الكتاب: مناسك حج (فارسي)
المؤلف: الميرزا جواد التبريزي
الجزء:
الوفاة: معاصر
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة: الأولى
سنة الطبع: ١٤١٥
المطبعة:
الناشر: دفتر نشر برگزيده
ردمك:
ملاحظات:

مناسك حج
فتاواى
حضرت آية الله العظمى
آقاى حاج شيخ ميرزا جواد تبريزى
دام ظله الشريف على رؤوس الأنام
1

بسم الله الرحمن الرحيم
مسائلى كه در اين جزوه درج شده مطابق نظر اين جانب
است و عمل به آن مجزى است انشاء الله تعالى.
شوال سنة 1415 ه‍
جواد تبريزى
2

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين و صلى الله على خير خلقه و افضل بريته
محمد وعترته الطاهرين واللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعين.
و بعد اين رساله‌اى است در مناسك حج كه اغلب مسائل مورد
ابتلا را در بردارد و رساله منظم و مرتبى است كه فهميدن و
مراجعه به آن آسان و مستحبات را از واجبات جدا نموده‌ايم تا
سبب اشتباه مؤمنين نگردد و اميدواريم خداوند متعال اين عمل را
ذخيره آخرت ما قرار دهد.
10

وجوب حج
بر هر مكلفى كه داراى شرايط ذيل باشد حج واجب است، و
وجوبش از كتاب و سنت قطعى ثابت شده و حج يكى از اركان دين
و وجوبش از ضروريات مىباشد و ترك آن با اعتراف به ثبوتش از
گناهان بزرگ محسوب مىشود همچنان كه انكار اصل فريضه در
صورتى كه مستند به شبهه نباشد كفر است خداوند متعال در كتاب
مجيد خود فرموده:
" و لله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا و من كفر
فإن الله غنى عن العالمين ".
يعنى خداوند متعال حج بيت را بر كسانى كه مستطيع و متمكن
از رفتن به سوى او هستند واجب فرموده، و هر كس از اين واجب
رو گرداند و منكر آن شود (به ‌خود ضرر زده است) و خداوند از
تمام موجودات بىنياز است.
و شيخ كلينى - عليه الرحمه - به طريق معتبر از حضرت صادق
- سلام الله عليه - روايت نموده كه آن حضرت فرمود: هر كس از دنيا
برود و حجة الاسلام را به جا نياورده باشد، بدون اين كه محتاج يا
بيمار شده باشد كه از آن باز ماند يا آن كه حكومت از رفتنش جلوگيرى
كرده باشد چنين كس در حال مردن يهودى يا نصرانى خواهد بود.
11

اين آية كريمه و اين حديث شريف در اهميت حج و وجوبش
كافى است، و روايات بسيارى در اين دو موضوع وارد شده كه اين
مختصر گنجايش آنها را ندارد و از جهت اختصار به همين قدر
اكتفا شد بدان كه حج واجب بر مكلف در اصل شريعت، يك
مرتبه در تمام عمر است، و آن را حجة الاسلام مىنامند.
مسأله 1 - وجوب حج پس از تحقق شرايطش فورى است و
بايد در سال استطاعت انجام شود، و اگر كسى از روى نافرمانى و
عصيان، يا به جهت عذرى آن را ترك كرد در سال آينده و هم چنين
سالهاى بعد واجب خواهد شد، و بعيد نيست كه تأخير آن بدون
عذر از گناهان كبيره باشد.
مسأله 2 - هر گاه استطاعت حاصل شد و به جا آوردن حج
متوقف بر مقدمات و تهيه وسائلى بود بايد فورا به تحصيل آن
پرداخته و خود را آماده و مهيا نمايد، و هر گاه قافله هاى متعددى
باشد كه يكى پس از ديگرى حركت مىكنند، پس مكلف اگر
اطمينان دارد با اولين قافله اگر حركت ننمايد مىتواند با قافله بعدى به
حج برسد تأخير جايز است، و الا بايد در اولين فرصت حركت كند.
مسأله 3 - هر گاه متمكن از رفتن با اولين كاروان و قافله بود و نرفت به
اعتماد اين كه با تأخير نيز حتما درك خواهد كرد، ولى اتفاقا با قافله بعدى
نتوانست برود، يا آن كه به علت تأخير، حج را درك ننمود، حج بر ذمه اش
واجب و مستقر خواهد بود، هر چند در تأخير معذور باشد.
12

شرايط وجوب حج
شرط اول: بلوغ: پس بر غير بالغ اگر چه نزديك به بلوغ باشد
حج واجب نيست و چنانچه بچه اى حج كند جاى حجة الاسلام را
نمىگيرد هر چند حجش صحيح مىباشد، بنابر اظهر.
مسأله 4 - هر گاه نا بالغ به حج رود و قبل از احرام از ميقات بالغ
شود و مستطيع باشد، حجش بى اشكال حجة الاسلام خواهد بود
و چنانچه بعد از بستن احرام بالغ شد جائز نيست حجش را به
عنوان استحباب تمام نمايد يا عدول به حجة الاسلام كند، بلكه
واجب است به يكى از ميقاتها رفته و از آنجا براى حجة الاسلام
احرام ببندد و بنابر احتياط واجب بايد تروك احرام را تا زمان
تجديد احرام رعايت كند، و هر گاه متمكن از رفتن به ميقات نباشد
مكان و احرام بستن چنين شخصى تفصيلى دارد كه بعدا بيان
خواهد شد، ان شاء الله.
مسأله 5 - هر گاه به عقيده اين كه هنوز بالغ نشده حج استحبابى
به جا آورد، و بعد از اداى حج معلوم شد كه بالغ بوده، اين حج
كافى از حجة الاسلام مىباشد
مسأله 6 - طفل مميز مستحب است حج نمايد و در صحت آن
اذن ولى معتبر نيست.
13

و از آنچه بر اجتنابش بر محرم لازم است او را باز دارد و از آن
اجتناب نمايد.
مسأله 7 - مستحب است ولى طفل مميز (خواه پسر خواه دختر
باشد) او را محرم نمايد، به اين معنى كه جامه هاى احرام را به او
پوشانده و او را وادار به تلبيه گفتن نمايد، وتلبيه را به او تلقين كند
اگر قابل تلقين باشد، به اين معنى كه بتواند هر چه را به او بگويند
بازگو نمايد و الا خود به جاى او تلبيه بگويد و از آنچه اجتنابش بر
محرم لازم است او را باز دارد و از آن اجتناب نمايد و جايز است
كندن رخت او را تا رسيدن به " فخ " تأخير بيندازد، اگر راهش از آن
طرف باشد، و او را وا دارد كه آنچه از اعمال حج را مىتواند به جا
آورد، و آنچه نمىتواند خود به نيابت او به جا آورد، و او را دور
خانه خدا طواف داده و بين صفا و مروه سعى دهد و در عرفات و
مشعر نيز وقوفش دهد و وادار كند رمى را شخصا انجام دهد اگر
بتواند، و الا خود به جاى او رمى كند و بجاى او نماز طواف و
تراشيدن سر و بقيه اعمال را انجام دهد و در وقتى كه مىخواهد او
را طواف دهد واجب است طفل را وضوء دهد اگر چه به صورت
وضو باشد.
مسأله 8 - نفقه (هزينه) حج بچه، آنچه مازاد بر نفقه عادى
است به عهده ولى مىباشد نه بر خودش. بلى اگر حفظ بچه متوقف
بر همراه بردن او به سفر است، يا سفر به مصلحت او باشد، جائز
14

است از مال خودش خرجش كنند.
مسأله 9 - پول قربانى بچه بر ولى او است و چنانچه ولى مال
نداشته باشد پول را از مال صبى بر مىدارد و اين مقدم بر روزه
ولى است.
و هم چنين كفاره شكار، و اما كفاراتى كه با به جا آوردن عمدى
موجباتشان واجب مىشوند، ظاهر اين است كه بر بچه واجب
نمىشود، نه بر ولى و نه در مال بچه.
شرط دوم: عقل: بر ديوانه هر چند ادوارى باشد، حج واجب
نيست. بلى اگر در ماه‌هاى حج، ديوانه عاقل شد و مستطيع بود و
تمكن از به جا آوردن اعمال حج داشت بر او واجب مىشود، هر
چند در اوقات ديگر ديوانه باشد.
شرط سوم: آزادى: پس بر مملوك (غلام زر خريد) هر چند
مستطيع و مأذون از قبل مولاى خود باشد، حج واجب نيست. و
هر گاه به اذن مولاى خود حج نمايد حجش صحيح است، ولى
كفايت از حجة الاسلام نمىكند و بعد از آزادى چنانچه داراى
شرايط باشد بايد دوباره حج نمايد.
مسأله 10 - مملوكى كه به اذن مولاى خود حج نموده هر گاه در
حج كارى را كه موجب كفاره باشد انجام دهد، كفاره آن بر مولايش
خواهد بود در غير شكار، و در شكار بر خودش.
مسأله 11 - هر گاه مملوك به اذن مولاى خود حج نمود و قبل از
15

رفتن به مشعر آزاد شد، حجش كفايت از حجة الاسلام مىكند
بلكه ظاهر اين است كه وقوف به عرفات در حال آزادى نيز كفايت
مىكند هر چند مشعر را درك نكرده باشد. و در اجزاء آن
استطاعت حين آزادى معتبر است. پس اگر هنگام آزاد شدن
مستطيع نباشد حجش به جاى حجة الاسلام شمرده نخواهد
شد، و در حكم به اجزاء فرقى بين اقسام حج نيست و هر يك از
حج قران يا افراد يا تمتع كفايت مىكند، در صورتى كه آنچه به جا
آورده مطابق وظيفه واقعى اش بوده است.
مسأله 12 - هر گاه آزادى بنده قبل از مشعر باشد، در حج تمتع
قربانى بر وى مىباشد. و اگر تمكن نداشت عوض قربانى به
دستورى كه بعدا گفته خواهد شد روزه بگيرد. و چنان چه قبل از
مشعر آزاد نشده باشد مولايش مخير است كه عوض او قربانى يا
او را وادار به روزه نمايد.
شرط چهارم: استطاعت: و در آن چند چيز معتبر است:
اول: سعه وقت، به اين معنى كه وقت كافى براى رفتن به مكه و
به جا آوردن اعمال واجب در آن جا باشد. بنابر اين اگر به دست
آمدن مال وقتى باشد كه براى اين اعمال كافى نباشد يا با مشقت
زياد كه عاده تحمل نشود كفايت كند واجب نخواهد بود، و در
چنين صورت واجب نيست مال را تا سال بعد نگهدارى نمايد.
پس اگر استطاعت باقى بود حج در سال بعد واجب خواهد بود
16

و الا واجب نيست.
دوم: امنيت و سلامتى، به اين معنى كه در رفتن و بر گشتن و
بودن در آن جا، خطرى بر جان و مال و ناموسش نباشد، همچنان
كه مباشرت حج بر شخص مستطيعى كه به جهت پيرى يا بيمارى يا
عذر ديگرى شخصا نمىتواند به حج برود واجب نيست ولى نايب
گرفتن بر او واجب است چنان كه خواهد آمد.
مسأله 13 - اگر براى حج دو راه باشد يكى مأمون و بى خطر و
ديگرى غير مأمون و با خطر، وجوب حج ساقط نمىشود بلكه
واجب است از راه بى خطر برود هر چند دور باشد.
مسأله 14 - اگر در شهر خود مال با اهميتى داشته باشد كه به
حج رفتن موجب تلف آن شود حج بر او واجب نخواهد بود، و
همچنين است اگر چيزى باشد كه شرعا مانع از رفتن به حج باشد،
همچنان كه اگر حج رفتن سبب ترك واجب اهم از او شود، مانند
تحفظ بر اهل و عيالش و دفاع از آنها، يا آن كه حجش متوقف بر
اين باشد كه فعل حرامى انجام دهد كه اجتناب از آن اهم از حج
باشد، كه در تمام اين صور حج واجب نيست.
مسأله 15 - هر گاه با اين كه حجش مستلزم ترك واجب اهم يا به
جا آوردن فعل حرام باشد به حج رود، در اين صورت هر چند از
جهت ترك واجب با فعل حرام معصيت كار مىشود، ولى ظاهر
اين است كه حجش مجزى از حجة الاسلام خواهد بود، البته اگر
17

شرايط ديگر را دارا باشد. و فرقى نيست بين كسى كه حج از سالها
قبل بر ذمه‌اش مستقر بوده و كسى كه حج در همان سال استطاعت
بر او واجب شده.
مسأله 16 - هر گاه در راه حج دشمنى باشد كه دفع او جز به
پرداخت مالى زياد ممكن نباشد، پرداخت مال واجب نيست و
وجوب حج ساقط خواهد شد مگر اين كه بذل مال امر متعارف
باشد، مثل اين كه حكومت از كسانى كه وارد كشور مىشوند مالى را
اخذ مىكنند كه در اين صورت بذل واجب است و از مؤونه حج
حساب مىشود.
مسأله 17 - هر گاه راه حج منحصر به دريا باشد، وجوب حج
ساقط نخواهد شد مگر در صورت ترس از غرق يا بيمارى به مقدار
بيشتر از متعارف كه در سفر دريائى است و چنانچه با ترس از اين
چيزها حج نمود بنابر اظهر حجش صحيح خواهد بود.
شرط سوم: زاد و راحله است، و معنى زاد، داشتن توشه راه
است كه آنچه در سفر محتاج است را داشته باشد، يا پولى داشته
باشد كه توشه خود را تهيه نمايد، و معنى راحله، داشتن وسيله
سوارى كه بدان وسيله برود و برگردد. و لازم است زاد و راحله
لايق به حال شخص باشد.
مسأله 18 - داشتن راحله يا وسيله سوارى مختص به صورت
احتياج نيست، بلكه مطلقا شرط است هر چند محتاجش نباشد،
18

مانند اين كه بدون مشقت قدرت پياده روى داشته باشد، و پياده
روى هم منافى شرف و آبرويش نباشد.
مسأله 19 - ميزان و معيار در زاد و راحله وجود، فعلى
آنهاست، و بر كسى كه مىتواند آنها را با كار و كسب تحصيل نمايد
حج واجب نيست، و فرقى در اشتراط راحله بين دور و نزديك
نيست.
مسأله 20 - استطاعتى كه در وجوب حج معتبر است استطاعت
از جايى است كه در او است نه از بلد و وطنش. پس هر گاه مكلف
مثلا براى تجارت يا غير آن به مدينه منوره يا جده رفت، و در آنجا
داراى زاد و راحله يا قيمت آنها باشد كه بتواند با آن حج نمايد حج
بر او واجب خواهد بود، هر چند اگر در بلد خود مىبود مستطيع نمىشد.
مسأله 21 - اگر مكلف ملكى داشته باشد، و به قيمت خودش
فروش نرود، و چنانچه بخواهد حج نمايد بايد آن را به مقدار زيادى
كمتر از قيمت بفروشد فروشش واجب نيست و اما اگر هزينه و
مخارج حج بالا برود و مثلا كرايه ماشين در سال استطاعت گرانتر
از سال بعد باشد، تأخير جايز نيست و بايد همان سال برود.
مسأله 22 - داشتن هزينه بازگشت هنگامى معتبر است كه
مكلف قصد بازگشت به وطن خود را داشته باشد. اما اگر نخواسته
باشد برگردد، يا خواسته باشد در جاى ديگرى غير از وطن خود
ساكن شود، بايد هزينه رفتن به آن جا را داشته باشد، و دارا بودن
19

هزينه بازگشت به وطن لازم نيست. بلى اگر جايى كه مىخواهد در
آن جا بماند دور تر از وطنش باشد كه هزينه رفتن به آن جا بيشتر
از هزينه بازگشت به وطن باشد، در اين صورت داشتن هزينه تا
آنجا شرط نيست، بلكه داشتن هزينه بازگشت به وطن در وجوب
حج كافى است.
شرط چهارم: رجوع به كفايت است، يعنى شخص مكلف
بايستى طورى باشد كه پس از برگشتن از حج، بتواند خود و عائله
خود را اداره نمايد و دچار تهيدستى و فقر نگردد پس اگر داراى
مبلغى است كه وسيله كسب و سرمايه است كه چنانچه آن مبلغ را
صرف حج نمايد، پس از بازگشت محتاج خواهد بود و بداند كه راه
ديگرى براى زندگى مناسب شأن خود نخواهد داشت بر چنين
شخصى حج واجب نيست. پس از آنچه ذكر شد ظاهر مىشود كه
فروختن چيزهاى ضرورى زندگى مانند منزل مناسب شأن و
لباسهائى كه براى زينت و آبرو دارد، و اثاث منزل، و ابزار كار كه
براى زندگى به آنها احتياج دارد و مانند آنها، مثل كتاب نسبت به
اهل علم كه براى تحصيلاتش لازم است، واجب نيست، و خلاصه
آنچه در زندگى انسان مورد حاجت است و صرفش در راه حج
سبب بيچارگى و مشقت شود، فروشش واجب نيست. بلى اگر آنها
بيشتر از حاجتش باشند واجب است مازاد را براى هزينه حج
بفروشد. بلكه كسى كه داراى منزلى است كه مثلا دويست هزار
20

تومان مىارزد و مىتواند آن را فروخته و منزل ديگرى به كمتر
خريدارى نموده و بدون مشقت در آن زندگى كند و تفاوت دو
قيمت وافى بهزينه حج و هزينه زندگى زن و بچه وى باشد احتياطا (واجب)
لازم است اين عمل را انجام داده و به حج برود
مسأله 23 - هر گاه انسان مالى داشته كه به جهت احتياج به آن
فروشش براى حج واجب نبوده، و بعدا از آن مستغنى شده و ديگر
حاجتى به آن ندارد، واجب است آن را فروخته و حج نمايد، مثلا
خانمى كه داراى زينت و زيورى بوده كه محل حاجتش بوده، و
فعلا به علت بزرگى و پيرى يا به علت ديگر مورد حاجتش نيست،
واجب است آن را فروخته و قيمتش را در راه حج صرف نمايد.
مسأله 24 - هر گاه انسان منزل ملكى داشته و منزل ديگرى نيز
باشد كه مىتواند بدون ناراحتى و مشقت در آن بنشيند و سكنى
نمايد، مانند منزل وقفى كه منطبق بر او باشد احتياط واجب
آنست كه منزل خود را در صورتى كه قيمتش كفاف هزينه حج را
بدهد يا به ضميمه پولى كه دارد وافى شود، فروخته و به حج
برود، و اين حكم نسبت به كتابهاى علمى و ساير وسائل زندگى
نيز جارى است.
مسأله 25 - هر گاه كسى كه مقدارى پول داشته باشد كه كفاف
هزينه حج را مىدهد و خود احتياج به ازدواج يا خريد منزل براى
خود دارد يا محتاج به وسايل ديگرى است، در صورتى كه صرف
21

آن پول در راه حج سبب ناراحتى و مشقت در زندگى وى شود، حج بر او
واجب نمىشود، و چنانچه سبب ناراحتى نشود واجب مىشود.
مسأله 26 - هر گاه انسان طلبى دارد كه وقتش رسيده واجب
است مطالبه كند و چنانچه بدهكار بد حساب و بد بده باشد،
واجب است او را مجبور به پرداخت كند و اگر تحصيل آن متوقف
بر مراجعه به دادگاه باشد لازم است مراجعه نمايد و همچنين است
اگر مدت طلب سر نرسيده ولى چنانچه از بدهكار مطالبه شود
خواهد پرداخت و اما اگر بدهكار نادار يا بد بده باشد و اجبارش
غير ممكن يا باعث ناراحتى و درد سر طلبكار شود، يا طلب هنوز
مدت داشته باشد و بدهكار قبل از وقت نمىپردازد، در اين چند
صورت چنانچه بتواند طلب خود را به مبلغى كه به تنهايى يا به
ضميمه مال ديگر وافى به مصارف حج باشد، بفروشد و در اين كار
ضرر و مشقتى به او متوجه نگردد، واجب است بفروشد و چنانچه
موجب ضرر شود واجب نخواهد بود.
مسأله 27 - هر صاحب صنعتى مانند آهنگر و بنا و نجار و
خياط و مانند اينها از كسانى كه كسبشان كفاف مخارج خود و عائله
شان را مىدهد، در صورتى كه از بابت ارث يا غير آن مالى به
دست آوردند كه جواب گوى مخارج حج و زندگيشان باشد در موقع
رفتن و برگشتن، حج بر آنها واجب مىشود.
مسأله 28 - كسى كه از وجوه شرعيه مانند خمس و زكات و امثال
22

اينها زندگى خود را اداره مىكند و بر حسب عادت مخارجش
بدون مشقت مضمون و حتمى باشد، در صورتى كه داراى
مقدارى پول گردد كه وافى به هزينه حج و مخارج عيالش باشد،
بعيد نيست حج بر او واجب باشد. و همچنين است كسى كه
شخص ديگر در تمام مدت زندگى او، مخارجش را متكفل باشد و
همچنين كس كه اگر آنچه دارد در راه حج صرف كند زندگى بعد
از حجش با قبل از آن تفاوتى نكند.
مسأله 29 - در استطاعت ملكيت لازم و ثابت لازم نيست، بلكه
ملكيت متزلزل نيز كافى است پس هر گاه با كسى مصالحه‌اى كند
كه طرف براى خود تا مدت معينى خيار گذاشته باشد و مال
المصالحه به مقدار مصارف حجش باشد، حج بر او واجب خواهد
بود و هم چنين است در هبه جائزه.
مسأله 30 - بر مستطيع لازم نيست كه حتما از مال خود به حج
برود پس هر گاه به گدايى يا با مال ديگرى حج كند كافى است بلى
اگر جامه هاى احرام يا پول قربانىاش غصبى باشد كافى نخواهد بود.
مسأله 31 - تحصيل استطاعت به كسب يا غير آن واجب نيست
پس هر گاه كسى مالى به انسان هبه كند كه در صورت قبول آن
مستطيع خواهد شد، قبولش لازم نيست، و هم چنين است اگر
كسى از او بخواهد كه خود را براى خدمتى اجير كند كه با اجرتش
مستطيع خواهد شد، هر چند آن خدمت هم لايق به حالش باشد.
23

بلى اگر خود را اجير خدمت در راه حج نمود و بدان مستطيع شد،
حج بر او واجب خواهد شد.
مسأله 32 - اگر كسى خود را اجير نيابت حج كند و با پول نيابت
مستطيع شود در صورتى كه حج نيابى مقيد به همان سال باشد و يا
اين كه نمىداند در سالهاى بعد مىتواند وفاء با جاره نمايد، حج نيابى
را بايد مقدم بدارد. پس چنانچه استطاعتش تا سال بعد باقى ماند،
حج بر او واجب خواهد بود و چنانچه باقى نماند، واجب نخواهد
بود، و اما اگر حج نيابى مقيد به همان سال نباشد و يا احراز كند كه
بعدا مىتواند وفاء به اجاره نمايد حج خود را مقدم بدارد. مثل اين كه:
زيد به عمرو مىگويد مبلغ بيست هزار تومان دارم كه مىخواهم
براى پدر يا مادرم در حج نايب بگيرم و عمرو حاضر مىشود براى
اين عمل اجير شود، و فرض كنيم مصارف حج ده هزار تومان
است كه عمرو با اين مبلغ مىتواند دو مرتبه حج كند، در اين
صورت عمرو مستطيع خواهد شد. پس اگر زيد حج را مقيد به
همان سال نمود عمرو همان سال را به نيابت پدر زيد حج مىنمايد
و چنانچه استطاعتش تا سال بعد باقى ماند، لازم است سال بعد
براى خود حج نمايد و چنانچه باقى نماند، چيزى بر او واجب
نخواهد بود. ولى اگر زيد حج پدر خود را به همان سال مقيد
نكرد، عمرو بايد اول حج خود را به جا آورده و سال بعد به نيابت
پدر زيد حج نمايد.
24

مسأله 33 - هر گاه كسى مقدارى پول قرض كند كه آن پول به
مقدار مخارج حج باشد و قدرت پرداخت آن را بدون مشقت بعد
از آن داشته باشد، حج بر او واجب خواهد بود.
مسأله 34 - هر گاه انسان هزينه حج را داشته باشد، و بدهكار نيز
باشد و صرف آن مقدار در راه حج منافى با پرداخت بدهيش
نباشد حج بر او واجب خواهد بود. و در صورتى كه آن پول را
صرف حج كند نخواهد توانست بدهى خود را بپردازد، حج
واجب نخواهد بود، و فرقى نيست بين اين كه بدهى وقتش رسيده
باشد يا هنوز مدت داشته باشد، و بين اين كه بدهى قبل از بدست
آوردن آن پول باشد يا بعد از آن.
مسأله 35 - هر گاه انسان خمس يا زكات بدهكار باشد، و مقدارى
پول داشته باشد كه اگر خمس يا زكات را بدهد ما بقى كفاف هزينه
حج را نخواهد داد، واجب است خمس يا زكات را بدهد و حج بر او
واجب نخواهد بود. و فرقى نيست بين آن كه خمس يا زكات در عين
مالش باشد يا بر ذمه‌اش.
مسأله 36 - كسى كه حج بر او واجب شده و خمس يا زكات يا
حقوق واجب ديگر بدهكار است، لازم است آنها را بدهد، و تا
آنها را نپرداخته جايز نيست به حج برود. و هر گاه جامه‌هاى احرام
يا پول قربانى اش از مالى باشد كه حق به او تعلق گرفته حجش
صحيح نخواهد بود.
25

مسأله 37 - هر گاه انسان مقدارى پول داشته باشد، و نداند كه
كفاف مخارج حج را مىدهد يا نه حج بر او واجب نيست و لازم
نيست فحص و تحقيق كند، هر چند فحص و تحقيق احوط (مستحب) است.
مسأله 38 - هر گاه انسان مالى دارد كه در دسترسش نيست و به
تنهايى يا با مالى كه در دسترسش است كفاف مخارج حج را
مىدهد، اگر نتواند در آن مال هر چند با وكالت دادن در فروشش باشد
تصرف كند، حج بر او واجب نخواهد بود، و چنانچه بتواند واجب
خواهد بود.
مسأله 39 - هر گاه انسان مالى داشته باشد كه كفاف هزينه حج
را بدهد حج بر او واجب مىشود و جايز نيست در آن مال تصرفى
كند كه از استطاعت خارج شود و نتواند تدارك كند. و اين تصرف
خواه پيش از تمكن از سفر باشد يا بعد از آن فرقى ندارد بلكه
ظاهر اين است كه قبل از ماه‌هاى حج تصرف جايز نيست. بلى اگر
تصرف كرد و آن را فروخت يا بخشيد يا بنده اى بود و آزادش كرد،
تصرفش صحيح است هر چند گناهكار خواهد بود.
مسأله 40 - ظاهر اين است كه مالك بودن زاد و راحله معتبر
نيست. پس هر گاه نزد انسان مالى باشد كه تصرفش در آن جايز
باشد، حج بر او واجب مىشود البته در صورتى كه كفاف مخارج
حج را بدهد و شرايط ديگر را نيز دارا باشد.
مسأله 41 - همچنان كه داشتن توشه و وسيله سوارى و مخارج
26

حج براى رفتن در اول لازم است، براى بر گشتن و تا آخر نيز لازم
است. يعنى بايد انسان داراى آنها باشد چه هنگام رفتن و چه
هنگامى كه مشغول اعمال حج است و چه هنگام بازگشت به وطن.
پس اگر مالى كه داشت در بلد خودش يا در راه تلف شد حج بر او
واجب نخواهد بود و اين امر كشف مىكند از اين كه از اول
استطاعت نداشته. و مانند اين است هر گاه بدهى قهرى پيدا كند.
مثل اين كه از روى خطا مال كسى را تلف كند و اگر دارايى خود را
صرف حج نمايد، نتواند عوض او را به صاحبش بدهد. بلى تلف
كردن عمدى وجوب حج را از بين نمىبرد بلكه حج بر او مستقر
خواهد بود و لازم است حج را هر چند به سختى و گدايى باشد به
جا آورد اينها كه گفته شد فقط در مورد تلف زاد و راحله است. و
اما تلف مالى كه در بلد خود براى زندگى جا گذاشته، كاشف از
اين نيست كه از اول مستطيع نبوده، بلكه در اين صورت حجش
كافى و بعد از آن حجى بر او نيست.
مسأله 42 - اگر انسان مالى داشته باشد كه به مقدار مصارف
حج باشد ولى عقيده‌اش اين بوده كه كافى نيست، يا غفلت داشته،
يا غافل از وجوب حج بوده غفلتى كه معذور بوده، حج بر او
واجب نيست. و اما اگر شك داشته يا غافل از وجوب حج باشد و
منشأ غفلتش تقصير بوده سپس دانست يا يادش آمد بعد از آن كه
مالش تلف شده و متمكن از حج نشد، ظاهر اين است كه حج بر
27

ذمه وى مستقر شده اگر داراى ساير شرايط بوده.
مسأله 43 - همچنان كه استطاعت به داشتن زاد و راحله محقق
مىشود، به بذل، يعنى كسى مصارف و هزينه حج را به انسان
بدهد، نيز محقق مىشود. و در بذل فرقى نيست بين آن كه يك نفر
تمام مخارج را بدهد يا چند نفر كه هر كدام قسمتى را به عهده
بگيرند. و چنانچه كسى را دعوت به حج نموده و ملتزم به زاد و
راحله و مخارج زندگى عائله وى شوند، حج بر او واجب مىشود.
و هم چنين است اگر به او مالى داده شود كه در حج صرف نمايد و
آن مال كفاف هزينه حج و زندگى عائله وى را بدهد. و فرقى بين
اباحه (در اختيار گذاشتن) وتمليك و دادن عين مال يا قيمت آن
نيست. مثل اين كه شخصى ماشين خود را كه مثلا بيست هزار
تومان ارزش دارد در اختيار انسان گذاشته يا مىبخشد كه آن را در
راه حج صرف كند يا قيمت آن را به انسان به همين منظور
مىپردازد.
مسأله 44 - هر گاه شخصى براى شخصى مالى وصيت كند كه با
آن مال حج نمايد، در صورتى كه آن مال به مقدار هزينه حج و
خرج زندگى عائله وى باشد، پس از مردن موصى حج بر موصى له
واجب مىشود. و هم چنين است اگر شخصى مالى را براى حج
وقف يا نذر يا وصيت نمايد، و متولى وقف يا ناظر يا وصى، آن مال را به انسان بذل نمايد حج بر او واجب خواهد بود.
28

مسأله 45 - رجوع به كفايت كه معناى آن در شرط چهارم بيان
شد، در استطاعت بذلى شرط نيست. بلى اگر انسان مالى از خود
داشته باشد كه كمتر از مصارف و هزينه حج است و شخصى
كمبود او را بذل نمايد، واجب است قبول كند ولى در اين صورت
رجوع به كفايت شرط است. مثلا انسان ده هزار تومان دارد و
مصارف حج پانزده تومان است و اگر خواسته باشد رجوع به
كفايت كند بايد بيست هزار تومان داشته باشد، در صورتى كه باذل
پنج هزار تومان به عنوان كمبود به او بدهد، چون رجوع به كفايت
ندارد حج واجب نخواهد بود، ولى اگر باذل ده هزار تومان بدهد
واجب مىشود.
مسأله 46 - اگر شخصى مالى به انسان هبه نماييد (ببخشد) كه با
آن به حج برود، واجب است قبول كند و اگر واهب (بخشنده)
اختيار را به انسان بدهد و بگويد مىخواهى با اين مال حج برو و
نمى خواهى به حج نرو و يا مالى را ببخشد و نامى از حج نبرد،
قبولش واجب نيست.
مسأله 47 - در مسأله " 34 " گفته شد كه بدهكارى در يك
صورت مانع از استطاعت است در اينجا مىگوييم در استطاعت
بذلى، دين و بدهكارى مانع نيست. بلى اگر وقت پرداخت بدهى
سر رسيده باشد و طلبكار هم مطالبه كند و بدهكار قدرت
پرداخت بدهى خود را داشته باشد، اگر به حج نرود حج بر او
29

واجب نخواهد شد.
مسأله 48 - هر گاه جماعتى مالى را در ميان بگذارند كه يكى از
آنها به حج برود چنانچه يكى سبقت و پيشدستى نموده و مال را
برداشت و قبض نموده، تكليف از ديگران ساقط مىشود. و
چنانچه همه ترك كردند و هر يك از آنها مىتوانست قبض كند حج
بر همه واجب و مستقر نمىشود.
مسأله 49 - با بذل، جز حجى كه وظيفه مبذول له بوده در
صورت استطاعت، واجب نمىشود. پس اگر وظيفه مبذول له حج
تمتع بوده و حج قران يا افراد (معناى اين دو بعدا بيان خواهد شد)
به او بذل شود، بر او واجب نيست قبول كند و بالعكس يعنى
كسى كه وظيفه‌اش حج قران يا افراد است اگر حج تمتع به او بذل
شود قبولش واجب نيست. و همچنين است يعنى قبول واجب
نيست بر كسى كه حجة الاسلام را بجا آورده باشد. و اما كسى كه حجة الاسلام بر ذمه وى آماده يعنى مستطيع شده و حج نرفته تا
اين كه بىپول و ندار شده و به او بذل شود، قبولش واجب است.
و همچنين كسى كه حج بر او به نذر يا شبه آن واجب شده و تمكن
ندارد كه اين شخصى نيز در صورت بذل بايد قبول كند.
مسأله 50 - هر گاه به كسى پولى بذل شود كه با آن حج نمايد و
آن مال در بين راه تلف شد وجوب حج از او ساقط مىشود. بلى
اگر متمكن از ادامه سفر از مال خود باشد واجب است ادامه بدهد
30

و حج را به جا آورد و اين حج مجزى از حجة الاسلام خواهد بود.
چيزى كه هست در اين صورت وجوب حج مشروط به رجوع به
كفايت است، به اين معنى كه اگر اين شخص پول خود را در راه
حج صرف نمايد پس از بازگشت در اداره زندگى خود و عائله در
نخواهد ماند، ولى اگر بداند كه در خواهد ماند ادامه سفر بر او
واجب نخواهد بود.
مسأله 51 - در وجوب حج، بذل نقدى معتبر نيست يعنى لازم
نيست بخشنده مال را نقد بدهد. بلكه اگر او را وكيل كند كه از قبل
او پولى قرض كرده و به حج برود كه بعد خودش قرض را بپردازد
و قرض نموده، حج بر او واجب مىشود.
مسأله 52 - ظاهر اين است كه پول قربانى نيز بر باذل يعنى
دهنده است. پس اگر مصارف حج را داد و پول قربانى را نداد، حج
بر گيرنده واجب نمىشود، مگر در صورتى كه خود توانايى خريد
آن را از مال خود داشته باشد، بلى اگر پرداخت پول قربانى موجب
سختى و حرج مالى او شود، قبول بر او واجب نخواهد بود و اما
كفارات ظاهر اين است كه بر گيرنده واجب باشد نه بر دهنده.
مسأله 53 - حج بذلى يعنى حجى كه انسان با پول ديگرى كه به
او داده به جا آورد، كفايت از حجة الاسلام مىكند، و اگر گيرنده
پس از اين حج، خودش مستطيع شد ديگر حجى بر او واجب
نخواهد شد.
31

مسأله 54 - باذل (دهنده يا بخشنده مال) قبل از آن كه گيرنده
داخل احرام شود يا بعد از آن لكن اگر بعد از دخول در احرام
رجوع كند بر گيرنده واجب است حج را تا آخر به جا آورد در
صورتى كه فعلا مستطيع باشد، ولو بضميمه بذل بقيه مصارف حج
تا زمان رجوع و با ذل ضامن نيست آنچه را او براى اتمام حج خرج
نموده است، و چنانچه باذل در بين راه از بذل خود رجوع نموده،
بايد هزينه بازگشت گيرنده را بدهد.
مسأله 55 - هر گاه به كسى از سهم سبيل الله زكات داده شود كه
در راه حج صرف نمايد و در آن مصلحت عامه باشد، حج بر او
واجب است، ولى اگر از سهم سادات، خمس يا از سهم فقرا، زكات
داده شود و شرط شود كه در راه حج صرف نمايد چنين شرطى
صحيح نيست پس حج هم واجب نمىشود.
مسأله 56 - چنان چه به انسان مالى داده شود و با او حج نموده
بعد معلوم شد كه آن مال غصبى بوده، اين حج مجزى از حجة
الاسلام نخواهد بود و مالك آن مال، حق دارد به دهنده يا گيرنده
رجوع نمايد. لكن اگر به گيرنده رجوع كرد، گيرنده به دهنده رجوع
مىكند اگر غصب بودن را نمىدانسته. و چنانچه مىدانسته مال
غصبى بوده و با آن به حج رفته، حق رجوع به دهنده ندارد.
مسأله 57 - اگر كسى براى خود بدون استطاعت يا به جاى
ديگرى تبرعا يا با اجاره حج نموده، حجش كفايت از حجة الاسلام
32

نمىكند پس در صورتى كه مستطيع شود بايد حج را به جا آورد.
مسأله 58 - چنانچه كسى به اعتقاد اين كه مستطيع نيست، به
عنوان استحباب به حج رفت و قصد فرمانبردارى امر فعلى را نمود
بعدا معلوم شد مستطيع بوده حجش كفايت مىكند و حج ديگرى
بر او واجب نيست.
مسأله 59 - در صورتى كه زن مستطيع شود مىتواند بدون اذن
شوهر حج نمايد و اذن او شرط نيست، همچنان كه شوهر
نمىتواند زن خود را از حج واجب منع نمايد. بلى مىتواند در
صورتى كه وقت وسعت دارد او را نگذارد با اولين قافله حركت
كند و زنى كه از شوهر خود طلاق گرفته و طلاقش رجعى
است وعده او تمام نشده مانند زن شوهر دارد است.
مسأله 60 - هنگامى كه بانوى واجب الحج شد، همراه داشتن
محرم با خود شرط نيست در صورتى كه مأمون بر نفس خود
باشد، و در صورتى كه مأمون نباشد و بر خود بترسد لازم است
محرمى همراه خود داشته باشد هر چند به اجرت باشد، البته در
صورتى كه متمكن از اجرت دادن باشد، و الا حج بر او واجب
نخواهد بود.
مسأله 61 - كسى كه نذر كرده است هر ساله روز عرفه حضرت
سيد الشهدا را در كربلا زيارت كند مثلا و بعد از اين نذر مستطيع
شود نذرش منحل و حج بر او واجب مىشود. و همچنين است
33

هر نذر كه مزاحم حج باشد.
مسأله 62 - شخص مستطيع در صورتى كه توانايى حج را
داشته باشد بايد شخصا به حج برود، و چنانچه كسى خواسته
باشد از قبل او تبرعا يا با اجرت حج نمايد، كفايت نمىكند.
مسأله 63 - كسى كه حج بر ذمه وى مستقر شده و شخصا
نتوانسته به علت بيمارى يا پيرى يا مانعى ديگر، حج را به جا آورد
يا حج نمودن برايش مشقت و حرج؟ داشته و اميد بهبودى و توانايى
را بعد از آن ندارد، واجب است براى خود نايب بگيرد و همچنين
كسى كه دارا و ثروتمند است و توانايى مباشرت اعمال حج را
ندارد يا دشوار و با مشقت است بايد نايب بگيرد. و وجوب نايب
گرفتن مانند وجوب حج فورى است.
مسأله 64 - در صورتى كه نايب به جاى كسى كه توانايى
نداشت شخصا به حج برود، حج نمود ومنوب عنه در حالتى كه
عذرش باقى بود فوت نمود، حج نايب كفايت مىكند هر چند حج
بر ذمه وى مستقر بوده، و اما اگر اتفاقا قبل از مردن عذر بر طرف
شد، پس احوط (مستحب) اين است كه شخصا در صورت تمكن حج نمايد.
و چنانچه بعد از محرم شدن نايب عذرش بر طرف شود، بر منوب
عنه واجب است شخصا حج نمايد و بر نايب واجب نيست عمل
حج را تمام نمايد.
مسأله 65 - كسى كه شخصا از حج نمودن معذور است و تمكن
34

نايب گرفتن هم ندارد، وجوب حج از او ساقط است، ولى واجب
است بعد از فوتش قضا شود در صورتى كه حج بر او مستقر بوده،
و اگر مستقر نبوده واجب نيست. و چنان كه متمكن از نايب گرفتن
بوده و نايب نگرفت تا فوت نمود، واجب است از قبل او قضايش
به جا آورده شود.
مسأله 66 - اگر استنابت واجب شد، و نايب نگرفت، ولى
شخصى تبرعا از قبل او حج به جا آورد، كفايت نمىكند، و نايب
گرفتن بر خودش واجب است.
مسأله 67 - در نايب گرفتن كفايت مىكند كه از ميقات نايب
بگيرد و واجب نيست از بلد خود نايب بگيرد.
مسأله 68 - كسى كه حج بر ذمه‌اش مستقر بوده، اگر بعد از
احرام در حرم بميرد كفايت از حجة الاسلام مىكند، خواه حجش
حج تمتع خواه قران خواه افراد باشد. و اگر فوتش در اثناى عمره
تمتع بوده، كفايت از حجش نيز مىنمايد، و قضا از او واجب
نيست و اگر قبل از آن بميرد قضا واجب مىشود، هر چند فوتش
بعد از احرام و قبل از دخول حرم يا بعد از دخول حرم بدون احرام
باشد، و ظاهر اين است كه اين حكم اختصاص به حجة الاسلام
دارد، پس در حجى كه به نذر يا افساد واجب شده جارى
نمىشود، بلكه در عمره مفرده نيز جارى نمىگردد. پس در هيچ
يك از اينها حكم به اجزا نمىشود. و كسى كه بعد از احرام در حرم
35

بميرد و حج از سالهاى پيش بر ذمه اش مستقر نبوده بى اشكال حج
وى كفايت از حجة الاسلام مىكند، و اما اگر قبل از آن بميرد ظاهر
اين است قضا از او واجب باشد.
مسأله 69 - هر گاه كافرى كه مستطيع بوده مسلمان شود حج بر
او واجب مىشود، ولى چنانچه پس از زوال استطاعت مسلمان
شود، حج بر او واجب نخواهد بود
مسأله 70 - حج بر مرتد (كسى كه از دين اسلام برگشته) واجب
مىشود، ولى در حال ارتداد چنانچه حج نمايد حجش صحيح
نخواهد بود. و هر گاه توبه كرد و حج نمود حجش صحيح خواهد
بود، اگر چه مرتد فطرى باشد بنابر اقوى.
مسأله 71 - مسلمان غير شيعه چنانچه به حج رفته سپس شيعه
شود اعاده حج بر او واجب نيست، در صورتى كه حج را بر طبق
مذهب خود صحيح به جا آورده باشد، اگر چه بر طبق مذهب
شيعه صحيح نباشد.
مسأله 72 - هر گاه حج بر كسى واجب شد، و در به جا آوردنش
اهمال و تأخير كرد تا استطاعتش از بين رفت، واجب است حج را
به هر ترتيبى شده بجا آورد، حتى اگر به سختى و گدايى باشد
البته تا زمانى كه به عسر و حرج نرسد. و چنانچه قبل از حج بميرد
واجب است از تركه وى حج را قضا نمايد. و چنانچه كسى تبرعا
بدون اجرت به جاى او حج نمايد صحيح و كافى است.
36

وصيت به حج
مسأله 73 - كسى كه حجة الاسلام بر ذمه‌اش مىباشد هنگامى
كه مرگش نزديك شود واجب است وصيت كند كه حجش را به جا
آورند. پس اگر مرد حجش از اصل تركه داده مىشود اگر چه
وصيت نكرده باشد. و هم چنين است (يعنى حجش از اصل تركه
خارج مىشود) در صورتى كه وصيت نموده ولى مقيد به ثلث
خود نكرده است. و اگر وصيت نموده و مقيد به ثلث هم نموده،
پس اگر ثلثش (يك سوم دارايىاش) وافى به مخارج حج باشد
واجب است حج را از ثلث اخراج نمايند، و بر ساير چيزهايى كه
وصيت كرده مقدم است، و چنانچه ثلث به مقدار مصارف و هزينه
حج نباشد، لازم است كمبود را از اصل تركه تكميل نمايند.
مسأله 74 - كسى كه بميرد و حجة الاسلام بر ذمه وى باشد و
نزد شخصى وديعه و امانتى داشته باشد، و اين شخص احتمال
بدهد كه چنانچه آن وديعه را به ورثه‌اش برگرداند حج را بجا
نخواهد آورد، بر او واجب است خود از قبل او حج نمايد و آن
وديعه را صرف در راه حج نمايد و چنانچه چيزى زياد آمد زيادى
را به ورثه او بدهد. و فرقى نيست بين آن كه شخص به جاى
او حج نمايد يا ديگرى را اجير كند كه به جاى صاحب مال حج
37

نمايد و ملحق به وديعه است هر مالى كه ميت نزد ديگرى داشته
باشد، از قبيل عاريه يا اجاره يا غصب يا طلب و غير اينها.
مسأله 75 - كسى كه بميرد و حجة الاسلام بر ذمه وى باشد و
مقروض هم باشد و خمس و زكات نيز بر ذمه داشته باشد و تركه او
كفاف تمام اينها را ندهد، اگر مالى كه خمس يا زكات به او تعلق
گرفته موجود باشد، بايد خمس و زكات را بپردازد. و چنانچه خمس
و زكات به ذمه وى منتقل شده، حج بر آنها مقدم خواهد بود،
همچنان كه بر قرض و بدهى نيز مقدم است.
مسأله 76 - كسى كه مرده و حجة السلام بر او بوده، ورثه پيش
از استيجار براى حج نمىتوانند در تركه تصرف كنند، خواه هزينه
حج برابر تركه باشد يا كمتر از آن، بنابر احتياط (واجب)، بلى اگر تركه خيلى
زياد باشد و ورثه ملتزم به اداى حج شوند، مىتوانند تصرف كنند.
و همچنين است حال در قرض و بدهى.
مسأله 77 - كسى كه فوت كرده و حجة الاسلام بر او هست و
تركه وى به مقدار هزينه حج نيست، واجب است در صورتى كه
بدهى يا خمس و زكات دارد در آنها صرف شود، و چنانچه
بدهكارى ندارد تركه براى ورثه است و واجب نيست كمبود هزينه
حج را از مال خود تكميل نمايند.
مسأله 78 - چنانچه كسى فوت كند و حجة الاسلام بر ذمه وى
باشد، واجب نيست از وطن و بلد وى نايب بگيرند بلكه نايب
38

