الكتاب: توضيح المسائل (فارسي)
المؤلف: الشيخ المنتظري
الجزء:
الوفاة: معاصر
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة: السادس عشر
سنة الطبع: ١٣٧٧ ش
المطبعة:
الناشر: نشر تفكر
ردمك: ٩٦٤-٩٠٨٥٤-١-٦
ملاحظات:

بسم الله الرحمن الرحيم
1

رساله
توضيح المسائل
با اصلاحات و اضافات
فقيه عاليقدر و مرجع عظيم الشأن
حضرت آية الله العظمى منتظرى
دامت بركاته
3

رساله توضيح المسائل
حضرت آية الله العظمى منتظرى
ناشر: نشر تفكر
تيراژ
ده هزار نسخه
نوبت چاپ: شانزدهم
تاريخ انتشار: تابستان 1377
قيمت: 800 تومان
شماره شابك: 6 - 1 - 90854 - 964
نشر تفكر: تهران ص پ 1171 - 15815 * قم، ص - پ 3757 - 37185
4

بسم الله الرحمن الرحيم
عن رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم:
طلب العلم فريضة على كل مسلم إلا وإن الله يحب بغاة العلم *
عن أمير المؤمنين عليه السلام:
أيها الناس! إعملوا أن كمال الدين يطلب العلم والعمل به، إلا وإن
طلب العلم أوجب عليكم من طلب المال إن المال مقسوم مضمون لكم
قد قسمه عادل بينكم وضمنه وسيفي لكم، والعلم مخزون عند أهله وقد
أمرتم بطلبه من اهله فاطلبوه) *
اى مردم! بدانيد كمال دين طلب و علم و عمل به آن است. آگاه باشيد طلب علم بر شما واجب تر
از طلب مال است، چرا كه مال براى شما قسمت و ضمانت شده و آن را خداى عادلى ميان شما
تقسيم نموده و ضمانت كرده است و به آنچه ضمانت كرده وفا خواهد كرد، ولى علم نزل اهل آن
موجود است و به شما دستور داده شده كه آن را از اهلش دريافت كنيد، پس علم را طلب نماييد ".
عن أبي عبد الله عليه السلام (امام صادق عليه السلام):
* (عليكم بالتفقه في دين الله ولا تكونوا أعرابا، فإنه من لم يتفقه في دين الله
لم ينظر الله إليه يوم القيامة ولم يزك له عملا) *
" بر شماست تعمق در فهم دين خدا، و مانند اعرابي و باديه نشين جاهل و نا آگاه نباشيد،
پس كسى كه در فهم دين خداوند تعمق نكند، خداوند در روز قيامت به او نظر رحمت نمىافكند و
عمل او را پاك نمىگرداند ".
اصول كافى، كتاب فضل العلم، باب " فرض العلم و وجوب طلبه والحث عليه " احاديث: 4 و 5 و 7.
5

بسم الله الرحمن الرحيم
پيشگفتار:
از دير زمان علما و فقهاى بزرگ اسلام براى آشنايى و آگاهى مردم دستور العملهاى دينى
را بر مبناى استنباطاتى كه از قرآن كريم و احاديث اهل بيت (ع) داشتند به صورت
رساله عمليه و با نامهاى گوناگون تهيه مىكردند و در دسترس آنان قرار مىدادند.
ظاهرا نخستين رساله اى كه توسط علماى شيعه در سده چهارم هجرى نوشته شده رساله
" على بن بابويه " قدس سره پدر بزرگوار شيخ صدوق، و بعد از آن كتابهاى " مقنع "، " هدايه "
و " من لا يحضره الفقيه " تأليف مرحوم صدوق قدس سره است. كتاب اخير همان گونه كه از
نامش پيداست براى كسانى نوشته شده كه دسترسى به علما و فقها نداشته اند.
پس از آن نيز كتابهاى ديگرى چون: " مقنعه "، " ناصريات "، " مراسم "، " نهاية "،
" شرايع "، " المختصر النافع "، " تبصرة المتعلمين "، " تحرير "، " لمعة "
، " جامع عباسى "، " نجاة العباد "، " العروة الوثقى "، " منتخب المسائل "
، " مجمع الرسائل "، " ذخيرة العباد " و... توسط علما و مراجع تقليد در هر عصر و زمانى
تهيه شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
اولين رساله اى كه در اين زمينه به فارسى زبانان عرضه شد كتاب با ارزش "
جامع عباسى " است، كه توسط مرحوم شيخ الاسلام " شيخ بهائى " و شاگردش
" شيخ نظام الدين ساوجى " قدس سرهما نوشته شده است.
اين كتاب در زمان خود نقش توضيح المسائل امروز را داشته است و شيعيان
از آن بهره مند بوده اند، اما از آن جهت كه متن رساله هاى فارسى در گذشته از اصطلاحات
پيچيده فقهى و كلمات مشكل و نا مأنوس انباشته بود، و از سوى ديگر مردم براى فرا گيرى
مسائل شرعى خود پيوسته از مراجع زمانشان مىخواستند كه نظرات فقهى خود را در يك
6

مجموعه در اختيار آنان گذارند، بر اين اساس متن رساله " توضيح المسائل " كنونى در زمان
مرحوم آيت الله العظمى بروجردى قدس سره مطابق با نظرات و فتاواى ايشان تنظيم شد و به
چاپ رسيد. رساله معظم له نخستين رساله اى بود كه براى رفع مشكلات دينى مردم
و توضيح مسائل و احكام شرعى مورد نياز جامعه تدوين شد و بدين جهت مورد استقبال
مردم قرار گرفت.
پس از مرحوم آيت الله العظمى بروجردى قدس سره رساله هاى مراجع معظم تقليد نيز
بر همين پايه و اساس در اختيار مقلدين آنان قرار گرفت، كه از جمله رساله حضرات
آيات عظام: حضرت آية الله العظمى امام خمينى، حضرت آية الله العظمى حكيم،
حضرت آية الله العظمى خوئى و حضرت آية الله العظمى گلپايگانى قدس الله اسرارهم است كه
همگى از اين روش پيروى نمودند.
با توجه به تقاضا و اصرار جمع كثيرى از علما و نيز ارجاعات مكرر حضرت امام قدس سره
به حضرت آية الله العظمى منتظرى مد ظله العالى رساله معظم له براى اولين بار در
سال " 1362 ه‍. ش " انتشار يافت، اين رساله با اين كه عمده مسائل مورد نياز جامعه را در بر داشت
و مباحثى همچون " نماز جمعه "، " حدود " و " قصاص و ديات " به آن افزوده شده بود ولى
فاقد پاره اى مسائل مورد نياز بوده، كه اين مطلب از حجم استفتائات به ويژه در سالهاى
اخير مشخص است، از اين رو ايشان صلاح را بر اين ديدند كه رساله مجددا مورد بازنگرى
قرار گيرد.
معظم له در اين بازنگرى علاوه بر حذف مسائل غير مورد ابتلا و درج مسائل مورد نياز و
فتاواى جديد، فشرده اى از عقايد و اصول دين و نيز مختصرى از احكام و مسائل:
" اعتكاف "، " شفعه "، " مضاربه "، " مشاغل و درآمدها "، " مسابقات و سرگرمىها "،
" معاشرت "، " نگاه و لمس و صدا "، " پوشش و زينت "، " اقرار "، " احياى زمينهاى
موات " و " قضاوت " را به توضيح المسائل پيشين افزوده اند، و در پايان ذيل عنوان
ملحقات " به شمارى از " محرمات الهى " و نيز پاره اى از مسائل " حقوق " پرداخته اند.
اميد است اين مجموعه مورد استفاده همگان قرار گيرد و مورد قبول درگاه
حضرت احديت و رضايت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) واقع شود، ان شاء الله.
7

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام على خير خلقه محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين.
نظر به اين كه در رساله " توضيح المسائل " برخى از عناوين فقهى مورد ابتلاء و احتياج ذكر نشده
و احيانا در بعضى از مسائل آن نيز تجديد نظر شده و به علاوه نسبت به اصول دين و معارف
حقه و اخلاق اسلامى توجه نشده بود، در صورتى كه دين مقدس اسلام مشتمل است بر:
1 - عقائد و معارف حقه 2 - اخلاق حسنه 3 - احكام عملى اسلام
لذا رساله مذكوره مطابق با فتاوى اخير و احتياطات اين جانب به صورت و
سبك فعلى تنظيم شد، به اميد اين كه براى پيروان اهل بيت عصمت و طهارت
سلام الله عليهم اجمعين مفيد باشد، وان شاء الله عمل بر طبق مجزى خواهد بود.
خداوند به همه ما توفيق تعلم و عمل به دستورات حيات بخش دين مقدس اسلام را عنايت فرمايد.
والسلام على جميع اخواننا المؤمنين ورحمة الله وبركاته - 18 شوال المكرم 1417 - 1375 / 8 / 12
خادم مكتب العترة الطاهرة عليهم السلام - حسينعلى منتظرى نجف آبادى
8

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلوه والسلام على خير خلقه محمد وآله الطاهرين
واللعن الدائم على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين.
آشنايى با عقايد و اصول دين
ضرورت انتخاب دين:
" دين " برنامه اى است براى زندگى بهتر و به منظور رسيدن به اهدافى كه بر اساس
نوعى جهان بينى و اعتقاد به آن برگزيده مىشود. سعادتمند كسى است كه با آگاهى و ايمان
به حقايق هستى، بهترين روش و والاترين هدف را در زندگى خود داشته و داراى اخلاق
خوب و پسنديده باشد، كارهاى نيك را انجام دهد، و در زندگى پر فراز و نشيب از قلبى
مطمئن و دلى نيرومند و آرام برخوردار باشد.
دين اسلام بى گمان كاملترين برنامه را براى هدايت انسان به ارمغان آورده، او را با
حقايق جهان هستى و هدف خلقت آشنا نموده، با دستورهاى عملى و اخلاقى خود وى را
در رسيدن به اين هدف يارى كرده است.
از اين رو اگر ما به دين اسلام پايبند باشيم و از دستورهاى خدا و پيامبرش پيروى كنيم،
در حقيقت در زندگى برنامه اى صحيح براى خود قرار داده و هدفى روشن را دنبال
نموده ايم، و سر انجام خود را با اخلاق پسنديده و كارهاى نيك به خوشبختى در دنيا و
سعادت در زندگى جاويد آخرت رسانده ايم.
گرويدن به دين و ايمان به خدا قويترين تكيه گاهى است كه در مشكلات و بحرانهاى
فردى واجتماعى انسان را يارى مىكند، و هراس و دلهره را از دل مىزدايد و اعتماد به
نفس را در انسان تقويت نموده، زبونى و حقارت در برابر ديگران را از وى دور مىسازد
9

، و در نهايت كرامت و عزت را براى انسان به ارمغان مىآورد، چون انسان ديندار خود را
متصل به قدرت نامحدود آفريدگار هستى مىداند و در كليه حالات به ياد او و با ايمان به او
قلبش آرام مىگردد كه: " الا بذكر الله تطمئن القلوب ". (1)
تقليدى نبودن اصول دين:
ايمان و اعتقاد به حقايق عالم هستى و پايبندى به مسائل اعتقادى و اصول دين بايد با دليل
و برهان و كسب علم و يقين باشد، هر كس موظف است در پديده هاى هستى تفكر و تأمل
نمايد و با رجوع به عقل وفطرت خود، مقدمات ايمان و اعتقاد صحيح را فراهم نمايد،
و هر گاه با دليل و برهان به وجود پديد آورنده جهان و سرانجام جهان پى برد به آن اعتقاد پيدا
كند و آن را زير بناى اعمال خود قرار دهد.
شناخت خدا و توحيد:
با اندك توجه به خود و پيرامون خود، به جانداران گوناگون، به كوه و صحرا، جنگل
و دريا، زمين و آسمان، خورشيد و ستارگان، شب و روز و فصل هاى سال و...
در مىيابيم كه جهان هستى با نظام هماهنگ و شگفت انگيزش بدون علت و به شكل
تصادف و اتفاق به وجود نيامده است، بايد آفريننده اى دانا و توانا و ناظمى حكيم باشد تا با
علم و قدرت و حكمت خود اين جهان با عظمت را پديد آورده، با قوانين ثابت و تغيير ناپذير
و هماهنگ انتظام بخشيده باشد.
نظام هستى در برابر خداوند خلاق متعال همچون ادراكات و صورتهاى ذهنى ماست
در برابر ذهن خلاق ما كه تار و پودشان به توجه ذهن ما وابسته است، با توجه ذهن ما
موجود، و با سلب توجه نابود مىشوند. اين خلاقيت از بركات ذهن مجرد ماست، زيرا
از اعضاى مادى جز جا بجا كردن موجودات و قطع و وصل آنها كارى ساخته نيست.
از طرفى پديده هاى عالم هستى اگر چه در شكلهاى متفاوت و ماهيتهاى مختلف وجود
دارند، اما همه آنها تابع يك نظم هستند، هر پديده اى زاده علت خاص خود مىباشد، و
فصلهاى سال و شب و روز و حوادث طبيعى و اجتماعى هر كدام در پى يكديگر و بر
اساس حساب و نظم واحد و معينى رخ مىدهند، و اين خود دليلى است بر توحيد و اين كه
خالق و نظم دهنده جهان هستى يكى است. " لو كان فيهما آلهة إلا الله لفسدتا ":

(1) رعد (13): 28.
(2) انبياء (21): 22.
10

" اگر در زمين و آسمان خدايان ديگرى جز " الله " وجود داشت، همانا خراب و فاسد
مىشدند ".
آرى، اين جهان را آفريدگارى است يكتا و دانا و توانا و حكيم كه هستى و بقا و گردش
جهان از او است، و هيچ موجودى از قدرت او خارج نيست و هيچ چيز را بيهوده
و به گزاف نيافريده، رحمان و رحيم و بخشنده و حليم است، آفريننده اى كه از هر جهت
بىهمتا و نامحدود است و از قبيل جسم و ماده نيست، هستيش از خود او است و از ديگرى
نگرفته است، به همه كس و همه چيز آگاه است، با آن كه مكان ندارد در همه جا هست و به
همه چيز احاطه دارد، گذشته و آينده، دور و نزديك براى او يكسان است، بدون نياز به
چشم مىبيند و بدون نياز به گوش مىشنود و بدون نياز به اعضا و جوارح كار مىكند،
هميشه بوده است و خواهد بود.
عدل:
عقيده به عدالت خداوند يكى از اصول مذهب شيعه است، عدل يك صفت كمال
مىباشد و خداوند هر صفت كمالى را دارا و از هر صفت نقصى مبراست، پس ظلم،
كجى، كاستى و بدى در كار خداوند راه ندارد، زيرا اين صفات نشانه نادانى و يا ناتوانى
و نياز است، و خداوند به همه چيز دانا و به هر كارى تواناست و به هيچ چيزى نياز ندارد.
بنابراين خداوند هم در تكوين (خلق پديده ها و هدايت آنها به سوى هدف خلقت) و هم
در تشريع (قانونگذارى) و هم در حسابرسى روز جزا و ثواب و عقاب اعمال عادل
مىباشد، هر پديده اى در جاى خود بر اساس مصلحتى و در نهايت خوبى و اعتدال
و استحكام آفريده شده و در حق هيچ موجودى ظلم نشده است.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست
زشتى و زيبايى، كاستى و فزونى، نفع و ضرر و خوبى و بدى پديده ها در مقايسه و
سنجش با يكديگر است، و اگر نه هر چيزى در جاى خود و در مجموعه عالم هستى خوب
و بجاست.
در مورد انسان، خداوند او را مختار آفريده و به او عقل داده تا خوب و بد را تشخيص
دهد، و پيامبران را فرستاده است تا او را در تشخيص خوب و بد كارها يارى و كمك نمايند
و به سعادت و فلاح دعوت كنند، و همه اينها بجا و خوب هستند، اما اگر انسان، بد را
اختيار نمود و انجام داد مستحق عقوبت مىگردد.
11

بر اساس اصل عدالت، خداوند در روز قيامت به نيكوكاران پاداش نيك و به بدكاران
متناسب با بدى و گناهشان كيفر مىدهد، و اين عين عدل است و او ذره اى ظلم نمىكند.
نبوت:
انسان در اين جهان، بى هدف آفريده نشده است، زيرا ساحت قدسى پروردگار حكيم
از كار بيهوده منزه است. هدف از آفرينش انسان تحصيل فضائل و كمالات و كسب
درجات و رسيدن به مقامات معنوى ونيل به ارجمنديهاست، رسيدن به اين هدف به برنامه
كامل و احكام شامل و قوانين جامع نيازمند است. قوانين و احكامى كه زندگى دنيايى او را
به سامان رساند، و حقوق و آزادى و آسايش و آرامش او را برقرار سازد، و راه تكامل
و صراط مستقيم و كسب كمالات و سعادت ابدى را به او تعليم دهد.
چنين برنامه اى با عقل محدود و فكر ناقص بشر انجام پذير نيست، زيرا:
اولا - علم ودانش بشر ناقص و محدود است، نيازهاى گوناگون مادى و معنوى خود
را مانند سازنده و آفريننده اش نمىشناسد و از راه هاى رسيدن به مقصود آگاه نيست.
به همين دليل هر روز قانونى جديد مىآورد و قوانين پيشين را دگرگون مىكند.
قانونگذاران بشرى از تمام فضائل و كمالات و نيازهاى معنوى و واقعى انسان و راه هاى
به دست آوردن سعادت اين جهان وجهان آخرت با خبر نيستند، معمولا سعادت بشر را تنها
در امور مادى و دنيايى مىنگرند، در صورتى كه نيازهاى مادى و زندگى دنيوى انسان
پيوندى ناگسستنى با نيازهاى معنوى و حيات اخروى او دارد.
و ثانيا - درك جهات خير وشر در بشر غالبا با هوا و هوس و خود خواهى و زياده طلبى
همراه است، بشر در مجموع نمىتواند بدون چشم پوشى از منافع خود و وابستگانش
مصالح تمام بشريت در تمام زمانها را ببيند و قوانين جامع و شامل وضع كند.
به اين ترتيب لازم است خداوند پيامبرانى را براى هدايت بشر بفرستد، و روا نيست
خداى حكيم و مهربان كه احاطه كامل به نيازهاى آفريده خود دارد و راه سعادت
و خوشبختى او را مىشناسد - با همه لطفى كه به انسان دارد و او را در ميان آفريده ها
ارجمند قرار داده است - وى را به حال خود رها كند و جامعه بشرى را بدون مرشد و راهنما
واگذارد، راهنمايانى كه از جنس خود انسان بوده و از هر جهت صلاحيت رساندن اين پيام
را داشته باشند، و بتوانند از ناحيه خداوند حقايقى را دريافت كرده و به مردم ابلاغ نمايند
و واسطه ميان خدا و مردم باشند.
از همين رهگذر است كه ما به همه پيامبران الهى كه عدد آنان يكصد و بيست و چهار هزار
12

نفر تعيين شده و به ويژه پيامبران اولوا العزم و داراى شريعت تازه (حضرت نوح (ع)،
حضرت ابراهيم (ع)، حضرت موسى (ع)، حضرت عيسى (ع) و حضرت محمد (ص " ارج
مىگذاريم و با احترام از آنان ياد مىكنيم و آنان را از گناه و خطا مبرا و معصوم مىدانيم،
و چون حضرت محمد (ص) خاتم پيامبران و كامل كننده اديان پيشين است و آنچه از اديان
پيشين به حق است مورد تاييد او است، و از طرفى قوانين و راهنمائىهاى آن حضرت بهترين
و كاملترين قوانين است، دستورات نهايى را از آن بزرگوار مىگيريم.
امامت:
اصل ديگر اعتقادى كه از ويژگيهاى پيروان مكتب اهل بيت (ع) است اصل " امامت "
مىباشد. اعتقاد به امامت به دنبال اعتقاد به نبوت و با همان فلسفه و ادله مطرح است.
ما شيعيان معتقديم كه به دستور خداى متعال و از جانب پيامبر گرامى دوازده نفر به
عنوان " امام " و پيشواى مردم معين شده اند، و پيامبر (ص) آنان را با نام و مشخصات به مردم
معرفى نموده اند.
اسامى مبارك امامان به حق و معصوم شيعه به ترتيب عبارتند از:
حضرت امير المؤمنين على بن ابي طالب (ع)، حضرت امام حسن بن على المجتبى (ع)،
حضرت امام حسين بن على سيد الشهداء (ع)، حضرت امام على بن الحسين السجاد (ع)،
حضرت امام محمد بن على الباقر (ع)، حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (ع)،
حضرت امام موسى بن جعفر الكاظم (ع)، حضرت امام على بن موسى الرضا (ع)،
حضرت امام محمد بن على الجواد (ع)، حضرت امام على بن محمد الهادى (ع)،
حضرت امام حسن بن على العسكرى (ع) و حضرت امام حجه بن الحسن المهدى (ع) كه
آن حضرت هم اكنون زنده و از نظرها غائب است و روزى به امر پروردگار ظهور نموده
و با بر پا نمودن حكومت عدل جهانى دنيا را پر از عدل و داد مىكند، عجل الله تعالى فرجه الشريف.
همچنين ما شيعيان معتقديم كه دخت گرامى پيامبر اكرم (ص) و همسر والاى
امير المؤمنين (ع): حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا، أم الأئمة و به عنوان محور
امامت و ولايت بوده و سرور و سيده زنان در دو جهان است، آن حضرت اسوه همه
انسانها در همه زمانهاست، و از آنجا كه يكى از معصومين مىباشد قول و فعل و تقرير او
حجت است. رضاى او رضاى خدا وپيامبر (ص)، و غضب وسخط او غضب وسخط خدا
وپيامبر (ص) مىباشد.
اينان اهل بيت و عترت پيامبرند كه مورد سفارش آن حضرت و داراى اوصاف او
13

هستند، با اين تفاوت كه به آنان وحى نمىشود. آنان از هر گونه خطا و اشتباه محفوظ، و از
گناه و نافرمانى خداوند مبرا مىباشند.
امامان (ع) به اعتقاد ما دو مسئوليت خطير را به عهده دارند كه عبارت است از:
1 - هدايت و رهبرى دينى مردم و آشنا نمودن آنان به معارف و اخلاق و قوانين دين از
متن قرآن و سنت پيامبر (ص) كه گنجينه علم آن حضرت است و در اختيار آنان بوده و خواهد
بود.
2 - رهبرى سياسى واجتماعى مردم و اجراى دقيق مقررات و دستورات و برنامه هاى
دين در جامعه، چنان كه پيامبر (ص) خود نيز رهبرى سياسى مردم را به عهده داشت و متصدى
اجراى احكام و تشكيل حكومت و لوازم آن شد، و هر گاه مدينه را ترك مىكرد براى خود
جانشينى تعيين مىفرمود.
معاد:
يكى ديگر از اصول اعتقادى اسلام كه مورد پذيرش همه اديان الهى و كتابهاى آسمانى
است بازگشت به جهان رستاخيز است، به اين معنا كه زندگى انسان به واسطه مرگ خاتمه
نمىپذيرد و پس از اين جهان جهان ديگرى هست كه انسانها در آنجا پاداش و سزاى اعمال
و كردار خويش را خواهند ديد.
كوچكترين كار خوب و بد انسان مورد حسابرسى قرار مىگيرد و به همه آنها رسيدگى
مىشود، افراد نيكوكار مقرب درگاه خداوند و در نعمت و خوشى دائمى به سر مىبرند
و در مقابل، افراد تبهكار و زشت كردار دور از رحمت خداوند و در زندگى سخت
وعذاب كه لازمه اعمال آنان مىباشد به سر خواهند برد.
از آنجا كه در اين جهان روزى وجود ندارد كه پاداش كامل كارهاى نيك و بد نيكوكاران و
بد كاران به ايشان برسد، اگر انسان در آينده خود روزى را نداشته باشد كه به حساب نيك
و بد رفتارش رسيدگى شود، هر كس پاداش مناسب خود را نخواهد گرفت، چه بسيار
انسانهاى شريف وصالحى بوده اند كه در كمال عسرت و تنگدستى و مظلوميت زندگى
كرده و كارهاى نيك و خدمات گرانبهايى انجام داده و پاداش اعمال خويش را نديده اند، يا
افرادى كه تمام عمرشان به ظلم و تعدى و چپاول و شهوترانى گذشته و كيفر اعمال خويش
را نديده اند، با اين حال آيا نبايد پس از اين جهان جهان ديگرى باشد تا به كارهاى خوب و بد
انسانها رسيدگى شود؟ نيكوكاران پاداش داده شوند و بدكاران به سزاى اعمال بدشان
برسند؟ و اگر چنين روزى نباشد، آيا خلاف عدالت خداوند نيست؟
14

اگر كار انسان در همين دنيا پايان پذيرد و دفتر اعمالش به كلى بسته شود، آيا خلقت او
بيهوده و خلاف عدالت و حكمت پروردگار نيست؟ اگر قيامت و رستاخيزى نباشد، آيا
فرستادن پيامبران و انزال كتب آسمانى بيهوده نيست؟
آرى، اگر حساب و كتاب و ثواب و عقاب در كار نباشد فرستادن پيامبران معنا ندارد، و
طبعا خلقت انسان بيهوده خواهد بود، و اين با حكمت خداوند سازگار نيست.
پس به حكم عقل و قرآن كريم به روز باز پسين و قيامت معتقد مىشويم و آن را عين
عدالت و مطابق با حكمت پروردگار عالم مىدانيم.
قرآن و سنت:
قرآن كريم كلام خداوند و سرچشمه حقايق و سند نبوت و معجزه جاويد پيامبر گرامى
اسلام است. قرآن در مدت بيست و سه سال بر پيامبر (ص) نازل شد، از آن زمان تا كنون
پيوسته در جامعه هاى گوناگون بشرى از جهات مختلف مورد توجه و مطالعه قرار گرفته،
شگفتى جهانيان را بر انگيخته و استحكام و مقام ارجمند خود را حفظ نموده و از هر گونه
تحريف و تغيير مصون و محفوظ مانده است. مقاصد قرآن فشرده بيان شده و تفصيل و
توضيح آن به پيامبر (ص) و اهل بيت آن حضرت (ع) واگذار گرديده است.
بنابراين مسلمانان اگر بخواهند سعادتمند شوند و شوكت و عزت خودشان را باز يابند،
بايد به دستورات خداوند و تعليمات پيامبر اسلام (ص) و احاديث معصومين (ع) عمل كنند،
زيرا دستورات اسلام دستوراتى ابدى و جاويدان و براى هر زمان و هر مكانى است، وجز
سعادت و خوشبختى انسان را نمىخواهد.
شناخت دستورات دين:
به حكم عقل دانستن دستورات و وظايف دينى بر هر مسلمانى واجب است، زيرا
سعادت انسان در زندگى دنيوى واخروى او ارتباط كامل با عمل به وظايف دينى دارد،
و بدون آگاهى از چگونگى وظايف توانايى بر انجام آنها حاصل نمىگردد و سعادت
و خوشبختى او تأمين نمىشود.
كليات و عناوين وظايف عملى، روشن و مورد اتفاق همه و ضرورى دين مىباشد
، مانند واجب بودن " نماز "، " روزه "، " زكات "، " خمس "، " حج "، " جهاد " و... كه
اينها را " فروع دين " مىگويند.
اما اطلاع از بسيارى مسائل جزئى آنها جنبه تخصصى دارد، كه از دو راه مىتوان اقدام
15

به فرا گيرى آنها نمود:
1 - اجتهاد: يعنى قدرت بررسى و استنباط دستورات دين از منابع فقه با آگاهى دقيق
و عميق از آن منابع، و نيز آشنايى به اصول و قواعد استنباط و ديدگاههاى علما و فقهاى
پيشين و در نهايت صاحب نظر و متخصص شدن در فهم وظايف شرعى، هر مسلمانى در
صورت رسيدن به اين مرحله بايد به نظر خود عمل كند و عمل به نظر ديگران براى او
صحيح نيست.
2 - تقليد: يعنى رجوع كردن به مجتهدين واجد شرايط و صاحب نظرانى كه در
به دست آوردن دستورات و وظايف دينى متخصص و كارشناس شده اند، چنان كه همه مردم
در كارهاى روز مره خود در رشته اى كه تخصص ندارند به متخصص خبره و مورد اطمينان
رجوع مىكنند. و احتياط در فروع دين علاوه بر دشوارى آن براى همه افراد ميسر نيست،
پس كسى كه خود مجتهد نباشد، نوعا ناچار است به مجتهد يعنى متخصص و كارشناس در
مسائل دينى مراجعه و از او تقليد نمايد.
البته باز تأكيد مىشود كه تقليد فقط در احكام و دستورات عملى دين است و در اصول
دين وامور اعتقادى تقليد جايز نيست و كفايت نمىكند، زيرا در اصول دين بايد ايمان
و باور داشت، به همين دليل كافى نيست كه ما اعتقادات را از گفته پدر يا مادر يا هر
شخص ديگرى بدون دليل بپذيريم، بلكه سوال و تحقيق لازم است تا يقين كنيم.
* * *
تا اينجا خلاصه اى از عقايد اسلامى مورد بررسى قرار گرفت، تفصيل و توضيح بيشتر
و همچنين آشنايى با ساير معارف و اخلاقيات اسلام را بايد در كتابهاى مفصل و استدلالى
جستجو نمود.
16

مسائل تكليف
" مسأله 1 " بر هر مكلفى واجب است تكاليف قطعى شريعت اسلام را كه به او
متوجه مىباشد انجام دهد، و شرايط تكليف چند چيز است:
الف - " بلوغ "، و نشانه بالغ شدن يكى از سه چيز است: اول - روييدن
موى زبر و درشت زير شكم و بالاى عورت دوم - بيرون آمدن منى در خواب يا بيدارى
سوم - براى پسر تمام شدن پانزده سال قمرى، هر چند اگر سيزده سال او تمام شد،
خوب است بنابر احتياط مستحب واجبات را بجا آورد و از كارهاى حرام اجتناب كند
وزنهاى نامحرم خودشان را از او بپوشانند. و براى دختر تمام شدن نه سال قمرى،
و اگر سن دختر معلوم نباشد و آبستن شود يا خونى به صفات حيض ببيند، حكم مىشود كه
قبلا بالغ شده است.
ب - " عقل "، پس ديوانه تكليفى ندارد.
ج - " قدرت و اختيار "، پس شخصى كه به طور كلى از انجام وظايف خود عاجز است
تكليفى ندارد.
" مسأله 2 " روييدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل، و نيز
درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر اين كه انسان به واسطه اينها به
بالغ شدن يقين كند.
" مسأله 3 " اگر پسرى به گمان اين كه تنها پانزده سال علامت بلوغ است به تكاليف خود
عمل نكرده باشد و بعد بفهمد كه قبل از پانزده سالگى يكى از علائم بلوغ در او ظاهر بوده
است، بايد هر مقدار از نمازها و روزه هايى را كه مىداند بر او واجب بوده و بجا نياورده

(1) 1 و 2 پانزده سال قمرى در حدود " (164) " " روز زودتر از نه سال شمسى كامل مىگردد. و چون
بر حسب اختلاف در فصل ولادت مقدارى جزئى تفاوت حاصل مىشود، تعيين دقيق آن
كه در باره همه افراد كليت داشته باشد ممكن نيست.
"
17

قضا نمايد، ولى مقدارى را كه شك دارد لازم نيست قضا كند، هر چند خوب است
به مقدارى قضا نمايد كه اطمينان پيدا كند قضاى آنچه را كه ترك شده بجا آورده است.
" مسأله 4 " هر فرد مسلمان بايد " اصول دين " را يقين و باور داشته باشد، و نمى تواند
در اصول دين وامور اعتقادى تقليد نمايد، ولى در " فروع دين " از چهار راه مىتواند به
تكاليف و وظايف دينى عمل كند:
الف - " يقين "، و موارد آن غالبا ضروريات دين يا مذهب است. و " ضرورى " تكليفى
است كه هيچ يك از مسلمانان يا مؤمنان در آن شك نداشته باشند.
ب - " اجتهاد "، يعنى به دست آوردن احكام از قرآن و سنت و ساير منابع فقهى
ج - " احتياط "، يعنى در مواردى كه چند احتمال وجود دارد، كارى كند كه يقين نمايد
تكليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام مىدانند
وعده اى ديگر مىگويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را بعضى واجب
و بعضى مستحب مىدانند آن را بجا آورد.
د - " تقليد "، يعنى پيروى از كارشناس مسائل دينى با رعايت شرايط آن. و اين راهى
است كه بيشتر مردم به وسيله آن مىتوانند تكاليف دينى خود را به دست آورده و آنها را
انجام دهند.
" مسأله 5 " بر هر مكلفى واجب است مسائلى را كه غالبا به آن احتياج دارد ياد بگيرد.
18

مسائل تقليد
تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است. " مجتهد " كسى است كه توان علمى او
به حدى است كه مىتواند با كوشش خود، احكام دين را از منابع آن به دست
آورد، و به لحاظ آگاهى و تخصص ويژه اش براى فرا گيرى دستورهاى دين مىتوان از وى
پيروى كرد، چنان كه مردم در زمينه هاى گوناگون به متخصصين و سر رشته داران هر دانشى
در قلمرو ويژه آنان رجوع مىكنند.
" مسأله 6 " مجتهدى كه از او تقليد مىشود بايد مرد، عاقل، بالغ، شيعه دوازده
امامى، حلال زاده، زنده و عادل باشد و بنابر احتياط واجب جاه طلب و فريفته دنيا
نباشد. و اگر انسان علم به اختلاف مجتهدين در بعضى از مسائل مورد نياز داشت، بايد از
مجتهدى كه اعلم از ديگران است تقليد نمايد، مگر آن كه فتواى غير اعلم مطابق با احتياط
باشد.
" مسأله 7 " " مجتهد اعلم " را از سه راه مىتوان شناخت:
الف - خود انسان يقين كند، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد اعلم را بشناسد.
ب - دو عالم خبره و عادل اعلم بودن مجتهدى را گواهى نمايند، به شرط آن كه دو عالم
خبره و عادل ديگر با نظر آنان مخالفت ننمايند.
ج - شهرت ميان علما و محافل علمى كه از گفته آنان يقين يا اطمينان به اعلم بودن
مجتهدى حاصل شود، بلكه اگر از راه هاى ديگر نيز اطمينان حاصل شود كفايت مىكند.
" مسأله 8 " اگر شناخت مجتهد اعلم دشوار باشد، بايد از كسى كه به اعلم بودن او
گمان برده مىشود يا اعلميت او محتمل است تقليد نمود، گرچه احتمال اعلم بودن او
ضعيف باشد. و اگر همزمان چند مجتهد از ديگران اعلم و با يكديگر مساوى باشند، بايد از

(1) عادل " كسى است كه در عقيده و اخلاق و عمل مستقيم و معتدل باشد، به طورى كه در شرايط عادى
طبعا كارهايى را كه بر او واجب است بجا آورد و كارهايى را كه بر او حرام است ترك نمايد، و اگر از اهل
محل يا همسايگان يا كسانى كه با او معاشرت دارند سوال شود خوبى او را تصديق نمايند.
19

يكى از آنان تقليد نمود.
" مسأله 9 " عدول (تغيير تقليد) از مجتهدى به مجتهد ديگر در مسائلى كه به آن عمل
شده جايز نيست، ولى اگر كسى كه از مجتهد غير اعلم تقليد مىكرده پس از مدتى بفهمد
ديگرى اعلم است، بايد از مجتهد قبلى عدول كند و به مجتهد اعلم رجوع نمايد، بلكه اگر
گمان پيدا كند يا احتمال دهد كه ديگرى اعلم است بايد به او مراجعه نمايد.
" مسأله 10 " به دست آوردن فتوى و نظريه مجتهد چهار راه دارد:
الف - شنيدن از خود مجتهد
ب - شنيدن از دو نفر عادل
ج - شنيدن از كسى كه گفته او موجب اطمينان است.
د - ديدن در رساله مجتهد يا ملاحظه دستخط او، در صورتى كه به درستى رساله يا
دستخط وى مطمئن باشد.
" مسأله 11 " پس از آن كه مقلد به فتوى و نظريه مجتهد آگاهى يافت، تا هنگامى كه به
تغيير فتوى و نظر او يقين يا اطمينان پيدا نكرده است بايد به همان فتوى عمل نمايد، و در
صورت شك در عوض شدن فتوى جستجو لازم نيست.
" مسأله 12 " اگر مجتهد اعلم در مسأله اى فتوى دهد، مقلد او نمىتواند در آن مسأله
به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد: " احتياط آن است كه فلان
طور عمل شود " مثلا بفرمايد: احتياط آن است كه در ركعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه
تسبيحات اربعه - يعنى " سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله اكبر " - بگويند، مقلد بايد
يا به اين احتياط كه " احتياط واجب " نام دارد عمل كند و سه مرتبه بگويد، و يا به فتواى
مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل نمايد، پس
اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند مىتواند يك مرتبه بگويد. همچنين
است اگر مجتهد اعلم بفرمايد: مسأله " محل تأمل " يا " محل اشكال " است.
" مسأله 13 " اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله اى فتوى داده است احتياط كند -
مثلا بفرمايد: ظرف نجس را اگر يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مىشود، ولى احتياط آن
است كه سه مرتبه بشويند - مقلد او نمىتواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند،
بلكه بايد يا به همين فتوى عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوى كه آن را " احتياط مستحب "
مىگويند عمل نمايد، مگر آن كه فتواى مجتهد ديگر به احتياط نزديكتر باشد.
" مسأله 14 " اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مىكند از دنيا برود بايد از مجتهد زنده
ديگر تقليد نمود، پس اگر مجتهد زنده باقى ماندن بر تقليد مجتهد ميت را به هر مقدار
20

اجازه دهد، مىتوان به تقليد از ميت ادامه داد.
" مسأله 15 " باقى ماندن بر تقليد مجتهدى كه از دنيا رفته سه صورت دارد:
الف - اگر مجتهدى كه از دنيا رفته اعلم از مجتهدين زنده بوده، بنابر احتياط واجب بايد
نسبت به مسائلى كه در زمان حيات مجتهد اعلم به آنها عمل كرده يا به قصد عمل كردن ياد
گرفته و فراموش نكرده است بر تقليد او باقى بماند.
ب - اگر مجتهد زنده نسبت به مجتهدى كه از دنيا رفته اعلم باشد، بنابر احتياط واجب
بايد در تمام مسائل به فتواى مجتهد زنده عمل نمايد.
ج - اگر مجتهد زنده و مجتهدى كه از دنيا رفته از نظر علمى - به طور يقين يا احتمال -
مساوى باشند، بنابر احتياط بايد نسبت به مسائلى كه در زمان حيات مجتهد مرحوم به فتواى
او عمل نموده باقى باشد، و نسبت به مسائلى كه براى عمل ياد گرفته و عمل نكرده مخير
است به فتواى هر كدام عمل نمايد، ولى نسبت به مسائلى كه ياد نگرفته و يا فراموش كرده
بايد از مجتهد زنده تقليد كند.
" مسأله 16 " اگر در مسأله اى به فتواى مجتهد زنده رفتار كند، نمىتواند در آن مسأله
مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است عمل نمايد، ولى اگر مجتهد زنده در مسأله اى
فتوى ندهد و احتياط نمايد و مقلد مدتى به آن احتياط عمل كند - در صورتى كه در زمان
حيات مجتهد مرحوم در آن مسأله به فتواى او عمل كرده يا براى عمل به آن ياد گرفته
باشد - مىتواند دوباره به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته عمل نمايد.
" مسأله 17 " تقليد ابتدايى از مجتهدى كه از دنيا رفته جايز نيست، بنابراين كسى كه
به تازگى مكلف شده بايد از مجتهد اعلم زنده تقليد نمايد، و نمى تواند از مجتهد مرحوم
تقليد كند.
" مسأله 18 " اگر براى كسى مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نداند، اگر ممكن است
بايد تا دستيابى به فتواى مجتهد اعلم صبر كند يا اگر احتياط ممكن باشد به احتياط عمل
نمايد، و اگر صبر و احتياط ممكن نباشد - مثلا در حال نماز باشد - مىتواند آن را به اميد
درست بودن به شكلى كه مىخواهد انجام دهد، پس اگر آشكار شد عملى را كه انجام داده
مخالف واقع يا گفتار مجتهد اعلم بوده، بايد دوباره آن را به طور صحيح بجا آورد.
" مسأله 19 " اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن مجتهد
عوض شود لازم نيست به او خبر دهد، ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده
است، در صورت امكان بايد اشتباه را بر طرف نمايد.
" مسأله 20 " كسانى كه اعمال خود را بدون تقليد انجام داده اند يا از مجتهدى كه جامع
21

شرايط نبوده تقليد كرده اند، عمل آنان هنگامى درست است كه يا به وظيفه واقعى خود
عمل كرده باشند، يا كارهايشان با فتواى مجتهدى كه اكنون بايد از او تقليد كنند مطابق
باشد، و يا عمل آنان مطابق با احتياط باشد.
" مسأله 21 " با توجه به گستردگى رشته هاى فقه و تخصصى بودن آنها، اگر در بين
چند مجتهد هر كدام در يك يا چند رشته از مسائل فقهى از ديگران اعلم باشد، وجوب
تقليد از او در همان رشته بعيد نيست.
" مسأله 22 " اگر مقلدى كه اهل فضل است در مسأله اى يقين و يا گمان پيدا كند كه
نظر مرجع تقليد او خلاف واقع مىباشد، نمىتواند در آن مسأله از او تقليد نمايد.
" مسأله 23 " كسى كه به درجه اجتهاد رسيده و مىتواند احكام شرعى را از ادله آن
استنباط نمايد - مرد باشد يا زن - جايز نيست از ديگرى تقليد نمايد، ولى اگر فقط در بعضى
رشته ها مجتهد است، در بقيه مسائل بايد از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند و يا به احتياط
عمل نمايد. همچنين كسى كه هنوز به درجه اجتهاد نرسيده و توانايى استنباط احكام شرعى
از ادله آن را ندارد نبايد در مسائل شرعى فتوى دهد، و چنانچه بدون داشتن قدرت استنباط
در مسأله اى فتوى دهد، مسئول اعمال تمام كسانى است كه نا آگاهانه به گفته او عمل
مىكنند.
22

مسائل طهارت
آب مطلق و مضاف:
آب يا مطلق است يا مضاف، " آب مضاف " آبى است كه آن را از چيزى بگيرند مثل آب
ميوه و گلاب، يا با چيزى مخلوط كنند مثل آبى كه به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شده كه
ديگر به آن " آب " نمىگويند. و غير اينها را " آب مطلق " گويند.
اقسام آب مطلق:
آب مطلق بر پنج قسم است: " آب كر "، " آب قليل "، " آب جارى "، " آب باران "
و " آب چاه ".
1 - آب كر:
" مسأله 24 " " آب كر " بنابر احتياط واجب مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول،
عرض و عمق آن هر يك سه وجب و نيم معمولى است بريزند آن ظرف پر شود، و زن
آن از " 128 " من تبريز بيست مثقال كمتر است. بنابراين آب لوله ها كه معمولا متصل
به منبع بزرگ است و هم چنين هر لوله اى كه متصل به كر باشد حكم آب كر را دارد.
" مسأله 25 " اگر عين نجس مانند: ادرار، خون، مشروبات الكلى و يا چيزى كه
نجس شده وحامل عين نجس است به آب كر برسد، چنانچه رنگ يا بو و يا مزه آب را تغيير
دهد آب كر نجس مىشود، ولى اگر تغيير ندهد و يا به چيز ديگرى غير از عين نجاست
تغيير كند نجس نمىشود، هر چند شايسته است از آب نظيف و پاكيزه استفاده شود.
" مسأله 26 " اگر عين نجاست به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه
قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آن آب

(1) سنه وجب و نيم معمولى حدود (73) سانتى متر است. (2) بنابراين و زن اب كر قريبا " 384 " كيلوگرم مىشود.
23

نجس مىشود، ولى اگر مقدارى كه تغيير نكرده به اندازه كر يا بيشتر از كر باشد تنها
مقدارى كه تغيير كرده نجس است.
" مسأله 27 " اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند، آبى كه از آن
چيز مىريزد چنانچه متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد و عين
نجاست هم در آن نباشد پاك است.
" مسأله 28 " اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و بقيه آن به اندازه كر نباشد، چنانچه
نجاست به آن برسد نجس مىشود، و هر مقدار از يخ هم كه آب شود نجس است.
" مسأله 29 " اگر انسان شك كند آبى كه به اندازه كر بوده از كر كمتر شده يا نه،
در صورتى كه تفاوت فاحشى پيدا نكرده باشد حكم آب كر را دارد، يعنى نجاست را پاك
مىكند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمىشود. و آبى كه از كر كمتر بوده و انسان
شك دارد به اندازه كر شده يا نه حكم آب كر را ندارد.
" مسأله 30 " كر بودن آب از سه راه ثابت مىشود:
اول - خود انسان به كر بودن آن يقين يا اطمينان پيدا كند.
دوم - دو مرد عادل به كر بودن آن گواهى دهند.
سوم - كسى كه آب در اختيار او است و متهم به بى اعتنايى به مسائل شرعى نيست از كر
بودن آب خبر دهد.
2 - آب قليل:
" آب قليل " آبى است كه كمتر از كر باشد و از زمين هم نجوشد.
" مسأله 31 " اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد نجس
مىشود، ولى اگر از بالا آب قليل را روى چيز نجس بريزند، مقدارى كه به چيز نجس
مىرسد نجس و هر چه بالاتر از آن باشد پاك است.
" مسأله 32 " اگر آب قليل مانند فواره با فشار از پايين به بالا رود، در صورتى كه
نجاست به بالا برسد آب قسمت پايين نجس نمىشود، ولى اگر نجاست به پايين آب برسد
بالا هم نجس مىشود.
" مسأله 33 " آب قليلى كه هنگام شستن محل ادرار و مدفوع به بدن يا لباس ترشح
مىكند، با پنج شرط اجتناب از آن لازم نيست، هر چند پاك ومطهر بودن آن محل اشكال
است: اول - آن آب تغيير به صفات نجاست نكرده باشد. دوم - نجاستى از بيرون به
محل نرسيده باشد. سوم - نجاست ديگرى مانند خون همراه ادرار يا مدفوع بيرون نيامده
24

باشد. چهارم - ذره هاى مدفوع در آب نباشد. پنجم - مدفوع يا ادرار هنگام
بيرون آمدن بيش از اندازه معمول محل را آلوده نكرده باشد.
و اگر هنگام شستن محل ادرار و مدفوع با آبى كه متصل به كر يا جارى است تطهير
نمايند و به بدن يا لباس ترشح كند، چنانچه بو يا رنگ يا مزه آن آب به وسيله نجاست تغيير
نكرده باشد يا ذره هاى مدفوع در آب نباشد، اجتناب از آن لازم نيست.
3 - آب جارى:
" آب جارى " آبى است كه از زمين جوشيده و بر آن جريان داشته باشد، مانند آب چشمه
و قنات.
" مسأله 34 " آب جارى گرچه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا
هنگامى كه بو يا رنگ و يا مزه آن به وسيله نجاست تغيير نكرده پاك است، و اگر آن را تغيير
دهد، آن مقدار كه تغيير يافته نجس و طرفى كه به چشمه پيوسته است - هر چند كمتر از كر
باشد -
پاك است.
" مسأله 35 " آب چشمه اى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند باز
مىجوشد، حكم آب جارى را دارد، و نيز آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى
است، در نجس نشدن حكم آب جارى را دارد.
" مسأله 36 " چشمه اى كه مثلا در زمستان مىجوشد و در تابستان از جوشش
مىافتد، فقط وقتى كه مىجوشد حكم آب جارى را دارد.
" مسأله 37 " آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمىجوشد، چنانچه كمتر از
كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مىشود.
" مسأله 38 " آب لوله كشى منازل و ساختمان ها اگر به كر يا شبكه آب شهرى پيوسته
باشد مانند آب جارى است.
4 - آب باران:
" مسأله 39 " " باران " در صورتى پاك كننده است كه عرفا بگويند باران مىبارد،
و بنابر احتياط به مقدارى باشد كه اگر بر زمين سخت ببارد جريان پيدا كند، و باريدن چند
قطره كافى نيست.
" مسأله 40 " اگر بر چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد،
جايى كه باران به آن رسيده پاك مىشود، و در فرش و لباس و مانند آن بنابر احتياط بايد
25

بيشترين آبى كه جذب آن شده با فشار و يا به هر وسيله ديگر خارج گردد. ولى اگر بر چيزى كه
عين نجاست در آن است باران ببارد، تا هنگامى كه عين نجاست بر طرف نشود پاك نمىشود.
" مسأله 41 " اگر باران به عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، چنانچه عين
نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ و يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است. همچنين اگر
بر روى پشت بام عين نجاست باشد، تا وقتى باران به بام مىبارد آبى كه به چيز نجس رسيده
و از سقف يا ناودان مىريزد پاك است، ولى اگر بعد از قطع باران معلوم باشد آبى كه
مىريزد به چيز نجس رسيده است نجس مىباشد.
" مسأله 42 " چنانچه بر زمين نجسى باران ببارد پاك مىشود، و اگر باران هنگامى كه
مىبارد جارى شود و به جاى نجسى كه باران نباريده برسد، آنجا را نيز پاك مىكند.
همچنين اگر باران بر خاك نجس ببارد و يقين كنيم در حال باريدن آب مطلق به همه اجزاى
خاك رسيده پاك مىشود، ولى اگر خاك از رطوبت و يا رسيدن آب مضاف گل شود پاك
نمىشود.
5 - آب چاه:
" مسأله 43 " آب چاهى كه از زمين مىجوشد - گرچه كمتر از كر باشد - چنانچه
نجاست
به آن برسد، تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير نداده پاك است، ولى مستحب
است پس از رسيدن بعضى از نجاستها مقدارى كه در كتابهاى مربوطه گفته شده از آب آن
بكشند.
" مسأله 44 " اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ و يا مزه آب آن را تغيير دهد،
چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، موقعى پاك مىشود كه با آب تازه اى كه از چاه مىجوشد
مخلوط گردد و آب پاك بر آن غلبه كند.
احكام آبها:
" مسأله 45 " آب مضاف - مانند آب ميوه ها، گلاب و آب گل آلودى كه ديگر به آن آب
نگويند - چيز نجس را پاك نمىكند و وضو و غسل نيز با آن باطل است.
" مسأله 46 " آب مضاف هر چند به اندازه كر هم باشد، چنانچه ذره اى نجاست به آن
برسد نجس مىشود، ولى اگر از بالا روى چيز نجس بريزد - مثلا گلاب از گلابدان روى
دست نجس بريزد - مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس، و مقدارى كه بالاتر از آن است
پاك مىباشد، و نيز اگر مثل فواره با فشار از پايين به بالا برود، چنانچه نجاست به بالا برسد
26

پايين نجس نمىشود.
" مسأله 47 " اگر آب مضاف نجس با آب كر به گونه اى مخلوط شود كه ديگر به آن
آب مضاف نگويند بلكه بگويند آب مطلق است پاك مىشود.
" مسأله 48 " آبهاى معدنى و آب برخى درياچه ها كه با نمك مخلوط شده است و نيز
آب لوله كشى كه در آن كلر ريخته اند، حكم آب مطلق را دارد، مگر اين كه مقدار مخلوط
شده به قدرى زياد باشد كه به آن " آب مطلق " نگويند.
" مسأله 49 " آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، حكم آب مطلق را
دارد، يعنى چيز نجس را پاك مىكند و وضو و غسل هم با آن صحيح است. و آبى كه
مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه، حكم آب مضاف را دارد، يعنى چيز نجس را
پاك نمىكند و وضو و غسل هم با آن باطل است.
" مسأله 50 " آبى كه مطلق يا مضاف بودن آن معلوم نبوده و مشخص نباشد كه قبلا
مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاك نمىكند و وضو و غسل نيز با آن باطل است. ولى اگر
به اندازه كر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجس بودن آن نمىشود، هر چند
احوط اجتناب است و اين احتياط ترك نشود.
" مسأله 51 " به آبى كه هنگام بر طرف كردن نجاست از چيز نجس جدا مىشود "
غساله " مىگويند، حال اگر بخواهند با آب قليل چيز نجسى را آب بكشند، غساله اول آن
كه به خودى خود يا به وسيله فشار از آن خارج مىشود نجس است، و اگر از چيزهايى
است كه دو مرتبه بايد شسته شود، از غساله دوم نيز بايد اجتناب نمايند.
" مسأله 52 " چيز نجسى را كه در آب كر يا جارى فرو مىبرند اگر از چيزهايى باشد
كه در مرتبه اول پاك مىشود، غساله آن پاك است، و اگر از چيزهايى باشد كه با دو بار فرو
بردن در آب پاك مىشود، غساله اى كه پس از بار دوم از آن مىريزد پاك است.
" مسأله 53 " آبى كه عين نجاست - مثل خون يا ادرار - به آن برسد و بو يا رنگ و يا مزه
آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى باشد نجس مىشود، ولى اگر اوصاف آن به واسطه
نجاستى كه بيرون آن است تغيير كند - مثلا مردارى كه كنار آب و خارج از آن است بوى آن
را تغيير دهد - نجس نمىشود.
" مسأله 54 " آبى كه عين نجاست در آن ريخته و بو يا رنگ و يا مزه آن را تغيير داده،
چنانچه به كر يا جارى متصل شود يا باران در آن بريزد و تغيير آن از بين برود، بنابر احتياط
واجب در صورتى پاك مىشود كه آب باران يا كر يا جارى با آن مخلوط گردد و بر آن غلبه
كند، همچنين است حكم آب قليلى كه نجس شده باشد. پس اگر آب حوضچه هايى كه
27

كمتر از كر مىباشد نجس شود، پاك شدن آن به مجرد اتصال به آب كر يا جارى
محل اشكال است.
" مسأله 55 " آب پاكى كه معلوم نيست نجس شده همچنان پاك است، و آب نجسى
كه پاك شدن آن معلوم نيست همچنان نجس است.
" مسأله 56 " نيم خورده سگ و خوك نجس و خوردن آن حرام است، و نيم خورده
حيوانات حرام گوشت پاك و خوردن آن در غير پرندگان و گربه مكروه است، و در گربه
گفته شده كراهت ندارد و در پرندگان كراهت آن محل تأمل است. و بنابر آنچه در بعضى
روايات آمده است نيم خورده مؤمن شفاست.
نجاسات
" مسأله 57 " " نجاسات " دوازده چيز مىباشد كه عبارت است از:
" ادرار "، " مدفوع "، " منى "، " مردار "، " خون "، " سگ "، " خوك "، "
كافر - بنابر مشهور - "، " شراب "، " فقاع " و بنابر احتياط واجب: " عرق حيوان
نجاستخوار " و " عرق جنب از حرام ".
1 و 2 - ادرار و مدفوع:
" مسأله 58 " ادرار و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد
يعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن مىجهد - نجس است، و بنابر احتياط واجب بايد از
ادرار حيوان حرام گوشتى هم كه خون جهنده ندارد پرهيز نمود، ولى پرهيز از مدفوع آن
لازم نيست. وفضله حشرات كوچك مانند پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.
" مسأله 59 " فضله پرندگان حرام گوشت پاك است، هر چند احتياط آن است كه
پرهيز شود.
" مسأله 60 " بنابر احتياط واجب بايد از ادرار و مدفوع حيوان نجاستخوار
و حيوانى كه انسان با آن نزديكى نموده و گوسفندى كه گوشت آن از خوردن شير خوك
محكم شده پرهيز نمود.
3 - منى:
" مسأله 61 " منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، هر چند در منى حيوانات
حلال گوشت حكم به نجاست خالى از اشكال نيست، ولى مطابق احتياط است.
28

4 - مردار:
" مسأله 62 " مرده حيوانى كه خون جهنده داشته نجس است، خواه خودش مرده
باشد يا بدون رعايت دستور اسلام آن را كشته باشند. و ماهى چون خون جهنده ندارد
گرچه در آب بميرد پاك است.
" مسأله 63 " اجزايى از بدن حيوان مرده كه در اصل روح نداشته مانند: پشم، مو
و كرك پاك است، و استخوان و دندان نيز اگر روح نداشته باشد پاك مىباشد. ولى همين
اجزا از حيوان نجس العين - يعنى: سگ و خوك - نجس مىباشد.
" مسأله 64 " اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است
گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس مىباشد.
" مسأله 65 " پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه هنگام افتادن آن رسيده،
گرچه آن را جدا كنند پاك است، ولى بنابر احتياط واجب بايد از پوستى كه زمان افتادنش
نرسيده و آن را جدا كرده اند اجتناب نمود.
" مسأله 66 " تخم مرغى را كه از شكم مرغ مرده بيرون مىآورند، اگر پوست روى
آن سفت شده باشد پاك است، ولى بايد ظاهر آن را آب كشيد.
" مسأله 67 " اگر بره و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه اى كه در
شيردان آنها مىباشد پاك است، ولى بنابر احتياط واجب بايد ظاهر آن را آب كشيد.
" مسأله 68 " داروهاى روان، عطر، روغن، واكس و صابونى كه از كشورهاى
خارج وارد مىكنند، اگر انسان به نجس بودن آنها يقين ندارد پاك است. همچنين گوشت
و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مىشود پاك است، ولى اگر فروشنده كافر
باشد و ندانيم آن را از مسلمان گرفته يا نه نجس است، همچنين اگر فروشنده مسلمان باشد
و بدانيم آن را از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است كه مطابق دستور شرع
كشته شده يا نه نجس مىباشد.
5 - خون:
" مسأله 69 " خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، پس خون
حيواناتى مانند ماهى و پشه كه خون جهنده ندارند پاك مىباشد.
" مسأله 70 " اگر حيوان حلال گوشتى را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند
29

و خون آن به مقدار معمول خارج شود، بقيه خونى كه در بدن حيوان مىماند پاك است،
هر چند خوردن آن حرام مىباشد، مگر اين كه مستهلك شده و مشخص نباشد. ولى اگر به
علت نفس كشيدن يا به واسطه اين كه سر حيوان در جاى بلندى بوده خون به بدن حيوان
برگردد، آن خون نجس است، و بنابر احتياط واجب بايد از خون بسته اى كه در قلب و يا
خونى كه در اجزاى حرام حيوان - مانند سپرز و تخمها - مانده است پرهيز شود.
مسأله 71 " بنابر احتياط واجب بايد از خونى كه در تخم مرغ است اجتناب شود
و خوردن آن حرام است، ولى اگر آن خون در رگ و يا زرده باشد و پاره نشده باشد، بقيه
تخم مرغ پاك و حلال است.
" مسأله 72 " خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مىشود نجس است و شير را
نجس مىكند.
" مسأله 73 " خونى كه از لاى دندانها مىآيد اگر كم باشد و به واسطه مخلوط شدن با آب
دهان از بين برود، اجتناب از آن لازم نيست و فرو بردن آب دهان در اين صورت اشكال ندارد
. " مسأله 74 " خونى كه به واسطه كوبيده شدن زير ناخن يا زير پوست مىميرد، اگر
طورى باشد كه ديگر به آن خون نگويند پاك است، هر چند فرض آن مشكل است. و اگر
به آن خون بگويند، تا وقتى كه زير پوست يا ناخن است براى وضو و غسل اشكال ندارد،
اما هر گاه سوراخ شود، اگر مشقت ندارد بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند،
و اگر مشقت و زحمت دارد بايد اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود بشويند
و پارچه يا پلاستيك يا چيزى مثل آنها بر روى آن ببندند و روى آن دست تر بكشند
و بنابر احتياط واجب تيمم هم بكنند.
" مسأله 75 " اگر انسان نداند كه خون زير پوست مرده است يا گوشت به واسطه
كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است، ولى معمولا در اثر كوبيده شدن خون زير
پوست مىميرد.
" مسأله 76 " اگر موقع جوشيدن غذا ذره اى خون در آن بيفتد تمام غذا و ظرف آن
نجس مىشود، و بنابر احتياط واجب جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
" مسأله 77 " زردابه اى كه در حال بهبود زخم در اطراف آن پيدا مىشود، اگر معلوم
نباشد با خون آميخته شده پاك است.
6 و 7 - سگ و خوك:
" مسأله 78 " سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مىكنند حتى مو و استخوان و پنجه و
30

ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است، ولى سگ و خوك دريايى نجس نمىباشند.
8 - كافر:
" مسأله 79 " كسى كه منكر خداست، يا براى خدا شريك قرار مىدهد، يا پيامبرى
خاتم الانبياء حضرت محمد بن عبد الله (ص) و يا معاد را قبول ندارد كافر و بنابر مشهور
و احتياط واجب نجس مىباشد، همچنين است اگر در يكى از اينها شك داشته باشد و به
حال شك باقى بماند. ولى اهل كتاب مانند يهود و نصارى اگر از نجاساتى همچون
مشروبات الكلى، گوشت خوك و مانند آن پرهيز كنند، پاك بودن آنان بعيد نيست "
مسأله 80 " كسى كه ضرورى دين را - يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه مسلمانان
جزو دين اسلام مىدانند - منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است و انكار آن
به انكار خدا يا توحيد و يا نبوت باز مىگردد كافر و بنابر مشهور و احتياط واجب نجس
مىباشد، و اگر نداند بنابر احتياط از او اجتناب شود، هر چند لازم نيست.
" مسأله 81 ". " اگر مسلمانى به يكى از چهارده معصوم - در حال اختيار وحالت
طبيعى - دشنام دهد و يا با آنان دشمنى ورزد، كافر و بنابر مشهور و احتياط واجب نجس
مىباشد.
" مسأله 82 " بنابر احتياط واجب از تمام بدن كافر حتى مو و ناخن و رطوبتهاى او
اجتناب لازم است.
" مسأله 83 " اگر پدر و مادر بچه نا بالغ كافر باشند بنابر احتياط واجب از آن بچه هم
اجتناب شود، ولى اگر يكى از آنان مسلمان باشد بچه پاك است، و اگر پدر و مادر كافر ولى
جد پدرى مسلمان باشد، پاك بودن بچه محل اشكال است.
(مسأله 84) اگر بچه نا بالغ كافر به حدى رسيده باشد كه خوبى و بدى را تشخيص
دهد و در آن حال اسلام اختيار كند، مسلمان و پاك است، هر جند پدر و مادر او كافر باشد.
مسأله 85 " كسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه پاك مىباشد، ولى احكام ديگر
مسلمانان را ندارد، مثلا نمىتواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن
شود، مگر اين كه اسلام او احراز شود يا در بلاد اسلامى باشد.
" مسأله 86 " پاره اى از مسائل و فروع نجاست كافر جنبه احتياطى دارد و بر فرض
نجاست، حكمت نجاست او با ديگر نجاستها تفاوت دارد، و در حقيقت نجاست كافر
يك دستور فرهنگى و سياسى براى پرهيز از معاشرت وتحت تأثير واقع شدن و آلودگى
انديشه ها و سلطه كفار بر مسلمانان مىباشد.
31

9 - شراب: " مسأله 87 " شراب و هر چيز مست كننده اى كه به خودى خود روان باشد نجس
و خوردن آن حرام و موجب حد شرعى است، و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد و در
آن آب بريزند كه روان شود پاك است، ولى خوردن آن حرام است.
" مسأله 88 " الكلهايى كه در امور پزشكى و براى ضد عفونى و در مواردى براى
رنگ آميزى به كار مىرود، اگر انسان نداند از چيز مست كننده روان ساخته شده پاك
است، و اگر بداند از چيز مست كننده روان گرفته شده نجس است.
" مسأله 89 " استفاده از عطرها يا ادكلنها در صورتى كه انسان نداند از چيز مست كننده
روان ساخته شده است اشكال ندارد.
" مسأله 90 " اگر از نفت كه عنصر مايع و روان است الكل به دست آورند،
در صورتى كه مست كننده نباشد پاك است.
" مسأله 91 " انگور و آب انگورى كه به خودى خود جوش آمده نجس و حرام است،
و اگر به واسطه پختن جوش بيايد خوردنش حرام است، و بنابر احتياط واجب بايد از آن
و هم چنين از خرما، مويز، كشمش و آب آنها اگر جوش بيايد و يا جوش بياورند پرهيز
نمود، و چنانچه شك كنند جوش آمده يا نه پرهيز لازم نيست. پس اگر كشمش را لابلاى
پلو يا ميان دلمه و مانند آن بگذارند و شك كنند كه مغز آن جوش آمده پاك و حلال است.
10 - فقاع:
" مسأله 92 " " فقاع " كه از جو گرفته مىشود و به آن " آبجو " مىگويند نجس
و خوردن آن حرام است، ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مىگيرند و به آن " ماء الشعير "
مىگويند و به هيچ وجه مست كننده نيست پاك و خوردن آن حلال است.
11 - عرق جنب از حرام:
" مسأله 93 " بنابر احتياط واجب بايد از عرق كسى كه از راه حرام جنب شده - مانند
عرق كسى كه در حال زنا يا لواط يا استمناء و... و يا بعد از آن از بدن او بيرون مىآيد -
اجتناب شود، و نبايد با بدن و لباس آلوده به اين عرق نماز بخوانند.
" مسأله 94 " بنابر احتياط واجب بايد از عرق جنابت كسى كه با زن خود در وقتى كه
نزديكى با او حرام است - مانند: وقت حيض، نفاس و يا در حال روزه ماه رمضان - نزديكى
32

كرده اجتناب شود، و با بدن و لباس آلوده به آن نماز هم نخواند.
" مسأله 95 " اگر جنب از حرام به جاى غسل تيمم نمايد و پس از آن عرق كند،
بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود پرهيز نمايد و با آن نماز هم نخواند.
12 - عرق حيوان نجاستخوار:
" مسأله 96 " بنابر احتياط واجب بايد از عرق شتر نجاستخوار، بلكه هر حيوان
ديگرى كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده - به طورى كه عمده خوراك آن مدفوع انسان
باشد - پرهيز شود.
" مسأله 97 " گوشت و تخم حيوان نجاستخوار نجس نيست، ولى خوردن آن حرام
مىباشد.
راه ثابت شدن نجاست:
" مسأله 98 " نجاست هر چيز از سه راه ثابت مىشود:
الف - خود انسان يقين كند كه چيزى نجس شده، پس اگر گمان به نجس شدن چيزى
پيدا شود پرهيز از آن لازم نيست.
ب - كسى كه چيزى در اختيار او است و متهم به دروغگويى نيست بگويد آن چيز نجس
شده است.
ج - دو مرد عادل بگويند چيزى نجس شده است، و اگر يك مرد عادل هم بگويد چيزى
نجس است بنابر احتياط واجب بايد از آن چيز اجتناب كرد.
" مسأله 99 " نوجوان نا بالغى كه فرا رسيدن تكليف او نزديك است اگر بگويد چيزى
كه در اختيار او است نجس مىباشد، بنابر احتياط واجب بايد از آن پرهيز نمود، و اگر
بگويد چيزى را آب كشيده، در صورت وثوق و اطمينان حرف او پذيرفته است.
" مسأله 100 " اگر به واسطه ندانستن مسأله نجس يا پاك بودن چيزى را نداند بايد
مسأله را بپرسد، ولى اگر با اين كه مسأله را مىداند شك كند چيزى پاك است يا نه و سابقه آن
را هم نداند - مثلا شك كند آن چيز خون است يا نه، يا شك كند كه خون پشه است يا خون
انسان، يا شك كند چيزى با عين نجاست تماس پيدا كرده يا نه - آن چيز پاك مىباشد.
" مسأله 101 " چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه نجس است، و اگر در
چيز پاكى شك پيدا شود كه نجس شده يا نه پاك مىباشد، و اگر هم بتواند نجس يا پاك بودن
آن را بفهمد، لازم نيست جستجو كند.
33

" مسأله 102 " اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه هر دوى آنها در اختيار
او است نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو پرهيز نمايد.
" مسأله 103 " كسى كه در طهارت و نجاست دچار وسواس است، بايد بدون توجه
به وسوسه هاى نفسانى به متعارف مردم نگاه كرده و ببيند آنها در چه مواردى يقين به
طهارت و نجاست پيدا مىكنند و همانند آنان عمل نمايد، همچنين است اگر در مسائل
وضو، غسل و ساير عبادات وسواس داشته باشد. اگر چنين شخصى به وسوسه هاى
نفسانى خود اعتنا نمايد، شيطان در او طمع كرده و به تدريج در اعتقادات وامور روزمره او
نيز شك و ترديد ايجاد مىنمايد.
راه نجس شدن چيزهاى پاك:
" مسأله 104 " اگر چيز نجسى به چيز ديگرى كه پاك است برسد، در صورتى كه هر
دو يا يكى از آنها چنان تر باشد كه ترى يكى به ديگرى سرايت كند، آن چيز پاك هم نجس
مىشود، ولى اگر رطوبت چندان نباشد كه به ديگرى سرايت كند، چيزى كه پاك بوده
نجس نمىشود.
" مسأله 105 " اگر چيزى با چند واسطه به نجس اصلى مرتبط شود و زيادى واسطه به
سه تا يا بيش از آن برسد، به گونه اى كه عرفا حكم به سرايت نجاست نشود، اجتناب از آن
لازم نيست، هر چند احوط است.
" مسأله 106 " زمين و پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه
نجاست به آن برسد نجس مىشود و جاهاى ديگر آن پاك است، مگر اين كه رطوبت آن
حركت كند و جابجا شود و يا آب آن زياد و متصل باشد، هر چند جريان نداشته باشد.
" مسأله 107 " هر گاه يك نقطه از مايعات روان - همچون شير، دوغ و شربت - نجس
شود همه آن نجس مىشود، ولى اگر يك نقطه از مايعات غير روان - مانند عسل و روغنى
كه روان نيست - نجس شود همان نقطه نجس است، و مىتوان از باقيمانده آن استفاده
نمود. و نشانه روان بودن اين است كه اگر مقدارى از آن را برداريم فورا جاى آن پر شود.
" مسأله 108 " اگر مگس يا حشره اى ديگر از روى چيز نجسى كه تر است برخاسته
و روى چيز ديگرى كه پاك است بنشيند، چنانچه انسان يقين كند كه نجاست به چيز پاك
رسيده، چيز پاك نيز نجس مىشود.
" مسأله 109 " اگر جايى از بدن نجس شود و عرق آن به جاى ديگر برود، يا چند قطره
آب روى آن بريزد و به جاى ديگر برود، آنجا هم نجس مىشود. و اگر عرق به جاى ديگر
34

نرود جاهاى ديگر بدن پاك است، مگر اين كه عرق زياد و متصل باشد، هر چند جابجا نشود.
ولى رطوبت تنها وكم موجب سرايت نجاست به جاهاى ديگر نمىشود.
" مسأله 110 " اخلاطى كه از بينى يا گلو مىآيد اگر غليظ بوده و خون داشته باشد،
جايى كه خون دارد نجس و بقيه آن پاك است، پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد،
مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس و محلى را كه شك
دارد پاك مىباشد.
" مسأله 111 " اگر آب دهان و بينى در داخل به خون برسد و بعد از خارج شدن به
خون آلوده نباشد پاك است.
" مسأله 112 " چيزهايى مانند ابزار پزشكى كه وارد بدن مىشود و با نجاست بر خورد
مىكند، اگر هنگام بيرون آوردن آلوده به نجاست نباشد پرهيز از آن لازم نيست.
احكام نجاسات:
" مسأله 113 " نجس كردن قرآن به تفصيلى كه در مسأله " 190 " گفته مىشود حرام
و آب كشيدن آن واجب است.
" مسأله 114 " خوردن و آشاميدن چيز نجس و نيز خورانيدن آن به ديگران حتى به
اطفال در صورتى كه ضرر قابل توجه داشته باشد حرام است، بلكه اگر ضرر هم نداشته
باشد بنابر احتياط بايد از آن خوددارى كنند، ولى اگر خود كودك خوراكى را نجس كند و يا
با دست نجس آن را بخورد، جلوگيرى از او لازم نيست.
" مسأله 115 " اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مىخورد يا با لباس نجس نماز
مىخواند، لازم نيست به او بگويد، مگر اين كه طرف به اصل حكم شرعى جاهل باشد، كه
در اين صورت لازم است حكم خدا به او گفته شود.
" مسأله 116 " اگر صاحبخانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است بايد به
مهمانها بگويد، و اگر يكى از مهمانها بفهمد لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولى چنانچه
طورى با آنان معاشرت دارد كه مىداند به واسطه نگفتن خود او هم نجس مىشود، بايد
بعد از غذا به آنان بگويد.
" مسأله 117 " اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز
ديگر كسانى كه وارد خانه او مىشوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است، لازم نيست
به آنان بگويد، مگر اين كه او آنان را دعوت كرده و چيز نجس را در اختيارشان گذاشته
باشد، يا اين كه بخواهد يا ناچار باشد با آنان هم غذا شود و مىداند به واسطه نجس بودن آنان
35

خود او هم نجس مىشود.
" مسأله 118 " فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مىشود آن را آب كشيد چنانچه
نجس بودن آن را به طرف بگويند اشكال ندارد، و چنانچه نگويند محل اشكال است.
" مسأله 119 " اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه بداند صاحبش آن
چيز را در خوردن يا آشاميدن و يا در كارى كه طهارت در آن شرط است استعمال مىكند
واجب است به او بگويد، بلكه در غير اين صورت نيز بنابر احتياط به او خبر دهد.
مطهرات
" مسأله 120 " يازده چيز، نجس را پاك مىكند و به آنها " مطهرات " گفته مىشود:
" آب "، " زمين "، " آفتاب "، " استحاله "، " كم شدن دو سوم آب انگور "، " انتقال "،
" اسلام "، " تبعيت "، " از ميان رفتن عين نجاست "، " استبراى حيوان نجاستخوار "،
" غايب شدن مسلمان ".
1 - آب:
" مسأله 121 " " آب " با چهار شرط چيز نجس را پاك مىكند:
الف - مطلق باشد، پس آب مضاف - مثل گلاب - بنابر احتياط واجب چيز نجس را پاك
نمىكند.
ب - پاك باشد.
ج - هنگام شستن چيز نجس مضاف نشود و بو يا رنگ و يا مزه نجاست هم نگيرد.
د - پس از آب كشيدن چيز نجس عين نجاست در آن نمانده باشد.
" مسأله 122 " ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولى در كر يا جارى
يك مرتبه كفايت مىكند، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند.
" مسأله 123 " ظرفى را كه سگ از آن چيز روان خورده بايد نخست با خاك پاك
خاكمال كرد، سپس بنابر احتياط واجب با كمى مخلوط آب و خاك آن را ساييد، آنگاه
بنابر احتياط سه بار با آب شست. همچنين ظرفى را كه سگ آن را ليسيده و يا آب دهانش را
در آن ريخته بنابر احتياط واجب بايد پيش از شستن خاكمال كرد.
" مسأله 124 " ظرفى را كه خوك از آن چيز روان خورده بايد با آب قليل هفت بار
شست، و در آب كر و جارى نيز احتياط هفت مرتبه است. و لازم نيست آن را خاكمال

(1) معانى آبهاى: " كر "، " قليل " و " جارى " به ترتيب در صفحات " 23، 24، 25 " آمده است.
36

كنند، گرچه احتياط مستحب آن است كه خاكمال شود. همچنين است بنابر احتياط واجب
ظرفى كه خوك آن را ليسيده باشد.
" مسأله 125 " ظرفهايى كه به شراب نجس شده بايد با آب قليل سه مرتبه شست،
و بهتر است هفت مرتبه شسته شود. همچنين بنابر احتياط در كر و جارى همين حكم
وجود دارد.
" مسأله 126 " ظرف نجس را با آب قليل به دو صورت مىتوان آب كشيد: يكى آن كه
سه مرتبه پر كنند و خالى نمايند، ديگر آن كه سه مرتبه قدرى آب در آن بريزند و در هر مرتبه
آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند.
" مسأله 127 " اگر چيز نجس را پس از بر طرف كردن عين نجاست يك بار در آب كر
يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مىشود، و در فرش و لباس
و مانند آن بنابر احتياط واجب طورى حركت يا فشار دهند كه عمده آب داخل آن بيرون
رود.
" مسأله 128 " چيزى را كه به ادرار نجس شده اگر ظرف نباشد و بخواهند با آب قليل
بشويند، چنانچه فشار لازم نداشته باشد، با دو بار ريختن آب روى آن پاك مىشود، ولى
اگر مانند فرش و لباس فشار لازم داشته باشد، بايد پس از هر بار ريختن آب فشار دهند تا
غساله آن خارج شود. و در صورتى كه فرضا ادرار غليظ و چسبنده باشد بايد اول عين آن را
بر طرف نمايند.
" مسأله 129 " اگر بخواهند چيزى را كه به ادرار نجس شده با آب كر يا جارى بشويند
يك مرتبه شستن كفايت مىكند، ولى در فرش و لباس و مانند آن بنابر احتياط فشار يا در آب
حركت دهند تا غساله آن بيرون آيد.
" مسأله 130 " اگر چيزى به ادرار پسر شيرخوارى كه غذا خور نشده نجس شود،
چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد و بنابر احتياط غساله
آن جدا شود پاك مىشود، اگر چه احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روى
آن بريزند، و در لباس و فرش و مانند آن بنابر احتياط واجب فشار دهند. و در صورتى كه
پسر شيرخوار غذا خور شده باشد اين حكم شامل او نمىشود و بايد مطابق مسأله " 128 "
و " 12 9 " عمل شود، همچنين است بنابر احتياط اگر از شير خوك يا شير زن غير مسلمان
تغذيه كرده باشد.
" مسأله 131 " اگر چيزى به غير ادرار نجس شود، چنانچه بعد از بر طرف كردن عين
نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مىگردد، و نيز اگر در دفعه
37

اولى كه آب روى آن مىريزند عين نجاست آن بر طرف شود و بعد از بر طرف شدن عين
نجاست هم آب روى آن بيايد پاك مىشود، هر چند خوب است دو بار آب روى آن بريزند،
ولى در هر صورت لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
" مسأله 132 " اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند
و آب بكشند، بايد در هر مرتبه كه آب روى آن مىريزند آن را فشار دهند و كارى كنند كه
غساله موجود در ظرف بيرون بريزد.
" مسأله 133 " لباس نجسى را كه رنگ شده است اگر بخواهند با آب كر يا جارى
تطهير نمايند، پس از فرو بردن در آب و رسيدن آب به تمام لباس - پيش از آن كه آب به واسطه
رنگ لباس مضاف شود - پاك مىشود، ولى بنابر احتياط واجب آن را حركت و يا فشار
دهند. و مضاف يا رنگين شدن آب هنگام فشار و خروج غساله اشكال ندارد.
" مسأله 134 " ماشينهاى لباسشويى در صورتى كه يقين پيدا شود آب لوله كشى شهر
به لباسها متصل و بر همه آنها مسلط شده پاك كننده است، گرچه غساله آن به تدريج خارج
گردد. ولى شستن به وسيله ماشينهايى كه تماس آب به تمام لباس به تدريج و پس از قطع آب
و به وسيله دوران انجام مىشود حكم شستن با آب قليل را دارد، و بايد حد اقل دو مرتبه
شسته و آب غساله آن خارج گردد.
" مسأله 135 " اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن چيزهايى از قبيل خشكيده غذا يا
گل در آن ديده شود و مانع رسيدن آب به تمام اجزاى لباس نشده باشد پاك است، ولى اگر
آب نجس به باطن گل و مانند آن رسيده باشد، ظاهر آن پاك و باطن آن نجس است.
" مسأله 136 " هر چيز نجس تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك نمىشود،
ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. بنابراين اگر خون را از لباس
بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مىباشد، ولى چنانچه به
واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره هاى نجاست در آن چيز مانده نجس
است، البته ميزان دقت عرفى است نه دقت عقلى و فلسفى.
" مسأله 137 " چيز نجسى را كه عين نجاست در آن نيست اگر زير شيرى كه متصل
به كر است يك مرتبه بشويند پاك مىشود، و نيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين
نجاست آن زير شير يا به وسيله ديگر بر طرف شود و آبى كه از آن چيز مىريزد بو يا
رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد با آب شير پاك مىگردد، و اگر نه بايد به قدرى آب شير روى آن
بريزند تا آبى كه از آن جدا مىشود بو يا رنگ يا مزه نجاست نداشته باشد.
" مسأله 138 " اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه عين
38

نجاست را از آن بر طرف كرده يا نه، چنانچه موقع آب كشيدن متوجه بر طرف كردن عين
نجاست بوده آن چيز پاك است، و اگر متوجه بر طرف كردن عين نجاست نبوده بنابر احتياط
واجب دوباره آن را آب بكشد.
" مسأله 139 " اگر نجاست بدن را در آب كر يا جارى بر طرف كنند بدن پاك مىشود،
و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.
" مسأله 140 " اگر جايى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه
متصل به آن است و معمولا موقع آب كشيدن آنجا نجس مىشود، با پاك شدن جاى نجس
پاك مىشود، به شرط آن كه آبى كه براى پاك شدن محل نجس مىريزند به آن اطراف نيز
جارى شود. همچنين است اگر چيز پاكى را پهلوى چيز نجسى بگذارند و روى هر دو آب
بريزند.
" مسأله 141 " اگر ظرف يا بدن نجس باشد و بعد به طورى چرب شود كه آب به آن
نرسد، چنانچه بخواهند ظرف يا بدن را آب بكشند، بايد اول چربى را بر طرف نمايند
و سپس آن را آب بكشند.
" مسأله 142 " اگر بخواهند موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند بنابر احتياط
بايد پس از هر بار آب ريختن فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
" مسأله 143 " اگر ظاهر گندم، برنج، ساير حبوبات و يا صابون و مانند آن نجس
شود، با فرو بردن در آب كر و يا جارى پاك مىشود، ولى اگر باطن آنها نجس شود به هيچ
وسيله اى پاك نمىشود، و مجرد فرو رفتن رطوبت به باطن آنها موجب پاكى باطن آنها
نمىشود. و در صورتى كه شك كند آب نجس به باطن صابون و مانند آن رسيده يا نه پاك
است.
" مسأله 144 " اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده باشد، چنانچه
آن را در ظرفى بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك مىشود، بلكه
در صورتى كه به ادرار نجس شده باشد دو مرتبه، و در غير ادرار يك مرتبه هم كافى است
و ظرف آن هم پاك مىگردد، ولى اگر ظرف آن از قبل نجس بوده سه مرتبه شستن لازم
است.
" مسأله 145 " گوشت و دنبه اى كه نجس شده مثل چيزهاى ديگر آب كشيده
مىشود.
همچنين است اگر بدن يا لباس، چربى كمى داشته باشد كه از رسيدن آب به آنها
جلوگيرى نكند.
" مسأله 146 " زمينى را كه به سبب سنگفرش بودن آب در آن فرو نمىرود مىتوان با
39

آب قليل آب كشيد، به شرط آن كه به قدرى آب روى آن بريزند كه جارى شود، همچنين بايد
غساله آن را رد كنند و يا با پارچه و مانند آن جمع نمايند، ولى در شستن با آب متصل به كر
رعايت اين شرط لازم نيست. و زمينى را كه روى آن از ريگ و شن پوشيده شده و غساله
در آن فرو مىرود، اگر با آب قليل آب بكشند روى شنها پاك و زير آن نجس است.
" مسأله 147 " زمينى كه آب روى آن جارى نمىشود با آب قليل پاك نمىگردد، مگر
اين كه اصلا آب در آن فرو نرود و ممكن باشد با پارچه و مانند آن فورا غساله را جمع نمايند.
" مسأله 148 " اگر ظاهر چيزهايى از قبيل ميز و صندلى نجس شود با آب قليل هم پاك
مىشود. همچنين اگر ظاهر سنگ نمك نجس شود با آب قليل مىتوان آن را آب كشيد،
مگر اين كه غساله اى كه از آن جدا مىشود مضاف شود.
2 - زمين:
" مسأله 149 " " زمين " با پنج شرط كف پا و ته كفش نجس را پاك مىكند:
1 و 2 - بنابر احتياط واجب زمين پاك و خشك باشد.
3 - به سبب راه رفتن و برخورد با زمين نجس، كف پا يا ته كفش نجس شده باشد.
4 - نجاستى كه به كف پا يا ته كفش رسيده، با راه رفتن يا ماليدن پا به زمين بر طرف شود.
5 - زمينى كه روى آن راه مىروند خاكى يا سنگفرش و يا آجر فرش و مانند آن باشد، و
كف پا يا ته كفش با راه رفتن روى فرش يا حصير و يا سبزه پاك نمىشود، و پاك شدن آن با
راه رفتن روى آسفالت و زمينى كه با چوب فرش شده محل اشكال است.
" مسأله 150 " براى پاك شدن كف پا يا ته كفش نجس بهتر است حد اقل پانزده ذراع
(تقريبا پانزده گام معمولى) راه برود، هر چند با كمتر از اين مقدار يا ماليدن پا به زمين نجاست آن بر طرف شود.
" مسأله 151 " لازم نيست كف پا يا ته كفش نجس تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد به
راه رفتن پاك مىشود.
" مسأله 152 " هنگامى كه كف پا يا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شود، مقدارى از
اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مىشود، اگر با زمين يا خاك تماس پيدا كند پاك
مىگردد.
" مسأله 153 " اگر بعد از راه رفتن يقين كند ذره هاى كوچكى از نجاست در كف پا يا
ته كفش مانده است، بايد آن را بر طرف نمايد و دوباره راه برود، ولى باقى بودن بو يا رنگ
نجاست اشكال ندارد.
40

" مسأله 154 " كسانى كه با دست و زانو و يا با پاى مصنوعى راه مىروند، اگر كف
دست، سر زانو يا كف پاى مصنوعى آنان نجس شود به وسيله راه رفتن پاك مىشود
، همچنين است ته عصا، چرخ اتومبيل يا موتور سيكلت، نعل چهار پايان و مانند اينها. ولى
درون كفش و آن اندازه از كف پا كه به زمين نمىرسد به واسطه راه رفتن پاك نمىشود،
و پاك شدن كف جوراب به وسيله راه رفتن محل اشكال است.
3 - آفتاب:
" مسأله 155 " " آفتاب " زمين و ساختمان و چيزهايى مانند: در، پنجره و ميخهايى را
كه در ساختمان به كار رفته و جزو ساختمان به شمار مىآيد با شش شرط پاك مىكند:
1 - چيز نجس به گونه اى تر باشد كه اگر چيز ديگرى به آن برسد تر شود، پس اگر
خشك باشد، بايد آن را تر نمايند تا آفتاب خشك كند.
2 - پيش از تابيدن، عين نجاست از آن چيز بر طرف شده باشد.
3 - چيزى مانند ابر يا پرده و يا جسم ديگرى از تابيدن مستقيم خورشيد به چيز نجس
جلوگيرى نكند، و اگر از پشت شيشه يا به وسيله آينه بتابد پاك شدن آن محل اشكال است.
ولى اگر ابر به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند اشكال ندارد.
4 - آفتاب به تنهايى ترى چيز نجس را خشك كند، و اگر مثلا آفتاب و باد، يا آفتاب با
گرماى ديگر آن ترى را خشك كنند پاك نمىشود، ولى اگر باد به قدرى كم باشد كه نگويند
به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد.
5 - آفتاب مقدارى از بنا يا ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته يك مرتبه خشك كند،
پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و در روز ديگر
زير آن را خشك نمايد، فقط روى آن پاك مىشود و زير آن نجس مىماند.
6 - بين روى زمين يا ساختمان كه آفتاب به آن مىتابد و داخل آن، هوا يا جسم پاك ديگرى
فاصله نباشد، و اگر نه قسمت داخل پاك نمىشود، هر چند در اثر تابش آفتاب خشك شود.
" مسأله 156 " درخت و گياه و ميوه بر درخت نيز اگر نجس و تر باشد با تابش آفتاب
پاك مىشود، هر چند خوب است اجتناب شود.
" مسأله 157 " اگر آفتاب به يك سوى ديوار نجس بتابد سوى ديگر آن پاك نمىشود،
مگر اين كه ديوار به قدرى نازك باشد كه با تابش به يك سوى ديوار سمت ديگر آن هم خشك
شود.
" مسأله 158 " اگر بعد از آن كه آفتاب به زمين نجس تابيد انسان شك كند كه زمين
41

موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا شك كند ترى آن به واسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين
نجس است، همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست از آن
بر طرف شده يا نه، يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده است يا نه.
4 - استحاله:
" مسأله 159 " اگر ماهيت و جنس چيز نجس به گونه اى عوض شود كه به صورت
چيز پاكى در آيد پاك مىشود و مىگويند " استحاله " شده است، مثل آن كه چوب نجس
بسوزد و خاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود. ولى اگر ماهيت و جنس
آن عوض نشود پاك نمىشود، مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند.
" مسأله 160 " اگر چيز نجسى به وسيله مواد شيميايى يا دستگاههاى جديد به طور
كلى استحاله شده و جنس و ماهيت آن تغيير كند پاك مىگردد، ولى تنها تغيير آثار آن كافى
نمىباشد.
" مسأله 161 " كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس است،
و بنابر احتياط واجب بايد از ذغالى كه از چوب نجس درست شده اجتناب شود.
" مسأله 162 " اگر شراب به خودى خود يا به واسطه آن كه چيزى مثل سركه و نمك در
آن ريخته اند سركه شود پاك مىگردد.
" مسأله 163 " شرابى كه از انگور نجس درست كنند به سركه شدن پاك نمىشود،
بلكه اگر نجاستى هم از خارج به شراب برسد بنابر احتياط واجب بايد پس از سركه شدن از
آن اجتناب نمايند.
" مسأله 164 " پوشال ريز انگور و خرما كه معمولا هنگام سركه انداختن درون
خم ريخته مىشود اشكال و ضررى ندارد، ولى بنابر احتياط واجب تا هنگامى كه
انگور يا كشمش و يا خرما سركه نشده چيزهايى از قبيل خيار، پياز، سير و بادمجان در آن
نريزند.
" مسأله 165 " چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه نجس است.
5 - كم شدن دو سوم آب انگور:
" مسأله 166 " جوش آمدن آب انگور كه موجب حرمت آن مىشود به دو صورت
است: الف - به وسيله آتش جوش آمده باشد، كه در اين صورت خوردنش حرام و بنابر احتياط
42

نجس است، و تنها وقتى پاك و حلال مىشود كه ثلثان گردد، يعنى چنان بجوشد كه
دو سوم آن بخار شود.
ب - به خودى خود جوش آمده باشد، كه در اين صورت نجس و خوردن آن حرام
است، و تنها در صورتى پاك و حلال مىشود كه تبديل به سركه گردد.
" مسأله 167 " آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه پاك است، ولى اگر با
آتش جوش آمده باشد، تا يقين نكنيم كه دو سوم آن كم شده بنابر احتياط واجب پاك و حلال
نمىشود، و اگر يقين كنيم كه به خودى خود جوش آمده، تا سركه نشود پاك و حلال
نمىشود.
" مسأله 168 " اگر مثلا در يك خوشه غوره يك يا دو دانه انگور باشد، چنانچه به آبى
كه از آن خوشه گرفته مىشود " آبغوره " بگويند و اثرى از شيرينى انگور در آن نباشد
و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است، همچنين چيزى كه معلوم نيست غوره است يا
انگور اگر جوش آيد نجس نيست.
" مسأله 169 " اگر يك دانه انگور در چيزى كه به آتش مىجوشد بيفتد و مغز آن
بجوشد بنابر احتياط واجب از آن اجتناب شود.
" مسأله 170 " اگر هنگام پختن شيره آب انگور را در چند ديگ جوش بياورند،
احتياطا براى هر ديگ يك كفگير اختصاص دهند، و كفگير ديگ جوش نيامده را در ديگ
جوش آمده، و كفگير ديگ ثلثان نشده را در ديگ ثلثان شده نزنند.
6 - انتقال:
" مسأله 171 " اگر خون بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد
به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد انتقال يابد و خون آن حيوان به شمار آيد پاك است، و اين را در
اصطلاح " انتقال " گويند، مانند خونى كه پشه از بدن انسان يا حيوان ديگر مىمكد و جزو
بدن پشه مىشود. اما خونى كه زالو از بدن انسان مىمكد چون جزو خون بدن آن حيوان
نشده نجس است.
" مسأله 172 " اگر كسى پشه اى را كه بر بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از پشه
بيرون آمده خونى است كه از او مكيده يا از خود پشه مىباشد، آن خون پاك است، اما اگر
بداند كه از او مكيده و فاصله مكيدن خون و كشتن پشه به قدرى اندك باشد كه بگويند خون
انسان است، يا معلوم نباشد خون پشه است يا خون انسان نجس مىباشد.
43

7 - اسلام:
" مسأله 173 " اگر كافر شهادتين بگويد، يعنى بگويد: " اشهد ان لا إله الا الله و اشهد
ان محمدا رسول الله " هر چند به زبان ديگر باشد مسلمان مىشود، و بعد از مسلمان شدن
بدن و آب دهان و عرق او پاك است، ولى اگر هنگام مسلمان شدن عين نجاست - مانند
خون و مشروبات الكلى - به بدن او باشد، بايد آن را بر طرف كند و جاى آن را هم آب
بكشد، بلكه اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست بر طرف شده باشد بنابر احتياط واجب
جاى آن را آب بكشد.
" مسأله 174 " اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد و آن
لباس
در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلكه اگر در بدن او هم باشد
بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب نمايد.
" مسأله 175 " اگر كافر شهادتين را بگويد و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا نه پاك
است، همچنين است اگر بداند قلبا مسلمان نشده ولى آنچه در دل دارد اظهار نمىكند و بر
طبق موازين اسلام عمل مىنمايد.
8 - تبعيت:
" تبعيت " آن است كه چيز نجسى با پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود، مانند سركه شدن
شراب و پاك شدن آن كه سبب مىشود ظرف آن نيز به تبعيت پاك شدن سركه ها پاك شود.
" مسأله 176 " هنگامى كه شراب سركه مىشود ظرف آن هم تا جايى كه شراب هنگام
جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مىشود، حتى پارچه اى كه معمولا روى آن ظرف مىاندازند
و هنگام جوش آمدن آن پارچه هم آلوده مىشود پاك مىگردد، بلكه اگر هنگام جوش آمدن
آب انگور سر رفته و به پشت ظرف بريزد، هنگامى كه سركه مىشود پشت ظرف هم پاك
مىشود.
" مسأله 177 " اگر آب انگورى كه با آتش جوشيده پيش از آن كه دو سوم آن بخار شود
به جايى بريزد، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب كشيد، ولى ظرف و كفگيرى كه براى
پختن آن به كار رفته پس از كم شدن دو سوم آ پاك مىشود.
" مسأله 178 " تخته يا سنگى كه ميت را روى آن غسل مىدهند و پارچه اى كه عورت
او را با آن مىپوشانند و دست كسى كه ميت را غسل مىدهد، پس از تمام شدن غسل پاك
مىشود، ولى كيسه، صابون و سنگ پا كه هنگام شستن ميت به كار رفته، بنابر احتياط بايد
44

آب كشيده شود.
" مسأله 179 " فرزندان نا بالغ كفار پس از اسلام آوردن پدر و مادرشان محكوم به اسلام و به
تبعيت آنان پاك مىشوند، ولى قبل از اسلام آوردن پدر و مادر حكم كافر را
دارند، مگر اين كه خودشان اهل فكر و تشخيص باشند و در اين جهت تابع پدر و مادر
نباشند.
" مسأله 180 " اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار
دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود، رطوبت باقيمانده پاك است.
" مسأله 181 " كسى كه چيز نجسى را با دست خود آب مىكشد، اگر دست و آن چيز
با هم آب كشيده شوند، بعد از پاك شدن آن چيز دست او هم پاك مىشود.
" مسأله 182 " ظرف نجس را كه با آب قليل آب مىكشند، بعد از جدا شدن آبى كه
براى پاك شدن روى آن ريخته اند، قطره هاى آبى كه پس از پاك شدن ظرف در آن باقى
مىماند پاك است.
9 - بر طرف شدن عين نجاست:
" مسأله 183 " اگر باطن و درون بدن انسان - مانند داخل دهان و بينى - به نجاست
آلوده شود، چنانچه آن نجاست بر طرف شود پاك شده و لازم نيست آن را آب بكشند،
همچنين است اگر بدن حيوان نجس شده و نجاست آن بر طرف شود.
" مسأله 184 " اگر دندان مصنوعى داخل دهان نجس شود يا غذاى نجسى لاى دندانها
مانده باشد، چنانچه آب را در دهان بگردانند و به تمام جاهاى نجس برسد پاك مىشود.
" مسأله 185 " جايى را كه انسان نمىداند از ظاهر بدن است يا از باطن، چنانچه
نجس شود بنابر احتياط واجب آن را آب بكشد.
" مسأله 186 " اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد، چنانچه انسان
نداند كه خون به غذا رسيده آن غذا پاك است، و اگر خون به آن برسد بنابر احتياط واجب آن
را بشويد. همچنين است حكم دندانى كه آن را پر كرده اند.
" مسأله 187 " اگر گرد و خاك و يا پودر نجس به لباس و فرش و مانند آن بنشيند،
چنانچه هر دو خشك باشند نجس نمىشود، هر چند بنابر احتياط براى نماز آن را بتكانند،
و اگر تكان دهند به گونه اى كه يقين كنند همه گرد نجس بر طرف شده احتياج به شستن
نيست. ولى اگر گرد و خاك يا لباس و مانند آن تر باشد، بايد محل نشستن گرد و خاك را
آب بكشند.
45

10 - استبراى حيوان نجاستخوار:
" مسأله 188 " ادرار و مدفوع حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده
بنابر احتياط واجب نجس است، و براى پاك شدن بايد مدتى به آن خوراك پاك بدهند
و نگذارند نجاست بخورد، به طورى كه ديگر حيوان نجاستخوار خوانده نشود، به اين
عمل " استبراى حيوان نجاستخوار " گفته مىشود. و بنابر احتياط واجب براى استبراى
" شتر " چهل روز، " گاو " سى روز و بهتر است چهل روز، " گوسفند " ده روز و بهتر
است چهارده روز، " مرغابى " هفت يا پنج روز و " مرغ خانگى " سه روز آنها را از خوردن
نجاست پرهيز دهند، و اگر بعد از اين مدت باز هم در عرف مردم به آنها نجاستخوار
گفته شود، بنابر احتياط واجب بايد تا مدتى كه بعد از آن ديگر به آنها نجاستخوار نگويند از
ادرار و مدفوع آنها اجتناب شود.
11 - غايب شدن مسلمان:
" مسأله 189 " اگر بدن يا لباس مسلمان يا ظرفى كه از آن استفاده مىكند نجس شود
و او غايب گردد، چنانچه احتمال برود وى آن چيز را آب كشيده، يا به واسطه بر خورد با
باران و يا آب كر و جارى پاك شده، پرهيز از آن لازم نيست.
. احكام قرآن و مسجد
الف - قرآن:
" مسأله 190 " نجس كردن خط قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فورا آن را آب
كشيد. همچنين اگر ورق يا جلد قرآن نجس شود، در صورتى كه بى احترامى به آن باشد
بايد آن را آب بكشند.
" مسأله 191 " قرار دادن قرآن روى عين نجس - مانند خون و مردار - هر چند آن عين
خشك باشد، در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد حرام است و برداشتن قرآن از روى
آن واجب مىباشد.
" مسأله 192 " دادن قرآن به دست كفار و اهل كتاب به اميد هدايت ايشان و به منظور
مطالعه و بررسى روى آيات آن در صورتى كه در معرض نجس شدن وهتك و اهانت نباشد
و واقعا بخواهند از آن استفاده كنند مانعى ندارد.
" مسأله 193 " لمس آيات قرآن و اسامى خداوند بدون طهارت حرام است، ولى
46

نوشتن آيات قرآن و اسامى خداوند متعال، و نيز لمس گردها و خاكريزه هايى كه هنگام
نوشتن آيات قرآنى بر تخته سياه و مانند آن روى زمين مىريزد بدون طهارت اشكال ندارد.
همچنين لمس نوارهايى كه قرآن روى آن ضبط شده است بدون طهارت اشكال ندارد، ولى
هتك آنها جايز نيست.
" مسأله 194 " هنگام تلاوت قرآن شايسته است انسان به آن گوش دهد و از صحبت
كردن پرهيز كند، بلكه در صورتى كه بى احترامى وهتك به قرآن باشد صحبت كردن جايز
نيست. ولى اگر كسى چيزى بپرسد مىتواند جواب او را بدهد.
" مسأله 195 " در هر يك از سوره هاى: " سى و دوم (سجده) "، " چهل و يكم
(فصلت) "، " پنجاه و سوم (نجم) " و " نود و ششم (علق) " يك آيه سجده واجب وجود
دارد، هر گاه انسان يكى از اين چهار آيه را بخواند يا به آن گوش دهد، بايد فورا سجده
كند. و تفصيل احكام آن در مبحث سجده بيان خواهد شد.
ب - مسجد:
" مسأله 196 " نجس كردن زمين، سقف، بام و سمت داخلى ديوار مسجد حرام
است، و هر كس بفهمد بايد فورا آن را تطهير نمايد، و بنابر احتياط واجب فرش مسجد
و سمت خارجى ديوار آن نيز همين حكم را دارد، ولى اگر واقف سمت خارجى ديوار را
جزو مسجد قرار نداده باشد تطهير آن واجب نيست.
" مسأله 197 " اگر وقت نماز برسد و وقت وسعت داشته باشد، بايد تطهير مسجد را
بر نماز مقدم داشت.
" مسأله 198 " اگر نتواند مسجد را تطهير كند يا كمك لازم داشته باشد و پيدا نكند،
تطهير مسجد بر او واجب نيست، ولى اگر بى احترامى به مسجد باشد بنابر احتياط واجب
بايد به كسى كه مىتواند تطهير كند اطلاع دهد.
" مسأله 199 " اگر مسجدى را غصب كنند و جاى آن خانه و مانند آن بسازند كه ديگر
به آن مسجد نگويند، باز هم بنابر احتياط واجب آن را نجس نكنند، و اگر نجس شد تطهير
نمايند.
" مسأله 200 " نهادن جسد ميت در مسجد پيش از غسل دادن آن اگر موجب سرايت
نجاست به مسجد و يا مستلزم هتك احترام نباشد مانعى ندارد، گرچه احوط ترك آن
است. ولى اگر ميت را غسل داده باشند گذاشتن او در مسجد اشكال ندارد.

(1) به مسائل " 964 " تا " 968 " مراجعه شود.
47

" مسأله 201 " نجس كردن حرم پيامبر (ص) و امامان (ع) حرام است، و اگر نجس
شود، چنانچه نجس ماندن آن بى احترامى باشد تطهير آن واجب است، بلكه احتياط
مستحب آن است كه اگر بى احترامى هم نباشد آن را تطهير كنند.
" مسأله 202 " توقف " جنب "، " حائض " و " نفساء " در مساجد و نيز وارد شدن آنان
در مسجد الحرام و مسجد النبى (ص) به تفصيلى كه در جاى خود بيان مىشود حرام
است.
" مسأله 203 " داخل شدن كفار در مسجد هر چند براى شنيدن مطالب اسلامى باشد
اشكال دارد، زيرا علاوه بر كفر معمولا جنب مىباشند. و اگر خواستند جهت شنيدن
مطالب اسلامى داخل مسجد شوند، بايد محلى را در كنار مسجد تهيه نمود كه عنوان
" مسجد " نداشته باشد.
" مسأله 204 " نصب عكس و پوستر و مانند آن به ديوار مسجد اگر موجب تخريب
و ضرر به آن نشود حرام نيست، گرچه وجود عكس هنگام نماز مكروه است.
" مسأله 205 " جا گرفتن در مسجد و مانند آن - به هر شكل كه باشد - اگر طول نكشد
و به گونه اى باشد كه چنانچه ديگرى در آنجا بنشيند عرفا بگويند جاى او را غصب كرده،
موجب اولويت مىشود و استفاده ديگرى از آن جايز نيست.
" مسأله 206 " انجام مراسم گوناگون در مساجد اگر مزاحم نماز و وعظ و ارشاد نباشد
و موجب تخريب و ضرر به مسجد و يا هتك آن نشود اشكال ندارد.
" مسأله 207 " نقل و انتقال ملكيت مسجد يا تغيير آن براى كارهاى ديگر كه با مسجد
بودن منافات دارد جايز نيست، و ابزار و لوازم آن مانند در و پنجره و فرش را اگر به هيچ
وجه در همان مسجد يا مساجد ديگر قابل استفاده نباشد مىتوانند بفروشند، و پول آن را اگر
ممكن است صرف تعمير همان مسجد و اگر نه صرف تعمير مساجد ديگر نمايند. و كسانى
كه مىخواهند فرش يا چيز ديگرى براى مساجد يا حسينيه ها و يا حرم امامان (ع) بخرند
خوب است آن را وقف نكنند، بلكه به آنجا تمليك نمايند تا متولى يا حاكم شرع بتواند در
موقع لزوم آن را مطابق مصلحت تبديل نمايد.
" مسأله 208 " ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى است مستحب
مىباشد، و اگر مسجد طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مىتوانند آن را
خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه مسجدى را كه خراب نشده مىتوانند براى احتياج مردم
خراب كنند و بزرگتر يا محكمتر بسازند.

به مسائل " 391 "، " 408 " و " 492 " مراجعه شود.
48

(مسأله 209 " تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است، و كسى كه
مىخواهد به مسجد برود مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه بپوشد، و موقع
داخل شدن به مسجد ابتدا پاى راست و موقع بيرون آمدن ابتدا پاى چپ را بگذارد.
" مسأله 210 " وقتى انسان وارد مسجد مىشود مستحب است دو ركعت نماز به قصد
تحيت و احترام مسجد بخواند، و اگر نماز واجب يا مستحب ديگرى هم بخواند كافى
است.
" مسأله 211 " خوابيدن در مسجد چنانچه انسان ناچار نباشد، و صحبت كردن راجع
به كارهاى دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعرى كه در آن نصيحت و مانند آن نباشد
مكروه است، همچنين مكروه است كه آب دهان يا بينى يا اخلاط سينه را در مسجد
بيندازد، يا صداى خود را بلند كند، ولى بلند كردن صدا براى اذان كراهتى ندارد.
احكام ظرفها
" مسأله 212 " خوردن و آشاميدن در ظرفهايى كه از پوست سگ يا خوك و يا مردار
ساخته شده حرام است، و نبايد اين ظروف را در وضو و غسل و كارهاى ديگرى كه
طهارت در آن شرط است به كار برد، بلكه احتياط مستحب آن است كه چرم سگ و خوك
و مردار را - اگر چه به صورت ظرف هم نباشد - به هيچ نحو استعمال نكنند.
" مسأله 213 " خوردن و آشاميدن از ظرف طلا يا نقره و استعمال آن حرام است،
و بنابر احتياط واجب از استعمال آنها در زينت اطاق هم اجتناب شود، ولى نگاه داشتن آنها
بدون استعمال حرام نمىباشد، اگر چه ترك آن بهتر است.
" مسأله 214 " استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا نقره داده اند خالى از اشكال
نيست.
" مسأله 215 " اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار
آن فلز به قدرى زياد باشد كه به آن ظرف طلا يا نقره نگويند استعمال آن مانعى ندارد.
" مسأله 216 " گيره استكان را كه از طلا يا نقره مىسازند اگر بعد از برداشتن استكان
به آن ظرف گفته شود، استعمال آن به تنهايى يا با استكان حرام است، ولى اگر به آن ظرف
گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.
" مسأله 217 " استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا و نقره است يا از چيز ديگر
اشكال ندارد.
" مسأله 218 " ساختن ظرف طلا و نقره و مزدى كه براى آن مىگيرند حرام نيست،
49

اگر چه ترك آن بهتر است.
" مسأله 219 " خريد و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضى هم كه فروشنده
مىگيرد حرام نيست.
احكام تخلى (دستشويى رفتن)
" مسأله 220 " واجب است انسان مكلف هنگام تخلى و مواقع ديگر عورت خود را
از كسانى كه مكلفند - اگر چه با او محرم باشند - بپوشاند، همچنين لازم است آن را از
ديوانه و بچه اى كه خوب و بد را مىفهمند - هر چند محرم باشند - بپوشاند. ولى زن
و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
" مسأله 221 " هنگام تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم، سينه و عورت رو به
قبله يا پشت به قبله نباشد.
" مسأله 222 " اگر هنگام تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد
و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمىكند، و چنانچه جلوى بدن او رو به قبله يا پشت به
قبله نباشد احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.
" مسأله 223 " هنگام شستشوى محل ادرار و مدفوع رو به قبله يا پشت به قبله بودن
اشكال ندارد، ولى در موقع استبراء اگر ادرار از مخرج بيرون آيد بنابر احتياط واجب رو به
قبله يا پشت به قبله ننشيند.
" مسأله 224 " اگر براى تخلى مجبور باشد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند - مثلا
براى آن كه نامحرم او را نبيند - در صورتى كه تأخير آن ضرر و مشقت داشته باشد اشكال
ندارد، و چنانچه هر دو حالت ممكن است احتياط واجب آن است كه پشت به قبله بنشيند.
" مسأله 225 " احتياط واجب آن است كه كودكان را هنگام تخلى رو به قبله و يا پشت
به قبله ننشانند، ولى اگر خود كودك بنشيند جلوگيرى از او واجب نيست.
" مسأله 226 " در چند جا تخلى حرام است:
الف - بنابر احتياط واجب در كوچه هاى بن بست كه صاحبان آنها اجازه نداده باشند.
ب - در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است.
ج - در دستشوئيهايى كه براى افراد مخصوصى وقف شده است.
د - بر روى قبور مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد.
ه‍ - در هر جايى كه موجب بى احترامى به يكى از مقدسات دين باشد.
" مسأله 227 " مخرج ادرار با غير آب پاك نمىشود، و با آب كر يا جارى اگر بعد از
50

بر طرف شدن ادرار يك مرتبه بشويد كافى است. ولى با آب قليل بايد دو مرتبه شسته شود،
و بهتر است سه مرتبه آن را بشويد.
" مسأله 228 " در سه مورد مخرج مدفوع فقط با آب پاك مىشود:
الف - هر گاه نجاست ديگرى - مانند خون - همراه مدفوع بيرون آيد.
ب - هر گاه نجاستى از بيرون به مخرج مدفوع رسيده باشد.
ج - اگر اطراف مخرج مدفوع بيش از اندازه معمول آلوده شده باشد.
و در غير اين سه مورد مىتوان مخرج مدفوع را با دستمال پارچه اى يا كاغذى و يا با
سنگ و كلوخ و مانند اينها پاك نمود، و بنابر احتياط واجب از سه مرتبه كمتر نباشد، گرچه
با يك مرتبه يا دو مرتبه هم پاكيزه شود، ولى اگر با سه مرتبه نجاست بر طرف نشود، بايد به
اندازه اى تكرار شود تا محل به طور كامل از نجاست پاك شود.
" مسأله 229 " سنگ و كلوخ و مانند آن در صورتى مخرج مدفوع را پاك مىكند كه پاك
و خشك باشد، ولى اگر رطوبت كمى داشته باشد كه به مخرج نرسد اشكال ندارد.
" مسأله 230 " لازم نيست مخرج مدفوع را با سه پارچه يا سه سنگ پاك نمايد، بلكه
با سه گوشه يك پارچه يا يك سنگ هم كافى است.
" مسأله 231 " بهتر است مخرج مدفوع را با آب بشويد، و در اين صورت بايد به
اندازه اى شستشو دهد كه يقين كند چيزى از ذرات مدفوع در آن نمانده است، ولى
باقى ماندن رنگ يا بوى آن اشكال ندارد. و اگر در مرتبه اول طورى شسته شود كه ذره اى از
مدفوع در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
" مسأله 232 " اگر شك كند كه مخرج ادرار يا مدفوع را تطهير كرده يا نه، بايد آن را
تطهير كند، ولى اگر پس از نماز چنين شكى براى او پيش آيد، با احتمال توجه به آن نمازى
را كه خوانده صحيح است، ولى بايد براى نمازهاى بعد تطهير نمايد.
استبراء:
" مسأله 233 " " استبراء " عمل مستحبى است كه مردها پس از بيرون آمدن ادرار
انجام مىدهند، و اگر پس از استبراء و تطهير مخرج ادرار، رطوبت مشكوكى از انسان
بيرون آيد نجس نمىباشد و وضو يا غسل هم باطل نمىگردد، ولى اگر استبراء نكرده
باشد، بايد محل را بشويد و وضو يا غسل را دوباره انجام دهد.
" مسأله 234 " استبراء شيوه هاى مختلفى دارد و هدف از آن پاكسازى مجراى ادرار
است، بهترين شيوه استبراء اين است كه بعد از قطع شدن ادرار اگر مخرج مدفوع نجس
51

شده ابتدا آن را تطهير كند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج مدفوع تا بيخ
آلت بكشد و بيخ آن را فشار دهد و بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير
آن بگذارد و سه مرتبه تا سر آن بكشد و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهد.
" مسأله 235 " گاهى پس از ادرار آبى از انسان خارج مىشود كه به آن " ودى "
مىگويند، و گاهى پس از ملاعبه و بازى آب چسبنده اى خارج مىشود كه به آن " مذى
گفته مىشود، و گاهى هم پس از منى آبى از انسان خارج مىشود كه به آن " وذى "
مىگويند، و هر يك از اين سه آب چنانچه ادرار يا منى به آن نرسيده باشد پاك است. حال
اگر كسى پس از ادرار استبراء كرده و آبى از او بيرون آيد و شك كند كه آيا ادرار است يا
يكى از اين سه آب پاك مىباشد، و اگر وضو يا غسل داشته است باطل نمىشود.
" مسأله 236 " اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه
نداند پاك است يا نه، بايد بنا بگذارد كه استبراء نكرده و خود را تطهير نمايد، و اگر وضو
داشته وضويش هم باطل مىشود. ولى اگر شك كند استبرائى كه كرده درست بوده يا نه
و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نجس، پاك مىباشد و وضو را هم باطل
نمىكند.
" مسأله 237 " كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آن كه مدتى از ادرار كردن او
گذشته يقين يا اطمينان پيدا كند كه ادرار در مجرا نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند پاك
است يا نه، آن رطوبت پاك مىباشد و وضو را هم باطل نمىكند.
" مسأله 238 " اگر انسان پس از ادرار استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از
وضو رطوبتى ببيند و بداند يا ادرار است يا منى، واجب است احتياطا غسل كند و وضو هم
بگيرد، ولى اگر در همين فرض وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافى است.
" مسأله 239 " براى زن استبراى از ادرار نيست، و اگر رطوبتى در خود بيابد و شك
كند پاك است يا نجس، پاك مىباشد و وضو و غسل را هم باطل نمىكند.
" مسأله 240 " بجز استبراى از ادرار استبراى از منى نيز وجود دارد و آن ادرار كردن
پس از خارج شدن منى است، اين عمل موجب پاكسازى مجراى ادرار از منى مىشود
، و اگر كسى پيش از اين عمل غسل كند و پس از غسل رطوبتى مشكوك در خود بيابد، بايد
دوباره غسل نمايد.
مستحبات و مكروهات تخلى:
" مسأله 241 " مستحب است هنگام تخلى جايى بنشيند كه كسى اصلا او را نبيند،
52

و موقع وارد شدن به مكان تخلى ابتدا پاى چپ و موقع بيرون آمدن ابتدا پاى راست را
بگذارد. همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند وسنگينى بدن را بر پاى چپ
بيندازد.
" مسأله 242 " مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع
و بعد از بيرون آمدن منى ادرار كند.
" مسأله 243 " هنگام تخلى نشستن روبروى خورشيد و ماه و روبروى باد و در جاده،
خيابان، كوچه، درب خانه و زير درختى كه ميوه مىدهد مكروه است، همچنين چيز
خوردن، توقف زياد، تطهير كردن با دست راست و حرف زدن در حال تخلى مكروه
مىباشد، ولى اگر ذكر خدا بگويد يا از روى ناچارى حرف بزند مكروه نيست.
" مسأله 244 " ايستاده ادرار كردن و ادرار در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب -
خصوصا آب ايستاده - مكروه است. همچنين خود دارى كردن از ادرار و مدفوع مكروه
مىباشد، و در صورتى كه ضرر مىرساند نبايد خود دارى كند.
لازم به ذكر است كه برخى از مستحبات و مكروهات نامبرده در مسائل فوق دليل
محكمى ندارد، ولى عمل به آنها به قصد رجاء و اميد ثواب خوب است.
وضو
" وضو " شستشوى مخصوصى است كه انسان به دستور خدا پيش از نماز براى تطهير
دل و تقرب به خداوند انجام مىدهد، و خود را با اين شستن ظاهرى آماده زدودن
آلودگيهاى روحى وقلبى مىكند، از اين رو انسان هر چه به هنگام وضو توجه و حضور
قلب بيشترى داشته باشد، نشاط و حضور معنوى بهترى در نماز خواهد داشت. اما بايد
دانست كه فلسفه وضو را نمىتوان به اين امور محدود كرد يا به امورى چون شستن
و رعايت بهداشت منحصر نمود، و آنچه در وضو لازم و اساسى است تعبد و بندگى
و اطاعت در برابر ذات يگانه خداوند است.
" مسأله 245 " در وضو، شستن صورت و دستها و مسح كردن جلوى سر و روى پاها
به ترتيبى كه در مسائل آينده گفته مىشود واجب است، و بجز واجباتى كه در وضو وجود
دارد آداب و دعاهايى نيز وارد شده كه مستحب است هنگام وضو به آنها توجه شود.
" مسأله 246 " وضو را به دو صورت مىتوان انجام داد: ترتيبى و ارتماسى.
" وضوى ترتيبى " آن است كه آب روى هر يك از اعضاى وضو بريزد و از بالا به پايين به
53

ترتيب آنها را شستشو دهد، ولى در " وضوى ارتماسى " هر عضو به ترتيب و با فرو بردن
زير آب شسته مىشود.
آداب وضو و ترتيب آن
" مسأله 247 " كسى كه قصد وضو گرفتن دارد مستحب است وقتى نگاهش به آب
مىافتد اين دعا را بخواند: " بسم الله و بالله والحمد لله الذى جعل الماء طهورا و لم يجعله
نجسا " يعنى: " با نام خدا و كمك از او وضو مىگيرم، همه حمد و سپاس از آن خدايى
است كه آب را پاكيزه قرار داده است ".
و چون دست به آب مىزند بگويد: " بسم الله و بالله، اللهم اجعلنى من التوابين
واجعلنى من المتطهرين " يعنى: " با نام خدا و كمك از او آغاز مىكنم، خدايا مرا از توبه
كنندگان و پاك شوندگان قرار بده ".
" مسأله 248 " پس از آن كه دستها را از آلودگى تميز نمود مستحب است آب در دهان
نموده و بيرون بريزد، و هنگام انجام اين عمل كه به آن " مضمضه " مىگويند بگويد: " اللهم
لقنى حجتى يوم القاك وا طلق لسانى بذكراك " يعنى: " خدايا روزى كه با تو ديدار مىكنم
دليلم را به من تلقين كن و زبانم را به ياد خود بگشا ".
همچنين مستحب است آب در بينى كرده و بيرون بريزد و هنگام انجام اين كار كه به آن
" استنشاق " مىگويند بگويد: " اللهم لا تحرم على ريح الجنه واجعلنى ممن يشم ريحها
وروحها وطيبها " يعنى: " خدايا بوى بهشت را بر من حرام مگردان و از كسانى قرارم ده كه
نسيم وعطر بهشت را مىبويند ".
شستن صورت:
" مسأله 249 " براى شستن صورت بايد مشت را به قصد شستن صورت از آب
پر نموده، به بالاى پيشانى - جايى كه موى سر مىرويد - بريزد و دست را همراه آب از بالا
به پايين بكشد، و مستحب است هنگام شستن صورت بگويد: " اللهم بيض وجهى
يوم تسود فيه الوجوه، ولا تسود وجهى يوم تبيض فيه الوجوه " يعنى: " خدايا رويم را
در آن روز كه چهره ها سياه است سپيد گردان، و در آن روزى كه چهره ها سپيد است
رويم را سياه مگردان ".
" مسأله 250 " هنگام شستن صورت واجب است در ازاى آن را از رستنگاه مو تا
چانه، و پهناى آن را به اندازه اى كه ميان انگشت ميانى و شست قرار مىگيرد، از بالا به
54

پايين شستشو دهد، و اگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضو باطل است، و براى آن كه
يقين پيدا كند اين مقدار را شسته بايد كمى از اطراف آن را هم بشويد.
" مسأله 251 " شستن داخل بينى و قسمتى از لبها و چشمها كه هنگام بستن ديده
نمىشوند واجب نيست، ولى براى آن كه يقين كند تمام آنچه واجب بوده شسته شده، بايد
مقدارى از آنها را هم بشويد.
" مسأله 252 " كسى كه دستهايش كوچكتر و يا چهره اش بزرگتر از معمول باشد، يا
موهاى سر او در بخشى از پيشانى او روييده و يا بخشى از جلوى سر او مو نداشته باشد،
بايد به اندازه اى كه افراد متعارف چهره خود را شستشو مىدهند صورت خود را
بشويد. " مسأله 253 " كسى كه دستها و صورتش هر دو از اندازه متعارف كوچكتر و يا
بزرگتر باشد ولى خود آنها با يكديگر متناسب باشند، بايد هر اندازه از صورتش را كه ميان
دو انگشت ميانى و شست قرار مىگيرد بشويد.
" مسأله 254 " رساندن آب وضو به زير موهاى صورت و شستن پوست صورت
واجب نيست، مگر آن كه پوست صورت از زير موها نمايان باشد. و اگر شك كند كه
پوست صورت از لاى موها پيداست يا نه، بنابر احتياط واجب بايد آب را به پوست هم
برساند.
" مسأله 255 " اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم
و لب او هست كه نمىگذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم عقلايى
و بجا باشد، بايد پيش از وضو بررسى كند كه اگر هست بر طرف نمايد.
" مسأله 256 " در وضو مىتواند صورت را با دست راست يا چپ و يا هر دو دست
شستشو دهد، بلكه اگر آب را از بالا به پايين به همه مقدار واجب برساند، لازم نيست
دست بكشد.
شستن دستها:
" مسأله 257 " پس از شستن صورت بايد نخست دست راست و سپس دست چپ را
از آرنج تا سر انگشتان بشويد، و براى اين كه يقين كند آب وضو به تمام اين مقدار رسيده،
بايد كمى بالاتر از آرنج را هم بشويد.
" مسأله 258 " بايد دستها را مانند صورت از بالا به پايين بشويد، و اگر از پايين به بالا
بشويد وضو باطل است.
" مسأله 259 " اگر هنگام شستن صورت يا دستها از روى اشتباه دستش از پايين به بالا
55

رود، در صورتى كه صدق شستن از بالا به پايين محفوظ باشد وضو صحيح است،
همچنين اگر هنگام وضو يا مسح سر، دست به طورى قرار بگيرد كه آب وضو به طرف
آرنج سرازير شود اشكال ندارد.
" مسأله 260 " مستحب است هنگام شستن دست راست بگويد: " اللهم اعطنى
كتابى بيمينى والخلد في الجنان بيساري، وحاسبني حسابا يسيرا " يعنى: " خدايا نامه
كردارم را به دست راستم بده و جاودانى در بهشت را به دست چپم، و حساب مرا آسان
فرما ".
و هنگام شستن دست چپ بگويد: " اللهم لا تعطني كتابي به شمالي ولا من وراء ظهري
ولا تجعلها مغلولة الى عنقي، وأعوذ بك من مقطعات النيران " يعنى: " خدايا نامه كردارم
را به دست چپ و از پشت سر به من مده و آن را به گردنم مبند، و من از آتش سوزان جهنم
به تو پناه مىبرم ".
" مسأله 261 " شستن دستها تا مچ پيش از شستن صورت واجب نيست، مگر اين كه
دستها نجس باشند، و اين شستن جزو وضو به شمار نمىآيد. پس كسى كه پيش از شستن
صورت دستهاى خود را تا مچ شسته باشد، هنگام وضو بايد دستها را تا سر انگشتها بشويد،
و اگر تنها از آرنج تا مچ را بشويد وضويش باطل است.
" مسأله 262 " هنگام شستن صورت و دستها بايد توجه شود چنانچه چيزى مانند:
چسب، رنگ، گچ و چربى زيادى كه مانع رسيدن آب وضو به پوست بدن مىشود به
صورت يا دستها چسبيده باشد بر طرف نموده و آب وضو را به پوست دست و صورت
برساند.
" مسأله 263 " در وضو شستن صورت و دستها در مرتبه اول واجب، مرتبه دوم
جايز، و بيش از آن حرام است، و ملاك در هر بار شستن اين است كه اگر يك مشت آب
به قصد وضو بريزد و دست بكشد و با آن يقين كند تمام عضو شسته شده يك مرتبه حساب
مىشود، خواه يك مرتبه را قصد كرده باشد يا نه.
" مسأله 264 " اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى دست
به قدرى باشد كه به واسطه كشيدن دست آب كمى بر آنها جارى شود و شستن صدق كند
كافى است.
مسح سر و پا:
" مسأله 265 " پس از شستن هر دو دست بايد بر يك قسمت از چهار قسمت سر كه
56

برابر پيشانى است با ترى آب وضو كه در كف دست مانده دست بكشد، و بنابر احتياط
واجب با دست راست و از بالا به پايين و با سه انگشت جلوى سر را مسح نمايد. و لازم
نيست همه قسمت جلوى سر را مسح نمايد، بلكه هر قسمت از آرا مسح كند كافى
است.
" مسأله 266 " كسى كه موى سرش به اندازه اى بلند است كه اگر شانه كند به صورت
يا جاى ديگر سرش مىرسد، هنگام مسح بايد با باز نمودن فرق، پوست جلوى سر يا به هر
ترتيب ديگر بيخ موها را مسح كند، و اگر موهايش به اين اندازه بلند نيست، كافى است
روى موها را مسح نمايد.
" مسأله 267 " مستحب است هنگام مسح سر بگويد: " اللهم غشنى برحمتك وبركاتك
وعفوك " يعنى: " خدايا مرا با رحمت وبركتها و بخشايش خود بپوش ".
" مسأله 268 " پس از مسح سر بايد با ترى آب وضو كه در كف دست باقى مانده روى
پاها را از سر انگشت تا برآمدگى روى پا مسح نمايد، و احتياط مستحب آن است كه تا
مفصل مسح شود، و بنابر احتياط واجب با سه انگشت مسح نمايد و بهتر از آن مسح با تمام
كف دست است. و لازم نيست مسح بر شست پا باشد، بلكه اگر انگشتهاى ديگر هم
مسح شود كافى است، ولى بايد بر روى بلندى پا ختم شود.
" مسأله 269 " احتياط واجب آن است كه در مسح پاها دست را بر سر انگشتها
بگذارد و بعد به روى پا بكشد، نه آن كه تمام دست را روى پا بگذارد و كمى بكشد.
" مسأله 270 " مستحب است هنگام مسح پاها بگويد: " اللهم ثبتنى على الصراط
يوم تزل فيه الاقدام، واجعل سعيى فيما يرضيك عنى، يا ذا الجلال والاكرام " يعنى:
" خدايا آن روز كه گامها بر صراط مىلغزد گام مرا ثابت و استوار بدار، و كوششم را در
آنچه از من خرسند مىشوى قرار ده، اى دارنده شكوه و بزرگوارى ".
" مسأله 271 " هنگام مسح بايد جاى مسح خشك باشد، و اگر به اندازه اى تر باشد كه
ترى دست بر آن اثر نكند مسح باطل است، ولى اگر ترى به اندازه اى كم باشد كه رطوبتى
را كه بعد از مسح در آن ديده مىشود بگويند فقط از ترى كف دست است اشكال ندارد.
" مسأله 272 " اگر آب مسح سر به آب صورت متصل شود وضو باطل نمىشود، ولى
مسح پا نبايد با رطوبت گرفته شده از آب صورت باشد. همچنين اگر هنگام شستن صورت
مقدارى از موها هم خيس شود و موقع مسح سر رطوبت آن با رطوبت مسح مخلوط
شود، وضو باطل نمىشود، ولى مسح پا نبايد با آن رطوبت انجام شود.
" مسأله 273 " هنگام مسح بايد سر و پا را ثابت نگاه داشته دست را روى آن بكشد،
57

و اگر دست را نگاه داشته و سر يا پا را به آن بكشد، صحيح بودن مسح محل اشكال است،
ولى اگر موقعى كه دست را مىكشد سر يا پا مختصر حركتى كند اشكال ندارد.
" مسأله 274 " اگر براى همه مسحها و يا بعضى از آنها رطوبتى در كف دست نمانده،
نمىتوان كف دست را با آب ديگر تر كرد، بلكه بايد از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد
و با آن مسح نمايد، و احتياط اين است كه از رطوبت ريش، و اگر نشد از رطوبت ابروها
و پلكها بگيرد، و اگر رطوبت كف دست تنها به اندازه مسح سر باشد، بنابر احتياط واجب
سر را با همان رطوبت مسح كند و براى مسح پاها از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد.
" مسأله 275 " اگر همه جلوى سر و يا روى پا نجس است و نمى توان آن را آب
كشيد، بايد تيمم نمايد و احتياطا وضو هم بگيرد و مسح جبيره اى انجام دهد، يعنى پارچه
پاك و خشكى روى آن ببندد و روى پارچه را مسح نمايد.
" مسأله 276 " مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است، ولى اگر به واسطه
سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد،
مسح كردن بر آنها اشكال ندارد، و اگر روى كفش نجس باشد، بايد چيز پاكى بر آن ببندد
و بر آن چيز مسح كند، و احتياط واجب آن است كه در اين صورت تيمم هم بنمايد.
" مسأله 277 " اگر پس از مسح شك كند كه صحيح انجام داده يا نه، مىتواند جاى
مسح را خشك كرده و دوباره مسح نمايد.
وضوى ارتماسى
" مسأله 278 " " وضوى ارتماسى " آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو
در آب فرو برد، يا آنها را در آب فرو برده به قصد وضو از آب بيرون آورد. و اگر موقعى كه
دستها را در آب فرو مىبرد نيت وضو كند و تا وقتى كه آنها را از آب بيرون مىآورد
و ريزش آب تمام مىشود به قصد وضو باشد، وضوى او صحيح است، و نيز اگر موقع
بيرون آوردن از آب قصد وضو كند و تا وقتى كه ريزش آب تمام مىشود به قصد وضو
باشد، وضوى او صحيح مىباشد.
" مسأله 279 " در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها را از بالا به پايين شست،
پس اگر هنگام فرو بردن در آب قصد وضو كند، بايد صورت را از سمت پيشانى و دستها را
از سوى آرنج در آب فرو برد، و اگر هنگام بيرون آوردن از آب قصد وضو كند، بايد
صورت را از سمت پيشانى و دستها را از سوى آرنج از آب بيرون آورد.
" مسأله 280 " اگر وضوى بعضى از اعضا را ارتماسى و وضوى بعضى را به صورت
58

ترتيبى انجام دهد اشكال ندارد.
" مسأله 281 " آنچه از آداب و مستحبات كه در وضوى ترتيبى گفته شد در وضوى
ارتماسى هم جارى مىشود.
شرايط وضو
صحت وضو سيزده شرط دارد:
شرط اول و دوم - آب وضو بايد پاك و مطلق باشد.
" مسأله 282 " وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس بودن
يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد. و اگر با آن وضو نماز خوانده باشد، بايد
دوباره نماز خود را با وضوى صحيح بجا آورد.
" مسأله 283 " اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضو ندارد، چنانچه
وقت نماز تنگ باشد بايد تيمم نمايد، و اگر وقت دارد بنابر احتياط واجب صبر كند تا آب
صاف شود و وضو بگيرد.
شرط سوم - آب وضو و نيز بنابر احتياط واجب فضايى كه در آن وضو مىگيرد بايد مباح
باشد.
" مسأله 284 " وضو با آب غصبى و آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه
حرام و باطل است، ولى اگر سابقا راضى بوده و انسان نداند از رضايتش برگشته يا نه وضو
صحيح مىباشد.
" مسأله 285 " اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بريزد بنابر احتياط
واجب وضوى او باطل مىشود.
" مسأله 286 " وضو گرفتن از وضوخانه مدرسه ها، مسافرخانه ها و پاساژهايى كه
انسان نمىداند آن را براى همه مردم ساخته اند و يا براى محصلان همان مدرسه و ساكنان
آن مسافرخانه و پاساژ، اگر معمولا مردم از آن وضو مىگيرند و از اين راه وثوق و اطمينان
پيدا مىشود كه جنبه عمومى دارد اشكال ندارد.
" مسأله 287 " وضو گرفتن از وضوخانه مسجدى كه قصد نماز خواندن در آن را ندارد در
صورتى بى اشكال است كه وضوخانه وقف عمومى شده باشد، و اگر از وضو گرفتن
مردم وثوق به وقف عمومى پيدا شود كافى است.
59

" مسأله 288 " وضو گرفتن از جويها و نهرها گرچه انسان نداند صاحبان آنها راضى
هستند يا نه اشكال ندارد، ولى اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهى كرده باشند بنابر احتياط
واجب با آن آب وضو نگيرد.
" مسأله 289 " اگر در صحن حرم يكى از امامان (ع) يا ساير بزرگان كه در
گذشته قبرستان بوده است حوض يا وضوخانه اى بسازند، چنانچه انسان نداند كه
زمين صحن را براى خصوص قبرستان وقف كرده اند وضو گرفتن در آنجا اشكال ندارد.
شرط چهارم و پنجم - ظرفى كه آب وضو در آن است بايد مباح باشد و نيز از طلا و نقره
نباشد.
" مسأله 290 " اگر غير از آبى كه در ظرف غصبى و يا طلا و نقره است آب ديگرى
ندارد بايد تيمم كند، و چنانچه وضو بگيرد، اگر ارتماسى باشد باطل است، و اگر به قصد
وضو با ظرف بر بدن خود بريزد يا غرفه غرفه بردارد و وضو بگيرد معصيت كرده، ولى
صحت وضوى او بعيد نيست، هر چند احوط اين است كه يك تيمم اضافه كند. و اگر آب
ديگرى داشته باشد و در ظرف غصبى يا طلا و نقره وضوى ارتماسى بگيرد معصيت كرده،
و وضويش هم باطل است، و در غير اين صورت معصيت كرده ولى وضوى او صحيح
است.
شرط ششم - بنابر احتياط واجب بايد اعضاى وضو هنگام شستن و مسح كشيدن پاك باشد.
" مسأله 291 " اگر پيش از تمام شدن وضو و يا پس از آن عضوى را كه شسته يا مسح
كرده نجس شود، وضو صحيح است، و نيز اگر غير از اعضاى وضو جاى ديگرى از بدن
نجس باشد وضو صحيح است، ولى اگر مخرج ادرار يا مدفوع را تطهير نكرده احتياط
مستحب آن است كه نخست آن را آب بكشد و پس از آن وضو بگيرد.
" مسأله 292 " اگر يكى از اعضاى وضو نجس بوده و پس از وضو شك كند كه آيا
پيش از وضو آن را آب كشيده يا نه، چنانچه مىداند هنگام وضو توجه داشته و يا شك دارد
كه توجه داشته يا نه وضو صحيح است، ولى چنانچه هنگام وضو ملتفت پاك يا نجس بودن
آنجا نبوده بنابر احتياط واجب وضو باطل است، و در هر صورت بايد جايى را كه نجس بوده
آب بكشد.
" مسأله 293 " اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن بند نمىآيد
و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد كه خون بند
60

بيايد، سپس به دستورى كه گفته شد وضوى ارتماسى بگيرد.
شرط هفتم - وقت كافى براى وضو و نماز داشته باشد.
" مسأله 294 " اگر وقت به اندازه اى تنگ شده كه اگر وضو بگيرد تمام نماز در خارج
از وقت خوانده مىشود بايد تيمم كند، همچنين است بنابر احتياط واجب اگر قسمتى از
نماز در خارج وقت خوانده شود. ولى اگر وضو و تيمم يك اندازه وقت ببرد بايد وضو
بگيرد.
" مسأله 295 " كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند اگر براى خواندن آن نماز
وضو بگيرد، صحت آن محل اشكال است، ولى اگر به قصد قربت يا براى كار مستحبى
مثل خواندن قرآن وضو بگيرد صحيح است، گرچه در هر صورت معصيت كرده است.
شرط هشتم - به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداى متعال وضو بگيرد، و اگر براى
خنك شدن يا خود نمايى و يا به انگيزه اى غير از اطاعت فرمان خداوند وضو بگيرد باطل است.
" مسأله 296 " لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، ولى
بايد در تمام وضو متوجه باشد كه وضو مىگيرد، به طورى كه اگر از او بپرسند چه مىكنى
بگويد وضو مىگيرم.
شرط نهم - كارهاى وضو را به ترتيبى كه گفته شد انجام دهد، يعنى اول صورت بعد دست
راست و بعد دست چپ را بشويد، و بعد از آن سر و سپس پاها را مسح نمايد. و بايد پاى
چپ را پيش از پاى راست مسح نكند، بلكه بنابر احتياط واجب پاى
راست را پيش از پاى چپ مسح نمايد. و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل است.
شرط دهم - كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.
" مسأله 297 " اگر بين كارهاى وضو به قدرى جدايى افتد كه وقتى مىخواهد عضوى
را بشويد يا مسح كند رطوبت اعضايى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد،
وضو باطل است، و اگر فقط رطوبت عضوى كه جلوتر از محلى است كه مىخواهد
بشويد يا مسح كند خشك شده باشد - مثلا موقعى كه مىخواهد دست چپ را بشويد
رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد - وضو صحيح است، ولى
احتياط مستحب آن است كه دوباره وضو بگيرد.
61

" مسأله 298 " اگر خشك شدن رطوبت اعضا به خاطر گرماى زياد هوا يا حرارت
زياد بدن باشد، وضو درست است، ولى در هر حال بايد براى مسح رطوبت كافى وجود
داشته باشد.
" مسأله 299 " راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت
و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پاها را مسح كند، وضوى او صحيح است.
شرط يازدهم - كارهاى وضو را خود انسان انجام دهد، پس اگر ديگرى او را وضو دهد يا
در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك كند وضو باطل است.
" مسأله 300 " كسى كه نمىتواند كارهاى وضو را انجام دهد بايد نايب بگيرد، و اگر
نايب اجرت بخواهد در صورت توانايى بايد بدهد، ولى لازم است خود او نيت وضو نمايد
و با دست خود مسح كند، و اگر نمىتواند مسح كند بايد نايب دست او را گرفته و به جاى
مسح او بكشد، و اگر به اين اندازه هم قدرت نداشته باشد بايد نايب از دست او رطوبت
بگيرد و سر و پاى او را مسح نمايد، و در صورت اخير بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد.
" مسأله 301 " هر كدام از كارهاى وضو را كه مىتواند به تنهايى انجام دهد نبايد در آن
كمك بگيرد.
شرط دوازدهم - استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
" مسأله 302 " كسى كه مىترسد اگر وضو بگيرد مريض شود و يا اگر آب را به
مصرف وضو برساند خود او يا نفس محترمى تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد، بلكه اگر نداند
آب براى او ضرر دارد و وضو بگيرد و بعد معلوم شود زيان داشته، بنابر احتياط واجب تيمم
كند و با آن وضو نماز نخواند، و اگر با آن وضو نماز خوانده دوباره بجا آورد.
" مسأله 303 " اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه وضو با آن صحيح
است ضرر نداشته باشد و بيشتر از آن ضرر داشته باشد، بايد با همان مقدار كم وضو
بگيرد.
شرط سيزدهم - در اعضاى وضو مانعى از رسيدن آب به بدن وجود نداشته باشد، پس اگر
چيزى مانند: قير، رنگ، لاك و چسب كه جسميت دارند مانع رسيدن آب به بدن شوند،
بايد پيش از وضو آنها را بر طرف كرد.
" مسأله 304 " رنگ موهايى كه خانمها براى رنگ كردن مو يا ابروى خود به كار
62

مىبرند و نيز رنگ جوهر خودكار يا خودنويس كه بر دست مىماند، چنانچه جسميت
نداشته و تنها رنگ باشند براى وضو اشكال ندارد.
" مسأله 305 " اگر زير ناخن كه باطن محسوب است چرك باشد وضو اشكال ندارد،
ولى اگر ناخن را بگيرند، بايد براى وضو آن چرك را بر طرف كنند، و نيز اگر ناخن بيشتر از
حد معمول بلند باشد بنابر احتياط واجب چرك زير مقدارى را كه از معمول بلند تر است
بر طرف نمايند.
" مسأله 306 " اگر مىداند چيزى به اعضاى وضو چسبيده ولى شك دارد
كه از رسيدن آب جلوگيرى مىكند يا نه، بايد آن را بر طرف كند يا آب را به زير آن برساند.
" مسأله 307 " اگر شك كند كه چيزى به اعضاى وضو چسبيده يا نه، چنانچه احتمال
او در نظر مردم بجا باشد، بايد بررسى كند يا به قدرى دست بمالد تا اطمينان پيدا كند كه اگر
بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
" مسأله 308 " عضوى را كه بايد شست و يا مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك
آن مانع رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد، همچنين است اگر بعد از گچكارى و مانند
آن چيز سفيدى كه مانع رسيدن آب به پوست نمىشود بر دست بماند، ولى اگر شك كند كه
با بودن آن آب به بدن مىرسد يا نه بايد آن را بر طرف كند.
" مسأله 309 " كسى كه پيش از وضو مىدانسته در بعضى از اعضاى وضو مانعى
وجود دارد كه از رسيدن آب به پوست جلوگيرى مىكند و پس از وضو شك كرده كه
هنگام
وضو آب به آن عضو رسيده يا نه، وضوى او صحيح است، مگر اين كه بداند هنگام
وضو متوجه مانع نبوده كه در اين صورت بنابر احتياط واجب بايد دوباره وضو بگيرد.
" مسأله 310 " اگر پس از وضو چيزى كه مانع رسيدن آب به اعضاى وضو است ببيند
و شك كند كه پيش از وضو وجود داشته يا پس از آن پيدا شده، وضوى او درست است،
مگر اين كه بداند در وقت وضو متوجه آن مانع نبوده كه در اين صورت بنابر احتياط واجب
بايد دوباره وضو بگيرد. همچنين اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب
است در بعضى از اعضاى وضو بوده يا نه، در صورتى كه بداند يا احتمال دهد كه در حال
وضو متوجه آن محل بوده است وضوى او صحيح است.
" مسأله 311 " اگر در صورت يا دستها يا جلوى سر و يا روى پاها بر اثر سوختن تاول
پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافى است، و اگر تاول سوراخ شود شستن آن قسمت كه
آشكار شده لازم است، و رساندن آب به زير پوست لازم نيست. و اگر پوست يك قسمت
كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برسانند، اما اگر پوستى كه كنده
63

شده گاهى به بدن مىچسبد و گاهى بلند مىشود، بايد آن را قطع كنند يا آب را به زير آن
برسانند.
احكام وضو
حكم شك در وضو:
" مسأله 312 " كسى كه در اصل داشتن و نداشتن وضو شك دارد، بايد به حالت پيش
از زمان شك خود توجه نمايد، پس اگر پيش از شك وضو داشته بنا را بر وضو داشتن
بگذارد، و اگر پيش از شك وضو نداشته بايد وضو بگيرد.
اين حكم يعنى: " بردن حالت پيش از شك را به پس از شك " در پاك و نجس بودن
و غسل داشتن و نداشتن هم جارى است، ولى كسى كه پس از ادرار استبراء نكرده و وضو
گرفته و پس از وضو رطوبتى از او بيرون آمده كه نمىداند ادرار است يا چيز ديگر وضوى
او باطل مىباشد.
" مسأله 313 " كسى كه در كارهاى وضو مانند شستشو و مسح عضو، يا در شرايط
آن مانند پاكى آب و غصبى نبودن آن زياد شك مىكند، تا آن اندازه كه شك او عقلايى است
بايد توجه كند، ولى اگر به حد وسواس برسد نبايد به شك خود اعتنا نمايد.
" مسأله 314 " اگر كسى پس از نماز شك كند وضو گرفته يا نه، چنانچه مىداند و يا
احتمال مىدهد كه در آغاز نماز متوجه بوده نماز او درست است، ولى براى نمازهاى بعد
بايد وضو بگيرد.
" مسأله 315 " اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، بنابر احتياط نماز را تمام
كند و بعد وضو بگيرد و نماز را دوباره بخواند.
" مسأله 316 " كسى كه مىداند وضو گرفته و حدثى هم از او سر زده - مثلا ادرار
كرده -
اگر نداند كدام جلوتر بوده، يكى از چهار حالت را دارد:
الف - چنانچه نماز خود را نخوانده، بايد براى نماز وضو بگيرد.
ب - اگر در بين نماز است، بنابر احتياط نماز را تمام كند و بعد وضو بگيرد و دوباره
نمازش را بخواند.
ج - اگر نماز خود را خوانده است و احتمال مىدهد كه قبل از نماز متوجه بوده، نمازش
صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد.
د - اگر نماز خود را خوانده و قبل از نماز متوجه نبوده، بنابر احتياط واجب نمازى را كه
خوانده دوباره با وضوى جديد بخواند.
64

" مسأله 317 " اگر بعد از وضو يا در بين آن يقين كند، يا در بين وضو شك كند كه
بعضى اعضا را نشسته يا مسح نكرده است، چنانچه رطوبت اعضايى كه پيش از آن است
خشك شده باشد بايد دوباره وضو بگيرد، و اگر خشك نشده بايد عضوى را كه
فراموش كرده يا شك كرده و آنچه را بعد از آن است بشويد يا مسح كند.
حكم كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع يا باد جلوگيرى كند:
" مسأله 318 " كسى كه بر اثر بيمارى ادرارش قطره قطره مىريزد و يا نمىتواند از
بيرون آمدن مدفوع و يا خارج شدن باد جلوگيرى نمايد، يكى از چهار حالت را دارد:
الف - چنانچه يقين دارد از آغاز تا پايان وقت نماز به اندازه وضو و نماز مهلت پيدا
مىكند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مىكند بخواند، و اگر مهلت او تنها به مقدار
كارهاى واجب نماز است، بايد در وقتى كه مهلت دارد فقط كارهاى واجب نماز را
بجا آورد و بنابر احتياط كارهاى مستحب آن مانند: اذان و اقامه و قنوت را ترك نمايد
. ب - چنانچه به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمىكند و در بين نماز چند مرتبه ادرار يا
مدفوع و يا باد از او خارج مىشود، به طورى كه اگر بخواهد بعد از هر مرتبه وضو بگيرد
براى او سخت نباشد، بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و هر وقت ادرار يا مدفوع يا باد از
او خارج شد فورا وضو بگيرد و بقيه نماز را بخواند، و بنابر احتياط همان نماز را دوباره با
يك وضو بخواند و اين بار اگر در بين نماز چيزى از او خارج شد اعتنا نكند، و اين احتياط
نسبت به كسى كه ادرار از او خارج مىشود ترك نگردد.
ج - چنانچه به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمىكند و ادرار يا مدفوع و يا باد طورى
پى در پى از او خارج مىشود كه وضو گرفتن بعد از هر مرتبه براى او سخت است، اگر
بتواند مقدارى از نماز را با وضو بخواند، بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد.
د - چنانچه ادرار يا مدفوع و يا باد به گونه اى پى در پى از او خارج شود كه نتواند هيچ
مقدار از نماز را با وضو بخواند، بنابر احتياط براى هر نماز يك وضو بگيرد، هر چند جواز
خواندن چند نماز با يك وضو - مگر اين كه به اختيار خود ادرار يا مدفوع كند - خالى از وجه
نيست، و بجا آوردن تشهد و سجده فراموش شده و نيز نماز احتياط در صورتى كه بعد از
نماز فورا آنها را انجام دهد، با همان وضوى نماز كافى است.
" مسأله 319 " كسى كه ادرار پى در پى از او خارج مىشود اگر بين دو نماز قطره
ادرارى از او خارج نشود، بنابر احتياط براى هر نماز يك وضو بگيرد، هر چند جواز
خواندن دو نماز با يك وضو خالى از وجه نيست.
65

" مسأله 320 " كسى كه ادرار او دائما قطره قطره مىريزد، بايد براى نماز امور زير را
رعايت كند:
الف - به وسيله كيسه اى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است و از رسيدن ادرار به جاهاى
ديگر جلوگيرى مىكند خود را حفظ نمايد.
ب - بنابر احتياط واجب پيش از هر نماز مخرج ادرار را كه نجس شده آب بكشد،
و بنابر احتياط مستحب كيسه را نيز عوض نمايد.
" مسأله 321 " كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن مدفوع خود دارى كند، بايد براى
نماز امور زير را رعايت كند:
الف - چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن مدفوع به جاهاى ديگر جلوگيرى
نمايد.
ب - در صورتى كه مشقت ندارد بنابر احتياط واجب براى هر نماز مخرج مدفوع را آب
بكشد.
" مسأله 322 " كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع يا باد خود دارى كند،
در صورتى كه ممكن باشد و مشقت و زحمت و خوف ضرر نداشته باشد، بايد به مقدار نماز
از خارج شدن آنها جلوگيرى نمايد، اگر چه براى او هزينه اى داشته باشد. بلكه اگر بيمارى
او به آسانى معالجه مىشود احتياط واجب آن است كه خود را معالجه نمايد.
" مسأله 323 " كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع و يا باد جلوگيرى كند
و نمازهاى خود را برابر وظيفه انجام مىدهد، لازم نيست پس از بهبود نمازهاى خود را
قضا كند، ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود بنابر احتياط واجب بايد نمازى را
كه در آن وقت خوانده دوباره بجا آورد.
مواردى كه وضو گرفتن واجب است
" مسأله 324 " در شش مورد وضو گرفتن واجب است:
اول - براى نمازهاى واجب غير از نماز ميت، و در نمازهاى مستحبى نيز وضو شرط
صحت آنهاست.
دوم - براى سجده يا تشهد فراموش شده، چنانچه ميان آن و نماز كارى كه وضو را باطل
مىكند انجام داده باشد، و در اين صورت بنابر احتياط نماز را دوباره بخواند. همچنين
احتياط آن است كه براى سجده سهو نيز وضو بگيرد.
سوم - براى طواف واجب خانه كعبه
66

چهارم - اگر نذر يا عهد كرده و يا سوگند ياد كرده باشد كه وضو بگيرد.
پنجم - اگر نذر كرده باشد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند.
ششم - اگر قرآن نجس شده و براى آب كشيدن آن ناچار به دست زدن به خطوط قرآن
باشد، ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بى احترامى به قرآن باشد، بايد بدون وضو
قرآن را آب بكشد و تا ممكن است از دست زدن به خطوط آن خود دارى نمايد.
" مسأله 325 " رساندن جايى از بدن به خط قرآن در حالى كه بدون وضو باشد حرام
است، ولى جلوگيرى كودكان و ديوانگان از دست گذاشتن به خط قرآن در صورتى كه
بى احترامى به قرآن نباشد واجب نيست، و رساندن بدن به ترجمه قرآن به هر زبانى باشد
اشكال ندارد.
" مسأله 326 " رساندن جايى از بدن در حالى كه بى وضو باشد به نام خداى متعال به هر
زبانى نوشته شده باشد بنابر احتياط واجب حرام است، و نيز رساندن جايى از بدن بدون
داشتن وضو به نام مبارك پيامبر (ص) و امامان (ع) و حضرت زهرا اگر بى احترامى باشد
حرام است. ولى اگر يكى از اين اسامى مقدسه را در نامگذارى افراد به كار برند دست
زدن بدون وضو به آنها اشكال ندارد.
" مسأله 327 " انگشتر يا گردنبندى را كه روى آن اسم خدا يا پيامبر (ص) و يا يكى ديگر
از معصومين (ع) نقش بسته شده است، نبايد در حال جنابت يا حيض يا نفاس و يا
بدون وضو لمس نمود، ولى اگر به گونه اى باشد كه بدن با آن تماس پيدا نكند اشكال ندارد.
" مسأله 328 " وضو گرفتن براى نمازهاى يوميه پيش از رسيدن وقت خلاف احتياط
مىباشد، هر چند بنابر اقوى صحيح است. و اگر به انگيزه با وضو بودن يا خواندن سوره اى
از قرآن وضو بگيرد اشكال ندارد، گرچه قصد نماز خواندن با آن وضو را نيز داشته باشد.
" مسأله 329 " مستحب است براى نماز ميت، زيارت امامان (ع)، زيارت اهل
قبور، رفتن به مسجد، همراه داشتن قرآن و نوشتن يا لمس كردن حاشيه آن و نيز براى
خوابيدن وضو گرفت، هر چند اقامه دليل بر بعضى از اين موارد مشكل است. و نيز
مستحب است كسى كه وضو دارد دوباره وضو بگيرد. و اگر براى يكى از اين كارها وضو
گرفت، هر كارى را كه بايد با وضو انجام بگيرد مىتواند بجا آورد، مثلا مىتواند با آن
وضو نماز بخواند.
چيزهايى كه وضو را باطل مىكند
" مسأله 330 " هفت چيز وضو را باطل مىكند:
67

اول و دوم - بيرون آمدن ادرار و مدفوع
سوم - خارج شدن باد از مخرج مدفوع
چهارم - خوابى كه بر اثر آن چشم نبيند و گوش نشنود، ولى اگر فقط يكى از آنها از كار
بيفتد وضو باطل نمىشود.
پنجم - چيزهايى مانند: ديوانگى، بيهوشى و مستى كه عقل را از كار مىاندازد.
ششم - استحاضه، كه مسائل آن بعدا گفته مىشود.
هفتم - چيزهايى مانند: جنابت، حيض و نفاس كه بايد براى آنها غسل كرد، همچنين
است بنابر احتياط مس ميت پس از سرد شدن و پيش از غسل دادن آن.
جبيره و مسائل آن
پارچه و باندى كه با آن زخم را پانسمان مىكنند و دارويى كه روى زخم و مانند آن
مىگذارند و پارچه يا چسب و يا پلاستيكى كه به طور موقت براى جلوگيرى از رسيدن آب
به زخم روى آن مىبندند در اصطلاح " جبيره " ناميده مىشود، و وضو يا غسل و يا تيممى
كه به هر علت روى اين باند يا پارچه انجام گرفته وضو يا غسل و يا تيمم جبيره اى مىباشد.
" مسأله 331 " اگر در يكى از اعضاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى باشد، چنانچه
روى آن باز است و آب براى آن ضرر ندارد، بايد به طور معمول وضو گرفت.
" مسأله 332 " اگر زخم يا دمل در صورت يا دستها باشد و روى آن باز است و آب
ريختن روى آن ضرر دارد، چنانچه روى زخم پاك است و كشيدن دست تر بر آن ضرر
ندارد دست تر بر آن بكشد، و بنابر احتياط مستحب پارچه يا پلاستيك پاكى روى آن ببندد
و دست تر را روى آن هم بكشد.
و اگر دست تر كشيدن بر آن ضرر دارد، بايد اطراف زخم را همان طور كه در وضو گفته
شد از بالا به پايين بشويد، و بنابر احتياط مستحب مؤكد پارچه يا پلاستيك پاكى روى
آن ببندد و دست تر روى آن بكشد، و اگر بستن پارچه ممكن نيست، بايد اطراف زخم را
بشويد و بنابر احتياط مستحب تيمم هم بنمايد.
و اگر به جاى زخم يا دمل، شكستگى در صورت يا دستها باشد، آنچه گفته شد انجام
دهد و به احتياط واجب تيمم هم بنمايد.
ولى چنانچه روى زخم نجس باشد و نمى تواند آن را آب بكشد، احتياط واجب آن است
كه دست تر روى آن بكشد و بعد دست تر را تطهير كند و روى زخم پارچه اى ببندد و روى
پارچه هم دست بكشد و تيمم هم بكند، و اگر دست كشيدن روى آن ممكن نيست يا
68

موجب زياد شدن نجاست بدن مىشود، دست تر روى پارچه بكشد و تيمم هم بكند.
و در همه فرضهاى بالا اگر شستن روى پارچه يا پلاستيك ممكن است بنابر احتياط
واجب روى آن را بشويد و دست هم روى آن بكشد.
" مسأله 333 " اگر زخم يا دمل و يا شكستگى در جلوى سر يا روى پا باشد و روى آن
باز است، چنانچه به هر دليل نتوان روى آن را مسح نمود، بايد پارچه يا پلاستيك پاكى
روى آن ببندد و روى آن را با رطوبت آب وضو مسح كند، و اگر گذاشتن يا بستن
پارچه روى
آن ممكن نباشد مسح لازم نيست، ولى بنابر احتياط واجب بايد تيمم هم بنمايد.
" مسأله 334 " اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز كردن ممكن
است و زحمت و مشقت هم نداشته باشد و آب هم براى آن ضرر ندارد، بايد روى آن را باز
كند و وضو بگيرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد يا جلوى سر و روى پاها.
" مسأله 335 " اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت يا دستها باشد و بشود روى آن
را باز كرد، چنانچه ريختن آب روى آن ضرر دارد ولى كشيدن دست تر ضرر ندارد، پس
اگر ممكن باشد طورى دست تر بكشد كه بگويند آن را شسته بايد چنين كند و كافى است،
و اگر شستن صدق نمىكند احتياط واجب آن است كه دست تر روى آن بكشد و بعد پارچه
پاكى روى آن ببندد و روى پارچه را هم دست تر بكشد.
" مسأله 336 " اگر نمىشود روى زخم را باز كرد ولى زخم و چيزى كه روى آن
گذاشته پاك است و رسانيدن آب به زخم ممكن است و ضرر و مشقت هم ندارد، بايد آب
را به روى زخم برساند، و اگر نجس است چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روى
زخم بدون زحمت و مشقت ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم
برساند، و در صورتى كه آب براى زخم ضرر دارد يا آن كه رساندن آب به روى زخم ممكن
نيست، بايد اطراف زخم را بشويد و اگر جبيره پاك است روى آن را مسح كند، و اگر
نمىشود روى آن را دست تر كشيد - مثلا دارويى است كه به دست مىچسبد - پارچه پاكى
را به طورى كه جزو جبيره حساب شود روى آن ببندد و دست تر روى آن بكشد، و اگر اين
هم ممكن نيست احتياط واجب آن است كه وضو بگيرد و تيمم هم
بنمايد.
و اگر روى زخم بسته يا پارچه روى آن نجس است و نمى شود آن را پاك نمود، چنانچه
مىشود دست تر روى آن كشيد بنابر احتياط واجب دست تر روى آن بكشد و بعد دست تر
را تطهير كند و پارچه يا پلاستيك پاكى روى زخم ببندد و روى آن را هم دست بكشد و تيمم
هم بنمايد، و اگر نمىشود دست تر روى آن كشيد دست تر روى پارچه بكشد و تيمم هم بنمايد.
" مسأله 337 " اگر جبيره تمام صورت يا تمام يك دست يا تمام هر دو دست را گرفته
69

باشد
و يا بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نباشد، بايد گذشته از
وضوى جبيره بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد. ولى اگر بيشتر از معمول اطراف زخم را
گرفته و برداشتن آن ممكن باشد، بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت
و دستهاست اطراف آن را بشويد، و اگر در سر يا روى پاهاست اطراف آن را مسح كند،
و براى جاى زخم به دستور جبيره عمل نمايد.
" مسأله 338 " اگر جبيره تمام اعضاى وضو را گرفته باشد بايد تيمم بنمايد،
و بنابر احتياط مستحب وضوى جبيره اى هم بگيرد.
" مسأله 339 " كسى كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو دست تر
روى آن كشيده است، بايد سر و پا را با همان رطوبت مسح كند.
" مسأله 340 " اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان
و مقدارى از طرف بالاى پا باز است، بايد جاهايى كه باز است روى پا، و جاهايى كه جبيره
است روى جبيره را مسح كند.
" مسأله 341 " اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد بايد بين آنها را بشويد، و اگر
جبيره ها در سر يا روى پاها باشد بايد بين آنها را مسح كند، و در جاهايى كه جبيره است بايد
به دستور جبيره عمل نمايد.
" مسأله 342 " اگر در جاى وضو زخم يا جراحت و يا شكستگى نيست ولى به جهت
ديگرى آب براى تمام دست و صورت ضرر دارد بايد تيمم كند، و احتياط مستحب آن است
كه وضوى جبيره اى هم بگيرد، و اگر براى مقدارى از دست و صورت ضرر دارد،
اطراف آن را بشويد و پارچه اى روى آن ببندد و دست تر بر آن بكشد و به احتياط واجب تيمم
هم بكند.
" مسأله 343 " اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده كه برداشتن آن ممكن نباشد
يا به اندازه اى دشوار است كه نمىتوان تحمل نمود بايد به دستور جبيره عمل نمايد
، و بنابر احتياط مستحب تيمم هم انجام دهد.
" مسأله 344 " كسى كه وظيفه اش تيمم است اگر در بعضى از جاهاى تيمم او زخم يا
دمل و يا شكستگى باشد، بايد مثل وضوى جبيره اى تيمم جبيره اى كند.
" مسأله 345 " احكام غسل جبيره اى نيز همانند احكام وضوى جبيره اى است، ولى
بايد آن را ترتيبى بجا آورند، و اگر ارتماسى انجام دهند صحت آن محل اشكال است.
" مسأله 346 " اگر براى مرضى كه در چشم او است روى چشم خود را بچسباند، بايد
وضو و غسل را جبيره اى انجام دهد، و احتياط واجب آن است كه تيمم هم بنمايد.
70

" مسأله 347 " كسى كه نمىداند وظيفه اش تيمم است يا وضوى جبيره اى،
بنابر احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد.
" مسأله 348 " كسى كه وظيفه اش وضو يا تيمم و يا غسل جبيره اى است، چنانچه
بداند تا پايان وقت عذرش بر طرف نمىشود، مىتواند در اول وقت نماز بخواند، ولى اگر
اميد دارد تا پايان وقت عذرش بر طرف مىشود احتياط واجب آن است كه صبر كند، و اگر
عذر او بر طرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل يا تيمم جبيره اى بجا آورد.
" مسأله 349 " نمازهايى را كه انسان با وضو يا غسل جبيره اى خوانده است، اگر عذر
او در وقت نماز بر طرف شود احتياطا دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته است نمازى كه
خوانده صحيح است، و به احتياط واجب براى نمازهاى بعد وضو بگيرد و يا غسل كند. غسل
" مسأله 350 " " غسل " شستشوى تمام بدن است كه انسان در شرايط و يا زمانهاى
خاص و با قصد و انگيزه تقرب به خدا انجام مىدهد. غسل به " واجب " و " مستحب "
تقسيم مىشود كه هر يك از آنها را مىتوان به صورت " ترتيبى " يا " ارتماسى " بجا آورد
، هر چند در غسل ميت احوط آن است كه ترتيبى انجام شود.
غسل ترتيبى و ارتماسى:
الف - غسل ترتيبى:
" مسأله 351 " " غسل ترتيبى " آن است كه انسان نخست سر و گردن و سپس
بنابر احتياط واجب طرف راست و پس از آن طرف چپ بدن خود را بشويد. به هم زدن اين
ترتيب - عمدا باشد يا از روى فراموشى و يا به واسطه ندانستن مسأله - در سر و گردن به طور
قطع و در طرف راست و چپ به احتياط واجب موجب باطل شدن غسل خواهد بود.
" مسأله 352 " در غسل ترتيبى بايد نصف ناف و نصف عورت را با طرف راست بدن، و نصف
ديگر را با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.
" مسأله 353 " در غسل ترتيبى براى آن كه يقين پيدا شود كه هر سه قسمت را كاملا
غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مىشويد مقدارى از قسمتهاى مجاور را هم با آن قسمت
بشويد، بلكه احتياط مستحب آن است كه دوباره تمام طرف راست گردن را با طرف
راست بدن، و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.
" مسأله 354 " اگر پس از غسل معلوم شود قسمتى از بدن را نشسته و نداند آن قسمت
71

كجاى بدن است، بايد دوباره غسل كند، و اگر بداند مثلا از طرف چپ بوده، چنانچه
همان قسمت را به نيت غسل بشويد كافى است، و اگر از طرف راست بوده، بايد پس از
شستن آن قسمت دوباره طرف چپ را به نيت غسل بشويد، و اگر از سر و گردن باشد،
بايد پس از شستن آن مقدار، طرف راست و طرف چپ را هم به قصد غسل بشويد.
" مسأله 355 " اگر پيش از تمام شدن غسل در شستن مقدارى از طرف چپ شك
كند، شستن همان مقدار كافى است، و اگر بعد از آن كه مشغول شستن طرف راست شد در
شستن سر و گردن يا مقدارى از آن شك نمايد، مىتواند به شك خود اعتنا نكند، ولى
بنابر احتياط آن را بشويد. و اگر بعد از آن كه مشغول شستن طرف چپ شد در شستن طرف
راست يا مقدارى از آن شك نمايد، بنابر احتياط واجب آنچه را شك دارد بشويد و بعد از
شستن آن دوباره آنچه را بعد از آن است بشويد.
ب - غسل ارتماسى:
" مسأله 356 " " غسل ارتماسى " آن است كه انسان به نيت غسل به طورى در آب فرو
رود كه آب همه بدن او را فرا گيرد.
" مسأله 357 " در غسل ارتماسى اگر به نيت غسل به تدريج در آب فرو رود غسل او
صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه يكباره زير آب رود. و اگر بدون قصد
غسل داخل آب شود و پس از آن كه تمامى بدن را آب گرفت به قصد غسل ارتماسى بدن را
حركت دهد، غسل صحيح است.
" مسأله 358 " اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن آب نرسيده - چه
جاى آن را بداند يا نداند - بايد دوباره غسل كند.
" مسأله 359 " اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد و براى ارتماسى وقت دارد، بايد
غسل ارتماسى كند.
" مسأله 360 " كسى كه روزه واجب معين - مانند روزه رمضان - گرفته يا براى حج يا
عمره احرام بسته است، نمىتواند غسل ارتماسى كند، ولى اگر از روى فراموشى غسل
ارتماسى كند صحيح است.
احكام غسل:
" مسأله 361 " در غسل ارتماسى بنابر احتياط واجب بايد تمام بدن پاك باشد، ولى در
غسل ترتيبى اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمت را پيش از غسل دادن آب بكشد غسل
72

صحيح است.
" مسأله 362 " اگر هنگام غسل به اندازه سر مويى از بدن نشسته بماند غسل باطل
است، ولى شستن جاهايى كه ديده نمىشوند و باطن محسوب مىشوند - مانند درون بينى
و گوش - واجب نيست.
" مسأله 363 " اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن به قدرى گشاد باشد كه داخل آن
ديده شود، بايد آن را شست، ولى اگر ديده نشود شستن داخل آن لازم نيست.
" مسأله 364 " جايى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن بنابر احتياط
واجب بايد بشويد.
" مسأله 365 " چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است بايد بر طرف كند، و اگر پيش
از آن كه يقين كند بر طرف شده غسل نمايد غسل او باطل است، همچنين اگر هنگام غسل
شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب مىباشد در بدن او هست يا نه، بايد بررسى كند تا
مطمئن شود كه مانعى نيست، مگر اين كه احتمال ضعيف و غير عقلايى باشد.
" مسأله 366 " در غسل بايد موهاى كوتاهى كه جزو بدن به شمار مىآيند شسته شوند،
بلكه بنابر احتياط واجب شستن موهاى بلند هم لازم مىباشد، و در هر صورت خود بدن كه
زير مو واقع شده بايد شسته شود.
" مسأله 367 " شرايطى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد در غسل هم شرط
است، مانند پاك بودن و غصبى نبودن آب و محل وضو. ولى در غسل، از بالا به پايين
شستن اعضا و فاصله نشدن ميان شستن اعضاى غسل لازم نيست، مثلا اگر صبح
سر و گردن و پس از چند ساعت طرف راست و چند ساعت بعد طرف چپ را غسل دهد،
غسل او صحيح است، به شرط آن كه در اين ميان كارى كه وضو را باطل مىكند انجام
ندهد.
" مسأله 368 " كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خود جلوگيرى كند
اگر به اندازه اى كه غسل كند و نماز بخواند ادرار و مدفوع از او خارج نمىشود،
بنابر احتياط واجب بايد هر قسمت را فورا بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل هم
فورا نمازش را بخواند، همچنين است حكم مستحاضه كه بعدا گفته مىشود.
" مسأله 369 " اگر كسى شك كند غسل كرده يا نه بايد غسل كند، و اگر شك كند
غسل بر او واجب شده يا نه لازم نيست غسل نمايد، و اگر مدتى پس از غسل كردن شك
كند غسلش درست بوده يا نه لازم نيست دوباره غسل كند. ولى اگر بعد از خواندن نماز در
اصل غسل كردن شك كند، با احتمال توجه در هنگام نماز، نمازهايى كه خوانده صحيح
73

است و براى نمازهاى بعدى بايد غسل نمايد.
" مسأله 370 " اگر در بين غسل كارى كه وضو را باطل مىكند از او سر زند، احتياط
واجب آن است كه غسل را از سر گيرد و وضو هم بگيرد.
" مسأله 371 " كسى كه چند غسل بر او واجب است مىتواند آنها را جدا جدا انجام
دهد يا اين كه به نيت همه آنها يك غسل بجا آورد. همچنين است حكم غسل واجب
و مستحب، مثل غسل " جنابت " و " جمعه ".
" مسأله 372 " اگر كسى غسل مس ميت يا غسل ديگرى بر او واجب بوده و انجام
نداده است، در صورتى كه پس از آن جنب شده و غسل جنابت كرده است غسل جنابت او
از ساير غسلها كفايت مىكند، هر چند به آنها توجه نداشته است.
" مسأله 373 " اگر وقت نماز واجب رسيده مىتوان به نيت واجب و يا به قصد قربت
يعنى براى انجام فرمان خداى متعال غسل كرد، ولى اگر بخواهند پيش از رسيدن وقت
نماز غسل كنند بنابر احتياط به قصد پاك شدن از جنابت و يا به قصد قربت غسل نمايند،
هر چند به قصد نماز نيز صحيح است.
" مسأله 374 " كسى كه يقين كرده وقت نماز واجب رسيده اگر به نيت واجب غسل
كند و بعد معلوم شود هنوز وقت نرسيده، غسل او صحيح است.
" مسأله 375 " هر گاه به خيال اين كه به اندازه غسل و نماز وقت دارد به قصد نماز ادا
غسل كند و بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته و نمازش قضا شده، غسل او
محل اشكال است، ولى اگر به قصد قربت غسل كرده باشد غسل او صحيح است.
غسلهاى واجب
" مسأله 376 " غسلهاى واجب عبارتند از:
" جنابت "، " حيض "، " استحاضه "، " نفاس "، " مس ميت "، " ميت " و " غسلى كه بر
اثر نذر يا عهد و يا سوگند واجب مىشود ".
" مسأله 377 " كسى كه نماز خورشيد گرفتگى يا ماه گرفتگى را در حالى كه همه قرص
آن گرفته باشد عمدا ترك كند، بنابر احتياط غسل كند و قضاى نماز را بجا آورد.
1 - غسل جنابت
" مسأله 378 " هر گاه انسان جنب شود براى بيرون آمدن از حالت جنابت مستحب
است غسل كند، اما براى خواندن نمازهاى واجب و مانند آن غسل جنابت واجب
74

مىشود، و براى نماز ميت، سجده شكر و سجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم
نيست، و براى نمازهاى مستحبى شرط صحت و درستى آنهاست.
" مسأله 379 " چون عرق جنب از حرام بنابر احتياط واجب نجس است، پس كسى
كه از حرام جنب شده چون اگر با آب گرم غسل كند عرق مىكند، بايد با آب ملايم غسل
كند تا هنگام غسل عرق نكند.
" مسأله 380 " كسى كه غسل جنابت كرده نبايد براى نماز وضو بگيرد و مىتواند با آن
نماز بخواند، ولى كافى بودن غسلهاى ديگر از وضو محل اشكال است، و بنابر احتياط
واجب بايد وضو هم بگيرد.
" مسأله 381 " كسى كه احتياطا غسل جنابت كرده بايد براى نماز وضو بگيرد.
احكام جنب:
" مسأله 382 " " جنابت " به دو چيز حاصل مىشود:
اول - نزديكى به طورى كه حد اقل به اندازه ختنه گاه داخل شود، در زن باشد يا مرد، در
جلو باشد يا در عقب، بالغ باشند يا نا بالغ، هر چند در وطى در عقب اگر منى خارج نشود
حكم از باب احتياط است، و بايد به آنچه در مسأله " 389 " گفته مىشود عمل نمايد.
دوم - بيرون آمدن منى، در بيدارى يا در خواب، كم يا زياد، از روى شهوت يا بدون
آن، از روى اختيار يا بدون آن، زن باشد يا مرد، هر چند جنب شدن زنها با خارج شدن منى
كمتر از مردهاست، اما در صورتى كه رطوبتى با شهوت مخصوص به حال انزال از زن
خارج شود بنابر احتياط بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد، مگر اين كه به منى بودن آن يقين
كند كه در اين صورت غسل به تنهايى كفايت مىكند.
" مسأله 383 " اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب
نيست.
" مسأله 384 " اگر رطوبتى از انسان بيرون آيد و نداند منى است يا ادرار و يا چيز
ديگرى غير از اينها، چنانچه با شهوت وجهش بيرون آمده يا فقط با شهوت خارج شده ولى
پس از بيرون آمدن بدن سست شده حكم منى را دارد، و اگر هيچ يك از نشانه ها يا بعضى
از آنها را نداشته باشد حكم منى را ندارد، و در بيمار همين كه از روى شهوت بيرون آيد
حكم منى را خواهد داشت.
" مسأله 385 " اگر زن يقين كند آبى كه از او بيرون آمده منى است بايد غسل كند،
و چنانچه شك در منى بودن آن دارد، اگر با شهوت بيرون آمده باشد - هر چند با جهش
75

و سست شدن بدن همراه نبوده - بايد احتياط كرده غسل كند و براى نماز نيز وضو بگيرد.
" مسأله 386 " خروج منى مرد از زن موجب غسل نمىشود، و اگر قبل از غسل يا
بعد از آن رطوبتى خارج شود، در صورتى كه بداند منى است نجس است، و اگر مشكوك
باشد محكوم به طهارت است.
" مسأله 387 " اگر پس از بيرون آمدن منى و پيش از آن كه ادرار كند غسل نمايد
و پس از غسل رطوبتى از او خارج شود كه نداند منى است يا چيز ديگر، حكم منى را دارد،
و بنابر احتياط واجب بايد دوباره غسل كند و براى نماز وضو هم بگيرد.
" مسأله 388 " اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد غسل جنابت واجب
نمىشود.
" مسأله 389 " اگر - نعوذ بالله - با حيوانى نزديكى كرده و منى از او بيرون آيد تنها
غسل كافى است، و اگر منى بيرون نيايد، چنانچه پيش از نزديكى وضو داشته باز هم غسل
كافى است، ولى اگر وضو نداشته احتياط واجب آن است كه غسل كند و وضو هم بگيرد.
همچنين است اگر شك دارد وضو داشته يا نه وحالت سابقه را هم نمىداند.
" مسأله 390 " اگر كسى غسل جنابت را فراموش كند يا در لباس خود منى ببيند و يقين
كند منى از خود او است، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد با حالت جنابت انجام
داده قضا نمايد، و در هر دو صورت لازم نيست نمازهايى را كه احتمال مىدهد با حالت
جنابت انجام داده قضا كند.
كارهايى كه بر جنب حرام يا مكروه است:
" مسأله 391 " پنج چيز بر جنب حرام است:
1 - رساندن جايى از بدن به خط قرآن، و بنابر احتياط واجب به نام خداى متعال و نيز نام
پيامبران و امامان و حضرت زهرا (ع) اگر موجب بى احترامى باشد.
2 - رفتن به مسجد الحرام و مسجد النبى (ص)، گرچه از يك در داخل و بدون توقف از در
ديگر خارج گردد.
3 - توقف در ساير مساجد، و بنابر احتياط واجب در حرم امامان (ع)، ولى اگر از يك
در وارد و بدون توقف از در ديگر خارج شود، يا براى برداشتن چيزى داخل شود و بدون
توقف برگردد مانعى ندارد.
4 - گذاشتن چيزى در مسجد
5 - خواندن آيه سجده، بلكه بنابر احتياط واجب خواندن هر قسمت از سوره اى كه
76

سجده واجب دارد، و سوره هاى سجده دار عبارتند از: " سوره سى و دوم (سجده) "،
" سوره چهل و يكم (فصلت) "، " سوره پنجاه و سوم (نجم) " و " سوره نود و ششم
(علق) ".
" مسأله 392 " خواندن حتى يك حرف از آياتى كه سجده واجب دارد، بلكه از آيات
ديگر اين چهار سوره نيز بنابر احتياط واجب بر جنب حرام مىباشد.
" مسأله 393 " نه چيز بر جنب مكروه است:
1 و 2 - خوردن و آشاميدن، ولى اگر وضو بگيرد مكروه نيست.
3 - خواندن بيش از هفت آيه از سوره هايى كه سجده واجب ندارد.
4 - رساندن جايى از بدن به جلد، حاشيه و ميان خطهاى قرآن
5 - همراه داشتن قرآن
6 - خوابيدن، ولى اگر وضو بگيرد يا در نبود آب قربه الى الله تيمم كند مكروه نيست.
7 - حنا يا رنگ بستن به سر و صورت
8 - روغن ماليدن به بدن
9 - نزديكى كردن پس از آن كه در خواب محتلم شده باشد.
2 - غسل حيض
" حيض " خونى است كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زنان خارج مىشود، و زن
را در زمان ديدن خون حيض " حائض " مىگويند. اين خون در بيشتر اوقات غليظ و گرم
و رنگ آن سرخ يا سرخ مايل به سياهى است و با فشار و كمى سوزش بيرون مىآيد.
" مسأله 394 " زنان قرشيه بعد از تمام شدن شصت سال، و زنانى كه قرشيه نيستند
پس از تمام شدن پنجاه سال يائسه مىشوند، يعنى ديگر خون حيض نمىبينند.
" مسأله 395 " خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال، و زن پس از يائسه شدن
مىبيند خون حيض نيست، هر چند صفات و نشانه هاى حيض را داشته باشد.
" مسأله 396 " دخترى كه نمىداند نه سال او تمام شده يا نه اگر خونى ببيند كه
نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض نيست، و اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد
و اطمينان به حيض بودنش پيدا كند حيض است، و معلوم مىشود نه سال او تمام شده
است، بلكه با وجود نشانه هاى حيض بعيد نيست اين حكم جارى باشد، هر چند اطمينان

زن " قرشيه " زنى است كه نسب او از طرف پدر به " نضر بن مالك " - كه يكى از اجداد
پيامبر اكرم (ص) مىباشد - برسد، بنابراين زنان " سيده " همه " قرشيه " مىباشند.
77

پيدا نكند.
" مسأله 397 " زن حامله يا زنى كه بچه شير مىدهد نيز ممكن است خون حيض
ببيند، ولى اگر زن حامله در وقت عادت ماهانه خون نبيند و پس از گذشت بيست روز از
آن خون ببيند، بنابر احتياط بين وظيفه حائض و مستحاضه جمع نمايد.
" مسأله 398 " زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه چنانچه خونى ببيند و نداند حيض
است يا خون ديگر، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.
" مسأله 399 " كمترين مدت حيض سه روز و بيشترين آن ده روز است، و اگر اندكى
كمتر از سه روز باشد، چنانچه خون به كلى قطع شود حيض به حساب نمىآيد، و زن بايد در
اين مورد به وظايف مستحاضه عمل نمايد. ولى اگر به طور كامل قطع نشده و در مجراى
رحم بماند كافى است و حيض به حساب مىآيد، و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك
شود و مدت پاك شدن به قدرى باشد كه بگويند خون استمرار دارد و قطع نشده، باز هم
حيض است.
" مسأله 400 " مشهور اين است كه خون در سه روز اول حيض بايد پشت سر هم
باشد. ولى اگر فرضا در ضمن ده روز، سه روز يا بيشتر خون ببيند و ليكن سه روز خون
پشت سر هم نباشد، بنابر احتياط واجب در روزهاى خون كارهايى را كه بر حائض حرام
است ترك كند و كارهاى مستحاضه را نيز انجام دهد و نماز و روزه را بجا آورد و قضاى
روزه ها را نيز بگيرد، و در روزهاى پاكى وسط، كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك
كند و كارهايى را كه زن پاك انجام مىدهد انجام دهد و قضاى روزه ها را نيز بعدا بگيرد.
" مسأله 401 " بعيد نيست كه مراد از سه روز در باب حيض سه شبانه روز باشد، يعنى
هفتاد و دو ساعت. ولى اگر سه شبانه روز پشت سر هم نباشد به احتياطى كه در مسأله قبل
گفته شد عمل شود.
" مسأله 402 " اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون
ببيند و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر
نشود، همه آنها حتى روزهايى هم كه در وسط پاك بوده حيض است.
" مسأله 403 " زنى كه كمتر از سه روز خون ديده و پاك شده سپس سه روز ديگر يا
بيشتر خون ديده، خون دوم حيض است، و خون نخست گرچه در روزهاى عادتش بوده
و نشانه هاى حيض را داشته باشد حيض نيست، مگر اين كه مدت دو خون و پاكى وسط، ده
روز يا كمتر باشد كه در اين صورت بنابر احتياط واجب در خون اول بين وظيفه حائض
و مستحاضه جمع كند، و در پاكى وسط نيز بين وظيفه حائض و زن پاك جمع نمايد.
78

" مسأله 404 " اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند
خون حيض است يا زخم و يا دمل، چنانچه قبلا حيض بوده حيض، و چنانچه پاك بوده پاك
قرار دهد، و اگر نمىداند پاك بوده يا حيض، همه چيزهايى را كه بر حائض حرام است
ترك كند و همه عبادتهايى كه زن غير حائض انجام مىدهد بجا آورد و قضاى روزه ها را هم
بگيرد.
" مسأله 405 " اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا استحاضه، چنانچه
شرايط و صفات حيض را داشته باشد بايد حيض قرار دهد.
" مسأله 406 " زنى كه با استعمال دارو از عادت ماهانه خود جلوگيرى كرده است،
چنانچه در ايام عادت يا غير آن خونى ببيند و شك كند كه حيض است يا نه، در صورتى كه
صفات حيض را دارا نبوده و از سه روز كمتر باشد حيض نيست.
" مسأله 407 " اگر خونى ببيند و نداند خون حيض است يا خون بكارت بايد خود را
وارسى كند، به اين ترتيب كه مقدارى پنبه داخل مجرا قرار داده و كمى صبر كند، چنانچه
اطراف آن به طور حلقه اى شكل خون آلود شود خون بكارت است، ولى اگر خون به همه
پنبه رسيده و در آن فرو رفته باشد حيض است.
احكام حائض:
" مسأله 408 " چند چيز بر حائض حرام است:
الف - عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل و يا تيمم بجا آورده شود، ولى
بجا آوردن عبادتهايى مانند نماز ميت كه وضو يا غسل و يا تيمم براى آنها لازم نيست مانعى
ندارد.
ب - تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در مسأله " 391 " گذشت.
ج - جماع در قبل (جلو) كه بر مرد و زن حرام است، گرچه به اندازه ختنه گاه باشد
و منى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه كمتر از ختنه گاه هم داخل نشود.
و دخول در دبر همسر (پشت) كراهت شديد دارد و احوط ترك است، و اگر موجب اذيت
زن باشد حرام است.
" مسأله 409 " جماع در روزهايى كه حيض زن قطعى نيست ولى بايد شرعا بنا را بر
خون حيض قرار دهد حرام است، مثلا زنى كه بيشتر از ده روز خون مىبيند و بايد به
دستورى كه در مسائل " 4 3 6 " و " 437 " گفته خواهد شد روزهاى عادت را طبق عادت
خويشان خود حيض قرار دهد، شوهرش نمىتواند در آن روزها با وى نزديكى نمايد.
79

" مسأله 410 " اگر شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در
قسمت اول آن با زن خود در قبل (جلو) جماع كند، مستحب است هجده نخود طلا كفاره
به فقير بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع كند نه نخود، و اگر در قسمت سوم جماع كند
چهار نخود و نيم بدهد، و دادن كفاره مطابق با احتياط است هر چند واجب نيست.
و احتياط آن است كه كفاره را طلاى سكه دار بدهد، و اگر ممكن نباشد قيمت آن را هم
مىتوان داد.
" مسأله 411 " اگر كسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت
سوم حيض با زن خود جماع كند، مستحب است هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك
نخود و نيم طلا مىشود بدهد.
" مسأله 412 " اگر قيمت طلا در وقتى كه جماع كرده با وقتى كه مىخواهد به فقير
بدهد فرق كرده باشد، قيمت وقتى را كه مىخواهد به فقير بدهد حساب كند.
" مسأله 413 " كسى كه نمىتواند كفاره بدهد استغفار كند، و بهتر آن است كه
صدقه اى هم به فقير بدهد، و اگر نمىتواند صدقه بدهد استغفار كند و هر وقت توانست
بنابر احتياط مستحب كفاره بدهد.
" مسأله 414 " طلاق دادن زن در حال حيض - به طورى كه تفصيل آن در احكام طلاق
گفته مىشود - باطل است.
" مسأله 415 " اگر زن بگويد در حال حيض هستم يا بگويد از حيض پاك شده ام،
چنانچه متهم به دروغگويى نباشد بايد پذيرفت، و اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض
شده بايد بلا فاصله از حالت جماع خارج شود.
" مسأله 416 " اگر زن در بين نماز حائض شود نماز او باطل مىشود، و اگر شك كند
كه حائض شده يا نه، بنابر احتياط اگر ممكن است وارسى كند، و اگر ممكن نيست نماز را
ادامه دهد و نماز او صحيح است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده
نمازى كه خوانده باطل است.
" مسأله 417 " هنگامى كه زن از خون حيض پاك شد واجب است براى نماز
و عبادتهايى كه نياز به وضو يا غسل و يا تيمم دارد غسل نمايد، و براى نماز بنابر احتياط
واجب وضو نيز بگيرد، و بنابر احتياط وضو را پيش از غسل انجام دهد، و اگر پيش از
غسل انجام نداد بعد از آن انجام دهد.
" مسأله 418 " بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد اگر چه غسل نكرده باشد طلاق
او صحيح است، و شوهرش هم مىتواند با او جماع نمايد، ولى احتياط مستحب آن است
80

كه پيش از غسل از جماع با او خود دارى نمايد. و كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او
حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمىشود.
" مسأله 419 " اگر حائض براى غسل و وضو آب كافى نداشته باشد و آب به اندازه اى
باشد كه بتواند يا غسل كند يا وضو بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند و بدل از وضو
تيمم نمايد، و اگر فقط براى وضو كافى باشد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد، و اگر
آب موجود براى هيچ يك كفايت نكند بنابر احتياط واجب دو تيمم كند: يكى بدل از غسل
و ديگرى بدل از وضو.
" مسأله 420 " نمازهاى يوميه اى كه زن در ايام حيض نخوانده قضا ندارد، ولى
روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد، و بنابر احتياط قضاى نماز آيات را نيز بجا آورد.
" مسأله 421 " هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد
حائض مىشود، بايد فورا نماز را بخواند.
" مسأله 422 " هر گاه وقت نماز فرا رسد و زن نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به
اندازه انجام واجبات يك نماز بگذرد و بعد حائض شود، قضاى آن نماز بر او واجب
است، ولى در تند خواندن و كند خواندن و چيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند.
مثلا زنى كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب
مىشود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز با وضو به دستورى كه گفته شد از اول ظهر
بگذرد و حائض شود، و براى كسى كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو
ركعت نماز با وضو كافى است.
" مسأله 423 " اگر زن زمانى از حيض پاك شود كه به اندازه غسل و وضو و خواندن
يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، نماز آن وقت بر او واجب است،
و اگر نخواند بايد قضاى آن را بجا آورد. و چنانچه به اين اندازه مجال ندارد نماز آن وقت
بر او واجب نيست، هر چند اگر تيمم كند به نماز برسد. ولى اگر گذشته از تنگى وقت
تكليفش تيمم است - مثل آن كه آب برايش ضرر دارد - بايد تيمم كند و آن نماز را بخواند.
" مسأله 424 " اگر حائض بعد از پاك شدن شك كند كه به اندازه تهيه مقدمات نماز
و خواندن يك ركعت وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند، و اگر به خيال اين كه وقت
ندارد نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
" مسأله 425 " اگر حائض جنب باشد وهنگامى كه پاك مىشود غسل جنابت را انجام
دهد، لازم نيست براى حيض نيز جداگانه غسل نمايد، هر چند خوب است در غسل خود
هر دو را نيت كند. ولى كافى بودن اين غسل از وضو خالى از اشكال نيست، پس براى
81

انجام عباداتى كه طهارت در آنها شرط است - مانند نماز - احتياطا وضو نيز بگيرد،
و بنابر احتياط وضو را پيش از غسل انجام دهد.
" مسأله 426 " مستحب است حائض در وقت نمازهاى واجب خود را از خون پاك نمايد
و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد - و اگر نمىتواند وضو بگيرد به اميد ثواب تيمم
نمايد - و به اندازه وقت نماز خواندن رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
" مسأله 427 " خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به حاشيه و بين
خطهاى قرآن، و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براى حائض مكروه است.
اقسام زنان حائض:
" مسأله 428 " زنان حائض شش دسته اند:
1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه: و او زنى است كه دو ماه پياپى در وقت معين - مثلا
اول ماه - خون حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم در هر دو ماه به يك اندازه باشد.
2 - صاحب عادت وقتيه: و او زنى است كه دو ماه پياپى در وقت معين - مثلا اول ماه -
خون ببيند، ولى شماره روزهاى آن يكسان نباشد.
3 - صاحب عادت عدديه: و او زنى است كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه
پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد.
4 - مضطربه: و او زنى است كه چند ماه خون ديده ولى عادت معين پيدا نكرده، و يا از
آغاز عادت معينى داشته ولى عادت او به هم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده باشد.
5 - مبتدئه: و او زنى است كه مرتبه نخست خون ديدن او است.
6 - ناسيه: و او زنى است كه عادت خود را فراموش كرده باشد.
هر يك از اين شش دسته احكامى دارند كه در مسائل آينده خواهد آمد.
1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه:
" مسأله 429 " زنانى كه صاحب عادت وقتيه و عدديه اند سه گروهند:
الف - زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين هم
پاك شود، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود، كه
عادت حيض او از روز اول ماه تا هفتم است.
ب - زنى كه از خون پاك نمىشود ولى چند ماه پياپى در چند روز معين خون او داراى
نشانه حيض باشد، كه عادت وى در همان روزهاى معين است.
82

ج - زنى كه دو ماه پياپى در وقت معين خون ببيند و پس از حد اقل سه روز خون به مدت
يك روز يا بيشتر پاك شود و بار ديگر خون ببيند، به طورى كه مجموع روزهايى كه خون
ديده و پاك بوده از ده روز بيشتر نباشد و در هر دو ماه همه روزهايى كه خون ديده و پاك بوده
روى هم به يك اندازه باشد، كه عادت او به اندازه تمام روزهايى است كه خون ديده و در
وسط پاك بوده است. و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك
اندازه باشد.
" مسأله 430 " زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر در وقت عادت يا يكى دو روز
جلوتر خون ببيند به طورى كه بگويند حيضش جلو افتاده، گرچه آن خون نشانه هاى حيض
را نداشته باشد بايد به احكامى كه براى حائض گفته شد عمل كند، و چنانچه بعد بفهمد
حيض نبوده - مثلا كمتر از سه روز باشد - بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضا نمايد.
" مسأله 431 " زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر در وقت عادت يا يكى دو
روز پيش از آن خون نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند، پس اگر
خون به صفات حيض باشد بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد
يا بعد از آن، و اگر به صفات حيض نباشد به احتياط عمل كند، يعنى به وظيفه مستحاضه
عمل كرده و از چيزهايى كه بر حائض حرام است اجتناب نمايد.
" مسأله 432 " زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر چند روز پيش از عادت و همه
روزهاى عادت و چند روز هم پس از عادت خود خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر
نشود، پس اگر همه خون به صفات حيض باشد همه اين مدت حيض است، و اگر به
صفات حيض نباشد به مقدار عادت و پيش از عادت حيض است، و نسبت به بعد از آن
احتياط كند، و چنانچه خون از ده روز بيشتر شود تنها خونى كه در روزهاى عادت خود
ديده حيض است، و خونى كه پيش و پس از ايام عادت خود ديده استحاضه مىباشد، و بايد
عبادتهايى را كه در روزهاى پيش از عادت و پس از عادت بجا نياورده قضا نمايد.
" مسأله 433 " زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر در عادت و چند روز بعد از
عادت خون ببيند و بيشتر از ده روز باشد، خونى كه در روزهاى عادت ديده گرچه
نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض است، و خونى كه پس از روزهاى عادت ديده
گرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد استحاضه است.
2 - صاحب عادت وقتيه:
" مسأله 434 " زنانى كه عادت وقتيه دارند سه گروهند:
83

الف - زنى كه دو ماه پياپى در وقت معين خون حيض ديده و پس از چند روز پاك شده،
ولى شماره هاى آن در دو ماه به يك اندازه نبوده است، مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه
خون ببيند، ولى در ماه اول روز هفتم و در ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه اين زن
بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.
ب - زنى كه از خون پاك نمىشود ولى چند ماه پياپى در وقت معين خون او نشانه حيض
دارد و بقيه خونهاى او نشانه استحاضه دارد، و شماره روزهايى كه خون او نشانه حيض
دارد در هر چند ماه به يك اندازه نيست، مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم، و در ماه دوم از
اول ماه تا هشتم، و در ماه سوم از اول ماه تا نهم خون او نشانه هاى حيض و بقيه نشانه هاى
استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود
قرار دهد.
ج - زنى كه دو ماه پياپى در زمان معين سه روز يا بيشتر خون مىبيند و پس از پاك شدن
بار ديگر خون مىبيند به طورى كه مجموع روزهايى كه خون ديده و پاك بوده از ده روز
بيشتر نمىشود، ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز
و در ماه دوم نه روز باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود
قرار دهد.
" مسأله 435 " زنى كه عادت وقتيه دارد اگر در وقت عادت خود يا دو روز پيش از
عادت خون ببيند به طورى كه بگويند حيضش جلو افتاده، گرچه آن خون نشانه هاى حيض
را نداشته باشد بايد به احكامى كه براى حائض گفته شد عمل نمايد،
و اگر بعد بفهمد حيض نبوده - مثل آن كه كمتر از سه روز باشد - بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضا نمايد.
" مسأله 436 " زنى كه عادت وقتيه دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند مقدار
حيض خود را از راه نشانه هاى خون تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان پدرى يا
مادرى خود را - خواه مرده باشند يا زنده - براى خود حيض قرار دهد، به شرط آن كه عادت
همه آنها يكسان باشد، مگر آن كه كسانى كه عادتشان با ديگران فرق دارد به قدرى كم باشند
كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند كه در اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود
قرار دهد.
" مسأله 437 " زنى كه عادت وقتيه دارد و بيشتر از ده روز خون مىبيند و شماره عادت
خويشان خود را حيض قرار مىدهد، بايد روزى را كه در هر ماه اول عادت او بوده اول
حيض خود قرار دهد، مثلا زنى كه هر ماه روز اول ماه خون مىديده ولى گاهى روز هفتم
و گاهى روز هشتم پاك مىشده، چنانچه يك ماه بيش از ده روز خون ببيند و عادت خويشان
84

او هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
" مسأله 438 " زنى كه عادت وقتيه دارد و بيشتر از ده روز خون مىبيند، چنانچه
خويشاوند ندارد يا شماره عادت آنان يكسان نيست، بايد بنابر احتياط در هر ماهى كه خون
مىبيند تا هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
3 - صاحب عادت عدديه:
" مسأله 439 " زنانى كه عادت عدديه دارند سه دسته اند:
الف - زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پياپى يكسان باشد ولى وقت خون ديدن
او در دو ماه يكى نباشد، كه در اين صورت هر چند روزى كه خون ديده عادت او مىشود،
مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم، و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند عادت او
پنج روز مىشود.
ب - زنى كه از خون پاك نمىشود ولى چند ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مىبيند
نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد، و شماره روزهايى كه خون نشانه حيض دارد
در هر چند ماه به يك اندازه است ولى وقت آن يكى نيست، كه در اين صورت هر چند
روزى كه خون او نشانه حيض دارد عادت او مىشود. مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم
، و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم، و ماه سوم از بيست و يكم تا بيست و پنجم خون او نشانه
حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مىشود.
ج - زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود
و بار ديگر خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد ولى
به گونه اى باشد كه مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده
روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن در هر دو ماه به يك اندازه باشد، كه در اين صورت
تمام روزهايى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت حيض او مىشود، و لازم
نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد. مثلا اگر ماه اول از
روز اول ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند، و ماه دوم از
يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى
هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مىشود.
" مسأله 440 " زنانى كه عادت عدديه دارند و سه روز يا بيشتر خون مىبينند سه دسته اند:
دسته اول - زنانى كه خون آنها در تمام مدت نشانه خون حيض ندارد، اين افراد
بنابر احتياط به وظيفه مستحاضه عمل نموده و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كنند
85

و روزه ها را نيز قضا نمايند.
دسته دوم - زنانى كه خون آنها در تمام مدت نشانه خون حيض دارد، و اينها دو گروهند:
الف - افرادى كه مدت خون ديدن آنها به اندازه عادت و يا بيشتر بوده و از ده روز بيشتر
نيست، كه بايد همه مدت را حيض بدانند.
ب - افرادى كه خون ديدن آنها از ده روز بيشتر است، اين گروه بنابر احتياط بايد از
نخستين روزى كه خون ديده اند به شماره روزهاى عادت خود حيض و بقيه را استحاضه
قرار دهند.
دسته سوم - زنانى كه چند روز از تمام مدت نشانه حيض و چند روز ديگر علامت
استحاضه دارند، و اين گروه داراى سه حالتند:
الف - اگر روزهايى كه خون آنها نشانه حيض دارد با عادت آنها يكسان است، بايد همان
روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهند.
ب - اگر روزهايى كه خون آنها نشانه حيض دارد از روزهاى عادت آنها بيشتر است،
بايد به شماره عادت خود حيض و بقيه را استحاضه قرار دهند.
ج - اگر روزهايى كه خون آنها علامت حيض دارد در عين حالى كه از سه روز كمتر
نيست از روزهاى عادتشان كمتر باشد، بايد چند روز از روزهايى كه نشانه حيض ندارد به
روزهايى كه نشانه حيض دارد بيفزايند تا روى هم رفته به شماره روزهاى عادت برسد،
آنگاه اين مجموع را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهند.
4 - مضطربه:
" مضطربه " به زنى گفته مىشود كه چند ماه خون ديده و هنوز عادت معينى پيدا
نكرده
است، يا از پيش عادت معينى داشته واينك به هم خورده و هنوز عادت معين ديگرى
پيدا نكرده است.
" مسأله 441 " خونى كه زنان مضطربه مىبينند داراى چند حالت است:
1 - اگر بيشتر از سه و كمتر از ده روز خون ديده باشند و همه آنها نشانه حيض داشته
باشد، بايد همه را حيض قرار دهند، و اگر نشانه حيض نداشته باشد به احتياط عمل كنند.
2 - اگر بيشتر از ده روز خون ديده باشند و نشانه هاى حيض را نداشته و همه خونها
يك جور باشد، بايد به اندازه عادت خويشان خود احتياط كنند - يعنى كارهايى را كه بر
حائض حرام است انجام ندهند و به وظيفه مستحاضه عمل نمايند - و بقيه را استحاضه قرار
دهند.
86

3 - اگر بيشتر از ده روز خون ديده و داراى نشانه هاى حيض باشد، بايد شماره عادت
خويشان خود را به طورى كه در " عادت وقتيه " گفته شده حيض و بقيه را استحاضه قرار
دهند، و در اين مورد احتياط مستحب آن است كه:
الف - اگر عادت خويشان او هفت روز باشد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه
قرار دهد.
ب - اگر عادت خويشان او كمتر از هفت روز باشد همان مدت را حيض قرار دهد،
و در تفاوت كمتر از هفت روز تا هفت روز را احتياط نمايد، يعنى كارهايى را كه بر حائض
حرام است انجام ندهد و به وظيفه مستحاضه عمل نمايد.
ج - اگر عادت خويشاوندان او بيش از هفت روز - مثلا نه روز - باشد، همان هفت روز
را حيض قرار داده، و در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان - كه دو روز است - احتياط
كند.
4 - اگر از خونى كه بيش از ده روز ديده اند چند روز نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه
استحاضه داشته باشد، سه حالت دارد:
الف - اگر خونى كه نشانه حيض داشته كمتر از سه و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن
حيض است.
ب - اگر خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز بوده، بنابر احتياط واجب به اندازه
روزهاى عادت خويشاوندان احتياط كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
ج - اگر پيش از گذشتن ده روز از قطع خونى كه نشانه حيض داشته و از سه روز بيشتر
است بار ديگر خونى كه نشانه حيض دارد ببيند - مثل اين كه پنج روز خون حيض و نه روز
خون استحاضه و دوباره پنج روز خون حيض ببيند - بنابر احتياط واجب در هر دو خون
كارهايى كه بر حائض حرام است ترك و به وظايف مستحاضه عمل نمايد.
5 - مبتدئه:
" مبتدئه " به زنى گفته مىشود كه براى نخستين بار خون مىبيند.
" مسأله 442 " براى مبتدئه چند حالت وجود دارد:
1 - اگر خونى كه ديده كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و همه آن نشانه حيض
داشته باشد، بايد همه را حيض قرار دهد، و اگر نشانه حيض نداشته باشد به احتياط عمل
87

كند.
2 - اگر خونى كه ديده بيشتر از ده روز باشد و همه آن يك جور بوده و صفات حيض را
دارد، بايد به گونه اى كه در " عادت وقتيه " گفته شد عادت خويشان خود را حيض و بقيه
را استحاضه قرار دهد.
3 - اگر بيش از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه
استحاضه داشته باشد، يكى از سه صورت را دارد:
الف - اگر مقدار خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد،
همه آن را حيض قرار دهد.
ب - اگر خونى كه نشانه حيض دارد بيشتر از ده روز باشد، بايد از نخستين روزى كه
خون او نشانه حيض دارد حيض قرار دهد و در شماره آن از خويشاوندان خود پيروى نمايد
و بقيه را استحاضه به شمار آورد، و چنانچه خويشاوندان او عادت مستقرى ندارند
بنابر احتياط بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
ج - اگر خونى كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر باشد، بنابر احتياط در مقدار عادت
خويشان خود احتياط كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
4 - اگر پيش از گذشتن ده روز از قطع خونى كه نشانه حيض داشته بار ديگر خونى ببيند
كه آن هم نشانه حيض دارد - مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج
روز خون سياه ببيند - بنابر احتياط واجب در هر دو خون از كارهايى كه بر حائض حرام
است اجتناب نموده و به وظايف مستحاضه عمل نمايد.
6 - ناسيه:
مقصود از " ناسيه " زنى است كه عادت خود را به طور كلى - هم وقت و هم عدد آن را -
فراموش كرده باشد.
" مسأله 443 " براى ناسيه چند حالت وجود دارد:
1 - اگر خونى كه ديده از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد و همه آن نشانه حيض
داشته باشد، بايد همه را حيض قرار دهد، و اگر نشانه حيض نداشته باشد به احتياط عمل
كند.
2 - اگر از ده روز بيشتر بوده و همه آن نشانه حيض نداشته باشد، بايد روزهايى را كه
نشانه حيض دارد به شرط آن كه از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد حيض و بقيه را
استحاضه قرار دهد.
88

3 - اگر خونى كه ديده بيش از ده روز باشد و نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن
تشخيص دهد، پس اگر همه خون به صفات حيض باشد بنابر احتياط واجب بايد هفت روز
نخست را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، مگر اين كه يقين داشته باشد كه مقدار عادت
او اجمالا كمتر و يا بيشتر از هفت روز بوده، كه در اين دو صورت بنابر احتياط واجب بايد
در مقدار تفاوت احتياط كند، يعنى كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و به
وظايف مستحاضه عمل نمايد.
4 - اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و خون او اصلا نشانه حيض را نداشته باشد، بايد در
هفت روز نخست احتياط كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسائل متفرقه حيض:
" مسأله 444 " زنان " مضطربه "، " مبتدئه "، " ناسيه " و " صاحب عادت عدديه " اگر
خونى ببينند كه نشانه هاى حيض را داشته باشد، بايد از اول عبادت را ترك كنند، و چنانچه
بعد بفهمند حيض نبوده - مثل اين كه از سه روز كمتر باشد - بايد عبادتهايى را كه بجا
نياورده اند قضا نمايند. و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب كارهاى
استحاضه را بجا آورند و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند.
" مسأله 445 " زنى كه در حيض عادت دارد - چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه
در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن - اگر دو ماه پشت سر هم خلاف عادت خود
خونى ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاى آن يا هم وقت و هم شماره روزهاى آن يكى
باشد، عادتش به آنچه در اين دو ماه ديده است بر مىگردد.
" مسأله 446 " مقصود از يك ماه ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اول
ماه تا آخر ماه.
" مسأله 447 " زنى كه معمولا ماهى يك مرتبه خون مىبيند اگر در يك ماه دو مرتبه
خون ببيند و آن خونها نشانه هاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك
بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را خون حيض قرار دهد.
" مسأله 448 " اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض دارد سپس ده روز يا
بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه دارد و دوباره سه روز يا بيشتر خونى به نشانه هاى
حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاى حيض داشته حيض، و خون وسط
را استحاضه قرار دهد.
" مسأله 449 " اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد
89

براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز
دوباره خون مىبيند، ولى اگر يقين يا اطمينان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز
دوباره خون مىبيند، نبايد غسل كند و نمى تواند نماز بخواند و بايد به احكام حائض عمل
نمايد.
" مسأله 450 " اگر زن پيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون
هست، بايد با مقدارى پنبه خود را امتحان كند، پس اگر پاك بود غسل كرده و عبادتهاى
خود را بجا آورد، و اگر پاك نبوده و خون به صفات حيض باشد به ترتيب زير عمل نمايد:
الف - اگر در عدد حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر كند تا اگر پيش
از ده روز يا سر ده روز پاك شد غسل كند، و اگر از ده روز گذشت سر ده روز غسل نمايد.
ب - اگر در حيض عادت ندارد، مقدار حيض او بر طبق دستوراتى كه براى " مبتدئه "
و " مضطربه " و " ناسيه " گفته شد معين مىشود.
ج - اگر عادت دارد و عادت او كمتر از ده روز است، چنانچه بداند پيش از تمام شدن ده
روز يا سر ده روز پاك مىشود نبايد غسل كند، و اگر احتمال مىدهد خون او از ده روز
مىگذرد احتياط واجب آن است كه تا دو روز عبادت را ترك كند و بعد از دو روز تا روز
دهم كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد، پس
اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز از خون پاك شد تمامش حيض است، و اگر از
ده روز گذشت بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و عبادتهايى را كه
بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد.
" مسأله 451 " اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند و بعد بفهمد حيض
نبوده است، بايد نماز و روزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد، و اگر چند روز
را به گمان اين كه حيض نيست عبادت كند و بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را
روزه گرفته بايد قضا نمايد.
3 - غسل استحاضه
يكى از خونهايى كه از زن خارج مىشود " خون استحاضه " است و زن را در موقع ديدن
اين خون " مستحاضه " مىگويند. خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است
و بدون فشار و سوزش بيرون مىآيد و غليظ نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ
و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
" مسأله 452 " خون استحاضه بر سه قسم است:
90

1 - قليله، و نشانه اش اين است كه خون هنگام بيرون آمدن به درون پنبه اى كه زنان به
خود مىگيرند نفوذ نكند و تنها روى پنبه آلوده شود.
2 - متوسطه، و نشانه اش اين است كه خون به درون پنبه راه يافته ولى از طرف ديگر آن
بيرون نيايد و به دستمال يا چيز ديگرى كه معمولا زنها براى جلوگيرى از خون مىبندند
نرسد.
3 - كثيره، و نشانه اش اين است كه خون به درون پنبه راه يافته و از سوى ديگر آن خارج
و به دستمال روى آن برسد.
" مسأله 453 " اگر زن بداند خونى كه از او خارج مىشود خون زخم نيست و شرعا
حكم حيض و نفاس را هم ندارد، بايد به دستور استحاضه عمل كند، بلكه اگر شك داشته
باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانه خونهاى ديگر را نداشته باشد
بنابر احتياط واجب بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.
احكام مستحاضه:
" مسأله 454 " وظيفه مستحاضه در حالتهاى سه گانه به اين شرح است:
الف - در استحاضه قليله بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب پنبه را
عوض كرده يا آب بكشد و ظاهر مخرج خون را هم - اگر آلوده شده - تطهير نمايد.
ب - در استحاضه متوسطه بايد براى نماز صبح غسل كند و تا صبح روز بعد براى هر
نماز - هر چند نافله باشد - يك وضو بگيرد، و بنابر احتياط وضوى نماز صبح را پيش از غسل
انجام دهد و دستمال يا پنبه را نيز عوض كرده و يا آب بكشد و ظاهر مخرج خون را تطهير
نمايد.
ج - در استحاضه كثيره بايد يك غسل براى نماز صبح و يك غسل براى نماز ظهر و عصر
و يك غسل ديگر نيز براى نماز مغرب و عشا بنمايد، و بنابر احتياط واجب براى هر نماز -
هر چند نافله باشد - يك وضو بگيرد و وضو را پيش از غسل انجام دهد، با اين شرط كه
اولا: ميان نماز ظهر و عصر و نيز ميان نماز مغرب و عشا جدايى نيندازد، و اگر نه بايد براى
هر يك از نمازهاى عصر يا عشا نيز يك غسل انجام دهد. و ثانيا: بنابر احتياط واجب براى
هر نماز دستمال يا پنبه را عوض كند و مخرج خون را تطهير نمايد.
" مسأله 455 " در استحاضه متوسطه كه بايد براى نماز صبح غسل كند چنانچه عمدا يا
از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل نمايد،
و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب و عشا غسل نمايد، چه آن
91

خون بيايد يا قطع شده باشد، و نمازى را كه بدون غسل خوانده بايد قضا نمايد.
" مسأله 456 " مستحاضه متوسطه يا كثيره كه وظيفه اش غسل كردن است چنانچه
انجام غسل براى او مشقتى داشته باشد كه معمولا قابل تحمل نيست يا به واسطه غسل كردن
احتمال ضرر يا بيمارى بدهد، بايد به جاى هر غسل يك تيمم نمايد، و چنانچه به گونه اى
باشد كه مثلا اگر براى نماز صبح غسل كند براى او ضررى ندارد ولى غسل براى نماز ظهر
و عصر يا مغرب و عشا موجب حرج يا ضرر مىشود، بايد غسل براى نماز صبح را انجام
داده و براى نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا به ترتيبى كه گفته شد تيمم نمايد.
" مسأله 457 " اگر مستحاضه يكى از كارهايى كه بر او واجب مىباشد حتى عوض
كردن پنبه را ترك كند، بنابر احتياط نمازش باطل است.
" مسأله 458 " اگر زن نداند استحاضه او از كدام قسم است، بايد هنگام نماز با قرار
دادن مقدارى پنبه وضع خود را بررسى كرده و آنگاه به تكليف خود عمل نمايد، ولى اگر
بداند تا وقتى كه مىخواهد نماز بخواند استحاضه او تغيير نمىكند، پيش از داخل شدن
وقت هم مىتواند خود را وارسى كند.
" مسأله 459 " مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را بررسى كند مشغول نماز شود،
چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده باشد - مثلا استحاضه اش قليله بوده
و به وظيفه قليله عمل نموده - نماز او صحيح است، و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او
مطابق
وظيفه اش نبوده - مثل آن كه استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار نموده -
نماز او باطل است.
" مسأله 460 " زنى كه توان وارسى خود را ندارد چنانچه نمىداند استحاضه او قليله
است يا متوسطه، بايد كارهاى استحاضه قليله را انجام دهد، و اگر نمى داند استحاضه او
متوسطه است يا كثيره، بايد كارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد. گرچه احتياط
مستحب آن است كه در هر دو صورت وظيفه سنگين تر را انجام دهد تا يقين كند به تكليف
خود عمل كرده است، ولى اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به
وظيفه همان قسم رفتار نمايد.
" مسأله 461 " اگر مستحاضه بعد از نماز خود را بررسى كند و خون نبيند، گرچه
بداند دوباره خون مىآيد مىتواند با وضويى كه دارد نماز بعد را بخواند.
" مسأله 462 " اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد وضو و غسل باطل
نمىشود، ولى اگر بيرون بيايد - هر چند كم باشد - وضو و غسل را به ترتيبى كه گذشت
باطل مىكند.
92

" مسأله 463 " مستحاضه بايد براى هر نماز - چه واجب و چه مستحب - وضو بگيرد،
هر چند در كثيره واجب بودن وضو از باب احتياط است، چنان كه گذشت. همچنين اگر
بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند يا نمازى را كه تنها خوانده دوباره با
جماعت بخواند و يا نماز نافله بخواند، بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد
انجام دهد، ولى براى خواندن نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده و سجده سهو
در صورتى كه آنها را فورا بعد از نماز بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
" مسأله 464 " هر گاه استحاضه قليله تبديل به متوسطه، و يا استحاضه متوسطه تبديل
به كثيره شود، مستحاضه بايد به وظيفه خود در حالت جديد عمل نمايد.
" مسأله 465 " هر گاه استحاضه كثيره تبديل به متوسطه يا قليله شود، بايد براى اولين
نماز وظيفه مستحاضه كثيره را انجام دهد و براى نمازهاى بعدى به وظيفه متوسطه يا قليله
عمل نمايد، و هر گاه خون او قطع شود، بايد براى نخستين نماز پس از آن به وظيفه خود
عمل نمايد.
" مسأله 466 " اگر استحاضه قليله پيش از نماز متوسطه يا كثيره شود، بايد كارهاى
متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد، و اگر استحاضه متوسطه تبديل به كثيره شود
بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد، و چنانچه براى استحاضه متوسطه غسل كرده
باشد بايد دوباره براى كثيره غسل كند.
" مسأله 467 " اگر در بين نماز استحاضه متوسطه تبديل به كثيره شود، بايد نماز را
رها كرده و براى استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد، و احتياطا وضو را پيش از غسل
انجام دهد و كارهاى ديگر آن را هم انجام دهد و همان نماز را بخواند. و اگر براى هيچ
كدام از غسل و وضو وقت ندارد، بايد دو تيمم كند: يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از
وضو، و اگر براى يكى از آنها وقت ندارد، بايد عوض آن تيمم كند و ديگرى را بجا آورد،
ولى اگر براى تيمم هم وقت ندارد، نمىتواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند
و بنابر احتياط واجب قضا هم بنمايد. همچنين است اگر در بين نماز استحاضه قليله او
متوسطه يا كثيره شود.
" مسأله 468 " اگر در بين نماز خون قطع شود و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع
شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را دوباره
بجا آورد.
" مسأله 469 " مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براى
نماز غسل كند كافى نيست، بلكه اگر نزديك اذان صبح براى نماز شب غسل كند و نماز
93

شب را بخواند بنابر احتياط بعد از داخل شدن صبح - اگر خون ادامه داشته - دوباره غسل
و وضو را بجا آورد.
" مسأله 470 " اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز بيايد - گرچه زن براى آن خون
وضو و غسل را انجام داده باشد - بنابر احتياط واجب چنانچه خون ادامه داشته بايد در موقع
نماز وضو و غسل را بجا آورد.
" مسأله 471 " اگر مستحاضه بداند يا احتمال دهد كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى
پاك مىشود يا به اندازه خواندن نماز خون قطع مىشود، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند
و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
" مسأله 472 " اگر بعد از وضو و غسل خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه
اگر نماز را تأخير بيندازد به مقدارى كه بتواند وضو و غسل و نماز را بجا آورد به كلى پاك
مىشود، بنابر احتياط واجب نماز را تأخير بيندازد و موقعى كه به كلى پاك شد دوباره وضو
و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند.
" مسأله 473 " مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او
بيرون نيامده و بعد از نماز هم خون در داخل مجرا نيست و بيرون نمىآيد، مىتواند
خواندن نماز را تأخير بيندازد.
" مسأله 474 " مستحاضه كثيره يا متوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد بايد غسل كند،
ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز سابق مشغول غسل شده ديگر خون نيامده، لازم نيست
دوباره غسل نمايد.
" مسأله 475 " مستحاضه قليله پس از وضو و مستحاضه كثيره و متوسطه پس از وضو
و غسل بايد بلا فاصله مشغول نماز شوند، ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى پيش از
نماز و انجام كارهاى مستحب در نماز اشكال ندارد.
" مسأله 476 " اگر مستحاضه بين غسل و نماز فاصله بيندازد بايد دوباره غسل كند
و بلا فاصله مشغول نماز شود، ولى اگر بعد از غسل خون خارج نگردد غسل ديگر لازم
نيست.
" مسأله 477 " اگر خون استحاضه جريان داشته باشد و قطع نشود، چنانچه براى او
ضرر نداشته باشد بايد پيش از غسل و بعد از آن به وسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى
كند تا نماز او تمام شود، و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون آيد بايد غسل و وضو و نماز
خود را دوباره بجا آورد.
" مسأله 478 " اگر در موقع غسل خون قطع نشود غسل صحيح است، ولى اگر در
94

بين غسل استحاضه متوسطه او كثيره شود بنابر احتياط واجب غسل را دوباره انجام دهد.
" مسأله 479 " روزه زنانى كه در حال استحاضه كثيره يا متوسطه اند بنابر احتياط
واجب در صورتى صحيح است كه براى نماز مغرب و عشاى شب قبل از روزه گرفتن
غسل نمايند و نيز در روز غسلهايى را كه براى نمازهاى يوميه واجب است انجام دهند،
ولى اگر براى نماز مغرب و عشاى شب قبل غسل نكنند و براى خواندن نماز شب، پيش از
اذان صبح غسل نمايند و در روز هم غسلهايى را كه براى نمازهاى يوميه واجب است بجا
آورند، روزه آنان صحيح است.
" مسأله 480 " احتياط واجب آن است كه مستحاضه در تمام روزى كه روزه است به
مقدارى كه مىتواند و براى او ضرر ندارد از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
" مسأله 481 " اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند، روزه او
صحيح است.
" مسأله 482 " نماز آيات بر زنان مستحاضه واجب است، و هنگام خواندن نماز آيات
بايد همان وظايف نمازهاى يوميه را انجام دهند، و اگر بخواهند نماز آيات و نمازهاى يوميه
را با هم بخوانند، بايد براى هر كدام جداگانه به وظيفه خود عمل كنند، و احتياط واجب آن
است كه هر دو را با يك غسل و يك وضو بجا نياورند.
" مسأله 483 " اگر مستحاضه بخواهد غير از نماز كار ديگرى كه نياز به وضو دارد
انجام دهد بايد وضوى ديگرى بگيرد، و آن وضويى كه براى نماز گرفته بنابر احتياط واجب
كافى نيست، مگر اين كه در حال نماز بخواهد آن كار را انجام دهد. و چنانچه مستحاضه
كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد
علاوه بر وضو غسل را هم انجام دهد.
" مسأله 484 " بنابر احتياط واجب مستحاضه نماز قضا را در حال استحاضه
بجا نياورد، مگر اين كه وقت نماز قضا تنگ شود، كه در اين صورت بايد براى هر نماز قضا
كارهايى را كه براى نماز ادا بر او واجب است انجام دهد.
" مسأله 485 " رفتن به مسجد الحرام و مسجد النبى (ص) و توقف در مساجد ديگر
و خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد براى مستحاضه اشكال ندارد، ولى نزديكى
شوهر با مستحاضه متوسطه يا كثيره بنابر احتياط واجب در صورتى حلال مىشود كه غسل
كند، و چنانچه غسل كند گرچه كارهاى ديگرى را كه براى نماز واجب است - مثل وضو -
انجام نداده باشد، نزديكى شوهر با او اشكال ندارد، و چنانچه براى نماز غسل كرده باشد
براى نزديكى غسل ديگر لازم نيست.
95

4 - غسل نفاس
خونى كه همراه با بيرون آمدن اولين جزء نوزاد از رحم مادر خارج مىشود " خون
نفاس " نام دارد و زنان را در اين حالت " نفساء " يا " نفساء " مىنامند، كمترين مدتى كه زنان
اين خون را مىبينند يك لحظه و بيشترين آن ده روز است.
" مسأله 486 " خونى كه پيش از بيرون آمدن نوزاد از زنان خارج مىشود خون نفاس
نيست، و ممكن است حيض يا يكى از انواع استحاضه باشد.
" مسأله 487 " لازم نيست خلقت بدن نوزاد كامل و زايمان كامل و طبيعى باشد، بلكه
اگر نوزاد پيش از كامل شدن به دنيا آيد خونى كه همراه او خارج مىشود نفاس است.
و اگر خون بسته اى هم از رحم بيرون آيد كه خود زن مىداند يا چهار قابله يا متخصصان
نظر دهند كه اگر در رحم باقى مىماند انسان مىشد، بنابر احتياط واجب كارهايى را كه بر
نفساء حرام است ترك نمايد و كارهايى را كه مستحاضه انجام مىدهد انجام دهد.
" مسأله 488 " زنانى كه خون نفاس آنها بيش از ده روز باشد چند حالت براى آنان
وجود دارد: الف - چنانچه در حيض عادت داشته باشد، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس
و بقيه را استحاضه قرار دهد.
ب - اگر در حيض عادت نداشته است، چنانچه نشانه هاى خون تغيير يابد بايد آن اندازه
را كه سياه رنگ است - اگر بيش از ده روز نباشد - نفاس قرار دهد.
ج - چنانچه در حيض عادت نداشته و نشانه خون نيز يكنواخت بوده، بايد به اندازه عادت
خويشاوندان خود نفاس قرار دهد، و اگر مقدار عادت خويشاوندان او متفاوت باشد
بنابر احتياط واجب بايد هفت روز نخست را نفاس بداند، و در اين حالت وحالت دوم
احتياط واجب آن است كه تا روز دهم كارهايى كه بر حائض حرام است انجام ندهد و به
وظايف مستحاضه نيز عمل نمايد.
" مسأله 489 " بنابر احتياط مستحب زنى كه خون نفاس او بيش از ده روز مىباشد اگر
در حيض عادت دارد از روز بعد از عادت، و اگر عادت ندارد پس از روز دهم تا روز
هجدهم زايمان كارهاى مستحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك
نمايد.
" مسأله 490 " زنى كه عادت حيض او كمتر از ده روز باشد ولى بيش از روزهاى
عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد و پس از آن
96

بنابر احتياط واجب تا دو روز عبادت را رها كند و پس از دو روز تا روز دهم وظايف
مستحاضه را انجام داده و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك نمايد، پس در اين
صورت اگر خون از ده روز بگذرد استحاضه است، و بايد روزهاى پس از عادت تا روز
دهم را هم استحاضه قرار داده و عبادتهايى را كه در آن روزها انجام نداده قضا نمايد.
" مسأله 491 " زنانى كه پس از زايمان تا يك ماه پياپى و يا بيشتر خون مىبينند يكى از
دو حالت را دارند:
الف - اگر در حيض عادت دارند، به اندازه عادت حيض نفاس قرار داده و ده روز پس
از آن - گرچه در روزهاى عادت ماهانه باشد - استحاضه است، و پس از گذشت اين ده
روز اگر خونى را كه مىبيند در روزهاى عادتش باشد حيض است، گرچه نشانه خون
حيض نداشته باشد. همچنين اگر در روزهاى عادتش نباشد و نشانه حيض را داشته باشد
حيض است، هر چند خوب است در اين صورت احتياط شود. ولى اگر در روزهاى
عادتش نباشد و نشانه هاى حيض را هم نداشته باشد، بايد آن را استحاضه قرار دهد.
ب - اگر در حيض عادت ندارند، ده روز نخست را مطابق آنچه در مسأله " 488 " گفته
شد عمل نمايند و ده روز دوم آن استحاضه است، و خونى كه پس از ده روز دوم ديده
مىشود اگر نشانه حيض را داشته حيض است، و اگر نه استحاضه مىباشد.
" مسأله 492 " كارهايى كه بر " حائض " حرام يا مكروه است بر " نفساء " نيز حرام يا
مكروه مىباشد، هر چند حرام بودن برخى از چيزها از باب احتياط و مكروه بودن برخى
ديگر - مانند حنا بستن - محل اشكال است. همچنين آنچه بر " حائض " واجب يا مستحب
است بر " نفساء " نيز واجب و مستحب مىباشد.
" مسأله 493 " طلاق دادن زنى كه در حال نفاس مىباشد باطل است. همچنين
نزديكى با او حرام مىباشد، و اگر شوهرش با او نزديكى كند بنابر احتياط مستحب به
دستورى كه در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.
" مسأله 494 " وقتى كه زن از خون نفاس پاك شد بايد غسل كند و عبادتهاى خود را
بجا آورد، و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط
پاك بوده روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است، و چنانچه روزهايى
كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد.
" مسأله 495 " اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست،
بايد با مقدارى پنبه خود را آزمايش كند، پس اگر پاك بود براى عبادتهاى خود غسل نمايد.
" مسأله 496 " كسى كه غسل نفاس را انجام داده بنابر احتياط واجب بايد براى نماز
97

و ساير عبادتهايى كه طهارت در آن شرط است وضو نيز بگيرد، و لازم نيست وضو را پيش
از غسل انجام دهد.
- غسل مس ميت
" مسأله 497 " اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس
كند، يعنى جايى از بدن خود را به بدن او برساند، بايد " غسل مس ميت " نمايد، هر چند در
خواب يا به طور نا خود آگاه يا بنابر احتياط باطن او را مس كرده باشد، بلكه بنابر احتياط
واجب مس بدن شهيد و هم چنين مس بدن مرده اى كه او را به جاى غسل تيمم داده اند و يا
هر سه غسل او با آب خالص بدون سدر و كافور انجام شده است نيز همين حكم را دارد.
" مسأله 498 " اگر بدن حيوان مرده اى را مس نمايد غسل بر او واجب نيست.
همچنين براى مس انسان مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نمىشود، هر چند
جايى را كه سرد شده مس نمايد.
" مسأله 499 " رساندن ناخن و استخوان به ناخن و استخوان ميت موجب واجب
شدن غسل است. همچنين اگر موى بدن زنده به بدن يا موى بدن مرده برسد، چنانچه
موهاى آنها كوتاه باشد بنابر احتياط واجب، و اگر موها بلند باشد بنابر احتياط مستحب
مس كننده غسل نمايد.
" مسأله 500 " اگر جايى از بدن انسان به بدن بچه اى كه مرده و يا حتى جنين
سقط شده اى كه چهار ماه آن تمام شده برسد بايد غسل كند، و بنابر احتياط مستحب جنين
سقط شده پيش از چهار ماه نيز همين حكم را دارد. بنابراين اگر جنين چهار ماهه اى كه
مرده هنگام تولد با ظاهر بدن مادر تماس پيدا كند، مادر او بايد غسل كند، و نيز اگر نوزاد
پس از مرگ مادر و سرد شدن بدن او به دنيا بيايد و هنگام تولد با ظاهر بدن مادر تماس پيدا
كند، وقتى بالغ شد واجب است غسل نمايد. و اگر جنين يا مادر فقط با باطن بدن يكديگر
تماس داشته باشند وجوب غسل بنابر احتياط است.
" مسأله 501 " اگر كسى ميتى را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نمايد غسل بر او
واجب نمىشود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود جايى از بدن او را مس كند
- هر چند غسل سوم آنجا تمام شده باشد - بايد غسل مس ميت نمايد.
" مسأله 502 " اگر از بدن زنده يا مرده اى كه غسلش نداده اند قسمتى كه داراى
استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند كسى آن را مس نمايد، بايد غسل مس
ميت كند. ولى اگر قسمتى كه جدا شده استخوان نداشته باشد، پس
98

اگر از زنده جدا شده مس آن موجب غسل نمىشود، و اگر از مرده جدا شده بنابر احتياط
واجب غسل نمايد.
" مسأله 503 " بنابر احتياط واجب مس دندان و استخوانى كه از مرده جدا شده و آن را
غسل نداده اند موجب غسل مىشود، ولى مس دندان و استخوانى كه از زنده جدا شده
و گوشت ندارد موجب غسل نمىشود.
" مسأله 504 " اگر ديوانه يا بچه نا بالغى ميت را لمس كند، بعد از آن كه آن ديوانه عاقل
يا آن بچه بالغ شد بايد غسل مس ميت نمايد.
" مسأله 505 " اگر چند ميت را مس كند و يا يك ميت را چند مرتبه مس نمايد يك
غسل كفايت مىكند.
" مسأله 506 " غسل " مس ميت " را بايد همانند غسل " جنابت " انجام دهند، ولى
كسى كه غسل مس ميت كرده براى نماز و چيزهايى كه طهارت در آن شرط است
بنابر احتياط واجب بايد وضو هم بگيرد.
" مسأله 507 " كسى كه غسل مس ميت بر او واجب شده، ورود و توقف در مساجد
و جماع كردن و نيز خواندن سوره هايى كه سجده واجب دارد براى او مانعى ندارد، ولى
براى خواندن نماز و انجام عبادتهاى ديگرى كه نياز به وضو دارد، بايد غسل كند
و بنابر احتياط واجب وضو هم بگيرد.
6 - غسل ميت
" غسل ميت " يكى از غسلهاى واجب است و چون از مسائل مربوط به اموات مىباشد
در زير عنوان " احكام اموات " ذكر خواهد شد.
7 - غسلى كه با نذر يا سوگند و يا عهد واجب شده است
" مسأله 508 " كسى كه براى رفع گرفتارى يا براى اين كه كار و يا خوى ناپسندى را
ترك كند نذر يا عهد و يا سوگند ياد نمايد كه غسلى را انجام دهد، آن غسل بر او واجب
مىشود و بايد به نذر يا عهد و يا سوگند خود عمل نمايد.
غسلهاى مستحب
" مسأله 509 " غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است و از جمله آنهاست:
1 - غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است و بهتر آن است كه
99

نزديك ظهر انجام شود، و اگر تا ظهر آن را انجام ندهد بهتر است بدون نيت ادا و قضا تا
غروب جمعه آن را بجا آورد، و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است روز شنبه
قضاى آن را بجا آورد. و كسى كه مىداند در روز جمعه آب پيدا نمىكند مىتواند غسل را
در روز پنجشنبه انجام دهد، بلكه چنانچه در شب جمعه غسل را به اميد اينكه مطلوب
خداوند عالم باشد بجا آورد صحيح است. و مستحب است هنگام غسل جمعه بگويد:
" اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده ورسوله، اللهم صل على محمد
وآل محمد، واجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين ".
2 - غسل شب اول ماه رمضان و نيز تمام شبهاى فرد آن به قصد رجاء و اميد ثواب، ولى
از شب بيست و يكم مستحب است هر شب غسل كند. و وقت غسل شبهاى ماه رمضان
تمام شب است و بهتر است نزديك غروب بجا آورده شود، و از شب بيست و يكم تا آخر
ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشا بجا آورد. همچنين مستحب است در شب
بيست و سوم بجز غسل اول شب، يك غسل هم در آخر شب انجام دهد.
3 - غسل شب عيد فطر، و وقت آن از اول مغرب تا اذان صبح است و بهتر آن است كه
در اول شب بجا آورده شود، و اگر بعد از اول شب انجام دهد به اميد ثواب باشد.
4 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان، و وقت آن از اذان صبح تا غروب است و بهتر آن
است كه پيش از نماز عيد انجام شود، و اگر از ظهر تا غروب بجا آورد به قصد رجاء و اميد
ثواب باشد.
5 - غسل روز هشتم و نهم ذى حجه، و در روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر انجام
دهد.
6 - غسل روز عيد غدير، و بهتر است پيش از ظهر انجام شود.
7 - غسل روز بيست و چهارم ذى حجه.
8 - غسل روز عيد مبعث و نيز روزهاى اول و پانزدهم و آخر ماه رجب.
9 - غسل روزهاى پانزدهم شعبان، عيد نوروز، نهم و هفدهم ربيع الاول
و بيست و پنجم ذى قعده، هر چند احتياط آن است كه سه غسل اخير را به اميد ثواب انجام
دهد.
10 - غسل دادن نوزادى كه تازه به دنيا آمده است.
11 - غسل زنى كه براى غير شوهر خود بوى خوش استعمال كرده است.
12 - غسل كسى كه براى تماشاى به دار آويخته رفته و او را ديده باشد، ولى اگر اتفاقا يا
از روى ناچارى نگاهش بيفتد غسل مستحب نيست.
100

13 - غسل كسى كه جايى از بدن خود را به بدن ميتى كه غسلش داده باشند رسانده
است.
14 - غسل احرام براى عمره يا حج، و نسبت به آن بسيار تأكيد شده است و بعضى از
علماء آن را واجب دانسته اند.
15 - غسل كسى كه قصد وارد شدن به حرم و شهر مكه، مسجد الحرام براى طواف،
وارد شدن به خانه كعبه، حرم و شهر مدينه، مسجد النبى (ص) و حرم امامان (ع) را دارد،
و يك غسل براى انجام چند مورد از موارد ذكر شده و نيز براى وقتى كه مىخواهد چند
مرتبه مشرف شود كفايت مىكند.
16 - غسل براى نشاط در عبادت
17 - غسل براى رفتن به سفر، خصوصا سفر زيارت حضرت سيد الشهداء (ع)
18 - غسل براى توبه
19 - غسل براى خواستن حاجت از خداوند متعال
20 - غسل براى زيارت پيامبر (ص) يا امامان (ع) از دور يا نزديك
" مسأله 510 " بنابر احتياط واجب غسل مستحبى كفايت از وضو نمىكند، بلكه براى
هر كارى مانند نماز كه وضو لازم است - اگر وضو ندارد - بايد وضو بگيرد. و اگر يكى از
غسلهايى را كه در موارد " 15 تا 20 " از مسأله قبل گفته شد بجا آورد و بعد كارى كه وضو
را باطل مىكند انجام دهد، غسل او باطل مىشود و مستحب است دوباره غسل را
بجا آورد.
" مسأله 511 " اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيت همه آنها يك غسل
بجا آورد كافى است، بلكه اگر بخواهد يك يا چند غسل واجب و يك يا چند غسل
مستحب بجا آورد، مىتواند به نيت همه آنها يك غسل انجام دهد و از همه آنها كفايت
مىكند.
تيمم
فلسفه " وضو " و " غسل " تنها نظافت نيست تا گفته شود در تيمم چگونه نظافت به دست
مىآيد، و احكام شرع مقدس اسلام علاوه بر حكمتهايى كه بسيارى از انسانها مىفهمند
داراى مصالح و علل ديگرى است كه چه بسا فهم آنها براى ما آسان نباشد، و روح مشترك
در همه احكام الهى به وجود آوردن حالت تعبد و روحيه اطاعت و خضوع بندگان در مقابل خداوند حكيم مىباشد.
101

كيفيت تيمم:
" مسأله 512 " " تيمم " عبارت از زدن دو كف دست بر زمين و كشيدن آنها به صورت
و پشت دستها با شرايط زير است:
الف - نخست قصد كند به جاى وضو يا غسل تيمم مىنمايد.
ب - پس از نيت كف دو دست را با هم - بنابر احتياط - به چيزى كه تيمم به آن صحيح
است بزند.
ج - آنگاه كف دو دست را بر تمام پيشانى و دو طرف آن از بالا به پايين از جايى كه موى
سر روييده تا روى ابروها و بالاى بينى بكشد، به طورى كه تمام كف دو دست بر تمام پيشانى
و بنابر احتياط واجب روى ابروها كشيده شود، و بهتر است بر تمام صورت كشيده شود.
د - سپس تمام كف دست چپ را بر تمام پشت دست راست از مچ تا سر انگشتان،
و تمام كف دست راست را بر تمام پشت دست چپ بكشد، و بنابر احتياط دو بار كف
دو دست را به زمين بزند و بر پيشانى و پشت دستها بكشد و باز يك بار كف دو دست را به
زمين بزند و بر پشت دستها بكشد.
" مسأله 513 " تيمم بدل از وضو و بدل از غسل از نظر كيفيت و شكل يكى هستند،
و تيمم بدل از هر غسلى حكم همان غسل را دارد.
چيزهايى كه تيمم بر آن صحيح است:
" مسأله 514 " تيمم بر " خاك "، " ريگ "، " كلوخ "، " گل پخته مانند آجر و كوزه "،
" سنگ گچ "، " سنگ آهك "، " سنگ مرمر " و ديگر سنگها صحيح است، ولى تيمم بر
جواهرات - مانند عقيق و فيروزه كه به آنها زمين نمىگويند - باطل است. و بنابر احتياط تا
ممكن است بايد خاك را بر چيزهاى ديگر به ويژه سنگ مقدم داشت، و احتياط مستحب آن
است كه بر گچ و آهك و گل پخته تيمم نكنند.
" مسأله 515 " تيمم بر ديوارهاى گلى يا آجرى و يا سنگى با بودن خاك خلاف احتياط
است، و احتياط آن است كه با بودن زمين و خاك خشك بر سنگ و يا زمين و خاك نمناك
تيمم نكنند.
" مسأله 516 " اگر آنچه تيمم بر آن صحيح است پيدا نشود، بايد بر چيزهاى غبارآلود -
مانند فرش و لباس - تيمم كرد، و اگر غبار در لابلاى آنهاست، بايد اول آنها را تكان دهد
102

تا روى آنها غبارآلود شود و بعد بر آنها تيمم كند، و چنانچه چيز غبارآلود هم نباشد مىتواند
بر گل تيمم نمايد، و اگر آن هم پيدا نشود بنابر احتياط واجب بايد نماز را بدون تيمم بخواند
و بعدا قضاى آن را بجا آورد.
" مسأله 517 " اگر بتواند با تكان دادن فرش و مانند آن خاك تهيه كند بايد تهيه كند
و تيمم بر چيز غبارآلود ننمايد، و چنانچه بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد
تيمم بر گل صحيح نمى باشد.
" مسأله 518 " اگر با خاك و ريگ چيزى مانند كاه كه تيمم بر آن باطل است مخلوط
شود، نمىتواند بر آن تيمم كند، ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ
مستهلك و از بين رفته حساب شود، تيمم بر آن خاك و ريگ صحيح است.
" مسأله 519 " تيمم بر زمين گود و خاك جاده و خاكى كه روى آن راه مىروند و زمين
شوره زار كه نمك روى آن را نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن را گرفته باشد باطل
است.
" مسأله 520 " چيزى كه بر آن تيمم مىكند بايد شرايط زير را داشته باشد:
الف - پاك باشد، و اگر چيز پاكى كه تيمم بر آن صحيح است ندارد بنابر احتياط واجب
نماز را بدون تيمم بخواند و قضاى آن را هم بجا آورد.
ب - غصبى نباشد، همچنين فضايى كه در آن تيمم مىكند نيز نبايد غصبى باشد. و اگر
نداند محل تيمم غصبى است و يا فراموش كرده باشد تيمم او صحيح است، ولى اگر
فراموش كننده خودش غاصب باشد تيمم او محل اشكال است.
ج - بنابر احتياط اگر چيزى كه بر آن تيمم مىكند از چيزهايى باشد كه گرد دارد، بايد
گرد آن بر دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن مستحب است دست را بتكاند تا گرد آن بريزد.
" مسأله 521 " اگر يقين داشته باشد كه تيمم بر چيزى صحيح است و بر آن تيمم نمايد
بعد بفهمد تيمم بر آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمم خوانده است بايد دوباره بخواند.
موارد تيمم
در هفت مورد بايد به جاى وضو يا غسل تيمم نمود:
اول از موارد تيمم:
" مسأله 522 " چنانچه تهيه آب به اندازه وضو يا غسل ممكن نباشد بايد تيمم نمايد.
" مسأله 523 " اگر انسان در آبادى باشد بايد براى تهيه آب وضو يا غسل به قدرى
103

جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست
و بلند است و يا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل است، بايد در هر يك
از چهار سمت به اندازه پرتاب يك تير قديمى كه با كمان پرتاب مىكردند - يعنى حدود
دويست گام - در جستجوى آب برود، و اگر زمين اين گونه نيست بايد در هر طرف به
اندازه پرتاب دو تير - يعنى حدود چهار صد گام - جستجو نمايد، و بنابر احتياط واجب به
جستجوى چهار خط راست و چپ و جلو و عقب قناعت نكند، و همه دايره محيط به خود
را تا دويست يا چهار صد گام جستجو نمايد، بلكه بنابر احتياط واجب در اين زمان كسى كه
وسيله نقليه دارد و برايش مشكل نيست تا مقدارى كه مايوس شود جستجو نمايد.
" مسأله 524 " اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعضى ديگر پست و بلند يا عبور در
آن مشكل باشد، در طرفى كه هموار است به اندازه چهار صد گام، و در طرفى كه اين گونه
نيست به اندازه دويست گام جستجو نمايد.
" مسأله 525 " در هر طرفى كه يقين دارد آب وجود ندارد جستجو لازم نيست.
" مسأله 526 " كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت دارد، چنانچه
يقين يا اطمينان دارد در محلى دور تر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، در
صورتى كه مانعى نباشد و مشقت نداشته باشد بايد براى تهيه آب به آنجا هم برود، ولى اگر
يقين يا اطمينان ندارد كه آب هست رفتن به آن محل لازم نيست.
" مسأله 527 " براى يافتن آب لازم نيست خود انسان جستجو نمايد، بلكه اگر كسى
را كه گفته او موجب اطمينان است براى تهيه آب بفرستد كافى است. و اگر پس از
جستجو آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و پس از نماز معلوم شود در جايى كه جستجو
كرده آب وجود داشته، نماز او صحيح است، هر چند خوب است بنابر احتياط
مستحب - مخصوصا اگر وقت باقى باشد - دوباره بخواند.
" مسأله 528 " اگر احتمال دهد كه در منزل يا داخل بار سفر يا جاى ديگر آب هست،
بايد به قدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين پيدا كند يا نا اميد شود.
" مسأله 529 " اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا هنگام نماز
همانجا بماند، لازم نيست دوباره در جستجوى آب برود، مگر اين كه گمان كند يا احتمال
دهد آب پيدا شده باشد، كه در اين صورت بنابر احتياط واجب بايد دوباره جستجو نمايد.
همچنين است اگر پس از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز
ديگر در همانجا بماند.
" مسأله 530 " اگر جستجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند يا
104

به گونه اى باشد كه بر جان يا مال قابل توجه خود بترسد و يا وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه
هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نيست، ولى اگر بتواند مقدارى جستجو كند به
همان مقدار جستجو لازم است.
" مسأله 531 " اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود معصيت كرده ولى
نمازش با تيمم صحيح است، هر چند خوب است بنابر احتياط مستحب قضاى آن را
بجا آورد.
" مسأله 532 " كسى كه يقين دارد آب پيدا نمىكند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمم
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد، نمازش باطل
است.
" مسأله 533 " اگر در وسعت وقت در جستجوى آب نرود و نماز را با تيمم بخواند
نمازش باطل است، هر چند معلوم شود كه واقعا آب وجود نداشته و يا دسترسى به آن
ممكن نبوده است، مگر اين كه تيمم و نماز را با قصد قربت انجام داده باشد كه در صورت
عدم وجود آب نمازش صحيح مىباشد.
" مسأله 534 " كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، چنانچه بدون جستجو با تيمم
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه براى جستجو وقت داشته احتياط واجب آن است كه
دوباره نمازش را بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
" مسأله 535 " اگر بعد از داخل شدن وقت نماز يا پيش از آن وضو داشته باشد و بداند
يا دو شاهد عادل خبر دهند كه اگر وضوى خود را باطل كند آب پيدا نمىشود يا نمىتواند
وضو بگيرد، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقت وضوى خود را نگه دارد نبايد آن را باطل
كند، بلكه اگر احتمال صحيح عقلايى هم بدهد كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب
ممكن نمىشود يا نمىتواند وضو بگيرد، بنابر احتياط واجب آن را باطل نكند، چه پيش از
وقت نماز باشد يا بعد از آن.
" مسأله 536 " كسى كه فقط به مقدار وضو يا غسل آب دارد، چنانچه بداند يا دو شاهد
عادل خبر دهند كه اگر آب را بريزد ديگر پيدا نمىكند ريختن آن جايز نيست، چه پيش از
وقت نماز باشد يا بعد از آن. همچنين است بنابر احتياط واجب اگر احتمال صحيح عقلايى
بدهد كه آب پيدا نمى كند.
" مسأله 537 " كسى كه بداند يا دو شاهد عادل خبر دهند كه آب پيدا نمى كند، چنانچه
وضوى خود را باطل كند يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده، ولى نمازش با تيمم صحيح
است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را بخواند.
105

دوم از موارد تيمم:
" مسأله 538 " اگر به دليل پيرى، ترس از دزد يا جانوران و يا نداشتن وسيله اى كه با
آن آب فراهم كند دسترسى به آب پيدا نكند، بايد تيمم نمايد، همچنين است اگر يافتن آب
يا استعمال آن چندان براى او مشقت دارد كه نوع مردم آن را تحمل نمىكنند، ولى اگر آب
در چاه باشد و براى بيرون آوردن آن وسايلى لازم باشد بايد تهيه و يا كرايه نمايد، هر چند به
چند برابر قيمت معمول باشد، اما اگر تهيه وسايل يا خريدن آب به قدرى هزينه مىخواهد
كه نسبت به حال او ضرر غير قابل تحمل دارد واجب نيست تهيه نمايد.
سوم از موارد تيمم:
" مسأله 539 " اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه
استعمال آن بيمارى يا عيبى در او پيدا شود يا بيمارى او طول بكشد يا شدت پيدا كند و يا
به سختى معالجه شود، بايد تيمم نمايد، ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد بايد آب گرم
تهيه كند و با آن وضو بگيرد يا غسل كند.
" مسأله 540 " لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر طورى
احتمال دهد كه در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال براى او ترس پيدا شود بايد تيمم
نمايد.
" مسأله 541 " اگر به واسطه يقين يا ترس از ضرر تيمم كند و پيش از نماز بفهمد كه
آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است، و اگر بعد از نماز بفهمد بنابر احتياط واجب
دوباره نمازش را بخواند.
" مسأله 542 " كسى كه مىداند آب براى او ضرر ندارد چنانچه غسل كند و يا وضو
بگيرد و بعد بفهمد آب براى او ضرر داشته است، وضو و غسل او خالى از اشكال نيست.
چهارم از موارد تيمم:
" مسأله 543 " اگر از استعمال آب بر جان خود يا زن و فرزند و يا همراهانش بترسد،
به طورى كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند خود او يا همراهانش از تشنگى تلف
و يا مريض مىشوند يا به قدرى تشنه مىشوند كه تحمل آن مشقت دارد، بايد تيمم نمايد،
و نيز اگر بترسد حيوانى مانند اسب، استر و غير آن كه همراه او است و معمولا سرش را
براى خوردن نمىبرند از تشنگى بميرد بايد تيمم كند، هر چند حيوان مال خودش نباشد.
106

همچنين است اگر كسى كه حفظ جان او واجب است به طورى تشنه باشد كه اگر انسان
آب را به او ندهد تلف شود.
پنجم از موارد تيمم:
" مسأله 544 " اگر ناچار باشد آبى كه همراه دارد به مصرف پاك كردن بدن يا لباس
نجس خود برساند بايد تيمم كند، ولى چنانچه چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم كند بايد آب
را به مصرف وضو برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. و در صورت اول بنابر احتياط
پيش از تيمم بدن يا لباس خود را تطهير نمايد.
ششم از موارد تيمم:
" مسأله 545 " اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى
ندارد - مثلا آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن آب يا ظرف ديگرى ندارد - بايد به جاى
وضو يا غسل تيمم كند.
هفتم از موارد تيمم:
" مسأله 546 " چنانچه وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه اگر بخواهد وضو بگيرد يا
غسل كند تمام يا مقدارى از نماز او در خارج وقت خوانده مىشود، بايد تيمم نمايد.
" مسأله 547 " اگر وضو و تيمم يك اندازه وقت مىگيرد بايد وضو بگيرد،
و در صورتى كه شك دارد اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز مىماند يا نه، بايد
تيمم كند و نماز بخواند.
" مسأله 548 " اگر عمدا نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته
باشد معصيت كرده، ولى نماز او با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط آن است كه قضاى
آن نماز را نيز بخواند.
" مسأله 549 " كسى كه آب دارد ولى به واسطه تنگى وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از
نماز و گذشتن زمانى كه براى وضو كافى است آبى كه داشته از دستش برود، براى نماز بعد
بايد دوباره تيمم كند و تيمم سابق كافى نيست، ولى اگر در بين نماز اول يا بعد از آن بدون
فاصله آبى كه داشته از دستش برود، تيمم سابق كفايت مىكند، هر چند احوط آن است كه
دوباره تيمم نمايد.
" مسأله 550 " كسى كه به خاطر تنگى وقت وظيفه اش تيمم بوده، چنانچه خلاف
107

وظيفه اش وضو يا غسل بجا آورد و نماز بخواند، اگر به قصد بودن بر طهارت وضو يا غسل
را انجام داده باشد نماز او صحيح است، ولى اگر به نيت همان نماز انجام داده باشد خالى
از اشكال نيست، هر چند صحت آن نيز خالى از وجه نيست.
" مسأله 551 " اگر انسان به قدرى وقت دارد كه مىتواند وضو بگيرد يا غسل كند
و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون
كارهاى مستحبى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد بايد غسل كند يا
وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
" مسأله 552 " كسى كه خيال مىكرد براى وضو يا غسل وقت ندارد و با تيمم نمازش
را بجا آورد و بعد فهميد وقت داشته است، بنابر احتياط پس از وضو يا غسل نمازش را
دوباره بخواند.
احكام تيمم:
" مسأله 553 " در تيمم هنگام نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است يا بدل
از وضو، و اگر بدل از غسل باشد بايد آن غسل را معين نمايد، و چنانچه به طور اشتباه نيت
كند يا در تيمم بدل از غسل آن غسل را معين نكند، تيمم او باطل است.
" مسأله 554 " اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را مسح نكند تيمم او باطل
است، چه از روى عمد باشد يا فراموشى و يا به واسطه ندانستن مسأله، ولى دقت زياد لازم
نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دستها مسح شده كافى است.
" مسأله 555 " براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده بايد مقدارى بالاتر
از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
" مسأله 556 " بنابر احتياط واجب پيشانى و پشت دستها را از بالا به پايين مسح نمايد،
و نيز كارهاى آن را پشت سر هم بجا آورد، و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه نگويند
تيمم مىكند باطل است.
" مسأله 557 " در تيمم بنابر احتياط واجب بايد پيشانى و كف دستها و نيز پشت دستها
پاك باشد، و چنانچه كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بايد با همان كف دست
نجس تيمم كند، و بنابر احتياط واجب با پشت دست هم - اگر پاك است - دوباره تيمم
نمايد.
" مسأله 558 " كسى كه تيمم مىكند بايد انگشتر را از دست بيرون آورد، همچنين
اگر در پيشانى يا كف و يا در پشت دستها مانعى باشد بايد آن را بر طرف نمايد.
108

" مسأله 559 " اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف يا پشت دستها مانعى هست،
چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد بايد جستجو نمايد تا يقين يا اطمينان پيدا كند كه
مانعى نيست.
" مسأله 560 " اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد، ولى اگر موى
سر روى پيشانى آمده باشد بايد آن را كنار بزند.
" مسأله 561 " اگر در پيشانى يا كف و يا پشت دستها زخم باشد و روى آن را پانسمان
كرده است به طورى كه نمىتواند باز نمايد، بايد با همان حال تيمم كند و نماز او پس از
بهبودى قضا ندارد.
" مسأله 562 " كسى كه وظيفه اش تيمم است چنانچه نتواند تيمم كند، بايد از كسى
بخواهد تا او را تيمم دهد، و كسى كه مىخواهد ديگرى را تيمم دهد در صورت امكان بايد
دستهاى آن شخص را به زمين بزند، و اگر امكان نداشت دستهاى او را روى زمين بگذارد
و او را تيمم دهد، ولى اگر هيچ كدام امكان نداشت بايد دستهاى خود را به زمين بزند و به
پيشانى و دستهاى او بكشد، و در هر حال خود آن شخص بايد قصد و نيت تيمم را بنمايد.
" مسأله 563 " اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه، بايد
آن قسمت را با آنچه بعد از آن است بجا آورد، و چنانچه بعد از بجا آوردن هر جزء شك
كند كه درست انجام داده يا نه، بنابر احتياط دوباره آن را بجا آورد.
" مسأله 564 " اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه، تيمم
او صحيح است، مگر اين كه شك او در مسح دست چپ باشد و فاصله هم نشده باشد كه در
اين صورت آن را بجا آورد.
" مسأله 565 " كسى كه وظيفه اش تيمم است بنابر احتياط نبايد پيش از وقت تيمم
كند، ولى اگر براى كار واجب يا مستحب ديگر تيمم كند، چنانچه پس از داخل شدن وقت
عذر او باقى باشد و از پيدا كردن آب مايوس باشد مىتواند با همان تيمم نماز بخواند.
و چنانچه بداند در وقت نماز تيمم براى او ممكن نيست بايد قبل از وقت تيمم كند.
" مسأله 566 " كسى كه وظيفه اش تيمم است اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقى
مىماند، در وسعت وقت مىتواند با تيمم نماز بخواند، ولى اگر بداند كه تا آخر وقت عذر
او بر طرف مىشود بنابر احتياط واجب بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند، يا در
تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد، همچنين اگر اميد دارد عذر او بر طرف شود
بنابر احتياط واجب صبر كند.
" مسأله 567 " اگر در اول وقت نماز داراى عذرى بوده و اميدى هم به بر طرف شدن
109

آن نداشته و با تيمم نماز را خوانده است، چنانچه در آخر وقت عذر او بر طرف شود
بنابر احتياط مستحب نمازش را با وضو يا غسل بجا آورد.
" مسأله 568 " كسى كه نمىتواند وضو بگيرد يا غسل كند، در صورتى كه بترسد
عذرش بر طرف نگردد و موفق به خواندن نمازهاى قضا نشود، مىتواند نمازهاى قضاى
خود را با تيمم بخواند. همچنين مىتواند نمازهاى مستحبى را كه وقت معين دارد با تيمم
بخواند، ولى اگر احتمال دهد كه تا آخر وقت نمازهاى مستحبى عذرش بر طرف مىشود
بنابر احتياط صبر كند.
" مسأله 569 " كسى كه احتياطا بايد غسل جبيره اى و تيمم بدل از غسل نمايد - مثلا
جراحتى در پشت او است - اگر بعد از غسل و تيمم نماز بخواند و بعد از نماز حدث اصغرى
از او سر زند - مثلا ادرار كند - براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد و احتياطا بدل از غسل هم
تيمم كند.
" مسأله 570 " چيزهايى كه وضو را باطل مىكند تيمم بدل از وضو را هم باطل
مىكند، و چيزهايى كه غسل را باطل مىكند تيمم بدل از غسل را هم باطل مىكند. و تيمم
كسانى كه به خاطر نبود آب و يا وجود عذر ديگرى تيمم كرده اند به محض پيدا شدن آب يا
بر طرف شدن عذر باطل مىشود.
" مسأله 571 " كسى كه چند غسل بر او واجب است و نمى تواند غسل كند بنابر احتياط
واجب به جاى هر غسل يك تيمم بجا آورد.
" مسأله 572 " كسى كه نمىتواند غسل كند اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل
واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد، و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد
عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمم نمايد.
" مسأله 573 " اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد،
بلكه مشروع نيست. ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند بنابر احتياط واجب بايد وضو
بگيرد، و اگر نتواند وضو بگيرد تيمم ديگرى بدل از وضو بنمايد.
" مسأله 574 " كسى كه به جاى غسل تيمم كرده است اگر پس از آن كارى كه وضو را
باطل مىكند انجام دهد و براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد
و بنابر احتياط واجب يك تيمم بدل از غسل هم انجام دهد، و اگر وضو هم نمىتواند بگيرد
بايد دو تيمم - يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو - انجام دهد، ولى اگر تيمم او بدل از
غسل جنابت باشد، چنانچه يك تيمم به قصد " آنچه بر عهده او است " انجام دهد كافى
است.
110

" مسأله 575 " كسى كه وظيفه اش تيمم بدل از وضو و تيمم بدل از غسل است، همين
دو تيمم كفايت مىكند و تيمم ديگرى لازم نيست.
" مسأله 576 " كسى كه وظيفه اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند، تا تيمم و عذر
او باقى است كارهايى را كه بايد با وضو يا غسل انجام دهد مىتواند بجا آورد، ولى اگر
عذرش تنگى وقت بوده يا با داشتن آب براى نماز ميت يا خوابيدن تيمم كرده، فقط مىتواند
كارى را كه براى آن تيمم نموده انجام دهد.
" مسأله 577 " در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه با تيمم خوانده دوباره
بخواند:
1 - اگر آب براى او ضرر داشته و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است.
2 - چنانچه يقين يا گمان داشته آب پيدا نمىكند و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز
خوانده است.
3 - اگر آب نداشته و تا آخر وقت به جستجوى آب نرفته و در تنگى وقت با تيمم نماز
خوانده است و بعد فهميده كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد.
4 - اگر نماز را عمدا تا آخر وقت نخوانده و در تنگى وقت آن را با تيمم خوانده است.
5 - چنانچه گمان يا يقين داشته آب پيدا نمىكند و آبى را كه داشته است ريخته و با تيمم
نماز خوانده است.
احكام اموات
پيرامون اموات ونحوه غسل و كفن و حنوط و نماز و دفن آنها مسائل و شرايطى وجود
دارد كه به شرح زير بيان مىشود:
الف - مسائل محتضر:
" مسأله 578 " مسلمانى را كه در حال جان دادن است و به او " محتضر " مىگويند
بنابر احتياط واجب بايد طورى به پشت بخوابانند كه كف پاهاى او به طرف قبله قرار گيرد،
و اگر خواباندن او به اين صورت ممكن نيست تا اندازه ممكن به اين دستور عمل كنند،
و چنانچه خواباندن او به هيچ وجه ممكن نباشد او را رو به قبله بنشانند، و اگر آن هم نشود
او را به پهلوى راست يا چپ رو به قبله بخوابانند. و بنابر احتياط واجب بايد تا وقتى كه
غسل ميت تمام نشده او را مثل محتضر رو به قبله بخوابانند، ولى پس از تمام شدن غسل
مثل وقتى كه بر او نماز خوانده مىشود بخوابانند.
111

" مسأله 579 " بنابر احتياط واجب رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب
است، لكن در صورت امكان از خود او و اگر امكان ندارد از ولى او اجازه بگيرند.
" مسأله 580 " مستحب است شهادتين و اقرار به ائمه اطهار (ع) و ساير عقايد حقه را
به محتضر طورى تلقين كنند كه بفهمد، و تا وقت مرگ تكرار نمايند.
" مسأله 581 " مستحب است كسى را كه سخت جان مىدهد - چنانچه ناراحت
نمىشود - به جايى كه نماز مىخوانده ببرند، همچنين مستحب است براى راحت شدن
محتضر سوره هاى مباركه: " يس "، " الصافات "، " احزاب " و نيز: " آيه
الكرسى " و " آيه 5 4 از سوره اعراف " و " سه آيه آخر سوره بقره " بلكه هر چه از قرآن ممكن باشد بر بالين او
بخوانند.
" مسأله 582 " مستحب است اين دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:
" اللهم اغفر لى الكثير من معاصيك واقبل منى اليسير من طاعتك، يا من يقبل اليسير
ويعفو عن الكثير، اقبل منى اليسير واعف عنى الكثير، انك انت العفو الغفور، اللهم
ارحمنى فانك رحيم ".
" مسأله 583 " تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روى شكم او و بودن
جنب و حائض نزد او و هم چنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او
مكروه است.
ب - احكام و آداب ميت:
" مسأله 584 " بعد از مرگ مستحب است دهان، چشمها و چانه ميت را ببندند،
دستها و پاهاى او را دراز كنند و پارچه اى را روى او بيندازند، و اگر شب هنگام مرده است
در جايى كه او را گذاشته اند چراغ روشن كنند، و براى تشييع جنازه او مؤمنان را خبر كنند
و در دفن او شتاب نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند بايد صبر كنند تا معلوم شود.
" مسأله 585 " مستحب است انسان در مرگ خويشان خصوصا در مرگ فرزند صبر
كند، و هر وقت ميت را ياد مىكند " انا لله وانا اليه راجعون " بگويد، و براى ميت قرآن
بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد.
" مسأله 586 " جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن خود را بخراشد و به
خود لطمه بزند و يا در مرگ فرزند و زوجه خود يقه پاره كند، ولى پاره كردن آن در مرگ
پدر و برادر بلكه ساير خويشان مانعى ندارد.
" مسأله 587 " اگر مرد در مرگ زن و يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند، يا اگر زن
112

در عزاى ميت صورت خود را بخراشد به طورى كه خون بيايد يا موى خود را بكند،
بنابر احتياط واجب بايد ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند، و اگر نتواند بايد سه روز
روزه بگيرد. و چنانچه زن در عزاى ميت موى خود را بچيند، بنابر احتياط واجب بايد
شصت فقير را طعام دهد يا شصت روز روزه بگيرد.
" مسأله 588 " احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت صدا را خيلى بلند نكنند.
" مسأله 589 " " غسل "، " حنوط "، " كفن "، " نماز " و " دفن " هر ميت مسلمان
غير از دسته هايى از مسلمين كه حكم كافر را دارند - مانند خوارج، نواصب و غلات - بر
هر مكلفى واجب است، و اگر عده اى انجام دهند از ديگران ساقط مىشود، و چنانچه
هيچ كس انجام ندهد همه معصيت كرده اند. و اين قبيل واجب را " واجب كفايى "
مىنامند.
" مسأله 590 " اگر انسان يقين يا اطمينان پيدا كند كسى كه متهم به بى مبالاتى نيست
مشغول كارهاى ميت شده، واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند، ولى اگر شك يا
گمان دارد بايد اقدام نمايد.
" مسأله 591 " اگر كسى بداند كه غسل يا كفن يا نماز و يا دفن ميت را باطل انجام
داده اند بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر شك و يا گمان دارد كه درست بوده، چنانچه كسى
كه عمل را انجام داده متهم به بى مبالاتى نباشد لازم نيست اقدام نمايد.
" مسأله 592 " اگر ميت مسلمان غير دوازده امامى را هم مذهب او مطابق مذهبش
غسل دهد، اعاده آن لازم نيست.
" مسأله 593 " براى غسل، حنوط، كفن، نماز و دفن ميت بايد از ولى او اجازه
بگيرند، و ولى زن در غسل و كفن و دفن، شوهر او است، و در غير اين موارد بنابر احتياط
واجب از همه كسانى كه در ارث بردن مقدمند اجازه بگيرند يا يقين به رضايتشان حاصل
شود.
" مسأله 594 " اگر اجازه گرفتن از ولى ميت ممكن و ميسور نباشد، لازم نيست از او
اجازه بگيرند، ولى چنانچه غفلت شود و بدون اجازه او بر ميت نماز بخوانند و او را دفن
نمايند، بنابر احتياط نماز را بر قبر او اعاده نمايند.
" مسأله 595 " اگر كسى بگويد: " من وصى يا ولى ميتم " يا " ولى ميت به من اجازه
داده كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم " چنانچه به گفته او اطمينان حاصل شود،
و يا ميت د دست او وتحت اختيار او باشد و ديگرى هم در مقابل او مدعى نباشد، و يا دو

يكى ديگر از موارد كفاره " آزاد كردن بنده " است، ولى موضوع آن در اين زمان منتفى است.
113

شاهد عادل به درستى گفته او شهادت دهند گفته او قبول است.
" مسأله 596 " اگر كسى براى انجام كارهاى پس از مرگ خود غير از ولى فرد ديگرى
را معين كند، احتياط واجب آن است كه ولى و آن فرد هر دو اجازه بدهند.
ج - چگونگى و احكام غسل ميت:
" مسأله 597 " واجب است ميت مسلمان را - پس از پاك كردن بدن او از آلودگى
و نجاست ظاهرى - سه غسل دهند:
اول - اندكى " سدر " در مقدارى آب ريخته و با آن نخست سر و گردن و بعد سمت
راست و سپس سمت چپ ميت را غسل دهند.
دوم - اندكى " كافور " در مقدارى آب ريخته و دوباره به همان ترتيب ميت را غسل
دهند.
سوم - با مقدارى آب خالص براى بار سوم ميت را به همان ترتيب غسل دهند.
" مسأله 598 " سدر و كافور بايد به اندازه اى باشد كه بگويند آب با سدر و كافور
مخلوط شده است، و به اندازه اى هم زياد نباشد كه آب را مضاف نمايد.
" مسأله 599 " اگر سدر يا كافور و يا هر دو به اندازه كافى پيدا نشود، بنابر احتياط
واجب بايد به مقدارى كه دسترسى دارند در آب بريزند، و چنانچه به هيچ وجه يافت نشود
يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آن كه غصبى باشد - بايد به جاى هر كدام كه ممكن نيست ميت
را با آب خالص غسل بدهند.
" مسأله 600 " " غسل ميت " مانند " غسل جنابت " است، و احتياط واجب آن است
كه تا غسل ترتيبى ممكن است ميت را غسل ارتماسى ندهند، و احتياط مستحب آن است
كه در غسل ترتيبى هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روى آن
بريزند.
" مسأله 601 " كسى كه براى حج احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن سعى بين
صفا و مروه بميرد نبايد او را با آب كافور غسل دهند، و به جاى آن بايد با آب خالص غسلش
بدهند، همچنين است اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو يا گرفتن ناخن بميرد.
" مسأله 602 " طفل مسلمان - گرچه از زنا باشد - اگر بميرد غسل او واجب است،
ولى غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او مطابق آداب اسلامى جايز نيست، و كسى كه از
كودكى ديوانه بوده و در حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر و يا يكى از آنان مسلمان
باشند بايد او را بعد از مردن غسل داد، و اگر هيچ كدام از آنان مسلمان نباشند غسل دادن او
114

جايز نيست.
" مسأله 603 " جنين سقط شده اگر چهار ماه يا بيشتر دارد بايد غسل داده شود، و اگر
چهار ماه ندارد بنابر احتياط واجب او را در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
" مسأله 604 " كسى كه ميت مسلمان دوازده امامى را غسل مىدهد بايد مسلمان
دوازده امامى و عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ و دانا به مسائل غسل باشد، و به قصد قربت
ميت را غسل دهد، و در ابتداى غسل دوم و سوم هم نيت غسل را تجديد نمايد.
" مسأله 605 " زن يا مرد نمىتوانند جنس مخالف خود را غسل دهند، مگر زن
و شوهر، گرچه احتياط مستحب آن است كه زن يا شوهر نيز يكديگر را غسل ندهند. ولى
مرد مىتواند دختر بچه اى را كه سن او بيشتر از سه سال نباشد و زن هم براى غسل دادن او
پيدا نشود غسل دهد، زن هم مىتواند پسر بچه اى را كه سه سال بيشتر ندارد - چه مرد براى
غسل دادن او پيدا شود يا نه - غسل دهد.
" مسأله 606 " اگر براى غسل ميت جنس موافق او پيدا نشود، مرد يا زنهايى كه با
ميت محرمند مىتوانند از زير لباس يا چيز ديگرى كه بدن ميت را بپوشاند او را غسل دهند،
و اگر جنس مخالف محرم هم پيدا نشود، جنس مخالف نا محرم مىتواند ميت را از زير
لباس غسل دهد.
" مسأله 607 " اگر ميت و كسى كه او را غسل مىدهد هر دو مرد يا هر دو زن و يا با
يكديگر محرم باشند، جايز است غير از عورت جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.
" مسأله 608 " نگاه كردن به عورت ميت حرام است، و اگر كسى كه غسل مىدهد
نگاه كند معصيت كرده ولى غسل باطل نمىشود. اما در زن و شوهر نگاه كردن اشكال
ندارد، هر چند كراهت دارد، و كراهت در عورت زن شديدتر است.
" مسأله 609 " اگر جايى از بدن ميت نجس باشد بنابر احتياط واجب بايد پيش از آن كه
آنجا را غسل دهند آب بكشند، و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميت پيش از شروع
به غسل پاك باشد.
" مسأله 610 " كسى كه در حال جنابت يا حيض مرده لازم نيست او را غسل جنابت يا
حيض دهند، و تنها غسل ميت كافى است. همچنين است اگر غسل ديگرى به عهده او
بوده باشد.
" مسأله 611 " احتياط واجب آن است كه براى غسل دادن ميت مزد نگيرند، ولى مزد
گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل - مثل شستن بدن و تنظيف ميت - حرام نيست.
" مسأله 612 " اگر براى غسل ميت آب پيدا نشود يا استفاده از آن مانع داشته باشد،
115

بنابر احتياط واجب بايد به جاى هر غسل يك تيمم بدهند و پس از آن يك تيمم ديگر هم
به جاى سه غسل بدهند، و اگر در يكى از سه تيمم قصد ما فى الذمه كنند تيمم چهارم
لازم نيست.
" مسأله 613 " كسى كه ميت را تيمم مىدهد بايد دست خود را به زمين بزند و به
صورت و پشت دستهاى ميت بكشد، و اگر ممكن باشد احتياط واجب آن است كه دست
ميت را هم به زمين بزند و به صورت و پشت دستهايش بكشد.
" مسأله 614 " شهيدى كه در ميدان جنگ و در معركه پيش از آن كه به سراغ او بيايند به
شهادت رسيده و جان داده باشد غسل و كفن ندارد، و بايد او را با لباسهاى خود بدون غسل
دفن كنند، چه جنگ در زمان امام (ع) و به اذن و اجازه امام (ع) باشد، يا اين كه براى دفاع از
اسلام و كشور اسلامى به شهادت رسيده باشد.
د - حنوط و احكام آن:
" مسأله 615 " واجب است پس از غسل به مواضع سجده يعنى: پيشانى، كف
دستها، سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاى ميت مقدارى كافور بمالند، و بنابر احتياط
به سر بينى ميت هم كافور بمالند و نيز مقدارى كافور هم روى همين مواضع بگذارند، به
اين كار در اصطلاح " حنوط " مىگويند. و كافورى كه براى اين كار مصرف مىشود بايد
سائيده و تازه باشد و اگر بر اثر كهنگى عطر آن از بين رفته باشد كافى نيست، و احتياط
واجب آن است كه نخست پيشانى ميت را حنوط كنند، ولى در اعضاى ديگر ترتيب شرط
نيست.
" مسأله 616 " احتياط واجب آن است كه ميت را پيش از كفن كردن حنوط نمايند.
" مسأله 617 " زنى كه شوهرش مرده و هنوز عده اش تمام نشده، گرچه حرام است
خود را خوشبو كند ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
" مسأله 618 " احتياط واجب آن است كه ميت را با مشك، عنبر، عود و عطرهاى
ديگر خوشبو نكنند، و براى حنوط هم اينها را با كافور مخلوط ننمايند.
" مسأله 619 " مستحب است قدرى تربت حضرت سيد الشهداء (ع) را با
كافور مخلوط كنند، ولى نبايد از آن كافور به جاهايى كه بى احترامى مىشود برسانند.
همچنين نبايد تربت به قدرى زياد باشد كه وقتى با كافور مخلوط شد آن را كافور نگويند.
" مسأله 620 " مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند.

(1) يعنى نيت كند آنچه را كه شرعا بر عهده او است انجام دهد.
116

" مسأله 621 " كسى كه براى حج احرام بسته اگر پيش از تمام كردن سعى بين صفا
و مروه بميرد حنوط كردن او جايز نيست، و نيز اگر در احرام عمره پيش از آن كه ناخن
بگيرد يا موى خود را كوتاه كند بميرد، نبايد او را حنوط كنند.
" مسأله 622 " در صورتى كه نتوان براى غسل و حنوط به اندازه كافى كافور فراهم
كرد، بنابر احتياط واجب غسل با كافور را مقدم دارند، و اگر كافور براى هفت موضع
كافى نباشد پيشانى را مقدم دارند.
ه‍ - كفن كردن ميت و احكام آن:
" مسأله 623 " ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را " لنگ "، " پيراهن "
و " سرتاسرى " مىگويند به ترتيب زير كفن نمايند:
اول - " لنگ " بايد از ناف تا زانو اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روى
پا برسد و تا ممكن است ترك نشود.
دوم - " پيراهن " بايد از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را از پشت و رو بپوشاند.
و بهتر آن است كه تا روى پا برسد.
سوم - " سرتاسرى " كه بايد درازاى آن به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد
و پهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد.
" مسأله 624 " احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن به قدرى نازك
نباشد كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد.
" مسأله 625 " اگر وارثان بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را
از سهم آنان بردارند اشكال ندارد، و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن
و هم چنين مقدارى كه احتياطا لازم است از سهم وارثى كه بالغ نشده بر ندارند.
" مسأله 626 " اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از يك سوم
دارايى او فراهم كنند، يا وصيت كرده باشد كه يك سوم دارايى را به مصرف خود او
برسانند ولى
مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده
باشد، مىتوانند مقدار مستحب كفن را از يك سوم دارايى او بردارند.
" مسأله 627 " اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از يك سوم دارايى او بردارند
و بخواهند از اصل دارايى بردارند، احتياط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را به
ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند، ولى اگر ورثه اى كه بالغ هستند اجازه دهند از
سهم آنان بردارند، مىتوان مقدارى را كه اجازه داده اند از سهم آنان برداشت.
117

" مسأله 628 " فراهم كردن كفن زن - هر چند بنابر احتياط همسر غير دائم باشد -
به عهده شوهر او است، گرچه زن از خود دارايى داشته باشد. همچنين زنى كه در عده
طلاق رجعى مرده، كفن او بر عهده شوهرش مىباشد.
" مسأله 629 " كفن ميت بر خويشان او واجب نيست، اگر چه مخارج او در حال
زندگى بر آنان واجب باشد.
" مسأله 630 " كفن كردن با پارچه غصبى - هر چند چيز ديگرى پيدا نشود - جايز
نيست، و چنانچه كفن ميت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد بايد از تنش بيرون
آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند.
" مسأله 631 " كفن كردن ميت با چيز نجس و پوست مردار نجس و با پارچه
ابريشمى خالص جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد. و احتياط واجب آن است
كه با پارچه طلا باف يا پارچه اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده در حال
اختيار كفن نكنند.
" مسأله 632 " اگر كفن ميت به نجاست خود او يا به نجاست ديگرى آلوده شود، بايد
مقدار نجس را بشويند يا ببرند، ولى چنانچه در قبر گذاشته باشند و شستن آن ممكن نباشد
احتياط آن است كه ببرند، بلكه اگر بيرون آوردن ميت براى شستن كفن توهين به او باشد
بريدن واجب مىشود. و اگر بريدن و شستن ممكن نيست در صورتى كه عوض كردن آن
ممكن باشد بايد عوض نمايند.
" مسأله 633 " اگر كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته در آن حالت بميرد، بايد
همانند ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
" مسأله 634 " مستحب است انسان در حال سلامتى كفن و سدر و كافور خود را تهيه
نمايد.
و - نماز ميت و احكام آن:
" مسأله 635 " نماز خواندن بر ميت مسلمان حتى كودكى كه شش سال او تمام شده
واجب است، و بنابر احتياط واجب بر كودكى كه شش سال او تمام نشده ولى نماز را درك
مىكرده است نيز خوانده شود، ولى بايد پدر و مادر بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند.
" مسأله 636 " نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود،
و اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد
كافى نيست.
118

" مسأله 637 " شرايطى مانند: وضو يا تيمم داشتن، جنب نبودن، پاكى بدن و لباس
و غصبى نبودن آن كه در نمازهاى يوميه معتبر مىباشد در نماز ميت شرط نيست، اگر چه
احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند،
و بنابر احتياط واجب مبطلات نمازهاى ديگر را در وسط نماز ميت ترك نمايد و عورت خود
را هم بپوشاند.
" مسأله 638 " كسى كه قصد خواندن نماز ميت را دارد بايد رو به قبله بايستد، و ميت
را به پشت در برابر او به گونه اى بخوابانند كه سر ميت به سمت
راست و پاهاى او به سمت چپ نمازگزار قرار گيرد.
" مسأله 639 " بنابر احتياط واجب مكان نمازگزار در نماز ميت نبايد غصبى و يا از
جاى ميت پست تر يا بلند تر باشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد. و نيز نبايد ميان
نمازگزار و ميت چيزى مانند: پرده و ديوار فاصله شود، ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن
باشد اشكال ندارد.
" مسأله 640 " نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولى اگر كسى كه نماز ميت را
به جماعت مىخواند از ميت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشد اشكال
ندارد.
" مسأله 641 " نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده
شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميت نيستند اشكال
ندارد.
" مسأله 642 " در وقت خواندن نماز بايد عورت ميت پوشيده باشد، و اگر كفن كردن
او ممكن نيست بايد به هر وسيله ديگر كه ممكن است عورت او را بپوشانند.
" مسأله 643 " كسى كه مىخواهد بر ميت نماز بخواند بايد ايستاده و با قصد قربت
نماز را بخواند و هنگام نيت ميت را معين كند، و چنانچه كسى نباشد كه بتواند ايستاده
بخواند مىتوان نشسته بجا آورد.
" مسأله 644 " اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز بخواند احتياط
واجب آن است كه آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد، و بر ولى هم واجب است اجازه
دهد.
" مسأله 645 " جايز است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، مخصوصا اگر ميت
اهل علم و تقوى باشد.
" مسأله 646 " اگر از روى عمد و يا فراموشى و يا به جهت عذرى ميت را بدون نماز
119

دفن كرده باشند و يا پس از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده اند باطل بوده، بايد تا
هنگامى كه پيكر او متلاشى نشده نماز را با شرايطى كه گفته شد به قبر او بخوانند.
دستور نماز ميت:
" مسأله 647 " نماز ميت پنج تكبير دارد، و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب
بگويد كافى است:
* پس از نيت و گفتن تكبير اول بگويد: " اشهد ان لا إله الا الله وان محمدا
رسول الله "
* پس از گفتن دومين تكبير بگويد: " اللهم صل على محمد وآل محمد "
* پس از گفتن تكبير سوم بگويد: " اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات "
* پس از چهارمين تكبير اگر ميت مرد باشد بگويد: " اللهم اغفر لهذا الميت " و اگر
زن باشد بگويد: " اللهم اغفر لهذه الميت " و بعد تكبير پنجم را بگويد.
و بهتر است نمازگزار پنج تكبير نماز ميت را به اين ترتيب بگويد:
* پس از نيت و گفتن تكبير اول بگويد: " اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك
له، و اشهد ان محمدا عبده ورسوله، ارسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدى الساعة "
* پس از دومين تكبير بگويد: " اللهم صل على محمد وآل محمد وبارك على محمد
و آل محمد، وارحم محمدا وآل محمد كأفضل ما صليت وباركت وترحمت على ابراهيم
وآل ابراهيم انك حميد مجيد، وصل على جميع الأنبياء والمرسلين والشهداء والصديقين
و جميع عباد الله الصالحين "
* پس از تكبير سوم بگويد: " اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات

شهادت مىدهم كه هيچ خدايى جز خداى يگانه نيست و محمد (ص) فرستاده او است.
خدايا! بر محمد (ص) و آل او درود و رحمت فرست.
خداوندا! تمامى مردان و زنان مؤمن را مورد آمرزش خود قرار ده.
خدايا اين ميت را مورد آمرزش خود قرار ده
. خدايا اين ميت را مورد آمرزش خود قرار ده.
شهادت مىدهم كه هيچ خدايى جز خداى يگانه نيست، خدايى كه يكى است و هيچ شريكى براى او
نيست، و شهادت مىدهم محمد (ص) بنده و فرستاده او است، خداوند او را پيش از قيامت به حق فرستاد تا
بشارت دهنده و ترساننده باشد.
خداوندا! بر محمد (ص) و آل او درود و رحمت فرست و بر محمد (ص) و آل او بركات خود را نازل فرما و
محمد (ص) و آل او را مورد رحمت خود قرار ده، مانند بهترين درود و بركت و رحمتى كه بر ابراهيم و آل او
فرستادى، همانا تو ستايش شده و بزرگوارى. و بر تمامى پيامبران و رسولان خود و شهدا و صديقين و
همه بندگان صالح خود درود و رحمت فرست.
120

لا حياء منهم و الا موات تابع بيننا وبينهم بالخيرات انك مجيب الدعوات، انك على كل
شىء قدير "
* پس از چهارمين تكبير چنانچه ميت مرد است بگويد: " اللهم ان هذا عبدك وابن
عبدك وابن امتك نزل بك وانت خير منزول به، اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا وانت اعلم
به منا، اللهم ان كان محسنا فزد في احسانه وان كان مسيئا فتجاوز عنه واغفر لنا وله، اللهم
اجعله عندك في اعلى عليين واخلف على اهله في الغابرين وارحمه برحمتك يا ارحم
الراحمين " و بعد تكبير پنجم را بگويد، ولى اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم
بگويد: " اللهم ان هذه امتك وابنه عبدك وابنه امتك نزلت بك وانت خير منزول به، اللهم
انا لا نعلم منها الا خيرا وانت اعلم بها منا، اللهم ان كانت محسنه فزد في احسانها
وان كانت مسيئه فتجاوز عنها واغفر لنا ولها، اللهم اجعلها عندك في اعلى عليين واخلف
على اهلها في الغابرين وارحمها برحمتك يا ارحم الراحمين " وبعد تكبير پنجم را
بگويد.
" مسأله 648 " چنانچه ميت از منافقين باشد به چهار تكبير قناعت كند و بعد از تكبير
چهارم به جاى دعا به او بگويد: " اللهم اخز عبدك في عبادك وبلادك، اللهم اصله اشد
نارك، اللهم اذقه حر عذابك فانه كان يوالى اعدائك ويعادى اوليائك ويبغض اهل بيت
نبيك ".
" مسأله 649 " اگر ميت مستضعف فكرى باشد پس از تكبير چهارم بگويد: " اللهم

(1) بار خدايا! تمامى مردان و زنان مؤمن و مسلمان را - چه آنانى كه زنده اند و چه آنانى كه از دنيا رفته اند -
مورد آمرزش خود قرار ده و ميان ما و آنها خيرات را پياپى و مستمر گردان، همانا تو اجابت كننده دعاها
هستى و همانا تو بر هر چيزى و هر كارى توانا مىباشى.
خدايا اين ميت بنده توست و فرزند بنده تو مىباشد، اكنون به تو وارد شده است و تو بهترين ميزبان
هستى. خداوندا! ما از اين ميت چيزى جز خوبى نمىدانيم و تو از ما به او داناتر هستى. خدايا! اگر او
نيكوكار است پس پاداش او را زياد فرما، و چنانچه گنهكار مىباشد پس از گناه او در گذر، و ما و او را
بيامرز. خداوندا او را در عاليترين درجات قرار ده و در بين آيندگان بر بازماندگان او جانشين باش و با
رحمت خود به او رحم كن، اى رحيم ترين رحم كنندگان.
(3) خدايا اين ميت بنده توست و فرزند بنده تو مىباشد، اكنون به تو وارد شده است و تو بهترين ميزبان
هستى. خداوندا! ما از اين ميت چيزى جز خوبى نمىدانيم و تو از ما به او داناتر هستى. خدايا! اگر او
نيكوكار است پس پاداش او را زياد فرما، و چنانچه گنهكار مىباشد پس از گناه او در گذر، و ما و او را
بيامرز. خداوندا او را در عاليترين درجات قرار ده و در بين آيندگان بر بازماندگان او جانشين باش و با
رحمت خود به او رحم كن، اى رحيم ترين رحم كنندگان.
(4) خدايا! اين بنده ات را در ميان بندگانت و در شهرهايت ذليل و خوار نما، خدايا او را به شديدترين آتش
جهنم برسان و حرارت عذابت را به او بچشان، چرا كه او با دشمنانت دوستى داشت و با دوستانت
دشمنى مىورزيد و با اهل بيت پيامبرت دشمن بود.
121

اغفر للذين تابوا واتبعوا سبيلك، وقهم عذاب الجحيم "، و سپس تكبير پنجم را
بگويد.
" مسأله 650 " اگر نمازگزار مذهب ميت را نمىداند بعد از تكبير چهارم بگويد:
" اللهم ان هذه النفس انت احييتها وانت امتها، اللهم ولها ما تولت واحشرها مع من
احبت "، و سپس تكبير پنجم را بگويد.
" مسأله 651 " چنانچه ميت بچه باشد پس از تكبير چهارم بگويد: " اللهم اجعله
لا بويه ولنا سلفا وفرطا واجرا "، و سپس تكبير پنجم را بگويد.
" مسأله 652 " مستحب است نمازگزار پس از تكبير پنجم بگويد: " ربنا آتنا في الدنيا
حسنه وفي الاخره حسنه وقنا عذاب النار "
" مسأله 653 " بنابر احتياط در همه اين دعاها معناى آن را قصد كند و تنها حكايت
الفاظ نباشد.
" مسأله 654 " بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت
خود خارج نشود، و علاوه بر آنچه گفته شد خواندن دعاهاى ديگر و نيز آيات قرآن جايز
مىباشد.
" مسأله 655 " كسانى كه نماز ميت را به جماعت مىخوانند بايد تكبيرها و دعاهاى آن
را هم بخوانند.
" مسأله 656 " اگر كسى دعاها را از حفظ نداشته باشد مىتواند از روى كتاب بخواند.
" مسأله 657 " اگر دو يا چند ميت باشد نمازگزار مىتواند براى هر كدام جدا نماز
بخواند، و يا اين كه بر همه آنها يك نماز بخواند و بعد از تكبير چهارم ضميرها را تثنيه يا
جمع بياورد، و در اين صورت بايد همه جنازه ها را در جلوى نمازگزار مرتب و پهلوى هم
بگذارند.
مستحبات نماز ميت:
" مسأله 658 " چند چيز در نماز ميت مستحب است:
1 - كسى كه نماز ميت را مىخواند با وضو يا غسل و يا تيمم باشد، و بنابر احتياط

خداوندا! كسانى را كه توبه كردند و از راه تو پيروى نمودند بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ محفوظ
و مصون بدار.
خدايا! اين نفس را تو زنده كردى و تو ميراندى، خداوندا! براى او باد آنچه مىخواست و محشور فرما
او را با هر كه دوست مىداشت.
خداوندا! او را براى پدر و مادرش و براى ما پيشرو و پاداش قرار بده.
خدايا! به ما در دنيا و آخرت نيكى عطا فرما و ما را از آتش جهنم محفوظ بدار.
122

مستحب در صورتى تيمم كند كه وضو يا غسل ممكن نباشد يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا
غسل كند به نماز ميت نرسد.
2 - در صورتى كه ميت مرد است امام جماعت يا كسى كه فرادى به او نماز مىخواند
مقابل وسط قامت او بايستد، و اگر ميت زن است مقابل سينه اش بايستد.
3 - بدون كفش نماز ميت را بخواند.
4 - در هر تكبير دستها را بلند كند.
5 - فاصله او با ميت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.
6 - نماز ميت را به جماعت بخواند.
7 - امام جماعت تكبيرها و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مىخوانند آهسته
بگويند.
8 - در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد پشت سر امام بايستد.
9 - نمازگزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند.
10 - پيش از نماز سه مرتبه به قصد رجاء و اميد ثواب بگويد: " الصلاه ".
11 - نماز را در جايى بخوانند كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا مىروند.
12 - اگر زن حائض نماز ميت را به جماعت مىخواند در صف جداگانه اى بايستد.
" مسأله 659 " خواندن نماز ميت در مساجد - بجز مسجد الحرام - مكروه است.
ز - دفن ميت و احكام آن:
" مسأله 660 " ميت را بايد به ترتيبى در قبر قرار داد كه سمت راست بدن او روى
زمين و سينه و شكم او به طرف قبله قرار گيرد. قبر نيز بايد به اندازه اى گود باشد كه وقتى
ميت در آن دفن مىشود بوى عفونت آن بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدن وى را بيرون
آورند، و اگر ترس آن باشد كه جانورى بدن او را بيرون آورد بايد قبر را با آجر و مانند آن
محكم كنند.
" مسأله 661 " هزينه خاكسپارى ميت در حد لازم از اصل دارايى ميت برداشته
مىشود، گرچه به تهيه آجر و سيمان يا خريدن قبر نياز باشد.
" مسأله 662 " بنابر احتياط واجب دفن مسلمان در قبرستان كافران و دفن كافر در
قبرستان مسلمانان جايز نيست، همچنين دفن ميت مسلمان در جايى كه به او بىحرمتى
شود جايز نيست.
" مسأله 663 " دفن ميت در زمين غصبى و بنابر احتياط واجب در زمينى كه مانند
123

مسجد براى غير دفن مردگان وقف شده جايز نيست. همچنين دفن ميت در قبر ميت ديگر
چنانچه موجب نبش قبر شود حرام است، مگر اين كه قبر اول كهنه شده و ميت آن از بين
رفته باشد.
" مسأله 664 " چيزى كه از ميت جدا مىشود - اگر چه مو و ناخن يا دندانش باشد -
چنانچه موجب نبش قبر نباشد بايد با او دفن شود، و بنابر احتياط در كفن او بگذارند، ولى
اگر موجب نبش قبر شود احتياط آن است كه جدا دفن شود. و نيز ناخن و دندانى كه
در حال زندگى از انسان جدا مىشود مستحب است دفن شود.
" مسأله 665 " اگر بچه در رحم مادر بميرد بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند،
و چنانچه ناچار شوند او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، و در صورتى كه شوهرش اهل
فن باشد بايد او بچه را بيرون آورد، و اگر نه زنى كه اهل فن باشد، و اگر آن هم ممكن نشود
مرد محرمى كه اهل فن باشد، و در غير اين صورت مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بچه را
بيرون آورد، و در صورتى كه آن هم ممكن نشود، كسى كه اهل فن نباشد مىتواند بچه را
بيرون آورد.
" مسأله 666 " هر گاه مادر بميرد و بچه در رحم او زنده باشد - گرچه اميد به زنده
ماندن طفل نداشته باشند - بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد از هر طرفى كه
بچه سالم بيرون مىآيد او را بيرون آورند و شكم مادر را بدوزند، ولى اگر بين پهلوى چپ
و راست در سالم بودن بچه فرقى نباشد، احتياط واجب آن است كه او را از پهلوى چپ
بيرون آورند.
مستحبات دفن:
" مسأله 667 " رعايت موارد زير هنگام دفن ميت مستحب است:
1 - به قصد رجاء و اميد ثواب قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند.
2 - ميت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دور تر به دلايلى - مانند
مدفون بودن افراد صالح در آن يا رفت و آمد بيشتر مردم براى فاتحه خوانى - بر قبرستان
نزديكتر فضيلت داشته باشد.
3 - جنازه را در چند مترى قبر روى زمين گذارده تا سه بار كم كم نزديك قبر ببرند، و در
هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند. و اگر ميت مرد است،
بار سوم طورى او را زمين بگذارند كه سر او در طرف پايين قبر قرار گيرد و بار چهارم او را
از طرف سر وارد قبر نمايند، و اگر ميت زن است، در مرتبه سوم به طرف قبله قبر بگذارند
124

و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه اى روى قبر بگيرند.
4 - جنازه را به آرامى از تابوت برگيرند و وارد قبر كنند، و دعاهايى كه دستور داده شده
پيش از دفن و هنگام دفن بخوانند.
5 - پس از آن كه ميت را در لحد گذاشتند گره هاى كفن را باز كنند و بالشى از خاك
فراهم سازند و صورت ميت را روى آن بگذارند.
6 - پشت ميت را به ديوار قبر تكيه دهند و يا چيزى پشت او بگذارند كه ميت به پشت
برنگردد.
7 - كسى كه ميت را در قبر مىگذارد به قصد رجاء و اميد ثواب با طهارت و سر و پا
برهنه باشد، و هنگام بيرون آمدن از قبر از طرف پاى ميت بيرون آيد، و غير از خويشان
ميت افراد ديگر با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: " انا لله وانا اليه راجعون ".
8 - اگر ميت زن است كسانى كه با او محرمند او را در قبر بگذارند، و اگر محرمى
نباشد خويشاوندانش او را در قبر بگذارند.
9 - هنگامى كه قبر را از خاك پر كردند به اميد ثواب روى آن آب بپاشند، و پس از آن
كسانى كه حاضرند در حالى كه انگشتان خود را باز كرده و در خاك روى قبر فرو برده اند
هفت بار سوره " قدر " را بخوانند و براى ميت طلب آمرزش نمايند و اين دعا را بخوانند:
" اللهم جاف الا رض عن جنبيه وأصعد اليك روحه ولقه منك رضوانا وأسكن قبره من
رحمتك ما تغنيه به عن رحمه من سواك ".
10 - پس از رفتن تشييع كنندگان ولى ميت يا كسى كه از طرف او اجازه دارد دعاهايى را
كه دستور داده شده به ميت تلقين كند.
" مسأله 668 " مستحب است پيش از آن كه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه
راست ميت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ او گذاشته، دهان را نزديك گوش
ميت ببرند و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: " اسمع افهم يا فلان بن فلان "
و به جاى كلمه " فلان بن فلان " اسم ميت و اسم پدرش را بگويند - مثلا اگر اسم او
" محمد " ونام پدرش " على " است سه مرتبه بگويند: " اسمع افهم يا محمد بن على "
- و پس از آن بگويند:
" هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا إله الا الله وحده لا شريك له وان
محمدا - صلى الله عليه وآله - عبده ورسوله و سيد النبيين و خاتم المرسلين وان عليا

(1) خدايا زمين را از دو پهلوى او فراخ نما و روح او را به طرف خود بالا بر و رضايت و خشنودى خود
را به او برسان و رحمت خود را در قبر او جاى ده، به قدرى كه از رحمت غير از تو بى نياز شود.
125

امير المؤمنين و سيد الوصيين و امام افترض الله طاعته على العالمين وان " الحسن "
و " الحسين " و " على بن الحسين " و " محمد بن على " و " جعفر بن محمد " و " موسى بن
جعفر " و " على بن موسى " و " محمد بن على " و " على بن محمد " و " الحسن بن على "
و " القائم الحجه المهدى " - صلوات الله عليهم - أئمة المؤمنين و حجج الله على الخلق
اجمعين وأئمتك ائمه هدى ابرار يا فلان بن فلان! " و به جاى " فلان بن فلان " اسم ميت
و اسم پدرش را بگويند و سپس بگويند: " اذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله -
تبارك و تعالى - وسألاك عن ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن
ائمتك فلا تخف ولا تحزن و قل في جوابهما: " الله " ربى و " محمد (ص) " نبيى و " الاسلام
" دينى و " القرآن " كتابى و " الكعبه " قبلتى و " أمير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) " امامى
و " الحسن بن على المجتبى (ع) " امامى و " الحسين بن على الشهيد بكربلاء (ع) " امامى
و " على زين العابدين (ع) " امامى و " محمد الباقر (ع) " امامى و " جعفر الصادق (ع) "
امامى و " موسى الكاظم (ع) " امامى و " على الرضا (ع) " امامى و " محمد الجواد (ع) "
امامى و " على الهادى (ع) " امامى و " الحسن العسكرى (ع) " امامى و " الحجه
المنتظر (ع) " امامى، هؤلاء - صلوات الله عليهم اجمعين - ائمتى و سادتى وقادتى
وشفعائى، بهم اتولى ومن اعدائهم اتبرء في الدنيا والاخره. ثم اعلم يا فلان بن فلان!
" وبه جاى " فلان بن فلان " اسم ميت وپدرش را بگويند وسپس بگويند: " ان الله - تبارك
وتعالى - نعم الرب وان محمدا (ص) نعم الرسول وان على بن ابى طالب (ع) واولاده
المعصومين الائمه الاثنى عشر نعم الأئمة وان ما جاء به محمد - صلى الله عليه وآله - حق
وان الموت حق وسوال منكر ونكير في القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط
حق والميزان حق وتطاير الكتب حق وان الجنه حق والنار حق وان الساعه آتيه لا ريب
فيها وان الله يبعث من في القبور ".

(1) معناى تلقين به ترتيب زير است:.
" بشنو و بفهم اى فلانى فرزند فلانى! آيا بر آن عهد و پيمانى كه با ما از آن جدا شدى باقى هستى؟
عهدى كه عبارت است از شهادت به توحيد " خداى بى شريك " و نبوت " حضرت محمد (ص) كه
بنده خدا و فرستاده او و بهترين پيامبران خدا و آخرين آنان مىباشد، و نيز شهادت به اين كه " حضرت
على (ع) " امير مؤمنان و سيد اوصيا وامامى است كه خداوند پيروى او را بر همه مردم عالم واجب
نموده است، و پس از آن حضرت، اولاد بزرگوار او: " حسن (ع) "، " حسين (ع) "
، " على بن الحسين (ع) "، " محمد بن على (ع) "، " جعفر بن محمد (ع) "، " موسى بن جعفر (ع) "
، " على بن موسى (ع) "، " محمد بن على (ع) "، " على بن محمد (ع) "، " حسن بن على (ع) " و " مهدى
126

پس بگويد: " افهمت يا فلان! " و به جاى " فلان " اسم ميت را بگويد، پس از آن بگويد:
" ثبتك الله بالقول الثابت وهداك الله الى صراط مستقيم عرف الله بينك و بين اوليائك في
مستقر من رحمته ".
پس بگويد: " اللهم جاف الا رض عن جنبيه واصعد بروحه اليك ولقه منك برهانا،
اللهم عفوك عفوك ".
و كسى كه تلقين را به ميت مىخواند بايد توجه داشته باشد كه اگر ميت زن است
ضميرهاى مذكر در اين دعاها را به صورت ضمير مؤنث بگويد.
" مسأله 669 " مستحب است پس از دفن صاحبان عزا را سر سلامتى دهند، ولى اگر
مدتى گذشته است و به اين واسطه مصيبت يادشان مىآيد ترك آن بهتر است.
" مسأله 670 " مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت غذا بفرستند
و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
نماز وحشت:
" مسأله 671 " مستحب است در شب اول قبر دو ركعت نماز به نيت " نماز وحشت "
براى ميت بخوانند، به اين ترتيب كه در ركعت اول بعد از " حمد " يك مرتبه " آيه الكرسي

حجت قائم (ع) " - كه درود و رحمت خدا بر آنان باد - همگى امامان مردم مؤمن و حجتهاى خداوند بر
تمام مردم و نيز امامان تو مىباشند، امامانى كه همگى هدايت كننده وافرادى نيك وصالح مىباشند.
اى فلانى فرزند فلانى! هر گاه دو ملك مقرب كه فرستاده پروردگارت هستند براى سوال نزد تو آمدند
و از خداى تو وپيامبر تو ودين تو و كتاب تو و قبله تو و امامان تو سؤال نمودند، نترس و محزون
مشو و در جواب آنان بگو: " خداوند " پروردگار من است و " محمد (ص) " پيامبر من است و " اسلام "
دين من است و " قرآن " كتاب من است و " كعبه " قبله من است و " امير المؤمنين على بن ابي طالب (ع) "
و " حسن بن على (ص) " و " حسين بن على شهيد كربلا (ص) " و " على زين العابدين (ع) " و "
محمد باقر (ع) " و " جعفر صادق (ع) " و " موسى كاظم (ع ") و " على الرضا (ع) " و " محمد جواد (ع) "
و " على هادى (ع) " و " حسن عسكرى (ع) " و " حجت منتظر (ع) " - كه درود و رحمت خدا بر آنان باد -
همگى امامان من و سروران من و شفيعان من هستند، همانا رشته ولايت و محبت را با آنان پيوند
زده ام و از دشمنانشان در دنيا و آخرت بيزارم. آنگاه بدان اى فلانى فرزند فلانى! خداوند تبارك
و تعالى خوب پروردگارى است و حضرت محمد (ص) خوب پيامبرى است و حضرت على بن ابي طالب (ع)
و اولاد معصوم آن حضرت، يعنى دوازده امام، خوب امامانى مىباشند، و بدان كه آنچه را پيامبر
اسلام حضرت محمد (ص) با خود آورده حق است و مرگ حق است و سؤال منكر و نكير در قبر حق است
و رستاخيز و زنده شدن مردگان حق است و صراط حق است و ميزان حق است وپخش شدن نامه هاى
اعمال هر فرد و رسيدن به دست او حق است و بهشت حق است و جهنم حق است، و به طور قطع روز
قيامت خواهد آمد و در آن روز خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد
". يعنى: " آيا آنچه را گفته شد فهميدى اى فلانى؟ خداوند تو را بر گفتار حق ثابت قدم گرداند و
به سوى راه مستقيم هدايت نمايد و تو را در بهشت در جوار رحمت خود با سروران و اوليائت آشنا سازد ".
يعنى: " خداوندا زمين را از دو پهلوى او فراخ نما و روح او را به سوى خودت بالا بر و به او قدرت
استدلال عطا بفرما، خدايا عفوت را عفوت را [از او دريغ مدار] ".
127

" و در ركعت دوم پس از " حمد " ده مرتبه " سوره قدر " را بخوانند و بعد از سلام نماز
بگويند: " اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر فلان " و به جاى كلمه "
فلان " اسم ميت را بگويند.
" مسأله 672 " نماز وحشت را مىتوانند در هر موقع از شب اول قبر بجا آورند، ولى
بهتر است در اول شب بعد از نماز عشا خوانده شود.
" مسأله 673 " اگر به هر جهت دفن ميت به تأخير افتد بايد نماز وحشت را تا شب اول
قبر تأخير اندازند.
احكام نبش قبر:
" مسأله 674 " نبش قبر مسلمان يعنى شكافتن قبر او - هر چند طفل يا ديوانه باشد -
حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
" مسأله 675 " نبش قبور امام زاده ها، علما، شهدا وصلحا - اگر چه سالها بر آن
گذشته باشد - در صورتى كه زيارتگاه باشد حرام است، بلكه اگر زيارتگاه هم نباشد
بنابر احتياط واجب نبايد آن را نبش كرد.
" مسأله 676 " در چند مورد شكافتن قبر جايز است، از جمله:
1 - در صورتى كه ميت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسل او باطل بوده
يا به غير دستور شرع كفن شده است و يا اين كه او را در قبر رو به قبله نگذاشته اند، ولى
چنانچه بر او نماز نخوانده يا نمازى كه خوانده اند باطل باشد، بايد نماز را بر قبر او بخوانند
و شكافتن قبر جايز نيست.
2 - در صورتى كه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر
را بشكافند.
3 - در صورتى كه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند.
4 - در صورتى كه ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در
آنجا بماند.
5 - در صورتى كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده است غصبى باشد و صاحب
آن راضى نشود.
6 - در صورتى كه ميت را در جايى كه بى احترامى به او است دفن كرده باشند.
7 - در صورتى كه بترسند درنده اى بدن ميت را پاره كند يا سيل او را ببرد و يا دشمن

يعنى: " (1) خدايا بر محمد (ص) و آل او درود فرست و ثواب اين نماز را به فلانى (ميت) برسان ".
128

بيرون آورد.
8 - در صورتى كه بخواهند قسمتى از بدن ميت را كه با او دفن نشده است دفن كنند،
ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده
نشود.
9 - در صورتى كه خلاف وصيت ميت در جاى ديگرى دفن شده باشد، اما اگر بدن
متلاشى شده و يا نبش قبر موجب بىاحترامى به او شود جايز نيست.
129

مسائل نماز
يكى از مهمترين اعمال دينى " نماز " است. از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده
است كه فرمودند: " اولين چيزى كه بنده به آن محاسبه خواهد شد نماز است، پس اگر
نماز مورد پذيرش خداوند قرار گيرد عبادتها و اعمال نيك ديگر پذيرفته مىشود، و چنانچه
نماز در پيشگاه خداوند پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمىشود ". و در حديث ديگرى
حضرت امام محمد باقر (ع) از رسول خدا (ص) نقل مىكنند كه آن حضرت (به اين مضمون)
فرمودند: " همچنان كه اگر انسان در شبانه روز پنج بار خود را شستشو دهد ناپاكى و آلودگى
از بدن او زدوده مىشود، نمازهاى پنجگانه نيز انسان را از گناهان و ناپاكيهاى اخلاقى پاك
مىكند ".
شايسته است انسان نماز را بسيار مهم شمرده و آن را در اول وقت بجا آورد، در حديث
از پيامبر اكرم (ص) آمده است: " كسى كه نماز را سبك شمارد به شفاعت من نائل نخواهد
شد ".
در حديث آمده است روزى رسول خدا (ص) در مسجد مشاهده كردند كه مردى مشغول
نماز است ولى ركوع و سجود را به طور كامل و صحيح بجا نمىآورد، حضرت فرمودند:
" اگر اين مرد در اين حال بميرد به دين من از دنيا نرفته است ".
" خلقت انسان " براى " رشد و تكامل " او است و تكامل او در " ارتباط با خدا " مىباشد،
و بهترين وسيله ارتباط با خدا " نماز " است، بنابراين انسان بايد نماز را با توجه كامل و
خضوع و خشوع و وقار بخواند و از غفلت و شتابزدگى بپرهيزد، و توجه داشته باشد كه
با چه كسى سخن مىگويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم ناچيز ببيند.

وسائل الشيعه، كتاب الصلاه، باب 8 از ابواب " اعداد الفرائض ونوافلها "، حديث 10، و برگرفته از
باب 2 از همان ابواب، حديث 3.
برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الصلاه، باب 6 از ابواب " اعداد الفرائض ونوافلها "، حديث 10.
وسائل الشيعه، كتاب الصلاه، باب 8 از ابواب " اعداد الفرائض ونوافلها "، حديث 2.
130

همچنين نمازگزار بايد توبه و استغفار كند و گناهانى را كه مانع قبول شدن نماز است
مانند: " حسد "، " كبر "، " غيبت "، " خوردن حرام "، " آشاميدن مسكرات " و " ندادن
خمس و زكات " بلكه هر معصيتى را ترك نمايد. و سزاوار است كارهايى كه ثواب نماز را
كم مىكند بجا نياورد، مثلا در حال خواب آلودگى و خوددارى از ادرار به نماز نايستد،
و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند. و نيز كارهايى كه ثواب نماز را زياد مىكند بجا آورد،
مثلا انگشتر عقيق به دست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو
نمايد.
اقسام نماز
" نماز " از نظر " وجوب " و " استحباب " به دو دسته تقسيم شده است:
الف - نمازهاى واجب
" مسأله 677 " نمازهاى واجب هفت قسمند:
1 - نمازهاى يوميه كه نماز جمعه نيز يكى از آنهاست.
2 - نماز آيات
3 - نماز ميت
4 - نماز طواف واجب خانه كعبه
5 - نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر يا بنابر احتياط بر بزرگترين مرد وارث
واجب است.
6 - نمازى كه با اجير شدن يا نذر يا عهد و يا قسم بر انسان واجب مىشود.
7 - نماز عيد فطر و قربان با حضور امام معصوم (ع)، و بنابر احتياط با وجود شرايط آن
در زمان غيبت
نمازهاى واجب يوميه
" مسأله 678 " نمازهاى واجب يوميه عبارتند از: نماز " ظهر "، " عصر "، " مغرب "
، " عشا " و " صبح ". نمازهاى ظهر و عصر و عشا هر كدام چهار ركعت و نماز مغرب سه
ركعت و نماز صبح دو ركعت است، ولى در مسافرت و نيز در حال خوف با شرايطى كه
ذكر خواهد شد نمازهاى چهار ركعتى دو ركعت خوانده مىشوند.
" مسأله 679 " در روز جمعه با وجود شرايطى كه در مسائل " نماز جمعه " گفته
131

خواهد شد به جاى نماز ظهر، دو ركعت نماز جمعه خوانده مىشود، و چنانچه شرايط
جمعه موجود نباشد نماز ظهر خوانده مىشود.
وقت نمازهاى يوميه:
" مسأله 680 " هر يك از نمازهاى " ظهر "، " عصر "، " مغرب " و " عشا " داراى "
وقت مخصوص " و " وقت مشترك " مىباشند، ولى نماز " صبح " شريك ندارد تا وقت
مشترك داشته باشد. " وقت مخصوص " وقتى است كه خواندن نماز يوميه اداى ديگر در آن
صحيح نباشد، ولى در " وقت مشترك " خواندن نماز ديگر طبعا صحيح است، گرچه
ممكن است از جهت ديگرى جايز نباشد.
وقت نماز ظهر و عصر:
" مسأله 681 " ظهر شرعى از راه آفتاب و نصب شاخص شناخته مىشود. اگر چوب
صافى را به صورت راست در زمين هموار فرو برند، صبح كه آفتاب به آن مىتابد سايه آن
به سوى مغرب افتاده و هر چه خورشيد بالاتر مىرود، سايه ضمن آن كه به سمت مشرق در
چرخش است كوتاهتر مىشود، هنگامى كه سايه چوب به آخرين درجه كوتاهى رسيد
و بار ديگر شروع به زياد شدن نمود اول ظهر شرعى است. در بعضى شهرها مثل مكه
مكرمه كه گاهى موقع ظهر سايه به كلى از بين مىرود، بعد از آن كه سايه دوباره پيدا شد
معلوم مىشود ظهر شده است.
" مسأله 682 " وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر شرعى است تا هنگامى كه
به اندازه خواندن نماز ظهر - به حسب حال مكلف - بگذرد. و وقت مخصوص نماز عصر
هنگامى است كه به اندازه خواندن يك نماز عصر - به حسب حال مكلف - به مغرب بيشتر
وقت نمانده باشد، اگر كسى تا اين هنگام نماز ظهر را نخوانده نماز ظهر او قضاست،
و بايد در اين وقت نماز عصر خود را به صورت ادا بخواند. و فاصله ميان وقت مخصوص
نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر وقت مشترك نماز ظهر و عصر است.
" مسأله 683 " اگر كسى در وقت مشترك از روى فراموشى تمام نماز عصر را پيش از
نماز ظهر بجا آورد نمازش صحيح است، ولى بنابر احتياط واجب چهار ركعت نماز بعد را
مردد بين ظهر و عصر و به قصد " آنچه بر عهده او است " بجا آورد.
" مسأله 684 " اگر پيش از خواندن نماز ظهر از روى اشتباه مشغول نماز عصر شود
و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد بايد نيت را به نماز
132

ظهر برگرداند و پس از اتمام نماز، نماز عصر را بخواند، و اگر در وقت مخصوص به
ظهر باشد بنابر احتياط واجب نيت را به نماز ظهر برگرداند، و پس از اتمام نماز دوباره هر
دو نماز را به ترتيب بخواند.
" مسأله 685 " بنابر احتياط مستحب نماز ظهر و عصر را از غروب خورشيد تأخير
نيندازند.
وقت نماز مغرب و عشا:
" مسأله 686 " وقت نماز مغرب از طريق " حمره مشرقيه " شناخته مىشود.
حمره مشرقيه بدين صورت است كه پس از غروب آفتاب در سمت مشرق سرخى مختصرى ديده مىشود، اين سرخى
در مدت ده تا پانزده دقيقه به تدريج كمرنگ شده تا حدى
كه ديگر ديده نمىشود، و همزمان با زوال آن، سرخى مختصرى در سمت مغرب ديده
مىشود و اين آغاز وقت نماز مغرب مىباشد.
" مسأله 687 " وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است تا وقتى كه از مغرب
به اندازه خواندن سه ركعت نماز - به حسب حال مكلف - بگذرد. و وقت مخصوص نماز
عشا هنگامى است كه به اندازه خواندن نماز عشا - به حسب حال مكلف - به نيمه شب مانده
باشد، و اگر كسى تا اين هنگام نماز مغرب را نخوانده، بايد نخست نماز عشا را بخواند
و سپس نماز مغرب را بجا آورد. و ميان وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص
نماز عشا وقت مشترك نماز مغرب و عشاست.
" مسأله 688 " اگر كسى در وقت مشترك نماز مغرب و عشا از روى اشتباه نماز عشا
را پيش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز بفهمد نمازش صحيح است، و بايد نماز مغرب
را بعد از آن بجا آورد.
" مسأله 689 " اگر پيش از خواندن نماز مغرب از روى اشتباه مشغول نماز عشا شود
و در بين نماز بفهمد، يكى از دو صورت را دارد:
1 - اگر تمام آنچه را خوانده در وقت مشترك نماز مغرب و عشا باشد، يكى از دو حالت
را دارد:
الف: چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند
و بنشيند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند.
ب: چنانچه به ركوع ركعت چهارم رفته است، بايد نماز را تمام كند و بعد نماز مغرب
را بخواند.
133

2 - اگر آنچه را خوانده در وقت مخصوص نماز مغرب باشد نيز يكى از دو حالت را دارد:
الف: چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است، بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند
و بنشيند و نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب دوباره نماز مغرب را بخواند و پس از آن
نماز عشا را بجا آورد.
ب: چنانچه به ركوع ركعت چهارم رفته است، بنابر احتياط آن را تمام كند و دوباره
نماز مغرب و عشا را بجا آورد.
" مسأله 690 " آخر وقت نماز عشا نصف شب است، و احتياط آن است كه براى نماز
مغرب و عشا و مانند آن شب را از اول مغرب تا اذان صبح حساب كنند، و براى نماز شب
و مانند آن تا اول آفتاب حساب نمايند.
" مسأله 691 " اگر به واسطه عذرى نماز مغرب يا عشا را تا نصف شب نخواند، بايد
تا قبل از اذان صبح بجا آورد، و بهتر است نيت ادا و قضا نكند، بلكه اگر از روى معصيت
هم تا نصف شب نخوانده بنابر احتياط واجب بايد تا قبل از اذان صبح آنها را بدون نيت ادا يا
قضا بجا آورد.
وقت نماز صبح:
" مسأله 692 " نزديك اذان صبح سپيده اى در سمت مشرق به شكل عمودى پديدار
مىشود كه به آن " فجر اول " يا " فجر كاذب " مىگويند، پس از دقايقى آن سپيده ناپديد شده
و سپيده ديگرى به صورت افقى در همان سمت نمايان مىگردد كه به آن " فجر دوم " يا
" فجر صادق " مىگويند. هنگامى كه فجر صادق نمايان شود آغاز وقت نماز صبح
مىباشد، و پايان آن هنگامى است كه آفتاب طلوع نمايد.
" مسأله 693 " در شبهاى مهتاب احتياط مستحب مؤكد آن است كه براى نماز صبح
صبر كنند تا سفيده صبح در افق ظاهر شود و بر روشنايى مهتاب غلبه كند، ولى براى روزه
ايد از جلوتر يعنى مطابق ساعت و وقت شرعى امساك كنند. و اين احتياط در شبهاى ابرى
و در روشنايى برق جارى نيست.
احكام وقت نماز:
" مسأله 694 " هنگامى مىتوان مشغول نماز شد كه به فرا رسيدن وقت نماز يقين يا

بنابراين تقريبا يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى آخر وقت نماز مغرب و عشاست، گرچه در ايام
سال كمى تفاوت مىكند. و اول وقت نماز شب حدود دوازده ساعت بعد از ظهر شرعى است.
134

اطمينان پيدا شود، هر چند اين يقين يا اطمينان از راه دستگاههاى تعيين وقت حاصل شود كه
توسط متخصصان مورد وثوق استخراج گرديده است. همچنين اعتماد بر شهادت دو مرد
عادل يا شهادت يك خبره كه از گفته او وثوق پيدا شود يا انسان وقت شناس مورد وثوق -
خواه عادل باشد يا نه - جايز است، ولى اعتماد به شهادت يك مرد عادل غير خبره محل
اشكال است.
" مسأله 695 " نابينايان و كسانى كه در زندان هستند و قدرت تشخيص وقت را
ندارند، بنابر احتياط واجب تا زمانى كه يقين به فرا رسيدن وقت پيدا نكنند نبايد مشغول نماز
شوند.
" مسأله 696 " اگر انسان به واسطه ابر يا حوادث آسمانى ديگر - مانند
خورشيد گرفتگى - كه مانع از يقين كردن همه مردم است نتواند در اول وقت نماز به داخل
شدن وقت يقين كند، چنانچه گمان داشته باشد وقت داخل شده مىتواند مشغول نماز
شود، هر چند احتياط در تأخير است و تا ممكن است اين احتياط ترك نشود.
" مسأله 697 " اگر كسى بدون احراز يكى از راه هايى كه در مسأله " 694 " بيان شد
مشغول نماز شود، نمازش باطل است، مگر اين كه معلوم شود كه همه نماز در وقت واقع
شده و قصد قربت نيز داشته است.
" مسأله 698 " اگر كسى با احراز يكى از راههايى كه در مسأله " 694 " گفته شد نماز
بخواند و بعد از نماز معلوم شود كه همه نمازش در خارج وقت خوانده شده، نمازش باطل
است. و اگر مقدارى از آن را داخل وقت خوانده باشد بنابر مشهور صحيح است، ولى
خالى از اشكال نمىباشد و بنابر احتياط دوباره آن را بخواند.
" مسأله 699 " اگر با احراز يكى از راههايى كه در مسأله " 694 " گفته شد مشغول
نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، و اگر در
بين نماز وقت داخل شده باشد بنابر مشهور نماز او صحيح است، ولى خالى از اشكال
نمىباشد و بنابر احتياط دوباره آن را بخواند.
" مسأله 700 " اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز شك
كند وقت رسيده يا نه، نماز او باطل است، ولى اگر در بين نماز يقين داشته باشد كه وقت
شده و شك كند آنچه پيش از آن خوانده در وقت بوده يا نه، با احتمال توجه به وقت در اول
نماز، نمازش صحيح است.
" مسأله 701 " اگر يقين كند كه وقت نماز داخل شده و مشغول نماز شود و بعد از
نماز شك كند كه نمازش در وقت خوانده شده يا نه، بنابر احتياط نمازش را دوباره بخواند.
135

" مسأله 702 " اگر وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه بجا آوردن كارهاى مستحبى
موجب مىشود مقدارى از نماز در خارج از وقت واقع شود، بايد به اندازه واجب اكتفا
نمود و كارهاى مستحبى را رها كرد
" مسأله 703 " اگر وقت به قدرى كم است كه تنها يك ركعت از نماز در وقت قرار
مىگيرد، بايد قصد ادا كند، ولى تأخير انداختن نماز عمدا تا به اين اندازه كه تعدادى از
ركعتهاى نماز در خارج وقت قرار گيرد گناه است.
" مسأله 704 " وقت مخصوص نماز " ظهر "، " عصر " و " عشا " نسبت به اشخاص
تفاوت دارد، مثلا وقت مخصوص نماز مسافر به اندازه خواندن يك نماز دو ركعتى،
و براى غير مسافر به اندازه خواندن يك نماز چهار ركعتى است.
" مسأله 705 " كسى كه مسافر نيست چنانچه تا مغرب به اندازه خواندن پنج ركعت
نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر - هر دو - را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، بايد
فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند. همچنين شخص غير مسافر چنانچه
تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا - هر دو -
را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط نماز عشا را بخواند و بعدا نماز مغرب را بدون
نيت ادا يا قضا بجا آورد. و كسى كه به واسط عذر يا در اثر معصيت نماز مغرب و عشا را از
نصف شب تأخير انداخته نيز بنابر احتياط واجب تا اذان صبح همين جهت را رعايت نمايد.
" مسأله 706 " كسى كه مسافر است چنانچه تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت
نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر - هر دو - را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، بايد
فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند. همچنين مسافر چنانچه تا
نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا - هر دو -
را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط نماز عشا را بخواند و بعدا نماز مغرب را بدون
نيت ادا يا قضا بجا آورد، و اگر از نصف شب تأخير انداخته است تا اذان صبح همين جهت
را رعايت كند، يعنى نماز مغرب و عشا را به ترتيب بدون نيت ادا و قضا بجا آورد و در آخر
وقت فقط عشا را بخواند.
" مسأله 707 " مستحب است نمازگزار نماز را در اول وقت بخواند و درباره آن
خيلى سفارش شده است. و هر چه به اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آن كه تأخير
آن از جهتى بهتر باشد، مثل اين كه صبر كند تا نماز را به جماعت بخواند.
" مسأله 708 " كسانى كه عذر دارند و اگر بخواهند در اول وقت نماز بخوانند ناچارند
مثلا با تيمم يا لباس نجس نماز بخوانند، چنانچه احتمال دهند تا آخر وقت عذرشان بر طرف
136

مىشود بنابر احتياط واجب بايد صبر كنند و نماز خود را در آخر وقت بخوانند، ولى لازم
نيست به قدرى صبر كنند كه وقت خواندن مستحبات نماز را نداشته باشند.
نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شود:
" مسأله 709 " انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشا را بعد از نماز
مغرب بخواند، و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر، و نماز عشا را پيش از نماز
مغرب بخواند باطل است.
" مسأله 710 " اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد كه
نماز ظهر را خوانده است، نمىتواند نيت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد نماز را رها
كرده و نماز عصر را بخواند. همچنين است در نماز مغرب و عشا.
" مسأله 711 " اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نيت را
به نماز ظهر برگرداند و داخل ركن شود و بعد يادش بيايد كه قبلا نماز ظهر را خوانده،
نمازش باطل است و بايد نماز عصر را بخواند، ولى اگر پيش از داخل شدن در ركن يادش
بيايد، بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و آنچه را به نيت ظهر خوانده باز هم به نيت عصر
بخواند، و بنابر احتياط نماز عصر را دوباره بخواند.
" مسأله 712 " اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه،
بنابر احتياط واجب نيت را به نماز ظهر برگرداند و بعد نماز عصر را بجا آورد، ولى اگر
وقت به قدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مىشود بايد به نيت نماز عصر
نما را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد.
" مسأله 713 " اگر در بين نماز عشا پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز
مغرب را خوانده يا نه، بنابر احتياط واجب نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را
سه ركعتى تمام كرده سپس نماز عشا را بخواند، ولى چنانچه وقت به قدرى كم است كه
بعد از تمام شدن نماز نصف شب مىشود، بايد به نيت عشا نماز را تمام كند و بعد نماز
مغرب را بنابر احتياط بدون نيت ادا يا قضا بجا آورد.
" مسأله 714 " اگر در نماز عشا پس از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه
نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد نماز را تمام كند و بعد بنابر احتياط واجب نماز مغرب را
بخواند، ولى اگر اين شك در وقت مخصوص نماز عشا باشد، خواندن نماز مغرب لازم
نيست.
" مسأله 715 " برگرداندن نيت از " نماز قضا به نماز ادا " و از " نماز مستحب به نماز
137

واجب " و نيز از " نماز مستحب به نماز مستحب " جايز نيست. همچنين نمازگزار
نمىتواند نيت خود را از " نماز واجب به نماز مستحب " برگرداند، مگر براى رسيدن به
نماز جماعت باشد كه تفصيل آن در مسأله " 1262 " بيان خواهد شد.
" مسأله 716 " اگر وقت " نماز ادا " وسعت داشته باشد، نمازگزار مىتواند در بين
نماز نيت را به " نماز قضا " برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيت به نماز قضا ممكن باشد -
مثلا اگر مشغول نماز ظهر است در صورتى مىتواند نيت را به قضاى صبح برگرداند كه
داخل ركعت سوم نشده باشد - بلكه اگر نماز قضايى كه به عهده او مىباشد فقط يك نماز
است و يا چند نماز از همين روز، بنابر احتياط نيت را به آن برگرداند.
ب - نمازهاى مستحب
نافله هاى شبانه روزى و وقت آنها:
" مسأله 717 " نماز هاى مستحبى بسيار است و به آنها " نافله " مىگويند، از ميان
نمازهاى مستحبى به خواندن نافله هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده است. نمازهاى نافله
شبانه روز در غير روز جمعه سى و چهار ركعت، و در روز جمعه سى و هشت ركعت
است.
ترتيب نافله هاى شبانه روز به شرح زير است:
الف - " نافله نماز ظهر " هشت ركعت است كه به صورت چهار نماز دو ركعتى پيش از
نماز ظهر خوانده مىشود، و وقت آن بنابر مشهور از اول ظهر است تا هنگامى كه سايه
شاخص دو هفتم آن شود.
ب - " نافله نماز عصر " هشت ركعت است كه به صورت چهار نماز دو ركعتى پيش از
نماز عصر خوانده مىشود، و وقت آن بنابر مشهور تا هنگامى است كه سايه شاخص به
چهار هفتم آن برسد. و اگر بخواهند نافله ظهر و عصر را بعد از دو وقتى كه گفته شد
بخوانند، بهتر است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر
را بعد از نماز عصر بجا آورده، و بنابر احتياط واجب نيت ادا يا قضا نكنند.
ج - " نافله نماز مغرب " چهار ركعت است كه به صورت دو نماز دو ركعتى بعد از نماز
مغرب خوانده مىشود، و وقت آن بنابر مشهور پس از نماز مغرب تا وقتى است كه سرخى
طرف مغرب كه بعد از غروب آفتاب در آسمان پيدا مىشود به كلى ناپديد شود، ولى بعيد
نيست كه وقت آن تا آخر وقت نماز مغرب باشد، هر چند احتياط آن است كه در اين

معناى " شاخص " در مسأله " 681 " بيان شده است.
138

صورت بدون نيت ادا يا قضا بجا آورند.
د - " نافله نماز عشا " دو ركعت است كه بنابر احتياط واجب نشسته مىخوانند و دو
ركعت آن يك ركعت ايستاده محسوب مىشود، و وقت آن بعد از تمام شدن نماز عشا تا
نيمه شب است و بهتر است بلا فاصله پس از نماز عشا خوانده شود.
ه‍ - " نافله نماز صبح " دو ركعت است و پيش از نماز صبح خوانده مىشود، و وقت آن
بعد از گذشتن از نصف شب به مقدار خواندن يازده ركعت نماز شب است، ولى احتياط
آن است كه قبل از فجر اول نخوانند، مگر آن كه متصل به نماز شب بخوانند كه در اين
صورت مانعى ندارد. و پايان وقت نافله صبح هنگامى است كه سرخى طرف مشرق نمايان
شود.
و - " نافله شب " يازده ركعت است، هشت ركعت آن به نيت " نافله شب " - به صورت
چهار نماز دو ركعتى - خوانده مىشود و دو ركعت ديگر به نيت " نماز شفع " و يك ركعت
به نيت " نماز وتر " مىباشد. وقت نافله شب از نيمه شب تا اذان صبح است
و بهتر آن است كه نزديك اذان صبح خوانده شود.
" مسأله 718 " در روز جمعه چهار ركعت به شانزده ركعت نماز نافله ظهر و عصر
افزوده مىشود، به اين معنا كه بيست ركعت نافله پيش از نماز ظهر و عصر خوانده
مىشود. و بهتر آن است كه شش ركعت آن هنگام بالا آمدن آفتاب، شش ركعت نزديك
ظهر، دو ركعت هنگام ظهر و شش ركعت پس از نماز جمعه خوانده شود.
" مسأله 719 " اگر بخواهد نافله ظهر و عصر را در غير روز جمعه پيش از ظهر
بخواند، بنابر احتياط به اميد ثواب بخواند، مگر آن كه بداند در وقت آن نمىتواند بخواند كه
در اين صورت به قصد ورود نيز مىتواند بجا آورد.
" مسأله 720 " نافله ظهر و عصر را نبايد در سفر خواند، ولى نافله عشا را مىتوان در
سفر بجا آورد و احتياط آن است كه به اميد ثواب خوانده شود.
" مسأله 721 " نمازهاى نافله را بايد دو ركعتى بجا آورد، جز نماز وتر كه يك ركعت
مىباشد. و مستحب است در ركعت دوم نماز هاى نافله و نيز در نماز وتر قنوت را
بخوانند، ولى در نماز شفع اگر بخواهند قنوت را بجا آورند به اميد ثواب باشد.
" مسأله 722 " نمازهاى نافله را مىتوان نشسته خواند، ولى بهتر است دو ركعت
نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند.
" مسأله 723 " مسافر و كسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب
بخواند، مىتواند آن را در اول شب بجا آورد.
139

نماز غفيله:
" مسأله 724 " " نماز غفيله " دو ركعت است و مستحب است بين نماز مغرب و عشا
خوانده شود، وقت نماز غفيله بنابر احتياط بعد از نماز مغرب است تا هنگامى كه سرخى
خورشيد از سمت مغرب به كلى ناپديد شود، و اگر بخواهد بعد از اين زمان بخواند به
اميد ثواب بجا آورد. در ركعت اول نماز غفيله بايد پس از حمد به جاى سوره اين آيه را
بخواند:
" وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر عليه فنادى في الظلمات أن لا إله إلا أنت،
سبحانك إني كنت من الظالمين * فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجى
المؤمنين "
و در ركعت دوم پس از حمد به جاى سوره اين آيه را بخواند:
" وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو ويعلم ما في البر والبحر و ما تسقط من ورقة
إلا يعلمها ولا حبه في ظلمات الأرض ولا رطب ولا يابس إلا في كتاب مبين "
و در قنوت آن بگويد: " اللهم إني أسألك بمفاتح الغيب التي لا يعلمها إلا أنت أن تصلي
على محمد وآل محمد وأن تفعل بي كذا وكذا " و به جاى عبارت " أن تفعل بي كذا وكذا "
حاجتهاى خود را به زبان آورد، آنگاه بگويد: " اللهم انت ولى نعمتى والقادر على طلبتى
تعلم حاجتى، فاسألك بحق محمد وآل محمد عليه وعليهم السلام، لما قضيتها لى ".
احكام قبله
" مسأله 725 " خانه كعبه در مكه معظمه قبله مسلمانان جهان است. كسى كه در
مسجد الحرام و نزديك كعبه است بايد هنگام نماز به طور دقيق رو به كعبه ايستاده و كعبه را
برابر خود قرار دهد، ولى كسانى كه در جاهاى دور قرار دارند اگر به گونه اى به سمت
خانه خدا بايستند كه گفته شود رو به قبله ايستاده اند كافى است.
" مسأله 726 " نماز خواندن به سمت قبله يكى از سه حالت را دارد:
الف - اگر ايستاده نماز مىخواند، كافى است جلوى بدن - مانند: صورت و سينه - به
سمت قبله باشد، و لازم نيست سر زانوها و انگشتان پا هم به طرف قبله باشد.

(1) پس وقت " نماز غفيله " بنابر احتياط تا حدود يك ساعت و نيم بعد از مغرب مىباشد.
(2) انبياء (21): 87 و 88.
(3) انعام (6): 59.
140

ب - چنانچه مجبور باشد نشسته نماز بخواند، بايد به گونه اى قرار گيرد كه صورت،
سينه و سر دو زانوى او رو به قبله باشد.
ج - اگر مجبور باشد خوابيده نماز بخواند، بايد طورى به پهلوى راست بخوابد كه
جلوى بدن او رو به قبله قرار گيرد، و اگر نمىتواند، بايد به پهلوى چپ به گونه اى بخوابد
كه جلوى بدن او به سمت قبله باشد، و اگر به اين طور هم نمىتواند، بايد به پشت
به گونه اى بخوابد كه كف پاهاى او رو به قبله قرار گيرد.
" مسأله 727 " نماز احتياط و سجده يا تشهد فراموش شده حكم اصل نماز را دارد و بايد
رو به قبله خوانده شود، همچنين بنابر احتياط واجب سجده سهو نيز همين حكم را دارد.
" مسأله 728 " نماز مستحبى را مىتوان در حال راه رفتن و يا سواره خواند، و اگر
كسى در اين دو حال نماز مستحبى را بخواند لازم نيست رو به قبله باشد.
" مسأله 729 " جستجو براى پيدا كردن سمت قبله واجب است، و نمازگزار
مىتواند به گفته دو شاهد عادل كه از روى نشانه هاى حسى شهادت مىدهند، يا به قول
كسى كه از روى قاعده علمى قبله را مىشناسد و محل اطمينان است عمل كند، و اگر هيچ
يك از اين راهها ممكن نشد، بايد به گمانى كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبور آنان يا از
راه هاى ديگر پيدا مىشود عمل نمايد، حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه به واسطه قواعد
علمى قبله را مىشناسد گمان به قبله پيدا كند كافى است.
" مسأله 730 " كسى كه گمان به قبله دارد چنانچه بتواند گمان قويترى پيدا كند،
نمىتواند به گمان خود عمل نمايد، مثلا اگر ميهمان از گفته صاحبخانه گمان به قبله پيدا
كند ولى بتواند از راه ديگر گمان بيشترى حاصل نمايد، نبايد به گفته صاحبخانه قناعت كند.
" مسأله 731 " اگر براى پيدا كردن قبله وسيله اى ندارد يا با اين كه كوشش كرده
گمانش به طرفى نمىرود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد بنابر احتياط واجب چهار نماز
به چهار طرف بخواند، و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد به اندازه اى كه وقت دارد
نماز بخواند - مثلا اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد، بايد نماز را به هر طرفى كه
مىخواهد بخواند - و بنابر احتياط قضاى نماز را هم بجا آورد. و بايد نمازها را به گونه اى
بخواند كه يقين كند يكى از آنها رو به قبله بوده، يا انحراف آن به طرف دست راست يا
دست چپ قبله نرسيده باشد يعنى كمتر از 45 درجه باشد.
" مسأله 732 " اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است، بايد به هر دو
طرف نماز بخواند، ولى احتياط مستحب آن است كه در صورت گمان به هر چهار طرف
نماز بخواند.
141

" مسأله 733 " كسى كه بايد به چند طرف نماز بخواند اگر بخواهد نماز " ظهر
و عصر " يا " مغرب و عشا " را بخواند، بهتر آن است كه نماز اول را به هر چند طرف كه
واجب است بخواند سپس نماز دوم را شروع كند.
" مسأله 734 " كسى كه يقين به قبله ندارد مىتواند در كارهايى بجز نماز - مانند
سر بريدن حيوان - كه رو به قبله بودن در آن شرط است به گمان عمل نمايد، و اگر گمان
ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است، ولى در سر بريدن حيوان تا هنگامى
كه نياز شديد پيدا نكرده بنابر احتياط ذبح نكند.
پوشاندن بدن در نماز
" مسأله 735 " نمازگزار اگر مرد باشد بايد هنگام خواندن نماز - هر چند كسى او را
نبيند - عورت خود را بپوشاند، و بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند. و اگر نمازگزار زن
باشد بايد تمام بدن را بپوشاند، ولى پوشاندن صورت به اندازه اى كه در وضو شسته مىشود
و دست تا مچ و پا تا مچ لازم نيست، اما براى آن كه يقين كند مقدار واجب را پوشانده است
بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از مچ را هم بپوشاند.
" مسأله 736 " موقعى كه انسان قضاى سجده يا تشهد فراموش شده را بجا مىآورد،
بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم بايد خود را همانند وقتى كه نماز مىخواند
بپوشاند.
" مسأله 737 " اگر نمازگزار عمدا عورت خود را نپوشاند نمازش باطل است، بلكه
اگر از روى ندانستن مسأله هم باشد - چنانچه در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد - بايد
نمازش را دوباره بخواند، ولى اگر ندانستن او از روى داشتن عذرى باشد - يعنى جاهل
قاصر باشد - نمازش صحيح است.
" مسأله 738 " اگر نماز گزار در بين نماز بفهمد جايى از بدن را كه بايد بپوشاند نپوشانده
و پيدا بوده، احتياط واجب آن است كه فورا آن را بپوشاند و نماز را تمام كند و دوباره هم
بخواند، ولى چنانچه بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز پيدا بوده نمازش صحيح است.
لباس نمازگزار
لباس نمازگزار داراى شش شرط است:
شرط اول - لباس نمازگزار بايد پاك باشد، بنابراين اگر كسى از روى عمد با بدن يا لباس
نجس نماز بخواند نمازش باطل است.
142

" مسأله 739 " كسى كه نمىدانسته با بدن و لباس نجس نماز باطل است و با آن حالت
نماز خوانده، چنانچه توجه داشته و در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد نمازش باطل
است، و در غير اين صورت نيز بنابر احتياط نمازش را دوباره بخواند.
" مسأله 740 " كسى كه در اثر ندانستن مسأله نجس بودن چيز نجسى را نمىدانسته
و با آن نماز خوانده، چنانچه در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد نمازش باطل است،
و در غير اين صورت نيز بنابر احتياط نمازش را دوباره بخواند.
" مسأله 741 " كسى كه پس از نماز متوجه نجس بودن بدن يا لباس خود شده نمازى
كه خوانده صحيح است، و احتياط مستحب آن است كه اگر وقت مانده دوباره نماز را
بخواند. و كسى كه نجس بودن بدن يا لباس را مىدانسته ولى فراموش كرده، نمازهايى كه
خوانده باطل است، و اگر وقت نماز گذشته بنابر احتياط واجب قضا نمايد.
" مسأله 742 " اگر كسى در بين نماز متوجه شود كه بدن يا لباس او نجس است و بعد
از توجه چيزى از نماز را نخوانده باشد، يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه
همان وقت نجس شده يا قبلا نجس بوده، يكى از دو صورت را دارد:
1 - صورتى كه وقت نماز وسعت دارد، و در اين فرض نيز دو حالت وجود دارد:
الف: چنانچه طورى باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض كند يا
بيرون آورد صورت نماز به هم مىخورد يا اگر لباس را بيرون آورد برهنه مىماند، بايد نماز
را رها كند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.
ب: چنانچه به گونه اى باشد كه صورت نماز به هم نمىخورد، بايد بدن يا لباس را
تطهير و يا عوض نموده و نماز را تمام كند و نمازش صحيح است.
2 - صورتى كه وقت نماز تنگ است، و در اين فرض هم دو حالت وجود دارد:
الف: چنانچه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس صورت نماز را به هم
مىزند، بايد با همان حال نماز را بخواند و نماز او صحيح است، ولى در صورتى كه لباس
او نجس بوده احتياطا قضاى نماز را هم بجا آورد.
ب: چنانچه به گونه اى باشد كه صورت نماز به هم نمىخورد، بايد بدن يا لباس را آب
كشيده و يا عوض كند و نماز را تمام نمايد.
" مسأله 743 " كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد و قبلا نيز يقين
به نجاست آن نداشته و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده است، چنانچه بدون
تفحص نماز خوانده بنابر احتياط نماز خود را دوباره بخواند، و اگر بعد از تفحص نماز
خوانده نمازش صحيح است.
143

" مسأله 744 " اگر لباس را خودش آب بكشد و يقين كند كه پاك شده و با آن نماز
بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده است، نمازش صحيح است.
" مسأله 745 " اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خونهاى نجس
نيست - مثلا يقين كند كه خون پشه است - چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهايى بوده كه
نمىشود با آن نماز خواند، بنابر احتياط نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا
نمايد.
" مسأله 746 " هر گاه يقين كند خونى كه در بدن يا لباس او است خون نجسى است كه
نماز با آن صحيح مىباشد - مثلا يقين كند كه خون زخم يا دمل است - چنانچه بعد از نماز
بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، بنابر احتياط نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت
گذشته قضا نمايد.
" مسأله 747 " اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و در حال فراموشى بدن يا
لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد،
نماز او صحيح است، ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش
كرده برسد و بدون اين كه خود را آب بكشد غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل
است. و نيز اگر جايى از اعضاى وضو با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش
كرده برسد و پيش از آن كه آنجا را آب بكشد وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش
باطل مىباشد.
" مسأله 748 " كسى كه يك لباس دارد اگر بدن و لباس او هر دو نجس شود
و به اندازه آب كشيدن يكى از آنها آب داشته باشد، چنانچه به واسطه سرما يا مانند آن نتواند
لباس را بيرون آورد بايد بدنش را آب بكشد و در لباس نجس نماز بخواند. و اگر مىتواند
لباسش را بيرون آورد، پس در صورتى كه وقت نماز وسعت دارد بنابر احتياط دو نماز
بخواند: يكى در لباس نجس و يكى بدون لباس، و اگر وقت تنگ است با همان لباس
نجس نماز بخواند و احتياطا قضاى آن را هم بجا آورد.
شرط دوم - لباس نمازگزار بنابر احتياط واجب بايد مباح باشد، بنابراين كسى كه مىداند
پوشيدن لباس غصبى حرام است چنانچه از روى عمد با لباس غصبى يا لباسى كه نخ يا دكمه
و يا چيز ديگر آن غصبى است نماز بخواند، بنابر احتياط واجب بايد نمازش را دوباره
بجا آورد.
" مسأله 749 " نماز كسى كه غصبى بودن لباس را نمىدانسته يا فراموش كرده و يا مثلا
144

براى حفظ جان خود در لباس غصبى نماز خوانده صحيح است، ولى اگر خودش آن لباس
را غصب نموده باشد و فراموش كرده يا نداند كه لباس غصبى نماز را باطل مىكند،
بنابر احتياط واجب بايد دوباره نمازش را بجا آورد.
" مسأله 750 " اگر با عين پولى كه خمس يا زكات آن را نداده - و از مال ديگرى نيز آن
را ادا نكرده - لباس بخرد، يا آن را نسيه خريده باشد ولى قصد دارد بدهى خود را از همان
پول بدهد، بنابر احتياط واجب نماز خواندن در چنين لباسى باطل است.
" مسأله 751 " اگر چيز غصبى - مانند قلم يا پول - همراه او باشد و نماز خواندن با آن
تصرف در آن چيز به حساب آيد، بنابر احتياط واجب نمازش را دوباره بجا آورد.
شرط سوم - لباس نمازگزار بايد از اجزاى داراى روح حيوان مرده اى كه خون جهنده
دارد نباشد، بلكه بنابر احتياط واجب از اجزاى داراى روح حيوان مرده اى كه خون
جهنده ندارد - مانند ماهى و مار - نيز نباشد. خواه در لباس او به كار رفته باشد يا همراه او
باشد.
" مسأله 752 " چيزهايى نظير مو و پشم مردار حلال گوشت كه روح ندارد چنانچه
همراه نمازگزار بوده يا در لباس او به كار رفته باشد اشكال ندارد.
شرط چهارم - لباس نمازگزار بايد از اجزاى حيوانات حرام گوشت نباشد، همچنين
نبايد از اجزاى حيوان حرام گوشت - مانند موى گربه - به بدن يا لباس نمازگزار چسبيده
باشد و يا اين كه همراه او باشد، هر چند - بنابر احتياط - آن حيوان خون جهنده نداشته باشد.
" مسأله 753 " اگر آب دهان يا بينى و يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت - مانند
گربه - بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل است، و اگر خشك شده
و عين آن بر طرف شده باشد نماز صحيح است.
" مسأله 754 " اگر مو يا عرق و يا آب دهان انسان ديگرى بر بدن يا لباس نمازگزار
باشد اشكال ندارد.
" مسأله 755 " اگر نمازگزار شك داشته باشد كه لباسش از اجزاى حيوان حلال
گوشت است يا حرام گوشت - چه در داخل كشور اسلامى تهيه شده باشد يا در خارج از
آن - نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
" مسأله 756 " اگر با لباسى كه نمىدانسته از حيوان حرام گوشت است نماز بخواند

يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن بجهد.
145

نمازش صحيح است، ولى چنانچه مىدانسته و فراموش كرده باشد بنابر احتياط آن نماز را
دوباره بخواند.
" مسأله 757 " نماز خواندن با پوست و كرك خز اشكال ندارد، ولى با پوست سنجاب
محل اشكال است.
شرط پنجم - اگر نمازگزار مرد است لباس او نبايد طلا باف باشد و نماز مرد با لباس
طلا باف باطل است، بلكه پوشيدن لباس طلا باف براى مرد مطلقا - چه در نماز باشد يا غير
نماز - حرام است.
" مسأله 758 " زينت كردن به طلا مانند آويختن طلا به گردن، انگشتر طلا به دست
كردن و بستن ساعت طلا به دست براى مردان حرام، و نماز خواندن با آن نيز بنابر احتياط
باطل است، و احتياط واجب آن است كه از عينك طلا هم استفاده نكنند، ولى زينت كردن
به طلا براى زنان - چه در نماز يا غير آن - اشكال ندارد.
" مسأله 759 " اگر از عينك يا انگشتر طلا در حال نماز استفاده نكند بلكه فقط همراه
داشته باشد - مثلا در جيب خود بگذارد - اشكال ندارد.
" مسأله 760 " زينت كردن مردان به انگشتر پلاتين و امثال آن كه از طلا ساخته نشده
باشند اشكال ندارد، همچنين گذاشتن دندان طلا - در صورتى كه ظاهر نباشد - براى مرد
اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.
" مسأله 761 " اگر مردى نداند يا فراموش كند كه انگشتر يا لباسش از طلا است و با آن
نماز بخواند نمازش صحيح است، همچنين اگر نداند كه نماز خواندن در لباس طلاباف،
حرام و موجب بطلان نماز است و با آن نماز بخواند، چنانچه در ياد گرفتن مسأله كوتاهى
نكرده باشد نمازش صحيح است.
شرط ششم - اگر نمازگزار مرد است نبايد لباس او از ابريشم خالص باشد، و در غير
نماز نيز پوشيدن آن براى مرد حرام است، حتى اگر آستر لباس يا جزئى ديگر از لباس او از
ابريشم خالص باشد بنابر احتياط واجب پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن باطل
است. بلكه زن نيز بنابر احتياط در لباس ابريشم نماز نخواند، ولى مىتواند در غير نماز
لباس ابريشمى بپوشد.
" مسأله 762 " كسى كه نمىداند لباسش از ابريشم است يا چيز ديگر مىتواند آن را
بپوشد و در آن نماز بخواند.
146

" مسأله 763 " پوشيدن لباس غصبى، ابريشم خالص، طلا باف و لباسى كه از اجزاى
حيوانات مرده تهيه شده در حال ضرورت و ناچارى اشكال ندارد، و كسى كه ناچار است
و لباس ديگرى غير از اينها ندارد و تا آخر وقت هم ناچارى او از بين نمىرود، مىتواند با
اين لباسها نماز بخواند.
" مسأله 764 " انسان بايد از پوشيدن " لباس شهرت " يعنى لباسى كه در نظر عرف
زننده است و از جهت زنندگى انگشت نما و موجب هتك باشد خود دارى كند، ولى اگر
با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.
" مسأله 765 " احتياط واجب آن است كه مرد لباس زنانه، و زن لباس مردانه در
ملا عام نپوشد، ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد. و چنانچه پوشيدن آن به طور
موقت و براى يك هدف عقلايى باشد مانعى ندارد.
" مسأله 766 " كسى كه ناچار است خوابيده نماز بخواند، چنانچه برهنه باشد
و لحاف يا تشك او نجس يا از ابريشم خالص و يا از اجزاى حيوان حرام گوشت باشد،
احتياط واجب آن است كه خود را در نماز با آنها نپوشاند.
مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد:
" مسأله 767 " در سه صورت اگر بدن يا لباس نماز گزار نجس باشد نماز او صحيح
است:
اول - اگر بدن يا لباس نمازگزار به وسيله زخم، جراحت و يا دملى كه در بدن او است
خون آلود شده، به شرط آن كه آب كشيدن زخم و تعويض پانسمان آن به طور معمول سخت
و مشكل باشد، نماز با آن اشكال ندارد. ولى اگر زخم جزئى بوده و خيلى زود خوب
مىشود و آب كشيدن آن ضرر ندارد و آسان است، بايد هنگام نماز آن را آب كشيد، مگر
آن كه مقدار خون آن از مساحت يك درهم كمتر باشد.
دوم - اگر لباس نمازگزار به خون كمتر از يك درهم يا بدن او - بنابر احتياط - به خون
كمتر از يك نخود آلوده شود نماز با آن اشكال ندارد.
سوم - اگر نمازگزار در تمام وقت نماز غير از نماز خواندن با لباس نجس راه ديگرى
نداشته باشد.
" مسأله 768 " در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحيح است:
اول - اگر لباس كوچك يا هر چيز كوچك ديگرى كه همراه نمازگزار است -
مانند: جوراب، دستمال، چاقو و انگشتر - نجس باشد، به شرط آن كه از مردار
147

و حيوان حرام گوشت براى زن و مرد، و از ابريشم و طلا براى مرد ساخته نشده باشد.
و ملاك در كوچكى لباس آن است كه نتوان عورت را با آن پوشاند، ولى
همراه داشتن دستمال بزرگ و نجسى كه مىتوان عورت را با آن پوشانيد در نماز محل
اشكال است.
دوم - اگر لباس مادرى كه پرستار كودك است، با ادرار پسر بچه نجس شده باشد،
به شرط آن كه لباس ديگرى نداشته و بنابر احتياط توان به دست آوردن آن را نيز نداشته باشد.
ولى در هر شبانه روز بايد يك مرتبه آن را بشويد، و بنابر احتياط واجب آن را براى اولين
نماز بعد از نجس شدن آب بكشد. و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار است كه
همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه روزى يك مرتبه به دستورى كه گفته شد همه آنها را آب
بكشد كافى است.
" مسأله 769 " اگر جايى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد به رطوبت زخم نجس
شود، نماز خواندن با آن جايز نيست، ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس كه معمولا به
رطوبت زخم آلوده مىشود به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
" مسأله 770 " اگر از زخمى كه داخل دهان و بينى و مانند آن است خونى به بدن يا
لباس برسد و به اندازه يك درهم يا بيشتر باشد، احتياط واجب آن است كه با آن نماز
نخواند. ولى نماز خواندن با خون بواسير اشكال ندارد، اگر چه دانه هايش در داخل باشد.
" مسأله 771 " كسى كه بدنش زخم است اگر در بدن يا لباس خود خونى ببيند و نداند
از زخم است يا خون ديگر، بنابر احتياط واجب با آن نماز نخواند، مگر اين كه كمتر از اندازه
درهم باشد.
" مسأله 772 " چرك يا دارويى كه معمولا همراه زخم بوده و نجس مىباشد حكم
جراحت يا دمل را دارد.
" مسأله 773 " اگر چند زخم در بدن باشد، چنانچه طورى نزديك هم باشند كه يك
زخم حساب شود، تا وقتى كه همه خوب نشده اند نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد،
ولى چنانچه به قدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم جدا حساب شود، هر كدام كه
خوب شد و اندازه آن بيشتر از درهم بود بايد براى نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
" مسأله 774 " اگر به اندازه سر سوزنى از خون حيض يا خون حيوان حرام گوشت يا
خون مردار، بلكه بنابر احتياط واجب از خون نفاس يا استحاضه و يا خون انسانى ديگر در
بدن يا لباس باشد، نماز باطل است، ولى خونهاى ديگر مثل خون بدن خود انسان يا خون
حيوان حلال گوشت - اگر چه در چند جاى بدن يا لباس باشد - در صورتى كه مجموع آن
148

كمتر از درهم در لباس يا كمتر از نخود در بدن باشد، نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
و در صورتى كه شك كند به اين مقدار رسيده يا نه، چنانچه قبلا به اين اندازه نبوده نماز
خواندن با آن اشكال ندارد.
" مسأله 775 " خونى كه به لباس بدون آستر مىريزد و به پشت آن مىرسد يك خون
حساب مىشود، ولى اگر پشت لباس جداگانه خونى شود و دو خون به هم برسند و يكى
شوند بنابر احتياط واجب بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر مجموع آنها به قدر يك
درهم باشد نماز در آن صحيح نيست.
" مسأله 776 " اگر خون به لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا به آستر
بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا گانه حساب نمود.
" مسأله 777 " اگر خون لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن برسد، در صورتى
كه خون و رطوبتى كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده كند نماز
با آن باطل است، بلكه اگر مجموع رطوبت و خون به اندازه درهم نشود و اطراف را هم
آلوده نكند نماز خواندن با آن اشكال دارد، مگر اين كه رطوبت خشك شود و عين آن بر طرف
گردد. همچنين است حكم بدنى كه به كمتر از يك نخود خون آلود شده و رطوبتى از خارج
به آن رسيده باشد.
" مسأله 778 " اگر بدن يا لباس به چيزى غير از خون نجس شود، گرچه كمتر از يك
درهم يا يك نخود باشد نماز با آن باطل است، همچنين است اگر به آب يا چيز ديگرى كه
با خون نجس شده باشد، نجس شود.
مستحبات و مكروهات در لباس نمازگزار:
" مسأله 779 " چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است از آن جمله: عمامه با
تحت الحنك، پوشيدن عبا و لباس سفيد، پوشيدن پاكيزه ترين لباسها، استعمال بوى
خوش، دست كردن انگشتر عقيق و پوشاندن قدمهاى پا براى زنها.
" مسأله 780 " چند چيز در لباس نماز گزار مكروه است از آن جمله: پوشيدن لباس
سياه يا چرك و يا تنگ، پوشيدن لباسى كه نقش صورت دارد و باز بودن دكمه هاى لباس.
مكان نمازگزار
مكان نمازگزار داراى شش شرط است:
شرط اول - آن كه مباح باشد، پس نماز در جاى غصبى - گرچه روى فرش يا تخت غير
149

غصبى باشد - باطل است، ولى نماز زير سقف و خيمه غصبى باطل نيست.
" مسأله 781 " نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است بدون اجازه
صاحب منفعت باطل است، پس اگر صاحبخانه يا ديگرى در خانه اجاره اى بدون
اجازه مستأجر نماز بخواند نمازش باطل است. همچنين نبايد بدون اجازه در ملكى كه
ديگرى حقى دارد نماز خواند، مثلا اگر ميت وصيت كرده باشد كه يك سوم مال او را به
مصرفى برسانند، تا وقتى كه يك سوم را جدا نكرده اند بنابر احتياط در ملك او نماز
نخوانند.
" مسأله 782 " كسى كه در مسجد نشسته اگر ديگرى جاى او را غصب كند
و در آن نماز بخواند نمازش باطل است، و بايد در محل ديگر نماز خود را دوباره بخواند.
" مسأله 783 " كسى كه در خانه يا ملكى با ديگرى شريك است، چنانچه سهم او جدا
نباشد بدون اجازه شريكش نمىتواند در آن خانه يا ملك تصرف كند و نماز بخواند.
" مسأله 784 " كسى كه با عين پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكى بخرد، تصرف
در آن ملك حرام و نماز او نيز در آن باطل است، همچنين است بنابر احتياط واجب اگر به
ذمه بخرد ولى در موقع خريدن قصدش اين باشد از مالى كه خمس يا زكاتش را نداده بپردازد.
" مسأله 785 " اگر در جايى كه نمىداند غصبى است يا غصبى بودن آن را
فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است، ولى در صورتى كه
خودش غاصب بوده و بعد فراموش كرده باشد احتياطا نمازش را دوباره بخواند.
" مسأله 786 " اگر بداند جايى غصبى است ولى نداند كه در جاى غصبى نماز باطل
است و در آنجا نماز بخواند، در صورتى كه ندانستن او به واسطه كوتاهى در ياد گرفتن
باشد بنابر احتياط واجب نماز او باطل است.
" مسأله 787 " تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكات در مال او است حرام و نماز در
آن باطل است، مگر آن كه بدهكارى او را بدهند.
" مسأله 788 " ميتى كه به مردم بدهكار است يا خمس و زكات بدهكار مىباشد،
در صورتى كه بدهكارى به اندازه همه مال باشد، تصرف در ملك او حرام و نماز در آن
باطل است، ولى تصرفات جزئى كه براى برداشتن ميت معمول است اشكال ندارد. و اگر
بدهكارى او كمتر از مالش باشد و ورثه تصميم داشته باشند كه بدهى او را بپردازند،
تصرفى كه غير از فروختن يا مصرف كردن مال باشد اشكال ندارد. بلكه با زياد بودن مال
ميت فروختن يا مصرف كردن بعضى از آن در صورتى كه مانع از پرداخت بدهكارى نباشد
نيز اشكال ندارد.
150

" مسأله 789 " اگر بعضى از وارثان ميت صغير يا ديوانه و يا غايب باشند، تصرف در
ملك آنها حرام و نماز در آن باطل است، ولى تصرفات جزئى كه براى برداشتن ميت
معمول است اشكال ندارد.
" مسأله 790 " نماز خواندن در مسافرخانه يا جاهايى كه براى واردين آماده است،
در صورتى كه اطمينان پيدا شود كه صاحبش راضى است اشكال ندارد، و در صورت عدم
اطمينان مشكل است. و در غير اين قبيل جاها در صورتى مىتوان نماز خواند كه مالك آن
اجازه دهد يا حرفى بزند كه از آن معلوم شود براى نماز خواندن اجازه داده است، مثلا
اجازه دهد تا در ملك او بنشيند يا بخوابد كه از اينها فهميده مىشود براى نماز خواندن هم
اجازه داده است.
" مسأله 791 " در زمينهاى بسيار وسيعى كه دور از ده و چراگاه حيوانات است -
گرچه صاحبان آنها راضى نباشند - نماز خواندن و نشستن و خوابيدن اشكال ندارد. و در
زمينهاى زراعتى كه نزديك ده است و ديوار ندارد - اگر چه مالكين آنها صغير و ديوانه
باشند - نماز و عبور و تصرفات جزئى كه مضر به محصول زمين نيست اشكال ندارد، ولى
اگر يكى از صاحبانش ناراضى باشد بنابر احتياط تصرف در آن حرام و نماز باطل است.
شرط دوم - مكان نمازگزار بايد آرام و بدون حركت باشد، بنابراين نماز خواندن در
وسائل نقليه در حال حركت كه قهرا موجب حركت زياد و تكان خوردن انسان مىشوند
باطل است، مگر در حال ناچارى - مانند تنگى وقت - كه در اين صورت نيز بايد تا جايى كه
مىتواند و صورت نماز به هم نمىخورد هنگام حركت و تكان خوردن چيزى نخواند،
و هر گاه وسيله نقليه از سمت قبله برگشت نمازگزار نيز خود را به سمت قبله بچرخاند.
" مسأله 792 " در جايى كه به واسطه احتمال باد و باران يا زيادى جمعيت و مانند آن
اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، اگر به اميد پيش نيامدن مانع و تمام كردن نماز
شروع به نماز نمايد اشكال ندارد، و چنانچه به مانعى بر نخورد نمازش صحيح است.
شرط سوم - از جاهايى نباشد كه ماندن يا ايستادن در آن و يا نشستن روى آن حرام
است، بنابراين نبايد زير سقفى كه در آستانه ويرانى است، يا روى فرشى كه نام خدا يا آيات
قرآن روى آن نوشته شده نماز بخواند، و اگر خواند احوط آن است كه دوباره بخواند.
" مسأله 793 " نماز خواندن روى قبور معصومين (ع) بلكه روى قبور علما و بزرگان
دين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد حرام است، و بنابر احتياط بايد نماز خود را
151

دوباره بخواند.
" مسأله 794 " نمازگزار نبايد در مشاهد مشرفه جلوتر از قبر پيامبر (ص) و امامان (ع) -
در صورتى كه بىاحترامى باشد - بايستد، بلكه در صورتى هم كه بىاحترامى نباشد
نايستد. و مساوى قبور آن بزرگواران نيز - اگر موجب بىاحترامى شود - نماز نخواند،
و چنانچه نماز خواندن بى احترامى باشد حرام است و بنابر احتياط واجب بايد دوباره
بخواند.
" مسأله 795 " اگر ميان قبر يا ضريح مطهر و نماز گزار چيزى مانند ديوار فاصله شود به
طورى كه موجب بى احترامى نباشد، نماز خواندن اشكال ندارد، ولى فاصله شدن
صندوق شريف و ضريح و پارچه اى كه روى آن افتاده كافى نيست.
" مسأله 796 " بنابر احتياط مستحب زن در هنگام نماز عقبتر از مرد بايستد و جاى
سجده او كمى عقبتر از جاى ايستادن مرد باشد، و چنانچه مساوى يا جلوتر از مرد بايستد
نمازشان كراهت شديده دارد، بلكه احتياط در ترك است، ولى اگر ميان زن و مرد چيزى
مانند ديوار يا پرده فاصله شود و يا ميان آنها حد اقل ده ذراع (پنج متر) فاصله باشد كراهت
نماز آنان بر طرف مىشود. و بنابر احتياط بايد ميان زن و مرد كمى فاصله باشد هر چند به
اندازه يك وجب. و در حكمى كه گفته شد ميان زن و مرد محرم و نامحرم فرقى نيست.
" مسأله 797 " بودن مرد و زن نامحرم در جاى خلوت محل اشكال است، و احتياط
در نماز نخواندن در آنجاست، ولى اگر يكى از آنها مشغول نماز باشد و ديگرى كه با او
نامحرم است وارد شود، نماز اولى اشكال ندارد. و " مكان خلوت " به جايى مىگويند كه
در معرض رفت و آمد نبوده و براى ارتباط آن دو در آنجا عرفا مانع و رادعى در كار نباشد.
" مسأله 798 " نماز خواندن در جايى كه صداى لهو و لعب شنيده مىشود يا انسان در
معرض گناه ديگرى قرار مىگيرد محل اشكال است.
شرط چهارم - مكان نمازگزار بايد به گونه اى باشد كه نمازگزار بتواند راست بايستد،
و هنگام ركوع و سجده به راحتى و به طور صحيح به ركوع و سجده رود، و اگر ناچار شود
در جايى كه سقف آن كوتاه يا مكان آن كوچك است نماز بخواند - به گونه اى كه نتواند
راست بايستد يا جاى ركوع و سجده نداشته باشد - بايد به قدرى كه ممكن است قيام و ركوع
و سجود را بجا آورد.
شرط پنجم - اگر مكان نمازگزار نجس است به طورى تر نباشد كه رطوبت آن به بدن
يا لباس نمازگزار برسد و او را نجس كند، مگر نجاستى باشد كه در نماز بخشيده
152

شده است. (1)
" مسأله 799 " جايى كه نمازگزار پيشانى را بر آن مىگذارد در هر حال بايد پاك باشد،
پس در صورتى كه نجاست آن خشك هم باشد نماز باطل مىشود. و احتياط مستحب آن
است كه مكان نمازگزار به طور كلى پاك باشد.
شرط ششم - جاى پيشانى نمازگزار در حال عادى نبايد از جاى زانوهاى او بيشتر از
چهار انگشت بسته بالاتر يا پايين تر باشد، و احتياط واجب آن است كه از جاى سر انگشتان
پا و دو كف دست او هم بيشتر از اين مقدار پست تر يا بلند تر نباشد.
جاهايى كه خواندن نماز در آنها مستحب يا مكروه است:
" مسأله 800 " در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است كه نماز را در مسجد
بخوانند، و بهتر از همه مسجد ها " مسجد الحرام " است، بعد از آن " مسجد النبى (ص) " در
مدينه و بعد " مسجد كوفه " و " مسجد بيت المقدس " و سپس " مسجد جامع " در هر شهر
و بعد از آن " مسجد محله " است.
" مسأله 801 " نماز در حرم مطهر امامان (ع) مستحب بلكه بهتر از بسيارى از
مسجدهاست، و نماز در حرم مطهر حضرت امير المؤمنين (ع) برابر دويست هزار نماز
است.
" مسأله 802 " زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد مستحب
است، و همسايه مسجد چنانچه عذرى نداشته باشد مكروه است در غير مسجد نماز
بخواند.
" مسأله 803 " نماز خواندن در چند جا مكروه مىباشد كه از آن جمله است: داخل
حمام، مقابل انسان، مقابل عكس و مجسمه هر چيزى كه روح دارد - مگر اين كه روى آن
پرده بكشند - و نيز در محلى كه عكس باشد، مقابل آتش و چراغ، مقابل قبر و يا روى قبر
و يا بين دو قبر و يا داخل قبرستان، همچنين در كوچه ها و خيابانها اگر براى كسانى كه عبور
مىكنند زحمت نباشد، و چنانچه زحمت باشد حرام است.
" مسأله 804 " كسى كه در محل عبور مردم نماز مىخواند يا كسى رو به روى او است
مستحب است جلوى خود چيزى بگذارد، و اگر چوب يا ريسمانى هم باشد كافى است.

