الكتاب: توضيح المسائل (فارسي)
المؤلف: الشيخ فاضل اللنكراني
الجزء:
الوفاة: معاصر
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة: السابعة
سنة الطبع: ١٣٧٤ ش
المطبعة: مهر - قم
الناشر:
ردمك:
ملاحظات:

رساله
توضيح المسائل
با اضافات
مطابق با فتاواى
فقيه اهلبيت عصمت، مرجع عاليقدر
حضرت آية الله العظمى
آقاى فاضل لنكرانى
(مد ظله العالى)
1

تاريخ چاپ: بهار 74
نوبت چاپ: هفتم
حروفچينى: محدث 28029
چاپخانه: مهر - قم
تيراژ: 10000 نسخه
3

بسمه تعالى
عمل به اين رساله مجزى
است انشاء الله تعالى
محمد فاضل
مهر
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا ونبينا ابى القاسم محمد
وآله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
احكام تقليد
مسأله 1 - تقليد در اصول دين جايز نيست، و مسلمان بايد در اصول دين
يقين داشته باشد و در احكام غير ضرورى دين يا بايد مجتهد باشد و بر طبق
اجتهاد خودش عمل نمايد و يا از مجتهد تقليد كند يعنى به دستور او رفتار نمايد.
و يا در صورتى كه ‌آشنا به كيفيت احتياط است عمل به احتياط كند به طورى كه
يقين كند تكليف خويش را انجام داده است مثلا: اگر عده‌اى از مجتهدين عملى
را حرام مىدانند وعده ديگر مىگويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد و اگر
عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب مىدانند انجام دهد و همچنين واجب
است رعايت احتياط در كيفيت احتياط يعنى چنانچه احتياط از چند طريق
ممكن باشد بايد طريقى را اختيار نمايد كه مطابق با احتياط باشد.
مسأله 2 - مكلفى كه بايد تقليد كند چنانچه از تقليد سرپيچى نمايد عمل او
باطل است مگر آن كه عمل او مطابق با واقع و يا مطابق با فتواى مجتهدى باشد كه
در حين عمل تقليد از او واجب بود.
مسأله 3 - تقليد در احكام، عمل نمودن به دستور مجتهد است و از
5

مجتهدى بايد تقليد كرد كه: مرد بالغ عاقل شيعه دوازده امامى حلال زاده زنده و
عادل باشد. و مقصود از عدالت آن است كه قدرت نفسانيه‌اى بر انجام واجبات و
ترك گناهان كبيره و علاوه بر اينها مروة داشته باشد و اين معنى به‌ وسيله حسن
ظاهر شناخته مىشود و احتياط واجب آن است كه مرجع تقليد حريص به دنيا
نباشد و لازم است از مجتهدين ديگر اعلم باشد يعنى در فهميدن حكم خدا از
همه مجتهدين عصر خودش عالم‌تر باشد.
مسأله 4 - در صورتى كه دو مجتهد از نظر علمى مساوى باشند احتياط
لازم آن است كه از كسى كه اتقى واورع است تقليد كند.
مسأله 5 - مجتهد اعلم را از سه راه مىتوان شناخت: اول آن كه خود انسان
يقين و يا اطمينان پيدا كند، مانند اين كه انسان خود از اهل خبره باشد و بتواند
مجتهد اعلم را بشناسد،
دوم آن كه دو نفر عالم عادل كه مىتوانند مجتهد اعلم را
تشخيص دهند اعلم بودن كسى را تصديق نمايند به شرط آن كه دو نفر عالم عادل
ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند سوم آن كه اجتهاد و اعلم بودن شخصى به
حدى شايع باشد كه از آن شيوع و شهرت براى انسان علم يا اطمينان حاصل
شود.
مسأله 6 - اگر شناختن اعلم مشكل باشد بايد از كسى تقليد نمايد كه گمان
به اعلم بودن او دارد بلكه اگر احتمال ضعيفى بدهد كه كسى اعلم است و احتمال
اعلم بودن ديگرى را ندهد بايد از همان كس تقليد نمايد و همين طور اگر علم
داشته باشد كه مثلا دو نفر يا مساوى در علم هستند و يا يكى از آنها به طور
معين، احتمالا اعلم است و احتمال اعلميت ديگرى را ندهد، بايد از آن شخص
معين تقليد نمايد و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى
باشند بايد از يكى از آنان تقليد كند.
مسأله 7 - بدست آوردن فتوى مجتهد سه راه دارد: اول شنيدن از خود
مجتهد. دوم شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل مىكنند، و خبر دادن
6

يك نفر عادل كفايت نمىكند مگر آن كه از قول او علم يا اطمينان حاصل شود.
سوم سوم ديدن فتوا در رساله مجتهد در صورتى كه انسان بدرستى آن رساله اطمينان
داشته باشد يعنى بداند كه تمام رساله را خود مجتهد و يا افراد مورد وثوق وى
ملاحظه نموده‌اند.
مسأله 8 - تقليد فقط در واجبات و محرمات لازم است اما تقليد در
مستحبات واجب نيست، مگر اين كه مستحبى باشد كه در آن احتمال وجوب
باشد.
مسأله 9 - تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است مىتواند
به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد و اگر احتمال دهد كه فتواى وى عوض
شده جستجو لازم نيست.
مسأله 10 - باقى ماندن بر تقليد ميت جايز است در صورتى كه كه مجتهد
ميت و مجتهد حى مساوى در علم باشند و عدول به حى در همين صورت محل
اشكال است. و چنانچه يكى از آن دو اعلم باشد تقليد از اعلم لازم است. و در
باقى ماندن بر تقليد ميت فرقى بين مسائلى كه عمل نموده و مسائلى كه عمل
ننموده، وجود ندارد.
مسأله 11 - رجوع كردن از مجتهد زنده به مجتهد زنده ديگر جايز نيست،
مگر آن كه ديگرى اعلم باشد كه در اين صورت رجوع به او واجب است.
مسأله 12 - هنگامى كه نظر مجتهد عوض شود، باقى ماندن بر رأى اول
جايز نيست. مگر آن كه رأى اول موافق احتياط باشد كه در اين صورت بقاء بر
رأى اول به عنوان احتياط و نه به عنوان تقليد، جايز است.
مسأله 13 - اگر مكلفى مدتى عبادات خويش را بدون تقليد انجام داده و
مقدار آن عبادات را نداند در اين صورت اگر آن عبادات را مطابق با فتواى
مجتهدى كه بايد از او تقليد مىكرده است، انجام داده باشد، صحيح است و اگر
مطابق نباشد، واجب است به مقدارى كه يقين به برائت ذمة پيدا كند قضاء كند،
7

البته در صورتى كه آن مجتهد قضاء را واجب بداند.
مسأله 14 - واجب است بر مكلف كه در مسأله لزوم (تقليد از اعلم) يا
(عدم لزوم) آن از يك مجتهد اعلم تقليد نمايد.
مسأله 15 - اگر مجتهدى در احكام عبادات اعلم باشد و مجتهد ديگرى
در احكام معاملات، احتياط آن است كه مكلف تقليد را تقسيم نمايد يعنى در
عبادات از اولى و در معاملات از دومى تقليد نمايد.
مسأله 16 - واجب است احتياط نمودن بر مكلف در زمانى كه در
جستجوى پيدا نمودن اعلم است.
مسأله 17 - اگر مجتهد اعلم در مسأله‌اى فتوى دهد مقلد آن مجتهد
نمىتواند در آن مسأله به فتواى ديگرى عمل بنمايد ولى اگر فتوى ندهد و
احتياط واجب نمايد مقلد مىتواند يا به اين احتياط عمل كند يا به مجتهدى كه
علم او از مجتهد اول كمتر است رجوع نمايد.
احكام طهارت
آب مطلق و مضاف
مسأله 18 - آب يا مطلق است يا مضاف: آب مضاف آبى است كه آن را از
چيزى بگيرند، مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزى مخلوط باشد، مثل آبى كه
بقدرى با گل و مانند آن مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند، و غير اينها آب
مطلق است، و آن بر پنج قسم است: اول: آب كر. دوم: آب قليل. سوم: آب
جارى. چهارم: آب باران. پنجم: آب چاه.
1 - آب كر
مسأله 19 - آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه در ازا و پهنا و
8

گودى آن هر يك سه وجب و نيم است بريزند آن ظرف را پر كند. و وزن آن از
صد و بيست و هشت من تبريز بيست مثقال كمتر باشد.
مسأله 20 - اگر عين نجس مانند بول و خون به آب كر برسد چنانچه
بواسطه آن بو يا رنگ يا مزه آب تغيير كند آب نجس مىشود، و اگر تغيير
نكند نجس نمىشود.
مسأله 21 - اگر بوى آب كر بواسطه غير نجاست تغيير كند، نجس
نمىشود.
مسأله 22 - اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و
بو يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده
كمتر از كر باشد تمام آب نجس مىشود، و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد فقط
مقدارى كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است.
مسأله 23 - آب فواره اگر متصل به كر باشد آب نجس را پاك مىكند، ولى
اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد آن را پاك نمىكند، مگر آن كه چيزى روى
فواره بگيرند تا آب قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بنابر
احتياط واجب بايد آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.
مسأله 24 - اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند آبى
كه از آن چيز مىريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته
باشد پاك است.
مسأله 25 - اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن به قدر كر نباشد چنانچه
نجاست به آن برسد نجس مىشود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.
مسأله 26 - آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده
يا نه مثل آب كر است، يعنى نجاست را پاك مىكند و اگر نجاستى هم به آن برسد
نجس نمىشود. و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر رسيده يا
نه، حكم آب كر را ندارد.
9

مسأله 27 - كر بودن آب به دو راه ثابت مىشود:
اول: آن كه خود انسان يقين يا اطمينان كند.
دوم: آن كه دو مرد عادل خبر دهند.
2 - آب قليل
مسأله 28 - آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
مسأله 29 - اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد
نجس مىشود ولى اگر از بالا روى چيز نجس بريزد مقدارى كه به آن چيز
مىرسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مىباشد، و نيز اگر مثل فواره با
فشار از پايين به بالا رود در صورتى كه نجاست به بالا برسد پائين نجس
نمىشود و اگر نجاست به پائين برسد بالا نجس مىشود.
مسأله 30 - آب قليلى كه روى چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد
نجس است، و هم چنين بنابر اقوى بايد از آب قليلى هم كه بعد از بر طرف شدن
عين نجاست براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مىريزند و از آن جدا
مىشود، اجتناب كنند. ولى آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مىشويند با پنج
شرط پاك است:
اول: آن كه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم: نجاستى از خارج
به آن نرسيده باشد. سوم: نجاست ديگرى مثل خون، بول يا غائط بيرون نيامده
باشد. چهارم: ذره هاى غائط در آب پيدا نباشد. پنجم: بيشتر از مقدار معمول،
نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
3 - آب جارى
مسأله 31 - آب جارى آبى است كه از منبعى جريان پيدا كند و جريان
داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.
مسأله 32 - آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن
10

برسد تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.
مسأله 33 - اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن كه بو يا رنگ
يا مزه اش بواسطه نجاست تغيير كرده نجس است، و طرفى كه متصل به چشمه
است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است. و آبهاى ديگر نهر، اگر به اندازه كر باشد
يا بواسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاك، و اگر نه
نجس است.
مسأله 34 - آب چشمه‌اى كه جارى نيست ولى بگونه‌اى است كه اگر از
آن بردارند همچنان مىجوشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ
يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.
مسأله 35 - آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى است، اگر
نجاست به آن برسد تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده
پاك است.
مسأله 36 - چشمه‌اى كه مثلا در زمستان مىجوشد و در تابستان از
جوشش مىافتد فقط وقتى كه مىجوشد حكم آب جارى را دارد.
مسأله 37 - آب حوض حمام اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه به
خزينه‌اى كه آب آن به اندازه كر است متصل باشد، مثل آب جارى است.
مسأله 38 - آب لوله‌هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مىريزد
اگر متصل به كر باشد مثل آب جارى است.
مسأله 39 - آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمىجوشد،
چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن برسد نجس مىشود. اما اگر از بالا به
پايين بريزد، چنانچه نجاست به پايين آن برسد بالاى آن نجس نمىشود.
4 - آب باران
مسأله 40 - اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه
11