گرفتن از ميقات كافى است. نزديكترين ميقات به مكه در صورت
امكان يا هر چه نزديكتر باشد كافى است و احوط (مستحب) و اولى اين است
كه اگر مال گنجايش داشته باشد از وطن نايب گرفته شود، ولى
اجرت بيشتر از ميقات بر ورثه صغار واجب نيست.
مسأله 79 - كسى كه بميرد و حجة الاسلام بر ذمه وى باشد،
واجب است در همان سال فوتش نايب بگيرند و اگر در همان سال
استيجار و نايب گرفتن از ميقات ممكن نباشد لازم است از بلد وى
نايب بگيرند و هزينه اين نايب گرفتن از اصل تركه است. و تأخير
انداختن تا سال بعد جايز نيست، هر چند معلوم باشد كه نايب
گرفتن از ميقات در سال بعد ممكن است.
مسأله 80 - كسى كه مرده و حجة الاسلام بر ذمه وى بوده و
نايبى پيدا نشود مگر به بيشتر از مقدار معمول، واجب است به
بيشتر نايب گرفته شود، و هزينه آن از اصل خارج مىشود، و به
علت صرفه جويى بر ورثه تأخير تا سال بعد جايز نيست هر چند
در ورثه كودكان نا بالغ باشد.
مسأله 81 - اگر كسى بميرد و بعضى از ورثه وى اقرار كنند كه
حجة الاسلام بر متوفى بوده و ديگران يعنى ساير ورثه منكر آن
باشند، بر اقرار كننده واجب است اجير كند كسى را براى حج ولو
به دفع تمام حصه خود باشد، نهايتش مىتواند اقامه دعوى نمايد
بر منكرين و مطالبه نمايد حصه خود را از بقيه تركه و همچنين
39

حكم جارى است در قرض كه بعض از ورثه اقرار به دين داشته
باشند. و اگر حصه او كفايت از مصرف حج ننمايد، واجب نيست
از مال شخصى خود تكميل نمايد.
مسأله 82 - كسى كه مرد و حجة الاسلام بر ذمه دارد، چنانچه
شخصى تبرعا به جاى او حج نمود بر ورثه واجب نيست برايش
نايب بگيرند بلكه مقدار هزينه حج هم باز گشت به ورثه خواهد
نمود بلى اگر وصيت به حج از ثلث خود نمايد و متبرعى حج را به
جا آورد، در اين صورت هزينه حج بازگشت به ورثه نخواهد نمود،
بلكه بايد در خيرات صرف يا از قبل او صدقه داده شود.
مسأله 83 - كسى كه حجة الاسلام بر ذمه داشته و وصيت
نموده كه از بلدش نايب گرفته شود، واجب است از بلد نايب
گرفته شود، ولى مازاد بر اجرت ميقات از ثلث خارج مىشود و
چنانچه فقط وصيت به حج نموده و چيزى تعيين نكند به نايب
گرفتن از ميقات اكتفا مىشد، مگر در صورتى كه قرينه‌اى باشد
كه مراد وى استيجار و نايب گرفتن از بلد باشد، مثل اين كه
مقدارى از مال را تعيين كند كه مناسب حج بلدى باشد.
مسأله 84 - هر گاه وصيت به حج بلدى باشد، ولى وصى يا
وارث كسى را از ميقات اجير نمايد، در صورتى كه اجازه از مال
ميت باشد اجازه باطل است وذمه ميت با عمل اجير از حج فارغ مىشود.
مسأله 85 - چنانچه وصيت به حج بلدى از غير بلد خود نمايد،
40

مثلا يك تهرانى وصيت كند كه از مشهد مقدس برايش نايب
بگيرند، عمل به اين وصيت واجب است و مازاد بر اجرت حج
ميقاتى از ثلثش اخراج مىشود.
مسأله 86 - اگر وصيت كند كه براى حجة الاسلام نايب گرفته
شود و اجرت را نيز تعيين نموده باشد، عمل به اين وصيت واجب
است و هزينه اش از اصل مال برداشته مىشود، در صورتى كه بيش از اجرة المثل نباشد، و اگر بيش از آن بود تفاوتش از ثلث
خواهد بود.
مسأله 87 - هر گاه وصيت كند كه از مال معينى براى او حج داده
شود و وصى دانست كه در آن مال خمس يا زكات هست واجب
است اول خمس يا زكات آن مال را داده و باقيمانده را صرف در راه
حج نمايد. و چنانچه كفاف مصارف حج را ننمود، لازم است
كمبود از اصل تركه برداشته شود. اين در صورتى است كه حجى
كه وصيت نموده حجة الاسلام باشد و اگر حجة الاسلام نبوده
باقيمانده در خيرات ديگر صرف شود.
مسأله 88 - در صورتى كه نايب گرفتن براى حج از قبل مرده به
وصيت يا غير وصيت واجب شده باشد، كسى كه واجب بود نايب
بگيرد سهل انگارى واهمال نموده و مالى كه براى حج در نظر
گرفته شده بود تلف شد، اين شخص ضامن خواهد بود و بر او
واجب است كه از مال خود برايش نايب بگيرد.
41

مسأله 89 - در صورتى كه ثبوت و استقرار حج بر ذمه ميت
معلوم و به جا آوردندش مشكوك باشد، واجب است از قبل او
بجا آورده شود وهزينه‌اش از اصل مال اخراج مىگردد.
مسأله 90 - به مجرد اجير گرفتن ذمه ميت برى نمىشود. پس
اگر دانسته شود كه اجير به جهت عذر يا بدون آن حج را به جا
نياورده، واجب است دوباره اجير گفته شود و مخارج از اصل مال
خارج و برداشت مىشود. و در صورتى كه اجرت اولى از مال
ميت بوده و پس گرفتنش ممكن باشد، لازم است پس گرفته شود.
مسأله 91 - چنانچه چندين اجير پيدا شود، أحوط مستحب اين است كه
كسى را كه كمتر از ديگران اجرت مىگيرد اجير نمايند، در صورتى
كه اجرت به مال خود ميت باشد، هر چند اظهر جواز استيجار
اجيرى است كه از حيث فضيلت و شرف مناسب حال ميت باشد
پس مىتوان او را به مبلغ بيشترى اجير نمود.
مسأله 92 - اجير گرفتن از بلد يا ميقات تابع تقليد يا اجتهاد
وارث است نه خود ميت. پس چنانچه عقيده ميت وجوب حج
بلدى بوده و عقيده وارث جواز استيجار از ميقات باشد، بر وارث
واجب نيست از بلد ميت اجير بگيرد.
مسأله 93 - هر گاه حجة الاسلام بر ذمه ميت باشد وتركه‌اى
نداشته باشد، بر وارث واجب نيست كه براى او اجير بگيرد بلى
مستحب است اين عمل را انجام دهد.
42

مسأله 94 - هر گاه ميت وصيت به حج بنمايد اگر دانسته شود
كه حجى كه وصيت كرده حجة الاسلام بوده، لازم است هزينه آن
از اصل مال برداشت شود مگر در صورتى كه خودش تعيين كرده
باشد از ثلث برداشته شود و اما اگر دانسته شود كه حجى كه
وصيت نموده حجة الاسلام نيست يا شك در آن حاصل شود، در
اين صورت هزينه حج از ثلث برداشته مىشود.
مسأله 95 - هر گاه وصيت به حج نموده و شخص بخصوصى را
براى بجا آوردن حج تعيين كرده لازم است عمل به وصيت شود،
پس اگر آن شخص قبول نكرد مگر اين كه بيشتر از مقدار متعارف
به او بدهند، مقدارى زيادى از ثلث برداشت مىشود، و چنانچه آن
هم ممكن نباشد، ديگرى را به همان مقدار متعارف اجير نمايند.
مسأله 96 - هر گاه وصيت به حج نموده و اجرتى تعيين كند كه
هيچ كس به آن رغبت نداشته باشد يعنى كمتر از مقدار متعارف
باشد، پس اگر حجى كه وصيت نموده حجة الاسلام باشد، لازم
است كمبود از اصل تركه برداشته شود، و چنانچه حجة الاسلام
نباشد وصيت باطل مىشود و اجرتى كه براى حج تعيين شده
صرف خيرات و مبرات مىگردد.
مسأله 97 - اگر كسى منزل خود را فروخته به يك مبلغى مثلا، و
با مشترى شرط كرده كه پول منزل را پس از مردنش صرف در حج
از قبلش بنمايد.
43

پول منزل از تركه خواهد بود پس اگر آن حج حجة الاسلام
بوده، شرط مزبور لازم شده و واجب است پول منزل صرف
اجرت حج شد در صورتى كه بيش از مقدار متعارف نباشد و
چنانچه بيش متعارف باشد مقدار متعارف از اصل تركه و مازاد بر
آن از ثلث حساب مىشود و اگر حج حجة الاسلام نبوده، باز هم
شرط لازم است و تمام پول حج از ثلث خارج مىشود و چنانچه
ثلث كمتر از آن پول باشد، شرط مذكور در مازاد بر ثلث لازم
نخواهد بود.
مسأله 98 - هر گاه شخصى مثلا منزل خود را به ديگرى
مصالحه كند به شرط آن كه پس از مردنش براى او حج به جا آورد،
چنين شرطى صحيح و لازم خواهد بود و آن خواهد بود و آن منزل از ملك مصالح
و شرط كننده خارج شده و از تركه محسوب نخواهد بود هر چند
آن حج مستحبى باشد و حكم وصيت شامل آن منزل نخواهد شد،
و هم چنين است اگر منزل خود را به ديگرى واگذار و تمليك نمايد
به شرط آن كه بعد از مردنش آن را فروخته و قيمتش را صرف حج
براى او بنمايد تمام اينها صحيح و لازم خواهد بود، هر چند چيزى
كه شرط شده عمل مستحبى باشد و ورثه حقى در آن منزل
نخواهد داشت. و اگر طرف مقابل از عمل به شرط تخلف نمود،
حق به هم زدن معامله به ورثه منتقل نمىشود و نمىتوانند اسقاط
كنند اين خيار را كه حق ميت بوده. و اين حق به حاكم شرع منتقل
44

مىشود و بعد از فسخ، آن مال صرف در چيزى كه شرط شده
مىشود، و چنانچه چيزى زياد آمد در خيرات و مبرات صرف
خواهد شد.
مسأله 99 - هر گاه وصى بميرد و دانسته نشود كه براى حج
موصى قبل از مردن اجير گرفته يا نه در صورتى كه حج حجة
الاسلام بوده واجب است از تركه اش اجير گرفته شود و اگر حجة
الاسلام نبوده از ثلثش بايد اجير گرفته شود و چنانچه وجهى كه
بابت حج در نظر بوده وصى آن را قبض كرده و موجود باشد، اخد
مىشود گرچه احتمال برود كه وصى از مال خود اجير گرفته و بعدا
مال موصى را براى خود به جاى او برداشته و چنانچه مال موجود
نباشد ضمانتى بر وصى نخواهد بود زيرا احتمال مىرود بدون
تفريط نزد او تلف شده باشد.
مسأله 100 - چنانچه مالى كه براى حج در نظر گرفته شده
بدون سهل انگارى در نگهدارى در دست وصى تلف شود وصى
ضامن نخواهد بود و واجب است از بقيه تركه اجير گرفته شود در
صورتى كه حج وصيت شده حجة الاسلام باشد. و چنانچه حجة
الاسلام نباشد از بقيه ثلث بايد اجير گرفته شود. و چنانچه بقيه بين
ورثه تقسيم شده باشد، از هر يك به نسبت پس گرفته مىشود. و
همچنين است اگر كسى براى حج اجير شده و قبل از به جا آوردن
حج بميرد وتركه‌اى نداشته باشد يا داشته ولى گرفتن از آن ممكن
45

نباشد، كه در اين صورت مانند فرض قبلى بايد از تركه خود ميت
يا ثلثش بر دارند.
مسأله 101 - هر گاه مال قبل از اجير گرفتن در دست وصى تلف
شود و دانسته نشود كه تلف در اثر سهل انگارى بوده، جايز نيست
تاوان از وصى گرفته شود.
مسأله 102 - اگر كسى وصيت كند كه فلان مقدار مال در غير
حجة الاسلام صرف شود، و احتمال برود كه آن مقدار بيشتر از
ثلث است، جايز نيست تمام آن صرف شود.
46

احكام نيابت
مسأله 103 - در نايب چند چيز معتبر است.
اول: بلوغ، يعنى نايب بايد بالغ باشد. پس حج بچه نا بالغ به
جاى ديگرى كفايت نمىكند، البته در حجة الاسلام و حجهاى
واجب ديگر، هر چند آن بچه مميز باشد كه خوب و بد را تشخيص دهد.
بلى بعيد نيست كه نيابت وى در حج مستحبى با اذن ولى صحيح باشد.
دوم: عقل، يعنى نايب بايد عاقل باشد، پس نيابت ديوانه از
ديگرى صحيح نخواهد بود، خواه ديوانه هميشگى يا ادوارى (گاه
به گاه) باشد اگر عمل در وقت ديوانگى باشد. و اما نايب شدن
سفيه عيبى ندارد.
سوم: ايمان، يعنى نايب بايد مؤمن (علاوه بر خدا و پيغمبر،
دوازده امام را نيز قبول داشته) باشد.
پس نيابت غير مؤمن كافى نيست، هر چند عمل را بر طبق مذهب
ما بجا آورد.
چهارم: آن كه ذمه نايب در سال نيابت مشغول به حج واجب
نباشد كه وجوب آن منجز و حتمى باشد. و در صورتى كه جاهل
بوجوب باشد يعنى نداند كه حج بر خودش واجب است يا
مىدانسته ولى غافل است و فراموش كرده، كه در اين دو صورت
47

نيابت وى عيبى ندارد. و اين شرط شرط صحت اجاره است نه
شرط صحت حج نايب. پس هر گاه در حالى كه حج بر خودش
واجب بود و از قبل ديگرى و به نيابت او حج نمايد ذمه منوب عنه
برى شده است، ولى نايب اجرتى را كه قرار داده شده مستحق نخواهد
بود بلكه مستحق اجرة المثل خواهد بود (اجرة المثل يعنى نرخ متعارف).
مسأله 104 - وقتى ذمه منوب عنه فارغ وبرئ مىشود كه يقين
حاصل شود كه نايب عمل را به طور صحيح به جا آورده و نايب
حتما بايد اعمال حج و احكامش را به خوبى بداند، هر چند با
ارشاد و راهنمايى ديگرى در هر عمل باشد. همچنان كه بايستى
مورد وثوق و اطمينان باشد، اگر چه عادل نباشد.
مسأله 105 - نايب شدن غلام زر خريد از شخص آزاد عيبى
ندارد، اگر آن نيابت به اذن آقا و اربابش باشد.
مسأله 106 - نيابت شخص بالغ و عاقل از بچه نا بالغ مميز و
ديوانه عيبى ندارد. بلكه اگر حج بر ذمه ديوانه در حال افاقه واجب
شده و در حال ديوانگى مرده باشد، لازم و واجب است برايش
اجير بگيرند كه حج نمايد.
مسأله 107 - همجنس و همانند بودن نايب و منوب عنه لازم
نيست و نيابت مرد از زن و بالعكس صحيح است.
مسأله 108 - نايب گرفتن صروره (كسى كه هنوز حج نرفته)
براى صروره و غير صروره عيبى ندارد، خواه نايب يا منوب عنه
48

مرد باشد يا زن. بلى بنابر آنچه مشهور است نايب گرفتن صروره
مكروه است، بخصوص در صورتى كه نايب زن و منوب عنه مرد
باشد و يك مستثنى است و كراهت ندارد و آن موردى است
كه منوب عنه مرد و زنده باشد و نتواند حجة الاسلام را به جا آورد،
در اين صورت احتياط (واجب) لزومى اين است كه نايب، صروره و مرد
باشد.
مسأله 109 - منوب عنه بايد مسلمان باشد، و نيابت از كافر
صحيح نيست. پس هر گاه كافر مستطيعى بميرد و وارث مسلمان
باشد، واجب نيست براى او نايب بگيرد و ناصبى (كسى كه دشمن
اهل بيت و ائمه باشد) مانند كافر است. با اين فرق كه جايز است
فرزند مؤمنش در حج بجاى او نايب شود يعنى حج را به نيابت و
عوض او انجام دهد.
مسأله 110 - نيابت از قبل شخص زنده در حج مستحبى عيبى
ندارد، خواه مفت و مجانى باشد خواه به اجاره، و هم چنين در حج
واجب در صورتى كه خودش معذور از مباشرت عمل باشد چنان
كه گذشت. و در غير اين مورد نيابت از زنده جايز نيست و اما
نيابت از مرده در هر حال و به هر نحو جايز است، خواه نيابت تبرعا
و مجانى باشد خواه به اجاره و خواه حج واجب باشد يا مستحب.
مسأله 111 - نيابت در صورتى صحيح است كه منوب عنه
معين و مشخص باشد به هر نحوى كه شد و لازم نيست نامش بر
49

زبان آورده شود همچنان كه قصد نيابت نيز لازم است.
مسأله 112 - همچنان كه نيابت به تبرع و اجاره صحيح است به
جعاله و شرط ضمن عقد و مانند اينها نيز صحيح است. جعاله اين
است كه شخصى به ديگرى بگويد اگر بجاى من يا فلان كس حج
به جا آوردى، فلان مبلغ را به تو مىدهم. شرط ضمن العقد اين
است كه در ضمن عقد معامله، مثلا فروش منزل يا مغازه، شرط
كند كه از قبل من يا فلان كس حج به جا بياورى.
مسأله 113 - كسى را كه در ترك بعضى از اعمال حج يا در به جا
نياوردن آن به طور صحيح معذور باشد نمىتوان اجير نمود، بلكه
اگر چنين شخصى تبرعا به نيابت ديگرى حج نمود، اكتفا كردن به
عملش مشكل است بلى اگر در به جا آوردن كارهاى كه بر محرم
حرام است معذور باشد، مثل اين كه مضطر به تظليل (زير سايه
رفتن) باشد اجير گرفتن يا نايب گرفتن چنين شخصى عيبى ندارد.
مسأله 114 - هر گاه نايب پيش از محرم شدن بميرد، ذمه منوب
عنه فارغ و برى نمىشود و لازم و واجب است دوباره برايش نايب
گرفته شود، البته در چيزهايى كه نايب گرفتن در آن واجب است. و
چنانچه پس از احرام بميرد كفايت از منوب عنه مىكند، هر چند
مردنش قبل از دخول حرم باشد بنابر اظهر و در اين مورد فرقى بين
حجة الاسلام و غير آن نيست. و همچنين فرقى نيست بين اين كه
نيابت به مزد و اجرت باشد يا به تبرع و مجانى.
50

مسأله 115 - هر گاه اجير بعد از محرم شدن بميرد تمام اجرت
را مستحق خواهد شد، در صورتى كه بر تفريغ ذمه ميت اجير شده
باشد و اما اگر اجير بر به جا آوردن اعمال شده باشد، اجرت
مقدارى را كه به جا آورده مستحق مىشود. و چنانچه قبل از احرام
بميرد، چيزى مستحق نخواهد بود. بلى اگر مقدمات عمل داخل
اجاره باشد، هر مقدار از مقدمات را كه انجام داده باشد اجرت
همان مقدار را مستحق مىشود.
مسأله 116 - هر گاه براى حج بلدى اجير شده و راهى تعيين
نشده باشد، اجير مخير است از هر راهى كه دلش خواست برود. و
چنانچه راهى تعيين شده باشد، عدول از آن راه به راه ديگرى
جايز نيست. پس اگر از راه ديگرى رفته و اعمال را به جا آورد،
چنانچه راه تعيين شده، به طور شرطيت بوده اجير تمام اجرت را
مستحق شده و مستأجر خيار فسخ دارد (يعنى مىتواند معامله را به
هم بزند) و در صورت به هم زدن، اجرة المثل (مزد مانند عمل) را به
اجير مىدهد. و چنانچه در نظر گرفتن، آن راه به نحو جزئيت بوده (يعنى
رفتن از آن راه را جز عمل دانسته)، در اين صورت نيز مستأجر حق
فسخ (به هم زدن معامله را دارد) و اگر فسخ نكرد اجير اجرت مقرر را به
مقدارى كه عمل نموده مىبرد و مقدار مخالفت ساقط مىشود.
مسأله 117 - هر گاه شخصى خود را اجير از قبل ديگرى نمايد
كه شخصا عمل را در سال معينى به جا آورد، چنانچه خواسته
51

باشد از قبل ديگرى در همان سال اجير شود، اجاره وى صحيح
نخواهد بود. ولى چنانچه از قبل دو نفر در دو سال مختلف يا از
قبل يكى به قيد مباشرت و از قبل ديگرى بدون قيد مباشرت در
يك سال اجير شود، مانعى ندارد و اجاره صحيح خواهد بود.
مسأله 118 - هر گاه خود را براى حج در سال معينى اجير نمود،
نمىتواند تقديم يا تأخير نمايد، ولى چنانچه تقديم يا تأخير نمود
(يعنى در سال قبل از سال تعيين شده يا سال بعدش حج را به جا
آورد) ذمه منوب عنه برى مىشود و اجرتى مستحق نخواهد بود،
در صورتى كه تقديم يا تأخير به رضايت مستأجر نباشد.
مسأله 119 - هر گاه اجير به علت جلو گيرى دشمن يا از جهت
بيمارى نتواند به حج برود و اعمال را به جا آورد، حكمش حكم
كسى است كه از قبل خود حج بنمايد. و بيان حكم آن خواهد آمد.
و در صورتى كه اجاره مقيد به همان سال بوده به هم مىخورد. و
چنانچه مقيد نبوده حج بر ذمه‌اش باقى مىماند.
مسأله 120 - هر گاه نايب، كارى كه موجب كفاره مىشود انجام
دهد، مثلا در حال احرام زير سايه برود يا در آيينه نگاه كند، كفاره
را بايد از مال خود بدهد، خواه نيابت به اجاره و مزد باشد يا به
تبرع و مجانى باشد.
مسأله 121 - هر گاه شخصى، ديگرى را به مبلغ معينى براى
حج اجير گرفت و آن مبلغ كفاف مخارج حج را نداد، بر مستأجر
52

واجب نيست كمبود را تدارك كند، همچنان كه در صورت زياد
آمدن نمىتواند زيادى را پس بگيرد.
مسأله 122 - هر گاه شخصى را براى حج واجب يا مستحب
اجير كنند، و اجير حج خود را به جماع قبل از مشعر فاسد نمايد
(يعنى پس از آن كه احرام عمره تمتع بيرون آمد و براى حج محرم
شد و در مكه يا در عرفات با همسر خود جماع نمود) واجب است
حج را به آخر برساند. و اين حج براى منوب عنه كافى است و بر
نائب واجب است در سال بعد حج نموده و يك شتر نيز كفاره
بدهد و ظاهر اين است كه استحقاق اجرت دارد، هر چند در سال
بعد با عذر يا بدون عذر حج ننمايد. و احكام ذكر شده نسبت به
متبرع نيز جارى است، مگر اين كه استحقاق اجرت ندارد.
مسأله 123 - اجير هر چند اجرت را به عقد مالك مىشود،
ولى واجب نيست اجرت به او پرداخته شود مگر بعد از انجام
عمل، البته در صورتى كه شرط تعجيل ننموده باشد، به اين معنى
كه به شرط پيش گرفتن اجرت اجير نشده باشد و چنانچه به اين
شرط اجير شده باشد بايد اجرت را پيش از عمل به او داد. ولى
ظاهر اين است كسى كه براى حج اجير مىشود، مىتواند پيش از
انجام عمل مطالبه اجرت نمايد. و اين به جهت اين است كه قرينه
بر چنين شرطى وجود دارد. زيرا كه غالبا اجير براى حج تا اجرت
را نگيرد نمىتواند به حج رفته و يا اعمال را انجام دهد.
53

مسأله 124 - چنانچه كسى شخصا اجير شد كه حج به جا آورد،
نمىتواند ديگرى را براى اين حج اجير نمايد، مگر به اذن و اجازه مستأجر.
مسأله 125 - هر گاه شخصى را براى حج تمتع اجير نمايد و
وقت هم زياد باشد و اتفاقا وقت براى حج تمتع تنگ شد و اجير از
عمره تمتع به حج افراد عدول نمايد و حج افراد به جا آورده و
سپس عمره مفرده اى به جا آورده، ذمه منوب عنه برى مىشود.
ولى در صورتى كه اجاره بر اعمال عمره و حج تمتع بوده اجير
استحقاق اجرت را نخواهد داشت، بلى اگر اجاره بر تفريغ ذمه
منوب عنه بوده مستحق اجرت خواهد بود مثال: مرده يا زنده‌اى
كه شخصا عاجز از حج است و حج به گردن دارد، شخصى اجير
مىشود كه اين را از گردن او بردارد، اجير هر طور حج به جا آورد،
حج از گردن او برداشته مىشود و اجير مستحق اجرت خواهد
بود، ولى اگر اجير شود كه حج را به طور مخصوصى انجام دهد و
تخلف نموده و طور ديگر انجام داد، حج از گردن طرف برداشته
شده و اجير مستحق اجرت نمىشود.
مسأله 126 - در حج مستحبى يك نفر مىتواند به جاى چند
نفر حج نمايد و اما در حج واجب جايز نيست يك نفر به جاى دو
يا بيشتر حج نمايد و بايد نيابت از قبل يك نفر باشد، مگر در
صورتى كه حج بر دو نفر يا بيشتر نحو شركت واجب شده باشد،
مثل اين كه دو نفر يا بيشتر نذر كنند كه با شركت يكديگر كسى را
54

براى حج اجير نمايند، كه در اين صورت مىتوانند يك نفر را براى
حج اجير نمايند كه به جاى آنها حج نمايد.
مسأله 127 - بيشتر از يك نفر مىتوانند در يك سال به جاى
يك نفر، خواه مرده خواه زنده، خواه به طور تبرع و مجان خواه به
اجاره، حج به جا آورند، در صورتى كه حج مستحبى باشد. و
همچنين است در حج واجب اگر متعدد باشد، مثل اين كه بر
شخصى به‌ واسطه نذر دو حج واجب شده باشد كه دو مرتبه نذر
حج نموده يا يكى حجة الاسلام و ديگرى حج نذرى باشد كه در
اين صورت مىتوان دو نفر را اجير نمود، يكى را براى يكى از اين
دو واجب و ديگرى را براى واجب دوم و هم چنين جايز است دو
نفر را براى يك نفر اجير نمود، كه يكى حج واجب به جا آورد و
ديگرى حج مستحبى. بلكه بعيد نيست اجير نمودن دو نفر براى
يك حج واجب جايز باشد، مثل حجة الاسلام كه دو نفر را از باب
احتياط اجير مىنمايد به جهت احتمال ناقص بودن يكى از آن دو.
مسأله 128 - طواف في نفسه عمل مستحبى است پس نيابت
در طواف از قبل مرده يا زنده‌اى كه در مكه نباشد يا در مكه باشد
و شخصا نتواند طواف نمايد جايز است.
مسأله 129 - نايب پس از فراغت از اعمال حج نيابتى، مىتواند
براى خود يا ديگرى عمره مفرده به جا آورد، همچنان كه مىتواند
براى خود يا ديگرى طواف نمايد.
55

حج مستحبى
مسأله 130 - مستحب است كسى كه مىتواند حج نمايد به حج
برود، هر چند مستطيع نباشد، يا آن كه مستطيع شده و حجة الاسلام
را به جا آورده. و مستحب است متمكن، هر ساله حج را
تكرار نمايد.
مسأله 131 - هنگام خروج از مكه، مستحب است نيت
بازگشت به حج نمايد.
مسأله 132 - مستحب است انسان كسى را كه استطاعت حج
رفتن ندارد به حج بفرستد، همچنان كه در صورتى كه بداند اگر
براى رفتن به حج قرض نمايد مىتواند بعدا قرض خود را بدهد،
مستحب است قرض نمايد، و خرج زياد نمودن در حج مستحب
است.
مسأله 133 - مستحب است به كسى كه استطاعت حج ندارد،
زكات داده شود كه با آن حج نمايد.
مسأله 134 - هر گاه زن شوهر دار خواسته باشد حج مستحبى
به جا آورد، بايد با اذن شوهر باشد و همچنين زنى كه در عده
رجعى باشد، ولى زنى كه از شوهر خود طلاق بائن گرفته و در عده
است يا در عده وفات است، اذن شوهر در حج وى معتبر نيست
56

اقسام عمره
مسأله 135 - عمره مانند حج است: گاهى واجب و گاهى
مستحب، و گاهى مفرده است و گاهى عمره تمتع است.
مسأله 136 - عمره مانند حج، بر هر مستطيعى كه داراى شرايط
است واجب مىشود وجوبش مانند وجوب حج، فورى است پس كسى كه مستطيع براى عمره شد،
هر چند براى حج مستطيع نباشد، واجب است عمره را به جا آورد. بلى ظاهر اين است كه بر
كسى كه وظيفه‌اش حج تمتع باشد، عمره به تنهايى واجب نيست.
پس كسى كه استطاعت حج ندارد و استطاعت عمره را دارد و
وظيفه اش حج تمتع است، واجب نيست عمره را به جا آورد. و
بنابر اين كسى كه براى حج اجير شده، بعد از فراغت از اعمال حج
نيابى واجب نيست عمره به جا آورد، هر چند در اين هنگام
استطاعت عمره را دارد لكن به جا آوردنش احوط (مستحب) است. و اما
كسى كه حج تمتع را به جا آورده، پس عمره مفرده بر او واجب
نيست جز ما.
مسأله 137 - مستحب است عمره مفرده را مكررا به جا آورد،
و اولى اين است كه هر ماه به جا آورده شود. و اظهر اين است كه
اگر عمره را در ماهى شروع كند، اگر چه در آخر آن ماه باشد، و
57

عمره ديگر را در ماه بعدى اگر چه در اول آن باشد، مانعى ندارد،
و دو عمره در يك ماه نمىتواند به جا آورد، در صورتى كه دو عمره
براى خود يا براى شخصى ديگر بجا آورد. بلى اگر عمره دوم را
رجاءا به جا آورد مانعى ندارد و چنانچه خواسته باشد يك عمره
براى خود و يك عمره براى ديگرى به جا آورد در يك ماه جايز
است. و هم چنين است اگر هر دو عمره براى دو شخص ديگر
باشد. همچنان كه عمره تمتع و عمره مفرده و بالعكس در يك ماه
جايز است، يعنى اگر كسى كه عمره مفرده را به جا آورده، در همان
ماه بخواهد عمره تمتع به جا آورد، يا عمره تمتع را به جا آورده و
به حج رفته، در همان ماه عمره مفرده به جا آورد مانعى ندارد،
ولى به جا آوردن عمره مفرده بين عمره تمتع و حج جايز نيست.
مسأله 138 - همچنان كه عمره مفرده به استطاعت واجب
مىشود، به نذر و عهد و قسم و غير اينها نيز واجب مىگردد.
مسأله 139 - عمره مفرده با عمره تمتع در اعمال شريكند و
اعمال عمره تمتع خواهد آمد و عمره مفرده با عمره تمتع چند فرق
دارد.
1 - آن كه در عمره مفرده طواف نساء واجب مىشود، ولى عمره
تمتع طواف نساء ندارد.
2 - آن كه عمره تمتع بجز در ماه‌هاى حج (شوال وذى القعده و
ذى الحجة) واقع نمىشود و صحيح نخواهد بود، ولى عمره مفرده
58

در تمام ماهها صحيح است، و افضل وبرتر از همه ماه رجب و بعد
از آن ماه مبارك رمضان است.
3 - آن كه بيرون آمدن از احرام در عمره تمتع منحصر به تقصير
است، ولى خروج و بيرون آمدن از احرام در عمره مفرده گاهى به
تقصير و گاهى به تراشيدن سر مىباشد.
4 - آن كه عمره تمتع و حج بايد در يك سال واقع شوند چنان كه
خواهد آمد، ولى عمره مفرده چنين نيست. و كسى كه حج افراد و
عمره مفرده بر او واجب باشد، مىتواند حج را در يك سال و
عمره را در سال بعد بجا آورد.
5 - آن كه عمره مفرده به جماع فاسد و باطل مىشود و عمره
تمتع چنين نيست، و كسى كه در عمره مفرده قبل از فارغ شدن از
سعى از روى علم و عمد جماع كند، عمره وى حتما باطل شده و
واجب است آن را در ماه بعد دوباره به جا آورد، به اين كه تا ماه
بعد در مكه بماند و اما كسى كه در اثناى عمره تمتع جماع نمايد،
باطل شدن عمره وى مورد اشكال است و اظهر اين است، كه باطل
نخواهد شد همچنان كه خواهد آمد.
مسأله 140 - احرام بستن براى عمره مفرده او مواقيتى كه براى
عمره تمتع احرام بسته مىشود، واجب است، و بيان مواقيت
خواهد آمد. و اگر مكلف در مكه باشد و بخواهد عمره مفرده به جا آورد جايز است از حرم خارج شده و احرام ببندد و واجب
59

نيست به يكى از مواقيت برود و از آنجا محرم شود. و بهتر اين
است كه احرامش از يكى از اين سه جا باشد حديبيه، جعرانه،
تنعيم و بيان هر يك بعدا خواهد آمد. و اين سه كلمه، نام سه جاى
معين در اطراف مكه است.
مسأله 141 - عمره مفرده بر كسى كه بخواهد وارد مكه شود،
واجب است، و جايز نيست بدون احرام وارد مكه شود. و از حكم
وجوب احرام كسى كه مكررا بايد رفت و آمد كند مستثنى است،
مانند هيزم كش و علاف و امثال اينها. و همچنين كسى كه بعد از
تمام نمودن اعمال حج يا بعد از عمره مفرده از مكه خارج شده و
بيرون رفته باشد، چنين شخصى مىتواند پيش از گذاشتن يك ماه
بدون احرام وارد مكه شود. و حكم كسى كه بعد از عمره تمتع و
قبل از حج از مكه خارج شود خواهد آمد.
مسأله 142 - كسى كه عمره مفرده را در ماه‌هاى حج به جا
آورده و اتفاقا تا وقت حج در مكه باقى مانده، مىتواند عمره
مفرده خود را عمره تمتع قرار داده و حج را به جا آورد، و فرقى در
اين حكم بين حج واجب و حج مستحبى نيست.
60

اقسام حج
مسأله 143 - حج بر سه قسم است: 1 - حج تمتع، 2 - حج
افراد، 3 - حج قرآن.
قسم اول، يعنى حج تمتع وظيفه كسى است كه فاصله وطنش تا
مسجد الحرام شانزده فرسخ يا بيشتر از آن باشد.
قسم دوم و سوم، يعنى حج افراد و حج قران وظيفه كسى است
كه اهل خود مكه يا اطراف آن باشد، به شرطى كه فاصله بين
وطنش تا مسجد الحرام كمتر از شانزده فرسخ باشد.
و اين رساله در بيان احكام قسم اول، يعنى حج تمتع است كه
محل ابتلاى غالب برادران دينى است. و نظر به اين كه گاهى
به جهت ضرورت و بعضى از پيش آمدها حج تمتع تبديل به حج
افراد مىشود، ناچاريم كيفيت حج افراد را نيز بطور مختصر بيان
نمائيم و كيفيت حج قرآن نيز بيان خواهد شد.
مسأله 144 - كسى كه وظيفه اش حج تمتع است، مىتواند حج
افراد يا قران را استحبابا بجا آورد، همچنان كه كسى كه وظيفه‌اش
حج افراد يا قران است، مىتواند حج تمتع را استحبابا به جا آورد.
و اين معنى در حج واجب جايز نيست، يعنى كسى كه حج افراد يا
حج قران بر او واجب شده، نمىتواند به جاى آن حج تمتع به جا
61

آورد و بالعكس، يعنى كسى كه حج تمتع بر او واجب شده،
نمىتواند به جاى آن حج افراد يا قران به جا آورد، و چنانچه اين
افراد به جاى حج واجب خود حج ديگرى به جا آورند كفايت
نمىكند. بلى گاهى وظيفه كسى كه بايد حج تمتع به جا آورد،
عوض شده و به حج افراد بر مىگردد، چنان كه بيانش خواهد آمد.
مسأله 145 - كسى كه وطنش بيش از شانزده فرسخ از مسجد
الحرام دور بوده و فعلا در مكه اقامت نموده، چنانچه اقامتش بعد
از استطاعت و واجب شده حج بر او بوده، وظيفه‌اش حج تمتع
است و اما اگر استطاعت او پس از اقامت در مكه و بعد از داخل
شدن در سال سوم باشد، وظيفه‌اش حج قران يا افراد است و اگر
استطاعتش قبل از سال سوم باشد، حج تمتع بر او واجب مىشود.
اينها در صورتى است كه اقامتش به قصد مجاورت باشد، يعنى
مدتى در جوار خانه خدا بودن. و اما اگر به قصد توطن باشد، اين
هم دو صورت دارد:
1 - از اول قصد توطن داشته، در اين صورت وظيفه‌اش حج
افراد يا قران است، چه آن كه وارد سال سوم شده باشد يا خير.
2 - بعد از مدتى قصد توطن نموده، كه در اين صورت اگر
استطاعتش قبل از توطن و پيش از وارد شدن سال سوم باشد،
وظيفه اش حج تمتع است. و اگر بعد از قصد توطن باشد، وظيفه اش افراد يا قران مىباشد چه آن كه وارد سال سوم شده
62

باشد يا نشده باشد. و هم چنين است حكم كسى كه قصد توطن در
غير مكه داشته باشد از اماكنى كه فاصله آنها تا مسجد الحرام كمتر
از شانزده فرسخ باشد.
مسأله 146 - هر گاه در بلد خود مستطيع بوده و پس از
استطاعت در مكه اقامت نموده يا پس از اقامت در مكه و قبل از
انقلاب و بر گشتن وظيفه اش به حج افراد يا حج قران مستطيع
شود، جايز است براى او كه از ادنى الحل محرم شود، اگر چه
احوط (مستحب) آن است كه به يكى از مواقيت رفته و از آنجا براى عمره
تمتع محرم شود، و احوط (مستحب) اين است كه به ميقات اهل بلد خود
برود. و اهل هر بلدى ميقاتى دارند كه بيانش خواهد آمد.
63

حج تمتع
مسأله 147 - حج تمتع، عبارت از دو عبادت است كه نام
عبادت اول، عمره و نام عبادت دوم حج است. و گاهى عبادت
دوم را حج تمتع مىگويند. و واجب است عمره را در حج تمتع
پيش از حج به جا آورند.
اعمال عمره تمتع
مسأله 148 - در عمره تمتع پنج چيز واجب است:
اول: احرام از يكى از ميقاتها، و تفصيل آنها را خواهى دانست.
دوم: طواف دور خانه خدا.
سوم: خواندن دو ركعت نماز طواف.
چهارم: سعى (رفت و آمد) بين صفا و مروه كه نام دو جاى
معين در جنب مسجد الحرام است.
پنجم: تقصير، يعنى گرفتن مقدارى از مو يا ناخن، و هنگامى كه
شخص اين اعمال پنچ گانه را به جا آورد، از احرام بيرون رفته و
چيزهايى كه به جهت احرام بر او حرام شده بود، حلال مىشود.
مسأله 149 - بر مكلف لازم است با نزديك شدن روز نهم
ذى الحجه خود را براى اعمال آماده و مهيا نمايد.
64

اعمال حج تمتع
در حج تمتع سيزده چيز واجب است: اول: بستن احرام از مكه، به تفصيل و شرحى كه خواهد آمد.
دوم: وقوف (بودن) در عرفات از ظهر روز نهم ذى الحجه (روز
عرفه) تا مغرب. و عرفات نام جايى است در چهار فرسخى مكه
قديم.
سوم: بودن در مزدلفه (مشعر) كه بين عرفات و مكه است، از
طلوع فجر روز عيد قربان (دهم ذى الحجه تا طلوع آفتاب).
چهارم: رمى جمره عقبه (زدن سنگريزه) در منى روز عيد
قربان. و منى تقريبا يك فرسخ تا مكه فاصله دارد.
پنجم: قربانى كردن در منى روز عيد.
ششم: تراشيدن سر يا گرفتن مقدارى از مو يا ناخن در منى. و به
اين عمل آنچه بسبب احرام بر وى حرام شده بود حلال مىشود،
مگر زن و بوى خوش و شكار بنابر احتياط (واجب).
هفتم: طواف دور خانه خدا به عنوان زيارت پس از بازگشت به
مكه هشتم: به جا آوردن دو ركعت نماز طواف.
نهم: سعى (رفت و آمد) بين صفا و مروه. و با اين عمل بوى
خوش نيز حلال مىشود.
65

دهم: طواف نساء.
يازدهم: بجا آوردن نماز طواف نساء. و به اين عمل زن نيز
حلال مىشود.
دوازدهم: بيتوته (ماندن شب) در منى شب يازدهم و شب
دوازدهم، بلكه شب سيزدهم در بعضى از صور كه بيانش مىآيد.
سيزدهم: رمى سه جمره (اولى و وسطى و عقبه) در روز
يازدهم و دوازدهم، بلكه در روز سيزدهم نيز بنابر اظهر، در
صورتى كه شب سيزدهم را در منى مانده باشد.
شرايط حج تمتع
مسأله 150 - در حج تمتع چند چيز شرط است:
اول: نيت كه قصدش اين باشد كه حج تمتع را به جا مىآورد.
پس اگر نيت حج ديگرى نمود يا در نيت تردد داشت، حجش
صحيح نخواهد بود.
دوم: آن كه عمره و حج هر دو با هم در ماه‌هاى حج (شوال و
ذى القعدة وذى الحجه) باشد. پس اگر يك جزء از عمره را قبل از
ماه شوال به جا آورده باشد، عمره اش صحيح نخواهد بود.
سوم: آن كه عمره و حج در يك سال به جا آورده شوند. پس
اگر عمره را به جا آورد و حج را به سال بعد تاخير نمود، تمتع
66

صحيح نخواهد بود. و فرقى نيست در اين حكم بين اين كه تا سال
بعد در مكه بماند يا آن كه به وطن خود مراجعت نموده و دوباره به
مكه بيايد. همچنان كه فرقى نيست بين اين كه بعد از عمره به
تقصير از احرام بيرون آيد. يا تا سال آينده در احرام خود باقى بماند.
چهارم: آن كه احرام حج در حال اختيار از خود مكه باشد و
بهترين موضع مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل است و چنانچه نتواند
از خود مكه احرام ببندد، از هر جا كه بتواند بايد محرم شود.
پنجم: آن كه مجموع اعمال عمره تمتع و حج تمتع را يك نفر
انجام دهد از طرف يك نفر. پس اگر دو نفر براى انجام حج تمتع از
طرف مرده يا زنده‌اى اجير شوند كه يكى عمره و ديگرى حج را
انجام دهد، صحيح نخواهد بود. و هم چنين اگر يك نفر حج نمايد
و عمره را به جاى كسى و حج را به جاى ديگرى انجام دهد،
صحيح نخواهد بود.
مسأله 151 - همين كه شخص اعمال عمره تمتع را به جا آورد،
واجب است اعمال حج تمتع را به جا آورد و جايز نيست براى
كارى غير از اعمال حج از مكه بيرون برود، مگر آن كه خروج وى
براى حاجتى باشد، و بيم آن نرود كه اعمال حجش فوت گردد، كه
در اين صورت واجب است، براى حج خود از مكه احرام حج را
بسته و براى كارى كه دارد از مكه بيرون رفته و سپس با همان
احرام به مكه برگشته و از مكه رهسپار عرفات گردد. و چنانچه
67

نتواند به مكه برگردد از جاى خود به عرفات رود.
مسأله 152 - همچنان كه بيرون رفتن از مكه براى كسى كه
عمره تمتع به جا مىآورد پس از فراغ از اعمال عمره تمتع جايز
نيست، در اثناى عمره نيز نبايد از مكه بيرون برود. پس هر گاه پيش
از وارد شدن به مكه بداند كه محتاج به بيرون رفتن از مكه خواهد
شد، مانند حمله دارها كه نوعا اين طورند. مىتواند اولا به عنوان
عمره مفرده محرم شده و به مكه رفته و اعمال عمره مفرده را به جا
آورده و از مكه براى كارى كه دارد بيرون رفته و پس از انجام كار
خود ثانيا براى عمره تمتع احرام بسته و به مكه بيايد. و گذشتن
يك ماه از عمره مفرده كه اول به جا آورده معتبر نيست در صحت آن.
مسأله 153 - بيرون رفتن از مكه بعد از عمره يا در اثناى آن كه
حرام شده، بيرون رفتن به جاى ديگر است، و اما رفتن به اطراف و
نواحى تابع مكه عيبى ندارد. پس كسى كه منزلش بيرون مكه است،
مىتواند در اثناء يا بعد از فراغت از اعمال عمره به منزل خود بر گردد.
مسأله 154 - هر گاه پس از انجام عمره بدون احرام از مكه
بيرون رفت و از ميقاتها گذشت، دو صورت دارد:
اول: آن كه بازگشتش به مكه پيش از گذشتن يك ماه از انجام
عمره است، كه در اين صورت لازم است بدون احرام به مكه
برگشته، و از مكه احرام بسته و به سوى عرفات برود.
دوم: آن كه بازگشت وى به مكه پس از گذشتن يك ماه باشد.
68

در اين صورت لازم است عمره را دوباره انجام دهد.
مسأله 155 - كسى كه وظيفه‌اش حج تمتع است، نمىتواند به
حج افراد يا حج قران عدول نمايد، مگر در صورتى كه پس از
شروع به عمره تمتع وقتش به اندازه‌اى تنگ شود كه نتواد عمره
را تمام نموده و خود را به حج برساند، يعنى اگر خواسته باشد
اعمال عمره را انجام دهد بيم آن برود كه به حج نرسد، نيت خود
را به نيت حج افراد تبديل نموده و عمره را ترك و به حج رفته و
بعد از حج عمره مفرده به جا آورد، و ميزان در تنگى وقت كه اين
امر را جايز مىكند، بيم از دست رفتن مقدار ركن از وقوف
اختيارى عرفات است.
مثال شخصى صبح روز نهم ذى الحجة وارد مكه مىشود و
مىخواهد عمره تمتع بجا آورد و شروع مىنمايد در آن. مىبيند
اگر عمره را به جا آورد، تا ظهر كه ابتداى وقت وقوف اختيارى
عرفات است نمىتواند خود را به عرفات برساند. اين شخص به
نيت حج افراد به عرفات رفته و اعمال حج را به جا آورده و پس از
اعمال حج به مكه برگشته و عمره مفرده به جا آورد.
مسأله 156 - كسى كه وظيفه وى حج تمتع است، چنانچه پيش
از شروع به عمره بداند كه وقتش گنجايش اعمال عمره و درك حج
را ندارد، نمىتواند از اول به حج افراد يا قران عدول نمايد، بلكه
واجب است حج را تا سال آينده تاخير نمايد.
69

