الكتاب: توضيح المسائل (فارسي)
المؤلف: السيد الگلپايگاني
الجزء:
الوفاة: ١٤١٤
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة: الثالثة والسبعون
سنة الطبع: ٢١ رمضان المبارك ١٤١٣
المطبعة: باقري
الناشر: دار القرآن الكريم - قم المشرفة - ايران
ردمك:
ملاحظات:

توضيح المسائل
مطابق با فتاواى
زعيم عظيم الشأن جهان تشيع
حضرت آية الله العظمى آقاى حاج سيد محمد رضا موسوى گلپايگانى مدظله العالى
1

مسائلى را كه انسان غالبا به آنها
احتياج دارد واجب است ياد بگيرد
(مسأله 11)
2

توضيح المسائل
مطابق با فتاواى
مرجع عظيم الشأن جهان تشيع
حضرت آية الله العظمى آقاى حاج سيد محمد رضا موسوى گلپايگانى
مدظله العالى
ناشر: دار القرآن الكريم - ايران، قم - صندوق پستى 151 - تلفن 33078
چاپ هفتاد و سوم 21 رمضان المبارك 1413 - اسفند ماه 1371
چاپخانه: باقرى، 508 صفحه وزيرى
تيراژ: 10000 جلد
قيمت: با جلد زركوب 2600 ريال
با جلد شميز 1800 ريال
اين نسخه مشروط بر عدم فيلم بردارى و تكثير فروخته شد.
كليه حقوق در انحصار دار القرآن الكريم مىباشد.
3

بسم الله الرحمن الرحيم
عمل به اين رساله شريفه توضيح المسائل
مجزى و مبرئ ذمه است انشاء الله تعالى
محمد رضا الموسوي الگلپايگاني
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام على خير خلقه
محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين إلى
يوم الدين
احكام تقليد
مسأله 1 - عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، و نمىتواند در اصول
دين تقليد نمايد، يعنى بدون دليل گفته كسى را قبول كند. ولى اگر از گفته غير
به عقايد دينى يقين پيدا كند در حكم به مسلمان بودن او كافى است و در احكام دين بايد
يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل بدست آورد، يا از مجتهد تقليد كند،
يعنى بدستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طورى بوظيفه خود عمل نمايد، كه يقين
كند، تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده‌اى از مجتهدين عملى را حرام
4

مىدانند، وعده ديگر مىگويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را
بعضى واجب و بعضى مستحب مىدانند، آن را بجا آورد. پس كسانى كه مجتهد نيستند
و نمىتوانند به احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقليد نمايند.
مسأله 2 - تقليد در احكام ياد گرفتن فتواى مجتهد است با التزام به عمل به آن
و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و حلال زاده و
زنده و عادل باشد. و عادل كسى است كه با ملكه عدالت كارهائى را كه بر او واجب
است بجا آورد و كارهائى را كه بر او حرام است ترك كند، و ملكه عدالت عبارتست
از حالتى كه وادار كند انسان را با طاعت و ترك معصيت و نشانه آن اين است كه اگر از
اهل محل يا همسايگان او يا كسانى كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، خوبى
او را تصديق نمايند و مجتهدى كه انسان از او تقليد مىكند - در صورت علم به مخالفت
فتواى او با فتواى غير - بنابر احتياط واجب بايد غير، اعلم از او نباشد مگر آن كه
فتواى غير اعلم موافق با احتياط باشد و اعلم يعنى كسى كه در فهميدن حكم خدا از
تمام مجتهدهاى زمان خود استادتر باشد.
مسأله 3 - مجتهد و اعلم را از سه راه مىتوان شناخت اول - آن كه خود
انسان يقين كند، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
دوم - آن كه دو نفر عالم عادل، كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند،
مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با
گفته آنان مخالفت ننمايند سوم - آنكه عده‌اى از اهل علم كه مىتوانند مجتهد و اعلم
را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مىشود، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى
را تصديق كنند.
مسأله 4 - اگر شناختن اعلم مشكل باشد مىتواند از كسى تقليد كند كه يقين
به اعلم بودن ديگران از او نداشته باشد يا مخالفت فتواى او با فتواى اعلم معلوم نباشد. و
اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان
تقليد كند. ولى چنانچه يكى از آنان پرهيزكارتر باشد بهتر آنست كه از او تقليد كند.
مسأله 5 - بدست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول
5

شنيدن از خود مجتهد. دوم شنيدن از دو نفر عادل سوم شنيدن از كسى كه انسان بگفته
او اطمينان دارد. چهارم ديدن در رساله مجتهد، در صورتى كه انسان بدرستى آن رساله
اطمينان داشته باشد.
مسأله 6 - تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مىتواند
به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد، و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده
جستجو لازم نيست.
مسأله 7 - اگر مجتهد اعلم در مسأله‌اى فتوى دهد، كسى كه از او تقليد مىكند،
بنابر احتياط نمىتواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند ولى اگر فتوى ندهد
و بفرمايد احتياط آنست كه فلانطور عمل شود، مثلا بفرمايد احتياط آنست كه در ركعت
سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه يعنى سبحان الله والحمد لله ولا إله
إلا الله والله اكبر بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط، كه احتياط واجبش مىگويند
عمل كند و سه مرتبه بگويد، يا به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از
مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل نمايد، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند،
مىتواند يك مرتبه بگويد و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مسأله محل تأمل يا
محل اشكال است.
مسأله 8 - اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله‌اى فتوى داده احتياط كند،
مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مىشود،
اگر چه
احتياط آنست كه سه مرتبه بشويند، مقلد او مىتواند در آن مسأله به فتواى او عمل كند و
يك مرتبه بشويد و مىتواند به فتواى مجتهدى كه سه مرتبه شستن را لازم مىداند رفتار كند و
بعنوان احتياط سه مرتبه بشويد.
مسأله 9 - اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مىكند، از دنيا برود بايد از
مجتهد زنده تقليد كند. ولى كسى كه در مسأله‌اى به فتواى مجتهدى عمل كرده يا آن را
ياد گرفته و ملتزم به عمل به آن شده باشد، اگر بعد از مردن آن مجتهد در آن مسأله به فتواى
مجتهد زنده رفتار نكرده باشد، مىتواند در آن مسأله به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته باقى
باشد، اگر چه احتياط مستحب آنست كه به فتواى مجتهد زنده رفتار نمايد.
6

مسأله 10 - اگر در مسأله‌اى به فتواى مجتهدى عمل كند، و بعد از مردن او
در همان مسأله به فتواى مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمىتواند آن را مطابق فتواى
مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد. ولى اگر مجتهد زنده در مسأله‌اى فتوى ندهد،
و احتياط نمايد و مقلد مدتى به آن احتياط عمل كند، دوباره مىتواند به فتواى مجتهدى كه
از دنيا رفته عمل نمايد، مثلا اگر مجتهدى گفتن يك مرتبه سبحان الله والحمد لله ولا
إله إلا الله والله اكبر را در ركعت سوم و چهارم نماز كافى بداند، و مقلد مدتى به اين
دستور عمل نمايد و يك مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده
احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتى به اين احتياط عمل كند سه
مرتبه بگويد دوباره مىتواند به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته برگردد و يك مرتبه بگويد.
مسأله 11 - مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد
بگيرد.
مسأله 12 - اگر براى انسان مسأله‌اى پيش آيد كه فتواى اعلم را نداند اگر
مخالفت فتواى غير اعلم با اعلم معلوم نباشد يا فتواى غير اعلم موافق با احتياط باشد
مىتواند به غير اعلم رجوع كند و مىتواند از روى احتياط. وظيفه خود را انجام دهد.
مسأله 13 - اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد چنانچه فتواى آن
مجتهد عوض شود لازم نيست به او خبر دهد كه فتوى عوض شده ولى اگر بعد از گفتن
فتوى بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد بايد اشتباه را بر طرف كند.
مسأله 14 - اگر مكلف مدتى بدون تقليد عمل كند در صورتى صحيح
است كه مطابق با واقع انجام شده باشد، و اگر عبادى بوده به قصد قربت آن را بجا
آورده باشد و راه بدست آوردن مطابق شدن آن با واقع اين است كه يا بعد علم پيدا كند
كه مطابق با واقع بوده يا آن كه مطابق فتواى مجتهدى كه فعلا وظيفه‌اش تقليد از او است
واقع شده باشد.
7

احكام طهارت
آب مطلق و مضاف
مسأله 15 - آب يا مطلق است يا مضاف: آب مضاف آبيست كه آن را از
چيزى بگيرند: مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزى مخلوط باشد: مثل آبى كه بقدرى
با گل و مانند آن مخلوط شود، كه ديگر به آن آب نگويند و غير اينها آب مطلق است، و
آن بر پنج قسم است: اول آب كر دوم آب قليل سوم آب جارى چهارم آب باران
پنجم آب چاه.
1 - آب كر
مسأله 16 - آب كر مقدار آبيست كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق
آن هر يك سه وجب و نيم است بريزند، آن ظرف را پر كند. و وزن آن از صد و بيست
و هشت من تبريز بيست مثقال كمتر است.
مسأله 17 - اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است
مانند لباس نجس، به آب كر برسد. چنانچه آن آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست را
بگيرد، نجس مىشود. و اگر تغيير نكند نجس نمىشود.
مسأله 18 - اگر بوى آب كر بواسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمىشود.
مسأله 19 - اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو
يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر
باشد تمام آب نجس مىشود و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه بو يا رنگ
يا مزه آن تغيير كرده نجس است.
مسأله 20 - آب فواره اگر متصل به كر باشد، آب نجس را پاك مىكند. ولى
اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد، آن را پاك نمىكند، مگر آن كه چيزى روى فواره
بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بنابر احتياط واجب
بايد آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.
8

مسأله 21 - اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند، آبى كه
از آن چيز مىريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد
و عين نجاست هم در آن نباشد پاك است.
مسأله 22 - اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن به قدر كر نباشد،
چنانچه نجاست به آن برسد نجس مىشود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.
مسأله 23 - آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه،
مثل آب كر است، يعنى نجاست را پاك مىكند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس
نمىشود. و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كر
ندارد.
مسأله 24 - كر بودن آب به دو راه ثابت مىشود: اول - آن كه خود انسان
يقين يا اطمينان پيدا كند دوم - آن كه دو مرد عادل خبر دهند.
2 - آب قليل
مسأله 25 - آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
مسأله 26 - اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد، يا چيز نجس به آن برسد
نجس مىشود. ولى اگر از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز
مىرسد نجس و هر چه بالاتر از آنست پاك مىباشد.
مسأله 27 - آب قليلى كه براى بر طرف كردن عين نجاست روى چيز نجس
ريخته شود و از آن جدا گردد نجس است، و آب قليلى كه بعد از بر طرف شدن عين
نجاست براى آب كشيدن روى آن مىريزند و از آن جدا مىشود و بعد از آن محل پاك
مىشود پاك است، و آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مىشويند با پنج شرط پاك
است.
اول - آن كه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم - نجاستى از خارج
به آن نرسيده باشد سوم - نجاست ديگرى مثل خون با بول يا غائط بيرون نيامده
باشد. چهارم - ذره‌هاى غائط در آب پيدا نباشد. پنجم - بيشتر از مقدار معمول
9

نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
3 - آب جارى
مسأله 28 - آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند
آب چشمه و قنات.
مسأله 29 - آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن
برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.
مسأله 30 - اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا
مزه‌اش بواسطه نجاست تغيير كرده نجس است. و طرفى كه متصل به چشمه است
اگر چه كمتر از كر باشد پاك است. و آبهاى ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا بواسطه
آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك و اگر نه نجس است.
مسأله 31 - آب چشمه‌اى كه جارى نيست ولى طوريست كه اگر از آن
بردارند باز مىجوشد، حكم آب جارى دارد. يعنى اگر نجاست به آن برسد، تا وقتى كه
بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده، پاك است.
مسأله 32 - آبى كه كنار نهر، ايستاده و متصل به آب جارى است، حكم آب
جارى دارد.
مسأله 33 - چشمه‌اى كه مثلا در زمستان مىجوشد و در تابستان از جوشش
مىافتد فقط وقتى كه مىجوشد حكم آب جارى دارد.
مسأله 34 - آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه
به خزينه‌اى كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جاريست.
مسأله 35 - آب لوله‌هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مىريزد اگر
متصل به كر باشد مثل آب جاريست.
مسأله 36 - آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمىجوشد، چنانچه
كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مىشود اما اگر از بالا با فشار به پائين بريزد،
چنانچه نجاست به پائين آن برسد بالاى آن نجس نمىشود. و اگر فشار از پائين به بالا هم
باشد مثل فواره اگر به بالاى آن چيز نجسى برسد پائين آن نجس نمىشود.
10

4 - آب باران
مسأله 37 - اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه
باران ببارد، جائى كه باران به آن برسد پاك مىشود. و در فرش و لباس و مانند اينها فشار
لازم نيست. ولى باريدن دو سه قطره فائده ندارد، بلكه بايد طورى باشد كه بگويند
باران مىآيد.
مسأله 38 - اگر باران به عين نجس ببارد و بجاى ديگر ترشح كند، چنانچه
عين نجاست همراه آن نباشد، و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است. پس
اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذره‌هاى خون در آن باشد، يا آن كه بو يا
رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس مىباشد.
مسأله 39 - اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا
وقتى باران به بام مىبارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مىريزد پاك است و
بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مىريزد، به چيز نجس رسيده است، نجس
مىباشد.
مسأله 40 - زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مىشود. و اگر باران
بر زمين جارى شود و در حال باريدن بجاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز
پاك مىكند.
مسأله 41 - خاك نجسى كه بواسطه باران گل شود و علم به رسيدن باران
به وصف اطلاق به تمام اجزاء آن حاصل شود پاك است ولى حصول علم به آن مشكل
است.
مسأله 42 - هر گاه آب باران در جائى جمع شود، اگر چه كمتر از كر باشد
چنانچه موقعى كه باران مىآيد، چيز نجسى را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزه
نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مىشود.
مسأله 43 - اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد و در
حال باريدن به زمين نجس برسد، فرش نجس نمىشود و زمين هم پاك مىگردد.
11

مسأله 44 - اگر آب باران يا آب ديگر در گودالى جمع شود و كمتر از كر
باشد پس از قطع شدن باران به رسيدن نجاست به آن نجس مىشود.
5 - آب چاه
مسأله 45 - آب چاهى كه از زمين مىجوشد، اگر چه كمتر از كر باشد
چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده
پاك است ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، مقدارى كه در
كتابهاى مفصل گفته شده از آب آن بكشند.
مسأله 46 - اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير
دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، بنابر احتياط واجب موقعى پاك مىشود كه
با آبى كه از چاه مىجوشد مخلوط گردد.
احكام آبها
مسأله 47 - آب مضاف كه معنى آن گفته شد، چيز نجس را پاك
نمىكند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 48 - آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذره‌اى نجاست به آن برسد
نجس مىشود، ولى چنانچه از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز
نجس رسيده نجس و مقدارى كه بالاتر از آنست پاك مىباشد. مثلا اگر گلاب را از
گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه بدست رسيده نجس، و آنچه بدست نرسيده
پاك است. و همچنين اگر مثل فواره از پائين به بالا با فشار بيرون آيد پائين بواسطه
نجس شدن بالا نجس نمىشود.
مسأله 49 - اگر آب مضاف نجس طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود
كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مىشود.
مسأله 50 - آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب
مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مىكند، وضو و غسل هم با آن صحيح است و
آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعنى چيز
12

نجس را پاك نمىكند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 51 - آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه
قبلا مطلق يا مضاف بوده نجاست را پاك نمىكند وضو و غسل هم با آن باطل است
ولى اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن
نمىشود.
مسأله 52 - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه
آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى باشد نجس مىشود. ولى اگر بو يا رنگ يا مزه
آب، بواسطه نجاستى كه بيرون آبست عوض شود مثلا مردارى كه پهلوى آبست بوى آن را
تغيير دهد نجس نمىشود.
مسأله 53 - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا
مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن ببارد، يا باد
باران را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان در حال باريدن در آن جارى شود و تغيير آن
از بين برود پاك مىشود. ولى بنابر احتياط واجب بايد آب كر يا جارى يا باران در
حال باريدن با آن مخلوط گردد.
مسأله 54 - اگر چيز نجسى را در كر يا جارى آب بكشند، آبى كه بعد از
بيرون آوردن، از آن مىريزد پاك است.
مسأله 55: آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده باشد يا نه محكوم به طهارت
است و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه محكوم به نجاست است.
مسأله 56 - نيمخورده سگ و خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام است و
نيمخورده حيوانات حرام گوشت، پاك و خوردن آن مكروه مىباشد.
احكام تخلى
(بول و غائط كردن)
مسأله 57 - واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر، عورت خود را از
كسانى كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از ديوانه و
13

بچه‌هاى مميز كه خوب و بد را مىفهمند بپوشاند. ولى زن و شوهر لازم نيست عورت
خود را از يكديگر بپوشانند.
مسأله 58 - لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند و اگر مثلا
با دست هم آن را بپوشاند كافيست.
مسأله 59 - موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه و زانوها
رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مسأله 60 - اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله
باشد و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمىكند. و اگر جلوى بدن او رو به قبله يا پشت
به قبله نباشد احتياط واجب آنست كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.
مسأله 61 - احتياط مستحب آنست كه طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه
احكام آن بعدا گفته مىشود، و موقع تطهير مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله
نباشد.
مسأله 62 - اگر براى آن كه نامحرم او را نبيند، مجبور شود، رو به قبله يا پشت
قبله بنشيند اشكال ندارد و نيز اگر از راه ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت قبله
بنشيند مانعى ندارد.
مسأله 63 - احتياط واجب آنست كه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت
به قبله ننشانند ولى اگر خود بچه بنشيند، جلوگيرى از او واجب نيست.
مسأله 64 - در چهار جا تخلى حرام است اول در كوچه‌هاى بن بست، در
صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند، دوم در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است
سوم در جائى كه براى عده مخصوصى وقف شده است مثل بعضى از مدرسه‌ها. چهارم
روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد.
مسأله 65 - در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مىشود. اول آن كه با
غائط نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد. دوم آن كه نجاستى از خارج به مخرج
غائط رسيده باشد سوم آن كه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد و در
غير اين سه صورت مىشود مخرج را با آب شست و يا بدستورى كه بعدا گفته مىشود با
14

پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.
مسأله 66 - مخرج بول با غير آب پاك نمىشود. و در كر و جارى اگر بعد از
بر طرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافيست ولى با آب قليل بنابر احتياط بايد دو مرتبه
شست و بهتر است سه مرتبه شسته شود
مسأله 67 - اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن
نماند. ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر در دفعه اول طورى شسته
شود كه ذره‌اى از غائط در آن نماند دوباره شستن لازم نيست.
مسأله 68 - با سنگ و كلوخ و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند مىشود
مخرج غائط را تطهير كرد و چنانچه رطوبت كمى داشته باشند كه به مخرج نرسد
اشكال ندارد، ولى سزاوار است از سه دفعه كمتر نباشد اگر چه اقوى آنست كه پاك
مىشود اگر به يك مرتبه يا دو مرتبه مخرج پاكيزه شود.
مسأله 69 - احتياط واجب آنست كه سنگ يا پارچه‌اى كه غائط را با آن
بر طرف مىكنند، سه قطعه باشد و اگر با سه سنگ بر طرف نشود، بايد بقدرى سنگها را
اضافه نمايند تا مخرج كاملا پاكيزه شود، ولى باقيماندن ذره‌هاى كوچكى كه ديده
نمىشود اشكال ندارد.
مسأله 70 - پاك كردن مخرج غائط با چيزهائى كه احترام آنها لازم است
مانند كاغذى كه اسم خدا و پيغمبران بر آن نوشته شده معصيت و حرام است و پاك
شدن مخرج با استنجاء به سرگين و استخوان محل اشكال است.
مسأله 71 - اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه
بعد از بول يا غائط فورا تطهير مىكرده، احتياط واجب آنست كه تطهير نمايد.
مسأله 72 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز، مخرج را تطهير
كرده يا نه، نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند.
استبراء
مسأله 73 - استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول
انجام مىدهند، براى آن كه يقين كنند بول در مجرى نمانده است. و آن داراى
15

اقسامى است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس
شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط
تا بيخ آلت بكشند و بعد، شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن
بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
مسأله 74 - آبى كه گاهى از ملاعبه و بازى كردن از انسان خارج مىشود
و به آن مذى مىگويند پاك است. و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مىآيد و به آن وذى
گفته مىشود، اگر ظاهر محل تطهير شده باشد، پاك است و آبى كه گاهى بعد از بول
بيرون مىآيد و به آن ودى مىگويند، اگر بول به آن نرسيده باشد، پاك است. و
چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود، و شك كند كه بول
است يا يكى از اينها پاك مىباشد.
مسأله 75 - اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون
آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مىباشد و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مىشود.
ولى اگر شك كند استبرائى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه
نداند پاك است يا نه، پاك مىباشد، وضو را هم
باطل نمىكند.
مسأله 76 - كسى كه استبراء نكرده اگر بواسطه آن كه مدتى از بول كردن او
گذشته، يقين يا اطمينان حاصل كند كه بول در مجرى نمانده است و رطوبتى
ببيند و شك كند پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مىباشد، وضو را هم باطل نمىكند.
مسأله 77 - اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از
وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطا غسل
كند، وضو هم بگيرد. ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافيست.
مسأله 78 - براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند
پاك است يا نه پاك مىباشد، وضو و غسل او را هم باطل نمىكند.
مستحبات و مكروهات تخلى
مسأله 79 - مستحب است در موقع تخلى جائى بنشيند كه كسى او را نبيند
16

و موقع وارد شدن به مكان تخلى، اول پاى چپ و موقع بيرون آمدن، اول پاى راست را
بگذارد. و همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند وسنگينى بدن را
بر پاى چپ بيندازد
مسأله 80 - نشستن روبروى خورشيد و ماه در موقع تخلى مكروه است ولى
اگر عورت خود را بوسيله‌اى بپوشاند مكروه نيست. و نيز در موقع تخلى نشستن
روبروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و درب خانه و زير درختى كه ميوه مىدهد و چيز
خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه مىباشد همچنين است حرف
زدن در حال تخلى، ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد مكروه نيست.
مسأله 81 - ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ
جانوران و در آب خصوصا آب ايستاده مكروه است.
مسأله 82 - خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است. و اگر براى بدن
ضرر داشته باشد حرام است.
مسأله 83 - مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از
جماع و بعد از بيرون آمدن منى، بول كند.
نجاسات
مسأله 84 - نجاسات يازده چيز است: اول - بول. دوم - غائط
سوم - منى. چهارم - مردار. پنجم - خون. ششم و هفتم - سگ و خوك. هشتم -
كافر. نهم - شراب. دهم - فقاع. يازدهم - عرق حيوان نجاستخوار كه بنابر
احتياط واجب بايد از آن اجتناب كرد.
1 و 2 - بول و غائط
مسأله 85 - بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دار
يعنى اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مىكند، نجس است و بنابر احتياط
واجب بايد از بول و غائط حيوان حرام گوشتى كه خون آن جستن نمىكند اجتناب
17

كرد، ولى فضله حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.
مسأله 86 - فضله پرندگان حرام گوشت پاك است ولى خوب است
احتياطا از آن اجتناب شود خصوصا در خفاش و مخصوصا نسبت به بول آن.
مسأله 87 - بول و غائط حيوان نجاست خوار نجس است و همچنين است
بول و غائط حيوانى كه انسان آن را وطئ كرده يعنى با آن نزديكى نموده، و گوسفند
بلكه بنابر احتياط لازم هر حيوان حلال گوشتى كه گوشت آن از خوردن شير خوك
محكم شده است.
3 - منى
مسأله 88 - منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است.
4 - مردار
مسأله 89 - مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده
باشد يا به غير دستورى كه در شرع معين شده آن را كشته باشند. و ماهى چون خون جهنده
ندارد، اگر چه در آب بميرد پاك است.
مسأله 90 - چيزهائى از مردار - مثل پشم و مو و كرك و استخوان و
دندان - كه روح نداشته پاك است.
مسأله 91 - اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده
است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است.
مسأله 92 - پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه موقع افتادنشان
رسيده، اگر چه آنها را بكنند پاك است. ولى بنابر احتياط واجب بايد از پوستى كه
موقع افتادنش نرسيده و آن را كنده‌اند اجتناب نمود.
مسأله 93 - تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مىآيد، اگر پوست روى
آن سفت شده باشد، پاك است ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مسأله 94 - اگر بره و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنير
18

مايه‌اى كه در شيردان آنها مىباشد، پاك است. ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مسأله 95 - دواهاى روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارج
مىآورند، اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد، پاك است.
مسأله 96 - گوشت و پيه و چرمى كه در بازار اسلام از دست مسلمانان
گرفته شود پاك است و اگر از دست كافر گرفته شود بنابر احتياط واجب بايد از آن
اجتناب شود مگر آن كه بدانيم از دست مسلمان گرفته و اگر در بازار كفار از دست
كفار بگيرند نجس است مگر آن كه بدانيم از بلاد اسلام بوده و اگر يكى از اينها در
بازار كفار در دست مسلمان باشد احتياط واجب اجتناب از آن است مگر آن كه
مسلمان با آن معامله طهارت كند و احتمال داده شود كه طهارت آن را بدست آورده كه
در اين صورت پاك است.
5 - خون
مسأله 97 - خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد - يعنى: حيوانى كه
اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند - نجس است، پس خون حيوانى كه مانند
ماهى و پشه خون جهنده ندارد پاك مىباشد.
مسأله 98 - اگر حيوان حلال گوشت را بدستورى كه در شرع معين شده
بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش مىماند پاك است، ولى
اگر به علت نفس كشيدن يا بواسطه اين كه سر حيوان در جاى بلندى بوده، خون به بدن
حيوان برگردد، آن خون نجس است و احتياط لازم اجتناب از خون باقيمانده در اجزاء
حرام حلال گوشت است.
مسأله 99 - بنابر احتياط واجب از تخم مرغى كه ذره‌اى خون در آنست بايد
اجتناب كرد. ولى اگر خون در زرده باشد تا پوست نازك روى آن پاره نشده سفيده
پاك مىباشد.
مسأله 100 - خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مىشود، نجس است و
شير را نجس مىكند.
19

مسأله 101 - خونى كه از لاى دندانها مىآيد، اگر بواسطه مخلوط شدن با آب
دهان از بين برود، پاك است، ولى بهتر آنست كه آن را فرو نبرند.
مسأله 102 - خونى كه بواسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست
مىميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، و اگر به آن خون بگويند
نجس است و در اين صورت اگر مشقت ندارد بايد براى وضو و غسل آن را بر طرف
سازند و اگر مشقت دارد بايد اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود بشويند و پارچه
يا چيزى مثل پارچه بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند و احتياطا تيمم هم
بكنند.
مسأله 103 - اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت بواسطه
كوبيده شدن به آن حالت در آمده، پاك است.
مسأله 104 - اگر موقع جوشيدن غذا ذره‌اى خون در آن بيفتد، تمام غذا و
ظرف آن نجس مىشود. و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
مسأله 105 - زردابه‌اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مىشود،
اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك مىباشد.
6 و 7 - سگ و خوك
مسأله 106 - سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مىكنند حتى مو
و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است ولى سگ و خوك دريائى
پاك است.
8 - كافر
مسأله 107 - كافر - يعنى: كسى كه منكر خدا است، يا براى خدا شريك
قرار مىدهد، يا رسالت حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله را
قبول ندارد. نجس است. و نيز كسى كه يكى از ضروريات دين مبين اسلام را منكر
شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است، نجس مىباشد، و اگر نداند احتياطا
20

بايد از او اجتناب كرد.
مسأله 108 - تمام بدن كافر حتى مو و ناخن و رطوبتهاى او نجس است.
مسأله 109 - اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نا بالغ كافر باشند آن بچه هم
نجس است، و اگر يكى از اينها مسلمان باشد بچه پاك است.
مسأله 110 - كسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه پاك مىباشد ولى
اگر اماره‌اى بر اسلام او نباشد و در بلاد اسلام هم نباشد، احكام ديگر مسلمانان
را ندارد، مثلا زن مسلمان نمىتواند با او ازدواج كند و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن
شود.
مسأله 111 - اگر مسلمانى به يكى از دوازده امام عليهم السلام دشنام دهد،
يا به آنان دشمنى داشته باشد، نجس است.
9 - شراب
مسأله 112 - شراب و هر چيزى كه انسان را مست مىكند، چنانچه به خودى
خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد اگر چه چيزى
در آن بريزند كه روان شود پاك است.
مسأله 113 - الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب و ميز و صندلى و
مانند اينها به كار مىبرند، اگر انسان نداند كه مست كننده است و يا نداند كه آن را ابتدا
از چيز مست كننده روان درست كرده‌اند، پاك است،
مسأله 114 - اگر انگور و آب انگور به خودى خود، يا بواسطه پختن جوش
بيايد پاك است ولى خوردن آن حرام است و آنچه به آتش جوش آمده اگر به آتش دو
ثلث آن كم شود حلال مىشود و آنچه به غير آتش جوش آمده به سركه شدن حلال مىشود.
مسأله 115 - خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايند پاك و
خوردن آنها حلال است. اگر چه احتياط غير لازم آنست كه از آنها اجتناب كنند.
10 - فقاع
مسأله 116 - فقاع كه از جو گرفته مىشود و به آن آب جو مىگويند نجس
21

است، ولى آبى كه بدستور طبيب از جو مىگيرند و به آن ماء الشعير مىگويند، پاك
مىباشد.
11 - عرق حيوان نجاستخوار
مسأله 117 - بنابر احتياط واجب بايد از عرق شتر نجاستخوار و هر حيوانى كه
به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد
مسأله 118 - عرق جنب از حرام پاك است چه در حال جماع بيرون
آيد يا بعد از آن، از مرد باشد يا از زن از زنا باشد يا از لواط يا از وطئ و نزديكى
كردن با حيوانات يا استمناء (و استمناء آنست كه انسان با خود كارى كند كه منى از او
بيرون آيد) لكن بنابر احتياط واجب با بدن يا لباسى كه آلوده به آن است نمىشود نماز
خواند
مسأله 119 - اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن حرام است مثلا در روزه
ماه رمضان، با زن خود نزديكى كند، بنابر احتياط واجب نبايد با بدن و لباسى كه
آلوده به آن عرق است نماز بخواند
مسأله 120 - اگر جنب از حرام عوض غسل تيمم نمايد و بعد از تيمم عرق
كند، تا عذر او باقى است عرق او پاك است.
مسأله 121 - اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى
كند احتياط واجب آنست كه با لباس يا بدن آلوده به عرق خود نماز نخواند و اگر اول از
حلال جنب شده و بعد از حرام، نماز خواندن با آن مانع ندارد.
راه ثابت شدن نجاست
مسأله 122 - نجاست هر چيز از سه راه ثابت مىشود: اول - آن كه خود
انسان يقين يا اطمينان كند چيزى نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس
است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد. بنابر اين غذا خوردن در قهوه خانه‌ها
و مهمانخانه‌هائى كه مردمان لا ابالى و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات نمىكنند در
آنها غذا مىخورند، اگر انسان يقين يا اطمينان نداشته باشد، غذائى را كه براى او
آورده‌اند نجس است، اشكال ندارد دوم - آن كه كسى كه چيزى در اختيار او است
22

بگويد آن چيز نجس است، مثلا همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد: ظرف يا چيز
ديگرى كه در اختيار او است، نجس مىباشد. سوم - آن كه دو مرد عادل بگويند چيزى
نجس است. و نيز اگر يك نفر عادل هم بگويد چيزى نجس است بنابر احتياط لازم
بايد از آن چيز اجتناب كرد.
مسأله 123 - اگر بواسطه ندانستن مسأله، نجس بودن و پاك بودن چيزى را
نداند مثلا نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر با
اين كه مسأله را مىداند، چيزى را شك كند پاك است يا نه مثلا شك كند آن چيز خون
است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان پاك مىباشد و تحقيق لازم نيست
مسأله 124 - چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه. نجس
است و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است و اگر هم بتواند نجس
بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست تفحص و تحقيق كند.
مسأله 125 - اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها
استفاده مىكند نجس شده و نداند كدام است بايد از هر دو اجتناب كند، ولى اگر مثلا
نمىداند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه هيچ از آن استفاده نمىكند و مال ديگرى
است، از لباس خودش هم لازم نيست اجتناب نمايد.
راه نجس شدن چيز پاك
مسأله 126 - اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها
به طورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد چيز پاك نجس مىشود و اگر ترى بقدرى
كم باشد كه به ديگرى نرسد، چيزى كه پاك بوده نجس نمىشود.
مسأله 127 - اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو
يا يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمىشود.
مسأله 128 - دو چيزى كه انسان نمىداند كدام پاك و كدام نجس است
، اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد نجس نمىشود.
مسأله 129 - زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد هر
23

قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مىشود و جاهاى ديگر آن پاك است و همچنين
است خيار و خربزه و مانند اينها.
مسأله 130 - هر گاه شيره و روغن و مانند اينها طورى باشد كه اگر مقدارى
از آن را بردارند جاى آن خالى نمىماند همين كه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس
مىشود. ولى اگر طورى باشد كه جاى آن در موقع برداشتن خالى بماند، اگر چه بعد
پر شود، فقط جائى كه نجاست به آن رسيده نجس مىباشد. پس اگر فضله موش در آن
بيفتد جائى كه فضله افتاده نجس و بقيه، پاك است.
مسأله 131 - اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است
بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند چنانچه انسان بداند نجاست
همراه آن حيوان بوده. چيز پاك نجس مىشود و اگر نداند پاك است.
مسأله 132 - اگر جائى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا
بجاى ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مىشود.
مسأله 133 - اخلاطى كه از بينى يا گلو مىآيد، اگر خون داشته باشد،
جائى كه خون دارد نجس و بقيه آن پاك است. پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد،
مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده، نجس است و محلى
را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه، پاك مىباشد.
مسأله 134 - اگر آفتابه‌اى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس
بگذارند در حالى كه آب از آن بيرون مىآيد آب داخل آفتابه نجس نمىشود ولى در
حالى كه آب از آن بيرون نمىآيد و آب نجس كه در زير آن جمع شده بواسطه سوراخ
متصل به آب داخل آفتابه باشد آب داخل آن هم نجس مىشود.
مسأله 135 - اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى كه بعد
از بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است پس اگر سوزن و چاقو و مانند اينها در
بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و همچنين
است آب دهان و بينى اگر در داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده
نباشد.
24

احكام نجاسات
مسأله 136 - نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود
بايد فورا آن را آب بكشند.
مسأله 137 - اگر جلد قرآن نجس شود در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد
بايد آن را آب بكشند.
مسأله 138 - گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن
عين نجس خشك باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روى آن، واجب مىباشد.
مسأله 139 - نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن باشد
حرام است. و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند، يا بواسطه تراشيدن و مانند آن
كارى كنند كه از بين برود.
مسأله 140 - دادن قرآن به كافر حرام، و گرفتن قرآن از او واجب است.
مسأله 141 - اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است، مثل كاغذى
كه اسم خدا يا پيغمبر عليه السلام يا امام عليه السلام بر آن نوشته شده، در مستراح
بيفتد بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد، واجب است. و اگر
بيرون آوردن آن ممكن نباشد. بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده
است. و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد تا
وقتى كه يقين نكرده‌اند به كلى از بين رفته به آن مستراح نروند.
مسأله 142 - خوردن و آشاميدن عين نجس مثل مردار و شراب و خورانيدن آن
حتى به اطفال، حرام است بلكه بايد طفل را از خوردن آن منع نمايند، و خوردن و
آشاميدن چيزى كه نجس شده و خورانيدن آن به اشخاص بالغ و همچنين خورانيدن
متنجسى كه ضرر دارد به اطفال، حرام است و با عدم ضرر هم احتياط مستحب ترك
خورانيدن به اطفال است.
مسأله 143 - فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مىشود آن را آب كشيد اگر
نجس بودن آن را به طرف بگويند اشكال ندارد.
25

مسأله 144 - اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مىخورد يا با لباس
نجس نماز مىخواند، لازم نيست به او بگويد.
مسأله 145 - اگر جائى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا
لباس يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مىشوند با رطوبت بجاى نجس رسيده است
بنابر احتياط لازم بايد به آنان بگويد.
مسأله 146 - اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است،
بايد به مهمانان بگويد. اما اگر يكى از مهمانان بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر
دهد. ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه ممكن است بواسطه نجس بودن آنان
خود او هم نجس شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
مسأله 147 - اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه صاحبش
آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى و طهارت واقعى است استعمال مىكند مثل وضو
و غسل احتياط واجب آنست كه نجس شدن آن را به او بگويد و اگر در كارى كه شرط آن
طهارت ظاهرى است استعمال مىكند مثل لباس نمازگزار، گفتن به او واجب نيست
اگر چه مطابق با احتياط است.
مسأله 148 - اگر بچه‌اى كه تكليفش نزديك است، به پاك بودن يا نجس
بودن چيزى كه در دست خودش مىباشد خبر دهد، پذيرفته است و اگر به پاكى يا نجس
بودن چيزى كه در دست او نيست خبر دهد، گفته‌اش پذيرفته نيست.
مطهرات
مسأله 149 - مطهرات (پاك كننده‌ها) يازده چيز است.
اول آب. دوم زمين. سوم آفتاب. چهارم استحاله. پنجم كم شدن دو سوم
آب انگور بنابر قول به نجاست آن و گذشت كه به جوش آمدن نجس نمىشود ششم
انتقال. هفتم اسلام. هشتم تبعيت. نهم بر طرف شدن عين نجاست. دهم استبراء
حيوان نجاست خوار. يازدهم غائب شدن مسلمان. و احكام اينها بطور تفصيل در
مسائل آينده گفته مىشود.
26

1 - آب
مسأله 150 - آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مىكند: اول آن كه مطلق
باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد چيز نجس را پاك نمىكند. دوم آن كه
پاك باشد. سوم آن كه وقتى چيز نجس را مىشويند، آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا
مزه نجاست هم نگيرد، چهارم آن كه بعد از آب كشيدن چيز نجس عين نجاست در آن
نباشد و پاك شدن چيز نجس با آب قليل يعنى آب كمتر از كر شرطهاى ديگرى هم
دارد كه بعد گفته مىشود.
مسأله 151 - ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست و در كر و جارى
يك مرتبه كافيست، ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف، آب يا چيز روان
ديگرى خورده، بايد اول با خاك پاك، خاكمال كرد و بعد يك مرتبه در كر يا جارى يا
دو مرتبه با آب قليل شست. و همچنين ظرفى را كه آب دهان سگ در آن ريخته بنابر
احتياط واجب بايد پيش از شستن، خاكمال كرد.
مسأله 152 - اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن زده تنگ باشد و نشود آن
را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد پارچه به چوبى بپيچند و بتوسط
آن، خاك را به آن ظرف بمالند، و اگر ممكن نيست بايد خاك را در آن بريزند و بشدت
حركت دهند تا به همه آن ظرف برسد.
مسأله 153 - ظرفى را كه خوك بليسد يا از آن چيز روانى به خورد، با آب
قليل بايد هفت مرتبه شست و در كر و جارى يك مرتبه كافيست، و لازم نيست آن را
خاكمال كنند، اگر چه احتياط مستحب آنست كه خاكمال شود.
مسأله 154 - اگر ظرفى را كه به شراب نجس شده، با آب قليل مثل ساير
ظرفها آب بكشند، پاك مىشود ولى مستحب است كه آن را هفت مرتبه بشويند.
مسأله 155 - كوزه‌اى كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرو
رفته اگر در آب كر يا جارى بگذارند، به هر جاى آن كه آب برسد پاك مىشود. و اگر
بخواهند باطن آن هم پاك شود بايد بقدرى در آب كر يا جارى بماند كه آب به تمام آن
فرو رود.
27

مسأله 156 - ظرف نجس را با آب قليل دو جور مىشود آب كشيد. يكى
آن كه سه مرتبه پر كنند و خالى كنند، ديگر آن كه سه دفعه قدرى آب در آن بريزند و در
هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند.
مسأله 157 - اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه سه
مرتبه آن را از آب پر كنند و خالى كنند پاك مىشود. و همچنين است اگر سه مرتبه از
بالا آب در آن بريزند، بطورى كه تمام اطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبى كه ته آن جمع
مىشود بيرون آورند. و احتياط واجب آنست كه در هر دفعه ظرفى را كه با آن آبها را بيرون
مىآورند آب بكشند.
مسأله 158 - اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند ظاهرش
پاك مىشود.
مسأله 159 - تنورى كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب
در آن بريزند. بطورى كه تمام اطراف آن را بگيرد پاك مىشود. و در غير بول
اگر بعد از بر طرف شدن نجاست يك مرتبه بدستورى كه گفته شد آب در آن بريزند
كافيست. و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود. و بيرون
بياورند، بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.
مسأله 160 - اگر چيز نجس را بعد از بر طرف كردن عين نجاست يك مرتبه
در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مىشود. و در
فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست.
مسأله 161 - اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب
بكشند چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود، در صورتى كه
بول در آن چيز نمانده باشد، يك مرتبه ديگر كه آب روى آن بريزند پاك مىشود، ولى
در لباس و فرش و مانند اينها بايد بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
غساله آبست كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن بيرون آيد. (و غساله آبيست كه
معمولا در وقت شستن و بعد از آن از چيزى كه شسته مىشود، خود به خود يا بوسيله فشار
جدا مىشود)
28

مسأله 162 - اگر چيزى به بول پسر شيرخوارى كه غذا خور نشده و شير
خوك وزن كافره نخورده، نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به تمام
جاهاى نجس آن برسد پاك مىشود، ولى احتياط مستحب آنست كه يك مرتبه ديگر
هم آب روى آن بريزند. و در لباس و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست.
مسأله 163 - اگر چيزى به غير بول نجس شود چنانچه بعد از بر طرف كردن
نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مىگردد. و نيز اگر در
دفعه اولى كه آب روى آن مىريزند تا بعد از بر طرف شدن نجاست آب ريختن را
ادامه دهند بطورى كه پس از زوال نجاست هم آب روى آن بيايد پاك مىشود. ولى
در هر صورت لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
مسأله 164 - اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كر يا جارى
فرو برند، بعد از بر طرف شدن عين نجاست پاك مىشود. و اگر بخواهند آن را با آب قليل
آب بكشند، فشار دادن آن لازم نيست و رسيدن آب مطلق به باطن نخهاى آن كافى
است.
مسأله 165 - اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود،
چنانچه آنها را در ظرفى ريخته و در آب كر يا جارى بگذارند و به قدرى بماند كه
رطوبت آب پاك به باطن آنها تا آن جائى كه رطوبت نجس سرايت كرده برسد بعيد
نيست كه گفته شود همين اندازه در تطهير آنها كافى است به شرط آن كه رطوبت نجس
باطن آنها قبل از تطهير خشك شده باشد
مسأله 166 - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده
يا نه باطن آن پاك است.
مسأله 167 - اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها به غير بول نجس
شده باشد چنانچه آن را در ظرف پاكى بگذارند و بعد از زوال عين نجس، يك مرتبه
آب روى آب بريزند و خالى كنند پاك مىشود و اگر به بول نجس شده بعد از زوال
عين، دو مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك مىشود و اگر به بول نجس شده بعد از زوال
عين، دو مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند، پاك مىشود و ظرف آن هم پاك
مىگردد. ولى اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب
29

بكشند، بايد در هر مرتبه كه آب روى آن مىريزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج
كنند، تا غساله‌اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.
مسأله 168 - لباس نجسى را كه به نيل و مانند آن رنگ شده اگر در آب
كر يا جارى فرو برند و آب پيش از آن كه بواسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن
برسد، آن لباس پاك مىشود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن
بيرون آيد.
مسأله 169 - اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند، و بعد مثلا لجن آب در
آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيرى از رسيدن آب كرده، آن لباس پاك
است.
مسأله 170 - اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خورده گل يا اشنان
در آن ديده شود و بداند كه آب مطلق زير آن گل يا اشنان رسيده، پاك است ولى
اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد، ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها
نجس است.
مسأله 171 - هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك
نمىشود. ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون
را از لباس بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مىباشد،
اما چنانچه بواسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره‌اى نجاست در آن چيز مانده نجس است.
مسأله 172 - اگر نجاست بدن را در آب كر يا جارى بر طرف كنند، بدن
پاك مىشود. و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.
مسأله 173 - غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده، اگر آب در دهان
بگردانند و به تمام غذاى نجس برسد، پاك مىشود.
مسأله 174 - اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند بنابر احتياط
واجب، بايد فشار دهند كه غساله آن جدا شود.
مسأله 175 - اگر جائى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند،
اطراف آنجا كه متصل به آنست و معمولا موقع آب كشيدن آنجا نجس مىشود، با
30

پاك شدن جاى نجس پاك مىشود. و همچنين است اگر چيز پاكى را پهلوى چيز نجس
بگذارند و روى هر دو آب بريزند. پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس، روى
همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاك شدن انگشت
نجس، تمام انگشتها پاك مىشود.
مسأله 176 - گوشت و دنبه‌اى كه نجس شده، مثل چيزهاى ديگر آب
كشيده مىشود. و همچنين است اگر بدن يا لباس، چربى كمى داشته باشد كه از
رسيدن آب به آنها جلوگيرى نكند.
مسأله 177 - اگر ظرف يا بدن نجس باشد، و بعد بطورى چرب شود كه
جلوگيرى از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، بايد
چربى را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد.
مسأله 178 - چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست، اگر زير شيرى كه
متصل به كر است يك دفعه بشويند، پاك مىشود و نيز اگر عين نجاست در آن باشد
چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا بوسيله ديگر بر طرف شود و آبى كه از آن چيز
مىريزد بو يا ر رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد، با آب شير پاك مىگردد. اما اگر آبى كه
از آن مىريزد، بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد، بايد بقدرى آب شير روى آن
بريزند تا در آبى كه از آن جدا مىشود بو يا رنگ يا مزه نجاست نباشد.
مسأله 179 - اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه
عين نجاست را از آن بر طرف كرده يا نه، چنانچه موقع آب كشيدن، متوجه بر طرف
كردن عين نجاست بوده، آن چيز پاك است و اگر متوجه بر طرف كردن عين نجاست
نبوده، بايد دوباره آن را آب بكشد.
مسأله 180 - زمينى كه آب در آن فرو نمىرود و از محل نجس هم به محل
ديگر جارى نمىشود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمىگردد مگر آن كه غساله آن را
با پارچه يا ظرف بگيرند ولى زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد - چون آبى كه
روى آن مىريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مىرود - با آب قليل پاك
مىشود.
31

مسأله 181 - زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن
فرو نمىرود، اگر نجس شود با آب قليل پاك مىگردد، ولى بايد بقدرى آب روى آن
بريزند كه جارى شود. و چنانچه آبى كه روى آن ريخته‌اند از سوراخى بيرون رود همه
زمين پاك مىشود و اگر بيرون نرود جائى هم كه آبها جمع مىشود پاك است مگر
آن كه غساله بول باشد كه نجس مىشود. و براى پاك شدن محل غساله كافى است كه
غساله آن را در هر مرتبه بوسيله ظرف يا پارچه بگيرند.
مسأله 182 - اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از
كر هم پاك مىشود.
مسأله 183 - اگر شكر آب شده نجس را قند كنند و در آب كر يا جارى
بگذارند پاك نمىشود.
2 - زمين
مسأله 184 - زمين با سه شرط كف پا و ته كفش نجس را، از نجاستى كه
بواسطه راه رفتن روى زمين نجس حاصل شده، پاك مىكند و در نجاستى كه
از خارج به پا يا ته كفش رسيده، احتياط لازم آنست كه در تطهير آن به راه رفتن روى زمين
اكتفا نكند: اول آن كه زمين پاك باشد. دوم آن كه خشك باشد. سوم آن كه اگر عين
نجس مثل خون و بول، يا متنجس - مثل گلى كه نجس شده - در كف پا و ته كفش
باشد، بواسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين بر طرف شود. و نيز زمين بايد خاك يا سنگ
يا آجر فرش و يا موزائيك و مانند اينها باشد و با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه كف
پا و ته كفش نجس پاك نمىشود.
مسأله 185 - پاك شدن كف پا ته كفش نجس را، از نجاستى كه
بواسطه راه رفتن روى زمين اسفالت و روى زمينى كه با چوب فرش شده، محل اشكال
است.
32

مسأله 186 - براى پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است پانزده قدم يا
بيشتر راه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده قدم يا ماليدن پا به زمين، نجاست بر طرف
شود.
مسأله 187 - لازم نيست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك
هم باشد به راه رفتن پاك مىشود.
مسأله 188 - بعد از آن كه كف پا يا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد،
مقدارى از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مىشود پاك مىگردد.
مسأله 189 - كسى كه با دست و زانو راه مىرود اگر كف دست يا زانوى
او نجس شود، با راه رفتن پاك مىگردد. و همچنين است ته عصا و ته پاى مصنوعى
و نعل چهارپايان.
مسأله 190 - اگر بعد از راه رفتن، بو يا رنگ يا ذره‌هاى كوچكى از
نجاست كه ديده نمىشود، در كف پا يا ته كفش بماند اشكال ندارد. اگر چه احتياط
مستحب آنست بقدرى راه روند كه آنها هم بر طرف شوند.
مسأله 191 - توى كفش و مقدارى از كف پا كه به زمين نمىرسد، بواسطه
راه رفتن پاك نمىشود. و پاك شدن كف جوراب بواسطه راه رفتن محل اشكال
است.
3 - آفتاب
مسأله 192 - آفتاب، زمين و ساختمان و چيزهائى كه - مانند درب و پنجره
در ساختمان به كار برده شده، و همچنين ميخى را كه به ديوار كوبيده‌اند، با پنج شرط
پاك مىكند، اول آن كه چيز نجس بطورى تر باشد، كه اگر چيز ديگرى به آن برسد تر
شود، پس اگر خشك باشد بايد بوسيله‌اى آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند. دوم
آن كه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب، آن را بر طرف كنند. سوم
آن كه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و
مانند اينها بتابد چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمىشود ولى اگر ابر بقدرى
نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال ندارد. چهارم آن كه آفتاب به
33

تنهائى چيز نجس را خشك كند. پس اگر مثلا چيز نجس بواسطه باد و آفتاب
خشك شود، پاك نمىگردد، ولى اگر باد بقدرى كم باشد كه نگويند به خشك
شدن چيز نجس كمك كرده، اشكال ندارد. پنجم آن كه آفتاب مقدارى از بنا يا
ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته، يك مرتبه خشك كند پس اگر يك مرتبه بر
زمين يا ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و دفعه ديگر زير آن را خشك
نمايد، فقط روى آن پاك مىشود و زير آن نجس مىماند.
مسأله 193 - پاك شدن حصير نجس بواسطه آفتاب محل اشكال است
ولى درخت و شاخه و برگ و ميوه آن و گياه‌ها در حال اتصال به زمين بواسطه آفتاب
پاك مىشود.
مسأله 194 - اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه
زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن بواسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن
زمين نجس است و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست
از آن بر طرف شده يا نه، يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه.
مسأله 195 - اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفى كه آفتاب
به آن نتابيده پاك نمىشود.
4 - استحاله
مسأله 196 - اگر جنس چيز نجس بطورى عوض شود كه به صورت چيز
پاكى در آيد پاك مىشود، و مىگويند استحاله شده است. مثل آن كه چوب نجس
بسوزد و خاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولى اگر جنس آن
عوض نشود - مثل آن كه گندم نجس را آرام كنند يا نان بپزند - پاك نمىشود.
مسأله 197 - كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده و
همچنين ذغال چوب نجس، نجس است.
مسأله 198 - چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
مسأله 199 - اگر شراب به خودى خود يا بواسطه آن كه چيزى - مثل سركه
34

و نمك - در آن ريخته‌اند سركه شود، پاك مىگردد.
مسأله 200 - شرابى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، يا
نجاست ديگرى به آن برسد، به سركه شدن پاك نمىشود.
مسأله 201 - سركه‌اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند
نجس است.
مسأله 202 - اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه
بريزند ضرر ندارد و اين بنابر قول به نجاست آنست به جوش آمدن، و گذشت كه اقوى
طهارت است.
5 - كم شدن دو سوم آب انگور
مسأله 203 - آب انگورى كه به آتش جوش آمده اگر آن قدر بجوشد كه
ثلثان شود - يعنى: دو قسمت آن كم شود و يك قسمت آن بماند - پاك مىشود.
ولى اگر به خودى خود جوش بيايد فقط به سركه شدن پاك مىشود و اين حكم بنابر
قول به نجاست عصير است به جوش آمدن و گذشت كه اقوى طهارت است.
مسأله 204 - اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود،
چنانچه باقيمانده آن جوش بيايد نجس نيست ولى خوردن آن حرام است.
مسأله 205 - خوردن آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه حلال
است ولى اگر با آتش جوش بيايد تا انسان يقين نكند كه دو قسمت آن با آتش
كم شده، حلال نمىشود. و اگر به خودى خود جوش آيد تا سركه نشود حلال
نمىشود.
مسأله 206 - اگر مثلا در يك خوشه غوره يك دانه يا دو دانه انگور باشد
چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مىشود، آب غوره بگويند و اثرى از شيرينى انگور
در آن نباشد و بجوشد پاك، و خوردن آن حلال است.
مسأله 207 - اگر يك دانه انگور در چيزى كه به آبش مىجوشد بيفتد و
بجوشد و در آن مستهلك شود، خوردن آن حلال است.
35

مسأله 208 - اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند، بايد كفگيرى را
كه در ديگ جوش آمده زده‌اند در ديگى كه جوش نيامده نزنند و اگر همه جوش
آمده باشد بايد كفگير ديگى را كه ثلثان نشده، در ديگى كه ثلثان شده نزنند و اين
حكم بنابر قول به نجاست عصير است به جوش آمدن ولى گذشت كه نجس نمىشود.
مسأله 209 - چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد
خوردن آن حلال است.
6 - انتقال
مسأله 210 - اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد -
يعنى: حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند - به بدن حيوانى كه
خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود، پاك مىگردد و اين را انتقال
گويند. پس خونى كه زالو از انسان مىمكد - چون خون زالو به آن گفته نمىشود
و مىگويند خون انسان است - نجس مىباشد.
مسأله 211 - اگر كسى پشه‌اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند
خونى كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مىباشد، پاك است و
همچنين است اگر بداند از او مكيده ولى جزء بدن پشه حساب شود، اما اگر
فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه بقدرى كم باشد - كه بگويند خون انسان
است - آن خون نجس مىباشد و اگر بداند كه آن خون را از انسان مكيده و شك
كند كه جزء بدن پشه شده يا نه، احتياط اجتناب از آن است.
7 - اسلام
مسأله 212 - اگر كافر شهادتين بگويد - يعنى بگويد: أشهد أن لا إله
ا لا الله و أشهد أن محمدا رسول الله مسلمان مىشود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و
آب دهان و بينى و عرق او پاك است ولى اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست
به بدن او بوده، بايد بر طرف كند و جاى آن را آب بكشد. بلكه اگر پيش از مسلمان
36

شدن عين نجاست بر طرف شده باشد، احتياط واجب آنست كه جاى آن را آب
بكشد.
مسأله 213 - اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده
باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلكه اگر در بدن
او هم باشد، بنابر احتياط لازم بايد از آن اجتناب كند.
مسأله 214 - اگر كافر شهادتين بگويد، و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا
نه پاك است، بلكه اگر بداند هم كه اعتقاد ندارد تا اظهار كفر نكرده بنابر اقوى پاك است.
8 - تبعيت
مسأله 215 - تبعيت آنست كه چيز نجسى بواسطه پاك شدن چيز نجس
ديگر پاك شود.
مسأله 216 - اگر شراب سركه شود، ظرف آن هم تا جائى كه شراب موقع
جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مىشود. و پارچه و چيزى هم كه معمولا روى آن
مىگذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاك مىگردد ولى اگر پشت ظرف به آن شراب
آلوده شود احتياط واجب آنست كه بعد از سركه شدن شراب از آن اجتناب كنند.
مسأله 217 - ظرفى كه آب انگور در آن جوش مىآيد و چيزهائى كه مانند
كفگير براى پختن آب انگور، به كار مىرود - بنابر قول به نجاست آب انگور جوشان -
بعد از كم شدن دو قسمت آب انگور پاك مىشود ولى گذشت كه آب انگور به جوشيدن
نجس نمىشود.
مسأله 218 - تخته يا سنگى كه روى آن، ميت را غسل مىدهند و
پارچه‌اى كه با آن عورت ميت را مىپوشانند و دست كسى كه او را غسل مىدهد، بعد از
تمام شدن غسل، پاك مىشود.
مسأله 219 - كسى كه چيزى را با دست خود آب مىكشد بعد از پاك شدن
آن چيز دست او هم پاك مىشود.
37

مسأله 220 - اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول
فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته‌اند، جدا شود آبى كه در آن مىماند پاك است.
مسأله 221 - ظرف نجس را كه با آب قليل آب مىشكند، بعد از جدا شدن
آبى كه براى پاك شدن، روى آن ريخته‌اند، آب كمى كه در آن مىماند پاك است.
9 - بر طرف شدن عين نجاست
مسأله 222 - اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب
نجس آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شود، بدن آن حيوان پاك مىشود و همچنين
است باطن بدن انسان مثل توى دهان و بينى. مثلا اگر خونى از لاى دندان بيرون آيد
و در آب دهان از بين برود، آب كشيدن توى دهان لازم نيست ولى اگر دندان عاريه
در دهان نجس شود بنابر احتياط بايد آن را آب بكشند.
مسأله 223 - اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد
چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده آن غذا پاك است. و اگر خون به آن برسد
بنابر احتياط نجس مىشود.
مسأله 224 - مقدارى از لبها و پلك چشم كه موقع بستن، روى هم مىآيد
و نيز جائى را كه انسان نمىداند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود بنابر
احتياط واجب بايد آب بكشد.
مسأله 225 - اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند،
چنانچه طورى آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بريزد، پاك مىشود.
10 - استبراء حيوان نجاستخوار
مسأله 226 - بول و غائط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده،
نجس است و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند - يعنى: تا مدتى كه
38

بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، نگذارند نجاست بخورد و خوراك پاك
بر آن بدهند - و بنابر احتياط مستحب بايد شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را سى
روز و گوسفند را ده روز و مرغابى را هفت يا پنج روز و مرغ خانگى را سه روز، از
خوردن نجاست جلوگيرى كنند و غذاى پاك به آنها بدهند و اگر بعد از اين مدت باز
هم نجاستخوار به آنها گفته شود واجب است تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر
نجاستخوار به آنها نگويند آنها را از خوردن نجاست جلوگيرى نمايند.
11 - غائب شدن مسلمان
مسأله 227 - اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و
فرش در اختيار او است نجس شود و آن مسلمان غائب گردد با شش شرط پاك است:
اول - آن كه آن مسلمان چيزى كه بدن يا لباسش را نجس كرده،
نجس بداند پس اگر
مثلا لباسش به عرق جنب از حرام آلوده شود و آن را نجس نداند، بعد از غائب شدن او
نمىشود آن لباس را پاك دانست.
دوم - آن كه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است.
سوم - آن كه انسان ببيند آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مىكند
مثلا ببيند با آن لباس نماز مىخواند.
چهارم - آن كه آن مسلمان بداند شرط كارى كه با آن چيز انجام مىدهد پاكى است،
پس اگر مثلا نداند كه بايد لباس نمازگزار پاك باشد، و با لباسى كه نجس شده نماز
بخواند، نمىشود آن لباس را پاك دانست.
پنجم - آن كه انسان احتمال دهد آن مسلمان چيزى را كه نجس شده آب كشيده است،
پس اگر يقين داشته باشد كه آب نكشيده، نبايد آن چيز را پاك بداند. و نيز اگر
نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاك دانستن آن چيز محل اشكال
است.
ششم - آن كه بنابر احتياط واجب آن مسلمان بالغ باشد.
39

مسأله 228 - اگر خود انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده
است، يا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چيز پاك است و همچنين اگر كسى كه چيز
نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلمانى چيز نجس را آب كشيده
باشد اگر چه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه، پاك است.
مسأله 229 - كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر
بگويد آب كشيدم و انسان بگفته او اطمينان پيدا كند، آن لباس پاك است.
مسأله 230 - اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا
نمىكند، مىتواند به گمان اكتفا نمايد.
احكام ظرفها
مسأله 231 - ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده، خوردن
و آشاميدن از آن ظرف حرام است و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائى كه بايد با
چيز پاك انجام داد، استعمال كنند بلكه احتياط واجب آنست كه چرم سگ و خوك
و مردار را، اگر چه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.
مسأله 232 - حرام است خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره و استعمال
آنها مطلقا بنابر احتياط واجب، و حرمت نگاهداشتن آنها به قصد ذخيره مالى نه بعنوان
ظرف معلوم نيست اگر چه احوط است.
مسأله 233 - ساختن ظرف طلا و نقره به قصد خوردن و آشاميدن از آن و ساير
استعمالات محرمه و اجرت ساختن آن حرام است.
مسأله 234 - خريد و فروش ظرف طلا و نقره به قصد خوردن و آشاميدن و ساير
استعمالات محرمه و پول و عوضى هم كه فروشنده مىگيرد حرام است.
مسأله 235 - گيره استكان كه از طلا يا نقره مىسازند اگر بعد از برداشتن
استكان، ظرف به آن گفته شود، استعمال آن - چه به تنهائى و چه با استكان - حرام
است و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.
40

مسأله 236 - استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده‌اند
اشكال ندارد.
مسأله 237 - اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند،
چنانچه مقدار آن فلز بقدرى زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند
استعمال آن مانعى ندارد.
مسأله 238 - اگر انسان غذائى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اين كه
چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام مىباشد، در ظرف ديگر بريزد اشكال
ندارد، و اگر به اين قصد نباشد، ريختن غذا از ظرف طلا يا نقره در ظرف ديگر حرام
است. ولى در هر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم مانعى ندارد.
مسأله 239 - استعمال بادگير قليان و غلاف شمشير و كارد و قاب قرآن،
اگر از طلا يا نقره باشد، اشكال ندارد. ولى احتياط واجب آنست كه عطردان و سرمه‌دان
طلا و نقره را استعمال نكنند.
مسأله 240 - استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى اشكال ندارد
مگر براى وضو و غسل، كه در حال ناچارى هم نمىشود از ظرف طلا و نقره استفاده
كرد.
مسأله 241 - استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز
ديگر اشكال ندارد.
وضوء
مسأله 242 - در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر
و روى پاها را مسح كنند.
مسأله 243 - در ازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى جائى كه موى سر بيرون
مىآيد تا آخر چانه شست، و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شست قرار مىگيرد بايد شسته شود، و اگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضوء باطل است. و براى
آن كه يقين كند اين مقدار كاملا شسته شده بايد كمى اطراف آن را هم بشويد.
مسأله 244 - اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم
41

باشد، بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولى تا كجاى صورت خود را مىشويند او هم تا
همانجا را بشويد. و نيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازه
معمول، پيشانى را بشويد.
مسأله 245 - اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه‌هاى
چشم و لب او هست كه نمىگذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا
باشد، بايد پيش از وضو وارسى كند كه اگر هست بر طرف نمايد.
مسأله 246 - اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را به پوست
برساند و اگر پيدا نباشد شستن مو كافيست و رساندن آب به زير آن لازم نيست.
مسأله 247 - اگر شك كند كه پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه،
بنابر احتياط واجب بايد مو را بشويد و آب را به پوست هم برساند.
مسأله 248 - شستن توى بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن
ديده نمىشود واجب نيست، ولى براى آن كه يقين كند از جاهائى كه بايد شسته شود،
چيزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را هم بشويد. و كسى كه نمىدانسته
بايد اين مقدار را بشويد: اگر بداند در وضوهائى كه گرفته مقدار واجب را شسته
نمازهائى كه خوانده صحيح است.
مسأله 249 - بايد صورت و دستها را از بالا به پائين شست و اگر از پائين
به بالا بشويد وضو باطل است.
مسأله 250 - اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى
دست بقدرى باشد كه بواسطه كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود كافيست.
مسأله 251 - بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ
را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.
مسأله 252 - براى آن كه يقين كند آرنج را كاملا شسته بايد مقدارى بالاتر
از آرنج را هم بشويد.
مسأله 253 - كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را تا مچ شسته،
در موقع وضو، بايد تا سر انگشتان را بشويد. و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوى او باطل
42

است.
مسأله 254 - در وضو، شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم
مستحب و مرتبه سوم و بيشتر از آن حرام مىباشد. و اين كه كدام شستن، اول يا دوم يا
سوم است مربوط به قصد كسى است كه وضو مىگيرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اول
مثلا ده مرتبه آب به صورت بريزد، اشكال ندارد و همه آنها شستن اول حساب مىشود،
و اگر به قصد اين كه سه مرتبه بشويد سه مرتبه آب بريزد مرتبه سوم آن حرام است.
مسأله 255 - بعد از شستن هر دو دست، بايد جلوى سر را با ترى آب وضو كه
در دست مانده مسح كند و احتياط واجب آنست كه با دست راست مسح نمايد و نيز
احتياط آن است كه مسح از بالا به پائين باشد اگر چه اقوى جواز مسح از پائين به
بالا است.
مسأله 256 - يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشانيست جاى
مسح مىباشد. و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافيست، اگر چه
احتياط مستحب آنست كه از در ازا به اندازه درازى يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناى
سه انگشت بسته مسح نمايد.
مسأله 257 - لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر
هم صحيح است. ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه‌اى بلند است كه اگر مثلا
شانه كند به صورتش مىريزد، يا بجاى ديگر سر مىرسد، بايد بن موها را مسح كند، يا
فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد. و اگر موهائى را كه به صورت مىريزد يا
به جاهاى ديگر سر مىرسد، جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد. يا بر موى جاهاى
ديگر سر، كه جلوى آن آمده مسح كند باطل است.
مسأله 258 - بعد از مسح سر، بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده روى
پاها را از سر يكى از انگشتها تا برآمدگى روى پا مسح كند و احتياط واجب آن است
كه تا مفصل را هم مسح نمايد.
مسأله 259 - پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافيست ولى بهتر آنست كه
به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد، و بهتر از آن مسح تمام روى پا است.
43

مسأله 260 - احتياط واجب آنست كه در مسح پا، دست را بر سر انگشتها
بگذارد و بعد به روى پا بكشد، نه آن كه تمام دست را روى پا بگذارد و كمى بكشد.
مسأله 261 - در مسح سر و روى پا، بايد دست را روى آنها بكشد و اگر
دست را نگهدارد و سر يا پا را به آن بكشد وضو باطل است. ولى اگر موقعى كه دست را
مىكشد سر يا پا مختصرى حركت كند اشكال ندارد.
مسأله 262 - جاى مسح بايد خشك باشد و اگر بقدرى تر باشد كه رطوبت
كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است. ولى اگر ترى آن بقدرى كم باشد كه
رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مىشود بگويند فقط از ترى كف دست است
اشكال ندارد.
مسأله 263 - اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده باشد،
نمىتواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاء ديگر وضو رطوبت بگيرد
و با آن مسح نمايد.
مسأله 264 - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد احتياط
واجب آنست كه سر را با همان رطوبت مسح كند، و براى مسح پاها از اعضاء ديگر
وضو رطوبت بگيرد.
مسأله 265 - مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است ولى اگر
بواسطه سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را
بيرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد و اگر روى كفش نجس باشد، بايد چيز
پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند. و احتياط واجب آنست كه تيمم هم بنمايد.
مسأله 266 - اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح، آن را آب بكشد
بايد تيمم نمايد.
وضوى ارتماسى
مسأله 267 - وضوى ارتماسى آنست كه انسان صورت و دستها را به قصد
وضو در آب فرو برد يا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بيرون آورد و اگر موقعى كه
44

دستها را در آب فرو مىبرد نيت وضو كند و تا وقتى كه آنها را از آب بيرون مىآورد و
ريزش آب تمام مىشود به قصد وضو باشد وضوى او صحيح است و نيز اگر موقع بيرون
آوردن از آب قصد وضو كند و تا وقتى كه ريزش آب تمام مىشود به قصد وضو باشد
وضوى او صحيح مىباشد.
مسأله 268 - در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پائين
شسته شود، پس اگر وقتى كه صورت و دستها را در آب فرو مىبرد قصد وضو كند، بايد
صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرون
آوردن از آب قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج
بيرون آورد.
مسأله 269 - اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى و بعضى را غير
ارتماسى انجام دهد اشكال ندارد.
دعاهائى كه موقع وضو گرفتن مستحب است
مسأله 270 - كسى كه وضو مىگيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب
مىافتد بگويد:
بسم الله و بالله والحمد لله الذي جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا و موقعى كه
پيش از وضو دست خود را مىشويد بگويد: اللهم اجعلني من التوابين واجعلني من
المتطهرين و در وقت مضمضه - يعنى آب در دهان گرداندن - بگويد: اللهم
لقني حجتي يوم القاك واطلق لساني بذكرك و در وقت استنشاق - يعنى
آب در بينى كردن - بگويد: اللهم لا تحرم على ريح الجنة واجعلني ممن
يشم ريحها وروحها وطيبها و موقع شستن رو بگويد: اللهم بيض وجهي يوم
تسود فيه الوجوه ولا تسود وجهي يوم تبيض فيه الوجوه و در وقت شستن دست
راست بخواند: اللهم اعطني كتابي بيميني والخلد في الجنان بيساري
وحاسبني حسابا يسيرا و موقع شستن دست چپ بگويد: اللهم لا تعطني كتابي
45

به شمالي ولا من وراء ظهري ولا تجعلها مغلولة إلى عنقي واعوذ بك من
مقطعات النيران و موقعى كه سر را مسح مىكند بگويد: اللهم غشني برحمتك
وبركاتك وعفوك و در وقت مسح پا بخواند: اللهم ثبتني على الصراط يوم
تزل فيه الاقدام واجعل سعيي فيما يرضيك عني يا ذا الجلال والاكرام.
شرائط وضوء
شرائط صحيح بودن وضو سيزده چيز است
شرط اول آن كه آب وضو پاك باشد.
شرط دوم - آن كه مطلق باشد.
مسأله 271 - وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان
نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد. و اگر با آن وضو نمازى
هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
مسأله 272 - اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضو ندارد،
چنانچه وقت نماز تنگ است، بايد تيمم كند و اگر وقت دارد، احتياط واجب
آنست كه صبر كند تا آب صاف شود و وضو بگيرد.
شرط سوم - آن كه آب وضو و فضائى كه در آن وضو مىگيرد مباح باشد.
مسأله 273 - وضو با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى
است يا نه، حرام و باطل است. و نيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى
بريزد، چنانچه در غير آنجا نتواند وضو بگيرد، وضوى او باطل مىباشد و اگر در غير آنجا
بتواند وضو بگيرد وضو صحيح است.
مسأله 274 - وضو گرفتن از حوض مدرسه‌اى كه انسان نمىداند آن حوض را
براى همه مردم وقف كرده‌اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتى كه معمولا مردم
از آب آن وضو بگيرند، اشكال ندارد.
مسأله 275 - اگر معلوم باشد كه حوض مسجدى اختصاص به نمازگزار در آن
46

مسجد دارد، كسى كه نمىخواهد در آن مسجد نماز بخواند، نمىتواند در آن حوض وضو
بگيرد ولى اگر اختصاص معلوم نباشد، مىتواند از آن وضو بگيرد خصوصا اگر بطور
معمول كسانى هم كه نمىخواهند در آن مسجد نماز بخوانند، از حوض آن وضو
مىگيرند.
مسأله 276 - وضو گرفتن از حوض تيمچه و مسافرخانه و مانند اينها براى
كسانى كه ساكن آنجاها نيستند، با علم به رضايت صاحبان آنها صحيح است هر چند
علم به رضايت از وضو گرفتن كسانى كه در آنجاها ساكن نيستند و ممانعت نكردن
صاحبان آنها، حاصل شود.
مسأله 277 - وضو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگر چه انسان نداند كه
صاحب آنها راضى است - اشكال ندارد، ولى اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهى
كند احتياط واجب آنست كه با آب آنها وضو نگيرند.
مسأله 278 - اگر فراموش كند آب، غصبى است و با آن وضو بگيرد صحيح
است، ولى كسى كه خودش آب را غصب كرده، اگر غصبى بودن آن را فراموش كند
و وضو بگيرد، بنابر احتياط وضوى او باطل است.
شرط چهارم - آن كه ظرف آب وضو مباح باشد.
شرط پنجم - آن كه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.
مسأله 279 - اگر آب وضو در ظرف غصبى يا طلا و نقره است و غير از آن،
آب ديگرى ندارد بايد تيمم كند، و نمىتواند با آب آنها وضو بگيرد. و اگر آب ديگرى
دارد چنانچه در ظرف غصبى يا طلا و نقره، وضوى ارتماسى بگيرد يا با آنها آب را
به صورت و دستها بريزد، وضوى او باطل است و در صورتى كه با مشت يا چيز ديگر آب را
از آنها بردارد و به صورت و دستها بريزد وضوى او صحيح است، هر چند بواسطه تصرف
در ظرف غصبى معصيت كرده است.
مسأله 280 - بنابر احتياط واجب، بايد در حوضى كه مثلا يك آجر يا يك
سنگ آن غصبى است وضو نگيرد.
مسأله 281 - اگر در صحن يكى از امامان يا امام زادگان كه سابقا قبرستان
47

بوده حوض يا نهرى بسازند. چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان
وقف كرده‌اند. وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
شرط ششم - آن كه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.
مسأله 282 - اگر پيش از تمام شدن وضو، جائى را كه شسته يا مسح كرده
نجس شود، وضو صحيح است.
مسأله 283 - اگر غير از اعضاء وضو جائى از بدن نجس باشد، وضو صحيح
است. ولى اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آنست كه
اول آن را تطهير كند بعد وضو بگيرد.
مسأله 284 - اگر يكى از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند
كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و
نجس بودن آنجا نبوده، وضو باطل است، و اگر مىداند ملتفت بوده، يا شك دارد كه
ملتفت بوده يا نه، وضو صحيح است، و در هر صورت جائى را كه نجس بوده بايد آب
بكشد.
مسأله 285 - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخميست كه خون آن بند
نمىآيد و آب براى آن ضرر ندارد، چنانچه در آب كر يا جارى فرو برد و قدرى فشار
دهد كه خون بند بيايد، بعد به نيت وضو از آب بيرون بياورد وضو صحيح است.
شرط هفتم - آن كه وقت براى وضو و نماز كافى باشد.
مسأله 286 - هر گاه وقت بقدرى تنگ است كه اگر وضو بگيرد، تمام نماز
يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد تيمم كند ولى اگر براى وضو و تيمم
يك اندازه وقت لازم است، بايد وضو بگيرد.
مسأله 287 - كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند، اگر به قصد قربت
يا براى كار مستحبى مثل خواندن قرآن وضو بگيرد، صحيح است و اگر براى خواندن
آن نماز وضو بگيرد، بطورى كه فعلا داعى او بر وضو گرفتن فقط آن نماز باشد،
وضويش باطل است.
شرط هشتم - آن كه به قصد قربت - يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم - وضو بگيرد
48

و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد باطل است.
مسأله 288 - لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند
ولى بايد در تمام وضو متوجه باشد كه وضو مىگيرد. بطورى كه اگر از او بپرسند چه
مىكنى بگويد، وضو مىگيرم.
شرط نهم - آن كه وضو را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد - يعنى اول صورت. و بعد
دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد - و
بايد پاى چپ را پيش از پاى راست مسح نكند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل
است.
شرط دهم - آن كه كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.
مسأله 289 - اگر بين كارهاى وضو بقدرى فاصله شود كه وقتى مىخواهد
جائى را بشويد يا مسح كند، رطوبت جاهائى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده،
خشك شده باشد، وضو باطل است و اگر فقط رطوبت يكى از جاهائى كه جلوتر شسته
يا مسح كرده، خشك شده باشد مثلا موقعى كه مىخواهد دست چپ را بشويد رطوبت
دست راست يا رطوبت صورت خشك شده باشد، احتياط واجب آنست كه به اين وضو
اكتفا نكند.
مسأله 290 - اگر كارهاى وضو را پشت سر هم بجا آورد ولى بواسطه
گرماى هوا يا حرارت زياد بدن و مانند اينها رطوبت خشك شود وضوى او صحيح
است.
مسأله 291 - راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن
صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوى او صحيح است.
شرط يازدهم: آن كه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام
دهد و اگر ديگرى او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها
به او كمك نمايد، وضو باطل است.
مسأله 292 - كسى كه نمىتواند وضو بگيرد بايد نائب بگيرد، كه او را وضو
دهد. و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد. ولى بايد خود او نيت
49

وضو كند و با دست خود مسح نمايد، و اگر نمىتواند بايد نائبش دست او را بگيرد
و بجاى مسح او بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرند و
با آن رطوبت، سر و پاى او را مسح كنند.
مسأله 293 - هر كدام از كارهاى وضو را كه مىتواند به تنهائى انجام دهد،
نبايد در آن كمك بگيرد.
شرط دوازدهم - آن كه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
مسأله 294 - كسى كه بترسد كه اگر وضو بگيرد، مريض شود يا اگر آب
را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد و بايد تيمم كند و اگر نداند كه
آب براى او ضرر دارد و وضو بگيرد و بعد بفهمد ضرر داشته، احتياط واجب آنست كه
علاوه بر وضو تيمم نيز بنمايد و اگر با آن وضو نماز را بجا آورده تيمم نيز بنمايد و نماز را
اعاده كند و اگر بعد از وضوئى كه با جهل به ضرر گرفته ضرر رفع شد احتياطا دوباره
وضو بگيرد.
مسأله 295 - اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه وضو با آن
صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضو بگيرد.
شرط سيزدهم - آن كه در اعضاء وضو مانعى از رسيدن آب نباشد.
مسأله 297 - اگر زير ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد ولى اگر ناخن
را بگيرند، بايد براى وضو آن چرك را بر طرف كنند، و نيز اگر ناخن بيشتر از معمول
بلند باشد، بايد چرك زير مقدارى را كه از معمول بلندتر است بر طرف نمايند.
مسأله 298 - اگر در صورت و دستها و جلوى سر و روى پاها بواسطه
سوختن يا چيز ديگر برآمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافيست و چنانچه
سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست بلكه اگر پوست يك قسمت آن
كنده شود لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند، ولى چنانچه پوستى كه
كنده شده گاهى به بدن مىچسبد و گاهى بلند مىشود، بايد آن را قطع كند يا آب را به زير
آن برساند.
مسأله 299 - اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا
50

نه چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، مثل آن كه بعد از گلكارى شك كند گل
بدست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند، يا بقدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا كند
كه اگر بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
مسأله 300 - جائى را كه بايد شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر
چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، و همچنين است اگر بعد از
گچكارى و مانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمىنمايد
بر دست بماند ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مىرسد يا نه، بايد آنها را
بر طرف كند.
مسأله 301 - اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاء وضو مانع از
رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده يا نه،
وضوى او صحيح است.
مسأله 302 - اگر در بعضى از اعضاء وضو مانعى باشد كه گاهى آب
به خودى خود زير آن مىرسد و گاهى نمىرسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير
آن رسيده يا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب به زير آن نبوده، احتياط
واجب آنست كه دوباره وضو بگيرد.
مسأله 303 - اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاء
وضو ببيند و نداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده، وضوى او صحيح است. ولى اگر
بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتياط لازم واجب آنست كه دوباره وضو
بگيرد.
مسأله 304 - اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آبست در
اعضاء وضو بوده يا نه، و احتمال بدهد كه در وقت وضوء ملتفت بوده و اگر مانعى بوده
بر طرف كرده وضويش صحيح است ولى اگر بداند كه وقت وضو ملتفت نبوده
احتياط لازم آنست كه دوباره وضو بگيرد.
51

احكام وضوء
مسأله 305 - كسى كه در كارهاى وضو و شرائط آن - مثل پاك بودن آب
و غصبى نبودن آن - خيلى شك مىكند، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 306 - اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه بنا مىگذارد كه
وضوى او باقى است ولى اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو
رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر وضوى او باطل است.
مسأله 307 - كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه بايد وضو بگيرد.
مسأله 308 - كسى كه مىداند وضو گرفته و حدثى هم از او سر زده، مثلا بول
كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است، بايد وضو بگيرد. و اگر
در بين نماز است احتياط آنست كه نماز را تمام كند و با وضوى ديگر اعاده كند و اگر
بعد از نماز است نمازى كه خوانده صحيح است و براى نمازهاى بعد بايد وضو
بگيرد.
مسأله 309 - اگر بعد از وضو يا در بين آن يقين كند كه بعضى جاها را
نشسته يا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت جاهائى كه پيش از آنست خشك شده،
بايد دوباره وضو بگيرد و اگر خشك نشده بايد جائى را كه فراموش كرده و آنچه بعد از
آنست بشويد يا مسح كند و اگر در بين وضو در شستن يا مسح كردن جائى شك كند
بايد به همين دستور عمل كند.
مسأله 310 - اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه نماز او صحيح
است ولى بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
مسأله 311 - اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، احتياط لازم
آنست كه نماز را تمام كند و بعد با وضوى ديگر آن را اعاده نمايد.
مسأله 312 - اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوى او باطل شده
يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.
مسأله 313 - اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مىريزد يا نمىتواند
52

از بيرون آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه يقين دارد كه از اول وقت نماز تا آخر آن
به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مىكند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا
مىكند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهاى واجب نماز است، بايد در وقتى كه
مهلت دارد، فقط كارهاى واجب نماز را بجا آورد و كارهاى مستحب آن مانند اذان و
اقامه و قنوت را ترك نمايد.
مسأله 314 - اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمىكند و در بين نماز چند
دفعه بول يا غائط از او خارج مىشود، كه اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگيرد سخت
نيست، بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و هر وقت بول يا غائط از او خارج شد، فورا
وضو بگيرد و بقيه نماز را بخواند. و احتياط واجب آنست كه كسى كه نمىتواند خود را از
بول يا خارج شدن غائط، نگاه دارد و وضو در بين نماز موجب به هم خوردن موالات نماز
شود، همان نماز را دوباره با يك وضو بخواند و اگر در بين آن نماز وضوى او باطل
شد اعتنا نكند.
مسأله 315 - كسى كه بول يا غائط طورى پى در پى از او خارج مىشود كه
وضو گرفتن بعد از هر دفعه براى او سخت است، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضو
بخواند بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد.
مسأله 316 - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مىشود اگر نتواند
هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، احتياط واجب آنست كه براى هر نماز يك وضو
بگيرد.
مسأله 317 - اگر مرضى دارد كه نمىتواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند
بايد بوظيفه كسانى كه نمىتوانند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كنند عمل نمايد.
مسأله 318 - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مىشود، بايد براى هر
نمازى وضو بگيرد و فورا مشغول نماز شود ولى براى بجا آوردن سجده و تشهد فراموش
شده و نماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داده، در صورتى كه آنها را بعد از نماز فورا
بجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست.
مسأله 319 - كسى كه بول او قطره قطره مىريزد، بايد براى نماز بوسيله
53

كيسه‌اى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر جلوگيرى
مىكند، خود را حفظ نمايد، و احتياط واجب آنست كه پيش از هر نماز مخرج بول را كه
نجس شده آب بكشد، و نيز كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند
چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط به جاهاى ديگر جلوگيرى نمايد. و
احتياط واجب آنست كه اگر مشقت ندارد، براى هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.
مسأله 320 - كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند در
صورتى كه ممكن باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگيرى نمايد اگر
چه خرج داشته باشد. بلكه اگر مرض او به آسانى معالجه شود، احتياط واجب آنست
كه خود را معالجه نمايد.
مسأله 321 - كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند،
بعد از آن كه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهائى را كه در وقت مرض مطابق
وظيفه‌اش خوانده قضا نمايد ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود، بايد
نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
اعمالى كه بايد براى آنها وضوء گرفت
مسأله 322 - براى شش عمل وضو گرفتن واجب است: اول - براى
نمازهاى واجب غير از نماز ميت. دوم - براى سجده و تشهد فراموش شده، اگر بين
آنها و نماز حدثى از او سر زده، مثلا بول كرده باشد و احتياط واجب آنست كه براى
سجده سهو هم وضو بگيرد.. سوم - براى طواف واجب خانه كعبه. چهارم - اگر نذر
يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد، پنجم - اگر نذر كرده باشد كه
جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم - براى آب كشيدن قرآنى كه نجس
شده، يا بيرون آوردن آن از محلى كه بودن قرآن در آنجا اهانت به قرآن باشد در صورتى
كه مجبور باشد، دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولى چنانچه
معطل شدن به مقدار وضو بى احترامى به قرآن است، بايد بدون اين كه وضو بگيرد. قرآن
را از آنجا بيرون آورد و اگر نجس شده آب بكشد.
54

مسأله 323 - مس نمودن خط قرآن - يعنى رساندن جائى از بدن به خط
قرآن - براى كسى كه وضو ندارد حرام است، و احتياط مستحب آنست كه موى خود را
هم به خط قرآن نرساند. ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگر ترجمه كنند
مس آن اشكال ندارد.
مسأله 324 - جلوگيرى بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست ولى
اگر مس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد، بايد از آنان جلوگيرى كنند.
مسأله 325 - كسى كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر
لغت نوشته شده باشد، مس نمايد. و احتياط واجب آنست كه اسم مبارك پيغمبر
صلى الله عليه وآله و سلم و امام و حضرت زهراء عليهم السلام را هم مس ننمايد.
مسأله 326 - اگر پيش از وقت نماز به قصد اين كه با طهارت باشد، وضو
بگيرد يا غسل كند صحيح است. و نزديك وقت نماز هم اگر به قصد بودن مهيا براى
نماز وضو بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 327 - كسى كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوى واجب كند و
بعد از وضوء بفهمد وقت داخل نشده وضوى او صحيح است.
مسأله 328 - مستحب است انسان براى نماز ميت و زيارت اهل قبور و رفتن
به مسجد و حرم ائمه عليهم السلام وضو بگيرد و همچنين براى همراه داشتن قرآن
و خواندن و نوشتن آن و نيز براى مس حاشيه قرآن و براى خوابيدن، وضو گرفتن مستحب
است و نيز مستحب است كسى كه وضو دارد، دوباره وضو بگيرد و اگر براى يكى از
اين كارها وضو بگيرد هر كارى را كه بايد با وضو انجام داد مىتواند بجا آورد مثلا
مىتواند با آن وضو نماز بخواند.
چيزهائى كه وضو را باطل مىكند
مسأله 329 - هفت چيز را وضو را باطل مىكند: اول - بول. دوم - غائط
سوم - باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود. چهارم - خوابى كه بواسطه آن
چشم نبيند و گوش نشنود اما اگر چشم نبيند ولى گوش بشنود، وضو باطل
55

نمىشود. پنجم - چيزهايى كه عقل را از بين مىبرد: مانند ديوانگى و مستى و
بيهوشى. ششم - استحاضه زنان كه بعدا گفته مىشود. هفتم - كارى كه براى آن
بايد غسل كرد مانند جنابت و حيض و نفاس و حكم مس ميت در جاى خود گفته
مىشود.
احكام وضوى جبيره‌اى
چيزى كه با آن زخم و شكسته را مىبندند و دوائى كه روى زخم و مانند آن مىگذارند
جبيره ناميده مىشود.
مسأله 330 - اگر در يكى از جاهاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى باشد
چنانچه روى آن باز است و آب براى آن ضرر ندارد، بايد بطور معمول وضو گرفت.
مسأله 331 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت و دستها است و روى
آن باز است و آب ريختن روى آن ضرر دارد چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر
ندارد بايد دست تر بر آن بكشد و اگر اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است و
نمىشود آب كشيد. بايد اطراف زخم را بطورى كه در وضو گفته شد از بالا به پائين
بشوبيد. و گذاردن پارچه روى زخم و دست بر آن كشيدن لازم نيست اگر چه بهتر
است.
مسأله 332 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها است و
روى آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند. بايد پارچه پاكى روى آن بگذارد و
روى پارچه را با ترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند و بنابر احتياط لازم تيمم
هم بنمايد و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، مسح لازم نيست ولى بايد بعد از وضو
تيمم نمايد.
مسأله 333 - اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز
كردن آن ممكن است و آب هم براى آن ضرر ندارد، بايد باز كند و وضو بگيرد، چه
زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، يا جلوى سر و روى پاها.
56

مسأله 334 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت يا دستها باشد و
بشود روى آن را باز كرد، چنانچه ريختن آب روى آن ضرر دارد و كشيدن دست تر
ضرر ندارد كشيدن دست تر روى آن كافى است و پارچه گذاردن و دست روى آن
كشيدن لازم نيست اگر چه احتياطا خوب است.
مسأله 335 - اگر نمىشود روى زخم را باز كرد ولى زخم و چيزى كه روى
آن گذاشته، پاك است و رساندن آب به زخم ممكن است و ضرر هم ندارد، بايد آب را
به روى زخم برساند. و اگر زخم يا چيزى كه روى آن گذاشته نجس است، چنانچه آب
كشيدن آن و رساندن آب به روى زخم ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و موقع وضوء
آب را به زخم برساند، و در صورتى كه آب براى زخم ضرر دارد، يا آن كه رساندن آب
به روى زخم ممكن نيست، يا زخم نجس است و نمىشود آن را آب كشيد، بايد اطراف
زخم را بشويد و اگر جبيره پاك است، روى آن مسح كند و اگر جبيره نجس است،
يا نمىشود روى آن را دست تر كشيد مثلا دوائى است كه بدست مىچسبد، پارچه
پاكى را بطورى كه به بستن و مانند آن جزء جبيره حساب شود، روى آن قرار دهد و
دست تر روى آن بكشد، و اگر تمام محل تيمم يا بعض آن بى مانع باشد - و اگر
مواضع تيمم پوشيده باشد وضوى جبيره‌اى كافى است و تيمم جبيره‌اى لازم نيست.
مسأله 336 - اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها يا تمام هر دو
دست را گرفته باشد، بايد وضوى جبيره‌اى بگيرد و بنابر احتياط واجب اگر تمام يا
بعض مواضع تيمم پوشيده نيست تيمم هم بنمايد.
مسأله 337 - اگر جبيره تمام اعضاء وضو را گرفته باشد، بنابر احتياط
واجب بايد وضوى جبيره‌اى بگيرد و تيمم هم بنمايد.
مسأله 338 - كسى كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو
دست روى آن كشيده است، بايد سر و پاها را با همان رطوبت مسح كند.
مسأله 339 - اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف
انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا باز است، بايد جاهائى كه باز است روى پا را و
جائى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند.
57

مسأله 340 - اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را
بشويد و اگر جبيره‌ها در سر يا روى پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند و در
جاهائى كه جبيره است بايد بدستور جبيره عمل نمايد.
مسأله 341 - اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن
ممكن نيست، بايد بدستور جبيره عمل كند و بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد، و
اگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستها
است اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روى پاها است اطراف آن را مسح كند و
براى جاى زخم بدستور جبيره عمل نمايد.
مسأله 342 - اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شكستگى نيست ولى
به جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد، بايد تيمم كند و احتياط مستحب آنست كه
وضوى جبيره‌اى هم بگيرد.
مسأله 343 - اگر جائى از اعضاء وضو را رگ زده است و نمىتواند آن را آب
بكشد يا آب براى آن ضرر دارد، بايد بدستور جبيره عمل كند.
مسأله 344 - اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن
ممكن نيست، يا بقدرى مشقت دارد كه نمىشود تحمل كرد، بايد بدستور جبيره عمل
كند و بنابر احتياط واجب اگر تمام يا بعض محل تيمم بى مانع باشد تيمم هم
بنمايد چنانچه گفته شد.
مسأله 345 - غسل جبيره‌اى مثل وضوى جبيره‌اى است، و اگر ارتماسى هم
بجا آورده شود صحيح است اگر چه ترتيبى بهتر است.
مسأله 346 - كسى كه وظيفه او تيمم است اگر در بعضى از جاهاى تيمم او
زخم يا دمل يا شكستگى باشد، بايد دستور وضوى جبيره‌اى، تيمم جبيره‌اى
نمايد.
مسأله 347 - كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره‌اى نماز بخواند، چنانچه
بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف نمىشود، مىتواند در اول وقت نماز بخواند، ولى
اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او بر طرف شود، احتياط واجب آنست كه صبر كند
58

و اگر عذر او بر طرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيره‌اى بجا آورد.
مسأله 348 - اگر انسان براى مرضى كه در چشم او است موى چشم خود را
بچسباند، بايد وضو و غسل را جبيره‌اى انجام دهد و احتياط آنست كه تيمم هم
بنمايد.
مسأله 349 - كسى كه نمىداند وظيفه‌اش تيمم است يا وضوى جبيره‌اى بنابر
احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد.
مسأله 350 - نمازهائى را كه انسان با وضوى جبيره‌اى خوانده صحيح است
ولى بعد از آن كه عذرش بر طرف شد و هنوز وضوى جبيره‌اى باطل نشده است، براى
نمازهاى بعد بنابر احتياط لازم بايد وضو بگيرد.
غسلهاى واجب
غسلهاى واجب هفت است: اول - غسل جنابت. دوم - غسل
حيض. سوم - غسل نفاس. چهارم - غسل استحاضه. پنجم - غسل مس
ميت. ششم - غسل ميت. هفتم - غسلى كه بواسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب
مىشود.
احكام جنابت
مسأله 351 - به دو چيز انسان جنب مىشود: اول - جماع. دوم - بيرون آمدن
منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بى شهوت،
با اختيار باشد يا بى اختيار.
مسأله 352 - اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا
غير اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و يا با جستن بيرون آمده و بعد از بيرون
آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حكم منى دارد و اگر هيچ يك از اين دو
نشانه را نداشته باشد، حكم منى ندارد مگر آن كه علم يا اطمينان پيدا كند كه منى
بوده است و در مريض لازم نيست آن آب، با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با
شهوت بيرون آيد در حكم منى است.
مسأله 353 - اگر از مردى كه مريض نيست آبى با جستن بيرون آيد و نداند
59

كه با شهوت بوده يا نه، يا بعد از بيرون آمدن، بدن سست شده يا نه، چنانچه پيش از
بيرون آمدن آن آب، وضو داشته احتياط مستحب آنست كه غسل كند و وضو لازم
نيست و اگر وضو نداشته غسل واجب نيست و احتياط مستحب است، و واجب است
وضو بگيرد و اگر بداند آنچه خارج شده يا بول است يا منى و قبلا وضو داشته بايد
جمع بين غسل و وضو نمايد و اگر وضو نداشته غسل لازم نيست و وضو كافى است.
مسأله 354 - مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند. و اگر
بول نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد، كه نداند منى است يا رطوبت ديگر،
حكم منى دارد.
مسأله 355 - اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود -
در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشند يا نا بالغ - هر دو جنب
مىشوند. اگر چه منى هم بيرون نيايد.
مسأله 356 - اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل
بر او واجب نيست.
مسأله 357 - اگر نعوذ بالله حيوانى را وطئ كند، يعنى با او نزديكى نمايد
و منى از او بيرون آيد غسل تنها كافى است و اگر منى بيرون نيايد، چنانچه پيش از
وطئ وضو داشته باز هم غسل تنها كافيست و اگر وضو نداشته احتياط واجب آنست
كه غسل كند و وضو هم بگيرد.
مسأله 358 - اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان
شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسأله 359 - كسى كه نمىتواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است، بعد
از داخل شدن وقت نماز هم مىتواند با عيال خود نزديكى كند.
مسأله 360 - اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود او است و براى
آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهائى را كه يقين دارد و بعد از بيرون آمدن منى
خوانده قضا كند، ولى نمازهائى را كه احتمال مىدهد، بعد از بيرون آمدن آن منى
خوانده، لازم نيست قضا نمايد.
60

اعمالى كه بر جنب حرام است
مسأله 361 - پنج عمل بر جنب حرام است: اول - رساندن جائى از بدن
به خط قرآن، يا به اسم خدا و پيغمبران و ائمه عليهم السلام، و حضرت زهراء
عليها السلام، بطورى كه در وضو گفته شد. دوم - رفتن در مسجد الحرام و مسجد
پيغمبر (ص) اگر چه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود. سوم - توقف در مساجد
ديگر ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براى بر داشتن چيزى برود
مانعى ندارد و احتياط واجب نرفتن در حرم ائمه عليهم السلام است اگر چه از يك در
وارد و از در ديگر خارج شود. چهارم - گذاشتن چيزى در مسجد بلكه بنابر احتياط
لازم از خارج هم چيزى در مسجد نگذارد پنجم - خواندن آيه‌اى كه سجده واجب
دارد و آن در چهار سوره است: اول - سوره سى و دوم قرآن (الم تنزيل) دوم - سوره
چهل و يكم (حم سجده) سوم - سوره پنجاه و سوم (والنجم) چهارم - سوره نود و ششم
(اقرأ) و اگر يك حرف از اين چهار آيه را هم بخواند حرام است و احتياط مستحب
آنست كه آيات ديگر سوره سجده دار را نيز نخواند.
اعمالى كه بر جنب مكروه است
مسأله 362 - نه عمل بر جنب مكروه است: اول و دوم - خوردن و آشاميدن،
ولى اگر وضو بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست سوم - خواندن بيشتر از هفت آيه
از سوره‌هائى كه سجده واجب ندارد. چهارم - رساندن جائى از بدن به جلد و حاشيه و
بين خطهاى قرآن. پنجم - همراه داشتن قرآن. ششم - خوابيدن. ولى اگر وضو بگيرد
يا بواسطه نداشتن آب، تيمم كند مكروه نيست و در اين تيمم نيت كند به جهت امر
خدا چه بدل از وضو يا غسل يا مستقل در رفع كراهت خوابيدن هفتم - خضاب كردن
به حنا و مانند آن. هشتم - ماليدن روغن به بدن. نهم - جماع كردن، بعد از آن كه محتلم
شده يعنى در خواب از او منى بيرون آمده است.
غسل جنابت
مسأله 364 - لازم نيست در وقت غسل، نيت كند كه غسل واجب يا
61

مستحب مىكنم و اگر فقط به قصد قربت - يعنى: براى انجام فرمان خداوند عالم -
غسل كند كافيست.
مسأله 365 - اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد
معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است.
مسأله 366 - غسل را - چه واجب باشد و چه مستحب - به دو قسم مىشود
انجام داد.
ترتيبى و ارتماسى:
غسل ترتيبى
مسأله 367 - در غسل ترتيبى بايد به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف
راست، بعد طرف چپ بدن را بشويد. و اگر عمدا يا از روى فراموشى يا بواسطه
ندانستن مسأله، به اين ترتيب عمل نكند، غسل او باطل است.
مسأله 368 - نصف ناف و نصف عورت را بايد با طرف راست بدن و نصف
ديگر را با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته
شود.
مسأله 369 - براى آن كه يقين كند هر سه قسمت - يعنى: سر و گردن و
طرف راست و طرف چپ - را كاملا غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مىشويد
مقدارى از قسمتهاى ديگر را هم با آن قسمت بشويد. بلكه احتياط آنست كه تمام
طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ
بدن، بشويد.
مسأله 370 - اگر بعد از غسل بفهمد جائى از بدن را نشسته و نداند كجاى
بدن است بايد دوباره غسل كند.
مسأله 371 - اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از
طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافيست. و اگر از طرف راست باشد، بايد بعد
از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد. و اگر از سر و گردن باشد بايد بعد از
شستن آن مقدار دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.
62

مسأله 372 - اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ
شك كند، شستن همان مقدار كافيست، ولى اگر در شستن مقدارى از طرف راست
شك كند، بايد بعد از شستن آن مقدار، طرف چپ را هم بشويد و اگر در شستن
مقدارى از سر و گردن شك كند، بايد بعد از شستن آن، دوباره طرف راست و طرف
چپ را بشويد، و اگر بعد از تمام شدن طرف چپ شك كند كه يكى از اعضاى
سابق يا مقدارى از آن را شسته يا نه، به آن شك اعتنا نكند.
غسل ارتماسى
مسأله 373 - در غسل ارتماسى بايد آب در يك آن تمام بدن را بگيرد، پس
اگر به نيت غسل ارتماسى در آب فرو رود، چنانچه پاى او روى زمين باشد، بايد از
زمين بلند كند.
مسأله 374 - در غسل ارتماسى لازم نيست موقعى نيت كند كه مقدارى از
بدن بيرون آب باشد بلكه اگر در حالتى كه تمام بدن زير آب باشد، نيت كند و بدن را
حركت دهد، كافى است.
مسأله 375 - اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن آب نرسيده
چه جاى آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.
مسأله 376 - اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد ولى براى ارتماسى وقت
دارد، بايد غسل ارتماسى كند.
مسأله 377 - كسى كه روزه واجب گرفته يا براى حج يا عمره احرام بسته
نمىتواند غسل ارتماسى كند. ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند صحيح
است.
احكام غسل كردن
مسأله 378 - در غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد ولى در غسل
ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتى را
پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافيست.
مسأله 379 - گذشت كه عرق جنب از حرام نجس نيست ولى بنابر قول به
63

نجاست آن كسى كه از حرام جنب شده و اگر بخواهد با آب گرم غسل كند عرق
مىكند، بايد با آب سرد غسل كند و اگر آب سرد پيدا نكند يا براى او ضرر داشته
باشد، نمىتواند در بيرون آب غسل ترتيبى كند و چنانچه بعد از آن كه تمام بدن زير آب
رفت، نيت غسل ترتيبى كند و به نيت سر و گردن بدن را حركت دهد بعد يك مرتبه به
نيت طرف راست و مرتبه ديگر به نيت طرف چپ، بدن را حركت دهد، غسل او
صحيح است.
مسأله 380 - اگر در غسل به اندازه سر موئى از بدن نشسته بماند، غسل باطل
است ولى شستن جاهائى از بدن كه ديده نمىشود، مثل توى گوش و بينى واجب
نيست.
مسأله 381 - جائى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، بنابر
احتياط واجب بايد بشويد.
مسأله 382 - اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن بقدرى گشاد باشد كه
داخل آن ديده شود، بايد آن را شست و اگر ديده نشود، شستن داخل آن لازم نيست.
مسأله 383 - چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد بر طرف كند
و اگر پيش از آن كه يقين كند، بر طرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است.
مسأله 384 - اگر موقع غسل شك كند، چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد
در بدن او هست يا نه، بايد وارسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست.
مسأله 385 - در غسل بايد، موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب
مىشود، بشويد و شستن موهاى بلند واجب نيست، بلكه اگر آب را طورى به پوست
آب رساند كه آنها تر نشود، غسل صحيح است ولى اگر رساندن آب به پوست، بدون
شستن آنها ممكن نباشد، بايد آنها را بشويد كه آب به بدن برسد.
مسأله 386 - تمام شرطهائى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد. مثل:
پاك بودن آب و غصبى نبودن آن - در صحيح بودن غسل هم شرط است، ولى در
غسل لازم نيست بدن را از بالا به پائين بشويد و نيز در غسل ترتيبى لازم نيست، بعد از
شستن هر قسمت، فورا قسمت ديگر را بشويد بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن
64