باران ببارد جائى كه باران به آن برسد پاك مىشود. و در فرش و لباس و مانند
اينها فشار لازم نيست ولى باريدن دو سه قطره كافى نيست بلكه بايد طورى
باشد كه بگويند باران مىآيد.
مسأله 41 - اگر باران به عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشح كند،
چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد
پاك است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند، چنانچه ذره‌اى خون در آن
باشد، يا آن كه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس است.
مسأله 42 - اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا
وقتى باران بر بام مىبارد آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان
مىريزد پاك است. و بعد از قطع شدن باران اگر پس از بند آمدن باران معلوم شد
آبى كه مىريزد به چيز نجس رسيده است، آن آب نجس مىباشد.
مسأله 43 - زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مىشود. و اگر باران بر
زمين جارى شود و به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك
مىكند.
مسأله 44 - خاك نجسى كه بواسطه باران گل شود و آب آن را فرا گيرد
پاك است.
مسأله 45 - هر گاه آب باران در جايى جمع شود اگر چه كمتر از كر باشد
چنانچه موقعى كه باران مىآيد چيز نجسى را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا
مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مىشود.
مسأله 46 - اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد و بر
زمين نجس جارى شود، فرش نجس نمىشود و زمين هم پاك مىگردد.
مسأله 47 - اگر آب باران يا آب ديگر در گودالى جمع شود و كمتر از كر
باشد چنانچه بعد از قطع شدن باران، نجاست به آن برسد، نجس مىشود.
12

5 - آب چاه
مسأله 48 - آب چاهى كه از زمين مىجوشد، اگر چه كمتر از كر باشد
چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير
نكرده پاك است، ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، مقدارى
كه در كتابهاى مفصل گفته شده، از آب آن چاه بكشند.
مسأله 49 - اگر نجاستى در چاه ريخته شود و بو يا رنگ يا مزه آب آن را
تغيير دهد، موقعى پاك مىشود كه با آبى كه از چاه مىجوشد مخلوط گردد و به
سبب آن، تغيير آب چاه از بين برود.
احكام آبها
مسأله 50 - آب مضاف كه معنى آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمىكند،
وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 51 - اگر ذره‌اى نجاست به آب مضاف برسد نجس مىشود، ولى
چنانچه از بالا روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس، و
مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مىباشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روى
دست نجس بريزند، آنچه به دست رسيده نجس، و آنچه به دست نرسيده پاك
است، و نيز اگر مثل فواره با فشار از پائين به بالا برود اگر نجاست به بالا برسد،
پائين نجس نمىشود.
مسأله 52 - اگر آب مضاف نجس، طورى با آب كر يا جارى مخلوط
شود كه ديگر آب مضاف به آن نگويند، پاك مىشود.
مسأله 53 - آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل
آب مطلق است يعنى چيز نجس را پاك مىكند، وضو و غسل هم با آن صحيح
است، و آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است،
13

يعنى چيز نجس را پاك نمىكند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسأله 54 - آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف، و معلوم نيست كه
قبلا مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاك نمىكند، وضو و غسل هم با آن باطل
است. ولى اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجس
بودن آن نمىشود.
مسأله 55 - آبى كه عين نجاست، مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ
يا مزه آن را تغيير دهد اگر چه كر يا جارى باشد نجس مىشود. ولى اگر بو يا
رنگ يا مزه آن بواسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود، مثلا مردارى كه
پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد نجس نمىشود.
مسأله 56 - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا
رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنان كه به كر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن
ببارد، يا باد باران را در آن بريزد، يا آب باران در موقع باريدن از ناودان در آن
جارى شود و تغيير آن از بين برود پاك مىشود. ولى بنابر احتياط واجب بايد
آب باران يا كر يا جارى با آن مخلوط گردد.
مسأله 57 - اگر چيز نجس را در آب كر يا جارى آب بكشند، آبى كه بعد
از بيرون آوردن، از آن مىريزد، پاك است.
مسأله 58 - آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه، پاك است. و
آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه، نجس است.
مسأله 59 - نيم خورده سگ و خوك و كافر، نجس و خوردن آن حرام
است و نيم خورده حيوانات حرام گوشت پاك و خوردن آن مكروه مىباشد.
14

احكام تخلى
(بول و غائط كردن)
مسأله 60 - واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر عورت خود را
از كسانى كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر و برادر با او محرم باشند، و
همچنين از ديوانه مميز و بچه‌هاى مميز كه خوب و بد را مىفهمند، بپوشاند ولى
زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
مسأله 61 - لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند، و اگر
مثلا با دست هم آن را بپوشاند، كافى است.
مسأله 62 - موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن، مانند شكم و سينه رو به
قبله و پشت به قبله نباشد.
مسأله 63 - اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به
قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند كفايت نمىكند، و اگر جلوى بدن او رو به
قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا
پشت به قبله ننمايد.
مسأله 64 - در موقع تطهير مخرج بول و غائط و استبراء، رو به قبله و
پشت به قبله بودن اشكالى ندارد، ولى احتياط مستحب است كه در اين حال هم،
رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مسأله 65 - اگر براى آن كه نامحرم او را نبيند، مجبور شود رو به قبله يا
پشت به قبله بنشيند، بايد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، و نيز اگر از راه ديگر
ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.
مسأله 66 - احتياط واجب آن است كه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا
پشت به قبله ننشانند، ولى اگر خود بچه بنشيند، جلوگيرى از آن واجب نيست.
15

مسأله 67 - در چهار جا تخلى حرام است:
اول: در كوچه‌هاى بن بست در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند.
دوم: در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است. سوم: در جايى كه براى عده
مخصوصى وقف شده است مثل بعضى از مدرسه‌ها. چهارم: روى قبر مؤمنين در
صورتى كه بى احترامى به آنان باشد.
مسأله 68 - در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مىشود:
اول: آن كه با غائط، نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد. دوم: آن
كه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده باشد. سوم: آن كه اطراف مخرج
بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد، و در غير اين سه صورت مىشود مخرج
را با آب شست و يا به دستورى كه بعدا گفته مىشود با پارچه و سنگ و مانند
اينها پاك كرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.
مسأله 69 - مخرج بول با غير آب پاك نمىشود و اگر بعد از بر طرف شدن
بول يك مرتبه بشويند كافى است، گرچه احتياط مستحب آن است كه دو مرتبه
شسته شود. ولى كسانى كه بولشان از غير مجراى طبيعى مىآيد، بايد دو مرتبه
بشويند، خصوصا اگر بيرون آمدن بول از آن مجرا غير متعارف باشد.
مسأله 70 - اگر مخرج غائط را با آب بشويند بايد چيزى از غائط در آن
نماند، ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد، و اگر در دفعه اول طورى
شسته شود كه ذره‌اى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
مسأله 71 - هر گاه با سنگ و كلوخ و مانند اينها غائط را از مخرج بر طرف
كنند، اگر چه پاك شدنش محل تأمل است ولى نماز خواندن مانعى ندارد.
مسأله 72 - لازم نيست با سه سنگ يا سه قطعه پارچه مخرج را پاك كنند،
بلكه با اطراف يك سنگ يا يك پارچه هم كافى است، ولى بايد از سه دفعه كمتر
نباشد. ليكن اگر مخرج را با استخوان و سرگين و يا چيزهايى كه احترام آنها لازم
است، مانند كاغذى كه اسم خدا بر آن نوشته شده، پاك كند نمىتواند نماز بخواند.
16

مسأله 73 - اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر چه هميشه بعد
از بول يا غائط فورا تطهير مىكرده، احتياط واجب آن است كه تطهير نمايد.
مسأله 74 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهير كرده
يا نه، نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند.
استبراء
مسأله 75 - استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول
انجام مىدهند، و آن داراى اقسامى است، و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع
شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با
انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد انگشت شست
را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن گذاشته و سه مرتبه تا ختنه‌گاه
بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
مسأله 76 - آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن از انسان خارج
مىشود و به آن مذى مىگويند پاك است. و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون
مىآيد و به آن وذى گفته مىشود پاك است و اما آبى كه گاهى بعد از بول بيرون
مىآيد و به‌ آن ودى مىگويند، اگر بول به آن نرسيده باشد، پاك است. و چنانچه
انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود و شك كند كه بول است
يا يكى از اينها، پاك مىباشد.
مسأله 77 - اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه، و رطوبتى از او بيرون
آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مىباشد. و چنانچه وضو گرفته باشد باطل
مىشود، ولى اگر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او
بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك مىباشد، وضو را هم باطل نمىكند.
مسأله 78 - كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آن كه مدتى از بول كردن او
گذشته، يقين كند بول در مجرى نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند پاك
17

است يا نه، آن رطوبت پاك مىباشد، وضو را هم باطل نمىكند.
مسأله 79 - اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از
وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطا غسل كند،
وضو هم بگيرد. ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافى است.
مسأله 80 - براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند
پاك است يا نه، پاك مىباشد، وضو و غسل او را هم باطل نمىكند.
مستحبات و مكروهات تخلى
مسأله 81 - مستحب است در موقع تخلى جايى بنشيند كه كسى او را
نبيند، و موقع وارد شدن به مكان تخلى، اول پاى چپ و موقع بيرون آمدن، اول
پاى راست را بگذارد. و هم چنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند و
سنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.
مسأله 82 - نشستن روبروى خورشيد و ماه در موقع تخلى مكروه است
ولى اگر عورت خود را به وسيله‌اى بپوشاند مكروه نيست و نيز در موقع تخلى،
نشستن روبروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و درب خانه و زير درختى كه
ميوه مىدهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه
مىباشد و هم چنين است حرف زدن در حالى تخلى ولى اگر ناچار باشد يا ذكر
خدا بگويد اشكال ندارد.
مسأله 83 - ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ
جانوران و در آب خصوصا آب راكد، مكروه است.
مسأله 84 - خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است و اگر ضرر
برساند بايد خوددارى نكند.
مسأله 85 - مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از
جماع و بعد از بيرون آمدن منى، بول كند.
18

نجاسات
مسأله 86 - نجاسات يازده چيز است: اول: بول، دوم: غائط، سوم: منى،
چهارم: مردار، پنجم: خون، ششم و هفتم: سگ و خوك، هشتم: كافر، نهم:
شراب، دهم: فقاع، يازدهم: عرق شتر نجاست خوار.
1 و 2 - بول و غائط
مسأله 87 - بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده
دارد يعنى اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مىكند، نجس است.
مسأله 88 - فضله، پرندگان حرام گوشت، پاك است.
مسأله 89 - بول و غائط حيوان نجاستخوار، نجس است و هم چنين است
بول و غائط حيوانى كه انسان آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده، و
گوسفندى كه گوشت آن از خوردن شير خوك، محكم شده است.
3 - منى
مسأله 90 - منى حيوانى كه خون جهنده دارد، نجس است.
4 - مردار
مسأله 91 - مردار حيوانى كه خون جهنده دارد، نجس است، چه خودش
مرده باشد يا بر خلاف دستورى كه در شرع معين شده، آن را كشته باشند. و ماهى
چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بميرد، پاك است.
مسأله 92 - چيزهايى از مردار كه مثل پشم و مو و كرك و استخوان و
دندان، روح ندارد اگر از غير حيوانى باشد كه مثل سگ نجس است، پاك
19

مىباشد.
مسأله 93 - اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد و در حالى
كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند، نجس است.
مسأله 94 - پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه موقع افتادنشان
رسيده، اگر چه آنها را بكنند پاك است.
مسأله 95 - تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مىآيد، اگر چه پوست
روى آن سفت نشده باشد، پاك است.
مسأله 96 - اگر بره و بزغاله بميرند، پنير مايه‌اى كه در شيردان آنها
مىباشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مسأله 97 - دواجات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از
كشورهاى غير مسلمان مىآورند اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد،
پاك است.
مسأله 98 - گوشت و پيه و چرمى كه در دست مسلمان باشد، پاك است
ولى اگر بدانند كه آن مسلمان از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است
كه به دستور شرع كشته شده يا نه، نجس نمىباشد ولى خوردن آنها حرام است و
نماز در لباسى كه از آن چرم باشد، جايز نيست.
5 - خون
مسأله 99 - خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد، يعنى حيوانى
كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند، نجس است، پس خون حيوانى
كه مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد، پاك مىباشد.
مسأله 100 - اگر حيوان حلال گوشت را بدستورى كه در شرع معين شده
بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خونى كه در بدنش مىماند، پاك
است، ولى اگر به علت نفس كشيدن يا بواسطه اين كه سر حيوان در جاى بلندى
20