مسأله 157 - هر گاه در سعه وقت براى عمره تمتع احرام بست
و طواف و سعى خود را عمدا تا زمانى كه نتواند آنها را به جا آورده
و حج را درك نمايد به تاخير انداخت، عمره وى باطل است و
نمىتواند بنابر اظهر به حج افراد عدول نمايد. لكن احوط (واجب) اين
است كه عدول به افراد نموده و عمره را به قصد اعم از حج افراد يا
عمره مفرده به جا آورد.
70

حج افراد
مسأله حج افراد عملى است مستقل و جداگانه و هم چنان كه گذشت
بر كسى واجب مىشود كه فاصله بين وطنش تا مسجد الحرام كمتر
از شانزده فرسخ باشد. و در صورتى كه بتواند علاوه بر حج افراد
عمره مفرده را بجا آورد، عمره مفرده نيز به طور جداگانه بر او
واجب خواهد بود. بنابر اين كسى كه مىتواند فقط يكى از اين دو
را به جا آورد، همانى را كه مىتواند به جا آورد بر او واجب
مىشود. و چنانچه بتواند يكى از اين دو را در زمانى و ديگرى را
در زمان ديگر به جا آورد، واجب است آنچه وظيفه وى در هر
زمان اقتضا مىنمايد، همان را به جا آورد. و چنانچه در يك وقت
بتواند هر دو را انجام دهد، واجب است هر دو را انجام دهد و
مشهور بين فقهاء در اين صورت اين است كه بايد حج پيش از عمره
بجا آورده شود. و احوط (واجب) نيز همين است.
مسأله 158 - حج افراد با حج تمتع در تمام اعمال مشترك
هستند و حج افراد با حج تمتع چند فرق دارد:
اول: آن كه حج افراد لازم نيست متصل به عمره و در يك سال
باشد، ولى حج تمتع همان طور كه گفته شد لازم است متصل و
بعد از عمره و در يك سال انجام شود.
71

دوم: آن كه در حج افراد قربانى لازم نيست، ولى در حج تمتع
چنان كه گفته شد، قربانى لازم است.
سوم: آن كه در حج افراد جايز است در حال اختيار طواف و
سعى حج را بر وقوفين مقدم نمود، ولى در حج تمتع نمىشود اين
كار را كرد.
چهارم: آن كه احرام حج افراد بايد از يكى از جاهايى كه گفته
خواهد شد باشد، و اما احرام حج تمتع بايد از خود مكه باشد.
پنجم: آن كه عمره حج افراد را مىشود پيش از حج يا بعد از آن
به جا آورد، ولى در حج تمتع واجب است عمره پيش از حج باشد.
ششم: آن كه بعد از احرام حج افراد مىشود طواف مستحبى
نمود. و در حج تمتع پس از احرام بنابر احتياط وجوبى، جايز
نيست طواف مستحبى بجا آورده شود.
مسأله 159 - هر گاه براى حج افراد مستحبى احرام بسته شود،
مىتوان به عمره تمتع عدول نمود، مگر در صورتى كه بعد از سعى
تلبيه بگويد كه نمىتواند به عمره تمتع عدول نمود.
مسأله 160 - هر گاه براى حج افراد احرام بست و وارد مكه
شد، جايز است دور خانه خدا استحبابا طواف نمايد، ولى واجب
است در اين صورت پس از برگزارى نماز طواف، تلبيه بگويد. بنابر
احتياط (واجب).
72

حج قران
مسأله 161 - حج‌ قران با حج افراد در تمام جهات با هم متحد و
يكسانند، مگر آن كه در حج قران هنگام احرام بايد مكلف قربانى
و همراه داشته باشد، و بدين جهت قربانى بر او واجب مىشود. و
احرام در اين قسم از حج همان طور كه با تلبيه محقق مىشود، با
اشعار (علامت گذاشتن) يا تقليد (چيزى به گردن حيوان آويختن)
نيز محقق مىشود. و هر گاه براى حج قران احرام ببندد جايز نيست
به حج تمتع عدول نمايد.
توضيح: آن كه چون در حج قران بايد قربانى همراه حاجى
باشد، بايد بر او علامت بگذارد يعنى اگر شتر است كوهان او را
بشكافد و اگر گوسفند باشد گوش او را دريده يا پشت و سر و
گردن او را رنگ كند، كه اين اشعار گويند يا آن كه چيزى بر گردن
حيوان مانند زنگوله يا چيزى ديگرى بياويزد كه اين را تقليد
(قلاده، گردن‌بند) مىگويند. و يكى از اين دو كار جاى تلبيه را
مىگيرد.
73

ميقاتهاى احرام
در شريعت مقدسه اسلام جاهايى براى بستن احرام تعيين
شده كه به آنها ميقات گفته مىشود و واجب است احرام از يكى از
آن جاها بسته شود. و آنها ده مكان مىباشد:
1 - مسجد شجره
مسجد شجره در نزديكى مدينه منوره است. و آن ميقات اهل
مدينه و هر كسى است كه خواسته باشد از راه مدينه به حج برود.
و جايز است در بيرون مسجد بطورى كه محاذى و برابر آن از
طرف راست يا چپ باشد، احرام بسته شود. و احوط (مستحب) اين است كه
در صورت امكان از درون مسجد احرام بسته ‌شود.
مسأله 162 - كسى كه از راه مدينه به حج مىرود و به مسجد
شجره مىرسد و ميقات ديگرى بنام جحفه در ميان راه دارد،
نمىتواند از مسجد شجره بدون احرام گذشته و از جحفه احرام
ببندد، مگر شخص بيمار يا ضعيف و مانند اينها كه نمىتوانند از
مسجد شجره احرام ببندد.
74

2 - وادى عقيق
وادى عقيق ميقات اهل عراق و نجد و هر كسى است كه از آنجا
عبور كند، هر چند اهل عراق و نجد نباشد، و اين ميقات داراى سه
جزء مىباشد.
1 - مسلخ، كه نام جزء اول است.
2 - عمره، كه نام وسط آن است.
3 - ذات عرق، كه نام آخر آن است. و احوط (مستحب) و اولى آن است كه
مكلف در صورتى كه مانعى مانند بيمارى يا تقيه نداشته باشد،
پيش از رسيدن به ذات عرق احرام ببندد.
مسأله 163 - در حال تقيه جايز است مخفيانه پيش از رسيدن به ذات عرق بدون اين كه لباس خود
را بكند محرم شده و پس از رسيدن به ذات عرق لباسهاى خود را كنده و دو جامه احرام را بپوشد.
3 - جحفه
جحفه ميقات اهل شام و مصر و مغرب و هر كسى است كه از
آن جا عبور نمايد، هر چند اهل آن جا نباشد. و اين در صورتى
است كه اين شخص از ميقات سابق از آن احرام نبسته باشد.
4 - يلملم
يلملم نام كوهى است. و ميقات اهل يمن و هر كسى است كه از
آن راه بگذرد.
75

5 - قرن المنازل
قرن المنازل ميقات اهل الطائف و هر كسى است كه از آن راه
برود.
6 - مكه مكرمه
مكه مكرمه قديم كه در زمان پيغمبر اكرم - صلى الله عليه وآله و
سلم - بوده كه حدود آن از عقبه مدنيين است تا ذى طوى.
7 - منزل خود شخص
منزل خود شخص، ميقات كسى است كه منزلش به مكه
نزديكتر از ميقات باشد، كه چنين شخصى مىتواند از منزل خود احرام ببندد و لازم نيست جهت احرام بستن به يكى از ميقاتهاى
ديگر برود.
8 - جعرانه
جعرانه ميقات اهل مكه است براى حج قران و افراد و در حكم
اهل مكه است كسى كه دو سال تمام در مكه مجاور بوده كه پس از
گذشتن آن به منزله اهل مكه خواهد بود. و اما پيش از دو سال
حكمش در مسأله 146 گذشت.
76

9 - محاذات مسجد شجره
كسى كه تقريبا يك ماه يا بيشتر در مدينه منوره اقامت نموده و
عازم حج باشد و بخواهد از غير راه متعارف مدينه تا مكه برود،
همين كه شش ميل از مدينه دور شود محاذى و برابر مسجد
شجره خواهد بود و همان جا ميقاتش خواهد بود و از همان جا
احرام مىبندد. و در تجاوز نمودن از محاذات مسجد شجره و
احرام بستن از محاذات يكى از مواقيت ديگر، بلكه از خصوص
مورد مذكور نيز مشكل است، و لكن جواز آن بعيد نيست خصوصا
اگر فاصله زياد نباشد.
10 - ادنى الحل
ادنى الحل ميقات عمره مفرده است بعد از حج قران يا افراد.
بلكه براى هر عمره مفرده است براى كسى كه در مكه است و
بخواهد عمره مفرده به جا آورد. و افضل و بهتر آن است از حديبيه
يا جعرانه يا تنعيم احرام ببندد. و حديبيه و جعرانه و تنعين، نام سه
مكان مىباشد كه نزد اهل مكه مشهور و معروف است.
احكام ميقاتها
مسأله 164 - احرام بستن پيش از ميقات جايز نيست، همچنان
77

كه عبور از ميقات با احرام كفايت نمىكند بلكه بايستى از خود
ميقات احرام بسته شود. و از اين حكم، دو مورد استثنا شده است.
1 - آن كه نذر نمايد كه پيش از رسيدن به ميقات احرام ببندد،
كه در اين صورت احرام بستن قبل از ميقات صحيح و احتياجى به
تجديد آن در ميقات يا گذشتن از ميقات نيست. بلكه مىتواند از
راهى به مكه برود كه به هيچ يك از ميقاتها بر خورد نكند، و در اين
حكم فرقى بين حج واجب و مستحب و عمره مفرده نيست. بلى
فرقى كه هست اين است كه اگر احرام براى حج باشد، لازم است
در ماه‌هاى حج باشد (شوال، ذى القعده، ذى الحجه) چنان كه گذشت.
2 - كسى كه قصد عمره مفرده در ماه رجب دارد و بيم آن داشته
باشد كه اگر احرام را از ميقات ببندد موفق به درك عمره نشود،
براى چنين شخصى جايز است قبل از ميقات احرام ببندد و براى
او عمره رجب شمرده مىشود، هر چند اعمال عمره را در ماه
شعبان به جا آورد. و در اين حكم فرقى بين عمره واجب و
مستحب نيست.
مسأله 165 - بر مكلف واجب است يقين به رسيدن به ميقات
پيدا نموده و احرام ببندد، يا اطمينان به آن حاصل نمايد يا حجت
شرعى داشته باشد و افرادى كه آنجا زندگى مىكنند گفته آنها
حجت شرعيه محسوب مىشود و چنانچه شك در رسيدن به
ميقات داشته باشد، احرام بستن براى او جايز نخواهد بود.
78

مسأله 166 - كسى كه نذر نموده قبل از ميقات احرام ببندد و بر
خلاف نذر خود از ميقات احرام بست، احرام وى باطل نيست ولى
كفاره مخالفت نذر بر او واجب مىشود، اگر از روى عمد اين كار را
كرده باشد.
مسأله 167 - هم چنان كه تقديم احرام بر ميقات جايز نيست،
تاخير آن از ميقات نيز جايز نيست. پس كسى كه قصد حج يا عمره
يا دخول مكه را دارد، نمىتواند در حال اختيار بدون احرام از
ميقات عبور نمايد مگر آن كه از ميقات احرام ببندد، هر چند
ميقات ديگرى در جلو داشته باشد و هر گاه بدون احرام از ميقات
گذشته و پيش روى كرد، در صورت امكان بايد به ميقات برگردد.
مسأله 168 - هر گاه مكلف از روى علم و عمد از ميقات احرام
نبسته و از آن گذشت، اين مسأله چند صورت دارد:
اول: آن كه مىتواند به ميقات بر گردد، كه در اين صورت واجب
است به ميقات برگشته و از آن احرام ببندد، خواه برگشتنش از
داخل حرم يا از خارج آن باشد. پس اگر چنين كارى كرد، عملش
بدون اشكال صحيح خواهد بود.
دوم: آن كه مكلف در حرم باشد و نتواند به ميقات بر گردد ولى
بتواند از حرم بيرون برود، كه در اين صورت واجب است از حرم
بيرون رفته و از بيرون حرم احرام ببندد.
سوم: آن كه در حرم باشد و نتواند به ميقات يا بيرون حرم برود،
79

هر چند به جهت بيم فوت حج باشد و در اين صورت لازم است از
جاى خود احرام ببندد
چهارم: آن كه خارج حرم باشد و نتواند به ميقات برگردد. در
اين صورت نيز لازم است از جاى خود احرام ببندد.
و جمعى از فقهاء - رضوان الله عليهم - در سه صورت اخير
حكم به بطلان عمره نموده اند، ولى صحت آن خالى از وجه
نيست، هر چند مكلف به جهت ترك احرام از ميقات مرتكب
حرام شده است. لكن احوط (مستحب)؟ مع ذلك در صورت امكان اعاده حج
است و چنانچه مكلف در سه صورت اخير به وظيفه‌اى كه گفته
شد عمل ننمود و عمره را به جا آورد، بى شك حج وى فاسد
خواهد بود.
مسأله 169 - هر گاه انسان به جهت فراموشى يا بىهوشى و مانند
اينها يا ندانستن حكم يا ندانستن ميقات، احرام را ترك نمايد،
يعنى بدون احرام از ميقات بگذرد، اين مسأله نيز داراى چهار
صورت مىباشد:
اول: آن كه بتواند به ميقات برگردد، كه در اين صورت واجب
است به ميقات برگشته و از همانجا احرام ببندد.
دوم: آن كه در حرم باشد و برگشتن به ميقات غير ممكن و به
خارج حرم ممكن باشد، كه در اين صورت لازم است از حرم
بيرون رفته و از خارج حرم محرم شود. و اولى در اين صورت اين
80

است كه هر چند بتواند از حرم دور شود و احرام ببندد.
سوم: آن كه در حرم باشد و برگشتن به خارج حرم برايش
ممكن نباشد، كه در اين صورت لازم است از جاى خود احرام
ببندد، هر چند وارد مكه شده باشد.
چهارم: آن كه در خارج حرم باشد و نتواند به ميقات برگردد،
كه در اين صورت لازم است از جاى خود محرم شود. و در تمام
اين چند صورت حكم به صحت عمل مكلف مىشود، اگر
وظايفى را كه گفته شد انجام بدهد.
مسأله 170 - هر گاه زن حائض از روى جهل به حكم و ندانستن
مسأله از ميقات احرام نبسته و داخل حرم شد، بر او لازم است
مانند ديگران در صورتى كه نتواند به ميقات برگردد، به خارج حرم
رفته و از آنجا احرام ببندد. بلكه احتياط اين است كه تا آن جا كه
ممكن است از حرم دور شود و احرام ببندد به ‌شرطى كه اين عمل
مستلزم فوت حج نباشد و در صورتى كه انجام اين عمل برايش
ممكن نباشد، با ديگران يكسان خواهد بود يعنى مانند ديگران از
حرم محرم شود.
مسأله 171 - هر گاه عمره فاسد شد، واجب است در صورت
امكان از سر گرفته شود. و چنانچه اعاده آن هر چند به جهت كمى
وقت ممكن نباشد، حج وى فاسد خواهد بود و لازم است در سال
بعد اعاده شود.
81

مسأله 172 - جمعى از فقها فرموده‌اند كه اگر مكلف از روى
نادانى يا فراموشى عمره را بدون احرام به جا آورد، عمره وى
صحيح است. و اين فرمايش خالى از اشكال نيست، و احتياط در
اين صورت اين است كه بطورى كه گفته شد در صورت امكان
اعاده نمايد و اين احتياط البته نبايد ترك شود.
مسأله 173 - در سابق گذشت كسى كه وطنش از مكه دور
باشد، واجب است از يكى از ميقاتهاى پنجگانه كه ذكر شد براى
عمره احرام ببندد. پس اگر راهش از آن ميقاتها باشد كه اشكالى
ندارد، و چنانچه راهش از آن جا نباشد، مانند وضع حجاج در اين
زمان كه همگى ابتداء وارد جده مىشوند و جده از مواقيت نيست
پس احرام از جده مجزى نيست مگر محاذى و برابر يكى از آنها
باشد كه اين ثابت نشده است بلكه اطمينان به عدم محاذات وى
مىباشد پس با اين حال بر حاجى لازم است كه در صورت امكان
به يكى از مواقيت برود يا از وطن و بلد خود يا در راه قبل از
رسيدن به جده به مقدارى كه قابل ملاحظه باشد، هر چند در
هواپيما باشد، نذر احرام نموده و از محل نذر، احرام، ببندد. و
ممكن است براى كسى كه وارد جده شده بدون احرام، برود به
" رابغ " كه در راه مدينه است و از آن جا به نذر احرام ببندد، به
اعتبار اين كه قبل از جحفه كه يكى از مواقيت است مىباشد. و در
صورتى كه رفتن به يكى از مواقيت ممكن نباشد و قبل از ميقات
82

هم به نذر محرم نشده، لازم است از جده با نذر احرام بسته و بعدا
در خارج حرم قبل از دخول آن تجديد احرام كند.
مسأله 174 - در سابق گفته شد كه شخصى كه مىخواهد حج
تمتع به جا آورد، واجب است كه براى حج خود از مكه محرم
شود. پس اگر با علم و عمد از جاى ديگرى غير از مكه احرام ببندد
احرامش صحيح نخواهد بود، هر چند با احرام وارد مكه شود.
بلكه در صورت امكان واجب است احرام را در مكه تجديد
نمايد، و در غير اين صورت حجش باطل خواهد بود.
مسأله 175 - هر گاه كسى كه مىخواهد حج تمتع نمايد
فراموش نمود كه از مكه محرم شود، در صورت امكان واجب
است به مكه بر گردد و اگر ممكن نشد، از جاى خود هر چند در
عرفات باشد احرام ببندد و همچنين است حكم كسى كه مسأله را
نمىدانسته.
مسأله 176 - كسى كه احرام حج را به كلى فراموشى نموده و تا
پايان اعمال حج يادش نيايد، حجش صحيح است. و هم چنين
است حكم جاهل به مسأله.
83

كيفيت احرام
واجبات احرام سه چيز است: نيت، تلبيه، پوشيدن لباس احرام
اول: نيت يعنى قصد به جا آوردن آنچه در حج و عمره واجب
شده قربة إلى الله تعالى. و چنانچه اعمال واجب را بطور تفصيل
نداند، واجب است قصد به جا آوردن را بطور اجمال نمايد و در
اين هنگام لازم است تدريجا آنچه بر او واجب مىشود از روى
مناسك ياد گرفته يا از كسى كه مورد وثوقش باشد بپرسد. پس
هر گاه بدون قصد، احرام بست احرامش باطل خواهد بود. و در
نيت چند چيز معتبر است:
1 - قصد قربت (نزديكى به خدا) مانند عبادات ديگر غير از احرام
2 - هم زمان بودن با شروع در احرام.
3 - تعيين احرام كه براى عمره است يا براى حج، و تعيين حج
كه تمتع است يا قران يا افراد، و تعيين اين كه براى خود است يا
براى ديگرى، و تعيين اين كه حجش حجة الاسلام است كه براى
اولين بار به استطاعت بر او واجب شده يا حج نذرى است كه
بسبب نذر بر او واجب شده يا حجى است كه به سبب فاسد بودن
حج قبل بر او واجب شده يا حج مستحبى است خلاصه هر يك از
اينها كه باشد بايد در نيت مشخص شود. پس اگر بدون تعيين نيت،
84

احرام نمود احرامش باطل خواهد بود.
مسأله 177 - در صحت نيت گفتن به زبان و گذراندن از ذهن
معتبر نيست يعنى لازم نيست نيت را به زبان آورده يا از ذهن خود
بگذراند. بلكه داعى بر آن كفايت مىكند، مانند عبادتهاى ديگر كه
در آنها داعى كافى است.
مسأله 178 - در صحت احرام عزم بر ترك محرمات از اول تا
آخر احرام معتبر نيست، مگر استمناء و جماع. پس اگر از اول
احرام حج قصدش اين باشد كه پيش از وقوف به مزدلفه استمناء يا
با عيال خود جماع (نزديكى) نمايد يا مردد باشد، احرامش باطل
نخواهد بود. و اگر از اول عزمش ترك اين دو امر باشد و عزمش تا
آخر استمرار نداشته باشد، به اين كه پس از تحقق احرام قصد به
جا آوردن يكى از اين دو امر را نمايد، احرامش باطل نخواهد شد.
دوم: تلبيه، يعنى گفتن اين چند جمله است:
" لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك ". و احوط و
اولى اضافه نمودن اين جمله است: " إن الحمد والنعمة لك
والملك لا شريك لك لبيك ". وجايز است كلمه " لك " بعد از
كلمه " والملك " اضافه شود كه بگويد " والملك لك ". وتلبيه
كامل اين است: " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك،
إن الحمد والنعمة لك والملك لك، لا شريك لك لبيك ". يعنى
پروردگارا اجابت و اطاعت مىكنم فرمان تو را، براى تو شريك
85

نيست، بدرستى كه ستايش تو را سزاست و نعمت و ملك و
پادشاهى از آن تو است، شريكى براى تو در آنها نيست.
مسأله 179 - بر مكلف لازم است الفاظ تلبيه را ياد گرفته
و به طور صحيح ادا نمايد. مانند تكبيرة الاحرام در نماز، هر چند اين
معنى با تلقين ديگرى باشد، يعنى ديگرى كه خوب بلد است
بگويد و او مانند او بگويد. پس اگر اين الفاظ را ياد نگرفت و تلقين
هم برايش ميسور نبود، واجب است آنچه مىتواند بگويد. و
احوط در اين صورت جمع بين گفتن به مقدار ميسور و گفتن
ترجمه آنها و نايب گرفتن ديگرى است كه به جاى او بگويد.
مسأله 180 - شخص گنگ و لال با انگشت خود به تلبيه اشاره
نموده و زبان خود را حركت دهد. و اولى اين است كه اين كار را
خود انجام داده و نايب هم بگيرد كه به جاى او تلبيه بگويد.
مسأله 181 - بچه غير مميز، ديگرى به جاى او تلبيه مىگويد.
مسأله 182 - احرام حج تمتع و احرام عمره تمتع و احرام حج
افراد و احرام عمره مفرده، بدون تلبيه منعقد نمى شود. و اما حج
قران همچنان كه به تلبيه محقق و منعقد مىشود، به اشعار يا تقليد
نيز محقق مىشود. و اشعار مختص به شتر قربانى است و تقليد
مشترك بين شتر و غير آن از گاو و گوسفند از انواع قربانى است و
اولى در شتر جمع بين اشعار و تقليد است. و احوط در حج قران
تلبيه است، هر چند احرامش به شعار يا تقليد منعقد شده است. و
86

اشعار عبارت از پاره كردن طرف راست كوهان شتر است به اين
معنى كه محرم طرف چپ قربانى ايستاده و طرف راست كوهانش
را پاره نموده خون آلود نمايد و تقليد عبارت از اين است كه نعلين
كهنه اى كه با آن نماز گذارده باشد به گردن قربانى بياويزد.
مسأله 183 - در صحت احرام، طهارت از حدث اصغر و اكبر
شرط نيست و كسى كه محدث به حدث اصغر يا حدث اكبر باشد
احرام وى صحيح است. به عبارت واضح ‌تر احرام شخص بى وضو
يا جنب يا زن در حال حيض يا نفاس اشكالى ندارد. بنابر اين جنب
و حائض و نفساء مىتوانند احرام ببندند.
مسأله 184 - تلبيه در احرام به منزله تكبيرة الاحرام در نماز
است. پس احرام بدون تلبيه يا اشعار و تقليد نسبت به شخصى كه
مىخواهد حج قران به جا آورد محقق نمىشود. پس هر گاه نيت
احرام نموده و لباس احرام را پوشيد و يكى از محرمات احرام را
قبل از تحقق احرام (تلبيه گفتن يا اشعار و تقليد) بجا آورد، گناهى
نكرده و كفاره‌اى بر وى نخواهد بود.
مسأله 185 - كسى كه مىخواهد از راه مدينه به حج برود
احوط آن است تلبيه را در بيدا (جايى است كه يك ميل با ذو
الحليفه به طرف مكه فاصله دارد) تجديد نمايد و كسى كه از راه
ديگر به حج مىرود تلبيه را پس از قدرى راه رفتن بگويد. و كسى
كه از مكه مىخواهد به حج برود، تلبيه را تا رسيدن به رقطا (جايى
87

كه نامش مدعى و قبل از ردم است) تاخير نمايد. ولى احتياط اين
است كه از جايى كه احرام مىبندد فورا تلبيه را آهسته بگويد و از
جاهايى كه گفته شد بلند بگويد.
مسأله 186 - كسى كه عمره تمتع به جا مىآورد واجب است
هنگامى كه چشمش به خانه‌هاى قديم مكه افتاد تلبيه نگويد. و
كسى كه عمره مفرده به جا مىآورد اگر از خارج حرم آمد باشد،
هنگام دخول حرم و چنانچه از مكه بيرون رفته كه احرام عمره
ببندد، هنگام ديدن كعبه (خانه خدا) تلبيه را قطع نمايد. و كسى كه
حج بجا مىآورد هر نوع حجى باشد، هنگام زوال (ظهر) روز
عرفه تلبيه را قطع نمايد.
مسأله 187 - اگر پس از پوشيدن لباس احرام و پيش از گذشتن
از ميقات، شك كند كه تلبيه گفته يا نه بنابر نگفتن گذاشته وتلبيه
بگويد و اگر بعد از تلبيه گفتن شك كند كه آيا درست گفته يا نه
بنابر درست بودن بگذارد و احرام و عملش صحيح است.
سوم: پوشيدن دو جامه احرام (ازار ورداء) است پس از كندن
رختهايى كه پوشيدنش بر محرم حرام است و پوشيدن آن دو جامه
به اين نحو است كه يكى را مانند لنگ به دور كمر خود بسته و آن را
" ازار " گويند و ديگرى را مانند عبا بر دوش بگيرد و آن را " رداء "
گويند. و بچه نا بالغ از اين حكم مستثنى مىباشد و جايز است
كندن لباس او تا رسيدن به " فخ " تاخير شود.
88

مسأله 188 - پوشيدن دو جامه احرام واجب تعبدى است و
شرط تحقق احرام نيست بنابر اظهر. و احتياط اين است كه
پوشيدن آنها به نحو متعارف باشد.
مسأله 189 - ازار بايد به اندازه اى باشد كه از ناف تا زانو را
بپوشاند. و رداء بايد به اندازه‌اى باشد كه دو شانه را بپوشاند. و
احتياط اين است كه پوشيدن آنها پيش از نيت وتلبيه باشد. پس اگر
نيت وتلبيه را پيش از پوشيدن به جا آورد، پس از پوشيدن اعاده نمايد.
مسأله 190 - هر گاه از روى نادانى يا فراموشى موقعى كه
پيراهن پوشيده احرام بست، آن را فورا بكند و احرامش صحيح
است. بلكه اظهر اين است كه حتى در صورتى كه از روى علم و
عمد در پيراهن يا جامه عادى احرام ببندد، صحيح خواهد بود. و
اما اگر بعد از احرام پيراهنى پوشيد، احرامش بدون شك صحيح
است ولى بايد آن را از طرف پا بكند و چنان كه يقه آن تنگ باشد كه
نشود از طرف پا بكند، آن را شكافته يا دريده و از طرف پا بكند.
خلاصه آن كه نبايد از طرف سر كنده شود.
مسأله 191 - پوشيدن بيش از دو جامه در اول احرام يا بعد از
آن براى جلوگيرى از سرما يا گرما يا غير آن عيبى ندارد.
مسأله 192 - آنچه در لباس نمازگزار شرط است، در دو جامه
احرام نيز شرط است. پس لازم است كه دو جامه احرام از حرير
خالص و از اجزاى حيوانى كه خوردن گوشتش حرام است نباشد.
89

و زربافت نيز نباشد. و هم چنين لازم است پاك باشد. بلى نجس
شدن به نجاستى كه در نماز بخشوده است عيبى ندارد.
مسأله 193 - ازار بايد بدن ‌نما نباشد. و احوط اين است رداء
نيز بدن نما نباشد.
مسأله 194 - احوط در دو جامع احرام اين است كه بافتنى باشد
و از قبيل چرم و پوست و نمد نباشد.
مسأله 195 - پوشيدن رداء وازار فقط بر مردان واجب است و
زنان مىتوانند در رختهاى عادى خود در صورتى كه داراى شرايط
ذكر شده باشد احرام ببندند.
مسأله 196 - پوشيدن حرير گر چه فقط بر مردان حرام است،
اما زنان نبايد در جامه حرير احرام ببندند و احتياط اين است كه
هيچ چيزى كه از حرير خالص باشد، در تمام احوال احرام نپوشند.
مسأله 197 - چنانچه يكى از دو جامه احرام يا هر دو بعد از
احرام بستن نجس شود، احوط اين است كه هر چه زودتر تبديل يا
تطهير نمايد.
مسأله 198 - واجب نيست جامه‌هاى احرام را بطور دائم
بپوشد و برداشتن رداء از روى دوش براى ضرورت يا غير آن
عيبى ندارد، همچنان كه عوض كردن آن در صورتى كه آن عوض
داراى شرايط ذكر شده باشد عيبى ندارد.
90

تروك احرام
در گذشته گفته شد كه احرام به تلبيه يا اشعار يا تقليد محقق
مىشود و بدون آنها احرام منعقد نخواهد شد، هر چند نيت
احرام حاصل شده باشد، پس هر گاه مكلف احرام بست، بيست و پنج
چيز بر او حرام مىشود كه آنها را تروك احرام مىنامند:
1 - شكار حيوان صحرايى.
2 - نزديكى با زنان.
3 - بوسيدن زن.
4 - دست زدن به زن.
5 - نگاه كردن به زن.
6 - استمناء.
7 - عقد نكاح.
8 - استعمال بوى خوش.
9 - پوشيدن لباس دوخته بر مردان.
10 - سرمه كشيدن.
11 - نگاه در آيينه.
12 - پوشيدن چكمه و جوراب بر مردان.
13 - دروغ گفتن. و دشنام دادن
91

14 - مجادله (بگو مگو كردن).
15 - كشتن شپش و مانند آن.
16 - زينت كردن.
17 - روغن مالى بدن.
18 - كندن موى بدن.
19 - پوشاندن سر بر مردان.
20 - پوشانيدن رو بر زنان.
21 - زير سايه رفتن بر مردان.
22 - خارج نمودن خون از بدن.
23 - ناخن گرفتن.
24 - دندان كشيدن.
25 - همراه داشتن سلاح.
و تفصيل اين امور در مسائل ذيل بيان خواهد شد.
1 - شكار حيوان صحرايى
مسأله 199 - محرم خواه در حرم خواه در حل (خارج حرم)
باشد، نبايد حيوان صحرايى را شكار نموده يا بكشد، چه آن كه
حلال گوشت باشد يا نباشد هم چنان كه جايز نيست كشتن حيوان
صحرايى، اگر چه بعد از شكار اهلى شده باشد. و شكار در حرم
92

مطلقا جايز نيست، هر چند شكارچى محرم نباشد.
مسأله 200 - همچنان كه شكار حيوان صحرايى بر محرم حرام
است، كمك ديگرى در شكار نيز حرام است، هر چند با اشاره باشد. و
در حرمت كمك بين اين كه شكارچى محرم باشد يا محل فرقى نيست.
مسأله 201 - محرم نبايد شكار را به دست گرفته يا از او
نگهدارى كند، اگر چه شكارش پيش از احرام باشد. و نبايد از
گوشت شكار بخورد، هر چند شكار كننده محل باشد. و نيز حرام
است بر محل خوردن گوشت شكارى كه محرم او را ذبح نموده و
همچنين شكارى را كه محل در حرم ذبح نموده باشد و ملخ ملحق
به حيوان صحرايى است و شكار و گرفتن، و خوردنش حرام است.
مسأله 202 - حكم مذكور مختص به حيوان صحرايى است و
شكار حيوان دريايى مانند ماهى اشكالى ندارد. و مقصود از
دريايى آن است كه فقط د ر آب زندگى كند، و اما حيوانى كه در
صحرا و دريا هر دو زندگى مىكند ملحق به صحرايى مىباشد. و
در صورت شك به اين كه صحرايى است يا دريايى بنابر اظهر
اشكالى ندارد. و همچنين كشتن حيوان اهلى مانند مرغ خانگى و
حبشى اگر چه وحشى شده باشد، و گوسفند و گاو و شتر عيبى ندارد. و
همچنين ذبح حيوانى كه معلوم نيست اهلى است يا وحشى عيب ندارد.
مسأله 203 - جوجه و تخم حيوانات مذكور، در حكم تابع خود
آنها است يعنى همان طور كه شكار حيوان صحرايى حرام است،
93

شكار جوجه يا برداشتن تخم آن نيز حرام است و همان طور كه
كشتن حيوان اهلى و شكار حيوان دريايى جايز است، كشتن
جوجه و شكستن تخم آنها نيز جايز است.
مسأله 204 - كشتن درندگان براى محرم جايز نيست مگر در
صورتى كه از آنها بر خود بترسد يا كبوتران حرم را اذيت كنند. و
در كشتن درندگان كفاره نيست حتى شير بنابر اظهر، خواه
كشتنشان جايز باشد يا نباشد.
مسأله 205 - محرم مىتواند افعى و مار بزرگ سياه و مارهاى
بد و عقرب و موش را بكشد و در كشتن هيچ كدام كفاره نيست.
مسأله 206 - محرم مىتواند به كلاغ و باز شكارى تير اندازى
كند و در صورتى كه تير به آنها برسد و كشته شوند كفاره ندارد.
كفارات شكار
براى كشتن و شكار هر يك از حيوانات صحرايى در شريعت
مطهره كفاره‌اى معين شده كه در مسائل ذيل بيان خواهد شد.
مسأله 207 - در كشتن شتر مرغ يك شتر و در كشتن گاو
وحشى، يك گاو و در كشتن خر وحشى، يك شتر يا يك گاو، و در
كشتن آهو و خرگوش، يك گوسفند و همچنين در كشتن روباه بنابر
احتياط يك گوسفند كفاره هست.
94

مسأله 208 - كسى كه شكارى كرد چنانچه كفاره آن شتر باشد
و يافت نشود بايد شصت مسكين را اطعام نمايند، براى هر
مسكين يك مد كه تقريبا ده سير است. و اگر اين را هم نتواند، بايد
هيجده روز روزه بگيرد. و اگر كفاره گاو باشد و دست نيايد يا
مقدور نباشد بايد سى مسكين را اطعام نمايد. و اگر اين را هم
نتواند نه روز روزه بگيرد. و اگر كفاره گوسفند باشد و يافت نشود
يا نتواند تهيه كند ده مسكين را اطعام نمايد. و اگر متمكن
نباشد بايد سه روز روزه بگيرد.
مسأله 209 - هر گاه محرم در خارج حرم كبوتر يا مانند آن را
شكار نموده و بكشد يك گوسفند بايد كفاره بدهد. و در جوجه
آن، يك بره يا بزغاله بايد كفاره بدهد و در شكستن تخم آن، يك
درهم بنابر احتياط بايد كفاره بدهد. و هر گاه محل (غير
محرم) كبوتر و مانند آن را در حرم بكشد، يك درهم و در جوجه
آن نيم درهم و در تخم آن ربع درهم كفاره بدهد و هر گاه محرم در
حرم آن را بكشد، هر دو كفاره بر او واجب مىشود. و هم چنين
است در كشتن جوجه و شكستن تخم. و تخم اگر جوجه در آن به
حركت آمده، حكم جوجه را دارد.
مسأله 210 - كفاره شكار قطاء (مرغى است كه آن را به فارسى
سنگخوار نامند) و كبك و دراج و مانند آن، يك بره است كه از
شير گرفته شده و علفخوار باشد. و كفاره شكار گنجشك و قبره كه
95

نوعى از مرغان مىباشد كه به فارسى آن را چكاوك نامند و صعوه
(مرغى است كوچك و به فارسى آن را سنگانه نامند) و مانند آن
بنابر مشهور، يك مد كه تقريبا سه ربع كيلو (ده سير) گندم يا جو يا
نان و مانند اينها است و احوط در اينها يك بره از شير گرفته شد
است و كفاره كشتن يك ملخ، يك دانه خرما و كفاره بيشتر از يك
ملخ يك مشت گندم و مانند آن و در زياد آن يك گوسفند است.
مسأله 211 - كشتن موشى صحرايى و خارپشت و سوسمار و
مانند اينها، يك بزغاله كفاره دارد، و يك نوع مارمولك (عظايه)
يك مشت طعام كفاره دارد.
مسأله 212 - كشتن عمدى زنبور مقدارى طعام كفاره دارد. و در
صورتى كه كشتن به جهت دفع اذيت باشد كفاره ندارد.
مسأله 213 - در راهى كه ملخ زياد است، بايستى محرم راه
خود را كج كند كه آن را نكشد و اگر نتواند اين كار را بكند كه خواه
ناخواه ملخ پايمال مىشود عيبى ندارد.
مسأله 214 - اگر جماعتى در كشتن شكارى شركت كردند بر
هر يك كفاره مستقلى هست.
مسأله 215 - كفاره خوردن شكار مانند كفاره خود شكار است.
پس اگر محرم شكارى كرد و آن را خورد، دو كفاره بايد بدهد، يكى
براى شكار و ديگرى براى خوردن آن.
مسأله 216 - كسى كه شكار همراه دارد و داخل حرم شود. بايد
96

او را رها كند و چنانچه رهايش نكرد تا مرد بايد كفاره بدهد بلكه
نسبت به كسى كه قبل از احرام شكارى كرده و بعدا محرم شود،
اين نيز جارى است يعنى بايد بعد از احرام شكار را رها كند، هر
چند داخل حرم نشده باشد بنابر احتياط.
مسأله 217 - وجوب كفاره در كشتن شكار و خوردنش فرقى
ندارد چه از روى عمد يا سهو يا نادانى باشد.
مسأله 218 - در شكار مكرر كفاره نيز مكرر مى شود خواه
شكار از روى نادانى يا فراموشى يا خطا باشد. همچنين است در
صورت عمد اگر شكار در حرم و شكار كنند محل باشد يا شكار
كننده محرم به احرامهاى متعدد باشد، و اما اگر شكار عمدا از
محرم به يك احرام مكرر شد، كفاره مكرر نخواهد شد.
2 - نزديكى با زنان
مسأله 219 - نزديكى با زنان (جماع) در اثناى عمره تمتع و
عمره مفرده و حج و بعد از آن پيش از بجا آوردن نماز طواف
نساء بر محرم حرام است.
مسأله 220 - هر گاه در عمره تمتع از روى علم و عمد با زنى از
عقب يا جلو نزديكى نمايد چنانچه پس از فراغت از سعى باشد،
عمره اش فاسد نمىشود و كفاره بر او واجب مىشود، و كفاره‌اش
97

يك گوسفند است و بنابر احتياط يك شتر و يا يك گاو است و چنانچه پيش از سعى باشد كفاره‌اش مانند گذشته است و
عمره اش نيز بنابر اظهر باطل نمىشود ولى احتياط اين است كه
عمره را پيش از حج در صورت امكان اعاده نمايد و در صورت عدم امكان در سال بعد حج را اعاده كند.
مسأله 221 - هر گاه كسى كه احرام حج بسته قبل از وقوف و
مزدلفه از روى علم و عمد با زنى قبلا و دبرا نزديكى نمايد، حج او
و حج آن در صورتى كه محرم و دانا و راضى به اين عمل بوده باطل
مىشود و بر هر يك واجب است حج را تمام نموده و كفاره داده و
حج را در سال بعد اعاده نمايد، خواه حجشان واجب باشد يا
مستحب. ولى اگر زن مجبور بر اين عمل بوده حجش فاسد
نمىشود و بر مرد دو كفاره واجب مىشود و بر زن چيزى نخواهد
بود. و كفاره اين عمل در صورت قدرت و تمكن، يك شتر و در
صورت عجز، يك گوسفند است و واجب است بين آن مرد و آن
زن از جاى وقوع اين عمل در اين حج و حجى كه بعدا اعاده
خواهند كرد جدايى باشد تا آن كه پس از وقوفين به آن محل
برسند و هر گاه نزديكى پس از گذشتن از منى به عرفات باشد،
لازم است جدايى آنها تا وقت نحر در مستمر باشد. و احوط
اين است كه جدايى آنها تا فراغت از تمام اعمال حج استمرار
داشته باشد.
98

مسأله 222 - هر گاه محرم بعد از وقوف در مزدلفه از روى علم
و عمد با عيال خود نزديكى كند چنانچه پيش از طواف نساء باشد
مانند گذشته كفاره بر او واجب مىشود ولى حجش فاسد
نمىشود و هم چنين است اگر اين عملش پيش از دور پنجم طواف
نساء باشد و اما اگر بعد از طواف نساء بوده، كفاره نيز ندارد.
مسأله 223 - كسى كه از روى علم و عمد در عمره مفرده بعد از
سعى با زن خود نزديكى نمايد، مانند سابق كفاره بر او واجب
مىشود ولى عمره اش فاسد نمىشود. ولى اگر قبل از سعى باشد
كفاره واجب است و بايد بعد از اتمام عمره تا ماه ديگر در مكه
توقف نمايد سپس به يكى از مواقيت رفته و از آن جا براى عمره
دوم محرم شود.
مسأله 224 - كسى كه از احرام در آمده اگر با زن خود كه در
حال احرام است نزديكى نمايد، كفاره بر زن واجب مىشود ولى
مرد بايد غرامت آن را بدهد. وكفاره‌اش يك شتر است.
مسأله 225 - شخص محرم هر گاه از روى ندانى يا فراموشى با
زن خود نزديكى نمايد، عمره و حجش صحيح است و كفاره اى بر
او واجب نمىشود و اين حكم نسبت به ساير محرماتى كه موجب
كفاره است و ذيلا بيان مىشود نيز جارى است به اين معنى كه هر
عملى كه از محرم از روى جهل و نسيان سر بزند كفاره ندارد، مگر
99

موارد ذيل:
1 - آن كه طواف حج را فراموش نموده و با عيال خود نزديكى
نمايد يا مقدارى از سعى را در عمره تمتع فراموش نموده و از
احرام در آمد به گمان اين كه فارغ شده است از سعى و يا آن كه
بعد از سعى و قبل از تقصير به جهت ندانستن حكم با زن خود
نزديكى كند.
2 - كسى كه دست خود را بى خود بر سر يا ريش خود بكشد و
يك يا دو مو از آن بيفتند.
3 - آن كه بدن خود را روغن مالى كند از روى نادانى و حكم تمام
اينها در جاى خود ذكر خواهد شد ان شاء الله تعالى.
3 - بوسيدن زن
مسأله 226 - جايز نيست محرم زن خود را از روى شهوت
ببوسد و چنانچه او را بوسيد و منى از او خارج شد، لازم است يك
شتر كفاره بدهد. و اگر منى از او خارج نشود و يا از روى شهوت
نباشد يك گوسفند كفاره دارد.
مسأله 227 - هر گاه شخص بعد از طواف نساء زن خود را كه در
حال احرام است ببوسد، بايد بنابر احتياط يك گوسفند بكشد.
100

4 - لمس زن
مسأله 228 - شخص محرم نبايد دست يا بدن خود را از روى
شهوت به بدن زن خود بمالد، و چنانچه اين كار را كرد، بايد يك
گوسفند كفاره بدهد. و چنانچه اين عمل از روى شهوت نباشد
چيزى بر او نخواهد بود.
5 - نگاه كردن به زن و ملاعبه با او
مسأله 229 - هر گاه محرم از روى شهوت به زن خود نگاه كند و
منى از او بيرون بيايد، يك شتر بايد كفاره بدهد. ولى اگر از روى
شهوت نگاه كند و منى از او بيرون نيايد يا بدون شهوت نگاه كند و
منى بيرون بيايد كفاره ندارد.
مسأله 230 - هر گاه محرم با همسر خود ملاعبه و شوخى نمايد
تا آن كه منى از او بيرون بيايد، لازم است يك شتر كفاره بدهد. و
چنانچه به زن اجنبى از روى شهوت يا بدون شهوت نگاه كند و
منى از او بيرون بيايد، كفاره اش يك شتر است اگر دارا باشد و يك
گاو است اگر متوسط باشد و يك گوسفند است اگر فقير باشد. و
اما اگر به نگاه كند هر چند از روى شهوت باشد و منى از او
بيرون نيايد، اگر چه حرامى به جا آورده ولى كفاره ندارد.
101

مسأله 231 - محرم مىتواند به غير از آنچه گفته شد از عيال خود
لذت ببرد بنابر اظهر. ولى احوط ترك استمتاع است مطلقا.
6 - استمناء
مسأله 232 - هر گاه محرم به آلت خود بازى نمايد و منى از او
بيرون آمد، حكمش حكم كسى است كه با زن خود نزديكى كرده
باشد بنابر اين اگر استمناء در احرام حج پيش از وقوف در مزدلفه
باشد، حجش فاسد خواهد بود و لازم است حج را تا آخر به جا
آورده و در سال بعد اعاده نمايد. همچنان كه اگر اين كار را در
عمره مفرد پيش از فراغت از سعى بكند، عمره اش فاسد بوده و
لازم است آن را به پايان رسانده و يك ماه در مكه توقف نموده
سپس به يكى از مواقيت رفته و از آن جا براى عمره مفرده احرام
ببندد، چنان كه در مسأله 223 بيان شد. و كفاره استمناء مانند
كفاره جماع است. و چنانچه بدون بازى با آلت استمناء نمود مثل
اين كه به نگاه كردن به زن يا در نظر آوردن و خيال مانند اينها منى
از او بيرون بيايد، كفاره بر او واجب مىشود و بنابر اظهر حج و
عمره‌اش فاسد نخواهد شد هر چند رعايت احتياط بهتر است
يعنى آنها را اعاده نمايد.
102