مقدارى صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتى طرف چپ را بشويد
اشكال ندارد ولى كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند
اگر در تمام وقت به اندازه‌اى كه غسل كند و نماز بخواند بول و
غائط از او بيرون نمىآيد، بايد هر قسمت را فورا بعد از
قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل هم فورا نماز بخواند. و همچنين است حكم
مستحاضه كه بعدا گفته مىشود.
مسأله 387 - كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد يا بدون اين كه بداند
حمامى راضى است. بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامى را راضى كند، غسل
او باطل است مگر آن كه از راضى نبودن حمامى غافل باشد وقربة إلى الله غسل كند
كه در اين صورت غسل صحيح است و ضامن اجرة المثل است.
مسأله 388 - اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند ولى كسى كه
غسل مىكند، قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد، يا از مال حرام بدهد، غسل او
اشكال دارد مگر اين كه بداند، حمامى با اين وصف هم راضى به غسل هست يا با
غفلت از راضى بودن حمامى غسل كند كه در هر دو صورت غسل صحيح است.
مسأله 389 - اگر بخواهد، پول حرام يا پولى كه خمس آن را نداده، به حمامى
بدهد غسل او باطل است ولى اگر يقين دارد كه حمامى با اين وصف راضى به غسل
است يا با غفلت از رضايت حمامى غسل كند، غسلش صحيح است.
مسأله 390 - اگر كسى در موقع غسل بيش از حد متعارف آب مصرف
نمايد و شك داشته باشد كه آيا حمامى راضى است يا نه، غسل او باطل است مگر
اين كه پيش از غسل از حمامى اذن بگيرد.
مسأله 391 - اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند ولى اگر
بعد از غسل شك كند، كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل
نمايد.
مسأله 392 - اگر در بين غسل، حدث اصغر از او سر بزند مثلا بول كند،
مىتواند كه غسل را تمام نمايد و بعد، وضو بگيرد، و بهتر آنست كه غسل را احتياطا از
65

سر بگيرد به قصد آنچه بر ذمه او است از اتمام يا اعاده لكن وضوء بعد از غسل در
اين صورت هم واجب است.
مسأله 393 - اگر به خيال اين كه به اندازه غسل و نماز وقت دارد، براى خصوص
آن نماز غسل كند و معلوم شود كه كمتر از غسل و تمام نماز وقت داشته، غسل او
اشكال دارد ولى اگر به قصد طهارت از جنابت، غسل كرده كه بعد نماز هم بخواند
غسلش صحيح است اگر چه معلوم شود هيچ وقت نداشته است.
مسأله 394 - كسى كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه، نمازهائى
را كه خوانده صحيح است ولى براى نمازهاى بعد، بايد غسل كند.
مسأله 395 - كسى كه چند غسل بر او واجب است، مىتواند به نيت همه آنها
يك غسل بجا آورد، يا آنها را جدا جدا انجام دهد ولى اگر در بين آنها، غسل جنابت
باشد و به قصد آن غسل كند، غسلهاى ديگر ساقط مىشود.
مسأله 396 - اگر بر جائى از بدن، آيه قرآن يا اسم خداوند متعال، نوشته
شده باشد، بنابر احتياط واجب - اگر ممكن است - بايد آن را از بين ببرد، و اگر
ممكن نيست بايد وضو و غسل را ارتماسى انجام دهد، و چنانچه بخواهد وضو يا غسل
را ترتيبى بجا آورد، بايد آب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.
مسأله 397 - كسى كه غسل جنابت كرده، نبايد براى نماز وضو بگيرد ولى
با غسلهاى ديگر نمىشود نماز خواند و بايد وضو هم گرفت.
استحاضه
يكى از خونهائى كه از زن خارج مىشود خون استحاضه است وزن را در موقع ديدن
خون استحاضه، مستحاضه مىگويند.
مسأله 398 - خون استحاضه در بيشتر اوقات، زرد رنگ و سرد است و بدون
فشار و سوزش بيرون مىآيد و غليظ هم نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا
سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش، بيرون آيد.
مسأله 399 - استحاضه، سه قسم است: قليله و متوسط و كثيره، استحاضه
66

قليله آنست كه خون فقط روى پنبه‌اى را كه داخل فرج مىنمايد آلوده كند و در آن فرو
نرود، استحاضه متوسطه آنست كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در يك گوشه آن
باشد، ولى از پنبه به دستمالى كه معمولا براى جلوگيرى از خون مىبندند نرسد،
استحاضه كثيره آنست كه خون پنبه را بگيرد و به دستمال هم برسد.
احكام استحاضه
مسأله 400 - در استحاضه قليله بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد و پنبه را
عوض كند و ظاهر فرج را - اگر خون به آن رسيده - آب بكشد.
مسأله 401 - در استحاضه متوسطه بايد براى نماز صبح غسل كند و تا صبح
ديگر براى هر نماز، كارهاى استحاضه قليله را كه در مسأله پيش گفته شد، انجام
دهد. و اگر عمدا يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر
و عصر غسل كند و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند بايد پيش از نماز مغرب و
عشا غسل نمايد، چه آن كه خون بيايد يا قطع شده باشد.
مسأله 402 - در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه در
مسأله پيش گفته شد، بايد براى هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد و يك
غسل براى نماز ظهر و عصر و يكى براى نماز مغرب و عشا، بجا آورد، و بين نماز ظهر و
عصر فاصله نيندازد و اگر فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند و نيز
اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد، بايد براى نماز عشاء دوباره غسل كند و
چون وجوب وضوء در استحاضه كثيره محل تأمل است، احتياط آنست كه پيش از غسل،
به قصد رجاء وضو بگيرد و در ميان نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا - اگر جمع بين
آنها مىنمايد - گرفتن وضوء، براى مستحاضه كثيره، خلاف احتياط است مگر در حال
گفتن اقامه نماز دوم كه با جمع عرفى منافى نباشد.
مسأله 403 - اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز بيايد و بعد قطع شود
چنانچه براى آن خون، وضو و غسل بجا نياورده باشد، بايد در موقع نماز، وضو و غسل
را بجا آورد.
67

مسأله 404 - مستحاضه متوسطه كه بايد وضو بگيرد و غسل كند، هر كدام را
اول بجا آورد صحيح است و مستحاضه كثيره چنانچه گذشت احوط آنست كه پيش از
غسل، وضو بگيرد.
مسأله 405 - اگر استحاضه قليله بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براى
نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، بايد براى نماز
مغرب و عشا غسل نمايد.
مسأله 406 - اگر استحاضه قليله يا متوسطه بعد از نماز صبح، كثيره شود
بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشا غسل ديگرى بجا آورد
و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
مسأله 407 - مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت
نماز براى نماز غسل كند، غسل او باطل است بلكه احتياط لازم آنست كه ميان غسل
و نماز فاصله نيندازد مگر به خواندن نافله همان نماز.
مسأله 408 - مستحاضه قليله و متوسطه براى هر نماز - چه واجب و چه
مستحب - بايد وضو بگيرد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره
بخواند، يا بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام
كارهائى را كه براى مستحاضه گفته شد انجام دهد. ولى براى خواندن نماز احتياط
و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فورا بجا
آورد، لازم نيست كارهاى مستحاضه را انجام دهد.
مسأله 409 - مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى نماز اولى
كه مىخواند، بايد كارهاى مستحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد لازم نيست.
مسأله 410 - اگر نداند استحاضه او چه قسم است، موقعى كه مىخواهد نماز
بخواند بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد و بعد از آن كه
فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است، كارهائى را كه براى آن قسم
دستور داده شده انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى كه مىخواهد نماز بخواند استحاضه
او تغيير نمىكند، پيش از داخل شدن وقت هم مىتواند خود را وارسى نمايد.
68

مسأله 411 - مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند، مشغول نماز
شود چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده - مثلا: استحاضه‌اش قليله
بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده - نماز او صحيح است و اگر قصد قربت
نداشته، يا عمل او مطابق وظيفه‌اش نبوده - مثل آن كه، استحاضه او متوسطه بوده و
بوظيفه قليله رفتار كرده - نماز او باطل است.
مسأله 412 - مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد كه متوسطه يا قليله يا
كثيره است، بايد به نحوى عمل كند كه يقين به برائت ذمه، حاصل كند پس در شك
ميان قليله و متوسطه يا متوسطه و كثيره، عمل بوظيفه هر دو نمايد و در شك بين هر سه
قسم، عمل بوظيفه هر سه قسم نمايد ولى اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم
بوده، بايد بوظيفه همان قسم رفتار نمايد.
مسأله 413 - اگر خون استحاضه در باطن باشد و از محل خارج نشده
باشد، وضو و غسل باطل نمىشود. و اگر بيرون بيايد - هر چند كم باشد - يا از محل خود
خارج شده و به محلى رسيده باشد كه اگر پنبه داخل كند، آلوده به خون مىشود، بايد
به وظايفى كه گفته شد، عمل كند.
مسأله 414 - مستحاضه اگر بعد از نماز، خود را وارسى كند و خون نبيند اگر
چه بداند دوباره خون مىآيد، با وضوئى كه دارد مىتواند نماز بخواند.
مسأله 415 - مستحاضه تا وقتى اطمينان دارد خون بيرون نمىآيد، مىتواند
خواندن نماز را تأخير بيندازد.
مسأله 416 - اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز، به كلى
پاك مىشود يا به اندازه خواندن نماز خون بند مىآيد، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه
پاك است، بخواند.
مسأله 417 - اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه
بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد، به مقدارى كه وضو و غسل و نماز را بجا آورد،
به كلى پاك مىشود، بايد نماز را تأخير بيندازد و موقعى كه به كلى پاك شد، دوباره وضو
و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضو و
69

غسل را دوباره بجا آورد، بلكه اگر وقت تيمم دارد، بجاى هر يك از وضو و غسل
تيمم كند و براى نمازهاى بعد، غسل و وضو بجا آورد و اگر وقت تيمم هم ندارد
به همين حال نماز بخواند و بعد با غسل و وضو آن را قضا كند.
مسأله 418 - مستحاضه كثيره و متوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد، بايد
غسل كند ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده، ديگر خون
نيامده، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسأله 419 - مستحاضه قليله بعد از وضو و مستحاضه كثيره و متوسطه بعد از
غسل و وضو، بايد فورا مشغول نماز شود ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل
از نماز اشكال ندارد و در نماز هم مىتواند كارهاى مستحب - مثل قنوت و غير آن را -
بجا آورد.
مسأله 420 - مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد و خون ببيند، بايد
دوباره غسل كند و بلا فاصله مشغول نماز شود.
مسأله 421 - اگر خون استحاضه جريان دارد و قطع نمىشود، چنانچه براى او
ضرر ندارد بايد پيش از غسل و بعد از آن بوسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى
نمايد، ولى اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از وضو و غسل از بيرون آمدن خون
جلوگيرى نمايد و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون آيد، بايد دوباره بنابر احتياط
لازم، غسل كند و اگر نماز هم خوانده، بايد دوباره بخواند.
مسأله 422 - اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحيح است ولى
اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه، كثيره شود واجب است غسل را از سر بگيرد.
مسأله 423 - احتياط واجب آنست كه مستحاضه، در تمام روزى كه روزه
است به مقدارى كه مىتواند از بيرون آمدن خون، جلوگيرى كند.
مسأله 424 - روزه مستحاضه‌اى كه غسل بر او واجب مىباشد، در صورتى
صحيح است كه غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مىخواهد فرداى آن را روزه بگيرد،
بجا آورد و بلكه بنابر احتياط لازم غسل نماز مغرب و عشاى شب بعد را نيز، بجا آورد.
و نيز در روز غسلهائى را كه براى نمازهاى روزش واجب است انجام دهد. ولى اگر
70

براى نماز مغرب و عشاى شب قبل، غسل نكند و نزديك اذان صبح غسل نمايد كه
با نماز صبح به مقدار نافله صبح زيادتر، فاصله نشود و غسلهاى نمازهاى روز و غسل
مغرب و عشاى شب بعد را (بنابر احتياط لازم) بجا آورد، روزه‌اش صحيح است.
مسأله 425 - اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند،
روزه او صحيح است و بنابر احتياط لازم شرط است، در صحت روزه اين روز، غسل
نماز مغرب و عشاء شب بعد، چنانچه گذشت.
مسأله 426 - اگر استحاضه قليله پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد
كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد، انجام دهد. و اگر استحاضه متوسطه، كثيره
شود، بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براى استحاضه متوسطه
غسل كرده باشد، فائده ندارد و بايد دوباره براى كثيره، غسل كند.
مسأله 427 - اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه، كثيره شود، بايد نماز را
بشكند و براى استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد و كارهاى ديگر آن را انجام دهد
و نماز بخواند و اگر براى هيچ كدام از غسل و وضو وقت ندارد، بايد دو تيمم كند،
يكى بدل از غسل، و ديگرى بدل از وضو و اگر براى يكى از آنها وقت ندارد، بايد
عوض آن تيمم كند و ديگرى را بجا آورد ولى اگر براى تيمم هم وقت ندارد نمىتواند
نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب قضا هم نمايد و همچنين است
اگر در بين نماز، استحاضه قليله او متوسطه يا كثيره شود.
مسأله 428 - اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در باطن
هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را
دوباره بجا آورد.
مسأله 429 - اگر استحاضه كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز اول، عمل
كثيره و براى نمازهاى بعد، عمل متوسطه را بجا آورد - مثلا: اگر پيش از نماز ظهر
استحاضه كثيره، متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز عصر
و مغرب و عشا فقط، وضو بگيرد - ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار
نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براى نماز عصر غسل نمايد و اگر براى نماز عصر هم
71

غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند و اگر براى آن هم غسل نكند و فقط
به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد و بايد براى عشا غسل نمايد.
مسأله 430 - اگر پيش از هر نماز، خون مستحاضه كثيره و يا متوسطه قطع
شود و دوباره بيايد، براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد.
مسأله 431 - اگر استحاضه كثيره، قليله شود، بايد براى نماز اول، وضو
و غسل و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد. و نيز اگر استحاضه متوسطه قليله
شود، بايد براى نماز اول، عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد، عمل قليله را بجا آورد.
مسأله 432 - اگر مستحاضه، يكى از كارهائى را كه بر او واجب مىباشد.
حتى عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است.
مسأله 433 - احتياط آنست كه مستحاضه غير از نماز، هر كارى را كه شرط
آن طهارت است - مثل دست كشيدن به خط قرآن - ترك كند مگر در صورتى كه بر او
واجب باشد.
مسأله 434 - اگر مستحاضه، غسلهاى واجب خود را بجا آورد، رفتن در
مسجد و توقف در آن و خواندن سوره‌اى كه سجده واجب دارد و نزديكى شوهر با او،
حلال مىشود، اگر چه كارهاى ديگرى را كه براى نماز واجب است - مثل عوض
كردن پنبه و دستمال - انجام نداده باشد.
مسأله 435 - اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه، بخواهد پيش از وقت
نماز، سوره‌اى را كه سجده واجب دارد بخواند، يا مسجد برود، بنابر احتياط واجب،
بايد غسل نمايد، و همچنين است اگر شوهرش بخواهد با او نزديكى كند.
مسأله 436 - نماز آيات بر مستحاضه، واجب است. و بايد براى نماز آيات
هم كارهائى را كه براى نماز يوميه گفته شد، انجام دهد.
مسأله 437 - هر گاه، در وقت نماز يوميه، نماز آيات، بر مستحاضه واجب
شود اگر چه بخواهد، هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براى نماز آيات هم تمام
كارهائى را كه براى نماز يوميه بر او واجب است، انجام دهد و نمىتواند هر دو را با
يك غسل و وضو بخواند.
72

مسأله 438 - اگر مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، بايد براى هر نماز،
كارهائى را كه براى نماز ادا بر او واجب است، بجا آورد لكن احتياط لازم، ترك
قضا است تا موقعى كه پاك شود مگر با خوف فوت.
مسأله 439 - اگر زن بداند، خونى كه از او خارج مىشود، خون زخم نيست
و بداند يا حيض است يا استحاضه، و يا نفاس است يا استحاضه، و علامت حيض و
نفاس نداشته باشد، بايد بدستور استحاضه عمل كند و شرعا حكم حيض و نفاس را
ندارد، بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه
نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب، بايد كارهاى مستحاضه را انجام
دهد.
حيض
حيض، خونى است كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زن خارج
مىشود وزن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مىگويند.
مسأله 440 - خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سياه يا
سرخ است و با فشار و كمى سوزش، بيرون مىآيد.
مسأله 441 - زنان سيده، بعد از تمام شدن شصت سال، يائسه مىشوند -
يعنى: خون حيض نمىبينند - و زنانى كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال
، يائسه مىشوند.
مسأله 442 - خونى كه دختر، پيش از تمام شدن نه سال و زن، بعد از يائسه
شدن مىبيند، حيض نيست.
مسأله 443 - زن حامله و زنى كه بچه شير مىدهد، ممكن است حيض
ببيند.
مسأله 444 - دخترى كه نمىداند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند
كه نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه‌هاى حيض را داشته
باشد، حيض است و معلوم مىشود نه سال او تمام شده است.
73

مسأله 445 - زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند
حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.
مسأله 446 - مدت حيض، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز، نمىشود. و اگر
مختصرى هم از سه روز كمتر باشد، حيض نيست.
مسأله 447 - اگر سه روز اول حيض پشت سر هم نباشد - مثل آن كه: دو
روز خون ببيند و يك روز پاك شود و درباره يك روز خون ببيند. بنابر احتياط
لازم، در روزهائى كه خون مىبيند، بايد جمع كند ميان كارهاى مستحاضه و تروك
حايض و در روزهائى كه خون نمىبيند، هم كارهائى را كه بر حايض حرام است،
ترك كند و هم عبادتهاى خود را بجا آورد.
مسأله 448 - لازم نيست در تمام سه روز، خون بيرون بيايد بلكه اگر خون
در فرج باشد به نحوى كه در اين سه روز هر موقع پنبه يا انگشت داخل كند آلوده شود،
كافى است به شرط آن كه از اول مقدارى خون بيرون آمده باشد هر چند كم باشد و فرق
نمىكند كه به خودى خود يا بوسيله پنبه و غير آن بيرون آمده باشد - و اگر بيرون نيامده و
فقط در فضاى فرج ريخته، احتياط آنست كه تا خون بيرون نيامده، هم عبادتهاى خود
را بجا آورد و هم كارهائى را كه بر حايض حرام است ترك كند و هر گاه در بين سه
روز مختصرى پاك شود - كه در باطن خون نباشد - حكم به حيض بودن، مشكل
است ولى اگر مدت پاكى كم باشد احتياط لازم آنست كه، بين تروك حايض و
اعمال مستحاضه، جمع نمايد.
مسأله 449 - لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند ولى بايد در
شب دوم و سوم قطع نشود، پس اگر از اول اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم
پشت سر هم خون بيايد و در شب دوم و سوم هيچ خون قطع نشود، حيض است ولى اگر
در اواسط روز اول شروع و در همان موقع از روز چهارم قطع شود، به شرطى حيض
است كه در شبهاى دوم و سوم و چهارم نيز خون قطع نشود.
مسأله 450 - اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره
خون ببيند و روزهائى كه خون ديده و روزهائى كه در وسط پاك بوده، روى هم از
74

ده روز بيشتر نشود احتياط آنست كه، در روزهاى پاكى، عبادتهاى خود را بجا آورد
و آنچه را بر حائض حرام است ترك كند.
مسأله 451 - اگر در ايام عادت خونى بيند كه از سه روز بيشتر و از ده
روز كمتر باشد و نداند، خون دمل و زخم است يا خون حيض، بايد آن را حيض قرار
دهد.
مسأله 452 - اگر صاحب عادت وقتيه در ايام عادت خونى ببيند كه نداند
خون زخم است يا حيض، بايد آن را حيض قرار دهد.
مسأله 453 - اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس بر
احكام حيض و نفاس عمل كند و غسل را به قصد ما في الذمة از حيض يا نفاس بجا
آورد.
مسأله 454 - اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد
خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، بعد بيرون
آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده،
حيض مىباشد.
مسأله 455 - اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز
خون ببيند و مجموع خون اول و دوم و پاكى در بين، از ده روز بيشتر نباشد، خون دوم
را حيض قرار دهد و در خون اول احتياط آنست كه جمع كند، بين كارهاى مستحاضه و
ترك آنچه بر حائض، حرام است و در پاكى در بين كارهائى را كه بر حائض حرام است
ترك كند و عبادتهاى خود را، بجا آورد.
احكام حائض
مسأله 456 - چند چيز بر حائض حرام است. اول - عبادتهائى كه - مانند
نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم، بجا آورده شود ولى بجا آوردن عبادتهائى كه وضو
و غسل و تيمم براى آنها لازم نيست - مانند نماز ميت - مانعى ندارد.
دوم - تمام چيزهائى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
75

سوم - جماع كردن در قبل، كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن،
اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد بلكه احتياط واجب
آنست كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و در دبر زن حائض هم وطئ ننمايد
چون كراهت شديده دارد.
مسأله 457 - جماع كردن در روزهائى هم كه حيض قطعى نيست ولى شرعا
بايد آن را حيض قرار دهد حرام است. پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مىبيند و بايد
بدستورى كه بعدا گفته مىشود روزهاى عادت خويشان خود را، حيض قرار دهد
شوهرش نمىتواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.
مسأله 458 - اگر شماره روزهاى حيض به سه قسمت تقسيم شود و شوهر
در قسمت اول آن با زن خود در قبل جماع كند، مستحب بلكه احوط است كه
هيجده نخود طلا كفاره، به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در
قسمت سوم جماع كند، چهار نخود و نيم بدهد، مثلا زنى كه شش روز خون حيض
مىبيند اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند، مستحب بلكه احوط
است كه هيجده نخود طلا و در شب يا روز سوم و چهارم، نه نخود و در شب يا روز
پنجم و ششم، چهار نخود و نيم بدهد.
مسأله 459 - بهتر آنست كه طلاى كفاره را سكه‌دار، بدهد ولى اگر
ممكن نباشد، قيمت آن كافى است.
مسأله 460 - اگر قيمت طلا، در وقتى كه جماع كرده، با وقتى كه
مىخواهد به فقير بدهد، فرق كرده باشد بايد قيمت وقتى را كه مىخواهد به فقير بدهد،
حساب كند.
مسأله 461 - اگر كسى، هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در
قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، مستحب بلكه احوط آنست كه هر سه كفاره
را - كه روى هم سى و يك نخود و نيم مىشود - بدهد.
مسأله 462 - اگر انسان - بعد از آن كه در حال حيض، جماع كرده و
كفاره آن را داده - دوباره جماع كند، باز هم مستحب بلكه احوط است كه كفاره
76

بدهد.
مسأله 463 - اگر با حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها، كفاره
ندهد، احتياط مستحب آنست كه براى هر جماع يك كفاره بدهد.
مسأله 464 - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فورا از او
جدا شود.
مسأله 465 - اگر مردى با حائض زنا كند يا با حائض نامحرمى - به گمان
اين كه عيال خود او است - جماع نمايد، احتياط مستحب آنست كه كفاره بدهد.
مسأله 466 - كسى كه نمىتواند كفاره بدهد، استغفار كند، و هر وقت
توانست احتياط مستحب آنست كه كفاره را بدهد.
مسأله 467 - طلاق دادن زن در حال حيض - بطورى كه در كتاب طلاق
گفته مىشود - باطل است.
مسأله 468 - اگر زن بگويد: حائضم يا از حيض پاك شده‌ام، بايد حرف
او را قبول كرد.
مسأله 469 - اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است.
مسأله 470 - اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او
صحيح است.
مسأله 471 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى
كه خوانده باطل است.
مسأله 472 - بعد از آن كه از خون حيض پاك شد، واجبست براى نماز
و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل كند. و
دستور آن مثل غسل جنابت است ولى براى نماز بايد - پيش از غسل يا بعد از آن -
وضو هم بگيرد. و اگر پيش از غسل، وضو بگيرد بهتر است.
مسأله 473 - بعد از آن كه از خون حيض پاك شد - اگر چه غسل نكرده
باشد - طلاق او صحيح است و شوهرش هم مىتواند با او جماع كند و احتياط
مستحب آنست كه پيش از غسل از جماع با او خوددارى نمايد اما كارهاى ديگرى
77

كه در وقت حيض، بر او حرام بوده - مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن - تا
غسل نكند بر او حلال نمىشود.
مسأله 474 - اگر آب براى وضو و غسل، كافى نباشد و به اندازه‌اى باشد
كه بتواند، يا غسل كند وضو بگيرد، بايد غسل كند و بدل از وضو تيمم نمايد. و اگر
فقط براى وضو كافى باشد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد و اگر براى هيچ
يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمم كند يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو.
مسأله 475 - نمازهاى يوميه‌اى كه در حال حيض نخوانده، قضا ندارد ولى
روزه‌هاى واجب را بايد قضا نمايد.
مسأله 476 - هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير
بيندازد حائض مىشود، بايد فورا نماز بخواند.
مسأله 477 - اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به اندازه خواندن
يك نماز با طهارت از حدث بگذرد و حائض شود بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن
نماز را بجا آورد ولى در تند خواندن و كند خواندن و چيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال
خود را بكند مثلا زنى كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در
صورتى واجب مىشود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز از اول ظهر بگذرد و حائض
شود و براى كسى كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافيست.
مسأله 478 - اگر حائض در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل
و وضو و مقدمات ديگر نماز - مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن - و خواندن
يك ركعت يا بيشتر از يك ركعت، وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند
، بايد قضاى آن را بجا آورد. بلكه اگر فقط به اندازه يك ركعت نماز با طهارت از حدث
وقت داشته باشد، احتياط لازم خواندن نماز با طهارت است - اگر چه به قدر تهيه ساير
مقدمات وقت نداشته باشد - و اگر نخواند قضاء آن را بجا آورد.
مسأله 479 - اگر حائض - بعد از پاك شدن - به اندازه غسل و وضو وقت
78

ندارد، ولى مىتواند با تيمم نماز را در وقت بخواند، آن نماز بر او واجب نيست، اما
اگر قطع نظر از تنگى وقت تكليفش تيمم است - مثل آن كه آب برايش ضرر دارد -
بايد تيمم كند و آن نماز را بخواند.
مسأله 480 - اگر حايض - بعد از پاك شدن - شك كند كه براى
نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
مسأله 481 - اگر به خيال اين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك
ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد فهميد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا
آورد.
مسأله 482 - مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك
نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمىتواند وضو بگيرد، تيمم نمايد
و در جاى نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
مسأله 483 - خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جائى از بدن به ورق قرآن
كه خط قرآن در آن نباشد - مثل حاشيه و بين سطرها - و نيز خضاب كردن به حنا و
مانند آن، براى حائض مكروه است.
اقسام حائض
مسأله 484 - حائض بر شش قسم است،
اول - صاحب عادت وقتيه و عدديه و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم
در وقت معين، خون حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم در آن دو ماه يك
اندازه باشد، مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند.
دوم - صاحب عادت وقتيه و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت
معين، خون حيض ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در آن دو ماه يك اندازه نباشد،
مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم
روز هشتم از خون پاك شود.
سوم - صاحب عادت عدديه و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض او در
79

دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد مثل
آن كه ماه اول از پنجم تا دهم و تا دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.
چهارم - مضطربه و آن زنى است كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى
پيدا نكرده، يا عادتش به هم خورده و عادت تازه‌اى پيدا نكرده است.
پنجم - مبتدئه و آن زنى است كه دفعه اول خون ديدن او است.
ششم - ناسيه و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است.
و هر كدام اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مىشود.
1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه
مسأله 485 - زنانى كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته‌اند،
اول - زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند و در وقت
معين هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم
پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است.
دوم - زنى كه از خون پاك نمىشود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معين -
مثلا از اول ماه تا هشتم - خونى كه مىبيند، نشانه‌هاى حيض را دارد - يعنى غليظ
و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مىآيد - و بقيه نشانه‌هاى استحاضه را
دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم مىشود.
سوم - زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند و بعد از
سه روز يا بيشتر خون ديد، يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و تمام
روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود و در
هر دو ماه همه روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده، از ده روز
بيشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهائى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى
هم يك اندازه باشد كه عادت او همان روزهائى است كه بطور متفرق خون ديده و
در پاكى در بين، بايد احتياطا عبادتهاى خود را بجا آورد و آنچه را بر حائض حرام
است، ترك كند و اگر در روزهاى پاكى ماه‌هاى پيش، اتفاقا خون به بيند، بايد در
80

آن روزها احتياطا جمع كند ميان كارهاى مستحاضه و تروك حائض.
مسأله 486 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه
روز جلوتر يا دو سه روز عقبتر خون ببيند، بطورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب
انداخته - اگر چه آن خون، نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد - بايد به احكامى كه
براى حائض گفته شد عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده - مثل اين كه پيش
از سه روز پاك شود - بايد عبادتهائى را كه بجا نياورده، قضا نمايد.
مسأله 487 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر چند روز پيش از عادت
و همه روزهاى عادت و چند روز بعد از عادت، خون ببيند و روى هم از ده بيشتر
نشود همه حيض است. و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى
عادت خود ديده حيض است و خونى كه پيش از آن و بعد از آن ديده، استحاضه مىباشد
و بايد عبادتهائى را كه در روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده، قضا
نمايد و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت، خون ببيند و روى هم
از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى
عادت، حيض است و خونى كه جلوتر از آن ديده، استحاضه مىباشد و چنانچه در
آن روزها عبادت نكرده، بايد قضا نمايد و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از
عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود
فقط روزهاى عادت، حيض و باقى استحاضه است.
مسأله 488 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر مقدارى از روزهاى
عادت را با چند روز پيش از عادت، خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر
نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود روزهائى كه در عادت، خون ديده
با چند روز پيش از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود، حيض، و روزهاى اول را
استحاضه قرار مىدهد و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت،
خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود، بايد
روزهائى كه در عادت، خون ديده با چند روز بعد از آن كه روى هم به مقدار عادت او
شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
81

مسأله 489 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بعد از آن كه سه روز يا
بيشتر خون ديد، پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز
باشد و همه روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر
باشد - مثل آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود، و دوباره پنج روز خون
ببيند - چند صورت دارد:
1 - آن كه تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن، در روزهاى عادت باشد و
خون دوم كه بعد از پاك شدن مىبيند در روزهاى عادت نباشد، كه بايد همه خون
اول را حيض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
2 - آن كه خون اول در روزهاى عادت نباشد، و تمام خون دوم يا مقدارى از آن در
روزهاى عادت باشد، كه بايد همه خون دوم را حيض، و خون اول را استحاضه
قرار دهد.
3 - آن كه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون اولى
كه در روزهاى عادت بوده، از سه روز كمتر نباشد و با پاكى وسط و مقدارى از خون
دوم كه آن هم در روزهاى عادت باشد و خون اولى كه در روزهاى عادت بوده
از ده روز بيشتر نباشد كه در اين صورت، اگر يك روز يا دو روز خون
زودتر ديده باشد، احتياط آنست كه در اين دو روز آنچه را كه بر حائض حرامست ترك
كند و كارهاى مستحاضه را بجا آورد و همچنين به مقدار آن از ايام عادت را در آخر ده
روز، احتياط بنمايد و مقدارى از خون اول را كه در عادت بوده با مقدارى از خون
دوم را كه در عادت بوده، حيض قرار دهد و در پاكى در بين احتياط كند به ترك آنچه
بر حائض حرام است و عبادتهاى خود را بجا آورد، مثلا - اگر عادتش از سوم ماه تا
دهم بوده - در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم، خون ببيند و يك روز پاك شود
و بعد تا چهاردهم، خون ببيند در روز اول و دوم ماه و نهم و دهم، بايد چنان كه گفته
شد احتياط نمايد و روز سوم تا ششم و هشتم را حيض قرار دهد و در هفتم كه پاكى در
بين است نيز به نحوى كه گفته شد، احتياط كند به ترك آنچه بر حائض حرام است و
بجا آوردن عبادتها.
82

4 - آن كه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد، ولى هر يك
از خون اولى و دومى، كه در روزهاى عادت بوده، از سه روز كمتر باشد، كه بايد
در تمام دو خون كارهائى را كه بر حائض حرام است، ترك كند و كارهاى مستحاضه
را بجا آورد و در پاكى در بين كارهائى را كه بر حائض حرام است، ترك كند و
عبادتهاى خود را انجام دهد.
مسأله 490 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون
نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش با صفات حيض خون ببيند، بايد
همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن.
مسأله 491 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود
خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از
پاك شدن، دوباره به شماره روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند، بايد آنچه را در
وقت ديده، حيض قرار دهد و اگر شماره روزهايش كمتر باشد اگر ممكن است
كسرى عدد را از آنچه بعد از عادت ديده، تمام نمايد و در ما بقى عمل مستحاضه نمايد
اگر از ده روز تجاوز كند و اگر تجاوز نكند تمام روزهائى را كه خون ديده حيض قرار
دهد و در پاكى در بين احتياط كند به ترك آنچه بر حائض حرام است و انجام
عبادتهاى خود.
مسأله 492 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون
ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده - اگر چه نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد -
حيض است، و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده - اگر چه نشانه‌هاى حيض را
داشته باشد - استحاضه است. مثلا زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم
است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن، حيض و پنج روز بعد،
استحاضه مىباشد.
مسأله 493 - زنانى كه عادت وقتيه دارند، سه دسته‌اند،
اول - زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند و بعد از
چند روز پاك شود ولى شماره روزهاى آن در اين دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو
83

ماه پشت سر هم روز اول ماه، خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم
از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول ماه را روز اول عادت خود قرار دهد.
دوم - زنى كه از خون پاك نمىشود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت
معين، خون او نشانه‌هاى حيض را دارد،
يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش مىآيد - و بقيه آن نشانه
استحاضه را دارد و شماره روزهائى كه خون او نشانه حيض دارد، در اين دو ماه يك
اندازه نيست. مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم،
خون او نشانه‌هاى حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد
روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
سوم - زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر، خون
حيض ببيند بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهائى كه خون ديده با
روزهائى كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از
ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم
بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
مسأله 494 - زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه
روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت، خون ببيند بطورى كه بگويند حيض
را جلو يا عقب انداخته - اگر چه آن خون، نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد - بايد
به احكامى كه براى حائض گفته شد، عمل نمايد. و اگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل
آن كه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهائى را كه بجا نياورده قضا نمايد.
مسأله 495 - زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و
نتواند حيض را بواسطه نشانه‌هاى آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود
را حيض قرار دهد - چه پدرى باشد چه مادرى، زنده باشند يا مرده - ولى در صورتى
مىتواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاى حيض همه آنان
يك اندازه باشد و اگر شماره روزهاى حيض آنان يك اندازه نباشد - مثلا عادت
بعضى پنج روز و عادت بعضى ديگر هفت روز باشد - نمىتواند عادت آنان را
84

حيض خود قرار دهد، مگر اين كه كسانى كه عادتشان با ديگران فرق دارد بقدرى كم
باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند كه در اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را
حيض خود قرار دهد.
مسأله 496 - زنى كه عادت وقتيه دارد و شماره عادت خويشان خود را حيض
قرار مىدهد، بايد روزى را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حيض خود قرار
دهد، - مثلا زنى كه هر ماه، روز اول ماه خون مىديده و گاهى روز هفتم و گاهى روز
هشتم، پاك مىشده - چنانچه يك ماه، دوازده روز، خون ببيند و عادت خويشانش
هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را، حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مسأله 497 - زنى كه بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد
چنانچه خويش نداشته باشد، يا شماره عادت آنان مثل هم نباشد، بايد در هر ماه از روزى
كه خون مىبيند، سه روز يا شش روز يا 7 روز را، حيض و بقيه را استحاضه قرار
دهد، و احوط آنست كه آنچه را ماه اول، حيض قرار داد، در ماه‌هاى بعد هم همان
مقدار را حيض قرار دهد ولى اگر صاحب عادت وقتيه باشد و عادت او در روزهاى
وسط يا آخر خون باشد، بايد سه روز يا شش روز يا هفت روز وسط يا آخر را كه در
عادت است، حيض قرار دهد.
3 - صاحب عادت عدديه
مسأله 498 - زنانى كه عادت عددى دارند سه دسته‌اند،
اول - زنى كه شماره روزهاى حيض او، در دو ماه پشت سر هم، يك اندازه
باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد، كه در اين صورت هر چند روزى كه خون
ديده، عادت او مىشود مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا
پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مىشود.
دوم - زنى كه از خون پاك نمىشود ولى دو ماه پشت سر هم، چند روز از خونى كه
مىبيند نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايى كه خون نشانه
حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است، اما وقت آن يكى نيست، كه در اين
صورت هر چند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت او مىشود مثلا اگر يك
85

ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشانه حيض و بقيه نشانه
استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مىشود.
سوم - زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر، خون ببيند و يك روز يا بيشتر، پاك
شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد
كه اگر تمام روزهائى كه خون ديده و روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز
بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهائى كه بطور متفرق
خون ديده عادت او مىشود و در پاكى در بين احتياط كند به ترك آنچه بر حائض
حرام است و بجا آوردن عبادتهاى خود. ولى اگر روزهائى كه در وسط پاك بوده در
هر دو ماه به يك اندازه نباشد، تحقق عادت عدديه محل اشكال است و ترك نشود
احتياط به اين كه در روزهاى پاكى، جمع بين وظيفه طاهر و حائض كند و در روزهائى
كه خون مىبيند، جمع بين وظيفه حائض و مستحاضه نمايد.
مسأله 499 - زنى كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود خون
ببيند و از ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهائى كه ديده يك جور باشد، مىتواند
به شماره روزهاى عادتش را از اول يا وسط، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر همه
خونهائى كه ديده يك جور نباشد، بلكه چند روز از آن، نشانه حيض و چند روز ديگر
نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهائى كه خون، نشانه حيض را دارد با شماره
روزهاى عادت او يك اندازه است، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه
قرار دهد و اگر روزهائى كه خون نشانه حيض دارد از روزهاى عادت او بيشتر است به اندازه
روزهاى عادت را حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر روزهائى كه خون نشانه
حيض دارد، از روزهاى عادت او كمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه
روى هم به اندازه روزهاى عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
4 - مضطربه
مسأله 500 - مضطربه - يعنى: زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت
86

معينى پيدا نكرده، يا عادتش به هم خورده و عادت ديگرى پيدا نكرده است - اگر
بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهائى كه ديده يك جور باشد، بايد به عادت
خويشان خود رجوع كند - چه عادت آنان هفت روز باشد يا كمتر يا بيشتر، و اگر
خويشانش عادتى ندارند يا در عادت مختلف باشند بايد در هر ماه از روزى كه خون
مىبيند، سه روز يا هفت روز يا شش روز را بدستورى كه در مسأله 497 گذشت
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 501 - مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد
كمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز باشد، بايد بدستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار
نمايد و اگر خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن
حيض است ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره
خونى ببيند كه آن هم نشانه حيض را داشته باشد - مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه
روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند - بايد در هر دو خون كه نشانه حيض
دارد احتياط كند به ترك آنچه بر حائض حرام است و بجا آوردن كارهاى مستحاضه.
5 - مبتدئه
مسأله 502 - مبتدئه يعنى، زنى كه دفعه اول خون ديدن او است - اگر بيشتر از
ده روز خون ببيند و همه خونهائى كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را
بطورى كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 503 - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض
دارد، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد همه آن حيض است ولى اگر پيش از
گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه
حيض داشته باشد - مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج
روز خون سياه ببيند - بايد در هر دو خون كه نشانه حيض دارد احتياط كند به ترك
87

آنچه بر حائض حرام است و انجام كارهاى مستحاضه.
مسأله 504 - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه
حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد عادت خويشان خود را
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشانش عادت ندارند يا مختلف هستند
بدستورى كه در مسأله 497 گذشت رفتار كند.
6 - ناسيه
مسأله 505 - ناسيه - يعنى، زنى كه عادت خود را فراموش كرده است - اگر
بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهائى كه خون او نشانه حيض را دارد، حيض قرار
دهد و اگر نتواند حيض را بواسطه نشانه‌هاى آن تشخيص دهد، بايد سه روز يا شش
روز يا هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اختيار اول بنابر احتياط
است و اقوى تخيير بين سه عدد است مطلقا يعنى مقيد به اول نيست.
مسائل متفرقه حيض
مسأله 506 - مبتدئه و مضطربه و ناسيه و صاحب عادت عدديه، اگر
خونى ببيند كه نشانه حيض داشته باشد، و يقين كنند كه سه روز طول مىكشد، بايد
عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهائى را كه بجا
نياورده‌اند قضا نمايند، ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مىكشد و نشانه حيض
را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد كارهاى استحاضه را بجا آورند
و كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند اگر چه تا ده روز طول بكشد.
مسأله 507 - زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته
باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر
خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاى آن، يا هم وقت و هم
شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش بر مىگردد به آنچه در اين دو ماه ديده است مثلا
اگر از روز اول تا هفتم خون مىديده و پاك مىشده چنانچه دو ماه از دهم تا
هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مىشود.
88

مسأله 508 - مقصود از يك ماه، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از
روز اول ماه تا آخر ماه.
مسأله 509 - زنى كه معمولا ماهى يك مرتبه خون مىبيند، اگر در يك ماه
دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه حيض را داشته باشد، چنانچه روزهائى كه در
وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسأله 510 - اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد ده
روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز يا بيشتر خونى با
نشانه حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را حيض قرار دهد.
مسأله 511 - اگر پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست
، بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام
شدن ده روز دوباره خون مىبيند، بلكه اگر يقين هم داشته باشد كه پيش از تمام
شدن ده روز دوباره خون مىبيند احتياطا غسل كند و در پاكى در بين عبادتهاى خود
را بجا آورد و آنچه را بر حائض حرام است ترك نمايد.
مسأله 512 - اگر پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن
خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد، پس
اگر پاك بود غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اگر پاك نبود - اگر چه به آب
زرد رنگى هم آلوده باشد - چنانچه در حيض عادت ندارد، يا عادت او ده روز است،
بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد غسل نمايد و اگر آخر ده روز پاك
شد، يا خون او از ده گذشت، آخر ده روز غسل نمايد. و چنانچه عادتش كمتر از
ده روز است، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا آخر ده روز پاك
مىشود، نبايد غسل كند. و اگر احتمال دهد خون او از ده روز
مىگذرد، احتياط واجب آنست كه بعد از عادت، يك روز يا دو روز عبادت را ترك
كند، يا جمع كند بين ترك كارهائى كه بر حائض حرام است و انجام كارهاى
مستحاضه. و بعد از دو روز تا روز دهم كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را
كه بر حائض حرام است ترك نمايد. پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا آخر ده
روز از خون پاك شد، تمامش حيض است و اگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود
89

را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادتهائى را كه بعد از روزهاى عادت بجا
نياورده قضا نمايد.
مسأله 513 - اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد
حيض نبوده است. بايد نمازهائى كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد. و اگر
چند روز را به گمان اين كه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه
آن روزها را روزه گرفته بايد قضا نمايد.
نفاس
مسأله 514 - از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مىآيد، هر
خونى كه زن مىبيند، اگر پيش از ده روز يا آخر ده روز قطع شود، خون نفاس است و
زن را در حال نفاس، نفساء مىگويند.
مسأله 515 - خونى كه پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مىبيند نفاس
نيست.
مسأله 516 - لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته‌اى
هم از رحم خارج شود و خود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند، كه اگر در رحم
مىماند انسان مىشد، خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.
مسأله 517 - ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده
روز نمىشود.
مسأله 518 - هر گاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط
شده اگر مىماند انسان مىشد يا نه، لازم نيست وارسى كند، و خونى كه از او خارج
مىشود شرعا خون نفاس نيست.
مسأله 519 - توقف در مسجد و رساندن جائى از بدن به خط قرآن و كارهاى
ديگرى كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است، و آنچه بر حائض واجب و
مستحب و مكروه است بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه مىباشد.
مسأله 520 - طلاق زن در حال نفاس، باطل است و نزديكى كردن با او
90

حرام مىباشد و اگر شوهرش با او نزديكى كند، احتياط مستحب آنست بدستورى كه
در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.
مسأله 521 - وقتى از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاى خود
را بجا آورد و اگر دوباره خون ببيند چنانچه روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در
وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، بنابر احتياط واجب
روزهائى را كه خون ديده نفاس قرار دهد و در روزهائى كه در بين پاك بوده آنچه را
بر نفساء حرام است ترك كند و عبادتهاى خود را بجا آورد.
مسأله 522 - اگر از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون
هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند كه اگر پاك است، براى
عبادتهاى خود غسل كند.
مسأله 523 - اگر خون نفاس از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت
دارد، به اندازه روزهاى عادت او نفاس و بقيه، استحاضه است. و اگر عادت ندارد، تا
ده روز نفاس و بقيه، استحاضه مىباشد. و احتياط مستحب آنست كه كسى كه
عادت دارد از روز بعد از عادت و كسى كه عادت ندارد، بعد از روز دهم تا روز
هيجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است
ترك كند.
مسأله 524 - زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بعد از
زايمان بيشتر از روزهاى عادتش خون ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت را نفاس قرار
دهد و بعد از آن بنابر احتياط واجب تا دو روز عبادت را ترك نمايد و بعد از دو روز تا
روز دهم، كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است ترك
نمايد و اگر از ده روز بگذرد. استحاضه است و بايد روزهاى بعد از عادت تا روز دهم،
را هم استحاضه قرار دهد و عبادتهائى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد. مثلا
زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون ببيند بايد شش روز را
نفاس قرار دهد و بنابر احتياط واجب در روز هفتم و هشتم عبادت را ترك كند و در
روز نهم و دهم كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است،
91

ترك نمايد و اگر بيشتر از ده روز خون ديد، از روز بعد از عادت او استحاضه مىباشد.
مسأله 525 - زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زايمان، تا يك ماه
يا بيشتر از يك ماه پى در پى خون ببيند، به اندازه روزهاى عادت او نفاس است و ده
روز از خونى كه بعد از نفاس مىبيند - اگر چه در روزهاى عادت ماهانه‌اش
باشد - استحاضه است، مثلا زنى كه عادت حيض او از بيستم ماه تا بيست و هفتم
است، اگر روز دهم ماه زائيد و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم
نفاس و از روز هفدهم تا ده روز، حتى خونى كه در روزهاى عادت خود - كه از
بيستم تا بيست و هفتم است - مىبيند، استحاضه مىباشد و بعد از گذشتن ده روز،
اگر خونى را كه مىبيند در روزهاى عادتش باشد، حيض است، چه نشانه حيض
داشته باشد يا نداشته و همچنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد ولى نشانه
حيض داشته باشد و اگر بعد از گذشتن ده روز از نفاس، در روزهائى كه عادت
حيض او نباشد، خونى ببيند كه نشانه حيض نداشته باشد، بايد احتياطا تا وقتى كه
ممكن است آن خون حيض باشد، آنچه را بر حائض حرام است ترك كند و كارهاى
مستحاضه را بجا آورد.
مسأله 526 - زنى كه در حيض عادت ندارد. اگر بعد از زايمان تا يك ماه
يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه
است و خونى كه بعد از آن مىبيند، اگر نشانه حيض داشته باشد حيض و اگر نه آن هم
استحاضه مىباشد.
غسل مس ميت
مسأله 527 - اگر كسى بدن انسان مرده‌اى را، كه سرد شده و غسلش
نداده‌اند مس كند - يعنى: جائى از بدن خود را به آن برساند - بايد غسل مس ميت
نمايد، چه در خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا بى اختيار، حتى
اگر ناخن يا استخوان او به ناخن يا استخوان ميت برسد، بايد غسل كند، ولى اگر
حيوان مرده‌اى را مس كند، غسل بر او واجب نيست.
92

مسأله 528 - براى مس مرده‌اى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب
نيست اگر چه جائى را كه سرد شده، مس نمايد.
مسأله 529 - اگر موى خود را به بدن ميت برساند، يا بدن خود را به موى ميت
يا موى خود را به موى ميت برساند، احتياط واجب آنست كه غسل كند.
مسأله 530 - براى مس بچه مرده، حتى بچه سقط شده‌اى كه چهار ماه او
تمام شده و يا خلقتش تمام شده اگر چه كمتر از چهار ماهه باشد غسل واجب است.
بلكه بنابر احتياط مستحب، براى مس بچه سقط شده‌اى كه از چهار ماه كمتر دارد و
خلقتش هم تمام نشده بايد غسل كرد. بنابر اين اگر بچه چهار ماهه‌اى مرده به دنيا
بيايد، بنابر احتياط واجب مادر او بايد غسل مس ميت كند و همچنين اگر بچه كمتر
از چهار ماه داشته باشد ولى خلقتش تمام باشد كه در اين صورت نيز بنابر احتياط
واجب مادر او بايد غسل مس ميت نمايد.
مسأله 531 - بچه‌اى كه بعد از مردن مادر به دنيا مىآيد، وقتى بالغ شد بنابر
احتياط واجب، بايد غسل مس ميت كند.
مسأله 532 - اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس
نمايد، غسل بر او واجب نمىشود ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود،
جائى از بدن او را مس كند - اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده باشد - بايد غسل
مس ميت نمايد.
مسأله 533 - اگر ديوانه يا بچه نا بالغى ميت را مس كند، بعد از آن كه آن
ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميت نمايد.
مسأله 534 - اگر از بدن زنده يا مرده‌اى كه غسلش نداده‌اند، قسمتى كه
داراى استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان
آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده استخوان
نداشته باشد، اگر از ميت جدا شده بنابر احتياط واجب غسل مس ميت نمايد.
مسأله 535 - براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آن را غسل نداده‌اند -
چه از مرده جدا شده باشد، چه از زنده - بنابر احتياط واجب، بايد غسل كرد
93

و همچنين است براى مس دندانى كه از مرده جدا شده، در صورتى كه آن مرده را غسل
نداده باشند، ولى براى مس دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، يا گوشت آن
خيلى كم است، غسل واجب نيست.
مسأله 536 - غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولى
كسى كه غسل مس ميت كرده اگر بخواهد نماز بخواند. بايد اگر وضو نداشته وضو هم
بگيرد و اگر وضو داشته چون باطل شدن وضو به مس ميت محل تأمل است بنابر احتياط
وضو هم بگيرد.
مسأله 537 - اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد،
يك غسل كافى است.
مسأله 538 - براى كسى كه بعد از مس ميت، غسل نكرده است، توقف در
مسجد و جماع و خواندن آيه‌هائى كه سجده واجب دارد، مانعى ندارد ولى براى نماز
و مانند آن، بايد غسل كند و راجع به وضوء بدستور مسأله پيش رفتار نمايد.
احكام محتضر
مسأله 539 - مسلمانى را كه محتضر است - يعنى، در حال جان دادن
مىباشد - مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك - بايد به پشت بخوابانند، بطورى
كه كف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او كاملا به اينطور ممكن نيست، تا
اندازه‌اى كه ممكن است، بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به هيچ قسم
ممكن نباشد، بايد او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم نشود، بايد او را به پهلوى راست
يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
مسأله 540 - احتياط واجب آنست كه تا وقتى غسل ميت تمام نشده، او را
رو به قبله بخوابانند ولى بعد از آن كه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتى كه بر او
نماز مىخوانند، بخوابانند.
مسأله 541 - رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و بنابر
احتياط لازم، بايد تا ممكن مىشود از ولى او اذان بگيرد.
94

مسأله 542 - مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و
ساير عقايد حقه را، به كسى كه در حال جان دادن است، طورى تلقين كنند كه بفهمد و
نيز مستحب است چيزهائى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله 543 - مستحب است اين دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه
بفهمد، اللهم اغفر لي الكثير من معاصيك واقبل منى اليسير من طاعتك يا من
يقبل اليسير ويعفو عن الكثير اقبل منى اليسير واعف عنى الكثير إنك أنت
العفو الغفور اللهم ارحمنى فإنك رحيم.
مسأله 544 - مستحب است كسى را كه سخت جان مىدهد، اگر ناراحت
نمىشود به جائى كه نماز مىخوانده ببرند.
مسأله 545 - مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين او، سوره
مباركه يس و الصافات و احزاب و آية الكرسى و آيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و
سه آيه آخر سوره بقره، بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله 546 - تنها گذاشتن محتضر، و گذاشتن چيزى روى شكم او، و بودن
جنب و حائض نزد او، و حرف زدن زياد، و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او،
مكروه است.
احكام بعد از مرگ
مسأله 547 - بعد از مرگ مستحب است، چشمها و لبها و چانه ميت را
ببندند و دست و پاى او را درازا كنند و پارچه‌اى روى او بيندازند و اگر شب مرده،
است، در جائى كه مرده، چراغ روشن كنند و براى تشييع جنازه او، مؤمنين را خبر
كنند و در تشييع، آداب اسلام را رعايت كنند و از شركت بانوان در تشييع كه مكروه
است مخصوصا حركت آنان جلوتر از مردان آن هم با مظاهر غير اسلامى جلوگيرى
نمايند و منظره عبرت آور تشييع جنازه را به معصيت و تشبه به عادات و رسوم كفار كه
حاكى از عدم استقلال فكرى و نفوذ بيگانگان است آلوده نكنند و اجازه ندهند كه
95

آداب و رسوم مخالفين اسلام، به اجتماع مسلمين راه پيدا كند. چه خوب است كه
مسلمين براى حفظ سنن مذهبى و استقلال فكرى خود در همه شئون روش اولياء
اسلام عليهم السلام را سر مشق قرار دهند و از عواقب وخيم تشبه به بيگانگان بپرهيزند.
و نيز مستحب است در دفن ميت عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد
صبر كنند تا معلوم شود و اگر ميت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد
بقدرى دفن را عقب بيندازند، كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و
پهلو را بدوزند.
احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت
مسأله 548 - غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان - اگر چه دوازده امامى نباشد - بر
هر مكلفى واجب است و اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط مىشود و چنانچه
هيچ كس انجام ندهد، همه معصيت كرده‌اند.
مسأله 549 - اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود بر ديگران واجب نيست،
اقدام نمايند ولى اگر او عمل را ناتمام بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسأله 550 - اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده،
واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام
نمايد.
مسأله 551 - اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل
انجام داده‌اند، بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده، يا شك
دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.
مسأله 552 - براى غسل و كفن و نماز و دفن ميت، بايد از ولى او اجازه
بگيرند.
مسأله 553 - ولى زن، شوهر او است و بعد از او، مردانى كه از ميت ارث
مىبرند مقدم بر زنان ايشانند.
96

مسأله 554 - اگر كسى بگويد: من ولى يا وصى ميت مىباشم يا بگويد،
ولى ميت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن او را انجام دهم و احتمال داده شود
كه راست مىگويد، انجام كارهاى ميت با او است مگر آن كه كس ديگر بگويد،
كه من وصى يا ولى ميت هستم يا از ولى ميت اجازه دارم، كه در اين صورت حرف
كسى پذيرفته است كه دو نفر عادل بگفته او، شهادت دهند.
مسأله 555 - اگر ميت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از
ولى، كس ديگر را معين كند، احتياط واجب آنست كه ولى و آن كس هر دو اجازه
بدهند و لازم نيست كسى كه ميت، او را براى انجام اين كارها معين كرده، اين
وصيت را قبول كند، ولى اگر قبول كرد، بايد به آن عمل نمايد، و همچنين اگر بعد از
موت از وصيت مطلع شد، احتياط واجب عمل به وصيت است.
احكام غسل ميت
مسأله 556 - واجب است ميت را، سه غسل بدهند: اول - به آبى كه با سدر
مخلوط باشد. دوم - به آبى كه با كافور مخلوط باشد. سوم - با آب خالص.
مسأله 557 - سدر و كافور بايد به اندازه‌اى زياد نباشد، كه آب را مضاف كند و
به اندازه‌اى هم كم نباشد، كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
مسأله 558 - اگر سدر و كافور به اندازه‌اى كه لازم است پيدا نشود، بنابر
احتياط واجب بايد مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
مسأله 559 - اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن جايز
نباشد - مثل آن كه غصبى باشد - بايد بجاى هر كدام كه ممكن نيست، ميت را
با آب خالص غسل بدهند.
مسأله 560 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تمام
كردن طواف حج يا عمره بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند و بجاى آن بايد با
آب خالص غسلش بدهند.
مسأله 561 - كسى كه ميت را غسل مىدهد، بايد مسلمان دوازده امامى و
97

بالغ و عاقل باشد و مسائل را هم بداند.
مسأله 562 - كسى كه ميت را غسل مىدهد، بايد قصد قربت داشته باشد -
يعنى: غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد - و براى غسل دوم و سوم
هم، نيت غسل را تجديد نمايد.
مسأله 563 - غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد. واجب است و غسل
و كفن و دفن كافر و اولاد او، جايز نيست و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به حال
ديوانگى بالغ شده چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل
داد و اگر هيچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست و اگر بچه
در دار اسلام پيدا شود و معلوم نباشد كه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان است يا نه
محكوم به اسلام است و بايد او را غسل دهند.
مسأله 564 - بچه سقط شده را، اگر چهار ماه يا بيشتر دارد يا اگر چهار ماه
ندارد ولى خلقتش تمام باشد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد و خلقتش هم
تمام نشده، بايد در پارچه‌اى بپيچند و بدون غسل، دفن كنند.
مسأله 565 - اگر مرد زن را، و زن مرد را غسل بدهد باطل است ولى زن
مىتواند شوهر خود و شوهر هم مىتواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتياط مستحب
آنست كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.
مسأله 566 - مرد مىتواند دختر بچه‌اى را كه سن او از سه سال بيشتر
نيست، غسل دهد و زن هم مىتواند پسر بچه‌اى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
مسأله 567 - اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است مرد پيدا نشود، زنانى
كه با او نسبت دارند و محرمند، مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، يا بواسطه شير خوردن
با او محرم شده‌اند. مىتوانند با رعايت ستر عورت، او را غسل بدهند. و نيز اگر براى
غسل ميت زن، زن ديگرى نباشد، مردهائى كه با او نسبت دارند و محرمند، يا بواسطه
شير خوردن با او محرم شده‌اند مىتوانند با رعايت ستر عورت او را غسل دهند.
مسأله 568 - اگر ميت و كسى كه او را غسل مىدهد هر دو مرد يا هر دو زن
باشند بهتر آنست كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.
98

مسأله 569 - نگاه كردن به عورت ميت حرام است و كسى كه او را غسل
مىدهد، اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمىشود.
مسأله 570 - اگر جائى از بدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آن كه آنجا را
غسل بدهند، آب بكشند. و احتياط مستحب آنست كه تمام بدن ميت، پيش از شروع
به غسل پاك باشد.
مسأله 571 - غسل ميت مثل غسل جنابت است. و احتياط واجب آنست
كه تا غسل ترتيبى ممكن است، ميت را غسل ارتماسى ندهند ولى در غسل ترتيبى
فرو بردن هر يك از سه قسمت بدن ميت را در آب كثير بى اشكال است.
مسأله 572 - كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست
غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى او كافيست.
مسأله 573 - مزد گرفتن براى غسل دادن ميت، حرام است و اگر كسى
براى گرفتن مزد، ميت را غسل دهد. آن غسل باطل است ولى مزد گرفتن براى
كارهاى مقدماتى غسل، حرام نيست.
مسأله 574 - اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد
عوض هر غسل ميت را يك تيمم بدهند، و احتياط واجب آنست كه يك تيمم ديگر هم
عوض هر سه غسل بدهند و اگر كسى كه تيمم مىدهد، در تيمم سوم قصد ما في الذمه
نمايد يعنى: نيت كند كه اين تيمم را براى آن كه به تكليف عمل شده باشد، انجام
مىدهم - تيمم چهارم لازم نيست.
مسأله 575 - كسى كه ميت را تيمم مىدهد، بايد دست خود را به زمين بزند
و به صورت و پشت دستهاى ميت بكشد و اگر ممكن باشد، احتياط لازم آنست كه با
دست ميت هم او را تيمم بدهد.
احكام كفن ميت
مسأله 576 - ميت مسلمان را بايد با سه پارچه - كه آنها را لنگ و پيراهن و
سرتاسرى مىگويند - كفن نمايند.
99

مسأله 577 - لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند. و بهتر آنست
كه از سينه تا روى پا برسد. و پيراهن بايد، از سر شانه، از دو طرف بدن، تا نصف
ساق پا برسد كه تمام بدن را تا نصف ساق پا بپوشاند و بهتر آنست كه تا روى پا برسد.
و درازى سرتاسرى بايد بقدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهناى آن بايد
به اندازه‌اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد.
مسأله 578 - مقدارى از لنگ، كه از ناف تا زانو را مىپوشاند و مقدارى از
پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مىپوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه بيشتر
از اين مقدار در مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مىباشد.
مسأله 579 - اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب
كفن را - كه در مسأله قبل گفته شد - از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد و احتياط
آنست كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده، بر ندارند اگر چه
بعيد نيست جواز برداشتن به مقدار عمل به استحباب - مطابق شأن ميت - از جميع
تركه، هر چند وارث غير بالغ باشد.
مسأله 580 - اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از
ثلث مال او بر دارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولى
مصرف آن را معين نكرده باشد، يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد،
مىتوانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
مسأله 581 - اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او
بردارند و بخواهند از اصل مال بردارند احوط و اولى آنست كه در تكفين او به مقدار
واجب كفن كه قيمتش مطابق شأن ميت باشد اكتفا نمايند اگر چه
بعيد نيست برداشتن كفن قيمتى واجب و مستحب از اصل مال جايز باشد.
مسأله 582 - كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود، مال داشته باشد و
همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مىشود، طلاق رجعى بدهند
و پيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ
نباشد يا ديوانه باشد ولى شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
100

مسأله 583 - كفن ميت بر خويشان او واجب نيست، اگر چه مخارج او در
حال حيات بر آنان واجب باشد.
مسأله 584 - احتياط واجب آنست كه هر يك از سه پارچه كفن بقدرى
نازك نباشد، كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد.
مسأله 585 - كفن كردن با پوست مردار و چيز غصبى، اگر چيز ديگرى هم
پيدا نشود، جائز نيست. و چنانچه كفن ميت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد،
بايد از تنش بيرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند.
مسأله 586 - كفن كردن ميت با چيز نجس و با پارچه ابريشمى خالص،
يا پارچه‌اى كه با طلا بافته شده جائز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله 587 - كفن كردن با پارچه‌اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت
تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست و احتياط واجب آنست كه با پوست حيوان
حلال گوشتى هم كه بدستور شرع ذبح شده، ميت را كفن نكنند ولى اگر كفن از
مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آنست كه با
اين دو هم كفن ننمايند.
مسأله 588 - اگر كفن ميت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگرى نجس
شود، چنانچه كفن ضايع نمىشود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند، اگر چه بعد
از گذاشتن در قبر باشد و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست، در صورتى كه عوض
كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.
مسأله 589 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل
ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
مسأله 590 - مستحب است انسان در حال سلامت كفن و سدر و كافور خود
را تهيه كند.
احكام حنوط
مسأله 591 - بعد از غسل واجبست ميت را حنوط كنند - يعنى: به پيشانى
101

و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند - و بنابر
احتياط واجب در اين چند موضع مقدارى كافور هم بگذارند و مستحب است به سر
بينى ميت هم كافور بمالند، و بايد كافور سائيده و تازه باشد، و اگر بواسطه كهنه
بودن، عطر آن از بين رفته باشد بنابر احتياط كافى نيست.
مسأله 592 - احتياط واجب آنست كه اول كافور را به پيشانى ميت بمالند
، ولى در جاهاى ديگر ترتيب لازم نيست.
مسأله 593 - بهتر آنست كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگر چه
در بين كفن كردن و بعد از آن هم مانعى ندارد.
مسأله 594 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تمام
كردن طواف بميرد، حنوط كردن او جايز نيست.
مسأله 595 - زنى كه شوهر او مرده و هنوز عده‌اش تمام نشده، اگر چه حرام
است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
مسأله 596 - احتياط مستحب آنست كه، ميت را با مشك و عنبر و عود
و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند و اينها را با كافور هم مخلوط ننمايند.
مسأله 597 - مستحب است، قدرى تربت حضرت سيد الشهداء
عليه السلام را با كافور مخلوط كنند ولى بايد از آن كافور به جاهائى كه
بى احترامى مىشود نرسانند و نيز بايد تربت بقدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور
مخلوط شد آن را كافور نگويند.
مسأله 598 - اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم
نيست، و چنانچه از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد، بايد اول پيشانى و
اگر زياد آمد به جاهاى ديگر بمالند.
مسأله 599 - مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند.
احكام نماز ميت
مسأله 600 - نماز خواندن بر ميت مسلمان - اگر چه بچه باشد - واجب
102

است، ولى بايد پدر و مادر آن بچه، يا يكى از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه هم
تمام شده باشد.
مسأله 601 - نماز خواندن بر بچه‌اى كه شش سال او تمام نشده، مستحب
است، ولى نماز خواندن بر بچه‌اى كه مرده به دنيا آمده، مستحب نيست.
مسأله 602 - نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود،
و اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند - اگر چه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله
باشد - كافى نيست.
مسأله 603 - كسى كه مىخواهد نماز ميت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل
يا تيمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد،
ولى احتياط لازم آنست كه تكلم و خنده و پشت به قبله كردن و كارهائى را كه مانند
اينها، نماز را باطل مىكند ترك نمايد.
مسأله 604 - كسى كه به ميت نماز مىخواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجبست
ميت را مقابل او به پشت بخوابانند، بطورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او
به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسأله 605 - مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد و نيز بايد از جاى ميت
پست تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد.
مسأله 606 - نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميت را
به جماعت مىخواند اگر از ميت دور باشد چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند اشكال
ندارد.
مسأله 607 - نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت
خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد نماز كسانى كه مقابل ميت نيستند
اشكال ندارد.
مسأله 608 - بين ميت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزى مانند اينها
نباشد، ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله 609 - در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميت پوشيده باشد و اگر كفن
103

كردن او ممكن نيست، بايد عورتش را - اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها باشد -
بپوشانند.
مسأله 610 - نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع
نيت، ميت را معين كند مثلا نيت كند، نماز مىخوانم بر اين ميت قربة إلى الله
مسأله 611 - اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند مىشود
نشسته بر او نماز خواند.
مسأله 612 - اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز
بخواند احتياط واجب آنست كه آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد، و بر ولى هم
واجب است كه اجازه بدهد.
مسأله 613 - مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميت
اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.
مسأله 614 - اگر ميت را عمدا يا از روى فراموشى، يا به جهت عذرى بدون
نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود، نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده
است، تا وقتى جسد او از هم نپاشيده، واجبست با شرطهائى كه براى نماز ميت گفته
شد به قبرش نماز بخوانند.
نماز ميت
مسأله 615 - نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب
بگويد كافى است:
بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد: أشهد أن لا إله إلا الله وإن محمدا
رسول الله.
بعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد.
و بعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات.
و بعد از تكبير چهارم، اگر ميت مرد است بگويد: اللهم اغفر لهذا الميت.
104

و اگر زن است بگويد، اللهم اغفر لهذه الميت و بعد تكبير پنجم را بگويد.
و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد: أشهد أن لا إله ا لا الله وحده لا شريك له و
أشهد أن محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدي الساعة.
و بعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد وبارك على
محمد و آل محمد وإرحم محمدا و آل محمد كافضل ما صليت وباركت و
ترحمت على ابراهيم و آل ابراهيم إنك حميد مجيد وصل على جميع الانبياء
والمرسلين والشهداء والصديقين و جميع عباد الله الصالحين.
و بعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات والمسلمين
والمسلمات الاحياء منهم الاموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات إنك مجيب
الدعوات إنك على كل شىء قدير.
و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است، بگويد: اللهم إن هذا عبدك وابن
عبدك وابن امتك نزل بك وانت خير منزول به اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيرا و
أنت اعلم به منا اللهم إن كان محسنا فزد في إحسانه وإن كان مسيئا فتجاوز عنه
واغفر له اللهم اجعله عندك في اعلى عليين واخلف على أهله في الغابرين
وارحمه برحمتك يا ارحم الراحمين و بعد تكبير پنجم را بگويد.
ولى اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم إن هذه امتك
وابنة عبدك وابنة امتك نزلت بك وانت خير منزول به اللهم إنا لا نعلم منها
إلا خيرا وانت اعلم بها منا، اللهم إن كانت محسنة فزد في احسانها
وإن كانت مسيئة فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك في اعلى
عليين واخلف على أهلها في الغابرين وارحمها برحمتك يا ارحم الراحمين. و
بعد تكبير پنجم را بگويد.
مسأله 616 - بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند، كه نماز از
صورت خود خارج نشود.
مسأله 617 - كسى كه نماز ميت را به جماعت مىخواند، بايد تكبيرها و
دعاهاى آن را هم بخواند.
105

مستحبات نماز ميت
مسأله 618 - چند چيز نماز ميت مستحب است:
اول - كسى كه نماز ميت مىخواند با وضو يا غسل يا تيمم باشد و احتياط
مستحب آنست كه در صورتى تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه
اگر وضو بگيرد، يا غسل كند به نماز ميت نرسد.
دوم - اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسى كه افرادى بر او نماز
مىخواند، مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميت زن است، مقابل سينه‌اش بايستد.
سوم - پا برهنه نماز بخواند.
چهارم - در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم - فاصله او با ميت بقدرى كم باشد، كه اگر باد لباسش را حركت
دهد به جنازه برسد.
ششم - نماز ميت را به جماعت بخواند.
هفتم - امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز
مىخواند. آهسته بخوانند.
هشتم - در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد.
نهم - نمازگزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم - پيش از نماز سه مرتبه بگويد: الصلاة. يازدهم - نماز را در
جائى بخوانند كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا مىروند.
دوازدهم - زن حائض اگر نماز ميت را به جماعت مىخواند، در صفى تنها
بايستد.
مسأله 619 - خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در مسجد الحرام
مكروه نيست.
احكام دفن
مسأله 620 - واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند، كه بوى او
بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور
بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
106

مسأله 621 - اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مىتوانند بجاى دفن، او را در
بنا يا تابوتى بگذارند كه از درندگان محفوظ باشد و بوى او هم بيرون نيايد.
مسأله 622 - ميت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوانند كه جلو بدن او
رو به قبله باشد.
مسأله 623 - اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمىشود و بودن
او در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند با به خشكى برسند و او را در زمين دفن كنند
و اگر نه، بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميت
چيز سنگينى به پايش ببندند، يا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و
اگر ممكن است، بايد او را در جائى بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود.
مسأله 624 - اگر بترسند كه دشمن قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون
آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد، بايد بطورى كه در
مسأله پيش گفته شد، او را به دريا بيندازند.
مسأله 625 - مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را، در
صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميت بردارند.
مسأله 626 - اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح
به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى
چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد.
مسأله 627 - دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان
مسلمانان جايز نيست.
مسأله 628 - دفن مسلمان در جائى كه بى احترامى باشد - مانند جائى كه
خاكروبه و كثافت مىريزند - جائز نيست.
مسأله 629 - دفن ميت، در جاى غصبى و در زمينى كه مثل مسجد براى غير
دفن ميت وقف شده، جائز نيست.
107

مسأله 630 - دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست، مگر آن كه قبر، كهنه
شده و ميت اولى از بين رفته باشد.
مسأله 631 - چيزى كه از ميت جدا مىشود - اگر چه مو و ناخن و دندانش
باشد - بايد با او دفن شود. و دفن ناخن و دندانى كه در حال حيات از انسان جدا
مىشود، مستحب است.
مسأله 632 - اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد
در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مسأله 633 - اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر
داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه
قطعه كنند اشكال ندارند، ولى بايد بوسيله شوهرش اگر اهل فن است او را بيرون
بياورند و اگر ممكن نيست زنى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نيست مرد محرمى
كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود، مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون
بياورد و در صورتى كه آن هم پيدا نشود زنى كه اهل فن نباشد مىتواند بچه را بيرون آورد.
مسأله 634 - هر گاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد - اگر چه اميد
زنده ماندن طفل را نداشته باشند - بايد بوسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد پهلوى
چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند مگر اين كه تشخيص داده شود
كه بچه از طرف ديگر سالم بيرون مىآيد و از طرف چپ سالم بيرون نمىآيد.
مستحبات دفن
مسأله 635 - مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و
ميت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دور تر از جهتى بهتر
باشد - مثل آن كه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى فاتحه اهل قبور
بيشتر به آنجا بروند - و نيز مستحب است جنازه را در چند ذراعى قبر، زمين بگذارند و تا
سه مرتبه كم كم نزديك ببرند و در هر مرتبه، زمين بگذارند و بردارند و در نوبت
108

چهارم وارد قبر كنند و اگر ميت مرد است، در دفعه سوم طورى زمين بگذارند كه سر او
طرف پائين قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند و اگر زن است در دفعه
سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن، پارچه‌اى روى
قبر بگيرند، و نيز مستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند و
دعاهائى كه دستور داده شد، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه ميت را در
لحد گذاشتند، گره‌هاى كفن را باز كنند و صورت ميت را روى خاك بگذارند و
بالشى از خاك زير سر او بسازند و پشت ميت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه
ميت به پشت برنگردد و پيش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست
ميت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش
او ببرند و بشدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند:
اسمع افهم يا فلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را
بگويند مثلا اگر اسم او محمد است و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند:
اسمع افهم يا محمد بن على پس از آن بگويند:
هل أنت على العهد الذي فارقتنا عليه من شهادة أن لا إله إلا الله وحده لا
شريك له و أن محمدا صلى الله عليه وآله عبده ورسوله و سيد النبيين و خاتم
المرسلين وإن عليا أمير المؤمنين و سيد الوصيين و امام افترض الله طاعته على
العالمين و أن الحسن والحسين وعلي بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن
محمد و موسى بن جعفر وعلي بن موسى و محمد بن على وعلي بن محمد و
الحسن بن علي والقائم الحجة المهدي صلوات الله عليهم أئمة المؤمنين و حجج الله
على الخلق اجمعين و ائمتك ائمة هدى.
ابرار يا فلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد و بعد
بگويد:
إذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله تبارك و تعالى وسئلاك عن
ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك فلا تخف
109

ولا تحزن و قل في جوابهما الله ربي محمد صلى الله عليه وآله نبيي و الإسلام ديني
والقرآن كتابي والكعبة قبلتي و أمير المؤمنين علي بن أبي طالب إمامي والحسن بن
علي المجتبى إمامي والحسين بن علي الشهيد بكربلاء إمامي وعلي زين العابدين
إمامي و محمد الباقر إمامي و جعفر الصادق إمامي و موسى الكاظم إمامي وعلي الرضا
إمامي و محمد الجواد إمامي وعلي الهادي إمامي
والحسن العسكري امامى والحجة القائم المنتظر امامى هؤلاء صلوات الله
عليهم اجمعين ائمتي و سادتي وقادتي و شفعائي بهم اتولى و من اعدائهم أتبرأ في
الدنيا والآخرة ثم اعلم يا فلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را
بگويد بعد بگويد: إن الله تبارك و تعالى نعم الرب وإن محمد (ص) نعم الرسول
وإن على بن أبي طالب واولاده المعصومين الأئمة الإثني عشر نعم الأئمة وإن ما
جاء به محمد صلى الله عليه وآله حق و أن الموت حق و سؤال منكر و نكير في
القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والميزان حق وتطاير الكتب
حق وإن الجنة حق والنار حق وإن الساعة آتية لا ريب فيها وإن الله يبعث من في
القبور پس بگويد: افهمت يا فلان و بجاى اسم ميت را بگويد پس از آن
بگويد: ثبتك الله بالقول الثابت وهداك الله إلى صراط مستقيم عرف الله
بينك و بين أوليائك في مستقر من رحمته پس بگويد: اللهم جاف الأرض عن
جنبيه واصعد بروحه اليك ولقه منك برهانا اللهم عفوك عفوك.
مسأله 636 - مستحب است كسى كه ميت را در قبر مىگذارند، با طهارت و سر
برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميت
كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: إنا لله وإنا إليه
راجعون و اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مىباشد او را در قبر بگذارند و اگر
محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسأله 637 - مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازه
چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه‌اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود و روى
قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند و
110

انگشتها را باز كرده، در خاك فرو برند و هفت مرتبه، سوره مباركه إنا انزلناه بخوانند و
براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند.
اللهم جاف الأرض عن جنبيه واصعد اليك روحه ولقه منك رضوانا واسكن
قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك.
مسأله 638 - پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده‌اند، مستحب است
ولى ميت، يا كسى كه از طرف ميت اجازه دارد، دعاهائى را كه دستور داده شده به
ميت تلقين كند.
مسأله 639 - بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را تسليت دهند ولى
اگر مدتى گذشته است كه بواسطه تسليت دادن، مصيبت يادشان مىآيد، ترك آن بهتر
است و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد
آنان و در منزلشان مكروه است.
مسأله 640 - مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصا در مرگ
فرزند صبر كند و هر وقت ميت را ياد مىكند إنا لله وإنا إليه راجعون بگويد و براى
ميت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر، از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه
زود خراب نشود.
مسأله 641 - جايز نيست، انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد و
به خود لطمه بزند.
مسأله 642 - پاره كردن يقه در مرگ غير از پدر و برادر و شوهر جايز نيست.
مسأله 643 - اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد و يا موى خود را
بكند و يا مرد در مرگ زن و يا بچه خود يقه و لباس خود را پاره كند بايد يك بنده
آزاد كند يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر بر هيچ يك از آنها قدرت
نداشته باشد سه روز روزه بگيرد و اگر زن موى خود را در عزاى ميت ببرد كفاره آن دو
ماه پى در پى روزه گرفتن و يا يك بنده آزاد كردن و يا شصت مسكين طعام دادن
است.
مسأله 644 - احتياط واجب آنست كه در گريه بر ميت، صدا را خيلى بلند نكنند.
111

نماز وحشت
مسأله 645 - مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى
ميت بخوانند دستور آن اين است كه: در ركعت اول بعد از حمد، يك مرتبه آية الكرسى و در
ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره إنا انزلناه بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند: اللهم
صل على محمد وآل محمد وابعث ثوابها إلى قبر فلان و بجاى كلمه فلان، اسم
ميت را بگويند.
مسأله 646 - نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مىشود خواند، ولى بهتر
است در اول شب، بعد از نماز عشا خوانده شود.
مسأله 647 - اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن او
تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسأله 648 - نبش قبر مسلمان - يعنى: شكافتن قبر او - اگر چه طفل يا
ديوانه باشد، حرام است. ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسأله 649 - نبش قبر امامزاده‌ها و شهداء و علماء و صلحاء اگر چه سالها
بر آن گذاشته باشد حرام است.
مسأله 650 - شكافتن قبر در هفت مورد حرام نيست. بلكه در بعضى از آنها
واجب است اول - آن كه ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى
نشود كه در آنجا بماند. دوم - آن كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده،
غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند و همچنين است اگر چيزى از
مال خود ميت، كه به ورثه او رسيده، با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز
در قبر بماند، ولى اگر وصيت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن
كنند، براى بيرون آوردن اينها، نمىتوانند قبر را بشكافند مگر آن كه زيادتر از ثلث
112

باشد و ورثه امضا نكرده باشند. سوم - آن كه ميت بى غسل يا بى كفن دفن شده
باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير دستور شرع كفن شده، يا در قبر او را
رو به قبله نگذاشته‌اند ولى اگر نبش در اين صورت باعث هتك ميت و اذيت مردم شود
جايز نيست. چهارم - آن كه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند.
پنجم - آن كه ميت را در جائى كه بى احترامى به اوست - مثل قبرستان كفار، يا
جائى كه كثافت و خاكروبه مىريزند - دفن كرده باشند. ششم - آن كه براى يك
مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است، قبر را بشكافند، مثلا بخواهند
بچه زنده را از شكم زن حامله‌اى كه دفنش كرده‌اند بيرون آورند. هفتم - آن كه
بترسند درنده‌اى بدن ميت را پاره كند، يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد و
هر گاه قسمتى از بدن ميت با او دفن نشده باشد، احتياط لازم آنست كه آن قسمت از
بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده نشود.
غسلهاى مستحب
مسأله 651 - غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است و از آن جمله
است: 1 - غسل جمعه: و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزديك ظهر
بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت ادا و قضا تا غروب جمعه
بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى
آن را بجا آورد، و كسى كه مىترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مىتواند روز پنجشنبه غسل
كند و يا در شب جمعه رجاءا غسل را انجام دهد. و مستحب است در موقع غسل جمعه بگويد
أشهد أن لا إله ا لا الله وحده لا شريك له و أن محمدا عبده ورسوله اللهم صل
على محمد وآل محمد واجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين.
2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاى طاق، مثل شب سوم و پنجم
هفتم، ولى از شب بيست و يكم مستحب است همه شب غسل كند و براى غسل شب
113

اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و بيست و پنجم و
بيست و هفتم و بيست و نهم، بيشتر سفارش شده است و وقت غسل شبهاى ماه
رمضان تمام شب است و بهتر است مقارن غروب، يا كمى پيش از غروب بجا آورده
شود، ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشا
بجا آورد و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اول شب، يك غسل
هم در آخر شب انجام دهد.
3 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و
چون احتمال مىرود كه وقت آن تا غروب باشد اگر بعد از ظهر آن را بجا آورد احتياط
آنست كه به قصد رجاء باشد.
4 - غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر
است در اول شب بجا آورده شود.
5 - غسل روز هشتم و نهم ذيحجه و در روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر بجا
آورد. 6 - غسل روز اول و پانزدهم و بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
7 - غسل روز عيد غدير و بهتر است پيش از ظهر آن را انجام دهند.
8 - غسل روز بيست و چهارم ذيحجه.
9 - غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز
بيست و پنجم ذيقعده.
10 - غسل دادن بچه‌اى كه تازه به دنيا آمده و وقت آن بعد از تولد است تا
دو سه روز كه بگويند تازه به دنيا آمده و اگر تأخير شد رجاءا غسل بدهند.
11 - غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.
12 - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
13 - غسل كسى كه جائى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده‌اند رسانده
14 - غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمدا نخوانده در
صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد بلكه احتياط ترك نكردن اين غسل است
چنانچه احتياط آنست كه به قصد ما في الذمه بجا آورد از جهت تأخير نماز يا از جهت بجا
114

آوردن قضاء نماز.
15 - غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته، رفته و آن را ديده باشد ولى
اگر اتفاقا يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلا براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
مسأله 652 - پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، مسجد الحرام،
خانه - كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله و حرم ائمه عليهم
السلام مستحب است انسان غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرف شود،
يك غسل كافى است و كسى كه مىخواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجد الحرام و
خانه كعبه شود، اگر به نيت همه يك غسل كند كافى است و نيز اگر در يك روز بخواهد
داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر ص شود، يك غسل براى همه
كفايت مىكند و براى زيارت پيغمبر ص و ائمه عليهم السلام از دور يا نزديك
و براى حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنين براى توبه و نشاط به جهت عبادت و براى
سفر رفتن خصوصا سفر زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مستحب است انسان
غسل كند و اگر يكى از غسلهائى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد و بعد كارى
كند كه وضو را باطل مىنمايد مثلا بخوابد، مستحب است دوباره غسل را بجا آورد.
مسأله 653 - انسان نمىتواند با غسل مستحبى، كارى كه مانند نماز، وضو
لازم دارد انجام دهد.
مسأله 654 - اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيت همه، يك
غسل بجا آورد كافى است.
تيمم
در هفت مورد بجاى وضوء و غسل بايد تيمم كرد.
اول - آن كه تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
مسأله 655 - اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيه آب وضو و غسل،
بقدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين
آن پست و بلند است، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمى
115

(1) - كه با كمان پرتاب مىكردند - و اگر زمين آن پست و بلند نيست، بايد در هر
طرف به اندازه پرتاب دو تير، جستجو نمايد.
مسأله 656 - اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعض ديگر پست و بلند
باشد، بايد در طرفى كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير و در طرفى كه هموار نيست،
به اندازه پرتاب يك تير جستجو كند.
مسأله 657 - در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، در آن طرف جستجو لازم
نيست.
مسأله 658 - كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت دارد،
اگر يقين، يا اطمينان دارد، در محلى دور تر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست،
بايد براى تهيه آب برود ولى اگر گمان دارد. آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست.
مسأله 659 - لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود. بلكه مىتواند
كسى را كه بگفته او اطمينان دارد بفرستد. بنابر اين اگر يك نفر از طرف چند نفر برود
كافيست.
مسأله 660 - اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل، يا در
قافله آب هست، بايد بقدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن
آن نا اميد شود.
مسأله 661 - اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت
نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مىكند، احتياط مستحب آنست كه
دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 662 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا
نكند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مىشود،
احتياط مستحب آنست كه دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 663 - اگر وقت نماز تنگ باشد، يا از دزد و درنده بترسد، يا

(1) مرحوم مجلسى قدس سره در كتاب شرح من لا يحضره الفقيه مقدار پرتاب تير را دويست گام معين فرموده است.
116

جستجوى آب بقدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند، جستجو لازم نيست.
مسأله 664 - اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت
كرده ولى نمازش با تيمم صحيح است.
مسأله 665 - كسى كه يقين دارد آب پيدا نمىكند، چنانچه دنبال آب نرود و
با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد، نمازش
باطل است.
مسأله 666 - اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد
از نماز بفهمد، در جائى كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحيح است.
مسأله 667 - كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با
تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه براى جستجو وقت داشته، احتياط واجب آنست
كه دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 668 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه
اگر وضوى خود را باطل كند، تهيه آب براى او ممكن نيست، يا نمىتواند وضو بگيرد
چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد.
مسأله 669 - اگر پيش از وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر
وضوى خود را باطل كند، تهيه آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند وضوى خود را
نگهدارد، احتياط مستحب آنست كه آن را باطل نكند و تا ممكن است رعايت اين
احتياط را بنمايد.
مسأله 670 - كسى كه فقط به مقدار وضو، يا به مقدار غسل آب دارد و مىداند
كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمىكند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام
است و احتياط مستحب آنست كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد و تا ممكن است اين
احتياط را مراعات نمايد.
مسأله 671 - كسى كه مىداند آب پيدا نمىكند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز
وضوى خود را باطل كند، يا آبى را كه دارد بريزد معصيت كرده، ولى نمازش با تيمم
صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آنست كه قضاى آن نماز را بخواند.
117

دوم از موارد تيمم
مسأله 672 - اگر بواسطه پيرى، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا
نداشتن وسيله‌اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمم كند
و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن، بقدرى مشقت داشته باشد كه مردم
تحمل آن را نكنند.
مسأله 673 - اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم
دارد و مجبور است بخرد، يا كرايه نمايد - اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد -
بايد تهيه كند و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند ولى اگر تهيه آنها
بقدرى پول مىخواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد.
مسأله 674 - اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد
ولى كسى كه مىداند يا گمان دارد كه نمىتواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض
كند.
مسأله 675 - اگر كندن چاه مشقت ندارد، بايد براى تهيه آب، چاه بكند.
مسأله 676 - اگر كسى مقدارى آب، بى منت به او ببخشد، بايد قبول كند.
سوم از موارد تيمم
مسأله 677 - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه بواسطه
استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد، يا شدت كند. و يا
به سختى معالجه شود، بايد تيمم نمايد ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، بايد با آب
گرم وضو بگيرد يا غسل كند.
مسأله 678 - لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر
احتمال ضرر بدهد. چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال، ترس
براى او پيدا شود، بايد تيمم كند.
مسأله 679 - كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد، بايد
118

تيمم كند.
مسأله 680 - اگر بواسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند و پيش از نماز بفهمد
كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد، بنابر احتياط
مستحب بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 681 - كسى كه مىداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا
وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، بنابر احتياط واجب بايد اگر در
وقت است و نماز را نخوانده تيمم هم بنمايد و اگر نماز را خوانده دوباره آن را با تيمم
بخواند و اگر وقت گذشته با وضوء يا غسل آن را قضا نمايد.
چهارم از موارد تيمم
مسأله 682 - هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند خود او
يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كسانى كه با او مربوطند - مانند نوكر و كلفت - از
تشنگى بميرند، يا مريض شوند، يا بقدرى تشنه شوند كه تحمل آن مشقت دارد، بايد
بجاى وضو و غسل تيمم نمايد و نيز اگر بترسد حيوانى كه مال خود او است از تشنگى
تلف شود، بايد آب را به آن حيوان بدهد و تيمم نمايد و همچنين است اگر كسى كه حفظ
جان او واجب است، بطورى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود.
مسأله 683 - اگر غير از آب پاكى كه براى وضو و غسل دارد، آب نجسى
هم به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براى
آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حيوانش بخواهد،
بايد آب نجس را به آن حيوان بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.
پنجم از موارد تيمم
مسأله 684 - كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر
با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمىماند، بايد بدن يا
لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند، ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم
119

كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
ششم از موارد تيمم
مسأله 685 - اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا
ظرف ديگرى ندارد، مثلا آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن، آب و ظرف
ديگرى ندارد بايد بجاى وضو و غسل تيمم كند.
هفتم از موارد تيمم
مسأله 686 - هر گاه وقت بقدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد. يا غسل
كند تمام نماز، يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد تيمم كند.
مسأله 687 - اگر عمدا نماز را بقدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل
نداشته باشد، معصيت كرده ولى نماز او با تيمم صحيح است اگر چه احتياط
مستحب آنست كه قضاى آن نماز را بخواند.
مسأله 688 - كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند وقت
براى نماز او مىماند يا نه اگر شك او در مقدار وقت باشد - مثل آن كه نداند يك
ساعت وقت دارد يا نيم ساعت - بايد وضو يا غسل را بجا آورد لكن اگر بداند كه نيم
ساعت بيشتر وقت ندارد و شك كند كه در اين نيم ساعت مىتواند غسل كند يا وضو
بگيرد و نماز بخواند يا نمىتواند در اين صورت نبايد غسل كند يا وضو بگيرد بايد تيمم
كند و نماز بخواند.
مسأله 689 - كسى كه بواسطه تنگى وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز
آبى كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد، در صورتى كه
وظيفه‌اش تيمم باشد، بايد دوباره تيمم نمايد.
مسأله 690 - كسى كه آب دارد، اگر بواسطه تنگى وقت با تيمم مشغول نماز
شود و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفه‌اش تيمم باشد،
احتياط مستحب آنست كه براى نمازهاى بعد دوباره تيمم كند.
120

مسأله 691 - اگر انسان بقدرى وقت دارد كه مىتواند وضو بگيرد، يا غسل
كند و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن - مثل اقامه و قنوت - بخواند، بايد غسل
كند يا وضو بگيرد، و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد بلكه اگر به اندازه
سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
چيزهائى كه تيمم به آنها صحيح است
مسأله 692 - تيمم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ صحيح است ولى
احتياط مستحب آنست كه اگر خاك ممكن باشد به چيز ديگر تيمم نكند و اگر خاك
نباشد، با ريگ و اگر ريگ نباشد، با كلوخ و چنانچه كلوخ هم نباشد، با سنگ تيمم
نمايد.
مسأله 693 - تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحيح است و با بودن
چيزى كه تيمم بر آن صحيح است. احوط آنست كه به گچ و آهك پخته تيمم نكند ولى
به سنگ معدنى - مثل سنگ عقيق - تيمم باطل مىباشد.
مسأله 694 - اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد
و غبارى كه در فرش و لباس و مانند اينها نشسته اگر ظاهر است تيمم كند و اگر گرد
و غبار آنها ظاهر نيست، ولى وقتى دست به آن مىزنند گرد برمىخيزد، احتياط جمع
بين تيمم به آن و تيمم به گل است و چنانچه اصلا گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمم كند
و اگر گل هم پيدا نشود، احتياط آنست كه نماز را بدون تيمم بخواند ولى واجب است
بعدا قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 695 - اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمم
به گرد باطل است و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گل
باطل مىباشد.
مسأله 696 - كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن
است، بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد، و اگر ممكن نيست و چيزى
هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، احتياط واجب آنست كه با برف يا يخ، اعضاء
121

وضو يا غسل را نمناك كند و اگر اين هم ممكن نيست به يخ يا برف تيمم نمايد،
ولى در دو صورت اخير نمازى را كه خوانده بايد قضا كند.
مسأله 697 - اگر با خاك و ريگ چيزى - مانند كاه - كه تيمم به آن
باطل است مخلوط شود، نمىتوان به آن تيمم كرد ولى اگر آن چيز بقدرى كم باشد،
كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمم به آن خاك و ريگ صحيح
است.
مسأله 698 - اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه ممكن است،
بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مسأله 699 - تيمم به ديوار گلى صحيح است و احتياط مستحب آنست كه با
بودن زمين يا خاك خشك، به زمين يا خاك نمناك تيمم نكند.
مسأله 700 - چيزى كه بر آن تيمم مىكند، بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى
كه تيمم به آن صحيح است ندارد، احتياط آنست كه نماز را بى تيمم بخواند ولى
واجب است بعد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 701 - اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزى صحيح است و به آن
تيمم نمايد، بعد بفهمد به آن باطل بوده، نمازهائى را كه با آن تيمم خوانده، بايد
دوباره بخواند.
مسأله 702 - چيزى كه بر آن تيمم مىكند، مكان آن چيز بايد غصبى نباشد،
پس اگر بر خاك غصبى تيمم كند، يا خاكى را كه مال خود او است بى اجازه، در
ملك ديگرى بگذارد و بر آن تيمم كند، باطل است.
مسأله 703 - تيمم در فضاى غصبى باطل است پس اگر در ملك خود،
دستها را به زمين بزند، و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد
باطل است.
مسأله 704 - تيمم به چيز غصبى، يا در فضاى غصبى يا بر چيزى كه در
ملك غصبى است، در صورتى باطل است كه انسان بداند غصب است و عمدا تيمم
كند و چنانچه نداند، يا فراموش كرده باشد، تيمم صحيح است ولى اگر چيزى را
122

خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و بر آن تيمم كند، يا ملكى را
غصب نمايد و فراموش كند كه غصب كرده و چيزى را كه بر آن تيمم مىكند در آن
ملك بگذارد، يا در فضاى آن ملك تيمم نمايد، باطل است.
مسأله 705 - كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آنجا
غصبى است، بايد با تيمم نماز بخواند.
مسأله 706 - مستحب است چيزى كه بر آن تيمم مىكند، گردى داشته
باشد كه بدست بماند. و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه
گرد آن بريزد.
مسأله 707 - تيمم به زمين گود و خاك جاده و زمين شوره‌زارى كه نمك
روى آن را نگرفته مكروه است و اگر نمك روى آن را گرفته باشد، باطل است.
تيمم بدل از وضوء
مسأله 708 - در تيمم بدل از وضو چهار چيز واجبست: اول - نيت. دوم -
زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است. سوم - كشيدن تمام كف
هر دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن، از جائى كه موى سر مىرويد، تا ابروها و
بالاى بينى و احتياطا بايد دستها روى ابروها هم، كشيده شود. چهارم - كشيدن
تمام كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن تمام كف دست
راست به تمام پشت دست چپ.
تيمم بدل از غسل
مسأله 709 - تيمم بدل از غسل مثل تيمم بدل از وضو است. ولى احتياط مستحب
آن است كه تيمم بدل از غسل را با دو ضرب انجام دهد به اين نحو كه: يك مرتبه
دستها را به زمين بزند و به پيشانى بكشد و مرتبه ديگر دستها را به زمين بزند و به پشت
دستها بكشد. بلكه احتياط مستحب آن است كه تيمم را - چه بدل از وضو باشد،
چه بدل از غسل - به ترتيب زير بجا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و به پيشانى
123

و پشت دستها بكشد، و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و پشت دستها را مسح نمايد.
احكام تيمم
مسأله 710 - اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را هم مسح نكند تيمم
باطل است - چه عمدا مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد - ولى
دقت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح شده
كافيست
مسأله 711 - براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد
مقدارى بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
مسأله 712 - پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پائين مسح نمايد و
كارهاى آن را بايد پشت سر هم بجا آورد و اگر بين آنها بقدرى فاصله دهد كه نگويند
تيمم مىكند، باطل است.
مسأله 713 - در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است، يا
بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معين نمايد و چنانچه اشتباها
بجاى بدل از وضو، بدل از غسل يا بجاى بدل از غسل، بدل از وضو نيت كند، يا مثلا
در تيمم بدل از غسل جنابت، نيت تيمم بدل از غسل مس ميت نمايد، تيمم باطل
است.
مسأله 714 - در تيمم بايد پيشانى و كف دستها و پشت آنها پاك باشد و
اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، احتياط واجب آنست كه دو
تيمم كند: يكى با كف دست و يكى با پشت دست يعنى پشت دست را به چيزى كه
تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مسأله 715 - انسان بايد براى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در
پيشانى يا پشت دستها يا كف آنها مانعى باشد - مثلا چيزى به آنها چسبيده
باشد - بر طرف نمايد.
مسأله 716 - اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى
124

را كه بر آن بسته نمىتواند باز كند، بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر كف دست
زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با
همان پارچه به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مسأله 717 - اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولى
اگر موى سر، روى پيشانى آمده باشد بايد آن را عقب بزند.
مسأله 718 - اگر احتمال دهد كه در پيشانى، يا كف دستها، يا پشت
دستها مانعى هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستجو نمايد، تا
يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعى نيست.
مسأله 719 - اگر وظيفه او تيمم است و نمىتواند تيمم كند، بايد نائب بگيرد
و كسى كه نائب مىشود، بايد او را با دست خود او تيمم دهد و اگر ممكن نباشد، بايد
نائب، دست خود را به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت
دستهاى او بكشد.
مسأله 720 - اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده
يا نه بايد آن قسمت را با آنچه بعد از آنست بجا آورد.
مسأله 721 - اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده
است يا نه تيمم صحيح است.
مسأله 722 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است نمىتواند پيش از وقت نماز،
براى نماز تيمم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر، يا مستحبى تيمم كند و تا وقت
نماز عذر او باقى باشد، مىتواند با همان تيمم نماز بخواند.
مسأله 723 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او
باقى مىماند، در وسعت وقت مىتواند با تيمم نماز بخواند ولى اگر بداند كه تا آخر وقت
عذر او بر طرف مىشود، احتياط لازم آنست كه صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند و
اگر اميد دارد كه عذرش بر طرف مىشود، واجب نيست صبر كند بلكه مىتواند در
وسعت وقت با تيمم نماز بخواند اگر چه در اين صورت هم احتياط خوب است.
مسأله 724 - كسى كه نمىتواند وضو بگيرد، يا غسل كند، اگر احتمال
125

ندهد كه عذرش به زودى بر طرف شود، مىتواند نمازهاى قضاى خود را با تيمم بخواند
ولى اگر احتمال دهد، به زودى عذر او بر طرف مىشود، خواندن نماز قضا براى او
اشكال دارد.
مسأله 725 - كسى كه نمىتواند وضو بگيرد، يا غسل كند، جايز است
نمازهاى مستحبى را، كه مثل نافله‌هاى شبانه روز وقت معين دارد، با تيمم بخواند
هر چند احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها، عذر او بر طرف مىشود.
مسأله 726 - كسى كه احتياطا بايد غسل جبيره‌اى و تيمم نمايد - مثلا
جراحتى در پشت او است - اگر بعد از غسل و تيمم حدث اصغرى از او سر زند - مثلا
بول كند - براى نمازهاى بعد تا عذرش باقى است تيمم بدل از غسل واجب نيست و
وضو كافى است.
مسأله 727 - اگر بواسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند، بعد از
بر طرف شدن عذر، تيمم او باطل مىشود.
مسأله 728 - چيزهائى كه وضو را باطل مىكند، تيمم بدل از وضو را هم
باطل مىكند و چيزهائى كه غسل را باطل مىنمايد، تيمم بدل از غسل را هم باطل
مىنمايد.
مسأله 729 - كسى كه نمىتواند غسل كند. اگر چند غسل بر او واجب باشد،
مىتواند به قصد بدل از همه، يك تيمم كند و بهتر آنست كه بدل از هر غسلى يك تيمم -
بنمايد. ولى اگر بدل از غسل جنابت تيمم كرد، ديگر بدل از ساير اغسال تيمم نكند
مگر رجاءا.
مسأله 730 - كسى كه نمىتواند غسل كند اگر بخواهد عملى را كه براى آن
غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد و اگر نتواند وضو بگيرد و
بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمم
نمايد.
مسأله 731 - اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، نبايد براى نماز وضو
بگيرد ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند، بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو
126

بگيرد، بايد تيمم ديگرى هم بدل از وضو بنمايد.
مسأله 732 - اگر بدل از غسل تيمم كند و بعد كارى كه وضو را باطل
مىكند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد
و بنابر احتياط مستحب بدل از غسل تيمم نمايد و اگر نمىتواند وضو بگيرد دو تيمم
كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو، ولى اگر تيمم او بدل از غسل جنابت
بوده، چنانچه يك تيمم نمايد، به قصد اين كه آنچه تكليف او است انجام داده باشد،
كافيست.
مسأله 733 - كسى كه بايد براى انجام عملى - مثلا براى خواندن نماز -
بدل از وضو و بدل از غسل تيمم كند، احتياط مستحب آنست كه تيمم سومى هم
به قصد اين كه بتواند آن عمل را انجام دهد بنمايد، ولى اگر در تيمم اول، نيت بدل از
وضو يا نيت بدل از غسل نمايد و تيمم دوم را به قصد اين كه وظيفه خود را انجام داده
باشد، بجا آورد تيمم سوم لازم نيست.
مسأله 734 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند،
تا تيمم و عذر او باقى است، كارهائى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد مىتواند بجا
آورد ولى اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز ميت يا خوابيدن
تيمم كرده فقط كارى را كه براى آن تيمم نموده، مىتواند انجام دهد.
مسأله 735 - در چند مورد مستحب است نمازهائى را كه انسان با تيمم
خوانده دوباره بخواند، اول - آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب
كرده و با تيمم نماز خوانده است: دوم - آن كه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا
نمىكند و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است: سوم - آن كه تا آخر
وقت، عمدا در جستجوى آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو
مىكرد، آب پيدا مىشد، چهارم - آن كه عمدا نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با
تيمم نماز خوانده است: پنجم - آن كه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمىشود و
آبى را كه داشته ريخته است: ششم - آن كه از ترس مزاحمت جمعيت و نرسيدن به نماز
جماعت، نماز جمعه را با تيمم خوانده است.
127

احكام نماز
نماز مهمترين اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود،
عبادتهاى ديگر هم قبول مىشود و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمىشود. و
همانطور كه اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند، چرك در
بدنش نمىماند نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مىكند. و سزاوار است
كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسى كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند
كسى است كه نماز نمىخواند.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم فرمود كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را
سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند
مردى وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملا بجا نياورد، حضرت فرمودند
اگر اين مرد در حالى كه نمازش اينطور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته
است، پس انسان بايد مواظب باشد كه با عجله و شتابزدگى نماز نخواند و در حال
نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشد كه با چه كسى سخن
مىگويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند و
اگر انسان در موقع نماز كاملا به اين مطلب توجه كند، از خود بى خبر مىشود، چنان كه در
حال نماز تير را از پاى مبارك أمير المؤمنين عليه السلام بيرون كشيدند و آن حضرت
متوجه نشدند.
و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد و گناهانى كه مانع قبول شدن نماز
است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات و ندادن خمس و
زكات بلكه هر معصيتى را ترك كند و همچنين سزاوار است كارهائى كه ثواب نماز
را كم مىكند بجا نياورد. مثلا در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نايستد
و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند و نيز كارهائى كه ثواب نماز زياد مىكند بجا آورد،
مثلا انگشترى عقيق بدست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را
خوشبو نمايد.
128

نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شش است: اول - نماز يوميه، دوم - نماز آيات، سوم -
نماز ميت، چهارم - نماز طواف واجب خانه كعبه، پنجم - نماز قضاى پدر و مادر
كه بر پسر بزرگتر واجب است. ششم - نمازى كه بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد
واجب مىشود.
نمازهاى واجب يوميه
نمازهاى واجب يوميه پنج است ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت. مغرب
سه ركعت. عشا. چهار ركعت صبح دو ركعت.
مسأله 736 - در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرائطى كه گفته
مىشود دو ركعت خواند.
وقت نماز ظهر و عصر
مسأله 737 - اگر چوب يا چيزى مانند آن را، بطور عمودى در زمين هموار
نصب كنند صبح كه خورشيد بيرون مىآيد، سايه آن به طرف مغرب مىافتد و هر چه
آفتاب بالا آيد اين سايه كم مىشود و در شهرهاى ما در اول ظهر شرعى (1) به آخرين
درجه كمى مىرسد و ظهر كه گذشت، سايه آن به طرف مشرق برمىگردد و هر چه خورشيد
رو به مغرب مىرود سايه زيادتر مىشود. بنابر اين وقتى سايه به آخرين درجه كمى رسيد و
و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مىشود ظهر شرعى شده است ولى در
بعضى شهرها مثل مكه كه گاهى موقع ظهر سايه به كلى از بين مىرود، بعد از آن كه
سايه دوباره پيدا شد معلوم مىشود ظهر شده است.

