گيرنده اداء نكرد من
مى دهم.
مسأله 2310 - در صورتى انسان مى تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار
و جنس بدهى همه معين باشند، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان
بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه
طلب كدام را مى دهد ضامن شدن او باطل است. و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار
باشد و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون
معين نكرده كه بدهى كدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل است. و همچنين اگر
398

كسى از ديگرى مثال ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد من
ضامن يكى از دو طلب تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول
صحيح نيست.
مسأله 2311 - اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمى تواند از
بدهكار چيزى بگيرد و اگر مقدارى از آن را ببخشد، نمى تواند آن مقدار را مطالبه
نمايد.
مسأله 2312 - اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمى تواند از
ضامن شدن خود بر گردد.
مسأله 2313 - ضامن و طلبكار مى توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند
ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.
مسأله 2314 - هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را بدهد
اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را
از بدهكار اول مطالبه نمايد، و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را
بدهد ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
مسأله 2315 - اگر انسان در موقعى كه ضامن مى شود، نتواند طلب طلبكار را
بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، مى تواند ضامن بودن او را به هم
بزند ولو اينكه پيش از آنكه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده باشد.
مسأله 2316 - اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد،
نمى تواند چيزى از او بگيرد.
مسأله 2317 - اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد
مى تواند مقدارى را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد، ولى اگر بجاى جنسى كه
بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمى تواند چيزى را كه داده از او
مطالبه نمايد 7 مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمى تواند
برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى شود كه بدهد اشكال ندارد.
399

احكام كفالت
مسأله 2318 - كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار
بدهكار را خواست، او را بدست او بدهد و به كسى كه اين طور ضامن مى شود كفيل
مى گويند.
مسأله 2319 - كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه
عربى نباشد و يا فعلى به طلبكار بفهماند كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را
بخواهى بدست تو بدهم و طلبكار هم قبول نمايد.
مسأله 2320 - كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده
باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.
مسأله 2321 - يكى از پنج چيز، كفالت را به هم مى زند: اول - كفيل، بدهكار را
بدست طلبكار بدهد. دوم - طلب طلبكار داده شود. سوم - طلبكار از طلب خود
بگذرد. چهارم - بدهكار بميرد. پنجم - طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.
مسأله 2322 - اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه
طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده، بايد او را
بدست طلبكار بدهد، يا طلب را بدهد.
احكام وديعه (امانت).
مسأله 2323 - اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد
و او هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براى
نگهدارى به او مى دهد و او هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه
و امانت دارى كه بعدا گفته مى شود عمل نمايد.
400

مسأله 2324 - امانت داور كسى كه مال را امانت مى گذارد، بايد هر دو، بالغ و يا
بچه مميز با اذن ولى، و عاقل باشند، پس اگر انسان مالى را پيش بچه بدون اذن
ولى يا ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه و بچه بدون اذن ولى مالى را پيش كسى
امانت بگذارند صحيح نيست.
مسأله 2325 - اگر از بچه بدون اذن ولى يا ديوانه چيزى به طور امانت قبول
كند، بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر ان چيز مال خود بچه يا ديوانه است، به ولى او
برساند، و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهى كند و تلف شود. بايد عوض
آن را بدهد.
مسأله 2326 - كسى كه نمى تواند امانت را نگهدارى نمايد، بنابر احتياط قبول
نكند. مسأله 2327 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او
حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، كسى كه امانت
را قبول نكرده ضامن نيست.
مسأله 2328 - كسى كه چيزى را امانت مى گذارد، هر وقت بخواهد مى تواند
آن را پس بگيرد و كسى هم كه امانت قبول مى كند، هر وقت بخواهد مى تواند آن را
به صاحبش بر گرداند.
مسأله 2329 - اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را به هم
بزند، بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا نه
آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند
و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2330 - كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر براى آن، جاى مناسبى
ندارد، بايد جاى مناسب تهيه نمايد و طورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگويند
در امانت خيانت كرده و در نگهدارى آن كوتاهى نموده است و اگر در جايى كه
مناسب نيست بگذارد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
401

مسأله 2331 - كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر در نگهدارى آن كوتاهى
نكند و تعدى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نيست
ولى اگر آن را در جايى بگذارد كه گمان مى رود ظالمى بفهمد و آن را ببرد، چنانچه
تلف شود، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2332 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معين
كند و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در آنجا حفظ كنى
و اگر احتمال هم بدهى كه از بين برود، نبايد آن را به جاى ديگر ببرى، چنانچه
امانتدار را احتمال دهد كه در آنجا از بين برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب
مال براى حفظ بهتر بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببرى، مى تواند آن را
به جاى ديگر ببرد و اگر در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نيست، ولى اگر نداند
به چه جهت گفته كه به جاى ديگر نبر چنانچه به جاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد
عوض آن را بدهد.
مسأله 2333 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معين كند
ولى به كسى كه امانت را قبول كرده نگويد كه آن را به جاى ديگر نبر، چنانچه
امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بين برود و بداند چون در آنجا در نظر
صاحب مال بارى حفظ بهتر بوده گفته است در آنجا نگهدارى كن، مى تواند آن را
به جاى ديگرى كه مال در آنجا محفوظ تر است ببرد، و چنانچه مال در آن جا تلف
شود ضامن نيست، و اگر نداند به چه جهت گفته است در اين محل نگهدارى كن
و به جاى ديگر ببرد و تلف شود ضامن است.
مسأله 2334 - اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده
بايد فورا امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد، و اگر بدون عذر
شرعى مال را به ولى او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، بايد
عوض آن را بدهد.
مسأله 2335 - اگر صاحب مال بميرد، امانتدار بايد مال را به وارث او برساند،
402

يا به وارث او خبر دهد، و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم
كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آنكه مى خواهد بفهمد
كسى كه مى گويد من وارث ميتم راست مى گويد يا نه 7 يا ميت، وارث ديگرى
دارد يا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن
نيست.
مسأله 2336 - اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، كسى كه
امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان
گرفتن مال را به او واگذار كرده اند. پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را
به يكى از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران است.
مسأله 2337 - اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود.
وارث يا ولى او بايد هرچه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به
او برساند.
مسأله 2338 - اگر امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند، و اطمينان به آن
پيدا كند چنانچه ممكن است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند،
و اگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد، و چنانچه به حاكم شرع
دسترسى ندارد، در صورتى كه وارث او امين است و از امانت اطلاع دارد، لازم
نيست وصيت كند و اگر نه بايد وصيت كند و شاهد بگيرد و به وصى و شاهد اسم
صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آن را بگويد.
مسأله 2339 - اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند و به وظيفه اى
كه در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود،
بايد عوضش را بدهد، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد، بلكه بنا
بر احتياط واجب اگر چه مرض او خوب شود، يا بعد از مدتى پشيمان شود
و وصيت كند.
403

احكام عاريه
مسأله 2340 - عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن
استفاده كند و در عوض، چيزى هم از او نگيرد.
مسأله 2341 - لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلا لباس را به قصد
عاريه به كسى بدهد و او به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.
مسأله 2342 - عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى
منفعت آن را به ديگرى واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده، در صورتى صحيح است
كه مالك چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده، بگويد به عاريه دادن راضى
هستم.
مسأله 2343 - چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده،
مى تواند عاريه بدهد. ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده
كند نمى تواند آن را به ديگرى عاريه دهد.
مسأله 2344 - اگر ديوانه و بچه مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، اما
اگر ولى بچه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد و بچه آن مال را به دستور ولى
به عاريه كننده برساند اشكال ندارد.
مسأله 2345 - اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند و در
استفاده از آن هم زياده روى ننمايد و اتفاقا آن چيز تلف شود ضامن نيست. ولى
چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزى را كه عاريه
كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2346 - اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2347 - اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه
404

كرده به ورثه او بدهد.
مسأله 2348 - اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف
كند مثلا ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او بدهد.
مسأله 2349 - كسى كه چيزى را عاريه داده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس
بگيرد و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس دهد.
مسأله 2350 - عاريه دادن چيزى چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا و نقره
باطل است.
مسأله 2351 - عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه
دادن حيوان نر بارى كشيدن بر ماده صحيح است.
مسأله 2352 - اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك، يا وكيل، يا ولى او بدهد
و بعد آن چيز تلف شود، عاريه كنند ضامن نيست. ولى اگر بدون اجازه صاحب
مال يا وكيل، يا ولى او آن را به جاى ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا مى برده، مثلا
اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود، يا
كسى آن را تلف كند ضامن است.
مسأله 2353 - اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه دهد
مثال لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخواند، بنا بر احتياط واجب بايد
نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مى كند بگويد.
مسأله 2354 - چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمى تواند
به ديگرى اجاره، يا عاريه دهد.
مسأله 2355 - اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود، عاريه
دومى باطل نمى شود.
مسأله 2356 - اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آن را
به صاحبش برساند و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.
405

مسأله 2357 - اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاريه كند و از آن
استفاده اى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مى تواند عوض مال و عوض
استفاده اى را كه عاريه كنند ه برده، از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه
كند و اگر از عاريه دهنده بگيرد او نمى تواند چيزى را كهبه مالك مى دهد از
عاريه گيرنده مطالبه نمايد.
مسأله 2358 - اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از
بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مى تواند آنچه را به
صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا
و نقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش
را بدهد، نمى تواند چيزى را كه به صاحب مال مى دهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
احكام نكاح يا ازدواج و زناشويى
به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مى شود و آن بر دو قسم است، دائم
و غير دائم. عقد دائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين نشود و زنى را كه
به اين قسم عقد مى كنند دائمه گويند و عقد غير دائم آن است كه مدت زناشويى در
آن معين شود، مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا
بيشتر عقد نمايند و زنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مى نامند.
احكام عقد
مسأله 2359 - در زناشويى چه دائم، و چه غير دائم، بايد صيغه خوانده شود
و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد
مى خوانند، يا ديگرى را وكيل مى كنند كه از طرف آنان بخواند.
406

مسأله 2360 - وكيل لازم نيست مرد باشد، زن مهم مى تواند براى خواندن
صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
مسأله 2361 - زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است،
نمى توانند به يك ديگر نگاه محرمانه نمايند، و گمان به اينكه وكيل صيغه را خوانده
است كفايت نمى كند، ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام كافى است.
مسأله 2362 - اگر زنى كسى را وكيل كند مثلا ده روز او را به عقد مردى در آورد
و ابتداى ده روز را معين نكند، آن وكيل مى تواند هر وقت كه بخواهد او را ده روزه
به عقد آن مرد در آورد، ولى اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معينى را قصد
كرده بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.
مسأله 2363 - يك نفر مى تواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از
طرف دو نفر وكيل شود، ولى انسان نمى تواند از طرف زن وكيل شود و او را براى
خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند.
دستور خواندن عقد دائم
مسأله 2364 - اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند، اول زن بگويد
زوجتك نفسى على الصداق المعلوم (يعنى خود را زن تو نمودم به مهرى كه
معين شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگويد قبلت التزويج (يعنى قبول كردم
ازدواج را) عقد صحيح است، و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه
عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن
بگويد زوجت موكلتى فاطمه موكلك احمد على الصداق المعلوم، پس
بدون فاصله وكيل مرد بگويد قبلت لموكلى احمد على الصداق صحيح
مى باشد، و بهتر است لفظى كه مرد مى گويد با لفظى كه زن مى گويد مطابق باشد
مثلا اگر زن زوجت مى گويد مرد هم قبلت التزويج بگويد.
407

دستور خواندن عقد غير دائم
مسأله 2365 - اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند
بعد از آنكه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: زوجتك
نفسى في المده المعلومة على المهر المعلوم، بعد بدون فاصله مرد
بگويد قلت صحيح است. و اگر ديگرى را وكيل كنند و اول وكيل زن به
وكيل مرد بگويد متعت موكلتى موكلك في المدة المعلومة على المهر
المعلوم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد قبلت لموكلى هكذا صحيح
مى باشد.
شرايط عقد
مسأله 2366 - عقد ازدواج چند شرط دارد: او ل - آنكه بنا بر احتياط
به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى
صحيح بخوانند، خودشان مى توانند به غير عربى بخوانند، اما بايد لفظى
بگويند كه معنى زوجت و قبلت را بفهماند. دوم - مرد و زن، يا وكيل آنها كه
صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند، يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را
مى خوانند، زن به گفتن زوجتك نفسى قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار
دهد و مرد به گفتن قبلت التزويج زن بودن او را بارى خود قبول نمايد، و اگر
وكيل مرد و زن صيغه را مى خوانند، به گفتن زوجت و قبلت قصدشان اين باشد
كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند. سوم - كسى كه صيغه
را مى خواند بالغ و عاقل باشد. چه براى خودش بخواند، يا از طرف ديگر
وكيل شده باشد، بلى اگر عقد صبى به اذن ولى باشد صحيح است، و نيز عقد
408

صبى وكيل در خصوص اجراء صيغه بدون اذن ولى صحيح است. چهارم - اگر
وكيل زن و شوهر يا ولى آنها صيغه را مى خوانند، در عقد، زن و شوهر را معين
كنند مثلا اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند پس كسى كه چند دختر
دارد، اگر به مردى بگويد زوجتك احدى بناتى (يعنى زن تو نمودم يكى را
دخترانم را) و او بگويد قبلت يعنى قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را
معين نكرده اند، عقد باطل است. پنجم - زن و مرد به ازدواج راضى باشند،
ولى اگر زن ظاهرا به كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضى است عقد
صحيح است.
مسأله 2367 - اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى آن را عوض
كند عقد باطل است.
مسأله 2368 - كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند اگر قرائتش صحيح باشد
و معناى هر كلمه از عقد را جدا گانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نمايد
مى تواند عقد را بخواند.
مسأله 2369 - اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن
و مرد بگويند به آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.
مسأله 2370 - اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند،
و بعد از خواندن عقد راضى شوند و بگويد به آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.
مسأله 2371 - پدر و جد پدرى مى توانند براى فرزند نابالغ خود ازدواج
كنند. و بعد از آنكه آن طفل بالغ شد، نمى تواند آن را به هم بزند،
مسأله 2372 - پدر و جد پدرى مى توانند براى فرزند ديوانه خود ازدواج
كنند و بعد از آنكه ديوانه عاقل شد نمى تواند آن عقد را به هم بزند.
مسأله 2373 - دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است، يعنى مصلحت
خود را تشخيص مى دهد، اگر بخواهد شوهر كند، لازم نيست از پدر يا جد
409

پدرى خود اجازه بگيرد چه دختر باكره باشد يا نباشد پدر و جد حاضر باشند
يا غائب.
مسأله 2374 - اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد، پسر بايد
بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.
مسأله 2375 - اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد، چنانچه
پسر در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالى
نداشته پدر، يا جد او بايد مهر زن را بدهد.
عيبهايى كه به واسطه آنها مى شود عقد را به هم زد.
مسأله 1276 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد
مى تواند عقد را به هم بزند: اول - ديوانگى. دوم - مرض خوره. سوم - مرض
برص. چهارم - كورى پنجم - زمين گير بودن. ششم - آنكه افضا شده يعنى راه
بول و حيض يا راه حيض و غائط او يكى شده باشد. هفتم - آنكه گوشت، يا
استخوانى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.
2377 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه است، يا آلت
مردى ندارد، يا مرضى دارد كه نمى تواند وطى و نزديكى نمايد، يا تخمهاى او
را كشيده اند مى تواند عقد را به هم بزند.
مسأله 2378 - اگر مرد يا زن، به واسطه يكى از عيبهايى كه در مسأله پيش
گفته شد عقد را به هم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.
مسأله 2379 - اگر به واسطه آنكه مرد نمى تواند وطى و نزديكى كند، زن عقد
را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد ولى اگر به واسطه يكى از عيبهاى
ديگرى كه گفته شد مرد، يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده
باشد، چيزى بر او نيست و اگر نزديكى كرده، بايد تمام مهر را بدهد.
410

عده از از زنها كه ازدواج با آنان حرام است
مسأله 2380 - ازدواج با زنهايى كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم
هستند حرام است.
مسأله 2381 - اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد، اگر چه با او نزديكى
نكند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم
مى شوند.
مسأله 1282 - اگر زنى را عقد كند و با او نزديكى نمايد، دختر و نوه دخترى
و پسرى آن زن هر چه پايين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعدا به دنيا بيايند، به
ان مرد محرم مى شوند.
مسأله 2383 - اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد، تا
وقتى كه آن زن در عقد او ست نمى تواند با دختر او ازدواج كند.
مسأله 2384 - عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدر پدر و عمه و خاله مادر
و عمه و خاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.
مسأله 2385 - پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى
او هر چه پايين آيند چه در موقع عقد باشند، يا بعدا به دنيا بيايند به زن او محرم
هستند. مسأله 1386 - اگر زنى را براى خود عقد كند، دائمه باشد، يا صيغه تا وقتى كه
آن زن در عقد اوست نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.
مسأله 2387 - اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق
رجعى دهد، در بين عده نمى تواند خواهر او را عقد نمايد، ولى در عده طلاق
بائن مانعى ندارد. مسأله 2388 - انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادر زاده
411

او ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعدا زن بگويد
به ان عقد راضى هستم اشكال ندارد.
مسأله 2389 - اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده يا خواهر زاده او را عقد كرده
و حرفى نزند، چنانچه بعدا رضايت ندهد عقد آنان باطل است.
مسأله 2390 - اگر انسان پيش از آنكه دختر عمه يا دختر خاله خود را بگيرد با
مادر آنان زنان كند مى تواند با آنان ازدواج نمايد.
مسأله 2391 - اگر با زنى غير از عمه و خاله خود زنا كند، آن زن بر او حرام
نمى شود، و همچنين است اگر پيش از آنكه با او نزديكى كند با مادر او زنا نمايد،
مسأله 2392 - زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر در آيد، و مرد مسلمان
مى تواند با زنهاى اهل كتاب مانند يهود و نصارى به طور دائم و صيغه نمودن
ازدواج كند.
مسأله 2393 - اگر با زنى كه در عده طلاق رجعى است زنا كند آن زن بر او
حرام مى شود، و اگر با زنى كه در عده متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا
كند، بعدا مى تواند او را عقد نمايد، طلاق رجعى و طالق بائن وعده متعه وعده
وفات در احكام طلاق بيان خواهد شد.
مسأله 2394 - اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند، بعدا مى تواند آن
زن را بارى خود عقد نمايد. و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد
كند.
مسأله 2395 - اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند،
چنانچه مرد و زن، يا يكى از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن
زن در عده حرام است آن زن بر او حرام مى شود، اگر چه مرد بعد از عقد با زن
نزديكى نكرده باشد.
مسأله 2396 - اگر زنى را براى خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عده بوده
و هيچ كدام نمى دانسته اند زن در عده است و نمى دانسته اند كه عقد كردن زن در
412

عده حرام است، در صورتى كه مرد با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او حرام
مى شود.
مسأله 2397 - اگر انسان بداند زنى و هر دارد و با او ازدواج كند، بايد از او
جدا شود و بعدا هم او را براى خود عقد نكند.
مسأله 2398 - زن شوهر دار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمى شود
و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق
دهد ول بايد مهرش را بدهد.
مسأله 2399 - زنى را كه طلاق داده اند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدت
او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند
كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتناء
نكند.
مسأله 2400 - مادر و خواهر و دختر پسر غير بالغى كه لواط داده، بر
لواط كننده حرام است، چنانچه لوط كننده بالغ باشد، و اگر شك كند كه دخول
شده يا نه، بر او حرام نمى شود.
مسأله 2401 اگر با مادر يا خواهر غير بالغى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج
با آن كس لواط كند، آنها بر او حرام نمى شوند بنا بر مشهور ولى احتياط ترك
نشود. مسأله 2402 - اگر كسى در حال احرام كه يكى از كارهاى حج است، با زنى
ازدواج نمايد عقد او باطل است و چنانچه مى دانسته كه زن گرفتن بر او حرام
است، ديگر نمى تواند آن زن را عقد كند.
مسأله 2403 - اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام
نيست ازدواج كند عقد او باطل است، و اگر زن مى دانسته كه ازدواج كردن در حال
احرام حرام است احتياط واجب آن است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند بلكه قول
به حرمت خالى از قوت نيست.
413

مسأله 2404 - اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج است بچه
نياورد، زنش بر او حرام مى شود. و نيز اگر زن طواف نساء نكند شوهرش بر
او حرام مى شود، ولى اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند به يكديگر حلال
مى شوند.
مسأله 2405 - اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از
آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند آن دختر بر او حرام
نمى شود.
مسأله 2406 - زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مى شود،
ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق گفته مى شود با مرد ديگرى ازدواج كند،
شوهر اول مى تواند دوباره او را براى خود عقد نمايد.
احكام عقد دائم
مسأله 2407 - زنى كه عقد دائمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون
رود و بايد خود را براى هر لذتى كه او مى خواهد تسليم نمايد و بدون عذر شرعى
از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند، و اگر در اينها از شوهر اطاعت كند، تهيه غذا
و لباس و منزل او بر شوهر واجب است، و اگر تهيه نكند چه توانايى داشته باشد،
يا نداشته باشد مديون زن است.
مسأله 2408 - اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را
نكند گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابى ندارد ولى مهر او از بين
نمى رود.
مسأله 2409 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.
مسأله 2410 - مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر
نيست. ولى اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر برد، بايد مخارج سفر او را بدهد.
414

مسأله 2411 - زنى كه از شوهر اطاعت مى كند و شوهر خرج او را نمى دهد، اگر
ممكن است مىتواند خرجى خود را بدون اجازه از مال او بردارد و بنابر احتياط
از حاكم شرع اجازه بگيرد و اگر ممكن نيست، چنانچه ناچار باشد كه معاش خود
را تهيه كند، در موقعى كه مشغول تهيه معاش است،
اطاعت شوهر بر او واجب نيست.
مسأله 2412 - مرد بايد در هر چهار شب يك شب نزد زن دائمى خود بماند.
مسأله 2413 - شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه نزديكى با عيال دائمى خود
را ترك كند.
مسأله 2414 - اگر در عقد دائمى مهر را معين نكنند عقد صحيح است و چنانچه
مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهايى كه مثل او هستند بدهد.
مسأله 2415 - اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدتى معين نكرده
باشند، زن مى تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلو گيرى كند، چه
شوهر توانايى دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد، ولى اگر پيش از گرفتن
مهر به نزديكى راضى شود و شوهر با او نزديكى كند، ديگر نمى تواند بدون عذر
شرعى از نزديكى شوهر جلو گيرى نمايد.
متعه يا صيغه
مسأله 2416 - صيغه كردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است.
مسأله 2417 - شوهر نمى تواند بيش از چهار ماه نزديكى با متعه خود را
ترك كند. مسأله 2418 - زنى كه صيغه مى شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او
نزديكى نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط مى تواند لذتهاى ديگر از
او ببرد، ولى اگر بعدا به نزديكى راضى شود، شوهر مى تواند با او نزديكى نمايد.
مسأله 2419 - زنى كه صيغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجى ندارد.
415

مسأله 2420 - زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد، و از شوهر ارث
نمى برد و شوهر هم از او ارث نمى برد.
مسأله 2421 - زنى كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجى و همخوابى ندارد
عقد او صحيح است، و براى آنكه نمى دانسته، حقى به شوهر پيدا نمى يكند.
مسأله 2422 - زنى كه صيغه شده، مى تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود،
ولى اگر به واسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مى رود، بيرون رفتن او حرام است.
مسأله 2423 - اگر زنى كسى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين او را براى
مردى صيغه نمايد، چنانچه وكيل او را به عقد دائم در آورد، يا به غير از مدت يا
مبلغى كه معين شده او را صيغه كند، وقتى آن زن فهميد، اگر بگويد راضى هستم
عقد صحيح و اگر نه باطل است.
مسأله 2424 - اگر پدر يا جد پدرى براى محرم شدن، يك ساعت يا
دو ساعت زنى را به عقد پسر نابالغ خود در آورد كافى است، و نيز مى تواند
دختر نابالغ خود را براى محرم شدن، به عقد كسى در آورد، ولى بايد آن عقد
براى دختر نفعى داشته باشد.
مسأله 2425 - اگر پدر يا جد پدرى، طفل خود را كه در محل ديگرى است
و نمى داند زنده است يا مرده، براى محرم شدن به عقد كسى در آورد، بر حسب
ظاهر محرم بودن حاصل مى شود و چنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد، آن
دختر زنده نبوده عقد باطل است، و كسانى كه به واسطه عقد ظاهرا محرم شده
بودند نامحرمند.
2426 - اگر مرد مدت صيغه زن را ببخشد، چنانچه با او نزديكى
كرده، بايد تمام چيزى را كه قرار گذاشته به او بدهد، و اگر نزديكى نكرده بايد
نصف آن را بدهد.
مسأله 2427 - مرد مى تواند زنى را كه صيغه او بوده و هنوز وعده اش تمام
نشده به عقد دائم خود در آورد.
416