(1) به مسائل " 767 " و پس از آن مراجعه شود.
(2) احكام و مسائل پيرامون مسجد در مسائل " 196 " و پس از آن بيان شده است.
153

اذان و اقامه
" مسأله 805 " مستحب است نمازگزار پيش از شروع نمازهاى واجب يوميه اذان
و اقامه بگويد - خواه نمازگزار مسافر باشد يا نه، و نماز قضا باشد يا ادا - ولى پيش از نماز
عيد فطر و قربان مستحب است به جاى اذان و اقامه سه مرتبه " الصلاه " گفته شود، و در
نمازهاى واجب ديگر مانند نماز ميت سه مرتبه " الصلاه " را به اميد ثواب بگويد.
" مسأله 806 " مستحب است در روز اولى كه بچه به دنيا مىآيد يا پيش از آن كه بند
نافش بيفتد در گوش راست او " اذان " و در گوش چپش " اقامه " بگويند.
" مسأله 807 " " اذان " هجده جمله است: چهار مرتبه: " الله اكبر "، دو مرتبه:
" اشهد ان لا إله الا الله "، دو مرتبه: " اشهد ان محمدا رسول الله "، دو مرتبه: " حى
على الصلاه "، دو مرتبه: " حى على الفلاح "، دو مرتبه: " حى على خير العمل "،
دو مرتبه: " الله اكبر " و دو مرتبه: " لا إله الا الله ".
" مسأله 808 " " اقامه " هفده جمله است، يعنى دو مرتبه " الله اكبر " از اول اذان و يك
مرتبه " لا إله الا الله " از آخر آن كم مىشود، و بعد از گفتن " حى على خير العمل " دو مرتبه
" قد قامت الصلاه " اضافه مىگردد.
" مسأله 809 " جمله " اشهد ان عليا ولى الله " جزو اذان و اقامه نيست، ولى خوب
است پس از " اشهد ان محمدا رسول الله " به قصد قربت گفته شود.
" مسأله 810 " نبايد ميان جمله هاى اذان و اقامه بيش از مقدار معمول فاصله شود،
و اگر نه بايد آن را از سر بگيرد.
" مسأله 811 " انسان نبايد بين اذان و اقامه فاصله بيندازد، و اگر بيشتر از معمول
فاصله اندازد به طورى كه اذان گفته شده اذان اين اقامه حساب نشود، مستحب است
دوباره اذان و اقامه را بگويد. همچنين اگر بين " اذان و اقامه " و " نماز " به قدرى فاصله

(1) يعنى: " خداى متعال بزرگتر از آن است كه توصيف شود ".
(2) يعنى: " گواهى مىدهم جز خداى يكتا خداى ديگرى [سزاوار پرستش] نيست ".
(3) يعنى: " گواهى مىدهم كه حضرت محمد بن عبد الله پيامبر و فرستاده خداست "
(4). يعنى: " بشتاب به سوى نماز ".
(5) يعنى: " بشتاب به سوى رستگارى ".
(6) يعنى: " بشتاب به سوى بهترين كردار [كه نماز است] ".
(7) يعنى: " خداى متعال بزرگتر از آن است كه توصيف شود ".
(8) يعنى: " جز خداى يگانه خدايى [سزاوار پرستش] نيست ".
(9) يعنى: " به تحقيق نماز بر پا شد ".
(10) يعنى: " گواهى مىدهم كه حضرت على (ع) ولى خدا [بر همه خلق] - است ".
154

اندازد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز اذان
و اقامه بگويد.
" مسأله 812 " اذان و اقامه بايد به عربى صحيح و به ترتيبى كه گفته شد پس از
فرا رسيدن وقت نماز گفته شود.
" مسأله 813 " اذان بايد پيش از اقامه گفته شود و اگر پس از آن بگويند صحيح
نيست.
" مسأله 814 " مستحب است انسان هنگام گفتن اذان رو به قبله بايستد و با وضو يا
غسل باشد و دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد و بكشد، و بين جمله هاى اذان
كمى فاصله بيندازد و بين آنها حرف نزند.
" مسأله 815 " انسان در اقامه بايد ايستاده و با وضو و بنابر احتياط واجب رو به قبله و
بدنش آرام باشد، و مستحب است اقامه را از اذان آهسته تر بگويد و جمله هاى آن را
به هم نچسباند، ولى به اندازه اى كه بين جمله هاى اذان فاصله مىاندازد بين جمله هاى
اقامه فاصله نيندازد.
" مسأله 816 " مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد يا بنشيند يا سجده كند يا
ذكرى بگويد يا دعا بخواند يا قدرى ساكت باشد يا حرفى بزند و يا دو ركعت نماز بخواند،
ولى حرف زدن ميان اذان و اقامه نماز صبح مستحب نيست، بلكه بعيد نيست مكروه باشد.
و نماز خواندن بين اذان و اقامه نماز مغرب را به اميد ثواب بجا آورد يا اصلا بجا نياورد.
" مسأله 817 " مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مىكنند عادل
و وقت شناس بوده و صدايش بلند باشد و اذان را در جاى بلند بگويد.
" مسأله 818 " اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولى در جماعت زنان اگر
زن اذان و اقامه بگويد كافى است.
" مسأله 819 " در پنج نماز اذان ساقط مىشود: اول - نماز عصر روز جمعه كه به
دنبال نماز جمعه خوانده مىشود. دوم - نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذى حجه است
در عرفات. سوم - نماز عشاى شب عيد قربان، براى حجاجى كه از عرفات عازم
مشعر الحرام هستند. چهارم - نماز عصر و عشاى زن مستحاضه پنجم - نماز عصر
و عشاى كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن ادرار و يا مدفوع خود جلو گيرى كند.
در اين پنج نماز اذان در صورتى ساقط مىشود كه با نماز قبلى فاصله نشود يا فاصله كمى
بين آنها باشد، بلكه در هر جا كه بين دو نماز جمع مىكنند بنابر احتياط براى نماز دوم اذان
نگويند. و ظاهرا با خواندن نافله فاصله حاصل مىشود.
155

" مسأله 820 " اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، كسى كه با آن جماعت
نماز مىخواند نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد.
" مسأله 821 " اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند جماعت تمام
شده، در صورتى كه براى آن جماعت اذان و اقامه گفته باشند، بنابر احتياط واجب تا
هنگامى كه صفها به هم نخورده و جمعيت پراكنده نشده باشد نمىتواند براى نماز خود اذان
و اقامه بگويد.
" مسأله 822 " كسى كه اذان و اقامه ديگرى را مىشنود مستحب است آن را تكرار
كند، ولى بهتر است به جاى " حى على الصلاه " تا " حى على خير العمل " به اميد ثواب
" لا حول ولا قوه الا بالله " بگويد، و نيز بهتر است اقامه را به اميد ثواب تكرار نمايد.
" مسأله 823 " كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده - چه با او گفته باشد يا نه -
در صورتى كه بين آن اذان و اقامه و نمازى كه مىخواهد بخواند زياد فاصله نشده باشد،
مىتواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
" مسأله 824 " اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه بنا بگذارد كه نگفته
است، ولى اگر مشغول اقامه است و شك كند كه اذان گفته يا نه گفتن آن لازم نيست.
واجبات نماز
" مسأله 825 " واجبات نماز يازده چيز است:
1 - نيت 2 - قيام، يعنى ايستادن 3 - تكبيرة الاحرام، يعنى گفتن " الله اكبر " در اول
نماز 4 - ركوع 5 - سجود 6 - قرائت 7 - تشهد 8 - سلام 9 - ذكر 10 -
ترتيب 11 - موالات، يعنى پى در پى بودن اجزاى نماز.
" مسأله 826 " از ميان واجبات نماز پنج مورد آن ركن است:
1 - نيت 2 - تكبيرة الاحرام 3 - قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به
ركوع، يعنى ايستادن پيش از ركوع 4 - ركوع 5 - دو سجده.
" مسأله 827 " بنابر مشهور اگر نمازگزار از روى عمد يا اشتباه ركنى از اركان نماز را
ترك كند و يا اضافه نمايد، نمازش باطل مىشود، اما در غير ركن اگر از روى اشتباه ترك
و يا اضافه كند نماز باطل نيست، و فقط در صورت عمد نمازش باطل مىشود، ولى بايد
توجه داشت كه زياد شدن نيت در نماز متصور نيست، و زياد شدن قيام بدون زياد شدن
تكبيرة الاحرام يا ركوع ممكن نمىباشد، و باطل شدن نماز به زياد شدن تكبيرة الاحرام از
روى اشتباه محل اشكال است.
156

شرح واجبات واركان نماز
1 - نيت:
" مسأله 828 " " نيت " يعنى تصميم و اراده بر انجام كار، و اگر انسان به كارى كه
انجام مىدهد توجه داشته باشد قهرا نيت و اراده آن كار را خواهد داشت. انسان بايد
عبادات و از جمله نماز را به نيت قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد،
و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا به زبان بگويد كه مثلا: " چهار ركعت نماز
ظهر مىخوانم قربة الى الله "، بلكه در نماز احتياط كه در موارد شك در ركعات خوانده
مىشود نبايد به زبان بگويد.
" مسأله 829 " انسان بايد فقط براى انجام فرمان خدا نماز بخواند و انگيزه ديگرى
نداشته باشد، پس اگر براى ريا يعنى نشان دادن به مردم باشد يا خدا و مردم - هر دو - را در
نظر بگيرد نماز او باطل است، اما اگر ريا در قلب نمازگزار خطور نمايد ولى تأثيرى در
عمل او نداشته باشد نماز او صحيح است.
" مسأله 830 " اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد نماز باطل مىشود،
چه آن قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، و چه مستحب باشد مانند قنوت، بلكه اگر
تمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوص مثل
مسجد، يا در وقت مخصوص مثل اول وقت، و يا به طرز مخصوصى مثلا با جماعت، نماز
بخواند نمازش باطل است.
" مسأله 831 " تعيين شماره ركعتهاى نماز لازم نيست، ولى نمازگزار بايد هنگام
شروع نماز متوجه باشد نمازى را كه قصد دارد بخواند نماز ظهر است يا عصر، نماز
قضاست يا ادا، و نيز در مثل نماز صبح و نافله آن كه تعيين هر كدام متوقف بر قصد وجوب
يا استحباب مىباشد بايد نيت وجوب يا استحباب نمايد.
" مسأله 832 " انسان بايد از آغاز تا پايان نماز يا هر عبادت ديگر به نيت خود باقى
باشد، و اگر مثلا در بين نماز چنان غافل شود كه اگر از او بپرسند نداند چه مىكند نمازش
باطل است.
2 - قيام (ايستادن):
" مسأله 833 " " قيام هنگام گفتن تكبيرة الاحرام " و قيام پيش از ركوع كه آن را " قيام
متصل به ركوع " مىنامند " ركن " است، ولى قيام موقع خواندن حمد و سوره و قيام پس از
157

ركوع ركن نيست، و اگر از روى فراموشى ترك شود نماز صحيح است.
" مسأله 834 " واجب است نمازگزار پيش از گفتن تكبيرة الاحرام و پس از آن
مقدارى بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است.
" مسأله 835 " نمازگزار هنگام قيام بايد راست بايستد و از خم شدن به اطراف خود
بپرهيزد.
" مسأله 836 " موقعى كه نمازگزار ايستاده است بنابر احتياط واجب بايد بدنش آرام
بوده و از تكيه كردن به ديوار يا عصا و يا چيز ديگر خوددارى كند، ولى اگر از روى ناچارى
و يا در حال خم شدن براى ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.
" مسأله 837 " اگر در موقعى كه ايستاده از روى فراموشى بدن را حركت دهد يا به
طرفى خم شود و يا به جايى تكيه كند اشكال ندارد. ولى در قيام موقع گفتن تكبيرة الاحرام
و قيام متصل به ركوع اگر چه از روى فراموشى باشد، بنابر احتياط نماز را تمام كند و دوباره
بخواند، هر چند در صورت تكيه دادن يا حركت از روى فراموشى صحت نماز خالى از
قوت نيست، مگر آن كه ايستادن صدق نكند.
" مسأله 838 " كسى كه مىتواند درست بايستد اگر پاها را خيلى گشاد بگذارد كه
به حال ايستادن معمولى نباشد، نمازش باطل است.
" مسأله 839 " احتياط واجب آن است كه در موقع ايستادن هر دو پا روى زمين باشد،
ولى لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا انداخته شود. و حركت دستها و انگشتها
اشكال ندارد، گرچه بنابر احتياط مستحب آنها را هم حركت ندهند.
" مسأله 840 " اگر در بين خواندن حمد و سوره يا تسبيحات بدن نمازگزار بى اختيار
حركت كند به طورى كه از حالت آرام بودن خارج شود، احتياط آن است كه پس از آرام
گرفتن دوباره همان جمله اى را كه در حال حركت خوانده بخواند.
" مسأله 841 " اگر نمازگزار بخواهد در نماز كمى جلو يا عقب رود يا كمى بدن را
به طرف راست يا چپ حركت دهد، بنابر احتياط واجب بايد در آن حال چيزى نگويد.
" مسأله 842 " بنابر احتياط واجب در موقع گفتن ذكرهاى واجب نماز بلكه هنگام
گفتن ذكرهاى مستحبى نماز بايد بدن بى حركت و آرام باشد، ولى جمله " بحول الله وقوته
اقوم وا قعد " را بايد در حال برخاستن بگويد.
" مسأله 843 " اگر در حال حركت بدن ذكرى بگويد - مثلا هنگام رفتن به ركوع يا
سجده تكبير بگويد - چنانچه آن را به قصد ذكر خاصى كه در نماز دستور داده اند بگويد، بايد
احتياطا نماز را دوباره بخواند، مگر اين كه به واسطه ندانستن مسأله بوده و در ياد گرفتن هم
158

كوتاهى نكرده باشد، ولى چنانچه به اين قصد نگويد، بلكه بخواهد ذكرى گفته باشد نماز
او صحيح است.
" مسأله 844 " تا هنگامى كه نمازگزار بتواند ايستاده و بدون تكيه زدن نماز بخواند
نماز در حال تكيه باطل است، و تا زمانى كه بتواند با ايستادن و تكيه زدن نماز بخواند نماز
در حال نشسته باطل است، و تا هنگامى كه بتواند نشسته و بدون تكيه نماز بخواند نماز
نشسته در حال تكيه باطل است، و اگر بتواند نشسته و با تكيه بخواند نماز در حال خوابيده
باطل است.
" مسأله 845 " كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند
بايستد و ركوع را ايستاده بجا آورد بايد بايستد، و از حال ايستاده به ركوع رود، و اگر نتواند
بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد. همچنين كسى كه خوابيده نماز مىخواند اگر در بين
نماز بتواند بنشيند بايد مقدارى را كه مىتواند نشسته بخواند، و نيز اگر مىتواند بايستد بايد
مقدارى را كه مىتواند ايستاده بخواند، ولى تا بدنش آرام نگرفته نبايد چيزى بخواند.
" مسأله 846 " اگر در بين نماز از هر گونه ايستادن عاجز شود بايد بنشيند، و اگر از
نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته نبايد چيزى بخواند.
" مسأله 847 " اگر نمازگزار به هيچ صورت نمىتواند بنشيند، بايد به طورى كه در
احكام قبله گفته شد به پهلوى راست رو به قبله بخوابد، و اگر نمىتواند، به پهلوى چپ
و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد، به طورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
" مسأله 848 " كسى كه مىتواند بايستد اگر بترسد كه به واسطه ايستادن مريض شود
يا ضررى به او برسد، مىتواند نشسته نماز بخواند، و اگر از نشستن هم بترسد مىتواند
خوابيده نماز بخواند.
" مسأله 849 " كسى كه احتمال مىدهد تا آخر وقت عذرش بر طرف مىشود
و مىتواند ايستاده نماز بخواند، بايد احتياطا صبر كند و در آخر وقت برابر وظيفه خود عمل
نمايد، همچنين كسى كه احتمال مىدهد در آخر وقت مىتواند نشسته نماز بخواند، در اول
وقت به طور خوابيده نماز نخواند، ولى اگر نماز را در اول وقت بخواند به قصد اين كه
چنانچه در آخر وقت عذرش بر طرف شد دوباره بخواند و عذرش نيز باقى بماند، نمازش
صحيح است.
" مسأله 850 " كسى كه داراى عذر است و همه نماز يا بعضى از آن را نشسته يا
خوابيده خوانده، چنانچه در وقت نماز عذرش بر طرف شود بنابر احتياط دوباره نماز را
كامل بخواند.
159

" مسأله 851 " مستحب است نمازگزار در حال ايستادن شانه ها را پايين بيندازد،
دستها را روى رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جاى سجده را نگاه كند، سنگينى
بدن را به طور مساوى روى دو پا بيندازد و با خضوع و خشوع نماز را بجا آورد.
3 - تكبيرة الاحرام:
" مسأله 852 " گفتن " الله اكبر " در آغاز هر نماز، واجب و ركن است و بايد دو كلمه "
الله " و " اكبر " و نيز حروف آن پشت سر هم گفته شود. همچنين نمازگزار بايد اين دو
كلمه را به عربى صحيح بگويد، و اگر به عربى غلط يا ترجمه آن را بگويد كفايت نمىكند.
" مسأله 853 " بنابر احتياط تكبيرة الاحرام نماز را به كلمه اى كه پيش از آن مىگويد -
مثلا به اقامه يا دعايى كه پيش از آن مىخواند - نچسباند.
" مسأله 854 " اگر نمازگزار بخواهد " الله اكبر " را به كلمه اى كه بعد از آن مىگويد -
مثلا به " بسم الله الرحمن الرحيم " - بچسباند بنابر احتياط " ر " " اكبر " را ضمه بدهد.
" مسأله 855 " هنگام گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد، پس چنانچه از روى
عمد در حال حركت تكبيرة الاحرام را بگويد نمازش را دوباره بخواند. و اگر از روى
اشتباه حركت كند احتياطا نماز را تمام كند و دوباره بخواند، هر چند در اين حالت صحت
تكبير
و نماز خالى از قوت نيست، مگر اين كه ايستادن صدق نكند.
" مسأله 856 " مستحب است هنگام گفتن تكبيرة الاحرام و تكبيرهاى ديگر نماز
دستها را تا برابر گوش يا برابر صورت بالا ببرد.
" مسأله 857 " تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه خودش بشنود،
و اگر به واسطه سنگينى گوش يا ناشنوايى و يا سر و صداى زياد نمىشنود، بايد
طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
" مسأله 858 " كسى كه لال است يا زبان او بيمارى دارد به گونه اى كه نمىتواند
تكبيرة الاحرام را درست بگويد، بايد هر طورى كه مىتواند بگويد، و اگر به كلى توان گفتن
آن را ندارد، بايد از قلب خود بگذراند و براى تكبير با انگشت اشاره كند و اگر مىتواند
زبان را هم حركت دهد.
" مسأله 859 " اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه،
چنانچه مشغول خواندن چيزى شده و شك كرده به شك خود اعتنا نكند، و اگر چيزى
نخوانده بنابر احتياط واجب صورت خود را از قبله برگرداند و سپس تكبير را اعاده نمايد،
و اگر با همان تكبير نماز را تمام كند و دوباره بخواند بهتر است.
160

4 - قرائت:
" مسأله 860 " در ركعت اول و دوم نمازهاى يوميه بايد پس از تكبيرة الاحرام نخست
سوره حمد و سپس بنابر احتياط واجب يك سوره كامل از سوره هايى كه سجده واجب
ندارد خوانده شود، ولى چنانچه وقت نماز چندان تنگ باشد كه اگر سوره را بخواند
قسمتى از نماز در خارج وقت خوانده مىشود، و يا ناچار شود كه سوره را نخواند - مثلا
بترسد كه دزد يا درنده و يا چيز ديگرى به او صدمه بزند - نبايد سوره را بخواند، و چنانچه
در كارى زياد عجله داشته باشد مىتواند سوره را نخواند.
" مسأله 861 " در يك ركعت مىتواند پس از حمد بيش از يك سوره بخواند، هر چند
در نماز واجب كراهت دارد، بلكه احوط ترك است.
" مسأله 862 " ترتيب در خواندن " حمد " و " سوره " لازم است، يعنى بايد اول حمد
و پس از آن سوره را بخواند. پس اگر از روى عمد سوره را پيش از حمد بخواند نمازش
باطل است، و چنانچه از روى اشتباه سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد،
سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از اول بخواند، و اگر بعد از خواندن حمد
يادش بيايد كه سوره را قبلا خوانده است، لازم نيست حمد را دوباره بخواند بلكه فقط
سوره را دوباره بخواند.
" مسأله 863 " كسى كه حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كرده و پس از رسيدن
به ركوع متوجه شود نمازش صحيح است، و بنابر احتياط واجب بايد پس از نماز براى هر
كدام كه فراموش كرده دو سجده سهو بجا آورد، ولى اگر پيش از آن كه براى ركوع خم
شود يا پس از خم شدن و پيش از رسيدن به حد ركوع متوجه شود، بايد حمد يا سوره و يا هر
دو را - هر كدام را كه فراموش كرده - بخواند.
" مسأله 864 " در نمازهاى واجب انتخاب هر يك از سوره هاى قرآن بجز چهار
سوره اى كه سجده واجب دارد بلا اشكال است، و اگر نمازگزار عمدا يكى از اين
چهار سوره را
بخواند، پس اگر آيه سجده را خوانده باشد، بنابر احتياط واجب سجده را
انجام دهد و سپس بايستد و حمد و سوره را بخواند و نماز را تمام نمايد و دوباره آن را
بجا آورد، و اگر به آيه سجده نرسيده، بنابر احتياط آن را رها كند و سوره ديگرى بخواند
و نماز را هم دوباره بجا آورد.
" مسأله 865 " اگر از روى اشتباه مشغول خواندن سوره اى شود كه سجده واجب

(1) سوره هايى كه سجده واجب دارند عبارتند از: " سجده "، " فصلت "، " نجم " و " علق ".
"
161

دارد، چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد، بنابر احتياط آن سوره را رها كند و سوره
ديگرى بخواند، و چنانچه پس از خواندن آيه سجده بفهمد، بنابر احتياط واجب در بين نماز
سجده آن را بجا آورد و آن سوره را تمام كند و يك سوره ديگر هم به قصد قربت مطلقه
بخواند و پس از آن دوباره نماز خود را بخواند.
" مسأله 866 " اگر نمازگزار در حالى كه نماز مىخواند آيه سجده را بشنود به اشاره
سجده كند، و نمازش صحيح است، ولى بعد از نماز احتياطا سجده را دوباره بجا آورد.
و چنانچه در حال نماز آيه سجده را گوش دهد حكم آن نظير جايى است كه آيه سجده را از
روى اشتباه بخواند كه در مسأله پيش گفته شد.
" مسأله 867 " در نماز مستحبى خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز به واسطه
نذر كردن واجب شده باشد، مگر آن كه نماز متعارف بين مردم را نذر كرده باشد كه در اين
صورت بايد سوره را بخواند. و اگر در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل " نماز وحشت " كه
سوره مخصوصى دارد بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را
بخواند.
" مسأله 868 " اگر پس از حمد يكى از سوره هاى " توحيد " يا " كافرون " را
شروع كند، نمىتواند آن را رها كرده و سوره ديگرى بخواند، ولى اگر سوره ديگرى را
شروع كند، تا هنگامى كه به نصف نرسيده مىتواند آن را رها كند و سوره ديگرى بخواند.
" مسأله 869 " در نماز جمعه و نيز نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول
پس از حمد " سوره جمعه " و در ركعت دوم پس از حمد " سوره منافقين " خوانده شود،
و اگر كسى مشغول يكى از اينها شود بنابر احتياط واجب نمىتواند آن را رها كند و سوره
ديگرى بخواند، هر چند به نصف سوره نرسيده باشد.
" مسأله 870 " اگر نمازگزار در نماز جمعه يا نماز ظهر جمعه از روى فراموشى
به جاى سوره " جمعه " و " منافقين " سوره ديگرى را - گرچه سوره " توحيد " يا " كافرون "
باشد - بخواند، تا به نصف نرسيده مىتواند آن را رها كند و سوره " جمعه " يا " منافقين " را
بخواند، ولى اگر از روى عمد سوره " توحيد " يا " كافرون " را بخواند - اگر چه به نصف
نرسيده باشد - بنابر احتياط واجب نمىتواند رها كند.
" مسأله 871 " اگر مقدارى از سوره را فراموش كند يا از روى ناچارى - مثلا
به واسطه تنگى وقت - نشود آن را تمام نمايد، مىتواند آن سوره را رها نموده و سوره

(1) قصد قربت مطلقه " يعنى: به قصد تقرب به خداوند، بدون نيت وجوب يا استحباب.
(2) يعنى: سوره " قل هو الله احد... ".
(3) يعنى: سوره " قل يا ايها الكافرون... ".
162

ديگرى بخواند، اگر چه از نصف گذشته باشد يا سوره " توحيد " يا " كافرون " باشد.
" مسأله 872 " دو سوره " فيل " و " قريش " با هم، و نيز دو سوره " الضحى "
و " انشراح " با هم در نماز يك سوره محسوب مىشوند، و بايد با همان ترتيبى كه در قرآن
آمده و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحيم " براى هر كدام خوانده شوند.
" مسأله 873 " سوره اى كه نمازگزار مىخواهد بخواند بنابر احتياط واجب بايد "
بسم الله الرحمن الرحيم " آن را به نيت همان سوره بگويد، پس نمىتواند اول " بسم الله
الرحمن الرحيم " را بگويد و بعد سوره را انتخاب نمايد، و يا آن را به قصد سوره اى بگويد
و سوره ديگرى بخواند.
" مسأله 874 " بر زن و مرد نمازگزار واجب است كه حمد و سوره نماز " ظهر "
و " عصر " را آهسته بخوانند، و بر مرد واجب است حمد و سوره نماز " صبح " و " مغرب "
و " عشا " را بلند بخواند، و بايد مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتى حرف آخر
آنها بلند خوانده شود.
" مسأله 875 " زن مىتواند حمد و سوره نماز " صبح " و " مغرب " و " عشا " را بلند يا
آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم صدايش را بشنود بنابر احتياط مستحب آهسته بخواند،
و اگر موجب تحريك نامحرم باشد واجب است كه آهسته بخواند.
" مسأله 876 " ملاك در بلند و آهسته بودن صدا تشخيص عرف و نيز داراى جوهره
بودن آن است. بنابراين اگر صدا به اندازه اى آهسته باشد كه تنها خود او مىشنود و به نظر
مردم بلند به حساب نمىآيد - هر چند جوهره داشته باشد - كافى نيست، و نيز اگر صداى او
جوهره ندارد - گر چه ديگران هم بشنوند - آهسته محسوب مىشود و در جاهايى كه بايد
بلند خوانده شود كفايت نمىكند.
" مسأله 877 " اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را بلند كند -
مثلا فرياد بكشد - نمازش باطل است.
" مسأله 878 " اگر از روى عمد در جايى كه بايد حمد و سوره را بلند بخواند آهسته
بخواند يا در جايى كه بايد آهسته بخواند بلند بخواند، نمازش باطل مىشود، ولى اگر از
روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد نمازش صحيح است. و چنانچه در بين خواندن
متوجه اشتباه خود شد لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره بخواند، هر چند احوط
است.
" مسأله 879 " بر هر فرد مسلمان واجب است كه همه كلمات نماز را به شكل صحيح
ياد بگيرد و هنگام خواندن نيز صحيح ادا كند، وافرادى كه كلمات را درست نياموخته اند
163

بايد در فرا گيرى آن بكوشند، و كسى كه به هيچ وجه نمىتواند صحيح آن را ياد بگيرد در
صورت امكان بنابر احتياط كسى كلمات را به او تلقين نمايد، و اگر نه هر طور كه مىتواند
بخواند، و بنابر احتياط مستحب در صورتى كه براى او سخت نباشد نماز را به جماعت
بجا آورد.
" مسأله 880 " اگر يكى از كلمات حمد و سوره را نداند يا عمدا آن را نگويد يا به جاى
حرفى حرف ديگر بگويد - مثلا به جاى " ض "، " ز " بگويد - يا جايى را كه بايد بدون زير
و زبر خوانده شود زير و زبر دهد و يا تشديد را نگويد، نماز او باطل است.
" مسأله 881 " اگر زير و زبر كلمه اى را نداند بايد ياد بگيرد، ولى اگر كلمه اى را كه
وقف كردن آخر آن جايز است هميشه وقف كند، ياد گرفتن زير و زبر آن لازم نيست.
" مسأله 882 " تسبيحات اربعه و نيز ذكرهاى ركوع، سجود و تشهد بايد به عربى
صحيح خوانده شود، و اگر مثلا نداند كلمه اى به " س " است يا به " ص " بايد ياد بگيرد،
و چنانچه به دو صورت بخواند نمازش باطل است.
" مسأله 883 " اگر كلمه اى را صحيح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد
غلط خوانده، اگر در ياد گرفتن صحيح آن كوتاهى كرده بنابر احتياط واجب دوباره نماز را
بخواند، و در صورتى كه كوتاهى نكرده و تصادفا اشتباه ياد گرفته نماز او صحيح است.
" مسأله 884 " اگر بعد از " الف " يا " و او " يا " ياء " همزه يا حرفى كه ساكن است بيايد
و در يك كلمه باشند و قبل از الف " فتحه " و قبل از و او " ضمه " و قبل از ياء " كسره " باشد،
بنابر احتياط واجب بايد اين سه حرف را با مد بخوانند، يعنى آن را حد اقل به اندازه تلفظ دو "
الف " بكشند. مثلا در " ولا الضالين " الف و ياء آن را با مد بخوانند.
" مسأله 885 " احتياط آن است كه در نماز " وقف به حركت " ننمايند، و معناى وقف
به حركت آن است كه زير (كسره) يا زبر (فتحه) و يا پيش (ضمه) كلمه اى را بگويند و بين
آن كلمه و كلمه بعدش فاصله بيندازند، مثلا بگويند: " الرحمن الرحيم " و ميم " الرحيم " را
كسره بدهند و بعد قدرى فاصله داده و كلمه بعدى را بخوانند.
همچنين احتياط مستحب آن است كه " وصل به سكون " ننمايند، و معناى وصل به
سكون آن است كه كلمه اى را بدون حركت آخرش به كلمه بعدى وصل نمايند، مثلا
بگويند: " الرحمن الرحيم " و ميم " الرحيم " را كسره ندهند و بلا فاصله كلمه بعدى را
بخوانند.
" مسأله 886 " نمازگزار در ركعت سوم و چهارم نماز مىتواند فقط يك حمد بخواند
يا سه مرتبه تسبيحات اربعه بگويد، يعنى سه بار بگويد: " سبحان الله والحمد لله ولا إله
164

الا الله والله اكبر ". همچنين مىتواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات
بگويد، و بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.
" مسأله 887 " اگر تسبيحات اربعه را بيشتر از سه مرتبه به قصد ذكر بگويد اشكال
ندارد، ولى اگر به قصد آنچه در نماز دستور داده اند بگويد جايز نيست.
" مسأله 888 " بنابر احتياط در تنگى وقت نيز تسبيحات اربعه را سه مرتبه بگويد.
" مسأله 889 " بنابر احتياط واجب بايد مرد و زن در ركعت سوم و چهارم نماز حمد يا
تسبيحات را آهسته بخوانند، و چنانچه به جاى تسبيحات حمد بخوانند بنابر احتياط واجب
حتى " بسم الله الرحمن الرحيم " آن را هم آهسته بگويند.
" مسأله 890 " كسى كه نمىتواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بگويد بايد در
ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.
" مسأله 891 " اگر در يكى از دو ركعت اول نماز به خيال اين كه دو ركعت آخر است
تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند، و اگر در
ركوع يا بعد از آن بفهمد نمازش صحيح است، و بنابر احتياط واجب براى ترك هر يك از
حمد و سوره دو سجده سهو بجا آورد، و بنابر احتياط در هر دو صورت براى زيادى
تسبيحات نيز دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 892 " اگر در يكى از دو ركعت آخر نماز به خيال اين كه در دو ركعت اول
است حمد بخواند، يا در دو ركعت اول نماز به گمان اين كه در دو ركعت آخر است حمد
بخواند - چه پيش از ركوع بفهمد و يا بعد از آن - نمازش صحيح است.
" مسأله 893 " اگر در ركعت سوم يا چهارم بخواهد حمد بخواند و بدون قصد
تسبيحات به زبانش بيايد، يا بخواهد تسبيحات بخواند و حمد به زبانش بيايد، بايد آن را رها
كرده و دوباره حمد يا تسبيحات را با قصد بخواند، ولى اگر عادتش خواندن همان چيزى
بوده كه به زبانش آمده و در قلبش نيز قصد آن را داشته، مىتواند همان را تمام كند و نمازش
صحيح است.
" مسأله 894 " كسى كه عادت دارد در ركعت سوم و چهارم تسبيحات بخواند اگر
بدون قصد مشغول خواندن حمد شود، بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را با
قصد بخواند.
" مسأله 895 " اگر نمازگزار در ركعت سوم يا چهارم شك كند كه حمد يا تسبيحات
را
خوانده يا نه، يكى از چهار صورت را دارد:
الف - چنانچه پيش از خم شدن به ركوع در حالى كه مشغول استغفار نيست شك كند،
165

بايد حمد يا تسبيحات را بخواند.
ب - اگر به گمان اين كه تسبيحات را خوانده مشغول استغفار شود و شك كند،
بنابر احتياط تسبيحات را بخواند.
ج - اگر در حالى كه خم شده ولى هنوز به حد ركوع نرسيده شك كند، بنابر احتياط
بايستد و حمد يا تسبيحات را بخواند.
د - اگر در حال ركوع و يا بعد از آن چنين شكى نمايد، به شك خود اعتنا نكند.
" مسأله 896 " هر گاه شك كند كه كلمه اى را درست گفته يا نه، اگر به چيزى كه بعد
از آن است مشغول نشده بنابر احتياط واجب آن كلمه را به طور صحيح بگويد. و اگر به
چيزى كه بعد از آن است مشغول شده، چنانچه آن چيز ركن باشد - مثل اين كه در ركوع شك
كند كلمه اى از سوره را درست گفته يا نه - بايد به شك خود اعتنا نكند. و اگر ركن نباشد
باز هم مىتواند به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر احتياطا برگردد و آن كلمه را به طور
صحيح بگويد اشكال ندارد، و اگر چند مرتبه شك كند باز مىتواند بگويد، اما اگر به حد
وسواس برسد نبايد بگويد، و اگر بگويد بنابر احتياط نمازش را دوباره بخواند.
" مسأله 897 " مستحب است نمازگزار كلمات حمد و سوره و تسبيحات را شمرده
بخواند و در حمد و سوره آخر آيات را وقف نموده و به معناى آيات توجه نمايد، و پس از
خواندن سوره لحظه اى صبر كرده و سپس تكبير پيش از ركوع را بگويد يا قنوت بخواند.
" مسأله 898 " مستحب است نمازگزار در ركعت اول پيش از خواندن حمد بگويد:
" أعوذ بالله من الشيطان الرجيم " و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر، امام جماعت "
بسم الله الرحمن الرحيم " را بلند بگويد، ولى در نماز فرادى بلند گفتن آن خالى از
اشكال نيست. و اگر نماز را به جماعت مىخواند بعد از تمام شدن سوره حمد امام، و اگر
فرادى مىخواند پس از تمام شدن سوره حمد خودش بگويد: " الحمد لله رب العالمين ".
" مسأله 899 " مستحب است نمازگزار پس از خواندن سوره " توحيد " - در ركعت
اول باشد يا دوم - يك يا دو يا سه مرتبه بگويد: " كذلك الله ربى " يا " كذلك الله ربنا "، و اين
ذكر ارتباطى به قنوت ندارد و نبايد پس از سوره هاى ديگر گفته شود.
" مسأله 900 " مستحب است در ركعت سوم و چهارم پس از خواندن تسبيحات
استغفار كند، مثلا بگويد: " استغفر الله ربى واتوب اليه " يا " اللهم اغفر لى ".
" مسأله 901 " مكروه است نمازگزار در تمام نمازهاى يك شبانه روز سوره " توحيد "

(1) ولى همان گونه كه گذشت در نماز " صبح " و " مغرب " و " عشا " بايد مردان تمام حمد و سوره را بلند
بخوانند
166

را ترك كند. همچنين سوره اى را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم
بخواند، ولى اگر سوره " توحيد " را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.
5 - ركوع:
" مسأله 902 " انسان بايد در هر ركعت پس از حمد و سوره يا پس از خواندن
تسبيحات با قصد ركوع به طور معمول به طرف جلو به اندازه اى خم شود كه كف دستها به
سر زانوها برسد، و بنابر احتياط دستها را به زانوها بگذارد.
" مسأله 903 " اگر به قصد كار ديگرى غير از ركوع - مثلا براى كشتن جانور - خم
شود، نمىتواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و دوباره براى ركوع خم شود
، و به واسطه اين عمل ركن زياد نشده و نماز باطل نمىشود.
" مسأله 904 " كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق دارد، مثلا
دستهايش كوچك يا پاهايش بلند تر از معمول است، بايد به اندازه متعارف مردم خم شود
به گونه اى كه بگويند ركوع كرده است.
" مسأله 905 " كسى كه نشسته نماز مىخواند بايد براى ركوع به اندازه اى خم شود كه
اگر ايستاده ركوع مىكرد كمرش را خم مىنمود، و بهتر است به قدرى خم شود كه
صورتش نزديك جاى سجده برسد. و كسى كه خوابيده نماز مىخواند بايد براى ركوع
و سجده اشاره كند.
" مسأله 906 " هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود بايد به چيزى تكيه دهد و ركوع
كند، و اگر موقعى هم كه تكيه داده نتواند به طور معمول ركوع كند بايد به هر اندازه
مىتواند خم شود و اشاره هم بنمايد، و اگر هيچ نتواند خم شود بايد موقع ركوع بنشيند
و نشسته ركوع كند، و احتياط مستحب آن است كه نماز ديگرى هم بخواند و براى ركوع
آن در حال قيام با سر اشاره كند.
" مسأله 907 " كسى كه در حال ايستاده مىتواند براى ركوع با سر اشاره كند و در حال
نشسته هم نمىتواند ركوع كند ولى مىتواند كمى خم شود، بايد ايستاده نماز بخواند،
و احتياط واجب آن است كه نماز ديگرى هم بخواند و موقع ركوع آن بنشيند و هر قدر
مىتواند براى ركوع خم شود.
" مسأله 908 " كسى كه پس از خم شدن و رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن از
ركوع سر بردارد و دوباره به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود، نمازش باطل است
و بايد دوباره بخواند.
167

" مسأله 909 " نماز گزار بايد در ركوع " ذكر " بگويد و گفتن هر ذكرى كافى است،
ولى احتياط واجب آن است كه اگر " سبحان الله " را خواست بگويد سه مرتبه بگويد، و اگر
غير آن را خواست بگويد نيز سه مرتبه بگويد و از اندازه سه مرتبه: " سبحان الله " يا يك
مرتبه: " سبحان ربى العظيم وبحمده " كمتر نباشد، و احوط آن است كه تسبيحى را كه بيان
شد اختيار نمايد.
" مسأله 910 " مستحب است نمازگزار در ركوع ذكر " سبحان ربى العظيم وبحمده "
را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويد، ولى در حال بيمارى گفتن يك مرتبه "
سبحان الله " كفايت مىكند.
" مسأله 911 " ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود. همچنين بايد به
مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد، و در ذكر مستحب نيز چنانچه آن را به قصد ذكرى كه
براى ركوع دستور داده اند بگويد بنابر احتياط واجب آرام بودن بدن لازم است.
" مسأله 912 " اگر موقعى كه ذكر واجب را مىگويد بى اختيار يا از روى اشتباه
به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، بنابر احتياط واجب پس از آرام
گرفتن بدن دوباره آن را به قصد قربت مطلقه بگويد، ولى اگر كمى حركت كند كه از
حال آرام بودن بدن خارج نشود اشكال ندارد.
" مسأله 913 " اگر پيش از آن كه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد عمدا ذكر
ركوع را بگويد، در صورتى كه به همين ذكر اكتفا كند نمازش باطل است، بلكه اگر دوباره
در حال آرامش بدن ذكر را بگويد بنابر احتياط واجب نمازش را تمام كرده و دوباره بخواند.
" مسأله 914 " اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب عمدا سر از ركوع بردارد نمازش
باطل است، و اگر از روى اشتباه سر بردارد، چنانچه پيش از آن كه از حال ركوع خارج
شود يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال آرامى بدن دوباره ذكر را بگويد،
و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد نماز او صحيح است، و بنابر احتياط
واجب دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 915 " اگر نتواند به مقدار ذكر واجب در ركوع بماند، چنانچه بتواند پيش از
آن كه از حد ركوع بيرون رود ذكر را بگويد، بايد در آن حال ذكر را تمام كند، و اگر نتواند
بنابر احتياط در حال برخاستن سه مرتبه " سبحان الله " بگويد تا حد اقل يكى از آنها در حال
ركوع گفته شود.
" مسأله 916 " اگر به واسطه بيمارى و مانند آن نتواند در ركوع آرام بگيرد نمازش

(1). يعنى: به قصد تقرب به خداى متعال، بدون نيت وجوب يا استحباب.
168

صحيح است، ولى بايد پيش از آن كه از حالت ركوع خارج شود ذكر واجب را بگويد.
" مسأله 917 " پس از تمام شدن ذكر ركوع بايد راست بايستد و پس از آرام گرفتن
بدن به سجده رود، و اگر عمدا پيش از ايستادن يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود
نمازش باطل مىشود.
" مسأله 918 " اگر نمازگزار ركوع را فراموش كند، پس اگر پيش از آن كه به سجده
برسد يادش بيايد، بايد بايستد و بعد به ركوع رود، و اگر به حالت خميدگى به ركوع
برگردد نمازش باطل است. و اگر بعد از آن كه پيشانى به زمين رسيد يا بعد از سجده اول
و پيش از شروع سجده دوم يادش بيايد، بنابر احتياط واجب بايد بايستد و ركوع را بجا آورد
و نماز را تمام كند و دو سجده سهو براى سجده زيادى بجا آورد و دوباره هم نماز را
بخواند.
" مسأله 919 " مستحب بلكه احوط است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست
ايستاده تكبير بگويد وحتى الامكان ترك نشود، و براى تكبير دستها را بلند كند و در ركوع
پشت را صاف نگه دارد و گردن را بكشد و مساوى پشت نگه دارد و بين دو قدم را نگاه كند،
و پيش از گفتن ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد، و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست
ايستاد در حال آرامى بدن بگويد: " سمع الله لمن حمده ".
" مسأله 920 " مستحب است در ركوع مرد زانوها را به عقب دهد، و زن دستها را از
زانو بالاتر بگذارد و زانوها را به عقب ندهد.
6 - سجود:
" مسأله 921 " نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب پس از
ركوع دو سجده كند. و " سجده " آن است كه پيشانى، كف دو دست، سر دو زانو و سر دو
انگشت بزرگ پا را روى زمين قرار دهد.
" مسأله 922 " لازم نيست تمام پيشانى روى زمين قرار گيرد، بلكه به اندازه اى كه
عرفا سجده گفته شود كفايت مىكند. و بنابر احتياط جاى سجده از مقدار يك بند انگشت
كمتر نباشد و بهتر است به مقدار يك درهم باشد، و اگر همين مقدار متفرق بوده ولى نظير
دانه هاى تسبيح به هم اتصال داشته باشد اشكال ندارد.
" مسأله 923 " در يك ركعت دو سجده با هم يك ركن به حساب مىآيد، پس اگر
نمازگزار در يك ركعت نماز واجب از روى عمد يا فراموشى دو سجده را ترك كند يا دو
سجده ديگر اضافه نمايد، نمازش باطل است.
169

" مسأله 924 " اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند نماز باطل مىشود، ولى اگر از
روى فراموشى يك سجده كم كند يكى از دو صورت را دارد:
الف - اگر پيش از رسيدن به ركوع ركعت بعد يادش بيايد، بايد برگردد و آن را بجا آورد
و سپس آنچه را خوانده دوباره بخواند، و بنابر احتياط براى هر يك از ايستادن و ذكر بى جا
دو سجده سهو بجا آورد.
ب - اگر پس از رسيدن به ركوع ركعت بعد يادش بيايد، بايد بعد از نماز قضاى آن
سجده را بجا آورد و بنابر احتياط واجب دو سجده سهو نيز انجام دهد.
" مسأله 925 " اگر پيشانى را عمدا يا اشتباها به زمين نگذارد سجده نكرده است،
اگر چه جاهاى ديگر به زمين برسد. ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و اشتباها جاهاى
ديگر را به زمين نرساند يا اين كه ذكر نگويد سجده صحيح است.
" مسأله 926 " جاى پيشانى نمازگزار نبايد از جاى زانوها و بنابر احتياط واجب از
جاى سر انگشتهاى پا بيش از حدود چهار انگشت بسته پست تر يا بلند تر باشد، همچنين در
زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست احتياط واجب آن است كه جاى
پيشانى نمازگزار از جاى انگشتان پا و سر زانوهاى او از اين مقدار پست تر يا بلند تر نباشد.
" مسأله 927 " بايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مىكند چيزى مانع نباشد. پس اگر
مهر به قدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولى اگر رنگ
مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد.
" مسأله 928 " مهر يا چيزى كه بر آن سجده مىكند بايد پاك باشد، ولى اگر مثلا مهر
را روى فرش نجس بگذارد يا يك طرف مهر نجس و خشك باشد و پيشانى را به طرف پاك
آن بگذارد اشكال ندارد.
" مسأله 929 " در سجده بايد كف دستها را بر زمين بگذارد، ولى در حال ناچارى
پشت دستها هم مانعى ندارد، و اگر پشت دست ممكن نباشد بايد مچ دست را بگذارد،
و چنانچه آن را هم نتواند بايد تا آرنج هر جا را كه مىتواند بر زمين بگذارد، و اگر آن هم
ممكن نيست گذاشتن بازو كافى است.
" مسأله 930 " در سجده بنابر احتياط بايد سر دو انگشت بزرگ پا را بر زمين بگذارد،
و اگر روى دو انگشت بزرگ يا زير آنها و يا انگشتهاى ديگر پا و يا روى پا را بر زمين
بگذارد، يا به واسطه بلند بودن ناخن سر شست به زمين نرسد، نماز باطل است، و كسى
كه به واسطه ندانستن مسأله نمازهاى خود را اين طور خوانده، چنانچه در ياد گرفتن
كوتاهى كرده بنابر احتياط واجب دوباره بخواند.
170

" مسأله 931 " اگر به طور غير معمول سجده كند - مثلا سينه و شكم را به زمين
بچسباند يا پاها را دراز كند - اگر چه هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد، بنابر احتياط
واجب بايد نماز را دوباره بخواند.
" مسأله 932 " اگر در پيشانى زخم يا مانند آن باشد چنانچه ممكن است بايد با جاى
سالم پيشانى سجده كند، و اگر زخم تمام پيشانى را گرفته باشد به طورى كه هيچ جاى آن را
نتواند بر زمين بگذارد، بايد با يكى از دو طرف پيشانى سجده كند و بنابر احتياط واجب ابرو
را هم بر زمين بگذارد، هر چند به تكرار نماز باشد، و بنابر احتياط طرف راست را بر چپ
مقدم دارد، و اگر ممكن نيست، با چانه و بينى و اگر نه با هر جايى از صورت كه ممكن
است سجده كند، و اگر به هيچ جايى از صورت نيز ممكن نيست با جلوى سر سجده
نمايد.
" مسأله 933 " كسى كه نمىتواند پيشانى را بر زمين برساند، بايد به قدرى كه مىتواند
خم شود و مهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است روى جاى بلندى گذاشته
و طورى پيشانى را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است، ولى بايد كف دستها و زانوها
و انگشتان پا را به طور معمول بر زمين بگذارد. و اگر هيچ نمىتواند خم شود بايد براى
سجده بنشيند و با سر اشاره كند، و اگر نتواند بايد با چشمها اشاره نمايد، و در هر دو
صورت احتياط واجب آن است كه اگر مىتواند به قدرى مهر را بلند كند كه پيشانى را بر آن
گذاشته و تا ممكن است كف دستها و زانوها و انگشتان پا را بر زمين بگذارد، و اگر با سر
يا چشمها هم نمىتواند اشاره كند، بايد در قلب خود نيت سجده نمايد و بنابر احتياط واجب
با دست و مانند آن براى سجده اشاره كند.
" مسأله 934 " كسى كه نمىتواند بنشيند بايد ايستاده نيت سجده كند، و چنانچه
مىتواند، براى سجده با سر اشاره كند، و اگر نمىتواند، با چشمها اشاره نمايد، و اگر اين
را هم نمىتواند در قلب نيت سجده كند و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن براى
سجده اشاره نمايد.
" مسأله 935 " اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود چنانچه ممكن است نبايد
دوباره به جاى سجده برساند، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه. و اگر نتواند سر را نگه
دارد و بى اختيار دوباره به جاى سجده برسد روى هم يك سجده حساب مىشود، و اگر
ذكر نگفته باشد بايد به قصد قربت مطلقه بگويد.
" مسأله 936 " جايى كه انسان ناچار است تقيه كند مىتواند بر فرش و مانند آن سجده

يعنى به قصد تقرب به خداوند، بدون نيت وجوب يا استحباب.
171

نمايد، و لازم نيست براى نماز به جاى ديگر برود، ولى اگر بتواند بر حصير يا چيزى كه
سجده بر آن صحيح است طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد، نبايد بر فرش و مانند آن
سجده نمايد.
" مسأله 937 " اگر بر چيزى كه بدن روى آن آرام نمىگيرد سجده كند باطل است،
ولى اگر روى تشك يا چيز ديگرى كه بعد از سر گذاشتن و مقدارى پايين رفتن آرام مىگيرد
سجده كند اشكال ندارد.
" مسأله 938 " نمازگزار بايد در سجده " ذكر " بگويد و گفتن هر ذكرى كافى است،
ولى احتياط واجب آن است كه اگر " سبحان الله " را خواست بگويد سه مرتبه بگويد، و اگر
غير آن را خواست بگويد نيز سه مرتبه بگويد و از اندازه سه مرتبه: " سبحان الله " يا يك
مرتبه: " سبحان ربى الا على وبحمده " كمتر نباشد، و احوط آن است كه تسبيحى را كه
بيان شد اختيار نمايد.
" مسأله 939 " مستحب است نمازگزار در سجده ذكر " سبحان ربى الا على
وبحمده " را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويد، ولى در حال بيمارى گفتن يك
مرتبه " سبحان الله " كفايت مىكند.
" مسأله 940 " ذكر سجده بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود. همچنين بايد
به مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد، و در ذكر مستحب هم چنانچه آن را به قصد ذكرى كه
براى سجده دستور داده اند بگويد بنابر احتياط واجب آرام بودن بدن لازم است.
" مسأله 941 " اگر به واسطه بيمارى و مانند آن نتواند در سجده آرام بگيرد نمازش
صحيح است، ولى بايد پيش از آن كه از حالت سجده خارج شود ذكر واجب را بگويد.
" مسأله 942 " اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام گيرد عمد ذكر
سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد نمازش باطل مىشود.
" مسأله 943 " اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد از روى اشتباه ذكر سجده را
بگويد، چنانچه پيش از آن كه سر از سجده بردارد بفهمد، بايد دوباره در حال آرام بودن ذكر
سجده را بگويد، و اگر در حال آرام نبودن بدن اشتباها ذكر را گفته است بنابر احتياط دوباره
ذكر را به قصد قربت مطلقه بگويد. و چنانچه بعد از آن كه سر از سجده برداشت بفهمد
نمازش صحيح است.
" مسأله 944 " اگر موقعى كه ذكر سجده را مىگويد يكى از هفت عضو را عمدا از
زمين بردارد، نماز باطل مىشود، ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر نيست، چنانچه بجز
پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد.
172

" مسأله 945 " اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده از روى اشتباه پيشانى را از زمين
بردارد، نمىتواند دوباره بر زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند، ولى اگر يكى
از شش عضو را - بجز پيشانى - اشتباها از زمين بردارد، بايد بر زمين بگذارد و ذكر را
بگويد.
" مسأله 946 " اگر در سجده اول مهر به پيشانى بچسبد و در همين حالت دوباره به
سجده رود اشكال دارد، و اگر در سجده اول پيشانى خاك آلود شده بايد براى سجده بعد
خاك را بر طرف نمايد.
" مسأله 947 " هر گاه در حال سجده بفهمد چيزى - مانند موى سر - بين پيشانى و مهر
فاصله شده، نبايد پيشانى را بلند نمايد، بلكه بايد به هر شكل ممكن چيزى را كه فاصله شده
بر طرف نمايد.
" مسأله 948 " بعد از تمام شدن ذكر سجده اول بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره
به سجده رود.
" مسأله 949 " بنابر احتياط واجب در هر ركعت از نماز كه تشهد ندارد بايد بعد از
سجده دوم قدرى بى حركت بنشيند و سپس برخيزد.
" مسأله 950 " سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام مىباشد، و اين كه بعضىها
مقابل قبر امامان (ع) پيشانى را به زمين مىگذارند فقط در صورتى اشكال ندارد كه براى
خدا وشكر او باشد.
چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است:
" مسأله 951 " سجده بر زمين و چيزهاى غير خوراكى و غير پوشاكى كه از زمين
مىرويد مانند چوب و برگ درخت صحيح است، گرچه مانند علف و كاه خوراك حيوانات
باشد. ولى سجده بر مواد پوشاكى و يا خوراكى انسان مانند گندم، جو، نان و نيز بر مواد
معدنى مانند طلا و نقره و بنابر احتياط واجب بر عقيق و فيروزه و نظير اينها باطل است.
همچنين سجده بر چيزهايى كه از نفت گرفته مىشود صحيح نيست.
" مسأله 952 " سجده بر سنگهاى معدنى مانند سنگ مرمر، سنگهاى سياه، سنگ آهك و سنگ
گچ صحيح است. بلكه بر گچ، آهك پخته، آجر و كوزه گلى هم اشكال
ندارد، هر چند احوط ترك آن است.
" مسأله 953 " احتياط واجب آن است كه بر برگ درخت مو - چنانچه تازه باشد -
جده نكنند.
173

" مسأله 954 " سجده بر گلهايى كه خوراكى نيستند صحيح است، ولى سجده بر
داروهاى خوراكى كه از زمين مىرويد - مانند گل بنفشه و گل گاو زبان - صحيح نيست.
" مسأله 955 " سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها يا در بعضى از
اوقات معمول است و در شهرهاى ديگر يا اوقات ديگر معمول نيست و نيز سجده بر ميوه
نارس صحيح نيست.
" مسأله 956 " اگر كاغذ از چيزى كه سجده بر آن صحيح است ساخته شده باشد
مىتوان بر آن سجده كرد، ولى سجده بر كاغذى كه از پنبه و مانند آن ساخته شده اشكال دارد.
" مسأله 957 " بهترين چيز براى سجده تربت حضرت سيد الشهداء (ع) است، و پس
از آن خاك و سپس سنگ و بعد از سنگ گياه مىباشد.
" مسأله 958 " اگر چيزى را كه سجده بر آن صحيح است ندارد يا اگر دارد به دليلى
نمىتواند بر آن سجده كند بر پنبه يا كتان رشته نشده، و اگر نبود بر قير و مواد معدنى ديگر،
و اگر نبود بر لباس خود، و اگر لباس هم ندارد بر پشت دست سجده صحيح است،
و لباسى كه از كتان يا پنبه باشد بر لباسهاى ديگر مقدم است.
" مسأله 959 " اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مىكرده گم شود و چيزى كه
سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت تنگ است بايد به ترتيبى كه در مسأله
پيش گفته شد عمل نمايد، و اگر وقت وسعت دارد بنابر احتياط نماز را به ترتيبى كه در
مسأله پيش گفته شد تمام كند و آن را دوباره بخواند.
" مسأله 960 " هر گاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده بر آن
باطل است، اگر ممكن باشد بايد پيشانى را از روى آن بر روى چيزى كه سجده بر آن
صحيح است بكشد و سر را بلند نكند، و اگر ممكن نباشد بنابر احتياط بر هر چه ممكن
است از معادن و لباس و غير آنها سجده كند و نماز را تمام كرده و دوباره بخواند.
" مسأله 961 " اگر بعد از سجده و بلند كردن پيشانى بفهمد پيشانى را روى چيزى
گذاشته كه سجده بر آن باطل است، بنابر احتياط واجب يك سجده بر چيزى كه سجده بر
آن صحيح است انجام دهد و نماز را هم دوباره بخواند.
مستحبات و مكروهات سجده:
" مسأله 962 " چند چيز در سجده مستحب است از آن جمله:
1 - كسى كه ايستاده نماز مىخواند بعد از آن كه سر از ركوع برداشت و كاملا ايستاد،
و كسى كه نشسته نماز مىخواند بعد از آن كه كاملا نشست، براى رفتن به سجده " الله اكبر "
174

بگويد و دستها را براى تكبير بلند كند.
2 - موقعى كه مرد مىخواهد به سجده برود ابتدا دستها را روى زمين قرار دهد، و زن
ابتدا زانوها را بر زمين بگذارد.
3 - بينى را بر مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
4 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد، و مستحب است اين دعا را بخواند:
" يا خير المسئولين و يا خير المعطين ارزقنى وارزق عيالى من فضلك، فانك ذو الفضل
العظيم ".
5 - در حال سجده انگشتان را به هم بچسباند و برابر صورت بگذارد به طورى كه سر
آنها رو به قبله باشد.
6 - پس از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد.
7 - هنگامى كه پس از هر سجده نشست و بدنش آرام گرفت " الله اكبر " بگويد و دستها
را براى تكبير بلند كند.
8 - هنگامى كه پس از سجده اول بدنش آرام گرفت " استغفر الله ربى وأتوب اليه "
بگويد.
9 - براى رفتن به سجده دوم در حال آرامى بدن دستها را بلند كند و " الله اكبر " بگويد.
10 - سجده را طول دهد و در سجده صلوات بفرستد.
11 - پس از سجده در حال نشستن دستها را روى رانها بگذارد.
12 - هنگام برخاستن دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
و براى سجده مستحبات ديگرى نيز مىباشد كه در كتابهاى مفصل آمده است.
" مسأله 963 " خواندن قرآن در سجده مكروه است، و نيز مكروه است براى بر طرف
كردن گرد و غبار جاى سجده را فوت كند، و اگر در اثر فوت كردن دو حرف از دهان
بيرون آيد نمازش باطل مىشود. و مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل گفته شده
است.
سجده واجب قرآن
" مسأله 964 " در هر يك از سوره هاى: " سى و دوم (سجده) "، " چهل و يكم
(فصلت) "، " پنجاه و سوم (نجم) " و " نود و ششم (علق) " يك آيه سجده واجب وجود

يعنى: " اى بهترين كسى كه از او سوال مىكنند و اى بهترين عطا كنندگان! روزى بده به من و عيال من
از فضل خودت، پس به درستى كه تو داراى فضل بزرگ هستى ".
175

دارد، هر گاه انسان يكى از اين چهار آيه را بخواند يا به آن گوش دهد بايد فورا سجده كند.
و اگر فراموش نمود هر وقت يادش آمد بايد سجده كند، و نيز اگر گوش ندهد ولى به
گوش او بخورد بنابر احتياط سجده نمايد.
" مسأله 965 " اگر آيه سجده را از بچه اى كه خوبى و بدى را نمىفهمد يا از كسى كه
قصد خواندن قرآن ندارد يا از راديو و يا ضبط صوت بشنود، بنابر احتياط واجب سجده
نمايد، ولى اگر گوش بدهد، بدون اشكال واجب است سجده كند.
" مسأله 966 " اگر هنگام خواندن يكى از آيات سجده از ديگرى هم بشنود
بنابر احتياط واجب دو سجده بجا آورد.
" مسأله 967 " در بجا آوردن سجده واجب قرآن وضو، غسل، رو به قبله بودن و پاك بودن
بدن و لباس شرط نيست، ولى بايد جاى او غصبى نباشد و مواضع هفتگانه را بر
زمين قرار داده و پيشانى را بر روى چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد،
و بنابر احتياط واجب جاى پيشانى او از جاى زانوها و سر انگشتان بيش از چهار انگشت
بسته بلند تر نباشد، و بنابر احتياط بايد جاى پيشانى پاك باشد و نيز عورت او پوشيده باشد.
همچنين بايد لباس او - در صورتى كه سجده كردن تصرف در آ ن باشد - غصبى نباشد.
" مسأله 968 " در بجا آوردن سجده واجب قرآن بايد طورى عمل كند كه بگويند
سجده كرده است، و بنابر احتياط واجب ذكرى بگويد، ولى ذكر خاصى معتبر نيست
، گرچه بهتر است بگويد: " لا إله الا الله حقا حقا، لا إله الا الله ايمانا و تصديقا، لا إله الا
الله عبوديه ورقا، سجدت لك يا رب تعبدا ورقا، لا مستنكفا ولا مستكبرا، بل انا عبد
ذليل ضعيف خائف مستجير ".
7 - تشهد:
" مسأله 969 " نمازگزار بايد در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و مستحب
و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نمازهاى چهار ركعتى پس از سجده دوم بنشيند
و در حالى كه بدنش آرام است بگويد: " اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له، و اشهد ان
محمدا عبده ورسوله، اللهم صل على محمد وآل محمد ".
" مسأله 970 " كلمات تشهد بايد به عربى صحيح و به طورى كه معمول است
پشت سر هم گفته شود.
" مسأله 971 " اگر نمازگزار تشهد را عمدا نخواند نمازش باطل است، و اگر آن را
فراموش كند و بايستد يكى از دو صورت را دارد:
176

الف - چنانچه پيش از رسيدن به ركوع متوجه شود، بايد بنشيند و تشهد را بخواند
و دوباره بايستد و تسبيحات يا حمد را بخواند و پس از سلام نماز بنابر احتياط براى هر يك از
ايستادن بى جا و چيزهايى كه خوانده - اگر خوانده باشد - دو سجده سهو بجا آورد.
ب - چنانچه در ركوع يا پس از آن متوجه شود، بايد نماز را تمام كند و پس از سلام
نماز بنابر احتياط تشهد را قضا نمايد و نيز براى تشهد فراموش شده دو سجده سهو نيز
بجا آورد.
" مسأله 972 " مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را
بر كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد: " الحمد لله " يا بگويد: " بسم الله و بالله
والحمد لله و خير الأسماء لله "، همچنين مستحب است دستها را بر رانها بگذارد
و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند، و پس از تمام شدن تشهد چنانچه
در ركعت آخر نباشد بگويد: " و تقبل شفاعته وارفع درجته ".
8 - سلام نماز:
" مسأله 973 " پس از تشهد ركعت آخر مستحب است نمازگزار در حالى كه نشسته
و بدنش آرام است بگويد: " السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته "، و پس از آن
واجب است بگويد: " السلام عليكم ورحمة الله وبركاته " يا بگويد: " السلام علينا وعلى
عباد الله الصالحين "، ولى اگر اين سلام را بگويد، احتياط مستحب آن است كه بعد از آن
" السلام عليكم ورحمة الله وبركاته " را هم بگويد.
" مسأله 974 " اگر نمازگزار از روى عمد سلام واجب نماز را نگويد نمازش باطل
است، ولى اگر آن را فراموش نمايد و پس از اندك زمانى يادش آيد يكى از سه صورت را
دارد:
الف - اگر صورت نماز به هم نخورده و كارى كه با نماز منافات دارد انجام نداده باشد،
سلام را بگويد و نمازش صحيح است.
ب - اگر كارى كه فقط عمدى آن نماز را باطل مىكند از روى اشتباه انجام داده - مثلا
حرف زده باشد - سلام نماز را بگويد و دو سجده سهو نيز بجا آورد.
ج - اگر كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند انجام داده - مثلا پشت به قبله
كرده باشد - بنابر احتياط واجب دو سجده سهو بجا آورد و نماز را نيز دوباره بخواند.
" مسأله 975 " سلام نماز نيز بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود، و بدن
نمازگزار در حال گفتن سلام آرام باشد.
177

9 - ذكر:
" مسأله 976 " نمازگزار بايد در ركوع و سجده و تشهد " ذكر " بگويد و احكام
هر كدام در جاى خود بيان شده است.
" مسأله 977 " نمازگزار مخير است بجز حمد و سوره و تسبيحات كه احكام آن
گذشت بقيه ذكرهاى واجب يا مستحب نماز را - مثل: تكبيرة الاحرام، ذكر ركوع
و سجده، قنوت، تشهد و سلام نماز - بلند يا آهسته بخواند.
10 - ترتيب:
" مسأله 978 " " ترتيب " در نماز به اين معناست كه واجبات نماز را به همان ترتيبى كه
گفته شد انجام دهد، پس كسى كه عمدا ترتيب نماز را به هم بزند، مثلا حمد را پس از
سوره يا سجده را پيش از ركوع انجام دهد نمازش باطل است.
" مسأله 979 " اگر ركنى از نماز را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است
بجا آورد،
يكى از دو صورت را دارد:
الف - اگر آنچه بعد از آن است و بجا آورده ركن باشد - مثلا ركوع را فراموش كرده
و دو سجده نموده باشد - نمازش باطل است.
ب - اگر آنچه بعد از آن است و بجا آورده ركن نباشد - مثلا پيش از آن كه دو سجده كند
تشهد بخواند - بايد ركن را بجا آورد و آنچه را كه از روى اشتباه پيش از آن خوانده دوباره
بخواند و بنابر احتياط واجب براى هر زياده دو سجده سهو بنمايد.
" مسأله 980 " اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و مشغول بعد از آن شود،
يكى از دو صورت را دارد:
الف - اگر آنچه بعد از آن است و بجا آورده ركن باشد - مثلا حمد را فراموش كرده
و مشغول ركوع شده باشد - نمازش صحيح است، و براى حمد فراموش شده بنابر احتياط
واجب دو سجده سهو بنمايد.
ب - اگر آنچه بعد از آن است و بجا آورده ركن نباشد - مثلا حمد را
فراموش كرده و سوره را خوانده باشد - چنانچه وقتى كه مشغول ركن بعد شده يادش بيايد، بايد
بگذرد و نماز او صحيح است، و براى هر واجب فراموش شده بنابر احتياط واجب دو
سجده سهو بجا آورد، و چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آنچه را فراموش كرده
بجا آورد و بعد از آن چيزى را كه از روى اشتباه جلوتر خوانده بخواند، و براى هر زياده
178

بنابر احتياط واجب دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 981 " اگر سجده اول را به خيال اين كه سجده دوم است يا سجده دوم را
به خيال اين كه سجده اول است بجا آورد نماز صحيح است، و سجده اول او سجده اول،
و سجده دوم او سجده دوم حساب مىشود.
11 - موالات:
" مسأله 982 " " موالات " يعنى آن كه نمازگزار كارهاى نماز - مانند: ركوع، سجود
و تشهد - را پشت سر هم و بدون فاصله عرفى بجا آورد و چيزهايى را كه در نماز مىخواند
به طورى كه معمول است پشت سر هم بخواند، پس اگر موالات نماز را به هم بزند
و ذكرها و قرائت و كارهاى نماز را پشت سر هم انجام ندهد به طورى كه از صورت
نمازگزار بيرون رود، نمازش باطل است.
" مسأله 983 " اگر در نماز از روى اشتباه ميان حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله
به قدرى نباشد كه صورت نماز به هم بخورد ولى صورت كلمه يا قرائت يا ذكر از بين برود،
چنانچه مشغول ركن بعد نشده بايد آن كلمات را دوباره به طور معمول بخواند، ولى اگر
مشغول ركن بعد شده باشد نمازش صحيح است، مگر در تكبيرة الاحرام.
" مسأله 984 " طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ موالات را به هم
نمىزند.
قنوت:
" مسأله 985 " در تمام نمازهاى واجب و مستحب پيش از ركوع ركعت دوم
مستحب است " قنوت " خوانده شود، مگر در " نماز جمعه " كه در ركعت اول پيش از
ركوع، و در ركعت دوم پس از ركوع خوانده مىشود، و در " نماز وتر " كه يك ركعت
است و قنوت در همان ركعت خوانده مىشود. و قنوت را در " نماز شفع " به اميد ثواب
بخواند. و در " نماز آيات " پنج قنوت مستحب است، و در " نماز عيد فطر و قربان "
بنابر احتياط واجب نه قنوت به ترتيبى كه در جاى خود گفته خواهد شد خوانده مىشود.
" مسأله 986 " نمازگزار بايد در حال قنوت دستها را بلند كند و خوب است به اميد
ثواب كف دو دست را برابر صورت بلند كند و در كنار هم به سوى آسمان نگه دارد و بجز
شست بقيه انگشتها را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.
" مسأله 987 " در قنوت هر ذكرى گفته شود - گرچه يك " سبحان الله " باشد - كافى
179

است، و بهتر است اين ذكر خوانده شود: " لا إله إلا الله الحليم الكريم، لا إله إلا الله
العلي العظيم، سبحان الله رب السموات السبع و رب الأرضين السبع و ما فيهن و ما بينهن
و رب العرش العظيم والحمد لله رب العالمين ".
" مسأله 988 " هر دعا و ذكرى كه در قنوت گفته مىشود بنابر احتياط واجب بايد به
عربى صحيح خوانده شود.
" مسأله 989 " مستحب است نمازگزار قنوت را بلند بخواند، مگر در نماز جماعت
كه اگر امام جماعت صداى او را بشنود بلند خواندن آن مستحب نيست.
" مسأله 990 " اگر كسى عمدا قنوت را نخواند قضا ندارد. ولى اگر فراموش كرده
باشد، چنانچه پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد مستحب است بايستد و بخواند،
و اگر در ركوع يا پس از ركوع يادش بيايد مستحب است پس از ركوع قضا نمايد،
و چنانچه در سجده يا بعد از آن متوجه شود مستحب است پس از سلام نماز آن را قضا نمايد.
تعقيبات نماز:
" مسأله 991 " مستحب است انسان پس از نماز مقدارى به خواندن قرآن و دعا
مشغول شود، و بهتر است پيش از آن كه از جاى خود حركت كند و به كارى مشغول شود
و يا وضو يا غسل و يا تيمم او باطل شود رو به قبله تعقيب را بخواند، و لازم نيست به عربى
باشد، گرچه بهتر است آنچه را در كتابهاى دعا دستور داده اند بخواند. و از تعقيباتى كه
خيلى سفارش شده است تسبيحات حضرت فاطمه زهرا است كه بايد به اين ترتيب
گفته شود: سى و چهار مرتبه: " الله اكبر "، سى و سه مرتبه: " الحمد لله " و سى و سه مرتبه:
" سبحان الله "، و مىتوان " سبحان الله " را پيش از " الحمد لله " گفت، گرچه بهتر است
پس از آن گفته شود.
" مسأله 992 " مستحب است نمازگزار پس از نماز سجده شكر بجا آورد و همين
اندازه كه پيشانى خود را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافى است، گرچه بهتر است در حال
سجده صد مرتبه يا سه مرتبه و يا يك مرتبه: " شكرا لله " يا " شكرا " و يا " عفوا " بگويد.
همچنين مستحب است هر گاه نعمتى به انسان مىرسد يا بلايى از او دور مىشود سجده
شكر بجا آورد.
صلوات بر پيامبر اكرم (ص):
" مسأله 993 " مستحب است هر گاه انسان نام مبارك حضرت رسول اكرم (ص) مانند:
180

" محمد (ص) " و " احمد (ص) " و يا لقب و كنيه آن حضرت مانند: " مصطفى (ص) "
و " ابو القاسم (ص) " را به زبان آورد يا از كسى بشنود، گرچه در نماز باشد صلوات بفرستد،
و هنگام نوشتن هم مستحب است صلوات را بنويسد، و نيز بهتر است هر وقت آن
حضرت را ياد مىكند صلوات بفرستد.
ترتيب و ترجمه نماز
1 - ترجمه تكبيرة الاحرام و ذكر مستحب قبل از آن:
مستحب است نمازگزار قبل از تكبيرة الاحرام يعنى گفتن " الله اكبر " بگويد:
" يا محسن قد اتاك المسيى وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسيى، انت المحسن
وأنا المسيئ، بحق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد وتجاوز عن قبيح
ما تعلم مني ". يعنى: " اى خدايى كه به بندگان احسان مىكنى! بنده گنهكار به در خانه تو
آمده و تو امر كرده اى كه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من گناهكار، به حق
محمد و آل محمد (ص) رحمت خود را بر محمد و آل محمد (ص) بفرست و از بديهايى كه
مىدانى از من سر زده درگذر ".
پس بگويد: " الله اكبر " يعنى: " خداوند بزرگتر است از اين كه او را وصف كنند ".
2 - سوره حمد و ترجمه آن:
نمازگزار پس از نيت و ايستادن به نماز و گفتن تكبيرة الاحرام بايد سوره حمد را به
ترتيب زير بخواند:
" بسم الله الرحمن الرحيم " يعنى: " ابتدا مىكنم به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن
و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مىكند ".
" الحمد لله رب العالمين " يعنى: " حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش
دهنده همه موجودات مىباشد ".
" الرحمن الرحيم " يعنى: " در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مىكند ".
" مالك يوم الدين " يعنى: " صاحب اختيار روز قيامت است ".
" اياك نعبد واياك نستعين " يعنى: " فقط تو را عبادت مىكنيم و تنها از تو كمك
مىخواهيم ".
" اهدنا الصراط المستقيم " يعنى: " ما را به راه راست هدايت كن ".
" صراط الذين انعمت عليهم " يعنى: " به راه كسانى كه به آنان نعمت دادى - كه آنان
181

معصومين (ع) هستند - ".
" غير المغضوب عليهم ولا الضالين " يعنى: " كسانى كه نه بر آنان غضب كرده اى و نه
گمراهند ".
لازم به ذكر است كه نمازگزار هنگام خواندن سوره حمد نبايد قصد دعا داشته باشد،
بلكه بايد نيت او خواندن قرآن باشد.
3 - خواندن سوره و ترجمه آن:
بنابر احتياط واجب نمازگزار پس از سوره حمد بايد يكى از سوره هاى قرآن را - بجز
سوره هايى كه سجده واجب دارند - بخواند، و اگر بخواهد سوره " توحيد " را بخواند
بگويد:
" بسم الله الرحمن الرحيم " يعنى: " ابتدا مىكنم به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن
و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مىنمايد ".
" قل هو الله احد " يعنى: " بگو - اى رسول ما - كه خداوند، خدايى است يگانه ".
" الله الصمد " يعنى: " خدايى كه مقصود همه و از تمام موجودات بى نياز است ".
" لم يلد و لم يولد " يعنى: " فرزند ندارد و فرزند كسى نيست ".
" و لم يكن له كفوا احد " يعنى: " و هيچ كس از مخلوقات مثل و همتاى او نيست ".
4 - ترجمه ذكر ركوع و سجده و ذكرهاى مستحب بعد از آن:
نمازگزار پس از خواندن حمد و سوره بايد به ركوع رود و ذكر آن را به گونه اى كه در
مسأله " 909 " گفته شد بخواند، و بنابر احتياط تسبيح را انتخاب كند و بگويد:
" سبحان ربى العظيم وبحمده " يعنى: " پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك
و منزه است و من مشغول ستايش او هستم "، يا سه مرتبه بگويد: " سبحان الله " يعنى:
" خداوند از هر عيب و نقصى پاك و منزه است ". سپس از ركوع برخاسته و در حال آرامى
بدن مستحب است بگويد:
" سمع الله لمن حمده " يعنى: " خدا حمد و ثناى كسى كه او را ستايش مىكند بشنود
و بپذيرد ".
سپس به سجده رفته و ذكر آن را به گونه اى كه در مسأله " 9 38 " گفته شد بخواند،
و بنابر احتياط تسبيح را انتخاب كند و بگويد:
" سبحان ربى الا على وبحمده " يعنى: " پروردگار برتر من از هر عيب و نقصى پاك
182

و منزه است و من مشغول ستايش او هستم "، يا سه مرتبه بگويد: " سبحان الله ".
و مستحب است پس از آن كه از سجده اول برخاست و بدن آرام گرفت تكبير گفته
و بعد بگويد: " استغفر الله ربى وأتوب اليه " يعنى: " طلب آمرزش و مغفرت مىكنم از
خداوندى كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت مىنمايم "، آنگاه دوباره
به سجده رفته و پس از آن برخيزد و هنگام برخاستن براى ركعت بعد مستحب است
بگويد: " بحول الله وقوته اقوم واقعد " يعنى: " به يارى خداى متعال و قوت او بر مىخيزم
و مىنشينم ".
سپس نمازگزار در ركعت دوم نيز حمد و سوره را به ترتيبى كه گفته شد بخواند.
5 - قنوت و ترجمه آن:
در ركعت دوم پس از حمد و سوره مستحب است قنوت بخواند، و در قنوت بهتر
است اين دعا را بگويد:
" لا إله الا الله الحليم الكريم " يعنى: " هيچ خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خداى
يكتاى بى همتايى كه داراى حلم و كرم است ".
" لا إله الا الله العلى العظيم " يعنى: " هيچ خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خداى
يكتاى بى همتايى كه بلند مرتبه و بزرگ است ".
" سبحان الله رب السموات السبع و رب الا رضين السبع " يعنى: " پاك و منزه است
خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است ".
" و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم " يعنى: " پروردگار هر چيزى است كه در
آسمانها و زمينها و ما بين آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است ".
" والحمد لله رب العالمين " يعنى: " حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش
دهنده تمام موجودات است ".
پس از قنوت بايد ركوع و سجود را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد و سپس تشهد را
بخواند.
6 - تشهد و ترجمه آن:
نمازگزار پس از دو سجده ركعت دوم بايد تشهد را به ترتيب زير بخواند:
" أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له " يعنى: " شهادت مىدهم كه سزاوار پرستش
نيست مگر خدايى كه يگانه است و شريك ندارد ".
183

" و أشهد أن محمدا عبده ورسوله " يعنى: " و شهادت مىدهم محمد (ص) بنده خدا
و فرستاده او است ".
" اللهم صل على محمد و آل محمد " يعنى: " خداوندا! بر محمد و آل محمد (ص) درود و
رحمت فرست ".
پس اگر نماز او دو ركعتى است سلام دهد و نماز را تمام كند، و اگر نه مستحب است
بگويد:
" و تقبل شفاعته وارفع درجته " يعنى: " قبول كن شفاعت پيامبر را و درجه آن حضرت را
نزد خود بالا ببر ".
آنگاه برخيزد و ركعت سوم نماز را شروع كند.
7 - تسبيحات اربعه و ترجمه آن:
نمازگزار در ركعت سوم بايد حمد يا تسبيحات را بخواند، و اگر بخواهد تسبيحات
اربعه را بخواند سه مرتبه بگويد:
" سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر " يعنى: " پاك و منزه است خداوند
تعالى و حمد و ثنا مخصوص او است و خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خداى بى همتا،
و او بزرگتر است از اين كه او را وصف كنند ".
سپس ركوع و سجود را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد، و چنانچه نماز او سه ركعتى
است تشهد و سلام را بگويد و نماز را تمام كند، و اگر چهار ركعتى است برخيزد
و ركعت چهارم را همانند ركعت سوم بخواند، و پس از انجام ركوع و سجود تشهد را
خوانده و سلام نماز را بدهد.
8 - سلام نماز و ترجمه آن:
نمازگزار بايد سلام نماز را به ترتيبى كه در مسأله " 973 " گفته شد بگويد، و ترجمه
" سلام نماز " به اين ترتيب است:
" السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته " يعنى: " سلام بر تو اى پيامبر! و رحمت
و بركات خدا بر تو باد ".
" السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين " يعنى: " سلام بر ما نماز گزاران و بر تمام
بندگان خوب خدا ".
" السلام عليكم ورحمة الله وبركاته " يعنى: " سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد ".
184

مبطلات نماز
دوازده چيز نماز را باطل مىكند و به آنها " مبطلات نماز " مىگويند:
اول - آن كه در بين نماز يكى از شرطهاى صحت آن - مانند پوشش لازم براى زن و مرد -
از بين برود.
دوم - آن كه در بين نماز از روى عمد يا اشتباه و يا ناچارى چيزى كه وضو يا غسل را باطل
مىكند پيش آيد، مثل اين كه ادرار از او بيرون آيد.
" مسأله 994 " كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع خود جلوگيرى كند
و در بين نماز از او خارج شود، چنانچه به دستورى كه در احكام وضو گفته شد رفتار
نمايد نمازش باطل نمىشود، و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود،
در صورتى كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد نمازش صحيح است.
" مسأله 995 " كسى كه بى اختيار خوابش برده، چنانچه تمام شدن نماز را نداند
و شك كند كه بين نماز خوابش برده يا بعد از آن، بايد نمازش را دوباره بخواند، ولى اگر
تمام شدن نماز را بداند و شك كند كه خواب در بين نماز بوده يا بعد از آن، نمازش صحيح
است.
سوم - آن كه مانند بعضى از اهل سنت دستها را روى هم قرار دهد كه بنابر احتياط واجب
بايد نمازش را دوباره بخواند.
" مسأله 996 " هر گاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد - اگر چه مثل اهل سنت
نباشد - بنابر احتياط واجب بايد دوباره نماز را بخواند، ولى اگر از روى فراموشى يا ناچارى -
مثل تقيه - يا براى كار ديگرى - مثل خاراندن دست - دستها را روى هم بگذارد اشكال
ندارد.
چهارم - آن كه پس از خواندن حمد " آمين " بگويد، ولى اگر از روى اشتباه يا تقيه باشد
اشكال ندارد.
پنجم - آن كه از روى عمد پشت به قبله نمايد يا به سمت راست يا چپ قبله برگردد، بلكه
اگر از روى عمد به قدرى برگردد كه نگويند رو به قبله است - اگر چه به طرف راست يا چپ
نرسد - نمازش باطل مىشود.
" مسأله 997 " اگر از روى اشتباه در تشخيص قبله پشت به قبله نماز بخواند و در
وقت نماز بفهمد نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته بنابر احتياط واجب قضا نمايد،

(1) به مسائل " 318 " تا " 323 " مراجعه شود.
185

و چنانچه از روى اشتباه به طرف راست يا چپ قبله نماز بخواند و در وقت بفهمد نماز را
دوباره بخواند، و اگر پس از وقت بفهمد قضا لازم نيست، و اگر به طرف راست يا چپ
قبله نرسيده نماز او صحيح است.
" مسأله 998 " بعيد نيست كه مقصود از هر يك از " پشت به قبله " و " طرف راست "
و " طرف چپ " آن، يك چهارم دايره باشد.
" مسأله 999 " اگر از روى عمد همه صورت را به گونه اى به طرف راست يا چپ قبله
برگرداند كه بتواند پشت سر را ببيند نمازش باطل است، بلكه اگر از روى اشتباه نيز همين
كار را بكند بنابر احتياط واجب نماز باطل مىشود، ولى اگر سر را كمى بگرداند - از روى
عمد باشد يا اشتباه - نمازش باطل نمىشود، مگر اين كه صورت او از حد استقبال خارج
شود.
ششم - آن كه از روى عمد كلمه اى را كه در نماز نيست بگويد و از آن قصد معنا كند،
اگر چه معنا نداشته باشد يا يك حرف باشد، بلكه اگر از آن معنايى را هم قصد نكند
بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند، ولى اگر از روى اشتباه بگويد نماز باطل
نمىشود.
" مسأله 1000 " سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد، ولى
گفتن كلماتى مانند: آخ و آه چنانچه از روى عمد باشد نماز را باطل مىكند.
" مسأله 1001 " گفتن هر ذكرى در تمام حالات نماز اشكال ندارد. همچنين اگر
كلمه اى مانند " الله اكبر " را به قصد ذكر بگويد ولى در موقع گفتن آن صدا را بلند كند كه
چيزى را به ديگرى بفهماند اشكال ندارد، اما اگر آن را به قصد اين كه چيزى را به ديگرى
بفهماند بگويد - اگر چه قصد ذكر هم داشته باشد - نماز باطل مىشود.
" مسأله 1002 " خواندن قرآن در نماز - بجز چهار سوره اى كه سجده واجب
دارند - و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد، ولى احتياط واجب آن است كه دعا را
به عربى بگويد.
" مسأله 1003 " اگر كلمه اى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمدا يا از روى
احتياط چند مرتبه بگويد اشكال ندارد، به شرط آن كه به حد وسواس نرسد.
" مسأله 1004 " نمازگزار در حال نماز نبايد به كسى سلام كند، ولى اگر ديگرى به
وى سلام كند لازم است بلا فاصله پاسخ دهد. و اگر از روى فراموشى يا عمد به اندازه اى
جواب را تأخير بيندازد كه جواب آن سلام به حساب نيايد، چنانچه در نماز باشد نبايد جواب

(1) سوره هايى كه سجده واجب دارند عبارتند از: " سجده "، " فصلت "، " نجم " و " علق ".
186

دهد، و اگر در نماز نباشد لازم نيست پاسخ دهد، و در صورت تأخير عمدى، گناه كرده
ولى نمازش صحيح است.
" مسأله 1005 " نمازگزار در حال نماز بنابر احتياط پاسخ سلام را به گونه اى دهد كه
مطابق سلام باشد و كلمه " سلام " در اول جمله قرار گيرد، مثلا بگويد: " السلام عليكم "
يا " سلام عليكم "، و اگر پاسخ را " عليكم السلام " بدهد صحيح نيست، و در پاسخ سلام
زن بگويد: " سلام عليك "، يعنى كاف را بدون حركت بگويد.
" مسأله 1006 " بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود. ولى اگر
سلام كننده ناشنوا باشد و انسان به طور معمول جواب او را بدهد كافى است،
و بنابر احتياط واجب اگر مىتواند با حركات لب يا اشاره بفهماند.
" مسأله 1007 " نمازگزار در حال نماز مىتواند جواب سلام را به قصد جواب
بگويد، و چنانچه به قصد دعا هم بگويد مانعى ندارد.
" مسأله 1008 " اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه اى كه خوب و بد را مىفهمد به
نمازگزار سلام كند نمازگزار بايد جواب او را بدهد، ولى جواب سلام كسى كه از روى
مسخره يا شوخى سلام مىكند واجب نيست. و احتياط واجب آن است كه در جواب سلام
مرد و زن غير مسلمان ذمى بگويد: " سلام " يا " عليك ".
" مسأله 1009 " اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند، در صورتى كه عرفا سلام
حساب شود بنابر احتياط جواب او را صحيح بدهد.
" مسأله 1010 " اگر كسى به عده اى كه در حال نمازند سلام كند پاسخ آن بر همه
واجب است، ولى اگر يكى از آنان پاسخ دهد كافى است.
" مسأله 1011 " اگر به عده اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول نماز است شك
كند كه سلام كننده قصد سلام به او را داشته يا نه، نبايد جواب دهد، همچنين است اگر
بداند قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام را بدهد. ولى اگر بداند كه قصد او را
هم داشته و ديگرى جواب ندهد بايد جواب او را بدهد.
هفتم - آن كه عمدا با صدا بخندد، بلكه خنده صدا دار سهوى هم اگر انسان را از صورت
نمازگزار خارج نمايد نماز را باطل مىكند، ولى تبسم و لبخند نماز را باطل نمىكند.
" مسأله 1012 " اگر نمازگزار براى جلوگيرى از صداى خنده به خود بپيچد و حالش
دگرگون شود - مثلا رنگش سرخ شود - بنابر احتياط بايد نماز را دوباره بخواند.
هشتم - آن كه براى كار دنيايى عمدا و با صدا گريه كند، و اگر به اختيار خود بى صدا نيز
گريه كند اشكال دارد، ولى اگر بى صدا و بدون اختيار به گريه افتاد و يا براى طلب حاجت
187

مشروع دنيايى از خداوند گريه نمايد اشكال ندارد. و چنانچه براى ترس از خدا و آخرت
گريه كند - با صدا باشد يا بى صدا - نه تنها اشكال ندارد بلكه از بهترين اعمال است.
نهم - آن كه كارى انجام دهد كه انسان را از صورت نمازگزار خارج كند، كم باشد يا
زياد، عمدا باشد يا از روى اشتباه وفراموشى. ولى كارى كه صورت نماز را به هم نزند -
مثل اشاره كردن با دست - اشكال ندارد.
" مسأله 1013 " اگر در بين نماز به قدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مىخواند
نمازش باطل مىشود.
" مسأله 1014 " اگر در بين نماز كارى انجام دهد يا مدتى ساكت شود و شك كند كه
نماز به هم خورده يا نه، نمازش صحيح است.
دهم - خوردن و آشاميدن اگر به گونه اى باشد كه صورت نماز را بر هم زند و نگويند
نماز مىخواند - از روى عمد باشد يا فراموشى - نماز را باطل مىكند.
" مسأله 1015 " احتياط واجب آن است كه در نماز هيچ چيز نخورد و نياشامد، چه
موالات نماز به هم بخورد يا نه، و چه بگويند نماز مىخواند يا نگويند.
" مسأله 1016 " اگر در بين نماز غذايى را كه لاى دندانها مانده فرو برد نمازش باطل
نمىشود، ولى اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان بگذارد يا مانده باشد و در حال نماز
كم كم آب شود و فرو رود نمازش اشكال پيدا مىكند.
يازدهم - شك در شماره ركعتهاى نمازهاى دو ركعتى، سه ركعتى و در دو ركعت اول
از نمازهاى چهار ركعتى به گونه اى كه در " شكيات نماز " گفته خواهد شد نماز را باطل
مىكند.
دوازدهم - اگر يكى از ركنهاى نماز را از روى اشتباه يا عمد انجام ندهد يا آن را زياد كند
و يا چيزى را كه ركن نيست از روى عمد كم يا زياد نمايد.
" مسأله 1017 " اگر بعد از نماز شك كند در بين نماز كارى كه نماز را باطل مىكند
انجام داده يا نه، نمازش صحيح است.
چيزهايى كه در نماز مكروه است
" مسأله 1018 " مكروه است نمازگزار صورت را - به گونه اى كه از سمت قبله
برنگردد - كمى به طرف راست يا چپ بگرداند و نيز مكروه است چشمها را ببندد، يا
به طرف راست و چپ بنگرد، يا با ريش و دست خود بازى كند و انگشتها را داخل هم

(1) و چنانچه از طرف قبله برگردد نمازش باطل مىشود، چنان كه گذشت.
188

نمايد، يا موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر براى شنيدن حرف كسى ساكت شود،
بلكه هر كارى كه خضوع و خشوع را از بين ببرد مكروه مىباشد.
" مسأله 1019 " هنگامى كه انسان خواب آلود است و نيز هنگام خود دارى از ادرار
و مدفوع مكروه است نماز بخواند، همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد در
نماز مكروه است. و بجز موارد ذكر شده مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل گفته
شده است.
مواردى كه مىتوان نماز واجب را رها كرد
" مسأله 1020 " بنابر احتياط واجب رها كردن و به هم زدن نمازهاى واجب در حال
اختيار جايز نيست، ولى رها كردن آن در موارد زير جايز بلكه واجب مىباشد:
1 - اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب است بدون شكستن نماز
ممكن نباشد.
2 - اگر حفظ مالى كه نگهدارى آن لازم است بدون شكستن نماز ممكن نباشد، ولى
شكستن نماز براى مالى كه اهميت ندارد مكروه است.
3 - اگر وقت نماز وسعت دارد و نماز گزار در بين نماز متوجه نجس بودن مسجد شود
و به گونه اى باشد كه اگر بخواهد در حال نماز مسجد را تطهير كند نماز به هم مىخورد،
ولى چنانچه وقت تنگ و يا در اواخر نماز باشد به شكلى كه ادامه دادن نماز به فوريت تطهير
مسجد لطمه نزند، نماز خود را تمام كند و بعد فورا مسجد را تطهير نمايد.
4 - اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار در بين نماز طلب خود را درخواست كند
و نتواند در بين نماز طلب او را بدهد.
" مسأله 1021 " كسى كه بايد نماز را بشكند چنانچه نماز را تمام كند معصيت كرده،
ولى نماز او صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره بخواند.
" مسأله 1022 " كسى كه پيش از رسيدن به حد ركوع متوجه شود اذان و اقامه را
فراموش كرده، چنانچه وقت وسعت دارد، مستحب است نماز را رها كرده و پس از اذان
و اقامه نماز را شروع نمايد.
شكيات نماز
" مسأله 1023 " حكم گمان در هر جاى نماز حكم يقين است، چه در ركعات نماز
باشد يا در افعال آن، و در دو ركعت اول نماز باشد يا دو ركعت آخر آن، هر چند در مظنه اى
189

كه در غير دو ركعت آخر از نمازهاى چهار ركعتى باشد خوب است بنابر احتياط مستحب
نماز را تمام كند و دوباره بخواند. و حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه
و نمازهاى واجب ديگر فرقى ندارد، مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده
يا دو ركعت، چون شك او در نماز دو ركعتى است نمازش باطل مىشود.
" مسأله 1024 " اگر در ابتدا گمانش به يك طرف بيشتر باشد ولى بعد دو طرف در نظر
او مساوى شود، بايد به دستور شك عمل نمايد، و اگر در ابتدا دو طرف در نظر او مساوى
باشد و به طرفى كه وظيفه او است بنا بگذارد بعد گمانش به طرف ديگر برود، بايد همان
طرف گمان را بگيرد و نماز را تمام كند.
" مسأله 1025 " كسى كه شك دارد گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در
نظر او مساوى است، چنانچه حالت گذشته اش را مىداند بر طبق آن عمل كند، و چنانچه
نمىداند حكم شك بر آن جارى مىشود.
" مسأله 1026 " اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد، بايد به دستور
شك دوم عمل نمايد.
" مسأله 1027 " شكيات نماز 23 قسم است: هشت قسم آن شكهايى است كه نماز
را باطل مىكند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نه قسم ديگر آن صحيح است و نماز گزار
نماز را به ترتيبى كه گفته مىشود تمام مىنمايد.
قسم اول - شكهايى كه نماز را باطل مىكنند:
" مسأله 1028 " شكهايى كه نماز را باطل مىكنند از اين قرارند:
1 - شك در شماره ركعتهاى نماز واجب دو ركعتى مانند: نماز صبح، نماز جمعه
و نماز مسافر، ولى شك در شماره ركعتهاى نماز مستحب دو ركعتى نماز را باطل
نمىكند.
2 - شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى (نماز مغرب)
3 - آن كه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
4 - آن كه در نماز چهار ركعتى پيش از تمام شدن سجده دوم شك كند كه دو ركعت
خوانده يا بيشتر.
5 - شك بين دو ركعت و پنج ركعت، يا دو و بيشتر از پنج
6 - شك بين سه ركعت و شش ركعت، يا سه و بيشتر از شش
7 - شك در ركعتهاى نماز به گونه اى كه نداند چند ركعت خوانده است.
190

8 - شك بين چهار ركعت و شش ركعت، يا چهار و بيشتر از شش ركعت پيش از تمام
شدن سجده دوم، ولى اگر پس از سجده دوم چنين شكى پيش آيد بنابر احتياط واجب بنا را
بر چهار گذاشته، نماز را تمام كند و پس از نماز دو سجده سهو بجا آورد و نماز را هم
دوباره بخواند.
" مسأله 1029 " اگر يكى از شكهاى باطل كننده براى انسان پيش آيد
بنابر احتياط واجب فورا نماز را به هم نزند، بلكه اول مقدارى فكر كند اگر شك پابرجا شود
به هم زدن نماز مانعى ندارد.
قسم دوم - شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد:
در شش مورد نبايد به شك اعتنا كرد:
1 - شك در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذشته است، مانند اين كه در ركوع شك كند
حمد را خوانده است يا نه.
" مسأله 1030 " اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را انجام داده
يا نه - مثلا شك كند كه حمد را خوانده يا نه - چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام
دهد نشده بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد، و اگر مشغول كارى كه بايد بعد
از آن انجام دهد شده به شك خود اعتنا نكند.
" مسأله 1031 " اگر در بين خواندن آيه اى شك كند كه آيه پيش از آن را خوانده يا نه،
يا وقتى آخر آيه اى را مىخواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
" مسأله 1032 " اگر بعد از بلند شدن از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب
آن را - مانند ذكر يا آرام بودن بدن - انجام داده است يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
" مسأله 1033 " اگر در حالى كه به سجده مىرود شك كند كه ركوع را بجا آورده يا نه، يا
شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه، بنابر احتياط به شك خود اعتنا نكند، ولى نماز
را نيز دوباره بخواند.
" مسأله 1034 " اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا
نه، بايد برگردد و بجا آورد، و بنابر احتياط تشهد را به قصد قربت مطلقه بجا آورد.
" مسأله 1035 " كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند اگر موقعى كه حمد يا
تسبيحات را مىخواند شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا
نكند، و چنانچه پيش از آن كه مشغول حمد يا تسبيحات شود شك كند كه سجده يا تشهد را

(1) يعنى: به قصد تقرب به خداوند، بدون نيت وجوب يا استحباب.
191

بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد. ولى چنانچه با توجه و التفات نشستن يا خوابيدن را به جاى
ايستادن انجام داده و پيش از شروع در حمد يا تسبيحات شك كرده است، پس اگر در
تشهد شك كرده آن را به قصد قربت مطلقه بجا آورد و نماز او صحيح است، و اگر در
سجده شك كرده آن را بجا آورد و نماز را تمام كرده و بنابر احتياط واجب دوباره بخواند.
" مسأله 1036 " اگر شك كند يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه، دو صورت دارد:
الف - چنانچه مشغول كار بعد از آن نشده - مثلا پيش از خواندن تشهد شك كند كه دو
سجده را بجا آورده يا نه - بايد بجا آورد، و چنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را انجام داده
بوده، چون ركن زياد شده نمازش باطل است.
ب - چنانچه مشغول كار بعد از آن شده - مثلا مشغول خواندن تشهد است و شك كند دو
سجده را بجا آورده يا نه - بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر يادش بيايد كه آن ركن را انجام
نداده، در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده بايد بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده
نمازش باطل است. بنابراين اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را
انجام نداده بايد برگردد و بجا آورد و نمازش صحيح است، و اگر در ركوع يا پس از آن
يادش بيايد نمازش باطل است.
" مسأله 1037 " اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، دو حالت دارد:
الف - چنانچه مشغول كار بعد از آن نشده - مثلا پيش از شروع سوره شك كند كه حمد
را خوانده است يا نه - بايد آن را بجا آورد، و اگر بعد از انجام آن يادش بيايد كه آن را انجام
داده بوده نمازش صحيح است.
ب - چنانچه مشغول كار بعد از آن شده - مثلا مشغول خواندن سوره است و شك كند كه
حمد را خوانده يا نه - بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر يادش بيايد كه آن را انجام نداده،
در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده بايد بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش
صحيح است. بنابراين اگر مثلا در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد برگردد
و بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است، ولى بعد از نماز
بنابر احتياط واجب دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1038 " اگر شك كند سلام نماز را گفته يا نه، يا شك كند درست گفته يا نه،
چنانچه مشغول تعقيبات نماز يا مشغول نماز ديگر شده يا به واسطه انجام كارى كه نماز را
به هم مىزند از حال نمازگزار بيرون رفته است به شك خود اعتنا نكند، و اگر پيش از اينها
شك كند، پس اگر در اصل گفتن سلام شك كرده بايد سلام را بگويد، و اگر در صحيح
گفتن سلام شك كرده بنابر احتياط واجب آن را بگويد.
192

2 - شك پس از سلام نماز
" مسأله 1039 " اگر پس از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه - مثلا
شك كند ركوع را بجا آورده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار
ركعت خوانده يا پنج ركعت - به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر هر دو طرف شك باطل
باشد - مانند آن كه در نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت - نمازش
باطل است.
3 - شك پس از گذشتن وقت نماز
" مسأله 1040 " اگر پس از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز را خوانده يا نه، يا
گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت شك كند يا
گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند، بلكه اگر گمان كند كه خوانده نيز آن را
بجا آورد.
" مسأله 1041 " اگر پس از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا نه،
به شك خود اعتنا نكند.
4 - شك كثير الشك، يعنى كسى كه زياد شك مىكند.
" مسأله 1042 " كسى كه بيش از مقدار متعارف شك مىكند و حال او به گونه اى شده
كه معمولا سه نماز پى در پى بدون شك بر او نمىگذرد " كثير الشك " است و بايد به شك
خود اعتنا نكند، ولى اگر زياد شك كردن او موقت و به دليل ترس يا پريشانى و يا از روى
خشم باشد كثير الشك شمرده نمىشود.
" مسأله 1043 " اگر كثير الشك در بجا آوردن چيزى شك كند، چنانچه انجام آن نماز
را باطل نمىكند بايد بنا بگذارد كه آن را بجا آورده است، مثلا اگر شك كند ركوع كرده يا
نه، بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است. و چنانچه بجا آوردن آن نماز را باطل مىكند بايد
بنا بگذارد كه آن را انجام نداده است، مثلا اگر شك كند كه در يك ركعت يك ركوع كرده
يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مىكند بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع
نكرده است.
" مسأله 1044 " كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مىكند، چنانچه احيانا در
چيزهاى ديگر نماز شك كند بايد در آنها به دستور شك عمل نمايد، مثلا كسى كه در
193

بجا آوردن سجده زياد شك مىكند، اگر در انجام ركوع شك كند بايد به دستور آن رفتار
نمايد، يعنى اگر ايستاده است ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نكند. همچنين
است اگر در نماز مخصوصى - مثلا نماز ظهر - زياد شك مىكند، در صورتى كه در
نمازهاى ديگر شك كند بايد به دستور شك رفتار نمايد.
" مسأله 1045 " اگر نمازگزار شك كند كه كثير الشك شده يا نه، بايد به دستور شك
عمل نمايد، ولى كثير الشك تا هنگامى كه يقين نكند به حال معمولى برگشته بايد به شك
خود اعتنا نكند.
" مسأله 1046 " اگر كثير الشك شك كند ركنى را بجا آورده يا نه و اعتنا نكند و بعد
يادش بيايد آن را انجام نداده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده بايد آن را بجا آورد، و اگر
مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است.
" مسأله 1047 " اگر كثير الشك شك كند چيزى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه
و اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن را انجام نداده، چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته -
يعنى داخل ركن بعد نشده - بايد برگردد و آن را انجام دهد، و اگر از محل آن گذشته
نمازش صحيح است و بنابر احتياط واجب دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1048 " حكم كثير الشك كه نبايد به شك خود اعتنا كند اختصاص به نماز دارد
و در غير نماز بايد مطابق وظيفه شك عمل نمايد، اما اگر شك به حد وسواس برسد در هيچ
عملى نبايد به آن توجه شود.
5 - شك امام جماعت يا ماموم در شماره ركعتهاى نماز
" مسأله 1049 " اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند، چنانچه ماموم
يقين يا گمان داشته باشد و به امام جماعت بفهماند، امام بايد به آن عمل نموده و نماز را تمام
نمايد و خواندن نماز احتياط لازم نيست، همچنين اگر ماموم در شماره ركعتهاى نماز شك
كند و امام جماعت يقين يا گمان داشته باشد، بايد به شك خود اعتنا ننمايد.
6 - شك در نماز مستحبى
" مسأله 1050 " اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند، چنانچه طرف
بيشتر شك نماز را باطل مىكند بايد بنا را بر كمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله صبح شك كند
كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است. و اگر طرف
بيشتر شك نماز را باطل نمىكند - مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت -
194

به هر طرف شك عمل نمايد نمازش صحيح است، و بهتر است بنا را بر كمتر بگذارد.
" مسأله 1051 " كم شدن ركن بنابر احتياط واجب نماز نافله (نماز مستحبى) را باطل
مىكند و در زياد شدن ركن نيز احتياط شود، پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند
و موقعى يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده، آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن
را بجا آورد و نماز را نيز دوباره بخواند، و يا نماز را رها كند و از سر بگيرد.
" مسأله 1052 " اگر در يكى از كارهاى نماز نافله شك كند - خواه ركن باشد يا غير
ركن - چنانچه محل آن نگذشته آن را بجا آورد، و اگر محل آن گذشته به شك خود اعتنا
نكند.
" مسأله 1053 " در نماز مستحبى بايد به ظن و گمان خود عمل كند، مثلا اگر گمانش
به يك ركعت مىرود احتياطا يك ركعت ديگر بخواند.
" مسأله 1054 " اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن در نماز واجب سجده سهو
واجب مىشود يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست پس از نماز سجده سهو
يا قضاى سجده يا تشهد فراموش شده را بجا آورد، ولى مىتواند به اميد ثواب انجام دهد.
" مسأله 1055 " اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه، چنانچه آن نماز وقت
معين نداشته باشد يا وقت معين داشته باشد و پيش از گذشتن وقت شك كند، بنا بگذارد كه
نخوانده است، ولى چنانچه وقت معين داشته و پس از گذشتن وقت شك كند به شك خود
اعتنا نكند.
قسم سوم - شكهاى صحيح:
" مسأله 1056 " در نه صورت اگر نمازگزار در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى
شك نمايد بايد فورا فكر كند، پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا نمود همان طرف
را بگيرد و نماز را تمام كند، و در غير اين صورت به دستورهايى كه گفته مىشود عمل
نمايد. و آن نه صورت از اين قرارند:
1 - پس از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده است يا سه ركعت،
كه بايد بنا را بر ركعت سوم گذاشته يك ركعت ديگر بخواند، و پس از سلام نماز
بلا فاصله و بدون انجام دادن كارى كه نماز را باطل مىكند بنابر احتياط واجب يك ركعت
نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
2 - پس از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا چهار ركعت، كه

(1) دستور نماز احتياط در مسأله " 1061 " آمده است.
195

بايد بنا را بر ركعت چهارم گذاشته نماز را تمام كند و پس از سلام نماز بلا فاصله دو ركعت
نماز احتياط ايستاده بخواند.
3 - پس از سر برداشتن از سجده دوم شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت و يا
چهار ركعت، كه بايد بنا را بر ركعت چهارم گذاشته نماز را تمام كند، و پس از سلام نماز
بلا فاصله دو ركعت نماز احتياط ايستاده و سپس دو ركعت نماز احتياط نشسته بخواند.
و اگر پس از پايان ذكر سجده دوم و پيش از سر برداشتن از سجده دوم يكى از اين
سه شك پيش آيد، بنابر احتياط واجب به همين دستور عمل نموده و نماز را نيز دوباره
بخواند.
4 - پس از سر برداشتن از سجده دوم شك كند چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت، كه
بايد بنا را بر ركعت چهارم بگذارد و نماز را تمام كند و پس از نماز بلا فاصله دو
سجده سهو انجام دهد، ولى اگر پس از سجده اول يا پيش از سر برداشتن از سجده دوم
اين شك براى او پيش آيد، بايد بنابر احتياط واجب به همين دستور عمل نمايد و نماز را نيز
دوباره بخواند.
5 - شك كند سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، كه در هر جاى نماز باشد بايد بنا را
بر ركعت چهارم گذاشته و نماز را تمام كند، و پس از آن بلا فاصله يك ركعت نماز احتياط
ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد، گرچه بهتر است دو ركعت نشسته را بخواند.
6 - در حال ايستاده شك كند در ركعت چهارم است يا پنجم، كه بايد بنشيند و نماز را با
تشهد و سلام به پايان برد و سپس دستور شك بين سه و چهار را انجام دهد، و بنابر احتياط
دو سجده سهو براى ايستادن و دو سجده سهو هم براى ذكرهاى بى جا انجام دهد.
7 - در حال ايستاده شك كند در ركعت سوم است يا پنجم، كه بايد بنشيند و نماز را با
تشهد و سلام به پايان برد و سپس دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد، و بنابر احتياط دو
سجده سهو براى ايستادن و دو سجده سهو هم براى ذكرهاى بى جا انجام دهد.
8 - در حال ايستاده شك كند در ركعت سوم است يا چهارم يا پنجم، كه بايد بنشيند
و نماز را با تشهد و سلام به پايان برد، و پس از نماز بلا فاصله دو ركعت نماز احتياط ايستاده
و دو ركعت هم نشسته بجا آورد، و بنابر احتياط دو سجده سهو براى ايستادن و دو سجده
سهو براى ذكرهاى بى جا انجام دهد.
9 - در حال ايستاده شك كند در ركعت پنجم است يا ششم، كه بايد بنشيند و نماز را با
تشهد و سلام به پايان برد وبلا فاصله دو سجده سهو بجا آورد، و بنابر احتياط دو سجده سهو

دستور سجده سهو در مسأله " 1084 " آمده است.
196

ديگر هم براى ايستادن و دو سجده سهو براى ذكرهاى بيجاى ديگر انجام دهد.
و بنابر احتياط مستحب مؤكد در چهار صورت آخر، نماز را نيز دوباره بخواند.
" مسأله 1057 " اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد بنابر احتياط واجب
نبايد نماز را بشكند، و اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند - مثل رو گرداندن از
قبله - نماز را از سر گيرد نماز دومش هم باطل است، همچنين است بنابر احتياط واجب
در صورتى كه نماز احتياط بر او واجب باشد و پيش از خواندن آن، نماز را از سر بگيرد،
ولى در هر دو صورت اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند دوباره مشغول نماز
شود نماز دومش صحيح است.
" مسأله 1058 " اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد چنان كه گفته شد بايد
فورا فكر كند، ولى اگر چيزهايى كه به واسطه آنها يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا
مىشود از بين نمىرود، چنانچه كمى بعد هم فكر كند اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده
شك كند مىتواند تا بعد از سجده فكر كردن را تأخير بيندازد.
" مسأله 1059 " اگر پيش از آن كه مشغول تشهد شود يا در ركعتهايى كه تشهد ندارد
پيش از ايستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهايى
كه بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است برايش پيش آيد نمازش باطل است.
" مسأله 1060 " كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر شكى كند كه بايد براى آن
يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نشسته
بجا آورد، و نيز اگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند بايد
به جاى آن دو ركعت نشسته بجا آورد.
نماز احتياط
" مسأله 1061 " كسى كه نماز احتياط بر او واجب شده بايد پس از سلام نماز
بلا فاصله نيت نماز احتياط كند و تكبيرة الاحرام بگويد و پس از آن فقط سوره حمد را
بخواند و به ركوع رود و دو سجده را بجا آورد، حال اگر يك ركعت نماز احتياط بر او
واجب بوده پس از سجده دوم تشهد را بخواند و سلام دهد، و اگر دو ركعت نماز احتياط
بر او واجب بوده بايد پس از سجده دوم يك ركعت ديگر بخواند و پس از تشهد سلام دهد
و نماز را تمام كند.
" مسأله 1062 " نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بنابر احتياط واجب هنگام خواندن
حمد حتى " بسم الله الرحمن الرحيم " آن را هم آهسته بخواند، و نبايد نيت آن را به زبان
197

جارى نمايد.
" مسأله 1063 " اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا دو سجده
سهو بر او واجب شود، بايد اول نماز احتياط را بجا آورد.
" مسأله 1064 " اگر در شماره ركعتهاى نماز شك كند به گونه اى كه نماز احتياط بر
او واجب شود، ولى بعد از نماز شك او بر طرف گردد، چند صورت دارد:
الف - اگر پيش از شروع در نماز احتياط بفهمد نمازى كه خوانده درست بوده، لازم
نيست نماز احتياط را بخواند، و اگر در بين نماز احتياط بفهمد لازم نيست آن را تمام نمايد.
ب - اگر پيش از شروع در نماز احتياط بفهمد ركعتهاى نمازش كم بوده، چنانچه كارى
كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد آنچه را از نماز نخوانده بخواند
و براى سلام بى جا دو سجده سهو بجا آورد، و اگر سهوا كلام بى جايى هم گفته باشد دو
سجده سهو نيز براى كلام بى جا بجا آورد. و چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند انجام
داده بايد نماز را دوباره بجا آورد.
ج - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز احتياط بوده -
مثلا در شك بين سه و چهار، يك ركعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز را
سه ركعت خوانده - نمازش صحيح است.
د - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش كمتر از نماز احتياط يا بيشتر از
نماز احتياط بوده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند بجا نياورده بنابر احتياط واجب
كسرى نماز را به نماز متصل نموده و دو سجده سهو براى سلام بى جا انجام دهد و نماز را
هم دوباره بخواند، و چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند انجام داده فقط نماز را دوباره
بخواند.
ه‍ - اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر و يا كمتر از نماز احتياط بوده،
بنابر احتياط واجب نماز احتياط را رها كند و كسرى نماز را بجا آورد و دو سجده سهو براى
سلام بى جا انجام دهد و نماز را هم دوباره بخواند.
و - اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به اندازه نماز احتياط بوده،
بنابر احتياط واجب نماز احتياط را تمام كند و نماز را هم دوباره بجا آورد.
" مسأله 1065 " اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا آورده يا نه،
چنانچه وقت نماز گذشته است به شك خود اعتنا نكند. و اگر وقت دارد در صورتى كه
مشغول كار ديگرى نشده و از جاى نماز برنخاسته و كارى هم كه نماز را باطل مىكند انجام
نداده است بايد نماز احتياط را بخواند، و اگر مشغول كار ديگرى شده يا كارى كه نماز را
198

باطل مىكند بجا آورده و يا بين نماز و شك او زياد طول كشيده است بنابر احتياط نماز
احتياط را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند، هر چند در فرض اول اگر نماز احتياط را
بخواند و در فرض دوم و سوم اگر نماز را دوباره بخواند كافى است.
" مسأله 1066 " اگر شك دارد كه يكى از موارد وجوب نماز احتياط براى او پيش
آمده يا نه، لازم نيست آن را بجا آورد، ولى اگر احتياطا آن را انجام دهد اشكال ندارد.
" مسأله 1067 " اگر موقعى كه مشغول نماز احتياط است در يكى از كارهاى آن شك
كند، چنانچه محل آن نگذشته بايد بجا آورد، و اگر محلش گذشته بايد به شك خود اعتنا
نكند.
" مسأله 1068 " اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند بنا را بر بيشتر بگذارد،
و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل مىكند بنا را بر كمتر بگذارد و آن را تمام نمايد. و در
هر دو صورت بنابر احتياط مستحب دوباره نماز احتياط را بخواند و نماز را هم از سر بگيرد.
" مسأله 1069 " اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزا يا شرايط آن را
بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
" مسأله 1070 " اگر در نماز احتياط ركنى را زياد كند يا مثلا به جاى يك ركعت دو ركعت
بخواند نماز احتياط باطل مىشود، و بنابر احتياط دوباره نماز احتياط را بخواند
و بعد اصل نماز را نيز بخواند، ولى چنانچه چيزى كه ركن نيست از روى اشتباه كم يا زياد
شود نمازش صحيح است، و بنابر احتياط دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1071 " اگر در نماز احتياط تشهد يا يك سجده را فراموش كند احتياط واجب
آن است كه بعد از سلام نماز آن را قضا نمايد و دو سجده سهو هم بجا آورد.
سجده سهو
" مسأله 1072 " سجده سهو در دو مورد - مطابق دستورى كه گفته خواهد شد
- واجب مىشود:
1 - هر گاه در نماز چهار ركعتى پس از سجده دوم شك كند چهار ركعت خوانده است
يا پنج ركعت.
2 - هر گاه تشهد را فراموش نمايد كه پس از قضاى آن بايد دو سجده سهو بجا آورد.
همچنين در پنج مورد بنابر احتياط بايد بعد از سلام نماز دو سجده سهو بجا آورد:
1 - هر گاه در بين نماز از روى اشتباه حرفى بزند.
2 - هر گاه بى جا سلام نماز را بگويد، مثلا در ركعت اول از روى اشتباه سلام دهد.
199

3 - هر گاه يك سجده را فراموش كند كه بعد از قضاى آن بنابر احتياط واجب دو سجده
سهو بجا آورد.
4 - هر گاه جايى كه بايد بايستد از روى اشتباه بنشيند، يا جايى كه بايد بنشيند از روى
اشتباه بايستد.
5 - هر گاه از روى اشتباه چيزى به نماز اضافه و يا كم نمايد.
و احكام اين موارد در مسائل آينده بيان مىشود.
" مسأله 1073 " اگر انسان از روى اشتباه يا به خيال اين كه نمازش تمام شده حرف بزند
بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1074 " براى حرفى كه از آه كشيدن، سرفه كردن و مانند آن پيدا مىشود
سجده سهو واجب نيست، ولى اگر مثلا از روى اشتباه آه يا آخ بگويد بنابر احتياط واجب
بايد دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1075 " اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره به طور صحيح بخواند، براى
دوباره خواندن آن سجده سهو لازم نيست.
" مسأله 1076 " اگر از روى اشتباه تسبيحات اربعه را نگويد بنابر احتياط واجب پس از
نماز دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1077 " اگر در جايى كه نبايد سلام نماز را بدهد از روى اشتباه بگويد:
" السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين " يا بگويد: " السلام عليكم ورحمة الله وبركاته " يا
مقدارى از اين دو سلام را بگويد بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1078 " اگر در جايى كه نبايد سلام دهد از روى اشتباه هر سه سلام را بگويد
دو سجده سهو كافى است.
" مسأله 1079 " اگر سجده سهو واجب را عمدا انجام ندهد گناه كرده و واجب است
هر چه زودتر آن را بجا آورد، و اگر از روى فراموشى بجا نياورد بايد هر گاه متوجه شد آن
را انجام دهد. و در هر دو صورت لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
" مسأله 1080 " اگر سجده سهو را فراموش كند و در نماز واجب بعد يادش بيايد،
بايد پس از اتمام نماز فورا آن را بجا آورد.
" مسأله 1081 " اگر شك دارد كه يكى از موارد سجده سهو براى او پيش آمده يا نه،
لازم نيست آن را بجا آورد، ولى اگر احتياطا آن را انجام دهد اشكال ندارد.
" مسأله 1082 " كسى كه شك دارد مثلا يك بار دو سجده سهو بر او واجب شده يا
دو بار، اگر يك بار دو سجده سهو بجا آورد كافى است.
200

" مسأله 1083 " اگر بداند در دو سجده سهو از روى اشتباه سجده اى كم يا زياد شده
است بنابر احتياط دوباره دو سجده سهو بجا آورد.
دستور سجده سهو:
" مسأله 1084 " دستور سجده سهو آن است كه نمازگزار پس از سلام نماز بلا فاصله
نيت دو سجده سهو كند و بنابر احتياط واجب پيشانى را روى چيزى كه سجده بر آن صحيح
است گذاشته و بگويد: " بسم الله و بالله و صلى الله على محمد وآله " يا " بسم الله و بالله
اللهم صل على محمد وآل محمد "، ولى بهتر بلكه احوط آن است كه بگويد: " بسم الله
و بالله السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته ". آنگاه سر از سجده برداشته، بار ديگر
به سجده رود و همين ذكر را بگويد و پس از آن تشهد بخواند و سلام آخر را بگويد.
" مسأله 1085 " بنابر احتياط واجب آنچه در سجده نماز معتبر است - مانند:
وضو داشتن، پاك بودن بدن و لباس، پوشش بدن، رو به قبله بودن، گذاشتن هفت موضع
بر زمين، نهادن پيشانى بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است و نشستن ميان دو سجده - در
سجده سهو نيز رعايت شود.
" مسأله 1086 " هنگامى كه پس از سلام نماز قصد سجده سهو مىكند نيت سجده
سهو را به زبان جارى نكند، بلكه بايد تنها توجه به انجام آن داشته باشد.
قضاى سجده و تشهد فراموش شده
" مسأله 1087 " اگر نمازگزار سجده يا تشهدى را فراموش كند و پيش از ركوع
ركعت بعد يادش بيايد، بايد بنشيند و آن را انجام دهد و پس از اتمام نماز بنابر احتياط براى
هر يك از قيام و ذكر بى جا دو سجده سهو انجام دهد، ولى اگر پس از رسيدن به ركوع يا بعد
از آن متوجه شود، بايد پس از سلام با رعايت تمام شرايط نماز، قضاى آن را بجا آورد و بعد
از آن دو سجده سهو نيز انجام دهد.
" مسأله 1088 " سجده يا تشهد فراموش شده يكى از دو صورت را دارد:
الف - آن كه سجده يا تشهد فراموش شده از ركعت آخر نماز باشد و پس از سلام نماز
يادش بيايد، كه در اين صورت چنانچه كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند
- مثل رو گرداندن از قبله - انجام نداده باشد، بنابر احتياط واجب بدون قصد ادا و قضا سجده
يا تشهد فراموش شده را انجام دهد و پس از آن نماز را در صورت قضاى سجده با تشهد
و سلام و در صورت قضاى تشهد با سلام تمام كند، و علاوه بر دو سجده سهوى كه براى
201

قضاى تشهد يا سجده بجا مىآورد براى هر يك از سلام يا تشهد بى جا و يا كلام بى جا
دو سجده سهو بجا آورد.
ب - آن كه سجده يا تشهد فراموش شده مربوط به ركعات ديگر باشد، كه بايد پس از
سلام نماز قضاى آن را نيت كرده و بجا آورد و سپس دو سجده سهو نيز انجام دهد.
" مسأله 1089 " اگر سجده يا تشهد را چند مرتبه فراموش كند، مثلا يك سجده از
ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد پس از نماز قضاى هر دو را با
سجده هاى سهوى كه براى آنها لازم است بجا آورد، و بنابر احتياط قضاى اول را اول
و قضاى دوم را دوم بجا آورد و بعد سجده هاى سهو را نيز انجام دهد.
" مسأله 1090 " اگر يك سجده و يك تشهد را فراموش كند احتياط واجب آن است
كه هر كدام را اول فراموش كرده اول قضا نمايد، و اگر نداند كدام يك اول فراموش شده
احتياطا يك سجده و يك تشهد و بعد يك سجده ديگر بجا آورد، يا يك تشهد و يك سجده
و بعد يك تشهد ديگر بجا آورد تا يقين كند سجده و تشهد را به ترتيبى كه فراموش كرده قضا
نموده است.
" مسأله 1091 " اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه اگر عمدا يا
از روى اشتباه در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مىشود - مثلا پشت به قبله نمايد - بايد قضاى
سجده و تشهد را بجا آورد و نمازش صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه نماز
را هم دوباره بخواند.
" مسأله 1092 " اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه براى آن
سجده سهو واجب مىشود - مثلا از روى اشتباه حرف بزند - بايد سجده يا تشهد را قضا كند
و علاوه بر دو سجده سهوى كه براى قضاى سجده يا تشهد بجا مىآورد بنابر احتياط
مستحب دو سجده سهو ديگر هم انجام دهد.
" مسأله 1093 " اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو را قضا
نمايد و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد.
" مسأله 1094 " اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب
نيست قضا نمايد.
" مسأله 1095 " كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد اگر براى كار ديگرى هم
سجده سهو بر او واجب شود، بنابر احتياط واجب بايد بعد از نماز ابتدا سجده يا تشهد را
قضا نمايد و سپس سجده هاى سهو را بجا آورد.
" مسأله 1096 " اگر شك دارد قضاى سجده يا تشهد فراموش شده را انجام داده يا
202

نه، چنانچه وقت نماز نگذشته بايد قضا كند، بلكه اگر وقت نماز گذشته باشد
بنابر احتياط واجب قضاى آن را بجا آورد.
كم يا زياد كردن اجزا و شرايط نماز
" مسأله 1097 " هر گاه نمازگزار چيزى از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند -
اگر چه يك حرف باشد - نمازش باطل مىشود.
" مسأله 1098 " اگر به دليل ندانستن مسأله چيزى از اجزاى نماز را كم يا زياد كند،
چنانچه آن چيز ركن باشد نمازش باطل است، و اگر ركن نباشد، چنانچه در دانستن مسأله
كوتاهى نكرده باشد نمازش صحيح است، و اگر نه بنابر احتياط واجب آن را دوباره بخواند.
" مسأله 1099 " هر گاه نمازگزار در بين نماز متوجه شود وضو يا غسل خود را انجام
نداده يا باطل انجام داده است، نماز را به هم بزند و دوباره آن را با وضو يا غسل بخواند
، چنانچه بعد از نماز بفهمد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد، و اگر وقت
گذشته قضا نمايد.
" مسأله 1100 " اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز
را نخوانده است، بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.
" مسأله 1101 " اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز
را نخوانده، چنانچه كارى انجام داده كه انجام آن از روى عمد يا اشتباه موجب باطل شدن
نماز مىشود - مثلا پشت به قبله كرده - نمازش باطل است، و اگر چنين كارى نكرده بايد
فورا مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد و بنابر احتياط واجب براى هر يك از تشهد
و سلام و كلام بى جا دو سجده سهو انجام دهد.
" مسأله 1102 " اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده بايد دوباره بخواند و اگر
وقت گذشته قضا نمايد. و اگر بفهمد پشت به قبله يا به طرف راست و يا به طرف چپ قبله
بجا آورده بايد دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته در صورتى كه پشت به قبله خوانده
بنابر احتياط واجب قضا نمايد، و اگر به طرف راست يا چپ بوده قضا لازم نيست، مگر
اين كه عمل او از روى جهل به حكم شرعى بوده باشد.
نماز مسافر
" مسأله 1103 " " مسافر " با هشت شرط بايد نمازهاى " ظهر "، " عصر " و " عشا " را
شكسته - يعنى دو ركعتى - بجا آورد و روزه نيز از او صحيح نيست.
203

شرط اول - آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد.
" مسأله 1104 " اگر رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد بايد نماز را شكسته
بخواند، چه بخواهد در همان شب و روز برگردد يا در غير آن شب و روز، به شرط اين كه
نخواهد ده روز در مقصد بماند.
" مسأله 1105 " كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، در صورتى بايد
نمازش را شكسته بخواند كه رفتن او كمتر از چهار فرسخ نباشد، بنابراين اگر راه رفتن سه
فرسخ، و راه برگشتن پنج فرسخ باشد بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1106 " اگر سفر او مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد يا نداند كه سفرش
هشت فرسخ است يا كمتر، نبايد نماز را شكسته بخواند، و در صورت شك اگر تحقيق
براى او مشقت دارد بايد نمازش را تمام بخواند، و اگر مشقت ندارد بنابر احتياط واجب
بايد تحقيق كند، و اگر دو عادل بگويند يا ميان مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ
است بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1107 " در صورتى كه تنها يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ
است چنانچه از گفته او اطمينان پيدا كند بايد نمازش را شكسته بخواند، و اگر نه
بنابر احتياط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، و روزه را بگيرد و قضاى آن را
هم بجا آورد.
" مسأله 1108 " كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است اگر نماز را شكسته
بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن را چهار ركعتى بجا آورد، و اگر وقت
گذشته قضا نمايد.
" مسأله 1109 " كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست يا شك دارد كه
هست يا نه، اگر در بين راه بفهمد كه هشت فرسخ بوده، چنانچه باقيمانده راه به مقدار
مسافت شرعى نباشد بنابر احتياط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولى اگر
باقيمانده راه به مقدار مسافت شرعى باشد پس از حركت از آنجا بايد نمازش را شكسته
بخواند.
" مسأله 1110 " اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است
چند مرتبه رفت و آمد كند - اگر چه روى هم هشت فرسخ شود - بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1111 " اگر محلى دو راه دارد و يكى از دو راه كمتر از هشت فرسخ باشد،
چنانچه از راهى كه كمتر است مسافرت كند بايد نمازش را تمام بخواند، و اگر از راه ديگر

(1) هر فرسخ شرعى حدود پنج هزار و هفتصد و پنجاه متر است.
204

مسافرت كند بايد نمازش را شكسته بخواند.
" مسأله 1112 " مبدأ هشت فرسخ آخرين ساختمانهاى شهر است، و در اين جهت
بلاد صغيره و كبيره (شهرهاى كوچك و بزرگ) فرقى ندارند، مگر آن كه محله هاى يك
شهر بزرگ به گونه اى از يكديگر دور و جدا باشند كه چند محل حساب شوند، و شخصى
را كه از يك محله به محله ديگر رفته بگويند مسافرت كرده است.
شرط دوم - آن كه از ابتدا قصد هشت فرسخ را داشته باشد.
" مسأله 1113 " اگر به جايى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و پس از
رسيدن به آنجا قصد كند به جايى برود كه با هم هشت فرسخ مىشود، چون از ابتدا قصد
هشت فرسخ را نداشته بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ
برود يا چهار فرسخ برود و به وطنش يا جايى كه مىخواهد ده روز بماند برگردد كه مجموع
رفت و برگشت فعلى هشت فرسخ مىشود، بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1114 " مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد
هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مىرود و مثلا قصدش اين است كه اگر
رفيق پيدا كند سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد رفيق پيدا مىكند بايد نماز را
شكسته بخواند، و اگر اطمينان ندارد بايد تمام بخواند.
" مسأله 1115 " كسى كه نمىداند سفرش چند فرسخ خواهد بود - مانند كسى كه در
جستجوى گمشده مىرود - بايد نماز را تمام بخواند، ولى هنگام برگشتن تا وطنش يا جايى
كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند اگر هشت فرسخ يا بيشتر باشد بايد نماز را شكسته
بخواند. همچنين اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و برگردد، چنانچه رفتن
و برگشتن هشت فرسخ شود بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1116 " كسى كه قصد هشت فرسخ مستقيم يا چهار فرسخ رفت و برگشت
را دارد - اگر چه در هر روز مقدار كمى راه برود - هنگامى كه از مبدأ به اندازه اى دور شود
كه ساختمانهاى شهر را نبيند و صداى متعارف اذان آن شهر را نشنود وارد محدوده سفر
شده، و چنانچه بخواهد نماز بخواند بايد شكسته بجا آورد.
" مسأله 1117 " كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است - مانند خدمتگزارى كه از
خود اختيار ندارد و يا متهمى كه با مامور سفر مىكند - اگر مىداند كه سفر او هشت فرسخ
يا بيشتر است بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر نمىداند بنابر احتياط بپرسد، ولى اگر
نمىتواند بپرسد نماز خود را تمام بخواند.
" مسأله 1118 " كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته
205

باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مىشود و سفر نمىكند بايد نماز را تمام
بخواند.
شرط سوم - آن كه در بين راه از قصد هشت فرسخ منصرف نشود، پس اگر قبل از
رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد يا ترديد پيدا كند بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1119 " اگر مسافر پس از رسيدن به چهار فرسخ از ادامه سفر منصرف شده
و بخواهد همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد يا در رفتن و ماندن مردد شود، بايد نماز را
تمام بخواند، ولى اگر تصميم داشته باشد قبل از ده روز برگردد بايد نماز را شكسته
بخواند.
" مسأله 1120 " اگر براى رفتن به محلى كه هشت فرسخ يا بيشتر است حركت كند
و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل اولى كه حركت
كرده تا جايى كه مىخواهد برود هشت فرسخ - به طور مستقيم يا رفت و برگشت - باشد
بايد نماز را شكسته بخواند، هر چند مسير او عوض شده باشد.
" مسأله 1121 " اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقيه راه را برود
يا نه وهنگامى كه مردد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود، بايد تا آخر
مسافرت نماز را شكسته بخواند، همچنين است اگر در موقعى كه مردد است مقدارى راه
برود و بعد تصميم بگيرد كه هشت فرسخ ديگر برود يا چهار فرسخ برود و برگردد.
" مسأله 1122 " اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقيه راه را برود
يا نه وهنگامى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود،
چنانچه راهى كه پيش از مردد شدن و راهى كه بعد از تصميم جديد مىرود روى هم هشت
فرسخ باشد، بنابر احتياط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
شرط چهارم - آن كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد يا ده
روز يا بيشتر در جايى بماند، پس كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از
وطن عبور كند يا در محلى ده روز بماند يا نمىداند از وطن عبور مىكند يا در محلى ده روز
با قصد مىماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1123 " كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد
يا ده روز در محلى بماند و نيز كسى كه مردد است از وطنش بگذرد يا ده روز در محلى
بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود باز هم بايد نماز را تمام
بخواند، ولى اگر باقيمانده راه هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود
و برگردد، بايد پس از حركت جديد نماز را شكسته بخواند.
206

شرط پنجم - آن كه اصل سفر او حرام نباشد يا براى انجام كار حرامى سفر نكرده باشد،
بنابراين كسى كه سفر براى او ضرر دارد يا مثلا براى سرقت يا خريد و فروش چيزهاى
حرام - مانند مشروبات الكلى - سفر كرده باشد بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1124 " اگر زن بدون اجازه شوهر يا فرزند با نهى پدر و مادر سفرى بروند كه
براى آنان واجب نباشد بايد نماز را تمام بخوانند، ولى اگر سفر آنها مثل سفر حج واجب
باشد بايد شكسته بخوانند.
" مسأله 1125 " سفر غير واجبى كه موجب آزار و اذيت پدر و مادر باشد حرام است
و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه را هم بگيرد.
" مسأله 1126 " كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام هم سفر نمىكند،
گرچه در سفر معصيتى هم انجام دهد - مثلا غيبت كند - بايد نماز را شكسته بجا آورد.
" مسأله 1127 " اگر مخصوصا براى آن كه يكى از واجبات را ترك كند مسافرت نمايد
نمازش تمام است، اما اگر مخصوصا براى ترك واجب مسافرت نكند ولى در مسافرت
يكى از واجبات را ترك نمايد بايد نماز را شكسته بخواند، و احتياط مستحب آن است كه هم
شكسته و هم تمام بجا آورد. و اگر براى اين كه روزه نگيرد مسافرت كند اشكال ندارد.
" مسأله 1128 " اگر سفر او حرام نباشد ولى وسيله اى كه با آن مسافرت مىكند
غصبى باشد يا در زمين غصبى مسافرت كند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته
و هم تمام بجا آورد.
" مسأله 1129 " كسى كه به خواست خود همراه ظالمى سفر مىكند، اگر سفر او
كمك به ظالم يا تقويت او باشد سفرش حرام است و بايد نماز خود را تمام بخواند، ولى
اگر ناچار باشد يا مثلا براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت كند نمازش شكسته است.
" مسأله 1130 " اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند حرام نيست و بايد نماز را
شكسته بخواند.
" مسأله 1131 " اگر براى لهو و خوشگذرانى به شكار برود نمازش تمام است، ولى
چنانچه براى تهيه معاش به شكار رود نمازش شكسته است. و اگر براى كسب
و زياد كردن مال برود احتياط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم تمام بجا آورد،
بلكه روزه را بگيرد و قضا هم بنمايد.
" مسأله 1132 " كسى كه براى معصيت سفر كرده، چنانچه هنگام برگشتن توبه كرده
و راه بازگشت او هشت فرسخ باشد بايد در بازگشت نماز را شكسته بخواند، و اگر توبه
نكرده باشد بنابر احتياط واجب هم شكسته و هم تمام بخواند.
207

" مسأله 1133 " كسى كه سفر او معصيت است اگر در بين راه از قصد معصيت
برگردد، چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و قبل
از ده روز برگردد بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1134 " كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه
راه را براى معصيت برود بايد نماز را تمام بخواند، ولى نمازهايى را كه شكسته خوانده
در صورتى كه مقدار مسافت طى شده هشت فرسخ بوده صحيح است، و اگر هشت
فرسخ نبوده بنابر احتياط واجب اعاده نمايد.
شرط ششم - آن كه از صحرا نشينانى نباشد كه در بيابان گردش مىكنند و هر جا آب
و خوراك پيدا كنند مىمانند و پس از چندى به جاى ديگر مىروند، پس اين گونه
صحرا نشينان در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند و روزه ها را هم بگيرند.
" مسأله 1135 " اگر يكى از صحرا نشينان صرفا براى پيدا كردن منزل و چراگاه
حيواناتشان سفر كند و سفر او هشت فرسخ باشد، احتياط واجب آن است كه نمازش را
هم شكسته و هم تمام بخواند.
" مسأله 1136 " اگر صحرانشين صرفا براى زيارت، حج، تجارت يا مانند آن سفر
كند بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط هفتم - آن كه شغل او مسافرت نباشد، بنابراين راننده، كشتيبان، شتردار، چوبدار
و مانند آنها در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخوانند، ولى در سفر اول - اگر چه طول
بكشد - نمازشان شكسته است، مگر اين كه سفر بسيار طولانى باشد و به حدى برسد كه
عرفا بگويند سفر شغل آنان شده يا پس از رسيدن به مقصد بدون بازگشت به وطن به جاهاى
ديگر مسافرت نمايند، كه در اين صورت نمازشان تمام است.
" مسأله 1137 " كسى كه شغلش مسافرت است چنانچه براى كارى ديگر مانند:
زيارت يا حج سفر كند بايد نماز را شكسته بخواند، ولى به عنوان مثال اگر راننده اى اتومبيل
خود را براى زيارت كرايه دهد و خودش هم همراه باشد بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1138 " حمله دار (مدير كاروان حج) چنانچه شغلش مسافرت باشد بايد نماز
خود را هنگام حمله دارى تمام بخواند، ولى اگر شغلش مسافرت نيست نمازش شكسته
است، مگر اين كه حمله دارى او در تمام سال يا بيشتر آن طول بكشد كه در اين صورت
نمازش تمام است.
" مسأله 1139 " بازرگانان و پيشه وران سيار، فرماندهان نيروهاى نظامى و انتظامى يا
معلمانى كه محل كارشان ثابت نيست، مأموران گشت مانند سيمبانان و راهبانان،
208

مهمانداران هواپيما و قطار و كشتى و نيز كسانى كه محل كارشان چند شهر است و همواره
در بين شهرها رفت و آمد مىكنند بايد نمازشان را تمام خوانده و روزه را هم بگيرند، بلكه
اشخاصى كه هر روز يا بيشتر روزها از منزل به محل كارشان سفر مىكنند، در صورتى كه
اين امر موقت نبوده بلكه هميشگى باشد نمازشان تمام است. همچنين است كسانى كه
دكان و محل كار دارند ولى هر روز يا بيشتر روزها براى خريد و فروش جنس مغازه يا
كارخانه شان سفر مىكنند.
" مسأله 1140 " دانشجو يا هر شخص ديگر كه مجبور است در هر هفته معمولا چند
روز به شهر ديگرى كه به مقدار مسافت شرعى است براى درس يا تدريس يا كار ديگرى
سفر كند در حكم " دائم السفر " است و نمازش تمام و روزه اش صحيح مىباشد، ولى
در سفر اول حكم مسافر را دارد.
" مسأله 1141 " چوپانهاى سيار كه محل مخصوصى را براى چراى گوسفندان
انتخاب نكرده اند و در تمام سال يا بيشتر آن به دنبال گوسفندان در حركتند نمازشان تمام
است.
" مسأله 1142 " مهمانداران هواپيما، قطار يا كشتى كه نوعا در مسافرتند و ساير
كسانى كه شغل آنان مسافرت است، چنانچه ده روز را در يك مكان بمانند و پس از آن
دوباره مسافرت كنند، در سفر اول پس از ده روز بايد نمازشان را شكسته بخوانند، ولى در
بقيه سفرها نمازشان تمام است.
" مسأله 1143 " كسى كه در هر هفته معمولا چند روز در وطن خود مشغول به كار
است و چند روز هم در خارج از شهر مشغول رانندگى است و به مقدار مسافت شرعى
سفر مىكند، چنانچه رانندگى او موقت نبوده و شغل او محسوب شود نمازش تمام و روزه
بر او واجب مىباشد.
" مسأله 1144 " راننده اى كه در مسير معينى سفر مىكند اگر اتفاقا مسير خود را براى
كارش تغيير دهد - گرچه يك مرتبه هم باشد - نمازش تمام است.
" مسأله 1145 " راننده اى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد مىكند چنانچه اتفاقا
سفر هشت فرسخى برود بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1146 " كسى كه شغلش مسافرت نيست، به عنوان مثال اگر در شهر يا در
دهى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مىكند بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1147 " كسى كه در مقدارى از سال مثلا چهار ماه يا بيشتر شغلش مسافرت
است بايد در سفرى كه مشغول به كارش مىباشد نماز را تمام بجا آورد، و احتياط مستحب
209

آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
" مسأله 1148 " كسى كه در شهرها گردش مىكند و براى خود وطنى انتخاب نكرده
بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1149 " كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مىخواهد وطن ديگرى براى
خود اختيار كند، چنانچه شغلش مسافرت نباشد بايد در سفر نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1150 " كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود
بماند - چه از ابتدا قصد ماندن ده روز را داشته باشد يا بدون قصد بماند - بايد در سفر اولى كه
پس از ده روز مىرود نماز را شكسته بخواند. ولى اگر كمتر از ده روز بماند در سفر اول
نيز نماز او تمام است، هر چند اگر پنج روز يا بيشتر بماند ولى ده روز نشود،
احتياط مستحب آن است كه در سفر اول نماز ظهر و عصر را هم شكسته و هم تمام
بجا آورد ولى نماز عشا را تمام بخواند و روزه را هم بگيرد.
" مسأله 1151 " كسى كه شغلش مسافرت است اگر در غير وطن خود ده روز بماند -
چه از ابتدا قصد ماندن ده روز را داشته باشد يا بدون قصد بماند - بايد در سفر اولى كه پس
از ده روز مىرود نماز را شكسته بخواند، هر چند در صورتى كه ده روز بدون قصد بماند
بنابر احتياط مستحب در سفر اول هم شكسته و هم تمام بجا آورد.
شرط هشتم - به اندازه اى از محل سكونت خود دور شود كه در هواى صاف
ساختمانهاى معمولى شهر را درست وواضح نبيند و صداى متعارف اذان آنجا را نشنود،
به اين اندازه فاصله از شهر - كه حدود يك كيلومتر مىباشد - " حد ترخص " مىگويند.
بنابراين كسى كه قصد هشت فرسخ را دارد تا هنگامى كه به حد ترخص نرسيده نبايد نماز را
شكسته بخواند يا روزه را افطار نمايد.
" مسأله 1152 " در حد ترخص لازم نيست به قدرى دور شود كه مناره ها و گنبدها يا
ساختمانهاى بسيار بلند را نبيند يا ديوارها هيچ پيدا نباشند، بلكه همين قدر كه ديوارهاى
معمولى كاملا ديده نشوند كافى است.
" مسأله 1153 " اعتبار حد ترخص در محل اقامه (محلى كه ده روز در آنجا
مانده) محل اشكال است، پس چنانچه از آنجا سفر كند بنابر احتياط نماز را در
محدوده ترخص نخواند، و اگر بخواهد در حد ترخص بخواند هم شكسته و هم تمام
بجا آورد.
" مسأله 1154 " كسى كه به سفر مىرود اگر به جايى برسد كه اذان را نشنود ولى
ديوار ساختمان ها را ببيند، يا ديوار را نبيند ولى صداى اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در
210

آنجا نماز بخواند بنابر احتياط واجب هم شكسته و هم تمام بجا آورد، ولى اگر به يكى از آنها
علم پيدا كند و به ديگرى جاهل باشد، كافى است كه نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1155 " هر گاه شهر در بلندى باشد به گونه اى كه از دور ديده شود، يا در
محل گودى قرار گرفته باشد كه اگر انسان كمى دور شود ديوار آنجا را نبيند، چنانچه كسى
كه از آنجا مسافرت مىكند به اندازه اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود
ديوارش
از آنجا ديده نمىشد بايد نماز را شكسته بخواند، و نيز اگر پستى و بلندى
ساختمان ها بيش از معمول باشد بايد ملاحظه معمول را بنمايد.
" مسأله 1156 " اگر از محلى مسافرت نمايد كه خانه و ديوار ندارد، وقتى به جايى
برسد كه اگر آن محل ديوار داشت ديده نمىشد بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1157 " اگر به اندازه اى دور شود كه نداند صدايى را كه مىشنود صداى اذان
است يا صداى ديگر، يا بداند صداى اذان است ولى كلمات آن را تشخيص ندهد، بايد نماز
را تمام بخواند، هر چند احوط آن است كه صبر كند تا هيچ نشنود يا هم شكسته و هم تمام
بجا آورد. " مسأله 1158 " اگر چشم و يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد، در محلى
بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متعارف ديوار ساختمان ها را نبيند و گوش متعارف
صداى اذان معمولى را نشنود.
" مسأله 1159 " مسافرى كه به وطن خود باز مىگردد، تا زمانى كه به حد ترخص
نرسيده است بايد نماز را شكسته بخواند، ولى هنگامى كه به حد ترخص برسد - گرچه
نخواهد وارد شهر شود - بايد نماز را تمام بجا آورد.
" مسأله 1160 " مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، وقتى به حد ترخص
آن محل رسيد بنابر احتياط واجب نماز را تأخير بيندازد تا به آن محل برسد، يا هم شكسته
و هم تمام بجا آورد.
" مسأله 1161 " مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مىكند، وقتى به جايى برسد
كه ساختمانهاى وطن را مىبيند و صداى اذان آن را مىشنود بايد نماز را تمام بخواند،
و اگر از كنار وطن عبور مىكند، به گونه اى كه داخل حد ترخص مىشود ولى داخل وطن
نمىشود، بنابر احتياط واجب نماز را در آنجا هم شكسته و هم تمام بجا آورد.
" مسأله 1162 " مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده، تا وقتى در آنجا هست
بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود يا چهار فرسخ برود
و برگردد، وقتى به جايى برسد كه ساختمانهاى وطن را نمىبيند و صداى اذان آنجا را
211

نمىشنود بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1163 " اگر هنگام رفتن بخواهد در محلى نماز بخواند كه شك دارد به
حد ترخص رسيده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين هنگام برگشتن اگر شك كند كه
به حد ترخص رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند. و از آنجا كه در بعضى از موارد اشكال پيدا
مىكند، بايد يا در آنجا نماز نخواند يا هم شكسته و هم تمام بجا آورد.
چيزهايى كه سفر را قطع مىكند:
الف - رسيدن به وطن:
محلى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده " وطن " او است، چه در آنجا
به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد.
" مسأله 1164 " محل تولد انسان در صورتى كه در آنجا سكونت و اقامت نداشته
و ندارد وعملا از آنجا اعراض كرده باشد حكم وطن را ندارد.
" مسأله 1165 " " اعراض از وطن " به معناى انصراف از سكونت در آنجاست و تنها
به قصد و نيت متحقق نمىشود، بلكه بايد عملا اعراض كرده باشد، و تشخيص آن با عرف
است و به گونه اى باشد كه اقامتگاه فعلى او حساب نشود.
" مسأله 1166 " " زوجه " به طور اطلاق در توطن (انتخاب وطن) تابعيت همسر را
ندارد، بلكه در صورتى كه زن و شوهر بنا داشته باشند با هم زندگى كنند محل زندگى
شوهر براى همسرش نيز وطن محسوب مىشود، ولى اگر از روى نافرمانى و نشوز يا با
توافق شوهر نخواهد در وطن شوهر زندگى كند، هر جا را كه براى خودش وطن قرار دهد
وطن او مىباشد. همچنين " اولاد " در صورتى كه بالغ و رشيد باشند، مىتوانند در
انتخاب وطن و محل زندگى مستقل بوده و از تابعيت پدر و مادر خارج شوند.
" مسأله 1167 " جايى را كه انسان محل زندگى خود قرار داده هنگامى وطن او
حساب مىشود كه قصد نداشته باشد بعد از مدتى از آنجا برود، و لازم نيست قصد ماندن
هميشگى داشته باشد، بلكه اگر قصد دارد بعد از چندين سال از آنجا برود ولى مدت ماندن
او در آن محل طولانى باشد و آنجا اقامتگاه فعلى او محسوب شود - به گونه اى كه وقتى در
آنجا وارد مىشود به خانه و زندگى خود وارد شده و ديگر به او مسافر نگويند - آنجا هم
حكم وطن را خواهد داشت.
" مسأله 1168 " كسى كه نيمى از سال در يك شهر و نيمى از آن را در شهر ديگر
212

زندگى مىكند هر دو شهر وطن او است، و نيز اگر بيشتر از دو محل را براى زندگى اختيار
كرده باشد همه آنها وطن او محسوب مىشوند.
" مسأله 1169 " مسافر اگر به جايى برسد كه وطن او بوده ولى از آنجا به طور كلى
صرف نظر كرده نمازش شكسته است، هر چند در آنجا ملك داشته باشد و وطن ديگرى هم
براى خود اختيار نكرده باشد، مگر اين كه بخواهد هميشه در شهرها سياحت كند واصلا
براى خود وطنى انتخاب ننمايد كه در اين صورت نماز او در همه جا تمام است.
ب - قصد اقامه:
به جايى كه وطن انسان نيست ولى مىخواهد حد اقل ده روز در آنجا بماند " محل اقامه "
گفته مىشود.
" مسأله 1170 " مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در يك محل بماند يا
مىداند ناخواسته ده روز در يك محل مىماند، بايد نمازهاى خود را در آن محل تمام
بخواند.
" مسأله 1171 " مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند لازم نيست قصد ماندن
شب اول و شب يازدهم را داشته باشد و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا مغرب
روز دهم بماند بايد نماز را تمام بخواند، همچنين به عنوان مثال اگر قصدش اين باشد كه از
ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1172 " مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند در صورتى بايد نماز را
تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند، پس اگر قصد ماندن در دو محل را
داشته باشد - مانند كسى كه بخواهد در دو شهر نزديك به هم بماند - بايد نماز را در هر
دو محل شكسته بخواند.
" مسأله 1173 " ميزان در وحدت يا تعدد محل، حكم عرف است، پس اگر در يك
شهر قصد ده روز كند گردش او در محله هاى آن شهر مانعى ندارد، هر چند آن شهر بزرگ
باشد، مگر آن كه محله هاى آن شهر به گونه اى از يكديگر دور و جدا باشند كه چند محل
حساب شوند و شخصى را كه از يك محله به محله ديگر رفته بگويند مسافرت كرده است.
" مسأله 1174 " مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، اگر از اول قصد
داشته باشد در بين ده روز به اطراف آنجا هم برود، در صورتى به قصد او ضرر نمىزند كه
آن اطراف نيز در نظر مردم جزو همان محل به حساب آيد - مانند باغها و قبرستان اغلب
شهرها - گرچه كمى از حد ترخص بگذرد، و در غير اين صورت به قصد او ضرر مىزند،
213

هر چند زود برود و برگردد. پس كسانى كه محل اقامه را مقر خود قرار مىدهند ولى بنا
دارند در ضمن ده روز به دهات اطراف نيز بروند بايد نماز را شكسته بخوانند.
" مسأله 1175 " مسافرى كه تصميم دارد ده روز در محلى بماند، اگر چه احتمال
بدهد كه براى ماندن او مانعى پيش آيد، در صورتى كه احتمال او ضعيف و غير قابل توجه
باشد بايد نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1176 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، چنانچه پيش از
خواندن يك نماز چهار ركعتى اداء از ماندن منصرف شود يا مردد شود كه در آنجا بماند يا
به جاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند، ولى اگر پس از خواندن يك نماز
چهار ركعتى اداء از ماندن منصرف يا مردد شود، تا وقتى كه در آنجا هست بايد نماز را تمام
بخواند.
" مسأله 1177 " اگر به خيال اين كه رفقايش مىخواهند ده روز در محلى بمانند قصد
كند كه ده روز در آنجا بماند و پس از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد
نكرده اند - اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود - تا مدتى كه در آنجا هست بايد نماز را
تمام بخواند.
" مسأله 1178 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر روزه بگيرد
و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتى اداء خوانده
باشد روزه اش صحيح است، و تا وقتى كه در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند
و روزه هايش را بگيرد، و اگر يك نماز چهار ركعتى اداء نخوانده باشد روزه آن روزش
صحيح است، ولى بايد نمازهاى خود را شكسته بجا آورد و در روزهاى بعد هم روزه
نگيرد.
" مسأله 1179 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، چنانچه از ماندن
منصرف شود و شك كند پيش از آن كه از قصد ماندن برگشته يك نماز چهار ركعتى خوانده
است يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بجا آورد، مگر اين كه شك او بعد از وقت باشد كه
در اين صورت بايد نمازهاى خود را تمام بخواند.
" مسأله 1180 " اگر مسافر به نيت اين كه نماز را شكسته بخواند مشغول نماز شود
و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر در آنجا بماند، بايد نماز را چهار ركعتى تمام
نمايد.
" مسأله 1181 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر در بين نماز
چهار ركعتى از قصد خود برگردد يكى از سه حالت را دارد:
214

الف - چنانچه مشغول ركعت سوم نشده است، بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و تا
وقتى در آنجا هست نمازهاى ديگرش را شكسته بخواند.
ب - چنانچه مشغول ركعت سوم شده ولى هنوز به ركوع نرفته است، بايد بنشيند و نماز
را دو ركعتى تمام كند و بنابر احتياط براى هر يك از ايستادن بى جا و ذكرى كه گفته دو سجده
سهو بجا آورد و تا وقتى در آنجا هست نمازهاى ديگرش را شكسته بخواند.
ج - چنانچه به ركوع ركعت سوم رسيده است، بنابر احتياط واجب نماز را تمام كند
و يك نماز شكسته هم بخواند و تا وقتى در آنجا هست نماز هايش را هم شكسته و هم تمام
بجا آورد.
" مسأله 1182 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن
يك نماز چهار ركعتى اداء تصميم بگيرد به يك جا كه كمتر از چهار فرسخ است يك مرتبه
يا چند مرتبه برود و به محل اقامه خود برگردد و ده روز بماند، بايد در رفتن و برگشتن
و محل اقامه نماز را تمام بخواند.
" مسأله 1183 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن
يك نماز چهار ركعتى اداء بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و پيش از
ماندن ده روز به محل اقامه اولش برگردد و از آنجا نيز پيش از ماندن ده روز به
وطنش يا به محل
ديگرى كه هشت فرسخ است برود، يكى از دو صورت را دارد:
الف - اگر وسائل و اثاثيه خود را از محل اقامه اش جمع آورى كرده و برگشتن او به
محل اقامه فقط به عنوان عبور باشد، در اين صورت در مسير رفتن به جايى كه كمتر از چهار
فرسخ است و نيز در آنجا بنابر احتياط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند، ولى در
برگشتن به محل اقامه و در محل اقامه و بعد از آن شكسته بخواند.
ب - اگر وسائل و اثاثيه خود را از محل اقامه جمع آورى نكرده، بلكه مىخواهد پس از
بازگشت به محل اقامه چند روزى در آنجا بماند و از آنجا به قصد وطن يا جاى ديگرى كه
هشت فرسخ است حركت كند، در اين صورت بنابر احتياط واجب در مسير رفتن به آنجا
و در آنجا و در برگشتن به محل اقامه و خود محل اقامه نماز را هم شكسته و هم تمام
بخواند، و پس از حركت به وطن يا محل ديگرى كه هشت فرسخ است شكسته بخواند.
" مسأله 1184 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، چنانچه بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى اداء بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ است
برود و ده روز در آنجا بماند، بايد در مسير رفتن و در جايى كه قصد ماندن ده روز كرده نماز
را تمام بخواند، ولى اگر جايى كه مىخواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد هنگام
215

رفتن نماز را شكسته بخواند، و چنانچه در آنجا قصد ماندن ده روز كند نماز را تمام
بجا آورد.
" مسأله 1185 " مسافرى كه قصد كرده است ده روز در محلى بماند اگر بيشتر از
ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده بايد نماز را تمام بخواند و لازم نيست دوباره
قصد ماندن ده روز كند.
" مسأله 1186 " مسافرى كه قصد كرده است ده روز در محلى بماند بايد روزه واجب
خود را بگيرد، و مىتواند روزه مستحبى را هم بجا آورد و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر
را هم بخواند.
ج - توقف يك ماه بدون قصد:
" مسأله 1187 " مسافرى كه پس از رسيدن به هشت فرسخ در حال ترديد در محلى
مانده و نمى داند ده روز مىماند يا نه، چنانچه سى روز به حال ترديد بماند بايد نماز را
شكسته بخواند، ولى پس از سى روز - گرچه مدت كمى بماند - بايد نماز را تمام بخواند.
و اگر پيش از رسيدن به هشت فرسخ در رفتن بقيه راه مردد شود، از وقتى كه مردد مىشود
بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر به چهار فرسخ رسيده و تصميم دارد قبل از ده روز
به محل خود برگردد بايد نماز را شكسته بجا آورد.
" مسأله 1188 " مسافرى كه سى روز مردد بوده، در صورتى بعد از سى روز بايد نماز
را تمام بخواند كه تمام مدت سى روز را در يك جا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جايى
و مقدارى را در جاى ديگر بماند پس از سى روز هم - اگر قصد ماندن ده روز را ندارد - بايد
نماز را شكسته بجا آورد.
مواردى كه مسافر مىتواند نماز را تمام بخواند:
" مسأله 1189 " در چهار مكان مسافر مىتواند نماز را تمام بخواند:
1 - مسجد الحرام 2 - مسجد النبى (ص)
3 - مسجد كوفه 4 - نزد قبر مطهر حضرت سيد الشهداء (ع)
" مسأله 1190 " اگر مسافر بخواهد در قسمتهايى كه اول جزو مسجد الحرام يا
مسجد النبى (ص) و يا مسجد كوفه نبوده و بعدها به اين مساجد اضافه شده نماز بخواند،
بنابر احتياط واجب شكسته بخواند.
" مسأله 1191 " كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند، اگر
216

در غير چهار مكانى كه گفته شد عمدا تمام بخواند نمازش باطل است.
چند مسأله متفرقه:
" مسأله 1192 " اگر مسافر در غير از جايى كه وطنش محسوب مىشود قصد اقامه ده
روز نكند نمازش شكسته است، چه ملكى در آنجا داشته باشد يا نه، و چه در آنجا شش ماه
مانده يا نمانده باشد، هر چند در جايى كه منزل ملكى دارد و سابقا شش ماه در آنجا مانده
خوب است بنابر احتياط هم شكسته و هم تمام بخواند.
" مسأله 1193 " مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در محلى بماند - بلكه قصدش اين
است كه اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبى پيدا كند ده روز بماند - بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1194 " در هر موردى كه وظيفه انسان آن است كه نمازش را هم تمام و هم
شكسته بخواند، بايد روزه اش را نيز بگيرد و قضاى آن را هم بجا آورد.
" مسأله 1195 " مسافرى كه بايد نماز را شكسته بجا آورد در صورتى كه تمام بخواند
چند صورت دارد:
الف - اگر مىداند مسافر بايد نماز را شكسته بجا آورد و بدون توجه و از روى عادت
تمام بخواند، نمازش باطل است.
ب - اگر به طور كلى نمىدانسته كه مسافر بايد نماز را شكسته بجا آورد، چنانچه تمام
خوانده است نمازش صحيح است.
ج - اگر سفر خود و حكم مسافر را - هر دو را - فراموش كرده باشد و تمام بخواند،
در صورتى كه وقت باقى است بايد نماز را دوباره شكسته بخواند، و اگر وقت گذشته
بنابر احتياط واجب به طور شكسته قضا نمايد.
د - اگر مىداند مسافر بايد نماز را شكسته بخواند ولى بعضى خصوصيات آن را - مانند
اين كه مثلا در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند - نداند و تمام بخواند، در صورتى كه
وقت باقى است بايد نماز را شكسته بجا آورد، و اگر وقت گذشته بنابر احتياط واجب
به طور شكسته قضا نمايد.
ه‍ - اگر مىداند مسافر بايد نماز را شكسته بجا آورد ولى به گمان اين كه سفر او كمتر از
هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى كه فهميد سفرش هشت فرسخ بوده
بنابر احتياط واجب نماز را شكسته بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
217

و - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت يادش
بيايد بايد شكسته بجا آورد، و اگر بعد از وقت يادش آيد قضاى آن لازم نيست.
ز - اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند، بايد آن را شكسته
بجا آورد و اگر وقت گذشته بنابر احتياط واجب قضا نمايد.
" مسأله 1196 " كسى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر شكسته بجا آورد در هر صورت
نمازش باطل است، حتى اگر قصد ماندن ده روز در جايى را داشته باشد و از روى ندانستن
شكسته بجا آورد بنابر احتياط واجب بايد دوباره آن را تمام بخواند.
" مسأله 1197 " اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز يادش بيايد كه
مسافر است، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته بايد بنشيند و نماز را دو ركعتى تمام
نمايد، و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است. و در صورتى كه به مقدار
خواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1198 " مسافرى كه نماز خود را نخوانده اگر در وقت به وطنش يا به جايى كه
مىخواهد ده روز در آنجا بماند برسد، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بعد از وقت
به وطن برسد بايد قضاى آن را شكسته بخواند.
" مسأله 1199 " مسافرى كه نماز را شكسته خوانده است - اگر چه در وقت به وطن
خود برسد - لازم نيست آن نماز را دوباره تمام بخواند.
" مسأله 1200 " كسى كه مسافر نيست اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند،
در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.
" مسأله 1201 " اگر نماز ظهر يا عصر و يا عشا از مسافرى كه بايد آنها را شكسته
مىخواند قضا شود، بايد آن را دو ركعتى قضا نمايد، هر چند در غير سفر بخواهد قضاى آن
را بجا آورد. و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز قضا شود، بايد
چهار ركعتى قضا نمايد، هر چند در سفر بخواهد آن را بجا آورد.
" مسأله 1202 " مستحب است مسافر بعد از هر نمازى كه شكسته مىخواند
سى مرتبه بگويد: " سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر ".
نماز خوف
" مسأله 1203 " نماز انسان در حال ترس از دشمن، دزد، درنده و مانند اينها همانند
نماز مسافر شكسته است، به شرط آن كه شكسته خواندن نماز در دفاع و يا ايمنى از دشمن
مؤثر باشد.
218

" مسأله 1204 " " نماز " از انسان بالغ و عاقل واجد شرايط در هيچ حالى ساقط
نمىشود، حتى در حال درگيرى مسلحانه، حمله دزد يا درنده به هر شكل ممكن بايد نماز
خود را بخواند، اگر ممكن باشد ايستاده و اگر نه نشسته يا در حال راه رفتن، پياده يا سواره يا
خوابيده، و بايد تا ممكن است تكبيرة الاحرام را رو به قبله بگويد و بقيه نماز را هم هر قدر
كه مىتواند رو به قبله انجام دهد، و اگر نمىتواند ركوع و سجود را به طور كامل بجا آورد
به اشاره انجام دهد. و چنانچه نماز خواندن براى او به اين اندازه هم ممكن نباشد،
بنابر احتياط واجب بايد پس از نيت، تكبيرة الاحرام را به قصد ما فى الذمه بگويد و به جاى
هر ركعت يك " سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله اكبر " گفته و به دنبال آن دعاى
ديگرى هم بخواند و سپس با تشهد و سلام نماز را تمام نمايد. و اگر به وظيفه خود به شكل
ممكن عمل نمايد نمازش اعاده يا قضا ندارد.
" مسأله 1205 " اگر به جهت ضرورت، بعضى از نماز را به عنوان مثال در حال
راه رفتن يا سواره بخواند و در بين نماز ضرورت بر طرف شود، بايد باقيمانده نماز را بر طبق
وظيفه فعلى تمام و كامل بجا آورد، و اگر وقت باقى است بنابر احتياط دوباره نماز را به طور
كامل بخواند. همچنين اگر بعضى از نماز را كامل انجام داده و در بين آن خوف
و ضرورت پيدا شده است باقيمانده را بر طبق ضرورت بجا آورد.
" مسأله 1206 " اگر انسان به وجود دشمن يا درنده يقين كند و نماز را شكسته يا
در حال راه رفتن بجا آورد و بعد معلوم شود اشتباه كرده است، چنانچه وقت نماز باقى
است بنابر احتياط نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا ندارد.
" مسأله 1207 " اگر نمازگزار براى دفع حمله حيوان درنده يا دزد نماز را به نيت نماز
خوف دو ركعتى يا سواره و يا در حال راه رفتن بجا آورد، چنانچه تا آخر وقت نماز، خوف
او باقى باشد نمازش صحيح است، و اگر نه بنابر احتياط نماز را دوباره به طور كامل بخواند.
نماز قضا
" مسأله 1208 " كسى كه از روى عمد يا اشتباه و يا ندانستن مسأله نماز واجب خود را
در وقت آن نخوانده باشد بايد قضاى آن را بجا آورد، همچنين است اگر در تمام وقت نماز
خواب و يا مست بوده يا مدتى از دين برگشته و مرتد شده باشد. و چنانچه از روى اختيار
خود را بيهوش كرده باشد بنابر احتياط نمازهاى زمان بيهوشى خود را قضا نمايد، بلكه اگر
بيهوشى او غير اختيارى بوده بنابر احتياط مستحب قضا نمايد.
"

(1) يعنى به قصد آنچه در واقع به عهده او است.
219

(مسأله 1209 ") كسى كه يقين داشته براى نماز وقت دارد و نيت ادا نموده و بعد
فهميده وقت نداشته، چنانچه يك ركعت از نماز او در وقت واقع شده باشد نمازش صحيح
است و قضا ندارد، ولى اگر همه نماز در خارج وقت واقع شده بنابر احتياط قضاى آن را
بجا آورد.
" مسأله 1210 " نمازهاى يوميه اى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا
ندارد، همچنين نمازهاى واجبى كه از انسان در حال كفر يا جنون يا بيهوشى كه به اختيار
خود او نبوده ترك شده - در صورتى كه كفر يا جنون يا بيهوشى در همه وقت نماز بوده
است - قضا ندارد، ولى اگر در وقت نماز، مسلمان يا عاقل شود يا به هوش آيد و يا پاك
گردد بايد نماز خود را بجا آورد، هر چند تنها به مقدار يك ركعت از وقت باقى مانده باشد.
" مسأله 1211 " اگر اول وقت به مقدار خواندن نماز به حسب تكليف فعلى خود وقت
داشته باشد و نماز را بجا نياورد و سپس يكى از عذرهايى كه گفته شد براى او پيش آيد، بايد
قضاى آن نماز را بجا آورد.
" مسأله 1212 " اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده بايد
قضاى آن را بجا آورد، هر چند باطل بودن نماز به واسطه ندانستن مسأله باشد، در صورتى
كه در دانستن مسأله كوتاهى كرده باشد.
" مسأله 1213 " كسى كه وظيفه اش خواندن نماز جمعه بوده، اگر به هر دليل آن را
بجا نياورد تا وقت آن بگذرد بايد نماز ظهر را بخواند، و اگر نماز ظهر را هم نخواند بايد
قضاى ظهر را بجا آورد.
" مسأله 1214 " اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضايى دارد يا نمازهايى را كه خوانده
صحيح نبوده، مستحب است احتياطا قضاى آنها را بجا آورد.
" مسأله 1215 " كسى كه نماز قضا دارد بايد در خواندن آن كوتاهى نكند، ولى
در صورتى كه اطمينان داشته باشد در آينده بتواند آن را انجام دهد لازم نيست فورا آن را
بجا آورد.
" مسأله 1216 " كسى كه نماز قضا دارد مىتواند نماز مستحبى يا نماز قضاى ديگران
را بخواند.
" مسأله 1217 " در هر يك از نمازهاى يوميه كه ترتيب در آن شرط بوده در قضاى
آن هم ترتيب شرط است، مثلا اگر نماز ظهر و عصر او قضا شده بايد اول قضاى ظهر
و سپس قضاى عصر را بخواند، و اگر در يك روز نماز عصر و در روز بعد نماز ظهر او
قضا شده، بنابر احتياط اول نماز عصر و سپس نماز ظهر روز بعد را قضا كند. ولى در قضاى
220

نمازهاى واجب ديگر - مثل نماز آيات - ترتيب شرط نيست.
" مسأله 1218 " اگر بخواهد قضاى يك نماز يوميه و يك نماز غير يوميه را بخواند
لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد.
" مسأله 1219 " اگر كسى نداند نمازهايى كه از او قضا شده كدام يك جلوتر بوده
بنابر احتياط مستحب به گونه اى بخواند كه ترتيب حاصل شود، و اگر مىداند كدام يك
جلوتر قضا شده، پس آنچه در اداى آنها ترتيب شرط بوده - مثل نماز ظهر و عصر يك روز -
بايد به ترتيب خوانده شود، و در غير اين صورت نيز بنابر احتياط واجب به ترتيب قضا نمايد.
" مسأله 1220 " كسى كه چند نماز - مثلا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر يا هر دو - از
او قضا شده و شماره آنها را نمىداند، بنابر احتياط بايد به اندازه اى بخواند كه گمان پيدا كند
قضاى همه نمازها را خوانده است و چيزى بر عهده او نمىباشد، ولى اگر مقدار نمازها را
مىدانسته و فراموش كرده بنابر احتياط به قدرى بخواند كه يقين كند چيزى به عهده او نمانده
است.
" مسأله 1221 " كسى كه يك نماز چهار ركعتى از او قضا شده و نمى داند ظهر بوده يا
عصر و يا عشا، اگر تنها يك نماز چهار ركعتى به نيت نمازى كه نخوانده است بجا آورد
كافى است، و در بلند يا آهسته خواندن حمد و سوره هم اختيار با خود او است. همچنين
كسى كه مىداند يكى از نمازهاى واجب يوميه را نخوانده و نمى داند كدام است، كافى
است يك نماز صبح و يك نماز مغرب و يك نماز چهار ركعتى به قصد نمازى كه نخوانده
(قصد ما فى الذمه) بجا آورد.
" مسأله 1222 " كسى كه نماز قضا از همين روز يا روزهاى پيش دارد، پس اگر يك
نماز باشد و وقت وسعت دارد بنابر احتياط اول آن نماز قضا را بجا آورد، و اگر بيشتر از يك
نماز باشد لازم نيست نمازهاى قضا را اول بخواند، هر چند بهتر است.
" مسأله 1223 " نمازگزار مىتواند نيت خود را از نماز قضاى لاحق - مثل نماز عصر -
به نماز قضاى سابق - مثل نماز ظهر - برگرداند، ولى عدول از نماز قضاى سابق به لاحق -
مثلا از نماز قضاى ظهر به عصر - محل اشكال است.
" مسأله 1224 " كسى كه نماز قضا به عهده او است و نمى تواند نمازهاى خود را به طور
كامل و با رعايت همه شرايط آن بخواند، بايد انجام نماز قضا را تا بر طرف شدن عذر خود
تأخير اندازد. ولى كسى كه مىداند عذرش تا آخر عمر بر طرف نمىشود و مىترسد ناگهان
مرگ او برسد، مىتواند در حال عذر نماز قضاهاى خود را بجا آورد، و اگر بعدا عذر او
بر طرف شد بنابر احتياط آنها را اعاده نمايد.
221

" مسأله 1225 " تا هنگامى كه انسان زنده است - گرچه از خواندن نمازهاى قضاى
خود ناتوان باشد - ديگرى نمىتواند قضاى نمازهاى او را بخواند.
" مسأله 1226 " نماز قضا را مىتوان با جماعت بجا آورد، و فرقى نمىكند كه امام
جماعت در حال خواندن نماز قضا يا ادا باشد، ولى بايد نماز قضاى امام يقينى بوده
و بنابر احتياط براى خودش باشد نه براى ميت. و لازم نيست امام و ماموم يك نماز
بخوانند، بلكه اگر مثلا امام جماعت نماز قضا يا اداى ظهر را مىخواند مىتوان هر نماز
قضايى را به او اقتدا كرد.
" مسأله 1227 " كسى كه تا نصف شب خواب مانده و نماز عشاى او قضا شده
بنابر احتياط علاوه بر قضاى نماز، فرداى آن روز را روزه بگيرد، ولى اگر روزه نگرفت
قضاى روزه بر او واجب نمىشود. و در صورتى كه بيدار بوده و در اثر فراموشى يا به علت
ديگر نماز عشاى او قضا شده اين حكم جارى نمىشود و تنها قضاى نماز كفايت مىكند.
" مسأله 1228 " مستحب است بچه مميز را به خواندن نماز و عبادتهاى ديگر
عادت دهند، بلكه مستحب است او را به قضاى نمازها نيز وادار نمايند، به شرط آن كه از
حد اعتدال خارج نشده و موجب اثرات منفى نشود.
نماز قضاى پدر و مادر:
" مسأله 1229 " نماز و روزه قضا شده پدر و هم چنين - بنابر احتياط - مادر چنانچه از
روى نافرمانى ترك نكرده باشند به عهده پسر بزرگتر بلكه بنابر احتياط به عهده بزرگترين مرد
در ميان وارثان - مطابق طبقات ارث - خواهد بود كه او بايد پس از مرگشان بجا آورد و يا
براى آنها اجير بگيرد، بلكه بنابر احتياط واجب اگر از روى نافرمانى هم ترك كرده باشند
به همين شكل عمل شود. و چنانچه پدر ميت زنده است بنابر احتياط با مشاركت پسر
بزرگتر ميت آن را انجام دهند.
" مسأله 1230 " اگر نماز و روزه شخص ديگرى بر عهده پدر و يا مادر بوده و انجام
نداده باشند - مثلا نماز و روزه استيجارى داشته و انجام نداده باشند - قضاى آن بر بزرگترين
وارث مرد واجب نيست، ولى پول آن بايد از تركه ميت پرداخت شود.
" مسأله 1231 " كسى كه بايد قضاى نماز ميت را بجا آورد چنانچه شك داشته باشد كه
ميت نماز يا روزه قضا داشته يا نه، چيزى بر او واجب نيست، ولى اگر بداند نماز يا روزه

" بچه مميز " به بچه اى مىگويند كه بالغ نشده است، ولى به حدى رسيده كه خوب و بد
را تشخيص مىدهد.
222

قضا داشته و شك كند كه بجا آورده يا نه، بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.
" مسأله 1232 " كسى كه قضاى نماز پدر يا مادر بر او واجب است اگر بخواهد نماز
آنان را قضا كند بايد به تكليف خود عمل كند، مثلا مرد حمد و سوره نماز قضاى صبح
و مغرب و عشا را بايد بلند بخواند.
" مسأله 1233 " كسى كه خودش نماز و روزه قضا دارد چنانچه نماز و روزه پدر يا
مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اول بجا آورد صحيح است.
" مسأله 1234 " كسى كه قضاى نماز پدر يا مادر به عهده او است بنابر احتياط واجب
نبايد انجام آن را به تأخير اندازد، مگر آن كه اطمينان به زنده بودن و قدرت به انجام آن داشته
باشد.
" مسأله 1235 " اگر ميت وصيت كرده باشد كه نماز و روزه او را به كسى بدهند،
پس از آن كه آن شخص نماز و روزه او را به طور صحيح انجام داد چيزى بر عهده بزرگترين
وارث مرد نمىباشد.
" مسأله 1236 " اگر هنگام مرگ پدر يا مادر، ولى او يعنى كسى كه قضاى نماز
و روزه آنها به عهده او است ديوانه باشد و يا به حد بلوغ نرسيده باشد، چنانچه بعدا عاقل يا
بالغ شود واجب بودن قضاى نماز و روزه پدر و مادر بر او محل اشكال است، هر چند
احوط است. و اگر بزرگترين مرد از وارثان قبل از بلوغ يا قبل از عاقل شدن فوت كند،
واجب شدن قضاى نماز و روزه پدر و مادر بر بزرگترين مرد از وارثان پس از او نيز محل
اشكال است.
" مسأله 1237 " پسرى كه مكلف نشده ولى خوب و بد را تشخيص مىدهد و نماز
خود را به طور صحيح مىخواند مىتواند قضاى نماز پدر يا مادر را بجا آورد.
" مسأله 1238 " كسى كه قضاى نماز و روزه پدر يا مادر بر عهده او است اگر پيش از
آن كه نماز يا روزه آنها را قضا كند بميرد، چنانچه بين مرگ پدر يا مادر و مرگ او به اندازه اى
فاصله بوده كه مىتوانسته قضاى نماز و روزه را بجا آورد بر بزرگترين مرد از وارثان پس از
او چيزى واجب نيست، و اگر اين مقدار فاصله نشده بنابر احتياط واجب بزرگترين مرد از
وارثان پس از او قضاى نماز و روزه را بجا آورد.
نايب گرفتن براى نماز و روزه قضا:
به كسى كه براى بجا آوردن نماز يا روزه و ساير عبادتهاى ميت معين مىكنند " اجير " يا
" نايب " گفته مىشود.
223

" مسأله 1239 " بعد از مرگ انسان مىتوان براى نماز و عبادتهاى ديگر او كه در
زندگى بجا نياورده فرد ديگرى را اجير نمود، يعنى به او مزد داد تا آنها را به نيابت از ميت
بجا آورد، و چنانچه بدون مزد هم انجام دهد صحيح است.
" مسأله 1240 " كسى كه براى نماز قضاى ميت نايب شده است بايد مسائل مورد نياز
را بداند.
" مسأله 1241 " نايب بايد موقع نيت، ميت را معين كند و لازم نيست اسم او را
بداند، پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مىخوانم كه براى او اجير شده ام كافى است.
" مسأله 1242 " نايب بايد خود را به جاى ميت فرض كند و عبادتهاى او را قضا نمايد،
بنابراين اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى ميت هديه كند كافى نيست.
" مسأله 1243 " بايد كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را به طور صحيح
انجام مىدهد، بنابراين اگر كسى را اجير كنند و بعد معلوم شود عباداتى را كه به عهده او
گذاشته شده انجام نداده يا باطل انجام داده است، بايد دوباره براى انجام آنها نايب بگيرند.
" مسأله 1244 " هر گاه شك كنند كه نايب عمل را انجام داده يا نه - اگر چه بگويد
انجام داده ام - در صورتى كه متهم به دروغگويى باشد بايد دوباره نايب بگيرند، ولى اگر
شك كنند كه عمل او صحيح بوده يا نه، حكم به صحت آن مىشود.
" مسأله 1245 " كسى را كه عذرى دارد و مثلا نماز خود را نشسته يا با تيمم
مىخواند، بنابر احتياط واجب نمىشود براى نمازهاى ميت نايب گرفت، اگر چه نمازهاى
ميت هم به همين صورت قضا شده باشد.
" مسأله 1246 " مرد را براى زن و زن را براى مرد مىتوان نايب گرفت، ولى اگر
مرد از طرف زن نايب شود بايد حمد و سوره را در نمازهاى صبح و مغرب و عشا بلند
بخواند، و اگر زن از طرف مرد نايب شود بنابر احتياط حمد و سوره را در نمازهاى
ذكر شده بلند بخواند. همچنين اگر زن از طرف مرد يا مرد از طرف زن به صورت تبرعى
و مجانى نايب شود همين حكم را دارد.
" مسأله 1247 " هر گاه با اجير شرط كنند كه نماز را به گونه مخصوصى انجام دهد
بايد به شرط عمل نمايد، ولى اگر با او شرط نكنند بايد به وظيفه خود عمل كند. و احتياط
مستحب آن است كه از وظيفه خودش و ميت هر كدام كه به احتياط نزديكتر است به آن
عمل نمايد.
" مسأله 1248 " اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن
بخواند، بايد مقدارى از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.
224

" مسأله 1249 " در قضاى نمازهاى ميت آنچه در اداى آنها ترتيب معتبر بوده - مثل
ظهر و عصر يك روز - بايد به ترتيب خوانده شود، و در غير اين صورت نيز چنانچه ميت
ترتيب قضا شدن را مىدانسته بنابر احتياط بايد طورى انجام دهند كه ترتيب حاصل شود.
بنابراين اگر چند نفر را اجير كنند بايد بنابر احتياط براى هر يك وقت مرتبى را معين كنند كه
با وقت ديگرى همزمان نباشد، مثلا اگر با يكى از آنها قرار گذاشتند كه از صبح تا ظهر
براى ميت نماز قضا بخواند با ديگرى قرار بگذارند كه از ظهر تا شب بخواند، و نيز نمازى
را كه در هر مرتبه شروع مىكند معين نمايند، مثلا قرار بگذارند كه در هر دفعه نماز يك
شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آن را حساب نكنند و دفعه بعد نماز يك
شبانه روز را از اول شروع نمايند.
" مسأله 1250 " اگر بخواهند براى ميت نماز قضا بخوانند و بدانند كه او ترتيب قضا
شدن را نمىدانسته يا ندانند كه مىدانسته يا نه، بنابر احتياط مستحب به طورى براى او قضا
كنند كه ترتيب حاصل شود، پس اگر بخواهند چند نفر را براى بجا آوردن نماز ميت اجير
كنند بنابر احتياط مستحب وقت معين كنند.
" مسأله 1251 " اگر كسى نايب شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاى ميت را
بخواند ولى پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براى نمازهايى كه مىدانند بجا نياورده
ديگرى را نايب نمايند، بلكه براى نمازهايى هم كه احتمال مىدهند بجا نياورده
بنابر احتياط واجب نايب بگيرند.
" مسأله 1252 " كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده اند اگر پيش از تمام كردن
نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند كه همه نمازها را
خودش بخواند يا قرينه اى در بين باشد كه نظر داشته اند خودش بخواند، بايد اجرت
مقدارى را كه نخوانده از مال او به ولى ميت بدهند، ولى اگر شرط نكرده باشند و قرينه اى
هم در بين نباشد، بايد ورثه اجير از مال او نايب بگيرند، و چنانچه مالى نداشته باشد بر
ورثه او چيزى واجب نيست.
" مسأله 1253 " اگر نايب پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد و خودش هم نماز
قضا داشته باشد، چنانچه شرط نكرده باشند خودش بخواند، بايد از مال او براى نمازهايى
كه اجير بوده ديگرى را نايب بگيرند، و اگر چيزى زياد آمد در صورتى كه وصيت كرده
باشد و وارثان هم اجازه دهند براى تمام نمازهاى خودش نايب بگيرند، و چنانچه وارثان
اجازه ندهند يك سوم آن را به مصرف نماز خودش برسانند، و در صورتى كه وصيت نكرده
باشد يا يك سوم آن كافى نباشد ولى او - يعنى بزرگترين مرد از وارثان - آنها را بجا آورد،
225

و اگر ولى موجود نباشد بنابر احتياط واجب وارثان بالغ ميت از سهم خودشان آنها را بجا
آورند.
" مسأله 1254 " اگر فتواى مرجع تقليد نايب با فتواى مرجع تقليد ميت تفاوت داشته
باشد، در صورتى كه هنگام اجير شدن خصوصيات عمل تعيين نشده باشد و منصرف به نحو
خاصى نيز نباشد، بايد نايب عمل را طبق فتواى مرجع تقليد خود انجام دهد، هر چند
احتياط آن است كه وصى با نايب شرط كند كه عمل را طورى انجام دهد كه هم مطابق نظر
مرجع تقليد ميت و هم مطابق مرجع تقليد خود باشد.
" مسأله 1255 " كسى كه براى انجام نماز يا ساير عبادات اجير شده نمىتواند ديگرى
را براى انجام آن اجير نمايد، مگر در صورتى كه اجير كننده اجازه داده باشد يا اجاره
منصرف به انجام عمل توسط شخص اجير نباشد.
" مسأله 1256 " اجير شدن براى انجام عبادات واجب شخص زنده و يا انجام آن
به صورت تبرعى جايز نيست، مگر در نيابت از حج كه اگر شخصى مستطيع شده و از
انجام اعمال حج عاجز باشد و اميد هم ندارد كه در آينده بتواند خودش بجا آورد مىتواند
نايب بگيرد.
" مسأله 1257 " انسان مىتواند براى بعضى از كارهاى مستحبى - مانند زيارت
پيامبر (ص) و امامان (ع) - از طرف زندگان اجير شود، همچنين مىتواند كار مستحبى را
انجام داده و ثواب آن را به مردگان يا زندگان هديه نمايد.
نماز جماعت
فضيلت نماز جماعت:
در مورد اهميت نماز جماعت روايات و احاديث بسيارى از معصومين (ع) وارد شده
و در يكى از احاديث آمده است: " اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند هر ركعت از نماز
آنان ثواب صد و پنجاه نماز را دارد، و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعت ثواب ششصد نماز را
دارد، (و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مىشود تا اين كه شمار آنان به ده نفر برسد)
و هر گاه بيشتر از ده نفر باشند، اگر تمام درياها مركب، درختها قلم، و جن و انس
و فرشتگان نويسنده شوند توان نوشتن ثواب يك ركعت از آن را نخواهند داشت ".
" مسأله 1258 " مستحب است نمازهاى يوميه و نماز ميت و نماز آيات را به جماعت
بخوانند، و در نمازهاى يوميه به ويژه نمازهاى صبح، مغرب و عشا مخصوصا براى

1 - برگرفته از مستدرك الوسائل، كتاب الصلاه، باب 1 از ابواب " صلاة الجماعة "، حديث 3.
226

همسايه مسجد و كسى كه صداى اذان را مىشنود بيشتر سفارش شده است.
" مسأله 1259 " هر گاه جماعت ديرتر از اول وقت برپا مىشود مستحب است
مؤمنان صبر كنند و نماز خود را با جماعت بخوانند، و نماز جماعت از نماز اول وقت كه
فرادى يعنى به تنهايى خوانده شود بهتر است، همچنين نماز جماعتى كه مختصر خوانده
شود از نماز فرادايى كه آن را طول بدهند بهتر مىباشد.
" مسأله 1260 " كسى كه نماز خود را در اول وقت به تنهايى خوانده مستحب است
دوباره آن را با جماعت بخواند - امام باشد يا ماموم - و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل
بوده نماز دوم او كافى است.
" مسأله 1261 " اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت برپا شود،
چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد مستحب است نماز را رها
كرده و مشغول نماز جماعت شود، بلكه اگر اطمينان نداشته باشد كه به ركعت اول برسد
مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.
" مسأله 1262 " اگر موقعى كه مشغول نماز سه يا چهار ركعتى است جماعت برپا
شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند
به جماعت برسد، مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتى تمام كند و خود را
به جماعت برساند.
موارد وجوب نماز جماعت:
" مسأله 1263 " نماز " جمعه " و هم چنين نمازهاى " عيد فطر و قربان - هر گاه واجب
شوند - " فقط در صورتى صحيحند كه با جماعت خوانده شوند.
" مسأله 1264 " كسى كه به اندازه اى وسواس دارد كه عمل به آن حرام يا موجب
باطل شدن نماز او مىگردد و فقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس
راحت مىشود، بايد نماز را با جماعت بخواند.
" مسأله 1265 " كسى كه حمد و سوره را نمىتواند صحيح ادا كند واجب است
در صورت امكان نمازش را با جماعت بخواند.
" مسأله 1266 " اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه در جماعت حاضر شود
، چنانچه مخالفت او موجب اذيت و ناراحتى آنان شود واجب است نماز را به جماعت
بخواند، و اگر موجب اذيت آنان نشود نيز بنابر احتياط نماز را به جماعت بخواند و در
هر دو صورت قصد استحباب نمايد.
227

" مسأله 1267 " حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنايى جايز نيست،
و سزاوار نيست كه انسان بدون داشتن عذر نماز جماعت را ترك نمايد.
شرايط برپايى جماعت:
" مسأله 1268 " نمازهاى مستحبى را نمىتوان به جماعت خواند، مگر نماز "
استسقاء " كه براى آمدن باران مىخوانند. همچنين نماز " عيد فطر و قربان " را در زمان
غيبت - بر فرض كه واجب نباشند - مىتوان با جماعت بجا آورد.
" مسأله 1269 " هنگامى كه امام جماعت يكى از نمازهاى يوميه خود را مىخواند -
تمام باشد يا شكسته - هر يك از نمازهاى يوميه را - تمام باشد يا شكسته - مىتوان به او اقتدا
كرد، ولى اگر امام جماعت آن نماز را احتياطا دوباره مىخواند، فقط در صورتى كه احتياط
ماموم با امام يكى باشد مىتواند به او اقتدا نمايد، مثلا چنانچه امام و ماموم در نماز
چهار ركعتى شك بين سه و چهار نمايند و قبل از خواندن نماز احتياط حرف بزنند پس از
خواندن يك ركعت نماز احتياط بنابر احتياط بايد دوباره نمازشان را اعاده نمايند، و اين
چهار ركعت را مىتوانند به جماعت بخوانند.
" مسأله 1270 " اگر امام جماعت مشغول قضاى قطعى يكى از نمازهاى يوميه خود
باشد، ماموم مىتواند به او اقتدا نمايد، ولى اگر امام نمازش را احتياطا قضا مىكند يا قضاى
نماز فرد ديگرى را مىخواند - گرچه براى آن اجرت نگرفته باشد - اقتداى به او اشكال دارد.
" مسأله 1271 " اگر انسان نداند نمازى را كه امام مىخواند يكى از نمازهاى يوميه
است يا نماز مستحب، نمى تواند به او اقتدا نمايد.
" مسأله 1272 " امام يا ماموم اگر بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده دوباره با
جماعت بجا آورد خالى از اشكال نيست و احوط ترك است.
شرايط نماز جماعت:
شرط اول - بين امام و ماموم حائل نباشد.
" مسأله 1273 " در نماز جماعت بايد بين ماموم و امام جماعت پرده يا چيز ديگرى كه
مانع صدق ارتباط و يك جماعت بودن است فاصله نشود، همچنين نبايد ميان ماموم
و ماموم ديگرى كه به واسطه او به امام متصل شده است چنين چيزى فاصله شود. ولى اگر
امام جماعت مرد و ماموم زن باشد و بين آن زن و امام يا بين آن زن و ماموم مرد ديگرى كه
زن به واسطه او به امام متصل شده است پرده يا مانند آن باشد اشكال ندارد، ولى بايد
228

به شكلى باشد كه همه آنان يك اجتماع شمرده شوند.
" مسأله 1274 " اگر امام جماعت در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتدا نكرده
باشد، افرادى كه در دو سمت محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را
نمىبينند نمىتوانند اقتدا نمايند، ولى اگر كسى پشت سر امام اقتدا كرده باشد، اقتدا كردن
كسانى كه دو طرف محراب ايستاده اند و به آن ماموم متصلند ولى به واسطه ديوار محراب
امام را نمىبينند بنابر اقوى صحيح است.
" مسأله 1275 " اگر به واسطه طولانى بودن صف اول، كسانى كه دو طرف صف
ايستاده اند امام جماعت را نبينند مىتوانند اقتدا كنند، همچنين اگر به واسطه طولانى بودن
يكى از صفهاى ديگر كسانى كه در دو سمت آن ايستاده اند صف جلوى خود را نبينند
مىتوانند اقتدا نمايند.
" مسأله 1276 " اگر صفهاى جماعت تا در مسجد برسد، كسى كه مقابل در و پشت
صف ايستاده و نيز كسانى كه پشت سر او ايستاده اند نمازشان صحيح مىباشد، بلكه
بنابر اقوى نماز كسانى كه دو طرف او ايستاده اند وصف جلو را نمىبينند نيز صحيح مىباشد.
" مسأله 1277 " كسى كه پشت ستون ايستاده اگر از طرف راست يا چپ به وسيله
ماموم ديگر به امام متصل نباشد نمىتواند اقتدا كند، ولى اگر از دو طرف
يا يك طرف متصل باشد اما با صف جلو اتصال نداشته باشد بنابر اقوى جماعتش صحيح است.
شرط دوم - جاى ايستادن امام از ماموم بلند تر نباشد.
" مسأله 1278 " نبايد جايى كه امام جماعت ايستاده از جاى ماموم بلند تر باشد، ولى
اگر زمين سراشيب باشد و امام در طرف بلند تر بايستد، در صورتى كه سراشيبى آن زياد
نباشد بلكه به گونه اى باشد كه به آن زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.
" مسأله 1279 " اگر جاى ايستادن ماموم از جاى امام جماعت بلند تر باشد،
در صورتى كه بلندى به مقدار متعارف باشد به گونه اى كه همه آنان يك اجتماع شمرده شوند
اشكال ندارد، ولى اگر بلندى زياد باشد به شكلى كه همه آنان يك جمعيت شمرده نشوند
جماعت اشكال دارد.
شرط سوم - بنابر احتياط واجب فاصله بين امام و ماموم، يا مأمومين با يكديگر بيشتر از يك
گام معمولى نباشد.
" مسأله 1280 " احتياط واجب آن است كه بين جاى سجده ماموم و جاى ايستادن امام
229

جماعت بيشتر از يك گام معمولى فاصله نباشد، همچنين اگر انسان به واسطه مأمومى كه
جلوى او ايستاده به امام متصل باشد، بنابر احتياط واجب بايد فاصله جاى سجده اش از جاى
ايستادن او بيشتر از يك گام معمولى نباشد، و احتياط مستحب آن است كه جاى سجده
ماموم با جاى كسى كه جلوى او ايستاده بيش از حد لازم متعارف فاصله نداشته باشد.
" مسأله 1281 " اگر ماموم به واسطه كسى كه سمت راست يا چپ او اقتدا كرده به
امام جماعت متصل باشد و از جلو به او متصل نباشد، بنابر احتياط واجب بايد با كسى كه
سمت راست يا چپ او اقتدا كرده بيشتر از يك گام معمولى فاصله نداشته باشد.
" مسأله 1282 " اگر بين كسانى كه در صف اول ايستاده اند بچه مميز - يعنى بچه اى كه
خوب و بد را تشخيص مىدهد - فاصله شود، چنانچه اطمينان داشته باشند كه نماز او
صحيح است مىتوانند اقتدا كنند، بلكه فاصله شدن يك بچه غير مميز نيز در صورتى كه
فاصله كم باشد مانعى ندارد.
شرط چهارم - ماموم جلوتر از امام نايستد.
" مسأله 1283 " ماموم نبايد جلوتر از امام جماعت بايستد، و بنابر احتياط واجب
مساوى او هم نباشد، بلكه در تمام حالات كمى از او عقب تر باشد.
وظيفه مأمومين در جماعت:
" مسأله 1284 " موقعى كه ماموم نيت اقتدا مىكند بايد امام جماعت را معين نمايد،
ولى دانستن نام و مشخصات او لازم نيست. و چنانچه قصد كند كه نماز خود را با جماعت
به امام حاضر عادل اقتدا مىكند كافى است.
" مسأله 1285 " اگر به قصد اقتدا به شخص خاصى نيت كند و پس از نماز معلوم شود
امام جماعت فرد ديگرى بوده، چنانچه قصدش اقتدا به امام حاضر بوده و او را نيز داراى
شرايط امامت مىدانسته جماعت و نمازش صحيح است، ولى اگر اقتدا را مقيد به همان
شخص نموده باشد به شكلى كه اگر ديگرى باشد اقتدا نمىكند يا اين كه ديگرى را داراى
شرايط امامت نمىدانسته، بايد نمازش را دوباره بخواند، مگر اين كه جز ترك حمد و سوره
ساير كارهاى نماز را به طور صحيح و كامل انجام داده و ركنى را كم يا زياد نكرده باشد كه
در اين صورت اعاده نماز لازم نيست.
" مسأله 1286 " ماموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد، بلكه احتياط واجب
آن است كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد.
230

" مسأله 1287 " ماموم بايد بجز حمد و سوره همه ذكرهاى ديگر نماز را خودش
بخواند، ولى اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و سوره
را بخواند و بنابر احتياط حتى " بسم الله " آن را نيز آهسته بخواند.
" مسأله 1288 " در نماز " صبح " و " مغرب " و " عشا " اگر ماموم در ركعت اول
و دوم صداى حمد و سوره امام جماعت را بشنود - اگر چه كلمات را تشخيص ندهد - بايد
حمد و سوره را نخواند، و در صورتى كه صداى امام جماعت را نشنود مستحب است
حمد و سوره را بخواند، ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه از روى اشتباه بلند بخواند اشكال
ندارد.
" مسأله 1289 " اگر ماموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام را بشنود
بنابر احتياط واجب حمد و سوره را نخواند.
" مسأله 1290 " اگر ماموم از روى اشتباه حمد و سوره را بخواند يا خيال كند صدايى
را كه مىشنود صداى امام نيست و بعد بفهمد صداى امام بوده نمازش صحيح است.
" مسأله 1291 " بنابر احتياط ماموم در ركعت اول و دوم نماز " ظهر " و " عصر " حمد
و سوره را نخواند، و مستحب است به جاى آن ذكر بگويد.
" مسأله 1292 " اگر ماموم سلام نماز امام را بشنود يا بداند كه چه وقت سلام
مىگويد احتياط آن است كه پيش از امام سلام ندهد، مگر اين كه عذرى داشته باشد.
و چنانچه از روى عمد و بدون عذر پيش از امام سلام دهد نمازش خالى از اشكال نيست،
ولى اگر از روى اشتباه يا با داشتن عذر پيش از امام سلام دهد نمازش صحيح است و لازم
نيست دوباره با امام سلام دهد.
" مسأله 1293 " اگر ماموم بجز تكبيرة الاحرام و سلام ذكرهاى ديگر نماز را پيش از
امام بگويد اشكال ندارد، ولى اگر آنها را بشنود يا بداند امام چه وقت مىگويد
بنابر احتياط مستحب پيش از امام نگويد.
" مسأله 1294 " ماموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مىشود كارهاى ديگر آن را -
مانند ركوع و سجود - كمى بعد از امام جماعت بجا آورد، و اگر از روى عمد پيش از امام
يا دقيقا همزمان با او و يا با فاصله طولانى پس از او انجام دهد صحت نمازش محل اشكال
است.
" مسأله 1295 " كسى كه از روى اشتباه جلوتر از امام به ركوع رفته است سه صورت
دارد:
الف - چنانچه به گونه اى باشد كه اگر برگردد مقدارى از قرائت امام را درك مىكند،
231

بنابر احتياط واجب برگردد و از امام پيروى كند و پس از اتمام نماز بنابر احتياط نمازش را
دوباره بخواند، و اگر از روى عمد برنگردد بنابر احتياط واجب نمازش را با جماعت تمام
كند و دوباره هم بخواند.
ب - چنانچه طورى باشد كه اگر برگردد به چيزى از قرائت امام نمىرسد ولى قيام امام
را درك مىكند، بنابر احتياط سر بردارد و با امام به ركوع رود و نماز را تمام كند و دوباره
هم بخواند، و اگر از روى عمد سر بر ندارد تا امام برسد صحت نمازش محل اشكال
است، ولى اگر از روى اشتباه برنگردد نمازش صحيح است. و در هر دو صورت در
ركوع اشتباهى نيز ذكر ركوع را به صورت كوتاه بگويد.
ج - چنانچه بداند كه اگر برگردد قيام امام را درك نمى كند، لازم نيست برگردد
و نمازش صحيح است.
" مسأله 1296 " اگر از روى اشتباه پيش از امام جماعت به سجده رود بنابر احتياط سر
بردارد و با امام سجده نمايد، و بنابر احتياط در سجده اشتباهى نيز ذكر سجده را به صورت
كوتاه بگويد و نمازش را دوباره بخواند. ولى اگر از روى اشتباه سر بر نداشت نمازش
صحيح است.
" مسأله 1297 " كسى كه از روى اشتباه جلوتر از امام سر از ركوع يا سجده برداشته،
چنانچه امام هنوز در ركوع يا سجده باشد بنابر احتياط واجب برگردد و از امام پيروى كند،
و اضافه شدن يك ركوع يا سجده در چنين موردى نماز را باطل نمىكند. اما اگر پيش از
آن كه به ركوع برسد امام سر از ركوع بردارد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند
و دوباره هم بخواند، همچنين است اگر در هر دو سجده يك ركعت چنين اتفاق بيفتد.
" مسأله 1298 " كسى كه جلوتر از امام سر از ركوع يا سجده برداشته، چنانچه از
روى اشتباه يا به خيال اين كه به ركوع يا سجده امام نمىرسد برنگردد نمازش صحيح است.
" مسأله 1299 " اگر امام جماعت در ركعتى كه قنوت ندارد از روى اشتباه قنوت
بخواند يا در ركعتى كه تشهد ندارد اشتباها تشهد بخواند، مأمومين بايد به طورى كه
نمازشان باطل نشود او را به اشتباه خود آگاه نمايند، و اگر توان آگاه كردن او را ندارند نبايد
قنوت و تشهد را بخوانند ولى نمىتوانند پيش از امام به ركوع روند يا پيش از ايستادن امام
بايستند، بلكه بايد صبر كنند تا قنوت يا تشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او بخوانند.
" مسأله 1300 " اگر ماموم بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است در
صفهاى بعد نمىتواند اقتدا كند، ولى اگر شك داشته باشد كه نماز آنان صحيح است يا نه،
مىتواند اقتدا نمايد.
232

" مسأله 1301 " بعد از تكبيرة الاحرام امام جماعت چنانچه صفهاى جلو آماده نماز
و گفتن تكبير باشند كسانى كه در صفهاى بعد ايستاده اند مىتوانند تكبير بگويند، ولى
احتياط مستحب آن است كه صبر كنند تا تكبير صفهاى جلو تمام شود.
" مسأله 1302 " اگر اول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آن كه به ركوع رود
امام جماعت سر از ركوع بردارد، نماز او به طور جماعت صحيح است و بايد ركوع كرده
و خود را به جماعت برساند.
" مسأله 1303 " اگر در حالى كه امام جماعت در ركوع است به او اقتدا كند يكى از
سه حالت را دارد:
الف - چنانچه به ركوع امام جماعت برسد - گرچه ذكر امام جماعت تمام شده باشد -
نمازش به جماعت صحيح است و يك ركعت حساب مىشود.
ب - اگر در حال خم شدن او امام جماعت از ركوع برخيزد و يا شك كند كه به ركوع
امام جماعت رسيده يا نه، جماعتش باطل مىشود و بنابر احتياط واجب بايد ركوع را تمام
نمايد و به سجده رود و نماز را فرادى تمام كند و دوباره نمازش را بخواند.
ج - اگر پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود امام سر از ركوع بردارد، بنابر احتياط
بايستد تا امام سجده هاى خود را بجا آورد و براى ركعت بعد برخيزد و ماموم ركعت بعد
امام را ركعت اول خود حساب نمايد، ولى اگر ركعت آخر امام بوده يا اين كه برخاستن امام
جماعت به اندازه اى طول مىكشد كه اين شخص از حالت جماعت خارج مىشود، بايد
قصد فرادى كرده و نمازش را به تنهايى تمام نمايد.
" مسأله 1304 " كسى كه پس از شروع نماز جماعت وارد مىشود و اقتدا مىكند،
در صورتى كه نماز امام و ماموم چهار ركعتى باشد داراى چند حالت است:
الف - اگر مأمومين ساكت ايستاده اند و ركعت اول يا دوم جماعت است، او هم به نيت
نمازى كه قصد داشته اقتدا كند و ساكت بايستد، پس اگر امام بعد از خواندن حمد و سوره
قنوت نخواند معلوم مىشود ركعت اول جماعت بوده، و او هم بقيه نماز را همراه امام
تمام نمايد.
ب - اگر امام پس از خواندن حمد و سوره قنوت بخواند ركعت دوم جماعت است،
پس او هم به قصد متابعت قنوت را با امام بخواند و بعد از ركوع و دو سجده در حال تشهد
امام بنابر احتياط به حالت نيم خيز بنشيند، و مىتواند ذكر تشهد را با امام بخواند و پس از
برخاستن حمد و سوره را خوانده و همراه با امام به ركوع رود، و اگر مىداند با خواندن

1 - يعنى زانوها و كف پا را از زمين بلند كرده، روى انگشتان دست و پا بنشيند.
233

حمد و سوره به ركوع سوم امام نمىرسد فقط حمد را بخواند و خود را به ركوع يا سجده
امام برساند - ولى اگر در سجده به امام برسد احتياطا نماز را دوباره بخواند - و پس از ركوع
و دو سجده واجبات تشهد را بجا آورده و براى ركعت سوم همراه امام برخيزد و تسبيحات
را سه مرتبه بخواند - و چنانچه مىترسد به ركوع ركعت چهارم امام نرسد بنابر احتياط
تسبيحات را سه مرتبه با عجله بخواند و به يك مرتبه اكتفا نكند - و ركوع و دو سجده را با
امام بجا آورده و هنگام تشهد و سلام نماز امام بنابر احتياط به حالت نيم خيز بنشيند
، و مىتواند در آن حال ذكر تشهد را با امام بخواند ولى سلام را نگويد و پس از سلام امام
برخيزد و نماز خود را ادامه دهد.
ج - اگر امام و مامومين مشغول خواندن تسبيحات باشند و مىداند چنانچه بخواهد اقتدا
كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمىرسد، بنابر احتياط واجب صبر كند تا هنگامى كه
امام به ركوع رفت اقتدا كرده و به ركوع رود، و اين ركعت را ركعت اول خود حساب
نمايد، پس اگر امام بعد از ركوع و دو سجده برخاست معلوم مىشود ركعت سوم
جماعت بوده، او هم به قصد ركعت دوم برخيزد و حمد و سوره بخواند و خود را به ركوع
امام برساند، و اگر به اندازه كافى وقت ندارد فقط حمد بخواند و سوره و قنوت را ترك
نمايد و پس از ركوع و دو سجده تشهد را به حال معمول بجا آورده و هنگام سلام نماز امام
به حالت نيم خيز بنشيند، و پس از سلام امام برخيزد و نماز خود را به تنهايى ادامه دهد.
و اگر امام پس از تسبيحات و بجا آوردن ركوع و دو سجده مشغول تشهد شود معلوم
مىشود ركعت آخر نماز جماعت است، پس بايد بنابر احتياط به حالت نيم خيز بنشيند،
و مىتواند در آن حال ذكر تشهد را با امام بخواند ولى سلام را نگويد و پس از سلام امام
برخيزد و بقيه نماز را به تنهايى بخواند.
" مسأله 1305 " اگر تعداد ركعات نماز امام با تعداد ركعات نماز ماموم تفاوت داشته
باشد
- مثلا امام نماز چهار ركعتى مىخواند و ماموم بخواهد نماز دو ركعتى بخواند -
چنانچه ماموم پس از شروع نماز جماعت وارد شود مىتواند اقتدا نمايد و نماز خود را
همراه با جماعت بجا آورد، ولى بايد موارد زير را رعايت نمايد:
1 - وقتى امام مشغول خواندن حمد و سوره است ماموم مىتواند اقتدا كند، و چنانچه
امام در ركعت دوم باشد ماموم به قصد متابعت قنوت را با امام بخواند.
2 - وقتى امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و تسبيحات مىخواند ماموم مىتواند اقتدا
كند، ولى بايد حمد را بخواند و چنانچه بداند اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام
نمىرسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود آنگاه اقتدا نمايد.
234

3 - پس از آن كه ماموم اقتدا كرد، چنانچه امام مشغول تشهد شود و ماموم در ركعتى
باشد كه تشهد ندارد بنابر احتياط بايد به حالت نيم خيز بنشيند، و مىتواند در آن حال ذكر
تشهد را با امام بخواند، پس اگر امام براى ركعت بعد برخاست او هم برخيزد و نماز را با
جماعت طبق دستورى كه گفته شد ادامه دهد، و اگر امام سلام نماز را داد او سلام را
نگويد و به حال نيم خيز صبر كند تا نماز امام تمام شود، آنگاه برخاسته و بقيه نماز را تنها
بجا آورد.
" مسأله 1306 " اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند بايد حمد و سوره را
بخواند، و چنانچه براى سوره وقت ندارد بايد حمد را تمام كند و در ركوع يا سجده خود را
به امام برساند، ولى اگر در سجده به امام برسد احتياطا نماز را دوباره بخواند.
" مسأله 1307 " كسى كه مىداند اگر سوره يا قنوت را بخواند در ركوع به امام
نمىرسد بايد آن را نخواند، و اگر بخواند محل اشكال است.
" مسأله 1308 " كسى كه اطمينان دارد اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد به ركوع
امام مىرسد، احتياط واجب آن است كه سوره را شروع كند يا اگر شروع كرده تمام
نمايد.
" مسأله 1309 " كسى كه يقين دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام مىرسد،
چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحيح است.
" مسأله 1310 " اگر امام جماعت ايستاده باشد و ماموم نداند كه در كدام ركعت
است مىتواند اقتدا كند، ولى بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند. و اگر چه بعد
بفهمد كه امام جماعت در ركعت اول يا دوم بوده نمازش صحيح است.
" مسأله 1311 " اگر به خيال اين كه امام جماعت در ركعت اول يا دوم است حمد
و سوره را نخواند و پس از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده، نمازش صحيح
است و احتياطا بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد، ولى اگر پيش از ركوع بفهمد بايد
حمد و سوره را بخواند، و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را
به امام برساند، هر چند در صورتى كه در سجده به امام برسد احتياطا نمازش را دوباره
بخواند.
" مسأله 1312 " اگر به خيال اين كه امام جماعت در ركعت سوم يا چهارم است حمد
و سوره يا مقدارى از آن را بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا
دوم بوده نمازش صحيح است.
" مسأله 1313 " اگر هنگامى كه امام جماعت مشغول خواندن تشهد آخر نماز است
235

وارد شود و بخواهد به ثواب جماعت برسد، پس از نيت و گفتن تكبيرة الاحرام به حال
نيم خيز بنشيند و تشهد را به قصد ذكر مطلق با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند
تا امام سلام نماز را بدهد، سپس بايستد و بدون آن كه دوباره نيت كند و تكبير بگويد، حمد
و سوره را بخواند و آن را ركعت اول خود حساب نمايد.
نيت فرادى در جماعت:
" مسأله 1314 " نيت فرادى در نماز جماعت محل اشكال است، مخصوصا اگر از
اول نماز چنين قصدى داشته باشد. ولى انسان در حال ضرورت و عذر مىتواند نيت فرادى
كرده و از امام جماعت جلو بيفتد و نماز خود را به تنهايى تمام نمايد.
" مسأله 1315 " اگر در بين نماز جماعت به واسطه عذرى قصد فرادى نمايد نبايد
دوباره نيت جماعت كند، بلكه اگر مردد شود كه فرادى كند يا نه و بعد بلا فاصله تصميم
بگيرد نماز را با جماعت تمام نمايد، باقى ماندن او به جماعت محل اشكال است ولى
نمازش صحيح است.
" مسأله 1316 " اگر شك كند نيت فرادى كرده يا نه و خود را در حال جماعت
مىيابد، بنا بگذارد كه نيت فرادى نكرده است.
" مسأله 1317 " اگر ماموم به واسطه عذرى در بين حمد و سوره امام جماعت نيت
فرادى نمايد بنابر احتياط واجب حمد و سوره را از اول بخواند، بلكه اگر پس از حمد
و سوره امام جماعت و پيش از ركوع نيز نيت فرادى نمايد بنابر احتياط حمد و سوره را
به قصد قربت مطلقه بخواند.
" مسأله 1318 " اگر بعد از شروع به نماز بين ماموم و امام جماعت، يا بين ماموم
و كسى كه ماموم به واسطه او به امام جماعت متصل است پرده يا چيز ديگرى حائل گردد يا
بيشتر از يك گام معمولى فاصله شود، بنابر احتياط قصد فرادى نمايد و نمازش صحيح
است.
" مسأله 1319 " اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود يا همه نيت
فرادى نمايند، چنانچه فاصله به اندازه يك گام نباشد نماز صف بعد به طور جماعت صحيح
است، و چنانچه بيشتر از اين مقدار باشد بنابر احتياط كسانى كه در صف بعد هستند قصد
فرادى كنند و نمازشان صحيح است.