7 - عقد نكاح
مسأله 233 - ازدواج در حال احرام براى خود يا ديگرى حرام
است، خواه ديگرى در حال احرام باشد يا از احرام بيرون آمده
باشد و خواه عقد دائمى باشد يا منقطع يعنى ازدواج باشد يا صيغه
و در تمام اين چند صورت عقد باطل خواهد بود.
مسأله 234 - هر گاه محرم يا غير محرم زنى را براى محرم عقد
نمايد و شوهر با آن زن نزديكى كند و عقد كننده و شوهر بدانند كه
چنين عقدى در حال احرام حرام است، بر هر يك كفاره يك شتر
واجب مىشود، و همچنين بر زن نيز واجب مىشود، اگر
مىدانسته كه ازدواج در حال احرام حرام است.
مسأله 235 - حاضر شدن در مجلس عقد و گواهى دادن بر آن
بنابر قول مشهور بر محرم حرام است. و اين قول موافق احتياط (واجب)
است و بعضى از فقهاء فرموده‌اند كه گواهى بر عقدى كه قبلا واقع
شده نيز بر محرم حرام ‌است، ولى دليلش ظاهر نيست.
مسأله 236 - احوط (واجب) اين است محرم خواستگارى نيز ننمايد
بلى اگر زنى را قبلا طلاق داده، رجوع به او عيبى ندارد. همچنان كه
خريدن كنيز عيبى ندارد، هر چند خريدنش براى لذت بردن از او
باشد، و احتياط (واجب) اين است كه خريدنش به قصد استمتاع در حال
احرام نباشد. و تحليل كنيز خود براى ديگرى يا قبول آن از
103

ديگرى، اظهر جواز آن است.
8 - استعمال بوى خوش
مسأله 237 - استعمال بوى خوش از قبيل زغفران و عود و عنبر
و مشك وورس به خوردن و بوئيدن و ماليدن بر بدن، بر محرم
حرام است. و همچنين پوشيدن لباسى كه اثرى از بوى خوش در او
باشد. و احوط (مستحب) اولى اجتناب از هر بوى خوشى است.
مسأله 238 - خوردن ميوه هاى خوشبو مانند سيب و به عيبى
ندارد. ولى اولى اين است كه از بوئيدن آنها هنگام خوردن خوددارى شود.
مسأله 239 - بر محرم واجب نيست كه هنگام سعى بين صفا و
مروه در صورتى كه عطر فروشى آنجا باشد، بينى خود را از بوى
خوش ببندد. ولى احتياط (واجب) لازم اين است كه در غير حال سعى،
بينى خود را از هر بوى خوشى ببندد. و بوئيدن خلوق كعبه كه يك
نوع عطر است عيبى ندارد.
مسأله 240 - هر گاه محرم عمدا مقدارى بوى خوش استعمال
كند، كفاره‌اش بنابر مشهور يك گوسفند است. ولى ثبوت كفاره در
غير خوردن، محل اشكال است هر چند احوط (مستحب) كفاره دادن است.
مسأله 241 - احتياط واجب اين است كه محرم بينى خود را از بوى
بد نگيرد بلى تند رفتن از جهت خلاصى از بوى بد عيبى ندارد.
104

پوشيدن لباس دوخته بر مردان
مسأله 242 - پوشيدن پيراهن و قبا و شلوار و زير شلوارى و
جامه دگمه ‌دار با بستن دگمه آن و درع (زره) و آن جامه‌اى است
آستين دار باشد كه دست در او برود، بر مرد محرم حرام است. و
احوط اجتناب از هر جامه دوخته بلكه شبيه دوخته است، مانند
نمدى كه چوپانان آن را مىپوشند و پوشيدن هميان دوخته
كمر بندى كه پول در او گذاشته مىشود جايز است و همچنين
استعمال فتق بند براى كسى كه فتق دارد عيبى ندارد. و جايز است
محرم هنگام خوابيدن با لحاف و مانند آن از چيزهاى دوخته بجز
سر، تن خود را بپوشاند.
مسأله 243 - احوط (واجب) اين است كه ازار (لنگ) خويش را به گردن
خود بلكه مطلقا گره نزند، ولو بعض آن را به بعض ديگر. و چيزى
مانند سنجاق نيز در او فرو نبرد. و احوط (واجب) اين است كه ردا نيز گره
زده نشود، ولى فرو كردن سوزن يا سنجاق در او عيبى ندارد.
مسأله 244 - پوشيدن لباس دوخته هر طور باشد براى زنان
عيبى ندارد، مگر دستكش كه آن را نپوشند.
مسأله 245 - هر گاه محرم لباسى را كه حرام است عمدا بپوشد،
كفاره اش يك گوسفند است. و احوط (واجب) لزوم كفاره است حتى در
صورتى كه مضطر به پوشيدن آن باشد.
105

10 - سرمه كشيدن
مسأله 246 - سرمه كشيدن چند صورت دارد:
1 - آن كه سرمه سياه را به قصد زينت به چشم خود بكشد كه اين كار
بر محرم حرام است قطعا و كفاره‌اش بنابر احتياط (واجب) يك گوسفند است.
2 - آن كه سرمه سياه ولى به قصد زينت نباشد.
3 - آن كه سرمه سياه نباشد با قصد زينت و احوط (واجب) در اين دو
صورت اجتناب است و در فرض سرمه كشيدن احتياط استجبابى
در كفاره دادن است
4 - آن كه سرمه سياه نباشد و قصد زينت هم نداشته باشد، كه
اين كار عيبى ندارد و كفاره هم ندارد.
11 - نگاه كردن در آيينه
مسأله 247 - نگاه كردن در آيينه بر محرم جهت زينت، حرام
است و كفاره اش بنابر احتياط استحبابى يك گوسفند است. ولى
اگر نگاه كردن براى زينت نباشد، مانند نگاه كردن شوفر در آيينه
كه دو پهلو يا پشت سر خود را ببيند، عيبى ندارد. و مستحب است
كسى كه براى زينت در آيينه نگاه كرد، تلبيه را تجديد نمايد. اما
پوشيدن عينك بدون قصد زينت براى زن و مرد عيبى ندارد و بهتر
106

نپوشيدن است و اين حكم در اجسام شفاف وصيقلى ديگر مانند
آب صاف و شيشه تميز جارى نمىشود و نگاه كردن در آنها عيبى ندارد.
12 - پوشيدن چكمه و جوراب
مسأله 248 - پوشيدن چكمه (خف) يا جوراب بر مرد محرم
حرام است و كفاره اش بنابر احتياط (واجب) يك گوسفند است. ولى زن
مىتواند آن را بپوشد و احوط (واجب) نپوشيدن چيزى است كه تمام پشت
پا را بپوشاند و چنانچه براى مرد محرم نعلين و مانند آن فراهم
نشد و ضرورت ايجاب كرد كه خف يا جوراب بپوشد احوط (واجب) اين است روى آن را بشكافت. و پوشاندن پشت پا بدون پوشش عيبى
ندارد.
13 - دروغ و دشنام
مسأله 249 - دروغ و دشنام در هر حال حرام است، ولى
حرمتشان در حال احرام مؤكد و شديدتر است و مراد از فسوق در
آيه مباركه " فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحج " دروغ و دشنام
است، اما مفاخرت يعنى اظهار فخر از حيث حسب و نسب كه
شخص محرم بگويد من چنين و چنانم و فاميل و پدرانم كيانند دو
107

صورت دارد:
اول: آن كه براى اثبات فضيلت و برترى براى خود باشد كه
توهين ديگرى را در بر داشته باشد. اين عمل في نفسه حرام است.
دوم: آن كه اثبات فضيلت براى خود باشد بدون اين كه به ديگرى
اهانت شود و اين عيبى ندارد و بر محرم و غير محرم حرام نيست.
14 - جدال نمودن
مسأله 250 - جدال نمودن (قسم خوردن) كلمه " لا والله " و
" بلى والله " بر محرم حرام است و احتياط (واجب) در اين است كه به غير اين دو كلمه نيز قسم نخورد و هم چنين با الفاظى كه مترادف آنها
است از هر لغتى كه باشد.
مسأله 251 - در مورد از حرمت جدال استثناء شده است:
اول: آن كه ضرورتى مانند اثبات حق يا از بين بردن باطلى
اقتضاى قسم خوردن كند، كه در اين صورت قسم خوردن حتى به
دو كلمه مذكور عيبى ندارد.
دوم: آن كه مراد قسم خوردن نباشد بلكه قصدش اظهار محبت
يا تعظيم باشد، مثل اين كه بگويد تو را به خدا اين كار را نكن و
مانند آن.
مسأله 252 - در صورتى كه جدال كننده در سخن خود راستگو
108

باشد، كفاره ندارد بلكه فقط بايد استغفار نمايد به شرطى كه از دو
مرتبه تجاوز ننموده باشد و در غير ان صورت يك گوسفند كفاره
دارد. و اما اگر جدال و قسم خوردن بر دروغ باشد، در همان مرتبه
اول يك گوسفند يك گوسفند ديگر بنابر احتياط (واجب) براى مرتبه دوم
و در مرتبه سوم يك گاو كفاره دارد.
15 - كشتن جانور بدن
مسأله 253 - كشتن شپش و انداختن او از بدن براى محرم جايز
نيست. و جا به جا كردن او عيبى ندارد. و در صورت كشتن احوط (واجب)
آن است كه‌ يك‌ مشت از طعام به فقيرى كفاره بدهد. اما پشه و كك
احتياط (واجب) در نكشتن آنهاست در صورتى كه ضررى متوجه محرم
نشود. و اما تاراندن آنها ظاهرا جايز است، هر چند احوط (مستحب) ترك است.
16 - زينت نمودن
مسأله 254 - پوشيدن انگشتر به قصد زينت بر محرم حرام
است. ولى به قصد استحباب عيبى ندارد. بلكه زينت نمودن به هر
چيز باشد بر محرم حرام است و كفاره‌اش بنابر احتياط استحبابى
يك گوسفند است.
109

مسأله 255 - حنا بستن در صورتى كه زينت گفته شود بر محرم
حرام است، هر چند خود قصد زينت ننموده باشد. بلى اگر زينت
گفته نشود عيبى ندارد، مثل اين كه دوا و درمان و مانند آن باشد.
مسأله 256 - پوشيدن زيور براى زينت بر بانوان محرم حرام
است و زيورى كه پيش از احرام عادت به پوشيدن آن داشته
مستثنى است و مىتواند او را بپوشد. ولى نبايد او را به شوهر خود
و ديگران مردان نشان دهد.
17 - ماليدن روغن بر بدن
مسأله 257 - محرم نبايستى تن خود را روغن مالى كند، هر چند
خوشبو هم نباشد، و صورت درمان و ضرورت استثنا شده است.
مسأله 258 - كفاره روغن مالى در صورتى كه از روى علم و عمد
باشد، يك گوسفند است و اگر از روى نادانى باشد، كفاره اش
اطعام يك فقير است بنابر احتياط (واجب) در هر دو مورد.
18 - جدا نمودن مو از بدن
مسأله 259 - محرم نبايستى موى خود يا ديگرى را از بدن جدا
كند، خواه ديگرى محرم باشد يا محل از اين حكم چهار مورد
110

استثنا شده است:
اول: آن كه شپش بدن محرم زياد شود و متأذى باشد از آن.
دوم: آن كه ضرورت ايجاب كند كه مو جدا شود، مانند آن كه
بلندى موى و زياديش باعث سر درد يا ناراحتى ديگر شود.
سوم: آن كه مو در پلك چشم روييده باشد كه محرم را نارحت كند
چهارم: آن كه مو هنگام وضو يا غسل خود به خود جدا شود كه
در اين چهار صورت جدا نمودن مو عيبى ندارد.
مسأله 260 - اگر محرم بدون ضرورت سر خود را بتراشد،
كفاره‌اش يك گوسفند است. و چنانچه به ايجاب ضرورت سر
خود را بتراشد، كفاره اش يك گوسفند يا سه روز روزه يا اطعام
شش مسكين كه به هر يك دو مد (يك كيلو و نيم) بدهد. و اگر
موى زير هر دو بغل خود را بكند، كفاره اش يك گوسفند است و
همچنين است اگر موى يك طرف را بكند بنابر احتياط (واجب) و چنانچه
موى ريش خود يا غير آن را بكند، بايستى يك مشت طعام به فقير
كفاره بدهد. و چنانچه سر ديگرى را چه محرم و چه محل باشد
بتراشد كفاره ندارد.
مسأله 261 - چنانچه محرم سر يا بدن خود را بطورى كه مويى
از او نيفتد و خونى نشود بخاراند عيبى ندارد، و چنانچه دست به
سر يا ريش خود كشيده و يك يا دو مو از آن بيفتد، يك مشت
طعام صدقه بدهد.
111

19 - پوشانيدن سر بر مردان
مسأله 262 - محرم نبايستى تمامى يا قسمتى از سر خود را
بپوشاند به هر چيزى باشد حتى با گل بلكه نبايستى چيزى روى
سر خود حمل كند بنابر احتياط (واجب) بلى انداختى بند مشك بر سر يا
بستن دستمال و مانند آن به جهت سر درد عيبى ندارد و پوشاندن
گوشها نيز جايز نيست.
مسأله 263 - پوشانيدن سر به قسمتى از بدن مثل دست جايز و ترك آن بهتر است.
مسأله 264 - محرم نبايستى در آب و مانند آن فرو رود كه
سرش زير آب شود بنابر احتياط (واجب). و ظاهرا مرد و زن در اين حكم
فرقى با هم ندارند
مسأله 265 - هر گاه محرم سر خود را پوشانيد، بنابر احتياط (واجب)
كفاره‌اش يك گوسفند است. و ظاهرا در موارد اضطرار كفاره
واجب نيست.
20 - پوشانيدن رو بر زنان
مسأله 266 - بانوان در حال احرام نبايستى صورت خود را به
پوشه يا نقاب و مانند آن هر چيزى باشد بپوشانند بنابر احتياط (واجب)
112

همچنان كه احتياط (واجب) اين است كه قسمتى از روى خود را نيز
نپوشانند. بلى پوشاندن صورت در حال خواب و پوشاندن قسمتى
از رو مقدمتا براى پوشاندن سر در حال نماز، عيبى ندارد، و
احتياط اين است كه پس از فراغت از نماز آن را بردارد.
مسأله 267 - بانوان محرم مىتوانند از مرد اجنبى رو بگيرند، به
اين نحو كه گوشه چادر يا عبا و مانند آن را كه بر سر دارند تا مقابل
بينى يا چانه خود پايين بكشند. و احتياط (واجب) اين است كه قسمت پايين
آمده را به وسيله دست يا چيز ديگر از صورت خود دور نگه دارند.
مسأله 268 - كفاره پوشانيدن صورت بنابر احتياط (واجب) يك گوسفند است.
21 - زير سايه رفتن مردان
مسأله 269 - مردان محرم هنگام سير نبايستى زير سايه
متحرك رفته يا سايبانى مانند چتر بر سر بگيرند، هر چند سايه سقف محمل يا ماشين يا هواپيما و مانند اينها باشد. ولى راه رفتن
در سايه كوه يا ديوار يا درخت و امثال آنها از اجسامى كه ثابت
باشد اشكالى ندارد. و نيز جايز است راه رفتن زير ابرى كه مانع از
تابش آفتاب است. و فرقى نيست در حرمت زير سايه قرار گرفتن
در موارد محرمه بين اين كه پياده باشند يا سواره بنابر احتياط (واجب)
. و
احوط (واجب) بلكه اظهر اين است كه زير سايه چيزى كه روى سر نباشد
113

نيز نرود، مثل اين كه بغل شتر يا ماشين حركت كند كه سايه از
طرف چب يا راستش بر او بيفتد. بلى مىتواند با دست خود جلو
آفتاب را بگيرد. و زير سايه محمل رفتن هنگام سير و همچنين
احرام زير سقف مسجد شجره عيبى ندارد.
مسأله 270 - مراد از زير سايه رفتن كه حرام است اين است كه
بدان وسيله از آفتاب يا سرما يا گرما يا باران و مانند اينها جلو گيرى
كند و چنانچه هيچ يك از اينها نباشد به طورى كه بود و نبود
سايبان يكسان باشد، عيبى ندارد.
مسأله 271 - هنگامى كه محرم به مكه رسيد هر چند منزلى
تهيه نكرده باشد. زير سايه رفتنش عيبى ندارد. همچنان كه اگر در
جايى در بين راه توقف نمود، تا وقتى كه در آنجاست زير سايه
رفتنش عيبى ندارد. و احوط (مستحب) اين است كه در اين موارد چتر و مانند
آن بر سر نگيرد.
مسأله 272 - زير سايه رفتن زنان و كودكان و هم چنين مردان در
حال ضرورت يا ترس از گرما و سرما عيبى ندارد.
مسأله 273 - كفاره زير سايه رفتن يك گوسفند است و فرقى
بين حال اختيار و اضطرار نيست.
و چنانچه اين عمل تكرار شود، احتياط (مستحب) اين است كه عوض هر
روز يك كفاره بدهد، هر چند اظهر اين است كه در هر احرام يك
كفاره لازم است.
114

22 - بيرون آوردن خون از بدن
مسأله 274 - شخص محرم نبايستى بدن خود را به خاراندن يا
غير خاراندن خونى نمايد، مگر در حال ضرورت يا رفع ناراحتى
كه عيبى ندارد. وكفاره‌اش بنابر احتياط (واجب) يك گوسفند است. اما
مسواك كردن پس‌ عيبى ندارد گر چه بداند خون خارج مىشود و
كفاره ندارد.
23 - ناخن گرفتن
مسأله 275 - محرم نبايستى تمامى يا قسمتى از ناخن خود را
بگيرد مگر در صورتى كه بقاى ناخن ضرر داشته باشد، مانند اين
كه ناخن كنده شده و ماندنش سبب ناراحتى شود، كه در اين
صورت بريدنش جايز است و از هر ناخنى يك مشت طعام كفاره
بدهد.
مسأله 276 - كفاره گرفتن هر ناخنى يك مد طعام است، و كفاره
گرفتن ناخنهاى دست در يك مجلس يك گوسفند است و
همچنين پا. و چنانچه گرفتن ناخن دست و پا در يك مجلس باشد،
كفاره اش نيز يك گوسفند است. و چنانچه ناخن دستها در يك مجلس
و ناخن پاها را در مجلس ديگر بگيرد، كفاره آن دو گوسفند است.
115

مسأله 277 - هر گاه محرم به فتواى كسى كه ناخن گرفتن را
جايز مىدادند، ناخن خود را گرفت و خون در آمد، كفاره اش بنابر
احتياط (واجب) بر فتوى دهنده است.
24 - دندان كندن.
مسأله 278 - جمعى از فقهاء نظرشان اين است كه كندن دندان هر
چند خون در نيايد، از محرمات احرام است و كفاره اش را يك گوسفند
دانسته اند. ولى دليلش تأمل دارد و بعيد نيست اين عمل جايز باشد.
25 - بر داشتن سلاح
مسأله 279 - بر داشتن سلاح مانند شمشير و نيزه و چيزهايى
كه عرفا به آنها سلاح گفته مىشود بر محرم حرام است. و بعضى
از فقها آلات دفاع و حفظ مانند كلاه خود وزره و سپر را سلاح
خوانده اند. و اين قول احوط (واجب) است.
مسأله 280 - بودن سلاح نزد محرم اگر حملش نكند عيبى
ندارد. ولى مع ذلك تركش احوط (مستحب) است يعنى بنابر احتياط (مستحب) سلاح را
نزد خود نگذارد.
مسأله 281 - حرمت حمل سلاح مختص به حال اختيار است و
116

در حال اضطرار عيبى ندارد و كفاره حمل سلاح بنابر احتياط (واجب) يك
گوسفند است.
تا اين جا بيست و پنچ چيزى كه بر محرم حرام است بيان شد.
دو چيز هست كه بر محرم و محل حرام است:
1 - شكار در حرم
مسأله 282 - شكار در حرم بر محرم و غير محرم، بر زن و مرد
حرام است چنان كه قبلا بيان شد.
2 - كندن درخت و گياه حرم
مسأله 283 - كندن و بريدن هر چيزى كه در حرم روييده از
درخت و غير درخت و گياه بر محرم و غير محرم حرام است. اما
چيزى كه به راه رفتن متعارف كنده شود عيبى ندارد. همچنان كه
رها كردن حيوانات كه از علف حرم بچرند اشكالى ندارد. و از اين
حكم چند چيز استثنا شده است:
1 - اذخر كه گياه معروفى است.
2 - نخل خرما و درخت ميوه دار.
3 - علفهايى كه خوراك شتر است.
117

4 - علف و درختى كه در ملك يا خانه شخصى مىرويد يا خود
شخص آن را مىكارد و مىنشاند. و اما درختى كه قبلا پيش از
تملك منزل بوده در منزل، حكمش حكم ساير درختهاست.
(كندن و بريدن اين چهار چيز عيبى ندارد).
مسأله 284 - درختى كه ريشه و ساقه اش در حرم و شاخ و
برگش در خارج يا به عكس باشد، حكمش حكم درختى است
كه تمامش در حرم باشد.
مسأله 285 - كفاره كندن درخت از بيخ، قيمت همان درخت
است. و كفاره قطع مقدارى از آن، قيمت همان مقدار است. و كندن
علف يا قطع آن كفاره ندارد.
118

جاى كشتن كفارات
مسأله 286 - جاى كشتن كفاره شكار در احرام عمره، مكه
مكرمه است و جاى كشتن كفاره شكار در احرام حج، منى است.
مسأله 287 - كفاره‌اى كه بر محرم براى غير از شكار واجب
شده است، اظهر اين است كه مىتواند كشتنش را تا بازگشت از
حج تأخير انداخته و هر جا بخواهد بكشد. و بهتر اين است كه
كفاره را در حج خود بكشد. و مصرف آن فقراء مىباشد و عيبى
ندارد كه مقدارى از آن را خودش بخورد و قيمت آن را براى فقرا
به عهده بگيرد.
119

طواف
واجب دوم عمره تمتع، طواف است. و به ترك از روى عمد چه
حكم موضع را بداند يا نداند حج فاسد مىشود. و ترك آن به
تأخيرش تا زمانى كه ديگر نتواند خود را به اندازه درك مقدار ركن
از وقوف در عرفات برساند محقق مىشود. و چنانچه عمره‌اش
باطل شود احرامش نيز بنابر اظهر باطل خواهد بود. و احوط (مستحب) و بهتر
در اين صورت عدول به حج افراد است. و بر هر دو تقدير واجب
است حج را در سال بعد اعاده نمايد و در طواف چند چيز شرط است:
اول: نيت، و طواف بدون قصد قربت باطل است.
دوم: طهارت از حدث اكبر و اصغر، پس چنانچه از روى عمد يا
نادانى يا فراموشى در حال حدث و بدون طهارات طواف نمايد،
طوافش صحيح نخواهد بود.
مسأله 288 - چنانچه از محرم در اثناى طواف حدثى سر زند،
مسأله چند صورت خواهد داشت:
1 - آن كه حدث پيش از رسيدن به نصف طواف باشد، كه در
اين صورت طواف باطل و لازم است پس از طهارت اعاده شود.
2 - آن كه حدث بعد از تمامى دوره چهارم و بدون اختيار باشد،
كه در اين صورت طواف را قطع نموده و طهارت گرفته و طواف را
120

از همانجا كه قطع نموده ادامه مىدهد.
3 - آن كه حدث بعد از نصف و پيش از تمامى دوره چهارم
طواف، يا بعد از تمامى دور چهارم و اختيارى باشد، كه احوط (واجب) در
اين دو صورت اين است كه طواف خود را پس از طهارت از جايى
كه قطع نموده تمام كرده سپس اعاده اش نمايد. و به جاى اين
احتياط اگر اين كار بكند كافى است كه پس از قطع طواف و
طهارت، يك طواف كامل به قصد اعم از تمام كردن طواف پيش و
يك طواف كامل جديد به جا آورد.
به اين معنى كه قصدش اين باشد كه طوافى را كه به جا مىآورد
چنانچه تمامش بر ذمه بوده به اين طواف ذمه او فارغ مىشود
و اگر نه مقدارى از آن به جاى كمبود طواف سابق و باقيمانده لغو
مىباشد.
مسأله 289 - اگر پيش از شروع به طواف يا در اثناى آن شك در
طهارت بنمايد، چنانچه بداند كه قبلا با طهارت بوده و نمىتواند
بعدا از او حدثى سر زنده يا نه در اين صورت اعتنا به شك خود
نكند. و در غير اين صورت واجب است طهارت گرفته و شروع به
طواف يا طوافى كه در دست داشته از سر بگيرد.
مسأله 290 - هر گاه پس از فراغت از طواف، شك در طهارت
نمايد به شك خود اعتنا نكند، هر چند احوط (واجب) اعاده است. ولى
براى نماز طواف حتما بايد وضو بگيرد.
121

مسأله 291 - هر گاه مكلف نتواند وضو بگيرد تيمم نموده و
طواف را به جا آورد. و اگر تيمم هم نمىتواند بكند، حكمش
كسى است كه نمىتواند طواف را به جا آورد. پس اگر مأيوس از
توانايى شد، لازم است براى طواف نايب بگيرد، و احوط (مستحب) و اولى
اين است كه خود نيز بدون طهارت طواف نمايد.
مسأله 292 - بر زن حائض و نفساء (زائو) بعد از گذشتن ايام
حيض و نفاس و بر جنب واجب است كه براى طواف غسل كنند،
و در صورت معذور بودن از غسل و مأيوس شدن از توانايى بر
غسل، واجب است با تيمم طواف كنند. و احوط (مستحب) و اولى اين است
كه نايب نيز بگيرند. و در صورت معذور بودن از تيمم، نايب
گرفتن متعين است.
مسأله 293 - هر گاه زن هنگام بستن احرام براى عمره تمتع يا
پس از بستن احرام، خون حيض ببيند و وقت گنجايش به جا آورد
اعمال عمره را داشته باشد، بايستى صبر كند تا پاك شود و غسل
نموده و اعمال عمره را به جا آورد. و چنانچه وقت وسعت اين كار
را نداشته باشد، مسأله داراى دو صورت خواهد بود:
اول: آن كه حيضش هنگام احرام پيش از بستن احرام باشد، در
اين صورت حج تمتعش بدل به حج افراد شده و بر او واجب است
در صورت تمكن بعد از فراغت از حج، عمره مفرده به جا آورد.
دوم: آن كه حيضش بعد از بستن احرام باشد. در اين صورت
122

مخير است بين اين كه اول حج افراد را به جا آورد و بعد از
فراغت، عمره مفرده به جا آورد مانند صورت اول، و بين اين كه
اعمال عمره تمتع را بدون طواف و نمازش به جا آورده، به اين كه
سعى و تقصير نموده و براى حج احرام بسته و به حج رفته و پس از
فراغت از حج و بازگشت به مكه قضاى طواف عمره را پيش از
طواف حج بجا آورد. و در صورتى كه يقين داشته باشد كه
حيضش ادامه خواهد داشت و نمىتواند حتى پس از بازگشت به
مكه طواف نمايد، براى طواف خود نايب گرفته و شخصا سعى را
به جا آورد. و روزى كه بايد خود را آزمايش كند، در حكم ايام
حيض است و حكم آن ايام بر آن روز جارى است.
مسأله 294 - اگر زن در اثناى طواف حيض شود، مشهور بين فقها اين است كه اگر حيض شدن پيش از تمام شدن چهار شوط
باشد طوافش باطل مىشود و چنانچه بعد از آن باشد، آنچه به جا
آورده صحيح، و واجب است بعد از پاكى و غسل نمودن باقيمانده
را به جا آورده. و احوط (واجب) در هر دو صورت اين است كه بعد از پاكى
يك طواف كامل به نيت اعم از تمام و اتمام به جا آورد به اين معنى
كه چنين نيت كند كه اگر يك طرف طواف كامل بر من واجب است، كه
اين طواف است و اگر به جا آوردن كمبود طواف سابق بر من
واجب است، هر مقدار از اين طواف كمبود او را تكميل مىكند
بكند و باقيمانده زيادى باشد. و اين در صورتى است كه وقت
123

گنجايش اين كار را داشته باشد و در غير اين صورت سعى و
تقصير نموده و براى حج محرم شود و لازم است پس از بازگشت
از منى و قبل از طواف حج، قضاى طواف عمره را به نحوى كه گفته
شد به جا آورد.
مسأله 295 - هر گاه زن پس از طواف و پيش از نماز آن، يعنى
بين طواف و نمازش، حيض شود طوافش صحيح است و نماز
طواف را پس از پاكى و غسل به جا آورد. و چنانچه وقت نداشت
سعى و تقصير را به جا آورده و نماز طواف را پيش از طواف حج
قضا نمايد.
مسأله 296 - هر گاه زنى پس از طواف و نمازش احساس نمود
كه حيض دارد و نداند كه پيش از طواف يا پيش از نماز يا در اثناء
بوده يا بعد از نماز رخ داده، در اين صورت بنابر صحت طواف و
نماز بگذارد. و چنانچه بداند كه قبل از نماز حادث شده و وقتش
هم تنگ است، سعى و تقصير نموده و نماز را تا پس از پاكى تأخير
بيندازد و عمره اش صحيح است.
مسأله 297 - هر گاه زنى به مكه رسيد و مى توانست اعمال
عمره را به جا آورد ولى با علم و عمد به جا نياورد تا حيض شد و
وقت هم تنگ شد، ظاهرا عمره‌اش فاسد است. و احتياط (واجب) اين
است كه عدول به حج افراد نموده و حج خود را در سال بعد اعاده
نمايد.
124

مسأله 298 - طواف مستحبى را مىتوان بدون طهارت به جا
آورد و طهارت در او معتبر نيست ولى نماز طواف مستحبى بدون
طهارت صحيح نخواهد بود و بايد با طهارت باشد.
مسأله 299 - كسى كه معذور از طهارت (وضو يا غسل) تمام
است، مانند كسى كه در دست يا پايش شكستگى و زخمى است
كه پانسمان شده و كسى كه (سلس) مرضى دارد كه بولش قطره
قطره مىريزد، به همان دستورى كه براى نماز خود طهارت
مىگيرد، براى طواف نيز همان طهارت كافى است. و اما مبطون
(كسى كه نمىتواند از غايط خوددارى كند) احوط (واجب) اين است كه در
صورت تمكن، هم شخصا طواف نموده و هم براى طواف نايب
بگيرد. و اما زن مستحاضه اگر استحاضه‌اش قليله باشد احوط (واجب) آن
است كه براى هر كدام از طواف و نماز طواف وضو بگيرد و اگر
متوسطه باشد يك غسل براى هر دو به جا آورد و براى هر كدام
نيز وضو بگيرد، و اما اگر كثيره باشد براى هر كدام غسل كند و
احوط (واجب) ضم وضو است به غسل.
شرط سوم از شرايط طواف، طهارت از خبث است يعنى پاكى
بدن و لباس. پس طواف با بدن يا لباس نجس صحيح نيست. و
نجاستى كه در نماز بخشوده بود، مانند خون كمتر از درهم، در
طواف بخشوده نيست بنابر احتياط (واجب).
مسأله 300 - بودن خون و خونابه زخم و دمل كه اجتناب از آن
125

سخت باشد در بدن يا لباس در طواف مانعى ندارد و بر طرف
كردنش لازم نيست، همچنان كه بودن چيز نجس همراه انسان در
طواف عيبى ندارد. و هم چنين است نجس بودن چيزهايى كه در
آن نماز خوانده نمىشود مانند هميان و كلاه و جوراب.
مسأله 301 - در صورتى كه نجس بودن بدن يا لباس خود را
نمىدانسته و پس از انجام طواف بفهمد، طوافش صحيح است و
حاجتى به اعاده ندارد، و همچنين است نماز طواف اگر
نمىدانسته بدن يا لباسش نجس بوده و بعد از نماز بفهمد، نمازش
صحيح است.
مسأله 302 - هر گاه نجاست بدن يا لباس خود را فراموش
نموده و با آنها طواف نموده و بعد از طواف يادش آمد طوافش بنابر
اظهر صحيح است، اگر چه اعاده آن با لباس پاك احوط (مستحب) است. و
چنانچه بعد از نماز طواف يادش بيايد كه بدن و لباسش نجس
بوده، حتما بايد با بدن و لباس پاك اعاده نمايد.
مسأله 303 - هر گاه نجس بودن بدن يا لباس خود را نمىدانسته
و در اثناى طواف دانست، يا آن كه پيش از فراغت از طواف بدن يا
لباسش نجس شد، اگر جامه پاكى داشته باشد همان جا جامه
نجس را كند و با جامه پاك طواف خود را تمام نمايد. و چنانچه
جامه پاك همراه نداشته باشد، اگر اين حادثه بعد از تمام شدن
شوط چهارم بوده، طواف را قطع نموده و پس از ازاله نجاست از
126

بدن يا لباس باقيمانده طواف را به جا آورد. و چنان چه علم به
نجاست يا حدوثش پيش از تمام شدن شوط چهارم باشد، باز هم
طواف را قطع و نجاست را ازاله نموده و بنابر احتياط يك طواف
كامل به قصد اعم از تمام باشد يا اتمام به جا آورد. (معناى اعم و
اتمام سابقا بيان شد.
شرط چهارم از شرايط طواف نسبت به مردان مختون است. و
احوط بلكه اظهر اين است كه بچه مميز كه خوب و بد را تشخيص
مىدهد، اگر شخصا محرم شود بايد ختنه كرده باشد، و اما اگر
بچه مميز نباشد يا احرامش را وليش ببندد، اعتبار ختان در او ظاهر
نيست، اگر چه اعتبارش احوط (مستحب) است.
مسأله 304 - هر گاه محرم خته نشده (خواه بالغ، خواه بچه
مميز) طواف نموده طوافش كافى نخواهد بود. و اگر طواف را ختنه
شده اعاده نكند، مانند كسى خواهد بود كه طواف را ترك كرده
باشد. و احكام آينده بر وى جارى خواهد شد.
مسأله 305 - هر گاه مكلف ختنه نشده مستطيع شود، اگر بتواند
بين ختنه و حج در سال استطاعت جمع كند، يعنى در همان سال
خود را ختنه نموده و به حج برود، واجب است اين كار را بكند. و
چنانچه ممكن نباشد، حج را تا سال بعد تأخير نمايد. پس اگر
اصلا متمكن از ختنه نباشد، به اين معنى كه ختنه كردن براى او
ضرر يا مشقت يا ناراحتى داشته باشد، لازم است حج را به جا
127

آورد. لكن احتياط اين است كه در عمره و حج شخصا طواف
نموده و براى طواف نايب نيز بگيرد، ولى خودش نماز طواف را به
جا آورد.
شرط پنجم از شرايط طواف پوشاندن عورت است بنابر
احتياط (واجب)، وساتر بايستى مباح باشد. و احتياط (واجب) اين است كه ساتر
داراى جميع شرايط لباس نماز گزار باشد.
واجبات طواف
هفت چيز در طواف معتبر و واجب است:
اول: آن كه از حجر الاسود شروع شود، و احوط (مستحب) و اولى اين
است كه تمام بدن خود را بر تمام حجر الاسود بگذارند. و براى اين
احتياط اين مقدار كفايت مىكند كه قبل از حجر الاسود ايستاده و نيت نمايد كه طواف را از جايى كه محاذات واقعى محقق مىشود
به جا مىآورم و زياده بر آن از باب مقدمه علميه باشد. يعنى انسان
وقتى از جلوتر شروع كرد علم پيدا مىكند كه اولين جزء طوافش با
اولين جزء حجر محاذى و برابر شده است.
دوم: آن كه هر شوط و دورى به حجر الاسود ختم شود. و در
شوط آخر احتياطا (واجب) قدرى از حجر بگذرد و زيادى را مقدمه علميه
محسوب دارد.
128

سوم: آن كه كعبه (خانه خدا) در جميع احوال طواف طرف
چپ خود قرار دهد. و چنانچه كعبه به جهت بوسيدن اركان يا به
جهت ازدحام رو به رو يا پشت سر يا طرف راست قرار گرفت، آن
مقدار از طواف شمرده نمىشود، و ظاهر اين است كه ميزان در
قرار دادن كعبه طرف چپ صدق عرفى است، همچنان كه از
طواف پيغمبر اكرم - صلى الله عليه وآله و سلم - بر مىآيد كه سواره
طواف مى نمودند. و بهتر اين است دقت شود بخصوص در دو
دهانه حجر اسماعيل و در نبشهاى خانه خدا كه در اين جاها بايد
مواظب بود كه به چب يا راست منحرف نگردد.
چهارم: آن كه حجر اسماعيل را داخل مطاف قرار دهد، به اين
معنى كه دور حجر اسماعيل بگردد و داخل حجر نرود.
پنجم: آن كه طواف كننده از بيرون دور خانه خدا دور بزند نه
درون خانه خدا، و دور تا دور خانه خدا به طور شيب بنايى شده
كه به آن شاذروان مىگويند كه نبايستى طواف كننده روى آن راه
برود.
ششم آن كه هفت دور متوالى و پى در پى دور خانه خدا بچرخد
و كمتر از هفت دور كافى نيست. و عمدا زيادتر از هفت دور هم
طواف را باطل مىكند، چنان كه خواهد آمد.
مسأله 306 - مشهور بين فقها اين است كه طواف بايد بين مقام
ابراهيم - عليه السلام - و خانه خدا باشد. يعنى از هر طرف اين
129

مسافت در نظر گرفته شود، و مسافت آن بيست و شش ذراع و نيم
تقدير شده است و نظر به اين كه حجر اسماعيل داخل مطاف
است و خود بيست ذراع است، پس در طرف آن بيش از شش ذراع
و نيم نبايد دور شد. و لكن ظاهر اين است كه طواف در دور تر از
اين مسافت بيست و شش ذراع و نيم نيز كافى باشد، خصوصا
براى كسانى كه در اين مسافت نتوانند طواف كنند يا طواف در آن
بر آنها مشقت داشته باشد. و مراعات احتياط (مستحب) با قدرت و تمكن
بهتر و اولى است.
مسأله 307 - هر گاه طواف كننده از مطاف بيرون رفته و وارد
كعبه شود، طوافش باطل و اعاده آن لازم است. و بهتر اين است كه
طواف خود را تمام نموده سپس اعاده نمايد، اگر بيرون رفتنش پس
از تجاوز از نصف طواف بوده.
مسأله 308 - چنانچه هنگام طواف روى شاذروان رفت، آن
مقدار از طواف كه روى شاذروان بوده باطل است و احتياط (واجب) اين
است كه آن مقدار را تدارك نموده و طواف خود را تمام سپس
طواف را اعاده نمايد. و احتياط (واجب)؟ اين است كه هنگام طواف دست
خود را از طرف شاذروان به ديوار كعبه يا اركان آن درازا ننمايد
گر چه جواز آن بعيد نيست.
مسأله 309 - هر گاه طواف كننده در حجر اسماعيل برود،
شوطى كه رفتن در حجر در او بوده باطل و لازم است اعاده شود.
130

و بهتر اين است كه طواف را تمام نموده و سپس اعاده نمايد. و در
حكم رفتن در حجر است بالا رفتن بر ديوار حجر بنابر احتياط (واجب).
بلكه احوط (مستحب) اين است كه در حال طواف دست بر ديوار حجر هم
نگذارد گر چه اظهر جواز آن است.
مسأله 310 - هر گاه طواف كننده پيش از تجاوز از نصف طواف
بدون عذر از مطاف خارج شود، اگر موالات عرفيه از او فوت شود
طوافش باطل و اعاده‌اش لازم است و چنانچه موالات فوت نشود
يا خروجش بعد از تجاوز نصف باشد، احتياط (واجب) اين است كه آن
طواف را تمام نموده سپس اعاده كند.
مسأله 311 - چنانچه در اثناى طواف حدثى از او سر بزند،
جايز است بيرون رفته و تطهير نموده و برگشته و طواف خود را
تمام نمايد، همچنان كه گذشت و همچنين است بيرون رفتن براى
ازاله نجاست از بدن يا لباس، و اگر زنى در اثناى طواف حيض
شود، واجب است طواف را قطع نموده و فورا از مسجد بيرون
برود. و حكم چنين افراد در شرايط طواف بيان شد.
مسأله 312 - هر گاه طواف كننده به علت سر درد يا دل درد و
مانند آن ناچار طواف خود را قطع نموده و از مطاف بيرون رود،
چنانچه قبل از تمامى شوط چهارم باشد طوافش باطل واعاده‌اش
لازم است، و چنانچه بعد از آن بوده، احتياط (واجب) اين است كه براى
باقيمانده نايب گرفته و شخصا بعد از زوال عذر، احتياطا (واجب) باقيمانده
131

را به جا آورد و طواف را اعاده نمايد.
مسأله 313 - طواف كننده مىتواند جهت عيادت مريض يا رفع
حاجت خود يا حاجت برادر دينى خود از مطاف بيرون برود. ولى
اگر طوافش واجب باشد و مقدار يك يا دو شوط بجا آورده
باشد، لازم است طواف را اعاده نمايد، و چنانچه بيرون رفتنش
بعد از شوط سوم بوده، احتياط (واجب) اين است كه يك طواف كامل به
قصد اعم از تمام يا اتمام بجا آورد.
مسأله 314 - نشستن در اثناى طواف جهت استراحت و رفع
خستگى جايز است. ولى بايد به اندازه‌اى نباشد كه موالات عرفيه
از بين برود، كه در اين صورت طوافش باطل شده و لازم است از
ابتدا دو باره انجام دهد.
نقص در طواف
مسأله 315 - هر گاه عمدا مقدارى از طواف را كم كند و موالات
فوت شود، طوافش باطل خواهد بود. و چنانچه موالات فوت
نشود، تا از مطاف بيرون نرفته مىتواند كمبود را به جا آورد. و حكم
بيرون رفتن عمدى از مطاف قبلا ذكر گرديد.
مسأله 316 - هر گاه مقدارى از طواف را سهوا كم كند، اگر پيش
از فوت موالات يادش آمد و از مطاف بيرون نرفته باشد، كمبود را
132

به جا آورده و طوافش صحيح خواهد بود و چنانچه پس از فوت
موالات يا بيرون رفتن از مطاف يادش بيايد و مقدار فراموش شده
يك شوط باشد، يك شوط را بجا آورده و طوافش صحيح است.
و چنانچه شخصا نتواند كمبود را انجام دهد، هر چند به جهت اين
باشد كه پس از بازگشت به وطن يادش بيايد، بايد ديگرى را نايب
بگيرد كه آن شوط را به جا آورد. و چنانچه مقدار فراموش شده
بيش از يك و كمتر از چهار شوط باشد، بنابر احتياط (واجب) بايستى
بر گشته و كمبود را شخصا به جا آورد. و پس‌ از به جا آوردن كمبود،
طواف را اعاده نمايد، و هم چنين اگر مقدار فراموش شد چهار يا
بيش از چهار شوط باشد، احوط (واجب) اتمام سپس اعاده است.
زيادى در طواف
مسأله 317 - زيادى در طواف پنج صورت دارد.
اول: آن كه طواف كننده مقدار زيادى را به قصد جزئيت طوافى
كه مشغول است يا طواف ديگرى به جا نياورده باشد، كه در اين
صورت طوافش به اين زيادى باطل نخواهد شد.
دوم: آن كه هنگام شروع به طواف يا در اثنا چنين قصد كند كه
زيادى، جز طوافش باشد. يعنى بنا داشته باشد كه طواف را
هشت شوط يا بيشتر انجام دهد، در اين صورت طوافش جزما
133

باطل و لازم است اعاده نمايد.
سوم: آن كه زيادى را پس از فراغت از طواف به قصد جزئيت
آن به جا آورد، كه در اين صورت نيز اظهر بطلان طواف است.
چهارم: آن كه زيادى را به قصد جزئيت طواف ديگر به جا آورد
و طواف دوم را تمام كند، كه در اين صورت گر چه در طواف زيادى
نداشته، ولى احوط (واجب) بلكه اظهر بطلان طواف اول است، به جهت
آن كه دو طواف واجب را پشت سر هم انجام داده است.
پنجم: آن كه قصد جزئيت زيادى را براى طواف ديگر بنمايد،
و اتفاقا نتواند طواف ديگر را به آخر برساند. در اين صورت نه
زيادى هست و نه قران، ولى گاهى طواف در اين صورت به جهت
عدم تحقق قصد قربت باطل مىشود، و آن در صورتى است كه
مكلف هنگام شروع به طواف يا در اثناى آن با اين كه مىداند قران
حرام و مبطل طواف است آن را قصد نمايد، كه قصد قربت با قصد
حرام جمع نمىشود، هر چند از باب اتفاق آن حرام انجام نشود كه
قران بين دو طواف باشد.
مسأله 318 - هر گاه طواف خود را از روى سهو بيش از هفت
شوط انجام دهد، چنانچه زيادى كمتر از يك شوط باشد آن را
قطع نمايد و طوافش صحيح است. و چنانچه زيادى يك شوط يا
بيشتر باشد، احتياط (واجب) اين است كه باقى آن را تا يك طواف كامل
شود به قصد قربت مطلقه تمام نمايد.
134

شك در عدد اشواط
مسأله 319 - هر گاه بعد از تمامى طواف و تجاوز از محل شك
نمايد كه آيا طوافم هفت شوط يا كمتر يا بيشتر بوده، اعتنا به شك
ننمايد، مانند كسى كه بعد از شروع به نماز طواف چنين شكى بكند.
مسأله 320 - هر گاه يقين داشته باشد كه هفت شوط بجا
آورده و شك كند كه زيادتر بوده يا نه، مثلا احتمال بدهد كه شوط
آخرى هشتم بوده، به شك خود اعتنا ننمايد و طوافش صحيح
است، مگر در صورتى كه شكش قبل از تمامى شوط آخرى باشد،
كه در اين صورت ظاهر اين است كه طوافش باطل است، و احتياط (مستحب)
اين است كه به قصد رجا تمامش نموده و اعاده طواف كند.
مسأله 321 - هر گاه بين شش و هفت يا پنج و شش و همچنين
عددهاى قبل شك كند، حكم به بطلان طواف مىشود. و هم چنين
اگر شك كند كه آيا شش شوط به جا آورده يا هشت شوط، كه
نداند شوط آخر ششم است يا هشتم، كه در اين صورت نيز
طوافش باطل خواهد بود. وظن به اشواط مادامى كه به حد
اطمينان نرسد اعتبارى نداشته و محكوم به حكم شك است
مسأله 322 - چنانچه بين شش و هفت شك نموده و از روى
نادانى بنا را بر شش گذاشته و طواف را تمام كند، لازم است طواف
را از سر بگيرد. و چنانچه بر نادانى خود باقى ماند تا وقتى كه
135