احكام نگاه كردن
مسأله 2428 - نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم بالغة و همچنين نگاه كردن
به موى او، چه با قصد لذت و چه بدون آن، حرام است. و گاه كردن به صورت
و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام و اگر به قصد لذت نباشد جائز است، و نيز
نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است، و اما نگاه كردن به مثل سر و موى
او و گردن و دست و ساق پا، ظاهرا جايز است.
مسأله 2429 - اگر انسان بدون قصد لذت به مو و صورت و دستهاى زنهاى
اهل كتاب مثل زنهاى يهود و نصارى نگاه كند، در صورتى كه نترسد كه به حرام
بيفتد اشكال ندارد. و همچنين نگاه كردن به گردن و مقدارى از سينه و مانند آنها كه
در زمان سابق متعارف بين آنها نپوشاندن آنها بوده است جائز است و احتياط
واجب آن است كه به غير اينها نگاه نكند.
مسأله 2430 - زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند ولى
پوشاندن صورت و دستها لازم نيست و نيز لازم نيست كه بدن و موى خود را از
پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب و بد را مى فهمد بپوشاند.
مسأله 2431 - نگاه كردن به عورت ديگرى حتى به صورت بچه مميزى كه
خوب و بد را مى فهمد حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب
صاف و مانند اينها باشد. ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه
كنند.
مسأله 2432 - مرد و زنى كه با يكديگر محرمند اگر قصد لذت نداشته باشند
مى توانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
مسأله 2433 - مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند، و نگاه كردن
زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.
417

مسأله 2434 - نگاه كردن به عكس زن نامحرم با قصد لذت حرام، و بدون
قصد لذت جائز است، ولى بهتر است به عكس زن نامحرمى كه مى شناسد نگاه
نكند.
مسأله 2435 - اگر زن بخواهد زن ديگر، يا مردى غير از شوهر خود را تنقيه
كند، يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند كه دست او به عورت آن
مرد نرسد و همچنين است اگر مرد بخواهد مرد ديگر، يا زنى غير زن خود را
تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد.
مسأله 2436 - اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه
كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه
كند، نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او
را نگاه كند.
مسأله 2437 - اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه
كند و چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.
مسائل متفرقه زناشويى
مسأله 2438 - كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مى افتد، واجب است
زن بگيرد.
مسأله 2439 - اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد
معلوم شود كه باكره نبوده، نمى تواند عقد را به هم بزند ولى تفاوت مهر بكر
وثيب را مى گيرد.
مسأله 2440 - ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتى كه كسى در آنجا
نيست و ديگرى هم نمى تواند وارد شود حرام نيست چه به ذكر خدا مشغول
باشند با به صحبت ديگر، خواب باشند يا بيدار.
418

مسأله 2441 - اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند و قصدش اين باشد كه آن را
ندهد، عقد صحيح است ولى مهر را بايد بدهد.
مسأله 2442 - مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى
دين يعنى حكمى را كه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند مثل واجب بودن
نماز و روزه انكار كند. در صورتى كه بداند آن حكم ضرورى دين است مرتد
مى شود.
مسأله 2443 - اگر زن پيش از آنكه شوهرش با او نزديكى كند به طورى كه در
مسأله پيش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مى گردد. و همچنين است اگر بعد از
نزديكى مرتد شود ولى يائسه باشد يعنى اگر سيده است شصت سال و اگر سيده
نيست پنچاه سال او تمام شده باشد، اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستورى كه در
احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد، پس اگر در بين عده مسلمان شود
عقد باقى و اگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است.
مسأله 2444 - مردى كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام
مى شود و بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مى شود عده وفات نگهدارد.
مسأله 2445 - مردى كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده و مسلمان شده
اگر پيش از نزديكى با عيالش مرتد شود، عقد او باطل مى گردد. و اگر بعد از
نزديكى مرتد شود، چنانچه زن او در سن زنهايى باشد كه حيض مى بينند بايد آن
زن به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مى شود عده نگهدارد، پس اگر پيش از تمام
شدن عده، شوهر او مسلمان شود عقد باقى و اگر نه باطل است.
مسأله 2446 - اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد
و مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد.
مسأله 2447 - اگر زن انسان از شوهر ديگرش دخترى داشته باشد، انسان
مى تواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند و نيز اگر دخترى
را براى پسر خود عقد كند، مى تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.
419

مسأله 2448 - اگر زنى از زنا آبستن شود، در صورتى كه خود آن زن با مردى
كه با او زنا كرده يا هر دوى آنان مسلمان باشند براى آن زن جايز نيست بچه را
سقط كند.
مسأله 2449 - اگر كشى با زنى كه شوره ندارد و در عده كسى هم نيست زنا
كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه اى از او پيدا شود، در صورتى كه ندانند از
نطفه حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.
مسأله 2450 - اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند، چنانچه
زن هم نداند و بچه اى از آنان به دنيا آيد، حلال زاده است و شرعا فرزند هر دو
مى باشد. و اگر زن مى دانسته كه در عده است بچه، فرزند پدر است و در
هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مى باشند.
مسأله 2451 - اگر زن بگويد يائسه ام مى شود حرف او را قبول كرد ولو
ثقه نباشد و همچنين اگر بگويد شوهر ندارم، حرف او قبول مى شود مگر ان كه
قبلا شوهر داشته و ادعا كند موت او را يا طلاق را و زن در دعوى خود متهمه
باشد در اين صورت بنا بر احتياط نبايد حرف او را بدون تفحص از حالش
قبول كرد.
مسأله 2452 - اگر بعد از آنكه انسان با زنى ازدواج كرد، كسى بگويد آن زن
شوهر داشته و زن بگويد نداشتم چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته
بايد حرف زن را قبول كرد.
مسأله 2453 - تا هفت سال بچه تمام نشده، پدر نمى تواند او را از مادرش
جدا كند.
مسأله 2454 - مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى
مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق عليه السلام فرمودند يكى از سعادتهاى مرد آن
است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.
420

مسأله 2455 - اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر
نگيرد، احتياط واجب آن است كه زن مهر را نگيرد و شوهر با زن ديگر
ازدواج نكند.
مسأله 2456 - كسى كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچه اى پيدا كند آن
بچه حلال زاده است.
مسأله 2457 - هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با وا
نزديكى كند معصيت كرده، ولى اگر بچه از آنان به دنيا آيد حلال زاده است.
مسأله 2458 - زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مده اگر بعد از عده وفات
كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شده، شوهر كند و شوهر اول از سفر
برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر او ل حلال است ولى اگر شوهر
دوم با او نزديكى كرده، زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را
مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد ولى خرج عده ندارد.
احكام شير دادن
مسأله 2459 - اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسأله 2472 - بيان خواهد
شد شير دهد آن بچه به اين عده محرم مى شود: او ل - خود زن و او را مادر
رضاعى مى گويند، دوم - شوهر زن كه شير او ست و او را پدر رضاعى مى گويند.
سوم - پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند،
چهارم - بچه‌هايى كه از آن زن به دنيا آمده اند، يا به دنيا مى آيند. پنجم - بچه هاى
اولاد آن زن هر چه پايين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آن بچه‌ها را
شير داده باشند. ششم - خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند يعنى
به واسطه شير خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند. هفتم - عمو و عمه آن
زن اگر چه رضاعى باشند. هشتم - دايى و خاله ان زن اگر چه رضاعى باشند.
421

نهم - اولاد شوهر آن زن كه شير مال ان شوهر است هر چه پايين روند، اگر چه اولاد
رضاعى او باشند. دهم - عمو و عمه و دايى و خاله شوهرى كه شير مال اوست
هر چه بالا روند، اگر چه رضاى باشند و نيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته
مى شود، مى شود، به واسطه شير دادن محرم مى شوند.
مسأله 2460 - اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسأله 2472 - بيان مى شود
شير دهد، پدر آن بچه نمى تواند با دخترهايى كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج
كند، و نيز نمى تواند دخترهاى شوهرى را كه شير مال اوست، اگر چه دخترهاى
رضاعى او باشند براى خود عقد نمايد، و بنا بر احتياط واجب با دخترهاى
رضاعى آن زن ازدواج نكند.
مسأله 2461 - اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسأله 2472 - بيان مى شود
شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاى آن بچه محرم نمى شود
و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمى شوند.
مسأله 2462 - اگر زنى بچه اى را شير دهد، به برادرهاى آن بچه محرم
نمى شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه اى كه شير خورده محرم
نمىشوند.
مسأله 2463 - اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند و با آن
زن نزديكى نمايد، ديگر نمى تواند آن دختر را براى خود عقد كند.
مسأله 2464 - اگر انسان با دخترى ازدواج كند، ديگر نمىتواند با زنى كه آن
دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.
مسأله 2465 - انسان نمى تواند با دخترى كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را
شير كامل داده ازدواج كند و نيز اگر زن پدر انسان از شير پدر او دخترى را شير
داده باشد، انسان نمى تواند با آن دختر ازدواج نمايد و چنانچه دختر شير خوارى
را براى خود عقد كند، بعد مادر، يا مادر بزرگ، يا زن پدر او آن دختر را شير دهد،
عقد باطل مى شود.
422

مسأله 2466 - با دخترى كه خواهر، يا زن برادر انسان او را شير كامل داده،
نمى شود ازدواج كرد، و همچنين است اگر خواهر زاده، يا برادر زاده، يا نوه خواهر،
يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.
مسأله 2467 - اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود
حرام مى شود، و همچنين است اگر بچه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد
شير دهد. ولى اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل
شير خوار است بر شوهر خود حرام نمى شود.
مسأله 2468 - اگر زن پدر دخترى بچه شوره آن دختر را شير دهد، آن دختر به
شوهر خود حرام مى شود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.
شرايط شير دادنى كه علت محرم شدن است.
مسأله 2469 - شير دادنى كه علت محرم شدن است چند شرط دارد: اول -
شير آن زن از حرام نباشد. پس اگر شير بچه از را كه از زنا به دنيا آمده به بچه ديگر
بدهند، به واسطه آن شير، بچه به كسى محرم نمى شود. دوم - بچه شير را از پستان
بمكد، پس اگر شير را در گلوى او بريزند نتيجه ندارد. سوم - شير خالص باشد
و با چيز ديگر مخلوط نباشد. چهارم - شير از يك شوهر باشد پس اگر زن
شير دهى را طلاق دهند، بعد شوهر ديگرى گند و از او آبستن شود و تا موقع
زائيدن، شيرى كه از شوهر اول داشته باقى باشد و مثلا هشت دفعه پيش از زائيدن
از شير شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائيدن از شير شوهر دوم به بچه اى بدهد، آن
بچه به كسى محرم نمى شود. پنجم - بچه به واسطه مرض شير را قى نكند و اگر
قى كند بنا بر احتياط واجب كسانى كه به واسطه شير خوردن به آن بچه محرم
مى شوند، بايد با او ازدواج نكند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند. ششم - پانزده
مرتبه، يا يك شبانه روز به طورى كه در مسأله بعد گفته مى شود شير سير بخورد، يا
423

مقدارى شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در
بدنش روئيده است. هفتم - دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن
دو سال، او را شير دهند به كسى محرم نمى شود، بلكه اگر مثلا پيش از تمام شدن
دو سال، چهارده مرتبه و بعد از ان، يك مرتبه شير بخورد به كسى محرم نمى شود،
ولى چنانچه از موقع زائيدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقى
باشد و بچه اى را شير دهد آن بچه به كسانى كه گفته شد محرم مى شود.
مسأله 2470 - بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد
ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد و نيز بايد
پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را
نخورد ورد هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولى اگر در بين شير خوردن نفس
تازه كند، يا كمى صبر كند كه از اولى كه پستان در دهان مى گيرد تا وقتى سير
مى شود، يك دفعه حساب شود، اشكال ندارد.
مسأله 2471 - اگر زن از شير شوهر خود بچه‌اى را شير دهد، بعد شوهر ديگر
كند و از شير شوهر هم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم
نمىشوند، اگر چه بهتر است باهم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر ننمايند.
مسأله 2472 - اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان
به يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مى شوند.
مسأله 2473 - اگر كسى چند زن داشته باشد، و هر كدام آنان با شرايطى كه
گفتم بچه اى را شير دهد، همه آن بچه ها به يكديگر و به ان مرد و به همه آن زنها
محرم مى شوند.
مسأله 2474 - اگر كسى دو زن شير ده داشته باشد و يكى از آنان بچه اى را مثلا
هشت مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير بدهد آن بچه به كسى محرم نمى شود.
مسأله 2475 - اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد
خواهر و برادر ان دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمى شوند.
424

مسأله 2476 - انسان نمى تواند بدون اذن زن خود، با زنهايى كه به واسطه
شير خوردن، خواهر زاده يا برادر زاده زن او شده اند ازدواج كند و زنى اگر با پسرى
لواط كند، بايد دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعى هستند
يعنى به واسطه شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند، براى خود عقد
نكند.
2477 - زنى كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمى شود،
اگر چه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
مسأله 2478 - انسان نمى تواند با دو خواه ر، اگر چه رضاعى باشند، يعنى
به واسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند. و چنانچه دو زن را
عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتى كه عقد آنان در يك وقت بوده
هر دو باطل است و اگر با يك صيغه هر دو را تزويج نموده مخير است در
اختيار هر كدام كه بخواهد و هر دو باطل نمى شود، و اگر در يك وقت نبوده عقد اولى
صحيح و عقد دومى باطل مى باشد.
مسأله 2479 - اگر زن از شير شوهر خود كسانى را كه بعدا گفته مى شود شير
دهد شوهرش بر او حرام نمى شود، اول - برادر و خواهر خود را. دوم - عمو
و عمه و دايى و خاله خود لا. سوم - اولاد عمو و اولاد دايى خود را. چهارم -
برادرزاده خود را. پنجم - برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را. ششم -
خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را. هفتم - عمو، عمه و دايى و خاله
شوهرش را. هشتم - نوه زن ديگر شوهر خود را.
مسأله 2480 - اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به انسان
محرم نمى شود.
مسأله 2481 - مردى كه دو زن دارد، اگر يكى از آن دو زن فرزند عموى زن
ديگر را شير دهد، زنى كه فرزند عموى او شير خورده، به شوهر خود حرام
نمى شود.
425

آداب شير دادن
مسأله 2482 - براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است، و سزاوار
است كه مادر براى شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد، و خوب است كه شوهر
مزد بدهد و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مى تواند بچه را
او گرفته و به دايه بدهد.
مسأله 2483 - مستحب است دايه اى كه براى طفل مى گيرند، دوازده امامى
و داراى عقل و عفت و صورت نيكو باشد و مكروه است كم عقل، يا غير
دوازده امام، يا بد صورت، يا بد خلق، يا زنازاده باشد، و نيز مكروه است دايه اى
بگيرند كه بچه اى كه دارد از زنا به دنيا آمده باشد.
مسائل متفرقه شير دادن
مسأله 2484 - مستحب است از زنها جلو گيرى كنند كه هر بچه اى را شير
ندهند زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير داده اند و بعدا دو نفر
محرم با يكديگر ازدواج نمايد.
مسأله 2485 - كسانى كه به واسطه شير خوردن، خويشى پيدا مى كنند مستحب
است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث نمى برند و حقهاى خويشى
كه انسان با خويشان خود دارد براى آنان نيست. مسأله 2486 - در صورتى كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال
تمام شير بدهند.
مسأله 2487 - اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مى تواند
بدون اجازه شوهر، بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه اى را شير
426

دهد كه به واسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود، مثلا اگر شوهر او
دختر شير خوارى را براى خود عقد كرده باشد، زن نبايد ان دختر را شير دهد،
چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادر زن شوهر مى شود و بر او حرام
مى گردد.
مسأله 2488 - اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر
شير خوارى را مثلا دو روزه براى خود صيغه كند و در آن دو روز با شرايطى كه در
مسأله 2472 - بيان شد زن برادر آن دختر را شير دهد.
مسأله 2489 - اگر مرد پيش از آنكه زنى را براى خود عقد كند، بگويد
به واسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلا بگويد شير مادر او را خورده
چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمى تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد
بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است پس اگر مرد با او
نزديكى نكرده باشد، يا نزديكى كرده باشد، ولى در وقت نزديكى كردن، زن بداند
بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزديكى بفهمد كه بر آن مرد حرام
بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد.
مسأله 2490 - اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردى حرام
شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمى تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از
عقد بگويد، مثل صورتى است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است
و حكم آن در مسأله پيش گفته شد.
مسأله 2491 - پير دادنى كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مى شود:
اول - خبر دادن عده اى كه انسان از گفته آنان يقين پيدا كند. دوم - شهادت دو مرد
عادل، بلكه عادل واحد يا چهار زن كه عادل باشند، ولى بايد شرط شير دادن را
هم بگويد مثلا بگويند ما ديده ايم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان
فلان زن شير خورده و چيزى هم در بين نخورده و همچنين ساير شرطها را كه رد
مسأله 2472 - بيان شد شرح دهند.
427

مسأله 2392 - اگر شك كنند بچه به مقدارى كه علت محرم شدن است شير
خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسى
محرم نمى شود.
احكام طلاق
مسأله 2493 - مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد كمتر از ده سال نداشته
باشد، بلكه بنا بر احتياط بالغ باشد، و نيز بايد عاقل باشد، و به اختيار خود طلاق
دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است. و نيز بايد
قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.
مسأله 2494 - زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد
و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل
آينده بيان مى شود.
مسأله 2495 - طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح
است، اول - آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد. دوم - آبستن
باشد و اگر معلوم نباشد آبستن است و شوهر در حال حيض طالق بدهد، بعد
فهمد آبستن بوده، طلاق صحيح است. سوم - مرد به واسطه غائب بودن نتواند
بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه و بنا بر احتياط يك ماه او وقت
جماع گذشته باشد.
مسأله 2496 - اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم
شود كه موقع طالق در حال حيض بوده، طالق او باطل است، و اگر او را در حيض
بداند وطاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.
مسأله 2497 - كسى كه مىداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر
غائب شود مثلا مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه
428

معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.
مسأله 2498 - اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد،
چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است، يا نه، اگر چه
اطلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين
شده، بايد تا مدتى كه معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.
مسأله 2499 - اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دو باره حيض ببيند و پاك شود. ولى زن را
كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال
ندارد، و همچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال
و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.
مسأله 2500 - اگر زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده،
بنا بر احتياط مستحب دو باره او را طلاق دهد.
مسأله 2501 - اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد بقدرى كه زن
معمولا بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود صبر كند.
مسأله 2502 - اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى حيض نمى بيند
طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خود دارى
نمايد و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2503 - طلاق بايد به صيغه عربى معين كه بعدا ذكر مى شود صحيح
خوانده شود، و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق
را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد، بايد بگويد: زوجتى فاطمه طالق يعنى
زن من فاطمه رها است، و اگر ديگرى را وكيل كند ان وكيل بايد بگويد زوجة
موكلى فاطمة طالق.
429

مسأله 2504 - زنى كه صيغه شده، مثلا يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند
طلاق ندارد، و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او
ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن
زن از حيض لازم نيست.
عده طلاق
مسأله 2505 - زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه عده ندارند، يعنى
اگر چه شوهر شان با آنها نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مى توانند فورا شوهر
كنند.
مسأله 2506 - زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او
نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد يعنى بعد از آنكه در
پاكى طلاقش داد بقدرى صبر كند كه دو باره حيض ببيند و پاك شود و همين كه
حيض سوم را ديد عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند. ولى اگر پيش از
نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد يعنى مى تواند بعد از طلاق فورا
شوهر كند.
مسأله 2507 - زنى كه حيض نمى بيند اگر در سن زنهايى باشد كه حيض
مى بينند چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عده
نگهدارد.
مسأله 2508 - زنى كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، بايد
سه ماه هلالى يعنى از موقعى كه ماه ديده مى شود تا سه ماه عده نگهدارد. و اگر در
بين ماه طلاقش بدهند بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اول را از
ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بيستم ماه
.

1 - معناى يائسه در مسأله 2446 ذكر شد.
430

طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نه روز باشد بايد نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از
آن و بيست روز از ماه چهارم عده نگهدارد.
مسأله 2509 - اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنيا آمدن، يا سقط
شدن بچه او است بنا بر اين اگر مثلا يك ساعت بعد از طلاق، بچه او به دنيا آيد،
عده اش تمام مى شود و اگر قبل از بچه به دنيا آمدن مدت عده غير حامله بگذرد
عده اش تمام مى شود.
مسأله 2510 - زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست 1 اگر صيغه شود
مثلا يك ماهه، يا يك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدت
آن زن تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگهدارد، پس از حيض
مى بيند بايد به مقدار دو حيض عده نگهدارد و شوهر نكند و اگر حيض نمى بيند،
چهل وپنچ روز از شوهر كردن خود دارى نمايد.
مسأله 2511 - ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام
مى شود چه زن بداند طلاقش دادن اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده
بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دو باره عده نگهدارد.
عده زنى كه شوهرش مرده
مسأله 2512 - زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، نباشد، بايد تا چهار ماه و ده
روز عده نگهدارد يعنى از شوهر كردن خود دارى نمايد اگر چه يائسه 2 يا صيغه
باشد يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن
عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا آيد، بايد
تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مى گويند.
431

مسأله 2513 - زنى كه در عده وفات مىباشد حرام است لباس رنگى
بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او
حرام مى باشد.
مسأله 2514 - اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده
وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، از شوهر دوم جدا
نمى شود و براى خبر مردن شوهر اول عده وفات نگه مى دارد و نزد شوهر دوم
نمى رود، پس از گذشتن عده به واسطه همان عقد محكوم است به زن شوهر دوم
بودن، و احتياط به تجديد عقد خوب است ترك نشود.
مسأله 2515 - ابتداى عده وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع
شود در صورتى كه شوهر غايب باشد و الا ابتداى آن وفات است.
مسأله 2516 - اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود:
اول - آنكه مورد تهمت نباشد. بنابر احتياط. دوم - از طلاق يا مردن شوهرش
بقدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعى
مسأله 2517 - طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن
خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنچ قسم است:
اول - طالق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد. دوم - طلاق زنى كه يائسه باشد
يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال
داشته باشد. سوم - طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.
چهارم - طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند. پنجم - طلاق خلع
و مبالات و احكام اينها بعدا گفته خواهد شد و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد
از طلاق تا وقتى زن در عده است مرد مى تواند به او رجوع نمايد.
432

مسأله 2518 - كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند مگر آنكه او را منتقل كند به
خانه مناسب حال او، كه در اين صورت اخراج و نقل به ان خانه جايز است، و نيز
جايز است بيرون كردن از آن منزل چنانچه فحاشى كند يا اهل خانه را اذيت كند
و يا رفت و آمد با اجانب نمايد. و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم
از آن
خانه بيرون رود مگر با اذن زوج.
احكام رجوع كردن
مسأله 2519 - در طلاق رجعى مرد به سه قسم مى تواند به زن رجوع كند:
اول - حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.
دوم - كارى كند كه آن كار دلالت كند بر قصد رجوع. سوم - نزديكى كردن كه با
آن رجوع محقق مى شود ولو قصد رجوع نداشته باشد.
مسأله 2520 - براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر
دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است.
مسأله 2521 - مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد
و به او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نمى رود.
مسأله 2522 - اگر زنى را دو مرتبه طلاق دهد به او رجوع كند، يا دو مرتبه او را
طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام
است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با پنج شرط به شوهر اول
حلال مى شود، يعنى مى تواند آن زن را دو باره عقد نمايد. اول - آنكه عقد شوهر
دوم هميشگى باشد و اگر مثال يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آنكه از
او جدا شد، شوهر اول نمى تواند او را عقد كند. دوم - شوهر دوم با او نزديكى
و دخول كند. بطريق متعارف. سوم - شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد. چهارم -
عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود. پنجم - شوهر دوم بالغ باشد.
433

طلاق خلع
مسأله 2523 - طلاق زنى را كه به شورهش مايل نيست و مهر يا مال ديگر
خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد، طلاق دهد، طلاق خلع گويند.
مسأله 2524 - اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا
فاطمه باشد مى گويد: زوجتى فاطمه خالعتها على ما بذلت، و بهتر است
بدون فصل بگويد هى طلاق 0 يعنى زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
مسأله 2525 - اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد
و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر
محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طالق را اينطور مى خواند: عن
موكلتى فاطمة بذلت مهرها لموكلى محمد ليخلعها عليه پس از آن بدون
فاصله بگويد: زوجة موكلى خالعتها على ما بذلت، و بهتر است بدون فصل
بگويد هى طالق و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به
شوهر او ببخشد او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاى كلمه (مهرها) آن چيز را
بگويد مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد: بذلت مأة تومان.
طلاق مبارات
مسأله 2526 - اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه او
را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گويند.
مسأله 2527 - اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلا اسم
زن فاطمه باشد، بايد بگويد، بارأت زوجتى فاطمة على مهرها فهى طالق
يعنى مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست، و اگر ديگرى را
434

وكيل كند، وكيل بايد بگويد، بارأت زوجه موكلى فاطمة على مهرها فهى
طالق و در هر دو صورت اگر بجاى كلمه (على مهرها) به مهرها بگويد اشكال ندارد.
مسأله 2528 - صيغه طالق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده
شود ولى اگر زن براى آنكه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسى بگويد براى
طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.
مسأله 2529 - اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود
بر گردد، شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دو باره او را زن خود قرار دهد.
مسأله 2530 - مالى را كه و هر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مهر
نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.
احكام متفرقه طلاق
مسأله 2531 - اگر با زن نامحرمى به گمان اينكه عيال خود او است
نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد،
بايد عده نگهدارد.
مسأله 2532 - اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چه زن بداند كه آن
مرد شوهر او نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، لازم نيست عده نگهدارد.
مسأله 2533 - اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او
شود طلاق و عقد آن زن صحيح است ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.
مسأله 2534 - هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر
مسافرت نمايد، يا مثلا شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين
شرط باطل است، ولى چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، يا مثلا تا
شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكيل باشد، چنانچه شرط
حاصل شود خود را طلاق دهد صحيح است.
435