يعنى بدون قصد وجوب يا استحباب، بلكه به قصد ذكرى كه در نماز دستور داده اند.
همان گونه كه گذشت حائل شدن پرده ميان ماموم زن و امام جماعت يا ماموم ديگر در صورتى كه مرد
باشد اشكال ندارد.
236

" مسأله 1320 " اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد،
لازم نيست نيت فرادى نمايد.
" مسأله 1321 " اگر هنگام برپايى نماز جماعت كسى به صورت فرادى نماز بخواند
و اين عمل او موجب خدشه وارد آمدن به جماعت يا تفسيق امام جماعت باشد صحت
نمازش محل اشكال است.
شرايط امام جماعت:
" مسأله 1322 " امام جماعت بايد عاقل، عادل، دوازده امامى، حلال زاده
و بنابر احتياط واجب بالغ باشد، و در خواندن حمد و سوره و ديگر ذكرهاى نماز و نيز در
بجا آوردن افعال نماز غلط و ايرادى نداشته باشد، و اگر مامومين مرد يا مرد و زن هستند
امام جماعت نيز بايد مرد باشد.
" مسأله 1323 " امامت زن براى زن هر چند خالى از اشكال نيست ولى بنابر اقوى
جايز است، گرچه در غير از نماز ميت كراهت دارد.
" مسأله 1324 " اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مىفهمد به بچه مميز ديگر
خالى از اشكال نيست، مگر اين كه به اميد ثواب يا براى تمرين باشد.
" مسأله 1325 " عدالت امام جماعت از دو راه ثابت مىشود:
الف - شهادت دو مرد عادل، به شرط آن كه دو يا حتى يك مرد عادل ديگر كه گفته او
موجب وثوق است خلاف آن شهادت ندهند.
ب - اطمينان انسان به عدالت او، خواه از راه معاشرت با او حاصل شود، يا از شهادت
يك مرد عادل، يا اقتدا كردن دو مرد عادل يا عده اى از مردم مؤمن به او و يا تاييد عدالت او
توسط جماعتى از مردم.
" مسأله 1326 " اگر شك كند امام جماعتى را كه عادل مىدانسته از عدالت بيرون
رفته يا نه، مىتواند به او اقتدا نمايد.
" مسأله 1327 " اگر ماموم پس از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده يا به جهتى نمازش
باطل بوده - مثلا بدون وضو نماز خوانده است - نمازش صحيح است.
" مسأله 1328 " هر گاه بداند نماز امام باطل است - اگر چه خود امام متوجه نباشد -
نمىتواند به او اقتدا كند.
" مسأله 1329 " اگر ماموم در صحت قرائت امام جماعت شك كند، در صورتى كه

1) معناى " عدالت " در پاورقى مسأله " 6 " گذشت.
237

شك او به گونه اى باشد كه بتواند حمل بر صحت نمايد مىتواند اقتدا كند.
" مسأله 1330 " اگر امام جماعت پس از نماز يا در بين آن بفهمد كه نمازش باطل بوده
لازم نيست به مامومين اطلاع دهد و نماز مامومين صحيح است، ولى اگر در بين نماز
متوجه شود، ادامه صورت نماز توسط امام جماعت محل اشكال است.
" مسأله 1331 " كسى كه ايستاده نماز مىخواند بنابر احتياط نمىتواند به كسى
كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد، و كسى هم كه نشسته نماز
مىخواند بنابر احتياط نمىتواند به كسى كه خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند. ولى كسى كه
نشسته نماز مىخواند مىتواند به فرد ديگرى كه او هم نشسته نماز مىخواند اقتدا نمايد.
" مسأله 1332 " اگر امام جماعت به واسطه عذرى با تيمم يا وضوى جبيره اى نماز
بخواند مىتوان به او اقتدا كرد، ولى اگر به واسطه عذر با لباس نجس نماز بخواند، يا
نتواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع خود جلوگيرى كند يا داراى يكى از عذرهاى ديگر
باشد بنابر احتياط واجب نمىتوان به او اقتدا نمود.
" مسأله 1333 " بنابر احتياط كسانى كه حد شرعى خورده اند و كسانى كه بيمارى
خوره يا پيسى نمايان دارند نبايد امام جماعت شوند.
آنچه در نماز جماعت مستحب است:
" مسأله 1334 " بنابر احتياط اگر ماموم يك مرد باشد طرف راست امام جماعت
بايستد، و اگر يك زن باشد در طرف راست امام به گونه اى بايستد كه جاى سجده اش
مساوى زانو يا قدم امام باشد و يا اين كه پشت سر امام بايستد، و چنانچه مامومين يك مرد
و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند، مرد در طرف راست امام و بقيه پشت سر امام
بايستند، و اگر چند مرد يا چند زن
باشند پشت سر امام بايستند، و اگر چند مرد و چند زن باشند،
مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بايستند.
" مسأله 1335 " اگر امام و ماموم هر دو زن باشند احتياط آن است كه امام كمى
جلوتر بايستد.
" مسأله 1336 " مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال و تقوى
در صف اول بايستند.
" مسأله 1337 " مستحب است صفهاى جماعت منظم بوده و بين كسانى كه در يك
صف ايستاده اند فاصله نباشد و شانه هاى آنان در رديف يكديگر باشد.
" مسأله 1338 " مستحب است پس از گفتن " قد قامت الصلاه " مامومين برخيزند.
238

" مسأله 1339 " مستحب است امام جماعت حال مامومى را كه از همه ضعيف تر
است رعايت نمايد و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند، همچنين قنوت و ركوع
و سجود را طول ندهد، مگر اين كه بداند همه مامومين به اين امر تمايل دارند.
" مسأله 1340 " مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهايى كه بلند
مىخواند صداى خود را به قدرى بلند كند كه مامومين بشنوند، ولى بايد بيش از اندازه
متعارف صدا را بلند ننمايد.
" مسأله 1341 " اگر امام جماعت هنگام ركوع متوجه شود فردى تازه رسيده
و مىخواهد اقتدا نمايد مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و سپس
برخيزد، هر چند فرد ديگرى هم براى اقتدا وارد شده باشد.
آنچه در نماز جماعت مكروه است:
" مسأله 1342 " اگر در صفهاى جماعت جا باشد مكروه است نمازگزار تنها بايستد.
" مسأله 1343 " مكروه است ماموم ذكرهاى نماز را به گونه اى بگويد كه امام بشنود.
" مسأله 1344 " مسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعتى مىخواند مكروه
است در اين نمازها - با وجود مسافر - به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند، همچنين كسى كه
مسافر نيست مكروه است در اين نمازها - با وجود غير مسافر - به مسافر اقتدا نمايد، پس
بهتر است مسافر به مسافر، و حاضر به حاضر اقتدا كند.
نماز جمعه
وجوب نماز جمعه:
" مسأله 1345 " يكى از نمازهاى واجب يوميه " نماز جمعه " است كه در روزهاى
جمعه با وجود شرايط آن به جاى نماز ظهر خوانده مىشود، در قرآن كريم و احاديث
شريف در مورد نماز جمعه سفارش بسيار شده است.
" مسأله 1346 " اگر فراهم كردن شرايط نماز جمعه در زمان غيبت حضرت
امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ممكن باشد بنابر احتياط برپا كردن آن واجب است، و پس
از برپايى نماز جمعه بنابر احتياط واجب حضور در آن براى افرادى كه واجد شرايط هستند
واجب است و نبايد بدون عذر شرعى آن را ترك كرد.
" مسأله 1347 " اگر نماز جمعه با وجود همه شرايط آن برپا شود، صحت نماز

(1) مراد از " كراهت در عبادات " به اين معناست كه آن عبادت با انجام اين عمل ثواب كمترى خواهد داشت.
239

ظهرى كه قبل از تمام شدن نماز جمعه خوانده شود محل اشكال است. همچنين انجام
كارهاى ديگرى كه مزاحم نماز جمعه مىباشند نظير معاملات پيش از اتمام نماز جمعه
جايز نيست، ولى باطل نمىباشند.
" مسأله 1348 " حاضر شدن به نماز جمعه بر كودكان، ديوانگان، پيران سالخورده،
بيماران، نابينايان، مسافران، زنان، كسانى كه بيش از دو فرسخ از محل برگزارى نماز
جمعه فاصله دارند، كسانى كه حضور آنان در نماز جمعه مايه آشفتگى نظم اجتماعى
مىشود و يا دشوارى و سختى به همراه دارد و نيز هنگام باريدن باران يا برف واجب
نيست، هر چند حاضر شدن آنان موجب بطلان نمازشان نيست و به جاى نماز ظهر
محسوب مىگردد، بلكه بجز كودكان و ديوانگان ساير طبقات در صورتى كه در محل نماز
جمعه حاضر شدند بنابر احتياط بايد در نماز جمعه شركت كنند.
" مسأله 1349 " نماز جمعه قضا ندارد و چنانچه كسى آن را ترك كند بايد به جاى آن
نماز ظهر را بجا آورد، و اگر وقت نماز ظهر هم گذشته است بايد نماز ظهر را قضا نمايد.
كيفيت نماز جمعه:
" مسأله 1350 " نماز جمعه همانند نماز صبح دو ركعت است، با اين تفاوت كه
مستحب مؤكد است در ركعت اول آن پس از حمد " سوره جمعه " و در ركعت دوم پس از
حمد " سوره منافقين " خوانده شود، و نيز در ركعت اول پيش از رفتن به ركوع يك قنوت،
و در ركعت دوم پس از ركوع يك قنوت بخوانند. همچنين واجب است پيش از شروع در
نماز به تفصيلى كه در مسائل آينده خواهد آمد دو خطبه خوانده شود.
" مسأله 1351 " نمازگزار در نماز جمعه بايد توجه داشته باشد كه در ركعت دوم پس
از قنوت به ركوع نرود، و اگر رفت نماز باطل مىشود.
" مسأله 1352 " شك در تعداد ركعات نماز جمعه - همانند نماز صبح - موجب بطلان
نماز مىگردد. همچنين نماز جمعه در ساير احكام حكم نماز دو ركعتى را دارد.
" مسأله 1353 " بنابر احتياط امام جمعه حمد و سوره نماز جمعه را بلند بخواند.
وقت نماز جمعه:
" مسأله 1354 " بنابر احتياط بايد اول ظهر شرعى بلا فاصله اذان و سپس خطبه هاى
جمعه شروع شود، و خواندن خطبه پيش از ظهر خلاف احتياط است، مگر اين كه
امام جمعه پس از داخل شدن وقت، مقدار واجب خطبه را تكرار كند.
240

" مسأله 1355 " بنابر احتياط واجب بايد تا زمانى كه سايه شاخص به اندازه دو هفتم آن
شود (حدود يك ساعت بعد از ظهر شرعى) نماز جمعه تمام شده باشد، و اگر تا اين
زمان به اتمام نرسيده باشد نماز ظهر را هم بخوانند.
" مسأله 1356 " اگر شك كنند كه وقت جمعه هنوز باقى است يا نه، نماز جمعه
صحيح است.
" مسأله 1357 " اگر در وسط نماز جمعه وقت آن بگذرد، چنانچه يك ركعت آن در
وقت واقع شده باشد صحيح است، و اگر نه بنابر احتياط نماز جمعه را تمام كرده و نماز ظهر
را هم بخوانند.
شرايط برپايى نماز جمعه:
" مسأله 1358 " در نماز جمعه علاوه بر شرايط عمومى كه براى صحت نماز گفته
شده است چهار شرط ديگر هم وجود دارد:
1 - نماز جمعه بايد حتما به جماعت خوانده شود.
2 - حد اقل تعداد نماز گزاران با امام جمعه بايد هفت نفر مرد بالغ و عاقل
و بنابر احتياط واجب غير مسافر باشند، و اگر مجموع امام و ماموم پنج نفر هم باشند نماز
صحيح است، ولى واجب نيست.
3 - امام جمعه به تفصيلى كه خواهد آمد پيش از نماز دو خطبه بخواند.
4 - بين دو محلى كه نماز جمعه برپا مىشود حد اقل يك فرسخ شرعى (حدود پنج هزار
و هفتصد و پنجاه متر) فاصله باشد.
" مسأله 1359 " هنگامى كه نماز جمعه با شرايط لازم برپا شود، كسى كه هنگام
خواندن خطبه ها - هر چند از روى عمد - حضور نداشته مىتواند در نماز شركت كند، بلكه
كسى هم كه به ركوع ركعت دوم رسيده مىتواند اقتدا نمايد و پس از سلام امام ركعت دوم
را خودش بخواند، و در اين صورت نماز جمعه او صحيح است.
كيفيت خطبه هاى نماز جمعه:
" مسأله 1360 " هر يك از دو خطبه نماز جمعه بنابر احتياط واجب بايد مشتمل بر حمد
و ثناى خدا، صلوات بر پيامبر و آل پيامبر (ص)، دعوت مردم به تقوى و پرهيز كارى و نيز يك
سوره كامل باشد، و بنابر احتياط بايد خطبه دوم مشتمل بر صلوات بر ائمه معصومين (ع)

هر چند در روزهاى تابستان و زمستان از لحاظ مقدار ساعت تفاوت جزئى به دست
مىآيد.
241

همراه با نام آنان و طلب آمرزش براى مؤمنان باشد.
" مسأله 1361 " حمد و ثناى خدا و صلوات بر پيامبر و آل پيامبر (ص) بنابر احتياط بايد به
عربى گفته شود، ولى دعوت به تقوى و موعظه و تذكرات و بيان مسائل سياسى واجتماعى
به زبان حاضرين مانعى ندارد، و اگر مستمعين اهل زبانهاى مختلف باشند، خوب است
امام جمعه به اندازه قدرت با همه آن زبانها صحبت نمايد.
" مسأله 1362 " بنابر احتياط در حمد و ثناى خداوند و صلوات بر پيامبر و آل پيامبر (ص)
و دعوت مردم به تقوى و خواندن يك سوره كامل در دو خطبه ترتيب مراعات گردد.
" مسأله 1363 " خطبه هاى جمعه را بايد شخص امام جمعه در حال ايستاده و با صداى
رسا بخواند، و شايسته است به گونه اى بلند خوانده شود كه همه حاضرين بشنوند و يا به
وسيله بلندگو صدا به همه منتقل شود. همچنين واجب است ميان دو خطبه - گرچه با
اندكى نشستن - فاصله شود.
" مسأله 1364 " بنابر احتياط واجب امام جمعه در حال خطبه بايد با وضو باشد.
" مسأله 1365 " مستحب است امام جمعه در حال خطبه عمامه بر سر نهاده و به عصا
يا اسلحه تكيه نمايد و هنگام اذان روى منبر بنشيند و پيش از شروع خطبه ها به حاضرين
سلام كند، و بر مستمعين واجب كفايى است كه جواب سلام امام را بدهند.
" مسأله 1366 " بنابر احتياط واجب حاضرين بايد به خطبه ها گوش داده و سكوت را
رعايت نمايند و از خواندن نمازهاى نافله بپرهيزند، همچنين بنابر احتياط به طرف خطيب
نشسته و مثل حال نماز باشند و به راست و چپ و پشت سر نگاه نكنند و جابجا نشوند. ولى
پس از پايان خطبه ها صحبت كردن و جابجا شدن و نگاه به چپ و راست مانعى ندارد.
" مسأله 1367 " اگر مامومين امورى را كه در مسأله قبل گفته شد رعايت نكنند خلاف
احتياط عمل كرده اند، ولى نماز جمعه آنان صحيح است.
" مسأله 1368 " شعارها و تكبيرهايى كه در وسط خطبه ها گفته مىشود هر چند
خلاف احتياط است ولى به صحت نماز ضررى نمىرساند.
شرايط امام جمعه:
" مسأله 1369 " امام جمعه بايد بالغ، عاقل، مرد، مؤمن، حلال زاده و عادل باشد
و توانايى خواندن خطبه ها را در حال ايستاده داشته باشد و بنابر احتياط واجب بيمارى خوره
يا پيسى نمايان نداشته و نيز حد شرعى نخورده باشد. همچنين بنابر احتياط واجب بايد امام
جمعه از طرف مجتهد واجد شرايط حاكميت منصوب باشد، و اگر چند مجتهد واجد
242

شرايط باشند، از طرف مجتهدى كه واجد شرايط و متصدى اداره شئون اجتماعى و سياسى
مسلمين است نصب شده باشد، و اگر اداره اين شئون در اختيار مجتهد واجد شرايط
نيست، امام جمعه بنابر احتياط واجب بايد مجتهد لايق اين مقام و يا از طرف چنين مجتهدى
منصوب باشد، و اگر امام جمعه واجد شرايط نباشد حضور در آن جمعه واجب نبوده
و نماز صحيح نيست.
" مسأله 1370 " شايسته است امام جمعه مردى مخلص، مهذب، شجاع، صريح،
قاطع، باوقار، سخنگو، داراى فصاحت و بلاغت، آشنا به اوضاع جهان اسلام و آگاه به
مصالح اسلام و مسلمانان باشد، و در خطبه ها به مسائل اجتماعى، سياسى، مصالح
مسلمانان و نيازهاى مادى و معنوى آنان بپردازد، و بكوشد به وسيله خطبه ها به آگاهى
و رشد معنوى و سياسى مردم بيفزايد و چگونگى بر خورد آنان با يكديگر و با ساير ملتها را
تذكر دهد و راه هاى مبارزه با استعمارگران و ستمكاران را به آنان بياموزد، و در عين حال
از حرفهاى تكرارى وتطويل سخن و مطالب مبتذل و خسته كننده بپرهيزد. و از آنجا كه
نماز جمعه همچون حج و نماز عيد فطر و قربان عبادتى است آميخته با سياست، لازم است
از اين جايگاه به سود استقلال وعظمت اسلام و مسلمانان بهره گيرى شود، زيرا اسلام
همه عرصه ها و ابعاد زندگى مسلمانان از جمله مسائل سياسى و اقتصادى آنان را
در بر دارد. و كسانى كه از مطرح كردن مسائل سياسى و اقتصادى اسلام پرهيز مىكنند
اسلام را آن چنان كه هست نشناخته اند، و اين خود يكى از شيوه هاى دشمنان است كه
مىكوشند مسلمانان از توجه به مصالح اجتماعى و سياسى خود باز بمانند، و در نتيجه
روحيه بى اعتمادى به خود و وابستگى به ديگران در آنان ايجاد شود، نعوذ بالله من
شرورهم.
نماز عيد فطر و قربان
وجوب نماز عيد فطر و قربان:
" مسأله 1371 " " نماز عيد فطر و قربان " در زمان حضور و اقتدار حكومت امام
معصوم (ع) واجب است و بايد به جماعت خوانده شود، و در زمان غيبت نيز اگر فراهم
كردن شرايط آن ميسر باشد بايد بنابر احتياط واجب برپا گردد، وافراد واجد شرايط نيز
چنانچه عذر شرعى ندارند بايد در آن شركت نمايند.
" مسأله 1372 " افرادى كه طبق مسأله " 1348 " واجب نبود به نماز جمعه حاضر
شوند حضور در نماز عيد نيز بر آنان واجب نمىباشد.
243

شرايط نماز عيد فطر و قربان:
" مسأله 1373 " در نماز عيد واجب نيز - مانند نماز جمعه - علاوه بر شرايط عمومى
نماز چهار چيز واجب است:
1 - آن كه به جماعت خوانده شود.
2 - حد اقل تعداد نماز گزاران به همراه امام هفت نفر مرد بالغ و عاقل و بنابر احتياط غير
مسافر باشند.
3 - امام بايد دو خطبه بخواند.
4 - بنابر احتياط واجب بين دو محلى كه نماز عيد برپا مىشود حد اقل يك فرسخ شرعى
(حدود 5750 متر) فاصله باشد.
" مسأله 1374 " خطبه هاى نماز عيد همانند خطبه هاى نماز جمعه است، با اين تفاوت
كه دو خطبه نماز عيد فطر و قربان بايد بعد از نماز خوانده شود.
" مسأله 1375 " خوب است در خطبه نماز عيد فطر احكام زكات فطره، و در خطبه
نماز عيد قربان احكام قربانى را بگويند.
" مسأله 1376 " شرايطى كه مطابق مسأله " 1369 " در امام جمعه معتبر بود در امام
نماز عيد واجب نيز معتبر است.
" مسأله 1377 " اگر نماز عيد واجب با شرايطش برگزار نشد يا افرادى به خاطر
داشتن عذر نتوانستند در آن شركت كنند، مستحب است اشخاص خودشان نماز عيد را به
تنهايى بخوانند، بلكه بنابر اقوى به جماعت نيز مىتوانند بجا آورند، و در اين صورت
فاصله شدن يك فرسخ ميان دو محلى كه نماز عيد خوانده مىشود و نيز خواندن خطبه لازم
نيست، هر چند خواندن خطبه در جماعت به اميد ثواب مانعى ندارد. و بنابر احتياط در
جماعت حد اقل هفت نفر مرد بالغ عاقل وجود داشته باشند، ولى اگر نباشند خواندن آن
به قصد رجاء و اميدوارى مانعى ندارد.
كيفيت و احكام نماز عيد فطر و قربان:
" مسأله 1378 " نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول پس از
تكبيرة الاحرام و حمد و سوره بايد بنابر احتياط واجب پنج تكبير بگويند و پس از هر تكبير
يك قنوت بخوانند و پس از قنوت پنجم تكبير ديگرى گفته و به ركوع روند و دو سجده را
بجا آورده و برخيزند، و در ركعت دوم پس از حمد و سوره چهار تكبير گفته و پس از
244

هر تكبير يك قنوت بخوانند و تكبير پنجم را بگويند و به ركوع روند و دو سجده و تشهد را
بجا آورده و نماز را پايان دهند.
" مسأله 1379 " نماز عيد سوره مخصوصى ندارد، ولى بهتر است در ركعت اول
سوره " اعلى " (سوره 87) و در ركعت دوم سوره " شمس " (سوره 91) را بخوانند، يا در
ركعت اول سوره " شمس " و در ركعت دوم سوره " غاشيه " (سوره 88) را بخوانند.
" مسأله 1380 " در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى خوانده شود كافى
است، ولى بهتر است اين دعا را به اميد ثواب بخوانند:
" اللهم اهل الكبرياء والعظمة و اهل الجود والجبروت و اهل العفو والرحمة
و اهل التقوى والمغفره، اسألك بحق هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيدا ولمحمد
صلى الله عليه وآله ذخرا وشرفا وكرامه ومزيدا ان تصلى على محمد وآل محمد
وان تدخلنى في كل خير ادخلت فيه محمدا وآل محمد وان تخرجنى من كل سوء اخرجت
منه محمدا وآل محمد صلواتك عليه وعليهم، اللهم انى اسألك خير ما سالك به عبادك
الصالحون واعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون ".
" مسأله 1381 " مستحب است در حالى كه عمامه سفيد بر سر نهاده پياده و با پاى
برهنه و با وقار به نماز عيد بروند و نماز عيد را در صحرا بخوانند، ولى در مكه مستحب
است نماز عيد در مسجد الحرام خوانده شود.
" مسأله 1382 " خواندن نماز عيد در زير سقف كراهت دارد.
" مسأله 1383 " مستحب است در روز عيد فطر قبل از نماز عيد به خرما افطار كنند،
و در روز عيد قربان پس از نماز قدرى از گوشت قربانى بخورند.
" مسأله 1384 " مستحب است پيش از نماز عيد غسل كنند و دعاهايى كه در كتابهاى
دعا نوشته شده به اميد ثواب بخوانند.
" مسأله 1385 " نماز عيد اذان و اقامه ندارد، بلكه مستحب است در صورتى كه به
جماعت مىخوانند پيش از نماز سه بار: " الصلاه " بگويند.
" مسأله 1386 " مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن
تكبيرها دستها را بلند نمايند، و كسى كه نماز عيد مىخواند - چنانچه امام جماعت است يا
به تنهايى نماز مىخواند - نماز را بلند بخواند.
" مسأله 1387 " پس از نماز مغرب و عشاى شب عيد فطر، و بعد از نماز صبح و ظهر
و عصر روز عيد فطر و نيز پس از نماز عيد فطر مستحب است بگويند:
" الله اكبر، الله اكبر، لا إله الا الله والله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر
245

على ما هدانا ".
" مسأله 1388 " مستحب است انسان در عيد قربان پس از ده نماز كه اول آنها نماز
ظهر روز عيد (دهم ذى حجه) و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، تكبيرهايى را كه
در مسأله پيش گفته شد بگويد و پس از آن ادامه دهد: " الله اكبر على ما رزقنا من بهيمه الانعام
والحمد لله على ما ابلانا ". ولى اگر عيد قربان را در منى باشد، مستحب است پس از
پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم است اين
تكبيرها را بگويد.
" مسأله 1389 " ماموم بايد در نماز عيد - همچون نمازهاى ديگر - بجز حمد و سوره
ذكرهاى ديگر نماز را خودش بگويد.
" مسأله 1390 " اگر ماموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها و قنوتها را گفته
باشد، بعد از آن كه امام به ركوع رفت بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها را كه با امام نگفته
خودش بگويد و سپس خود را به امام برساند، و چنانچه در هر قنوت يك " سبحان الله " يا
يك " الحمد لله " بگويد كافى است.
" مسأله 1391 " اگر ماموم امام جماعت را در ركوع ركعت اول نماز عيد درك كند
اقتدا نمايد، و هر اندازه از تكبيرات را با قنوت مختصر كه مىتواند بجا آورد و خود را به
ركوع امام برساند، و اگر در ركعت دوم برسد اقتدا نمايد، و پس از چهار قنوت
امام قنوت پنجم و تكبير آن را خودش بخواند و پس از سلام امام برخيزد و ركعت دوم را خودش
بجا آورد.
" مسأله 1392 " اگر نمازگزار در شماره تكبيرها يا قنوتهاى نماز عيد شك كند،
چنانچه از محل آن گذشته باشد به شك خود اعتنا نكند، و اگر از محل آن نگذشته باشد بنا
را بر كمتر بگذارد، و در صورتى كه بعد معلوم شود گفته بوده اشكال ندارد.
" مسأله 1393 " اگر قرائت يا تكبيرها و يا قنوتهاى نماز عيد را فراموش كند
و بجا نياورد نمازش صحيح است، ولى اگر ركوع يا دو سجده يا تكبيرة الاحرام را
فراموش نمايد نمازش باطل مىشود.
" مسأله 1394 " اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند احتياط آن است
كه پس از نماز آن را بجا آورد، و اگر كارى كند كه براى آن در نمازهاى يوميه سجده سهو
لازم است بنابر احتياط بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.
" مسأله 1395 " وقت نماز عيد فطر و قربان از اول آفتاب روز عيد است تا ظهر آن
روز، و بهتر است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند، و در عيد فطر
246

مستحب
است پس از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند، بعد نماز عيد
را بخوانند.
" مسأله 1396 " اگر نماز عيد در وقت خود خوانده نشود قضا ندارد، ولى اگر ماه تا
ظهر روز عيد فطر ثابت نشود، بر حسب اخبار وارده اقامه نماز عيد در صبح روز بعد مانعى
ندارد، ولى خوب است اين عمل به قصد رجاء و اميد ثواب انجام شود.
نماز آيات
وجوب نماز آيات:
" مسأله 1397 " " نماز آيات " يكى از نمازهاى واجب است كه در چهار مورد واجب
مىشود:
1 و 2 - هنگام گرفتن خورشيد (كسوف) يا ماه (خسوف)، گرچه اندكى از آنها گرفته
شود و كسى هم نترسد.
3 - پس از زلزله به هر اندازه كه باشد، گرچه كسى هم نترسد.
4 - پس از رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند آن در صورتى كه بيشتر مردم
بترسند، بلكه بنابر احتياط در همه حوادث آسمانى يا زمينى مهم كه خارج از متعارف باشد،
هر چند بيشتر مردم نترسند.
" مسأله 1398 " هر گاه دو يا چند مورد از موارد وجوب نماز آيات اتفاق بيفتد - مثل
اين كه خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود - بايد براى هر كدام يك نماز آيات بخواند.
" مسأله 1399 " كسى كه چند نماز آيات بر او واجب شده است اگر همه آنها براى
يك چيز واجب شده باشد - مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها را نخوانده است -
موقعى كه قضاى آنها را مىخواند لازم نيست معين كند كه براى كدام دفعه مىباشد، بلكه
اگر سه نماز آيات قضا بجا آورد كافى است. بلكه اگر براى چند چيز مانند خورشيد
گرفتگى و ماه گرفتگى و زلزله يا مثلا براى دو مورد از اينها نمازهايى بر او واجب شده
باشد، كافى است به مقدار آنچه واجب شده به قصد ما في الذمه بجا آورد.
" مسأله 1400 " چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است در هر محلى اتفاق
بيفتد فقط مردم همان محل بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاى ديگر واجب نيست،
و مردم توابع و حومه محلى كه در آنجا گرفتگى خورشيد يا ماه و يا زلزله اتفاق افتاده
است، اگر گرفتگى خورشيد يا ماه را رؤيت كردند يا زلزله را احساس نمودند، بايد نماز
آيات را بخوانند و در غير اين صورت واجب نيست.
247

" مسأله 1401 " هر گاه انسان به يكى از موارد وجوب نماز آيات يقين يا اطمينان نمايد -
به عنوان مثال از گفته كسانى كه از راه هاى علمى زمان گرفتن خورشيد يا ماه را تعيين
مىكنند اطمينان پيدا كند - يا دو مرد عادل به وقوع آن خبر دهند، بايد نماز آيات را بخواند،
و اگر يك مرد عادل نيز خبر دهد بنابر احتياط واجب نماز آيات را بجا آورد.
" مسأله 1402 " هر گاه شمارى از مردم يا دو نفر كه عدالت آنها معلوم نيست بگويند
خورشيد يا ماه گرفته است، چنانچه از گفته آنان يقين پيدا نشود و نماز آيات را نخواند ولى
بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز
آيات را بخواند، بلكه اگر مقدارى از آن هم گرفته باشد احتياط واجب آن است كه نماز
آيات را بجا آورد.
وقت نماز آيات:
" مسأله 1403 " از هنگامى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مىكند تا هنگامى كه
هنوز همه آن باز نشده انسان مىتواند نماز آيات را بخواند، ولى بنابر احتياط مستحب
به قدرى تأخير نيندازد كه شروع به باز شدن نمايد.
" مسأله 1404 " اگر پس از شروع به باز شدن خورشيد يا ماه به نماز بايستد بنابر احتياط
مستحب نيت ادا يا قضا نكند، بلكه به نيت آنچه بر عهده او واجب شده (ما فى الذمه) نماز
بخواند. و اگر پس از باز شدن تمام ماه يا خورشيد بخواهد نماز را بخواند بايد به قصد قضا
بجا آورد.
" مسأله 1405 " در صورتى كه تمام ماه يا خورشيد گرفته بوده و از روى عمد نماز
آيات را نخوانده باشد بنابر احتياط واجب اول غسل كند و بعد قضاى نماز را بجا آورد.
" مسأله 1406 " اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه بيشتر از خواندن يك ركعت باشد
و انسان نماز آيات را نخواند، تا هنگامى كه به اندازه خواندن يك ركعت به آخر آن وقت
مانده بايد نيت ادا كند، بلكه اگر مدت گرفتن آنها به اندازه خواندن يك ركعت يا كمتر هم
باشد بنابر احتياط واجب بايد نماز آيات را به نيت ادا بخواند.
" مسأله 1407 " اگر پس از باز شدن خورشيد يا ماه بفهمد تمام آن گرفته بوده، بايد
قضاى نماز آيات را بخواند، ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضا بر او واجب
نيست.
" مسأله 1408 " غير از گرفتن ماه و خورشيد - كه احكام آن گفته شد - اگر زلزله يا
ساير حوادث اتفاق افتد انسان بايد بلا فاصله نماز آيات را بجا آورد، و اگر نخواند معصيت
248

كرده و تا پايان عمر بر او واجب است، و هنگام خواندن - هر چند وقت گذشته باشد - بايد
نيت ادا نمايد.
" مسأله 1409 " اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده بايد دوباره بخواند، و اگر
وقت گذشته قضا نمايد.
" مسأله 1410 " اگر زن در حال حيض يا نفاس باشد و خورشيد يا ماه بگيرد و تا آخر
مدتى كه خورشيد يا ماه باز مىشود در حال حيض يا نفاس بماند، نماز آيات در آن حالت بر
او واجب نيست، ولى بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد. همچنين اگر زلزله يا ساير
حوادث پديد آيد بنابر احتياط واجب پس از پاك شدن نماز آيات را به نيت ادا بجا آورد.
" مسأله 1411 " كسى كه هنگام گرفتن خورشيد يا ماه جنب است، اگر وقت دارد
و متمكن از غسل كردن باشد بايد فورا غسل نمايد و نماز آيات را بخواند، و اگر نمىتواند
غسل كند يا وقت آن را ندارد بايد با تيمم نماز آيات را بجا آورد.
" مسأله 1412 " اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات نيز بر انسان واجب شود پنج حالت
دارد:
الف - اگر براى هر دو نماز وقت كافى وجود دارد، هر كدام را شروع كند اشكال
ندارد، هر چند احتياط مستحب آن است كه نماز يوميه را مقدم بدارد.
ب - اگر وقت يكى از آنها تنگ و وقت ديگرى وسيع باشد، بايد نمازى را كه وقت آن
تنگ است اول بخواند.
ج - اگر در وسط نماز يوميه كه وقت آن وسعت دارد بفهمد نماز آيات بر او واجب شده
و وقت آن تنگ است، بايد نماز يوميه را رها كرده و نماز آيات را شروع نمايد، و چنانچه
وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كرده و بعد نماز آيات را بخواند.
د - اگر وقت نماز يوميه و نماز آيات - هر دو - تنگ باشد، بايد نماز يوميه را مقدم دارد.
ه‍ - در صورتى كه نماز آيات را شروع كرده و در بين نماز متوجه شود وقت نماز يوميه
تنگ است، بايد نماز آيات را رها كرده و مشغول نماز يوميه شود و پس از آن كه آن را تمام
كرد بدون انجام كارى كه نماز را به هم مىزند بقيه نماز آيات را از همان جايى كه رها كرده
ادامه دهد.
دستور نماز آيات:
" مسأله 1413 " نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد، و به
دو شكل مىتوان آن را بجا آورد:
249

الف - پس از نيت و تكبيرة الاحرام حمد و سوره را بخواند و به ركوع رود و پس از
ركوع، دوباره حمد و سوره را بخواند و به ركوع دوم رود و به همين ترتيب عمل كند تا به
ركوع پنجم برسد، و پس از بلند شدن از ركوع پنجم به سجده رود و پس از دو سجده،
ركعت دوم را نيز به همين صورت انجام دهد و پس از دو سجده ركعت دوم تشهد بخواند و
سلام دهد.
ب - پس از نيت و تكبيرة الاحرام حمد را بخواند و سوره را به پنج قسمت تقسيم نمايد،
و پس از حمد قسمت اول سوره را بخواند و به ركوع رود و پس از ركوع بدون آن كه حمد
بخواند قسمت دوم سوره را خوانده و به ركوع دوم رود و پس از آن قسمت سوم سوره را
خوانده و به ركوع سوم رود و به همين ترتيب عمل كند تا به ركوع پنجم برسد، و پس از
بلند شدن از ركوع پنجم به سجده رود و پس از دو سجده ركعت دوم را نيز به همين ترتيب
انجام دهد و پس از دو سجده ركعت دوم تشهد بخواند و سلام دهد.
" مسأله 1414 " در جايى كه مىخواهد سوره را به پنج قسمت تقسيم كند بنابر احتياط
" بسم الله الرحمن الرحيم " و يا كمتر از يك آيه سوره را به عنوان يك قسمت قرار ندهد،
مگر اين كه آن قسمت از آيه جمله مستقلى باشد. پس اگر بخواهد سوره " قدر " را به پنج
قسمت تقسيم كند، پس از آن كه حمد را تمام نمود بگويد: " بسم الله الرحمن الرحيم، انا
انزلناه في ليله القدر " و به ركوع رود و پس از آن بايستد و بگويد: " و ما ادريك ما ليله القدر "
و به ركوع رود و پس از آن بايستد و بگويد: " ليله القدر خير من الف شهر " و به ركوع رود
و پس از آن بايستد و بگويد: " تنزل الملائكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر " و به ركوع
رود و پس از آن بايستد و بگويد: " سلام هى حتى مطلع الفجر " و به ركوع رود و پس از
سر برداشتن و انجام دو سجده ركعت دوم را نيز به همين ترتيب انجام داده و تشهد بخواند
و سلام دهد.
" مسأله 1415 " اگر در يك ركعت از نماز آيات پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در
ركعت ديگر يك مرتبه حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعى ندارد، همچنين
مىتواند در يك ركعت سوره هاى متفاوت بخواند. و نيز نمازگزار مىتواند در يك
ركعت، دو سوره يا سه و يا چهار سوره را تقسيم كند، به عنوان مثال يك سوره را
دو قسمت و سوره ديگرى را سه قسمت نمايد، اما بايد توجه داشته باشد هر گاه در وسط
سوره ركوع كرد، پس از آن حمد نخواند و سوره را از جايى كه رها كرده بخواند، و هر
وقت كه سوره را تمام كرد، بعد از ركوع حمد را بخواند و سوره ديگر را شروع كند،
و بنابر احتياط واجب قبل از ركوع پنجم سوره را تمام كند و ركعت دوم را با حمد
250

و سوره اى ديگر آغاز كند.
" مسأله 1416 " آنچه در نمازهاى يوميه واجب يا مستحب است در نماز آيات هم
واجب يا مستحب مىباشد، جز اين كه در نماز آيات مستحب است به جاى اذان و اقامه
سه بار به اميد ثواب " الصلاه " گفته شود.
" مسأله 1417 " مستحب است پس از ركوع پنجم و دهم " سمع الله لمن حمده "
و پيش از هر ركوع و پس از آن " الله اكبر " بگويد، ولى پس از ركوع پنجم و دهم گفتن
تكبير مستحب نيست، هر چند براى رفتن به سجده مستحب است.
" مسأله 1418 " مستحب است پيش از ركوع دوم، چهارم، ششم، هشتم و دهم
قنوت بخواند، و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع پنجم و يك قنوت پيش از ركوع دهم
بخواند مانعى ندارد، ولى خوب است به قصد رجاء باشد.
" مسأله 1419 " اگر در نماز آيات شك كند چند ركعت خوانده و فكرش به جايى
نرسد نمازش باطل مىشود.
" مسأله 1420 " اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است يا در ركوع اول
ركعت دوم و فكرش به جايى نرسد نمازش باطل است، ولى به عنوان مثال اگر در يك
ركعت شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه براى رفتن به سجده خم نشده
بايد ركوعى را كه شك دارد بجا آورده انجام دهد، و اگر براى رفتن به سجده خم شده
بنابر احتياط ركوع را بجا آورد و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
" مسأله 1421 " هر يك از ركوعهاى نماز آيات ركن است كه اگر از روى عمد يا اشتباه كم يا
زياد شود نماز باطل مىشود.
" مسأله 1422 " نماز آيات را مىتوان به جماعت بجا آورد، و كيفيت آن مثل نمازهاى
يوميه است كه به جماعت خوانده مىشود.
251

مسائل روزه
" روزه " از جمله دستورات دين مقدس اسلام بلكه همه اديان الهى است كه اگر با آداب
و شرايط آن انجام شود تأثيرات فراوان و با ارزشى در تطهير جسم و جان افراد و سلامت
جامعه دارد.
يك ماه روزه دارى بخصوص براى انسانى كه اشتغالات گوناگون او را از پرداختن
به خود بازداشته، فرصتى پديد مىآورد تا روح خود را آزاد ساخته و به كسب معنويات
و تقويت نيروى اراده و خودسازى مشغول و با كسب ورع و تقواى بيشتر خويشتن را براى
زندگى طيب و طاهر در ديگر ماه‌هاى سال آماده سازد. شخص روزه دار در حال روزه رنج
فقرا و محرومين جامعه را درك نموده، به مسئوليت خويش در قبال آنها واقف مىگردد
و در صدد حمايت و دستگيرى از آنان بر مىآيد، و از اين جهت جامعه نيز از بركات روزه
و روزه دارى برخوردار مىشود.
" مسأله 1423 " " روزه " آن است كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان
صبح تا مغرب از چيزهايى كه شرح آنها بعد از اين گفته مىشود خود دارى نمايد.
نيت روزه
" مسأله 1424 " لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان
بگويد: " فردا را روزه مىگيرم "، بلكه همين قدر كه با توجه و براى انجام فرمان خداوند
عالم تصميم دارد از اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد كافى
است، و براى آن كه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح
و مقدارى هم بعد از مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد.
" مسأله 1425 " انسان بايد در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن نيت كند،
ولى بهتر است كه شب اول ماه نيز نيت روزه همه ماه را بنمايد.
252

" مسأله 1426 " نيت روزه يكى از سه حالت را دارد:
الف - چنانچه روزه او واجب معين باشد - مانند روزه رمضان - بايد پيش از اذان صبح
نيت روزه فردا را بنمايد، و از اول شب ماه رمضان تا اذان صبح هر وقت روزه فردا را نيت
كند اشكال ندارد، به شرط آن كه به نيت خود باقى باشد و برنگردد.
ب - چنانچه روزه او واجب غير معين باشد - مانند روزه قضا يا كفاره واجب - وقت نيت
آن تا ظهر ادامه دارد، بلكه اگر پيش از ظهر تصميم نداشته باشد كه روزه بگيرد يا ترديد
داشته باشد، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد و پيش از ظهر شدن
نيت كند روزه او صحيح است. ولى بعد از ظهر بنابر احتياط نمىتواند نيت كند.
ج - چنانچه روزه او مستحبى باشد، وقت نيت آن از اول شب قبل تا چند دقيقه به اذان
مغرب روز بعد است، به اين معنا كه اگر كسى به هر دليل بدون نيت روزه از اذان صبح تا
چند دقيقه به اذان مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد و قبل از مغرب
نيت روزه مستحبى نمايد، روزه او صحيح است.
" مسأله 1427 " كسى كه بدون نيت روزه خوابيده و پس از اذان صبح بيدار شده است
دو حالت دارد:
الف - چنانچه پيش از ظهر بيدار و متوجه شود و قصد روزه كند روزه اش صحيح
است، روزه او واجب باشد يا مستحب، ولى در روزه واجب معين - مثل روزه رمضان -
و نذر معين روزه را بگيرد و بنابر احتياط قضاى آن را نيز بجا آورد.
ب - چنانچه بعد از ظهر بيدار شود روزه واجب از او صحيح نيست، ولى در ماه
رمضان بنابر احتياط به قصد ما فى الذمه امساك كند، يعنى كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام ندهد و پس از ماه رمضان قضاى آن را هم بجا آورد.
" مسأله 1428 " اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و پس از مغرب بيدار شود
روزه اش صحيح است.
" مسأله 1429 " اگر بخواهد غير روزه رمضان و روزه هايى كه در روزهاى خاصى
قرار داده شده - مثل اول ماه يا ايام البيض - روزه ديگرى بگيرد، بايد آن را معين نمايد،
مثلا نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مىگيرم. ولى در ماه رمضان لازم نيست نيت كند
كه روزه رمضان مىگيرم، بلكه نيت روزه فردا كافى است. و اگر نداند ماه رمضان است
253

يا فراموش كند و روزه ديگرى را نيت نمايد، روزه ماه رمضان محسوب مىشود. همچنين
است حكم روزه هايى كه در روزهاى خاصى قرار داده شده است.
" مسأله 1430 " اگر بداند ماه رمضان است و از روى عمد نيت روزه غير رمضان
كند، نه روزه رمضان حساب مىشود و نه روزه اى كه قصد كرده است.
" مسأله 1431 " اگر - به عنوان مثال - با نيت روز اول ماه روزه بگيرد و بعد بفهمد روز
دوم يا سوم بوده، روزه او صحيح است.
" مسأله 1432 " اگر در ماه رمضان پيش از اذان صبح بيهوش شود و در بين روز
به هوش آيد سه حالت دارد:
الف - چنانچه پيش از اذان صبح نيت روزه نكرده و پيش از ظهر به هوش آيد،
بنابر احتياط واجب نيت روزه كند و روزه را بگيرد، و اگر نگرفت قضاى آن را بجا آورد.
ب - چنانچه پيش از اذان صبح نيت نكرده و بعد از ظهر به هوش آيد، روزه بر او واجب
نيست.
ج - چنانچه پيش از اذان صبح نيت كرده باشد - چه پيش از ظهر به هوش آيد يا
بعد از ظهر - بنابر احتياط واجب روزه آن روز را تمام نمايد، و اگر تمام نكرد قضاى آن را
بجا آورد.
" مسأله 1433 " اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بعد مست شود و در بين روز
به هوش آيد - پيش از ظهر باشد يا بعد از ظهر - بنابر احتياط واجب روزه آن روز را تمام كند
و قضاى آن را هم بجا آورد.
" مسأله 1434 " اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت
شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد بايد نيت كند و روزه او
صحيح است. و چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد يا بعد از ظهر
متوجه شود روزه او باطل مىباشد، ولى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
ندهد و پس از ماه رمضان هم آن روزه را قضا نمايد.
" مسأله 1435 " كسى كه در ماه رمضان بالغ مىشود يكى از چهار حالت را دارد:
الف - اگر پيش از اذان صبح بالغ شود، بايد روزه آن روز را بگيرد.
ب - اگر پيش از اذان ظهر بالغ شود و كارى هم كه روزه را باطل مىكند انجام نداده
باشد، بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را بگيرد، مخصوصا اگر از اذان صبح نيت
روزه كرده باشد.
ج - اگر بعد از ظهر بالغ شود و قصد روزه آن روز را داشته و كارى هم كه روزه را باطل
254

مىكند انجام نداده باشد، مىتواند روزه آن روز را بگيرد ولى واجب نيست.
د - اگر بعد از ظهر بالغ شود و قصد روزه نداشته - خواه كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام داده باشد يا نه - روزه آن روز بر او نه واجب است و نه صحيح مىباشد.
" مسأله 1436 " روزه و ساير عبادات بچه نا بالغى كه خوب و بد را تشخيص مىدهد
صحيح است.
" مسأله 1437 " اگر كافر پيش از ظهر مسلمان شود و كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام نداده باشد بنابر احتياط آن روز را روزه بگيرد، همچنين اگر بچه پيش از ظهر بالغ
شود يا ديوانه عاقل گردد و يا بيهوش به هوش آيد و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
نداده باشد، بنابر احتياط واجب روزه آن روز را بگيرد.
" مسأله 1438 " كسى كه روزه قضاى رمضان دارد نمىتواند روزه مستحبى بگيرد،
همچنين است بنابر احتياط واجب اگر روزه واجب ديگرى داشته باشد. و چنانچه فراموش
كند و روزه مستحبى بگيرد، در صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد روزه مستحبى او به هم
مىخورد و مىتواند نيت خود را به روزه واجب برگرداند، و اگر بعد از ظهر متوجه شود
روزه او باطل است، و اگر بعد از مغرب يادش بيايد صحت روزه او خالى از اشكال
نيست.
" مسأله 1439 " كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى اجير شده، چنانچه روزه
مستحبى بگيرد و مانع بجا آوردن روزه استيجارى نگردد اشكال ندارد، هر چند احوط ترك
آن است.
" مسأله 1440 " كسى كه روزه قضا دارد، چنانچه وقت آن وسعت داشته باشد
مىتواند روزه استيجارى بگيرد.
" مسأله 1441 " اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد -
مثلا نذر كرده باشد روز معينى را روزه بگيرد - چنانچه از روى عمد تا اذان صبح نيت نكند
روزه اش باطل مىشود، و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است يا فراموش كند
و پيش از ظهر يادش بيايد، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد و فورا
نيت كند روزه او صحيح است، و در غير اين صورت باطل مىباشد.
" مسأله 1442 " اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن
وقت كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بنابر احتياط واجب نيت روزه كند
و آن روز را روزه بگيرد و قضاى آن را نيز بجا آورد، و چنانچه بعد از ظهر خوب شود روزه
آن روز بر او واجب نيست و مىتواند افطار نمايد و بايد قضاى آن را بگيرد.
255

" مسأله 1443 " روزى را كه انسان شك دارد " آخر شعبان " است يا " اول رمضان "
واجب نيست روزه بگيرد، و اگر بخواهد روزه بگيرد، نمىتواند نيت روزه رمضان كند،
بلكه نيت روزه قضا يا مستحبى نمايد. و چنانچه به قصد غير ماه رمضان روزه بگيرد و بعد
معلوم شود آن روز جزو رمضان بوده، روزه اى كه گرفته براى رمضان حساب مىشود.
" مسأله 1444 " اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان به نيت
روزه قضا يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است،
بايد نيت روزه رمضان نمايد.
" مسأله 1445 " اگر در روزه واجب معينى - مانند روزه رمضان - از نيت روزه گرفتن
برگردد يا مردد شود روزه اش باطل مىشود، بلكه اگر قصد كند يكى از كارهايى كه روزه
را باطل مىكند انجام دهد - هر چند انجام ندهد - صحت روزه او محل اشكال است،
و در هر صورت بايد از چيزهايى كه روزه را باطل مىكند اجتناب نمايد و قضاى آن را نيز
بگيرد.
" مسأله 1446 " در روزه واجبى كه وقت آن معين نيست - مانند روزه قضا يا كفاره -
اگر قصد كند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد يا مردد شود، چنانچه انجام ندهد
و تا پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند روزه اش صحيح است، و در روزه مستحب اگر
پيش از غروب هم نيت كند صحيح است.
" مسأله 1447 " در روزه واجبى كه وقت آن معين نيست و وسعت دارد روزه دار
مىتواند پيش از اذان ظهر روزه خود را باطل نمايد، ولى اگر بعد از اذان ظهر باشد، در
قضاى رمضان بلكه بنابر احتياط واجب در هر واجب غير معين بايد روزه خود را تمام كند.
و چنانچه روزه او مستحبى باشد هر وقت بخواهد مىتواند آن را باطل نمايد.
مبطلات روزه
" مسأله 1448 " ده چيز روزه را باطل مىكند و به آنها " مبطلات روزه " مىگويند:
1 و 2 - خوردن و آشاميدن 3 - جماع 4 - استمناء 5 - دروغ بستن به خدا و يا
پيامبر (ص) و يا امامان معصوم (ع) و نيز بنابر احتياط دروغ بستن به حضرت زهرا و ساير
پيامبران و جانشينان آنان 6 - بنابر احتياط واجب رساندن غبار غليظ به حلق
7 - بنابر احتياط واجب فرو بردن تمام سر در آب 8 - باقى ماندن بر جنابت يا حيض و يا
نفاس تا اذان صبح 9 - اماله كردن با چيزهاى روان 10 - قى كردن از روى عمد.
و احكام اينها در مسائل آينده بيان مىشود.
256

1 و 2 - خوردن و آشاميدن:
" مسأله 1449 " اگر روزه دار از روى عمد چيزى بخورد يا بياشامد روزه او باطل
مىشود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، يا معمول نباشد مثل
خاك و شيره درخت. و در كم يا زياد بودن آن تفاوتى نيست، حتى اگر مسواك را كه
رطوبت دارد از دهان بيرون آورده و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد روزه او
باطل مىشود.
" مسأله 1450 " اگر روزه دار از روى اشتباه وفراموشى چيزى بخورد يا بياشامد
روزه اش باطل نمىشود، چه روزه او واجب باشد يا مستحب.
" مسأله 1451 " اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد از
فرو بردن غذا خوددارى نمايد، و چنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است، و در روزه
رمضان به دستورى كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب مىشود.
" مسأله 1452 " اگر شك كند كه صبح شده مىتواند كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام دهد، ولى بنابر احتياط پيش از تحقيق كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد.
" مسأله 1453 " احتياط واجب آن است كه روزه دار از تزريق آمپولهاى تقويتى،
دارويى و انواع سرمها خوددارى كند، ولى تزريق آمپولى كه براى بى حس كردن عضوى از
بدن به كار مىرود اشكال ندارد. پس اگر روزه دار مريضى باشد كه روزه براى او ضرر
ندارد ولى به آمپول دارويى نياز دارد و ناچار است در روز آمپول را بزند، پس از زدن آمپول
روزه آن روز را بگيرد و بنابر احتياط واجب قضاى آن را هم بجا آورد.
" مسأله 1454 " اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان مانده است از روى عمد فرو برد
روزه اش باطل مىشود.
" مسأله 1455 " شستن و خلال كردن دهان و دندان پيش از اذان صبح لازم نيست،
هر چند احتمال دهد غذاى لاى دندان در روز فرو رود. ولى اگر بداند غذايى كه لاى دندان
مانده در روز فرو مىرود و خلال نكند بنابر احتياط روزه او باطل مىشود، بلكه در صورت
فرو رفتن كفاره هم لازم است.
" مسأله 1456 " فرو بردن اخلاط سر و سينه تا هنگامى كه به فضاى دهان نرسيده
اشكال ندارد، ولى اگر به فضاى دهان رسيده باشد آن را فرو نبرد.
" مسأله 1457 " فرو بردن آب دهان هر چند به خاطر تصور ترشى و مانند آن در دهان
جمع شده باشد اشكال ندارد و روزه را باطل نمىكند.
257

" مسأله 1458 " اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد و يا زيان
غير قابل تحملى به او برسد، واجب است به اندازه اى كه از مردن يا از آن زيان رها مىشود
آب بياشامد، ولى روزه او باطل مىشود و اگر ماه رمضان باشد بايد در بقيه روز از انجام
كارى كه روزه را باطل مىكند خود دارى نمايد، و بنابر احتياط واجب قضاى آن را هم
بگيرد.
" مسأله 1459 " انسان نمىتواند به خاطر ضعف و ناتوانى جسمى روزه خود را
بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى زياد است كه به طور عادى قابل تحمل نيست خوردن
روزه اشكال ندارد.
" مسأله 1460 " اگر روزه براى انسان ضرر داشته باشد نبايد روزه بگيرد، و اگر
با وجود ضرر روزه گرفت روزه اش باطل است و بايد قضاى آن را بجا آورد. همچنين است
اگر احتمال بدهد كه روزه براى او ضرر دارد و احتمال او در نظر مردم عقلايى و بجا باشد.
" مسأله 1461 " جويدن غذا براى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه به واسطه
آن معمولا غذا به حلق نمىرسد - اگر چه اتفاقا به حلق برسد - روزه را باطل نمىكند، ولى
اگر انسان از ابتدا بداند كه به حلق مىرسد، چنانچه فرو رود روزه اش باطل مىشود و بايد
قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب مىشود، بلكه در اين صورت اگر فرو نرود نيز
آن روز را روزه بگيرد و بنابر احتياط قضاى آن را هم بجا آورد.
3 - جماع:
" مسأله 1462 " " جماع " روزه را باطل مىكند، اگر چه فقط به اندازه ختنه گاه داخل
شود و منى هم بيرون نيايد، و فرقى نمىكند كه با زن باشد يا - نعوذ بالله - با مرد. و اين عمل
موجب بطلان روزه فاعل و مفعول مىشود.
" مسأله 1463 " در صورتى كه تصميم به جماع گرفته و توجه داشته باشد كه روزه اش
باطل مىشود - هر چند جماع انجام نگرفته يا به اندازه ختنه گاه داخل نشود و منى بيرون
نيايد - صحت روزه او محل اشكال است، پس روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را نيز
بجا آورد.
" مسأله 1464 " هر گاه فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا او را به جماع
مجبور نمايند به طورى كه عمل بدون اراده و اختيار او واقع شود روزه او باطل نمىشود،
ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد يا ديگر مجبور نباشد بايد فورا از حال جماع خارج
شود، و اگر نه روزه او باطل مىشود.
258

4 - استمناء:
" مسأله 1465 " " استمناء " آن است كه انسان كارى كند كه منى از او بيرون آيد و اين
كار حرام بوده و روزه را باطل مىكند، ولى اگر بدون آن كه كارى انجام دهد يا فكرى كند
بى اختيار منى از او خارج شود روزه اش باطل نمىشود.
" مسأله 1466 " اگر به قصد بيرون آمدن منى كارى انجام دهد - اگر چه منى از او بيرون
نيايد - صحت روزه او محل اشكال است، پس آن روزه را تمام كند و قضاى آن را نيز بجا آورد.
" مسأله 1467 " اگر كارى كند كه بى اختيار منى از او بيرون آيد مسأله چند صورت
پيدا مىكند، زيرا يا قصد بيرون آمدن منى دارد يا عادت به خروج منى دارد، يا هم عادت
و هم قصد دارد و يا نه عادت و نه قصد دارد، و در صورت اخير يا اطمينان دارد كه منى
خارج نمىشود يا اطمينان ندارد، و در هر صورت كار او يا از قبيل نگاه و صحبت كردن
است يا از قبيل بوسه و لمس مىباشد. و بنابر احتياط واجب در همه اقسام روزه اش باطل
مىشود، هر چند در بعضى از صورتها باطل نشدن خالى از وجه نيست.
" مسأله 1468 " هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مىشود
بنابر احتياط واجب نخوابد، مگر اين كه به زحمت و مشقت بيفتد كه در اين صورت مىتواند
در روز بخوابد، ولى بايد آن روزه را تمام كند و بنابر احتياط قضاى آن را هم بجا آورد.
و چنانچه نداند در صورت خوابيدن محتلم مىشود يا نه، مىتواند بخوابد، و اگر محتلم
شد روزه او صحيح است.
" مسأله 1469 " اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود، واجب
نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
" مسأله 1470 " روزه دارى كه محتلم شده مىتواند ادرار و استبراء نمايد، و اگر
بداند يا احتمال دهد منى در مجرا مانده و در صورتى كه پيش از غسل ادرار و استبراء نكند
بعد از غسل منى از او بيرون مىآيد و دوباره جنب مىشود، بنابر احتياط واجب بايد پيش از
غسل ادرار و استبراء كند، ولى اگر غسل كرده باشد و بداند به واسطه ادرار و استبراء
باقيمانده منى بيرون مىآيد و دوباره جنب مىشود نمىتواند استبراء كند.
5 - دروغ بستن به خدا يا پيامبر و يا امامان (ع):
" مسأله 1471 " اگر روزه دار با گفتن، نوشتن، اشاره و مانند آن به خدا يا پيامبر (ص)

(1) بيرون آمدن منى در خواب را (محتلم شدن) منى نامند.
259

و يا امامان (ع) از روى عمد نسبت دروغ بدهد - گرچه بلا فاصله بگويد دروغ گفتم يا توبه
كند - روزه او باطل مىشود. و بنابر احتياط اين حكم در مورد حضرت زهرا و ساير
پيامبران و جانشينان آنان نيز جريان دارد.
" مسأله 1472 " اگر روزه دار بخواهد خبرى را كه نمىداند راست است يا دروغ نقل
كند، بنابر احتياط بايد از قول كسى كه آن خبر را گفته يا از كتابى كه آن خبر در آن بوده نقل
نمايد، يا به طور اجمال بگويد: " خبرى به اين مضمون وارد شده است "، و نبايد به طور
جدى از گفته خدا يا پيامبر (ص) يا امام (ع) خبر دهد.
" مسأله 1473 " اگر خبرى را به اعتقاد اين كه صحت دارد از قول خدا يا پيامبر (ص) و يا
امامان (ع) نقل كند و بعد معلوم شود دروغ بوده، روزه او باطل نمىشود.
" مسأله 1474 " اگر دروغى را كه ديگرى ساخته از روى عمد به خدا يا پيامبر (ص) و يا
امامان (ع) نسبت دهد روزه اش باطل مىشود، ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را
ساخته نقل كند اشكال ندارد.
" مسأله 1475 " اگر از روزه دار بپرسند خدا يا پيامبر و يا يكى از امامان چنين مطلبى را
فرموده اند يا نه، و او از روى عمد خلاف واقع را بگويد روزه اش باطل مىشود.
" مسأله 1476 " اگر در شب دروغى را نسبت دهد و روز بعد كه روزه دار است
بگويد: حرفى كه ديشب گفتم درست بود، يا حرف راستى را در شب نسبت دهد و در
روز بگويد: ديشب دروغ گفتم، روزه او باطل است.
" مسأله 1477 " نسبت دروغ به خدا وپيامبر (ص) و امامان (ع) از روى شوخى - هر چند
بى ادبى است - روزه را باطل نمىكند.
6 - رساندن غبار غليظ به حلق:
" مسأله 1478 " رساندن غبار غليظ به حلق - چنانچه از روى توجه و عمد باشد -
بنابر احتياط واجب روزه را باطل مىكند، چه غبار چيزى باشد كه خوردن آن حلال است -
مثل آرد - يا غبار چيزى باشد كه خوردن آن حرام است - مثل خاك - ولى رسيدن غبار غير
غليظ كه عرفا جزو هوا محسوب است به روزه ضرر نمىرساند.
" مسأله 1479 " اگر به واسطه باد يا جارو كردن غبار غليظى پيدا شود و انسان با اين كه
متوجه است مواظبت نكند و به حلق برسد، بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مىشود.
" مسأله 1480 " احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ و دود سيگار و ديگر
دخانيات را هم به حلق نرساند.
260

" مسأله 1481 " اشخاصى كه به خاطر بيمارى تنگى نفس به دستور پزشك از
وسيله اى استفاده مىكنند كه توسط آن از راه دهان يا بينى استنشاق مىنمايند و قهرا به ريه
آنان مىرسد، چنانچه بدون آن نمىتوانند روزه بگيرند اشكال ندارد.
" مسأله 1482 " اگر روزه دار مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل
حلق شود، چنانچه اطمينان داشته كه به حلق نمىرسد روزه اش صحيح است، و اگر
گمان مىكرده كه به حلق نمىرسد بنابر احتياط واجب روزه را بگيرد و قضاى آن را هم
بجا آورد.
" مسأله 1483 " اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، يا بى اختيار غبار
و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمىشود، و چنانچه ممكن است بايد آن را بيرون
آور.
7 - فرو بردن تمام سر در آب:
" مسأله 1484 " اگر روزه دار از روى عمد تمام سر خود را به تدريج يا يك دفعه زير آب
فرو برد - گرچه بدن او از آب بيرون باشد - بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن روزه را بگيرد،
ولى اگر تمام بدن را آب بگيرد و مقدارى از سر بيرون باشد روزه باطل نمىشود.
" مسأله 1485 " اگر نيمى از سر را يك بار و نيمى ديگر را بار ديگر در آب فرو برد،
به طورى كه در يك لحظه همه سر زير آب نباشد روزه اش باطل نيست.
" مسأله 1486 " اگر تمام سر زير آب برود و فقط مقدارى از موها بيرون بماند
بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مىشود، و بايد آن روزه را تمام كند و قضاى آن را هم
بجا آورد.
" مسأله 1487 " اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه، روزه اش صحيح است.
" مسأله 1488 " فرو بردن سر در گلاب و آبهاى مضاف ديگر نيز حكم آب مطلق را
دارد، ولى در چيزهاى ديگرى كه روان است اشكال ندارد.
" مسأله 1489 " اگر روزه دار با استفاده از كلاه غواصى و نظاير آن - كه سر او داخل
محفظه اى قرار مىگيرد - به زير آب رود روزه اش صحيح است.
" مسأله 1490 " اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد و تمام سر او زير آب رود و يا از
روى فراموشى سر خود را زير آب نمايد، روزه اش باطل نمىشود، ولى هر گاه يادش بيايد
بايد فورا سر را بيرون آورد، و چنانچه بيرون نياورد بنابر احتياط واجب روزه اش باطل
مىشود و بايد آن روزه را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد.
261

" مسأله 1491 " اگر از روى عادت با افتادن در آب سرش زير آب مىرود، چنانچه
با توجه به اين مطلب خود را در آب انداخته و سرش زير آب رود بنابر احتياط واجب
روزه اش باطل مىشود، و بايد آن روزه را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد، ولى
چنانچه يقين يا اطمينان داشته كه سرش زير آب نمىرود اشكال ندارد.
" مسأله 1492 " اگر روزه دار از روى فراموشى به نيت غسل سر خود را زير آب ببرد
روزه و غسلش صحيح است.
" مسأله 1493 " اگر بداند كه روزه است و از روى عمد به نيت غسل سر خود را زير
آب فرو برد دو صورت دارد:
الف - چنانچه روزه او واجب معين باشد - مانند روزه رمضان - بنابر احتياط واجب بايد
روزه را قضا و غسل را دوباره انجام دهد، هر چند در روزه واجب معين غير رمضان اگر
در حال سكون زير آب يا خارج شدن از آن نيت غسل كند بعيد نيست غسل او صحيح باشد.
ب - چنانچه روزه او روزه مستحب يا روزه واجبى باشد كه وقت آن وسعت داشته
و تمام كردن آن واجب نباشد غسل باطل نمىشود، ولى بنابر احتياط واجب روزه باطل
است.
" مسأله 1494 " روزه دارى كه براى نجات غريق ناگزير از فرو بردن سر به زير آب
است - گرچه نجات غريق واجب باشد - بنابر احتياط واجب روزه او صحيح نيست. پس
اگر روزه او واجب معين است روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را هم بگيرد، و اگر
واجب غير معين است و قبل از ظهر باشد لازم نيست روزه آن روز را تمام كند و تنها بايد
عوض آن را بجا آورد، و اگر روزه او مستحبى باشد لازم نيست آن را تمام كند و قضا نيز
ندارد.
" مسأله 1495 " ريختن آب روى سر اشكال ندارد، ولى اگر مثل آب لوله هاى بزرگ
يا آبشار باشد كه يكباره تمام سر را مىپوشاند اشكال دارد.
" مسأله 1496 " زن روزه دار علاوه بر اين كه بايد سر خود را زير آب نبرد بنابر احتياط
از نشستن در آب نيز خود دارى نمايد.
8 - باقى ماندن بر جنابت يا حيض و يا نفاس تا اذان صبح:
" مسأله 1497 " اگر در روزه ماه رمضان و قضاى آن بلكه بنابر احتياط واجب هر روزه
واجب ديگر " جنب " يا " حائض " و يا " نفساء " از روى عمد تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر
وظيفه او تيمم است تيمم ننمايد، روزه او باطل مىباشد.
262

" مسأله 1498 " اگر جنب در روزه رمضان يا روزه واجبى كه مثل روزه رمضان وقت
آن معين است تا اذان صبح از روى اشتباه و عذر غسل يا تيمم نكند - مثل آن كه نفهمد جنب
شده - روزه اش صحيح است، ولى بنابر احتياط واجب در روزه قضاى رمضان و نيز در
روزه هاى واجب ديگر كه وقت آنها وسعت دارد روزه او صحيح نيست.
" مسأله 1499 " كسى كه جنب است و مىخواهد روزه واجبى بگيرد كه وقت آن
معين است - مثل روزه رمضان - چنانچه از روى عمد غسل نكند تا وقت تنگ شود
بنابر احتياط واجب تيمم كند و روزه را بگيرد و قضاى آن را هم بجا آورد و كفاره را نيز
بپردازد.
" مسأله 1500 " اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و پس از يك يا چند
روز ديگر متوجه شود، بايد روزه هايى را كه يقين دارد در آن حال گرفته قضا نمايد
همچنين بنابر احتياط واجب اگر يقين كند كه در اين حال روزه واجب ديگرى گرفته است
بايد عوض آن را بگيرد.
" مسأله 1501 " اگر در عدد روزه هايى كه در حال جنابت گرفته شك كند مىتواند
فقط آنچه را يقين دارد قضا نمايد، ولى اگر عدد آنها را مىدانسته و در اثر كوتاهى در انجام
قضاى روزه ها در عدد آنها شك كرده است، احتياطا آنچه را شك دارد نيز قضا نمايد.
" مسأله 1502 " كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ يك از غسل و تيمم وقت
ندارد نبايد خود را جنب نمايد، و اگر جنب كند روزه اش باطل و قضا و كفاره بر او واجب
مىشود. ولى اگر تنها براى تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب نمايد
بنابر احتياط واجب تيمم كند و روزه آن روز را گرفته و قضاى آن را هم بجا آورد و كفاره نيز
بدهد.
" مسأله 1503 " اگر مطمئن است كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند
و بعد بفهمد وقت نداشته است، تيمم نمايد و روزه اش صحيح است. ولى اگر گمان به
وسعت وقت داشته، چنانچه تحقيق كرده باشد روزه او صحيح است، و اگر تحقيق نكرده
باشد بايد تيمم نمايد و روزه را بگيرد و سپس بنابر احتياط واجب قضاى آن را هم بجا آورد.
" مسأله 1504 " كسى كه بايد براى روزه تيمم كند، بنابر احتياط واجب پس از تيمم تا
اذان صبح نخوابد و حدث ديگرى نيز از او سر نزند.
" مسأله 1505 " هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود احتياط واجب
آن است كه دوباره پيش از غسل نخوابد، هر چند احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از
اذان صبح بيدار مىشود.
263

" مسأله 1506 " كسى كه در شب ماه رمضان جنب شده اگر قصد خوابيدن داشته باشد
چهار صورت دارد:
1 - چنانچه بداند تا اذان صبح بيدار نمىشود يا عادت به بيدار شدن ندارد،
بنابر احتياط واجب نبايد بخوابد، و در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود
روزه اش باطل و قضا و كفاره بر او واجب مىشود.
2 - اگر مىداند يا گمان و يا عادت دارد كه پيش از اذان صبح بيدار مىشود
يكى
از اين سه حالت را دارد:
الف - چنانچه با اين تصميم كه پس از بيدار شدن غسل كند بخوابد ولى تا اذان بيدار
نشود، روزه اش صحيح است.
ب - اگر از خواب اول بيدار شود و با همين تصميم دوباره بخوابد و بيدار نشود، بايد
روزه را بگيرد و قضاى آن را هم بجا آورد، بلكه در صورتى كه يقين يا وثوق به بيدار شدن
نداشته بنابر احتياط كفاره نيز بدهد.
ج - اگر براى بار سوم بخوابد و بيدار نشود، بايد روزه را بگيرد و علاوه بر قضا
بنابر احتياط واجب كفاره نيز بدهد.
3 - اگر مىداند يا احتمال مىدهد كه پيش از اذان صبح بيدار مىشود و نخواهد بعد از
بيدار شدن غسل كند يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد و تا اذان
صبح بيدار نشود روزه اش باطل است و قضا و كفاره نيز بر او واجب مىشود.
4 - اگر به طور كلى از جنابت و غسل غفلت داشته باشد و بخوابد، بايد روزه آن روز را
بگيرد و قضاى آن را هم بجا آورد.
" مسأله 1507 " خوابى را كه انسان در آن محتلم شده بنابر احتياط واجب بايد خواب
اول به حساب آورد، ولى اگر در بيدارى جنب شده باشد، خوابى كه پس از آن واقع
مىشود خواب اول است. و حكم خواب چهارم يا بيشتر همانند حكم خواب سوم مىباشد.
" مسأله 1508 " اگر روزه دار در روز محتلم شود واجب نيست فورا غسل كند،
هر چند بهتر است.
" مسأله 1509 " هر گاه در ماه رمضان پس از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده -
هر چند بداند پيش از اذان محتلم شده است - روزه او صحيح است. ولى اگر روزه او
قضاى رمضان باشد، چنانچه وقت آن تنگ است بنابر احتياط واجب آن روز را روزه بگيرد
و بعد از رمضان هم دوباره آن را بجا آورد، و اگر وقت آن تنگ نيست روزه او باطل است.
" مسأله 1510 " كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد اگر تا اذان صبح -
264

هر چند از روى عمد نباشد - جنب بماند، چنانچه وقت قضا وسعت دارد روزه او باطل
است، و اگر وقت وسعت ندارد بنابر احتياط آن روز را روزه بگيرد و پس از رمضان دوباره
آن را قضا كند.
" مسأله 1511 " اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و از روى عمد
غسل نكند و در تنگى وقت تيمم هم ننمايد، روزه او در ماه رمضان باطل است، همچنين
است بنابر احتياط واجب در غير رمضان. ولى اگر وقت براى غسل نداشته باشد، در روزه
واجبى كه مثل رمضان وقت آن معين است بنابر احتياط واجب تيمم نمايد و تا اذان صبح
بيدار بماند و روزه اش صحيح است، بلكه اگر تيمم ممكن نباشد بدون تيمم هم روزه اش
صحيح است. و چنانچه روزه واجب غير معين يا روزه مستحبى باشد روزه اش با تيمم
صحيح نيست.
" مسأله 1512 " اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى
هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده،
چنانچه روزه اى را كه مىگيرد مثل روزه رمضان واجب معين باشد صحيح است، و اگر
روزه مستحب يا روزه اى باشد كه مثل روزه كفاره وقت آن معين نيست صحت آن محل
اشكال است.
" مسأله 1513 " اگر زن بعد از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز
خون حيض يا نفاس ببيند - اگر چه نزديك مغرب باشد - روزه او باطل است.
" مسأله 1514 " اگر حائض يا نفساء غسل خود را فراموش كرده و پس از يك يا چند
روز يادش بيايد، بنابر احتياط واجب روزه هايى را كه يقين دارد در آن حال گرفته قضا
نمايد.
" مسأله 1515 " خواب دوم و سوم حائض يا نفساء در شب ماه رمضان پس از
پاك شدن حكم خواب دوم و سوم جنب را ندارد، بلكه اگر در بيدار شدن و غسل كردن
كوتاهى نكرده باشد خواب سوم او هم اشكال ندارد، و چنانچه تا اذان صبح بيدار نشود
روزه اش صحيح است، و در صورتى كه كوتاهى كرده باشد خواب اول او هم اشكال
دارد، و چنانچه تا اذان صبح بيدار نشود روزه اش باطل است.
" مسأله 1516 " زنى كه در حال استحاضه است اگر غسلهاى خود را به تفصيلى كه در
احكام استحاضه گفته شد انجام دهد روزه هاى او صحيح است.
" مسأله 1517 " كسى كه مس ميت كرده مىتواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد،
و اگر در حال روزه هم ميت را لمس نمايد روزه او باطل نمىشود.
265

9 - اماله كردن با چيزهاى روان:
" مسأله 1518 " اماله كردن با چيز روان گرچه از روى ناچارى و براى درمان باشد
روزه را باطل مىكند، ولى استعمال شيافهايى كه براى درمان موضعى به كار مىرود اشكال
ندارد، و بنابر احتياط واجب بايد از استعمال شيافهايى نظير شياف ترياك و شيافهايى كه اثر
غذايى يا دارويى دارد خود دارى شود.
10 - قى كردن:
" مسأله 1519 " اگر روزه دار عمدا قى كند - گرچه از روى بيمارى و ناچارى باشد -
روزه اش باطل مىشود، ولى اگر از روى اشتباه و يا بى اختيار قى كند اشكال ندارد.
" مسأله 1520 " اگر روزه دار بتواند از قى كردن خود دارى كند، چنانچه براى او ضرر و
مشقت نداشته باشد بايد در روزه واجب معين خود دارى نمايد.
" مسأله 1521 " اگر روزه دار بداند خوراكى را كه قصد دارد در شب بخورد موجب
مىشود در روز ناخواسته قى كند، چنانچه بخورد وقى كند بنابر احتياط واجب بايد آن روزه
را قضا نمايد، بلكه در اين فرض هر چند قى نكند بنابر احتياط قضاى آن روزه را بگيرد.
" مسأله 1522 " اگر روزه دار بداند با آروغ زدن چيزى از گلو خارج مىشود -
به طورى كه مىگويند قى كرده است - نبايد عمدا آروغ بزند، ولى اگر يقين نداشته باشد
اشكال ندارد.
" مسأله 1523 " اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزى در گلو يا دهانش بيايد بايد آن را
بيرون بريزد، ولى اگر بى اختيار فرو رود روزه اش صحيح است.
" مسأله 1524 " اگر از روى اشتباه چيزى را فرو برد و پيش از رسيدن به معده يادش
بيايد كه روزه است، چنانچه به معده نرسيده باشد و بيرون آوردن آن ممكن باشد بايد آن را
بيرون آورد و روزه او صحيح است.
احكام مبطلات روزه:
" مسأله 1525 " اگر روزه دار از روى عمد و اختيار يكى از كارهايى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد روزه اش باطل مىشود، و چنانچه از روى عمد نباشد روزه اش صحيح
است. ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مسأله " 1506 " گفته شد تا اذان صبح
غسل نكند روزه او باطل است.
266

" مسأله 1526 " اگر به واسطه ندانستن مسأله يكى از كارهايى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد، چنانچه در دانستن مسأله كوتاهى كرده باشد روزه او باطل است، ولى
اگر كوتاهى نكرده يا حكم مسأله را اشتباه فهميده باشد باطل بودن روزه او محل اشكال
است، هر چند احتياط آن است كه دوباره آن را بجا آورد.
مسأله 1527 " اگر روزه دار از روى اشتباه وفراموشى يكى از كارهايى كه روزه را
باطل مىكند انجام دهد و به خيال اين كه روزه اش باطل شده از روى عمد دوباره يكى از آنها
را انجام دهد، بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مىشود.
" مسأله 1528 " اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند يا سر او را به زور در آب
فرو برند روزه او باطل نمىشود، ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند - مثلا
به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مىزنيم و خودش براى جلوگيرى از
ضرر چيزى بخورد - روزه او باطل مىشود، و چنانچه در ماه رمضان باشد بقيه روز را
امساك نمايد و قضاى آن را بجا آورد.
" مسأله 1529 " روزه دار نبايد جايى برود كه مىداند يا اطمينان دارد چيزى در گلويش
مىريزند يا مجبورش مىكنند كه خودش روزه خود را باطل كند، بلكه اگر فقط قصد رفتن
به آنجا را نمايد و نرود بنابر احتياط روزه اش باطل مىشود، پس آن روزه را تمام كند
و قضاى آن را نيز بجا آورد.
كفاره روزه
" مسأله 1530 " اگر كسى عمدا و بدون داشتن عذر روزه ماه رمضان را افطار كند
علاوه بر قضاى آن كفاره نيز بدهكار است، و كفاره روزه رمضان سه چيز است كه انسان
مخير است يكى از آنها را انجام دهد:
الف - گرفتن شصت روزه، به طورى كه سى و يك روز آن پى در پى باشد، و اگر بقيه آن
پى در پى نباشد اشكال ندارد.
ب - دادن شصت مد طعام به شصت فقير يا سير نمودن آنها
ج - آزاد كردن يك بنده در راه خدا (كه در شرايط فعلى موضوع آن منتفى است).
" مسأله 1531 " كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد بايد طورى
شروع كند كه پيش از گرفتن سى و يك روز، به روزى كه روزه در آن حرام است - مانند
عيد قربان - بر خورد نكند، همچنين نبايد به روزى بر خورد كند كه روزه آن واجب معين
باشد. ولى اگر عذرهايى مانند حيض يا نفاس و يا سفرى كه در رفتن آن مجبور و از اختيار
267

او بيرون است فاصله شود اشكال ندارد و بايد پس از بر طرف شدن عذر بقيه را انجام دهد.
" مسأله 1532 " كسى كه بايد دو ماه پى در پى روزه بگيرد، اگر در بين سى و يك روز
بدون عذر يك روز را روزه نگيرد، يا وقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه
آن واجب معين است، بايد روزه ها را از سر بگيرد.
" مسأله 1533 " كسى كه مىخواهد شصت فقير را سير كند مىتواند آنان را به يكباره
يا در چند نوبت دعوت كند، و نيز مىتواند به هر كدام يك مد طعام معادل تقريبى " 750
گرم " مواد خوراكى بدهد، و اگر توان پرداخت آن مقدار را نداشته باشد، هر چند فقير
را كه مىتواند سير كند و يا هر مقدار مواد خوراكى كه مىتواند بدهد، و اگر به هيچ وجه
توان ندارد استغفار كند، و بنابر احتياط واجب هر گاه توانست كفاره را بدهد.
" مسأله 1534 " كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را سير كند، اگر به
شصت فقير دسترسى ندارد نمىتواند به يك فقير بيشتر از يك مد طعام (حدود 750 گرم)
بدهد يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى چنانچه اطمينان داشته باشد كه فقير
آنها را به زن و فرزند خود مىدهد يا آنان را سير مىكند، مىتواند براى هر يك از
نان خورهاى فقير - اگر چه صغير باشند - يك مد طعام به او بدهد.
" مسأله 1535 " در مواردى كه به علت عذرى روزه نگرفته و بايد براى هر روز يك
مد طعام به فقير بدهد، مىتواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.
" مسأله 1536 " كسى كه از روى عمد روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر
مسافرت كند كفاره از او ساقط نمىشود، همچنين است اگر پيش از ظهر براى فرار از
كفاره مسافرت نمايد، بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش آيد نيز بنابر احتياط كفاره
بر او واجب است.
" مسأله 1537 " اگر كسى عمدا روزه خود را باطل كند و پس از آن عذرى مانند حيض
يا نفاس و يا مرضى كه براى روزه دار ضرر دارد پيش آيد، كفاره از او ساقط مىشود.
" مسأله 1538 " اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و از روى عمد روزه خود
را باطل نمايد، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نيست.
" مسأله 1539 " اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال و از روى عمد
روزه خود را باطل نمايد، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب نيست.
" مسأله 1540 " اگر مرد روزه دار همسر روزه دار خود را به جماع مجبور كند كفاره
268

روزه خود و همسرش بر او واجب مىشود، ولى اگر زن به جماع راضى بوده و يا زن
شوهرش را به جماع يا كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند وادار نمايد، كفاره هر كدام
به عهده خودش مىباشد.
" مسأله 1541 " اگر مرد روزه دار همسر روزه دار خود را به جماع مجبور كرده و زن
در وسط كار به جماع راضى شده است، دو كفاره بر مرد و يك كفاره بر زن واجب
مىشود، ولى اگر مرد همسر خود را به مبطلات ديگرى غير از جماع مجبور كند، كفاره
روزه زن بر هيچ يك از آن دو واجب نيست.
" مسأله 1542 " اگر مرد روزه دار در ماه رمضان با همسر روزه دار خود كه خواب
است جماع نمايد يك كفاره بر او واجب مىشود، و روزه زن صحيح است و كفاره هم بر
او واجب نيست.
" مسأله 1543 " كسى كه به واسطه مسافرت يا بيمارى روزه نمىگيرد نمىتواند زن
روزه دار خود را به جماع مجبور كند، و اگر مجبور نمايد كفاره بر خود مرد واجب
نيست، ولى بنابر احتياط واجب كفاره زن را بپردازد.
" مسأله 1544 " انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند، ولى لازم نيست فورا
آن را انجام دهد، هر چند بهتر است. و اگر چند سال طول بكشد و كفاره را بجا نياورد
چيزى به آن افزوده نمىشود.
" مسأله 1545 " كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر تا اذان ظهر آن را باطل
نكرده است ديگر نمىتواند باطل كند، و اگر بعد از ظهر از روى عمد آن را باطل كند بايد
به ده فقير هر كدام يك مد (حدود 750 گرم) طعام بدهد، و اگر نمىتواند بايد سه روز
روزه بگيرد و بنابر احتياط واجب بايد پى در پى باشد. و بنابر احتياط مستحب خوب است
به جاى ده فقير شصت فقير را طعام بدهد.
مواردى كه فقط قضاى روزه واجب است
" مسأله 1546 " در موارد زير تنها قضاى روزه بر انسان واجب مىشود:
1 - هر گاه بدون انجام كارى كه روزه را باطل مىكند قصد كند روزه خود را به هم بزند
و روزه نباشد، يا نيت ريا كند و يا نيت روزه نكند.
2 - هر گاه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك يا چند روز
روزه بگيرد.
3 - هر گاه در ماه رمضان بدون اين كه تحقيق كند صبح شده يا نه كارى كه روزه را باطل
269

مىكند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده است، بلكه در صورتى كه پس از تحقيق
گمان به صبح داشته يا بنابر احتياط گمان به شب داشته يا شك داشته كه صبح شده يا نه
و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده و بعد معلوم شود صبح بوده قضاى آن روزه بر
او واجب مىشود. ولى اگر بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و چيزى بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نيست.
4 - هر گاه به گفته كسى كه مىگويد صبح نشده كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
دهد و بعد معلوم شود صبح بوده است، خواه گفته آن فرد براى او حجت باشد يا نه.
5 - هر گاه به گفته كسى كه مىگويد صبح شده يقين نكند يا خيال كند شوخى كرده
و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده است.
6 - هر گاه نابينا و مانند آن به گفته كسى كه مىگويد مغرب شده اطمينان كرده و افطار
كند و بعد معلوم شود مغرب نبوده است.
7 - بنابر احتياط هر گاه در هواى صاف به علت تاريك شدن هوا يقين كند مغرب شده
و افطار نمايد و پس از آن معلوم شود مغرب نبوده است، ولى اگر در هواى ابرى با اطمينان
به مغرب افطار كند و پس از آن معلوم شود مغرب نبوده قضا لازم نيست.
8 - اگر به گفته دو عادل روزه خود را افطار كند يا به گفته كسى اطمينان پيدا كند مغرب
شده و افطار نمايد ولى بعد معلوم شود مغرب نشده است.
9 - هر گاه بى جهت يا براى خنك شدن مضمضه كند - يعنى آب را در دهان بگرداند -
و بى اختيار فرو رود، ولى اگر فراموش كند روزه است يا براى وضوى نماز واجب
مضمضه كند و بى اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.
10 - بنابر احتياط اگر چيز ديگرى غير از آب را در دهان ببرد و بى اختيار فرو رود، يا آب
را براى استنشاق در بينى نمايد و اتفاقا فرو رود.
11 - بنابر احتياط واجب هر گاه نمىتوانسته مسأله را ياد بگيرد يا اصلا متوجه مسأله نبوده
و يا يقين داشته فلان چيز روزه را باطل نمىكند و آن را انجام داده است.
12 - بنابر احتياط هر گاه با همسرش ملاعبه كند و بدون اين كه قصد و يا عادت داشته باشد
بدون اختيار منى از او خارج شود.
مواردى كه قضا و كفاره هر دو واجب است
" مسأله 1547 " در موارد زير علاوه بر قضا كفاره نيز بر انسان واجب مىشود:
1 - اگر از روى علم و آگاهى و عمد يكى از مبطلات روزه را انجام دهد، و هم چنين
270

بنابر احتياط واجب اگر عمدا سر زير آب برد يا قى كند يا اماله نمايد و يا نسبت دروغ به خدا
يا پيامبر (ص) و يا امامان (ع) بدهد.
2 - بنابر احتياط واجب اگر در ياد گرفتن مسأله كوتاهى نموده و به دليل ندانستن مسأله
روزه خود را باطل كرده باشد.
3 - چنانچه بر اثر آروغ زدن چيزى را كه در دهانش آمده از روى عمد فرو برد.
4 - اگر شك كند مغرب شده يا نه و يا گمان كند مغرب شده است و با اين حال عمدا
افطار كند.
5 - اگر با اين كه توان تشخيص وقت را داشته به گفته شخصى كه در شرع اعتبار ندارد
روزه خود را افطار نمايد و بعد معلوم شود مغرب نشده است.
6 - اگر غير از جماع و استمناء كارى كه حلال است و روزه را باطل مىكند انجام دهد
و بعد با كار حرامى بجز جماع و استمناء روزه خود را باطل نمايد، گرچه در اين صورت
بنابر احتياط مستحب كفاره جمع بدهد.
7 - بنابر احتياط مسافرى كه پيش از رسيدن به حد ترخص عمدا روزه خود را باطل كند.
" مسأله 1548 " اگر روزه روز معينى را كه بر اثر نذر بر خود واجب نموده از روى
عمد باطل نمايد، علاوه بر قضاى آن بنابر احتياط واجب شصت فقير را اطعام كند تا سير
شوند.
موارد كفاره جمع
" مسأله 1549 " بنابر احتياط واجب در موارد زير كفاره جمع بر انسان واجب
مىشود، يعنى هم بايد دو ماه را روزه بگيرد و هم شصت فقير را سير نمايد و هم يك بنده
را در صورت امكان آزاد كند:
1 - هر گاه روزه دار با چيز حرام روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلا حرام باشد -
مثل شراب و زنا - يا به جهتى حرام شده باشد، مثل نزديكى با همسر در حال حيض، يا
خوردن و آشاميدن چيزى كه براى او ضرر قابل توجه دارد.
2 - هر گاه روزه دار دروغى را به خدا يا پيامبر (ص) يا يكى از امامان (ع) و يا بنابر احتياط
به حضرت زهرا يا ساير پيامبران و جانشينان آنان نسبت دهد.
3 - هر گاه روزه دار آروغ بزند و چيزى كه از صورت غذا بودن بيرون رفته به دهانش
بيايد و از روى عمد فرو دهد.

(1) موضوع (آزاد كردن بنده) در اين زمان منتفى است.
271

" مسأله 1550 " كسى كه كفاره جمع بر او واجب شده است اگر نتواند هم دو ماه
روزه بگيرد و هم شصت فقير را سير نمايد و هم يك بنده آزاد كند، هر كدام از آنها را كه
ممكن است بايد انجام دهد.
مواردى كه كفاره تكرار مىشود
" مسأله 1551 " بنابر احتياط واجب در موارد زير كفاره روزه رمضان تكرار مىشود:
1 - اگر از روى عمد در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع يا استمناء نمايد،
كه بنابر احتياط واجب بايد به تعداد جماع يا استمناء كفاره بدهد، ولى اگر چند مرتبه
كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد - مثلا چند مرتبه غذا بخورد - يك كفاره
كافى است.
2 - اگر غير از جماع و استمناء كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد و بعد با
همسر خود جماع نمايد، كه بنابر احتياط براى هر كدام يك كفاره واجب مىشود.
3 - هر گاه از راه حرام جماع كند و بعد با همسر خود جماع نمايد، كه
بنابر احتياط واجب يك كفاره جمع و يك كفاره غير جمع بدهد.
" مسأله 1552 " اگر روزه دار جماع و استمناء را كه به واسطه آن كفاره جمع واجب
مىشود چند بار انجام دهد، بنابر احتياط واجب به تعداد آنها كفاره جمع را تكرار نمايد.
احكام روزه قضا
" مسأله 1553 " اگر ديوانه اى عاقل شود يا كافرى مسلمان گردد، قضاى روزه هاى
زمان ديوانگى يا كفر بر او واجب نيست، ولى اگر مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان
گردد قضاى روزه هاى زمان كفر بر او واجب است.
" مسأله 1554 " روزه اى كه از انسان به واسطه مستى ترك شده بايد قضا شود، هر چند
چيزى را كه به وسيله آن مست شده براى معالجه خورده باشد، بلكه اگر نيت روزه كرده
و مست شده بنابر احتياط واجب بايد آن روزه را تمام كند و قضاى آن را نيز بجا آورد.
" مسأله 1555 " كسى كه براى عذرى يا بدون عذر چند روز را روزه نگرفته و بعد در
شماره آن شك كرده دو حالت دارد:
الف - اگر شك كند كه چه وقت عذرش بر طرف شده بنابر احتياط واجب بايد به احتمال
بيشتر عمل كند، مثل كسى كه پيش از ماه رمضان به مسافرت رفته و نمى داند پنجم رمضان
از سفر بازگشته يا ششم، چنين شخصى بايد احتياطا شش روز را روزه بگيرد.
272

ب - اگر شك كند كه چه وقت عذر برايش پيدا شده مىتواند مقدار كمتر را قضا نمايد،
مثل كسى كه در روزهاى آخر ماه رمضان مسافرت كرده و بعد از رمضان نمىداند كه ابتداى
سفر او بيست و پنجم بوده يا بيست و ششم، چنين شخصى مىتواند روز بيست و ششم را
روز شروع مسافرت خود حساب كند و پنج روزه قضا بگيرد، مگر اين كه مقدار روزهايى را
كه روزه نگرفته مىدانسته و بعد فراموش كرده باشد كه در اين صورت بنابر احتياط مقدار
بيشتر را كه احتمال مىدهد قضا نمايد.
" مسأله 1556 " زن حائض يا نفساء روزه هايى را كه در روزهاى حيض يا نفاس
نگرفته بايد پس از پاك شدن قضا نمايد، ولى زن مستحاضه بايد به ترتيبى كه در احكام
استحاضه گفته شد روزه هاى خود را بگيرد، و در اين صورت ديگر قضا ندارد.
" مسأله 1557 " اگر در ماه رمضان به واسطه عذرى روزه نگيرد و پس از رمضان عذر
او بر طرف شود، بنابر احتياط واجب تا رمضان سال بعد قضاى آن را بجا آورد، و چنانچه تا
رمضان آينده از روى عمد قضاى روزه را نگيرد بايد علاوه بر قضاى روزه براى هر روز يك
مد طعام به فقير بدهد.
" مسأله 1558 " اگر در قضاى روزه رمضان كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى
وقت عذرى پيدا كند، بايد روزه ها را پس از رمضان قضا نمايد و براى هر روز يك مد طعام
به فقير بدهد.
" مسأله 1559 " اگر موقعى كه عذر دارد تصميم داشته باشد كه پس از بر طرف شدن
عذر روزه هاى خود را قضا كند و پيش از آن كه قضا نمايد در تنگى وقت عذرى پيدا كند، بايد
قضاى آن را بگيرد و بنابر احتياط واجب براى هر روز هم يك مد طعام به فقير بدهد.
" مسأله 1560 " اگر بيمارى انسان چند سال ادامه پيدا كند و پس از بهبودى تا رمضان
آينده به اندازه قضا وقت داشته باشد، بايد قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از
سالهاى پيش يك مد طعام به فقير بدهد و قضاى آنها واجب نيست.
" مسأله 1561 " كسى كه از چند ماه رمضان روزه قضا دارد، قضاى هر كدام را كه
اول بگيرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد - مثل آن كه پنج روزه از
رمضان آخر قضا داشته و پنج روز هم به رمضان مانده باشد - بنابر احتياط واجب اول قضاى
رمضان آخر را بگيرد.
" مسأله 1562 " اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد خوب است معين كند -
گرچه به طور اجمال - كه قضاى كدام رمضان را بجا مىآورد، ولى اگر به طور كلى قصد
نمايد، قضاى رمضان جلوتر محسوب مىشود.
273

" مسأله 1563 " كسى كه به نيت قضاى روزه رمضان روزه گرفته، اگر وقت قضاى
روزه او تنگ نباشد مىتواند پيش از ظهر روزه خود را باطل نمايد، ولى بعد از ظهر جايز
نيست آن را باطل كند بلكه كفاره هم دارد.
" مسأله 1564 " اگر به دليل بيمارى روزه رمضان را نگيرد و بيمارى او تا رمضان سال
بعد ادامه يابد، قضاى روزه هايى را كه نگرفته بر او واجب نيست هر چند احوط است،
و بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد. ولى چنانچه به واسطه عذر ديگرى - مثلا
مسافرت - روزه نگرفته و عذر او تا رمضان سال بعد باقى بماند، بايد روزه هايى را كه
نگرفته قضا كند و بنابر احتياط واجب براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
" مسأله 1565 " اگر به علت بيمارى روزه رمضان را نگيرد و پس از رمضان آن
بيمارى بهبود يابد ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان سال بعد قضاى آن را
بجا آورد، بايد روزه هايى را كه نگرفته قضا نمايد، همچنين اگر به علت ديگرى غير از
بيمارى روزه رمضان را نگيرد و پس از رمضان آن عذر بر طرف شود ولى به علت بيمارى
نتواند تا رمضان بعد روزه بگيرد، بايد روزه هايى را كه نگرفته قضا نمايد، و در
هر دو صورت بنابر احتياط واجب براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
" مسأله 1566 " اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد بايد آن را بجا آورد
و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، و با تكرار سالهاى تأخير چيزى به كفاره اضافه
نمىشود.
" مسأله 1567 " اگر از روى عمد روزه رمضان را نگيرد بايد قضاى آن را بجا آورد
و براى هر روز دو ماه روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام دهد، و چنانچه تا رمضان آينده
قضاى آن روزه را بجا نياورد بنابر احتياط واجب براى هر روز نيز يك مد طعام بدهد.
" مسأله 1568 " اگر قضاى روزه ميتى را - به طور مجانى يا استيجار - گرفته باشد
بنابر احتياط واجب بعد از ظهر آن را باطل نكند.
" مسأله 1569 " اگر به علت بيمارى يا حيض و يا نفاس روزه رمضان را نگيرد و پيش
از تمام شدن ماه رمضان بميرد، لازم نيست روزه هاى او را قضا كنند، ولى اگر به علت
مسافرت روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد بايد براى او قضا كنند.
" مسأله 1570 " پس از مرگ پدر بزرگترين وارث مرد طبق طبقات ارث بايد قضاى
نماز و روزه او را به تفصيلى كه در مسأله " 1229 " گذشت بجا آورد، اين حكم بنابر احتياط
در مورد مادر هم جارى است. همچنين است اگر پدر يا مادر بجز روزه رمضان روزه
واجب ديگرى را - مانند روزه نذر - نگرفته باشند. در اين موارد اگر پدر ميت زنده است
274

بنابر احتياط با كمك پسر بزرگتر ميت اين كار را انجام دهد.
" مسأله 1571 " اگر ميت به خاطر مسافرت روزه هاى خود را نگرفته باشد، ولى او -
يعنى پسر بزرگتر و بنابر احتياط واجب بزرگترين وارث مرد مطابق طبقات ارث - بايد
قضاى آنها را بجا آورد، ولى اگر به خاطر بيمارى روزه ها را نگرفته است، قضاى آنها
در صورتى بر ولى او واجب مىشود كه بر خود او قضاى آنها واجب بوده و بجا نياورده
است.
احكام روزه مسافر
" مسأله 1572 " مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعتى بخواند نبايد
روزه بگيرد، ولى مسافرى كه نمازش تمام است - مثل كسى كه شغلش مسافرت است - بايد
روزه خود را هم بگيرد.
" مسأله 1573 " مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد، هر چند براى فرار از روزه
باشد، ولى مسافرت پيش از روز بيست و چهارم رمضان مكروه است، مگر اين كه مسافرت
به قصد انجام عمره يا حج و يا كار ضرورى ديگر باشد.
" مسأله 1574 " اگر غير از روزه رمضان و نذر معين، روزه معين ديگرى بر انسان
واجب باشد بنابر احتياط نبايد در آن روز مسافرت كند، مگر آن كه ضرورتى پيش آيد. و اگر
در سفر باشد بايد قصد كند ده روز آنجا بماند و آن روز را روزه بگيرد، ولى اگر نذر كرده
باشد روز معينى را روزه بگيرد بنابر اقوى مىتواند در آن روز مسافرت نمايد و در سفر
روزه نگيرد، و بنابر احتياط واجب قضاى آن را بجا آورد.
" مسأله 1575 " اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند نمىتواند آن را در
سفر بجا آورد، ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد بايد آن را در سفر
بجا آورد. همچنين اگر نذر كند روز معينى را - چه مسافر باشد يا نباشد - روزه بگيرد بايد آن
روز را گرچه مسافر باشد روزه بگيرد.
" مسأله 1576 " گرفتن روزه مستحبى در سفر جايز نيست، ولى مسافر مىتواند براى
بر آورده شدن حاجت سه روز در مدينه منوره روزه مستحبى بگيرد، به شرط آن كه روزه قضا
به عهده او نباشد. و احوط آن است كه روزهاى چهار شنبه، پنجشنبه و جمعه باشد.
" مسأله 1577 " كسى كه نمىداند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد
و در بين روز به مسأله آگاه شود روزه اش باطل مىشود، و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش
صحيح است. ولى اگر مسأله را مىدانسته و فراموش كرده يا متوجه نيست كه مسافر
275

مىباشد روزه اش باطل است.
" مسأله 1578 " كسى كه روزه است و قصد مسافرت دارد يكى از چند حالت را
دارد:
الف - اگر پس از اذان ظهر مسافرت كند، روزه اش صحيح است و بايد آن را تمام نمايد.
ب - اگر پيش از ظهر از وطن خارج شود و قصد كمتر از هشت فرسخ داشته باشد يا
بخواهد كمتر از چهار فرسخ برود و برگردد، روزه اش صحيح است و بايد آن را به پايان
ببرد.
ج - اگر پيش از ظهر از وطن خارج شود و قصد حد اقل هشت فرسخ رفت يا چهار
فرسخ رفت و چهار فرسخ برگشت را داشته باشد، پس از رسيدن به حد ترخص روزه
او صحيح نيست و قضاى آن واجب مىشود، هر چند اگر از شب قبل قصد مسافرت
نداشته احوط آن است كه روزه را تمام كرده و قضاى آن را هم بجا آورد. و چنانچه مسافر
پيش از رسيدن به حد ترخص روزه خود را باطل كند بنابر احتياط كفاره نيز بر او واجب
مىشود.
" مسأله 1579 " اگر مسافر پيش از ظهر به وطن خود يا جايى كه مىخواهد ده روز در
آنجا بماند برسد، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد بايد آن روز را
روزه بگيرد، و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نيست، بلكه صحيح هم
نمىباشد.
" مسأله 1580 " اگر مسافر بعد از ظهر به وطن خود يا جايى كه مىخواهد ده روز در
آنجا بماند برسد، گرچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد روزه آن روز
صحيح نيست.
" مسأله 1581 " مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر روزه بگيرد
و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود يكى از دو حالت را دارد:
الف - چنانچه يك نماز چهار ركعتى اداء خوانده باشد، روزه اش صحيح است و تا
وقتى در آنجاست بايد نمازهاى خود را تمام بخواند و روزه هايش را نيز بگيرد.
ب - چنانچه يك نماز چهار ركعتى اداء نخوانده باشد، روزه آن روزش صحيح است،
ولى نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و در روزهاى بعد هم نمىتواند روزه بگيرد.
" مسأله 1582 " مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد مكروه است در روز ماه
رمضان جماع نمايد، و يا در خوردن و آشاميدن خود را كاملا سير كند.
276

كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست
" مسأله 1583 " كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست عبارتند از:
1 - كسى كه به علت پيرى توانايى روزه گرفتن ندارد و يا روزه گرفتن براى او مشقت
داشته باشد، ولى در صورت دوم و نيز بنابر احتياط واجب در صورت اول بايد براى هر روز
يك مد طعام به فقير بدهد، هر چند بهتر پرداخت دو مد طعام مىباشد. و چنين شخصى
اگر بتواند پس از ماه رمضان بدون مشقت روزه هاى خود را قضا كند بنابر احتياط مستحب
قضاى آن را بجا آورد.
2 - كسى كه مرضى دارد كه زياد تشنه مىشود و توان و تحمل تشنگى را ندارد يا براى او
مشقت دارد، و در صورت دوم و نيز بنابر احتياط واجب در صورت اول بايد براى هر روز
يك مد طعام به فقير بدهد. و بهتر آن است كه بيشتر از مقدار ضرورت آب نياشامد،
و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد بنابر احتياط روزه هايى را كه نگرفته قضا نمايد.
3 - زنى كه وضع حمل او نزديك است و روزه براى بچه او زيان دارد يا موجب ضرر
براى خود او مىشود، و در صورت اول و نيز بنابر احتياط واجب در صورت دوم بايد براى
هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت بايد روزه هايى را كه نگرفته قضا
نمايد.
4 - زنى كه بچه شير مىدهد و شير او كم است - چه مادر بچه باشد يا دايه او و چه با
اجرت شير دهد يا بى اجرت - و روزه براى بچه اى كه شير مىخورد يا براى خود او ضرر
دارد، و در صورت اول و نيز بنابر احتياط واجب در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد
طعام به فقير بدهد، و در هر دو صورت بايد روزه هايى را كه نگرفته قضا نمايد. و اگر كسى
پيدا شود كه بدون اجرت يا با گرفتن اجرت از پدر يا مادر بچه يا فرد ديگر بچه را شير دهد
بنابر احتياط بچه را به او بدهد و روزه را بگيرد.
" مسأله 1584 " اگر روزه موجب ضعف انسان گردد نمىتواند از گرفتن آن
خود دارى كند، ولى اگر به حد حرج و مشقت برسد مىتواند روزه نگيرد و بعد قضاى آن را
بجا آورد، ولى بنابر احتياط تنها به مقدار ضرورت غذا يا آب مصرف نمايد.
" مسأله 1585 " دخترى كه به سن بلوغ رسيده ولى از لحاظ جسمى به گونه اى است
كه انجام عبادات - مخصوصا روزه - براى او مقدور نيست يا عسر و حرج دارد و يا موجب
زيان و ضرر براى او است تكليف از او ساقط مىشود، ولى هر وقت توانست بايد آن را قضا
277

نما يد. روزه هاى حرام و مكروه
" مسأله 1586 " روزه در موارد متعددى از جمله موارد زير حرام است:
1 و 2 - روز عيد فطر و قربان
3 - در روزى كه نمىداند آخر شعبان است يا اول رمضان اگر به نيت اول رمضان روزه
بگيرد.
4 - بنابر احتياط واجب روزه مستحبى زن اگر باعث پايمال شدن حقوق شوهر شود.
5 - بنابر احتياط واجب روزه مستحبى زنى كه شوهرش او را از روزه مستحبى نهى كرده
باشد، هر چند حق شوهر هم از بين نرود.
6 - روزه مستحبى فرزند اگر باعث آزار پدر يا مادر شود، و نيز بنابر احتياط واجب
در صورتى كه آنان او را از گرفتن روزه مستحبى نهى كرده باشند. و بنابر احتياط جد پدرى
نيز همين حكم را دارد.
7 - روزه اى كه براى روزه دار ضرر و زيان داشته باشد.
8 - روزه شخص مسافر مگر در مواردى كه استثناء شده است و در مسأله " 1572 " بيان
شد.
" مسأله 1587 " اگر فرزند بدون اجازه پدر يا مادر روزه مستحبى بگيرد و در بين روز
او را نهى كنند، بنابر احتياط واجب بايد افطار نمايد.
" مسأله 1588 " كسى كه مىداند روزه براى او ضرر ندارد - گرچه پزشك بگويد
ضرر دارد - بايد روزه واجب را بگيرد، به شرط آن كه در واقع هم ضرر نداشته باشد.
و كسى كه يقين يا گمان و يا احتمال موجهى كه موجب ترس باشد دارد كه روزه براى او
ضرر دارد - گرچه پزشك بگويد ضرر ندارد - نبايد روزه بگيرد، و اگر روزه بگيرد صحيح
نيست، مگر آن كه قصد قربت از او محقق شود و معلوم شود ضرر نداشته است.
" مسأله 1589 " اگر انسان مردد باشد كه روزه براى او ضرر دارد يا نه و پزشك حاذق
كه گفته او وثوق آور باشد نظر دهد، نظر پزشك براى او حجت مىباشد.
" مسأله 1590 " كسى كه عقيده دارد روزه براى او ضرر ندارد، چنانچه روزه بگيرد
و پس از مغرب معلوم شود روزه براى او ضرر داشته بايد قضاى آن را بجا آورد.
" مسأله 1591 " روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد
قربان مكروه است. همچنين روزه روز عرفه براى كسى كه روزه او را از دعاهاى آن روز
باز مىدارد، و نيز روزه مستحبى فرزند بدون احراز رضايت پدر يا مادر مكروه مىباشد.
278

روزه هاى مستحب
" مسأله 1592 " روزه تمام روزهاى سال - بجز روزه هاى حرام و مكروه كه گفته
شد - مستحب است، و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است، از جمله:
1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر ماه و چهار شنبه اولى كه بعد از روز دهم ماه است.
2 - سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه
3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه، گرچه يك روز باشد.
4 - روز اول تا نهم ذى حجه (روز عرفه)
5 - روز بيست و پنجم و بيست و نهم ذى قعده
6 - روز اول و سوم محرم
7 - روز عيد مبعث پيامبر بزرگ اسلام (ص) (27 رجب)
8 - روز ميلاد مسعود پيامبر اكرم (ص) (17 ربيع الاول)
9 - روز عيد سعيد غدير (18 ذى حجه)
10 - روز عيد نوروز
" مسأله 1593 " كسى كه روزه قضا يا روزه واجب ديگرى به عهده دارد نمىتواند
روزه مستحبى بگيرد، ولى اگر روزه استيجارى به عهده او باشد گرفتن روزه مستحبى
اشكال ندارد.
" مسأله 1594 " كسى كه روزه مستحبى مىگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند،
بلكه اگر فرد مؤمنى او را به خوردن غذا دعوت كند مستحب است دعوت او را قبول كرده
و در بين روز افطار نمايد.
مواردى كه مستحب است از مبطلات روزه خود دارى شود
" مسأله 1595 " براى شش گروه مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه دار
نباشند از كارى كه روزه را باطل مىكند خود دارى نمايند:
1 - مسافرى كه در سفر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد و پيش از ظهر به
وطنش يا به جايى كه مىخواهد ده روز بماند برسد.
2 - مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جايى كه مىخواهد ده روز بماند برسد.
3 - بيمارى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده
باشد.
279

4 - بيمارى كه بعد از ظهر خوب شود.
5 - زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.
6 - كافرى كه بعد از ظهر ماه رمضان مسلمان شود.
" مسأله 1596 " مستحب است روزه دار نماز مغرب را پيش از افطار كردن بخواند،
ولى اگر كسى منتظر او است يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمىتواند با حضور قلب نماز
بخواند بهتر است اول افطار نمايد، ولى به قدرى كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت
آن بجا آورد.
آنچه براى روزه دار مكروه است
" مسأله 1597 " چند چيز براى روزه دار مكروه است، از جمله:
1 - دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن، ولى اگر مزه آن به حلق برسد احوط اجتناب
است.
2 - انجام هر كارى كه - مانند خون گرفتن يا حمام رفتن - موجب ضعف انسان مىشود.
3 - انفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مىرسد، و چنانچه بداند به حلق مىرسد جايز
نيست.
4 - بو كردن گياهان معطر
5 - خيس كردن لباسى كه در بدن دارد.
6 - هر كارى كه به واسطه آن خون از دهان بيايد مانند كشيدن دندان.
7 - انجام هر كارى كه شهوت را تحريك مىكند، در صورتى كه قصد بيرون آمدن منى
نداشته و چنين عادت و حالتى نيز نداشته باشد. و اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد و منى
هم بيرون آيد روزه او باطل مىشود.
8 - براى غير وضو مضمضه كردن
9 - مجادله كردن
راه ثابت شدن اول ماه
" مسأله 1598 " اول ماه به يكى از پنج راه ثابت مىشود:
1 - خود انسان ماه را بدون استفاده از دستگاه ببيند.
2 - دو مرد عادل گواهى دهند كه در شب ماه را ديده اند، به شرط آن كه شهادت هر يك
در باره صفات ماه خلاف ديگرى و يا خلاف واقع نباشد، اما اگر فقط در تشخيص بعضى
280

خصوصيات اختلاف داشته باشند - مثل آن كه يكى بگويد ماه بلند بوده و ديگرى بگويد بلند
نبوده - به گفته آنان ماه ثابت مىشود.
3 - عده اى كه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مىشود بگويند ماه را ديده ايم، همچنين
است هر چيزى كه به واسطه آن يقين يا اطمينان پيدا مىشود.
4 - سى روز از آغاز ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن اول ماه رمضان ثابت مىشود،
و سى روز از اول ماه رمضان بگذرد كه به واسطه آن اول ماه شوال (عيد فطر) ثابت مىشود.
5 - حاكم شرع جامع الشرايط حكم كند كه اول ماه است.
" مسأله 1599 " اگر حاكم شرع جامع الشرايط حكم كند كه اول ماه است، كسى هم
كه از او تقليد نمىكند بايد به حكم او عمل نمايد، ولى كسى كه مىداند حاكم شرع اشتباه
كرده يا او را جامع الشرايط نمىداند نمىتواند به حكم او عمل كند.
" مسأله 1600 " اول ماه با پيشگويى منجمين ثابت نمىشود، ولى اگر انسان از گفته
آنان يقين يا اطمينان پيدا كند بايد به آن عمل نمايد.
" مسأله 1601 " بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن دليل بر اين كه شب پيش، شب
اول ماه بوده نيست.
" مسأله 1602 " اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد، چنانچه دو
مرد عادل بگويند شب پيش ماه را ديده ايم بايد روزه آن روز را قضا كند، و اگر در همان
روز باشد، بقيه روز هم از كارهايى كه روزه را باطل مىكند بپرهيزد.
" مسأله 1603 " روزى را كه انسان نمىداند " آخر رمضان " است يا " اول شوال " بايد
روزه بگيرد، ولى اگر پيش از مغرب بفهمد اول شوال بوده يا دو مرد عادل شهادت دهند
بايد افطار نمايد.
" مسأله 1604 " در هواى صاف اگر بيشتر مردم در صدد ديدن ماه بوده اند و با اين حال
ماه را نديده باشند و فقط دو مرد عادل به آن شهادت دهند - چون در معرض اشتباه مىباشند -
اعتبار شهادت آنان محل اشكال است.
" مسأله 1605 " شهادت دو مرد عادل بايد از روى حس و ديدن باشد، پس اگر از
روى حدس و يا قواعد علمى شهادت دهند اعتبارى ندارد.
" مسأله 1606 " اگر در شهرى اول ماه ثابت شود براى مردم شهرهاى ديگر فايده
ندارد، مگر آن كه فاصله آنها كم باشد، يا انسان بداند كه افق آنها يكى است، و يا بداند در آن

(1) حكم روزى را كه انسان نمىداند " اول رمضان " است يا " آخر شعبان " در مسأله " 1443 "
بيان شده است.
281

شهرى كه ماه ديده شده آفتاب زودتر از شهر خودش غروب مىكند.
" مسأله 1607 " اگر زندانى نتواند به اول ماه رمضان يقين كند بايد به گمان عمل
نمايد، و اگر آن هم ممكن نشد هر ماهى كه روزه بگيرد صحيح است، و بايد پس از
گذشت يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته دوباره يك ماه روزه بگيرد. ولى اگر بعد گمان
پيدا كند بايد به آن عمل نمايد.
282

مسائل اعتكاف
" اعتكاف " آن است كه انسان به قصد قربت و تعبد و به منظور عبادت خداوند عز وجل -
با شرايطى كه گفته مىشود - در مسجد بماند، اين عمل از مستحباتى است كه در باره آن
سفارش زيادى شده است. از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند: " اعتكاف ده روز در
ماه رمضان معادل دو حج و دو عمره است " و نقل شده كه خود آن حضرت دهه آخر ماه
رمضان در مسجد اعتكاف مىكردند و رختخواب آن حضرت جمع مىشد.
" مسأله 1608 " انجام اعتكاف در هر موقع از سال - بجز روزهايى كه روزه در آن
حرام مىباشد - صحيح است و بهترين وقت آن " ماه رمضان " به ويژه ده روز آخر آن مىباشد.
" مسأله 1609 " اعتكاف يك عمل مستحبى است، ولى به واسطه نذر و مانند آن
بر انسان واجب مىشود.
" مسأله 1610 " مستحب است شخصى كه اعتكاف مىكند نمازها و دعاهايى را كه
در اين زمينه وارد شده است به هر اندازه كه مىتواند بجا آورد.
شرايط اعتكاف:
" مسأله 1611 " شرايط صحت اعتكاف عبارت است از:
1 - " اسلام "، پس اعتكاف از غير مسلمان صحيح نيست، و " ايمان " شرط قبول آن
است.
2 - " عقل "
3 - " قصد قربت "، پس اگر براى غير خدا باشد صحيح نيست.
4 - " روزه گرفتن "، پس اگر شخصى به هر دليل نتواند روزه بگيرد اعتكاف او صحيح
نيست.

(1) وسائل الشيعه، كتاب الاعتكاف، باب 1، حديث 3.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الاعتكاف، باب 1، حديث 1.
283

5 - " ماندن سه روز در مسجد "، پس اگر كمتر بماند يا قصد كند كه كمتر بماند اعتكاف
او صحيح نيست.
" مسأله 1612 " بنابر احتياط واجب اعتكاف بايد در يكى از چهار مسجد: " مسجد
الحرام "، " مسجد النبى (ص) "، " مسجد كوفه "، " مسجد بصره " و يا مسجدى كه
در آن نماز جمعه صحيح خوانده مىشود انجام شود، و اگر در غير اين مساجد باشد به اميد
ثواب انجام دهد.
" مسأله 1613 " كسى كه اعتكاف مىكند بايد سه روز را به طور مستمر در مسجد
بماند، مگر اين كه خارج شدن از مسجد ضرورت داشته باشد، مثلا براى قضاى حاجت
ناچار باشد از مسجد خارج شود.
" مسأله 1614 " اگر در بين اعتكاف محتلم شود بايد فورا براى غسل كردن از مسجد
خارج شود و پس از غسل بلا فاصله به مسجد برگردد، و براى غسل به قدر ضرورت
و انجام واجبات آن اكتفا نمايد.
" مسأله 1615 " اعتكاف همسر نسبت به دو روز اول بايد با اجازه شوهر باشد،
همچنين اعتكاف فرزند - در صورتى كه موجب اذيت پدر يا مادر مىشود - بنابر احتياط بايد
با اجازه آنان باشد، ولى نسبت به روز سوم اجازه آنان شرط نيست حتى نهى آنان نيز تأثير
ندارد، زيرا ماندن روز سوم واجب است.
احكام اعتكاف:
" مسأله 1616 " كسى كه اعتكاف مىكند بايد در روز از انجام آنچه روزه را باطل
مىكند بپرهيزد، همچنين امور زير - در شب باشد يا روز - موجب باطل شدن اعتكاف
مىشود:
1 - نزديكى، بلكه بنابر احتياط لمس يا بوسيدن از روى شهوت
2 - بنابر احتياط واجب استمناء، چه به شكل حرام آن باشد يا در اثر نگاه يا لمس همسر
منى خارج شود.
3 - استشمام بوى خوش
4 - خريد و فروش، حتى بنابر احتياط واجب در امور ضرورى و لازم
5 - مجادله و بحث به منظور برترى و خود نمايى، در امور دينى باشد يا دنيايى
" مسأله 1617 " به هم زدن اعتكاف واجب جايز نيست، ولى مىتواند اعتكاف
مستحب را در دو روز اول آن باطل نمايد، هر چند خلاف احتياط است، و پس از دو روز،
284

ماندن روز سوم واجب است.
" مسأله 1618 " اگر اعتكاف خود را با انجام يكى از امورى كه بيان شد باطل نمايد
سه صورت دارد:
الف - چنانچه اعتكاف او واجب معين باشد، قضاى آن لازم است.
ب - چنانچه اعتكاف او واجب غير معين باشد، بايد آن را دوباره شروع كند، و بهتر
است آن را تمام كرده و دوباره از سر بگيرد.
ج - اگر اعتكاف او مستحب باشد، چنانچه در دو روز اول آن را باطل كند اشكال
ندارد، و چنانچه پس از دو روز آن را باطل نمايد بايد قضاى آن را بجا آورد.
" مسأله 1619 " اگر اعتكاف واجب را به جماع - هر چند در شب - باطل نمايد
علاوه بر قضا بايد كفاره نيز بدهد، و كفاره آن مانند كفاره باطل نمودن عمدى روزه رمضان
است، و بنابر احتياط واجب ترتيب را در آن رعايت كند.
" مسأله 1620 " در مواردى كه قضاى اعتكاف واجب مىشود لازم نيست آن را فورا
بجا آورد، ولى نبايد در انجام آن سستى و مسامحه نمايد.
285

مسائل خمس
" خمس " به يك پنجم از درآمدها و بهره هايى گفته مىشود كه از راه هاى گوناگون
به دست انسان مىرسد و در زمان غيبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف بايد زير نظر
مجتهد اعلم و جامع الشرايط به مصارفى كه در شرع معين شده برسد. در حقيقت خمس
بودجه اى است كه با آن در زمان غيبت امام معصوم (ع) علاوه بر رفع نيازهاى مشروع
سادات فقير، اساس علمى و عملى حكومت حقه كه مبتنى بر مذهب جعفرى است
پايه گذارى مىشود. از اين رو در زمان غيبت بايد توسط كسانى كه از نظر علمى
و عملى صلاحيت نيابت از ائمه اطهار (ع) را دارا هستند به مصارف ذكر شده برسد، و به همين
جهت نيز در بعضى روايات از خمس به عنوان " حق الاماره " تعبير شده است.
در احاديث شريفه تأكيد زيادى نسبت به پرداختن خمس شده است، از جمله در يك
روايت آمده است كه حضرت امام رضا (ع) در جواب نامه يكى از تجار فارس مرقوم
فرمودند: "... همانا ما به وسيله خمس مىتوانيم دين را تقويت و يارى نموده و نيازهاى
كسانى كه سرپرستى آنها به عهده ماست و نيازهاى شيعيان را تأمين كنيم و آبروى خود را
در برابر دشمنان حفظ نماييم، پس خمس را از ما دريغ نكنيد و خودتان را از دعاى ما محروم
نسازيد، و بدانيد كه پرداختن خمس موجب گشايش رزق و وسعت درآمد شما و مغفرت
و پاك شدن شما از گناه و ذخيره آخرتتان خواهد بود. مسلمان كسى است كه به آنچه با خدا
پيمان بسته وفا كند، نه اين كه با زبان اقرار كند و در دل مخالف باشد ". و از امام پنجم
حضرت امام محمد باقر (ع) نقل شده كه فرمودند: " هر كس چيزى از مال خمس را بخرد
عذرش نزد خدا پذيرفته نيست، زيرا چيزى را خريده كه براى او حلال نمىباشد ".
پس لازم است برادران و خواهران مسلمان توجه داشته باشند خمسى كه به مال آنان

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الخمس، باب 3 از ابواب " الانفال و ما يختص
بالامام "، حديث 2.
(2) وسائل الشيعه، كتاب الخمس، باب 1 از ابواب " ما يجب فيه الخمس "، حديث 5.
286

تعلق مىگيرد از ملك آنان خارج شده، و هر گونه تصرف در آن مال قبل از بيرون كردن
خمس آن حرام است، و نماز در آن مال صحيح نمىباشد.
" مسأله 1621 " خمس يك واجب عبادى است، بنابراين پرداخت آن بايد با قصد
قربت انجام شود.
چيزهايى كه خمس آنها واجب است
" مسأله 1622 " در هفت چيز خمس واجب مىباشد:
اول - در آمد كسب و كار دوم - معدن سوم - گنج چهارم - مال حلال مخلوط
با حرام پنجم - جواهرى كه با غواصى در دريا به دست مىآيد. ششم - غنيمت جنگ
هفتم - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد.
و احكام اينها در مسائل آينده بيان خواهد شد.
1 - در آمد كسب و كار:
خمس درآمدهاى تجارى و اقتصادى:
" مسأله 1623 " هر گاه انسان از كشاورزى، تجارت، صنعت يا كارهاى اقتصادى
ديگر مالى به دست آورد - گرچه از راه احياى بيابانهاى موات يا به دست آوردن مباحات يا
خدمات و يا مثلا انجام نماز و روزه استيجارى باشد - چنانچه از مخارج ساليانه خود
و اشخاص تحت تكفل او زياد بيايد، بايد خمس آن را به دستورى كه در مسائل آينده بيان
مىشود بپردازد.
" مسأله 1624 " اگر به واسطه قناعت كردن چيزى از مخارج ساليانه انسان زياد بيايد بايد
خمس آن را بپردازد.
" مسأله 1625 " كسى كه هزينه هاى زندگى او به عهده ديگرى است بايد خمس همه
درآمدهاى خود را بپردازد، ولى اگر مقدارى از آن را خرج زيارت و مانند آن كرده باشد
فقط بايد خمس باقيمانده را بدهد.
" مسأله 1626 " زنى كه در اثر كسب در آمدى دارد و از طرفى شوهرش مخارج او را
مىپردازد، بايد آخر سال خمس در آمد خود را بدهد، همچنين اگر شوهر ندارد يا
شوهرش مخارج او را نمىدهد و خود داراى درآمدى باشد، چنانچه چيزى از مخارج
ساليانه اش زياد بيايد بايد خمس آن را بپردازد، بلكه هرگونه فايده و درآمدى كه زن به دست
مىآورد وملك او مىشود - هر چند به صورت كسب نباشد - چنانچه از مخارج ساليانه اش
287

اضافه بيايد بايد خمس آن را بپردازد، ولى لازم نيست خمس مهريه خود را بدهد، هر چند
احوط است.
" مسأله 1627 " مالى را كه فقير از راه گرفتن خمس به دست آورده اگر از مخارج
ساليانه اش زياد بيايد خمس ندارد، هر چند خوب است خمس آن را بدهد. ولى آنچه را كه
از راه صدقات مستحبى به دست آورده، بلكه بنابر احتياط آنچه بابت زكات گرفته و از
مخارج ساليانه اش اضافه آمده است خمس دارد، و اگر از مالى كه به او داده اند سودى
ببرد، بايد خمس مقدارى را كه از مخارج ساليانه اش زياد مىآيد بپردازد.
" مسأله 1628 " هر يك از كاسب، تاجر، صنعتگر و مانند اينها يك سال پس از شروع
به دست آوردن سود بايد خمس آنچه از مخارج ساليانه شان اضافه آمده بپردازند، همچنين
كسى كه شغلش كاسبى نيست اگر اتفاقا داد و ستدى كند و سودى ببرد، پس از آن كه يك
سال از سود بردن او گذشت بايد خمس مقدار اضافه بر مخارج ساليانه را بپردازد.
" مسأله 1629 " درختانى را كه انسان به واسطه ارث مالك شده يا خمس نهال
و مخارج كشت آنها را داده است، اگر در موقعى كه عرفا زمان قطع آنها فرا رسيده و يا
زودتر قطع كند، مقدار رشد آنها از در آمد سال قطع محسوب است. پس آنچه در آن سال
صرف مخارج شود خمس ندارد، ولى بايد خمس آنچه را از مخارج ساليانه زياد آمده
بپردازد.
" مسأله 1630 " اگر به عنوان مثال درختى كه خريده و خمسش را داده يا ارث به او
رسيده ميوه دهد، آنچه از مخارج ساليانه زياد بيايد خمس دارد، و اگر درخت رشد كند يا
گوسفند داشتى چاق شود، رشد درخت يا چاقى گوسفند از در آمد سالى است كه آنها را
مىفروشد يا عرفا وقت فروش آنهاست، پس لازم نيست هر سال حساب نمايد.
" مسأله 1631 " اگر ملكى را براى افراد معينى - مثلا براى فرزندان خود - وقف
نمايد، چنانچه آنان در آن ملك زراعت و درختكارى كنند و از آن سودى به دست آورند و از
مخارج ساليانه شان زياد بيايد بايد خمس آن را بپردازند، همچنين اگر به صورت ديگرى از
آن ملك سود ببرند - مثلا اجاره آن را بگيرند - بايد خمس مقدارى را كه از مخارج ساليانه
آنان زياد مىآيد بپردازند.
" مسأله 1632 " اگر اجير شود تا كارى را طى چند سال انجام دهد و اجرت همه را
يك دفعه دريافت نمايد، اجرت بر آن سالها تقسيم مىشود، و آنچه در مقابل كار در سال
اول است در آمد آن سال مىباشد.
" مسأله 1633 " اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد مالى كه نزد او
288

متعلق خمس شده به دست انسان برسد، واجب نيست خمسى را كه به او تعلق گرفته
بپردازد، ولى اگر مجانى باشد جزو در آمد او محسوب است، پس چنانچه با درآمدهاى
ديگر او از مخارج ساليانه اش زياد بيايد بايد خمس آنچه را زياد آمده بدهد.
" مسأله 1634 " اگر پولى را كه بابت خمس سال پيش پرداخت نموده از در آمد سال
جديد باشد، در پايان سال جديد بايد خمس آن را نيز حساب نمايد.
خمس بخشش، ارث و مهريه:
" مسأله 1635 " اگر به كسى چيزى ببخشند يا جايزه دهند و يا وصيت كنند كه مالى به
او بدهند، چنانچه آن مال از مخارج سال آن فرد زياد بيايد بايد خمس آن را بپردازد.
" مسأله 1636 " ارثى كه به انسان مىرسد خمس ندارد، مگر در سه صورت:
الف - ميت از خويشانى بوده كه وارث نمىدانسته چنين خويشى دارد، در اين صورت
بايد خمس ارثى را كه از او مىبرد بپردازد و بنابر احتياط مخارج ساليانه را هم از آن كم
نكند،
و هم چنين است بنا بر احتياط واجب اگر بداند به آن مال خمس بنابر احتياط واجب در صورتى كه وارث بداند ميت خمس آن مال را نپرداخته
است.
ج - چنانچه وارث بداند كه ميت خمس بدهكار است.
ولى در صورت دوم و سوم اگر ميت شيعه نبوده و به خمس اعتقاد نداشته و وارث او
شيعه باشد دادن خمس واجب نيست.
" مسأله 1637 " مهريه اى را كه زن مىگيرد خمس ندارد، هر چند خوب است خمس
آن را بدهد. ولى بنابر احتياط واجب مالى را كه زن در طلاق " خلع " مىگيرد پس از
گذشت يك سال از آن خمس دارد و بايد زن آن را بپردازد.
خمس مطالبات و پس اندازها:
" مسأله 1638 " كسى كه از در آمد سال خود به مردم قرض داده و در پايان سال از آنها
طلبكار است، اگر طلب او با مطالبه دريافت مىشود و مثل نقد محسوب است بايد در پايان
سال خمس آن را بپردازد، ولى اگر هنوز وقت دريافت آن نرسيده يا فعلا وصول نمىشود
و احتمال سوختن هم دارد خمس آن واجب نيست، بلكه بايد هنگامى كه وصول نمود
بلا فاصله خمس آن را بپردازد.

(1) معناى طلاق خلع در مسأله " 2768 " بيان شده است.
289

" مسأله 1639 " كاسبى كه در طول سال به مردم نسيه داده، اگر در آخر سال وقت
وصول آن رسيده و قابل وصول است و مثل نقد مىباشد بايد خمس سود آن را پرداخت
نمايد، و در غير اين صورت بنابر اقوى سود آن جزو سود سالى است كه وصول مىشود.
" مسأله 1640 " افرادى كه در ادارات دولتى يا مؤسسات خصوصى كار مىكنند
و معمولا اداره مقدارى از حقوق آنان را پس انداز مىكند تا هنگام بازنشستگى به تدريج به
آنان پرداخت نمايد، پس از بازنشستگى هر مقدار را كه در هر سال به آنان بدهند جزو در آمد
آن سال حساب مىشود و لازم نيست خمس آن را فورا پرداخت نمايند.
خمس سرمايه و ترقى قيمت:
" مسأله 1641 " اگر با پول خمس داده يا پولى كه خمس ندارد - مانند ارث - باغى
احداث كند يا دام بخرد كه پس از افزايش قيمت آن را بفروشد، بايد خمس ميوه و رشد
درختهاى باغ و خمس افزايش قيمت باغ و نيز خمس شير و پشم و فربهى دام و افزايش
قيمت آن را پرداخت كند، ولى اگر قصدش افزايش قيمت نباشد، بلكه باغ را براى
بهره گيرى از ميوه درختان آن احداث كند و دام را براى استفاده از شير و پشم آن خريده
باشد، تنها بايد خمس ميوه يا شير و پشم زائد بر مخارج ساليانه اش را بپردازد.
" مسأله 1642 " هر گاه با پول خمس داده يا پولى كه خمس ندارد - مانند ارث - خانه يا
ملكى بخرد يكى از دو حالت را دارد:
الف - اين كه قصدش تجارت با آن نباشد بلكه مىخواهد خودش از آن استفاده نمايد، كه
در اين صورت ترقى قيمت آن خمس ندارد، و اگر از روى اتفاق آن را به ملك ديگرى
تبديل كند نيز خمس ندارد، ولى اگر تصادفا آن را بيشتر از آنچه خريده بفروشد پول اضافى
از در آمد سال فروش حساب مىشود، كه اگر از مخارج ساليانه زياد بيايد بايد خمس آن را
بپردازد.
ب - اين كه قصدش تجارت با آن باشد، كه در اين صورت اگر يك سال از ترقى قيمت آن
بگذرد و امكان فروش داشته باشد به طورى كه در نظر مردم سود موجود حساب شود،
خمس ترقى قيمت بايد پرداخت گردد.
" مسأله 1643 " باغ يا ملكى كه به انسان ارث رسيده، اگر در سالهاى بعد از روى
اتفاق آن را تبديل كند يا بفروشد و قيمت آن از زمانى كه به ارث رسيده بيشتر باشد ترقى
قيمت آن خمس ندارد.
" مسأله 1644 " كسى كه از در آمد سال اشياء يا اموالى را براى تجارت و سرمايه
290

فراهم آورده، اگر فروش آنها در پايان هر سال ممكن باشد بايد در پايان سال اول خمس
اصل سرمايه و ترقى آن را، و در سالهاى بعد خمس ترقى قيمت باقيمانده را بپردازد،
هر چند آنها را نفروشد. و اگر چندين سال حساب نكرده، كافى نيست خمس همه را
بدهد، بلكه بايد خمس سال به سال را حساب كند و خمس در آمد
هر سال را با همه در آمد خمس سال قبل بدهد، مثلا اگر آخر سال اول همه مال صد هزار تومان ارزش داشته و آخر
سال دوم دويست هزار تومان ارزش دارد، بيست هزار تومان براى سال اول بدهكار است
و از صد هزار تومان سال دوم، بيست هزار تومان آن سود خمس سال اول است
و شانزده هزار تومان نيز براى هشتاد هزار تومان سود سال دوم بدهكار است، پس در آخر
سال دوم پنجاه و شش هزار تومان بدهكار مىباشد. و به همين نسبت حساب سالهاى بعد
بايد انجام شود، و كسى كه شخصا توان محاسبه را ندارد بايد به مجتهد جامع الشرايط اعلم
يا نماينده او مراجعه و مصالحه نمايد.
" مسأله 1645 " هر گاه از در آمد سال چيزى را كه جزو مخارج او نيست خريدارى
كند و قيمت آن ترقى نمايد، بايد علاوه بر خمس اصل آن خمس ترقى قيمت را نيز بپردازد.
" مسأله 1646 " اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريد بالا رود و آن را نفروشد
و در بين سال قيمتش پايين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست، و اگر پس
از ترقى قيمت به اميد ترقى بيشتر - با وجود مشترى و امكان فروش - بى جهت تا پايان سال آن
را نفروشد و در سال بعد قيمتش تنزل پيدا كند، خمس ترقى قيمت را بايد بپردازد، ولى اگر
به اندازه اى نگه داشته كه تجار معمولا براى گران شدن جنس آن را نگه مىدارند و اتفاقا
قيمت آن تنزل پيدا كند، خمس ترقى قيمت آن را بدهكار نيست.
" مسأله 1647 " اگر عين مالى را كه خمس ندارد - مانند ارث يا مهريه - سرمايه و يا
وسيله تجارت يا كسب قرار دهد، لازم نيست خمس آن را بدهد، ولى اگر قيمت آن ترقى
پيدا كند و يك سال از آن بگذرد و امكان فروش هم داشته باشد، بايد خمس ترقى قيمت را
بپردازد.
" مسأله 1648 " هر جنس و مالى كه يك بار خمس آن داده شود ديگر خمس به آن تعلق
نمىگيرد، مگر اين كه رشد كرده يا قيمت آن افزايش يابد، كه بايد خمس مقدارى كه رشد
كرده يا افزايش يافته داده شود، ولى اگر رشد قيمت بر اثر كاهش ارزش پول باشد - به
طورى كه در آمد و غنيمت محسوب نشود - خمس آن لازم نيست.
" مسأله 1649 " اگر نهالى را از در آمد خود بخرد و بكارد، چنانچه خمس آن را نداده
باشد بايد خمس درخت را بپردازد.
291

جبران سرمايه:
" مسأله 1650 " اگر در اول سال سودى به دست نياورد و از سرمايه يا غير از سرمايه
خرج كند و قبل از پايان سال سودى به دست آورد، نمىتواند آن را از منافع سال جبران
نمايد، بلكه اول سال او وقتى است كه سود به دست مىآورد. ولى اگر پس از
به دست آوردن سود ضررى به سرمايه وارد شود مىتواند آن را از سود جبران كند.
" مسأله 1651 " اگر مقدارى از سرمايه مخمس تلف شود و از باقيمانده آن سودى
ببرد كه از مخارج ساليانه اش زياد بيايد، بنابر احتياط مقدارى را كه از سرمايه تلف شده از
منافع بر ندارد، هر چند جواز آن بعيد نيست.
" مسأله 1652 " اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از دارايى او از بين برود، نمىتواند از
سودى كه به دست مىآورد آن چيز را جبران نمايد، ولى اگر در همان سال در زندگى به آن
چيز احتياج داشته باشد مىتواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيه نمايد.
" مسأله 1653 " كسى كه داراى چند رشته كسب ومنبع در آمد مىباشد، ظاهرا
مىتواند پس از به دست آمدن سود هرگونه زيانى به سرمايه او وارد شود از سود آن جبران
و كسر نمايد، خواه هر رشته از كسب او داراى دخل وخرج جداگانه و صندوق مستقل
باشد يا نه، هر چند در صورت اول احتياط آن است كه زيان وارد بر سرمايه يك رشته را از
سود رشته ديگر كسر نكند.
" مسأله 1654 " اگر در اثر به دست آمدن سود خسارتى بر مغازه وارد شود كه نياز به
تعمير پيدا كند، ظاهرا مىتواند مخارج تعمير را از سود ساليانه كسر نمايد، ولى اگر تعمير
براى زيبايى مغازه باشد نمىتوان آن را از سود كسر نمود.
" مسأله 1655 " آباد كردن زمينهاى موات چنانچه براى تجارت يا بهره بردن از كشت
و زرع آن باشد جزو سرمايه به حساب مىآيد، ولى اگر براى تفريح و استراحت شخصى
خود و زن و فرزندانش در حد نياز عرفى باشد و قصد تجارت و كسب نداشته باشد جزو
سرمايه محسوب نمىشود، و در صورتى كه عرفا خارج از شان او نباشد جزو مخارج
ساليانه است.
" مسأله 1656 " اگر تاجر يا كاسب و يا كشاورز از در آمد ساليانه اش وسيله
نقليه اى بخرد يكى از سه حالت را دارد:

(1) منظور از " كاسب " هر كسى است كه به وسيله كسب و شغل خود درآمدى به دست آورد، چه داراى مغازه
بوده يا كارگر يا كارمند و يا داراى هر شغل ديگر باشد.
292

الف - اگر براى استفاده در كسب و كار خريده باشد، بايد خمس آن را بپردازد.
ب - اگر براى استفاده خانوادگى و برآوردن نياز زندگى خريده باشد، خمس آن واجب
نيست.
ج - اگر براى هر دو باشد، هر كدام بيشتر است ملاك مىباشد، و چنانچه تقريبا مساوى
باشند، نصف آن را جزو سرمايه حساب كند و خمس آن را بدهد.
" مسأله 1657 " كسى كه مقدارى از در آمد خود را به تدريج براى تعمير مغازه يا
آباد كردن زمين موات يا احداث باغ مصرف نموده، بايد در آخر سال خمس آن را بپردازد،
و اگر اصل زمين آباد شده هم افزايش قيمت پيدا كرده، بايد آخر سال خمس آن را بدهد.
ولى اگر قصد فروش زمين را ندارد و مىخواهد آن را داشته باشد، چنانچه يك بار خمس
آن را بدهد در سالهاى بعد تا زمانى كه آن را نفروخته خمس واجب نمىشود.
" مسأله 1658 " اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد و خمس نهال را داده
باشد، سالى كه موقع فروش آنهاست - اگر چه آنها را نفروشد - بايد خمس آنها را پس از
مخارج ساليانه پرداخت كند، ولى اگر مثلا از شاخه هاى آنها كه معمولا هر سال بريده
مىشوند سودى ببرد و به تنهايى يا با سودهاى ديگر كسب از مخارج ساليانه اش زياد بيايد،
در آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد.
" مسأله 1659 " اگر بچه نا بالغ سرمايه اى داشته باشد كه از آن سودى به دست
مىآيد، بنابر احتياط واجب بعد از آن كه بالغ شد بايد خمس آن را بپردازد.
" مسأله 1660 " كسى كه به لحاظ شان عرفى و يا براى صحت و سلامتى خود - نه
براى به دست آوردن سود و منفعت - به مقدارى سرمايه احتياج داشته باشد، ظاهرا آن
سرمايه جزو مخارج او محسوب مىشود و خمس ندارد.
خمس خانه و اثاثيه:
" مسأله 1661 " هر گاه از در آمد سال چيزى مانند خانه يا ماشين سوارى يا فرش و يا
ساير وسايل زندگى در بين سال تهيه كند و يا بخرد و در سالهاى بعد آن را بفروشد،
بنابر احتياط واجب خمس قيمت اصل آن را فورا بدهد، هر چند بخواهد پول آن را بابت
خانه ديگرى كه نياز دارد صرف نمايد. ولى اگر از فروش آن سودى به دست آورد، آن سود
از در آمد سال فروش مىباشد و خمس ندارد، مگر اين كه از مخارج ساليانه زياد بيايد. و اگر
خانه را در سالهاى بعد نفروشد بلكه با خانه ديگرى كه مورد نياز است مبادله نمايد خمس
بر او واجب نمىشود.
293

" مسأله 1662 " اگر با سودى كه از كار و كسب به دست آورده پيش از پرداخت
خمس اثاثيه و لوازم منزل يا كتاب و مانند اينها را بخرد، بنابر احتياط واجب هر وقت به طور
كلى احتياجش از آنها بر طرف شد خمس آنها را بپردازد، همچنين است حكم زيور آلات
زنانه اگر وقت زينت كردن به آنها بگذرد.
مخارج و هزينه ها:
" مسأله 1663 " مخارجى كه براى دستيابى به سود صرف مىشود، مانند كرايه
حمل و نقل، دلالى و امثال آن وحتى استهلاك ماشين آلات و ابزار كارى كه جزو سرمايه
است و با پول خمس داده خريدارى شده، تمام آنها از در آمد سال برداشته مىشود و خمس
بقيه پرداخت مىگردد.
" مسأله 1664 " آنچه از منافع كسب و شغل خود در بين سال به مصرف خوراك
و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه مورد نياز دختر و مخارج ازدواج پسر
و زيارت وخيرات و مانند اينها مىرساند، در صورتى كه از شان او زياد نباشد و زياده روى
هم نكرده باشد خمس ندارد، همچنين آنچه را به مصرف نذر و كفاره مىرساند و نيز مالى
را كه به كسى مىبخشد يا جايزه مىدهد، در صورتى كه از شان او زياد نباشد از مخارج
ساليانه حساب مىشود و خمس ندارد.
" مسأله 1665 " هر گاه انسان نتواند يك جا جهيزيه دختر را تهيه كند و مجبور باشد كه
هر سال مقدارى از آن را تهيه نمايد، يا در شهرى باشد كه معمولا هر سال مقدارى از
جهيزيه دختر را تهيه مىكنند به طورى كه تهيه نكردن آن عيب است، چنانچه در بين سال از
سود به دست آمده آن سال جهيزيه را فراهم نمايد خمس آن واجب نمىشود.
" مسأله 1666 " اگر كسى براى خريد مسكن مورد نياز خود ناچار است در آمد
چند سال را جمع كند تا بتواند آن را خريدارى نمايد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آنچه را
كه از سالهاى قبل از خريد مسكن پس انداز نموده بدهد، ولى آنچه را كه از در آمد سال
خريد مسكن بابت آن خرج نموده خمس ندارد. ولى اگر يك سال از در آمد همان سال زمين
خانه را بخرد و از در آمد سال بعد مقدارى از آن را بسازد و همين طور به تدريج ساختمان
خانه را به اتمام برساند خمس واجب نيست، همچنين است اگر خانه را به طور نسيه بخرد
و به مرور زمان قسمتى از پول آن را بپردازد.
" مسأله 1667 " ماشينى را كه انسان براى مسافرتهاى شخصى خود و خانواده اش و يا
رفتن به زيارت مىخرد، اگر خارج از شان متعارف او نباشد جزو مخارج همان سال
294

به حساب مىآيد و خمس ندارد، هر چند براى سالهاى بعد باقى بماند. و اگر براى خريد آن
ناچار باشد در آمد چند سال را جمع كند، بنابر احتياط واجب بايد خمس آنچه را كه از
سالهاى قبل از سال خريد پس انداز نموده بدهد.
" مسأله 1668 " تجملات و تشريفات منزل و زندگى واياب وذهاب و ميهمانيهاى
انسان و خانواده او اگر از حد متعارف و شأن او بيشتر نباشد خمس ندارد، و اگر از حد
متعارف و شأن او بيشتر باشد بايد خمس زائد بر متعارف را بپردازد. و شأن افراد به حسب
زمانها و شهرها و اوضاع معيشت عمومى مردم متفاوت مىباشد.
" مسأله 1669 " مالى را كه انسان خرج سفر حج و زيارتهاى ديگر مىكند، اگر عين
آن باقى باشد و از منفعت آن استفاده شود از مخارج سالى كه در آن مسافرت كرده است
حساب مىشود، هر چند سفر او تا مقدارى از سال بعد هم طول بكشد، و اگر بعد از سفر
حج بدون مصرف بماند بايد خمس آن داده شود. ولى اگر عين آن مال مصرف مىشود بايد
خمس مقدارى را كه در سال بعد واقع شده بدهد.
" مسأله 1670 " اگر براى حج ناچار باشد از چند سال قبل ثبت نام كند و هزينه را
بدهد، چنانچه خمس پولى را كه واريز مىكند نپرداخته باشد بنابر احتياط خمس آن را آخر
سال حساب كرده و بپردازد، هر چند بنابر اقوى واجب نيست.
" مسأله 1671 " اگر از سود تجارت يا كسب و شغل خود آذوقه اى بخرد و در آخر
سال زياد بيايد بايد خمس آن را بپردازد، و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد، در صورتى
كه قيمتش تغيير كرده باشد بايد قيمت آخر سال را حساب كند.
" مسأله 1672 " اگر در كسب و شغل يا تجارت ضرر كرده ولى مقدارى از آذوقه اى
كه براى مصرف زندگى خريده در آخر سال زياد بيايد، در صورتى كه آذوقه باقيمانده
به مقدار ضرر يا كمتر است خمس آنها بر او واجب نيست، به شرط آن كه ضرر وارد شده بر
سرمايه بعد از به دست آمدن سود و خريد آذوقه باشد.
" مسأله 1673 " كسى كه از كسب و شغل يا تجارت سودى برده و مال ديگرى هم
دارد كه به آن خمس تعلق نمىگيرد، مىتواند مخارج ساليانه خود را فقط از سود كسب
صرف نمايد.
" مسأله 1674 " كسى كه در طول سال سود نبرده نمىتواند هزينه آن سال را از سود
سال بعد جبران كند، ولى اگر براى مخارج خود قرض كرده و نتوانسته تا وقت در آمد سال
بعد قرض را بپردازد، مىتواند بدهى خود را از در آمد سال بعد در وسط سال بدهد، مگر
آن كه مال ديگرى كه بتواند قرض خود را با آن بپردازد داشته باشد.
295

" مسأله 1675 " اگر در اول سال براى مخارج خود قرض نموده و پيش از تمام شدن
سال سودى به دست آورد و مال ديگرى ندارد كه قرض خود را با آن بدهد، مىتواند بدهى
خود را از آن سود بپردازد.
" مسأله 1676 " اگر براى زياد كردن مال يا خريد چيزى كه نياز ندارد قرض كند،
نمىتواند بدهى خود را از سود كسب تأمين نمايد، مگر اين كه آن چيز از بين رفته باشد
و به هيچ وجه ديگر نتواند بدهى خود را بدهد و ناچار به پرداخت بدهى باشد، كه در اين
صورت مىتواند در وسط سال از سود هر سال آن را ادا نمايد.
" مسأله 1677 " كسى كه بدهى شرعى خود را با مجتهد جامع الشرايط يا نماينده او
دستگردان كرده و مىخواهد به تدريج بپردازد يا بدون آن كه دستگردان كرده باشد مىخواهد
به تدريج بپردازد، نمىتواند از در آمد سالهاى بعد پرداخت نمايد، مگر اين كه اول خمس
در آمد آن سال را بدهد، آنگاه از همان پول خمس داده بدهى شرعى خود را پرداخت كند.
" مسأله 1678 " اگر مستأجر مبلغى را به عنوان سرقفلى مغازه بپردازد جزو مخارج
نيست، و بايد آخر سال خمس آن را بدهد، و كسى هم كه سرقفلى را گرفته اگر تا آخر سال
آن را به مصرف مؤونه زندگى نرساند و باقى بماند بايد خمس آن را بدهد.
پرداخت خمس:
" مسأله 1679 " كسى كه شروع به تجارت و كسب و كار مىكند، هنگامى كه اولين
در آمد خود را به دست مىآورد اول سال خمسى او محسوب مىشود، و اگر بخواهد سال
خمسى خود را تغيير دهد مانعى ندارد، ولى بايد خمس موجودى خود را فعلا بپردازد.
" مسأله 1680 " در خمس در آمد كسب و كار اگر براى دادن خمس خود سال شمسى
قرار دهد مانعى ندارد، همچنين اگر سال خمس خود را قبلا قمرى قرار داده مىتواند
به شمسى تغيير دهد، و يا اگر شمسى قرار داده به قمرى تبديل نمايد.
" مسأله 1681 " انسان مىتواند در بين سال هر وقت كه سودى به دستش رسيد -
چنانچه بداند از مخارج سالش زيادتر است - خمس آن را بپردازد، ولى بهتر است دادن
خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد.
" مسأله 1682 " كسى كه بايد براى دادن خمس سال قرار دهد - مانند تاجر و كاسب -
اگر منفعتى به دست آورد و در بين سال بميرد، بايد مخارج او را تا هنگام مرگ از آن
منفعت كسر نمايند و خمس باقيمانده را بپردازند.
" مسأله 1683 " كسى كه از اول تكليف خمس نداده است، اگر از سود كسب چيزى
296

كه به آن نياز ندارد خريدارى نموده و يك سال از خريد آن گذشته باشد بايد خمس آن را
بپردازد، و اگر جزو مؤونه زندگى او باشد و بيشتر از شانش نباشد، چنانچه بداند در بين
سالى كه سود برده آن را خريده است لازم نيست خمس آن را بپردازد، ولى اگر نداند كه
وسط سال بوده يا بعد از تمام شدن سال بنابر احتياط با حاكم شرع مصالحه نمايد.
" مسأله 1684 " كسى كه از اول تكليف خمس نداده است اگر ملكى بخرد و قيمت آن
بالا رود، چنانچه آن ملك را به اين نيت نخريده كه قيمتش بالا رود و بفروشد - مثلا زمينى
را براى زراعت خريده - چنانچه پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته: " اين
ملك را به اين پول مىخرم " در صورتى كه حاكم شرع معامله يك پنجم آن را اجازه بدهد،
خريدار بايد خمس مقدارى را كه فعلا آن ملك ارزش دارد بپردازد، همچنين است
بنابر احتياط واجب اگر از اول قصد داشته كه پول خمس نداده را عوض چيزى كه خريده
بپردازد، و نيز چنين است بنابر احتياط اگر پول آن را در سال خريد از در آمد همان سال
پرداخته است.
" مسأله 1685 " هر چند خمس به عين مال تعلق مىگيرد ولى مالك در اداى آن مخير
است از عين مال يا قيمت آن پرداخت نمايد، بجز خمس مال حلال مخلوط با حرام كه
بنابر احتياط واجب بايستى از عين همان مال داده شود و يا با اجازه حاكم شرع تبديل به قيمت
شود.
" مسأله 1686 " اگر خمس را از همان مال نپردازد و بخواهد از جنس يا مال ديگر
بدهد، بايد به قيمت واقعى يعنى قيمت روز حساب كند، و چنانچه جنس خود را گرانتر از
قيمت واقعى حساب كند - اگر چه نيازمند به آن قيمت راضى شده باشد - بايد مقدارى را كه
زياد حساب كرده دوباره بدهد.
" مسأله 1687 " كسى كه از نيازمند طلبكار است و مىخواهد طلب خود را بابت
خمس حساب كند، بنابر احتياط واجب خمس را به او پرداخت نموده و سپس از بابت طلب
خود پس بگيرد، ولى اگر با اجازه حاكم شرع باشد، مىتواند طلب خود را بابت بدهى
حساب نمايد.
2 - معدن:
" مسأله 1688 " اگر كسى از معادن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت و ساير
معادن چيزى استخراج كند، در صورتى كه به اندازه نصاب باشد - كه مقدار آن گفته خواهد
شد - بايد خمس آن را بپردازد.
297

" مسأله 1689 " چون ممكن است گچ، آهك، گل سرخ و گل سرشوى جزو مواد
معدنى محسوب شوند، بنابر احتياط واجب بايد خمس آنها را - اگر به حد نصاب برسند -
پس از كسر مخارج استخراج و بدون كم كردن مخارج ساليانه زندگى بپردازد.
" مسأله 1690 " نصاب معدن بنابر احتياط واجب صد و پنج مثقال معمولى برابر با
" 187 / 492 " گرم نقره سكه دار و يا پانزده مثقال معمولى برابر با " 312 / 70 " گرم طلاى
سكه دار مىباشد، بنابراين اگر قيمت چيزى كه از معدن استخراج شده پيش از كسر
مخارج استخراج به هر يك از دو مقدار ذكر شده برسد، بنابر احتياط واجب پس از كسر
مخارج استخراج خمس باقيمانده را بپردازد.
" مسأله 1691 " مقصود از طلا و نقره سكه دار، دينار و درهم است كه در گذشته
پول رايج زمان بوده و چون ديگر رواج ندارد قيمت آنها به حسب پول رايج هر زمان ملاك
است، و بنابر احتياط واجب قيمت هر كدام كمتر است نصاب معدن را مطابق با آن ارزش
تعيين نمايند.
" مسأله 1692 " اگر چند نفر در استخراج معدن شريك باشند، چنانچه سهم
هر شريك به حد نصاب برسد، پس از كسر مخارج استخراج خمس باقيمانده بر آنها واجب
مىشود.
" مسأله 1693 " اگر چيزى كه از معدن استخراج نموده كمتر از حد نصاب باشد،
چنانچه به تنهايى يا با ديگر سودهاى او از مخارج ساليانه اش زياد بيايد بايد خمس اضافه را
بپردازد.
" مسأله 1694 " كسى كه از معدن چيزى به دست مىآورد - در صورت رسيدن به حد
نصاب - بايد خمس آن را بدهد، چه معدن روى زمين باشد يا زير آن، در زمينى باشد كه
ملك است يا در جايى كه مالك ندارد.
" مسأله 1695 " اگر معدنى را كه در ملك ديگرى است و عرفا جزو ملك او مىباشد
بيرون آورد، آنچه از آن به دست مىآيد بنابر احتياط مال صاحب ملك است، و چون
صاحب ملك براى بيرون آوردن آن خرجى نكرده بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن
بيرون آمده - در صورت رسيدن به حد نصاب - بپردازد.
" مسأله 1696 " اگر كسى معدنى را كه در اعماق ملك ديگرى است از طريق مباح
و بدون تصرف در ملك او استخراج نمايد مال صاحب ملك نمىباشد، و در صورت
رسيدن به حد نصاب خود او بايد پس از كسر مخارج استخراج خمس آن را بپردازد.
" مسأله 1697 " اگر نداند چيزى را كه از معدن بيرون آورده به حد نصاب مىرسد يا
298

نه، بنابر احتياط واجب بايد به هر راه ممكن قيمت آن را معلوم كند.
" مسأله 1698 " استخراج معادن و گنجها اگر به وسيله حكومت اسلامى
جامع الشرايط صورت پذيرد خمس ندارد، و حكومت عدل طبق مصلحت قطعى مىتواند
معدنى را به فرد ديگرى واگذار نمايد يا به او اجاره دهد، و در اين دو صورت خمس آن به
عهده آن فرد مىباشد، مگر اين كه مقدار خمس در قرارداد اجاره حساب شده باشد. و اگر
كسى بدون اجازه حكومت عدل اسلامى يا در زمان نبودن آن معدنى را استخراج نمايد،
خمس آن را به ترتيبى كه گفته شد بايد بپردازد.
3 - گنج:
" گنج " مالى است كه در زمين، درخت، كوه و يا ديوار پنهان بوده و كسى آن را پيدا كند
و طورى باشد كه مردم به آن گنج بگويند.
" مسأله 1699 " اگر انسان در جايى كه ملك كسى نيست يا در زمينى كه از كسى
خريده گنجى پيدا كند و بداند از كسانى كه مالك زمين بوده اند نيست، مال خود او مىشود
و بايد خمس آن را بپردازد، ولى اگر احتمال دهد مال يكى از صاحبان پيشين زمين بوده
بنابر احتياط بايد به آنان اطلاع دهد و چنانچه صاحب آن را پيدا كند بايد به او برگرداند،
و اگر معلوم شود به هيچ يك از آنان تعلق ندارد مال خود او مىشود و فقط بايد خمس آن را
بپردازد.
" مسأله 1700 " نصاب گنج بنابر احتياط واجب همان نصاب معدن است كه در مسأله
" 1690 " گفته شد، بنابراين اگر قيمت آن پيش از كسر مخارج به حد نصاب برسد،
بنابر احتياط واجب بايد پس از كسر هزينه اى كه صرف كرده خمس باقيمانده آن را بدهد.
" مسأله 1701 " اگر در ظرفهاى متعددى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا كند كه
قيمت آنها روى هم به حد نصاب برسد بايد خمس آن را بپردازد، همچنين اگر در چند جا
گنج پيدا كند و روى هم به حد نصاب برسد بنابر احتياط خمس آن را بدهد، مگر اين كه
استخراج آنها با فاصله زمانى باشد و عرفا بيش از يك استخراج به حساب آيد، كه در
اين صورت هر كدام جداگانه حساب مىشود.
" مسأله 1702 " اگر چند نفر گنجى پيدا كنند و قيمت سهم هر يك به حد نصاب برسد
بايد خمس آن را بپردازند.
" مسأله 1703 " اگر كسى حيوانى بخرد و در شكم آن مالى پيدا كند، چنانچه احتمال
دهد كه مال فروشنده است بنابر احتياط واجب بايد به او خبر دهد، و اگر معلوم شود مال او
299

نيست بايد به ترتيب صاحبان قبلى آن را خبر كند، و چنانچه معلوم شود مال هيچ يك از آنان
نيست - هر چند قيمت آن به حد نصاب نرسد - بنابر احتياط واجب خمس آن را بپردازد.
4 - مال حلال مخلوط با حرام:
" مسأله 1704 " مال حلالى كه با مال حرام مخلوط شده و انسان نمىتواند آنها را از
يكديگر تشخيص دهد چند صورت دارد:
الف - اين كه مقدار مال حرام و صاحب آن هيچ كدام معلوم نباشد، كه در اين صورت
بايد خمس تمام مال را بدهد، و پس از پرداخت خمس آن بقيه مال حلال مىشود.
و احتياط آن است كه اين خمس به قصد آنچه بر عهده او است (ما فى الذمه) اعم از خمس
اصطلاحى و صدقه پرداخت شود.
ب - اين كه مقدار مال حرام را بداند ولى صاحب آن معلوم نباشد و نتواند او را پيدا كند،
كه در اين صورت بنابر احتياط واجب بايد آن مقدار را با اجازه حاكم شرع در مصرفى كه هم
با مصرف خمس و هم با مصرف صدقه منطبق باشد صرف نمايد.
ج - اين كه مقدار مال حرام را نداند ولى صاحب آن را بشناسد، كه در اين صورت بايد
يكديگر را راضى نمايند، و چنانچه صاحب مال راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند
مقدار معينى مال او است و شك كند كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه
يقين دارد از آن او است بپردازد، و احتياط مستحب آن است كه مقدار بيشترى را هم كه
احتمال مىدهد مال او است بپردازد. ولى در صورتى كه خودش غاصب مال بوده
يا مقدار حرام را مىدانسته و فراموش كرده است، بنابر احتياط واجب مقدار بيشترى را كه احتمال
مىدهد به او بپردازد.
" مسأله 1705 " اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد
و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولى نتواند او را شناسايى كند،
پس اگر خود او غاصب بوده بايد همه را راضى نمايد، و اگر خودش غاصب نبوده آن مقدار
را بين آنان تقسيم نمايد.
" مسأله 1706 " مالى كه به واسطه ندادن خمس يا زكات با حرام - يعنى خمس يا
زكات - مخلوط شده حكم مالى را دارد كه صاحب آن معلوم است، پس بايد به ولى خمس
يا زكات مراجعه و رضايت او حاصل شود.
" مسأله 1707 " اگر خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار
حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى را كه مىداند از خمس بيشتر
300

بوده از طرف صاحبان آن و با اجازه حاكم شرع صدقه بدهد.
" مسأله 1708 " اگر خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد يا مالى كه صاحبش را
نمىشناسد به نيت او صدقه بدهد و پس از آن صاحبش پيدا شود - در صورتى كه صدقه را
قبول نكند - بنابر احتياط واجب به مقدار مالش به او بپردازد.
5 - جواهرى كه با غواصى در دريا به دست مىآيد:
" مسأله 1709 " اگر با غواصى در دريا جواهرى چون لؤلؤ و مرجان و مانند آن
به دست آورد - روييدنى باشد يا معدنى - چنانچه بهاى آن به هجده نخود طلاى سكه دار
برابر با " 4 / 3 5 6 " گرم برسد، بايد پس از كسر مخارجى كه براى بيرون آوردن آن نموده
است خمس باقيمانده را بپردازد، خواه از يك جنس باشند يا از چند جنس و خواه با يك بار
غواصى به دست آمده باشد يا چند بار، ولى بايد دفعات متعدد به طورى متصل باشد كه عرفا
يك سود حساب شود.
" مسأله 1710 " اگر چند نفر با غواصى جواهراتى را از دريا بيرون آورند، سهم
هر كدام از آنان كه به حد نصاب برسد بايد خمسش را بدهد.
" مسأله 1711 " اگر كسى بدون فرو رفتن در دريا با وسايل و ابزار جديد جواهرى از
عمق دريا بيرون آورد يا از روى آب و يا كنار دريا بگيرد، چنانچه بهاى آن به حد نصاب برسد
بايد پس از كسر مخارج و هزينه آن خمسش را بپردازد.
" مسأله 1712 " خمس ماهى و حيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در دريا صيد
مىكند در صورتى واجب مىشود كه به تنهايى يا با سود كسبهاى ديگر او از مخارج
ساليانه اش زياد بيايد.
" مسأله 1713 " اگر انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد و در شكم آن
جواهرى پيدا كند بايد خمس آن را بپردازد.
" مسأله 1714 " اگر انسان بدون قصد بيرون آوردن چيزى در دريا فرو رود و اتفاقا
جواهرى به دستش آيد، در صورتى كه قصد كند آن چيز ملكش باشد بايد خمس آن را
بپردازد.
" مسأله 1715 " اگر در رودخانه هاى بزرگ فرو رود و جواهرى بيرون آورد،
چنانچه در آن رودخانه جواهر به عمل مىآيد بايد خمس آن را بدهد.
" مسأله 1716 " اگر در آب فرو رود و مقدارى عنبر بيرون آورد و قيمت آن
به حد نصاب برسد بايد خمس آن را بپردازد، و اگر از روى آب يا كنار دريا به دست آورد -
301

خواه قيمت آن به حد نصاب برسد يا نه - بنابر احتياط واجب خمس آن را بدهد.
" مسأله 1717 " غواص يا معدنچى كه خمس اشياى به دست آمده را پرداخت نموده،
اگر از مخارج ساليانه اش زياد بيايد لازم نيست خمس آن را دوباره بپردازد.
" مسأله 1718 " اگر بچه نا بالغ به واسطه فرو رفتن در دريا جواهرى به دست آورد يا
معدنى را استخراج كند يا گنجى پيدا كند و يا مال حلال مخلوط با حرام داشته باشد، ولى
او بايد خمس آنها را بپردازد.
6 - غنيمت جنگ:
" مسأله 1719 " اگر مسلمانان به فرمان امام معصوم (ع) با كفار بجنگند و در حال
جنگ - و يا بنابر احتياط در حال مهيا شدن و تدارك براى جنگ - غنائمى به دست آورند، پس
از آن كه مخارجى را كه براى نگهدارى و حمل و نقل آن كرده اند و مقدارى كه امام (ع)
مصلحت مىداند به مصرفى برساند و نيز چيزهايى كه مخصوص امام (ع) است كنار
گذاشتند بايد خمس بقيه آن را بپردازند.
" مسأله 1720 " اگر در زمان غيبت جنگهايى با اجازه حكومت اسلامى
جامع الشرايط انجام شود، غنيمت آنها حكم غنيمت زمان امام (ع) را دارد.
7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد:
" مسأله 1721 " اگر كافر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد بنابر مشهور بايد خمس
آن را از همان زمين واگذار نمايد، و اگر به جاى زمين بهاى آن را هم بدهد كافى است،
ولى اگر بخواهد غير از پول و زمين چيز ديگرى بدهد بنابر احتياط بايد با اجازه حاكم شرع
باشد. همچنين اگر كافر ذمى مغازه يا منزلى از مسلمان بخرد و زمين آن نيز مورد نظر باشد
بايد خمس زمين آن را بپردازد، و در پرداخت و نيز گرفتن اين خمس از سوى حاكم شرع
قصد قربت لازم نيست. و فروع آينده بر اساس فتواى مشهور است. ولى به نظر مىرسد
ثبوت خمس در خود زمين محل اشكال است، و احتمال دارد مراد حديث و بعض فقها در
اين مورد خمس غلات هر سال زمين باشد كه در حقيقت زكات دو برابر مىشود و بايد به
مصرف زكات برسد. بلى، حاكم اسلامى مىتواند هر ذمى را كه زمين از مسلمان بخرد
محكوم به پرداخت خمس نمايد، چنان كه فروشنده زمين نيز مىتواند در ضمن عقد فروش

(1) به كافرى كه با پرداخت ماليات زير پرچم اسلام و در حمايت دولت اسلامى است " كافر
ذمى " گفته مىشود.
302

شرط كند كه خريدار خمس آن را بدهد.
" مسأله 1722 " اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان ديگر
بفروشد، كافر ذمى بايد خمس آن را بدهد، همچنين اگر كافر ذمى بميرد و مسلمانى آن
زمين را از او ارث ببرد بايد خمس آن را از همان زمين يا از مال ديگرش بدهند.
" مسأله 1723 " اگر كافر ذمى هنگام خريدن زمين شرط كند كه خمس بر او نباشد يا
بر فروشنده باشد شرط او صحيح نيست و بايد خود او خمس را بدهد، ولى اگر شرط كند
فروشنده مقدار خمس را از طرف او به مصرف خمس برساند اشكال ندارد.
" مسأله 1724 " اگر مسلمان زمينى را به غير خريد و فروش ملك كافر كند، مثلا به او
هبه و يا صلح نمايد - با عوض باشد يا بدون آن - كافر بايد خمس آن را بپردازد.
" مسأله 1725 " اگر كافر ذمى نا بالغ باشد و ولى او برايش زمينى بخرد،
احتياط واجب آن است كه تا بالغ نشده خمس زمين را از او نگيرند.
تصرف در مالى كه خمس آن داده نشده است
" مسأله 1726 " كسى كه خمس مالى را بدهكار است نمىتواند در آن مال تصرف
كند، هر چند قصد دادن خمس را داشته باشد، همچنين نمىتواند آن را به ذمه بگيرد - يعنى
خود را بدهكار اهل خمس بداند و در آن مال تصرف كند - و چنانچه تصرف كند و آن مال
تلف شود بايد خمس آن را بدهد.
" مسأله 1727 " انسان نمىتواند در مال شخص ديگرى كه يقين دارد خمس آن را
نداده است تصرف نمايد، ولى تصرف در مالى كه شك دارد خمس آن را داده است يا نه -
در صورتى كه مالك در اختيار انسان بگذارد - اشكال ندارد.
" مسأله 1728 " كسى كه با ديگرى شريك است اگر خمس منافع خود را بپردازد ولى
شريك او از پرداخت خمس خوددارى كند و در سال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى
شركت سرمايه گذارى كند، هيچ كدام نمىتوانند در آن تصرف نمايند.
" مسأله 1729 " كسى كه خمس بدهكار است چنانچه با حاكم شرع مصالحه نمايد
مىتواند در تمام مال تصرف كند، و پس از مصالحه سودى كه از آن مال به دست مىآيد مال
خود او مىباشد.
" مسأله 1730 " هر گاه با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد يكى از چند صورت را
دارد:
الف - اين كه بعد از معامله خمس را از پول ديگرى بدهد، كه در اين صورت معامله آن
303

مقدار هم صحيح است.
ب - اين كه حاكم شرع نسبت به مقدار خمس اجازه دهد، كه در اين صورت معامله آن
مقدار هم صحيح است و بايد يك پنجم جنس خريدارى شده را به حاكم شرع پرداخت
نمايد و احتياطا حاكم شرع با او مصالحه نمايد.
ج - اين كه نه خمس را از پول ديگر پرداخت كند و نه حاكم شرع آن مقدار را اجازه دهد،
كه در اين صورت معامله نسبت به مقدار خمس باطل است، و چنانچه پولى كه فروشنده
دريافت كرده خرج نشده باشد حاكم شرع مىتواند خمس همان را دريافت كند، و اگر
خرج شده عوض آن را از فروشنده يا خريدار مطالبه مىنمايد.
همچنين است بنابر احتياط اگر قصدش پرداخت از پولى باشد كه خمس آن را نداده
است.
" مسأله 1731 " هر گاه جنسى را بخرد و پس از معامله از پولى كه متعلق خمس شده
و خمس آن را نداده قيمت آن را پرداخت نمايد و در هنگام معامله چنين قصدى نداشته
باشد، معامله او صحيح است، ولى به مقدار يك پنجم پول آن را به فروشنده مديون است.
و حاكم شرع مىتواند يك پنجم آن پول را اگر خرج نشده از فروشنده، و اگر خرج شده
عوض آن را از او يا خريدار دريافت نمايد.
" مسأله 1732 " اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد، چنانچه حاكم شرع
به مقدار يك پنجم آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است، و حاكم شرع مىتواند
خمس آن مال را بگيرد، و اگر يك پنجم آن را اجازه دهد معامله صحيح است، و خريدار بايد
پول يك پنجم آن را به حاكم شرع بدهد، و اگر به فروشنده داده مىتواند از او پس بگيرد.
" مسأله 1733 " اگر مالى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند يك پنجم آن را
مالك نمىشود، و حاكم شرع مىتواند عين آن را در صورتى كه موجود است يا عوض آن را
در صورتى كه از بين رفته از آن فرد بگيرد، و اگر آن فرد از مال ديگرى عوض آن را به حاكم
شرع بپردازد و يا با اجازه او به مستحق بدهد مالك آن مال مىشود و مىتواند در آن تصرف
نمايد. و در هر صورت اگر خمس آن داده نشود بخشنده نيز ضامن مقدار خمس مىباشد.
مصرف خمس
" مسأله 1734 " بنابر مشهور خمس را بايد به دو قسمت مساوى تقسيم نمود:
الف - يك قسمت به عنوان " سهم امام (ع) " كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط
سپرده شود يا در راهى كه او اجازه داده به مصرف برسد.
304

ب - قسمت ديگر " سهم سادات " است و بايد به مجتهد جامع الشرايط تحويل داده شود
يا با اجازه او به سادات فقير يا ساداتى كه در سفر درمانده شده اند - گرچه فقير نباشند - و يا
به سيد يتيمى كه فقير باشد داده شود. ولى اگر سهم سادات از سادات مستحق اضافه آيد
مجتهد جامع الشرايط آن را به مصارف سهم امام (ع) مىرساند، چنان كه اگر سهم سادات
كم آيد مخارج سادات فقير از سهم امام (ع) تأمين مىشود. و در حقيقت خمس مخصوصا
خمس در آمد كسب و كار حق واحدى است متعلق به امام مسلمين، ولى بايد كمبود فقراى
سادات از ناحيه آن تأمين شود.
" مسأله 1735 " كسى كه خمس را به دست مجتهد جامع الشرايط يا نماينده او نرساند
يا به مصرفى كه او اجازه نداده است برساند تكليف از او ساقط نمىشود، و بايد دوباره
خمس مالش را به مجتهدى كه داراى همه شرايط است يا نماينده او بپردازد و يا به مصرفى
كه او اجازه مىدهد برساند.
" مسأله 1736 " به سيدى كه در سفر درمانده شده چنانچه سفر او معصيت باشد نبايد
خمس بدهند، مگر اين كه توبه كرده باشد.
" مسأله 1737 " به سيدى كه عادل نيست مىتوان خمس داد، ولى خمس دادن به
سيدى كه گناهكار است و خمس باعث تقويت او در گناه مىشود جايز نيست، و به سيدى
هم كه آشكارا گناه كبيره مىكند - هر چند خمس دادن كمك به معصيت او نباشد -
بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند. همچنين خمس دادن به سيدى كه شيعه دوازده امامى
نيست مشكل است.
" مسأله 1738 " اگر به سيد بودن كسى يقين نداريم، در صورتى كه دو مرد عادل
گواهى دهند مىتوان به او خمس داد و ادعاى خود او كافى نيست. و به كسى كه در شهر
خود بين مردم به سيد بودن شهرت دارد، به گونه اى كه موجب يقين يا اطمينان گردد
مىتوان خمس داد.
" مسأله 1739 " به مرد يا زن سيدى كه مخارج او بر انسان واجب است - مانند همسر
و فرزند و پدر و مادر - نمىتوان خمس داد تا به مصرف مخارجى كه بر عهده شخص خمس
دهنده است برساند، ولى اگر آن سيد يا سيده مخارج ديگرى دارد كه بر عهده خمس دهنده
نيست و يا مخارج ديگران بر او واجب است كه نمىتواند تأمين نمايد، انسان مىتواند به او
مقدارى خمس بدهد تا در آن مخارج صرف كند.
" مسأله 1740 " به سيد فقيرى كه مخارجش به عهده ديگرى است و او نمىتواند
مخارج آن سيد را بدهد مىتوان خمس داد، همچنين است اگر بتواند مخارج او را بپردازد
305

ولى ندهد.
" مسأله 1741 " جايز نيست بيش از مخارج يك سال به سيد فقير داده شود، ولى
مخارج يك سال در خوراك و پوشاك خلاصه نمىشود، بلكه اگر سيد فقير داراى زن
و فرزند است و هيچ يك از آنان توان تأمين هزينه زندگى خود را ندارند، مىتوان مخارج
متعارف او و نيز مخارج افراد تحت تكفل او همچون: خوراك، پوشاك، مسكن، هزينه
تحصيلى فرزندان وحتى جهيزيه دختران او را تأمين نمود.
" مسأله 1742 " براى انتقال خمس چند صورت وجود دارد:
الف - اگر در شهر خمس دهنده نيازمندى نباشد ولى احتمال پيدا شدن او وجود داشته
باشد - هر چند نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد - مىتواند خمس را با
هزينه شخصى خود به جاى ديگر منتقل نمايد، و اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف
شود ضامن نيست.
ب - اگر در شهر خمس دهنده نيازمند وجود دارد باز هم مىتواند خمس را با هزينه
شخصى خود به شهر ديگر منتقل نمايد، ولى اگر هنگام بردن در راه تلف شود ضامن
است، هر چند در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد.
و در دو صورت بالا چنانچه انتقال به شهر ديگر موجب تأخير زياد از پرداخت آن باشد
بنابر احتياط منتقل نكند.
ج - اگر در شهر خمس دهنده نيازمند نباشد و احتمال پيدا شدن هم داده نشود، يا
نگهدارى خمس تا پيدا شدن نيازمند ممكن نباشد، بايد خمس را به شهر ديگرى ببرد و به
نيازمند برساند، و احتياط آن است كه مخارج بردن آن را از خمس بر ندارد. و اگر در
نگهدارى آن كوتاهى كند و تلف شود ضامن است، ولى اگر كوتاهى نكرده باشد چيزى بر
او نيست.
د - اگر خمس دهنده با دستور يا اجازه حاكم شرع خمس را به جاى ديگر ببرد، چنانچه
در نگهدارى آن كوتاهى نكند ولى در بين راه تلف شود ضامن نيست، همچنين است اگر
به كسى بپردازد كه از سوى حاكم شرع وكيل بوده تا خمس را بگيرد و او از آن شهر به شهر
ديگر منتقل كند.
ضمنا توجه شود كه در همه صورتهاى چهارگانه پرداخت سهم سادات نيز بايد با
اجازه مجتهد جامع الشرايط يا نماينده او انجام شود.
" مسأله 1743 " مستحق نمىتواند خمس را از خمس دهنده گرفته و دوباره به او ببخشد.
306

مسائل انفال
" انفال " يعنى اموال عمومى كه در اختيار حكومت اسلامى جامع الشرايط است و از آن
بايد به سود همگان بهره بردارى شود.
" مسأله 1744 " انفال عبارتند از:
1 - زمينهاى موات و زمينهايى كه صاحبان آنها اعراض و آنها را رها كرده باشند.
2 - كوهها، دره ها، جنگل ها و نيزارهاى طبيعى
3 - درياها و سواحل آن و رودخانه هاى بزرگ
4 - معادن
5 - اموال برجسته و گرانبهايى كه متعلق به شاهان بوده و در جنگ به دست مسلمانان
آمده باشد.
6 - غنيمتهايى كه در جنگهاى بدون اجازه امام معصوم (ع) يا حكومت اسلامى
جامع الشرايط به دست آمده باشد.
7 - زمينهايى كه از كفار بدون جنگ وخونريزى در اختيار مسلمانان قرار مىگيرد.
8 - اموال كسانى كه از دنيا مىروند و وارث ندارند.
تفصيل موارد بالا در كتابهاى فقهى بيان شده است.
" مسأله 1745 " در صورت تحقق دولت عدل اسلامى جامع شرايط بنابر احتياط
استخراج معادن و گنجها و استفاده از جنگل ها و اموال عمومى بايد با اجازه آن باشد.
" مسأله 1746 " انفال يكى از مهمترين منابع مالى و اقتصادى حكومت اسلامى است
و حفظ آن از هرگونه تجاوز و آفت و زيان طبيعى و غير طبيعى وظيفه همه مردم بخصوص
حكومتها مىباشد، بنابراين در استفاده افراد از آن و يا فروش آن توسط حكومتها به ديگران -
مخصوصا به اجانب - بايد كاملا مصلحت عموم مردم ملاحظه گردد.
307

مسائل زكات
" زكات " يكى از وظايف مهم اسلامى است و در قرآن و احاديث هم رديف نماز قرار
گرفته است، در حقيقت رفع بسيارى از كمبود هاى اجتماعى و تأمين معيشت فقرا
و مستمندان جامعه به وسيله زكات مىباشد. در زمان حكومت پيامبر اكرم (ص)
و حضرت امير (ع) عمده كمبودها و نيازهاى جامعه به وسيله زكات بر طرف مىشده، و نه
چيزى كه مشمول زكات مىباشد در آن روزگار ثروت مهم مردم بوده است.
نسبت به اهميت زكات وتاكيد بر پرداختن آن روايات زيادى وارد شده است، از
حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: " اموال خود را با پرداخت زكات
حفظ كنيد و بيماران خود را با دادن صدقه مداوا نماييد، و هيچ مالى در بيابان يا دريا تلف
نشد مگر به سبب ترك زكات ". و در حقيقت زكات " بيمه مال " است، همان گونه كه
زكات فطره " بيمه عمر " مىباشد.
واجب بودن زكات از ضروريات اسلام شمرده شده است و هر كس با توجه و يقين
به ضرورى بودن وجوب زكات آن را انكار نمايد كافر محسوب مىشود، بلكه در بعضى
روايات آمده: " كسى كه حتى مقدار كمى از زكات واجب خود را نپردازد، مسلمان
و مؤمن نبوده و احترام و كرامتى براى وى نمىباشد (در حكم كافر است) ".
موارد زكات:
" مسأله 1747 " بنابر مشهور زكات در نه چيز واجب است:
1 - گندم 2 - جو 3 - خرما 4 - كشمش 5 - طلا
6 - نقره 7 - شتر 8 - گاو 9 - گوسفند
و اگر كسى مالك يكى از اين نه چيز باشد - با شرايطى كه در مسائل بعد گفته مىشود -

(1) وسائل الشيعه، كتاب الزكاة، باب 3 از ابواب " ما تجب فيه الزكاة و ما تستحب فيه "، حديث 8.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الزكاة، باب 4 از ابواب " ما تجب فيه الزكاة و ما تستحب فيه "،
حديث 7 و 8 و 9.
308

بايد مقدارى را كه معين شده به يكى از مصرفهايى كه دستور داده اند برساند.
" مسأله 1748 " بنابر احتياط زكات " سلت " كه دانه اى است به نرمى گندم و خاصيت
جو را دارد، و " علس " كه شبيه گندم است و نيز زكات " برنج "، " ذرت " و " ساير
حبوبات مطابق شرايط و نصاب (گندم و جو) پرداخت شود.
نيت زكات:
" مسأله 1749 " در پرداخت زكات نيت لازم است، و از آنجا كه يك واجب عبادى
است زكات دهنده بايد با قصد قربت و انجام فرمان خداوند آن را پرداخت نمايد.
" مسأله 1750 " زكات دهنده بايد هنگام نيت نوع آن را كه " زكات مال " است يا "
زكات فطره " معلوم كند، ولى اگر مثلا زكات گندم و جو بر او واجب باشد لازم نيست
معين كند كه زكات گندم را مىپردازد يا زكات جو را.
" مسأله 1751 " كسى كه وكيل در پرداخت زكات ديگرى شده، همين كه به قصد
نيابت از آن شخص زكات را پرداخت كند كافى است، به شرط آن كه مالك نيز قلبا به نيت
خود باقى باشد.
" مسأله 1752 " اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد
و پيش از آن كه آن مال از بين برود شخص مالك نيت زكات نمايد كفايت مىكند.
" مسأله 1753 " اگر مالك از پرداختن زكات امتناع نمايد و اجبار او نيز بر اداى آن
ممكن نباشد، حاكم شرع هنگام برداشتن زكات از مال او قصد زكات نمايد تا بر ذمه او
چيزى باقى نماند.
شرايط واجب شدن زكات:
" مسأله 1754 " شرايط زكات دو نوع است:
الف - " شرايط عمومى " كه مربوط به تمام موارد زكات مىباشد و عبارت است از:
1 - " مالك بودن " نسبت به مورد زكات، كه در مورد " غلات اربعه " بايد هنگام تعلق
زكات مالك آنها باشد و در مورد " انعام ثلاثه " و نيز " نقدين " بايد يازده ماه مالك آنها باشد.
2 و 3 و 4 - صاحب مال " بالغ "، " عاقل " و " آزاد " باشد، پس كسى كه هنگام تعلق
زكات يا - در مواردى كه سال معتبر است - در تمام سال بالغ يا عاقل و يا آزاد نباشد زكات بر
او واجب نيست.
5 - قدرت تصرف در مال خود را داشته باشد، پس كسى كه مالش را غصب كرده اند
309

و نمى تواند در آن تصرف نمايد زكات بر او واجب نيست.
6 - آن مال به مقدار نصاب رسيده باشد، و مقدار نصاب هر يك از موارد زكات گفته
خواهد شد.
ب - " شرايط غير عمومى " كه تنها مربوط به بعضى از موارد زكات مىباشد و تفصيل آن
در مسائل آينده بيان مىشود.
" مسأله 1755 " در مواردى كه در واجب شدن زكات " سال " معتبر است (طلا،
نقره، شتر، گاو و گوسفند) بايد در تمام يازده ماه شرايط عمومى وجود داشته باشد، ولى
در مثل گندم، جو، خرما و كشمش كه سال معتبر نيست، آن شرايط بايد هنگام تعلق
زكات وجود داشته باشد.
" مسأله 1756 " اگر موقع واجب شدن زكات گندم، جو، خرما و كشمش صاحب
آنها بالغ باشد بايد زكات را بپردازد، ولى در مورد شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره
سكه دار كه سال معتبر است بايد حد اقل در تمام يازده ماه سال بالغ باشد، پس اگر در بين
سال بالغ شود زكات بر او واجب نيست، و از ابتداى بلوغ سال او شروع مىشود.
" مسأله 1757 " اگر صاحب شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره در مقدار كمى از سال
مست يا بيهوش و يا ديوانه شود - به طورى كه مردم بگويند در آن سال عاقل بوده - زكات از
او ساقط نمىشود، همچنين اگر هنگام تعلق زكات گندم، جو، خرما و كشمش مست يا
بيهوش باشد زكات بر او واجب مىشود، هر چند وجوب آن در بيهوش از باب احتياط
است.
" مسأله 1758 " مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمى تواند در آن تصرف كند
زكات ندارد، همچنين اگر زراعتى را از او غصب كنند وهنگامى كه زكات آن واجب
مىشود در دست غصب كننده باشد، وقتى كه به صاحبش بر مىگردد زكات ندارد، هر چند
در اين صورت پرداخت زكات احوط است.
" مسأله 1759 " اگر چيزى را كه زكات آن واجب است قرض كند و يك سال نزد او
بماند بايد زكات آن را بدهد، و بر كسى كه قرض داده زكات واجب نيست.
زكات شتر و گاو و گوسفند (انعام ثلاثه)
" مسأله 1760 " زكات " شتر " و " گاو " و " گوسفند " بجز شرطهايى كه گفته شد دو
شرط ديگر دارد:
الف - آن كه شتر يا گاو بنابر مشهور در تمام سال بى كار باشد، و اگر در تمام سال فقط
310

چند روزى را كار كرده باشد بنابر احتياط زكات آن را بدهند. ولى اعتبار اين شرط محل
اشكال است.
ب - آن كه شتر يا گاو و يا گوسفند در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر در تمام
سال يا مقدارى از آن از علف چيده شده يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك ديگرى است
بچرد زكات ندارد، ولى اگر فقط يك يا دو روز وحتى يك هفته به علت خاصى به آن علف
دهند بنابر احتياط زكات آن را بپردازند.
" مسأله 1761 " اگر انسان براى چراندن شتر، گاو يا گوسفند خود در چراگاه بيابانى
باج و مانند آن بدهد و يا به هر صورت بيابان را مالك شود، بايد زكات آنها را بدهد،
همچنين است اگر بذر مناسب با آن چرا گاه را در آن بپاشند و بدون آبيارى رشد نمايد.
" مسأله 1762 " در زكات شتر و گاو و گوسفند كه به حد نصاب رسيده باشند فرقى
نمىكند كه همه نر باشند يا ماده يا بعضى نر و بعضى ماده باشند.
" مسأله 1763 " هر گاه تمام نصاب از يك جنس و صنف خاص - مثلا بز يا ميش -
باشد، بنابر احتياط واجب زكات آن را از همان جنس يا قيمت آن بپردازد، و اگر مختلط
است و قيمت آن تفاوت مىكند بنابر احتياط زكات را به نسبت هر كدام بدهد، يعنى حد
متوسط را حساب كند و بپردازد.
" مسأله 1764 " اگر شتر يا گاو و يا گوسفندهاى مورد زكات همه مريض يا معيوب
و يا پير باشند، بنابر احتياط زكات را از بين متوسط آنها بدهد، و اگر همه سالم و بى عيب
و جوان باشند، نمىتواند زكات آنها را از مريض يا معيوب و يا پير بدهد، بلكه اگر بعضى
از آنها سالم و بعضى مريض و دسته اى معيوب و دسته ديگر بى عيب و تعدادى پير و تعدادى
جوان باشند، بنابر احتياط براى زكات آنها سالم، بى عيب و جوان را بدهد.
" مسأله 1765 " اگر حيوانى كه بابت زكات مىدهد از بين متوسط آنها باشد ولى
قيمت آن مختصرى از بعضى ديگر كمتر باشد اشكال ندارد، ولى بهتر است قيمت آن از
همه حيوانات ديگر بيشتر باشد.
" مسأله 1766 " اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم شتر، گاو و يا گوسفند خود را با
چيز ديگر عوض كند يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد - مثلا
چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد - يا بعضى از آنها را عوض كند، زكات بر
او واجب نيست، همچنين است اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم شتر يا گاو و يا
گوسفندهاى او از حد نصاب كمتر شود يا از تصرف در آنها منع شود.
" مسأله 1767 " كسى كه بايد زكات شتر، گاو و يا گوسفند را بدهد، اگر زكات آنها
311

را از مال ديگرش بدهد، تا وقتى كه شماره آنها از نصاب كمتر نشده همه ساله بايد زكات را
بپردازد. و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند زكات بر او واجب نيست،
مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد، تا وقتى كه
گوسفندهاى او از چهل راس كمتر نشده همه ساله بايد يك گوسفند بدهد، و اگر از خود
آنها بدهد، تا وقتى دوباره به چهل نرسيده زكات بر او واجب نيست.
" مسأله 1768 " اگر يك نفر در چند جا شتر يا گاو و يا گوسفند داشته باشد،
در صورتى كه جمع آنها به حد نصاب برسد زكات بر او واجب مىشود.
نصاب شتر و گاو و گوسفند:
1 - نصاب شتر:
" مسأله 1769 " " شتر " دوازده نصاب دارد:
اول - " پنج شتر " كه زكات آن يك گوسفند است، و تا تعداد شتر به اين مقدار نرسد
زكات ندارد.
دوم - " ده شتر " كه زكات آن دو گوسفند است.
سوم - " پانزده شتر " كه زكات آن سه گوسفند است.
چهارم - " بيست شتر " كه زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم - " بيست و پنج شتر " كه زكات آن پنج گوسفند است.
ششم - " بيست و شش شتر " كه زكات آن يك شتر ماده است كه يك سال آن تمام شده
باشد.
هفتم - " سى و شش شتر " كه زكات آن يك شتر ماده است كه دو سال آن تمام شده باشد.
هشتم - " چهل و شش شتر " كه زكات آن يك شتر ماده است كه سه سال آن تمام شده
باشد.
نهم - " شصت و يك شتر " كه زكات آن يك شتر ماده است كه چهار سال آن تمام شده
باشد.
دهم - " هفتاد و شش شتر " كه زكات آن دو شتر ماده است كه دو سال آنها تمام شده باشد.
يازدهم - " نود و يك شتر " كه زكات آن دو شتر ماده است كه سه سال آنها تمام شده باشد.
دوازدهم - " صد و بيست و يك شتر و بالاتر از آن " كه بايد يا براى هر چهل شتر يك
شتر كه دو سال آن تمام شده بدهد، يا براى هر پنجاه شتر يك شتر كه سه سال آن تمام شده
بدهد، و يا به هر دو شكل حساب كند، و در هر حال بايد طورى محاسبه كند كه چيزى باقى
312

نماند و اگر باقى ماند از نه شتر بيشتر نباشد، مثلا اگر صد و چهل شتر دارد، بايد براى صد
شتر دو شترى كه سه سال آنها تمام شده، و براى چهل شتر ديگر يك شتر كه دو سال آن تمام
شده بدهد. و شتر زكات بايد ماده باشد.
" مسأله 1770 " شترهاى بين دو نصاب زكات ندارد، پس اگر تعداد شترها از نصاب
اول كه پنج شتر است بيشتر باشد، تا هنگامى كه به نصاب دوم كه ده شتر است نرسيده باشد
تنها بايد زكات نصاب اول پرداخت شود، همچنين است در نصابهاى بعد.
" مسأله 1771 " شتر عربى كه دو كوهانه است و شتر غير عربى كه يك كوهان دارد از
يك جنس محسوبند، و در زكات مثل هم مىباشند.
2 - نصاب گاو:
" مسأله 1772 " " گاو " دو نصاب دارد:
اول - " سى راس " كه اگر شرايط ديگر را داشته باشد زكات آن يك گوساله اى است كه
يك سال آن تمام شده باشد، و كمتر از آن زكات ندارد.
دوم - " چهل راس " كه زكات آن يك گوساله ماده اى است كه دو سال آن تمام شده
باشد. و زكات بين اين دو نصاب واجب نيست، مثلا كسى كه سى و نه راس گاو دارد فقط
بايد زكات سى راس را بدهد، همچنين اگر از چهل گاو بيشتر داشته باشد، تا به شصت
نرسيده فقط بايد زكات چهل راس آن را بدهد، و پس از آن كه به شصت گاو رسيد، چون
دو برابر نصاب اول را دارد بايد دو گوساله اى كه يك سال آنها تمام شده بدهد. همچنين
هر چه بالا رود، بايد يا " سى تا سى تا " حساب كند يا " چهل تا چهل تا " و يا با " سى و چهل "
محاسبه نمايد، به گونه اى كه يا اصلا چيزى باقى نماند و يا اگر باقى مىماند بيشتر از نه راس
نباشد.
" مسأله 1773 " زكات " گاوميش " همانند زكات " گاو " است.
3 - نصاب گوسفند:
" مسأله 1774 " بنابر احتياط واجب " گوسفند " پنج نصاب دارد:
اول - " چهل راس " كه زكات آن يك گوسفند است، و كمتر از آن زكات ندارد.
دوم - " صد و بيست و يك راس " كه زكات آن دو گوسفند است.
سوم - " دويست و يك راس " كه زكات آن سه گوسفند است.
چهارم - " سيصد و يك راس " كه زكات آن چهار گوسفند است.
313

پنجم - " چهار صد راس و بالاتر از آن " كه بايد براى هر صد گوسفند يك گوسفند
به عنوان زكات بدهد.
" مسأله 1775 " لازم نيست زكات را از گوسفندى كه مشمول زكات شده بدهد،
بلكه اگر گوسفند ديگرى را بدهد يا مطابق قيمت آن پول پرداخت نمايد كافى است. ولى
اگر بخواهد جنس ديگرى بدهد در صورتى بدون اشكال است كه براى فقرا بهتر باشد.
و در هر صورت بهتر بلكه احوط آن است كه از همان جنس پرداخت نمايد.
" مسأله 1776 " گوسفندهاى بين دو نصاب زكات ندارد، پس اگر شمار گوسفندها
از نصاب اول بگذرد، تا هنگامى كه به نصاب دوم نرسيده تنها بايد زكات نصاب اول
پرداخت شود، همچنين است در نصابهاى بعد.
" مسأله 1777 " " بز "، " ميش " و " شيشك " در زكات با هم فرقى ندارند. ولى اگر
ميش را براى زكات انتخاب مىكند بنابر احتياط يك سال آن تمام شده باشد، و اگر بز را
انتخاب مىكند دو سال آن تمام شده باشد، هر چند اگر ميش هفت ماه و بز يك سالش تمام
شده باشد كفايت مىكند.
" مسأله 1778 " در گوسفند هر گاه تمام نصاب از جنس نر باشد زكات آن را مىتواند
از جنس ماده بدهد، همچنين اگر تمام آن ماده باشد مىتواند زكات آن را از جنس نر بدهد.
زكات طلا و نقره (نقدين)
" مسأله 1779 " زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه سكه دار بوده
و معامله با آن رواج داشته باشد، و اگر سكه آن هم از بين رفته باشد بايد زكات آن را
بدهند. و چنانچه معامله با آن سكه در گذشته رواج داشته و در اين زمان رايج نباشد
بنابر احتياط زكات آن را بپردازند.
" مسأله 1780 " اگر صورت طلا و نقره سكه دارى را كه زنها براى زينت به كار
مىبرند تغيير دهند كه به كلى از رواج معامله بيفتد زكات ندارد، و اگر نه بنابر احتياط زكات آن
را بپردازند.
" مسأله 1781 " انسان بايد يازده ماه مالك مقدار نصاب در طلا يا نقره باشد، پس اگر
در بين يازده ماه طلا يا نقره او از نصاب اول كمتر باشد زكات بر او واجب نيست.
" مسأله 1782 " اگر طلا يا نقره اى را كه دارد در بين يازده ماه با طلا يا نقره يا چيز
ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست، ولى اگر براى فرار از دادن
زكات اين كار را بكند بنابر احتياط مستحب زكات را بپردازد. و اگر در ماه دوازدهم آنها را
314

آب كند بايد زكات را بپردازد، و چنانچه بر اثر آب كردن وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد
زكاتى را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.
نصاب طلا و نقره:
" مسأله 1783 " " طلا " داراى دو نصاب است:
اول - بيست مثقال شرعى برابر با پانزده مثقال معمولى (معادل 312 / 70 گرم)، كه در
اين صورت اگر شرايط ديگر را هم داشته باشد زكات آن يك چهلم - يعنى 757 / 1 گرم -
خواهد بود.
دوم - چهار مثقال شرعى برابر با سه مثقال معمولى (معادل 1 4 062 / گرم) است
كه به نصاب اول افزوده مىشود، و در اين صورت بايد زكات تمام هجده مثقال معمولى
(374 / 84 گرم) را از قرار يك چهلم - يعنى 109 / 2 گرم - پرداخت نمود، ولى اگر كمتر از
سه مثقال معمولى افزوده شود تنها بايد زكات نصاب اول را پرداخت نمود و زيادى آن زكات
ندارد. همچنين است هر چه بالاتر رود، يعنى اگر سه مثقال معمولى اضافه شود زكات همه
آن واجب مىشود، و اگر كمتر افزوده شود مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
" مسأله 1784 " " نقره " هم دو نصاب دارد:
اول - صد و پنج مثقال معمولى (برابر با 187 / 492 گرم)، كه در اين صورت زكات آن
با وجود شرايط ديگر يك چهلم - يعنى 1 2 304 / گرم - مىباشد.
دوم - بيست و يك مثقال معمولى (برابر با 437 / 98 گرم) است كه به نصاب اول
افزوده مىشود، و بايد زكات همه صد و بيست و شش مثقال معمولى (625 / 590 گرم) را
پرداخت نمايد، و اگر كمتر از اين مقدار افزوده شود مقدار اضافه زكات ندارد، همچنين
است هر چه بالاتر رود. بنابراين اگر انسان يك چهلم تمام طلا و نقره هاى خود را
بپردازد، زكاتى را كه بر او واجب بوده يا بيشتر از آن را پرداخت نموده است، مثلا كسى كه
صد و ده مثقال نقره دارد اگر يك چهلم آن را بدهد زكات صد و پنج مثقال آن را كه واجب
بوده داده، و مقدارى هم براى پنج مثقال آن كه واجب نبوده پرداخت نموده است.
" مسأله 1785 " كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است - گرچه زكات آن را داده
باشد - تا هنگامى كه از نصاب اول كمتر نشده همه ساله بايد زكات آن را بپردازد، و هر گاه
به زير نصاب اول رسيد اگر سالهاى بسيارى هم بماند زكات ندارد.
" مسأله 1786 " اگر شك دارد كه طلا و نقره او به حد نصاب رسيده يا نه
، بنابر احتياط واجب هرگونه كه مىتواند وزن آن را به دست آورد.
315

" مسأله 1787 " كسى كه طلا و نقره دارد اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اول
نباشد - مثلا صد و چهار مثقال نقره و چهارده مثقال طلا داشته باشد - زكات بر او واجب
نيست.
" مسأله 1788 " طلا و نقره اى كه بيشتر از اندازه معمولى فلز ديگر دارد، اگر خالص
آن به اندازه نصاب برسد بايد زكات آن را بپردازد، و چنانچه شك دارد كه خالص آن به
اندازه نصاب هست يا نه، بنابر احتياط واجب به وسيله آب كردن يا از راه ديگر خالص آن را
معلوم كند، يا به بالاترين حدى كه احتمال مىدهد حساب نمايد.
" مسأله 1789 " اگر طلا و نقره خوب و بد داشته باشد، مىتواند زكات هر كدام از
خوب و بد را از خود آن بدهد، هر چند بهتر است زكات همه را از جنس خوب پرداخت
نمايد.
" مسأله 1790 " از آنجا كه زكات در طلا و نقره منحصر به صورتى است كه سكه
رسمى خورده باشد و به شكل دينار و درهم بوده و معامله با آن رواج داشته باشد و از طرفى
تشريع زكات - طبق روايات آن - به منظور بر طرف كردن كمبودها و تأمين حوائج فقرا
و جامعه بوده است، بنابراين در زمان ما كه طلا و نقره سكه دار به كلى از رواج معامله خارج
شده و به جاى آن " پولهاى كاغذى " رواج پيدا كرده است، احتمال دارد اين پولها هم حكم
طلا و نقره مسكوك را داشته باشد، پس راه احتياط آن است كه معادل نصاب طلا و نقره
سكه دار در پولهاى رايج روز محاسبه شود و پس از تحقق ساير شرايط - از جمله باقى
ماندن يازده ماه - زكات آن پرداخت گردد.
زكات گندم، جو، خرما و كشمش (غلات اربعه)
" مسأله 1791 " زكات " گندم " و " جو " از وقتى واجب مىشود كه به آنها گندم و جو
گفته شود، و بنابر احتياط زكات " كشمش " و " مويز " از زمان شروع به انگور شدن واجب
مىشود، و زكات " خرما " وقتى واجب مىشود كه رنگ آن زرد يا سرخ شود.
" مسأله 1792 " زمان محاسبه نصاب گندم، جو، خرما و كشمش وقتى است كه
خشك شده باشند، پس اگر وزن آن موقعى كه تر است به حد نصاب برسد و بعد از خشك
شدن كمتر از آن شود زكات واجب نمىشود.
" مسأله 1793 " اگر گندم، جو، غوره و خرما را پيش از زمان واجب شدن زكات
مصرف كنند، اگر چه خشك آنها به اندازه نصاب برسد زكات آنها واجب نيست.
" مسأله 1794 " خرمايى كه تازه آن را مىخورند و اگر بماند خيلى كم مىشود،
316

چنانچه خشك آن به اندازه نصاب برسد زكات آن واجب است.
" مسأله 1795 " گندم، جو، كشمش و خرمايى كه زكات آنها داده شده اگر چند سال
هم نزد انسان بماند زكات ندارد.
" مسأله 1796 " اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه نصاب
مىرسد، احوط آن است كه زكات را تا موقع خشك شدن تأخير بيندازد. و چنانچه با قصد
زكات از تازه آن به اندازه زكات به مستحق بدهد خالى از اشكال نيست، مگر اين كه به قصد
قرض بدهد و بعد به جاى زكات حساب كند.
" مسأله 1797 " اگر گندم، جو، خرما و يا كشمشى كه مشمول زكات شده داراى
جنس خوب و بد باشد، بنابر احتياط واجب زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها
و بهتر است همه را از جنس خوب پرداخت نمايد، و زكات همه را نمىتواند از جنس بد
بدهد.
" مسأله 1798 " اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد
و زراعت و ميوه آنها در يك وقت به دست نمىآيد گندم يا جو يا خرما و يا انگور داشته باشد
و همه آنها محصول يك سال محسوب شود، چنانچه چيزى كه اول مىرسد به اندازه نصاب
باشد بايد زكات آن را همان وقت بپردازد، و زكات بقيه را هر وقت به دست مىآيد
پرداخت نمايد. و اگر آنچه اول مىرسد به اندازه نصاب نباشد صبر كند تا بقيه آن برسد،
پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود زكات آن واجب است، و در غير اين صورت
واجب نمىشود. و شرط نيست آنچه اول رسيده است باقى باشد.
" مسأله 1799 " اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه
روى هم به مقدار نصاب باشد بنابر احتياط زكات آن را بدهد.
" مسأله 1800 " اگر كسى انگور يا خرما را بر روى درخت قبل از تعلق زكات، و يا
گندم و جو را قبل از دانه بستن بخرد و به حد نصاب برسد بايد زكات آن را بپردازد، ولى
اگر بعد از تعلق زكات بخرد يا اجاره نمايد زكات بر عهده فروشنده بوده است، و اگر او
زكات را نپرداخته باشد، معامله نسبت به مقدار زكات محل اشكال است، مگر اين كه
فروشنده زكات را از مال ديگر بدهد.
نصاب غلات:
" مسأله 1801 " نصاب گندم، جو، خرما و كشمش " 288 من تبريز منهاى 45
مثقال " است كه تقريبا معادل " 863 كيلو و 790 گرم " مىشود، پس هر گاه به اين مقدار
317

برسد بايد زكات آن را بپردازد.
" مسأله 1802 " اگر گندم، جو، خرما و يا انگور از آب باران يا نهر و يا رودخانه
آبيارى شود و يا از رطوبت زمين استفاده كند زكات آن " يك دهم " است، و اگر با دلو يا
پمپ و مانند آن از رودخانه يا چاه آب بكشند و آبيارى نمايند زكات آن " يك بيستم "
مىباشد. و چنانچه از هر دو به طور مساوى استفاده شود زكات نصف آن يك دهم و نصف
ديگر يك بيستم است، و اگر به طور مساوى نباشد ملاك نظر عرف خواهد بود.
" مسأله 1803 " اگر آبيارى گندم، جو، خرما و يا انگور به شكل مؤثر با باران و مانند
آن باشد زكات آن " يك دهم " است، هر چند به مقدارى كم از طريق ديگر هم آبيارى شود.
ولى اگر وسيله اصلى و مؤثر آبيارى دلو و مانند آن باشد زكات آن " يك بيستم " است،
هر چند به گونه اى ديگر هم به مقدار كمى آبيارى شده باشد.
" مسأله 1804 " اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه مجاور آن
است كشت كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و نياز به آبيارى نداشته باشد، زكات
زراعتى كه با دلو آبيارى شده " يك بيستم " و زكات زراعت مجاور آن بنابر احتياط "
يك دهم " است.
مخارج و هزينه ها در زكات:
" مسأله 1805 " براى محاسبه زكات بنابر احتياط قيمت بذر و مخارجى را كه براى
گندم، جو، خرما و يا انگور كرده است كم نكند، مگر آنچه را كه متعارف است از خود
محصول مىدهند مانند: دستمزد نگهبان مزرعه و دروگر. و چنانچه پيش از كم كردن اينها
به حد نصاب برسد بنابر احتياط زكات بقيه را بدهد.
" مسأله 1806 " اگر زمين و اسباب زراعت يا يكى از اين دو ملك خود او باشد نبايد
كرايه آنها را جزو مخارج حساب كند، و نيز براى كارهايى كه خودش يا ديگرى بدون
اجرت انجام داده چيزى از حاصل كسر نمىشود، بلكه بنابر احتياط براى كارهايى كه
ديگرى با اجرت انجام داده نيز چيزى از حاصل كسر نكند.
" مسأله 1807 " اگر وسايل و آلات يا زمينى را براى زراعت بخرد پول آنها جزو
مخارج نيست، همچنين اگر درخت انگور يا خرما را بخرد قيمت آن جزو مخارج
نمىباشد، بلكه اگر خرما يا انگور يا زراعت را پيش از چيدن بخرد بنابر احتياط پولى را كه
پرداخته كسر نكند.
" مسأله 1808 " كسى كه بدون وسايل لازم براى كشت و كار - مانند تراكتور يا گاو
318

- مىتواند زراعت كند و با اين حال اينها را بخرد، نبايد پولى را كه پرداخت كرده حساب
نمايد، بلكه اگر بدون اين وسايل نمىتواند زراعت كند و آنها را بخرد و به واسطه زراعت
به كلى از بين برود يا قيمت آن كم شود، بنابر احتياط قيمت آنها را نيز كم نكند.
" مسأله 1809 " بنابر احتياط هزينه وزن كردن گندم، جو، خرما و كشمش براى جدا
نمودن مقدار زكات به عهده مالك است و از محصول كسر نمىشود.
پرداخت زكات
" مسأله 1810 " وقت پرداخت زكات در " گندم و جو " موقع خرمن كردن
و جدا نمودن كاه آنها، و در " خرما و كشمش " موقعى است كه خشك شده باشند. و وقت
پرداخت زكات " شتر، گاو و گوسفند " و " طلا و نقره " آغاز ماه دوازدهم است، هر چند
احتياط آن است كه پرداخت زكات را تا پايان ماه دوازدهم تأخير اندازند، يا به قصد قرض
به مستحق زكات پرداخت نمايند و بعد حساب كنند، و در هر صورت ابتداى سال بعد را
بايد پس از پايان ماه دوازدهم حساب نمايند. و اگر منتظر فقير معينى باشند يا بخواهند به
فقيرى بدهند كه از جهتى برترى دارد، بنابر احتياط زكات را از مال خود جدا كنند.
" مسأله 1811 " پس از جدا كردن زكات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد،
ولى اگر دسترسى به فقير دارد احتياط واجب آن است كه تأخير نيندازد، مگر اين كه انتظار
شخص معين يا مصرف معينى را داشته باشد.
" مسأله 1812 " بعد از اين كه زكات را از مال خود جدا نمود، تبديل آن به چيز ديگر يا
به قيمت جايز نيست.
" مسأله 1813 " اگر با امكان پرداخت زكات به مستحق، آن را زمان قابل توجهى
تأخير اندازد و تلف شود - چه در حفظ آن كوتاهى كرده باشد يا نه - بايد عوض آن را
بپردازد. ولى اگر زمان كمى - مثلا چند ساعت - تأخير انداخته باشد و بدون كوتاهى او از
بين برود، چنانچه دسترسى به مستحق نداشته باشد ضامن نيست، و اگر دسترسى داشته
بنابر احتياط واجب عوض آن را بپردازد. و اگر در اين زمان كم به واسطه كوتاهى در حفظ
آن از بين برود - چه دسترسى به مستحق داشته است يا نه - ضامن است.
" مسأله 1814 " اگر حاكم شرع جامع الشرايط حكم به گرفتن زكات نمايد،
بر بدهكاران زكات واجب است زكات را به او بپردازند، هر چند مقلد او نباشند. و با
رسيدن زكات به دست او بر عهده بدهكاران چيزى نخواهد بود.
" مسأله 1815 " كسى كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آورى زكات است، موقع
319

خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و پس از خشك شدن خرما و انگور مىتواند
زكات را مطالبه نمايد، و اگر مالك ندهد و مال مورد زكات از بين برود، بايد عوض آن را
پرداخت نمايد.
" مسأله 1816 " اگر بعد از آن كه زكات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد مالك
آنها از دنيا برود، بايد زكات را از مال او پرداخت نمايند، ولى اگر پيش از واجب شدن
زكات از دنيا برود، هر يك از ورثه كه سهمش به اندازه نصاب است بايد زكات سهم خود
را پرداخت نمايد.
" مسأله 1817 " اگر درخت خرما و انگور را براى عموم وقف نمايند و متولى وقف
پيش از وقت تعلق زكات آن را در اختيار كسانى كه مورد وقف هستند بگذارد، زكات بر
هر يك از آنان كه سهم او به حد نصاب رسيده واجب است، و چنانچه براى عده خاصى
وقف كرده باشند، سهم هر يك از كسانى كه مورد وقف هستند اگر به حد نصاب برسد بايد
زكات آن را بپردازد.
" مسأله 1818 " هر گاه انسان بخواهد قبل از رسيدن وقت زكات آن را به مستحق
بدهد نمىتواند به قصد زكات پرداخت نمايد، بلكه مىتواند به قصد قرض بدهد و بايد به او
اعلام نمايد كه قرض است و او قبول كند، پس اگر بعد از رسيدن وقت زكات استحقاق
وى باقى باشد، قرض او را بابت زكات حساب نمايد.
" مسأله 1819 " اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده است يا نه، بايد
زكات را بپردازد، هر چند بنابر احتياط واجب شك او مربوط به زكات سالهاى پيش باشد.
ولى اگر شك داشته باشد كه زكات بر او واجب شده يا نه، لازم نيست آن را بپردازد.
" مسأله 1820 " كسى كه شك دارد زكات به عهده او مىباشد يا نه، براى مراعات
احتياط مىتواند مالى به فقير بدهد و قصد كند كه اگر واقعا زكات بدهكار باشد بابت زكات
حساب شود، و اگر نه چنانچه مظالمى به عهده او است بابت آنها باشد، و در غير اين صورت
اگر پدرش يا شخص ديگرى زكات بدهكار است بابت زكات او باشد، و اگر نه بابت مظالم
احتمالى او حساب شود. همچنين كسى كه شك دارد خمس بدهكار است يا نه، مىتواند
به همين كيفيت به مصرف خمس برساند.
" مسأله 1821 " اگر چند نفر شريك باشند، سهم هر كدام كه به حد نصاب برسد
زكات بر او واجب مىشود.
" مسأله 1822 " بنابر احتياط واجب شخص زكات دهنده در تمام موارد نه گانه زكات
كمتر از پنج درهم، يعنى دو مثقال و پانزده نخود - حدود 27 / 13 گرم - نقره يا قيمت آن به
320

يك فقير ندهد، مگر اين كه مقدار زكاتى كه بر او واجب شده كمتر باشد، مانند اين كه زكات
نصاب اول را در مثل طلا و نقره داده باشد و فعلا روى نصاب دوم سال گذشته باشد.
" مسأله 1823 " مالك مىتواند زكات را از خود جنس مورد زكات يا از قيمت آن
بپردازد، بلكه مىتواند منفعت چيزى را - مانند سكونت در خانه - بابت زكات حساب
نمايد. و اگر بخواهد قيمت را بپردازد بايد قيمت زمان پرداخت را حساب كند، ولى
چنانچه قيمت زمان تعلق زكات بيشتر باشد احتياطا همان را حساب نمايد.
" مسأله 1824 " اگر مالك از پرداخت زكات امتناع نمايد مستحق نمىتواند به عنوان
تقاص و گرفتن حق خود از مال او چيزى بردارد، مگر اين كه از حاكم شرع جامع الشرايط
- به شكل خصوصى يا عمومى - اجازه بگيرد.
" مسأله 1825 " مستحق زكات نمىتواند آن را به كمتر صلح كرده يا به مالك ببخشد،
و نيز نمىتواند چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد.
" مسأله 1826 " مكروه است انسان از مستحق درخواست كند زكاتى را كه از او گرفته به او
بفروشد، ولى اگر خود مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد، پس از
آن كه آن را قيمت نمود شخص زكات دهنده در خريد آن مقدم است.
" مسأله 1827 " بهتر است " زكات " را آشكارا و " صدقه مستحبى " را مخفيانه
بپردازند.
تصرف و معامله در زكات:
" مسأله 1828 " اگر پيش از پرداخت زكات محصولى كه زكاتش واجب شده خود
مالك يا عائله او مقدارى از آن را مصرف كنند يا به فقير بدهند، بايد زكات آن مقدار را
پرداخت نمايند.
" مسأله 1829 " اگر كسى گندم يا جو يا خرما و يا انگور را خريدارى نمايد و شك كند
كه فروشنده زكات آن را داده است يا نه، چيزى بر او واجب نيست، ولى اگر بداند زكات
آن را نداده دو صورت دارد:
الف - چنانچه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد بابت زكات پرداخت شود اجازه
ندهد، معامله آن مقدار محل اشكال است و حاكم شرع مىتواند آن مقدار را از خريدار
بگيرد.
ب - اگر حاكم شرع معامله آن مقدار را اجازه دهد، معامله صحيح است و خريدار بايد
قيمت آن مقدار را به حاكم شرع پرداخت كند، و در صورتى كه پول آن را به فروشنده
321

تحويل داده است مىتواند از او پس بگيرد. و در هر دو صورت اگر فروشنده پس از
فروش زكات را بپردازد، معامله با امضاى او صحيح مىشود.
" مسأله 1830 " اگر وارث بداند كه مال ميت مشمول زكات شده ولى شك دارد كه
ميت زكات آن را پرداخت نموده است يا نه، بنابر احتياط واجب بايد زكات آن را بپردازد،
و اما اگر ميت با مال متعلق زكات معامله كرده باشد، وارث در صورت شك لازم نيست
زكات آن را بپردازد.
" مسأله 1831 " اگر زكات را از خود مال متعلق زكات براى پرداخت به مستحق كنار
بگذارد، مىتواند در بقيه مال تصرف كند، و اگر معادل يا قيمت آن را از مال ديگرش كنار
بگذارد، مىتواند در تمام مال خود تصرف نمايد.
" مسأله 1832 " زكاتى را كه كنار گذاشته تا به مستحق داده شود نمىتواند براى خود
بردارد و با چيز ديگرى عوض نمايد، و اگر در اين ميان منفعتى - نظير زاد وولد گوسفند -
به دست آيد مال مستحق زكات مىباشد.
" مسأله 1833 " تجارت با عين مالى كه براى زكات جدا كرده صحيح نيست، ولى
اگر با اجازه حاكم شرع و به مصلحت زكات باشد معامله صحيح است، و سودش مال
مستحق زكات مىباشد.
" مسأله 1834 " اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده شريك باشند و يكى از
آنان زكات سهم خود را بپردازد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه بداند شريكش زكات
سهم خود را نداده تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد، مگر اين كه با اجازه شريك
يا حاكم شرع زكات آن را بپردازد.
زكات ودين:
" مسأله 1835 " كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند آن نيز بر
او واجب شده و قرض هم دارد و نمى تواند همه را بپردازد، چنانچه مالى كه مشمول
خمس يا زكات شده از بين نرفته بايد زكات و خمس را مقدم بدارد، و اگر از بين رفته باشد
بنابر احتياط مال موجود را به نسبت بدهيها تقسيم نمايد، مگر اين كه در ميان آنها حق الناس
باشد و مطالبه شود كه در اين صورت بنابر احتياط آن را مقدم بدارد.
" مسأله 1836 " شخصى كه فوت كرده اگر خمس يا زكات بدهكار است و كفاره
و نذر و مانند آن نيز بر او واجب بوده و قرض هم دارد و اموال او براى همه آنها كافى
نمىباشد، چنانچه مالى كه مشمول خمس يا زكات شده از بين نرفته بايد خمس يا زكات را
322

مقدم بدارد، و اگر از بين رفته باشد بايد مال او را به نسبت بدهيهايش تقسيم نمايند. ولى
اگر حج نيز بر او واجب بوده بنابر احتياط حج را بر ساير ديون ميت مقدم بدارند، و در
آنچه در حج مصرف مىكنند قصد زكات نمايند.
" مسأله 1837 " ميتى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده، بايد
اول زكات مالش را بپردازند و سپس بدهى او را ادا نمايند.
" مسأله 1838 " ميتى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما و يا انگور هم دارد
دو صورت دارد:
الف - اگر پيش از آن كه زكات اينها واجب شود وارثان دين ميت را از دارايى ديگر او
پرداخت كنند، سهم هر كدام به مقدار نصاب برسد بايد زكات آن را پرداخت نمايد.
ب - اگر پيش از آن كه زكات اينها واجب شود دين او را ادا نكنند دو حالت دارد:
1 - چنانچه دارايى ميت تنها به اندازه دين او باشد، واجب نيست زكات اينها را پرداخت
نمايند.
2 - اگر دارايى ميت بيشتر از دين او است، چنانچه پرداخت تمام دين به طلبكار موقوف
به پرداخت مقدارى از گندم، جو، خرما و يا انگور است، اين مقدار مشمول زكات
نمىشود، ولى بقيه كه متعلق به ورثه است سهم هر كدام به حد نصاب برسد بايد زكات آن
را بپردازد.
" مسأله 1839 " كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بپردازد - اگر چه
براى مخارج نياز نداشته باشد - طلبكار مىتواند طلب خود را بابت زكات حساب كند.
" مسأله 1840 " كسى كه از فقير طلبكار است مىتواند طلب خود را بابت زكات
حساب كند، به شرط اين كه فقير بدهى خود را در راه گناه صرف نكرده باشد، يا اگر در راه
گناه صرف كرده از آن توبه كرده باشد.
" مسأله 1841 " اگر فقير بميرد و دارايى او به اندازه قرضش نباشد، طلبكار مىتواند
باقيمانده طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند، و اگر دارايى او به اندازه قرضش
باشد ولى وارثان از اداى بدهى او امتناع كنند يا به جهت ديگرى انسان نتواند طلب خود
را بگيرد، بنابر اقوى مىتواند طلب خود را بابت زكات حساب نمايد.
مصرف زكات
" مسأله 1842 " زكات را مىتوان در هشت مورد مصرف نمود:
اول - فقير، و او كسى است كه همه يا بخشى از هزينه هاى ساليانه خود وافراد تحت
323

تكفل خود را نداشته باشد، پس كسى كه مىتواند از راه در آمد املاك يا صنعت، كارگرى،
گرفتن اجاره و مانند آن مخارج ساليانه خود را تأمين نمايد فقير نيست.
دوم - مسكين، و او كسى است كه وضع اقتصاديش بدتر از فقير است.
سوم - كسى كه از سوى امام (ع) يا نايب آن حضرت مامور جمع آورى و نگهدارى
و حسابرسى زكات شده است و وظيفه دارد آن را به امام (ع) يا نايب امام و يا فقرا برساند.
چهارم - كافرى كه اگر زكات به او بدهند در جنگ به مسلمانان كمك مىكند و يا به دين
اسلام گرايش پيدا مىكند، همچنين مسلمانى كه ايمان وى ضعيف است و اگر به وسيله
زكات دلجويى شود ايمانش قوى مىشود، و به اين مورد " سهم مؤلفه " گفته مىشود.
پنجم - خريدارى بنده ها و آزاد كردن آنان (كه موضوع آن در اين زمان منتفى است).
ششم - پرداخت بدهى كسى كه توان پرداخت آن را ندارد، به شرط اين كه قرض خود را
در معصيت صرف نكرده باشد.
هفتم - سبيل الله، يعنى كارى كه مانند ساختن مسجد و مدرسه و حمام منفعت عمومى
ودينى دارد، يا مثل ساختن پل و اصلاح راه نفعش به عموم مسلمانان مىرسد، و آنچه
در هر صورت براى اسلام و مسلمين نفع داشته باشد، هر چند مصرف كردن آن در مثل
مسجد و مدرسه وامور مربوط به تقويت دين مردم بهتر بلكه احوط است.
هشتم - ابن السبيل، يعنى مسافرى كه در سفر درمانده باشد، هر چند وضع اقتصادى او
در شهر خود خوب باشد.
" مسأله 1843 " لازم نيست زكات را به هشت قسم تقسيم نمود، بلكه جايز است در
يكى از موارد هشتگانه مصرف شود.
" مسأله 1844 " احتياط واجب آن است كه فقير و مسكين بيشتر از مخارج ساليانه
خود وافراد تحت تكفل خويش زكات نگيرند، و اگر مقدارى پول يا جنس دارند فقط به
اندازه كسرى مخارج يك سال زكات بگيرند.
" مسأله 1845 " اگر صنعتگر يا كارگر يا مانند آن نتواند مخارج ساليانه خود را در حد
نياز از كسب تأمين كند، مىتواند كسرى آن را از راه گرفتن زكات تأمين نمايد، و لازم
نيست ابزار كار يا ملك و يا سرمايه متعارف خود را به مصرف مخارج برساند.
" مسأله 1846 " فقيرى كه نمىتواند خرج ساليانه خود و عائله اش را تأمين كند اگر
خانه اى دارد كه در آن نشسته يا وسيله سوارى دارد، چنانچه عرفا براى زندگى به آنها
احتياج دارد - گرچه براى حفظ آبرويش باشد - مىتواند زكات بگيرد، همچنين است اثاث
خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهايى كه به آنها احتياج دارد، و لازم نيست
324

آنها را براى مخارج زندگى خود بفروشد. و فقيرى كه اينها را ندارد، چنانچه احتياج
داشته باشد مىتواند از زكات خريدارى نمايد.
" مسأله 1847 " فقيرى كه ياد گيرى صنعت براى او دشوار نيست بايد ياد بگيرد و با
گرفتن
زكات زندگى نكند، ولى تا وقتى مشغول ياد گرفتن است مىتواند زكات بگيرد،
و چنانچه قدرت بر كار و كسبى دارد كه با شان و موقعيت اجتماعى او مناسب نيست، و يا
به خاطر پيرى يا مرض و ضعف كار كردن براى او دشوار است، مىتواند كار نكند و از
زكات استفاده نمايد.
" مسأله 1848 " كسى كه مىگويد فقيرم و پيش از اين فقير نبوده، يا معلوم نيست
فقير بوده يا نه، اگر از ظاهر حالش اطمينان يا گمان پيدا شود مىتوان به او زكات داد، ولى
كسى كه پيش از اين فقير بوده واينك نيز مىگويد فقيرم، گرچه انسان از گفته او اطمينان
يا گمان پيدا نكند مىتواند به او زكات دهد.
" مسأله 1849 " چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد لازم نيست به او
بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، بهتر است به طورى كه دروغ نشود
به صورت هديه بپردازد، ولى بايد قصد زكات نمايد.
" مسأله 1850 " اگر در جايى كه مىخواهد زكات بدهد مستحقى نباشد و نتواند
زكات را به مصرف ديگرى كه براى آن معين شده برساند و اميد هم نداشته باشد كه بعدا
مستحقى پيدا كند، بايد زكات را به جاى ديگر ببرد و به مصرف زكات برساند، ولى مخارج
بردن به آنجا بنابر احتياط واجب به عهده خود او است، و اگر در محافظت آن كوتاهى نكند
و زكات تلف شود ضامن نيست.
" مسأله 1851 " اگر در محل زكات دهنده مستحق پيدا شود مىتواند زكات را به جاى
ديگر ببرد، ولى مخارج بردن به آنجا را بايد از خودش بپردازد. و اگر زكات تلف شود
ضامن است، مگر اين كه به دستور حاكم شرع برده باشد، و اگر بدون دستور بوده و فقط با
اجازه او برده است بنابر احتياط ضامن مىباشد.
" مسأله 1852 " اگر به خيال اين كه كسى فقير است به او زكات بدهد و بعد بفهمد فقير
نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مىداند فقير نيست زكات داده است دو صورت
دارد:
الف - چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد، بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد.
ب - اگر چيزى را كه به او داده از بين رفته باشد، چنانچه كسى كه آن چيز را گرفته
خودش را مستحق نمىدانسته و يقين داشته يا احتمال مىداده كه آنچه به او مىدهند زكات
325

است، انسان مىتواند عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بدهد، و يا اين كه از مال خودش
زكات را بپردازد، ولى اگر به غير عنوان زكات به او داده، نمىتواند چيزى از او بگيرد
و بايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد.
" مسأله 1853 " انسان مىتواند از سهم سبيل الله زكات، قرآن يا كتابهاى دينى و يا
علمى كه مورد نياز جامعه اسلامى است بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر فرزندان خود يا
بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است. ولى احتياط واجب آن است كه توليت
وقف را به حاكم شرع جامع الشرايط يا نماينده او بسپارد.
" مسأله 1854 " انسان نمىتواند از زكات ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كسانى
كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد تا منفعت آن را به مصارف خود برسانند.
" مسأله 1855 " به كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مىتواند
براى معاش خود كسب كند مىتوان زكات داد، و ملاك آن تحصيل علومى است كه نافع
باشد و فرا گرفتن آنها حرام نباشد.
" مسأله 1856 " فقير مىتواند از سهم فقرا براى رفتن به حج و زيارت و مانند آن
زكات بگيرد، به شرط آن كه جزو مخارج متعارف او باشد. ولى اگر به مقدار خرج
متعارف ساليانه اش زكات گرفته باشد بنابر احتياط براى زيارت و مانند آن از سهم
فقرا نمىتواند زكات بگيرد، اما از سهم سبيل الله مانعى ندارد، هر چند خلاف احتياط
است.
" مسأله 1857 " مستحب است زكات شتر و گاو و گوسفند را به فقراى آبرومند
بپردازد، همچنين مستحب است در دادن زكات خويشان خود را بر ديگران، و اهل علم
و كمال را بر غير آنان، و كسانى را كه اهل درخواست و سؤال نيستند بر اهل سوال مقدم
بدارد، ولى اگر دادن زكات به فقيرى از جهت ديگر بهتر باشد مستحب است زكات را به
او بدهد.
" مسأله 1858 " بدهكارى كه توان باز پرداخت بدهى مشروع خود را ندارد - گرچه
توان تأمين مخارج ساليانه خود را داشته باشد - مىتوان بدهى او را از زكات پرداخت كرد،
ولى بايد مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد يا اگر در معصيت خرج كرده
از آن توبه كرده باشد. و اگر مخارج ساليانه خود را دارد، بهتر است قرض خود را از
موجودى بدهد و براى مخارج خود زكات بگيرد.
" مسأله 1859 " مسافرى كه خرجى او تمام شده يا وسيله نقليه او از كار افتاده،
چنانچه براى كار حرامى سفر نكرده و نيز خود سفر حرام نباشد و نتواند با قرض كردن يا
326

فروختن چيزى خود را به مقصد برساند، مىتواند زكات بگيرد، هر چند در وطن خود فقير
نباشد. ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را
فراهم كند، فقط به مقدارى كه به آنجا برسد مىتواند زكات بگيرد.
" مسأله 1860 " مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته، پس از رسيدن
به وطن اگر چيزى از زكات مانده و رساندن آن به صاحب مال يا وكيل او مشقت دارد، آن
را به حاكم شرع بدهد و بگويد كه زكات است.
شرايط مستحقان زكات:
" مسأله 1861 " كسى كه زكات مىگيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد، هر چند
در مورد چهارم و هفتم (سهم مؤلفه و سهم سبيل الله) اين شرط نيست. و در صورتى كه
زكات پس از رسيدن به دست حاكم شرع جامع الشرايط به فقير برسد، اعتبار اين شرط
محل اشكال است.
" مسأله 1862 " اگر به شيعه بودن كسى يقين پيدا كند و پس از دادن زكات به او
و تلف شدن آن معلوم شود شيعه نبوده، بايد دوباره زكات را پرداخت كند، بلكه اگر از راه
شهادت دو مرد عادل شيعه بودن يا فقر او را احراز كند و بعد خلاف آن ثابت شود،
بنابر احتياط دوباره آن را پرداخت نمايد.
" مسأله 1863 " اگر طفل يا ديوانه اى فقير باشد مىتوان به ولى او زكات داد، به قصد
اين كه ملك طفل يا ديوانه باشد و ولى هم به همين قصد بگيرد. و در صورت دسترسى
نداشتن به ولى مىتواند با اجازه حاكم شرع خودش يا به وسيله يك نفر امين زكات را
به مصرف آنان برساند و هنگام پرداخت نيت زكات نمايد، و چنانچه از سهم فقرا باشد
بنابر احتياط اول زكات را ملك آنان نمايد و سپس به مصرف آنان برساند.
" مسأله 1864 " به فقيرى كه از راه تكدى مخارج زندگى خود را تأمين مىكند
مىتوان زكات داد، به شرط آن كه در معصيت مصرف نكند.
" مسأله 1865 " به فقيرى كه زكات را در معصيت مصرف مىكند نمىتوان زكات
داد، و نيز بنابر احتياط واجب به كسى كه گناه كبيره را آشكارا انجام مىدهد زكات ندهند.
همچنين است حكم شرابخوار هر چند پنهانى شراب بخورد.
" مسأله 1866 " به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد -
اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد - مىتوان براى پرداخت بدهى زكات داد،
ولى اگر زن بلكه بنابر احتياط واجب هر فرد ديگرى كه مخارج او بر انسان واجب
327

است براى مخارج خود قرض كرده، انسان نمىتواند بدهى او را از زكات پرداخت
نمايد.
" مسأله 1867 " كسى كه زكات بر او واجب شده نمىتواند زكات را از سهم فقرا به
افرادى كه نفقه آنان بر او واجب است پرداخت نمايد، ولى پرداخت زكات توسط ديگران
به افراد تحت تكفل كسى كه قدرت بر نفقه آنان ندارد يا از دادن نفقه واجب به آنها
خود دارى مىكند اشكال ندارد. و اگر زن بتواند شوهر خود را به پرداخت مخارج مجبور
كند نمىشود به او زكات داد.
" مسأله 1868 " زنى كه به عقد موقت در آمده است اگر فقير باشد شوهرش و ديگران
مىتوانند به او زكات بدهند، ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را
بدهد يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى كه مخارج آن زن را
بدهد يا زن بتواند او را مجبور كند نمىشود به آن زن زكات داد.
" مسأله 1869 " زن مىتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، هر چند شوهر زكات
را صرف مخارج روزانه او كند.
" مسأله 1870 " اگر فرزند انسان يا پدر او به ازدواج نياز داشته باشد پرداخت هزينه
آن از زكات محل اشكال است، و بنابر احتياط مخارج آن را از مال خودش بدهد.
" مسأله 1871 " مخارج اضافه بر هزينه هاى روزمره فرزند را مانند خريد كتابهاى
علمى ودينى مورد احتياج او مىتوان از راه سهم فقراى زكات تأمين نمود.
" مسأله 1872 " سيد مىتواند از سيد زكات بگيرد، ولى نمىتواند از زكات واجب
غير سيد - مانند زكات مال و زكات فطره - استفاده كند، مگر اين كه خمس ووجوه ديگر
كفاف هزينه زندگى او را ندهد و ناچار باشد، كه در اين صورت بنابر احتياط واجب نبايد از
حد ضرورت زندگى تجاوز كند.
" مسأله 1873 " زكات مستحب يا صدقات مستحبه ديگر را مىتوان به سيد داد،
هر چند خلاف احتياط است.
" مسأله 1874 " ملاك در " سيد بودن " نسبت داشتن با " هاشم " جد گرامى
پيامبر اكرم (ص) از ناحيه پدر مىباشد، پس كسى كه فقط مادرش سيد است مىتواند از
زكات غير سيد استفاده كند.
" مسأله 1875 " سيد بودن افراد با شهادت دو مرد عادل يا شهرتى كه موجب اطمينان
گردد ثابت مىشود، و صرف ادعاى شخص كفايت نمىكند. همچنين عدم سيادت
شخصى كه معلوم نيست سيد است يا نه، با يكى از اين دو راه ثابت مىشود.
328

زكات فطره
" زكات فطره " يكى از زكاتهاى واجبى است كه همه ساله بر هر مكلف - مطابق شرايطى
كه گفته خواهد شد - واجب مىشود و به مصرف فقرا و مستمندان جامعه مىرسد، در
حقيقت زكات فطره زكات بر بدنهاست، در مقابل زكات اموال كه زكات بر داراييهاى
مردم مىباشد. زكات فطره انسان را از مرگهاى ناگهانى در آن سال حفظ مىكند، و مطابق
بعضى از روايات تماميت روزه رمضان به زكات فطره است، چنان كه تماميت نماز به
صلوات بر پيامبر اكرم (ص) مىباشد.
" مسأله 1876 " كسى كه هنگام غروب شب عيد فطر " بالغ " و " عاقل " باشد
و " بيهوش " و " فقير " و " بنده " نباشد، بايد براى خودش و هر يك از نان خورهاى خود يك
صاع - كه تقريبا سه كيلوگرم است - گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت و يا مانند
آن را به فقير بدهد، و اگر پول يكى از اينها را هم بپردازد كافى است.
" مسأله 1877 " بنابر احتياط فطره را از آنچه كه غذاى متعارف مردم شهر او است
بدهد، هر چند معمولا چيز ديگرى هم با آن مىخورند. و بهتر است از آنچه غذاى معمولى
خود و خانواده او است بپردازد.
" مسأله 1878 " كسى كه توان تأمين مخارج ساليانه خود و نان خورهاى خود را ندارد
و كسبى هم ندارد كه بتواند مخارج خود و آنها را تأمين نمايد وفرد ديگرى هم مخارج او
و نان خورهايش را به صورت تبرعى تأمين نمىكند " فقير " است و دادن زكات فطره بر او
واجب نيست، بلكه مىتوان زكات فطره را به او پرداخت نمود.
" مسأله 1879 " از آنجا كه پرداخت زكات فطره مانند زكات مال عبادت است، بايد
هنگام پرداخت آن قصد انجام فرمان خدا (قصد قربت) كرده و نيت فطره نيز بنمايد.
(مسأله 1880 " انسان بايد فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر نان خور او
حساب مىشوند پرداخت كند، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج
آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.
" مسأله 1881 " فطره مهمانى كه پيش از غروب روز آخر ماه رمضان با رضايت
صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب مىشود بر صاحبخانه واجب است، همچنين
است بنابر احتياط واجب فطره مهمانى كه بدون رضايت و پيش از غروب وارد شده و مدتى
نزد او مىماند به گونه اى كه در شب عيد نان خور او محسوب است، و نيز فطره كسى كه

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الزكاة، باب 1 از ابواب " زكات الفطره "، حديث 5.
329

انسان به پرداخت مخارج او وادار شده است، و احوط آن است كه خود آنها هم اگر واجد
شرايط هستند بپردازند.
" مسأله 1882 " فطره مهمانى كه پس از غروب شب عيد فطر وارد شده بر صاحبخانه
واجب نيست، ولى اگر پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او افطار كند،
بنابر احتياط هر دو زكات فطره را بدهند.
" مسأله 1883 " كافرى كه پس از غروب روز آخر ماه رمضان مسلمان شده، و فقيرى
كه پس از غروب توانگر شده، و كسى كه هنگام غروب ديوانه مىباشد فطره بر او واجب
نيست، همچنين دادن فطره براى كودكى كه پس از غروب به دنيا آمده لازم نيست، ولى
بيهوشى كه بعد از غروب به هوش مىآيد احوط آن است كه زكات فطره را پرداخت نمايد.
" مسأله 1884 " اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنى
شود، در صورتى كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد بايد زكات فطره را بدهد.
" مسأله 1885 " كسى كه موقع غروب شب عيد فطر زكات فطره بر او واجب نيست،
اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود بهتر است زكات
فطره را بدهد.
" مسأله 1886 " اگر انسان نان خور كسى باشد و پيش از غروب شب عيد فطر
نان خور فرد ديگرى شود، فطره او بر كسى كه نان خور او شده واجب است، مثلا اگر
دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود شوهرش بايد فطره او را بدهد.
" مسأله 1887 " كسى كه ديگرى بايد فطره او را بپردازد پرداخت آن بر خود او واجب
نيست، هر چند بداند آن شخص عمدا فطره را نمىدهد، ولى اگر از روى فراموشى ندهد
بنابر احتياط واجب خودش فطره خود را بپردازد. و اگر شخص غنى مهمان فقير شود
بنابر احتياط واجب خودش زكات فطره خود را بدهد، هر چند فقير هم با زحمت آن را
بپردازد، بلكه اگر او نپردازد بنابر اقوى خودش بپردازد.
" مسأله 1888 " كسى كه فطره او بر ديگرى واجب شده اگر فطره خود را بدهد، از
عهده كسى كه فطره بر او واجب شده برداشته نمىشود، مگر اين كه با اجازه و به نيابت از او
پرداخته باشد.
" مسأله 1889 " اگر كسى همزمان نان خور دو نفر حساب شود، فطره او به شركت
بر آن دو نفر واجب است.
" مسأله 1890 " فطره زنى كه شوهرش مخارج او را نمىدهد بر كسى است كه زن
نان خور او است، و اگر نان خور كسى نيست، چنانچه فقير نباشد بايد خود او بپردازد.
330

" مسأله 1891 " فطره كودكى كه از مادر يا دايه شير مىخورد بر عهده كسى است كه
مخارج مادر يا دايه را تأمين مىكند، ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل
بر مىدارد، فطره طفل بر كسى واجب نيست. و اگر براى شير دادن كودك اجرت
مىگيرند، فطره كودك بر عهده اجرت دهنده است نه آن كسى كه مخارج مادر يا دايه را
مىپردازد.
" مسأله 1892 " اگر انسان كسى را براى كارى اجير نمايد و شرط كند مخارجش را
بدهد، در صورتى كه به شرط خود عمل كند و عرفا نان خور او حساب شود بايد فطره او را
بپردازد، ولى اگر اجير در زندگى مستقل باشد - نظير كارمندان ادارات و كارگران
كارخانه ها - بايد زكات فطره را خودش بدهد. و بنابر احتياط واجب حكم سربازان پادگانها
نيز همين است.
" مسأله 1893 " انسان اگر چه مخارج عائله اش را از مال حرام بدهد بايد فطره آنان را
از مال حلال بپردازد.
" مسأله 1894 " كسى كه پيش از غروب شب عيد فطر داراى شرايط پرداخت زكات
فطره بوده اگر پس از غروب بميرد، بايد فطره او و عائله اش را از مال او بپردازند، ولى اگر
پيش از غروب بميرد واجب نيست فطره او و عائله اش را از مال او بدهند.
" مسأله 1895 " پرداخت فطره پيش از ماه رمضان و بنابر احتياط در ماه رمضان
صحيح نيست، ولى اگر در ماه رمضان يا پيش از آن به فقير قرض بدهد و بعد از آن كه فطره
بر او واجب شد طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد، به شرط آن كه شرايط در
فقير باقى باشد و فقير توجه به قرض بودن آن داشته باشد و به همين قصد قبول كند.
" مسأله 1896 " اگر فطره را از چيز معيوب بدهد بنابر احتياط واجب كافى نيست،
ولى اگر در جايى باشد كه خوراك غالب آنان معيوب است اشكال ندارد.
" مسأله 1897 " گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مىدهد بايد به جنس ديگر يا
خاك مخلوط نباشد، يا اگر مخلوط است چيزى كه مخلوط شده به قدرى كم باشد كه قابل
اعتنا نباشد، و اگر بيش از اين مقدار باشد در صورتى صحيح است كه خالص آن به يك
صاع - يعنى سه كيلوگرم - برسد و تصفيه آن مشكل و خارج از متعارف نباشد.
" مسأله 1898 " بنابر احتياط نمىتواند جنس معيوب يا مخلوط را به عنوان قيمت فطره
بپردازد، بلكه قيمت آن بايد با پول متعارف حساب شود و پول پرداخت گردد.
" مسأله 1899 " كسى كه نماز عيد فطر مىخواند بنابر احتياط واجب فطره را پيش از
نماز عيد فطر بدهد، و اگر مستحق آن موجود نيست آن را جدا نمايد، ولى اگر نماز عيد
331

نمىخواند مىتواند پرداخت فطره را تا ظهر روز عيد تأخير بيندازد.
" مسأله 1900 " اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد و كنار
هم نگذارد، احتياط واجب آن است كه بعدا به قصد قربت مطلقه و بدون نيت ادا و قضا
پرداخت كند، ولى اگر مقدار زكات را به قصد زكات پيش از ظهر جدا نموده، هنگام
پرداخت به قصد زكات بپردازد.
" مسأله 1901 " اگر فطره را جدا كرده باشد نمىتواند مصرف كند يا آن را عوض نمايد.
" مسأله 1902 " اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه
دسترسى به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته است بايد عوض آن را بدهد. و اگر
دسترسى به فقير نداشته ضامن نيست، مگر آن كه در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد.
" مسأله 1903 " اگر در محل خودش مستحق پيدا شود احتياط واجب آن است
كه فطره را به جاى ديگر منتقل نكند، و اگر به جاى ديگر ببرد و تلف شود ضامن
است، مگر اين كه با مطالبه حاكم شرع جامع الشرايط يا نماينده او به جاى ديگر منتقل كرده
باشد.
" مسأله 1904 " كسى كه مىخواهد قيمت فطره را بپردازد - چنانچه قيمتها به حسب
زمان و مكان مختلف باشد - قيمت همان مكان و همان وقتى كه مىخواهد فطره را بپردازد
ملاك مىباشد.
" مسأله 1905 " اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى است نصف صاع
(يك كيلو و نيم) بدهد كفايت نمىكند، بلكه اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال
دارد.
" مسأله 1906 " انسان نمىتواند نصف فطره را از يك جنس و نصف ديگر آن را از
جنس ديگر بپردازد، و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد، ولى اگر
مخلوط از دو جنس غذاى غالب مردم آن محل باشد اشكال ندارد.
" مسأله 1907 " كسى كه فطره چند نفر را مىدهد لازم نيست همه را از يك جنس
بدهد، و مىتواند فطره بعضى را از يك جنس و بعضى ديگر را از جنس ديگر يا قيمت آن
بپردازد.
مصرف زكات فطره:
" مسأله 1908 " احتياط آن است كه زكات فطره را فقط به شيعيانى كه فقير و مسكين
هستند بدهند. ولى فقيرى كه به او فطره مىدهند لازم نيست عادل باشد، هر چند به كسى
332

كه فطره را در معصيت صرف مىكند و نيز بنابر احتياط واجب به شرابخوار و كسى كه
آشكارا گناه كبيره مرتكب مىشود نبايد فطره بدهند.
" مسأله 1909 " اگر طفل شيعه اى فقير باشد و ولى داشته باشد بنابر احتياط واجب
فطره را به ولى او بدهد، و اگر ولى نداشته باشد با اجازه حاكم شرع فطره را ملك او
گرداند و سپس براى او قبول نمايد و به مصرف او برساند.
" مسأله 1910 " بنابر احتياط واجب به يك فقير بيشتر از مخارج ساليانه اش و نيز كمتر
از يك صاع - كه تقريبا سه كيلوگرم است - فطره ندهند. همچنين بنابر احتياط فطره يك نفر
را دو نيم نكنند، مثلا به يك فقير چهار كيلو و نيم ندهند، بلكه يا سه كيلو و يا شش كيلو
بپردازند.
" مسأله 1911 " اگر كسى بگويد فقيرم نمىتوان به او فطره داد، مگر اين كه از
ظاهر حال او گمان پيدا شود كه فقير است يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است.
" مسأله 1912 " اگر انسان به خيال اين كه كسى فقير است به او فطره دهد و بعد بفهمد
فقير نبوده، دو صورت دارد:
الف - اگر مالى كه به او داده است از بين نرفته باشد، بايد پس بگيرد و به مستحق
بپردازد، و اگر نتواند بگيرد بايد از مال خودش فطره را بدهد.
ب - اگر آن مال از بين رفته باشد، در صورتى كه گيرنده فطره خود را مستحق
نمىدانسته و يقين داشته يا احتمال مىداده آنچه را گرفته فطره است بايد عوض آن را بدهد،
و اگر نه او ضامن نيست و پرداخت كننده بايد دوباره فطره را بدهد.
" مسأله 1913 " كسى كه سيد نيست نمىتواند به سيد فطره بدهد، حتى اگر سيدى
نان خور او باشد نمىتواند فطره او را به سيد ديگر بپردازد. ولى سيد مىتواند فطره خود
و هر سيدى را كه نان خور او مىباشد به سيد و يا غير سيد بپردازد، ولى اگر نان خور سيد
غير سيد باشد بنابر احتياط فطره او را به سيد ندهد.
" مسأله 1914 " مستحب است در پرداخت زكات فطره ابتدا خويشان فقير و بعد
همسايگان فقير خود را بر ديگران مقدم بدارد، همچنين مستحب است اهل علم فقير را بر
غير اهل علم مقدم بدارد. ولى اگر ديگران از جهتى برترى داشته باشند مستحب است آنان
را در اولويت قرار دهد.
333

مسائل حج
" حج " يك آزمون بزرگ الهى و زمينه ساز تحول معنوى وتحرك باطنى و وسيله سير
و سلوك حج گزاران از قفس " نفسانيت " به سوى " خدا " مىباشد. حضرت امير (ع) در
خطبه قاصعه نهج البلاغه حج را يكى از ابواب رحمت الهى و اسباب خودسازى انسانها
و تهذيب نفوس از صفات رذيله شمرده اند، و در خطبه اول آن را مظهر تواضع مردم در
برابر عظمت خداوند و اذعان و اعتراف آنان در برابر عزت و بزرگوارى او دانسته، و خانه
كعبه را پرچم و علم اسلام و حرم امن پناهندگان به ساحت ربوبى به حساب آورده اند.
پس شايسته است كسى كه قصد بجا آوردن اين فريضه بزرگ را دارد - همان گونه كه
حضرت امام صادق (ع) فرموده اند - دل خود را متوجه خدا نمايد و آن را از هر
مشغول كننده و بازدارنده اى نگاه دارد و همه كارهاى خود را به پروردگار واگذارد و در
همه امور بر او توكل نمايد و تسليم قضا وقدر او شود و با مظاهر دنيوى و از هر آنچه غير
خداست وداع نمايد.
اما اهداف حج به اين خلاصه نمىشود، بلكه از قرآن كريم و روايات اهل بيت
عصمت (ع) استفاده مىشود كه حج علاوه بر آثار معنوى و جاذبه هاى روحى داراى منافع
اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى نيز براى مسلمانان مىباشد. در قرآن كريم آمده
است كه: " خداوند كعبه را وسيله قوام و قيام مردم قرار داده است "، مظاهر قوام يك
ملت همانا استقلال فرهنگى، اقتصادى و سياسى و نيز وحدت، حركت، عزت و معنويت
آن ملت است كه در اين آيه شريفه كعبه وسيله نيل به اين هدف شمرده شده است. همچنين
حضرت امام صادق (ع) در روايتى در باره فلسفه حج مىفرمايند: " خداوند در تشريع
فريضه حج مردم را به چيزى مامور ساخت كه علاوه بر تعبد و اطاعت دينى مشتمل بر

(1) نهج البلاغه عبده، خطبه 192 (خطبه قاصعه).
(2) نهج البلاغه عبده، خطبه اول.
(3) مائده (5): 97.
334

مصالح و منافع دنيوى نيز مىباشد، پس اجتماع و گردهمايى مسلمانان را با داشتن مليتهاى
مختلف از شرق و غرب عالم در مراسم حج واجب كرد تا مسلمانان يكديگر را بشناسند
و هر يك از داد و ستد با ديگرى بهره مند گردد و طبقات مردم در سايه اين رفت و آمد از
يكديگر استفاده كنند، همچنين آثار و اخبار پيامبر اكرم (ص) و دستورات اسلامى شناخته
شود و فراموش نگردد. و اگر زمينه شناخت ملتها و تبادل فكرى و انتقال منافع
و دستاوردها فراهم نمىشد و هر ملتى تنها روى منافع و مصالح خود سخن مىگفت و از
ساير ملتها غفلت مىورزيد، يقينا ملتها هلاك مىشدند و شهرها ويران مىگرديد و اقتصاد
از هم مىپاشيد و اخبار و آثار پيامبر اكرم (ص) منتشر نمىشد و شما امروز از آنها اثرى
نمىديديد ".
شرايط وجوب حج:
" مسأله 1915 " كسى كه شرايط زير را دارا باشد واجب است در تمام عمر يك
مرتبه حج را بجا آورد:
1 - " بالغ " باشد، پس بر بچه واجب نيست.
2 و 3 - " عاقل " و " آزاد " باشد.
4 - به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كار حرامى را كه اهميت ترك آن در شرع از حج
بيشتر است انجام دهد يا عمل واجبى را كه از حج مهمتر است ترك كند.
5 - " مستطيع " باشد، يعنى توانايى براى رفتن به حج را داشته باشد.
" مسأله 1916 " شرايط استطاعت و توانايى عبارت است از:
1 - داشتن هزينه سفر و آنچه به حسب حالش در راه مورد نياز است به اندازه كافى.
2 - داشتن مخارج افراد تحت تكفل خود تا هنگام بازگشت
3 - سلامت مزاج و توانايى انجام اعمال حج
4 - نبودن مانع در رفت و برگشت، پس اگر راه بسته باشد يا انسان بترسد كه در راه جان
يا آبرو و يا مال مهم او در معرض خطر باشد حج بر او واجب نيست، ولى اگر بتواند از راه
ديگرى برود - اگر چه دور تر باشد - در صورتى كه مشقت زياد نداشته و خيلى غير متعارف
نباشد بايد از آن راه برود.
5 - داشتن وقت كافى به اندازه انجام اعمال حج
6 - در اثر رفتن به حج مال يا ملك يا كسب و پيشه اى را كه براى ادامه معاش

(1) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 1 از ابواب " وجوب الحج وشرائطه "، حديث 18
335

خود وافراد تحت تكفل خود دارد از دست ندهد، پس اگر با رفتن به حج مجبور شود مثلا
زمين كشاورزى خود را بفروشد يا سرمايه و يا منبع در آمد خود را كه مورد احتياج او است
صرف حج كند و پس از بازگشت چيزى كه با آن كسب كند نداشته باشد مستطيع نيست.
" مسأله 1917 " كسى كه بدون داشتن خانه ملكى نياز او بر طرف نمىشود و به مشقت
مىافتد، وقتى حج بر او واجب مىشود كه پول خانه را هم داشته باشد.
" مسأله 1918 " زنى كه مىتواند به حج برود اگر بعد از برگشتن مالى از خود نداشته
باشد و شوهرش هم مثلا فقير باشد و نتواند مخارج او را بدهد و ناچار شود كه به سختى
زندگى كند، حج بر او واجب نيست، ولى اگر شوهرش تمكن دارد و مخارج او را
مىدهد با داشتن هزينه رفت و برگشت مستطيع مىشود.
" مسأله 1919 " كسى كه در راه حج براى خدمت يا رانندگى يا خبرنگارى و امثال
اينها اجير مىشود، يا به عنوان روحانى كاروان يا ناظر يا پزشك يا پرستار و يا عناوين ديگر
او را به حج مىبرند و مىتواند با انجام كارش بدون زحمت حج كامل را بجا آورد و هزينه
افراد تحت تكفل خود را نيز تا هنگام برگشت دارد، پس از پذيرفتن اين قبيل خدمات حج
بر او واجب مىشود، و در اين قبيل افراد لازم نيست بعد از برگشتن سرمايه و ملكى
داشته باشند.
" مسأله 1920 " اگر مخارج رفت و برگشت سفر حج و مخارج عائله كسى را در
مدتى كه به حج مىرود و برمىگردد به او بدهند كه حج بجا آورد ولى ملك او نكنند، در
صورتى كه اطمينان داشته باشد از او پس نمىگيرند حج بر او واجب مىشود. همچنين
اگر اين مخارج را به او ببخشند و شرط كنند كه حج بجا آورد، بنابر احتياط واجب بايد قبول
نمايد و حج بر او واجب مىشود، هر چند قرض داشته باشد و موقع برگشتن مالى كه بتواند
با آن زندگى كند نداشته باشد، ولى اگر قبول بخشش براى او مستلزم ذلت و خوارى باشد
قبول آن واجب نيست.
" مسأله 1921 " كسى كه مخارج او را داده اند و حج بر او واجب شده و آن را
بجا آورده، چنانچه مالى از خود پيدا كند لازم نيست دوباره به حج برود، هر چند احوط
است.
" مسأله 1922 " ميزان در وجوب حج، استطاعت از جايى است كه فعلا در آنجا
مىباشد. پس اگر كسى در وطن خود سكونت دارد و در آنجا مستطيع نيست حج بر او
واجب نمىباشد، هر چند به مقدار حج ميقاتى مال داشته باشد. ولى اگر براى كارى به

(1) " حج ميقاتى " به حجى مىگويند كه كسى براى خود يا به نيابت ديگرى از ميقات قصد
حج كند، در
336

ميقات رفت يا مثلا براى تجارت به جده رفت و در آنجا استطاعت حج را با همه شرايط آن
پيدا كرد، حج بر او واجب مىشود و از حجه الاسلام كفايت مىكند.
" مسأله 1923 " اگر از طرف دولت براى حج در سالهاى آينده ثبت نام مىكنند
و راهى براى حج جز اين طريق نيست، كسانى كه هنگام ثبت نام استطاعت مالى دارند
واجب است اسم خود را بنويسند، هر چند در همان سال قرعه به نامشان اصابت نكند.
و اگر كوتاهى نمايند و ثبت نام نكنند حج بر آنان ثابت شده است. بلكه اگر كسى فعلا
استطاعت مالى ندارد ولى مىداند كه به زودى مستطيع مىشود و در آن وقت ديگر ثبت نام
نمىكنند، در اين صورت هم اگر مىتواند بايد اسم خود را بنويسد.
" مسأله 1924 " اگر كسى مستطيع شود و حج بجا نياورد و بعد فقير شود، بايد گرچه
به زحمت باشد بعدا حج بجا آورد. و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسى او را
براى حج اجير كند بايد به مكه برود و حج كسى را كه براى او اجير شده بجا آورد و تا سال
بعد در مكه بماند و براى خود حج نمايد، ولى اگر ممكن باشد كه اجير شود و اجرت را نقد
بگيرد و كسى كه او را اجير كرده راضى شود كه حج او در سال
بعد انجام شود، بايد سال اول براى خود، و سال بعد براى كسى كه اجير شده حج نمايد.
" مسأله 1925 " اگر در سال اولى كه مستطيع شده بدون سستى و تأخير به مكه رود
و در وقت معينى كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد
مستطيع نباشد حج بر او واجب نيست، ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته،
اگر چه به زحمت باشد بايد حج بجا آورد.
" مسأله 1926 " اگر در سال اولى كه مستطيع شده به حج نرود و بعد فقير شود يا
به واسطه پيرى يا بيمارى يا عذر ديگرى نتواند حج را بجا آورد و از اين كه خودش در آينده
بتواند به حج برود نا اميد باشد، بايد نايب بگيرد، بلكه اگر در همان سالى كه مستطيع شده
از رفتن به حج ناتوان باشد و از اين كه در آينده بتواند انجام دهد نيز نا اميد باشد بنابر احتياط
واجب بايد نايب بگيرد.
نيابت در حج:
" مسأله 1927 " كسى كه حج بر او واجب شده چنانچه آثار مرگ در او ظاهر شود،
بايد وصيت كند كه به جاى او حج بجا آورند، و اگر از دنيا برود مخارج حج به مقدار حج
از ميقات از اصل مال او برداشته مىشود. و اگر نايب گرفتن از ميقات ممكن نباشد همه

(1) مقابل " حج بلدى " كه انسان براى خود يا به نيابت ديگرى از بلد و شهر خود
به قصد حج حركت مىكند.
337

مخارج از اصل مال او برداشته مىشود، ولى اگر وصيت كرده باشد كه از يك سوم دارايى
او بردارند از يك سوم آن برداشته مىشود.
" مسأله 1928 " در " نايب " چند شرط معتبر است:
1 - بنابر احتياط واجب بالغ باشد.
2 - عاقل باشد.
3 - شيعه اثنى عشرى باشد.
4 - مورد وثوق و اطمينان باشد كه اعمال را صحيح انجام مىدهد.
5 - هنگام نايب شدن اجمالا اعمال و احكام حج را بداند.
6 - در آن سال حج واجب به عهده خودش نباشد.
7 - از انجام حج يا بعضى از اعمال آن معذور و ناتوان نباشد، و اگر اجير شود تا از
طرف ديگرى حج بجا آورد و خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خود
بفرستد، بايد از كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد.
" مسأله 1929 " نيابت زن و مرد از يكديگر جايز است، همچنين " صروره " يعنى
كسى كه تا حال حج بجا نياورده مىتواند نايب شود. و كسى كه از طرف ديگرى براى حج
اجير شده بايد طواف نساء را از طرف او بجا آورد، و اگر بجا نياورد همسر (زن باشد يا
مرد) بر اجير حرام مىشود.
اقسام حج:
" مسأله 1930 " حج بر سه قسم است: حج تمتع، حج افراد و حج قران.
" حج تمتع " وظيفه كسى است كه فاصله وطنش تا مكه معظمه شانزده فرسخ يا بيشتر
باشد، " حج افراد " و " حج قران " نيز وظيفه كسى است كه اهل خود مكه يا اطراف آن تا
كمتر از شانزده فرسخ باشد. البته در بعضى از موارد وظيفه برخى افراد بيمار يا معذور از
حج تمتع به حج افراد تبديل مىشود.
هر سه قسم حج در بيشتر اعمال مشترك هستند، ولى در حج تمتع عمره پيش از حج
و وابسته به حج و همچون جزئى از آن مىباشد كه بايد در يك سال و در ماه‌هاى حج
بجا آورده شود، ولى در حج افراد و حج قران عمره كاملا مستقل و از حج جداست.
همچنين در حج تمتع در روز عيد قربان در منى قربانى واجب است و از اعمال آن مىباشد،
و در حج قران قربانى از ابتدا مقرون با احرام است و بايد تا روز عيد در منى همراه باشد،
ولى در حج افراد اصلا قربانى واجب نيست.
338

صورت حج تمتع
" حج تمتع " مركب از دو عمل عبادى " عمره تمتع " و " حج تمتع " مىباشد كه به ترتيب
زير بيان مىشود:
1 - عمره تمتع:
" مسأله 1931 " در عمره تمتع شش چيز واجب است:
اول - نيت عمره تمتع
دوم - احرام از يكى از ميقاتها، و در احرام سه چيز واجب است: الف - نيت
ب - پوشيدن دو جامه احرام كه يكى را " ازار " و ديگرى را " رداء " مىنامند. ج - تلبيه،
يعنى گفتن " لبيك " بدين نحو: " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمد
والنعمة لك والملك (لك) لا شريك لك لبيك ".
سوم - طواف خانه خدا، به اين ترتيب كه با شروع از حجر الاسود هفت مرتبه دور خانه
خدا بگردد، و به هر دور آن يك " شوط " گفته مىشود.
چهارم - نماز طواف، به اين ترتيب كه بعد از تمام شدن طواف واجب، پشت مقام
ابراهيم (ع) دو ركعت نماز به قصد " نماز طواف " بخواند.
پنجم - سعى بين صفا و مروه، يعنى پس از نماز طواف بين " صفا " و " مروه " را كه دو
كوه معروفند سعى كند، به اين صورت كه از صفا شروع كند و به مروه برود و از مروه به
صفا برگردد. وسعى بايد هفت مرتبه باشد و هر مرتبه را يك " شوط " مىگويند، به اين
شكل كه از " صفا به مروه " يك شوط است و از " مروه به صفا " نيز يك شوط به حساب
مىآيد، پس هفت شوط از صفا شروع و به مروه ختم مىگردد.
ششم - تقصير، يعنى پس از سعى به قصد قربت و با نيت خالص مقدارى از ناخنهاى
دست يا پا و يا مقدارى از موى سر يا شارب و يا ريش خود را بزند، و بهتر بلكه احوط آن
است كه به زدن ناخن اكتفا نكند و مقدارى از مو را نيز بزند. و تراشيدن سر و كندن مو
كفايت نمىكند.
2 - حج تمتع:
" مسأله 1932 " واجبات حج تمتع چهارده چيز است:
اول - نيت حج تمتع
339

دوم - احرام حج تمتع، كه مانند احرام عمره است، جز اين كه در احرام حج بايد از مكه
معظمه به نيت حج تمتع محرم شود.
سوم - وقوف به عرفات، يعنى محرم به احرام حج در ظهر روز عرفه - نهم ذى حجه -
به قصد قربت در عرفات باشد و در آنجا نيت وقوف كند. و بنابر احتياط از اول ظهر به
عرفات برود و تا مغرب شرعى در آنجا بماند.
چهارم - وقوف به مشعر، به اين ترتيب كه شخص حاجى پس از انجام وقوف به عرفات
هنگام مغرب شب عيد به طرف " مشعر الحرام " كوچ كند، به گونه اى كه نماز مغرب
و عشا را در مشعر بخواند. وقوف به مشعر بايد به قصد قربت انجام شود و وقت آن از
طلوع فجر تا طلوع آفتاب است، و بنابر احتياط شب دهم را نيز تا طلوع فجر به قصد قربت
در مشعر به سر برد.
پنجم و ششم و هفتم - واجبات منى در روز عيد قربان كه عبارت است از:
الف - رمى جمره عقبه، يعنى انداختن هفت ريگ به آن به پيروى از حضرت ابراهيم (ع)
كه در اين مكان شيطان را رمى كرد.
ب - قربانى، و مخير است شتر يا گاو و يا گوسفند را قربانى كند، و غير از اين سه
حيوان ساير حيوانات كفايت نمىكند.
ج - تراشيدن سر و يا تقصير (كوتاه كردن مو يا ناخن)، و حاجى بين اين دو مخير
مىباشد، ولى زنان فقط بايد تقصير كنند. همچنين كسى كه سال اول حج او است
بنابر احتياط واجب بايد سر خود را بتراشد.
هشتم، نهم، دهم، يازدهم و دوازدهم - اعمال مكه مكرمه كه به ترتيب عبارت است
از: " طواف "، " نماز طواف "، " سعى بين صفا و مروه "، " طواف نساء " و " نماز طواف نساء ".
سيزدهم و چهاردهم - اعمال منى در روزهاى يازدهم، دوازدهم و براى بعضى
سيزدهم ذى حجه كه عبارت است از:
الف - بيتوته در منى، يعنى ماندن شب در آنجا
ب - رمى جمرات سه گانه (اولى، وسطى و عقبه)، و در هر روز بايد به هر يك از
جمرات سه گانه هفت ريگ بزند.
عمره مفرده
" مسأله 1933 " از جمله مستحبات موكده كه در روايات از آن به " حج اصغر " تعبير
340

شده " عمره مفرده " است، و در همه اوقات سال مىتوان آن را بجا آورد و نسبت به عمره
ماه رجب تأكيد بسيار شده است.
واجبات عمره مفرده كه بايد در آنها قصد قربت داشته باشد عبارت است از:
" نيت "، " احرام "، " طواف خانه خدا "، " نماز طواف "، " سعى بين صفا و مروه "،
" تراشيدن سر يا تقصير "، " طواف نساء " و " نماز طواف نساء ".
* * *
تفصيل و احكام هر يك از موارد و احكام حج و عمره در " مناسك حج " بيان شده
است.
341

مسائل جهاد و دفاع
" جهاد " يكى از اركان دين است كه در صدر اسلام موجب تقويت اسلام و انتشار آن در
مناطق مختلف شد. واجب بودن جهاد به طور كلى از ضروريات اسلام مىباشد و در فروع
دين كمتر موضوعى همانند جهاد مورد توجه وتاكيد قرار گرفته است، و علاوه بر آيات
جهاد روايات زيادى در مورد حدود، شرايط، احكام وفضيلت جهاد از معصومين (ع)
وارد شده است، از جمله از حضرت امير المؤمنين على (ع) نقل شده است كه فرمودند: "
جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده
است ".
" مسأله 1934 " جهاد بر دو نوع است: " ابتدايى " و " دفاعى ". " جهاد ابتدايى " آن
است كه امام مسلمانان به منظور دعوت كفار و مشركين به اسلام و عدالت و يا جلوگيرى از
نقض پيمان اهل ذمه يا طغيان بغاة (شورشيان مسلح) بر امام مسلمين، نيروى نظامى
به مناطق آنان گسيل دارد. در حقيقت هدف از جهاد ابتدايى كشور گشايى نيست، بلكه
دفاع از حقوق فطرى ملتهايى است كه توسط قدرتهاى كفر و شرك و طغيان از خدا پرستى
و توحيد و عدالت محروم شده اند. ولى " جهاد دفاعى " زمانى است كه دشمن به مرز و بوم
مسلمانان هجوم آورد و قصد تسلط سياسى يا فرهنگى و اقتصادى نسبت به آنان داشته
باشد، و ممكن است جهاد در برابر بغاة نيز جهاد دفاعى محسوب گردد،
بلكه مىتوان گفت همه اقسام جهاد، جهاد دفاعى محسوبند.
" مسأله 1935 " شركت در جهاد بر كسى واجب است كه بالغ، عاقل، مرد و آزاد
باشد، و نابينا، پير، زمين گير و مبتلا به مرضى نباشد كه نتواند وظيفه اش را انجام دهد.
" مسأله 1936 " فرار از جهاد جايز نيست، مگر اين كه فرار از جبهه اى به جبهه ديگر
يا براى تدارك نيروى بيشتر باشد.
" مسأله 1937 " اگر ادامه جهاد نياز به كمكهاى مادى داشته باشد، بر همه كسانى كه

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 1 از ابواب " جهاد العدو و ما يناسبه "،
حديث 13.
342

تمكن مالى دارند واجب است به اندازه قدرت كمك نمايند.
" مسأله 1938 " شركت در جهاد ابتدايى يا دفاعى واجب كفايى است، پس اگر افراد
به اندازه كافى شركت نكنند، بر همه كسانى كه شرايط آن را داشته باشند واجب است كه
به جهاد بروند.
" مسأله 1939 " اگر پدر و مادر فرزند را از شركت در جهاد ابتدايى يا دفاعى نهى
نمايند، در صورتى كه جهاد بر او واجب عينى باشد نهى آنان تأثيرى ندارد و بايد در جهاد
شركت كند، ولى اگر جهاد بر او واجب كفايى است و نيروى كافى در جبهه حضور داشته
باشد، چنانچه شركت در جهاد موجب اذيت و آزار پدر و مادر باشد مخالفت با آنان جايز
نيست.
الف - جهاد ابتدايى:
" مسأله 1940 " جهاد ابتدايى واجب كفايى است، و زمانى واجب مىشود كه
امكانات و شرايط آن موجود باشد و امام معصوم (ع) يا حاكم جامع الشرايط به آن امر
نمايد.
" مسأله 1941 " شروع جهاد ابتدايى در ماه‌هاى حرام جايز نيست، ولى اگر كفار
در ماه‌هاى حرام به مسلمانان حمله نمايند دفاع واجب است.
" مسأله 1942 " با سه دسته جهاد ابتدايى جايز است:
الف - كفار اهل كتاب (يهود، نصارى و مجوس) يا غير اهل كتاب، در صورتى كه در
پناه اسلام نباشند.
ب - كفارى كه زندگى تحت حاكميت اسلام را با شرايطى پذيرفته اند ولى به شرايط
مقرره عمل نكرده و نقض عهد نمايند، اما هر گاه به شرايط مقرره ملتزم باشند، بايد جان
و مال و آبروى آنان حفظ شود و حقوق مشروع و قانونى آنان مراعات گردد.
ج - شورشيان مسلح (بغاة)، و اينها گروه هايى هستند كه بدون حق و به انگيزه باطل
به قصد تغيير حكومت صالح اسلامى و يا به دست گرفتن قدرت يا به بهانه اصلاح امور
شورش مسلحانه نمايند، و فرقى نيست كه شورش آنان به صورت جنگ منظم باشد يا جنگ
چريكى يا كودتا، عليه حكومت امام معصوم (ع) باشد يا فقيه جامع الشرايط. و مىتوان
كفت اين قسم از اقسام جهاد دفاعى است.
مسأله 1943 " شرايطى كه با كفار توسط حاكميت اسلامى منعقد مىشود عبارت

(1) ماه‌هاى حرام عبارتند از " رجب "، " ذى قعده "، " ذى حجه " و " محرم ".
343

است از:
1 - پرداخت ماليات بر حسب شرايط زمانى و مكانى
2 - پرهيز از كارهايى نظير: توطئه عليه حكومت اسلامى يا دادن كمك مالى و يا
اطلاعاتى و مانند آن به دشمنان، اذيت و آزار آحاد مسلمانان، تظاهر به انجام منكرات
همچون: نوشيدن شراب، بى حجابى و مانند آن.
3 - تسليم در برابر احكام عمومى دستگاه قضايى اسلام، ولى در امور شخصى مىتوانند
به قضات خودشان مراجعه نمايند.
" مسأله 1944 " اگر دولت اسلامى به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان با كفار
و مشركين پيمان يا تعهدى را قبول كرده يا به آنان امان داده باشد، عمل به آن عهد يا امان
واجب است و نبايد آن را نقض نمايد.
" مسأله 1945 " انعقاد قرار داد صلح با كفارى كه در حال جنگ با مسلمانان
مىباشند، در صورتى كه حاكميت اسلامى صلاح بداند جايز است، خواه در مقابل آن
عوضى به كفار داده شود يا نه. و مدت قرار داد صلح و ساير شرايط و حدود آن بستگى
به تشخيص مصلحت توسط حاكميت اسلامى دارد.
" مسأله 1946 " اگر احتمال عقلايى داده شود كه كافر حربى به اسلام گرايش پيدا
مىكند، امان دادن به او و تأمين زن و فرزندان و اموال او توسط حاكم اسلامى يا يكى از
مسلمانان جايز است، و لازم نيست او تقاضاى امان بنمايد، و در اين حالت قتال با او جايز
نمىباشد.
" مسأله 1947 " حاكميت اسلامى قبل از جهاد ابتدايى با كفار و مشركين بايد آنان را
به اسلام و حقيقت دعوت كرده و زمينه هاى لازم براى گرايش آنان به اسلام و عدالت را
ايجاد نمايد، و بدون دعوت صحيح جهاد ابتدايى جايز نيست.
" مسأله 1948 " در جهاد با كفار و مشركين نبايد به زنان و كودكان آنها آسيبى وارد
شود، همچنين جنگجويان كافرى كه در جهاد به دست مسلمانان اسير مىشوند و خطرى از
ناحيه آنان احساس نمىشود پس از پايان جنگ نبايد مورد تعرض قرار گيرند، و بايد كاملا
از حقوق مشروع خود بهره مند باشند.
" مسأله 1949 " حاكم اسلامى مطابق مصلحت، يكى از سه كار را در مورد اسرى
جنك با كفار و مشركين انجام مىدهد:
آزاد نمودن آنان بدون عوض و دادن اختيار زندگى در هر جايى كه بخواهند.
2 - آزاد نمودن آنان در مقابل عوض
344

3 - با مراعات حقوق و احكامى كه در اسلام گفته شده است براى جذب و هضم آنان
در جامعه اسلامى به بردگى گفته شوند.
(مسأله 1950) " كشتن اسراى شورشيان مسلح بغاة) در صورتى كه از ناحيه آنان
احساس خطرى نشود و نيز به بردگى گرفتن آنان جايز نيست، بلكه يا بايد آزاد شوند و يا
مطابق مصلحت مدتى در زندان نگاه داشته و سپس آزاد گردند.
ب - جهاد دفاعى:
" مسأله 1951 " اگر دشمن به بلاد مسلمانان و مرزهاى آنها هجوم آورد بر همه
واجب است به هر وسيله ممكن و با نثار مال و جان از آن دفاع نمايند، و در اين امر نيازى به
اجازه حاكم شرع نيست.
" مسأله 1952 " اگر مسلمانان متوجه شوند كه بيگانگان نقشه چيرگى بر كشورهاى
اسلامى را كشيده اند و چه بسا ممكن است از راه عوامل دست نشانده خود بر كشورهاى
اسلامى چيره شوند، واجب است با هر وسيله ممكن طرح و نقشه هاى آنان را بر هم زده
و از سلطه آنان جلوگيرى نمايند، چه تسلط آنان سياسى باشد يا نظامى يا فرهنگى و يا
اقتصادى.
" مسأله 1953 " اگر بيگانگان از راه تجسس يا فرستادن امواج توسط راديو يا ماهواره
در صدد ضربه زدن به اعتقادات و فرهنگ مسلمانان باشند، دفاع از فرهنگ و اعتقادات
اسلامى بر هر مسلمانى واجب است، و شايسته است از راه تقويت فرهنگ و اعتقادات
مسلمانان از ضربه زدن دشمن به آن جلوگيرى شود، و از راه هاى ديگر - مگر در موارد
ضرورت - استفاده نشود.
" مسأله 1954 " بستن پيمانهاى سياسى و تجارى ميان يكى از دولتهاى اسلامى با
بيگانگان اگر به مصلحت اسلام و مسلمانان نباشد جايز نيست، و بر ساير دولتهاى اسلامى
و نيز ملتهاى مسلمان واجب است دولت اسلامى طرف قرارداد را به قطع روابط وادار
كنند.
" مسأله 1955 " اگر برخى از سردمداران كشورهاى اسلامى موجب بسط
نفوذ سياسى يا اقتصادى و يا نظامى بيگانگان شوند كه مخالف مصالح اسلام
و مسلمانان است، به واسطه اين خيانت خود به خود از مقام خويش منعزل مىشوند،
و بر مسلمانان واجب است به هر شيوه ممكن و با رعايت موازين شرعى آنان را مجازات
نمايند.
345

" مسأله 1956 " هر نوع رابطه سياسى يا اقتصادى با دولتهايى - مانند رژيم
اشغالگر قدس - كه در حال جنگ و ستيز با اسلام و مسلمانان هستند جايز نيست، و بر همه
واجب است به هر شيوه ممكن با اين گونه روابط مخالفت كنند، و بازرگانانى كه با آنها
و عواملشان روابط تجارى دارند خائن به اسلام و مسلمانان مىباشند، و بر همه واجب
است با اين خيانتكاران قطع رابطه كرده، آنان را به توبه و ترك روابط وادار نمايند.
" مسأله 1957 " بر سران دولتهاى اسلامى واجب است در جهت حفظ مصالح اسلام
و مسلمانان و دفاع از آنان اختلافات گوناگون خود را در برابر جبهه كفر و استعمار
حل وفصل نمايند تا دشمنان اسلام نتوانند از اختلافات آنان سوء استفاده كنند.
" مسأله 1958 " واجب است دولتهاى مسلمان بنيه فرهنگى، نظامى و اقتصادى خود
را در برابر دولتهاى جائر و قدرتمند تقويت كنند تا بتوانند در صحنه هاى گوناگون از حيثيت
اسلام و مصالح مسلمانان دفاع نمايند.
" مسأله 1959 " اگر يكى از كشورهاى اسلامى مورد تهاجم نظامى يا اقتصادى
بيگانگان قرار گيرد، بر ساير دولتها و ملتهاى مسلمان واجب است در حد قدرت از آن
كشور حمايت نمايند.
" مسأله 1960 " اگر عده اى از مسلمانان به دسته ديگر تجاوز نمايند و راه اصلاح
وجود نداشته باشد، بر همه مسلمانان واجب است كه با دسته متجاوز و باغى مقابله كنند تا
از تجاوز دست بردارند، و قتال با دسته متجاوز در ماه‌هاى حرام اشكال ندارد.
" مسأله 1961 " اگر در هر گوشه از جهان مسلمانى مظلوم واقع شود و حقوق اوليه
او مورد تجاوز و تعدى قرار بگيرد، بر هر فردى كه نداى مظلوميت او را مىشنود واجب
است در حد توان كمك نمايد، هر چند با اظهار همدردى باشد.
دفاع از حقوق شخصى:
" مسأله 1962 " اگر كسى به خود انسان يا ناموس يا خويشان و بستگان او يا به
مسلمانى ديگر به قصد كشتن يا تجاوز هجوم آورد، بر انسان واجب است به هر صورت
ممكن دفاع نمايد، هر چند منجر به كشته شدن مهاجم شود. ولى بايد سعى كند تا وقتى كه
راه خفيفتر يا فرار ميسر است، دست به كار شديد و خشن نزند.
" مسأله 1963 " اگر انسان نتواند به تنهايى از جان و ناموس خود دفاع كند واجب
است از ديگران كمك بگيرد، هر چند از ظلمه باشند.
" مسأله 1964 " اگر دزدى به قصد بردن مال انسان يا بستگان او هجوم آورد، انسان
346

حق دارد با رعايت مراتب دفاع كند، هر چند به كشته شدن مهاجم بينجامد.
" مسأله 1965 " اگر هنگام دفاع با رعايت مراتب آن به شخص تجاوزگر زيان مالى
و جانى يا نقص عضو وارد شود، دفاع كننده ضامن نيست، ولى اگر درجات خفيفتر يا فرار
ميسر بوده و با اين حال به مراحل بالاتر و شديدتر عمل نموده باشد بنابر احتياط ضامن است.
و در هر صورت اگر از سوى تجاوزگر به دفاع كننده خسارتى برسد، شخص مهاجم
ضامن است.
" مسأله 1966 " اگر انسان به گونه اى بر مهاجم پيروز شود كه وى ديگر توان تهاجم
نداشته باشد، دفاع كننده حق زدن يا زخمى كردن و يا كشتن وى را ندارد، بلكه تعزير او با
حاكم شرع است.
" مسأله 1967 " كسى كه مرد بيگانه اى را با همسر يا دختر يا يكى از زنان خويشاوند
خود بيابد، چنانچه او قصد تجاوز به آنان را داشته باشد، بايد به هر شيوه ممكن از حريم
آنان دفاع نمايد، هر چند به كشته شدن تجاوزگر بينجامد، بلكه بايد از تجاوز به ناموس
مسلمانان ديگر هم دفاع كند. و در هر حال رعايت مراتب دفاع لازم است، و با رعايت
مراتب انسان ضامن خسارت او نيست، ولى اگر با وجود مراتب پايين تر دست به كار
شديدتر بزند بنابر احتياط ضامن است.
" مسأله 1968 " اگر كسى براى آگاهى بر ناموس يا اسرار شخصى افراد يا براى ديدن بدن
نامحرم - به طور عادى يا با دوربين و نظاير آن - به درون خانه هاى مردم نگاه كند، بايد
در مرحله اول او را نهى كرد، و در صورت ادامه دادن با رعايت مراتب از او جلوگيرى
نمود، گرچه به مجروح يا كشته شدن او بينجامد.
" مسأله 1969 " دفاع از جان خود و بستگان جايز بلكه گاهى واجب است، هر چند
احتمال دهد يا يقين كند كه در اين راه كشته مىشود. ولى در دفاع از مال اگر يقين به كشته
شدن دارد دفاع واجب نيست، بلكه احتياط در ترك آن است.
" مسأله 1970 " اگر انسان گمان كند شخصى قصد هجوم به جان يا مال و يا ناموس
وى را دارد و در مقام دفاع خسارتى به مهاجم برساند و بعد معلوم شود اشتباه كرده
گناهكار نيست، ولى ضامن خسارتى كه وارد نموده مىباشد.
" مسأله 1971 " اگر حيوان درنده اى كه متعلق به ديگرى است به انسان حمله كند
انسان حق دارد از خود دفاع نمايد، و با رعايت مراتب اگر به حيوان خسارتى وارد شود
ضامن نيست، مگر در موردى كه انسان متجاوز باشد.
347

مسائل امر به معروف و نهى از منكر
يكى از واجبات مهم دين اسلام " امر به معروف و نهى از منكر " يعنى نظارت و مراقبت
همگانى در اصلاح جامعه است. همه مسلمانان بايد نسبت به يكديگر احساس وظيفه كنند
و خود را در برابر كارهاى ديگران مسئول دانسته، دستور دهنده به نيكى و باز دارنده از بدى
باشند. در سايه عمل به چنين وظيفه اى است كه جامعه در مسير صحيح خود گام بر مىدارد
و ناآگاهان هدايت مىشوند.
خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعض
يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر " يعنى: " همه مردان و زنان مؤمن بر يكديگر
ولايت دارند در حدى كه يكديگر را به خوبيها امر كنند و از بديها نهى نمايند. " و از
رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمودند: " همه شما فرمانروا و نگهبان هستيد و در مقابل
يكديگر مسئوليد ".
همچنين در روايت ديگرى از حضرت امام محمد باقر (ع) نقل شده است كه
فرموده اند: "... امر به معروف و نهى از منكر فريضه بزرگى است كه به وسيله آن ديگر
فرائض برپا مىشود، و كسانى كه آن را ترك مىكنند مشمول غضب خداوند مىگردند و در
اين صورت انسانهاى شايسته نيز در كنار افراد بدكار به هلاكت مىرسند... بدانيد كه اين
فريضه راه انبيا و روش صالحان و تكليف بزرگى است كه به واسطه آن ديگر فرائض اجرا
مىشود، راهها امن مىگردد، كسب و تجارت حلال شده و رونق پيدا مىكند و حقوق
مردم تأمين مىشود، زمينها آباد مىگردد، دشمنان به عدل و انصاف وادار مىشوند و كارها
رو به راه مىگردد... خداوند به شعيب پيامبر (ع) وحى فرمود: من از قوم تو چهل هزار

(1) توبه (9): 71.
(2) مسند احمد 2 / 111، صحيح بخارى 1 / 160، كتاب الجمعه، صحيح مسلم 3 / 1459،
كتاب الاماره،
(3) باب 5، حديث 1829.
348

از بدان و شصت هزار از خوبان را عذاب مىكنم، عرض كرد: پروردگارا! بدان به جاى
خود، خوبان را چرا؟! پس وحى فرمود: خوبان در برابر اهل معصيت مسامحه كردند
و به خاطر غضب من غضب نكردند ".
" مسأله 1972 " " معروف " يعنى چيزى كه به حكم شرع يا عقل انجام آن واجب يا
مستحب است، و " منكر " يعنى چيزى كه به حكم شرع يا عقل انجام آن قبيح و حرام يا
مكروه است، و از اين نظر فرقى ميان امور فردى واجتماعى نيست. بنابراين امر
به معروف و نهى از منكر يك وظيفه عمومى است و حكومتها وافراد مردم همه در برابر
يكديگر مسئوليت دارند و بايد به اين وظيفه عمل نمايند.
" مسأله 1973 " امر به معروف و نهى از منكر با شرايطى كه بيان خواهد شد واجب
و ترك آن معصيت است، و در مستحبات و مكروهات نيز امر و نهى مستحب مىباشد.
" مسأله 1974 " امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى مىباشد، بنابراين اگر
بعضى از مكلفين به آن اقدام كنند و مقصود حاصل شود، از ديگران ساقط مىشود. و اگر
اقامه معروف و جلوگيرى از منكر بر اجتماع جمعى از مكلفين متوقف باشد، واجب است
اجتماع نمايند.
" مسأله 1975 " اگر امر و نهى بعضى افراد مؤثر واقع نشود و برخى ديگر احتمال
دهند امر و نهى آنان اثر بخش است، بر آنها واجب مىشود.
" مسأله 1976 " هنگام وجوب امر به معروف و نهى از منكر با زبان، ياد آورى مسائل
شرعى كفايت نمىكند، بلكه انسان بايد امر و نهى نمايد.
" مسأله 1977 " هدف امر به معروف برپايى واجب، و هدف نهى از منكر جلوگيرى
از حرام است، بنابراين در امر به معروف و نهى از منكر قصد قربت معتبر نيست.
شرايط امر به معروف و نهى از منكر:
" مسأله 1978 " كسى كه مىخواهد امر به معروف و نهى از منكر كند بايد " معروف "
را از " منكر " تشخيص دهد، پس كسى كه معروف و منكر را نمىشناسد، حق ندارد بلكه
نمىتواند امر به معروف و نهى از منكر نمايد.
" مسأله 1979 " در واجب بودن امر به معروف و نهى از منكر سه شرط لازم است:
1 - احتمال دهد امر و نهى او اثر بخش باشد، پس اگر بداند اثر نمىكند واجب نيست.
2 - بداند يا مطمئن باشد كه گنهكار قصد ادامه يا تكرار گناه را دارد، پس اگر بداند يا

(1) تهذيب الاحكام، ج 6، ص 180، باب " الامر بالمعروف والنهى عن المنكر "، حديث 21.
349

گمان كند كه تكرار نمىكند واجب نيست.
3 - در امر و نهى مفسده مهمترى وجود نداشته باشد، پس اگر بداند يا گمان كند يا
احتمال صحيح عقلايى دهد كه با امر و نهى او زيان جانى يا آبرويى يا مالى قابل توجهى به او
يا خويشان يا نزديكان او و يا به عده اى از مؤمنين مىرسد، امر و نهى واجب نيست، بلكه
در بسيارى موارد حرام مىباشد.
" مسأله 1980 " اگر معروف يا منكر از امورى است كه شارع مقدس به آن اهميت
زياد مىدهد - مانند اصول دين يا مذهب، نگهبانى از قرآن، حفظ عقايد مسلمانان و استقلال
آنان - بايد ملاحظه اين اهميت بشود، و مجرد زيان باعث واجب نبودن آن نيست، پس اگر
حفظ عقايد مسلمانان يا حفظ احكام ضرورى اسلام بر بذل مال و جان متوقف باشد، بذل آن
واجب است.
" مسأله 1981 " اگر بدعتى در دين واقع شود - مثل منكراتى كه برخى دولتها به
اسم دين اسلام انجام مىدهند - اظهار حق و انكار باطل خصوصا بر علماى اسلام واجب
است، و اگر سكوت علما موجب هتك مقام علم وسوء ظن به علماى اسلام شود، اظهار
حق به هر شكل ممكن واجب است، هر چند بدانند تأثير نمىكند.
" مسأله 1982 " اگر سكوت علماى اسلام موجب تقويت ظالم و تأييد او يا بدبينى
مردم به علما و متهم شدن آنان به سازش با دستگاه ظلم گردد، اظهار حق و انكار باطل
واجب است، اگر چه بدانند جلوگيرى از گناه و ظلم نمىشود.
" مسأله 1983 " مقررات جمهورى اسلامى در صورتى كه از مسير قانونى به تصويب
رسيده و مخالفتى با شرع نداشته باشد لازم الاجراست، بلكه شايسته است مسلمانى كه در
كشور غير اسلامى به سر مىبرد از مقررات آن كشور - در صورتى كه مغايرتى با شرع
نداشته باشد - پيروى نمايد.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر:
امر به معروف و نهى از منكر مراتبى دارد كه در صورت احتمال حاصل شدن مقصود از
مرتبه پايين، اقدام در حد مرتبه بالاتر جايز نيست، و مراتب امر و نهى از اين قرار است:
مرتبه اول - به گونه اى با گنهكار بر خورد شود كه احساس كند ارتكاب گناه سبب شده
با وى اين گونه بر خورد مىكنند، مثل اين كه از او روى بگردانند يا با چهره خشمگين با وى
ملاقات كنند و يا با او رفت و آمد نكنند. و اگر در اين مرتبه درجاتى باشد و احتمال تأثير
درجه ضعيف وجود داشته باشد، به همان درجه ضعيف اكتفا كنند، مثلا اگر احتمال داده
350

شود كه با ترك تكلم مقصود حاصل مىشود، به همان اكتفا شود و به درجه بالاتر عمل
نكنند، خصوصا اگر طرف او شخصى باشد كه اين عمل موجب هتك او مىشود.
" مسأله 1984 " اگر اعراض نمودن و ترك معاشرت با گناهكار موجب تخفيف
معصيت مىشود يا احتمال تخفيف داده شود، واجب است اعراض شود، هر چند بداند كه
گناهكار معصيت را به طور كلى ترك نخواهد كرد. و اين امر در صورتى است كه با
مراتب ديگر نتواند از معصيت جلوگيرى كند.
" مسأله 1985 " اگر علما و روحانيون احتمال دهند كه اعراض از دستگاه ستمگر
موجب تخفيف ظلم و تغيير سياست ظالمانه آنان مىگردد، واجب است از آنان اعراض
كنند و به مسلمانان اعراض خود را بفهمانند.
" مسأله 1986 " اگر ارتباط علماى اسلام با ستمگران موجب تقويت يا تبرئه و يا
مشروعيت كار آنان نزد افراد بى اطلاع مىشود يا موجب جرات آنان يا هتك مقام علم
و روحانيت مىگردد، ترك آن ارتباط واجب است، ولى اگر ارتباط با آنان موجب تخفيف
ظلم باشد، بايد آنچه اهميت آن بيشتر است مراعات شود.
مرتبه دوم - امر به معروف و نهى از منكر را با زبان انجام دهد، پس با احتمال تأثير
و وجود ديگر شرايط واجب است گنهكار را از انجام گناه نهى كند، و به كسى كه واجب
را ترك كرده به انجام آن دستور دهد.
" مسأله 1987 " اگر احتمال دهد پند و اندرز در گنهكار اثر مىكند، بايد به آن اكتفا
كند و از آن فراتر نرود، ولى اگر موعظه مؤثر نباشد، چنانچه احتمال دهد امر و نهى مؤثر
است بايد امر و نهى كند، گرچه متوقف بر سختگيرى و درشتى در گفتار باشد. ولى بايد از
دروغ و يا گناه ديگر بپرهيزد.
مرتبه سوم - استفاده از قدرت و زور، پس اگر انسان بداند يا مطمئن شود شخص بدون
اعمال قدرت و زور واجب را بجا نمىآورد يا منكر را رها نمىكند، واجب است از قدرت
و زور استفاده كند، به شرط آن كه از قدر لازم تجاوز ننمايد.
" مسأله 1988 " اگر جلوگيرى از گناه متوقف بر گرفتن دست گناهكار يا خارج
كردن وى از محل انجام گناه يا گرفتن ابزار گناه يا تصرف در آن باشد، جايز بلكه واجب
است انجام شود، ولى نابود كردن اموال محترم او جايز نيست و موجب ضمان است،
مگر آن كه جلوگيرى از گناه مهم به آن وابسته باشد كه ظاهرا در اين صورت ضامن نيست.
" مسأله 1989 " براى جلوگيرى از گناه ارتكاب گناه ديگر جايز نيست، اما اگر گناه
از مواردى باشد كه مورد اهتمام شارع مقدس است و به هيچ وجه به آن راضى نيست - مثل
351

قتل نفس محترمه - بايد به هر شكل ممكن با رعايت درجاتى كه گفته شد از آن جلوگيرى
شود.
" مسأله 1990 " اگر جلوگيرى از معصيت بر كتك زدن و سخت گرفتن بر گناهكار
متوقف باشد جايز است، ولى بايد زياده روى نشود. و بهتر است در اين صورت از مجتهد
جامع الشرايط اجازه گرفته شود.
" مسأله 1991 " اگر جلوگيرى از معصيت يا اقامه واجب بر مجروح كردن يا كشتن
متوقف باشد، بايد با اجازه مجتهد جامع الشرايط و با حصول شرايط آن صورت پذيرد
و خود سرانه جايز نيست.
" مسأله 1992 " اگر گناه از امورى است كه جلوگيرى از آن در نظر شارع مقدس از
اهميت ويژه اى برخوردار است و گناهكار به هيچ وجه حاضر به رها كردن گناه نيست،
جلوگيرى از آن به هر شيوه ممكن جايز بلكه واجب است. مثلا اگر كسى قصد جان فردى
را نمايد كه ريختن خون او جايز نيست، بايد به هر شيوه ممكن از او جلوگيرى شود، گرچه
به كشته شدن مهاجم منتهى شود، و در اين مورد اجازه مجتهد جامع الشرايط لازم نيست.
ولى در صورتى كه جلوگيرى به غير از قتل مهاجم امكان پذير است، بايد به همان اكتفا
نمايد، و در هر حال اگر از حد لازم تجاوز كند معصيتكار است و احكام متجاوز بر او
جارى مىشود.
352

مسائل خريد و فروش
" مسأله 1993 " در خريد و فروش خواندن صيغه عربى شرط نيست، و فروشنده
به قصد اين كه مال خود را در مقابل مال ديگرى از آن او كند با هر واژه اى بگويد: " اين مال را
در برابر فلان مبلغ به تو فروختم " و خريدار هم بگويد: " قبول كردم " معامله درست
است، بلكه اگر بدون همين گفتار هم فروشنده مال خود را در برابر مبلغى به ديگرى بدهد
تا ملك او باشد و او هم قبول كند، معامله انجام شده و صحيح است.
" مسأله 1994 " ياد گرفتن مسائل داد و ستد و معاملات به اندازه نياز واجب است.
" مسأله 1995 " اگر انسان نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل، نمىتواند
در مالى كه گرفته تصرف كند، ولى چنانچه هنگام معامله احكام آن را مىدانسته و پس از
معامله شك كرده باشد كه صحيح انجام داده يا نه، تصرف او اشكال ندارد و معامله صحيح
است.
" مسأله 1996 " مستحب است فروشنده در بهاى كالا بين مشتريها تفاوت نگذارد
و در تعيين قيمت سختگيرى نكند، و اگر خريدار پشيمان شود و تقاضاى به هم زدن معامله
را نمايد بپذيرد.
" مسأله 1997 " قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه، و اگر دروغ باشد
حرام است.
معاملات باطل
در چند مورد معامله باطل است:
مورد اول - خريد و فروش عين نجسى كه از آن منفعت حرام برده مىشود، مثل
مشروبات الكلى. ولى خريد و فروش چيزهايى - همچون خون انسان براى تزريق - كه
منفعت حلال دارند جايز است.
353

" مسأله 1998 " خريد و فروش چيزى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است،
و نيز دارويى كه عين آن نجس نيست و نجس شده ودرمان منحصر به آن است اشكال
ندارد، ولى بنابر احتياط فروشنده بايد نجس بودن آن را به خريدار ياد آور شود.
" مسأله 1999 " بنابر احتياط واجب بايد دارويى را كه عين آن نجس است معامله
نكنند، مگر آن كه درمان منحصر به آن باشد.
" مسأله 2000 " اگر چيز پاكى مانند: روغن، نفت و بنزين كه آب كشيدن آن ممكن
نيست نجس شود، چنانچه مثلا روغن نجس را براى خوردن بفروشند معامله باطل و عمل
حرام است، و اگر براى كارى بخواهند كه پاك بودن شرط آن نيست - مانند اين كه بنزين يا
نفت را براى سوخت ماشين يا بخارى بخواهند - فروش آن اشكال ندارد، ولى بنابر احتياط
به خريدار اطلاع دهند.
" مسأله 2001 " خريد و فروش روغن و داروهاى روان و عطرهايى كه از كشورهاى
غير اسلامى وارد مىشود اگر نجس بودن آن قطعى نباشد اشكال ندارد، ولى چنانچه در
كشورهاى غير اسلامى از دست كافر بگيرند و از اجزاى حيوانى باشد كه خون جهنده دارد
نجس است، و معامله آن باطل مىباشد، بلكه اگر در كشور اسلامى هم از دست كافر
بگيرند معامله آن باطل است، مگر آن كه بدانند از مسلمان خريده است.
" مسأله 2002 " اگر روباه يا پلنگ را به غير دستورى كه در شرع معين شده كشته
باشند يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.
" مسأله 2003 " خريد و فروش گوشت و پوست و پيه و چرمى كه از كشورهاى
غير اسلامى مىآورند يا از دست كافر گرفته مىشود باطل است، مگر اين كه انسان بداند از
حيوانى است كه ذبح شرعى شده است.
" مسأله 2004 " خريد و فروش گوشت، پوست، پيه و چرمى كه در دست مسلمان
است اشكال ندارد، ولى اگر انسان بداند كه از كافر گرفته و تحقيق نكرده از حيوانى است
كه به دستور شرع كشته شده يا نه، خريدن آن حرام و معامله باطل است.
" مسأله 2005 " اگر گوشت يا پوست و يا ساير اجزاى مردار بجز استفاده در مواردى
كه پاك بودن در آن شرط است منافع قابل توجه ديگرى داشته باشد - مانند اين كه براى خوراك
دام و طيور و يا تبديل آنها به كود و مانند آن توسط دستگاههاى جديد مورد بهره بردارى قرار
گيرد - ظاهرا خريد و فروش آنها به همين قصد اشكال ندارد.
" مسأله 2006 " خريد و فروش خون براى انتفاع حلال جايز است، بنابراين خريد
و فروش خون براى تزريق به بيمار اشكال ندارد، مگر اين كه گرفتن خون براى خون دهنده
354

ضرر داشته باشد، خصوصا اگر ضرر آن زياد باشد.
" مسأله 2007 " وزن يا مقدار خونى كه مورد خريد و فروش قرار مىگيرد بايد معلوم
باشد، ولى در صورتى كه وزن يا مقدار آن را ندانند مىتوانند مصالحه نمايند.
" مسأله 2008 " خريد و فروش هر چيز مست كننده روان حرام و باطل است.
" مسأله 2009 " انسان مىتواند بعضى از اعضاى خود را - مانند كليه - براى پيوند به
ديگرى بفروشد، به شرط اين كه براى خودش ضرر قابل توجهى نداشته باشد.
مورد دوم - خريد و فروش مالى كه از راه نامشروع به دست آمده است.
" مسأله 2010 " خريد و فروش مالى كه از راه نامشروع به دست آمده - مانند مال
غصبى يا مالى كه از راه دزدى يا قمار و يا به وسيله معامله باطلى به دست آمده - حرام و باطل
است، و فروشنده بايد پولى را كه گرفته پس بدهد.
" مسأله 2011 " اگر خريدار از اول قصدش اين باشد كه بهاى جنس را ندهد يا از پول
حرام پرداخت كند، معامله اشكال دارد و تصرف در آن نيز محل اشكال است. و اگر از
اول قصدش اين نباشد معامله صحيح است، ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از مال
حلال بپردازد.
" مسأله 2012 " فروشنده مال غصبى بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند،
ولى اگر مالك معامله را امضا كند صحيح مىشود.
" مسأله 2013 " اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و پس از فروش صاحب مال
معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است، و احتياط واجب آن است كه
مشترى و صاحب مال در منفعتى كه براى جنس و عوض آن در فاصله عقد و اجازه پيدا شده
با يكديگر مصالحه نمايند.
" مسأله 2014 " اگر كسى مالى را غصب كند و به قصد اين كه پول آن مال خودش باشد
آن را بفروشد، چنانچه صاحب مال معامله را رد كند معامله باطل است، و اگر براى كسى
هم كه مال را غصب كرده اجازه نمايد صحت معامله محل اشكال است، ولى اگر براى
خودش اجازه نمايد معامله صحيح است.
مورد سوم - خريد و فروش چيزهايى كه ماليت نداشته و ارزش ندارند، و يا منافع
معمولى آنها فقط كار حرام باشد.
" مسأله 2015 " خريد و فروش چيزهاى بى ارزش - مانند يك پر كاه - و نيز چيزهايى
كه از نظر شرعى خريد و فروش آن ممنوع شده - مانند ابزار لهو و لعب در صورتى كه از
وسائل اختصاصى حرام باشد - حرام و باطل است.
355

" مسأله 2016 " خريد و فروش چيزهايى مانند: تلويزيون، ويدئو و گيرنده ماهواره
كه زمينه كاربرد حرام نيز دارند، چنانچه به انگيزه استفاده حرام باشد جايز نيست، ولى اگر
به قصد استفاده حلال باشد اشكال ندارد.
" مسأله 2017 " اگر انگور را به قصد درست كردن شراب بفروشد معامله حرام
است. ولى اگر آن را براى مقاصد ديگرى بجز حرام بفروشد - هر چند به كسى كه مىداند
از آن استفاده حرام مىكند - ظاهرا اشكال ندارد، هر چند خوب است بنابر احتياط از معامله
با كسى كه از آن استفاده حرام مىكند خود دارى شود.
" مسأله 2018 " ساختن مجسمه انسان و حيوانات در صورتى كه براى پرستش يا در
معرض آن باشد جايز نيست، بلكه بنابر احتياط از ساختن آن در هر حال اجتناب شود. ولى
خريد و فروش مجسمه و نيز كالايى كه روى آن چهره انسان يا حيوان كنده كارى شده
اشكال ندارد.
مورد چهارم - خريد و فروشى كه آميخته به ربا باشد.
" مسأله 2019 " " معامله ربوى " آن است كه كالايى را در برابر مقدارى اضافه از
همان كالا، يا همان مقدار از آن كالا و پول اضافه، و يا همان مقدار از آن كالا و انجام يك
كار اضافى و يا قرار مدت براى يك طرف بفروشند، مثلا يك تن گندم بفروشد در مقابل
يك تن گندم و پنج من ديگر، يا يك تن گندم بفروشد به يك تن گندم و هزار تومان، يا يك
تن گندم بفروشد به يك تن گندم و انجام كارى براى فروشنده و يا يك تن گندم نقد بفروشد
به يك تن گندم كه شش ماه ديگر تحويل داده شود، كه همه اين موارد معامله ربوى بوده
و باطل مىباشد. و گناه يك درهم ربا بزرگتر از هفتاد مرتبه زناى با محارم است.
" مسأله 2020 " اگر يكى از دو كالاى همجنس سالم و ديگرى معيوب يا جنس يكى
خوب و جنس ديگرى بد باشد يا با يكديگر اختلاف قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از
مقدارى كه مىدهد بگيرد باز هم ربا و حرام است.
" مسأله 2021 " در جايى كه مىخواهند دو كالاى همجنس را كه با هم تفاوت قيمت
دارند معامله كنند، مىتوانند چيزى را ضميمه كنند به شكلى كه از معامله " مثل به مثل
همراه با زياده " خارج گردد، مثلا اگر يك خروار گندم خوب ارزش دو خروار گندم بد را
دارد و بخواهند يك خروار خوب را به دو خروار بد بفروشند، مىتوانند يك خروار گندم
خوب را با يك جفت كفش به دو خروار گندم بد بفروشند، و بهتر است يك خروار گندم
خوب را به پول بفروشند و بعد با آن پول دو خروار گندم بد را بخرند.

(1)
وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 1 از ابواب " الربا "، حديث 1.
356

" مسأله 2022 " اگر چيزى را كه مثل پارچه متر و ذرع مىكنند يا مثل گردو
مىشمارند معامله كنند و زيادى بگيرند - مثلا ده عدد گردو بدهند و يازده عدد بگيرند -
اشكال ندارد، و اگر چيزى در بعضى شهرها با شماره معامله مىشود و در بعضى شهرها
با وزن يا پيمانه، ملاك همان شهرى است كه معامله در آن واقع مىشود، مگر اين كه جنس
را در بيشتر شهرها با وزن يا پيمانه بفروشند، كه در اين صورت بنابر احتياط واجب در هيچ
شهرى نبايد آن را به زيادتر بفروشند.
" مسأله 2023 " اگر چيزى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك جنس
نباشد، زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر سه كيلو برنج را با پنج كيلو گندم معامله كند
صحيح است. ولى اگر جنسى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك اصل
به دست آمده باشند، بايد در معامله زيادى نگيرد، مثلا اگر سه كيلو ماست بفروشد تا
پنج كيلو شير بگيرد ربا و حرام است. و احتياط واجب آن است كه در معامله ميوه رسيده
با ميوه نارس نيز زيادى نگيرند.
" مسأله 2024 " " جو " و " گندم " در ربا يك جنس حساب مىشوند، پس اگر
سه كيلو گندم بدهد تا چهار كيلو جو بگيرد ربا و حرام است، همچنين اگر مثلا ده كيلو جو
بخرد كه سر خرمن ده كيلو گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را
مىدهد مثل آن است كه زيادى گرفته باشد و حرام است.
" مسأله 2025 " اگر مسلمان از كافرى كه در پناه اسلام نيست ربا بگيرد اشكال
ندارد.
همچنين " پدر و فرزند " و نيز " زن دائمى و شوهر " مىتوانند از يكديگر ربا
بگيرند.
" مسأله 2026 " خريد و فروش پولهاى غير همجنس نظير معامله " ريال " در مقابل "
دلار " يا " پوند " و يا غير آن اگر با اضافه باشد اشكال ندارد، همچنين خريد و فروش پول
همجنس با اضافه اگر به قصد فرار از رباى قرضى نباشد اشكال ندارد.
" مسأله 2027 " خريد و فروشى كه آميخته با غش باشد حرام است. و " غش " آميختن كالاى نامرغوب
با كالاى مرغوب است به گونه اى كه قابل تشخيص نباشد، مانند روغنى كه با پيه مخلوط
كرده باشند. از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمودند: " هر كس با برادر مسلمان خود
غش كند خداوند بركت روزى او را مىبرد و راه معاش او را مىبندد و او را به خودش
وا مىگذارد ".

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 86 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 11.
357

" مسأله 2028 " اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد، بايد تمام
خصوصيات معامله را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مىشود بيان نمايد، اگر چه به
همان قيمت يا كمتر از آن بفروشد، به عنوان مثال بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه.
" مسأله 2029 " اگر كالاى مرغوب را آميخته با كالاى نامرغوب بفروشد، چنانچه
هنگام معامله آن را مشخص كند - مثلا در جايى كه روغن را همراه با پيه مىفروشد بگويد
اين روغن را مىفروشم - خريدار مىتواند معامله را به هم بزند، ولى اگر آن را به طور كلى
بفروشد و معين نكند - مثلا روغن كلى بفروشد ولى روغن همراه با پيه تحويل دهد - خريدار
مىتواند آن را پس دهد و روغن خالص مطالبه نمايد.
معاملات مكروه
" مسأله 2030 " انجام بعضى از معاملات مكروه است، از آن جمله:
اول - اين كه كسى ملك خود را بفروشد، ولى اگر با پول آن ملك ديگرى بخرد مكروه
نيست. دوم - قصابى سوم - كفن فروشى چهارم - معامله با مردمان پست
پنجم - معامله بين اذان صبح وطلوع آفتاب ششم - اين كه كار خود را تنها خريد
و فروش گندم يا جو و يا مانند اينها قرار دهد. هفتم - اين كه براى خريدن جنسى كه
ديگرى مىخواهد بخرد داخل معامله او شود.
شرايط فروشنده و خريدار
براى فروشنده و خريدار هفت شرط وجود دارد:
اول و دوم - آن كه عاقل و بالغ باشند.
" مسأله 2031 " معامله با كودكان نا بالغ باطل است، گرچه پدر يا جد آنها اجازه داده
باشند. ولى معامله با بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مىدهد در چيزهاى كم قيمتى كه
معمولا معامله آن براى بچه ها متعارف است مانعى ندارد، به شرط آن كه اطمينان پيدا شود
پول يا جنس را ولى آنها در اختيارشان گذاشته است.
" مسأله 2032 " اگر كودك وسيله اى باشد كه پول يا جنس را به خريدار يا فروشنده
برساند و در واقع دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده باشند، معامله صحيح است، ولى بايد
فروشنده و خريدار يقين داشته باشند كه بچه جنس و پول را به صاحبان آنها مىرساند.
" مسأله 2033 " در جايى كه معامله با بچه صحيح نيست اگر از بچه چيزى بخرد يا
چيزى به او بفروشد، بايد جنس يا پولى را كه از او گرفته به صاحبش برگرداند يا از او
358

رضايت بخواهد، و اگر صاحب آن را نمىشناسد و امكان شناسايى هم ندارد، بايد به
اجازه حاكم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد، ولى اگر چيزى را كه گرفته مال خود بچه
باشد بايد به ولى او برساند، و اگر او را پيدا نكرد به حاكم شرع بدهد.
" مسأله 2034 " در موردى كه معامله با بچه صحيح نيست اگر جنس يا پولى كه به
بچه داده شده از بين برود، نمىتوان از بچه يا ولى او مطالبه كرد.
سوم - آن كه خريدار يا فروشنده سفيه نباشد، و " سفيه " كسى است كه معمولا دارايى
خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند و كارهاى او در نظر عرف عاقلانه نباشد.
" مسأله 2035 " اگر فروشنده يا خريدار سفيه باشد، در صورتى كه ولى او معامله را
اجازه نمايد صحيح مىشود.
چهارم - حاكم شرع خريدار يا فروشنده و يا هر دو را از تصرف در اموالشان منع نكرده
باشد.
پنجم - انگيزه جدى آنها خريد و فروش باشد، بنابراين اگر به شوخى بگويد كالاى خود
را فروختم معامله باطل است.
ششم - كسى آنان را به معامله مجبور نكرده باشد.
" مسأله 2036 " اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از
معامله راضى شود و بگويد راضى هستم معامله صحيح است، ولى احتياط مستحب آن
است كه دوباره صيغه معامله را بخوانند.
هفتم - هر يك از خريدار و فروشنده صاحب كالا و پول باشند، يا همانند " پدر يا
جد پدرى شخص نا بالغ " و " وكيل در معاملات " اختيار مال در دست آنان باشد.
" مسأله 2037 " اگر انسان مال كسى را بدون اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال
به فروش آن راضى نشود ورد كند معامله باطل است.
" مسأله 2038 " پدر و جد پدرى كودك در صورتى مىتوانند مال او را بفروشند كه
برايش مفسده اى نداشته باشد، بلكه بنابر احتياط واجب تا مصلحت نباشد آن را نفروشند،
ولى وصى پدر و وصى جد پدرى و حاكم شرع تنها در صورتى مىتوانند مال كودك
را بفروشند كه مصلحت او در آن باشد. همچنين است در جميع اين احكام حكم ديوانه اى كه
از اول ديوانه بوده است، ولى اگر پس از بلوغ ديوانه شده بنابر احتياط واجب پدر يا
جد پدرى با نظر حاكم شرع در مال او تصرف كنند.
" مسأله 2039 " اختيار مال كسى كه غايب باشد و به او دسترسى نيست با حاكم شرع
جامع الشرايط است تا مطابق مصلحت در آن تصرف نمايد.
359

شرايط كالا و عوض آن
" مسأله 2040 " هر يك از كالا و پول يا جنسى كه در برابر آن داده مىشود بايد پنج
شرط داشته باشد:
1 - مقدار آن معلوم باشد.
2 - توان تحويل آن را داشته باشند، بنابراين فروختن اتومبيلى كه به سرقت رفته
و هيچ كدام دسترسى به آن ندارند صحيح نيست.
3 - ويژگيها و نشانه هايى كه در آن كالا يا عوض است و به واسطه آن ميل مردم به معامله
فرق مىكند تعيين شود.
4 - كسى در كالاى مورد معامله و يا در عوض آن حقى نداشته باشد، بنابراين مالى را كه
انسان پيش كسى گرو گذاشته نمىتواند بدون اجازه او بفروشد، ولى اگر بعد از فروش آن
صاحب حق اجازه دهد معامله صحيح است.
5 - بنابر احتياط واجب عين كالا را بفروشد نه منفعت آن را، پس اگر منفعت يك سال
خانه را بفروشد معامله صحيح نيست، ولى اگر به عنوان مثال خريدار به جاى پول كالا
منفعت يك سال ملك خود را بدهد اشكال ندارد.
" مسأله 2041 " اگر يكى از شرطهايى كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل
است، مگر اين كه مال متعلق حق ديگرى باشد و صاحب حق بعد از معامله اجازه دهد كه در
اين صورت صحيح مىشود، و اگر خريدار و فروشنده با فرض باطل بودن معامله هم
راضى به تصرف يكديگر باشند، تصرف آنان اشكال ندارد.
" مسأله 2042 " مقدار كالا با وزن يا پيمانه يا شمارش و يا ديدن معلوم مىشود،
و كالايى را كه در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مىكنند، در آن شهر بايد با وزن يا پيمانه
خريدارى شود، و اگر كالايى در شهرى با وزن كردن و در شهر ديگر با شمارش يا ديدن
معلوم مىشود، مىتوان آن را در آن شهر با وزن و در شهر ديگر با شمارش يا ديدن معامله
كرد.
" مسأله 2043 " خريد و فروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره داده اند اشكال ندارد،
ولى استفاده آن ملك در مدت اجاره از آن مستأجر است. و اگر خريدار نداند كه آن ملك را
اجاره داده اند يا به گمان اين كه مدت آن كم است ملك را خريده باشد، پس از اطلاع
مىتواند معامله را به هم بزند.
" مسأله 2044 " هر گاه خريدار كالا را براى ديدن يا تصميم گرفتن از فروشنده
360

بگيرد و مدتى نزد او بماند و از بين برود، بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را به صاحبش
بپردازد.
خريد و فروش چيزهاى وقفى
" مسأله 2045 " خريد و فروش چيزى كه وقف شده باطل است، و اگر به گونه اى
خراب و فرسوده شود كه قابل استفاده مورد نظر وقف كننده نباشد، چنانچه ممكن است آن
را در همان محلى كه براى آن وقف شده به مصرفى ديگر برسانند، و اگر نه به محلى كه
به مقصود واقف نزديكتر است مثلا در مسجد ديگر مصرف شود، و در غير اين صورت آن
را بفروشند و پول آن را در همان مسجد اول به مصرفى برسانند كه به مقصود واقف
نزديكتر باشد. و متصدى فروش آن متولى مسجد است، و اگر متولى ندارد به حاكم شرع
مراجعه شود.
" مسأله 2046 " قرار دادن چيزهايى همچون فرش، وسايل چاى و لوازم صوتى در
جاهايى مانند مساجد، مدارس و حسينيه ها دو صورت دارد:
الف - آن چيز را براى آنجا وقف كرده باشند، كه در اين صورت فروش آن جايز نيست،
مگر به طورى كه در مسأله پيش گفته شد.
ب - آن چيز را به آنجا تمليك كرده باشند، كه در اين صورت اختيار آن با متولى موقوفه
يا حاكم شرع است، و هر وقت به مصلحت موقوفه باشد مىتوانند آن را به چيز ديگر تبديل
كنند و يا به فروش برسانند.
فروش طلا و نقره به طلا و نقره
" مسأله 2047 " اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشند - سكه دار باشد يا بدون
سكه - در صورتى كه وزن يكى از آنها زيادتر از ديگرى باشد معامله حرام و باطل است،
ولى فروش طلا به نقره يا نقره به طلا در صورت زيادى وزن يكى از آنها اشكال ندارد.
" مسأله 2048 " فروختن مقدارى خاك نقره معدن به همان مقدار نقره خالص، و يا
مقدارى خاك طلاى معدن به همان مقدار طلاى خالص محل اشكال است، زيرا در اين
صورت زمينه ربا وجود دارد. ولى فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره به هر
صورت اشكال ندارد.
" مسأله 2049 " صحيح بودن فروش طلا يا نقره به طلا يا نقره مشروط است به اين كه
خريدار و فروشنده پيش از جدا شدن از يكديگر جنس و عوض آن را تحويل هم بدهند،
361

و اگر هيچ مقدار از چيزى كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند معامله باطل است.
و در صورتى كه يك طرف تمام آنچه را قرار گذاشته تحويل دهد و طرف ديگر مقدارى
از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، معامله نسبت به همان مقدار كه تحويل
داده شده صحيح است، ولى طرفى كه تمام مال به دستش نرسيده مىتواند معامله را
به هم بزند.
" مسأله 2050 " بنابر احتياط حكم فروش طلا يا نقره به طلا يا نقره و لزوم تحويل آنها
قبل از جدا شدن از يكديگر در پولهاى كاغذى رايج روز نيز جريان دارد، زيرا محتمل
است حكم مزبور به خاطر اين بوده باشد كه در آن زمانها " طلا و نقره " معيار تعيين ارزش
ساير كالاها بوده است، و در صورت عدم تحويل هنگام معامله نوعا زمينه اختلاف پيش
مىآمده، و شارع مقدس به اين ترتيب خواسته است زمينه اختلاف را از بين ببرد. و اين
نكته در پولهاى كاغذى نيز موجود است، و در اين جهت اسكناس و دلار و پوند و ساير
پولهاى كاغذى تفاوت ندارند.
خريد و فروش ميوه ها
" مسأله 2051 " فروش ميوه اى كه گل آن ريخته و دانه آن بسته است به طورى كه
معمولا از آفت گذشته باشد، پيش از چيدن صحيح است، ولى در خرما بنابر احتياط واجب
صبر كنند تا رنگ آن زرد يا قرمز شود.
" مسأله 2052 " اگر بخواهند ميوه اى را كه بر درخت است پيش از آن كه از آفت
گذشته باشد بفروشند، بنابر احتياط واجب چيزى از حاصل زمين - مانند سبزيها - و يا
ضميمه ديگرى را كه ارزش دارد با آن بفروشند، و يا اين كه ميوه بيش از يك سال را به او
بفروشند.
" مسأله 2053 " فروش غوره بر درخت و نيز فروش خرمايى كه هنوز از درخت
چيده نشده پس از زرد يا سرخ شدن اشكال ندارد، ولى در مورد خرما نبايد عوض آن را از
خرماى همان درخت قرار دهند، بلكه بنابر احتياط عوض را غير خرما قرار دهند.
" مسأله 2054 " اگر خوشه گندم و جو را بعد از آن كه دانه بسته به چيز ديگرى غير از
گندم و جو بفروشند اشكال ندارد.
" مسأله 2055 " فروش ميوه ها يا محصولاتى كه در هر سال چند بار چيده مىشود -
مانند خيار، بادنجان، سبزيجات و علوفه - چنانچه محصول آن ظاهر و نمايان شده باشد
و معين كنند كه خريدار چند بار در سال آن را بچيند اشكال ندارد.
362

انواع معامله
انواع معامله به شرح زير است:
الف - نقدى:
" معامله نقدى " آن است كه مدت در تحويل كالا و عوض آن شرط نشده باشد.
" مسأله 2056 " اگر كالايى را نقد بفروشند خريدار و فروشنده بعد از معامله
مىتوانند كالا و بهاى آن را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند. و تحويل دادن خانه
و زمين و مانند آن به اين است كه آنها را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آنها تصرف
كند، و تحويل دادن فرش و لباس و كتاب و مانند اينها به اين است كه طورى در اختيار
خريدار بگذارند كه بگويند آنها را تحويل گرفته و اگر بخواهد به جاى ديگر ببرد فروشنده
جلوگيرى نكند.
ب - نسيه:
" معامله نسيه " آن است كه فروشنده كالا را به خريدار بسپارد، ولى قرار بگذارند
خريدار بهاى آن را در وقت ديگر به فروشنده بدهد.
" مسأله 2057 " در معامله نسيه مدت بايد كاملا معلوم باشد، پس اگر كالايى را
بفروشد كه وجه آن را مثلا هنگام برداشت محصول بگيرد، چون مدت كاملا معلوم نيست
معامله باطل است.
" مسأله 2058 " در معامله نسيه فروشنده حق ندارد پيش از پايان مدت طلب خود را
مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مىتواند پيش
از تمام شدن مدت طلب خود را از وارثان او مطالبه نمايد.
" مسأله 2059 " در معامله نسيه فروشنده مىتواند پس از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته اند طلب خود را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند بپردازد بايد به او
مهلت دهد.
" مسأله 2060 " اگر به خريدارى كه قيمت كالا را نمى داند نسيه بفروشد و قيمت آن
را به او نگويد، معامله باطل است. و اگر به خريدارى كه قيمت نقدى كالا را مىداند با
چند در صد گرانتر نسيه بفروشد و او بپذيرد، معامله صحيح است.
" مسأله 2061 " كسى كه كالايى را نسيه فروخته اگر پس از گذشت مثلا نيمى از
363

مدت، مقدارى از طلب خود را با موافقت بدهكار كم كند و بقيه را نقد دريافت نمايد
اشكال ندارد و معامله صحيح است.
ج - سلف:
" معامله سلف " (پيش فروش) آن است كه قرار بگذارند خريدار هنگام معامله بهاى
كالا را بپردازد و كالا را كه كلى و به ذمه فروشنده است زمان معين ديگرى تحويل بگيرد.
شرايط معامله سلف:
" مسأله 2062 " معامله سلف هفت شرط دارد:
1 - ويژگيهايى را كه بهاى كالا به وسيله آن تغيير مىكند معين نمايند، ولى دقت زياد
لازم نيست و همين اندازه كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كفايت مىكند. پس
در چيزهايى كه نمىتوان ويژگى خاصى براى آن تعيين كرد و موجب فريب مىشود معامله
سلف باطل است.
2 - پيش از آن كه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند بنابر احتياط واجب خريدار بايد
همه بهاى كالا را تحويل فروشنده دهد، و اگر مقدارى از بهاى آن را بپردازد - گرچه
معامله در آن مقدار صحيح است - فروشنده مىتواند تمام معامله را به هم بزند. و چنانچه
خريدار از فروشنده طلبكار باشد و بخواهد پول كالا را بابت طلبش حساب نمايد، اولا بايد
وقت اداى طلب او رسيده باشد و ثانيا بنابر احتياط واجب فروشنده پول كالا را به عهده
خريدار قرار دهد و سپس خريدار با رضايت فروشنده طلبى را كه از فروشنده دارد بابت
پول كالايى كه به ذمه او گذاشته شده حساب نمايد.
3 - زمان تحويل كالا را به طور كامل معين كنند، پس اگر بگويد هنگام جمع آورى
محصول تحويل خواهم داد، چون زمان كاملا معلوم نشده معامله باطل است.
4 - زمانى را براى تحويل كالا معين كنند كه اطمينان داشته باشند در آن زمان آن كالا
ناياب نخواهد بود.
5 - بنابر احتياط واجب جاى تحويل كالا را معين كنند، ولى اگر در خلال داد و ستد جاى
تحويل هم معين شود لازم نيست به آن تصريح نمايند.
6 - مقدار كالا با وزن يا پيمانه و يا شماره تعيين شود، و كالايى را هم كه معمولا با ديدن
معامله مىكنند اگر پيش فروش كنند اشكال ندارد، ولى بايد مانند بعضى از اقسام گردو
و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.
364

7 - كالاى فروخته شده و عوض آن - در صورتى كه فروش آنها با وزن يا پيمانه باشد - از
يك جنس نباشند.
احكام معامله سلف:
" مسأله 2063 " اگر پولى را سلف بفروشد و عوض آن را پول بگيرد معامله باطل
است، اگر چه اين حكم در غير پول طلا و نقره مبنى بر احتياط است.
" مسأله 2064 " اگر كالايى را سلف بفروشد و در مقابل آن كالاى ديگر يا پول قرار
دهد معامله صحيح است، هر چند احتياط مستحب آن است كه در مقابل كالايى كه سلف
مىفروشد پول قرار دهد نه كالاى ديگر.
" مسأله 2065 " اگر خريدار بخواهد كالايى را كه سلف خريده بفروشد، مسأله
چهار صورت دارد:
الف - اگر پيش از تمام شدن مدت باشد، بنابر احتياط واجب به هيچ كسى نمىتواند
بفروشد.
ب - اگر پس از تمام شدن مدت و پيش از تحويل گرفتن كالا باشد، به خود فروشنده
به هر نحو بفروشد مانعى ندارد، ولى بهتر است يا به كالاى ديگر بفروشد و يا همان پولى را
كه داده بگيرد نه بيشتر.
ج - اگر پس از تمام شدن مدت و پيش از تحويل گرفتن كالا بخواهد آن را به ديگرى
بفروشد، پس اگر چيزى كه سلف خريده با وزن يا پيمانه معامله مىشود به قيمتى كه خريده
مىتواند بفروشد، ولى به قيمت زيادتر يا كمتر محل اشكال است. و اگر از چيزهايى است
كه بدون وزن و پيمانه معامله مىشود - مانند: زمين و پارچه و ماشين - فروختن آن هر چند
به قيمت بيشتر مانعى ندارد.
د - اگر پس از تحويل گرفتن كالا بخواهد آن را بفروشد، به هر قيمتى كه بخواهد
مىتواند بفروشد، چه با وزن و پيمانه معامله شود يا بدون وزن يا پيمانه.
" مسأله 2066 " در معامله سلف كالايى را كه فروشنده قرار داد كرده است بايد پس از
تمام شدن مدت تحويل دهد و خريدار نيز بايد قبول نمايد، ولى اگر كالايى را كه فروشنده
مىدهد بهتر يا پست تر از كالايى باشد كه قرار گذاشته اند، خريدار مىتواند قبول نكند،
و اگر كالاى ديگرى بدهد در صورتى كه خريدار راضى شود اشكال ندارد.
" مسأله 2067 " اگر كالايى را كه پيش فروش كرده هنگام تحويل ناياب شود
و فروشنده نتواند آن را تهيه كند، خريدار مىتواند صبر كند تا فروشنده تهيه نمايد يا معامله
365

را به هم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.
" مسأله 2068 " اگر كالايى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل دهد
و پول آن را هم پس از مدتى بگيرد، معامله باطل است.
مواردى كه مىتوان معامله را به هم زد
حق به هم زدن معامله را " خيار " مىگويند، و خريدار يا فروشنده در يازده مورد حق
دارند معامله را به هم بزنند:
مورد اول - آن كه از مجلسى كه معامله در آن انجام شده متفرق نشده باشند، و به آن "
خيار مجلس " مىگويند.
مورد دوم - در صورتى كه خريدار يا فروشنده در معامله زيان ديده باشد، و به آن " خيار
غبن " مىگويند. در اين صورت زيان ديده مىتواند معامله را به هم بزند يا به همان قيمت
راضى شود، ولى نمىتواند طرف معامله را وادار به پرداخت تفاوت قيمت كند، مگر اين كه
طرف مقابل راضى شود.
" مسأله 2069 " اگر خريدار بهاى كالا را نداند و يا در اثر غفلت آن را گرانتر از بهاى
معمول بخرد، چنانچه به قدرى گران خريده كه مردم او را مغبون (زيان ديده) مىدانند
و به كمى و زيادى آن اهميت مىدهند مىتواند معامله را به هم بزند، همچنين اگر فروشنده
در اثر جهل يا غفلت كالا را به مقدارى ارزان بفروشد كه مردم او را مغبون بدانند مىتواند
معامله را به هم بزند.
مورد سوم - خريدار و فروشنده در ضمن معامله شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان تا
مدت معينى حق داشته باشند معامله را به هم بزنند، و به آن " خيار شرط " مىگويند.
" مسأله 2070 " در معامله بيع شرط كه مثلا كالاى ده هزار تومانى را به پنج هزار
تومان مىفروشند و قرار مىگذارند كه اگر فروشنده سر مدت معين پول را برگرداند بتواند
معامله را به هم بزند، چنانچه خريدار و فروشنده قصد جدى خريد و فروش داشته باشند
معامله صحيح است، هر چند فروشنده اطمينان داشته باشد كه اگر سر مدت پول را پس
ندهد خريدار كالا را به او بر مىگرداند. و اگر فروشنده پول را نپردازد يا خريدار بميرد،
فروشنده حق ندارد كالا را از خريدار يا ورثه او پس بگيرد.
مورد چهارم - فروشنده مال خود را بهتر از آنچه هست جلوه دهد به گونه اى كه بهاى آن
در نظر مردم بيشتر از بهاى معمول باشد، و به آن " خيار تدليس " مىگويند.
" مسأله 2071 " اگر جنس اعلا - مثلا چاى اعلا - را با جنس پست آن مخلوط نمايند
366

و به اسم جنس اعلا بفروشند، در صورتى كه خريدار نمىدانسته مىتواند معامله را به هم بزند.
مورد پنجم - خريدار و فروشنده در ضمن معامله انجام كارى را شرط كنند يا در ضمن
معامله شرط كنند كالا داراى شرايط ويژه اى باشد ولى به آن شرط عمل نكنند، كه
در اين صورت ديگرى مىتواند معامله را به هم بزند، و به آن " خيار تخلف از شرط "
مىگويند.
مورد ششم - در كالاى مورد معامله يا عوض مشخص آن عيبى باشد، و آن را " خيار
عيب " مىنامند. پس هر گاه فروشنده يا خريدار بعد از معامله متوجه آن عيب شود بدون
حضور و رضايت ديگرى مىتواند معامله را به هم بزند.
" مسأله 2072 " خيار عيب فورى نيست، هر چند احوط آن است كه پس از فهميدن
عيب در مورد به هم زدن معامله يا ساقط كردن خيار اقدام كند و آن را تأخير نيندازد.
" مسأله 2073 " اگر خريدار يا فروشنده بفهمد مال يا عوض مشخصى را كه دريافت
كرده عيب دارد، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال يا عوض آن بوده و او نمىدانسته،
مىتواند معامله را به هم بزند، و اگر در آن تصرف نموده مىتواند تفاوت قيمت سالم
و معيوب را معين نمايد و از طرف پس بگيرد. و اگر معامله به عوض كلى بوده، فروشنده
مىتواند آن را پس دهد و عوض سالم مطالبه نمايد.
" مسأله 2074 " اگر بعد از معامله و پيش از تحويل دادن كالا يا عوض مشخص آن در
يكى از آنها عيبى پيدا شود، خريدار يا فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند. ولى اگر
بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد، مگر اين كه هر دو طرف راضى باشند.
" مسأله 2075 " در چهار صورت خريدار نمىتواند به علت وجود عيب معامله را
به هم بزند يا تفاوت قيمت بگيرد:
الف - چنانچه هنگام معامله از عيب آگاه باشد.
ب - پس از انجام معامله به عيب راضى شود.
ج - هنگام معامله بگويد اگر كالا عيبى داشته باشد پس نمىدهم و تفاوت قيمت هم
نمىگيرم.
د - فروشنده هنگام معامله بگويد اين كالا را با هر عيبى كه دارد مىفروشم و خريدار هم
به اين معامله راضى شود، ولى اگر عيبى را معين كند و بعد معلوم شود عيب ديگرى هم
دارد، خريدار مىتواند براى عيبى كه معين نشده معامله را به هم بزند يا اگر در آن تصرف
كرده تفاوت قيمت بگيرد.
" مسأله 2076 " در دو صورت اگر خريدار به عيب كالا آگاه شود تنها مىتواند تفاوت
367

قيمت بگيرد و نمى تواند معامله را به هم بزند:
الف - پس از معامله در كالا تصرف كرده باشد، به گونه اى كه مردم بگويند به طورى كه
تحويل گرفته باقى نمانده است.
ب - پس از تحويل كالا عيب ديگرى در آن پديد آيد، ولى اگر فقط خريدار تا مدتى حق
به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدت عيب ديگرى در كالا پيدا شود - اگر چه آن را
تحويل گرفته باشد - مىتواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش
از گذشتن سه روز و بدون كوتاهى خريدار عيب ديگرى پيدا كند - اگر چه آن را تحويل
گرفته باشد - مىتواند معامله را به هم بزند.
مورد هفتم - پس از انجام معامله آشكار شود مقدارى از كالا يا عوض مشخص آن مال
ديگرى بوده و صاحب آن راضى نشود، كه در اين صورت خريدار يا فروشنده مىتواند
معامله را به هم بزند، و آن را " خيار تبعض صفقه " مىنامند.
مورد هشتم - فروشنده ويژگيهاى كالاى معينى را كه خريدار نديده به او بگويد ولى بعد
معلوم شود حقيقت نداشته است، كه در اين صورت خريدار مىتواند معامله را به هم
بزند، همچنين اگر خريدار خصوصيات عوض معينى را كه مىدهد بگويد و بعد معلوم
شود طورى كه تعريف كرده نبوده است، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند. و به آن
" خيار رؤيت " مىگويند.
مورد نهم - خريدار پول كالايى را كه به طور نقد خريده تا سه روز نپردازد و فروشنده هم
كالا را تحويل نداده باشد، كه در اين صورت - چنانچه خريدار شرط نكرده باشد كه دادن
پول را تأخير بيندازد و شرط تأخير در تحويل كالا هم نشده باشد - فروشنده مىتواند معامله
را به هم بزند، و به آن " خيار تأخير " مىگويند.
" مسأله 2077 " اگر كالاى مورد معامله مثل بعضى از ميوه ها باشد كه اگر يك روز
بماند فاسد مىشود، چنانچه خريدار تا پايان آن روز پول آن را ندهد و شرط تأخير تحويل
پول يا كالا هم نشده باشد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند.
مورد دهم - كالاى مورد معامله حيوان باشد كه در معامله حيوانات خريدار حق دارد تا
سه روز معامله را به هم بزند، گرچه شرط خيار هم نكرده باشد. به اين مورد " خيار
حيوان " گفته مىشود.
مورد يازدهم - فروشنده نتواند كالايى را كه فروخته تحويل دهد، مثلا ماشينى را كه
فروخته به سرقت رود يا خانه اى را كه فروخته ويران شود. و به اين مورد " خيار تعذر
تسليم " مىگويند.
368

مسائل اقاله (به هم زدن معامله)
" اقاله " آن است كه يك طرف معامله تقاضاى به هم زدن آن را كند و طرف ديگر نيز
قبول نمايد، به كسى كه اين تقاضا را كرده " مستقيل " و به كسى كه آن را قبول نموده " مقيل "
مىگويند.
" مسأله 2078 " اقاله در هر عقد لازمى جز نكاح و ضمانت جارى است، ولى خود
اقاله قابل فسخ نمىباشد.
" مسأله 2079 " اقاله با هر لفظى وحتى با عمل دو طرف معامله صورت مىپذيرد،
ولى دو طرف بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار آن را انجام دهند.
" مسأله 2080 " اقاله در خريد و فروش نبايد به كمتر يا زيادتر از كالا يا عوض آن انجام
شود، و بايد همان كالا و عوض به فروشنده و خريدار بازگردانده شود، ولى چون پذيرفتن
اقاله واجب نيست، جايز است اقاله كننده چيزى يا كارى را به نفع خود تقاضا كند و انجام
اقاله را مشروط به انجام اين تقاضا نمايد.
" مسأله 2081 " اگر بخواهند قسمتى از كالاى مورد معامله را در برابر همان مقدار
از بهاى آن اقاله نمايند اشكال ندارد، همچنين اگر فروشنده يا خريدار متعدد باشند، اقاله در
سهم هر كدام به نسبت بهاى آن جايز است و رضايت شريكها لازم نيست.
" مسأله 2082 " در صورتى كه كالا يا عوض آن و يا هر دو تلف شوند، باز هم مىتوان
معامله را اقاله نمود و عوض آنچه را تلف شده به طرف داد، همچنين اگر دو طرف معامله
يا يكى از آنان ملك خود را فروخته يا بخشيده باشد، باز مىتواند معامله را اقاله كند
و عوض آن را به طرف بدهد.
" مسأله 2083 " اقاله شخص نادم مستحب مؤكد است، و از حضرت امام صادق (ع)
نقل شده كه فرمودند: " هر بنده اى كه معامله مسلمانى را كه از خريد يا فروش پشيمان شده
به هم بزند و اقاله كند، خداوند لغزش آن بنده را در روز قيامت اقاله خواهد كرد ".

(1) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 3 از ابواب " آداب التجاره "، حديث 2 و 4
369

مسائل احتكار و قيمت گذارى
" احتكار " آن است كه كالايى كه شديدا مورد نياز مردم است به انگيزه گرانتر شدن از
دسترس خريد آنان دور نگاه داشته شود، به شكلى كه مردم از اين ناحيه در مضيقه و سختى
قرار بگيرند، خواه قصد ضرر زدن به آنان در بين باشد يا نه. احتكار در روايات زيادى مورد
مذمت شديد قرار گرفته، و شخص محتكر ملعون و خطاكار و خائن و در حد قاتل شمرده
شده است. مطابق بعضى از روايات محتكر از پناه خداوند متعال خارج شده و از نعمتهاى
الهى محروم مىشود.
" مسأله 2084 " ظاهرا حرام بودن احتكار در زمان ما منحصر به گندم، جو، خرما،
كشمش و روغن زيتون نيست، بلكه شامل هر نوع كالا و خدمتى است كه شديدا مورد نياز
مردم باشد و از نبود آن در مضيقه قرار گيرند. وامور ذكر شده در روايات از آن جهت
است كه در گذشته بيشتر آنها شديدا مورد نياز مردم بوده اند.
" مسأله 2085 " اگر كالايى را به انگيزه گرانتر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارد
ولى آن كالا توسط ديگران به مردم عرضه مىشود و به گونه اى نيست كه آنان در مضيقه
و سختى قرار گيرند، در اين صورت احتكار صادق نيست.
" مسأله 2086 " اگر كالايى را براى رفع نيازهاى شخصى خود و خانواده اش از
دسترس خريد مردم دور نگاه دارد و به جهت كمياب شدن قيمت آن گرانتر شود ظاهرا
اشكال ندارد.
" مسأله 2087 " تشخيص اين كه دور نگاه داشتن كالايى از دسترس خريد مردم از
مصاديق احتكار است يا نه، به عهده حكومت صالح در هر زمان مىباشد.
" مسأله 2088 " حكومت صالح مىتواند محتكر را به عرضه نمودن كالاى مورد
احتكار و فروش آن بدون اجحاف ملزم نمايد، و چنانچه محتكر از عرضه نمودن كالا امتناع
نمايد، حكومت صالح مىتواند علاوه بر تعزير عادلانه او كالاى احتكار شده را به فروش
برساند و پول آن را به صاحبش بپردازد.
" مسأله 2089 " حكومت صالح مىتواند محتكر را علاوه بر تعزير بدنى - مانند زندان و
شلاق - تعزير مالى نيز بنمايد، و تشخيص اين كه كدام يك مؤثرتر است با حاكم شرع
جامع الشرايط مىباشد.
" مسأله 2090 " حكومت صالح از احتكار كالاهاى ضرورى جلوگيرى مىكند، ولى

(1) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 27 از ابواب " آداب التجاره "، احاديث 1 و 3 و 6 و 11
و 13.
370

صاحب كالا نسبت به قيمت گذارى آن آزاد است. و شخص پيامبر (ص) از نرخ گذارى بر
روى كالاهاى احتكار شده ابا فرمودند، و چون به آن حضرت پيشنهاد نرخ گذارى گرديد
در حالتى كه آثار ناراحتى در چهره ايشان ظاهر بود فرمودند: " اين امر به دست من نيست،
بلكه به دست خداست، هر زمان كه بخواهد قيمت را پايين آورده يا بالا مىبرد ". و در
حقيقت چگونگى عرضه و تقاضا معمولا مشكل را حل مىكند، ولى با اين حال اگر
فروشنده ها تبانى كرده و در قيمت گذارى اجحاف نمودند، حكومت صالح به مقدار لازم
جلوى اجحاف را مىگيرد و نرخ متعادلى را كه به نفع طرفين باشد تعيين مىنمايد.

وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 30 از ابواب " آداب التجاره "، حديث 1.
371

مسائل شفعه
هر گاه يكى از دو شريك تمام يا قسمتى از سهم خود را به غير شريك خود بفروشد،
شريك ديگر حق دارد معامله را به نفع خود برگرداند و قيمت تعيين شده را بپردازد و آن
را تملك نمايد، اين حق را " حق شفعه " مىگويند.
" مسأله 2091 " حق شفعه فقط در مالى كه مشاع و مشترك باشد ثابت است، پس اگر
ملكى مشاع بوده ولى تقسيم شده باشد و سپس يكى از آنان سهم خود را بفروشد، براى
ديگرى حق شفعه ثابت نيست، چنان كه براى همسايه ملك نيز حق شفعه ثابت نمىباشد.
" مسأله 2092 " حق شفعه منحصر به موردى است كه عين فروخته شده فقط بين
دو نفر مشترك باشد. پس اگر بيش از دو نفر شريك باشند و يكى از آنان سهم خود را
بفروشد، هيچ كدام از شركا حق شفعه ندارند، بلكه اگر جز يك نفر بقيه شركا سهم خود
را در يك معامله بفروشند، ثبوت حق شفعه براى آن يك نفر محل اشكال است.
" مسأله 2093 " حق شفعه در چيزهاى غير منقول كه قابل تقسيم باشند - مانند زمين
و خانه و باغ - قطعى است، ولى در چيزهاى ديگر محل اشكال است و احتياط در مصالحه
مىباشد. همچنين اين حق در مورد فروش خانه و زمين و مغازه قابل تقسيم قطعى است
، ولى در مورد بخشش به عوض يا صلح آنها محل اشكال است. و در هبه مجانى
و قرار دادن مهريه حق شفعه ثابت نيست.
" مسأله 2094 " اگر زمين مشترك نباشد ولى راهرو يا آبروى آن مشترك باشد و زمين
با آبرو يا راهرو فروخته شود حق شفعه ثابت است.
" مسأله 2095 " هر گاه خريدار مسلمان باشد شريكى كه مىخواهد از حق شفعه عليه
او استفاده كند بايد مسلمان باشد، خواه فروشنده مسلمان باشد يا كافر. پس كافر عليه
مسلمان حق شفعه ندارد، زيرا حق شفعه نوعى تسلط بر ديگرى است و كافر بر مسلمان
تسلط ندارد. و در صورتى كه خريدار مسلمان نباشد لازم نيست شريك مسلمان باشد.
372

" مسأله 2096 " شريك در صورتى حق شفعه دارد كه قدرت پرداخت قيمت جنس
فروخته شده را داشته باشد. پس كسى كه از پرداخت آن عاجز است حق شفعه ندارد، مگر
اين كه خريدار قبول نمايد.
" مسأله 2097 " شريكى كه حق شفعه دارد نمىتواند نسبت به قسمتى از سهم
فروخته شده شريك حق خود را اعمال كند، بلكه بايد تمام آن را قبول يا رد نمايد.
" مسأله 2098 " كسى كه حق شفعه دارد و مىخواهد آن را به دست آورد فقط بايد
همان مبلغى را كه خريدار به شريكش داده بپردازد، و آنچه را بابت دلالى و مانند آن داده
لازم نيست بپردازد.
" مسأله 2099 " اگر خريدار سهمى را كه خريده به ديگرى بفروشد، كسى كه حق
شفعه دارد مىتواند به خريدار اول مراجعه كند و پولى را كه وى پرداخته به او بدهد،
در اين صورت معامله دوم باطل مىشود و خريدار دوم مىتواند پول خود را از خريدار اول
پس بگيرد.
" مسأله 2100 " در شفعه صيغه و لفظ خاصى شرط نيست، بلكه شريك با عمل خود
نيز مىتواند حق شفعه را اعمال نمايد و قيمت سهم فروخته شده شريك را به او بپردازد
و آن را تملك نمايد. همچنين در شفعه قبول شريك يا ديگرى نيز شرط نمىباشد.
" مسأله 2101 " استفاده از حق شفعه فورى است، پس اگر شريك سهل انگارى
نمايد و بدون عذر تأخير اندازد حق او ساقط مىشود. و در صورت استفاده از حق شفعه
همان مبلغ تعيين شده را بايد به فروشنده بپردازد، نه كمتر و نه بيشتر، اگر نقد است نقد
و اگر نسيه است نسيه.
" مسأله 2102 " حق شفعه قابل اسقاط و مصالحه با خريدار - با عوض يا بدون عوض -
مىباشد، ولى ارث بردن آن محل اشكال است.
373

مسائل صلح
" صلح " آن است كه انسان با ديگرى توافق كند كه مقدارى از مال يا سود مال خود را
ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد تا او هم مقدارى از مال يا سود مال خود را به او
واگذار نمايد، يا از طلب و حق خود بگذرد، بلكه اگر بدون آن كه عوضى بگيرد مقدارى از
مال يا منفعت مال خود را به كسى واگذار كند، يا به عنوان صلح از طلب يا حق خود بگذرد
و طرف هم قبول كند صلح صحيح است.
" مسأله 2103 " صلح عقد مستقلى است و احكام مخصوص به خود را دارد، هر چند
بر حسب موارد مختلف فايده فروش يا هبه يا ابراء يا اجاره و يا عاريه بر آن مترتب شود.
" مسأله 2104 " صلح صيغه مخصوصى ندارد و با هر زبانى مقصود خود را بفهمانند
كافى است.
" مسأله 2105 " در دو طرف صلح " بلوغ "، " عقل "، " اختيار "، " قصد "
و " سفيه نبودن " شرط است، پس صلح نا بالغ يا ديوانه يا كسى كه از روى ناچارى صلح مىكند يا قصد صلح
ندارد و يا كسى كه اموالش را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند
صحيح نيست. همچنين حاكم شرع نبايد آنان را از تصرف در اموالشان منع كرده باشد.
" مسأله 2106 " اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه
طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند - مثلا ده هزار تومان طلبكار
باشد و طلب خود را به پنج هزار تومان صلح نمايد - زيادى براى بدهكار حلال نيست، مگر
آن كه مقدار بدهى خود را به او بگويد و او را راضى كند، يا به گونه اى باشد كه اگر
مىدانست باز هم به آن مقدار صلح مىكرد، يعنى زيادى را گذشت مىنمود.
" مسأله 2107 " مصالحه دو چيزى كه از يك جنسند و زن آنها معلوم است در صورتى صحيح است
كه وزن يكى از ديگرى بيشتر نباشد، و اگر وزن آنها معلوم نيست
و احتمال زيادتر بودن يكى از ديگرى باشد، صحت صلح آنها محل اشكال است
374

. " مسأله 2108 " اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد، چنانچه طلب
خود را به مقدار كمترى قبول كند و مقصودش اين باشد كه مقدارى از طلب خود را
گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
" مسأله 2109 " صلح عقدى است لازم، پس اگر دو نفر با هم صلح كنند هيچ كدام
نمىتوانند آن را به هم بزنند مگر با رضايت يكديگر. همچنين اگر در ضمن معامله براى
هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را قرار دهند، كسى كه آن حق را دارد مىتواند
صلح را به هم بزند.
" مسأله 2110 " در مواردى كه خريدار يا فروشنده حق به هم زدن معامله را دارد
اگر به جاى خريد يا فروش صلح كنند، دو طرف صلح نيز حق به هم زدن صلح را دارند،
ولى خيار مجلس (موردى كه دو طرف از مجلس معامله متفرق نشده اند)، خيار حيوان
(جايى كه مورد معامله حيوان باشد)، خيار تأخير (موردى كه پول جنسى را كه خريده تا سه
روز ندهد و جنس را تحويل نگيرد) و بنابر احتياط خيار غبن (موردى كه يكى از دو طرف
زيان ديده باشد) در صلح جارى نمىشود.
" مسأله 2111 " اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد مىتواند صلح را به هم
بزند، ولى گرفتن تفاوت قيمت صحيح و معيوب محل اشكال است.
" مسأله 2112 " هر گاه مال خود را به كسى صلح كند و با او شرط نمايد كه پس از
مرگ چيزى را كه به او صلح كرده وقف نمايد و او هم اين شرط را قبول كند، بايد به شرط
خود عمل نمايد.
" مسأله 2113 " اگر زن مهريه خود را به شوهر صلح كند تا در مقابل او همسر
ديگرى اختيار نكند و شوهر هم قبول نمايد، احتياط واجب آن است كه زن مهريه را نگيرد
و شوهر هم با زن ديگرى ازدواج نكند، مگر اين كه با رضايت يكديگر صلح انجام گرفته را
به هم بزنند.

(1)
به صفحات " 366 " تا " 368 " مراجعه شود.
375

مسائل شركت
" شركت " آن است كه دو يا چند نفر در مال مشخصى يا در دين يا منفعت خاصى و يا در
حقى شريك باشند. شركت گاهى به اختيار و با قرارداد ايجاد مىشود و گاهى
غير اختيارى به وجود مىآيد، مانند شركت دو يا چند نفر در ارثى كه به آنان رسيده است.
" مسأله 2114 " در شركتى كه با قرارداد ايجاد مىشود لازم نيست صيغه خاصى
خوانده شود، بلكه اگر هر يك از شركا مقدارى از مال خود را با مال ديگرى به قصد شركت
مخلوط نمايد به گونه اى كه قابل تشخيص از يكديگر نباشد - مثل اين كه گندمهاى خود را با
گندمهاى او مخلوط نمايد - و يا هر كدام مثلا نصف مشاع سرمايه خود را به ديگرى مصالحه
نمايد، شركت بين آنان حاصل مىشود و تصرف هر كدام در مال شركت و يا تجارت با آن
تابع قرارداد آنان مىباشد.
شرايط شركت قراردادى:
" مسأله 2115 " در شركتى كه به وسيله قرارداد ايجاد مىشود چند شرط معتبر است:
1 و 2 و 3 - هر يك از شركا " بالغ "، " عاقل " و " داراى اختيار " باشند، پس شركت
كودك يا ديوانه بدون اجازه ولى خود و نيز شركت شخصى كه مجبور شده و از خود اختيار
ندارد صحيح نيست.
4 و 5 - هيچ يك از شركا سفيه نباشد و نيز به وسيله حاكم شرع از تصرف در اموال خود
منع نشده باشد، پس شركت كسى كه سفيه است و اموال خود را بيهوده مصرف مىكند
و شركت ورشكسته اى كه از تصرف در اموال خود منع شده بدون اجازه حاكم شرع
صحيح نيست.
6 - مورد شركت مال باشد، پس شركت در كار به طورى كه هر كدام جدا از ديگرى كار
كند و بعد در محصول كار و يا اجرت آن با ديگرى شريك باشد صحيح نيست، بلكه هر يك
376

از آنان مالك محصول يا اجرت كار خود مىباشد. هر چند در صورتى كه با رضايت يكديگر
در آخر كار محصول كار يا اجرت آن را تقسيم كنند مانعى ندارد.
7 - بنابر احتياط واجب سرمايه شركت بايد به صورت مشاع باشد، يعنى به طورى به هم
آميخته باشد كه مال هر يك از شركا از ديگرى مشخص نباشد. پس اگر هر يك از شركا پول
يا ملك مشخصى را براى سرمايه شركت بدهد، بنابر احتياط واجب بايد سهم مشاعى از آن
را به شركاى ديگر در مقابل آنچه از آنان به او منتقل مىشود مصالحه نمايد تا شركت حاصل
شود.
" مسأله 2116 " اگر دو نفر قرار بگذارند كه هر كدام چيزى را جداگانه با پول خود
نسيه بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در جنسى كه هر كدام خريده اند و در
استفاده آن با هم شريك باشند شركت صحيح نيست، اما اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند
تا جنس يا قسمتى از آن را براى او نسيه بخرد بعد هر شريكى جنس را براى خودش
و شريكش به طور مشاع بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است، همچنين اگر
جنسى را براى خود بخرد و ديگرى از او بخواهد كه او را شريك كند و او هم قبول نمايد
و او را شريك نمايد شركت حاصل مىشود و او نصف پول را بدهكار مىشود.
" مسأله 2117 " اگر در قرارداد شركت شرط شود كه همگى به طور مشترك يا مستقل
كار كنند و يا يك نفر معين كار كند، بايد طبق شرط عمل شود، و اگر كيفيت عمل تعيين
نشود بايد طبق آنچه متعارف است عمل نمايند، و چنانچه يكى از شركا خلاف شرط يا
خلاف متعارف معامله اى انجام دهد معامله فضولى است، و در صورتى كه ديگران آن
را اجازه دهند صحيح خواهد بود.
" مسأله 2118 " در مال مشترك همه شركا طبعا در سود و زيان سرمايه به نسبت سهام
خود شريك مىباشند، ولى اگر در قرار داد شركت شرط كنند كسى كه كار بيشترى مىكند
و يا كارش تخصصى است سود بيشتر ببرد، بايد به شرط خود عمل نمايند. و اگر شرط كنند
كسى كه كار نمىكند يا كمتر كار مىكند منفعت بيشترى ببرد، صحت شرط محل اشكال
است.
" مسأله 2119 " اگر شرط كنند كه همه استفاده را يك نفر ببرد يا تمام ضرر يا بيشتر آن
را يكى از آنان بدهد، صحت شرط و شركت محل اشكال است، ولى اگر هنگام بر هم
زدن شركت و تقسيم مال با يكديگر مصالحه كنند كه يك نفر از آنان اصل سرمايه اولى خود
را بردارد و باقيمانده از نقد و نسيه و سود و زيان مربوط به ديگرى باشد مانعى ندارد.

(1) " معامله فضولى " به معامله اى گفته مىشود كه بدون اجازه مالك يا نماينده او واقع شود.
377

" مسأله 2120 " اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه
سرمايه آنان به يك اندازه باشد سود و زيان را هم به يك اندازه مىبرند، و اگر سرمايه آنان
به يك اندازه نباشد سود و زيان هر يك از شركا به نسبت سرمايه آنهاست، چه همگى به يك
اندازه كار كنند يا يكى كمتر كار كند و يا اصلا كار نكند. ولى اگر يكى از آنها با اجازه ديگر
شركا كار كند و قصد مجان نداشته باشد مزد كار خود را طلبكار خواهد بود.
" مسأله 2121 " شريكى كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرارداد شركت
عمل كند، مثلا اگر قرار گذاشته اند نسيه بخرد يا نقد بفروشد يا جنس را از محل
مخصوصى بخرد بايد به همان قرارداد رفتار نمايد. و اگر قرار خاصى نگذاشته باشند بايد
به صورت متعارف داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد، به عنوان مثال اگر
معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد بايد به
همين گونه عمل نمايد.
" مسأله 2122 " شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر خلاف
قرارداد معامله نمايد و خسارتى به شركت وارد آيد ضامن است، و معامله اى هم كه كرده
احتياج به اجازه شركاى ديگر دارد، همچنين اگر با او قرار خاصى نگذاشته باشند و خلاف
متعارف معامله نمايد ضامن است. ولى در هر دو صورت معامله هاى بعدى او كه مطابق
قرار داد يا به طور متعارف انجام مىشود صحيح خواهد بود.
" مسأله 2123 " شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر زياده روى ننمايد
و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقا تمام يا مقدارى از آن تلف شود ضامن نيست.
" مسأله 2124 " اگر شريك چيزى را براى خود به طور نسيه بخرد سود و زيان آن
مربوط به خود او است، ولى اگر براى شركت بخرد و معامله نسيه متعارف باشد يا از طرف
ساير شركا اجازه داشته باشد يا در صورتى كه اجازه نداشته پس از معامله اجازه دهند، سود
و زيان آن مربوط به شركت خواهد بود.
" مسأله 2125 " اگر پس از معامله يكى از شركا معلوم شود كه اصل شركت باطل بوده
، معامله اى كه انجام گرفته فضولى است، پس اگر شريكها بگويند به آن معامله راضى
هستيم معامله صحيح و اگر نه باطل مىباشد. و هر كدام از آنان كه بدون قصد مجان براى
شركت كارى كرده است و كارش با اجازه شركا بوده، مىتواند مزد زحمتهاى خود را
به اندازه متعارف از شريكهاى ديگر بگيرد.
" مسأله 2126 " تشكيل شركتهاى تجارى و تعاونى - از هر نوعى كه باشد - بر اساس
شرايط ذكر شده صحيح است، همچنين اگر چيزهايى را كه شارع نهى نكرده در شركت
378

شرط كنند اشكال ندارد.
تصرف در اموال شركت:
" مسأله 2127 " تصرف در چيزى كه مشترك است بدون اجازه شريكهاى ديگر جايز
نيست.
" مسأله 2128 " شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند - هر چند مورد اعتماد
شركا باشد - حق ندارد از اموال شركت چيزى به نام خود خريد و فروش كند و سود آن را
براى خود بردارد، مگر اين كه ديگران اجازه دهند.
" مسأله 2129 " هر گاه يكى از شركا از دنيا برود يا توسط دادگاه صالح از تصرف در
اموال خود منع گردد و يا بيهوش يا ديوانه و يا سفيه شود، ديگر شركا بدون اجازه ولى او يا
حاكم شرع حق تصرف در اموال شركت وحتى تقسيم اموال آن را ندارند.
" مسأله 2130 " اگر همه شركا از اجازه تصرفى كه در مال شركت داده اند برگردند،
هيچ كدام نمىتوانند در مال شركت تصرف كنند. و اگر يكى از آنان از اجازه خود برگردد
شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند، ولى خود او تا زمانى كه منعى از ساير شركا نرسيده
مىتواند در مال شركت تصرف نمايد.
" مسأله 2131 " در شركت غير اختيارى - مانند ارث - كه بدون عقد قرارداد حاصل
مىشود نيز هيچ يك از شريكان بدون اجازه ساير شركا حق تصرف در مال مورد شركت را
ندارد.
تقسيم مال مشترك:
" مسأله 2132 " بنابر مشهور عقد شركت عقد جايز است، پس هر گاه يك يا چند نفر
از شركا درخواست تقسيم اموال شركت را داشته باشند - اگر چه شركت مدت داشته باشد -
بايد ديگران قبول نمايند، مگر آن كه مدت در ضمن عقد لازمى تعيين شده باشد يا تقسيم
اموال شركت موجب وارد شدن ضرر قابل توجه به ساير شركا باشد.
" مسأله 2133 " در تقسيم مال مشترك بايد ابتدا آن را به تعداد سهام - چه متساوى و چه
متفاوت - تفكيك كرد و آنگاه به حكم قرعه سهم هر يك را تعيين نمود. و قرعه كيفيت
خاصى ندارد، بلكه به هر طريقى كه تقسيم كننده و شركا موافقت كنند به شكلى كه انتخاب
افراد در آن دخالت نداشته باشد كافى است، خواه به نوشتن روى كاغذ باشد يا راه هاى
ديگر. و اگر هر يك از شركا بدون قرعه به سهم خاصى راضى شوند و اختلافى در بين
379

نباشد قرعه لازم نيست.
" مسأله 2134 " هيچ يك از شركا نمىتواند تقسيمى را كه در مال مشترك صورت
گرفته به هم بزند، ولى اگر ادعا كند كه در انجام تقسيم اشتباهى رخ داده و بتواند اشتباه را
ثابت كند، تقسيم به هم مىخورد و بايد دوباره صورت پذيرد.
" مسأله 2135 " در صورتى مىتوان مال مشترك را تقسيم كرد كه اجزاى آن از نظر
عرف مردم كاملا شبيه هم باشد، نظير يك دسته اسكناس، حبوبات، پارچه و زمين. و اگر
اجزاى آن مثل هم نباشد - نظير حيوانات، مغازه، خانه و چيزهاى ساخته شده - عين آن قابل
تقسيم نيست و هنگام تقسيم بايد قيمت آن را معين كنند و سپس سهم هر يك از شريكها به
لحاظ قيمت آن تعيين شود، ولى اگر همه شركا به گونه اى به تقسيم عين آن راضى باشند
تقسيم آن اشكال ندارد.
" مسأله 2136 " اگر عين مال مشترك قابل تقسيم نباشد و بعضى از شركا خواهان
تقسيم قيمت آن باشند و بعضى از قبول آن خود دارى كنند، حاكم شرع مىتواند آنها را
به فروش مال و تقسيم قيمت آن مجبور نمايد.
" مسأله 2137 " اگر عين مال مشترك قابل تقسيم باشد ولى يك قسمت آن گرانتر از
قسمت ديگر باشد - مانند دو طبقه از يك منزل كه ميان دو نفر به شركت است - پس از تقسيم
بايد شريكى كه قسمت گرانتر را برداشته نصف مقدار تفاوت را به شريك ديگر برگرداند.
" مسأله 2138 " اگر بعد از تقسيم مال مشترك معلوم شود قسمت مشخصى از آن متعلق
به ديگرى بوده است، چنانچه آن قسمت فقط در سهم بعضى از شركا باشد، يا در سهم
همه باشد ولى مقدار آن تفاوت دارد، تقسيم انجام شده باطل است، و اگر آن قسمت مشخص
در سهم همه شركا باشد و مقدار آن تفاوت نكند، تقسيم انجام شده صحيح است.
" مسأله 2139 " اگر وارثان پس از تقسيم مال ميت بفهمند ميت بدهكارى داشته
است، در صورتى كه خود آنها يا شخص ديگرى بدهى او را به عهده نگيرد تقسيم مال ميت
باطل است، و بايد ابتدا بدهى ميت را از مال او بپردازند و سپس اموال او را تقسيم نمايند.
" مسأله 2140 " اگر قسمتى از سرمايه شركت به صورت دين باشد و بخواهند
شركت را منحل كنند تقسيم دين صحيح نيست، و اگر فرضا تقسيم كردند، آنچه از آنها
نقد شود متعلق به همه شركا مىباشد و آنچه تلف شود از همه تلف شده است.
" مسأله 2141 " تقسيم طلبهاى ميت توسط وارثان قبل از دريافت آنها از بدهكاران
صحيح نيست، بلكه طلبهاى ميت قبل از دريافت همچنان بين ورثه به طور مشاع خواهد بود.
380

مسائل مضاربه
" مضاربه " قرارداد بازرگانى و تجارى است كه ميان سرمايه گذار و عامل (كسى كه با آن
سرمايه كار مىكند) بر اساس تجارت و سود مشاع بسته مىشود.
" مسأله 2142 " در قرارداد مضاربه خواندن صيغه عربى شرط نيست، و همين كه
صاحب سرمايه با هر واژه اى مقصود خود را به عامل بفهماند و عامل هم بپذيرد قرارداد
مضاربه منعقد مىشود.
" مسأله 2143 " در دو طرف قرارداد مضاربه " بلوغ "، " عقل " و " اختيار " شرط
است، و علاوه بر اين سرمايه گذار بايد حق تصرف در دارايى خود را داشته باشد و عامل
بتواند با آن سرمايه تجارت نمايد.
" مسأله 2144 " اصل سرمايه در مضاربه بايد كاملا معلوم بوده و به صورت نقد باشد،
و در سود آن بايد سهم هر كدام به طور مشاع معين شود، بنابراين اگر سرمايه به صورت
دين يا منفعت باشد يا سهم هر يك نامعين باشد مضاربه صحيح نيست.
" مسأله 2145 " لازم نيست سرمايه مضاربه طلا و نقره سكه دار باشد، بلكه مضاربه
با اسكناس يا ديگر اوراق با ارزش نيز صحيح است.
" مسأله 2146 " بنابر مشهور عقد مضاربه عقد جايز است، يعنى هر يك از دو طرف
هر وقت بخواهند مىتوانند آن را به هم بزنند، خواه قبل از شروع در تجارت
و به دست آمدن سود باشد يا بعد از آن. ولى اگر در ضمن عقد لازمى شرط كنند تا مدت
معينى به هم نزنند بايد به شرط عمل نمايند.
" مسأله 2147 " بنابر مشهور عقد مضاربه با فوت هر يك از عامل و يا مالك به هم
مىخورد.
" مسأله 2148 " اگر كسى به ديگرى پولى بدهد تا با آن كالايى بخرد و بين آنان تقسيم
گردد مضاربه صحيح نيست و كالاى خريدارى شده مال صاحب پول است، و عامل فقط
381

اجرت متعارف كار را طلبكار مىباشد.
" مسأله 2149 " سود مضاربه بايد ميان دو طرف قرارداد تقسيم شود، و چنانچه در
مضاربه شرط شود كه شخص سومى بدون شركت در سرمايه و كار در سود شريك باشد
مضاربه صحيح نيست، ولى اگر شرط كنند دو طرف يا يكى از آنها از مال خود چيزى به او
ببخشند مانعى ندارد.
" مسأله 2150 " اگر عامل كوتاهى نكند و زيانى پيش آيد متحمل زيان نمىشود و زيان
بر عهده صاحب سرمايه است. و چنانچه در مضاربه شرط كنند كه زيان متوجه دو طرف يا
فقط عامل گردد شرط باطل است، ولى اگر ضمن عقد لازمى قرار بگذارند در صورت
زيان، عامل قسمتى از آن را از مال خود جبران نمايد صحت آن بعيد نيست.
" مسأله 2151 " اگر عامل با سرمايه گذار شرط كند تا پايان مدت ماهانه مبلغ معينى را
به عنوان على الحساب به او بپردازد و در پايان مدت سود را تعيين نموده باقيمانده سود را
تسويه كنند و يا با يكديگر مصالحه نمايند مضاربه صحيح است.
" مسأله 2152 " مبالغ معينى را كه شركتها يا بانكها به عنوان سود ثابت به سرمايه گذار
مىپردازند و گاهى پيش از شروع عمل پرداخت مىكنند، به عنوان مضاربه صحيح
نيست، ولى چنانچه به عنوان على الحساب بپردازند تا در آخر با هم مصالحه كنند مانعى
ندارد.
" مسأله 2153 " قراردادى كه ميان صاحب سرمايه و صاحب صنعت و حرفه بسته
مىشود تا عامل سرمايه را در صنايع به كار گيرد و سود آن را بين خود تقسيم كنند، به عنوان
مضاربه صحيح نيست، ولى چنانچه حدود و مشخصات صنعت و سهم مشاع هر يك را
كاملا معين كنند و به عنوان شركت در سرمايه و كار اقدام كنند، صحت آن بعيد نيست.
همچنين است قرار دادى كه بين " صاحب ماشين و راننده " يا بين " صاحب ابزار كار
و كارگر " در اين رابطه بسته مىشود، هر چند خوب است در هر دو مورد به عنوان مصالحه
اقدام نمايند.
" مسأله 2154 " عامل نمىتواند بدون اجازه سرمايه گذار سرمايه را به شهر ديگر
منتقل نمايد، و اگر بدون اجازه او منتقل كرد و از اين بابت زيانى به سرمايه وارد شد ضامن
خسارت خواهد بود، ولى اگر سرمايه گذار اجازه داده باشد و عامل نيز در حفظ سرمايه
كوتاهى نكند ضامن نيست.
" مسأله 2155 " در مواردى كه عامل حق جابجا كردن سرمايه را به شهر ديگر دارد
هزينه جابجايى و انبار دارى وامورى مانند دلالى و هزينه سفر خود را مىتواند به حساب
382

مضاربه منظور نمايد.
" مسأله 2156 " يك سرمايه گذار مىتواند با چند عامل كه به طور مشترك كار مىكنند
در مورد يك مال مضاربه كند، خواه سهم آنان از سود مساوى باشد يا نه، در عمل يكسان
باشند يا متفاوت. همچنين چند سرمايه گذار مىتوانند با يك عامل به مضاربه بپردازند.
" مسأله 2157 " اگر عامل سرمايه چند سرمايه گذار را به طور مشترك در اختيار
گرفته باشد مخارج تجارت را از اصل سرمايه بر مىدارد، ولى اگر سرمايه ها متفاوت
است بايد هزينه هاى تجارت را به نسبت سرمايه كسر نمايد، همان گونه كه تقسيم سود
به نسبت سرمايه مىباشد.
" مسأله 2158 " اگر معلوم شود قرارداد مضاربه باطل بوده تمام سود از آن مالك
است، و عامل تنها دستمزد كار خود را برابر متعارف محل طلبكار است، ولى اگر مقدار
سودى كه بر فرض صحت مضاربه به عامل مىرسيد كمتر از دستمزد كار او باشد،
بنابر احتياط نسبت به مقدار زائد با يكديگر مصالحه كنند.
" مسأله 2159 " در صورتى كه قرارداد مضاربه مطلق و بدون شرط باشد، عامل
هر طور كه مصلحت بداند مىتواند تجارت نمايد.
" مسأله 2160 " اگر در مقدار سرمايه يا سود و خسارت وارده بين مالك و عامل
اختلاف پيدا شود و دليلى در بين نباشد، گفته عامل مقدم است، ولى اگر در مقدار سهم
عامل از سود حاصله اختلاف شود و دليل و مدركى در بين نباشد، گفته مالك مقدم خواهد
بود.
" مسأله 2161 " پدر و جد پدرى مىتوانند با مال كودك خود در صورتى كه
به مصلحت او باشد مضاربه كنند، همچنين قيم شرعى بچه - مانند وصى و حاكم شرع -
مىتواند با مراعات كامل مصلحت و امانت مال بچه را به مضاربه دهد.
383

مسائل مزارعه
" مزارعه " آن است كه مالك، زمين كشاورزى خود را در اختيار كشاورز گذاشته تا در
آن كشت كند و مقدار مشاعى از محصول را برابر قراردادى كه بين دو طرف بسته شده به
مالك بپردازد.
" مسأله 2162 " در مزارعه صيغه خاصى شرط نيست و دو طرف با هر زبانى مقصود
خود را بفهمانند كافى است.
" مسأله 2163 " مزارعه چند شرط دارد:
1 - مالك زمين را براى كشاورزى به كشاورز تحويل دهد و كشاورز نيز به همين منظور
زمين را تحويل بگيرد.
2 - مالك و كشاورز عاقل، بالغ و داراى قصد و اختيار باشند و سفيه نبوده و توسط
حاكم شرع از تصرف در اموالشان منع نشده باشند، ولى اگر كشاورز نخواهد مالى را
مصرف نمايد شرط اخير در او لازم نيست.
3 - همه محصول به يكى از آنان اختصاص داده نشود.
4 - سهم هر يك به طور مشاع - يعنى به صورت نصف يا ثلث و يا مانند آن - تعيين شود،
و اگر قرار گذارند حاصل قطعه اى از زمين مال يك كدام و حاصل قطعه اى ديگر مال
ديگرى باشد يا مالك به كشاورز بگويد: در اين زمين زراعت كن و هر چه خواستى به من
بده مزارعه باطل است.
5 - مدتى كه قرار است زمين در دست كشاورز قرار گيرد كاملا تعيين شده و به قدرى
باشد كه محصول در آن به دست آيد.
6 - زمين قابل كشاورزى باشد، و اگر زراعت در آن ممكن نباشد ولى بتوانند كارى كنند
كه زراعت ممكن شود مزارعه صحيح است.
7 - نوع كشاورزى را تعيين كنند، ولى اگر در آن محل تنها كشت يك نوع محصول
384

رايج باشد تعيين لازم نيست.
8 - اگر مالك چند قطعه زمين دارد بايد قطعه مورد مزارعه را تعيين كند.
9 - مخارجى كه هر يك از مالك و كشاورز بايد صرف كنند - اگر معلوم نباشد - تعيين
شود.
" مسأله 2164 " اگر مالك با كشاورز قرار بگذارد كه مقدارى از حاصل براى او باشد
و بقيه را به طور مشترك بين خودشان تقسيم كنند، چنانچه بدانند كه بعد از كسر آن مقدار
چيزى باقى مىماند مزارعه صحيح است، هر چند احتياط در ترك اين قرارداد است.
" مسأله 2165 " اگر مدت مزارعه تمام شود و هنوز حاصل به دست نيامده باشد مسأله
سه صورت دارد:
الف - چنانچه مالك راضى شود كه - با اجاره يا بدون اجاره - زراعت در زمين او بماند
و كشاورز هم راضى باشد اشكال ندارد و مىتوانند زراعت را در آن ملك باقى بگذارند.
ب - چنانچه مالك راضى نشود مىتواند كشاورز را وادار كند كه زراعت را بچيند،
و اگر براى چيدن زراعت ضررى به كشاورز برسد لازم نيست مالك عوض آن را به او
بدهد. و كشاورز اگر چه حاضر شود چيزى به مالك بپردازد نمىتواند مالك را مجبور كند
كه زراعت در زمين بماند، هر چند در صورتى كه كشاورز كوتاهى نكرده و چيدن زراعت
براى كشاورز ضرر دارد و حاضر است اجاره زمين را به مالك بدهد و ماندن آن به مالك
ضرر نمىزند، احتياط آن است كه مالك قبول نمايد، و اين احتياط تا ممكن است ترك
نشود.
ج - چنانچه كشاورز راضى نشود مىتواند زراعت را بچيند، و مالك نمىتواند او را
مجبور كند كه زراعت را باقى گذارد، هر چند اگر باقى گذاشتن آن براى كشاورز ضرر
ندارد و چيدن آن براى مالك يا هر دو ضرر دارد و مطالبه اجرت نيز نمىكند، احتياط آن
است كه كشاورز قبول نمايد.
" مسأله 2166 " اگر در وسط كار به هر دليلى كشاورزى در زمين مورد مزارعه
ممكن نباشد، مثل اين كه آب از زمين قطع شود، آن مقدار محصولى كه به دست آمده -
گرچه به صورت علوفه باشد - برابر قرارداد ميان دو طرف تقسيم مىشود، و در بقيه مدت
مزارعه باطل است و كشاورز بايد زمين را به مالك تحويل دهد، در غير اين صورت اگر
كشاورز زراعت نكند و هم چنان زمين در تصرف او باشد به طورى كه مالك نتواند در آن
تصرف نمايد، بنابر احتياط واجب بايد اجاره آن مدت را به مقدار متعارف حساب كنند و با
نظر اهل خبره نيز تخمين بزنند كه اگر در آن سال مطابق قرارداد در آن زمين كشاورزى
385

صورت مىگرفت چه مقدار از محصول سهم مالك مىشد، پس اين دو را با هم مقايسه
كنند و مقدار مشترك را به مالك بدهد و نسبت به زيادى با يكديگر مصالحه نمايند. و اگر به
واسطه ترك زراعت ضررى به زمين وارد شده كشاورز بايد خسارت آن را نيز بپردازد.
" مسأله 2167 " عقد مزارعه عقد لازم است و بدون رضايت دو طرف نمىتوان آن را
به هم زد، ولى اگر ضمن قرارداد شرط كرده باشند كه هر دو يا يكى از آنها حق به هم زدن
را دارند، مىتوانند مطابق قرارداد آن را به هم بزنند.
" مسأله 2168 " اگر پس از قرارداد مزارعه يكى از دو طرف يا هر دو بميرند مزارعه
به هم نمىخورد و وارثشان به جاى آنان مىباشد، مگر آن كه قيد شده باشد كشاورز شخصا
زراعت كند كه در اين صورت مزارعه به هم مىخورد. و چنانچه زراعت نمايان شده باشد
بايد سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق ديگرى هم كه كشاورز داشته ورثه او ارث
مىبرند، ولى نمىتوانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقى بماند، هر چند
در صورتى كه چيدن زراعت ضرر دارد و وارثان حاضر باشند اجاره زمين را به مالك
بپردازند احوط آن است كه مالك قبول نمايد.
" مسأله 2169 " اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر از
مالك باشد حاصلى هم كه به دست مىآيد مال او است، و بايد مالك مزد كشاورز و كليه
مخارجى را كه متحمل شده و نيز استهلاك وسايل كشاورزى او را جبران نمايد، و چنانچه
بذر از كشاورز باشد زراعت هم مال او است و بايد اجاره زمين و مخارجى را كه مالك
متحمل شده به او بپردازد. و در هر دو صورت اگر سهمى كه به كشاورز يا به مالك - با
فرض صحت مزارعه - مىرسيد با دستمزد كشاورز يا اجاره زمين مالك تفاوت دارد
بنابر احتياط نسبت به مقدار زائد با يكديگر مصالحه نمايند. و اگر بطلان مزارعه از آن جهت
باشد كه قرارداد كرده اند تمام حاصل از آن مالك باشد، در اين صورت كشاورز چيزى
بابت اجرت و مخارج طلبكار نيست، و اگر بطلان آن از اين جهت باشد كه قرار
گذاشته اند تمام حاصل از آن كشاورز باشد، در اين صورت مالك چيزى بابت اجرت
و مخارج طلبكار نيست. و در هر دو صورت محصول از آن صاحب بذر است، مگر اين كه
صاحب بذر آن را به ديگرى بخشيده يا صلح كرده باشد.
" مسأله 2170 " اگر بذر از آن كشاورز باشد و پس از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل
بوده، چنانچه مالك و كشاورز راضى شوند كه - با اجرت يا بدون آن - زراعت در زمين
بماند اشكال ندارد، و اگر مالك راضى نشود مىتواند كشاورز را وادار كند تا زراعت را
بچيند، هر چند هنوز محصول آن نرسيده باشد. و كشاورز اگر چه راضى شود چيزى به
386

مالك بپردازد نمىتواند او را مجبور كند تا زراعت در زمين باقى بماند، هر چند در صورتى
كه چيدن زراعت براى كشاورز ضرر دارد و ماندن آن به مالك ضرر نمىزند و كشاورز
حاضر باشد اجاره زمين را به مالك بپردازد احتياط آن است كه مالك قبول نمايد، و اين
احتياط تا ممكن است ترك نشود. و اگر كشاورز راضى نشود كه زراعت در زمين باقى
بماند مالك نمىتواند او را مجبور نمايد تا اجاره بدهد و زراعت را در زمين باقى بگذارد.
" مسأله 2171 " اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ريشه
زراعت در زمين بماند و سال بعد دوباره حاصل دهد، چنانچه مالك و كشاورز از زراعت
صرف نظر نكرده باشند بنابر احتياط واجب بايد حاصل سال دوم را نيز همانند سال اول
تقسيم نمايند.
" مسأله 2172 " اگر قرارداد مزارعه همزمان يا كمى پيش از زمان وجوب زكات باشد
و سهم هر يك از مالك و كشاورز به حد نصاب برسد، بايد هر كدام زكات سهم خود را
بپردازند، ولى اگر زمان قرارداد پس از وقت وجوب زكات باشد زكات زراعت بر عهده
صاحب بذر است.
" مسأله 2173 " اگر در قرارداد مزارعه شرط كنند كه زمين و كشت به عهده يكى،
و بذر و ساير كارها به عهده ديگرى باشد صحيح است.
" مسأله 2174 " لازم نيست كه مزارعه ميان دو نفر باشد، بلكه ممكن است بين
چند نفر باشد. به عنوان مثال يكى عهده دار زمين، ديگرى كشت، سومى بذر و چهارمى
عهده دار ساير وسايل كشاورزى و كارهاى ديگر گردد، هر چند اين نوع مزارعه خلاف
احتياط است و بهتر است به عنوان مصالحه انجام شود.
" مسأله 2175 " در مزارعه لازم نيست كه زمين ملك مزارعه دهنده باشد، بلكه كافى
است كه مالك منافع و بهره بردارى از زمين به وسيله اجاره و مانند آن باشد.
387

مسائل مساقات
" مساقات " قراردادى است ميان باغدار و باغبان، به اين ترتيب كه باغدار درختهايى را
كه ميوه آن مال خود او است يا اختيار ميوه هاى آن با او است در زمان معينى براى آبيارى
و پرورش در اختيار باغبان قرار دهد تا پس از به دست آمدن محصول سهم مشاع معينى -
مثلا يك دوم يا يك سوم - از ميوه هاى آن را باغبان ببرد.
" مسأله 2176 " بنابر احتياط مساقات در درختهايى مانند بيد و چنار كه ميوه نمىدهند
و نيز در بوته خربزه، هندوانه، خيار و مانند اينها صحيح نيست، هر چند به عنوان مصالحه
مانعى ندارد. ولى مساقات در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مىكنند يا درختى كه از
گل آن استفاده مىشود اشكال ندارد.
" مسأله 2177 " در صورتى كه باغ مشتمل بر انواع درختان ميوه باشد مىتوان براى
هر نوع، سهميه اى خلاف سهميه نوع ديگر قرارداد كرد.
" مسأله 2178 " مساقات صيغه معينى ندارد و همين كه باغدار مقصود خود را با
هر واژه اى به طرف بفهماند يا باغ را به عنوان مساقات تحويل دهد و باغبان قبول كند كافى
است.
" مسأله 2179 " مالك و كسى كه تربيت و آبيارى درختها را به عهده مىگيرد بايد
مكلف، عاقل و داراى اختيار باشند و علاوه بر اين مالك بايد سفيه نباشد - يعنى مال خود را
در كارهاى بيهوده مصرف نكند - مگر اين كه ولى او اجازه دهد، و نيز مالك نبايد توسط
حاكم شرع از تصرف در اموال خود منع شده باشد. همچنين است عامل اگر بخواهد از
مال خود مصرف كند.
" مسأله 2180 " مدت مساقات بايد معلوم باشد، و اگر اول آن را معين كنند و آخر آن
را زمانى قرار دهند كه ميوه آن سال به دست مىآيد، در صورتى كه به حسب عادت وقت آن
معلوم باشد صحيح است.
388

" مسأله 2181 " در مساقات بايد سهم هر كدام به صورت مشاع - از قبيل نصف يا ثلث
و مانند اينها - باشد، و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد كيلو از ميوه ها مال مالك و بقيه از آن
كسى باشد كه كار مىكند معامله باطل است.
" مسأله 2182 " اگر شرط كنند كه تمام حاصل براى مالك باشد مساقات باطل است،
و ميوه ها از آن مالك مىباشد و كسى كه كار مىكند نمىتواند مطالبه اجرت نمايد، ولى اگر
بطلان مساقات از جهت ديگر باشد، مالك بايد مزد آبيارى و كارهاى ديگر را به مقدار
متعارف به كسى كه درختها را تربيت كرده بپردازد، اما اگر سهمى كه به او مىرسيد كمتر
از مزد متعارف باشد بنابر احتياط در مقدار زائد با يكديگر مصالحه نمايند.
" مسأله 2183 " در قرارداد مساقات مباشرت باغبان شرط نيست، بلكه باغبان
مىتواند براى كارهايى كه بايد انجام دهد كارگر بگيرد و يا اين كه كسى به طور مجانى به وى
كمك نمايد.
" مسأله 2184 " قرارداد مساقات را بايد پيش از نمايان شدن ميوه منعقد كرد، و اگر
پس از آن و پيش از رسيدن ميوه باشد در صورتى صحيح است كه كارى مانند آبيارى كه
براى پرورش درخت و رشد ميوه ها لازم است باقى مانده باشد. در غير اين صورت
مساقات اشكال دارد، اگر چه احتياج به كارى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن داشته باشد.
" مسأله 2185 " قرارداد مساقات براى نهالهايى كه مدتها طول مىكشد تا ميوه دهد
در صورتى كه مدت قرارداد را به مقدارى طولانى كنند كه طى آن درخت ميوه دهد صحيح
است.
" مسأله 2186 " درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مىكند و به آبيارى
احتياج ندارد، اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن و كود دادن محتاج باشد معامله مساقات
در آن صحيح است، ولى اگر آن كارها در زياد شدن يا خوب شدن ميوه اثرى نداشته باشد
معامله مساقات اشكال دارد.
" مسأله 2187 " مساقات عقد لازم است، پس آن را نمىتوان به هم زد مگر با
رضايت دو طرف. همچنين اگر در ضمن قرارداد شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق
به هم زدن معامله را داشته باشند مطابق قرارى كه گذاشته اند به هم زدن معامله اشكال
ندارد، بلكه اگر در قرارداد مساقات چيزى را شرط كنند و عملى نشود و اجبار كسى كه
عليه او شرط شده نيز ممكن نباشد، كسى كه به نفع او شرط شده مىتواند معامله را به هم
بزند.
" مسأله 2188 " اگر مالك بميرد قرارداد مساقات به هم نمىخورد و وارثان او
389

جانشين وى خواهند شد، و اگر باغبان بميرد مسأله دو صورت دارد:
الف - چنانچه در متن قرارداد مباشرت شخص باغبان شرط نشده باشد، قرارداد به هم
نمىخورد و وارثان وى جانشين اويند، و در صورتى كه وارثان خودشان عمل را انجام
ندهند و اجير هم نگيرند و اجبار آنها هم ممكن نباشد، حاكم شرع از مال ميت اجير
مىگيرد و حاصل را ميان ورثه ميت و مالك تقسيم مىكند.
ب - چنانچه در ضمن عقد شرط كرده باشند كه خود او درختها را تربيت كند، مالك
مىتواند قرارداد را به هم بزند و دستمزد باغبان را برابر عرف بپردازد يا رضايت دهد وارثان
او يا كسى كه آنها اجيرش مىكنند درختها را تربيت نمايد.
" مسأله 2189 " از هنگامى كه محصول نمايان مىشود باغبان مالك سهميه خود
مىگردد، بنابراين چنانچه بعد از آن و قبل از تقسيم بميرد - حتى اگر مساقات به دليل شرط
مباشرت خود عامل باطل شود - سهم وى به وارثش منتقل مىشود.
" مسأله 2190 " كارهايى نظير احداث راه آب، ديواركشى و نصب موتور كه معمولا
در هر سال تكرار نمىشود - در صورتى كه در قرارداد شرط نشده باشد - به عهده مالك باغ
مىباشد، و كارهايى نظير اصلاح درختان، كندن علفهاى هرزه و آبيارى كه طبق معمول
هر سال تكرار مىشود - در صورتى كه در قرارداد شرط نشده باشد - به عهده باغبان
مىباشد.
" مسأله 2191 " اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه
عمل مىآيد مال هر دو باشد بنابر مشهور معامله باطل است، و اين معامله را " مغارسه "
مىنامند، پس اگر درختها مال صاحب زمين بوده بعد از كاشت و تربيت هم از آن او است،
و كسى كه آنها را تربيت كرده است اگر به امر مالك آنها را تربيت كرده باشد مالك بايد مزد
او را بدهد، همچنين است اگر به گمان صحيح بودن معامله آنها را تربيت كرده باشد.
و اگر درختها مال كسى بوده كه آنها را كاشته و تربيت كرده است بعد از تربيت هم مال
او است و مىتواند آنها را بكند، ولى بايد گودالهايى را كه به واسطه كندن درختها پيدا شده
پر نمايد، و اجاره زمين را از روزى كه درختها را كاشته به صاحب زمين بدهد. همچنين
مالك هم مىتواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند، و اگر مالك درختها را بكند
و به واسطه كندن او عيبى در آنها پيدا شود بنابر احتياط بايد تفاوت قيمت آن را به صاحب
درختها بدهد، و نمى تواند او را مجبور نمايد كه با اجاره يا بدون اجاره درختها را در زمين
باقى بگذارد.
390

مسائل اجاره
" اجاره " آن است كه انسان يا وكيل او چيز منفعت دارى را كه ملك او يا ملك موكل
او است به قصد انتفاع در مدت معينى و در برابر مبلغ مشخصى در اختيار ديگرى بگذارد،
به گونه اى كه عين آن چيز باقى بماند و از آن نفع ببرد، مانند اين كه خانه خود را براى
سكونت، مغازه خود را براى كسب، وسيله نقليه خود را براى انتقال افراد يا حمل بار،
مزرعه خود را براى استفاده از كشت آن، شخص خود را براى بهره گيرى از تخصص
و مهارت خويش و يا كتاب، نوار يا وسيله هاى صوتى خود را براى بهره گيرى از محتواى
آن در مدت معين و در برابر مبلغ معين در اختيار ديگرى قرار دهد. به اجاره دهنده
" موجر " و به اجاره كننده " مستأجر " و به چيزى كه اجاره داده شده " متعلق اجاره " و به
مبلغى كه در برابر اجاره پرداخت مىشود " مال الاجاره " گفته مىشود.
" مسأله 2192 " لازم نيست صيغه اجاره به عربى خوانده شود، بلكه اگر موجر با
عمل خود يا هر واژه اى مقصود خود را به مستأجر بفهماند و مستاجر قبول كند، عقد اجاره
درست است و بايد به آن عمل كنند.
" مسأله 2193 " هر يك از موجر و مستاجر بايد بالغ و عاقل و داراى اختيار باشند
و حق تصرف در دارايى خود را داشته باشند، بنابراين اجاره كردن و اجاره دادن توسط
افراد نا بالغ يا ديوانه يا سفيه بدون اجازه ولى آنها - بلكه با اجازه آنها بدون در نظر گرفتن
مصلحت صغير يا ديوانه و يا سفيه - و نيز اجاره كردن از كسى كه او را به اجاره دادن ملك
خود مجبور كرده اند يا كسى كه حق تصرف در اموال خود را ندارد، باطل و تصرف در آن
حرام است.
" مسأله 2194 " اگر ولى يا سرپرست شخص نا بالغ به مصلحت او مالش را اجاره
دهد يا خود او را اجير ديگرى قرار دهد اشكال ندارد، و اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را
جزو مدت اجاره قرار دهد و به گونه اى باشد كه اگر مقدارى از آن زمان را جزو مدت
391

اجاره نمىكرد خلاف مصلحت او بود، نمىتوان آن را به هم زد.
" مسأله 2195 " بچه صغيرى را كه ولى ندارد نمىتوان بدون اجازه حاكم شرع
جامع الشرايط يا نماينده او اجير كرد، و كسى كه به حاكم شرع جامع الشرايط و نماينده او
دسترسى ندارد - چنانچه به مصلحت بچه باشد - مىتواند از چند نفر مؤمن عادل اجازه
بگيرد و او را اجير نمايد.
" مسأله 2196 " عقد اجاره عقد لازم است، پس مستأجر و موجر نمىتوانند
بدون رضايت يكديگر آن را به هم بزنند. و اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان
حق به هم زدن معامله را داشته باشند مىتوانند مطابق قرارداد اجاره را به هم بزنند.
" مسأله 2197 " اگر موجر شرط كند كه مستأجر ملك متعلق اجاره را
به ديگرى واگذار نكند يا ظاهر حال اجاره چنين باشد كه فقط شخص مستأجر از ملك
استفاده كند، مستأجر حق واگذارى به ديگرى را ندارد. و اگر شرط نكند و ظاهر حال نيز
چنين نباشد، مىتواند به ديگرى اجاره دهد، ولى تحويل ملك بايد به اجازه مالك باشد.
" مسأله 2198 " اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود او كار كند يا ظاهر
حال اجاره چنين باشد، نمىشود او را به ديگرى اجاره داد، و اگر شرط نكند مانعى ندارد.
" مسأله 2199 " در جايى كه مستأجر حق اجاره دادن به ديگرى را دارد، چنانچه بخواهد
به زيادتر از مبلغى كه اجاره كرده به ديگرى اجاره دهد يكى از سه صورت را دارد:
الف - اگر مورد اجاره خانه يا مغازه يا اطاق باشد، بايد كار با ارزشى همچون تعمير
و سفيد كارى در آن انجام داده باشد.
ب - اگر مورد اجاره شخص اجير باشد، نمىتواند از مستأجر دوم زيادتر بگيرد، مگر
اين كه مقدارى از كار را خودش انجام دهد.
ج - اگر چيز ديگرى غير از موارد ذكر شده باشد - مثلا زمينى را اجاره كند - در صورتى
كه خودش كار با ارزشى در آن انجام داده باشد مىتواند از مستأجر دوم مبلغ زيادترى
بگيرد، و در غير اين ورت گرفتن زيادى محل اشكال است.
" مسأله 2200 " اگر انسان اجير شود كه كارى را انجام دهد - مثلا لباسى را بدوزد -
نمىتواند ديگرى را براى آن كار به كمتر اجير كند، مگر اين كه مقدارى از كار را خودش
انجام دهد، مثلا پارچه را خودش ببرد. و در تحويل دادن پارچه به ديگرى بايد از صاحب
پارچه اجازه بگيرد.
" مسأله 2201 " اگر خانه يا مغازه اى را مثلا ماهيانه به ده هزار تومان اجاره كند و از
نصف آن خودش استفاده نمايد، مىتواند نصف ديگر آن را به همان مبلغ يا بيشتر - مثلا
392

پانزده هزار تومان - به ديگرى اجاره دهد، به شرط آن كه كارى مانند تعمير در آن انجام داده
باشد. بلكه جايز است بدون كار و تعمير نيز نصف آن را به همان مبلغ اجاره دهد، هر چند
احوط ترك آن است.
" مسأله 2202 " انسان مىتواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد.
شرايط مالى كه آن را اجاره مىدهند:
" مسأله 2203 " چيزى كه اجاره داده مىشود شش شرط دارد:
1 - معين و مشخص باشد، پس اگر بگويد يكى از خانه هاى خود را اجاره دادم اجاره
باطل است.
2 - مستأجر آن را ببيند يا از راه ديگرى به آن آگاه شود.
3 - تحويل آن ممكن باشد، پس اجاره چيزى كه قدرت تحويل آن را ندارد باطل است.
4 - عين مال با استفاده كردن از بين نرود، بنابراين اجاره دادن خوردنيها براى خوردن
و مانند آن كه با استفاده از بين مىروند صحيح نيست.
5 - استفاده اى كه مال را به آن جهت اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين
براى كشاورزى در صورتى كه امكان كشاورزى در آن نيست باطل است.
6 - اجاره دهنده شخصا مالك آن چيز باشد يا اگر مالك نيست شرعا اختيار اجاره دادن
آن را داشته باشد.
" مسأله 2204 " اجاره ملك به طور مشاع جايز است، خواه اجاره دهنده داراى
قسمت مشاع باشد و بخواهد آن را اجاره دهد و يا مالك تمام ملك باشد و سهمى از آن را -
مانند يك دوم يا يك سوم آن را - به طور مشاع اجاره دهد. البته در صورت اول بايد با اجازه
شريكش ملك را به مستأجر تحويل دهد.
" مسأله 2205 " اجاره دادن درخت براى بهره گيرى از ميوه آن محل اشكال است،
مگر اين كه با هم مصالحه كنند يا ميوه را با شرايطى كه در فروش ميوه ها گفته شد بفروشند.
" مسأله 2206 " زن مىتواند براى شير دادن به كودك ديگران اجير شود و نيازى به
اجازه شوهر ندارد، مگر اين كه شير دادن او باعث ضايع شدن حق شوهر شود.
شرايط استفاده از متعلق اجاره:
" مسأله 2207 " استفاده اى كه از متعلق اجاره مىبرند چهار شرط دارد:
1 - حلال باشد، پس اگر چيزى داراى استفاده حرام و حلال است اجاره دادن آن براى
393

كار حرام جايز نيست.
2 - پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد.
3 - اگر چيزى را كه اجاره مىدهند چند استفاده دارد، استفاده اى را كه مورد نظر است
معين نمايند، مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مىدهد و بار مىبرد اجاره دهند، بايد موقع
اجاره معين كنند كه سوارى يا باربرى آن مورد نظر است، و اگر هر دو در نظر باشد باز هم
بايد مشخص نمايند.
4 - مدت استفاده معين باشد، مثلا هنگام اجاره معين نمايند چند سال يا چند ماه از آن
چيز استفاده كنند. و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند - مثلا با خياط قرار
بگذارند كه لباس معينى را به طور مخصوصى بدوزد - احوط تعيين مدت است، مگر اين كه
در نظر مردم زمان معينى متعارف باشد.
" مسأله 2208 " اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند ابتداى آن بعد از انجام قرارداد
اجاره خواهد بود.
" مسأله 2209 " اگر ابتداى اجاره را مثلا يك ماه بعد از انجام قرارداد معين كنند
اجاره صحيح است، هر چند هنگام قرارداد آن چيز در اجاره ديگرى باشد.
" مسأله 2210 " اگر مدت اجاره را معلوم نكنند و مثلا مالك به مستأجر بگويد
هر اندازه در خانه نشستى اجاره هر ماه آن فلان مبلغ است اجاره صحيح نيست.
" مسأله 2211 " هتلها يا مسافرخانه هايى كه معلوم نيست مسافران چه مدت در آن
مىمانند، اگر قرار بگذارند كه در هر شب مبلغ معينى بدهند استفاده از آن مكانها اشكال
ندارد، ولى چون مدت اجاره را معين نكرده اند اجاره صحيح نيست و مالك هر وقت
بخواهد مىتواند آنان را بيرون كند.
مسائل متفرقه اجاره:
" مسأله 2212 " مستأجرى كه ملكى را اجاره كرده بايد پس از پايان مدت اجاره آن را
تخليه كند و به مالك تحويل دهد، و يا رضايت او را به دست آورد.
" مسأله 2213 " مالى را كه مستأجر بابت اجاره به موجر مىپردازد بايد معلوم باشد.
پس اگر از چيزهايى است كه با وزن معامله مىكنند بايد وزن آن معلوم باشد، و اگر از
چيزهاى است كه با شمارش معامله مىكنند بايد شماره آن معين باشد، و اگر مثل حيوان
باشد، بايد موجر آن را ببيند يا مستأجر خصوصيات آن را بگويد.
" مسأله 2214 " اگر زمينى را براى زراعت گندم يا جو اجاره دهد و مال الاجاره را
394

جو يا گندم همان زمين يا محصول ديگرى از آن زمين كه فعلا موجود نيست قرار دهد
اجاره صحيح نيست.
" مسأله 2215 " كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد حق ندارد
اجاره آن را مطالبه كند. و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد پيش از انجام عمل حق
مطالبه اجرت ندارد، مگر اين كه شرط كنند جلوتر بگيرد يا - مثل اجرت نماز استيجارى يا
حج - متعارف باشد كه جلوتر بگيرند.
" مسأله 2216 " هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر تحويل
نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مبلغ اجاره را به موجر
بپردازد، مگر اين كه به طور كلى بدون تقصير و كوتاهى مستأجر از استفاده بيفتد.
" مسأله 2217 " اگر چيزى را كه اجاره كرده يا مثلا پارچه اى را كه خياط گرفته از بين
برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده از آن هم زياده روى ننموده
ضامن نيست.
" مسأله 2218 " اگر كسى را براى انجام كارى اجير نمايند و او در وقت معين حاضر
شود مبلغ اجاره را طلبكار است، هر چند در آن وقت بيكار بماند يا براى خودش يا ديگرى
كار كند.
" مسأله 2219 " اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود اجاره باطل بوده،
در صورتى كه مستأجر عين مورد اجاره را تحويل گرفته باشد بنابر احتياط اجرت متعارف آن
را با مال الاجاره تعيين شده مقايسه كنند، پس مقدار مشترك را مستأجر به صاحب ملك
بپردازد و نسبت به زائد آن با يكديگر مصالحه نمايند. همچنين است اگر بعد از گذشتن
مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده است.
" مسأله 2220 " اگر پس از قرارداد اجاره موجر يا مستأجر بفهمد مغبون شده،
چنانچه هنگام قرارداد ملتفت نبوده مىتواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر در قرارداد
اجاره شرط كرده باشند كه در صورت ضرر و غبن هم هيچ كدام حق به هم زدن معامله را
ندارند، نمىتوانند اجاره را به هم بزنند.
" مسأله 2221 " اگر پيش از ابتداى مدت اجاره متعلق اجاره به گونه اى خراب شود
كه هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد اجاره باطل مىشود،
و پولى كه مستأجر به موجر داده به او بر مىگردد، بلكه اگر طورى شود كه استفاده از آن به
اندازه اى كه در اجاره معين شده ممكن نباشد، مستأجر مىتواند اجاره را به هم بزند.
" مسأله 2222 " اگر در بين مدت اجاره متعلق اجاره به گونه اى خراب شود كه هيچ
395

قابل استفاده نباشد يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد، اجاره نسبت به مدت باقيمانده
باطل مىشود، و مستاجر مىتواند اجاره همه مدت را به هم بزند و نسبت به مقدارى كه
استفاده كرده به احتياطى كه در مسأله " 2219 " گفته شد عمل نمايد.
" مسأله 2223 " اگر قسمتى از متعلق اجاره خراب شود - مثلا خانه اى كه دو اطاق
دارد يك اطاق آن خراب شود - مسأله دو صورت دارد:
الف - چنانچه عقد اجاره فقط بر عين ساختمان سابق قرار گرفته باشد، اجاره باطل
است و مستاجر نسبت به مقدارى كه استفاده كرده به احتياطى كه در مسأله " 2219 "
گفته شد عمل نمايد.
ب - چنانچه ساختمان سابق هيچ گونه خصوصيتى نداشته باشد، چنانچه موجر فورا آن
را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمىشود، و مستاجر هم
نمىتواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر ساختن آن به قدرى طول بكشد كه مقدارى از
استفاده مستأجر از بين برود اجاره آن مقدار باطل مىشود، و مستاجر مىتواند همه اجاره
را به هم بزند و نسبت به مقدارى كه استفاده كرده به احتياطى كه در مسأله " 2219 " بيان شد
عمل نمايد.
" مسأله 2224 " اگر چيزى را كه اجاره كرده كسى غصب نمايد دو صورت دارد:
الف - اگر پيش از آن كه تحويل بگيرد كسى آن را غصب نمايد، مستأجر مىتواند اجاره
را به هم بزند و چيزى را كه به موجر داده پس بگيرد، يا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتى را
كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان متعارف از او بگيرد.
ب - اگر پس از آن كه تحويل گرفت كسى آن را غصب نمايد، نمىتواند اجاره را به هم
بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار متعارف از غصب كننده بگيرد.
" مسأله 2225 " اگر پيش از آن كه مدت اجاره تمام شود موجر متعلق اجاره را به
مستأجر يا فرد ديگرى بفروشد، اجاره به هم نمىخورد و مستاجر بايد مال الاجاره را به
فروشنده بپردازد، ولى اگر به غير مستأجر بفروشد، حق ندارد پيش از پايان مدت اجاره آن
را تحويل خريدار بدهد.
" مسأله 2226 " اگر موجر يا مستأجر بميرد اجاره باطل نمىشود، مگر اين كه مستأجر
بميرد و در قرارداد اجاره شرط شده باشد فقط شخص مستأجر از آن چيز استفاده كند.
و اگر متعلق اجاره از آن موجر نباشد - مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا شخص موجر
زنده است منفعت آن چيز مال او باشد - چنانچه پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد اجاره
باطل مىشود.
396

" مسأله 2227 " اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براى او كارگر بگيرد، چنانچه بنا
كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مىگيرد به كارگر بدهد زيادى آن بر او حرام است و بايد
آن را به صاحب كار بدهد، ولى اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند و براى خود اختيار
بگذارد كه خودش بسازد يا به ديگرى بدهد، در صورتى كه كمتر از مقدارى كه اجير شده
به ديگرى بدهد، چنانچه خود او هم كارى كه ارزش دارد انجام مىدهد زيادى آن براى او
حلال مىباشد.
" مسأله 2228 " اجير شدن براى كارهايى كه بر همگان واجب كفايى است - نظير
غسل، كفن و دفن ميت - بنابر احتياط باطل است، هر چند براى مستحبات آن مانعى ندارد.
ولى استخدام و اجير شدن براى كارهاى مورد نياز جامعه و مردم - نظير امور پزشكى
و صنعتى - اشكال ندارد.
احكام سرقفلى
" مسأله 2229 " سرقفلى داراى اقسامى است كه برخى از آنها حرام و بعضى حلال
مىباشد، از جمله:
الف - چنانچه بودن مستأجر در محل مورد اجاره موجب زياد شدن ارزش آنجا شده
باشد و به همين دليل مستأجر پس از پايان مدت اجاره بخواهد مبلغى را به عنوان سرقفلى از
موجر بگيرد، اين نوع سرقفلى حرام است.
ب - چنانچه پيش از تمام شدن مدت اجاره موجر مبلغى را به عنوان سرقفلى به مستأجر
بپردازد تا وى بقيه مدت را بخشيده و محل را تخليه كند، اين قسم از سرقفلى مشروع
و حلال مىباشد.
ج - اگر موجر شرط كرده باشد كه فقط مستأجر از مورد اجاره استفاده نمايد و مستاجر
مبلغى را به عنوان سرقفلى به موجر بپردازد تا او رضايت دهد كه مستأجر آن محل را به
شخص ديگرى اجاره دهد، اين نوع سرقفلى نيز جايز و حلال است.
د - اگر موجر بخواهد مبلغى را به عنوان سرقفلى از مستأجر بگيرد تا آن محل را به او
اجاره دهد، اين قسم از سرقفلى نيز مشروع و حلال است و در حقيقت جزو مال الاجاره
مىباشد. همچنين اگر مستأجر حق اجاره به ديگرى را داشته باشد مىتواند از ديگرى
مبلغى را به عنوان سرقفلى بگيرد و آن محل را به او اجاره دهد، ولى اگر مدت اجاره
خودش باقى است و مىخواهد به مبلغ بيشتر اجاره دهد بنابر احتياط بايد كارى از قبيل
تعمير در آن انجام داده باشد.
397

ه‍ - اگر موجر در ضمن عقد اجاره شرط كند تا وقتى مستأجر در آن ملك است
و خواهان آن مىباشد ملك را به او اجاره دهد و مبلغ اجاره را زياد نكند و حق بيرون كردن
وى را نداشته باشد، مستأجر مىتواند از موجر و يا شخص ديگرى مقدارى به عنوان
سرقفلى در برابر اسقاط حقش يا تخليه محل دريافت دارد.
" مسأله 2230 " چيزى را كه انسان بدون قيد و شرط اجاره كرده بايد پس از پايان مدت
اجاره به صاحبش برگرداند، و چنانچه مالك راضى به تجديد قرارداد نباشد نمىتوان وى را
وادار به تجديد قرارداد كرد. پس مستأجر نمىتواند به بهانه اين كه مدتى در آن ملك بوده يا
اگر آن ملك را تخليه كند كاسبى او كساد مىشود مبلغى را از مالك به عنوان سرقفلى يا
هر عنوان ديگر بگيرد، و اگر گرفت حرام است و تصرف در آن جايز نيست، و اگر ملك
را تخليه نكند غاصب و ضامن محل و ضامن اجرت معمولى آن است.
" مسأله 2231 " اگر محلى را از صاحبش اجاره كند و در ضمن عقد اجاره با او شرط
كند كه مثلا تا مدت بيست سال قيمت اجاره را بالا نبرد و مستاجر حق داشته باشد محل را
به ديگرى تحويل دهد و اگر محل مذكور را به ديگرى تحويل داد صاحب محل با شخص
سوم نيز همين گونه رفتار كند و اگر سومى به ديگرى تحويل داد نيز صاحب محل با او
همين گونه رفتار كند و اجاره را بالا نبرد، در اين صورت جايز است مستأجر محل را به
ديگرى اجاره دهد و مقدارى سرقفلى از او بگيرد تا محل را به او تحويل دهد، و سرقفلى
به اين شكل حلال است. و مستاجر دوم به سوم و سوم به چهارم نيز مىتواند به حسب
قرارداد تحويل دهد و از او به اين عنوان سرقفلى بگيرد.
" مسأله 2232 " اگر مستأجر در ضمن عقد اجاره بر موجر شرط كند كه مبلغ اجاره را
تا مدت معينى زياد نكند و حق اخراج او را از آن محل نداشته باشد و يا مستأجر حق داشته
باشد به مقدارى كه اجاره نموده در سالهاى بعد نيز از او اجاره نمايد و موجر شرط را قبول
كند، در اين صورت مستأجر مىتواند مبلغى را از موجر يا غير او به عنوان تخليه محل يا به
عنوان اين كه از حق خود صرف نظر كند بگيرد، و اين نوع سرقفلى حلال و مشروع است.
398

مسائل جعاله
" جعاله " آن است كه انسان با شخص معينى و يا به طور كلى قرارداد كند در مقابل كارى
كه براى او انجام مىدهند مال معينى بدهد، مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند ده هزار
تومان به او مىدهم. به كسى كه اين قرار را مىگذارد " جاعل " و به كسى كه عمل را انجام
مىدهد " عامل " مىگويند.
فرق بين " جعاله " و " اجاره " اين است كه اجاره عقد لازم است و پس از قرارداد اجير
بايد عمل را انجام دهد و كسى هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مىشود، ولى
در جعاله عامل مىتواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهكار
نمىشود.
" مسأله 2233 " جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد كند
و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد. بنابراين جعاله فرد نا بالغ يا ديوانه و يا سفيه بدون
اجازه ولى خود و نيز جعاله كسى كه از طرف حاكم شرع از تصرف در اموالش منع شده
صحيح نيست.
" مسأله 2234 " كارى كه جاعل قرارداد كرده بايد غير شرعى و يا غير عقلايى نباشد،
بنابراين اگر قرار بگذارد هر كس اين ظرف شراب را بنوشد يا فلان كار لغو را انجام دهد
فلان مبلغ را دريافت خواهد كرد جعاله صحيح نيست.
" مسأله 2235 " مالى را كه جاعل قرار مىگذارد بدهد اگر معين كند - مثلا بگويد
هر كس فلان كار را انجام دهد اين گونى برنج را به او مىدهم - لازم نيست خصوصيات آن
را بيان نمايد و مثلا بگويد اين برنج از كجاست و قيمت آن چقدر است، ولى اگر مال را
معين نكند - مثلا بگويد هر كس فلان كار را انجام دهد يك گونى برنج به او مىدهم -
بنابر احتياط واجب بايد خصوصيات آن را كاملا بيان نمايد.
" مسأله 2236 " اگر جاعل مبلغ معينى را قرارداد نكند، پس از انجام عمل بايد اجرت
399

عامل را به مقدارى كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بپردازد، مگر اين كه ظاهر كلام او
اين باشد كه مبلغ كمترى را در نظر گرفته است.
" مسأله 2237 " اگر جاعل مبلغ تعيين شده را براى انجام تمام مراحل كار تعيين كرده
باشد و عامل كار را ناتمام رها كند چيزى طلبكار نيست، همچنين است موردى كه اگر كار
تمام نشود براى جاعل فايده اى نداشته باشد. ولى اگر مقصود جاعل آن بوده كه براى هر
اندازه از كار مبلغى بپردازد، بايد پس از رها كردن عامل دستمزد را به نسبت كار بپردازد،
هر چند احتياط در مصالحه كردن است.
" مسأله 2238 " اگر عامل پيش از قرارداد كار را انجام داده باشد يا بعد از قرارداد به
قصد مجانى كار را انجام دهد حقى نسبت به مزد ندارد.
" مسأله 2239 " پيش از آن كه عامل شروع به كار كند دو طرف مىتوانند جعاله را به هم
بزنند.
" مسأله 2240 " اگر پس از آن كه عامل مشغول عمل شده جاعل بخواهد جعاله را
به هم زند بايد مزد عامل را تا آن اندازه كه كار كرده بپردازد، ولى عامل هنگامى مىتواند
عمل را رها كند كه از اين بابت زيانى به جاعل نرسد، و اگر زيانى به جاعل برسد علاوه بر
اين كه حقى بر جاعل ندارد ضامن زيان وارده نيز مىباشد.
" مسأله 2241 " در هر موردى كه جعاله در اثر جهالت يا نبودن ساير شرايط باطل
شود شخص عامل مستحق اجره المثل - يعنى اجرتى كه معمولا براى مثل كار او مىدهند -
مىباشد، و اگر اجرت قرارداد شده با اجره المثل تفاوت دارد نسبت به مقدار زائد مصالحه
نمايند. ولى اگر قصد مجانى كرده چيزى طلبكار نيست.
" مسأله 2242 " ظاهرا مژدگانى و جوايزى كه معمولا به طور مطلق براى پيدا كردن
اشياى گمشده تعيين مىكنند از قبيل جعاله است.
400

مسائل بيمه
" بيمه " قراردادى است كه ميان متقاضى بيمه و مؤسسه يا شركت و يا شخص خاصى
بسته مىشود و مفاد آن به عهده گرفتن خسارتهاى شخص يا مال متقاضى است به وسيله
شخص يا مؤسسه يا شركت بيمه كننده در برابر عوضى كه متقاضى بيمه مىپردازد.
" مسأله 2243 " قرارداد بيمه مانند قرارداد هاى ديگر نيازمند صيغه عقد است، ولى
لازم نيست صيغه آن به عربى خوانده شود، بلكه اگر متقاضى بيمه با هر واژه اى مقصود
خود را به بيمه كننده بفهماند و بيمه كننده هم آن قرارداد را بپذيرد عقد بيمه منعقد شده
و قرارداد صحيح است.
" مسأله 2244 " ظاهرا بيمه عقد مستقلى است، ولى بنابر احتياط آن را در قالب بعضى
عقود ديگر همچون صلح يا هبه معوضه يا ضمانت در مقابل عوض به وجود آورند.
" مسأله 2245 " در بيمه علاوه بر شرايط ساير عقود از قبيل بلوغ، عقل، اختيار
و مانند آن، چند شرط معتبر است:
1 - تعيين دو طرف قرارداد كه افراد هستند يا مؤسسات يا شركتها و يا دولت.
2 - تعيين مورد بيمه كه شخص است يا اتومبيل، كشتى، هواپيما، مزرعه، مغازه و يا
هر چيز ديگر.
3 - تعيين مبلغ و اقساطى كه بايد به بيمه كننده پرداخت شود و نيز تعيين زمان پرداخت آن
اقساط.
4 - تعيين زمان بيمه كه از آغاز فلان ماه يا فلان سال تا چند ماه يا چند سال است.
5 - تعيين آفات و خطرهايى كه بيمه كننده عهده دار آنها مىشود، مانند آتش سوزى،
تصادفات، غرق شدن و يا بيمارى. و مىتوان كليه آفاتى را كه موجب خسارت مىشود
قرار دهند.
" مسأله 2246 " لازم نيست در قرارداد بيمه ميزان خسارت هم تعيين شود، پس اگر
401

قرارداد كنند هر اندازه زيان وارد شود تمام يا قسمتى از آن را جبران كند صحيح است.
" مسأله 2247 " در بيمه هر يك از دو طرف مىتوانند مفاد ايجاب يا قبول را اجرا
نمايند، ولى بايد تمام قيودى كه گفته شد معلوم شود و قرارداد بر اساس آنها واقع گردد.
" مسأله 2248 " ظاهرا تمام اقسام بيمه - بجز بعضى از اقسام بيمه عمر كه در آن شبهه
ربا جارى است - با شرايطى كه ذكر شد صحيح مىباشد.
" مسأله 2249 " اگر عده اى با سرمايه مشترك خود مؤسسه اى را تاسيس كنند و قرار
بگذارند كه هر خسارتى به هر كدام از آنان وارد شد آن مؤسسه جبران نمايد اشكال ندارد
و بايد طبق قرارداد عمل شود، و آن را " بيمه متقابل " مىنامند. و در اين فرض چنانچه
شركت مذكور با پول جمع شده شركا و با اجازه آنان به تجارت بپردازد صحيح است،
و هر يك از شركا علاوه بر دريافت خسارت مطابق قرارداد سهمى از سود تجارت خواهند
داشت.
" مسأله 2250 " چون پرداخت اقساط حق بيمه به عنوان قرض نيست، بنابراين
مؤسسه بيمه كننده مىتواند به منظور تشويق متقاضيان بيمه متعهد شود علاوه بر تأمين
خسارت مبلغى به آنان بپردازد.
402

مسائل وكالت
" وكالت " آن است كه انسان كارى را كه مىتواند در آن دخالت كند و لازم نيست
خودش انجام دهد به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، به طور مثال كسى را
وكيل كند تا منزل او را بفروشد يا زنى را براى او عقد كند و يا در دادگاه از طرف او طرح
دعوى يا دفاع نمايد.
" مسأله 2251 " سفيه يا ورشكسته اى كه توسط حاكم شرع از تصرف در اموال خود
منع شده - چون حق تصرف در اموال خود را ندارد - نمىتواند براى تصرف در اموال خود
وكيل بگيرد.
" مسأله 2252 " وكالت تنها در مواردى صحيح است كه شرعا مباشرت شخص در
آن شرط نباشد، پس در مواردى - همچون قسم خوردن و شهادت دادن نزد حاكم شرع
و عبادات بدنى مثل نماز و روزه - كه مباشرت شرط مىباشد وكيل گرفتن صحيح نيست،
اما در عبادات مالى مثل پرداخت زكات و خمس وكالت مانعى ندارد.
" مسأله 2253 " در وكالت خواندن صيغه عربى شرط نيست، بلكه اگر انسان
به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده - مثلا مال خود را
به كسى بدهد كه براى او بفروشد و او هم آن مال را بگيرد - وكالت صحيح است.
" مسأله 2254 " اگر اصل وكالت وكيل را به شرطى معلق نمايند صحيح نيست، ولى
اگر وكالت معلق نباشد و مورد وكالت را مشروط به شرطى نمايند اشكال ندارد.
" مسأله 2255 " موكل - يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مىكند - و نيز كسى كه وكيل
مىشود بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند، ولى بچه اى كه خوب
و بد را تشخيص مىدهد اگر فقط در خواندن صيغه وكيل شود و آن را با توجه به معنا
و شرايطش بخواند صيغه اى كه خوانده صحيح است.
" مسأله 2256 " وكيل شدن شخص سفيه و ورشكسته مانعى ندارد.
403

" مسأله 2257 " كارى را كه انسان نمىتواند انجام دهد يا شرعا نبايد انجام دهد،
نمىتواند براى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود، مثلا كسى كه در احرام حج است چون
نبايد صيغه عقد زناشويى را بخواند، نمىتواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.
" مسأله 2258 " اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند
صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و كار خاصى را در نظر
گرفته باشد بايد آن را معين كند، و اگر نه وكالت صحيح نيست.
" مسأله 2259 " وكالت براى دفاع از متهم در دادگاه اشكال ندارد. ولى چنانچه
وكيل يقين به محق نبودن شخص متهم از نظر شرعى داشته باشد وكالت براى دفاع از او
جايز نيست، مگر اين كه به نحوى به حقوق او تجاوز شده باشد كه در اين صورت دفاع از
حقوق مشروع او اشكال ندارد، بلكه در بعضى موارد واجب مىباشد.
" مسأله 2260 " وكالت در آباد كردن زمينهاى موات، صيد كردن ماهىها و به طور
كلى در به دست آوردن چيزهاى مباح صحيح است، و آنچه را كه وكيل به قصد موكل خود
آباد يا صيد مىكند و يا به دست مىآورد ملك موكل مىباشد.
" مسأله 2261 " كافر مىتواند از طرف مسلمان وكيل شود، چنان كه مسلمان نيز
مىتواند وكيل كافر شود.
" مسأله 2262 " وكالت عقد جايز است و هر يك از دو طرف مىتواند آن را به هم بزند.
مگر اين كه در ضمن عقد لازمى به هم نزدن آن شرط شده باشد، مثلا در ضمن عقد ازدواج
شرط كنند كه زن تا پنجاه سال از طرف شوهر وكيل باشد كه هر گاه شوهر دو ماه به او خرجى
ندهد يا مسافرت طولانى نمايد خود را طلاق دهد و شرط كنند كه شوهر او را عزل نكند،
كه در اين صورت اين وكالت تا پنجاه سال پابرجاست و شوهر نمىتواند آن را به هم بزند.
" مسأله 2263 " در مواردى كه مىتوان وكالت را به هم زد اگر موكل وكيل خود را
بر كنار نمايد، بعد از آن كه خبر به او رسيد نمىتواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از
رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد صحيح است.
" مسأله 2264 " وكيل مىتواند از وكالت كناره گيرى كند، و اگر موكل غايب هم
باشد اشكال ندارد.
" مسأله 2265 " وكيل نمىتواند كارى را كه براى آن وكيل شده به ديگرى بسپارد،
مگر اين كه موكل به او اجازه وكيل گرفتن را داده باشد، كه در اين صورت به هرگونه كه به
او اجازه داده مىتواند رفتار نمايد. همچنين است اگر از ظاهر امر مشخص باشد كه اجازه
وكيل گرفتن را داده است، مثلا كار به گونه اى باشد كه معلوم است خود وكيل به تنهايى
نمىتواند انجام دهد. و چنانچه موكل گفته باشد كه براى من وكيل بگير، بايد از طرف او
404

وكيل بگيرد و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل نمايد.
" مسأله 2266 " اگر وكيل با اجازه موكل فرد ديگرى را از طرف او وكيل كند وكيل
نمىتواند او را بر كنار نمايد، و اگر وكيل اول بميرد يا بر كنار شود وكالت وكيل دوم باطل
نمىشود. ولى اگر وكيل با اجازه موكل فرد ديگرى را از طرف خودش وكيل كند، هم
موكل و هم وكيل اول مىتوانند وكيل دوم را بر كنار نمايند، و اگر وكيل اول بميرد يا بر كنار
شود وكالت وكيل دوم باطل مىشود.
" مسأله 2267 " اگر شخصى چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند يكى از
سه صورت را دارد:
الف - اگر به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهايى در آن كار اقدام كند، هر كدام از آنان
مىتواند آن كار را انجام دهد، و چنانچه يكى از آنان بميرد يا بر كنار شود وكالت ديگران
باطل نمىشود.
ب - اگر به آنان گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمىتوانند به تنهايى اقدام نمايند،
و چنانچه يكى از آنان بميرد يا بر كنار شود وكالت ديگران هم باطل مىشود.
ج - اگر نگفته باشد كه با هم يا به تنهايى انجام دهند و از ظاهر حرف او هم مشخص
نباشد، در اين صورت نيز نمىتوانند به تنهايى اقدام كنند.
" مسأله 2268 " هر گاه وكيل يا موكل بميرد يا ديوانه هميشگى شود وكالت باطل
مىشود، و اگر گاهى ديوانه يا بيهوش شود بنابر احتياط نبايد به معامله اى كه وكيل انجام
مىدهد ترتيب اثر دهند.
" مسأله 2269 " اگر چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده يا موضوع و مورد
وكالت از بين برود وكالت باطل مىشود.
" مسأله 2270 " اگر موكل براى كارى كه وكيل انجام مىدهد چيزى قرار دهد، پس
از انجام آن كار بايد به قرار خود عمل نمايد.
" مسأله 2271 " اگر وكيل در نگهدارى اموالى كه در اختيار او است كوتاهى كند يا
در غير آن مقدارى كه به او اجازه داده اند تصرف كند و اموال تلف شود ضامن است و بايد
جبران نمايد، ولى اگر كوتاهى نكند و در غير از مقدارى كه اجازه دارد تصرف نكند
و به طور اتفاق آن مال از بين برود ضامن نيست.
" مسأله 2272 " اگر دو نفر در اصل وكالت اختلاف پيدا كنند، ادعاى كسى كه منكر
آن است با قسم مقدم مىباشد، و اگر در ضايع شدن مال مورد وكالت يا در كوتاهى وكيل
در حفظ آن اختلاف نمايند، ادعاى وكيل با قسم مقدم است.
405

مسائل قرض
قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه در آيات قرآن و احاديث معصومين (ع) در باره
آن سفارش زياد شده است. از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود
قرض دهد مال او زياد مىشود و ملائكه بر او رحمت مىفرستند. همچنين در حديث
ديگرى فرموده اند: اگر طلبكار با بدهكار خود مدارا كند بى حساب و با شتاب از صراط
مىگذرد، و كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و - با وجود توانايى - ندهد
بهشت بر او حرام مىشود.
" مسأله 2273 " در قرض صيغه مخصوصى لازم نيست، بلكه اگر وام دهنده چيزى
را به قصد قرض به ديگرى بدهد و وام گيرنده هم به همين قصد بگيرد صحيح است، ولى
بايد مقدار آن معلوم باشد.
" مسأله 2274 " بنابر احتياط مال قرض بايد عين باشد نه دين يا منفعت چيزى،
همچنين بايد مقدار آن معلوم باشد.
" مسأله 2275 " تحويل دادن و تحويل گرفتن مال قرض براى صحت قرض
و مالك شدن قرض گيرنده شرط است، ولى تصرف نمودن در آن توسط قرض گيرنده
شرط نمىباشد.
" مسأله 2276 " اگر دو طرف قرض براى بازپرداخت آن زمانى را معين كنند،
بنابر احتياط واجب قرض دهنده نمىتواند پيش از رسيدن زمان معين شده مبلغ قرض را
طلب نمايد. و اگر بدهكار بخواهد پيش از رسيدن زمان معين شده بدهى خود را بپردازد
بنابر احتياط واجب لازم نيست قرض دهنده آن را قبول كند، مگر اين كه تعيين مدت فقط
براى همراهى با بدهكار باشد كه در اين صورت طلبكار بايد قبول نمايد.
" مسأله 2277 " اگر وام سر رسيد معينى نداشته باشد طلبكار هر گاه بخواهد مىتواند

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 6 از ابواب " الدين والقرض "، حديث 3.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 6 از ابواب " الدين والقرض "، حديث 5.
"
406

مطالبه نمايد، مگر اين كه بدهكار به هيچ وجه توان پرداخت آن را نداشته باشد و غير از منزل
مسكونى و وسايل زندگى در حد متعارف و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد چيز
ديگرى نداشته باشد، كه در اين صورت طلبكار بايد صبر كند تا بدهكار قدرت پرداخت را
پيدا كند. همچنين است اگر وام داراى مدت بوده و مدت آن رسيده باشد و بدهكار به
هيچ وجه توان پرداخت آن را نداشته باشد.
" مسأله 2278 " اگر طلب مدت نداشته يا مدت آن رسيده باشد و طلبكار آن را مطالبه
نمايد، چنانچه بدهكار بتواند بايد فورا بپردازد، و اگر در بازپرداخت بدهى خود عمدا
كوتاهى كند گناهكار است و حاكم شرع او را وادار به پرداخت مىكند.
" مسأله 2279 " اگر بدهى مدت دار باشد و پيش از پايان مدت بدهكار بميرد، بدهى
او بدون مدت مىشود و با مطالبه طلبكار ورثه او بايد فورا پرداخت نمايند، ولى اگر طلبكار
پيش از سر رسيد طلبش بميرد، از بين رفتن مدت آن محل اشكال است و بنابر احتياط
مصالحه كنند.
" مسأله 2280 " كسى كه نمىتواند بدهى خود را بپردازد اگر كاسب است بايد براى
پرداخت بدهى خود كسب كند، و اگر كاسب نيست چنانچه بتواند كاسبى كند و موجب
حرج و مشقت براى او نشود بنابر احتياط واجب بايد كسب كند و بدهى خود را بپردازد.
" مسأله 2281 " اگر بدهكار نتواند بدهى خود را بدهد و يا به عسرت و سختى بيفتد
مطالبه آن حرام مىباشد، بلكه واجب است تا هنگام توانايى به او مهلت دهند.
" مسأله 2282 " اگر بدهكار به طلبكار خود دسترسى نداشته باشد، چنانچه اميد به
پيدا كردن او يا وارث او ندارد بايد با اجازه حاكم شرع طلب او را از طرف طلبكار به عنوان
صدقه به فقير بدهد، و در فقير شرط نيست كه سيد نباشد هر چند احوط است، مگر اين كه
خود طلبكار نيز سيد باشد. و اگر پس از صدقه دادن او را پيدا كند واجب نيست دوباره
طلب را بپردازد، و در صورتى كه طلبكار به صدقه راضى نشود بنابر احتياط حاكم شرع
طلب او را از بيت المال جبران نمايد.
" مسأله 2283 " اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهيهاى او نباشد،
بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث او چيزى نمىرسد.
" مسأله 2284 " اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره و يا چيزهاى مثلى ديگرى از اين
قبيل را قرض بگيرد و قيمت آن ترقى يا تنزل كند، چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس دهد

(1) چيزهاى مثلى " به پول، پارچه، گندم، برنج و امثال اينها گفته مىشود كه افراد و اجزاى مساوى آن در
ارزش با يكديگر مساوى هستند، در مقابل " چيزهاى قيمى " كه چنين نيستند و ارزش آنها تفاوت دارد.
407

كافى است، هر چند جارى شدن اين حكم در پولهاى كاغذى نظير اسكناسها كه به لحاظ
قدرت خريد با آنها معامله مىشود و معمولا در حال ترقى و تنزل فاحش مىباشند محل
اشكال است، و بنابر احتياط لازم است دو طرف با يكديگر مصالحه نمايند.
" مسأله 2285 " اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال عين آن را
مطالبه كند احتياط مستحب آن است كه بدهكار همان مال را به او بدهد، ولى واجب نيست
بلكه مىتواند عوض آن را بدهد.
" مسأله 2286 " اگر قرض دهنده شرط كند كه بدهكار مبلغى اضافه بر آنچه گرفته
بدهد يا مقدارى از جنس ديگر به آن اضافه كند يا كارى براى او انجام دهد و يا آن را با
كيفيت خاصى كه ارزش مالى دارد پس دهد ربا و حرام است، چه آن چيز با شمارش تعيين
شود يا با و زن و امثال آن. ولى اگر قرض گيرنده به ميل خود - بدون اين كه قرض دهنده شرط
كند - بيشتر از مقدار قرض بپردازد اشكال ندارد، بلكه مستحب است.
" مسأله 2287 " اگر قرض دهنده بگويد: " اين مبلغ را به تو قرض مىدهم به شرط
آن كه هنگام باز پرداخت فلان مبلغ را هم به ديگرى ببخشى " باز هم ربا و حرام است، پس
در حرمت ربا فرقى نمىكند كه سود آن به طلبكار برسد يا به شخص ديگرى.
" مسأله 2288 " اگر قرض دهنده انجام كارى را كه ارزش مالى ندارد شرط كند،
مثل اين كه شرط كند بدهكار براى او يا پدر و مادر او دعا كند اشكال ندارد، ولى اگر مثلا
شرط كند علاوه بر پرداخت بدهى يك سال نماز و روزه براى پدر يا مادر او بجا آورد - چون
براى اين كار معمولا اجرت مىگيرند - از مصاديق ربا محسوب مىشود و حرام است.
" مسأله 2289 " اگر شرط كنند بدهكار كمتر از مبلغ بدهى را پرداخت كند يا چيزى
به نفع بدهكار بر عهده طلبكار باشد اشكال ندارد.
" مسأله 2290 " بدهى مدت دار را مىتوان با رضايت دو طرف و با كم كردن مقدارى
از آن زودتر پرداخت نمود.
" مسأله 2291 " بدهى بدون مدت را نمىتوان با افزودن چيزى بر آن مدت دار نمود،
همچنين مدت بدهى مدت دار را نمىتوان با افزودن چيزى بر آن بيشتر نمود.
" مسأله 2292 " ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است، و شرط ربايى كه انجام گرفته
فاسد است و كسى كه قرض گرفته مقدار زياده اى را كه شرط شده است بدهكار نيست،
هر چند در صورتى كه هر دو قصد قرض كرده و ربا را به طور ضمنى شرط كرده باشند
بنابر اقوى اصل قرض صحيح مىباشد، و كسى كه قرض ربايى گرفته مالك آن مىشود
و مىتواند در آن تصرف كند، ولى اگر قرض را مقيد به ربا كرده باشند صحت اصل قرض
408

نيز محل اشكال خواهد بود.
" مسأله 2293 " رباى قرضى به هيچ وجه حلال نمىشود، و راههايى كه براى
فرار از رباى قرضى در بعضى از كتابها بيان شده جايز نيست و زياده اى كه گرفته مىشود
حرام است.
" مسأله 2294 " اگر انسان مبلغى پول به كسى بدهد تا در شهر ديگر از طرف او كمتر
بگيرد اشكال ندارد، و اين را " صرف برات " مىگويند. همچنين است اگر پولى را به
كسى بدهد و شرط كند همان مقدار را در شهر ديگرى به او پس دهد.
" مسأله 2295 " اگر مبلغى پول به كسى بدهد تا بعد از مدتى در شهر ديگر زيادتر
بگيرد ربا و حرام است، ولى چنانچه طلبكار در مقابل زيادى جنسى به بدهكار بپردازد يا
عملى انجام دهد اشكال ندارد.
احكام سفته و چك و معاملات بانكى
" مسأله 2296 " " سفته " پول نيست و معامله بر آن واقع نمىشود، بلكه سفته نوعى
برات و حواله است و بر دو قسم مىباشد:
الف - سفته حقيقى، و آن سفته اى است كه بدهكار در برابر بدهى خود به طلبكار
مىدهد.
ب - سفته دوستانه، و آن سفته اى است كه شخص به ديگرى مىدهد بدون آن كه به او
بدهكار باشد.
" مسأله 2297 " اگر كسى بخواهد با سفته حقيقى كه از بدهكار گرفته با ديگرى
معامله كند بايد به ترتيبى كه ربا لازم نيايد عمل نمايد، به عنوان مثال مبلغى را از بانك يا
شخص ديگر به عنوان وام بگيرد و سفته را به وام دهنده تحويل دهد و او را در وصول
سفته وكيل خود نمايد تا پس از وصول، طلب خود را بردارد و مبلغ اضافه را نيز به عنوان
كارمزد
حساب كند، به شرط اين كه مبلغ باقيمانده عرفا در حد كارمزد باشد، نه اين كه
خواسته باشد با اين عنوان از ربا فرار كند. پس اگر به اين ترتيب عمل نكرده و مبلغى را كه
كمتر از مبلغ سفته است از شخص ثالث قرض نمايد و مبلغ سفته را به شخص ثالث حواله
بدهد ربا و حرام است، و اگر مبلغ سفته را به ديگرى به مبلغ كمتر بفروشد صحت آن
محل اشكال است.