تدارك ممكن نباشد بعيد نيست طوافش صحيح باشد.
مسأله 323 - طواف كننده مىتواند در حفظ شماره شوطها بر
رفيق و همراه خود اعتماد كند، در صورتى كه رفيق و همراهش
يقين داشته باشد، مثلا در صورت شك اگر رفيق انسان بگويد اين
شوط پنجم است، مىشود بر گفته او اعتماد نموده و دو شوط
ديگر به جا آورد.
مسأله 324 - هر گاه در طواف مستحبى شك نمايد، بنا را بر
كمتر بگذارد و طوافش صحيح است.
مسأله 325 - هر گاه از روى عمد و علم به حكم يا جهل به آن
طواف عمره تمتع را ترك نموده و نتواند پيش از وقوف به عرفات
تداركش نمايد، عمره‌اش باطل بوده و واجب است حج را در سال
بعد اعاده نمايد. و در سابق گفته شد كه اظهر اين است كه احرامش
نيز باطل مىشود، ولى احوط (واجب)؟ اين است كه عدول به حج افراد
نموده و آن را به قصد اعم از حج و عمره مفرده تمام نمايد، و
چنانچه عمدا طواف حج را ترك نمايد و تداركش ممكن نباشد،
حجش باطل خواهد بود و لازم است در سال بعد اعاده نمايد. و
اگر ترك طواف از جهت ندانستن حكم بوده، يك شتر كفاره نيز
لازم خواهد شد.
مسأله 326 - هر گاه از روى فراموشى طواف ترك شود، بعد از
ياد آمدن تداركش واجب است. و چنانچه پس از گذشتن وقتش به
136

ياد آمد، قضاى آن به جا آورده شود و حج صحيح خواهد بود، و
احتياط (واجب) اين است كه بعد از قضاى طواف، سعى نيز به جا آورده
شود. و اگر وقتى يادش بيايد كه قضا نمودن آن ممكن نباشد، مثل
اين كه پس از باز گشت به وطن يادش آمد واجب است نايب بگيرد،
و احتياط (واجب) اين است كه نايب از طواف، سعى را نيز به جا آورد.
مسأله 327 - اگر طواف را فراموش نمود و به وطن خود
بازگشت و با عيال خود نزديك كرد و سپس يادش آمد، در
صورتى كه فراموش شده طواف حج باشد لازم است يك قربانى
به منى، و اگر فراموش شده طواف عمره باشد يك قربانى به مكه
بفرستد. و در اين قربانى گوسفند كافى است.
مسأله 328 - هر گاه طواف را فراموش نموده و زمانى يادش
آمد كه قضايش ممكن است، با همان احرام اول قضايش نمايد و
نيازى به تجديد احرام نيست. بلى در صورتى كه از مكه خارج شد
و يك ماه يا بيشتر بر آن گذشته باشد، لازم است براى دخول مكه
احرام تازه ببندد، چنان كه گذشت.
مسأله 329 - آنچه بر طواف كننده حلال مىشود، بر فراموش
كننده طواف، تا اين كه آن را شخصا يا نايبش قضا ننموده حلال
نمىشود.
مسأله 330 - هر گاه جهت بيمارى يا شكستگى و امثال اينها
شخصا نتواند طواف را به جا آورد، لازم است به كمك ديگرى
137

طواف را به جا آورد، هر چند به سوار شدن بر دوش او باشد. و
چنانچه با كمك ديگرى نيز نتواند طواف كند، واجب است نايب
بگيرد كه به جاى او طواف كند. و همچنين در نماز طواف كه
شخص بايد خودش بجا آورد و در صورت نتوانستن ديگرى را
نايب بگيرد. و حكم زن حائض و نفساء (زائو) در شرايط طواف
بيان شد.
نماز طواف
واجب سوم از واجبات عمره تمتع، دو ركعت نماز طواف است
كه مانند نماز صبح است، ولى مكلف مخير است كه آن را بلند يا
آهسته بخواند، و واجب است در نزديكى مقام ابراهيم به جا
آورده شود. و احوط (واجب) بلكه اظهر اين است كه پشت مقام باشد. و در
صورت عدم تمكن، با مراعات نزديكى به مقام بنابر احتياط (واجب) در هر
جاى مسجد مىتواند به جا آورد. و اين حكم نماز طواف واجب
است و نماز طواف مستحب در هر جاى مسجد باشد جايز است.
مسأله 331 - كسى كه از روى علم و عمد نماز طواف را بجا
نياورد حجش باطل است، زيرا بدون اين نماز، سعى باطل خواهد
بود.
مسأله 332 - نماز طواف بايستى بعد از طواف فورا به جا آورده
138

شود بگونه‌اى كه در عرف نگويند بين طواف و نماز فاصله شده
است.
مسأله 333 - هر گاه فراموش كرد نماز طواف را بخواند و سعى
نمود و بعد از سعى يادش آمد كه نماز طواف را نخوانده، فورا نماز
طواف را بخواند، و اعاده سعى واجب نيست اگر چه احوط (مستحب) است.
و چنانچه در اثناى سعى يادش بيايد، سعى را قطع كرده و نماز
طواف را در جاهايى كه گفته شد به جا آورد، سپس سعى را از
جايى كه قطع كرده تمام نمايد. و چنانچه بعد از بيرون رفتن از مكه
يادش بيايد كه نماز طواف را نخوانده، بايستى به مكه برگشته و
نماز را در جاهايى كه گفته شد به جا آورد. و در صورتى كه نتواند
به مكه بر گردد هر جا كه يادش آمد به جا آورد. بلى اگر بتواند به
حرم بر گردد احوط (واجب) اين است كه برگشته و نماز را در حرم به جا
آورد. و حكم كسى كه نماز طواف را به جهت نادانى ترك كرده،
حكم كسى است كه فراموشش كرده. و فرقى بين جاهل قاصر و
مقصر در اين جا نيست.
مسأله 334 - هر گاه نماز طواف را فراموش نمود و تا دم مردن
يادش نيامد و مرد، بر وليش واجب است آن را قضا نمايد.
مسأله 335 - هر گاه قرائت نماز گزار غلطى داشته باشد، در
صورتى كه نتواند آن را درست كند اشكالى در اكتفاى به آنچه
مىتواند، در نماز طواف و غير آن نيست و همان اندازه كافى
139

است، و چنانچه مىتواند آن را تصحيح و درست كند، لازم است
تصحيح نمايد. و چنانچه در اين كار اهمال و سهل انگارى كرد تا
وقت تنگ شد، احوط (واجب) اين است كه به اندازه اى كه مىتواند نماز
طواف را به جا آورد و آن را به جماعت بخواند و نايب نيز بگيرد.
مسأله 336 - هر گاه نداند كه قرائتش درست نيست و در نادانى
خود معذور باشد، نمازش صحيح است و حاجتى به اعاده ندارد،
حتى اگر بعد از نماز بفهمد كه قرائتش اشكال داشته، ولى اگر
معذور نبوده، لازم است پس از تصحيح نماز را اعاده كند. و حكم
كسى كه نماز طواف را فراموش كرده بر او جارى مىشود.
140

سعى
واجب چهارم از واجبات عمره تمتع، سعى بين صفا و مروه
است و خود يكى از اركان است كه اگر عمدا ترك شود حج باطل
خواهد بود، خواه علم به حكم داشته يا جاهل به حكم باشد. و
قصد قربت در سعى معتبر است. ولى ستر عورت و طهارت از
حدث يا خبث در آن معتبر نيست و بهتر اين است كه طهارت
رعايت شود.
مسأله 337 - سعى بايد بعد از طواف و نماز طواف به جا آورده
شود. و اگر پيش از طواف يا نماز آن به جا آورده شود، لازم است
بعد از آنها اعاده شود. و حكم كسى كه طواف را فراموش كند و
بعد از سعى يادش بيايد، پيشتر گفته شد.
مسأله 338 - نيت در سعى معتبر است به اين معنى كه اگر در
عمره است، به نيت عمره و اگر در حج است به نيت حج، قربة إلى
الله به جا آورده شود.
سعى يعنى چه؟
رفت و آمد بين صفا و مروه را سعى گويند. صفا در يك طرف
141

و مروه طرف ديگر قرار دارد. رفتن از اول جزء صفا به مروه را
يك شوط گويند. و همچنين برگشتن از اول جزء مروه به صفا يك
شوط است. و تمام سعى هفت شوط است. بنابر اين سعى از صفا
شروع و در شوط هفتم به مروه ختم مىشود. و احتياط (واجب) لازم در اين
است كه موالات (پى در پى بودن) را مراعات كند به طورى كه
فصل معتد به، در بين اشواط حاصل نشود. و وقتى حاجى بخواهد
از مسجد الحرام به مسعى به روى، صفا طرف دست راستش قرار
مىگيرد.
مسأله 339 - هر گاه سعى را از مروه شروع كند، اگر يك شوط
به جا آورده يعنى از مروه به صفا رسيده، بايد آن را لغو دانسته و از
صفا شروع نمايد، و چنانچه بعد از شوط اول باشد، مثل اين كه در
بين راه صفا و مروه در شوط دوم باشد، آن را نيز لغو نموده و سعى
را از صفا از سر بگيرد.
مسأله 340 - لازم نيست رفت و آمد (سعى) بين صفا و مروه،
پياده باشد و سعى سواره بر حيوان يا دوش انسان يا چرخهايى كه
فعلا در آن جا متداول است، جايز است. ولى در هر حال بايد ابتدا
از صفا و ختم به مروه باشد.
مسأله 341 - لازم است رفت و آمد بين صفا و مروه از راه
متعارف باشد و اگر از صفا از توى مسجد يا راه ديگرى به سوى
مروه برود كافى نيست. بلى لازم نيست رفت و آمد، در يك خط
142

مستقيم باشد.
مسأله 342 - واجب است هنگام توجه به مروه آن را رو به روى
خود قرار دهد. و همچنين در بازگشت از مروه به صفا، بايد متوجه
به صفا باشد. پس اگر هنگام سعى بطور عقب گرد برود، كفايت
نمىكند. و التفات به طرف راست و چب و پشت سر، هنگام سعى
عيبى ندارد.
مسأله 343 - نشستن روى صفا يا مروه يا در بين آنها به جهت
استراحت عيبى ندارد، گرچه احوط (مستحب) اين است كه بين آن دو
نشيند.
احكام سعى
در گذشته گفته شد كه سعى از اركان حج است و ترك آن عمدا
با علم يا جهل به حكم، تا زمانى كه تداركش پيش از وقوف به
عرفات ممكن نشود، حج باطل و اعاده‌اش در سال بعد لازم
خواهد بود. و اظهر اين است كه احرامش نيز باطل خواهد بود، اگر
چه احوط (مستحب) و اولى اين است كه عدول به افراد نموده و سعى را به
قصد اعم از حج افراد يا عمره مفرده تمام نمايد.
مسأله 344 - هر گاه سعى از روى فراموشى ترك شود، هر وقت
ياد او بيايد بايد به جا آورد هر چند ياد آمدنش پس از فراغت از
143

اعمال حج باشد. و كسى كه شخصا نتواند يا برايش مشقت داشته
باشد بايستى نايب بگيرد و حجش در هر دو صورت صحيح
خواهد بود.
مسأله 345 - كسى كه شخصا پياده يا سواره نتواند سعى را به
جا آورد، ديگرى را نايب بگيرد كه به جاى او سعى كند و حجش
صحيح است.
مسأله 346 - احتياط (مستحب) اين است كه بعد از طواف و نماز آن بدون
ضرورت مانند شدت گرما يا خستگى زياد، تأخير نكند، اگر چه
أقوى اين است كه مىتواند سعى را تا شب تأخير كند، بلى در حال
اختيار نبايد سعى را به فردا بيندازد.
مسأله 347 - زيادى در سعى مانند زيادى در طواف سبب
بطلان خواهد بود، اگر از روى علم و عمد باشد، چنان كه در
طواف گذشت. بلى اگر جاهل به حكم باشد، اظهر اين است كه
سعيش به زيادى باطل نمىشود، هر چند احتياط (مستحب) در اعاده آن
است.
مسأله 348 - هر گاه از روى خطا در سعى خود زياد نمود،
سعيش درست است. ولى اگر زيادى يك شوط كامل باشد،
مستحب است كه شش شوط ديگر به آن اظافه نمايد تا يك سعى
كامل غير از سعى اول شود و ختم سعى دوم طبعا به صفا خواهد
بود، و چنانچه زيادى بيش از يك شوط باشد، تمام نمودن او به
144

قصد رجا عيبى ندارد.
مسأله 349 - هر گاه عمدا با علم به حكم يا جهل به آن، از سعى
خود كم نمود، و تداركش تا زمان وقوف به عرفات ممكن نباشد،
حجش فاسد شده و لازم است سال بعد اعاده نمايد، و ظاهر اين
است كه احرامش نيز باطل مىشود، و احوط (واجب)؟ اين است كه عدول
به حج افراد نموده و به نيت اعم از حج و عمره مفرده تمامش
نمايد. و چنانچه كمبود سعى از روى فراموشى و بعد از شوط
چهارم بوده واجب است باقى را هر وقت يادش آمد هر چند بعد از
فراغت از اعمال حج باشد، تدارك نمايد. و در صورتى كه خود
نتواند تدارك كند يا تدارك سخت باشد واجب است نايب بگيرد،
هر چند به اين جهت باشد كه پس از بازگشت به وطن يادش آمده
باشد، در اين صورت احتياط اين است كه نائب به نيت فراغ ذمه
منوب عنه از اتمام يا تمام، يك سعى كامل بجا آورد. و اگر
كمبودش پيش از شوط چهارم و از روى فراموشى بوده، احتياط
اين است كه شخصا يك سعى كامل به قصد اعم از تمام يا اتمام به
جا آورد. و در صورت دشوارى آن، نايب بگيرد.
مسأله 350 - چنانچه از روى فراموشى، مقدارى از سعى در
عمره تمتع كم نموده و به اعتقاد اين كه از سعى فارغ شده محل
شده، در اين صورت احوط (واجب) اين است كه يك گاو كفاره بدهد و
لازم است سعى را به نحوى كه گفته شد تمام نمايد.
145

شك در سعى
مسأله 351 - شك در عدد اشواط سعى پس از تقصير اعتبار
ندارد. و جمعى از فقها فرموده‌اند كه شك در عدد اشواط بعد از
سعى هر چند پيش از تقصير باشد، به آن اعتنا نبايد كرد. ولى اظهر
اين است كه در اين صورت بايد به اين شك اعتنا شود.
مسأله 352 - اگر هنگامى كه در مروه است شك كند كه شوط
آخرى هفتم است يا نهم، اعتنا به شك خود ننمايد، و سعيش
صحيح خواهد بود. و چنانچه اين شك در اثناى شوط باشد، يعنى
هنوز به مروه نرسيده چنين شكى كند، سعيش باطل و لازم است
سعى را از سر بگيرد.
مسأله 353 - حكم شك در عدد اشواط سعى، مانند حكم
شك در عدد اشواط طواف است. پس هر گاه شك كند در عدد
اشواط، سعى را باطل مىكند.
146

تقصير
واجب پنجم از واجبات عمره تمتع تقصير است. يعنى گرفتن
مقدارى از ناخن دست يا پا، يا چيدن مقدارى از موى سر يا ريش
يا سبيل. و قصد قربت در تقصير معتبر است. و كندن مو، جاى
چيدن را نمىگيرد.
مسأله 354 - بيرون آمدن از احرام عمره تمتع، بايد فقط به
تقصير باشد. پس اگر خواسته باشد بجاى تقصير سر خود را
بتراشد كفايت نمىكند. بلكه سر تراشيدن، بر متمتع حرام است و
چنانچه از روى عمد و علم بتراشد، بايد يك گوسفند كفاره بدهد.
بلكه بنابر احتياط (واجب)، اين حكم مطلقا حتى در صورت جهل نيز
جارى است.
مسأله 355 - هر گاه بعد از سعى و پيش از تقصير، با زنى
نزديكى و جماع كند و جاهل به حكم باشد، بنابر احتياط (واجب) بايد يك
شتر كفاره بدهد.
مسأله 356 - تقصير، پيش از تمامى سعى حرام است. و
چنانچه كسى پيش از فراغت از سعى از روى علم و عمد تقصير
نمايد بايد كفاره بدهد.
مسأله 357 - لازم نيست تقصير، بعد از سعى بلا فاصله به جا
147

آورده شود. و شخص مىتواند هر جا دلش خواست، خواه در سعى يا در منزل يا جاى ديگر تقصير نمايد.
مسأله 358 - هر گاه تقصير را عمدا ترك نموده و براى حج
احرام بست، عمره‌اش فاسد و باطل خواهد بود. و ظاهر اين است
كه حج تمتعش بدل به حج افراد شده و لازم است بعد از حج،
عمره مفرده به جا آورد. و احتياط (واجب) اين است كه حج را در سال بعد
اعاده نمايد.
مسأله 359 - هر گاه از روى فراموشى تقصير را ترك نموده و
براى حج احرام بست، عمره اش صحيح است و احتياطا (واجب) يك
گوسفند كفاره بدهد.
مسأله 360 - همين كه محرم در عمره تمتع تقصير نمود، آنچه
به جهت احرام بر وى حرام شده بود حلال مىشود بجز تراشيدن
سر و اما سر تراشيدن تفصيلى دارد كه از اين قرار است: هر گاه
عمره تمتع در ماه شوال به جا آورده شود، سر تراشيدن تا سى روز
از عيد فطر گذشته جايز است، و اما بعد از آن احتياط (واجب) اين است كه
سر تراشيده نشود و چنانچه تراشيده شد و از روى علم و عمد
بود، احتياط (واجب) اين است كه يك گوسفند كفاره داده شود.
مسأله 361 - طواف نساء در عمره تمتع واجب نيست و به جا
آوردن آن به قصد رجا عيبى ندارد.
148

1 - احرام حج
در گذشته واجبات حج بطور اجمال بيان شد، و تفصيل هر يك
به قرار ذيل است:
اول احرام است. و بهترين وقت آن روز ترويه (هشتم ذى
الحجه) است. و سه روز پيشتر از آن هم جايز است، خصوصا
براى پير مردان و بيماران در صورتى كه از ازدحام بترسد. اين دو
دسته احرام بسته و پيش از بيرون رفتن مردم از مكه بيرون
مىروند. و در گذشته گفته شد كه بيرون رفتن از مكه با احرام حج
براى ضرورت بعد از فراغ از عمره هر وقت باشد جايز است.
مسأله 362 - همچنان كه براى شخصى كه عمره به جا مىآورد
جايز نيست قبل از تقصير براى حج احرام ببندد، براى حاجى جايز
نيست پيش از تمامى اعمال حج براى عمره مفرده احرام ببندد.
بلى احرام بستن براى عمره مفرده پس از اعمال حج و پيش از
طواف نساء مانعى ندارد.
مسأله 363 - وقت احرام در صورتى تنگ مىشود كه تأخيرش
باعث نرسيدن به وقوف در عرفات روز عرفه (نهم ذى الحجه) شود.
مسأله 364 - احرام حج در كيفيت و واجبات و محرمات، مانند
احرام عمره است و اختلاف بين آنها فقط در نيت است.
149

مسأله 365 - مكلف مىتواند از هر جاى شهر مكه قديم براى
حج احرام ببندد. و مستحب است احرام حج از مسجد الحرام در
مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل باشد.
مسأله 366 - كسى كه احرام حج را از روى فراموشى يا جهل به
حكم ترك نموده و از مكه بيرون رفته سپس يادش بيايد يا علم به
حكم پيدا كند، واجب است به مكه برگردد هر چند از عرفات
باشد و از مكه محرم شود و چنانچه به جهت تنگى وقت يا عذر
ديگرى نتواند به مكه بر گردد، از همان جايى كه هست محرم شود
و همچنين است اگر بعد از وقوف به عرفات يادش بيايد يا حكم را
ياد بگيرد بايد از جايى كه هست احرام ببندد، هر چند متمكن از
بازگشت به مكه و احرام از مكه باشد. و چنانچه اصلا يادش نيامد
و حكم را ندانست تا از اعمال حج فارغ شد حجش صحيح است.
مسأله 367 - كسى كه احرام حج را از روى علم و عمد ترك
كند، لازم است تداركش نمايد، و چنانچه پيش از وقوف به عرفات
متمكن از تدارك نشود، حجش فاسد و لازم است سال بعد
اعاده اش نمايد.
مسأله 368 - احوط (واجب) اين است شخصى كه احرام حج تمتع
بسته، پس از احرام و پيش‌ از رفتن به عرفات طواف مستحبى
ننمايد، و چنانچه طواف نمود بنابر احتياط (واجب) بعد از طواف تلبيه را
تجديد كند.
150

2 - وقوف در عرفات
واجب دوم از واجبات حج تمتع، وقوف (بودن) در " عرفات "
است با قصد قربت. و مراد از وقوف حاضر بودن در عرفات است
چه سواره چه پياده، چه در حال حركت چه آرام.
مسأله 369 - صحراى عرفات حدودى براى آن معين شده كه
نام آنها ثويه ونمره وذى المجاز ومأزمين است. و خود اينها خارج
از موقف مىباشند.
مسأله 370 - كوهى به نام " جبل الرحمه " در صحراى عرفات
است كه ظاهرا موقف است ولى وقوف روى آن كوه مكروه است.
و مستحب است وقوف در دامنه كوه از طرف چپ باشد.
مسأله 371 - وقوف در عرفات بايستى از روى اختيار باشد.
پس اگر در مجموع وقت خواب يا بيهوش باشد، وقوفى نكرده است.
مسأله 372 - وقوف در عرفات براى شخص مختار بنابر
احتياط، از اول ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب است واظهر اين
است كه مىتواند تا يك ساعت بعد از ظهر وقوف را تأخير نمايد
يعنى از يا ساعت بعد از ظهر وقوف نمايد. و وقوف در تمام اين
وقت هر چند واجب است و تركش گناه است، ولى از اركان حج
نيست به اين معنى كه اگر كسى مقدارى از اين وقت را وقوف نكند
حجش فاسد نخواهد شد. بلى اگر وقوف را اصلا از روى اختيار
151

ترك نمايد حجش فاسد خواهد بود و آنچه ركن است وقوف
في الجمله است.
مسأله 373 - كسى كه به جهت فراموشى يا نادانى يا عذر موجه
ديگر وقوف اختيارى (از ظهر تا غروب) را درك ننمايد، وقوف
اضطرارى (مقدارى از شب عيد) بر او لازم است و با اين وقوف
حجش صحيح خواهد بود. و اگر اين وقوف را عمدا ترك نمايد
حجش فاسد مىشود.
مسأله 374 - كوچ كردن از عرفات پيش از غروب آفتاب با علم
و عمد، حرام است ولى حج را فاسد نمىكند. و كسى كه كوچ كرد
و پشيمان شده و برگشت چيزى بر او نيست. و اگر برنگشت بايد
يك شتر كفاره بدهد و در منى آن را بكشد و چنانچه نتواند يك
شتر كفاره بدهد بايد هجده روز روزه بگيرد و بنابر احتياط (واجب) پى در
پى و متوالى باشد. و اين حكم نسبت به كسى كه از روى فراموشى
يا ندانستن حكم، كوچ كند نيز جارى است يعنى اگر يادش آمد يا
حكم را دانست، بايد برگردد اگر بر نگشت بنابر احتياط (واجب) بايد
يك شتر كفاره بدهد و اگر نتوانست هجده روز روزه ‌بگيرد.
مسأله 375 - اگر ماه نزد قاضى اهل سنت ثابت شد و بر طبق آن
حكم نمود و نزد شيعه ثابت نشد دو صورت دارد.
اول: آن كه احتمال برود كه حكم او مطابق واقع است، كه در
اين صورت پيروى از آنها ووقوف با آنها و ترتيب جميع آثار ثبوت
152

ماه كه راجع به اعمال حج است واجب مىشود. و بنابر اظهر همين
مقدار در حج كافى است. و كسى كه مخالفت تقيه نموده و بگويد
احتياط در مخالفت آنها است فعل حرام به جا آورده و وقوفش
فاسد خواهد بود. و خلاصه آن كه پيروى از حاكم سنى به جهت
تقيه واجب است و با تقيه حج صحيح است. و احتياط در اين جا
مشروعيت ندارد، بخصوص كه بيم تلف نفس و مانند آن باشد كه
در زمان ما اين اتفاق مىافتد.
دوم: آن كه علم به خلاف فرض شود، كه انسان بداند روزى كه
به حكم قاضى روز عرفه (نهم) است، واقعا روز ترويه و هشتم
باشد، كه در اين صورت وقوف با آنها كافى نخواهد بود. و در اين
حال اگر مكلف تمكن از عمل به وظيفه را داشته باشد ولو به
وقوف اضطرارى در مزدلفه بدون محذور حتى محذور مخالفت
تقيه، بايد عمل به وظيفه نمايد، و در غير اين صورت حجش بدل
به عمره مفرده شده و حجى نخواهد داشت. و چنانچه استطاعتش
از همين سال بوده و براى سالهاى بعد باقى نخواهد ماند، وجوب
حج از او ساقط خواهد بود، مگر اين كه استطاعت تازه‌اى پيدا كند
كه در اين صورت دوباره حج مىنمايد. و ممكن است در صورت
دوم چاره كند به اين كه در روز عيد آنها (روز نهم واقعا) از طريق منى
به مكه بر گردد و بعد از راه عرفات و مشعر به منى برود به نحوى كه
قبل از غروب وقوف در عرفات بنمايد ولو آناما (ولو يك لحظه) و
153

در حال حركت، و به همين نحو وقوف در مشعر را در شب درك كند
و بعد براى اعمال به منى برود.
3 - وقوف در مزدلفه
واجب سوم از واجبات حج تمتع، وقوف در " مزدلفه " است با
قصد قربت. ومزدلفه اسم مكانى است به آن " مشعر الحرام " نيز
گفته مىشود. و حدود آن از مأزمين تا حياض و وادى محسر است
كه در آنها نبايد وقوف نمود، مگر در ازدحام و تنگى وقت كه به
مأزمين (دو راه تنگ و باريك) بايد بالا رفت.
مسأله 376 - هر گاه حاجى از عرفات كوچ كرد احتياط (واجب) اين
است كه شب عيد را در مزدلفه بيتوته كند، هر چند وجوب بيتوته
ثابت نشده است.
مسأله 377 - وقوف در مزدلفه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب روز
عيد قربان واجب است، ولى آنچه ركن است، وقوف مختصر
است كه اگر مقدارى بين الطلوعين وقوف نموده و عمدا كوچ كند
حجش صحيح است، اگر چه فعل حرامى به جا آورده است.
مسأله 378 - كسى كه وقوف بين الطلوعين مزدلفه را اصلا ترك
نمايد، حجش باطل و فاسد خواهد بود. و زنان و كودكان و
اشخاص ضعيف مانند پير مردان و بيماران و شخصى كه از دشمن
154

مىترسد، از اين حكم مستثنى هستند و براى اينها جايز است
شب عيد مقدارى وقوف نموده و قبل از طلوع فجر بسوى منى
كوچ كنند.
مسأله 379 - كسى كه شب عيد را در مزدلفه وقوف نموده و از
جهت ندانستن مسأله قبل از طلوع فجر كوچ نمايد، حجش بنابر
اظهر صحيح است و يك گوسفند بايد كفاره بدهد.
مسأله 380 - كسى كه از روى فراموش يا عذر ديگرى نتواند
بين الطلوعين در مزدلفه وقوف اختيارى را بنمايد، وقوف
اضطرارى (بودن مختصر بعد از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد)
كافى است و اگر آن را عمدا ترك كند، حجش فاسد خواهد شد.
درك وقوفين
دانسته شد كه هر يك از وقوف عرفات و وقوف مزدلفه دو
قسم است. اختيارى و اضطرارى. و هر گاه مكلف وقوف اختيارى
هر يك را درك نمايد كه عملش صحيح است. و در صورتى كه
درك نكند چند صورت خواهد داشت كه هر صورتى حكمى دارد:
اول: آن كه هيچ يك از وقوفهاى اختيارى و اضطرارى را درك
نكند، كه در اين صورت حجش باطل، و لازم است با همان احرام
حج، عمره مفرده بجا آورد. و واجب است در صورتى كه
155

استطاعتش باقى يا حج از سالهاى پيش بر ذمه‌اش مستقر باشد،
سال بعد حج نمايد.
دوم: آن كه وقوف اختيارى عرفات و اضطرارى مزدلفه را درك
نمايد.
سوم: آن كه وقوف اضطرارى عرفات و اختيارى مزدلفه را درك
نمايد، كه در اين دو صورت حجش بى اشكال صحيح است.
چهارم: آن كه وقوف اضطرارى هر يك از عرفات و مزدلفه را
درك نمايد، كه اظهر در اين صورت اين است كه حجش صحيح
باشد، گر چه احوط (مستحب) در صورتى كه شرايط وجوب حج باقى يا حج
قبلا بر ذمه‌اش مستقر شده باشد، در سال آينده حج به جا آورد.
پنچم: آن كه فقط وقوف اختيارى در مزدلفه را درك كند كه در
اين صورت نيز حجش صحيح است.
ششم: آن كه فقط وقوف اضطرارى مزدلفه را درك كند، كه در
اين صورت بعيد نيست حجش صحيح باشد. ولى احتياط (واجب) اين
است باقى اعمال را به قصد فراغ ذمه از آن چه به او تعلق گرفته چه
عمره مفرده و چه حج به جا آورده و در سال بعد حج را اعاده نمايد.
هفتم: آن كه فقط وقوف اختيارى عرفات را درك نمايد، كه
اظهر در اين صورت باطل‌ بودن حج و انقلاب آن به عمره مفرده
است مگر آن كه شب، وقوف در مزدلفه بنمايد و از روى جهل به
مسأله قبل از فجر از آنجا افاضه (كوچ) كند چنانچه قبلا گذشت.
156

ولى در صورت امكان باز گشت، اگر چه تا ظهر روز عيد باشد
واجب است برگردد و قدرى در مزدلفه توقف نمايد و چنانچه
ممكن نباشد حج او صحيح است و مى بايست يك گوسفند
قربانى كند.
هشتم: آن كه فقط وقوف اضطرارى عرفات را درك نمايد، كه در اين صورت حجش باطل است و بدل به عمره مفرده مىشود.
واجبات منى
هر گاه مكلف از مزدلفه كوچ كرد بايستى به منى رفته و اعمالى
را كه در آن جا واجب ست انجام دهد. و اعمال آن جا همان طور
كه تفصيلا بيان خواهد شد، سه عمل است:
4 - رمى جمره عقبه
واجب چهارم از واجبات حج رمى جمره عقبه است در روز
عيد. يعنى به جايى كه نامش جمره عقبه است سنگريزه بيندازد. و
آن چند شرط دارد:
1 - نيت و قصد قربت.
2 - بودن هفت ريگ، كه كمتر از آن كفايت نمىكند چنان كه
157

كفايت نمىكند غير از ريگ از اجسام.
3 - زدن ريگها يكى پس از ديگرى باشد و زدن دو تا يا بيشتر با
هم كافى نيست.
4 - رسيدن سنگريزه ها به جمره.
5 - آن كه رسيدن بايستى با پرتاب كردن باشد و گذاشتن
سنگريزه بر جمره كافى نيست. و ظاهر اين كه اگر سنگريزه در راه
به چيزى بر خورد نموده و سپس به جمره برسد كافى باشد. بلى
اگر سنگريزه در راه به چيز بسيار سفتى مانند سنگ بر خورد و در
اثر آن جسته و به جمره رسيد، كفايت نخواهد كرد و
6 - آن كه رمى بين طلوع و غروب آفتاب (در روز) باشد. و
زنان و كسانى كه كوچ از مشعر در شب بر ايشان جايز است،
مىتوانند شب عيد رمى جمره نمايند ولى بايد قربانى را تا فرداى
آن روى تأخير بيندازند و احتياط (واجب) اين است كه تقصير را هم تأخير
بيندازند و بعد از آن اعمال حج را به جا آورند مگر كسى كه از
دشمن بر جان خود مىترسد جايز است بر او تقصير و قربانى را
در شب انجام دهد.
مسأله 381 - هر گاه شك كند كه سنگريزه به جمره رسيد يا نه
بنابر نرسيدن گذاشته و سنگ ديگرى بزند، مگر آن كه شك وى
در وقتى باشد كه به واجب ديگرى مشغول شده يا پس از فرار
رسيدن شب باشد، كه در اين صورت اعتنا نكند.
158

مسأله 382 - زدن جسم ديگرى غير از سنگريزه كافى نيست.
و
دو چيز در سنگريزه معتبر است:
1 - آن كه از سنگهاى حرم باشد. و بهتر اين است كه از مشعر
برچيده شود.
2 - آن كه بكر و دست نخورده باشند و قبلا در رمى استعمال
نشده باشند و اگر شك كند كه سنگريزه دست خورده يا نه
اشكالى ندارد.
مسأله 383 - كفايت نمودن زدن سنگ بر مقدارى كه بر ارتفاع
جمره افزوده شده، محل اشكال است و احوط (واجب) آن است كه مقدار
سابق را رمى نمايد. و اگر متمكن نباشد مقدار زيادى را خودش
رمى كند و نايب نيز بگيرد براى زدن به مقدار سابق و فرقى بين
عالم و جاهل و ناسى نيست
مسأله 384 - چنانچه كسى از روى ندانستن مسأله يا فراموشى
در روز عيد رمى جمره ننمود، لازم است تا روز سيزدهم هر وقت
يادش آمد يا مسأله را دانست تداركش نمايد و چنانچه شب يادش
آمد، بايستى روز بعد آن را انجام دهد. و اين در صورتى است كه از
كسانى نباشد كه رمى در شب برايش جايز است. و حكمش
خواهد آمد، و چنانچه بعد از روز سيزدهم مسأله را دانست يا
يادش آمد، احتياط (واجب) اين است كه به منى رفته و رمى نموده و در سال
بعد رمى را شخصا خودش يا نايبش به جا آورد. و چنانچه پس از
159

بيرون رفتن از مكه دانست يا يادش آمد، برگشتن بر او واجب
نيست بلكه در سال بعد بنابر احتياط (واجب) شخصا يا نايبش انجام دهد.
مسأله 385 - چنانچه از روى فراموشى يا نادانى روز عيد رمى
ننمود و پس از طواف حج دانست يا يادش آمد و تدارك نمود،
اعاده طواف بر او واجب نيست، هر چند احوط (مستحب) است. ولى اگر
ترك رمى از روى علم و عمد باشد، ظاهر اين است كه طوافش
باطل است و واجب است كه پس از تدارك رمى اعاده طواف
نمايد.
5 - ذبح و نحر در منى
واجب پنجم از واجبات حج تمتع، ذبح يا نحر در منى است و
ذبح يعنى كشتن گاو و گوسفند و نحر يعنى كشتن شتر (قربانى
كردن) و بايد با قصد قربت و در روز باشد، مگر كسى كه ترسى
داشته باشد كه چنين شخصى مىتواند قربانى خود را شب
بنمايد، و واجب است قربانى پس از رمى باشد ولى چنانچه او را
از روى فراموشى يا نادانى پيش از رمى به جا آورد صحيح است و
حاجتى به اعاده ندارد. و واجب است ذبح يا نحر در منى باشد و
هر گاه متمكن نباشد چنانچه مىگويند مذبح را تغيير داده‌اند و در
وادى محشر قرار داده‌اند. پس اگر متمكن از تأخير و ذبح در منى
160

باشد اگر چه تا آخر ذى الحجه، حلق يا تقصير نمايد و محل شود و
ذبح را تأخير بيندازد و همچنين طواف و نماز طواف و سعى را
تأخير بيندازد و الا جايز است به ذبح در مذبح فعلى اكتفا كند.
مسأله 386 - احتياط (واجب) اين است كه ذبح و نحر در روز عيد قربان
باشد. ولى اگر از روى فراموشى يا عذر ديگر يا نادانى ترك نمود،
لازم است تا آخر ايام تشريق (يازدهم و دوازدهم و سيزدهم)
تداركش نمايد. و چنانچه عذر او مستمر بود مىتواند تا آخر ماه
ذى الحجه تأخير نمايند، و چنانچه بعد از طواف دانست يا يادش
آمد و تداركش نمود، اعاده طواف بر او واجب نخواهد بود، هر
چند اعاده‌اش احوط (مستحب) است. ولى اگر از روى علم و عمد قربانى را
ترك نموده و طواف كرد، ظاهر اين است كه طوافش باطل و واجب
است بعد از تدارك قربانى اعاده‌اش نمايد.
مسأله 387 - يك قربانى فقط براى يك نفر كفايت مىكند و
نمىشود براى دو نفر يا بيشتر باشد.
مسأله 388 - قربانى بايستى يا شتر يا گاو يا گوسفند باشد. و
شتر بايستى سال پنجم را تمام كرده و در سال ششم داخل شده
باشد و شتر اگر شش ساله نباشد كافى نيست. و گاو و بز بايستى
بنابر احتياط دو سالش تمام و وارد سال سوم باشند و كمتر از آن
كافى نيست. و در گوسفند بايستى هفت ماهش تمام و وارده ماه
هشتم باشد و كمتر از آن كافى نيست و احتياط (مستحب) اين است كه يك
161

سالش تمام و در سال دوم داخل شده باشد. و چنانچه پس از
قربانى كردن معلوم شد كه قربانى در سن معتبر نبوده، لازم است
قربانى ديگرى به سن معتبر بنمايد. و قربانى بايستى از جميع
اعضاى سالم باشد و قربانى كور و شل و گوش بريده و شاخ شكسته
و مانند اينها كفايت نمىكند و احوط (واجب) اين است كه اخته شده نيز
كفايت نمىكند. و لاغر نيز نباشد. و احوط (مستحب) اولى اين است كه بيمار
و موجو (رگ ماليده) و مرضوض (تخم كوبيده) و پير كه مغز
استخوانش آب شده نباشد، و قربانيى كه گوشش شكافته يا
سوراخ باشد عيبى ندارد، اگر چه احوط (مستحب) اين است كه از اينها نيز
سالم باشد، و احوط (مستحب) و اولى اين است كه قربانى طورى نباشد كه از
اصل خلقت شاخ و دم نداشته باشد.
مسأله 389 - چنانچه قربانى را به عقيده اين كه سالم است
خريدارى نموده و قيمتش را پرداخته و بعد معلوم شد كه عيبى
دارد، ظاهر اين است كه مىتواند به آن اكتفا نمايد و لازم نيست
قربانى ديگرى بنمايد.
مسأله 390 - آنچه از شرايط در قربانى ذكر شد تماما در
صورت تمكن و قدرت است. و كسى كه نتواند قربانى را به اين
شرايط تهيه كند، هر چه ممكنش باشد همان كافى است.
مسأله 391 - چنانچه قربانى را به عقيده اين كه چاق است،
كشت و بعد از كشتن معلوم شد لاغر است كافى است و حاجتى به
162

قربانى ديگر ندارد.
مسأله 392 - هر گاه شك در لاغرى قربانى داشته و به جهت
فرمانبردارى خداوند متعال او را كشت هر چند به اميد اين كه
بدرگاه الهى قبول باشد سپس معلوم شد چاق بوده است كفايت
مىكند.
مسأله 393 - هر گاه قربانى سالم و بى عيبى خريد و پس از
خريدارى ناخوش و مريض شد يا شكستى ديد يا عيب ديگرى
پيدا كرد، كشتن همان كافى است و لازم نيست تعويضش نمايد.
مسأله 394 - هر گاه قربانى خريد و گم شد، قربانى ديگرى به جاى او بخرد. پس چنانچه اولى را پيش از كشتن دومى يافت، اولى
را بكشد و نسبت به دومى مختار است كه بكشد يا نكشد و در
حكم ساير اموال او خواهد بود. و احوط (مستحب) و اولى اين است كه او را
نيز بكشد. و چنانچه اولى را پس از كشتن دومى يافت، بنابر
احتياط (واجب) اولى را نيز بكشد.
مسأله 395 - اگر قربانى گمشده اى را پيدا كرد بايد تا روز
دوازدهم اعلان و تعريف كند چنانچه صاحبش پيدا نشد عصر روز
دوازدهم او از قبل صاحبش بكشد.
مسأله 396 - كسى كه پول قربانى را دارد و قربانى گيرش
نمىآيد، بايستى پول او را نزد شخص امينى امانت بگذارد كه تا
آخر ماه ذى الحجه با آن پول قربانى خريده و بكشد و چنانچه ماه
163

ذى الحجه گذشت نبايد بكشد مگر در سال بعد.
مسأله 397 - كسى كه نه قربانى دارد و نه پولش را، به جاى
قربانى بايد ده روز روزه بگيرد، سه روزش را در حج يعنى
روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه را روزه بگيرد و هفت روز ديگر را
در وطن خود بگيرد و احتياط (واجب) اين است كه هفت روز، پى در پى
باشد. و سه روز اول را مىتواند پس از شروع به اعمال عمره تمتع
از اول مال ذى الحجه بگيرد و بايستى پى در پى باشند. و چنانچه به
وطن خود بر نگشت و در مكه اقامت نمود، بايستى تا باز گشت
اصحاب و همراهانش به وطن يا تا يك ماه صبر نموده و بعد از آن
هفت روز را روزه بگيرد.
مسأله 398 - كسى كه بايد در حج روزه بگيرد چنانچه نتواند
روز هفتم را روزه بگيرد، هشتم و نهم را روزه گرفته و روزه ديگر را
پس از باز گشت از منى روزه بگيرد. و اگر روز هشتم نيز نتواند روزه بگيرد
، هر سه روز را تا بعد از برگشتن از منى تأخير نمايد. و
احتياط (واجب) اين است كه پس از بازگشت هر چند زودتر روزه‌ها را بگيرد
و بدون عذر تأخير ننمايد. و چنانچه پس از باز گشت از منى
نتوانست روزه بگيرد، اين سه روز را در راه بازگشت به وطن روزه
بگيرد يا در وطن خود، ولى نبايد بين سه روز و هفت روز جمع
نمايد يعنى بين روزه سه روز و روزه هفت روز فاصله بگذارد و
چنانچه تا اول محرم سه روز را روزه نگرفت، روزه از او ساقط
164

مىشود و قربانى براى سال بعد بر او متعين مىشود.
مسأله 399 - كسى كه نه قربانى داشته و نه پولش را و در حج
سه روز روزه گرفته سپس قربانى براى او ممكن شد، بنابر احتياط (واجب)
قربانى بر او واجب خواهد شد اگر تمكن قبل از گذشت ايام
تشريق باشد و الا روزه كفايت مىكند.
مسأله 400 - كسى كه نمىتواند به تنهايى قربانى تهيه نمايد و
مىتواند با ديگرى شركت نمايد، احتياط (واجب) اين است كه بين شركت
در قربانى و روزه گرفتن به ترتيبى كه گفته شد جمع نمايد.
مسأله 401 - هر گاه قربانى يا پولش را به كسى داده و در كشتن
آن وكيلش نمايد پس شك كند كه وكيل قربانى را كشته يا نه، بنا را
به نگشتن بگذارد، بلى اگر وكيل راستگو و مورد وثوق باشد و
بگويد كشته ام كافى است.
مسأله 402 - آنچه از شرايط در قربانى ذكر شده، در كفاره شرط
نيست، هر چند احتياط (مستحب) اين است كه آن شرايط در كفاره نيز
مراعات شود.
مسأله 403 - كشتار واجب در قربانى و كفاره، لازم نيست به
مباشرت خود شخص باشد بلكه جايز است در حال اختيار
ديگرى را نايب قرار دهد، و بايستى كشنده مسلمان باشد و نيت از
صاحب قربانى تا هنگام كشتن مستمر باشد و كشنده لازم نيست
نيت كند هر چند احوط (مستحب) و اولى نيت نمودن او است.
165

مصرف قربانى
مسأله 404 - احتياط (واجب) اين است كه قربانى را سه قسمت نموده
يك قسمت را به فقير مؤمن صدقه داده و يك قسمت را به مؤمنين
هديه نموده و يك قسمت باقى را خود بخورد. و واجب نيست
ثلث فقير را به شخص خود فقير بدهد بلكه جايز است به وكيل
فقير داده شود گر چه وكيل فقير خود صاحب قربانى باشد. وكيل
در آن قسمت بر حسب اجازه موكل خود هر تصرفى را كه گفته
است مىنمايد چه بخشيدن به ديگر يا فروش يا اعراض و غير
اينها. و جايز است اخراج گوشت قربانى از منى. (مراعات اين نكته
براى حجاج محترم بسيار مفيد است كه هنگام حركت از وطن
از فقيرى وكالت بگيرند كه در يك سوم قربانى طبق خواسته او
تصرف كند. زيرا يافتن فقير مؤمن در منى براى حجاج بسيار
مشكل است.)
مسأله 405 - افراز و جدا كردن هر قسمتى از يكديگر لازم
نيست و همين كه يك سوم مشاع را به عنوان صدقه و يك سوم
مشاع را به عنوان هديه داده و از قسمت باقى مانده مقدارى بخورد
كافى است.
مسأله 406 - كسى كه صدقه يا هديه را قبص مىكند، هر طور
بخواهد مىتواند تصرف كند. و چنانچه او را به غير مؤمن يا غير
166

مسلمان ببخشد عيبى ندارد.
مسأله 407 - چنانچه قربانى را كشت و پيش از تصديق و هديه
نمودن، دزدى قربانى را دزديد يا كسى به زور از او گرفت، صاحب
قربانى ضامن نخواهد بود. بلى اگر خود به اختيار خود او را تلف يا
به نا اهل بخشيد، بنابر احتياط (واجب) دو سوم هديه و صدقه را ضامن
خواهد بود.
6 - حلق يا تقصير
واجب ششم از واجبات حج تمتع، حلق (سر تراشيدن) تا
تقصير (گرفتن مقدارى از مو يا ناخن) است. و قصد قربت در او
معتبر است. و احتياط اين است كه در روز انجام شود و بعد از رمى
جمره و قربانى باشد. ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن حكم،
آن را بر رمى جمره يا قربانى يا هر دوى آنها مقدم داشت اعاده‌اش
لازم نيست.
مسأله 408 - سر تراشيدن بر زنان جايز نيست، و در حق آنها
تقصير متعين است.
مسأله 409 - مرد بين حلق و تقصير مخير است و هر كدام را
خواسته باشد مىتواند اختيار كند و سر تراشيدن (حلق) بهتر
است. و كسى كه براى دفع شپش و مانند آن موى سر خود را با
167