مسأله 2535 - زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند بايد
نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.
مسأله 2536 - پدر و جد پدرى ديوانه مى توانند زن او را طلاق بدهند.
مسأله 2537 - اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند،
اگر چه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء جزء مدت صيغه باشد، مثلا براى پسر
چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد،
مى تواند مدت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.
مسأله 2538 - اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را
عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه نمى داند آنان عادلند
يا نه مى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود براى كس ديگر
عقد كند، و اگر آنها را فاسق بداند بنا بر احتياط واجب ازدواج يا او نكند
و براى ديگرى هم او را عقد ننمايد.
مسأله 2539 - اگر كشى زن خود را دون اينكه او بفهمد طلاق دهد،
چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد و مثلا بعد از يك سال بگويد
يك سال پيش تو را طلاق دادم و شرعا ثابت كند، مى تواند چيزيهايى را كه در آن
مدت براى زن تهيه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهايى
را كه مصرف كرده نمى تواند از او مطالبه نمايد.
احكام غصب
مسأله 2540 - غصب آن است كه انسان از روى ظلم بر مال، يا حق كسى
مسلط شود و اين يكى از گناهان بزرگ بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به
عذاب سخت گرفتار مى شود. از حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت شده است كه
هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه
436

آن مثل طوق به گردن او مى اندازند.
مسأله 2541 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى ديگر
كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده و همچنين
است اگر كسى در مسجد جايى براى خود بگيرد نگذارد كه از آنجا
استفاده نمايد.
مسأله 2542 - چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مى گذارد، بايد پيش او
بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد پس اگر پيش از آنكه
طلب او را بدهد آن چيز را از او بگيرد، حق او را غصب كرده است.
مسأله 2543 - مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند، اگر ديگرى غصب كند
صاحب مال و طلبكار مى تواند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند
و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است و اگر ان چيز از بين برود
و عوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مى باشد.
مسأله 2544 - اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش بر گرداند
و اگر آن چيز از بين برود، بايد عوض آن را به او بدهد.
مسأله 2545 - اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى بدست آيد مثلا از
گوسفندى كه غصب كرده بره اى پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسى كه
مثلا خانه اى غصب كرده، اگر در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.
مسأله 2546 - اگر از بچه يا ديوانه چيزى را غصب كند، بايد آن را به ولى او
بدهد و اگر از بين رفته، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2547 - هر گاه دو نفر باهم چيزى را غصب كنند، اگر چه هر يك به
تنهايى مى توانسته آن را غصب نمايد، هر كدام آنان ضامن نصف آن است. مسأله 2548 - اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند،
مثلا گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن
است، اگر چه زحمت داشته باشد بايد جدا كند و به صاحبش بر گرداند.
437

مسأله 2549 - اگر ظرف طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه ساختنش حرام
است غصب كند و خراب نمايد، لازم نيست مزد ساختن آن را به صاحبش بدهد،
ولى اگر مثلا گوشواره اى را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد آن را با مزد ساختش
به صاحب آن بدهد و چنانچه براى اينكه مزد ندهد، بگويد آن را مثل اولش
مى سازم، مالك مجبور نيست قبول نمايد. و نيز مالك نمى تواند او را مجبور كند
كه آن را مثل اولش بسازد.
مسأله 2550 - اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از
اولش بهتر شود مثلا طلايى را كه غصب كرده گوشواره بسازد - چنانچه صاحب
مال بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمى تواند براى زحمتى
كه كشيده مزد بگيرد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش
در آورد و اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند، بايد مزد ساختن آن را هم به
صاحبش بدهد.
مسأله 2551 - اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر
شود، و صاحب مال بگويد بايد آن را به صورت اول درآورى واجب است آن را
به صورت اولش در آورد و چنانچه قيمت آن ره واسطه تغيير دادن اولش كمتر شود،
بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلايى را كه غصب كرده اگر گوشواره
بسازد و صاحب ان بگويد بايد به صورت اولش در آورى، در صورتى كه بعد از
آب كردن، قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود، بايد تفاوت آن را بدهد.
مسأله 2552 - اگر در زمينى كه غصب كرد زراعت كند، يا درخت بنشاند،
زراعت و درخت و ميوه آن مال خود اوست. و چنانچه صاحب زمين راضى
نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، كسى كه غصب كرده بايد فورا زراعت
يا درخت خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكند، و نيز بايد اجاره زمين را در
مدتى كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد، و خرابيهايى را كه
در زمين پيدا شده درست كند. مثلا جاى درختها را پر نمايد. و اگر به واسطه اينها
438

قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد. و نمى تواند صاحب
زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، يا اجاره دهد. و نيز صاحب زمين
نمى تواند او را مجبور كند كه درخت از زراعت را به او بفروشد.
مسأله 2553 - اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين
او بماند، كسى كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت و زراعت را بكند ولى بايد
اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده
بدهد.
مسأله 2554 - اگر چيزى را كه غصب كرده از بين برود، در صورتى كه مثل
گاو و گوسفند باشد كه قيمت اجزاء ان باهم فرق دارد مثلا گوشت آن يك قيمت
و پوست آن قيمت ديگر دارد، بايد قيمت آن را بدهد و چنانچه قيمت بازار آن فرق
كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه مى خواهد اداء كند بدهد.
مسأله 2555 - اگر چيزى را غصب كرده و از بين رفته، مانند گندم و جو
باشد كه قيمت اجزائش باهم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده
بدهد ولى چيزى را كه مى دهد بايد خصوصياتش مثل چيزى باشد كه آن را غصب
كرده و از بين رفته است.
مسأله 2556 - اگر چيزى را كه مثل گوسفند قيمت اجزاء آن باهم فرق
دارد غصب نمايد و از بين برود، چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد ولى در
مدتى كه پيش او بوده مثلا چاق شده باشد، بايد قيمت وقتى را كه چاق بوده
بدهد.
مسأله 2557 - اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد و از
بين برود، صاحب مال مى تواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد، يا از هر كدام
آنان مقدارى از عوض آن را مطالبه نمايد و چنانچه عوض مال را از اولى بگيرد،
اولى مى تواند آنچه را داده از دومى بگيرد ولى اگر از دومى بگيرد، او نمى تواند
آنچه را داده از اولى مطالبه نمايد.
439

مسأله 2558 - اگر چيزى را كه مى فروشند يكى از شرطهاى معامله در آن
نباشد مثلا چيزى را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله نمايند،
معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى
باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد و اگر نه چيزى را كه از يكديگر
گرفته اند مثل مال غصبى است و بايد آن را به هم بر گردانند. و در صورتى كه مال
هر يك در دست ديگرى تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، بايد
عوض آن را بدهد.
مسأله 2559 - هر گاه مالى را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد
خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال تلف شود، لازم نيست
عوض آن را به صاحبش بدهد.
احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند
مسأله 2560 - مالى كه انسان پيدا مى كند اگر نشانه‌اى نداشته باشد كه
به واسطه آن، صاحبش معلوم شود، مى تواند به قصد اينكه ملك خودش شود آن را
بردارد.
مسأله 2561 - اگر مالى پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن از 6، 12 نخود
نقره سكه دار كمتر است، چنانچه صاحب ان معلوم باشد و انسان نداند راضى
است يا نه، نمى تواند بدون اجازه او بر دارد، و اگر صاحب آن معلوم نباشد
مى تواند به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد و چنانچه عين مال باقى است
بايد هر وقت صاحبش پيدا شد، آن را به او بدهد و اگر باقى نيست لازم نيست
عوض آن را به او بدهد. مسأله 2562 - هر گاه چيزى كه پيدا كرده نشانه اى دارد كه به واسطه آن
مى تواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن سنى يا كافرى است كه در
440

امان مسلمانان است، در صورتى كه قيمت آن چيز به 6، 12 نخود نقره سكه دار
برسد بايد تا يك سال اعلان كند و مقتضاى احتياط در كيفيت اعلان آن است كه، از
روزى كه آن را پيدا كرده تا يك هفته روزى دو مرتبه، و بعد تا يك ماه هفته اى
يك مرتبه، و بعد تا يك سال ماهى يك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلان كند.
مسأله 2563 - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند، مى تواند به كسى كه
اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.
مسأله 2564 - اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود، مى تواند
آن را براى خود بردارد به قصد اينكه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او
بدهد، يا براى او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، يا از طرف
صاحبش صدقه بدهد. به قصد اينكه اگر صاحبش پيدا شد و راضى به صدقه نشد
عوض آن را به او بدهد.
مسأله 2565 - اگر بعد از آنكه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد
مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن
كوتاهى نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم ننموده ضامن نيست. ولى اگر از طرف
صاحبش صدقه داده باشد، يا براى خود برداشته باشد، در هر دو صورت ضامن
است.
كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمدا به دستورى كه گفته شد اعلان نكند،
گذشته از اينكه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.
مسأله 2566 - اگر بچه بالغ چيزى پيدا كند ولى او بايد اعلان نمايد اگر
خودش اعلان نكند.
مسأله 2567 - اگر انسان در بين سالى كه اعلان مى كند، از پيدا شدن صاحب
مال نا اميد شود و بخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.
مسأله 2568 - اگر در بين سالى كه اعلان مى كند مال از بين برود، چنانچه
در نگهدارى آن كوتاهى كرده، يا تعدى يعنى زياده روى كرده باشد، بايد عوض
441

آن به صاحبش بدهد و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده، چيزى بر او
واجب نيست.
مسأله 2569 - اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6، 12 نخود و نقره
سكه دار مى رسد در جايى پيدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن
پيدا نمى شود، مى تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد، و
چنانچه صاحبش پيدا شود و به صدقه دادن راضى نشود، بايد عوض آن را به او
بدهد و ثواب صدقه اى كه داده مال خود او است.
مسأله 2570 - اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اينكه مال خود او است بر دارد،
بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد، و همچنين بنا بر
احتياط اگر مثلا پاى خود را به گمشده اى بزند و آن را از جاى خودش حركت
دهد.
مسأله 2571 - لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزى را كه پيدا كرده بگويد
بلكه همين قدر كه بگويد چيزى پيدا كرده ام كافى است.
مسأله 2572 - اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به 6، 12 نخود نقره سكه دار
برسد چنانچه اعلان كند و در مسجد، يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم
است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگرى آن را بردارد، كسى كه آن را پيدا كرده
ضامن است.
مسأله 2573 - هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مى شود. بايد
قيمت آن را معين كند و بفروشد يا خودش به قيمت، مال را بردارد و پولش را
نگهدارد و اگر صاحب آن بعد از تعريف پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد بنا بر
احتياط، چنانچه صاحبش پيدا شد و راضى به صدقه نشد قيمت آن جنس را به
او بدهد، و مى تواند او را به حاكم شرع بدهد و ضامن هم نيست.
مسأله 2574 - اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضوء گرفتن و نماز خواندن همراه
او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال ندارد.
442

مسأله 2575 - اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى بجاى آن بگذارند،
چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده در صورتى كه
آن شخص عمدا تبديل نموده و يا از جهلا بوده فعلا متصرف در آن كفش
است و دسترسى به او هم نيست كه رفع جهل شود - يا آنكه علم به رضايت
او داشته باشد مى تواند بجاى كفش خودش بردارد ولى اگر آن طرف جاهل
بوده و نمى داند فعلا متصرف در او هست يا نه بنا بر احتياط واجب اگر قيمت
آن از 6، 12 نخود نقره سكه دار بيشتر است بايد تا يك سال اعلان كند و اگر
قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادى
قيمت را به او بدهد و چنانچه از پيدا شدن او نا اميد شود، بايد با اجازه حاكم
شرع زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد. و اگر احتمال دهد كفشى
كه مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده در صورتى كه قيمت آن از 6، 12
نخود نقره سكه دار كمتر باشد، مى تواند براى خود بردارد و اگر بيشتر باشد
بايد تا يك سال اعلان كند و بعد از يك سال احتياطا از طرف صاحبش صدقه
بدهد.
مسأله 2576 - اگر مالى را كه كمتر از 6، 12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد
پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاى ديگر بگذارد، چنانچه كسى
آن را بردارد، مى تواند از طرف صاحبش به خودش تمليك نمايد و قبول كند و آن
مال براى او حلال است.
احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات
مسأله 2577 - اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه بعدا گفته مى شود
سر ببرند: وحشى باشد يا اهلى بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك
است، ولى حيوانى كه انسان با آن وطى و نزديكى كرده، و حيوانى كه نجاستخوار
443

شده، اگر به دستورى كه در شرع معين نموده اند، آن را استبراء نكرده باشند، بعد از
سر بريدن گوشت آنها حلال نيست.
مسأله 2578 - حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بز كوهى
و حيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده و بعدا وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى كه
فرار كرده و وحشى شدن اند، اگر به دستورى كه بعدا گفته مى شود آنها را شكار
كنند پاك و حلالند ولى حيوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى
و حيوان حلال گوشت وحشى كه به واسطه تربيت كردن اهلى شده است، با شكار
كردن پاك و حلال نمى شوند.
مسأله 2579 - حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك
و حلال مى شود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنا بر اين بچه آهو كه نمى تواند
فرار كند و بچه كبك كه نمى تواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال
نمى شوند و اگر آهو و بچه اش را كه نمى تواند فرار كند، با يك تير شكار نمايد آهو
حلال و بچه اش حرام است.
مسأله 2580 - حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر
به خودى خود بميرد پاك است ولى گوشت آن را نمى شود خورد.
مسأله 2581 - حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند مار با سر
به خودى خود بميرد پاك است ولى گوشت ان را نمى شود خورد.
مسأله 2581 - حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند ما ر با سر
بريدن حلال نمى شود ولى مرده آن پاك است.
مسأله 2582 - سگ و خوك به واسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمى شوند
و خوردن گوشت آنها حرام است و حيوان حرام گوشتى را كه درنده و گوشتخوار
است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستورى كه گفته مى شود سر ببرند، يا با تبر و مانند
آن شكار كنند پاك است ولى گوشت آن حلال نمى شود و اگر با سگ شكارى آن را
شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.
مسأله 2583 - فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتى كه مانند مار
و سوسمار در داخل زمين زندگى مى كنند، اگر خون جهنده داشته باشند
444

و به خودى خود بميرند نجسند، و اگر سر آنها را ببرند، يا آنها را با آلت صيد
شكار نمايند، پاكند ولى گوشت آنها حلال نمى شود.
مسأله 2584 - اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد، يا آن را
بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
دستور سر بريدن حيوانات
مسأله 2585 - دستور سر بريدن حيوانات آن است كه چهار رگ بزرگ گردن
آن را از پايين بر آمدگى زبر گلو به طور كامل ببرند. و اگر آنها را بشكافند كافى
نيست.
مسأله 2586 - اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد
بعد بقيه را ببرند فائده ندارد، و اگر به اين مقدار صبر نكنند ولى به طور معمولى
چهار رگ را پشت سر هم نبرند، چنانچه بعد از قطع آخرين رگ حيوة حيوان باقى
باشد كافى است.
مسأله 2587 - اگر گرگ گلوى گوسفندى را به طورى بكند كه از چهار رگى
كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزى نمانده، آن حيوان حرام مى شود. ولى
اگر مقدارى از گردن را بكند و چهار رگ باقى باشد، يا جاى ديگر بدن را بكند،
در صورتى كه گوسفند زنده باشد و به دستورى كه گفته مى شود سر آن را ببرند
حلال و پاك مى باشد!
شرايط سر بريدن حيوان
مسأله 2588 - سر بريدن حيوان پنج شرط دارد: اول - كسى كه سر حيوان را
مى برد چه مرد چه، زن، بايد مسلمان باشد و اظهار دشمنى با اهل بيت
445

پيغمبر صلى الله عليهم وآله نكند، و يا اهل كتاب به شرط احراز نام خدا بردن، و بچه مسلمان هم
اگر مميز باشد يعنى خوب و بد را بفهمد مى تواند سر حيوان را ببرد و همچنين
بچه كتابى، دوم - سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد ولى چنانچه آهن
پيدا نشود و طورى باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مىميرد، با چيز تيزى كه چهار
رگ آن را جدا كند مانند شيشه و سنگ تيز، مى شود سر آن را بريد. سوم - در موقع
سر بريدن، حيوان رو به قبله باشد و كسى كه مى داند بايد رو به قبله سر ببرد اگر
عمدا حيوان را رو به قبله نكند، حيوان حرام مى شود ولى اگر فراموش كند، يا
مسأله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا نتواند حيوان
را رو به قبله كند، اشكال ندارد. چهارم - وقتى مى خواهد سر حيوان را ببرد، يا
كارد به گلويش بگذارد، به نيت سر بريدن، نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد الله
كافى است، و لازم نيست عربى باشد، و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد،
آن حيوان پاك نمى شود و گوشت آن هم حرام است ولى اگر از روى فراموشى نام
خدا را نبرد اشكال ندارد. پنجم - حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند، اگر چه
مثلا چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين زند يا آنكه به اندازه
معمول خون از بدن حيوان بيرون آيد.
دستور كشتن شتر
مسأله 2589 - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال
باشد
، بايد با پنج شرطى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز
ديگرى را كه از آهن و برنده باشد، در گودى بين گردن و سينه اش فرو كنند.
مسأله 2590 - وقتى مى خواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه
شتر ايستاده باشد ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده، به پهلو خوابيده و دست
و پا و سينه اش رو به قبله است، كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.
446

مسأله 2491 - اگر به جاى اينكه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر
آن را ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد در گودى
گردنشان فرو كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است، ولى اگر چهار رگ
شتر را ببرند و تا زنده است به دستورى كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو
كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، و نيز اگر كارد در گودى گردن گاو يا
گوسفند و مانند اينها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند حلال و پاك
مى باشد.
مسأله 2592 - اگر حيوانى سر كش شود و نتوانند آن را به دستورى كه در
شرع معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد
و كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، هر جاى بدنش را كه زخم بزنند و در اثر
زخم جان دهد حلال مى باشد، و رو به قبله بودن آن لازم نيست ولى بايد
شرطهاى ديگرى را كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.
چيزهايى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است
مسأله 2593 - چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحب است:
اول - موقع سر بريدن گوسفند، دو دست و يك پاى آن را ببندند و پاى
ديگرش را باز بگذارند و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند
و دم آن را بگذارند، و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پايين تا زانو، يا تا زير
بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از
سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند. دوم - كسى كه حيوان را مى كشد رو به قبله
باشد. سوم - پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند چهارم - كارى كنند
كه حيوان كمتر اذيت شود مثلا كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را
ببرند.
447

چيزهايى كه در كشتن حيوانات مكروه است.
مسأله 2594 - چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است: اول - آنكه كارد
را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت آن بريده
شود، دوم - پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از بدنش جدا كنند
سوم - پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند چهارم - پيش از آنكه
روح از بدن حيوان بيرون رود، مغز حرام را كه در تيره پشت است ببرند،
پنجم - در جايى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند. ششم - در شب يا
پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را نبرند ولى در صورت احتياج عيبى ندارد
هفتم - خود انسان چهار پايى را كه پرورش داده است بكشد.
احكام شكار كردن با اسلحه
مسأله 2595 - اگر حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند، با
پنج شرط حلال و بدنش پاك است: اول - آنكه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير
برنده باشد، يا مثل نيزه و تير، تيز باشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره
كند، و اگر به وسيله دام يا چوب و سنگ و مانند اينها حيوانى را شكار كنند، پاك
نمى شود، و خوردن آن هم حرام است، و اگر حيوانى را با تفنگ شكار كنند،
چنانچه گلوله ان تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال
است و نيز اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را
بكشد. پاك و حلال است و اگر به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر
سوزاندن، حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد. دوم - كسى كه كشتار
مى كند بايد مسلمان يا اهل كتاب باشد يا بچه مسلمان يا بچه اهل كتاب باشد كه
448

خوب و بد را بفهمد، و اگر كافر غير كتابى يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت
و پيغمبر صلى الله عليه و سلم مى كند، حيوانى را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست. سوم - اسلحه
را براى شكار كردن حيوان به كار برد و اگر مثلا جايى را نشان كند و اتفاقا حيوانى
را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است. چهارم - در وقت
به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال
نمى شود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد. پنجم - وقتى به حيوان برسد كه
مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن ان وقت نباشد و چنانچه به اندازه
سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حرام است.
مسأله 2596 - اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند، و يكى از آنان مسلمان
يا كتابى و ديگرى كافر غير كتابى باشد يا يكى از آن دو نام خدا را ببرد و ديگرى
عمدا نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست.
مسأله 2597 - اگر بعد از آنكه حيوانى را تير زدند مثلا در اب بيفتد،
و انسان بداند كه حيوان به واسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست.
بلكه اگر شك كند كه فقط براى تير بوده يا نه، حلال نمى باشد.
مسأله 2598 - اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيوانى را شكار كند،
شكار حلال است و مال خود او مى شود ولى گذشته از اينكه گناه كرده، بايد
اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.
مسأله 2599 - اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح
است با شرطهايى كه در صفحه گذشته گفته شد، حيوانى را دو قسمت كنند، و سر
و گردن در يك قسمت بماند و انسان وقتى برسد كه حيوان زنده باشد ولى به اندازه سر بريدن
وقت نباشد، اما اگر به اندازه سر بريدن وقت باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده
بماند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر سر
آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال و اگر نه آن هم حرام مى باشد.
449

مسأله 2600 - اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن
صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كنند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است
و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند،
و سر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال و اگر نه آن قسمت هم
حرام مى باشد.
مسأله 2601 - اگر حيوانى را شكار كنند، يا سر ببرند و بچه زنده اى از
شكم ان بيرون آيد چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند
حلال و اگر نه حرام مى باشد.
مسأله 2602 - اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مردن اى از
شكمش بيرون آورند چنانچه خلقت آن بچه كامل بادش و مو يا پشم در بدنش
روئيده باشد پاك و حلال است
شكار كردن با سگ شكارى
مسأله 2603 - اگر سگ شكارى حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند
پاك بودن و حلال بدون آن حيوان شش شرط دارد:
اول - سگ به طورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار
بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلو گيرى كنند بايستد. و نيز بايد عادتش اين
باشد كه تا صاحبش نرد از شكار نخورد. ولى اگر اتفاقا شكار را بخورد اشكال
ندارد.
دوم - صاحبش آن را بفرستد و اگر پيش خود دنبال شكار رود و حيوانى را
شكار كند خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر پيش خود دنبال شكار رود
و بعدا صاحبش بانك بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگر چه به واسطه صداى
صاحبش شتاب كند، بايد از خوردن ان شكار خود دارى نمايند.
450

سوم - كسى كه سگ را مى فرستد بايد مسلمان يا كتابى باشد يا بچه
مسلمان يا بچه كتابى كه خوب و بد را بفهمد، و اگر كافر غير كتابى يا كسى كه
اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله مى كند سگ بفرستد شكار آن سگ حرام
است. چهارم - وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد،
آن شكار حرام است، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم - شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد، پس اگر
سگ شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.
ششم - كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر
زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتى برسد كه به اندازه
سر بريدن وقت باشد مثال حيوان چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را
به زمين بزند، چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.
مسأله 2604 - كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را
ببرد، چنانچه مثلا به واسطه بيرون آوردن كارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حيوان
بميرد حلال است، و اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن، سر حيوان را ببرد
و حيوان بميرد، حلال نيست بلى چنانچه سگ را در وقت بفرستد و سگ
حيوان را به درد و بميرد حلال است. كه از خوردن آن خود دارى كنند.
مسأله 2605 - اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيوانى را شكار كنند،
چنانچه همه آنها داراى شرطهايى كه در صفحه گذشته گفته شد بوده اند شكار
حلال است و اگر يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده، شكار حرام است.
مسأله 2606 - اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان
ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است. و نيز اگر آن حيوان را با حيوان
ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال و پاك مى باشند.
مسأله 2607 - اگر چند نفر باهم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر غير
451

كتابى باشد، يا عمدا نام خود را نبرد، آن شكار حرام است. و نيز اگر يكى از
سگهايى را كه فرستاده اند به طورى كه در صفحه گذشته گفته شد تربيت شده
نباشد، آن شكار حرام مى باشد.
مسأله 2608 - اگر باز حيوان ديگرى غير سگ شكارى، حيوانى را شكار
كند، آن شكار حلال نيست، ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد
و به دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است.
صيد ماهى
مسأله 2609 - اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان
دهد، پاك و خوردن آن حلال است، و چنانچه در آب بميرد پاك است ولى
خوردن آن حرام مى باشد و ماهى بى فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون
آب جان دهد حرام است بنا بر احتياط.
مسأله 2610 - اگر ماهى از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد، يا
آب فرو رود و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آنكه بميرد، با دست يا
به وسيله ديگر كسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.
مسأله 2611 - كسى كه ماهى را صيد مى كند، لازم نيست مسلمان باشد و در
موقع گرفتن، نام خدا را ببرد.
مسأله 2612 - ماهى مرده اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا
مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد،
اگر چه بگويد آن را زنده گرفته ام حرام مى باشد.
مسأله 2613 - خوردن ماهى زنده جايز است.
مسأله 2614 - اگر ماهى زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از
جان دادن بكشند، خوردن آن جايز است.
452