(1) ظهر شرعى در بعض از مواقع چند دقيقه پيش از ساعت دوازده و گاهى چند دقيقه بعد از ساعت دوازده
است.
129

مسأله 738 - چوب يا چيز ديگرى را كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو
مىبرند شاخص گويند.
مسأله 739 - نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركى دارند،
وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتى كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر
بگذرد كه اگر كسى سهوا تمام نماز عصر را در اين وقت بخواند، نمازش باطل است
و وقت مخصوص نماز عصر موقعى است كه به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب
مانده باشد كه اگر كسى تا اين موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و بايد
نماز عصر را بخواند و ما بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر،
وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است كه اگر كسى در اين وقت اشتباها تمام نماز
عصر را پيش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحيح است و بايد نماز ظهر را بعد از آن
بجا آورد.
مسأله 740 - اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود و در
بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، بايد نيت را به نماز
ظهر برگرداند - يعنى: نيت كند كه آنچه تا حال خوانده‌ام و آنچه را مشغولم و آنچه
بعد مىخوانم همه نماز ظهر باشد - و بعد از آن كه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند
و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، نماز باطل است و آن را رها مىكند و هر دو نماز را
به ترتيب بجا مىآورد و مىتواند احتياطا نيت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام كند،
بعد هر دو نماز را به ترتيب بجا آورد.
مسأله 741 - در زمان حضور امام عليه السلام واجب است انسان در روز
جمعه بجاى نماز ظهر دو ركعت نماز جمعه بخواهد، ولى در اين زمان اگر كسى نماز
جمعه بخواند، احتياط واجب آنست كه نماز ظهر را هم بخواند
مسأله 742 - وقت نماز جمعه از اول ظهر است، تا مقدارى كه مكلف
بتواند نماز جمعه را با شرائط آن - از تحصيل طهارت از حدث و خبث و حضور در
اجتماع - بجا آورد.
130

وقت نماز مغرب و عشاء
مسأله 743 - مغرب موقعى است كه سرخى طرف مشرق، كه بعد از غروب
آفتاب پيدا مىشود، از بالاى سر انسان بگذرد.
مسأله 744 - نماز مغرب و عشاء هر كدام وقت مخصوص و مشتركى دارند:
وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است، تا وقتى كه از مغرب به اندازه
خواندن سه ركعت نماز بگذرد، كه اگر كسى مثلا مسافر باشد و تمام نماز عشاء را
سهوا در اين وقت بخواند نماز باطل است و وقت مخصوص نماز عشاء موقعى است كه
به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد، كه اگر كسى تا اين موقع نماز
مغرب را نخواند، بايد نماز عشاء و بعد از آن نماز مغرب را بخواند. و بين وقت
مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشاء وقت مشترك نماز مغرب و عشاء
است، كه اگر كسى در اين وقت اشتباها نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند و
بعد از نماز ملتفت شود. نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.
مسأله 745 - وقت مخصوص و مشترك كه معنى آن در مسأله پيش گفته
شد براى اشخاص فرق مىكند، مثلا اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول ظهر
بگذرد وقت مخصوص نماز ظهر كسى كه مسافر است تمام شده و داخل وقت مشترك
مىشود ولى براى كسى كه مسافر نيست، بايد به اندازه خواندن چهار ركعت نماز بگذرد.
مسأله 746 - اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشاء شود
و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه تمام آنچه را خوانده يا مقدارى از آن را
در وقت مشترك خواند و به ركوع چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند
و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز
را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند و احتياط لازم آن است كه بعد از مغرب نماز
عشا را اعاده نمايد اما اگر تمام آنچه را خوانده در وقت مخصوص نماز
مغرب خوانده باشد و پيش از ركوع ركعت چهارم يادش بيايد، مىتواند احتياطا نيت را
به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و دوباره نماز مغرب و بعد از آن عشا را بخواند.
131

و مىتواند رها كند و هر دو نماز را به ترتيب بجا آورد.
مسأله 747 - آخر وقت نماز عشا نصف شب است. و شب را بايد از اول
غروب تا اذان صبح حساب كرد بنابر احتياط نه تا اول آفتاب (1).
مسأله 748 - اگر از روى معصيت، يا بواسطه عذرى نماز مغرب يا
نماز عشا را تا نصف شب نخواند، بنابر احتياط واجب، بايد تا قبل از اذان صبح بدون
اين كه نيت ادا و قضا كند بجا آورد.
وقت نماز صبح
مسأله 749 - نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سفيده‌اى رو به بالا
حركت مىكند كه آن را فجر اول گويند، موقعى كه آن سفيده پهن شد فجر دوم، و اول
وقت نماز صبح است و آخر وقت نماز صبح موقعى است كه آفتاب بيرون مىآيد.
احكام وقت نماز
مسأله 750 - موقعى انسان مىتواند مشغول نماز شود كه يقين كند، يا
اطمينان حاصل نمايد وقت داخل شده است، يا اذان گوى وقت شناس مورد وثوق
اذان بگويد يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند.
مسأله 751 - اگر بواسطه ابر يا غبار نتواند در اول وقت نماز، به داخل شدن
وقت يقين كند، چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده، مىتواند مشغول نماز
شود لكن احتياط مستحب آنست كه نماز را تأخير بيندازد تا يقين كند وقت داخل
شده است، ولى در موانع غير عامه - مثل نابينائى و زندانى بودن - احتياط لازم اكتفاء
نكردن به ظن است.
مسأله 752 - اگر دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، يا انسان يقين
كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل

(1) بنابر اين تقريبا يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى، آخر وقت نماز مغرب و عشاء است.
132

نشده، نماز او باطل است، و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش
از وقت خوانده. ولى اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شده، يا بعد از نماز بفهمد كه
در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.
مسأله 753 - اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت
مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده، نماز او
صحيح است و اگر بفهمد تمام نماز را پيش از وقت خوانده يا نفهمد كه در وقت
خوانده يا پيش از وقت نمازش باطل است، بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز
وقت داخل شده است احتياط واجب آنست كه دوباره آن نماز را بخواند.
مسأله 754 - اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز
شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز او باطل است ولى اگر در بين نماز يقين
داشته باشد كه وقت شده، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه
نمازش صحيح است.
مسأله 755 - اگر وقت نماز بقدرى تنگ است، كه بواسطه بجا آوردن
بعضى از كارهاى مستحب نماز مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود بايد آن
مستحب را بجا نياورد. مثلا اگر بواسطه خواندن قنوت، مقدارى از نماز بعد از وقت
خوانده مىشود، بايد قنوت نخواند.
مسأله 756 - كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را
به نيت ادا بخواند. ولى نبايد عمدا نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.
مسأله 757 - كسى كه مسافر نيست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج
ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند و اگر كمتر وقت دارد،
بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند و همچنين اگر تا نصف شب
به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر
وقت دارد، بايد فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را به قصد ما في الذمه بجا آورد
و تا مقدار يك ركعت به فجر مانده قصد ادا و قضا نكند.
مسأله 758 - كسى كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت
133

نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عصر
را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت
نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط عشاء را
بخواند، و بعدا مغرب را به قصد ما في الذمه بجا آورد و چنانچه بعد از خواندن عشا،
معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به نصف شب مانده است بايد فورا
نماز مغرب را به نيت ادا بجا آورد.
مسأله 759 - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع
به آن خيلى سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آن كه
تأخير آن از جهتى بهتر باشد، مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
مسأله 760 - هر گاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز
بخواند، ناچار است مثلا بدون ساتر يا با لباس نجس نماز بخواند، چنانچه بداند عذر
او تا آخر وقت باقى است، مىتواند در اول وقت نماز بخواند ولى اگر احتمال دهد كه
عذر او از بين مىرود، بايد صبر كند تا عذرش بر طرف شود و چنانچه عذر او بر طرف
نشد، در آخر وقت مطابق وظيفه‌اش نماز بخواند. و اما اگر ناچار است با تيمم نماز
بخواند حكم آن در مسأله (723) گذشت و لازم نيست بقدرى صبر كند كه فقط بتواند
كارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر براى مستحبات نماز مانند اذان و اقامه
و قنوت هم وقت دارد، مىتواند تيمم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.
مسأله 761 - كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمىداند و احتمال
مىدهد كه يكى از اينها در نماز پيش آيد، بايد براى ياد گرفتن اينها نماز را از اول
وقت تأخير بيندازد، ولى اگر اطمينان دارد كه نماز را بطور صحيح تمام مىكند،
مىتواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله‌اى كه حكم آن را نمىداند
پيش نيايد، نماز او صحيح است و اگر مسأله‌اى كه حكم آن را نمىداند پيش آيد،
جايز است به يكى از دو طرفى كه احتمال مىدهد عمل نمايد و نماز را تمام كند، ولى
بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.
مسأله 762 - اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه
134

مىكند، در صورتى كه ممكن است، بايد اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند و
همچنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فورا آن را بجا آورد پيش آمد كند، مثلا
ببيند مسجد نجس است، بايد اول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواند و چنانچه
اول نماز بخواند، معصيت كرده ولى نماز او صحيح است.
نمازهائى كه بايد به ترتيب خوانده شود
مسأله 763 - انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از
نماز مغرب بخواند. و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر و يا نماز عشا را پيش از
نماز مغرب بخواند باطل است.
مسأله 764 - اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد
كه نماز ظهر را خوانده است، نمىتواند نيت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد آن را
رها كند و نماز عصر را بخواند و همينطور است در نماز مغرب و عشا.
مسأله 765 - اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و
نيت را به نماز ظهر برگرداند چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده، بنابر
احتياط واجب بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و بعد از تمام كردن نماز، دوباره نماز
عصر را بخواند مگر آن كه پيش از بجا آوردن جزئى از اجزاء به قصد ظهر يادش بيايد، كه
در اين صورت نماز را به نيت عصر تمام مىكند و اعاده لازم نيست.
مسأله 766 - اگر در بين، عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد
نيت را به نماز ظهر برگرداند ولى اگر وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز
مغرب مىشود بايد بنا بگذارد كه ظهر را خوانده و به نيت نماز عصر نماز را تمام كند.
مسأله 767 - اگر در نماز عشا، پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه
نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز
نصف شب مىشود، بايد به نيت عشا نماز را تمام كند و بعد مغرب را به قصد ما في الذمه
بجا آورد و اگر بيشتر وقت دارد و يك ركعت از آن در وقت اشتراكى واقع شده
باشد، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتى تمام كند، بعد نماز عشاء
135

را بخواند.
مسأله 768 - اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم، شك كند
كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام كند، بعد نماز مغرب را بخواند و بعد
عشاء را نيز اعاده نمايد بنابر احتياط لازم مگر اين كه اين شك در وقت مخصوص نماز
عشاء باشد كه در اين صورت خواندن نماز مغرب لازم نيست.
مسأله 769 - اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند و در
بين نماز يادش بيايد نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است نمىتواند نيت را
به آن نماز برگرداند مثلا موقعى كه نماز عصر را احتياطا مىخواند، اگر يادش
بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمىتواند نيت را به نماز ظهر برگرداند.
مسأله 770 - برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز
واجب، جايز نيست.
مسأله 771 - اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد و انسان مشغول ادا شده
باشد مىتواند در بين نماز نيت را به نماز قضا برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيت به نماز
قضا ممكن باشد مثلا اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مىتواند نيت را به قضاى
صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد ولى اگر با علم و تذكر به قضا
شروع به ادا كرده باشد عدول محل تأمل است و احوط ترك آن است.
نمازهاى مستحب
مسأله 772 - نمازهاى مستحب زياد است و آنها را نافله گويند و بين
نمازهاى مستحبى به خواندن نافله‌هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز
جمعه سى و چهار ركعت است كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله
عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و يازده ركعت نافله شب و
دو ركعت نافله صبح مىباشد و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتياط مستحب بايد
نشسته خواند، يك ركعت حساب مىشود. ولى در روز جمعه بر شانزده ركعت نافله
ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه مىشود.
136

مسأله 773 - از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله
شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع و يك ركعت آن، به نيت نماز وتر خوانده شود و
هشت ركعت نافله شب و همچنين نافله ظهر و عصر و مغرب را بايد مانند نماز صبح
دو ركعتى بخوانند و دستور كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است.
مسأله 774 - نمازهاى نافله را مىشود نشسته خواند، ولى بهتر است
دو ركعت نافله نشسته را يك ركعت حساب كند، مثلا كسى كه مىخواهد نماز وتر را
نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر مىخواهد نماز وتر را نشسته
بخواند دو نماز يك ركعتى نشسته بخواند.
مسأله 775 - نافله ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند ولى نافله عشا را رجاءا
مىتوان خواند.
وقت نافله‌هاى يوميه
مسأله 776 - نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مىشود و وقت فضيلت
آن از اول ظهر است تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مىشود
به اندازه دو هفتم شاخص شود، مثلا اگر درازى شاخص هفت وجب باشد. هر وقت
مقدار سايه آن به دو وجب رسيد، آخر وقت
فضيلت نافله ظهر است و تا آخر وقت فريضه هر گاه پيش از نماز ظهر به قصد ادا بجا
آورد صحيح است و همچنين وقت اداء نافله عصر تا وقت اداء فريضه عصر است.
مسأله 777 - نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مىشود و وقت فضيلت آن
تا موقعى است كه سايه شاخص به چهار هفتم آن برسد و چنانچه بخواهد نافله ظهر را
بعد از نماز ظهر يا نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند بنابر احتياط واجب نيت ادا و
قضا نكند و به قصد ما في الذمه بجا آورد.
مسأله 778 - وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى
كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مىشود از بين
برود اگر چه بعيد نيست امتداد وقت نافله مغرب به امتداد وقت آن.
137

مسأله 779 - وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است
و بهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.
مسأله 780 - نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مىشود و وقت آن بعد از فجر اول است
تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيدا شود و نشانه فجر اول در وقت نماز
صبح گفته شد. و ممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلا فاصله خواند.
مسأله 781 - وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است
نزديك اذان صبح خوانده شود.
مسأله 782 - مسافر و كسى كه براى او سخت است، نافله شب را بعد
از نصف شب بخواند، مىتواند آن را در اول شب بجا آورد.
نماز غفيله
مسأله 783 - يكى از نمازهاى مستحب نماز غفيله است و وقت آن بين
نماز مغرب و عشا است و در ركعت اول آن، بعد از حمد بايد بجاى سوره اين آيه را
بخوانند:
و ذالنون إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر عليه فنادى في الظلمات أن
لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه من الغم و
كذلك ننجي المؤمنين و در ركعت دوم بعد از حمد بجاى سوره اين آيه را بخوانند:
وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو ويعلم ما في البر والبحر و ما تسقط
من ورقة إلا يعلمها ولا حبة في ظلمات الأرض ولا رطب ولا يابس إلا في كتاب
مبين و در قنوت آن بگويند:
اللهم إني اسئلك به مفاتح الغيب التي لا يعلمها إلا أنت أن تصلي على
محمد و آل محمد و أن تفعل بى كذا و كذا و بجاى كلمه كذا و كذا حاجتهاى خود
را بگويند و بعد بگويند:
اللهم أنت ولى نعمتي والقادر على طلبتي تعلم حاجتي فاسئلك
138

به حق محمد وآل محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لي.
احكام قبله
مسأله 784 - خانه كعبه كه در مكه معظمه مىباشد
و جاى خانه تا منتهاى زمين و بالاى آن تا منتهاى آسمان قبله
است، و بايد روبروى آن نماز خواند ولى كسى كه
دور است، اگر طورى بايستد كه بگويند: رو به قبله نماز مىخواند كافيست. و همچنين
است كارهاى ديگرى كه - مانند سر بريدن حيوانات - بايد رو به قبله انجام گيرد.
مسأله 785 - كسى كه نماز واجب را ايستاده مىخواند، بايد صورت و سينه
و شكم و جلوى پاهاى او رو به قبله باشد و احتياط مستحب آنست كه انگشتان پاى او
هم رو به قبله باشد بطورى كه بگويند: پاى او رو به قبله است.
مسأله 786 - كسى كه بايد نشسته نماز بخواند، اگر نمىتواند بطور معمول
بنشيند و در موقع نشستن كف پاها را به زمين مىگذارد، بايد در موقع نماز صورت و سينه
و شكم و ساق پاى او رو به قبله باشد.
مسأله 787 - كسى كه نمىتواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به
پهلوى راست طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست، بايد به
پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر اين را هم نتواند، بايد
به پشت بخوابد بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مسأله 788 - نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده و سجده سهو را نيز
بنابر احتياط لازم بايد رو به قبله بجا آورد.
مسأله 789 - نماز مستحبى را مىشود در حال راه رفتن و سوارى خواند و اگر
انسان در اين دو حال، نماز مستحب بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد.
مسأله 790 - كسى كه مىخواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله
كوشش نمايد، تا يقين كند قبله كدام طرف است و اگر نتواند يقين پيدا كند، بايد
به گمانى كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا مىشود
139

عمل نمايد، حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه بواسطه قواعد علمى قبله را
مىشناسد گمان به قبله پيدا كند كافيست.
مسأله 791 - كسى كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا كند
نمىتواند به گمان خود عمل نمايد، مثلا اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله
پيدا كند ولى بتواند از راه ديگرى گمان قويترى پيدا كند. نبايد به حرف او عمل
نمايد.
مسأله 792 - اگر براى پيدا كردن قبله وسيله‌اى ندارد، يا با اين كه كوشش
كرده، گمانش به طرفى نمىرود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد چهار نماز به چهار
طرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، بايد به اندازه‌اى كه وقت دارد، نماز
بخواند مثلا اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد، بايد يك نماز به هر طرفى كه
مىخواهد بخواند. و بعد از وقت با علم به قبله بنابر احتياط لازم نماز را قضا كند و بايد
نمازها را طورى بخواند كه يقين كند يكى از آنها رو به قبله واقع شده، يا اگر رو به قبله
نبوده، به سمت راست و يا سمت چپ قبله نرسيده است.
مسأله 793 - اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است،
بايد به هر دو طرف نماز بخواند ولى احتياط مستحب آنست كه در صورت گمان، به
چهار طرف نماز بخواند.
مسأله 794 - كسى كه بايد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز
بخواند كه مثل نماز ظهر و عصر بايد يكى بعد از ديگرى خوانده شود، مىتواند نماز
اول را به آن چند طرف كه واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند و مىتواند
هر دو را پشت سر هم يك طرف بجا آورد و بعد به طرف ديگر شروع كند.
مسأله 795 - كسى كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز، كارى كند
كه بايد آن را و به قبله انجام داد - مثلا بخواهد سر حيوانى را ببرد - بايد گمان عمل
نمايد و اگر گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.
140

پوشانيدن بدن در نماز
مسأله 796 - مرد بايد در حال نماز - اگر چه كسى او را نمىبيند - عورتين
خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند.
مسأله 797 - زن بايد در موقع نماز تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشاند
ولى پوشاندن صورت به مقدارى كه در وضو شسته مىشود و دستها تا مچ و پاها تا مچ پا
لازم نيست اما براى آن كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از
اطراف صورت و قدرى پائين تر از مچ را هم بپوشاند.
مسأله 798 - موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد فراموش
شده را بجا مىآورد، بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم بايد خود را مثل
موقع نماز بپوشاند.
مسأله 799 - اگر انسان عمدا يا از روى ندانستن مسأله، در نماز عورتش را
نپوشاند نمازش باطل است.
مسأله 800 - اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، بايد آن را
بپوشاند و احتياط واجب آنست كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند، ولى اگر بعد از
نماز بفهمد كه در نماز عورت او پيدا بوده نمازش صحيح است.
مسأله 801 - اگر در حال ايستاده لباسش عورت او را مىپوشاند ولى ممكن
است در حال ديگر، مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعى كه عورت او
پيدا مىشود، بوسيله‌اى كه پوشاندن به آن در حال اختيار جايز است آن را بپوشاند نماز او
صحيح است ولى احتياط مستحب آنست كه با آن لباس نماز نخواند.
مسأله 802 - انسان مىتواند در نماز خود را با علف و برگ درخت بپوشاند،
ولى احتياط مستحب آنست موقعى خود را با اينها بپوشاند كه چيز ديگرى نداشته
باشد.
مسأله 803 - انسان در حال نماز اگر ناچار باشد كه خود را با گل بپوشاند
و نماز بخواند احتياط لازم آنست كه يك مرتبه ديگر مثل برهنه نماز بخواند يعنى با ايماء
141

و اشاره.
مسأله 804 - اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه
احتمال دهد كه پيدا مىكند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تأخير بيندازد و اگر
چيزى پيدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظيفه‌اش نماز بخواند.
مسأله 805 - كسى كه مىخواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتى
برگ درخت و علف نداشته باشد و يا گودالى هم كه در آن بايستد پيدا نكند و احتمال
ندهد كه تا آخر وقت چيزى پيدا كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتى كه احتمال
بدهد كه ناظر محترم او را مىبيند، نشسته نماز بخواند و براى ركوع و سجود بقدرى
خم شود كه عورتش پيدا نباشد و براى سجود كمى بيشتر از ركوع خم شود و مهر را
بالا بياورد و پيشانى را بر آن بگذارد و اگر اطمينان دارد كه ناظر محترم او
را نمىبيند، احتياط آنست كه دو نماز ايستاده بخواند و موقعى كه ايستاده است قبل خود
را با دست بپوشاند و در يكى از آن دو نماز، ركوع و سجود را بجا آورد و در ديگرى بجاى
ركوع و سجود با سر اشاره نمايد اگر چه بنابر اقوى مىتواند اكتفا كند به نماز با اشاره سر
در ركوع و سجود و اگر گودالى هست كه بتواند در آن بايستد بايد نماز مختار بخواند.
لباس نمازگزار
مسأله 806 - لباس نمازگزار شش شرط دارد اول - آن كه پاك باشد.
دوم - آن كه مباح باشد. سوم - آن كه از اجزاء مردار نباشد. چهارم - آن كه از حيوان حرام
گوشت نباشد. پنجم و ششم - آن كه اگر نمازگزار مرد است و لباس او ابريشم
خالص و طلا بافت نباشد. و تفصيل اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
شرط اول
مسأله 807 - لباس نمازگزار بايد پاك باشد، و اگر كسى عمدا با بدن يا
لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.
مسأله 808 - كسى كه نمىداند با بدن و لباس نجس نماز باطل است، اگر با
142

بدن يا لباس نجس نماز بخواند، بنابر احتياط لازم نمازش باطل مىباشد.
مسأله 809 - اگر بواسطه ندانستن مسأله. چيز نجسى را نداند نجس است،
مثلا نداند عرق كافر نجس است و با آن نماز بخواند نمازش باطل است بنابر احتياط
لازم.
مسأله 810 - اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد،
نماز او صحيح است. ولى احتياط مستحب آنست كه اگر وقت دارد، دوباره آن نماز
را بخواند.
مسأله 811 - اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز
يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 812 - كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز
بدن يا لباس او نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت
شود كه نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت
نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن يا لباس، يا عوض
كردن لباس، يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نمىزند، بايد در بين نماز بدن يا لباس را
آب بكشد، يا لباس را عوض نمايد، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را
بيرون آورد، ولى چنانچه طورى باشد كه اگر بدن يا لباس را
آب بكشد، يا لباس را عوض كند، يا بيرون آورد، نماز به هم
مىخورد و يا اگر لباس را بيرون آورد برهنه مىماند، بايد نماز را رها كند و با بدن
و لباس پاك نماز بخواند.
مسأله 813 - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز
لباس او نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه
نجس شده، يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده
يا از پيش نجس بوده: در صورتى كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن
لباس، نماز را به هم نمىزند و مىتواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب بكشد يا
عوض كند، يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده لباس را بيرون آورد و نماز را تمام
143

كند اما اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمىتواند آب بكشد يا
عوض كند و به قدر تبديل يا تطهير و درك يك ركعت وقت ندارد مختار است در همان
لباس نماز بخواند يا لباس را بيرون آورد و به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز
را تمام كند ولى چنانچه طورى است كه اگر لباس را آب بكشد يا عوض كند، نماز
به هم مىخورد و بواسطه سرما و مانند آن نمىتواند لباس را بيرون آورد، بايد با همان حال
نماز را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 814 - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز
بدن او نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند ملتفت شود كه
نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از
پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نمىزند، بايد آب بكشد و
اگر نماز را به هم مىزند و به قدر تطهير و درك يك ركعت وقت ندارد، بايد با همان حال
نماز را تمام كند و نماز او صحيح است.
مسأله 815 - كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نماز او صحيح است.
مسأله 816 - اگر لباس را آب بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با
آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده نمازى را كه خوانده صحيح است.
مسأله 817 - اگر خونى در بدن يا لباس خود به بيند و يقين كند كه از
خونهاى نجس نيست، مثلا يقين كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد
از خونهائى بوده كه نمىشود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است.
مسأله 818 - اگر يقين كند خونى كه در بدن يا لباس او است خون نجسى
است كه نماز با آن صحيح است، مثلا يقين كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد
از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، احتياط واجب آنست كه نماز را
دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 819 - اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش
با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد، نماز او
144

صحيح است. ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده
برسد و بدون اين كه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل
است و نيز اگر جائى از اعضاء وضو با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش
كرده برسد و پيش از آن كه آنجا را آب بكشد وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش
باطل مىباشد.
مسأله 820 - كسى كه يك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود
و به اندازه آب كشيدن يكى از آنها آب داشته باشد، مىتواند لباسش را بيرون آورد،
و بدن را آب بكشد و نماز را بدستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد و مىتواند كه
با همان لباس نماز بخواند و اگر بواسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد،
هر كدام از بدن يا لباس را كه بخواهد، مىتواند آب بكشد. ولى اگر مثلا نجاست يكى
بول است كه اگر بخواهد با آب قليل آب بكشد بايد دو مرتبه آب روى آن بريزد و
ديگرى خون است كه يك مرتبه ريختن آب روى آن كافيست بايد آن را كه به بول
نجس شده آب بكشد.
مسأله 821 - كسى كه غير از لباس نجس لباس ديگرى ندارد، مختار است با
همان لباس نماز بخواند يا نماز را بدستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد ولى
اگر بواسطه سرما و مانند آن نمىتواند لباسش را بيرون آورد، بايد با لباس نجس نماز
بخواند و نماز او صحيح است.
مسأله 822 - كسى كه دو لباس دارد، اگر بداند يكى از آنها نجس است
و نداند كدام يك آنهاست، چنانچه وقت دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند مثلا
اگر مىخواهد نماز ظهر و عصر بخواند بايد با هر كدام يك نماز ظهر و يك نماز عصر
بخواند، ولى اگر وقت تنگ است، بايد با يكى از آن دو لباس نماز بخواند و در خارج
وقت نيز آن نماز را با لباس پاك قضا نمايد. شرط دوم (بهتر مىباشد).
مسأله 823 - لباس نمازگزار بايد مباح باشد و كسى كه مىداند پوشيدن لباس
غصبى حرام است، اگر عمدا در لباس غصبى يا در لباسى كه نخ يا دكمه يا چيز ديگر
آن غصبى است نماز بخواند، باطل است.
145

مسأله 824 - كسى كه مىداند پوشيدن لباس غصبى حرام است، ولى نمىداند
نماز را باطل مىكند، اگر عمدا با لباس غصبى نماز بخواند نمازش باطل است.
مسأله 825 - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن
نماز بخواند، نمازش صحيح است ولى اگر كسى خودش لباسى را غصب نمايد
و فراموش كند كه غصب كرده است و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است بنابر
احتياط لازم.
مسأله 826 - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين
نماز بفهمد، چنانچه چيز ديگرى عورت او را پوشانده است و مىتواند فورا يا بدون اين كه
موالات - يعنى پى در پى بودن - نماز به هم بخورد، لباس غصبى را بيرون آورد، بايد
آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است ولى در صورت نسيان اگر خودش لباس را
غصب كرده باشد گذشت كه بنابر احتياط لازم نماز را اعاده كند و اگر چيز ديگرى
عورت او را نپوشانده، يا نمىتواند لباس غصبى را فورا بيرون آورد، يا اگر بيرون آورد
پى در پى بودن نماز به هم مىخورد در صورتى كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته
باشد، بايد نماز را رها كند و با لباس غير غصبى نماز بخواند و اگر به اين مقدار وقت
ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام
نمايد.
مسأله 827 - اگر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، يا
مثلا براى اين كه دزد لباس غصبى را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.
مسأله 828 - اگر با عين پولى كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد
چنانچه در حال نماز به غصب بودن آن ملتفت باشد نماز خواندن در آن لباس باطل
است و در صورت عدم التفات نماز صحيح است و اگر جاهل مقصر به حكم مسأله
است بنابر احتياط لازم بايد نماز را اعاده كند.
شرط سوم
مسأله 829 - لباس نمازگزار از اجزاء حيوان مرده‌اى كه خون جهنده
146

دارد يعنى، حيوان كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن مىكند، نباشد، بلكه اگر
از حيوان مرده‌اى كه مانند ماهى و مار خون جهنده ندارد لباس تهيه كنند، احتياط
واجب آنست كه با آن نماز نخواند.
مسأله 830 - هر گاه چيزى از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح
داشته همراه نمازگزار باشد، اگر چه لباس او نباشد نمازش باطل است.
مسأله 831 - اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح
ندارد همراه نمازگزار باشد، يا با لباسى كه از آنها تهيه كرده‌اند، نماز بخواند نمازش
صحيح است.
شرط چهارم
مسأله 832 - لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و اگر موئى
از آن هم همراه او باشد، نمازش باطل است.
مسأله 833 - اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام
گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و اگر
خشك شده و عين آن بر طرف باشد. نماز صحيح است.
مسأله 834 - اگر موى و عرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار
باشد، اشكال ندارد و همچنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه او باشد.
مسأله 835 - اگر شك داشته باشد كه لباسى از حيوان حلال گوشت
است يا حرام گوشت، چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه، احتياط مستحب
آنست كه با آن نماز نخواند.
مسأله 836 - دكمه صدفى و مانند آن كه معلوم نيست از حيوان حرام گوشت
است نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
مسأله 837 - پوشيدن خز خالص در نماز اشكال ندارد، و احتياط واجب
آنست كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.
مسأله 838 - اگر با لباسى كه نمىداند يا فراموش كرده كه از حيوان حرام
147

گوشت است نماز بخواند نماز او صحيح است.
شرط پنجم
مسأله 839 - پوشيدن لباس طلا بافت در هر حال براى مرد حرام و نماز با آن
باطل است، ولى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مسأله 840 - زينت كردن به طلا - مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر
طلا بدست كردن و بستن ساعت مچى طلا - براى مرد حرام و نماز خواندن با آنها
باطل است و احتياط واجب آنست كه از استعمال عينك طلا هم خوددارى كند، ولى
زينت كردن به طلا، براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مسأله 841 - اگر مردى نداند يا فراموش كند كه انگشترى يا لباس از طلا
است يا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند نمازش صحيح است.
شرط ششم
مسأله 842 - لباس مرد نمازگزار حتى عرقچين و بند شلوار او نيز بنابر
احتياط بايد ابريشم خالص نباشد و در غير نماز هم پوشيدن آن براى مرد حرام است.
مسأله 843 - اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن كه زيادتر از چهار
انگشت بسته است ابريشم خالص باشد، پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن
باطل است.
مسأله 844 - لباسى را كه نمىداند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر، اگر
در غير نماز بپوشد اشكال ندارد، ولى احتياط مستحب آنست كه با آن نماز نخواند.
مسأله 845 - دستمال ابريشمى و مانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال
ندارد و نماز را باطل نمىكند.
مسأله 846 - پوشيدن لباس ابريشمى براى زن، در نماز و غير نماز اشكال
ندارد.
مسأله 847 - پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلا بافت و
لباسى كه از مردار تهيه شده در حال ناچارى مانعى ندارد. و نيز كسى كه ناچار است
148

لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها ندارد، مىتواند با اين لباسها نماز بخواند.
مسأله 848 - اگر غير از لباس غصبى و لباسى كه از مردار تهيه شده، لباس
ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد، بايد بدستورى كه براى برهنگان گفته شد
نماز بخواند.
مسأله 849 - اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس
ديگرى ندارد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد، مىتواند با همان لباس نماز
بخواند. و اگر ناچار نباشد، بايد بدستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا
آورد.
مسأله 850 - اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلا بافت، لباس
ديگرى نداشته باشد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد، بايد بدستورى كه براى
برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد.
مسأله 851 - اگر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند،
واجب است اگر چه به كرايه يا خريدارى باشد، تهيه نمايد. ولى اگر تهيه آن بقدرى
پول لازم دارد كه نسبت به دارائى او زياد است، يا طوريست كه اگر پول را به مصرف
لباس برساند، به حال او ضرر دارد مختار است بدستورى كه براى برهنگان گفته شد
نماز بخواند، يا تحمل ضرر كند و با لباس نماز بخواند.
مسأله 852 - كسى كه لباس ندارد اگر ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه
دهد، چنانچه قبول كردن آن براى او مشقت نداشته باشد، بايد قبول كند بلكه اگر
عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست، بايد از كسى كه لباس دارد، طلب
بخشش يا عاريه نمايد.
مسأله 853 - پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه
مىخواهد آن را بپوشد معمول نيست و موجب توهين يا شهرت او مىشود حرام است ولى
اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.
مسأله 854 - احتياط واجب آنست كه مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه
نپوشد، ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.
149

مسأله 855 - كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف يا
تشك او نجس يا ابريشم خالص يا از اجزاء حيوان حرام گوشت باشد، احتياط
واجب آنست كه در نماز، خود را با آنها نپوشاند.
مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد
مسأله 856 - در سه صورت اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز
او صحيح است،
اول - آن كه بواسطه زخم يا جراحت يا دملى كه در بدن او است، لباس يا بدنش به
خون آلوده شده باشد.
دوم - آن كه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از در هم (كه تقريبا به اندازه يك اشرفى
مىشود) به خون آلوده باشد.
سوم - آن كه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحيح است
اول - آن كه لباسهاى كوچك او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد.
دوم - آن كه لباس زنى كه پرستار بچه است نجس شده باشد و احكام اين پنج صورت
مفصلا در مسائل بعد گفته مىشود.
مسأله 857 - اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل
باشد چنانچه طورى است كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براى بيشتر
مردم سخت است تا وقتى كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده مىتواند با آن خون
نماز بخواند. و همچنين است اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا دوائى كه روى
زخم گذاشته‌اند و نجس شده، در بدن يا لباس او باشد.
مسأله 858 - اگر خون بريدگى يا زخمى كه به زودى خوب مىشود و شستن
آن آسان است، و از درهم زيادتر است در بدن يا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل
است.
مسأله 859 - اگر جائى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت
150

زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند. ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس كه
معمولا به رطوبت زخم آلوده مىشود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى
ندارد.
مسأله 860 - اگر از زخمى كه توى دهان و بينى و مانند اينها است، خونى
به بدن يا لباس برسد در صورتى كه زيادتر از متعارف تجاوز به اطراف نكرده باشد نماز با آن
صحيح است اگر چه احتياط آنست كه با آن نماز نخواند و همچنين است خون بواسير
در صورتى كه دانه‌هايش بيرون نباشد، و اما با خون بواسيرى كه دانه‌هاى آن بيرون
است مىشود نماز خواند و لازم نيست مراعات اين احتياط.
مسأله 861 - كسى كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خونى
ببيند و نداند از زخم است يا خون ديگر جايز است با آن نماز بخواند اگر چه احتياط
مستحب آنست كه با آن نماز نخواند.
مسأله 862 - اگر چند زخم در بدن باشد و طورى نزديك هم باشند كه
يك زخم حساب شود، تا وقتى همه خوب نشده‌اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال
ندارد ولى اگر بقدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود، هر كدام
كه خوب شد، بايد براى نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد اگر مجموع زيادتر
از در هم باشد.
مسأله 863 - اگر سر سوزنى خون حيض، يا نفاس، يا استحاضه، يا خون
سگ يا خوك يا كافر، يا مردار، يا حيوان حرام گوشت در بدن، يا لباس نمازگزار
باشد نماز او باطل است. ولى خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال
گوشت اگر چه در چند جاى بدن و لباس باشد در صورتى كه روى هم كمتر از در هم
باشد، (كه تقريبا به اندازه يك اشرفى مىشود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
مسأله 864 - خونى كه به لباس بى آستر بريزد و به پشت آن برسد، يك خون
حساب مىشود ولى اگر پشت آن، جدا خونى شود و بواسطه اتصال يك خون حساب
نشود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود پس اگر خونى كه در پشت و روى لباس
است روى هم كمتر از درهم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد، نماز با آن باطل
151

است.
مسأله 865 - اگر خون، روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد
و يا به آستر بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر
خون روى لباس و آستر، كمتر از در هم باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد نماز
با آن باطل است.
مسأله 866 - اگر خون بدن يا لباس كمتر از در هم باشد و رطوبتى به آن
برسد در صورتى كه خون و رطوبتى كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود و
اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است بلكه اگر رطوبت و خون به اندازه درهم، هم
نشود و اطراف را هم آلوده نكند، نماز خواندن با آن اشكال دارد مگر آن كه آب در خون
مستهلك شود.
مسأله 867 - اگر بدن يا لباس خونى نشود ولى بواسطه رسيدن به خون، نجس
شود - اگر چه مقدارى كه نجس شده كمتر از در هم باشد - نمىشود با آن نماز خواند.
مسأله 868 - اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از در هم باشد
و نجاست ديگرى به آن برسد - مثلا يك قطره بول روى آن بريزد - نماز خواندن با آن
جايز نيست.
مسأله 869 - اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه
نمىشود با آنها عورت را پوشانيد نجس باشد - چنانچه از مردار، يا حيوان حرام گوشت
درست نشده باشد - نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشترى نجس نماز بخواند
اشكال ندارد.
مسأله 870 - احتياط مستحب آنست كه چيز نجس كه ساتر عورت نباشد
مانند دستمال و كليد و چاقوى نجس همراه نمازگزار نباشد.
مسأله 871 - زنى كه پرستار بچه است و بيشتر از يك لباس ندارد،
چنانچه نتواند لباس ديگر بخرد، يا كرايه كند و يا عاريه نمايد، هر گاه شبانه روزى
يك مرتبه لباس خود را آب بكشد، اگر چه تا روز ديگر لباسش به بول بچه نجس شود
مىتواند با آن لباس نماز بخواند ولى احتياط مستحب آنست كه لباس خود را اطراف
152

عصر براى نماز ظهر و عصر آب بكشد و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار
است كه همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزى يك مرتبه همه آنها را آب بكشد
كافيست.
مسأله 872 - مردى كه پرستار بچه است اگر لباسش به بول بچه نجس شود
نمىتواند با آن لباس نماز بخواند.
مستحبات لباس نمازگزار
مسأله 873 - چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله
است، عمامه با تحت الحنك، پوشيدن عبا و لباس سفيد و پاكيزه‌ترين لباسها
و استعمال بوى خوش و دست كردن انگشترى عقيق.
مكروهات لباس نمازگزار
مسأله 874 - چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است،
پوشيدن لباس سياه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار و لباس كسى كه از نجاست
پرهيز نمىكند و لباسى كه نقش صورت دارد و نيز باز بودن دكمه‌هاى لباس و دست
كردن انگشترى كه نقش صورت دارد مكروه مىباشد.
مكان نمازگزار
مكان نمازگزار نه شرط دارد،
شرط اول، آن كه مباح باشد.
مسأله 875 - نماز خواندن در ملك غصبى اگر چه روى فرش و تخت و
مانند اينها باشد، باطل است ولى نماز خواندن در زير سقف غصبى و خيمه غصبى
مانعى ندارد اگر تصرف در سقف يا خيمه صدق ننمايد.
مسأله 876 - نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است، بدون
اجازه صاحب منفعت، باطل است، مثلا در خانه اجاره‌اى اگر صاحب خانه يا
ديگرى بدون اجازه كسى كه آن خانه را اجازه كرده نماز بخواند، باطل است
153

و همچنين است اگر در ملكى كه ديگرى در آن حقى دارد نماز بخواند، مثلا اگر ميت
وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند، تا وقتى ثلث را جدا نكنند،
نمىشود در ملك او نماز خواند.
مسأله 877 - كسى كه در مسجد نشسته و يا رحل گذاشته اگر ديگرى جاى
او را غصب كند و در آن جا نماز بخواند باطل است.
مسأله 878 - اگر در جائى كه نمىداند غصبى است نماز بخواند و بعد
از نماز بفهمد، يا در جائى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از
نماز يادش بيايد، نماز او صحيح است ولى كسى كه خودش جائى را غصب كرده، اگر
فراموش كند و در آنجا نماز بخواند، نمازش باطل است بنابر احتياط.
مسأله 879 - اگر بداند جائى غصبى است ولى نداند كه در جاى غصبى
نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل مىباشد.
مسأله 880 - كسى كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه
حيوان سوارى يا زين آن غصبى باشد نماز او باطل است و همچنين است اگر بخواهد
بر آن حيوان نماز مستحبى بخواند.
مسأله 881 - كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است اگر سهم او جدا
نباشد بدون اجازه شريكش نمىتواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.
مسأله 882 - اگر با عين پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكى بخرد،
تصرف او در آن ملك حرام و نمازش هم در آن باطل است.
مسأله 883 - اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان
بداند كه قلبا راضى نيست، نماز خواندن در ملك او باطل است و اگر اجازه ندهد
و انسان يقين كند كه قلبا راضى است نماز صحيح است.
مسأله 884 - تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكات بدهكار است، حرام و
نماز در آن باطل است ولى اگر بدهى او را بدهند يا ضامن شوند كه ادا نمايند،
به نحوى كه دين از عهده ميت ساقط شود، جايز است و اگر عين زكات يا خمس در مال
ميت موجود باشد فقط تصرف و نماز در آن عين قبل از ادا جايز نيست ولى تصرف
154

و نماز در غير آن اشكال ندارد.
مسأله 885 - تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز
در آن باطل است ولى اگر ضامن شوند كه قرضهاى او را بپردازند، يا اين كه طلبكار و
وصى ميت، يا طلبكار و حاكم شرع اجازه بدهند، تصرف و نماز در ملك او مانعى
ندارد.
مسأله 886 - اگر ميت قرض نداشته باشد ولى بعضى از ورثه او صغير يا
ديوانه يا غائب باشند، تصرف در ملك او بدون اذن ولى شرعى حرام و نماز در آن
باطل است.
مسأله 887 - نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اينها كه براى
واردين آماده است با اطمينان به رضايت صاحبان آنها اشكال ندارد، ولى در غير اين
قبيل جاها در صورتى مىشود نماز خواند، كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفى بزند كه
معلوم شود، يا اطمينان حاصل شود كه براى نماز خواندن اذن داده است، مثل اين كه
به كسى اجازه دهد در ملك او بنشيند و بخوابد، كه از اينها فهميده مىشود براى نماز
خواندن هم اذن داده است.
مسأله 888 - در زمين بسيار وسيعى كه براى بيشتر مردم مشكل است موقع
نماز از آنجا بجاى ديگر بروند، بى اجازه مالك مىشود نماز خواند ولى اگر بداند كه
مالك زمين راضى نيست احوط آن است كه در آنجا نماز نخواند.
شرط دوم
آن كه جاى نمازگزار بى حركت باشد.
مسأله 889 - مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد و اگر بواسطه تنگى
وقت يا جهت ديگر ناچار باشد در جائى كه حركت دارد، مانند اتومبيل و كشتى و ترن
نماز بخواند، بقدرى كه ممكن است بايد، در حال حركت چيزى نخواند و اگر آنها از
قبله به طرف ديگر حركت كنند، به طرف قبله برگردد.
مسأله 890 - نماز خواندن در اتومبيل و كشتى و ترن و مانند اينها، وقتى
155

ايستاده‌اند مانعى ندارد.
مسأله 891 - روى خرمن گندم و جو و مانند اينها كه نمىشود بى حركت
ماند نماز باطل است.
شرط سوم
آن كه در جائى نماز بخواند كه اطمينان به تمام كردن نماز داشته باشد
مسأله 892 - بنابر احتياط واجب بايد در جائى نماز بخواند كه اطمينان
داشته باشد نماز را تمام مىكند و در جائى كه بواسطه احتمال باد و باران و زيادى
جمعيت و مانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، احتياط واجب آنست
كه نماز نخواند.
شرط چهارم
آن كه در جائى كه ماندن در آن حرام است، مثلا زير سقفى كه نزديك
است خراب شود نماز نخواند.
مسأله 893 - نماز در جائى كه تار و مانند آن استعمال مىكنند باطل است
مسأله 894 - بودن مرد و زن نامحرم در اطاقى كه كسى در آنجا نيست و
كسى هم نمىتواند وارد شود حرام است و نمازشان هم در آنجا صحيح نيست ولى اگر
يكى از آنان مشغول نماز باشد و ديگرى كه با او نا محرم است وارد شود نماز او
اشكال ندارد.
مسأله 895 - مكروه است زن در نماز جلوتر از مرد يا محاذى با او بايستد
و بهتر است طورى بايستد كه جاى سجده او كمى از جاى ايستادن مرد عقبتر باشد.
مسأله 896 - اگر زن برابر مرد يا جلوتر بايستد نماز هر دو صحيح است چه
با هم وارد نماز شوند يا به ترتيب، بلى ثواب نماز هر كدام كه بعد مشغول نماز شده‌اند
كمتر است.
مسأله 897 - اگر بين مرد و زن، ديوار، يا پرده، يا چيز ديگرى باشد كه
يكديگر را نبينند، يا بين آنان اقلا ده ذراع كه تقريبا پنج ذرع مىشود، فاصله باشد،
156

چنانچه زن برابر مرد يا جلوتر از او باشد نماز هر دو صحيح است و كراهت هم ندارد
و همچنين است اگر مكان يكى از آنان بقدرى بلند باشد كه نگويند، زن جلوتر از مرد
يا برابر او ايستاده است.
شرط پنجم
آن كه روى چيزى كه ايستادن و نشستن روى آن حرام است، مثل فرشى
كه اسم خدا بر آن نوشته شده نماز نخوانده.
شرط ششم
آن كه در جائى كه سقف آن كوتاه است و نمىتواند در آنجا راست بايستد،
يا به اندازه‌اى كوچك است كه جاى ركوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر
ناچار شود كه در چنين جائى نماز بخواند، بايد بقدرى كه ممكنست قيام و ركوع
و سجود را بجا آورد.
شرط هفتم
آن كه مساوى يا جلوتر از قبر پيغمبر و ائمه عليهم السلام نماز نخواند
مسأله 898 - بنابر احتياط واجب بايد جلوتر يا مساوى با قبر پيغمبر
و امام عليه السلام نماز نخواند.
مسأله 899 - اگر در موقع نماز چيزى مانند ديوار بين نمازگزار و قبر مطهر
باشد كه بى احترامى نشود اشكال ندارد ولى فاصله شدن صندوق شريف و ضريح
و پارچه‌اى كه روى آن افتاده كافى نيست.
مسأله 900 - احتياط واجب آن است كه در خانه كعبه و بر بام آن نماز
واجب نخوانند ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله 901 - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد
157

بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند
شرط هشتم
آن كه مكان نمازگزار اگر نجس است بطورى تر نباشد كه رطوبت آن
به بدن يا لباس او برسد، ولى جائى كه پيشانى را بر آن مىگذارد اگر نجس باشد،
اگر چه خشك هم باشد نماز باطل است. و احتياط مستحب آنست كه مكان
نمازگزار اصلا نجس نباشد.
شرط نهم
آن كه جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوها و سر انگشتان پاى او بيش از
چهار انگشت بسته پست تر يا بلندتر نباشد و تفصيل اين مسأله در احكام سجده
گفته مىشود.
جاهائى كه نماز خواندن در آن مستحب است
مسأله 902 - در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در
مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پيغمبر
صل الله عليه وآله و سلم و بعد از آن مسجد كوفه و بعد از آن مسجد
بيت المقدس و بعد از آن مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از آن
مسجد بازار است.
مسأله 903 - براى زن نماز خواندن در خانه بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب
بهتر است.
مسأله 904 - نماز در حرم ائمه عليهم السلام مستحب بلكه بهتر از مسجد
است و نماز در حرم مطهر حضرت أمير المؤمنين عليه السلام برابر با دويست هزار نماز
است.
مسأله 905 - زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد،
158

مستحب است و همسايه مسجد اگر عذرى نداشته باشد، مكروه است در غير مسجد
نماز بخواند.
مسأله 906 - مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضر نمىشود غذا
نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسايه او نشود و از او زن نگيرد و به او زن ندهد.
جاهائى كه نماز خواندن در آن مكروه است
مسأله 907 - نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است:
حمام، زمين نمكزار، مقابل انسان، مقابل درى كه باز است، در جاده و خيابان
و كوچه اگر براى كسانى كه عبور مىكنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد حرام
و نماز باطل است، مقابل آتش و چراغ و در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد،
مقابل چاه و گودالى كه محل بول باشد، روبروى عكس و مجسمه چيزى كه روح دارد
مگر آن كه روى آن پرده بكشند، در اطاقى كه جنب در آن باشد، در جائى كه عكس
باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل قبر، روى قبر، بين دو قبر، در
قبرستان.
مسأله 908 - كسى كه در محل عبور مردم نماز مىخواند، يا كسى روبروى او
است مستحب است جلوى خود چيزى بگذارد و اگر چوب يا ريسمانى هم باشد كافى
است.
احكام مسجد
مسأله 909 - نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد
حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فورا نجاست آن را بر طرف كند.
و احتياط واجب آنست كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند و اگر نجس شود
نجاستش را بر طرف نمايند.
مسأله 910 - اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد. يا كمك لازم داشته باشد
و پيدا نكند، تطهير مسجد بر او واجب نيست ولى بنابر احتياط واجب، بايد به كسى كه
159

مىتواند تطهير كند اطلاع دهد.
مسأله 911 - اگر جائى از مسجد نجس شود و تطهير آن بدون كندن يا خراب
كردن مقدار كمى از آن ممكن نباشد، بايد آنجا را بكنند
يا خراب نمايند و پر كردن و ساختن آن قسمت هم واجب
نيست مگر اين كه خود كسى كه نجس كرده خراب كند كه در
اين صورت بنابر احتياط بايد آن قسمت را بسازد و يا پر كند. و اگر مسجد به نحوى نجس
شده باشد كه براى تطهير آن ناچار باشند تمام مسجد را خراب كنند، چنانچه متبرعى
باشد كه بعد از تخريب آن را بسازد خراب كردن آن جايز است و الا جايز نيست ولى
اگر ممكن است بايد ظاهر آن را بنابر احتياط تطهير نمايند، و اگر چيزى مانند آجر
مسجد كه ممكن است آن را برگرداند، نجس شود، بايد بعد از تطهير بنابر احتياط آن را
به مسجد برگرداند.
مسأله 912 - اگر مسجدى را غصب كنند و بجاى آن خانه و مانند آن
بسازند، يا بطورى خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد، باز هم نجس كردن
آن حرام و تطهير آن واجب است.
مسأله 913 - نجس كردن حرم ائمه عليهم السلام حرام است و اگر نجس
شود چنانچه نجس ماندن آن بى احترامى باشد، تطهير آن واجب است، بلكه احتياط
واجب آنست كه اگر بى احترامى هم نباشد آن را تطهير كنند.
مسأله 914 - اگر حصير مسجد نجس شود، بايد آن را آب بكشند، ولى
چنانچه بواسطه آب كشيدن، خراب مىشود و بريدن جاى نجس بهتر است، بايد آن
را ببرند.
مسأله 915 - بردن عين نجس - مانند خون - در مسجد اگر بى احترامى
به مسجد باشد حرام است بلكه احتياط مستحب آنست كه اگر بى احترامى
هم نباشد، عين نجس را در مسجد نبرند. و نيز بردن چيزى كه نجس شده، در صورتى
كه بى احترامى به مسجد باشد، حرام است.
مسأله 916 - اگر مسجد را براى روضه خوانى چادر بزنند و فرش كنند و
160

سياهى بكوبند و اسباب چاى در آن ببرند، در صورتى كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند
و مانع نماز خواندن نشود، اشكال ندارد.
مسأله 917 - زينت كردن مسجد به طلا حرام است بنابر احتياط واجب،
و همچنين است نقش كردن مسجد به صورت چيزهائى كه مثل انسان و حيوان روح
دارد، و نقاشى چيزهائى كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است.
مسأله 918 - اگر مسجد خراب هم بشود نمىتوانند آن را بفروشند، يا داخل
ملك و جاده نمايند.
مسأله 919 - فروختن در و پنجره و چيزهاى ديگر مسجد حرام است و اگر
مسجد خراب شود، بايد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند و چنانچه به درد آن
مسجد نخورد، بايد در مسجد ديگر مصرف شود ولى اگر به درد مسجدهاى ديگر هم
نخورد، مىتوانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد
و اگر نه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.
مسأله 920 - ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مىباشد
مستحب است و اگر مسجد به صورتى در آيد كه تعمير آن ممكن نباشد مىتوانند آن را
خراب كنند و دوباره بسازند بلكه مىتوانند را كه خراب نشده، براى احتياج
مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.
مسأله 921 - تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است
و كسى كه مىخواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه
و قيمتى بپوشد و ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد و موقع داخل شدن
به مسجد اول پاى راست و موقع بيرون آمدن، اول پاى چپ را بگذارد و همچنين مستحب
است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر از مسجد بيرون برود.
مسأله 922 - وقتى انسان وارد مسجد مىشود، مستحب است دو ركعت
نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگرى هم
بخواند كافى است.
مسأله 923 - خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن
161

راجع به كارهاى دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعرى كه نصيحت و مانند آن
نباشد مكروه است و نيز مكروه است آب دهان و بينى و اخلاط سينه را در مسجد
بيندازد و گمشده‌اى را طلب كند و صداى خود را بلند كند ولى بلند كردن صدا براى
اذان مانعى ندارد.
مسأله 924 - راه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است و كسى كه پياز
و سير و مانند اينها خورده كه بوى دهانش مردم را اذيت مىكند مكروه است به مسجد
برود.
اذان و اقامه
مسأله 925 - براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب يوميه
اذان و اقامه بگويند، ولى پيش از نمازهاى واجب غير يوميه مثل نماز آيات، مستحب
است سه مرتبه بگويند: الصلاة.
مسأله 926 - مستحب است در روز اولى كه بچه به دنيا مىآيد يا پيش از آن كه
بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
مسأله 927 - اذان هيجده جمله است: الله اكبر چهار مرتبه أشهد أن لا إله
الا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حي على الصلاة، حتى على الفلاح،
الا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حي على الصلاة، حي على الفلاح،
حي على خير العمل، الله اكبر، لا إله الا الله هر يك دو مرتبه.
و اقامه هفده جمله است يعنى: دو مرتبه الله اكبر از اول اذان و يك مرتبه
لا إله الا الله از آخر آن كم مىشود و بعد از گفتن حي على خير العمل بايد دو مرتبه
قد قامت الصلاة اضافه نمود.
مسأله 928 - أشهد أن عليا ولى الله جزء اذان و اقامه نيست، ولى
خوبست بعد از أشهد أن محمدا رسول الله به قصد قربت گفته شود.
ترجمه اذان و اقامه
الله اكبر يعنى: خداى تعالى بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.
162

أشهد أن لا إله الله شهادت مىدهم كه غير خدائى كه يكتا و بى همتا است خداى
ديگرى نيست.
أشهد أن محمدا رسول الله يعنى شهادت مىدهم كه حضرت محمد بن عبد الله
صلى الله عليه وآله پيغمبر و فرستاده خداست.
أشهد أن عليا أمير المؤمنين ولى الله يعنى: شهادت مىدهم كه حضرت على
عليه الصلاة والسلام أمير المؤمنين و ولى خدا بر همه خلق است.
حي على الصلاة يعنى: بشتاب براى نماز.
حي على الفلاح يعنى: بشتاب براى رستگارى.
حي على خير العمل يعنى: بشتاب براى بهترين كارها كه نماز است.
قد قامت الصلاة يعنى: بتحقيق نماز برپاشد.
لا إله إلا لله يعنى: خدائى نيست مگر خدائى كه يكتا و بى همتا است.
مسأله 929 - بين جمله‌هاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصل نشود و اگر بين
آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.
مسأله 930 - اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غنا شود، -
يعنى: بطور آوازه خوانى كه در مجالس لهو و بازيگرى معمول است اذان و اقامه را
بگويد - حرام است و اگر غنا نشود مكروه مىباشد.
مسأله 931 - در پنج نماز اذان ساقط مىشود: اول - نماز عصر روز جمعه.
دوم - نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذيحجه است. سوم - نماز عشاء شب عيد
قربان براى كسى كه در مشعر الحرام باشد. چهارم - نماز عصر و عشاء زن مستحاضه.
پنجم - نماز عصر و عشاء كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند.
و در اين پنج نماز در صورتى اذان ساقط مىشود، كه با نماز قبلى هيچ فاصله نشود، يا
فاصله كمى بين آنها باشد، و فاصله شدن نافله كافى است براى عدم سقوط اذان
بنابر اقوى.
(مسأله 932) اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، كسى كه با آن جماعت نماز
مىخواند، نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد.
163

مسأله 933 - اگر براى خواندن نماز به مسجد برود و ببيند جماعت تمام شده،
تا وقتى كه صفها به هم نخورده و جمعيت متفرق نشده، مىتواند براى نماز خود، اذان و اقامه
نگويد.
مسأله 934 - در جائى كه عده‌اى مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه
تمام شده و صفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت ديگرى
كه بر پا مىشود نماز بخواند با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط مىشود: اول - آن كه
نماز جماعت در مسجد باشد و اگر در مسجد نباشد، رجاءا بگويد. دوم - آن كه براى آن
نماز اذان و اقامه گفته باشند، سوم - آن كه نماز جماعت باطل نباشد چهارم - آن كه
نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد. پس اگر نماز جماعت، داخل مسجد باشد
و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگويد. پنجم - آن كه
نماز او و نماز جماعت هر دو ادا باشد. ششم - آن كه وقت نماز جماعت مشترك
باشد، مثلا هر دو نماز ظهر، يا هر دو نماز عصر بخوانند، يا نمازى كه به جماعت خوانده
مىشود، نماز ظهر باشد و او نماز عصر بخواند، يا او نماز ظهر بخواند و جماعت نماز عصر
باشد.
مسأله 935 - اگر در يكى از شرطهائى كه در مسأله قبل گفته شد شك
كند چنانچه رجاءا اذان و اقامه بگويد مطابق با احتياط عمل كرده است.
مسأله 936 - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را مىشنود مستحب است هر
قسمتى را كه مىشنود بگويد.
مسأله 937 - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده، چه با او گفته باشد يا
نه، در صورتى كه بين آن اذان و اقامه و نمازى كه مىخواهد بخواند، زياد فاصله نشده
باشد مىتواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
مسأله 938 - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان از او ساقط
نمىشود. بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد، ساقط شدن اذان اشكال دارد اگر چه
خالى از وجه نيست.
164

مسأله 939 - هر گاه اذان و اقامه را فراموش كند و مشغول نماز شود اگر تا
وارد ركوع ركعت اول نشده، يادش آمد، مىتواند نماز را رها كرده و پس از گفتن
اذان و اقامه نماز را دوباره شروع كند.
مسأله 940 - اقامه بايد بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگويند
صحيح نيست.
مسأله 941 - اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا حي
على الفلاح را پيش از حي على الصلاة بگويد، بايد از جائى كه ترتيب به هم خورده
دوباره بگويد.
مسأله 942 - بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها بقدرى فاصله
دهد، كه اذانى را كه گفته اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان
و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز بقدرى فاصله دهد كه اذان و اقامه آن
نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز اذان و اقامه بگويد.
مسأله 943 - اذان و اقامه بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر به عربى
غلط بگويد، يا بجاى حرفى حرف ديگر بگويد، يا مثلا ترجمه آنها را به فارسى بگويد
صحيح نيست.
مسأله 944 - اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر
عمدا يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد باطل است.
مسأله 945 - اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، بايد
اذان را بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن
اذان لازم نيست.
مسأله 946 - اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آن كه قسمتى را بگويد شك
كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده
بگويد، ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از
آنست گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست.
مسأله 947 - مستحب است انسان در موقع گفتن اذان، رو به قبله بايستد و با
165

وضو يا غسل باشد و دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد و بكشد بين جمله‌هاى
اذان كمى فاصله دهد و بين آنها حرف نزند و اما در اقامه بايد با طهارت باشد بلكه
بنابر احتياط لازم رو به قبله و ايستاده باشد.
مسأله 948 - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را
از اذان آهسته تر بگويد و جمله‌هاى آن را به هم نچسباند ولى به اندازه‌اى كه بين
جمله‌هاى اذان فاصله مىدهد، بين جمله‌هاى اقامه فاصله ندهد.
مسأله 949 - مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد، يا قدرى
بنشيند، يا سجده كند، يا ذكر بگويد، يا دعا بخواند، يا قدرى ساكت باشد، يا حرفى
بزند يا دو ركعت نماز بخواند و يا حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن
بين اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نيست.
مسأله 950 - مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مىكنند،
عادل و وقت شناس و صدايش بلند باشد و اذان را در جاى بلند بگويد.
واجبات نماز
واجبات نماز يازده چيز است: اول - نيت دوم - قيام، يعنى:
ايستادن. سوم - تكبيرة الاحرام، يعنى: گفتن الله اكبر در اول نماز چهارم - ركوع
پنجم - سجود. ششم - قرائت هفتم - ذكر. هشتم - تشهد. نهم - سلام. دهم -
ترتيب. يازدهم - موالات، يعنى: پى در پى بودن اجزاء نماز.
مسأله 951 - بعضى از واجبات نماز ركن است، يعنى: اگر انسان آنها را
بجا نياورد، يا در نماز اضافه كند، عمدا باشد يا اشتباها، نماز باطل مىشود و بعضى
ديگر ركن نيست، يعنى: اگر عمدا كم يا زياد شود، نماز باطل مىشود و چنانچه
166

اشتباها كم يا زياد گردد، نماز باطل نمىشود.
و ركن نماز پنج چيز است: اول - نيت. دوم - تكبيرة الاحرام. سوم - قيام
در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع، يعنى: ايستادن پيش از ركوع
چهارم - ركوع. پنجم - دو سجده از يك ركعت.
نيت
مسأله 952 - انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعنى، براى انجام فرمان
خداوند عالم بجا آورد و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان بگويد
كه چهار ركعت نماز ظهر مىخوانم قربة إلى الله بلكه در نماز احتياط، احتياط لازم
نگفتن به زبان است.
مسأله 953 - اگر در نماز ظهر يا نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز
مىخوانم و معين نكند ظهر است يا عصر، نماز او باطل است نيز كسى كه مثلا قضاى
نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا يا نماز ظهر را
بخواند، بايد نمازى را كه مىخواند، در نيت معين كند.
مسأله 954 - انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقى باشد، پس اگر
در بين نماز بطورى غافل شود كه اگر بپرسند چه مىكنى؟ نداند چه بگويد نمازش
باطل است.
مسأله 955 - انسان بايد فقط براى: انجام امر خداوند عالم نماز بخواند،
پس كسى كه ريا كند يعنى، براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است
خواه فقط براى مردم باشد، يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
مسأله 956 - اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد، نماز باطل
است، چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت،
و لكن در مستحب احتياط لازم آن است كه نماز را تمام و دوباره اعاده نمايد بلكه
167

اگر تمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوصى
مثل مسجد يا در وقت مخصوصى مثل اول وقت، يا به طرز مخصوصى مثلا با جماعت
نماز بخواند نمازش باطل است.
تكبيرة الاحرام
مسأله 957 - گفتن الله اكبر در اول هر نماز واجب و ركن است، و بايد
حروف ((الله)) و حروف ((اكبر)) و دو كلمه ((الله)) و ((اكبر)) را پشت سر هم بگويد
و نيز بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شود و اگر به عربى غلط بگويد، يا مثلا
ترجمه آن را به فارسى بگويد صحيح نيست.
مسأله 958 - احتياط واجب آنست كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه
پيش از آن مىخواند، مثلا به اقامه يا به دعائى كه پيش از تكبير مىخواند نچسباند.
مسأله 959 - اگر انسان بخواهد الله اكبر را به چيزى كه بعد از آن مىخواند
مثلا به بسم الله الرحمن الرحيم (بچسباند بايد (ر) اكبر را با پيش خواند.
مسأله 960 - موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد و اگر عمدا در
حالى كه بدنش حركت دارد، تكبيرة الاحرام را بگويد باطل است.
مسأله 961 - تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه
خودش بشنود و اگر بواسطه سنگينى يا كرى گوش يا سر و صداى زياد نمىشنود، بايد
طورى بگويد، كه اگر مانعى نباشد بشنود.
مسأله 962 - كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمىتواند الله اكبر
را درست بگويد، بايد به هرطور كه مىتواند بگويد و اگر هيچ نمىتواند بگويد، بايد در
قلب خود بگذراند و براى تكبير اشاره كند و زبانش را هم اگر مىتواند حركت دهد.
مسأله 963 - مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد:
يا محسن قد اتاك المسئ وقد امرت المحسن أن يتجاوز عن المسئ أنت
المحسن وأنا المسئ به حق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد و
168

تجاوز عن قبيح ما تعلم منى.
يعنى: اى خدائى كه به بندگان احسان مىكنى بنده گنه كار به در خانه تو
آمده و تو امر كرده‌اى كه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من
گناهكار به حق محمد وآل محمد عليهم السلام رحمت خود را بر محمد وآل
محمد عليهم السلام بفرست و از بديهائى كه مىدانى از من سر زده بگذر.
مسأله 964 - مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز و تكبيرهاى بين نماز
دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.
مسأله 965 - اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه
مشغول خواندن چيزى شده، به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزى نخوانده، بايد تكبير را
بگويد.
مسأله 966 - اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح
گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزى شده به شك خود اعتنا نكند و همچنين است
اگر چيزى نخوانده و لكن احتياط مستحب آنست كه در اين صورت نماز را تمام كند و
دوباره بخواند.
قيام (ايستادن)
مسأله 967 - قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام پيش از ركوع كه آن
را قيام متصل به ركوع مىگويند ركن است، ولى قيام در موقع خواندن حمد و سوره و
قيام بعد از ركوع ركن نيست و اگر كسى آن را از روى فراموشى ترك كند نمازش
صحيح است.
مسأله 968 - واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقدارى بايستد
تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است.
مسأله 969 - اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش
بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اين كه بايستد به حال
خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورده، نماز او باطل است.
169

مسأله 970 - موقعى كه ايستاده است، بايد بدن را حركت ندهد و به طرفى خم
نشود و به جائى تكيه نكند ولى اگر از روى ناچارى باشد، يا در حال خم شدن براى
ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.
مسأله 971 - اگر موقعى كه ايستاده، از روى فراموشى بدن را حركت دهد
يا به طرفى خم شود. يا به جائى تكيه كند، اشكال ندارد ولى در قيام موقع گفتن
تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع اگر از روى فراموشى هم باشد، بنابر احتياط
واجب، بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 972 - احتياط واجب آنست كه در موقع ايستادن، هر دو پا روى زمين
باشد، ولى لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا باشد و اگر روى يك پا هم باشد
اشكال ندارد.
مسأله 973 - كسى كه مىتواند درست بايستد، اگر پاها را خيلى باز بگذارد
به حدى كه او ايستاده نگويند نمازش باطل است.
مسأله 974 - موقعى كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزيست حتى موقع
گفتن ذكرهاى مستحبى نماز، بايد بدنش آرام باشد. و در موقعى كه مىخواهد. كمى
جلو يا عقب رود، يا كمى بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد، بايد چيزى
نگويد ولى بحول الله وقوته أقوم وأقعد را بايد در حال برخاستن بگويد.
مسأله 975 - اگر در حال حركت بدن ذكر بگويد، مثلا موقع رفتن به ركوع
يا رفتن به سجده تكبير بگويد، چنانچه آن را به قصد ذكرى كه در نماز دستور داده‌اند
بگويد، بايد احتياطا نماز را دوباره بخواند و اگر به اين قصد نگويد، بلكه بخواهد
ذكرى گفته باشد نماز صحيح است.
مسأله 976 - حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد و سوره
اشكال ندارد. اگر چه احتياط مستحب آنست كه آنها را هم حركت ندهد.
مسأله 977 - اگر موقع خواندن حمد و سوره، يا خواندن تسبيحات بى اختيار
بقدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتياط واجب آنست كه
170

بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.
مسأله 978 - اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از
نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند.
مسأله 979 - تا انسان مىتواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند مثلا كسى
كه در موقع ايستادن، بدنش حركت مىكند، يا مجبور است به چيزى تكيه دهد، يا بدنش
را كج كند، يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول باز بگذارد، بايد به هرطور كه مىتواند
بايستد و نماز بخواند ولى اگر به هيچ قسم حتى مثل حال ركوع هم نتواند بايستد، بايد
راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
مسأله 980 - تا انسان مىتواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند
راست بنشيند، بايد هرطور كه مىتواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمىتواند بنشيند بايد
بطورى كه در احكام قبله گفته شد، به پهلوى راست بخوابد و اگر نمىتواند به پهلوى
چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد، بطورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مسأله 981 - كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره
بتواند بايستد، و ركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع برود
و اگر نتواند، بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد.
مسأله 982 - كسى كه خوابيده نماز مىخواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند
بايد مقدارى را كه مىتواند، نشسته بخواند. و نيز اگر مىتواند بايستد، بايد مقدارى را كه
مىتواند، ايستاده بخواند. ولى تا بدنش آرام نگرفته، بايد چيزى نخواند.
مسأله 983 - كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر در بين نماز بتواند بايستد بايد
مقدارى را كه مىتواند، ايستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته، بايد چيزى نخواند.
مسأله 984 - كسى كه مىتواند بايستد اگر بترسد كه بواسطه ايستادن، مريض
شود يا ضررى به او برسد، مىتواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، مىتواند
خوابيده نماز بخواند.
مسأله 985 - اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز
بخواند بنابر احتياط لازم بايد نماز را تأخير بيندازد. پس اگر نتوانست بايستد، در آخر
171

وقت مطابق وظيفه‌اش نماز بجا آورد.
مسأله 986 - مستحب است در حال ايستادن بدن را راست نگهدارد،
شانه‌ها را پائين بيندازد، دستها را روى رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جاى
سجده را نگاه كند، سنگينى بدن را بطور مساوى روى دو پا بيندازد، با خضوع و خشوع
باشد پاها را پس و پيش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب
فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.
قرائت
مسأله 987 - در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميه، انسان بايد اول
حمد و بعد از آن يك سوره تمام بخواند.
مسأله 988 - اگر وقت نماز تنگ باشد، يا انسان ناچار شود كه سوره
را نخواند مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد يا درنده. يا چيز ديگرى به او صدمه
بزند، نبايد سوره را بخواند.
مسأله 989 - اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند و بعد حمد را بخواند و به
ركوع رود نمازش باطل است ولى اگر بعد از حمد، سوره را دوباره بخواند احتياط
آن است كه نماز را تمام كند و دوباره اعاده نمايد و اگر اشتباها سوره را پيش از حمد
بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از
اول بخواند.
مسأله 990 - اگر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند و بعد از
رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
مسأله 991 - اگر پيش از آن كه براى ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و
سوره را نخوانده، بايد بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده
بايد فقط سوره را بخواند ولى اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده بايد
اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند و نيز اگر خم شود و
172

پيش از آن كه به ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره، يا سوره تنها، يا حمد تنها را نخوانده،
بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد.
مسأله 992 - اگر در نماز فريضه يكى از چهار سوره‌اى را كه آيه سجده دارد و
در مسأله 361 گفته شد، عمدا بخواند نمازش باطل است.
مسأله 993 - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره‌اى شود كه سجده واجب
دارد چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد بايد آن سوره را رها كند و سوره ديگر
بخواند و اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد بنابر احتياط براى سجده واجب اشاره
كند و سوره را تمام كند و بعد يك سوره ديگر احتياطا به قصد قربت مطلقه بخواند و
به ركوع رود و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابر احتياط سجده آن را بجا آورد.
مسأله 994 - اگر در نماز آيه سجده را بشنود، نمازش صحيح است و بنابر
احتياط براى سجده واجب اشاره كند و بعد از نماز هم سجده را بجا آورد.
مسأله 995 - در نماز مستحب خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز
بواسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل نماز
وحشت كه سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد بدستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد
همان سوره را بخواند.
مسأله 996 - در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در
ركعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقين بخواند
و اگر مشغول يكى از اينها شود، بنابر احتياط واجب نمىتواند آن را رها كند و سوره ديگر
بخواند.
مسأله 997 - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره توحيد يا سوره كافرون
شود، نمىتواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند. ولى در نماز جمعه و نماز ظهر روز
جمعه اگر از روى فراموشى بجاى سوره جمعه و منافقين، يكى از اين دو سوره را
بخواند، تا به نصف نرسيده، مىتواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مسأله 998 - اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره توحيد يا
سوره كافرون بخواند، اگر چه به نصف نرسيده باشد، بنابر احتياط واجب نمىتواند رها
173

كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مسأله 999 - اگر در نماز، غير سوره توحيد و كافرون، سوره ديگرى بخواند،
تا به نصف نرسيده مىتواند رها كند و سوره ديگر بخواند.
مسأله 1000 - اگر مقدارى از سوره را فراموش كند، يا از روى ناچارى
مثلا بواسطه تنگى وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام نمايد، مىتواند آن سوره را رها
كند و سوره ديگر بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد، يا سوره‌اى را كه مىخوانده
توحيد، يا كافرون باشد.
مسأله 1001 - بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را
بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.
مسأله 1002 - مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام
كلمات حمد و سوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند.
مسأله 1003 - زن مىتواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند يا
آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم صدايش را بشنود، بنابر احتياط واجب بايد آهسته
بخواند.
مسأله 1004 - اگر در جائى كه بايد نماز را بلند بخواند، عمدا آهسته
بخواند. يا در جائى كه بايد آهسته بخواند، عمدا بلند بخواند، نمازش باطل است. ولى
اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد صحيح است و اگر در بين خواندن حمد
و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره بخواند.
مسأله 1005 - اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش
را بلند كند، مثل آن كه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است.
مسأله 1006 - انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسى كه به
هيچ قسم نمىتواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هرطور كه مىتواند، بخواند و احتياط لازم
آنست نماز را به جماعت بجا آورد مگر آن كه بر او حرج باشد.
مسأله 1007 - كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را به خوبى نمىداند
و مىتواند ياد بگيرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد ياد بگيرد و اگر وقت تنگ
174

است، بنابر احتياط واجب در صورتى كه ممكن باشد، بايد نمازش را به جماعت بخواند.
مسأله 1008 - مزد گرفتن براى ياد دادن واجبات نماز حرام است بنابر
احتياط واجب. ولى براى مستحبات آن اشكال ندارد.
مسأله 1009 - اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند يا عمدا آن را
نگويد يا بجاى حرفى حرف ديگر بگويد مثلا بجاى (ض) (ظ) بگويد، يا جائى
كه بايد بدون زير و زبر خوانده شود، زير و زبر بدهد، يا تشديد را نگويد نماز او باطل
است.
مسأله 1010 - اگر انسان كلمه‌اى را صحيح بداند و در نماز همانطور
بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، بايد دوباره نماز را بخواند و اگر وقت گذشته قضا
نمايد.
مسأله 1011 - اگر زير و زبر كلمه‌اى را نداند يا نداند مثلا كلمه‌اى به
(س) است يا به (ص)، بايد ياد بگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، مثل آن كه
در اهدنا الصراط المستقيم، مستقيم را يك مرتبه با (سين) و يك مرتبه با (صاد)
بخواند، نمازش باطل است.
مسأله 1012 - اگر در كلمه‌اى واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه
پيش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمه سوء بايد آن
واو را مد بدهد يعنى آن را بكشد و همچنين اگر در كلمه‌اى الف باشد و حرف بعد از
الف در آن كلمه همزه باشد مثل جآء بايد الف آن را بكشد و نيز اگر در كلمه‌اى (ى)
باشد و حرف پيش از (ى) در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از (ى) در آن كلمه
همزه باشد مثل (جئ) بايد (ى) را با مد بخواند و اگر بعد از اين واو. و الف. و ى.
بجاى همزه حرفى باشد كه ساكن است يعنى زير و زبر و پيش ندارد باز هم بايد اين
سه حرف را با مد بخواند، مثلا در ولا الضالين كه بعد از الف، حرف لام ساكن
است، بايد الف آن را با مد بخواند و چنانچه بدستورى كه گفته شد رفتار نكند،
احتياط آنست كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 1013 - احتياط آنست كه در نماز وقف به حركت و وصل به سكون ننمايد
175

و معنى وقف به حركت آنست كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه‌اى را بگويد و بين آن
كلمه و كلمه بعد فاصله دهد و بگويد ((الرحمن الرحيم)) و ميم رحيم را زير بدهد و
بعد حدودى فاصله دهد و بگويد ((مالك يوم الدين)) و معنى وصل به سكون آنست
كه زير يا زبر يا پيش كلمه‌اى را نگويد و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آن كه
بگويد ((الرحمن الرحيم)) و ميم الرحيم را زير ندهد و فورا ((مالك يوم الدين را
بگويد.
مسأله 1014 - در ركعت سوم و چهارم نماز مىتواند فقط يك حمد بخواند،
يا يك مرتبه تسبيحات اربعه بگويد يعنى بگويد، سبحان الله والحمد لله ولا إله
الا الله والله اكبر و مىتواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد
و بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.
مسأله 1015 - در تنگى وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد. و
در وسعت وقت يك مرتبه كافى است لكن سزاوار است ترك نشود سه مرتبه مگر در
ضرورت.
مسأله 1016 - بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد
يا تسبيحات را آهسته بخوانند.
مسأله 1017 - - اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتياط
واجب بايد ((بسم الله)) آن را هم آهسته بگويد.
مسأله 1018 - كسى كه نمىتواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بخواند،
بايد در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.
مسأله 1019 - اگر در دو ركعت اول نماز به خيال اين كه در دو ركعت آخر
است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر
در ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
مسأله 1020 - اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اين كه در دو ركعت اول
است حمد بخواند، يا در دو ركعت اول نماز به گمان اين كه در دو ركعت آخر است حمد
بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحيح است.
176

مسأله 1021 - اگر در ركعت سوم يا چهارم مىخواست حمد بخواند
تسبيحات به زبانش آمد، يا مىخواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، بايد آن را
رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند. ولى اگر قصدش خواندن چيزى بوده كه
به زبانش آمده اگر چه بواسطه عادت باشد، مىتواند همان را تمام كند و نمازش صحيح
است.
مسأله 1022 - كسى كه عادت دارد، در ركعت سوم و چهارم تسبيحات
بخواند اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شود، بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا
تسبيحات را بخواند.
مسأله 1023 - در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات
استغفار كند، مثلا بگويد: استغفر الله ربي وأتوب إليه يا بگويد: اللهم اغفر لي.
و كسى كه مشغول استغفار است، اگر شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه
چنانچه خود را در استغفار بعد از حمد يا تسبيحات بيند بايد به شك خود اعتنا
ننمايد و الا بايد حمد يا تسبيحات را بخواند. و نيز اگر نمازگزار پيش از خم شدن
براى ركوع در حالى كه مشغول استغفار نيست شك كند كه حمد يا تسبيحات را
خوانده يا نه بايد حمد يا تسبيحات را بخواند.
مسأله 1024 - اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم يا در حال رفتن به ركوع
شك كند كه حمد يا تسبيحات خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1025 - هر گاه بعد از تمام شدن آيه يا كلمه‌اى شك كند كه آن را
درست گفته يا نه تا داخل در ركن بعد نشده مىتواند بر گردد و احتياطا آن آيه يا كلمه
را بطور صحيح بگويد ولى اگر جزء بعدى ركن باشد مثلا در ركوع شك كند كه
سوره را درست خوانده يا نه نمىتواند برگردد و بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1026 - مستحب است در ركعت اول، پيش از خواندن حمد بگويد:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر بسم الله
الرحمن الرحيم را بلند بگويد و نيز مستحب است در تمام نمازها حمد و سوره را
شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقف كند، يعنى: آن را به آيه بعد نچسباند و در حال
177

خواندن حمد و سوره به معناى آيه توجه داشته باشد. و اگر نماز را به جماعت مىخواند بعد
از تمام شدن حمد امام و اگر فرداى مىخواند، بعد از آن كه حمد خودش تمام شد،
بگويد: الحمد لله رب العالمين، و بعد از خواندن سوره توحيد،
يك، يا دو، يا سه مرتبه كذلك الله ربي يا سه مرتبه كذلك الله ربنا بگويد،
و بعد از خواندن سوره كمى صبر كند، بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد، يا قنوت
را بخواند.
مسأله 1027 - مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره قدر و
در ركعت دوم، سوره توحيد را بخواند.
مسأله 1028 - مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز سوره
توحيد را نخواند.
مسأله 1029 - خواندن سوره توحيد به يك نفس مكروه است.
مسأله 1030 - سوره‌اى را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت
دوم بخواند. ولى اگر سوره توحيد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.
ركوع
مسأله 1031 - در هر ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه‌اى خم شود كه بتواند
دست را به زانو بگذارد و اين عمل را ركوع مىگويند.
مسأله 1032 - اگر به اندازه ركوع خم شود، ولى دستها را به زانو نگذارد
اشكال ندارد.
مسأله 1033 - هر گاه ركوع را بطور غير معمول بجا آورد، مثلا به چپ يا
راست خم شود، اگر چه دستهاى او به زانو برسد، صحيح نيست.
مسأله 1034 - خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر
مثلا براى كشتن جانور خم شود - نمىتواند آن را ركوع حساب كند بلكه بايد بايستد و
دوباره براى ركوع خم شود و بواسطه اين عمل، ركن زياد نشده و نماز باطل نمىشود.
مسأله 1035 - كسى كه دست يا زانوى او با دست
و زانوى ديگران فرق دارد مثلا دستش خيلى بلند است كه اگر كمى خم شود به زانو
178

مىرسد، يا زانوى او پائين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو
برسد، بايد به اندازه معمول خم شود.
مسأله 1036 - كسى كه نشسته ركوع مىكند، بايد بقدرى خم شود
كه صورتش مقابل زانوها برسد و بهتر است بقدرى خم شود كه صورت نزديك جاى
سجده برسد.
مسأله 1037 - احتياط آنست كه در ركوع، سه مرتبه سبحان الله يا يك
مرتبه سبحان ربي العظيم و بحمده بگويد و سزاوار است به قدر امكان مراعات اين
احتياط بشود اگر چه مطلق ذكر از تحميد و تسبيح و تهليل كافى است به شرط آن كه
به قدر سه سبحان الله مثلا باشد ولى در تنگى وقت و در حال ناچارى گفتن يك
سبحان الله كافى است.
مسأله 1038 - ذكر ركوع بايد به عربى صحيح گفته شود و مستحب است آن
را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند.
مسأله 1039 - در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و در ذكر
مستحب هم اگر آن را به قصد ذكرى كه براى ركوع دستور داده‌اند: بگويد بنابر
احتياط واجب، آرام بودن بدن لازم است.
مسأله 1040 - اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مىگويد، بى اختيار بقدرى
حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، بايد بعد از آرام گرفتن بدن دوباره
ذكر را بگويد ولى اگر كمى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود،
يا انگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.
مسأله 1041 - اگر پيش از آن كه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد
عمدا ذكر ركوع را بگويد، بايد بعد از رسيدن به ركوع و آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را
بگويد و بنابر احتياط لازم نماز را پس از اتمام، اعاده نمايد، و اگر به همان ذكر اول
اكتفا نمايد نماز باطل است.
مسأله 1042 - اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمدا سر از ركوع بردارد
نمازش باطل است و اگر سهوا سر بردارد، چنانچه پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود،
179

يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال آرامى بدن دوباره ذكر را
بگويد و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد نماز او صحيح است.
مسأله 1043 - اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، احتياط واجب
آنست كه بقيه آن را در حال برخاستن بگويد.
مسأله 1044 - اگر بواسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز
صحيح است ولى بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگويد.
مسأله 1045 - هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزى تكيه دهد و
ركوع كند و اگر موقعى هم كه تكيه داده نتواند بطور معمول ركوع كند، بايد به هر اندازه
مىتواند، خم شود و در اين صورت احتياط لازم آن است كه نماز را دوباره بخواند
و ركوع آن را نشسته بجا آورد و اگر هيچ نتواند خم شود بايد موقع ركوع بنشيند و
نشسته ركوع كند و احتياط لازم آنست كه نماز ديگرى هم بخواند و براى ركوع آن با سر
اشاره نمايد.
مسأله 1046 - كسى كه مىتواند ايستاده نماز بخواند، اگر در حال ايستاده يا
نشسته نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره كند و اگر
نتواند اشاره كند، بايد به نيت ركوع چشمها را هم بگذارد و ذكر آن را بگويد و به نيت
برخاستن از ركوع چشمها را باز كند و اگر از اين هم عاجز است بايد در قلب، نيت
ركوع كند و ذكر آن را بگويد.
مسأله 1047 - كسى كه نمىتواند ايستاده يا نشسته ركوع كند و براى ركوع
فقط مىتواند در حالى كه نشسته است كمى خم شود، يا در حالى كه ايستاده است با
سر اشاره كند، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره نمايد و احتياط
مستحب آنست كه نماز ديگرى هم بخواند و موقع ركوع آن بنشيند و هر قدر مىتواند براى
ركوع خم شود.
مسأله 1048 - اگر بعد از رسيدن به حد ركوع سر بردارد و دو مرتبه به اندازه
ركوع خم شود، يا بعد از آن كه به اندازه ركوع خم شود بقدرى خم شود كه از اندازه ركوع
بگذرد و دوباره به ركوع برگردد، چون ركوع زياد شده است نمازش باطل است.
180

مسأله 1049 - بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد و بعد از آن كه
بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمدا پيش از ايستادن، يا پيش از آرام گرفتن بدن
به سجده رود نمازش باطل است.
مسأله 1050 - اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آن كه به سجده
برسد، يادش بيايد، بايد بايستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خميدگى به ركوع
برگردد، نمازش باطل است.
مسأله 1051 - اگر بعد از آن كه براى سجده دوم پيشانى به زمين رسيد، يادش
بيايد كه ركوع نكرده نمازش باطل است. ولى تا داخل سجده دوم نشده اگر يادش
بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد و ركوع را بجا آورد و بعد از تمام شدن نماز براى
زيادى سجده احتياطا دو سجده سهو بجا آورد و اگر احتياطا نماز را دوباره بخواند
بهتر است.
مسأله 1052 - مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست
ايستاده تكبير بگويد و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد و گردن
را بكشد و مساوى پشت نگهدارد و بين دو قدم را نگاه كند و پيش از ذكر يا بعد از آن
صلوات بفرستد ولى آن را به نيت ذكر ركوع نگويد و بعد از آن كه از ركوع برخاست و
راست ايستاد در حال آرامى بدن بگويد: سمع الله لمن حمده.
مسأله 1053 - مستحب است در ركوع زن دست را از زانو بالاتر بگذارد و
زانوها را به عقب ندهد.
سجود
مسأله 1054 - نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب،
بعد از ركوع دو سجده كند و سجده آنست كه پيشانى و كف دو دست و سرد و زانو و
سرد و انگشت بزرگ پا را بر زمين بگذارد.
مسأله 1055 - دو سجده از يك ركعت با هم ركن است كه اگر كسى
در نماز واجب عمدا يا از روى فراموشى هر دو را ترك كند، يا دو سجده اضافه نمايد،
181

نمازش باطل است.
مسأله 1056 - اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل مىشود و
اگر سهوا يك سجده كم كند حكم آن بعدا در مسائل 1260 تا 1271 گفته خواهد
شد.
مسأله 1057 - اگر پيشانى را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد، سجده نكرده
است اگر چه جاهاى ديگر را به زمين برسد. ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهوا
جاهاى ديگر را به زمين نرساند، يا سهوا ذكر نگويد سجده صحيح است.
مسأله 1058 - احتياط واجب آنست كه در سجده سه مرتبه سبحان الله يا يك
مرتبه سبحان ربي الا على وبحمده بگويد، يا ذكر ديگرى كه به قدر سه سبحان الله
باشد. چنانچه در ركوع گفته شد و بايد اين كلمات به عربى صحيح گفته شود و مستحب
است سبحان ربي الأعلى وبحمده ا سه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد.
مسأله 1059 - در سجود بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام باشد و موقع
گفتن ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكرى كه براى سجده دستور داده‌اند بگويد،
آرام بودن بدن لازم است.
مسأله 1060 - اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد يا پيش از آن كه بدن
آرام بگيرد عمدا ذكر سجده را بگويد، بايد بعد از رسيدن پيشانى به زمين و آرام گرفتن
بدن دوباره ذكر را بگويد و بنابر احتياط لازم نماز را پس از اتمام، اعاده نمايد. و اگر
به همان ذكر اول اكتفاء نمايد نماز باطل است. و همچنين اگر پيش از تمام شدن ذكر
عمدا سر از سجده بردارد، نماز باطل است
مسأله 1061 - اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام گيرد،
سهوا ذكر سجده را بگويد و پيش از آن كه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده
است، بايد دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگويد.
مسأله 1062 - اگر بعد از آن كه سر از سجده برداشت، بفهمد كه پيش از
آرام گرفتن بدن ذكر را گفته، يا پيش از آن كه ذكر سجده تمام شود سر برداشته،
نمازش صحيح است.
182

مسأله 1063 - اگر موقعى كه ذكر سجده را مىگويد، يكى از هفت عضو را
عمدا از زمين بردارد احتياط لازم آنست كه بعد از آرام گرفتن همه اعضاء دوباره ذكر
واجب را بگويد و نماز را تمام كند و اعاده نمايد ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر
نيست، اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد
مسأله 1064 - اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پيشانى را از زمين
بردارد نمىتواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند. ولى
اگر جاهاى ديگر را سهوا از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را بگويد.
مسأله 1065 - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول، بايد بنشيند تا بدن آرام
گيرد و دوباره به سجده رود.
مسأله 1066 - جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى زانوها و سر انگشتان پاى
او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد. بلكه احتياط واجب آنست كه جاى پيشانى او از
جاى انگشتان و سر زانوهايش از چهار انگشت بسته پست تر نيز نباشد.
مسأله 1067 - در زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست، اگر
جاى پيشانى نمازگزار از جاى انگشتان پا و سر زانوهاى او مختصرى بيش از چهار
انگشت بسته بلندتر باشد اشكال ندارد.
مسأله 1068 - اگر پيشانى را به چيزى بگذارد كه از جاى انگشتان پا و سر
زانوهاى او بلندتر از چهار انگشت بسته است، چنانچه بلندى آن به قدريست كه
نمىگويند: در حال سجده است، بايد سر را بردارد و به چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار
انگشت بسته يا كمتر است، بگذارد و اگر بلندى آن بقدرى است كه مىگويند در
حال سجده است احتياط واجب آن است كه پيشانى را از روى آن چيزى كه
بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد و اگر كشيدن پيشانى ممكن
نيست، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 1069 - بايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مىكند، چيزى نباشد پس
اگر مهر بقدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولى اگر
183

مثلا رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد:
مسأله 1070 - در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد ولى در حال
ناچارى پشت دست هم مانعى ندارد. و اگر پشت دست ممكن نباشد، بايد مچ
دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، بايد تا آرنج هر جا را كه مىتواند بر زمين
بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست، گذاشتن بازو كافيست.
مسأله 1071 - در سجده بايد سر دو انگشت بزرگ پا را به زمين بگذارد و
اگر انگشتان ديگر پا، يا روى پا را به زمين بگذارد، و سرد و انگشت بزرگ را به زمين
نگذارد يا بواسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمين نرسد نماز باطل است و كسى كه
بواسطه ندانستن مسأله نمازهاى خود را اينطور خوانده، بايد بنابر احتياط لازم دوباره
بخواند.
مسأله 1072 - كسى كه مقدارى از شست پايش بريده، بايد بقيه آن را به زمين
بگذارد و اگر چيزى از آن نمانده، يا اگر مانده خيلى كوتاه است احتياط لازم آنست كه
همان را به زمين گذارد و ذكر سجده را بگويد و باز بقيه انگشتان را به زمين بگذارد و
دو مرتبه ذكر را بگويد و اگر هيچ انگشت ندارد، بايد هر مقدارى كه از پا باقى مانده
به زمين بگذارد.
مسأله 1073 - اگر بطور غير معمول سجده كند، مثلا سينه و شكم را به زمين
بچسباند، يا پاها را درازا كند، ولى هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد اگر طورى
است كه عرفا مىگويند: سجده كرده، صحيح است و الا باطل است.
مسأله 1074 - مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مىكند، بايد پاك باشد
ولى اگر مثلا مهر را روى فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد و پيشانى را
به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.
مسأله 1075 - اگر در پيشانى دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن است
بايد با جاى سالم پيشانى سجده كند و اگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند
و دمل را در گودال و جاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد بر زمين بگذارد.
مسأله 1076 - اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد، بايد به يكى از
184

دو طرف پيشانى سجده كند و اگر ممكن نيست، به چانه و اگر به چانه هم ممكن نيست،
بايد به هر جائى از صورت كه ممكن است رجاءا سجده كند و اگر به هيچ جاى از
صورت ممكن نيست با جلوى سر سجده نمايد رجاءا و در اين دو صورت با اشاره نيز
رجاءا سجده نمايد.
مسأله 1077 - كسى كه نمىتواند پيشانى را به زمين برساند، بايد بقدرى كه
مىتواند خم شود، و مهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است.
روى چيز بلندى گذاشته و طورى پيشانى را بر آن بگذارد كه بگويند: سجده كرده
است، ولى بايد كف دستها و زانوها و انگشتان پا را به طول معمول به زمين بگذارد.
مسأله 1078 - كسى كه هيچ نمىتواند خم شود، بايد براى سجده بنشيند و با
سر اشاره كند و اگر نتواند، بايد با چشمها اشاره نمايد و در هر دو صورت احتياط واجب
آنست كه اگر مىتواند مهر را بلند كند و پيشانى را بر آن بگذارد و اگر ممكن نيست
مهر را به پيشانى بگذارد و با سر يا چشمها هم نمىتواند اشاره كند، بايد در قلب نيت
سجده كند و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن هم براى سجده اشاره نمايد.
مسأله 1079 - كسى كه نمىتواند بنشيند، بايد ايستاده نيت سجده كند و
چنانچه مىتواند، براى سجده با سر اشاره كند و اگر نمىتواند با چشمها اشاره نمايد و
اگر اين را هم نمىتواند، در قلب نيت سجده كند و بنابر احتياط واجب با دست و.
مانند آن هم براى سجده اشاره نمايد.
مسأله 1080 - اگر پيشانى بى اختيار بجاى سجده بخورد و بلند شود سجده
به عمل نيامده است و بايد سجده را بطور صحيح بجا آورد و بعد از تمام شدن احتياط
مستحب آن است كه دو مرتبه نماز را بخواند.
مسأله 1081 - جائى كه انسان بايد تقيه كند اگر بتواند بر حصير يا چيزى
كه سجده بر آن صحيح مىباشد، طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد، نبايد بر فرش و
مانند آن سجده نمايد و اگر نمىتواند احتياط لازم آن است كه در صورت امكان براى
نماز بجاى ديگر برود و الا در همانجا نماز بخواند و بر فرش و مانند آن سجده نمايد.
مسأله 1082 - اگر روى تشك پر يا چيز ديگرى كه بدن روى آن آرام
185

نمىگيرد سجده كند، باطل است ولى چنانچه بعد از سر گذاشتن و مقدارى پائين رفتن
بدن آرام بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 1083 - اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند، چنانچه
آلوده شدن بدن و لباس براى او مشقت ندارد بنابر احتياط لازم سجده و تشهد را بطور
معمول بجا آورد و اگر مشقت دارد، مىتواند در حالى كه ايستاده، براى سجده با سر
اشاره كند و تشهد را ايستاده بخواند و اگر در عين مشقت سجده و تشهد را بطور معمول
بجا آورد، نمازش صحيح است.
مسأله 1084 - در ركعت اول و ركعت سومى كه تشهد ندارد، مثل ركعت
سوم نماز ظهر و عصر و عشا بنابر احتياط واجب، بايد بعد از سجده دوم قدرى
بى حركت بنشيند و بعد برخيزد و اين عمل را جلسه استراحت مىگويند.
چيزهائى كه سجده بر آنها صحيح است
مسأله 1085 - بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى كه از زمين مىرويد،
مانند چوب و برگ درخت سجده كرد و سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى و
معدنى مانند عقيق صحيح نيست.
مسأله 1086 - احتياط واجب آنست كه بر برگ مو سجده نكنند.
مسأله 1087 - سجده بر چيزهائى كه كه از زمين مىرويد و خوراك حيوانست
مثل علف و كاه صحيح است.
مسأله 1088 - سجده بر گلهائى كه خوراكى نيستند، صحيح است ولى
سجده بر دواهاى خوراكى كه از زمين مىرويد، مانند گل بنفشه و گل گاو زبان
صحيح نيست.
مسأله 1089 - سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول
است و در شهرهاى ديگر معمول نيست و نيز سجده بر ميوه نارس اگر چه مأكول نباشد
صحيح نيست.
مسأله 1090 - سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است و جايز
نيست كه در حال اختيار به گچ و آهك پخته و آجر و كوزه گلى و مانند آن سجده كنند.
186

مسأله 1091 - اگر كاغذ را از چيزهائى كه سجده بر آن صحيح است. مثلا از
كاه ساخته باشند - مىشود بر آن سجده كرد ولى سجده بر كاغذى كه از پنبه و مانند آن
ساخته شده اشكال دارد و نيز سجده كردن بر كاغذى كه انسان نمىداند از چيزى كه
سجده بر آن صحيح است ساخته شده يا از چيزى كه سجده بر آن صحيح نيست اشكال
دارد.
مسأله 1092 - براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهداء
عليه السلام مىباشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه است.
مسأله 1093 - اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد
بواسطه سرما يا گرماى زياد و مانند اينها نمىتواند بر آن سجده كند، چنانچه لباس او از
كتان يا پنبه است، بايد به لباسش سجده كند و اگر از چيز ديگر است، بايد بر پشت
دست يا چيز معدنى مانند انگشتر عقيق سجده نمايد ولى احتياط لازم آنست كه تا
سجده بر پشت دست ممكن است، بر چيز معدنى سجده نكند.
مسأله 1094 - سجده بر گل و خاك سستى كه پيشانى روى آن آرام
نمىگيرد باطل است.
مسأله 1095 - اگر در سجده اول مهر به پيشانى بچسبد و بدون اين كه مهر را
بردارد، به سجده رود اشكال دارد بلكه بايد مهر را از پيشانى بردارد، و بعد به سجده رود.
مسأله 1096 - اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مىكند گم شود و
چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد بايد
نماز را رها كند و اگر وقت تنگ است، بايد به لباسش اگر از پنبه يا كتان است
سجده كند و اگر از چيز ديگر است بر پشت دست، يا چيز معدنى مانند انگشتر عقيق
سجده نمايد و احتياط لازم آنست كه تا سجده بر پشت دست ممكن است، به چيز
معدنى سجده نكند.
مسأله 1097 - هر گاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه
سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد، بايد پيشانى را از روى آن به روى چيزى
187

كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر ممكن نباشد، چنانچه وقت نماز وسعت
دارد. بايد نماز را رها كند و اگر وقت تنگ است در صورتى كه لباسش از پنبه يا كتان
است، بايد پيشانى را از روى آن به روى لباسش بكشد و اگر از چيز ديگر است
پيشانى را از روى آن به پشت دست يا چيز معدنى بكشد با مراعات احتياطى كه در
مسأله پيش گفته شد.
مسأله 1098 - اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه
سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد.
مسأله 1099 - سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام مىباشد و بعضى
از مردم كه مقابل قبر ائمه عليهم السلام پيشانى را به زمين مىگذارند، اگر براى شكر
خداوند متعال باشد اشكال ندارد و اگر نه حرام است.
مستحبات و مكروهات سجده
مسأله 1100 - در سجده چند چيز مستحب است:
1 - كسى كه ايستاده نماز مىخواند بعد از آن كه سر از ركوع برداشت و كاملا
ايستاد و كسى كه نشسته نماز مىخواند، بعد از آن كه كاملا نشست، براى رفتن به سجده
تكبير بگويد.
2 - موقعى كه مىخواهد به سجده برود، مرد اول دستها را و زن اول زانوها را به زمين
بگذارد.
3 - بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به
طورى كه سر آنها رو به قبله باشد.
5 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و اين دعا را بخواند:
يا خير المسؤلين و يا خير المعطين ارزقنى وارزق عيالي من فضلك فإنك
ذو الفضل العظيم يعنى: اى بهترين كسى كه از او سؤال مىكنند و اى بهترين عطا
كنندگان روزى بده به من و عيال من از فضل خودت، پس بدرستى كه تو داراى فضل
بزرگى هستى.
188

6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ
بگذارد.
7 - بعد از هر سجده وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تكبير بگويد.
8 - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر الله ربي وأتوب إليه
بگويد.
9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روى رانها بگذارد.
10 - براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن الله اكبر بگويد.
11 - در سجده‌ها صلوات بفرستد ولى آن را به قصد ذكرى كه در سجده دستور
داده‌اند نگويد.
12 - در موقع بلند شدن، مرد اول زانوها و زن اول دستها را از زمين بردارد.
13 - مرد آرنجها و شكم را به زمين نچسباند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارد
و زن آرنجها و شكم را بر زمين بگذارد و اعضاء بدن را به يكديگر بچسباند و مستحبات
ديگر سجده در كتابهاى مفصل گفته شده است.
مسأله 1101 - قرآن خواندن در سجده مكروه است و نيز مكروه است براى
بر طرف كردن گرد و غبار، جاى سجده را فوت كند. و اگر در اثر فوت كردن دو حرف
از دهان بيرون آيد، نماز باطل است و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى
مفصل گفته شده است.
سجده واجب قرآن
مسأله 1102 - در هر يك از چهار سوره الم تنزيل (32) وحم سجده
(41) والنجم (53) واقرأ (96) يك آيه سجده است كه اگر انسان بخواند يا
استماع كند بعد از تمام شدن آيه بايد فورا سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت
يادش آمد بايد سجده نمايد و فرق نيست در استماع بين اين كه از خود گوينده بشنود يا
بوسيله بلندگو و راديو بشنود و همچنين است حكم در سماع بنا بر احتياط
189