عسل يا صمغ چسبانيده يا موى سر خود را جمع كرده و در هم
پيچيده و گره زده يا بافته باشد، احتياط اين است كه سر تراشيدن
را اختيار كند بلكه وجوب آن اظهر است وصروره (كسى كه براى
اولين با حج مىنمايد) احتياط (مستحب) اين است كه سر تراشيدن را اختيار
كند، هر چند مخير بودنش بين حلق و تقصير خالى از قوت نيست.
مسأله 410 - كسى كه بخواهد سر بتراشد و بداند سلمانى سر
او را زخمى خواهد كرد، بايستى اول تقصير كند و مقدارى از موى
سر خود را چيده سپس سر بتراشد.
مسأله 411 - خنثاى مشكل اگر موى سر خود را نچسبانده يا
نبافته باشد بايد تقصير نمايد. و الا بايد هم تقصير و هم حلق نمايد
و بنابر احتياط (واجب) تقصير را بر حلق مقدم بدارد.
مسأله 412 - پس از حلق يا تقصير آنچه بر محرم به احرام حرام
شده بود حلال مىشود جز زن و بوى خوش (عطر زدن) بلكه
شكار نيز بنابر احتياط (واجب).
مسأله 413 - هر گاه از روى فراموشى يا ندانستن حكم، حلق و
تقصير ننمود تا از منى بيرون رفت، بايستى به منى بر گشته و در آن
جا سر تراشيده با تقصير نمايد. و چنانچه باز گشت به منى غير
ممكن يا دشوار باشد، در جاى خود حلق يا تقصير نموده و موى
خود را در صورت امكان به منى بفرستد.
مسأله 414 - هر گاه از روى فراموشى يا نادانى، حلق و تقصير
168

ننمود يا پس از فراغت از اعمال حج يادش آمد و تدارك نمود،
بنابر اظهر اعاده طواف واجب نخواهد بود، هر چند اعاده آن بلكه
اعاده سعى نيز احوط (مستحب) است. و در صورتى كه تذكر يا دانستن حكم
پيش از خروج از مكه باشد، احتياط (مستحب)؟ اعاده طواف‌ در صورت
امكان ترك نشود.
7 - 8 - 9 - طواف حج و نماز آن و سعى
واجب هفتم و هشتم و نهم از واجبات حج، طواف و نماز
طواف و سعى است. و كيفيت و شرايط اين سه واجب عين
كيفيت و شرايطى است كه در طواف عمره تمتع و نماز و سعى آن بيان
شد.
مسأله 415 - در حج تمتع واجب است طواف حج بعد از حلق يا تقصير باشد. و چنانچه با علم و عمد پيش از حلق يا تقصير
طواف نمود، واجب است طواف را بعد از حلق يا تقصير اعاده
نموده و يك گوسفند كفاره بدهد.
مسأله 416 - احتياط (مستحب) اين است كه طواف حج از روز يازدهم ذى
الحج تأخير نشود، گر چه جواز تأخيرش تا بعد از ايام تشريق (سه
روز پس از عيد اضحى: يازدهم و دوازدهم و سيزدهم) بلكه تا
آخر ماه ذى الحجه خالى از قوت نيست.
169

مسأله 417 - تقديم طواف حج و نماز و سعى بر وقوفين در حج
تمتع جايز نيست مگر براى پير مردان يا زنى كه بيم حيض شدن
دارد، كه اين دو مىتوانند طواف حج و نمازش را قبل از وقوفين به
جا آورده و سعى را در وقت خودش بنمايند. و احوط (مستحب) اين است
كه سعى را نيز مقدم داشته و در وقتش هم اعاده نمايند. و اولى و بهتر
نيز در صورت امكان، اعاده طواف و نماز است در ايام تشريق يا
بعد از آن تا آخر ماه ذى الحجه.
مسأله 418 - كسى كه از رفتن به مكه بر جان خود مىترسد،
مىتواند طواف حج و نماز و سعى را بر وقوفين مقدم بدارد. بلكه
مقدم داشتن طواف نساء نيز عيبى ندارد. و بعد از اعمال منى هر جا
دلش بخواهد برود.
مسأله 419 - كسى كه عارضه‌اى برايش رخ داد كه نتواند طواف
نمايد، مانند زنى كه حيض ببيند يا زائو شود، و نتواند تا پاك شدن
خود در مكه بماند كه طواف كند، لازم است براى طواف و نماز
نايب بگيرد و پس از طواف نايب، شخصا سعى كند.
مسأله 420 - وقتى متمتع طواف حج و نماز آن را به جا آورد و
سعى نمود، بوى خوش بر او حلال مىشود. و از محرمات احرام
فقط زن و بنابر احتياط (واجب) شكار باقى مىماند. و ظاهر اين است كه
بتواند بعد از طواف و سعى عقد نمايد ولى لذت بردن از زن
برايش جايز نيست بنابر احتياط (واجب)، اگر چه اظهر جواز از جماع است.
170

مسأله 421 - كسى كه تقديم طواف و سعى بر وقوفين برايش
جايز باشد، هر گاه طواف و سعى نمود، بوى خوش بر او حلال
نمىشود تا مناسك منى (رمى و ذبح و حلق يا تقصير) را به جا آورد.
10 - 11 - طواف نساء و نماز آن
واجب دهم و يازدهم از واجبات حج تمتع، طواف نساء و نماز
آن است. و اين دو گر چه واجبند ولى از اعمال و مناسك حج
نيستند و ترك آنها حتى عمدا موجب فساد و به هم خوردن حج
نمىشود.
مسأله 422 - طواف نساء همچنان كه بر مردان واجب است بر
زنان نيز واجب است. پس اگر مرد به جا نياورد، زن بر او حرام و
چنانچه زن ترك نمايد، مرد بر او حرام مىشود و كسى كه به نيابت
ديگرى حج مىنمايد، طواف نساء را براى او به جا مىآورد نه
براى خود. و احتياط (مستحب) آن كه طواف را به قصد اعم از خود و منوب عنه
بياورد.
مسأله 423 - طواف نساء و نمازش در كيفيت و شرايط عينا
مانند طواف حج و نماز آن است.
مسأله 424 - كسى كه از جهت بيمارى يا غير آن به تنهايى
نمىتواند طواف نساء را به جا بياورد از ديگرى كمك بگيرد و
171

طواف نمايد هر چند بر دوش انسان يا پشت حيوانى سوار شود. و
چنانچه از اين هم متمكن نباشد، لازم است ديگرى را نايب
بگيرد. و اين حكم نسبت به نماز طواف نيز جارى است.
مسأله 425 - كسى كه عمدا با دانستن حكم يا ندانستن يا از
روى فراموشى آن، طواف نساء را به جا نياورد تا وقتى كه شخصا
تداركش ننمايد، زن بر او حرام خواهد بود، و در صورتى كه
مباشرتش غير ممكن يا دشوار باشد مىتواند ديگرى را نايب
نمايد و هر وقت نايب طواف را به جا آورد، زن بر او حلال خواهد
شد. و چنانچه قبل از تدارك فوت نمايد، احتياط (واجب) اين است كه از
تركه اش قضاى آن بجا آورده شود.
مسأله 426 - تقديم طواف نساء بر سعى جايز نيست و كسى كه
از روى علم و عمد تقديم نمايد، لازم است بعد از سعى اعاده كند.
و هم چنين است در صورتى كه از روى نادانى و فراموشى مقدم
نمايد بنابر احتياط (واجب).
مسأله 427 - كسى كه از روى عذر طواف نساء را قبل از وقوفين
به جا مىآورد تا وقتى كه مناسك منى (رمى و ذبح و حلق يا
تقصير) ننموده، زن بر او حلال نمىشود.
مسأله 428 - زنى كه حائض شود و قافله تا وقت پاكى او
منتظرش نشود، مىتواند طواف نساء را ترك نموده و با قافله خود
همراه شود. و در اين صورت احتياط (واجب) اين است كه براى طواف
172

نساء و نمازش نايب بگيرد. و چنانچه مشغول طواف بوده و پس از
به جا آوردن نصف آن حيض شود، مىتواند باقى را ترك و با قافله
برود. و احتياط (واجب) در اين صورت اينها است كه براى باقى مانده طواف
و نمازش نايب بگيرد.
مسأله 429 - فراموشى نماز طواف نساء مانند فراموشى نماز
طواف حج است. و حكم آن در مسأله 233 - گذشت.
مسأله 430 - هر گاه متمع، طواف نساء و نمازش را به جا
آورد، اگر مرد است زن بر او حلال و اگر زن است، مرد به او حلال
مىشود. و فقط چيزى كه از حرامها باقى مىماند شكار است كه تا
ظهر روز سيزدهم حرام است بنابر احتياط (واجب). و أما كندن گياه و
درخت حرم و شكار در حرم، گفته شد كه حرمتش اختصاص به
محرم ندارد و شامل غير محرم نيز هست.
12 - بيتوته در منى
واجب دوازدهم از واجبات حج، بودن شب يازدهم و دوازدهم
است در منى. و قصد قربت در آن معتبر است. و چنانچه حاجى
روز عيد را جهت به جا آوردن طواف و سعى به مكه برود، واجب
است به منى برگشته و شب را در آن جا بماند، و كسى كه در حال
احرام از شكار خود دارى نكرده، واجب است شب سيزدهم را نيز
173

در منى بماند. و هم چنين است كسى كه باز زن نزديكى كرده است
بنابر احتياط (واجب). و براى غير اينها كوچ كردن از منى بعد از ظهر روز
دوازدهم جايز است. ولى چنانچه تا شب در منى باقى ماند،
واجب است شب سيزدهم را نيز بماند.
مسأله 431 - هر گاه آماده حركت و كوچ از منى شد و از جاى
خود حركت نمود و به جهت ازدحام و مانند آن نتوانست قبل از
غروب از منى خارج شود، چنانچه بودن در منى برايش ممكن
باشد واجب است بماند. و اگر ممكن نباشد يا دشوار باشد جايز
است از منى شبانه خارج شود و بنابر احتياط (واجب) يك گوسفند بايد بكشد.
مسأله 432 - كسى كه بودن شب در منى بر او واجب است،
بودن روز در منى بيش از مقدارى كه بتواند رمى جمرات كند
واجب نيست. و واجب نيست تمام شب را در منى باشد و
مىتواند از سر شب تا بعد از نيمه شب يا از قبل از نيم شب تا
طلوع فجر در آن جا بماند. و اولى براى كسى كه نصف اول شب را
آن جا مانده و بيرون رفته، اين است كه پيش از طلوع فجر وارد
مكه نشود.
مسأله 433 - چند طايفه از وجوب بيتوته در منى مستثنى
هستند:
1 - كسانى كه از بيتوته معذورند، مانند بيمار پرستارش و
كسى كه بر جان يا مال خود در آن جا بترسد.
174

2 - كسى كه در مكه تمام شب و يا باقيمانده از شب اگر بعد از
دخول در شب از منى خارج شده و مشغول به عبادت بوده بجز
حاجت ضرورى مانند خوردن و آشاميدن و تطهير و امثال آنها كار
ديگرى نداشته. 3 - كسى كه طواف خانه خدا را نموده و در عبادت خود باقى
مانده سپس از مكه بيرون رفته و از عقبه مدنيين گذشته باشد.
چنين شخصى مىتواند در راه بيتوته نمايد و لازم نيست خود را به
منى برساند. و براى اين سه طايفه جايز است تأخير انداختن
رجوع به منى تا وقتى كه رمى در روز را درك كنند.
مسأله 434 - كسى كه بيتوته منى را عمدا ترك كند، براى هر
شب بايد يك گوسفند كفاره بدهد و احتياط (واجب) اين است كه در
صورت فراموشى يا ندانستن حكم نيز كفاره‌بدهد. و احوط (واجب) براى
شخص معذور از بيتوته نيز كفاره دادن است. و بر كسى كه از جهت
اشتغال به عبادت در مكه بيتوته را ترك نموده كفاره نيست. و
همچنين كسى كه بعد از انجام طواف و سعى از مكه به سوى منى
خارج شده و در اثر راه بندان قبل از فجر به منى نرسيده، بر چنين
شخصى نيز كفاره نيست.
مسأله 435 - كسى كه از منى كوچ كرده و بعد از اين كه شب
شد در شب سيزدهم جهت كارى به منى بر گشت، واجب نيست
در منى بيتوته كند.
175

13 - رمى جمرات
واجب سيزدهم از واجبات حج، رمى جمرات سه گاه (جمره
اولى، جمره وسطى، جمره عقبه) است. و رمى در روز يازدهم و
دوازدهم واجب است. و هر گاه شب سيزدهم در منى بيتوته كند،
رمى روز سيزدهم نيز بنابر احتياط واجب خواهد شد. و رمى
جمرات بايستى به مباشرت خود شخص انجام شود و نايب گرفتن
در حال اختيار جايز نيست.
مسأله 436 - در رمى واجب است ابتدا از جمره اولى سپس
جمره وسطى و در آخر جمره عقبه باشد. و چنانچه بر خلاف اين
ترتيب عمل شود، واجب است بطورى كه ترتيب حاصل شود
دو باره رمى كند، هر چند مخالفت از روى نادانى يا فراموشى
باشد. بلى اگر بعد از اين كه جمره سابق را چهار ريگ زد فراموش
نموده و به جمره بعدى رفت، واجب نيست رمى را تماما اعاده كند
بلكه اگر سه ريگ ديگر به جمره قبلى زد كفايت مىكند.
مسأله 437 - واجباتى كه در رمى جمره عقبه در اعمال روز عيد
قربان ذكر شد، در جمرات سه گانه نيز واجب است.
مسأله 438 - رمى جمرات بايد در روز انجام شود. و كسى كه
در روز نتواند رمى كند مانند غلام و چوپان و بدهكارى كه
176

مىترسد گرفتار شود و هر كسى كه بر جان و يا مال و يا ناموس
خود بترسد (و اين حكم شامل پير مرد و زن و بچه و ضعيف كه بر
جان خود از ازدحام مىترسند مىباشد)، براى چنين كسانى جايز
است رمى را شب آن روز انجام دهند. و لكن جايز نيست براى غير
از كسى كه ترس از مكث در منى دارد، كوچ كردن در شب
دوازدهم بعد از رمى تا بعد از ظهر آن روز.
مسأله 439 - كسى كه رمى روز يازدهم را فراموش كند، واجب
است روز دوازدهم آن را قضا نمايد. و كسى كه رمى روز دوازدهم
را فراموش كرده، بايستى در روز سيزدهم قضا نمايد. و احتياط (واجب) اين است
كه بين اداى همان روز و قضاى روز قبل فاصله گذاشته، و
قضاى روز قبل را پيش از اداى همان روز به جا آورد و قضاى روز
قبل طرف صبح و اداى همان روز هنگام زوال باشد.
مسأله 440 - كسى كه رمى را در منى فراموش نموده و پس از
كوچ به مكه يادش آمد، واجب است به منى برگشته و رمى نمايد.
و چنانچه فراموش شده رمى دو روز يا سه روز باشد، احتياط (واجب) اين
است كه بين وظيفه هر روز و روز ديگر يك ساعت فاصله بگذارد.
و چنانچه پس از خروج از مكه يادش آمد كه رمى نكرده، واجب
نيست به منى بر گردد بلكه بنابر احتياط (واجب) در سال بعد يا نايبش
آن را قضا نمايد.
مسأله 441 - بيمارى كه اميد ندارد تا مغرب بهبودى حاصل
177

كند براى رمى نايب بگيرد. و چنانچه اتفاقا پيش از غروب آفتاب
بهبودى يافت و حالش خوب شد، بنابر احتياط (واجب) خودش نيز رمى
كند.
مسأله 442 - حج به ترك رمى هر چند عمدا باشد باطل
نمىشد و واجب است در سال بعد قضاى آن را شخصا يا به نايب
گرفتن به جا آورد بنابر احتياط (واجب).
178

احكام مصدود
مسأله 443 - مصدود كسى است كه پس از بستن احرام براى
عمره يا حج از انجام اعمال آن جلوگيرى و منع شود.
مسأله 444 - مصدود از عمره در جاى خود قربانى كرده و از احرام خارج مىشود حتى نسبت به زن و احتياط (واجب) اين است كه حلق
يا تقصير را به آن ضميمه نمايد بلكه احتياط (واجب) اين كه حلق را
اختيار نمايد در صورتى كه قربانى را با خود آورده باشد در عمره مفرده.
مسأله 445 - مصدود از حج چنانچه از موقف عرفات و مشعر
يا خصوص موقف مشعر مصدود باشد، وظيفه اش قربانى در محل
صد (جلو گيرى) و بيرون آمدن از احرام است. و احتياط (واجب) اين است
كه علاوه بر قربانى، حلق يا تقصير نيز بنمايد. و چنانچه مصدود از
طواف و سعى بعد از موقفين و قبل از اعمال منى باشد يا بعد از
آن، در اين صورت اگر نتواند نايب بگيرد وظيفه‌اش قربانى در
محل صد و جلوگيرى است و اگر بتواند براى طواف و سعى نايب
بگيرد، احوط (مستحب) اين است كه هر دو وظيفه را انجام دهد يعنى هم
قربانى كند و هم نايب بگيرد، گر چه اظهر جواز اكتفا به قربانى
است در صورتى كه جلو گيرى از دخول در مكه باشد، و جواز اكتفا
به نايب گرفتن است اگر جلو گيرى بعد از آن باشد. و چنانچه فقط
179

از اعمال منى جلو گيرى شده باشد نه از رفتن به مكه، در اين
صورت چنانچه بتواند براى رمى و قربانى نايب بگيرد، صحيح
است و خود حلق يا تقصير نموده و از احرام خارج شده سپس بقيه
مناسك و اعمال را به جا آورد. و چنانچه نتواند نايب بگيرد، در
اين صورت ظاهرا وظيفه اش اين است كه پول قربانى را نزد كسى
بگذارد كه به جاى او قربانى كند و در جاى خود حلق يا تقصير
نموده و براى به جا آوردن اعمال مكه به مكه رفته و پس از انجام
اعمال آن جا از سعى و طواف تمام چيزهايى كه به احرام بر او
حرام شده بود حلال خواهد شد حتى زن و حاجتى به چيز ديگر
ندارد و حجش صحيح است و بايستى در سال بعد بنابر احتياط (واجب)
رمى را اعاده نمايد.
مسأله 446 - در صورتى كه مصدود از سالهاى پيش مستطيع
بوده يا استطاعتش تا سال بعد باقى بماند به قربانى كه ذكر شد حج
از او ساقط نمىشود بلكه واجب است در سال بعد حج نمايد.
مسأله 447 - كسى كه تمام اعمال حج را به جا آورده و در مكه
است و جهت بتتوته در منى و رمى جمرات مى خواهد به منى
برود و منع و جلو گيرى شود، حجش تمام است و براى رمى در
صورت امكان همان سال نايب مىگيرد و در صورت عدم امكان
براى سال بعد نايب بگيرد بنابر احتياط (واجب). و حكم مصدود بر چنين
شخصى جارى نيست.
180

مسأله 448 - كسى كه نتواند حج خود را ادامه دهد از جهت
پيش آمد مانعى غير از صد و حصر، احتياط (واجب) اين است كه در جاى
خود قربانى نموده و از احرام خارج شود.
مسأله 449 - قربانيى كه در اين موارد گفته شد خواه شتر باشد
خواه گاو يا گوسفند فرقى ندارد. و چنانچه نتواند قربانى كند، بنابر
احتياط (واجب) بدل آن را كه روزه ‌است به ترتيبى كه گفته شد انجام دهد.
مسأله 450 - كسى كه حج خود را خراب كرده و بعدا مصدود
شوط ظاهر اين است كه بايستى علاوه بر قربانى كفاره افساد حج را
نيز بدهد ولى اعاده حج واجب نيست مگر اين كه قبلا حج بر او
مستقر شده باشد و يا استطاعت آن تا سال بعد باقى بماند.
مسأله 451 - كسى كه قربانى همراه خود برده و مصدود شود،
كشتن همان قربانى كافى است و قربانى ديگرى بر او واجب
نمىشود. و هم چنين است كسى كه قربانى همراه خود برده و
محصور شده است.
181

احكام محصور
مسأله 452 - محصور كسى را گويند كه در اثر بيمارى و مانند
آن پس از پوشيدن احرام نتواند اعمال عمره يا حج را انجام دهد.
مسأله 453 - وظيفه كسى كه در عمره مفرده محصور شده اين
است كه يك قربانى بفرستد و با دوستان خود وقت بگذارد كه در
آن وقت معين قربانى نمايند و خود در آن وقت معين با تقصير از
احرام خارج مىشود. و براى چنين شخصى بخصوص جايز است
در جاى خود قربانى نموده و از احرام بيرون بيايد. و بر چنين
شخصى بعد از اين كار، تمام محرمات احرام حلال مىشود بجز
زن، و زن بر او حلال نمىشود مگر بعد از آن كه خوب شود و
عمره مفرده را به جا آورد. و اين در جائى است كه محصور در
مكان خودش ذبح يا نحر نمايد و اما اگر هدى را بفرستد پس براى
خروجش از احرام وجهى هست هنگامى كه هدى به محلش
برسد. و كسى كه در عمره تمتع محصور شده حكمش حكم سابق
است با اين فرق كه زن هم بر اين شخص حلال مىشود. و كسى كه
محصور در حج شده باز هم حكمش حكم سابق است و احتياط (واجب)
اين است كه با زن نزديكى نكند تا آن كه طواف حج و سعى و
182

طواف نساء را در حج يا عمره مفرده به جا آورد، آن وقت زن بر او
حلال مىشود.
مسأله 454 - هر گاه محصور شد و قربانى خود را فرستاد و بعد
از آن مرضش سبك تر شد، چنانچه گمان كند يا احتمال دهد كه حج
را درك خواهد نموده، واجب است خود را برساند. و چنانچه هر
دو موقف يا فقط موقف مشعر را درك نمود، حج را درك نموده و
در غير اين صورت اگر قربانيش كشته نشده، حج او بدل به عمره
مفرده مىشود و اگر كشته شده باشد از احرام بيرون آمده است و
تمام محرمات بر او حلال شده مگر زن. و بر او واجب است كه
طواف حج و نماز و سعى و طواف نساء و نمازش را به جا آورد تا
زن نيز بر او حلال شود بنابر احتياط (واجب).
مسأله 455 - اگر محصور از اعمال و واجبات منى شد و يا
محصور از طواف و سعى بعد از درك وقوفين شد، پس وظيفه آن
همان است كه در مسأله " 445 " براى مصدود گذشت. بلى اگر
حصر از طواف و سعى بعد از دخول مكه شد، پس هيچ اشكالى
نيست در اين كه وظيفه اش نايب گرفتن است.
مسأله 456 - هر گاه شخص محصور شده و قربانى خود را
فرستاد سپس به سر خود آسيبى رساند قبل از آن كه قربانى به
جاى خود برسد جايز است خود گوسفندى كشته يا سه روز روزه
183

گرفته يا شش مسكين را اطعام نمايد كه به هر كدام در مد بدهد و
حلق نمايد. و باقى بماند بر احرامش تا زمانيكه هدى به محلش برسد.
مسأله 457 - در صورتى كه محصور، استطاعتش تا سال بعد
باقى بماند يا از سالهاى پيش حج بر او واجب شده باشد به
فرستادن قربانى و بيرون آمد از احرام، حج از او ساقط نمى شود و
بايستى در سال بعد حج نمايد.
مسأله 458 - هر گاه شخص محصور نه قربانى داشته باشد و نه
قيمت آن را، بايستى به ترتيبى كه گذشت ده روز روزه بگيرد يعنى
سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت به وطن.
مسأله 459 - مستحب است محرم هنگامى كه مىخواهد
احرام ببندد، بر پروردگار خود شرط كند كه هر جا نتواند اعمال را
ادامه دهد از احرام بيرونش بياورد، هر چند بيرون آمدن از احرام
متوقف بر او نيست، زيرا هر جا كه نتواند و عذر يا مانعى پيدا كرد
خود به خود از احرام بيرون خواهد آمد چه اين شرط را كرده
باشد چه نكرده باشد.
تا اين جا واجبات حج بيان شد و از اين بعد بعد مستحبات و
آداب آن را بيان خواهيم نمود، و فقها - رضوان الله عليهم - آداب و
مستحبات زيادى بيان فرموده‌اند كه اين رساله مختصر، گنجايش آنها
را ندارد و ما به بيان مختصر و مقدار كمى از آنها اكتفا مىنماييم.
184

آداب و مستحبات حج
بدان كه مستحبات حج بيش از آن است كه در اين رساله بيان
نماييم. لذا به بيان مقدارى از آنها اكتفا كرده و بقيه را به كتب
مفصله وا مىگذاريم.
185

مستحبات سفر
شخصى كه اراده سفر مكه يا سفر ديگر را
دارد، مستحب است كه از حضرت حق جل وعلا
طلب خير كند و وصيت بنمايد و صدقه بدهد تا آن كه
به آن صدقه سلامتى خود را خريدارى نمايد، و وقتى
كه براى مسافرت مهيا شده، مستحب است در خانه
خود چهار ركعت نماز در هر ركعتى فاتحة الكتاب
و سوره توحيد را بخواند و بگويد: " اللهم إني أتقرب
إليك بهن فاجعلهن خليفتي في أهلي ومالي ".
و مستحب است به درب خانه خود ايستاده و سه
مرتبه از پيش رو و طرف راست و طرف چپ سوره
فاتحه و به همين ترتيب سه مرتبه آية الكرسى را
بخواند و بعد از آن بگويد " اللهم احفظنى واحفظ
186

ما معي، وسلمني و سلم ما معي، وبلغني وبلغ
ما معي ببلاغك الحسن الجميل ".
مستحبات احرام
مستحبات احرام چند چيز است:
1 - آن كه قبلا بدن خود را پاكيزه نموده و ناخن
و شارب خود را بگيرد و موى زير بغل و عانه را با نوره
ازاله نمايد.
2 - كسى كه قصد حج دارد از اول ماه ذى
القعده و شخصى كه قاصد عمره مفرده است پيش از
يك ماه موى سر و ريش را رها كند. و بعضى از فقها
به وجوب آن قائل شده اند. و اين قول اگر چه ضعيف
است ولى احوط (مستحب) است.
3 - آن كه پيش از احرام در ميقات غسل
187

احرام بنمايد. و اين غسل از زن حائض و نفساء نيز
صحيح است. و تقديم اين غسل بخصوص در صورتى
كه خوف آن باشد كه در ميقات آب يافت نشود، جايز
است. و در صورت تقديم اگر در ميقات آب يافت شد،
مستحب است غسل را اعاده بنمايد. و بعد از اين
غسل اگر مكلف لباسى را پوشيد يا چيزى را خورد
كه بر محرم حرام است، باز هم اعاده مستحب است.
و اگر مكلف در روز غسل نمود، آن غسل تا آخر شب
آينده كفايت مىكند و هم چنين اگر غسل در شب
نموده، تا آخر روزه آينده كافى است. ولى اگر بعد از
غسل و پيش از احرام به حدث اصغر محدث شد
غسل را اعاده نمايد.
4 - هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:
" الحمد الله الذي رزقني ما أوارى به
عورتى، وأودي فيه فرضي، وأعبد فيه ربي، وأنتهي
188

فيه إلى ما أمرني. الحمد لله الذي قصدته
فبلغني وأردته فأعانني وقبلني و لم يقطع بي،
ووجهه أردت فسلمنى، فهو حصني وكهفي
وحرزي وظهري وملاذي ورجائي ومنجاي
وذخري وعدتي في شدتي ورخائي ".
5 - آن كه دو جامه احرام از پنبه باشد.
6 - آن كه احرام را به ترتيب ذيل ببندد: در
صورت تمكن بعد از فريضه ظهر و در صورت عدم
تمكن بعد از فريضه ديگر و در صورت عدم تمكن از
آن، بعد از شش يا دو ركعت نماز نافله در ركعت أول
پس از حمد سوره توحيد و دو ركعت دوم سوره جحد
را بخواند، و شش ركعت افضل است و بعد از نماز،
حمد و ثناى الهى را به جا آورد و بر پيغمبر و آل او
صلوات بفرستد آنگاه بگويد:
" اللهم إنى أسألك أن تجعلني ممن
189

استجاب لك، وآمن بوعدك، واتبع أمرك فإني
عبدك وفي قبضتك، لا أوقي إلا ما وقيت ولا آخذ إلا
ما أعطيت، وقد ذكرت الحج فأسألك أن تعزم لي
عليه على كتابك وسنة نبيك - صلواتك عليه وآله -
وتقويني على ما ضعفت عنه وتسلم مني
مناسكي في يسر منك وعافية، واجعلنى من وفدك
الذين رضيت وارتضيت وسميت وكتبت، اللهم
إني خرجت من شقة بعيدة وأنفقت مالي ابتغاء
مرضاتك، اللهم فتمم لي حجي وعمرتي، اللهم إني
اريد التمتع بالعمرة إلى الحج على كتابك وسنة
نبيك - صلواتك عليه وآله - فإن عرض لي عارض
يحبسني فحلني حيث حبستني لقدرك الذي
قدرت علي، اللهم إن لم تكن حجة فعمرة، أحرم لك
شعري وبشري ولحمي ودمي وعظامي ومخي
وعصبي من النساء والثياب والطيب، أبتغي بذلك
190

وجهك والدار الآخرة ".
7 - آن كه به نيت احرام تلفظ نموده و به
اخطار يا مجرد داعي نفساني اكتفا ننمايد. و براى
مردان مستحب است تلبيه را بلند بگويند:
8 - سابقا گفتيم كه تلبيه واجب كه احرام به
آن محقق مىشود، بنابر احوط (واجب) اين است: " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك،
إن الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك ".
و مستحب است بعد از آن بگويد:
(لبيك ذا المعارج لبيك، لبيك داعيا إلى دار
السلام لبيك، لبيك غفار الذنوب لبيك، لبيك أهل
التلبية لبيك، لبيك ذا الجلال والاكرام لبيك، لبيك
تبدئ والمعاد إليك لبيك، لبيك تستغني ويفتقر
إليك لبيك، لبيك مرهوبا ومرغوبا إليك لبيك، لبيك إله
الحق لبيك، لبيك ذالنعماء والفضل الحسن الجميل
191

لبيك، لبيك كشاف الكرب العظام لبيك، لبيك عبدك
وابن عبديك لبيك، لبيك يا كريم لبيك ".
واين جملات را نيز بگويد خوب است:
" لبيك اتقرب إليك بمحمد وآل محمد
لبيك، لبيك بحجة أو عمرة لبيك، لبيك وهذه عمرة
متعة إلى الحج لبيك، لبيك أهل التلبية لبيك، لبيك
تلبية تمامها وبلاغها عليك ".
9 - آن كه تلبيه ها را در حال احرام تكرار كند
و در موارد آينده نيز آن را بگويد: وقت بر خواستن از
خواب، بعد از هر نماز واجب و مستحب، وقت رسيدن
به سواره هنگام بالا رفتن از تل يا سرازير شدن از
آن، وقت سوار شدن يا پياده شدن و اوقات سحر تلبيه
بسيار بگويد، و زن حائض و نفساء نيز اين تلبيه‌ها را
بگويند. و شخص متمتع تلبيه گفتن او در عمره مستمر
خواهد بود تا آن كه خانه‌هاى مكه را ببيند و پس از آن
192

قطع خواهد شد. و اما حج، پس تلبيه آن تا ظهر روز
عرفه مستمر است و پس از آن بريده خواهد شد.
مكروهات احرام
مكروهات احرام چند چيز است:
1 - احرام در جامه سياه بلكه أحوط (مستحب) ترك آن
است، و افضل احرام در جامه سفيد است.
2 - خوابيدن محرم در رخت و بالش زرد رنگ.
3 - احرام بستن در جامه چركين، و اگر جامه
در حال احرام چرك شود بهتر آن است كه مكلف
مادامى كه در حال احرام است آن را نشويد.
4 - احرام بستن در جامه راه راه.
5 - استعمال حنا پيش از احرام در صورتى كه
اثر آن تا حال احرام باقى بماند.
193

6 - حمام رفتن، و اولى بلكه احوط (مستحب) آن است كه
محرم بدن خود را با كيسه و نحو آن نسايد.
7 - لبيك گفتن محرم در جواب كسى كه او را
صدا نمايد، بلكه احوط (مستحب) ترك‌ آن است.
مستحبات دخول حرم
1 - همين كه حاجى به حرم رسيد پياده شده
و به جهت دخول حرم غسل نمايد.
2 - از براى تواضع و فروتنى نسبت به حضرت
حق جل وعلا، پا برهنه شد و نعلين خود را در دست
گرفته داخل حرم شود و اين عمل ثواب زيادى دارد.
3 - وقت دخول حرم اين دعا را بخواند:
" اللهم إنك قلت في كتابك وقولك الحق: وأذن
في الناس بالحج ياتوك رجالا وعلى كل ضامر يأتين
194

من كل فج عميق. اللهم إنى أرجو أن أكون ممن
أجاب دعوتك، قد جئت من شقة بعيدة وفج عميق
سامعا لندائك ومستجيبا لك مطيعا لامرك وكل ذلك
بفضلك علي وإحسانك إلى، فلك الحمد على ما
وفقتني له، أبتغي بذلك الزلفة عندك والقربة
إليك والمنزلة لديك والمغفرة لذنوبي والتوبة علي
منها بمنك، اللهم صل على محمد وآل محمد
وحرم بدني على النار وآمني من عذابك وعقابك
برحمتك يا أرحم الراحمين ".
4 - وقت دخول حرم مقدارى از علف " اذخر "
گرفته آن را مضغ نمايد.
مستحبات دخول مكه معظمه
براى دخول مكه معظمه نيز مستحب است
195

مكلف غسل بنمايد و هنگامى كه وارد مكه مىشود با
حالت تواضع وارد شود. و كسى كه از راه مدينه برود،
از بالاى مكه داخل شده و وقت بيرون آمدن از پايين
آن بيرون آيد.
آداب مسجد الحرام
مستحب است مكلف براى دخول مسجد
الحرام غسل بنمايد. و همچنين مستحب است با پاى
برهنه و با حالت سكينه و وقار وارد شود، و هنگام ورود
از در " بنى شيبه " وارد شود، و گفته اند كه باب بني شيبه
در حالى كنونى مقابل " باب السلام " است، بنابر اين
نيكو اين است كه شخص از باب السلام وارد شده
و مستقيما بيايد تا از اسطوانات بگذرد. و مستحب
است بر در مسجد الحرام ايستاده و بگويد:
196

" السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته،
بسم الله و بالله و من الله و ما شاء الله، والسلام على
أنبياء الله ورسله والسلام على رسول الله والسلام
على إبراهيم خليل الله، والحمد الله رب العالمين ".
پس داخل مسجد الحرام شود و رو به كعبه
دستها را بلند نموده و بگويد:
" اللهم إني أسألك في مقامي هذا في أول
مناسكي أن تقبل توبتي و أن تجاوز عن خطيئتي
وتضع عني وزري، الحمد لله الذي بلغني بيته
الحرام، اللهم إني أشهدك أن هذا بيتك
الحرام الذي جعلته مثابة للناس وأمنا مباركا وهدى
للعالمين، اللهم إني عبدك والبلد بلدك والبيت بيتك،
جئت أطلب رحمتك وأوم طاعتك مطيعا لامرك راضيا
بقدرك، أسألك مسألة الفقير إليك الخائف لعقوبتك،
اللهم افتح لي أبواب رحمتك واستعملني بطاعتك
197

ومرضاتك ".
و در روايت ديگر وارد است كه نزد در مسجد
بگويد:
" بسم الله و بالله و من الله وإلى الله، و ما شاء
الله وعلى ملة رسول الله صلى الله عليه وآله، و خير
الاسماء لله والحمد لله والسلام على رسول الله،
السلام على محمد بن عبد الله، السلام عليك أيها
النبي ورحمة الله وبركاته، السلام على أنبياء الله
ورسله، السلام على إبراهيم خليل الرحمن، السلام
على المرسلين والحمد لله رب العالمين، السلام
علينا وعلى عباد الله الصالحين، اللهم صل على
محمد و آل محمد، وبارك على محمد و آل
محمد، وارحم محمدا و آل محمد كما صليت
وباركت وترحمت على إبراهيم وآل ابراهيم إنك
حميد مجيد، اللهم صل على محمد وآل محمد
198

عبدك ورسولك وعلى ابراهيم خليلك، وعلى أنبيائك
ورسولك، وسلم عليهم، وسلام على المرسلين
والحمد لله رب العالمين، اللهم افتح لي أبواب
رحمتك واستعملني في طاعتك ومرضاتك
واحفظني بحفظ الايمان أبدا ما أبقيتني جل ثناء
وجهك، الحمد لله الذي جعلني من وفده وزواره،
وجعلني ممن يعمر مساجده، وجعلني ممن
يناجيه، اللهم انى عبدك وزائرك في بيتك، وعلى كل
مأتي حق لمن أتاه وزاره، وأنت خير مأتي وأكرم
مزور، فاسألك يا الله يا رحمن بأنك أنت الله لا إله إلا
أنت وحدك لا شريك لك، وبأنك واحد أحد صمد لم
تلد ولم تولد ولم يكن له (لك خ ل) كفوا أحد، وأن
محمدا عبدك ورسولك صلى الله عليه وعلى أهل
بيته، يا جواد يا كريم يا ماجد يا جبار يا كريم اسألك
أن تجعل تحفتك إياي بزيارتي إياك أول شئ
199

تعطيني فكاك رقبتي من النار. پس سه مرتبه
مىگويد: " اللهم فك رقبتي من النار ". پس مىگويد:
(واوسع علي من رزقك الحلال الطيب وادرأ عني
شر شياطين الانس والجن وشر فسقة العرب
والعجم ".
و مستحب است وقتى كه محاذى حجر الاسود
شد بگويد:
اشهد ان لا إله إلا الله وحده لا شريك له،
وأشهد أن محمدا عبده ورسوله، آمنت بالله وكفرت
بالطاغوت وباللات والعزى وبعبادة الشيطان وبعبادة
كل ند يدعى من دون الله "
پس نزديك حجر الاسود رفته وآن را استلام
نمايد وبگويد:
" الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي
لولا أن هدانا الله، سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا
200

الله والله أكبر أكبر من خلقه أكبر ممن أخشى واحذر،
ولا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله
الحمد يحيي ويميت ويميت ويحيي بيده
الخير وهو على كل شئ قدير ".
و صلوات بر پيغمبر و آل او بفرستد، و سلام بر
پيغمبران بدهد چنانچه وقت دخول مسجد سلام
مىداد. آنگاه مىگويد:
" إني أؤ من بوعدك واوفي بعهدك ".
و در روايت معتبر وارد است كه وقتى كه نزديك
حجر الاسود رسيدى دستهاى خود را بلند كن و حمد
و ثناى الهى را به جا آور و صلوات بر پيغمبر بفرست
و از خداوند عالم بخواه كه حج تو را قبول كند، پس
از آن حجر را بوسيده و استلام نما، و اگر بوسيدن
ممكن نشد با دست استلام نما، و اگر آن هم ممكن
نشد اشاره به آن كن و بگو:
201

اللهم أمانتي أديتها، وميثاقي تعاهدته لتشهد
لي بالموافاة، اللهم تصديقا بكتابك، وعلى سنة نبيك،
أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، و أن
محمدا عبده ورسوله، آمنت بالله وكفرت بالجبت
والطاغوت وباللات والعزى وعبادة الشيطان وعبادة
كل ند يدعى من دون الله ". و اگر نتوانى همه را بخوانى،
بعضى را بخوان و بگو:
" اللهم اليك بسطت يدي، وفيما عندك
عظمت رغبتي، فاقبل سبحتي واغفر لي
وارحمني، اللهم إني أعوذ بك من الكفر والفقر
ومواقف الخزي في الدنيا والآخرة.
آداب و مستحبات طواف
در حال طواف مستحب است بگويد:
202

" اللهم إني أسألك باسمك الذي يمشى به
على طلل الماء كما يمشى به جدد الارض، وأسألك
باسمك الذي يهتز له عرشك، وأسألك باسمك الذي
تهتز له أقدام ملائكتك، وأسألك باسمك الذي دعاك به
موسى من جانب الطور فاستجبت له وألقيت عليه
محبة منك، وأسألك باسمك الذى غفرت به لمحمد
ما تقدم من ذنبه و ما تأخر وأتممت عليه نعمتك أن
تفعل بي كذا و كذا " و حاجت خود را بطلبد. و نيز
مستحب است در حال طواف بگويد:
" اللهم إني إليك فقير، وإني خائف مستجير
فلا تغير جسمي ولا تبدل اسمي " و صلوات بر محمد
و آل او بفرستد بخصوص وقتى كه به در خانه كعبه
مىرسد. و وقتى كه به حجر اسماعيل رسيد به ناودان
نگاه نموده و بگويد:
اللهم أدخلني الجنة برحمتك وأجرني
203

برحمتك من النار، وعافني من السقم، وأوسع علي
من الرزق الحلال، وادرأ عني شر فسقة الجن
والانس وشر فسقة العرب والعجم ". و چون از حجر
بگذرد به پشت سر كعبه برسد بگويد:
" يا ذا المن والطول والجود والكرم إن عملي
ضعيف فضاعفه لي و تقبله مني إنك أنت السميع
العليم ". و چون به ركن يماني برسد دست بردارد
و بگويد:
" يا الله يا ولي العافية و خالق العافية و رازق
العافية والمنعم بالعافية والمنان بالعافية والمتفضل
بالعافية علي وعلى جميع خلقك، يا رحمن الدنيا
والآخرة ورحيمهما صل على محمد و آل محمد
وارزقنا العافية ودوام العافية وتمام العافية وشكر
العافية في الدنيا والآخرة يا أرحم الراحمين ". پس
سر به جانب كعبه بالا كند وبگويد:
204

الحمد لله الذي شر فك وعظمك والحمد لله
الذى بعث محمدا نبيا وجعل عليا إماما، اللهم
اهد له خيار خلقك وجنبه شرار خلقك ". وچون
ميان ركن يمانى وحجر الاسود برسد بگويد:
" ربنا آتنا في الدنيا حسنة، وفي الآخرة
حسنة، وقنا عذاب النار ".
و در شوط هفتم وقتى كه به مستجار رسيد
مستحب است دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد
و شكم و روى خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد:
" اللهم البيت بيتك، والعبد عبدك، وهذا
مكان العائذ بك من النار. پس به گناهان خود اعتراف
نموده و از خداوند آمرزش آن را بطلبد كه انشاء الله
تعالى مستجاب خواهد شد. بعد بگويد:
" اللهم من قبلك الروح والفرج والعافية، اللهم
إن عملي ضعيف فضاعفه لي واغفر لي ما اطلعت
205

عليه مني وخفي على خلقك، أستجير بالله من
النار ". و آنچه خواهد دعا كند، و ركن يماني را استلام
كند و به نزد حجر الاسود آمده و طواف خود را تمام
نموده و بگويد: " اللهم قنعني بما رزقتني وبارك لي فيما
آتيتني ".
و براى طواف كننده مستحب است در هر
شوط، اركان خانه كعبه وحجر الاسود را استلام نمايد و در وقت استلام حجر بگويد: " أمانتي أديتها وميثاقي تعاهدته لتهشد لي
بالموافاة ".
مستحبات نماز طواف
در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در
206

ركعت اولى سوره توحيد، و در ركعت دوم سوره جحد
را بخواند، و پس از نماز حمد و ثناي الهى را به جا
آورده و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و از
خداوند عالم طلب قبول نمايد. و در بعضى از روايات
است كه حضرت صادق - عليه السلام - بعد از نماز طواف
به سجده رفته و چنين مىگفت:
" سجد وجهي لك تعبدا ورقا، لا إله إلا أنت
حقا حقا، الاول قبل كل شئ والآخر بعد كل شئ،
وها أنا ذا بين يديك، ناصيتي بيدك، فاغفر لي إنه
لا يغفر الذنب العظيم غيرك، فاغفر لي فإني مقر
بذنوبي على نفسي ولا يدفع الذنب العظيم غيرك ".
و بعد از سجده روى مبارك آن حضرت از گريه
چنين بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.
و بعد از فراغ از نماز طواف و پيش از سعى
مستحب است به نزد چاه زمزم رفته يك يا دو دلو آب
207

بكشد و آن را به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:
" اللهم اجعله علما نافعا ورزقا واسعا و شفاء من
كل داء وسقم ".
پس از آن به نزد حجر الاسود بيايد.
مستحبات سعى
مستحب است كه از در مقابل حجر الاسود به
طرف صفا خارج شود، با رعايت وقار و آرامش. و وقتى
بر صفا بالا رفت به كعبه نگاه كند، و به طرف ركنى
كه حجر أسود در آن است متوجه شود و خداى را حمد
و ثنا گويد و نعمت‌هاى الهى را به ياد آورد. سپس هفت
مرتبه " ألله أكبر " بگويد، و هفت مرتبه " الحمد الله "
بگويد، و هفت مرتبه " لا إله إلا الله " بگويد، و سه
مرتبه:
208

" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك
وله الحمد يحيي ويميت وهو حي لا يموت، وهو
على كل شئ قدير " بگويد:
سپس بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد،
بعد سه مرتبه بگويد:
" الله أكبر على ما هدانا والحمد لله على ما
أولانا، والحمد لله الحي القيوم، والحمد لله الحي
الدائم "، سپس سه مرتبه بگويد:
" أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمدا
عبده ورسوله، لا نعبد إلا إياه، مخلصين له الدين
ولو كره المشركون "، سپس سه مرته بگويد:
" اللهم إني أسألك العفو والعافية واليقين في
الدنيا والآخرة ". وسه مرتبه بگويد:
اللهم آتنا في الدنيا حسنة وفي الآخرة حسنة
وقنا عذاب النار ". بعد صد مرتبه " ألله أكبر " بگويد،
209