بوده خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است.
مسأله 101 - بنابر احتياط واجب خونى كه در تخم مرغ مىباشد نجس
است و اگر خون در زرده باشد تا وقتى پوست نازك روى آن پاره نشده، سفيده
پاك مىباشد.
مسأله 102 - زردابه‌اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا
مىشود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است، پاك مى باشد.
مسأله 103 - خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مىشود نجس است
و شير را نجس مىكند.
مسأله 104 - خونى كه از لاى دندانها مى آيد، اگر بواسطه مخلوط شدن با
آب دهان از بين برود، پاك است، و فرو بردن آب دهان در اين صورت اشكال
ندارد.
مسأله 105 - خونى كه به واسطه كوبيده شدن زير ناخن يا زير پوست
مىميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند، پاك است، و اگر به آن
خون بگويند در صورتى نجس است كه ناخن يا پوست سوراخ شود، اگر مشقت
ندارد بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت دارد بايد
اطراف آن را به طورى كه نجاست زياد نشود، بشويند و پارچه يا چيزى مثل
پارچه، بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند.
مسأله 106 - اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت بواسطه
كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است.
مسأله 107 - اگر موقع جوشيدن غذا ذره‌اى خون در آن بيفتد، تمام غذا و
ظرف آن نجس مىشود و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
6 - 7 - سگ و خوك
مسأله 108 - سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مىكنند حتى مو و
21

استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت هاى آنها، نجس است ولى سگ و خوك
دريايى پاك است.
8 - كافر
مسأله 109 - كافر يعنى كسى كه معتقد به خدا نيست، يا براى خدا شريك
قرار مىدهد، يا پيغمبرى حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبد الله صلى الله عليه و
آله و سلم را قبول ندارد، نجس است. مگر اهل كتاب كه پاك مىباشند و در
مسأله (114) نيز خواهد آمد و نيز كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه
مسلمانان جزء دين اسلام مىدانند منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى
دين است، و انكار آن چيز به انكار نبوت برگردد، نجس مىباشد، و اگر نداند
احتياطا بايد از او اجتناب كرد.
مسأله 110 - تمام بدن كافر، حتى مو و ناخن و رطوبتهاى او نجس
است.
مسأله 111 - اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نا بالغ كافر باشند آن بچه
هم نجس است، و اگر يكى از اينها مسلمان باشد بچه پاك است.
مسأله 112 - كسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه اگر چنانچه مسلمان
يا كافر بودن آن در گذشته نيز معلوم نباشد پاك است. ولى احكام ديگر
مسلمانان را ندارد، مثلا نمىتواند با زن مسلمان ازدواج كند يا در قبرستان
مسلمانان دفن شود.
مسأله 113 - اگر مسلمانى به يكى از دوازده امام دشنام دهد، يا با آنان
دشمنى داشته باشد، نجس است.
مسأله 114 - مرتد (ملى باشد يا فطرى) نجس است ولى اهل كتاب و مانند
يهود و نصارى پاك مىباشند.
22

9 - شراب
مسأله 115 - شراب و هر چيزى كه انسان را مست كند، چنانچه به خودى
خود روان باشد، نجس است و اگر مثل بنگ و حشيش، روان نباشد اگر چه
چيزى در آن بريزند كه روان شود، پاك است.
مسأله 116 - الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب و ميز و صندلى و
مانند اينها به كار مىبرند اگر انسان نداند از چيزى كه مست كننده و روان است
درست كرده‌اند، پاك مىباشد.
مسأله 117 - اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بيايد، حرام،
ولى نجس نيست و اگر به واسطه پختن جوش بيايد خوردنش حرام ولى نجس
نيست.
مسأله 118 - خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر جوش بيايند پاك، و
خوردن آنها حلال است.
10 - فقاع
مسأله 119 - فقاع كه از جو گرفته مىشود و به آن آب جو مىگويند نجس
است، ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مىگيرند و به آن ماء الشعير مىگويند
پاك مىباشد.
عرق جنب از حرام
مسأله 120 - عرق جنب از حرام، نجس نيست، ولى احتياط واجب آن
است كه با بدن يا لباسى كه به آن آلوده شده، نماز نخوانند.
مسأله 121 - اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن، حرام است (مثلا در
روزه ماه رمضان) با زن خود نزديكى كند بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود
در نماز اجتناب نمايد.
مسأله 122 - اگر جنب از حرام نتواند غسل نمايد و عوض غسل، تيمم
نمايد بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب نمايد.
23

مسأله 123 - اگر كسى ابتدا از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند
بنابر احتياط واجب، بايد از عرق خود در نماز اجتناب كند، ولى اگر اول با
حلال خود نزديكى كند و بعد از حرام، جنب شود، عرق او وجوب اجتناب
ندارد.
11 - عرق شتر نجاستخوار
مسأله 124 - عرق شتر نجاستخوار، نجس است، ولى اگر حيوانات ديگر،
نجاستخوار شوند از عرق آنها اجتناب لازم نيست.
راه ثابت شدن نجاست
مسأله 125 - نجاست هر چيز از سه راه ثابت مىشود: اول آن كه خود
انسان يقين كند چيزى نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است
لازم نيست از آن اجتناب نمايد، مگر آن كه بواسطه گمان، اطمينانى كه مردم
عادى آن را علم به حساب مىآورند حاصل شود، كه در اين صورت اجتناب
لازم است. بنابر اين غذا خوردن در قهوه خانه و مهمانخانه‌هايى كه افراد لاابالى
و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات نمىكنند، در آنها غذا مىخورند، اگر
انسان يقين نداشته باشد غذايى را كه براى او آورده‌اند نجس است اشكال ندارد.
دوم آن كه كسى كه چيزى در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلا
همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار او است
نجس مىباشد، سوم آن كه دو مرد عادل بگويند چيزى نجس است و نيز اگر يك
نفر عادل هم بگويد چيزى نجس است، بنابر احتياط واجب بايد از آن چيز
اجتناب كرد.
مسأله 126 - اگر به واسطه ندانستن مسأله، نجس بودن و پاك بودن چيزى
را نداند، مثلا نداند كه عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد،
24

ولى اگر با اين كه مسأله را مىداند، چيزى را شك كند پاك است يا نه، مثلا شك
كند آن چيز خون است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك
مىباشد.
مسأله 127 - چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است،
و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است. و اگر هم بتواند نجس
بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست تحقيق كند.
مسأله 128 - اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها
استفاده مىكند نجس شده، و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند، بلكه
اگر مثلا نمىداند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه هيچ از آن استفاده نمىكند
و مال ديگرى است، باز هم احتياط آن است كه از لباس خودش اجتناب نمايد،
اگر چه لازم نيست.
راه نجس شدن چيزهاى پاك
مسأله 129 - اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها
بطورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد، چيز پاك نجس مىشود، و اگر
ترى به قدرى كم باشد كه به ديگرى نرسد، چيزى كه پاك بوده نجس نمىشود.
مسأله 130 - اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو
يا يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمىشود.
مسأله 131 - دو چيزى كه انسان نمىداند كدام پاك و كدام نجس است
اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد، نجس نمىشود، ولى اگر يكى از
آنها قبلا نجس بوده و انسان نداند پاك شده يا نه، چنانچه چيز پاكى به آن برسد
نجس مىشود.
مسأله 132 - زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد هر
25

قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مىشود و نقاط ديگر آن پاك است و
همچنين است خيار و خربزه و مانند اينها.
مسأله 133 - هر گاه شيره و روغن روان باشد همين كه يك نقطه از آن
نجس شد، تمام آن نجس مىشود. ولى اگر روان نباشد تمام آن نجس نمىشود
بلكه فقط جائى كه نجاست به آن رسيده نجس مىشود.
مسأله 134 - اگر مگس يا حيوانى مانند آن، روى چيز نجسى كه تر است
بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند
نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مىشود، و اگر نداند پاك است.
مسأله 135 - اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آن جا
به جاى ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مىشود، و اگر عرق به
جاى ديگر نرود جاهاى ديگر بدن پاك است.
مسأله 136 - اخلاطى كه از بينى يا گلو مىآيد، اگر خون داشته باشد،
جايى كه خون دارد نجس و بقيه پاك است پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد،
مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده، نجس است و
محلى را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه، پاك مىباشد.
مسأله 137 - اگر آفتابه‌اى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس
بگذارند چنانچه آب طورى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب
شود، آب آفتابه نجس مىشود، ولى اگر آبى كه از زير آفتابه خارج مىشود در
زمين فرو رود يا جارى شود در صورتى كه سوراخ آفتابه به زمين نجس متصل
باشد آب آفتابه نجس مىشود و اگر سوراخ آن به زمين نجس متصل نباشد و
آب زير آفتابه با آب داخل آن يكى حساب نشود آب داخل آفتابه نجس
نمىشود.
مسأله 138 - اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى كه
بعد از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله يا
26

آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود
و بعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و هم چنين است آب
دهان و بينى اگر در داخل به‌ خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده
نباشد.
احكام نجاسات
مسأله 139 - نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است، و اگر نجس شود
بايد فورا آن را آب بكشند.
مسأله 140 - اگر جلد قرآن نجس شود بايد آن را آب بكشند.
مسأله 141 - گذاشتن قرآن روى عين نجس، مانند خون و مردار اگر چه
آن عين نجس خشك باشد حرام است، و برداشتن قرآن از روى آن واجب
مىباشد.
مسأله 142 - نوشتن قرآن با مركب نجس، اگر چه يك حرف آن باشد
حرام است. و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند، يا بواسطه تراشيدن و مانند
آن كارى كنند كه از بين برود و اگر چنانچه از بين نمىرود بايد آن را آب بكشند.
مسأله 143 - بايد از دادن قرآن به كافر خوددارى كنند، و اگر قرآن در
دست او است در صورت امكان از او بگيرند ولى چنانچه مقصود از دادن قرآن و
يا داشتن قرآن تحقيق و مطالعه در دين باشد و نيز انسان بداند كه كافر با دست تر
قرآن را لمس نمىكند اشكالى ندارد.
مسأله 144 - اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است - (مثل
كاغذى كه اسم خدا يا پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم يا امام عليه السلام بر آن
نوشته شده) در مستراح بيفتد بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگر چه خرج داشته
باشد واجب است، و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد بنابر احتياط واجب به
آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است. و نيز اگر تربت
27

سيد الشهداء (ع) در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد بايد تا وقتى كه
يقين نكرده‌اند كه به كلى از بين رفته به آن مستراح نروند.
مسأله 145 - خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و نيز خورانيدن
عين نجس به اطفال حرام مىباشد، ولى اگر خود طفل غذاى نجس را بخورد يا با
دست نجس غذا را نجس كند و بخورد جلوگيرى از او لازم نيست.
مسأله 146 - فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مىشود آن را آب كشيد
اگر نجس بودن آن را اعلام نكند اشكال ندارد، ولى چنانچه انسان بداند كه خريدار
يا عاريه گيرنده آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مىكند بايد نجاستش را به
او بگويد.
مسأله 147 - اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مىخورد يا با لباس
نجس نماز مىخواند لازم نيست به او بگويد.
مسأله 148 - اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا
لباس يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مىشوند با رطوبت بجاى نجس
رسيده است، لازم نيست به آنان بگويد.
مسأله 149 - اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است،
بايد به مهمان ها بگويد، اما اگر يكى از مهمان ها بفهمد لازم نيست به ديگران خبر
دهد.
مسأله 150 - اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود اگر بداند كه
صاحبش آن چيز را در خوردن و آشاميدن استعمال مىكند، واجب است به او
بگويد.
مسأله 151 - اگر بچه بگويد چيزى كه در دست او است نجس است و يا
بگويد: آن چيز را آب كشيدم، نبايد حرف او را قبول كرد. اگر چه بعيد نيست
حرف بچه مميز كه خوب و بد را مىفهمد يا بچه مراهق (يعنى بچه‌اى كه نزديك
به بلوغ است) معتبر باشد.
28