مسأله 1103 - اگر انسان موقعى كه آيه سجده را مىخواند، از ديگرى هم
بشنود بنابر احتياط واجب، دو سجده نمايد.
مسأله 1104 - در غير نماز اگر در حال سجده آيه سجده را بخواند يا بشنود،
بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
مسأله 1105 - اگر انسان از بچه غير مميز كه خوب و بد را نمىفهمد يا از
كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد، آيه سجده را بشنود احتياط واجب آنست كه سجده
كند و همچنين است اگر از مثل نوار آيه سجده را بشنود.
مسأله 1106 - در سجده واجب قرآن بايد جاى انسان غصبى نباشد ولى
لازم نيست با وضو يا غسل. و رو به قبله باشد و عورت خود را بپوشاند و بدن و جاى
پيشانى او پاك باشد و نيز چيزهائى كه در لباس نمازگزار شرط مىباشد، در لباس او شرط
نيست اما اگر لباس او غصبى است چنانچه سجده كردن، تصرف در آن لباس باشد،
سجده باطل است.
مسأله 1107 احتياط واجب آنست كه در سجده واجب قرآن، پيشانى را بر
مهر يا چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و بنابر احتياط مستحب
جاهاى ديگر بدن را بدستورى كه در سجده نماز گفته شد بر زمين بگذارد.
مسأله 1108 - هر گاه در سجده واجب قرآنى پيشانى را به قصد سجده به زمين
بگذارد، اگر چه ذكر نگويد كافيست ولى گفتن ذكر، مستحب و مطابق با احتياط
است و بهتر است بگويد: لا إله الا الله حقا حقا لا إله الا الله ايمانا و تصديقا
لا إله الا الله عبودية ورقا سجدت لك يا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا
بل أنا عبد ذليل ضعيف خائف مستجير.
تشهد
مسأله 1109 - در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و ركعت سوم نماز
مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا، بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند
و در حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند يعنى بگويد.
أشهد أن لا إله الا الله وحده لا شريك له و أشهد أن محمدا عبده ورسوله اللهم
190

صل على محمد وآل محمد. و كمتر از اين كفايت نمىكند و احتياط واجب آنست كه
به همين ترتيب بگويد.
مسأله 1110 - كلمات تشهد بايد به عربى صحيح و طورى كه معمول است
پشت سر هم گفته شود.
مسأله 1111 - اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش
بيايد كه تشهد را نخوانده بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در
آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب، بعد از نماز
براى ايستادن بى جا، دو سجده سهو بجا آورد و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد.
بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند و براى فراموش شده دو
سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1112 - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى پاى
راست را به كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد: الحمد لله يا بگويد: بسم
الله و بالله والحمد لله و خير الاسماء لله و نيز مستحب است دستها را بر رانها
بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهد
بگويد و تقبل شفاعته وارفع درجته.
مسأله 1113 - مستحب است زن در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم
بچسباند.
سلام نماز
مسأله 1114 - بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالى كه
نشسته و بدن آرام است بگويد: السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته و بعد
از آن واجب است بگويد: السلام عليكم ورحمة الله وبركاته يا بگويد: السلام
علينا وعلى عباد الله الصالحين ولى اگر اين سلام را بگويد احتياط واجب آنست كه
بعد از آن السلام عليكم ورحمة الله وبركاته را هم بگويد.
مسأله 1115 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه
صورت نماز به هم نخورده و كارى هم كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند - مثل
پشت به قبله كردن - انجام نداده. بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است.
191

مسأله 1116 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه
صورت نماز به هم خورده است، چنانچه پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد، كارى
كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند - مثل پشت به قبله كردن - انجام نداده
باشد، نمازش صحيح است. و اگر پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد، كارى كه
عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند انجام داده باشد، نمازش باطل است.
ترتيب
مسأله 1117 - اگر عمدا ترتيب نماز را به هم بزند و جزئى را كه ركن نيست
جلوتر بجا آورد، مثلا سوره را پيش از حمد بخواند، احتياط واجب آن است كه بعد از
حمد سوره را دوباره بخواند و نماز را تمام كند و اعاده نمايد ولى اگر به همان سوره كه
پيش از حمد خوانده اكتفا كند يا آن كه جزئى را كه ركن است به غير ترتيب بجا آورد
و يا يك سجده را پيش از ركوع بجا آورد، نماز باطل مىشود.
مسأله 1118 - اگر ركنى از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا
آورد، مثلا پيش از آن كه ركوع كند دو سجده نمايد، نماز باطل است.
مسأله 1119 - اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آنست و ركن
نيست بجا آورد، مثلا پيش از آن كه دو سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را بجا آورد
و آنچه را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند.
مسأله 1120 - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را
بجا آورد مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحيح است.
مسأله 1121 - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد
از آنست و آن هم ركن نيست بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند
چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلا در ركوع يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد
بگذرد و نماز او صحيح است و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش
كرده بجا آورد و بعد از آن چيزى را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.
مسأله 1122 - اگر سجده اول را به خيال اين كه سجده دوم است، يا سجده
دوم را به خيال اين كه سجده اول است بجا آورد، نماز صحيح است و سجده اول او
192

سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب مىشود.
موالات
مسأله 1123 - انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعنى، كارهاى نماز
مانند ركوع سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چيزهائى را كه در نماز مىخواند
بطورى كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر بقدرى بين آنها فاصله بيندازد كه
نگويند نماز مىخواند، نمازش باطل است.
مسأله 1124 - اگر در نماز سهوا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله
بقدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد
آن حرفها يا كلمات را به طول معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش
صحيح است مگر در تكبيرة الاحرام كه اگر فاصله بين كلمات آن بقدرى باشد كه از
صورت تكبيرة الاحرام خارج شود نماز باطل است.
مسأله 1125 - طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره‌هاى بزرگ،
موالات را به هم نمىزند
قنوت
مسأله 1126 - در تمام نمازهاى واجب و مستحب پيش از ركوع ركعت
دوم مستحب است قنوت بخواند و در نماز وتر با آن كه يك ركعت مىباشد، خواندن
قنوت پيش از ركوع مستحب است و نماز جمعه دو قنوت دارد يكى پيش از ركوع
ركعت اول و يكى بعد از ركوع ركعت دوم و نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر
و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.
مسأله 1127 - مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت و كف آنها
را رو به آسمان و پهلوى هم نگهدارد و غير شست، انگشتهاى ديگر را به هم بچسباند
و به كف دستها نگاه كند.
مسأله 1128 - در قنوت هر ذكرى بگويد، اگر چه يك سبحان الله باشد
كافيست و بهتر است بگويد:
لا إله الا الله الحليم الكريم لا إله الا الله العلي العظيم سبحان الله رب السماوات
193

السبع و رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم والحمد لله
رب العالمين.
مسأله 1129 - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند ولى براى كسى كه
نماز را به جماعت مىخواند اگر امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن قنوت
مستحب نيست.
مسأله 1130 - اگر عمدا قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پيش
از آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند و اگر در
ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده يادش بيايد،
مستحب است بعد از سلام نماز قضا نمايد.
ترجمه نماز
1 - ترجمه سوره حمد
بسم الله الرحمن الرحيم: بنام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن و كافر رحم مىكند و در
آخرت فقط بر مؤمن.
الحمد لله رب العالمين: ستايش مخصوص خداونديست كه پروردگار همه
موجوداتست.
الرحمن الرحيم
مالك يوم الدين: مالك روز قيامت است.
اياك نعبد واياك نستعين: فقط تو را عبادت مىكنيم و فقط از تو كمك مىخواهيم.
اهدنا الصراط المستقيم: هدايت كن ما را به راه راست (كه آن دين اسلام است)
صراط الذين انعمت عليهم: راه كسانى كه به آنان نعمت دادى (كه آنان پيغمبران
و جانشينان پيغمبران هستند.)
غير المغضوب عليهم ولا الضالين: نه راه كسانى كه غضب كرده‌اى برايشان و نه آن
كسانى كه گمراهند.
194

2 - ترجمه سوره توحيد
بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله أحد: بگو اى محمد صل الله عليه وآله و سلم كه
خداوند خدائيست يگانه.
الله الصمد: خدائى كه از تمام موجودات بى نياز است.
لم يلد و لم يولد: فرزند ندارد و فرزند كسى نيست
و لم يكن له كفوا أحد: هيچ يك از مخلوقات، مثل او نيست.
3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائى كه
بعد از آنها مستحب است.
سبحان ربي العظيم وبحمده: پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك و منزه
است و من مشغول ستايش او هستم.
سمع الله لمن حمده: خداوند اجابت فرمايد ثناى كسى را كه او را ستايش
مىكند.
سبحان ربي الأعلى وبحمده: پروردگار من كه از همه كس بالاتر مىباشد از هر
عيب و نقصى پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم.
استغفر الله ربي وأتوب إليه: طلب آمرزش و مغفرت مىكنم از خداوندى كه پروردگار
من است و من به طرف او بازگشت مىنمايم.
بحول الله وقوته اقوم واقعد: به يارى خداى متعال و قوه او برمىخيزيم و مىنشينيم.
4 - ترجمه قنوت
لا إله الا الله الحليم الكريم: نيست خدائى مگر خداى يكتاى بى همتائى كه
صاحب حلم و كرم است.
لا إله الا الله العلى العظيم: نيست خدائى، مگر خداى يكتاى بى همتائى كه بلند
مرتبه و بزرگ است.
سبحان الله رب السماوات السبع و رب الارضين السبع پاك و منزه است خداوندى
195

كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش
العظيم: پروردگار هر چيزيست كه در آسمانها و زمينها و ما بين آنها است و پروردگار
عرش بزرگ است.
والحمد لله رب العالمين: حمد و ثنا مخصوص خداونديست كه پروردگار تمام
موجودات است.
5 - ترجمه تسبيحات اربع
سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر: پاك و منزه است خداوند تعالى و
ثنا مخصوص او است و نيست خدائى مگر خداى بى همتا و بزرگتر است از اين كه او را
وصف كنند.
6 - ترجمه تشهد و سلام
الحمد لله أشهد أن لا إله ا لا الله وحده لا شريك له ستايش مخصوص خداوند
تعالى است و شهادت مىدهم كه خدائى نيست مگر خدائى كه يگانه است و شريك
ندارد.
و أشهد أن محمدا عبده ورسوله: شهادت مىدهم كه حضرت محمد صلى الله
عليه وآله و سلم بنده خدا و فرستاده او است.
اللهم صل على محمد وآل محمد: خدايا رحمت بفرست بر محمد وآل محمد
و تقبل شفاعته وارفع درجته: قبول فرما شفاعت پيغمبر را و درجه آن حضرت را نزد
خود بلند كن.
السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته: سلام بر تو اى پيغمبر و رحمت و
بركات خداوند بر تو باد.
السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين: سلام از خداوند عالم بر ما
(نمازگزاران) و تمام بندگان خوب خدا.
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته: سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما
(مؤمنين) باد.
196

تعقيب نماز
مسأله 1131 - مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب،
يعنى خواندن ذكر و دعا و قرآن شود و بهتر است پيش از آن كه از جاى خود حركت كند
و وضو و غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند و لازم نيست تعقيب به عربى
باشد ولى بهتر است چيزهائى را كه در كتابهاى دعا دستور داده‌اند بخواند.
و از تعقيبهائى كه خيلى سفارش شده است تسبيح حضرت زهراء سلام الله
عليها است كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه الله اكبر 33 مرتبه الحمد لله و
33 مرتبه سبحان الله و مىشود سبحان الله را پيش از الحمد لله گفت ولى بهتر است
بعد از الحمد لله گفته شود.
مسأله 1132 - مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد و همين قدر كه
پيشانى را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافيست. ولى بهتر است صد مرتبه يا سه مرتبه
يا يك مرتبه، شكرا لله، يا شكرا، يا عفوا بگويد. و نيز مستحب است هر وقت نعمتى
به انسان مىرسد يا بلائى از او دور مىشود سجده شكر بجا آورد.
صلوات بر پيغمبر
مسأله 1133 - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول اكرم صلى الله
عليه وآله و سلم مانند محمد و احمد صلى الله عليه وآله و سلم يا لقب و كنيه آن جناب
را مثل مصطفى وأبو القاسم بگويد يا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است
صلوات بفرستد.
مسأله 1134 - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله
و سلم، مستحب است صلوات را هم بنويسيد و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد
مىكند صلوات بفرستد.
مبطلات نماز
مسأله 1135 - دوازده چيز نماز را باطل مىكند و آنها را مبطلات مىگويند
197

اول - آن كه در بين نماز يكى از شرائط آن از بين برود، مثلا در بين نماز بفهمد
مكانش غصبى است. و وقت وسعت داشته باشد و بتواند از آن مكان غصبى بيرون
برود ولى اگر وقت تنگ باشد بطورى كه اگر بخواهد بعد از بيرون رفتن نماز را بخواند
قضا مىشود نماز باطل نمىشود ولى بايد آن را در حال بيرون رفتن تمام كند و همچنين
اگر نتواند بيرون برود مثل محبوس، بايد در همان جا نماز را تمام كند و همچنين اگر
نتواند بيرون برود مثل محبوس (زندانى) بايد در همان جا نماز را تمام كند و صحيح است.
دوم - آن كه در بين نماز عمدا يا سهوا يا از روى ناچارى، چيزى كه وضو يا غسل را
باطل مىكند پيش آيد، مثلا بول از او خارج شود ولى كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن
بول و غائط خوددارى كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او خارج شود، چنانچه
بدستورى كه در مسائل 313 تا 321 گفته شد، رفتار نمايد نمازش باطل نمىشود و نيز
اگر در بين نماز از مستحاضه خون خارج شود، در صورتى كه بدستور استحاضه رفتار
كرده باشد. نمازش صحيح است.
مسأله 1136 - كسى كه بى اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز
خوابش برده يا بعد از آن، بنابر احتياط لازم، بايد نمازش را دوباره بخواند.
مسأله 1137 - اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از نماز
بوده يا در بين نماز يادش رفته كه مشغول نماز است و خوابيده، نمازش صحيح است.
مسأله 1138 - اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در
سجده آخر نماز است، يا در سجده شكر، بايد آن نماز را دوباره بخواند.
سوم - از مبطلات نماز آنست كه مثل بعض كسانى كه شيعه نيستند دستها را
روى هم بگذارد.
مسأله 1139 - هر گاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد، اگر چه مثل
آنها نباشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند. ولى اگر از روى فراموشى
يا ناچارى يا براى كار ديگر - مثل خاراندن دست و مانند آن - دستها را روى هم
بگذارد اشكال ندارد.
چهارم - از مبطلات نماز آنست كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد ولى
198

اگر اشتباها يا از روى تقيه بگويد، نماز باطل نمىشود.
پنجم - از مبطلات نماز آنست كه عمدا يا از روى فراموشى پشت به قبله كند، يا
به طرف راست يا چپ قبله بر گردد، بلكه اگر عمدا بقدرى بر گردد كه نگويند: رو
به قبله است، اگر چه به طرف راست يا چپ نرسد، نماز باطل است.
مسأله 1140 - اگر عمدا سر را به پشت بگرداند نمازش باطل است و اگر
سهوا سر را به اين مقدار بگرداند، احتياط واجب آنست كه نماز را تمام كند و دوباره
بخواند ولى اگر سر را به طرف راست يا چپ بگرداند عمدا باشد، يا اشتباها نمازش
باطل نمىشود ولى كراهت دارد.
ششم - از مبطلات نماز آنست كه عمدا كلمه‌اى بگويد كه دو حرف يا
بيشتر باشد، اگر چه معنى هم نداشته باشد، ولى اگر سهوا بگويد نماز باطل نمىشود.
مسأله 1141 - اگر كلمه‌اى بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه
معنى داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عربى به معناى - اينها است كه. نگهدارى كن
چنانچه معناى آن را بداند و قصد آن را نمايد، نمازش باطل مىشود، بلكه اگر قصد معناى
آن را نكند ولى ملتفت معناى آن باشد، احتياط واجب آنست كه نماز را دوباره بخواند
مسأله 1142 - سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد
ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها كه دو حرف است، اگر عمدى باشد، نماز را باطل
مىكند.
مسأله 1143 - اگر كلمه‌اى را به قصد ذكر بگويد مثلا به قصد ذكر بگويد:
الله اكبر و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند، اشكال
ندارد ولى چنانچه به قصد اين كه چيزى به كسى بفهماند بگويد، اگر چه قصد ذكر هم
داشته باشد، نماز باطل مىشود.
مسأله 1144 - خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سوره‌اى كه سجده
واجب دارد و در مسأله 361 گفته شد و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد ولى
احتياط مستحب آنست كه به غير عربى دعا نكند.
مسأله 1145 - اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمدا يا
199

احتياطا چند مرتبه بگويد اشكال ندارد. ولى اگر از روى وسواس چند مرتبه بگويد
نماز باطل مىشود.
مسأله 1146 - در حال نماز، انسان نبايد به ديگرى سلام كند، و اگر ديگرى
به او سلام كند، بايد همانطور كه او سلام كرده جواب دهد، مثلا اگر گفته: سلام
عليكم در جواب بگويد: سلام عليكم ولى در جواب عليكم السلام بايد بگويد: سلام
عليكم.
مسأله 1147 - انسان بايد جواب سلام را - چه در نماز و چه در غير نماز -
فورا بگويد و اگر عمدا يا از روى فراموشى جواب سلام را بقدرى طول دهد، كه اگر
جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نبايد جواب دهد
و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست.
مسأله 1148 - بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود،
ولى اگر سلام كننده كر باشد، چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد
كافيست و در صورت امكان با حركت لب يا اشاره جواب را بفهماند.
مسأله 1149 - جواب سلام را بايد به قصد رد تحيت بگويد، نه به قصد قرآن
يا دعا.
مسأله 1150 - اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز - يعنى: بچه‌اى كه
خوب و بد را مىفهمد - به نمازگزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب او را بدهد ولى
در جواب سلام زن بايد بگويد سلام عليك و كاف را زير و زبر و پيش ندهد.
مسأله 1151 - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصيت كرده ولى
نمازش صحيح است.
مسأله 1152 - اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند، بطورى كه سلام
حساب نشود، جواب او جايز نيست.
مسأله 1153 - جواب سلام كسى كه از روى مسخره يا شوخى سلام مىكند
و جواب سلام مرد و زن غير مسلمان واجب نيست.
مسأله 1154 - اگر كسى به عده‌اى سلام كند جواب سلام او بر همه آنان
200

واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد، كافى است.
مسأله 1155 - اگر كسى به عده‌اى سلام كند و كسى كه سلام كننده قصد
سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.
مسأله 1156 - اگر كسى به عده‌اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول
نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد
جواب دهد و همچنين است اگر بداند قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام را
بدهد اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته و ديگر جواب ندهد، بايد جواب او را
بگويد.
مسأله 1157 - سلام كردن مستحب است و خيلى سفارش شده است كه
سواره پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
مسأله 1158 - اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب
است. جواب سلام ديگرى را بدهد.
مسأله 1159 - در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام
بگويد مثلا اگر كسى گفت: سلام عليكم در جواب بگويد، سلام عليكم ورحمة الله
هفتم - از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدى است و چنانچه سهوا هم با
صدا بخندد بطورى كه صورت نماز از بين رود. نماز باطل است. ولى لبخند نماز را باطل
نمىكند.
مسأله 1160 - اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند
به حدى كه از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است.
هشتم - از مبطلات نماز آنست كه براى كار دنيا عمدا با صدا گريه كند. و
احتياط واجب آنست كه براى كار دنيا بى صدا هم گريه نكند، ولى اگر از ترس خدا يا
براى آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند، اشكال ندارد، بلكه از بهترين اعمال
است.
نهم - از مبطلات نماز كاريست كه صورت نماز را به هم بزند مثل دست زدن و به هوا
پريدن و مانند اينها كم باشد يا زياد، عمدا باشد يا از روى فراموشى. ولى كارى كه
201

صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن به دست اشكال ندارد.
مسأله 1161 - اگر در بين نماز بقدرى ساكت بماند كه نگويند: نماز
مىخواند، نماز باطل مىشود.
مسأله 1162 - اگر در بين نماز كارى انجام دهد، يا مدتى ساكت شود
و شك كند كه نماز به هم خورده يا نه، نماز صحيح است بلى اگر از جهت ندانستن
حكم مسأله باشد نماز را رجاءا تمام كند و بعد حكم مسأله را بپرسد و مطابق
وظيفه‌اش عمل نمايد.
دهم - از مبطلات نماز، خوردن، و آشاميدن است، كه اگر در نماز به نحوى بخورد يا
بياشامد كه نگويند: نماز مىخواند - عمدا باشد يا از روى فراموشى - نماز باطل
مىشود. ولى كسى كه مىخواهد روزه بگيرد اگر پيش از اذان صبح، نماز مستحبى
بخواند و تشنه باشد، چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود. در صورتى كه
آب روبروى او در دو سه قدمى باشد مىتواند در بين نماز آب بياشامد، اما بايد كارى
كه نماز را باطل مىكند، مثل پشت كردن به قبله انجام ندهد.
مسأله 1163 - اگر بواسطه خوردن يا آشاميدن عمدى، موالات نماز به هم
بخورد - يعنى، طورى شود كه نگويند: نماز را پشت سر هم مىخواند - بايد نماز
را دوباره بخواند.
مسأله 1164 - اگر در بين نماز، غذائى را كه در دهان بالاى دندانها مانده
فرو ببرد، نماز باطل نمىشود. و نيز اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان مانده باشد و در
حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.
يازدهم - از مبطلات نماز شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى و سه ركعتى يا
در دو ركعت اول نمازهاى چهار ركعتى است.
دوازدهم - از مبطلات نماز آنست كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم يا زياد
كند، يا چيزى را كه ركن نيست، عمدا كم يا زياد نمايد.
مسأله 1165 - اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را
باطل مىكند انجام داده يا نه، نماز صحيح است.
202

چيزهائى كه در نماز مكروه است.
مسأله 1166 - مكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ
بگرداند و چشمها را به هم بگذارد، يا به طرف راست و چپ بگرداند و با ريش و دست
خود بازى كند و انگشتها را داخل هم نمايد و آب دهان بيندازد و به خط قرآن يا كتاب
يا خط انگشتر نگاه كند و نيز مكروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر،
براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، بلكه هر كارى كه خضوع و خشوع را از بين
ببرد مكروه مىباشد.
مسأله 1167 - موقعى كه انسان خوابش مىآيد و نيز موقع خوددارى كردن
از بول و غائط، مكروه است نماز بخواند. و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را
فشار دهد در نماز مكروه مىباشد و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل
گفته شده است.
مواردى كه مىشود نماز واجب را شكست
مسأله 1168 - شكستن نماز واجب از روى اختيار حرام است، ولى براى
حفظ مال و جلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى مانعى ندارد.
مسأله 1169 - اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب
است يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مىباشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد،
بايد نماز را بشكند ولى شكستن نماز، براى مالى كه اهميت ندارد مكروه است.
مسأله 1170 - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را
از او مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان حال بپردازد
و اگر بدون شكستن نماز دادن طلب او ممكن نيست، بايد نماز را بشكند و طلب او را
بدهد، بعد نماز را بخواند.
مسأله 1171 - اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه
وقت تنگ باشد، بايد نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز را
به هم نمىزند بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند، و اگر نماز را به هم مىزند،
203

در صورتى كه بعد از نماز تطهير مسجد ممكن باشد، شكستن نماز جايز نيست و اگر بعد
از نماز تطهير مسجد ممكن نباشد يا تأخير تا بعد از نماز هتك مسجد باشد، بايد نماز
را بشكند و مسجد را تطهير نمايد، بعد نماز را بخواند.
مسأله 1172 - كسى كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت
كرده ولى نماز او صحيح است. اگر چه احتياط مستحب آنست كه دوباره بخواند.
مسأله 1173 - اگر پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه
اذان و اقامه را فراموش كرده چنانچه وقت نماز وسعت دارد مستحب است براى
گفتن آنها نماز را بشكند، و اما اگر فقط اذان را فراموش كرده جائز نيست نماز را
بشكند.
شكيات
شكيات نماز 23 قسم است، هشت قسم آن شكهائى است كه نماز را باطل
مىكند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نه قسم ديگر آن صحيح است.
شكهاى باطل
مسأله 1174 - شكهائى كه نماز را باطل مىكند از اين قرار است:
اول - شك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتى مثل نماز صبح و نماز مسافر ولى
شك در شماره ركعتهاى نماز مستحب دو ركعتى و نماز احتياط نماز را باطل نمىكند.
دوم - شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى
سوم - آن كه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
چهارم - آن كه در نماز چهار ركعتى پيش از تمام شدن سجده، دوم شك كند كه
دو ركعت خوانده يا بيشتر.
پنجم - شك بين دو و پنج يا دو و بيشتر از پنج.
ششم - شك بين سه و شش يا سه و بيشتر از شش
هفتم - شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.
هشتم - شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش
مسأله 1175 - اگر يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد و به قدرى
فكر كند كه از پيدا شدن يقين يا گمان نا اميد شود مىتواند نماز را به هم بزند و از سر
204

بگيرد.
شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد
مسأله 1176 - شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است:
اول - شك در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذشته است. دوم - شك بعد از سلام
نماز. سوم - شك بعد از گذشتن وقت نماز. چهارم - شك كثير الشك پنجم -
شك امام و مأموم. ششم - شك در نماز مستحبى.
1 - شك در چيزى كه محل آن گذشته است.
مسأله 1177 - اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را
انجام داده يا نه. مثلا شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه
بعد از آن است نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد و اگر مشغول
كارى كه بعد از آن است شده، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1178 - اگر در بين خواندن آيه‌اى شك كند كه آيه پيش را خوانده
يا نه يا وقتى آخر آيه را مىخواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه به شك خود
اعتنا نكند.
مسأله 1179 - اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب
آن، مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1180 - اگر در حالى كه به سجده مىرود شك كند كه ركوع كرده
يا نه، يا شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1181 - اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده را بجا آورده يا
نه بايد برگردد و بجا آورد، و اگر شك كند تشهد را بجا آورده يا نه احتياطا به قصد
رجاء بجا آورد.
مسأله 1182 - كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند، اگر موقعى كه
حمد يا تسبيحات مىخواند، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد
به شك خود اعتنا نكند. و اگر پيش از آن كه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند
كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد.
205

مسأله 1183 - اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجاى آورده يا
نه، چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلا اگر پيش از
خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورد يا نه، بايد بجا آورد و چنانچه بعد
يادش بيايد كه آن ركن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد شده نماز باطل است.
مسأله 1184 - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه،
چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلا اگر پيش از خواندن
سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن يادش
بيايد كه آن را بجا آورده بوده، چون ركن زياد نشده نماز صحيح است.
مسأله 1185 - اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه، چنانچه مشغول
تشهد است اگر شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند
و اگر يادش بيايد كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده بايد
آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نماز باطل است، مثلا اگر پيش از ركوع
ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده بايد بجا آورد و اگر در ركوع يا بعد
از آن يادش بيايد نماز باطل است.
مسأله 1186 - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه،
چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعى
كه مشغول خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه بايد به شك خود
اعتنا نكند و اگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، در صورتى كه مشغول ركن بعد
نشده، بايد بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نماز صحيح است، بنابر اين اگر
مثلا در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد
نماز صحيح است.
مسأله 1187 - اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، چنانچه مشغول
تعقيب نماز يا مشغول نماز ديگر شده، يا بواسطه انجام كارى كه نماز را به هم مىزند، از
حال نمازگزار بيرون رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند و اگر پيش از اينها شك كند
بايد سلام را بگويد و اگر شك كند سلام نماز را درست گفته يا نه اعتنا نكند هر
206

چند وارد عمل ديگر نشده باشد.
2 - شك بعد از سلام
مسأله 1188 - اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نماز صحيح بوده يا نه،
مثلا شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار
ركعت خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولى اگر هر دو طرف شك
او باطل باشد، مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا
پنج ركعت، نماز باطل است.
شك بعد از وقت
مسأله 1189 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده
يا نه، يا گمان كند كه نخوانده خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت، شك
كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند بلكه اگر
گمان كند كه خوانده، باز هم بايد آن را بجا آورد.
مسأله 1190 - اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست
خوانده يا نه به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1191 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت
نماز خوانده ولى نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر، بايد چهار ركعت نماز قضا
به نيت نمازى كه بر او واجب است بخواند.
مسأله 1192 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند يك نماز
خوانده ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى بايد قضاى نماز مغرب و عشا را
بخواند.
4 - كثير الشك (كسى كه زياد شك مىكند)
مسأله 1193 - اگر براى انسان حالتى پيدا شده باشد كه نتواند سه نماز
پشت هم بدون شك بخواند كثير الشك است و بايد به شك خود اعتنا نكند.
207

مسأله 1194 - هر گاه كثير الشك در بجا آوردن چيزى شك كند، بايد
بنا بگذارد كه آن را بجا آورده مگر اين كه اگر آن را بجا آورده باشد نماز باطل باشد كه
در اين صورت، بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك كند كه يك ركوع
كرده يا بيشتر، چون با زياد شدن ركوع نماز باطل است بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك
ركوع نكرده است.
مسأله 1195 - كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مىكند، چنانچه
در چيزهاى ديگر نماز شك كند، بايد بدستور آن رفتار نمايد مثلا كسى كه زياد شك
مىكند سجده كرده يا نه اگر در بجا آوردن ركوع شك كند، بايد بدستور آن عمل
نمايد يعنى: اگر ايستاده ركوع را بجا آورد، و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.
مسأله 1196 - كسى كه در نماز مخصوصى مثلا در نماز ظهر زياد شك
مىكند اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند، بايد بدستور شك رفتار نمايد.
مسأله 1197 - كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مىخواند، زياد شك
مىكند، اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكى براى او پيش آيد، بايد بدستور شك عمل
نمايد.
مسأله 1198 - اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد بدستور
شك عمل نمايد. و كثير الشك تا وقتى يقين نكند كه به حال معمول مردم برگشته بايد
به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1199 - كسى كه زياد شك مىكند اگر شك كند ركنى را بجا آورده
يا نه و اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده،
بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نماز باطل است، مثلا اگر شك كند
ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده دوم يادش بيايد كه ركوع نكرده
بايد ركوع كند و نماز را تمام نمايد و احتياط مستحب آنست كه نماز را دوباره بخواند
و اگر در سجده دوم يادش بيايد، نمازش باطل است.
مسأله 1200 - كسى كه زياد شك مىكند، اگر شك كند چيزى را كه ركن
نيست بجا آورده يا نه و اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه از
208

محل بجا آوردن آن نگذشته، بايد آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش
صحيح است مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه در قنوت
يادش بيايد كه حمد نخوانده، بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد، نماز او صحيح
است.
5 - شك امام و مأموم
مسأله 1201 - اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند مثلا
شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين يا گمان داشته
باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است امام بايد
نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست. و نيز اگر امام يقين يا گمان داشته
باشد كه چند ركعت خوانده و مأموم در شماره ركعتهاى نماز شك كند بايد به شك خود
اعتنا ننمايد.
6 - شك در نماز مستحبى
مسأله 1202 - اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند، چنانچه
طرف بيشتر شك نماز را باطل مىكند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله
صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت
خوانده است و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمىكند، مثلا شك كند كه
دو ركعت خوانده يا يك ركعت به هر طرف شك عمل كند، نمازش صحيح است.
مسأله 1203 - كم شدن ركن، نافله را باطل مىكند ولى زياد شدن ركن،
آن را باطل نمىكند، پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند و موقعى يادش
بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده، بايد آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را
بجا آورد مثلا اگر در بين ركوع يادش بيايد كه سوره را نخوانده، بايد برگردد و سوره را
بخواند و دوباره به ركوع رود.
مسأله 1204 - اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند - خواه ركن باشد يا
غير ركن - چنانچه محل آن نگذشته باشد بجا آورد و اگر محل آن گذشته، به شك خود
209

اعتنا نكند.
مسأله 1205 - اگر در نماز مستحبى دو ركعتى گمانش به سه ركعت يا بيشتر
برود، بايد اعتنا نكند و نمازش صحيح است و اگر گمانش به دو ركعت يا كمتر برود،
بنابر احتياط واجب بايد به همان گمان عمل كند، مثلا اگر گمانش به يك ركعت
مىرود احتياطا بايد يك ركعت ديگر بخواند.
مسأله 1206 - اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب
مىشود، يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز سجده سهو يا
قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.
مسأله 1207 - اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه، چنانچه آن
نماز مثل نماز جعفر طيار وقت معين نداشته باشد. بنا بگذارد كه نخوانده است
و همچنين است اگر مثل نافله يوميه وقت معين داشته باشد و لكن پيش از گذشتن
وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه، ولى اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه
خوانده است يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
شكهاى صحيح
مسأله 1208 - در نه صورت اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى
شك كند، بايد فورا فكر نمايد پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد
همان طرف را بگيرد، و نماز را تمام كند و الا به دستورهائى كه گفته مىشود عمل نمايد
و آن نه صورت از اين قرار است:
اول - آن كه بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم شك كند دو ركعت
خوانده يا سه ركعت، كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند
و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده بدستورى كه بعدا
گفته مىشود بجا آورد.
دوم - بين دو و چهار بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه بايد
بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط
210

ايستاده بخواند.
سوم - شك بين دو و سه و چهار بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه
بايد بنابر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت
نشسته بجا آورد.
چهارم - شك بين چهار و پنج بعد از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم كه
بايد بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد ولى
اگر يكى از اين چهار شك بعد از سجده اول، يا پيش از تمام شدن ذكر واجب سجده
دوم، براى او پيش آيد نماز باطل است.
پنجم - شك بين سه و چهار، كه در هر جاى نماز باشد، بايد بنابر چهار
بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت
نشسته بجا آورد.
ششم - شك بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و بعد از سلام يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد. و
احتياط لازم آنست. كه در اين صورت و همچنين در صورت هفتم و هشتم بعد از نماز
احتياط دو سجده سهو نيز بجاى آورد.
هفتم - شك بين سه و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و بعد از سلام، دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
هشتم - شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد
بخواند و بعد از سلام، دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا
آورد.
نهم - شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و بعد از سلام، دو سجده سهو بجا آورد و بنابر احتياط واجب دو سجده سهو ديگر هم
براى ايستادن بى جا بجا آورد.
مسأله 1209 - اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، نبايد
نماز را بشكند و چنانچه نماز را بشكند معصيت كرده است پس اگر پيش از انجام
211

كارى كه نماز را باطل مىكند - مثل پشت كردن به قبله - نماز را از سر گيرد نماز دوم
هم باطل است و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند، مشغول نماز شود نماز
دوم صحيح است.
مسأله 1210 - اگر يكى از شكهائى كه نماز احتياط براى آنها واجب است
در نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز احتياط، نماز را
از سر بگيرد معصيت كرده است پس اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند
نماز را از سر گرفته، نماز دوم هم باطل است و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل
مىكند، مشغول نماز شده نماز دوم صحيح است.
مسأله 1211 - وقتى يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد،
چنان كه گفته شد، بايد فورا فكر كند ولى اگر چيزهائى كه بواسطه آنها ممكن است
يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا شود، از بين نمىرود، چنانچه كمى بعد فكر
كند اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده شك كند مىتواند تا بعد از سجده فكر كردن
را تأخير بيندازد.
مسأله 1212 - اگر اول گمانش به يك طرف بيشتر باشد، بعد دو طرف
در نظر او مساوى شود، بايد بدستور شك عمل نمايد. و اگر اول دو طرف در نظر او
مساوى باشد و به طرفى كه وظيفه او است بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف ديگر برود،
بايد طرف گمان را بگيرد و نماز را تمام كند.
مسأله 1213 - كسى كه نمىداند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو
طرف در نظر او مساويست اگر احتمال مىدهد به يك طرف گمانش زيادتر باشد بايد
آن طرف را بگيرد و الا بدستور شك عمل كند.
مسأله 1214 - اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدى داشته كه
مثلا دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولى نداند كه گمانش
به خواندن سه ركعت بوده، يا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده، خوب است نماز
احتياط را بخواند.
مسأله 1215 - اگر موقعى كه تشهد مىخواند، يا بعد از ايستادن شك كند كه
212

دو سجده را بجا آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهائى كه اگر بعد از تمام شدن دو
سجده اتفاق بيفتد صحيح مىباشد، براى او پيش آيد مثلا شك كند كه دو ركعت
خوانده يا سه ركعت، چنانچه بدستور آن شك عمل كند نمازش صحيح است.
مسأله 1216 - اگر پيش از آن كه مشغول تشهد شود، يا پيش از ايستادن،
شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهائى كه بعد از
تمام شدن دو سجده صحيح است، برايش پيش آيد نماز باطل است
مسأله 1217 - اگر موقعى كه ايستاده بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنج
شك كند و يادش بيايد كه يك سجده يا دو سجده را از ركعت پيش بجا نياورده،
نمازش باطل است.
مسأله 1218 - اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد،
مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت
خوانده يا چهار ركعت، بايد بدستور شك دوم عمل نمايد.
مسأله 1219 - اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بين دو و چهار
شك كرده، يا بين سه و چهار، احتياط واجب آنست كه بدستور هر دو عمل كند و نماز را
هم دوباره بخواند.
مسأله 1220 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكى براى او پيش آمده
ولى نداند از شكهاى باطل بوده يا از شكهاى صحيح و اگر از شكهاى صحيح بوده
كدام قسم آن بوده است، بايد دو ركعت نماز احتياط ايستاده و يك ركعت ايستاده و
دو ركعت نشسته و دو سجده سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1221 - كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر شكى كند كه مختار است
براى آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد
دو ركعت نشسته را بجا آورد. و اگر شكى كند كه معين است براى آن نماز احتياط
ايستاده بخواند بعيد نيست كه يك ركعت نشسته كافى باشد بجاى يك ركعت
ايستاده و همچنين دو ركعت نشسته بجاى دو ركعت ايستاده و لكن در مثل دو و سه
احتياط لازم جمع بين يك ركعت نشسته و دو ركعت نشسته است.
213

مسأله 1222 - كسى كه ايستاده نماز مىخواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط
از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مىخواند، و حكم آن در مسأله
پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد.
مسأله 1223 - كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر موقع خواندن نماز
احتياط بتواند بايستد، بايد بوظيفه كسى كه نماز را ايستاده مىخواند عمل كند.
نماز احتياط
مسأله 1224 - كسى كه نماز احتياط بر او واجب است، بعد از سلام نماز بايد
فورا نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد
پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند
و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو سجده، يك ركعت
ديگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.
مسأله 1225 - نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بايد آن را آهسته بخوانند
و نيت آن را به زبان نياورند و احتياط واجب آنست كه بسم الله الرحمن الرحيم آن را هم
آهسته بگويند.
مسأله 1226 - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد، نمازى كه خوانده
درست بوده، لازم نيست نماز احتياط را بخواند. و اگر در بين نماز احتياط بفهمد،
لازم نيست آن را تمام نمايد.
مسأله 1227 - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى
نمازش كم بوده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند انجام نداده، بايد آنچه از نماز
نخوانده بخواند و براى سلام بى جا دو سجده سهو بنمايد. و اگر كارى كه نماز را باطل
مىكند، انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بجا آورد.
مسأله 1228 - اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نماز به مقدار نماز
احتياط بوده، مثلا در شك بين سه و چهار، يك ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند،
بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است.
214

مسأله 1229 - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از
نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين دو و چهار، دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند،
بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده چنانچه منافى بجا نياورده باشد بنابر احتياط لازم
كسرى را تمام كند و نماز را دوباره بخواند تا يقين كند به تكليف خود عمل كرده.
مسأله 1230 - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز بيشتر از
نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط ايستاده
بخواند، بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتياط كارى كه نماز
را باطل مىكند انجام داده، مثلا پشت به قبله كرده، نماز را دوباره بخواند و اگر كارى
كه نماز را باطل مىكند انجام نداده بنابر احتياط لازم بايد دو ركعت كسرى نماز را
بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1231 - اگر بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو
ركعت نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست
دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند.
مسأله 1232 - اگر بين سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز
احتياط نشسته يا يك ركعت ايستاده را مىخواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت
خوانده بايد نماز احتياط را رها كند و بنابر احتياط لازم كسرى را بجا آورد و نماز
را دوباره بخواند.
مسأله 1233 - اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت
نماز احتياط ايستاده را مىخواند، پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه نماز را سه
ركعت خوانده، بايد نماز احتياط را رها كند و بنابر احتياط لازم كسرى نماز را بجا
آورد و نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1234 - اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا كمتر
از نماز احتياط بوده، بايد آن را رها كند و بنابر احتياط لازم كسرى نماز را بجا آورد
و نماز را دوباره بخواند مثلا در شك بين سه و چهار اگر موقعى كه دو ركعت نماز
احتياط نشسته را مىخواند، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، بايد نماز احتياط
215

نشسته را رها كند و دو ركعت كسرى نماز را بخواند و نماز را هم دوباره بجا آورد.
مسأله 1235 - اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا
آورده يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت دارد در
صورتى كه مشغول كار ديگرى نشده و از جاى نماز برنخاسته و كارى هم - مثل پشت
كردن به قبله كه نماز را باطل مىكند - انجام نداده، بايد نماز احتياط را بخواند و اگر
مشغول كار ديگرى شده يا كارى كه نماز را باطل مىكند بجا آورده، يا بين نماز و شك
او زياد طول كشيده احتياط واجب آنست كه نماز احتياط، را بجا آورد و نماز را هم
دوباره بخواند.
مسأله 1236 - اگر در نماز احتياط، ركنى را زياد كند، يا مثلا بجاى
يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مىشود، و بايد دوباره نماز احتياط
را بخواند و اصل نماز را هم اعاده نمايد.
مسأله 1237 - موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از افعال آن
شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد و اگر محلش گذشته، بايد به شك
خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه به ركوع نرفته بايد
بخواند و اگر به ركوع رفته، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1238 - اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند، چنانچه
طرف بيشتر شك نماز را باطل مىكند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد و اگر طرف بيشتر
شك نماز را باطل نمىكند، بايد بنا را بر بيشتر بگذارد و در هر دو صورت بعد از تمام
شدن نماز احتياط، اصل نماز را نيز بنابر احتياط دوباره بخواند مثلا موقعى كه مشغول
خواندن دو ركعت نماز احتياط است، اگر شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه
ركعت، چون طرف بيشتر شك نماز را باطل مىكند، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت
خوانده و اگر شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت، چون طرف بيشتر شك
نماز را باطل نمىكند بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است. و اصل نماز را نيز اعاده
نمايد.
مسأله 1239 - اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهوا كم يا زياد
216

شود و از چيزهائى باشد كه در خود نماز سجده سهو دارد احتياط لازم آن است كه سجده
سهو را بجا آورد و اگر از چيزهائى است كه سجده سهو ندارد در نماز احتياط نيز لازم
نيست.
مسأله 1240 - اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا
شرائط آن را بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1241 - اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند،
احتياط واجب آنست كه بعد از سلام نماز، آن را قضا نمايد.
مسأله 1242 - اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا
دو سجده سهو بر او واجب شود، بايد اول نماز احتياط را بجا آورد.
مسأله 1243 - حكم گمان در نماز مثل حكم يقين است، مثلا اگر انسان
گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده، نبايد نماز احتياط بخواند و اگر گمان
دارد ركوع كرده. نبايد آن را بجا آورد و اگر گمان دارد حمد را نخوانده، چنانچه به ركوع
نرفته، بايد بخواند، و اگر به ركوع رفته نمازش صحيح است.
مسأله 1244 - حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه
و نمازهاى واجب ديگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت
خوانده يا دو ركعت چون شك در نماز دو ركعتى است، نماز باطل مىشود.
سجده سهو
مسأله 1245 - براى پنج چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو
بدستورى كه بعدا گفته مىشود. بجا آورد:
اول - آن كه در بين نماز، سهوا حرف بزند.
دوم - جائى كه نبايد سلام نماز را بدهد، مثلا در ركعت اول سهوا سلام بدهد.
سوم - آن كه يك سجده را فراموش كند.
چهارم - آن كه تشهد را فراموش كند.
پنجم - آن كه در نماز چهار ركعتى بعد از سجده دوم شك كند كه چهار
ركعت خوانده يا پنج ركعت و اگر در جائى كه بايد بايستد مثلا موقع خواندن حمد
217

و سوره اشتباها بنشيند يا در جائى كه بايد بنشيند مثلا موقع خواندن تشهد اشتباها بايستد،
بنابر احتياط واجب، بايد دو سجده سهو بجا آورد. بلكه براى هر چيزى كه در نماز
اشتباها كم يا زياد كند، احتياط مستحب آنست كه دو سجده سهو بنمايد. و احكام اين
چند صورت در مسائل آينده گفته مىشود.
مسأله 1246 - اگر انسان اشتباها يا به خيال اين كه نمازش تمام شده حرف
بزند بايد دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1247 - براى حرفى كه از آه كشيدن و سرفه پيدا مىشود، سجده سهو
واجب نيست. ولى اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد، بايد سجده سهو نمايد.
مسأله 1248 - اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره بطور صحيح بخواند، براى
دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست.
مسأله 1249 - اگر در نماز سهوا چند كلمه حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه
حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافيست.
مسأله 1250 - اگر سهوا تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر از سه مرتبه
بگويد احتياط مستحب آنست كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1251 - اگر در جائى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهوا بگويد:
السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين يا بگويد: السلام عليكم ورحمة الله
وبركاته بايد دو سجده سهو بنمايد، و همچنين اگر سهوا مقدارى از اين دو سلام
را بگويد بايد دو سجده سهو بنمايد ولى اگر سهوا بگويد السلام عليك أيها النبي و
رحمة الله وبركاته احتياط مستحب آنست كه دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1252 - اگر در جائى كه نبايد سلام دهد اشتباها هر سه سلام را
بگويد دو سجده سهو كافيست.
مسأله 1253 - اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع
ركعت بعد يادش بيايد، بايد برگردد و بجا آورد و بعد از نماز بنابر احتياط واجب براى
ايستادن بى جا دو سجده سهو بنمايد.
مسأله 1254 - اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد
218

را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد
و بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1255 - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نياورد، معصيت
كرده ولى نماز باطل نمىشود و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهوا
بجا نياورد هر وقت يادش آمد بايد فورا انجام دهد.
مسأله 1256 - اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لازم
نيست بجا آورد.
مسأله 1257 - كسى كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا
چهار تا اگر دو سجده بنمايد كافيست.
مسأله 1258 - اگر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده، و يا بداند
سهوا سه سجده سهو كرده، بايد دوباره دو سجده سهو بنمايد.
دستور سجده سهو
مسأله 1259 - دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت سجده
سهو كند و پيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و ذكر بگويد: و ذكر
سجده سهو را به سه نحو مىشود انجام داد اول بسم الله و بالله
و صلى الله على محمد وآله
دوم - بسم الله و بالله اللهم صل على محمد وآل محمد سوم - بسم الله
و بالله السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته
و احتياط اختيار قسم سوم است - بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و ذكر را بگويد
و بنشيند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.
قضاى سجده و تشهد فراموش شده
مسأله 1260 - سجده و تشهدى را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز
قضاى آن را به جا مىآورد، بايد تمام شرائط نماز: مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله
بودن و شرطهاى ديگر را داشته باشد.
219

مسأله 1261 - اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند مثلا يك
سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز،
قضاى هر دو را با سجده‌هاى سهوى كه براى آنها لازم است بجا آورد و لازم نيست
معين كند كه قضاى كدام يك آنها است.
مسأله 1262 - اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، احتياط واجب آنست
كه هر كدام را اول فراموش كرده، اول قضا نمايد. و اگر نداند كدام اول فراموش
شده، بايد احتياطا يك سجده و تشهد و بعد يك سجده ديگر بجا آورد، يا يك تشهد
و يك سجده و بعد يك تشهد ديگر بجا آورد، تا يقين كند سجده و تشهد را به ترتيبى كه
فراموش كرده قضا نموده است.
مسأله 1263 - اگر به خيال اين كه اول، سجده را فراموش كرده، اول قضاى
آن را بجا آورد و بعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش كرده احتياط
واجب آنست كه دوباره سجده را قضا نمايد. و نيز اگر به خيال اين كه اول تشهد را فراموش
كرده اول قضاى آن را بجا آورد، و بعد از سجده يادش بيايد كه اول سجده را فراموش
كرده، بنابر احتياط واجب بايد دوباره تشهد را بخواند.
مسأله 1264 - اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه
اگر عمدا يا سهوا در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مىشود، مثلا پشت به قبله نمايد، احتياط
مستحب آنست كه بعد از قضاى سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند.
مسأله 1265 - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت
آخر فراموش كرده، چنانچه كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند مثل پشت
كردن به قبله انجام نداده، بنابر احتياط واجب بايد به قصد اين كه وظيفه خود را انجام
داده باشد سجده فراموش شده و بعد از آن تشهد و سلام و دو سجده سهو بجا آورد و نيز اگر
يادش بيايد كه تشهد ركعت آخر را فراموش كرده، بايد احتياطا به قصد اين كه وظيفه خود
را انجام داده باشد تشهد را بخواند و بعد از آن، سلام دهد و دو سجده سهو بنمايد.
مسأله 1266 - اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه
براى آن سجده سهو واجب مىشود، مثل آن كه سهوا حرف بزند، بنابر احتياط واجب
220

بايد سجده يا تشهد را قضا كند و غير از سجده سهوى كه براى قضاى سجده يا تشهد
لازم است دو سجده سهو ديگر نيز بنمايد.
مسأله 1267 - اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر
دو را قضا نمايد و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد.
مسأله 1268 - اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه،
واجب نيست قضا نمايد.
مسأله 1269 - اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه
پيش از ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه، احتياط مستحب آنست كه آن را قضا نمايد.
مسأله 1270 - كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد، اگر براى
كار ديگرى هم سجده سهو بر او واجب شود بنابر احتياط لازم بايد بعد از نماز سجده يا
تشهد را قضا نمايد بعد سجده سهو را بجا آورد.
مسأله 1271 - اگر شك داد كه بعد از نماز قضاى سجده يا تشهد فراموش
شده را بجا آورد يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد. و
اگر وقت نماز گذشته قضاى آن مستحب است.
كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز
مسأله 1272 - هر گاه چيزى از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند،
اگر چه يك حرف آن باشد، نماز باطل است.
مسأله 1273 - اگر بواسطه ندانستن مسأله، چيزى از واجبات نماز را كم يا
زياد كند، نماز باطل است. ولى چنانچه بواسطه ندانستن مسأله حمد و سوره نماز
صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند، يا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند، يا در
مسافرت نماز ظهر و عصر و عشا را چهار ركعت بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 1274 - اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده، يا بدون وضو
يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضو يا غسل بخواند و اگر
بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا
نمايد.
221

مسأله 1275 - اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت
پيش فراموش كرده، نمازش باطل است و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش بيايد، بايد
برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام
كند و بعد از نماز بنابر احتياط واجب، براى ايستادن بى جا دو سجده سهو بنمايد.
مسأله 1276 - اگر پيش از گفتن ((السلام علينا...)) و ((السلام
عليكم...)) يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا
آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
مسأله 1277 - اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر
از آخر نماز نخوانده، بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.
مسأله 1278 - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از
آخر نماز را نخوانده چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد
نماز را باطل مىكند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است. و اگر كارى كه
عمدى و سهوى آن، نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد فورا مقدارى را كه فراموش
كرده بجا آورد و براى سلام بى جا نيز دو سجده سهو بنمايد.
مسأله 1279 - هر گاه بعد از سلام نماز عملى انجام دهد كه اگر در نماز
عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مىكند، مثلا پشت به قبله نمايد و بعد يادش بيايد
كه دو سجده آخر را بجا نياورده، نمازش باطل است و اگر پيش از انجام كارى كه نماز
را باطل مىكند، يادش بيايد، بايد دو سجده‌اى را كه فراموش كرده بجا آورد و دوباره
تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو براى سلامى كه اول گفته است
بنمايد.
مسأله 1280 - اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا از روى جهل و
غفلت يا فراموشى پشت به قبله يا به طرف راست يا به طرف چپ قبله بجا آورده، بايد
دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد ولى اگر تفحص از قبله كرده و در
تشخيص قبله اشتباه نموده اگر در وقت ملتفت شود بايد دوباره نماز را بخواند و اگر
در خارج وقت باشد قضا ندارد بلى احتياط مستحب قضاى آن است.
222

نماز مسافر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته - يعنى دو ركعت -
بخواند:
شرط اول - آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد و فرسخ شرعى
دوازده هزار ذراع است به ذراع متعارف و بعضى گفته‌اند اين مقدار تقريبا پنج كيلو
متر و نيم است.
مسأله 1281 - كسى كه مجموع رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است،
چنانچه هيچ يك از رفتن و برگشتن كمتر از چهار فرسخ نباشد، بايد نماز را شكسته
بخواند بنابر اين اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ، يا رفتن پنج فرسخ و
برگشتن سه فرسخ باشد، بايد نماز را تمام - يعنى چهار ركعت - بخواند.
مسأله 1282 - اگر رفتن و برگشتن هر يك از چهار فرسخ كمتر نباشد
نمازش شكسته است و روزه را نيز بايد افطار نمايد، خواه همان روز يا شب آن
برگردد يا نه.
مسأله 1283 - اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد، يا انسان
نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند. و چنانچه شك
كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، در صورتى كه تحقيق كردن برايش مشقت
دارد، بايد نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد، بنابر احتياط واجب بايد تحقيق
كند كه اگر دو عادل بگويند، يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ
است، نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1284 - اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است،
بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند و روزه بگيرد و قضاى آن را
هم بجا آورد.
مسأله 1285 - كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز
را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن را چهار ركعتى بجا آورد
223

و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 1286 - كسى كه قد مسافرت به محل معينى نموده و يقين دارد
سفرش هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين
راه يا بعد از رسيدن به مقصد بفهمد كه سفر او هشت فرسخ بوده، بايد نماز را شكسته
بخواند و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد.
مسأله 1287 - اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است
چند مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روى هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1288 - اگر محلى دو راه داشته باشد، يك راه آن كمتر از هشت
فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ
است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست
برود، بايد تمام بخواند.
مسأله 1289 - اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر
حساب كند، و اگر ديوار ندارد بايد از خانه‌هاى آخر شهر حساب نمايد.
شرط دوم - آن كه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس
اگر به جائى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آن جان قصد
كند جائى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ
را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار
فرسخ برود و كمتر از ده روز بماند و برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1290 - كسى كه نمىداند سفرش چند فرسخ است، مثلا براى پيدا
كردن گمشده‌اى مسافرت مىكند و نمىداند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند
، بايد نماز را تمام بخواند. ولى در برگشتن، چنانچه تا وطنش يا جائى كه مىخواهد ده
روز در آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند. و نيز اگر در
بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود، چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود،
بايد نماز را شكسته بخواند.
224

مسأله 1291 - مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم
داشته باشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مىرود و مثلا قصدش اين
است كه اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد كه رفيق
پيدا مىكند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد، بايد تمام بخواند.
مسأله 1292 - كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز
مقدار كمى راه برود، وقتى به جائى برسد كه ديوار شهر را نبيند و اذان آن را نشنود، بايد
نماز را شكسته بخواند ولى اگر در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود كه عرفا
نگويند، مسافر است، بايد نماز را تمام بخواند و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته
و هم تمام بخواند.
مسأله 1293 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند نوكرى كه
با آقاى خود مسافرت مىكند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، بايد نماز را
شكسته بخواند و اگر نداند بنابر احتياط واجب بايد از او بپرسد، كه اگر سفر او هشت
فرسخ باشد، نماز را شكسته بجا آورد.
مسأله 1294 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان
داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مىشود و سفر نمىكند، بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1295 - كسى كه در سفر به اختيار ديگريست، اگر شك دارد كه پيش
از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مىشود يا نه بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر
شك او از اين جهت است كه احتمال مىدهد مانعى براى سفر او پيش آيد، چنانچه
احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط سوم - آن كه در بين راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پيش از رسيدن
به چهار فرسخ از قصد خود بر گردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1296 - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود،
چنانچه تصميم داشته باشد، كه همانجا بماند يا بعد از ده روز بر گردد، يا در برگشتن
و ماندن مردد باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
225

مسأله 1297 - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود
و تصميم داشته باشد كه ده روز در آنجا نماند، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1298 - اگر براى رفتن به محلى كه هشت فرسخ باشد حركت كند
و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل اولى كه
حركت كرده تا جائى كه مىخواهد برود، هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1299 - اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه
راه را برود يا نه، و در موقعى كه مردد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را
برود بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1300 - اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه
راه را برود يا نه و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه هشت
فرسخ ديگر برود، يا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، تا آخر مسافرت بايد نماز
را شكسته بخواند.
مسأله 1301 - اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد، مردد شود كه بقيه
راه را برود يا نه، و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را
برود، چنانچه باقيمانده سفر او چهار فرسخ باشد كه با برگشتن هشت فرسخ شود بايد
نماز را شكسته بخواند. ولى اگر راهى كه پيش از مردد شدن و راهى كه بعد از آن
مىرود روى هم هشت فرسخ باد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم
تمام بخواند.
شرط چهارم - آن كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود
بگذرد، يا ده روز يا بيشتر در جائى بماند پس كسى كه مىخواهد پس از رسيدن به هشت
فرسخ از وطن خود بگذرد، يا ده روز در محلى بماند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1302 - كسى كه نمىداند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
مىگذرد يا نه، يا ده روز در محلى مىماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1303 - كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
226

بگذرد، يا ده روز در محلى بماند، و نيز كسى كه مردد است كه از وطنش بگذرد يا ده روز
در محلى بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد
نماز را تمام بخواند. ولى اگر باقيمانده راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد
و بخواهد برود و برگردد بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط پنجم - آن كه براى كار حرام سفر نكند و اگر براى كار حرامى مانند
دزدى سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين است اگر خود سفر حرام باشد مثل
آن كه براى او ضرر داشته باشد، يا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهى پدر و مادر كه
باعث اذيت آنها شود سفرى بروند كه بر آنان واجب نباشد. ولى اگر مثل سفر حج
واجب باشد، بايد نماز را شكسته بخوانند.
مسأله 1304 - سفرى كه اسباب اذيت پدر و مادر باشد حرام است
و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.
مسأله 1305 - كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام هم سفر نمىكند، اگر چه
در سفر، معصيتى انجام دهد - مثلا غيبت كند يا شراب بخورد - بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1306 - اگر مخصوصا براى آن كه كار واجبى را ترك كند، مسافرت نمايد
نمازش تمام است، پس كسى كه بدهكار است، اگر بتواند بدهى خود را بدهد و
طلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد و مخصوصا براى
فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر مخصوصا براى
ترك واجب مسافرت نكند، بايد نماز را شكسته بخواند اگر چه سفر باعث ترك
واجب شود و احتياط مستحب آنست كه در اين صورت هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1307 - اگر سفر او حرام نباشد ولى حيوان سوارى يا مركب ديگرى كه سوار
است غصبى باشد، يا در زمين غصبى مسافرت كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را
هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1308 - كسى كه با ظالم مسافرت مىكند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك
به ظالم باشد، بايد نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد يا مثلا براى نجات دادن
227

مظلومى با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.
مسأله 1309 - اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند، حرام نيست و بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1310 - اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود، نمازش تمام است
و چنانچه براى تهيه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است و اگر براى كسب و زياد
كردن مال برود، احتياط واجب آنست كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولى
بايد روزه نگيرد.
مسأله 1311 - كسى كه براى معصيت سفر كرده، موقعى كه از سفر برمىگردد اگر
برگشتن به اندازه مسافت شرعى باشد چنانچه توبه كرده يا برگشت سفر مستقلى باشد
بايد نماز را شكسته بخواند و اگر برگشت به اندازه مسافت شرعى نيست ولى مجموع
رفت و برگشت به اندازه مسافت است احتياط لازم آن است كه نماز را هم شكسته و
هم تمام بخواند.
مسأله 1312 - كسى كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد معصيت
برگردد، چنانچه بقيه راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد كه با برگشت هشت
فرسخ شود و قصد اقامه ده روز نداشته باشد بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بقيه راه
به اندازه مسافت شرعى نباشد ولى مجموع راهى كه قبل از توبه رفته و بعد از توبه مىرود،
به اندازه مسافت شرعى باشد احتياط لازم آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام
بخواند.
مسأله 1313 - كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه
راه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند ولى نمازهائى را كه شكسته خوانده
صحيح است.
شرط ششم - آن كه از صحرانشينهائى نباشد كه در بيابانها گردش مىكنند و هر جا
آب و خوراك براى خود و حشمشان پيدا كنند مىمانند و بعد از چندى بجاى ديگر
مىروند، پس صحرانشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.
مسأله 1314 - اگر يكى از صحرانشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه
228

حيواناتشان سفر كند بدون چادر و اثاثيه بلكه فقط به منظور تعيين محل و مرتع مناسب
براى احشام خودشان باشد چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، احتياط واجب آنست كه
هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1315 - اگر صحرانشين براى زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها مسافرت
كند، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط هفتم - آن كه شغل او مسافرت نباشد بنابر اين شتردار و راننده و چوبدار
و كشتيبان و مانند اينها، اگر چه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند، در غير
سفر اول بايد نماز را تمام بخوانند. و همچنين در سفر اول اگر طول بكشد يا از مكانى
به مكان ديگر برود كه عرفا بگويند: عمل او سفر است بايد نماز را تمام بخواند ولى
اگر سفر طولانى نباشد بطورى كه عرفا نگويد، سفر عمل او است نمازشان شكسته
است.
مسأله 1316 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى مثلا براى
زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند، ولى اگر مثلا شوفر، اتومبيل
خود را براى زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1317 - حمله دار - يعنى: كسى كه براى رساندن حاجيها به مكه مسافرت
مىكند - چنانچه، شغلش مسافرت باشد، بايد نماز را تمام بخواند. و اگر شغلش
مسافرت نباشد، بايد شكسته بخواند.
مسأله 1318 - كسى كه شغل او حمله داريست و حاجيها را از راه دور به مكه مىبرد،
چنانچه تمام سال يا بيشتر سال را در راه باشد، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1319 - كسى كه در مقدارى از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفرى كه فقط
در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مىدهد، بايد در سفرى كه براى شغلش
مىرود نماز را تمام بخواند ولى احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1320 - راننده و دوره‌گردى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد
مىكند چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخى برود، بايد نماز را شكسته بخواند.
229

مسأله 1321 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن
خود بماند - چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند - بايد
در سفر اولى كه بعد از ده روز مىرود، نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1322 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر در غير وطن خود ده روز بماند
چنانچه از اول قصد ماندن ده روز را داشته، در سفر اولى كه بعد از ده روز مىرود
بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از اول قصد ماندن ده روز را نداشته، احتياط لازم
آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1323 - كسى كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن خود
يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1324 - كسى كه در شهرها سياحت مىكند و براى خود وطنى اختيار نكرده
بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1325 - كسى كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلا در شهرى يا در دهى جنسى
دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مىكند، بايد نماز را شكسته بخواند ولى
كسى كه كارش اين است كه هفته‌اى يك بار يا بيشتر براى انجام شغلى در محلى
سفر مىكند مثلا همه روزه از تهران به كرج براى تدريس يا درس خواندن مىرود يا
آن كه براى كارى مثل خريد و فروش از تهران به قم يا بالعكس سفر مىنمايد همين كه
به مقدارى سفر كند كه عرفا اين كار را شغل او بگويند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1326 - كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مىخواهد وطن ديگرى براى خود
اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند.
شرط هشتم - آن كه به حد ترخص برسد يعنى از وطنش يا جائى كه قصد كرده ده روز
در آنجا بماند، بقدرى دور شود كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آن را نشنود ولى بايد
در هوا غبار يا چيز ديگرى نباشد كه از ديدن ديوار و شنيدن اذان جلوگيرى كند و لازم
نيست بقدرى دور شود كه مناره‌ها و گنبدها را نبيند، بلى اگر بقدرى دور شده كه
ديوار خانه‌هاى شهر كاملا معلوم نيست ولى شبح آنها نمايان است احتياط لازم
آنست كه نماز نخواند تا وقتى كه شبح پنهان شود يا هم شكسته بخواند و هم تمام.
230

مسأله 1327 - كسى كه به سفر مىرود اگر به جائى برسد كه اذان را نشنود ولى ديوار شهر
را ببيند، يا ديوارها را نبيند و صداى اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند،
بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1328 - مسافرى كه به وطنش برمىگردد، وقتى ديوار وطن خود را ببيند و صداى
اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند و نيز مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى
بماند، وقتى ديوار آنجا را ببيند و صداى اذانش را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند
و احتياط مستحب آنست كه نماز را تأخير بيندازند تا به منزل برسند يا هم شكسته و هم
تمام بخوانند.
مسأله 1329 - هر گاه شهر در بلندى باشد كه از دور ديده شود، يا بقدرى گود باشد
كه اگر انسان كمى دور شود ديوار آن را نبيند، كسى كه از آن شهر مسافرت مىكند،
وقتى به اندازه‌اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود، ديوارش از آنجا ديده
نمىشد، بايد نماز خود را شكسته بخواند. و نيز اگر پستى و بلندى خانه‌ها بيشتر از
معمول باشد، بايد ملاحظه معمول را بنمايد.
مسأله 1330 - اگر از محلى مسافرت كند كه خانه و ديوار ندارد، وقتى به جائى برسد
كه اگر آن محل ديوار داشت از آنجا ديده نمىشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1331 - اگر بقدرى دور شود كه نداند صدائى را كه مىشنود صداى اذان است
يا صداى ديگر، بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر بفهمد اذان مىگويند و كلمات
آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند.
مسأله 1332 - اگر بقدرى دور شود كه اذان خانه‌ها را نشنود ولى اذان شهر را كه
معمولا در جاى بلند مىگويند بشنود، نبايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1333 - اگر به جائى برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند
مىگويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مىگويند بشنود، بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1334 - اگر چشم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد، در محلى بايد
نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط ديوار خانه‌ها را نبيند و گوش متوسط صداى
231

اذان معمولى را نشنود.
مسأله 1335 - اگر موقعى كه سفر مىرود شك كند كه به حد ترخص - يعنى:
جائى كه اذان را نشنود و ديوار را نبيند - رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند. و در موقع
برگشتن، اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه بايد شكسته بخواند. ولى اگر در
برگشتن در همان جا كه در رفتن تمام خوانده شكسته بخواند بنابر احتياط لازم بايد
نمازى را كه در اين مكان تمام خوانده قضا نمايد و نمازى را كه شكسته خوانده تمام
اعاده نمايد و اگر اعاده نكرد قضاء آن را تمام بجا آورد.
مسأله 1336 - مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مىكند، وقتى به جائى برسد كه
ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1337 - مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتى در آنجا هست بايد
نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار فرسخ برود
و بر گردد، وقتى به جائى برسد كه ديوار وطن را نبيند و صداى اذان آن را نشنود، بايد نماز
را شكسته بخواند.
مسأله 1338 - محلى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده وطن
او است، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آن جا را براى
زندگى اختيار كرده باشد.
مسأله 1339 - اگر قصد دارد در محلى كه وطن اصليش نيست مدتى بماند و بعد
بجاى ديگر رود، آنجا وطن او حساب نمىشود.
مسأله 1340 - جائى را كه انسان محل زندگى خود را قرار داده و ماندن خود را
در آنجا محدود به مقدار معين نكرده و مثل كسى كه آنجا وطن او است در آنجا زندگى
مىكند كه اگر مسافرتى براى او پيش آيد، دوباره به همان جا برمىگردد، اگر چه قصد
نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند، وطن او حساب مىشود.
مسأله 1341 - كسى كه در دو محل زندگى مىكند، مثلا شش ماه در شهرى و شش ماه
در شهر ديگر مىماند، هر دو وطن او است و نيز اگر بيشتر از دو محل را براى زندگى خود
اختيار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب مىشود.
232

مسأله 1342 - كسى كه در محلى ملك دارد، اگر موقعى كه آن ملك را دارد شش ماه
در آنجا بماند، وقتى مىتواند نماز را آنجا تمام بخواند كه آنجا را براى خود وطن قرار
داده باشد و به نظر عرف وطن او محسوب شود و تا به نظر عرف وطن حساب نشود بايد
شكسته بخواند.
مسأله 1343 - اگر به جائى برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده، نبايد
نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگرى هم براى خود اختيار نكرده باشد.
مسأله 1344 - مسافرى كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلى بماند، يا مىداند كه
بدون اختيار ده روز در محلى مىماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1345 - مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند لازم نيست قصد ماندن
شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد، و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا
غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر مثلا قصدش اين باشد
كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند بايد تمام بخواند و احتياط مستحب آن
است كه در اين صورت نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1346 - مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، در صورتى بايد نماز را
تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند پس اگر بخواهد مثلا ده روز
در نجف و كوفه يا در تهران و شميران بماند، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1347 - مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، بايد از اول قصد ماندن ده
روز در آن محل يا توابع آن مانند باغها و بساتين را داشته باشد و اگر از اول قصد
بيرون رفتن از آن محل و توابع آن را داشته باشد هر چند به حد ترخص نرسد بايد شكسته
بخواند.
مسأله 1348 - مسافرى كه تصميم قطعى ندارد ده روز در محلى بماند مثلا قصدش
اين است كه اگر رفيقش بيايد، يا منزل خوبى پيدا كند، ده روز بماند، بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1349 - كسى كه تصميم دارد، ده روز در محلى بماند، اگر چه احتمال بدهد
كه براى ماندن او مانعى برسد در صورتى كه آن احتمال پيش مردم مورد اعتنا نباشد بايد
233

نماز را تمام بخواند.
مسأله 1350 - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و
قصد كند كه تا آخر ماه در جائى بماند، بايد نماز را تمام بخواند. ولى اگر نداند تا
آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند و بعد از قصد نيز علم پيدا نكند
كه تا آخر ماه ده روز است بايد نماز را شكسته بخواند، اگر چه از موقعى كه قصد
كرده تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد.
مسأله 1351 - اگر مسافر قصد كند ده روز در محلى بماند، چنانچه پيش
از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود كه در آنجا
بماند يا بجاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن يك نماز
چهار ركعتى از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1352 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر روزه بگيرد و بعد
از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتى خوانده باشد،
روزه‌اش صحيح است و تا وقتى در آنجا هست بايد نمازهاى خود را تمام بخواند و اگر
يك نماز چهار ركعتى نخوانده باشد، نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و احتياط
لازم آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضاء آن را نيز بگيرد و روزهاى بعد هم
نمىتواند روزه بگيرد.
مسأله 1353 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر از ماندن
منصرف شود و شك كند پيش از آن كه از قصد ماندن بر گردد، يك نماز چهار ركعتى
خوانده يا نه، نمازهاى خود را بايد در آنجا تمام بخواند اگر چه احتياط مستحب آن
است كه شكسته هم بخواند.
مسأله 1354 - اگر مسافر به نيت اين كه نماز را شكسته بخواند، مشغول نماز
شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتى
تمام نمايد.
مسأله 1355 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر در بين
234

نماز چهار ركعتى از قصد خود بر گردد، چنانچه داخل ركوع ركعت سوم نشده، بايد
بنشيند و نماز را دو ركعتى تمام نمايد و احتياطا براى قيام بى جا دو سجده سهو بجا آورد
و بقيه نمازهاى خود را شكسته بخواند و اگر داخل ركوع ركعت سوم شده نمازش باطل
است، و تا وقتى در آنجا هست، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1356 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بيشتر از
ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست
دوباره قصد ماندن ده روز كند.
مسأله 1357 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، بايد روزه
واجب را بگيرد و مىتواند روزه مستحبى هم بگيرد و نافله ظهر و عصر و عشا را هم
بخواند.
مسأله 1358 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود
و بر گردد و دوباره در جاى اول ده روز بماند، از وقتى كه مىرود تا برمىگردد و بعد از
برگشتن بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر نخواهد بعد از برگشتن ده روز بماند، در موقع
رفتن به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است و در مدتى كه آنجا مىماند نماز او تمام
است و از آنجا كه برمىگردد اگر قصد هشت فرسخ داشته باشد شكسته است و اگر
قصد هشت فرسخ نداشته باشد تمام است پس مثل اهل علم كه براى تبليغ به محلى
مىروند اگر بعد از قصد ده روز و خواندن يك نماز چهار ركعتى به محل ديگر كه چهار
فرسخ نباشد دعوت شوند و بخواهند يك دهه يا يك ماه در آن دو محل رفت و آمد كنند
نمازشان در هر دو محل تمام است مگر وقتى كه انشاء سفر جديد نمايند مثل اين كه روز
آخر رفت و آمد از محل دوم به قصد وطن حركت كند كه در اين صورت بعد از خروج از
حد ترخص نماز شكسته است اگر چه از محل اول كه محل اقامه بوده عبور نمايد.
مسأله 1359 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن
يك نماز چهار ركعتى بخواهد بجاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده
روز در آنجا بماند، بايد در رفتن و در محلى كه قصد ماندن ده روز دارد، نمازهاى خود
235

را تمام بخواند. ولى اگر تا محلى كه مىخواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد بايد
موقع رفتن شكسته بخواند و همچنين مدتى كه در آنجا مىماند در صورتى كه نخواهد ده
روز بماند.
مسأله 1360 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر بعد از خواندن يك
نماز چهار ركعتى بخواند به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد
باشد كه به محل اول برگردد يا نه يا به كلى از برگشتن به آنجا غافل باشد يا بخواهد
برگردد ولى مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه، يا آن كه از ده روز ماندن در
آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، بايد از وقتى كه مىرود تا برمىگردد و بعد از
برگشتن، نمازهاى خود را تمام بخواند.
مسأله 1361 - اگر به خيال اين كه رفقايش مىخواهند ده روز در محلى بمانند،
قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه
آنها قصد نكرده‌اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتى كه در آنجا
هست، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1362 - اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ سى روز در محلى
بماند و در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سى روز اگر چه
مقدار كمى در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر پيش از رسيدن به
هشت فرسخ مردد شود بين ماندن در آنجا و رفتن بقيه راه از وقتى كه مردد مىشود
بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر مردد شود بين رفتن بقيه و برگشتن به محل خود
در صورتى كه به مقدار چهار فرسخ آمده باشد بايد شكسته بخواند و اگر به قدر چهار فرسخ
نباشد تمام بخواند.
مسأله 1363 - مسافرى كه مىخواهد نه روز يا كمتر در محلى بماند، اگر
بعد از آن كه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر بماند
و همينطور تا سى روز، روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1364 - مسافرى كه سى روز مردد بوده، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه
سى روز را در يك جا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جائى و مقدارى را در جاى
236

ديگر بماند، بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.
مسائل متفرقه
مسأله 1365 - مسافر مىتواند در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر اكرم (صلى
الله عليه وآله) بلكه در شهر مكه و مدينه و مسجد كوفه نماز را تمام بخواند. ولى اگر
بخواهد در جائى كه اول جزء مسجد كوفه نبوده و بعد به اين مسجد اضافه شده نماز
بخواند، احتياط واجب آنست كه شكسته بخواند و نيز مسافر مىتواند در حائر حضرت
سيد الشهداء عليه السلام نماز را تمام بخواند. ولى احتياط واجب آنست كه اگر دور تر از
اطراف ضريح مقدس نماز بخواند، شكسته بجا آورد.
مسأله 1366 - كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند،
اگر در غير چهار مكانى كه در مسأله پيش گفته عمدا تمام بخواند، نمازش باطل است
و همچنين است اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند و در وقت
يادش بيايد ولى اگر بعد از وقت يادش بيايد قضا ندارد.
مسأله 1367 - كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند،
اگر غفلت كند و تمام بخواند چنانچه در وقت يادش بيايد نمازش باطل است و بايد
دوباره شكسته بخواند و اگر در خارج وقت يادش بيايد قضا ندارد.
مسأله 1368 - مسافرى كه نمىداند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام
بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 1369 - مسافرى كه مىداند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضى
از خصوصيات آن را نداند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند
چنانچه تمام بخواند و در وقت بفهمد نمازش باطل است و اما اگر بعد از گذشتن وقت
بفهمد قضا ندارد.
مسأله 1370 - مسافرى كه مىداند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر به گمان
اين كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، و وقتى بفهمد سفرش هشت
فرسخ بوده كه هنوز وقت نماز باقى است نمازى را كه تمام خوانده بايد دوباره
237

شكسته بخواند و اگر وقت گذشته قضا ندارد و در اين چهار مسأله كه ذكر شد اگر
در خارج وقت نيز احتياطا قضا نمايد خوب است.
مسأله 1371 - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند،
چنانچه در وقت يادش بيايد، بايد شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت يادش بيايد
قضاى آن نماز بر او واجب نيست.
مسأله 1372 - كسى كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر
صورت نماز باطل است.
مسأله 1373 - اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز يادش بيايد
كه مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر او تا مكانى كه منظور او بوده هشت فرسخ است
چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر بر
ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است - و در صورتى كه به مقدار خواندن يك
ركعت هم وقت داشته باشد بايد نماز را شكسته بخواند و اما اگر قصد ملاقات
شخصى را داشت و گمان مىكرد سر هفت فرسخى است بعد معلوم شود كه در سر هشت
فرسخى است نمازش را بايد تمام بخواند مگر آن كه فعلا قصد سفر هشت فرسخى
نمايد.
مسأله 1374 - اگر مسافر بعضى از خصوصيات نماز مسافر را نداند، مثلا
نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن بر گردد بايد شكسته بخواند چنانچه
به نيت نماز چهار ركعتى مشغول نماز شود، و پيش از ركوع ركعت سوم مسأله را بفهمد
بايد نماز را را دو ركعتى تمام كند و اگر در ركوع ركعت سوم ملتفت شود نمازش باطل
است و در صورتى كه به مقدار يك ركعت از وقت هم مانده باشد بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1375 - مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر بواسطه ندانستن
مسأله به نيت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود و در بين نماز مسأله را بفهمد، بايد نماز را
چهار ركعتى تمام كند و احتياط مستحب آنست كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن
نماز را چهار ركعتى بخواند.
238

مسأله 1376 - مسافرى كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت
به وطنش برسد، يا به جائى برسد كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام
بخواند. و كسى كه مسافر نيست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر
بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1377 - اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر
يا عصر يا عشاء قضاء شود، بايد آن را دو ركعتى قضا نمايد اگر چه در غير سفر بخواهد
قضاى آن را بجاى آورد، و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز قضا شود،
بايد چهار ركعتى قضا نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.
مسأله 1378 - مستحب است مسافر بعد از هر نماز سى مرتبه بگويد:
سبحان الله والحمد لله ولا إله ا لا الله اكبر و در تعقيب نماز ظهر و عصر و عشا بيشتر
سفارش شده است، بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت مرتبه بگويد.
نماز قضا
مسأله 1379 - كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد قضاى
آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده يا بواسطه مستى نماز نخوانده
باشد ولى نمازهاى يوميه‌اى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد.
و همچنين كسى كه در تمام وقت بيهوش بوده قضا بر او واجب نيست.
مسأله 1380 - اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده
بايد قضاى آن را بخواند.
مسأله 1381 - كسى كه نماز قضا دارد، بايد در خواندن آن كوتاهى نكند ولى واجب
نيست فورا آن را بجا آورد.
مسأله 1382 - كسى كه نماز قضا دارد مىتواند نماز مستحبى بخواند.
مسأله 1383 - اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضائى دارد يا نمازهائى را
كه خوانده صحيح نبود. مستحب است احتياطا قضاى آنها را بجا آورد.
239

مسأله 1384 - قضاى نمازهاى يوميه كه اداء آنها بايد به ترتيب خوانده شود
مثل ظهر و عصر از يك روز، يا مغرب و عشاء از يك شب، بايد قضاى آنها را نيز
به ترتيب بخواند مثلا اگر از كسى نماز ظهر و عصر يك روز فوت شود بايد اول قضاى
ظهر را بخواند و بعد از آن عصر را ولى اگر كسى مثلا يك روز نماز ظهر و روز بعد
نماز عصر را نخوانده مىتواند اول نماز عصر و بعد از آن نماز ظهر را قضا نمايد و ترتيب در
بين آنها لازم نيست هر چند سزاوار است تا ممكن است رعايت ترتيب را بنمايد.
مسأله 1385 - اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را
بخواند، يا مثلا بخواهد يك نماز يوميه و چند نماز غير يوميه را بخواند لازم نيست آنها
را به ترتيب بجا آورد.
مسأله 1386 - گذشت در مسأله 1384 - كه در قضاى نمازها ترتيب لازم
نيست خصوصا در صورتى كه ترتيب فوت را فراموش كرده باشد مگر در جائى كه در اداء
آنها ترتيب واجب باشد ولى اگر بخواهد احتياط كند و مراعات ترتيب نمايد خوب
است و اگر بخواهد طورى آنها را بخواند كه يقين كند به ترتيبى كه قضا شده بجا آورده
است اگر قضاى يك نماز ظهر و يك نماز مغرب بر او واجب است و نمىداند كدام
اول قضا شده، احتياطا بايد اول يك نماز مغرب و بعد از آن يك نماز ظهر و دوباره
نماز مغرب را بخواند، يا اول يك نماز ظهر و بعد از آن يك نماز مغرب و دوباره نماز
ظهر را بخواند، تا يقين كند هر كدام را كه اول قضا شده اول خوانده است.
مسأله 1387 - اگر نماز ظهر يك روز و نماز عصر روز ديگر يا دو نماز ظهر
يا دو نماز عصر از او قضا شده و نمىداند كدام اول قضا شده است، چنانچه دو نماز چهار
ركعتى بخواند به نيت اين كه، اولى قضاى نماز روز اول و دومى قضاى نماز روز دوم
باشد كافيست.
مسأله 1388 - اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا يا يك نماز عصر و يك
نماز عشا از او قضا شود و نداند كدام اول قضا شده است، و بخواهد احتياط نمايد بايد
طورى آنها را بخواند كه يقين كند به ترتيب بجا آورده است، مثلا اگر يك نماز ظهر
و يك نماز عشا از او قضا شده و اولى آنها را نمىداند، بايد اول يك نماز ظهر، بعد
240

يك نماز عشا دوباره يك نماز ظهر، يا اول يك نماز عشا بعد يك نماز ظهر، دوباره
يك نماز عشا بخواند.
مسأله 1389 - كسى كه مىداند يك نماز چهار ركعتى نخوانده ولى نمىداند
نماز ظهر است يا نماز عصر، اگر يك نماز چهار ركعتى به نيت قضاى نمازى كه
نخوانده بجا آورد كافيست.
مسأله 1390 - كسى كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمىداند اولى
آنها كدامست و بخواهد احتياطا مراعات ترتيب را نمايد، بايد نه نماز به ترتيب بخواند
مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آن كه ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند دو مرتبه
نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند و اگر شش نماز پشت سر هم از او قضا شده و
اولى آنها را نمىداند، بايد ده نماز به ترتيب قضا كند و همينطور براى هر يك نمازى كه
به نمازهاى قضاى او اضافه مىشود در صورتى كه پشت سر هم قضا شده باشد، بايد يك
نماز بر مقدارى كه گفته شد اضافه نمايد مثلا اگر هفت نماز او قضا شده و اولى آنها
را نمىداند بايد يازده نماز به ترتيب بجا آورد.
مسأله 1391 - كسى كه مىداند نمازهاى پنجگانه او هر كدام از يك روز
قضا شده و ترتيب آنها را نمىداند نماز يك شبانه روز را بجا آورد كافيست ولى اگر
بخواهد احتياط كند بايد پنج شبانه روز نماز بخواند و اگر شش نماز از شش روز از او
قضا شده بايد شش شبانه روز نماز بخواند و همچنين براى هر نمازى كه به نمازهاى
قضاى او اضافه شود، بايد يك روز بيشتر بخواند تا يقين كند به ترتيبى كه قضا شده
بجا آورده است، مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد، بايد هفت شبانه روز
قضا نمايد.
مسأله 1392 - كسى كه مثلا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره
آنها را نمىداند مثلا نمىداند كه سه يا چهار يا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار كمتر را
بخواند كافيست. ولى اگر شماره آنها را مىدانسته و فراموش كرده بهتر آن
است كه بقدرى نماز بخواند كه يقين كند تمام آنها را خوانده است مثلا اگر فراموش
كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است و يقين دارد كه بيشتر از ده تا نبوده، ده
نماز صبح بخواند.
241

مسأله 1393 - كسى كه فقط يك نماز قضا از روزهاى پيش دارد، بنابر احتياط
مستحب اگر ممكن است بايد اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود و نيز اگر
از روزهاى پيش نماز قضا ندارد ولى يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده
است، در صورتى كه ممكن باشد بنابر احتياط مستحب بايد نماز قضاى آن روز را
پيش از نماز اداء بخواند.
مسأله 1394 - اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان
روز از او قضا شده، يا فقط يك نماز قضا از روزهاى پيش دارد، چنانچه وقت وسعت
دارد و ممكن است نيت را به نماز قضا برگرداند، مىتواند نيت نماز قضا كند مثلا اگر
در نماز ظهر پيش از تمام شدن ركعت دوم يادش بيايد كه نماز صبح آن روز قضا شده
در صورتى كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد مىتواند نيت را به نماز صبح برگرداند و آن را
دو ركعتى تمام كند بعد نماز ظهر را بخواند، ولى اگر وقت تنگ است يا نمىتواند نيت
را به نماز قضا برگرداند مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را
نخوانده، چون اگر بخواهد نيت نماز صبح كند يك ركوع كه ركن است زياد مىشود،
نبايد نيت را به قضاى صبح برگرداند.
مسأله 1395 - اگر از روزهاى گذشته نمازهاى قضا دارد و يك نماز يا بيشتر هم از
همان روز از او قضا شده، چنانچه براى قضاى تمام آنها وقت ندارد، يا نمىخواهد همه
را در آن روز بخواند، مستحب است نماز قضاى آن روز را پيش از نماز اداء بخواند و احتياط
مستحب آن است كه بعد از خواندن قضاى نمازهاى سابق دوباره نماز قضائى را كه
در آن روز پيش از نماز اداء خوانده بجا آورد.
مسأله 1396 - تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهاى خود
عاجز باشد، ديگرى نمىتواند نمازهاى او را قضا نمايد.
مسأله 1397 - نماز قضا را با جماعت مىشود خواند، چه نماز امام جماعت
ادا باشد يا قضا و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلا اگر نماز قضاى صبح
را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.
مسأله 1398 - مستحب است اطفال مميز را به خواندن نمازهاى واجب و نوافل تمرين
242

و عادت دهند، بلكه مستحب است آنان را به قضاى نماز هم وادار نمايند و همچنين
مستحب است تمرين و عادت دادن آنان بر هر عبادت و عمل صالح و خلق و روش
نيك.
و واجب است بر اولياء اطفال كه آنان را از هر كارى كه باعث ضرر بر خودشان
و يا ديگران باشد، جلوگيرى كنند و از هر كارى كه شارع مقدس وجود آن را در خارج
منع فرموده، مثل زنا، لواط، غيبت و غنا، واجب است اطفال را جلوگيرى كرد.
و حرام است آنان را در مدارس، تحت تعليم معلمين فاسق و بى ايمان، كه
سبب فساد اخلاق و عقيده اطفال مىشوند، بگذارند، بلكه بايد مخصوصا در اين زمان
مسلمانان كمال مراقبت و مواظبت را بنمايند و تا كاملا از وضع كودكستان، دبستان
و دبيرستان از هر جهت مطمئن نشده‌اند از فرستادن فرزندان معصوم خود به اين گونه مراكز
خوددارى كنند و وزر و و بال فساد عقيده اولاد، بلكه اولاد اولاد خود را تا روز
قيامت به گردن نگيرند.
نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است
مسأله 1399 - اگر پدر به جهت عذرى نماز يا روزه‌اش را بجا نياورده
باشد، بعد از فوت او بر پسر بزرگتر واجب است قضا نمايد يا براى انجام آن اجير بگيرد
هر چند پدر نتوانسته قضاء كند، و بنابر احتياط واجب اگر از روى نافرمانى هم ترك
كرده باشد، پسر بزرگتر بايد آن را قضا نمايد.
و در مورد مادر نيز احتياط واجب رعايت اين حكم است بلكه در صورتى كه
وصيت نكرده باشند، و پسر هم نداشته باشند احتياط واجب اين است كه اكبر ذكور
از اولياء ميت نماز و روزه او را قضا كند و با نبود ذكور اناث از آنها انجام دهند.
مسأله 1400 - اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر و مادرش نماز و روزه قضا
داشته‌اند يا نه، چيزى بر او واجب نيست.
مسأله 1401 - اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر و مادرش نماز قضا داشته‌اند و
شك كند كه به جا آورده‌اند يا نه، بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.
مسأله 1402 - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاى نماز و
243

روزه پدر و مادر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست. ولى احتياط مستحب آنست كه
نماز و روزه آنان را بين خودشان قسمت كنند، يا براى انجام آن قرعه بزنند.
مسأله 1403 - اگر ميت وصيت كرده باشد كه براى نماز و روزه او اجير
بگيرند بعد از آن كه اجير، نماز و روزه را بطور صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چيزى
واجب نيست.
مسأله 1404 - اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز پدر و مادر را بخواند، بايد
به تكليف خود عمل كند، مثلا قضاى نماز صبح و مغرب و عشاء مادرش را بايد بلند
بخواند.
مسأله 1405 - كسى كه خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر
و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول بجا آورد صحيح است.
مسأله 1406 - اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر يا مادر نا بالغ يا ديوانه باشد
وقتى كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزه پدر و مادر را قضا نمايد. و چنانچه
پيش از بالغ شدن يا عاقل شدن بميرد، بر پسر دوم واجب است بنابر احتياط.
مسأله 1407 - اگر پسر بزرگتر پيش از آن كه نماز روزه پدر يا مادر را قضا
كند بميرد، چنانچه بين مرگ پدر يا مادر و مرگ او بقدرى طول كشيده كه مىتوانسته
قضاى نماز و روزه آنها را بجا آورد، بر پسر دوم چيزى واجب نيست و اگر اين مقدار
طول نكشيده قضاى نماز و روزه آنها را بجا آورد، بر پسر دوم چيزى واجب نيست و اگر
اين مقدار طول نكشيده قضاى آنها بر پسر دوم واجب است بنابر احتياط.
244

نماز جماعت
مسأله 1408 - مستحب است نمازهاى واجب خصوصا نمازهاى يوميه را
به جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا، خصوصا براى همسايه مسجد و كسى كه
صداى اذان مسجد را مىشنود بيشتر سفارش شده است.
مسأله 1409 - اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز
آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعت ثواب ششصد نماز
دارد و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مىشود تا به ده نفر برسند وعده آنان كه از
ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه
نويسنده شوند، نمىتوانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.
مسأله 1410 - حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنائى جايز نيست.
و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
مسأله 1411 - مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند
و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادى خوانده شود، بهتر است و نيز نماز جماعتى
را كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر مىباشد.
مسأله 1412 - وقتى كه جماعت بر پا مىشود، مستحب است كسى كه نمازش
را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند. و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده
نماز دوم او كافيست.
مسأله 1413 - اگر امام يا مأموم بخواهد در نمازى كه به جماعت خوانده
245

دوباره براى مأموم ديگرى كه جماعت نخوانده امام شود و به جماعت بخواند جايز است
ولى اگر بخواهد براى دفعه سوم باز با جماعت بخواند اشكال دارد.
مسأله 1414 - كسى كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتى كه نماز را با
جماعت بخواند، از وسواس راحت مىشود، بايد نماز را با جماعت بخواند.
مسأله 1415 - اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت
بخواند. و از نافرمانى او اذيت شوند، نماز جماعت بر او واجب مىشود.
مسأله 1416 - نماز مستحب را نمىشود به جماعت خواند، مگر نماز استسقاء
كه براى آمدن باران مىخوانند و نمازى كه واجب بوده و به جهتى مستحب شده است،
مانند نماز عيد فطر و قربان كه در زمان امام واجب بوده و بواسطه غائب شدن آن
حضرت مستحب مىباشد.
مسأله 1417 - موقعى كه امام جماعت نماز يوميه مىخواند، هر كدام از
نمازهاى يوميه را مىشود به او اقتدا كرد ولى اگر نماز يوميه‌اش را احتياطا دوباره
مىخواند، اقتدا كردن به او اشكال دارد.
مسأله 1418 - اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود را مىخواند، مىشود
به او اقتدا كرد ولى اگر نمازش را احتياطا قضا مىكند، يا قضاى نماز كس ديگر
را مىخواند كه معلوم نيست اين نماز از او فوت شده يا نه، اقتداى به او اشكال دارد ولى
اگر معلوم باشد كه اين نماز از ميت فوت شده جايز است به او اقتدا كرد هر چند براى آن
نماز پول گرفته باشد.
مسأله 1419 - اگر انسان نداند نمازى را كه امام مىخواند نماز واجب يوميه
است يا نماز مستحب، نمىتواند به او اقتدا كند.
مسأله 1420 - اگر امام در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتدا نكرده
باشد، كسانى كه دو طرف محراب ايستاده‌اند و بواسطه ديوار محراب امام را نمىبينند
246

نمىتوانند اقتدا كنند، بلى اگر كسى پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن
كسانى كه دو طرف او ايستاده‌اند و اتصال دارند و بواسطه ديوار محراب امام را نمىبينند.
اشكال ندارد.
مسأله 1421 - اگر بواسطه درازى صف اول، كسانى كه دو طرف صف
ايستاده‌اند امام را نبينند مىتوانند اقتدا كنند. و نيز اگر بواسطه درازى يكى از صفهاى
ديگر كسانى كه دو طرف آن ايستاده‌اند، صف جلو خود را نبينند مىتوانند اقتدا نمايند.
مسأله 1422 - اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد، كسى كه مقابل
درب پشت صف ايستاده نمازش صحيح است و نيز نماز كسانى كه پشت سر او اقتدا
مىكنند صحيح مىباشد، و همچنين نماز كسانى كه دو طرف او ايستاده‌اند و به او اتصال
دارند صحيح است اگر چه صف جلو را نبينند.
مسأله 1423 - كسى كه پشت ستون ايستاده، اگر از طرف راست يا چپ
بواسطه مأموم ديگر به امام متصل نباشد، نمىتواند اقتدا كند.
مسأله 1424 - جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلندتر نباشد، ولى
اگر مكان امام مقدار خيلى كمى بلندتر باشد اشكال ندارد، و نيز اگر زمين سراشيب
باشد و امام در طرفى كه بلندتر است بايستد در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد و
طورى باشد كه به آن، زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.
مسأله 1425 - اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد اشكال ندارد. ولى
اگر بقدرى بلند باشد كه نگويند، اجتماع كرده‌اند، جماعت صحيح نيست.
مسأله 1426 - اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده‌اند بچه مميز -
يعنى: بچه‌اى كه خوب و بد را مىفهمد - فاصله شود، در صورتى كه بدانند نماز او
صحيح است مىتوانند اقتدا كنند و اگر شك در صحت نماز او داشته باشند و فاصله
زياد باشد كه اتصال بقيه صف به امام بوسيله آن طفل باشد اقتدا مشكل است بلى
247

فاصله شدن يك طفل مانع نيست هر چند نماز او باطل باشد.
مسأله 1427 - بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز، و تكبير گفتن
آنان نزديك باشد، كسى كه در صف بعد ايستاده، مىتواند تكبير بگويد، ولى احتياط
مستحب آنست كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود.
مسأله 1428 - اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است،
در صفهاى بعد نمىتواند اقتدا كند، ولى اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مىتواند
اقتدا نمايد.
مسأله 1429 - هر گاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضو
ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمىتواند به او اقتدا كند.
مسأله 1430 - اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده، يا به جهتى
نمازش باطل بوده، مثلا بى وضو نماز خوانده، نماز مأموم صحيح است.
مسأله 1431 - اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، چنانچه در
حالى باشد كه وظيفه مأموم است مثلا به حمد و سوره امام گوش مىدهد بايد نماز را
به جماعت تمام كند. و اگر مشغول كارى باشد كه هم وظيفه منفرد و هم وظيفه مأموم
است مثلا در ركوع يا سجده باشد، بايد نماز را به نيت فرادى تمام نمايد.
مسأله 1432 - احتياط واجب آنست كه در بين نماز جماعت تا ناچار
نشود نيت فرادى نكند بلى پيش از سلام امام بدون عذر مىتواند نيت فرادى نمايد.
مسأله 1433 - اگر مأموم بواسطه عذرى بعد از حمد و سوره امام نيت فرادى
كند، لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولى اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت
فرادى نمايد بايد مقدارى را كه امام نخوانده بخواند.
مسأله 1434 - اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد، نمىتواند دوباره
نيت جماعت كند. ولى اگر مردد شود كه نيت فرادى كند يا نه و بعد تصميم بگيرد
كه نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحيح است.
248

مسأله 1435 - اگر شك كند كه نيت فرادى كرده يا نه بايد بنا بگذارد كه
نيت فرادى نكرده است.
مسأله 1436 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام
برسد، اگر چه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش صحيح است و يك ركعت حساب
مىشود اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد جماعت باطل است و ليكن
احتياط آن است كه سر از ركوع بردارد و آن را يك ركعت حساب نموده و نماز را فرادى
تمام كند و بعد دوباره بخواند، اگر چه حكم به صحت نماز بعيد نيست.
مسأله 1437 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع
خم شود، و پيش از ذكر ركوع شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه، جماعت باطل
است و مطابق احتياطى كه در مسأله پيش گفته شد عمل نمايد اگر چه حكم به
صحت نماز چنان كه گذشت بعيد نيست ولى اگر در حال اشتغال به ذكر ركوع يا بعد از
آن شك كند جماعت او محكوم به صحت است.
مسأله 1438 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آن كه
به اندازه ركوع خم شود، امام سر از ركوع بردارد، بنابر احتياط واجب بايد بايستد تا امام
براى ركعت بعد برخيزد و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند. ولى اگر برخاستن
امام بقدرى طول بكشد كه نگويند، اين شخص نماز جماعت مىخواند، بايد نيت
فرادى نمايد.
مسأله 1439 - اگر اول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آن كه
به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد چنانچه عمدا ركوع خود را تأخير نينداخته نماز او
صحيح است و الا احتياط لازم آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند
مسأله 1440 - اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز
است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت و گفتن تكبيرة الاحرام
بنشيند و تشهد را با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را
بدهد، بعد بايستد و بدون آن كه دوباره نيت كند و تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند
و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.
249

مسأله 1441 - مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد و اگر مساوى او بايستد
اشكال ندارد، ولى اگر قد او بلندتر از امام است، بنابر احتياط واجب بايد طورى
بايستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام نباشد.
مسأله 1442 - در نماز جماعت بايد بين مأموم و امام پرده و مانند آن كه
پشت آن ديده نمىشود فاصله نباشد بلكه بنابر احتياط لازم شيشه و مانند آن نيز فاصله
نباشد و همچنين است بين انسان و مأموم ديگرى كه انسان بواسطه او به امام متصل شده
است ولى اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و
مأموم ديگرى كه مرد است و زن بواسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن
باشد اشكال ندارد.
مسأله 1443 - اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم و امام، يا بين مأموم
و كسى كه مأموم بواسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگرى كه پشت آن را
نمىتوان ديد فاصله شود نمازش قهرا فرادى مىشود و بايد به وظيفه فرادى عمل نموده و
نماز را تمام كند.
مسأله 1444 - احتياط واجب آنست كه بين جاى سجده مأموم و جاى ايستادن
امام بيشتر از يك قدم فراخ فاصله نباشد و نيز اگر انسان بواسطه مأمومى كه جلوى او
ايستاده به امام متصل باشد، بنابر احتياط واجب بايد فاصله جاى سجده‌اش از جاى
ايستادن او بيشتر از يك قدم فراخ نباشد. و احتياط مستحب آن است كه جاى سجده
مأموم با جاى كسى كه جلوى او ايستاده بيشتر از يك قدم معمولى فاصله نداشته
باشد.
مسأله 1445 - اگر مأموم بواسطه كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا
كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، بنابر احتياط واجب بايد با كسى كه
در طرف راست يا چپ او اقتدا كرده، بيشتر از يك قدم فراخ فاصله نداشته باشد.
مسأله 1446 - اگر در نماز، بين مأموم و امام، يا بين مأموم و كسى كه مأموم
بواسطه او به امام متصل است، بيشتر از يك قدم فاصله پيدا شود نمازش صحيح است
و قهرا فرادى مىشود و قصد فرادى هم لازم نيست.
250

مسأله 1447 - اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود، يا
همه نيت فرادى نمايند نماز صف بعد فرادى مىشود هر چند صف جلو فورا براى نماز
ديگرى به امام اقتدا كنند.
مسأله 1448 - اگر در ركعت دوم اقتدا كند، لازم نيست حمد و سوره
بخواند ولى قنوت و تشهد را با امام مىخواند و احتياط آنست كه موقع خواندن تشهد
انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند و بايد بعد از تشهد
با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع
خود را به امام برساند و اگر درك ركوع هم نمىكند احتياط واجب آن است كه حمد را
تمام كند و در سجده خود را به امام برساند، ولى اگر در سجده به امام برسد، بهتر است كه
نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1449 - اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است
اقتدا كند، بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده
بنشيند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و چنانچه براى گفتن سه مرتبه
تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسأله 1450 - اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر
اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمىرسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا
امام به ركوع رود، بعد اقتدا نمايد.
مسأله 1451 - اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و
سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را
به امام برساند و اگر درك ركوع هم نمىكند احتياط واجب آن است كه حمد را تمام
كند و در سجده خود را به امام برساند، ولى اگر در سجده به امام برسد، بهتر است كه نماز
را دوباره بخواند.
مسأله 1452 - كسى كه مىداند اگر سوره يا قنوت را تمام كند به ركوع امام
نمىرسد، چنانچه عمدا سوره يا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد نمازش اشكال دارد.
مسأله 1453 - كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام
251

نمايد به ركوع امام مىرسد واجب نيست كه سوره را شروع كند، يا اگر شروع كرده تمام
نمايد بلكه مىتواند به مجرد رفتن امام به ركوع سوره را ترك نموده و به ركوع برود.
مسأله 1454 - كسى كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند، به ركوع امام مىرسد
چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحيح است.
مسأله 1455 - اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت
است مىتواند اقتدا كند، ولى بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد
بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.
مسأله 1456 - اگر به خيال اين كه امام در ركعت اول يا دوم است، حمد
و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح
است ولى اگر پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد، فقط
حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسأله 1457 - اگر به خيال اين كه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد
و سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش
صحيح است و اگر در بين حمد و سوره بفهمد، لازم نيست آنها را تمام كند.
مسأله 1458 - اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت بر پا
شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب
است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود. بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه
به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.
مسأله 1459 - اگر موقعى كه مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است
جماعت بر پا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را
تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتى تمام
كند و خود را به جماعت برساند.
مسأله 1460 - اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد يا سلام اول
باشد لازم نيست نيت فرادى كند.
مسأله 1461 - كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده بنابر احتياط
252