مسأله 2615 - اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن را در
حالى كه زنده است در آب بيفتد، خوردن آن قسمتى را كه بيرون آب مانده،
جايز است.
صيد ملخ
مسأله 2616 - اگر ملخ را با دست يا به وسيله ديگرى زنده بگيرند، بعد از
جان دادن خوردن آن حلال است، و لازم نيست كسى كه آن را مى گيرد مسلمان
باشد ورد موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ مرده اى در دست كافر
باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته ام حلال
نيست.
مسأله 2617 - خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند
حرام است.
احكام خوردنيها و آشاميدنيها
مسأله 2618 - خوردن گوشت مرغ خانگى و كبوتر، و اقسام گنجشك كه،
بلبل و سار و چكاوك از آنها است حلال است، و شب پره و طاووس، و هر مرغى
كه مثل شاهين، و عقاب، و باز و چنگال دارد، و هر پرنده اى كه هنگام پرواز
بال زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد، و يا چينه دان و سنگدان،
و خار پشت پا ندارد، حرام است، و گوشت جميع انواع كلاغ، و پرستوك مكروه
است، و نخوردن گوشت هدهد بهتر است.
مسأله 2619 - اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند مثلا دنبه يا
مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام است.
453

مسأله 2620 - جمله از اجزاء حيوان حلال گوشت حرام است بدون
اشكال و بعضى از اجزاء آن حرام است بنا بر احتياط واجب، مجموع آنها
چهارده چيز است: 1 - خون 2 - فضله 3 - نرى 4 - فرج - 5 - بچه دان 6 - غدد كه آن را
دشول مى گويند 7 - تخم كه آن را دنبلان مى گويند 8 - چيزى كه در مغز كله است
و به شكل نخود مى باشد 9 - مغز حرام كه در ميان تيره پشت است 10 - پى كه در
دو طرف تيره پشت است 11 - زهره دان 12 - شپرز (طحال) 13 - بول دان (مثانه)
14 - حدقه چشم، و بنا بر احتياط اجتناب كنند از چيزى كه در ميان سم است و به
آن ذات الاشاجع مى گويند.
مسأله 2621 - خوردن بول شتر حلال است، و خوردن بول ساير حيوانات
حلال گوشت و همچنين ساير چيزهايى كه طبيعت انسان از آنها متنفر است مانند
سرگين و آب دماغ و مانند آنها بهتر است ترك شود، اگر چه جايز است و حلال.
مسأله 2622 - خوردن خاك حرام است ولى خوردن كمى از تربت حضرت
سيد الشهداء عليه السلام براى شفاء و خوردن، گل داغستان، و گل ارمنى براى معالجه
اشكال ندارد.
مسأله 2623 - فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در دهن آمده، حرام نيست.
و نيز فرو بردن غذايى كه موقع خلال كردن، از لاى دندان بيرون مى آيد، اشكال
ندارد.
مسأله 2624 - خوردن چيزى كه براى انسان ضرر دارد و موجب شود قتل
نفس و يا قطع عضوى از اعضاء را حرام است.
مسأله 2625 - خوردن گوشت است و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسى با
آنها وطى كند يعنى نزديكى نمايد، حرام مى شوند و بايد آنها را از شهر بيرون
ببرند و در جاى ديگر بفروشند، و اگر واطى غير مالك است بايد پول آن را به
مالك دهد، بعد آن را از شهر بيرون ببرد و در جاى ديگر كه آن را نشناسند
بفروشد.
454

مسأله 2626 - اگر با حيوان حلال گوشتى مانند گاو و گوسفند نزديكى
كنند، بول و سرگين آنها نجس مى شود، و آشاميدن شير آنها هم حرام است، و بايد
فورى آن حيوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه با آن وطى كرده، پول آن را به
صاحبش بدهد.
مسأله 2627 - آشاميدن شراب حرام و در بعضى اخبار بزرگترين گناه
شمرده شده است و اگر كسى آن را حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفر
صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است
و كسى كه شراب مى خورد، عقل خود را از دست مى دهد ورد آن موقع خدا را
نمى شناسد و از هيچ گناهى باك ندارد و احترام هيچ كس را نگه نمى دارد و حق
خويشان نزديك را رعايت نم يكند و از زشتيهاى آشكار رو نمى گرداند و روح
ايمان و خدا شناسى از بدن او بيرون مى رود و روح ناقص خبيثى كه از رحمت
خدا دور است در او مى ماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت
مى كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمى شود و روز قيامت روى او سياه است
و زبان از دهانش بيرون مى آيد و آب دهان او به سينه اش مى ريزد و فرياد تشنگى او
بلند است.
مسأله 2628 - نشستن سر سفره اى كه در آن شراب مى خورند، اگر انسان
يكى از آنان حساب شود حرام و چيز خوردن از آن سفره نيز حرام است.
مسأله 2629 - بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از گرسنگى يا تشنگى بميرد نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
چيزهايى كه موقع غذا خوردن مستحب است.
مسأله 2630 - چند چيز در موقع غذا خوردن مستحب است: اول - هر دو
دست را پيش از غذا بشويد. دوم - بعد از غذا دست خود را بشويد و با دستمال
455

خشك كند سوم - ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه
دست بكشد و پيش از غذا اول ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسى كه طرف
راست او نشسته و همين طور تا برسد به كسى كه طرف چپ او نشسته و بعد از غذا
اول كسى كه طرف چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد و همين طور تا به طرف
راست ميزبان برسد. چهارم - در اول غذا بسم الله بگويد، و اگر سر يك سفره
چند جور غذا باشد در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است.
پنجم - با دست راست غذا بخورد. ششم - با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد
و با دو انگشت نخورد. هفتم - اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كسى از
غذاى جلو خودش بخورد. هشتم - لقمه را كوچك بردارد. نهم - سر سفره زياد
بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد. دهم - غذا را خوب بجود. يازدهم - بعد از
غذا خلال نمايد ولى با چوب انار و چوب ريحان و نى و برگ درخت خرما خلال،
نكند. چهاردهم - آنچه بيرون سفره مى ريزد جمع كند و بخورد ولى اگر در بيابان
غذا بخورد، مستحب است آنچه مى ريزد، براى پرندگان و حيوانات بگذارد.
پانزدهم - در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا
نخورد. شانزدهم - بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى
چپ بيندازد. هفدهم - در اول غذا و آخر آن نمك بخورد. هجدهم - ميوه را
پيش از خوردن با آب بشويد.
چيزهايى كه در غذا خوردن مكروه است
مسأله 2631 - چند چيز غذا خوردن مكروه است: اول - در حال سيرى
غذا خوردن. دوم پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز
از شكم پر بدش مى آيد. سوم نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا
خوردن. چهارم - خوردن غذاى گرم. پنجم - فوت كردن چيزى كه مى خورد يا
456

مىآشامد. ششم - بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن.
هفتم - پاره كردن نان با كارد. هشتم - گذاشتن نان زير ظرف غذا. نهم - پاك
كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده به طورى كه چيزى در آن نماند.
دهم - پوست كندن ميوه. يازدهم - دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملا آن را
بخورد.
مستحبات آب آشاميدنى
مسأله 2632 - در آشاميدن آب چند چيز مستحب است: اول - آن را
به طور مكيدن بياشامد. دوم - در روز ايستاده آب بخورد. سوم - پيش از آشاميدن
آب بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگويد. چهارم - به سه نفس آب بياشامد. پنجم
از روى ميل آب بياشامد. ششم - بعد از آشاميدن آب حضرت ابا عبد الله عليه السلام وآله
بيت ايشان را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
مكروهات آب آشاميدن
مسأله 2633 - زياد آشاميدن آب، و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب، و در
شب به حال ايستاده مكروه است، و نيز آشاميدن آب با دست چپ، و همچنين از
جاى شكسته كوزه، و جايى كه دسته آن است مكروه مى باشد.
احكام نذر و عهد
مسأله 2634 - نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را
براى خدا بجا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.
457

مسأله 2635 - در نذر صيغه لازم نيست به عربى بخوانند پس اگر بگويد
چنانچه مريض من خوب شود، بارى خدا ده تومان به فقير مى دهم، نذر او صحيح
است، بلكه اگر قصد كند به اين نحو و لفظى نگويد نذر محقق مى شود.
مسأله 2636 - كسى كه نذر مى كند بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار
خود نذر كند، بنا بر اين نذر كردن كسى كه او را مجبور كرده اند. يا به واسطه
عصبانى شدن بى اختيار نذر كرده صحيح نيست.
مسأله 2637 - اگر شوهر از نذر كردن زن جلو گيرى نمايد، زن نمى تواند
نذر كند و اگر بدون اجازه شوهر نذر كند نذر او باطل است.
مسأله 2638 - اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمى تواند نذر او را
به هم بزند، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.
مسأله 2639 - اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، بايد به آن نذر عمل نمايد.
بلكه اگر بدون اجازه او نذر كند، عمل كردن به آن نذر واجب است. بلى پدر
مى تواند نذر فرزند را منحل كند.
مسأله 2640 - انسان كارى را مى تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن
باشد، بنا بر اين كسى كه نمى تواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر
او صحيح نيست.
مسأله 2641 - اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد، يا كار
واجب يا مستحبى را ترك كند، نذر او صحيح نيست.
مسأله 2642 - اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه
بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست و اگر انجام
آن از جهتى بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذايى را
بخورد كه براى عبادت قوت بگيرد، نذر او صحيح است. و نيز اگر ترك آن از جهتى
بهتر باشد و انسان براى همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد مثلا براى اينكه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحيح مى باشد.
458

مسأله 2643 - اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايى كه به خودى خود
ثواب نماز در آنجا زياد نيست مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه
نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلا به واسطه اينكه خلوت است انسان
حضور قلب پيدا مى كند نذر او صحيح است.
مسأله 2644 - اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همان طور كه نذر
كرده ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز يا عبد از آن بجا آورد كفايت نمى كند. و نيز
اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آنكه خوب
شود صدقه را بدهد كافى نيست. مسأله 2645 - اگر نذر كند روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معين نكند،
چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار
و خصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مى كند،
و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند، اگر چيزى بدهد كه
بگويند صدقه داده، به نذر عمل كرده است، و اگر نذر كند كارى براى خدا بجا
آورد در صورتى كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه
بدهد، نذر خود را انجام داده است.
مسأله 2646 - اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را
روزه بگيرد و نمى تواند در آن روز مسافرت ند، و اگر به واسطه مسافرت روزه
نگيرد، بايد گذشته از قضاى آن روز كفاره هم بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند يا به ده
فقير طعام دهد، يا ده فقير را بپوشاند، و اگر اينها را نتواند بايد سه روز پى در پى
روزه بگيرد. ولى اگر ناچار شود كه مسافرت كند، يا عذر ديگرى مثل مرض يا
حيض بر او پيش آيد قضاء تنها كافى است.
مسأله 2647 - اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد
به مقدارى كه در مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.
459

مسأله 2648 - اگر نذر كند كه تا وقت معينى عملى را ترك كند، بعد از
گذشتن آن وقت مى تواند آن عمل را بجا آورد، و اگر پيش از گذشتن وقت از روى
فراموشى يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست، ولى باز هم لازم است
كه تا آن وقت آن عمل را بجا نياورد، و چنانچه دو باره پيش از رسيدن آن وقت
بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در دو مسأله پيش گفته شد
كفاره بدهد.
مسأله 2649 - كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين
نكرده است، اگر از روى فراموشى، يا ناچارى، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد
كفاره بر او واجب نيست. ولى بعدا هر وقت از روى اختيار آن را بجا آورد، بايد
به مقدارى كه در سه مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.
مسأله 2650 - اگر نذر كند كه در هر هفته روز معنى مثلا روز جمعه را
روزه بگيرد چنانچه يكى از جمعه ها عيد فطر يا عيد قربان شد يا در روز جمعه
عذر ديگرى مانند حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى
آن را بجا آورد.
مسأله 2651 - اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد چنانچه پيش از
دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.
مسأله 2652 - اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد، نمى تواند آن را
به فقير ديگر بدهد، و اگر آن فقير بميرد، بنا بر احتياط بايد به ورثه او بدهد.
مسأله 2653 - اگر نذر كند كه به زيارت يكى از امامها مثلا به زيارت حضرت ابا عبد الله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافى
نيست، و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند، چيزى بر او واجب
نيست.
مسأله 2654 - كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را
نذر نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد.
460

مسأله 2655 - اگر براى حرم يكى از امامان يا امام زادگان چيزى نذر كند،
بايد آن را در تعمير و روشنايى و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند.
مسأله 2656 - اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه مصرف
معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند، و اگر مصرف معينى را قصد
نكرده، بايد به فقراء و زوار بدهد، يا مسجد و مانند آن بسازد، و ثواب آن را هديه
آن امام نمايد و همچنين است اگر چيزى را براى امامزاده اى نذر كند.
مسأله 2657 - گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از امامان نذر كرده اند
پشم آن و مقدارى كه چاق مى شود جزء نذر است.
مسأله 2658 - هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او
بيايد، عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب
شده، يا مسافر آمده است عمل كردن به نذر لازم نيست.
مسأله 2659 - اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر
دهد، بعد از آنكه دختر به تكليف رسيد، اختيار با خود اوست و نذر آنان
اعتبار ندارد.
مسأله 2660 - هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد،
كار خيرى را انجام دهد، بعد از آنكه حاجتش بر آورده شد، بايد آن كار را انجام دهد، و نيز اگر بدون آنكه حاجتى داشته باشد، عهد كند كه عمل خيرى را
انجام دهد، آن عمل بر او واجب مى شود.
مسأله 2661 - در عهد لازم نيست صيغه خوانده شود، و همان انشاء
نفسانى كافى است، و كارى را كه عهد مى كند انجام دهد، بايد يا عبادت
باشد مثل نماز واجب و مستحب يا كارى بادش كه انجام آن بهتر از تركش باشد
و يا كار مباح باشد.
مسأله 2662 - اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعنى شصت
فقير را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد يا يك بنده آزاد كند.
461

احكام قسم خوردن
مسأله 2663 - اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند، مثلا قسم
بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند چنانچه عمدا مخالفت كند، بايد
كفاره بدهد يعنى يك بنده آزاد كند يا به ده فقير طعام دهد و يا ده فقير را بپوشاند
و اگر اينها را نتواند بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد.
مسأله 2664 - قسم چند شرط دارد: اول - كسى كه قسم مى خورد بايد بالغ
و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه
و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده اند، درست نيست، و همچنين است
اگر در حال عصبانى بودن بى اختيار قسم بخورد. دوم - كارى را كه قسم
مى خورد انجام دهد، بايد واجب و مستحب نباشد. سوم - يه يكى از اسمهاى خداوند عالم
قسم خورد كه به غير ذات مقدس او گفته‌ نمى شود مانند، خذا والله، و نيز اگر به
اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مى گويند ولى بقدرى به خذا گفته مى شود كه
هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق در نظر آيد، مثل آنكه
به خالق و رازق قسم بخورد صحيح است، بلكه اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير
خدا هم مى گويند و هر وقت گفته شد هم ذات مقدس حق در نظر نمى آيد مانند
حى و بصير صحيح است. چهارم - قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در
قلبش آن را قصد كند صحيح نيست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است. پنجم - عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم
مى خورد ممكن باشد و بعدا از عمل آن عاجز شود، از وقتى كه عاجز شود، از وقتى كه عاجز مى شود،
قسم او به هم مى خورد، و همچنين است اگر عمل كردن به نذر بقدرى مشقت پيدا
كند كه نشود آن را تحمل نمود
462

مسأله 2665 - اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلو گيرى كند، يا شوهر از
قسم خوردن زن جلو گيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست.
مسأله 2666 - اگر فرزند بدون اجازه پدر قسم بخورد، پدر مى تواند قسم
او را به هم بزند و قسم زن بدون اذن شوهر صحيح نيست.
مسأله 2667 - اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به قسم عمل نكند،
كفاره بر او واجب نيست، و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل
ننمايد. و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد، مثل اينكه مى گويد والله الان مشغول
نماز مى شوم و به واسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد
كه بى اختيار به قسم عمل نكند كفاره ندارد.
مسأله 2668 - كسى كه قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن
او مكروه است، و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مى باشد، ولى اگر براى
اينكه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد
اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مى شود، اما اگر بتواند توريه كند، يعنى موقع
قسم خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود، و مشقت هم نداشته باشد بايد توريه
نمايد، مثلا اگر ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه او را
نديده اى و انسان يك ساعت قبل او را ديده باشد، بگويد او را نديده ام و قصد كند
كه از پنج پيش نديده ام.
احكام وقف
مسأله 2669 - اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مى شود
و خود او را و ديگران نمى توانند آن را ببخشند، يا بفروشند و كسى هم از آن ملك
ارث نمى برد، ولى در بعضى از موارد كه در مسأله 2093 و 2094 و در صفحه 328
بيان شد، فروخت آن اشكال ندارد.
463

مسأله 2670 - لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلا
بگويد خانه خود را وقف كردم صحيح است و قبل در هيچ قسم از اقسام وقف
معتبر نيست، چه وقف بر افراد مخصوص باشد، و چه در موقوفات عامه مثل
مسجد و مدرسه، و چه چيزى كه براى عموم وقف كنند مثلا بر فقراء و سادات
وقف نمايند. در تمام اين اقسام وقف محقق مى شود و صحيح است بدون قبول
كردن كسى.
مسأله 2671 - اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف
پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست.
مسأله 2672 - كسى كه مالى را وقف مى كند، لازم نيست قصد قربت داشته
باشد، و نيز لازم نيست از موقع خواندن صيغه، مال را براى هميشه وقف كند مثلا
اگر بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد، گر چه از موقع خواندن صيغه تا
مردنش وقف ننموده ولى وقف صحيح است، و نيز اگر بگويد تا ده سال وقف باشد
و بعد از آن نباشد، يا بگويد تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد
و دو باره وقف باشد، وقف صحيح است. مسأله 2673 - وقف در صورتى صحيح و لازم است كه مال وقف را به تصرف
كسى كه براى او وقف شده يا وكيل، يا ولى او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد
صغير خود وقف كند و به قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان
نگهدارى نمايد، وقف صحيح و لازم است.
مسأله 2674 - اظهر آن است كه در اوقاف عامه از قبيل مدارس و مساجد
و امثال آنها قبض معتبر نباشد ورد وقفيت آنها مجرد وقف نمودن كافى است.
مسأله 2675 - كسى كه مال خود را وقف مى كند بايد مكلف و عاقل باشد
و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند، بنابر اين سفيهى كه مال خود را در كارهاى
بيهوده مصرف مى كند 7 چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را
وقف كند صحيح نيست.
464

مسأله 2676 - اگر مالى را براى زندگانى و بعد از آن براى كسانى كه بعدا
به دنيا مى آيند وقف نمايد، مثلا چيزى را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان
وقف نوه هاى او باشد و هر دسته اى بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند
صحيح است، و بعيد نيست وقف ابتداءا براى كسانى كه بعد به دنيا مى آيند نيز
صحيح باشد. مسأله 2677 - اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آنكه دكانى را وقف كند
كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست. ولى اگر مثلا
مالى را بر فقراء وقف كند و خودش فقير شود، مى تواند از منافع وقف استفاده
نمايد.
مسأله 2678 - اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند، بايد مطابق
قرار داد او رفتار نمايد، و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد
خود وقف كرده باشد و آنها بالغ، اختيار با خود آنان، و اگر بالغ
نباشند اختيار با ولى ايشان است و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم
نيست.
مسأله 2679 - اگر ملكى را مثلا بر فقراء يا سادات وقف كند، يا وقف كند
كه منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متوالى معين
نكرده باشد، اختيار آن با حاكم شرع است.
مسأله 2680 - اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف
كند كه هر طبقه اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى آن را
اجاره دهد و بميرد اجاره باطل نمى شود. ولى اگر متولى نداشته باشد و
يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده، آن را اجاره دهند و در بين مدت
اجاره بميرند، اجاره باطل مى شود و در صورتى كه مستأجر مال الاجاره تمام
مدت را داده باشد، مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال
آنان بر مى دارند.
465

اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمى رود.
مسأله 2682 - ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست
اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى مى تواند با نظر خبره سهم وقف را
جدا كند. مسأله 2683 - اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه معين
شده نرساند، حاكم شرع مى تواند بجاى او متولى امينى معين نمايد.
مسأله 2684 - فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند، نمى شود براى نماز به
مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.
مسأله 2685 - اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن
مسجد احتياج به تعمير ندارد و انتظار هم نمى رود كه تا مدتى احتياج به تعمير
پيدا كند مى توانند عايدات آن ملك را بر مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير
دارد برسانند.
مسأله 2686 - اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد
نمايند، و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مى گويد بدهند، در
صورتى كه بدانند يا اطمينان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده،
بايد همانطور مصرف كنند. و اگر يقين يا اطمينان نداشته باشند، چنانچه آنچه
ذكر شده از باب مصرف باشد بايد اول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد
آمد بين امام جماعت و كسى كه اذان مى گويد به طور مساوى قسمت نمايند
و بهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح كنند.
احكام وصيت
مسأله 2687 - وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او
كارهايى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا
466

براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با اوست قيم و سرپرست معين كند.
و كسى را كه به او وصيت مى كنند وصى مى گويند.
مسأله 2688 - كسى كه نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را
بفهماند، براى هر كارى مى تواند وصيت كند بلكه كسى هم كه مى تواند حرف
بزند، اگر با اشاره اى كه مقصودش را بفهماند وصيت كند صحيح است.
مسأله 2689 - اگر نوشته اى به امضاء يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود او را
بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته، بايد مطابق آن عمل كنند
و همچنين اگر بدانند مقصودش وصيت كردن نبوده و چيزيهاى را نوشته است
بعدا مطابق آن وصيت كند و وصيت كرده، ولى اگر ندانند كه بعدا وصيت كرده
يا نه عمل به آن لازم نيست.
مسأله 2690 - كسى كه وصيت مى كند بايد بالغ باشد، بلى وصيت صبى
دهساله اگر عاقل و در وجوه معروف باشد صحيح است، و نيز بايد وصيت كنند ه
عاقل، و از روى اختيار وصيت كند.
مسأله 2691 - كسى كه از روى عمد مثلا زخمى به خود زده يا سمى خورده
است كه به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مى شود، اگر وصيت كند كه
مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحيح نيست.
مسأله 2692 - اگر انسان وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند، در صورتى
آن كسى آن چيز را مالك مى شود كه آن را رد ننمايد، و قبول لازم نيست.
مسأله 2693 - وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد، بايد فورا امانتهاى
مردم را به صاحبانشان بر گرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن
بدهى رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمى تواند بدهد، يا موقع دادن بدهى او
نرسيده، بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگر بدهى او معلوم باشد،
وصيت كردن لازم نيست.
مسأله 2694 - كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر خمس و زكات
467

و مظالم بدهكار است، بايد فورا بدهد و اگر نمى تواند بدهد چنانچه از خودش
مال دارد، يا احتمال مى دهد كسى آنها را اداء نمايد، بايد وصيت كند. و همچنين
است اگر حج بر او واجب باشد. مسأله 2695 - كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر نماز و روزه
قضاء دارد، بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر
مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آنكه چيزى بگيرد آنها را انجام
مى دهد، باز هم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز روزه او به تفصيلى
كه در صفحه 225 بيان شد، ر پسر بزرگتر واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد، يا
وصيت كند كه براى او بجا آورند.
مسأله 2696 - كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر مالى پيش كسى
دارد يا در جايى پنهان كرده است كه ورثه نمى دانند چنانچه به واسطه ندانستن
،
حقشان از بين برود، بايد به آنان اطلاع دهد، و لازم نيست براى بچه هاى صغير
خود قيم و سر پرست معين كند، ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين
مى رود، يا خودشان ضابع مى شوند، بايد بارى آنان قيم امينى معين نمايد.
مسأله 2697 - وصى بايد مسلمان و عاقل باشد. و نيز بايد بالغ باشد در
صورتى كه به تنهايى وصى قرار داده شود.
مسأله 2698 - اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده
باشد كه هر كدام به تنهايى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از
يكديگر اجازه بگيرند، و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه هر دو باهم
به وصيت عمل كند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند
و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، حاكم شرع آنها را مجبور
مى كند و اگر اطاعت نكنند، به جاى آنان ديگران را معين مى نمايد.
مسأله 2699 - اگر انسان از وصيت خود بر گردد مثلا بگويد ثلث مالش را
به كسى بدهند، بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مى شود. و اگر وصيت خود را
468