مطهرات
مسأله 152 - ده چيز، نجاست را پاك مىكند و آنها را مطهرات گويند:
اول: آب، دوم: زمين، سوم: آفتاب، چهارم: استحاله، پنجم: انتقال، ششم:
اسلام، هفتم: تبعيت، هشتم: بر طرف شدن عين نجاست، نهم: استبراء حيوان
نجاستخوار، دهم: غائب شدن مسلمان، و احكام اينها بطور تفصيل در مسائل
آينده گفته مىشود.
1 - آب
مسأله 153 - آب با چهار شرط، چيز نجس را پاك مىكند. اول: آن كه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد، چيز نجس را پاك نمىكند.
دوم: آن كه پاك باشد. سوم: آن كه وقتى چيز نجس را مىشويند، آب مضاف
نشود و بو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد. چهارم: آن كه بعد از آب كشيدن
چيز نجس، عين نجاست در آن نباشد و پاك شدن چيز نجس با آب قليل، يعنى
آب كمتر از كر، شرطهاى ديگرى هم دارد كه بعدا گفته مىشود.
مسأله 154 - ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولى در كر
و جارى يك مرتبه كافى است. و ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف آب يا
چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاك پاك، خاك مال كرد و بعد بنابر احتياط
واجب، دو مرتبه در آب كر يا جارى يا با آب قليل شست، و هم چنين ظرفى را
كه آب دهان سگ در آن ريخته بنابر احتياط واجب بايد پيش از شستن،
خاك مال كرد.
مسأله 155 - اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن زده، تنگ باشد و نشود آن را
خاك مال كرد بايد خاك را در آن بريزند و به شدت حركت دهند تا به همه ظرف
برسد، و در غير اين صورت پاك شدن ظرف اشكال دارد.
29

مسأله 156 - ظرفى را كه خوك از آن چيز روانى بخورد، بايد با آب قليل
هفت مرتبه شست، و بنابر احتياط واجب در كر و جارى نيز هفت مرتبه بايد
شست و لازم نيست آن را خاك مال كنند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه
خاك مال شود.
مسأله 157 - اگر بخواهند ظرفى را كه به شراب نجس شده با آب قليل
آب بكشند بايد سه مرتبه بشويند، و بهتر است هفت مرتبه شسته شود.
مسأله 158 - كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن
فرو رفته، اگر در آب كر يا جارى بگذارند به هر جاى آن كه آب برسد پاك
مىشود، و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود بايد بقدرى در آب كر يا جارى
بماند كه آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت كافى نيست.
مسأله 159 - ظرف نجس را با آب قليل دو جور مىشود آب كشيد. يكى
آن كه سه مرتبه پر كنند و خالى كنند، ديگر آن كه سه دفعه قدرى آب در آن بريزند و
در هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون
بريزند.
مسأله 160 - اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه
سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالى كنند پاك مىشود و هم چنين است اگر
سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند به طورى كه تمام اطراف آن را بگيرد و در
هر دفعه آبى كه ته آن جمع مىشود بيرون آورند. و احتياط واجب آنست كه در
هر دفعه ظرفى را كه با آن آب ها را بيرون مىآورند آب بكشند.
مسأله 161 - اگر چيز نجس را بعد از بر طرف كردن عين نجاست، يك
مرتبه در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك
مىشود. و احتياط واجب آن است كه فرش و لباس و مانند اينها را طورى فشار
يا حركت دهند كه آب داخل آن خارج شود.
مسأله 162 - اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب
30

بكشند، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود در صورتى كه
بول در آن چيز نمانده باشد، يك مرتبه ديگر كه آب روى آن بريزند پاك
مىشود. ولى در لباس و فرش و مانند اينها بايد از هر دفعه، فشار دهند تا
غساله آن بيرون آيد (و غساله آبى است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن از
چيزى كه شسته مىشود خود به خود يا به وسيله فشار مىريزد).
مسأله 163 - اگر چيزى به بول پسر شيرخوارى كه دو سال آن تمام نشده
و غذاخور نشده و شير خوك نخورده، نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روى
آن بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مىشود. ولى احتياط مستحب
آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روى آن بريزند، و در لباس و فرش و مانند
اينها فشار لازم نيست.
مسأله 164 - اگر چيزى به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از بر طرف
كردن نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مىگردد، و
نيز اگر در دفعه اولى كه آب روى آن مىريزند نجاست آن بر طرف شود پاك
مىشود. ولى در هر صورت لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن
بيرون آيد.
مسأله 165 - اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده، در آب كر يا جارى
فرو برند، بعد از بر طرف شدن عين نجاست، پاك مىشود.
مسأله 166 - اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود با
فرو بردن در آب كر و جارى، پاك مىگردد. و اگر باطن آنها نجس شود پاك
نمىگردد.
مسأله 167 - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يا
نه، باطن آن پاك است.
مسأله 168 - اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده
باشد، چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى
31

كنند پاك مىشود، و ظرف آن هم پاك مىگردد. ولى اگر بخواهند لباس يا
چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب بكشند بايد در هر مرتبه كه
آب روى آن مىريزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند، تا غساله‌اى كه در
آن جمع شده بيرون بريزد.
مسأله 169 - لباس نجسى را كه با نيل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب
كر يا جارى فرو برند و آب پيش از آن كه بواسطه رنگ پارچه مضاف شود به
تمام آن برسد آن لباس پاك مىشود. اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا
رنگين از آن بيرون آيد.
مسأله 170 - اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند و بعد مثلا لجن
آب در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه آن جلوگيرى از رسيدن آب كرده
آن لباس پاك است.
مسأله 171 - اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن، خورده گل يا اشيائى
كه نجس بوده در آن ديده شود چنانچه بداند كه جلوگيرى از رسيدن آب نكرده
پاك است، ولى اگر آب نجس به باطن گل يا اشياء رسيده باشد ظاهر گل و
اشياء، پاك و باطن آنها نجس است.
مسأله 172 - از هر چيز نجس تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك
نمىشود، ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر
خون را از لباس بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند
پاك مىباشد، اما چنانچه بواسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه
ذره هاى نجاست در آن چيز مانده، نجس است.
مسأله 173 - اگر نجاست بدن را در آب كر يا جارى بر طرف كنند بدن
پاك مىشود و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.
مسأله 174 - غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده اگر آب در دهان
بگردانند و به تمام غذاى نجس برسد، با رعايت ساير شرايط تطهير پاك
32

مىشود.
مسأله 175 - اگر موى سر و صورت زياد باشد و با آب قليل آب بكشند
بايد فشار دهند كه غساله آن جدا شود.
مسأله 176 - اگر جائى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف
آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشيدن آن جا نجس مىشود در
صورتى كه آبى كه براى پاك شدن محل نجس مىريزند به آن اطراف جارى
شود با پاك شدن محل نجاست پاك مىشود. و هم چنين است اگر چيز پاكى را
پهلوى چيز نجس بگذارند و روى هر دو آب بريزند، پس اگر براى آب كشيدن
يك انگشت نجس، روى همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد،
بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاك مىشود.
مسأله 177 - گوشت و دنبه‌اى كه نجس شده مثل چيزهاى ديگر آب
كشيده مىشود. و هم چنين است اگر بدن يا لباس، چربى كمى داشته باشد كه از
رسيدن آب به آنها جلوگيرى نكند، با آب كشيدن پاك مىشود.
مسأله 178 - اگر ظرف يا بدن نجس باشد و بعد به طورى چرب شود كه
از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند،
بايد چربى را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد.
مسأله 179 - چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست، اگر زير شيرى كه
متصل به كر است يك دفعه بشويند، پاك مىشود، و نيز اگر عين نجاست در آن
باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا بوسيله ديگرى بر طرف شود و آبى كه
از آن چيز مىريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست به خود نگرفته باشد با آب شير
پاك مىگردد. اما اگر آبى كه از آن مىريزد بو يا رنگ يا مزه نجاست گرفته باشد
بايد بقدرى آب شير روى آن بريزد تا در آبى كه از آن جدا مىشود، بو يا رنگ يا
مزه نجاست نباشد.
مسأله 180 - اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند
33

كه عين نجاست را از آن بر طرف كرده يا نه، آن چيز پاك است.
مسأله 181 - زمينى كه آب روى آن جارى نمىشود اگر نجس شود با
آب قليل پاك نمىگردد. ولى زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد (چون آبى كه
روى آن مىريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مىرود) با آب قليل
پاك مىشود، اما زير ريگها نجس مىماند.
مسأله 182 - زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن
فرو نمىرود اگر نجس شود با آب قليل پاك مىگردد، ولى بايد بقدرى آب روى
آن بريزند كه جارى شود و چنانچه آبى كه روى آن ريخته‌اند از سوراخى بيرون
رود همه زمين پاك مىشود، و اگر بيرون نرود جايى كه آبها جمع مىشود نجس
مىماند. و براى پاك شدن آن جا بايد گودالى بكنند كه آب در آن جمع شود، بعد
آب را بيرون بياورند و گودال را با خاك پاك پر كنند.
مسأله 183 - اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از
كر هم پاك مىشود.
مسأله 184 - اگر شكر آب شده نجس را قند بسازند و در آب كر يا جارى
بگذارند پاك نمىشود.
2 - زمين
مسأله 185 - زمين با سه شرط، كف پا و ته كفش نجس را پاك مىكند.
اول: آن كه زمين پاك باشد. دوم: آن كه خشك باشد. سوم: آن كه اگر عين نجس
مثل خون و بول، يا متنجس مثل گلى كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد
بواسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين بر طرف شود. و نيز زمين بايد خاك يا
سنگ يا آجر فرش و مانند اينها باشد و با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه،
كف پا و ته كفش نجس، پاك نمىشود، و اگر به واسطه غير راه رفتن نجس شده
باشد پاك شدنش بواسطه راه رفتن اشكال دارد.
مسأله 186 - پاك شدن كف پا و ته كفش نجس، بواسطه راه رفتن روى
34

آسفالت و روى زمينى كه با چوب فرش شده محل اشكال است.
مسأله 187 - براى پاك شدن كف پا و ته كفش نجس، بهتر است پانزده
قدم يا بيشتر راه بروند، اگر چه با كمتر از پانزده قدم يا ماليدن پا به زمين،
نجاست بر طرف شود.
مسأله 188 - لازم نيست كف پا و ته كفش نجس، تر باشد بلكه اگر خشك
هم باشد با راه رفتن، پاك مىشود.
مسأله 189 - بعد از آن كه كف پا يا ته كفش نجس، با راه رفتن پاك شد
مقدارى از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مىشود پاك مىگردد.
مسأله 190 - كسى كه با دست و زانو راه مىرود، اگر كف دست يا زانوى
او نجس شود، پاك شدن دست و زانوى او بوسيله راه رفتن محل اشكال است. و
همچنين است ته عصا و ته پاى مصنوعى و نعل چهار پايان و چرخ اتومبيل و
مانند اينها.
مسأله 191 - اگر بعد از راه رفتن ذره هاى كوچكى از نجاست كه ديده
نمىشود، در كف پا يا ته كفش بماند بنابر احتياط واجب بايد آن ذره ها را هم
بر طرف كرد، ولى باقى بودن بو و رنگ اشكال ندارد.
مسأله 192 - توى كفش و مقدارى از كف پا كه به زمين نمىرسد بواسطه
راه رفتن پاك نمىشود و پاك شدن كف جوراب بواسطه راه رفتن، محل اشكال
است، ولى اگر كف جوراب از پوست باشد بوسيله راه رفتن پاك مىشود.
3 - آفتاب
مسأله 193 - آفتاب، زمين و ساختمان و چيزهائى را كه مانند درب و
پنجره در ساختمان به كار برده شده، و هم چنين ميخى را كه به ديوار كوبيده‌اند و
جزء ساختمان حساب مىشود با شش شرط پاك مىكند. اول: آن كه چيز
نجس تر باشد پس اگر خشك باشد بايد به وسيله‌اى آن را تر كنند تا آفتاب
35