واجب، بايد وقتى امام تشهد ركعت آخر را مىخواند، انگشتان دست و سينه پا را به زمين
بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام تشهد نماز را بگويد و بعد برخيزد
و واجب نيست صبر كند تا امام سلام بگويد
شرائط امام جماعت
مسأله 1462 - امام جماعت بايد بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامى، عادل و
حلال زاده باشد و نماز را بطور صحيح بخواند و نيز اگر مأموم مرد است امام هم بايد مرد
باشد بلكه در غير نماز ميت احتياط لازم آن است كه زن امامت نكند هر چند مأموم زن
باشد و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مىفهمد به بچه مميز ديگر مانعى ندارد.
مسأله 1463 - امامى را كه عادل مىدانسته، اگر شك كند به عدالت خود
باقى است يا نه مىتواند به او اقتدا نمايد.
مسأله 1464 - كسى كه ايستاده نماز مىخواند، نمىتواند به كسى كه نشسته يا
خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند و كسى كه نشسته نماز مىخواند، نمىتواند به كسى كه
خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد.
مسأله 1465 - كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند، مىتواند به كسى كه
نشسته نماز مىخواند اقتدا كند و اما كسى كه خوابيده نماز مىخواند، اگر بخواهد
به كسى كه خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد اشكال دارد.
مسأله 1466 - اگر امام جماعت بواسطه عذرى با تيمم يا با وضوى
جبيره‌اى نماز بخواند، مىشود به او اقتدا كرد و اما اگر بواسطه عذرى با لباس نجس
نماز بخواند اقتداى به او اشكال دارد.
مسأله 1467 - اگر كسى نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى
كند، نمىشود به او اقتدا كرد بنابر احتياط واجب.
مسأله 1468 - بنابر احتياط مستحب كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد،
نبايد امام جماعت شود.
253

احكام جماعت
مسأله 1469 - موقعى كه مأموم نيت مىكند، بايد امام را معين نمايد ولى
دانستن اسم او لازم نيست، مثلا اگر نيت كند اقتدا مىكنم به امام حاضر نمازش
صحيح است.
مسأله 1470 - مأموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند
ولى اگر ركعت اول يا دوم او و ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و سوره را
بخواند.
مسأله 1471 - اگر مأموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشا
صداى حمد و سوره امام را بشنود اگر چه كلمات را تشخيص ندهد احتياط واجب
است كه حمد و سوره نخواند و اگر صداى امام را نشود مستحب است حمد و سوره را
بخواند ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.
مسأله 1472 - اگر مأموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام را بشنود
احتياط واجب آنست كه حمد و سوره نخواند.
مسأله 1473 - اگر مأموم سهوا حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدائى را
كه مىشنود صداى امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده،
نمازش صحيح است.
مسأله 1474 - اگر شك كند كه صداى امام را مىشنود يا نه، يا صدائى
بشنود و نداند صداى امام است يا صداى كس ديگر، مىتواند به قصد قربت مطلقه حمد
و سوره بخواند.
مسأله 1475 - مكروه است كه مأموم در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر
حمد و سوره بخواند و مستحب است بجاى آن ذكر بگويد.
مسأله 1476 - مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد. بلكه
احتياط آنست كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد.
مسأله 1477 - اگر مأموم سلام امام را بشنود، يا بداند چه وقت سلام
254

مىگويد احتياط مستحب آنست كه پيش از امام سلام نگويد و چنانچه عمدا يا سهوا
پيش از امام سلام دهد، نمازش صحيح است و لازم نيست دوباره با امام سلام دهد.
مسأله 1478 - اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرام، چيزهاى ديگر نماز را پيش
از امام بگويد اشكال ندارد. ولى اگر آنها را بشنود: يا بداند امام چه وقت مىگويد
احتياط مستحب آنست كه پيش از امام نگويد.
مسأله 1479 - مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مىشود، كارهاى ديگر
آن، مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد. و اگر عمدا پيش از امام
يا مدتى بعد از امام انجام دهد، معصيت كرده و احتياط واجب آنست كه نماز را تمام
كند و دوباره بخواند.
مسأله 1480 - اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد، چنانچه امام در
ركوع باشد، بايد به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن ركوع كه
ركن است نماز را باطل نمىكند. ولى اگر به ركوع برگردد و پيش از آن كه به ركوع
برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است.
مسأله 1481 - اگر اشتباها سر بردارد و ببيند امام در سجده است، بايد
به سجده برگردد، و چنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد براى زياد شدن دو سجده كه
ركن است نماز باطل نمىشود.
مسأله 1482 - كسى كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته هر گاه
به سجده برگردد، و هنوز به سجده نرسيده امام سر بردارد، نمازش صحيح است ولى اگر
در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد، نماز باطل است.
مسأله 1483 - اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد و سهوا يا به خيال
اين كه به امام نمىرسد، به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است.
مسأله 1484 - اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است، چنانچه
به خيال اين كه سجده اول امام است، به قصد اين كه با امام سجده كند به سجده رود
و بفهمد سجده دوم امام بوده سجده دوم او حساب مىشود و اگر به خيال اين كه سجده دوم
255

امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده، بايد به قصد اين كه با امام سجده
كند تمام كند و دوباره با امام به سجده رود. و در هر دو صورت احتياط واجب آنست كه
نماز را به جماعت تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 1485 - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر
سر بردارد به مقدارى از قرائت امام مىرسد چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع رود نمازش
صحيح است. و اگر عمدا برنگردد، احتياط واجب آنست كه نماز را به جماعت تمام
كند و دوباره بخواند.
مسأله 1486 - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر
برگردد به چيزى از قرائت امام نمىرسد، در صورتى كه صبر كند تا امام به او برسد، نمازش
صحيح است. و اگر به قصد اين كه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به ركوع رود
احتياط مستحب آنست كه نماز را تمام كند و دوباره بجا آورد.
مسأله 1487 - اگر سهوا پيش از امام به سجده رود، در صورتى كه صبر كند تا
امام به او برسد، نمازش صحيح است و اگر به قصد اين كه با امام نماز بخواند سر بردارد
و با امام به سجده رود، احتياط مستحب آنست كه نماز را تمام كند و دوباره بجا آورد.
مسأله 1488 - اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند يا
در ركعتى كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود، مأموم نبايد قنوت و تشهد
را بخواند، ولى نمىتواند پيش از امام به ركوع رود، يا پيش از ايستادن امام بايستد بلكه
بايد صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او بخواند.
چيزهائى كه در نماز جماعت مستحب است
مسأله 1489 - اگر مأموم يك مرد باشد، مستحب است طرف راست امام
بايستد و اگر يك زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طورى بايستد كه جاى
سجده‌اش مساوى زانو يا قدم امام باشد و اگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن
باشند مستحب است مرد طرف راست امام باقى پشت سر امام بايستند و اگر چند مرد
256

يا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بايستند و اگر چند مرد و چند زن باشند
مستحب است مردان پشت سر امام و زنان پشت سر مردان بايستند.
مسأله 1490 - در نماز ميت كه امامت زن بر زنان جايز است بهتر است كه
رديف يكديگر بايستند و امام جلوتر از ديگران نايستد.
مسأله 1491 - مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال
و تقوى در صف اول بايستند.
مسأله 1492 - مستحب است صفهاى جماعت منظم باشد و بين كسانى كه
در يك صف ايستاده‌اند فاصله نباشد و شانه آنان رديف يكديگر باشد.
مسأله 1493 - مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلاة مأمومين
برخيزند.
مسأله 1494 - مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران
ضعيف تر است رعايت كند و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه
كسانى كه به او اقتدا كرده‌اند. مايلند.
مسأله 1495 - مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائى كه
بلند مىخواند، صداى خود را بقدرى بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى بايد بيش از
اندازه صدا را بلند نكند.
مسأله 1496 - اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيد و مىخواهد اقتدا
كند مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد برخيزد، اگر چه بفهمد
كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.
چيزهائى كه در نماز جماعت مكروه است
مسأله 1497 - اگر در صفهاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها
بايستد.
مسأله 1498 - مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام
بشنود.
257

مسأله 1499 - مسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت مىخواند
مكروه است در اين نمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند و كسى كه مسافر نيست
مكروه است در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد.
نماز آيات
مسأله 1500 - نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد، بواسطه چهار
چيز واجب مىشود:
اول و دوم - گرفتن ماه و خورشيد اگر چه مقدار كمى از آنها گرفته شود و كسى هم از
آن نترسد.
سوم - زلزله اگر چه كسى هم نترسد.
چهارم - رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند اينها در صورتى كه به آنها آيت صدق كند
اگر چه كسى هم نترسد.
مسأله 1501 - اگر از چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر
از يكى اتفاق بيفتد، انسان بايد براى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثلا اگر
خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود، بايد دو نماز آيات بخواند.
مسأله 1502 - كسى كه چند نماز آيات بر او واجب است، اگر همه آنها
براى يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها را
نخوانده است، موقعى كه قضاى آنها را مىخواند، لازم نيست معين كند كه براى كدام
دفعه آنها باشد، و همچنين است اگر چند نماز براى رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ
و مانند اينها بر او واجب شده باشد، ولى اگر براى آفتاب گرفتن، ماه گرفتن و زلزله، يا
براى دوتاى اينها نمازهائى بر او واجب شده باشد، بنابر احتياط واجب بايد موقع
نيت معين كند، نماز آياتى را كه مىخواند براى كدام يك آنها است.
مسأله 1503 - چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است، در هر
شهرى اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاى
ديگر واجب نيست، ولى اگر مكان آنها، بقدرى نزديك باشد كه با آن شهر يكى
حساب شود نماز آيات بر آنها هم واجب است.
258

مسأله 1504 - از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع بگرفتن مىكند انسان،
مىتواند نماز آيات را بخواند، و بايد بقدرى تأخير نيندازد كه تمام قرص باز شود.
مسأله 1505 - اگر خواندن نماز آيات را بقدرى تأخير بيندازد كه تمام قرص
آفتاب يا ماه باز شود، و بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند بايد نيت قضا نمايد. و
قبل از باز شدن تمام آن ادا است.
مسأله 1506 - اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه به اندازه خواندن يك ركعت
نماز باشد، نمازى كه مىخواند ادا است و همچنين است اگر مدت گرفتن آنها بيشتر
باشد ولى انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن يك ركعت به باز شدن تمام قرص
مانده باشد ولى اگر مدت گرفتن ماه يا خورشيد به اندازه خواندن يك ركعت نباشد بنابر
احتياط نيت اداء و قضاء نكند و به قصد ما في الذمه نماز را بجا آورد.
مسأله 1507 - موقعى كه زلزله و رعد و برق و مانند اينها اتفاق مىافتد،
انسان بايد فورا نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او واجب
است و هر وقت بخواند ادا است.
مسأله 1508 - اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته
بوده، بايد قضاى نماز و آيات را بخواند ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضا
بر او واجب نيست.
مسأله 1509 - اگر عده‌اى بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است چنانچه
انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند و نماز آيات نخواند، و بعد معلوم شود راست
گفته‌اند در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات را بخواند بلكه اگر
مقدارى از آن هم گرفته باشد، بنابر احتياط مستحب نماز آيات را بخواند. و همچنين
است اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست، بگويند خورشيد يا ماه گرفته، بعد
معلوم شود كه عادل بوده‌اند.
مسأله 1510 - اگر انسان به گفته كسانى كه از روى قاعده علمى وقت
گرفتن خورشيد و ماه را مىدانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته بايد نماز
آيات را بخواند. و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مىگيرد و فلان مقدار طول
259

مىكشد و انسان بگفته آنان اطمينان پيدا كند بايد به حرف آنان عمل نمايد مثلا اگر
بگويند آفتاب فلان ساعت باز مىشود بايد نماز را تا آن وقت تأخير نيندازد.
مسأله 1511 - اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره
بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 1512 - اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود،
چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد، هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد. و اگر وقت
يكى از آن دو تنگ باشد، بايد اول آن را بخواند. و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اول
نماز يوميه را بخواند.
مسأله 1513 - اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است
چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات را بخواند و
اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد، بايد آن را بشكند و اول نماز آيات، بعد نماز يوميه را
بجا آورد.
مسأله 1514 - اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است
بايد نماز آيات را رها كند و مشغول نماز يوميه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد پيش
از انجام كارى كه نماز را به هم بزند، بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.
مسأله 1515 - نماز آيات بر حائض و نفساء در حال حيض يا نفاس واجب
نيست ولى بعد از پاك شدن بنابر احتياط لازم بايد بجا آورد و در گرفتن ماه و خورشيد
بنابر احتياط نيت اداء و قضا نكند ولى در غير اين دو نيت ادا كند.
دستور نماز آيات
مسأله 1516 - نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و
دستور آن اين است كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره تمام
بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره بخواند، باز
به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد
و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.
260

مسأله 1517 - در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن
حمد آيه‌هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر يا كمتر از آن را بخواند
و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اين كه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را
بخواند و به ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلا به قصد
سوره توحيد بسم الله الرحمن الرحيم بگويد و به ركوع رود، بعد بايستد و بگويد:
قل هو الله احد دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد الله الصمد باز
به ركوع رود و بعد بايستد و بگويد: لم يلد و لم يولد و برود به ركوع باز هم سر بردارد
و بگويد: و لم يكن له كفوا احد و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن،
دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد
بخواند و سلام دهد.
مسأله 1518 - اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره
بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند اشكال ندارد.
مسأله 1519 - چيزهائى كه در نماز يوميه واجب و مستحب است، در نماز
آيات هم واجب و مستحب مىباشد. ولى در نماز آيات مستحب است بجاى اذان و اقامه
سه مرتبه بگويد: الصلاة.
مسأله 1520 - مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد، سمع الله
لمن حمده و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن تكبير گويد ولى بعد از ركوع پنجم و
دهم گفتن تكبير مستحب نيست.
مسأله 1521 - مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و
دهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافيست.
مسأله 1522 - اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش
به جائى نرسد نماز باطل است.
مسأله 1523 - اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است، يا در
ركوع اول ركعت دوم و فكرش به جائى نرسد، نماز باطل است ولى اگر مثلا شك
كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه براى رفتن به سجده خم نشده، بايد
261

ركوعى را كه شك دارد بجا آورده يا نه، بجا آورد و اگر براى رفتن به سجده خم شده،
بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1524 - هر يك از ركوعهاى نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا
اشتباها كم يا زياد شود نماز باطل است.
نماز عيد فطر و قربان
مسأله 1525 - نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام
واجب است و بايد به جماعت خوانده شود. و در زمان ما كه امام (عليه السلام) غائب
است، مستحب مىباشد. و مىشود آن را به جماعت يا فرادى خواند.
مسأله 1526 - وقت نماز عيد فطر و قربان از اول آفتاب روز عيد تا ظهر
مىباشد.
مسأله 1527 - مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب
بخوانند. و در عيد فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و به احتياط
لازم زكات فطره را هم بدهند يا جدا نمايند و بعد نماز عيد را بخوانند.
مسأله 1528 - نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول
بعد از خواندن حمد و سوره، بايد پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و
بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و بر ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخيزد و
در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را
بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام
دهد.
مسأله 1529 - در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى بخوانند
كافيست. ولى بهتر است اين دعا را بخوانند:
اللهم اهل الكبرياء والعظمة و اهل الجود والجبروت و اهل العفو و
الرحمة و اهل التقوى والمغفرة اسئلك به حق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين
عيدا ولمحمد صلى الله عليه وآله ذخرا و شرفا وكرامة و مزيدا أن تصلي على
262

محمد وآل محمد و أن تدخلني في كل خيرا دخلت فيه محمدا وآل محمد و أن
تحرجني من كل سوء أخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك عليه و
عليهم اللهم إني اسئلك خير ما سئلك به عبادك الصالحون واعوذ بك مما
استعاذ منه عبادك المخلصون.
مسأله 1530 - در زمان غائب بودن امام (عليه السلام) مستحب است بعد از
نماز عيد فطر و قربان دو خطبه بخوانند. و بهتر آنست كه در خطبه عيد فطر احكام زكات
فطره و در خطبه عيد قربان احكام قربانى را بگويند.
مسأله 1531 - نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه دو ركعت
اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشيه (سوره 88) را بخوانند يا
در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره شمس (سوره 91) را
بخوانند.
مسأله 1532 - مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولى در مكه
مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.
مسأله 1533 - مستحب است پياده و پا برهنه و باوقار به نماز عيد بروند و پيش
از نماز غسل كنند و عمامه سفيد بر سر بگذارند.
مسأله 1534 - مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال
گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند و كسى كه نماز عيد مىخواند، اگر امام جماعت است
يا فرادى نماز مىخواند، نماز را بلند بخواند.
مسأله 1535 - بعد از نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح آن
و بعد از نماز عيد فطر بلكه بعد از نماز ظهر و عصر روز عيد نيز مستحب است اين
تكبيرها را بگويد: الله اكبر الله اكبر لا إله الا الله والله اكبر الله اكبر
و لله الحمد الله اكبر على ما هدانا.
مسأله 1536 - مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول
آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهائى را كه در
مسأله پيش گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد: الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة
263

الانعام والحمد لله على ما ابلانا. ولى اگر عيد قربان را در منى باشد، مستحب
است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز
سيزدهم ذي الحجة است اين تكبيرها را بگويد.
مسأله 1537 - احتياط مستحب آنست كه زن از رفتن به نماز عيد خوددارى
كند ولى اين احتياط براى زن پير نيست.
مسأله 1538 - در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر، مأموم بايد غير از حمد
و سوره چيزهاى ديگر نماز را خودش بخواند.
مسأله 1539 - اگر مأموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها را گفته
بعد از آن كه امام به ركوع رفت، بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها را كه با امام نگفته خودش
بگويد و اگر در هر قنوت يك سبحان الله يا يك الحمد لله بگويد كافيست.
مسأله 1540 - اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است چنانچه
بتواند اقتدا كند و تكبيرها و قنوتها را مختصرا اگر چه به يك سبحان الله باشد بگويد و
درك ركوع امام كند اشكالى ندارد و الا احتياط آنست كه در حال ركوع اقتدا نكند،
مسأله 1541 - اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند،
احتياط آنست كه بعد از نماز آن را بجا آورد و نيز اگر كارى كه براى آن سجده سهو
لازم است پيش آيد، بنابر احتياط بايد بعد از نماز دو سجده سهو بنمايد.
اجير گرفتن براى نماز
مسأله 1542 - بعد از مرگ انسان، مىشود براى نماز و عبادتهاى ديگر او
كه در زندگى بجا نياورده. ديگرى را اجير كنند يعنى به او مزد دهند كه آنها را
بجا آورد، و اگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.
مسأله 1543 - انسان مىتواند براى بعضى از كارهاى مستحبى مثل زيارت
قبر پيغمبر (صلى الله عليه وآله) و ائمه عليهم السلام، از طرف زندگان اجير شود. و
نيز مىتواند كار مستحبى را انجام دهد و ثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه نمايد.
مسأله 1544 - كسى كه براى نماز قضاى ميت اجير شده، بايد يا مجتهد
باشد يا مسائل نماز را از روى تقليد صحيح بداند يا عمل به احتياط كند.
264

مسأله 1545 - اجير بايد موقع نيت، ميت را معين نمايد. و لازم نيست اسم
او را بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مىخوانم كه براى او اجير شده‌ام
كافيست.
مسأله 1546 - اجير بايد يا خود را بجاى ميت فرض كند و عبادتهاى او را
قضا نمايد و يا عمل خود را عمل ميت فرض كند و يا قصد كند واجب ميت را بجا
آورد ولى اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى او هديه كند كافى نيست.
مسأله 1547 - بايد كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را بطور
صحيح انجام مىدهد.
مسأله 1548 - كسى كه ديگرى را براى نمازهاى ميت اجير كرده، اگر
بفهمد كه عمل را بجا نياورده يا باطل انجام داده بايد دوباره اجير بگيرد.
مسأله 1549 - هر گاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه بايد
دوباره اجير بگيرد. ولى اگر اجير بگويد عمل را انجام داده‌ام كافى است و دوباره
اجير گرفتن لازم نيست و اگر شك كند كه عمل او صحيح بوده يا نه، گرفتن اجير
لازم نيست.
مسأله 1550 - كسى را كه عذر دارد و مثلا با تيمم يا نشسته نماز
مىخواند نمىشود براى نمازهاى ميت اجير كرد اگر چه نماز ميت هم آنطور قضا
شده باشد.
مسأله 1551 - مرد براى زن و زن براى مرد مىتواند اجير شود و در بلند
خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد.
مسأله 1552 - لازم نيست قضاى نمازهاى ميت به ترتيب خوانده شود مگر
در آنچه در اداء آن ترتيب لازم است مثل ظهر و عصر يك روز.
مسأله 1553 - اگر با اجير شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصى انجام
دهد بايد همانطور بجا آورد. و اگر با او شرط نكنند، بايد در آن عمل به تكليف خود
رفتار نمايد و احتياط مستحب آنست كه از وظيفه خودش و ميت هر كدام كه به احتياط
265

نزديكتر است به آن عمل كند، مثلا اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربع
بوده، و تكليف او يك مرتبه است، سه مرتبه بگويد.
مسأله 1554 - اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات
آن بخواند، بايد مقدارى از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.
مسأله 1555 - اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت اجير كند.
و بخواهد احتياط كند و ترتيب را مراعات نمايد، بايد براى هر كدام آنها وقتى را معين
نمايد، مثلا اگر با يكى از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند، با
ديگرى قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند. و نيز بايد نمازى را كه در هر دفعه
شروع مىكند معين نمايد مثلا قرار بگذارد، اول نمازى را كه مىخواند صبح باشد يا
ظهر يا عصر و همچنين بايد با آنها قرار بگذارد كه در هر دفعه، نماز يك شبانه روز را
تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آن را حساب نكنند و دفعه بعد نماز يك شبانه روز را از
سر شروع نمايند.
مسأله 1556 - اگر كسى اجير شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاى ميت
را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براى نمازهائى كه مىدانند بجا نياورده
ديگرى را اجير نمايند و همچنين براى نمازهائى كه احتمال مىدهند بجا نياورده باشد بنابر
احتياط واجب.
مسأله 1557 - كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده‌اند اگر پيش از
تمام كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند
كه تمام نمازها را خودش بخواند، بايد اجرت مقدارى را كه نخوانده از مال او به ولى
ميت بدهند مثلا اگر نصف آنها را نخوانده، بايد نصف پولى را كه گرفته از مال
او به ولى ميت بدهند و اگر شرط نكرده باشند، بايد ورثه‌اش از مال او اجير بگيرند اما
اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزى واجب نيست.
مسأله 1558 - اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد و خودش
هم نماز قضا داشته باشد، بايد از مال او براى نمازهائى كه اجير بوده ديگرى را اجير
نمايند و اگر چيزى زياد آمد، در صورتى كه وصيت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند، براى
266

تمام نمازهاى او اجير بگيرند، و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز خودش
برسانند.
احكام روزه
روزه آنست كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از
چيزهائى كه روزه را باطل مىكند و شرح آنها بعدا گفته مىشود خوددارى نمايد.
نيت
مسأله 1559 - لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند، يا مثلا
بگويد: فردا را روزه مىگيرم، بلكه همين قدر كه براى انجام فرمان خداوند عالم از
اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد كافيست. و براى
آن كه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح و
مقدارى هم بعد از مغرب، از انجام كارى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد.
مسأله 1560 - انسان مىتواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى
آن، نيت كند و بهتر است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.
مسأله 1561 - وقت نيت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.
مسأله 1562 - وقت نيت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى كه
به اندازه نيت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه را
باطل مىكند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبى كند روزه او صحيح است.
مسأله 1563 - كسى كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است،
اگر پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند، روزه او صحيح است چه روزه واجب باشد چه
مستحب. و اگر بعد از ظهر بيدار شود، نمىتواند نيت روزه واجب نمايد ولى در واجب
مضيق مثل روزه ماه رمضان احتياط واجب آنست كه رجاءا نيت روزه بنمايد و آن را تمام
كند و بعد هم قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1564 - اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگرى بگيرد بايد آن را
267

معين نمايد، مثلا نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مىگيرم. ولى در ماه رمضان لازم
نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مىگيرم. و همچنين در روزه مستحبى و روزه‌اى
كه زمانش معين است تعيين لازم نيست، بلكه در روزه ماه رمضان اگر نداند ماه
رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند، روزه ماه رمضان حساب
مىشود.
مسأله 1565 - اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نيت روزه غير رمضان
كند نه روزه رمضان حساب مىشود و نه روزه‌اى كه قصد كرده است.
مسأله 1566 - اگر مثلا به نيت روز اول ماه روزه بگيرد، بعد بفهمد دوم يا
سوم بوده، روزه او صحيح است.
مسأله 1567 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و در بين روز
به هوش آيد بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد و اگر تمام نكرد قضاى
آن را بجا آورد.
مسأله 1568 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود و در بين روز
به هوش آيد احتياطا امساك كند و بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1569 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب
بيدار شود، روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1570 - اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از
ظهر ملتفت شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بايد نيت
كند و روزه او صحيح است. و اگر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد، يا
بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل مىباشد. ولى بايد تا مغرب
كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نمايد.
مسأله 1571 - اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه
بگيرد و احتياط واجب آنست كه اگر پيش از ظهر بالغ شود و مفطرى بجا نياورده باشد
آن روز را قصد روزه كند و تمام نمايد.
مسأله 1572 - كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى اجير شده، اگر روزه
268

مستحبى بگيرد اشكال ندارد ولى كسى كه روزه قضا يا روزه واجب ديگرى دارد،
نمىتواند روزه مستحبى بگيرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگيرد،
در صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبى او به هم مىخورد و مىتواند نيت خود
را به روزه واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است بلكه اگر
بعد از مغرب يادش بيايد معلوم نيست روزه‌اش صحيح باشد.
مسأله 1573 - اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان
واجب باشد، مثلا نذر كرده باشد كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه عمدا تا
اذان صبح نيت نكند، روزه‌اش باطل است و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب
است يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد. چنانچه كارى كه روزه را باطل
مىكند، انجام نداده باشد و بدون تأخير نيت كند روزه او صحيح و اگر نه باطل مىباشد.
مسأله 1574 - اگر براى روزه‌اى كه واجب است و روز آن معين نيست مثل
روزه كفاره عمدا تا ظهر نيت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم
داشته باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كارى كه
روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح
است.
مسأله 1575 - اگر در ماه رمضان، پيش از ظهر كافر مسلمان شود روزه
بر او واجب نيست اگر چه از اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
نداده باشد بلى بعد از اسلام تا غروب از چيزهائى كه روزه دار بايد از آنها خوددارى
نمايد خوب است خوددارى كند.
مسأله 1576 - اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود واجب نيست
بر او كه نيت روزه كند اگر چه از اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام نداده باشد.
مسأله 1577 - روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول
رمضان واجب نيست روزه بگيرد. و اگر بخواهد روزه بگيرد نمىتواند نيت روزه
رمضان كند و مىتواند نيت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان
269

نيست روزه قضا يا مانند آن باشد و بهتر آنست كه نيت روزه قضا و مانند آن بنمايد
و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مىشود.
مسأله 1578 - اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول
رمضان، به نيت روزه قضا يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد
كه ماه رمضان است، بايد نيت روزه رمضان كند.
مسأله 1579 - اگر در روزه واجب معينى - مثل روزه رمضان - مردد شود
كه روزه خود را باطل كند يا نه، يا قصد كند كه روزه را باطل كند، روزه‌اش باطل
مىشود اگر چه از قصدى كه كرده توبه نمايد و كارى هم كه روزه را باطل مىكند
انجام ندهد.
مسأله 1580 - در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معين نيست -
مثل روزه كفاره - اگر قصد كند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، يا مردد
شود كه بجا آورد يا نه. چنانچه بجا نياورد و در روزه واجب پيش از ظهر و در مستحب
تا پيش از مغرب دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است.
چيزهائى كه روزه را باطل مىكند
مسأله 1581 - نه چيز روزه را باطل مىكند:
اول - خوردن و آشاميدن دوم - جماع. سوم - استمناء چهارم - دروغ بستن
به خداوند متعال و پيغمبر و جانشينان پيغمبر عليهم السلام. پنجم - رساندن غبار غليظ
به حلق. ششم - فرو بردن تمام سر در آب كه حرام است و بنابر احتياط لازم روزه را هم
باطل مىكند. هفتم - باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح. هشتم -
اماله كردن با چيزهاى روان - نهم - قى كردن.
و احكام اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
270

1 - خوردن و آشاميدن
مسأله 1582 - اگر روزه‌دار عمدا چيزى بخورد يا بياشامد، روزه او باطل
مىشود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد.
مثل خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد
حتى اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و
دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل مىشود بلكه اگر رطوبت
مسواك در آب دهان بطورى از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود ولى بداند
كه در دهان باقى است بنابر احتياط لازم نبايد آن را فرو برد.
مسأله 1583 - اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد
لقمه را از دهان بيرون آورد و چنانچه عمدا فرو برد روزه‌اش باطل است و به دستورى كه
بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب مىشود.
مسأله 1584 - اگر روزه دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد روزه‌اش باطل
نمىشود.
مسأله 1585 - احتياط مستحب آنست كه روزه دار از استعمال آمپول خوددارى
كند، و فرق بين آمپولها نيست. و اگر لازم شد و تزريق كرد روزه او باطل
نمىشود.
مسأله 1586 - اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان مانده است عمدا فرو
ببرد، روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1587 - كسى كه مىخواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان
دندانهايش را خلال كند. ولى اگر بداند غذائى كه لاى دندان مانده در روز فرو
مىرود، چنانچه خلال نكند، روزه‌اش باطل مىشود خواه چيزى از آن فرو رود يا فرو
نرود.
مسأله 1588 - فرو بردن آب دهان، اگر چه بواسطه خيال كردن ترشى
271

و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمىكند.
مسأله 1589 - فرو بردن اخلاط سر و سينه، تا به فضاى دهان نرسيده اشكال
ندارد ولى اگر داخل فضاى دهان شود، احتياط واجب آنست كه آن را فرو نبرد.
مسأله 1590 - اگر روزه دار بقدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد
واجب است به اندازه‌اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد ولى روزه او باطل
مىشود و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را باطل
مىكند خوددارى نمايد.
مسأله 1591 - جويدن غذا براى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها
كه معمولا به حلق نمىرسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد، روزه را باطل نمىكند. ولى
اگر انسان از اول بداند كه به حلق مىرسد، روزه‌اش باطل مىشود هر چند به حلق نرسد و
بايد قضاى آن را بگيرد و اگر به حلق رسيده كفاره هم بر او واجب است.
مسأله 1592 - انسان نمىتواند براى ضعف، روزه را بخورد ولى اگر ضعف
او بقدرى است كه معمولا نمىشود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.
2 - جماع
مسأله 1593 - جماع روزه را باطل مىكند، اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه
داخل شود و منى هم بيرون نيايد.
مسأله 1594 - اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون
نيايد، روزه باطل نمىشود.
مسأله 1595 - اگر شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا نه كفاره
بر او واجب نيست و اگر قصد دخول داشته با علم به مفطر بودن دخول و دخول واقع نشده
يا شك در آن نمايد روزه‌اش باطل است و قضا آن واجب است.
مسأله 1596 - اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا با او
جماع نمايند بطورى كه از اختيار او خارج باشد روزه او باطل نمىشود، ولى چنانچه
272

در بين جماع يادش بيايد، يا در بين مختار شود بايد فورا از حال جماع خارج شود
و اگر خارج نشود، روزه او باطل است و همچنين اگر خودش از ترس جماع كند
روزه‌اش باطل مىشود.
3 - استمناء
مسأله 1597 - اگر روزه دار استمناء كند يعنى: با خود كارى كند كه منى
از او بيرون آيد، روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1598 - اگر بى اختيار منى از او بيرون آيد، روزه‌اش باطل نيست
ولى اگر كارى كند كه بى اختيار منى از او بيرون آيد، روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1599 - هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مىشود
- يعنى: در خواب منى از او بيرون مىآيد، بنابر احتياط مستحب نخوابد، ولى اگر
بخوابد روزه‌اش باطل نمىشود.
مسأله 1600 - اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود،
واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
مسأله 1601 - روزه‌دارى كه محتلم شده، مىتواند بول كند و به دستورى
كه در مسأله 73 گفته شد. استبراء نمايد اگر چه بداند بواسطه بول يا استبراء كردن
باقيمانده منى از مجرى بيرون مىآيد.
مسأله 1602 - روزه‌دارى كه محتلم شده، اگر بداند منى در مجرى مانده و
در صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مىآيد، بنابر احتياط
واجب بايد پيش از غسل بول كند.
مسأله 1603 - كسى كه مىداند كه اگر عمدا منى از خود بيرون آورد
روزه‌اش باطل مىشود، در صورتى كه به قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و شوخى
كند روزه‌اش باطل مىشود و بايد قضاء آن را بجا آورد، اگر چه منى از او بيرون نيايد،
و اگر منى بيرون آيد علاوه بر قضا كفاره نيز بر او لازم مىشود و در هر دو صورت در ماه
رمضان بايد در بقيه روز از آنچه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد.
مسأله 1604 - اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى
273

و شوخى كند، چنانچه اطمينان دارد كه منى از او خارج نمىشود، اگر چه اتفاقا منى
بيرون آيد روزه او صحيح است، ولى اگر اطمينان ندارد، در صورتى كه منى از او
بيرون آيد. روزه‌اش باطل است.
4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر (ص)
مسأله 1605 - اگر روزه‌دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا و
پيغمبران و ائمه عليهم السلام عمدا نسبت دروغ بدهد، اگر چه فورا بگويد دروغ گفتم
يا توبه كند روزه او باطل است. و احتياط واجب آنست كه به حضرت زهراء سلام الله
عليها و بجانشينان پيغمبران گذشته هم نسبت دروغ ندهد.
مسأله 1606 - اگر بخواهد خبرى را كه نمىداند راست است يا دروغ نقل
كند بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه آن خبر را گفته، يا از كتابى كه آن خبر در
آن نوشته شده نقل نمايد.
مسأله 1607 - اگر چيزى را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا
پيغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه‌اش باطل نمىشود.
مسأله 1608 - اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل مىكند و
چيزى را كه مىداند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست
بوده، روزه‌اش باطل است و در ماه رمضان بايد تا مغرب از آنچه روزه را باطل مىكند
خوددارى كند.
مسأله 1609 - اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا و پيغمبر
(صلى الله عليه وآله) و جانشينان پيغمبر (صلى الله عليه وآله) نسبت دهد روزه‌اش
باطل مىشود ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.
مسأله 1610 - اگر از روزه‌دار بپرسند كه آيا پيغمبر (صلى الله عليه وآله)
چنين مطلبى فرموده‌اند و او جائى كه در جواب بايد بگويد نه عمدا بگويد بلى، يا
جائى كه بايد بگويد بلى عمدا بگويد نه روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1611 - اگر از قول خدا يا پيغمبر (صلى الله عليه وآله) حرف راستى
274

را بگويد بعد بگويد دروغ گفتم، يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد و فرداى آن،
كه روزه مىباشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه‌اش باطل مىشود.
5 - رساندن غبار غليظ به حلق
مسأله 1612 - رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مىكند، چه غبار
چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مثلا آرد، يا غبار چيزى باشد كه خوردن آن
حرام است مثل خاك و بنابر احتياط واجب بايد غبارى را هم كه غليظ نيست به حلق
نرساند.
مسأله 1613 - اگر بواسطه باد غبار غليظى پيدا شود و انسان با اين كه متوجه
است مواظبت نكند و به حلق برسد روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1614 - احتياط واجب آنست كه روزه‌دار بخار غليظ و دود سيگار و
تنباكو و مانند اينها را هم به حلق نرساند.
مسأله 1615 - اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل
حلق شود، چنانچه اطمينان داشته كه به حلق نمىرسد روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1616 - اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند يا بى اختيار
غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه‌اش باطل نمىشود. و چنانچه ممكن است بايد آن
را بيرون آورد.
6 - فرو بردن سر در آب
مسأله 1617 - اگر روزه‌دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگر چه باقى
بدن او از آب بيرون باشد بنابر احتياط واجب روزه‌اش باطل مىشود. ولى اگر تمام
بدن را آب بگيرد و مقدارى از سر بيرون باشد، روزه باطل نمىشود.
مسأله 1618 - اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب
فرو برد كه هيچ وقت تمام سر زير آب نباشد، روزه‌اش باطل نمىشود.
275

مسأله 1619 - اگر قصد داشت كه سر را زير آب فرو ببرد و شك كرد كه
تمام سر زير آب رفت يا نه، بنابر احتياط واجب روزه‌اش باطل است.
مسأله 1620 - اگر تمام سر زير آب برود ولى مقدارى از موها بيرون
بماند، روزه باطل مىشود.
مسأله 1621 - اگر سر را در گلاب فرو برد بنابر احتياط واجب روزه باطل
مىشود چنان كه احتياط واجب آنست كه سر را در آبهاى مضاف ديگر هم فرو نبرد ولى
در چيزهاى ديگرى كه روان است اشكال ندارد.
مسأله 1622 - اگر روزه‌دار بى اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب
بگيرد يا فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، روزه‌اش باطل نمىشود.
مسأله 1623 - اگر با اطمينان به اين كه آب سر او را نمىگيرد، خود را در آب
بيندازد و آب تمام سر او را بگيرد، روزه‌اش اشكال ندارد.
مسأله 1624 - اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد، يا
ديگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است يا
آن كس دست خود را بردارد، بايد فورا سر را بيرون آورد و چنانچه بيرون نياورد بنابر
احتياط واجب روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1625 - اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب
فرو برد، روزه و غسل او صحيح است.
مسأله 1626 - اگر بداند كه روزه است و عمدا براى غسل سر را در آب
فرو برد چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معين باشد، روزه و غسل هر دو
باطل است و اگر روزه مستحب باشد يا روزه واجبى باشد كه مثل روزه كفاره وقت
معينى ندارد و تمام كردن آن واجب نباشد غسل صحيح و روزه باطل مىباشد.
مسأله 1627 - اگر براى آن كه كسى را از غرق شدن نجات دهد، سر را
در آب فرو برد، اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه‌اش باطل مىشود.
276

7 - باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح
مسأله 1628 - اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او
تيمم است عمدا تيمم ننمايد در روزه ماه رمضان و قضاء آن، روزه‌اش باطل است و
در غير اين دو روزه باطل نمىشود.
مسأله 1629 - اگر در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نكند و تيمم هم
ننمايد ولى از روى عمد نباشد، مثل آن كه ديگرى نگذارد غسل و تيمم كند
روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1630 - كسى كه جنب است و مىخواهد روزه واجب بگيرد، در
روزه رمضان، چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود، معصيت كرده، ولى
واجب است تيمم كند و روزه‌اش صحيح است و در قضاء رمضان كه وقتش تنگ
شده احوط آنست كه تيمم كند و روزه بگيرد و بعد هم آن را بجا آورد و در قضاء موسع
روزه باطل است.
مسأله 1631 - اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز
يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز يادش بيايد، بايد،
روزه هر چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد مثلا اگر نمىداند سه روز
جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضا كند.
مسأله 1632 - كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمم
وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزه‌اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب
مىشود. ولى اگر براى تيمم وقت دارد چنانچه خود را جنب كند معصيت كرده ولى
واجب است تيمم نمايد و روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1633 - اگر گمان كند كه براى غسل وقت دارد و خود را جنب
نمايد و بعد بفهمد وقت تنگ بوده - چه جستجو كرده و چه نكرده - واجب است با
تيمم روزه بگيرد و روزه‌اش صحيح است.
277

مسأله 1634 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مىداند كه اگر
بخوابد تا صبح بيدار نمىشود، نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود،
روزه‌اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مىشود.
مسأله 1635 - جنب اگر عادت و اطمينان به بيدار شدن قبل از اذان صبح
ندارد بنابر احتياط واجب نبايد پيش از غسل بخوابد و اگر بخوابد - خواب اول باشد
يا دوم - حكم باقيماندن عمدى با جنابت تا صبح را دارد كه بايد قضاء روزه را
بگيرد و كفاره نيز بدهد.
مسأله 1636 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است اگر عادت
و اطمينان به بيدار شدن پيش از اذان صبح را دارد جايز است با تصميم به آنكه بعد از بيدار
شدن غسل كند بخوابد و چنانچه در اين صورت اتفاقا تا صبح خواب بماند روزه‌اش
صحيح است.
مسأله 1637 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مىداند كه اگر
بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار
شدن بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند اگر خواب
اولش باشد روزه‌اش صحيح است، نه قضا دارد و نه كفاره و در خواب دوم و سوم
فقط قضا بر او واجب مىشود.
مسأله 1638 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مىداند كه اگر
بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند، يا
ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد و بيدار نشود، روزه‌اش باطل
است.
مسأله 1639 - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند
كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود و تصميم هم داشته باشد كه بعد
از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد روزه آن
روز را قضا كند و همچنين اگر از خواب دوم بيدار شود و براى مرتبه سوم بخوابد و تا
اذان صبح بيدار نشود، قضاى روزه آن روز بر او واجب مىشود ولى اگر عادت و
278

اطمينان به بيدار شدن نداشته باشد بنابر احتياط لازم كفاره هم بر او واجب مىشود.
مسأله 1640 - بنابر احتياط واجب خوابى را كه در آن محتلم شده، بايد
خواب اول حساب كند پس اگر بعد از بيدار شدن دوباره بخوابد و بداند يا عادت به
بيدار شدن داشته باشد و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند،
چنانچه تا اذان خواب بماند بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن روز را بگيرد. و اگر
دوباره بيدار شود و بداند تا عادت به بيدار شدن داشته باشد و تصميم داشته باشد كه
بعد از بيدار شدن غسل كند در صورتى كه باز هم بخوابد و تا اذان خواب بماند، بايد قضاى
آن روز را بگيرد و كفاره بر او واجب نيست ولى احتياط خوب است.
مسأله 1641 - اگر روزه‌دار در روز محتلم شود، واجب نيست فورا غسل
كند.
مسأله 1642 - هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند
محتلم شده، اگر چه بداند پيش از اذان محتلم شده روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1643 - كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، هر گاه تا
اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روى عمد نباشد اگر وقت وسعت داشته باشد
روزه او باطل است و اگر وقت تنگ باشد، احتياط واجب گرفتن روزه آن روز و عوض
آن بعد از ماه مبارك است.
مسأله 1644 - كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، اگر بعد از
اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده است و بداند
پيش از اذان محتلم شده است چنانچه وقت قضاى روزه تنگ
است، مثلا پنج روز روزه قضاى رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است،
بنابر احتياط واجب بايد آن روز را روزه بگيرد و بعد از رمضان هم عوض آن را بجا آورد
و اگر وقت قضاى روزه تنگ نيست، روزه‌اش باطل است.
مسأله 1645 - اگر در روزه واجب غير روزه رمضان و قضاى آن تا اذان
صبح جنب بماند ولو از روى عمد باشد، چنانچه وقت آن روز معين است مثلا نذر
كرده كه آن روز را روزه بگيرد، روزه‌اش صحيح است و اگر مثل روزه كفاره وقت
279

آن معين نيست، احتياط مستحب آنست كه غير از آن روز روز ديگرى را روزه بگيرد.
مسأله 1646 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
عمدا غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم نكند، روزه‌اش باطل است.
مسأله 1647 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
براى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه
رمضان وقت آن معين است، بايد تيمم نمايد و بنابر احتياط مستحب تا اذان صبح
بيدار بماند. و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه كفاره
وقت آن معين نيست نمىتواند با تيمم روزه بگيرد.
مسأله 1648 - اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود
و براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از
اذان پاك شده، چنانچه روزه‌اى را كه مىگيرد مثل روزه رمضان واجب معين باشد
صحيح است و اگر روزه مستحب يا روزه‌اى باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين
نيست، صحيح بودن آن اشكال دارد.
مسأله 1649 - اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود،
يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگر چه نزديك مغرب باشد، روزه‌اش باطل
است.
مسأله 1650 - اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك
روز يا چند روز يادش بيايد، روزه‌هائى را كه گرفته اشكال دارد و احتياط لازم
آنست كه كه قضاء آنها را بگيرد.
مسأله 1651 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
در غسل كردن كوتاهى كند و تا اذان غسل نكند، روزه‌اش باطل است. ولى چنانچه
كوتاهى نكند مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان
غسل نكند و در تنگى وقت تيمم كند يا از تيمم هم عاجز باشد روزه‌اش صحيح
است.
مسأله 1652 - اگر زنى كه در حال استحاضه است، غسلهاى خود را
280

به تفصيلى كه در مسأله 423 - 424 گفته شد بجا آورد، روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1653 - كسى كه مس ميت كرده يعنى جائى از بدن خود را به بدن
ميت رسانده، مىتواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم ميت
را مس نمايد، روزه‌اش باطل نمىشود.
8 - اماله كردن
مسأله 1654 - اماله كردن با چيز روان اگر چه از روى ناچارى و براى
معالجه باشد روزه را باطل مىكند.
9 - قى كردن
مسأله 1655 - هر گاه روزه‌دار عمدا قى كند اگر چه بواسطه مرض و
مانند آن ناچار باشد، روزه‌اش باطل مىشود ولى اگر سهوا يا بى اختيار قى كند
اشكال ندارد.
مسأله 1656 - اگر در شب چيزى بخورد كه مىداند بواسطه خوردن آن، در
روز بى اختيار قى مىكند، احتياط واجب آنست كه روزه آن روز را قضا نمايد.
مسأله 1657 - اگر روزه‌دار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه
براى او ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.
مسأله 1658 - اگر مگس در گلوى روزه‌دار برود، چنانچه ممكن باشد،
بايد آن را بيرون آورد و روزه‌اش باطل نمىشود. ولى اگر بداند كه بواسطه بيرون آوردن
آن، قى مىكند واجب نيست بيرون آوردن و روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1659 - اگر سهوا چيزى را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش
بيايد كه روزه است چنانچه ممكن باشد، بايد آن را بيرون آورد و روزه‌اش صحيح
است.
مسأله 1660 - اگر يقين داشته باشد كه بواسطه آروغ زدن، چيزى از گلو
بيرون مىآيد، نبايد عمدا آروغ بزند بلكه اگر احتمال بدهد بنابر احتياط واجب آروغ
281

نزند.
مسأله 1661 - اگر آروغ بزند و چيزى در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را
بيرون بريزد ولى اگر بى اختيار فرو رود، روزه‌اش صحيح است.
احكام چيزهائى كه روزه را باطل مىكند.
مسأله 1662 - اگر انسان عمدا و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد، روزه‌اش باطل مىشود و چنانچه از روى عمد نباشد، اشكال ندارد
ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مسأله 1639 گفته شد تا اذان صبح غسل
نكند روزه‌اش باطل است.
مسأله 1663 - اگر روزه‌دار سهوا يكى از كارهائى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد و به خيال اين كه روزه‌اش باطل شده، عمدا دوباره يكى از آنها را
بجا آورد، روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1664 - اگر چيزى به زور در گلوى روزه‌دار بريزند، يا سر او را به زور
در آب فرو برند، روزه‌اش باطل نمىشود ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل
كند مثلا به او بگويد: اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مىزنيم و خودش براى
جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد، روزه‌اش باطل مىشود.
مسأله 1665 - روزه‌دار نبايد جائى برود كه مىداند يا ايمن از آن نباشد كه
چيزى در گلويش مىريزند يا مجبورش مىكنند كه خودش روزه خود را باطل كند،
و اگر برود و چيزى در گلويش بريزند، يا از روى ناچارى كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد روزه‌اش باطل مىشود، بلكه اگر قصد رفتن كند، اگر چه نرود
روزه‌اش باطل است.
آنچه براى روزه‌دار مكروه است
مسأله 1666 - چند چيز براى روزه‌دار مكروه است و از آن جمله است:
دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن، در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد، انجام دادن
282

هر كارى كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مىشود، انفيه
كشيدن، اگر نداند كه به حلق مىرسد و اگر بداند به حلق مىرسد جايز نيست، بو كردن
گياههاى معطر و احوط ترك نشستن زن است در آب، استعمال شياف، تر كردن
لباسى كه در بدن است، كشيدن دندان و هر كارى كه بواسطه آن از دهان خون بيايد،
مسواك كردن به چوب تر، بى جهت آب يا چيزى در دهان كردن. و نيز مكروه است
انسان بدون قصد بيرون آمدن منى، زن خود را ببوسد، يا كارى كند كه شهوت خود را
به حركت آورد. و اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد روزه او باطل مىشود.
مواردى كه قضا و كفاره واجب است.
مسأله 1667 - اگر در روزه رمضان در شب جنب شود و به تفصيلى كه
در مسأله 1639 - گفته شد بيدار شود و دوباره بخواند و تا اذان صبح پيدا نشود و يا
بيدار بشود و براى مرتبه سوم بخوابد و بيدار نشود فقط بايد قضاى آن روز را بگيرد.
ولى اگر كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند عمدا انجام دهد، در صورتى كه مىدانسته
آن كار روزه را باطل مىكند، قضا و كفاره بر او واجب مىشود و اين حكم در ارتماس
بنابر احتياط واجب است.
مسأله 1668 - اگر بواسطه ندانستن مسأله كارى انجام دهد كه روزه را
باطل مىكند چنانچه در ياد گرفتن مسأله تقصير كرده و در وقت بجا آوردن آن كار
احتمال مفطر بودن آن را مىداده كفاره بر او واجب مىشود و اگر در وقت بجا آوردن آن
غفلت داشته كفاره واجب نيست اگر چه احوط است و همچنين اگر در ياد گرفتن
مسأله تقصير نكرده باشد كفاره واجب نيست.
كفاره روزه
مسأله 1669 - كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك
بنده آزاد كند، يا بدستورى كه در مسأله بعد گفته مىشود دو ماه روزه بگيرد، يا شصت
فقير را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو
283

و مانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد هر مقدار مىتواند صدقه به فقرا
بدهد و اگر از دادن صدقه هم عاجز است هيجده روز پى در پى روزه بگيرد و اگر
روزه هم نتوانست بگيرد استغفار كند و هر قدر مىتواند روزه بگيرد و اگر اصلا
نمىتواند روزه بگيرد اكتفا به استغفار نمايد اگر چه مثلا يك مرتبه بگويد استغفر الله
و احتياط واجب آنست كه هر وقت بتواند كفاره را بدهد.
مسأله 1670 - كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، بايد
سى و يك روز آن را پى در پى بگيرد و اگر بقيه آن پى در پى نباشد اشكال ندارد.
مسأله 1671 - كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد
موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز، روزى باشد كه مانند عيد قربان، روزه
آن حرام است.
مسأله 1672 - كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد اگر در بين آن بدون
عذر يك روز روزه نگيرد، يا وقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه آن
واجب است، مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه‌ها را
از سر بگيرد.
مسأله 1673 - اگر در بين روزهائى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، عذرى
مثل حيض يا نفاس، يا سفرى كه در رفتن آن مجبور است، براى او پيش آيد، بعد از
بر طرف شدن عذر واجب نيست روزه‌ها را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از بر طرف شدن
عذر بجا مىآورد.
مسأله 1674 - اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلا
حرام باشد مثل شراب و زنا، يا به جهتى حرام باشد، مثل خوردن غذاى حلالى كه
براى انسان ضرر دارد و نزديكى كردن با عيال خود در حال حيض كفاره جمع بر او
واجب مىشود يعنى بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير
كند، يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريبا ده سير است، گندم يا جو يا نان و مانند اينها
بدهد، و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد، هر كدام آنها كه ممكن است بايد انجام
دهد.
284

مسأله 1675 - اگر روزه‌دار دروغى را به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه وآله)
نسبت دهد اگر چه روزه خود را به چيز حرامى باطل كرده، ولى كفاره جمع كه تفصيل
آن در مسأله پيش گفته شد بر او واجب نمىشود.
مسأله 1676 - اگر روزه‌دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند،
بنابر احتياط براى هر دفعه يك كفاره بر او واجب است. ولى اگر جماع او حرام
باشد، براى هر دفعه يك كفاره جمع واجب مىشود.
مسأله 1677 - اگر روزه‌دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع
كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، براى همه آنها يك كفاره كافى
است.
مسأله 1678 - اگر روزه‌دار غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند
انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نمايد، بنابر احتياط براى هر كدام يك كفاره
واجب مىشود.
مسأله 1679 - اگر روزه‌دار غير جماع كار ديگرى كه حلال است و روزه
را باطل مىكند، انجام دهد مثلا آب بياشامد و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه
را باطل مىكند غير از جماع انجام دهد، مثلا غذاى حرام بخورد، يك كفاره كافى
است.
مسأله 1680 - اگر روزه‌دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد، چنانچه
آن را فرو ببرد، روزه‌اش باطل است. و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب
مىشود، و اگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن خون يا غذائى كه از
صورت غذا بودن خارج شده، به دهان او بيايد و عمدا آن را فرو برد بايد قضاى آن روزه
را بگيرد و كفاره جمع هم بر او واجب مىشود.
مسأله 1681 - اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه در آن
روز عمدا روزه خود را باطل كند، بايد يك بنده آزاد نمايد يا دو ماه پى در پى روزه
بگيرد يا به شصت فقير طعام دهد.
مسأله 1682 - كسى كه مىتواند وقت را تشخيص دهد، اگر بگفته كسى كه
285

مىگويد مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او
واجب مىشود.
مسأله 1683 - كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر
مسافرت كند، يا پيش از ظهر براى فرار از كفاره سفر نمايد كفاره از او ساقط نمىشود
بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش آمد كند، بنابر احتياط كفاره بر او واجب
است.
مسأله 1684 - اگر عمدا روزه خود را باطل كند. و بعد عذرى مانند
حيض يا نفاس يا مرض براى او پيدا شود، كفاره بر او واجب نيست.
مسأله 1685 - اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و عمدا روزه
خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نيست.
مسأله 1686 - اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال
و عمدا روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب
نيست.
مسأله 1687 - اگر روزه‌دار در رمضان با زن خود كه روزه‌دار است
جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را بايد
بدهد و اگر زن به جماع راضى بوده، بر هر كدام يك كفاره واجب مىشود.
مسأله 1688 - اگر زنى شوهر روزه‌دار خود را مجبور كند كه جماع نمايد،
يا كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، واجب نيست كفاره روزه شوهر را
بدهد.
مسأله 1689 - اگر روزه‌دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع كند و
در بين جماع، زن راضى شود، بنابر احتياط واجب بايد مردد و كفاره و زن يك كفاره
بدهد.
مسأله 1690 - اگر روزه‌دار در ماه رمضان با زن روزه‌دار خود كه خواب
است جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مىشود و روزه زن صحيح است و كفاره هم
بر او واجب نيست.
286

مسأله 1691 - اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگرى كه
روزه را باطل مىكند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد و بر خود زن هم كفاره واجب
نيست.
مسأله 1692 - كسى كه بواسطه مسافرت يا مرض روزه نمىگيرد، نمىتواند
زن روزه‌دار خود را مجبور به جماع كند. ولى اگر او را مجبور نمايد، كفاره بر مرد واجب
نيست.
مسأله 1693 - انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند، ولى لازم
نيست فورا آن را انجام دهد.
مسأله 1694 - اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نياورد،
چيزى بر آن اضافه نمىشود.
مسأله 1695 - كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام
بدهد اگر به شصت فقير دسترسى دارد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مد كه
تقريبا ده سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى
مىتواند براى هر يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد.
مسأله 1696 - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمدا
كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بايد بده فقير هر كدام يك مد كه تقريبا
ده سير است طعام بدهد و اگر نمىتواند، سه روز روزه بگيرد.
جاهائى كه فقط قضاى روزه واجب است
مسأله 1697 - در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است
و كفاره واجب نيست:
اول - آن كه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلى كه در مسأله 1639 -
گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم و يا سوم بيدار نشود.
دوم - عملى كه روزه را باطل مىكند بجا نياورد ولى نيت روزه نكند، يا ريا
كند، يا قصد كند كه روزه نباشد، يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
287

دهد.
سوم - آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت
يك روز يا چند روز روزه بگيرد.
چهارم - آن كه در ماه رمضان بدون اين كه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى
كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده. و نيز اگر بعد از تحقيق با
اين كه گمان دارد صبح شده، كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم
شود صبح بوده قضاى آن روزه بر او واجب است. بلكه اگر بعد از تحقيق شك كند كه
صبح شده يا نه يا ظن پيدا كند به آنكه صبح نشده و كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده احتياط واجب آنست كه قضاى روزه آن روز را
بجا آورد.
پنجم - آن كه كسى بگويد صبح نشده و انسان بگفته او كارى كه روزه را
باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.
ششم - آن كه كسى بگويد صبح شده و انسان بگفته او يقين نكند، يا خيال
كند شوخى مىكند و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح
بوده است.
هفتم - آن كه كور و مانند آن بگفته ديگرى افطار كنند، بعد معلوم شود مغرب
نبوده است.
هشتم - آن كه در هواى صاف بواسطه تاريكى يقين كند كه مغرب شده
و افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است و اگر شك داشته
باشد كه مغرب شده و افطار كند و معلوم شود مغرب نبوده
كفاره هم واجب است. ولى اگر در هواى ابر به گمان اين كه مغرب شده افطار كند، بعد
معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نيست.
نهم - آن كه براى خنك شدن، مضمضه كند يعنى آب در دهان بگرداند
و بى اختيار فرو رود و اگر بى جهت مضمضه كند و فرو رود احتياط لازم قضا است.
ولى اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد يا براى وضو مضمضه كند و
288

بى اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.
مسأله 1698 - اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بى اختيار فرو
رود يا آب داخل بينى كند و بى اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.
مسأله 1699 - مضمضه زياد براى روزه‌دار مكروه است و اگر بعد از
مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.
مسأله 1700 - اگر انسان بداند يا ايمن نباشد كه بواسطه مضمضه
بى اختيار يا از روى فراموشى آب وارد گلويش شود، نبايد مضمضه كند.
مسأله 1701 - اگر در ماه رمضان، بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده
و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم
نيست.
مسأله 1702 - اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه نمىتواند افطار
كند. ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مىتواند كارى كه
روزه را باطل مىكند انجام دهد.
احكام روزه قضا
مسأله 1703 - اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه‌هاى وقتى را كه
ديوانه بوده قضا نمايد.
مسأله 1704 - اگر كافر پيش از ظهر روز ماه رمضان مسلمان شود و كارى
كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد احتياط مستحب آنست كه آن روز را روزه
بگيرد. و اگر ترك نمود قضا نمايد و روزه‌هاى قبل قضا ندارد ولى اگر مسلمانى كافر
شود و دوباره مسلمان گردد روزه‌هاى وقتى را كه كافر بوده بايد قضا نمايد.
مسأله 1705 - روزه‌اى كه از انسان بواسطه مستى فوت شده، بايد قضا
نمايد، اگر چه چيزى را كه بواسطه آن مست شده، براى معالجه خورده باشد.
مسأله 1706 - اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه
چه وقت عذر او بر طرف شده واجب نيست مقدار بيشترى را كه احتمال مىدهد روزه
289

نگرفته قضا نمايد، مثلا كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمىداند پنجم
رمضان از سفر برگشته و يا ششم و يا اين كه مثلا در اواخر ماه رمضان مسافرت كرده و
بعد از رمضان برگشته و نمىداند كه بيست و پنجم مسافرت كرده يا بيست و ششم در
هر دو صورت مىتواند مقدار كمتر - يعنى: پنج روز - را قضا كند اگر چه احتياط
مستحب آن است كه مقدار بيشتر يعنى شش روز را قضا نمايد.
مسأله 1707 - اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، هر كدام را
كه اول بگيرد مانعى ندارد. و اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد، مثلا پنج روز
از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد، احتياط مستحب
آنست كه اول قضاى رمضان آخر را بگيرد.
مسأله 1708 - اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد كه تأخير
يكى كفاره دارد و تأخير ديگرى ندارد بايد در نيت معين كند روزه‌اى را كه مىگيرد
قضاى كدام رمضان است.
مسأله 1709 - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضاى
روزه او تنگ نباشد، مىتواند پيش از ظهر روزه خود را باطل نمايد.
مسأله 1710 - اگر قضاى روزه ميتى را گرفته باشد، احتياط مستحب
آنست كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.
مسأله 1711 - اگر بواسطه مرض، يا حيض، يا نفاس روزه رمضان را
نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه‌هائى را كه نگرفته براى او
قضا كنند.
مسأله 1712 - اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان
سال بعد طول بكشد، قضاى روزه‌هائى را كه نگرفته بر او واجب نيست و بايد براى هر
روز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى: گندم يا جو و مانند اينها - به فقير
بدهد، ولى اگر بواسطه عذر ديگرى مثلا براى مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا
رمضان بعد باقى بماند، روزه‌هائى را كه نگرفته بايد قضا كند و احتياط مستحب آنست
كه براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
290

مسأله 1713 - اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و بعد از رمضان
مرض او بر طرف شود ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاى روزه را
بگيرد.
بايد روزه‌هائى را كه نگرفته قضا نمايد و نيز اگر در ماه رمضان غير مرض عذر
ديگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر بر طرف شود و تا رمضان سال بعد بواسطه
مرض نتواند روزه بگيرد روزه‌هائى را كه نگرفته بايد قضا كند.
مسأله 1714 - اگر در ماه رمضان بواسطه عذرى روزه نگيرد و بعد از
رمضان عذر او بر طرف شود و تا رمضان آينده عمدا قضاى روزه را نگيرد، بايد روزه
را قضا كند و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها هم به فقير بدهد.
مسأله 1715 - اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در
تنگى وقت عذرى پيدا كند كه پيش از ماه مبارك نتواند قضا نمايد، بايد قضا را بعد
بگيرد و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد، هر چند موقعى كه
عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد از بر طرف شدن عذر روزه‌هاى خود را قضا
كند.
مسأله 1716 - اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آن كه خوب
شد بايد قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد گندم يا
جو و مانند اينها به فقير بدهد.
مسأله 1717 - كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد،
مىتواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.
مسأله 1718 - اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد، بايد
قضا را بگيرد و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
مسأله 1719 - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد، بايد قضاى آن را بجا
آورد و براى هر روز دو ماه روزه بگيرد، يا به شصت فقير طعام بدهد، يا يك بنده آزاد
كند و چنانچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد، براى هر روز، دادن يك
مد بنابر احتياط لازم مىشود.
291

مسأله 1720 - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد و در روز مكرر جماع
كند، بنابر احتياط واجب كفاره هم مكرر مىشود. ولى اگر چند مرتبه كار ديگرى كه
روزه را باطل مىكند انجام دهد، مثلا چند مرتبه غذا بخورد، يك كفاره كافى است.
مسأله 1721 - بعد از فوت پدر و همچنين بنابر احتياط واجب مادر، پسر
بزرگتر بايد قضاى نماز و روزه آنان را به تفصيلى كه در مسأله 1399 - گفته شد بجا
آورد.
مسأله 1722 - اگر پدر و مادر غير از روزه رمضان روزه واجب ديگرى
را مانند روزه نذر نگرفته باشند، احتياط واجب آنست كه پسر بزرگتر قضا نمايد.
احكام روزه مسافر
مسأله 1723 - مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو
ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد و مسافرى كه نمازش را تمام مىخواند - مثل كسى كه
شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است - بايد در سفر روزه بگيرد.
مسأله 1724 - مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد. ولى اگر براى فرار از
روزه باشد مكروه است.
مسأله 1725 - اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب
باشد مثلا نذر كرده باشد روز معينى را روزه بگيرد، بنابر احتياط لازم تا ناچار نشود،
نمىتواند در آن روز مسافرت كند و اگر در سفر باشد چنانچه ممكن است بايد بنابر
احتياط لازم قصد كند كه ده روز در جائى بماند و آن روز را روزه بگيرد.
مسأله 1726 - اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند، نمىتواند
آن را در سفر بجا آورد ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد، بايد
آن را در سفر بجا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معينى را چه مسافر باشد يا نباشد، روزه
بگيرد، بايد آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگيرد
مسأله 1727 - مسافر مىتواند براى خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه
روزه مستحبى بگيرد.
مسأله 1728 - كسى كه نمىداند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه
292

بگيرد و در بين روز مسأله را بفهمد، روزه‌اش باطل مىشود و اگر تا مغرب نفهمد،
روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1729 - اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه
مسافر باطل مىباشد و در سفر روزه بگيرد، روزه‌اش باطل است.
مسأله 1730 - اگر روزه‌دار بعد از ظهر مسافرت نمايد بايد روزه خود را
تمام كند و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتى به حد ترخص برسد، يعنى به جائى برسد
كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آن را نشنود، بايد نيت روزه نداشته باشد ولى اگر
قبل از ظهر به وطن برگردد و مفطر بجا نياورده باشد، به حد ترخص كه رسيد، بايد نيت
روزه نمايد و روزه‌اش صحيح است.
مسأله 1731 - اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جائى برسد كه
مىخواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده
بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده نمىتواند آن روز را روزه بگيرد.
مسأله 1732 - اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جائى برسد كه
مىخواهد ده روز در آنجا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.
مسأله 1733 - مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در
روز ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملا خود را سير كند.
كسانى كه روزه بر آنان واجب نيست
مسأله 1734 - كسى كه بواسطه پيرى نمىتواند روزه بگيرد. يا براى او
مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد
گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد و در صورت اول نيز بنابر احتياط لازم يك مد
طعام بدهد.
مسأله 1735 - كسى كه بواسطه پيرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان
بتواند روزه بگيرد، بايد قضاى روزه‌هائى را كه نگرفته، بنابر احتياط لازم بجا آورد.
مسأله 1736 - اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مىشود و نمىتواند
293

تشنگى را تحمل كند، يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولى در
صورت دوم و بلكه در صورت اول هم بنابر احتياط لازم بايد براى هر روز يك مد گندم
يا جو و مانند اينها به فقير بدهد. و احتياط مستحب آنست كه بيشتر از مقدارى كه ناچار
است آب نياشامد، و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد بايد روزه‌هائى را كه نگرفته
قضا نمايد.
مسأله 1737 - زنى كه زائيدن او نزديك است و روزه براى حملش يا
براى خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست و بايد براى هر روز بنابر احتياط لازم
يك مد طعام به فقير بدهد. و روزه‌هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد.
مسأله 1738 - زنى كه بچه شير مىدهد و شير او كم است چه مادر بچه،
يا دايه او باشد، يا بى اجرت شير دهد، اگر روزه براى بچه يا براى خودش ضرر دارد
روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو
صورت روزه‌هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد، ولى اگر كسى پيدا شود كه بى اجرت
بچه را شير دهد، يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگرى كه اجرت
او را بدهد اجرت بگيرد، احتياط واجب آنست كه بچه را به او بدهد و روزه بگيرد.
راه ثابت شدن اول ماه
مسأله 1739 - اول ماه به پنج چيز ثابت مىشود:
اول - آن كه خود انسان ماه را ببيند.
دوم - آن كه عده‌اى كه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مىشود، بگويند ماه
را ديده‌ايم، و همچنين است هر چيزى كه بواسطه آن يقين پيدا شود.
سوم - آن كه دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده‌ايم به شرط اين كه
صفت ماه را بر خلاف يكديگر نگويند و قولشان قابل تصديق باشد پس اگر بر خلاف
هم صفت ماه را بگويند يا هوا ابر باشد و يا اگر آسمان صاف باشد هيچ كس غير از
اين دو نفر نبيند كفايت نمىكند.
چهارم - آن كه سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن، اول ماه
294

رمضان ثابت مىشود، و سى روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن، اول ماه شوال
ثابت مىشود.
پنجم - آن كه حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.
مسأله 1740 - اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم
كه تقليد او را نمىكند، بايد به حكم او عمل نمايد. ولى كسى كه مىداند حاكم شرع
اشتباه كرده نمىتواند به حكم او عمل نمايد.
مسأله 1741 - اول ماه با پيشگوئى منجمين ثابت نمىشود ولى اگر انسان
از گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد.
مسأله 1742 - بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمىشود كه شب
پيش شب اول ماه بوده است.
مسأله 1743 - اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد،
چنانچه دو مرد عادل بگويند: شب پيش، ماه را ديده‌ايم، بايد روزه آن روز را قضا
نمايد.
مسأله 1744 - اگر در شهرى اول ماه ثابت شود، براى مردم شهر ديگر
فايده ندارد، مگر آن دو شهر با هم نزديك باشند، يا انسان بداند كه افق آنها يكى
است يا در شهرى كه ديده شده آفتاب زودتر از شهر خودش غروب كند.
مسأله 1745 - اول ماه به (تلگرام) ثابت نمىشود، مگر دو شهرى كه از
يكى به ديگرى (تلگرام) كرده‌اند، نزديك يا هم افق باشند و انسان بداند كه اگر
(تلگرام) از روى حكم حاكم شرع يا شهادت دو مرد عادل بوده است.
مسأله 1746 - روزى را كه انسان نمىداند آخر رمضان است يا اول شوال،
بايد روزه بگيرد. ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطار كند.
مسأله 1747 - اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل
نمايد. و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است. ولى بايد
بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته، دوباره يك ماه روزه بگيرد.
295

روزه‌هاى حرام و مكروه
مسأله 1748 - روزه گرفتن در روز عيد فطر و قربان، حرام است. و نيز
روزى را كه انسان نمىداند آخر شعبان است، يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان
روزه بگيرد حرام مىباشد.
مسأله 1749 - اگر بواسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهر از بين برود،
روزه بر زن حرام است. و احتياط مستحب آنست كه اگر حق شوهر هم از بين نرود،
بدون اجازه او روزه مستحبى نگيرد.
مسأله 1750 - روزه مستحبى اولاد اگر باعث اذيت پدر يا مادر شود با نهى
آنان حرام است، بلكه اگر از آن نهى نكنند ولى سبب اذيت آنان شود، يا جد نهى
نمايد و روزه سبب اذيت او شود بنابر احتياط واجب روزه اولاد جايز نيست.
مسأله 1751 - اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد، و در بين
روز پدر او را نهى كند اگر در مخالفت نهى اذيت مىشود، بايد افطار نمايد.
مسأله 1752 - كسى كه مىداند روزه براى او ضرر ندارد، اگر چه دكتر
بگويد ضرر دارد، بايد روزه بگيرد و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر
دارد، اگر چه دكتر بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح
نيست.
مسأله 1753 - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد، و از آن
احتمال، ترس براى او پيدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نبايد روزه
بگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.
مسأله 1754 - كسى كه عقيده‌اش اين است كه روزه براى او ضرر ندارد،
اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، بنابر احتياط واجب
بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1755 - غير از روزه‌هائى كه گفته شد، روزه‌هاى حرام ديگرى هم
هست كه در كتابهاى مفصل گفته شده است.
296

مسأله 1756 - روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روزه عرفه
است يا عيد قربان مكروه است.
روزه‌هاى مستحب
مسأله 1757 - روزه تمام روزهاى سال، غير از روزهاى حرام و مكروه كه
گفته شد، مستحب است و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است كه از آن
جمله است:
1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر، هر ماه و چهارشنبه اولى كه بعد از روز
دهم ماه است. و اگر كسى اينها را بجا نياورد، مستحب است قضا نمايد و چنانچه
اصلا نتواند روزه بگيرد، مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا 6 / 12 نخود نقره
به فقير بدهد.
2 - سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.
3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه اگر چه يك روز باشد.
4 - روز عيد نوروز، و چهارم تا نهم شوال، روز بيست و پنجم، و بيست
و نهم ذيقعده: روز اول تا روز نهم ذيحجه (روز عرفه)، ولى اگر بواسطه ضعف
روزه نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مكروه است، عيد سعيد غدير
(18 ذيحجه) روز مباهله (24 ذيحجه) روز اول و سوم و هفتم محرم، ميلاد مسعود
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) (17 ربيع الاول)، پانزدهم جمادى الاولى، روز
مبعث حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) (27 رجب)، و اگر كسى روزه
مستحبى بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا
دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند، و در بين روز افطار نمايد.
مواردى كه مستحب است انسان از كارهائى كه روزه را
باطل مىكند خوددارى نمايد
مسأله 1758 - براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه
297

نيستند از كارى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايند:
اول - مسافرى كه در سفر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد و
پيش از ظهر به وطنش يا به به جائى كه مىخواهد ده روز بماند برسد.
دوم - مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جائى كه مىخواهد ده روز در آنجا
بماند برسد.
سوم - مريضى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مىكند،
انجام داده باشد.
چهارم - مريضى كه بعد از ظهر خوب شود.
پنجم - زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.
ششم - كافرى كه بعد از ظهر مسلمان شود يا پيش از ظهر مسلمان شود و
پيش از مسلمان شدن مفطر بجا آورده باشد.
مسأله 1759 - مستحب است روزه‌دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار
كردن بخواند. ولى اگر كسى منتظر او است يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمىتواند با
حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولى بقدرى كه ممكن است نماز
را در وقت فضيلت آن بجا آورد.
احكام خمس
مسأله 1760 - در هفت چيز خمس واجب مىشود: اول - منفعت كسب، دوم
- معدن. سوم - گنج. چهارم - مال حلال مخلوط به حرام. پنجم - جواهرى كه
بواسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا بدست مىآيد. ششم - غنيمت جنگ
هفتم - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد و احكام اينها مفصلا گفته خواهد شد.
1 - منفعت كسب
مسأله 1761 - هر گاه انسان از تجارت يا صنعت، يا كسبهاى ديگر مالى
298

بدست آورد، اگر چه مثلا نماز و روزه ميتى را بجا آورد و از اجرت آن، مالى تهيه
كند آنچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس يعنى پنج يك
آن را بدستورى كه بعدا گفته مىشود بدهد.
مسأله 1762 - اگر از غير كسب مالى بدست آورد، مثلا چيزى به وصيت
به او بدهند يا ببخشند يا هديه كنند يا جايزه دهند واجب است، اگر از مخارج سالش
زياد بيايد، خمس آن را هم بدهد.
مسأله 1763 - مهرى را كه زن مىگيرد خمس ندارد. و همچنين است ارثى
كه به انسان مىرسد. ولى اگر مثلا با كسى خويشاوندى دورى داشته باشد و نداند
چنين خويشى دارد، احتياط مستحب آنست خمس ارثى را كه از او مىبرد، اگر از
مخارج سالش زياد بيايد بدهد.
مسأله 1764 - اگر مالى به ارث به او برسد و بداند كسى كه اين مال از او
به ارث رسيده خمس آن را نداده، بايد خمس آن را بدهد و نيز اگر در خود آن مال خمس
نباشد ولى انسان بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، بايد
خمس را از مال او بدهد.
مسأله 1765 - اگر بواسطه قناعت كردن، چيزى از مخارج سال انسان
زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد و همچنين كسى كه ديگرى مخارج او را مىدهد بايد
خمس تمام مالى را كه بدست مىآورد بدهد.
مسأله 1766 - چيزهائى كه زكات به آنها تعلق مىگيرد كه در مسأله (1861)
ذكر مىشود اگر بعد از دادن زكات آنها از مخارج سال زياد بيايد بايد خمس آنها را
بدهد.
مسأله 1767 - اگر ملكى را بر افراد معينى مثلا بر اولاد خود وقف نمايد،
چنانچه در آن ملك زراعت و درختكارى كنند و از آن چيزى بدست آورند و از مخارج
سال آنان زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند. بلكه اگر طور
ديگرى هم از ملك نفع ببرند. مثلا اجاره آن را بگيرند، بنابر احتياط واجب بايد خمس
مقدارى را كه از مخارج سالشان زياد مىآيد بدهند.
299

مسأله 1768 - در مالى كه فقير بابت خمس و زكات گرفته خمس واجب
نيست اما احتياط واجب آنست كه خمس مالى را كه بابت صدقه مستحبى به او
داده‌اند اگر از مخارج سالش زياد بيايد بدهد ولى اگر از مالى كه به او بابت خمس و
زكات و صدقه داده‌اند منفعتى ببرد مثلا از درختى كه بابت خمس به او داده‌اند ميوه‌اى
بدست آورد، و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1769 - اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد، يعنى
به فروشنده بگويد اين جنس را به اين پول مىخرم، چنانچه حاكم شرع معامله پنج يك
آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحيح است. و انسان بايد پنج يك جنسى را كه
خريده به حاكم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است پس اگر پولى را
كه فروشنده گرفته از بين نرفته حاكم شرع خمس همان پول را مىگيرد و اگر از بين
رفته عوض خمس را از فروشنده يا خريدار مطالبه مىكند.
مسأله 1770 - اگر جنسى را بخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس
نداده بدهد، معامله‌اى كه كرده صحيح است. ولى چون از پولى كه خمس در آنست
به فروشنده داده، به مقدار پنج يك آن پول به او مديون مىباشد. و پولى را كه به فروشنده داده
اگر از بين نرفته حاكم شرع پنج يك همان را مىگيرد و اگر از بين رفته عوض آن را از
خريدار يا فروشنده مطالبه مىكند.
خريدار يا فروشنده مطالبه مىكند.
مسأله 1771 - اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد، چنانچه حاكم
شرع معامله پنج يك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مىتواند
پنج يك آن مال را بگيرد، و اگر اجازه بدهد معامله صحيح است، و خريدار بايد مقدار
پنج يك پول آن را به حاكم شرع بدهد و اگر به فروشنده داده مىتواند از او پس بگيرد.
مسأله 1772 - اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشد،
پنج يك آن چيز، مال او نمىشود.
مسأله 1773 - اگر از كافر يا از كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد، مالى
بدست انسان آيد، واجب نيست خمس آن را بدهد ولى زمينى را كه از كافر ذمى بخرد
كه او از مسلمان خريده و خمسش را نداده باشد بايد خمسش را به شرحى كه گفته
300

مىشود بدهد.
مسأله 1774 - تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه شروع
به كاسبى مىكنند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد
آيد بدهند و كسى كه شغلش كاسبى نيست، اگر اتفاقا منفعتى ببرد، بعد از آن كه يك
سال از موقعى كه فائده برده بگذرد، بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش زياد
آمده بدهد.
مسأله 1775 - انسان مىتواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آمد
خمس آن را بدهد. و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد و اگر براى
دادن خمس سال شمسى قرار دهد، مانعى ندارد.
مسأله 1776 - كسى كه مانند تاجر و كاسب بايد براى دادن خمس، سال
قرار دهد اگر منفعتى بدست آورد و در بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را از
آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند.
مسأله 1777 - اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود، و آن را
نفروشد و در بين سال قيمتش پائين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب
نيست.
مسأله 1778 - اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و به اميد
اين كه قيمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش پائين آيد
تمام خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست بلكه همان مقدار از عين را كه در
حال استقرار خمس به نسبت تمام عين خمس آن شده در حال گرانى عين و ارزانى
آن بايد بدهد مثلا اگر از سرمايه خمس داده جنسى را هزار تومان خريد و در سر سال
قيمت آن جنس شش هزار تومان شد شش يك آن جنس خمس آن مىشود كه اگر
نپرداخت و قيمت آن در سال بعد هم ترقى كرد سپس تنزل نمود مثلا به همان هزار
تومان اول رسيد بايد شش يك هزار تومان كه قيمت روز اداء است بپردازد بلى اگر
در حين ترقى قيمت عين در دست او تلف شده باشد و بعد تنزل قيمت پيدا كرده باشد
و بدون عذر در اداء خمس آن تأخير كرده باشد خمس ترقى قيمت را تا روز تلف
301

ضامن است.
مسأله 1779 - اگر غير مال التجاره مالى داشته باشد كه خمسش را داده،
يا خمس ندارد و چنانچه قيمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد مقدارى كه بر قيمتش
اضافه شده ربح سال فروش محسوب مىشود كه اگر از مخارج سالش زيادتر بيايد
بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1780 - اگر باغى احداث كند براى آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش
بفروشد، بايد بعد از باغ شدن خمس درختها و ميوه و نمو درختها و زيادى قيمت باغ را
بدهد ولى اگر باغ را فقط براى ميوه خوردن خود و عائله خود احداث كند چنانچه در
بعض جاها حاجت به آن دارند و جزء مؤنه محسوب مىشود باغ و نمو آن هيچ كدام
خمس ندارد و اگر براى اين كه ميوه آن را بفروشد و از قيمت آن استفاده كند آن را
احداث كرده حكم سرمايه را دارد و خمس آن واجب است به اين معنى كه پس از
آن كه باغ شد و درختهايش به حد كمال رسيد اگر زمين آن خمس نداشته خمس درختها
را بدهند و بعد هم نمو درختها.
مسأله 1781 - اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد، سالى كه موقع
فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد، بايد خمس آنها را بدهد. ولى اگر مثلا
از شاخه‌هاى آن كه معمولا هر سال مىبرند، استفاده‌اى ببرد و به تنهائى يا با منفعتهاى
ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد، در آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1782 - كسى كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مىگيرد
و خريد و فروش و زراعت هم مىكند، بايد خمس آنچه را در آخر سال از مخارج او زياد
مىآيد بدهد. و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر ضرر كند
بنابر احتياط واجب بايد خمس نفعى را كه برده بدهد ولى اگر دو تجارت داشته باشد
مىتواند ضرر يكى را با نفع ديگرى جبران نمايد.
مسأله 1783 - خرجهائى را كه انسان براى بدست آوردن فائده مىكند
مانند دلالى و حمالى كه عينش يا عوضش باقى نمىماند جزء مخارج كسب است
كه اگر به خود آن خرجها خمس تعلق نگرفته از فائده كسب مىتوان جاى آن گذاشت و
302

آن مقدار را جزء فائده محسوب نكرد.
مسأله 1784 - آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك
و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه دختر اگر
در وقتى تهيه شود كه معمولا به تهيه آن حاجت است و زيارت و مانند اينها مىرساند در
صورتى كه از شأن او زياد نباشد و زياده روى هم نكرده باشد، خمس ندارد.
مسأله 1785 - مالى را كه انسان به مصرف نذر و كفاره مىرساند، جزء
مخارج ساليانه است. و نيز مالى را كه به كسى مىبخشد يا جايزه مىدهد در صورتى كه
از شأن او زياد نباشد از مخارج ساليانه حساب مىشود.
مسأله 1786 - اگر انسان در شهرى باشد كه معمولا هر سال مقدارى از
جهيزيه دختر را تهيه مىكنند، و تهيه آن مورد حاجت باشد چنانچه در بين سال از
منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس آن را نبايد بدهد و اگر از منافع آن سال در سال
بعد جهيزيه تهيه نمايد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1787 - مالى را كه خرج سفر حج و زيارتهاى ديگر مىكند،
از مخارج سالى حساب مىشود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده، اگر چه سفر او تا
مقدارى از سال بعد طول بكشد.
مسأله 1788 - كسى كه از كسب و تجارت فايده‌اى برده اگر مال ديگرى
هم دارد كه خمس آن واجب نيست، مىتواند مخارج سال خود را فقط از فايده كسب
حساب كند.
مسأله 1789 - اگر آذوقه‌اى كه براى مصرف سالش خريده در آخر سال
زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد. و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد، در صورتى كه
قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده باشد، بايد قيمت آخر سال را حساب كند.
مسأله 1790 - اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه‌اى براى
منزل بخرد و در بين همان سال احتياجش از آن بر طرف شود اگر زائد بر مخارج سال
باشد خمس آن را بايد بدهد و همچنين است زيور آلات زنانه، ولى اگر در سالهاى بعد
رفع احتياجش از آنها بشود خمس آن واجب نيست.
303

مسأله 1791 - اگر در يك سال منفعتى نبرد، نمىتواند مخارج آن سال را از
منفعتى كه در سال بعد مىبرد كسر نمايد.
مسأله 1792 - اگر در اول سال منفعتى نبرد و از سرمايه خرج كند، و
پيش از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد، مىتواند مقدارى كه از سرمايه برداشته از
منافع كسر كند.
مسأله 1793 - اگر مقدارى از سرمايه يك رشته كسب به تلف يا ضرر
در معامله بدون تقصير كم شود يا از بين برود و از باقيمانده آن رشته منافعى ببرد كه از
خرج سالش زياد بيايد مىتواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده، از آن منافع بردارد.
مسأله 1794 - اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى او از بين برود،
نمىتواند از منفعتى كه به دستش مىآيد آن چيز را تهيه كند، ولى اگر در همان سال به آن
چيز احتياج داشته باشد، مىتواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيه نمايد.
مسأله 1795 - اگر در اول سال براى مخارج خود قرض كند و پيش از
تمام شدن سال منفعتى ببرد. مىتواند مقدار قرض خود را از آن منفعت اداء نمايد.
مسأله 1796 - اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض
كند، مىتواند از منافع سالهاى بعد قرض خود را ادا نمايد.
مسأله 1797 - اگر براى زياد كردن مال، يا خريدن ملكى كه به آن احتياج
ندارد قرض كند، نمىتواند از منافع كسب آن قرض را بدهد. ولى اگر مالى را كه
قرض كرده و چيزى را كه از قرض خريده از بين برود مىتواند از منافع كسب قرض را ادا
نمايد.
مسأله 1798 - انسان مىتواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد، يا
به مقدار قيمت خمس كه بدهكار است، پول يا جنس ديگر بدهد.
مسأله 1799 - بعد از تمام شدن سال و مستقر شدن خمس، تصرف در مالى كه
خمس آن واجب شده بدون اذن حاكم شرعى جايز نيست.
مسأله 1800 - كسى كه خمس بدهكار است نمىتواند آن را به ذمه بگيرد
يعنى خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند و چنانچه تصرف
304

كند و آن مال تلف شود، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1801 - كسى كه خمس بدهكار است، اگر با اذن حاكم شرع
خمس را به ذمه بگيرد كه بعد ادا نمايد مىتواند در تمام مال تصرف نمايد و منافعى كه از
آن بدست مىآيد مال خود او است.
مسأله 1802 - كسى كه با ديگرى شريك است، اگر خمس منافع خود را
بدهد و شريك او ندهد و در سال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت
بگذارد هيچ كدام نمىتوانند در آن تصرف كنند.
مسأله 1803 - اگر بچه صغير سرمايه‌اى داشته باشد و از آن منافعى
بدست آيد ولى او مىتواند پيش از بلوغ او خمس او را بدهد و اگر بعد از تمام شدن سال
خمس را ندهد نمىتواند در آن مال تصرف نمايد و در اين صورت بر خود صغير واجب
است بعد از آن كه بالغ شد، خمس آن را بدهد.
مسأله 1804 - انسان نمىتواند در مالى كه يقين دارد خمسش را نداده‌اند
تصرف كند ولى در مالى كه شك دارد خمس آن را داده‌اند يا نه، مىتواند تصرف
نمايد.
مسأله 1805 - كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر ملكى بخرد و
قيمت آن بالا رود، چنانچه آن ملك را براى آن نخريده كه قيمتش بالا رود و
بفروشد مثلا زمينى را براى زراعت خريده است، در صورتى كه آن را به ذمه خريده و از پول
خمس نداده قيمت آن را داده، بايد خمس قيمتى را كه خريده بدهد. ولى اگر به عين
خريده مثلا پول خمس نداده را به فروشنده داده، و به او گفته اين ملك را به اين پول
مىخرم، در صورتى كه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد، خريدار بايد خمس
مقدارى را كه آن ملك ارزش دارد بدهد.
مسأله 1806 - كسى كه از اول تكليف خمس نداده، اگر از منافع كسب
چيزى كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از منافع بدست آمده گذشته بايد خمس
آن را بدهد. و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود
خريده، در صورتى كه بداند در بين سالى كه در آن فائده برده آنها را خريده، لازم
305

نيست خمس آنها را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن
سال، بنابر احتياط مستحب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.
2 - معدن
مسأله 1807 - اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت،
ذغال سنگ، فيروزه، عقيق، زاج، نمك و معدنهاى ديگر چيزى بدست آورد،
در صورتى كه به مقدار نصاب باشد، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1808 - نصاب معدن 15 مثقال معمولى طلاى سكه‌دار است، كه
مساوى با بيست مثقال شرعى است، يعنى اگر قيمت چيزى را كه از معدن بيرون
آورده، بعد از كم كردن مخارجى كه براى بدست آوردن آن مصرف كرده به 15 مثقال
طلا برسد، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1809 - استفاده‌اى كه از معدن برده، اگر قيمت آن به 15 مثقال
طلا نرسد خمس آن در صورتى لازم است كه به تنهائى يا با منافع ديگر كسب او از
مخارج سالش زياد بيايد.
مسأله 1810 - احتياط لازم در گل سرشور و گچ و آهك و گل سرخ اگر
به حد نصاب برسد دادن خمس است پيش از خارج كردن مؤنه سال و اگر كمتر از
نصاب باشد حكم ساير منافع سال را دارد.
مسأله 1811 - كسى كه از معدن چيزى بدست مىآورد، بايد خمس آن را
بدهد چه معدن روى زمين باشد، يا زير آن، در زمينى باشد كه ملك است، يا
در جائى باشد كه مالك ندارد.
مسأله 1812 - اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 15
مثقال طلا مىرسد يا نه، بايد به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت آن را معلوم كند.
مسأله 1813 - اگر چند نفر چيزى از معدن بيرون آورند، چنانچه بعد از كم
كردن مخارجى كه براى بدست آوردن آن مصرف كرده‌اند، قيمت آن به 15 مثقال طلا
306

برسد اگر چه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد، بنابر احتياط مستحب بايد خمس
آن را بدهند.
مسأله 1814 - اگر معدنى را كه در ملك ديگريست بدون اجازه او بيرون
آورد، آنچه از آن بدست مىآيد، مال صاحب ملك است. و چون صاحب ملك براى
بيرون آوردن آن خرجى نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده
بدهد.
3 - گنج
مسأله 1815 - گنج مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان
باشد و كسى آن را پيدا كند و طورى باشد كه به آن، گنج بگويند.
مسأله 1816 - اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا
كند، مال خود او است و بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1817 - نصاب گنج در غير طلا و نقره بنابر احتياط 105 مثقال نقره
سكه‌دار يا 15 مثقال طلاى سكه‌دار است يعنى اگر قيمت چيزى را كه از گنج
بدست مىآورد، بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده به يكى از اين دو
نصاب برسد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد و اما نصاب گنج طلا 15
مثقال طلاى سكه‌دار و گنج نقره 105 مثقال نقره سكه‌دار است.
مسأله 1818 - اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند
مال كسانى كه قبلا مالك آن زمين بوده‌اند نيست، مال خود او مىشود و بايد خمس آن را
بدهد. ولى اگر احتمال دهد كه مال يكى از آنان است، بايد به او اطلاع دهد و
چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسى كه پيش از او مالك زمين بوده اطلاع
دهد و به همين ترتيب بنابر احتياط لازم به تمام كسانى كه پيش از او مالك زمين بوده‌اند
خبر دهد و اگر معلوم شود مال هيچ يك آنان نيست، مال خود او مىشود و بايد خمس
آن را بدهد.
مسأله 1819 - اگر در ظرفهاى متعددى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا
307

كند كه قيمت آنها روى هم 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا باشد بايد خمس آن را
بدهد ولى چنانچه در چند جا گنج پيدا كند، هر كدام آنها كه قيمتش به اين مقدار
برسد، خمس آن واجب است و گنجى كه قيمت آن به اين مقدار نرسيده خمس ندارد.
مسأله 1820 - اگر دو نفر گنجى پيدا كنند كه قيمت آن به 105 مثقال
نقره يا 15 مثقال طلا برسد اگر سهم هر يك آنان به اين مقدار نباشد، بنابر احتياط
مستحب خمس آن را بدهند.
مسأله 1821 - اگر كسى حيوانى را بخرد و در شكم آن مالى پيدا كند
چنانچه احتمال دهد كه مال فروشنده است، بايد به او خبر دهد. و اگر معلوم شود مال او
نيست، بنابر احتياط لازم بايد به ترتيب، صاحبان قبلى آن را خبر كند و چنانچه معلوم
شود كه مال هيچ يك آنان نيست، اگر چه قيمت آن 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا
نباشد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد.
4 - مال حلال مخلوط به حرام
مسأله 1822 - اگر مال حلال با مال حرام بطورى مخلوط شود كه انسان
نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هيچ كدام
معلوم نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيه مال حلال
مىشود اگر از جهت ديگر متعلق خمس نشده باشد و الا واجب است خمس ديگرى هم
از بقيه مال بدهد و احتياط لازم آنست كه اين خمس را به مصرف ساير خمسها برساند
لكن به قصد ما في الذمه از خمس يا صدقه.
مسأله 1823 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را
بداند ولى صاحب آن را نشناسد بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد و احتياط
واجب آنست كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد.
مسأله 1824 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را
نداند ولى صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضى نمايند و چنانچه صاحب مال
راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند چيز معينى مال او است و شك كند كه بيشتر
308

از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه يقين دارد مال او است به او بدهد
و احتياط مستحب آنست مقدار بيشترى را كه احتمال مىدهد مال او است به او بدهد.
مسأله 1825 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد
كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده بنابر احتياط واجب بايد مقدارى كه مىداند از
خمس بيشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.
مسأله 1826 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد از آن
صاحبش معلوم شود چيزى بر او نيست ولى اگر مالى را كه صاحبش را نمىشناسد به
نيت او صدقه بدهد و بعد از آن صاحبش پيدا شد، واجب است به مقدار مالش به او
بدهد.
مسأله 1827 - اگر مال حلالى با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد
و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولى نتواند بفهمد كيست
اگر ممكن است همه را راضى كند و اگر ممكن نشد بايد آن مال را بطور مساوى بين
آن چند نفر قسمت كند.
5 - جواهرى كه بواسطه غواصى بدست مىآيد
مسأله 1828 - اگر بواسطه غواصى - يعنى: فرو رفتن در دريا - لؤلؤ و
مرجان يا جواهر ديگرى بيرون آورند، روئيدنى باشد، يا معدنى، چنانچه بعد از كم
كردن مخارجى كه براى بيرون آوردن آن مصرف كرده‌اند، قيمت آن به 18 نخود طلا
برسد بايد خمس آن را بدهند، چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا بنابر
احتياط لازم در چند دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد، يا از چند جنس،
يك نفر آن را بيرون آورده باشد، يا چند نفر.
مسأله 1829 - اگر بدون فرو رفتن در دريا بوسيله اسبابى جواهر بيرون آورد
و بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن مصرف كرده قيمت آن به 18 نخود طلا برسد
بنابر احتياط خمس آن واجب است ولى اگر از روى آب دريا يا از كنار دريا جواهر
309

بگيرد، در صورتى بايد خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهائى يا با منافع
ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مسأله 1830 - در ماهى و حيوانات ديگرى كه انسان با فرو رفتن و يا بدون
فرو رفتن در دريا مىگيرد اگر به حد نصاب برسد احتياط لازم دادن خمس است بدون
كم كردن مخارج سال و اگر به حد نصاب نرسد در صورتى كه صرف در مؤنه سال نشود
بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهند.
مسأله 1831 - اگر انسان بدون قصد اين كه چيزى از دريا بيرون آورد در
دريا فرو رود و اتفاقا جواهرى به دستش آيد و قصد تملك آن را بنمايد بنابر احتياط
واجب اگر به حد نصاب باشد بدون كم كردن مؤنه سال بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1832 - اگر انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد و
در شكم آن، جواهرى پيدا كند كه قيمتش هيجده نخود طلا يا بيشتر باشد، چنانچه آن
حيوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست، بايد خمس آن را بدهد
و اگر اتفاقا جواهر بلعيده باشد، در صورتى خمس آن واجب است كه به تنهائى يا با منافع
ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مسأله 1833 - اگر در رودخانه‌هاى بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود
و جواهرى بيرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مىآيد، بايد خمس آن را
بدهد.
مسأله 1834 - اگر در آب فرو رود و مقدارى عنبر بيرون آورد كه قيمت
آن 18 نخود طلا يا بيشتر باشد، بايد خمس آن را بدهد، و چنانچه از روى آب يا از
كنار دريا بدست آورد اگر قيمت آن به مقدار 18 نخود طلا هم نرسد، بنابر احتياط
خمس آن واجب است.
مسأله 1835 - كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است، اگر
خمس آنها را بدهد و چيزى از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست، دوباره خمس
آن را بدهد.
مسأله 1836 - اگر بچه‌اى معدنى را بيرون آورد، يا مال حلال مخلوط به
310

حرام داشته باشد، يا گنجى پيدا كند، يا بواسطه فرو رفتن در دريا. جواهرى بيرون
آورد، ولى او بايد خمس آنها را بدهد.
6 - غنيمت
مسأله 1837 - اگر مسلمين به امر امام (عليه السلام) با كفار جنگ كنند
و چيزهائى در جنگ بدست آورند، به آنها غنيمت گفته مىشود. و مخارجى را كه براى
غنيمت مصرف كرده‌اند، مانند مخارج نگهدارى و حمل و نقل آن و نيز مقدارى را كه
امام (عليه السلام) صلاح مىداند به مصرفى برساند و چيزهائى كه مخصوص به امام
است، بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيه آن را بدهند.
7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد
مسأله 1838 - اگر كافر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از
همان زمين يا از مال ديگرش بدهد. و نيز اگر خانه و دكان و مانند اينها را از مسلمان
بخرد بايد خمس زمين آن را بدهد و در دادن اين خمس قصد قربت لازم نيست بلكه
حاكم شرع هم كه خمس را از او مىگيرد، لازم نيست قصد قربت نمايد.
مسأله 1839 - اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده و خمسش
را نداده به مسلمان ديگرى بفروشد، بايد خريدار خمس آن را بدهد و نيز اگر بميرد
و مسلمانى آن زمين را از او ارث ببرد. بايد وارث او خمس آن زمين را بدهد.
مسأله 1840 - اگر كافر ذمى موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس
ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحيح نيست و بايد خمس
را بدهد ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس
بدهد اشكال ندارد.
مسأله 1841 - اگر مسلمان زمينى را به غير خريد و فروش ملك كافر كند
و عوض آن را بگيرد مثلا به او صلح نمايد، كافر ذمى بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1842 - اگر كافر ذمى صغير باشد و ولى او برايش زمينى بخرد، بايد
311

خمس آن را بدهد.
مصرف خمس
مسأله 1843 - خمس را بايد دو قسمت كنند، يك قسمت آن سهم
سادات است و بايد به سيد فقير، يا سيد يتيم، يا به سيدى كه در سفر درمانده شده
بدهند و نصف ديگر آن سهم امام (عليه السلام) است كه در اين زمان بايد به مجتهد
جامع الشرائط بدهند يا به مصرفى كه او اجازه مىدهد برسانند ولى اگر انسان بخواهد
سهم امام عليه السلام را به مجتهدى كه از او تقليد نمىكند بدهد، در صورتى به او اذن
داده مىشود كه بداند آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مىكند، سهم امام
(عليه السلام) را به يك طور مصرف مىكنند.
مسأله 1844 - سيد يتيمى كه به او خمس مىدهند، بايد فقير باشد ولى
به سيدى كه در سفر درمانده شده، اگر چه در وطنش فقير نباشد، مىشود خمس داد.
مسأله 1845 - به سيدى كه در سفر مانده شده، اگر سفر او سفر معصيت
باشد يا خودش در معصيت باشد بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.
مسأله 1846 - به سيدى كه عادل نيست مىشود خمس داد ولى به سيدى كه
دوازده امامى نيست، نبايد خمس بدهند.
مسأله 1847 - به سيدى كه معصيت كار است، اگر خمس دادن كمك
به معصيت او باشد نمىشود خمس داد. و به سيدى هم كه آشكارا معصيت مىكند، اگر
چه دادن خمس كمك به معصيت او نباشد، بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.
مسأله 1848 - اگر كسى بگويد: سيدم نمىشود به او خمس داد، مگر آن كه
دو نفر عادل، سيد بودن او را تصديق كنند، يا در بين مردم بطورى معروف باشد كه
انسان يقين يا اطمينان پيدا كند كه سيد است.
مسأله 1849 - به كسى كه در شهر خودش مشهور باشد كه سيد است، اگر چه
انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد، مىشود خمس داد.
مسأله 1850 - كسى كه زنش سيده است بنابر احتياط واجب نبايد به او
312

خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن
واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه
به مصرف آنان برساند.
مسأله 1851 - اگر مخارج سيدى كه زوجه انسان نيست بر انسان واجب
باشد، بنابر احتياط واجب، نمىتواند از خمس خوراك و پوشاك او را بدهد يا آن كه
ملك او كند كه به مصرف مخارج خودش برساند.
مسأله 1852 - به سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و او
نمىتواند مخارج آن سيد را بدهد، مىشود خمس داد.
مسأله 1853 - احتياط واجب آنست كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد
فقير خمس ندهند.
مسأله 1854 - اگر در شهر انسان سيد مستحقى نباشد و احتمال هم ندهد
كه پيدا شود، يا نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد، بايد خمس را
به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند و مىتواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد و اگر
خمس از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، بايد عوض آن را بدهد
و اگر كوتاهى نكرده، چيزى بر او واجب نيست.
مسأله 1855 - هر گاه در شهر خودش مستحقى نباشد ولى احتمال دهد كه
پيدا شود اگر چه نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد، مىتواند خمس را
به شهر ديگر ببرد و چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف شود، نبايد چيزى بدهد
ولى نمىتواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.
مسأله 1856 - اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، باز هم مىتواند خمس
را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند، ولى مخارج بردن آن را بايد از خودش بدهد و در
صورتى كه خمس از بين برود، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد ضامن
است.
مسأله 1857 - اگر با اذن حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد، و از بين
برود لازم نيست دوباره خمس بدهد. و همچنين است اگر به كسى بدهد كه از طرف
313

حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.
مسأله 1858 - اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس ديگر بدهد، بايد
به قيمت واقعى آن جنس حساب كند و چنانچه گرانتر از قيمت حساب كند، اگر چه
مستحق به آن قيمت راضى شده باشد، بايد مقدارى را كه زياد حساب كرده بدهد.
مسأله 1859 - كسى كه از مستحق طلبكار است و مىخواهد طلب خود را
بابت خمس حساب كند، بنابر احتياط مستحب خمس را به او بدهد و بعد مستحق
بابت بدهى خود به او برگرداند، و مىتواند ذمه بدهكار را بدون اين كار بابت خمس برئ
نمايد.
مسأله 1860 - مستحق نمىتواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، ولى
كسى كه مقدار زيادى خمس بدهكار است و فقير شده و مىخواهد مديون اهل خمس
نباشد، اگر مستحق راضى شود كه خمس را از او بگيرد و به او ببخشد اشكال ندارد
و در خمس هم مانند زكات قصد قربت معتبر است.
احكام زكات
مسأله 1861 - زكات نه چيز واجب است: اول - گندم، دوم - جو،
سوم - خرما چهارم - كشمش، پنجم - طلا، ششم - نقره،
هفتم - شتر، هشتم - گاو، نهم - گوسفند، و اگر كسى مالك يكى از اين نه چيز
باشد، با شرايطى كه بعدا گفته مىشود بايد مقدارى را كه معين شده، به يكى از
مصرفهائى كه دستور داده‌اند برساند.
مسأله 1862 - سلت كه دانه‌ايست به نرمى گندم و خاصيت جو دارد و علس
كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا مىباشد، زكاتشان بنابر احتياط واجب
بايد داده شود.
شرائط واجب شدن زكات
مسأله 1863 - زكات در صورتى واجب مىشود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا
314