(1) ربا بر دو نوع است: " رباى در معامله " كه احكام آن در مسائل " 2019 " تا " 2027 " گذشت، و " رباى
قرضى " كه در هر صورت حرام مىباشد.
409

" مسأله 2298 " اگر وام گيرنده سفته اى بيش از مبلغ وام به وام دهنده بدهد، مبلغ
زيادى ربا و حرام است، ولى خود قرض صحيح مىباشد، هر چند در ضمن آن شرط ربا
كرده باشند، زيرا فساد شرط سبب فساد قرض نمىشود. اما اگر قرض مقيد به زياده باشد
صحت آن محل اشكال است.
" مسأله 2299 " سفته دوستانه را اگر شخص به اين جهت از شخص اول بگيرد كه به
شخص ثالث دهد و مبلغى كمتر از مبلغ مندرج در آن را از شخص ثالث بگيرد و شخص
ثالث هنگام سر رسيد حق داشته باشد كه به شخص اول مراجعه كند و مبلغ سفته را دريافت
كند، در صورتى كه وسيله قرض ربايى قرار دهد اصل قرض صحيح ولى سود آن ربا
و حرام است و شخص اول نيز در گناه شريك مىباشد.
" مسأله 2300 " نحوه ديگر استفاده از سفته آن است كه شخص اول براى دريافت
وام به بانك مراجعه مىكند و بانك در برابر وام سفته اى بيشتر از وام از او دريافت مىكند
به شرط آن كه شخص معتبرى سفته را امضا كند، در اينجا شخص معتبر به عنوان دوستانه
سفته را امضا مىكند كه در حقيقت ضمانت وى را نزد بانك كرده است، و بانك مبلغ
مندرج در سفته را از وام گيرنده هنگام سر رسيد دريافت مىكند، اين نوع استفاده از سفته
دوستانه ربا و حرام است، و شخصى هم كه به عنوان دوستانه سفته را امضا مىكند و ضامن
بازپرداخت مىگردد در گناه شريك است.
" مسأله 2301 " اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد سفته يا چك مدت دار داشته باشد
و بخواهد مقدارى از طلب خود را پيش از موعد آن گذشت كند و بقيه را از خود بدهكار
در يافت نمايد مانعى ندارد، و به اين كار " اسكنت " مىگويند.
" مسأله 2302 " اگر طلبكار - چه بانك يا غير آن - در قبال ديركرد وامهاى خود روزانه
درصدى به عنوان جريمه از وام گيرنده يا ضامنى كه سفته يا چكها را امضا كرده بگيرد ربا
و حرام است، هر چند وام گيرنده به آن راضى باشد.
" مسأله 2303 " كسى كه سفته را امضا مىكند - اگر قصد ضمان كند و شرايط ضمان
مراعات شده باشد - ضامن شخص وام گيرنده است، و بانك يا طلبكار ديگر حق دارد به او
رجوع نمايد و او ملزم به پرداخت خواهد بود.
" مسأله 2304 " وجوهى كه از بانك به عنوان وام يا به هر عنوان ديگر گرفته مىشود،
چنانچه معامله مطابق مقررات شرعى انجام شود حلال است، گرچه انسان بداند در بانك
پولهاى حرامى هم وجود دارد و احتمال دهد پولى را كه گرفته از همان پول حرام باشد.
ولى اگر يقين كند پولى كه دريافت مىكند از حرام است گرفتن و تصرف در آن جايز
410

نيست، و چنانچه نتواند مالك آن را پيدا كند بايد با اجازه فقيه جامع الشرايط با آن معامله
مجهول المالك (مالى كه صاحب آن ناشناخته است) نمايد. و در اين مسأله بين بانكهاى
داخلى و خارجى و دولتى و غير دولتى فرقى وجود ندارد.
" مسأله 2305 " سپرده هاى بانكى اگر به عنوان قرض باشد و سودى براى آن قرار
ندهند اشكال ندارد، و تصرف بانك در آن جايز است، ولى اگر براى آن سود قرار داده
شود يا بر پايه سود به بانك سپرده شود اصل قرض صحيح و سود آن حرام است، و اگر
قرض به شرط سود و مقيد به آن باشد صحت اصل قرض نيز محل اشكال است.
" مسأله 2306 " در قرار سودى كه ربا و حرام است فرقى نيست كه به صراحت
قرارداد كنند يا بناى دو طرف بر گرفتن سود باشد، پس اگر قانون بانك آن است كه به
وامهايى كه مىگيرد سود بدهد و وام دادن به بانك بر پايه اين قانون باشد، سود آن حرام
ولى اصل قرض صحيح است، مگر اين كه قرض مقيد به سود و ربا باشد.
" مسأله 2307 " سپرده هاى كوتاه يا بلند مدت كه افراد واقعا به عنوان مضاربه به بانكها
يا مؤسسات خصوصى مىسپارند، اگر بانكها واقعا با پول افراد تجارت نمايند وافراد
ماهيانه مبلغى نه به عنوان سود ثابت بلكه على الحساب دريافت كنند ظاهرا اشكال ندارد،
ولى چنانچه بر اساس سود ثابت دريافت كنند مضاربه باطل است.
" مسأله 2308 " گرفتن جايزه هايى كه بانك براى تشويق سپرده گذاران و يا مؤسسات
براى تشويق خريداران به وسيله قرعه كشى يا به هر صورت ديگر پرداخت مىكنند اشكال
ندارد و حلال است، مگر اين كه قرض دادن به بانك به قصد گرفتن جايزه باشد.
" مسأله 2309 " حواله هاى بانكى يا تجارى كه به آن " صرف برات " گفته مىشود
مانعى ندارد، پس اگر بانك يا تاجر پولى را از كسى بگيرد و حواله كند كه او از بانك يا تاجر
ديگر در شهر ديگر بگيرد و در مقابل اين حواله چيزى به عنوان حق زحمت دريافت كند
اشكال ندارد، مثلا اگر صد هزار تومان در تهران به بانك بدهد و بانك حواله دهد كه شعبه
مشهد صد هزار تومان به اين شخص يا به شخصى كه او معين مىكند بپردازد و در مقابل اين
حواله بانك تهران مقدارى به عنوان حق زحمت از اين شخص بگيرد اشكال ندارد،
همچنين است اگر بانك صد هزار تومان بگيرد و حواله دهد كه بانك مشهد مقدار كمترى -
مثلا نود و نه هزار و هشتصد تومان - به طرف بپردازد و بقيه را به عنوان حق زحمت بردارد
اشكال ندارد. و در اين مسأله فرقى نمىكند پولى را كه بانك مىگيرد به عنوان قرض باشد
يا عنوانى ديگر، ولى مقدارى را كه بانك مىگيرد بايد عرفا بيش از حق زحمت نباشد.
" مسأله 2310 " اگر بانك يا مؤسسه اى ديگر پولى را به شخصى بدهد و حواله كند كه
411

اين شخص پول را در محل ديگر به شعبه بانك يا طرف خود بپردازد و در مقابل مبلغى را
به عنوان حق زحمت بگيرد، در صورتى كه قصد فرار از عنوان ربا نداشته بلكه واقعا به
اندازه حق زحمت باشد اشكال ندارد، ولى اگر قرض بدهد و قرار سود بگذارد يا قرض
بر اساس سود باشد حرام است.
" مسأله 2311 " در اعتبارهاى بانكى كه معمول است تجار قسمتى از بهاى كالا را به
بانك مىپردازند و بانك تمام مبلغ كالا را به شركتهاى داخلى يا خارجى مىدهد و اقدام به
ترخيص و ثبت آن به نام خود مىنمايد و سپس مبلغ بيشترى از مالك يعنى خريدار دريافت
مىكند، اگر آن مبلغ زيادى بابت خدمات - مانند ثبت و ترخيص كالا و تحويل آن
به خريدار - باشد اشكال ندارد، ولى اگر بابت قرض به مالك و سود باشد ربا و حرام
است. و اما اقدام فروش كالا توسط بانك اگر ضمن قرارداد اعتبار با بانك شرط شده باشد
اشكال ندارد، و بانك مىتواند كالا را بفروشد و مخارجى را كه متحمل شده بردارد.
" مسأله 2312 " اگر بانك رهنى يا غير آن با قرار سود وام دهد و در برابر مبلغى كه
وام داده چيزى را به عنوان رهن از وام گيرنده بگيرد تا اگر هنگام سر رسيد وام را نپرداخت
آن را بفروشد و طلب خود را دريافت كند، اصل قرض و رهن صحيح ولى سود آن حرام
است، ولى اگر قرار سود نكند و مبلغى به عنوان اجرت كار بگيرد، چنانچه با گرفتن آن
قصد فرار از ربا نداشته باشد اشكال ندارد. و خريد و فروش چيزى كه به عنوان رهن
گذارده اگر با موازين شرعى مطابق باشد مانعى ندارد.
" مسأله 2313 " رباى قرضى در تمام انواع اسكناسهاى رايج - اعم از ريال، دلار،
پوند، ليره و نظاير آن - جريان دارد، و قرض دادن ده ليره مثلا به دوازده ليره جايز نيست،
ولى خريد و فروش آنها چنانچه غرض عقلايى بر آن مترتب بوده و قصد فرار از رباى
قرضى در بين نباشد - نظير معامله دلار به ريال يا اسكناس نو به كهنه و اسكناس درشت به
خرد - اشكال ندارد.
412

مسائل رهن
" رهن " آن است كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر بدهى
خود را نپرداخت طلبكار طلب خود را از آن مال وصول كند.
" مسأله 2314 " در رهن صيغه خاصى شرط نيست، و همين اندازه كه بدهكار مال
خود را به قصد رهن بدهد و طلبكار هم آن را به همين قصد بپذيرد كافى و صحيح است.
" مسأله 2315 " بنابر اقوى در صحت رهن، قبض معتبر است، پس تا زمانى كه
طلبكار يا نماينده او مال رهن را تحويل نگرفته رهن ثابت نشده است.
" مسأله 2316 " در هر يك از رهن دهنده و رهن گيرنده " بلوغ " و " عقل " و " اختيار "
شرط است، همچنين رهن دهنده بايد سفيه نباشد، يعنى از كسانى نباشد كه مال خود را در
راه هاى بيهوده مصرف مىكنند، بلكه اگر رهن دهنده به علت ورشكستگى توسط
حاكم شرع از تصرف در اموالش منع شده باشد نمىتواند مال خود را رهن بگذارد.
" مسأله 2317 " مال رهن بايد " عين " باشد نه منفعت ودين، و نيز بايد " معين " باشد
نه مبهم.
" مسأله 2318 " انسان مالى را مىتواند رهن بگذارد كه شرعا حق تصرف در آن را
داشته باشد، هر چند مالك آن نباشد. و اگر مال شخص ديگرى را رهن بگذارد در صورتى
صحيح است كه صاحب مال به آن رضايت دهد.
" مسأله 2319 " چيزى را كه رهن مىگذارند بايد خريد و فروش آن صحيح باشد،
پس به عنوان مثال اگر شراب يا آلات قمار را رهن بگذارند صحيح نيست.
" مسأله 2320 " اگر رهن دهنده يا ورثه او رهن گيرنده يا ورثه او را امين ندانند، مىتوانند
مال رهن را نزد شخص ثالث و يا كسى كه حاكم شرع تعيين مىكند به امانت
بگذارند.
" مسأله 2321 " منافع چيزى كه به رهن گذاشته شده در مدت رهن از آن رهن دهنده
413

است، و رهن گيرنده حق ندارد بدون اجازه او از آن استفاده كند، همچنين هيچ يك از دو
طرف حق فروش يا بخشش مال رهنى را بدون اجازه طرف ديگر ندارند، هر چند اگر يكى
از ايشان آن را ببخشد يا بفروشد و بعد ديگرى رضايت دهد اشكال ندارد.
" مسأله 2322 " رهن در دست رهن گيرنده امانت است، پس در صورت تلف شدن
يا معيوب شدن چنانچه كوتاهى يا زياده روى نسبت به آن نكرده باشد ضامن نيست.
" مسأله 2323 " اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد، پول
آن هم مثل خود مال گرو مىباشد، همچنين است اگر بى اجازه بفروشد و بدهكار بعدا
رضايت دهد.
" مسأله 2324 " عقد رهن پس از تحويل دادن آن از طرف رهن دهنده - يعنى بدهكار -
قابل به هم زدن نيست، ولى رهن گيرنده - يعنى طلبكار - مىتواند آن را به هم بزند.
" مسأله 2325 " رهن با مرگ رهن دهنده يا رهن گيرنده باطل نمىشود، و طلبكارى
كه نسبت به مال رهن حق دارد چنانچه بميرد اين حق به ورثه اش منتقل مىشود، و چنانچه
رهن دهنده بميرد مال رهن به ورثه او منتقل مىشود، ولى همچنان در رهن مىباشد.
" مسأله 2326 " اگر رهن دهنده هنگام سر رسيد وام و پس از مطالبه طلبكار بدهى
خود را نپردازد سه صورت دارد:
الف - در صورتى كه طلبكار در فروش مال رهن از بدهكار وكالت داشته باشد،
مىتواند مال رهن را بفروشد و طلب خود را بردارد و بقيه را به بدهكار بدهد.
ب - اگر وكالت نداشته باشد، بايد از بدهكار اجازه بگيرد و پس از فروش طلب خود را
بردارد و بقيه را به بدهكار بدهد.
ج - چنانچه از بدهكار وكالت ندارد و او هم اجازه نمىدهد يا اصلا دسترسى به او
ندارد، بايد براى فروش از حاكم شرع جامع الشرايط اجازه بگيرد، و اگر به حاكم شرع يا
نماينده او دسترسى ندارد از عدول مؤمنين اجازه بگيرد.
" مسأله 2327 " اگر طلبكار يا شخص ديگرى در فروش مال رهن از طرف
رهن دهنده وكيل شود و شرط كنند كه حق به هم زدن آن را نداشته باشد، تا زنده است
و طلبكار طلب خود را نگرفته وكالت او باقى است، و در صورتى كه وكيل يا موكل بميرد
وكالت به هم مىخورد.
" مسأله 2328 " اگر بدهكار ورشكسته شود و تمام اموالش تنها به اندازه بدهيهايش
باشد، شخص طلبكار نسبت به مال گرو بر ديگران مقدم است، ولى اگر در اين صورت
بدهكار بميرد مقدم بودن شخص طلبكار نسبت به مال گرو محل اشكال است.
414

" مسأله 2329 " اگر بدهكار جز خانه معمولى محل سكونت خود و وسايل زندگى
متعارف چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمىتواند طلب خود را از او درخواست نمايد
و بايد صبر كند، ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته خانه يا اثاثيه هم باشد، طلبكار مىتواند آن
را بفروشد و طلب خود را بردارد.
" مسأله 2330 " آنچه اكنون در معاملات رهنى رايج است كه مبلغى وام به
صاحبخانه مىدهند و خانه او را گرو بر مىدارند و شرط مىكنند قيمت كمترى جهت
اجاره پرداخته يا اصلا اجاره ندهند شرعا جايز نيست و ربا و حرام مىباشد، ولى
در صورتى كه صاحبخانه به قصد اجاره، خانه را به مبلغى هر چند كمتر از قيمت معمول
اجاره دهد و در ضمن عقد اجاره شرط كند كه مستأجر مبلغى را به او قرض دهد و او نيز
خانه را در مقابل آن گرو بگذارد اشكال ندارد و معامله صحيح است.
415

مسائل حواله
" مسأله 2331 " اگر شخصى طلبكار خود را حواله دهد كه طلب خود را از ديگرى
بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آن كه حواله درست شد كسى كه به او حواله شده بدهكار
مىشود، و طلبكار نمىتواند طلبى را كه دارد از بدهكار اولى مطالبه نمايد.
" مسأله 2332 " در حواله صيغه خاصى وجود ندارد، و همين كه بدهكار و طلبكار
و شخص سوم از حواله آگاه شوند و بپذيرند حواله صحيح است.
" مسأله 2333 " هر يك از حواله دهنده و حواله گيرنده و كسى كه به او حواله شده
بايد عاقل، بالغ و داراى اختيار باشند و سفيه نباشند، همچنين نبايد توسط حاكم شرع
از تصرف در اموال منع شده باشند. ولى اگر حواله دهنده از تصرف در اموال منع شده باشد
ليكن سر كسى كه به حواله دهنده بدهكار نيست و از تصرف در اموالش منع نشده حواله
دهد اشكال ندارد.
" مسأله 2334 " براى صحت حواله لازم نيست آنچه حواله داده مىشود " عين "
باشد، بلكه اگر منفعت يا كارى كه مباشرت شخص بدهكار در آن شرط نيست - مانند
انجام نماز يا روزه و يا دوختن لباس - حواله داده شود صحيح است.
" مسأله 2335 " اگر بر كسى كه بدهكار است حواله دهند احتياط واجب آن است كه
حواله با رضايت و قبول او باشد، ولى حواله دادن بر كسى كه بدهكار نيست در صورتى
صحيح است كه او قبول كند. همچنين اگر بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است جنس
ديگر حواله دهد تا او قبول نكند حواله صحيح نيست.
" مسأله 2336 " موقعى كه انسان حواله مىدهد بايد بدهكار باشد، پس اگر بخواهد
وام بگيرد تا هنگامى كه نگرفته و بدهكار نشده حواله صحيح نيست.
" مسأله 2337 " مقدار حواله و جنس آن بايد براى حواله دهنده و طلبكار معلوم
باشد، پس اگر مبلغى پول و مقدارى جنس به كسى بدهكار باشد و به طلبكار بگويد: يكى
416

از اين دو طلب را از فلانى دريافت كن، اين حواله باطل است.
" مسأله 2338 " اگر بدهى واقعا معين باشد ولى بدهكار و طلبكار هنگام حواله دادن
مقدار يا جنس آن را ندانند صحت حواله محل اشكال است. پس اگر طلب كسى را در
دفتر نوشته باشد پيش از ديدن دفتر حواله ندهد، بلكه اول دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار
طلبش را بگويد و بعد آن را حواله دهد.
" مسأله 2339 " طلبكار مىتواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى كه به او حواله
شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
" مسأله 2340 " اگر بر كسى حواله دهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله را قبول
كند بنابر احتياط واجب پيش از پرداختن حواله نمىتواند مقدار حواله را از حواله دهنده
بگيرد، و اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند، همان مقدار را مىتواند از
حواله دهنده مطالبه نمايد.
" مسأله 2341 " در حواله بر شخص بدهكار شرط نيست كه بدهى او از نظر نوع يا
جنس مثل بدهى حواله دهنده باشد، بلكه در صورت اختلاف در نوع يا جنس بدهى نيز -
اگر بدهكار موافقت نمايد - حواله صحيح است.
" مسأله 2342 " هر گاه ديگرى به صورت تبرعى حواله را پرداخت كند يا پرداختن آن را
ضمانت نمايد و طلبكار بپذيرد، از عهده كسى كه به او حواله شده ساقط مىشود.
" مسأله 2343 " پس از آن كه حواله با همه شرايطش درست شد هيچ يك از
حواله دهنده و كسى كه به او حواله شده نمىتوانند حواله را به هم بزنند، همچنين
طلبكار هم نمىتواند حواله را به هم بزند و براى دريافت طلب خود به حواله دهنده مراجعه
كند، مگر اين كه شخص ثالث در موقع حواله فقير باشد و طلبكار نداند كه او فقير است
و بعد بفهمد - اگر چه در آن وقت غنى شده باشد - كه در اين صورت طلبكار مىتواند حواله
را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.
" مسأله 2344 " اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده يا يكى از آنان براى
خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه گذاشته اند مىتوانند حواله را
به هم بزنند.
" مسأله 2345 " اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به
درخواست كسى كه به او حواله شده و بدهكار هم بوده است پرداخته باشد مىتواند چيزى

(1) " فقير " در اصطلاح فقهى به كسى مىگويند كه مخارج ساليانه او و عائله اش مطابق شان و تأمين
نمىشود.
417

را كه داده از او بگيرد، و اگر بدون درخواست او داده است نمىتواند چيزى را كه داده از
او مطالبه نمايد.
" مسأله 2346 " كسى كه بر او حواله شده است مىتواند با موافقت طلبكار او را به
شخص ثالثى حواله دهد، خواه شخص ثالث بدهكار باشد يا نه. شخص ثالث نيز با
موافقت طلبكار مىتواند او را بر ديگرى حواله دهد.
418

مسائل ضمانت
الف - ضمانت عقدى:
" ضمانت عقدى " ضمانتى است كه با عقد و قرارداد خاصى حاصل مىشود،
به اين صورت كه شخص ثالثى پرداخت بدهى فرد معينى را در روز معين به عهده بگيرد.
به كسى كه عهده دار پرداخت بدهى بدهكار شده " ضامن " مىگويند.
" مسأله 2347 " در ضمانت عقدى صيغه خاصى شرط نيست، و همين كه ضامن
مقصود خود را بفهماند و طلبكار بپذيرد كافى است، و راضى بودن بدهكار شرط نيست.
" مسأله 2348 " در ضامن و طلبكار " عقل "، " بلوغ "، " اختيار " و " سفيه نبودن "
شرط است، همچنين طلبكار نبايد به واسطه ورشكستگى توسط حاكم شرع از تصرف در
اموالش منع شده باشد. ولى اين شرطها در بدهكار نيست، پس اگر كسى ضامن شود كه
بدهى بچه يا ديوانه و يا سفيه را بپردازد و طلبكار هم قبول كند ضمانت او صحيح است.
" مسأله 2349 " ضمانت بايد بدون قيد و شرط باشد، پس اگر اصل ضمانت معلق بر
شرطى شود صحت ضمانت محل اشكال است. همچنين اگر اصل ضمانت بدون شرط
باشد ولى پرداختن بدهى را مشروط به نپرداختن بدهكار نمايد - مثلا بگويد اگر بدهكار
قرض تو را نداد من مىدهم - ثبوت ضمانت محل اشكال است.
" مسأله 2350 " كسى كه انسان قصد ضمانت او را دارد بايد پيش از قرارداد ضمانت
بدهكار باشد، پس كسى كه مىخواهد وام بگيرد تا هنگامى كه وام نگرفته و بدهكار نشده
صحت ضمانت از او محل اشكال است.
" مسأله 2351 " در صورتى ضمانت ثابت مىشود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهى
معين باشند، پس اگر چند طلبكار يا چند بدهكار و يا چند بدهى وجود داشته باشد، بايد
شخص طلبكار و بدهكار و بدهى معين شود.
" مسأله 2352 " اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد ضامن نمىتواند از بدهكار
419

چيزى بگيرد، و اگر مقدارى از آن را ببخشد نمىتواند آن مقدار را مطالبه نمايد.
" مسأله 2353 " اگر ضمانت به طور صحيح و با شرايط آن برقرار شود ضامن
نمىتواند آن را به هم بزند، مگر اين كه هنگام بستن قرارداد ضمانت ضامن يا طلبكار شرط
كرده باشد كه هر گاه بخواهد بتواند آن را به هم بزند.
" مسأله 2354 " هر گاه انسان هنگام ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد - اگر چه
بعد فقير شود - طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را از بدهكار اول
مطالبه نمايد، همچنين است اگر هنگام ضامن شدن نتواند طلب او را بدهد ولى طلبكار
بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
" مسأله 2355 " اگر انسان در موقعى كه ضامن مىشود نتواند طلب طلبكار را بدهد
و طلبكار در آن وقت نداند و بعد بفهمد، مىتواند ضامن بودن او را به هم بزند، ولى اگر
پيش از آن كه طلبكار بفهمد ضامن قدرت پرداخت پيدا كرده باشد به هم زدن ضمانت خالى
از اشكال نيست.
" مسأله 2356 " هر گاه ضامن بدون درخواست و اجازه بدهكار ضامن شود و بدهى
او را بپردازد، نمىتواند از او چيزى بگيرد، ولى اگر با درخواست و اجازه او باشد و قصد
مجانى بودن ضمانت را هم نداشته باشد، مىتواند آنچه را از بابت او پرداخت كرده
مطالبه كند، ولى اگر به جاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد
نمىتواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد، مگر اين كه بدهكار راضى شود.
" مسأله 2357 " اگر بدهى مدت دار باشد و ضامن پس از قبول ضمانت با همان مدت
بدهى را پيش از رسيدن موعد پرداخت نمايد، نمىتواند پيش از تمام شدن مدت آن را از
بدهكار اول مطالبه نمايد، ولى اگر ضامن با رضايت بدهكار آن را پيش از موعد پرداخت
كند مىتواند همان وقت به او مراجعه نموده و بدهى را مطالبه نمايد.
" مسأله 2358 " اگر بدهى مدت دار باشد و ضامن پيش از رسيدن موعد بميرد،
طلبكار مىتواند فورا بدهى خود را از ارث او مطالبه نمايد، ولى وارثان ضامن حق ندارند
پيش از رسيدن موعد آن را از بدهكار مطالبه نمايند.
" مسأله 2359 " هر گاه بدهكار مالى را نزد طلبكار رهن گذاشته باشد، چنانچه كسى
ضمانت بدهى او را نمايد رهن به هم مىخورد و مال گرو آزاد مىشود.
" مسأله 2360 " هر گاه انسان بدهى كسى را ضمانت كند و بدهكار شود ديگرى نيز
مىتواند بدهى ضامن را ضمانت نمايد، و در اين صورت ضامن دوم بدهكار مىباشد،
و پس از پرداخت بدهى چنانچه ضمانت او با اجازه ضامن اول بوده به ضامن پيش از خود
420

رجوع مىكند، و او نيز اگر با اجازه بدهكار اصلى ضمانت كرده به بدهكار اصلى مراجعه
مىنمايد. همچنين است حكم موردى كه ضامن سوم يا چهارم - هر چه بالا روند - ضمانت
ضامنهاى قبل از خود را بنمايند.
" مسأله 2361 " چند نفر مىتوانند به طور مشترك بدهى يك نفر را ضمانت نمايند،
خواه سهم هر كدام مساوى با سهم ديگران باشد يا متفاوت، و با پرداخت سهم هر يك
به همان اندازه از بدهى او كم مىشود. اما صحت ضمانت چند نفر به طور مستقل نسبت
به همه يك بدهى محل اشكال است.
" مسأله 2362 " ضمانت از منافع مانند ضمانت از كارى كه به عهده ديگرى است
چنانچه مباشرت در آن شرط نباشد صحيح است.
" مسأله 2363 " همان گونه كه ضمانت در " اعيانى كه به ذمه است " صحيح مىباشد
ضمانت در " اعيان موجوده " نيز اشكال ندارد، بنابراين چنانچه كسى براى خريدار ضامن
شود كه اگر جنس فروخته شده معيوب باشد عوض آن را به او بدهد، ضمانت او صحيح
است و بايد به آن عمل نمايد.
ب - ضمانت قهرى:
" مسأله 2364 " " ضمانت قهرى " ضمانتى است كه بدون قرارداد و عقد خاصى
حاصل مىشود، مانند مواردى كه انسان بر ديگرى يا بر اموال و منافع و حقوق مشروع او
سلطه پيدا كند و از اين راه خسارتى بر خود او يا بر اموال و حقوق او وارد نمايد و يا موجب
اتلاف و از بين رفتن آنها گردد، خواه خودش اتلاف كند يا ديگرى به دستور او اتلاف
نمايد، يا تا زمانى كه مال به ناحق در سلطه او است از هر راهى خسارتى بر مال وارد شود،
و يا مثلا حيوان متعلق به او در اثر مسامحه و كوتاهى ضرر جسمى يا مالى بر ديگرى وارد
نمايد. در تمام اين موارد ضمانت قهرى ثابت است، و در مورد اخير چنانچه حيوان كسى
به ديگرى حمله كند و او از خود دفاع نمايد و در اثر آن حيوان بميرد، او ضامن حيوان
نيست.
" مسأله 2365 " اگر از راه نامشروع مالى به دست انسان برسد ضامن آن مال خواهد
بود.
" مسأله 2366 " با توجه به اين كه علم طبابت از جهت تشخيص امراض گوناگون
و شناخت داروهاى متفاوت و راه هاى معالجه بسيار وسيع است، هر پزشكى تنها در
محدوده شناخت و اطلاعات خود مىتواند طبابت كند، و در هر موردى كه مرض يا داروى
421

آن را نتواند تشخيص دهد نبايد دخالت كند، و اگر معالجه نمايد و بيمار دچار عوارض
سوئى شود ضامن مىباشد.
" مسأله 2367 " اگر پزشك با بيمار يا ولى او شرط عدم ضمان كند - يعنى به او بگويد
اگر ضررى به مريض برسد ضامن نباشد - در صورتى كه حاذق باشد و دقت و احتياط را در
معالجه رعايت نمايد و در عين حال به مريض ضررى برسد ضامن نيست.
" مسأله 2368 " اگر پزشك دارويى را تعريف كند يا بگويد درمان فلان درد با فلان
داروست و بيمار با اختيار و فهم خود دارو را با درد خود منطبق نموده و مصرف كند،
پزشك در برابر عوارض آن ضامن نيست.
" مسأله 2369 " اگر پزشك نسخه نوشته و دستور به مصرف دارو دهد به گونه اى كه
بيمار از خود اختيارى نداشته و به اعتماد دستور پزشك دارو را مصرف نمايد، چنانچه در
معالجه خطا كرده و به مريض ضررى برسد يا بميرد ضامن خواهد بود، مگر اين كه شرط
عدم ضمان كند و دقت لازم را بنمايد.
" مسأله 2370 " اگر پزشك با دست خود به بيمار دارو دهد و يا آمپول تزريق نمايد
و عوارضى پيش آيد مسئول مىباشد، مگر اين كه شرط عدم ضمان كند و احتياط لازم را
بنمايد.
" مسأله 2371 " اگر موقعيتى پيش آيد كه تسريع در معالجه لازم باشد و شرط عدم
ضمان يا اجازه گرفتن از بيمار يا ولى او ميسر نباشد، چنانچه پزشك با احتياط لازم اقدام
به معالجه كند ضامن نيست.
" مسأله 2372 " در مواردى كه بيمار يا ولى او شرط عدم ضمان را از پزشك قبول
نكنند، چنانچه جان بيمار در خطر نباشد يا اين كه مراجعه به پزشك ديگر ممكن باشد
مىتواند بيمار را رها كرده و معالجه ننمايد، و اگر جان بيمار در خطر باشد و مراجعه به
پزشك ديگر ممكن نباشد اقدام به معالجه او لازم است، و در اين صورت اگر پزشك
حاذق بوده و احتياط و دقت لازم را بنمايد ضامن نمىباشد.
" مسأله 2373 " ضامن نبودن پزشك به وسيله نصب اطلاعيه در محل درمان يا اعلام
در رسانه ها ثابت نمىشود، بلكه بايد خود بيمار يا ولى او پس از آگاهى از كيفيت درمان
شرط عدم ضمان را به صورت كتبى يا شفاهى قبول كند. و چنانچه قبول شرط از روى
اضطرار و ناچارى باشد اشكال ندارد، ولى اگر اجبار و اكراه در بين باشد پزشك ضامن
است.
" مسأله 2374 " در موارد اشتباه آزمايشگاه و در نتيجه اشتباه معالجه اگر خسارات
422

و عوارض آن مستند به نقص و نارسايى آزمايشگاه باشد مسئول آزمايشگاه ضامن است،
و اگر مستند به پزشك باشد پزشك ضامن است، مگر اين كه شرط عدم ضمان كرده باشند كه
در اين صورت پزشك ضامن نيست.
" مسأله 2375 " اگر مادر احتياج به عمل سزارين داشته باشد و در اثر تأخير آسيبى به
مادر يا بچه وارد شود يا منجر به مرگ يكى از آنان گردد، چنانچه مرگ يا آسيب مستند به
كسى نباشد هيچ كس ضامن نيست، ولى اگر به كسى مستند باشد همان فرد ضامن خواهد
بود، مگر اين كه شرط عدم ضمان كرده باشد و تقصير و كوتاهى نيز از او سر نزده باشد.
" مسأله 2376 " اگر كسى بچه اى را با اجازه ولى او ختنه كند و ختنه كننده متخصص
باشد و ضررى به آن بچه برسد يا بميرد، چنانچه به طور معمول ختنه كرده باشد ضامن
نيست، ولى اگر به طور معمول ختنه نكرده يا ختنه كننده متخصص نباشد ضامن خواهد
بود.
" مسأله 2377 " كسى كه مسئوليت انجام كار مشروعى را در ارگان يا مؤسسه اى
قبول كرده است در حقيقت امانتى را قبول نموده و لازم است مسئوليت خود را به طور
صحيح و كامل انجام دهد، در غير اين صورت علاوه بر اين كه گناه كرده نسبت به حقوق
و دستمزدى كه دريافت نموده ضامن مىباشد.
" مسأله 2378 " اگر كسى بدون مراعات مصلحت عابرين در جاده عمومى آب بپاشد
يا برف و مانند آن كه موجب لغزندگى است بريزد يا كالايى را بگذارد و يا اتومبيل خود را
پارك نمايد كه موجب تنگى يا مسدود شدن جاده شود و در اثر آن آسيب جانى يا مالى به كسى
وارد گردد ضامن خواهد بود.
" مسأله 2379 " اگر در اثر مسامحه و تخلف در رانندگى تصادفى پيش آيد و آسيب
جانى يا مالى به كسى برسد راننده اتومبيل ضامن خواهد بود.
" مسأله 2380 " اگر در اثر مسامحه و تخلف در رانندگى كسى كشته شود قتل
شبه عمد است، ولى چنانچه بدون مسامحه و تخلف قتلى صورت پذيرد قتل خطايى
مىباشد.
و ديه قتل در احكام ديات بيان خواهد شد.

(1) به مسأله " 3254 " و بعد از آن مراجعه شود.
423

مسائل كفالت
" كفالت " آن است كه انسان ضامن شود كه هر گاه طلبكار بدهكار را بخواهد او را
تحويل دهد، همچنين است اگر كسى بر ديگرى حقى داشته باشد يا ادعاى حقى كند كه
دعواى او قابل قبول باشد و انسان ضامن شود كه هر وقت صاحب حق يا مدعى طرف را
بخواهد او را تحويل دهد. اين عمل را " كفالت " و به كسى كه اين گونه ضامن مىشود "
كفيل " مىگويند.
" مسأله 2381 " كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى - گرچه
غير عربى - كفالت خود را به طلبكار بفهماند و او نيز قبول نمايد.
" مسأله 2382 " كفيل بايد بالغ و عاقل باشد و كسى او را در كفالت مجبور نكرده باشد
و سفيه هم نباشد، و نيز بتواند شخصى را كه كفيل او شده حاضر نمايد. ولى بدهكار لازم
نيست عاقل، بالغ و غير سفيه باشد، و كفالت براى غير عاقل و نا بالغ و سفيه با اجازه ولى
آنها صحيح است.
" مسأله 2383 " جايز است كفالت بدون مدت يا همراه با مدت باشد، بنابراين اگر
مدت تعيين كند و مثلا بگويد: " متعهد مىشوم يك سال ديگر او را تحويل دهم " اشكال
ندارد.
" مسأله 2384 " يكى از هفت چيز كفالت را به هم مىزند:
1 - كفيل شخص بدهكار را تحويل طلبكار دهد.
2 - حق طلبكار ادا شود، هر چند كفايت اين مورد خالى از اشكال نيست.
3 - طرف از حق خود گذشت نمايد.
4 و 5 - بدهكار (يا كسى كه عليه او اقامه دعوى شده) و يا كفيل از دنيا برود.
6 - صاحب حق كفيل را از كفالت آزاد كند.
7 - صاحب حق به وسيله حواله يا به شكل ديگر حق خود را به ديگرى واگذار نمايد.
424

" مسأله 2385 " كفيل بدون رضايت طلبكار نمىتواند كفالت را به هم بزند، مگر آن كه
در عقد كفالت اين حق براى او شرط شده باشد. ولى طلبكار هر وقت بخواهد مىتواند
كفالت را به هم بزند.
" مسأله 2386 " اگر كفيل در طول مدت كفالت يقين كند يا احتمال عقلايى دهد كه
شخص مورد كفالت قصد فرار دارد مىتواند پيش از موعد او را تحويل دهد،
و در اين صورت كفالت به هم مىخورد.
" مسأله 2387 " هزينه احضار بدهكار در صورتى كه بدون اجازه طلبكار باشد به عهده
كفيل است، و اگر با اجازه طلبكار بوده به عهده او مىباشد.
" مسأله 2388 " اگر فردى شخص بدهكارى را از دست طلبكار رها كرده و فرارى
دهد، چنانچه به گونه اى باشد كه طلبكار دسترسى به او پيدا نكند، آن شخص بايد بدهكار
را تحويل دهد و يا بدهى او را بپردازد، هر چند كفايت پرداخت بدهى خالى از اشكال
نيست. و از اين قبيل است فرارى دادن قاتل از دست ورثه مقتول.
425

مسائل وديعه (امانت)
از امورى كه در كتاب و سنت نسبت به آن تأكيد بسيارى شده " امانتدارى " است.
خداوند در سوره " مؤمنون " يكى از نشانه هاى مؤمنان را امانتدارى و رعايت عهد و پيمان
شمرده است: " والذين هم لأماناتهم وعهدهم راعون " و در حديث از حضرت
امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: " به طولانى بودن ركوع يا سجده كسى نگاه نكنيد،
زيرا اين كارى است كه به آن عادت كرده و اگر آن را ترك نمايد دچار ترس و اضطراب
مىگردد، بلكه -
براى شناسايى آن فرد - به راستگويى و امانتدارى او نظر نماييد ".
" مسأله 2389 " اگر انسان مال خود را به كسى بدهد كه براى او نگهدارى كند و او
هم بپذيرد - خواه حرفى بزنند يا بدون اين كه حرفى بزنند مقصود خود را به يكديگر بفهمانند
- امانت محقق شده و امانتدار بايد به مسائل امانت عمل كند.
" مسأله 2390 " امانتدار و امانتگذار بايد عاقل و بالغ باشند، پس اگر انسان مالى را نزد
بچه يا ديوانه امانت بگذارد يا بچه و ديوانه مالى را نزد كسى امانت بگذارد صحيح نيست.
" مسأله 2391 " اگر امانتدار چيزى را از كودك يا ديوانه به طور امانت بگيرد بايد آن را
به صاحبش بدهد، و اگر آن چيز مال خود بچه يا ديوانه باشد بايد آن را به ولى او برساند،
و اگر امانت تلف شود ضامن عين يا قيمت آن خواهد بود. ولى اگر براى اين كه مال از بين
نرود آن را از بچه يا ديوانه گرفته و در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد ضامن نيست.
" مسأله 2392 " كسى كه نمىتواند امانت را نگهدارى نمايد بنابر احتياط واجب بايد
قبول نكند، ولى اگر توانايى صاحب مال در نگهدارى آن كمتر باشد و كسى هم كه بهتر
حفظ كند نباشد اين احتياط واجب نيست.
" مسأله 2393 " اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر

(1) مؤمنون (23): 8، يعنى: " مؤمنان كسانى هستند كه امانتدار بوده و عهد و پيمان خود را
رعايت مىكنند ".
(2) وسائل الشيعه، كتاب الوديعه، باب 1 از ابواب " احكام الوديعه "، حديث 3.
426

نيست، چنانچه صاحب مال آن را با تمكن از نگهدارى بگذارد و برود و اين شخص هم مال
را بر ندارد و تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست، ولى
بنابر احتياط مستحب در صورت امكان آن را نگهدارى نمايد. و اگر صاحب مال تمكن از
حفظ آن ندارد يا اين كه غايب است و اطلاع از وضع مال ندارد و مال قابل توجهى در معرض
تلف باشد، احتياط واجب آن است كه در صورت امكان آن را نگهدارى نمايد.
" مسأله 2394 " هر كدام از امانتگذار و امانتدار هر گاه بخواهند مىتوانند عقد امانت
را به هم بزنند. و اگر امانتدار منصرف شده و عقد امانت را به هم بزند، در صورت امكان
بايد هر چه زودتر امانت را به صاحب آن يا وكيل و يا ولى او برساند و يا به آنان خبر دهد كه
حاضر به نگهدارى نيست، و اگر بدون عذر نرساند و خبر هم ندهد و امانت تلف شود
ضامن است و بايد عوض آن را بدهد.
" مسأله 2395 " كسى كه امانتى را پذيرفته و براى نگهدارى آن جاى مناسبى ندارد
لازم است در تهيه جاى مناسب تلاش كند، و به گونه اى آن را نگهدارى نمايد كه مردم
نگويند در امانت خيانت يا در حفظ آن كوتاهى كرده است، و اگر در جايى كه مناسب
نيست بگذارد و تلف شود ضامن است.
" مسأله 2396 " كسى كه امانت را قبول مىكند اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند
و زياده روى هم ننمايد و اتفاقا آن امانت تلف شود ضامن نيست، ولى اگر به اختيار خودش
آن را تلف كند يا در جايى بگذارد كه امن و مناسب براى نگهدارى نيست و تلف شود بايد
عوض آن را به صاحبش بدهد، مگر اين كه جايى محفوظتر از آن نداشته باشد و نتواند امانت
را به صاحبش يا به كسى كه بهتر حفظ مىكند برساند كه در اين صورت ضامن نمىباشد.
" مسأله 2397 " اگر امانتدار مىترسد مال امانت نزد او از بين برود يا به سرقت برده
شود، چنانچه مىتواند بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او رد نمايد، و چنانچه دسترسى
به آنها ندارد بايد آن را به حاكم شرع بدهد تا براى صاحبش حفظ نمايد، و اگر حاكم شرع
نباشد يا دسترسى به او ندارد بايد آن را نزد شخص امينى كه قدرت حفظ آن را دارد به امانت
بگذارد.
" مسأله 2398 " اگر امانتگذار ديوانه شود يا بميرد وديعه باطل مىشود، و امانتدار
بايد فورا امانت را به ولى ديوانه يا وارث ميت برگرداند يا به آنها خبر دهد، و اگر بدون عذر
شرعى آن را تحويل ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و امانت تلف شود ضامن است،
اما اگر براى آن كه وارث يا وصى حقيقى را بشناسد و يا بفهمد كه ميت وارث ديگرى دارد يا
نه، امانت را تحويل نداده و خبر هم ندهد ولى در حفظ آن كوتاهى نكند و امانت تلف شود
427

ضامن نيست.
" مسأله 2399 " اگر امانتگذار بميرد و چند وارث داشته باشد، امانتدار بايد امانت را
به همه ورثه بدهد يا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن امانت را به او واگذار كرده اند،
و اگر وصى هم داشته باشد بايد تا مقدار يك سوم به وصى هم مراجعه شود. پس اگر بدون
اجازه ديگران همه امانت را به يكى از ورثه بدهد ضامن سهم ديگران مىباشد.
" مسأله 2400 " اگر امانتدار بميرد يا ديوانه شود وارث ميت يا ولى ديوانه بايد
هر چه زودتر به امانتگذار اطلاع دهد و يا امانت را به او برساند.
" مسأله 2401 " اگر امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن است
بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل يا ولى او برساند، و اگر ممكن نيست بايد آن را به
حاكم شرع بدهد، و چنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد بايد وصيت كند و شاهد بگيرد
و به وصى و شاهد جنس و خصوصيات امانت و محل و صاحب آن را بگويد. هر چند
در صورتى كه وارث او امين است و از امانت اطلاع دارد لازم نيست وصيت نمايد.
" مسأله 2402 " اگر امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند و به وظيفه اى كه در
مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود بنابر احتياط واجب عوض آن
را ضامن است، گرچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و بيمارى او خوب شود.
" مسأله 2403 " مالى كه رهن يا عاريه يا اجاره و يا به مضاربه گذاشته شده است در
دست طرف معامله امانت بوده و بايد در حفظ آن كوشا باشد.
" مسأله 2404 " اگر مالى را سيل يا دزد ببرد و بعد به دست كسى بيفتد يا در اثر اشتباه
در نقل و انتقال و يا اشتباه در معامله و نظاير آن به دست كسى بيفتد، آن فرد بايد به طور
امانت از آن نگهدارى نمايد و آن را به دست مالك يا وكيل او برساند و يا به آنها اطلاع دهد.
همچنين است اگر كسى مال گمشده اى را پيدا كند و يا مالى كه در معرض تلف و نابودى
است به دست آورد.
" مسأله 2405 " اگر كافر غير حربى مال خود را نزد مسلمان به امانت بگذارد حفظ
امانت ورد آن به صاحبش هنگام مطالبه واجب است، و در صورتى كه كافر حربى مال خود
را نزد مسلمان به امانت بگذارد بنابر احتياط هنگام مطالبه آن را به صاحبش تحويل دهد.
" مسأله 2406 " اگر كسى امانتدارى خود را انكار نمايد يا آن را قبول كند ولى مدعى
تلف شدن امانت يا رد آن به صاحبش شود، چنانچه طرف بينه اى نداشته باشد ادعاى او با
قسم قبول خواهد شد. همچنين است در صورتى كه دو طرف تلف شدن امانت را نزد
امانتدار قبول دارند ولى امانتگذار مدعى كوتاهى و يا تعدى امانتدار در مال امانت شود.
428

مسائل عاريه
" عاريه " آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد تا از آن استفاده كند و در مقابل
چيزى هم از او نگيرد.
" مسأله 2407 " در عاريه خواندن صيغه لازم نيست، به عنوان مثال اگر كسى لباس
خود را به قصد عاريه به ديگرى دهد و او نيز با همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.
" مسأله 2408 " عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى منفعت آن را
به ديگرى واگذار كرده - مثلا آن را اجاره داده - در صورتى صحيح است كه مالك آن چيز يا
آن منفعت به عاريه دادن آن رضايت دهد يا از قرائن معلوم شود كه راضى است.
" مسأله 2409 " چيزى را كه منفعت آن مال انسان است - مثلا خانه اى كه آن را اجاره
كرده - مىتواند به شخص مورد اطمينان عاريه دهد، ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند يا
اطلاق اجاره منصرف به اين باشد كه تنها خودش از آن استفاده نمايد، نمىتواند آن را
به ديگرى عاريه دهد.
" مسأله 2410 " اگر ديوانه يا سفيه يا بچه و يا مفلس مال خود را عاريه دهد صحيح
نيست، اما اگر ولى بچه يا ديوانه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد و بچه يا ديوانه آن
مال را به دستور ولى خود به عاريه كننده برساند اشكال ندارد.
" مسأله 2411 " در عاريه طلا يا نقره اگر تلف شود - هر چند در نگهدارى آن كوتاهى
نشده باشد - عاريه گيرنده ضامن است، و در غير طلا و نقره اگر در نگهدارى آن كوتاهى
نكند و در استفاده بردن از آن زياده روى نكرده باشد ضامن نيست، مگر اين كه هنگام عاريه
شرط كرده باشند كه اگر تلف شود عاريه گيرنده ضامن باشد.
" مسأله 2412 " اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه در صورت از بين رفتن
ضامن نباشد بنابر اقوى ضامن نيست.
" مسأله 2413 " اگر عين عاريه شده در اثر استفاده مجازى كه به خاطر آن عاريه شده -
429

مانند عاريه لامپ و بلندگو - بدون زياده روى و يا كوتاهى در حفظ آن از بين برود يا دچار
نقصى شود عاريه گيرنده ضامن نيست، مگر اين كه ضمانت او شرط شده باشد يا عاريه دهنده
غاصب باشد.
" مسأله 2414 " اگر عاريه دهنده بميرد يا شرعا نتواند در مال خود تصرف كند - مثلا
ديوانه شود - عاريه گيرنده بايد فورا مالى را كه عاريه كرده به ورثه ميت يا ولى كسى كه
نمىتواند در مال خود تصرف كند برساند.
" مسأله 2415 " اگر ظرف طلا و نقره را براى زينت اطاق عاريه دهند محل اشكال
است، و اگر براى استفاده و استعمال عاريه دهند حرام است.
" مسأله 2416 " عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن، و عاريه دادن
حيوان نر براى جفت گيرى صحيح است.
" مسأله 2417 " اگر ظرف نجس را براى خوردن يا آشاميدن از آن عاريه دهد بايد
نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مىگيرد بگويد.
" مسأله 2418 " كسى كه چيزى را عاريه داده هر وقت بخواهد مىتواند آن را
پس بگيرد، و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس دهد.
و در صورت اول اگر پس گرفتن عرفا موجب خسارت عاريه گيرنده شود
بنابر احتياط واجب بايد يا مهلت دهد و يا خسارت را جبران نمايد.
" مسأله 2419 " اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا وكيل و يا ولى او تحويل دهد
و بعد آن چيز تلف شود عاريه كننده ضامن نيست، ولى اگر آن را تحويل ندهد و مثلا بدون
اجازه به جايى ببرد كه صاحبش آن را معمولا به آنجا مىبرده و بعد تلف شود يا ديگرى آن را
تلف كند ضامن است.
" مسأله 2420 " چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمىتواند به ديگرى
عاريه و يا اجاره دهد، و اگر با اجازه به ديگرى عاريه دهد و از دنيا برود يا ديوانه شود،
در صورتى كه عاريه دوم از طرف خود مالك باشد باطل نمىشود.
" مسأله 2421 " اگر بداند چيزى را كه عاريه كرده غصبى است بايد آن را به صاحبش
برساند، و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد و خودش نيز نمىتواند از آن استفاده نمايد.
" مسأله 2422 " اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن استفاده اى ببرد
و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض آن را از او يا از كسى كه مال را غصب
كرده مطالبه نمايد. همچنين مالك مىتواند عوض استفاده هايى را كه عاريه گيرنده برده از
هر كدام مطالبه نمايد، و اگر عوض استفاده آن را از عاريه كننده بگيرد او نمىتواند آن را از
430

عاريه دهنده مطالبه نمايد.
" مسأله 2423 " اگر عاريه گيرنده به غصبى بودن مال آگاهى نداشته باشد و مال در
دست او تلف شود و صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مىتواند عوض را از
عاريه دهنده مطالبه نمايد، مگر اين كه چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد يا عاريه دهنده
با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد، كه در اين دو صورت
نمىتواند چيزى را كه به صاحب مال مىدهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
" مسأله 2424 " اگر چيزى را براى استفاده خاصى عاريه نمايد استفاده هاى ديگر از
آن - هر چند متعارف باشد - جايز نيست، و اگر تخلف كند و عين تلف شود ضامن است،
بلكه عوض استفاده ها را نيز بايد بدهد. و اگر چيزى موارد استفاده گوناگون دارد بايد
هنگام عاريه نوع استفاده از آن معين شود.
" مسأله 2425 " عاريه يك چيز به چند نفر معين صحيح است، ولى عاريه دادن آن به
جماعتى كه تعداد آنها معلوم نيست اشكال دارد.
431

مسائل هبه (بخشش)
" هبه " آن است كه انسان چيزى را كه ملك خود او است به رايگان ملك ديگرى كند و به
او ببخشد.
" مسأله 2426 " در هبه صيغه خاصى لازم نيست، و اگر هبه كننده مال خود را
به قصد هبه به كسى بدهد و او هم به همين قصد بپذيرد صحيح است.
" مسأله 2427 " در هبه كننده چند شرط معتبر است:
1 و 2 - بالغ و عاقل باشد.
3 و 4 - سفيه نباشد، يعنى از كسانى نباشد كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
مىكنند. و نيز توسط حاكم شرع از تصرف در اموالش منع نشده باشد.
5 - مالك يا صاحب اختيار چيزى باشد كه مىخواهد هبه كند، پس بخشش مال ديگرى
بدون اجازه او صحيح نيست.
6 - از روى قصد و اختيار ببخشد، پس اگر هبه كننده از روى اكراه يا اجبار هبه كند صحيح
نيست.
" مسأله 2428 " كسى كه چيزى به او بخشيده مىشود اگر صغير يا ديوانه باشد قبول
خود او كافى نيست، بلكه بايد ولى او هبه را از طرف او بپذيرد.
" مسأله 2429 " در هبه علاوه بر پذيرش، تحويل گرفتن آن مال هم لازم است، پس
تا هنگامى كه آن را تحويل طرف نداده ملك او نشده است. و براى صغير و ديوانه ولى آنها
بايد تحويل بگيرد، و اگر خود ولى بخواهد چيزى را به آنها ببخشد كافى است خودش قصد
تحويل گرفتن براى آنها را بنمايد.
" مسأله 2430 " لازم نيست پس از هبه فورا جنس را تحويل دهد، بلكه هر گاه جنس
را به طرف تحويل دهد ملك او مىشود، و اگر هبه كننده پيش از تحويل دادن بميرد يا فاقد
شرايط شود هبه باطل مىشود و مال به ورثه هبه كننده منتقل مىشود. همچنين است اگر
432

كسى كه به او هبه شده پيش از تحويل گرفتن بميرد.
" مسأله 2431 " هبه عقد جايز است و هر يك از دو طرف مىتوانند آن را به هم بزنند،
هر چند بهتر است هبه كننده چيزى را كه بخشيده از آن چشم بپوشد و هبه را به هم نزند.
و در پنج مورد هبه كننده نمىتواند هبه را به هم بزند:
1 - در برابر هبه اى كه كرده چيزى - هر چند كم - از طرف گرفته باشد، خواه گرفتن عوض
در بخشش شرط شده باشد يا طرف خودش آن را در مقابل بخشش به بخشنده بپردازد.
2 - آن چيز را " قربه الى الله " بخشيده باشد.
3 - بخشش به يكى از خويشان متعارف باشد، و بنابر احتياط واجب اگر زن و شوهر هم
چيزى را به يكديگر هبه كنند آن را به هم نزنند.
4 - مالى كه بخشيده به حال خود باقى نمانده باشد، به عنوان مثال همه يا بعضى از آن
به طور كلى تلف شده يا صورت آن كلا تغيير كرده باشد، مانند نانى كه خورده يا پارچه اى
كه دوخته باشد و يا اين كه آن را به ديگرى منتقل كرده باشد.
5 - يكى از دو طرف هبه بميرد، پس اگر هبه كننده پس از تحويل دادن بميرد
بنابر احتياط واجب وارثان او نمىتوانند هبه را پس بگيرند، و اگر طرف بميرد مال به ورثه
او منتقل مىشود و بنابر احتياط واجب هبه كننده نمىتواند آن را پس بگيرد.
" مسأله 2432 " اگر انسان از كسى طلب داشته باشد مىتواند گذشت كند و قبول
بدهكار شرط نيست، و در اين صورت ديگر نمىتواند آن را به هم بزند.
" مسأله 2433 " هبه كننده مىتواند در مقابل چيزى كه مىبخشد عوضى قرار دهد
و از طرف بگيرد، و به آن " هبه معوضه " مىگويند. و لازم نيست عوض آن عين و جنس
باشد، بلكه مىتواند هر كارى را كه نفع آن به شكلى به بخشنده مىرسد عوض هبه قرار
دهد، مثلا در مقابل هبه طلبى را كه طرف از هبه كننده دارد ببخشد يا كار مشروعى را براى
او انجام دهد.
" مسأله 2434 " كسى كه هبه را قبول مىكند چنانچه شرطى به عهده او نهاده شود
بنابر احتياط بايد به آن عمل نمايد، بنابراين اگر هبه كننده چيزى را به كسى ببخشد به شرط
آن كه او هم چيزى را به او هبه كند، بنابر احتياط بايد طرف به آن شرط عمل نمايد، و چنانچه
از آن امتناع كند و يا عمل به آن ممكن نباشد بخشنده مىتواند هبه را به هم بزند.
" مسأله 2435 " جهيزيه اى كه پدر و مادر به دختر مىدهند اگر به واسطه صلح يا
بخشش ملك او نموده باشند نمىتوانند از او پس بگيرند، ولى اگر ملك او نكرده باشند
پس گرفتن آن مانعى ندارد. همچنين است حكم جواهرات يا چيزهاى ديگرى كه شوهر
براى همسر خود تهيه مىكند يا پدر به فرزند خود مىدهد.
433

مسائل وقف
" وقف " آن است كه انسان ملكى را ثابت نگه دارد و منافع آن را براى شخص يا
اشخاص يا براى كار و يا مصرفى تعيين نمايد، مانند اين كه زمينى را براى مسجد يا حسينيه يا
مدرسه و يا فقرا مخصوص سازد. به اين كار در اصطلاح " وقف " و به مالى كه وقف
مىشود " موقوفه " و به وقف كننده " واقف " و به كسى كه براى او يا مصرفى كه براى آن
وقف شده " موقوف عليه " گفته مىشود.
" مسأله 2436 " وقف بر دو نوع است:
1 - " وقف خاص "، مانند آن كه چيزى را براى اولاد خود وقف نمايد.
2 - " وقف عام " كه اختصاص به افراد خاصى ندارد، مانند آن كه چيزى را براى مسجد يا
حسينيه و يا فقرا وقف كند.
" مسأله 2437 " اگر كسى چيزى را وقف كند و تحويل موقوف عليه يا متولى دهد از
اختيار او خارج مىشود، و خود او و ديگران نمىتوانند آن را ببخشند يا بفروشند و كسى
هم از آن ملك ارث نمىبرد، ولى در بعضى موارد كه در مسأله " 2045 " گفته شد فروختن
آن اشكال ندارد.
شرايط واقف و وقف:
" مسأله 2438 " وقف كننده بايد بالغ، عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعا بتواند در
مال خود تصرف كند، بنابراين سفيه چون حق ندارد در مال خود تصرف كند اگر چيزى را
وقف كند صحيح نيست، همچنين محجور - نسبت به آنچه از تصرف در آن منع شده -
نمىتواند اموال خود را وقف نمايد.
" مسأله 2439 " در وقف - خاص باشد يا عام - بنابر احتياط قصد قربت لازم است.
ولى لازم نيست وقف كننده مسلمان باشد، بنابراين اگر غير مسلمان هم چيزى را وقف كند
434

صحيح است.
" مسأله 2440 " لازم نيست در وقف صيغه خاصى بخوانند، بلكه با هر لفظ يا عملى
وقف بودن چيزى را بفهماند و آن را تحويل دهد وقف صحيح است و به قبول نياز نيست،
حتى در وقف خاص نيز بنابر اقوى نيازى به قبول نيست. پس اگر به قصد وقف ملكى را
تحويل متولى يا موقوف عليه دهد يا مثلا فرش را به قصد وقف در مسجد بيندازد و روى آن
نماز بخوانند وقف صحيح است.
" مسأله 2441 " زمينى كه براى مسجد وقف شده پس از آن كه واقف به قصد
مسجد بودن اجازه دهد كه در آن نماز بخوانند، همين كه يك نفر در آن به قصد مسجد نماز
خواند وقف تحقق مىيابد، همچنين است اگر واقف آن را تحويل متولى دهد.
" مسأله 2442 " اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف يا
تحويل دادن آن به قصد وقف پشيمان شود يا از دنيا برود وقف صحيح نيست.
" مسأله 2443 " وقف بايد منجز و بدون ترديد انجام شود، پس اگر واقف آن را
مشروط به شرطى كند كه وجود آن شرط در حال يا آينده قطعى يا محتمل باشد دو صورت
دارد:
الف - چنانچه آن شرط دخالتى در صحيح بودن وقف ندارد، صحت وقف محل اشكال
است، مثل اين كه بگويد: " اگر خداوند پسرى به من عطا كرد خانه ام وقف باشد ".
ب - اگر آن شرط در نظر واقف قطعى است و در صحت وقف دخالت دارد، وقف
صحيح است، مانند اين كه بگويد: " اگر آن خانه مال من باشد آن را وقف نمودم ".
" مسأله 2444 " كسى كه مالى را وقف مىكند اگر از موقع خواندن صيغه براى
هميشه مال را وقف كند وقف صحيح است، ولى اگر - به عنوان مثال - بگويد: " اين مال
بعد از مردن من وقف باشد " يا " تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد " يا " تا ده سال وقف
باشد بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد " وقف بودنش محل اشكال است، ولى
در دو صورت اخير احوط آن است كه بر طبق آن عمل كنند و احكام حبس را بر آن جارى
نمايند.
" مسأله 2445 " وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف متولى وقف
يا كسى كه براى او وقف شده يا وكيل و يا ولى او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير
خود وقف كند و به قصد اين كه وقف آنان باشد از طرف آنان نگهدارى نمايد وقف صحيح
است.
" مسأله 2446 " اگر مالى را براى كسانى كه به دنيا نيامده اند وقف كند صحت آن
435

محل اشكال است، ولى وقف براى اشخاصى كه بعضى از آنان متولد شده اند صحيح
است، و آنان كه به دنيا نيامده اند پس از تولد با ديگران شريك مىشوند.
" مسأله 2447 " اگر چيزى را بر خودش وقف كند كه در آمد آن را به مصرف زندگى
خود برساند صحيح نيست، بلكه اگر آن را وقف كند كه سود آن را پس از مرگ مثلا خرج
مقبره اش نمايند نيز محل اشكال است، ولى اگر مثلا مالى را براى فقرا وقف كند و بعد
خودش فقير شود مىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
" مسأله 2448 " چيزى كه وقف مىشود بايد عين آن موجود و مشخص باشد، بنابراين
وقف كردن دين مانند اين كه بگويد: آنچه را از فلانى طلب دارم وقف نمودم،
يا وقف نمودن چيزى كه مشخص نيست مانند اين كه بگويد: يكى از باغهايم را وقف نمودم صحيح نيست.
همچنين اگر منافع چيزى را وقف كند مثلا بگويد: منافع و استفاده خانه ام را وقف نمودم
صحيح نمىباشد، ولى وقف كردن خانه براى سكونت در آن يا وقف درخت براى استفاده
از ميوه آن صحيح است، هر چند هنگام وقف ميوه درخت موجود نباشد.
" مسأله 2449 " مصرفى كه ملك را براى آن وقف مىكند بايد معين و حلال باشد،
بنابراين اگر ملك خود را براى يكى از چند مسجد بدون تعيين آن وقف نمايد، يا آن را براى
ترويج باطل و نظاير آن وقف كند صحيح نيست.
شرايط ضمن وقف:
" مسأله 2450 " شرايطى را كه واقف براى استفاده از وقف قرار مىدهد
در صورتى كه مشروع باشد صحيح است و بايد به آنها عمل شود. به عنوان مثال اگر براى
سكونت طلاب در مدرسه شرط نمايد كه نماز شب بخوانند بايد به آن شرط عمل نمايند،
و اگر نه نمىتوانند در آن مدرسه سكونت داشته باشند.
" مسأله 2451 " اگر مثلا خانه اى را براى اشخاص خاصى وقف نمايد و از ظاهر
وقف يا نشانه هاى ديگر معلوم شود كه منظور واقف حفظ عنوان خانه بوده است، تغيير آن
به چيز ديگر - مانند مغازه - جايز نيست، بلكه اگر احتمال هم داده شود بنابر احتياط واجب
آن را تغيير ندهند.
توليت و نظارت بر وقف:
" مسأله 2452 " اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند بايد مطابق قرارداد او
رفتار نمايند. و اگر معين نكند چنانچه بر افراد مخصوصى وقف كرده باشد، نسبت
436

به چيزهايى كه مربوط به مصلحت وقف است و در نفع بردن طبقات بعد نيز دخالت دارد
اختيار با حاكم شرع است، و نسبت به چيزهايى كه مربوط به استفاده طبقه موجود است،
اگر آنان بالغ باشند اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند اختيار با ولى ايشان است.
و براى استفاده آنان از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.
" مسأله 2453 " اگر ملكى را بر افراد مخصوصى - مثلا بر اولاد خود - وقف كند تا
هر طبقه بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى ملك آن را اجاره دهد و پس از
آن بميرد، در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را كرده باشد اجاره
باطل نمىشود، ولى اگر متولى نداشته باشد و يك طبقه از كسانى كه ملك بر آنان وقف شده
آن را اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند، در صورتى كه طبقه بعد اجازه
نكنند اجاره باطل مىشود، و در اين صورت اگر مستأجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مقدار
اضافه را از مال آنان مىگيرد.
" مسأله 2454 " اگر ملكى را مثلا بر فقرا يا سادات وقف نمايد يا وقف كند تا منافع آن
به مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك خودش يا ديگرى را متولى قرار داده
اختيار آن با متولى است، و اگر متولى معين نكرده باشد اختيار آن با حاكم شرع است.
" مسأله 2455 " اگر واقف كسى را متولى يا ناظر بر وقف قرار دهد نمىتواند او را
بر كنار نمايد، مگر اين كه به وظيفه خود عمل نكند يا در وقف خيانت نمايد. و اگر متولى يا
ناظر يكى از صفاتى را كه واقف شرط كرده از دست بدهد خود به خود از توليت يا نظارت
كنار مىرود.
" مسأله 2456 " اگر متولى تعيين شده به وظيفه خود عمل نكند يا خيانت نمايد، اگر با
تعيين ناظر امينى از خيانتهاى او جلوگيرى مىشود بايد حاكم شرع ناظر امينى بر او بگمارد،
و اگر نمىشود حاكم شرع بايد به جاى او متولى امينى معين نمايد.
" مسأله 2457 " ملكى كه مقدارى مشاع از آن وقف است و مقدارى وقف نيست اگر
تقسيم نشده باشد، حاكم شرع يا متولى وقف مىتواند با نظر كارشناس سهم وقف را جدا
نمايد.
مسائل متفرقه وقف:
" مسأله 2458 " بعد از آن كه وقف با شرايط آن انجام شد قابل به هم زدن نيست،
بنابراين واقف بعد از وقف نمىتواند از مفاد آن برگردد. و اگر واقف هنگام وقف مريض
باشد و به همان مرض از دنيا برود بنابر اقوى ورثه او نيز نمىتوانند وقف را به هم بزنند،
437

هر چند
بهاى ملك موقوفه از يك سوم دارايى او بيشتر باشد.
" مسأله 2459 " اگر ملكى نظير درختان يك باغ را بر افراد خاصى وقف نمايد
به گونه اى كه ميوه آن درختان در ملك آن افراد حادث شود آنان مالك ميوه مىشوند،
و چنانچه سهم هر يك از افراد به حد نصاب زكات برسد بايد زكات آن را بپردازد، ولى
چنانچه واقف درختان باغ را براى جهتى از جهات عمومى - مانند عنوان فقرا - وقف نمايد نه
براى افراد خاص، تعلق زكات به ميوه آنها معلوم نيست.
" مسأله 2460 " اگر ملك وقف به طور كلى خراب شود، باقى ماندن عرصه آن
به وقفيت در بعضى موارد محل اشكال است، ولى بجاست احتياط شود.
" مسأله 2461 " قبرستانهايى كه وقف بوده و در مسير خيابان قرار مىگيرند از
وقف بودن خارج نمىشوند، و تصرف و نيز خريد و فروش آنها جايز نيست، ولى عبور
و مرور از آنها اگر هتك اموات نباشد اشكال ندارد. و در صورتى كه قبرستان ملك
شخصى افراد باشد هرگونه تصرف در آن بستگى به رضايت صاحب ملك دارد.
" مسأله 2462 " فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند نمىشود براى نماز به مسجد
ببرند، همچنين انتقال كليه ابزار و وسايلى كه براى محل خاصى وقف شده به محل ديگر
جايز نيست.
" مسأله 2463 " اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن مسجد
احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمىرود تا مدتى به تعمير احتياج پيدا كند، در صورتى كه
غير از تعمير احتياج ديگرى نداشته باشد و منافع ملك در معرض تلف، و نگهدارى آن لغو
و بيهوده باشد مىتوانند منافع آن ملك را به مصرف مسجدى كه به تعمير احتياج دارد
برسانند.
" مسأله 2464 " اگر ملكى را به اين منظور وقف كنند كه سود آن را صرف تعمير
مسجد و كمك به امام جماعت و مؤذن و خادم مسجد نمايند، چنانچه سهم هر يك معلوم
نباشد بايد نخست مسجد را تعمير نمايند آنگاه زيادى آن را بين امام جماعت و مؤذن و خادم
به طور مساوى قسمت نمايند، و بهتر آن است كه با يكديگر مصالحه كنند.
" مسأله 2465 " وقف بودن هر چيز به يكى از راه هاى زير ثابت مىشود:
1 - شهرت بين مردم، به گونه اى كه موجب يقين يا اطمينان گردد.
2 - اقرار كسى كه ملك در اختيار او است، يا در نبودن او وارثانش اقرار نمايند.
3 - مردم با آن به گونه ملك موقوفه عمل نمايند.
4 - شهادت دو مرد عادل
438

حبس ملك
" مسأله 2466 " انسان مىتواند ملك خود را بدون اين كه وقف كند براى انجام
كارهاى خيريه يا عبادت حبس كند، يعنى استفاده از آن را منحصر در كارهاى خيريه
و عبادت نمايد. پس چنانچه آن را عملا براى استفاده اين گونه امور در آورد " حبس " محقق
شده و نمى تواند آن را به هم بزند، ولى اگر براى مدت محدودى - مثلا ده سال - حبس كرده
باشد، پس از انقضاى آن مدت به ملكيت او يا كسانى كه هنگام مرگ وارث او بودند باز
مىگردد.
" مسأله 2467 " در حبس ملك نيز - نظير وقف - بلوغ و عقل صاحب ملك شرط
ست، همچنين نبايد سفيه باشد و يا اين كه به واسطه ورشكستگى توسط حاكم شرع از
تصرف در اموالش منع شده باشد.
صدقه
" مسأله 2468 " " صدقه " بر دو قسم است:
1 - صدقه واجب، نظير: زكات مال، زكات فطره، رد مظالم (يعنى جبران تجاوزات
انسان به اموال مردم با جهل به صاحبان آنها كه به اجازه مجتهد جامع الشرايط صدقه داده مىشود)
و كفاره هاى گوناگون.
2 - صدقه مستحب، يعنى احسان و اعانت مالى به ديگران كه در باره خواص و آثار آن
روايات زيادى وارد شده است.
" مسأله 2469 " صدقه دهنده علاوه بر اين كه بايد بالغ، عاقل و غير سفيه باشد
و به واسطه ورشكستگى توسط حاكم شرع از تصرف در اموالش منع نشده باشد، بايد قصد
قربت هم داشته باشد و صدقه را بدون عوض به شخص مورد صدقه بدهد.
" مسأله 2470 " صدقه دهنده پس از تحويل دادن نمىتواند آن را به هم بزند و صدقه
را پس بگيرد، هر چند آن شخص از ارحام و بستگان او نباشد.
" مسأله 2471 " كسى كه صدقه مستحب را مىگيرد لازم نيست مسلمان يا مؤمن
باشد، بلكه به كافر فقيرى كه از اهل ذمه باشد نيز مىتوان صدقه مستحب داد.
" مسأله 2472 " سيد مىتواند صدقات واجب يا مستحب خود را به سيد يا غير سيد
بدهد. و غير سيد مىتواند صدقه مستحب خود را به سيد بپردازد، و در مورد كفارات ورد
مظالم خلاف احتياط است، و صدقه واجب خود - نظير زكات مال و زكات فطره - را
439

نمىتواند به سيد بدهد.
" مسأله 2473 " آنچه را كه انسان صدقه داده مكروه است از صدقه گيرنده بخرد يا به
عنوان بخشش از طرف او قبول نمايد، ولى اگر به ارث به او برسد قبول آن مانعى ندارد.
" مسأله 2474 " رد كسى كه درخواست كمك كرده و نيز درخواست كمك بدون
داشتن نياز شديدا كراهت دارد.
440

مسائل محجوران
محجور " كسى است كه شرعا حق تصرف در اموال خود را نداشته باشد و ديگران
زندگى او را سرپرستى مىكنند.
" مسأله 2475 " محجور چهار دسته مىباشد:
1 - كودكى كه هنوز بالغ نشده است، و علائم بلوغ در مسأله " 1 " گذشت.
2 - ديوانه
3 - سفيه، يعنى كسى كه در امور مالى نفع و ضرر خود را به خوبى تشخيص نمىدهد
و بسا دارايى خود را در امور بيهوده مصرف مىكند.
4 - ورشكسته اى كه حكم ورشكستگى او توسط حاكم شرع صادر شده است.
" مسأله 2476 " انسان مىتواند در مرضى كه به آن از دنيا مىرود در حالى كه هوش
و عقل او بجاست هر اندازه از دارايى خود را به مصرف خود يا خانواده يا مهمان و يا ساير
مصارف برساند، به شرط آن كه اسراف به شمار نيايد. همچنين مىتواند دارايى خود را
به كسى بفروشد يا اجاره دهد، بلكه اگر مال خود را به كسى ببخشد و تحويل او دهد يا
ارزانتر از قيمت بفروشد يا اجاره دهد نيز صحيح است، ولى بنابر احتياط مستحب در
زيادتر از يك سوم مال اين كار را نكند يا رضايت ورثه را به دست آورد.
" مسأله 2477 " اگر مريض در مرضى كه به آن از دنيا مىرود بخواهد واجبات مالى
خود نظير خمس، زكات و كفارات را بپردازد - هر چند از يك سوم دارايى او بيشتر باشد -
نيازى به رضايت ورثه ندارد.
" مسأله 2478 " كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است تصرف وى در زمان
ديوانگى صحيح نيست، و نمى توان با او معامله و خريد و فروش كرد.
" مسأله 2479 " كودك نا بالغ و شخص سفيه نمىتوانند چيزى را قرض نمايند و يا
خريد و فروش نسيه انجام دهند، همچنين نمىتوانند براى كارى خود را اجير نمايند يا در
441

عقد مضاربه و مانند آن طرف قرارداد باشند. ولى اگر با جعاله كارى را انجام دهند مالك
عوض كار خود مىشوند و بايد عوض را به ولى آنها بدهند، هر چند ولى اجازه نداده باشد.
" مسأله 2480 " اگر كودك نا بالغ چيزهاى مباحى را كه ملك كسى نيست - نظير ماهى
دريا - با تلاش و كار خود به قصد تملك به دست آورد مالك آن مىشود.
" مسأله 2481 " شخص بدهكار با چهار شرط ورشكسته محسوب مىشود:
1 - بدهيهاى او نزد حاكم شرع ثابت شده باشد.
2 - اموال او - بجز خانه مسكونى و لوازم ضرورى زندگى - از بدهيهايش كمتر باشد.
3 - وقت پرداخت بدهيهاى او رسيده باشد.
4 - طلبكار يا طلبكاران از حاكم شرع بخواهند اموال او را ضبط نمايد و حاكم شرع نيز
به ضبط اموال او حكم كند.
" مسأله 2482 " پس از آن كه حاكم شرع حكم به ضبط اموال شخص ورشكسته نمود
اموال وى - بجز خانه مسكونى و لوازم ضرورى زندگى - ضبط و ميان طلبكاران تقسيم
مىشود.
" مسأله 2483 " مخارج خوراك و پوشاك و مسكن شخص ورشكسته و كسانى كه
تحت سرپرستى او مىباشند - با مراعات شئون آنان - تا هنگام تقسيم از اموال او برداشته
مىشود، و اگر بميرد هزينه كفن و دفن او بر بدهيهايش مقدم مىباشد.
" مسأله 2484 " ولايت و سرپرستى " كودك نا بالغ " و " ديوانه " و " شخص سفيه "
به ترتيب بر عهده افراد زير مىباشد:
1 - پدر و جد پدرى، ولى مادر و جد مادرى يا برادر و يا خواهر كودك يا ديوانه و يا سفيه
ولايتى بر او ندارند، مگر اين كه حاكم شرع آنها را ولى قرار دهد.
2 - با نبودن پدر و جد پدرى، كسى كه از طرف آنان به عنوان " قيم " پس از مرگ آنان
تعيين شده است.
3 - با نبودن دسته اول و دوم، حاكم شرع يا كسى كه از طرف او منصوب است.
4 - با نبودن حاكم شرع و نماينده او، افراد مؤمن و عادل و خبير.
" مسأله 2485 " ولايت پدر و جد پدرى بر ديوانه و سفيه در صورتى است كه ديوانگى
و سفاهت آنان قبل از بلوغ پيدا شده باشد، پس اگر بعد از بلوغ عارض شود ولايت آنان با
حاكم شرع است.
" مسأله 2486 " ولايت پدر و جد پدرى قابل انتقال به ديگرى نيست، ولى آنان
در صورت وجود مصلحت مىتوانند ديگرى را وكيل خود نمايند.
442

" مسأله 2487 " در ولايت و سرپرستى پدر و جد پدرى عدالت آنان شرط نيست،
ولى هر گاه براى حاكم شرع ثابت شود كه سرپرستى آنان به ضرر كودك يا سفيه و يا ديوانه
مىباشد، بايد آنان را از تصرف در اموال كودك يا سفيه و يا ديوانه منع كند و شخص ديگرى
را كه امين باشد منصوب نمايد.
" مسأله 2488 " ولايت پدر و جد پدرى بر كودك پس از بالغ شدن و رشد او
خود به خود از بين مىرود، ولى فرزند بايد پس از بلوغ نيز از پدر و مادر خود - بجز در
مواردى كه
استثنا شده - حتى المقدور اطاعت كند، بخصوص اگر مخالفت با آنان موجب
اذيت و آزار آنان گردد.
443

مسائل مشاغل و درآمدها
" مسأله 2489 " كسب مال و تجارت بايد از راه حلال و مشروع باشد، و اگر كسى از
راه هاى حرام مانند: قمار، دزدى، ربا، رشوه، غنا، مدح و تقويت ظالم مالى به دست
آورد حرام است و ضامن آن مىباشد.
" مسأله 2490 " قرار دادن هر فعل حرام به عنوان شغل و راه كسب و در آمد حرام
است، بنابراين ساختن هر چيزى كه براى عبادت غير خدا ساخته مىشود بلكه بنابر احتياط
مطلق مجسمه انسان و حيوان و نيز ساختن هر آنچه منفعت اختصاصى يا منفعت عمومى آن
حرام باشد جايز نيست. همچنين است شراب فروشى و جادوگرى و نظاير آن.
" مسأله 2491 " ياد گرفتن و ياد دادن علوم و صنايعى كه مورد نياز مردم است
و موجب عظمت و قدرت مسلمانان در برابر كفار مىباشد بر همه افراد واجب كفايى
است.
" مسأله 2492 " ياد گرفتن سحر و عمل به آن حرام است، مگر اين كه براى
باطل كردن سحر باشد كه در حد ضرورت اشكال ندارد.
" مسأله 2493 " " كهانت " و " تنجيم " اگر به اين شكل باشد كه براى غير خداوند -
به طور استقلال يا اشتراك با خداوند - تأثير قائل شوند حرام بلكه شرك است، و اگر
مشيت خداى متعال را مؤثر مطلق بداند و پيش بينىهايش به نحو حدس و تخمين و مبنى بر
اين باشد كه پروردگار عالم بعضى امور را سبب يا مقارن و هماهنگ بعض امور ديگر قرار
داده و ابقاى سببيت يا تقارن و سلب آن در قبضه قدرت مطلقه او مىباشد اشكال ندارد.
" مسأله 2494 " شعبده بازى در صورتى كه براى جلوه دادن حق به شكل باطل و يا باطل
به شكل حق باشد جايز نيست، ولى اگر تنها براى سرگرمى باشد اشكال ندارد.
" مسأله 2495 " احضار ارواح چنانچه موجب هتك يا اذيت آنان و يا بر هم زدن نظم

(1) " كاهن " ادعا مىكند كه وقايع را به واسطه خبر دادن اجنه و شياطين يا به واسطه اسباب
خفيه ديگر مىفهمد، و " منجم " به وسيله حركات افلاك و تقارن كواكب از آينده خبر مىدهد.
444

عمومى و مانند آن باشد جايز نيست، وخواب مصنوعى (هيپنوتيزم) در صورتى كه اثر
سوئى بر آن مترتب نباشد يا معالجه امراضى بر آن متوقف باشد دليلى بر حرمت آن وجود
ندارد.
" مسأله 2496 " غنا و هر آوازى كه مشتمل بر باطل بوده و به تنهايى يا با ضرب
هماهنگ موجب بر انگيختن و تحريك شهوت شده و به نظر عرف مناسب با مجالس فسق
و فجور باشد، خواندن و گوش دادن و نيز ياد دادن و شغل قرار دادن آن حرام است. در
روايات اسلامى از " ملاهى و غنا " بسيار مذمت شده است، از جمله در روايتى آمده: "
خانه اى كه در آن شراب و آلات لهو و غنا و قمار باشد، ملائكه به آن خانه وارد نشوند
و دعاى اهل خانه مستجاب نگردد و بركت از آن خانه رخت بربندد ".
" مسأله 2497 " غناى زنان خواننده در مجالس عروسى استثنا شده و حرام نمىباشد،
ولى بايد مردهاى نامحرم صداى آنان را نشنوند و مشتمل بر باطل نباشد. و بنابر احتياط واجب
به مجلس عروسى اكتفا شود و در مجالس جشن ديگر خوانده نشود.
" مسأله 2498 " سرودهاى مهيجى كه به هنگام جنگ براى تحريك احساسات افراد
خوانده مىشود اشكال ندارد، همچنين هر سرود يا آهنگى كه مشتمل بر باطل نبوده و از
نظر عرف موجب تحريك شهوت و مناسب با مجالس فساد نباشد اشكال ندارد، و خواندن
و گوش دادن و ياد گرفتن و شغل قرار دادن آن جايز مىباشد.
" مسأله 2499 " اگر كسى شك داشته باشد كه سرود يا آهنگى عرفا مناسب با مجالس
فساد و از مصاديق غناى حرام مىباشد يا نه، لازم نيست از آن اجتناب نمايد، گرچه احتياط
خوب است.
" مسأله 2500 " حضور علمى و عملى بانوان در شئون گوناگون اجتماع اشكال
ندارد، به شرط آن كه اولا: عفت عمومى را رعايت كرده و مرتكب حرام نشوند، و ثانيا:
حضور آنان مستلزم تضييع حقوق شوهران نباشد. ولى با اين حال مطابق آنچه از كتاب
و سنت استفاده مىشود بهتر است زنان در غير موارد ضرورت و لزوم در اجتماعاتى كه
نامحرم وجود دارد ظاهر نشوند.
" مسأله 2501 " تمايل فكرى و عملى به ظالمين و حمايت از آنان در انجام گناه
و تجاوز به حقوق، و كار كردن و فعاليت در دستگاه دولتهاى كافر يا ظالم اگر موجب
حمايت از كفر و ظلم و اعانت به كافر يا ظالم باشد حرام است، مگر اين كه در شرايط
ويژه اى براى پشتيبانى از اسلام و مسلمانان باشد.

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 100 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 13.
445

" مسأله 2502 " خريد و فروش و يا اقدام به نشر كتابها و نشريات گمراه كننده كه
موجب انحراف در فكر و عقيده يا اخلاق و يا عمل مردم مىشود و يا مشتمل بر مطالب
باطل وترويج آن يا دروغ و تهمت و يا هتك و توهين به مقدسات دينى وافراد مؤمن
مىباشد حرام است. همچنين است خواندن اين گونه كتب و نشريات، مگر براى كسانى
كه به عنوان نهى از منكر در صدد جواب دادن به آنها باشند، يا كسانى كه خود اهل فكر
و تشخيص بوده و هيچ گونه انحرافى در آنان ايجاد نمىشود.
" مسأله 2503 " اقدام به تاسيس مجامع فرهنگى يا نشر كتب و نشريات مفيد كه
موجب تقويت پايه هاى عقيدتى، اخلاقى و عملى و يا رشد افكار و بالا رفتن سطح
معلومات اجتماعى ودينى مردم مىشود از وظايف مهمى است كه شايسته است افراد به
اندازه قدرت و توان خود به آن عمل نمايند، و ممانعت از آن جايز نيست.
" مسأله 2504 " تقلب در امتحانات و نيز در استخدام جايز نيست. همچنين كسى كه
به نظر خودش صلاحيت مسئوليت و شغلى را ندارد نبايد آن را تقبل نمايد، هر چند ديگران
او را داراى صلاحيت و شرايط لازم بدانند.
" مسأله 2505 " كسى كه در ارگان يا مؤسسه اى موظف است بدون گرفتن پول از
مراجعين كارهاى آنان را انجام دهد، گرفتن پول يا هر چيز ديگر در وقت ادارى براى آن
كار حرام است، بخصوص اگر به وسيله رشوه كار خلاف شرع يا قانون انجام دهد و يا
حقوق ديگران را تضييع نمايد. ولى براى رشوه دهنده در صورتى كه رسيدن به حق
مشروعى يا دفع ظلم از مظلومى متوقف بر آن باشد به مقدار ضرورت اشكال ندارد.
همچنين اعمال نفوذ اگر براى گرفتن حق يا دفع ظلمى باشد اشكال ندارد.
" مسأله 2506 " مكروه است انسان كفن فروشى، قصابى، حجامت و شكار را شغل
خو قرار دهد.
446

مسائل مسابقات و سرگرميها
" مسأله 2507 " مسابقات " اسب دوانى " و " تيراندازى " همراه با شرط بندى جايز
است، و بعيد نيست مسابقه با انواع ابزار و وسايل جنگى روز مانند: تفنگ، هواپيماى
جنگى و تانك نيز با شرط بندى جايز باشد.
" مسأله 2508 " در مسابقاتى كه شرط بندى در آنها جايز است امور زير بايد رعايت
شود:
1 - ايجاب و قبول را - به لفظ يا كارى كه دلالت بر آن كند - رعايت نمايند.
2 - دو طرف بايد عاقل، بالغ و داراى اختيار و قصد باشند.
3 - مقدار جايزه - خواه به صورت عين يا دين - معين باشد، و يكى از دو طرف يا شخص
سوم آن را پرداخت نمايد.
4 - جهاتى كه جهل به آنها موجب نزاع مىشود روشن گردد، مانند هدف، مقدار
مسافت و خط شروع و پايان.
" مسأله 2509 " انواع مسابقات ورزشى مانند: شنا، دو، كشتى و فوتبال جايز است،
به شرط اين كه ضرر جسمى يا روانى قابل توجه نداشته باشند و بدون شرط بندى انجام
شوند، هر چند در صورتى كه شخص سوم يا مؤسسه اى و يا دولت به برندگان، جوايز
نقدى يا غير نقدى اهدا كند اشكال ندارد.
" مسأله 2510 " برگزارى مسابقاتى كه در بالا بردن سطح دينى، علمى، ادبى، هنرى
يا فنى جامعه مؤثر است - مانند مسابقات حفظ قرآن و احكام، علوم رياضى و مقاله نويسى
- بدون شرط بندى دو طرف جايز است، و اگر فرد سوم يا مؤسسه و يا دولت برگزار كننده به
برندگان، جوايز نقدى يا غير نقدى اعطا كند اشكال ندارد و برنده مالك مىشود.
" مسأله 2511 " بازى و مسابقه با آلات و وسايلى كه وضع آنها براى قمار است -
مانند: شطرنج، ورق و نرد - جايز نيست، هر چند بنابر احتياط به قصد سرگرمى و بدون
447

شرط بندى باشد. ولى بازى و مسابقه با آلاتى كه در نظر عرف مردم مخصوص قمار نيست
و قبلا هم نبوده و يا قبلا مخصوص قمار بوده و اكنون از آلت قمار بودن به طور كلى خارج
شده اشكال ندارد.
" مسأله 2512 " اگر شركت يا مؤسسه اى براى كمك به مؤسسات خيريه بليطهايى
منتشر كند و مردم هم براى كمك به اين مؤسسات مبلغى بدهند، و آن شركت يا مؤسسه از
پول خودش يا از وجوهى كه از انتشار بليط به دست مىآيد با اطلاع و اجازه تمام كسانى كه
پول داده اند با قرعه كشى مبلغى به عنوان جايزه بدهد مانعى ندارد.
" مسأله 2513 " به طور كلى سرگرميهاى گوناگون اگر همراه كار حرام يا مستلزم
حرام نباشد اشكال ندارد، بنابراين گوش دادن و ديدن برنامه هاى سينما، تئاتر، راديو،
تلويزيون، ماهواره و مانند آن چنانچه مستلزم فساد افكار و اخلاق فرد يا جامعه و يا ترويج
باطل نباشد اشكال ندارد. ولى مواظب باشند مانع از كارهاى واجب و مهم نشود
و مخصوصا نسبت به كودكان دقت بيشترى اعمال گردد.
" مسأله 2514 " نمايشهاى متداول چنانچه مستلزم نظر و لمس نامحرم يا موجب
اشاعه فساد و يا توهين به مقدسات مذهب و اولياى دين نباشد اشكال ندارد، همچنين
بازيهاى مختلف اگر آلات قمار وبرد و باخت و ضرر جسمى يا روحى و يا اتلاف و اسراف
مال در بين نباشد اشكال ندارد.
448

مسائل معاشرت
" مسأله 2515 " معاشرت و روابط بين مسلمانان بايد بر اساس برادرى و رعايت
حقوق و حيثيت و نواميس يكديگر تنظيم گردد، پس امورى از قبيل: عدالت، احسان،
صداقت، احترام، حسن ظن، فداكارى، اداى امانت، حفظ اسرار يكديگر، اصلاح
ذات البين، مشورت با يكديگر و تعاون در خوبيها در معاشرت با يكديگر بايد رعايت شود،
بخصوص اگر طرف معاشرت پدر و مادر و بستگان، بزرگان دين ودانش، اساتيد، زنان
و خردسالان وافراد محروم و مستضعف و سالخورده و يا مصيبت زدگان باشند.
" مسأله 2516 " بر مسلمانان لازم است روابط اجتماعى خود را از امورى همچون:
غيبت، تهمت، حسد، تكبر، تجسس، دروغ، تملق، خدعه و مكر، رشوه، سوء ظن،
فتنه انگيزى، خيانت، نفاق، استهزاء، تضييع حقوق يكديگر و ظلم پاك گردانند.
" مسأله 2517 " آزار رساندن به مؤمن - به هر شكل كه باشد - و نيز توهين و تضعيف
وهتك او حرام است، و در بعضى از روايات حرمت " مؤمن " از حرمت " كعبه " بالاتر
شمرده شده و اذيت و آزار او در رديف محاربه با خدا قرار گرفته است، بنابراين بر
همگان لازم است كه حرمت يكديگر را نگاه داشته، از توهين وهتك و تمسخر ديگران
شديدا بپرهيزند.
" مسأله 2518 " يكى از گناهان كبيره كه وعده عذاب بر آن داده شده " غيبت " است.
و معناى غيبت آن است كه شخص عيب برادر يا خواهر مؤمن خود را در غياب او بيان كند،
بلكه چنانچه هر مطلبى را در باره او نقل كند كه اگر در حضورش بيان مىكرد ناراحت
مىشد غيبت محسوب مىشود.
" مسأله 2519 " اگر انسان از مسلمانى غيبت كرده باشد بنابر احتياط واجب چنانچه
ممكن است ومفسده اى پيدا نمىشود بايد به هر وسيله ممكن از او حلاليت بخواهد،

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 147 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1 و
2 و 3.
449

و اگر
ممكن نباشد يا گفتن به او موجب مفسده شود براى او از خدا طلب آمرزش نمايد.
و در صورتى كه غيبت يا تهمتى كه نسبت به او انجام داده سبب شكست و وهن او شده
باشد، در صورت امكان بايد آن را جبران و بر طرف نمايد.
" مسأله 2520 " در مواردى كه غيبت مشتمل بر مصلحت مهمترى باشد حرمت آن از
بين مىرود، و در اين رابطه فقها موارد زير را از حرمت غيبت استثنا نموده اند:
1 - غيبت از شخصى كه متظاهر به فسق باشد نسبت به همان فسقى كه به آن تظاهر مىكند.
2 - غيبت كردن مظلومى كه در مقام تظلم است نسبت به كسى كه به او ظلم كرده و در
خصوص ظلمى كه به او شده است.
3 - موردى كه براى دفع ظلم از خود در صدد به دست آوردن راهى مشروع باشد.
4 - آگاه نمودن مشورت كننده نسبت به عيوب شخص مورد مشورت
5 - جايى كه انسان در صدد بازداشتن شخص مورد غيبت از گناه يا دفع ضرر از او و يا از
بين بردن ريشه فساد باشد.
6 - بيان نقاط ضعف شهود نزد حاكم
7 - جايى كه عيب شخص صفت معروف و مشهور او شده باشد و بدون قصد
عيب جويى به قصد معرفى آن را بيان كند.
8 - موردى كه انسان در صدد ابطال ورد مطلب باطلى باشد و بدون ذكر نام صاحب آن
مطلب رد آن عملى نمىباشد.
9 - جايى كه عيب شخص بين ناقل و شنونده معلوم و روشن باشد.
10 - موردى كه در صدد رد كسى باشد كه نسبتى دروغ را به او يا شخص مؤمن ديگر
وارد آورده است.
لازم است در تشخيص مصاديق مواردى كه بيان شد دقت و احتياط لازم به عمل آمده و به
حد اقل و ضرورت اكتفا شود.
" مسأله 2521 " هر گاه در جلسه اى نسبت به شخص مؤمنى غيبت شود و يكى از
استثنائهايى كه در مسأله قبل بيان شد وجود نداشته باشد، علاوه بر اين كه گوش دادن به آن
حرام است بر هر فردى كه قدرت دارد واجب است آن غيبت را رد كند و از آن مؤمن دفاع
نمايد. در روايات اسلامى آمده است: " هر كس قدرت دفاع از برادر مؤمن خود را كه
مورد غيبت و ظلم قرار گرفته داشته باشد و دفاع نكند و در اثر سكوت او آن مؤمن ذليل
شود، خداوند او را در دنيا و آخرت ذليل خواهد كرد ".

(1) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 156 از ابواب " احكام العشره "، احاديث 1 و 2 و 4، و 7.
450

" مسأله 2522 " اگر مسلمانى در معرض خطر جانى قرار بگيرد - خواه در اثر
گرسنگى يا تشنگى باشد يا غرق شدن، تصادف، برق گرفتگى و نظاير آن - بر هر مسلمانى
كه اطلاع پيدا مىكند واجب است به هر شكل ممكن و در حد توان او را نجات دهد.
" مسأله 2523 " مستحب است مسلمان هنگام بر خورد با مسلمان ديگر سلام كند،
و نسبت به سلام " سواره به پياده " و " ايستاده به نشسته " و " كوچكتر به بزرگتر " زياد سفارش
شده است.
" مسأله 2524 " در غير نماز مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويند،
مثلا اگر كسى بگويد ": سلام عليكم " جواب دهد: " سلام عليكم ورحمة الله ". و حكم
جواب سلام در حال نماز در مسائل " 1004 " تا " 1011 " گذشت.
" مسأله 2525 " اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند بر هر يك واجب است جواب
سلام ديگرى را بدهد.
" مسأله 2526 " اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتى باشند كه كسى در آنجا نباشد
و ديگرى هم نتواند وارد شود، چنانچه بترسند به حرام بيفتند بايد از آنجا بيرون روند، بلكه
احتياط واجب آن است كه مطلقا از خلوت كردن بپرهيزند. و صحت نمازشان نيز در حال
خلوت محل اشكال است.
" مسأله 2527 " خلوت كردن مرد و زن نامحرم در يك اتومبيل به شكلى كه ديگرى
نباشد خلاف احتياط است، و اگر مظنه فساد و گناه باشد حرام است.
" مسأله 2528 " اختلاط زن و مرد در مراكز و مجامع عمومى به شكلى كه در معرض
فساد و گناه قرار بگيرند جايز نيست.
" مسأله 2529 " مسافرت به كشورهاى غير اسلامى و اقامت در آنجا جهت تحصيل
علوم روز يا تجارت و كسب و كار جايز است، به شرط آن كه اطمينان داشته باشد در عقيده
و عمل او انحرافى صورت نمىگيرد. بنابراين كسى كه در آن مكانها اقامت گزيده اگر
نسبت به خود يا زن و فرزندانش خوف انحراف داشته باشد بر او است كه به سرزمينى كه از
خطر انحراف در امان است هجرت نمايد.
" مسأله 2530 " كسى كه در كشور غير اسلامى اقامت دارد جايز است با كفار بر اساس
منش انسانى معاشرت داشته باشد، و نيز ازدواج موقت با زنان كافر اهل كتاب جايز
است. و مىتواند براى كفار به شكل اجاره، وكالت و امثال آن كار كند، به شرط آن كه مستلزم
انجام حرام يا موجب ضررى براى خود يا ساير مسلمانان و يا كشورهاى اسلامى نباشد.

(1) به يهود و نصارى و مجوس در اصطلاح " اهل كتاب " گفته مىشود.
451

" مسأله 2531 " كسى كه در كشور غير اسلامى اقامت دارد واجب است در حد قدرت
و توان از اسلام و تهاجمات وارده بر آن با مراعات شرايط و مراتب امر به معروف و نهى از منكر
دفاع نمايد، همچنين واجب است با مراعات شرايط زير كفار را به اسلام دعوت نمايد:
1 - اين كه حكومت اسلامى به خاطر مصالح مهمترى دعوت و تبليغ به اسلام را در بلاد
كفر موقتا ممنوع نكرده باشد.
2 - اين كه صلاحيت و اهليت و نيز قدرت تبليغ اسلام در مناطق كفر را داشته باشد.
3 - اين كه مفسده مهمى پيش نيايد.
و چنانچه تبليغ اسلام مستلزم دادن قرآن به دست كفار است و هتكى در بين نباشد
مانعى ندارد.
" مسأله 2532 " معاشرت سالم با كفارى كه در حال جنگ با مسلمانان نيستند و ايجاد
رابطه هاى فرهنگى، سياسى، تجارى و اقتصادى با آنها از طرف دولت اسلامى يا اشخاص
تا زمانى كه خوف تقويت كفر و ترويج فساد و انحراف فكرى يا عملى و ايجاد سلطه از
ناحيه آنان بر مسلمانان و كشور اسلامى در بين نباشد اشكال ندارد، ولى رابطه با كفارى كه
در حال جنگ با مسلمانان مىباشند - مخصوصا اگر موجب تقويت آنان شود - جايز نيست.
" مسأله 2533 " معاشرت و رابطه با غير مسلمانان نيز بايد مطابق با مقررات اسلام
تنظيم گردد، بنابراين بايد از كارهايى همچون تخلف از قرارداد و وعده ها، غش در
معامله، كم فروشى، خيانت در امانت، اجحاف و نظاير آن خوددارى شود.
" مسأله 2534 " در روايات اسلامى نسبت به " وفاى به عهد و قراردادها " سفارش
اكيد شده است، از جمله در نهج البلاغه آمده است كه حضرت امير (ع) خطاب به
مالك اشتر (ره) فرمودند: "... با دشمن خود نيز اگر عهد و پيمانى منعقد نمودى به آن
پايبند باش و از مكر و نقض عهد با او پرهيز كن، و بدان كه در بين فرائض الهى چيزى كه
مردم با همه
اختلافاتشان بيشتر بر آن توافق داشته باشند مهمتر از وفاى به عهد
نمىباشد ". بنابراين كليه تعهدات و قراردادهاى منعقده بين اشخاص وحتى بين دولتها
يا ميان آنها و اشخاص بايد محترم شمرده شود، و نقض يك طرفه آنها بدون مجوز شرعى
و نيز اعمال مكر و خدعه جايز نيست، همچنين كليه تعهدات دولت اسلامى با دولتهاى
كافر غير حربى كه در جهت مصلحت اسلام و مسلمانان منعقد شده باشد محترم خواهد
بود. ولى اگر قرارداد يا تعهدى بر اساس مكر و خدعه و استعمار كشور اسلامى از سوى
دولت استعمارگر تحميل شده باشد عمل به آن تعهد و قرارداد لازم نيست، بلكه در

(1) نهج البلاغه عبده، نامه 53.
452

مواردى لغو آن واجب مىباشد.
" مسأله 2535 " هيچ مسلمانى نبايد نسبت به مسائل و مشكلات ساير مسلمانان
بى تفاوت باشد، و به اندازه قدرت و توان خود موظف است در اصلاح امور دينى و دنيايى
ديگران اقدام نمايد. از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمودند: " كسى كه صبح كند
در حالى كه به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نيست ".
" مسأله 2536 " در معاشرت بايد حقوق شرعى و آزاديهاى مشروع افراد مسلمان
محترم شمرده شود، بنابراين اظهار نظرهاى علمى واجتماعى و نيز تشكلهاى صنفى
و غير صنفى كه در مسير منافع جامعه اسلامى و رشد افراد باشد نبايد ممنوع يا محدود
گردد، و هر گونه محدوديتى در اين زمينه در حكم تجاوز به حقوق افراد خواهد بود.
" مسأله 2537 " شركت در مجالس گناه از هر قبيل و به هر شكل كه باشد حرام
است، و اگر انسان احتمال ندهد كه مجلس گناه باشد و پس از شركت متوجه گناه بودن آن
شود، چنانچه نتواند نهى از منكر نمايد يا نهى او مؤثر نباشد بايد مجلس را ترك كند.
" مسأله 2538 " تجسس در مسائل شخصى و خانوادگى حتى در مفاسد اخلاقى افراد
توسط هر شخص يا ارگان جايز نيست، و اشاعه فحشا حرام مىباشد، همچنين گوش
دادن به مكالمات اشخاص توسط شنود يا به هر شكل ديگر و نيز كنترل نامه هاى شخصى
و پيگيرى عيوب و خطاها و لغزشهاى شخصى افراد حرام است، و مرتكب آن بايد نهى
شود و در صورت اصرار بر آن بايد توسط محكمه صالح تعزير گردد. از رسول خدا (ص)
نقل شده كه فرمودند: " هر كس به سخن ديگران بدون رضايت آنان گوش دهد در روز
قيامت در دو گوش او سرب ريخته مىشود ".
" مسأله 2539 " اگر كسى بر اثر تجسس بر رازى از رازهاى زندگى داخلى مردم
آگاه شود نبايد آن را افشا كند، و اگر آن را افشا كند و موجب زيان مالى يا آبرويى به كسى
شود، صرف نظر از گناهى كه كرده بايد آن زيان را جبران نمايد.
" مسأله 2540 " در حكومت صالح اسلامى تجسس و مراقبت از كارهاى
غير شخصى اقليتهاى مذهبى و غير مذهبى و نيز كارهاى غير شخصى افرادى كه مخالفت
و ضديت آنان با اسلام محرز باشد و احتمال عقلايى توطئه از طرف آنان داده شود در حد
ضرورت جايز بلكه در بعضى موارد لازم مىباشد، و تشخيص موارد ذكر شده و كيفيت
و مقدار مراقبت بايد به وسيله كارشناسان متدين و متعهد حكومت صالح و بر اساس قانون
و مطابق با موازين شرعى تعيين گردد.

(1) وسائل الشيعه، كتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر، باب 18 از ابواب " فعل المعروف "، حديث 2.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 94 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 9.
453

مسائل نگاه و لمس و صدا
" مسأله 2541 " نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم - گرچه به قصد لذت نباشد - حرام
است، همچنين نگاه كردن به بدن محارم و نيز دست و صورت نامحرم اگر به قصد لذت
باشد يا بترسد به گناه بيفتد حرام است، بلكه نگاه كردن به دست و صورت نامحرم بدون
قصد لذت و ترس نيز محل اشكال است، مگر در موارد ضرورت كه اشكال ندارد.
" مسأله 2542 " نگاه كردن به صورت، بدن و موى دختر نا بالغ اگر به قصد لذت نباشد و
نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد، ولى بنابر احتياط بايد به جاهايى مثل ران و شكم و
سينه كه معمولا مىپوشانند نگاه نكند.
" مسأله 2543 " نگاه كردن بدون قصد لذت به دست، مچ، صورت و موى جلوى سر
زنهايى كه سن آنان از حد ازدواج گذشته است مانعى ندارد، ولى تماس عمدى جايز
نيست.
" مسأله 2544 " نگاه كردن بدون قصد لذت و بدون اين كه بترسد به گناه بيفتد به
صورت و دست و موى زنان روستايى كه معمولا موى خود را نمىپوشانند يا به صورت
و دست و موى زنان بد حجابى كه عمدا مراعات حجاب شرعى را نمىكنند هر چند خلاف
احتياط است ولى ظاهرا اشكال ندارد.
" مسأله 2545 " نگاه كردن به صورت، دست، مو و جاهايى از بدن زنهاى كفار
و اهل كتاب كه معمولا آن را نمىپوشانند اگر به قصد لذت نباشد و نترسد كه به حرام بيفتد
اشكال ندارد.
" مسأله 2546 " نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است، مگر مانند سر
و صورت و دستها كه معمولا آن را نمىپوشانند در صورتى كه بدون قصد لذت باشد.
همچنين نگاه كردن مرد به بدن مرد ديگر، و زن به بدن زن ديگر با قصد لذت شهوانى حرام
است و بدون آن مانعى ندارد.
454

" مسأله 2547 " مردها مىتوانند هنگام سينه زدن سينه خود را برهنه كنند، ولى
نگاه كردن زنان به سينه آنان حرام است. و اگر مردها بدانند كه زنها عمدا به بدنشان نگاه
مىكنند احوط آن است كه سينه خود را برهنه نكنند.
" مسأله 2548 " نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است، به طور مستقيم باشد يا از
پشت شيشه يا در آينه و يا در آب صاف و زلال، با يكديگر محرم باشند يا نه، زن باشند يا
مرد، بلكه احتياط واجب آن است كه به عورت بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مىدهد
نيز نگاه نكنند. ولى زن و شوهر مىتوانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
" مسأله 2549 " مرد و زنى كه با يكديگر محرمند اگر قصد لذت شهوانى نداشته باشند
مىتوانند بجز عورت به بدن يكديگر نگاه كنند.
" مسأله 2550 " گرفتن فيلم و عكس توسط مرد از زن نامحرم حرام نيست، ولى اگر
براى عكس گرفتن مجبور شود كار حرامى - مثل دست گذاشتن به بدن زن يا نگاه به او - را
مرتكب شود نبايد عكس او را بگيرد. و اگر زن نامحرمى را بشناسد در صورتى كه آن زن
متهتك نباشد بنابر احتياط واجب نبايد به عكس و فيلم او نگاه كند.
" مسأله 2551 " اگر زن ناچار باشد - مثلا براى تنقيه يا تطهير - به عورت زن ديگر يا
مردى غير شوهر خود دست بزند، بايد چيزى مانند دستكش در دست كند تا دست او به
عورت آن شخص نرسد، همچنين است اگر مرد ناچار باشد به عورت مرد ديگر يا زنى غير
از همسر خود دست بزند.
" مسأله 2552 " اگر پزشك براى درمان ناچار شود به بدن نامحرم نگاه كند يا دست
بزند و مراجعه به پزشك همجنس يا محرم مشكل باشد اشكال ندارد، و در مواردى كه تنها با نگاه كردن يا تنها
با دست زدن مىتواند درمان كند بايد به همان اندازه ضرورت اكتفا
نمايد، و در اين جهت اگر هيچ چاره اى نباشد فرقى بين عورت و غير آن نيست.
" مسأله 2553 " اگر پزشك براى درمان ناچار باشد به عورت شخصى نگاه كند
بنابر احتياط واجب در صورت امكان بايد آينه اى را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند، ولى
اگر چاره اى جز نگاه كردن به خود عورت نباشد اشكال ندارد.
" مسأله 2554 " كسى كه مىخواهد ازدواج نمايد فقط به مقدار متعارف براى
پسنديدن جايز است به صورت و مو و دستهاى زن يا دختر مورد نظر نگاه كند، و چنانچه با
نگاه اول غرض حاصل نشود تكرار آن اشكال ندارد. ولى به هر حال نبايد قصد لذت داشته
باشد، هر چند حصول لذت قهرى اشكال ندارد.
" مسأله 2555 " زن مىتواند در جايى كه نامحرم هست با صداى بلند صحبت كند،
455

مگر اين كه صداى او موجب تحريك مردهاى نامحرم باشد كه در اين صورت جايز نيست.
" مسأله 2556 " زن و مرد نامحرم مىتوانند صداى يكديگر را بدون قصد لذت
بشنوند، خواه به صورت صحبت كردن باشد يا به شكل ديگر، و خواه به طور مستقيم باشد
يا غير مستقيم. ولى اگر صداى زن نازك و مهيج باشد بنابر احتياط از گوش دادن به آن
اجتناب
شود.
456

مسائل پوشش و زينت
" مسأله 2557 " انسان مكلف بايد عورت خود را از كسانى كه مكلفند - گرچه با او
محرم باشند - و نيز از ديوانه و بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مىدهد - هر چند محرم
باشند - بپوشاند، ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
" مسأله 2558 " اصل لزوم حجاب براى زن از ضروريات اسلام است، هر چند
بعضى از جزئيات آن از ضروريات نيست. پس زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم
بپوشاند، بلكه احتياط آن است كه بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب
و بد را مىفهمد و به حدى رسيده كه ممكن است به قصد لذت نگاه كند بپوشاند، لكن
پوشاندن صورت و دستها تا مچ اگر به قصد نشان دادن به مردها ولذت بردن آنها نباشد لازم
نيست، هر چند خوب است، ولى بنابر احتياط قدمهاى خود را بپوشاند. و بنابر احتياط
پوشش زنها به شكلى باشد كه برجستگيهاى بدن آنان نيز نمايان نباشد.
" مسأله 2559 " پوشيدن لباس نازك و لباسى كه در صورت تابش نور بدن زن نمايان
مىشود در جايى كه نامحرم باشد اشكال دارد، همچنين پوشيدن لباس رنگين و چشمگير
در صورتى كه براى زن زينت حساب شود و نامحرم او را ببيند محل اشكال است.
" مسأله 2560 " اگر زن شغلى دارد يا مىخواهد كارى انجام دهد كه مراعات حجاب
براى او ممكن نيست، بايد شغلى را انتخاب كند كه بتواند حجاب شرعى را رعايت نمايد.
" مسأله 2561 " پوشيدن لباس طلا باف و ابريشم خالص براى مردها حرام است،
ولى براى زنها اشكال ندارد.
" مسأله 2562 " زينت كردن مردها به طلا نظير استفاده از زنجير و انگشتر و ساعت
مچى طلا و بنابر احتياط واجب عينك طلا حرام است، اما اگر مقدار كمى طلا در آن به كار
رفته باشد به گونه اى كه چيزى محسوب نشود اشكال ندارد. و در اين حكم فرقى ميان
طلاى زرد و سفيد وجود ندارد، ولى زينت كردن مردها به پلاتين اشكال ندارد.
457

" مسأله 2563 " گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد براى زن مانعى
ندارد، ولى براى مرد اگر نمايان باشد و زينت حساب شود جايز نيست، مگر اين كه حفظ
دندان متوقف بر آن باشد.
مسأله 2564 " ظاهر كردن هر آنچه در نظر عرف زينت و آرايش براى زن محسوب
مىشود در برابر مرد نامحرم جايز نيست.
" مسأله 2565 " استفاده زنها از كلاه گيسهاى معمول و اكتفا به آن براى پوشاندن موى
سر و اطراف آن جايز نيست، زيرا كلاه گيس براى زنها نوعى زينت حساب مىشود
و زينت زن بايد از نامحرم پوشيده باشد.
" مسأله 2566 " زينت كردن زن در عده وفات شوهر حرام است، و تفصيل آن در "
مسائل عده " بيان خواهد شد.
" مسأله 2567 " پوشيدن " لباس شهرت " حرام است، و مقصود از آن لباسى است كه
عرفا زننده است و از جهت زنندگى انگشت نما باشد.
" مسأله 2568 " پوشيدن هر لباسى كه در نظر عرف زنانه باشد براى مردها به عنوان
لباس رسمى و ظاهر شدن با آن در اجتماع حرام است، همچنين پوشيدن هر لباسى كه
عرفا مردانه باشد به عنوان لباس رسمى براى زنها حرام مىباشد، و در اين حكم فرقى بين
زن و شوهر و نيز بين اين كه لباس ملك شخصى باشد يا نباشد نيست. ولى پوشيدن لباس
مشترك - يعنى لباسى كه هم زنان و هم مردان مىپوشند - اشكال
ندارد.
" مسأله 2569 " اگر به طور موقت و غير رسمى و براى يك هدف عقلايى مرد لباس زن را، يا زن لباس مرد را بپوشد اشكال ندارد.
458

مسائل ازدواج و زناشويى
در اسلام نسبت به ازدواج بسيار سفارش شده است، خداى متعال در قرآن كريم
مىفرمايد: " وانكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم وامائكم ان يكونوا فقراء
يغنهم الله من فضله والله واسع عليم " يعنى: " زنان و مردان مجرد جامعه و نيز بندگان
و كنيزانى را كه آمادگى و صلاحيت ازدواج دارند به نكاح يكديگر در آوريد، و اگر هم
نيازمند و فقير باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مىگرداند، چه آن كه خداوند
گشايش دهنده دانايى است ". همچنين از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است كه فرمودند:
" ازدواج سنت من است و هر كه از سنت من روى گرداند از من نخواهد بود ". در
برخى ديگر از روايات ازدواج وسيله به دست آوردن نصف دين و وسيله گشايش روزى
معرفى شده است، و در بعضى اخبار افراد مجرد (عزب) مورد مذمت قرار
گرفته اند.
بنابراين شايسته است مسلمانان اين سنت الهى را آنچنان كه مورد رضايت شارع مقدس
است بجا آورند و خود را اسير تشريفات زايد و آداب و رسوم غلط ننموده، سعى كنند
فرهنگ اسلام را در جامعه پياده نمايند. مسئولين جامعه نيز وظيفه دارند در حد امكان
تسهيلات لازم را در اين زمينه فراهم آورند.
" مسأله 2570 " مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغ شده و به رشد فكرى
وجسمى رسيده عجله كنند، و شايسته است چنانچه فرد مناسب و مؤمنى پيشنهاد ازدواج
با او را كرد از قبول آن استنكاف ننمايند، و در هر صورت رضايت دختر را نيز در نظر
بگيرند.

نور (24): 32.
مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 1 از ابواب " مقدمات النكاح "، حديث 15 و 18.
وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 1 از ابواب " مقدمات النكاح وآدابه "، حديث 5 و 11.
وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 2 از ابواب " مقدمات النكاح وآدابه "، حديث 3 و 7.
459

" مسأله 2571 " كسى كه به واسطه نداشتن همسر به حرام مىافتد واجب است ازدواج كند.
" مسأله 2572 " با عقد ازدواج زن به مرد حلال مىشود، و عقد ازدواج بر دو قسم
است:
الف - " عقد دائم "، و آن عقدى است كه مدت ندارد و زن تا پايان زندگى بر مرد حلال
مىشود. و زنى را كه به اين صورت عقد مىشود " همسر دائم " مىگويند.
ب - " عقد موقت " و يا " متعه "، و آن عقدى است كه زن به طور موقت و تا زمان
محدودى به مرد حلال مىشود. و زنى را كه به اين صورت عقد مىشود " همسر موقت "
مىگويند.
" مسأله 2573 " در عقد موقت اگر مهر معين نشود عقد باطل است.
" و اگر مدت
معين نشود بنابر مشهور به عقد دائم تبديل مىشود، ولى بنابر احتياط يا طلاق دهد و يا صيغه
عقد دائم را تجديد نمائيد. مسأله 2574 " مرد با رعايت جهات زير مىتواند دو يا سه و يا حد اكثر چهار
همسر دائم براى خو اختيار كند:
الف - بتواند بين همسران خود به عدالت رفتار نمايد.
ب - توانايى اداره بيش از يك خانواده را داشته باشد.
پس اگر مرد نتواند بين همسران خود به عدالت رفتار نمايد و يا نتواند آنان را اداره نمايد
نبايد بيش از يك همسر براى خود اختيار كند.
" مسأله 2575 " در ازدواج دائم و موقت خواندن صيغه شرط است و تنها راضى بودن
زن و مرد كافى نيست.
" مسأله 2576 " در عقد ازدواج زن و مرد مىتوانند خودشان صيغه را بخوانند
و مىتوانند وكيل بگيرند. وكيل هم لازم نيست مرد باشد، بلكه زن هم مىتواند براى
خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
" مسأله 2577 " اگر زن و مرد توان خواندن صيغه را ندارند بايد وكيل بگيرند.
و تا هنگامى كه يقين نكرده اند وكيل صيغه عقد را خوانده نمىتوانند به يكديگر نگاه محرمانه
كنند، و مجرد گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمىكند، ولى اگر وكيل
بگويد صيغه را خوانده ام و از گفته او اطمينان حاصل شود كافى است.
" مسأله 2578 " يك نفر مىتواند از طرف زن و مرد وكيل شود و صيغه عقد را به طور
دائم يا موقت اجرا كند، ولى اگر مرد بخواهد زنى را براى خود عقد كند خلاف احتياط
است كه از طرف زن وكيل شود، و اين احتياط ترك نشود.
460

" مسأله 2579 " اگر زن شخصى را وكيل كند تا مثلا يك ماه او را به عقد مردى
در آورد و ابتداى آن را معين نكند، در صورتى كه از گفته زن معلوم شود كه به وكيل اختيار
كامل داده آن وكيل مىتواند هر وقت كه بخواهد او را يك ماه به عقد آن مرد در آورد، و اگر
معلوم باشد كه زن روز يا ساعت معينى را قصد كرده بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.
دستور خواندن عقد دائم:
" مسأله 2580 " هر گاه زن و مرد بخواهند خودشان صيغه عقد دائم را اجرا كنند،
در صورتى كه ابتدا زن بگويد: " زوجتك نفسى على الصداق المعلوم " يعنى: " خود را زن
تو نمودم به مهرى كه معين شده " و بلا فاصله مرد بگويد: " قبلت التزويج على الصداق
المعلوم " يعنى: " قبول كردم ازدواج را به مهرى كه معين شده " عقد صحيح است. و اگر
ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند، چنانچه مثلا اسم مرد " احمد "
و اسم زن " فاطمه " باشد و وكيل زن خطاب به وكيل مرد بگويد: " زوجت موكلك احمد
موكلتى فاطمه على الصداق المعلوم " يعنى: " موكل خودم فاطمه را به زوجيت موكل تو
احمد در آوردم به مهرى كه معين شده " و بدون فاصله وكيل مرد بگويد: " قبلت التزويج
لموكلى احمد على الصداق المعلوم " يعنى: " قبول كردم ازدواج را براى موكلم احمد به
مهرى كه معين شده " عقد صحيح مىباشد.
" مسأله 2581 " بنابر احتياط بايد لفظى كه مرد يا وكيل او مىگويد با لفظى كه زن يا
وكيل او مىگويد مطابق باشد، مثلا اگر زن يا وكيل او " زوجت " مىگويد مرد يا وكيل او
هم " قبلت التزويج " بگويد.
" مسأله 2582 " اگر يك نفر از طرف مرد و زن در خواندن صيغه عقد دائم وكيل
شود، چنانچه مثلا اسم مرد " احمد " و اسم زن " فاطمه " باشد و وكيل بگويد: " زوجت
موكلى احمد موكلتى فاطمه على الصداق المعلوم " يعنى: " موكل خودم فاطمه را
به زوجيت موكل خود احمد در آوردم به مهرى كه معين شده " و بلا فاصله بگويد: " قبلت
التزويج لموكلى احمد على الصداق المعلوم " يعنى: " قبول كردم ازدواج را براى موكلم
احمد به مهرى كه معين شده " عقد صحيح مىباشد.
دستور خواندن عقد موقت:
" مسأله 2583 " هر گاه زن و مرد بخواهند خودشان صيغه عقد موقت را بخوانند،
پس از آن كه مهر و مدت عقد را دقيقا معين كردند، چنانچه ابتدا زن بگويد: " زوجتك نفسى
461

في المده المعلومه على المهر المعلوم " يعنى: " خود را زن تو نمودم در مدتى كه معلوم شده
و به مهرى كه معين شده است " و بلا فاصله مرد بگويد: " قبلت هكذا " يعنى:
" به همين گونه قبول كردم " عقد صحيح است، و مىتواند به جاى " زوجتك نفسى "
" متعتك نفسى " بگويد. و اگر ديگرى را وكيل كنند، چنانچه مثلا اسم
مرد " احمد " و اسم زن " فاطمه " باشد و ابتدا وكيل زن بگويد: " متعت موكلك احمد موكلتى فاطمه في المده
المعلومه على المهر المعلوم " يعنى: " موكل خودم فاطمه را در مدتى كه معلوم شده به
زوجيت موكل تو احمد در آوردم به مهرى كه معين است " و بلا فاصله وكيل مرد بگويد:
" قبلت هكذا " يعنى: " به همين گونه قبول كردم " صحيح مىباشد، و مىتواند به جاى
متعت " " زوجت " بگويد.
" مسأله 2584 " اگر يك نفر از طرف مرد و زن در خواندن صيغه عقد موقت وكيل
شود، چنانچه مثلا اسم مرد " احمد " و اسم زن " فاطمه " باشد و وكيل بگويد: " متعت
موكلى احمد موكلتى فاطمه في المده المعلومه على المهر المعلوم " يعنى: " موكل خود
فاطمه را در مدتى كه معلوم شده به زوجيت موكل خودم احمد در آوردم به مهرى كه معين
شده است " و بلا فاصله بگويد: " قبلت هكذا " يعنى: " به همين گونه قبول كردم " عقد
صحيح مىباشد. و مىتواند به جاى " متعت " " زوجت " بگويد.
شرايط اجراى صيغه عقد:
" مسأله 2585 " اجراى عقد ازدواج داراى پنج شرط است:
1 - بنابر احتياط واجب در صورت توانايى به عربى صحيح خوانده شود، و اگر خود مرد
و زن نتوانند به عربى صحيح بخوانند بهتر است وكيل بگيرند، گرچه لازم نيست. بلكه
خودشان به هر زبانى صيغه را بخوانند صحيح است، ولى بايد لفظى بگويند كه معناى
" زوجت " و " قبلت " را بفهماند.
2 - مرد و زن يا وكيل آنها هنگام خواندن صيغه معناى آن را بدانند و قصد انشاء يعنى
ايجاد پيوند زناشويى داشته باشند، يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مىخوانند، زن به
گفتن: " زوجتك نفسى " قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد، و مرد به گفتن:
" قبلت التزويج " زن بودن او را براى خود قبول نمايد، و اگر وكيل مرد و زن صيغه را
مىخوانند، به گفتن: " زوجت " و " قبلت " قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را
وكيل كرده اند زن و شوهر شوند.
3 - كسى كه صيغه را اجرا مىكند بايد عاقل و بنابر احتياط بالغ باشد، چه براى خودش
462

بخواند يا از طرف ديگرى وكيل شده باشد.
4 - اگر صيغه عقد را وكيل يا ولى زن و شوهر اجرا مىكند بايد زن و شوهر را با نام
بردن يا با اشاره و مانند آن معلوم كند، پس در جايى كه چند زن و چند مرد حضور دارند،
اگر وكيل بى آن كه زن و مرد را معلوم كند بگويد: موكل خود را به عقد ازدواج تو
در آوردم، يا كسى كه چند دختر دارد يكى از دخترانش را به طور نامعلوم به عقد مردى
در آورد عقد باطل است.
5 - اكراه و زور در بين نباشد و زن و مرد به ازدواج راضى باشند، ولى اگر زن ظاهرا به
اصرار اجازه دهد و معلوم باشد كه قلبا راضى است عقد صحيح است.
" مسأله 2586 " اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنا را عوض كند عقد
باطل است.
" مسأله 2587 " كسى كه دستور زبان عربى را نمىداند، اگر قرائتش صحيح باشد
و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و قصد انشاء نمايد و از هر لفظى معناى آن را قصد
كند مىتواند عقد را بخواند.
" مسأله 2588 " اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن و مرد
بگويند به آن عقد راضى هستيم و آن را اجازه نمايند عقد صحيح است. همچنين اگر بدون
اجازه و اطلاع يكى از آن دو باشد و پس از عقد به آن راضى شود و آن را اجازه نمايد عقد
صحيح است.
" مسأله 2589 " اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند، در صورتى
كه پس از خواندن عقد به آن راضى شوند و آن را اجازه نمايند عقد صحيح است. همچنين
اگر عقد را به وكالت اجبارى از طرف آنان خوانده باشند و بعد راضى شوند و اجازه نمايند
عقد صحيح است، هر چند در هر دو صورت احتياط مستحب آن است كه صيغه را دوباره
بخوانند.
" مسأله 2590 " پدر و جد پدرى مىتوانند براى فرزند نا بالغ يا ديوانه خود كه به حال
ديوانگى بالغ شده است همسر انتخاب كنند و او را عقد نمايند، و بنابر احتياط واجب بايد
ازدواج به مصلحت نا بالغ و يا ديوانه باشد، و در اين جهت بين عقد دائم يا موقت فرقى
وجود ندارد. و پس از آن كه آن بچه بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، چنانچه آن ازدواج با
رعايت مصلحت او بوده نمىتواند آن را به هم بزند، و اگر با توجه به مفسده بوده مىتواند
آن را به هم بزند، و اگر در نظر ولى نه مصلحت و نه مفسده داشته
بنابر احتياط واجب دوباره
عقد را بخوانند.
463

" مسأله 2591 " دختر باكره اى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است - يعنى رشد فكرى
وجسمى داشته و مصلحت خود را تشخيص مىدهد - اگر بخواهد ازدواج كند
بنابر احتياط واجب بايد از پدر و يا در نبودن او از جد پدرى اجازه بگيرد، و اجازه مادر
و برادر شرط نيست. و اگر پدر و جد پدرى در دسترس نيستند، به طورى كه نمىتوان از
آنان اجازه گرفت و دختر نياز به شوهر دارد اجازه گرفتن از آنان لازم نيست. همچنين اگر
دختر رشد فكرى وجسمى داشته و بخواهد با شخصى كه در نظر شرع وعرف كفو او
مىباشد ازدواج كند و پدر يا جد پدرى بهانه تراشى و سخت گيرى كرده و اجازه
نمىدهند، اجازه آنان لازم نيست، ولى اگر پدر يا جد پدرى نيز مورد ديگرى را كه شرعا
و عرفا كفو او مىباشد پيشنهاد مىكنند احوط آن است كه از آنان اجازه بگيرد.
" مسأله 2592 " دخترى كه باكره نيست چنانچه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بين
رفته باشد لازم نيست از پدر يا جد پدرى اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه پريدن يا مانند آن
از بين رفته باشد بايد از آنان اجازه بگيرد، بلكه اگر - نعوذ بالله - به واسطه زنا هم از بين
رفته باشد احوط آن است كه اجازه بگيرد.
" مسأله 2593 " اگر دختر مسلمان باشد ولى پدر يا جد پدرى او مسلمان نباشند لازم
نيست از آنان اجازه بگيرد.
" مسأله 2594 " در عقد دائم و موقت زن و مرد دو ركن اصلى عقدند و بايد هنگام
عقد معين و مشخص باشند. و در عقد دائم اگر نامى از مهر برده نشود عقد صحيح است،
هر چند شوهر پس از نزديكى " مهر المثل " يعنى مهرى مانند مهر زنهاى همانند او را
بدهكار است.
" مسأله 2595 " " مهر " اندازه معينى ندارد و مىتوان هر چيز حلالى را كه ارزش
داشته باشد - كم باشد يا زياد، عين باشد يا منفعت - مهر قرار داد، و از پيامبر اكرم (ص) نقل
شده كه فرموده اند: " بهترين زنان امت من زنى است كه از همه زيباتر و از همه كم مهرتر
باشد ".
" مسأله 2596 " بهتر است مهر زنان مؤمن مطابق " مهر السنه " باشد، يعنى مهرى كه
پيامبر اكرم (ص) براى هر يك از زنان و دختران خود از جمله حضرت فاطمه زهرا قرار دادند.
و آن پانصد درهم نقره سكه دار است كه وزن هر درهم " 6 / 12 " نخود مىباشد وجمعا

(1) " كفو " به زن و مردى گويند كه علاوه بر تساوى در دين و مذهب حق در شئون خانوادگى واجتماعى
هم سطح و يا نزديك به هم باشند.
(2) وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 52 از ابواب " مقدمات النكاح وآدابه "، حديث 3.
464

" 5 / 262 " مثقال معمولى نقره سكه دار مىشود، و قيمت آن تابع نرخ روز است.
شرايط ضمن عقد:
" مسأله 2597 " اگر شوهر در ضمن عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد
معلوم شود كه باكره نبوده، به هم زدن عقد خالى از اشكال نيست، ولى اگر به اقرار زن يا
به راهى ديگر ثابت شود كه پيش از عقد بكارت او از بين رفته، شوهر مىتواند تفاوت بين
باكره و غير باكره را از مهر او كم كند.
" مسأله 2598 " اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد و يا
انتخاب مسكن به عهده او باشد و مرد هم قبول كند بايد به شرط خود عمل نمايد، مگر اين كه
رضايت او را به دست آورد.
" مسأله 2599 " هر گاه زن در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگرى با شوهر شرط
كند كه - به عنوان مثال - اگر شوهر مسافرت طولانى نمايد يا تا مدت معينى خرجى او را
ندهد اختيار طلاق با او باشد اين شرط باطل است، ولى اگر شرط كند كه از آغاز خواندن
عقد ازدواج تا مثلا پنجاه سال زن وكيل باشد كه اگر شوهرش مسافرت طولانى كند يا تا
مدت معينى خرجى ندهد به وكالت از طرف شوهر خود را طلاق دهد و نيز شرط كند كه
شوهر او را عزل نكند و شوهر هم وكالت او را به اين نحو بپذيرد، شوهر حق ندارد او را
از وكالت عزل نمايد، و زن مىتواند پس از مسافرت طولانى مرد يا خرجى ندادن در آن
مدت به وكالت از شوهر خود را طلاق دهد.
" مسأله 2600 " زن و شوهر نمىتوانند ضمن عقد دائم شرط كنند كه از يكديگر ارث
نبرند، يا شوهر حق داشته باشد همسر خود را به انجام كارهايى كه خلاف شرع است ملزم
نمايد، و يا كارهايى كه موجب ضرر رساندن به همسر است انجام دهد، ولى اگر چنين
شرطهايى را مطرح كردند تنها شرط باطل است و اصل عقد باطل نمىشود.
عيبهايى كه به واسطه آنها مىتوان عقد را به هم زد:
" مسأله 2601 " اگر مرد پس از عقد ازدواج بفهمد زن او داراى يكى از عيبهاى
هفتگانه زير است مىتواند عقد را به هم بزند:

(1) ظاهرا در زمان پيامبر اكرم يك درهم يك دهم دينار ارزش داشته، و به عبارت ديگر هر دينار ده درهم
بوده است، پس چون در آن زمان مهر السنه " 500 درهم " بوده معادل " 50 دينار " يا " 50 مثقال شرعى
طلا " مىباشد، كه اگر هر مثقال شرعى " / 3 5 15625 گرم طلا " باشد مجموعه مهر السنه " 78125 / 175
گرم طلا " مىشود.
465

اول - ديوانگى دوم - بيمارى خوره سوم - بيمارى برص (پيسى) چهارم - كورى
پنجم - لنگ بودن به طورى كه معلوم باشد. ششم - آن كه افضا شده يعنى راه ادرار و
حيض او يكى شده باشد، ولى اگر راه حيض و مدفوع او يكى شده باشد به هم زدن عقد
اشكال دارد و بايد احتياط شود. هفتم - در آلت تناسلى زن گوشت يا استخوانى باشد كه
مانع نزديكى شود.
" مسأله 2602 " عيبهاى هفتگانه در صورتى به مرد حق به هم زدن عقد را مىدهد كه
پيش از عقد وجود داشته باشد و مرد از آن بى اطلاع باشد، ولى اگر بعد از عقد پيدا شود يا
پيش از عقد وجود داشته و مرد از آن آگاه بوده و به آن رضايت داشته است حق فسخ ندارد.
" مسأله 2603 " اگر زن پس از عقد بفهمد شوهر او يكى از عيوب چهارگانه زير را
دار است مىتواند عقد را به هم بزند:
اول - ديوانه باشد يا پس از عقد ديوانه شود، هر چند بعد از دخول باشد. دوم - آلت
مردانگى نداشته باشد. سوم - بيضه هاى او را كشيده باشند. چهارم - عنين باشد
و به طور كلى نتواند عمل زناشويى را انجام دهد، هر چند بعد از عقد و پيش از دخول
حادث شده باشد.
" مسأله 2604 " حق به هم زدن عقد در موارد نامبرده غير از مورد چهارم (عنين بودن
مرد) فورى است، پس اگر زن يا مرد بر يكى از عيوب ذكر شده اطلاع پيدا كند و عقد را
به هم نزند بنابر احتياط واجب حق او ساقط مىشود، مگر اين كه به اصل حق يا به فوريت آن
جاهل بوده، كه در اين صورت پس از آگاهى و اطلاع باز هم حق فسخ او فورى است.
" مسأله 2605 " در مورد عيب چهارم (عنين بودن مرد) زن بايد به حاكم شرع
مراجعه كند و حاكم شرع يك سال - براى آزمايش ودرمان - به مرد مهلت دهد، پس اگر در
اين مدت هيچ نتوانست با زنى نزديكى نمايد زن حق فسخ دارد.
" مسأله 2606 " اگر مرد يا زن به خاطر يكى از عيبهايى كه گفته شد عقد را به هم بزنند
بدون طلاق از هم جدا مىشوند.
" مسأله 2607 " اگر زن به خاطر عنين بودن مرد عقد را به هم بزند شوهر نصف مهر
را بدهكار است. ولى اگر زن يا مرد به خاطر عيبهاى ديگر عقد را به هم بزنند، چنانچه مرد
نزديكى كرده باشد همه مهر را بدهكار است، و در غير اين صورت چيزى بدهكار نيست.
" مسأله 2608 " اگر زن شخصا با ظاهر سازى و تدليس مردى را فريب دهد و به عقد
او در آيد و بعد از عقد معلوم شود يكى از عيوب ذكر شده را دار است، پس از آن كه شوهر
عقد را فسخ كرد زن مهريه تعيين شده را طلبكار نيست، هر چند شوهر با او نزديكى كرده
466

باشد، ولى خوب است شوهر چيزى به او بدهد. و اگر ديگرى مرد را فريب داده باشد،
در مواردى كه مرد بايد مهريه را به زن بپردازد مىتواند مقدار آن را از شخص فريب دهنده
بگيرد.
" مسأله 2609 " هر گاه بين زن و شوهر در مورد يكى از عيبهايى كه بيان شد - بجز
عنين بودن مرد - اختلاف پيدا شود، چنانچه كسى كه مدعى عيب است دو شاهد عادل
داشته باشد حرف او مقدم است، در غير اين صورت حرف كسى كه منكر عيب است با
قسم خوردن پذيرفته مىشود. و اگر در مورد عنين بودن مرد اختلاف پيدا شود بايد به
تفصيلى كه در مسأله " 2605 " گفته شد به حاكم شرع مراجعه نمايند.
احكام عقد دائم
" مسأله 2610 " زنى كه عقد دائم شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود،
و بايد خود را براى هر لذت جنسى كه او مىخواهد تسليم نمايد و از هر چيزى كه موجب
نفرت شوهر است اجتناب كند و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند.
و اگر در اين امور از شوهر اطاعت كند مرد بايد با اخلاق خوب با او بر خورد كند،
و مخارج او از قبيل خوراك، پوشاك، مسكن و لوازم ديگرى كه عرفا جزو هزينه زندگى
زن مىباشد بر عهده شوهر است، و چنانچه شوهر تهيه نكند - چه توانايى داشته باشد يا
نداشته باشد - مديون همسر خود مىباشد.
" مسأله 2611 " اگر زن در امورى كه در مسأله قبل گفته شد از شوهر خود اطاعت
نكند گناهكار است و حق همخوابگى، خوراك، پوشاك و مسكن را ندارد، ولى مهر او
از بين نمىرود و شوهر در هر حال آن را بدهكار است.
" مسأله 2612 " مرد حق ندارد همسر خود را به خدمت خانه وحتى شير دادن بچه
مجبور نمايد، و زن مىتواند در قبال آنها مطالبه اجرت كند.
" مسأله 2613 " مرد نمىتواند همسر خود را به كارهاى خلاف شرع يا كارهايى كه
انجام آنها بر زن واجب نيست مجبور نمايد. و زن مىتواند در اين گونه امور از شوهر
اطاعت نكند، بلكه در امور خلاف شرع نبايد از او اطاعت نمايد.
" مسأله 2614 " مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن - يعنى محل سكونت
- باشد به عهده شوهر نيست، ولى چنانچه شوهر مايل باشد كه همسر خود را به مسافرت
ببرد بايد خرج سفر او را بدهد. همچنين اگر زن براى معالجه نياز به سفر پيدا كند

(1) حق همخوابگى در مسأله " 2616 " بيان شده است.
467

بنابر احتياط شوهر مخارج آن را تأمين نمايد.
" مسأله 2615 " زنى كه از شوهر اطاعت مىكند اگر مخارج خود را مطالبه نمايد
و شوهر آن را نپردازد، مىتواند مخارج هر روز خود را بدون اجازه از مال او بردارد، ولى
احوط آن است كه از حاكم شرع اجازه بگيرد. و اگر براى او ممكن نيست كه از مال شوهر
بردارد، چنانچه ناچار باشد معاش خود را تهيه كند، در موقعى كه مشغول تهيه معاش
است اطاعت شوهر بر او واجب نيست.
" مسأله 2616 " بنابر احتياط مرد بايد در هر چهار شب، يك شب نزد زن دائم خود
بماند، مگر اين كه او گذشت كند. و اگر بيش از يك زن دائم دارد و يك شب نزد يكى از
آنان ماند، واجب است نزد هر كدام نيز يك شب از چهار شب را بماند، ولى نزديكى كردن
در هر شب لازم نيست. پس اگر مرد دو زن دارد و يك شب نزد يكى از آنان ماند واجب
است يك شب نيز نزد ديگرى بماند، و در دو شب باقيمانده اختيار با مرد است.
" مسأله 2617 " اگر مرد همسر ديگرى اختيار كند، چنانچه همسرش باكره باشد
حد اقل سه شب اول و يا هفت شب اول مخصوص او است، و چنانچه غير باكره باشد سه
شب حق او است، و در اين مورد او بر همسر يا همسران ديگر اولويت دارد.
" مسأله 2618 " شوهر نمىتواند بيش از چهار ماه نزديكى با همسر دائمى خود را ترك
كند، هر چند ثبوت اين حكم در غير زن جوان محل اشكال است، ولى مطابق با احتياط
مىباشد. و در هر صورت شوهر بايد از هر جهت حقوق همسرش را در نظر بگيرد
و به گونه اى عمل كند كه هيچ گونه ظلم و اجحافى به او نشود.
" مسأله 2619 " اگر هنگام عقد دائم زمانى را براى پرداخت مهر تعيين نكرده باشند،
زن مىتواند پيش از گرفتن مهر خود را تسليم شوهر نكند و از نزديكى كردن او و ساير
استمتاعات جلوگيرى نمايد، خواه شوهر توانايى پرداخت داشته باشد يا نه. ولى اگر پيش
از گرفتن مهر به نزديكى راضى شود و شوهر با او نزديكى كند، ديگر نمىتواند بدون عذر
شرعى از نزديكى شوهر جلوگيرى نمايد.
" مسأله 2620 " اگر مرد مهر زن را در عقد دائم معين كند و قصدش اين باشد كه آن
را ندهد عقد صحيح است، ولى بايد مهر را بپردازد.
" مسأله 2621 " اگر مهريه زن اسكناس قرار داده شود و در اثر گذشت زمان يا
عوامل ديگر قيمت آن تنزل فاحش پيدا كند، بنابر احتياط واجب بايد با مصالحه رضايت زن
فراهم شود. ولى اگر چيزهايى نظير: زمين، خانه، طلا يا نقره به عنوان مهر قرار داده شود
زن همان مقدار را طلبكار مىشود، هر چند قيمت آنها تنزل كرده باشد.
468

" مسأله 2622 " بعيد نيست گفته شود حقوق زن و شوهر در برابر يكديگر است،
بنابراين زمانى كه يكى از آنان بدون عذر موجه از اداى حق ديگرى امتناع مىنمايد ديگرى
نيز بتواند از اداى حقوق او امتناع نمايد.
" مسأله 2623 " كارهايى كه زن انجام مىدهد و مستلزم پايمال شدن حقوق شوهر
نمىشود - نظير وصيت كردن يا قبول وصيت - احتياج به اجازه شوهر ندارد.
" مسأله 2624 " زن در مالكيت اموال خويش استقلال دارد، يعنى آنچه شرعا
به دست مىآورد مال خود او است، و شوهر بدون رضايت وى حق تصرف در اموال او را
ندارد، اگر چه در بسيارى از مصارف احتياج به اجازه شوهر دارد. بلكه خوب است زن در
مقام تصرف در اموال خويش رضايت شوهر خود را تحصيل نموده و از او استجازه نمايد.
" مسأله 2625 " جهيزيه اى كه زن به خانه شوهر مىبرد جزو اموال او است و هنگام
طلاق مىتواند همه آن را با خود ببرد، بلكه در هر صورت اختيار با او است.
" مسأله 2626 " كادوهايى كه براى زن آورده اند جزو دارايى زن مىباشد، و كادوهايى
كه به طور مشترك براى زن و شوهر آورده اند نصف آن جزو دارايى زن به شمار مىآيد.
" مسأله 2627 " اموالى كه زن در مدت زناشويى از راه تلاش و فعاليت به دست آورده
جزو دارايى او مىباشد، و آنچه شوهر به او بخشيده بنابر احتياط واجب جزو دارايى زن
شمرده مىشود.
" مسأله 2628 " اگر شوهر هزينه هاى زن را روزانه يا ماهانه به وى داده باشد و زن در
مصرف آن صرفه جويى كرده و از اين راه وجوهى پس انداز نموده باشد، آنچه پس انداز
كرده جزو اموال او است، ولى اگر شوهر وجوهى را به عنوان مخارج زندگى در منزل
بگذارد و زن مخارج روزانه منزل را از آن بردارد، چنانچه چيزى صرفه جويى شود و باقى
بماند متعلق به شوهر است و زن نمىتواند براى خود بردارد.
" مسأله 2629 " اگر زن يا شوهر - يكى از آنها - بچه بخواهد و ديگرى نخواهد،
در صورتى كه هيچ كدام عذر موجه و شرعى نداشته باشند حق شوهر مقدم است، ولى
چنانچه زن عذر موجه و شرعى داشته باشد - مثل اين كه آبستن شدن براى او ضرر مهم
داشته باشد - شوهر نمىتواند بچه دار شدن را به او تحميل نمايد.
احكام عقد موقت (متعه)
يكى از راه هاى مهم جلوگيرى از فحشا و انحراف در جامعه ازدواج موقت است، در
بعضى از روايات آمده است كه حضرت امير المؤمنين على (ع) و حضرت امام صادق (ع)
469

فرموده اند: " اگر از ازدواج موقت جلوگيرى نشده بود هيچ مؤمنى تن به زنا نمىداد وجز
فرد شقى كسى زنا نمىكرد ". از اين رو روايات زيادى از ائمه اطهار (ع) در مورد
ترغيب شيعيان به ازدواج موقت وارد شده است تا آنجا كه از سنتهاى پيامبر اكرم (ص) قلمداد
گشته و ترك آن مورد مذمت قرار گرفته است. و چنانچه كسى توان ازدواج دائم را
نداشته باشد و بترسد دچار گناه و فحشا گردد اقدام به ازدواج موقت بر او واجب خواهد
شد. بجاست هدف اصلى از تشريع ازدواج موقت در جوامع مذهبى تشريح شود تا مردم
با فرهنگ اصيل اسلام به دور از تعصبات و عادات جاهلى آشناتر گردند.
" مسأله 2630 " عقد موقت گرچه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است، ولى بايد
واقعا قصد زناشويى موقت را داشته باشند و به همين قصد عقد را جارى نمايند.
" مسأله 2631 " در عقد موقت بايد مدت عقد و مقدار
مهر به طور دقيق معين شود، پس اگر هر يك از اينها ذكر نشود يا مجمل باشد عقد باطل است.
" مسأله 2632 " زنى كه متعه شده - اگر چه آبستن شود - حق مخارج از شوهر و نيز حق
همخوابگى ندارد، مگر اين كه ضمن عقد شرط شده باشد.
" مسأله 2633 " زن و شوهرى كه با هم ازدواج موقت كرده اند از يكديگر ارث
نمىبرند، مگر در صورتى كه ارث بردن را در ضمن عقد شرط كرده باشند، كه در اين
صورت بنابر احتياط با ساير ورثه مصالحه شود و ورثه او را راضى نمايند. ولى چنانچه
فرزندى از آنان به دنيا آيد آن فرزند ارث مىبرد.
" مسأله 2634 " شوهر بيش از چهار ماه نبايد نزديكى با متعه خود را ترك كند، هر چند
ثبوت اين حكم در غير زن جوان محل اشكال است، ولى مطابق با احتياط مىباشد. و در هر
صورت شوهر حقوق همسرش را در نظر بگيرد و مواظب باشد ظلم و اجحافى به او نشود.
" مسأله 2635 " زنى كه به عقد ازدواج موقت در مىآيد اگر در عقد شرط كند كه
شوهر با او نزديكى نكند عقد و شرط او صحيح است، و شوهر فقط مىتواند لذتهاى ديگر
از او ببرد، ولى اگر بعدا راضى شود شوهر مىتواند با او نزديكى نمايد.
" مسأله 2636 " از خانه بيرون رفتن زنى كه متعه شده بدون اجازه شوهر محل اشكال
است، و اگر به واسطه بيرون رفتن حق شوهر از بين مىرود بيرون رفتن او حرام است.
" مسأله 2637 " پدر و جد پدرى مىتوانند براى محرم شدن، دختر يا نوه نا بالغ خود را

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 1 از ابواب " المتعه "، احاديث 2 و 20 و 24 و 25.
(2) وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 2 از ابواب " المتعه "، احاديث باب.
470

به عقد كسى در آورند و يا زنى را براى پسر يا نوه نا بالغ خود عقد كنند، ولى
بنابر احتياط واجب بايد اين عقد به مصلحت بچه باشد، و مدت را نيز به گونه اى قرار دهند
كه پسر يا دختر بتوانند به حد استمتاع و بهره بردن برسند.
" مسأله 2638 " مرد مىتواند مدت باقيمانده متعه را ببخشد، و اگر بخشيد، چنانچه
با او نزديكى كرده باشد بايد تمام چيزى را كه قرار گذاشته به زن بپردازد، و اگر نزديكى
نكرده باشد بايد نصف آن را بدهد.
" مسأله 2639 " مرد مىتواند زنى را كه به عقد موقت خود در آورده و مدتش تمام
شده يا بقيه مدت را بخشيده به عقد دائم خود در آورد، هر چند عده اش تمام نشده باشد.
ولى اگر از مدت چيزى باقى مانده و آن را نبخشيده است، عقد كردن او صحيح نيست.
زنهايى كه ازدواج با آنان حرام است
اول - زنان محرم:
" مسأله 2640 " ازدواج با زنهايى كه با انسان محرم هستند حرام است، و زنان محرم
عبارتند از: " مادر "، " مادر بزرگ "، " دختر "، " نوه "، " نتيجه و هر چه پايين روند "،
" خواهر "، " دختر خواهر و دختر برادر و هر چه پايين روند "، " عمه "، " خاله "، و نيز "
عمه و خاله پدر و پدر بزرگ و مادر و مادر بزرگ - هر چه بالا روند - "، " عروس "
، " زن پدر " و " مادر زن ". همچنين اگر زنى را عقد كند و با او نزديكى نمايد، دختر و نوه
دخترى و پسرى آن زن - هر چه پايين روند - به او محرم مىشوند، چه هنگام عقد باشند يا
بعدا به دنيا بيايند.
لازم به ذكر است محرميت بر اثر رضاع و شير خوردن بچه نيز حاصل مىشود كه
احكام و شرايط آن خواهد آمد.
" مسأله 2641 " زنى را كه براى خود عقد كرده - هر چند با او نزديكى نكرده باشد - تا
وقتى كه در عقد او است نمىتواند با دختر او ازدواج كند، ولى اگر پيش از نزديكى او را
طلاق دهد مىتواند با دختر او ازدواج نمايد.
" مسأله 2642 " اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد - اگر چه با او نزديكى نكرده
باشد - مادر و مادر بزرگ پدرى و مادرى آن زن هر چه بالا روند با او محرم مىشوند.
" مسأله 2643 " پدر و پدر بزرگ شوهر هر چه بالا روند، و پسر و نوه پسرى
و دخترى شوهر هر چه پايين آيند - چه در موقع عقد باشند يا بعدا به دنيا آيند - به زن محرم
هستند.
471

" مسأله 2644 " اگر زن از شوهر ديگرش - كه فوت كرده يا از او طلاق گرفته -
دخترى داشته باشد، شوهرش مىتواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد
كند، و نيز اگر دخترى را براى پسر خود عقد كند مىتواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.
دوم - خواهر زن:
" مسأله 2645 " اگر زنى را براى خود به طور دائم يا موقت عقد كند، تا وقتى كه
آن زن در عقد او است نمىتواند با خواهر او ازدواج نمايد، بلكه در عده زنى كه او را به عقد
موقت خود در آورده نيز بنابر احتياط واجب نمىتواند با خواهر او ازدواج نمايد.
" مسأله 2646 " اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مىشود طلاق
رجعى دهد، در بين عده نمىتواند با خواهر او ازدواج كند، ولى در عده طلاق بائن -
كه بعدا گفته مىشود - ازدواج با خواهر او مانعى ندارد.
سوم - دختر خواهر و دختر برادر همسر:
" مسأله 2647 " انسان نمىتواند بدون اجازه همسر خود با دختر خواهر و دختر برادر
همسر ازدواج كند، و اگر كسى بدون اجازه همسر با آنها ازدواج نمايد و پس از عقد همسر
او صريحا اعلام رضايت كند احوط آن است كه دوباره صيغه را بخواند، و اگر به طور
صريح اعلام رضايت نكند و از سكوت او معلوم شود كه قلبا رضايت دارد،
بنابر احتياط واجب با طلاق از دختر خواهر يا دختر برادر او جدا شود و چنانچه همسر او با
صراحت رضايت داد دوباره عقد را بخوانند.
" مسأله 2648 " انسان مىتواند با عمه يا خاله همسر خود بدون اجازه او ازدواج نمايد.
چهارم - زنى كه در عده ديگرى است:
" مسأله 2649 " ازدواج با زنى كه در عده ديگرى است جايز نيست، و اگر او را براى
خود عقد كند، چنانچه هر دو يا يكى از آنان بدانند كه عده او تمام نشده و نيز بدانند عقد
كردن زن در عده حرام است آن زن براى هميشه به آن مرد حرام مىشود و نمى تواند با وى
ازدواج كند، گرچه پس از عقد با او نزديكى نكرده باشد. و در صورتى كه نزديكى كرده
باشد زن بر او حرام ابدى مىشود، چه عالم باشند و چه جاهل.
" مسأله 2650 " اگر مرد نداند كه زن در عده است يا نداند كه عقد در عده حرام است
و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه اى از آنان به دنيا آيد حلال زاده است و شرعا
472

فرزند هر دو مىباشد، ولى اگر زن مىدانسته كه در عده است و نيز مىدانسته كه عقد در
عده حرام است و مرد نمىدانسته، بچه شرعا ملحق به پدر است و بين او و مادر ارثى
نمىباشد. و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام ابدى مىشوند.
" مسأله 2651 " جايز است انسان با زنى كه در عده خود او است ازدواج كند،
و در صورتى كه در عده طلاق رجعى باشد نياز به عقد مجدد نيست.
" مسأله 2652 " اگر زن بگويد يائسه شده ام پذيرفتن حرف او محل اشكال است،
مگر اين كه اطمينان پيدا شود. ولى اگر بگويد شوهر ندارم يا بگويد در عده نيستم حرف او
قبول مىشود.
" مسأله 2653 " زنى را كه طلاق داده اند و زنى كه متعه بوده و شوهرش مدت او را
بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند كه هنگام عقد
شوهر دوم از عده شوهر اول خارج شده بوده يا نه، در صورتى كه احتمال دهد در حال عقد
متوجه بوده به شك خود اعتنا نكند.
پنجم - زن شوهردارى كه با او عقد بسته است:
" مسأله 2654 " اگر كسى با زن شوهردارى ازدواج كند - خواه بداند او شوهردار
بوده يا نه - بايد از او جدا شود، و در صورتى كه بداند زن شوهر دار بوده، ازدواج با اين زن
براى هميشه بر آن مرد حرام مىشود. همچنين است اگر نداند زن شوهر دارد ولى پس از
عقد با او نزديكى كرده باشد.
" مسأله 2655 " اگر زن شوهردار زنا دهد بر شوهر خود حرام نمىشود، ولى
چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد بهتر است كه شوهرش او را طلاق دهد، و در
اين صورت اگر با او نزديكى كرده باشد بايد همه مهرش را بدهد، و اگر نزديكى نكرده بايد
نصف مهر را به او بپردازد.
" مسأله 2656 " اگر بعد از آن كه انسان با زنى ازدواج كرد كسى بگويد آن زن شوهردار بوده و زن
منكر شود، چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهردار بوده بايد حرف
زن را قبول كرد، ولى اگر آن فرد مورد اطمينان باشد بنابر احتياط واجب مرد با طلاق از آن
زن جدا شود.
ششم - زن شوهردارى كه با او زنا كرده است:
" مسأله 2657 " اگر با زنى كه شوهر دارد يا در عده طلاق رجعى است زنا كند،
473

بنابر احتياط واجب آن زن بر او حرام ابدى مىشود. ولى اگر با زنى كه در عده
متعه يا عده طلاق بائن و يا عده وفات است زنا كند، بعد از گذشتن عده مىتواند او را عقد نمايد،
گرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
هفتم - دختر خاله و دختر عمه در صورت زنا با مادر آنها:
" مسأله 2658 " اگر كسى پيش از آن كه با دختر خاله يا دختر عمه خود ازدواج كند با
مادر آنها زنا نمايد دختر خاله و بنابر احتياط واجب دختر عمه بر او حرام مىشود و نمى تواند
با آنان ازدواج نمايد، بلكه اگر آنها را عقد كند و پيش از نزديكى با آنان با مادرشان زنا كند
بنابر احتياط واجب با طلاق از ايشان جدا شود.
هشتم - دختر و مادر زنى كه با او زنا كرده است:
" مسأله 2659 " اگر كسى با زنى كه ازدواج با او جايز است زنا كند بنابر احتياط
واجب نبايد با دختر يا مادر آن زن ازدواج نمايد، ولى اگر پس از ازدواج و نزديكى با آن زن
با دختر يا مادر او زنا كند آن زن بر او حرام نمىشود، و اگر بعد از عقد و پيش از نزديكى،
با مادر يا دختر او زنا كند احتياط واجب آن است كه با طلاق از آن زن جدا شود.
نهم - مادر و خواهر و دختر كسى كه با او لواط كرده است:
" مسأله 2660 " مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده بر لواط كننده حرام است،
اگر چه لواط دهنده و بنابر احتياط واجب لواط كننده بالغ نباشند. و اگر با يكى از آنان ازدواج
كرده است پس از اطلاع بايد از او جدا شود و نياز به طلاق نيست، ولى اگر براى حفظ
آبرو به حسب ظاهر طلاق دهد مانعى ندارد.
" مسأله 2661 " اگر اول با مادر يا خواهر و يا دختر كسى ازدواج نمايد و پس از
نزديكى با همسر خود با آن كس لواط كند، آن زن بر مرد لواط كننده حرام نمىشود، و اگر
پس از عقد و پيش از نزديكى لواط كند احوط آن است كه از زن خود به طلاق جدا شود،
و در صورت اول چنانچه زن خود را طلاق داد احوط آن است كه ديگر با او ازدواج نكند.
" مسأله 2662 " اگر يقين ندارد كه دخول شده بلكه شك يا گمان داشته باشد اين احكام
جارى نمىشود، ولى اگر وثوق و اطمينان دارد كه دخول شده اين احكام جارى است.