خشك كند. دوم: آن كه اگر عين نجاست در آن چيز باشد پيش از تابيدن آفتاب
آن را بر طرف كنند. سوم: آن كه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر
آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز
پاك نمىشود، ولى اگر ابر يا پرده بقدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب
جلوگيرى نكند اشكال ندارد. چهارم: آن كه آفتاب به ‌تنهائى چيز نجس را
خشك كند پس اگر مثلا چيز نجس بواسطه باد و آفتاب خشك شود پاك
نمىگردد، ولى اگر باد بقدرى كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس
كمك كرده، اشكال ندارد. پنجم: آن كه آفتاب مقدارى از بنا و ساختمان را كه
نجاست به آن فرو رفته، يك مرتبه خشك كند، پس اگر يك مرتبه بر زمين و
ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند، و دفعه ديگر زير آن را خشك
نمايد، فقط روى آن پاك مىشود و زير آن نجس مىماند. ششم: آن كه ما بين روى
زمين يا ساختمان كه آفتاب به آن مىتابد با داخل آن، هوا يا جسم پاك ديگرى
فاصله نباشد.
مسأله 194 - آفتاب، حصر نجس را پاك مىكند و هم چنين درخت و گياه
به واسطه آفتاب پاك مىشود.
مسأله 195 - اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين
موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن بواسطه آفتاب خشك شده يا نه، آن
زمين نجس است، و هم چنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب، عين
نجاست از زمين بر طرف شده يا نه، يا شك كند چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا
نه، آن زمين نجس است.
مسأله 196 - اگر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد، طرفى كه آفتاب
به آن نتابيده پاك نمىشود، ولى اگر ديوار بقدرى نازك باشد كه بواسطه تابش به
يك طرف، طرف ديگرش هم خشك شود پاك مىگردد.
36

4 - استحاله
مسأله 197 - اگر جنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت
چيز پاكى در آيد پاك مىشود، و چنين تغييرى را استحاله مىگويند: مثل آن كه
چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد. يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود
ولى اگر جنس آن عوض نشود مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند
پاك نمىشود.
مسأله 198 - كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده نجس
است، و بايد از ذغالى كه از چوب نجس درست شده اجتناب نمايند.
مسأله 199 - چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه نجس است.
مسأله 200 - اگر شراب به خودى خود يا بواسطه آن كه چيزى مثل سركه و
نمك در آن ريخته‌اند سركه شود پاك مىگردد.
مسأله 201 - شرابى كه از انگور نجس درست كنند، با سركه شدن پاك
نمىشود، بلكه اگر نجاستى هم از خارج به شراب برسد احتياط واجب آن است
كه بعد از سركه شدن از آن اجتناب نمايند.
مسأله 202 - سركه‌اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند
نجس است.
مسأله 203 - اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه
بريزند ضرر ندارد. و نيز اگر پيش از آن كه خرما و كشمش و انگور سركه شود
خيار و بادمجان و مانند اينها در آن بريزند اشكال ندارد.
5 - كم شدن دو سوم آب انگور
مسأله 204 - آب انگورى كه جوش آمده پيش از آن كه دو ثلث آن بخار
شود، يعنى دو قسمت آن كم شود و يك قسمت آن بماند نجس نيست، ولى
خوردن آن حرام است، ولى اگر ثابت شود كه مست كننده است حرام و نجس
37

مىباشد، و فقط با سركه شدن پاك و حلال مىشود.
مسأله 205 - اگر مثلا در يك خوشه غوره يك دانه يا دو دانه انگور باشد
چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مىشود آبغوره بگويند و اثرى از شيرينى
در آن نباشد و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است.
مسأله 206 - چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد
حرام نمىشود.
5 - انتقال
مسأله 207 - اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد،
(يعنى حيوانى كه وقت رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند) به بدن
حيوانى كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاك مىگردد،
و اين را انتقال گويند. پس خونى كه زالو از انسان مىمكد چون خون زالو به آن
گفته نمىشود و مى گويند خون انسان است، نجس مىباشد.
مسأله 208 - اگر كسى پشه‌اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى
كه از پشه بيرون آمده از او مكيده يا از خود پشه مىباشد، پاك است و هم چنين
است اگر بداند از او مكيده ولى جزو بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بين
مكيدن خون و كشتن پشه بقدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است، يا معلوم
نباشد كه مىگويند خون پشه‌ است يا خون انسان، نجس مىباشد.
7 - اسلام
مسأله 209 - اگر كافر شهادتين بگويد، يعنى بگويد: (أشهد أن لا إله الا الله
و اشهد ان محمدا رسول الله) مسلمان مىشود و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب
دهان و بينى و عرق او پاك است. ولى اگر موقع مسلمان شدن عين نجاست در
بدن او بوده، بايد آن را بر طرف كند و جاى آن را آب بكشد. و نيز اگر پيش از
مسلمان شدن، عين نجاست بر طرف شده باشد لازم است جاى آن را آب بكشد.
38

مسأله 210 - اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده
باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلكه اگر در
بدن او هم باشد بايد از آن اجتناب كند.
مسأله 211 - اگر كافر شهادتين بگويد و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا
نه، پاك است، ولى اگر بداند قلبا مسلمان نشده بنابر احتياط واجب بايد از او
اجتناب كرد.
8 - تبعيت
مسأله 212 - تبعيت آن است كه چيز نجسى بواسطه پاك شدن چيز نجس
ديگر پاك شود.
مسأله 213 - اگر شراب سركه شود، ظرف آن هم تا جايى كه شراب موقع
جوش آمدن به آن جا رسيده پاك مىشود، وكهنه وچيزى هم كه معمولا روى
آن مىگذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاك مىگردد. بلكه اگر موقع
جوشيدن، سر برود وپشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن پشت
ظرف هم پاك مىشود.
مسأله 214 - تخته يا سنگى كه روى آن ميت را غسل مىدهند و
پارچه‌اى كه با آن عورت ميت را مىپوشانند ودست كسى كه او را غسل مىدهد
وهمين طور كيسه وصابونى كه با آن شسته مىشود بعد از تمام شدن غسل پاك
مىشود.
مسأله 215 - كسى كه چيزى را با دست خود آب مىكشد اگر دست وآن
چيز با هم آب كشيده شوند بعد از پاك شدن آن چيز دست او هم پاك مىشود.
مسأله 216 - اگر لباس ومانند آن را با آب قليل، آب بكشند وبه اندازه
معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته‌اند جدا شود، آبى كه در آن مىماند
پاك است.
مسأله 217 - ظرف نجس را كه با آب قليل آب مىكشند، بعد از جدا شدن
39

آبى كه براى پاك شدن، روى آن ريخته‌اند، آب كمى كه در آن مىماند پاك
است.
9 - بر طرف شدن عين نجاست
مسأله 218 - اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب
نجس، آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شود بدن آن حيوان پاك مىشود. و
همچنين است باطن بدن انسان مثل توى دهان وبينى. مثلا اگر خونى از لاى
دندان بيرون آيد ودر آب دهان از بين برود، آب كشيدن توى دهان لازم نيست.
مسأله 219 - اگر غذا لاى دندان مانده باشد وداخل دهان خون بيايد،
چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده آن غذا پاك است. واگر خون به آن
برسد بنابر احتياط واجب نجس مىشود ودندان مصنوعى هم همين حكم را
دارد.
مسأله 220 - جايى را كه انسان نمىداند از ظاهر بدن است يا باطن آن،
اگر نجس شود لازم نيست آب بكشد اگر چه آب كشيدن احوط است.
مسأله 221 - اگر گرد وخاك نجس به لباس وفرش ومانند اينها بنشيند،
چنانچه هر دو خشك باشند نجس نمىشود، واگر گرد وخاك يا لباس ومانند
اينها تر باشد بايد محل نشستن گرد وخاك را آب بكشند.
10 - استبراء حيوان نجاستخوار
مسأله 222 - بول وغائط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت
كرده نجس است، واگر بخواهند پاك شود بايد آن حيوان را استبراء كنند، يعنى
تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، نگذارند نجاست
بخورد وخوراك پاك به آن بدهند، وبايد شتر نجاستخوار را چهل روز، وگاو را
بيست روز، وگوسفند را ده روز ومرغابى را پنج روز، ومرغ خانگى را سه روز،
از خوردن نجاست جلوگيرى كنند وخوراك پاك به آنها بدهند.
40

11 - غائب شدن مسلمان
مسأله 223 - اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيزى ديگرى مانند ظرف و
فرشى كه در اختيار او است نجس شود وآن مسلمان غائب گردد اگر انسان
احتمال بدهد كه آن چيز را آب كشيده يا بواسطه آن كه مثلا آن چيز در آب
جارى افتاده پاك شده است، اجتناب از آن لازم نيست.
مسأله 224 - اگر خود انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده
است يا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چيز پاك است، وهم چنين است
اگر كسى كه چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلمانى
چيز نجس را آب كشيده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه آن
چيز پاك است.
مسأله 225 - كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد ولباس
هم در تصرف او باشد اگر بگويد: آب كشيدم، آن لباس پاك است.
مسأله 226 - اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا
نمىكند، همانند عرف مردم رفتار نمايد ويقين براى او لازم نيست.
احكام ظرفها
مسأله 227 - ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده
خوردن وآشاميدن در آن ظرف حرام است، ونبايد آن ظرف را در وضو و
غسل وكارهايى كه بايد با چيز پاك انجام داد استعمال كنند. بلكه احتياط
واجب آن است كه چرم سگ وخوك ومردار را اگر چه ظرف هم نباشد
استعمال نكنند.
مسأله 228 - خوردن وآشاميدن از ظرف طلا ونقره واستعمال آنها،
حرام است، حتى استعمال آنها در زينت اطاق حرام مىباشد، ولى نگاه داشتن
41

آنها حرام نمىباشد.
مسأله 229 - ساختن ظرف طلا ونقره واجرتى كه براى آن مىگيرند،
حرام نيست.
مسأله 230 - خريد وفروش ظرف طلا ونقره وپولى را كه فروشنده
مىگيرد حرام نيست.
مسأله 231 - دستگيره استكان كه از طلا يا نقره مىسازند اگر بعد از
برداشتن استكان، به آن ظرف گفته شود، استعمال آن چه به تنهائى وچه با
استكان، حرام است واگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.
مسأله 232 - استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده‌اند
اشكال ندارد.
مسأله 233 - اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند وظرف بسازند
چنانچه مقدار آن فلز بقدرى زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند
استعمال آن مانعى ندارد.
مسأله 234 - اگر انسان غذائى را كه در ظرف طلا يانقره است فقط به
قصد خالى نمودن ظرف طلا ونقره در ظرف ديگر خالى كند، يا اگر بخواهد از
ظرف دوم غذا بخورد اين استعمال حرام مىباشد.
مسأله 235 - استعمال بادگير قليان وغلاف شمشير وكارد وقاب قرآن
اگر از طلا يا نقره باشد اشكال ندارد، وهم چنين عطردان وسرمه‌دان ومثل اينها.
مسأله 236 - استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى اشكال ندارد
ولى براى وضو وغسل در حال ناچارى هم نمىشود ظرف طلا ونقره را
استعمال كرد.
مسأله 237 - استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز
ديگر اشكال ندارد.
42

وضو
مسأله 238 - در وضو واجب است صورت ودستها را بشويند وجلوى
سر وروى پاها را مسح كنند.
مسأله 239 - در ازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى (جايى كه موى سر
بيرون مىآيد) تا آخر چانه شست، وپهناى آن بمقدارى كه بين انگشت وسط و
شست قرار مىگيرد بايد شسته شود، واگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضو
باطل است. وبراى آن كه يقين كند اين مقدار كاملا شسته شده بايد كمى از
اطراف آن راهم بشويد.
مسأله 240 - اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از حد معمول
مردم باشد بايد ملاحظه كند كه افراد معمولى تا كجاى صورت خود را مىشويند واو
هم تا همانجا را بشويد، واگر دست وصورتش هر دو برخلاف معمول باشد اما
با هم متناسب باشند لازم نيست ملاحظه مردم را بكند بلكه به دستورى كه در
مسأله پيش گفته شد وضو بگيرد، ونيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى
سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول پيشانى را بشويد.
مسأله 241 - اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و
گوشه‌هاى چشم ولب او هست كه نمىگذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال
او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضو بررسى كند كه اگر هست بر طرف
نمايد.
مسأله 242 - اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را به
پوست برساند، واگر پيدا نباشد شستن مو كافى است، ورساندن آب به زير آن
لازم نيست.
مسأله 243 - اگر شك كند كه پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه،
43