گفته مىشود برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف كند.
مسأله 1864 - اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره
باشد، اول ماه دوازدهم بايد زكات آن را بدهد ولى اول سال بعد را بايد بعد از تمام شدن
ماه دوازدهم حساب كند.
مسأله 1865 - اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ
شود، بايد اول سال را اول بالغ شدن خود قرار دهد.
مسأله 1866 - بنابر احتياط واجب وقت واجب شدن زكات گندم و جو وقت دانه
بستن آنها است و زكات كشمش نيز بنابر احتياط وقتى واجب مىشود كه غوره است و
موقعى هم كه رنگ خرما زرد يا سرخ شد بنابر احتياط زكات آن واجب مىشود و اگر
اتفاقا ملاحظه موقعى كه به آنها گندم و جو و انگور خرما گويند موافق با نفع فقرا باشد
احتياط واجب ملاحظه صرفه فقراء است مثل آن كه كسى مالك گندم يا جو شود بعد
از بسته شدن دانه‌هاى آنها و پيش از آن كه به آنها گندم و جو بگويند كه در چنين
صورتى احتياط واجب آنست كه زكات آن را مالك دوم نيز بدهد ولى وقت دادن زكات
در گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه آنها و در خرما و كشمش موقعى است كه
انگور، كشمش و رطب، تمر شده باشد.
مسأله 1867 - اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه
در مسأله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1868 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال
ديوانه باشد، زكات بر او واجب نيست. ولى اگر در مقدارى از سال ديوانه باشد و
در آخر سال عاقل گردد، بنابر احتياط مستحب زكات را بدهد.
مسأله 1869 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقدارى از
سال مست يا بيهوش شود، زكات از او ساقط نمىشود و همچنين است اگر موقع
واجب شدن زكات گندم و جو و خرما و كشمش مست يا بيهوش باشد.
مسأله 1870 - مالى را كه از انسان غصب كرده‌اند و نمىتواند در آن تصرف
كند زكات ندارد ولى اگر زراعتى را از او غصب كنند و موقعى كه زكات آن واجب
315

مىشود در دست غصب كننده باشد، هر وقت به صاحبش برگشت، احتياط واجب
آنست كه زكات آن را بدهد.
مسأله 1871 - اگر طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه زكات آن واجب است
قرض كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى
واجب نيست.
زكات گندم و جو و خرما و كشمش
مسأله 1872 - زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مىشود كه
به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبريز الا 45 مثقال است.
مسأله 1873 - اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و غوره آنها و از جو
و گندم بيشتر از مقدار متعارف، مصرف كند، بايد زكات آن را بدهد ولى در مقدار
متعارف لازم نيست.
مسأله 1874 - اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد
مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب شدن
زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود را
بدهد.
مسأله 1875 - كسى كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آورى زكات است
موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و بعد از كشمش شدن انگور و تمر
شدن رطب مىتواند زكات را مطالبه كند. و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب
شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1876 - اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت
گندم و جو زكات آنها واجب شود، مثلا خرما در ملك او زرد يا سرخ شود، بايد زكات آن را
بدهد.
مسأله 1877 - اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد،
316

زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1878 - اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه
فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست. و اگر
بداند كه زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكات
داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است. و حاكم شرع مىتواند مقدار زكات
را از خريدار بگيرد. و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحيح است. و
خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورتى كه قيمت آن مقدار را
به فروشنده داده باشد، مىتواند از او پس بگيرد و همچنين صحيح مىشود اگر بعد از
معامله خود فروشنده زكات آن را بدهد.
مسأله 1879 - اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به
حد نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از آن شود، زكات آن واجب نيست.
مسأله 1880 - اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند،
چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1881 - خرمائى كه تازه آن را مىخورند و اگر بماند خيلى كم مىشود يا
بعد از خشك شدن به آن خرما نمىگويند، چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به حد
نصاب برسد زكات آن واجب است.
مسأله 1882 - گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها را داده، اگر چند
سال هم نزد او بماند زكات ندارد.
مسأله 1883 - اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب
شود، يا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كند، زكات آن ده يك است
و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود، زكات آن بيست يك است و اگر مقدارى از باران، يا
نهر، يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبيارى با دلو و مانند آن استفاده
نمايد زكات نصف آن ده يك و زكات نصف ديگر آن بيست يك مىباشد يعنى از چهل
قسمت سه قسمت آن را بايد بابت زكات بدهند.
مسأله 1884 - اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود
317

و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند: آبيارى با دلو
و مانند آن شده، زكات آن بيست يك است و اگر بگويند: آبيارى با آب نهر و باران
شده زكات آن ده يك است و اگر آبيارى با دلو غلبه داشته ولى چنان نباشد كه
بگويند: با دلو آبيارى شده بايد ملاحظه نسبت كنند و احتياط آنست كه در نصف ده
يك و در نصف ديگر بيست يك زكات بدهند.
مسأله 1885 - اگر شك كند كه آبيارى با آب باران و آب دلو به يك اندازه
بوده يا آب باران غلبه داشته، مىتواند از نصف آن ده يك و از نصف ديگر آن بيست
يك بدهد.
مسأله 1886 - اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران يا نهر مشروب شود
و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبيارى شود، و آب دلو به زياد شدن
محصول كمك نكند، زكات آن ده يك است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود. و به
آب نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر يا باران هم مشروب شود و آنها به زياد
شدن محصول كمك نكنند، زكات آن بيست يك است.
مسأله 1887 - اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه
پهلوى آنست زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى
نشود، زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده، بيست يك و زكات زراعتى كه پهلوى
آنست، ده يك مىباشد.
مسأله 1888 - مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده و معمول
است كه آن مخارج را از خود زراعت مىدهند مىتواند از حاصل كسر كند و چنانچه
باقيمانده آن به حد نصاب برسد، بايد زكات آن را بدهد و آنچه معمول نيست از خرمن
بدهند بنابر احتياط لازم جزء نصاب حساب نمايند لكن زكات آن واجب نيست.
مسأله 1889 - تخمى را كه به مصرف زراعت رسانده، اگر از خودش باشد،
به مقدار قيمت آن مىتواند از حاصل كسر كند. و اگر خريده باشد، مىتواند قيمتى را كه
براى خريد آن داده، جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1890 - اگر زمين و وسائل زراعت يا يكى از اين دو ملك خود او
318

باشد، نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند. و نيز براى كارهائى كه خودش
كرده، يا ديگرى بى اجرت انجام داده چيزى از حاصل كسر نمىشود.
مسأله 1891 - اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج
نيست ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن و قبل از تعلق زكات در مواردى كه خريدن
آن صحيح است بخرد، پولى را كه براى آن داده، جزء مخارج حساب مىشود.
مسأله 1892 - اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد، پولى
را كه براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمىشود. ولى اگر زراعت را پيش از
تعلق زكات بخرد پولى را كه براى خريد آن داده مىتواند جزء مخارج حساب نمايد و از
حاصل كم كند، اما بايد قيمت كاهى را كه از آن بدست مىآيد، از پولى كه براى خريد
زراعت داده كسر نمايد. يعنى بايد مخارج را تقسيم كند آنچه سهم گندم باشد از گندم
كم كند چنان كه در مخارج زراعت هميشه بايد اين جهت ملاحظه شود مثلا اگر
زراعتى را پانصد تومان بخرد و سهم كاه آن وقت خريد صد تومان باشد، فقط چهار
صد تومان آن را مىتواند جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1893 - كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم
است مىتواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را كه براى خريد اينها داده
جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1894 - كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم
است نمىتواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و بواسطه زراعت به كلى از بين برود،
مىتواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد و اگر مقدارى از قيمت آنها كم
شود، مىتواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند ولى اگر بعد از زراعت چيزى از
قيمتشان كم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1895 - اگر در يك زمين جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا كه
زكات آن واجب نيست بكارد چنانچه بر حسب معمول استفاده از هر دو جنس در موقع
كشت منظور باشد مخارج به نسبت مداخل تقسيم مىشود و اگر فائده يكى از آنها
بقدرى كم باشد كه در موقع كشت منظور نباشد مخارج از چيزى محسوب مىشود كه
319

منظور باشد.
مسأله 1896 - اگر براى شخم زدن يا كار ديگرى كه تا چند سال براى
زراعت فائده دارد خرجى كند اگر زراعت سال اول به آن محتاج باشد مىتواند آن را جزء
مخارج سال اول حساب نمايد.
مسأله 1897 - اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف
دارد و زراعت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمىآيد گندم يا جو يا خرما يا انگور
داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه اول مىرسد
به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آن را موقعى كه مىرسد بدهد و زكات بقيه را هر وقت
بدست مىآيد ادا نمايد و اگر آنچه اول مىرسد به اندازه نصاب نباشد، در صورتى كه يقين
دارد با آنچه بعد بدست مىآيد به اندازه نصاب مىشود، باز هم بعد از تعلق زكات به بقيه
واجب است زكات آنچه را كه رسيده همان وقت و زكات بقيه را موقعى كه مىرسد بدهد
و اگر يقين ندارد كه همه آنها به اندازه نصاب شود، صبر مىكند تا بقيه آن برسد، پس
اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود
زكات آن واجب نيست.
مسأله 1898 - اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد اگر
در هر مرتبه به مقدار نصاب نباشد زكات آن واجب نيست براى اين كه زراعت دو فصل
مثل زراعت دو سال است.
مسأله 1899 - اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه
نصاب مىشود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدرى به مستحق بدهد كه اگر خشك
شود به اندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.
مسأله 1900 - اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد
نمىتواند زكات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد مگر خرما يا انگورى كه از جمله همان
خرما و كشمش باشد كه زكات به آن تعلق گرفته و نيز اگر زكات خرماى تازه يا
انگور بر او واجب باشد، نمىتواند زكات آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد مگر آن كه
خرماى خشك يا كشمش از جمله خرما و انگورى باشد كه زكات به آن تعلق گرفته ولى
320

اگر يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكات بدهد مانعى ندارد.
مسأله 1901 - كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب
شده اگر بميرد، بايد اول تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض
او را ادا نمايند.
مسأله 1902 - كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد
اگر بميرد و پيش از آن كه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند،
هر كدام كه سهمشان به حد نصاب برسد، بايد زكات بدهد و اگر پيش از آن كه زكات
اينها واجب شود قرض او را ندهند، چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهى او باشد
واجب نيست زكات اينها را بدهند و اگر مال ميت بيشتر از بدهى او باشد،
در صورتى كه بدهى او بقدرى است كه اگر بخواهند ادا نمايند، بايد مقدارى از گندم و جو
و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مىدهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه
است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1903 - اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده
خوب و بد دارد، احتياط واجب آنست كه زكات جنس خوب را از جنس بد ندهند.
نصاب طلا
مسأله 1904 - طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بيست مثقال شرعى
است كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده
مثقال معمولى است برسد، اگر شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد، بايد چهل
يك آن را كه نه نخود مىشود از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب
نيست. و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است كه سه مثقال معمولى مىشود يعنى
اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل
يك بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد
321

و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر سه مثقال اضافه
شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات
ندارد.
نصاب نقره
مسأله 1905 - نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن 105 مثقال معمولى
است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم گفته شد داشته باشد،
بايد چهل يك آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زكات بدهد و اگر به اين مقدار
نرسد، زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن 21 مثقال است، يعنى اگر 21 مثقال
به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را بطورى كه گفته شد بدهد
و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 105 مثقال آن را
بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر 21 مثقال
اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده و
كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد. بنابر اين اگر انسان چهل يك هر چه طلا و نقره
دارد بدهد، زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده
است مثلا كسى كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك آن را بدهد، زكات 105 مثقال
آن را كه واجب بوده داده و مقدارى هم براى 5 مثقال آن داده كه واجب نبوده است.
مسأله 1906 - كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن
را داده باشد، تا وقتى از نصاب اول كم نشده، همه ساله بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1907 - زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه آن را سكه زده
باشند و معامله با آن رائج باشد و اگر سكه آن از بين هم رفته باشد، بايد زكات آن را
بدهند.
مسأله 1908 - طلا و نقره سكه‌دارى كه زن براى زينت به كار مىبرد
در صورتى كه معامله با آن رائج باشد، بنابر احتياط زكات آن واجب است. و اگر معامله
با آن رائج نباشد اگر چه پول طلا و نقره به آن بگويند، زكات آن واجب نيست.
322

مسأله 1909 - كسى كه طلا و نقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب
اول نباشد - مثلا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد - زكات بر او واجب
نيست.
مسأله 1910 - چنان كه سابقا گفته شد زكات طلا و نقره در صورتى واجب
مىشود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقره
از نصاب اول كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.
مسأله 1911 - اگر در بين يازده ماه طلا و نقره‌اى را كه دارد با طلا يا نقره يا
چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست. ولى اگر براى فرار
از دادن زكات اين كارها را بكند، احتياط مستحب آنست كه زكات را بدهد.
مسأله 1912 - اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات
آنها را بدهد و چنانچه بواسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتى را
كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.
مسأله 1913 - اگر طلا و نقره‌اى كه دارد خوب و بد داشته باشد، مىتواند
زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد ولى بهتر است زكات همه آنها را از طلا
و نقره خوب بدهد.
مسأله 1914 - طلا و نقره‌اى كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد، اگر
خالص آن به اندازه نصاب برسد، انسان بايد زكات آن را بدهد. و چنانچه شك دارد كه
خالص آن به اندازه نصاب هست يا نه، بنابر احتياط واجب بايد بوسيله آب كردن يا از
راه ديگر مقدار خالص آن را معلوم كند.
مسأله 1915 - اگر طلا و نقره‌اى كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر به آن
مخلوط باشد، نمىتواند زكات آن را از طلا و نقره‌اى بدهد كه بيشتر از معمول فلز ديگر
دارد ولى اگر بقدرى بدهد كه يقين كند طلا و نقره خالصى كه در آن هست، به اندازه
زكاتى مىباشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.
323

زكات شتر و گاو و گوسفند
مسأله 1916 - زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائى كه گفته شد دو
شرط ديگر دارد:
اول - آن كه حيوان در تمام سال بيكار باشد ولى اگر در تمام سال يكى دو
روز كار كرده باشد، بنابر احتياط زكات آن واجب است.
دوم - آن كه در تمام سال از علف بيابان بچرد پس اگر تمام سال يا مقدارى
از آن را از علف چيده شده، يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك كس ديگر است
بچرد زكات ندارد. ولى اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك بخورد،
بنابر احتياط زكات آن واجب مىباشد.
مسأله 1917 - اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه
كسى نكاشته بخرد، يا اجاره كند، يا براى چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات را بدهد
نصاب شتر
مسأله 1918 - شتر دوازده نصاب دارد:
اول - پنج شتر و زكات آن يك گوسفند است و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد
زكات ندارد.
دوم - ده شتر و زكات آن دو گوسفند است.
سوم - پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم - بيست شتر و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم - بيست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است.
ششم - بيست و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوم شده
باشد.
هفتم - سى و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده
324

باشد.
هشتم - چهل و شش شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم
شده باشد.
نهم - شصت و يك شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده
باشد.
دهم - هفتاد و شش شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده
باشد.
يازدهم - نود و يك شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده
باشد.
دوازدهم - صد و بيست و يك شتر و بالاتر از آنست، كه بايد با چهل تا
چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك شترى بدهد كه داخل سال سوم شده باشد،
يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر پنجاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال
چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند. ولى در هر صورت، بايد طورى
حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مىماند، از نه شتر بيشتر نباشد،
مثلا اگر 140 شتر دارد، بايد براى صد تا دو شتر كه هر يك داخل سال چهارم شده و
براى چهل تا يك شتر كه داخل سال سوم شده بدهد. و شترى كه بعنوان زكات داده
مىشود بايد ماده باشد و اگر ندارد نر بدهد و چنانچه هيچ يك را به سنهاى ذكر شده
ندارد بايد بخرد و در خريدن نر يا ماده اختيار دارد.
مسأله 1919 - زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره
شترهائى كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده تا است
نرسيده، فقط بايد زكات پنج تاى آن را بدهد. همچنين است در نصابهاى بعد.
نصاب گاو
مسأله 1920 - گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سى تا است كه وقتى
325

شماره گاو به سى رسيد اگر شرائطى را كه گفته شد داشته باشد، بايد يك گوساله‌اى
كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد، و نصاب دوم آن چهل است و زكات آن
يك گوساله ماده‌اى است كه داخل سال سوم شده باشد و زكات ما بين سى و چهل واجب
نيست مثلا كسى كه سى و نه گاو دارد، فقط بايد زكات سى تاى آنها را بدهد و نيز اگر
از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آن را
بدهد و بعد از آن كه به شصت رسيد، چون دو برابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوساله‌اى
كه داخل سال دوم شده بدهد و همچنين هر چه بالا رود بايد يا سى تا سى تا حساب
كند يا چهل تا چهل تا يا با سى و چهل حساب نمايد و زكات آن را بدستورى كه گفته شد
بدهد ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مىماند از
نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سى و چهل حساب كند
و براى سى تاى آن زكات سى تا و براى چهل تاى آن زكات چهل تا را بدهد، چون اگر
به حساب سى تا حساب كند، ده تا زكات نداده مىماند. ولى در جائى كه رعايت اين
جهت ممكن نيست. مثل آن كه پنجاه گاو داشته باشد احتياط آنست كه چهل را بگيرد
اگر چه باز هم ده تا زياد مىآيد.
نصاب گوسفند
مسأله 1921 - گوسفند پنج نصاب دارد:
اول - چهل و زكات آن يك گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زكات
ندارد.
دوم - صد و بيست و يك، و زكات آن دو گوسفند است.
سوم - دويست و يك و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم - سيصد و يك و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم - چهار صد و بالا تر از آن كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند
و براى هر صد تاى آنها يك گوسفند بدهد و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها
326

بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد، يا مطابق قيمت گوسفند پول يا جنس ديگر
بدهد كافى است.
مسأله 1922 - زكات ما بين دو نصاب واجب نيست، پس اگر شماره
گوسفندهاى كسى از نصاب اول كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوم كه
صد و بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد و زيادى آن زكات
ندارد و همچنين است در نصابهاى بعد.
مسأله 1923 - زكات شتر و گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب
است چه همه آنها نر باشند، يا ماده، يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.
مسأله 1924 - در زكات، گاو و گاوميش يك جنس حساب مىشود و شتر
عربى و غير عربى يك جنس است. و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق
ندارند.
مسأله 1925 - اگر گوسفند براى زكات بدهد، بنابر احتياط واجب بايد اقلا
داخل سال دوم شده باشد. و اگر بز بدهد احتياطا بايد داخل سال سوم شده باشد.
مسأله 1926 - گوسفندى را كه بابت زكات مىدهد اگر قيمتش از قيمت
گوسفندهاى متوسط در بين نصاب كمتر باشد اشكال دارد و بهتر است گوسفندى
را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد و همچنين است در گاو و شتر
مسأله 1927 - اگر چند نفر با هم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش
به نصاب اول رسيده، بايد زكات بدهد و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اول است
زكات واجب نيست.
مسأله 1928 - اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد
و روى هم به اندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1929 - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم
باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1930 - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض يا معيوب يا پير
327

باشند، مىتواند زكات را از خود آنها بدهد. ولى اگر همه سالم و بى عيب و جوان باشند.
نمىتواند زكات آنها را مريض، يا معيوب يا پير بدهد. بلكه اگر بعضى از آنها سالم
و بعضى مريض و دسته‌اى معيوب و دسته ديگر بى عيب و مقدارى پير و مقدارى جوان
باشد، احتياط واجب آنست كه براى زكات آنها سالم و بى عيب و جوان بدهد.
مسأله 1931 - اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شترى را
كه دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس
عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب
نيست.
مسأله 1932 - كسى كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات
آنها را از مال ديگرش بدهد، تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد
زكات را بدهد و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند، زكات بر او واجب
نيست مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا وقتى
كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود
آنها بدهد تا وقتى به چهل نرسيده، زكات بر او واجب نيست.
مصرف زكات
مسأله 1933 - انسان مىتواند زكات را در هشت مورد مصرف كند.
اول - فقير و آن كسى است كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و
كسى كه صنعت يا ملك يا سرمايه‌اى دارد كه مىتواند مخارج سال خود را از منافع آن
بگذراند فقير نيست.
دوم - مسكين و آن كسى است كه از فقير سخت تر مىگذراند.
سوم - كسى كه از طرف امام عليه السلام يا نائب امام مأمور است كه زكات را
جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى كند و آن را به امام عليه السلام يا نائب
امام يا فقرا برساند.
328

چهارم - كفارى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مىشوند، يا
در جنگ به مسلمانان كمك مىكنند ولى بعيد نيست كه اعطاء و دادن اين قسم
مخصوص به امام (عليه السلام) باشد.
پنجم - خريدارى بنده براى آزاد كردن.
ششم - بدهكارى كه نمىتواند قرض خود را بدهد.
هفتم - سبيل الله يعنى هر كار خير و عمل نيكى كه از شارع مقدس نسبت به
آن تشويق شده باشد مثل ساختن مدرسه علوم دينيه و پل و منزلگاه براى مسافرين
و زوار و مسجد و دار الايتام و تعظيم شعائر و طبع كتب دينى و نشر معارف اسلامى
و هر كارى كه موجب تقرب به خداوند متعال باشد.
هشتم - ابن السبيل يعنى مسافرى كه در سفر درمانده شده و احكام اينها در
مسائل آينده گفته خواهد شد.
مسأله 1934 - جايز است در يك دفعه مقدارى زكات به فقير بدهند كه غنى شود
ولى اگر به مقدار مخارج يك سال گرفت بعد نمىتواند، تا به قدر مخارج سال دارد بگيرد.
مسأله 1935 - كسى كه مخارج سالش را داشته، اگر مقدارى از آن را مصرف
كند و بعد شك كند كه آنچه باقى مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه نمىتواند
زكات بگيرد.
مسأله 1936 - صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد او از مخارج سالش
كمتر است، مىتواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد، و لازم نيست ابزار كار، يا
ملك يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.
مسأله 1937 - فقيرى كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد، اگر خانه‌اى
دارد كه ملك او است و در آن نشسته، يا مال سوارى دارد، چنانچه بدون اينها نتواند
زندگى كند، اگر چه براى حفظ آبرويش باشد، مىتواند زكات بگيرد و همچنين است
اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهائى كه به آنها احتياج دارد و
فقيرى كه اينها را ندارد، اگر به اينها احتياج داشته باشد، مىتواند از زكات خريدارى
نمايد.
329

مسأله 1938 - فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست بنابر
احتياط واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگى نكند. ولى مادامى كه از تحصيل
مخارج عاجز است، مىتواند زكات بگيرد.
مسأله 1939 - به كسى كه قبلا فقير بوده و مىگويد: فقيرم، اگر چه انسان
از گفته او اطمينان پيدا نكند، مىشود زكات داد.
مسأله 1940 - كسى كه مىگويد فقيرم و قبلا فقير نبوده يا معلوم نيست فقير
بوده يا نه، چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود، احتياط واجب آنست كه به او زكات
ندهند.
مسأله 1941 - كسى كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد، مىتواند
طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1942 - اگر فقير بميرد و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان مىتواند
طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند. ولى اگر مال او به اندازه قرضش باشد و
ورثه قرض او را ندهند، يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود را بگيرد، بنابر احتياط
واجب نبايد طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1943 - چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد لازم نيست به او
بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است به اسم پيشكش
بدهد ولى بايد قصد زكات نمايد.
مسأله 1944 - اگر به خيال اين كه كسى فقير است به او زكات بدهد: بعد
بفهمد فقير نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مىداند فقير نيست زكات بدهد.
چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد، بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين
رفته باشد، پس اگر كسى كه آن چيز را گرفته مىدانسته زكات است انسان بايد عوض آن را
از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر نمىدانسته زكات است، نمىتواند چيزى از او بگيرد
و بايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد.
مسأله 1945 - كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد، اگر
چه مخارج سال
خود را داشته باشد، مىتواند براى دادن قرض خود از سهم بدهكاران
330

زكات بگيرد، ولى بايد مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد، يا اگر
در معصيت خرج كرده، از آن معصيت توبه كرده باشد بلى از سهم فقراء مىتواند زكات
بگيرد اگر چه از آن معصيت توبه نكرده باشد.
مسأله 1946 - اگر به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد
از سهم بدهكاران زكات بدهد. بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه
آن بدهكار فقير باشد مىتواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولى احتياط
واجب آنست كه اگر از آن معصيت توبه نكرده، چيزى را كه به او داده بابت زكات
حساب نكند.
مسأله 1947 - كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد، اگر چه
فقير نباشد، انسان مىتواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1948 - مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده
چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و خود او هم در معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن
يا فروختن چيزى خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقير نباشد، مىتواند
زكات بگيرد. ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج
سفر خود را فراهم كند. فقط به مقدارى كه به آنجا برسد، مىتواند زكات بگيرد.
مسأله 1949 - مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آن كه
به وطنش رسيد، اگر چيزى از زكات زياد آمده باشد، بايد بنابر احتياط لازم آن را به حاكم
شرع بدهد، و بگويد: آن چيز زكات است.
شرائط كسانى كه مستحق زكاتند.
مسأله 1950 - كسى كه زكات مىگيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد و اگر
331

انسان كسى را شيعه بداند و به او زكات بدهد، بعد معلوم شود شيعه نبوده، بايد دوباره
زكات بدهد.
مسأله 1951 - اگر طفل يا ديوانه‌اى از شيعه فقير باشد، انسان مىتواند
به ولى او زكات بدهد، به قصد اين كه آنچه را مىدهد ملك طفل يا ديوانه باشد.
مسأله 1952 - اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد، مىتواند خودش يا
بوسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعى كه زكات
به مصرف آنان مىرسد نيت زكات كند.
مسأله 1953 - به فقيرى كه گدائى مىكند، مىشود زكات داد ولى به كسى كه
زكات را در معصيت مصرف مىكند. نمىشود زكات داد.
مسأله 1954 - به كسى كه معصيت كبيره را آشكارا بجا مىآورد، احتياط
واجب آنست كه زكات ندهند.
مسأله 1955 - به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد،
اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، مىشود زكات داد كه بدهى خود را بپردازد.
مسأله 1956 - انسان نمىتواند مخارج كسانى را كه مثل اولاد خرجشان
بر او واجب است از زكات بدهد، ولى اگر مخارج آنان را ندهد، ديگران مىتوانند
به آنان زكات بدهند.
مسأله 1957 - اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زدن و نوكر و كلفت
خود نمايد اشكال ندارد.
مسأله 1958 - اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد، پدر
مىتواند براى خريدن آنها به او زكات بدهد.
مسأله 1959 - پدر مىتواند به پسرش زكات بدهد كه براى خود زن بگيرد و
پسر هم مىتواند براى آن كه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.
مسأله 1960 - به زنى كه شوهرش مخارج او را مىدهد، يا خرجى نمىدهد
ولى ممكن است او را به دادن خرجى مجبور كنند، نمىشود زكات داد.
332

مسأله 1961 - زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش و ديگران مىتوانند
به او زكات بدهند. ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، يا
به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى كه بتواند مخارج آن زن را
بدهد، نمىشود به آن زن زكات داد مگر آن كه مخارجش را شوهر ندهد هر چند از روى
معصيت باشد.
مسأله 1962 - زن مىتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگر چه شوهر زكات
را صرف مخارج خود آن زن نمايد.
مسأله 1963 - سيد نمىتواند از غير سيد زكات بگيرد ولى اگر خمس و ساير
وجوهات كفايت مخارج او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد، مىتواند از غير سيد
زكات بگيرد.
مسأله 1964 - به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه، مىشود زكات داد.
نيت زكات
مسأله 1965 - انسان بايد زكات را به قصد قربت - يعنى: براى انجام فرمان
خداوند عالم - بدهد و در نيت معين كند كه آنچه را مىدهد زكات مال است، يا زكات
فطره ولى اگر مثلا زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نيست معين كند چيزى را
كه مىدهد زكات گندم است يا زكات جو.
مسأله 1966 - كسى كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقدارى زكات
بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند چنانچه چيزى را كه داده همجنس يكى از آنها
باشد، زكات همان جنس حساب مىشود. و اگر همجنس هيچ كدام آنها نباشد، به همه
آنها قسمت مىشود، پس كسى كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال طلا بر او واجب
است، اگر مثلا يك گوسفند از بابت زكات بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، زكات
گوسفند حساب مىشود ولى اگر مقدارى نقره بدهد به زكاتى كه براى گوسفند و طلا
بدهكار است تقسيم مىشود.
333

مسأله 1967 - اگر كسى را در دادن زكات وكيل كند بايد وكيل قصد
قربت كند و در وكيل كردن و همچنين وقتى كه زكات را به وكيل مىدهد قصد قربت لازم
نيست و اگر كسى را فقط در رساندن زكات به فقير وكيل كند بايد خودش در موقع دادن
زكات به وكيل قصد قربت نمايد و احتياطا تا وقتى به فقير مىرسد به قصدش باقى باشد.
مسأله 1968 - اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد
و پيش از آن كه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند، زكات حساب مىشود.
مسائل متفرقه زكات
مسأله 1969 - موقعى كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و موقع خشك
شدن خرما و انگور، انسان بايد زكات را به فقير بدهد، يا از مال خود جدا كند و زكات طلا و
نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير بدهد، يا از مال خود
جدا نمايد. و اگر منتظر فقير معينى باشد، يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى
دارد، بنابر احتياط لازم زكات را جدا كند تا بعد به آن فقير معين برساند.
مسأله 1970 - بعد از جدا كردن زكات اگر انتظار مورد معينى را نداشته باشد
احتياط لازم آنست كه فورا آن را به مستحق بدهد.
مسأله 1971 - كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند، اگر ندهد و بواسطه
كوتاهى او از بين برود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1972 - كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را ندهد
و بدون آن كه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود، چنانچه دادن زكات را بقدرى
تأخير انداخته كه نمىگويند: فورا داده است، بايد عوض آن را بدهد. و اگر به اين مقدار
تأخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تأخير انداخته و
در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتى كه مستحق حاضر نبوده، چيزى بر او واجب
نيست و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1973 - اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، مىتواند در بقيه آن تصرف
334

كند. و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد، مىتواند در تمام مال تصرف نمايد.
مسأله 1974 - انسان نمىتواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بردارد و
چيز ديگرى بجاى آن بگذارد.
مسأله 1975 - اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد مثلا
گوسفندى كه براى زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.
مسأله 1976 - اگر موقعى كه زكات را كنار مىگذارد مستحقى حاضر باشد
احتياط لازم آنست كه زكات را به او بدهد، مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكات
به او از جهتى بهتر باشد.
مسأله 1977 - اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالى كه براى زكات كنار
گذاشته تجارت كند و ضرر نمايد، نبايد چيزى از زكات كم كند ولى اگر منفعت كند
بنابر احتياط واجب بايد آن را به مستحق بدهد.
مسأله 1978 - اگر پيش از آن كه زكات بر او واجب شود، چيزى بابت زكات
به فقير بدهد، زكات حساب نمىشود و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد، اگر چيزى را كه
به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقى باشد مىتواند چيزى را كه به او
داده بابت زكات حساب كند.
مسأله 1979 - فقيرى كه مىداند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزى
بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است پس موقعى كه زكات بر انسان
واجب مىشود اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد، مىتواند عوض چيزى را كه به او داده
بابت زكات حساب كند.
مسأله 1980 - فقيرى كه نمىداند زكات بر انسان واجب نشده، اگر چيزى
بابت زكات بگيرد و پيش او تلف شود ضامن نيست و انسان نمىتواند عوض آن را بابت
زكات حساب كند.
مسأله 1981 - مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاى
آبرومند بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران، و اهل علم و كمال را بر غير
آنان و كسانى را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدم بدارد. ولى اگر دادن زكات
335

به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد، مستحب است زكات را به او بدهد.
مسأله 1982 - بهتر است زكات را آشكار او صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
مسأله 1983 - اگر در شهر كسى كه مىخواهد زكات بدهد مستحقى نباشد
و نتواند زكات را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته
باشد كه بعدا مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زكات برساند
و مىتواند مخارج بردن به آن شهر را از زكات بردارد و اگر زكات تلف شود ضامن نيست.
مسأله 1984 - اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، مىتواند زكات را به شهر
ديگر ببرد ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود
ضامن است، مگر آن كه با اجازه حاكم شرع برده باشد.
مسأله 1985 - اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش
و خرمائى را كه براى زكات مىدهد با خود او است.
مسأله 1986 - كسى كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات
بدهكار است، بنابر احتياط مستحب كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به يك فقير ندهد و
نيز اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به 2 مثقال و 15
نخود نقره برسد، بنابر احتياط مستحب به يك فقير كمتر از آن ندهد.
مسأله 1987 - مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتى را
كه از او گرفته بفروشد ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از
آن كه به قيمت رساند، كسى كه زكات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.
مسأله 1988 - اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه، بايد
زكات را بدهد، هر چند شك او براى زكات سالهاى پيش باشد.
مسأله 1989 - فقير بنابر احتياط لازم نمىتواند زكات را به كمتر از مقدار آن
صلح كند، يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد يا زكات را از مالك
بگيرد و به او ببخشد ولى كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمىتواند زكات
را بدهد، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مىتواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد.
مسأله 1990 - انسان مىتواند از زكات، قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا
336

بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او
واجب است و نيز مىتواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد
مسأله 1991 - بنابر احتياط لازم انسان نمىتواند از زكات ملك بخرد و بر
اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدى آن را
به مصرف مخارج خود برسانند.
مسأله 1992 - فقير مىتواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات
بگيرد ولى اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، براى زيارت و مانند آن نمىتواند
از سهم فقراء زكات بگيرد ولى از سهم سبيل الله مانعى ندارد.
مسأله 1993 - اگر مالك فقيرى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد،
چنانچه آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكات بر ندارد
نمىتواند چيزى از آن براى خودش بردارد، و اگر يقين داشته باشد كه قصد مالك
اين نبوده، براى خودش هم مىتواند بردارد.
مسأله 1994 - اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات
بگيرد چنانچه شرطهائى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، بايد
زكات آنها را بدهد.
مسأله 1995 - اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك
باشند و يكى از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه
بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد.
مسأله 1996 - كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند
اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر
مالى كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد.
و اگر از بين رفته باشد احتياط لازم آنست كه اگر نذر دارد نذر را مقدم بدارد و اگر نذر
ندارد مىتواند خمس يا زكات را بدهد، يا كفاره و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.
مسأله 1997 - كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم
بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد،
337

چنانچه مالى كه خمس و زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را
بدهند و بقيه مال او را به چيزهاى ديگرى كه بر او واجب است قسمت كنند و اگر
مالى كه خمس و زكات آن واجب شده، از بين رفته باشد مال او را به خمس و زكات و
قرض و نذر و مانند اينها قسمت نمايند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است
و بيست تومان به كسى بدهكار است و همه مال او سى تومان است، بايد بيست تومان
بابت خمس و ده تومان به دين او بدهند.
مسأله 1998 - كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند
مىتواند براى معاش خود كسب كند، چنانچه تحصيل آن علم، واجب يا مستحب
باشد، مىشود به او زكات داد. بلكه با اشتغال به تحصيل علم مباح نيز دادن زكات به او
اشكال ندارد ولى احتياط براى اهل علم نگرفتن زكات است مگر در صورتى كه از
تحصيل مخارج عاجز باشند و لكن جايز است اشتغال به تحصيل علم هر چند باعث عجز
از تحصيل نفقه بشود.
زكات فطره
مسأله 1999 - كسى كه موقع مغرب شب عيد فطر بالغ و عاقل و هشيار است
و فقير و بنده كس ديگر نيست، بايد براى خودش و كسانى كه نان خور او هستند، هر
نفرى يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت
و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.
مسأله 2000 - كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسبى هم
ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذراند فقير است و دادن زكات فطره
بر او واجب نيست.
مسأله 2001 - انسان بايد فطره كسانى را كه موقع مغرب شب عيد فطر، نان
خور او حساب مىشوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن
خرج آنان بر او واجب باشد يا نه. در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.
338

مسأله 2002 - اگر كسى را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل
كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مىدهد،
لازم نيست خودش فطره او را بدهد.
مسأله 2003 - فطره مهمانى كه پيش از مغرب شب عيد فطر با رضايت
صاحبخانه وارد شده در صورتى كه بگويند، امشب نان او را داده، بر او واجب است هر
چند نان خور او حساب نشود.
مسأله 2004 - فطره مهمانى كه پيش از مغرب شب عيد فطر بدون رضايت
صاحبخانه وارد مىشود و مدتى نزد او مىماند، بنابر احتياط، واجب است و همچنين
است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده‌اند كه خرجى او را بدهد.
مسأله 2005 - فطره مهمانى كه بعد از مغرب شب عيد فطر وارد مىشود، بر
صاحبخانه واجب نيست، اگر چه پيش از مغرب او را دعوت كرده باشد و در خانه او
هم افطار كند.
مسأله 2006 - اگر كسى موقع مغرب شب عيد فطر ديوانه يا بيهوش باشد،
زكات فطره بر او واجب نيست.
مسأله 2007 - اگر پيش از مغرب يا مقارن آن بچه بالغ شود، يا ديوانه
عاقل گردد، يا فقير غنى شود، در صورتى كه شرائط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد
زكات فطره را بدهد.
مسأله 2008 - كسى كه موقع مغرب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب
نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود،
مستحب است زكات فطره را بدهد.
مسأله 2009 - كافرى كه بعد از مغرب شب عيد فطر مسلمان شده فطره بر او
واجب نيست، ولى مسلمانى كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد زكات
فطره را بدهد.
مسأله 2010 - كسى كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است
گندم و مانند آن دارد، مستحب است زكات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتى داشته باشد
339

و بخواهد فطره آنان را هم بدهد مىتواند به قصد فطره، آن يك صاع را به يكى از عيالاتش
بدهد و او هم به همين قصد به ديگرى بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر
چيزى را كه مىگيرد به كسى بدهد كه از خودشان نباشد، و اگر يكى از آنها صغير باشد،
ولى او بجاى او مىگيرد و احتياط آنست كه چيزى را كه براى صغير گرفته به كسى
ندهد.
مسأله 2011 - اگر بعد از مغرب شب عيد فطر بچه دار شود، يا كسى
نانخور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره
كسانى را كه بعد از مغرب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مىشوند بدهد.
مسأله 2012 - اگر انسان نان خور كسى باشد و پيش از مغرب يا مقارن
آن نان خور كس ديگر شود، فطره او بر كسى كه نان خور او شده واجب است مثلا اگر
دختر پيش از مغرب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.
مسأله 2013 - كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد، واجب نيست فطره
خود را بدهد.
مسأله 2014 - اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد،
بر خود انسان واجب نمىشود مگر آن كه شخص غنى نان خور فقير باشد كه در اين صورت
احتياط لازم آنست كه غنى فطره خود را بدهد.
مسأله 2015 - اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را
بدهد، از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمىشود.
مسأله 2016 - زنى كه شوهرش مخارج او را نمىدهد، چنانچه نان خور
كس ديگر باشد، فطره‌اش بر آن كس واجب است. و اگر نان خور كس ديگر نيست،
در صورتى كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد.
مسأله 2017 - كسى كه سيد نيست، نمىتواند به سيد فطره بدهد. حتى اگر
سيدى نان خور او باشد، نمىتواند فطره او را به سيد ديگر بدهد.
مسأله 2018 - فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مىخورد، بر كسى است
كه مخارج مادر يا دايه را مىدهد. ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل
340

بر مىدارد، فطره طفل بر كسى واجب نيست.
مسأله 2019 - انسان اگر چه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد، بايد
فطره آنان را از مال حلال بدهد.
مسأله 2020 - اگر انسان كسى را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را
بدهد بايد فطره او را هم بدهد، ولى چنانچه شرط كند كه مقدار مخارج او را بدهد
و مثلا پولى براى مخارجش بدهد، واجب نيست فطره او را بدهد.
مسأله 2021 - اگر كسى بعد از مغرب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او و
عيالاتش را از مال او بدهند ولى اگر پيش از مغرب بميرد، واجب نيست فطره او
و عيالاتش را از مال او بدهند.
مصرف زكات فطره
مسأله 2022 - احتياط واجب آنست كه زكات فطره را به فقراء شيعه اثنى
عشرى بدهد اگر چه در شهر ديگر باشند و چون نقل اين زكات به شهر ديگر خلاف
احتياط است اگر در شهر خودش فقير شيعه نباشد مال خود را به شهر ديگر ببرد و در
آنجا به قصد زكات به شيعه بدهد.
مسأله 2023 - اگر طفل شيعه‌اى فقير باشد، انسان مىتواند فطره را با اذن
ولى شرعى او به مصرف او برساند، يا بواسطه دادن به ولى طفل، ملك طفل نمايد.
مسأله 2024 - فقيرى كه فطره به او مىدهند، لازم نيست عادل باشد. ولى
احتياط واجب آنست كه به شرابخوار و كسى كه آشكارا معصيت مىكند فطره ندهند.
مسأله 2025 - به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مىكند نبايد فطره
بدهند.
مسأله 2026 - احتياط واجب آنست كه به يك فقير كمتر از يك صاع كه
تقريبا سه كيلو است فطره ندهند. ولى اگر بيشتر بدهند اشكال ندارد.
مسأله 2027 - اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آنست
مثلا از گندمى كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است، نصف صاع كه
341

معناى آن در مسأله پيش گفته شد بدهد كافى نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم
بدهد اشكال دارد.
مسأله 2028 - انسان نمىتواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم
و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد. و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد
اشكال دارد.
مسأله 2029 - مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر
ديگران مقدم دارد و بعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را ولى اگر ديگران از
جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.
مسأله 2030 - اگر انسان به خيال اين كه كسى فقير است به او فطره بدهد و
بعد بفهمد فقير نبوده. چنانچه مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد، بايد پس بگيرد و
به مستحق بدهد. و اگر نتواند بگيرد، بايد از مال خودش فطره را بدهد، و اگر از بين
رفته باشد، در صورتى كه گيرنده فطره مىدانسته آنچه را گرفته فطره است، بايد عوض
آن را بدهد و اگر نمىدانسته، دادن عوض بر او واجب نيست و انسان بايد دوباره فطره را
بدهد.
مسأله 2031 - اگر كسى بگويد فقيرم، نمىشود به او فطره داد، مگر آن كه از
گفته او اطمينان پيدا شود، يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است.
مسائل متفرقه زكات فطره
مسأله 2032 - انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت - يعنى: براى انجام
فرمان خداوند عالم - بدهد و موقعى كه آن را مىدهد، نيت دادن فطره نمايد.
مسأله 2033 - اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست بلى اگر
در ماه رمضان بدهد صحيح است ولى احتياط لازم آنست كه قصد وجوب نكند مگر
آن كه فطره را بعد از مغرب شب عيد يا صبح روز عيد پيش از نماز عيد بدهد، و اگر
پيش و از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد،
342

طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.
مسأله 2034 - گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مىدهد، بايد به جنس
ديگر يا خاك مخلوط نباشد، و چنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به يك صاع كه
تقريبا سه كيلو است برسد، يا آنچه مخلوط شده بقدرى كم باشد كه قابل اعتنا نباشد
اشكال ندارد.
مسأله 2035 - اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست.
مسأله 2036 - كسى كه فطره چند نفر را مىدهد، لازم نيست همه را از يك
جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضى را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد كافيست.
مسأله 2037 - كسى كه نماز عيد مىخواند. بنابر احتياط واجب، بايد فطره
را پيش از نماز عيد بدهد و يا جدا نمايد. ولى اگر نماز عيد نمىخواند، مىتواند دادن
فطره را تا ظهر تأخير بيندازد.
مسأله 2038 - اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد و تا
ظهر روز عيد به مستحق ندهد، احتياط واجب آنست كه هر وقت آن را مىدهد نيت فطره
نمايد
مسأله 2039 - اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد
و كنار هم نگذارد، بعدا بايد بدون اين كه نيت ادا و قضا كند فطره را بدهد.
مسأله 2040 - اگر فطره را كنار بگذارد، نمىتواند آن را براى خودش بردارد
و مال ديگرى را براى فطره بگذارد.
مسأله 2041 - اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر
است. چنانچه فطره را ندهد و نيت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره باشد
اشكال دارد.
مسأله 2042 - اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود،
چنانچه دسترس به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد.
و اگر دسترس به فقير نداشته ضامن نيست.
مسأله 2043 - اگر در محل خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب
343

آنست كه فطره را بجاى ديگر نبرد و اگر بجاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آن را
بدهد.
احكام حج
مسأله 2044 - حج: زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور
داده‌اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه اين شرائط را دارا باشد، يك
مرتبه واجب مىشود: 1 - كمال، به اين كه بالغ و عاقل باشد. 2 - آن كه آزاد باشد.
3 - بواسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را انجام دهد، يا عمل واجبى را كه از
حج مهمتر است ترك نمايد، پس اگر مثلا مجبور باشد از راه غصبى برود و راه ديگرى
هم نباشد نبايد حج برود. 4 - آن كه مستطيع باشد. و مستطيع بودن به چند چيز است:
اول - آن كه توشه راه و مركب سوارى يا مالى كه بتواند آنها را تهيه كند داشته
باشد.
دوم - آن كه سلامت مزاج و توانائى آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج
را بجا آورد.
سوم - آن كه در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، يا انسان بترسد
كه در راه جان يا عرض او از بين برود، يا مال او را ببرند، حج بر او واجب نيست.
ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود، اگر چه دور تر باشد، بايد از آن راه برود.
چهارم - آن كه به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد
پنجم - آن كه مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن
و بچه و مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مىدانند داشته باشد.
ششم - آن كه بعد از برگشتن كسب، يا زراعت، يا عايدى ملك، يا راه
ديگرى براى معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.
344

مسأله 2045 - كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمىشود، وقتى
حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.
مسأله 2046 - زنى كه مىتواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال
نداشته باشد و شوهرش هم مثلا فقير باشد و خرجى او را ندهد، و ناچار شود كه به سختى
زندگى كند، حج بر او واجب نيست.
مسأله 2047 - اگر كسى توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى
به او بگويد حج برود من خرج تو و عيالات تو را در موقعى كه در سفر حج هستى مىدهم
در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه خرج او و عيالاتش را مىدهد حج بر او واجب
مىشود. اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند
نداشته باشد.
مسأله 2048 - اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را
در مدتى كه مكه مىرود و بر مىگردد، به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند بايد
قبول نمايد و حج بر او واجب مىشود، اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم
مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.
مسأله 2049 - اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را
در مدتى كه مكه مىرود و برمىگردد به او بدهند و بگويند حج برو ولى ملك او نكنند،
در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه از او پس نمىگيرند، حج بر او واجب مىشود.
مسأله 2050 - اگر مقدارى مال كه براى حج كافيست به كسى بدهند
و با او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، قبول كردن آن
مال بر او واجب نمىشود.
مسأله 2051 - اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود،
چنانچه حج نمايد، هر چند بعدا مالى از خود پيدا كند، و مستطيع شود، ديگر حج بر او
واجب نيست.
مسأله 2052 - اگر براى تجارت مثلا تا جده برود و مالى بدست آورد كه
اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطيع باشد، بايد حج كند و در صورتى كه حج نمايد،
345

اگر چه بعدا مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب
نيست.
مسأله 2053 - اگر انسان اجير شود كه از طرف كس ديگر حج كند،
چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد، بايد از
كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد.
مسأله 2054 - اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود، بايد اگر چه
به زحمت باشد بعدا حج كند و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسى او را
براى حج اجير كند، بايد به مكه رود و حج كسى را كه براى او اجير شده بجا آورد و تا
سال بعد در مكه بماند و براى خود حج نمايد ولى اگر ممكن باشد كه اجير شود
و اجرت را نقد بگيرد و كسى كه او را اجير كرده راضى شود كه حج او در سال بعد بجا
آورده شود، بايد سال اول براى خود و سال بعد براى كسى كه اجير شده حج نمايد.
مسأله 2055 - اگر در سال اولى كه مستطيع شده به مكه رود و در وقت
معينى كه دستور داده‌اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد مستطيع
نباشد، حج بر او واجب نيست. ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته، اگر چه
به زحمت باشد بايد حج كند.
مسأله 2056 - اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد بواسطه
پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج نمايد و نا اميد باشد از اين كه بعدا خودش حج كند
بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد، بلكه اگر در سال اولى كه به قدر رفتن حج مال پيدا
كرده بواسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج كند، احتياط واجب آنست كه كسى
را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد.
مسأله 2057 - كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف
نساء را از طرف او بجا آورد و اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مىشود.
مسأله 2058 - اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش كند
چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و بجا آورد صحيح است.
346

احكام خريد و فروش
چيزهائى كه در خريد و فروش مستحب است
مسأله 2059 - پنج چيز در خريد و فروش مستحب است.
اول - ياد گرفتن احكام آن، بلكه اگر بداند در ميان معاملاتى كه مىكند هم معامله
حرام و باطل و هم حلال و صحيح است و نتواند تشخيص دهد واجب است ياد گرفتن
احكام آنها يا ترك آن معاملات.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: كسى كه مىخواهد خريد و فروش كند
، بايد احكام آن را ياد بگيرد و اگر پيش از ياد گرفتن احكام آن، خريد و فروش كند،
بواسطه معامله‌هاى باطل و شبهه‌ناك به هلاكت مىافتد.
دوم - آن كه در قيمت جنس بين مشتريها فرق نگذارد مگر به لحاظ علم و
تقوى.
سوم - آن كه در قيمت جنس سختگيرى نكند.
چهارم - آن كه چيزى را كه مىفروشد زيادتر بدهد و آنچه را كه مىخرد
كمتر بگيرد.
پنجم - آن كه كسى كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند
كه معامله را به هم بزند، براى به هم زدن معامله حاضر شود.
مسأله 2060 - اگر بواسطه ندانستن مسأله نداند معامله‌اى كه كرده صحيح
است يا باطل، نمىتواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد.
مسأله 2061 - كسى كه مال ندارد و مخارجى بر او واجب است مثل خرج
347

زن و بچه، بايد كسب كند و براى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات
و دستگيرى از فقراء كسب كردن مستحب است.
معاملات مكروه
مسأله 2062 - عمده معاملات مكروه از اين قرار است: اول - ملك
فروشى. دوم - قصابى سوم - كفن فروشى چهارم - معامله با مردمان پست، پنجم -
معامله بين طلوع صبح و اول آفتاب، ششم - آن كه كار خود را خريد و فروش گندم
و جو و مانند اينها قرار دهد، هفتم - آن كه براى خريدن جنسى كه ديگرى مىخواهد
بخرد، داخل معامله او شود.
معاملات حرام
مسأله 2063 - معاملات حرام و باطل بر شش قسم است.
اول - خريد و فروش عين نجس مثل بول و غائط
دوم - خريد و فروش مال غصبى، كه اگر مالكش امضا نكند باطل است و
تصرف در آن حرام مىباشد.
سوم - خريد و فروش چيزى كه مال نيست مثل حيوانات درنده.
چهارم - معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار حرام باشد، مانند آلات
قمار.
پنجم - معامله‌اى كه در آن ربا باشد.
ششم - فروش جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم
نباشد فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده
است و اين عمل را غش مىگويند و مشترى هر وقت فهميد مىتواند معامله را فسخ كند و
در بعض صور آن اصل معامله باطل است مثل اين كه چيزى را بر خلاف جنسش
ارائه، دهد مثلا مس را به طلا روكش كند و به اسم طلا بفروشد.
348

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: از ما نيست كسى كه در معامله با
مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب و حيله نمايد و هر كس با برادر مسلمان
خود غش كند، خداوند بركت روزى او را مىبرد و راه معاش او را مىبندد و او را
به خودش واگذار مىكند.
مسأله 2064 - فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن
است اشكال ندارد، ولى اگر مشترى آن چيز را براى كارى بخواهد كه شرط آن پاك
بودن است مثلا لباس است كه مىخواهد با آن نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد
فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد.
مسأله 2065 - اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن
نيست نجس شود، چنانچه آن را براى كارى بخواهند كه شرطش پاك بودن است
مثلا روغن نجس را براى خوردن بخواهند، فروش آن حرام است. و اگر براى كارى
بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست، مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش
آن اشكال ندارد.
مسأله 2066 - خريد و فروش دواهائى كه متنجس است و از اعيان نجسه
مثل شراب و مردار نيست براى فائده‌اى كه حرام نباشد جايز است و اگر از عين نجس
مثل مردار باشد خريد و فروش آن حرام است، ولى اگر پول را در مقابل ظرف آن يا
در مقابل زحمت دوا فروش بدهند اشكال ندارد.
مسأله 2067 - خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهائى كه از
ممالك غير اسلامى مىآورند، اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد. ولى
روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مىگيرند، چنانچه در شهر كفار از دست
كافر بگيرند و از حيوانى باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند، نجس
است و معامله آن باطل مىباشد.
مسأله 2068 - اگر روباه را به غير دستورى كه در شرع معين شده كشته
باشند، يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.
مسأله 2069 - خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غير
349

اسلامى مىآورند، باطل است و اگر از دست كافر در بازار اسلام گرفته شود بنابر
احتياط لازم معامله آن باطل است ولى اگر انسان بداند كه آنها از حيوانى است كه بدستور
شرع كشته شده خريد و فروش آنها اشكال ندارد.
مسأله 2070 - خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از دست مسلمان در
بازار اسلام گرفته شود اشكال ندارد. ولى اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از
دست كافر گرفته و تحقيق نكرده كه از حيوانى است كه بدستور شرع كشته شده يا نه،
معامله آن باطل است و اگر از دست مسلمان در بازار كفار گرفته شود بنابر احتياط
لازم معامله آن باطل است مگر آن كه مسلمان با آن معامله پاك بودن كند و احتمال
داده شود كه پاك بودن آن را بدست آورده.
مسأله 2071 - خريد و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است.
مسأله 2072 - فروختن مال غصبى اگر مالك آن، معامله را رد كرد باطل
است و فروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.
مسأله 2073 - اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد
به نحوى كه قصد معامله نداشته باشد معامله اشكال دارد و اگر جدا قصد معامله داشته
باشد اشكال ندارد.
مسأله 2074 - اگر خريدار معامله را به ذمه انجام دهد و بخواهد پول جنس
را بعدا از حرام بدهد، معامله صحيح است، ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از
مال حلال بدهد و اگر از حرام بدهد دينش ادا نمىشود.
مسأله 2075 - خريد و فروش آلات لهو و لعب مثل تار و ساز حتى
سازهاى كوچك حرام است.
مسأله 2076 - اگر چيزى را كه مىشود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين
بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلا انگور را به اين قصد بفروشد كه از آن
شراب درست كنند، معامله آن حرام و باطل است.
مسأله 2077 - ساختن مجسمه حرام است ولى خريد و فروش آن بعيد
نيست كه جايز باشد اگر چه احتياط در ترك آن است.
350

مسأله 2078 - خريدن چيزى كه از قمار يا دزدى، يا از معامله باطل تهيه
شده باطل و تصرف در آن معصيت و حرام است، و اگر كسى آن را بخرد، بايد به
صاحب اصليش برگرداند.
مسأله 2079 - اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را
معين كند مثلا بگويد: اين يك من روغن را مىفروشم، معامله به مقدار پيهى كه در
آنست باطل مىشود و پولى كه فروشنده براى پيه آن گرفته مال مشترى و پيه مال
فروشنده است و مشترى مىتواند معامله روغن خالصى را هم كه در آنست به هم بزند ولى
اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد، بعد ر و غنى كه پيه دارد بدهد
مشترى مىتواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد.
مسأله 2080 - اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مىفروشند،
به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد،
ربا و حرام است و گناه يك درهم ربا بزرگتر از آنست كه انسان هفتاد مرتبه با محرم
خود زنا كند، بلكه اگر يك نوع از آن جنس، سالم و ديگرى معيوب، يا جنس يكى
خوب و جنس ديگرى بد باشد، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه
بيشتر از مقدارى كه مىدهد بگيرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را
بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد، يا برنج صدرى را بدهد و بيشتر از آن
برنج گرده بگيرد يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد، ربا و
حرام مىباشد.
مسأله 2081 - اگر چيزى را كه اضافه مىگيرد و غير از جنسى باشد كه
مىفروشد، مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك قران پول بفروشد باز هم ربا و
حرام است بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى او
انجام دهد، باز هم ربا و حرام مىباشد.
مسأله 2082 - اگر كسى كه مقدار كمتر را مىدهد چيزى علاوه كند، مثلا
يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم بفروشد، اشكال ندارد و
همچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلا يك من گندم و يك دستمال
351

را به يك من و نيم گندم و يك دستمال بفروشد.
مسأله 2083 - اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مىفروشند،
يا چيزى را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مىكنند، بفروشد و زيادتر بگيرد
مثلا ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 2084 - جنسى را كه بعضى از شهرها با وزن، يا پيمانه مىفروشند و در
بعضى از شهرها با شماره معامله مىكنند، در شهرى كه به او زن، يا پيمانه مىفروشند جايز
نيست به زيادتر از آن بفروشند و در شهرى كه با شماره مىفروشند جايز است به زيادتر از
آن بفروشند.
مسأله 2085 - اگر چيزى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك
جنس نباشد، زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من
گندم بگيرد معامله صحيح است.
مسأله 2086 - اگر جنسى را كه مىفروشد، و عوضى را كه مىگيرد، از يك
چيز عمل آمده باشد، بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد و
در عوض آن يك من و نيم پنير بگيرد، ربا و حرام است. و احتياط واجب آنست كه كه
اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس معامله كند زيادى نگيرد.
مسأله 2087 - جو و گندم در ربا يك جنس حساب مىشود. پس اگر يك
من گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد، ربا و حرام است. و نيز اگر مثلا ده من
جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم
را مىدهد، مثل آنست كه زيادى گرفته و حرام مىباشد.
مسأله 2088 - اگر مسلمان از كافرى كه در پناه اسلام نيست، ربا بگيرد
اشكال ندارد، و نيز پدر و فرزند و زن و شوهر مىتوانند از يكديگر ربا بگيرند.
شرائط فروشنده و خريدار
مسأله 2089 - براى فروشنده و خريدار شش چيز شرط است:
اول - آن كه بالغ باشند.
352

دوم - آن كه عاقل باشند.
سوم - آن كه سفيه نباشند يعنى: مال خود را در كارهاى بى خود و بيهوده
مصرف نكنند.
چهارم - آن كه قصد خريد و فروش داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخى
بگويد مال خود را فروختم، معامله باطل است.
پنجم - آن كه كسى آنها را مجبور نكرده باشد.
ششم - جنس و عوضى را كه مىدهند مالك باشند، يا ولايت بر او يا
وكالت از طرف او داشته باشند و احكام اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
مسأله 2090 - معامله با بچه نا بالغ باطل است، اگر چه پدر يا جد آن بچه
به او اجازه داده باشند كه معامله كند. اما اگر طفل وسيله باشد كه پول را به فروشنده
بدهد و جنس را به خريدار برساند، يا جنس را به خريدار بدهد و پول را به فروشنده برساند.
چون واقعا دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده‌اند معامله صحيح است، ولى بايد
فروشنده و خريدار يقين داشته باشند، كه طفل جنس و پول را به صاحب آن مىرساند يا
آن كه صاحب پول يا جنس اذن داده باشند كه آن را به بچه بدهد تا به او برساند.
مسأله 2091 - اگر از بچه نا بالغ چيزى بخرد، يا چيزى به او بفروشد، بايد
جنس يا پولى را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت بخواهد
و اگر صاحب آن را نمىشناسد و براى شناختن او هم وسيله‌اى ندارد، بايد چيزى را كه از
بچه گرفته، از طرف صاحب آن مظالم بدهد و احتياط آنست كه از حاكم شرع هم اذن
بگيرد و اگر پول يا جنس مال خود بچه باشد بايد به ولى او برساند يا از ولى او اذن
بگيرد اگر او را پيدا نكرد به حاكم شرع بدهد.
مسأله 2092 - اگر كسى با بچه نا بالغ معامله كند و جنس، يا پولى كه به
بچه داده از بين برود، نمىتواند از بچه يا ولى او مطالبه نمايد.
مسأله 2093 - اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه
بعد از معامله راضى شود و بگويد راضى هستم، معامله صحيح است. ولى احتياط
مستحب آنست كه دوباره صيغه معامله را بخوانند.
353

مسأله 2094 - اگر انسان مال كسى را بدون اجازه او بفروشد، چنانچه
صاحب مال به فروش آن راضى نشود و اجازه نكند معامله باطل است.
مسأله 2095 - پدر و جد پدرى طفل اگر براى طفل مفسده‌اى نداشته
باشد و نيز وصى پدر و وصى جد پدرى اگر براى طفل مصلحت باشد مىتوانند مال طفل
را بفروشند، مجتهد عادل هم با نبودن ولى و با رعايت مصلحت مىتواند مال ديوانه يا
طفل يتيم يا مال كسى را كه غائب است بفروشد.
مسأله 2096 - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش
صاحب مال معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است و چيزى را كه
غصب كننده به مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله، ملك مشترى است و چيزى
را كه مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله، ملك كسى است كه مال او را
غصب كرده‌اند.
مسأله 2097 - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد، به قصد اين كه پول
آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند، معامله باطل است.
و اگر براى كسى هم كه مال را غصب كرده اجازه نمايد آن معامله صحيح نيست.
شرائط جنس و عوض آن
مسأله 2098 - جنسى كه مىفروشند و چيزى كه عوض آن مىگيرند پنج شرط
دارد:
اول - آن كه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد
دوم - آن كه بتوانند آن را تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبى كه فرار
كرده صحيح نيست ولى اگر اسبى را كه فرار كرده با چيزى كه مىتواند تحويل دهد
مثلا با يك فرش بفروشد، اگر چه آن اسب پيدا نشود، معامله صحيح است.
سوم - آن كه خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و بواسطه آنها ميل مردم
به معامله فرق مىكند، معين نمايند.
چهارم - آن كه كسى در جنس، يا در عوض آن حقى نداشته باشد، پس مالى
354

را كه انسان پيش كسى گرو گذاشته، بدون اجازه او نمىتواند بفروشد.
پنجم - آن كه خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلا منفعت يك
سال خانه را بفروشد، صحيح نيست ولى چنانچه خريدار بجاى پول، منفعت ملك
خود را بدهد، مثلا فرشى را از كسى بخرد و عوض آن، منفعت يك ساله خانه خود را
به او واگذار كند اشكال ندارد و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
مسأله 2099 - جنسى را كه در شهرى به او زن يا پيمانه معامله مىكنند، در آن
شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مىتواند همان جنس را در شهرى كه با
ديدن معامله مىكنند، با ديدن خريدارى نمايد.
مسأله 2100 - چيزى را كه با وزن خريد و فروش مىكنند با پيمانه هم
مىشود معامله كرد، به اينطور كه اگر مثلا مىخواهد ده من گندم بفروشد، با پيمانه‌اى كه
يك من گندم مىگيرد ده پيمانه بدهد.
مسأله 2101 - اگر يكى از شرطهائى كه گفته شد غير از شرط چهارم در
معامله نباشد، معامله باطل است. ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در
مال يكديگر تصرف كنند، تصرف آنها اشكال ندارد. و در شرط چهارم اگر گرو
گيرنده معامله را امضا كند يا ملك از گرو بيرون بيايد معامله صحيح است.
مسأله 2102 - معامله چيزى كه وقف شده باطل است، ولى اگر بطورى
خراب شود كه نتوانند استفاده‌اى را كه مال براى آن وقف شده از آن ببرند، مثلا
حصير مسجد بطورى پاره شود كه نتوانند روى آن نماز بخوانند فروش آن اشكال ندارد
و در صورتى كه ممكن باشد، بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفى برسانند كه به مقصود
واقف آن نزديكتر باشد.
مسأله 2103 - هر گاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كرده‌اند
بطورى اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا
جانى تلف شود، مىتوانند آن مال را بفروشند و به مصرفى كه به مقصود واقف نزديكتر
است برسانند.
مسأله 2104 - خريد و فروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره داده‌اند
355

اشكال ندارد، ولى استفاده آن ملك در مدت اجاره مال مستأجر است و اگر خريدار
نداند كه آن ملك را اجاره داده‌اند يا به گمان اين كه مدت اجاره كم است ملك را
خريده باشد، پس از اطلاع مىتواند معامله خودش را به هم بزند.
صيغه خريد و فروش
مسأله 2105 - در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربى بخوانند، بلكه اگر
فروشنده به فارسى بگويد: اين مال را در عوض اين پول فروختم و مشترى بگويد: قبول
كردم، معامله صحيح است ولى خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند يعنى:
به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد.
مسأله 2106 - اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل
مالى كه از خريدار مىگيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد معامله صحيح است و
هر دو مالك مىشوند.
خريد و فروش ميوه‌ها
مسأله 2107 - فروش ميوه‌اى كه گل آن ريخته و دانه بسته، پيش از چيدن
صحيح است و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.
مسأله 2108 - اگر بخواهند ميوه‌اى را كه بر درخت است، پيش از آن كه
دانه ببندد و گلش بريزد بفروشند، بايد او را به تبع چيزى از حاصل زمين مانند
سبزيها بفروشند و همچنين است حكم بنابر احتياط لازم اگر ميوه بيش از يك سال را
بفروشند بلى اگر با مشترى شرط كنند كه ميوه را پيش از دانه بستن بچيند، بدون
ضميمه معامله صحيح است.
مسأله 2109 - اگر خرمائى را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند
اشكال ندارد، ولى نبايد عوض آن را خرما بگيرند، اما اگر كسى يك درخت خرما
در خانه يا باغ كسى ديگر داشته باشد، در صورتى كه
مقدار آن را تخمين كنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه
356

يا باغ بفروشد و عوض آن را از خرماى غير از آن درخت بگيرد
چنانچه خرمائى را كه مىگيرد كمتر يا زيادتر از مقدارى كه تخمين زده‌اند نباشد
اشكال ندارد.
مسأله 2110 - فروختن خيار و بادنجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى
چند مرتبه چيده مىشود، در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشد و معين كنند كه مشترى
در سال چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.
مسأله 2111 - اگر خوشه گندم و جو را بعد از آن كه دانه بسته، به چيز ديگرى
غير گندم و جو بفروشد اشكال ندارد.
نقد و نسيه
مسأله 2112 - اگر جنسى را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده بعد از معامله
مىتوانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و
تحويل بگيرند و تحويل دادن خانه و زمين و مانند
اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند و
تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه آن را طورى در اختيار خريدار
بگذارند كه اگر بخواهد آن را بجاى ديگر ببرد فروشنده جلوگيرى نكند.
مسأله 2113 - در معامله نسيه بايد مدت كاملا معلوم باشد، پس اگر جنسى
را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت كاملا معين نشده معامله باطل
است.
مسأله 2114 - اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتى كه
قرار گذاشته‌اند، نمىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد. ولى اگر خريدار بميرد و
از خودش مال داشته باشد، فروشنده مىتواند پيش از تمام شدن مدت، طلبى را كه دارد
از ورثه او مطالبه نمايد.
مسأله 2115 - اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته‌اند، مىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايند ولى اگر خريدار نتواند بپردازد،
بايد او را مهلت دهد.
357

مسأله 2116 - اگر به كسى كه قيمت جنس را نمىداند، مقدارى نسيه بدهد
و قيمت آن را به او نگويد معامله باطل است ولى اگر به كسى كه قيمت نقدى جنس را
مىداند نسيه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلا بگويد: جنسى را كه به تو نسيه
مىدهم تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مىفروشم گرانتر حساب مىكنم و او قبول
كند اشكال ندارد.
مسأله 2117 - كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى
قرار داده، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت، مقدارى از طلب خود را كم كند و
بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
معامله سلف
مسأله 2118 - معامله سلف آنست كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى
جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد: اين پول را مىدهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان
جنس را بگيرم و فروشنده بگويد: قبول كردم، يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد: فلان
جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.
مسأله 2119 - اگر پول طلا و نقره يا طلا و نقره را سلف بفروشد به پول طلا
و نقره يا به طلا و نقره، معامله باطل است. ولى اگر جنسى را سلف بفروشد و عوض آن
را جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است. و احتياط مستحب آنست در عوض
جنسى كه مىفروشد پول بگيرد و جنس ديگر نگيرد.
شرائط معامله سلف
مسأله 2120 - معامله سلف شش شرط دارد:
اول - خصوصياتى را كه قيمت جنس بواسطه آنها فرق مىكند معين نمايند.
ولى دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه مردم بگويند: خصوصيات آن معلوم
شده كافيست، پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حيوان و مانند اينها كه
358

نمىشود خصوصياتشان را كاملا معين كرد باطل است.
دوم - پيش از آن كه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت
را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار باشد و طلب خود را بابت
قيمت جنس حساب كند و او قبول نمايد و چنانچه مقدارى از قيمت آن را بدهد، اگر
چه معامله به آن مقدار صحيح است، ولى فروشنده مىتواند معامله همان مقدار را به هم بزند.
سوم - مدت را كاملا معين كنند، و اگر مثلا بگويد تا اول خرمن جنس را
تحويل مىدهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل است..
چهارم - وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت، جنس بقدرى
كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحويل دهد.
پنجم - جاى تحويل جنس را معين نمايند، ولى اگر از حرفهاى آنان جاى
آن معلوم باشد، لازم نيست اسم آنجا را ببرند.
ششم - وزن يا پيمانه آن را معين كنند و جنسى را هم كه معمولا با ديدن
معامله مىكنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو
و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند
احكام معامله سلف
مسأله 2121 - انسان نمىتواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام
شدن مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد،
فروختن آن اشكال ندارد. ولى فروختن غله مانند گندم و جو پيش از تحويل گرفتن
آن مكروه است.
مسأله 2122 - در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرارداد كرده
در موعدش تحويل بدهد مشترى بايد قبول كند. و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته
بدهد و طورى باشد كه از همان جنس حساب شود، مشترى بايد قبول نمايد.
مسأله 2123 - اگر جنسى را كه فروشنده مىدهد، پست تر از جنسى باشد
359

كه قرار داد كرده. مشترى مىتواند قبول نكند.
مسأله 2124 - اگر فروشنده بجاى جنسى كه قرار داد كرده، جنس ديگرى
بدهد، در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
مسأله 2125 - اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را
تحويل دهد ناياب شود و نتواند آن را تهيه كند، مشترى مىتواند صبر كند تا تهيه نمايد،
يا معامله را به هم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.
مسأله 2126 - اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل
دهد و پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد، معامله باطل است.
فروش طلا و نقره به طلا و نقره
مسأله 2127 - اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، سكه‌دار باشد يا
بى سكه، در صورتى كه وزن يكى از آنها زياد تر از ديگرى باشد، معامله حرام و باطل
است.
مسأله 2128 - اگر طلا را به نقره، يا نقره، را به طلا بفروشد، معامله صحيح
است و لازم نيست وزن آنها مساوى باشد.
مسأله 2129 - اگر طلا يا نقره را به طلا، يا نقره بفروشند، بايد فروشنده و
خريدار پيش از آن كه از يكديگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به يكديگر تحويل دهند
و اگر هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشته‌اند تحويل ندهند معامله باطل است.
مسأله 2130 - اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزى را كه قرار گذاشته
تحويل دهد و ديگرى مقدارى از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگر چه
معامله به آن مقدار صحيح است ولى كسى كه تمام مال بدست او نرسيده مىتواند معامله
را به هم بزند.
مسأله 2131 - اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلاى معدن
را به طلاى خالص بفروشند، معامله باطل است. ولى فروختن خاك نقره به طلا و خاك
طلا به نقره اشكال ندارد.
360

مواردى كه مىتوان معامله را به هم زد
مسأله 2132 - حق به هم زدن معامله را خيار مىگويند و خريدار و فروشنده در
دوازده صورت مىتوانند معامله را به هم بزنند:
اول - آن كه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و اين خيار را خيار مجلس
مىگويند.
دوم - آن كه فروشنده يا خريدار مغبون شده باشد (خيار غبن).
سوم - در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان
بتوانند معامله را به هم بزنند (خيار شرط)
چهارم - فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد
و طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس).
پنجم - فروشنده يا خريدار شرط كند كه كارى انجام دهد، يا شرط كند
مالى را كه مىدهد طور مخصوصى باشد، و به آن شرط عمل نكند كه در اين صورت،
ديگرى مىتواند معامله را به هم بزند (خيار تخلف شرط).
ششم - در جنس يا عوض آن عيبى باشد (خيار عيب)
هفتم - معلوم شود جنسى كه فروخته شده ميان فروشنده و ديگرى بطور مشاع
مشترك بوده خواه فروشنده مال غير را هم فروخته باشد يا فقط مال خودش را فروخته
باشد و نگفته باشد با ديگرى مشاع است و در اين صورت خريدار اگر به معامله راضى نشد
مىتواند معامله را به هم بزند (خيار شركت).
هشتم - اگر فروشنده مال خود را كه جدا است با مال شخص ديگر بفروشد
و آن شخص رد كند خريدار مىتواند پول آن را از فروشنده پس بگيرد يا اصل معامله را
فسخ نمايد (خيار تبعض صفقه).
نهم - فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او بگويد، بعد
معلوم شود طورى كه گفته نبوده است يعنى ناقص تر است كه در اين صورت مشترى
مىتواند معامله را به هم بزند و نيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه مىدهد
361

بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند
و همچنين است اگر با رؤيت سابقه معامله شود و بعد معلوم گردد كه جنس يا
عوض آن تغيير به نقص نموده كه در صورت اول خريدار و در صورت دوم فروشنده
مىتواند معامله را به هم بزند (خيار رؤيت)
دهم - مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و فروشنده هم
جنس را تحويل ندهد كه اگر مشترى شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير
بيندازد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند ولى اگر جنسى را كه خريده مثل بعضى از
ميوه‌ها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع مىشود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط
نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند (خيار
تأخير).
يازدهم - حيوانى را خريده باشد كه تا سه روز مىتواند معامله را به هم بزند و اگر
در عوض حيوانى كه خريده، حيوان ديگرى داده باشد، فروشنده هم تا سه روز مىتواند
معامله را به هم بزند (خيار حيوان)
دوازدهم - فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد، مثلا اسبى
را كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشترى مىتواند معامله را به هم بزند (خيار تعذر
تسليم). و احكام اينها در مسائل آينده گفته مىشود
مسأله 2133 - اگر خريدار قيمت جنس را نداند يا در موقع معامله غفلت
كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده كه
مردم به آن اهميت مىدهند، مىتواند معامله را به هم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس
را نداند، يا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در
صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان فروخته اهميت بدهند، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2134 - در معامله بيع شرط كه مثلا خانه هزار تومانى را به دويست تومان
مىفروشند و قرار مىگذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند
، در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند معامله صحيح
است.
362

مسأله 2135 - در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه
هر گاه سر مدت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مىدهد معامله صحيح است ولى
اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند.
مسأله 2136 - اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى
اعلا بفروشد و مشترى نفهمد بعد كه دانست مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2137 - اگر معامله به مال مشخصى واقع شده باشد و خريدار بفهمد
مالى را كه گرفته عيبى دارد مثلا حيوانى را بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور
است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمىدانسته، مىتواند معامله را به هم بزند
، يا فرق قيمت سالم و معيوب آن را معين كند و به نسبت تفاوت قيمت سالم و
معيوب از پولى كه به فروشنده داده پس بگيرد مثلا مالى را كه به چهار تومان خريده، اگر
بفهمد معيوب است در صورتى كه قيمت سالم آن هشت تومان و قيمت معيوب آن شش
تومان باشد، چون فرق قيمت سالم و معيوب يك چهارم مىباشد، مىتواند يك چهارم
پولى را كه داده يعنى يك تومان از فروشنده بگيرد.
مسأله 2138 - اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست و معامله
هم به شخص آن عوض واقع شده باشد نه به كلى آن، چنانچه آن عيب پيش از معامله در
عوض بوده و او نمىدانسته مىتواند معامله را به هم بزند، يا تفاوت قيمت سالم و معيوب
را به نحوى كه در مسأله پيش گفته شد بگيرد.
مسأله 2139 - اگر بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن
پيدا شود، خريدار مىتواند معامله را به هم بزند و نيز اگر در عوض مال، بعد از معامله و
پيش از تحويل گرفتن، عيبى پيدا شود، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند و اگر
بخواهند مىتوانند تفاوت قيمت بگيرند.
مسأله 2140 - اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فورا معامله را به هم
نزند، ديگر حق به هم زدن معامله را ندارد مگر آن كه جاهل به مسأله باشد كه وقتى فهميد
مىتواند معامله را به هم بزند.
363

مسأله 2141 - هر گاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد، اگر چه
فروشنده حاضر نباشد، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2142 - در چهار صورت خريدار بواسطه عيبى كه در مال
است، نمىتواند معامله را به هم بزند، يا تفاوت قيمت بگيرد:
اول - آن كه موقع خريدار عيب مال را بداند.
دوم - به عيب مال راضى شود
سوم - در وقت معامله بگويد: اگر مال عيبى داشته باشد، پس نمىدهم و
تفاوت قيمت هم نمىگيرم
چهارم - فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد
مىفروشم، ولى اگر عيبى را معين كند و بگويد مال را با اين عيب مىفروشم و معلوم
شود عيب ديگرى هم دارد، خريدار مىتواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال
را پس دهد، يا تفاوت قيمت بگيرد.
مسأله 2143 - در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمىتواند
معامله را به هم بزند ولى مىتواند تفاوت قيمت بگيرد
اول - آن كه بعد از معامله در مال تصرف كند بطورى كه مال به حال اول نباشد
و تغيير كرده باشد مثل آن كه جامه را ببرد يا گندم را آرد كند.
دوم - بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حق برگرداندن آن را
ساقط كند.
سوم - بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگرى در آن پيدا شود. ولى
اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن سه روز عيب ديگرى پيدا كند اگر چه
آن را تحويل گرفته باشد، باز هم مىتواند آن را پس دهد و نيز اگر فقط خريدار تا مدتى
حق به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدت، مال عيب ديگرى پيدا كند، اگر چه
آن را تحويل گرفته باشد، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2144 - اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى
خصوصيات آن را براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى
بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، مىتواند معامله را
364

به هم بزند.
مسائل متفرقه
مسأله 2145 - اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد، بايد
تمام چيزهائى را كه بواسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مىشود بگويد، اگر چه به همان
قيمت يا به كمتر از آن بفروشد مثلا بايد بگويد: كه نقد خريده يا نسيه و چنانچه
بعضى از آن خصوصيات را نگويد و بعدا مشترى بفهمد مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2146 - اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معين كند و
بگويد اين جنس را به اين قيمت به فروش و هر چه زيادتر فروختى مال خودت باشد، هر
چه زيادتر از قيمت آن بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط مىتواند مزد
زحمت خود را از صاحب مال بگيرد. ولى اگر زيادتى را بعنوان جعاله براى او قرار
دهد صحيح است و هر چه زيادتر فروخت مال او است نه مال صاحب و همچنين
اگر بگويد: اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد: قبول كردم يا به قصد
فروختن، جنس را به او بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد، هر چه زيادتر از آن قيمت
بفروشد مال خود او است.
مسأله 2147 - اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجاى آن، گوشت ماده
بدهد معصيت كرده است. پس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته: اين گوشت نر را
مىفروشم مشترى مىتواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معين نكرده، در صورتى كه
مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب بايد گوشت نر به او بدهد.
مسأله 2148 - اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه‌اى مىخواهم كه رنگ آن
نرود و بزاز پارچه‌اى به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2149 - قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه و اگر دروغ
باشد حرام است.
احكام شركت
مسأله 2150 - اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه هر كدام
365

مقدارى از مال خود را با مال ديگرى بطورى مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده
نشود و به عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند، يا كارى كنند كه معلوم باشد
مىخواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.
مسأله 2151 - اگر چندى نفر در مزدى كه از كار خودشان مىگيرند با يكديگر
شركت كنند، مثل دلاكها كه قرار مىگذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند
شركت آنان صحيح نيست و هر كدام مزد كار خود را مالك مىشوند ولى اگر بخواهند
به رضايت آنچه را مزد گرفته‌اند تقسيم نمايند اشكال ندارد.
مسأله 2152 - اگر از كسى كه جنسى را براى خود خريده ديگرى خواهش
كند كه او را شريك كند و آن كس به قصد شريك بودن او بگويد: تو را شريك كردم
و او هم بگويد: قبول كردم اين شركت صحيح است و بايد نصف پول را كسى كه
شريك شده به او بدهد و همچنين اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى
او نسيه بخرد بعد هر شريكى جنس را براى خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار
شوند شركت صحيح است لكن اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام با اعتبار
خود جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در جنسى كه هر كدام
خريده‌اند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست.
مسأله 2153 - كسانى كه بواسطه عقد شركت با هم شريك مىشوند، بايد
مكلف و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند و نيز بايد بتوانند در مال خود
تصرف نمايند، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند، چون
حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر شركت كند صحيح نيست.
مسأله 2154 - اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مىكند، يا بيشتر از
شريك ديگر كار مىكند بيشتر منفعت ببرد، بايد آنچه را شرط كرده‌اند به او بدهند ولى
اگر شرط كنند كسى كه كار نمىكند يا كمتر كار مىكند بيشتر منفعت ببرد، آن شرط
باطل است لكن شركتشان صحيح است و منفعت به نسبت مال بين آنها تقسيم مىشود
مگر آن كه اذن در تصرف در مال مشترك مقيد به اين شرط باشد كه در اين صورت اصل
شركت باطل است.
366

مسأله 2155 - اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد يا تمام
ضرر يا بيشتر آن را يكى از آنان بدهد باطل است ولى اصل شركت صحيح است و نفع
و ضرر به نسبت مال بين آنها تقسيم مىشود مگر در صورتى كه در مسأله پيش گفته شد.
مسأله 2156 - اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد،
چنانچه سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مىبرند و اگر
سرمايه آنان يك اندازه نباشد بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلا
اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد سهم
او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگرى است چه هر دو به يك اندازه كار كنند، يا يكى
كمتر كار كند يا هيچ كار نكند.
مسأله 2157 - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش
نمايند يا هر كدام به تنهائى معامله كند، يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرارداد
عمل نمايند.
مسأله 2158 - اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد و فروش
نمايد، هيچ يك از آنان بدون اجازه ديگرى نمىتواند با آن سرمايه معامله كند.
مسأله 2159 - شريكى كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد
به قرارداد شركت عمل كند، مثلا اگر با او قرار گذاشته‌اند كه نسيه بخرد، يا نقد بفروشد،
يا جنس را از محل مخصوصى بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد. و اگر با او قرارى
نگذاشته باشند، بايد بطور معمول معامله كند و داد و ستدى نمايد كه براى شركت
ضرر نداشته باشد و بايد معاملات را بطورى كه متعارف است انجام دهد پس اگر مثلا
معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد بايد به همين
طور عمل نمايد و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد مىتواند
همينطور عمل كند.
مسأله 2160 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند، اگر بر خلاف
قراردادى كه با او كرده‌اند خريد و فروش كند و خسارتى براى شركت پيش آيد ضامن
است ولى اگر بعدا به قراردادى كه شده معامله كند صحيح است، و نيز اگر با او
367

قراردادى نكرده باشند و بر خلاف معمول معامله كند، ضامن مىباشد اما اگر بعدا
مطابق معمول معامله كند معامله او صحيح است مگر آن كه اذن شركاء مقيد باشد
به اين كه بر خلاف قرارداد در صورت اول و خلاف معمول در صورت دوم عمل نكند كه
بنابر اين معامله بعد در هر دو صورت باطل است.
مسأله 2161 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر زياده روى
ننمايد و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقا مقدارى از آن يا تمام آن تلف شود
ضامن نيست.
مسأله 2162 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر بگويد
سرمايه تلف شده و پيش حاكم شرع قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.
مسأله 2163 - اگر تمام شركاء از اجازه‌اى كه به تصرف در مال يكديگر
داده‌اند برگردند، هيچ كدام نمىتواند در مال شركت تصرف كند و اگر يكى از آنان
از اجازه خود برگردد، شركاى ديگر حق تصرف ندارند ولى كسى كه از اجازه خود
برگشته، مىتواند در مال شركت تصرف كند.
مسأله 2164 - هر وقت يكى از شركاء تقاضا كند كه سرمايه شركت را
قسمت كنند، اگر چه شركت مدت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند.
مسأله 2165 - اگر يكى از شركاء بميرد، يا ديوانه، يا بيهوش شود، شركاى
ديگر نمىتوانند در مال شركت تصرف كنند و همچنين است اگر يكى از آنان سفيه شود
يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نمايد يا از جهت مفلس شدن به حكم حاكم
شرع از تصرف در مالش ممنوع شود.
مسأله 2166 - اگر شريك، چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع و ضررش
مال خود او است ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر بگويد: به آن معامله راضى
هستم، نفع و ضررش مال هر دو است.
مسأله 2167 - اگر با سرمايه شركت معامله‌اى كنند، بعد بفهمند شركت
باطل بوده، چنانچه طورى باشد كه اگر مىدانستند شركت درست نيست، به تصرف در مال
يكديگر راضى بودند، معامله صحيح است و هر چه از آن معامله پيدا شود، مال همه آنان
368

است، و اگر اينطور نباشد، در صورتى كه كسانى كه به تصرف ديگران راضى نبوده‌اند،
بگويند، به آن معامله راضى هستيم، معامله صحيح و اگر نه باطل مىباشد و در هر صورت
هر كدام از آنان كه براى شركت كارى كرده است، اگر به قصد مجانى كار نكرده،
مىتواند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمول از شركاى ديگر بگيرد بلى كارى كه انجام
داده اگر معامله فضولى باشد مزد ندارد اگر چه صاحب مال معامله را امضا نمايد.
احكام صلح
مسأله 2168 - صلح آنست كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى
از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد كه او هم در عوض
مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب، يا حقى كه دارد
بگذرد، بلكه اگر بدون آن كه عوض بگيرد مقدارى از مال، يا منفعت مال خود را به كسى
واگذار كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحيح است.
مسأله 2169 - دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مىكنند، بايد بالغ
و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند و سفيه و ممنوع
از تصرف در مال به حكم حاكم شرع بواسطه افلاس نباشند.
مسأله 2170 - لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى
كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده‌اند صحيح است.
مسأله 2171 - اگر كسى كه گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا
يك سال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه
شير گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند و قرار نگذارند كه روغن
حاصل از خود آن شير باشد صحيح است. و نيز اگر گوسفند را يك سال به چوپان اجاره
دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض، مقدارى روغن بدهد صحيح است.
مسأله 2172 - اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند
369

در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود بدون صلح
بگذرد قبول كردن او لازم نيست.
مسأله 2173 - اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه
طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند، مثلا پنجاه تومان طلبكار
باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادى براى بدهكار حلال نيست،
مگر آن كه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را راضى كند يا طورى باشد كه اگر مقدار
طلب خود را مىدانست، باز هم به آن مقدار صلح مىكرد.
مسأله 2174 - اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنس وزن آنها معلوم
است به يكديگر صلح كنند، بايد وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، بلكه اگر وزن
آنها معلوم نباشد و احتمال دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است احتياط آنست كه
آنها را به يكديگر صلح نكنند.
مسأله 2175 - اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار
باشند و بخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب آنان از يك جنس
وزن آنها يكى باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند، مصالحه صحيح است
و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد مثلا يكى ده من برنج و ديگرى
دوازده من گندم طلبكار باشد. ولى اگر طلب آنان از يك جنس و چيزى باشد كه
معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مىكنند، در صورتى كه وزن يا پيمانه آنها مساوى نباشد،
مصالحه آنان باطل است.
مسأله 2176 - اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد، چنانچه
طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود
گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 2177 - اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر
مىتوانند صلح را به هم بزنند و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو، يا يكى از آنان حق
به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد مىتواند صلح را به هم بزند.
مسأله 2178 - تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده‌اند
370

مىتوانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد، تا سه روز حق به هم زدن
معامله را دارد. و همچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و جنس
را تحويل نگيرد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند، ولى كسى كه مالى را صلح مىكند
در اين سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد و در نه صورت ديگر كه در احكام خريد
و فروش گفته شد مىتواند صلح را به هم بزند.
مسأله 2179 - اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مىتواند صلح را
به هم بزند، ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد اشكال دارد.
مسأله 2180 - هر گاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه
اگر بعد از مرگ وارثى نداشتم بايد چيزى را كه به تو صلح كردم وقف كنى و او هم اين
شرط را قبول كند، احتياط آنست كه با اذن حاكم شرع به شرط عمل نمايد.
احكام اجاره
مسأله 2181 - اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مىكند بايد مكلف
و عاقل باشد و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود حق تصرف
داشته باشند. پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند چون حق
ندارد در مال خود تصرف نمايد و كسى كه از تصرف در مالش به حكم حاكم شرع ممنوع
شده اگر چيزى را با اموالى كه از تصرف در آنها ممنوع شده اجاره كند يا آن اموال را اجاره
دهد صحيح نيست.
مسأله 2182 - انسان مىتواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره
دهد.
مسأله 2183 - اگر ولى، يا قيم بچه مال او را با رعايت مصلحت او اجاره
دهد، يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد. و اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را
جزء مدت اجاره قرار دهد، بعد از آن كه بچه بالغ شد، نمىتواند بقيه اجاره را به هم بزند.
371

و اگر پدر يا جد پدرى مال صغير را اجاره دهند مفسده نداشتن عمل آنها براى صغير
كافى در صحت اجاره است و رعايت مصلحت لازم نيست.
مسأله 2184 - بچه صغيرى را كه ولى ندارد بدون اجازه مجتهد نمىشود اجير
كرد و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد، مىتواند از چند نفر مؤمن كه عادل باشند، اجازه
بگيرد و او را اجير نمايد.
مسأله 2185 - اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند، بلكه
اگر مالك به كسى بگويد: ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد: قبول كردم، اجاره
صحيح است و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد اين كه ملك را اجاره دهد، آن را
به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مىباشد.
مسأله 2186 - اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى
اجير شود، همين كه مشغول آن عمل شد اجاره نسبت به آنچه عمل شده صحيح است
و قبل از تمام شدن عمل بيش از مال الاجاره مقدارى كه عمل كرده نمىتواند مطالبه
كند بلكه مالك شدن او هم نسبت به زائد محل تأمل است.
مسأله 2187 - كسى كه نمىتواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را
اجاره داده، يا اجاره كرده صحيح است.
مسأله 2188 - اگر خانه ياد كان يا اطاقى را اجاره كند و صاحب ملك با او
شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نمايد، مستأجر نمىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد
و اگر شرط نكند مىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه
اجاره كرده آن را اجاره دهد، بنابر احتياط لازم بايد در آن، كارى مانند تعمير و سفيد كارى
انجام داده باشد، خواه به غير جنسى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد يا به همان جنس.
مسأله 2189 - اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار
كند، نمىشود او را به ديگرى اجاره داد و اگر شرط نكند بنابر احتياط لازم بايد
به زيادتر از آنچه كه او را اجاره كرده اجاره ندهد، خواه به همان جنس اجاره دهد يا به غير
جنسى كه اجاره كرده.
مسأله 2190 - احتياط لازم اجاره ندادن زمين و كشتى و آسيا است به زيادتر
372

از آنچه اجاره كرده ولى در غير اين سه چيز و غير خانه و دكان و اجير اگر
چيز ديگر را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط خودش استفاده نمايد مىتواند به
بيشتر از مقدارى كه اجاره كرده اجاره دهد.
مسأله 2191 - اگر خانه يا دكانى را مثلا يك ساله به صد تومان اجاره كند
و از نصف آن خودش استفاده نمايد، مىتواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد
ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده مثلا به صد و بيست
تومان اجاره دهد، بايد در آن، كارى مانند تعمير انجام داده باشد.
شرائط مالى كه آن را اجاره مىدهند
مسأله 2192 - مالى را كه اجاره مىدهند چند شرط دارد:
اول - آن كه معين باشد، پس اگر بگويد: يكى از خانه‌هاى خود را اجاره دادم
درست نيست.
دوم - مستأجر، آن را ببيند، يا كسى كه آن را اجاره مىدهد طورى
خصوصيات آن را بگويد كه كاملا معلوم باشد.
سوم - تحويل دادن آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبى كه
فرار كرده باطل است.
چهارم - آن مال بواسطه استفاده كردن از بين نرود، پس اجاره دادن
نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست.
پنجم - استفاده‌اى كه مال را براى آن، اجاره داده‌اند ممكن باشد، پس
اجاره دادن زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر هم
مشروب نشود، صحيح نيست.
ششم - چيزى را كه اجاره مىدهد مال خود او باشد و اگر مال كس ديگر را
اجاره دهد، در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.
مسأله 2193 - اجاره دادن درخت اگر عين ميوه آن را بعنوان منافع درخت
تمليك كنند اشكال دارد اما اگر درخت را اجاره دهد به جهت انتفاع از آن به صرف ميوه
373

آن صحيح است.
مسأله 2194 - زن مىتواند براى آن كه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم
نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر بواسطه شير دادن، حق شوهر از بين برود
بدون اجازه او نمىتواند اجير شود.
شرايط استفاده‌اى كه مال را براى آن اجاره مىدهند
مسأله 2195 - استفاده‌اى كه مال را براى آن اجاره مىدهند چهار شرط دارد:
اول - آن كه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى
يا نگهدارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.
دوم - آن كه پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد.
سوم - آن كه اگر چيزى را كه اجاره مىدهند چند فايده دارد، استفاده‌اى كه
مستأجر بايد از آن بكند معين نمايند مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مىدهد و بار مىبرد
اجاره دهند، بايد در موقع اجاره معين كنند كه سوارى يا باربرى آن، مال مستأجر است
يا همه استفاده‌هاى آن.
چهارم - آن كه مدت استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل
را معين كنند مثلا با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را بطور مخصوصى بدوزد
كافيست.
مسأله 2196 - اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند، ابتداى آن
بعد از خواندن صيغه اجاره است.
مسأله 2197 - اگر خانه‌اى را مثلا يك ساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه
بعد از خواندن صيغه قرار دهند، اجاره صحيح است، اگر چه موقعى كه صيغه مىخوانند
خانه در اجاره ديگرى باشد.
مسأله 2198 - اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد: هر وقت در خانه
نشستى اجاره آن، ماهى ده تومان است، اجاره صحيح نيست.
مسأله 2199 - اگر به مستأجر بگويد: خانه را يك ماهه بده تومان به تو اجاره
374

دادم و بعد از آن هم هر قدر بنشينى اجاره آن ماهى ده تومان است و او هم بگويد: قبول
كردم در صورتى كه ابتداى مدت اجاره را معين كنند يا ابتداى آن معلوم باشد، اجاره ماه
اول صحيح است.
مسأله 2200 - خانه‌اى را كه غريب و زوار در آن منزل مىكنند، و معلوم
نيست چقدر در آن مىمانند، اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى يك تومان بدهند
و صاحب خانه راضى شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد. ولى چون مدت اجاره را
معلوم نكرده‌اند اجاره صحيح نيست و صاحب خانه هر وقت بخواهد مىتواند آنان را
بيرون كند.
مسائل متفرقه اجاره
مسأله 2201 - مالى را كه مستأجر بابت اجاره مىدهد بايد معلوم باشد، پس
اگر از چيزهائى است كه مثل گندم با وزن معامله مىكنند، بايد وزن آن معلوم باشد
و اگر از چيزهائى است كه مثل تخم مرغ با شماره معامله مىكنند، بايد شماره آن معين
باشد و اگر مثل اسب و گوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند، يا مستأجر
خصوصيات آن را به او بگويد.
مسأله 2202 - اگر زمينى را براى زراعت جو، يا گندم اجاره دهد
و مال الاجاره را جو، يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست.
مسأله 2203 - كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حق
ندارد اجاره آن را مطالبه كند و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد پيش از انجام
عمل حق مطالبه اجرت ندارد مگر آن كه شرط كرده باشد يا معمول باشد كه قبل از
عمل اجرت را بدهند.
مسأله 2204 - هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر
تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد
مال الاجاره آن را بدهد.
مسأله 2205 - اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد
375

و در آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده اگر چه آن
كار را به او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد، مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى
دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده كار باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد
كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار باشد، چه براى خودش يا ديگرى
كار كند.
مسأله 2206 - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل
بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلا
اگر خانه‌اى را يك ساله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه
اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است، بايد پنجاه تومان را بدهد و اگر دويست تومان
است، بايد دويست تومان را بپردازد. و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك
بدهد.
مسأله 2207 - اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى
آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده ضامن نيست. و نيز اگر
مثلا پارچه‌اى را كه به خياط داده از بين برود، در صورتى كه خياط بر خلاف دستور او
عمل نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد، نبايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2208 - هر گاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند ضامن است.
مسأله 2209 - اگر قصاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته
باشد، چه مجانى سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2210 - اگر حيوانى را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر باربر آن
بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است.
و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشد و بيشتر از معمول بار كند و حيوان تلف شود،
يا معيوب گردد ضامن مىباشد و در هر دو صورت اجرت زيادى بار را بر حسب معمول نيز
بايد بدهد.
مسأله 2211 - اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد، چنانچه آن
376

حيوان بلغزد، يا رم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست. ولى اگر بواسطه
زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است.
مسأله 2212 - اگر كسى بچه‌اى را ختنه كند و ضررى به آن بچه برسد، يا بميرد
چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است. و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد اگر
فقط به او رجوع شده باشد ضامن نيست و اما اگر تشخيص ضرر داشتن يا ضرر نداشتن
را هم به عهده او گذاشته باشد جراح ضامن است.
مسأله 2213 - اگر دكتر بدست خود به مريض دوا بدهد، يا درد و دواى
مريض را به او بگويد و مريض دوا را بخورد، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض
ضررى برسد يا بميرد، دكتر ضامن است ولى اگر فقط بگويد: فلان دوا براى فلان
مرض فائده دارد و بواسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد يا بميرد دكتر ضامن
نيست.
مسأله 2214 - هر گاه دكتر به مريض يا ولى او بگويد: كه اگر ضررى به
مريض برسد ضامن نباشد، در صورتى كه دقت و احتياط خود را بكند و به مريض ضررى
برسد يا بميرد دكتر ضامن نيست.
مسأله 2215 - مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده، با رضايت يكديگر
مىتوانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق
به هم زدن معامله را داشته باشند، مىتوانند مطابق قرارداد، اجاره را به هم بزنند.
مسأله 2216 - اگر اجاره دهنده، يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است،
چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است، مىتواند اجاره را به هم بزند
، ولى اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله
را نداشته باشند، نمىتوانند اجاره را به هم بزنند.
مسأله 2217 - اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آن كه تحويل دهد كسى آن را
غصب نمايد، مستأجر مىتواند اجاره را به هم بزند و چيزى را كه به اجاره دهنده داده پس
بگيرد، يا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتى را كه در تصرف غاصب بوده به ميزان معمول
از او بگيرد، پس اگر حيوانى را يك ماهه بده تومان اجاره نمايد و كسى آن را ده روز
377

غصب كند و اجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان باشد، مىتواند پانزده تومان
را از غاصب بگيرد.
مسأله 2218 - اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد و بعد ديگرى آن را
غصب كند، نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول
از غاصب بگيرد.
مسأله 2219 - اگر پيش از آن كه اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر بفروشد
چون حكم به باقى ماندن اجاره مشكل است. احتياط لازم آنست كه در اين صورت
در اجاره مدتى كه باقى مانده مستأجر و موجر با هم مصالحه نمايند ولى اگر آن را
به ديگرى بفروشد اجاره به هم نمىخورد.
مسأله 2220 - اگر پيش از ابتداى مدت اجاره، ملك بطورى خراب شود كه
هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده‌اى كه شرط كرده‌اند نباشد، اجاره باطل
مىشود و پولى كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برمىگردد. بلكه اگر طورى باشد كه
بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد، مىتواند اجاره را به هم بزند.
مسأله 2221 - اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره
بطورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفاده‌اى كه شرط كرده‌اند
نباشد، اجاره مدتى كه باقيمانده باطل مىشود و اگر استفاده مختصرى هم بتواند از آن
ببرد، مىتواند اجاره مدت باقيمانده را به هم بزند.
مسأله 2222 - اگر خانه‌اى را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق
آن خراب شود، اگر هر يك از اطاقها جزء اجاره باشد اجاره نسبت به اطاقى كه خراب
شده باطل مىشود اگر چه فورا آن را بسازد و مستأجر مىتواند اجاره باقيمانده را به هم بزند.
مسأله 2223 - اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد، اجاره باطل نمىشود. ولى
اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است
منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت
اجاره بميرد، از وقتى كه مرده اجاره باطل است.
مسأله 2224 - اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد،
378

چنانچه بنا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مىگيرد به عمله بدهد، زيادى آن
بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كار بدهد و نيز اگر اجير شود كه ساختمان را تمام
كند و براى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگرى بدهد در صورتى كه كمتر
از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد، زيادى آن براى او حرام مىباشد.
مسأله 2225 - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند،
چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.
احكام جعاله
مسأله 2226 - جعاله آنست كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه انجام
مىدهند مال معينى بدهد، مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، ده تومان به او
مىدهم و به كسى كه اين قرار را مىگذارد جاعل و به كسى كه كار را انجام مىدهد عامل
مىگويند و فرق بين جعاله و اين كه كسى را براى كارى اجير كنند، اين است كه
در اجاره بعد از خواندن صيغه، اجير بايد عمل را انجام دهد و كسى هم كه او را اجير
كرده اجرت را به او بدهكار مىشود، ولى در جعاله عامل مىتواند مشغول عمل نشود
و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمىشود.
مسأله 2227 - جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد
كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنابر اين جعاله آدم سفيهى كه مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند و جعاله محجور نسبت به اموالى كه شرعا از تصرف
در آنها ممنوع است صحيح نيست.
مسأله 2228 - كارى را كه جاعل مىگويد انجام دهند، بايد حرام يا بى فايده
نباشد، پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد، يا در شب بجاى تاريكى برود ده تومان
به او مىدهم، جعاله صحيح نيست.
مسأله 2229 - اگر مالى را كه قرار مىگذارد بدهد معين كند مثلا بگويد:
هر كس اسب مرا پيدا كند، اين گندم را به او مىدهم، لازم نيست بگويد: آن گندم مال
كجاست و قيمت آن چقدر است. ولى اگر مال را معين نكند مثلا بگويد: كسى كه
379

اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مىدهم، بايد خصوصيات آن را كاملا معين نمايد.
مسأله 2230 - اگر جاعل مزد معينى براى كار قرار ندهد، مثلا بگويد: هر كس
بچه مرا پيدا كند پولى به او مىدهم و مقدار آن را معين نكند جعاله صحيح نيست ولى،
چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را به مقدارى كه كار او در نظر مردم ارزش
دارد بدهد.
مسأله 2231 - اگر عامل پيش از قرارداد، كار را انجام داده باشد،
يا بعد از قرار داد، به قصد اين كه پول نگيرد انجام دهد، حقى به مزد ندارد.
مسأله 2232 - پيش از آن كه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل مىتوانند
جعاله را به هم بزنند.
مسأله 2233 - بعد از آن كه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد
جعاله را به هم بزند اشكال دارد.
مسأله 2234 - عامل مىتواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن
عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر كسى بگويد: هر كس
چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مىدهم و دكتر جراحى شروع به عمل كند، چنانچه
طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مىشود، بايد آن را تمام نمايد
و در صورتى كه ناتمام بگذارد، حقى به جاعل ندارد و ضامن عيبى كه حاصل مىشود نيز
مىباشد.
مسأله 2235 - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا كردن
اسب است كه تا تمام نشود، براى جاعل فائده ندارد، عامل نمىتواند چيزى مطالبه كند
و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگويد:
هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مىدهم، ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار
از عمل كه انجام گيرد، براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه بطور مصالحه يك ديگر را راضى نمايند.
380

احكام مزارعه
مسأله 2236 - مزارعه آنست كه مالك با زارع به اين قسم معامله كند كه
زمين را در اختيار او بگذارد، تا زراعت كند و مقدارى از حاصل آن را به مالك بدهد.
مسأله 2237 - مزارعه چند شرط دارد:
اول - آن كه مالك به زارع بگويد زمين را به تو واگذار كردم و زارع هم بگويد قبول
كردم، يا بدون اين كه حرفى بزنند مالك، زمين را واگذار كند و زارع قبول نمايد، ولى
در اين صورت تا زارع مشغول كار نشده مالك، و زارع مىتوانند معامله را به هم بزنند.
دوم - آن كه مالك و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند و با قصد و اختيار
خود مزارعه را انجام دهند و سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
نكنند و اگر مزارعه مستلزم تصرف در مال باشد محجور نباشند.
سوم - آن كه مالك و زارع از تمام حاصل زمين ببرند، پس اگر مثلا شرط كنند
كه آنچه اول يا آخر مىرسد، مال يكى از آنان باشد مزارعه باطل است.
چهارم - آن كه سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد پس اگر
مالك بگويد در اين زمين زراعت كن و هر چه مىخواهى به من بده صحيح نيست
و همچنين اگر مقدار معينى از حاصل را مثلا ده من فقط براى زارع يا مالك قرار دهند
صحيح نيست.
پنجم - آن كه مدتى را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند و بايد
مدت بقدرى باشد كه در آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد و اگر اول مدت را
روز معينى و آخر آن را موقعى قرار دهند كه حاصل آن سال بدست مىآيد و به حسب
عادت آن معلوم باشد صحيح است
ششم - آن كه زمين قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، اما
بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحيح است.
هفتم - آن كه اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصى است، چيزى را كه
زارع بايد بكارد معين كنند ولى اگر زراعت معينى را در نظر ندارند، يا زراعتى را كه
381

هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نيست آن را معين نمايند.
هشتم - آن كه مالك، زمين را معين كند، پس كسى كه چند قطعه زمين دارد
و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكى از اين زمينها زراعت كن و آن را معين
نكند مزارعه باطل است.
نهم - خرجى را كه هر كدام آنان بايد بكنند معين نمايند ولى اگر خرجى
را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را معين نمايند.
مسأله 2238 - احتياط لازم آنست كه مالك يا زارع شرط نكند كه مقدارى
از حاصل براى او باشد و بقيه را بين خودشان قسمت كنند، هر چند بدانند كه بعد از
برداشتن آن مقدار، مقدارى ديگر باقى مىماند.
مسأله 2239 - اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل بدست نيايد، چنانچه
مالك راضى شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در زمين او بماند و زارع هم راضى
شود مانعى ندارد و اگر مالك راضى نشود، مىتواند زارع را وادار كند كه زراعت را
بچيند و اگر براى چيدن زراعت ضررى به زارع برسد لازم نيست عوض آن را به او بدهد
ولى زارع اگر چه راضى شود كه به مالك چيزى بدهد، نمىتواند مالك را مجبور كند
كه زراعت در زمين بماند.
مسأله 2240 - اگر بواسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نباشد مثلا
آب از زمين قطع شود، مزارعه به هم مىخورد و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند، چنانچه
زمين در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفى نداشته است، بايد اجاره آن مدت را
به مقدار معمول به مالك بدهد.
مسأله 2241 - اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يكديگر
نمىتوانند مزارعه را به هم بزنند و نيز اگر مالك به قصد مزارعه زمينى را به كسى واگذار كند،
بعد از آن كه او مشغول عمل شد، جايز نيست بدون رضايت يكديگر معامله را به هم بزنند،
ولى اگر در ضمن خواندن صيغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكى از آنان حق
به هم زدن معامله را داشته باشند، مىتوانند مطابق قرارى كه گذاشته‌اند معامله را به هم
بزنند.
382

مسأله 2242 - اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه به هم
نمىخورد و وارثشان بجاى آنان است، ولى اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه خود
زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم مىخورد و چنانچه زراعت نمايان شده باشد
بايد سهم او را به ورثه‌اش بدهد و حقوق ديگرى هم كه زارع داشته، ورثه او ارث مىبرند
ولى نمىتوانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقى بماند.
مسأله 2243 - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر
مال مالك بوده حاصلى هم كه بدست مىآيد مال او است و بايد اگر زارع به امر مالك
كار كرده مالك مزد او و مخارجى را كه كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى را كه مال
زارع بوده و در آن زمين كار كرده به او بدهد، و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال
او است و بايد اجاره زمين را اگر زمين در دست زارع بوده و خرجهائى را كه مالك به امر
زارع كرده و همچنين كرايه گاو يا حيوان ديگرى كه مال مالك بوده و در آن زراعت
كار كرده به او بدهد.
مسأله 2244 - اگر بذر مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه
باطل بوده، چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يا بى اجرت زراعت در زمين
بماند اشكال ندارد و اگر مالك راضى نشود، پيش از رسيدن زراعت هم مىتواند زارع
را وادار كند كه زراعت را بچيند، و زارع اگر چه راضى شود چيزى به مالك بدهد،
نمىتواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند و نيز مالك نمىتواند زارع را مجبور
كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمين باقى بگذارد.
مسأله 2245 - اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ريشه
زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالك و زارع از زراعت
صرف نظر نكرده باشند، حاصل سال دوم را هم بايد مثل سال اول قسمت كنند اگر
معمول باشد، كه از اين حاصل بيشتر از يك سال استفاده كنند و اگر زائد بر يك سال
معمول نباشد تمام حاصل سال دوم مال صاحب بذر است.
383

احكام مساقات
مسأله 2246 - اگر انسان با كسى به اين قسم معامله كند كه درختهاى ميوه‌اى
را كه ميوه آن مال خود او است، يا اختيار ميوه‌هاى آن با او است، تا مدت معينى به آن كس واگذار كند
كه تربيت نمايد و آب دهد و به مقدارى كه قرار مىگذارند از ميوه آن بردارد،
اين معامله را مساقات مىگويند.
مسأله 2247 - معامله مساقات در درختهائى كه مثل بيد و چنار ميوه نمىدهد
صحيح نيست و در مثل درخت حنا كه از برگ آن يا درختى كه از گل آن استفاده
مىكنند صحت آن بعيد نيست.
مسأله 2248 - در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب
درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسى كه كار مىكند به همين قصد مشغول كار
شود، معامله صحيح است.
مسأله 2249 - مالك و كسى كه تربيت درختها را به عهده مىگيرد، بايد مكلف
و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعنى مال خود
را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند و نيز بايد مالك، از تصرف در مالش به حكم حاكم
شرع ممنوع نباشد.
مسأله 2250 - مدت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اول آن را معين كنند
و آخر آن را موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مىآيد و به حسب عادت آن موقع
معلوم باشد صحيح است.
مسأله 2251 - بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد
و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد من از ميوه‌ها مال مالك و بقيه مال كسى باشد كه
كار مىكند معامله باطل است.
مسأله 2252 - بايد قرار مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر
بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن قرار بگذارند پس اگر كارى كه باعث زيادتى
ميوه مىشود، باقى مانده باشد، معامله صحيح است و اگر نه اشكال دارد اگر چه احتياج
384

به كارى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن داشته باشد.
مسأله 2253 - معامله مساقات در بوته خربزه و خيار و مانند اينها صحيح
نيست.
مسأله 2254 - درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مىكند و
به آبيارى احتياج ندارد، اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن و كود دادن براى زياد شدن
ميوه محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحيح است.
مسأله 2255 - دو نفرى كه مساقات كرده‌اند، با رضايت يكديگر مىتوانند
معامله را به هم بزنند. و نيز اگر در ضمن خواندن صيغه مساقات شرط كنند كه هر
دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى كه
گذاشته‌اند، به هم زدن معامله اشكال ندارد و اگر در معامله شرطى كنند و عملى نشود،
كسى كه براى نفع او شرط كرده‌اند، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2256 - اگر مالك بميرد، معامله مساقات به هم نمىخورد و ورثه‌اش
بجاى او هستند.
مسأله 2257 - اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد معامله
مساقات باطل نمىشود پس اگر در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند،
ورثه‌اش بجاى او هستند و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجير هم نگيرند،
حاكم شرع از مال ميت اجير مىگيرد و حاصل را بين ورثه ميت و مالك قسمت مىكند
و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد مالك با مردن او مىتواند معامله
را فسخ كند يا راضى شود كه ورثه او يا كسى كه آنها اجيرش مىكنند درختها را تربيت
نمايد بلى اگر عقد بر خصوص مساقات به مباشرت واقع شده باشد با مردن او معامله باطل
مىشود.
مسأله 2258 - اگر شرط كند كه تمام حاصل براى مالك باشد، مساقات
باطل است و ميوه مال مالك مىباشد و كسى كه كار مىكند نمىتواند مطالبه اجرت نمايد
ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد، اگر كسى كه درختها را تربيت كرده
به امر مالك كار كرده باشد مزد كارش را از مالك طلبكار است.
385

مسأله 2259 - اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد
و آنچه عمل مىآيد مال هر دو باشد بنابر احتياط لازم معامله باطل است، پس اگر درختها
مال صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال او است و بايد مزد كسى كه آنها را تربيت
كرده اگر به امر او كار كرده بدهد و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده،
بعد از تربيت هم مال او است و مىتواند آنها را بكند ولى بايد گودالهائى را كه بواسطه
كندن درختها پيدا شده پر كند و اجاره زمين را از روزى كه درختها را كاشته به صاحب
زمين بدهد و مالك هم مىتواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند و چنانچه بواسطه
كندن درخت، عيبى در آن پيدا شود اگر مالك آن را كنده باشد، بايد تفاوت قيمت آن را
به صاحب درخت بدهد، و هيچ كدام نمىتواند ديگرى را مجبور نمايد كه با اجاره يا بدون
اجاره، درخت را در زمين باقى بگذارد.
كسانى كه نمىتوانند در مال خود تصرف كنند
مسأله 2260 - بچه‌اى كه بالغ نشده شرعا نمىتواند در مال خود تصرف كند
و نشانه بالغ شدن در زن و مرد يكى از سه چيز است: اول - تمام شدن پانزده سال قمرى
در مرد و نه سال قمرى در زن. دوم - روئيدن موى درشت زير شكم بالاى عورت.
سوم - بيرون آمدن منى.
مسأله 2261 - روئيدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير
بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر آن كه انسان بواسطه
اينها به بالغ شدن يقين كند.
مسأله 2262 - ديوانه و سفيه يعنى: كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف مىكند و كسى كه بواسطه افلاس حاكم شرع او را از تصرف در مالش منع كرده
باشد نمىتوانند در مال خود تصرف نمايند.
مسأله 2263 - كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است، تصرفى كه موقع
ديوانگى در مال خود مىكند صحيح نيست.
مسأله 2264 - انسان مىتواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مىرود،
386

هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عيال و مهمان و كارهائى كه اسراف شمرده نمىشود
برساند و نيز اگر مال خود را به قيمت بفروشد، يا اجاره دهد اشكال ندارد بلكه اگر مثلا
مال خود را به كسى ببخشد يا ارزانتر از قيمت بفروشد بنابر اقوى تصرف او صحيح است
اگر چه در تمام مال باشد و محتاج به اجازه ورثه نيست.
احكام وكالت
وكالت آنست كه انسان كارى را كه مىتواند در آن دخالت كند، به ديگرى
واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسى را وكيل كند كه خانه او را بفروشد
يا زنى را براى او عقد نمايد، پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
مىكند، چون حق ندارد در مال خود تصرف كند و كسى كه حاكم شرع او را از تصرف
در مالش منع كرده باشد نمىتواند براى فروش آن، كسى را وكيل نمايد.
مسأله 2265 - در وكالت شرط است كه منجز باشد يعنى اصل وكالت
معلق بر چيزى نباشد پس اگر بگويد چنانچه مسافر من بيايد يا وقتى كه اول ماه شد تو
در فروش خانه وكيل من هستى كه خود وكالت معلق بر آمدن مسافرت يا رسيدن اول ماه
شده باطل است ولى تعليق در متعلق وكالت مثل اين كه بگويد تو در فروختن خانه‌ام
وكيل من هستى لكن خانه را وقتى مسافر من آمد يا وقتى اول ماه شد به فروش اشكال
ندارد و در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند پس اگر انسان به ديگرى بفهماند كه
او را وكيل كرده و او هم بفهماند قبول نموده - مثلا مال خود را به كسى بدهد كه براى او
بفروشد و او مال را بگيرد. وكالت صحيح است.
مسأله 2266 - اگر انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى
او وكالتنامه بفرستد و او قبول كند. اگر چه وكالتنامه بعد از مدتى برسد. وكالت
صحيح است.
مسأله 2267 - موكل يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مىكند و نيز كسى كه
وكيل مىشود، بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند.
387

مسأله 2268 - كارى را كه انسان نمىتواند انجام دهد، يا شرعا نبايد انجام
دهد نمىتواند براى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود، مثلا كسى كه در احرام
حج است، چون نبايد صيغه عقد زناشوئى را بخواند نمىتواند براى خواندن صيغه از طرف
ديگرى وكيل شود.
مسأله 2269 - اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل
كند صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و آن كار را معين
نكند وكالت صحيح نيست.
مسأله 2270 - اگر وكيل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد، بعد از آن كه
خبر به او رسيد نمىتواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر آن
كار را انجام داده باشد صحيح است.
مسأله 2271 - وكيل مىتواند از وكالت كناره گيرى كند و اگر موكل غائب
هم باشد اشكال ندارد.
مسأله 2272 - وكيل نمىتواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را
وكيل نمايد. ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طورى كه به او
دستور داده، مىتواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير، بايد
از طرف او وكيل بگيرد و نمىتواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.
مسأله 2273 - اگر انسان با اجازه موكل خودش كسى را از طرف او وكيل
كند نمىتواند آن وكيل را عزل نمايد و اگر وكيل اول بميرد، يا موكل، او را عزل كند
وكالت دومى باطل نمىشود.
مسأله 2274 - اگر وكيل با اجازه موكل، كسى را از طرف خودش وكيل
كند موكل و وكيل اول مىتوانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل اول بميرد، يا عزل
شود وكالت دومى باطل مىشود.
مسأله 2275 - اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد
كه هر كدام به تنهائى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مىتواند آن كار را انجام
دهد و چنانچه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمىشود، ولى اگر نگفته باشد
388

كه با هم يا به تنهائى انجام دهند، يا گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمىتوانند به
تنهائى اقدام نمايند و در صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مىشود.
مسأله 2276 - اگر وكيل يا موكل بميرد يا ديوانه يا بيهوش شود، وكالت
باطل مىشود و نيز اگر چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود، مثلا
گوسفندى كه براى فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مىشود.
مسأله 2277 - اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند و چيزى براى
او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.
مسأله 2278 - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار اوست كوتاهى
نكند و غير از تصرفى كه به او اجازه داده‌اند، تصرف ديگرى در آن ننمايد و اتفاقا آن مال
از بين برود، نبايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2279 - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى
كند، يا غير از تصرفى كه به او اجازه داده‌اند تصرف ديگرى در آن بنمايد و آن مال از بين
برود، ضامن است. پس اگر لباسى را كه گفته‌اند به فروش، بپوشد و آن لباس تلف
شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2280 - اگر وكيل غير از تصرفى كه به او اجازه داده‌اند، تصرف ديگرى
در مال بكند، مثلا لباسى را كه گفته‌اند به فروش، بپوشد و بعدا تصرفى را كه به او اجازه
داده‌اند بنمايد، آن تصرف صحيح است.
احكام قرض
قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه در آيات قرآن و اخبار راجع به آن زياد
سفارش شده است، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت شده كه هر كس به
برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مىشود و ملائكه بر او رحمت مىفرستند و اگر
با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مىگذرد و كسى كه
برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مىشود.
مسأله 2281 - در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزى را به نيت
قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است ولى مقدار آن بايد كاملا
389

معلوم باشد.
مسأله 2282 - اگر دين مدت نداشته باشد هر وقت بدهكار بدهى خود را بدهد
طلبكار بايد قبول نمايد. و اگر مدت داشته باشد پيش از مدت بنابر احتياط بايد قبول
كند.
مسأله 2283 - اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند، احتياط
واجب آنست كه طلبكار پيش از تمام شدن مدت طلب خود را مطالبه نكند ولى اگر
مدت نداشته باشد طلبكار هر وقت بخواهد، مىتواند طلب خود را مطالبه نمايد.
مسأله 2284 - اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بدهكار بتواند
بدهى خود را بدهد بايد فورا آن را بپردازد و اگر تأخير بيندازد گناهكار است.
مسأله 2285 - اگر بدهكار غير از خانه‌اى كه در آن نشسته و اثاثيه منزل
و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد چيزى نداشته باشد طلبكار نمىتواند طلب
خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را بدهد.
مسأله 2286 - كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد، چنانچه
بتواند كاسبى كند، واجب است كه كسب كند و بدهى خود را بدهد.
مسأله 2287 - كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته
باشد كه او را پيدا كند، بايد با اجازه حاكم شرع طلب او را به فقير بدهد. و اگر طلبكار او
سيد نباشد، احتياط واجب آنست كه طلب او را به سيد فقير ندهد.
مسأله 2288 - اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهى او
نباشد بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث او چيزى نمىرسد.
مسأله 2289 - اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره قرض كند و قيمت آن كم
شود چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافى است و اگر قيمت آن زيادتر
گردد لازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد ولى در هر دو صورت اگر بدهكار
و طلبكار به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.
مسأله 2290 - اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال،
آن را مطالبه كند، احتياط مستحب آنست كه بدهكار همان مال را به او بدهد.
390

مسأله 2291 - اگر كسى كه قرض مىدهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه
مىدهد بگيرد، مثلا يك من گندم بدهد و شرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد، يا ده
تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا و حرام است. بلكه اگر قرار نگذارد كه
بدهكار كارى براى او انجام دهد، يا چيزى را كه قرض كرده با مقدارى جنس ديگر پس
دهد مثلا شرط كند كه يك تومانى را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد،
ربا و حرام است و نيز اگر با او شرط كند كه چيز را كه قرض مىگيرد بطور مخصوصى
پس دهد، مثلا مقدارى طلاى نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد، باز هم
ربا و حرام مىباشد. ولى اگر بدون اين كه شرط كند، خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض
كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.
مسأله 2292 - ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسى كه قرض ربائى
گرفته مالك آن نمىشود و نمىتواند در آن تصرف كند. ولى چنانچه قرض دهنده به اعلم
به بطلان قرض و مالك نشدن سود راضى به تصرف قرض گيرنده باشد بطورى كه رضايت
او مبنى بر اين معامله باطل نباشد تصرف قرض گيرنده در آن مال جائز است.
مسأله 2293 - اگر گندم، يا چيزى مانند آن را بطور قرض ربائى بگيرد و با آن
زراعت كند، حاصلى كه از آن بدست مىآيد مال قرض دهنده است.
مسأله 2294 - اگر لباسى را به ذمه بخرد و بعدا از پولى كه به قرض ربائى
گرفته، يا از پول حلالى كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد، پوشيدن آن لباس
و نماز خواندن با آن اشكال ندارد. ولى اگر به فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين پول
مىخرم، پوشيدن آن لباس حرام است و اگر بداند پوشيدن آن حرام است نماز هم با آن
باطل مىباشد.
مسأله 2295 - اگر انسان مقدارى پول به تاجرى بدهد كه در شهر ديگر از
طرف او كمتر بگيرد، اشكال ندارد و اين را صرف برات مىگويند.
مسأله 2296 - اگر مقدارى پول به كسى بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر
زيادتر بگيرد، مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر ديگر هزار تومان
بگيرد ربا و حرام است، ولى اگر كسى كه زيادى را مىگيرد در مقابل زيادى، جنس
391

بدهد يا عملى انجام دهد اشكال ندارد.
مسأله 2297 - اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد سفته يا براتى داشته باشد
و بخواهد طلب خود را پيش از وعده آن به كمتر از آن بفروشد اشكال ندارد.
احكام حواله دادن
مسأله 2298 - اگر انسان طلبكار خود را حواله دهد كه طلبش را از ديگرى
بگيرد و طلبكار و آن ديگرى قبول نمايند، كسى كه به او حواله شده بدهكار مىشود،
و ديگر طلبكار نمىتواند از بدهكار اولى مطالبه نمايد.
مسأله 2299 - بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده، بايد مكلف و عاقل
باشند و كسى آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند، يعنى مال خود را
در كارهاى بيهوده مصرف نكنند و همچنين بايد محجور (كسى كه حاكم شرع او را از
تصرف در مالش ممنوع كرده) نباشند ولى اگر حواله بر كسى كه مديون نيست داده شود
در حواله دهنده و كسى كه به او حواله شده مهجور نبودن شرط نيست.
مسأله 2300 - حواله در صورتى صحيح است كه كسى كه سر او حواله مىشود
قبول نمايد اگر چه بدهكار باشد و همان جنس بدهى او را به او حواله دهند.
مسأله 2301 - موقعى كه انسان حواله مىدهد بايد بدهكار باشد، پس اگر
بخواهد از كسى قرض كند، تا وقتى از او قرض نكرده نمىتواند او را به كسى حواله دهد
كه آنچه را بعدا قرض مىدهد از آن كس بگيرد.
مسأله 2302 - حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بداند پس
اگر مثلا ده من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكار باشد و به او بگويد يكى از دو طلب
خود را از فلانى بگير و آن را معين نكند، حواله درست نيست.
مسأله 2303 - اگر بدهى واقعا معين باشد ولى بدهكار و طلبكار در موقع
حواله دادن، مقدار آن جنس آن را ندانند حواله صحيح است مثلا اگر طلب كسى
را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به طلبكار
مقدار طلبش را بگويد حواله صحيح مىباشد.
392

مسأله 2304 - طلبكار مىتواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى كه به او حواله
شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
مسأله 2305 - اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله
را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمىتواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد ولى
اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند، كسى كه حواله را قبول كرده مىتواند
تمام مقدار حواله شده را از حواله دهنده مطالبه نمايد.
مسأله 2306 - بعد از آن كه حواله درست شد، حواله دهنده و كسى كه به او
حواله شده، نمىتوانند حواله را به هم بزنند و هر گاه كسى كه به او حواله شده در موقع حواله
فقير نباشد، اگر چه بعدا فقير شود، طلبكار هم نمىتواند حواله را به هم بزند، و همچنين
است اگر موقع حواله فقير باشد و طلبكار بداند فقير است، ولى اگر نداند فقير است
و بعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد، طلبكار مىتواند حواله را به هم بزند
و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.
مسأله 2307 - اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده، يا يكى از آنان
براى خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه گذاشته‌اند، مىتوانند
حواله را به هم بزنند.
مسأله 2308 - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه
به خواهش كسى كه به او حواله شده داده است، مىتواند چيزى را كه داده از او بگيرد و اگر
بدون خواهش او داده، نمىتواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.
احكام رهن
مسأله 2309 - رهن آنست كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار بگذارد
كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.
مسأله 2310 - در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال
خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن صحيح است.
مسأله 2311 - گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مىگيرد بايد مكلف و عاقل
393

باشند و كسى آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد گرو دهنده سفيه نباشد يعنى مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند و همچنين بايد از طرف حاكم شرع از تصرف
در مالش ممنوع نباشد.
مسأله 2312 - انسان مالى را مىتواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف
كند و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتى صحيح است كه صاحب مال
بگويد به گرو گذاشتن راضى هستم.
مسأله 2313 - چيزى را كه گرو مىگذارند، بايد خريد و فروش آن صحيح
باشد پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نيست.
مسأله 2314 - استفاده چيزى را كه گرو مىگذارند، مال صاحب آن است.
مسأله 2315 - طلبكار و بدهكار نمىتوانند مالى را كه گرو گذاشته شده،
بدون اجازه يكديگر ملك كسى كنند، مثلا ببخشند يا بفروشند. ولى اگر مالك آن را
ببخشد يا بفروشد، بعد طلبكار بگويد راضى هستم اشكال ندارد.
مسأله 2316 - اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد
پول آن هم مثل خود مال، گرو مىباشد.
مسأله 2317 - اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد طلبكار مطالبه كند
و او ندهد، طلبكار مىتواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بايد
بقيه را به بدهكار بدهد، ولى اگر به حاكم شرع دسترسى دارد، بايد براى فروش آن
از حاكم شرع بنابر احتياط لازم اجازه بگيرد.
مسأله 2318 - اگر بدهكار غير از خانه‌اى كه در آن نشسته و چيزهائى كه
مانند اثاثيه خانه محل احتياج او است، چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمىتواند طلب
خود را از او مطالبه كند ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته خانه و اثاثيه هم باشد، طلبكار
مىتواند بفروشد و طلب خود را بردارد.
394

احكام ضامن شدن
مسأله 2319 - اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد،
ضامن شدن او در صورتى صحيح است كه به هر لفظى اگر چه عربى نباشد به طلبكار
بگويد كه من ضامن شده‌ام طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند، ولى
راضى بودن بدهكار شرط نيست.
مسأله 2320 - ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى هم آنان را
مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
نكنند و طلبكار از تصرف در مالش شرعا ممنوع نباشد ولى اين شرطها در بدهكار نيست
مثلا اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.
مسأله 2321 - هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلا بگويد
اگر بدهكار قرض تو را نداد من مىدهم ضامن شدن او باطل است.
مسأله 2322 - كسى كه انسان ضامن بدهى او مىشود بايد بدهكار باشد، پس
اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، تا وقتى قرض نكرده، انسان مىتواند ضامن
او شود.
مسأله 2323 - در صورتى انسان مىتواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار
و جنس بدهى همه معين باشد، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد من
ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه طلب كدام را
مىدهد، ضامن شدن او باطل است. و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و انسان
بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه
بدهى كدام را مىدهد، ضامن شدن او باطل مىباشد. و همچنين اگر كسى از ديگرى
مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن يكى از دو طلب
تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول، صحيح نيست.
مسأله 2324 - اگر طلبكار ذمه ضامن را از تمام طلب خود برئ كند، ضامن
نمىتواند از بدهكار چيزى بگيرد و اگر از مقدارى برئ كند، نمىتواند آن مقدار را مطالبه
395

نمايد.
مسأله 2325 - اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمىتواند
از ضامن شدن خود بر گردد.
مسأله 2326 - ضامن و طلبكار مىتوانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند
ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.
مسأله 2327 - هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را
بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را از
بدهكار اول مطالبه نمايد و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولى
طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
مسأله 2328 - اگر انسان در موقعى كه ضامن مىشود، نتواند طلب طلبكار را
بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، مىتواند ضامن بودن او را به هم بزند
اگر چه پيش از آن كه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده باشد.
مسأله 2329 - اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را
بدهد، نمىتواند چيزى از او بگيرد.
مسأله 2330 - اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد،
مىتواند مقدارى را كه ضامن شده پس از پرداخت آن از او مطالبه نمايد، ولى اگر بجاى
جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمىتواند چيزى را كه داده از او
مطالبه نمايد مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن، ده من برنج بدهد، نمىتواند
برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.
احكام كفالت
مسأله 2331 - كفالت آنست كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را
خواست، بدست او بدهد و به كسى كه اينطور ضامن مىشود كفيل مىگويند.
مسأله 2332 - كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه
عربى نباشد به طلبكار بگويد كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را بخواهى بدست تو
396

بدهم و طلبكار هم قبول نمايد.
مسأله 2333 - كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده
باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.
مسأله 2334 - يكى از پنج چيز، كفالت را به هم مىزند: اول - كفيل،
بدهكار را بدست طلبكار بدهد. دوم - طلب طلبكار داده شود. سوم - طلبكار از طلب
خود بگذرد. چهارم - بدهكار بميرد. پنجم - طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.
مسأله 2335 - اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه
طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده، بايد او را بدست طلبكار
بدهد و يا طلب طلبكار را بپردازد.
احكام وديعه (امانت)
مسأله 2336 - اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت
باشد و او هم قبول كند يا بدون اين كه حرفى بزنند صاحب مال بفهمد كه مال را براى
نگهدارى به او مىدهد و او هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه و
امانتدارى كه بعدا گفته مىشود عمل نمايد.
مسأله 2337 - امانت دار و كسى كه مال را امانت مىگذارد، بايد هر دو بالغ
و عاقل باشند، پس اگر انسان مالى را پيش بچه يا ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه و بچه
مالى را پيش كسى امانت بگذارند صحيح نيست.
مسأله 2338 - اگر از بچه يا ديوانه چيزى را بطور امانت قبول كند، بايد آن را
به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه است به ولى او برساند و چنانچه پيش
از آن كه به صاحبش يا به ولى طفل برساند تلف شود، بايد عوض آن را بدهد مگر آن كه
به قصد حفظ و رساندن به آنان گرفته باشد كه اگر در رساندن مال به آنان كوتاهى نكرده
باشد ضامن نيست.
مسأله 2339 - كسى كه نمىتواند امانت را نگهدارى نمايد، جايز نيست امانت
را قبول كند مگر آن كه حال خود را به صاحب مال اظهار دارد.
397

مسأله 2340 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال
او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، كسى كه امانت
را قبول نكرده ضامن نيست، ولى احتياط مستحب آنست كه اگر ممكن باشد آن را
نگهدارى نمايد.
مسأله 2341 - كسى كه چيزى را امانت مىگذارد، هر وقت بخواهد مىتواند آن
را پس بگيرد و كسى هم كه امانت را قبول مىكند، هر وقت بخواهد مىتواند آن را
به صاحبش برگرداند.
مسأله 2342 - اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را به هم بزند
، بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا به آنان
خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و خبر هم
ندهد، چنانچه مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2343 - كسى كه امانت را قبول مىكند، اگر براى آن، جاى مناسبى
ندارد، بايد جاى مناسب تهيه نمايد و طورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگويند:
در امانت خيانت كرده و در نگهدارى آن كوتاهى نموده است و اگر در جائى كه مناسب
نيست بگذارد و تلف شود. بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2344 - كسى كه امانت را قبول مىكند، اگر در نگهدارى آن كوتاهى
نكند و تعدى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نيست.
ولى اگر آن را در جائى بگذارد كه گمان مىرود ظالمى بفهمد و آن را ببرد، چنانچه
تلف شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2345 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند
و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد: كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى
و اگر احتمال هم بدهى كه از بين برود، نبايد آن را بجاى ديگر ببرى، چنانچه امانت دار
احتمال دهد كه در آنجا از بين برود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براى حفظ
بهتر بوده گفته است كه نبايد از آنجا بيرون ببرى، مىتواند آن را بجاى ديگر كه به نظر
خودش براى حفظ بهتر باشد ببرد و اگر به آنجا ببرد و تلف شود ضامن نيست. ولى
398

اگر نداند بچه جهت گفته كه بجاى ديگر نبرد چنانچه بجاى ديگر ببرد و تلف شود،
واجب است كه عوض آن را بدهد.
مسأله 2346 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند
ولى به كسى كه امانت را قبول كرده نگويد كه آن را بجاى ديگر نبر، چنانچه امانت دار
احتمال دهد كه در آنجا از بين برود، مىتواند آن را بجاى ديگرى كه مال در آنجا
محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2347 - اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده
بايد فورا امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعى مال را
به ولى او ندهد و در خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2348 - اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وارث او برساند،
يا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و در خبر دادن هم كوتاهى كند
و مال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آن كه مىخواهد بفهمد كسى كه مىگويد من
وارث ميتم راست مىگويد يا نه، يا ميت وارث ديگرى دارد يا نه، مال را ندهد
و در خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2349 - اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، كسى كه
امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان تحويل
گرفتن مال را به او واگذار كرده‌اند. پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى
از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران است.
مسأله 2350 - اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود،
هر كس كه امانت در پيش او باشد بايد هر چه زودتر آن را به صاحبش برساند.
مسأله 2351 - اگر امانت دار نشانه‌هاى مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن
است، بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست بايد آن را به
حاكم شرع بدهد و چنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد، در صورتى كه وارث
او امين است و از امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت كند و اگر نه بايد وصيت كند
و شاهد بگيرد و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آن را
399

بگويد.
مسأله 2352 - اگر امانت دار نشانه‌هاى مرگ را در خود ببيند و به وظيفه‌اى كه
در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود، بايد بنابر احتياط
لازم عوضش را بدهد، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و مرض او خوب
شود، يا بعد از مدتى پشيمان و وصيت كند.
احكام عاريه
مسأله 2353 - عاريه آنست كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن
استفاده كند و در عوض، چيزى هم از او نگيرد.
مسأله 2354 - لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلا لباس را به قصد
عاريه به كسى بدهد و او به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.
مسأله 2355 - عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى
منفعت آن را به ديگرى واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده در صورتى صحيح است كه
مالك چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده، بگويد: به عاريه دادن راضى
هستم.
مسأله 2356 - چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده،
مىتواند عاريه بدهد. ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند،
نمىتواند آن را به ديگرى عاريه دهد.
مسأله 2357 - اگر ديوانه و بچه و سفيه و مفلس مال خود را عاريه بدهند صحيح
نيست، اما اگر ولى مصلحت بداند مال كسى را كه بر او ولايت دارد عاريه دهد
اشكال ندارد و همچنين اگر مفلس با اذن غرماء (طلبكاران) عاريه دهد.
مسأله 2358 - اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند
و در استفاده از آن هم زياده روى ننمايد و اتفاقا آن چيز تلف شود ضامن من نيست، ولى
چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزى را كه عاريه
كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.
400

مسأله 2359 - اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود
ضامن نباشد، صحت آن شرط اشكال دارد، ولى شرط سقوط يا اسقاط ما في الذمه
مانعى ندارد.
مسأله 2360 - اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه
كرده به ورثه او بدهد.
مسأله 2361 - اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعا نتواند در مال خود
تصرف كند مثلا ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او بدهد.
مسأله 2362 - كسى كه چيزى را عاريه داده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس
بگيرد و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس دهد.
مسأله 2363 - عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل ظرف طلا
و نقره باطل است.
مسأله 2364 - عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه
دادن حيوان نر براى آبستن كردن حيوان ماده صحيح است.
مسأله 2365 - اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك، يا وكيل، يا ولى او
بدهد و بعد آن چيز تلف بشود، عاريه كننده ضامن نيست ولى اگر بدون اجازه صاحب
مال يا وكيل، يا ولى او به جائى ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا مىبرده مثلا
اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود، يا كسى
آن را تلف كند ضامن است.
مسأله 2366 - اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه
دهد مثلا لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخوانند، بنابر احتياط واجب بايد نجس
بودن آن را به كسى كه عاريه مىكند بگويد.
مسأله 2367 - چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمىتواند
به ديگرى اجاره يا عاريه دهد.
مسأله 2368 - اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى
عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود عاريه دومى
401

باطل نمىشود.
مسأله 2369 - اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آن را
به صاحبش برساند و نمىتواند به عاريه دهنده بدهد.
مسأله 2370 - اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن
استفاده‌اى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض مال و عوض استفاده‌اى
را كه عاريه كننده برده، از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر از عاريه
كننده بگيرد، او نمىتواند چيزى را كه به مالك مىدهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
مسأله 2371 - اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از
بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مىتواند آنچه را به صاحب
مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد
يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد،
نمىتواند چيزى را كه به صاحب مال مىدهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
احكام نكاح (ازدواج)
و زناشوئى
بواسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مىشود و آن بر دو قسم است: دائم
و غير دائم. عقد دائم آنست كه مدت زناشوئى در آن معين نشود و زنى را كه به اين قسم عقد
مىكنند زوجه دائمه گويند و عقد غير دائم آنست كه مدت زناشوئى در آن معين شود،
مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند و زنى
را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مىنامند.
احكام عقد
مسأله 2372 - در زناشوئى - چه دائم و چه غير دائم - بايد صيغه خوانده شود
و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مىخوانند، يا
ديگرى را وكيل مىكنند كه از طرف آنان بخواند.
402

مسأله 2373 - وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مىتواند براى خواندن
صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
مسأله 2374 - زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنان صيغه را خوانده است
نمىتوانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است
كفايت نمىكند ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده‌ام كافى است.
مسأله 2375 - اگر زنى، كسى را وكيل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد
مردى در آورد و ابتداى ده روز را معين نكند، آن وكيل مىتواند هر وقت كه بخواهد او را
ده روز به عقد آن مرد در آورد ولى اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معينى را قصد
كرده، بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.
مسأله 2376 - يك نفر مىتواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف
زن و مرد، وكيل شود و نيز مرد مىتواند از طرف زن وكيل شود و او را براى خود بطور دائم
يا غير دائم عقد كند و همچنين زن مىتواند از طرف مرد وكيل شود كه خود را به عقد
او در آورد ولى احتياط مستحب آنست كه عقد را دو نفر بخوانند.
دستور خواندن عقد دائم
مسأله 2377 - اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن
بگويد: زوجتك نفسى على الصداق المعلوم (يعنى خود را زن تو نمودم به مهرى كه
معين شده)، پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: قبلت التزويج (يعنى قبول كردم
ازدواج را) عقد صحيح است و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنان صيغه
عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن
بگويد: زوجت موكلتى فاطمة موكلك احمد على الصداق المعلوم، پس بدون
فاصله وكيل مرد بگويد: قبلت لموكلي احمد على الصداق صحيح مىباشد
و بهتر آنست لفظى كه مرد مىگويد با لفظى كه زن مىگويد مطابق باشد، مثلا اگر
زن زوجت مىگويد مرد هم قبلت التزويج بگويد.
403

دستور خواندن عقد غير دائم
مسأله 2378 - اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه غير دائم را بخوانند
بعد از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد زوجتك نفسى في
المدة المعلومة على المهر المعلوم بعد بدون فاصله مرد بگويد قبلت صحيح است.
و اگر ديگرى را وكيل كنند و اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: متعت موكلتى
موكلك في المدة المعلومة على المهر المعلوم پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد:
قبلت لموكلي هكذا صحيح مىباشد.
شرائط عقد
مسأله 2379 - عقد ازدواج چند شرط دارد:
اول - آن كه به عربى صحيح خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را
به عربى صحيح بخوانند بهتر بلكه احوط آنست كه كسى را كه مىتواند به عربى صحيح
بخواند وكيل كنند لكن لازم نيست و خودشان هم مىتوانند به غير عربى بخوانند، اما
بايد لفظى بگويند كه معنى زوجت و قبلت را بفهماند.
دوم - مرد و زن يا وكيل آنان كه صيغه را مىخوانند، قصد انشاء داشته باشند
يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مىخوانند زن به گفتن " زوجتك نفسى " قصدش اين باشد
كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن " قبلت التزويج " زن بودن او را براى خود قبول
نمايد. و اگر وكيل مرد و وكيل زن صيغه را مىخوانند، به گفتن " زوجت (الخ)
و قبلت " قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده‌اند زن و شوهر شوند.
سوم - كسى كه صيغه را مىخواند عاقل و بنابر احتياط لازم بالغ باشد چه
براى خودش بخواند، يا از طرف ديگرى وكيل شده باشد.
چهارم - اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنان صيغه را مىخوانند، در عقد زن
و شوهر را معين كنند مثلا اسم آنان را ببرند يا به آنان اشاره نمايند. پس كسى كه
چند دختر دارد، اگر به مردى بگويد: زوجتك احدى بناتي (يعنى: زن تو نمودم يكى
404

از دخترانم را) و او بگويد (قبلت) يعنى: قبول كردم چون در موقع عقد، دختر را معين
نكرده‌اند عقد باطل است.
پنجم - زن و مرد به ازدواج راضى باشند ولى اگر زن ظاهرا با كراهت اذن
دهد و معلوم باشد قلبا راضى است عقد صحيح است.
مسأله 2380 - اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معناى آن را
عوض كند عقد باطل است.
مسأله 2381 - كسى كه دستور زبان عربى را نمىداند، اگر قرائتش صحيح
باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نمايد
مىتواند عقد بخواند.
مسأله 2382 - اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن
و مرد بگويند: به آن عقد راضى هستيم، عقد صحيح است.
مسأله 2383 - اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از
خواندن عقد راضى شوند و بگويند: به آن عقد راضى هستيم، اگر عقد با قصد خوانده
شده باشد لازم نيست دوباره بخوانند.
مسأله 2384 - پدر و جد پدرى مىتوانند براى فرزند نا بالغ، يا ديوانه خود كه
به حال ديوانگى بالغ شده است ازدواج كنند و بعد از آن كه آن طفل بالغ شد، يا ديوانه
عاقل گرديد، اگر ازدواجى كه براى او كرده‌اند، مفسده‌اى نداشته، نمىتواند آن را به هم بزند
و اگر مفسده‌اى داشته، مىتواند آن را به هم بزند
مسأله 2385 - دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است - يعنى: مصلحت
خود را تشخيص مىدهد - اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنابر احتياط بايد
از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد و اجازه مادر و برادر لازم نيست.
مسأله 2386 - اگر پدر و جد پدرى غائب باشند و اجازه گرفتن از آنان ممكن
نباشد و حاجت به تزويج باشد يا دختر باكره نباشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.
مسأله 2387 - اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد،
پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد و همچنين پيش از بلوغ با قابليت پسر براى
405

استمتاع از او و تمكين زوجه بايد از مال پسر نفقه او داده شود.
مسأله 2388 - اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر
در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالى نداشته پدر،
يا جد او بايد مهر زن را بدهند.
عيبهائى كه بواسطه آنها مىشود عقد را به هم زد
مسأله 2389 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد
مىتواند عقد را به هم بزند به شرط آن كه معلوم شود كه عيب پيش از عقد بوده: اول -
ديوانگى. دوم - مرض خوره. سوم - مرض برص. (پيسى)
چهارم - كورى. پنجم - زمين گير بودن. ششم - آن كه افضا شده باشد يعنى راه بول
و حيض يا راه حيض و غائط او يكى شده باشد. هفتم - آن كه گوشت، يا استخوانى
در فرج او باشد كه مانع از نزديكى شود.
مسأله 2390 - اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه بوده است يا بعد از
عقد ديوانه شود يا بفهمد كه آلت مردى ندارد، يا مرضى دارد كه نمىتواند وطئ
و نزديكى نمايد، يا اين دو عيب بعد از عقد و پيش از وطئ پيدا شود يا بفهمد تخمهاى او را
پيش از عقد كشيده‌اند مىتواند عقد را به هم بزند.
مسأله 2391 - اگر مرد يا زن، بواسطه يكى از عيبهائى كه در دو مسأله پيش
گفته شد عقد را به هم بزند. بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.
مسأله 2392 - اگر بواسطه آن كه مرد نمىتواند وطئ و نزديكى كند، زن عقد را
به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد ولى اگر بواسطه يكى از عيبهاى ديگرى كه
گفته شد مرد، يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده باشد، چيزى
بر او نيست و اگر نزديكى كرده، بايد تمام مهر را بدهد.
زنانى كه ازدواج با آنان حرام است
مسأله - 2393 - ازدواج با زنى كه مثل مادر و خواهر و مادر زن كه با انسان محرم
هستند حرام است.
406

مسأله 2394 - اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد، اگر چه با او نزديكى
نكند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مىشوند.
مسأله 2395 - اگر زنى را عقد كند و با او نزديكى نمايد، دختر و نوه دخترى
و پسرى آن زن هر چه پائين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعدا به دنيا بيايند به آن مرد
محرم مىشوند.
مسأله 2396 - اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد
تا وقتى كه آن زن در عقد او است نمىتواند با دختر او ازدواج كند.
مسأله 2397 - عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدر پدر و عمه و خاله مادر و عمه
و خاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.
مسأله 2398 - پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى
او هر چه پائين آيند چه در موقع عقد باشند، يا بعدا به دنيا بيايند به زن او محرم هستند.
مسأله 2399 - اگر زنى را براى خود عقد كند، خواه دائمه باشد، يا غير دائمه
تا وقتى كه آن زن در عقد اوست نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.
مسأله 2400 - اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مىشود طلاق
رجعى دهد، در بين عده نمىتواند خواهر او را عقد نمايد، و اگر زنى را متعه كرده باشد
و مدت او را بخشيده يا تمام شده باشد در عده او بنابر احتياط لازم نبايد خواهر او را بگيرد
بلكه در عده طلاق بائن هم كه بعدا بيان مىشود، احتياط مستحب آنست كه از ازدواج
با خواهر او خوددارى نمايد.
مسأله 2401 - انسان نمىتواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادر زاده
او ازدواج كند ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعدا زن بگويد به آن عقد
راضى هستم اشكال ندارد لكن احتياط مستحب مؤكد آنست كه دوباره او را عقد نمايد.
مسأله 2402 - اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده يا خواهر زاده او را عقد كرده
و حرفى نزند، چنانچه بعدا رضايت ندهد عقد آنان باطل است.
مسأله 2403 - اگر انسان پيش از آن كه دختر عمه يا دختر خاله خود را بگيرد
با مادر آنان زنا كند. ديگر نمىتواند با آنان ازدواج نمايد.
407

مسأله 2404 - اگر با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از آن كه
با آنان نزديكى كند با مادرشان زنا نمايد، احتياط واجب آنست كه از ايشان جدا شود.
مسأله 2405 - اگر با زنى غير از عمه و خاله خود زنا كند احتياط واجب آن
است كه با دختر او ازدواج نكند بلكه حرمت آن خالى از قوت نيست ولى اگر زنى
را عقد نمايد و با او نزديكى كند و بعد با مادر او زنا كند آن زن بر او حرام نمىشود
و اما اگر بعد از عقد و پيش از آن كه با او نزديكى كند با مادر او زنا نمايد احتياط واجب آن
است كه آن زن را طلاق دهد و ديگر هم او را نگيرد.
مسأله 2406 - زن مسلمان نمىتواند به عقد كافر در آيد. مرد مسلمان هم
نمىتواند با زن كافره غير اهل كتاب ازدواج نمايد ولى متعه كردن زن اهل كتاب
مانند يهود و نصارى مانعى ندارد بلكه جواز ازدواج آنان بطور دائم نيز خالى از قوت
نيست ولى در صورت تمكن از ازدواج مسلمه كراهت شديده دارد بلكه در اين صورت
احتياط ترك نشود.
مسأله 2407 - اگر با زنى كه در عده طلاق رجعى است زنا كند آن زن
بر او حرام مىشود و اگر با زنى كه در عده متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا كند
بعدا مىتواند او را عقد نمايد، اگر چه احتياط مستحب آنست كه با او ازدواج
نكند. و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن وعده متعه وعده وفات در احكام طلاق گفته
خواهد شد.
مسأله 2408 - اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند، بعدا مىتواند آن
زن را براى خود عقد نمايد ولى احتياط مستحب آنست كه صبر كند تا آن زن حيض
ببيند بعد او را عقد نمايد و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند.
مسأله 2409 - اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند،
چنانچه مرد و زن، يا يكى از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن
در عده حرام است آن زن بر او حرام مىشود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكى نكرده
باشد.
مسأله 2410 - اگر زنى را براى خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عده بوده
408

در صورتى كه با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او حرام مىشود اگر چه هيچ كدام
نمىدانسته‌اند كه زن در عده است و نمىدانسته‌اند عقد كردن زن در عده حرام است.
مسأله 2411 - اگر انسان بداند زنى شوهر دارد با او ازدواج كند چه
با او نزديكى كرده باشد يا نه واجب است فورا از او جدا شود و بعدا هم او را براى خود عقد
نكند و چنانچه نداند كه شوهر دارد و با او ازدواج كند پس اگر دخول واقع شود آن زن
بر او حرام ابدى مىشود و اگر پيش از دخول متوجه شد واجب است از او جدا شود ولى بعدا
مىتواند او را براى خود عقد كند.
مسأله 2412 - زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمىشود و چنانچه توبه
نكند و بر عمل خود باقى باشد، اگر مشهوره به زانيه بودن شود احتياط لازم آنست كه
شوهر، او را طلاق دهد و تا توبه نكند او را نگيرد ولى بايد مهرش را بدهد.
مسأله 2413 - زنى را كه طلاق داده‌اند و زنى كه متعه بوده و شوهرش مدت
او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند كه موقع
عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده يا از راه غفلت يا معصيت در عده شوهر كرده،
بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 2414 - مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده بر لواط كننده حرام
است اگر چه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند. ولى اگر گمان كند كه دخول
شده، يا شك كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمىشود.
مسأله 2415 - اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج
و دخول به زوجه با آن كسى لواط كند، آنان بر او حرام نمىشوند و اگر بعد از عقد و پيش از
دخول لواط كند بنابر احتياط واجب آن زن بر او حرام مىشود.
مسأله 2416 - اگر كسى در حال احرام كه يكى از كارهاى حج است، يا زنى
ازدواج نمايد عقد او باطل است و چنانچه مىدانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، ديگر
نمىتواند آن زن را براى خود عقد كند.
مسأله 2417 - اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام
نيست ازدواج كند عقد او باطل است و اگر زن مىدانسته كه ازدواج كردن در حال احرام
حرام است، بايد بعدا با آن مرد ازدواج نكند.
409

مسأله 2418 - اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج است بجا
نياورد، زنش كه بواسطه احرام بر او حرام شده بود حلال نمىشود و نيز اگر زن طواف
نساء نكند شوهرش كه بواسطه احرام بر او حرام شده بود حلال نمىشود ولى اگر -
بعدا طواف نساء را انجام دهند به يكديگر حلال مىشوند.
مسأله 2419 - اگر كسى دختر نا بالغى را براى خود عقد كند و پيش از آن كه
نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند، احتياط واجب آنست كه
تا آخر عمر از دخول به او خوددارى نمايد.
مسأله 2420 - زنى كه شوهرش او را سه مرتبه طلاق داده بر شوهرش حرام
مىشود، ولى اگر با شرائطى كه در كتاب طلاق گفته مىشود با مرد ديگرى ازدواج كند
بعد از مرگ يا طلاق شوهر دوم و گذشتن مقدار عده او شوهر اول مىتواند دوباره او را براى
خود عقد نمايد.
احكام عقد دائم
مسأله 2421 - زنى كه عقد دائمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون
رود و بايد خود را براى هر لذتى كه او مىخواهد تسليم نمايد و بدون عذر شرعى از
نزديكى كردن او جلو گيرى نكند و اگر در اينها از شوهر اطاعت كند، تهيه غذا و لباس
و منزل او بر شوهر واجب است و اگر تهيه نكند چه توانائى داشته باشد، يا نداشته باشد
مديون زن است.
مسأله 2422 - اگر زن در كارهائى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را
نكند گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و هم خوابى ندارد ولى مهر او از بين نمىرود.
مسأله 2423 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.
مسأله 2424 - مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نيست
ولى اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد، بايد خرج سفر او را بدهد.
مسأله 2425 - زنى كه از شوهر اطاعت مىكند و شوهر خرج او را نمىدهد، اگر
ممكن است مىتواند خرج خود را بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممكن نيست
چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، اگر نمىتواند با اطاعت شوهر تهيه
410

معاش كند در موقعى كه مشغول تهيه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نيست ولى
احتياط آنست كه از حاكم شرعى هم اذن بگيرد.
مسأله 2426 - اگر مرد بيش از يك زن داشته باشد بايد در هر چهار شب يك
شب نزد زن دائمى خود بماند بلكه اگر يك زن داشته باشد نيز بنابر احتياط.
مسأله 2427 - شوهر نمىتواند بيش از چهار ماه نزديكى با عيال جوان خود را
ترك كند بلكه بنابر احتياط بيش از اين مدت نزديكى با عيال پير خود را نيز ترك نكند.
مسأله 2428 - اگر در عقد دائمى مهر را معين نكنند عقد صحيح است
و چنانچه مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنانى كه مثل او هستند بدهد.
مسأله 2429 - اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدتى معين نكرده
باشند زن مىتواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلوگيرى كند، چه
شوهر توانائى دادن مهر را داشته باشد. چه نداشته باشد ولى اگر پيش از گرفتن مهر
به نزديكى راضى شود، و شوهر با او نزديكى كند، ديگر نمىتواند بدون عذر شرعى از
نزديكى شوهر جلوگيرى نمايد.
متعه يا عقد غير دائم
مسأله 2430 - متعه كردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحيح
است.
مسأله 2431 - واجب است كه شوهر بيش از چهار ماه نزديكى با متعه خود را
اگر جوان باشد ترك نكند و بنابر احتياط بيش از اين مدت نزديكى با متعه پير خود را نيز
ترك نكند.
مسأله 2432 - زنى كه متعه مىشود اگر در عقد شرط كند كه
شوهر با او نزديكى نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط مىتواند لذتهاى ديگر
از او ببرد، ولى اگر بعدا به نزديكى راضى شود، شوهر مىتواند با او نزديكى نمايد.
مسأله 2433 - زنى كه متعه شده اگر چه آبستن شود حق خرجى ندارد.
مسأله 2434 - زنى كه متعه شده حق همخوابى ندارد و از شوهر ارث نمىبرد
و شوهر هم از او ارث نمىبرد.
411

مسأله 2435 - زنى كه متعه شده اگر نداند كه حق خرجى و هم خوابى ندارد
عقد او صحيح است و براى آن كه نمىدانسته، حقى به شوهر پيدا نمىكند.
مسأله 2436 - زنى كه متعه شده مىتواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود،
ولى اگر بواسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مىرود، بيرون رفتن او حرام است.
مسأله 2437 - اگر زنى مردى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين او را براى
خود متعه نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود در آورد، يا به غير از مدت يا مبلغى كه
معين شده او را متعه كند، وقتى كه آن زن فهميد، اگر بگويد راضى هستم عقد
صحيح و اگر نه باطل است.
مسأله 2438 - اگر پدر يا جد پدرى براى محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت
زنى را به عقد پسر نا بالغ خود در آورد كافى است. و نيز مىتواند دختر نابالغ خود را براى
محرم شدن، به عقد كسى در آورد ولى بايد آن عقد براى دختر مفسده نداشته باشد.
مسأله 2439 - اگر پدر يا جد پدرى، طفل خود را كه در محل ديگرى است
و نمىداند زنده است يا مرده، براى محرم شدن به عقد كسى در آورد، بر حسب ظاهر محرم
بودن حاصل مىشود و چنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد، آن دختر زنده نبوده،
عقد باطل است و كسانى كه بواسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند نامحرمند.
مسأله 2440 - اگر مرد مدت متعه زن را ببخشد، چنانچه با او نزديكى كرده
بايد تمام چيزى را كه قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزديكى نكرده، بايد نصف آن را
بدهد.
مسأله 2441 - مرد مىتواند زنى را كه متعه او بوده و هنوز عده‌اش تمام نشده
به عقد دائم خود در آورد.
احكام نگاه كردن
مسأله 2442 - نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم و دخترى كه نه سالش تمام
نشده ولى خوب و بد را مىفهمد و نگاه كردن به او عادتا امكان تهييج و تحريك شهوت
دارد و همچنين نگاه كردن به موى آنان چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه
412

كردن به صورت و دست آنان اگر به قصد لذت باشد حرام است، بلكه حرام بودن نگاه
به آنها بدون قصد لذت هم خالى از قوت نيست و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم
حرام مىباشد.
مسأله 2443 - اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست زنى كه اهل كتاب
است مثل زن يهوديه و نصرانيه نگاه كند، در صورتى كه نترسد كه به حرام بيفتد و سير نگاه
نكند اشكال ندارد. و احتياط واجب آنست كه به غير صورت و دست او نگاه نكند.
مسأله 2444 - زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتياط
واجب آنست كه از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب و بد را مىفهمد و از نگاه كردن
تحريك و تهييج شهوت او عادتا ممكن باشد بدن و موى خود را بپوشاند.
مسأله 2445 - نگاه كردن به عورت ديگرى حتى به عورت بچه مميزى كه خوب
و بد را مىفهمد حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها
باشد. ولى زن و شوهر مىتوانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
مسأله 2446 - مرد و زنى كه با يكديگر محرمند اگر قصد لذت نداشته باشند
مىتوانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
مسأله 2447 - مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن
زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.
مسأله 2448 - مرد نبايد عكس زن نامحرم را بيندازد، و اگر زن نامحرمى را
بشناسد نبايد به عكس او خصوص در مواردى كه معرض هتك و فساد باشد نگاه كند.
مسأله 2449 - اگر در حال ناچارى زن بخواهد زن ديگر، يا مردى غير از شوهر
خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند كه دست او به
عورت آن مرد يا زن نرسد و همچنين است اگر مرد بخواهد در حال ناچارى مرد ديگر،
يا زنى غير زن خود را تنقيه كند، يا عورت او را آب بكشد.
مسأله 2450 - اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند
و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد
دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند نبايد او را نگاه كند.
413

مسأله 2451 - اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه
كند، اشكال ندارد.
مسائل متفرقه زناشوئى
مسأله 2452 - كسى كه بواسطه نداشتن زن به حرام مىافتد، واجب است زن
بگيرد.
مسأله 2453 - اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد
معلوم شود كه باكره نبوده، مىتواند عقد را به هم بزند.
مسأله 2454 - بودن مرد و زن نامحرم در محل خلوتى كه كسى در آنجا نيست
و ديگرى هم نمىتواند وارد شود حرام است چه به ذكر خدا مشغول باشند يا به صحبت
ديگر، خواب باشند يا بيدار، و نمازشان هم در آنجا صحيح نيست ولى اگر طورى باشد
كه كسى ديگر بتواند وارد شود، يا بچه‌اى كه خوب و بد را مىفهمد در آن جا باشد
اشكال ندارد.
مسأله 2455 - اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند و قصدش اين باشد كه آن را
ندهد، عقد صحيح است و مهر را هم بايد بدهد.
مسأله 2456 - مسلمانى كه منكر خدايا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين
يعنى حكمى را كه مسلمانان جزء دين اسلام مىدانند مثل واجب بودن نماز و روزه
انكار كند، در صورتى كه بداند آن حكم ضرورى دين است مرتد مىشود.
مسأله 2457 - اگر زن پيش از آن كه شوهرش با او نزديكى كند بطورى كه
در مسأله پيش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مىگردد. و همچنين است اگر
بعد از نزديكى مرتد شود ولى يائسه باشد يعنى اگر سيده است شصت سال و اگر سيده
نيست پنجاه سال او تمام شده باشد اما اگر يائسه نباشد، بايد بدستورى كه در احكام
طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد، پس اگر در بين عده مسلمان شود عقد باقى و اگر
تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است.
مسأله 2458 - مردى كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام
414

مىشود و بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مىشود عده وفات نگه دارد
و در اصطلاح به چنين شخصى مرتد فطرى مىگويند.
مسأله 2459 - مردى كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده و مسلمان شده
اگر پيش از نزديكى با عيالش مرتد شود و يا زنش يائسه باشد عقد او باطل مىگردد. و اگر
بعد از نزديكى مرتد شود، و زن او در سن زنانى باشد كه حيض مىبينند بايد آن زن
به مقدار عده طلاق كه در احكام طلاق گفته مىشود عده نگهدارد، پس اگر پيش از تمام
شدن عده، شوهر او مسلمان شود عقد باقى و اگر نه باطل است و در اصطلاح به چنين
شخصى مرتد ملى مىگويند.
مسأله 2460 - اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد
و مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بدون رضايت او بيرون ببرد.
مسأله 2461 - اگر زن انسان از شوهر سابقش دخترى داشته باشد، انسان
مىتواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند و نيز اگر دخترى را براى
پسر خود عقد كند، مىتواند با مادر ن دختر ازدواج نمايد.
مسأله 2462 - اگر زنى از زنا آبستن شود، در صورتى كه خود آن زن، يا مردى كه
با او زنا كرده، يا هر دوى آنان مسلمان باشند، براى آن زن جايز نيست بچه را سقط
كند.
مسأله 2463 - اگر كسى با زنى كه شوهر ندارد و در عده كسى هم نيست
زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه از آنان پيدا شود، در صورتى كه ندانند از نطفه
حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.
مسأله 2464 - اگر مرد نداند كه زن در عده است يا نداند كه عقد در عده
حرام است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه‌اى از آنان به دنيا آيد، حلال
زاده است و شرعا فرزند هر دو مىباشد ولى اگر زن مىدانسته كه در عده است و مىدانسته
كه عقد در عده حرام است شرعا بچه، فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل
است و به يكديگر حرام مىباشند.
مسأله 2465 - اگر زن بگويد يائسه‌ام نبايد حرف او را قبول كرد ولى اگر
415

بگويد شوهر ندارم يا در عده نيستم حرف او قبول مىشود.
مسأله 2466 - اگر بعد از آن كه انسان با زنى ازدواج كرد، كسى بگويد آن زن
شوهر داشته و زن بگويد نداشتم، چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته، بايد
حرف زن را قبول كرد.
مسأله - 2467 تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمىتواند او را از مادرش
جدا كند.
مسأله 2468 - مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى
مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق عليه السلام فرمودند: يكى از سعادتهاى
مرد آنست كه دخترش در خانه او حيض نبيند.
مسأله 2469 - اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، احتياط
آنست كه زن مهر را نگيرد و شوهر هم با زن ديگر ازدواج نكند.
مسأله 2470 - كسى كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچه‌اى پيدا كند آن
بچه حلال زاده است.
مسأله 2471 - هر گاه شوهر در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن
با او نزديكى كند معصيت كرده، ولى اگر بچه‌اى از آنان به دنيا آيد حلال زاده است.
مسأله 2472 - زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات
كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند و شوهر اول از سفر برگردد،
بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولى اگر شوهر دوم با او نزديكى
كرده باشد، زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را بدهد و اگر مهر المسماى
او با مهر المثل تفاوت دارد در تفاوت آن بنابر احتياط با هم مصالحه نمايند ولى خرج
عده ندارد.
احكام شير دادن
مسأله 2473 - اگر زنى بچه‌اى را با شرائطى كه در مسأله 2483 گفته خواهد
416

شد، شير دهد، آن بچه به اين عده محرم مىشود: اول - خود زن و آن را مادر رضاعى
مىگويند. دوم - شوهر زن كه شير مال او است و او را پدر رضاعى مىگويند. سوم - پدر و مادر
آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.
چهارم - بچه‌هائى كه از آن زن به دنيا آمده‌اند، يا به دنيا مىآيند. پنجم بچه‌هاى
اولاد آن زن هر چه پائين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آن
بچه‌ها را شير داده باشند.
ششم - خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند.
هفتم - عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعى باشند.
هشتم - دائى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند. نهم - اولاد شوهر آن زن
كه شير مال آن شوهر است، هر چه پائين روند، اگر چه اولاد رضاعى
او باشند. دهم - پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه
بالا روند. يازدهم - خواهر و برادر شوهرى كه شير مال او است اگر چه خواهر و برادر
رضاعى او باشند. دوازدهم - عمو و عمه و دائى و خاله مادر و شوهرى
كه شير مال او است هر چه
بالا روند، اگر چه رضاعى باشند. و نيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مىشود،
بواسطه شير دادن محرم مىشوند.
مسأله 2474 - اگر زنى بچه‌اى را با شرائطى كه در مسأله 2483 - گفته مىشود
شير دهد، پدر آن بچه نمىتواند با دخترانى كه از آن زن به دنيا آمده‌اند ازدواج كند و نيز
نمىتواند دختران شوهرى را كه شير مال او است، اگر چه دختران رضاعى او باشند
براى خود عقد نمايد ولى جايز است با دختران رضاعى آن زن ازدواج كند اگر چه
احتياط مستحب آنست كه با آنان ازدواج نكند و نگاه محرمانه هم به آنان ننمايد.
مسأله 2475 - اگر زنى بچه‌اى را با شرائطى كه در مسأله 2483 گفته مىشود
شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاى آن بچه محرم نمىشود ولى
احتياط مستحب آنست كه با آنان ازدواج ننمايد و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن
بچه محرم نمىشوند.
417

مسأله 2476 - اگر زنى بچه‌اى را شير دهد، به برادرهاى آن بچه محرم
نمىشود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه‌اى كه شير خورده محرم نمىشوند.
مسأله 2477 - اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند
و با آن زن نزديكى نمايد، ديگر نمىتواند آن دختر را براى خود عقد كند.
مسأله 2478 - اگر انسان با دخترى ازدواج كند، ديگر نمىتواند با زنى كه آن
دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.
مسأله 2479 - انسان نمىتواند با دخترى كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را
شير كامل داده ازدواج كند و نيز اگر زن پدر انسان از شير پدر او دخترى را شير داده باشد،
انسان نمىتواند با آن دختر ازدواج نمايد. و چنانچه دختر شيرخوارى را براى خود عقد
كند، بعد مادر، يا مادر بزرگ، يا زن پدر او آن دختر را شير دهد، عقد باطل مىشود.
مسأله 2480 - با دخترى كه خواهر، يا زن برادر انسان از شير برادر او را شير
كامل داده، نمىشود ازدواج كرد و همچنين است اگر خواهر زاده، يا برادر زاده، يا نوه
خواهر، يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.
مسأله 2481 - اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام
مىشود. و همچنين است اگر بچه‌اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد. ولى
اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است بر شوهر خود
حرام نمىشود.
مسأله 2482 - اگر زن پدر دخترى بچه شوهر آن دختر را از شير آن پدر شير دهد
آن دختر به شوهر خود حرام مىشود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.
شرائط شيردادنى كه علت محرم شدن است
مسأله 2483 - شيردادنى كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد:
اول - بچه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنى كه مرده است
شير بخورد فائده ندارد.
دوم - شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه‌اى را كه از زنا به دنيا آمده به
418

بچه ديگر بدهند، بواسطه آن شير، بچه به كسى محرم نمىشود.
سوم - بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوى او بريزند نتيجه
ندارد.
چهارم - شير، خالص باشد و با چيزى ديگر مخلوط نباشد.
پنجم - شيراز يك شوهر باشد. پس اگر زن شير دهى را طلاق دهند، بعد شوهر
ديگرى كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن، شيرى كه از شوهر اول داشته باقى باشد
و مثلا هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائيدن از شير
شوهر دوم به بچه‌اى بدهد، آن بچه به كسى محرم نمىشود.
ششم - بچه بواسطه مرض شير را قى نكند و اگر قى كند بنابر احتياط واجب
كسانى كه بواسطه شير خوردن به آن بچه محرم مىشوند، بايد با او ازدواج نكنند و نگاه
محرمانه هم با او ننمايند.
هفتم - پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بطورى كه در مسأله بعد گفته مىشود شير
سير بخورد، يا مقدارى شير به او بدهند كه بگويند: از آن شير استخوانش محكم شده
و گوشت در بدنش روئيده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحب
آنست كسانى كه بواسطه شير خوردن با او محرم مىشوند، با او ازدواج نكنند و نگاه
محرمانه هم به او ننمايند.
هشتم - دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شير
دهند به كسى محرم نمىشود، بلكه اگر مثلا پيش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه
و بعد از آن، يك مرتبه شير بخورد به كسى محرم نمىشود، ولى چنانچه از موقع زائيدن زن
شير ده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقى باشد و بچه‌اى را شير دهد آن بچه
به كسانى كه گفته شد بنابر احتياط لازم محرم مىشود ولى احتياط به ترك نظر كسانى كه
به اين رضاع به او محرم شده‌اند ترك نشود.
مسأله 2484 - بايد بچه در بين يك شبانه روز، غذا يا شير كس ديگر را نخورد
ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد و نيز بايد پانزده
مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه
419

بدون فاصله شير بخورد، ولى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمى صبر كند
كه از اولى كه پستان در دهان مىگيرد تا وقتى سير مىشود، يك دفعه حساب شود اشكال
ندارد.
مسأله 2485 - اگر زن از شير شوهر خود بچه‌اى را شير دهد، بعد شوهر ديگر
كند و از شير آن شوهر هم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمىشوند اگر
چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به يكديگر ننمايند.
مسأله 2486 - اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان
به يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مىشوند.
مسأله 2487 - اگر كسى چند زن داشته باشد، و هر كدام آنان با شرائطى كه
گفتيم بچه‌هائى را شير دهد، همه آن بچه‌ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم
مىشوند.
مسأله 2488 - اگر كسى دو زن داشته باشد و يكى از آنان بچه‌اى را مثلا
هشت مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير بدهد آن بچه به كسى محرم نمىشود.
مسأله 2489 - اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد
خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمىشوند ولى احتياط مستحب
آنست كه با يكديگر ازدواج نكنند.
مسأله 2490 - انسان نمىتواند بدون اذن زن خود، با زنانى كه بواسطه شير
خوردن، خواهرزاده يا برادر زاده زن او شده‌اند ازدواج كند. و نيز اگر با پسرى لواط كند،
احتياط واجب آنست كه دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعى هستند
يعنى بواسطه شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده‌اند، براى خود عقد نكند.
مسأله 2491 - زنى كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمىشود، اگر چه
احتياط مستحب آنست كه با او ازدواج نكند.
مسأله 2492 - انسان نمىتواند با دو خواهر، اگر چه رضاعى باشند يعنى به
واسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند و چنانچه دو زن را عقد كند
و بعد بفهمد خواهر بوده‌اند، در صورتى كه عقد آنان در يك وقت بوده هر دو باطل است
420

و اگر در يك وقت نبوده عقد اولى صحيح و عقد دومى باطل مىباشد.
مسأله 2493 - اگر زن از شير شوهر خود كسانى را كه گفته مىشود شير دهد،
شوهرش بر او حرام نمىشود، اگر چه بهتر آنست كه احتياط كنند.
اول - برادر و خواهر خود را.
دوم - عمو و عمه و دائى و خاله خود را.
سوم - اولاد عمو و اولاد دائى خود را.
چهارم - برادر زاده خود را.
پنجم - برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را.
ششم - خواهرزاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را.
هفتم - عمو و عمه و دائى و خاله شوهرش را.
هشتم - نوه زن ديگر شوهر خود را.
مسأله 2494 - اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به انسان
محرم نمىشود ولى احتياط مستحب آنست كه از ازدواج با او خوددارى نمايد.
مسأله 2495 - مردى كه دو زن دارد، اگر يكى از آن دو زن، فرزند عموى زن
ديگر را شير دهد زنى كه فرزند عموى او شير خورده، به شوهر خود حرام نمىشود.
آداب شير دادن
مسأله 2496 - براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است
كه مادر براى شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد، و خوبست كه شوهر مزد بدهد و اگر
مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مىتواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.
مسأله 2497 - مستحب است دايه‌اى كه براى طفل مىگيرند، دوازده
امامى، و داراى عقل و عفت و صورت نيكو باشد و مكروه است، كم عقل، يا غير دوازده
امامى يا بد صورت، يا بد خلق، يا زنا زاده باشد و نيز مكروه است دايه بگيرند كه
شيرش از بچه‌اى است كه از زنا به دنيا آمده باشد.
421

مسائل متفرقه شيردادن
مسأله 2498 - مستحب است از زن جلوگيرى كرد كه هر بچه‌اى را شير ندهد
زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير داده و بعدا دو نفر محرم با يكديگر
ازدواج نمايند.
مسأله 2499 - كسانى كه بواسطه شير خوردن، خويشى پيدا مىكنند مستحب
است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث نمىبرند و حقوق خويشى كه انسان
با خويشان خود دارد براى آنان نيست.
مسأله 2500 - در صورتى كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام
شير بدهند.
مسأله 2501 - اگر بواسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مىتواند بدون
اجازه شوهر، بچه ديگرى را شير دهد، ولى جايز نيست بچه‌اى را شير دهد كه بواسطه
شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود، مثلا اگر شوهر او دختر شيرخوارى را براى
خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد،
مادر زن شوهرش مىشود و بر او حرام مىگردد.
مسأله 2502 - اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شير
خوارى را مثلا دو روزه براى خود عقد كند و در آن دو روز با شرائطى كه در مسأله
2483 گفته شد زن برادرش آن دختر را شير دهد.
مسأله 2503 - اگر مرد پيش از آن كه زنى را براى خود عقد كند، بگويد:
بواسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده - مثلا بگويد شير مادر او را خورده چنانچه
تصديق او ممكن باشد نمىتواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم
حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزديكى نكرده باشد،
يا نزديكى كرده باشد ولى در وقت نزديكى كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است،
مهر ندارد و اگر بعد از نزديكى بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را بدهد
و اگر مهر المثل او با مهر المسمى تفاوت دارد در مقدار تفاوت با هم مصالحه نمايند.
مسأله 2504 - اگر زن پيش از عقد بگويد: بواسطه شير خوردن بر مردى حرام
422

شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمىتواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد
بگويد، مثل صورتى است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است و حكم آن
در مسأله پيش گفته شد.
مسأله 2505 - شيردادنى كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مىشود:
اول - خبر دادن عده‌اى كه انسان از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا كند.
دوم - شهادت دو مرد عادل يا چهار زن عادله، ولى بايد شرائط شير دادن را هم
بگويند مثلا بگويند: ما ديده‌ايم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن
شير خورده و چيزى هم در بين نخورده و همچنين ساير شرائط را كه در مسأله 2483 گفته
شد شرح دهند.
مسأله 2506 - اگر شك كنند بچه به مقدارى كه علت محرم شدن است
شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسى محرم نمىشود
ولى بهتر آنست كه احتياط كنند.
احكام طلاق
مسأله 2507 - مردى كه زن خود را طلاق مىدهد، بايد بالغ و عاقل باشد
و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق
باطل است. و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد
صحيح نيست.
مسأله 2508 - زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد
و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده
گفته مىشود.
مسأله 2509 - طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح
است
اول - آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.
دوم - آن كه معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال
حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده احتياط مستحب آنست كه دوباره او را
423

طلاق دهد ولى قبل از طلاق دوم با او معامله زن و شوهرى ننمايد.
سوم - آن كه مرد بواسطه غايب بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا
نفاس پاك است يا نه.
مسأله 2510 - اگر زن را از خون حيض پاك و طلاقش دهد بعد معلوم
شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق باطل است و اگر او را در حيض بداند
و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق صحيح است.
مسأله 2511 - كسى كه مىداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب
شود - مثلا مسافرت كند - و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه معمولا زن از
حيض يا نفاس پاك مىشود صبر كند و بعد طلاق دهد.
مسأله 2512 - اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد،
چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه
اطلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه‌هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده،
بايد تا مدتى كه معمولا زنان از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند.
مسأله 2513 - اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى
كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود و همچنين
اگر در حال حيض يا نفاس با او نزديكى كند نمىتواند در پاكى بعد از آن حيض يا نفاس
او را طلاق دهد اگر چه در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد ولى زنى را كه نه سالش
تمام نشده، يا آبستن است، يا اين كه يائسه شده، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند اشكال
ندارد.
مسأله 2514 - اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده
بنابر احتياط مستحب دوباره او را طلاق دهد.
مسأله 2515 - اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و مسافرت نمايد چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد بقدرى كه زن معمولا بعد از
آن پاكى خون مىبيند و دوباره پاك مىشود، صبر كند.
424

مسأله 2516 - اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه مرضى حيض نمىبيند
طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد
و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2517 - طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل
آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،
بايد بگويد: زوجتى فاطمة طالق يعنى: زن من فاطمه رها است - و اگر ديگرى را
وكيل كند، وكيل بايد بگويد: زوجة موكلي فاطمة طالق.
مسأله 2518 - زنى كه متعه شده، مثلا يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده‌اند
طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود يا مرد مدت را به او ببخشد به اين
ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم
نيست.
عده طلاق
مسأله 2519 - زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه عده ندارد، يعنى:
اگر چه شوهرش با او نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مىتواند فورا شوهر كند.
مسأله 2520 - زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش
با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد يعنى: بعد از آن كه
در پاكى طلاقش داد، و مقدارى هر چند كم باشد بعد از طلاق پاك بود بقدرى
صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض سوم را ديد عده او تمام
مىشود و مىتواند شوهر كند ولى اگر بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد و طلاقش بدهد
عده ندارد يعنى: مىتواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.
مسأله 2521 - زنى كه حيض نمىبيند اگر در سن زنانى باشد كه حيض
مىبينند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق سه ماه عده نگهدارد.
مسأله 2522 - زنى كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، بايد
سه ماه هلالى يعنى: از موقعى كه ماه ديده مىشود تا سه ماه عده نگهدارد. و اگر در بين
ماه طلاقش بدهند، بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اول را از ماه چهارم
425

عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند و آن
ماه بيست و نه روز باشد، بايد نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه
چهارم عده نگهدارد و احتياط مستحب آنست كه از ماه چهارم بيست و يك روز عده
نگهدارد، تا با مقدارى كه از ماه او عده نگهداشته سى روز شود.
مسأله 2523 - اگر زن آبستن را كه حملش از شوهرش باشد طلاق دهند،
عده‌اش تا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچه او است بنابر اين اگر مثلا يك ساعت بعد از طلاق
بچه او به دنيا بيايد، عده‌اش تمام مىشود و اگر حمل از شوهرش نباشد خواه از زنا باشد
يا از شبهه به وضع حمل عده طلاق تمام نمىشود بلى عده وطئ به شبهه به وضع حمل
تمام مىشود و زنا عده ندارد.
مسأله 2524 - زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر متعه شود
مثلا يك ماهه. يا يك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدت آن زن
تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگهدارد، پس اگر حيض مىبيند واجب
است به مقدار دو حيض عده نگهدارد و اگر حيض نمىبيند، بايد چهل و پنج روز
از شوهر كردن خوددارى نمايد.
مسأله 2525 - ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام
مىشود، چه زن بداند طلاقش داده‌اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه
او را طلاق داده‌اند، لازم نيست دوباره عده نگهدارد.
عده زنى كه شوهرش مرده
مسأله 2526 - زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد چهار ماه و ده
روز عده نگهدارد يعنى: از شوهر كردن خوددارى نمايد اگر چه يائسه يا متعه باشد،
يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع وضع حمل عده
نگهدارد ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه‌اش به دنيا بيايد بايد تا چهار ماه
و ده روز پس از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مىگويند
مسأله 2527 - زنى كه در عده وفات مىباشد حرام است لباس الوان بپوشد
426

و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او حرام مىباشد.
مسأله 2528 - اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده
وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود
و در صورتى كه آبستن باشد. به مقدارى كه در عده طلاق گفته شد يعنى تا موقع زائيدن
براى شوهر دوم عده طلاق و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد، و اگر آبستن نباشد
براى شوهر اول عده وفات و بعد براى شوهر دوم عده طلاق نگهدارد و ابتداى عده وفات
را از موقعى كه خبر صحيح وفات شوهر به او رسيده قرار دهد.
مسأله 2529 - ابتداى عده وفات از موقعى است، كه زن از مرگ شوهر مطلع
شود.
مسأله 2530 - اگر زن بگويد عده‌ام تمام شده، با دو شرط از او قبول
مىشود اول - آن كه مورد تهمت نباشد. دوم - آن كه از طلاق يا مردن شوهر بقدرى
گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعى
مسأله 2531 - طلاق بائن آنست كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود
رجوع كند يعنى: نمىتواند بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسم است:
اول - طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.
دوم - طلاق زنى كه يائسه باشد.
سوم - طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.
چهارم - طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده‌اند.
پنجم - طلاق خلع و مبارات و احكام اينها بعدا گفته خواهد شد.
و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است، مرد
مىتواند به او رجوع نمايد.
مسأله 2532 - كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از
خانه‌اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از مواقع كه
در كتابهاى مفصل گفته شده و از جمله آنها فحاشى و رفت و آمد با اجانب است، بيرون
427

كردن او اشكال ندارد. و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون
برود.
احكام رجوع كردن
مسأله 2533 - در طلاق رجعى مرد به دو قسم مىتواند به زن خود رجوع كند:
اول - حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.
دوم - كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.
مسأله 2534 - براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن
خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد: به زنم رجوع كردم صحيح است
ولى اگر بعد از تمام شدن عده، مرد بگويد كه در عده رجوع نموده‌ام لازم است اثبات
نمايد.
مسأله 2535 - مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد
و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نمىرود و مالى كه در مقابل
آن گرفته مالك نمىشود.
مسأله 2536 - اگر زنى را دو مرتبه طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو مرتبه
او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم، آن زن بر او حرام است.
ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال مىشود،
يعنى: مىتواند آن زن را دوباره عقد نمايد:
اول - آن كه عقد شوهر دوم عقد دائم باشد و اگر مثلا يك ماهه يا يك ساله او را
عقد كند، بعد از آن كه از او جدا شد شوهر اول نمىتواند او را عقد كند.
دوم - آن كه شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند. و بنابر احتياط واجب
انزال هم بنمايد.
سوم - آن كه شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
چهارم - عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
428

طلاق خلع
مسأله 2537 - طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را
به او مىبخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند.
مسأله 2538 - اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن
مثلا فاطمه باشد پس از بذل مىگويد: زوجتى فاطمه خالعتها على ما بذلت هي
طالق (يعنى زنم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است).
مسأله 2539 - اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد
و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمد
و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طلاق را اينطور مىخواند: عن موكلتى فاطمة
بذلت مهرها لموكلي محمد ليخلعها عليه. پس از آن بدون فاصله مىگويد: زوجة
موكلي خالعتها على ما بذلت هي طالق. و اگر زنى كسى را وكيل كند كه
غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد بجاى كلمه
مهرها آن چيز را بگويد مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد: بذلت مأة تومان.
طلاق مبارات
مسأله 2540 - اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه
او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گويند.
مسأله 2541 - اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلا اسم
زن فاطمه باشد، بايد بگويد: بارأت زوجتى فاطمة على مهرها فهي طالق - يعنى
مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست - و اگر ديگرى را وكيل كند،
وكيل بايد بگويد: بارأت زوجة موكلي فاطمة على مهرها فهي طالق و در
هر دو صورت اگر بجاى كلمه على مهرها - بمهرها بگويد اشكال ندارد.
مسأله 2542 - صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى خوانده شود ولى
اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسى بگويد: براى طلاق، فلان
مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.
429

مسأله 2543 - اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش
خود بر گردد، شوهر مىتواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
مسأله 2544 - مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مىگيرد، بايد بيشتر از
مهر نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.
احكام متفرقه طلاق
مسأله 2545 - اگر با زن نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است نزديكى
كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مىباشد، بايد عده
نگهدارد.
مسأله 2546 - اگر با زنى كه مىداند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن بداند
كه آن مرد شوهر او نيست، لازم نيست عده نگهدارد و در صورتى كه زن گمان كند
شوهرش مىباشد احتياط لازم نگه داشتن عده است.
مسأله 2547 - اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او
شود طلاق و عقد آن زن صحيح است ولى هر دو معصيت بزرگى كرده‌اند.
مسأله 2548 - هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر
مسافرت نمايد، يا مثلا شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط
باطل است. ولى چنانچه شرط كند وكالت فعلى خود را از طرف شوهر به اين كه در ضمن
عقد شرط شود كه مثلا زن از حين عقد وكيل باشد كه اگر شوهر مسافرت كند يا مثلا
تا شش ماه خرجى ندهد، طلاق خود را بدهد اين شرط صحيح است و تا شوهر او را عزل
نكرده و يا عزلش از وكالت به او نرسيده چنانچه خود را طلاق دهد صحيح است ولى
چنانچه وكالت معلق بر خرجى ندادن يا مسافرت شوهر باشد صحيح نيست.
مسأله 2549 - زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند
بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.
مسأله 2550 - پدر و جد پدرى ديوانه كه ديوانگى او متصل به زمان صغير
بودنش باشد مىتوانند زن او را طلاق بدهند و اگر متصل نباشد با حاكم شرع است
430

و احتياط لازم آنست كه حاكم هم از آنان اذن بگيرد.
مسأله 2551 - اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را متعه كند، اگر چه
مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت عقد باشد، مثلا براى پسر چهارده ساله‌اش
زنى را دو ساله متعه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مىتواند مدت آن زن را ببخشد ولى
زن دائمى او را نمىتواند طلاق دهد.
مسأله 2552 - اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل
بداند و زن خود را پيش آن دو طلاق بدهد، ديگرى كه شك در عدالت آن داشته باشد
مىتواند آن زن را بعد از تمام شدن عده‌اش براى خود يا براى كس ديگر عقد كند ولى
براى كسى كه آن دو را فاسق بداند اكتفاء به آن طلاق اشكال دارد و احتياط
واجب آنست كه از ازدواج با او خوددارى نمايد و براى ديگرى هم او را عقد نكند.
مسأله 2553 - اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق بدهد،
چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد و مثلا بعد از يك سال بگويد: يك سال
پيش تو را طلاق دادم و شرعا هم ثابت كند، مىتواند چيزهائى را كه در آن مدت براى زن
تهيه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهائى را كه مصرف كرده
نمىتواند از او مطالبه نمايد.
احكام غصب
غصب آنست كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حق كسى مسلط شود و اين
يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار
مىشود از حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت شده است كه هر كس يك
وجب زمين از ديگرى غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق
به گردن او مىاندازند.
مسأله 2554 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى
ديگرى كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده و همچنين
است اگر كسى در مسجد جائى براى خود بگيرد و ديگرى نگذارد كه از آنجا استفاده
نمايد.
431

مسأله 2555 - چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مىگذارد، بايد پيش
او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد پس اگر پيش از آن كه
طلب او را بدهد آن چيز را به زور از او بگيرد، حق او را غصب كرده است.
مسأله 2556 - مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته‌اند، اگر ديگرى غصب كند
صاحب مال و طلبكار مىتوانند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند و چنانچه
آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند،
آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مىباشد.
مسأله 2557 - اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند و اگر
آن چيز از بين برود، بايد عوض آن را به او بدهد.
مسأله 2558 - اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى بدست آيد مثلا
از گوسفند بره‌اى پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسى كه مثلا خانه‌اى را غصب
كرده، اگر چه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.
مسأله 2559 - اگر از بچه يا ديوانه چيزى را غصب كند، بايد آن را به ولى او
بدهد و اگر از بين رفته بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2560 - هر گاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند هر كدام از آن
دو ضامن نصف آنست، اگر چه هر يك به تنهائى مىتوانسته آن را غصب نمايد.
مسأله 2561 - اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند. مثلا
گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد چنانچه جدا كردن آنها ممكن است اگر
چه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.
مسأله 2562 - اگر ظرف طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه ساختنش حرام است
غصب كند و خراب نمايد، لازم نيست مزد ساختن آن را به صاحبش بدهد ولى اگر مثلا
گوشواره‌اى را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد آن را با مزد ساختنش به صاحب آن
بدهد و چنانچه براى اين كه مزد ندهد، بگويد آن را مثل اولش مىسازم، مالك
مجبور نيست قبول نمايد. و نيز مالك نمىتواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.
مسأله 2563 - اگر چيزى را كه غصب كرده بطورى تغيير دهد كه از اولش
432

بهتر شود مثلا طلائى را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد
مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمىتواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد،
بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد و اگر بدون اجازه او آن
چيز را مثل اولش كند، بايد تفاوت قيمت ساخته و نساخته آن را هم به صاحبش بدهد.
مسأله 2564 - اگر چيزى را كه غصب كرده بطورى تغيير دهد كه از اولش
بهتر شود، و صاحب مال بگويد بايد آن را به صورت اول در آورى واجب نيست آن را به صورت
اولش در آورد.
مسأله 2565 - اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند، يا درخت بنشاند،
زراعت و درخت و ميوه آن مال خود او است. و چنانچه صاحب زمين راضى نباشد كه
زراعت و درخت در زمين بماند، غاصب بايد فورا زراعت يا درخت خود را اگر چه ضرر
نمايد از زمين بكند و نيز بايد اجاره زمين را در مدتى كه زراعت و درخت در آن بوده
به صاحب زمين بدهد و خرابيهائى را كه در زمين پيدا شده، درست كند مثلا جاى
درختها را پر نمايد. و اگر بواسطه اينها قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن
را هم بدهد. و نمىتواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، يا اجاره
دهد. و نيز صاحب زمين نمىتواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.
مسأله 2566 - اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين او
بماند، كسى كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت و زراعت را بكند ولى بايد
اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده بدهد.
مسأله 2567 - اگر چيزى را كه غصب كرده از بين برود، در صورتى كه مثل
گاو و گوسفند باشد كه قيمت اجزاء آن با هم فرق دارد - مثلا گوشت آن يك قيمت
و پوست آن قيمت ديگر دارد - بايد قيمت آن را بدهد و چنانچه قيمت بازار آن فرق
كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه تلف شده بدهد و احتياط مستحب آنست كه بالاترين
قيمتى را كه از زمان غصب تا زمان پرداخت قيمت داشته بدهد.
مسأله 2568 - اگر چيزى را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو
باشد كه قيمت اجزائش با هم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده
433

بدهد ولى چيزى را كه مىدهد بايد خصوصياتش مثل چيزى باشد كه آن را غصب كرده
و از بين رفته است.
مسأله 2569 - اگر چيزى را كه مثل گوسفند قيمت اجزاء آن با هم فرق
دارد غصب نمايد و از بين برود، چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد ولى در مدتى
كه پيش او بوده مثلا چاق شده باشد، بايد قيمت وقتى را كه چاق بوده بدهد.
مسأله 2570 - اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد و از بين
برود، صاحب مال مىتواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد، يا از هر كدام آنان
مقدارى از عوض آن را مطالبه نمايد و چنانچه عوض مال را از اولى بگيرد، اولى مىتواند
آنچه را داده از دومى بگيرد ولى اگر از دومى بگيرد، او نمىتواند آنچه را داده از اولى
مطالبه نمايد.
مسأله 2571 - اگر چيزى را كه مىفروشد يكى از شرائط معامله در آن
نباشد - مثلا چيزى را كه بايد به وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله نمايند معامله
باطل است. و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال
يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد و اگر نه چيزى را كه از يكديگر گرفته‌اند مثل مال
غصبى است و بايد آن را به هم برگردانند و در صورتى كه مال هر يك در دست ديگرى تلف
شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2572 - هر گاه مالى را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد
خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال تلف شود، بايد عوض آن را
به صاحبش بدهد.
احكام مالى كه انسان آن را پيدا مىكند
مسأله 2573 - مالى را كه انسان پيدا مىكند و از قسم حيوان نيست
اگر نشانه‌اى نداشته باشد كه بواسطه آن، صاحبش معلوم شود، بنابر احتياط لازم بايد
از طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2574 - اگر مالى پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن از 6 / 12 نخود نقره
434

سكه‌دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضى است يا نه،
نمىتواند بدون اجازه او بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، مىتواند به قصد اين كه ملك
خودش شود بردارد و احتياط واجب آنست كه هر وقت صاحبش پيدا شد اگر عين مال
باقى است آن را به صاحبش رد كند و اگر عين از بين رفته دادن عوض لازم نيست.
مسأله 2575 - هر گاه چيزى كه پيدا كرده نشانه‌اى دارد كه بواسطه آن
مىتواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن كافرى است كه در امان
مسلمانان است در صورتى كه قيمت آن چيز به 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار برسد بايد از
روزى كه آن را پيدا كرده تا يك سال در جاهائى كه مردم اجتماع مىكنند اعلان كند
و لازم نيست كه هر روز اعلان كند بلكه اگر تا يك سال طورى بگويد و اعلان كند
كه مردم بگويند اعلان مىكند كافى است.
مسأله 2576 - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند، مىتواند به كسى كه
اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.
مسأله 2577 - اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود، مىتواند
آن را براى خود بردارد، به قصد اين كه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد يا براى
او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد ولى احتياط مستحب آنست كه از طرف
صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2578 - اگر بعد از آن كه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد
مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى
نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم ننموده ضامن نيست ولى اگر از طرف صاحبش
صدقه داده باشد يا براى خود برداشته باشد، ضامن است.
مسأله 2579 - كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمدا بدستورى كه گفته شد
اعلان نكند، گذشته از اين كه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.
مسأله 2580 - اگر بچه نا بالغ چيزى پيدا كند ولى او بايد اعلان نمايد.
مسأله 2581 - اگر انسان در بين سالى كه اعلان مىكند، از پيدا شدن
صاحب مال نا اميد شود و بخواهد آن را صدقه بدهد اشكال ندارد.
435

مسأله 2582 - اگر در بين سالى كه اعلان مىكند مال از بين برود،
چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، يا تعدى يعنى زياده روى كرده باشد، بايد
عوض آن را به صاحبش بدهد و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده، چيزى بر او
واجب نيست.
مسأله 2583 - اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6 / 12 نخود نقره
سكه‌دار مىرسد در جائى پيدا كند كه معلوم است بواسطه اعلان، صاحب آن پيدا
نمىشود، مىتواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و چنانچه صاحبش
پيدا شود و به صدقه دادن راضى نشود، بايد عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه‌اى كه داده
مال خود او است.
مسأله 2584 - اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اين كه مال خود او است بردارد
بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد و همچنين است اگر مثلا پاى
خود را به گمشده‌اى بزند و آن را از جاى خودش حركت دهد.
مسأله 2585 - بايد موقع اعلان، جنس چيزى را كه پيدا كرده معين نمايد
به نحوى كه در نظر عرف صدق تعريف كند مثل اين كه بگويد: كتابى پيدا كرده‌ام
يا لباسى، و اگر همين قدر بگويد: چيزى پيدا كرده‌ام كافى نيست.
مسأله 2586 - اگر كسى چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مال من است
در صورتى بايد به او بدهد كه نشانه‌هاى آن را بگويد. ولى لازم نيست نشانه‌هائى را كه
بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.
مسأله 2587 - اگر قيمت چيزى را كه پيدا كرده به 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار
برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد، يا جاى، ديگرى كه محل اجتماع مردم است
بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگرى آن را بردارد، كسى كه آن را پيدا كرده
ضامن است.
مسأله 2588 - هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مىشود، بايد قيمت
آن را معين كند يا براى خودش بردارد و يا به ديگرى بفروشد و پولش را براى صاحبش
نگهدارد و احتياط لازم آنست كه اين كار با اذن حاكم شرع، يا وكيل او باشد،
436

و در هر دو صورت وجوب اعلان تا يك سال ساقط نمىشود و اگر تا يك سال صاحبش
پيدا نشد، مىتواند در ثمن تصرف كند و يا آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد، و هر وقت
صاحب مال پيدا شود بايد عوض ثمن و يا قيمتى را كه به عهده گرفته و مال را براى خود
برداشته، به او رد كند، بلى اگر ثمن را صدقه داده باشد و صاحب مال به صدقه راضى شود
چيزى بر او نيست.
مسأله 2589 - اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن
همراه او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال
ندارد.
مسأله 2590 - اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند،
چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده، مىتواند بجاى
كفش خودش بردارد ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت
صاحب آن پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد و چنانچه از پيدا شدن او نا اميد شود، بايد
با اجازه حاكم شرع زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد
كفشى كه مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده در صورتى كه قيمت آن از 6 / 12
نخود نقره سكه‌دار كمتر باشد، مىتواند براى خود بردارد و اگر بيشتر باشد بايد تا يك
سال اعلان كند و بعد از يك سال احتياطا از طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2591 - اگر مالى را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار ارزش دارد
پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاى ديگر بگذارد، چنانچه كسى آن را
بردارد، براى او حلال است.
احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات
مسأله 2592 - اگر حيوان حلال گوشت را بدستورى كه بعدا گفته مىشود
سر ببرند - وحشى باشد يا اهلى - بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك
است ولى حيوانى كه نجاستخوار شده، اگر بدستورى كه در شرع معين نموده‌اند، آن را
استبراء نكرده باشند و حيوانى كه انسان با آن وطئ (نزديكى) كرده بعد از سر بريدن
گوشت آن حلال نيست.
437

مسأله 2593 - حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بز كوهى
و حيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده و بعدا وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى كه
فرار كرده و وحشى شده است، و به سهولت ذبحش ميسر نيست اگر بدستورى كه بعدا
گفته مىشود آنها را شكار كنند پاك و حلال است ولى حيوان حلال گوشت اهل مانند
گوسفند و مرغ خانگى و حيوان حلال گوشت وحشى كه بواسطه تربيت كردن اهلى
شده است و ذبحش به سهولت ميسور است، با شكار كردن پاك و حلال نمىشود.
مسأله 2594 - حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك
و حلال مىشود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنابر اين بچه آهو كه نمىتواند فرار كند
و بچه كبك كه نمىتواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال نمىشود و اگر آهو
و بچه‌اش را كه نمىتواند فرار كند، با يك تير شكار نمايند آهو حلال و بچه‌اش حرام
است.
مسأله 2595 - حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر
به خودى خود بميرد يا به غير دستور شرعى كه در صيد ماهى گفته مىشود آن را بكشند پاك
است ولى گوشت آن را نمىشود خورد.
مسأله 2596 - حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند
مار با سر بريدن حلال نمىشود ولى مرده آن پاك است چه خودش بميرد يا سرش را
ببرند.
مسأله 2597 - سگ و خوك بواسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمىشوند
و خوردن گوشت آنها هم حرام است و حيوان حرام گوشتى را كه درنده و گوشتخوار
است مانند گرگ و پلنگ اگر بدستورى كه گفته مىشود سر ببرند، يا با تير و مانند آن
شكار كنند پاك است ولى گوشت آن حلال نمىشود و اگر با سگ شكارى آن را شكار
كنند، پاك شدنش هم اشكال دارد.
مسأله 2598 - فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتى كه مانند مار و سوسمار
در داخل زمين زندگى مىكنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودى خود بميرند
نجسند، بلكه اگر سر آنها را هم ببرند، يا آنها را شكار نمايند، پاك شدن بدنشان اشكال
438

دارد و احتياط لازم اجتناب از آنها است.
مسأله 2599 - اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده‌اى بيرون آيد، يا آن را بيرون
آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
دستور سر بريدن حيوان
مسأله 2600 - دستور سر بريدن حيوان آنست كه حلقوم (مجراى نفس) و مرى
(مجراى غذا) و دو شاه رگ را كه در دو طرف حلقوم است كه به آنها اوداج
اربعه (چهار رگ) گفته مىشود از پائين برآمدگى زير گلو بطور كامل ببرند و اگر
آنها را بشكافند كافى نيست.
مسأله 2601 - اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد
بعد بقيه را ببرند فائده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولى بطور معمول
چهار رگ را طورى پشت سر هم نبرند كه يك كار شمرده شود اشكال دارد اگر چه
پيش از جان دادن حيوان، بقيه رگها را ببرند.
مسأله 2602 - اگر گرگ گلوى گوسفند را بطورى بكند كه از چهار رگى
كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزى نماند، آن گوسفند حرام مىشود ولى اگر
مقدارى از گردن را بكند و چهار رگ باقى باشد، يا جاى ديگر بدن را بكند، در صورتى
كه گوسفند زنده باشد و به دستورى كه گفته شد سر آن را ببرند حلال و پاك مىباشد.
شرائط سر بريدن حيوان
مسأله 2603 - سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:
اول - كسى كه سر حيوان را مىبرد - چه مرد باشد، چه زن، بايد مسلمان باشد
و اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله نكند. و بچه مسلمان هم اگر
مميز باشد يعنى خوب و بد را بفهمد مىتواند سر حيوان را ببرد.
دوم - سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد ولى چنانچه آهن پيدا نشود
و محتاج به ذبح حيوان باشند با چيز تيزى كه چهار رگ را جدا كند - مانند شيشه و
سنگ تيز - مىشود سر حيوان را بريد.
439

سوم - در موقع سر بريدن، صورت و دست و پا و شكم حيوان رو به قبله باشد
و كسى كه مىداند بايد رو به قبله سر ببرد، اگر عمدا حيوان را رو به قبله نكند، حيوان حرام
مىشود. ولى اگر فراموش كند، يا مسأله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام
طرف است، يا نتواند حيوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد.
چهارم - وقتى مىخواهد سر حيوان را ببرد، يا كارد به گلويش بگذارد، به نيت
سر بريدن نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بسم الله يا الحمد لله يا الله
اكبر كافى است و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمىشود
و گوشت آن هم حرام است و همچنين است اگر از روى جهل به مسأله نام خدا را نبرد،
ولى اگر از روى فراموشى نام خدا را نبرد، اشكال ندارد.
پنجم - حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند اگر چه مثلا چشم يا دم خود را
حركت دهد، يا پاى خود را به زمين زند و يا آن كه به اندازه معمول خون از بدنش بيرون آيد.
دستور كشتن شتر
مسأله 2604 - در تذكيه شتر علاوه بر پنج شرطى كه براى سر بريدن حيوانات
گفته شد، بايد كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن و برنده باشد، در گودى بين گردن
و سينه‌اش فرو كنند.
مسأله 2605 - وقتى مىخواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه شتر
ايستاده باشد ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده، يا به پهلو خوابيده و دست و پا
و سينه‌اش رو به قبله است، كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.
مسأله 2606 - اگر بجاى اين كه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر آن را
ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد در گودى گردنشان فرو كنند،
گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است
كارد در گودى گردنش فرو كنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نيز اگر
كارد در گودى گردن گاو يا گوسفند و مانند اينها فرو كنند و تا زنده است سر آن را
بدستورى كه قبلا گفته شد ببرند حلال و پاك مىباشد.
440

مسأله 2607 - اگر حيوانى سركش شود و نتوانند آن را بدستورى كه در شرع
معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن
بدستور شرع ممكن نباشد، هر جاى بدنش را كه زخم بزنند و در اثر آن زخم جان بدهد
حلال مىشود و رو به قبله بودن آن لازم نيست ولى بايد شرائط ديگرى را كه براى
سر بريدن حيوان گفته شد، دارا باشد.
مستحبات سر بريدن حيوان
مسأله 2608 - چند چيز در سر بريدن حيوان مستحب است:
اول - موقع سر بريدن گوسفند دو دست و يك پاى آن را ببندند و پاى ديگرش
را باز بگذارند و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز بگذارند.
و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پائين تا زانو، يا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را
باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.
دوم - كسى كه حيوان را مىكشد رو به قبله باشد.
سوم - پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند.
چهارم - كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود مثلا كارد را خوب تيز كنند
و با عجله سر حيوان را ببرند.
مكروهات سر بريدن حيوان
مسأله 2609 - چند چيز در سر بريدن حيوان مكروه است.
اول - آن كه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم و
از پشت آن بريده شود.
دوم - آن كه پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از بدنش جدا كنند، بلكه
احتياط واجب ترك اين كار است اگر چه گوشت ذبيحه بواسطه آن حرام نمىشود ولى
اگر از روى غفلت يا بواسطه تيز بودن كارد بى اختيار سر حيوان جدا شود مكروه
نيست.
سوم - آن كه پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند، بلكه احتياط
441