و صد مرتبه " لا إله إلا الله " بگويد، و صد مرتبه " الحمد
لله " بگويد، و صد مرتبه " سبحان الله " بگويد، بعد
بگويد: لا إله إلا الله وحده، أنجز وعده، و نصر عبده،
وغلب الاحزاب وحده، فله الملك وله الحمد وحده
وحده اللهم بارك لي في الموت وفيما بعد الموت،
اللهم إني أعوذ بك من ظلمة القبر ووحشته، اللهم
أظلني في ظل عرشك يوم لا ظل إلا ظلك ". و دين
و خويشتن و اهل و عيال خود را به خدا بسپارد و اين كار
را زياد كند، پس بگويد:
أستودع الله الرحمن الرحيم الذي لا تضيع
ودائعه ديني ونفسي وأهلي، اللهم استعملني على
كتابك وسنة نبيك، وتوفني على ملته وأعذني من
الفتنة ". سپس سه مرتبه " ألله أكبر " بگويد، و آن را دو
بار اعاده كند، و يك بار ديگر نيز تكبير بگويد، و بعد
210

آن را اعاده كند، و اگر همه آن را نتواند پس مقدارى
را كه مىتواند انجام دهد.
از امير المؤمنين - عليه السلام - روايت شده
است كه آن حضرت وقتى به صفا بالا مىرفت به
طرف كعبه روى مىكرد و بعد دو دست خود را بلند
مىكرد سپس مىگفت " اللهم اغفر لي كل ذنب
اذنبته قط، فإن عدت فعد علي بالمغفرة، فإنك
أنت الغفور الرحيم، اللهم افعل بى ما انت أهله فإنك
إن تفعل بي ما أنت أهله ترحمني، وإن تعذبني
فأنت غني عن عذابي، وأنا محتاج إلى رحمتك، فيا
من أنا محتاج إلى رحمته ارحمني، اللهم لا تفعل بي
ما أنا أهله فإنك إن تفعل بي ما أنا أهله تعذبني و لم
تظلمني، أصبحت أتقي عدلك ولا أخاف جورك،
فيا من هو عدل لا يجور ارحمني ".
و از امام صادق - عليه السلام - روايت شده
211

است كه فرمود: اگر مىخواهى مال و ثروتت زياد شود
پس وقوف در صفا را زياد كن (در صفا زياد بايست).
و مستحب است پياده سعى كند و با آرامش
و وقار راه برود تا به محل مناره اولى برسد پس به
طرف مناره دومى هر وله نمايد، سپس با وقار و آرامش
راه برود تا به مروه بالا رود و بر بالاى مروه همان
اعمالى را انجام دهد كه در صفا انجام داده بود، و از
مروه به طرف صفا برمىگردد به همين صورت كه
گفتيم، و اگر سواره باشد در ميان دو مناره سرعت كند.
پس سزاوار است كه بكوشد تا گريه كند (خود
را به گريه وادار كند) و بسيار خدا را بخواند.
و براى زنان هر وله نيست.
212

مستحبات احرام تا وقوف به عرفات
امورى كه در احرام عمره مستحب بود. در
احرام حج نيز مستحب است. و پس از اين كه
شخص احرام بسته و از مكه بيرون آمد همين كه بر
ابطح مشرف شود به آواز بلند تلبيه بگويد، و چون
متوجه منى شود بگويد:
اللهم إياك أرجو وإياك أدعو، فبلغني أملي
وأصلح لي عملي ". و با تن و دل آرام با تسبيح و ذكر
حق تعالى برود. و چون به منى رسيد بگويد:
" الحمد لله الذي أقدمنيها صالحا في عافية
وبلغني هذا المكان "، پس بگويد:
" اللهم هذه منى، وهي مما مننت به علينا من
المناسك، فأسألك أن تمن علي بما مننت به على
213

أنبيائك، فإنما أنا عبدك وفي قبضتك ".
و مستحب است شب عرفه را در منى بوده و به
طاعت الهى مشغول باشد، و بهتر آن است عبادات
و خصوصا نمازها را در مسجد خيف به جا آورد، و چون
نماز صبح را بخواند تا طلوع آفتاب تعقيب گفته پس
به عرفات روانه شود، و اگر خواسته باشد بعد از
طلوع صبح روانه شود مانعى ندارد، ولى سنت بلكه
أحوط آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادي
محسر رد نشود و روانه شده پيش از صبح مكروه و از
بعضى حرمت آن را نقل نموده‌اند، مگر از براى
ضرورت مانند بيمار و كسى كه از ازدحام مردم خائف
باشد و چون به عرفات متوجه شود اين دعا را
بخواند.
" اللهم إليك صمدت وإياك اعتمدت ووجهك
أردت، أسألك أن تبارك لي في رحلتي و أن تقضي لي
214

حاجتي و أن تجعلني ممن تباهي به اليوم من هو
أفضل مني ".
و تا رسيدن به عرفات تلبيه بگويد.
مستحبات وقوف به عرفات
در وقوف به عرفات چند چيز مستحب است:
1 - با طهارت بودن در حال وقوف.
2 - غسل نمودن، و بهتر آن است كه نزديك
ظهر باشد.
3 - آنچه موجب تفرق حواس است از خود
دور سازد تا آن كه قلب او متوجه جناب أقدس الهى
گردد. 4 - نسبت به قافله‌اى كه از مكه مىآيد،
وقوف شخص در طرف دست چپ كوه واقع گردد.
215

5 - وقوف او در پايين كوه و در زمين هموار
بوده باشد، و بالا رفتن كوه مكروه است.
6 - در اول وقت، نماز ظهر و عصر را به يك
اذان و دو اقامه بجا آورد.
7 - قلب خود را به حضرت حق جل وعلا
متوجه ساخته و حمد الهى و تهليل و تمجيد نموده و ثناى
حضرت حق را به جا آورد، پس از آن صد مرتبه " الله
أكبر "، و صد مرتبه " الحمد لله "، و صد مرتبه " سبحان
الله " بگويد، و صد مرتبه سوره توحيد را بخواند و آنچه
خواهد دعا نمايد و از شيطان رجيم به خدا پناه ببرد،
و بگويد: " اللهم إني عبدك، فلا تجعلني من أخيب
وفدك، وارحم مسيري إليك من الفج العميق "، و اين
دعا را نيز بخواند:
" اللهم رب المشاعر كلها فك رقبتي من
216

النار وأوسع علي من رزقك الحلال وادرأ عنى شر
فسقة الجن والانس، اللهم لا تمكر بي ولا تخدعني
ولا تستدرجني، اللهم إني أسألك بحولك وجودك
وكرمك ومنك وفضلك يا أسمع السامعين ويا أبصر
الناظرين ويا أسرع الحاسبين ويا أرحم الراحمين
أن تصلي على محمد وآل محمد وأن تفعل بي كذا
وكذا "، وحاجت خود را نام ببرد، پس دست به آسمان
بردارد وبگويد: " اللهم حاجتي إليك التي إن اعطيتنيها لم
يضرني ما منعتني والتي إن منعتنيها لم ينفعني ما
أعطيتني، أسألك خلاص رقبتي من النار، اللهم إني
عبدك وملك يدك ناصيتي بيدك وأجلي بعلمك، أسألك
أن توفقني لما يرضيك عني وأن تسلم مني
مناسكي التي أريتها خليلك إبراهيم - صلواتك عليه
- ودللت عليها نبيك محمدا صلى الله عليه وآله
217

اللهم اجعلنى ممن رضيت عمله واطلت عمره
وأحييته بعد الموت حياة طيبة ".
8 - اين دعا را بخواند:
" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك
وله الحمد يحيي ويميت ويميت و يحيى وهو حي لا
يموت بيده الخير وهو على كل شئ قدير، اللهم لك
الحمد أنت كما تقول و خير ما يقول القائلون، اللهم
لك صلاتي وديني ومحياي ومماتي ولك تراثي
(براءتي خ ل) وبك حولي ومنك قوتي، اللهم إني
أعوذ بك من الفقر ومن وسواس الصدر ومن شتات
الامر ومن عذاب النار ومن عذاب القبر، اللهم إني
أسألك من خير ما تأتي به الرياح وأعوذ بك من شر
ما تأتي به الرياح، وأسألك خير الليل وخير النهار،
اللهم اجعل في قلبي نورا وفي سمعي وبصري نورا
ولحمي ودمي وعظامي وعروقي ومقعدي ومقامي
218

ومدخلي ومخرجي نورا، وأعظم لي نورا يا رب يوم
ألقاك، إنك على كل شئ قدير "
و در اين روز تا مىتواند از خيرات و صدقات
تقصير نكند.
9 - آن كه كعبه را استقبال نموده و اين اذكار
را بگويد: " سبحان الله " صد مرتبه، " الله اكبر " صد
مرتبه، " ما شاء الله لا قوة إلا بالله " صد مرتبه، " أشهد
أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله
الحمد يحيي ويميت ويميت و يحيي بيده الخير وهو
على كل شئ قدير " صد مرتبه، پس از اول سوره
بقره ده آيه بخواند پس سوره توحيد سه مرتبه، وآية
الكرسي را بخواند تا آخر، پس اين آيات را بخوانند:
{إن ربكم الله الذي خلق السماوات
والاعرض في ستة أيام ثم استوى على العرش
يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر
219

والنجوم مسخرات بأمره ألا له الخلق والامر تبارك
الله رب العالمين، أدعوا ربكم تضرعا وخفية إنه لا
يحب المعتدين، ولا تفسدوا في الارض بعد
إصلاحها وادعوه خوفا وطمعا إن رحمة الله قريب
من المحسنين}، پس سوره " قل أعوذ برب الفلق "
وسوره " قل أعوذ برب الناس " را بخواند، پس آنچه
از نعم الهى به ياد داشته باشد يكايك ذكر نموده وحمد
الهى نمايد، و هم چنين بر أهل و مال و ساير چيزهايى كه
حضرت حق به او تفضل نموده حمد بنمايد و بگويد:
اللهم لك الحمد على نعمائك التي لا تحصى
بعدد ولا تكافأ به عمل ".
و به آياتى از قرآن كه در آنها حمد شده است
خدا را حمد نمايد، و به آياتى كه در آنها ذكر تسبيح
شده است خدا را تسبيح نمايد، و به آياتى
كه در آنها ذكر تكبير شده است خدا را تكبير نمايد،
220

و به آياتى كه در آنها تهليل شده است خدا را تهليل
نمايد، و بر محمد و آل محمد - عليهم السلام - زياد
صلوات بفرستد و به هر اسمى از اسماء الله كه در
قرآن موجود است خدا را بخواند، و به آنچه از اسماء
الهى كه در ياد دارد خدا را ذكر كند، و به اسماء الهى
كه در آخر سوره حشر موجود است خدا را بخواند،
و آنها عبارتند از:
" الله، عالم الغيب والشهادة، الرحمن الرحيم،
الملك، القدوس، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز،
الجبار، المتكبر، الخالق، البارئ، المصور ". و اين دعا
را بخواند:
" أسألك يا الله يا رحمن بكل اسم هو لك،
وأسألك بقوتك وقدرتك وعزتك وبجميع ما أحاط به
علمك وبجمعك وبأركانك كلها و به حق رسولك -
صلوات الله عليه - وباسمك الاكبر الاكبر، وباسمك
221

العظيم الذي من دعاك به كان حقا عليك أن لا
تخيبه، وباسمك الاعظم الاعظم الذي من دعاك به
كان حقا عليك أن لا ترده و أن تعطيه ما سأل أن تغفر
لي جميع ذنوبي في جميع علمك في ". و هر حاجت
كه دارى بخواه، و از حق سبحانه و تعالى طلب كن كه
توفيق حج بيابى در سال آينده و هر سال. و هفتاد مرتبه
بگو " أسألك الجنة " و هفتاد مرتبه " أستغفر الله ربي
وأتوب إليه ". پس بخوان اين دعا را:
" اللهم فكني من النار وأوسع علي من رزقك
الحلال الطيب وادرأ عني شر فسقة الجن والانس
وشر فسقة العرب والعجم ".
10 - آن كه نزديك غروب آفتاب بگويد:
اللهم إني أعوذبك من الفقر و من تشتت الامر
و من شر ما يحدث بالليل والنهار، أمسى ظلمي
مستجيرا بعفوك، وأمسى خوفي مستجيرا بأمانك،
222

وأمسى ذلي مستجيرا بعزك، وأمسى وجهي الفاني
مستجيرا بوجهك الباقي، يا خير من سئل ويا أجود
من أعطى جللني برحمتك، وألبسني عافيتك،
واصرف عني شر جميع خلقك ".
و بدان كه أدعيه وارده در اين روز شريف
بسيار است و هر قدر كه ميسور باشد خواندن دعا
مناسب است. و بسيار خوب است كه در اين روز
دعاى صحيفه كامله و دعاى حضرت سيد الشهداء
و حضرت زين العابدين - سلام الله عليهما - خوانده
شود و بعد از غروب آفتاب بگويد:
اللهم لا تجعله آخر العهد من هذا الموقف،
وارزقنيه من قابل أبدا ما أبقيتني، واقلبني اليوم
مفلحا منجحا مستجابا لي مرحوما مغفورا لي بأفضل
ماينقلب به اليوم أحد من وفدك وحجاج بيتك
الحرام، واجعلني اليوم من أكرم وفدك عليك،
223

وأعطني أفضل ما أعطيت أحدا منهم من الخير
والبركة والرحمة والرضوان والمغفرة، وبارك لي فيما
أرجع إليه من أهل أو مال أو قليل أو كثير وبارك
لهم في " و بسيار بگويد " اللهم أعتقني من النار ".
مستحبات وقوف به مزدلفه
بدان كه مستحب است با تن و دلى آرام از
عرفات به سوى مزدلفه متوجه شده و استغفار نمايد،
و همين كه از طرف دست راست به تل سرخ رسيد
بگويد:
" اللهم ارحم موقفي، وزد في عملي، و سلم لي
ديني، و تقبل مناسكي "
و در راه رفتن ميانه روى نمايد و كسى را آزار
ندهد. و مستحب است نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به
224

تاخير اندازد اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و ميان هر
دو نماز به يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب
را بعد از نماز عشا به جا آورد. و در صورتى كه از
رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعى رسيد، بايد
نماز مغرب و عشا را به تأخير نينداخته و در ميان راه
بخواند. و مستحب است كه در وسط وادى از طرف
راست راه نزول نمايد. و اگر حاجي صروره باشد
مستحب است كه در مشعر الحرام قدم بگذارد.
و مستحب است كه آن شب را به هر مقدار كه ميسور
باشد به عبادات و اطاعت الهى به سر برد و اين دعا
را بخواند:
" اللهم هذه جمع، اللهم إني أسألك أن تجمع
لي فيها جوامع الخير، اللهم لا تؤيسني من الخير
الذي سألتك أن تجمعه لي في قلبي، وأطلب إليك أن
تعرفني ما عرفت أوليائك في منزلي هذا و أن تقيني
225

جوامع الشر ".
و مستحب است بعد از نماز صبح با طهارت،
حمد و ثناى الهى را به جا آورد، و به هر مقدارى كه
ميسور باشد از نعم و تفضلات حضرت حق ذكر كند،
و بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، آن گاه دعا
نمايد، و بعضى به وجب آن قائل شده‌اند. و اين دعا
را نيز بخواند:
" اللهم رب المشعر الحرام فك رقبتي من
النار، وأوسع علي من رزقك الحلال، وادرأ عني شر
فسقة الجن والانس، اللهم أنت خير مطلوب إليه و خير مدعو و خير مسؤول، ولكل وافد جائزة فاجعل
جائزتي في موطني هذا أن تقيلني عثرتي و تقبل
معذرتى و أن تجاوز عن خطيئتي، ثم اجعل التقوى
من الدنيا زادي ".
و مستحب است سنگريزه‌هايى را كه در منى
226

رمى خواهد نمود از مزدلفه بر دارد. و مجموع آنها هفتاد است. و مستحب است وقتى كه از مزدلفه به
سوى منى رفته و به وادى محسر رسيد به مقدار صد
قدم مانند شتر تند رود، و اگر سواره است سوارى خود
را حركت دهد و بگويد: " اللهم سلم لي عهدي واقبل
توبتي وأجب دعوتي واخلفني في من تركت
بعدي ".
مستحبات رمى جمرات
در رمى جمرات چند چيز مستحب است:
1 - با طهارت بودن در حال رمى.
2 - هنگامى كه سنگها را در دست گرفته اين
دعا را بخواند: اللهم هؤلاء حصياتي فأحصهن لي
وارفعهن في عملي ".
227

3 - با هر سنگى كه مىاندازد تكبير بگويد:
4 - " هر سنگى را بيندازد اين دعا را
بخواند:
" الله أكبر، اللهم ادحر عنى الشيطان، اللهم
تصديقا بكتابك وعلى سنة نبيك، اللهم اجعله حجا
مبرورا وعملا مقبولا وسعيا مشكورا وذنبا مغفورا ".
5 - ميان او وجمره در جمره عقبه، ده يا پانزده
ذراع فاصله باشد، و در جمره اولى و وسطى كناره
جمره بايستد.
6 - جمره عقبه را رو به جمره و پشت به قبله
رمى نمايد وجمره اولى و وسطى را به قبله ايستاده
رمى نمايد.
7 - سنگريزه را بر انگشت ابهام گذراده و با
ناخن انگشت شهادت بيندازد.
8 - پس از برگشتن به جاى خود در منى اين
228

دعا را بخواند " اللهم بك وثقت وعليك توكلت فنعم الرب
ونعم المولى ونعم النصير ".
مستحبات هدي
مستحبات هدى چند چيز است:
1 - در صورت تمكن، قرباني شتر باشد و در
صورت نبودن آن، گاو و در صورت نبودن آن، گوسفند
باشد.
2 - قرباني بسيار فربه باشد.
3 - در صورت شتر يا گاو بودن آن، از جنس
ماده و در صورت گوسفند يا بز بودن آن، از جنس نر
باشد. 4 - شترى كه مىخواهند او را نحر كنند،
ايستاده و از سر دستها تا زانوى او را ببندد و شخص
229

از جانب راست او بايستد، و كارد يا نيزه يا خنجر به
گودال گردن او فرو برند، و در وقت ذبح يا نحر اين
دعا را بخواند:
" و جهت وجهي للذي فطر السماوات والارض
حنيفا مسلما وما أنا من المشركين، إن صلاتي
ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين لا شريك
له وبذلك أمرت وأنا من المسلمين، اللهم منك ولك،
بسم الله والله أكبر، اللهم تقبل مني ".
5 - اين كه خود، قربانى را بكشد و اگر نتواند
دست خود را بالاى دست كشنده بگذارد.
مستحبات حلق
در حلق چند چيز مستحب است:
230

1 - آن كه از جانب راست پيش سر ابتدا كند
و اين دعا را بخواند:
" اللهم أعطني بكل شعرة نورا يوم القيامة ".
2 - آن كه موى سر خود را در منى در خيمه
خود دفن نمايد. و اولى اين است كه بعد از حلق، از
اطراف ريش و شارب خود گرفته و هم چنين ناخنها را
بگيرد.
مستحبات طواف حج و نماز آن و سعى
آنچه كه از مستحبات در طواف عمره و نماز
آن و سعى ذكر شد اين جا نيز جارى است. و مستحب
است شخصى كه به جهت طواف حج مىآيد، در روز
عيد قربان بيايد و بر در مسجد بايستد و اين دعا را
بخواند:
231

اللهم أعني على نسكك، وسلمني له وسلمه
لي، أسألك مسألة العليل الذليل المعترف بذنبه أن
تغفر لي ذنوبي وأن ترجعني بحاجتي، اللهم إني
عبدك والبلد بلدك والبيت بيتك، جئت أطلب رحمتك
وأؤم طاعتك متبعا لامرك راضيا بقدرك، أسألك مسألة
المضطر إليك المطيع لامرك المشفق من عذابك الخائف
لعقوبتك آن تبلغني عفوك وتجيرني من النار
برحمتك ".
پس به نزد حجر الاسود بيايد و استلام و بوسه
نمايد، و اگر بوسيدن ممكن نشد دست بر حجر ماليده
و دست خود را ببوسد، و اگر آن هم ممكن نشد مقابل
ايستاده و تكبير بگويد، و بعد آنچه در طواف عمره به
جا آورده بود به جا آورد.
232

مستحبات منى
بدان كه براى حاجى مستحب است كه روز
يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در منى بماند، و حتى
به جهت طواف مستحب از منى بيرون نرود. و تكبير
گفتن در منى بعد از پانزده نماز و در غير منى بعد از ده
نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد است مستحب
مىباشد و بعضى آن را واجب دانسته‌اند. و اولى در
كيفيت تكبير آن است كه بگويد:
" الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله والله أكبر،
الله اكبر و لله الحمد، والله أكبر على ما هدانا، الله اكبر
على ما رزقنا من بهيمة الانعام، والحمد لله على ما
أبلانا ".
و مستحب است مادامى كه در منى اقامت دارد
233

نمازهاى واجب و مستحب را در مسجد خيف به جا
آورد. و در حديث است كه صد ركعت نماز در مسجد
خيف با عبادت هفتاد سال برابر است، و هر كس در
آن جا صد مرتبه " سبحان الله " بگويد ثواب آن برابر
ثواب بنده آزاد كردن است، و هر كسى در آن جا صد
مرتبه " لا إله إلا الله " بگويد ثواب آن برابر است با
ثواب كسى كه إحياى نفس كرده باشد، و هر كس در
آن جا صد مرتبه " الحمد الله " بگويد ثواب آن برابر
است با ثواب خراج عراقين كه در راه خدا تصدق
نمايد.
مستحبات ديگر مكه معظمه
آداب و مستحبات ديگر در مكه معظمه از اين
قرار است.
234

1 - زياد ذكر نمودن خدا و خواندن قرآن.
2 - ختم نمودن يك قرآن.
3 - خوردن از آب زمزم، و بعد از خوردن اين
دعا را بخواند:
اللهم اجعله علما نافعا ورزقا واسعا و شفاء من
كل داء وسقم " و نيز بگويد:
" بسم الله، والحمد الله، والشكر لله ".
4 - نظر نمودن به كعبه واكثار از آن.
5 - در هر شبانه روز ده مرتبه طواف نمودن:
در اول شب سه طواف و در آخر شب سه طواف و پس
از دخول صبح دو طواف و بعد از ظهر دو
طواف.
6 - هنگام توقف در مكه به عدد أيام سال يعنى
سيصد و شصت مرتبه طواف مكه نمايد و اگر اين مقدار
نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم ميسور نشد هر
235

مقدارى كه بتواند.
7 - شخص صروره به خانه كعبه داخل شود.
و مستحب است قبل از دخول غسل بنمايد و در وقت
داخل شدن بگويد:
اللهم إنك قلت و من دخله كان آمنا فآمني من
عذاب النار ".
پس دو ركعت نماز گزارده در ركعت اول بعد
از حمد، حم سجده و در ركعت دوم بعد از حمد، پنجاه
و پنج آيه از ساير جاهاى قرآن بين دو ستون بر سنگ
قرمز بخواند.
8 - دو ركعت نماز خواندن در هر يك از چهار
زاويه كعبه و بعد از نماز اين دعا را بخواند.
" اللهم من تهيأ أو تعبا أو أعد أو استعد لوفادة
إلى مخلوق رجاء رفده وجائزته ونوافله وفواضله
فإليك يا سيدي تهيئتي وتعبئتي وإعدادي
236

واستعدادي رجاء رفدك ونوافلك وجائزتك، فلا تخيب
اليوم رجائي يا من لا يخيب عليه سائل ولا ينقصه
نائل، فإني لم آتك اليوم بعمل صالح قدمته ولا شفاعة
مخلوق رجوته، ولكني أتيتك مقرا بالظلم والاساءة
على نفسي، فإنه لا حجة لي ولا عذر، فأسألك يا من
هو كذلك أن تصلي على محمد وآله وتعطيني
مسألتي وتقيلني عثرتي وتقلبني بر غبتي ولا
تردني مجبوها ممنوعا ولا خائبا، يا عظيم يا عظيم يا
عظيم أرجوك للعظيم، أسألك يا عظيم أن تغفر لي
الذنب العظيم، لا إله إلا أنت ".
و مستحب است هنگام خروج از كعبه سه
مرتبه " الله أكبر " بگويد پس بگويد:
" اللهم لا تجهد بلاءنا، ربنا ولا تشمت بنا
أعداءنا، فإنك أنت الضار النافع ".
بعدا پايين آمده و پله‌ها را دست چپ قرار داده
237

كعبه را استقبال نمايد و نزد پله ها دو ركعت نماز
بخواند:
طواف وداع
بدان كه براى كسى كه مىخواهد از مكه
بيرون رود مستحب است طواف وداع نمايد، و در هر
شوطى حجر الاسود و ركن يمانى را در صورت امكان
استلام نمايد. و چون به مستجار رسد مستحباتى كه
قبلا براى آن مكان ذكر شد بجا آورد و آنچه خواهد
دعا نمايد. بعدا حجر الاسود را استلام نموده و شكم
خود را به خانه كعبه بچسباند، يك دست را بر حجر
و دست ديگر را به طرف در گذاشته و حمد و ثناى الهى
نمايد و صلوات بر پيغمبر و آل او بفرستد و اين دعا را
بخواند:
238

اللهم صل على محمد عبدك ورسولك
ونبيك وأمينك وحبيبك ونجيبك وخيرتك من خلقك،
اللهم كما بلغ رسالتك وجاهد في سبيلك وصدع بأمرك
وأوذي فيك وفي جنبك حتى أتاه اليقين، اللهم
اقلبني مفلحا منجحا مستجابا لي بأفضل ما يرجع
به أحد من وفدك من المغفرة والبركة والرضوان
والعافية ".
و مستحب است وقت بيرون آمدن، از باب
حناطين كه مقابل ركن شامى است بيرون رود و از
خداوند متعال توفيق مراجعت را بطلبد. و وقت بيرون
رفتن يك درهم خرما خريده و آن را بر فقرا تصدق
نمايد.
239

زيارت رسول اكرم بعد از حج
بدان كه از جمله امور مستحبه كه بسيار مؤكد
است اين است كه شخص هنگام برگشتن از راه
مدينه طيبه برگردد تا آن كه به زيارت حضرت رسول
الله - صلى الله عليه وآله - و حضرت صديقه طاهره
سلام الله عليها - وأئمه بقيع - عليهم السلام - مشرف
گردد. زيارت حضرت رسول اكرم
" السلام على رسول الله، السلام عليك يا
حبيب الله، السلام عليك يا صفوة الله، السلام عليك
يا أمين الله، أشهد أنك قد نصحت لامتك، و جاهدت في
240

سبيل الله، وعبدته حتى أتاك اليقين، فجزاك الله أفضل ما
جزى نبيا عن أمته، اللهم صل على محمد و آل
محمد أفضل ما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم،
إنك حميد مجيد ".
زيارت حضرت صديقه عليها السلام
" يا ممتحنة امتحنك الله الذي خلقك قبل أن
يخلقك، فوجدك لما امتحنك صابرة، وزعنما أنا لك
أولياء ومصدقون وصابرون لكل ما أتانا به أبوك صلى
الله عليه وآله، وأتانا به وصيه عليه السلام فإنما نسألك
إن كنا صدقناك إلا ألحقتنا بتصديقنا؟ (بالبشرى خ
ل) لنبشر أنفسنا بأنا قد طهرنا بولايتك ".
241

زيارت جامعه
مسأله 510 - كه هر يك از ائمه به آن زيارت مىشود
" السلام على أولياء الله وأصفيائه، السلام على
أمناء الله وأحبائه، السلام على أنصار الله وخلفائه،
السلام على محال معرفة الله، السلام على مساكن
ذكر الله، السلام على مظاهري أمر الله ونهيه، السلام
على الدعاة إلى الله، السلام على المستقرين في
مرضاة الله، السلام على المخلصين في طاعة الله،
السلام على الادلاء على الله، السلام على الذين من
والاهم فقد والى الله، ومن عاداهم فقد عادى الله،
ومن عرفهم فقد عرف الله، ومن جهلهم فقد جهل الله،
ومن اعتصم بهم فقد اعتصم بالله ومن تخلى منهم فقد
تخلى من الله، أشهد الله أني سلم لمن سالمتم وحرب
242

لمن حاربتم، مؤمن بسركم وعلانيتكم مفوض في
ذلك كله إليكم، لعن الله عدو آل محمد من الجن
والانس وأبرا إلى الله منهم وصلى الله على محمد
وآل محمد ".
والحمد الله أولا وآخرا
243

روايت كرده اند كه حضرت امام حسين عليه السلام
در آخر روز عرفه با گروهى از اهل بيت و فرزندان
وشيعيان خود در طرف چپ كوه رو به قبله ايستادند،
وبا تذلل وخشوع دستها را تا مقابل رو برداشتند
واين دعا را خواندند:
245

(دعاء امام حسين (ع) در روز عرفه)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي ليس لقضائه دافع ولا لعطائه
مانع ولا كصنعه صنع صانع وهو الجواد الواسع
فطر أجناس البدايع وأتقن بحكمته الصنايع
لا تخفى عليه الطلايع ولا تضيع عنده الودايع
جازى كل صانع ورايش كل قانع وراحم كل
ضارع منزل المنافع والكتاب الجامع بالنور
الساطع وهو للدعوات سامع وللكربات دافع
وللدرجات رافع وللجبابرة قامع فلا إله غيره
247

ولا شئ يعد له وليس كمثله شئ وهو السميع
البصير اللطيف الخبير وهو على كل شئ قدير
اللهم إني أرغب إليك وأشهد بالربوبية لك
مقرا بأنك ربي وإليك مردي ابتدأتني
بنعمتك قبل أن أكون شيئا مذكورا وخلقتني من
التراب ثم أسكنتني الأصلاب آمنا لريب المنون
واختلاف الدهور والسنين فلم أزل ظاعنا من
صلب إلى رحم في تقادم من الأيام الماضية
والقرون الخالية لم تخرجني لرأفتك بي ولطفك
لي واحسانك إلى في دولة أئمة الكفر الذين
248

نقضوا عهدك وكذبوا رسلك لكنك أخرجتني
للذي سبق لي من الهدى الذي له يسرتني وفيه
أنشأتني ومن قبل ذلك رؤفت بي بجميل صنعك
وسوابغ نعمك فابتدعت خلقي من مني يمنى
وأسكنتني في ظلمات ثلاث بين لحم ودم وجلد
لم تشهدني خلقي ولم تجعل إلى شيئا من أمري
ثم أخرجتني للذي سبق لي من الهدى إلى الدنيا
تاما سويا وحفظتني في المهد طفلا صبيا
ورزقتني من الغذاء لبنا مريا وعطفت على
قلوب الحواضن وكفلتني الأمهات الرواحم
249

وكلأتني من طوارق الجان وسلمتني من الزيادة
والنقصان فتعاليت يا رحيم يا رحمن حتى إذا
استهللت ناطقا بالكلام أتممت على سوابغ
الإنعام وربيتني زايدا في كل عام حتى إذا اكتملت
فطرتي واعتدلت مرتي أوجبت علي حجتك بأن
ألهمتني معرفتك وروعتني بعجايب حكمتك
وأيقظتني لما ذرات في سمائك وأرضك من بدايع
خلقك ونبهتني لشكرك وذكرك وأوجبت علي
طاعتك وعبادتك وفهمتني ما جاءت به رسلك
ويسرت لي تقبل مرضاتك ومننت علي في جميع
250

ذلك بعونك ولطفك ثم إذ خلقتني من خير الثرى
لم ترض لي يا إلهي نعمة دون أخرى ورزقتني من أنواع
المعاش وصنوف الرياش بمنك العظيم الأعظم
على واحسانك القديم إلى حتى إذا أتممت على
جميع النعم وصرفت عني كل النقم لم يمنعك جهلي
وجرأتي عليك أن دللتني إلى ما يقربني إليك
ووفقتني لما يزلفني لديك فإن دعوتك أجبتني
وإن سئلتك أعطيتني وإن أطعتك شكرتني
وإن شكرتك زدتني كل ذلك اكمال لأنعمك
على واحسانك إلى فسبحانك سبحانك من مبدئ
251

معيد حميد مجيد تقدست أسماؤك وعظمت
آلاؤك فأي نعمك يا إلهي أحصي عددا وذكرا أم
أي عطاياك أقوم بها شكرا وهي يا رب أكثر (أكبر) من
أن يحصيها العادون أو يبلغ علما بها الحافظون
ثم ما صرفت ودرأت عني اللهم من الضرو الضراء
أكثر مما ظهر لي من العافية والسراء وأنا أشهد
يا إلهي بحقيقة إيماني وعقد عزمات يقيني و
خالص صريح توحيدي وباطن مكنون ضميري و
علايق مجاري نور بصري وأسارير صفحة جبيني
وخرق مسارب نفسي وخذاريف مارن عرنيني
252

ومسارب سماخ سمعي وما ضمت وأطبقت عليه
شفتاي وحركات لفظ لساني ومغرز حنك فمي و
فكي ومنابت أضراسي ومساغ مطعمي ومشربي
وحمالة أم رأسي وبلوع فارغ حبائل عنقي وما
اشتمل عليه تامور صدري وحمايل حبل وتيني
ونياط حجاب قلبي وأفلاذ حواشي كبدي وما
حوته شراسيف أضلاعي وحقاق مفاصلي
وقبض عواملي وأطراف أناملي ولحمي ودمي
وشعري وبشري وعصبي وقصبي وعظامي ومخي
وعروقي وجميع جوارحي وما انتسج على ذلك
253

أيام رضاعي وما أقلت الأرض مني ونومي ويقظتي
وسكوني وحركات ركوعي وسجودي أن لو حاولت
واجتهدت مدى الأعصار والأحقاب لو عمرتها
أن أؤدي شكر واحدة من أنعمك ما استطعت
ذلك إلا بمنك الموجب علي به شكرك أبدا جديدا
وثناء طارفا عتيدا أجل ولو حرصت أنا والعادون
من أنامك أن نحصي مدى إنعامك سالفه وآنفه
ما حصرناه عددا ولا أحصيناه أمدا هيهات أنى
ذلك وأنت المخبر في كتابك الناطق والنبأ الصادق
وإن تعدوا نعمة الله لا تحصوها صدق كتابك
254

اللهم وأنباؤك وبلغت أنبياؤك ورسلك ما أنزلت
عليهم من وحيك وشرعت لهم وبهم من دينك
غير أني يا إلهي أشهد بجهدي وجدي ومبلغ طاعتي
ووسعي وأقول مؤمنا موقنا الحمد لله الذي لم
يتخذ ولدا فيكون موروثا ولم يكن له شريك في ملكه
فيضاده فيما ابتدع ولا ولي من الذل فيرفده فيما
صنع فسبحانه سبحانه لو كان فيهما آلهة إلا الله
لفسدتا وتفطرتا سبحان الله الواحد الأحد الصمد
الذي لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا أحد الحمد
لله حمدا يعادل حمد ملائكته المقربين وأنبيائه
255

المرسلين وصلى الله على خيرته محمد خاتم النبيين
وآله الطيبين الطاهرين المخلصين وسلم.
ثم اندفع في المسألة والدعاء وقال وعيناه تنهمر بالدموع:
اللهم اجعلني أخشاك كأني أراك وأسعدني
بتقواك ولا تشقني بمعصيتك وخر لي في قضائك
وبارك لي في قدرك حتى لا أحب تعجيل ما أخرت
ولا تأخير ما عجلت اللهم اجعل غناي في نفسي
واليقين في قلبي والاخلاص في عملي والنور في
بصري والبصيرة في ديني ومتعني بجوارحي
واجعل سمعي وبصري الوارثين مني وانصرني على
256

من ظلمني وأرني فيه ثاري ومآربي وأقر بذلك عيني
اللهم اكشف كربتي واستر عورتي واغفر لي خطيئتي
واخسأ شيطاني وفك رهاني واجعل لي يا إلهي الدرجة
العليا في الآخرة والأولى اللهم لك الحمد كما خلقتني
فجعلتني سميعا بصيرا ولك الحمد كما خلقتني فجعلتني
خلقا سويا رحمة بي وقد كنت عن خلقي غنيا رب
بما برأتني فعدلت فطرتي رب بما أنشأتني فأحسنت
صورتي رب بما أحسنت إلى وفي نفسي عافيتني رب
بما كلأتني ووفقتني رب بما أنعمت على فهديتني
رب بما أوليتني ومن كل خير أعطيتني رب بما أطعمتني
257

وسقيتني رب بما أغنيتني وأقنيتني رب بما أعنتني
وأعززتني رب بما ألبستني من سترك الصافي ويسرت
لي من صنعك الكافي صل على محمد وآل محمد وأعني
على بوائق الدهور وصروف الليالي والأيام ونجني
من أهوال الدنيا وكربات الآخرة واكفني شر ما يعمل
الظالمون في الأرض اللهم ما أخاف فاكفني وما
أحذر فقني وفي نفسي وديني فاحرسني وفي سفري
فاحفظني وفي أهلي ومالي فأخلفني وفيما رزقتني
فبارك لي وفي نفسي فذللني وفي أعين الناس فعظمني
ومن شر الجن والإنس فسلمني وبذنوبي فلا تفضحني
258

وبسريرتي فلا تخزني وبعملي فلا تبتلني ونعمك
فلا تسلبني وإلى غيرك فلا تكلني إلهي إلى من تكلني
إلى قريب فيقطعني أم إلى بعيد فيتجهمني أم إلى
المستضعفين لي وأنت ربي ومليك أمري أشكو
إليك غربتي وبعد داري وهواني على من ملكته أمري
إلهي فلا تحلل على غضبك فإن لم تكن غضبت على
فلا أبالي سبحانك غير أن عافيتك أوسع
لي فأسئلك يا رب بنور وجهك الذي أشرقت له
الأرض والسماوات وكشفت به الظلمات وصلح
به أمر الأولين والآخرين أن لا تميتني على غضبك
259

ولا تنزل بي سخطك لك العتبى لك العتبى حتى
ترضى قبل ذلك لا إله إلا أنت رب البلد الحرام
والمشعر الحرام والبيت العتيق الذي أحللته
البركة وجعلته للناس أمنا يا من عفا عن
عظيم الذنوب بحلمه يا من أسبغ النعماء بفضله
يا من أعطى الجزيل بكرمه يا عدتي في شدتي يا صاحبي
في وحدتي يا غياثي في كربتي يا وليي في نعمتي يا
إلهي وإله آبائي إبراهيم وإسماعيل وإسحاق ويعقوب
ورب جبرئيل وميكائيل وإسرافيل ورب محمد
خاتم النبيين وآله المنتجبين ومنزل التورية
260

والإنجيل والزبور والفرقان ومنزل كهيعص وطه
ويس والقرآن الحكيم أنت كهفي حين تعييني المذاهب
في سعتها وتضيق بي الأرض برحبها ولولا رحمتك
لكنت من الهالكين وأنت مقيل عثرتي ولولا سترك
إياي لكنت من المفضوحين وأنت مؤيدي بالنصر
على أعدائي ولولا نصرك إياي لكنت من المغلوبين
يا من خص نفسه بالسمو والرفعة فأوليائه بعزه
يعتزون يا من جعلت له الملوك نير المذلة على أعناقهم
فهم من سطواته خائفون يعلم خاينة الأعين وما
تخفي الصدور وغيب ما تأتي به الأزمنة والدهور
261

يا من لا يعلم كيف هو إلا هو يا من لا يعلم ما هو إلا هو
يا من لا يعلمه إلا هو يا من كبس الأرض على الماء
وسد الهواء بالسماء يا من له أكرم الأسماء يا ذا
المعروف الذي لا ينقطع أبدا يا مقيض الركب ليوسف
في البلد القفر ومخرجه من الجب وجاعله بعد
العبودية ملكا يا راده على يعقوب بعد أن ابيضت
عيناه من الحزن فهو كظيم يا كاشف الضر والبلوى
عن أيوب وممسك يدي إبراهيم عن ذبح ابنه
بعد كبر سنه وفناء عمره يا من استجاب لزكريا
فوهب له يحيى ولم يدعه فردا وحيدا يا من أخرج
262

يونس من بطن الحوت يا من فلق البحر لبني إسرائيل
فأنجاهم وجعل فرعون وجنوده من المغرقين يا
من أرسل الرياح مبشرات بين يدي رحمته يا من
لم يعجل على من عصاه من خلقه يا من استنقذ
السحرة من بعد طول الجحود وقد غدوا في نعمته
يأكلون رزقه ويعبدون غيره وقد حادوه ونادوه
وكذبوا رسله يا الله يا الله يا بدئ يا بديع لا
ند لك يا دائما لا نفاد لك يا حيا حين لا حي يا
محيي الموتى يا من هو قائم على كل نفس بما كسبت
يا من قل له شكري فلم يحرمني وعظمت خطيئتي
263

فلم يفضحني ورآني على المعاصي فلم يشهرني يا من
حفظني في صغري يا من رزقني في كبري يا من
أياديه عندي لا تحصى ونعمه لا تجازى يا من
عارضني بالخير والاحسان وعارضته بالإسائة
والعصيان يا من هداني للإيمان من قبل أن أعرف
شكر الامتنان يا من دعوته مريضا فشفاني
وعريانا فكساني وجائعا فأشبعني وعطشان
فأرواني وذليلا فأعزني وجاهلا فعرفني و
وحيد فكثرني وغايبا فردني ومقلا فأغناني
ومنتصرا فنصرني وغنيا فلم يسلبني وأمسكت
264

عن جميع ذلك فابتدأني فلك الحمد والشكر يا من
أقال عثرتي ونفس كربتي وأجاب دعوتي وستر
عورتي وغفر ذنوبي وبلغني طلبتي ونصرني على
عدوي وإن أعد نعمك ومننك وكرايم منحك
لا أحصيها يا مولاي أنت الذي مننت أنت
الذي أنعمت أنت الذي أحسنت أنت الذي
أجملت أنت الذي أفضلت
أنت الذي أكملت أنت الذي رزقت أنت الذي وفقت أنت الذي
أعطيت أنت الذي أغنيت أنت الذي أقنيت
أنت الذي آويت أنت الذي كفيت أنت الذي
265

هديت أنت الذي عصمت أنت الذي سترت
أنت الذي غفرت أنت الذي أقلت أنت الذي
مكنت أنت الذي أعززت أنت الذي أعنت
أنت الذي عضدت أنت الذي أيدت أنت الذي
نصرت أنت الذي شفيت أنت الذي عافيت
أنت الذي أكرمت تباركت وتعاليت فلك الحمد
دائما ولك الشكر واصبا أبدا ثم إنا يا إلهي المعترف
بذنوبي فاغفرها لي أنا الذي أسأت أنا الذي أخطأت
أنا الذي هممت أنا الذي جهلت أنا الذي غفلت أنا
الذي سهوت أنا الذي اعتمدت أنا الذي تعمدت أنا الذي وعدت
266

وأنا الذي أخلفت أنا الذي نكثت أنا الذي أقررت
أنا الذي اعترفت بنعمتك على وعندي وأبوء بذنوبي
فاغفرها لي يا من لا تضره ذنوب عباده وهو
الغنى عن طاعتهم والموفق من عمل صالحا منهم
بمعونته ورحمته فلك الحمد إلهي وسيدي إلهي
أمرتني فعصيتك ونهيتني فارتكبت نهيك فأصبحت
لا ذا براءة لي فأعتذر ولا ذا قوة فأنتصر فبأي
شئ أستقبلك يا مولاي أبسمعي أم ببصري أم بلساني
أم بيدي أم برجلي أليس كلها نعمك عندي
وبكلها عصيتك يا مولاي فلك الحجة والسبيل
267

على يا من سترني من الآباء والأمهات أن يزجروني
ومن العشائر والإخوان أن يعيروني ومن السلاطين
أن يعاقبوني ولو اطلعوا يا مولاي على ما اطلعت عليه
مني إذا ما أنظروني ولرفضوني وقطعوني فها أنا ذا
يا إلهي بين يديك يا سيدي خاضع ذليل حصير حقير
لا ذو براءة فأعتذر ولا ذو قوة فأنتصر ولا حجة
فأحتج بها ولا قائل لم أجترح ولم أعمل سوء وما عسى
الجحود ولو جحدت يا مولاي ينفعني كيف وأنى
ذلك وجوارحي كلها شاهدة على بما قد
علمت وعلمت يقينا غير ذي شك إنك سائلي من عظايم
268

الأمور وأنك الحكم العدل الذي لا تجور
وعدلك مهلكي ومن كل عدلك مهربي فإن
تعذبني يا إلهي فبذنوبي بعد حجتك على وإن تعف
عني فبحلمك وجودك وكرمك لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من الظالمين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من المستغفرين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من الموحدين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من الخائفين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من الوجلين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من الراجين لا إله إلا أنت
269

سبحانك إني كنت من الراغبين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من المهللين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من السائلين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من المسبحين لا إله إلا أنت
سبحانك إني كنت من المكبرين لا إله إلا أنت
سبحانك ربي ورب آبائي الأولين اللهم هذا ثنائي
عليك ممجدا واخلاصي لذكرك موحدا و
إقراري بآلائك معددا وإن كنت مقرا أني
لم أحصها لكثرتها وسبوغها وتظاهرها وتقادمها
إلى حادث ما لم تزل تتعهدني به معها منذ خلقتني
270

وبرأتني من أول العمر من الاغناء من الفقر وكشف
الضر وتسبيب اليسر ودفع العسر وتفريج الكرب
والعافية في البدن والسلامة في الدين ولو
رفدني على قدر ذكر نعمتك جميع العالمين من الأولين
والآخرين ما قدرت ولا هم على ذلك تقدست
وتعاليت من رب كريم عظيم رحيم لا تحصى آلاؤك
ولا يبلغ ثناؤك ولا تكافى نعماؤك صل على محمد
وآل محمد وأتمم علينا نعمك وأسعدنا بطاعتك
سبحانك لا إله إلا أنت اللهم إنك تجيب المضطر
وتكشف السوء وتغيث المكروب وتشفي السقيم
271

وتغني الفقير وتجبر الكسير وترحم الصغير وتعين
الكبير وليس دونك ظهير ولا فوقك قدير
وأنت العلي الكبير يا مطلق المكبل الأسير يا
رازق الطفل الصغير يا عصمة الخائف المستجير
يا من لا شريك له ولا وزير صل على محمد وآل محمد
وأعطني في هذه العشية أفضل ما أعطيت وأنلت
أحدا من عبادك من نعمة توليها وآلاء تجددها
وبلية تصرفها وكربة تكشفها ودعوة تسمعها
وحسنة تتقبلها وسيئة تتغمدها إنك لطيف
بما تشاء خبير وعلى كل شئ قدير اللهم إنك أقرب
272