(1) معناى " طلاق رجعى " و " طلاق بائن " در مسأله " 2766 "، و مقدار " عده متعه " و " عده
وفات " در مسائل " 2786 " و " 2791 " گفته مىشود.
474

دهم - زنى كه در حال احرام با او عقد بسته است:
" مسأله 2663 " ازدواج در حال احرام باطل است، پس اگر مرد محرم بداند ازدواج
در اين حال باطل است و ازدواج كند آن زن براى هميشه بر او حرام مىشود.
" مسأله 2664 " اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام نيست
ازدواج كند عقد او باطل است، و اگر زن مىدانسته كه ازدواج در حال احرام حرام است
آن مرد براى هميشه بر او حرام مىشود.
" مسأله 2665 " اگر مرد محرم طواف نساء را - كه يكى از اعمال حج و عمره مفرده
است - بجا نياورد همسرش وزنهاى ديگرى كه به واسطه محرم شدن بر او حرام شده بودند
حلال نمىشوند، همچنين اگر زن طواف نساء را انجام ندهد شوهرش بر او حلال
نمىشود. ولى در هر دو صورت اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند به يكديگر حلال
مىشوند.
يازدهم - همسرى كه سه مرتبه طلاقش داده است:
" مسأله 2666 " زنى كه شوهرش سه مرتبه او را طلاق داده بر شوهرش حرام
مىشود، ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق گفته مىشود با مرد ديگرى ازدواج كند،
شوهر اول پس از طلاق شوهر دوم مىتواند دوباره با او ازدواج نمايد.
دوازدهم - دختر نا بالغى كه با او ازدواج و نزديكى كرده است:
" مسأله 2667 " اگر دختر نا بالغى را براى خود عقد كند، پيش از آن كه نه سال دختر
تمام شود جايز نيست با او نزديكى و دخول نمايد، و اگر نزديكى كرد بنابر احتياط يا به طلاق
از او جدا شود و ديگر با او ازدواج نكند و يا هيچ گاه با او نزديكى نكند. و اگر او را افضا
كرده باشد - يعنى در اثر نزديكى، راه ادرار و حيض او يكى شده باشد - علاوه بر مهر ديه
افضا را نيز بدهد و نفقه او را هم تا آن زن زنده است بپردازد.
سيزدهم - زنان كافره:
" مسأله 2668 " مرد مسلمان نمىتواند با زن كافر غير اهل كتاب ازدواج كند.
همچنين بنابر احتياط واجب نمىتواند با زنان اهل كتاب ازدواج دائم نمايد، ولى ازدواج

(1) به يهود و نصارى و مجوس " كفار اهل كتاب " گفته مىشود.
475

موقت با آنان اشكال ندارد. زن مسلمان هم نمىتواند به عقد مرد كافر - حتى اهل كتاب
در آيد.
چهاردهم - زنى كه با او لعان كرده است:
" مسأله 2669 " اگر مرد با زن خود نزد حاكم شرع لعان كند، آن زن بر آن مرد هميشه
حرام مىشود. و معناى لعان ونحوه آن در مسأله " 2806 " و بعد از آن بيان خواهد شد.
مسائل متفرقه زناشويى
" مسأله 2670 " اگر زن مسلمان پس از عقد مرتد شود دو صورت دارد:
الف - چنانچه پس از آن كه شوهرش با او نزديكى كرده مرتد شود يكى از دو حالت را
دارد:
1 - اگر زن يائسه باشد عقد باطل مىشود.
2 - اگر يائسه نباشد بايد به دستورى كه در احكام طلاق گفته مىشود عده نگه دارد، پس
اگر در بين عده مسلمان شود عقد به قوت خود باقى است، و اگر تا آخر عده مرتد بماند عقد
باطل است.
ب - چنانچه پيش از آن كه شوهرش با او نزديكى كند مرتد شود - چه يائسه باشد يا نباشد
- عقد باطل مىشود.
" مسأله 2671 " اگر مرد مسلمان پس از عقد مرتد شود يكى از دو صورت را دارد:
الف - چنانچه پدر يا مادرش يا هر دو هنگام انعقاد نطفه مسلمان بوده و خود او نيز پس
از بالغ شدن اظهار اسلام كرده ولى بعد از عقد مرتد شده باشد، زنش در هر حال بر او
حرام مىشود، و زن بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مىشود عده وفات نگه دارد
و بعد مىتواند شوهر كند.
ب - چنانچه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده ولى خودش مسلمان شده بوده دو
حالت دارد:
1 - اگر پس از نزديكى مرتد شود، چنانچه زن او يائسه باشد عقد باطل مىشود.
و چنانچه يائسه نباشد بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مىشود عده نگه دارد، پس
اگر پيش از تمام شدن عده شوهر او مسلمان شود عقد به قوت خود باقى است، هر چند

(1) معناى " مرتد " در مسأله " 3210 " بيان شده است.
(2) به زنى كه ديگر خون حيض نمىبيند " يائسه " گفته مىشود.
476

بهتر است دوباره آن را بخوانند، و اگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است.
2 - اگر پيش از نزديكى مرتد شود - چه زن او يائسه باشد يا نباشد - عقد باطل مىشود.
" مسأله 2672 " كسى كه از زنا به دنيا آمده اگر ازدواج كند و بچه اى از او به دنيا آيد آن
بچه حلال زاده است.
" مسأله 2673 " اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند مىتواند با او ازدواج
نمايد، ولى احتياط واجب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند و پس از توبه او را عقد
نمايد. همچنين است بنابر احتياط اگر شخص ديگرى بخواهد آن زن را عقد نمايد.
" مسأله 2674 " اگر كسى با زن بى شوهرى كه در عده كسى نيست زنا كند و بعد او را
عقد نمايد و پس از مدتى بچه اى از آنان به دنيا آيد، در صورتى كه ندانند از نطفه حلال است
يا حرام، آن بچه حلال زاده است.
" مسأله 2675 " هر گاه مرد در حال روزه ماه رمضان يا در حالى كه همسرش حائض
است با او نزديكى نمايد معصيت كرده، ولى اگر بچه اى از آنان به دنيا آيد حلال زاده است
و از آنان ارث مىبرد. همچنين است اگر همسرش نفساء باشد و پيش از پاك شدن با او
نزديكى نمايد يا مستحاضه متوسطه يا كثيره باشد - كه بنابر احتياط واجب پيش از غسل كردن
زن نزديكى با او جايز نيست - همين حكم جارى مىشود.
احكام شير دادن (رضاع)
" مسأله 2676 " اگر زن بچه اى را با شرايطى كه در مسأله " 2697 " گفته مىشود
شير دهد آن بچه به اين افراد محرم مىشود:
1 - خود زن، و او را " مادر رضاعى " مىگويند.
2 - شوهر زن كه شير متعلق به او است، و او را " پدر رضاعى " مىگويند.
3 - پدر و مادر آن زن، هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.
4 - بچه هايى كه از آن زن به دنيا آمده اند يا به دنيا مىآيند.
5 - بچه هاى اولاد آن زن، هر چه پايين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده يا اولاد او آن
بچه ها را شير داده باشند.
6 - خواهر و برادر آن زن، اگر چه رضاعى باشند، يعنى به واسطه شير خوردن با آن زن
خواهر و برادر شده باشند، به شرط اين كه شير متعلق به يك مرد باشد.
7 - عمو و عمه آن زن، اگر چه رضاعى باشند، با شرط مذكور.
8 - دايى و خاله آن زن، اگر چه رضاعى باشند، با شرط مذكور.
477

9 - اولاد شوهر آن زن كه شير متعلق به آن شوهر است، هر چه پايين روند، اگر چه
اولاد رضاعى او باشند.
10 - پدر و مادر شوهر آن زن كه شير متعلق به آن شوهر است، هر چه بالا روند.
11 - خواهر و برادر شوهرى كه شير متعلق به او است، اگر چه خواهر و برادر رضاعى
او باشند.
12 - عمو، عمه، دايى و خاله شوهرى كه شير متعلق به او است، هر چه بالا روند،
اگر چه رضاعى باشند.
همچنين افراد ديگرى نيز به واسطه شير دادن محرم مىشوند كه در مسائل آينده بيان
مىشود.
" مسأله 2677 " اگر زن كودكى را با شرايطى كه مىآيد شير دهد، پدر آن كودك
نمىتواند با دخترهاى آن زن و نيز با دخترهاى شوهرى كه شير متعلق به او است ازدواج
كند، بلكه احتياط واجب آن است كه دخترهاى رضاعى او را هم براى خود عقد ننمايد.
ولى جايز است با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج كند، اگر چه احتياط مستحب آن است
كه با آنان هم ازدواج نكند و نگاه محرمانه - يعنى نگاهى كه انسان مىتواند به محرمهاى خود
كند - نيز به آنان ننمايد.
" مسأله 2678 " اگر زنى بچه دختر خود را از شير پدر آن دختر با شرايطى كه مىآيد
شير دهد آن دختر كه مادر بچه است بر شوهرش حرام مىشود، همچنين است اگر
بچه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد. ولى اگر بچه پسر خود را شير
دهد زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است بر شوهر خود حرام نمىشود.
" مسأله 2679 " اگر زن پدر دخترى كودك شيرخوار شوهر آن دختر را از شير پدر آن
دختر شير دهد آن دختر به شوهرش حرام مىشود، خواه كودك از همان دختر يا از زن
ديگر شوهر او باشد.
" مسأله 2680 " پدر رضاعى كودك با خواهران نسبى كودك محرم نمىشوند، هر چند
احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد. و نيز اولاد و خويشان پدر رضاعى به
خواهر و برادر آن كودك محرم نمىشوند.
" مسأله 2681 " اگر زنى كودكى را شير دهد به برادرهاى آن كودك محرم نمىشود،
همچنين فرزندان و خويشان آن زن به برادر و خواهر آن كودك محرم نمىشوند.
" مسأله 2682 " اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند و نزديكى
نمايد ديگر نمىتواند آن دختر را براى خود عقد كند، همچنين اگر با دخترى ازدواج كند -
478

هر چند نزديكى نكرده باشد - ديگر نمىتواند با زنى كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج
نمايد.
" مسأله 2683 " با دخترى كه مادر يا مادر بزرگ انسان او را شير كامل داده نمىتوان
ازدواج كرد، همچنين است دخترى كه زن پدر انسان از شير پدر انسان آن دختر را
شير داده باشد. و چنانچه انسان دختر شيرخوارى را براى خود عقد كند، بعد
مادر يا مادر بزرگ يا زن پدر او از شير همان پدر، آن دختر را شير دهد عقد باطل مىشود.
" مسأله 2684 " با دخترى كه خواهر يا زن برادر انسان از شير برادرش او را شير
كامل داده نمىتوان ازدواج كرد، همچنين است اگر خواهر زاده يا برادر زاده يا نوه خواهر
يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.
" مسأله 2685 " اگر زن از شير شوهر خود كودكى را شير دهد و بعد از آن شوهر
ديگرى كند و از شير شوهر دوم كودك ديگرى را شير دهد، آن دو كودك به يكديگر محرم
نمىشوند، اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر ننمايند.
" مسأله 2686 " اگر زن از شير يك شوهر چندين كودك را شير دهد همه آنان
به يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مىشوند، همچنين اگر كسى چند
زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرايطى كه مىآيد كودكى را شير دهند همه آنها به يكديگر
و به آن مرد و به همه آن زنها محرم مىشوند.
" مسأله 2687 " اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را به طور كامل شير دهد،
خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمىشوند، هر چند
احتياط مستحب آن است كه با يكديگر ازدواج نكنند.
" مسأله 2688 " اگر زن از شير شوهر خود يكى از اين افراد را شير دهد شوهرش بر
او حرام نمىشود ولى بهتر است احتياط نمايند:
1 - برادر و خواهر خود 2 - عمو و عمه و دايى و خاله خود 3 - اولاد عمو و دايى
خود 4 - برادر زاده خود 5 - برادر يا خواهر شوهر خود 6 - خواهر زاده يا
خواهر زاده شوهر خود 7 - عمو و عمه و دايى و خاله شوهر خود 8 - نوه زن ديگر
شوهر خود.
" مسأله 2689 " زنى كه برادر كسى را شير داده به او محرم نمىشود، اگر چه
احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
" مسأله 2690 " اگر زنى دختر عمه يا دختر خاله كسى را شير دهد به او محرم
نمىشود، ولى احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خود دارى نمايد.
479

" مسأله 2691 " انسان نمىتواند بدون اجازه همسر خود با زنهايى كه به واسطه
شير خوردن خواهر زاده يا برادر زاده همسرش شده اند ازدواج كند، و نيز بنابر
احتياط واجب نمىتواند با دختر، خواهر، مادر و مادر بزرگ رضاعى پسرى كه خود
انسان با او لواط كرده ازدواج نمايد.
" مسأله 2692 " اگر به واسطه شير دادن حق شوهر از بين نرود، زن مىتواند بدون
اجازه شوهر بچه فرد ديگرى را شير دهد، ولى جايز نيست بچه اى را شير دهد كه
به واسطه شير دادن به او به شوهر خود حرام مىشود.
" مسأله 2693 " انسان نمىتواند با دو خواهر - اگر چه رضاعى باشند - ازدواج كند،
و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتى كه عقد آنان در
يك وقت بوده بنابر احتياط واجب هر دو باطل است، و اگر در يك وقت نبوده عقد اولى
صحيح و عقد دومى باطل است.
" مسأله 2694 " اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود مىتواند دختر
شيرخوارى را با شرايطى كه در مسأله " 2637 " گفته شد براى خود عقد كند و با شرايطى
كه در مسأله " 26 9 7 " بيان مىشود زن برادرش آن دختر را شير دهد، كه در اين صورت
عقد دختر باطل و براى او محرم و حرام هميشگى مىگردد و زن برادرش نيز به او محرم
مىشود.
" مسأله 2695 " مستحب است زنان از شير دادن به هر كودكى پرهيز كنند، زيرا
ممكن است فراموش كرده و باعث ازدواج دو محرم با يكديگر شوند.
" مسأله 2696 " مستحب است كسانى كه با شير خوردن خويشاوند مىشوند
به يكديگر احترام كنند، ولى از يكديگر ارث نمىبرند و حقوق خويشاوندى كه انسان با
خويشان خود دارد براى آنان ثابت نيست.
شرايط شير دادنى كه علت محرم شدن است:
" مسأله 2697 " شير دادنى كه علت محرم شدن است نه شرط دارد:
1 - كودك، شير زن زنده را بخورد.
2 - شير از زايمان باشد، نه اين كه به واسطه مكيدن شير در پستان پديدار شود و كودك از
آن استفاده نمايد.
3 - شير آن زن از ازدواج حلال باشد، پس اگر شير كودكى را كه از زنا به دنيا آمده به
كودكى ديگر بدهند، به واسطه آن شير كودك به كسى محرم نمىشود.
480

4 - كودك شير را از پستان بمكد، نه آن كه در گلوى او بريزند يا بدوشند و به وسيله
ديگرى به او بخورانند، هر چند احتياط خوب است.
5 - شير خالص باشد، نه آن كه با چيز ديگر آميخته شود، مگر آن كه آنچه با شير مخلوط
شده به گونه اى كم باشد كه در شير مستهلك شود.
6 - شير از يك شوهر باشد، پس اگر زن شير دهى طلاق گرفته و بعد از آن شوهر
ديگرى اختيار كند و از او آبستن شود و تا موقع زاييدن شيرى كه از شوهر اول داشته باقى
باشد و مقدارى پيش از زاييدن از شير شوهر اول و مقدارى پس از زاييدن از شير شوهر
دوم به كودك بدهد آن كودك به كسى محرم نمىشود.
7 - كودك به علت بيمارى شير را برنگرداند، و در صورتى كه شير را برگرداند
بنابر احتياط واجب كسانى كه به واسطه شير خوردن به آن كودك محرم مىشوند با او ازدواج
نكنند و نگاه محرمانه نيز به او ننمايند.
8 - كودك يا پانزده مرتبه يا يك شبانه روز به طور پيوسته و بدون آن كه شير زن ديگر يا
غذاى ديگر خورده باشد از آن زن شير سير بخورد و يا مقدارى به او شير دهند كه بگويند از
آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به
او شير دهند بنابر احتياط كسانى كه به واسطه شير خوردن به او محرم مىشوند با او ازدواج
نكنند و نگاه محرمانه نيز به او ننمايند.
9 - كودك شير را پيش از تمام شدن سال دوم خورده باشد، پس اگر تمام شير يا بعضى
از آن بعد از دو سال باشد اثرى ندارد، ولى چنانچه از موقع زاييدن زن شير ده بيشتر از
دو سال گذشته و شير او باقى باشد و كودكى را شير دهد، بنابر احتياط واجب كسانى كه
به واسطه شير خوردن به او محرم مىشوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه نيز به او
ننمايند.
" مسأله 2698 " بايد كودك در بين يك شبانه روز غذا يا شير زن ديگر را نخورد، ولى
اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در آن بين غذا خورده اشكال ندارد. و نيز بايد پانزده مرتبه را
از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير زن ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون
فاصله شير كامل بخورد، ولى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند يا كمى صبر كند
به طورى كه از ابتداى پستان به دهان گرفتن تا وقتى كه سير مىشود يك دفعه حساب شود
اشكال ندارد.
" مسأله 2699 " اگر كسى دو زن داشته باشد و يكى از آنان كودكى را مثلا هشت
مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير دهد آن كودك به كسى محرم نمىشود.
481

" مسأله 2700 " محرميت به واسطه شير خوارگى به دو راه ثابت مىشود:
الف - خبر دادن عده اى كه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مىشود.
ب - شهادت دو مرد عادل يا چهار زن عادل يا يك مرد و دو زن عادل، در صورتى كه
شرايط شير دادن را - كه گفته شد - بدانند و خصوصيات آن را نيز بگويند، ولى اگر معلوم
باشد كه شرايط را مىدانند و در عقيده ونحوه شهادت با هم اختلاف ندارند و با مرد و زن
هم در عقيده مخالفت ندارند لازم نيست شرايط را شرح دهند.
" مسأله 2701 " اگر شك كنند كودك به مقدارى كه علت محرم شدن است شير
خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، كودك به كسى محرم
نمىشود، هر چند بهتر است احتياط كنند.
مسائل تلقيح
" تلقيح " آن است كه منى مرد را در رحم زن تزريق نمايند، و اين عمل در مواردى جايز
و در مواردى حرام مىباشد كه تفصيل آن در مسائل آينده بيان مىشود.
" مسأله 2702 " اگر مرد منى خود را در رحم همسر خود وارد نمايد - با هر وسيله اى
كه باشد - اشكال ندارد، ولى بايد از مقدمات حرام پرهيز نمايند. پس اگر مرد با رضايت
همسر اين كار را خودش انجام دهد و منى خود را به شكل حلالى به دست آورد و در رحم
او تزريق نمايد مانعى ندارد، و نوزاد حلال زاده و وابسته به همان زن و مرد مىباشد.
" مسأله 2703 " اگر منى مرد را در رحم همسرش وارد نمايند - هر چند مقدمات آن
حرام باشد - و از آن بچه اى متولد شود، بدون اشكال كودك متعلق به آن زن و مرد است
و همه احكام فرزند بر او جارى مىشود، يعنى هم محرم است و هم ارث مىبرد.
" مسأله 2704 " جايز نيست منى مرد اجنبى را وارد رحم زن اجنبى نمايند، چه با
اجازه زن باشد يا بدون اجازه، و چه شوهر داشته باشد يا نداشته باشد، و چه با اجازه شوهر
باشد يا بدون اجازه.
" مسأله 2705 " اگر منى مردى را داخل رحم زن اجنبى نمايند و بر اثر آن بچه اى
به دنيا آيد دو صورت دارد:
الف - اگر اين كار با علم و عمد صورت گرفته باشد، بايد در تمام مسائل احتياط شود.
ولى اگر بچه دختر باشد نمىتواند با مرد صاحب منى و مردان ديگرى كه اگر به عقد صحيح
بود محرم او مىشدند ازدواج كند، و اگر بچه پسر باشد نمىتواند با مادرش و نيز با زنان
ديگرى كه اگر به عقد صحيح بود محرم او مىشدند ازدواج نمايد.
482

ب - اگر اين عمل از روى شبهه انجام گرفته باشد - مثلا مرد گمان مىكرده كه زن
خودش مىباشد و زن نيز گمان مىكرده منى شوهر خودش است و بعد از عمل معلوم شود
چنين نبوده - بچه شرعا از مرد صاحب منى و آن زن است و تمام احكام فرزندى را دارا
مىباشد.
" مسأله 2706 " اگر جنينى را در حالى كه نطفه است يا به صورت علقه يا مضغه و يا
بعد از دميده شدن روح در آن به رحم زن ديگرى منتقل كنند و در آن رحم رشد و پرورش
يابد و متولد شود، زن اولى در جميع احكام مادر او مىباشد، و زن دومى در غير احكام
محرميت و ازدواج مادر او محسوب نمىشود و در احكام محرميت و ازدواج بايد احتياط
شود.
مسائل سقط جنين و جلوگيرى
" مسأله 2707 " سقط كردن جنين مطلقا - چه روح در آن دميده باشد يا نه و چه جنين از
حلال باشد يا از زنا - حرام است و ديه نيز دارد، ولى اگر روح در جنين دميده نشده باشد
و به تشخيص پزشك حاذق و موثق زنده ماندن مادر متوقف بر سقط آن باشد، يا اين كه بقاى
آن در رحم مستلزم نقص عضو يا درد غير قابل تحمل براى مادر باشد و زنده نگاه داشتن در
خارج رحم نيز ميسر نباشد اشكال ندارد، هر چند در اين صورت بايد ديه آن را بپردازد،
و ديه سقط جنين در احكام ديات گفته مىشود.
" مسأله 2708 " اگر حكومت صالح و شرعى احيانا مصلحت جامعه را در كنترل
و تنظيم خانواده تشخيص دهد، تشويق جامعه نسبت به آن با راهنمايى راه هاى حلال و منع
از راه هاى حرام - از قبيل سقط كردن جنين - مانعى ندارد، ولى الزام افراد به محدود نمودن
نسل جايز نيست.
" مسأله 2709 " عقيم كردن زن و مرد چنانچه به طور دائمى و كلى باشد محل اشكال
است، مگر در موارد ضرورت، يعنى مواردى كه معالجه و سلامت زن يا مرد منحصرا
متوقف بر آن باشد يا بدانند بچه اى كه ممكن است متولد شود عقب مانده جسمى يا ذهنى
خواهد بود.
" مسأله 2710 " جلوگيريهاى موقت به وسيله قرص يا آمپول - با تجويز پزشك
متخصص - و نيز با بيرون ريختن نطفه توسط مرد يا استفاده از وسايل جلوگيرى اشكال
ندارد. همچنين بستن لوله هاى مرد يا زن اگر به طور موقت باشد در حال ضرورت
و ناچارى بدون اشكال است، و در حال غير ضرورت اگر عمل جراحى به وسيله جنس
483

مخالف صورت نگيرد و مستلزم نگاه كردن به عورت يا لمس آن توسط كسى كه نگاه و لمس
او حرام است نباشد اشكال ندارد.
" مسأله 2711 " بيرون ريختن نطفه در حال نزديكى توسط شوهر در مورد زن دائمى
بدون رضايت او مكروه است، و در مورد متعه اشكال ندارد. ولى زن - دائمى باشد يا متعه -
حق ندارد بدون رضايت شوهر كارى كند كه نطفه او بيرون بريزد، مگر در موردى كه
بيرون نريختن نطفه موجب بچه دار شدن شود و زن نسبت به آن شرعا معذور باشد.
حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند
نفقه:
" مسأله 2712 " " واجب النفقه " به كسى مىگويند كه مخارج او - به ترتيبى كه بيان
مىشود - بر انسان واجب باشد، و كسانى كه واجب النفقه هستند سه دسته مىباشند:
الف - زن دائم، و هم چنين زن موقتى كه هنگام اجراى عقد شرط نفقه كرده باشد.
ب - پدر و مادر و هم چنين پدران و مادران آنان، هر چه بالا روند.
ج - پسر و دختر و نيز اولاد آنان، هر چه پايين روند.
" مسأله 2713 " بجز سه دسته اى كه در مسأله قبل بيان شد خويشاوندان ديگر
همچون: برادر، خواهر، عمو، عمه، دايى، خاله و اولاد آنان واجب النفقه نيستند، ولى
مستحب است در صورتى كه نيازمند باشند و انسان توانايى داشته باشد نفقه آنان را نيز
بدهد.
" مسأله 2714 " احكام نفقه زن در مسأله " 2610 " و بعد از آن گذشت، ولى مخارج
دو دسته ديگر در صورتى واجب مىشود كه خودشان مال و توانايى كسب و كار نداشته
باشند و انسان علاوه بر توانايى، نزديكترين فرد به آنان باشد و يا - به ترتيبى كه در مسأله بعد
گفته مىشود - نزديكترين فرد مخارج آنان را ندهد.
" مسأله 2715 " بنابر مشهور نفقه اولاد بر پدر و پدران او به ترتيب هر كدام كه
نزديكترند واجب است، پس " پدر " بر " جد " و جد بر " پدر جد " مقدمند. و اگر هيچ يك
از آنان نباشند يا نتوانند و يا به وظيفه خود عمل نكنند بر " مادر " واجب است، و اگر مادر
نباشد يا نتواند و يا ندهد بر " مادر پدر " و " پدر مادر " و " مادر مادر " به شركت و به طور
مساوى واجب مىشود.
همچنين اگر پدر و مادر انسان از كار افتاده شوند و دارايى نداشته باشند نفقه آنان بر
اولاد و نيز فرزندان آنان كه تمكن دارند، به ترتيب طبقات، هر چند پايين روند - پسرى
484

باشند يا دخترى - واجب است. و اگر شخص فقير هم پدر و هم فرزند دارد بايد نفقه او را
به شركت و به طور مساوى بپردازند و پسر و دختر در اين جهت فرقى ندارند، همچنين
است بنابر احتياط اگر شخص فقير هم مادر و هم فرزند داشته باشد. و اگر پدر و اولاد
اولاد دارد نفقه او بر پدر واجب است، و اگر مادر و اولاد اولاد دارد بر مادر واجب
است، و اگر اولاد اولاد با جد و جده با هم باشند بايد نفقه او را به شركت و به طور مساوى
بپردازند. و بنابر احتياط واجب ترتيبى كه در اين مسأله گفته شد رعايت شود.
" مسأله 2716 " نفقه خود انسان بر نفقه زوجه مقدم است، و نفقه زوجه بر نفقه
خويشان واجب النفقه مقدم مىباشد. و در خويشان واجب النفقه نيز نفقه فرد نزديكتر بر
فرد دور تر اولويت دارد، مثلا نفقه پدر بر نفقه جد، يا نفقه اولاد بر نفقه اولاد اولاد مقدم
مىباشد.
" مسأله 2717 " اگر فرزند صغيرى خود اموال و دارايى داشته باشد ولى او مىتواند
از اموال خود او مخارجش را تأمين نمايد.
" مسأله 2718 " اگر شخص متمكن از دادن نفقه واجب النفقه امتناع نمايد حاكم شرع
او را مجبور مىكند تا نفقه او را بدهد، و اگر ممكن نشد حاكم شرع از مال او برداشته
و هزينه زندگى آنان را تأمين مىكند.
" مسأله 2719 " انسان نمىتواند " زكات " و " خمس " و " كفارات " خود را به افراد
واجب النفقه خود بپردازد.
" مسأله 2720 " علاوه بر تأمين مخارج فرزند، تربيت صحيح و اشراف بر امور او
و آموزش خواندن و نوشتن و شنا و نيز تزويج او پس از بلوغ از حقوق فرزند بر پدر
مىباشد.
" مسأله 2721 " در صورتى كه فرزند نياز شديد به ازدواج داشته باشد - به طورى كه با
ترك آن به حرام مىافتد - بر پدر واجب است نسبت به آن اقدام نمايد، همچنين در صورت
نياز شديد پدر يا مادر به ازدواج و توانايى فرزند واجب است نسبت به آن اقدام نمايد.
" مسأله 2722 " سزاوار نيست پدر و مادر با تفاوت و تبعيض بين اولاد مالى را به آنان
ببخشند، مگر اين كه بعضى از آنها نيازمند يا داراى مرجحات عقلى و شرعى باشند.
احكام پس از ولادت:
" مسأله 2723 " پس از ولادت مستحب است نوزاد را غسل دهند - بلكه بعضى از
علما غسل دادن را واجب دانسته اند - و جامه سفيد بپوشانند و در گوش راست او " اذان "
485

و در گوش چپ او " اقامه " بگويند، و چنانچه ممكن باشد كام او را با آب فرات و تربت
حضرت سيد الشهداء (ع)، و اگر نشد با آب باران يا با خرما بردارند. همچنين مستحب
است براى نوزاد وليمه ولادت بدهند.
" مسأله 2724 " مستحب است نام خوبى براى نوزاد انتخاب نمايند، و بهترين نامها نامى
است كه معناى بندگى خداوند را برساند، مانند: " عبد الله " و " عبد الرحيم "
و " عبد الكريم "، يا نامهاى انبياى عظام و ائمه معصومين (ع) بويژه نام " محمد " و " على " را
براى او برگزينند. و براى دختر نامهاى زنان صالحه و شايسته بويژه نام " فاطمه " بهتر
است.
حضرت امام صادق (ع) از رسول الله (ص) نقل مىكنند كه آن حضرت فرمودند: " نامهاى
خوب را انتخاب كنيد، زيرا شما را در قيامت با همان نامها مخاطب مىسازند ".
" مسأله 2725 " در روز هفتم ولادت نوزاد چند چيز مستحب است:
1 - تراشيدن سر نوزاد 2 - ختنه كردن نوزاد 3 - دادن وليمه ختنه 4 - عقيقه، يعنى
قربانى كردن گوسفند يا گاو و يا شتر.
" مسأله 2726 " مستحب است هموزن موهاى تراشيده شده سر نوزاد طلا يا نقره
صدقه دهند.
" مسأله 2727 " ختنه پسر به خودى خود واجب است و شرط صحت طواف واجب
و مستحب نيز مىباشد، ولى ظاهرا شرط صحت نماز و ساير عبادات نيست.
" مسأله 2728 " احتياط آن است كه ولى پسر بچه تا پيش از بالغ شدن بچه او را ختنه
كند، و اگر نكرد واجب است خودش پس از بلوغ ختنه نمايد.
عقيقه:
" مسأله 2729 " عقيقه كردن براى نوزاد مستحبى است كه راجع به آن بسيار سفارش
شده، بلكه ظاهر بعضى از اخبار و فتاوى وجوب آن است، و در سلامت و بقاى فرزند
تأثير بسزايى دارد. و اگر از روز هفتم تأخير افتد ساقط نمىشود، بلكه اگر عقيقه را تا
وقت بلوغ كودك تأخير اندازند مستحب است خود او هر گاه توان داشته باشد عقيقه كند.
بلكه اگر شك داشته باشد كه براى او عقيقه كرده اند يا نه باز هم مستحب است عقيقه
نمايد، هر چند سن او زياد باشد.
" مسأله 2730 " حيوانى كه براى عقيقه انتخاب مىشود بايد شتر يا گاو و يا گوسفند

(1) برگرفته از وسائل الشيعه،، كتاب النكاح، باب 22 از ابواب " احكام الاولاد "، حديث 2.
"
486

باشد. و بهتر است شرايط قربانى در آن رعايت شود، يعنى حيوان سالم و بدون عيب باشد
و " شتر " حد اقل پنج ساله و " گاو " دو ساله و " بز " بنابر احتياط دو ساله و " ميش " يك ساله
باشد. ولى رعايت اين شرايط لازم نيست، بلكه چنانچه حيوان چاق و پر گوشت باشد
كفايت مىكند.
" مسأله 2731 " عقيقه در نوزاد پسر و دختر فرقى نمىكند، ولى بهتر است عقيقه
براى پسر حيوان نر، و براى دختر حيوان ماده باشد.
" مسأله 2732 " بهتر است عقيقه را به طور ساده و با آب و نمك بپزند و حداقل ده نفر
از مؤمنان را براى خوردن آن دعوت كنند تا از آن بخورند و براى نوزاد دعا كنند،
و مىتوانند گوشت عقيقه را ميان مؤمنان تقسيم نمايند و از آنان بخواهند تا براى نوزاد دعا
كنند. همچنين مستحب است در تقسيم كردن، استخوانهاى عقيقه را نشكنند. و مستحب
است يك چهارم آن را براى قابله بفرستند.
" مسأله 2733 " براى پدر و مادر نوزاد و عائله پدر مكروه است از عقيقه نوزادشان
بخورند، و اين كراهت براى مادر نوزاد بيشتر است.
" مسأله 2734 " اگر به جاى كشتن عقيقه پول آن را به فقرا بدهند كفايت نمىكند،
ولى اگر پول آن را به فرد يا مؤسسه خيريه اى بدهد تا از آن پول عقيقه اى تهيه كرده و آن را
بكشند و بين فقرا تقسيم نمايند كافى است.
" مسأله 2735 " كسى كه مىخواهد در عيد قربان قربانى كند اگر نيت عقيقه نيز بنمايد
كفايت مىكند.
آداب شير دادن:
" مسأله 2736 " بر مادر واجب نيست كه به طور مجانى يا با دريافت مزد كودك را شير
دهد، ولى در صورتى كه راه تغذيه منحصر به شير مادر باشد و امكان استفاده از شير غير
مادر وجود ندارد و يا موجب ضرر و زيان براى كودك مىشود بر مادر واجب است خودش
او را شير دهد.
" مسأله 2737 " مادر مىتواند براى شير دادن مطالبه مزد نمايد، و اگر خود بچه مال
و دارايى دارد مزد آن بر خود او است، و اگر نه بر پدر و در رتبه بعد با جد پدرى است، ولى
اگر آنان در قيد حيات نيستند و يا قدرت ندارند بر مادر واجب است به طور مجانى بچه را
شير دهد يا زن شير دهى را براى او بگيرد و يا اگر براى كودك زيان ندارد از راه هاى ديگر -
مانند شير خشك - استفاده نمايد.
487

" مسأله 2738 " سزاوار است مادر براى شير دادن نوزاد خود مزد نگيرد، و اگر او
به طور مجانى يا به مزد كمتر يا مساوى با ديگران شير دهد بر ديگران مقدم است، ولى اگر
بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد شوهر مىتواند براى بچه خود دايه بگيرد.
" مسأله 2739 " مستحب است دايه اى كه براى شير دادن به كودك انتخاب مىكنند
مؤمن و داراى عقل و عفت و صورت نيكو باشد، و مكروه است كم عقل يا غير مؤمن يا
بد صورت يا بد اخلاق و يا زنا زاده باشد، و نيز مكروه است دايه اى بگيرند كه از زنا بچه دار
شده و شير او از زنا باشد.
" مسأله 2740 " مدت شير دادن كامل دو سال تمام است، و بيست و يك ماه هم كافى
است. ولى كمتر از آن ظلم در حق بچه است و احوط رعايت اين مدت است، مگر اين كه
مقدور نباشد.
حق حضانت (نگهدارى كودك):
" مسأله 2741 " بنابر مشهور " حضانت " يعنى حفظ و پرورش نوزاد پسر تا دو سال،
و دختر تا هفت سال حق مادر است، به شرط اين كه مسلمان و عاقل و آزاد باشد و به ديگرى
شوهر نكرده باشد، و اگر نه پدر مقدم است، چنان كه پس از دو سال و هفت سال نيز حق پدر
است، ولى اگر پدر مرده باشد، مادر - هر چند شوهر كرده باشد - بر جد و ديگران مقدم
است، و اگر مادر در زمانى كه مسئول حضانت و نگهدارى كودك است بميرد پدر از
ديگران براى نگهدارى سزاوارتر است، و ترتيبى كه بيان شد بنابر احتياط واجب مراعات
شود.
" مسأله 2742 " چنانچه پدر و مادر هر دو بميرند حق حضانت به جد پدرى مىرسد،
و در صورت نبودن او وصى پدر و سپس وصى جد عهده دار تربيت و نگهدارى كودك
مىشوند، و در صورتى كه هيچ كدام از آنان نباشند خويشاوندان كودك - مطابق مراتب
ارث - هر كدام كه نزديكتر باشند سزاوارتر خواهند بود، و در صورت تعدد و تساوى فاميل
و عدم توافق، ميان آنان قرعه كشى مىشود.
" مسأله 2743 " چنانچه مادر به هر دليل شوهر ديگرى كرده باشد حق حضانت او با
وجود پدر از بين مىرود، ولى چنانچه از شوهر دوم جدا شود بعيد نيست حق حضانت
و نگهدارى كودك دوباره به او برگردد، هر چند احوط آن است كه در اين مورد با يكديگر
مصالحه نمايند.
" مسأله 2744 " حق حضانت مادر با طلاق يا - نعوذ بالله - زنا از بين نمىرود.
488

" مسأله 2745 " پدر و مادر مىتوانند از حق حضانت خود صرف نظر كنند، ولى
نمىتوانند نسبت به نگهدارى و تربيت فرزند كوتاهى نمايند، و در صورت كوتاهى، حاكم
صالح آنان را ملزم به تأمين حق فرزند مىكند.
" مسأله 2746 " در صورتى كه مادر از حق حضانت خود بگذرد و به گونه اى باشد كه
حق كودك از بين نمىرود، پدر نمىتواند او را به حضانت مجبور نمايد.
" مسأله 2747 " مدتى كه مادر عهده دار حضانت و نگهدارى فرزند است حق گرفتن
اجرت را دارد، و چنانچه كودك از خود دارايى و مال داشته باشد اجرت مادر از مال او
برداشته مىشود، و در غير اين صورت اجرت مادر بر عهده پدر است، و در هر صورت
نفقه فرزند از مال خود او يا پدرش مىباشد.
" مسأله 2748 " اگر پدر يا مادر صلاحيت نگهدارى و تربيت كودك را نداشته
و موجب فساد اخلاق وسوء تربيت دينى فرزند شود حق حضانت از او ساقط مىشود،
و در اين صورت حق حضانت به ترتيب به افرادى كه در مسأله " 2742 " گفته شد منتقل
مىشود.
" مسأله 2749 " پس از آن كه كودك - دختر باشد يا پسر - به سن بلوغ و رشد فكرى
وجسمى رسيد حق حضانت پايان مىپذيرد و هيچ كس - حتى پدر و مادر - حق حضانت بر
او را ندارد.
" مسأله 2750 " پيروى از امر پدر و مادر در غير انجام كارهاى حرام و ترك كارهاى
واجب عينى بنابر احتياط لازم است، و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بى احترامى به
آنان شود حرام است.

(1) واجب عينى " به واجبى مىگويند كه بر تك تك افراد واجب باشد و با انجام دادن
ديگران از انسان ساقط نشود، مانند: نماز و روزه. و در مقابل " واجب كفايى " واجبى است
كه اگر فرد يا افرادى نسبت به آن اقدام نمايند از عهده ديگران ساقط مىشود، مانند:
تدفين ميت مسلمان.
489

مسائل طلاق
" طلاق " صيغه اى است كه عقد دائم را به هم مىزند و موجب جدايى زن و شوهر
مىشود. اسلام همان گونه كه نسبت به ازدواج سفارش نموده و آن را سنت پيامبر اكرم (ص)
دانسته طلاق را مورد نكوهش و مذمت شديد قرار داده است، در بعضى از روايات وارد
شده كه: " از ميان چيزهاى حلال طلاق مبغوضترين آنها نزد خداوند مىباشد ".
بر اين اساس از طرفى دستورات اسلام نسبت به ازدواج به شكلى است كه پايه هاى آن
به حدى قوى و محكم به وجود آيد كه كمتر منجر به طلاق شود و از طرف ديگر
محدوديتهاى زيادى در شرايط و احكام طلاق قرار داده شده تا كمتر تحقق يابد، ولى با اين
حال اگر ادامه زندگى و رابطه همسرى بين زن و شوهر موجب عسر و حرج و فشارهاى
روحى و اختلافات شديد و غير قابل اصلاح شود، اسلام طلاق را راه نجات زن و شوهر
دانسته است.
" مسأله 2751 " مردى كه زن خود را طلاق مىدهد بايد عاقل و بنابر احتياط واجب
بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد، پس اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد
باطل است. همچنين بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را بدون اراده يا
به شوخى بگويد صحيح نيست.
" مسأله 2752 " زنى را كه مىخواهند طلاق دهند بايد داراى دو شرط باشد:
الف - هنگام طلاق از خون حيض يا نفاس پاك باشد.
ب - در پاكى پس از حيض و نفاس يا در حال نفاس و حيض كه پيش از اين پاكى بوده
شوهرش با او نزديكى نكرده باشد. و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده بيان مىشود.
" مسأله 2753 " طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:
1 - شوهر پس از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الطلاق، باب 1 از ابواب " مقدمات الطلاق وشرائطه "، حديث 5.
490

2 - معلوم باشد كه آبستن است، و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال
حيض طلاقش دهد بعد بفهمد آبستن بوده، چنانچه قصد ايجاد وتحقق طلاق صورت
گرفته اشكال ندارد، هر چند احوط اعاده طلاق است.
3 - شوهر به علت غايب بودن نتواند و يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.
" مسأله 2754 " اگر زن را از خون حيض و نفاس پاك بداند و طلاقش دهد بعد بفهمد
هنگام طلاق در حال حيض يا نفاس بوده، طلاق او باطل است، ولى اگر او را در حيض يا
نفاس بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده - چنانچه قصد جدى نسبت به ايجاد
وتحقق طلاق صورت گرفته - طلاق او صحيح است.
" مسأله 2755 " اگر با همسرش كه از حيض و نفاس پاك بوده نزديكى كند و در همان
پاكى طلاقش دهد، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده - چنانچه قصد ايجاد
و تحقق طلاق صورت گرفته - طلاق اشكال ندارد، هر چند احوط آن است كه دوباره
طلاق دهد.
" مسأله 2756 " اگر مردى كه غايب است بخواهد همسر خود را طلاق دهد،
چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه همسر او در حال حيض يا نفاس است يا نه - اگر چه اطلاع
او از روى عادت حيض زن يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده - بايد حال او را
جويا شود، و اگر نتواند بايد تا مدتى كه معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر
كند، و احوط آن است كه حد اقل تا يك ماه بلكه بهتر است تا سه ماه صبر كند و بعد طلاق
دهد، و در اين صورت اگر بعد معلوم شود در حال حيض بوده طلاق صحيح است.
" مسأله 2757 " كسى كه غايب نيست ولى اطلاع از حال زن براى او ممكن نمىباشد -
مانند شخصى كه زندانى است و ملاقات ندارد - در حكم غايب است.
" مسأله 2758 " اگر با همسرش در حال پاكى نزديكى كند و بخواهد او را
طلاق دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى اگر زن آبستن
باشد يا نه سال او تمام نشده و يا يائسه باشد، مىتواند بعد از نزديكى بلا فاصله او را طلاق
دهد.
" مسأله 2759 " اگر با همسرش كه از حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و سپس مسافرت نمايد، چنانچه راهى براى تحقيق از حال زن نباشد و بخواهد او را طلاق
دهد بايد به اندازه اى كه زن معمولا بعد از آن پاكى خون مىبيند و دوباره پاك مىشود صبر
كند، و احوط آن است كه تا يك ماه و بهتر است تا سه ماه صبر كند.
" مسأله 2760 " اگر مرد بخواهد همسر خود را كه يائسه نيست ولى از نظر اصل
491

خلقت يا به علت بيمارى حيض نمىشود طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده
به مدت سه ماه از نزديكى با او خود دارى نمايد و سپس او را طلاق دهد.
" مسأله 2761 " بنابر احتياط واجب بايد طلاق به صيغه عربى صحيح و با قصد انشاء -
يعنى قصد ايجاد طلاق - خوانده شود، و بايد دو مرد عادل آن را بشنوند. همچنين صيغه
طلاق بايد منجز و بدون قيد و شرط باشد.
" مسأله 2762 " اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند - چنانچه مثلا اسم
زن او فاطمه باشد - بايد بگويد: " زوجتى فاطمه طالق " يعنى: " زن من فاطمه رهاست "،
و اگر بخواهد ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد: " زوجه موكلى فاطمه طالق "
يعنى: " زن موكل من، فاطمه رهاست ".
" مسأله 2763 " پدر و جد پدرى ديوانه اى كه از كودكى ديوانه بوده - در صورتى كه
به مصلحت ديوانه باشد - مىتوانند زن او را طلاق دهند، و چنانچه پس از بلوغ ديوانه شده
باشد با اجازه حاكم شرع مىتوانند زن او را طلاق دهند.
" مسأله 2764 " اگر مردى زنى را فريب دهد تا از شوهر خود طلاق بگيرد و زن او شود و او
به اختيار خود طلاق دهد، طلاق و عقد آنها صحيح است، هر چند آن دو
بد كرده اند.
" مسأله 2765 " زنى كه به عقد موقت در آمده طلاق ندارد، و رها شدن او به اين است
كه مدتش تمام شود يا مرد مدت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: " بقيه مدت را به
تو بخشيدم و تو را برى الذمه كردم ". و در اين صورت شاهد گرفتن و پاك بودن از حيض يا
نفاس لازم نيست.
اقسام طلاق
طلاق بر دو قسم است: " طلاق بائن " و " طلاق رجعى ".
الف - طلاق بائن:
" مسأله 2766 " " طلاق بائن " طلاقى است كه پس از آن مرد حق ندارد به زن خود
رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به همسرى خود برگرداند. طلاق بائن بر شش قسم
است:
1 - طلاق دخترى كه نه سال او تمام نشده باشد.
2 - طلاق زنى كه زمان حيض شدن او پايان يافته و يائسه شده باشد.
492

3 - طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده است.
4 - طلاق سوم زنى كه او را سه مرتبه طلاق داده اند.
5 و 6 - طلاق " خلع " و " مبارات "
و غير اينها را " طلاق رجعى " مىگويند كه احكام هر يك در مسائل آينده بيان خواهد
شد.
" مسأله 2767 " صيغه طلاق رجعى با صيغه طلاق بائن - در غير از خلع و مبارات -
به يك صورت است كه در مسأله " 2762 " بيان شد، و صيغه طلاق خلع و مبارات در
مسائل آينده بيان مىشود.
طلاق خلع و مبارات:
" مسأله 2768 " " طلاق خلع " طلاقى است كه در آن زن به هر دليل از شوهرش بيزار
شده و به هيچ وجه حاضر به زندگى با او نباشد، در اين مورد زن مهر يا مال ديگر خود را -
چه بيشتر از مهر باشد يا كمتر - به شوهر مىبخشد تا در برابر آن بخشش او را طلاق دهد.
و " طلاق مبارات " طلاقى است كه زن و شوهر هيچ كدام يكديگر را نخواهند و زن مهر
خود يا مال ديگرى را به مرد ببخشد كه او را طلاق دهد. تفاوت طلاق خلع با طلاق مبارات
در اين است كه:
1 - در طلاق خلع زن از شوهر بدش مىآيد، ولى در مبارات زن و شوهر از يكديگر
بدشان مىآيد و هيچ كدام يكديگر را نمىخواهند.
2 - مالى كه شوهر در طلاق مبارات مىگيرد نبايد از مهر بيشتر باشد، بلكه احتياط اين
است كه از مهر كمتر باشد. ولى در طلاق خلع اگر بيشتر هم باشد اشكال ندارد.
" مسأله 2769 " اگر شوهر شخصا بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند - چنانچه مثلا
نام زن او فاطمه باشد - بايد پس از بخشش زن، مرد بگويد: " زوجتى فاطمه خلعتها على
ما بذلت هى طالق " يعنى: " زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او
رهاست "، و جمله: " هى طالق " بنابر احتياط واجب است. ولى اگر بخواهد ديگرى را
وكيل كند بايد اول زن، آن شخص را وكيل خود در بخشش مهر يا مال ديگر كند و سپس
مرد او را وكيل در اجراى طلاق نمايد، پس وكيل - در صورتى كه مثلا اسم شوهر محمد
و اسم زن فاطمه باشد - بگويد: " عن موكلتى فاطمه بذلت مهرها لموكلى محمد ليخلعها
عليه " يعنى: " از جانب موكله خودم فاطمه مهر او را به موكل خودم محمد بخشيدم تا او را
طلاق خلع دهد "، پس از آن بلا فاصله بگويد: " زوجه موكلى خلعتها على ما بذلت هى
493

طالق " يعنى: " زن موكل خودم را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست ".
و اگر زن غير از مهر چيز ديگرى را بخشيده باشد وكيل بايد به جاى كلمه " مهرها " نام آن
چيز را ببرد، مثلا اگر صد هزار تومان بخشيده بگويد: "... بذلت ماه الف تومان ب ".
و بنابر احتياط وكيل بخشش را از طرف مرد قبول كند و بگويد: " قبلت ذلك " و بعد صيغه
خلع را بخواند، همچنين است اگر خود شوهر بخواهد صيغه را بخواند.
" مسأله 2770 " اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق مبارات را بخواند - چنانچه مثلا اسم
زن فاطمه باشد - بايد بگويد: " بارات زوجتى فاطمه على هذا المقدار من مهرها فهى طالق "
يعنى: " طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در برابر اين مقدار از مهر او، پس او رهاست "،
و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: " بارات زوجه موكلى فاطمه على هذا المقدار
من مهرها فهى طالق " يعنى: " طلاق مبارات دادم زن موكلم فاطمه را در برابر اين مقدار از
مهر او، پس او رهاست "، و در هر دو صورت اگر به جاى كلمه " على هذا المقدار من
مهرها "، " بهذا المقدار من مهرها " بگويد اشكال ندارد. و اگر مالى كه زن بخشيده از مهر
نباشد بايد به جاى مهر " على ما بذلت " بگويد.
" مسأله 2771 " صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود، ولى
اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسى بگويد: " براى طلاق فلان
مال را به تو بخشيدم " و شوهر هم قبول كند اشكال ندارد.
" مسأله 2772 " اگر زن در بين عده طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد،
شوهر مىتواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد. و اگر مرد نمىتواند
رجوع كند - مثل اين كه زن عده نداشته باشد يا طلاق سوم او باشد - در اين صورت رجوع
كردن زن نيز محل اشكال است.
ب - طلاق رجعى:
" مسأله 2773 " در طلاق رجعى مرد به دو شكل مىتواند به زن خود رجوع كند و از
طلاق اعلام انصراف نمايد:
1 - حرفى بزند كه معنايش اين باشد از طلاق منصرف شده و او را دوباره همسر خود
قرار داده است.
2 - به قصد رجوع كارى انجام دهد كه بفهمند رجوع كرده است، مثل اين كه با او نزديكى
كند يا او را ببوسد.
" مسأله 2774 " مرد لازم نيست براى رجوع كردن شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد،
494

بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد بگويد: " به زنم رجوع كردم " صحيح است، ولى
مستحب است شاهد بگيرند.
" مسأله 2775 " بر زنى كه طلاق رجعى داده شده احكام همسر شرعى جارى است،
بنابراين نفقه و فطره او بر شوهر واجب است و از يكديگر ارث مىبرند و شوهر حق ندارد
در عده با خواهر او يا زن پنجم ازدواج نمايد.
" مسأله 2776 " بر كسى كه همسر خود را طلاق رجعى داده حرام است در روزهاى
عده او را از خانه اى كه هنگام طلاق در آن زندگى مىكرده بيرون كند، ولى در بعضى
مواقع - مانند اين كه زن كار حرامى را كه موجب حد است مرتكب شود يا ناشزه باشد - بيرون
كردن او اشكال ندارد. و بر زن نيز حرام است در روزهاى عده براى كارهاى غير ضرورى
بدون اجازه مرد از منزل خارج شود.
" مسأله 2777 " مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده اگر مالى از زن بگيرد و با او
صلح كند كه ديگر رجوع نكند، در اين صورت رجوع كردن محل اشكال است.
" مسأله 2778 " پس از رجوع شوهر اگر زن ادعا كند عده او تمام شده بوده ورجوع
بعد از عده واقع شده است ادعاى او پذيرفته مىشود.
" مسأله 2779 " اگر شوهر همسر خود را دو بار طلاق دهد و بعد از هر طلاق به او
رجوع كند يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق و گذشتن عده با او ازدواج كند، پس
از طلاق سوم آن زن بر او حرام مىشود، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر
كند، با پنج شرط شوهر اول دوباره مىتواند با آن زن ازدواج نمايد:
1 - عقد شوهر دوم دائمى باشد نه موقت، پس اگر مثلا او را براى يك ماه يا يك سال
متعه كند، بعد از آن كه از او جدا شد شوهر اول نمىتواند با او ازدواج نمايد.
2 - شوهر دوم بالغ باشد.
3 - شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند. و بنابر احتياط واجب دخول در جلو باشد
و به گونه اى باشد كه هر دو لذت ببرند، بلكه احوط اين است كه انزال هم شده باشد.
4 - شوهر دوم طلاقش دهد يا از دنيا برود.
5 - عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
" مسأله 2780 " اگر مردى سه بار صيغه طلاق را تكرار كند - بدون اين كه در ميان اين
سه بار رجوع كرده باشد - يك طلاق محسوب مىشود و دو طلاق ديگر لغو است،
همچنين اگر بگويد: " هى طالق ثلاثا " يعنى: " زن من سه طلاقه است " تنها يك طلاق
محسوب مىشود.
495

احكام و مسائل عده
عده طلاق:
" مسأله 2781 " پس از آن كه زن به هر دليل از شوهر خود جدا شد - خواه با خواندن
صيغه طلاق باشد يا از موارد فسخ نكاح باشد يا با تمام شدن مدت و يا بخشيدن مدت توسط
شوهر در عقد موقت - بايد مدتى را كه در شرع مقدس تعيين شده به عنوان " عده " صبر نمايد
و در اين مدت از ازدواج با ديگرى خود دارى نمايد.
" مسأله 2782 " زنانى كه نياز به عده ندارند و مىتوانند پس از جدا شدن فورا شوهر
كنند عبارتند از:
الف - دخترى كه پيش از تمام شدن نه سال به عقد كسى در آمده و پيش از نه سال از او
جدا شود.
ب - زنى كه به عقد كسى در آمده و شوهر با او نزديكى نكرده باشد.
ج - زنى كه زمان حيض شدن او پايان يافته و يائسه شده باشد.
" مسأله 2783 " زن دائمى كه نه سال او تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او
نزديكى كند و سپس طلاقش دهد، پس از طلاق بايد عده نگه دارد. وعده او سه پاكى
است، يعنى پس از آن كه زن را بعد از پاك شدن از حيض طلاق دادند و هنوز در پاكى
به سر مىبرد، بايد صبر كند تا دو بار حيض و پاك شود و همين كه حيض سوم را ديد از عده
خارج شده است و مىتواند شوهر كند.
" مسأله 2784 " زنى كه حيض نمىبيند اگر يائسه نشده يعنى در سن زنانى است كه
حيض مىبينند، چنانچه شوهرش با او نزديكى كرده باشد و بخواهد او را طلاق دهد بايد
سه ماه با او نزديكى نكند و سپس او را طلاق دهد، و پس از طلاق زن بايد تا سه ماه قمرى
به عنوان عده صبر كند.
" مسأله 2785 " پايان عده زن آبستن به دنيا آمدن يا سقط شدن فرزند او است، پس اگر
به طور مثال زن باردارى را طلاق دهند و پس از چند ساعت نوزادش به دنيا آيد عده اش تمام
مىشود. ولى اگر از زنا آبستن شده باشد بنابر احتياط واجب بايد علاوه بر آنچه گفته شد
سه پاكى يا سه ماه از زمان طلاق او بگذرد.
" مسأله 2786 " زنى كه به عقد موقت در آمده و مدت آن تمام شده يا شوهر مدت آن را
بخشيده است از نظر عده يكى از صورتهاى زير را دارد:
1 - اگر شوهرش با او نزديكى نكرده باشد عده ندارد.
496

2 و 3 - اگر نه سال او تمام نشده يا يائسه باشد عده ندارد، هر چند شوهرش با او نزديكى
كرده باشد.
4 - اگر نه سال او تمام شده و يائسه نشده و شوهرش با او نزديكى كرده باشد، پس از
آن كه مدت عقد موقت او به پايان رسيد يا شوهر ادامه مدت را به او بخشيد بايد به ترتيب زير
عده نگه دارد:
الف - چنانچه حيض مىبيند، بنابر احتياط واجب بايد به مقدار دو حيض يا دو پاكى -
هر كدام كه بيشتر است - عده نگه دارد.
ب - چنانچه حيض نمىبيند، بايد تا چهل و پنج روز عده نگه دارد.
ج - اگر حامله باشد و حيض نمىبيند، بنابر احتياط واجب به هر كدام از زاييدن يا
چهل و پنج روز كه بيشتر است عده نگه دارد.
" مسأله 2787 " ابتداى عده طلاق از هنگامى است كه صيغه طلاق خوانده مىشود،
چه زن بداند طلاق داده شده يا نداند. بنابراين اگر پس از عده متوجه شود طلاق داده شده
لازم نيست دوباره عده نگه دارد.
" مسأله 2788 " زنى را كه عده او سه ماه است اگر اول ماه طلاق دهند بايد سه ماه
هلالى (قمرى)، يعنى از موقعى كه ماه ديده مىشود تا سه ماه عده نگه دارد، و اگر در بين
ماه طلاق دهند بايد بقيه ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اول را از ماه چهارم عده
نگه دارد تا سه ماه تمام شود، و اگر ماه اول بيست و نه روز بوده بنابر احتياط از ماه چهارم
يك روز بيشتر حساب كند.
" مسأله 2789 " در مدت عده طلاق رجعى مخارج زن به عهده مرد است، ولى در
مدت عده طلاق بائن نفقه او بر مرد واجب نيست
مگر اين كه آبستن باشد، كه در اين صورت
نفقه او بر مرد واجب نيست.
" مسأله 2790 " اگر زن يا مرد در عده طلاق رجعى بميرد ديگرى از او ارث مىبرد.
ولى اگر در عده طلاق بائن - مانند طلاق خلع يا مبارات - يكى از آنان بميرد ديگرى از او
ارث نمىبرد، مگر اين كه در عده طلاق " خلع " يا " مبارات " زن از بخشيدن مال يا مهر خود
به شوهر برگردد و شوهر هم مطلع شود ورجوع نمايد، كه در اين صورت اگر يكى از آنان در زمان عده بميرد ديگرى از او
ارث مىبرد. عده وفات: " مسأله 2791 " زنى كه شوهرش از دنيا رفته بايد به ترتيب زير "
عده وفات
نگه دارد
497

: 1 - اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عده نگه دارد و از شوهر كردن خود دارى
نمايد، خواه شوهرش با او نزديكى كرده باشد يا نه، ازدواج دائم باشد يا موقت، صغيره
باشد يا نه، بلكه اگر زن يائسه باشد نيز بايد عده نگه دارد.
2 - اگر آبستن باشد، بايد تا هنگام زايمان عده نگه دارد، ولى اگر پيش از چهار ماه
و ده روز زايمان كند بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند.
" مسأله 2792 " زن بايد در ايام عده وفات از انجام كارهاى زير خوددارى نمايد:
1 - پوشيدن لباس رنگارنگ، در صورتى كه زينت حساب شود.
2 - سرمه كشيدن
3 - هر كارى كه زينت حساب شود، مانند آرايش.
ولى نظافت بدن و لباس، شانه كردن مو، گرفتن ناخن، رفتن حمام و سكونت در خانه
تزيين شده مانعى ندارد.
" مسأله 2793 " اگر زن از روى عمد يا فراموشى و يا ندانستن مسأله در تمام يا قسمتى
از زمان عده وفات يكى از محرماتى را كه در مسأله قبل گفته شد انجام دهد، هر چند گناه
كرده ولى عده او به هم نمىخورد و لازم نيست آن را از سر بگيرد.
" مسأله 2794 " زنى كه در عده وفات به سر مىبرد مىتواند از خانه خارج شود
و براى رفع نيازهاى خود رفت و آمد كند، ولى احوط آن است كه شب را در همان خانه اى
كه در زمان حيات همسرش زندگى مىكرده بماند.
" مسأله 2795 " ابتداى عده وفات از هنگامى است كه زن از مرگ شوهر آگاه
مىشود.
" مسأله 2796 " اگر شوهر در جبهه جنگ يا به علت ديگرى مفقود الاثر شود
سه صورت دارد:
الف - زن يقين كند شوهر او از دنيا رفته است، كه در اين حالت بايد عده وفات
نگه دارد، و پس از عده مىتواند ازدواج نمايد.
ب - يقين كند شوهر او زنده است، كه در اين صورت بايد به هر حال صبر كند،
و مخارج زندگى او از مال شوهر، و اگر ندارد از صدقات وبيت المال تأمين مىشود.
ج - نداند شوهرش زنده است يا نه، كه در اين صورت اگر پدر يا جد پدرى يا وكيل
شوهر مخارج زندگى او را از مال شوهر يا محلى ديگر تأمين كنند بايد صبر كند، و اگر
تأمين نكنند حاكم شرع آنان را وادار به تأمين مىكند، و اگر به هيچ شكل مخارج او تأمين
نمىشود زن مىتواند به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع دستور دهد زن تا چهار سال
498

پس از مراجعه صبر كند. و در اين مدت با هر وسيله ممكن تحقيق مىكنند، اگر ثابت شد
كه زنده است بايد صبر كند، و اگر ثابت نشد حاكم شرع به پدر يا جد پدرى شوهر دستور
مىدهد كه زن را طلاق دهند، و اگر ممكن نشد خود حاكم شرع او را طلاق مىدهد،
و بنابر احتياط واجب زن بعد از طلاق به مقدار عده وفات - يعنى چهار ماه و ده روز - عده نگه
دارد و بعد مىتواند شوهر كند. و چنانچه پس از عده شوهر اول او پيدا شود حقى بر زن
ندارد، و اگر در بين مقدار عده طلاق پيدا شود حق دارد رجوع كند، و اگر بعد از عده
طلاق و قبل از پايان عده وفات پيدا شود احوط آن است كه رجوع نكند.
" مسأله 2797 " زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات
شوهر كند و شوهر اولش از سفر برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول
حلال است، ولى اگر شوهر دوم با او نزديكى كرده باشد بايد به مقدار عده طلاق صبر كند
و شوهر اول با او نزديكى نكند، و شوهر دوم نيز بايد مهر المثل - يعنى مهرى مطابق مهر
زنهايى كه مثل او هستند - را به او بپردازد، و بنابر احتياط در مقدار تفاوت بين مهر المثل
و مهرى كه قرار داده اند مصالحه نمايند، ولى زن در مدت عده مخارجى از شوهر دوم
طلبكار نيست و به او نيز حرام ابدى مىشود.
" مسأله 2798 " اگر زن يقين كند كه شوهرش از دنيا رفته و بعد از تمام شدن عده
وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او آن وقت نمرده و بعدا مرده است بايد از
شوهر دوم جدا شود، و بنابر احتياط واجب در صورتى كه آبستن باشد به مقدار عده طلاق
براى شوهر دوم عده نگه دارد و بعد براى شوهر اول عده وفات نگه دارد، و اگر آبستن
نباشد ابتدا براى شوهر اول عده وفات و بعد براى شوهر دوم اگر با او نزديكى كرده عده
طلاق نگه دارد. و در صورتى كه شوهر دوم با او نزديكى كرده ديگر نمىتواند با او ازدواج
نمايد.
مسائل متفرقه عده:
" مسأله 2799 " اگر زن بگويد عده ام تمام شده با دو شرط از او قبول مىشود:
الف - زن مورد اتهام نباشد.
ب - از طلاق يا مردن شوهر او به قدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده
ممكن باشد.
" مسأله 2800 " زنى كه با او زنا شده اگر از زنا حامله شده باشد عده ندارد و ازدواج
با او جايز است، و اگر حامله نيست بنابر احتياط عده نگه دارد و بعد ازدواج كند.
499

و بنابر احتياط از ازدواج با كسانى كه زنا را حرفه خود قرار داده اند خوددارى شود، مگر
اين كه به طور كلى دست بردارند و توبه آنان احراز شود.
" مسأله 2801 " اگر كسى با غير همسر خود به گمان اين كه همسر خود او است نزديكى
كند - چه زن بداند كه او شوهرش نيست يا گمان كند شوهرش مىباشد - زن بايد عده نگه
دارد، وعده آن مثل عده طلاق است.
" مسأله 2802 " اگر با زنى كه مىداند همسر او نيست زنا كند، چنانچه زن خيال كند
آن مرد شوهر او است بنابر احتياط واجب بايد عده نگه دارد.
" مسأله 2803 " عده اى كه زن در صورت آميزش اشتباهى با او بايد نگه دارد به مقدار
عده طلاق است، و در طى مدت عده شوهر نبايد با او نزديكى كند، ولى در صورتى كه زن
بى شوهر باشد، كسى كه با او نزديكى كرده مىتواند در زمان عده با او ازدواج نمايد.
" مسأله 2804 " اگر زن يا مرد به خاطر يكى از عيوبى كه در مسائل " 2601 "
و " 2603 " گفته شد پس از نزديكى عقد را به هم بزنند يا به علت شير دادن يا مرتد شدن
يكى از آن دو پس از نزديكى عقد آنان به هم بخورد، زن بايد عده طلاق نگه دارد، ولى اگر
شوهر مرتد فطرى شود و عقد به هم بخورد، زن بايد عده وفات نگه دارد.
" مسأله 2805 " زنى كه رحمش را برداشته يا لوله هاى رحمش را بسته است باز هم
واجب است عده نگه دارد.
لعان
" مسأله 2806 " مرد حق ندارد به مجرد احتمال يا گمان و يا شايعه هاى بىاساس به
زن خود نسبت زنا دهد، و يا فرزندى را كه از زن او متولد شده و ممكن است از او باشد از
خود نفى كند. و اگر به زن نسبت زنا داد حد قذف بر او جارى مىشود، مگر اين كه چهار
شاهد عادل نزد حاكم شرع بر آن اقامه كند و يا نزد حاكم شرع " لعان " كند كه در اين صورت
بر زن حد زنا جارى مىشود. ولى اگر در مقابل لعان مرد، زن نيز نزد حاكم شرع لعان كند
حد از او نيز بر طرف مىشود.
" مسأله 2807 " لعان يا براى اثبات زناى زن است و يا براى نفى فرزندى كه از او
متولد شده است، و بايد نزد حاكم شرع انجام شود. و كيفيت لعان در اوايل سوره " نور "
بيان شده است و شرايط و احكام آن نيز در كتابهاى مفصل آمده است.
" مسأله 2808 " پس از انجام لعان احكام زير بر آن جارى مىشود:

" مرتد فطرى " كسى است كه مسلمان زاده باشد و بعد مرتد شود.
500

1 - زن و شوهر از يكديگر جدا مىشوند.
2 - زن بر اين مرد حرام ابدى مىشود.
3 - حد از كسى كه لعان كرده بر طرف مىشود.
4 - در لعان براى نفى فرزند، خويشاوندى بين اين فرزند و اين مرد و خويشان او
بر طرف مىشود و از يكديگر ارث نمىبرند، ولى بين اين فرزند و مادر و خويشان مادرى
خويشاوندى ثابت است و از يكديگر ارث مىبرند.
501

مسائل اقرار
" اقرار " يعنى آن كه كسى اعتراف نمايد و به صورت جزم و يقين خبر دهد كه ديگرى بر
عهده او حقى دارد يا حق داشتن خود بر عهده ديگرى را نفى كند، يا بگويد فلان چيزى كه
در تصرف او است مال ديگرى است، يا مثلا فلان شخص فرزند يا برادر او است، يا اعتراف
كند كه فلان جنايت را - كه قهرا موجب قصاص يا حد شرعى است - مرتكب شده است.
" مسأله 2809 " اقرار به هر لفظى كه صورت پذيرد - گرچه صريح نباشد و با اشاره
رسا باشد - كفايت مىكند و نافذ است، ولى اگر لفظى را كه گفته ظاهر در اقرار نيست
و احتمالات ديگر در آن راه دارد اقرار ثابت نمىشود.
" مسأله 2810 " اقرار كننده بايد بالغ و عاقل و داراى قصد و اختيار باشد، بنابراين
اقرار كودك، ديوانه، مست، و يا كسى كه به وسيله هيپنوتيزم در خواب بدون قصد
و اختيار اقرار كرده، و يا كسى كه در حال تهديد يا زير فشار جسمى يا روحى اقرار نموده
اعتبار ندارد. ولى اقرار مريض در مرضى كه به مرگش منتهى مىشود اجمالا نافذ است،
پس اگر مورد وثوق باشد همه آن صحيح است، و اگر نه نسبت به زائد بر ثلث مال نافذ
نيست.
" مسأله 2811 " اقرار شخص سفيه نسبت به امور مالى اعتبار ندارد، بنابراين اگر
سفيه اقرار نمايد مبلغى به ديگرى بدهكار است يا چيزى كه در دست او مىباشد مال ديگرى
است، اقرار او نافذ نيست. ولى اقرار سفيه نسبت به امور غير مالى اعتبار دارد.
" مسأله 2812 " اقرار شخص ورشكسته اى كه توسط حاكم شرع از تصرف در
اموالش منع شده حتى نسبت به امور مالى معتبر و نافذ است، خواه زمان بدهكار شدن خود
را پيش از حكم به ورشكستگى ذكر كند يا بعد از آن. ولى اگر پس از حكم به ورشكستگى
اقرار به بدهكارى نمايد، طلبكار جديد با ساير طلبكاران در اموال او شريك نمىشود.
" مسأله 2813 " اقرار شخص فقط عليه خودش معتبر است، پس اقرار او عليه
502

ديگران و هم چنين به نفع خود يا ديگرى معتبر نيست.
" مسأله 2814 " اقرار يا شهادتى كه بر روى كاغذ نوشته شده يا بر روى نوار ضبط شده
است و شباهت زيادى به صدا يا خط كسى دارد، در صورتى كه احتمال جعلى بودن آن داده
شود يا احتمال دهند در شرايط غير عادى و با فشار و تهديد يا فريب انجام شده است اعتبارى
ندارد.
" مسأله 2815 " پس از تحقق اقرار شرعى، انكار اعتبارى ندارد، به عنوان مثال اگر
اقرار كند: " فلانى مبلغ بيست هزار تومان از من طلبكار است " و پس از آن انكار نمايد،
انكار او اثرى ندارد، همچنين در اين مثال اگر پس از اقرار به بدهكارى، مقدارى از آن را
انكار نمايد باز هم اعتبارى ندارد. ولى اگر بعد از اقرار چيزى بگويد كه در واقع توضيح
و تفسير اقرار محسوب شود، بايد مجموع گفته هاى او را يك اقرار حساب نمود.
" مسأله 2816 " اگر به بدهكارى خود اقرار نمايد ولى بگويد آن را پرداخت كرده ام،
بدهكارى او ثابت مىشود ولى پرداخت آن را بايد اثبات نمايد.
" مسأله 2817 " اقرار بايد به چيزى باشد كه داراى اثر و حكم شرعى است، مانند
اقرار به مال موجود يا بدهكارى يا منفعت يا كار و يا حقى كه مىتوان اقرار كننده را ملزم به
انجام يا اداى آن نمود، و يا اقرار به گناهى كه مىتوان او را به مجازات آن محكوم كرد،
پس اقرار به بدهكارى مبلغى كه بابت قمار و مانند آن است اعتبارى ندارد.
" مسأله 2818 " اقرار به " نسب " - مانند: فرزندى يا برادرى و يا خواهرى - چنانچه
احتمال داده شود كه راست مىگويد و از نظر عرف و شرع صحت آن ممكن باشد، در
آنچه عليه او است نافذ است، مانند: وجوب دادن خرجى يا حرمت ازدواج و يا شركت در
ارث. ولى اصل داشتن نسب با ديگرى به وسيله اقرار ثابت نمىشود، مگر اين كه آن
شخص نيز تصديق نمايد، چنان كه اقرار او در حق ساير ورثه نيز نافذ نيست.
" مسأله 2819 " فرزند بودن به وسيله اقرار با چند شرط پذيرفته مىشود:
1 - احتمال داده شود كه اقرار كننده راست مىگويد.
2 - شخص ديگرى مدعى آن نباشد.
3 - نسبت به كودكى باشد كه در اختيار او است.
و در صورت تحقق اين شرايط نيازى به تصديق كودك نيست، و انكار او نيز پس از بلوغ
مسموع نخواهد بود. ولى ادعاى فرزندى شخص بالغ در صورتى پذيرفته مىشود كه او هم
تصديق نمايد.
503

مسائل نذر و عهد
" نذر " آن است كه انسان انجام كار نيكى را براى خدا بر خود واجب كند، و يا ترك
كارى را كه انجام ندادن آن بهتر است براى خدا بر خود واجب نمايد.
" مسأله 2820 " نذر بر چند قسم است:
1 - نذرى كه براى شكر نعمت دنيوى يا اخروى باشد، مثلا بگويد: " از براى خداست
بر من كه اگر مرا توفيق حج داد يا به من فرزندى عطا نمود فلان كار خير را انجام دهم "، يا
براى شكر ترك گناه يا رفع بلا يا بيمارى و يا ساير مشكلات صورت بگيرد، مثلا بگويد: " از
براى خداست بر من كه اگر از فلان گناه محفوظ ماندم يا بيمارم شفا يافت فلان عمل خير
را انجام دهم ". به اين قسم نذر كه براى شكرگزارى انجام مىشود " نذر بر " گفته
مىشود.
2 - نذرى كه براى زجر و باز داشتن خود از عمل حرام يا مكروه انجام مىدهد، مثلا
مىگويد: " از براى خداست بر من كه اگر عمدا غيبت كردم يك روز روزه بگيرم ". اين
قسم نذر را " نذر زجر " مىگويند.
3 - نذرى كه مطلق بوده و مشروط و معلق به چيزى نباشد، به عنوان مثال بگويد: " از
براى خداست بر من كه فردا را روزه بگيرم ". و به اين قسم نذر " نذر تبرعى " مىگويند.
" مسأله 2821 " در نذر مجرد نيت و قصد كافى نيست و بايد صيغه خوانده شود، ولى
خواندن به عربى لازم نيست. بنابراين اگر به فارسى يا هر لغت ديگر بگويد: " از براى
خداست بر من كه اگر بيمارم بهبود يافت فلان كار را انجام دهم " نذر او صحيح است،
وهنگامى كه بيمار بهبود يافت كارى را كه نذر كرده بر او واجب مىشود.
" مسأله 2822 " عبارت " براى خدا " به هر زبان كه باشد بايد در صيغه نذر گفته شود،
و اگر در قلب آن را نيت كند كافى نيست و نذر واقع نمىشود.
" مسأله 2823 " نذر كننده بايد بالغ و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند،
504

بنابراين نذر كردن كسى كه او را مجبور كرده اند يا به واسطه عصبانى شدن بى اختيار نذر
كرده صحيح نيست.
" مسأله 2824 " فرد سفيهى كه معمولا مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند
چنانچه نذر كند، نذرهاى مربوط به مالش صحيح نيست. همچنين است كسى كه
حاكم شرع او را از تصرف در اموالش منع كرده است.
" مسأله 2825 " نذر زن بدون اجازه شوهر محل اشكال است، ولى اگر با اجازه
شوهر نذر كند شوهر نمىتواند آن را به هم بزند يا او را از عمل به نذر باز دارد.
" مسأله 2826 " اگر فرزند با اجازه پدر نذر كند بايد به آن عمل نمايد، بلكه اگر بدون
اطلاع و اجازه هم نذر كند بنابر احتياط واجب بايد به آن نذر عمل كند، مگر اين كه پدر نهى
كند و با نهى او عمل از رجحان بيفتد.
" مسأله 2827 " پدر يا مادر نمىتوانند از طرف فرزند خود و بدون اجازه او نذر كنند،
پس اگر نذر كنند دختر خود را مثلا به سيد شوهر دهند و دختر پس از مكلف شدن راضى
نشود نذر آنان اعتبارى ندارد.
" مسأله 2828 " انسان كارى را مىتواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن باشد،
بنابراين كسى كه نمىتواند پياده به مكه برود اگر نذر كند پياده برود نذر او صحيح نيست.
" مسأله 2829 " نذر در مورد كارهايى صحيح است كه شرعا مطلوب باشد، بنابراين
اگر نذر كند كار حرام يا مكروهى را انجام دهد يا كار واجب يا مستحبى را ترك كند نذر او
صحيح نيست.
" مسأله 2830 " اگر نذر كند كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه انجام
و ترك آن از هر جهت مساوى باشد نذر او صحيح نيست، و اگر انجام آن از جهتى بهتر
باشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند - به عنوان مثال نذر كند كه فلان غذا را بخورد تا
براى عبادت نيرو پيدا كند - نذر او صحيح است، و نيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد
و انسان به قصد همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد - مثلا براى اين كه استعمال دخانيات
ضرر دارد نذر كند كه آن را استعمال نكند - نذر او صحيح مىباشد.
" مسأله 2831 " اگر نذر كند عملى را انجام دهد بايد به همان گونه كه نذر كرده
بجا آورد و تغيير آن جايز نيست، پس اگر نذر كند روز اول ماه صدقه بدهد و يا روزه
بگيرد، چنانچه قبل يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمىكند، همچنين اگر نذر كند وقتى بيمار
او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از بهبودى او صدقه را بپردازد كافى نيست.
" مسأله 2832 " اگر نذر كند روزه بگيرد و وقت و مقدار آن را معين نكند گرفتن يك
505

روز روزه كافى است، و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آن را معين نكند
خواندن يك نماز دو ركعتى كفايت مىكند، و اگر نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن
را معين نكند بايد طورى باشد كه بگويند صدقه داده است. همچنين اگر نذر كند كارى را
براى خدا بجا آورد انجام هر كار نيكى كفايت مىكند، مگر اين كه كار خاصى را در نظر
گرفته باشد.
" مسأله 2833 " اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد بايد همان روز را روزه بگيرد،
و بنابر احتياط مستحب در آن روز بدون ضرورت مسافرت نكند، و چنانچه مسافرت كرد يا مريض
شد يا آن روز مصادف با عيد فطر يا قربان شد و يا زن خون حيض يا نفاس ديد، در آن روز
روزه نگيرد و بنابر احتياط واجب قضاى آن را بجا آورد.
" مسأله 2834 " اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند بايد كفاره بدهد
، و كفاره آن بنابر احتياط واجب آن است كه يك بنده را آزاد نمايد يا شصت فقير را غذا دهد
و آنها را سير كند.
" مسأله 2835 " اگر نذر كند تا وقت معينى كارى را ترك كند، بعد از گذشتن آن وقت
مىتواند آن كار را انجام دهد، و اگر پيش از گذشتن وقت از روى اختيار آن را انجام دهد
بايد كفاره بدهد. ولى اگر پيش از وقت از روى فراموشى يا ناچارى و يا اشتباه انجام دهد
دو صورت دارد:
الف - اگر مقصود نذر كننده اين باشد كه تا آن وقت معين هر دفعه اى از آن عمل را
مستقلا بر خود حرام كند، چنانچه دوباره آن را بدون عذر انجام دهد بايد براى هر دفعه به
مقدارى كه در مسأله " 2834 " گفته شد كفاره بدهد، ولى براى مرتبه اول كه از روى
فراموشى يا ناچارى و يا اشتباه مرتكب شده كفاره لازم نيست.
ب - اگر مقصودش اين بوده كه صرف الوجود آن را بر خود حرام كند نه هر دفعه را
جدا جدا، يا شك كند قصدش چگونه بوده، ديگر چيزى بر او نيست و از اين پس مىتواند
آن عمل را انجام دهد.
" مسأله 2836 " كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند و وقتى براى آن معين نكرده
است، اگر از روى فراموشى يا ناچارى و يا اشتباه آن عمل را انجام دهد كفاره بر او واجب
نيست، ولى چنانچه مقصود نذر كننده اين بوده كه هر دفعه اى از آن را مستقلا بر خود حرام
كند، اگر بدون عذر آن را بجا آورد بايد براى هر دفعه كفاره بدهد.
" مسأله 2837 " اگر براى عملى كه نذر كرده وقتى معين نكرده است لازم نيست فورا
انجام دهد، ولى بنابر احتياط زياد تأخير نيندازد.
506

" مسأله 2838 " اگر نذر كننده از انجام نذر خود در وقت آن عاجز شود نذرش منحل
شده و از او ساقط مىگردد، ولى اگر از انجام روزه نذرى عاجز باشد بنابر احتياط براى هر
روزه دو مد طعام (حدود 1500 گرم) به فقيرى صدقه دهد تا آن فقير به نيابت او روزه
بگيرد، و اگر ميسر نشد براى هر روزه يك مد طعام صدقه دهد.
" مسأله 2839 " اگر نذر كند مقدار معينى صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه
بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند. همچنين اگر نذر كرده حج بجا آورد يا
ديگرى را به حج بفرستد و با رسيدن وقت حج و تمكن آن را ترك نمايد و از دنيا برود، بايد
از مال او آن را انجام دهند.
" مسأله 2840 " اگر نذر كند به فقير معينى صدقه بدهد نمىتواند آن را به فقير ديگر
بدهد، و اگر آن فقير بميرد بنابر احتياط به ورثه او بدهد.
" مسأله 2841 " اگر نذر كند به زيارت يكى از امامان (ع) - مثلا به زيارت حضرت
ابا عبد الله الحسين (ع) - مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كفايت نمىكند،
و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند چيزى بر او نيست.
" مسأله 2842 " كسى كه نذر كرده زيارت برود ولى غسل زيارت و نماز آن را نذر
نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد.
" مسأله 2843 " اگر براى حرم يكى از امامان (ع) چيزى نذر كند بايد آن را به مصرف
حرم برساند، و اگر براى خود امام (ع) نذر كند و مصرف معينى را قصد نكرده باشد، مىتواند
به خدامى كه مشغول خدمت هستند بدهد يا به فقرا و زوار بپردازد و يا مسجد
و مدرسه و مانند آن بسازد و يا كار خير ديگرى انجام دهد و ثوابش را هديه آن امام نمايد،
چنان كه مىتواند به مصارف حرم نيز برساند. همچنين است اگر براى يكى از اماكن متبركه
ديگر نذر نمايد.
" مسأله 2844 " گوسفندى را كه براى صدقه يا براى يكى از امامان نذر كرده، پشم آن
و مقدارى كه چاق مىشود و نيز بنابر احتياط واجب شير و بچه اى كه از آن به دنيا آمده
مربوط به نذر است و بايد در همان راه مصرف شود.
" مسأله 2845 " هر گاه نذر كند اگر مريض او خوب شود يا مسافر او بيايد عملى را
انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده يا مسافر آمده است
عمل كردن به نذر لازم نيست.
" مسأله 2846 " هر گاه نذر كند مالى را در راه معينى مصرف كند و قبل از انجام آن از
دنيا برود، بنابر احتياط واجب وصى او آن مال را به مصرف تعيين شده برساند، ولى اگر نذر
507

كرده تا زنده است خودش در هر سال مقدار معينى از مال را در راه معينى مصرف كند، پس
از مردن او ادامه آن واجب نيست.
" مسأله 2847 " اگر نذر كرده مقدار معينى از مال را به مصرف خاصى برساند و آن
مصرف را فراموش كرده و بين چند مصرف مردد باشد، بايد در هر يك از آن مصرفها همه
آن مقدار را صرف نمايد، و در صورتى كه مصرف را فراموش نكرده ولى مقدار معين از
مال را فراموش كرده باشد، هر مقدار آن را كه يقين دارد مصرف نمايد. و اگر عملى را نذر
كرده و مردد بين چند عمل باشد، بايد همه آن اعمال را انجام دهد، و در صورتى كه مقدار
عمل را فراموش كرده هر اندازه را كه يقين دارد انجام دهد.
" مسأله 2848 " در " عهد " نيز همانند " نذر " بايد صيغه خوانده شود ونام خدا بر زبان
جارى شود، به اين صورت كه بگويد: " با خدا عهد كردم كه فلان كار را انجام دهم ".
همچنين كارى را كه عهد مىكند انجام دهد بايد انجام آن بهتر از ترك آن باشد، بلكه اگر
كار مباحى باشد كه انجام و ترك آن مساوى است بنابر احتياط آن را انجام دهد.
" مسأله 2849 " هر گاه با خدا عهد كند كه كار خيرى را انجام دهد آن عمل مطابق
عهدى كه كرده بر او واجب مىشود، و چنانچه به عهد خود عمل نكند بايد به عنوان كفاره
يك بنده آزاد نمايد يا شصت فقير را سير كند يا دو ماه روزه بگيرد.
" مسأله 2850 " اگر براى تخلف نذر يا قسم يا عهد خود كفاره اى معين كند - به عنوان
مثال بگويد: " با خدا عهد كردم كه ديگر سيگار نكشم و اگر كشيدم صد تومان صدقه
بدهم " - در صورت تخلف بايد تنها آنچه را معين نموده انجام دهد و كفاره ديگرى واجب
نيست.
508

مسائل قسم (سوگند)
" مسأله 2851 " " قسم " بر دو نوع است:
الف - آن كه انسان براى اثبات يا نفى چيزى سوگند ياد كند، مثلا بگويد: " والله چنين
بوده " يا " والله چنين نبوده ". اين گونه قسمها اگر راست باشد كراهت دارد، و اگر دروغ
باشد گناه كبيره است، ولى كفاره ندارد. و اگر براى اين كه خودش يا مسلمان ديگرى را از
شر فرد ظالمى نجات دهد به دروغ سوگند ياد كند اشكال ندارد، بلكه گاهى واجب
مىشود، ولى اگر مىتواند توريه كند و توجه به آن دارد احوط آن است كه توريه نمايد.
ب - نوع ديگر قسم آن است كه انسان براى انجام يا ترك كارى در آينده سوگند ياد كند،
و به اين وسيله انجام يا ترك آن كار را بر خود واجب گرداند، به عنوان مثال بگويد: " والله
اگر به پدر احترام نكنم به فقير صدقه مىدهم " يا بگويد: " والله اگر سيگار بكشم يك روز
را روزه مىگيرم ". در اين صورت آن عمل بر او واجب مىشود، و اگر از روى عمد
مخالفت كند بايد كفاره بدهد. و آنچه در مسائل آينده مىآيد مربوط به نوع دوم است.
" مسأله 2852 " قسم صحيح داراى چند شرط است:
1 - كسى كه سوگند ياد مىكند بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قسم
بخورد، و اگر مىخواهد در باره مال خود سوگند ياد كند بايد سفيه يا محجور نباشد، پس
قسم خوردن كودك، ديوانه، سفيه و محجور - نسبت به مال خود - و كسى كه مجبورش
كرده اند صحيح نيست، همچنين اگر در حال عصبانى بودن بى قصد يا بى اختيار قسم
بخورد اعتبارى ندارد.
2 - كارى كه براى انجام آن سوگند ياد مىكند نبايد حرام يا مكروه باشد، همچنين كارى
كه براى ترك آن قسم مىخورد نبايد واجب يا مستحب باشد. و اگر سوگند ياد كند كه كار
مباحى را بجا آورد بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجام آن نباشد، و نيز اگر قسم بخورد

" توريه " آن است كه دروغ را به گونه اى ادا كند كه قابل انطباق بر راست نيز باشد و در دل
حرف راست را قصد نمايد.
509

كار مباحى را ترك كند بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از ترك آن نباشد، بلكه صحت قسم
در كار مباحى كه انجام و ترك آن در نظر شرع و مردم مساوى است محل اشكال است.
و اگر كارى را كه براى انجام آن قسم خورده در وقت قسم انجام آن بهتر بوده ولى در وقت
عمل شرعا ترك آن بهتر است، عمل به آن لازم نيست، همچنين است اگر كارى را كه براى
ترك آن قسم خورده در وقت قسم ترك آن بهتر بوده ولى در وقت عمل انجام آن بهتر باشد.
3 - به يكى از اسامى خداوند متعال سوگند ياد كند، خواه نامى باشد كه به غير ذات
مقدس او گفته نمىشود - مانند: " الله " و " خدا " - يا نامى كه به غير خدا هم گفته مىشود
ولى به اندازه اى در باره خدا استعمال مىشود كه هر گاه آن نام برده شود ذات مقدس خدا در
نظر مىآيد - مانند: " خالق " و " رازق " -، بلكه اگر به نامهايى قسم ياد كند كه بدون قرينه
خدا در نظر نمىآيد ولى او قصد خدا را داشته باشد بنابر احتياط بايد به آن قسم عمل نمايد.
و در هر حال اگر به غير خدا - مانند: " پيامبر (ص) " يا " امام (ع ") يا " قرآن " يا " كعبه " يا "
مسجد " يا " جان خود " و يا " جان ديگرى " - قسم خورده باشد، هر چند
مخالفت آن، كار
خوبى نيست ولى عمل بر طبق آن واجب نيست و كفاره ندارد.
4 - قسم را به زبان بياورد، بنابراين اگر بنويسد يا در قلبش آن را نيت كند صحيح
نيست، ولى شخص لال مىتواند با اشاره سوگند ياد كند.
5 - عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد، و اگر هنگامى كه قسم ياد مىكند ممكن
باشد و بعد تا آخر وقتى كه براى قسم معين كرده عاجز شود يا مشقت شديد داشته باشد، از
همان وقت كه چنين شده قسم او به هم مىخورد.
" مسأله 2853 " قسم خوردن فرزند با نهى پدر يا قسم زن با نهى شوهر صحيح
نيست، بلكه اگر بدون اجازه و اطلاع آنان نيز قسم ياد كنند محل اشكال است، هر چند در
اين صورت احوط عمل كردن به آن است، مگر اين كه پدر يا شوهر قسم آنان را به هم بزند
و از عمل به آن نهى كند، يا عمل كردن زن به قسم مزاحم حقوق شوهر باشد.
" مسأله 2854 " كفاره مخالفت با قسم سير كردن يا پوشاندن ده فقير و يا آزاد كردن
يك بنده است، و چنانچه توان انجام هيچ كدام را ندارد بايد سه روز روزه بگيرد.
" مسأله 2855 " اگر انسان از روى فراموشى يا ناچارى به قسم عمل نكند كفاره بر او
واجب نيست، همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد. وقسمى كه آدم
وسواس مىخورد مثل اين كه مىگويد: " والله الان مشغول نماز مىشوم " و به واسطه
وسواس مشغول نمىشود، اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختيار به قسم عمل نكند
كفاره ندارد.
510

مسائل احياى زمينهاى موات
" زمين موات " به زمينهايى گفته مىشود كه به دلايلى چون نبود آب، باتلاق بودن زمين
و ريگزار يا سنگلاخ بودن آن قابل كشت و زرع يا ساختمان سازى نبوده و يا به دليل كوچ
كردن اهالى آن به طور كلى متروكه شده است.
زمينهاى موات بر دو قسم است:
الف - " موات بالاصاله "، و آن زمينى است كه از آغاز تا كنون هيچ گونه عمران
و آبادانى در آن انجام نشده باشد.
ب - " موات بالعرض "، و آن زمين مواتى است كه در گذشته آباد بوده ولى به هر دليل
ويران و متروكه شده است.
" مسأله 2856 " زمينهاى موات بالاصاله جزو انفال است و اختيار آن در زمان حضور
امام معصوم (ع) به دست او است، و آن حضرت هرگونه صلاح بداند در آنها تصرف
مىكند و اجازه احيا مىدهد يا به افراد تمليك كرده و يا اجاره مىدهد. و در زمان غيبت
امام (ع) اگر حكومت صالح اسلامى و واجد شرايط برقرار باشد، اختيار زمينهاى موات
به دست حكومت است، و در صورت فقدان حكومت اسلامى يا عدم دخالت آن مسلمانان
مىتوانند آنها را احيا كنند، و هر كس كه قسمتى را احيا كند نسبت به آن سزاوارتر است
و ديگران حق مزاحمت او را ندارند.
" مسأله 2857 " زمينهاى موات بالعرض از جهت شناخت مالك بر دو قسم است:
الف - زمينهايى كه داراى صاحب بوده ولى بر اثر رها كردن و اعراض، ساختمانهاى آن
با گذشت زمان خراب شده و عمران آن از بين رفته باشد و در حال حاضر بدون صاحب
شمرده شود، حكم اين زمينها مانند زمينهاى موات بالاصاله است.
ب - زمينهايى كه متروكه شده ولى نه چنان كه از آنها اعراض شده و بدون مالك
به حساب آيد، بلكه مالك آن مشخص است و يا اين كه موجود است ولى شناخته شده نيست
511

(مجهول المالك)، حكم اين زمينها مانند ساير اموالى است كه صاحب دارند. و تصرف
در مال مجهول المالك موكول به نظر مجتهد جامع الشرايط مىباشد.
" مسأله 2858 " زمين آبادى كه به ويرانى گراييده اگر صاحب آن شناخته شده باشد
داراى سه حالت است:
1 - صاحب زمين به كلى از زمين صرف نظر كرده و توجهى به آن نداشته باشد، كه اين
صورت حكم زمين موات بالاصاله را خواهد داشت.
2 - صاحب زمين از زمين صرف نظر نكرده و تصميم بر احياى آن داشته باشد ولى
به دليل نبود امكانات - مثل آب و ساير وسايل - قدرت بر احيا نداشته و احياى آن نياز به
گذشت زمان دارد، اين حالت حكم زمين احيا شده را دارد و كسى حق تصرف در آن را
بدون اجازه مالك ندارد.
3 - صاحب زمين از زمين صرف نظر نكرده ولى آن را احيا نمىكند، چون بهره بردارى
از احيا نشده آن بيشتر از احيا شده آن است، مانند اين كه خواسته باشد از علف آن استفاده
كند. اين حالت نيز حكم زمين احيا شده را دارد، و كسى حق تصرف در آن را بدون اجازه
مالك ندارد.
" مسأله 2859 " چون در زمان وجود حكومت صالح احياى زمين موات مشروط
به اجازه حكومت است - هر چند اجازه به طور عام باشد - پس قبل از اجازه حكومت كسى
حق تصرف در زمينهاى موات را ندارد، و تنها افراد و گروههايى كه به آنان اجازه داده شده
مىتوانند كارهاى مقدماتى را - از قبيل ديواركشى، تسطيح و خاكبردارى - شروع كنند.
و در زمان نبودن حكومت صالح اسلامى هر كه زودتر مقدمات احيا را شروع نمايد - اگر
خارج از متعارف مردم نباشد - بر ديگران حق تقدم دارد، ولى به مجرد به ثبت رساندن زمين
بدون احياى آن، حقى براى ثبت دهنده ثابت نمىشود و ثبت دهنده حق ندارد آن را بفروشد
يا وقف نمايد و يا معاملات ديگرى بر آن انجام دهد.
" مسأله 2860 " كسى كه اجازه احيا دارد لازم نيست شخصا اقدام به كارهاى
مقدماتى و احيا نمايد، بلكه اگر ديگرى را اجير يا وكيل كند كافى است، و آثار عمل براى
كسى است كه اجير يا وكيل گرفته است.
حريم
" مسأله 2861 " آبادى، مزرعه، قنات، چاه، نهر آب، خانه، ساختمان و هر چيزى
كه در زمين موات احداث مىشود داراى حريم است، و " حريم " مقدارى از زمين، آب،
512

راه يا فضاى اطراف آن چيز است كه از مصالح و مرافق آن چيز محسوب است و تصرف
ديگران در آن موجب ضرر به آن چيز يا مانع بهره بردارى از آن خواهد بود. پس اگر كسى
زمينى را به نحوى احيا كند يا قنات يا ساختمانى را احداث و يا چاهى را بكند نسبت به حريم
آنها نيز سزاوارتر مىباشد، و كسى حق ندارد آن را براى خود احيا كند.
" مسأله 2862 " مقدار حريم به حسب اشياء و زمانها و مكانها متفاوت است.
" مسأله 2863 " اگر كسى در زمين موات خانه اى احداث كند راه و خاكريز و آبريز
و برف انداز به مقدار لازم حريم آن خانه است. و حريم نهر احداث شده محل عبور براى
تعمير و تنقيه و گل انداز آن مىباشد. و حريم چاه احداث شده در زمين موات مقدارى از
زمين كنار آن است كه براى آب كشيدن از آن و اصلاح و گل انداز آن لازم است، علاوه
بر اين اگر چاه براى آب دادن حيوانات كنده شده حريم آن چهل ذراع - حدود بيست متر -
و اگر براى آب كشيدن براى زراعت است حريم آن شصت ذراع مىباشد، پس اگر
ديگرى بخواهد در زمين موات چاه بكند بايد اين فاصله را رعايت كند. و در قنات و چشمه
علاوه بر محل اصلاح آن و گل انداز، حريم منبع آب آن - مادر چاه - در زمين سخت پانصد
ذراع و در زمين سست هزار ذراع مىباشد، پس اگر كسى بخواهد نزديك آن قنات ديگرى
احداث كند بايد اين فاصله را رعايت نمايد، و اگر فرضا با رعايت اين فاصله باز هم به قنات
اول ضرر وارد مىشود بنابر احتياط واجب بايد فاصله را بيشتر كند تا ضرر وارد نشود.
و حريم آبادى مسكونى كه در زمين موات احداث مىشود مطلق مرافق و مصالح آبادى
و اهل آن مىباشد، از قبيل راه ورود و خروج، راه آب و خاك انداز و كود انداز، جاى
خرمنها، محل اجتماع اهالى، قبرستان، چراگاه و امثال اينها، پس كسى حق ندارد اين
قسمتها را براى خود احيا و تملك كند.
" مسأله 2864 " توسعه دادن مسأله حريم و اجراى آن در احداث شهرهاى مسكونى
و يا صنعتى و راه هاى زمينى و خطوط آهن و فرودگاهها و امثال آن بعيد نيست، و براى
تحقيق در مسأله حريمها بايد به كتابهاى مفصل مراجعه شود.
" مسأله 2865 " بنابر احتياط واجب تصرف انسان در ملك خود نبايد موجب ضرر
و زيان همسايگان و يا اضرار به ملك آنان باشد. و در اخبار و روايات نسبت به همسايه
بسيار سفارش شده است، از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند: " هر كس كه
همسايه خود را اذيت كند خدا بوى بهشت را بر او حرام مىكند و جاى او در جهنم است،
و هر كس حق همسايه را ضايع كند از ما (مسلمانان) نيست ".

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 86 از ابواب " احكام العشره "، حديث 5.
513

مشتركات
" مسأله 2866 " مكانهايى كه بين مردم مشترك است عبارتند از:
1 - خيابانها و كوچه ها، راه هاى زمينى و دريايى و هوايى و مراتع آباديها نسبت به مردم
آن آباديها
2 - مساجد، زيارتگاهها و اماكنى كه به عنوان مردم ساخته شده است.
3 - درياها، درياچه ها، چشمه هاى جارى در كوهها و زمينهاى موات، و رودخانه ها
و نهرهاى بزرگ و كوچكى كه به وسيله اشخاص خاصى احداث نشده است.
4 - معادن آشكارى كه بهره بردارى از آنها نيازى به حفارى و مانند آن ندارد، مانند
معادن نمك و آهن.
" مسأله 2867 " همه مردم در بهره بردن و استفاده از مشتركات يكسان مىباشند،
ولى هر كه زودتر شروع به بهره بردارى نمايد حق تقدم دارد. همچنين در امورى كه قابل
تملك است - مانند صيد ماهى - هر كس صيد كند مالك آن خواهد شد. بلى، دولت صالح
اسلامى حق دارد به خاطر مصالح كشور و مردم بهره بردارى از برخى مشتركات را موقتا يا
هميشه به خودش يا بعضى از اشخاص يا اوقات اختصاص دهد.
514

مسائل غصب
" غصب " آن است كه انسان از روى ظلم بر مال يا حق ديگرى مسلط شود. غصب از
گناهان بزرگ است كه اگر انسان مرتكب آن شود در قيامت به عذاب سخت گرفتار
مىشود، از حضرت رسول اكرم (ص) روايت شده كه فرمودند: " هر كس يك وجب زمين از
ديگرى غصب كند در قيامت هفت طبقه آن زمين را مانند طوق به گردن او مىآويزند مگر
اين كه توبه كند و آن را به صاحبش برگرداند ".
" مسأله 2868 " اگر كسى نگذارد مردم از مسجد، مدرسه، پل و جاهاى ديگرى كه
براى عموم ساخته شده استفاده كنند حق آنان را غصب نموده است. همچنين است اگر
كسى مثلا در مسجد براى عبادت جا گرفته باشد و ديگرى مانع استفاده او شود.
" مسأله 2869 " چيزى را كه انسان نزد طلبكار گرو مىگذارد بايد پيش او بماند تا اگر
انسان طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر قبل از آن كه طلب او را
بدهد آن چيز را از او بگيرد حق او را غصب كرده است.
" مسأله 2870 " اگر مال گرو را ديگرى غصب نمايد صاحب مال و طلبكار هر دو
مىتوانند آن را مطالبه نمايند، و چنانچه آن چيز را از غاصب پس بگيرند باز هم در گرو
خواهد بود، و اگر از بين برود و عوض آن را بگيرند عوض آن نيز در گرو مىباشد.
" مسأله 2871 " چيزى را كه انسان غصب كرده است بايد به صاحبش برگرداند،
و اگر از بين برود بايد عوض آن را به او بپردازد. و اگر چيزى را از بچه يا ديوانه غصب
نمايد بايد آن را يا در صورت از بين رفتن عوض آن را به ولى او بدهد.
" مسأله 2872 " اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى به دست آيد - مثلا از گوسفندى
كه غصب كرده بره اى به دنيا آيد - آن منفعت براى صاحب مال است، همچنين اگر چيزى
را كه داراى منفعت است غصب نمايد - مثلا خانه يا مغازه اى را غصب كند - هر چند از آن

برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الغصب، باب 1 از ابواب " الغصب "، حديث 2
515

استفاده اى نبرد بايد اجاره آن را بپردازد.
" مسأله 2873 " اگر كسى چيزى را غصب كند و آن چيز در دست او رشد و نمو پيدا
كند، همه آن متعلق به صاحب مال است، مثلا اگر نهالى را غصب كند و در زمين خود
بكارد، درخت هر چه رشد و نمو پيدا كند متعلق به صاحب نهال است و غاصب اجرت
زمين را طلبكار نيست. همچنين اگر پيوندى را غصب كند و به درخت خود پيوند زند
بنابر اقوى نمو و ميوه آن براى صاحب پيوند است.
" مسأله 2874 " هر گاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند - اگر چه هر يك به تنهايى
مىتوانسته آن را غصب نمايد - هر كدام آنان ضامن نيمى از مال غصب شده است، مگر
اين كه آن مال غصب شده در تصرف كامل هر كدام باشد به گونه اى كه هر وقت بخواهد
به تنهايى بتواند در آن تصرف كند، كه در اين صورت بعيد نيست هر كدام از آنان ضامن
همه مال باشد، و صاحب مال مىتواند از هر كدام همه مال را مطالبه كند.
" مسأله 2875 " اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط نمايد، چنانچه
جدا كردن آنها ممكن است - اگر چه زحمت داشته باشد - بايد جدا كند و به صاحبش
برگرداند.
" مسأله 2876 " اگر چيزى را كه غصب كرده چنان تغيير دهد كه از اول بهتر شود
و مالك بگويد آن را به همين صورت تحويل بده، بايد به او بدهد و حق مطالبه دستمزد
ندارد، بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اول در آورد. و اگر بدون
اجازه مالك آن چيز را به صورت اول در آورد بنابر احتياط واجب بايد مزد ساختن آن را هم
به مالك بدهد، و در صورتى كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد تفاوت
قيمت را هم بايد بپردازد.
" مسأله 2877 " اگر زمينى را غصب كند و در آن ساختمان بسازد، چنانچه مالك
به فروش يا مبادله آن راضى نشود و عين زمين خود را مطالبه نمايد، غاصب بايد ساختمان را
خراب كند و زمين را به حالت اول برگرداند و تحويل صاحبش بدهد.
" مسأله 2878 " اگر در زمينى كه غصب كرده كشت كند يا درخت بكارد، كشت
و درخت و محصول آنها مال خود او است، ولى اگر مالك راضى به ماندن كشت و درخت
در ملك خود نشود غاصب بايد آنها را از زمين بكند، هر چند موجب ضرر او شود. و نيز
بايد اجاره زمين را در مدتى كه كشت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بپردازد،
و خرابيهايى را كه در زمين پيدا شده ترميم نمايد، و اگر به واسطه اينها قيمت زمين از اول
كمتر شود بايد تفاوت آن را هم بدهد. و نمى تواند صاحب زمين را به فروش يا اجاره زمين
516

به او مجبور نمايد، صاحب زمين نيز نمىتواند غاصب را مجبور كند كه درخت يا كشت را
به او بفروشد.
" مسأله 2879 " اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين او
بماند، كسى كه آن را غصب كرده لازم نيست درخت و زراعت را بكند، ولى اگر مالك
مطالبه
اجاره كند بايد اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين
راضى شده است بدهد.
" مسأله 2880 " درخت ميوه اى كه شاخه آن از ديوار باغ بيرون آمده، اگر انسان نداند
كه صاحبش راضى است بنابر احتياط از ميوه آن نچيند، و اگر ميوه آن روى زمين هم
ريخته باشد برداشتن آن محل اشكال است.
" مسأله 2881 " " حق طبع " ظاهرا معتبر است، پس اگر در كتاب نوشته شده: " حق
طبع محفوظ است " چاپ كردن از روى آن بدون رضايت صاحب حق جايز نيست.
همچنين است " حق اختراع " اگر به نام مخترع ثبت شده و مصنوع خود را به طور مشروط
فروخته باشد.
" مسأله 2882 " اگر چيزى را كه غصب كرده موجود است بايد عين آن را به صاحبش
برگرداند، و اگر از بين رفته يكى از دو صورت را دارد:
الف - چنانچه آن چيز مثل گاو و گوسفند باشد كه افراد آن يكنواخت و مثل هم نيستند
بلكه به واسطه خصوصيات مختلف معمولا قيمت آنها تفاوت دارد، بايد قيمت آن را
بپردازد، و اگر قيمت بازار آن فرق كرده باشد بنابر احتياط واجب قيمت روزى را كه
مىخواهد بپردازد بدهد، و احوط آن است كه بالاترين قيمت از روز غصب تا روز
پرداخت را بدهد. و اگر قيمت بازار آن فرق نكرده ولى در مدتى كه پيش او بوده رشد
و نمو كرده باشد - مثلا گوسفند چاق شده باشد - بايد قيمت آن را هم حساب كند و بپردازد.
ب - چنانچه آن چيز مانند گندم و جو يا چيز هاى ديگرى باشد كه معمولا يكنواخت
است و قيمت افرادش معمولا با هم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده
بدهد، ولى چيزى را كه مىدهد بايد ويژگيهاى همان مال غصب شده را داشته باشد.
" مسأله 2883 " اگر مالى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد و آن مال از بين
برود، مالك براى گرفتن عوض آن مىتواند به هر يك از آن دو رجوع كند و يا از هر كدام
مقدارى از آن را مطالبه نمايد، و اگر مالك به غاصب اول رجوع كرده، غاصب اول
مىتواند به غاصب دوم كه مال نزد او تلف شده رجوع كند، و اگر مالك به غاصب دوم
رجوع كند و از او بگيرد، غاصب دوم نمىتواند به غاصب اول رجوع نمايد، ولى اگر
517

دومى به اولى برگردانده و پيش او تلف شده، غاصب اولى ديگر نمىتواند از دومى مطالبه
نمايد.
" مسأله 2884 " اگر يكى از شرايط صحت معامله در چيزى كه خريد و فروش
مىكنند موجود نباشد، چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى باشند در مال
يكديگر تصرف نمايند اشكال ندارد، و اگر نه چيزى را كه گرفته اند مال غصبى است و بايد آن
را به يكديگر برگردانند، و چنانچه مال هر يك در دست ديگرى از بين برود - چه بداند
معامله باطل است يا نه - بايد عوض آن را بپردازد.
" مسأله 2885 " هر گاه مال را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد خود
نگه دارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال از بين برود بنابر احتياط واجب بايد
عوض آن را به صاحبش بپردازد.
" مسأله 2886 " كسى كه مال يا حق او غصب شده است مىتواند با زور يا مراجعه به
حكومت صالح - و در حال ضرورت به حكومت جائر - مال يا حق خود را به دست آورد،
ولى اگر در اين راه متحمل مخارجى شود نمىتواند آن را از غاصب بگيرد.
تقاص
" مسأله 2887 " در مواردى كه صاحب حق قادر به دريافت حق خود از راه هاى
متعارف نيست مىتواند به هر شكل كه قادر است حق خود را از مال مديون بردارد، ولى
بنابر احتياط از حاكم شرع يا نماينده او - هر چند به طور اجمال - اجازه بگيرد. و اين نوع
احقاق حق را در فقه " تقاص " مىگويند.
" مسأله 2888 " اگر بدهكار مالى نزد طلبكار دارد و پس از مطالبه طلبكار از دادن
بدهى خود بدون عذر كوتاهى مىكند، ظاهرا طلبكار مىتواند به مقدار طلب خود از مال او
بردارد، ولى اگر بدهكار مال خود را نزد طلبكار امانت گذاشته است بنابر احتياط در امانت
تصرف نكند. همچنين اگر كسى مال شخص ديگرى را غصب نمايد، صاحب حق
مىتواند به مقدار حق خود از مال غاصب بردارد.
" مسأله 2889 " تقاص از مالى كه بين بدهكار و ديگرى مشترك است جايز نمىباشد،
مگر اين كه شريك اجازه دهد.
" مسأله 2890 " اگر كسى مال مشتركى را غصب كند هر يك از دو شريك مىتواند
به مقدار سهم خود تقاص نمايد.
" مسأله 2891 " اگر بعد از تقاص خطا و اشتباه تقاص كننده معلوم شود بايد جبران
518

گردد، و چنانچه مال مورد تقاص از بين رفته باشد بايد قيمت آن را بپردازد.
" مسأله 2892 " در موارد زير تقاص كردن جايز نيست:
1 - اگر طرف منكر حق او نباشد و در پرداخت آن اهمال نورزد و به هنگام مطالبه حاضر
به پرداخت باشد، هر چند طلبكار از مطالبه شرم داشته باشد.
2 - اگر انكار طرف از اين جهت باشد كه خود را محق مىداند و يا در حقانيت مدعى
ترديد داشته باشد.
3 - اگر بدهكار نزد حاكم شرع با تقاضاى طلبكار قسم ياد كرده باشد كه مديون نيست.
519

مسائل لقطه
(مالى كه انسان آن را پيدا مىكند)
به مالى كه گم شده و انسان آن را پيدا مىكند " لقطه " مىگويند، لقطه اقسام مختلفى
دارد كه حكم هر يك در مسائل آينده بيان خواهد شد.
" مسأله 2893 " مالى كه انسان پيدا كرده اگر نشانه اى نداشته باشد كه به واسطه آن
صاحبش معلوم شود - مثلا يك اسكناس صد تومانى را پيدا كرده - دو صورت دارد:
الف - اگر در حرم خدا در مكه پيدا كرده باشد، بنابر احتياط آن را با اجازه حاكم شرع از
طرف صاحبش صدقه بدهد.
ب - اگر در غير حرم پيدا كرده و قيمت آن يك درهم (يعنى " 2. 419 " گرم نقره
سكه دار) يا بيشتر باشد، بنابر احتياط با اجازه حاكم شرع از طرف صاحبش صدقه دهد،
و اگر كمتر از يك درهم باشد مىتواند آن را براى خود بردارد.
" مسأله 2894 " مال گمشده اگر نشانه داشته باشد و قيمت آن از يك درهم كمتر باشد
دو صورت دارد:
الف - چنانچه صاحب آن - هر چند به طور اجمال - معلوم باشد و انسان نداند راضى
است يا نه، نمىتواند بدون اجازه او بردارد.
ب - چنانچه صاحب آن - هر چند به طور اجمال - معلوم نباشد، در صورتى كه در
غير حرم خدا پيدا شده باشد لازم نيست اعلام كند و مىتواند به قصد تملك براى خود
بردارد، ولى اگر بعد صاحبش پيدا شود بنابر احتياط عين آن، و اگر از بين رفته عوض آن را
به او بپردازد. و در صورتى كه در حرم خدا پيدا شده باشد بنابر احتياط آن را بر ندارد.
" مسأله 2895 " اگر مالى را كه پيدا كرده نشانه اى دارد كه به واسطه آن مىتواند
صاحبش را پيدا كند - هر چند بداند صاحب آن كافرى است كه در امان و پناه مسلمانهاست -
چنانچه قيمت آن به يك درهم يا بيشتر مىرسد يكى از دو صورت را دارد:
الف - اگر آن مال در غير حرم خدا پيدا شده باشد، بايد تا يك سال در محل اجتماعات
520

مردم و جايى كه احتمال مىدهد صاحب مال آنجا باشد اعلام كند، و چنانچه از روزى كه
آن را پيدا كرده تا يك هفته هر روز، و بعد تا يك سال هفته اى يك مرتبه به گونه اى كه گفته
شد اعلام نمايد كافى است. و چنانچه پس از يك سال صاحب آن پيدا نشود، مىتواند آن را
براى خود بردارد به قصد اين كه هر گاه صاحبش پيدا شد عين آن را، و اگر تلف شده عوض
آن را به او بپردازد، و نيز مىتواند آن را براى صاحبش نگهدارى كند. ولى بنابر احتياط
مستحب با اجازه حاكم شرع از طرف صاحبش صدقه دهد و يا آن را به حاكم شرع بدهد،
و اگر صاحبش پيدا شد و به صدقه راضى نشد عوض آن را به او بدهد، و ثواب صدقه براى
خودش مىباشد.
ب - اگر آن مال در حرم خدا پيدا شده باشد، بنابر احتياط آن را بر ندارد، و اگر برداشت
بعد از يك سال معرفى آن را براى صاحبش نگه دارد يا آن را با اجازه حاكم شرع صدقه دهد
و يا به حاكم شرع برساند، و بنابر احتياط واجب نمىتواند براى خودش بردارد.
" مسأله 2896 " اگر كودك نا بالغ چيزى پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن به يك درهم
يا بيشتر مىرسد، ولى او بايد اعلام نمايد و پس از يك سال اعلام آن را براى كودك بردارد
يا براى صاحبش نگه دارد و يا صدقه بدهد، هر كدام براى كودك اصلح باشد.
" مسأله 2897 " اگر معرفى و اعلام، نياز به هزينه دارد - مثل اين كه پيدا كننده به
هر دليلى قدرت اعلام ندارد و بايد به ديگرى مزد دهد تا اعلام كند، يا كالاى پيدا شده داراى
اهميت است و بايد به وسيله روزنامه يا نظاير آن آگهى و اعلام نمايد - مىتواند هزينه معرفى
و آگهى را از صاحبش بگيرد.
" مسأله 2898 " اگر در بين سالى كه اعلام مىكند از پيدا شدن صاحب مال به گونه اى
مايوس شود كه اعلام لغو شمرده مىشود، احتياط واجب آن است كه آن را با اجازه
حاكم شرع صدقه دهد و براى خودش بر ندارد.
" مسأله 2899 " اگر در موردى كه بايد اعلام كند بداند با اعلام كردن صاحب آن پيدا
نمىشود و معرفى لغو شمرده مىشود، مىتواند در همان روز اول با اجازه حاكم شرع آن
را صدقه دهد، و چنانچه پس از آن صاحبش پيدا شود و به صدقه راضى نشود، بايد عوض
آن را به او بدهد و ثواب صدقه براى خود او است.
" مسأله 2900 " اگر در بين سالى كه اعلام مىكند مال از بين برود، چنانچه در
نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا در آن تصرف نموده باشد بايد عوض آن را به صاحبش بدهد،
و اگر كوتاهى و تصرف نكرده باشد چيزى بر او واجب نيست.
" مسأله 2901 " اگر پس از يك سال اعلام صاحب مال پيدا نشود و او مال را براى
521

صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى يا زياده روى ننموده
ضامن نيست، ولى اگر براى خود برداشته يا از طرف صاحبش صدقه داده باشد و او به
صدقه دادن راضى نشود در هر صورت ضامن است.
" مسأله 2902 " هنگام اعلام لازم نيست جنس چيزى را كه پيدا كرده بگويد، بلكه
همين قدر كه بگويد: " چيزى پيدا كرده ام " كافى است، مگر اين كه اعلام به اين شكل
بى فايده باشد. و چنانچه شخصى نشانه هاى آن را به گونه اى بگويد كه اطمينان به صداقت
او پيدا شود كافى است، و لازم نيست نشانه هايى را كه بيشتر اوقات صاحب مال متوجه
آنها نيست بگويد.
" مسأله 2903 " شخصى كه مالى را پيدا مىكند لازم نيست خودش اعلام نمايد،
بلكه فرد مطمئنى مىتواند از طرف او اعلام كند.
" مسأله 2904 " اگر مالى را كه كمتر از بهاى " 419 / 2 " گرم نقره سكه دار ارزش
دارد پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاى ديگر بگذارد، چنانچه كسى آن را
بردارد براى او حلال است، ولى اگر قيمت آن به " 2. 419 " گرم نقره سكه دار برسد
و اعلام نكند و در جايى كه پيدا كرده و يا در مسجد يا جاى ديگر بگذارد و آن چيز از بين برود
يا ديگرى آن را بردارد، كسى كه ابتدا آن را پيدا كرده ضامن است.
" مسأله 2905 " هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مىشود، بايد تا مقدارى كه
ممكن است آن را نگه دارد، بعد بنابر احتياط با اجازه حاكم شرع قيمت كند و خودش
بردارد يا بفروشد و پولش را نگه دارد، و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد.
و احتياط واجب آن است كه براى صدقه دادن از حاكم شرع اجازه بگيرد.
" مسأله 2906 " قيمت مال پيدا شده بايد بر حسب زمان و مكانى كه مال در آن پيدا شده
محاسبه شود.
" مسأله 2907 " اگر چيزى را كه پيدا كرده هنگام وضو گرفتن و نماز خواندن همراه
او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال ندارد.
" مسأله 2908 " اگر دو شاهد عادل شهادت دهند كه مال پيدا شده براى فلان شخص
است، بايد مال به آن فرد داده شود، چه پيش از شروع اعلام باشد يا در بين و يا پس از آن.
" مسأله 2909 " اگر كسى كه مال نشانه دار را پيدا كرده بميرد، چنانچه پس از پايان
اعلام آن را براى خودش برداشته و مرده باشد مالكيت آن به همان صورت به وارث او
منتقل مىشود كه اگر صاحبش پيدا شد به او برگردانده شود، و اگر قبل از شروع اعلام يا
در بين آن مرده باشد ظاهرا ورثه بايد به جاى او اعلام نمايند.
522

" مسأله 2910 " اگر كفش كسى را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند يكى از
دو صورت را دارد:
الف - چنانچه بداند كفشى كه مانده از همان كسى است كه كفش او را برده، در صورتى
كه از پيدا شدن صاحبش مايوس و يا برايش مشقت داشته باشد مىتواند آن را براى خود
بردارد، ولى اگر بهاى آن از كفش خودش بيشتر است بايد هر گاه صاحب آن را پيدا كرد
كفش را عوض كند يا تفاوت قيمت را به او بدهد و يا رضايت او را به دست آورد،
و چنانچه از پيدا شدن صاحب آن نا اميد شود بايد با اجازه حاكم شرع تفاوت قيمت را از
طرف صاحبش صدقه دهد.
ب - چنانچه احتمال دهد كفشى كه مانده مال ديگرى باشد نه مال كسى كه كفش او را
برده است، احكام مال گمشده را دارد كه در مسائل گذشته بيان شد.
" مسأله 2911 " لوازم و ابزار و اشيائى را كه براى تعمير و مانند آن نزد تعميركاران
و صاحبان صنايع مىبرند، اگر صاحب آن جنس ناشناخته باشد و ديگر سراغ آن نرود
و صاحب صنعت پس از جستجو و تحقيق از آمدن صاحب جنس نا اميد شود بايد آن را از
طرف صاحبش صدقه دهد، و بنابر احتياط واجب با اجازه حاكم شرع باشد.
" مسأله 2912 " اگر دزد مالى را كه به سرقت برده نزد انسان امانت بگذارد، جايز
نيست آن را به خود دزد برگرداند، بلكه بايد آن را به صاحبش بدهد. و اگر صاحبش به هيچ
وجه معلوم نيست حكم لقطه بر آن جارى مىشود.
" مسأله 2913 " اگر مالى از ديگران در بين اموال انسان باقى بماند و صاحب آن يا
محل و مكان او به هيچ وجه معلوم نباشد به گونه اى كه رساندن مال به صاحبش براى او
ميسر نيست و از پيدا كردن او نيز مايوس باشد، بايد آن را از طرف صاحبش و با
اجازه حاكم شرع صدقه بدهد. همچنين اگر انسان در معاملات و داد و ستدها كم و زياد
كرده و در اثر مرور زمان صاحبان آنها را فراموش كرده است و شناخت آنان براى او ميسر
نيست، بايد عوض آنها را از طرف صاحبان آنها و با اجازه حاكم شرع صدقه بدهد.
و بنابر احتياط در هر دو صورت اگر مقدار آن را نمىداند به قدرى صدقه دهد كه مطمئن
شود برى الذمه شده است. و به اين كار در اصطلاح " رد مظالم " گفته مىشود.
مجهول المالك
" مجهول المالك " به مالى مىگويند كه صاحب آن مشخص نيست.
" مسأله 2914 " اگر حيوانى همچون گوسفند يا مرغ وارد خانه انسان شود و صاحب
523

آن معلوم نباشد حكم لقطه را ندارد، بلكه " مجهول المالك " مىباشد، پس بايد براى پيدا
كردن صاحب آن جستجو كند و چنانچه از يافتن او مايوس شد با اجازه حاكم شرع حيوان يا
بهاى آن را صدقه دهد. همچنين است اگر كبوترى كه بال آن بريده شده است وارد منزل
انسان شود، ولى اگر بال كبوتر بريده نباشد و انسان نداند صاحب دارد يا نه، مىتواند آن را
به قصد تملك براى خود بردارد، و اگر بداند صاحب دارد بايد آن را به صاحبش برگرداند،
و اگر صاحب آن را نمىشناسد و از پيدا كردن او مايوس است بايد آن را صدقه دهد.
" مسأله 2915 " اگر در جايى كه عمران و آبادى است حيوانى را پيدا كند يكى از
دو صورت را دارد:
الف - اگر حيوان سالم است و در معرض تلف نباشد، جايز نيست آن را بگيرد، و اگر
گرفت بايد آن را حفظ كند و علوفه اش را نيز تأمين كند و حق ندارد از صاحبش عوض آن را
مطالبه نمايد. و در صورتى كه آن حيوان گوسفند باشد و صاحب آن پيدا نشود، مىتواند آن
را براى صاحبش نگه دارد و يا اين كه پس از سه روز آن را بفروشد و پول آن را از طرف
صاحبش صدقه دهد، و چنانچه صاحبش پيدا شود و صدقه را قبول نكند بايد پول آن را به
صاحبش بدهد.
ب - اگر حيوان در اثر مرض يا غير آن در معرض تلف باشد، جايز است آن را بگيرد
و در اين صورت واجب است علوفه آن را تأمين كند، و در صورتى كه قصد مجان نداشته
باشد مىتواند پس از پيدا شدن صاحبش عوض آن را مطالبه نمايد، و يا اين كه از شير يا پشم
يا سوارى آن استفاده كند و از مخارجش كم كند. و اگر حيوان تلف شود ضامن آن نيست،
مگر اين كه در حفظ آن كوتاهى كرده باشد.
" مسأله 2916 " اگر حيوانى را در جايى كه عمران و آبادى نيست - مانند بيابانها
و جنگل ها و كوهها و راه هاى بيابانى - پيدا كند و صاحب آن معلوم نباشد دو صورت دارد:
الف - اگر در آن محل آب و گياه وجود دارد و حيوان از لحاظ جسمى يا قدرت دويدن
مىتواند خود را از درندگان حفظ كند، جايز نيست آن را بگيرد.
ب - اگر در آن محل آب و گياه وجود ندارد و يا حيوان در معرض خطر باشد - مانند
گوسفند و بچه شتر - جايز است آن را بگيرد و به مقدار ممكن معرفى كند. و چنانچه از پيدا
كردن صاحبش مايوس شد مىتواند آن را تملك كند و يا اين كه براى صاحبش حفظ نمايد،
ولى در صورت تملك اگر صاحبش پيدا شود بايد عوض آن را به او بدهد.
" مسأله 2917 " اگر بچه اى گم شده باشد و ولى او پيدا نشود و يا او را سر راه
گذاشته باشند، جايز است بلكه اگر در معرض تلف باشد واجب است انسان او را بردارد
524

و حفظ كند و مخارجش را تأمين نمايد تا به حد بلوغ برسد و يا پدر يا مادر يا جد پدرى او پيدا
شود. و چنانچه بچه مالى همراه خود دارد جايز است با اجازه حاكم شرع آن مال را به
مصرف او برساند، و اگر مال ندارد از بيت المال يا زكوات يا مردمان خير براى مخارج او
كمك بگيرد، و اگر ممكن نشد خودش مخارج او را بدهد، و در اين صورت مىتواند
مخارجى را كه متحمل مىشود ياد داشت كرده تا پس از بزرگ شدن و تمكن بچه از او
مطالبه نمايد.
" مسأله 2918 " مالى كه صاحب آن مشخص باشد ولى به هيچ وجه به او دسترسى
نيست در حكم مجهول المالك مىباشد.
525

مسائل سر بريدن و شكار حيوانات
" مسأله 2919 " اگر حيوان حلال گوشت اهلى يا وحشى را به دستورى كه مىآيد سر
ببرند، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، ولى گوشت حيوانى كه نجاستخوار شده -
اگر به دستورى كه در شرع معين شده آن را استبراء نكرده باشند - و نيز گوشت چهارپايى
كه انسان با آن نزديكى كرده و گوسفندى كه شير خوك خورده تا بزرگ شده حلال نيست.
" مسأله 2920 " اگر حيوان حلال گوشت وحشى - مانند آهو، كبك و بز كوهى - يا
حيوان حلال گوشت اهلى را كه بعدا وحشى شده به دستورى كه گفته مىشود شكار كنند
پاك و حلال است، ولى حيوان حلال گوشت اهلى - مانند گوسفند و مرغ خانگى - يا حيوان
حلال گوشت وحشى كه به واسطه تربيت كردن اهلى شده است با شكار حلال و پاك
نمىشود.
" مسأله 2921 " حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و حلال
مىشود كه بتواند فرار يا پرواز نمايد، بنابراين بچه آهو كه نمىتواند فرار كند و بچه كبك
كه نمىتواند پرواز نمايد با شكار كردن پاك و حلال نمىشود. و اگر آهو و بچه اش را - كه
نمىتواند فرار كند - با يك تير شكار نمايند، آهو حلال و بچه اش حرام است.
" مسأله 2922 " حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد با سر بريدن حلال
نمىشود، ولى مرده آن پاك است، چه خودش بميرد يا سر آن را ببرند.
" مسأله 2923 " سگ و خوك با سر بريدن و شكار كردن پاك نمىشوند و خوردن
گوشت آنها حرام است. ولى حيوان پاك حرام گوشتى را كه درنده و گوشتخوار است -
مانند گرگ و پلنگ - اگر به دستورى كه گفته مىشود سر ببرند يا با تير و مانند آن شكار كنند
پاك است، ولى خوردن گوشت آنها حرام مىباشد، و اگر با سگ شكارى آنها را شكار
كنند پاك شدن بدن و پوستشان نيز محل اشكال است.
" مسأله 2924 " حيواناتى همچون فيل، خرس و ميمون كه از مسوخ شمرده شده اند
526

و هم چنين موش و خزندگانى مانند مار و سوسمار كه در داخل زمين زندگى مىكنند - اگر
خون جهنده داشته باشند - در صورتى كه به خودى خود بميرند نجس مىباشند، بلكه اگر
سر آنها را هم ببرند يا آنها را شكار كنند پاك شدن بدنشان محل اشكال است.
" مسأله 2925 " حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد اگر
به خودى خود بميرد پاك است، ولى گوشت آن حلال نيست.
" مسأله 2926 " اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد يا آن را بيرون آورند،
خوردن گوشت آن بچه حرام است.
" مسأله 2927 " اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه زنده اى از شكمش بيرون
آيد، چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند حلال است، و اگر نه
حرام مىباشد.
" مسأله 2928 " اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده اى از شكمش
بيرون آورند، چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روييده و در اثر كشتن
مادرش مرده باشد پاك و حلال است، ولى اگر پيش از كشتن مادرش مرده باشد نجس
و حرام است.
دستور سر بريدن حيوان (ذبح):
" مسأله 2929 " دستور سر بريدن حيوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را -
يعنى: " ناى (راه نفس) "، " مرى (راه غذا) " و دو شاهرگ حيوان - از زير برآمدگى گلو
به طور كامل و پيوسته ببرند و جدا نمايند، و اگر آنها را بشكافند ولى جدا نكنند
بنابر احتياط واجب كافى نيست.
" مسأله 2930 " اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد و بعد بقيه
را ببرند فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولى به طور معمول و به گونه اى
كه عمل واحد حساب شود چهار رگ را پشت سر هم نبرند - اگر چه پيش از جان دادن
حيوان بقيه رگها را ببرند - محل اشكال است.
" مسأله 2931 " بايد چهار رگ حيوان را به نحو متعارف از رو ببرند، پس اگر سر آن
را از پشت ببرند - هر چند چهار رگ آن بريده شود - كفايت نمىكند. همچنين است
بنابر احتياط اگر كارد را در گلوى حيوان فرو برند و به طرف بالا بكشند تا چهار رگ آن
بريده شود.
" مسأله 2932 " اگر ذبح كننده اشتباه كند و سر حيوان را از بالاى برآمدگى گلو ببرد
527

به طورى كه رگهاى چهارگانه بريده نشود، در صورتى كه حيوان جان داده باشد حرام شده
است، ولى اگر هنوز جان دارد به گونه اى كه بريدن چهار رگ در جان دادن آن اثر دارد
و بعد از بريدن آنها دست و پايش حركت مىكند، مىتوان بلا فاصله از زير برآمدگى گلو
حيوان را ذبح كرد و در اين صورت حلال مىشود.
" مسأله 2933 " اگر گرگ يا حيوان درنده ديگر گلوى گوسفند را به طورى بكند كه از
چهار رگى كه در گردن است و بايد موقع ذبح بريده شود چيزى نمانده باشد، آن حيوان
حرام شده است، ولى اگر آن رگها سالم و حيوان هنوز زنده است - به گونه اى كه سر
بريدن در جان دادن آن اثر دارد و بعد از سر بريدن دست و پايش حركت مىكند - چنانچه
به دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند پاك و حلال مىباشد.
" مسأله 2934 " بنابر احتياط واجب پيش از جان دادن پوست حيوان ذبح شده را از
بدنش جدا نكنند، و اگر جدا كردند از گوشت آن حيوان نخورند. همچنين
بنابر احتياط واجب پيش از جان دادن مغز حرام را كه در تيره پشت است نبرند و سر حيوان
را نيز جدا نكنند، بلكه اگر عمدا مغز حرام را ببرند يا سر را جدا كنند خوردن گوشت آن
خالى از اشكال نيست، ولى اگر به واسطه غفلت يا تيزى كارد بى اختيار مغز حرام يا سر
حيوان جدا شد اشكال ندارد و گوشت آن حلال است.
شرايط سر بريدن حيوان:
" مسأله 2935 " سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:
1 - كسى كه سر حيوان را مىبرد - مرد باشد يا زن - بايد مسلمان باشد و با
اهل بيت پيامبر (ص) اظهار دشمنى نكند. و بچه مسلمان هم اگر خوب و بد را تشخيص
مىدهد و كيفيت سر بريدن حيوان را مىداند مىتواند سر حيوان را ببرد.
2 - سر حيوان را با چيزى ببرد كه از جنس آهن باشد، ولى چنانچه آهن پيدا نشود
و طورى باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مىميرد، مىتوان با هر وسيله تيزى كه چهار رگ
آن را جدا كند - مانند شيشه و سنگ تيز - سر حيوان را بريد.
3 - هنگام سر بريدن بايد جلوى بدن حيوان رو به قبله باشد، ولى خود ذبح كننده لازم
نيست رو به قبله باشد، هر چند بهتر است. و كسى كه مىداند بايد رو به قبله سر ببرد اگر
عمدا حيوان را رو به قبله نكند، گوشت آن نجس و خوردن آن حرام مىشود، ولى اگر
فراموش كند يا قبله را اشتباه كند يا جهت قبله را نداند و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد يا
نتواند حيوان را رو به قبله كند اشكال ندارد.
528

4 - هنگامى كه مىخواهد سر حيوان را ببرد يا كارد به گلويش بگذارد بايد به نيت سر
بريدن نام خدا را بگويد، و همين اندازه كه بگويد: " بسم الله " كافى است. و اگر بدون
قصد سر بريدن نام خدا را بگويد آن حيوان پاك نمىشود و گوشت آن حرام است، ولى اگر
از روى فراموشى نام خدا را نگويد اشكال ندارد، و مستحب است هر وقت يادش آمد
بگويد: " بسم الله على اوله وآخره ".
5 - حيوان پس از سر بريدن حركتى كند، اگر چه مثلا چشم يا دم خود را حركت دهد يا
پاى خود را به زمين زند كه معلوم شود زنده بوده است.
" مسأله 2936 " براى خواباندن حيوان در حال ذبح كيفيت خاصى معتبر نيست
و فرقى نمىكند كه حيوان را به جانب راست يا چپ بخوابانند، ولى بايد جلوى بدن آن
رو به قبله باشد.
" مسأله 2937 " در ذبح كننده " اختيار " شرط نيست، پس اگر كسى از روى اكراه
ولى با مراعات شرايط شرعى حيوان را ذبح كند حلال و پاك است. همچنين لازم نيست
بردن نام خدا از نظر ذبح كننده واجب باشد، پس اگر كسى كه معتقد به وجوب آن نيست
هنگام ذبح به قصد ذبح نام خدا را بر زبان جارى كند كافى است.
" مسأله 2938 " گفتن " بسم الله " توسط شخص ديگرى غير از ذبح كننده و يا توسط
ضبط صوت و نظاير آن كافى نيست.
" مسأله 2939 " فولاد از جنس آهن است، همچنين استيل، آلومينيوم، منيزيوم
و امثال اينها اگر به نظر اهل فن از جنس آهن باشد ذبح با آنها اشكال ندارد، ولى اگر از
روى مسامحه يا جهالت به آنها آهن گفته شود ذبح با آنها صحيح نيست.
" مسأله 2940 " سر بريدن حيوان با دستگاههايى كه اخيرا متداول شده در صورتى كه
شرايط شرعى - مانند: رو به قبله بودن، بسم الله گفتن و... - رعايت شود و وسيله ذبح از
آهن باشد جايز است. و لازم نيست براى يكايك " بسم الله " بگويد، بلكه اگر هنگام زدن
دكمه و گفتن " بسم الله " ذبح چند حيوان را قصد كند و " بسم الله " را به قصد آنها بگويد
همه آنها حلال مىشود، به شرط آن كه ذبح همه آنها عرفا در يك زمان باشد، ولى اگر
به تدريج و با فاصله ذبح شوند بايد براى هر كدام يك " بسم الله " گفته شود.
" مسأله 2941 " بى حس كردن حيوان توسط دستگاه يا هر وسيله ديگر قبل از ذبح
اگر به طور كامل نباشد و مانع از خروج خون متعارف از حيوان پس از سر بريدن
نشود اشكال ندارد. و بايد در غير حال ناچارى از وارد كردن ضربه گيج كننده به سر حيوان
قبل از ذبح - اگر موجب اذيت حيوان باشد - خود دارى شود، ولى موجب حرام شدن
529

گوشت حيوان نمىشود.
" مسأله 2942 " گوشتهايى كه در بازار مسلمانان به فروش مىرسد و ذبح آنها معمولا
به دست مسلمانان صورت مىگيرد حلال و پاك است، ولى گوشت و مرغهاى سر بريده اى
كه از كشورهاى غير اسلامى وارد مىشود تنها در صورتى حلال و پاك خواهد بود كه ثابت
شود ذبح توسط مسلمان صورت گرفته است.
" مسأله 2943 " اگر حيوانى سركش شود و نتوانند آن را به دستورى كه در شرع معين
شده ذبح كنند يا مثلا در چاه بيفتد و احتمال دهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن به دستور شرع
ممكن نباشد، چنانچه با چيز برنده اى مثل شمشير و نيزه به بدن حيوان بزنند و در اثر زخم
جان دهد حلال مىشود و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولى بايد شرطهاى ديگرى كه
براى سر بريدن حيوانات گفته شد رعايت شود.
دستور كشتن شتر:
" مسأله 2944 " هنگام كشتن شتر بايد علاوه بر رعايت پنج شرطى كه براى سر بريدن
حيوانات گفته شد كارد يا چيز ديگرى را كه تيز و از جنس آهن باشد در گودى ميان گردن
و سينه شتر فرو برند، و به آن " نحر " مىگويند. و بهتر است در آن هنگام شتر ايستاده
باشد، ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده يا به پهلو خوابيده و جلوى بدنش
رو به قبله است كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.
" مسأله 2945 " اگر به جاى اين كه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند،
يا گوسفند و گاو و مانند اينها را به جاى سر بريدن كارد در گودى گردنشان فرو كنند،
گوشت آنها حرام و بدنشان نجس مىشود. ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است
به دستورى كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو كنند - به گونه اى كه فرو كردن كارد
سبب جان دادن آن شود و دست و پايش حركت كند - گوشت آن حلال و بدن آن پاك است،
و نيز اگر كارد در گودى گردن گاو يا گوسفند و مانند اينها فرو كنند و تا زنده است سر آن را
به دستورى كه گفته شد ببرند حلال و پاك مىباشد.
مستحبات و مكروهات سر بريدن حيوان:
" مسأله 2946 " چند چيز در سر بريدن حيوان مستحب است:
1 - هنگام سر بريدن گوسفند - بنابر مشهور - دو دست و يك پاى آن را ببندند و پاى
ديگرش را باز بگذارند، و هنگام سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز
530

بگذارند، و هنگام كشتن شتر دو دست آن را از پايين تا زانو يا تا زير بغل به يكديگر ببندند
و پاهايش را باز بگذارند. و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال
بزند.
2 - كسى كه حيوان را مىكشد رو به قبله باشد، بلكه احوط است.
3 - بنابر مشهور پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند.
4 - كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود، مثلا كارد را خوب تيز كنند و با عجله
سر حيوان را ببرند.
" مسأله 2947 " چند چيز در سر بريدن حيوان مكروه است:
1 - در جايى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.
2 - در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولى در صورت احتياج
كراهت ندارد.
3 - خود انسان حيوانى را كه پرورش داده است ذبح كند.
احكام و شرايط شكار با اسلحه:
" مسأله 2948 " هر گاه حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند با پنج
شرط پاك و حلال مىشود:
1 - اسلحه شكارى مانند " كارد " و " شمشير " برنده يا مثل " نيزه " و " تير " تيز باشد كه در
اثر تيز بودن بدن حيوان را پاره كند، پس اگر به وسيله دام، چوب، سنگ و مانند آن حيوان
را شكار كنند و حيوان بميرد پاك نمىشود و خوردن آن حرام است، مگر آن كه آن را زنده
دريابند و ذبح كنند. و اگر حيوانى را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در
بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است، بلكه اگر گلوله تيز نباشد ولى با
فشار در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند و حيوان را بكشد نيز بنابر اقوى حلال و پاك
است، اما اگر به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن حيوان بميرد
پاك و حلال بودنش خالى از اشكال نيست.
2 - شكار كننده بايد مسلمان باشد و با اهل بيت پيامبر اكرم (ص) اظهار دشمنى نكند، و اگر
مسلمان زاده نا بالغ است خوب و بد را تشخيص دهد.
3 - اسلحه را براى شكار حيوان به كار برد، پس اگر به جاى ديگر نشانه گيرى كند
و اتفاقا به حيوان بخورد و آن را بكشد پاك و حلال نيست.
4 - هنگام به كار بردن اسلحه " بسم الله " بگويد، و چنانچه عمدا نام خدا را نگويد شكار
531

حلال نمىشود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
5 - هنگامى كه انسان به حيوان مىرسد حيوان مرده باشد و يا اگر زنده است به اندازه سر
بريدن وقت نباشد، و اگر نه بايد به دستورى كه براى سر بريدن گفته شد عمل كند، و اگر
وقتى برسد كه حيوان زنده است و وقت كافى هم براى سر بريدن باشد و در عين حال صبر
كند تا حيوان بميرد، گوشت آن حرام و نجس مىشود.
" مسأله 2949 " اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند و يكى از آنان مسلمان و ديگرى
كافر باشد يا يكى از آن دو نام خدا را بگويد و ديگرى عمدا نام خدا را نگويد، آن حيوان
حلال نيست.
" مسأله 2950 " اگر بعد از آن كه حيوانى را تير زدند مثلا در آب بيفتد يا از كوه پرت
شود و انسان بداند كه حيوان به واسطه تير و افتادن در آب يا پرت شدن جان داده حلال
نيست، بلكه اگر شك كند كه فقط در اثر تير بوده يا نه حلال نمىباشد.
احكام و شرايط شكار با سگ شكارى:
" مسأله 2951 " هر گاه سگ شكارى حيوان حلال گوشت وحشى را شكار كند
با هفت شرط گوشت آن پاك و حلال است:
1 - سگ به گونه اى تربيت شده باشد كه هر گاه آن را براى گرفتن شكار بفرستند برود
و هر گاه از رفتن باز دارند بايستد، ولى اگر در وقت نزديك شدن به شكار با بازداشتن
نايستد مانعى ندارد. و احتياط واجب آن است كه اگر عادت دارد پيش از رسيدن صاحبش
از گوشت شكار بخورد از شكار آن اجتناب كنند، ولى اگر از خون آن بنوشد يا اتفاقا از
گوشت شكار بخورد اشكال ندارد.
2 - صاحب سگ آن را فرستاده باشد، پس اگر سگ خود سرانه به شكار رود شكار
نجس و گوشت آن حرام است، بلكه اگر خود سرانه به دنبال شكار رود و بعدا صاحبش
بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند - اگر چه به واسطه صداى صاحبش شتاب كند
- بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خود دارى نمود.
3 - كسى كه سگ شكارى را مىفرستد مسلمان باشد، و اگر نا بالغ است خوب و بد را
تشخيص دهد، پس اگر كافر يا مسلمانى كه با اهل بيت پيامبر (ص) دشمنى مىكند سگ
را بفرستد شكار نجس و حرام است.
4 - هنگامى كه سگ را براى شكار مىفرستد نام خدا را بگويد، ولى نگفتن نام خدا از
روى فراموشى اشكال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ عمدا نام خدا را نگويد ولى پيش از
532

آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را بگويد، بنابر احتياط از آن شكار اجتناب نمايد.
5 - شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا شده بميرد، پس اگر سگ شكار را
خفه كند، يا شكار بر اثر دويدن زياد يا ترس بميرد نجس و حرام است.
6 - شكارچى با سرعت يا به طور متعارف خود را به شكار برساند.
7 - هنگامى كه شكارچى به شكار مىرسد حيوان مرده باشد يا اگر زنده است به اندازه
سر بريدن آن وقت نباشد، پس اگر هنگامى كه شكارچى مىرسد حيوان زنده است و به
اندازه سر بريدن يا بيشتر وقت باشد - مثلا حيوان چشم يا دم خود را حركت مىدهد يا پاى
خود را به زمين مىزند - چنانچه سر حيوان را نبرد تا بميرد گوشت آن نجس و حرام است.
" مسأله 2952 " كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را
ببرد، چنانچه به طور معمول و با شتاب كارد را بيرون آورد ولى وقت سر بريدن بگذرد و آن
حيوان بميرد حلال است، ولى اگر با وجود وسيله ذبح در اثر آماده نكردن آن وقت بگذرد
بنابر احتياط واجب حلال نمىشود، و اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن سر حيوان را ببرد
و صبر كند تا سگ حيوان را بكشد پاك و حلال مىباشد.
" مسأله 2953 " اگر چند سگ را براى شكار رها كنند، چنانچه همه آنها داراى
شرايط شكار باشند شكار حلال است، ولى اگر يكى از آنها داراى شرايط نباشد شكار
نجس و حرام مىشود. و نيز اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر باشد يا
عمدا نام خدا را نگويد آن شكار حرام است.
" مسأله 2954 " اگر سگ شكارى را براى شكار حيوان مخصوصى رها كنند و سگ
حيوان ديگرى را شكار كند اشكال ندارد، و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگر شكار كند
هر دوى آنها حلال و پاك مىباشند.
" مسأله 2955 " اگر باز شكارى يا حيوان ديگرى غير از سگ شكارى حيوانى را
شكار كند آن شكار حلال نيست، مگر اين كه شكارچى هنگامى برسد كه شكار زنده باشد
و به دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرد.
صيد ماهى و ملخ:
" مسأله 2956 " اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد پاك
و خوردن آن حلال است، و چنانچه در آب بميرد پاك ولى خوردن آن حرام مىباشد، و اگر
تور ماهيگيرى را در آب بيندازند و بعضى از ماهيها پس از افتادن به تور در تور يا هنگام
خارج كردن آنها از تور بميرند بنابر اقوى پاك و حلال است. و ماهى بدون فلس اگر چه
533

زنده از آب گرفته شود و بيرون آب جان دهد پاك ولى حرام مىباشد.
" مسأله 2957 " اگر ماهى از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد يا آب فرو رود
و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد كسى با دست يا هر وسيله ديگر آن را
بگيرد بعد از جان دادن حلال است.
" مسأله 2958 " كسى كه ماهى را صيد مىكند لازم نيست مسلمان باشد و هنگام صيد
نام خدا را بگويد، ولى مسلمان بايد ببيند يا بداند كه آن را زنده گرفته اند و در خارج آب مرده
است.
" مسأله 2959 " ماهى مرده اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا نه،
چنانچه در دست مسلمان باشد حلال است، و اگر در دست كافر باشد - اگر چه بگويد آن را
زنده گرفته ام - حرام مىباشد، مگر اين كه يقين حاصل شود يا دو شاهد عادل شهادت دهند
كه آن را زنده گرفته از آب مرده است. بنابراين استفاده از كنسروهاى ماهى كه در
كشورهاى غير اسلامى تهيه مىشود در صورتى براى مسلمانان بدون اشكال است كه بدانند
يا احراز كنند آنها را زنده از آب گرفته اند.
" مسأله 2960 " خوردن ماهى زنده خالى از اشكال نيست، ولى اگر ماهى زنده را در
بيرون آب پيش از جان دادن بكشند خوردن آن اشكال ندارد.
" مسأله 2961 " اگر ملخ را با دست يا وسيله ديگرى زنده بگيرند خوردن آن پس از
جان دادن حلال است، و لازم نيست كسى كه آن را مىگيرد مسلمان باشد و هنگام صيد نام
خدا را ببرد. ولى اگر ملخ مرده اى در دست كافر باشد و معلوم نباشد آن را زنده گرفته يا نه -
اگر چه بگويد زنده گرفته ام - حلال نيست، مگر اين كه يقين حاصل شود يا دو شاهد عادل
شهادت دهند كه راست مىگويد.
" مسأله 2962 " خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند حرام است.
534

مسائل خوردنيها و آشاميدنيها
" مسأله 2963 " حيوانات حلال گوشت عبارتند از:
الف - از حيوانات دريايى " ماهى فلس دار " (پولك دار) حلال است، گرچه فلسهاى
آن هنگام صيد يا به واسطه عوارض ديگر ريخته باشد، همان گونه كه برخى از ماهيها تنها
فلسهاى اطراف گوش آنها نمايان است. و ماهى بدون فلس حرام است، چنان كه ساير
حيوانات دريايى نظير نهنگ و خرچنگ و قورباغه نيز حرام مىباشند. البته " ميگو "
(روبيان) نيز جزو حيوانات دريايى حلال گوشت است.
ب - از چهار پايان اهلى گوشت " شتر "، " گاو " و " گوسفند " حلال است، و گوشت
اسب، قاطر و الاغ كراهت دارد، هر چند كراهت گوشت اسب كمتر است.
ج - از چهارپايان وحشى گوشت " آهو "، " گوزن "، " گاو وحشى "، " قوچ "،
" بز كوهى " و " گور خر " حلال است.
د - از پرندگان گوشت آن دسته كه داراى چنگال هستند و درنده مىباشند - مانند:
عقاب،
باز، كركس و شاهين - حرام است، همچنين بنابر احتياط واجب گوشت انواع كلاغ
نيز حرام مىباشد. ولى گوشت پرندگانى مانند: انواع كبوتر، كبك، تيهو، قطا، مرغ خانگى،
مرغابى، بوقلمون و انواع گنجشك حلال است، و نيز گوشت پرستو حلال ولى كشتن آن
مكروه است، و از خوردن گوشت هدهد (شانه به سر) بنابر احتياط پرهيز شود.
" مسأله 2964 " خوردن شانزده چيز از حيوانات حلال گوشت حرام است:
1 - خون 2 - فضله (مدفوع) 3 - نرى 4 - فرج 5 - بچه دان 6 - تخم (دنبلان) 7 -
انواع غده ها (دشول) 8 - غده اى كه در مغز و به شكل نخود است.
9 - نخاع (مغز حرام) 10 - پى (كه در دو طرف تيره پشت است.) 11 - زهره دان
12 - سپرز (طحال) 13 - مثانه 14 - مردمك (عدسى و سياهى چشم)
15 - دريچه هاى قلب 16 - چيزى كه ميان سم دست و پاى حيوان است
535

. ولى حكم به حرام بودن برخى از موارد ياد شده از روى احتياط است، و خوردن قلوه ها
كراهت دارد.
" مسأله 2965 " تخم ماهى حلال گوشت (خاويار) - هر چند نرم و لزج باشد - حلال
است، و تخم ماهى حرام گوشت - هر چند سفت و خشن باشد - حرام مىباشد. و اگر در
موردى مشتبه شود كه از قبيل حلال است يا حرام، بنابر احتياط اگر لزج و نرم است از
مصرف آن خود دارى شود و اگر سفت و زبر باشد خوردن آن حلال است.
" مسأله 2966 " خوردن گوشت و شير حيوان نجس العين - سگ و خوك - و حيوانات
درنده اى كه معمولا نيش و چنگال دارند - مانند: شير، پلنگ، يوزپلنگ، گرگ، كفتار،
شغال، روباه و گربه - و نيز حيواناتى كه مسخ شده اند - مانند: فيل، خرس، بوزينه
وخرگوش - حرام مىباشد.
" مسأله 2967 " خوردن گوشت جانوران ريز و خزندگان و انواع حشرات مانند:
موش، مار، سوسمار، مارمولك، خرچنگ، عقرب، سوسك، زنبور، مورچه، مگس،
پشه، شب پره و انواع كرمها حرام است.
" مسأله 2968 " معمولا پرندگان حلال گوشت از حرام گوشت به دو راه شناخته
مىشوند:
1 - اين كه هنگام پرواز بال زدن آنها بيشتر از بال نزدن آنها باشد، پس آن دسته كه
بال زدنشان بيشتر باشد حلالند، و آن دسته كه بيشتر بال را نگه مىدارند حرام مىباشند.
2 - آن دسته كه سنگدان يا چينه دان يا انگشت جدايى مانند شست انسان دارند حلال،
و آن دسته كه اينها را ندارند حرام مىباشند.
" مسأله 2969 " تخم پرندگان حلال گوشت حلال است و تخم پرندگان حرام گوشت
حرام مىباشد، و اگر بين حلال و حرام مشتبه شود، تخمهايى كه دو طرف
آن مساوى باشد حرام است و تخمهايى كه يك طرف آن باريكتر باشد حلال است.
" مسأله 2970 " اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند نجس و خوردن
آن حرام است.
" مسأله 2971 " حيوان اهلى حلال گوشت به يكى از سه راه حرام گوشت مىشود:
1 - اين كه جلال باشد، يعنى خوراك آن بر حسب عادت منحصر به مدفوع انسان شده
باشد، كه در اين صورت گوشت و شير آن حرام و بنابر احتياط واجب ادرار و مدفوع
و عرق آن نجس مىباشد.
2 - اين كه انسان با حيوان چهار پا نزديكى كند، كه در اين صورت گوشت و شير
536

و بنابر احتياط نسل آن حرام مىشود، و بنابر احتياط واجب ادرار و مدفوع آن نيز نجس
است.
3 - بره و بزغاله اى كه از شير خوك بخورد تا رشد كند و استخوان آن محكم شود، در
اين حالت گوشت و شير و نسل آنها حرام مىشود، و بنابر احتياط واجب ادرار و مدفوع
آنها نيز نجس است.
" مسأله 2972 " حيوانى را كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده اگر بخواهند حلال
شود بايد آن را " استبراء " نمايند، يعنى تا مدتى از خوردن نجاست باز دارند و به آن غذاى
پاك دهند، به گونه اى كه ديگر نگويند نجاستخوار است. و بنابر احتياط واجب مدت
استبراى " شتر " چهل روز، " گاو " سى روز و بهتر است چهل روز، " گوسفند " ده روز
و بهتر است چهارده روز، " مرغابى " پنج روز و بهتر است هفت روز، " مرغ خانگى " سه
روز و " ماهى " يك شبانه روز مىباشد.
" مسأله 2973 " حيوانى كه انسان با آن نزديكى كرده اگر جزو حيواناتى است كه
معمولا از گوشت و شير آن استفاده مىشود، بايد بلا فاصله آن را بكشند و گوشت آن را
بسوزانند، و اگر از حيواناتى است كه معمولا از آن براى سوارى و بار بردن استفاده
مىكنند - مانند: اسب و قاطر و الاغ - بايد آن را به شهر ديگرى برده و در آنجا به فروش
برسانند، و در هر دو صورت كسى كه با آن نزديكى كرده بايد خسارت آن را بپردازد.
" مسأله 2974 " حيوانى كه با آن نزديكى شده اگر با حيوانات ديگر مخلوط و مشتبه
شد بايد از راه قرعه آن را تعيين نمايند، بدين گونه كه اول گله را دو نصف مىكنند و پس از
قرعه آن نصف را كه مشخص شده باز دو نصف مىكنند تا بالاخره آن حيوان مشخص شود.
" مسأله 2975 " خوردن چيزهاى نجس و نيز بنابر احتياط واجب هر چيز خبيثى كه
طبيعت انسان از آن متنفر است حرام مىباشد، ولى اگر پاك باشد و مقدارى از آن به طورى
با چيز حلال مخلوط و در آن مستهلك شود كه به حساب نيايد خوردن آن اشكال ندارد.
" مسأله 2976 " فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در دهان آمده و نيز فرو بردن غذايى
كه از لاى دندان بيرون مىآيد اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد اشكال ندارد.
" مسأله 2977 " خوردن خاك و گل حرام است، ولى خوردن مقدار كمى از تربت
حضرت سيد الشهداء (ع) براى شفا و نيز خوردن گل داغستان و گل ارمنى براى درمان - چنانچه درمان
منحصر به خوردن اينها باشد - اشكال ندارد.
" مسأله 2978 " خوردن، آشاميدن، تزريق و يا استعمال چيزى كه براى جسم يا روح
انسان ضرر قابل توجه دارد حرام است، ولى اگر در موردى به نظر پزشك متخصص
537

و مطمئن درمان بيمارى منحصر به آن باشد در حد ضرورت اشكال ندارد.
" مسأله 2979 " آشاميدن شراب و انواع مشروبات الكلى حرام و در بعضى از روايات
بزرگترين گناه شمرده شده است، و اگر كسى شراب را حلال بداند، در صورتى كه متوجه
باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا وپيامبر اكرم (ص) مىباشد كافر است. از
حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: " شراب ريشه بديها و منشأ
گناهان است، و كسى كه شراب مىخورد عقل خود را از دست مىدهد و در آن هنگام
خدا را نمىشناسد و از هيچ گناهى باك ندارد و هيچ حرمتى را نگه نمىدارد و حق خويشان
نزديك را رعايت نمىكند و از زشتيهاى آشكار رو نمىگرداند و روح ايمان و خدا شناسى
از بدن او بيرون مىرود و روح ناقص خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مىماند،
و خدا و فرشتگان و پيامبران و مؤمنين او را لعنت مىكنند و تا چهل روز نماز او قبول
نمىشود، و روز قيامت روى او سياه است و زبان او از دهانش بيرون مىآيد و آب دهان او
به سينه اش مىريزد و فرياد تشنگى او بلند است ".
" مسأله 2980 " سر سفره اى كه در آن شراب مىخورند - اگر انسان يكى از آنان
حساب شود - نبايد بنشيند، و از چيز خوردن از آن سفره هم بايد اجتناب نمايد
.
" مسأله 2981 " بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه در اثر گرسنگى يا
تشنگى نزديك به مرگ است غذا يا آب بدهد و او را از مرگ نجات دهد.
" مسأله 2982 " كسى كه در اثر گرسنگى يا تشنگى به حد اضطرار رسيده و چيز حلال
به دست نمىآورد، مىتواند به حدى كه خطر را از خود دفع نمايد از چيز حرام بخورد يا
بياشامد، و اگر ناچار شود از مال شخص ديگرى بخورد بايد عوض آن را بدهد.
" مسأله 2983 " خوردن و آشاميدن از منزل يا باغ بستگان نزديك انسان مانند: پدر،
مادر، برادر، خواهر، عمو، عمه، دايى، خاله، فرزند، همسر و نيز دوستان و كسى كه
منزل و كار خود را به انسان محول نموده است، در صورتى كه اطمينان يا گمان به راضى
نبودن آنان نداشته باشد جايز است.
مستحبات و مكروهات خوردن و آشاميدن:
" مسأله 2984 " هنگام غذا خوردن چند چيز مستحب است:
1 - پيش از شروع به غذا خوردن و بعد از آن دستها را بشويد.

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الاطعمة والأشربة، باب 12 از ابواب " الاشربه المحرمة "، حديث 11
، به ضميمه فروع كافى، كتاب الاشربه، باب " شارب الخمر "، روايت 8 و 16 وباب بعد از آن، روايت 5.
538

2 - ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و پس از همه دست بكشد.
3 - در آغاز غذا خوردن " بسم الله " بگويد، و اگر چند نوع غذا در سفره باشد هنگام
خوردن از هر كدام " بسم الله " بگويد.
4 - اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كس از غذايى كه در برابر او است بخورد.
5 - با دست راست غذا بخورد.
6 - لقمه را كوچك بردارد و غذا را خوب بجود.
7 - سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول دهد.
8 - در اول غذا و آخر آن كمى نمك بخورد.
9 - هنگام دست كشيدن از غذا حمد و سپاس خدا را بجا آورد.
10 - پس از غذا خلال كند و يا مسواك نمايد.
11 - آنچه از سفره بيرون ريخته جمع كند و - با مراعات نظافت - بخورد، ولى اگر در
بيابان غذا مىخورد آنچه را از سفره بيرون ريخته براى پرندگان و حيوانات بگذارد.
12 - پس از غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بگذارد.
13 - در آغاز روز و آغاز شب غذا بخورد، و از غذا خوردن در ميان روز و ميان شب
بپرهيزد.
14 - ميوه را پيش از خوردن بشويد.
" مسأله 2985 " چند چيز در غذا خوردن مكروه است:
1 - غذا خوردن در حال سيرى
2 - پر خوردن، و در خبر است كه خداوند متعال بيشتر از هر چيز از شكم پر بدش
مىآيد.
3 - نگاه كردن به چهره ديگران هنگام غذا خوردن
4 - خوردن غذاى داغ و فوت كردن به چيزى كه مىخورد يا مىآشامد.
5 - پس از گذاشتن نان در سفره منتظر چيز ديگرى ماندن
6 - گذاشتن نان زير ظرف غذا و بريدن آن با كارد
7 - تميز كردن استخوان به گونه اى كه چيزى در آن نماند.
8 - دور انداختن ميوه پيش از آن كه به طور كامل خورده شود.
" مسأله 2986 " در آشاميدن آب رعايت چند چيز مستحب است:
1 - آب را به طور مكيدن بياشامد.
2 - در روز ايستاده بياشامد.
539

3 - پيش از آشاميدن " بسم الله " و پس از آن " الحمد لله " بگويد.
4 - آب را با سه نفس و از روى ميل بياشامد.
5 - پس از آشاميدن بر حضرت امام حسين (ع) و اهل بيت و ياران ايشان درود بفرستد
و بر قاتلان آن حضرت لعن و نفرين نمايد.
" مسأله 2987 " در آشاميدن آب چند چيز مكروه است:
1 - زياد آشاميدن
2 - آشاميدن آب در شب به حالت ايستاده
3 - آشاميدن آب با دست چپ
4 - آشاميدن پس از غذاى چرب
5 - آشاميدن از جاى شكسته كوزه، ليوان و هر ظرف ديگر و نيز از جايى كه دسته آن
است.
540

مسائل وصيت
" وصيت " آن است كه انسان به كسى سفارش كند پس از مرگش كارى را براى او انجام
دهند، يا پس از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا براى فرزندان خود و كسانى كه
اختيار آنان با او است سرپرست و قيم معين كند. كسى را كه وصيت مىكند " موصى "
و كسى را كه به او وصيت مىكنند " وصى " مىگويند.
از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمودند: " هر كس بدون وصيت بميرد به مرگ
جاهليت مرده است ". و فرمودند: " براى مرد مسلمان سزاوار نيست شبى را صبح كند
مگر اين كه وصيت او زير سرش باشد ". و نيز فرمودند: " هر كس هنگام مرگ خوب
وصيت نكند از نظر مردانگى و عقل كمبود دارد ".
" مسأله 2988 " وقتى نشانه هاى مرگ در انسان نمايان شود بايد به اين دستورات عمل
نمايد:
الف - هر چه زودتر امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند. و اگر به مردم بدهكار
است وزمان دادن آن بدهى رسيده بايد بپردازد، و اگر در آن حال توان پرداخت را ندارد يا
زمان آن نرسيده، بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگر بدهى او براى ورثه
معلوم باشد و اطمينان دارد كه ورثه مىپردازند وصيت لازم نيست.
ب - اگر خمس يا زكات و يا مظالم بدهكار است بايد فورا بپردازد، و اگر در آن حال
توان پرداخت را ندارد و احتمال مىدهد كسى آنها را ادا نمايد بايد وصيت كند. همچنين
است اگر حج بر او واجب باشد.
ج اگر نماز و روزه قضا دارد بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند،
بلكه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون اجرت آنها را انجام مىدهد باز هم

(1) وسائل الشيعه، كتاب الوصايا، باب 1، حديث 8.
(2) وسائل الشيعه، كتاب الوصايا، باب 1، حديث 7. (3) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الوصايا، باب 6، حديث 2.
541

واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او بر پسر بزرگتر يا ساير ورثه اش -
به تفصيلى كه در مسأله " 1229 " گفته شد - واجب باشد بايد به او اطلاع دهد يا وصيت
نمايد كه براى او بجا آورند.
د - اگر از ديگران طلبكار است يا نزد ديگران امانتى دارد يا اموالى را در جايى پنهان
كرده، چنانچه وارثان نمىدانند و با نگفتن حق آنان ضايع مىشود واجب است اطلاع
دهد، و در صورتى كه احتمال دهد حق فرزندان صغيرش از بين مىرود يا خود آنان ضايع
مىشوند، بايد براى آنان قيم و سرپرست امينى معين نمايد.
شرايط وصيت كننده و وصيت:
" مسأله 2989 " وصيت كننده بايد عاقل و بالغ باشد و از روى اختيار وصيت كند، پس
وصيت از روى اكراه صحيح نيست. و كودك ده ساله اى كه خوب و بد را تشخيص مىدهد
اگر براى خويشان خود يا براى كار خوبى - مثل ساختن مسجد و مدرسه - وصيت كند،
نسبت به يك سوم از مالش صحيح مىباشد، ولى صحت وصيت سفيه نسبت به يك سوم
مال خود براى خويشان يا كارهاى خير محل اشكال است. و وصيت شخص ورشكسته اى
كه توسط حاكم شرع از تصرف در اموالش منع شده نسبت به مالش بى اثر است، مگر اين كه
طلبكاران از حق خود بگذرند.
" مسأله 2990 " در وصيت صراحت در لفظ شرط نيست، پس اگر با كنايه و اشاره
مقصود خود را بفهماند وصيت صحيح است.
" مسأله 2991 " اگر نوشته اى با امضا يا مهر ميت يافت شود، چنانچه مقصود او را
بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته بايد طبق آن عمل شود.
" مسأله 2992 " كسى كه از روى عمد دست به خودكشى زده و به گونه اى صدمه ديده
كه يقين يا گمان به مردن او پيدا مىشود، اگر بعد از اين عمل وصيت كند كه مقدارى از مال
او را به مصرفى برسانند وصيت او صحيح نيست، ولى اگر قبل از اين عمل وصيت كرده
باشد صحيح است.
" مسأله 2993 " اگر انسان وصيت كند كه چيزى را به شخصى بدهند،
بنابر احتياط واجب
در صورتى آن فرد آن چيز را مالك مىشود كه آن را پس از مرگ وصيت
كننده قبول كند، و كافى بودن قبول در زمان حيات وصيت كننده محل اشكال است.
" مسأله 2994 " اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آن فرد پيش از آن كه قبول يا رد
نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده اند مىتوانند آن چيز را قبول نمايند. ولى
542

اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد، و اگر نه حقى به آن چيز
ندارد.
" مسأله 2995 " كسى را كه وصيت مىكنند چيزى به او بدهند بنابر مشهور بايد هنگام
وصيت وجود داشته باشد، پس اگر وصيت كنند به بچه اى كه ممكن است فلان زن حامله
شود چيزى بدهند وصيت باطل است. ولى اگر وصيت كنند به بچه اى كه در رحم مادر
است چيزى بدهند - اگر چه هنوز روح نداشته باشد - وصيت صحيح است، پس اگر زنده
به دنيا آمد بايد آنچه را كه وصيت شده به او بدهند، و ولى او هم بنابر احتياط واجب بايد
براى او قبول نمايد، و اگر مرده به دنيا آمد وصيت باطل مىشود، و آنچه را كه براى او
وصيت شده وارثان ميان خودشان قسمت مىكنند.
" مسأله 2996 " كارى را كه براى آن وصيت مىكنند بايد جايز و حلال باشد، پس
اگر وصيت كند پولى را صرف كمك به ظالم يا ترويج باطل نمايند وصيت او صحيح
نيست.
" مسأله 2997 " " حقوق واجب الهى " مانند: حج، خمس، زكات و مظالم
و " حقوق مردمى " را بايد از اصل دارايى ميت برداشت، هر چند ميت براى آنها وصيت
نكرده باشد. ولى اگر وصيت كرده آنها را از ثلث مال بدهند لازم نيست از اصل مال
بدهند، مگر اين كه ثلث مال كافى نباشد. و " واجبات بدنى " مانند: نماز و روزه اگر وصيت
نكرده يا ثلث مال كافى نيست و پسر بزرگتر يا وارث ديگرى كه عهده دار آنها باشد نيز در
بين نيست، بنابر احتياط بايد از سهم ارث و ارثهايى كه صغير نيستند داده شود.
" مسأله 2998 " اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات
و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از آن را
به مصرفى برسانند بايد به وصيت او عمل كنند، و اگر وصيت نكرده باشد آنچه مىماند مال
ورثه است.
" مسأله 2999 " از مال ميت ابتدا كفن او و بعد بدهيهاى او - خواه مردمى باشد يا مانند
زكات و خمس الهى باشد - برداشته مىشود، و بعد از يك سوم باقيمانده وصيتهاى او انجام
مىشود، و سپس دو سوم باقيمانده به وارثان مىرسد.
" مسأله 3000 " وصيت به مقدار يك سوم دارايى ميت صحيح است و نسبت به زائد
بر آن وقتى صحيح است كه وارثان ميت آن را اجازه كنند، پس اگر مالى را كه وصيت كننده
براى مصرف خاصى معين كرده از يك سوم دارايى او بيشتر باشد، چنانچه وارثان كبير
حرفى بزنند يا كارى كنند كه معلوم شود وصيت را اجازه داده اند وصيت صحيح است،
543

و تنها راضى بودن آنان كافى نيست. و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح
است.
" مسأله 3001 " اگر مصرفى را كه ميت معين كرده از ثلث مال او بيشتر باشد
و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمىتوانند از
اجازه خود برگردند.
" مسأله 3002 " اگر كسى وصيت كند از يك سوم دارايى او " خمس "، " زكات "،
" نماز "، " روزه " و نيز " كارهاى مستحبى " و " مراسم فاتحه خوانى " انجام دهند، چنانچه
وصيت او به ترتيب باشد بايد به همان ترتيب عمل كنند و آنچه را مقدم است - اگر چه
مستحب باشد - اول انجام دهند، پس اگر يك سوم دارايى او از مورد اول زياد آمد موارد
ديگر را به ترتيب انجام دهند، و اگر زياد نيامد واجب مالى را - مانند: خمس و زكات - از
اصل مال بدهند و واجب بدنى - مانند: نماز و روزه - را نيز بنابر احتياط واجب اگر پسر
بزرگتر يا وارث ديگرى كه عهده دار آن باشد در بين نيست وارثان غير صغير از سهم
خودشان بدهند. و در صورتى كه وصيت او به ترتيب نباشد بايد نخست واجبات مالى
و بدنى را انجام دهند، و اگر چيزى از ثلث اضافه آمد يا ورثه اجازه دادند كارهاى مستحب
را انجام دهند، و اگر ثلث مال از واجب مالى و بدنى كم آمد، ثلث را بين واجب مالى
و بدنى به نسبت تقسيم كنند و كسرى واجب مالى را از اصل مال بدهند و كسرى واجب
بدنى را بنابر احتياط وارثان غير صغير از سهم خود بپردازند.
" مسأله 3003 " اگر براى بدهى و نيز نماز و روزه و كارهاى مستحبى وصيت كرده
ولى نگفته كه از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند، و واجب غير مالى را اگر
ثلث مال كافى است از ثلث بدهند، و اگر كافى نباشد ووارثى كه عهده دار آن باشد نيست
بنابر احتياط واجب از سهم وارثان غير صغير بپردازند. و مستحبات را اگر ثلث مال كافى
بود يا ورثه اجازه دادند انجام دهند، و اگر نه به مقدار ممكن عمل كنند و در اين صورت
ترتيب را - بر حسب ترتيب در وصيت - مراعات نمايند.
" مسأله 3004 " اگر براى مخارج عزادارى خود وصيت نكرده باشد نمىتوان از سهم
ورثه صغير بابت مخارج چيزى برداشت، ولى ورثه بالغ او مىتوانند از سهم خودشان
بپردازند.
" مسأله 3005 " اگر وصيت كننده از وصيت خود برگردد يا كارى كند كه
منصرف شدن از وصيت را بفهماند - مانند آن كه ملكى را كه وصيت كرده بفروشد - وصيت
باطل مىشود، همچنين اگر وصيت خود را تغيير دهد - به عنوان مثال سرپرستى براى
544

بچه هاى خود معين كند و بعد سرپرست ديگرى را به جاى او تعيين نمايد - وصيت اولش
باطل مىشود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
" مسأله 3006 " اگر وصيت كند كه يك سوم دارايى او را به مصرف خاصى برسانند
بايد مطابق آن عمل نمايند، همچنين اگر وصيت كند كه يك سوم دارايى او را نفروشند بلكه
سود آن را به مصرف خاصى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل كنند.
" مسأله 3007 " اگر در مرضى كه به آن مىميرد مقدارى از مالش را به كسى ببخشد
و تحويل او يا ولى او بدهد و وصيت كند كه بعد از مرگ او هم مقدارى به فرد ديگر بدهند،
آنچه را كه در حال زندگى بخشيده از اصل مال است و احتياج به اذن ورثه ندارد، و چيزى
را كه وصيت كرده اگر زياد تر از ثلث باشد، زيادى آن محتاج به اذن ورثه است.
" مسأله 3008 " اگر كسى در مرضى كه به آن مىميرد بگويد: " فلان مبلغ را به فلان
شخص بدهكارم " چنانچه متهم باشد كه براى زيان رساندن به وارث چنين سخنى گفته،
بايد آن مبلغ را از يك سوم دارايى او پرداخت كنند، و اگر متهم نباشد و كسى هم منكر
گفته او نشود، بايد آن بدهى از اصل مال پرداخت شود.
شرايط وصى:
" مسأله 3009 " " وصى " بايد عاقل و مورد اطمينان باشد. و اگر وصيت كننده
مسلمان است و عمل به وصيت موجب استيلاى بر ورثه مىشود وصى نيز بايد مسلمان
باشد، بلكه اگر موجب استيلاء هم نشود بنابر احتياط واجب بايد مسلمان باشد، ولى اگر
وصيت كننده كافر است وصى لازم نيست مسلمان باشد. همچنين بنابر احتياط واجب
وصى بايد بالغ باشد، ولى جايز است وصيت كننده شخص بالغ و غير بالغ را با هم وصى
خود قرار دهد، كه در اين صورت بالغ عمل به وصيت مىكند و پس از بلوغ صغير با هم
به وصيت عمل مىكنند.
" مسأله 3010 " اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده باشد
كه هر كدام به تنهايى به وصيت عمل كنند لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر اجازه
بگيرند. و اگر اجازه نداده باشد - چه گفته باشد همه با هم به وصيت عمل كنند يا نگفته
باشد - بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند، و اگر حاضر نشوند كه با يكديگر به وصيت
عمل نمايند و در تشخيص مصلحت اختلاف داشته باشند، در صورتى كه تأخير و مهلت
دادن موجب مىشود كه عمل به وصيت معطل بماند حاكم شرع آنان را مجبور مىكند كه
تسليم نظر كسى شوند كه صلاح را تشخيص دهد، و اگر اطاعت نكنند به جاى آنان افراد
545

ديگرى را معين مىنمايد، و اگر يكى از آنان قبول نكرد فرد ديگرى را به جاى او تعيين
مىنمايد.
" مسأله 3011 " اگر انسان بفهمد كسى او را وصى خود قرار داده، چنانچه ناتوانى يا
نارضايتى خود را به وصيت كننده اطلاع دهد لازم نيست به وصيت عمل كند، و اگر نه عمل
به وصيت بر او واجب مىشود. و اگر پيش از مرگ او نفهمد كه او را وصى قرار داده يا
بفهمد و عدم رضايت خود را به او اطلاع ندهد، بايد وصيت او را انجام دهد، همچنين
اگر وصى موقعى متوجه شود كه مريض به واسطه شدت بيمارى نتواند به ديگرى وصيت
كند، بايد وصيت را قبول نمايد.
" مسأله 3012 " وصى نمىتواند ديگرى را براى انجام كارهاى وصيت كننده معين
كند و خود كناره گيرى نمايد، مگر اين كه بداند مقصود ميت فقط انجام وصيت بوده و نظر
به شخص خاصى نداشته است.
" مسأله 3013 " هر گاه كسى دو نفر را وصى كند كه به شركت عمل كنند، چنانچه
يكى از آن دو بميرد يا ديوانه و يا كافر شود، حاكم شرع فرد ديگرى را به جاى او معين
مىكند،
و اگر هر دو بميرند يا ديوانه و يا كافر شوند، حاكم شرع دو نفر ديگر را معين
مىكند.
" مسأله 3014 " هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد اگر آن فرد از دنيا رفت
فلانى وصى باشد، پس از مرگ وصى اول وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.
" مسأله 3015 " اگر وصى به تنهايى توان انجام وصيت را ندارد و نمى تواند براى خود
كمك بگيرد، حاكم شرع فرد ديگرى را براى كمك به او معين مىكند.
" مسأله 3016 " اگر مقدارى از مال وصيت كننده در دست وصى تلف شود، چنانچه
در نگهدارى آن كوتاهى و يا تعدى كرده باشد ضامن است، و اگر نه چيزى بر او نيست.
" مسأله 3017 " كسى كه سرپرست اولاد صغير ميت شده و وصيت كننده براى او
اجرتى معين نكرده - فقير باشد يا غنى - مىتواند از اموال صغير براى خدمات و كارهاى
خود اجرت مناسب را بردارد، هر چند برداشتن اجرت در صورتى كه غنى باشد خلاف
احتياط است.
" مسأله 3018 " وصى در رابطه با برداشتن اجرت از مال ميت يكى از چند صورت را
دارد:
1 - اگر مورد وصيت انجام معاملات باشد، چنانچه وصيت كننده اجرتى براى وصى
تعيين نكرده و وصى هم آن را به طور مجانى قبول كرده باشد عمل به وصيت واجب است،
546

و حق ندارد براى عمل كردن به آن اجرتى از مال ميت بردارد، و اگر براى او اجرتى معين
كرده يا وصى آن را مجانى قبول نكرده باشد، اجرت آن را طلبكار است.
2 - اگر مورد وصيت انجام عبادات - نظير حج و نماز و روزه - براى ميت باشد، چنانچه
وصى در زمان حيات ميت انجام آن را به طور مجانى قبول كرده باشد بايد به همان نحو عمل
كند، و اگر انجام آن را با اجرت قبول كرده باشد يكى از دو حالت را دارد:
الف - وصيت كننده اجرت انجام آنها را معين كرده باشد، كه در اين صورت در حكم
اجاره است و وصى بايد طبق مفاد وصيت عمل نمايد و اجرت معين را از مال ميت بردارد.
ب - وصيت كننده اجرت آن را به طور نامعين قرار داده باشد، كه در اين صورت در
حكم اجاره باطل بوده و بعيد نيست وصى بتواند اجرت معمولى كار خود را از مال ميت
بردارد.
3 - اگر وصيت به شكل جعاله باشد - به عنوان مثال وصيت كننده گفته باشد: " هر كس پس
از مرگ من از طرف من حج بجا آورد فلان مبلغ از دارايى من مال او باشد " - وصى
به همان اندازه كه مقرر شده مستحق اجرت مىباشد.
" مسأله 3019 " اگر كسى بگويد: " من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم " يا
بگويد: " ميت مرا قيم بچه هاى خود قرار داده است " در صورتى بايد حرف او را قبول كرد
كه از گفته او اطمينان حاصل شود يا دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
" مسأله 3020 " اگر وصى بعضى از مصارف وصيت را فراموش كند بايد آن مقدار را
به مصرف خيرات و كارهاى نيك برساند.
547

مسائل ارث
" مسأله 3021 " اسباب و موجبات ارث سه چيز است:
1 - " خويشاوندى نسبى " كه خود به سه دسته تقسيم مىشود و تفصيل آن در مسأله
" 3027 " بيان شده است.
2 - " خويشاوندى سببى " يعنى " زوجيت " كه به وسيله آن زن و شوهر دائم از يكديگر
ارث مىبرند.
3 - " ولاء " كه به وسيله آن كسى كه بر ديگرى يك نحو ولايت دارد - در صورت نبودن
خويشاوندان نسبى - از او ارث مىبرد، و آن بر سه قسم است:
اول - " ولاء عتق " كه به واسطه آن مولى از بنده خود كه او را آزاد كرده ارث مىبرد،
به شرط آن كه آن بنده خويشاوند نسبى نداشته باشد.
دوم - " ضمان جريره " يعنى اين كه انسان با كسى قرار مىگذارد در زندگى كمك انسان
و ضامن جنايات او باشد و در عوض از او ارث ببرد.
سوم - " امامت " كه به واسطه آن امام مسلمين از كسى كه هيچ وارث ندارد ارث
مىبرد.
لازم به ذكر است كه موضوع عتق در اين زمان منتفى شده است و ضمان جريره نيز
متعارف نيست.
" مسأله 3022 " چيزهايى كه به طور كلى مانع ارث بردن انسان مىشود عبارت است
از:
الف - " بنده بودن "، پس بنده هر چند فرزند يا پدر ميت باشد از او ارث نمىبرد.
ب - " كفر "، پس كافر از مسلمان ارث نمىبرد.
ج - " قتل عمد "، پس اگر كسى به ناحق و عمدا ديگرى را كشته باشد از او ارث
نمىبرد.
548

" مسأله 3023 " مسلمان از كافر ارث مىبرد، ولى كافر - هر چند پدر يا پسر
ميت باشد - از مسلمان ارث نمىبرد، خواه كافر اصلى باشد يا مرتد. بنابراين اگر مسلمانى هم
وارث مسلمان و هم وارث غير مسلمان داشته باشد همه دارايى او به وارث مسلمان
مىرسد، هر چند وارث مسلمان جزو دسته دوم يا سوم باشد، و اگر مسلمان هيچ وارث
مسلمانى ندارد ارث او مال امام مسلمين است كه در زمان غيبت به دست
فقيه جامع الشرايط مىرسد.
" مسأله 3024 " اگر كافر بميرد و وارث مسلمان داشته باشد همه ارث او به وارث
مسلمان مىرسد، هر چند جزو دسته دوم يا سوم باشد، ولى اگر وارث مسلمانى نداشته
باشد ارث او به وارث كافر مىرسد. لكن كافر مرتد در اين جهت حكم مسلمان را دارد كه
ارث او به وارث كافر نمىرسد، بلكه اگر وارث مسلمان نداشته باشد ارث او مال امام
مسلمين است.
" مسأله 3025 " اگر كسى يكى از خويشاوندان خود را عمدا و به ناحق بكشد از ارث
او محروم مىشود. ولى اگر از روى خطا يا به صورت شبه عمد باشد از او ارث مىبرد،
هر چند ارث بردن او از ديه قتل محل اشكال است و بنابر احتياط با ورثه ديگر مصالحه كند.
" مسأله 3026 " قاتل گرچه خود ارث نمىبرد ولى مانع ارث بردن ديگران نمىشود،
بنابراين اگر به عنوان مثال فرزندى پدر خود را عمدا و به ناحق بكشد و ميت فرزند ديگرى
نداشته باشد، هر چند خود قاتل ارث نمىبرد ولى فرزندان او ارث مىبرند، و اگر كسى از
دسته اول وجود ندارد دسته دوم ارث مىبرند، و اگر دسته دوم هم وجود ندارد دسته سوم
ارث مىبرند.
" مسأله 3027 " كسانى كه به واسطه خويشاوندى نسبى ارث مىبرند سه دسته اند:
دسته اول - پدر و مادر و اولاد ميت، و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پايين روند،
هر كدام به ميت نزديكتر است ارث مىبرد، و تا يك نفر از اين دسته هست دسته دوم ارث
نمىبرند.
دسته دوم - پدر بزرگ و مادر بزرگ هر چه بالا روند - پدرى باشند يا مادرى - و برادر
و خواهر ميت، و با نبودن خواهر و برادر، اولاد آنان هر چه پايين روند، هر كدام به ميت
نزديكتر است، و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمىبرند.
دسته سوم - عمو، عمه، دايى و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه پايين روند،
و تا هنگامى كه يك نفر از عموها و عمه ها و دايى ها و خاله هاى ميت زنده باشد اولاد آنان
ارث نمىبرند. ولى اگر ميت فقط عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد
549

و بجز اينها وارث ديگرى نداشته باشد، ارث او به پسر عموى پدر و مادرى مىرسد
و عموى پدرى ارث نمىبرد.
" مسأله 3028 " زن و شوهر از يكديگر ارث مىبرند، و با هر سه دسته و هم چنين با
اقسام ولاء همراه مىباشند كه احكام آن خواهد آمد.
ارث دسته اول:
" مسأله 3029 " اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد همه دارايى به او
مىرسد، خواه " پدر " باشد يا " مادر "، يا " يك پسر " يا " يك دختر ". و اگر " چند پسر " يا "
چند دختر " باشند مال به طور مساوى بين آنان تقسيم مىشود، ولى اگر وارث ميت " يك
پسر و يك دختر " يا " چند پسر و دختر " باشند، بايد مال را به گونه اى تقسيم كرد كه هر
پسرى دو برابر دختر ارث ببرد.
" مسأله 3030 " اگر وارث ميت فقط " پدر " و " مادر " او باشند مال را سه قسمت
مىكنند، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت ديگر را مادر مىبرد، اما اگر ميت " دو برادر "
يا " چهار خواهر " و يا " يك برادر و دو خواهر " هم داشته باشد كه همه آنان زنده و مسلمان
و آزاد و پدرى باشند - يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان با مادر ميت يكى
باشد يا نه - گرچه تا هنگامى كه پدر و مادر زنده باشند برادر و خواهر ارث نمىبرند، ولى
بودن آنها سبب مىشود كه مادر يك ششم ارث ببرد و بقيه را به پدر بدهند. و در حقيقت
چون نفقه آنان به عهده پدر است بر سهم پدر افزوده مىشود.
" مسأله 3031 " اگر وارث ميت فقط " پدر " و " مادر " و " يك دختر " باشند، چنانچه
ميت " دو برادر " يا " چهار خواهر " و يا " يك برادر و دو خواهر " پدرى نداشته باشد مال را
پنج قسمت مىكنند: پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مىبرد.
و اگر " دو برادر " يا " چهار خواهر " و يا " يك برادر و دو خواهر " پدرى داشته باشد
بنابر مشهور مال را شش قسمت مىكنند: پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه
قسمت مىبرد، و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مىكنند: يك قسمت را به پدر و سه
قسمت را به دختر مىدهند، و در حقيقت مادر بيش از يك ششم نمىبرد، ولى احوط اين
است كه در اين صورت نيز با تحصيل رضايت پدر و دختر مانند صورت اول مال را پنج
قسمت كنند: سه قسمت را به دختر بدهند و به هر يك از پدر و مادر يك قسمت بپردازند.
" مسأله 3032 " اگر وارث ميت فقط " پدر " و " مادر " و " يك پسر " باشند مال را شش
قسمت مىكنند: پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مىبرد، و اگر
550

" چند پسر " يا " چند دختر " باشند آن چهار قسمت را به طور مساوى بين خودشان قسمت
مىكنند، و اگر " يك پسر و يك دختر " يا " چند پسر و دختر " باشند آن چهار قسمت را
طورى تقسيم مىكنند كه هر پسرى دو برابر دختر ارث ببرد.
" مسأله 3033 " اگر وارث ميت فقط " پدر و يك پسر " يا " مادر و يك پسر " باشند مال
را شش قسمت مىكنند: يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مىبرد.
" مسأله 3034 " اگر وارث ميت فقط " پدر و يك دختر " يا " مادر و يك دختر " باشند
مال را چهار قسمت مىكنند: يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مىبرد.
" مسأله 3035 " اگر وارث ميت فقط " پدر " يا " مادر " با " يك پسر و يك دختر " يا "
چند پسر و دختر " باشند مال را شش قسمت مىكنند: يك قسمت آن را پدر يا مادر مىبرد
و بقيه را طورى قسمت مىكنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
" مسأله 3036 " اگر وارث ميت فقط " پدر و چند دختر " يا " مادر و چند دختر " باشند
مال را پنج قسمت مىكنند: يك قسمت را پدر و يا مادر مىبرد و چهار قسمت ديگر را
دخترها به طور مساوى بين خودشان تقسيم مىكنند.
" مسأله 3037 " اگر ميت اولاد ندارد ولى نوه داشته باشد، نوه پسرى او - گرچه
دختر باشد - سهم پسر ميت و نوه دخترى - گرچه پسر باشد - سهم دختر او را مىبرد،
و چنانچه نوه پسرى و دخترى متعدد باشند، سهم هر يك از پسر و دختر ميت بين اولاد او
اگر همجنس باشند به طور مساوى و اگر همجنس نباشند به طورى كه سهم هر پسر دو
برابر هر دختر باشد تقسيم مىشود. به عبارت ديگر ابتدا مال بين اولاد ميت كه مرده اند
و فرزند دارند تقسيم مىشود و بعد سهم هر كدام از آنان به وارثش مىرسد، از باب مثال
اگر ميت چهار نوه داشته باشد: " يك پسر و يك دختر از يك دختر " و " يك پسر و يك
دختر از يك پسر " در اين صورت مال را سه سهم مىكنند: دو سهم براى پسر ميت و يك
سهم براى دختر ميت در نظر مىگيرند، و بعد سهم آنان را طورى بين فرزندانشان تقسيم
مىكنند كه هر پسرى دو برابر دختر ارث ببرد.
" مسأله 3038 " با وجود پدر و مادر ميت پدر بزرگ و مادر بزرگ ارث نمىبرند، ولى
در صورتى كه سهم پدر ميت يا مادر ميت بيش از يك ششم مال باشد مستحب است
يك ششم از همه تركه را به پدر يا مادر خود به عنوان طعمه يا بخشش بدهد، و اگر هر دو
زنده باشند يك ششم را بين آنان به طور مساوى تقسيم نمايد.
" مسأله 3039 " مقصود از فرزندى كه از انسان ارث مىبرد بچه اى است كه از نطفه
او متولد شده باشد، خواه از زن دائم باشد يا موقت. پس اگر كسى بچه دار نمىشود
551

و بچه اى را از پرورشگاه يا از ديگران به فرزندى قبول مىكند، آن بچه فرزند او نمىشود
و از او ارث نمىبرد، مگر اين كه در زمان حيات خود چيزى را به او ببخشد. و جايز نيست
شناسنامه او را نيز به نام خود بگيرد، هر چند اصل عمل او از نظر عاطفى كار خوبى است
واجر و ثواب نيز دارد.
ارث دسته دوم:
" مسأله 3040 " دسته دوم از كسانى كه به واسطه خويشاوندى نسبى ارث مىبرند
عبارتند از: " پدر بزرگ "، " مادر بزرگ "، " خواهران " و " برادران " ميت، و اگر برادر
و خواهر نداشته باشد اولاد آنان ارث مىبرند. و با بودن برادر و خواهر پدرى و مادرى،
برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند، ولى برادر و خواهر مادرى سهم خود را مىبرند.
" مسأله 3041 " اگر وارث ميت فقط " يك برادر " يا " يك خواهر " باشد همه مال به او
مىرسد، و اگر " چند برادر " يا " چند خواهر " پدر و مادرى باشند مال به طور مساوى ميان
آنها تقسيم مىشود، و اگر " چند برادر و خواهر پدر و مادرى " با هم باشند هر برادر
دو برابر خواهر ارث مىبرد.
" مسأله 3042 " اگر ميت " برادر و خواهر پدر و مادرى " دارد " برادر و خواهر
پدرى " كه از مادر با ميت جدا هستند ارث نمىبرند، و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى
ندارد و فقط " يك خواهر " يا " يك برادر " پدرى داشته باشد همه مال به او مىرسد، و اگر "
چند برادر " يا " چند خواهر " پدرى داشته باشد مال به طور مساوى بين آنان تقسيم
مىشود، و اگر " برادر و خواهر پدرى " داشته باشد هر برادرى دو برابر خواهر ارث
مىبرد.
" مسأله 3043 " اگر وارث ميت فقط " يك خواهر " يا " يك برادر " مادرى باشد كه از
پدر با ميت جداست همه مال به او مىرسد، و اگر " چند برادر مادرى " يا " چند خواهر مادرى " يا " چند برادر و خواهر
مادرى " باشند مال به طور مساوى بين آنان تقسيم مىشود.
" مسأله 3044 " اگر ميت " برادر و خواهر پدر و مادرى " و " برادر و خواهر پدرى
" و " يك برادر و يا يك خواهر مادرى " داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند،
و مال را به شش قسمت تقسيم مىكنند: يك قسمت را به برادر يا خواهر مادرى مىدهند
و بقيه را ميان برادر و خواهر پدر و مادرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه هر برادر دو برابر
خواهر ارث ببرد.
" مسأله 3045 " اگر ميت " برادر و خواهر پدر و مادرى " و " برادر و خواهر پدرى "
552

و " برادر و خواهر مادرى " داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند و مال را
سه قسمت مىكنند: يك قسمت را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان
تقسيم مىكنند و بقيه را بين برادر و خواهر پدر و مادرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه هر
برادر دو برابر خواهر ارث ببرد.
" مسأله 3046 " اگر وارث ميت فقط " برادر و خواهر پدرى " و " يك برادر و يا يك
خواهر مادرى " باشند مال را شش قسمت مىكنند: يك قسمت آن را برادر يا خواهر
مادرى مىبرد و بقيه را بين برادر و خواهر پدرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه هر برادر دو
برابر خواهر ارث ببرد.
" مسأله 3047 " اگر وارث ميت فقط " برادر و خواهر پدرى " و " چند برادر و خواهر
مادرى " باشند مال را سه قسمت مىكنند: يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور
مساوى بين خودشان تقسيم مىكنند و بقيه را بين برادر و خواهر پدرى به گونه اى تقسيم
مىكنند كه هر برادر دو برابر خواهر ارث ببرد.
" مسأله 3048 " اگر وارث ميت فقط " برادر " و " خواهر " و " زن " او باشند، زن به
تفصيلى كه در " ارث زن و شوهر " گفته مىشود ارث خود را مىبرد و خواهر و برادر
به طورى كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مىبرند، همچنين اگر زنى بميرد
و وارث او فقط " خواهر " و " برادر " و " شوهر " او باشند، شوهر نصف مال را مىبرد
و خواهر و برادر به طورى كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مىبرند. و به خاطر
ارث بردن زن يا شوهر از سهم برادر و خواهر مادرى چيزى كم نمىشود، بلكه از سهم
برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى كم مىشود، مثلا اگر وارث ميت " شوهر " و " برادر
و خواهر مادرى " و " برادر و خواهر پدر و مادرى " او باشند، نصف مال به شوهر مىرسد
و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادرى مىدهند و آنچه باقى
مىماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است. بنابراين اگر همه مال او شش تومان باشد،
سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يك تومان به برادر و خواهر پدر
و مادرى مىدهند.
" مسأله 3049 " اگر برادر و خواهر ميت همگى قبل از او از دنيا رفته باشند سهم
ارث آنان را به اولادشان مىدهند، و سهم " برادر زاده و خواهر زاده مادرى " به طور مساوى
بين آنان قسمت مىشود، و از سهمى كه به " برادر زاده و خواهر زاده پدر و مادرى يا
پدرى " مىرسد هر پسرى دو برابر دختر مىبرد. و اگر خواهر و برادر ميت متعدد بوده اند
ابتدا مال بين آنان تقسيم مىگردد و بعد ارث هر كدام بين اولادشان قسمت مىشود.
553

" مسأله 3050 " اگر وارث ميت فقط " يك پدر بزرگ " يا " يك مادر بزرگ " است -
پدرى باشد يا مادرى - همه مال به او مىرسد. و با بودن پدر بزرگ ميت " پدر پدر بزرگ "
ارث نمىبرد.
" مسأله 3051 " اگر وارث ميت فقط " پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى " باشند مال
سه قسمت مىشود: دو قسمت را پدر بزرگ و يك قسمت را مادر بزرگ مىبرد، و اگر
وارث فقط " پدر بزرگ و مادر بزرگ مادرى " باشند مال را به طور مساوى بين خودشان
تقسيم مىكنند.
" مسأله 3052 " اگر وارث ميت فقط " يك پدر بزرگ يا مادر بزرگ پدر " و " يك
پدر بزرگ يا مادر بزرگ مادرى " باشند مال را سه قسمت مىكنند: دو قسمت را پدر بزرگ
يا مادر بزرگ پدرى و يك قسمت را پدر بزرگ يا مادر بزرگ مادرى به ارث مىبرد.
" مسأله 3053 " اگر وارث ميت " پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى " و " پدر بزرگ و مادر بزرگ
مادرى " باشند مال سه قسمت مىشود: يك قسمت آن را پدر بزرگ و مادر بزرگ
مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و دو قسمت ديگر را بين پدر بزرگ
و مادر بزرگ پدرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه پدر بزرگ دو برابر مادر بزرگ ارث ببرد.
" مسأله 3054 " اگر وارث ميت فقط " زن " و " پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى "
و " پدر بزرگ و مادر بزرگ مادرى " باشند، زن به تفصيلى كه در " ارث زن و شوهر " گفته
مىشود ارث خود را مىبرد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به پدر بزرگ
و مادر بزرگ مادرى مىدهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند و بقيه را بين
پدر بزرگ و مادر بزرگ
پدرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه پدر بزرگ دو برابر مادر بزرگ ارث ببرد. و اگر وارث ميت " شوهر "
و " پدر بزرگ " و " مادر بزرگ " باشند، شوهر نصف مال را مىبرد و پدر بزرگ و مادر بزرگ اگر مادرى باشند بقيه مال را به طور مساوى
بين خود تقسيم مىكنند، و اگر پدرى باشند پدر بزرگ دو برابر مادر بزرگ ارث مىبرد،
و اگر هم پدرى و هم مادرى باشند يك سوم اصل مال را پدر بزرگ و مادر بزرگ مادرى
به طور مساوى تقسيم مىكنند و بقيه را كه يك ششم اصل مال است پدر بزرگ و مادر بزرگ
پدرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه پدر بزرگ دو برابر مادر بزرگ ارث ببرد.
" مسأله 3055 " اگر وارث ميت " پدر بزرگ يا مادر بزرگ يا هر دوى آنان " با " برادر
يا خواهر و يا هر دو، يا برادر زاده و خواهر زاده و يا هر دو " باشند، در همه اين موارد
پدر بزرگ حكم يك برادر و مادر بزرگ حكم يك خواهر را براى ميت دارند، ولى مانع از
ارث بردن برادر زاده و خواهر زاده نمىشوند.
554

ارث دسته سوم:
" مسأله 3056 " دسته سوم " عمو، عمه، دايى، خاله و اولاد آنان " هستند - به تفصيلى
كه در اول ارث گفته شد - كه اگر هيچ يك از ورثه دسته اول و دوم نباشند اينها ارث
مىبرند.
" مسأله 3057 " اگر وارث ميت فقط " يك عمو " يا " يك عمه " است - چه پدر
و مادرى باشد يا پدرى و يا مادرى - همه مال به او مىرسد. و اگر " چند عمو " يا " چند عمه "
باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود،
ولى اگر عمو و عمه با هم باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند، بايد ارث را
به گونه اى تقسيم كنند كه عمو دو برابر عمه ارث ببرد.
" مسأله 3058 " اگر وارث ميت فقط " چند عموى مادرى " يا " چند عمه مادرى "
باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود، ولى اگر ميت فقط " چند عمو
و عمه مادرى " داشته باشد بنابر احتياط واجب بايد با يكديگر مصالحه كنند.
" مسأله 3059 " اگر وارث ميت عمو و عمه باشد و بعضى پدرى و بعضى مادرى
و بعضى پدر و مادرى باشند " عمو و عمه پدرى " ارث نمىبرند، پس اگر ميت يك عمو يا
يك عمه مادرى دارد مال را شش قسمت مىكنند: يك قسمت را به " عمو يا عمه مادرى "
مىدهند و بقيه را بين " عمو و عمه پدر و مادرى " به گونه اى تقسيم مىكنند كه عمو دو برابر
عمه ارث ببرد. و اگر چند عمو يا عمه يا عمو و عمه مادرى دارد مال را سه قسمت مىكنند:
دو قسمت را بين " عمو و عمه پدر و مادرى " به گونه اى تقسيم مىكنند كه عمو دو برابر عمه
ارث ببرد و يك قسمت را به " عمو و عمه مادرى " مىدهند كه بين خود تقسيم نمايند
و بنابر احتياط واجب در تقسيم با يكديگر مصالحه نمايند.
" مسأله 3060 " اگر وارث ميت فقط " يك دايى " يا " يك خاله " باشد همه مال به او
مىرسد. و اگر وارث " دايى و خاله " باشند و همه پدر و مادرى يا پدرى باشند بنابر احتياط
مال را با مصالحه بين خود تقسيم نمايند، ولى اگر همه مادرى باشند مال به طور مساوى بين
آنها تقسيم مىشود.
" مسأله 3061 " اگر وارث ميت فقط " يك دايى يا يك خاله مادرى " و " دايى و خاله
پدر و مادرى " و " دايى و خاله پدرى " باشند، دايى و خاله پدرى ارث نمىبرند و مال را
شش قسمت مىكنند: يك قسمت را به دايى يا خاله مادرى و بقيه را به دايى و خاله پدر
و مادرى مىدهند، و احتياط آن است كه در تقسيم آن با يكديگر مصالحه نمايند.
555

" مسأله 3062 " اگر وارث ميت فقط " دايى و خاله پدرى " و " دايى و خاله مادرى "
و " دايى و خاله پدر و مادرى " باشند، دايى و خاله پدرى ارث نمىبرند و بايد مال را
سه قسمت كنند: يك قسمت آن را دايى و خاله مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت
نمايند و بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى بدهند، و احتياط آن است كه در تقسيم آن با
يكديگر مصالحه نمايند.
" مسأله 3063 " اگر وارث ميت " يك دايى يا يك خاله " و " يك عمو يا يك عمه " باشند
مال را سه قسمت مىكنند: يك قسمت را دايى يا خاله و بقيه را عمو يا عمه به ارث مىبرد.
و به طور كلى يك سوم مال سهم دايى و خاله است و دو سوم آن سهم عمو و عمه.
" مسأله 3064 " اگر وارث ميت " يك دايى يا يك خاله " و " عمو " و " عمه " باشد
و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند مال را سه قسمت مىكنند: يك قسمت را دايى يا
خاله مىبرد و دو قسمت ديگر را بين عمو و عمه به گونه اى تقسيم مىكنند كه عمو دو برابر
عمه ارث ببرد.
" مسأله 3065 " اگر وارث ميت " يك دايى يا يك خاله " و " يك عمو يا يك عمه
مادرى " و " عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى " باشند مال را سه قسمت مىكنند: يك قسمت
آن را به دايى يا خاله مىدهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مىكنند: يك قسمت را
به عمو يا عمه مادرى مىدهند و بقيه را بين عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى به گونه اى
تقسيم مىكنند كه عمو دو برابر عمه ارث ببرد. بنابراين اگر مال را نه قسمت كنند،
سه قسمت را به دايى يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و پنج قسمت ديگر را به
عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مىدهند.
" مسأله 3066 " اگر وارث ميت " يك دايى يا يك خاله " و " عمو و عمه مادرى " و "
عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى " باشند مال را سه قسمت مىكنند: يك قسمت را دايى يا
خاله مىبرد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مىكنند: يك سهم آن را به عمو و عمه مادرى
مىدهند كه بنابر احتياط واجب با هم مصالحه مىكنند، و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه
پدر و مادرى يا پدرى به گونه اى تقسيم مىكنند كه عمو دو برابر عمه ارث ببرد. بنابراين
اگر مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن سهم خاله يا دايى و دو قسمت سهم عمو و عمه
مادرى و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مىباشد.
" مسأله 3067 " اگر وارث ميت " چند دايى " و " چند خاله " كه همه پدر و مادرى يا
پدرى و يا مادرى هستند و " عمو " و " عمه " باشند مال سه سهم مىشود: دو سهم آن را
به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد عمو و عمه بين خود تقسيم مىكنند، و يك سهم آن را
556

دايى ها و خاله ها به نحوى كه گذشت بين خودشان قسمت مىنمايند.
" مسأله 3068 " اگر وارث ميت " دايى يا خاله مادرى " و " چند دايى و خاله پدر
و مادرى يا پدرى " و " عمو " و " عمه " باشند مال سه سهم مىشود: دو سهم آن را
به دستورى كه سابقا گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مىكنند، پس اگر ميت يك دايى يا يك
خاله مادرى دارد يك سهم ديگر آن را شش قسمت مىكنند: يك قسمت را به
دايى يا خاله مادرى مىدهند و بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مىدهند كه
بنابر احتياط بايد در تقسيم آن با هم صلح كنند، و اگر چند دايى مادرى يا چند خاله مادرى يا
هم دايى مادرى و هم خاله مادرى دارد آن يك سهم را سه قسمت مىكنند: يك قسمت را
دايى ها و خاله هاى مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند، و بقيه را به دايى
و خاله پدر و مادرى يا پدرى مىدهند كه بنابر احتياط در تقسيم آن با يكديگر مصالحه كنند.
" مسأله 3069 " اگر ميت عمو و عمه و دايى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به عمو
و عمه مىرسد به اولاد آنان، و مقدارى كه به دايى و خاله مىرسد به اولاد آنان داده
مىشود، به گونه اى كه ابتدا مال بين عمو و عمه و دايى و خاله ها تقسيم مىشود و بعد سهم
هر كدام بين اولادشان تقسيم مىگردد.
" مسأله 3070 " اگر عمو و عمه و دايى و خاله خود ميت و اولاد آنان - هر چه پايين
روند - نباشند، عمو و عمه و دايى و خاله پدر و مادر ميت ارث مىبرند، و اگر اينها نباشند
اولادشان ارث مىبرند، و اگر اينها هم نباشند عمو و عمه و دايى و خاله پدر بزرگ
و مادر بزرگ ميت، و اگر اينها هم نباشند اولادشان ارث مىبرند.
" مسأله 3071 " اگر وارث ميت " عمو و عمه و دايى و خاله پدر " و " عمو و عمه
و دايى و خاله مادر " او باشند و همه اينها فقط پدر و مادرى يا فقط پدرى و يا فقط مادرى
باشند مال سه سهم مىشود: يك سهم آن مال عمو و عمه و دايى و خاله مادر ميت است كه
بنابر احتياط در تقسيم آن با هم مصالحه كنند و اگر فقط دايى و خاله مادرى باشند با هم
مساويند، و دو سهم ديگر آن را سه قسمت مىكنند: يك قسمت را دايى و خاله پدر ميت بين
خودشان قسمت مىنمايند و در پدر و مادرى يا پدرى با هم مصالحه كنند ولى در مادرى با
يكديگر مساويند، و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مىدهند و عمو دو برابر
عمه مىبرد مگر در مادرى كه با هم مصالحه كنند، و اگر بعضى از اينها پدر و مادرى
و بعضى پدرى و بعضى مادرى باشند در هر دسته اى پدرى ارث نمىبرد و مادرى اگر يك
نفر است يك ششم و اگر بيشتر است يك سوم مىبرد و باقيمانده سهم پدر و مادرى
مىباشد، و اگر پدر و مادرى موجود نيست پدرى سهم او را مىبرد.
557

ارث زن و شوهر:
" مسأله 3072 " اگر زن دائمى بميرد و فرزند نداشته باشد، نصف همه مال او را
شوهر و بقيه را ديگر وارثان مىبرند، و اگر از آن شوهر يا شوهر سابق خود فرزند داشته
باشد، يك چهارم همه مال را شوهر و بقيه را وارثان ديگر مىبرند.
" مسأله 3073 " اگر زن در حال بيمارى شوهر كند و به آن بيمارى از دنيا برود،
شوهرش - اگر چه با او نزديكى نكرده باشد - از او ارث مىبرد.
" مسأله 3074 " اگر شوهر بميرد و از هيچ زنى فرزند نداشته باشد، همسر دائمى او
يك چهارم مال را به ارث مىبرد و بقيه را به وارثان ديگر مىدهند، و اگر شوهر از آن زن
يا از زن ديگر فرزند داشته باشد، يك هشتم اموالش به همسر و بقيه به وارثان ديگر داده
مىشود.
" مسأله 3075 " اگر زنى بميرد وجز شوهر هيچ وارثى نداشته باشد همه مال او به
شوهر مىرسد، و اگر مردى بميرد وجز زن وارث ديگرى نداشته باشد يك چهارم مال به
زن مىرسد، و بقيه مال امام مسلمين است كه در زمان غيبت به فقيه جامع الشرايط
مىرسد.
" مسأله 3076 " زن ميت از همه اموال منقول - مانند: سرمايه، پول، فرش، لباس
و ساير لوازم زندگى - ارث مىبرد، و از عين مطلق زمين و قيمت آن ارث نمىبرد، و نيز از
خود هوايى - مثل ساختمان و درخت - ارث نمىبرد و فقط از قيمت هوايى ارث مىبرد.
ولى بنابر احتياط مستحب در زمين غير خانه با ورثه مصالحه كنند، و اگر زن از ميت بچه
دارد بنابر احتياط مستحب مؤكد از همه تركه حتى از زمين به او ارث بدهند، يا با هم
مصالحه كنند و او را راضى نمايند.
" مسأله 3077 " اگر بخواهند ساختمان يا درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد
حساب كنند كه اگر آنها بدون اجرت در زمين بمانند تا از بين بروند چقدر ارزش دارند
و سهم زن را از آن قيمت بدهند.
" مسأله 3078 " زمينى كه در آن مجراى آب قنات و مانند آن قرار دارد در حكم زمين
مىباشد، و آجر و چيزهايى كه در آن به كار رفته در حكم ساختمان است، همچنين مبلغى
كه به كارگر، بنا و يا معمار ساختمان پرداخت شده بنابر اقوى به قيمت آن افزوده مىشود.
" مسأله 3079 " وسايل شركتها و كارخانجات كوچك و بزرگ - مانند: ماشين آلات
و تلفن و ميز و صندلى - گرچه نصب شده باشند جزو اموال منقول حساب مىشوند و زن از
558