واجب ترك آن است اگر چه گوشت ذبيحه بواسطه آن حرام نمىشود.
چهارم - آن كه پيش از بيرون آمدن روح، مغز حرام را كه در تيره پشت است
ببرند. و
پنجم - آن كه در جائى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.
ششم - آن كه در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند ولى در صورت
احتياج عيبى ندارد.
هفتم - آن كه خود انسان چهارپائى را كه پرورش داده است بكشد.
احكام شكار كردن با اسلحه
مسأله 2610 - اگر حيوان حلال گوشت وحشى و يا اهلى را كه وحشى شده
با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:
اول - آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد، يا مثل نيزه و تير، تيز
باشد كه بواسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند و اگر بوسيله دام يا چوب و سنگ
و مانند اينها حيوان را شكار كنند پاك نمىشود و خوردن آن هم حرام است. و اگر
حيوانى را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود
و آن را پاره كند پاك و حلال است، و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان
فرو رود و حيوان را بكشد، يا بواسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن،
حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.
دوم - كسى كه شكار مىكند، بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب
و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و
إله را مىكند حيوانى را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست
سوم - اسلحه را براى شكار كردن حيوان به كار برد و اگر مثلا جائى را نشان كند و
اتفاقا حيوانى را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است.
چهارم - در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمدا نام خدا
را نبرد شكار حلال نمىشود ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
442

پنجم - وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن
آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد
حرام است.
مسأله 2611 - اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند، و يكى از آنان مسلمان
و ديگرى كافر باشد آن حيوان حلال نيست و اگر هر دو مسلمان باشند و يكى از آن دو نام
خدا را ببرد و ديگرى عمدا نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست بنابر احتياط لازم.
مسأله 2612 - اگر بعد از آن كه حيوانى را تير زدند مثلا در آب بيفتد و انسان
بداند كه حيوان بواسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست بلكه اگر شك كند
كه فقط براى تير بوده يا نه، حلال نمىباشد و اگر حيوانى را شكار كنند و از نظر ناپديد
شود و بعد از آن مرده آن حيوان پيدا شود اگر بدانند كه موت آن فقد مستند به سلاح شكار
بوده حلال است ولى اگر احتمال دهند كه سلاح شكار به ضميمه چيز ديگر سبب
مرگ حيوان شده محكوم به نجاست و حرمت است.
مسأله 2613 - اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيوان را شكار كند،
شكار حلال است و مال خود او مىشود ولى گذشته از اين كه گناه كرده، بايد اجرت
اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.
مسأله 2614 - اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است
با شرطهائى كه در مسأله (2610) گفته شد، حيوانى را دو قسمت كنند، و سر و گردن
در يك قسمت بماند و انسان وقتى برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال
است و همچنين است اگر حيوان زنده باشد ولى به اندازه سر بريدن وقت نباشد اما اگر
به اندازه سر بريدن وقت باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، قسمتى كه
سر و گردن ندارد حرام و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر سر آن را بدستورى كه در شرع
معين شده ببرند حلال و اگر نه آن هم حرام مىباشد.
مسأله 2615 - اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح
نيست، حيوانى را دو قسمت كنند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است و قسمتى
كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند و سر آن را
443

بدستورى كه در شرع معين شده ببرند، حلال و اگر نه آن قسمت هم حرام مىباشد.
مسأله 2616 - اگر حيوانى را شكار كنند، يا سر ببرند و بچه زنده‌اى از شكم
آن بيرون آيد چنانچه آن بچه را بدستورى كه در شرع معين شده سر ببرند حلال و اگر نه
حرام مىباشد.
مسأله 2617 - اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده‌اى از شكمش
بيرون آورند، چنانچه خلقت آن كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روئيده باشد پاك
و حلال است.
شكار كردن با سگ شكارى
مسأله 2618 - اگر سگ شكارى حيوان وحشى و يا اهلى وحشى شده حلال
گوشتى را شكار كند پاك و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد:
اول - سگ بطورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار
بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند بايستد و نيز بايد عادتش اين باشد كه
تا صاحبش نرسد از شكار نخورد، ولى اگر اتفاقا از شكار بخورد اشكال ندارد.
دوم - صاحبش آن را بفرستد و اگر پيش خود دنبال شكار رود و حيوانى
را شكار كند خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر پيش خود دنبال شكار رود و بعدا
صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند، اگر چه بواسطه صداى صاحبش
شتاب كند، بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايند.
سوم - كسى كه سگ را مىفرستد بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه
خوب و بدر را بفهمد و اگر كافر يا كسى كه اظهار دشمنى با اهل بيت
پيغمبر صلى الله عليه وآله مىكند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.
444

چهارم - وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد، آن
شكار حرام است ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم - شكار بواسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر سگ
شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.
ششم - كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده
است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتى برسد كه به اندازه سر بريدن وقت
باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.
مسأله 2619 - كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان
را ببرد، چنانچه مثلا بواسطه بيرون آوردن كار دو مانند آن وقت بگذرد و آن حيوان بميرد
حلال است، ولى اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد
احتياط واجب آنست كه از خوردن آن خوددارى كنند.
مسأله 2620 - اگر چند سگ را بفرستند و با هم حيوانى را شكار كنند
چنانچه همه آنها داراى شرائطى كه در مسأله (2618) گفته شد بوده‌اند شكار حلال
است و اگر يكى از آنها داراى شرائط نبوده، شكار حرام است.
مسأله 2621 - اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان
ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است. و نيز اگر آن حيوان را با حيوان
ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال و پاك مىباشند.
مسأله 2622 - اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى از آنان كافر باشد
آن شكار حرام است، و اگر همه مسلمان باشند و يكى از آنان عمدا نام خدا را نبرد،
بنابر احتياط لازم آن شكار حرام است.
مسأله 2623 - اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى حيوانى را شكار
كند آن شكار حلال نيست ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد و به دستورى كه
در شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است.
صيد ماهى
مسأله 2624 - اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان
445

دهد پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بميرد پاك است ولى خوردن آن
حرام مىباشد ولى اگر دامى در آب براى صيد ماهى نصب كنند و ماهى بعد از به
دام افتادن، در آب بميرد حليت آن بعيد نيست اگر چه احوط ترك خوردن آن است و
ماهى بى فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است.
مسأله 2625 - اگر ماهى از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا
آب فرو رود و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد، با دست يا بوسيله
ديگر كسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.
مسأله 2626 - كسى كه ماهى را صيد مىكند، لازم نيست مسلمان باشد و
در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد.
مسأله 2627 - ماهى مرده‌اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب
گرفته‌اند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر
باشد، اگر چه بگويد آن را زنده گرفته‌ام حرام مىباشد مگر آن كه يقين حاصل شود يا
دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست مىگويد.
مسأله 2628 - بنابر احتياط بايد از خوردن ماهى زنده خوددارى كرد،
هر چند حليت آن بعد از گرفتن بعيد نيست.
مسأله 2629 - اگر ماهى زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان
دادن بكشند، احتياط آنست كه از خوردن آن خوددارى نمايند اگر چه حليت آن بعيد
نيست.
مسأله 2630 - اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالى
كه زنده است در آب بيفتد، بنابر احتياط واجب قسمتى را كه بيرون آب مانده نبايد
خورد.
صيد ملخ
مسأله 2631 - اگر ملخ را با دست يا بوسيله ديگرى زنده بگيرند. بعد از جان
دادن خوردن آن حلال است و لازم نيست كسى كه آن را مىگيرد مسلمان باشد و در موقع
446

گرفتن، نام خدا را ببرد ولى اگر ملخ مرده‌اى در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه
آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته‌ام حلال نيست مگر آن كه يقين
حاصل شود يا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست مىگويد.
مسأله 2632 - خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمىتواند پرواز كند حرام
است.
احكام خوردنيها و آشاميدنيها
مسأله 2633 - خوردن گوشت مرغى كه مثل شاهين چنگال دارد حرام
است و پرستو حلال مىباشد، و احتياط واجب آنست كه از خوردن گوشت هدهد
خوددارى نمايند.
مسأله 2634 - اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلا
دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مىباشد.
مسأله 2635 - پانزده چيز از حيوانات حلال گوشت، حرام است.
1 - خون 2 - فضله 3 - نرى 4 - فرج 5 - بچه دان 6 - غدد كه آن را دشول
مىگويند 7 - تخم كه آن را دنبلان مىگويند 8 - چيزى كه در مغز كله است و
به شكل نخود مىباشد 9 - مغز حرام كه در ميان تيره پشت است 10 - پى سكه در دو
طرف تيره پشت است 11 - زهره دان 12 - سپرز (طحال) 13 - بول دان (مثانه) 14 -
حدقه چشم (مردمك) بنابر احتياط لازم 5 1 - چيزى كه در ميان سم است و به آن
ذات الاشاجع مىگويند بنابر احتياط لازم.
مسأله 2636 - خوردن خبائث يعنى چيزهائى كه طبيعت انسان از آن متنفر
است حرام مىباشد، ولى اگر پاك باشد و مقدارى از آن بطورى با چيز حلال مخلوط
شود كه در نظر مردم نابود حساب شود، خوردن آن اشكال ندارد.
مسأله 2637 - خوردن خاك حرام است ولى خوردن كمى از تربت
447

حضرت سيد الشهداء عليه السلام براى شفا اشكال ندارد.
مسأله 2638 - فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در فضاى دهن نيامده
باشد حرام نيست ولى اخلاط بينى و سينه كه در فضاى دهن وارد شود احتياط لازم
ترك فرو بردن آنست و فرو بردن غذائى كه موقع خلال كردن، از لاى دندان بيرون
مىآيد، اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد اشكال ندارد.
مسأله 2639 - خوردن چيزى كه براى انسان ضرر دارد حرام است ولى اگر
ضرر كم باشد كه عقلاء اعتنا نكنند حرام نيست.
مسأله 2640 - خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسى
با آنها وطئ كند يعنى: نزديكى نمايد خود و نسلشان حرام مىشوند و بول و سرگين
آنها نجس مىشود و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند و در جاى ديگر بفروشند و بر
وطئ كننده لازم است قيمتش را به صاحبش بدهد.
مسأله 2641 - اگر با حيوان حلال گوشتى كه مرسوم است گوشت آن را
مىخورند مانند گاو و گوسفند نزديكى كند، بول و سرگين خود آنها و نسل متجدد
آنها نجس مىشود و خوردن گوشت و آشاميدن شير آنها و همينطور خوردن گوشت و
آشاميدن شير نسل متجدد آنها حرام است چه وطئ در قبل باشد و چه در دبر و
وطئ كننده صغير باشد يا كبير، عالم باشد يا جاهل، مختار باشد يا مكره و موطوء نر
باشد يا ماده و بايد فورى آن حيوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه با آن وطئ كرده،
پول آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2642 - آشاميدن شراب حرام و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه
شمرده شده است و اگر كسى آن را حلال بداند كافر است. از حضرت امام
جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسى كه شراب مىخورد، عقل خود
را از دست مىدهد، و در آن موقع خدا را نمىشناسد، و از هيچ گناهى باك ندارد،
و احترام هيچ كس را نگه نمىدارد، حق خويشان نزديك را رعايت نمىكند و از
زشتيهاى آشكار رو نمىگرداند، و روح ايمان و خداشناسى از بدن او بيرون مىرود، و
448

روح ناقص خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مىماند، و خدا و فرشتگان و
پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مىكنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمىشود، و روز
قيامت روى او سياه است، و زبان از دهانش بيرون مىآيد، و آب دهان او به سينه‌اش
مىريزد و فرياد تشنگى او بلند است.
مسأله 2643 - نشستن سر سفره‌ايكه در آن شراب مىخورند، اگر انسان يكى
از آنان حساب شود حرام و چيز خوردن از آن سفره نيز حرامست.
مسأله 2644 - گوشتهائى كه از بلاد كفار مىآورند و تذكيه آنها شرعا ثابت
نشده، نجس و خوردن آن حرام است، و خريد و فروش آنها نيز جايز نيست، و نوشته
و گفته اشخاص غير موثق و مجهول الحال شرعا اعتبار ندارد.
مستحبات غذا خوردن
مسأله 2645 - چند چيز در غذا خوردن مستحب است: اول - هر دو دست را پيش از
غذا بشويد دوم - بعد از إذا نيز هر دو دست را بشويد و با دستمال خشك
كند. سوم - ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد و پيش
از إذا اول ميزبان دست خود را بشويد، بعد كسى كه طرف راست او نشسته و همينطور
تا برسد به كسى كه طرف چپ او نشسته و بعد از إذا اول كسى كه طرف چپ ميزبان
نشسته دست خود را بشويد و همينطور تا به طرف راست ميزبان برسد و به ميزبان ختم
شود. چهارم - در اول غذا بسم الله بگويد و اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد در وقت
خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است، پنجم - با دست راست غذا بخورد.
ششم - با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. هفتم - اگر چند نفر
سر يك سفره نشسته‌اند هر كسى از إذا جلوى خودش بخورد. هشتم - لقمه را كوچك
بردارد. نهم - سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد. دهم - غذا را خوب بجود.
يازدهم - بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند. دوازدهم - انگشتان را بليسد.
سيزدهم - بعد از إذا خلال نمايد ولى با چوب انار و چوب ريحان و نى و برگ درخت
خرما خلال نكند، چهاردهم - آنچه بيرون سفره مىريزد جمع كند و بخورد ولى
اگر در بيابان غذا مىخورد، مستحب است آنچه مىريزد، براى پرندگان و حيوانات
449

بگذارد. پانزدهم - در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا
نخورد. شانزدهم - بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ
بيندازد. هفدهم - در اول غذا و آخر آن نمك بخورد. هيجدهم - ميوه را پيش از خوردن
با آب بشويد.
مكروهات غذا خوردن
مسأله 2646 - چند چيز در غذا خوردن مكروه است:
اول - در حال سيرى غذا خوردن. دوم - پر خوردن و در خبر است كه خداوند
عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش مىآيد. سوم - نگاه كردن به صورت ديگران در موقع
غذا خوردن. چهارم - خوردن غذاى داغ. پنجم - فوت كردن چيزى كه مىخورد
يا مىآشامد. ششم - بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن هفتم - پاره كردن
نان با كارد. هشتم - گذاشتن نان زير ظرف غذا. نهم - پاك كردن گوشتى كه
به استخوان چسبيده بطورى كه چيزى در آن نماند. دهم - پوست كندن
ميوه. يازدهم - دور انداختن ميوه پيش از آن كه كاملا آن را بخورد.
مستحبات آب آشاميدن
مسأله 2647 - در آشاميدن آب چند چيز مستحب است:
اول - آب را بطور مكيدن بياشامد. دوم در روز ايستاده آب بخورد. سوم - پيش
از آشاميدن آب بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگويد.
چهارم - به سه نفس آب بياشامد. پنجم - از روى ميل آب بياشامد.
ششم - بعد از آشاميدن آب حضرت أبا عبد الله الحسين عليه السلام و اهل بيت بزرگوارش
را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
مكروهات آب آشاميدن
مسأله 2648 - زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در شب به حال
ايستاده مكروه است و نيز آشاميدن آب با دست چپ و همچنين از جاى شكسته كوزه
450

و جائى كه دسته آنست مكروه مىباشد.
احكام نذر و عهد
مسأله 2649 - نذر آنست كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را براى
خدا بجا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.
مسأله 2650 - در نذر بايد صيغه خوانده شود ولى لازم نيست آن را به عربى
بخوانند پس اگر بگويد: چنانچه مريض من خوب شود، براى خدا بر من است كه ده
تومان به فقير بدهم، نذر او صحيح است.
مسأله 2651 - كسى كه نذر مىكند بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار خود
نذر كند بنابر اين نذر كسى كه او را مجبور كرده‌اند، يا بواسطه عصبانى شدن بى اختيار
نذر كرده صحيح نيست.
451

مسأله 2652 - آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند،
اگر نذر كند مالش را به مصرفى برساند، صحيح نيست.
مسأله 2653 - اگر شوهر از نذر كردن زن جلوگيرى نمايد، و يا زن بدون اجازه
شوهر نذر كند، نذر او باطل است.
مسأله 2654 - اگر زن با اجازه شوهر نذر كند، شوهرش نمىتواند نذر او را به هم بزند
، يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.
مسأله 2655 - اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند، بايد به آن نذر عمل نمايد. بلكه
اگر بدون اجازه او هم نذر كند، عمل كردن به آن نذر واجب است ولى اگر پدر از كارى
منع كرده باشد و يا بعد از نذر از آن كار منع كند آن نذر صحيح نيست.
مسأله 2656 - انسان كارى را مىتواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن
باشد بنابر اين كسى كه نمىتواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر او
صحيح نيست.
مسأله 2657 - اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد، يا كار
واجب يا مستحبى را ترك كند، نذر او صحيح نيست.
مسأله 2658 - اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه
بجا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست. و اگر انجام آن از
جهتى بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند - مثلا نذر كند غذائى را بخورد كه
براى عبادت قوت بگيرد - نذر او صحيح است. و نيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد
و انسان براى همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد - مثلا براى اين كه دود مضر است
نذر كند كه آن را استعمال نكند - نذر او صحيح مىباشد.
مسأله 2659 - اگر نذر كند نماز واجب خود را در جائى بخواند كه به خودى
خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز
خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلا بواسطه اين كه خلوت است انسان حضور قلب
پيدا مىكند، نذر صحيح است.
مسأله 2660 - اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همانطور كه نذر كرده
452

بجا آورد پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد. يا روزه بگيرد چنانچه قبل
از آن روز يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمىكند. و نيز اگر نذر كند كه وقتى مريض
او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آن كه خوب شود صدقه را بدهد كافى نيست.
مسأله 2661 - اگر نذر كند روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معين نكند،
چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار
و خصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مىكند و اگر
نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند، اگر چيزى بدهد كه بگويند صدقه
داده، به نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كارى براى خدا بجا آورد، در صورتى كه يك
نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.
مسأله 2662 - اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد: بايد همان روز را روزه
بگيرد و نمىتواند در آن روز مسافرت كند و اگر بواسطه مسافرت روزه نگيرد، بايد گذشته
از قضاى آن روز كفاره هم بدهد. يعنى: يك بنده آزاد كند يا به شصت فقير طعام دهد
يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد ولى اگر ناچار شود كه مسافرت كند. يا عذر ديگرى مثل
مرض يا حيض براى او پيش آيد، قضاى تنها كافيست.
مسأله 2663 - اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد
به مقدارى كه در مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.
مسأله 2664 - اگر نذر كند كه تا وقت معينى عملى را ترك كند بعد از
گذشتن آن وقت مىتواند آن عمل را بجا آورد و اگر پيش از گذشتن آن وقت از روى
فراموشى يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست ولى باز هم لازم است كه
تا آن وقت آن عمل را بجا نياورد و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن
عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در دو مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.
مسأله 2665 - كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين
نكرده است، اگر از روى فراموشى، يا ناچارى، يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد
كفاره بر او واجب نيست. ولى بعدا هر وقت از روى اختيار آن را بجا آورد، بايد
به مقدارى كه در سه مسأله پيش گفته شد كفاره بدهد.
453

مسأله 2666 - اگر نذر كند كه در هر هفته روز معينى مثلا روز جمعه را روزه
بگيرد چنانچه يكى از جمعه‌ها عيد فطر يا قربان باشد يا در روز جمعه عذر ديگرى مانند
حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 2667 - اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد، چنانچه
پيش از دادن صدقه بميرد، بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.
مسأله 2668 - اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد، نمىتواند آن را به فقير
ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد.
مسأله 2669 - اگر نذر كند كه به زيارت يكى از ائمه عليهم السلام مثلا
به زيارت حضرت أبا عبد الله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود
كافى نيست و اگر بواسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند، چيزى بر او واجب
نيست.
مسأله 2670 - كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را نذر
نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد.
مسأله 2671 - اگر براى حرم يكى از ائمه عليهم السلام يا امامزاده‌گان چيزى
نذر كند، بايد آن را در تعمير و روشنائى و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند، يا به زوار
و خدام آنان بدهد.
مسأله 2672 - اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه
مصرف معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد
نكرده بايد به فقراء و زوار بدهد، يا مسجد و مانند آن بسازد، و ثواب آن را هديه آن امام
نمايد، و همچنين است اگر چيزى را براى امامزاده‌اى نذر كند.
مسأله 2673 - گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از ائمه عليهم السلام
نذر كرده‌اند، اگر پيش از آن كه به مصرف نذر برسد شير بدهد و يا بچه بياورد، مال كسى
است كه آن را نذر كرده ولى پشم گوسفند و مقدارى كه چاق مىشود جزء نذر است.
مسأله 2674 - هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او
بيايد، عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب
454

شده، يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نيست.
مسأله 2675 - اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد،
بعد از آن كه دختر به تكليف رسيد، اختيار با خود اوست و نذر آنان اعتبار ندارد.
مسأله 2676 - هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد
كار خيرى را انجام دهد، بعد از آن كه حاجتش بر آورده شد، بايد آن كار را انجام دهد،
و نيز اگر بدون آن كه حاجتى داشته باشد، عهد كند كه عمل خيرى را انجام دهد، آن
عمل بر او واجب مىشود.
مسأله 2677 - در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و نيز كارى را كه
عهد مىكند انجام دهد، بايد يا عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب يا كارى باشد
كه انجام آن بهتر از تركش باشد.
مسأله 2678 - اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعنى: شصت
فقير را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد، يا يك بنده آزاد كند.
احكام قسم خوردن
مسأله 2679 - اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند - مثلا قسم
بخورد كه روزه بگيرد يا دود استعمال نكند - چنانچه عمدا مخالفت كند، بايد كفاره
بدهد يعنى: يكى بنده آزاد كند، يا ده مسكين را اطعام كند يا ده فقير را بپوشاند و اگر
اينها را نتواند، بايد سه روز روزه بگيرد و بايد روزه پى در پى باشد.
مسأله 2680 - قسم چند شرط دارد:
اول - كسى كه قسم مىخورد بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قسم
بخورد پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده‌اند، درست نيست
و همچنين است اگر در حال عصبانى بودن بى اختيار قسم بخورد.
دوم - كارى را كه قسم مىخورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و كارى
را كه قسم مىخورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد كه
كار مباحى را بجا آورد، بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نيز اگر قسم
455

بخورد كار مباحى را ترك كند، بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.
سوم - به يكى از اسمهاى خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او گفته
نمىشود مانند خدا - و - الله. و نيز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم مىگويند
ولى بقدرى به خدا گفته مىشود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد، ذات مقدس حق
در نظر مىآيد: مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحيح است.
چهارم - قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند صحيح
نيست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.
پنجم - عمل نكردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم مىخورد
ممكن باشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود، از وقتى كه عاجز مىشود، قسم او به هم
مىخورد و نيز اگر عمل كردن به قسم بقدرى مشقت پيدا كند كه نشود آن را تحمل كرد
و يا اين كه متعلق قسم در موقع عمل مرجوح يا حرام شود قسم به هم مىخورد و همينطور است
حكم در عهد و نذر.
مسأله 2681 - اگر پدر آنچه را فرزند قسم خورده بجا بياورد بگويد بجا
نياور و آنچه را قسم خورده بجا نياورد بگويد بجا آور قسم او بى اثر مىشود.
مسأله 2682 - اگر زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، و شوهر كارى را كه زن
قسم خورده بجا نياورد بگويد بجا آور يا قسم خورده بجا آورد بگويد بجا نياور قسم زن
بى اثر مىشود.
مسأله 2683 - اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به قسم عمل نكند
كفاره بر او واجب نيست و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد و
قسمى كه آدم وسواسى مىخورد، مثل اين كه مىگويد والله الآن مشغول نماز مىشوم و
بواسطه وسواس مشغول نمىشود، اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل
نكند كفاره ندارد.
مسأله 2684 - كسى كه قسم مىخورد، اگر حرف او راست باشد، قسم
خوردن او مكروه است و اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان بزرگ مىباشد، ولى اگر
براى اين كه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد
456

اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مىشود، اما اگر بتواند توريه كند يعنى: موقع قسم
خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود، بنابر احتياط واجب بايد توريه نمايد مثلا اگر
ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه او را نديده‌اى و انسان
يك ساعت قبل او را ديده باشد، بگويد او را نديده‌ام و قصد كند كه از پنج دقيقه پيش
مثلا نديده‌ام.
احكام وقف
مسأله 2685 - اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مىشود و خود
او و ديگران نمىتوانند آن را ببخشند، يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمىبرد ولى
در بعضى از موارد كه در مسأله 2102 و 103 2 گفته شد، فروختن آن اشكال ندارد.
مسأله 2686 - لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخواند، بلكه اگر مثلا
بگويد: خانه خود را وقف كردم و خودش يا كسى كه خانه را براى او وقف كرده،
يا وكيل، يا ولى آن كس بگويد: قبول كردم، وقف صحيح است ولى اگر براى افراد
مخصوصى وقف نكند، بلكه مثل مسجد و مدرسه براى عموم وقف كند، يا مثلا بر فقراء
يا سادات وقف نمايد احوط و اولى آن است كه حاكم شرع يا كسى كه از طرف او
منصوب است قبول نمايد.
مسأله 2687 - اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه
وقف پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست.
مسأله 2688 - كسى كه مالى را وقف مىكند، بايد قصد قربت داشته باشد
و از موقع خواندن صيغه، مال را براى هميشه وقف كند و اگر مثلا بگويد: اين مال
بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده، صحيح
نيست. و نيز اگر بگويد: تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد يا بگويد تا ده سال
وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد، وقف صحيح نيست.
مسأله 2689 - وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف
457

كسى كه براى او وقف شده يا وكيل، يا ولى او بدهند ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير
خود وقف كند و به قصد اين كه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهدارى نمايد،
وقف صحيح است.
مسأله 2690 - اگر مسجدى را وقف كنند، بعد از آن كه يك نفر در آن مسجد
نماز خواند، وقف درست مىشود.
مسأله 2691 - كسى كه مال خود را وقف مىكند، بايد مكلف و عاقل باشد
و شرعا بتواند در مال خود تصرف كند، بنابر اين سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف مىكند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را وقف كند
صحيح نيست و همچنين است محجور نسبت به اموالى كه به حكم حاكم شرع از تصرف
در آنها منع شده است.
مسأله 2692 - اگر مالى را براى كسانى كه به دنيا نيامده‌اند وقف كند، درست
نيست ولى اگر براى زندگان و بعد از آنان براى كسانى كه بعدا به دنيا مىآيند وقف نمايد
مثلا چيزى را بر اولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه‌هاى او باشد و هر دسته‌اى
بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند، صحيح است.
مسأله 2693 - اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانى را وقف
كند كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره‌اش نمايند، صحيح نيست. ولى اگر
مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
مسأله 2694 - اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند، بايد مطابق
قرارداد او رفتار نمايند. و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود
وقف كرده باشد و آنان بالغ باشند، اختيار با خود آنان است و اگر بالغ
نباشند اختيار به اولى ايشان است و براى استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.
مسأله 2695 - اگر ملكى را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند، يا وقف كند كه
منافع آن به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متولى معين نكرده باشد،
اختيار آن با حاكم شرع است.
مسأله 2696 - اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كند كه
458

هر طبقه‌اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى ملك آن را اجاره دهد
و بميرد احتياط لازم آنست كه مستأجر از متولى بعد نيز اجاره كند ولى اگر متولى
نداشته باشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنان وقف شده، آن را اجاره دهند و در بين
مدت اجاره بميرند، اجاره باطل مىشود و در صورتى كه مستأجر مال الاجاره تمام مدت را
داده باشد، مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مىگيرد.
مسأله 2697 - اگر ملك وقف خراب شود از وقف بودن بيرون نمىرود.
مسأله 2698 - ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست
اگر تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى وقف مىتواند با نظر خبره سهم وقف را
جدا كند.
مسأله 2699 - اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه
معين شده نرساند، حاكم شرع بايد بجاى او متولى امينى معين نمايد.
مسأله 2700 - فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده‌اند، نمىشود براى نماز
به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد.
مسأله 2701 - اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن
مسجد احتياج به تعمير ندارد و انتظار هم نمىرود كه تا مدتى احتياج به تعمير پيدا كند،
مىتوانند عايدات آن ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.
مسأله 2702 - اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد
نمايند و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مىگويد بدهند، در صورتى كه
بدانند يا اطمينان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده، بايد همانطور
مصرف كنند و اگر يقين يا اطمينان نداشته باشند، بايد اول، مسجد را تعمير كنند و اگر
چيزى زياد آمد، امام جماعت و كسى كه اذان مىگويد در تقسيم آن با يكديگر مصالحه
كنند.
احكام وصيت
مسأله 2703 - وصيت آنست كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او
459

كارهائى انجام دهند، يا بگويد: بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد،
يا اين كه چيزى از مال او را به كسى تمليك يا صرف در خيرات و مبرات كنند يا براى اولاد
خود و كسانى كه اختيار آنان با او است قيم و سرپرست معين كند و كسى را كه به او وصيت
مىكنند وصى مىگويند.
مسأله 2704 - كسى كه نمىتواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را
بفهماند، براى هر كارى مىتواند وصيت كند ولى كسى كه مىتواند حرف بزند
بنابر احتياط اكتفا به اشاره يا نوشته نكند.
مسأله 2705 - اگر نوشته‌اى به امضاء يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود او را
بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته، بنابر احتياط لازم بايد تا مقدار ثلث
مطابق آن عمل كنند ولى نسبت به سهم صغير اين احتياط خلاف احتياط است لكن
بعد از بلوغ تا مقدار ثلث اين احتياط را ترك نكند بلكه اگر بدانند مقصودش وصيت
كردن نبوده و چيزهائى را نوشته است كه بعدا مطابق آن وصيت كند، احتياط واجب
آنست كه به آن عمل نمايند و نسبت به سهم صغير احتياط مراعات شود.
مسأله 2706 - كسى كه وصيت مىكند بايد عاقل باشد و از روى اختيار
وصيت كند و بايد سفيه نباشد يعنى: مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند ولى
بالغ بودن شرط صحت وصيت نيست و همين قدر كه وصيت كننده ده سال داشته
باشد و راه‌هاى خير و كارهاى نيك را بشناسد مىتواند به كارهاى خير وصيت كند.
مسأله 2707 - كسى كه از روى عمد به قصد خودكشى مثلا زخمى به خود زده
يا سمى خورده است كه بواسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مىشود، اگر وصيت
كند كه مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند، صحيح نيست.
مسأله 2708 - در وصيت تمليكيه قبول موصى له معتبر است پس اگر
شخصى وصيت كند كه چيزى به كسى بدهند در صورتى آن كس آن چيز را مالك مىشود
كه وصيت را قبول كند و لازم نيست قبول بعد از موت وصيت كننده باشد بلكه اگر
پيش از موت او هم باشد كفايت مىكند بلى اگر قبول پيش از موت وصيت كننده
باشد به مجرد قبول آن چيز را مالك نمىشود بلكه بعد از موت وصيت كننده بدون
460

حاجت به قبول ديگر مالك مىشود و اگر قبول بعد از موت باشد به مجرد قبول آن چيز را
مالك مىشود.
مسأله 2709 - وقتى انسان نشانه‌هاى مرگ را در خود ديد، بايد فورا
امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى
رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمىتواند بدهد، يا موقع دادن بدهى او نرسيده، بايد
وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگر بدهى او معلوم باشد و اطمينان دارد كه
ورثه مىپردازند، وصيت كردن لازم نيست.
مسأله 2710 - كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند، اگر خمس
و زكات و مظالم بدهكار است، بايد فورا بدهد و اگر نمىتواند بدهد، چنانچه از خودش مال
دارد، يا احتمال مىدهد كسى آنها را ادا نمايد، بايد وصيت كند. و همچنين است اگر
حج بر او واجب باشد.
مسأله 2711 - كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند، اگر نماز و روزه
قضا دارد، بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال
نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آن كه چيزى بگيرد آنها را انجام مىدهد،
باز هم واجب است وصيت نمايد و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى كه
مسأله 1399 گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد، يا وصيت
كند كه براى او بجا آورند.
مسأله 2712 - كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند، اگر مالى پيش
كسى دارد يا در جائى پنهان كرده است كه ورثه نمىدانند، چنانچه بواسطه نداستن
حقشان از بين برود، بايد به آنان اطلاع دهد و لازم نيست براى بچه‌هاى صغير خود قيم
و سرپرست معين كند، ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين مىرود، يا خودشان
ضايع مىشوند بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد
مسأله 2713 - وصى بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد.
مسأله 2714 - اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه
داده باشد كه هر كدام به تنهائى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت
461

از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد - چه گفته باشد كه همه با هم به وصيت
عمل كنند، يا نگفته باشد - بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند و اگر حاضر نشوند
كه با يكديگر به وصيت عمل كنند، حاكم شرع آنان را مجبور مىكند و اگر اطاعت
نكنند، بجاى آنان ديگران را معين مىنمايد.
مسأله 2715 - اگر انسان از وصيت خود بر گردد مثلا بگويد ثلث مالش را
به كسى بدهند بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مىشود و اگر وصيت خود را تغيير دهد،
مثل آن كه قيمى براى بچه‌هاى خود معين كند، بعد ديگرى را بجاى او قيم نمايد،
وصيت اولش باطل مىشود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
مسأله 2716 - اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلا
خانه‌اى را كه وصيت كرده به كسى بدهند، بفروشد يا ديگرى را براى فروش آن وكيل
نمايد وصيت باطل مىشود.
مسأله 2717 - اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند
كه نصف همان را به ديگرى بدهند بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن
دو نفر يك قسمت آن را بدهند.
مسأله 2718 - اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مىميرد، مقدارى از مالش
را به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به كس ديگر بدهند، آنچه
بخشيده از اصل خارج مىشود و آنچه وصيت كرده اگر بيشتر از ثلث نباشد،
يا اگر بيشتر است و ورثه اجازه بدهند، به وصيت او عمل مىشود و اگر آنچه وصيت كرده
بيشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ندهند، بايد تا مقدار ثلث تركه او به وصيتش عمل
شود.
مسأله 2719 - اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را
به مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.
مسأله 2720 - اگر در مرضى كه به آن مرض مىميرد، بگويد: مقدارى به كسى
بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است، بايد مقدارى
را كه معين كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد و كسى هم منكر گفته او نشود بايد
462

از اصل مالش بدهند.
مسأله 2721 - كسى كه انسان وصيت مىكند كه چيزى به او بدهند بايد وجود
داشته باشد، پس اگر وصيت كند به بچه‌اى كه ممكن است فلان زن به او حامله شود
چيزى بدهند باطل است ولى اگر وصيت كند به بچه‌اى كه در شكم مادر است چيزى
بدهيد، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است، پس اگر زنده به دنيا آمد،
بايد آنچه را كه وصيت كرده به او بدهند و اگر مرده به دنيا آمد، وصيت باطل مىشود و آنچه
را كه براى او وصيت كرده، ورثه ميان خودشان قسمت مىكنند.
مسأله 2722 - اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به اطلاع
وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن
او به وصيت عمل كند ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصى كرده، يا بفهمد
و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست يا در وقتى اطلاع دهد كه
نتواند ديگرى را وصى خود سازد در صورتى كه مشقت نداشته باشد، بايد وصيت او
را بنابر احتياط لازم انجام دهد و نيز اگر وصى پيش از مرگ موصى، موقعى ملتفت شود
كه موصى بواسطه شدت مرض نتواند به ديگرى وصيت كند بنابر احتياط لازم بايد
وصيت را قبول نمايد.
مسأله 2723 - اگر كسى كه وصيت كرده بميرد و وصى نداند كه مقصود ميت
اين بوده كه خودش كارهائى را كه وصيت كرده انجام دهد و در گفته ميت هم شاهد
و قرينه‌اى بر اين معنى نباشد وصى مىتواند ديگرى را براى انجام كارهاى ميت وكيل
كند ولى اگر بداند كه مقصود ميت اين بوده كه خودش انجام دهد نمىتواند به ديگرى
واگذار كند.
مسأله 2724 - اگر كسى دو نفر را وصى كند، كه با هم به وصيت او عمل كنند
چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا ديوانه، يا كافر شود، حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاى
او معين مىكند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه يا كافر شوند، چنانچه معلوم نباشد كه ميت
در نظر داشته دو نفر كارهايش را انجام دهند حاكم شرع، يك نفر را و اگر معلوم باشد كه
نظر به دو نفر داشته دو نفر ديگر را معين مىكند.
463

مسأله 2725 - اگر وصى نتواند به تنهائى كارهاى ميت را انجام دهد، حاكم
شرع براى كمك او يك نفر ديگر را معين مىكند.
مسأله 2726 - اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه
در نگهدارى آن كوتاهى و تعدى نكرده ضامن نيست و اگر كوتاهى كرده و يا تعدى
نموده مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را
به شهر ديگرى برده و در راه از بين رفته، ضامن است بلكه اگر در بين راه هم تلف نشود
و به فقراء شهرى دهد كه مورد وصيت نبوده ضامن است.
مسأله 2727 - هر گاه انسان كسى را وصى كند، و بگويد كه اگر آن كس
بميرد فلانى وصى باشد، بعد از آن كه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را
انجام دهد.
مسأله 2728 - حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى كه
مثل خمس و زكات و مظالم اداء كردن آنها واجب مىباشد بايد از اصل مال ميت
داده شود اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد
مسأله 2729 - اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس
و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث
يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت نكرده
باشد، آنچه مىماند مال ورثه است.
مسأله 2730 - اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر
باشد، وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند، يا كارى
كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه داده‌اند و تنها راضى بودن آنان كافى
نيست و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است.
مسأله 2731 - اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر
باشد و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او
نمىتوانند از اجازه خود برگردند.
مسأله 2732 - اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر
464

او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام
دهند، بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد براى نماز و روزه او اجير
بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند و چنانچه
ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد و ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از ثلث مال،
مصرف شود، وصيت براى نماز و روزه و كارهاى مستحبى باطل است.
مسأله 2733 - اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او
اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند. چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را
از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آن را
به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند و در صورتى كه ثلث
كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند،
بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين
كرده برسانند.
مسأله 2734 - اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من
بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم
گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله يا چهار زن عادله بگفته او
شهادت دهند، بايد مقدارى را كه مىگويد به او بدهند. و اگر يك زن عادله شهادت
دهد، بايد يك چهارم چيزى را كه مطالبه مىكند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت
دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را به او بدهند و نيز اگر
دو مرد كافر ذمى كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند، در صورتى كه
ميت ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده، بايد
چيزى را كه مطالبه مىكند به او بدهند.
مسأله 2735 - اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى
برسانم يا ميت مرا قيم بچه‌هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه
دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
مسأله 2736 - اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از آن كه
465

قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده‌اند، مىتوانند آن چيز
را قبول نمايند ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد و اگر نه
حقى به آن چيز ندارند.
احكام ارث
مسأله 2737 - كسانى كه بواسطه خويشى ارث مىبرند سه دسته هستند:
دسته اول - پدر و مادر و اولاد ميت است و با نبودن اولاد. اولاد اولاد هر چه
پائين روند هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مىبرد و تا يك نفر از اين دسته
هست دسته دوم ارث نمىبرند.
دسته دوم - جد، يعنى: پدر بزرگ و جده يعنى: مادر بزرگ و خواهر
و برادر است و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است
ارث مىبرد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمىبرند.
دسته سوم - عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است و تا يك نفر از عموها
و عمه‌ها و دائيها و خاله‌هاى ميت زنده‌اند، اولاد آنان ارث نمىبرند ولى اگر ميت عموى
پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد، ارث به پسر عموى پدر و مادرى مىرسد
و عموى پدرى ارث نمىبرد.
مسأله 2738 - اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود ميت و اولاد آنان و اولاد اولاد
آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر ميت ارث مىبرند و اگر اينان نباشند،
اولادشان ارث مىبرند و اگر اينان هم نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله جد و جده ميت
و اگر اينان نباشند، اولادشان ارث مىبرند.
مسأله 2739 - زن و شوهر به تفصيلى كه در مسائل 2779 - تا 2788 گفته مىشود،
از يكديگر ارث مىبرند.
466

ارث دسته اول
مسأله 2740 - اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد مثلا پدر يا مادر
يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به او مىرسد و اگر چند پسر يا چند دختر
باشند همه مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود، و اگر يك پسر و يك دختر
باشد مال را سه قسمت مىكنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مىبرد
و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طورى قسمت مىكنند كه هر پسرى دو برابر
دختر ببرد.
مسأله 2741 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت
مىشود دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مىبرد ولى اگر ميت دو برادر،
يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر هم داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند يعنى:
پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى باشد يا نه. اگر چه
تا ميت پدر و مادر دارد اينان ارث نمىبرند، اما بواسطه بودن اينان مادر شش يك مال را
مىبرد و بقيه را به پدر مىدهند.
مسأله 2742 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه
ميت دو برادر چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را پنج
قسمت مىكنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مىبرد و اگر
دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد، مال را شش قسمت
مىكنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مىبرد و يك قسمت
باقيمانده را چهار قسمت مىكنند يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مىدهند
مثلا اگر مال را 24 قسمت كنند، 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت
آن را به مادر مىدهند.
467

مسأله 2743 - اگر وارث ميت فقط پدر و ما در يك پسر باشد، مال را شش
قسمت مىكنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مىبرد
و اگر چند پسر يا چند دختر باشند آن چهار قسمت را بطور مساوى بين خودشان قسمت
مىكنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طورى تقسيم مىكنند كه هر پسرى
دو برابر دختر مىبرد.
مسأله 2744 - اگر وارث ميت فقط پدر و يك پسر، يا مادر و يك پسر باشد،
مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مىبرد.
مسأله 2745 - اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر و دختر باشد، مال را
شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را پدر، يا مادر مىبرد و بقيه را طورى قسمت مىكنند
كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2746 - اگر وارث ميت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر
باشد مال را چهار قسمت مىكنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مىبرد.
مسأله 2747 - اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر باشد
مال را پنج قسمت مىكنند، يك قسمت را پدر يا مادر مىبرد و چهار قسمت را دختران
بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
مسأله 2748 - اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسرى او اگر چه دختر باشد
سهم پسر ميت را مىبرد و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميت را مىبرد مثلا
اگر ميت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت
مىكنند يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مىدهند.
ارث دسته دوم
مسأله 2749 - دسته دوم از كسانى كه بواسطه خويشى ارث مىبرند، جد يعنى
پدر بزرگ و جده يعنى: مادر بزرگ و برادر و خواهر ميت است و اگر برادر و خواهر
نداشته باشد، اولادشان ارث مىبرند.
468

مسأله 2750 - اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد، همه مال
به او مىرسد و اگر چند برادر پدر و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشد، مال بطور
مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند هر برادرى
دو برابر خواهر مىبرد مثلا اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادرى دارد مال را پنج
قسمت مىكنند، هر يك از برادران دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را مىبرد.
مسأله 2751 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و خواهر پدرى كه
از مادر با ميت جدا است ارث نمىبرد و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى ندارد، چنانچه
فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او مىرسد و اگر چند برادر
يا چند خواهر پدرى داشته باشد، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر هم
برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد، هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2752 - اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد،
همه مال به او مىرسد. و اگر چند برادر مادرى يا چند خواهر مادرى يا چند برادر و خواهر
مادرى باشند، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود.
مسأله 2753 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى
و يك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند
و مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى و بقيه را به برادر
و خواهر پدر و مادرى مىدهند و هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2754 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى
و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرد و مال را سه قسمت
مىكنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت
مىكنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مىدهند و هر برادرى دو برابر
خواهر مىبرد.
مسأله 2755 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر مادرى
يا يك خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت
آن را برادر يا خواهر مادرى مىبرد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مىدهند و هر برادرى
469

دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2756 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر
مادرى باشد، مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى
بطورى مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مىدهند
و هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2757 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث
خود را به تفصيلى كه گفته مىشود مىبرد. و خواهر و برادر بطورى كه در مسائل گذشته
گفته شد ارث خود را مىبرند. و نيز اگر زنى بميرد و وارث او فقط خواهر
و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مىبرد و خواهر و برادر بطورى كه در مسائل
پيش گفته شد ارث خود را مىبرند. ولى براى آن كه زن يا شوهر ارث مىبرد از سهم
برادر و خواهر مادرى چيزى كم نمىشود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى كم
مىشود مثلا اگر وارث ميت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى
او باشد، نصف مال به شوهر مىرسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر
و خواهر مادرى مىدهند و آنچه مىماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است، پس اگر
همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يك
تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مىدهند.
مسأله 2758 - اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به
اولادشان مىدهند و سهم برادر زاده و خواهر زاده مادرى بطور مساوى بين آنان قسمت
مىشود و از سهمى كه به برادر زاده و خواهر زاده پدرى يا پدر و مادرى مىرسد، هر پسرى
دو برابر دختر مىبرد.
مسأله 2759 - اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدرى
باشد يا مادرى، همه مال به او مىرسد و با بودن جد ميت پدر جد او ارث نمىبرد.
مسأله 2760 - اگر وارث ميت فقط جد و جده پدرى باشد، مال سه قسمت
مىشود، دو قسمت را جد و يك قسمت را جده مىبرد و اگر جد و جده مادرى باشد مال
را بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
470

مسأله 2761 - اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدرى و يك جد يا جده
مادرى باشد مال سه قسمت مىشود، دو قسمت را جد يا جده پدرى و يك قسمت را
جد يا جده مادرى مىبرد.
مسأله 2762 - اگر وارث ميت جد و جده پدرى و جد و جده مادرى باشد مال
سه قسمت مىشود، يك قسمت آن را جد و جده مادرى بطور مساوى بين خودشان
قسمت مىكنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدرى مىدهند و جد دو برابر جده
مىبرد.
مسأله 2763 - اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده مادرى
او باشد زن ارث خود را به تفصيلى كه گفته مىشود مىبرد و يك قسمت از سه قسمت
اصل مال را به جد و جده مادرى مىدهند كه بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند
و بقيه را به جد و جده پدرى مىدهند و جد دو برابر جده مىبرد و اگر وارث ميت شوهر و جد
و جده باشد، شوهر نصف مال را مىبرد و جد و جده بدستورى كه در مسائل گذشته
گفته شد ارث خود را مىبرند.
ارث دسته سوم
مسأله 2764 - دسته سوم عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است به تفصيلى
كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسى نباشد. اينها ارث مىبرند.
مسأله 2765 - اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، چه پدر
و مادرى باشد يعنى: با پدر ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى، همه
مال به او مىرسد و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى
يا همه مادرى باشند، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر عمو و عمه هر
دو باشند و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى باشند، عمو دو برابر عمه مىبرد مثلا اگر
471

وارث ميت دو عمو و يك عمه باشد، مال را پنج قسمت مىكنند، يك قسمت را به
عمه مىدهند و چهار قسمت را عموها بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
مسأله 2766 - اگر وارث ميت فقط عمو و عمه مادرى باشند مال بطور مساوى
بين آنان قسمت مىشود.
مسأله 2767 - اگر وارث ميت عمو و عمه باشد بعضى پدرى و بعضى
مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمىبرند، پس اگر ميت يك
عمو يا يك عمه مادرى دارد مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت را به عمو يا عمه
مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى مىدهند و عموى پدر و مادرى دو برابر عمه پدر
و مادرى مىبرد و اگر هم عمو و هم عمه مادرى دارد، مال را سه قسمت مىكنند
دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى مىدهند و عمو دو برابر عمه مىبرد و يك قسمت را
به عمو و عمه مادرى مىدهند كه بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و احتياط
آنست كه در تقسيم به يكديگر مصالحه كنند.
مسأله 2768 - اگر وارث ميت فقط يك دائى، يا يك خاله باشد، همه مال
به او مىرسد و اگر هم دائى و هم خاله باشد و همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى باشند،
مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود و احتياط آنست كه در تقسيم با يكديگر
مصالحه كنند.
مسأله 2769 - اگر وارث ميت فقط يك دائى، يا يك خاله مادرى، و دائى
و خاله پدرى و مادرى و دائى و خاله پدرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمىبرند، و مال
را شش قسمت مىكنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى و بقيه را به دائى و خاله
پدر و مادرى مىدهند و احتياط آنست كه در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.
مسأله 2770 - اگر وارث ميت فقط دائى و خاله پدرى و دائى و خاله مادرى
و دائى و خاله پدر و مادرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمىبرند و بايد مال را سه
قسمت كنند يك قسمت آن را دائى و خاله مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت
نمايند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى بدهند و احتياط آنست كه در تقسيم آن
با يكديگر مصالحه كنند.
472

مسأله 2771 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه
باشد مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت را دائى يا خاله و بقيه را عمو يا عمه
مىبرد.
مسأله 2772 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه باشد،
چنانچه عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت
را دائى يا خاله مىبرد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه مىدهند، بنابر اين
اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن را به دائى يا خاله و چهار قسمت را به عمو
و دو قسمت را به عمه مىدهند.
مسأله 2773 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك
عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مىكنند يك
قسمت آن را به دائى يا خاله مىدهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مىكنند، يك
قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مىدهند و عمو
دو برابر عمه مىبرد. بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت را به دائى يا خاله
و يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمه پدر و مادرى
يا پدرى مىدهند.
مسأله 2774 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه مادرى
و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مىكنند يك قسمت را دائى
يا خاله مىبرد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مىكنند، يك سهم آن را بطور مساوى
بين عمو و عمه مادرى قسمت مىكنند و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر و مادرى
يا پدرى قسمت مىنمايند و عمود و برابر عمه مىبرد. بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند،
سه قسمت آن سهم خاله يا دائى و دو قسمت سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت سهم
عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مىباشد.
مسأله 2775 - اگر وارث ميت چند دائى و چند خاله باشد كه همه
پدر و مادرى يا پدرى يا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مىشود،
دو سهم آن را بدستورى كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت
473

مىكنند و يك سهم آن را دائيها و خاله‌ها بطور مساوى بين خودشان قسمت مىنمايند.
مسأله 2776 - اگر وارث ميت، دائى يا خاله مادرى و چند دائى و خاله
پدر و مادرى يا پدرى و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مىشود، دو سهم آن را بدستورى كه
سابقا گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مىكنند، پس اگر ميت يك دائى يا يك
خاله مادرى دارد يك سهم ديگر آن را شش قسمت مىكنند، يك قسمت را به دائى
يا خاله مادرى مىدهند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مىدهند كه
بنابر احتياط در تقسيم آن با هم مصالحه مىكنند و اگر چند دائى مادرى يا چند خاله
مادرى يا هم دائى مادرى و هم خاله مادرى دارد آن يك سهم را سه قسمت مىكنند
يك قسمت را دائيها و خاله‌هاى مادرى بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند
و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مىدهند كه بنابر احتياط در تقسيم آن با هم
مصالحه مىكنند.
مسأله 2777 - اگر ميت عمو و عمه و دائى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به
عمو و عمه مىرسد، به اولاد آنان و مقدارى كه به دائى و خاله مىرسد، به اولاد آنان داده
مىشود.
مسأله 2778 - اگر وارث ميت عمو و عمه و دائى و خاله پدر و عمو و عمه و دائى
و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مىشود، يك سهم آن را عمو و عمه و دائى و خاله مادر
ميت بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و دو سهم ديگر آن را سه قسمت مىكنند
يك قسمت را دائى و خاله پدر ميت بطور مساوى بين خودشان قسمت مىنمايند
و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مىدهند و عمو دو برابر عمه مىبرد.
ارث زن و شوهر
مسأله 2779 - اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف مال را شوهر او
و بقيه را ورثه ديگر مىبرند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك
474

مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مىبرند.
مسأله 2780 - اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد چهار يك مال را زن
و بقيه را ورثه ديگر مىبرند و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد، هشت يك
مال را زن و بقيه را ورثه ديگر مىبرند، و زن از زمين ارث نمىبرد، نه از خود زمين و نه
از قيمت آن چه زمين خانه مسكونى باشد يا زمين باغ و زراعت و زمينهاى ديگر و نيز
از عين هوائى بنا و اشجار ارث نمىبرد ولى از قيمت آنها و قيمت درخت و زراعت
و ساختمانى كه در زمين باغ و زراعت و زمينهاى ديگر است ارث مىبرد.
مسأله 2781 - اگر زن بخواهد در چيزهائى كه از آنها ارث نمىبرد، مانند زمين
خانه مسكونى، تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و نيز احتياط مستحب
آنست كه ورثه تا سهم زن را نداده‌اند، در چيزهائى كه زن از قيمت آنها ارث مىبرد،
مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف نكنند. و چنانچه پيش از دادن سهم زن،
اينها را بفروشند، معامله صحيح است و محتاج به اجازه زن نيست.
مسأله 2782 - اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد
حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند
و سهم زن را از آن قيمت بدهند.
مسأله 2783 - مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر
و چيزهائى كه در آن به كار رفته، در حكم ساختمان است.
مسأله 2784 - اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته
باشد، چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحى كه گفته شد،
بطور مساوى بين زنان او قسمت مىشود، اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعض آنان
نزديكى نكرده باشد،، ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته، زنى را عقد كرده
و با از نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمىبرد و حق مهر هم ندارد.
مسأله 2785 - اگر زن در حال مرض، شوهر كند و به همان مرض بميرد،
شوهرش اگر چه با او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مىبرد،
مسأله 2786 - اگر زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعى
475

بدهند و در بين عده بميرد، شوهرش از او ارث مىبرد و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد
زن از او ارث مىبرد. ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن يكى از آنان
بميرد، ديگرى از او ارث نمىبرد.
مسأله 2787 - اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن
دوازده ماه هلالى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مىبرد.
اول - آن كه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.
دوم - بواسطه بى ميلى به شوهر، مالى به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضى
شود. بلكه اگر چيزى هم به شوهر ندهد ولى طلاق به تقاضاى زن باشد، باز هم ارث
بردنش اشكال دارد.
سوم - شوهر، در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده، بواسطه آن مرض بميرد
پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود، زن از او ارث نمىبرد
و اگر از آن مرض خوب نشد لكن به مرض ديگر از دنيا رفت بنابر احتياط لازم زن با ساير
ورثه مصالحه نمايند.
مسأله 2788 - لباسى كه مرد براى پوشيدن زن خود گرفته، اگر چه زن آن را
پوشيده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است.
مسائل متفرقه ارث
مسأله 2789 - اگر مردى بميرد و غير از قرآن و انگشتر و شمشير و لباسى را كه
پوشيده، مال داشته باشد اين چهار چيز مال پسر بزرگتر است و اگر غير از اينها مالى
نداشته باشد اينها مال همه ورثه است و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكى دارد،
مثلا دو قرآن يا دو انگشتر دارد، احتياط واجب آنست كه پسر بزرگ در آنها با ورثه
ديگر مصالحه كند
476

مسأله 2790 - اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد مثلا از دو زن
او در يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را بطور
مساوى بين خودشان قسمت كنند.
مسأله 2791 - اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او
يا زيادتر باشد، بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش گفته شد
به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد، بايد از آن چهار چيزى هم كه به پسر
بزرگتر مىرسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلا اگر همه دارائى او شصت تومان است
و به مقدار بيست تومان آن از چيزهائى است كه مال پسر بزرگتر است و سى تومان هم
قرض دارد، پسر بزرگ بايد به مقدار ده تومان از آن چهار چيز را بابت قرض ميت
بدهد.
مسأله 2792 - مسلمان از كافر ارث مىبرد ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميت
باشد از مسلمان ارث نمىبرد.
مسأله 2793 - اگر كسى يكى از خويشان خود را عمدا و به ناحق بكشد،
از او ارث نمىبرد ولى اگر از روى خطا باشد مثل آن كه سنگ را به هوا بيندازد و اتفاقا
به يكى از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مىبرد ولى ارث بردن او از ديه قتل كه
بعدا گفته مىشود محل اشكال است.
مسأله 2794 - هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، براى بچه‌اى كه
در شكم است كه اگر زنده به دنيا بيايد ارث مىبرد، سهم دو پسر را كنار مىگذارند ولى
اگر احتمال بدهند بيشتر است مثلا احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم
سه پسر را كنار مىگذارند، و چنانچه مثلا يك پسر يا يك دختر به دنيا آمد، زيادى را ورثه
بين خودشان تقسيم مىكنند.
حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است
مسأله 2795 - اگر كسى با يكى از محارم خود كه مثل مادر و خواهر با او
477

نسبت دارند زنا كند، به حكم حاكم شرع بايد او را بكشند و همچنين است اگر مرد كافر
با زن مسلمان زنا كند و در اخبار بسيار وارد شده است كه انجام دادن يكى از حدها
باعث مىشود كه مردم كار نامشروع نكنند و دنيا و آخرت آنان را حفظ مىكند و منفعتش
براى آنان بيشتر است از اين كه چهل روز باران ببارد.
مسأله 2796 - اگر مرد مسلمان آزادى با غير محارم خود زنا كند، بدون اكراه
زن، بايد او را صد تازيانه بزنند و چنانچه سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه صد تازيانه‌اش
بزنند در دفعه چهارم بايد او را بكشند و اگر زن را اكراه نمايد، بايد آن مرد را بكشند ولى
كسى كه زن عقد دائمى يا ملك يمين دارد، و در حالى كه بالغ و عاقل و آزاد بوده با او
نزديكى كرده، و هر وقت هم بخواهد مىتواند با او نزديكى كند، اگر با زنى كه بالغه
و عاقله است زنا كند، بايد او را سنگسار نمايند بلكه بعيد نيست جمع بين صد تازيانه كه
اول بزنند و سنگسار نمودن كه بعد از تازيانه باشد و اگر زن داشته باشد و تاكنون
با او نزديكى نكرده باشد، بايد علاوه بر صد تازيانه سر او را بتراشند و از شهرى كه اين
عمل را در آن مرتكب شده بيرون كنند
مسأله 2797 - اگر مردى ببيند كه كسى با زن او زنا مىكند، چنانچه نترسد
كه به او ضررى بزنند، اگر بداند زن هم راضى به اين عمل است مىتواند هر دو را بكشد و الا
زن را نمىتواند بكشد و اگر آنان را نكشد، آن زن بر او حرام نمىشود.
مسأله 2798 - اگر مرد مكلف عاقلى با مكلف عاقل ديگر لواط كند،
اگر هر دو به اين عمل راضى باشند بايد هر دو آنان را بكشند و اگر يكى مكره باشد و از
ترس جانش مرتكب شده او را نبايد كشت و حاكم شرع مىتواند لواط كننده را
با شمشير بكشد، يا سنگسار كند، يا زنده به آتش بسوزاند، يا دست و پاى او را ببندد و از
جاى بلندى به زير اندازد و يا ديوارى را روى او خراب كند.
مسأله 2799 - اگر يك نفر كسى ديگر را امر كند كه به ناحق كسى
را بكشد، در صورتى كه قاتل و كسى كه به او دستور داده، هر دو مكلف و عاقل باشند، قاتل
را بايد كشت و كسى را كه امر كرده بايد حبس كرد تا بميرد.
مسأله 2800 - اگر فرزند، پدر يا مادر را عمدا بكشد، بايد او را بكشد، ولى
478

اگر پدرى فرزند خود را عمدا بكشد، بايد بدستورى كه در احكام ديه گفته مىشود ديه
بدهد و هر قدر حاكم شرع صلاح مىداند او را تعزير نمايد.
مسأله 2801 - هر گاه كسى پسرى را از روى شهوت ببوسد، حاكم شرع از
سى تا نود و نه تازيانه هر قدر صلاح مىداند به او مىزند، و روايت شده است كه خداوند
عالم دهانه‌اى از آتش به دهان او مىزند و ملائكه آسمان و زمين و ملائكه رحمت و غضب
بر او لعنت مىكنند و جهنم براى او مهيا خواهد بود. ولى اگر توبه كند توبه او قبول
مىشود.
مسأله 2802 - اگر كسى مرد و زن را براى زنا يا دو نفر را براى لواط به هم
برساند، بايد هفتاد و پنج تازيانه به او بزنند و اگر مرد باشد و در مرتبه دوم اين عمل را
مرتكب شود بايد علاوه بر هفتاد و پنج تازيانه از محلى كه در آن محل اين كار را كرده
بيرونش كنند.
مسأله 2803 - اگر كسى بخواهد با زنى زنا كند، يا با پسرى لواط نمايد و بدون
آن كه او را بكشند جلو گيرى از او ممكن نباشد، كشتن او جايز است.
مسأله 2804 - اگر شخص بالغ عاقل به مرد يا زن مسلمانى كه بالغ و عاقل
و آزاد است و علنا زنا كار نباشد نسبت زنا يا لواط بدهد، يا ولد الزنا بگويد، بايد هشتاد
تازيانه از روى لباس به او بزنند.
مسأله 2805 - كسى كه مكلف و عاقل است اگر از روى اختيار شراب
بخورد در دفعه اول و دوم بايد اگر مرد باشد تمام بدنش را غير از عورت برهنه كنند
و هشتاد تازيانه به او بزنند و در دفعه سوم يا چهارم بايد او را بكشند و زن را نبايد برهنه
كنند.
مسأله 2806 - كسى كه مكلف و عاقل است اگر چهار نخود و نيم طلاى
سكه دار يا چيز ديگرى را كه به اين مقدار ارزش دارد بدزدد چنانچه شرائطى را كه
در شرع براى آن معين شده دارا باشد. در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را
از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند و در دفعه دوم بنابر احتياط بايد پاى چپ
او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم بايد او را حبس كنند تا بميرد و چنانچه مال دارد
479

خرج او را از مال خودش و اگر ندارد از بيت المال بدهند و در صورتى كه در زندان دزدى
كند، بايد او را بكشند.
احكام ديه
مسأله 2807 - اگر كسى عمدا و به ناحق ديگرى را بكشد، ولى كشته مىتواند
قاتل را عفو كند يا بكشد اگر شرائط قصاص در قاتل و مقتول باشد يا مقدارى كه در مسأله
بعد گفته مىشود از او ديه بگيرد، اما اگر از روى خطا بكشد مثلا براى حيوانى
تير بيندازد و اشتباها كسى را بكشد، ولى كشته حق ندارد او را بكشد، اما مىتواند ديه
بگيرد.
مسأله 2808 - ديه كشتن مرد مسلمان آزاد كه قاتل بايد بدهد يكى از
شش چيز است: اول - صد شتر كه داخل سال ششم شده باشد. دوم - دويست
گاو. سوم - هزار گوسفند. چهارم - دويست حله و هر حله دو پارچه‌اى است كه در يمن
مىبافند. پنجم - هزار مثقال شرعى طلا كه هر مثقال آن 18 نخود سكه دار است
ششم - ده هزار درهم كه هر درهمى 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار است و از زن مسلمان آزاد
نصف هر يك است.
مسأله 2809 - ديه چند چيز مثل ديه كشتن است كه مقدار آن در مسأله پيش
گفته شد: اول آن كه دو چشم كسى را كور كند، يا چهار پلك چشم او را از بين ببرد
و اگر يك چشم او را كور كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد. دوم - دو گوش كسى را
ببرد يا كارى كند كه هر دو گوش او كر شود و اميد خوب شدن در آن نباشد و
اگر يك گوش او را ببرد يا كر كند، بايد نصف ديه كشتن را بدهد و اگر نرمه
گوش او را ببرد، بايد ثلث ديه كشتن را بدهد.
سوم - تمام بينى يا نرمه بينى كسى را ببرد.
چهارم - زبان كسى را كه لال نيست از بيخ ببرد و اگر مقدارى از آن را ببرد بايد
480

به نسبت نقص حروف بيست و هشتگانه ديه بدهد كه اگر يك حرف نتواند بگويد
يك بيست و هشتم ديه و اگر دو حرف نتواند دو بيست و هشتم، و اگر تمام زبان
كسى كه لال باشد ببرند، ثلث ديه را بايد بدهند و اگر مقدارى از زبان لال را ببرند،
بايد به نسبت نقص زبان ديه بدهند، يعنى در نصف نصف ثلث و در ربع، ربع ثلث ديه
را بدهند.
پنجم - تمام دندانهاى كسى را از بين ببرد و ديه هر كدام از دوازده دندان جلوى
دهان كه شش عدد بالا و شش عدد پائين مىباشد، پنجاه مثقال شرعى طلا است
و هر مثقال شرعى 18 نخود است و اگر يكى از شانزده دندان عقب را كه هشت عدد آنها بالا و هشت عدد پائين است از بين ببرد بايد بيست و پنج مثقال شرعى طلا بدهد.
ششم - هر دو دست كسى را از بند جدا كند و اگر يك دست را از بند جدا كند،
بايد نصف ديه كشتن را بدهد.
هفتم - ده انگشت كسى را ببرد و ديه هر انگشت، ده يك ديه كشتن است.
هشتم - پشت كسى را طورى بشكند كه نتواند بنشيند و ديگر درست نشود.
نهم - هر دو پستان زنى را ببرد و اگر يكى از آنها را ببرد بايد نصف ديه كشتن
را بدهد.
دهم - هر دو پاى كسى را تا مفصل، يا همه ده انگشت پا را ببرد و ديه هر انگشت
ده يك ديه كشتن است.
يازدهم - تخمهاى مردى را از بين ببرد.
دوازدهم - طورى به كسى آسيب برساند كه عقل او از بين برود.
سيزدهم - به كسى صدمه‌اى بزند كه ديگر بوى خوب و بد را نفهمد و اگر به كسى
صدمه‌اى بزند كه منى از او خارج نشود. بنابر احتياط واجب بايد ديه كامله بدهد.
مسأله 2810 - اگر انسان كسى را عمدا و به ناحق بكشد و ولى مقتول عفو كند
يا ديه از او بگيرد بايد دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند و يك بنده آزاد نمايد
و اگر او را بكشند احتياط لازم آنست كه كبار از ورثه كفاره را به نحوى كه ذكر شد از
سهم الارث خود بدهند ولى اگر اشتباها بكشد عاقله يعنى قوم و خويش پدرى قاتل
481

مانند پدر و عمو و برادر بلكه پسران و اجداد پدرى قاتل بطورى كه در كتب مفصله بيان شده
بايد ديه او را بدهد و خود قاتل يك بنده آزاد كند و اگر نتواند بنده آزاد كند، دو ماه روزه
بگيرد و اگر اين را هم نتواند، شصت فقير را سير كند.
مسأله 2811 - كسى كه سوار حيوان است، اگر كارى كند كه آن حيوان
به كسى آسيب برساند، ضامن است و نيز اگر ديگرى كارى كند كه حيوان به سوار خود
يا به كس ديگر صدمه بزند، ضامن مىباشد.
مسأله 2812 - اگر انسان كارى كند كه زن حامله سقط كند و سقط شده
محكوم با سلام و حريت باشد چنانچه چيزى كه سقط شده نطفه باشد، ديه‌اش بيست
مثقال شرعى طلاى سكه دار است، كه هر مثقال آن 18 نخود مىباشد. و اگر علقه يعنى
خون بسته باشد. چهل مثقال. و اگر مضغه يعنى پاره گوشت باشد، شصت مثقال.
و اگر استخوان شده باشد. هشتاد مثقال. و اگر گوشت آورده ولى هنوز روح در او دميده
نشده، صد مثقال و اگر روح در او دميده شده، چنانچه پسر باشد، ديه او هزار مثقال و اگر
دختر باشد. ديه او پانصد مثقال شرعى طلا است.
مسأله 2813 - اگر زن حامله كارى كند كه بچه‌اش سقط شود، بايد ديه آن
را به تفصيلى كه در مسأله پيش گفته شد. به وارث بچه بدهد و به خود زن چيزى از آن
نمىرسد.
مسأله 2814 - اگر كسى زن حامله را بكشد، بايد ديه زن و بچه را بدهد.
مسأله 2815 - اگر پوست سر يا صورت مردى را پاره كند، بايد يك شتر به او
بدهد و اگر به گوشت برسد و قدرى از آن را هم ببرد، بايد دو شتر بدهد. و اگر خيلى از
گوشت را پاره كند، بايد سه شتر بدهد. و اگر به پرده نازك استخوان برسد، چهار شتر
و اگر استخوان نمايان شود، پنج شتر و اگر استخوان بشكند، ده شتر و اگر بعضى
از ريزه‌هاى استخوان از جاى خود بيرون آيد، پانزده شتر. و اگر به پرده مغز سر برسد،
بايد سى و سه شتر بدهد.
مسأله 2816 - اگر به صورت كسى سيلى يا چيز ديگر بزند بطورى كه صورت او
سرخ شود، بايد يك مثقال و نيم شرعى طلاى سكه دار كه هر مثقالى 18 نخود است
482

بدهد. و اگر كبود شود، سه مثقال و اگر سياه شود بايد شش مثقال شرعى طلا بدهد
ولى اگر جاى ديگر بدن كسى را بواسطه زدن، سرخ يا كبود يا سياه كند، بايد نصف
آنچه را كه گفته شد بدهد.
مسأله 2817 - اگر به حيوان حلال گوشت يا حرام گوشتى كه ملك او
باشد كسى زخم بزند يا چيزى از بدن آن را ببرد بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب آن را
به صاحبش بدهد.
مسأله 2818 - اگر انسان سگ شكارى كسى را بكشد، بايد بيست و يك
مثقال معمولى نقره سكه‌دار به او بدهد. و اگر سگى كه نگهدارى خانه را مىكند يا سگ
گله كسى را تلف نمايد، بايد ده مثقال و نيم نقره سكه‌دار بدهد. و اگر سگى كه
پاسبانى زراعت را مىكند بكشد، بايد، نه من و نيم و سه سير و چهارده مثقال و نيم
گندم كه تقريبا 29 كيلو و 75 گرم مىشود بدهد.
مسأله 2819 - اگر حيوان زراعت يا مال كسى را از بين ببرد، چنانچه
صاحب حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد، بايد مقدارى را كه ضرر زده
به صاحب مال يا زراعت بدهد.
مسأله 2820 - اگر بچه يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، ولى يا ديگرى
به اذن ولى او مىتواند بقدرى كه ادب شود و ديه واجب نشود او را بزند.
مسأله 2821 - اگر كسى بچه‌اى را طورى بزند كه ديه واجب شود، ديه مال
طفل است و اگر مرده بايد به ورثه او بدهد و چنانچه مثلا پدر بچه بقدرى او را بزند كه
بميرد ديه او را به ورثه ديگرش مىبرند و به خود پدر از ديه چيزى نمىرسد.
مسأله 2822 - ديه اعضاء و جراحات وارده بر زن تا مقدار ثلث ديه مرد نرسيده
با مرد مساوى است و به مقدار ثلث ديه مرد كه رسيد ديه زن نصف ديه مرد است.
مسائل متفرقه
مسأله 2823 - اگر ريشه درخت همسايه در ملك انسان بيايد، مىتواند از
آن جلوگيرى كند و چنانچه ضررى هم از ريشه درخت به او برسد، مىتواند از صاحب
483

درخت بگيرد.
مسأله 2824 - جهيزيه‌اى كه پدر به دختر مىدهد، اگر مثلا بواسطه صلح يا
بخشش ملك او كرده باشد، نمىتواند از او پس بگيرد و اگر ملك او نكرده باشد، پس
گرفتن آن اشكال ندارد.
مسأله 2825 - اگر كسى بميرد، ورثه بالغ او مىتوانند از سهم خودشان
خرج عزادارى ميت نمايند ولى از سهم صغير نمىشود چيزى برداشت.
مسأله 2826 - اگر انسان غيبت مسلمانى را بكند، اگر مفسده‌اى پيدا
نشود و آن مسلمان از شنيدن اين حرف اذيت نمىشود خوب است از آن مسلمان
خواهش كند كه او را حلال نمايد. و چنانچه ممكن نباشد، براى او از خدا طلب
آمرزش كند و اگر بواسطه غيبتى كه كرده توهينى از آن مسلمان شده، در صورتى كه
ممكن است، بايد آن توهين را بر طرف نمايد.
مسأله 2827 - انسان نمىتواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسى كه
مىداند خمس نمىدهد، خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند.
مسأله 2828 - آوازى كه مخصوص مجالس لهو و بازيگرى است، غنا و
حرام مىباشد. و اگر نوحه يا روضه يا قرآن را هم با غنا بخوانند حرام است ولى اگر
آن را با صداى خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.
مسأله 2829 - كشتن حيوانى كه اذيت مىرساند و مال كسى نيست،
اشكال ندارد.
مسأله 2830 - جايزه‌اى را كه بانگ به بعضى از كسانى كه در صندوق
پس انداز حساب دارند مىدهد، چون براى تشويق مردم از خودش مىدهد و ضرر آن
به كسى نمىرسد حلال است.
مسأله 2831 - اگر چيزى را به صنعتگرى بدهند كه درست كند و
صاحب آن نبايد آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو كند و از پيدا كردن صاحب آن
نا اميد شود، بايد آن را به نيت صاحبش صدقه بدهد و مىتواند به مقدار مزد كارى كه انجام
داده از آن بردارد و بنابر احتياط براى صدقه دادن و مزد برداشتن از حاكم شرع هم
484

اذن بگيرد.
مسأله 2832 - سينه زدن در كوچه و بازار با اين كه زنان عبور مىكنند، در
صورتى كه سينه زن پيراهن پوشيده باشد اشكال ندارد و نيز اگر جلوى جمعيت عزادار
بيرق و مانند آن ببرند، مانعى ندارد ولى بايد استعمال آلات لهو نشود.
مسأله 2833 - تعزيه و شبيه خوانى اگر مشتمل بر آلات لهو از قبيل طبل و
شيپور و صنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد لباس زن نپوشد و اجتماع مرد و
زن در يك جا نباشد، اشكال ندارد ولى سزاوار است كه به تعزيه خوانى تنها اكتفا
نكنند و مجالس روضه كه در آنها علاوه بر ذكر مصائب حضرت خامس آل عبا
عليه السلام، معارف و عقائد اسلامى و تفسير آيات و احاديث و احكام شرعيه بيان
مىشود نيز تشكيل دهند.
مسأله 2834 - گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد، براى
زن مانعى ندارد و براى مرد اگر زينت حساب شود جايز نيست.
مسأله 2835 - حرام است انسان استمناء كند يعنى: با خود كارى كند
كه منى از او بيرون آيد.
مسأله 2836 - تراشيدن ريش و ماشين كردن آن اگر مثل تراشيدن باشد
حرام است و در اين حكم تمام مردم يكسانند و حكم خدا بواسطه مسخره مردم تغيير
نمىكند پس كسى هم كه اول تكليف او است، يا اگر ريش نتراشد مردم او را مسخره
مىكنند، چنانچه ريش بتراشد يا طورى ماشين كند كه مثل تراشيدن ريش باشد
حرام مىباشد.
مسأله 2837 - مستحب بلكه احوط است كه ولى بچه پيش از آن كه بچه
بالغ شود او را ختنه نمايد و اگر او را ختنه نكند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب
است.
مسأله 2838 - سر كشيدن و نگاه كردن به خانه مردم بى اجازه صاحب
خانه حرام است خواه از بالاى بام يا از روزنه و مانند آن باشد.
مسأله 2839 - اگر پدر و مادر فقير باشند و نتوانند كاسبى كنند، فرزند
485

آنان اگر بتواند، بايد خرجى آنان را بدهد.
مسأله 2840 - اگر كسى فقير باشد و نتواند كاسبى كند، پدر او بايد
خرجى او را بدهد. و اگر پدر ندارد، يا نمىتواند خرجى او را بدهد، چنانچه فرزندى
هم نداشته باشد كه بتواند خرجى او را بدهد، جد پدرى او بايد خرجى او را بدهد و
اگر جد پدرى ندارد، يا نمىتواند خرجى او را بدهد، مادرش بايد خرجى او را بدهد و
اگر مادر هم ندارد يا نمىتواند خرجى او را بدهد، بايد مادر پدر، و مادر مادر، و پدر
مادر با هم خرجى او را بدهند، و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد يا نمىتواند خرجى او
را بدهند، پدر مادر اگر مىتواند، بايد خرجى او را بدهد.
مسأله 2841 - ديوارى كه مال دو نفر است، هيچ كدام آنان حق ندارد،
بدون اذن شريك ديگر آن را بسازد، يا سر تير يا پايه عمارت خود را روى آن ديوار
بگذارد يا به ديوار بكوبد ولى كارهائى كه معلوم است شريكى راضى است يا آن
كارها تصرف شمرده نشود مانند تكيه دادن به ديوار و لباس انداختن روى آن اشكال
ندارد.
مسأله 2842 - عكاسى و نقاشى صورت، مكروه است.
مسأله 2843 - درخت ميوه‌اى كه شاخه آن از ديوار باغ بيرون آمده، اگر
انسان نداند صاحبش راضى است، نمىتواند از ميوه آن بچيند و اگر ميوه آن روى زمين
هم ريخته باشد، نمىتواند آن را بردارد.
مسأله 2844 - كسى كه مدتى خمس نمىداده و در آن مدت املاكى
خريدارى نموده و آن املاك ترقى قيمت پيدا كرده، اگر خريد آنها براى تجارت بوده
براى اداء خمس، بايد قيمت فعلى را حساب كند و اگر براى تجارت نبوده چنانچه
معامله را به ذمه انجام داده و پولى كه بعنوان قيمت آن ملك پرداخته خمس به آن تعلق
گرفته بوده در اين صورت بايد خمس قيمت خريد را بپردازد، و اگر معامله را به عين آن
پول واقع ساخته، در صورتى كه حاكم شرع آن معامله را امضا كند خمس قيمت
يوم الاداء واجب است و نيز اگر قيمت ملك را از ربح سال خريد ملك پرداخته باشد
بايد خمس قيمت فعلى را بپردازد خواه معامله را به ذمه انجام داده باشد و يا به عين ربح و
486

همچنين است حكم اگر ملك را نسيه خريده باشد و قيمت آن را از ربح بين سال
پرداخت نموده باشد كه در اين صورت هم قيمت فعلى ملك حساب مىشود.
مسأله 2845 - كسى كه مدتى خمس نمىداده و در آن مدت اثاث خانه و
لوازم زندگى خريده، اگر مىداند كه آنها را در سال حصول فائده از فائده همان سال
خريدارى نموده خمس به آنها تعلق نمىگيرد و اگر نمىداند احوط مصالحه با حاكم
شرع است هر چند اين احتياط لازم نيست.
مسأله 2846 - انتفاع بردن از خون در غير خوردن و نيز فروختن آن براى
انتفاع حلال جائز است، پس آنچه اكنون متعارف است كه خون را مىفروشند براى
استفاده مريضها و مجروحين اشكال ندارد و لكن كسى كه مىخواهد خون خود را
به ديگرى بدهد احتياط آنست كه پول را در مقابل اجازه خون گرفتن از او بگيرد، و اين
احتياط حتى الامكان ترك نشود، لكن اگر گرفتن خون براى صاحب آن ضرر داشته
باشد اشكال دارد و اگر ضرر زياد باشد جايز نيست.
مسأله 2847 - تلقيح نطفه مرد به عيال خودش مانعى ندارد و اولاد ملحق
به طرفين است و از پدر و مادر ارث مىبرد و تلقيح نطفه اجنبى به اجنبيه حرام است.
مسأله 2848 - تشريح مرده مسلمان حرام است اگر چه براى ياد گرفتن
باشد و قطع اعضاء آن ديه دارد ولى تشريح مرده غير مسلمان جايز است و ديه ندارد.
مسأله 2849 - اگر جزئى از اجزاء ميته به ظاهر بدن انسان زنده وصل شود
چنانچه حيات در آن حلول كند، جزء بدن او محسوب است، و قبل از حلول حيات چون
مضطر است در حمل آن، در حال نماز احكام ضرورت بر آن جارى است.
مسأله 2850 - اگر جزئى از حيوان نجس العين را به بدن انسان زنده
وصل كنند در صورتى كه بيمار مضطر به چنين عملى باشد مانعى ندارد و بعد از حلول
حيات در آن، جزء بدن انسان محسوب مىشود و طاهر است.
مسأله 2851 - (سرقفلى) كسى كه ملكى را اجاره مىكند و در هنگام
اجاره در ضمن عقد لازم با مالك شرط مىكند كه پس از انقضاء مدت اجاره باز هم
ملك را به او اجاره دهد و اگر بخواهد به ديگرى اجاره دهد با اجازه او باشد اقوى
487

صحت اين شرط است و بر مالك تكليفا واجب است كه بر طبق شرط عمل كند و
چنانچه عمل نكند معصيت كرده بنابر اين اگر بخواهد به ديگرى اجاره دهد بايد با
اجازه و رضايت مستأجر اول باشد و در اين صورت مستأجر اول مىتواند وجهى از
مالك بگيرد و رضايت دهد كه به ديگرى اجاره داده شود و نيز مالك مىتواند موقعى كه
مىخواهد ملكى را اجاره دهد با مستأجر قرار بگذارد كه اين ملك را اجاره مىدهم مثلا
به مدت دو سال به مال الاجاره يكصد هزار تومان نقد و ماهى يكصد تومان و آنچه
بعنوان سرقفلى گرفته مىشود چنانچه به نحوى كه ذكر شد انجام گيرد بى اشكال است و
جايز نيست مستأجر به استناد بعض قوانين غير مشروعه پس از انقضاء مدت اجاره از
تخليه ملك خوددارى كند و چنانچه خوددارى كند غاصب و ضامن است.
مسأله 2852 - اگر كسى از پول خمس داده شده سرقفلى ملكى را بخرد
چنانچه بخواهد در آخر سال آن را بفروشد، مازاد را بايد جزء منافع سال به حساب آورد،
و اگر از منافع بين سال براى تجارت، سرقفلى را خريده باشد مانند منافع ديگر تجارى
است كه بايد در آخر سال حق سرقفلى را قيمت كرده و خمس آن را پرداخت كند،
قيمت آن زياد شده باشد يا كم، ولى اگر براى كسب در آن محل خريده چون
سرقفلى عين خارجى نيست و ترقى قيمت آن در صورتى كه براى كسب در آن محل خريده
در نظر عرف ربح حساب نمىشود تا نفروخته خمس همان مقدار كه خريده واجب
است و ترقى قيمت آن خمس ندارد، بلى هر وقت آن را فروخت زيادى قيمت جزء
منافع همان سال است.
مسأله 2853 - (چك و سفته) آنچه در اين زمان مرسوم است كه چك يا
سفته‌اى مثلا به مبلغ سه هزار تومان به مدت معين به بانك يا به شخص ديگر واگذار
مىكنند به مبلغ كمتر، ما دامى كه قرض و استقراض نباشد، بلكه فروش ما في الذمه باشد
عيبى ندارد به شرط آن كه اگر ما في الذمه مكيل و موزون باشد به مثل خودش فروخته
نشود و نيز به شرط آن كه چك يا سفته بى مورد و صورى نباشد.
مسأله 2854 - خريد و فروش چك و سفته صورى كه در اين زمان
معمول شده باطل است و راه صحيح و شرعى آن اين است كه دهنده چك يا سفته وكالت
488

دهد به فروشنده كه مبلغ مكتوب در سفته را به بانك مثلا در عهده من به فروش و مبلغ
مأخوذ در قبال آن را براى خودت قرض بردار، لكن در موقع پرداخت وجه به بانك اين
زيادى را از باب ابراء ذمه دهنده سفته تبرعا بپردازد و اگر آن مبلغ را به خود دهنده سفته
پرداخت كند، بايد زيادى را بذل كند و نيز دهنده سفته نمىتواند در ابتداء زيادى را
با قرض گيرنده در ضمن قرض دادن شرط نمايد ولى اگر بگويد من به تو وكالت
مىدهم كه مثلا هزار تومان در عهده من به بانك بفروشى به نهصد تومان و نهصد تومان
را به عنوان قرض الحسن بردارى، لكن چون اين وكالت مستلزم يكصد تومان ضرر من
است وكالت را به شرط آن مىدهم كه ضرر مرا تو متحمل شوى و در موقع پرداخت وجه به
بانك ذمه مرا برئ نمائى، صحيح است و بايد اين وكالت را با اين شرط در ضمن
عقد خارج لازم قرار دهند كه بعدا حق الزام داشته باشد.
مسأله 2855 - (بيمه) اگر شخصى با شركتى قرارداد كند كه هر سال
مبلغى بدون عوض بدهد و در مقابل شرط كند كه اگر آسيبى به تجارتخانه يا ماشين يا
منزل يا وجود خودش برسد، آن شركت خسارت او را جبران، يا آسيب را بر طرف، يا
مرض را معالجه نمايد، عمل به اين قرارداد با رضايت طرفين اشكال ندارد و در صورت
عدم رضايت و اجبار، گيرنده وجه ضامن است، بلى اگر در ضمن عقد صلح چنين
شرطى بنمايند صحت چنين صلح با اين شرط بعيد نيست و الزام آور است.
مسأله 2856 - ازدواج مسلم يا مسلمه با بهائى جائز نيست و اگر عقد بين
آنها واقع شود باطل است، چه زن باشد و چه مرد، و جدا شدن آنها واجب است و بر
مسلمانان لازم است آنها را جدا كنند و محتاج به طلاق نيست، لكن اگر زن
نمىدانسته كه مرد بهائى است يا مسأله را نمىدانسته كه نبايد به بهائى شوهر كند، بعد
از جدائى از او بايد عده وطئ به شبهه كه عده طلاق است نگهدارد.
مسأله 2857 - كسب كردن به قدر ما يحتاج خود و عيال واجب النفقه در
صورت تمكن واجب است بلكه به جهت اداء دين هم بنابر احتياط واجب مىباشد.
مسأله 2858 - بر هر مسلمانى واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك
است از گرسنگى يا تشنگى بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
489

امر به معروف و نهى از منكر:
مسأله 2859 - امر به معروف و نهى از منكر، يكى از تعاليم مهمه اسلامى
است كه حيثيت و شرافت و بقاء عزت و ترقى و تعالى مسلمانان و اجراء احكام، و
جلوگيرى از فحشاء و فساد و تأمين امنيت اجتماعى، به آن، وابسته است.
مسأله 2860 - اگر معروف، واجب باشد و انسان ملتفت شود كه شخصى
آن را ترك مىكند امر به آن - با شرائطى كه بعد ذكر مىشود - واجب است.
مسأله 2861 - معروف اگر مستحب باشد امر به آن مستحب است و چون
منكر عبارت است از فعل قبيح حرام، نهى از آن واجب است و وجوب، در هر دو
وجوب كفائى است و به فعل ديگرى، ساقط مىشود.
شرائط امر به معروف و نهى از منكر:
مسأله 2862 - شرائط امر به معروف و نهى از منكر پنج چيز است:
اول: آن كه آمر و ناهى، معروف و منكر را بشناسد و يقين داشته باشد به وجوب
معروف و حرمت منكر، و ايمن باشد از اشتباه خودش.
دوم: آن كه احتمال بدهد كه امر و نهى او تأثير داشته باشد، پس اگر
احتمال عقلائى ندهد كه امر و نهى او اثر دارد، وجوب آن ساقط مىشود.
سوم: آن كه كسى كه واجب را ترك نموده و يا فعل حرام را بجا آورده،
اصرار به آن داشته باشد، پس اگر بداند كه مرتدع شده و بعد مرتكب نمىشود ساقط
مىشود.
چهارم: آن كه واجب بودن معروف و حرام بودن منكر در حق فاعل، منجز و
ثابت باشد و در ترك واجب و فعل حرام عذرى نداشته باشد، پس اگر فاعل معتقد
باشد به مباح بودن فعل حرامى و يا به جواز ترك واجبى در اين صورت امر به معروف
و نهى از منكر، ساقط مىشود. و همينطور است در هر موردى كه تارك واجب و فاعل
حرام عذر داشته باشد. بلى از راه تنبيه غافل و ارشاد جاهل، تنبيه و ارشاد، لازم
490

است.
پنجم: آن كه در امر و نهى او مفسده و ضررى نباشد، پس با احتمال عقلائى
به ضرر ومفسده، ساقط مىشود.
درجات امر به معروف و نهى از منكر:
مسأله 2863 - لازمه ايمان به خداوند متعال و ايمان به انبياء عظام
صلوات الله عليهم اجمعين و ايمان به احكام الهى آنست كه شخص مؤمن، قلبا از منكر
و معصيت خداوند متعالى، منزجر باشد و منكر را قلبا انكار كند.
مسأله 2864 - چون مقصود از امر به معروف و نهى از منكر آنست كه
مرتكب فعل حرام و ترك واجب، اين عمل را ترك كند پس اگر به مجرد اظهار
كراهت از اين عمل - ولو به اعراض و ترك معاشرت و مراوده - مرتكب، مرتدع
مىشود و ترك مىكند، كافى است در اداء وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و
حاجت به امر و نهى علاوه نيست و اين، درجه اول از امر به معروف و نهى از منكر
است.
مسأله 2865 - درجه دوم از امر به معروف و نهى از منكر آنست كه اگر
مرتكب منكر، با اظهار كراهت، ترك معصيت نكرد با حسن خلق و كلام حسن او را
امر به ترك منكر نمايد و مصالح ترك منكر و فعل معروف و مفاسد عكس آن را بيان
كند تا مرتكب، متنبه شود و ترك معصيت بنمايد، و اگر به همين مقدار مرتكب،
متنبه شد و معصيت را ترك كرد اداء وظيفه شده است.
مسأله 2866 - درجه سوم از امر به معروف و نهى از منكر آنست كه اگر
معصيت كار، به زبان خوش و كلام حسن، ترك معصيت نكرد با غلظت و كلام خشن
و تعيير و سرزنش، امر و نهى كند با مراعات ترتيب درجات زبرى و خشونت.
مسأله 2867 - درجه چهارم از امر به معروف و نهى از منكر آنست كه
معصيت كار، از درجات مذكوره، ترك معصيت نكند و مصر باشد در اين صورت اگر
بداند به زدن، ترك مىكند و يا اقلا احتمال عقلائى باشد كه زدن، مؤثر است و از
491

ضرر به جان و مال و عرض خود يا مسلمان ديگرى ايمن باشد واجب است زدن به
مقدارى كه ترك معصيت كند به شرط آن كه منجر به جرح و قتل نشود.
مسأله 2868 - اگر شخص با اهل معصيت، محشور باشد و بتواند به ترك
معصيت، از معصيت آنها جلوگيرى نمايد، بهترين طريقه امر به معروف و نهى از
منكر است مثلا اگر رفيق انسان بخواهد غيبت كند انسان از استماع، معذرت بخواهد
و بگويد من از خدا مىترسم غيبت كنم و اگر در بين " تارك الصلاة " ها باشد مراقب
خواندن نماز باشد يا بين روزه خورها مراقب روزه باشد تا آنها به همين خواندن نماز و
گرفتن روزه، تشويق شوند و نماز بخوانند و روزه بگيرند. بهترين اقسام نهى از منكر و
امر به معروف را انجام داده است.
مسأله 2869 - بجاى آوردن معروف و ترك نمودن منكر، بر هر مسلمان،
واجب است و لكن آنان كه امر و نهى مىكنند بايد در عمل به معروف و ترك منكر، بر
ديگران، پيش قدم باشند زيرا عمل، شرط تأثير گفتار است.
مسأله 2870 - وجوب امر به معروف و نهى از منكر، درباره مكلف،
نسبت به اهل خودش تأكيد بيشتر دارد پس اگر انسان ببيند كه اهل خودش از
واجبات، تهاون مىورزد، مثلا نماز نمىخواند يا اگر بخواند داراى قرائت صحيح نيست
يا وضوى صحيح نمىگيرد يا آن كه با بدن و لباس نجس، نماز مىخواند در اين صورت
لازم است به ترتيبى كه گفته شد، آنها را امر و نهى كند.
مسائل اجتماعى اسلام:
مسأله 2871 - تحصيل اعتقاد به اصول دين و مبانى اسلام بر هر مسلمان،
واجب است.
مسأله 2872 - ياد گرفتن و ياد دادن علوم و صنايعى كه مورد احتياج عموم
است و همچنين علوم و صنايعى كه سبب قوت و شوكت جامعه مسلمين، و برترى
قواى دفاعى آنها بر كفار مىشود، بر همه واجب مؤكد است به وجوب كفائى و بايد
مسلمانان به نحوى قوى شوند كه قطع طمع كفار را از بلاد و نواميس و اعراض و اموال و
492

معادن و ثروت خود بنمايند.
مسأله 2873 - از مهمترين مطالب اسلامى، توجه به وضع تعليم و تربيت
فرزندان و مراقبت در حسن ترقى و تكامل علمى و تربيتى آنها است.
مسأله 2874 - فرستادن فرزندان به دبستانها و دبيرستانها و
كودكستانهائى كه اسلاميت و امانت و علاقه‌مندى مؤسس و معلمان آنها به سنن
اسلامى محرز و شناخته نشده و معرض انحراف فكر و عقيده و فساد اخلاق باشد،
جائز نيست.
مسأله 2875 - كفار حق ندارند در بلاد اسلام، مدرسه دائر كنند و تعليم و
تربيت اطفال مسلمانان را عهده دار شوند، و جايز نيست مسلمانان فرزندان خود را به
مدارس و كودكستانهاى آنها بفرستند.
مسأله 2876 - تأسيس مدارس مختلط اعم از ابتدائى و عالى و تدريس در
آن مدارس و فرستادن فرزندان به آن مدارس و همكارى با آنها، جائز نيست.
مسأله 2877 - بر مسلمانان واجب است در صورتى كه مدارس و دانشگاهها و
دانشكده‌هاى علوم و صنايع مورد احتياج عموم، طبق آداب و سنن و رعايت احكام
اسلام به تعداد كافى نباشد، خودشان مستقيما به تأسيس اين گونه مدارس و دانشگاه‌ها
بر اساس تعاليم مقدسه اسلام و اجراء برنامه‌هاى دينى، اقدام نمايند و مهما امكن
طورى ترتيب بدهند كه از تمام طبقات هر كس استعدادش بيشتر است بتواند به
تحصيل ادامه دهد.
مسأله 2878 - دانش آموزان و دانشجوها در هر رشته‌اى از علوم مباحه اگر
غرضشان از تحصيل، خدمت به جامعه و ازدياد عظمت اسلام و رفع حاجت مسلمانان
از بيگانگان باشد، اجر و ثواب بسيار دارند.
مسأله 2879 - حضور در كلاس درسى كه استاد آن، فساد عقيده داشته
باشد و در ضمن درس، بطور ضمنى، عليه اسلام تبليغ مىكند، جائز نيست.
مسأله 2880 - خريد و فروش اجناس و امتعه بيگانگانى كه با مسلمانان،
در حال جنگ هستند در صورتى كه سبب قوت آنها و ضعف مسلمانان شود، جز در
493

موارد اضطرار و ضرورت، مثل معالجه بيمار و امثال آن، جايز نيست.
مسأله 2881 - بر تجار و بازرگانان مسلمان، واجب است - به وجوب
كفائى - كه از رخنه كردن بيگانگان داخلى و خارجى در امور تجارت و صنايع و
مؤسسات بازرگانى با همكارى و مشورت يكديگر و تأسيس شركتهاى مشابه،
جلوگيرى نمايند و نگذارند فرق ضاله و بيگانه زمامدار امور اقتصادى مسلمين شوند
و به هر وسيله‌اى ممكن است ايادى آنها را قطع نمايند.
مسأله 2882 - همكارى و شركت با مؤسسات فرهنگى بيگانگان و فرق
ضاله كه از عوامل مهم استعمار و تضعيف مسلمين و تقويت كفار، بوده و هست،
جائز نيست.
مسأله 2883 - شركت در مجالس و محافل اهل بدع و فرق ضاله، حرام
است مگر براى رد آنها - در صورت تمكن.
مسأله 2884 - عمل به برنامه‌هائى كه بر خلاف شعائر و دستورات و احكام
شرع مقدس اسلام باشد حرام است و بر هر مسلمانى خوددارى و جلوگيرى از عمل به
آن، واجب است.
مسأله 2885 - سازش با بيگانگان، عليه منافع مسلمانان و اتكاء به آنها و
همدستى با آنها همه از گناهان بزرگ و معاصى كبيره است.
مسأله 2886 - ساختن و بنا كردن اماكن فساد و خانه‌هاى گناه و رفتن در
آن خانه‌ها و اماكن، حرام است و همچنين اجاره دادن منازل، براى اين گونه
محرمات، حرام است.
مسأله 2887 - كسب مال بايد از راه حلال و مشروع باشد و از راه‌هاى
حرام، مثل قمار و دزدى و ربا و غنا و مسابقه‌هاى جديده محرمه، حرام است.
مسأله 2888 - از چيزهائى كه احترام بسيار دارد، جان و مال و آبروى
مسلمان است كه هيچ كس بدون حكم شرع، حق تجاوز به آنها را ندارد.
مسأله 2889 - خانه افراد مسلمين محترم است و بدون اذن صاحبش ورود
در آن، جايز نيست بلكه سر كشيدن به خانه غير، از بالاى بام، يا شكاف ديوار يا
494

روزنه در، جائز نيست.
مسأله 2890 - خريد و فروش و كمك به مطبوعات و نشريات و روزنامه
و مجلات گمراه كننده و خواندن آنها حرام است مگر براى اطلاع بر مفاسد و رفع آن
در صورت تمكن، براى كسانى كه واقعا اهليت و شايستگى رفع آن را دارند.
مسأله 2891 - اعانت و كمك و همكارى با نشريات صحيح و مورد
اعتماد، از وظائف مهمه است و از امورى است كه سبب تعميم و توسعه معارف و
تبيلغات اسلامى مىشود.
مسأله 2892 - اعانت ظلمه و كسانى كه با دين و احكام دين، ضديت و
معاندت دارند و همراهى نمودن با آنها در ظلم و ستم، تجاوز به حريم دين و حرام
است.
مسأله 2893 - بر مسلمانان لازم است كه حقوق و روابط اجتماعى خود را
طبق احكام اسلام، مرتب و منظم كنند و از بدع و سنتهاى بيگانگان، جدا پرهيز
نمايند.
مسأله 2894 - هر مسلمانى بايد سعى كند روش و رفتار و اخلاق او، طبق
تعاليم اخلاقى و فقهى اسلام باشد تا هم خودش سعادتمند گردد و هم بر آبروى
جامعه اسلامى بيافزايد.
مسأله 2895 - كسانى كه متدين و ملتزم به احكام اسلام نيستند و اهل نماز
و روزه و وظائف شرعيه نمىباشند لياقت عهده‌دارى مشاغل اجتماعى اسلامى و
مناصب عمومى را ندارند و اگر عهده دار شوند، غاصب و متجاوز به حقوق عمومى
شناخته مىشوند.
مسأله 2896 - وظيفه هر مسلمان است كه در بهبودى امور و وضع معاش و
اقتصادى مسلمانان اهتمام نمايد كه (من أصبح و لم يهتم بأمور المسلمين، فليس
بمسلم).
مسأله 2897 - مسلمانان بايد در بين خودشان با گذشت، و همكار
يكديگر باشند و نسبت به كفار سخت و از دادن هرگونه اختيار و سلطه به آنها نسبت
495

به امور مسلمين، اجتناب نمايند.
مسأله 2898 - حسن سلوك و رفتار مسلمان با بيگانه و مسلمان، بايد
بر اساس تعاليم اسلام در نهايت اعتدال و خيرخواهى براى همه خلق باشد.
مسأله 2899 - مسافرت به بلاد كفار و نقاطى كه انسان در آن نقاط
نمىتواند وظائف اسلامى خود را انجام دهد جز در موارد ضرورت و ارشاد آنها، جائز
نيست.
مسأله 2900 - غصب اموال مردم، حرام است و حتى در دانه و هسته‌اى از
مال كسى بدون رضايت او نمىتوان تصرف كرد.
مسأله 2901 - ربا دادن و ربا گرفتن و هر گونه معاملات ربوى، چه
طرف، شخصى باشد، يا مؤسسات، از قبيل بانكها و ساير شركتها، حرام است.
مسأله 2902 - چون اقتصاد و تجارت جامعه مسلمانان در اثر غفلتهائى
كه شده و وابسته به بانكها گرديده است، تا بانكها وضع خود را با تعاليم اقتصادى
اسلامى تطبيق نكرده‌اند، مسلمانان متمكن با همكارى يكديگر مؤسسات
قرض الحسن اسلامى تأسيس كنند و اين مخالفت علنى با احكام خدا را به اطاعت
احكام او مبدل سازند.
مسأله 2903 - مسلمانان بايد در تجارت و معامله و كليه مناسبات و روابط
فيما بين خود و بيگانه، دستورات اسلام را از هر جهت، رعايت كنند و از غش و
كم فروشى و خيانت و اجحاف، خوددارى نمايند.
مسأله 2904 - مسلمانان بايد در مورد اشخاص مجهول كه ملبس به لباس
علماء و طلاب هستند، تحقيق نمايند اگر به مقامى ديگر غير از مقام علماء و
مجتهدين - كه نواب حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه مىباشند - ارتباط داشته
باشند از آنها كناره كرده و از ضلالت و اضلال آنها بپرهيزند.
مسأله 2905 - تصرف و دخالت در امور اوقاف مجهول التوليه و غيب و
قصر و مساجد و مدارس دينى و موقوفه و كتابخانه‌هاى موقوفه‌اى كه متولى منصوص
ندارد براى غير مجتهد جامع الشرائط يا مأذون از طرف او حرام و خلاف شرع است و
496

تصرف در وجوهى كه آنها مىدهند، جائز نيست.
مسأله 2906 - مزدوران و كاركنان ظلمه كه خود را به عنوان مبلغ و مروج
دين، معرفى مىكنند و با اهل باطل و برنامه‌هاى باطله، همكارى مىنمايند گناهشان
از ديگران، بيشتر است و لازم است مسلمانها از آنها بپرهيزند، و فريب ظاهر لباس و
كلمات آنها را نخورند.
مسأله 2907 - مسلمان اگر بتواند جامعه و مملكت را در مسير اجراء
احكام اسلام قرار دهد و احكام اسلام را اجرا سازد، بايد اقدام كند و واجب است با
كسانى كه اين نيت را دارند، همكارى وتشريك مساعى نمايند.
مسأله 2908 - همكارى مردها با زنهاى اجنبيه و بيگانه در امور تجارى و
ادارى به نحوى كه به تقليد از بيگانگان مرسوم شده كه از محرمات، پرهيز نمىكنند و
مراعات احكام شرعيه را نمىنمايند، جائز نيست.
مسأله 2909 - هيچ كس حق ندارد در مقدار قضاوت به استناد قانونى، غير
از قانون اسلام خواه از امور جزائى باشد يا حقوقى، كسى را محكوم يا حاكم سازد.
مسأله 2910 - هيچ فرد مسلمانى نمىتواند بعنوان دستور ما فوق، فرمان غير
شرعى او را اجرا نمايد و او را در جلوگيرى از شعائر اسلام و غصب حقوق و آزاديهاى
مشروعه و كارهاى ضد اسلامى، كمك و يارى نمايد.
مسأله 2911 - جعل قوانين خلاف شرع و اجبار مردم بر عمل به آن و
كمك به اجراء كنندگان اين قوانين، حرام است.
مسأله 2912 - مبارزه با نفوذ اقتصادى و فكرى و سياسى بيگانگان، در
بلاد اسلام، بر هر مسلمان واجب است و كمك كردن به آن حرام است.
مسأله 2913 - سلب آزاديهاى مشروعه مردم و تحكم و استبداد بر امور
آنها، جائز نيست.
مسأله 2914 - ساختن مجسمه و خضوع در مقابل آن، حرام است و نيايش
و احترام در برابر مجسمه‌ها و نصب آنها در معابر و ميادين، حرام است.
مسأله 2915 - اعانت ظلمه و كسانى كه با دين و احكام دين، ضديت و
497

معاندت دارند، تجاوز به حريم دين و حرام است.
مسأله 2916 - پوشيدن لباس مخصوص به مردها بر زنها، و لباس
مخصوص به زنها بر مردها حرام است.
مسأله 2917 - استخدام كفار اعم از ذمى و غير ذمى در ادارات و سازمانهائى كه
بايد بر جريان امور، نظارت و يا امور دفاعى كشور اسلام را تحت نظر داشته باشند،
جائز نيست و پاسبان و افسر و قاضى و متصديان مشاغل ديگر از اين قبيل، همه بايد
مسلمان باشند
498