من دعي وأسرع من أجاب وأكرم من عفى وأوسع
من أعطى وأسمع من سئل يا رحمن الدنيا والآخرة
ورحيمهما ليس كمثلك مسؤول ولا سواك مأمول
دعوتك فأجبتني وسئلتك فأعطيتني ورغبت
إليك فرحمتني ووثقت بك فنجيتني وفزعت
إليك فكفيتني اللهم فصل على محمد عبدك
ورسولك ونبيك وعلى آله الطيبين الطاهرين أجمعين
وتمم لنا نعمائك وهنئنا عطائك واكتبنا لك
شاكرين ولالآئك ذاكرين آمين آمين رب العالمين
اللهم يا من ملك فقدر وقدر فقهر وعصى
273

فستر واستغفر فغفر يا غاية الطالبين الراغبين
ومنتهى أمل الراجين يا من أحاط بكل شئ علما
ووسع المستقيلين رأفة ورحمة وحلما اللهم
إنا نتوجه إليك في هذه العشية التي شرفتها و
عظمتها بمحمد نبيك ورسولك وخيرتك من
خلقك وأمينك على وحيك البشير النذير
السراج المنير الذي أنعمت به على المسلمين و
جعلته رحمة للعالمين اللهم فصل على محمد
وآل محمد كما محمد أهل لذلك منك يا عظيم
فصل عليه وعلى آله المنتجبين الطيبين الطاهرين
274

أجمعين وتغمدنا بعفوك عنا فإليك عجت
الأصوات بصنوف اللغات فاجعل لنا اللهم
في هذه العشية نصيبا من كل خير تقسمه بين
عبادك ونور تهدى به ورحمة تنشرها وبركة
تنزلها وعافية تجللها ورزق تبسطه يا أرحم
الراحمين اللهم اقلبنا في هذا الوقت منجحين
مفلحين مبرورين غانمين ولا تجعلنا من القانطين
ولا تخلنا من رحمتك ولا تحرمنا ما نؤمله من
فضلك ولا تجعلنا من رحمتك محرومين ولا
لفضل ما نؤمله من عطائك قانطين ولا تردنا
275

خائبين ولا من بابك مطرودين يا أجود الأجودين و
أكرم الأكرمين إليك أقبلنا موقنين ولبيتك
الحرام آمين قاصدين فأعنا على منا سكنا وأكمل
لنا حجنا واعف عنا وعافنا فقد مددنا إليك أيدينا
فهي بذلة الاعتراف موسومة اللهم فاعطنا في
هذه العشية ما سئلناك واكفنا ما استكفيناك
فلا كافي لنا سواك ولا رب لنا غيرك نافذ فينا
حكمك محيط بنا علمك عدل فينا قضاؤك
اقض لنا الخير واجعلنا من أهل الخير اللهم
أوجب لنا بجودك عظيم الأجر وكريم الذخر ودوام
276

اليسر واغفر لنا ذنوبنا أجمعين ولا تهلكنا مع
الهالكين ولا تصرف عنا رأفتك ورحمتك يا أرحم
الراحمين اللهم اجعلنا في هذا الوقت ممن
سئلك فأعطيته وشكرك فزدته وثاب إليك
فقبلته وتنصل إليك من ذنوبه كلها فغفرتها
له يا ذا الجلال والاكرام اللهم ونقنا وسددنا
واعصمنا واقبل تضرعنا يا خير من سئل ويا أرحم
من استرحم يا من لا يخفى عليه اغماض الجفون
ولا لحظ العيون ولا ما استقر في المكنون ولا
ما انطوت عليه مضمرات القلوب ألا كل ذلك
277

قد أحصاه علمك ووسعه حلمك سبحانك
وتعاليت عما يقول الظالمون علوا كبيرا تسبح لك
السماوات السبع والأرضون ومن فيهن وإن
من شئ إلا يسبح بحمدك فلك الحمد والمجد وعلو
الجد يا ذا الجلال والإكرام والفضل والإنعام
والأيادي الجسام وأنت الجواد الكريم الرؤف الرحيم
اللهم أوسع على من رزقك الحلال وعافني
في بدني وديني وآمن خوفي وأعتق رقبتي من
النار اللهم لا تمكر بي ولا تستدرجني ولا
تخدعني وادرء عني شر فسقة الجن والإنس
278

ثم رفع رأسه وبصره إلى السماء وعيناه تفيضان بالدمع كأنهما مزادتان
وقال:
يا أسمع السامعين يا أبصر الناظرين ويا أسرع
الحاسبين ويا أرحم الراحمين صل على
محمد وآل محمد السادة الميامين وأسئلك اللهم حاجتي التي
إن أعطيتنيها لم يضرني ما منعتني وإن منعتنيها
لم ينفعني ما أعطيتني أسئلك فكاك رقبتي من
النار لا إله إلا أنت وحدك لا شريك لك لك
الملك ولك الحمد وأنت على كل شئ قدير يا رب
يا رب.
279

وكان يكرر قوله يا رب فشغل من حوله عن الدعاء لأنفسهم
وأقبلوا على الاستماع له والتأمين على دعائه ثم علت أصواتهم بالبكاء
معه حتى غربت الشمس وأفاض الناس معه. إلى هنا انتهى دعاء
الحسين (ع) يوم عرفة كما أورده الكفعمي وكذا المجلسي في كتاب
زاد المعاد، إلا أن السيد ابن طاووس أضاف بعد يا رب
هذه الزيادة...
إلهي أنا الفقير في غناي فكيف لا أكون فقيرا في فقري
إلهي أنا الجاهل في علمي فكيف لا أكون جهولا في جهلي
إلهي إن اختلاف تدبيرك وسرعة طواء مقاديرك
280

منعا عبادك العارفين بك عن السكون إلى عطاء
واليأس منك في بلاء إلهي مني ما يليق بلؤمي
ومنك ما يليق بكرمك إلهي وصفت نفسك باللطف
والرأفة لي قبل وجود ضعفي أفتمنعني منهما بعد
وجود ضعفي إلهي إن ظهرت المحاسن مني فبفضلك
ولك المنة على وإن ظهرت المساوي مني فبعدلك
ولك الحجة على إلهي كيف تكلني وقد تكفلت لي
وكيف أضام وأنت الناصر لي أم كيف أخيب وأنت
الحفى بي ها أنا أتوسل إليك بفقري إليك وكيف
أتوسل إليك بما هو محال أن يصل إليك أم كيف
281

أشكو إليك حالي وهو لا يخفى عليك أم كيف أترجم
بمقالي وهو منك برز إليك أم كيف تخيب أمالي
وهي قد وفدت إليك أم كيف لا تحسن أحوالي و
بك قامت إلهي ما ألطفك بي مع عظيم جهلي
ما أرحمك بي مع قبيح فعلي إلهي ما أقربك مني
وأبعدني عنك وما أرأفك بي فما الذي يحجبني
عنك إلهي علمت باختلاف الآثار وتنقلات
الأطوار أن مرادك مني أن تتعرف إلي في كل شئ
حتى لا أجهلك في شئ إلهي كلما أخرسني لؤمي
أنطقني كرمك وكلما آيستني أو صافي أطمعتني
282

مننك إلهي من كانت محاسنه مساوي فكيف لا
تكون مساويه مساوي ومن كانت حقايقه دعاوي
فكيف لا تكون دعاويه دعاوي إلهي حكمك النافذ
ومشيتك القاهرة لم يتركا لذي مقال مقالا و
لا لذي حال حالا إلهي كم من طاعة بنيتها
وحالة شيدتها هدم اعتمادي عليها عدلك بل
أقالني منها فضلك إلهي إنك تعلم أني وإن لم تدم
الطاعة مني فعلا جزما فقد دامت محبة وعزما
إلهي كيف أعزم وأنت القاهر وكيف لا أعزم
وأنت الأمر إلهي ترددي في الآثار يوجب بعد المزار
283

فاجمعني عليك بخدمة توصلني إليك كيف
يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك
أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون
هو المظهر لك متى غبت حتى تحتاج إلى دليل
يدل عليك ومتى بعدت حتى تكون الآثار هي
التي توصل إليك عميت عين لا تراك عليها
رقيبا وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك
نصيبا إلهي أمرت بالرجوع إلى الآثار فارجعني
إليك بكسوة الأنوار وهداية الاستبصار حتى
أرجع إليك منها كما دخلت إليك منها مصون
284

السر عن النظر إليها ومرفوع الهمة عن الاعتماد
عليها إنك على كل شئ قدير إلهي هذا ذلي ظاهر
بين يديك وهذا حالي لا يخفى عليك منك
أطلب الوصول إليك وبك أستدل عليك
فأهدني بنورك إليك وأقمني بصدق العبودية
بين يديك إلهي علمني من علمك المخزون وصني
بسترك المصون إلهي حققني بحقايق أهل القرب
وأسلك بي مسلك أهل الجذب إلهي أغنني بتدبيرك
لي عن تدبيري وباختيارك عن اختياري وأوقفني
على مراكز اضطراري إلهي أخرجني من ذل نفسي
285

وطهرني من شكي وشركي قبل حلول رمسي بك
أنتصر فأنصرني وعليك أتوكل فلا تكلني وإياك
أسئل فلا تخيبني وفي فضلك أرغب فلا تحرمني
وبجنابك أنتسب فلا تبعدني وببابك أقف فلا تطردني
إلهي تقدس رضاك أن يكون (تكون) له علة منك فكيف
يكون له علة مني إلهي أنت الغني بذاتك أن يصل
إليك النفع منك فكيف لا تكون غنيا عني إلهي
إن القضاء والقدر يمنيني وإن الهوى بوثائق
الشهوة أسرني فكن أنت النصير لي حتى تنصرني و
تبصرني وأغنني بفضلك حتى أستغني بك عن
286

طلبي أنت الذي أشرقت الأنوار في قلوب أوليائك
حتى عرفوك ووحدوك وأنت الذي أزلت الأغيار
عن قلوب أحبائك حتى لم يحبوا سواك ولم يلجئوا
إلى غيرك أنت المؤنس لهم حيث أوحشتهم العوالم
وأنت الذي هديتهم حيث استبانت لهم المعالم
ماذا وجد من فقدك وما الذي فقد من وجدك
لقد خاب من رضى دونك بدلا ولقد خسر
من بغى عنك متحولا كيف يرجى سواك وأنت
ما قطعت الاحسان وكيف يطلب من غيرك
وأنت ما بدلت عادة الامتنان يا من أذاق
287

أحبائه حلاوة المؤانسة فقاموا بين يديه متملقين
ويا من ألبس أوليائه ملابس هيبته فقاموا
بين يديه مستغفرين أنت الذاكر قبل
الذاكرين وأنت البادي بالاحسان قبل توجه
العابدين وأنت الجواد بالعطاء قبل طلب
الطالبين وأنت الوهاب ثم لما وهبت لنا من
المستقرضين إلهي أطلبني برحمتك حتى أصل
إليك واجذبني بمنك حتى أقبل عليك
إلهي إن رجائي لا ينقطع عنك وإن عصيتك
كما أن خوفي لا يزايلني وإن أطعتك فقد
288

دفعتني العوالم إليك وقد أوقعني علمي بكرمك
عليك إلهي كيف أخيب وأنت أملي أم كيف
أهان وعليك متكلي إلهي كيف أستعز وفي
الذلة أركزتني أم كيف لا أستعز وإليك
نسبتني إلهي كيف لا أفتقر وأنت الذي في
الفقراء أقمتني أم كيف أفتقر وأنت الذي
بجودك أغنيتني وأنت الذي لا إله غيرك
تعرفت لكل شئ فما جهلك شئ وأنت الذي
تعرفت إلى في كل شئ فرأيتك ظاهرا في كل
شئ وأنت الظاهر لكل شئ يا من استوى
289

برحمانيته فصار العرش غيبا في ذاته محقت
الآثار بالآثار ومحوت الأغيار بمحيطات أفلاك
الأنوار يا من احتجب في سرادقات عرشه عن
أن تدركه الأبصار يا من تجلى بكمال بهائه
فتحققت عظمته الاستواء كيف تخفى وأنت
الظاهر أم كيف تغيب وأنت الرقيب الحاضر
إنك على كل شئ قدير والحمد لله وحده
290

دعاء الإمام علي بن الحسين (ع) يوم عرفة
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين اللهم لك الحمد بديع السماوات
والأرض ذا الجلال والاكرام رب الأرباب وإله كل مألوه وخالق
كل مخلوق ووارث كل شئ ليس كمثله شئ ولا يعزب عنه
علم شئ وهو بكل شئ محيط وهو على كل رقيب أنت الله لا
إله إلا أنت الأحد المتوحد الفرد المتفرد وأنت الله لا إله إلا
أنت الكريم المتكرم العظيم المتعظم الكبير المتكبر وأنت الله لا
إله إلا أنت العلي المتعال الشديد المحال وأنت الله لا إله إلا
أنت الرحمن الرحيم العليم الحكيم وأنت الله لا إله إلا أنت
السميع البصير القديم الخبير وأنت الله لا إله إلا أنت الكريم
الأكرم الدائم الأدوم وأنت الله لا إله إلا أنت الأول قبل كل أحد
والآخر بعد كل عدد وأنت الله لا إله إلا أنت الداني في علوه
والعالي في دنوه وأنت الله لا إله إلا أنت ذو البهاء والمجد
والكبرياء والحمد وأنت الله لا إله إلا أنت الذي أنشأت الأشياء
من غير سنخ وصورت ما صورت من غير مثال وابتدعت
المبتدعات بلا احتذاء أنت الذي قدرت كل شئ تقديرا
ويسرت كل شئ تيسيرا ودبرت ما دونك تدبيرا أنت الذي لم
يعنك على خلقك شريك ولم يوازرك في أمرك وزير ولم يكن
لك مشاهد ولا نظير أنت الذي أردت فكان حتما ما أردت
وقضيت فكان عدلا ما قضيت وحكمت فكان نصفا ما حكمت
أنت الذي لا يحويك مكان ولم يقم لسلطانك سلطان ولم يعيك
برهان ولا بيان أنت الذي أحصيت كل شئ عددا وجعلت
لكل شئ أمدا وقدرت كل شئ تقديرا أنت الذي قصرت
الأوهام عن ذاتيتك وعجزت الأفهام عن كيفيتك ولم تدرك
الأبصار موضع أينيتك أنت الذي لا تحد فتكون محدودا ولم
تمثل فتكون موجودا ولم تلد مولودا أنت الذي لا ضد معك فيعاندك
291

ولا عدل لك فيكاثرك ولا ند لك فيعارضك أنت الذي
ابتدء واخترع واستحدث وابتدع وأحسن صنع ما صنع سبحانك
ما أجل شأنك وأسنى في الأماكن مكانك وأصدع بالحق فرقانك
سبحانك من لطيف ما ألطفك ورؤوف ما أرأفك وحكيم ما
أعرفك سبحانك من مليك ما امنعك وجواد ما أوسعك ورفيع ما
أرفعك ذو البهاء والمجد والكبرياء والحمد سبحانك بسطت
بالخيرات يدك وعرفت الهداية من عندك فمن التمسك لدين أو
دنيا وجدك سبحانك خضع لك من جرى في علمك وخشع
لعظمتك ما دون عرشك وانقاد للتسليم لك كل خلقك سبحانك
لا تحس ولا تجس ولا تمس ولا تكاد ولا تماط ولا تنازع ولا
تجارى ولا تمارى ولا تخادع ولا تماكر سبحانك سبيلك جدد
وأمرك رشد وأنت حي صمد سبحانك قولك حكم وقضاؤك
حتم وإرادتك عزم سبحانك لا راد لمشيتك ولا مبدل لكلماتك
سبحانك باهر الآيات فاطر السماوات بارئ النسمات لك الحمد حمدا
يدوم بدوامك ولك الحمد حمدا خالدا بنعمتك
ولك الحمد حمدا يوازي صنعك ولك الحمد حمدا يزيد على
رضاك ولك الحمد حمدا مع حمد كل حامد وشكرا يقصر عنه
شكر كل شاكر حمدا لا ينبغي إلا لك ولا يتقرب به إلا إليك
حمدا يستدام به الأول ويستدعى به دوام الآخر حمدا يتضاعف
على كرور الأزمنة ويتزايد أضعافا مترادفة حمدا يعجز عن
إحصائه الحفظة ويزيد على ما أحصته في كتابك الكتبة حمدا
يوازن عرشك المجيد ويعادل كرسيك الرفيع حمدا يكمل
لديك ثوابه ويستغرق كل جزاء جزاؤه حمدا ظاهره وفق لباطنه
وباطنه وفق لصدق النية حمدا لم يحمدك خلق مثله ولا يعرف
أحد سواك فضله حمدا يعان من اجتهد في تعديده ويؤيد من
أغرق نزعا في توفيته حمدا يجمع ما خلقت من الحمد وينتظم
ما أنت خالقه من بعد حمدا لا حمد أقرب إلى قولك منه ولا
أحمد ممن يحمدك به حمدا يوجب بكرمك
292

المزيد بوفوره
وتصله بمزيد بعد مزيد طولا منك حمدا يجب لكرم وجهك
ويقابل عز جلالك رب صل على محمد وآل محمد المنتجب
المصطفى المكرم المقرب أفضل صلواتك وبارك عليه أتم
بركاتك وترحم عليه أمتع رحماتك رب صل على محمد وآله
صلاة زاكية لا تكون صلاة أزكى منها وصل عليه صلاة نامية لا
تكون صلاة أنمى منها وصل عليه صلاة راضية لا تكون صلاة
فوقها رب صل على محمد وآله صلاة ترضيه وتزيد على رضاه
وصل عليه صلاة ترضيك وتزيد على رضاك له وصل عليه
صلاة لا ترضى له إلا بها ولا ترى غيره لها أهلا رب صل على
محمد وآله صلاة تجاوز رضوانك ويتصل اتصالها ببقائك ولا
ينفد كما لا تنفد كلماتك رب صل على محمد وآله صلاة تنتظم
صلوات ملائكتك وأنبيائك ورسلك وأهل طاعتك وتشتمل
على صلوات عبادك من جنك وإنسك وأهل إجابتك وتجتمع
على صلاة كل من ذرات وبرات من أصناف خلقك رب صل
عليه وآله صلاة تحيط بكل صلاة سالفة ومستأنفة وصل عليه
وعلى آله صلاة مرضية لك ولمن دونك وتنشئ مع ذلك
صلوات تضاعف معها تلك الصلوات عندها وتزيدها على
كرور الأيام زيادة في تضاعيف لا يعدها غيرك رب صل على
أطائب أهل بيته الذين اخترتهم لأمرك وجعلتهم خزنة علمك
وحفظة دينك وخلفائك في أرضك وحججك على عبادك
وطهرتهم من الرجس والدنس تطهيرا بإرادتك وجعلتهم
الوسيلة إليك والمسلك إلى جنتك رب صل على محمد وآله
صلاة تجزل لهم بها من نحلك وكرامتك وتكمل لهم الأشياء من
عطاياك ونوافلك وتوفر عليهم الحظ من عوائدك وفوائدك رب
صل عليه وعليهم صلاة لا أمد في أولها ولا غاية لأمدها ولا
نهاية لآخرها رب صل عليهم زنة عرشك وما دونه وملأ
سمواتك وما فوقهن وعدد أرضيك
293

وما تحتهن وما بينهن صلاة
تقربهم منك زلفى وتكون لك ولهم رضى ومتصلة بنظائرهن
أبدا اللهم إنك أيدت دينك في كل أوان بإمام أقمته علما لعبادك
ومنارا في بلادك بعد أن وصلت حبله بحبلك وجعلته الذريعة
إلى رضوانك وافترضت طاعته وحذرت معصيته وأمرت بامتثال
أوامره والانتهاء عند نهيه وألا يتقدمه متقدم ولا يتأخر عنه متأخر
فهو عصمة اللائذين وكهف المؤمنين وعروة المتمسكين وبهاء
العالمين اللهم فأوزع لوليك شكر ما أنعمت به عليه وأوزعنا
مثله فيه وآته من لدنك سلطانا نصيرا وافتح له فتحا يسيرا وأعنه
بركنك الأعز واشدد أزره وقو عضده وراعه بعينك واحمه
بحفظك وانصره بملائكتك وامدده بجندك الأغلب وأقم به
كتابك وحدودك وشرائعك وسنن رسولك، صلواتك اللهم
عليه وآله وأحي به ما أماته الظالمون من معالم دينك وأجل به
صدأ الجور عن طريقتك وابن به الضراء من سبيلك وأزل به
الناكبين عن صراطك وامحق به بغاة قصدك عوجا وألن جانبه
لأوليائك وابسط يده على أعدائك وهب لنا رأفته ورحمته
وتعطفه وتحننه واجعلنا له سامعين مطيعين وفي رضاه ساعين
وإلى نصرته والمدافعة عنه مكنفين وإليك وإلى رسولك
صلواتك اللهم عليه وآله بذلك متقربين اللهم وصل على
أوليائهم المعترفين بمقامهم المتبعين منهجهم المقتفين آثارهم
المستمسكين بعروتهم المتمسكين بولايتهم المؤتمين بإمامتهم
المسلمين لأمرهم المجتهدين في طاعتهم المنتظرين أيامهم
المادين إليهم أعينهم الصلوات المباركات الزاكيات الناميات
الغاديات الرائحات وسلم عليهم وعلى أرواحهم واجمع على
التقوى أمرهم وأصلح لهم شؤونهم وتب عليهم إنك أنت التواب
الرحيم وخير الغافرين واجعلنا معهم في دار السلام برحمتك يا
أرحم الراحمين اللهم هذا يوم عرفة يوم شرفته وكرمته وعظمته
نشرت فيه رحمتك ومننت فيه
294

بعفوك وأجزلت فيه عطيتك
وتفضلت به على عبادك اللهم وأنا عبدك الذي أنعمت عليه قبل
خلقك له وبعد خلقك إياه، فجعلته ممن هديته لدينك ووفقته
لحقك وعصمته بحبلك وأدخلته في حزبك وأرشدته لموالاة
أوليائك ومعاداة أعدائك ثم أمرته فلم يأتمر وزجرته فلم ينزجر
ونهيته عن معصيتك فخالف أمرك إلى نهيك لا معاندة لك ولا
استكبارا عليك بل دعاه هواه إلى ما زيلته وإلى ما حذرته وأعانه
على ذلك عدوك وعدوه فأقدم عليه عارفا بوعيدك راجيا لعفوك
واثقا بتجاوزك وكان أحق عبادك مع ما مننت عليه ألا يفعل
وها أنا ذا بين يديك صاغرا ذليلا خاضعا خاشعا خائفا معترفا
بعظيم من الذنوب تحملته وجليل من الخطايا اجترمته مستجيرا
بصفحك لائذا برحمتك موقنا أنه لا يجيرني منك مجير ولا
يمنعني منك مانع، فعد على بما تعود به على من اقترف من
تغمدك وجد على بما تجود به على من ألقى بيده إليك من
عفوك وامنن علي بما لا يتعاظمك أن تمن به على من أملك من
غفرانك واجعل لي في هذا اليوم نصيبا أنال به حظا من
رضوانك ولا تردني صفرا مما ينقلب به المتعبدون لك من
عبادك وإني وإن لم أقدم ما قدموه من الصالحات فقد قدمت
توحيدك ونفي الأضداد والأنداد والأشباه عنك وأتيتك من
الأبواب التي أمرت أن تؤتى منها وتقربت إليك بما لا يقرب
أحد منك إلا بالتقرب به ثم اتبعت ذلك بالإنابة إليك والتذلل
والاستكانة لك وحسن الظن بك والثقة بما عندك وشفعته
برجائك الذي قل ما يخيب عليه راجيك وسألتك مسألة الحقير
الذليل البائس الفقير الخائف المستجير ومع ذلك خيفة وتضرعا
وتعوذا وتلوذا لا مستطيلا بتكبر المتكبرين ولا متعاليا بدالة
المطيعين ولا مستطيلا بشفاعة الشافعين وأنا بعد أقل الأقلين
وأذل الأذلين، ومثل الذرة أو دونها فيا من لم يعاجل المسيئين
ولا ينده المترفين
295

ويا من يمن بإقالة العاثرين ويتفضل بانظار
الخاطئين أنا المسيئ المعترف الخاطئ العاثر أنا الذي أقدم
عليك مجترئا أنا الذي عصاك متعمدا أنا الذي استخفى من
عبادك وبارزك أنا الذي هاب عبادك وأمنك أنا الذي لم يرهب
سطوتك ولم يخف بأسك أنا الجاني على نفسه أنا المرتهن
ببليته أنا القليل الحياء أنا الطويل العناء بحق من انتجبت من
خلقك وبمن اصطفيته لنفسك بحق من اخترت من بريتك ومن
اجتبيت لشأنك بحق من وصلت طاعته بطاعتك ومن جعلت
معصيته كمعصيتك بحق من قرنت موالاته بموالاتك ومن نطت
معاداته بمعاداتك تغمدني في يومي هذا بما تتغمد به من جار
إليك متنصلا وعاذ باستغفارك تائبا وتولني بما تتولى به أهل
طاعتك والزلفى لديك والمكانة منك وتوحدني بما تتوحد به
من وفى بعهدك وأتعب نفسه في ذاتك وأجهدها في مرضاتك
ولا تؤاخذني بتفريطي في جنبك وتعدى طوري في حدودك
ومجاوزة أحكامك ولا تستدرجني باملائك لي استدراج من
منعني خير ما عنده ولم يشركك في حلول نعمته بي ونبهني من
رقدة الغافلين وسنة المسرفين ونعسة المخذولين وخذ بقلبي
إلى ما استعملت به القانتين واستعبدت به المتعبدين واستنقذت
به المتهاونين وأعذني مما يباعدني عنك ويحول بيني وبين
حظي منك ويصدني عما أحاول لديك وسهل لي مسلك
الخيرات إليك والمسابقة إليها من حيث أمرت والمشاحة فيها
على ما أردت ولا تمحقني فيمن تمحق من المستخفين بما
أوعدت ولا تهلكني مع من تهلك من المتعرضين لمقتك ولا
تتبرني فيمن تتبر من المنحرفين عن سبلك ونجني من غمرات
الفتنة وخلصني من لهوات البلوى وأجرني من أخذ الاملاء
وحل بيني وبين عدو يضلني وهوى يوبقني ومنقصة ترهقني ولا
تعرض عني اعراض من لا ترضى عنه بعد غضبك ولا تؤيسني
من الأمل فيك فيغلب على القنوط من رحمتك ولا تمنحني بما
لا طاقه لي به فتبهظني
296

مما تحملنيه من فضل محبتك ولا
ترسلني من يدك ارسال من لا خير فيه ولا حاجة بك إليه ولا
إنابة له ولا ترم بي رمي من سقط من عين رعايتك ومن اشتمل
عليه الخزي من عندك بل خذ بيدي من سقطة المتردين ووهلة
المتعسفين وزلة المغرورين وورطة الهالكين وعافني مما ابتليت
به طبقات عبيدك وإمائك وبلغني مبالغ من عنيت به وأنعمت
عليه ورضيت عنه فأعشته حميدا وتوفيته سعيدا وطوقني طوق
الاقلاع عما يحبط الحسنات ويذهب بالبركات واشعر قلبي
الازدجار عن قبائح السيئات وفواضح الحوبات ولا تشغلني بما
لا أدركه إلا بك عما لا يرضيك عني غيره وانزع من قلبي حب
دنيا دنية تنهى عما عندك وتصد عن ابتغاء الوسيلة إليك وتذهل
عن التقرب منك وزين لي التفرد بمناجاتك بالليل والنهار وهب
لي عصمة تدنيني من خشيتك وتقطعني عن ركوب محارمك
وتفكني من أسر العظائم وهب لي التطهير من دنس العصيان
وأذهب عني درن الخطايا وسربلني بسربال عافيتك وردني رداء
معافاتك وجللني سوابغ نعمائك وظاهر لدى فضلك وطولك
وأيدني بتوفيقك وتسديدك وأعني على صالح النية ومرضي
القول ومستحسن العمل ولا تكلني إلى حولي وقوتي دون
حولك وقوتك ولا تخزني يوم تبعثني للقائك ولا تفضحني بين
يدي أوليائك ولا تنسني ذكرك ولا تذهب عني شكرك بل ألزمنيه
في أحوال السهو عند غفلات الجاهلين لآلائك وأوزعني أن
أثني بما أوليتنيه وأعترف بما أسديته إلي واجعل رغبتي إليك
فوق رغبة الراغبين وحمدي إياك فوق حمد الحامدين ولا
تخذلني عند فأقني إليك ولا تهلكني بما أسديته إليك ولا
تجبهني بما جبهت به المعاندين لك فإني لك مسلم أعلم أن
الحجة لك وأنك أولى بالفضل وأعود بالاحسان وأهل التقوى
وأهل المغفرة وأنك بأن تعفو أولى منك بأن تعاقب وأنك بأن
تستر أقرب منك إلى أن تشهر فأحيني حياة طيبة تنتظم بما أريد
297

وتبلغ ما أحب من حيث لا آتي ما تكره ولا أرتكب ما نهيت عنه
وأمتني ميتة من يسعى نوره بين يديه وعن يمينه وذللني بين
يديك وأعزني عند خلقك وضعني إذا خلوت بك وارفعني بين
عبادك وأغنني عمن هو غني عني وزدني إليك فاقة وفقرا
وأعذني من شماته الأعداء ومن حلول البلاء ومن الذل والعناء
تغمدني فيما اطلعت عليه مني بما يتغمد به القادر على البطش
لولا حلمه والأخذ على الجريرة لولا أناته وإذا أردت بقوم فتنة
أو سوء فنجني منها لواذا بك وإذ لم تقمني مقام فضيحة في
دنياك فلا تقمني مثله في آخرتك واشفع لي أوائل مننك
بأواخرها وقديم فوائدك بحوادثها ولا تمدد لي مدا يقسو معه
قلبي ولا تقرعني قارعة يذهب لها بهائي ولا تسمني خسيسة
يصغر لها قدري ولا نقيصة يجهل من أجلها مكاني، ولا ترعني
روعة أبلس بها ولا خيفة أوجس دونها اجعل هيبتي في وعيدك
وحذري من إعذارك وإنذارك ورهبتي عند تلاوة آياتك واعمر
ليلى بإيقاظي فيه لعبادتك وتفردي بالتهجد لك وتجردي
بسكوني إليك وانزال حوائجي بك ومنازلتي إياك في فكاك
رقبتي من نارك وإجارتي مما فيه أهلها من عذابك ولا تذرني
في طغياني عامها ولا في غمرتي ساهيا حتى حين ولا تجعلني
عظة لمن أتعظ ولا نكالا لمن أعتبر ولا فتنة لمن نظر ولا تمكر
بي فيمن تمكر به ولا تستبدل بي غيري ولا تغير لي اسما ولا
تبدل لي جسما ولا تتخذني هزوا لخلقك ولا سخريا لك ولا
تبعا إلا لمرضاتك ولا ممتهنا إلا بالانتقام لك وأوجدني برد
عفوك وحلاوة رحمتك وروحك وريحانك وجنة نعيمك
وأذقني طعم الفراغ لما تحب بسعة من سعتك والاجتهاد فيما
يزلف لديك وعندك وأتحفني بتحفة من تحفاتك واجعل
تجارتي رابحة وكرتي غير خاسرة وأخفني مقامك وشوقني
لقاءك وتب على توبة نصوحا لا تبق معها ذنوبا صغيرة ولا كبيرة
ولا تذر معها علانية ولا سريرة
298

وانزع الغل من صدري للمؤمنين
واعطف بقلبي على الخاشعين وكن لي كما تكون للصالحين
وحلني حلية المتقين واجعل لي لسان صدق في الغابرين وذكرا
ناميا في الآخرين وواف بي عرصة الأولين وتمم سبوغ نعمتك
علي وظاهر كراماتها لدي أملا من فوائدك يدي وسق كرائم
مواهبك إلى وجاور بي الأطيبين من أوليائك في الجنان التي
زينتها لأصفيائك وجللني شرائف نحلك في المقامات المعدة
لأحبائك واجعل لي عندك مقيلا آوي إليه مطمئنا ومثابة أتبوؤها
وأقر عينا ولا تقايسني بعظيمات الجرائر ولا تهلكني يوم تبلى
السرائر وأزل عني كل شك وشبهة واجعل لي في الحق طريقا
من كل رحمة وأجزل لي قسم المواهب من نوالك ووفر على
حظوظ الإحسان من إفضالك واجعل قلبي واثقا بما عندك
وهمي مستفرغا لما هو لك واستعملني بما تستعمل به خالصتك
وأشرب قلبي عند ذهول العقول طاعتك واجمع لي الغنى
والعفاف والدعة والمعافات والصحة والسعة والطمأنينة والعافية
ولا تحبط حسناتي بما يشوبها من معصيتك ولا خلواتي بما
يعرض لي من نزعات فتنتك وصن وجهي عن الطلب إلى أحد
من العالمين وذبني عن التماس ما عند الفاسقين ولا تجعلني
للظالمين ظهيرا ولا لهم على محو كتابك يدا ونصيرا وحطني
من حيث لا أعلم حياطة تقيني بها وافتح لي أبواب توبتك
ورحمتك ورأفتك ورزقك الواسع إني إليك من الراغبين وأتمم
لي إنعامك إنك خير المنعمين واجعل باقي عمري في الحج
والعمرة ابتغاء وجهك يا رب العالمين وصلى الله على محمد
وآله الطيبين الطاهرين والسلام عليه وعليهم أبد الآبدين.
299

الزيارة الجامعة الكبيرة
السلام عليكم يا أهل بيت النبوة وموضع الرسالة
ومختلف الملائكة ومهبط الوحي ومعدن الرحمة
وخزان العلم ومنتهى الحلم وأصول الكرم وقادة
الأمم وأولياء النعم وعناصر الأبرار ودعائم
الأخيار وساسة العباد وأركان البلاد وأبواب
الإيمان وأمناء الرحمن وسلالة النبيين وصفوة
المرسلين وعترة خيرة رب العالمين ورحمة الله
وبركاته السلام على أئمة الهدى ومصابيح الدجى
300

وأعلام التقى وذوي النهى وأولي الحجى وكهف الورى
وورثة الأنبياء والمثل الأعلى والدعوة الحسنى وحجج
الله على أهل الدنيا والآخرة والأولى ورحمة الله وبركاته
السلام على محال معرفة الله ومساكن بركة الله
ومعادن حكمة الله وحفظة سر الله وحملة كتاب الله
وأوصياء نبي الله وذرية رسول الله صلى الله عليه وآله
ورحمة الله وبركاته السلام على الدعاة إلى الله
والأدلاء على مرضات الله والمستقرين في أمر الله
والتأمين في محبة الله والمخلصين في توحيد الله
والمظهرين لأمر الله ونهيه وعباده المكرمين
301

الذين لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون ورحمة الله
وبركاته السلام على الأئمة الدعاة والقادة الهداة
والسادة الولاة والذادة الحماة وأهل الذكر وأولي الأمر
وبقية الله وخيرته وحزبه وعيبة علمه وحجته
وصراطه ونوره وبرهانه ورحمة الله وبركاته
أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له كما شهد
الله لنفسه وشهدت له ملائكته وأولو العلم من
خلقه لا إله إلا هو العزيز الحكيم وأشهد أن محمدا
عبده المنتجب ورسوله المرتضى أرسله بالهدى
ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون
302

وأشهد أنكم الأئمة الراشدون المهديون
المعصومون المكرمون المقربون المتقون
الصادقون المصطفون المطيعون لله القوامون
بأمره العاملون بإرادته الفائزون بكرامته
اصطفاكم بعلمه وارتضاكم لغيبه واختاركم
لسره واجتباكم بقدرته وأعزكم بهداه وخصكم
ببرهانه وانتجبكم لنوره (بنوره) وأيدكم بروحه
ورضيكم خلفاء في أرضه وحججا على بريته
وأنصارا لدينه وحفظة لسره وخزنة لعلمه
ومستودعا لحكمته وتراجمة لوحيه وأركانا
303

لتوحيده وشهداء على خلقه وأعلاما لعباده
ومنارا في بلاده وأدلاء على صراطه عصمكم
الله من الزلل وآمنكم من الفتن وطهركم من
الدنس وأذهب عنكم الرجس وطهركم تطهيرا
فعظمتم جلاله وأكبرتم شأنه ومجدتم كرمه
وأدمتم (وأدمنتم) ذكره ووكدتم (وذكرتم) ميثاقه وأحكمتم
عقد طاعته ونصحتم له في السر والعلانية ودعوتم
إلى سبيله بالحكمة والموعظة الحسنة وبذلتم
أنفسكم في مرضاته وصبرتم على ما أصابكم في جنبه (حبه)
وأقمتم الصلاة وآتيتم الزكاة وأمرتم بالمعروف
304

ونهيتم عن المنكر وجاهدتم في الله حق جهاده
حتى أعلنتم دعوته وبينتم فرائضه وأقمتم
حدوده ونشرتم (وفسرتم) شرايع أحكامه وسننتم
سنته وصرتم في ذلك منه إلى الرضا وسلمتم
له القضاء وصدقتم من رسله من مضى فالراغب
عنكم مارق واللازم لكم لاحق والمقصر في
حقكم زاهق والحق معكم وفيكم ومنكم وإليكم
وأنتم أهله ومعدنه وميراث النبوة عندكم
وإياب الخلق إليكم وحسابهم عليكم و فصل الخطاب
عندكم وآيات الله لديكم وعزائمه فيكم ونوره
305

وبرهانه عندكم وأمره إليكم من والاكم فقد
وإلى الله ومن عاداكم فقد عادى الله ومن
أحبكم فقد أحب الله ومن أبغضكم قد أبغض
الله ومن اعتصم بكم فقد اعتصم بالله أنتم
الصراط الأقوم وشهداء دار الفناء وشفعاء
دار البقاء والرحمة الموصولة والآية المخزونة
والأمانة المحفوظة والباب المبتلى به الناس
من أتاكم نجى ومن لم يأتكم هلك إلى الله
تدعون وعليه تدلون وبه تؤمنون وله
تسلمون وبأمره تعلمون وإلى سبيله ترشدون
306

وبقوله تحكمون سعد من تولاكم وهلك من
عاداكم وخاب من جحدكم وضل من فارقكم
وفاز من تمسك بكم وآمن من لجأ إليكم وسلم من
صدقكم وهدي من اعتصم بكم من اتبعكم
فالجنة ماويه ومن خالفكم فالنار مثواه
ومن جحدكم كافر ومن حاربكم مشرك ومن رد
عليكم في أسفل درك من الجحيم أشهد أن هذا
سابق لكم فيما مضى وجار لكم فيما بقي وأن أرواحكم
ونوركم وطينتكم واحدة طابت وطهرت بعضها
من بعض خلقكم الله أنوارا فجعلكم بعرشه محدقين
307

حتى من علينا بكم فجعلكم في بيوت أذن الله أن
ترفع ويذكر فيها اسمه وجعل صلاتنا (صلواتنا) عليكم
وما خصنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا وطهارة
لأنفسنا وتزكية (وبركة) لنا وكفارة لذنوبنا فكنا
عنده مسلمين بفضلكم ومعروفين بتصديقنا إياكم
فبلغ الله بكم أشرف محل المكرمين وأعلى منازل
المقربين وأرفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه
لاحق ولا يفوقه فائق ولا يسبق سابق ولا
يطمع في إدراكه طامع حتى لا يبقى ملك مقرب
ولا نبي مرسل ولا صديق ولا شهيد ولا عالم
308

ولا جاهل ولا دني ولا فاضل ولا مؤمن صالح
ولا فاجر طالح ولا جبار عنيد ولا شيطان مريد
ولا خلق فيما بين ذلك شهيد إلا عرفهم جلالة
أمركم وعظم خطركم وكبر شأنكم وتمام نوركم
وصدق مقاعدكم وثبات مقامكم وشرف
محلكم ومنزلتكم عنده وكرامتكم عليه وخاصتكم
لديه وقرب منزلتكم منه بأبي أنتم وأمي وأهلي
ومالي وأسرتي أشهد الله وأشهدكم أني مؤمن
بكم وبما آمنتم به كافر بعدوكم وبما كفرتم به
مستبصر بشأنكم وبضلالة من خالفكم موال
309

لكم ولأوليائكم مبغض لأعدائكم ومعاد لهم
سلم لمن سالمكم وحرب لمن حاربكم محقق لما
حققتم مبطل لما أبطلتم مطيع لكم عارف
بحقكم مقر بفضلكم محتمل لعلمكم محتجب
بذمتكم معترف بكم مؤمن بإيابكم مصدق
برجعتكم منتظر لأمركم مرتقب لدولتكم آخذ
بقولكم عامل بأمركم مستجير بكم زائر لكم
لائذ عائذ بقبوركم مستشفع إلى الله عز وجل
بكم ومتقرب بكم إليه ومقدمكم أمام طلبتي
وحوائجي وإرادتي في كل أحوالي وأموري مؤمن
310

بسركم وعلانيتكم وشاهدكم وغائبكم وأولكم
وآخركم ومفوض في ذلك كله إليكم ومسلم فيه
معكم وقلبي لكم مسلم وأني لكم تبع ونصرتي لكم
معدة حتى يحيي الله تعالى دينه بكم ويردكم في
أيامه ويظهركم لعدله ويمكنكم في أرضه
فمعكم معكم لا مع غيركم آمنت بكم وتوليت
آخركم بما توليت به أولكم وبرئت إلى الله عز وجل
من أعدائكم ومن الجبت والطاغوت والشياطين
وحزبهم الظالمين لكم الجاحدين لحقكم
والمارقين من ولايتكم أو الغاصبين لإرثكم
311

" و " الشاكين فيكم " و " المنحرفين عنكم ومن كل وليجة
دونكم وكل مطاع سواكم ومن الأئمة الذين
يدعون إلى النار فثبتني الله أبدا ما حييت على
موالاتكم ومحبتكم ودينكم ووفقني لطاعتكم
ورزقني شفاعتكم وجعلني من خيار مواليكم
التابعين لما دعوتم إليه وجعلني من يقتص
آثاركم ويسلك سبيلكم ويهتدي بهديكم
ويحشر في زمرتكم ويكر في رجعتكم ويملك في
دولتكم ويشرف في عافيتكم ويمكن في أيامكم
وتقر عينه غدا برؤيتكم بأبي أنتم وأمي ونفسي
312

وأهلي ومالي من أراد الله بدأ بكم ومن وحده
قبل عنكم ومن قصده توجه بكم وموالي لا
أحصي ثناءكم ولا أبلغ من المدح كنهكم
ومن الوصف قدركم وأنتم نور الأخيار وهداة
الأبرار وحجج الجبار بكم فتح الله وبكم يختم الله
وبكم ينزل الغيث وبكم يمسك السماء أن تقع
على الأرض إلا بإذنه وبكم ينفس الهم ويكشف
الضر وعندكم ما نزلت به رسله وهبطت
به ملائكته وإلى جدكم (وإذا أردت زيارة أمير
المؤمنين عليه السلام فقل وإلى أخيك بعث الروح
313

الأمين آتاكم الله ما لم يؤت أحدا من العالمين
طأطأ كل شريف لشرفكم ونجع كل متكبر
لطاعتكم وخضع كل جبار لفضلكم وذل
كل شئ لكم وأشرقت الأرض بنوركم
وفاز الفائزون بولايتكم بكم يسلك إلى الرضوان
وعلى من جحد ولايتكم غضب الرحمن بأبي أنتم
وأمي ونفسي وأهلي ومالي ذكركم في الذاكرين
وأسماؤكم في الأسماء وأجسادكم في الأجساد
وأرواحكم في الأرواح وأنفسكم في النفوس
وآثاركم في الآثار وقبوركم في القبور فما
314

أحلى أسماءكم وأكرم أنفسكم وأعظم شأنكم
وأجل خطركم وأوفى عهدكم وأصدق
وعدكم كلامكم نور وأمركم رشد
ووصيتكم التقوى وفعلكم الخير وعادتكم
الإحسان وسجيتكم الكرم وشأنكم الحق
والصدق والرفق وقولكم حكم وحتم ورأيكم
علم وحلم وحزم إن ذكر الخير كنتم أوله
وأصله وفرعه ومعدنه ومأواه ومنتهاه
بأبي أنتم وأمي ونفسي كيف أصف حسن
ثنائكم وأحصي جميل بلائكم وبكم أخرجنا الله
315

من الذل وفرج عنا غمرات الكروب
وأنقذنا من شفا جرف الهلكات ومن النار
بأبي أنتم وأمي ونفسي بموالاتكم علمنا الله
معالم ديننا وأصلح ما كان فسد من دنيانا
وبموالاتكم تمت الكلمة وعظمت النعمة
وائتلفت الفرقة وبموالاتكم تقبل الطاعة
المفترضة ولكم المودة الواجبة والدرجات
الرفيعة والمقام المحمود والمكان (والمقام) المعلوم
عند الله عز وجل والجاه العظيم الشأن
الكبير والشفاعة المقبولة ربنا آمنا بما أنزلت
316

واتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين ربنا
لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا وهب لنا من
لدنك رحمة إنك أنت الوهاب سبحان
ربنا إن كان وعد ربنا لمفعولا يا ولي الله
إن بيني وبين الله عز وجل ذنوبا لا يأتي عليها
إلا رضاكم فبحق من ائتمنكم على سره
واسترعاكم أمر خلقه وقرن طاعتكم بطاعته
لما استوهبتم ذنوبي وكنتم شفعائي فإني لكم
مطيع من أطاعكم فقد أطاع الله ومن عصاكم
فقد عصى الله ومن أحبكم فقد أحب الله
317

ومن أبغضكم فقد أبغض الله اللهم إني لو
وجدت شفعاء أقرب إليك من محمد وأهل
بيته الأخيار الأئمة الأبرار لجعلتهم شفعائي
فبحقهم الذي أوجبت لهم عليك أسئلك أن
تدخلني في جملة العارفين بهم وبحقهم وفي
زمرة المرحومين بشفاعتهم إنك أرحم الراحمين
وصلى الله على محمد وآله الطاهرين وسلم
تسليما كثيرا وحسبنا الله ونعم الوكيل
270