بنابر احتياط واجب بايد مو را بشويد وآب را به پوست هم برساند.
مسأله 244 - شستن توى بينى ومقدارى از لب وچشم كه در وقت بستن
ديده نمىشود واجب نيست، ولى براى آن كه يقين كند از جاهائى كه بايد شسته
شود چيزى باقى نمانده است مقدارى از آنها راهم بشويد.
مسأله 245 - بايد صورت را بنابر احتياط واجب از بالا به پايين شست و
اگر از پايين به بالا بشويد وضو باطل است، ودستها را بايد از مرفق به طرف
سر انگشتان بشويد.
مسأله 246 - اگر دست را تر كند وبه صورت ودستها بكشد، چنانچه ترى
دست بقدرى باشد كه بواسطه كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود كافى
است.
مسأله 247 - بعد از شستن صورت بايد دست راست وبعد از آن دست
چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.
مسأله 248 - براى آن كه يقين كند آرنج را كاملا شسته بايد مقدارى
بالاتر از آرنج راهم بشويد.
مسأله 249 - كسى كه پيش از شستن صورت، دستهاى خود را تا مچ
شسته، در موقع وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد واگر فقط تا مچ را بشويد
وضوى او باطل است.
مسأله 250 - در وضو، شستن صورت ودستها، مرتبه اول واجب ومرتبه
دوم جايز و مرتبه سوم وبيشتر از آن حرام مىباشد، واگر با يك مشت آب،
تمام عضو شسته شود وبه قصد وضو بريزد يك مرتبه حساب مىشود چه قصد
بكند يك مرتبه را، يا قصد نكند.
مسأله 251 - بعد از شستن هر دو دست بايد جلوى سر را با ترى آب
وضو كه در دست مانده مسح كند، ولازم نيست با دست راست باشد يا از بالا به
پائين مسح نمايد.
44

مسأله 252 - يك قسمت از چهار قسمت سركه مقابل پيشانى است، جاى
مسح مىباشد، وهر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافى است، اگر
چه احتياط مستحب آن است كه از در ازا به اندازه در ازاى يك انگشت واز پهنا
به اندازه سه انگشت بسته، مسح نمايد.
مسأله 253 - لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى
سرهم صحيح است. ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه‌اى بلند است كه اگر
مثلا شانه كند روى قسمتى از پيشانى مىريزد، يا به جاهاى ديگر سر مىرسد،
بايد بيخ موها را مسح كند، يا فرق سر را باز كرده، پوست سر را مسح نمايد، واگر
موهايى را كه به صورت مىريزد يا به جاهاى ديگر سر مىرسد جلوى سر جمع
كند وبر آنها مسح نمايد، يا بر موى جاهاى ديگر سر، كه جلوى آن آمده مسح
كند باطل است.
مسأله 254 - بعد از مسح سر بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده
روى پاها را از سر يكى از انگشتها تا برآمدگى روى پا مسح كند.
مسأله 255 - پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافى است، ولى احتياط
مستحب آن است كه باتمام كف دست، روى پا را مسح كند.
مسأله 256 - بنابر احتياط واجب بايد در مسح پا دست را بر سر انگشتها
بگذارد وروى پا را بتدريج مسح كند واگر همه دست را روى پا بگذارد وكمى
بكشد صحيح نمىباشد.
مسأله 257 - در مسح سر وروى پا بايد دست را روى آنها بكشد، واگر
دست را نگهدارد وسر يا پا را حركت دهد وضو باطل است، ولى اگر موقعى كه
دست را مىكشد سريا پا مختصرى حركت كند اشكال ندارد.
مسأله 258 - جاى مسح بايد خشك باشد. واگر به قدرى تر باشد كه
رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است. ولى اگر ترى آن بقدرى كم
باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مىشود بگويند فقط از ترى كف
45

دست است اشكال ندارد.
مسأله 259 - اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده باشد نمىتواند
دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد وبا
آن مسح نمايد.
مسأله 260 - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، مىتواند
سر را با همان رطوبت مسح كند، وبراى مسح پاها از اعضاء ديگر وضو رطوبت
بگيرد.
مسأله 261 - مسح كردن از روى جوراب وكفش باطل است، ولى اگر به
واسطه سرماى شديد يا ترس از دزد ودرنده ومانند اينها نتواند كفش يا جوراب
را بيرون آورد، مسح كردن بر آنها اشكال ندارد، واگر روى كفش نجس باشد
بايد چيز پاكى بر آن بيندازد وبر آن چيز مسح كند.
مسأله 262 - اگر روى پا نجس باشد ونتواند براى مسح، آن را آب بكشد
بايد تيمم نمايد.
وضوى ارتماسى
مسأله 263 - وضوى ارتماسى آن است كه انسان صورت ودستها را به
قصد وضو، با مراعات شستن از بالا به پايين در آب فرو برد ويا آنها را در آب
فرو برد وبه قصد وضو بيرون آورد واگر موقعى كه دستها را در آب فرو مىبرد
نيت وضوء كند وتا وقتى كه آنها را از آب بيرون مىآورد وريزش آب تمام
مىشود به قصد وضوء باشد وضوى او صحيح است.
مسأله 264 - در وضوى ارتماسى هم بايد صورت ودستها از بالا به
پايين شسته شود، پس اگر وقتى كه صورت ودستها را در آب فرو مىبرد قصد
وضو كند بايد صورت را از طرف پيشانى ودستها را از طرف آرنج در آب فرو
46

برد واگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف
پيشانى ودستها را از طرف آرنج بيرون آورد.
مسأله 265 - اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى وبعضى را غير
ارتماسى انجام دهد اشكال ندارد.
دعاهايى كه موقع وضو گرفتن مستحب است
مسأله 266 - كسى كه وضو مىگيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به
آب مىافتد بگويد: (بسم الله وبالله والحمد لله الذى جعل الماء طهورا ولم يجعله
نجسا) وموقعى كه پيش از وضو دست خود را مىشويد بگويد: (اللهم اجعلني من
التوابين واجعلني من المتطهرين) ودر وقت مضمضه كردن يعنى آب در دهان
گرداندن بگويد: (اللهم لقنى حجتى يوم القاك واطلق لسانى بذكرك) ودر وقت
استنشاق يعنى آب در بينى كردن بگويد: (اللهم لا تحرم على ريح الجنة واجعلنى ممن
يشم ريحها وروحها وطيبها) وموقع شستن صورت بگويد: (اللهم بيض وجهى
يوم تسود فيه الوجوه ولا تسود وجهى يوم تبيض فيه الوجوه) ودر وقت شستن
دست راست بخواند: (اللهم اعطنى كتابى بيميني والخلد في الجنان بيسارى وحاسبنى
حسابا يسيرا) وموقع شستن دست چپ بگويد: (اللهم لا تعطنى كتابى بشمالى ولا
من وراء ظهرى ولا تجعلها مغلولة الى عنقى واعوذ بك من مقطعات النيران) و
موقعى كه سر را مسح مىكند بگويد: (اللهم غشنى برحمتك وبركاتك وعفوك)
ودر وقت مسح پا بخواند: (اللهم ثبتنى على الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل
سعيى في مايرضيك عنى يا ذا الجلال والاكرام).
47

شرايط وضو
شرائط صحيح بودن وضو سيزده چيز است:
شرط اول - آن كه آب وضو پاك باشد.
شرط دوم - آن كه مطلق باشد.
مسأله 267 - وضو با آب نجس وآب مضاف باطل است، اگر چه انسان
نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد، واگر با آن وضو
نمازى هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
مسأله 268 - اگر غير از آب گل آلود ومضاف، آب ديگرى براى وضو
ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمم كند، واگر وقت دارد بايد صبر كند
تا آب صاف شود وضو بگيرد.
شرط سوم: آن كه آب وضو مباح باشد.
مسأله 269 - وضو با آب غصبى وبا آبى كه معلوم نيست صاحب آن
راضى است يا نه، حرام وباطل است، ولى اگر سابقا راضى بوده وانسان نمىداند
كه از رضايتش برگشته يا نه، وضو صحيح است، ونيز اگر آب وضو از صورت و
دستها در جاى غصبى بريزد، وضوى او صحيح است.
مسأله 270 - وضو گرفتن از حوض مدرسه‌اى كه انسان نمى داند آن
حوض را براى همه مردم وقف كرده‌اند يا براى محصلين همان مدرسه، در
صورتى كه معمولا مردم از آب آن وضو بگيرند ووضو گرفتن مردم كاشف از
اجازه عمومى باشد، اشكال ندارد.
مسأله 271 - كسى كه نمىخواهد در مسجدى نماز بخواند اگر نداند كه
حوض آن را براى همه مردم وقف كرده‌اند يا براى كسانى كه در آن جا نماز
مىخوانند، نمىتواند از حوض آن وضو بگيرد، ولى اگر معمولا كسانى هم كه
48

نمىخواهند درآ ن جا نماز بخوانند از حوض آن وضو مى گيرند ووضو گرفتن مردم
كاشف از اجازه عمومى باشد، مىتواند از حوض آن وضو بگيرد.
مسأله 272 - وضو گرفتن از حوض تيمچه‌ها و مسافرخانه‌ها ومانند
اينها براى كسانى كه ساكن آن جاها نيستند در صورتى صحيح است كه معمولا
كسانى هم كه ساكن آن جاها نيستند با آب آنها وضو بگيرند ووضو گرفتن مردم
كاشف از اجازه عمومى باشد.
مسأله 273 - وضو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگر چه انسان نداند كه
صاحب آن ها راضى است اشكال ندارد، ولى اگر صاحب آنها از وضو گرفتن
نهى كند احتياط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگيرند.
مسأله 274 - اگر فراموش كند آب غصبى است، وبا آن وضو بگيرد،
وضو صحيح است.
شرط چهارم: آن كه ظرف آب وضو مباح باشد.
شرط پنجم: آن كه ظرف آب وضو طلا ونقره نباشد.
مسأله 275 - اگر آب وضو در ظرف غصبى است وغير از آن، آب
ديگرى ندارد بايد تيمم كند وچنانچه با آن آب وضو بگيرد باطل است. واگر
آب مباح ديگرى دارد چنانچه در آن ظرف غصبى، وضوى ارتماسى بگيرد ويا
با آن ظرف، آب به صورت ودستها بريزد وضويش صحيح است، ولى اگر با كف
دست، آب را از آن ظرف بردارد وبه صورت ودستها بريزد وضويش صحيح
است. اگر چه از جهت تصرف در ظرف غصبى، فعل حرام مرتكب شده است، و
وضوى او از ظرف طلا ونقره، به احتياط واجب مثل وضوى از ظرف غصبى
است.
مسأله 276 - اگر در حوضى كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبى
است وضو بگيرد صحيح است.
مسأله 277 - اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقا قبرستان
49

بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى
قبرستان وقف كرده‌اند وضو گرفتن در آن حوض ونهر اشكال ندارد.
شرط ششم: آن كه اعضاى وضو موقع شستن ومسح كردن، پاك باشد.
مسأله 278 - اگر پيش از تمام شدن وضو جايى را كه شسته يا مسح كرده
نجس شود، وضوء صحيح است.
مسأله 279 - اگر غير از اعضاى وضو جايى از بدن نجس باشد، وضو
صحيح است. ولى اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد بهتر آن است
كه اول آن را تطهير كند بعد وضو بگيرد.
مسأله 280 - اگر يكى از اعضاى وضو نجس باشد وبعد از وضو شك كند
كه پيش از وضو آن جا را آب كشيده يا نه، چنانچه در موقع وضو ملتف پاك
بودن ونجس بودن آن جا نبوده وضو باطل است، واگر مى داند ملتف بوده، يا
شك دارد كه ملتف بود يا نه، وضو صحيح است. ودر هر صورت جايى را كه
نجس بوده بايد آب بكشد.
مسأله 281 - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن
بند نمىآيد وآب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد وقدرى
فشار دهد كه خون بند بيايد، بعد به دستورى كه گفته شد وضوى ارتماسى بگيرد.
شرط هفتم: آن كه وقت براى وضو ونماز كافى باشد.
مسأله 282 - هر گاه وقت بقدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد تمام نماز
يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، بايد تيمم كند، ولى اگر براى وضو
وتيمم يك اندازه وقت لازم است بايد وضو بگيرد.
مسأله 283 - كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند، اگر وضو بگيرد
وضو صحيح است چه براى آن نماز وضو بگيرد يا براى كار ديگر.
شرط هشتم: آن كه به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم
وضو بگيرد، واگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد باطل است.
50