تغيير دهد، مثل آنكه قيمى براى بچه هاى خود معين كند، بعد ديگرى را بجاى او
قيم نمايد، وصيت اولش باطل مى شود بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
مسأله 2700 - اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود بر گشته مثلا
خانه اى را كه وصيت كرده به كسى بدهند بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن
وكيل نمايد، وصيت باطل مى شود.
مسأله 2701 - اگر وصيت كند چيزى معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند
كه نصف همان را به ديگرى بدهند بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از
آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.
مسأله 2702 - اگر كسى در مرض كه به آن مرضى مىميرد، مقدارى از مالش را
به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به كس ديگر بدهند،
بايد مالى را بخشيده از اصل تركه خارج كنند، چنانچه مالى كه وصيت كرده
بيشتر از ثلث باقيمانده نباشد، يا اگر بيشتر است ورثه اجازه بدهند كه گفته او
عملى شود، بايد به آنچه گفته عمل كنند، و اگر بيشتر از ثلث باشد، ورثه هم اجازه
ندهند، بايد مالى را كه پيش از مرگ بخشيده بدهند و ثلث باقيمانده مال دومى
است.
مسأله 2703 - اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را به
مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.
مسأله 2704 - اگر در مرضى كه به آن مرض مىميرد، بگويد مقدارى به كسى
بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است، بايد
مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد و كسى هم منكر گفته
او نشود، بايد از اصل مالش بدهند.
مسأله 2705 - اگر وصيت كند به بچه‌اى كه ممكن است فلان زن حامله شود
چيزى بدهند به نحو وصيت به فعل، چنانچه آن بچه بعد از مرگ موصى به دنيا آمد
آن چيز را به او مى دهند، و الا در خيرات مصرف مى شود، و اگر وصيت كند كه
469

مقدارى از مالش مال بچه باشد كه در شكم مادر است به نحو وصيت به نتيجه
اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است، پس اگر زنده به دنيا آمد، بايد
آنچه را كه وصيت كرده به او بدهند، و اگر مرده به دنيا آمد، وصيت باطل مى شود
و آنچه را كه براى او وصيت كرده، ورثه ميان خودشان قسمت مى كنند.
مسأله 2706 - اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع
وصيت كنند برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از
مردن او به وصيت عمل كند، ولى اگر پيش از مردن او بفهمد كه او را وصى كرده، يا
بفهمد و به اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست، در
صورتى كه مشقت نداشته باشد، بايد وصيت او را انجام دهد، و نيز اگر وصى پيش
از مرگ، موقعى ملتفت شود كه مريض به واسطه شدت مرض نتواند به ديگرى
وصيت كند، بايد وصيت را قبول نمايد.
مسأله 2607 - اگر كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمى تواند ديگرى را
براى انجام كارهاى ميت معين كند و خود از كار كناره نمايد، ولى اگر بداند
مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط
انجام كار بوده، مى تواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
مسأله 2708 - اگر كسى دو نفر را وصى كند، چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا
ديوانه يا كافر شود لازم نيست حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاى او معين كند، مگر
آنكه شرط اجتماع در عمل نموده باشد، و اگر هر دو بميرند يا ديوانه، يا كافر
شوند حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مى كند ولى اگر يك نفر بتواند وصيت را
عملى كند، معين كردن دو نفر لازم نيست.
مسأله 2709 - اگر وصى نتواند به تنهايى كارهاى ميت را انجام دهد، حاكم
شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين مى كند.
مسأله 2710 - اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه
در نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدى نموده، مثلا ميت وصيت كرده است كه
470

فلان مقدار به فقراى شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در را از بين رفته
ضامن است و اگر كوتاهى نكرده و تعدى هم ننموده ضامن نيست.
مسأله 2711 - هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر ان كس بميرد فلانى
وصى باشد، بعد از آنكه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.
مسأله 2712 - حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه
مثل خمس و زكات و مظالم، اداء كردن آنها واجب است، بايد از اصل مال ميت
بدهند، و اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد.
مسأله 2713 - اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس
و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا
مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت
نكرده باشد، آنچه مى ماند مال ورثه است.
مسأله 2714 - اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر
باشد وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند،
يا كارى كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه داده اند، و تنها راضى
بودن آنان كافى نيست. و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است.
مسأله 2715 - اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر
باشد، و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از
مردن او نمى توانند از اجازه خود بر گردند.
مسأله 2716 - اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر او را
بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرد و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقراء
انجام دهند، بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد براى نماز
و روزه او اجير بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين
كرده برسانند، و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد، ورثه هم اجازه
ندهند كه بيشتر از ثلث مال مصرف شود، وصيت براى نماز و روزه و كارهاى
471

مستحبى باطل است ولى بايد نماز و روزه او را از اصل مال بدهند
مسأله 2717 - اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه
مستحبى او اجير بگيريد و كار مستحبى ديگر هم انجام دهند، چنانچه وصيت نكرده
باشد كه اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى
زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند
و در صورتى كه ثلث كافى نباشد، و وصيت هم به ترتيب ذكر شده باشد، پس اگر ورثه
اجازه بدهند، بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از
ثلث دهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.
مسأله 2718 - اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهند،
چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم
گفته او را تصديق نمايد. يا يك مرد عادل و دو زن عادله، يا چهار زن عادله به گفته
او شهادت دهند، بايد مقدارى را كه مى گويد به او بدهند. و اگر دو زن عادله
شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را
به او بدهند. و نيز اگر دو مرد كافر ذمى كه در دين خود عادل باشند گفته او را
تصديق كنند، در صورتى كه ميت ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن
عادلى هم در موقع وصيت نبوده، وصيت در سفر باشد بايد چيزى را كه مطالبه
مى كند به او بدهند.
مسأله 2719 - اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى
برسانم، يا ميت مرا قيم بچه‌هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
مسأله 2720 - اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از آنكه
قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند، مى توانند آن
چيز را قبول نمايند ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود
بر نگردد و اگر نه حقى به ان چيز ندارند.
472

احكام ارث
مسأله 2721 - كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند سه دسته هستند:
دسته اول - پدر و مادر و اولاد ميت و با نبودن اولاد، اولاد هر چه پايين
روند، هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته
هست دسته دوم ارث نمى برند. دسته دوم - جد يعنى پدر بزرگ و جده، يعنى
مادر بزرگ و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه
به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث
نمى برند. دسته سوم - عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد آنان و تا يك نفر از عموها
و عمه ها و دايى و خاله هاى و خاله و اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر
ميت عموى پدر و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد، ارث به پسر عموى پدر
و مادرى مى رسد و عموى پدرى ارث نمى برد.
مسأله 2722 - اگر عمو و عمه و دايى و خاله خود ميت و اولاد آنان و اولاد
اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دايى و خاله پدر و مادر ميت ارث مى برند و اگر
اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند و اگر اينها هم نباشند، عمو و عمه و دايى
و خاله جد و جده ميت، و اگر اينها هم نباشند، اولادشان ارث مى برند.
مسأله 2723 - زن و شوهر به تفصيلى كه در چند صفحه بعد بيان مى شود، از
يكديگر ارث مى برند.
ارث دسته اول
مسأله 2724 - اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد، مثل پدر يا مادر يا
يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به او مى رسد، و اگر چند پسر يا چند
473

دختر باشند، همه مال به طورى مساوى بين آنان قسمت مى شود، و اگر يك پسر
و يك دختر باشند، مال را سه قسمت مى كنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت
را دختر مى برد و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طورى قسمت مى كنند كه
هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2725 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشند. مال سه قسمت
مى شود، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مى برد، ولى اگر ميت دو
برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند
يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى باشد يا
نه، اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد اينها ارث نمى برند، اما به واسطه بودن اينها
مادر شش يك مال را مى برد و بقيه را به پدر مى دهند.
مسأله 2726 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك دختر باشند، چنانچه
ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را
پنج قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را
مى برد و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد،
مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت
مى برد و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مى كنند يك قسمت را به پدر و سه
قسمت را به دختر مى دهند مثلا اگر مال ميت را 24 قسمت كنند، 15 قسمت آن را
به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر مى دهند.
مسأله 2727 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك پسر باشند، مال را شش
قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مى برد.
و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوى بين
خودشان قسمت مى كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طورى
تقسيم مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 1728 - اگر وارث ميت فقط پدر و يك پسر، يا مادر و يك پسر
474

باشند، مالى را شش مى كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را
پسر مى برد.
مسأله 2729 - اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر و دختر باشند،
مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آن را پدر، يا مادر مى برد و بقيه را طورى
قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2730 - اگر وارث ميت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر
باشند، مال را چهار قسمت مى كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر
مى برد.
مسأله 2731 - اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر
باشند، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مى برد و چهار
قسمت را دخترها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.
مسأله 2732 - اگر ميت اولاد نداشته باشد.، نوه پسرى او اگر چه دختر باشد،
سهم پسر ميت را مى برد و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميت را
مى برد، مثلا اگر ميت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد،
مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر
مى دهند.
ارث دسته دوم
مسأله 2733 - دسته دوم از كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند، جد
يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ و برادر و خواهر ميت است، و اگر برادر
و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مىبرند.
مسأله 2734 - اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد، همه مال به
او مى رسد، و اگر چند برادر پدر و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشند،
475

مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود، و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى
باهم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد، مثلا اگر دو برادر و يك خواهر پدر
و مادرى دارد، مال را پنج قسمت مى كنند، هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر
يك قسمت آن را مى برد.
مسأله 2735 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و خواهر
پدرى كه از مادر با ميت ارث نمى برد، و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى
ندارد، چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او
مى رسد، و اگر چند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد، مال به طور مساوى
بين آنان قسمت مى شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد، هر برادرى
دو برابر خواهر مى برد. مسأله 2736 - اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد كه از
پدر با ميت جداست، همه مال به او مى رسد، و اگر چند برادر مادرى يا چند
خواهر مادرى يا چند برادر و خواهر مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان
قسمت مى شود.
مسأله 2737 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر
پدرى و يك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث
نمى برند و مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر
مادرى و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى در برابر
خواهر مى برد.
مسأله 2738 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى
و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند و مال را
سه قسمت مى كند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين
خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر
برادرى دو برابر خواهر مى برد.
476

مسأله 2739 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر مادرى يا
يك خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر يا
خواهر مادرى مى برد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دو
برابر خواهر مى برد.
مسأله 2740 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر
مادرى باشند 7 مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى
به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدرى
مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.
مسأله 2741 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشند، زن ارث خود
را به تفصيلى كه در چند صفحه بيان مى شود مى برد. و خواهر و برادر به طورى كه
در مسائل گذشته بيان شد ارث خود را مى برند، و نيز اگر زنى بميرد و وارث او
فقط خواهر و برادر شوهر او باشند، شوهر نصف مال را مى برد و خواهر و برادر
به طورى كه در مسائل پيش ذكر شد ارث خود را مىبرند. ولى براى آنكه زن با
شوهر ارث مىبرد از سهم برادر و خواهر مادرى چيزى كم نمى شود، و از سهم
برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى كم مى شود، مثلا اگر وارث ميت شوهر
و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى او باشد، نصف مال به
شوهر مى رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادرى
مى دهند و آنچه مى ماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است، پس اگر همه مال
او شش تومان باشد سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يك
تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند.
مسأله 2742 - اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به
اولادشان مى دهند و سهم برادر زاده و خواهر زاده مادرى به طور مساوى بين آنان
قسمت مى شود و از سهمى كه به برادر زاده و خواهرزاده پدرى يا پدر و مادرى
مى رسد، هر پسرى دو برادر دختر مى برد.
477

مسأله 2743 - اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدرى
باشد يا مادرى، همه مال به او مىرسد و با بودن جد ميت پدر جد او ارث نمى برد.
مسأله 2744 - اگر وارث ميت فقط جد و جده پدرى باشند، مال سه قسمت
مى شود دو قسمت را جد و يك قسمت را جده مىبرد و اگر جد و جده مادرى
باشند، مال را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.
مسأله 2745 - اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدرى و يك جد يا جده
مادرى باشند سه قسمت مى شود، دو قسمت را جد يا جده پدرى و يك قسمت را
جد يا جده مادرى مى برد.
مسأله 2746 - اگر وراث ميت جد و جده مادرى باشند
مال سه قسمت مى شود، يك قسمت آن را جد و جده مادرى به طور مساوى بين
خودشان قسمت مى كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدرى مى دهند و جد دو
برابر جده مى برد.
مسأله 2747 - اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده مادرى
او باشند زن ارث خود را به تفصيلى كه در چند صفحه بعد بيان مىشود مىبرد
و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد يا و جده مادرى مى دهند كه به طور
مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، و بقيه را به جد وحده پدر يمى دهند و جد
دو برابر جده مى برد. و اگر وارث ميت شوهر و جد و جده باشند، شوهر نصف
مال را مى برد و جد و جده به دستورى كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را
مى برند.
ارث دسته سوم
مسأله 2748 - دسته سوم عمو و عمه و دايى و خالى و اولاد آنان است به
تفصيلى كه بيان شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسى نباشد، اينها ارث مى برند.
478

مسأله 2749 - اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، چه پدر
و مادرى باشد يعنى با ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى، همه
مال به او مى رسد، و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى، يا همه
پدرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود، و اگر عمو و عمه هر دو
باشند و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى باشند، عمو دو برابر عمه مى برد مثلا
اگر وارث ميت دو عمو و يك عمه باشند، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمه مى دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوى بين خودشان قسمت
مى كنند.
مسأله 750 - اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى
يا عمو و عمه مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.
مسأله 2751 - اگر وارث ميت چند عمو و عمه باشند و بعضى پدرى و بعضى
مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمى برند، پس اگر
ميت يك عمو يا يك عمه مادرى دارد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را
به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند و عموى پدر
مادرى دو برابر عمه پدر و مادرى مى برد، و اگر هم عمو و هم عمه مادرى دارد،
مال را سه قسمت مى كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند
و عمو درو برابر عمه مى برد و يك قسمت را به عمو و عمه مادرى مى دهند كه
به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و احتياط آن است كه در تقسيم با
يكديگر صلح كنند.
مسأله 2752 - اگر وارث ميت فقط يك ديى، يا يك خاله باشد، همه مال به او
مى رسد و اگر هم دايى و هم خاله باشند و همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى
باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و احتياط آن است كه در
تقسيم با يكديگر صلح كنند.
مسأله 2753 - اگر وارث ميت فقط يك دايى، يا يك خاله مادرى، و دايى
479

و خاله پدر و مادرى و دايى و خاله پدر باشند، دايى و خاله پدرى ارث
نمى برند، و مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دايى يا خاله مادرى و
بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى مى دهند و احتياط آن است كه در تقسيم با
يكديگر صلح كنند.
مسأله 2754 - اگر وارث فقط دايى و خاله پدرى و دايى و خاله مادرى و دايى
و خاله پدر و مادرى باشند، دايى و خاله پدرى ارث نمى برند و بايد مال را سه
قسمت كنند، يك قسمت آن را دايى و خاله مادرى به طور مساوى بين خودشان
قسمت نمايند و بقيه را به دايى و خاله پدرى او بدهند و احتياط آن است كه
در تقسيم آن با يكديگر صلح كنند.
مسأله 2755 - اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه
باشند مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى يا يا خاله و بقيه را عمو يا عمه
مىبرد.
مسأله 2756 - اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله و عمو و عمه باشند،
چنانچه عمو و عمه،، پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك
قسمت را دايى يا خاله مى برد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه
مى دهند، بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند يه قسمت را به دايى يا خال و چهار
قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مى دهند.
مسأله 2757 - اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه
مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك
قسمت آن را به دايى يا خاله مى دهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت
مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى
يا پدرى مى دهند و عمو دو برابر عمه مى برد. بنا بر اين اگر مال را نه قسمت كنند،
سه قسمت را به دايى يا خاله، و يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى، و پنج
قسمت ديگر را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى دهند.
480

مسأله 2758 - اگر وارث ميت يك دايى يا يك خاله و عمو و عمه مادرى
و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را يه قسمت مى كنند، يك سهم آن را
به طور مساوى بين عمو و عمه مادرى قسمت مى كنند و دو سهم ديگر را بين عمو
و عمه پدر و مادرى اى پدرى قسمت مى نمايند و عمو دو برابر عمه مى برد. بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله يا دايى و دو قسمت
سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى
مى باشد.
مسأله 2759 - اگر وارث ميت چند دايى و چند خاله باشند كه همه پدر
و مادرى يا پدرى يا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم
مى شود، دو سهم آن را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمه بين
خودشان قسمت مى كنند و يك سهم آن را دايى ها و خاله ها به طور مساوى بين
خودشان قسمت مى نمايند.
مسأله 2760 - اگر وارث ميت دايى يا خاله مادرى و چند دايى و خاله پدر
و مادرى يا پدرى و عمو و عمه باشند، مال سه سهم مى شود، و دو سهم مى شود، و دو سهم آن را
به دستورى كه سابقا گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مى كند، پس اگر
ميت يك دايى يا يك خاله مادرى دارد يك سهم ديگر آن را شش قسمت
مى كنند يك قسمت را به دايى يا خاله مادرى مى دهند و بقيه را به دايى و خاله
پدر و مادرى يا پدرى مىدهند كه بنا بر احتياط بايد در تقسيم آن باهم صلح
كنند و اگر چند دايى مادرى يا چند خاله مادر يا هم دايى مادرى و هم
خاله مادرى دارد آن يك سهم را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى ها
و خاله هاى مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به
دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى دهند كه بنا بر احتياط در تقسيم آن باهم
صلح كنند.
481

مسأله 2761 - اگر ميت عمو و عمه و دايى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به
عمو و عمه مى رسد، به اولاد آنان و مقدارى كه به دايى و خاله مى رسد، به اولاد
آنان داده مى شود.
مسأله 1762 - اگر وارث ميت عمو و عمه و دايى و خاله پدر و عمو و عمه
و دايى و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مى شود، يك سهم آن را عمو و عمه
و دايى و خاله مادر ميت به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند، و دو سهم
ديگر آن را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دايى و خاله پدر ميت به طور
مساوى بين خودشان قسمت مى نمايند، و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه
پدر ميت مى دهند و عمو دو برابر عمه مى برد.
ارث زن و شوهر
مسأله 2763 - اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر
او و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته
باشد، چهار يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى برند.
مسأله 2764 - اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن
و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و اگر از ان زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد،
هشت يك مال را زن و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و زن از زمين خانه مسكونى، نه
از خود زمين و نه از قيمت آن ارث نمى برد، و فرقى بين زن بچه دار و غير او نيست
و همچنين از زمين باغ و زراعت و زمينهاى ديگر ارث نمى برد، و نيز از خود
هوايى خانه مانند بنا و درخت ارث نمى برد، ولى از قيمت آنها ارث مى برد
و همچنين از درخت و زراعت و ساختمانى كه در زمين باغ و زراعت و زمينهاى
ديگر است.
مسأله 2765 - اگر زن بخواهد در چيزهايى كه از آنها ارث نمىبرد، مانند زمين
482

خانه مسكونى، تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و چنانچه پيش از
دادن سهم زن، اينها را بفروشند صحيح است و اجازه زن شرط صحة معامله
نيست.
مسأله 2766 - اگر بخواهند بنا و درخت، مانند آن را قيمت نمايند، بايد
حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش
دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.
مسأله 2767 - مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهايى كه در آن به كار رفته، در حكم ساختمان است.
مسأله 2768 - اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته
باشد چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحى كه بيان شد،
به طور مساوى بين زنهاى او قسمت مى شود، اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا
بعض آنان نزديكى نكرده باشد، ول اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته،
زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمى برد و حق مهر
هم ندارد.
مسأله 2769 - اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بميرد
شوهرش اگر چه به او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مى برد.
مسأله 2770 - اگر زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق
رجعى بدهند و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مى برد. و نيز اگر شوهر در
بين عده زن بميرد، زن از او ارث مى برد، ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا
در عده طلاق بائن يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد.
مسأله 2771 - اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن
دوازده ماه هلالى بميرد، زن با دو شرط از او ارث مى برد، اول - آنكه در اين مدت
شوهر ديگر نكرده باشد. دوم - شوهر در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده،
به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد، پس از آن مرض خوب شود.
483

و به جهت ديگرى از دنيا برود. زن از او ارث نمى برد.
مسأله 2772 - لباسى كه مرد براى زن خود گرفته، اگر زيادتر از متعارف باشد،
بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است و اگر به مقدار متعارف باشد ولو نپوشيده
باشد جزء مال شوهر نيست.
مسائل متفرقه ارث
مسأله 2773 - قرآن و انگشتر و شمشير ميت و لباسى را كه پوشيده يا مهيا
شده براى پوشيدن مال پسر بزرگتر است و اگر ميت از سه چيز اول بيشتر از يكى
دارد، مثلا دو قرآن يا دو انگشتر دارد يكى بيشتر مال او نيست ولى لباس هر چه
باشد به او تعلق دارد.
مسأله 2774 - اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد مثلا از دو زن او در يك
وقت دو پسر به دنيا آمده باشند، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را
به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.
مسأله 1775 - اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او
يا زيادتر باشد، بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش
ذكر شد، به قرض او بدهند، و اگر قرضش كمتر از مال او باشد، نبايد از آن چهار
چيزى كه به پسر بزرگتر مى رسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلا اگر همه دارايى
او شصت تومان است و به مقدار بيست تومان آن از چيزهايى است كه مال پسر
بزرگتر است و سى تومان هم قرض دارد، قرض را از چهل تومان باقى مى دهند.
مسأله 2776 - مسلمان از كافر ارث مى برد ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميت
باشد از او ارث نمى برد.
مسأله 2777 - اگر كسى يكى از خويشان خود را عمدا و به ناحق بكشد، از
او ارث نمى برد، ولى اگر از روى خطا باشد مثل آنكه سنگ را به هوا بيندازد.
484

و اتفاقا به يكى از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مى برد ولى از ديه قتل
كه بعدا بيان مى شود ارث نمى برد.
مسأله 2778 - هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، براى بچه از كه در شكم
است كه اگر زنده به دنيا بيايد ارث مى برد، سهم دو پسر را كنار مى گذارند. ولى اگر
احتمال بدهند بيشتر است مثلا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم
سه پسر را كنار مى گذارند، و چنانچه مثلا يك پسر يا يك دختر به دنيا آمده، زيادى
را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند.
احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است
مسأله 2779 - اگر كسى با يكى از محرمهاى خود كه مثل مادر و خواهر با
او نسبت دارند زنا كند، به حكم حاكم شرع بايد او را بكشند و بنا بر احتياط با يك
ضريه شمشير در گردن باشد، و همچنين است اگر مرد كافر با زن مسلمان زنا كند.
و در اخبار بسيار وارد شده است كه انجام داد نيكى از حدها باعث مى شود كه
مردم كار نا مشروع نكنند و دنيا و آخرت آنان را حفظ مى كند و منفعتش براى آنان
بيشتر است از اينكه چهل روز باران ببارد.
مسأله 2780 - اگر مرد آزادى زنا كند، بايد او را صد تازيانه بزنند، و چنانچه
سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه صد تازيانه اش بزنند، در دفعه چهارم بايد او را
بكشند. ولى كسى كه زن عقدى دائمى يا مملو كه دارد، و در حالى كه بالغ و عاقل
و آزاد بوده با او نزديكى كرده و هر وقت هم بخواهد مى تواند با او نزديكى كند، اگر
با زنى كه بالغه و عاقله است زنا كند، بايد او را سنگسار نمايند.
مسأله 2781 - اگر مرد ببيند كه كسى با زن او زنا كند، چنانچه نترسد كه به
او ضررى بزنند، مى تواند هر دو را بكشد. و اگر آنان را نكشد، آن زن بر او حرام
نمى شود.
485

مسأله 2782 - اگر مرد مكلف عاقلى با مكلف عاقل ديگر لواط كند، بايد
هر دوى آنان را بكشند. و حاكم شرع مى تواند لواط كننده را با شمشير بكشد، يا
دست و پاى او را ببندد و از جاى بلندى به زير اندازد، و يا ديوارى را روى او
خراب كند، و يا سنگسار نمايد ولى جواز زنده به آتش سوزاندن معلوم نيست.
مسأله 2783 - اگر يك نفر كس ديگر را امر كند كه به ناحق كسى را بكشد در
صورتى كه قاتل و كسى كه به او دستور داده هر دو مكلف و عاقل باشند، قاتل را
بايد كشت و كسى كه او را امر كرده بايد حبس كرد تا بميرد.
مسأله 2784 - اگر فرزند، پدر يا مادر را عمدا بكشد، بايد او را بكشند. ولى
اگر پدرى فرزند خود را عمدا بكشد، بايد به دستورى كه در احكام ديه گفته
مى شود ديه بدهد و هر قدر كه حاكم شرع صلاح مى داند او را بزند.
مسأله 2785 - هر گاه كسى پسرى را از روى شهوت ببوسد، حاكم شرع از سى
تا نود و نه هر قدر صالح مىداند، تازيانه به او مىزند. و روايت شده است كه
خداوند عالم دهانه اى از آتش به دهان او مى زند و ملائكه آسمان و زمين و ملائكه
رحمت و غضب بر او لعنت مى كنند و جهنم براى او مهيا خواهد بود. ولى اگر
توبه كند توبه او قبول مى شود.
مسأله 2786 - اگر كسى مرد و زن را براى زنا، يا مرد و پسر را براى لواط
به هم برساند، چنانچه آن كس زن باشد، بايد هفتاد و پنج تازيانه به او بزنند و اگر مرد
باشد بعد از هفتاد و پنج تازيانه بايد سر او را بتراشند و در كوچه و بازار بگردانند
و از محلى كه در آن محل اين كار را كرده بيرونش كنند.
مسأله 2787 - اگر كسى بخواهد با زنى زنا كند، يا با پسرى لواط نمايد و بدون
آنكه او را بكشند جلوگيرى از او ممكن نباشد، كشتن او جايز است.
مسأله 2788 - اگر كسى به مرد يا زن مسلمانى كه بالغ و عاقل و آزاد است
و متظاهر به زنا و لواط نيست نسبت زنا يا لواط بدهد، يا ولدالزنا بگويد، بايد
هشتاد تازيانه متوسطه كه خيلى شديد نباشد از روى لباس به او بزنند.
486