آنها ارث مىبرد.
" مسأله 3080 " لباس و زيور آلات و چيزهاى ديگرى كه مرد براى زن خود گرفته،
در صورتى كه به او بخشيده باشد بعد از وفات شوهر و يا طلاق دادن زن جزو دارايى زن
مىباشد، ولى اگر آنها را نبخشيده باشد - اگر چه زن آن را پوشيده باشد - جزو مال شوهر
خواهد بود.
" مسأله 3081 " زن نمىتواند در چيزهايى كه ارث نمىبرد بدون اجازه ساير ورثه
تصرف كند. و نيز بنابر احتياط واجب ورثه ديگر هم تا هنگامى كه سهم زن را نداده اند
نمىتوانند در ساختمان و چيزهايى كه زن از قيمت آنها ارث مىبرد بدون اجازه او تصرف
كنند، و چنانچه پيش از دادن سهم زن اينها را بفروشند، در صورتى كه زن معامله را اجازه
دهد صحيح مىباشد، و اگر نه نسبت به سهم او محل اشكال است.
" مسأله 3082 " اگر ميت بيش از يك زن دائم داشته باشد، چنانچه فرزند ندارد بايد
يك چهارم مال و اگر فرزند دارد يك هشتم را ميان زنان او به طور مساوى تقسيم كنند،
اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعضى از آنان نزديكى نكرده باشد. ولى اگر در مرضى
كه به آن از دنيا رفته زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده باشد، آن زن از او ارث نمىبرد
و حق مهر هم ندارد.
" مسأله 3083 " اگر زن را طلاق رجعى دهد، هر يك از زن يا شوهر اگر در بين عده
بميرد ديگرى از او ارث مىبرد، ولى اگر بعد از گذشتن عده يا در عده طلاق بائن يكى از
آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمىبرد.
" مسأله 3084 " اگر شوهر در حال بيمارى، زن خود را طلاق دهد و پيش از تمام
شدن دوازده ماه قمرى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مىبرد:
1 - زن در اين مدت شوهر نكرده باشد.
2 - زن در اثر بى ميلى به شوهر مالى به او نداده باشد كه به طلاق دادن راضى شود، بلكه
اگر چيزى هم به شوهر ندهد ولى طلاق به تقاضاى زن باشد باز هم ارث بردنش
محل اشكال است.
3 - شوهر در همان بيمارى كه زن را طلاق داده مرده باشد، پس اگر از آن مرض خوب
شود و به جهت ديگرى از دنيا برود زن ارث نمىبرد، و اگر در همان بيمارى ولى به جهت
ديگرى بميرد بنابر احتياط ورثه با زن مصالحه نمايند.
" مسأله 3085 " اگر به واسطه وجود زن يا شوهر نقصى در سهام ورثه پديد آيد، از
سهم " زن " و " شوهر " و " مادر " و " برادران و خواهران مادرى " و " پدر بزرگ و مادر بزرگ
559

مادرى " و " دايى ها " و " خاله ها " چيزى كسر نمىشود، بلكه آنان تمام سهام
خود را از اصل مال مىبرند، و آنچه نقص وارد شده از سهام " پدر " و " برادران
و خواهران پدر و مادرى يا پدرى " و " پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى " و " عموها "
و " عمه ها " كسر مىشود.
" مسأله 3086 " در ازدواج موقت بين زن و شوهر ارث نيست، و چنانچه در ضمن
عقد شرط كنند كه زن ارث ببرد بنابر احتياط با ساير ورثه مصالحه شود و ورثه او را راضى
نمايند. ولى فرزندى كه از ازدواج موقت به دنيا مىآيد مانند فرزندان زن دائم ارث مىبرد
. ارث اختصاصى پسر بزرگتر:
" مسأله 3087 " پسر بزرگتر گذشته از سهم ارثى كه در مسائل پيش گفته شد "
قرآن "، " انگشتر "، " شمشير و يا هر اسلحه ديگر پدر " و نيز " لباسى را كه ميت پوشيده "
به ارث مىبرد، و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكى داشته باشد، چنانچه مورد
استفاده او بوده بنابر اقوى آنها هم به پسر بزرگتر اختصاص دارد. و در " لباسى كه ميت
براى پوشيدن دوخته و هنوز استفاده نكرده " و نيز در " كتابها "، " وسيله سوارى " و " اثاث
سفر " بنابر احتياط با وارثان ديگر مصالحه شود.
" مسأله 3088 " اگر پسر بزرگتر ميت پيش از او مرده باشد اشياى نامبرده را به
بزرگترين پسرى كه زنده است مىدهند.
" مسأله 3089 " اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد - به عنوان مثال از دو زن او در
يك زمان دو پسر به دنيا آمده باشد - بايد اشياى نامبرده را به طور مساوى بين خودشان تقسيم
كنند.
" مسأله 3090 " اگر بدهى ميت مساوى يا بيش از دارايى او باشد، بايد چهار چيزى را
هم كه مال پسر بزرگتر است بابت بدهى او بدهند، و اگر قرضش كمتر از مال او باشد
بنابر احتياط واجب از آن چهار چيز هم به نسبت به قرض او بپردازند.
مسائل متفرقه ارث:
" مسأله 3091 " اگر كسى از دو راه با ميت خويشاوندى داشته باشد از هر دو راه از
او ارث مىبرد، بنابراين اگر زن و شوهر با يكديگر خويشاوند باشند علاوه بر ارث
زن و شوهرى از جهت خويشاوندى نيز ارث مىبرند، از باب مثال اگر مردى بميرد
و زن او دختر عموى او باشد و وارث او پسر عمو و دختر عموها باشند، زن از
560

دو جهت ارث مىبرد.
" مسأله 3092 " هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند و همسر ميت حامله باشد -
هر چند در دسته اول وارث ديگرى هم مانند فرزند يا پدر و يا مادر وجود داشته باشد - بايد
براى كودكى كه در رحم مادر است سهم دو فرزند پسر را كنار بگذارند، بلكه اگر احتمال
دهند بيشتر است سهم بيشترى را كنار بگذارند تا پس از به دنيا آمدن كودك سهم واقعى او را
برداشته و بقيه را ميان ورثه ديگر تقسيم كنند، مگر اين كه با وسايل روز ثابت شود كودكى كه
در رحم است پسر يا دختر و يا چند قلوست، كه در اين صورت سهم واقعى او را كنار
مىگذارند.
" مسأله 3093 " اگر ميت هيچ وارثى نداشته باشد همه مال او متعلق به امام مسلمين
است كه در زمان غيبت بايد به فقيه جامع الشرايط پرداخت شود.
" مسأله 3094 " اگر دو يا چند نفر كه از يكديگر ارث مىبرند به طور ناگهانى با هم
غرق شوند و يا زير آوار بمانند و با هم بميرند و معلوم نشود كدام يك از آنان اول مرده
است، همه از يكديگر نسبت به آنچه قبل از مردن داشته اند ارث مىبرند، ولى آنچه را كه
از يكديگر ارث مىبرند به ساير ورثه آنان منتقل مىشود. و اگر يكى از آنان دارايى دارد
و ديگرى ندارد، كسى كه مال ندارد از ديگرى ارث مىبرد. و در صورتى كه به سبب
حوادث ديگر مانند تصادف اتومبيل يا سقوط هواپيما از دنيا رفته باشند بنابر اقوى همين حكم
جارى مىشود، هر چند بنابر احتياط مستحب با ساير ورثه مصالحه نمايند.
" مسأله 3095 " حقوقى كه به خانواده بازنشستگان پرداخت مىشود اگر پس انداز
دوران خدمت باشد جزو تركه ميت بوده و پس از اداى دين و وصيت به همه وارثان
مىرسد، و آنچه را كه از طرف خود اداره يا اداره بيمه پس از مرگ مىدهند تابع مقررات
است و به هر كس بدهند مال او مىشود.
" مسأله 3096 " اگر وارث خنثاى مشكل باشد - به گونه اى كه با هيچ يك از
نشانه هاى تعيين شده مرد يا زن بودن او مشخص نمىشود - نصف ارث يك مرد و نصف
ارث يك زن را به او مىدهند.
561

مسائل قضاوت
" قضاوت " يعنى حكم كردن بين مردم براى حل وفصل نزاع و رفع اختلافات آنان با
شرايطى كه خواهد آمد.
مقام قضاوت از مهمترين شئون حاكم در حكومت اسلامى است كه از جانب خداوند
متعال براى پيامبر اكرم (ص)، و از جانب پيامبر (ص) براى ائمه معصومين (ع)، و از جانب ان
حضرات براى فقيه جامع الشرايط تعيين شده است. مخفى نماند كه خطر اين مقام نيز
عظيم است، چنان كه حضرت امير المؤمنين (ع) خطاب به شريح قاضى فرمودند: " اى
شريح! همانا تو در مجلسى نشسته اى كه جز پيامبر يا وصى پيامبر و يا فرد شقى در آن
نمىنشيند ". و از حضرت امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: " از حكم كردن
بپرهيزيد، زيرا آن حق امامى است كه عالم به قضاوت باشد و در بين مسلمين به عدالت
رفتار كند، همچون پيامبر يا وصى پيامبر ".
" مسأله 3097 " حكم قاضى واجد شرايط براى همه نافذ است، خواه امام
معصوم (ع) يا فقيه جامع الشرايط او را براى قضاوت تعيين نموده باشد، يا دو طرف نزاع با
توافق و رضايت او را براى قضاوت بين خود انتخاب كرده باشند. در صورت اول به او "
قاضى منصوب " و در صورت دوم به او " قاضى تحكيم " گفته مىشود.
شرايط قاضى:
" مسأله 3098 " شرايط قاضى - چه منصوب باشد يا با توافق دو طرف انتخاب شده باشد
- عبارت است از: " بلوغ "، " عقل "، " ايمان "، " عدالت "، " مرد بودن "، " حلال زاده بودن "
و بنابر احتياط واجب " مجتهد بودن "، بلكه بنابر احتياط " اعلم بلد " يا

(1) وسائل الشيعه، كتاب القضاء، باب 3 از ابواب " صفات القاضى "، حديث 2.
(2) وسائل الشيعه، كتاب القضاء، باب 3 از ابواب " صفات القاضى "، حديث 3.
(3) " اعلم بلد " به كسى مىگويند كه در شهرى كه مىخواهد قضاوت كند از همه عالمتر باشد.
562

" منصوب از طرف اعلم " باشد. همچنين بنابر احتياط داراى " بينايى چشم " و " حافظه
خوب " باشد و فراموشكار نباشد.
" مسأله 3099 " شرايط و صفات معتبر در قاضى از راه وجدان و شناخت شخصى يا
شهرت مفيد علم و يا شهادت دو شاهد عادل تشخيص داده مىشود، همان گونه كه اجتهاد
قاضى با شهادت اهل خبره عادل ثابت مىشود.
" مسأله 3100 " كسى كه خود مجتهد نيست بنابر احتياط واجب نمىتواند با اتكا به
فتواى مجتهد ديگر قضاوت و حكم نمايد، هر چند به نيابت از او باشد. ولى جايز است
نزاع واختلاف بين دو طرف را با اصلاح و كدخدا منشى حل وفصل نمايد.
" مسأله 3101 " كسى كه به نظر خودش داراى شرايط قضاوت نيست حرام است
متصدى آن شود، هر چند ديگران او را واجد شرايط بدانند.
" مسأله 3102 " مراجعه به كسى كه شرايط قضاوت را ندارد حرام است، مگر اين كه
براى گرفتن حق مشروع خود ناچار باشد، بخصوص اگر مراجعه نكردن صاحب حق را
در تنگنا و مشقت زياد قرار دهد.
" مسأله 3103 " كار قضاوت براى كسانى كه صلاحيت آن را دارند واجب كفايى
است، و در صورتى كه قاضى واجد شرايط نباشد واجب عينى مىشود.
" مسأله 3104 " كسى كه قضاوت بر او واجب عينى نيست مىتواند از بيت المال
حقوق بگيرد، هر چند بهتر است در صورت عدم نياز نگيرد. و چنانچه كار قضاوت بر او
واجب عينى باشد در صورت نياز مىتواند حقوق بگيرد، و اگر نياز ندارد بنابر احتياط
نگيرد، ولى براى انجام كارهاى تشريفاتى و ثبت و ضبط احكام، حقوق گرفتن مانعى
ندارد.
آداب قضاوت:
" مسأله 3105 " قاضى در قضاوت خود بايد آزاد و مستقل باشد و متكى به فتوايى باشد
كه مأخوذ از كتاب و سنت است، و از هيچ ناحيه اى مجبور نباشد، دقت و بى طرفى را
كاملا رعايت كند و با عجله قضاوت نكند. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: " زبان
قاضى ميان دو حبه آتش است تا وقتى كه قضاوت كند، پس يا به طرف بهشت و يا به طرف
آتش مىرود ".
" مسأله 3106 " بر قاضى واجب است كه در جلسه دادگاه در برخوردهاى ظاهرى

(1) وسائل الشيعه، كتاب القضاء، باب 2 از ابواب " آداب القاضى "، حديث 3.
563

خود - همچون سلام كردن، جواب سلام، نگاه، توجه و خطاب - ميان دو طرف نزاع
مساوات را رعايت نمايد، هر چند از نظر شرافت و مقام و منزلت تفاوت داشته باشند.
همچنين جايز نيست به يكى از دو طرف چيزى القا كند يا روشى را ياد دهد كه در غلبه او بر
طرف ديگر مؤثر باشد.
" مسأله 3107 " مكروه است قاضى در حال غضب يا عدم تعادل روحى از جهت
تشنگى يا گرسنگى يا غصه يا غلبه درد يا خواب و يا احتياج به قضاى حاجت و مانند اينها
اقدام به قضاوت نمايد.
" مسأله 3108 " سزاوار بلكه گاه واجب است قاضى با هيأتى از كارشناسان امور
قضايى و احكام اسلامى مشورت نموده سپس قضاوت نمايد. بلكه جايز است به طور
شورايى حكم شود، به اين شكل كه در دادگاه علاوه بر قاضى چند مستشار قضايى كه
شرايط قضاوت را دارا هستند وجود داشته باشند و با دقت بر جريان كار دادرسى نظارت
كنند، و حكم نهايى طبق نظر همگى يا اكثريت اعضا صادر شود.
" مسأله 3109 " دادن رشوه به قاضى و گرفتن آن - هر چند به نام هديه باشد - حرام
است، ولى چنانچه كسى براى رسيدن به حق مشروع خود ناچار به پرداخت رشوه باشد،
براى دهنده جايز و براى گيرنده حرام است. و اگر كسى گرفته باشد بايد آن را به صاحبش
برگرداند، و اگر تلف شده قيمت آن را بپردازد.
دادخواهى:
در طرح دعوى به كسى كه ادعاى چيزى را دارد و معمولا اگر ادعا را رها كند دعوى
تمام مىشود " مدعى " و به كسى كه ادعا عليه او صورت گرفته " مدعى عليه " گفته
مىشود، و اگر مدعى عليه اقرار نكرده و ادعاى مدعى را انكار نمايد به او " منكر "
مىگويند.
" مسأله 3110 " در امر دادخواهى تمامى افراد - از بالا ترين مقام تا پايين ترين آن - با
يكديگر يكسان و برابر هستند، بنابراين اگر كسى نسبت به يكى از مقامها يا يكى از قضات
شكايتى داشته باشد، چنانچه از قضاوت محاكم رسمى رضايت دارد مىتواند شكايت را
همانجا مطرح كند، و اگر نه مىتواند به محكمه مورد توافق يكديگر مراجعه كند.
" مسأله 3111 " هر كسى كه به نظر خود داراى حقى بوده و مدعى آن است مىتواند -
بلكه گاه واجب است - براى احقاق آن حق به دادگاه صالح مراجعه نمايد، و فرقى نيست
كه مدعى شخص حقيقى باشد يا شخصيت حقوقى، و ادعاى او در برابر اشخاص حقيقى
564

باشد يا حقوقى، ادعاى حق در مورد خودش باشد يا كسانى كه تحت ولايت او هستند و يا
نسبت به املاكى كه تحت نظارت وتوليت او مىباشد.
" مسأله 3112 " قاضى نمىتواند قبل از مراجعه و تقاضاى صاحب حق حكم صادر
نمايد، هر چند به آن علم داشته باشد.
" مسأله 3113 " هر متهم حق دارد براى خود وكيلى انتخاب كند تا از او دفاع نمايد.
همچنين حق دارد قبل از مشورت با وكيل خود در دادگاه صحبتى نكند، مگر اين كه مستلزم
تأخير از حد متعارف باشد.
" مسأله 3114 " تا زمانى كه محكوميت متهم از راه محاكمه عادلانه ثابت نشود وى
بى گناه محسوب است و هيچ گونه تعرضى نسبت به او جايز نيست.
" مسأله 3115 " كسى كه محكوم به حد يا تعزير شده نبايد بيش از مقدار معين شده
مجازات شود، و نيز نبايد آبرو يا مال و يا منسوبين او مورد تعدى قرار گيرند، بلكه مرتكب
آن بايد مجازات شود.
كيفيت قضاوت و مستندات آن:
" مسأله 3116 " در نظام قضايى اسلام اصل اولى بر برائت و بى گناهى افراد است،
مگر اين كه جرم به دليل معتبرى اثبات شود. و اثبات جرم به يكى از سه راه مىباشد: "
اقرار "، " شهادت شهود " و " قسم "، كه احكام و شرايط هر يك در مسائل آينده بيان
خواهد شد.
" مسأله 3117 " " اقرار كننده " بايد بالغ و عاقل و داراى قصد و اختيار باشد، و چنانچه
اقرار او نسبت به امور مالى است سفيه نباشد.
" مسأله 3118 " لازم است اقرار يا شهادت شهود و يا قسم در جلسه دادگاه و در
حضور قاضى و در حال عادى بدون ترس يا اكراه و يا اجبار و مانند آن صورت پذيرد، پس
اقرارى كه خارج از دادگاه و بخصوص در حالت غير عادى از متهم گرفته شود - هر چند
به خط خود او و يا صداى ضبط شده او باشد - اعتبارى ندارد و حكمى كه مستند به آن باشد
نافذ نيست.
" مسأله 3119 " بنابر احتياط قاضى به اتكاى علم خود و بدون استناد به اقرار يا شهادت
و يا قسم حكم نكند، بخصوص در حق الله محض، ولى خلاف علم خود نيز نمىتواند
حكم صادر نمايد. پس اگر يقين به اشتباه شهود داشته باشد يا بداند منكر به دروغ قسم
مىخورد، بايد حكم وفصل خصومت را به قاضى ديگر ارجاع دهد.
565

" مسأله 3120 " پس از طرح دعوى در دادگاه مدعى عليه يا اقرار مىكند يا انكار و يا
سكوت. پس اگر اقرار نمايد و مدعى از قاضى طلب حكم كند، لازم است قاضى بر اساس
اقرار مدعى عليه حكم نمايد و بعد از حكم او دعوى پايان مىپذيرد. و اگر مدعى عليه انكار
نمايد، قاضى از مدعى طلب بينه و شهود مىكند، پس اگر بينه خود را حاضر نمود قاضى
بر اساس آن حكم مىكند، و اگر بينه نداشت و يا نخواست آن را اقامه نمايد مىتواند از
قاضى بخواهد كه منكر را قسم دهد، در اين صورت اگر منكر قسم ياد كند و قاضى به نفع
او حكم نمايد دعوى پايان مىپذيرد، و مدعى ديگر حق طرح دعوى يا تقاص از مال منكر را
ندارد، هر چند خود را محق بداند.
" مسأله 3121 " قسم خوردن منكر بايد به دستور قاضى و پس از تقاضاى مدعى باشد،
پس اگر خودش يا به دستور قاضى بدون تقاضاى مدعى قسم بخورد فايده ندارد، و پس از
تقاضاى مدعى و دستور قاضى دوباره بايد قسم ياد كند.
" مسأله 3122 " منكر مىتواند از قسم خوردن خود دارى و نكول نمايد و قسم را
به مدعى برگرداند، پس اگر مدعى قسم ياد كند و قاضى حكم نمايد دعوى به نفع مدعى پايان
مىپذيرد. و اگر منكر از قسم خوردن و برگرداندن قسم به مدعى خود دارى نمايد،
بنابر احتياط واجب قاضى از مدعى مىخواهد كه قسم ياد كند، پس اگر او قسم ياد كرد
دعوايش ثابت مىشود، و اگر نه ظاهرا ساقط مىگردد.
" مسأله 3123 " اگر مدعى عليه سكوت نمايد و اقرار يا انكار نكند قاضى از مدعى
طلب بينه مىنمايد، و اگر او بينه نداشت يا آن را حاضر نكرد، در صورت درخواست
مدعى قاضى از مدعى عليه مىخواهد كه قسم ياد كند و يا قسم را به مدعى برگرداند، پس
اگر به سكوت خود ادامه داد بنابر احتياط واجب قاضى از مدعى مىخواهد تا او قسم بخورد
و دعوى به نفع او پايان پذيرد.
" مسأله 3124 " هر گاه مدعى اقامه بينه نمايد قاضى نمىتواند او را به قسم خوردن نيز
وادار كند، مگر اين كه مورد دعوى طلبكارى از ميت باشد كه مدعى علاوه بر بينه بايد قسم
نيز ياد كند مبنى بر اين كه فعلا حق او باقى است و آن را دريافت نكرده است. و در اين حكم
فرقى نيست بين اين كه مدعى طلب از ميت، وارث يا وصى و يا شخص ديگرى باشد. و اگر
مدعى بر ميت ورثه صاحب حق باشند علاوه بر اقامه بينه هر كدام جداگانه بايد قسم ياد
كنند.
" مسأله 3125 " هر گاه بدهكارى ميت به طريقى غير از بينه - نظير اقرار ميت در زمان
حيات يا اقرار ورثه او يا شهرتى كه موجب اطمينان باشد - ثابت شود و احتمال داده شود كه
566

ميت طلب خود را ادا كرده باشد، در اين صورت نيز مدعى (طلبكار) بايد قسم ياد كند.
" مسأله 3126 " اگر مدعى در جلسات دادگاه حضور پيدا كند و اقامه بينه نمايد ولى
منكر با امكان حضور عمدا حاضر نشود و احضار او نيز ممكن نباشد، قاضى پس از اعلام
به منكر مىتواند حكم غيابى صادر كند.
" مسأله 3127 " هر گاه با حكم قاضى بدهكارى كسى ثابت شود، چنانچه قدرت بر
اداى دين داشته باشد و از پرداخت آن خوددارى كند قاضى مىتواند او را زندان كند تا
حاضر به اداى دين خود شود، ولى اگر قدرت پرداخت آن را ندارد بايد به او مهلت داده
شود و زندانى كردن او جايز نيست.
" مسأله 3128 " هرگاه خطاى قاضى در تشخيص حكم قبل از اجراى آن ثابت شود
حكم او قهرا نقض مىشود، و اگر پس از اجرا ثابت شود بايد جبران گردد. به اين شكل
كه اگر ضرر جانى يا مالى به محكوم وارد شده از بيت المال تأمين گردد، و اگر خسارت
آبرويى بوده اعاده حيثيت شود.
" مسأله 3129 " هر گاه بعد از قضاوت ثابت شود كه قاضى داراى شرايط قضاوت
نبوده يا حكم او خلاف كتاب و سنت بوده حكم او نقض مىشود، و اگر ضررى به كسى
وارد شده چنانچه قاضى مقصر بوده يا كوتاهى كرده باشد بايد خودش جبران خسارت
نمايد، و در غير اين صورت از بيت المال جبران گردد.
" مسأله 3130 " از آنجا كه هدف از قضاوت در اسلام احقاق حق و اجراى عدل
است، چنانچه قاضى منصوب نزد هر يك از طرفين دعوى متهم به خطا يا كوتاهى در تحقيق
شود بنابر اقوى هر كدام از طرفين مىتواند تحقيق مجدد و تجديد محاكمه در يك دادگاه
عالى را تقاضا نمايد، بخصوص اگر مورد دعوى از امور مهم - نظير جان مسلمان يا مال
و ناموس او و يا حيثيت مذهب ودين - باشد. و دادگاه عالى موظف است پس از بررسى
مستندات حكم و صفات قاضى، حكم او را تنفيذ و يا نقض نمايد.
شرايط شاهد وبينه:
" مسأله 3131 " " شاهد " بايد بالغ، عاقل، مؤمن، عادل و حلال زاده باشد، همچنين
بايد متهم نباشد كه براى دفع ضررى از خود يا به دست آوردن نفعى براى خود شهادت
مىدهد، و نيز شاهد در بعضى موارد بايد مرد باشد. و در صورتى جايز است شهادت
دهد كه به مورد آن يقين داشته باشد، پس شهادت همراه با ظن و تخمين جايز نيست.
" مسأله 3132 " شهادت شاهد عادلى كه با ديگرى دشمنى دارد در مورد او قبول
567

نمىشود، هر چند دشمنى او موجب فسق شهادت دهنده نباشد. ولى شهادت دوست به نفع
دوست خود - هر چند با هم صميمى باشند - قبول مىشود.
" مسأله 3133 " در مواردى كه شهادت زن پذيرفته است شهادت " زن و شوهر "
به نفع يا به ضرر يكديگر قبول مىشود. همچنين شهادت " پدر و فرزند " به نفع يكديگر
و شهادت " برادر يا خواهر " به نفع يا به ضرر يكديگر پذيرفته است، ولى پذيرفته شدن
شهادت فرزند عليه پدر خود محل اشكال است.
" مسأله 3134 " در مواردى شهادت چهار زن عادل بدون ضميمه شهادت مرد و يا
قسم پذيرفته مىشود، از جمله در مورد: بكارت، وضع حمل و عيوب باطنى زنان و نيز
ساير امور زنانه كه معمولا زنها از آنها اطلاع دارند. و در امور مالى شهادت يك زن عادل
نيز قبول مىشود. پس اگر يك زن شهادت دهد كه فلان مال بر حسب وصيت متعلق به
فلان شخص است، شهادت او نسبت به يك چهارم آن ارث يا آن مال پذيرفته مىشود،
و اگر دو زن شهادت دهند نسبت به نصف آن، و اگر سه زن شهادت دهند نسبت به
سه چهارم، و اگر چهار زن شهادت دهند شهادت آنان نسبت به مجموع آن ارث يا مال
پذيرفته است.
" مسأله 3135 " شرايط شاهد در حقوق الهى محض بعدا در باب حدود بيان
مىشود، ولى دعاوى مربوط به حقوق مالى نسبت به شخص زنده به طور كلى با شهادت
دو مرد يا شهادت يك مرد و دو زن و يا شهادت يك مرد و قسم خوردن مدعى ثابت مىشود -
خواه مال مورد ادعا عين باشد يا دين - و بنابر احتياط اداى شهادت را بر قسم مقدم دارند.
" مسأله 3136 " كسى كه صلاحيت اداى شهادت را دارد در صورتى كه از او تقاضا
شود بايد شهادت دهد. ولى اگر از او خواسته نشود واجب نيست، مگر اين كه يك طرف
دعوى بخواهد بر طرف ديگر ظلم كند و حقيقتى را پايمال گرداند، كه در اين صورت اداى
شهادت در هر حال واجب وكتمان آن حرام است.
" مسأله 3137 " كسى كه حقيقتى را مىداند نبايد از اداى شهادت خود دارى نمايد،
مگر اين كه در اثر شهادت دادن ضرر قابل توجهى به او وارد شود كه تحمل آن مشكل باشد،
ولى اگر موضوع از امور مهمه باشد - مثل اين كه در اثر عدم شهادت او خونى به ناحق
ريخته مىشود - در اين صورت نبايد از شهادت خوددارى نمايد.
" مسأله 3138 " شهادت و گواهى شهود در صورتى مورد قبول است كه مفهوم
شهادت آنها از نظر " مورد "، " زمان "، " مكان " و " صفات " يكى باشد. و چنانچه گفته هاى
شهود با هم مغاير باشد چيزى ثابت نمىشود، بلكه شهادت آنان از اعتبار ساقط مىشود.
568

" مسأله 3139 " اگر شهود عمدا به دروغ شهادت دهند توسط محكمه شرعى
مجازات مىشوند، و چنانچه شهادت دروغ آنان موجب ضرر و خسارت به كسى شده
باشد بايد آن را جبران نمايند.
" مسأله 3140 " واجب است كسانى را كه به دروغ شهادت داده اند در شهرشان به
مردم معرفى نمايند تا از قبول شهادت آنان اجتناب شود. و ديگر شهادت چنين افرادى مورد
قبول نيست، مگر اين كه توبه كرده و خود را اصلاح نمايند و عدالتشان احراز شود.
" مسأله 3141 " " شهادت بر شهادت " در حقوق مردمى مورد قبول است. ولى در
حدود براى اجراى حد و نيز بنابر احوط در تعزيرات پذيرفته نيست، هر چند در ساير آثار آن
پذيرفته است. بنابراين اگر دو نفر شهادت فرد ديگرى را در مورد سرقت گواهى كنند به
استناد آن نمىتوان دست متهم را بريد، ولى به انضمام شهادت فرد ديگر مىتوان مال را از
او پس گرفت.
" مسأله 3142 " در " شهادت بر شهادت " براى ثبوت شهادت هر يك نفر شهادت
دو نفر لازم است، ولى جايز است دو نفر شاهد عادل شهادت هر دو شاهد اصلى را
گواهى دهند.
" مسأله 3143 " " شهادت بر شهادت " در صورتى صحيح است كه شاهد اصلى
نتواند در جلسه دادگاه حاضر شود.
كيفيت قسم و احكام آن:
" مسأله 3144 " " قسم " بايد به ذات مقدس خداى متعال و يا يكى از اسامى مقدسه
پروردگار باشد، و خوب است به لفظ جلاله " الله " باشد. و لازم نيست به عربى ادا شود،
بلكه به هر لغتى باشد كافى است، ولى بايد ترجمه يكى از نامهاى الهى باشد. بنابراين قسم
به قرآن يا پيامبر اكرم (ص) يا ائمه معصومين (ع) و يا مشاهد مشرفه براى قضاوت كفايت
نمىكند.
" مسأله 3145 " در اين كه قسم بايد به ذات مقدس خدا يا نام او باشد، مسلمان و كافر
تفاوت ندارند، ولى اگر قاضى تشخيص دهد قسم دادن اهل كتاب - مانند: يهود و نصارى
و مجوس - به آنچه در دين خود به آن معتقدند آنان را بيشتر از دروغ گفتن باز مىدارد، جايز
است علاوه بر قسم به خداى متعال آنان را به آن چيزها نيز قسم دهد.

(1) شهادت بر شهادت " در جايى است كه شاهد اصلى نتواند در دادگاه حاضر و شهادت
دهد وافراد ديگرى شهادت او را گواهى نمايند.
569

" مسأله 3146 " قسم بايد از روى جزم و يقين باشد، و كسى كه قسم ياد مىكند بايد
مورد قسم را واقعا قصد كرده باشد، پس اگر معلوم شود كه توريه كرده است كفايت
نمىكند.
" مسأله 3147 " براى ياد كردن قسم نمىتوان نايب و يا وكيل گرفت.
" مسأله 3148 " قسم در دعاوى مالى و نيز مواردى همچون: نكاح و طلاق و قتل
معتبر است، ولى در حدود اعتبار ندارد. زيرا حدود جز با اقرار يا بينه - با شرايطى كه گفته
خواهد شد - ثابت نمىشود.
570

احكام يد
" مسأله 3149 " آنچه در دست كسى است - خواه مال باشد يا منفعت و يا حق و مانند
آن - تا زمانى كه علم بر خلاف آن نداشته باشيم ملك او محسوب مىشود، همچنين است
اگر آن چيز در دست وكيل يا امين و يا مستأجر او باشد.
" مسأله 3150 " اگر چيزى به طور كامل در اختيار دو نفر باشد مالكيت آن به صورت
مساوى براى آن دو نفر محسوب خواهد بود.
" مسأله 3151 " اگر دو نفر در باره ملكى كه در دست يكى از آن دو مىباشد ادعاى
ملكيت كنند، گفته كسى كه ملك در دست او است با سوگند مقدم است، مگر اين كه ديگرى
براى اثبات گفته خود مدرك و دليل قطعى يا دو شاهد عادل بياورد.
" مسأله 3152 " اگر دو نفر در باره ملكى كه در دست هر دوى آنهاست ادعاى
مالكيت تمام آن را بكنند، هر كدام نسبت به نيمى از آن مدعى و منكر هستند، پس هر يك
بايد نسبت به نيمى از آن مدرك و دليل قطعى بياورد يا دو شاهد عادل اقامه كند و نسبت به نيم
ديگر گفته او با قسم قبول مىشود. و چنانچه هر دو نفر اقامه شاهد نموده و قسم ياد كردند
آن ملك بين آنها تقسيم مىگردد.
" مسأله 3153 " اگر زن و شوهر در وسايل خانه با هم اختلاف كنند - خواه در حال
همسرى و خواه بعد از جدايى - وسايل و لباسهاى مردانه متعلق به شوهر، و وسايل
و لباسهاى زنانه متعلق به زن خواهد بود، و آنچه هم براى زنان و هم براى مردان به كار مىرود
مشترك ميان آن دو مىباشد. مگر اين كه كليه وسايل - اعم از مردانه و زنانه - در دست
يكى از آنان باشد كه در اين صورت مال وى محسوب مىشود، و كسى كه اسباب و وسايل
در دست او نيست اگر ادعايى داشته باشد بايد اثبات كند يا دو شاهد عادل بياورد.
571

مسائل حدود و تعزيرات
در اخبار زيادى نسبت به اجراى حدود الهى تأكيد شده و وارد شده است كه تخلف از
هر دستور الهى حد دارد، و اقامه هر حدى از حدود الهى نفعش براى مردم بيشتر است از
چهل روز باران. و خداى متعال فرموده است: " هر كس حدى از حدود مرا تعطيل كند
با من عناد ورزيده و در صدد ضديت با من بر آمده است "، و اجراى حدود الهى باعث
مىشود مردم از كارهاى نامشروع دست بردارند و حقوق الهى و جامعه را رعايت كنند
و جامعه صالح و مترقى شود.
" مسأله 3154 " اجراى حدود و تعزيرات بايد پس از اثبات جرم در دادگاه صالح و با
استناد حاكم شرع به بينه يا اقرار متهم باشد، و در صورت نبودن بينه و اقرار لازم نيست
منكر قسم ياد كند، و اجراى حدود و تعزيرات فقط با استناد به علم قاضى - بخصوص در
زنا و لواط - محل اشكال و خلاف احتياط است. حكام شرع بايد رعايت احتياط را كرده
و با اندك شبهه اى از اجراى حد خود دارى نمايند.
" مسأله 3155 " اگر كسى به جرمى كه حد آن اعدام است اقرار كند و بعد از آن انكار
نمايد، بنابر احتياط واجب نبايد حد اعدام بر او جارى شود.
حد زنا:
" مسأله 3156 " آنچه موجب حد و كيفر زنا مىشود نزديكى زن و مرد بدون ازدواج
صحيح است، به شرط آن كه هر دو " بالغ "، " عاقل "، " داراى اختيار " و " عالم به حرمت
عمل " باشند، و چنانچه يكى از آن دو شرايط ذكر شده را دارا نباشد حد زنا نسبت به او
جارى نمىشود. زنا داراى موارد مختلفى است كه براى هر كدام از آنها حد و كيفر

(1) وسائل الشيعه، كتاب الحدود والتعزيرات، باب 2 از ابواب " مقدمات الحدود "، احاديث باب، وباب
1 از همان ابواب، حديث 4.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحدود والتعزيرات، باب 1 از ابواب " مقدمات الحدود "، حديث 6.
"
572

جداگانه اى معين شده است و تفصيل آن در مسائل آينده بيان مىشود.
" مسأله 3157 " اگر مرد يا زنى كه بالغ و عاقل و آزاد است داراى همسر نباشد
و به اختيار خود زنا كرده باشد، كيفر او در مرتبه اول يكصد ضربه شلاق است، و اگر سه
مرتبه زنا كند و در هر مرتبه حد خورده باشد، كيفر او در مرتبه چهارم اعدام است.
" مسأله 3158 " اگر دو طرف زنا يا يكى از آن دو داراى همسر دائمى باشد به گونه اى
كه هر گاه بخواهد با همسر خود نزديكى كند مانعى در كار نباشد و با اين حال تن به زنا داده
باشد، زنايى كه انجام گرفته نسبت به كسى كه داراى همسر است " زناى محصن يا
محصنه " نام دارد. و حد آن در مورد مردى كه بالغ و عاقل و آزاد است و زن دائمى دارد
و با زنى كه بالغ و عاقل است نزديكى كرده، اگر پير مرد است ابتدا يكصد ضربه شلاق
و سپس سنگسار است، و اگر جوان است فقط او را سنگسار مىكنند و بنابر احتياط واجب
شلاق نزنند، و چنانچه مرد با زن خود كه در اختيار اوست هنوز نزديكى نكرده، او را يكصد
ضربه شلاق مىزنند و سر او را هم مىتراشند و به مدت يك سال او را از شهر محل
سكونت خود تبعيد مىكنند، ولى تراشيدن سر و تبعيد در مورد زن اجرا نمىشود.
" مسأله 3159 " اگر با يكى از زنهايى كه با او محرم نسبى هستند - مانند: مادر،
خواهر، دختر، دختر خواهر، دختر برادر، عمه و يا خاله - زنا كند به آن " زناى با محارم "
گفته مىشود، و كيفر آن بنابر نظر بعضى از فقها اعدام است، ولى مفاد بعضى از روايات
اين است كه با شمشير يك ضربه به گردن او بزنند و اگر زنده ماند او را در حبس نگه دارند
تا بميرد، و احوط رعايت اين دستور است. و جارى بودن اين حكم در زنا با زنانى كه با
شير خوردن محرم شده اند يا به وسيله زوجيت محرم شده اند - مانند مادر زن - محل اشكال
است، ولى نسبت به زن پدر جارى است. همچنين در اين حكم فرقى نمىكند كه زنا كننده
داراى همسر باشد يا نه، و در صورتى كه زن به انجام عمل راضى بوده اين حد نسبت به او
نيز جارى مىشود.
" مسأله 3160 " اگر زن به عمل زنا راضى نباشد و مرد با ارعاب و تهديد با او زنا كند
به آن " زناى به عنف " گفته مىشود، و كيفر آن براى زنا كننده اعدام است، هر چند احوط
آن است كه يك شمشير به گردن او بزنند، گرچه نميرد. در اين حكم فرقى نمىكند كه زنا
كننده داراى همسر باشد يا نه. زن در اين نوع از زنا كه به عنف واقع شده كيفر ندارد،
و چنانچه زن ادعا كند كه زنا از روى اكراه و ارعاب بوده است ادعاى او مسموع است و حد
573

بر او جارى نمىشود.
" مسأله 3161 " اگر مرد كافر با زن مسلمان زنا كند - چه داراى همسر باشد يا نه -
كيفر او اعدام است، و اگر هنگام اجراى حد براى فرار از حد مسلمان شود كيفر او ساقط
نمىشود. و در اين حكم فرقى ميان كافر ذمى و حربى نيست.
" مسأله 3162 " اگر زنا در وقت با شرافتى همچون ماه رمضان يا شبهاى قدر يا جمعه
يا عيد و يا در مكان محترمى مانند مسجد يا يكى از مشاهد مشرفه انجام شود، حاكم شرع
مىتواند علاوه بر حد مذكور تازيانه بيشترى به او بزند، و مقدار آن موكول به نظر
حاكم شرع است.
" مسأله 3163 " زنا به يكى از دو راه ثابت مىشود:
1 - زنا كننده اى كه بالغ و عاقل و آزاد است در حال اختيار و بدون ارعاب و ترس چهار
مرتبه و بنابر احتياط در چهار جلسه اعتراف كند كه زنا كرده است، و اگر بعد از اقرار انكار
نمايد - هر چند محصن باشد - سنگسار نمىشود، ولى شلاق مىخورد.
2 - چهار مرد عادل به ديدن عمل شهادت دهند، و اگر سه مرد و دو زن عادل يا دو مرد
و چهار زن عادل هم شهادت دهند كافى است و زنا ثابت مىشود. ولى در مورد دو مرد
و چهار زن نمىتوان حكم به سنگسار نمود، بلكه فقط زن و مرد زنا كار را شلاق مىزنند.
" مسأله 3164 " اگر زنا با اقرار ثابت شود امام مسلمين مىتواند - در صورت توبه او
و صلاحديد - زناكار را مورد عفو قرار دهد و حكم شلاق يا سنگسار را اجرا نكند، ولى
اگر با بينه ثابت شده باشد عفو جايز نيست.
" مسأله 3165 " شهادت شهود زنا بايد از روى ديدن عمل زنا باشد، پس اگر از روى
نشانه ها و آثار شهادت دهند زنا ثابت نمىشود، بلكه بايد بر خود شهود حد قذف جارى
شود. همچنين خصوصيات زمانى و مكانى عمل زنا در شهادت شهود بايد مثل هم باشد،
بنابراين اگر خصوصيات ذكر شده تفاوت كند زنا ثابت نمىشود و بر شهود حد قذف جارى
مىشود.
" مسأله 3166 " زناكار - محصن باشد يا غير محصن - لازم نيست عمل زشت خود را
به كسى اظهار كند، بلكه خوب است بين خود و خدا توبه كند و به احدى اظهار نكند.
و چنانچه پيش از اقرار يا اقامه بينه توبه كند حد زنا بر او جارى نمىشود، بلكه اگر شبهه
توبه هم در بين باشد نبايد حد زنا بر او جارى شود.
" مسأله 3167 " زناكار غير محصن كه بايد حد شلاق بر او جارى شود، چنانچه

(1) حد قذف " در مسأله " 3186 " بيان شده است
574

در حال شلاق خوردن يا پيش از آن فرار كند برگردانده مىشود و حد بر او جارى
مىگردد، خواه زناى او با اقرار ثابت شده باشد يا با بينه. ولى زناكار محصن اگر در حال
سنگسار شدن فرار كند دو صورت دارد:
الف - اگر زناى او با بينه ثابت شده باشد، بايد برگردانده شود و حد بر او جارى گردد.
ب - اگر زناى او با اقرار ثابت شده باشد، نبايد او را برگردانند، حتى بنابر احتياط اگر
يك سنگ هم به او نخورده باشد نبايد او را بازگردانند.
" مسأله 3168 " حد زنا بر مرد زناكار غير محصن در حالى جارى مىشود كه ايستاده
باشد، و اگر او را برهنه يافته اند جز عورت بقيه بدن او برهنه باشد، و اگر با لباس يافته اند
بنابر احتياط به هر نحو كه يافته اند حد بر او جارى شود، و بايد ضربات شلاق بر سر
و صورت و عورت او وارد نشود. ولى حد زنا بر زن زناكار غير محصن در حالى جارى
مىشود كه نشسته باشد و بدن او با لباس و مانند آن پوشيده باشد، و از شلاق زدن به سر
و صورت او خود دارى نمايند.
" مسأله 3169 " مرد زناكار محصن را براى سنگسار شدن تا كمر، و زن را تا نزديكى
سينه در گودالى دفن مىنمايند.
" مسأله 3170 " بر زن باردار حد جارى نمىشود، هر چند از راه نامشروع باردار شده
باشد. بلكه بايد صبر كنند تا وضع حمل كند و از حالت نفاس خارج شود و فرزندش را شير
دهد - در صورتى كه زن شير دهنده ديگرى نباشد - و آنگاه چنانچه بيم زيان به كودكش نرود
بر او حد جارى نمايند.
" مسأله 3171 " اگر زن و مردى با هم باشند و ادعا كنند زن و شوهر هستند ادعاى
آنان مسموع است، و از آنان دليل وبينه و قسم مطالبه نمىشود. و اگر بدانيم اجنبى هستند
ولى آنان ادعاى شبهه كنند حد بر آنان جارى نمىشود.
حد لواط:
" مسأله 3172 " اگر مرد بالغ و عاقلى به اختيار خود با مرد يا پسر بچه اى لواط كند
بنابر مشهور كيفر او در هر حال اعدام است. ولى بنابر احتياط اگر لواط كننده محصن باشد
يعنى همسر داشته باشد - به گونه اى كه در مسأله " 3158 " بيان شد - كيفر او اعدام است،
به هر نحو كه حاكم شرع صلاح بداند، و اگر همسر ندارد مانند مرد زانى بدون همسر به او
يكصد تازيانه بزنند. لواط دهنده نيز اگر عاقل و بالغ باشد و از روى اختيار و بدون اكراه به
اين عمل تن داده باشد كيفرش اعدام است، چه همسر داشته باشد يا نه. و اگر مقدمات
575

عمل انجام شده ولى دخول واقع نشده باشد، هر كدام را يكصد ضربه شلاق مىزنند.
" مسأله 3173 " راه ثابت شدن لواط همان است كه در زنا گذشت (چهار مرتبه اقرار
يا شهادت چهار مرد عادل)، و ثابت شدن آن به شهادت سه مرد و دو زن نيز خالى از وجه
نيست، هر چند خلاف احتياط مىباشد.
" مسأله 3174 " اگر لواط كننده يا لواط دهنده پيش از اقرار يا اقامه بينه توبه نمايد حد
بر او جارى نمىشود، و اگر بعد از اقرار توبه كند امام مسلمين مىتواند او را از كيفر دادن
عفو نمايد، ولى توبه او بعد از اقامه بينه در ساقط شدن حد اثرى ندارد و حد بر او جارى
مىشود.
حد مساحقه:
" مسأله 3175 " اگر دو زن بالغ و عاقل و آزاد در حال اختيار با يكديگر مساحقه كنند -
يعنى عمل جنسى انجام دهند - كيفر هر يك از آنان يكصد تازيانه است، خواه همسر
داشته باشند يا نه. هر چند نسبت به زن محصنه جواز سنگسار نمودن خالى از وجه نيست،
ولى احوط ترك است. و راه ثابت شدن مساحقه همان است كه در لواط گفته شد.
حد قوادى:
" مسأله 3176 " اگر كسى مرد و زنى را براى زنا يا مرد و پسرى را براى لواط به هم
برساند كيفر او هفتاد و پنج تازيانه است، خواه واسطه مرد باشد يا زن. ولى در مورد
مرد اگر مرتبه دومش باشد علاوه بر تازيانه او را از شهرش نيز تبعيد مىكنند، و محل و مقدار
تبعيد موكول به نظر حاكم شرع است.
" مسأله 3177 " جارى شدن حد قوادى در صورتى است كه شخص واسطه بالغ
و عاقل باشد و دو مرد عادل به عمل او شهادت دهند و يا خود او از روى قصد و اختيار به
عمل خويش اقرار نمايد، و بنابر احتياط اقرار او دو مرتبه در نزد حاكم شرع باشد.
مسائل متفرقه امور جنسى:
" مسأله 3178 " اگر مرد و زن اجنبى يا دو زن و يا دو مرد به صورت برهنه با هم
باشند، حاكم شرع آنان را با تازيانه تعزير مىكند، و مىتواند تا نود و نه تازيانه به هر يك از
آنان بزند، بلكه احوط است.
" مسأله 3179 " اگر زنا يا لواط و يا مساحقه تكرار شده باشد بيش از يك حد جارى
576

نمىشود، ولى اگر پس از اجراى حد دوباره آن را انجام دهد براى بار دوم نيز حد جارى
مىشود، همچنين است بنابر احتياط نسبت به مرتبه سوم. و اگر سه مرتبه حد خورده باشد
و براى مرتبه چهارم انجام دهد، كيفر او در مرتبه چهارم اعدام است.
" مسأله 3180 " كسى كه هم زنا كرده است و هم لواط، حد هر كدام از آنها جداگانه
بر او جارى مىشود.
" مسأله 3181 " اگر كسى بخواهد زنا يا لواط كند و بدون اين كه او را بكشند جلوگيرى ممكن نباشد، كشتن او جايز است، ولى اگر قاتل
نتواند نزد حاكم شرع ثابت كند قصاص
مىشود.
" مسأله 3182 " حد زنا يا لواط با ميت مانند حد زنا يا لواط با انسان زنده است،
و شرايط و احكام آنها يكسان مىباشد.
" مسأله 3183 " اگر كسى پسرى را از روى شهوت ببوسد، حاكم شرع به اندازه اى
كه صلاح بداند به عنوان تعزير او را تازيانه مىزند. و روايت شده است كه: " خداوند در
قيامت لجامى از آتش به دهان او مىزند و ملائكه زمين و آسمان و ملائكه رحمت و غضب
او را نفرين مىكنند و خدا جهنم را برايش آماده مىسازد "، ولى با اين همه اگر واقعا
توبه كند توبه او مورد پذيرش خداوند قرار مىگيرد.
حد نزديكى با چهار پايان:
" مسأله 3184 " اگر كسى با يكى از چهار پايان نزديكى كند عمل حرامى انجام داده
و به دستور حاكم شرع تعزير مىشود، و در بعضى روايات آمده است كه او را بيست و پنج
تازيانه مىزنند. و حكم خود حيوان در مسأله " 2973 " گذشت.
حد استمناء:
" مسأله 3185 " اگر انسان استمناء كند - يعنى با خود يا چيز ديگرى غير از همسر خود
كارى كند كه از او منى خارج شود - مرتكب حرام شده و بايد توبه كند، و اگر براى
حاكم شرع ثابت شود به دستور او تعزير مىشود. و در صورت عدم تمكن از ازدواج تا
آنجا كه ممكن است بايد از بيت المال به او كمك كنند تا ازدواج نمايد.

(1). مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 18 از ابواب " النكاح المحرم "، حديث 3، به
ضميمه وسائل الشيعه، باب 21 از ابواب " النكاح المحرم "، حديث 1.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحدود والتعزيرات، باب 1 از ابواب " نكاح البهائم و
وطى الاموات والاستمناء "، حديث 1.
577

حد قذف (نسبت دادن زنا يا لواط به ديگران):
" مسأله 3186 " اگر كسى كه عاقل و بالغ است از روى اختيار و عمد به مرد يا زن
مسلمانى كه عاقل، بالغ، آزاد و عفيف است نسبت زنا يا لواط بدهد، حاكم شرع او را از
روى لباس هشتاد تازيانه مىزند. ولى اگر نسبت ناسزاى ديگرى بدهد و يا به او اهانت
و اذيت نمايد، حاكم شرع با تقاضاى طرف به هر اندازه كه صلاح بداند او را تعزير مىكند.
" مسأله 3187 " اگر دو نفر به يكديگر نسبت زنا يا لواط دهند حد قذف بر آنان جارى
نمىشود، ولى هر دو تعزير مىشوند.
" مسأله 3188 " قذف به دو چيز ثابت مىشود:
1 - اقرار شخص نسبت دهنده، و بنابر احتياط اقرار دو بار انجام شود.
2 - شهادت دو مرد عادل، و شهادت زنها در اين مورد قبول نمىشود.
" مسأله 3189 " اگر كسى نسبت زنا يا لواط دهد و براى اثبات آن چهار شاهد آورد،
يا شخص متهم آن اتهام را تصديق كند يا تهمت زننده را مورد عفو قرار دهد، حد قذف
جارى نمىشود.
حد مشروب خوارى:
" مسأله 3190 " اگر مسلمان بالغ و عاقل به اختيار خود و با توجه، يكى از انواع
مشروبات الكلى مست كننده را بياشامد - هر چند كم باشد و به حد مستى نرسد - كيفر او
هشتاد تازيانه است كه به دستور حاكم شرع بر او اجرا مىشود، و كيفيت اجراى آن
به همان صورتى است كه در حد زنا گفته شد.
" مسأله 3191 " اگر كسى چند بار مشروب خورده و حد نخورده باشد يك حد بر او
جارى مىشود، ولى اگر مشروب بخورد و او را تازيانه بزنند و پس از آن دوباره اقدام
به نوشيدن شراب كند و باز هم هشتاد تازيانه ديگر بزنند، كيفر سومين بار وى اعدام است
كه دستور آن به وسيله حاكم شرع صادر مىشود. كافرى هم كه در پناه اسلام است اگر از
مشروبات الكلى مست كننده استفاده كند و به اين عمل تظاهر نمايد همين حكم را دارد.
" مسأله 3192 " مشروب خوردن به دو راه ثابت مىشود: اول - شهادت دو مرد عادل
دوم - دو مرتبه اقرار، و كافى بودن يك مرتبه محل اشكال است.
" مسأله 3193 " اگر شرابخوار پيش از اقرار يا اقامه بينه توبه كند حد بر او جارى
نمىشود، و اگر بعد از اقرار توبه كند امام مسلمين در صورت صلاحديد مىتواند او را
578

مورد عفو قرار دهد، ولى اگر بعد از اقامه بينه توبه نمايد حد از وى ساقط نمىشود.
حد سرقت:
" مسأله 3194 " اگر كسى با شرايطى كه در مسأله بعد گفته مىشود دزدى كند،
پس از ثابت شدن نزد حاكم شرع علاوه بر رد مالى كه دزديده در مرتبه نخست چهار انگشت
دست راست او را از بيخ مىبرند و كف دست و انگشت شست او را باقى مىگذارند،
و در مرتبه دوم پاى چپ را از وسط قدم مىبرند و پاشنه پا را باقى مىگذارند، و در مرتبه
سوم به حبس ابد محكوم مىشود و مخارجش را اگر ندارد از بيت المال مىپردازند،
و اگر براى بار چهارم در زندان سرقت كند به اعدام محكوم مىگردد. و اگر چندين
مرتبه دزدى كرده و حد جارى نشده است فقط يك مرتبه حد جارى مىشود.
" مسأله 3195 " شرايط اجراى حد سرقت ده چيز است:
1 و 2 و 3 - اين كه سارق بالغ و عاقل باشد و به اختيار خود دزدى كند.
4 - مال دزدى حد اقل معادل يك چهارم دينار - يعنى چهار نخود و نيم طلاى سكه دار
برابر " 0. 864 " گرم طلا - باشد.
5 - بداند مالى كه بر مىدارد مال مردم است، پس اگر اشتباه نمايد و خيال كند مال خود
او است حد جارى نمىشود، هر چند ضامن است.
6 - خود او در مالى كه دزديده شريك نباشد، پس اگر كسى از مال مشترك نظير
بيت المال يا غنائم جنگى به اندازه سهم خود يا كمتر سرقت نمايد، هر چند گناه كرده ولى
حد بر او جارى نمىشود، اما اگر بيش از سهم خود سرقت نمايد و مقدار زايد به حد
نصاب برسد حد بر او جارى مىشود.
7 - مال در جايى محفوظ و دربسته باشد و او حفاظت آنجا را از بين ببرد، مثل اين كه
قفل را باز كند يا بشكند يا ديوار را خراب يا سوراخ كند و يا از ديوار بالا رود. پس اگر
ديگرى در را باز كند و او مال را ببرد، و يا در اماكن عمومى مالى را ببرد حد جارى
نمىشود، هر چند او را تعزير مىكنند.
8 - به طور مخفيانه مال ديگرى را ببرد، پس اگر ظالمى به زور و به طور علنى در را باز كند
و مال را ببرد، يا به زور مال را از صاحبش بگيرد يا از دست او بربايد، و يا در مال امانت
تصرف كند و پس ندهد دست او را نمىبرند، هر چند ضامن است و تعزير هم مىشود.
9 - اضطرار و ناچارى او را به دزدى وادار نكرده باشد، پس اگر كسى به عنوان مثال در
زمان قحطى و كمبود، مواد غذايى مورد نياز را بدزدد دست او را نمىبرند.
579

10 - سارق پدر صاحب مال نباشد. پس دست پدر را براى سرقت مال فرزند نمىبرند، ولى دست فرزند
را براى سرقت مال پدر - در صورتى كه در جايى مخفى كرده باشد - مىبرند.
اما سرقت انسان از اماكنى كه متعلق به پدر، مادر، برادر، خواهر و ساير
كسانى كه در مسأله " 2983 " بيان شده و شرعا ورود انسان به آنجا بدون اجازه جايز است
موجب جارى شدن حد نمىشود، گرچه سارق تعزير مىشود. همچنين است اگر اجير
يا مهمان چيزى را كه در اختيار او است بدزدد.
" مسأله 3196 " اگر كسى مثلا قفل را بشكند و داخل شود ولى پيش از آن كه چيزى را
ببرد بازداشت شود حد بر او جارى نمىشود، بلكه او را تعزير مىكنند.
" مسأله 3197 " اگر مال در جايى محفوظ و در بسته نباشد سرقت از آنجا موجب
جارى شدن حد نمىشود، هر چند تعزير دارد.
" مسأله 3198 " اگر كسى از جيب ديگرى چيزى را بدزدد، چنانچه از جيب لباس
زير دزديده باشد و ساير شرايط هم فراهم باشد دست او را مىبرند، و اگر از جيب لباس
رو دزديده باشد دستش را نمىبرند، بلكه تعزير مىشود.
" مسأله 3199 " كسى كه با حيله و تزوير وجعل اسناد يا با ايجاد مستى يا بيهوشى در
طرف و مانند اينها اموال ديگران را تصاحب مىكند دست او را نمىبرند، ولى اموال را از
او پس مىگيرند و حاكم شرع او را به هر نحو كه صلاح مىداند مجازات مىكند و عمل او
را اعلام مىكند تا وسيله عبرت ديگران شود.
" مسأله 3200 " دزدى به دو راه ثابت مىشود: اول - شهادت دو مرد عادل
دوم - اقرار خود سارق، و بنابر احتياط اقرار بايد دو بار باشد. همچنين اقرار بايد از
روى اختيار باشد، پس اقرارى كه با تهديد و اجبار گرفته مىشود اعتبار ندارد.
" مسأله 3201 " در دزدى حكم حاكم شرع بايد پس از مراجعه و تقاضاى صاحب مال
باشد، و اگر صاحب مال پيش از مراجعه به حاكم شرع مال را به سارق بفروشد يا ببخشد
و يا او را عفو نمايد حكم حاكم شرع محل ندارد، ولى پس از مراجعه به حاكم شرع وصادر
شدن حكم، فروش يا بخشش و يا عفو حد را ساقط نمىكند.
" مسأله 3202 " اگر پيش از مراجعه به حاكم شرع سارق توبه كند و مال را به
صاحبش برگرداند حد جارى نمىشود.
احكام محارب:
" مسأله 3203 " اگر شخص تواناى بالغ و عاقل با شمشير برهنه يا سلاح ديگر به
580

منظور ترساندن مردم و بر هم زدن نظم اجتماعى يا ترور اشخاص و يا غارت دارايى مردم
آشكارا به آنان يورش آورد، و يا به منزل، مغازه و يا محل كار آنان هجوم آورد و آن را به
آتش بكشد " محارب و مفسد " است، خواه مرد باشد يا زن، در شب باشد يا روز، در شهر
و روستا باشد يا در صحرا و بيابان و يا در دريا.
" مسأله 3204 " كيفر محارب برابر آيات قرآن كريم و احاديث " كشتن " يا "
به دار آويختن " يا " بريدن دست راست و پاى چپ " و يا " تبعيد از شهر محل سكونت "
است، و احتياط مخصوصا در زنان اين است كه كيفر افراد مناسب با جرم آنان تعيين شود.
بنابراين اگر با سلاح يورش آورده و كسى را كشته باشد او را بكشند، و اگر فقط مال مردم
را غارت كرده مال را از او پس بگيرند و دست راست و پاى چپ او را قطع كنند، و اگر
كسى را مجروح كرده پس از قصاص تبعيدش كنند، و اگر هم مال مردم را غارت كرده
و هم كسى را كشته، پس از گرفتن مال دست و پاى او را قطع كنند و سپس او را قصاص
نموده و به دار آويزند، و اگر يورش آورده ولى موفق به كارى نشده فقط تبعيدش كنند،
و اگر خواست به بلاد
كفر فرار كند جلوى او را بگيرند.
" مسأله 3205 " حد اقل مدت تبعيد محارب يك سال است، و بايد به مردم آن شهر
توجه دهند كه با او معاشرت نكنند و او را در محاصره اقتصادى واجتماعى قرار دهند. و از
بعضى اخبار و احاديث استفاده مىشود كه " حبس " به جاى " تبعيد " كافى است.
" مسأله 3206 " ملاك در محارب و مفسد بودن تصميم فاعل بر افساد وصدق عرفى
انتساب فعل به او است، هر چند به نحو تسبيب باشد. بنابراين اگر در كنار فاعل مباشر يا
سبب ضعيف سبب قويترى وجود داشته باشد، صدق مفسد و محارب بر افراد ضعيف
و زيردست كه از خود تصميم ندارند نوعا محل اشكال است. و با اندك شبهه اى در تصميم
فاعل بر افساد يا صدق عرفى انتساب، حد مفسد بر او جارى نمىشود، هر چند از طرف
حاكم شرع تعزير و مجازات و اگر قاتل باشد قصاص مىشود.
" مسأله 3207 " در مواردى كه دانسته شود يا احتمال داده شود عمل شخص ناشى از
ضرورت اقتصادى و يا فقر فرهنگى او بوده و تصميم او بر افساد جامعه وضربه زدن به
حيثيت عمومى و كيان فرهنگى يا سياسى و يا اقتصادى اسلام و مسلمين محرز نباشد،
صدق عنوان " مفسد " معلوم نيست.
" مسأله 3208 " محاربه و افساد با اقرار متهم يا شهادت دو مرد عادل ثابت مىشود،
و احتياط آن است كه دو بار اقرار نمايد. و شهادت افراد محارب عليه يكديگر، و كسانى
كه مالشان غارت شده به نفع يكديگر پذيرفته نمى شود.
581

" مسأله 3209 " اگر مفسد و محارب قبل از دستگيرى توبه نمايد حد بر او جارى
نمىشود، ولى چنانچه قتلى انجام داده يا جراحت و يا ضرر مالى به كسى وارد نموده است
بايد از عهده آن بر آيد.
احكام مرتد:
" مسأله 3210 " مسلمانى كه منكر خدا يا پيامبر (ص) شود، يا حكم ضرورى دين را -
يعنى حكمى كه مسلمانان جزو دين اسلام مىدانند مثل وجوب نماز و روزه - با توجه به
اين كه جزو دين است انكار كند به نحوى كه منكر شدن آن حكم به انكار خدا يا پيامبر (ص)
برگردد " مرتد " است، همچنين است اگر منكر معاد شود يا از نظر اعتقادى از خوارج يا
نواصب و يا غلات گردد،
(مسأله 3211) " در حكم به ارتداد " بلوغ "، " عقل "، " اختيار " و " قصد " معتبر
است. " مسأله 3212 " مرتد بر دو قسم است:
الف - " مرتد فطرى "، يعنى مسلمان زاده اى كه پس از گرايش به اسلام كافر شود.
و در مسلمان زاده بودن كافى است كه پدر يا مادر او مسلمان باشد.
ب - " مرتد ملى "، يعنى كافر زاده اى كه پس از گرايش به كفر اسلام را اختيار كند
و دوباره كافر شود.
" مسأله 3213 " اگر مرتد فطرى مرد باشد، به محض كافر شدن همسرش از او جدا
مىشود و احتياج به طلاق ندارد و بايد عده وفات نگه دارد و پس از عده مىتواند شوهر
كند، اموال و دارايى او هم پس از پرداخت بدهيهايش بين ورثه مسلمان او تقسيم مىشود،
و از طرف حاكم شرع - پس از اطلاع و ثبوت ارتداد - به اعدام محكوم مىگردد. و توبه
و بازگشت او به اسلام به حسب ظاهر پذيرفته نيست و نقشى در حفظ جان و برگشت زن
و اموال او ندارد، ولى واجب نيست ارتداد خود را به كسى اطلاع دهد، و چنانچه توبه كند
بين خود و خدا توبه او قبول است، و اموالى را كه بعد از توبه به دست مىآورد مال خود
او است، و حق ازدواج مجدد حتى با زن سابق خود را نيز دارد.
" مسأله 3214 " اگر مرتد فطرى زن باشد، اموالش به ملك او باقى است، و چنانچه
شوهرش با او نزديكى نكرده يا يائسه باشد، به محض كافر شدن از شوهر جدا مىشود
وعده هم ندارد، و اگر شوهرش با او نزديكى كرده و يائسه هم نيست، از زمان مرتد شدن
تا تمام شدن عده اش - كه عده طلاق است - صبر مىكنند، اگر در اين مدت توبه كند ازدواج
582

آنان باقى است، و اگر نه به جدايى آنان از همان زمانى كه كافر شده است حكم مىشود.
و زنى كه مرتد فطرى است اعدام نمىشود، بلكه به حكم حاكم شرع زندانى مىشود و در
زندان به او سختگيرى مىكنند تا توبه كند، پس اگر توبه كرد آزاد مىشود، و اگر نه تا پايان
عمر در زندان مىماند.
" مسأله 3215 " مرتد ملى اگر مرد باشد بنابر احتياط تا سه روز به او مهلت مىدهند
و از او مىخواهند تا توبه كند، اگر توبه كرد آزاد مىشود، و اگر توبه نكرد از طرف
حاكم شرع به اعدام محكوم مىگردد. ولى " مرتد ملى زن " حكم " مرتد فطرى زن " را
دارد.
" مسأله 3216 " مرتد ملى - مرد باشد يا زن - اموالش به ملك او باقى است. و اگر بين
او و همسرش كه مسلمان است نزديكى واقع نشده يا زن يائسه باشد، ازدواج آنان فورا
باطل مىشود وعده ندارد، و اگر نزديكى واقع شده و زن هم يائسه نيست، تا انقضاى زمان
عده - كه عده طلاق است - صبر مىكنند، اگر در اين مدت توبه كرد ازدواج آنان باقى
است، و اگر توبه نكرد به جدايى آنان از همان زمانى كه مرتد شده حكم مىشود، البته اين
فرض در " مرتد ملى مرد " در صورتى است كه پس از سه روز اعدام نشده باشد.
" مسأله 3217 " ارتداد با شهادت دو مرد عادل و يا اقرار ثابت مىشود، و احتياط آن
است كه اقرار دو بار صورت پذيرد.
حكم ساير حدود و تعزيرات:
" مسأله 3218 " اگر كسى ادعاى نبوت و پيامبرى كند يا به پيامبر اكرم (ص) و يا يكى از
ائمه معصومين (ع) دشنام دهد، بر هر كسى كه بشنود و بتواند واجب است او را بكشد،
مكر اين كه بر جان يا مال و يا ناموس خود يا مسلمان ديگرى بترسد و در اجراى اين حكم
نيازى به اجاره حاكم شرع نيست، ولى اگر نتواند در محكمة شرعي ان را اثبات كند مطابق موازين قضايى با او رفتار مىشود.
" مسأله 3219 " اگر مسلمانى سحر و جادوگرى را پيشه خود نمايد و توبه نكند كيفر
او اعدام است. و ثبوت آن به اقرار خود شخص يا شهادت دو مرد عادل است،
و بنابر احتياط اقرار دو بار صورت پذيرد.
" مسأله 3220 " اگر كسى با زن خود در حال حيض نزديكى كند كيفر او بيست و پنج
تازيانه است، و بنابر احتياط مستحب مؤكد به تفصيلى كه در باب حيض گذشت كفاره نيز
بدهد.
583

" مسأله 3221 " اگر كسى در ماه رمضان در حالى كه خود و همسرش روزه دارند با
او نزديكى كند، اگر با رضايت زن باشد كيفر هر كدام بيست و پنج تازيانه است، و اگر زن
را مجبور كرده باشد كيفر مرد پنجاه تازيانه است و بر زن چيزى نيست. و حكم قضاى
روزه و كفاره آن در مسائل روزه گذشت.
" مسأله 3222 " كسى كه از روى آگاهى و عمد اقدام به فروش مشروبات الكلى
مىكند، در صورت ثبوت آن توسط حاكم شرع تعزير مىشود.
" مسأله 3223 " اگر كسى يكى از واجبات الهى را با توجه به واجب بودن آن ترك كند
يا يكى از كارهاى حرام را با توجه و بدون عذر انجام دهد و بدون اكراه و ترس به آن اقرار
نمايد يا دو مرد عادل شهادت دهند، توسط حاكم شرع تعزير مىشود.
" مسأله 3224 " اگر بچه مميز يكى از گناهان كبيره را انجام دهد ولى شرعى يا معلم
او مىتواند او را به قدرى كه ادب شود و موجب ديه نگردد تنبيه كند. و در ادب كردن او به
سه تا شش تازيانه اكتفا كند و با رفق وملايمت انجام شود، و معلم بيش از سه ضربه ملايم
نزند.
" مسأله 3225 " گناهكارى كه مستوجب تعزير شده است اگر پيش از اقرار يا اقامه
بينه توبه كند و توبه او براى حاكم شرع ثابت شود نبايد تعزير گردد، ولى اگر حقى از
حقوق مردمى را تضييع كرده باشد، حاكم شرع او را مجبور مىكند تا جبران نمايد.
" مسأله 3226 " از روايات شريفه استفاده مىشود كه در تعزير بايد جانب احتياط
رعايت گردد، و معمولا از ده و حداكثر بيست تازيانه تجاوز نكند و هيچ گاه به چهل تازيانه
نرسد، مگر در مواردى كه به تازيانه بيشتر تصريح شده باشد.
" مسأله 3227 " اجراى حدود الهى و تعزيرات در مورد حقوق مردمى - مانند:
قذف، قتل نفس و وارد كردن زخم و جراحت - بايد پس از شكايت صاحب حق و تقاضاى
او از محكمه شرعى براى اجراى حد صورت پذيرد، ولى در حقوق الهى - مانند اجراى حد
در مورد زنا يا لواط - به طور مستقيم توسط حاكم شرع اجرا مىشود و نياز به شكايت كسى
ندارد.

(1) به مسائل " 1540 " تا " 1542 " مراجعه شود.
(2) وسائل الشيعه، كتاب الحدود والتعزيرات، باب 10 از ابواب " بقيه الحدود والتعزيرات "،
احاديث باب.
584

مسائل قصاص و ديات
" قصاص " يكى از قوانين اسلامى است كه حيات و امنيت فرد و اجتماع وابسته به آن
مىباشد. خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " ولكم في القصاص حياة يا اولى الالباب
لعلكم تتقون " يعنى: " و براى شما در قصاص زندگى و حيات است اى صاحبان خرد،
باشد كه تقوى پيشه كنيد ". از حضرت امام سجاد (ع) روايت شده است كه در ذيل اين آيه
شريفه فرمودند: " براى شما در قصاص حيات است زيرا كسى كه قصد كشتن ديگرى را
كرده مىداند كه او را قصاص مىكنند و به همين خاطر از كشتن دست مىكشد، اين براى
كسى كه قصد كشتن او را داشته حيات است، و براى فرد جانى نيز حيات است (زيرا اگر
مىكشت او را هم مىكشتند)، و براى ديگران هم حيات است زيرا مىدانند قصاص
واجب است و از ترس آن بر قتل يكديگر جرات نمىكنند ".
" مسأله 3228 " اگر شخص بالغ و عاقل به اختيار خود از روى عمد و به ناحق
مسلمان عاقلى را بكشد يا يكى از اعضاى بدن او را قطع كند، ورثه مقتول و يا شخص
مجروح مىتوانند او را قصاص نمايند، ولى بنابر احتياط بايد با اجازه حاكم شرع باشد.
" مسأله 3229 " اگر كسى به ناحق دستور كشتن مسلمان عاقلى را دهد و قاتل
و دستور دهنده هر دو بالغ و عاقل و آزاد باشند، با اجازه حاكم شرع قاتل را مىكشند
و دستور دهنده را براى هميشه در زندان نگه مىدارند، همچنين است اگر يك كدام
شخصى را نگه دارد تا ديگرى او را بكشد.
" مسأله 3230 " در كشتن فرقى نيست بين اين كه قاتل سر كسى را ببرد، يا تير يا
شمشير و يا كارد به او بزند، يا او را خفه كند، يا با عصا و چوب به او بزند تا بميرد، يا او را
از جاى بلندى پرت كند، يا در آتش بيندازد و نگذارد بيرون بيايد، يا رگ او را بزند و نگذارد
روى آن را ببندد، يا در آب بيندازد به گونه اى كه نتواند بيرون بيايد، يا او را نزد درندگان

(1) بقره (2): 179.
(2) وسائل الشيعه، كتاب القصاص، باب 19 از ابواب " القصاص في النفس "، حديث 6.
585

بيندازد تا او را بدرند، يا از غذا و آب باز دارد تا بميرد، و يا به او غذاى مسموم بخوراند، در
اين موارد و نظاير آن اگر عمدى باشد ورثه مقتول حق دارند قصاص نمايند.
" مسأله 3231 " اگر فرزند پدر يا مادر خود را عمدا و به ناحق بكشد او را قصاص
مىكنند، ولى اگر پدر فرزند خود را عمدا و به ناحق بكشد او را قصاص نمىكنند، بلكه
به دستورى كه در احكام ديه گفته مىشود از او ديه مىگيرند و حاكم شرع نيز او را تعزير
مىكند. و بنابر احتياط جد و جد پدرى در حكم پدر هستند. و اگر مادر فرزند خود را عمدا
و به ناحق بكشد بنابر مشهور قصاص مىشود، ولى احتياط خوب است.
" مسأله 3232 " اگر دو نفر يا بيشتر مسلمانى را از روى عمد و به ناحق بكشند
به گونه اى كه همه در كشتن او شريك باشند، ورثه مقتول مىتوانند بعضى را بكشند و از
بعضى ديگر سهم ديه را دريافت كنند و به كسى كه كشته مىشود بدهند. و نيز مىتوانند
همه را بكشند به شرط اين كه تفاوت ديه كسى را كه كشته مىشود به او يا وارث او بپردازند،
مثلا اگر بخواهند دو نفر را بكشند بايد به ورثه هر كدام نصف ديه او را بدهند. ولى در اين
موارد بهتر است قصاص نشود و فقط از هر يك از قاتلها سهم ديه را بگيرند، و يا به كشتن
يك نفر اكتفا شود.
" مسأله 3233 " اگر مردى زنى را بكشد مىتوانند او را بكشند، ولى چون ديه زن
نصف ديه مرد است بايد براى كشتن مرد نصف ديه او را بدهند. و اگر زنى مردى را بكشد
مىتوانند زن را بكشند، ولى بايد به آن اكتفا كنند و حق ندارند پس از كشتن زن نصف ديه را
نيز مطالبه نمايند.
" مسأله 3234 " اگر ورثه و اولياى مقتول چند نفر باشند بنابر احتياط واجب قصاص
با توافق يكديگر انجام شود، و يكى از آنان بدون اطلاع و اجازه ديگران قصاص نكند،
و اگر قصاص كرد و ديگران طالب ديه باشند بايد سهم آنان را از ديه بپردازد.
" مسأله 3235 " اگر بعضى از اولياى مقتول تقاضاى قصاص كنند و بعضى ديگر
تقاضاى ديه نمايند، كسى كه تقاضاى قصاص كرده بايد سهم ديه متقاضيان ديه را بپردازد
و سپس قصاص كند، و اگر بعضى از اولياى مقتول قاتل را عفو نمايند بايد متقاضى قصاص
سهم ديه عفو كنندگان را به قاتل بپردازد. و خوب است در چنين مواردى از قصاص
صرف نظر شود و به ديه اكتفا نمايند.
" مسأله 3236 " اگر بعضى از اولياى مقتول حاضر و بعضى ديگر غايب باشند وافراد
حاضر بخواهند قصاص نمايند، چنانچه تماس با افراد غايب ممكن باشد يا مدت غايب بودن
آنها كوتاه باشد بنابر احتياط واجب افراد حاضر براى قصاص با افراد غايب تماس بگيرند
586

و يا صبر كنند، ولى اگر تماس با افراد غايب ميسر نيست و فعلا نيز اميد برگشتن آنها
نمىرود به گونه اى كه تأخير قصاص در معرض تضييع حقوق حاضرين مىباشد، در اين
صورت جايز است با نظر حاكم شرع - كه ولى افراد غايب است - پس از پرداخت سهم ديه
افراد غايب قصاص انجام شود. همچنين اگر بعضى از ورثه و اولياى مقتول صغير يا
مجنون باشند و تأخير قصاص تا زمان بر طرف شدن عذر آنها موجب تضييع حقوق ديگران
مىشود و يا در معرض آن مىباشد، بنابر اقوى جايز است با نظر حاكم شرع پس از
پرداخت سهم ديه صغير و مجنون قصاص انجام شود. و اگر همه آنان صغير باشند قصاص
توسط ولى آنها از طرف آنها محل اشكال است، بلكه بايد صبر كند تا خودشان بزرگ شوند
و تصميم بگيرند، ولى اگر تأخير را به ضرر مىداند و مصلحت آنها را در گرفتن ديه
تشخيص مىدهد جايز است در گرفتن ديه با قاتل توافق كند، و در اين صورت صغار پس
از بزرگ شدن حق قصاص ندارند.
" مسأله 3237 " اگر كسى دو يا چند نفر را يك دفعه يا متعاقبا بكشد اولياى هر كدام از
مقتولين حق قصاص دارند، ولى بنابر احتياط با توافق يكديگر اقدام به قصاص نمايند تا
حقوق همه رعايت شود، و در اين صورت پس از قصاص هيچ كدام حق مطالبه ديه را
ندارند. و اگر اولياى يكى از مقتولين قاتل را عفو كنند يا به گرفتن ديه با او توافق نمايند،
اولياى مقتول يا مقتولين ديگر مىتوانند قاتل را قصاص نمايند.
" مسأله 3238 " قصاص بايد به وسيله شمشير يا مانند آن از آلات قتاله تيز انجام شود
كه طرف شكنجه نشود، و جايز نيست دست و پا و اعضاى او را ببرند، هر چند او مقتول را
شكنجه كرده يا اعضاى او را بريده باشد. ولى ظاهرا كشتن او به وسيله ضرب گلوله به مغز
يا وارد كردن شوك الكتريكى كه او را زودتر خلاص و راحت كند نيز مانعى ندارد.
" مسأله 3239 " اگر ديوانه يا بچه نا بالغ كسى را بكشد قصاص نمىشود و حكم قتل
خطائى را دارد، يعنى خويشاوندان پدرى او كه " عاقله " نام دارند بايد ديه مقتول را
بپردازند. و اگر عاقلى ديوانه اى را بكشد قصاص نمىشود، ولى بايد ديه او را بدهد، بلكه
اگر عاقل بالغى بچه نا بالغى را بكشد قصاص خالى از اشكال نيست و احتياط در گرفتن ديه
است، و در كشتن جنين - هر چند روح در آن دميده شده باشد - اين اشكال
قوى تر است.
همچنين اگر قاتل نابينا باشد قصاص او محل اشكال است و احوط اكتفاى به ديه است.
اقسام قتل:
" مسأله 3240 " قتل بر سه قسم است:
587

1 - " قتل عمدى "، و آن عبارت است از اين كه قاتل به قصد كشتن كسى كارى را انجام
دهد كه باعث كشته شدن او شود، يا اين كه با توجه و قصد كارى را كه معمولا كشنده است
نسبت به او انجام دهد و او بميرد. در اين قسم از قتل اگر قاتل بالغ و عاقل باشد ورثه مقتول
حق دارند قصاص كنند، مگر اين كه با قاتل بر گرفتن ديه متعارف يا بيشتر و يا كمتر توافق
كنند يا به طور كلى او را عفو نمايند، و چنانچه قاتل به پرداخت ديه راضى نشود فقط حق
قصاص دارند.
2 - " قتل شبه عمد "، و آن عبارت است از اين كه قاتل قصد كشتن كسى را نداشته و با
توجه كارى را كه به طور معمول كشنده نيست نسبت به او انجام دهد و بر حسب اتفاق به
مرگ او منجر شود، مثل اين كه به قصد تأديب او را چوب يا تازيانه زند و اتفاقا آن شخص
بميرد. در اين صورت وارثان مقتول حق قصاص ندارند و فقط مىتوانند عفو كنند يا ديه
بگيرند.
3 - " قتل خطائى "، و آن عبارت است از اين كه قاتل نه قصد كشتن آن شخص را داشته
و نه خواسته كارى را نسبت به او انجام دهد، مانند اين كه به قصد كشتن كبوتر تيرى را رها
كرده و اتفاقا به انسانى خورده و او را كشته است، يا در رانندگى بدون مسامحه و تخلف با
كسى تصادف كرده و او را كشته است. در اين صورت وارثان مقتول حق قصاص ندارند،
بلكه اگر قاتل خود اقرار كرده باشد بايد ديه آن را بپردازد، همچنين است بنابر احتياط اگر
قتل از راه قسامه ثابت شده باشد. ولى اگر قتل با شهادت دو مرد عادل ثابت شده خود قاتل
ديه را بدهكار نيست، بلكه ديه بر عاقله و خويشاوندان قاتل است به تفصيلى كه در مسأله
" 3276 " گفته خواهد شد، لكن اگر قاتل از اهل ذمه باشد ديه - هر چند خطائى باشد - بر
خود قاتل است. و اگر خود قاتل يا ديگرى با رضايت خود يا مثلا اداره بيمه به نيابت عاقله
ديه را بپردازند ذمه عاقله برى مىشود.
" مسأله 3241 " خودكشى به هر شكل باشد حرام و از گناهان كبيره است، از
حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: " هر كس عمدا خودكشى كند در آتش
جهنم مخلد خواهد بود " و از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت شده است: " شخص
مؤمن به هر بلايى گرفتار مىشود و به هر مرگى مىميرد ولى خود كشى نمىكند ".
و كسى كه خودكشى مىكند خون او هدر مىرود. و اگر به كسى بگويد: " مرا بكش
و اگر نه تو را مىكشم " اطاعت او جايز نيست، ولى چنانچه اطاعت كند و او را بكشد ثبوت

(1) وسائل الشيعه، كتاب القصاص، باب 5 از ابواب " القصاص في النفس "، حديث 1.
(2) وسائل الشيعه، كتاب القصاص، باب 5 از ابواب " القصاص في النفس "، حديث 3.
588

قصاص يا ديه محل اشكال است، بلكه حاكم شرع او را تعزير و مجازات مىكند، مگر
اين كه به عنوان دفاع باشد كه در اين صورت تعزير ندارد.
راه هاى اثبات قتل:
" مسأله 3242 " قتل به يكى از راه هاى زير ثابت مىشود:
1 - " اقرار متهم به قتل "، به شرط آن كه اقرار كننده بالغ و عاقل و آزاد باشد و اقرار او از
روى اختيار انجام شده باشد، نه اكراه و ترس، و بنابر احتياط دو بار اقرار كند.
2 - " شهادت دو مرد عادل "، به شرط آن كه شهادت آنان از روى ديدن و مانند آن باشد
و در تعيين خصوصيات قتل نيز اختلاف نداشته باشند.
3 - " قسامه "، يعنى قسم خوردن پنجاه مرد از بستگان مقتول براى اثبات قتل عمد،
و بيست و پنج مرد براى اثبات قتل شبه عمد و خطا، هر چند احوط در آنها نيز قسم خوردن
پنجاه مرد است. قسامه فقط در اثبات قتل و جراحات اعتبار دارد و كيفيت آن در مسائل
آينده گفته مىشود.
" مسأله 3243 " قسامه در جايى معتبر است كه " لوث " در بين باشد، و مقصود از
لوث قرائن و نشانه هايى است كه موجب مظنه است ولى به حد حجت شرعى نمىرسد،
مانند شهادت يك مرد عادل يا شهادت دو مرد كه واجد شرايط نباشند، يا مثلا مردى را با
سلاح خون آلود بر سر كشته اى بيابند يا كشته كسى را در خانه يا محله دشمن او بيابند.
" مسأله 3244 " در مواردى كه نه اقرار متهم در بين هست و نه شهادت دو مرد
عادل، مسأله دو صورت دارد:
الف - اگر " لوث " در بين نباشد - مانند ساير موارد قضاء - ولى مقتول مىتواند از
حاكم شرع بخواهد كه متهم را يك بار قسم دهد و با قسم خوردن او دعوى پايان مىپذيرد،
و اگر قسم ياد نكرد مىتواند قسم را به ولى مقتول رد كند.
ب - اگر " لوث " يعنى قرائن و نشانه هاى ظنى براى ثبوت قتل و شناخت قاتل در بين
باشد، در اين صورت حاكم شرع از اولياى مقتول مىخواهد براى اثبات قتل عمد پنجاه
مرد، و براى اثبات قتل خطا و شبه عمد بيست و پنج مرد از بستگان مقتول - و از جمله خود
اولياى مقتول - براى قسم خوردن در دادگاه حاضر شوند، پس اگر همه آنان - با يقين و جزم
و تعيين خصوصيات قتل - نزد حاكم شرع قسم ياد كردند، حاكم شرع طبق مفاد قسم آنان در قتل
عمد به قصاص و در شبه عمد و خطا به گرفتن ديه حكم مىكند. و اگر نخواستند قسم ياد
كنند اولياى مقتول مىتوانند قسامه را به مدعى عليه (متهم) برگردانند و از او بخواهند براى
589

اثبات بى گناهى خود به قسامه متوسل شود، پس اگر پنجاه نفر در دادگاه براى بى گناهى او
قسم ياد كردند حاكم شرع حكم به برائت او مىكند، و اگر نه قاتل بودن او ثابت مىشود.
" مسأله 3245 " افراد قسامه لازم نيست عادل باشند، ولى بنابر احتياط بايد متظاهر به
فسق نبوده و بين آنان و متهم عداوت شخصى در امور دنيوى وجود نداشته باشد.
" مسأله 3246 " بنابر مشهور اگر افراد قسامه در طرف مدعى يا مدعى عليه به اندازه
نصاب نباشند براى تكميل عدد آن خود مدعى يا مدعى عليه وافراد موجود مىتوانند به اندازه
نصاب قسم ياد كنند، و در توزيع قسمها بين خود به هر شكل بخواهند مىتوانند عمل
نمايند. بلكه اگر غير از مدعى و مدعى عليه شخص ديگرى حاضر نباشد، خود مدعى يا
مدعى عليه مىتواند به تنهايى پنجاه قسم يا بيست و پنج قسم ياد كند و حاكم شرع بر طبق
مفاد آن حكم مىكند. و بزرگان فقها بر اين مضمون ادعاى اجماع كرده اند، ولى اثبات اين
امر در قتل نفس از طريق روايات مشكل است.
" مسأله 3247 " براى اثبات قتل يك قسامه كافى است، هر چند اولياى مقتول متعدد
باشند. ولى مدعى عليه اگر متعدد باشند بنابر احتياط براى اثبات بى گناهى هر كدام قسامه
جداگانه لازم است.
" مسأله 3248 " در قطع اعضا نيز قسامه جارى است. و بنابر احتياط در عمد پنجاه
قسم، و در خطا و شبه عمد بيست و پنج قسم ياد شود، هر چند مقتضاى روايت ظريف
كفايت شش قسم است.
" مسأله 3249 " هر گاه مدعى يا مدعى عليه زن باشد، حكم قسامه به همان صورتى كه
گفته شد جارى مىشود، ولى افراد قسامه بايد مرد باشند.
" مسأله 3250 " اگر مدعى از حاكم شرع بخواهد كه متهم به قتل را زندانى كند تا او
بينه خود را حاضر نمايد، بر حاكم شرع لازم است خواسته مدعى را اجابت نمايد، مگر
اين كه متهم كسى باشد كه احتمال فرار در مورد او وجود نداشته باشد.
" مسأله 3251 " در مواردى كه هيچ يك از مدعى و مدعى عليه بينه ندارند و مدعى هم
حاضر به قسم ياد كردن نيست و قسم را متوجه مدعى عليه نموده است، با قسم خوردن
مدعى عليه دعوى پايان مىپذيرد و در اين صورت ديه مقتول بايد از بيت المال پرداخت
شود. همچنين در صورتى كه كسى را در بيابان يا در راه عمومى و يا در اجتماعات عمومى
- از قبيل اجتماع نماز جمعه يا نماز عيد - كشته بيابند و متهم خاصى در بين نباشد، ديه او بايد
از بيت المال پرداخت شود و خون مسلمان نبايد بى جهت هدر رود.

(1) وسائل الشيعه، كتاب القصاص، باب 11 از ابواب " دعوى القتل و ما يثبت به "، حديث 2.
590

كفاره قتل:
" مسأله 3252 " كفاره قتل به ترتيب زير بر قاتل واجب مىشود:
الف - در قتل خطائى و شبه عمد خود قاتل بايد علاوه بر ديه يك بنده آزاد كند، و اگر
نتواند شصت روز روزه به نحوى كه سى و يك روز آن متوالى باشد به عنوان كفاره بگيرد،
و اگر نتواند شصت فقير را طعام دهد تا سير شوند.
ب - در قتل عمد اگر ورثه مقتول قاتل را عفو كنند يا با او بر گرفتن ديه توافق نمايند،
قاتل بايد كفاره جمع بدهد، يعنى هم يك بنده آزاد كند و هم شصت روز روزه بگيرد
و هم شصت فقير را طعام دهد. بلكه در صورتى هم كه ورثه مقتول در قتل عمد قصد
قصاص داشته باشند، بنابر احتياط خود قاتل پيش از قصاص يا ورثه غير صغير او از سهم
ارثى كه مىبرند كفاره جمع را بدهند.
" مسأله 3253 " اگر چند نفر در قتل يك نفر شركت داشته باشند بنابر احتياط كفاره
قتل بر هر كدام جداگانه واجب است.
ديه و انواع آن
ديه قتل:
" مسأله 3254 " ديه مرد مسلمان آزاد يكى از شش چيز است:
1 - " صد شتر " به تفصيلى كه در كتابهاى مفصل بيان شده است، از جمله در قتل عمد
شترها بايد بزرگ و پنج سال آنها تمام شده باشد.
2 - " دويست گاو "
3 - " هزار گوسفند "
4 - " هزار مثقال شرعى طلاى سكه دار " كه هر مثقال آن هجده نخود است.
5 - " ده هزار درهم " كه هر درهم " 6 / 12 " نخود نقره سكه دار و برابر با " 419 / 2 "
گرم مىباشد، هر چند كافى بودن ده هزار درهم در صورتى كه قيمت آن كمتر از هزار دينار
باشد محل اشكال است.
6 - " دويست حله " كه هر حله دو پارچه است، و بنابر احتياط واجب بايد از حله هاى
معروف يمن باشد كه در زمانهاى گذشته معمول بوده است.

1 و 2. البته موضوع " آزاد كردن بنده " در اين زمان منتفى است.
مثقال معمولى " 24 نخود " و برابر با " 608 / 4 گرم " و مثقال شرعى " 18 نخود " و برابر با " 456 / 3
(3) گرم " مىباشد، و هر گرم برابر با هزار ميلى گرم (سوت) است.
591

و تلفيق بدين نحو كه نصف ديه را مثلا شتر و نصف آن را گاو بدهند كافى نيست. و اگر
بخواهند قيمت يكى از شش چيز را بدهند بايد دو طرف توافق كنند، و اگر نه كافى نخواهد بود.
" مسأله 3255 " ديه قتل زن نصف ديه قتل مرد است.
" مسأله 3256 " ديه كامل يك مرد كافر اهل ذمه هشتصد درهم (برابر 3 / 1934 گرم نقره
سكه دار) و ديه زن كافر اهل ذمه نصف آن است. و كافر غير ذمى ديه ندارد، هر چند
كشتن او بدون جهت جايز نيست.
" مسأله 3257 " اگر قتل در يكى از ماه‌هاى حرام - يعنى: " محرم "، " رجب "،
" ذى قعده " و " ذى حجه " - واقع شود، يك سوم از ديه به آن افزوده مىشود و دو ماه متوالى
روزه را هم بايد در ماه‌هاى حرام بگيرد. همچنين است بنابر احتياط واجب اگر قتل در
حرم مكه واقع شده باشد.
" مسأله 3258 " ديه قتل عمد را بايد در يك سال پرداخت كرد، و ديه قتل خطائى
ظرف سه سال و در سه قسط پرداخت مىشود، و ديه قتل شبه عمد را بعضى از فقها
فرموده اند بايد در دو سال و به دو قسط پرداخت شود و احوط رعايت اين قول است. ولى
در تمام اين موارد ورثه مقتول مىتوانند با قاتل توافق كنند كه ديه به صورت نقد يا با اقساط
بيشترى پرداخت شود.
" مسأله 3259 " در قتل عمدى انتخاب ديه و مقدار آن بستگى به توافق ورثه مقتول با
قاتل دارد، مگر اين كه قبلا بر اصل ديه شرعى به طور كلى توافق كنند كه در اين صورت اختيار
با قاتل است. ولى در قتل خطا و شبه عمد ديه دهنده هر كدام از شش چيز را بخواهد مىتواند
انتخاب كند، و اگر بخواهد قيمت يكى از شش چيز را بدهد بايد دو طرف توافق كنند.
" مسأله 3260 " ورثه مقتول و قاتل مىتوانند به چيزى كه ارزش آن كمتر يا بيشتر از
شش چيز ذكر شده است با يكديگر توافق نمايند.
قصاص و ديه اعضا:
" مسأله 3261 " در قطع اعضاى انسان و ايجاد جراحت در بدن او قصاص جايز
است، به شرط آن كه قابل كنترل باشد و دقت شود كه زياده روى در كار نباشد،
و بنابر احتياط واجب با اجازه حاكم شرع باشد. و اگر كنترل ممكن نيست ديه مىگيرند.
" مسأله 3262 " ميزان كلى در ديه اعضاى اصلى انسان اين است كه هر عضوى كه
فرد باشد - مانند: زبان و آلت تناسلى - بريدن و از بين بردن آن موجب ديه كامل است، يعنى
يكى از شش چيزى كه در ديه قتل گفته شد. و هر عضو اصلى كه جفت باشد - مانند:
592

دست، پا، گوش و چشم - بريدن يا از بين بردن جفت آن موجب ديه كامل و بريدن يا از بين
بردن يكى از آنها موجب نصف ديه است، هر چند در بريدن يك لب يا يك بيضه و يا دو پلك
چشم احتياط در مصالحه بر نصف است. و در حكم به ديه فرقى ميان صورت عمد
و غير عمد آن وجود ندارد.
" مسأله 3263 " ديه چند چيز مانند ديه قتل است:
1 - دو چشم كسى را در آورند يا كور كنند، و اگر يكى از آنها را در آورند يا كور كنند بايد
نصف ديه قتل را بپردازند. و اگر كسى بر حسب خلقت يا به جهت حادثه اى يك چشم
بيشتر ندارد، در آوردن يا كور كردن همان يك چشم موجب ديه كامل است. و اگر چهار
پلك دو چشم كسى را ببرند بنابر مشهور موجب ديه كامل است، ولى بنابر احتياط مصالحه
كنند. همچنين در بريدن دو پلك چشم به نصف ديه مصالحه نمايند.
2 - دو گوش كسى را از بيخ ببرند يا آنها را به طور كلى كر كنند و اميد بهبودى هم در بين
نباشد، و اگر يكى از آنها را ببرند يا كر كنند بايد نصف ديه قتل را بدهند. و اگر نرمه يك
گوش را ببرند بايد يك سوم ديه يك گوش را بدهند.
3 - تمام بينى يا تمام نرمه بينى كسى را ببرند يا كارى كنند كه به طور كلى بوى چيزى را
نفهمد و اميد خوب شدن هم نباشد.
4 - زبان كسى را كه لال نيست از بيخ ببرند، و اگر قسمتى از آن را ببرند بنابر احتياط
نسبت آن قسمت را به همه زبان بسنجند، همچنين نقصى را كه در اثر بريدن آن در مخارج
حروف بيست و هشتگانه پيدا مىشود حساب كنند، يعنى ديه كامل را به حروف
بيست و هشتگانه تقسيم كنند، و در تفاوت اين دو با هم مصالحه نمايند. و اگر زبان شخص
لال را ببرند بايد يك سوم ديه قتل را بدهند، و اگر قسمتى از آن را ببرند آن قسمت را نسبت
به همه زبان او بسنجند و حساب كنند.
5 - تمام دندانهاى كسى را از بين ببرند، و ديه هر كدام از دوازده دندان جلوى دهان كه
شش عدد در بالا و شش عدد در پايين مىباشد پنجاه مثقال شرعى - هجده نخودى - طلاى
سكه دار يا پانصد درهم نقره سكه دار است، و ديه هر كدام از شانزده دندان عقب دهان
بيست و پنج مثقال شرعى طلاى سكه دار يا دويست و پنجاه درهم نقره سكه دار است.
6 - دو لب كسى را ببرند، و اگر يكى از آنها را ببرند بنابر احتياط بر نصف ديه توافق
و مصالحه نمايند.

(1) مقدار هر مثقال شرعى طلا برابر با " 456 / 3 گرم "، و مقدار هر درهم نقره سكه دار برابر با " 419 / 2
گرم " مىباشد.
593

7 - بر كسى صدمه اى وارد كنند كه موى تمام ريش يا سر او بريزد و ديگر نرويد، و اگر
به زور ريش كسى را از ته بتراشند و دوباره برويد بايد يك سوم ديه او را بدهند.
8 - هر دو دست كسى را از مچ يا بالاتر قطع كنند، و اگر يك دست او را قطع كنند بايد
نصف ديه قتل را بدهند.
9 - هر ده انگشت دست كسى را از بيخ ببرند، و ديه هر انگشت يك دهم ديه قتل
است، و ديه هر بند انگشت يك سوم ديه انگشت است، و در انگشت شست ديه هر بند
نصف ديه انگشت است.
10 - هر دو پاى كسى را از مفصل يا بالاتر، يا همه انگشتهاى پاهاى او را ببرند، و ديه
هر انگشت يك دهم ديه قتل است.
11 - پشت كسى را طورى بشكنند كه ديگر خوب نشود و به هيچ وجه نتواند بنشيند.
12 - طورى به كسى آسيب برسانند كه عقل او از بين برود و ديگر برنگردد.
13 - بر كسى صدمه اى وارد كنند كه به طور كلى صدا يا نطق او از بين برود و برنگردد.
14 - دو ران كسى را از بيخ ببرند.
15 - آلت مردانگى كسى را از ختنه گاه يا بيشتر ببرند، و اگر آلت مردانگى شخص عنين
را ببرند يك سوم ديه كامل را بدهند.
16 - بيضه هاى مردى را از بين ببرند، و اگر يكى از آنها را از بين ببرند بنابر احتياط بر
نصف ديه توافق و مصالحه نمايند.
17 - آلت زنانگى زنى را به طور كلى ببرند.
18 - دو پستان زنى را ببرند، و اگر يكى از آنها را ببرند بايد نصف ديه يك زن را بدهند.
19 - بر كسى صدمه اى وارد كنند كه به هيچ وجه نتواند جلوى ادرار يا مدفوع خود را
بگيرد.
20 - نخاع كسى را به طور كلى قطع كنند.
21 - مرد اجنبى به وسيله نزديكى زنى را افضا نمايد، يعنى مخرج بول و حيض او را يكى
كند. و اگر شوهر به واسطه نزديكى او را افضا نمايد، چنانچه بعد از نه سالگى زن باشد بر
شوهر چيزى نيست، و چنانچه پيش از نه سالگى باشد بنابر احتياط به طلاق از او جدا شود
و ديگر با او ازدواج نكند، و علاوه بر مهر ديه افضا را كه يك ديه كامل است و هم چنين
نفقه او را تا آخر عمر او بدهد، هر چند آن زن با ديگرى ازدواج كند.
" مسأله 3264 " اگر بيش از يكى از جنايتهايى را كه در مسأله پيش شمرده شد مرتكب
شود ديه تكرار مىشود، مثلا اگر به كسى ضربه اى وارد كند كه هم صداى خود را از دست
594

بدهد و هم كور و هم كر شود، بايد سه ديه كامل به او بپردازد.
" مسأله 3265 " ديه زن با ديه مرد تا يك سوم ديه قتل مساوى است، و چنانچه ديه از
يك سوم ديه قتل بيشتر باشد ديه زن نصف ديه مرد مىشود.
" مسأله 3266 " مقدار ديه شل و فلج كردن هر عضوى كه ديه معينى دارد دو سوم ديه
قطع آن مىباشد، و چنانچه عضو فلج شده كسى را قطع نمايد يك سوم ديه قطع عضو سالم
آن را بايد به مصدوم بپردازد.
" مسأله 3267 " اگر كمر انسان به گونه اى شكسته شود كه هم توانايى راه رفتن و هم
توانايى نزديكى كردن او به طور كلى از بين برود، مرتكب آن بايد دو ديه كامل بپردازد.
ديه سقط جنين:
" مسأله 3268 " اگر انسان كارى كند كه زن حامله سقط كند گناه كرده است، و اگر
آن جنين آزاد و محكوم به اسلام باشد ديه آن به شرح زير مىباشد:
1 - اگر جنين به صورت " نطفه " باشد ديه آن بيست مثقال شرعى طلاى سكه دار است.
2 - اگر به صورت " علقه " (خون بسته شده) باشد ديه آن چهل مثقال شرعى طلاى
سكه دار است.
3 - اگر به صورت " مضغه " (يك پاره گوشت) باشد ديه آن شصت مثقال شرعى طلاى سكه دار است.
4 - اگر به صورت استخوان شده باشد ديه آن هشتاد مثقال شرعى طلاى سكه دار است.
5 - اگر روى استخوان گوشت روييده و صورت بندى شده ولى هنوز روح نداشته
باشد، ديه آن يكصد مثقال شرعى طلاى سكه دار است.
6 - اگر روح در آن دميده شده، چنانچه جنين پسر باشد ديه او يك هزار مثقال شرعى
طلاى سكه دار است، و اگر جنين دختر باشد ديه او پانصد مثقال شرعى طلاى سكه دار
است. و در اين صورت بنابر احتياط كفاره قتل نيز بر عهده ساقط كننده مىآيد.
" مسأله 3269 " ديه سقط جنين اگر از روى عمد يا شبه عمد باشد بر عهده ساقط كننده
جنين مىباشد. و اگر از روى خطا باشد، پس اگر روح در آن دميده بر عهده عاقله
ساقط كننده است، و اگر روح در آن دميده نشده ثبوت آن بر عاقله محل اشكال است.
" مسأله 3270 " اگر زن حامله از روى عمد كارى كند كه جنين او سقط شود بايد ديه
آن را به تفصيلى كه بيان شد به وارث طفل بپردازد و خود او از اين ديه ارث نمىبرد. و اگر

(1) تعريف " عاقله " در مسأله " 3276 " بيان شده است.
595

ورثه جنين او را عفو كنند ديه ساقط مىشود، ولى در جنينى كه روح در آن دميده شده
بنابر احتياط كفاره قتل بر او واجب است.
" مسأله 3271 " اگر كسى زن حامله اى را بكشد و كشتن آن زن به مرگ جنين
بينجامد، بايد علاوه بر ديه زن ديه جنين را هم به تفصيلى كه گفته شد بپردازد.
" مسأله 3272 " اگر زنى از زنا آبستن شود جايز نيست بچه اش را سقط كند، هر چند
روح در آن دميده نشده باشد. و چنانچه پس از دميده شدن روح آن را سقط نمايد بايد علاوه
بر كفاره جمع ديه آن را هم بپردازد، وقدر متيقن از آن مقدار ديه كافر ذمى مىباشد كه در
مسأله " 3256 " بيان شد. و مصرف آن مصرف ارثى است كه وارث ندارد و بايد به دست
امام معصوم (ع) يا - در زمان غيبت - به فقيه جامع الشرايط برسد.
ديه جراحات:
" مسأله 3273 " اگر كسى پوست سر يا صورت مسلمانى را پاره كند بايد يك شتر به او
بدهد، و اگر به گوشت برسد و قدرى از آن را هم ببرد بايد دو شتر بدهد، و اگر مقدار
زيادى از گوشت را پاره كند بايد سه شتر بدهد، و اگر به پرده نازك روى استخوان برسد
چهار شتر، و اگر استخوان نمايان شود پنج شتر، و اگر استخوان بشكند ده شتر، و اگر
بعضى از اجزاى استخوان جا بجا شود پانزده شتر، و اگر به پرده مغز سر برسد بايد
سى و سه شتر بدهد. و ظاهرا شتر خصوصيت ندارد، بلكه مقصود از يك شتر يك صدم
ديه كامل است، پس دهنده مىتواند ديه را از اقسام ديگر مانند طلا و نقره انتخاب نمايد،
هر چند احوط انتخاب شتر است.
" مسأله 3274 " اگر كسى به صورت شخصى سيلى يا چيز ديگرى بزند به طورى كه
صورت او سرخ شود، بايد يك مثقال و نيم شرعى طلاى سكه دار - معادل " 184 / 5 " گرم
طلا - به او بدهد، و اگر سبز و كبود شود سه مثقال - معادل " 368 / 10 " گرم طلا - و اگر
سياه شود بايد شش مثقال - معادل " 736 / 20 " گرم طلا - به او بدهد. و اگر جاى ديگر بدن
كسى را غير از سر و صورت به واسطه زدن سرخ يا كبود و يا سياه كند، بايد نصف آنچه را
گفته شد بدهد.
حكم مواردى كه ديه تعيين نشده است:
" مسأله 3275 " آنچه در مسائل گذشته گفته شد قسمتى از ديه هايى است كه از طرف
شرع مقدس اسلام تعيين شده است، و هر كس بخواهد بر همه قسمتها اطلاع يابد بايد به
596

كتابهاى مفصل فقهى مراجعه كند. و اگر در موردى از طرف شرع مقدس به طور خاص
چيزى تعيين نشده بايد " ارش " يعنى تفاوت قيمت را بدهد، به اين صورت كه شخصى را
كه جراحت بر او وارد شده فرض كند اگر بنده و قابل فروش بود تفاوت قيمت سالم
و قيمت معيوب او به چه نسبت بود، و به همين نسبت از ديه كامل انسان بپردازد، به عنوان
مثال اگر سالم او ده ميليون تومان، و معيوب و مجروح او هشت ميليون تومان ارزش
داشت، بايد يك پنجم ديه كامل را بپردازد.
مسائل متفرقه قصاص و ديات
" مسأله 3276 " مقصود از " عاقله " - كه ديه قتل خطائى را بايد بدهند - مردان عاقل
و بالغ از خويشاوندان پدرى قاتل است، مانند: برادران، برادر زادگان، عمو
و عمو زادگان و نيز: پدر و پدر بزرگها و فرزندان قاتل، هر چند در سه مورد اخير احتياط
در مصالحه است. ولى خويشان مادرى و زنان به طور كلى و بچه ها و ديوانه ها و كفار -
هر چند اهل ذمه باشند - جزو عاقله نمىباشند.
" مسأله 3277 " تعيين اندازه و سهم هر يك از افراد عاقله بنابر احتياط بر عهده
حاكم شرع است، و با نبودن حاكم شرع به وسيله عدول مؤمنين انجام مىشود. و احوط
رعايت مراتب ارث است، پس اگر افراد نزديكتر به قاتل متمكن نباشند به عهده طبقه بعد
گذاشته مىشود. و اگر قاتل عاقله ندارد يا عاقله او تمكن ندارند، خود او بايد ديه را
بپردازد، و اگر نتواند از بيت المال پرداخت مىشود.
" مسأله 3278 " اگر قاتل از كفار اهل ذمه باشد در صورت توانايى، خود او بايد ديه
قتل خطائى را بدهد، و اگر نتواند از بيت المال پرداخت مىشود.
" مسأله 3279 " ديه قطع اعضا و جراحتهاى خطائى را اگر به مقدار يك بيستم ديه
كامل يا بيشتر باشد از عاقله مىگيرند، و اگر كمتر باشد بنابر اقوى كسى كه جراحت را
وارد كرده مىپردازد.
" مسأله 3280 " در قتل عمد و شبه عمد اگر قاتل فرار كرده و دسترسى به او نباشد ديه
را از مال او بر مىدارند، و اگر مال ندارد با رعايت مراتب ارث از خويشان او مىگيرند،
و اگر آنها هم ندارند از بيت المال مسلمين پرداخت مىشود.
" مسأله 3281 " اگر انسان كسى را مجروح كند يا به او ضربه و يا سيلى بزند ديه آن را
بايد به خود او بدهد، ولى اگر بچه يا ديوانه اى را به گونه اى بزند كه ديه واجب شود، ديه را
بايد به ولى شرعى او بدهد تا به مصرف او برساند. و اگر پدر يا مادر بچه خود را به قدرى
597

بزند كه بميرد ديه او را بايد به ورثه ديگر بچه بدهد، و به خود او - چون قاتل است - از ديه
چيزى نمىرسد.
" مسأله 3282 " ديه مقتول از تركه او محسوب است و در درجه اول به مصرف
بدهيهاى او مىرسد، و از باقيمانده آن يك سوم به مصرف وصيتهاى او مىرسد، و اگر
چيزى باقى ماند بين ورثه تقسيم مىشود. و زن و شوهر نيز سهم خود را مىبرند، ولى
برادر و خواهر مادرى كه از پدر جدا هستند از آن ارث نمىبرند، بلكه بنابر مشهور هيچ يك
از خويشان مادرى از ديه ارث نمىبرند.
" مسأله 3283 " اگر عده اى در قتل خطائى يك نفر شريك باشند ديه مقتول به تعداد
افراد شريك در قتل تقسيم بندى مىشود، و اگر خود مقتول نيز در قتل خطائى خود شريك
باشد - مثل اين كه عده اى مشغول خراب كردن ديوار يا ساختمان باشند و ناگهان ديوار خراب
شده و يكى از آنان كشته شود و هيچ يك مسبب اصلى قتل نباشند - سهم مقتول نيز در تقسيم
ديه در نظر گرفته مىشود و به اندازه سهم او از مجموع ديه كسر مىشود، و باقيمانده آن را
عاقله افراد شريك در قتل به ورثه مقتول مىپردازند.
" مسأله 3284 " اگر بچه نا بالغ يا شخص بالغى كه به دستور مربى شنا در حال آموختن
شنا بوده اتفاقا غرق شود، چنانچه غرق شدن او در نظر عرف مستند به مربى شنا باشد وى
ضامن ديه غريق مىباشد.
" مسأله 3285 " ديه قطع اعضاى ميت مسلمان آزاد مانند ديه جنين كاملى است كه
روح در آن دميده نشده باشد، پس اگر جنازه مسلمانى را سر ببرند يا شكمش را پاره كنند يا
كار ديگرى را انجام دهند كه اگر زنده بود به آن جهت مىمرد، بايد يكصد مثقال شرعى
طلاى سكه دار - يعنى " 6 / 345 " گرم طلا - بدهند. و ديه بريدن اعضاى او به نسبت ديه
خود او است.
" مسأله 3286 " ديه اى كه از بابت جنايت بر ميت واجب مىشود بايد صرف حج يا
صدقات و يا خيرات براى شخص ميت شود و ميان ورثه تقسيم نمىشود.
" مسأله 3287 " ولى يا اولياى مقتول كه حق قصاص دارند كسانى هستند كه از او ارث
مىبرند، جز زن و شوهر كه در اين حق شركت ندارند، هر چند از ديه ارث مىبرند، بلكه
شركت برادر و خواهر مادرى و ساير خويشان مادرى نيز محل اشكال است. و مقتضاى
بعضى روايات اين است كه زن به طور كلى حق قصاص ندارد، و احتياط در باب خون
مطلوب است.
" مسأله 3288 " كسى كه سوار حيوان است اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى
598

آسيب برساند ضامن است، و نيز اگر ديگرى كارى كند كه حيوان به سوار خود يا شخص
ديگرى صدمه بزند ضامن مىباشد.
" مسأله 3289 " اگر كسى به حيوان حلال گوشت يا حيوان حرام گوشتى كه ملك
ديگرى است و ارزش دارد زخمى بزند يا جايى از بدنش را ببرد، بايد تفاوت قيمت سالم
و معيوب آن را به صاحبش بدهد، و اگر آن را تلف كند بايد همه قيمتش را بپردازد. و اگر
ذبح شرعى نمايد صاحب حيوان مىتواند تفاوت قيمت حيوان زنده و حيوان ذبح شده را
مطالبه نمايد، و اگر از حيوان ذبح شده صرف نظر كند و قيمت همه حيوان را مطالبه نمايد،
بنابر احتياط واجب ذبح كننده بايد او را راضى كند.
" مسأله 3290 " بنابر مشهور اگر كسى سگ شكارى ديگرى را تلف كند بايد چهل
درهم نقره سكه دار - كه بيست و يك مثقال معمولى مىشود - به او بدهد، و اگر سگ
محافظ خانه يا باغ كسى را تلف كند بايد بيست درهم نقره سكه دار به او بپردازد، و اگر
سگ گله كسى را تلف كند بايد بيست درهم نقره سكه دار و بنابر قولى يك گوسفند به او
بدهد، و اگر سگ محافظ مزرعه كسى را تلف كند بايد يك قفيز گندم - كه ده صاع مىشود -
به او بدهد. ولى بنابر احتياط واجب اگر قيمت معمولى سگ بيش از اينها باشد در همه اين
اقسام قيمت آن را بدهد، و اگر كمتر باشد با هم مصالحه كنند.
" مسأله 3291 " اگر حيوان به زراعت يا مال كسى خسارت وارد كند بنابر مشهور اگر
در شب باشد صاحب حيوان ضامن خسارت است، و اگر در روز باشد ضامن نيست، ولى
بنابر احتياط واجب اگر در روز هم صاحب حيوان مسامحه و كوتاهى كرده باشد بايد
خسارت را بدهد.
599

مسائل تشريح و پيوند اعضا
الف - تشريح:
" مسأله 3292 " تشريح ميت مسلمان بدون جهت حرام است، و براى قطع اعضاى
بدن او ديه واجب مىشود. ولى تشريح ميت غير مسلمان اگر اهل ذمه نباشد جايز است،
و در اهل ذمه احوط ترك آن است، مگر آن كه حفظ جان مسلمان يا اهل ذمه بر آن متوقف
باشد.
" مسأله 3293 " اگر تشريح بدن غير مسلمان ممكن باشد تشريح بدن مسلمان براى
ياد گرفتن مسائل پزشكى جايز نيست، گرچه حفظ جان مسلمانى يا عده اى از مسلمانان بر
تشريح متوقف باشد. و اگر با امكان تشريح غير مسلمان بدن مسلمان را تشريح كنند
معصيت كرده اند و بر آنان ديه واجب است، و حكم و مقدار ديه آن در مسأله " 3285 " بيان
شد.
" مسأله 3294 " اگر حفظ جان مسلمانى يا عده اى از مسلمانان بر تشريح انسان
متوقف باشد و تشريح غير مسلمان امكان نداشته باشد، در اين صورت تشريح بدن مسلمان
به مقدار ضرورت جايز است، ولى براى صرف ياد گرفتن - بدون آن كه زندگى مسلمانى
متوقف بر آن باشد - جايز نيست و علاوه بر آن موجب ديه است.
" مسأله 3295 " در موردى كه حفظ جان مسلمانان متوقف بر تشريح بدن مسلمان
باشد بنابر احتياط ديه آن را بپردازند، هر چند عدم وجوب آن بعيد نيست.
ب - پيوند اعضا:
" مسأله 3296 " اگر حفظ جان مسلمانى متوقف بر پيوند عضوى از اعضاى ميت
مسلمان به بدن او باشد قطع و پيوند آن عضو جايز است، و بنابر احتياط ديه را بپردازند.
و اين كه ديه بر قطع كننده باشد يا مريض محل اشكال است، ولى پزشك مىتواند با مريض
600

قرار بگذارد كه ديه را خود مريض بپردازد.
" مسأله 3297 " اگر حفظ عضو مهم و مؤثرى از مسلمان متوقف بر قطع عضو
ميت مسلمان باشد، در اين صورت نيز بنابر اقوى قطع و پيوند آن عضو جايز است،
بخصوص اگر خود ميت به آن وصيت كرده باشد. ولى بنابر احتياط ديه را بپردازند.
" مسأله 3298 " قطع عضو ميت غير مسلمان براى پيوند حرام نيست، ولى در
اهل ذمه بنابر احتياط ديه آن را بپردازند.
" مسأله 3299 " اگر عضو ميت پس از پيوند جان بگيرد از عضويت ميت بيرون
مىرود وعضو انسان زنده شمرده مىشود، بلكه اگر عضو حيوان نجسى مانند خوك را به
انسان پيوند زنند و به زندگى انسان زنده شود، آن عضو از عضويت حيوان خارج
و به عضويت انسان در مىآيد و احكام نجاست بر آن جارى نمىشود.
" مسأله 3300 " اگر زندگى مسلمانى متوقف بر قطع و پيوند يك كليه يا عضو ديگرى
از شخص زنده به او باشد، چنانچه قطع آن از ديگرى ضرر قابل توجهى براى او ندارد
و خودش نيز راضى به اين عمل باشد اشكال ندارد، خواه به صورت فروش باشد يا
بخشش.
601

ملحقات
اين بخش مشتمل بر دو فصل است:
1 - بعضى از گناهان و محرمات الهى
2 - مسائل حقوق
فصل اول - بعضى از گناهان و محرمات الهى
از آنجا كه مسلمان بايد پايبند به دستورات شرع مبين باشد، يعنى واجبات را انجام دهد
و از محرمات دورى نمايد، در اينجا شايسته است بعضى از محرمات را به طور اجمال
متذكر شويم:
1 - " شرك ورزيدن به خدا "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " إنه من يشرك
بالله فقد حرم الله عليه الجنة و مأويه النار: " " كسى كه به خدا شرك مىآورد خدا بهشت
را بر او حرام فرموده و جايگاهش دوزخ است ".
2 - " مأيوس شدن از رحمت الهى و الطاف حق تعالى "، خداى متعال در قرآن كريم
مىفرمايد: " انه لا ييأس من روح الله إلا القوم الكافرون ": " به درستى كه از رحمت
الهى مأيوس نمىشوند مگر كسانى كه به خداى متعال كافر هستند ".
3 - " ايمن دانستن خود از غضب و مكر الهى "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد:
" أفآمنوا مكر الله فلا يأمن مكر الله إلا القوم الخاسرون ": " آيا ايمن شدند از مكر الهى؟
پس ايمن نمىشود از مكر الهى مگر گروهى كه زيانكارند "، و منظور از " مكر خدا "
عقوبت و مجازات او است در مقابل اعمالى كه از آنها نهى فرموده است.
4 - " كشتن انسان به ناحق و از روى عمد "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد:

"
مائده (5): 72.
يوسف (12): 87.
اعراف (7): 99.
603

و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها وغضب الله عليه ولعنه وأعد له عذابا
عظيما: " " كسى كه از روى عمد مؤمنى را بكشد جزاى او آتش جهنم است در حالى كه
در آن مخلد باشد، و خشم خدا بر او است و خداوند او را لعنت كرده و عذاب بزرگى را
برايش آماده ساخته است ".
5 - " خودكشى "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: "
كسى كه از روى عمد خود را بكشد در آتش جهنم مخلد خواهد بود ".
6 - " كوچك شمردن نماز "، در روايتى از حضرت امام موسى كاظم (ع) نقل شده است
كه فرمودند: " پدرم هنگام رحلت فرمودند: فرزندم! كسى كه نماز را سبك شمارد به
شفاعت ما نائل نمىشود ".
7 - " روزه خوارى در ماه مبارك رمضان "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده
است كه فرمودند ": كسى كه يك روز از ماه مبارك رمضان را (بدون عذر) افطار كند روح
ايمان از او بيرون مىرود ".
8 - " ترك يكى از واجبات الهى "، حضرت امام صادق (ع) در روايتى فرمودند:
" بنده اى كه يكى از واجبات الهى را ترك كند يا يكى از گناهان كبيره را بجا آورد خداوند
به نظر رحمت به او نمىنگرد و او را پاك نمىفرمايد ".
9 - " زنا "، از حضرت رسول اكرم (ص) روايت شده است كه فرمودند: " زنا شش اثر
دارد، سه اثر آن در دنيا و سه اثر ديگر در آخرت مىباشد. اما آثار دنيوى زنا: نورانيت را
مىبرد و رزق و روزى را كم مىكند و مرگ و فنا را نزديك مىنمايد، و اما آثار اخروى
آن: موجب غضب پروردگار است و حساب روز قيامت را سخت مىكند و سبب داخل
شدن در آتش جهنم و خلود در آن مىشود ".
10 - " لواط "، از حضرت رسول اكرم (ص) روايت شده است كه فرمودند: " هر گاه كسى
لواط كند عرش خدا به لرزه در آيد، و خداوند او را لعنت و غضب فرموده جهنم را برايش
آماده مىسازد، و كسى را كه با او لواط شده در كنار جهنم نگاه مىدارد تا به حساب همه مردم
رسيدگى شود، آنگاه او را در جهنم مىاندازد و در طبقات جهنم معذب خواهد بود ".

(1) نساء (4): 93.
(2) وسائل الشيعه، كتاب القصاص، باب 5 از ابواب " القصاص في النفس "، حديث 1.
(3) وسائل الشيعه، كتاب الصلاه، باب 6 از ابواب " اعداد الفرائض "، حديث 3 (4).
وسائل الشيعه، كتاب الصوم، باب 1 از ابواب " احكام شهر رمضان "، حديث 12.
(5) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الطهارة، باب 2 از ابواب " مقدمه العبادات "، حديث 17.
(6) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 1 از ابواب " النكاح المحرم و ما يناسبه "، حديث 16.
(7) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 17 از ابواب " النكاح المحرم و ما يناسبه "، حديث 1، و
باب 18 از همان ابواب، حديث 1.
604

11 - " مساحقه "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند: " به
خدا سوگند مساحقه زناى بزرگ است ".
12 - " استمناء "، مطابق روايتى كه از حضرت امام جعفر صادق (ع) وارد شده است
كسى كه استمناء كند از جمله كسانى است كه خداوند با آنان سخن نمىگويد و به نظر
رحمت به ايشان نمىنگرد و پاكشان نگردانيده و برايشان عذاب دردناكى است.
13 - " قيادت "، يعنى رساندن زن و مرد نامحرم به يكديگر براى زنا يا رساندن دو مرد
براى لواط، و آن گناه بزرگى است. از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمودند: " هر كس
براى وقوع زناى مرد و زنى واسطه شود خداوند بهشت را بر او حرام مىكند، و جايش
دوزخ است و بد جايگاهى است دوزخ، و هميشه مورد خشم خداست تا بميرد ".
14 - " قذف "، يعنى نسبت دادن زنا يا لواط به زن يا مرد عفيف و مسلمان. خداى متعال
در قرآن كريم مىفرمايد: " ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا في الدنيا
والآخرة ولهم عذاب عظيم ": " كسانى كه به زنان پاكدامن و مؤمن كه (از هرگونه
آلودگى) بىخبر هستند نسبت زنا مىدهند و آنان را متهم مىكنند، در دنيا و آخرت لعنت
مىشوند و براى آنها عذاب بزرگى است ".
15 - " ترويج فحشا و منكر "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " ان الذين يحبون
ان تشيع الفاحشه في الذين آمنوا لهم عذاب اليم في الدنيا والاخره ": " همانا كسانى كه
دوست دارند فحشا در ميان مؤمنين شيوع پيدا كند، براى آنها در دنيا و آخرت عذاب دردناك
است ".
16 - " ضربه زدن به حيثيت و آبروى مؤمن "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت
شده كه فرمودند: " كسى كه عليه فرد مؤمن چيزى را نقل كند و هدف او اين باشد كه به
واسطه آن خبر او را تضعيف نموده و آبرويش را بريزد و در نزد مردم بى اعتبار ساخته و از
چشم مردم بيندازد، خداوند چنين كسى را از ولايت خود خارج ساخته و به سوى ولايت
شيطان رهسپار مىسازد و شيطان هم او را تحت ولايت خود نمىپذيرد ".
17 - " تجسس نمودن در امور شخصى ديگران "، خداوند متعال در قرآن كريم

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 24 از ابواب " النكاح المحرم و ما يناسبه "، حديث 5.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 28 از ابواب " النكاح المحرم و ما يناسبه "، حديث 7.
(3) وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 27 از ابواب " النكاح المحرم و ما يناسبه "، حديث 2.
(4) نور (24): 23.
(5) نور (24): 19.
(6) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 157 از ابواب " احكام العشره "، حديث 2.
605

مىفرمايد ": ولا تجسسوا: " " تجسس نكنيد ". و حضرت امام جعفر صادق (ع) در
روايتى از رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه آن حضرت فرموده اند: " اى كسانى كه با زبان
اسلام آورده ولى ايمان در قلبهايتان پابرجا نگرديده! مسلمين را مذمت نكنيد و به دنبال
عيوب وامور پنهانيشان نگرديد، پس هر كس امور پنهانى مسلمين را پيگيرى كند وآشكار
سازد خداوند امور پنهان و زشتيهاى او را آشكار خواهد ساخت، و هر كسى را كه خداوند
امور پنهانى او را آشكار سازد رسوايش مىكند، هر چند كار زشت را در گوشه منزلش
انجام داده باشد ".
18 - " گوش دادن به مكالمات شخصى افراد "، در حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده كه
فرمودند: " كسى كه به سخن و مكالمات افراد گوش مىكند در حالى كه آنها كراهت دارند
كسى به گفته آنها گوش دهد، روز قيامت در گوش او سرب گداخته ريخته مىشود ".
19 - " فاش كردن اسرار شخصى يا اسرار حكومت صالح "
20 - " غيبت نمودن "، در سفارشى پيامبر اكرم (ص) به ابوذر غفارى رحمه الله مىفرمايد:
" اى اباذر! مواظب باش و بترس از غيبت كردن، همانا گناه غيبت از گناه زنا شديدتر
است ". ابوذر گويد عرض كردم يا رسول الله! چگونه گناه غيبت از گناه زنا شديدتر
است؟! حضرت فرمودند: " چون هنگامى كه كسى زنا كند بعد پشيمان شده و به سوى خدا
توبه نمايد، خداوند توبه اش را پذيرفته و او را مىبخشد، ولى غيبت بخشيده نمىشود مگر
اين كه ابتدا شخص غيبت شده او را ببخشد... ".
21 - " گوش دادن به غيبت "، پيامبر اكرم (ص) در ضمن سفارشهاى خود به
حضرت على (ع) مىفرمايند: " كسى كه نزد او غيبت برادر مسلمانش شود و با اين كه قدرت
دفاع از او را دارد دفاع نكند، خداوند او را در دنيا و آخرت ذليل و خوار مىگرداند ".
22 - " تهمت زدن به ديگران "، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى مىفرمايند:
" زمانى كه مؤمن برادر دينى خود را متهم نمايد ايمان در قلبش ذوب گشته، همچون نمكى
كه در آب حل مىشود ".
23 - " سخن چينى وفتنه انگيزى "، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى از
حضرت امير المؤمنين (ع) نقل مىكنند كه آن حضرت فرمودند: " بدترين شما كسانى هستند

(1) حجرات (49): 12.
(2) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 150 از ابواب " احكام العشره "، حديث 3.
(3) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 94 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 9.
(4) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 152 از ابواب " احكام العشره "، حديث 9.
(5) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 156 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1
(6) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 161 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1
606

كه سخن چينى كرده، ميان دوستان تفرقه مىاندازند و عيبجويى خوبان را مىنمايند ".
24 - " سوء ظن به مؤمن "، خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " يا ايها الذين آمنوا
اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم ": " اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى
از ظن و گمانها بپرهيزيد، همانا بعضى از گمانها گناه است ". و حضرت امام جعفر صادق (ع)
در روايتى از حضرت امير المؤمنين (ع) نقل مىكنند كه آن حضرت فرمودند: " كار برادر
دينى خود را بر بهترين وجه آن قرار بده، مگر آن كه دليلى به دستت آيد كه راه توجيه را بر تو
ببندد، و به سخن برادرت تا هنگامى كه مىتوانى محمل خوبى براى آن بيابى بد گمان
مباش ".
25 - " مسخره نمودن مؤمن "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " يا ايها الذين
آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم ولا نساء من نساء عسى ان يكن خيرا
منهن ": " اى كسانى كه ايمان آورده ايد! قومى قوم ديگر را مسخره نكند و نيز دسته اى
از زنان دسته ديگر را مسخره نكنند، چه بسا آنها كه مسخره مىشوند بهتر باشند ".
26 - " سرزنش مؤمن "، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى مىفرمايند: " كسى
كه مؤمنى را به خاطر خطا و گناهى سرزنش كند نمىميرد مگر آن كه آن كار خلاف را
مرتكب شود ".
27 - " اذيت و آزار مؤمن "، در حديثى حضرت امام جعفر صادق (ع) فرموده اند كه
خداى متعال مىفرمايد: " بايد آماده جنگ با من شود كسى كه بنده مؤمن مرا اذيت كند ".
28 - " ذليل و خوار نمودن مؤمن "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است
كه فرمودند: " هيچ مؤمنى برادر مؤمنش را خوار و ذليل نمىكند در حالى كه مىتواند يار
و مدد كارش باشد مگر آن كه خداوند در دنيا و آخرت خوار و ذليلش خواهد نمود ".
29 - " دشنام دادن "، از حضرت رسول اكرم (ص) روايت شده است كه فرمودند:
همانا خداوند بهشت را حرام فرموده است بر هر دشنام دهنده پست وكم شرمى كه باك
ندارد چه بگويد و چه به او گفته شود ".

(1) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 164 از ابواب " احكام العشره "، حديث 3
(2) حجرات (49): 12.
(3) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 161 از ابواب " احكام العشره "، حديث 3
(4) حجرات (49): 11.
(5) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 151 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1
(6) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 145 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1
(7) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 146 از ابواب " احكام العشره "، حديث 9
(8) وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 72 از ابواب " جهاد النفس "، حديث 2.
607

30 - " انجام يا ترك كارى كه موجب اذيت و يا ناراحتى پدر و مادر باشد "، از پيامبر اكرم (ص)
روايت شده است كه فرمودند: " كسى كه پدر و مادر خود را آزار دهد مرا آزار داده،
و كسى كه مرا بيازارد خداى متعال را آزرده، و آزار دهنده خدا ملعون است ".
31 - " اذيت و آزار همسايه "، در روايت آمده است كه يكى از انصار خدمت
رسول خدا (ص) از همسايه اش شكايت نمود، حضرت به امير المؤمنين (ع) و سلمان و ابوذر
[وفرد ديگرى كه شايد مقداد بود] دستور فرمودند به مسجد بروند و با صداى بلند فرياد
برآورند: " ايمان ندارد كسى كه همسايه اش از او در امان نيست "، و آنان اين پيام را سه
مرتبه تكرار نمودند. سپس رسول خدا (ص) با اشاره فرمودند: " تمام چهل منزل جلو و پشت
سر و سمت راست و سمت چپ همسايه محسوب مىشوند ".
32 - " قطع رحم "، حضرت امير المؤمنين (ع) در يكى از خطبه هاى خود فرمودند: "
پناه مىبرم به خدا از گناهانى كه فنا را نزديك مىكند ". كسى سوال كرد: آيا گناهى
هست كه فنا را نزديك كند؟ فرمودند: " آرى، قطع رحم، همانا خانواده اى با هم جمع
مىشوند و يكديگر را يارى مىدهند در حالى كه اهل معصيت هستند، پس خداوند به آنان
رزق و روزى مىدهد، و خانواده اى از هم جدا مىشوند و از يكديگر مىبرند در حالى كه
اهل تقوى هستند، پس خداوند ايشان را از توسعه در رزق محروم مىفرمايد ".
33 - " پيمان شكنى "، پيامبر اكرم (ص) در حديثى مىفرمايند: " كسى كه پيمان شكن باشد
ديندار نيست ".
34 - " دروغگويى "، از حضرت امير المؤمنين (ع) روايت شده كه فرمودند: " هيچ گاه
بنده اى طعم ايمان را نمىچشد مگر اين كه دروغ را ترك كند، چه از روى شوخى باشد يا
جدى ".
35 - " قسم ياد كردن به دروغ "، حضرت امام محمد باقر (ع) در روايتى از
رسول خدا (ص) نقل مىكنند كه آن حضرت فرمودند: " از قسم دروغ بترسيد، همانا
قسم دروغ آباديها را خراب و صاحبش را بى سامان مىسازد ".
36 - " دروغ بستن بر خدا يا رسول خدا (ص) و يا يكى از معصومين (ع) "، از حضرت
امام محمد باقر (ع) روايت شده است كه فرمودند: " حتى يك دروغ هم از قول ما مگو،

(1) مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 75 از ابواب " احكام الاولاد "، حديث 20.
(2) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 86 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1.
(3) اصول كافى، كتاب الايمان والكفر، باب " قطيعه الرحم "، حديث 7.
(4) برگرفته از بحار الانوار، كتاب الايمان والكفر، باب 105، حديث 26.
(5) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 140 از ابواب " احكام العشره "، حديث 2
(6) فروع كافى، كتاب الايمان والنذور والكفارات، باب " اليمين الكاذبه "، حديث 3.
608

چرا كه آن دروغ تو را از دين حنيف اسلام خارج مىكند ".
37 - " فتوى دادن بدون داشتن علم كافى "، از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت شده
است كه فرمودند: " كسى كه بدون داشتن علم و هدايت از سوى خداوند براى مردم فتوى
دهد ملائكه رحمت و ملائكه عذاب او را لعنت مىكنند، و گناه كسانى كه به فتواى او عمل
كرده اند به عهده او است ".
38 - " شهادت دادن به ناحق "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه
فرمودند: " گواهى دهنده به دروغ از جاى خود حركت نمىكند مگر اين كه آتش دوزخ بر او
واجب مىشود ".
39 - " خوددارى از شهادت دادن به حق "، خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد:
" ولا تكتموا الشهاده و من يكتمها فانه آثم قلبه والله بما تعملون عليم ": " گواهى خود را
پنهان مكنيد، و هر كس از اداى شهادت خوددارى ورزد همانا قلب گناهكارى دارد،
و خداوند به آنچه انجام مىدهيد داناست ".
40 - " راهزنى و سلب امنيت و آسايش مردم "، در روايتى از حضرت امام
جعفر صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند: " اين گونه افراد (محارب خدا و رسول (ص)
محسوب گرديده) مشمول آيه " انما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله...
" مىشوند ".
41 - " دزدى و اختلاس "، حضرت امام موسى كاظم (ع) از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكنند
كه آن حضرت فرمودند: " دزدى نمىكند شخص سارق در حالى كه ايمان داشته
باشد ". يعنى سارق در حال دزدى ايمان ندارد.
42 - " كم فروشى "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " ويل للمطففين * الذين
اذا اكتالوا على الناس يستوفون * واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون * الا يظن اولئك انهم
مبعوثون * ليوم عظيم * يوم يقوم الناس لرب العالمين ": " واى بر كم فروشان! آنان كه

(1) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 139 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1
(2) وسائل الشيعه، كتاب القضاء، باب 4 از ابواب " صفات القاضى "، حديث 1
(3) فروع كافى، كتاب الشهادات، باب " من شهد بالزور "، حديث 2.
(4) بقره (2): 283.
(5) مائده (5): 33، " همانا كيفر كسانى كه با خدا و رسول خدا (ص) محاربه مىكنند و در زمين براى فساد
كوشش مىكنند اين است كه كشته شوند يا به دار آويخته شوند يا دست راست و پاى چپ آنان قطع شود
و يا تبعيد گردند ".
(6) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحدود والتعزيرات، باب 2 از ابواب " حد المحارب "، حديث 2.
(7) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحدود والتعزيرات، باب 1 از " حد السرقه "، حديث 4.
(8) مطففين (83): 6 - 1.
609

چون از مردم مىستانند پيمانه را براى خود تمام و يا به زياده مىگيرند، و هر گاه براى مردم
وزن مىكنند كم مىگذارند، آيا كم فروشان گمان ندارند كه پس از مرگ براى روز بزرگى
بر انگيخته خواهند شد؟ روزى كه مردم براى امر پروردگار عالم به پا خواهند ايستاد ".
43 - " غش و فريبكارى در معاملات "، حضرت امام جعفر صادق (ع) از پدران
معصوم خود (ع) نقل مىكنند كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: " كسى كه در خريد يا فروش با
مسلمانى غش و تقلب نمايد از ما نيست، و در روز قيامت با يهود كه متقلب ترين مردم
نسبت به مسلمانان هستند محشور خواهد شد ".
44 - " خوردن مال يتيم "، از حضرت امام رضا (ع) سوال شد: كمترين مقدارى كه به
واسطه آن خورنده مال يتيم - در صورتى كه قصد برگرداندن آن را نداشته باشد - وارد جهنم
مىشود چيست؟ آن حضرت فرمودند: " كم و زيادش در اين معنا يكسان است، همين كه
قصدش اين باشد كه به آنان پس ندهد [وارد آتش جهنم مىشود] ".
45 - " استفاده از درآمدهاى نا مشروع "، از حضرت امام محمد باقر (ع) نقل شده است
كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: " كسى كه پرده درى نموده و از راه غير مشروع درآمدى
به دست آورد، در عوض خداوند از رزق حلال او مىكاهد و روز قيامت از او حسابرسى
خواهد نمود ".
46 - " استفاده شخصى از اموال عمومى "
47 - " غصب اموال و تجاوز به حقوق ديگران "، در روايتى از حضرت
صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه وارد شده است: " براى احدى جايز نيست كه بدون اجازه
در اموال ديگران تصرف نمايد ". و در روايت ديگرى حضرت رسول اكرم (ص)
مىفرمايند: " كسى كه در يك وجب از زمين همسايه خويش خيانت نموده و آن را غصب
نمايد، خداوند آن يك وجب زمين را تا هفت طبقه زيرين آن به صورت طوقى بر گردن او
مىاندازد تا اين كه بدين حال در قيامت به ملاقات خداوند برود، مگر اين كه از عمل خويش
توبه نمايد و آن را به صاحبش برگرداند ".
48 - " خوددارى از پرداخت اموال و حقوق ديگران در صورتى كه توان پرداخت آن را
داشته باشد "، از حضرت امام سجاد (ع) روايت شده است كه فرمودند: " روز قيامت

(1) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 86 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 10.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 76 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 3.
(3) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 12 از ابواب " مقدمات التجاره "، ذيل حديث 1.
(4) وسائل الشيعه، كتاب الغصب، باب 1، حديث 4.
(5) همان مأخذ، حديث 2.
610

دست انسان را مىگيرند و به اهل محشر نشان مىدهند و مىگويند هر كس نزد اين شخص
حقى دارد حق خود را بگيرد، و هيچ چيز بر اهل محشر از اين دشوارتر نيست كه آشنايى
را ببينند از ترس اين كه مبادا ادعاى حقى نمايد ".
49 - " خيانت به فرد يا جامعه "، حضرت امام رضا (ع) در روايتى از
حضرت رسول اكرم (ص) نقل مىكنند كه آن حضرت فرمودند: " از ما نيست كسى كه به
مسلمانى خيانت نمايد ".
50 - " رشوه گرفتن و يا رشوه دادن "، مگر براى كسى كه براى رسيدن به حق مشروع
خود ناچار به پرداخت رشوه باشد، كه در اين صورت براى پرداخت كننده اشكال ندارد
ولى براى گيرنده رشوه حرام است. و در رواياتى رشوه گرفتن جهت قضاوت كفر به خدا
محسوب گرديده است.
51 - " گرفتن و دادن ربا "، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى فرمودند:
" يك درهم ربا نزد خداوند از هفتاد مرتبه زناى با محارم سخت تر است ".
52 - " بازى با آلات قمار "، خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " انما يريد الشيطان
ان يوقع بينكم العداوه والبغضاء في الخمر والميسر ": " همانا شيطان مىخواهد
به وسيله شراب و قمار بين شما دشمنى و كينه ايجاد كند ".
53 - " شرب خمر "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
" شراب مادر گناهان است و سبب مىشود كه خورنده اش به هر شرى دست يابد ".
54 - " احتكار كالاهاى مورد نياز مردم "، حضرت امام محمد باقر (ع) در روايتى از
پيامبر اكرم (ص) نقل مىكنند كه آن حضرت فرمودند: " كسى كه قوت مردم را بخرد و تا
چهل روز آن را نگاه دارد به انتظار اين كه مسلمانان در گرانى واقع شوند، گناهى كرده كه
اگر تمام آن قوت را بفروشد و پول آن را صدقه دهد كفاره آن گناه نمىشود ".
55 - " كهانت و تنجيم "، اگر به شكلى باشد كه براى غير خداوند به طور استقلال يا
اشتراك با خداوند تأثير قائل شوند.
56 - " سحر و جادو و نيز ياد دادن و ياد گرفتن آن "، مگر اين كه براى ابطال آن باشد.

(1) لئالى الاخبار، ص 548.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 137 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1.
(3) وسائل الشيعه، كتاب القضاء، باب 8 از ابواب " آداب القاضى " حديث 3 و 8.
(4) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 1 از ابواب " الربا "، حديث 1.
(5) مائده (5): 91.
(6) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الاطعمة والاشربة، باب 12 از ابواب " اشربه المحرمة "، حديث 11.
(7) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 27 از ابواب " آداب التجاره "، حديث 6.
611

57 - " استعمال مواد مخدر در صورتى كه براى انسان ضرر قابل توجه داشته باشد "،
مگر اين كه براى درمان باشد.
58 - " خوردن گوشت مردار و گوشت حيوانى كه ذبح شرعى نشده است ".
59 - " خوردن گوشت سگ و خوك و نيز ساير حيوانات حرام گوشت "
60 - " خوردن خون و ساير نجاسات "
61 - " پوشيدن لباس شهرت "، يعنى لباسى كه عرفا زننده است و از اين جهت
انگشت نما باشد.
62 - " پوشيدن و يا زينت به طلا براى مردان و هم چنين پوشيدن ابريشم براى مردان در
غير موارد ضرورت "
63 - " استعمال ظروف طلا و نقره "
64 - " بنابر احتياط واجب تراشيدن ريش و زدن آن با ماشين ته زن "، بلكه اگر قسمت
چانه را بگذارند و دو طرف صورت را بزنند نيز محل اشكال است.
65 - " بنابر احتياط واجب خلوت كردن زن و مرد نامحرم "، در روايتى از
حضرت امير المؤمنين (ع) وارد شده است كه فرمودند: " هيچ زن و مردى با هم خلوت
نمىكنند مگر اين كه شيطان نفر سوم آنهاست ".
66 - " زينت كردن زن براى مرد نامحرم "
67 - " عدم رعايت حجاب اسلامى در برابر نامحرم "
68 - " نگاه حرام، مانند: نگاه به زن نامحرم يا نگاه زن از روى شهوت به غير از شوهر
خود "، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى مىفرمايند: " نگاه به نامحرم تيرى است
زهرآلود از تيرهاى شيطان، و چه بسا نگاههايى كه حسرت طولانى را به دنبال دارد ".
69 - " اسراف " يعنى زياده روى در مصرف به گونه اى كه خارج از متعارف باشد، از
حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: " آيا گمان مىكنى خداوند
به كسى كه مال داده به خاطر احترام او است، يا به كسى كه نداده به واسطه پستى او
مىباشد؟! هرگز چنين نيست، بلكه مال از آن خداست و آن را به عنوان امانت نزد شخص
قرار مىدهد، و اجازه داده است تا با رعايت ميانه روى از آن بخورد و بياشامد و لباس
بپوشد و ازدواج كند و بر مركب سوار شود و باقيمانده آن مال را به فقرا برساند و احتياج
آنان را بر آورده نمايد. پس هر كس به اين دستور رفتار كند، آنچه را خورده و آشاميده

(1) مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 78 از ابواب " مقدمات النكاح "، حديث 2 و 8.
(2) وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 104 از ابواب " مقدماته وآدابه "، حديث 1.
612

و پوشيده و سوار شده و نكاح نموده بر او حلال است، و اگر چنين نكرده تمام آن بر او
حرام است... "، سپس آيه شريفه را تلاوت فرمودند كه: " اسراف نكنيد، زيرا خداوند
اسراف كنندگان را دوست نمىدارد ".
70 - " تبذير " يعنى بيهوده مصرف كردن و مصرف نابجاى دارايى و ثروت،
خداى متعال در قرآن كريم مىفرمايد: " ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين ": " همانا
كسانى كه تبذير مىكنند برادران شيطان مىباشند ".
71 - " اصرار بر ارتكاب گناهان صغيره "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده
است كه فرمودند: " در صورت اصرار بر صغيره، آن گناه ديگر صغيره به حساب
نمىآيد ".
72 - " تكبر "، از حضرت امام محمد باقر (ع) و حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت
شده كه فرمودند ": داخل بهشت نمىشود كسى كه ذره اى از كبر و خود بزرگ بينى در
وجودش باشد ".
73 - " عجب و غرور "
74 - " نفاق و دو رويى "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند:
" كسى كه با مسلمانان با دو چهره و زبان روبرو شود، روز قيامت وارد مىشود در حالى كه
دو زبان از آتش دارد ".
75 - " مكر و خدعه "
76 - " ريا نمودن در عبادات "، پيامبر اكرم (ص) در روايتى مىفرمايند: " بيشترين چيزى
كه بر شما مىترسم شرك كوچكتر است ". سوال شد: شرك كوچكتر چيست؟ فرمودند:
" ريا، روز قيامت وقتى كه خداى متعال جزاى بندگانش را مىدهد به ريا كاران مىفرمايد:
به آن كسانى كه برايشان عمل مىكرديد مراجعه كنيد، آيا پاداش اعمال خود را نزد ايشان
مىيابيد؟! "
77 - " بدعت گذاشتن در دين "، از حضرت امير المؤمنين (ع) روايت شده كه
فرمودند: " كسى كه نزد بدعت گذارنده اى رود و احترامش كند، همانا در انهدام دين

(1) برگرفته از مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 23 از ابواب " النفقات "، حديث 6.
(2) اسراء (17): 27.
(3) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 48 از ابواب " جهاد النفس و ما يناسبه "، حديث 3.
(4) اصول كافى، كتاب الايمان والكفر، باب " الكبر "، حديث 6.
(5) وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 143 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1
(6) برگرفته از بحار الانوار، كتاب الايمان والكفر، باب 116، ذيل حديث 1.
613

اسلام قدم برداشته است ".
78 - " تحريف احكام دين "
79 - " تكذيب دين و احكام آن "
80 - " ارتكاب اعمالى كه موجب وهن دين و مذهب مىگردد ".
81 - " هتك حرمت قرآن كريم "
82 - " هتك حرمت كعبه مكرمه "
83 - " هتك حرمت مساجد ومشاهد مشرفه "
84 - " هتك حرمت مؤمن "
85 - " نبش قبر مسلمان "، مگر در مواردى كه استثنا شده است.
86 - " برپا نمودن سنتهاى زشت و منكر "، از حضرت امام محمد باقر (ع) نقل شده
است كه فرمودند: " كسى كه سنت گمراه كننده اى را بنا نهد و ديگران از او پيروى كنند،
براى او است همانند وزر و وبالى كه براى عمل كنندگان به اين سنت وجود دارد، بدون
اين كه از و بال آنان چيزى كم شود ".
87 - " برگزارى مجالسى كه در آن محرمات الهى انجام مىگيرد ".
88 - " غنا و گوش دادن به آن "، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى مىفرمايند:
" خانه اى كه در آن غنا خوانده مىشود از مصيبت و بلاى ناگهانى ايمن نيست و دعا در آن
مستجاب نمىشود و فرشتگان داخل آن نمىگردند ".
89 - " اظهار رضايت نسبت به وقوع منكرات و سكوت و بىتفاوتى نسبت به آن "
90 - " كمك به گناهكار در انجام گناه "
91 - " راضى بودن به ظلم ظالم و توجيه ستمهاى او "، از حضرت امام جعفر صادق (ع)
روايت شده كه فرمودند: " كسى كه ظلم ظالمى را توجيه كند و او را معذور بداند خداوند
ظالمى را بر او مسلط كند، پس اگر دعا نمود دعايش مستجاب نشود، و خداوند بر آن
ظلمى كه بر او رفته اجر و مزدى نخواهد داد ".
92 - " مدح و ستايش از ظالم "، از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه فرمودند: " كسى

(1) سائل الشيعه، كتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر، باب 39 از ابواب " الامر والنهى
و ما يناسبهما "، حديث 3.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر، باب 16 از ابواب " الامر والنهى
و ما يناسبهما "، حديث 5 و 7.
(3) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 99 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 1.
(4) وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 80 از ابواب " جهاد النفس و ما يناسبه "، حديث 2.
614

كه سلطان ظالمى را بستايد يا از روى طمع خود را براى او كوچك و پست كند، با او در
آتش جهنم همنشين خواهد بود ".
93 - " تملق و چاپلوسى در صورتى كه منجر به تحقير نفس و دروغ و گفتن خلاف
واقع شود ".
94 - " سكوت و بىتفاوتى در مقام مشاهده تجاوز و ظلم ظالم در صورتى كه قدرت بر
دفاع داشته باشد ".
95 - " اعتماد و اتكا به ظلمه و كمك به آنان "، از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت
شده است كه فرمودند: " چون روز قيامت شود منادى ندا مىدهد: كجايند ستمكاران؟
كجايند يارى كنندگان ستمكاران؟ كجايند شبيه هاى ستمكاران؟ پس حتى كسى را كه براى
آنها قلمى تراشيده يا دواتى آماده كرده باشد (تا حكم ظالمانه اى بنويسند) در تابوتى از آهن
جمع كرده و در آتش جهنم مىاندازند ".
96 - " فرار از جهاد و دفاع "، حضرت امام رضا (ع) در جواب محمد بن سنان كه سوال
كرد: چرا خداوند فرار از جنگ را حرام نمود، فرمودند: " خداوند فرار از جنگ را حرام
نمود به خاطر اين كه موجب وهن و سستى دين و سبك شدن فرستادگان خدا و رهبران عادل
مىشود، و موجب مىگردد كه فرستادگان خدا و رهبران عادل نتوانند بر دشمنان دين
غالب گردند ".
97 - " فروختن سلاح به كفارى كه در حال جنگ با مسلمانان هستند "، حضرت
امام جعفر صادق (ع) از پدران معصوم خود (ع) نقل مىكنند كه در وصاياى پيامبر اكرم (ص)
به امير المؤمنين على (ع) آمده است كه فرمودند: " اى على! از جمله كسانى كه از امت من
كافر به خداوند عظيم گشته اند كسى است كه به كافرانى كه با مسلمانان در حال جنگند
سلاح بفروشد ".
98 - " طغيان وبغى در مقابل حكومت صالح اسلامى "
99 - " تضعيف حكومت صالح اسلامى "
100 - " سلب آزاديهاى مشروع و نيز سلب حق دفاع از افرادى كه مورد تهمت قرار
گرفته اند ".

(1) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 43 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 1.
(2) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 42 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 16.
(3) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 29 از ابواب " جهاد العدو و ما يناسبه "، حديث 2.
(4) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 8 از ابواب " ما يكتسب به "، حديث 7
615

بنابراين شايسته و لازم است تمامى خواهران و برادران دينى علاوه بر اين كه در
بجا آوردن واجبات سعى و كوشش مىكنند از انجام محرمات الهى بپرهيزند، چرا كه
انجام بسيارى از گناهان موجب مىشود اعمال صالح انسان از بين رفته و حبط شود.
حضرت امام جعفر صادق (ع) در روايتى مىفرمايند ": در بجا آوردن اعمال صالح و نيك
سعى و تلاش كنيد و اگر عمل صالح انجام نمىدهيد پس گناه نكنيد، همانا كسى كه بنا
مىكند و خراب نمىكند بنايش بالا مىرود، هر چند كم باشد، و كسى كه بنا مىكند
و خراب مىكند بنايى ندارد ".
فصل دوم - مسائل حقوق
در منابع فقه و روايات اسلامى از جمله رساله حقوق حضرت امام سجاد (ع)
حقوقى بيان شده است كه برخى از آنها واجب و برخى هر چند غير واجب ولى سزاوار
است رعايت شود. اين حقوق عبارت است از:
1 - حقوق خداوند بر انسان و حقوق پيامبر اكرم (ص) و معصومين (ع) و قرآن و فرائض
و واجبات
2 - حقوق انسان بر خود
3 - حقوق متقابل انسانها نسبت به يكديگر
4 - حقوق ملتها نسبت به يكديگر
5 - حقوق متقابل انسان و طبيعت
حقوق خداوند بر انسان
بالاترين حقوق حق خداوند بر انسان است، پس واجب است كه:
اولا - به وسيله تفكر و تدبر در نظام وجود، خدا را كه خالق و منعم او است بشناسد و به
او ايمان آورد.
ثانيا - تنها او را پرستش و اطاعت كند و از هرگونه شركى در عقيده و عمل پرهيز نمايد.
ثالثا - شكر او را كه منعم حقيقى است در هر حال بجا آورد و از كفران نعمتهاى او
پرهيز كند، وشكر هر نعمتى به شناخت درست آن نعمت و استفاده صحيح و مشروع از آن
مىباشد.

(1) عده الداعى، ص 235.
(2) وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 3 از ابواب " جهاد النفس و ما يناسبه "، حديث 1، لازم به ذكر است
(بيشتر مطالب اين فصل برگرفته از رساله حقوق حضرت امام سجاد (ع) مىباشد.
616

از جمله حقوقى كه بر اساس حق خداوند بر انسان مطرح مىشود حق قرآن و حق
پيامبر اكرم (ص) و معصومين (ع) و نيز حق فرائض و واجبات مهم الهى مىباشد:
الف - حق قرآن: " قرآن " حق بزرگى بر مسلمانان دارد، مطابق روايتى كه از حضرت
امام جعفر صادق (ع) نقل شده آن حضرت فرموده اند: " قرآن عهد نامه اى است ميان خدا
و مردم، و سزاوار است كه مسلمان هر روز اين عهدنامه را مورد توجه قرار دهد
و (حد اقل) پنجاه آيه از آن را قرائت نمايد ". بر اساس اين حق است كه مسلمانان نسبت
به خواندن و فهميدن قرآن كريم و نيز عمل كردن به آن وظيفه سنگينى دارند، وسهل انگارى
آنان در انجام اين وظيفه چنانچه موجب سستى عقايد و بى توجهى به احكام الهى گردد
حرام خواهد بود.
و بر حسب مضامين روايات ديگر درجات بهشت مطابق با مقدار خواندن
(و عمل كردن به) قرآن خواهد بود. در كتاب شريف كافى آمده است كه پيامبر اكرم (ص)
فرمودند: " همانا سزاوار ترين مردم به فروتنى و انجام نماز و روزه در نهان و عيان -
بى گمان - حامل قرآن مىباشد ". آنگاه با صداى بلند فرمودند: " اى كسى كه قرآن را با
خود دارى! به واسطه قرآن راه تواضع و فروتنى را پيشه خود ساز تا خداوند تو را عزيز
و سر بلند نمايد، و مبادا قرآن را وسيله فخر و مباهات خود قرار دهى كه ذليل خواهى
شد... به هر كس كه قرآن داده شود و خيال كند به كسى از مردم چيزى بهتر از آن داده
شده، همانا بزرگ شمرده آنچه را خداوند كوچك دانسته و كوچك شمرده آنچه را كه
خداوند بزرگ دانسته است ".
ب - حق پيامبر اكرم (ص) و معصومين (ع): " نبوت " و " امامت " دو نعمت بزرگ
معنوى است كه خداوند بر بندگان خود منت نهاده وجهت ساختن انسان و رسيدن او به
كمال انسانى قرار داده است. پيامبر اكرم (ص) و معصومين (ع) نقش عظيمى در استقرار
خداپرستى و توحيد و عدالت و نشر فضائل انسانى و ارزشهاى الهى در جامعه داشته اند،
اگر آن بزرگواران نبودند يقينا جاهليت ريشه دار اجازه رشد فكرى و معنوى به بشريت
نمىداد. آن حضرات هر كدام در مقطع حيات پر بركت خود پرچمدار هدايت و نمونه
كامل انسانيت و الگوى فضيلت و كرامت و تعالى انسان در ابعاد عقيده و اخلاق و عمل
و نيز الگوى هميشگى اسلام ومبين تعاليم حيات بخش قرآن بودند، از طرفى ولايت آن
حضرات شرط تحقق توحيد به عنوان " حصن " خداى متعال مىباشد. از اين رو آن

(1) اصول كافى، كتاب فضل القرآن، باب " في قرائته "، حديث 1.
(2) اصول كافى، كتاب فضل القرآن، باب " فضل حامل القرآن "، حديث 5.
617

بزرگواران حق بزرگى بر مسلمانان دارند، پس:
اولا - سجاياى اخلاقى وفضائل روحى و سيره عملى آنان (ع) بايد توسط مسلمانان در
حد امكان شناخته شود.
ثانيا - راه فكرى و عملى آنان (ع) در مقام انديشه و عمل و در روابط فردى واجتماعى
مسلمانان به عنوان بهترين الگوى اسلام و مطمئن ترين راه فهم وتحقق معارف اصيل قرآنى
مورد انتخاب قرار گيرد.
در اين صورت است كه مطابق حديث " ثقلين " به فرموده پيامبر اكرم (ص) امت اسلام
براى هميشه از ضلالت و گمراهى مصون و محفوظ خواهد ماند. ناگفته نماند كه حقوق
معصومين (ع) بر افراد جامعه و مسلمانان دامنه وسيعى دارد كه به برخى از آنها در قرآن
و سنت اشاره شده است، يكى از اين حقوق پرداخت خمس و واجبات مالى ديگر است تا
بدين وسيله امام (ع) يا حاكم جامع الشرايط بتواند كمبودها و خللهاى موجود در اجتماع را
جبران نموده و جامعه را به سوى ترقى و تكامل سوق دهد.
ج - حق فرائض و واجبات مهم الهى، از جمله:
1 - " حق نماز " اين است كه بدانى در نماز بر خدا وارد مىشوى، پس بايد همچون بنده
كوچك و ذليل، ترسان و اميدوار باشى و در برابر او تواضع نمايى، و با آرامش و وقار در
برابر او بايستى ودل را متوجه او كنى، و آداب و حدود نماز را كاملا رعايت نمايى.
2 - " حق حج " اين است كه بدانى بر خدا وارد مىشوى و از گناهان خود فرار
كرده اى، و قبول توبه تو وابسته به آن مىباشد.
3 - " حق روزه " اين است كه بدانى روزه حجابى است كه خداوند بر زبان و گوش
و چشم
و شكم و فرج تو زده است تا تو را از آتش جهنم بپوشاند.
4 - " حق صدقه " اين است كه بدانى صدقه در دنيا بلاها و امراض، و در آخرت آتش را
از تو دفع خواهد نمود.
5 - " حق قربانى " اين است كه آن را براى خدا انجام دهى نه براى خلق خدا، و هدفى
جز تحصيل رحمت خدا و نجات خود در قيامت نداشته باشى.
حق انسان بر خود
حق هر انسان بر خودش اين است كه:
اولا - خود را از هر خطر و ضرر مادى يا معنوى حفظ كند، بنابراين حق ندارد اقدام به
618

خودكشى و يا اضرار به نفس نمايد.
ثانيا - امنيت و سلامت و صلاح و كمال خود را تحصيل نمايد، به اين كه با تمام وجود
خود را در خدمت اطاعت خداوند و عمل به واجبات و ترك محرمات در آورد.
حقوق متقابل انسانها نسبت به يكديگر
1 - حقوق خانواده:
" ازدواج " نياز طبيعى انسانها و سنت پيامبر اكرم (ص) است، پس همگان مخصوصا
مسئولين جامعه موظفند موانع را از سر راه تشكيل خانواده برداشته و راه هاى آن را آسان
نمايند، و خانواده ها نيز سعى كنند خود را از اسارت تشريفات و تجملات بى جا و زائد آزاد
سازند، و ملاك انتخاب را فضيلت و تقوى و عفت و نجابت قرار دهند نه مال و ثروت
و مقامهاى اعتبارى دنيا. از رسول خدا (ص) حديثى به اين مضمون نقل شده: " اگر كسى كه
اخلاق ودين او را مىپسنديد به خواستگارى آمد او را رد نكنيد، و اگر نه فتنه و فساد بزرگ
زمين را فرا مىگيرد ". و شايسته است رهبران جامعه در اين راه پيش قدم شوند تا مردم
عمل آنان را الگو قرار داده و به آنان تاسى نمايند، و قهرا زمينه بسيارى از مفاسد اخلاقى
و گناهان از بين برود.
حق " همسر " بر شوهر اين است كه شوهر بداند خداوند همسر را وسيله
آرامش، راحتى، انس و حمايت او قرار داده است، پس او را نعمتى از سوى خداوند بداند
و همواره مورد كرامت، محبت، رحمت و ارفاق قرار دهد و در رفع نيازهاى مشروع او
تلاش كند، و اگر كارى از روى جهل و نادانى از او سر زد گذشت نمايد.
زن نيز بايد در غير معاصى و گناهان از شوهر خود اطاعت كند و در مقابل خواسته هاى
مشروع او سرپيچى ننمايد، از مولى امير المؤمنين (ع) نقل شده است كه فرمودند: " جهاد
زن اين است كه خوب شوهردارى كند ".
از آنجا كه " مادر " در دوران حاملگى فرزند خود را پرورش داده و از ثمره جان خويش
به او شير داده و با تمام وجود از نوزادش حمايت نموده، خود را از شيرينى آسايش
و راحتى خواب محروم ساخته و تلخيها و سردى و گرمى زندگى را تحمل نموده تا
نوزادش رشد كند، حق دارد كه فرزندش در مقابل اين همه زحمت و رنج شكرگزار او
باشد و به وظايف خود در قبال او عمل نمايد.

(1) وسائل الشيعه، كتاب النكاح، باب 28 از ابواب " مقدماته وآدابه "، حديث 2.
(2) نهج البلاغه عبده، كلمات قصار، شماره 136.
619

حق " پدر " آن است كه بدانى او اصل است و تو فرع، اگر او نبود تو هم نبودى، هر
نعمتى را با خود ديدى بدان كه به وسيله او به تو رسيده است. پس خداى را حمد نما و از
شكر نعمت پدر لحظه اى غفلت مكن.
حق " فرزند " آن است كه بدانى او جزئى از وجود توست، و در دنيا با هر خوبى و بدى
كه داشته باشد بالاخره منسوب به تو مىباشد، و مسئوليت تربيت و راهنمايى او نسبت به
خداشناسى و اطاعت از پروردگار با تو مىباشد، و تو در آخرت پاداش حسن تربيت يا
كيفر سوء تربيت او را خواهى ديد. پس او را چنان تربيت كن كه در دنيا مايه سرفرازى تو
باشد و در آخرت نزد خداوند معذور باشى.
" برادر " (و يا خواهر) همواره به منزله دست و بازو و تكيه گاه و مايه عزت و شوكت
انسان مىباشد، و حق او آن است كه وى را وسيله اى براى انجام گناه و تجاوز به حريم
خداوند يا مردم قرار ندهى، و در كارها و مشكلات و در مقابل دشمن او را يارى نمايى، از
نصيحت و توجه دادن او به راه خدا و حقيقت غفلت نكنى، و اگر نصيحت و خيرخواهى
تو را اجابت نكرد بايد خدا را بر وى مقدم بدارى.
2 - حقوق اجتماعى:
حق كسب و كار و انتخاب مسكن:
هر انسانى بر حسب فطرت و شرع مقدس حق انتخاب مكان براى سكونت يا اشتغال
و يا اقامت در داخل يا خارج كشورش را دارد، همچنين حق دارد بدون فريب و احتكار
و زيان رساندن به خود يا ديگران مشغول كسب مشروع شود، و نيز مىتواند از حقوق
مالكيت به گونه اى كه به خود يا ديگران و يا جامعه ضرر نرساند برخوردار باشد. و مالكيت
شرعى را نمىتوان از افراد سلب كرد، مگر به حكم حاكم شرع جامع الشرايط
بنابر ضرورت حفظ منافع عمومى و در مقابل پرداخت غرامت فورى و عادلانه. و به سند
معتبر از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند: " احترام مال مؤمن همچون احترام خون
او است ".
هر كارگرى در هر رشته - چه در خدمت دولت باشد يا مؤسسات و يا اشخاص - حق
دارد از امنيت و سلامت و ديگر تأمينهاى اجتماعى برخوردار باشد، و نبايد او را به كارى كه
توانش را ندارد واداشت يا به كارى اكراه نمود و يا به او زيان رساند.
هر كارگرى - زن باشد يا مرد - حق دارد در مقابل كارى كه انجام مىدهد دستمزد

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 152 از ابواب " احكام العشره "، حديث
9 و 12.
620

عادلانه دريافت نمايد، و نيز حق دارد از مرخصيها، پاداشها و ترفيعات قانونى استفاده
كند. ولى در عين حال موظف است در كار خود دقت نمايد و كارى را كه به او محول شده
به بهترين شكل انجام دهد، و حق مالك و كارفرما را مطابق با موازين شرعى و قانونى
محترم شمارد.
حق افراد مستضعف و مظلوم
حق انسانهايى كه به خاطر استضعاف و سلطه قدرتمندان حقوق محترم آنان در جامعه
تضييع شده است و توانايى دفاع از حقوق خود را ندارند اين است كه هر كس در حد توان
و قدرت خود از آنان حمايت نمايد تا به حقوق خود برسند، و اگر كسى به تنهايى توان
حمايت از آنان را ندارد بايد با هماهنگى ديگران به شكل دست جمعى تحصيل قدرت
نمايد. در روايتى از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: " هر كس صداى كسى را بشنود
كه از مسلمانان يارى مىطلبد و جوابى ندهد مسلمان نيست ".
حق ايتام و محرومين:
خداوند براى فقرا و ايتام و محرومين جامعه در اموال اغنيا حقى را قرار داده است،
و در آيه شريفه: " والذين في اموالهم حق معلوم * للسائل والمحروم " به آن تصريح
شده است، و اين حق اصولا منطبق بر همان صدقات و زكوات واجب و مستحب مىباشد
كه شرايط و كيفيت جمع آورى و مصرف آنها در مسائل زكات گفته شده است. در روايات
متعددى آمده است: خداوند آنچه مقتضاى عدالت بوده و حق فقرا و محرومين را تأمين
مىكرده در اموال ثروتمندان منظور داشته است و لكن به خاطر امتناع اغنيا و ثروتمندان
است كه در جامعه فقير و تهيدست وجود دارد.
از طرف ديگر خداوند براى فقرا و محرومين حقى نيز بر مسئولين جامعه قرار داده
است كه شرايطى را فراهم آورند تا فقرا به حقوق مشروع خود برسند، و با تلاش و فعاليت
بتوانند روى پاى خود بايستند و به استقلال اقتصادى نائل شوند.
بنابراين اگر حقوق آنان تأمين گردد خود به خود زمينه فقر و محروميت در جامعه از بين
مىرود، و با ريشه كن شدن فقر زمينه گناهانى كه ناشى از فقر و محروميت مىباشد از بين
خواهد رفت.

(1) وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 59 از ابواب " جهاد العدو "، حديث 1.
(2) معارج (70): 24 و 25، " در اموال آنان براى افراد سائل و محروم حق معينى است ".
(3) وسائل الشيعه، كتاب الزكاة، باب 1 از ابواب " ما تجب فيه الزكاة "، حديث 2 و 3 و 6 و 9.
621

از سوى ديگر فقر فرهنگى افراد محروم و ايتام بى سرپرست كه ناشى از تحقير آنان
در جامعه و ندادن شخصيت به آنان مىباشد نيز از عوامل عصيانها و ناهنجاريهاى اجتماعى
به شمار مىرود، از اين رو حق ديگر ايتام و محرومين بر جامعه اين است كه به آنان
شخصيت داده شده و با محبت و عزت با آنان بر خورد شود. قرآن كريم مىفرمايد:
" فاما اليتيم فلا تقهر * وا ما السائل فلا تنهر ": " با افراد يتيم بر خورد ذلت آور و قهرآميز
نداشته باش و با سائلين و فقرا بر خورد زجر آور مكن ".
3 - حقوق متقابل مردم و حكومت صالح:
از جمله حقوقى كه حكومت صالح و واليان و كارگزاران چنين حكومتى بر مردم
خويش دارند اين است كه دائما مورد خيرخواهى و نصيحت مردم قرار گيرند و آنچه خير
و صلاح است دوستانه به آنها تذكر داده شود، و در آنچه خلاف دستور خدا نباشد اطاعت
شوند و آحاد ملت با آنها ستيزه جويى وعناد نشان ندهند، كه در صورت عناد چه بسا منجر
به فساد و هلاكت افراد و خرابى بلاد و نابودى حكومت و سقوط جامعه مىشود. ولى
اطاعت از حكومتها در امورى كه معصيت خداست جايز نيست، چنان كه در حديث معتبر
از حضرت امير المؤمنين (ع) وارد شده: " لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق ":
" اطاعت مخلوق در معصيت خالق جايز نيست ".
حق مردم اين است كه كارگزاران حكومت بدانند پذيرش حكومت آنان از سوى مردم
باعث قدرت و نفوذ فرمان آنان شده است، پس بايد با مردم مهربان باشند و از خدمت همه
جانبه و حمايت آنان دريغ نورزند، و در جهت تأمين حقوق اجتماعى آنان بردبار و داراى
شرح صدر باشند، و همواره در برابر اين نعمتى كه خداوند به آنها عطا فرموده است
شكرگزارى كنند، براى آنان چون پدرى مهربان بوده و در عقوبت آنان شتاب نكنند، و در
برابر نادانيهايى كه احيانا از بعضى از آنان سر مىزند با گذشت باشند.
حكومت عقلا و شرعا مكلف است شرايطى را فراهم آورد كه هر يك از افراد جامعه
بتواند در يك زندگى شرافتمندانه و از طريق كار و تلاش نيازهاى خود و خانواده اش را
تأمين نمايد، و مردم نيز در مقابل بايد حكومت را در حل مشكلات و گرفتاريها يارى نمايند
و در انجام وظايف شرعى و قانونى خود كوتاهى نكنند.
هر انسانى حق دارد نسبت به جان، مال، دين و خانواده خود امنيت و آسايش داشته

(1) ضحى (93): 9 و 10.
(2) نهج البلاغه عبده، حكمت 165.
622

باشد، و نيز حق دارد نظرات علمى واجتماعى خود را - به شكلى كه با حيثيت و حقوق
ديگران مزاحمتى نداشته باشد - آزادانه بيان دارد.
هر انسانى حق دارد از ثمره دستاوردهاى علمى، ادبى، هنرى و يا صنعتى خود سود
ببرد، به شرط آن كه مغاير با احكام شريعت يا مضر به حقوق فرد و يا جامعه نباشد و موجب
فساد اخلاق در جامعه نشود. و تشخيص مصاديق آن با حكومت صالح است.
هر انسانى حق دارد كه در يك محيط پاك از مفاسد و بيماريهاى اخلاقى - به گونه اى كه
در آن بتواند خود و خانواده اش را از لحاظ معنوى رشد دهد - زندگى كند، و جامعه
و دولت نيز موظفند زمينه بهره بردارى از اين حق را براى همگان فراهم نمايند.
هر انسانى حق دارد در زندگى خصوصى خود آزاد و مستقل باشد، و جاسوسى يا
نظارت بر كارهاى شخصى و خصوصى و نيز مخدوش نمودن حيثيت او جايز نيست،
و بايد در مقابل هرگونه دخالت نامشروع كه موجب سلب حقوق وى مىشود از او حمايت
گردد، و اگر ضررى بر مال يا حيثيت او وارد شده جبران شود.
داشتن شغل مناسب و مشروع حق هر انسان است، و همه در انتخاب شغل خود
آزادند، دولت و مسئولان جامعه نيز موظفند زمينه اشتغال كسانى را كه قادر به كار هستند
فراهم كنند.
هر فرد مسلمان نسبت به اصلاح و اداره امور عمومى جامعه اسلامى حق اظهار نظر
و دخالت مستقيم يا غير مستقيم را دارد، و هيچ فردى را نمىتوان از داشتن اين حق
محروم كرد.
بازداشت يا محدود ساختن آزادى افراد يا تبعيد و يا مجازات آنان جايز نيست، مگر با
اجازه و حكم دادگاه صالحى كه مطابق با موازين شرع و قانون تشكيل شده باشد. و بدون
آن هيچ ارگان و يا شخصى حق ندارد نسبت به امور ذكر شده اقدام نمايد.
هر فرد زندانى - محكوم باشد يا متهم - نبايد از حقوق اوليه خود محروم شود، و جايز
نيست مورد شكنجه روحى و يا بدنى قرار گيرد يا به گونه اى حقارت آميز و منافى حيثيت
انسانى با او رفتار شود، و اگر در اين شرايط اقرار و اعترافى از او گرفته شود ارزشى
ندارد. همچنين نبايد از حق ملاقات با خانواده و بستگان و نيز از امكانات علمى و بهداشتى
محروم بماند. و در صورت تعدى به يكى از حقوق ذكر شده، شخص زندانى حق دارد به
دادگاه صالحى كه مورد رضايت طرفين باشد شكايت نمايد.

(1) مشروح حقوق و وظايف حكومتها و مردم در جلد دوم كتاب: " دراسات في ولاية الفقيه و
فقه الدوله الاسلاميه "، باب 6، فصل 51، و در جلد پنجم از كتاب: " مبانى فقهى حكومت
اسلامى "
623

4 - حقوق فردى:
حقوق متقابل استاد و شاگرد:
" شاگرد " بايد استاد خود را بزرگ بدارد، مجلس او را محترم شمارد، به گفتارش
با دقت گوش دهد، صدايش را در محضر او بلند نكند، اگر سؤالى از استاد شود شاگرد
پاسخ ندهد، در محضر او با ديگرى سخن نگويد و غيبت كسى را نكند، هر گاه از استاد در
محفلى به بدى نام برده شد از او دفاع نمايد، عيوب او را فاش نكند بلكه خوبيهاى او را
بازگو نمايد، با دشمنان او هم مجلس و هماهنگ نشود و با دوستان او دشمنى نكند، در
مشكلات ياريش نمايد، با چشم پوشى از لذتها و كاستن از شهوتها دل خود را براى دريافت
علم پاك و مهيا سازد، و بداند كه شاگرد در حقيقت پيك و فرستاده استاد به سوى ديگران
است، پس مبادا در رساندن پيام استاد به ديگران خيانت ورزد.
" استاد " نيز بايد بداند علمى را كه خداوند به او عطا كرده براى خدمت به مردم است،
و او همچون خزانه دارى است كه هر نيازمندى را كه مشاهده كرد بايد نياز وى را بر طرف
نمايد، در اين صورت است كه مىتواند خدمتگزارى مخلص باشد. و اگر نه نسبت به حق
خداوند ناسپاسى و نسبت به مردم ظلم كرده است، و زمينه ذلت و زوال نعمت خود را
فراهم نموده است.
حق شريك:
حق " شريك " آن است كه در غياب او وظيفه اش را انجام دهد و در حضور او در
استفاده از مورد شركت با او به عدالت رفتار كند، بدون مشورت با او تصميم نگيرد،
خودسر و مستبد به راى نباشد، مالش را حفظ كند، در هيچ چيز كوچك يا بزرگ به او
خيانت ننمايد، كه در حديث آمده است: " دست خدا بر سر هر دو شريك است تا زمانى
كه به يكديگر خيانت نكنند ".
حق طلبكار:
حق " طلبكار " آن است كه بدهكار اگر قدرت بر پرداخت دارد طلبش را بپردازد و او را
سرگردان نكند، چرا كه پيامبر اكرم (ص) فرموده است: " سرگردان كردن طلبكار توسط
بدهكار توانمند ظلم است ". و اگر توان پرداخت طلبش را ندارد با زبان خوش
رضايتش را فراهم آورد، و از او مهلت بگيرد و با بر خورد خوب او را به مهلت دادن قانع
سازد، نه اين كه هم طلبش را ندهد و هم با او بد رفتارى كند، كه اين نشانه فرومايگى است.

صفحه 323 به بعد بيان شده است.
(1) برگرفته از من لا يحضره الفقيه، باب " الحقوق "، حديث 3214
(2) وسائل الشيعه، كتاب التجاره، باب 8 از ابواب " الدين والقرض "، حديث 3.
624

حق مشورت كننده:
حق " مشورت كننده " اين است كه مشاور اگر نظر درستى در جهت خير و صلاح او
دارد در اختيار او بگذارد، به گونه اى كه اگر خودش به جاى او بود همين نظر را عمل
مىكرد. و بكوشد اين اظهار نظر با نرمش و استدلال توام باشد نه با خشونت وغلظت،
زيرا نرمش وحشت را مىزدايد ولى خشونت وحشت آفرين است. و اگر نظرى ندارد او
را نزد كسى كه در آن مورد صاحب نظر است راهنمايى كند تا نسبت به خيرخواهى او
كوتاهى نكرده باشد. و بر مشاور حرام است كه به مشورت كننده خيانت نموده و او را
عمدا گمراه كند، و اگر مشاور در مشورت خيانت نمود چنانچه مشورت كننده در اثر
اعتماد به مشاور متحمل ضرر و زيان مادى يا معنوى شود، مشاور در پيشگاه خداوند مسئول
خواهد بود.
حق مشاور:
حق " مشاور " اين است كه اگر غير از نظر مشورت كننده و يا مخالف با واقع اظهار نظر
نمود مورد تهمت قرار نگيرد، زيرا هر كس عقيده و نظرى دارد و مشورت كننده در عمل
نمودن به نظر مشاور آزاد است، پس حق ندارد او را متهم نمايد. و اگر نظرش موافق با
واقع يا موافق با نظر مشورت كننده باشد پس از بجا آوردن حمد وشكر خداوند نظر او را
قبول نمايد، و در هر حال مشورت كننده نسبت به اظهار نظر و دقت مشاور در تشخيص
صلاح و فساد از او تشكر كند. و بجاست اگر مشاور براى بررسى و تحقيق متحمل
مخارجى شده است مشورت كننده آن را جبران نمايد، بلكه اگر آن را شرط كرده باشند
واجب است جبران نمايد.
حق نصيحت جو:
حق " نصيحت جو " اين است كه نصيحت كننده آنچه را صحيح و مفيد به حال او
مىداند از او دريغ نكند، و با ملايمت و نرمش در حدود فهم و دركش به او ارائه نمايد
و بداند كه فهم و درك اشخاص مختلف است.
نصيحت كننده بايد نصيحت خود را با رحمت و عطوفت ادا كند، و چنانچه مورد
نصيحت احكام شرعى بوده و نصيحت جو جاهل به آنها باشد، بر نصيحت كننده از باب
ارشاد جاهل واجب است حكم خدا را بيان نمايد.
حق نصيحت كننده:
حق " نصيحت كننده " اين است كه در برابرش متواضع باشى ودل خود را براى فهم
625

نصيحتش حاضر سازى و با دقت به آن گوش فرا دهى، پس اگر نصيحتش را صواب
و مطابق حقيقت يافتى، خدا را سپاس گويى و آن را بپذيرى و در مقابل آن حق شناسى
نمايى، و اگر آن را صواب و بر وفق حقيقت نيافتى، متهمش نكنى و بدانى كه او در
خير خواهى تو كوتاهى نكرده و فقط نظرش به خطا رفته است.
حق احسان كننده:
حق " احسان كننده " اين است كه در مقابل احسانى كه كرده از او تشكر نمايى
و احسانش را به زبان آورى و او را به نيكى ياد كنى و خالصانه در حق او دعا كنى تا در نهان
و عيان از او قدردانى كرده باشى. و هر وقت توانستى احسان او را جبران نمايى.
حق همسايه:
حق " همسايه " اين است كه در حضور كرامت او را، و در غياب آبروى او را حفظ كند
و در هر حال او را يارى نمايد و در سختيها تنها نگذارد، از خطاهايش بگذرد و لغزشهايش
را ناديده بگيرد، اگر نادانى كرد بردبارى كند و زبان بدگويان را از او بگرداند. پيامبر اكرم (ص)
مىفرمايد: " كسى كه با شكم سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد هرگز به من ايمان
نياورده است ". و نيز در روايتى از حضرت رسول اكرم (ص) آمده است كه: " هر كس
حقوق همسايه اش را ضايع كند از ما نيست، و جبرئيل (ع) آن قدر راجع به همسايه به من
سفارش نمود كه پنداشتم همسايه از انسان ارث خواهد برد ".
حق همسفر:
حق " همسفر " اين است كه اگر قدرت دارى در احسان و اكرام از او فزونتر باشى،
و اگر نه برابر و در رديف او باشى، همچنان كه او تو را محترم مىشمارد تو او را محترم
بشمارى، همان گونه كه حفظت مىكند حفظش نمايى. در كرامت و جوانمردى بر تو
سبقت و پيشدستى نگيرد، و اگر پيشدستى نمود جبران نمايى، از محبتى كه شايسته او است
كوتاهى نكنى و به خيرخواهى و نصيحت او پايبند باشى، او را در اطاعت پروردگار و ترك
گناه يارى نمايى و در هر حال براى او رحمت باشى نه عذاب.
حق سائل:
حق " سائل " اين است كه اگر مىدانى راست مىگويد به اندازه قدرت حاجتش را
بر آورده نمايى و برايش دعا كنى و در رسيدن به خواسته اش او را كمك نمايى، و اگر در
راستگويى او شك دارى، مراقب باشى كه بدبينى و شك تو در اثر وسوسه شيطان نباشد تا

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 88 از ابواب " احكام العشره "، حديث 1.
(2) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 86 از - ابواب " احكام العشره "، حديث 5.
626

بخواهد تو را از انجام كار خير و تقرب به خداى متعال محروم سازد، و با اين حال اگر
خواستى محرومش كنى مبادا به آبرو و حيثيت او ضربه بزنى، بلكه با زبان خوش او را
بازگردانى، و اگر بتوانى بر تمايلات نفس خود غالب شوى و با وجود وسوسه شيطان باز
حاجتش را برآورى، بى گمان اين نشانه عزم راسخ و قدرت روحى تو خواهد بود.
حق سالخورده:
حق " سالخورده " اين است كه حرمت پيرى او را مراعات كنى و او را بر خود مقدم
دارى و در معاشرت با او خصمانه بر خورد نكنى، در راه رفتن بر او سبقت نگيرى
و پيشاپيش او راه نروى، نادانش نشمارى و اگر رفتار جاهلانه اى از او سر زد او را تحمل
نمايى.
حق خرد سال:
حق " خرد سال " اين است كه همواره براى او رحمت باشى و در تربيت و بالا بردن فكر
او تلاش كنى، از خطاهايش درگذرى و بر لغزشهايش پرده پوشى نمايى، با او مدارا كنى
و جرائم كودكانه اش را ناديده بگيرى، از در افتادن و لجبازى با او بپرهيزى، و به گونه اى
با او بر خورد كنى كه از گرايش به حقيقت متنفر نشده و روى نگرداند.
حق معاشر:
حق " معاشر " آن است كه در معاشرت او را فريب ندهى و با وى تقلب و دورويى
نكنى، به او دروغ نگويى و با او مثل دشمن رفتار نكنى، اگر به تو اعتماد كرد تا حد امكان
مراعاتش نمايى، و از مجلسى كه با او قرار دارى برنخيزى مگر با اجازه او، لغزشهايش را
فراموش نموده و كارهاى نيك او را به ياد داشته باشى.
حقوق عمومى مسلمانها نسبت به يكديگر:
در روايتى از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: " بر هر مسلمانى نسبت به برادر
مسلمانش سى حق ثابت است كه جز اداى آن حقوق يا گذشت صاحب حق از آن راهى
ندارد، و آن حقوق از اين قرار است: از لغزشهاى او بگذرد، هنگام اندوه و مصيبت بر او
ترحم نمايد، آبروى او را حفظ كند، تقاضاى او را نسبت به گذشت از لغزشها اجابت
نمايد، عذر خواهى او را قبول كند، جلوى بدگويى و غيبت از او را بگيرد، ناموس او را
حفظ نمايد، پيوسته او را نصيحت نمايد، دوستى خود با او را تحكيم و حفظ كند، عهد
و پيمان با او را محترم شمارد، هنگام بيمارى از او عيادت نمايد، بر جنازه او حاضر شود،
دعوت و هديه او را رد نكند و از او به واسطه احسانى كه در حق او نموده تشكر كرده
و هديه اش را جبران نمايد، در يارى او كوتاهى نكند، حوائج او را در حد امكان تأمين
627

نمايد، اگر چيزى را طلب نمود جواب مثبت دهد، با خوشروئى به او انعام دهد، در پيدا
نمودن گمشده اش او را راهنمايى نمايد، سلام او را جواب دهد، هنگامى كه عطسه كرد
بگويد: " يرحمك الله "، با خوبى و محبت با او صحبت كند، با دوستان او دوستى نمايد،
اگر خواست به ديگرى ظلمى كند او را بازدارد و اگر به او ظلمى شده او را يارى نمايد تا
حقش را بگيرد، در طوفان حوادث او را تنها نگذارد، قسم او را تصديق كند (نگويد دروغ
است)، آنچه را براى خود مىخواهد براى او نيز بخواهد و هر چه را براى خود ناخوشايند
دارد براى او نيز نخواهد ". سپس فرمود: " هر گاه كسى در اداى حقى از حقوق برادر
مسلمان خود كوتاهى كند، روز قيامت از او مطالبه مىشود و بايد آن را ادا نمايد ".
و در روايت ديگرى آمده است كه حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: " هر كس
حق مؤمنى را حبس كند و به او نرساند خداوند روز قيامت او را روى دو پايش پانصد سال
نگه مىدارد تا اين كه عرق يا خون او جارى مىشود، و ندا كننده اى از طرف خداوند ندا
مىكند: اين شخص ستمكارى است كه حق خداوند را حبس نموده است، و پس از آن
چهل روز ملامت مىشود، سپس امر مىشود او را در آتش افكنند ". و نيز آن حضرت
در روايت ديگرى مىفرمايند: " خداوند به چيزى بهتر از اداى حق مؤمن عبادت نشده
است ".
حقوق ملتها نسبت به يكديگر
بر اساس مفاد آيه شريفه " لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا " و نيز
روايت: " الاسلام يعلو ولا يعلى عليه " اسلام و امت اسلامى هيچ گاه نبايد تحت سيطره
و قدرت معنوى يا مادى كفار قرار گيرند، و تحقق اين حكم در زمان حاضر و در صحنه
بين الملل بخصوص در مجامع جهانى هر چند با مشكلات زيادى مواجه مىباشد، ولى آحاد
مسلمانان موظف هستند در تحقق آن بكوشند.
همان گونه كه مسلمانان با زبانها و رنگها و نژادهاى گوناگون در برابر كفار يك امت
واحده مىباشند، كفار نيز از هر فرقه و جمعيتى باشند اهل يك آيين به حساب مىآيند،
هر چند تحت حاكميت اسلام زندگى نمايند. و هر يك از دولتها و ملتهاى كفر داراى حقى

(1) برگرفته از وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 122 از ابواب " احكام العشره "، حديث 24.
(2) اصول كافى، كتاب الايمان والكفر، باب " من منع مؤمنا شيئا "، حديث 2.
(3) اصول كافى، كتاب الايمان والكفر، باب " حق المؤمن على اخيه "، حديث 4.
(4) نساء (4): 141، " هرگز خداوند سلطه اى براى كافران نسبت به مؤمنين قرار نداده است ".
(5) وسائل الشيعه، كتاب الفرائض والمواريث، باب 17 از ابواب " موانع الارث "، حديث 11، " اسلام
بلند مرتبه است و هيچ چيز بر آن برترى ندارد ".
628

هستند كه بر اساس آن حكومت اسلامى و آحاد مسلمانان نيز نسبت به آنان وظيفه خاصى
پيدا خواهند نمود:
الف - حق ملتهاى كفر كه در اثر سلطه قدرتمندان كفر و شرك به استضعاف فكرى
و عقيدتى كشيده شده اند وحتى از شنيدن صداى توحيد و عدالت محروم مانده اند اين است
كه مسلمانان با جهاد خود - مطابق شرايط مقرره - آنان را از سلطه سردمداران كفر آزاد
سازند تا بتوانند با تبليغ منطقى توسط جبهه مسلمانان و دعوت منطقى، در اثر تفكر و انديشه
آزاد خود به حق و توحيد و عدالت دست يابند.
ب - دولتهاى كفر نيز اگر با مسلمانان در حال جنگ باشند و تقاضاى آتش بس نمايند اين
حق را دارند كه تقاضاى آنان مورد بررسى قرار گيرد، و چنانچه انگيزه آنان مكر و خدعه
و فريب نباشد از طرف حكومت اسلامى پذيرفته شود، و چنانچه پيمان ترك مخاصمه منعقد
نموده و به آن متعهد و پايبند باشند، دولت و ملت اسلامى بايد تعهد آنان را محترم شمارند
و آنان نيز متقابلا بايد به تعهد خود پايبند باشند. همچنين اگر پس از اين پيمان
هر گونه پيمان سياسى يا اقتصادى و يا نظامى ديگرى بين آنان و مسلمانان منعقد شود بايد محترم شمرده
شود و يك طرفه نقض نگردد. و به طور كلى بر هر مسلمانى وفاى به عهد واجب، و نقض
عهد و اعمال مكر و خدعه حرام است، هر چند طرف عهد كافر باشد.
اگر دولتهاى كفر در صدد جنگ يا توطئه عليه حكومت اسلامى و مسلمانان نباشند،
دولت اسلامى و آحاد مسلمانان مىتوانند روابط متقابل در امور سياسى، اقتصادى،
فرهنگى و يا نظامى با آنان برقرار نمايند، و چنانچه اعضاى حكومت اسلامى و آحاد
مسلمانان در روابط بين المللى خود صداقت و عدالت و وفاى به عهد و آداب و اخلاق
انسانى را عملا مراعات نمايند، تأثير بسيارى در جذب و گرايش آنان به اسلام و توحيد
خواهد داشت.
هيچ يك از افراد ملتها و دولتهاى كفر حق ندارند عليه حكومت اسلامى و به نفع
حكومتهاى كفر جاسوسى كنند. و كسى كه اقدام به جاسوسى كرده بنابر نظر مشهور فقها
محكوم به اعدام است، ولى چنانچه حاكم شرع جامع الشرايط مصلحت ببيند مىتواند او
را مورد عفو قرار داده يا در مجازات او تخفيف دهد.
حكومت اسلامى حق دارد براى حفظ و تقويت نظام توحيد و عدالت و تضعيف نظام
كفر و شرك، افرادى را جهت كشف و دفع توطئه هاى گوناگون دولتهاى كفر به آن
كشورها اعزام نمايد.
نمايندگان رسمى دولتهاى كفر و نيز فرستادگان ويژه آنها حق دارند در حكومت اسلامى
629

آزاد بوده و از هر گونه تعرض مصون و محفوظ باشند، بگونه اى كه بتوانند بدون ترس
و يا ايجاد مشكلى پيام خود را با صراحت ابلاغ نموده و به وظايف مقرره اى كه به توافق
طرفين رسيده است عمل نمايند، و در اين حكم ميان زمان جنگ و صلح فرقى نيست. در
صدر اسلام نيز به دستور پيامبر اكرم (ص) فرستادگان كفار و مشركينى كه در حال جنگ با
مسلمانان بودند اين حق را داشتند كه آزادانه پيام خود را ابلاغ نمايند و كسى متعرض آنان
نشود.
حق كفار اهل ذمه كه در كشور اسلامى در پناه حاكميت اسلام زندگى مىكنند اين
است كه حكومت اسلامى هر آنچه را خداوند از آنان قبول كرده است قبول نمايد، و آنچه
را بر انجام آن متعهد شده اند از آنان مطالبه كند، و هر مسلمانى بايد همچون هم كيشان خود
با آنان رفتار نمايد و به پيمانهاى خود با آنان وفا نمايد و آنان را مورد ستم قرار ندهد.
همچنين كفار اهل ذمه حق دارند در كشور اسلامى با آزادى به آيين خود عمل نمايند،
مشروط بر اين كه به شرايط ذمه عمل نموده و به خوردن مشروبات الكلى و گوشت خوك
و ساير محرمات تظاهر نكنند.
حق پناهندگى:
هر يك از افراد جبهه كفر - هر چند در حال جنگ با مسلمانان باشد - حق دارد به جبهه
مسلمانان پناهنده شود و تقاضاى امان نمايد، و در اين صورت تقاضاى پناهندگى او بايد
پذيرفته شود. و امان دادن به او هر چند توسط ضعيف ترين افراد مسلمان باشد معتبر است.
اگر مسلمانى كه تابع دولت غير اسلامى است به يك كشور اسلامى پناهنده شود،
دولت اسلامى حق ندارد او را تحويل دهد، مگر آن كه ميان آن دو كشور قرارداد استرداد
پناهندگان منعقد شده باشد. و در اين صورت اين موضوع بايد به كسى كه قصد پناهندگى
دارد ابلاغ گردد تا او فريب نخورد و به آن كشور اسلامى پناهنده نگردد.
اگر يك مسلمان به خاطر فرار از مظالم دولت كفر يا دولت به ظاهر اسلامى متبوع خود
به يك دولت اسلامى پناهنده شود، آن دولت حق ندارد او را تحويل دهد، مگر اين كه ميان
آن دو كشور قرارداد استرداد پناهندگان منعقد شده باشد.
اگر كافرى به خاطر تمايل به اسلام به يك دولت اسلامى پناهنده شود، آن دولت حق
ندارد او را تحويل دهد، مگر آن كه ميان آن دو كشور قرارداد استرداد پناهندگان منعقد شده
باشد.
اگر مسلمان يا كافرى كه تابع دولت اسلامى است به يك دولت اسلامى ديگر پناهنده
شود، چنانچه يكى از حقوق مردمى بر عهده او بوده و صاحب حق در صدد گرفتن آن باشد
630

و بدون تحويل او گرفتن حق ممكن نباشد، دولت اسلامى بايد او را تحويل دهد، ولى اگر
هيچ يك از حقوق مردمى بر عهده او نباشد، تحويل يا عدم تحويل او بستگى به اختياراتى
دارد كه مردم به دولت منتخب خود داده اند، مگر اين كه ميان آن دو كشور قرارداد استرداد
پناهندگان منعقد شده باشد كه در اين صورت در هر حال بايد تحويل داده شود.
حقوق متقابل انسان و طبيعت
حق بهره بردارى از طبيعت و آب و هوا و گياهان و حيوانات آن متعلق به همه
انسانهاست، بنابراين كسى حق ندارد به گونه اى از طبيعت استفاده كند كه موجب آسيب
رساندن به آن و محروميت ديگران گردد، اگر چه بهره بردارى او در ملك خودش باشد.
به عنوان مثال حق ندارد هواى سالم مورد استفاده ديگران را با دود، آب دريا و رودخانه را
با فاضلاب و زمين را با پراكندن زباله و يا با آزمايشهاى اتمى آلوده نمايد به طورى كه
سلامت انسانها در معرض خطر قرار گيرد، بلكه نبايد حيات گياهان و جانوران را نيز به
مخاطره اندازد.
هيچ انسانى حق ندارد بى جهت به حيوانات آسيب و آزار برساند، در روايتى از حضرت
امام جعفر صادق (ع) آمده است كه: " زنى به خاطر اين كه گربه اى را در بند كرده بود و آن
حيوان از تشنگى جان داده بود دچار عذاب گرديد ".
انسان حق ندارد اموال و اشيائى را كه قابل استفاده اند اتلاف نمايد، به عنوان مثال حق
ندارد گوشت قربانى حج را بىجهت دفن كند يا بسوزاند، و يا مازاد توليد گندمش را به
دريا بريزد در حالى كه گرسنگان بسيارى در ديگر نقاط جهان به سر مىبرند.
علاوه بر حقوقى كه به طور خلاصه بيان شد حقوق ديگرى نيز در شرع مقدس وارد شده
كه هر كدام در جاى مناسب خود در اين رساله بيان شده است، از جمله: " حق قصاص يا
عفو و يا اخذ ديه توسط اولياى دم "، " حق فسخ عقد بيع و عقد نكاح در موارد معين "،
" حق فسخ هر عقد لازم در صورتى كه ضمن آن شرط شده باشد "، " حق طلبكار نسبت به
مال رهن "، " حق تقدم در استفاده از مشتركات "، " حق شفعه "، " حق جعاله "، " حق
تقدم در حيازت و تملك مباحات اوليه "، " حق سر قفلى در موارد معين "، " حق طلاق
توسط شوهر و يا توسط زن در صورتى كه اين حق از طرف شوهر براى زن در ضمن عقد
لازمى شرط شده باشد "، " حق رجوع شوهر در طلاق رجعى "، " حق انتخاب وكيل در

(1) وسائل الشيعة، كتاب القصاص، باب 1 از ابواب (القصاص في النفس) حديث 13
631

دادگاه " و موارد ديگرى كه تفصيل آن در رساله آمده است. بنابراين شايسته است برادران
و خواهران دينى علاوه بر رعايت حقوق واجب الهى به حقوق يكديگر احترام گذاشته و از
تعدى و تجاوز به آن بپرهيزند، همان گونه كه راضى نيستند كسى حقوق آنان را پايمال كند،
در اين صورت جامعه اسلامى مىتواند راه رشد و كمال خود را طى كند و به مدينه فاضله اى
كه اسلام مىخواهد نائل شود، ان شاء الله.
والحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد وآله الطاهرين
ولعنة الله على اعدائهم أجمعين الى يوم الدين.
632