مسأله 284 - لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود
بگذراند ولى بايد در تمام وضو متوجه باشد كه وضو مىگيرد. بطورى كه اگر از
او بپرسند چه مىكنى بگويد وضو مىگيرم.
شرط نهم: آن كه وضو را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد، يعنى اول
صورت وبعد دست راست وبعد دست چپ را بشويد وبعد از آن سر وبعد پاها
را مسح نمايد، وبنابر احتياط واجب بايد پاى راست را پيش از پاى چپ مسح
كند، واگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل است.
شرط دهم: آن كه كارهاى وضو را پشت سرهم انجام دهد.
مسأله 285 - اگر بين كارهاى وضو بقدرى فاصله شود كه وقتى
مىخواهد جايى را بشويد يا مسح كند رطوبت جاهايى كه پيش از آن شسته يا
مسح كرده خشك شده باشد، وضو باطل است. واگر فقط رطوبت جايى كه
جلوتر از محلى است كه مى خواهد بشويد يا مسح كند خشك شده باشد مثلا
موقعى كه مىخواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد
وصورت تر باشد، بهتر آن است كه دوباره وضو را از سر بگيرد.
مسأله 286 - اگر كارهاى وضو را پشت سرهم بجا آورد ولى بواسطه
گرماى هوا يا حرارت زياد بدن ومانند اينها رطوبت خشك شود وضوى او
صحيح است.
مسأله 287 - راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن
صورت ودستها چند قدم راه برود وبعد سر وپا را مسح كند، وضوى او صحيح
است.
شرط يازدهم: آن كه شستن صورت ودستها ومسح سر وپاها را خود
انسان انجام دهد، واگر ديگرى او را وضو دهد، ويا كمك كند، وضو باطل است.
مسأله 288 - كسى كه نمىتواند وضو بگيرد بايد كسى را به كمك بگيرد تا
او را وضو دهد وچنانچه مزدهم بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد، ولى
51

بايد خود او ونائب هر دو نيت وضو كنند وبا دست خود مسح نمايد واگر
نمىتواند بايد نايبش دست او را بگيرد وبه جاى مسح او بكشد، واگر اين هم
ممكن نيست بايد از دست او رطوبت بگيرند وبا آن رطوبت، سر وپاى او را
مسح كنند. واحتياط واجب در صورت امكان ضم تيمم است، يعنى علاوه بر
وضو بايد تيمم هم بكند.
مسأله 289 - هر كدام از كارهاى وضو را كه مىتواند به تنهايى انجام
دهد، نبايد در آن كمك بگيرد.
شرط دوازدهم: آن كه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
مسأله 290 - كسى كه مىترسد كه اگر وضو بگيرد، مريض شود يا اگر آب
را به مصرف وضو برساند تشنه بماند بنابر احتياط واجب نبايد وضو بگيرد، ولى
اگر نداند كه آب براى او ضرر دارد ووضو بگيرد وبعد بفهمد ضرر داشته،
وضويش صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه با آن وضو نماز
نخواند، وتيمم كند وچنانچه با آن وضو نماز خوانده احتياط مستحب آن است كه
دوباره آن را اعاده نمايد.
مسأله 291 - اگر رساندن آب به صورت ودستها به مقدار كمى كه وضو با
آن صحيح است ضرر ندارد وبيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضو
بگيرد.
شرط سيزدهم: آن كه در اعضاى وضو مانعى از رسيدن آب نباشد.
مسأله 292 - اگر مىداند چيزى به اعضاء وضو چسبيده ولى شك دارد
كه از رسيدن آب جلوگيرى مىكند يا نه، بايد آن را بر طرف كند يا آب را به زير
آن برساند.
مسأله 293 - اگر زير ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد، ولى اگر
ناخن را بگيرند بايد براى وضو آن چرك را بر طرف كنند، ونيز اگر ناخن بيشتر
از معمول بلند باشد وچرك زير آن جزء ظاهر به حساب آيد بايد چرك زير
52

مقدارى را كه از معمول بلند تر است بر طرف نمايند.
مسأله 294 - اگر در صورت ودستها وجلوى سرو روى پاها بواسطه
سوختن يا چيز ديگر برآمدگى پيدا شود، شستن ومسح روى آن كافى است. و
چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك
قسمت آن كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند ولى
چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن مىچسبد وگاهى بلند مىشود بايد آن
را قطع كند يا آب را به زير آن وهم روى آن برساند.
مسأله 295 - اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده
يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، مثل آن كه بعد از گل كارى شك
كند گل به دست او چسبيده يا نه، بايد بررسى كند يا بقدرى دست بمالد تا
اطمينان پيدا كند كه اگر بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
مسأله 296 - جايى را كه بايد شست ومسح كرد هر قدر چرك باشد اگر
چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد. وهم چنين است اگر بعد
از گچ كارى ومانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست
نمىنمايد بر دست بماند، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مىرسد يا
نه، بايد آنها را بر طرف كند.
مسأله 297 - اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاء وضو مانعى
از رسيدن آب هست وبعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آن جا
رسانده يا نه، وضوى او صحيح است.
مسأله 298 - اگر در بعضى از اعضاى وضو مانعى باشد كه گاهى آب
بخودى خود زير آن مىرسد وگاهى نمىرسد وانسان بعد از وضو شك كند كه
آب زير آن رسيده يا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب به زير آن
نبوده بايد دوباره وضو بگيرد.
مسأله 299 - اگر بعد از وضو چيزى را كه مانع از رسيدن آب است در
53

اعضاى وضو ببيند ونداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده، وضوى او صحيح
است، ولى اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتياط واجب آن
است كه دوباره وضو بگيرد.
مسأله 300 - اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در
اعضاى وضو بوده يا نه، وضو صحيح است.
احكام وضو
مسأله 301 - كسى كه در كارهاى وضو وشرايط آن مثل پاك بودن آب و
غصبى نبودن آن خيلى شك مىكند بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 302 - اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه، بنا مىگذارد كه
وضوى او باقى است، ولى اگر بعد از بول استبراء نكرده ووضو گرفته باشد وبعد
از وضو رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر، وضوى او باطل
است.
مسأله 303 - كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه، بايد وضو بگيرد.
مسأله 304 - كسى كه مىداند وضو گرفته وحدثى هم از او سرزده، مثلا
بول كرده، اگر نداند كه كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است بايد وضو
بگيرد، واگر در بين نماز است بايد نماز را بشكند ووضو بگيرد واگر بعد از نماز
است بايد وضو بگيرد، ونمازى را كه خوانده دوباره بخواند.
مسأله 305 - اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح
است، ولى بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
مسأله 306 - اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او باطل
است وبايد وضو بگيرد، ونماز را بخواند.
مسأله 307 - اگر بعد از نماز شك كند، كه قبل از نماز وضوى او باطل شده
54

يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.
مسأله 308 - اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مىريزد يا
نمىتواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند چنانچه يقين دارد كه از اول وقت
نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن ونماز خواندن وقت پيدا مىكند، بايد نماز
را در وقتى كه فرصت پيدا مىكند بخواند، واگر وقت او به مقدار كارهاى واجب
نماز است، بايد در وقتى كه فرصت دارد فقط كارهاى واجب نماز را به جا آورد
وكارهاى مستحب آن مانند اذان واقامه وقنوت را ترك نمايد.
مسأله 309 - اگر به مقدار وضو ونماز وقت پيدا نمىكند ودر بين نماز
چند دفعه بول از او خارج مىشود اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگيرد واين
براى او سخت نيست بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد وهر وقت بول از او
خارج شد بنابر احتياط واجب وضو بگيرد وبقيه نماز را بخواند. ونيز اگر مرضى
دارد كه در بين نماز چند مرتبه غائط از او خارج مىشود كه اگر بخواهد بعد از هر
دفعه وضو بگيرد براى او سخت نيست بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و
هر وقت غائط از او خارج شد وضو بگيرد وبقيه نماز را بخواند.
مسأله 310 - كسى كه غائط پى در پى از او خارج مىشود اگر بتواند
مقدارى از نماز را با وضو بخواند، بايد بعد از هر دفعه وضوى خود را تكرار كند
تا وقتى كه براى او سخت باشد.
مسأله 311 - كسى كه بول پى درپى از او خارج مىشود اگر بين دو نماز،
قطره بولى از او خارج نشود مىتواند با يك وضو هر دو نماز را بخواند، و
قطره هايى كه بين نماز خارج مىشود اشكال ندارد.
مسأله 312 - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مىشود اگر نتواند
هيچ مقدارى از نماز را با وضو بخواند مىتواند چند نماز را با يك وضو بخواند
مگر اين كه اختيارا بول يا غائط كند يا چيز ديگرى كه وضو را باطل مىكند پيش
آيد.
55

مسأله 313 - اگر مرضى دارد كه نمىتواند از خارج شدن باد جلوگيرى
كند، بايد به وظيفه كسانى كه نمىتوانند از بيرون آمدن غائط خوددارى كنند
عمل نمايد.
مسأله 314 - كسى كه غائط پى در پى از او خارج مىشود، بايد براى هر
نمازى وضو بگيرد وفورا مشغول نماز شود، ولى براى بجا آوردن سجده وتشهد
فراموش شده ونماز احتياط كه بايد بعد از نماز انجام داد در صورتى كه آنها را
بعد از نماز فورا بجا بياورد وضو گرفتن لازم نيست.
مسأله 315 - كسى كه بول او قطره قطره مىريزد بايد براى نماز بوسيله
كيسه‌اى كه در آن، پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر
جلوگيرى مىكند، خود را حفظ نمايد. واحتياط واجب آن است كه پيش از هر
نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد. ونيز كسى كه نمىتواند از بيرون
آمدن غائط خوددارى كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن
غائط به جاهاى ديگر جلوگيرى نمايد. واحتياط واجب آن است كه اگر مشقت
ندارد، براى هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.
مسأله 316 - كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى كند
در صورتى كه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از خارج شدن بول وغائط
جلوگيرى نمايد، اگر چه خرج داشته باشد، وبنابر احتياط واجب اگر مرض او به
آسانى معالجه شود، خود را معالجه نمايد.
مسأله 317 - كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول وغائط خوددارى
كند، بعد از آن كه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايى را كه در وقت مرض
مطابق وظيفه‌اش خوانده قضا نمايد. ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب
شود، بايد نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
56

چيزهايى كه بايد براى آنها وضو گرفت
مسأله 318 - براى شش چيز وضو گرفتن واجب است:
اول: براى نمازهاى واجب غير از نماز ميت.
دوم: براى سجده وتشهد فراموش شده، اگر بين آنها ونماز حدثى از او
سرزده مثلا بول كرده باشد.
سوم: براى طواف واجب خانه كعبه.
چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد.
پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند.
ششم: براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از
مستراح ومانند آن، درصورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را
به خط قرآن برساند، ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضو، بى احترامى به قرآن
باشد بايد بدون اين كه وضو بگيرد، قرآن را از مستراح ومانند آن بيرون آورد يا
اگر نجس شده آب بكشد وتا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن
خوددارى كند.
مسأله 319 - مس نمودن خط قرآن، يعنى رساندن جايى از بدن به خط
قرآن براى كسى كه وضو ندارد، حرام است. ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به
زبان ديگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.
مسأله 320 - جلوگيرى بچه وديوانه از مس خط قرآن واجب نيست،
ولى اگر مس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد، بايد از آنان جلوگيرى كنند.
مسأله 321 - كسى كه وضو ندارد، خوب است اسم خداوند متعال را به هر
زبانى كه نوشته شده باشد مس ننمايد.
مسأله 322 - اگر پيش از وقت نماز به قصد اين كه با طهارت باشد وضو
57