مسأله 2789 - كسى كه مكلف و عاقل است اگر از روى اختيار شراب
بخورد، در دفعه اول و دوم بايد تمام بدنش را غير از عورت برهنه كنند در
صورتى كه مرد باشد و هشتاد تازيانه به او بزنند و در دفعه سوم بايد او را
بكشند.
مسأله 2790 - كسى كه مكلف و عاقل است اگر چهار نخود و نيم
طلاى سكه دار يا چيز ديگرى را كه به اين مقدار ارزش دارد بدزدد، چنانچه
شرطهايى را كه در شرع براى آن معين شده دارا باشد، در دفعه اول بايد چهار
انگشت دست راست او را از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند
و در دفعه دوم بنا بر احتياط بايد پاى چب او را از وسط قدم ببرند و در دفعه
سوم بايد او را حبس كنند تا بميرد، چنانچه مال دارد خرج او را از مال
خودش، و اگر ندارد از بيت المال بدهند و در صورتى كه در زندان دزدى كند،
بايد او را بكشند.
احكام ديه
مسأله 2791 - اگر كسى عمدا و به ناحق ديگرى را بكشد، ولى كشته
مىتواند قاتل را عفو كند يا بكشد، يا مقدارى كه در مسأله بعد گفته مى شود
از او ديه بگيرد، ولى جواز كشتن قاتل مشروط به شروطى است: 1 - آنكه اگر
مقتول كافر است او مسلمان نباشد. 2 - اگر مقتول زن است قاتل مرد نباشد يا
نصف ديه را به ولى قاتل بدهند. 3 - آنكه مكلف و عاقل و بالغ باشد اما اگر از
روى خطا بكشد مثلا براى حيوانى تير بيندازد و اشتباها كسى را بكشد، ولى
كشته حق ندارد او را بكشد، اما مى تواند ديه بگيرد با شروطى كه بعد گفته
خواهد شد.
مسأله 2792 - ديه از كه قاتل مرد مسلمان آزاد، بدهد يكى از شش چيز
487

است: اول - صد شتر كه داخل سال ششم شده باشند و در صورتى كه قتل
عمدى نباشد سن شترها كمتر از اين است. دوم - دويست گاو. سوم - هزار
گوسفند. چهارم - دويست حله و هر حله دو پارچه ايست كه در يمن مىبافند.
پنجم - هزار مثقال شرعى طلا كه هر مثقال ان 18 نخود است. ششم - ده هزار
درهم كه هر درهمى 6، 12 نخود نقره سكه دار است.
مسأله 2793 - ديه چند چيز مثل ديه كشتن است كه مقدار آن در مسأله پيش
بيان شد:
او ل - آنكه دو چشم كسى را كور كند، و اگر يك چشم او را كور كند، بايد
نصف ديه كشتن را بدهد مگر آنكه بيش از يك چشم نداشته باشد، خلقتا يا
به سببى از طرف خدا كه در اين صورت بايد ديه تمام بدهد.
دوم - دو گوش كسى را ببرد، يا كارى كند كه هر دو گوش او كر شود، و اگر
يك گوش او را ببرد يا كر كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد و اگر نرمه گوش او را
ببرد، بايد ثلث ديه كشتن را بدهد.
سوم - تمام بينى يا نرمه بينى كسى را ببرد.
چهارم زبان كسى را كه لال نيست از بيخ ببرد، و اگر مقدارى ز آن را
ببرد بايد به نسبت حروفى كه به جهت قطع آن مقدار از زبان از بين رفته و به
نسبت مساحت ديه بدهد - مثلا اگر نصف زبان كسى را قطع و به واسطه
آن نصف حروف از بين برود، بايد نصف ديه كشتن را بدهد، و در صورت
اختلاف بايد مصالحه نمايند مثلا اگر نصف زبان كسى را ببرند و به واسطه آن
دو ثلث حروف از بين برود نصف ديه را بايد بدهد، و در زيادى تا دو ثلث
ديگر بايد مصالحه شود، و اگر زبان كسى را كه لال است از بيخ ببرد سه يك ديه
را بايد بدهد.
پنجم - تمام دندانهاى مردى را از بين ببرد و ديه هر كدام از دوازده
دندان جلوى دهان كه شش عدد بالا و شش عدد پايين مى باشد پنجاه مثقال.
488

شرعى طلا است و هر مثقال شرعى 18 نخود است و اگر يكى از شانزده دندان
عقب را كه هشت عدد آنها بالا و هشت عدد پايين است از بين ببرد بايد
بيست و پنج مثقال شرعى طلا بدهد - و اگر دندانهاى زنى را از بين ببرد، تا
ثلث مساوى با مرد است و از ثلث كه بگذرد ديه دندانهاى آن نصف ديه دندانهاى مرد است.
ششم - هر دو دست سالم كسى را از بند جدا كند و اگر يك دست را از بند
جدا كند بايد نصف ديه كشتن را بدهد، و اگر شل باشد در دو دست او دو سوم ديه
كشتن و در يكى ثلث ديه كشتن ثابت است.
هفتم - ده انگشت اصلى مردى را ببرد و ديه هر انگشت ده يك ديه
كشتن است و چنانچه انگشت زيادى باشد ثلث ديه انگشت اصلى را دارد، و اگر
انگشت زنى را ببرد تا موقعى كه به سه يك برسد مساوى مرد است و اگر از سه يك
گذشت نصف ديه انگشتان مرد است، مثلا اگر سه انگشت زن را ببرد سى شتر بايد
بدهد و اگر چهار انگشت او را ببرد بيست شتر بايد بدهد.
هشتم - پشت كسى را طورى بكشند كه ديگر درست نشود.
نهم - هر دو پستان زنى را ببرد و اگر يكى از آنها را ببرد، بايد نصف ديه
كشتن را بدهد.
دهم - هر دو پاى كسى را تا مفصل يا همه ده انگشت پا را ببرد و ديه هر
انگشت، ده يك ديه كشتن است.
يازدهم - تخمهاى مردى را از بين ببرد.
دوازدهم - طورى به كسى آسيب برساند كه عقل او از بين برود.
سيزدهم - به كسى صدمه اى بزند كه ديگر بوى خوب و بد را نفهمد.
مسأله 2794 - اگر انسان كسى را عمدا و به ناحق بكشد، بايد دو ماه روزه
بگيرد و شصت فقير را سير كند و يك بنده آزاد نمايد، ولى اگر اشتباها بكشد، بايد
ديه او را بدهد. اگر خطاى باشد ديه را اقوام پدرى او بايد بدهند و يك بنده
489

آزاد كند و اگر نتواند بنده آزاد كند، دو ماه روزه بگيرد و اگر اين را هم نتواند،
شصت فقير را سير كند.
مسأله 2795 - كسى كه سوار حيوان است، اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى
آسيب برساند، ضامن است. و نيز اگر ديگرى كارى كند كه حيوان به سوار خود، يا
به كس ديگر صدمه بزند، ضامن مى باشد.
مسأله 2796 - اگر انسان كارى كند كه زن حامله سقط كند و آن زن
محكوم به اسلام و آزاد باشد، چنانچه چيزى كه سقط شده نطفه باشد، ديه اش
بيست مثقال شرعى طلا است كه هر مثقال آن 18 نخود مى باشد. و اگر علقه
يعنى خون بسته باشد، چهل مثقال، و اگر مضغه يعنى پاره گوشت باشد شصت
مثقال، و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال و اگر گوشت آورده ولى هنوز
روح در او دميده نشده، صد مثقال، و اگر دختر باشد، ديه او پانصد مثقال شرعى طلا
است. مسأله 2797 - اگر زن حامله كارى كند كه بچه اش سقط شود، بايد ديه آن را
به تفصيلى كه در مسأله پيش بيان شد، به وارث بچه بدهد و به خود زن چيزى از
آن نمى رسد.
مسأله 2798 - اگر كسى زن حامله از را بكشد و بچه او هم بميرد، بايد
ديه زن و بچه را بدهد چنانچه پسر بودن يا دختر بودن بچه معلوم باشد ديه
او معلوم است و اگر معلوم نباشد نصف ديه پسر و نصف ديه دختر را بايد
بدهد.
مسأله 2799 - اگر پوست سر، يا صورت مردى را پاره كند، بايد يك صدم
ديه انسان را به او بدهد، و اگر به گوشت برسد و قدرى از آن را هم ببرد،
بايد دو صدم بدهد، و اگر خيلى از گوشت را پاره كند، بايد سه صدم بدهد،
و اگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار صدم، و اگر استخوان نمايان شود،
490

پنج صدم، و اگر استخوان بشكند، ده صدم، و اگر بعضى از ريزهاى استخوان از
جاى خود بيرون آيد، پانزده صدم، و اگر به پرده مغز سر برسد، بايد سى و سه
صدم بدهد.
مسأله 2800 - اگر به صورت كسى سيلى يا چيزى ديگر بزند به طورى كه صورت
او سرخ شود 7 بايد يك مثقال و نيم شرعى طلاى سكه دار كه هر مثقالى 18 نخود
است بدهد، و اگر كبود شود، سه مثقال، و اگر سياه شود، بايد شش مثقال شرعى
بدهد، ولى اگر جاى ديگر بدن كسى را به واسطه زدن، سرخ يا كبود يا سياه كند،
بايد نصف آنچه را كه گفته شد بدهد.
مسأله 2801 - اگر به حيوان حلال گوشت كسى زخم بزند، يا چيزى از بدن
آن را ببرد، بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب آ را به صاحبش بدهد.
مسأله 2802 - اگر انسان سگ شكارى كسى را بكشد، بايد بيست و يك
مثال معمولى نقره سكه دار به او بدهد. و اگر سگ گله كسى را تلف نمايد،
بايد ده مثقال و نيم نقره سكه دار به او بدهد. و اگر سگى را كه پاسبانى زراعت را
مىكند و يا سگى كه نگهدارى باغ و خانه را مى كند بكشد قيمت آن را بايد
به صاحبش بدهد.
مسأله 2803 - اگر حيوان، زراعت يا مال كسى را از بين ببرد چنانچه صاحب
حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد، بايد مقدارى را كه ضرر زده به صاحب
مال، يا زراعت بدهد.
مسأله 2804 - اگر بچه يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، ولى يا معلم او
مى تواند به قدرى كه ادب شود و ديه واجب نشود او را بزند.
مسأله 2805 - اگر كسى بچه اى را طورى بزند كه ديه واجب شود، ديه مال
طفل است، و اگر مرده بايد به ورثه او بدهد، و چنانچه مثلا پدر بچه به قدرى او
را بزند كه بميرد، ديه او را ورثه ديگرش مى برند، و به خود پدر از ديه چيزى
491

مسائل متفرقه
مسأله 2806 - اگر ريشه درخت همسايه در ملك انسان بيايد، مى تواند از آن
جلو گيرى كند و چنانچه ضررى هم از ريشه دخت به او برسد، مى تواند از
صاحب درخت بگيرد.
مسأله 2807 - جهيزيه اى كه پدر به دختر مى دهد، اگر مثلا به واسطه صلح يا
بخشش ملك او كرده بادش، نمى تواند از او پس بگيرد و اگر ملك او نكرده باشد،
پس گرفتن آن اشكال ندارد.
مسأله 2808 - اگر كسى بميرد، ورثه بالغ او مى توانند از سهم
خودشان خرج عزادارى ميت نمايند، ولى از سهم صغير نمى شود چيزى
برداشت.
مسأله 2809 - اگر انسان غيبت مسلمانى را كند، بايد اگر مفسده اى پيدا
نشود، از ان مسلمان خواهش كند، كه او را حلال نمايد. و چنانچه ممكن
نباشد، بايد براى او از خدا طلب آمرزش كند و اگر به واسطه غيبتى كه كرده
توهينى از آن مسلمان شده، در صورتى كه ممكن است، بيد آن توهين را
بر طرف نمايد.
مسأله 2810 - انسان نمىتواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسى كه كه مىداند
خمس نمىدهد، خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند.
مسأله 2811 - آوازى كه مخصوص مجالس لهو و بازيگرى است، غنا
و حرام مى باشد، و اگر نوحه يا روضه يا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است،
ولى اگر آن را با صداى خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.
مسأله 2812 - كشتن حيوانى كه اذيت مى رساند و مال كسى نيست، اشكال
ندارد.
492

مسأله 2813 - جايزه اى را كه بانك به بعضى از كسانى كه در صندوق
پس انداز حساب دارند مى دهد، چون براى تشويق مردم از خودش مى دهد
و ضرر آن به كسى نمى رسد حلال است.
مسأله 2814 - اگر چيزى را به صنعتگر بدهد كه درست كند و صاحب آن
نيايد آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند و از پيدا كردن صاحب آن نا اميد
شود، بايد آن را به نيت صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2815 - سينه زدن در كوچه و بازار با اينكه زنها عبور مى كنند، ولو
در صورتى كه سينه زن پيراهن نپوشيده باشد، اشكال ندارد، و اگر جلوى
جمعيت عزادار بيرق و مانند آن ببرند، مانعى ندارد ولى بايد استعمال آلات
لهو نشود.
مسأله 2816 - گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد، مانعى
ندارد اگر چه زينت حساب شود، بلى براى مرد پوشيدن طلا ولو با انگشتر
ندارد اگر چه زينت حساب شود، بلى براى مرد پوشيدن طلا ولو با انگشتر
دست كردن باشد حرام است.
مسأله 2817 - حرام است انسان استمناء كند يعنى با خود كارى كند كه
منى از او بيرون آيد.
مسأله 2818 - تراشيدن ريش و ماشين كردن ان اگر مثل تراشيدن باشد حرام
است و در اين حكم تمام مردم يكسانند و حكم خدا به واسطه مسخره مردم تغيير
نمى كند، پس كسى هم كه اول تكليف اوست يا اگر ريش نتراشد مردم او را
مسخره مى كنند چنانچه ريش بتراشد يا طورى ماشين كند كه مثل تراشيدن باشد
حرام است.
مسأله 2819 - احتياط واجب آن است كه ولى بچه پيش از آنكه بچه بالغ
شود، او را ختنه نمايد و اگر او را را ختنه نكند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه
واجب است.
مسأله 2820 - اگر ساختمان خانه خود را به قدرى بلند سازد كه داخل خانه
493

همسايه ديده شود اشكال ندارد، بلى نظر كردن و مطلع شدن بر خانه همسايه
اشكال دارد.
مسأله 2821 - اگر پدر و مادر فقير باشند و نتوانند كاسبى كنند، فرزند آنان اگر
بتواند، بايد خرجى آنان را بدهد.
مسأله 2822 - اگر كسى فقير باشد و نتواند كاسبى كند، پدر او بايد خرجى
او را بدهد. و اگر پدر ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد، چنانچه فرزندى
هم نداشته باشد كه بتواند خرجى او را بدهد، مادرش بايد خرجى او را بدهد،
و اگر مادر هم ندارد، يا نمى تواند خرجى او را بدهد. بايد مادر پدر، و مادر
مادر و پدر مادر، باهم خرجى او را بدهند. و اگر مادر مادر ندارد، پدر مادر. بايد
خرجى او را بدهد.
494

بسم الله الرحمن الرحيم
از آنجا كه معاملات جديد و موضوعات تازه اى كه مورد ابتلاء
عمومى است در اين زمان پيدا شده و از حكم شرعى آنها
پرسش مى شود. از اين جهت لازم دانستم احكام آن نوع
مسائل را ضمن فصولى در اختيار مؤمنين قرار دهم:
احكام پول كاغذى
تمام پولهاى كاغذى اعم از اسكناس ايرانى يا دينار عراقى يا دلار
آمريكايى و نظائر اينها ماليت دارند زيرا كه دولتها به خاطر پشتوانه اى كه دارند از
قبيل: طلا، نقره، نفت، مس، معادن و ثروتهاى طبيعى ديگر. به آنها اعتبار ماليت
داده اند، و تا زمانى كه آن پولها را از ماليت نيندازند در نظر عقلاء داراى ارزش
و اعتبار است و در مقابل آنها چيزهاى كه ماليت ذاتى دارند يعنى مورد احتياج
عامه مردم است از قبيل: خوراكى و پوشاكى و نظائر آنها داده مى شود.
در اينجا مسائلى پيش مى آيد كه بايستى به طور تفصيل در باره آنها
بررسى كرد.
مسأله 1 - رباى قرضى (كه عبارت است از اينكه، جنسى را به ديگرى
بدهد و پس از مدتى زياده از آن را بگيرد مثل اينكه يك من گندم مى دهد و پس از
شش ماه يك من و نيم مى گيرد) در پول كاغذى نيز جارى است پس نمى شود مثلا
يكصد تومان به كسى قرض داد كه دو ماه بعد يكصد و ده تومان گرفت.
مسأله 2 - رباى در معامله (عبارت است از اينكه جنسى كه با پيمانه (مكيل
و يا كشش (موزون) معامله مى شود به همجنس آن با زياده فروخته شود) در اسكناس
495

و نظائر ان در صورتى كه هر دو نقد باشند نيست، پس اگر صد تومان را به صد و ده
تومان نقدا مبادله نمايد اشكالى ندارد زيرا پول كاغذى از قبيل مكيل و موزون نيست.
مسأله 3 - اگر مقدار معينى از پول كاغذى را به بيشتر را آن نقدا بفروشد
مثلا صد تومان نقد را به كسى بفروشد در عوض صد و ده تومان در ذمه كه دو ماه
بعد آن را بپردازد، اى معامله در نظر حقير از دو جهت اشكال دارد:
اول آنكه فروش آن است كه انسان مالى را در عوض مال ديگر به كسى
بدهد، پس در فروش لازم است كه مال فروخته شده غير از عوض آن باشد.
بنابر اين اگر صد تومان نقد را بفروشد به صد و ده تومان در ذمه، چون كلى در ذمه
مغاير با پول نقد نيست بيع محقق نمىشود بلكه در واقع قرض است (كه حقيقت
آن عبارت است از اينكه انسان مالى را به ديگرى بدهد به ‌اين قصد كه آن مال در
ذمه گيرنده باشد) و گذشت كه رباى در قرض در تمام امور جارى است.
دوم آنكه در رباى در بيع اگر معامله نقدى باشد شرط است مكيل يا موزون
باشد، ولى اگر معامله نسيه و در ذمه باشد جماعتى از بزرگان علماء فرموده اند،
مكيل يا موزون بودن شرط نيست و اگر مثلا صد عدد تخم مرغ را به صد و ده عدد
در ذمه بفروشد ربا است و معامله باطل است و رواياتى نيز نيز بر آن دلالت دارد.
بنابر اين اگر چه پول كاغذى مكيل و موزون نيست و قيمت آن به شماره است
مانند تخم مرغ ولى در صورتى كه مقدارى از آن به هم جنس آن با زياده فروخته
شود معامله ربوى و باطل است، و اين قول اگر اظهر نباشد بدون ترديد مطابق
احتياط است و نبايد اين احتياط ترك شود و مؤيد و مؤكد اين اشكال ملاحظه
مناط و ملاك تحريم ربا است كه آن مناط به عينه در پولهاى كاغذى موجود است.
مسأله 4 - اقوى آن است كه زكات به پولهاى كاغذى تعلق نمى گيرد پس اگر
انسان هر مقدار پول كاغذى داشته باشد و تمام شرايط تعلق زكات به نقدين يعنى
طلا و نقره موجود باشد زكات واجب نمى شود.
مسأله 5 - اگر انسان مقدارى از پول كاغذى از كسى به قرض بگيرد و در
496

موقع پرداخت، ماليت آن كم شده باشد ظاهر آن است كه همان پول را اگر بپردازد
ذمه او برى مى شود و تدارك ماليت ساقط شده لازم نيست.
احكام سفته
سفته هايى كه در بين مردم رايج است خود آنها ماليت ندارند، و مورد
معامله نيستند، بلكه مورد معامله ريالى است كه آن سفته ها سند اثبات آنها
است و شاهد آن اين است كه اگر كسى دو خروار گندم بفروشد به يك مقدار ريال
و در عوض آن سفته بگيرد و آن سفته بسوزد و يا گم شود ذمه خريدار برى
نمى شود و بايستى قيمت آن جنس را به فروشنده بدهد به خلاف آنكه اگر ريال
بدهد و آن ريال بسوزد و از بين برود در اين صورت ذمه خريدار برى است. احكام
سفته در ضمن مسائلى بيان مى شود:
مسأله 6 - سفته اى كه حقيقت داشته باشد و جاى خالى نباشد، مثل اينكه
كسى جنسى را به ديگرى فروخته به دو هزار ريال در ذمه و سفته گرفته است، اگر
بخواهد آن را به بانك يا غير بانك به عنوان معامله واگذار كند، چنانچه در مقابل
وجه نقد نباشد بلكه با وعده باشد معامله اشكال دارد چون بيع دين به دين
مى شود، چنانچه با وجه نقد باشد بدون كم كردن، مثلا در همان مثال واگذار كند آن
دو هزار ريال كه سفته سند آن است به يك هزار و نهصد ريال، ظاهرا معامله
صحيح است و اشكالى ندارد.
مسأله 7 - سفته هايى كه دوستانه است و حقيقت ندارد اگر واگذار شود به
غير به عنوان معامله و تمليك، در صورتى كه به عنوان فروش باشد معامله باطل
است زيرا خود سفته ماليت ندارد و ذمه او هم كه مشغول نيست تا دين را بفروشد
ولى از چند راه مى توان اين معامله رائجه را تصحيح نمود:
497

1 - آنكه دهنده سفته وكيل نمايد گيرنده را كه از شخص سوم مبلغى را مثلا
صد تومان نقد بخرد به صد تومان در ذمه او به اين نحو كه، صد تومان نقد داخل در
ملك گيرنده سفته بشود، و صد تومان نسيه در ذمه دهنده سفته قرار گيرد
و سفته دهنده در مقابل اين وكالت مقدارى پول مثلا صد تومان يا بيشتر بگيرد.
ولى شرط صحت خريد پول نقد به پول در ذمه همان طور كه گفته شد، بنابر
احتياط آن است كه پول در ذمه زيادتر نباشد و چنانچه سفته گيرنده بخواهد به
شخص سوم زيادى بدهد بايد بعنوان بذل باشد.
و نيز همان گونه كه گذشت در
موقع معامله رعايت دو تا بودن ثمن و مثمن بشود از قبيل كلى و فرد نباشد، بلكه
كلى غير منطق بر فرد موجود باشد.
2 - سفته دهنده وكيل كند سفته گيرنده را كه مثلا يكصد تومان از شخص
سوم نقد بخرد براى او به يك صد تومان ذمه خودش يا رعايت تغاير ثمن ومثمن
يا قرض بگيرد براى او و نيز وكيل نمايد او را كه بعد از تمام شدن اين معامله
سفته گيرنده پول نقد را به خودش بفروشد به همان قيمت يا قرض بردارد،
در نتيجه پول نقد مال سفته گيرنده مى شود و او مديون سفته دهنده مى شود
و سفته دهنده مديون شخص سوم.
و اگر بخواهد زيادى بدهد بايد به عنوان بذل باشد و اگر با شرط باشد در
فرض بيع احتياط و در صورت قرض جزما باطل خواهد بود.
3 - سفته دهنده به دادن سفت اذن بدهد به سفته گيرنده كه پس از آنكه او از
شخص سوم مبلغى را مثلا صد تومان خريد به همان مبلغ در ذمه خودش يا قرض
گرفت، حواله دهد شخص سوم را به سفته دهنده، و بعد از تماميت از دو معامله
سفته دهنده مديون آن شخص مى شود، و سفته گيرنده مديون او، و پول نقد مال
سفته گيرنده مى شود. و در اين صورت چنانچه شرط زيادى نمايد ظاهرا اشكال
ندارد البته شرط در حواله باشد و در اذن در ان، نه در بيع و يا قرض.
4 - سفته دهنده با دادن سفته ضامن بشود پولى را كه سفته گيرنده از شخص
498

سوم قرض مى گيرد يا با معامله مديون او مى شود، و بعد از آن سفته گيرنده با
شخص سوم معامله نمايد با خريد و فروش يا قرض و پس از تمام شدن معامله
دينى كه بر ذمه سفته گيرنده است منتقل مى شود به ذمه سفته دهنده، ولى مراجعه به
او نمى شود مگر بعد از رسيدن موعد و پرداخت وجه از طرف ضامن. و در اين
صورت هم شرط زيادى بلا مانع است در صورتى كه در ضمن بيع يا قرض نباشد.
مسأله 8 - معامله سفته را از چهار طريق تصحيح كردم ولى لازمه همه آنها
اين است كه پول را در سر موعد، سفته دهنده بايد به آنكه طرف معامله است بانك
يا غير بانك بپردازد، و ليكن دولت قانونى وضع كرده است كه بانكها يا
خريدارهاى ديگر اختيار دارند هر كدام از سفته دهنده و سفته گيرنده مراجعه
نموده و وجه سفته را از او مطالبه كنند و سفته را به او در مقابل معادل وجه سفته
بدون كسر واگذار نمايند، و هر دوى آنها هم موظفند كه در صورت مطالبه بانك يا
خريدار ديگر وجه را بپردازند.
و چون اين الزام و التزامات را نوعا مى دانند ومعاملات روى اين شرط
انجام مى گيرد و از او تعبير به شرط ضمنى مىكنند، پس كسانى كه يا اين الزام و التزام
را بدانند و سفته را با اين شرط ضمنى معامله كنند رعايت اين شرط لازم است.
بنابر اين مراجعه طلبكار به سفته دهنده به واسطه معامله است و مراجعه
به سفته گيرنده از راه شرط ضمنى است و مانعى ندارد.
و راه ديگرى هم هست در صورتى كه به طريق چهارم معامله انجام شود كه
مقام را جاى بيان ان نيست.
مسأله 9 - متعارف است ميان كسانى كه سفته معامله مى كنند كه اگر مديون تأخير در اداء دين نمود بعد از رسيدن موعد، بايد پولى را به دائن
بپردازد، به عبارت ديگر، در سر موعد اگر سفته دهنده يا گيرنده پول را به كسى كه
سفته را به او واگذار نموده اند در مقابل پول معينى، پول را نپرداختند آن شخص يا
آن مؤسسه بارى تأخير، مبلغ معينى را مى گيرد.
499

دو راه براى حلال بودن ان وجه هست، اول اينكه مصالحه نمايند به اين
نحو كه ايقاع صلح نمايند بر ابراء ما فى الذمه در مقابل مقدار زيادتر و اگر نه چنانچه
مدت را در مقابل مقدارى پول قرار دهند به نحو شرط ابتدايى در ضمن عقد ديگر
يا مصالحه بر او يا به نحو فروش در همه اين صورتها پول اضافه ربا است و گرفتن
آن حرام. و همچنين باطل است اگر بفروشند دين حال را به زاده بر آن در ضمن
مدتى زيرا بيع دين به دين را فقهاء جائز نمى دانند.
راه دوم براى اينكه آن پول زيادى حلال باشد اين است كه: در ضمن معامله
ديگرى وجه زيادى را منتقل نمايند مثل اينكه: چيزى كه قيمتش مثلا ده تومان
است بفروشند به بيست تومان و اين معامله صحيح است و اشكالى ندارد.
براى رفع شبهه از اين قسم معامله روايتى كه به سند صحيح از امام موسى بن
جعفر عليه السلام روايت شده است نقل مى كنيم: راوى عرض مى كند به حضرت من چند
درهم از كسى طلبكارم و آن شخص خواهش مى كند او را مهلت دهم و به من منفعتى
برساند، من جبه اى را كه قيمتش هزار درهم است به او ده هزار درهم يا بيست هزار
درهم مىفروشم و طلب خود را تأخير مى اندازم حضرت فرمود: عيبى ندارد.
مسأله 10 - متعارف در بانكها آن است كه با يك امضاء معامله نمى كنند
ولى اشخاصى هستند كه با يك امضاء هم معامله مى نمايند به اين نحو كه پول مى دهند و سفته مى گيرند، اين معامله اگر بدون زيادى باشد يعنى يكصد تومان
بدهد و سفته هم يكصد تومان باشد هيچ اشكالى ندارد چه، به عنوان قرض باشد
و سفته سند اثبات آن در ذمه، ولى اگر با زيادى باشد كه يكصد تومان مثلا بگيرد و يكصدوده
تومان سفته بدهد، چنانچه به عنوان قرض باشد (همان طور كه ميان مردم مرسوم
است) مسلما باطل و حرام است، و اگر به عنوان بيع باشد در نظر حقير اشكال
دارد، و احتياط واجب در ترك ان است، و چنانچه بخواهند زيادى حلال باشد
مى توانند از راه دوم كه در مسأله پيش گفته شد استفاده نمايند.
500

احكام معاملات بانكها
از جمله مسائلى كه در آن زمانها پيدا شده احكام مربوط به بانكها
و معامله با آنها است.
به طور كلى بانكها بر سه قسمند: بانك دولتى، بانك ملى، بانك مشترك ميان
دولت و ملت.
و چون جمعى از علماء دولت را مالك نمى دانند از اين جهت احكام
معامله با اين بانكها مختلف است.
به نظر حقير ممكن است دولت و مؤسسه مالك بشود، و لذا اقسام بانكها در
حكم يكسانند و بسيارى از معاملاتى كه در آن صورت مى گيرد تازگى ندارد و ما
از ذكر آنها خود دارى مى كنيم تنها مسائلى را تذكر مىدهم كه تا حدودى تازگى
دارند: مسأله 1 - در ميان مردم متعارف است كه پولى در بانك مى گذارند و بانك
هم در آن پول تصرف مى نمايد حتى گاهى عين پول را مصرف مى كند و به ديگرى
منتقل مى نمايد و در عوض سودى به صاحب مال مى دهد.
ازن معامله داراى صورتهاى مختلف و احكام گونا گون است كه ذيلا
توضيح داده مى شود:
1 - صاحب پول در عوض مبلغ زيادتر پول خود را به بانك بفروشد.
در مسائل پيش روشن شد كه اين معامله اشكال دارد و احتياط واجب در
ترك آن است.
2 - صاحب پول به بانك قرض بدهد.
بعضى از علما گفته اند كه اين نوع معامله جائز است زيرا هنگام سپردن
صاحب پول شرط نمى كند كه اضافه بر اصل پول چيزى به او بدهد، بنا بر اين پول
501

اضاقى به منزله جائزه است، ولى به نظر حقير پول اضافه ربا و حرام است: زيرا
بانك به طور كلى قرارى گذارده و قانونى وضع كرده است كه هر كس پولى در بانك
بگذارد در هر ماه مقدارى زيادتر به او داده مى شود، ومعاملات با بانك روى اين
قرار داد كلى است و بناى عمل روى اين شرط است و چنين شرطى را شرط
ضمنى مى گويند و شرط ضمنى در نظر عقلاء در حكم شرط صحيح است، و لذا
چنانچه بانك بخواهد مبلغ اضافى را ندهد به وسيله قوه قهويه از او مى گيرند
بنابر اين اين نوع معامله به طور قطع ربوى است و گرفتن پول اضافى حرام.
3 - صاحب پول، پولش را به بانك اباحه كند ولو اينكه بانك آن را تملك
كند به وجه ديگرى بدهد، و در عوض مبلغى اضافى به صاحب پول بپردازد كه اين
نوع معامله را اباحه به عوض مى گويند و ظاهرا اشكالى هم ندارد.
4 - صاحب پول، پول را به شكل امانت و وديعه در بانك بگذارد و اجازه
مى دهد در آن تصرف نمايد نهايت آنكه اذن در تصرف ناقل مجانى نيست بلكه
در مقابل عوض است در اين صورت مبلغ اضافى از باب شرط ضمنى يا صريح
حلال مى باشد.
مسأله 2 - مرسوم است كه بانك گاهى با قرعه به بعضى از كسانى كه در
بانك پول دارند جايزه مى دهد، و چون اين جايزه شرط نشده است بانك هم
ملزم به آن نيست و تنها آن را بارى تشويق مردم مى دهد از اين جهت حلال است
و هيچ اشكالى ندارد.
مسأله 2 - مرسوم است كه بانك گاهى با قرعه به بعضى از كسانى كه در
بانك پول دارند جايزه مى دهد، و چون اين جايزه شرط نشده است و بانك هم
ملزم به آن نيست و تنها ان را براى تشويق مردم مى دهد از اين جهت حلال است
و هيچ اشكالى ندارد.
مسأله 3 - پولهايى كه در بانك گذاشته مى شود بعضى را صاحب پول پيش
از سر رسيد موعد نمى تواند بگيرد كه از ان تعبير به (امانت) مى شود و بعضى
هر موقع خواست مى تواند بگيرد كه از آن تعبير به (توفير) مى شود.
اين دو نوع سپرده از لحاظ احكام باهم فرقى ندارند، مگر آنكه بايستى به
شرط در ضمن عقد (عدم امكان برداشت در صورت اول و امكان برداشت در
صورت دوم) عمل شود.
502

مسأله 4 - از جمله كارهايى كه بانك انجام مىدهد اين است كه: گاهى
تاجرى با طرف خود در ممالك ديگر مذاكره خريد جنس را مى نمايد و مقدار
و قيمت و شرايط تسليم را تمام مى كند، ولى چون دولت مانع از بيرون بردن پول
است از مملكت مگر تحت نظر بانك لذا تاجر مى رود بانك و مقدارى از قيمت
آن جنس را به بانك مى پردازد، مثلا جنسى را تمام كرده است كه يك صد هزار
تومان بخرد، پنجاه هزار تومان نقد به بانك مىدهد، بانك تمام قيمت جنس را
كه صد هزار تومان است به طرف تاجر مى پردازد و جنس را تحويل مى گيرد آنگاه
به تاجر اطلاع مى دهد چنانچه بقيه پول را بدهد مى تواند جنس را تحويل
بگيرد و اگر نه خود بانك حق دارد آن متاع را بفروشد و حق خود را دريافت
نمايد و بقيه را به تاجر بدهد و بانك در عوض اين كار، مبلغى از تاجر دريافت
مى كند.
ظاهرا چنين معامله اى اشكال ندارد هم مقدارى كه بانك مى گيرد حلال
است، و هم فروش جنس و برداشتن حق خود، اولى حلال است به واسطه اينكه
معامله اى كه تاجر با طرف خود مى كند بيعى است مشروط به دخالت بانك
و كارى كه تاجر با بانك مى كند يا جعاله است به اين نحو كه تاجر به بانك
مى گويد: اگر دين مرا اداء كنى من اصل دين و آن زيادى را كه قرار گذاشته ايم به تو
مى دهم، و يا مصالحه است و در هر دو صورت پول زيادى براى دين نيست تا ربا
باشد، بلكه در مقابل كارهايى است كه بانك انجام مى دهد و بى شك چنين پولى
گرفتنش حلال خواهد بود، دومى حلال است به واسطه اينكه در ضمن معامله
تاجر با بانك چنين شرطى مى شود و در حقيقت تاجر بانك را وكيل در فروش
جنس در صورت نپرداختن پول مى نمايد.
مسأله 5 - در ميان مردم متعارف است كه از بانكها اعم از بانك رهنى
و غيره بارى ساختمان و يا زراعت و يا ما يحتاج ديگر پول مى گيرند و به اقساط آن
پول را با مقدار معينى سود بانك مى پردازند.
503

اين معامله به خاطر اينكه مشتمل بر ربا است حرام است، گر چه صريحا
شرط زيادى نشود چون بناى قرض روى اين شرط است و در مسائل پيش گفتيم:
شروطى كه طبق يك قرار كلى مبناى معامله روى آن است شروط ضمنيه است
و در حكم شرط صريح است و نمى توان ان را به اين نحو نيز تصحيح نمود: مبلغ
معينى را از بانك نقدا بخرد در عوض همان مبلغ با زيادى كه به اقساط آن را
بدهد زيرا بيع نقد به نسيه در غير مكيل و موزون همان طور كه در سابق گفتيم
اشكال دارد.
احكام سر قفلى
از معاملات رائج و مورد ابتلاء (سر قفلى) است و عامل پيدايش آن اين
است كه دولت قانونى وضع كرده است كه هر كس خانه و يا محلى را اجاره كند
پس از گذشتن مدت اجاره مالك حق ندارد مستأجر را از آن محل بيرون كند و يا
مال الاجاره را زياد كند، و چون ارزش اجاره غالبا ترقى مى كند و گاهى مستأجر
موافق مذاق مؤجر نيست يا آنكه مؤجر خود احتياج به مورد اجاره دارد، و در
تمام اين فروض تخليه محل ممكن نيست مگر با دادن مقدارى پول، از اين رو
(سر قفلى) كه عبارت است از پولى كه مستأجر از مؤجر براى تخليه محل و يا از
شخص سوم براى تحويل محل مى گيرد پديد آمده و اين پول در بعضى موارد
حلال و در بعضى ديگر حرام است كه ذيلا توضيح داده مى شود:
مسأله 1 - سر قفلى اى كه مالك مى گيرد از دو راه قابل تصحيح است:
1 - مالك مغازه يا خانه و مانند اينها را به شخصى مثلا يك ساله اجاره
مى دهد در عوض ماهى هزار ريال به اضافه پنجاه هزار ريال نقد و در ضمن اجاره
شرط مى كند: تا زمانى كه مستأجر مايل باشد مى تواند در آن محل بماند و اجاره
آن محل را به همين مبلغ تمديد نمايد و حق اخراج او و افزودن بر مبلغ مورد
504

توافق را نداشته باشد و چنانچه مستأجر محل اجاره را به ديگرى واگذار نمود
مؤجر با آن شخص طبق اجاره مستأجر اول رفتار نمايد يعنى بر مبلغ اجاره
ماهيانه كه هزار ريال بوده نيفزايد.
2 - مالك با مستأجر در مورد مال الاجاره توافق نمايند و در ضمن شرط
كنند كه مستأجر وكيل باشد بعد از پايان مدت اجاره محل را به خودش و يا به
ديگرى اجاره دهد و يا وكيل در توكيل باشد در اجاره دادن به ديگرى و در مقابل
اين وكالت مبلغى مثلا پنج هزار تومان به مالك بدهد و اين وكالت چون در ضمن
عقد لازم شرط شده است لازم است و موكل نمى تواند وكيل را عزل كند و با
مردن او هم از بين نمى رود.
مسأله 2 - سر قفلى اى كه مستأجر از مالك مى گيرد دو صورت دارد: يك ى
حلال و ديگرى حرام، اگر مستأجر از مالك به يكى از دو طريق كه در مسأله پيش
گفته شد سر قفلى بگيرد مى تواند آن را در مقابل اسقاط حق يا وكالت كه از راه
شرط حاصل شده بود، حساب نمايد و از آن محل رفع يد نمايد، و اگر نه بعد از
پايان مدت اجاره و عدم رضايت به تمديد اجاره حق تصرف در آن محل را ندارد
اگر چه با بودن مستأجر در ان محل و گذشت زمان مال الاجاره آن ترقى كرده باشد
و گرفتن پولى به عنوان سر قفلى در اين صورت حرام است.
مسأله 3 - سر قفلى اى كه مستأجر از مستأجر ديگر مى گيرد چند صورت
دارد كه بعضى از صور آن حلال و بعضى ديگر حرام است.
صورت او آنكه مستأجر به مالك سر قفلى داده باشد يعنى به يكى از دو
طريق كه در مسائل پيش گفته شد از مالك حق واگذار نمودن محل به ديگرى را
گرفته باشد، در اين صورت مستأجر ديگر به هر مقدارى كه
توافق كنند سر قفلى بگيرد ولو آنكه چند برابر سر قفلى از كه او به مالك دادن
است باشد.
صورت دوم آنكه مستأجر گر چه به مالك سر قفلى نپرداخته است، اما در
505

ضمن اجاره شرط كرده تا زمانى كه مستأجر در محل اجاره ساكن است به همان
قيمت اول اجاره بدهد و مؤجر حق اضافه كردن قيمت مال الاجاره را نداشته باشد
و چنانچه مستأجر بخواهد محل اجاره را به ديگرى واگذار نمايد مؤجر با همان
شخص طبق اجاره مستأجر اول رفتار نمايد يعنى مبلغ اجاره را زياد نكند و تا هر
اندازه كه او بخواهد اجاره را تمديد نمايد، يا آنكه مالك در حين اجاره اول شرط
وكالت مستأجر اول را نموده باشد، در اين صورت نيز مستأجر اول مى تواند از
مستأجر دوم سر قفلى بگيرد به همان گونه كه در صورت اول بيان گرديد.
صورت سوم آنكه: مستأجر اول به مالك سر قفلى داده يا آنكه شرط نموده
است مجانا، ولى شرط و مورد معامله فقط آن است كه مستأجر تا مائل باشد
مالك تجديد اجاره نمايد و حق افزودن بر قيمت اجاره را نداشته باشد،
و چنانچه به مستأجر ديگر واگذار شد، مالك هر نحوى كه مائل باشد مى تواند
با او رفتار نمايد.
در اين صورت نيز مى تواند مستأجر اول از مستأجر دوم سر قفلى بگيرد
ولى به اين تربيب كه ان شخص سوم مبلغى را مثلا ده هزار تومان به مستأجر اول
مى دهد كه او ان محل را تخليه كند آنگاه خود با مالك به يك قيمتى توافق مى كند
و محل را اجاره مى نمايد و مالك نيز در معامله با او كمال آزادى را دارد و آن
شخص سوم اگر بخواهد در آن محل حقى پيدا كند بايد همانطور كه بيان شد به
مالك سر قفلى بدهد.
صورت چهارم آنكه: مستأجر به مالك سر قفلى نداده است ولى مالك ميل
دارد با او تجديد اجاره نمايد و تا موقعى كه او بخواهد به ديگرى اجاره ندهد.
در اين صورت نيز مستأجر مى تواند از شخص سوم سر قفلى بگيرد ولى به
يكى از سه راه زير:
1 - اينكه مبلغى مثلا پنج هزار تومان به او بدهد و شرط نمايد كه محل را
تخليه كند و مزاحم او نباشد.
506

2 - در مقاب لعدم مزاحمت او مبلغى را به او ببخشد و اين در حقيقت (هبه
معوضه) است.
3 - در مقاب لعدم مزاحمت، پول را به عنوان (جعاله) بدهد.
در اين صورت نيز سر قفلى در مقابل تخليه محل است و اجاره از مالك
اصلى، و او به هر نحو مايل باشد مى تواند معامله كند.
حكم خريد و فروش حواله
يكى از معاملات رايج ميان بازرگانان (صرف برات) است و از آن به (خريد
و فروش حواله، تعبير مى كنند و آن بر سه قسم است،
قسم اول - شخصى در محلى پولى به تاجر مى دهد كه از طرف او در محل
ديگر همان پول را دريافت كند. مثلا ده هزار تومان در تهران به تاجرى مى دهد كه
در بغداد همان مبلغ را از طرفش بگيرد.
چه اين معامله به شكل قرض باشد و يا خريد و فروش، در صحت اين
معامله هيچ اشكالى نيست.
قسم دوم - شخصى در مكانى پولى به تاجر بدهد و در مكان ديگر از
طرف او كمتر از آن را بگيرد مثلا هزار تومان در بغداد به تاجر بدهد و در تهران
نهصد تومان بگيرد.
ظاهرا اين معامله هم اشكالى ندارد و فرقى بين قرض و خريد و فروش
نيست زيرا ربا ان است كه پول دهنده زيادى بگيرد نه كمتر و در اين قسم
پول دهنده كمتر مى گيرد.
قسم سوم - آنكه شخصى در محلى پولى به كسى بدهد كه در محل ديگر
از خودش و يا از طرفش زيادتر بگيرد. در اين قسم اگر پول را به عنوان قرض بدهد
قطعا حرام است و اگر خريد و فروش باشد احتياط واجب ترك ان است والله العالم.
507

حكم ضمان جديد
شخصى متعهد مى شود مثلا خانه اى را با خصوصياتى كه طرفين بر آن
توافق كرده اند بسازد و تحويل دهد و شخص سومى با توافق طرفين متعهد
مى شود، چنانچه تعهد كننده تا مدت معين كار را انجام ندهد مبلغى به صاحب
كار بپردازد و در مقابل اين تعهد پولى مى گيرد.
در صورتى كه متعهد اول تخلف كرد و شخص ثالث مبلغى را كه تعهد كرده
پرداخت نمود و همان مبلغ را از متعهد اول گرفت، اين كار با جميع خصوصياتش
صحيح است و مانعى ندارد.
حكم بيمه
از معاملات تازه در آمد (بيمه نمودن) است. دانشمندان علم حقوق
نوشته اند كه اين معامله در اوائل قرن چهارده ميلادى در اروپا پديد آمده است.
و بعدا در اثر بر قرارى تجارت ميان شرق و غرب در اوائل قرن سيزده هجرى
اسلامى در بلاد آسيا ظاهر گرديد و اموال تجارتى را كه از راه دريا وارد مى كردند
بيمه مى نمودند و كم كم در همه شئون زندگى راه يافت تا جايى كه همه چيز حتى
انسان را بيمه مى كنند.
حقيقت بيمه اين است كه: پيمانى ميان دو طرف بسته مى شود مبنى بر اينكه:
چنانچه حادثه اى پيش بيايد و مورد بيمه آسيب ببيند و يا از بين برود، بيمه كننده
متعهد باشد خسارات وارده را طبق قرار داد بپردازد و در برابر چنين تعهدى
بيمه پذير نيز متعهد مى شود در هر ماه يا هر سال يا يك مرتبه مبلغى را به او تسليم
نمايد.
508

مثلا شخصى متعهد مى شود: هر سال مبلغى را به شركت و يا فردى بدهد كه
اگر آسيبى به ماشين و يا خانه اش برسد آن شركت و يا آن شخص آن خسارت را
جبران نمايد.
يك قسم ديگر بيمه نيز وجود دارد و آن اينكه: عده اى سرمايه اى مى گذارند
چنانچه خسارتى به يكى از اعضاء وارد شود از آن طريق جبران نمايند كه اساس
اين قسم بيمه باز نمودن صندوق تعاونى مشترك ميان جماعتى است براى جبران
خسارت معينى كه بر يكى از اعضاء وارد مى شود.
قسم اول بيمه را از چند راه كه ذيلا توضيح داده مى شود مى توان تصحيح
نمود: 1 - از راه ضامن شدن - بنا بر اقوى در ضامن شدن شرط نيست آن چيزى
كه ضامن آن شده اند دين در ذمه باشد بلكه ضامن اعيان شدن گر چه ان اعيان نزد
صاحبانش باشد صحيح است بيمه نيز از مصاديق ضمان اعيان است نهايت ضمانى
است مشروط به اينكه: كسى كه براى او ضامن شده اند بايد مبلغى در سال بپردازد.
2 - از راه صلح و سازش - طرفين معامله سازش مى كنند كه بيمه شونده
مبلغى بدهد و بيمه كنند نيز در صورت خطر و وقوع خسارتى آن را جبران نمايد.
3 - از راه هبه معوضه - به اين ترتيب بيمه شده مبلغى را يك مرتبه و يا
تدريجا به شركت يا شخص بيمه كننده مجانى تسليم مى كند و شرط مى كند اگر
پيش آمدى براى او بكند خسارتش را جبران نمايد.
4 - از راه معامله مستقل - گر چه معامله بيمه در زمان شارع مقدس
وجود نداشته است اما اين معامله يك معامله عقلايى است و شارع مقدس هم از
آن نهى نكرده و عموم (اوفوا بالعقود) نيز شامل ان خواهد بود.
(مسأله) بعضى از شركتها در سال يك مرتبه يا در هر ماه مبلغى به كسانى كه
بيمه شده اند مى پردازد ظاهرا گرفتن آن پول حلال است زيرا اين كار با شرط در
ضمن عقد بيمه لازم الرعايه است.
509

و اما قسم دوم بيمه كه بر اساس تأسيس صندوق تعاونى مشترك است نيز
قابل تصحيح است به شرح زير:
1 - از راه ضامن شدن - به اين ترتيب، پولهاى هر كدام از شركاء كه در
محلى گذاشته اند مال خود آنها است ولى هر كدام از آن چند نفر ضامن مى شود
اموال ديگران را به نسبت معينى مثلا اگر پنج نفرند هر كدام ضامن اموال ديگران
مى شود به ربع، و اين ضمان مشروط است به اينكه هر كدام رد ماه يا سال مبلغ
معينى را نزد شركت بگذارند.
2 - مى شود از راه صلح و سازش تصحيح نمود.
3 - ممكن است همانطور كه در قسم اول گفته شد از راه معامله مستقل آن را
تصحيح نمود.
خريد و فروش اوراق جايزه دار
از جمله معاملات تازه در آمده خريد و فروش (اوراق شانسى) است و حقيقت
آن اين است كه توافقى ميان مردم از يك طرف و شركت يا شخص معينى از طرف
ديگر مى شود كه چنانچه كسى اوراق را به قيمت معينى بخرد آن شركت يا شخص
ميان خريداران قرعه مى زند، قرعه بنام هر كس اصابت كرد مقدارى پول مى دهد.
اين معامله چند صورت دارد كه همه آن صورتها حرام و پولى كه از آن راه
گرفتن مى شود غير جائز است.
صورت اول اينكه پول را در عوض اوراق به احتمال اصابت قرعه بدهد اين
عمل قمار و حرام است بدون اشكال.
صورت دوم آنكه اوراق را مىخرد در عوض پول معين و در ضمن بيع
قرعه زدن را شرط مى كند يا آنكه خود فروشنده براى تشويق خريداران قرعه
مى زند، به آن معامله و شرط هر دو باطلند، اما معامله به جهت مجهول بودن ماليت.
510

اوراق باطل است زيرا چنانچه قرعه بنام او اصابت كند اوراق ماليت زيادتر دارد
و اگر اصابت نكند اصلا ماليت ندارد و معامله بر مجهول باطل است.
و شرط هم با فساد معامله شرط ابتدايى مى شود و غير واجب الرعايه
و فاسد خواهد بود. و قرعه هم به خودى خود قمار و حرام است و از موجبات
مالكيت نمى تواند باشد.
صورت سوم آنكه كسى اوراقى را به قيمت معينى به عنوان كمك به يك از
مؤسسات خيريه مى گيرد آنگاه دهنده اوراق به عنوان تشويق ميان گيرندگان اوراق
قرعه مى زند و بنام هر كس اصابت كرد مبلغى مى دهد، در اين صورت دادن پول به
عنوان كمك به مؤسسات خيريه مانعى ندارد، ولى گرفتن پولى كه از راه قرعه
نصيبش شده جايز نيست چه آن پول از پولهايى باشد كه مردم به عنوان كمك به
مؤسسه داده اند و چه غير آن باشد بلى چنانچه از پول ديگر دهند و به عنوان
بخشش باشد و بداند كه با قرعه مجبور به دادن پول نيست گرفتن چنين پولى
اشكالى ندارد، ولى چنين فردى از مورد بحث ما خارج است مال غصبى را هم
اگر صاحبش راضى بشود مانعى ندارد والله العالم.
احداث خيابانها و ميدانهاى عمومى و.
نيازمنديهاى اجتماعى و گسترش احتياجات تفننى مردم ايجاب مى كند
خيابانها احداث و يا گسترده تر شود، ميدانها و. پديد آيد و گاهى اين كارها
موجب تصرف در اموال ديگران، و مسجد و موقوفات است از اين رو مسائلى
پيش مى آيد كه ذيلا توضيح داده مى شود.
مسأله 1 - املاك شخصى كه در معابر واقع مى شود چنانچه صاحبانش
راضى باشند و يا بفروشند و حكومت هم بخرد هيچ اشكالى ندارد، ولى چنانچه
نخرد و يا انها نفروشند و يا به خاطر آنكه قيمت عادله نيست حاضر به فروش
511

نشوند و مجانى هم راضى نباشند، كسى كه متصدى كار است (حكومت باشد يا
غير آن) خلاف شرع كرده است، ليكن پس از غصب كردن و خارج شدن ملك از
دست مالك، رفت و آمد و تصرفاتى كه ديگران در ان مى كنند بى اشكال است.
مسأله 2 - هر گاه مسجدى در مسير خيابان واقع گردد، خراب كردن ان
جايز نيست و عنوان مسجد بودن است و اشكالى ندارد و نجس كردن آن محل، حرام نيست
و بر فرض نجس شدن پاك نمودن آن واجب نمى باشد.
مسأله 3 - اگر مسجدى را به خاطر امور ياد شده خراب كنند و مقدارى از
آن باقى بماند كه مى شود در آنجا نماز خواند، بدون شك نمى توان در آنجا دكان
ساخت و يا استفاده هايى نظير آن نمود، بلى چنانچه آن مقدار باقيمانده را نشود
مسجد و محل عبادت و نماز نمود، متولى يا حاكم شرع، مى تواند آنجا را اجاره
بدهد و مال الاجاره آن را در مسجد ديگر و اگر نشد در مصالح عامه مسلمين
مصرف نمايد. و بعيد نيست كه بدون اجاره نيز قابل تصرف باشد ولى احتياط
اجاره كردن است.
و در صورتى كه باقيمانده امكان مسجد بودن را داشته باشد ولى ظالمى
آنجا را خراب كند و ساختمانى ديگر بسازد و تبديل آن به مسجد نيز ممكن
نباشد، استفاده كردن از آن و خريد و فروش آن بى مانع است و جز شخص ظالم
ديگرى ضامن هم نمى باشد.
مسأله 4 - محلهايى كه مسلمين اموات خود را در آنجا دفن مى كنند سه
قسم است.
1 - زمينهايى كه شخص معينى آن را براى دفن مرده گان وقف نموده است.
2 - مقدارى از زمينى را كه (مرافق عمومى) است وملك كسى نيست تعيين
مى كنند كه مردگان را در آنجا دفن نمايند.
3 - ملك شخصى افراد است كه در آنجا مرده دفن مى كنند. اين قسم حكم
512

ساير اموال شخصى را دارد.
و اما قسم اول تغيير آن جايز نيست، ولى چنانچه ظالمى آن را تغيير دهد
و يا از حالت قبرستانى بيرون آيد و قابل استفاده براى دفع اموات نباشد،
بهره بردارى از آن به رفت و آمد، خريد و فروش و حتى تبديل آن به خانه و دكان
و نظائر اينها بى اشكال است.
اما قسم دوم تغيير و تبديل آن ظاهرا مانعى ندارد و تمام تصرفات در آن
جايز خواهد بود.
هر گاه وضع قبرستانى از لحاظ وقف بودن و عدم آن، معلوم نباشد جميع
تصرفات و تبديل و تغيير آن جايز است.
احكام تلقيح مصنوعى
تلقيح مصنوعى عبارت از اين است كه نطفه مردى را بگيرند و با وسيله اى به
زنى تزريق كنند و از اين راه آن زن حامله گردد و اين عمل از لحاظ شرعى مسائلى
دارد كه ذيلا مورد بررسى قرار مى گيرد:
مسأله 1 - هرگاه نطفه شوهرى را بگيرند و به زن او (اگر چه در شهر ديگر
باشد) تزريق كنند اشكال ندارد. اما اگر نطفه مرد اجنبى را به زن شوهر دار و يا
بى شوهر تزريق كنند خالى از اشكال نيست و احتياط واجب در ترك آن است
بلكه بعيد نيست كه حرام باشد.
مسأله 2 - هر گاه نطفه مرد اجنبى را بگيرند و به زن بى شوهر تزريق كنند
و زن حامله شود آن بچه ملحق به زن وان مرد است يعنى زن مادر و آن مرد پدر
اوست و احكام بچه از ارث بردن و نفقه و غير اينها بر آن بچه مترتب مى شود.
مسأله 3 - اگر نطفه مرد اجنبى را به زن شوهر دار تزريق كنند و زن حامله
شود دو صورت دارد: يكى آنكه يقين داشته باشند كه بچه از نطفه شوهر منعقد
513

نشده مثل اينكه شوهر يك سال باشد با آن زن همبستر نشده و نطفه او هم اگر چه با
تزريق به رحم زن ريخته نشده باشد، در اين صورت بچه به صاحب نطفه (مرد
اجنبى) ملحق مى شود و احكام بچه بر او مترتب مى شود.
صورت ديگر آنكه احتمال داده شود كودك از نطفه شوهر باشد، در
اين صورت بچه ملحق به شوهر است و در هر دو صورت زنى كه او را زائيده مادر
او بشمار مى آيد و داراى احكام او است.
مسأله 4 - اگر نطفه دو مرد يا بيشتر را به زنى تزريق كنند و او حامله شود
و احتمال اينكه بچه از شوهرش باشد منتفى باشد يا اصلا شوهر نداشته باشد،
ظاهرا در اين فرض پدر بچه را با قرعه بايد تعيين كرد.
مسأله 5 - اگر نطفه مردى را بگيرند و در رحم مصنوعى قرار دهند و بچه
متولد شود آن بچه به صاحب نطفه ملحق خواهد شد.
احكام جراحى پلاستيكى
علم پزشكى در عصر ما بقدرى پيشرفت كرده است كه مى تواند چشم و يا
كليه و يا قلب و ديگر اعضاء انسان سلام و يا در حال مرگ را به انسان ديگرى
پيوند نمايد و مورد استفاده او قرار گيرد.
اينك مسائل مربوط به اين موضوع را ذيلا مورد بررسى قرار مى دهيم:
مسأله 1 - قطع عضو انسان چه زنده و مرده حرام است مگر به خاطر
مصلحت مهمترى مانند بينا ساختن و يا زنده نگاه داشتن انسانى ديگر، در
اين صورت قطع عضو زنده و يا مرده شرعا مانعى ندارد. مسأله 2 - قطع عضو انسان زنده و پيوند آن به ديگرى منوط به اجازه
اوست و در مرده يا بايد وصيت كرده باشد و يا (ولى) او اجازه دهد.
مسأله 3 - خريد و فروش اعضاء جدا شده از انسان چه مرده و چه زنده
514

جايز نيست، يا بايد مجانى داده شود و يا به شكل (هبه معوضه) در مقابل پول
واگذار شود، اما خصوص خون خريد و فروشش جايز است.
مسأله 4 - در صورتى كه قطع عضو جايز نباشد اگر قطع شود بايد ديه
پرداخت شود ولى در صورت جواز، ديه هم لازم نيست.
مسأله 5 - عضوى را كه جدا مى كنند نجس است ولى پس از پيوند و تعلق
روح به ان، از اجزاء بدن شخص زنده بشمار مى آيد و با اين استحاله و انقلاب،
پاك مى گردد و نماز خواندن با آن نيز جايز است.
احكام تشريح
تشريح بدن ميت و قطعه قطعه كردن آن هم حرام است و هم ديه دارد مگر
در چند مورد زير:
1 - در صورتى كه پيشرفت علم پزشكى و معالجه بيماران بر آن توقف
داشته باشد كه در اين صورت جائز خواهد بود زيرا حرامى كه مقدمه يك امر
مهمى باشد مانند تشريحى كه مقدمه پيشرفت علم طب و نجات دادن مردم
وحفظ حيات آنها است چنين امرى جايز خواهد بود.
2 - جدا كردن و پاره نمودن بدن مرده براى حفظ حيات ديگرى - مثل اينكه
زن حامله اى بميرد و بچه در شكم او زنده باشد، يا بچه اى در شكم مادر بميرد
و مادرش زنده باشد در صورت اول پاره شكم مادر و در صورت دوم قطعه
قطعه كردن بچه براى حفظ زنده مانعى ندارد.
3 - تشريح بدن ميت براى كشف جرم، يا نجات دادن افراد متهم به قتل و يا
شناختن قاتل، در همه آن صورتها نيز تشريح جايز است. البته موارد ديگرى نيز
هست كه در جاى خود بيان شده است.
مسأله 1 - در مواردى كه تشريح جايز است ديه ندارد.
515

حكم ذبح حيوان به طريق جديد
در زمان ما به موازات ماشينى شدن زندگى، حيوانات را نيز با ماشين برقى
سر مى برند به اين ترتيب، چند حيوان را در يك جا نگاه مى دارند آنگاه با يك آلت
مخصوص كه به برق متصل است سر آنها را يك جا مى برند.
در صورتى كه آن حيوانات را رو به قبله نگاه بدارند، و همه رگهايى كه بايد
در ذبح شرعى بريده شود، با آن آلت قطع گردد، و هنگام زدن دگمه برق شخص
مسلمانى يا كتابى كه متصدى اين كار است بسم الله بگويد، اين نوع ذبح كردن نيز
اشكالى ندارد و گوشت چنين حيوانى حلال است ولى بايد توجه داشت ه بريدن
و جدا كردن سر حيوان از پشت سر مكروه است.
حكم تحديد نسل و تنظيم آن
از طرفى پيشرفت علم پزشكى و بهداشت، حد متوسط عمرها را بالا
برده و از مرگ و مير تا حد زيادى جلو گيرد نموده است در نتيجه آمار
جمعيت دنيا به شكل سر سام آورى رو به افزايش نهاده است كه اداره آن در
آينده بسيار مشكل خواهد بود، و از طرف ديگر بعضى زنها در اثر مرض
و ضعف، زائيدن و تربيت بچه برايشان سخت، دشوار است به علاوه امكانات
زندگى اجازه چنين آزادى را در توليد نسل نم يدهد از اين رو دولتها به فكر
تحديد نسل و تنظيم و بهداشت خانواده بر آمده اند و ما احكام آن را در ضمن
مسائلى بيان مىكنيم:
مسأله 1 - شايع است كه در بعضى كشورها براى جلو گيرى از تراكم
جمعيت، جنين را سقط مى كنند و اخيرا در ايران، با اينكه مشكلى نيست،
516

زمزمه سقط جنين به گوش مى رسد و افرادى كه شأن آنها دخالت در اين امور
نيست آن را تجويز كرده اند!
در هر صورت، اسقاط حمل چه بعد از تعلق روح به آن و چه قبل از آن حتى
در صورت نطفه بودن حرام است.
مسأله 2 - اگر حمل سقط شده نطفه باشد بيست مثقال شرعى طلا
(هر مثقال سه ربع مثقال صيرفى است) و اگر علقه باشد چهل مثقال و اگر
مضغه باشد شصت مثقال و اگر استخوان پيدا كرده هشتاد مثقال و اگر گوشت
پيدا كرده صد مثقال و اگر روح در آن دميده شده چنانچه پسر باشد يك هزار
مثقال و چنانچه دختر باشد پانصد مثقال طلا بايد به ورثه آن سقط شده
داده شود.
مسأله 3 - جلوگيرى از انعقاد نطفه از راه (عزل) در صورتى كه زن اجازه
بدهد جايز است و اگر اجازه ندهد گر چه مكروه است ولى جايز است و ديه هم
ندارد.
مسأله 4 - خود دارى كردن از نزديكى با زن بيش از چهار ماه جايز نيست
و پيش از آن در صورت اشتياق به آن مكروه است.
مسأله 5 - خود دارى كردن از ازدواج چه براى مرد و چه براى زن در
صورت ترس ارتكاب حرام، حرام است و بدون ان مكروه است.
مسأله 6 - به كار بردن وسائلى كه مانع از ريختن نطفه در رحم زن مى شود،
حكم عزل را دارد كه در مسأله سوم بيان شده است.
مسأله 7 - هيچ كدام از زن و مرد حق ندارند خود را عقيم كنند و يا مثلا زن
راضى شود رحمش را بيرون آورند و چنين كارى جايز نيست.
مسأله 8 - بقيه راههاى جلو گيرى از آبستنى مانند خوردن قرص ضد
باردارى، جا گذاشتن وسيله اى در رحم كه مانع انعقاد نطفه مى شود جايز است
و اشكالى ندارد.
517

مسأله 9 - در صورتى كه زيادى جمعيت موجب اختلال نظم عمومى
بشود بر همه مردم به شكل وجوب كفايى لازم است كه از آن به يكى از راههاى
مشروع جلو گيرى نمايند و همچنين زنى كه باردارى برايش خطر دارد و يا ممكن
است طورى مريض شود كه زندگى خانواده‌گيش به هم بخورد و يا آبروى آنها در
خطر باشد در همه اين موارد بايد از راههاى مشروع از توليد نسل جلو گيرى
به عمل آورد.
حكم نماز و روزه كسانى كه با هواپيما مسافرت مى كنند
مسأله 1 - هر گاه شخص روزه دار سوار هواپيما شود و هواپيما چهار
فرسخ عمودى پرواز كند آنگاه به زمين بنشيند چنين شخصى در حكم مسافر
است و بايد روزه خود را افطار كند چون مجموع رفتن و آمدن مى شود هشت
فرسخ و اين مقدار هم حد سفر شرعى است.
مسأله 2 - هر گاه كسى از محلى كه ظهر شده و نماز را در آنجا
خوانده است با هواپيماى سريع السير به محل ديگر كه هنوز ظهر نشده است
برود، ظاهرا نماز ظهر و عصر ديگرى بر او واجب نيست، و چنانچه در اين
فرض در هيج كدام از اين دو محل نماز نخواند تنها يك قضاى ظهر و عصر
كافى است، و نيز در همين فرض چنانچه در محل اول نماز ظهر را نخواند
وقتى كه در محل دوم يم خواهد نماز را بخواند گرچه در محل دوم وقت باقى
است اما وقت آن در محل اول گذشته است بايد به نيت اداء نماز را بخواند
نه قضاء.
مسأله 3 - هر گاه پيش از غروب آفتاب از محلى با هواپيما و يا قمر
مصنوعى طورى حركت كند كه به هر منطقه اى در بيست و چهار ساعت برسد
آفتاب در آنجا غروب نكرده باشد، نماز مغرب و عشاء بر او واجب نخواهد بود.
518

مسأله 4 - هر گاه آدمى از محلى كه رؤيت هلال رمضان در آنجا شده و به
قصد اول ماه روزه گرفته مسافرت كند و قبل از ظهر به محلى رسيد كه مى خواهد
ده روز در آنجا بماند و يا وطن اوست ولى در آنجا اول رمضان ثابت نشده است
در صورتى كه چيزى مخورده باشد بايد روزه را نگهدارد، و چنانچه از محلى كه
رؤيت هلال شوال شده به جايى مسافرت كند كه در آنجا هنوز اول ماه ثابت نشده
است افطار واجب است.
نماز و روزه اهالى قطبين
بعض از مناطق كره زمين است كه شش ماه شب است و شش ماه روز
مانند، دو قطب شمالى و جنوبى كره زمين. در صورتى كه ضرورتى ايجاب
نكند نبايد در چنين مناطقى زندگى كرد ولى در صورت ضرورت و يا بودن
مصلحت بيشترى ناگزير به ماندن شد بارى نماز و روزه يكى از دو راه را بايد
انتخاب نمايد:
1 - اوقات نماز و روزه آنجا را با اوقات مناطق معتدله اى كه نزديكتر به
آنجا است و يا سابقا در آنجا زندگى مى كرده است تطبيق نمايد مثلا با ساعت،
هر وقت فهميد در آن مناطق ظهر شده نماز ظهر و عصر، و هر وقت مغرب شده
نماز مغرب و عشاء، و هر وقت صبح شده نماز صبح بخواند و هر گاه در آنجا ماه
رمضان شد او هم روزه بگيرد و اين كار با بود وسائل امروزى از قبيل راديو
و تلويزيون كار آسانى است.
2 - ملاك را اوقات مناطق معتدله قرار دهد بدون در نظر گرفتن نزديكترين
منطقه نسبت به آنجا. و در انتخاب اوقات مناطق معتدله مخير است مثلا مخير
است ميزان را ايران يا عراق يا حجاز و يا نظائر اينها قرار دهد.
519

احكام راديو و تلويزيون
مسأله 1 - استفاده از راديو در غير از لهو و لعب جايز است، مانند
گوش دادن به اخبار، قرآن سخنرانيهاى عملى و مذهبى اما گوش دادن به ساز
و آواز و برنامه هاى منحرف كنند آن حرام است.
مسأله 2 - خريد و فروش راديو مانعى ندارد ولى كسى كه مى خرد نه تنها
خودش نبايد از لهو و لعب ان استفاده كند، بلكه از ارتكاب خانواده اش نيز
بايد جلو گيرى نمايد.
مسأله 3 - خريد و فروش تلويزيون و كادو دادن آن جائز است، و نيز گوش دادن به
سخنرانيهاى علمى، و مذهبى، و تفريحى، و مسابقات، و برنامه هاى آموزنده آن
جائز است.
ولى گوش دادن به ساز و آواز، و موسيقى، و غناء، و بر نامه هاى منحرف
كننده آن، كه موجب فساة و سوق جامعه به بى بند وبارى و شهوت پرستى
مى شود، جائز نيست، و نيز بايد از نگاه كردن به زنهاى مسلمان بى حجاب و لخت
و عريان اجتناب نمود.
طهارت الكل
الكل بر دو قسم است يك قسم آن را چوب و مانند آن گرفته مى شود كه به
آن الكل صنعتى مى گويند و قسم ديگر آن است كه شارب را تبخير مى كنند و از آن
الكل درست مى كنند و او را الكل طبى و جوهر الخمر مى گويند.
الكل صنعتى پاك است زيرا اگر چه خمر نجس است و مايعات مسكر ديگر
با احتياط واجب نيز نجس است، و همين الكل در صورتى كه مقدارى آب با آن
مخلوط شود مست كننده است و اصولا عامل مست كنند ه در همه مسكرات همين
520

ماده الكلى است كه اگر به نحوى اين ماده از خمر گرفته شود از حالت
مست كنندگى بيرون مىآيد، اما چون الكل سم است و قابل خوردن نيست
و گويا فعليت پيدا كردن اسكار الكل با مخلوط شدن با آب است و مست كنندگى آن
فعلين ندارد جز با آب از اين رو حكم به طهرات آن مى شود به علاوه دليل
نجاست مسكرات از الكل انصراف دارد.
الكل طبى و جوهر الخمر نيز بعيد نيست كه پاك باشد بلكه اقوى پاك بودن
است زيرا با تبخير خمر نجاست خمرى از بخار مى رود بارى اينكه بخار در نظر
عرف موضوع ديگرى است و غير از خود خمر است و خود آن بخار هم كه معلوم
نيست مست كننده باشد بنا بر اين محكوم به طهارت خواهد بود.
و بر اين حساب دواهايى كه از خارج وارد مى شود و گفته مى شود اغلب
آنها با مقدار كمى الكل مخلوط است همه آنها محكوم به طهارت است و جايز
است خوردن آنها، و همچنين آمپولهايى كه زده مى شود قبلا و يا بعدا موضع آن را
با الكل ضد عفونى مى كنند چنانچه در آن موضع خون نيامده باشد به خاطر الكل
تطهير موضع لازم نيست.
مسأله 1 - خريد و فروش تمام اقسام الكل جايز است و اشكالى ندارد.
حكم تصوير و عكس گرفتن
از جمله كارهاى متعارف اين زمان عكس گرفتن با دستگاه عكاسى، اينك
حكم تصوير و عكس بردارى را در ضمن مسائلى ذيلا بيان مى نماييم،
مسأله 1 - درست كردن مجسمه صاحب روح مانند انسان حرام است
ولى نگاه داشتن آن حرام نيست و خريد و فروش آن راى تزيين و غيره جايز
و صحيح است. مسأله 2 - تصويرى كه داراى بر آمدگى نباشد مانند نقش بر ديوار جايز
521

است و اشكالى ندارد.
مسأله 3 - عكس گرفتن با دستگاه عكاسى جايز است و شغل عكاسى
و همچنين اجازه دادن براى عكس گرفتن نيز بى اشكال است.
مسأله 4 - خريد و فروش عكس نيز اشكالى ندارد.
مسأله 5 - نگاه كردن به عكس شخص نامحرم مخصوصا اگر آشنا باشد
بنا بر احتياط غير لزومى ترك شود، و در صورتى كه نگاه كردن به قصد لذت بردن
باشد حرام است.
احكام حق تأليف
گر چه موضوع حق تأليف در زمان ائمه عليهم السلام نبوده و در عصر ما پيدا شده
است، اما حكم آن از كليات و قواعد كليه اى كه از شرع مطهر رسيده است كاملا
روشن مى باشد و اصلا معنى كامل بودن دين اسلام همين است كه تا روز قيامت
هر موضوعى پيدا شود حكم آن در تحت يك عنوان كلى بيان شده است و منظور
امام عليه السلام كه فرموده است: بر ما است القاء قواعد كليه و بر شما است استخراج
احكام موارد خاصه نيز همين مى باشد.
مسأله 1 - كسى كه چيزى تأليف مى كند آن چيز محصول زحمت و نتيجه
كار او است، و تنها او مالك آن كار است، و حق دارد ديگران را از تصرف در آن كه
عبارت از تكثير نسخه و طبع است منع نمايد، و در صورت منع، تصرف در آن
جايز نخواهد بود و تصرف در آن به نگاه كردن و گوش دادن به آن نيست تا گفته
شود تكثير نسخه و تجديد طبع تصرف در نتيجه كار او نمى باشد.
مسأله 2 - بهره‌مند شدن از نوشته هاى ديگران از راه مطالعه و گوش دادن
و نظائر آن كه تصرف در آن بشمار نمى رود جايز است اگر چه مؤلف ناراضى
باشد و از ان منع نمايد.
522

مسأله 3 - اگر بدون رضايت شخصى كتاب او را طبع كنند، كتابهاى طبع
شده ميان مؤلف و متصدى چاپ مشترك است و به نسبت مالك انها مى باشند،
و همچنين است اگر با رضايت او باشد ولى مقدار حق تأليف تعيين نشده باشد.
مسأله 4 - حق تأليف را مى شود به كسى واگذار كرد و در مقابل آن پولى
گرفت اما نه به عنوان خريد و فروش بلكه به شكل مصالحه، هبه معوضه، اباحه
به عوض و امثال اينها.
حق امتياز نشر اخبار
از جمله مسائل تازه در آمد اين است كه دولتها حق امتياز نشر اخبار را در
عوض پولى به شخص يا مؤسسه خاصى واگذار مى كنند كه ديگران پيش از آنها
و يا بدون اجازه آنها حق نشر خبر نداشته باشند و در صورت تخلف بايد
مجازات قانونى شوند.
به نظر ما دولت چنين حقى را دارد، نهايت آنكه بايد به شكل خريد و فروش
نباشد، بلكه به شكل مصالحه يا اباحه به عوض و امثال اينها باشد و كسى كه اين
حق از طرف دولت به او واگذار شده است مالك آن مى شود، و چنانچه ديگرى
آن را با زودتر منتشر نمودن ضايع نمايد حق اخذ خسارت از او را دارد و هر گاه
دولت هم او را جريمه نمايد بايد به كسى كه اين حق به او تعلق دارد بپردازد.
مسابقات ورزشى و
گرچه يك سلسله مسابقاتى از قبيل: اسب دوانى، تيراندازى و. از دير باز
رواج داشته و احكام انها نيز در كتب فقهى تحت عنوان (سبق ورمايه) بيان شده
است ولى يك سلسله مسابقاتى ديگر از قبيل، بكس زدن، فوتبال، پينك پنك و
523

كاملا تازه در آمده اند و ما احكام آنها را ضمن مسائلى ذيلا توضيح مى دهيم:
مسأله 1 - كارى كه مسابقه با آن صورت مى گيرد هر گاه از نوع كارهايى
باشد كه بيم آن مى رود موجب هلاكت نفس و يا تلف عضو گردد مانند بكس زدن
و امثال آن چنين مسابقه ايى بدون شك حرام است و چنانچه مستلزم آنها نباشد
چه موجب تقويت جسم و روح، يا تقويت مجتمع اسلامى باشد و چه صرفا
به خاطر تفريح باشد رد هر دو صورت جايز و انجام آن مانعى نخواهد داشت.
مسأله 2 - مسابقه با عوض در غير مواردى كه در كتاب (سبق ورمايه)
بيان شده است جايز نيست و معامله هم باطل است. مسأله 3 - جايزه اى كه مؤسسه تربيت دهنده مسابقه به مسابقه دهنده
مى دهد حلال است در صورتى كه اصل مسابقه جايز باشد.
حكم نماز در كرات ديگر
كسى كه به كره ماه مى رود از لحاظ نماز بايد به ترتيب زير نماز بخواند:
از آنجا كه قبله عبارت است از كعبه و كعبه هم تنها آن ساختمان مخصوص
نيست بلكه موازات آن از بالا و پايين تا اعماق آسمانها و دل زمين است از اين رو
در كره ماه هم بايد به موازات همان منطقه نماز بخواند و چنانچه نتواند موازات
آن منطقه را پيدا كند هر منطقه اى را كه گمان دارد قبله در آن سمت باشد بايد
به سوى آن نماز بخواند و هر گاه به هيچ طرف گمان نداشته باشد به يك طرف نماز بخواند كافى است.
524