بگيرد يا غسل كند صحيح است ونزديك وقت نماز هم اگر به قصد مهيا بودن
براى نماز وضو بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 323 - كسى كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوى واجب
كند وبعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوى او صحيح است.
مسأله 324 - مستحب است انسان براى نماز ميت وزيارت اهل قبور و
رفتن به مسجد وحرم امامان عليهم السلام وضو بگيرد، وهم چنين براى
همراه داشتن قرآن وخواندن ونوشتن آن ونيز براى مس حاشيه قرآن و
براى خوابيدن، وضو گرفتن مستحب است. ونيز مستحب است كسى كه وضو
دارد دوباره وضو بگيرد، واگر براى يكى از اين كارها وضو بگيرد هر كارى را
كه بايد با وضو انجام داد مىتواند به جا آورد مثلا مىتواند با آن وضو نماز
بخواند.
چيزهايى كه وضو را باطل مىكند
مسأله 325 - هفت چيز وضو را باطل مىكند: اول: بول. دوم: غائط. سوم:
باد معده وروده كه از مخرج غائط خارج مىشود. چهارم: خوابى كه به واسطه آن
چشم نبيند وگوش نشنود، ولى اگر چشم نبيند وگوش بشنود وضو باطل
نمىشود.
پنجم: چيزهايى كه عقل را از بين مىبرد، مانند ديوانگى ومستى و
بيهوشى. ششم: استحاضه زنان، كه بعدا گفته مىشود. هفتم: كارى كه براى آن
بايد غسل كرد مانند جنابت.
58

احكام وضوى جبيره
چيزى كه با آن زخم وجاى شكسته را مىبندند ودوايى كه روى زخم و
مانند آن مىگذارند جبيره ناميده مىشود.
مسأله 326 - اگر در يكى از جاهاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى باشد،
چنانچه روى آن باز است وآب براى آن ضرر ندارد، بايد بطور معمول وضو
گرفت.
مسأله 327 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت ودستها است و
روى آن باز است وآب ريختن روى آن ضرر دارد، بايد اطراف آن را بشويد و
چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد، احتياط آن است كه دست تر بر آن
بكشد وبعد پارچه پاكى روى آن بگذارد ودست تر را روى پارچه هم بكشد و
اگر اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است ونمى شود آب كشيد، بايد
اطراف زخم را بطورى كه در وضو گفته شد، از بالا به پايين بشويد وبنابر
احتياط واجب در فرض اخير تيمم هم بنمايد.
مسأله 328 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سريا روى پاها
است وروى آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح كند بايد پارچه پاكى روى
آن بگذارد وروى پارچه را با ترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند، واگر
گذاشتن پارچه ممكن نباشد، مسح لازم نيست ولى بايد بعد از وضو تيمم نمايد.
مسأله 329 - اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز
كردن آن ممكن است وزحمت ومشقت هم ندارد وآب هم براى آن ضرر ندارد،
بايد روى آن را باز كند ووضو بگيرد، چه زخم ومانند آن در صورت ودستها
باشد، يا جلوى سر وروى پاها.
مسأله 330 - اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت يا دستها باشد و
59

بشود روى آن را باز كرد، چنانچه ريختن آب، روى آن ضرر دارد وكشيدن
دست تر ضرر ندارد، واجب است دست تر روى آن بكشد.
مسأله 331 - اگر نمىشود روى زخم را باز كرد ولى زخم وچيزى كه
روى آن گذاشته پاك است ورساندن آب به زخم ممكن است وضرر وزحمت
ومشقت هم ندارد، بايد آب را به روى زخم برساند، واگر زخم يا چيزى كه
روى آن گذاشته نجس است، چنانچه آب كشيدن آن ورساندن آب به روى
زخم ممكن باشد بدون زحمت ومشقت، بايد آن را آب بكشد وموقع وضو آب
را به زخم برساند، ودر صورتى كه آب براى زخم ضرر دارد، يا آن كه رساندن
آب به روى زخم ممكن نيست، يا زخم نجس است ونمى شود آن را آب كشيد،
بايد اطراف زخم را بطورى كه در وضو گفته شد بشويد واگر جبيره پاك است
روى آن مسح كند واگر جبيره نجس است يا نمىشود روى آن را دست تر كشيد
مثلا دوائى است كه بدست مىچسبد، پارچه پاكى را بطورى كه جزء جبيره
حساب شود روى آن بگذارد ودست تر روى آن بكشد واگر اين هم ممكن
نيست احتياط واجب آن است كه وضو بگيرد وتيمم هم بنمايد.
مسأله 332 - اگر جبيره، تمام صورت يا تمام يكى از دستها را فرا گرفته
باشد باز احكام جبيره جارى، ووضوى جبيره‌اى كافى است، ولى اگر بيشتر
اعضاى وضو را گرفته باشد، احكام جبيره جارى نمىباشد وبايد تيمم نمايد.
مسأله 333 - اگر جبيره تمام اعضاى وضو را گرفته باشد، بايد تيمم نمايد.
مسأله 334 - كسى كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو
دست تر روى آن كشيده است، مىتواند سر و پا را با همان رطوبت مسح كند يا
از جاهاى ديگر وضو رطوبت بگيرد.
مسأله 335 - اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از
طرف انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا باز است، بايد جاهايى كه باز است
روى پا را، و جايى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند.
60

مسأله 336 - اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را
بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روى پاها باشد، بايد بين آنها را مسح كند و در
جاهايى كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
مسأله 337 - اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن
آن ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند، و بنابر احتياط واجب تيمم هم بنمايد،
و اگر برداشتن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد. پس اگر زخم در صورت
و دستها است اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روى پاها است اطراف آن را
مسح كند و براى جاى زخم به دستور جبيره عمل نمايد.
مسأله 338 - اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شكستگى نيست، ولى
به جهت ديگرى آب براى همه دست و صورت ضرر دارد، بايد تيمم كند و بنابر
احتياط واجب اگر براى مقدارى از دست و صورت ضرر دارد بايد اطراف آن
را بشويد و تيمم هم بنمايد.
مسأله 339 - اگر جايى از اعضاى وضو را رگ زده است و نمى تواند آن
را آب بكشد يا آب براى آن ضرر دارد اگر روى آن بسته است، بايد به دستور
جبيره عمل كند، و اگر باز است بعد از شستن اطراف آن بنابر احتياط واجب
پارچه‌اى روى آن قرار داده و دست تر بر روى آن بكشد.
مسأله 340 - اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن
آن ممكن نيست، يا بقدرى مشقت دارد كه نمىشود تحمل كرد، بايد به دستور
جبيره عمل كند.
مسأله 341 - غسل جبيره‌اى مثل وضوى جبيره‌اى است، ولى بنابر
احتياط واجب بايد آن را ترتيبى بجا آورند نه ارتماسى.
مسأله 342 - كسى كه وظيفه او تيمم است، اگر در بعضى از جاهاى تيمم
او زخم يا دمل يا شكستگى باشد بايد به دستور وضوى جبيره‌اى، تيمم جبيره‌اى
نمايد.
61

مسأله 343 - كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره‌اى نماز بخواند، چنانچه
بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف نمىشود، مىتواند در اول وقت نماز
بخواند، ولى اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او بر طرف شود، احتياط واجب
آن است كه صبر كند و اگر عذر او بر طرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا
غسل جبيره‌اى بجا آورد.
مسأله 344 - اگر انسان براى مرضى كه در چشم او است موى چشم خود
را بچسباند، بايد وضو و غسل را جبيره‌اى انجام دهد.
مسأله 345 - كسى كه نمىداند وظيفه‌اش تيمم است يا وضوى جبيره‌اى
بنابر احتياط واجب بايد هر دو را به جا آورد.
مسأله 346 - نمازهايى را كه انسان با وضوى جبيره‌اى خوانده صحيح
است و بعد از آن كه عذرش بر طرف شد، براى نمازهاى بعد هم نبايد وضو
بگيرد، ولى اگر براى آن كه نمىدانسته تكليفش جبيره است يا تيمم، هر دو را
انجام داده باشد بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
غسلهاى واجب
غسلهاى واجب هفت قسم است: اول: غسل جنابت. دوم: غسل حيض.
سوم: غسل نفاس. چهارم: غسل استحاضه. پنجم: غسل مس ميت. ششم: غسل
ميت. هفتم: غسلى كه بواسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب مىشود.
احكام جنابت
مسأله 347 - به دو چيز انسان جنب مىشود، اول: جماع. دوم: بيرون
آمدن منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد با شهوت باشد يا
62

بى شهوت، با اختيار باشد يا بى اختيار.
مسأله 348 - اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا
غير اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرون آمدن آن، بدن
سست شده، آن رطوبت حكم منى را دارد، و اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا
بعضى از اينها را نداشته باشد، حكم منى را ندارد. ولى در زن و مريض لازم
نيست آن آب با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آمده باشد در
حكم منى است و لازم نيست بدن او سست شود.
مسأله 349 - مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند، و اگر
بول نكند و بعد از غسل، رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند منى است يا رطوبت
ديگر، حكم منى را دارد.
مسأله 350 - اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه‌گاه يا بيشتر داخل
شود، در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشند يا نا بالغ اگر چه
منى هم بيرون نيايد هر دو جنب مىشوند.
مسأله 351 - اگر شك كند كه به مقدار ختنه‌گاه داخل شده يا نه، غسل بر
او واجب نيست.
مسأله 352 - اگر نعوذ بالله حيوانى را وطى كند يعنى با او نزديكى نمايد و
منى از او بيرون آيد غسل تنها كافى است، و اگر منى بيرون نيايد چنانچه پيش از
وطى، وضو داشته باز هم غسل تنها كافى است، و اگر وضو نداشته باشد احتياط
واجب آن است كه غسل كند و وضو هم بگيرد.
مسأله 353 - اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان
شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسأله 354 - كسى كه نمىتواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است،
بعد از داخل شدن وقت نماز بدون جهت با عيال خود نزديكى كند اشكال دارد
ولى اگر براى لذت بردن يا ترس از براى خودش باشد اشكال ندارد.
63

مسأله 355 - اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود او است و
براى آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد بعد از بيرون
آمدن منى خوانده قضا كند، ولى نمازهايى را كه احتمال مىدهد بعد از بيرون
آمدن آن منى خوانده، لازم نيست قضا نمايد.
چيزهائى كه بر جنب حرام است
مسأله 356 - چهار چيز بر جنب حرام است:
اول: رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا، و اسامى مباركه
پيامبران و امامان عليهم السلام، كه بنابر احتياط واجب حكم اسم خدا را دارد.
دوم: رفتن در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم، اگر
چه از از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.
سوم: توقف در مساجد ديگر، ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر
خارج شود، يا براى برداشتن چيزى برود مانعى ندارد. و احتياط واجب آن
است كه در حرم امامان هم توقف نكند، اگر چه اولى آن است كه حكم
مسجد الحرام و مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم را در حرم امام
عليه السلام رعايت نمايد.
چهارم: گذاشتن چيزى در مسجد.
پنجم: خواندن سوره‌اى كه سجده واجب دارد و آن چهار سوره است.
اول: سوره سى و دوم قرآن (الم تنزيل). دوم: سوره چهل و يكم (حم سجده)
سوم: سوره پنجاه و سوم (والنجم). چهارم: سوره نود و ششم (اقرء)، و اگر يك
حرف از اين چهار سوره را هم بخواند حرام است.
64

چيزهايى كه بر جنب مكروه است
مسأله 357 - نه چيز بر جنب مكروه است: اول و دوم: خوردن و
آشاميدن، ولى اگر وضو بگيرد مكروه نيست. سوم: خواندن بيشتر از هفت آيه‌ از
سوره هايى كه سجده واجب ندارد. چهارم: رساندن جايى از بدن به جلد و
حاشيه و بين خطهاى قرآن. پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابيدن، ولى اگر
وضو بگيرد يا بواسطه نداشتن آب، بدل از غسل تيمم كند، مكروه نيست. هفتم:
خضاب كردن به حنا و مانند آن. هشتم: ماليدن روغن به بدن. نهم: جماع كردن،
بعد از آن كه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده است.
غسل جنابت
مسأله 358 - غسل جنابت به خودى خود مستحب است و براى خواندن
نماز واجب و مانند آن واجب مىشود. ولى براى نماز ميت و سجده شكر و
سجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست.
مسأله 359 - لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه: غسل واجب يا
مستحب مىكنم، و اگر فقط به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم
غسل كند كافى است.
مسأله 360 - اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد
معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است.
مسأله 361 - غسل را چه واجب باشد و چه مستحب، به دو قسم مىشود
انجام داد: ترتيبى و ارتماسى.
65

غسل ترتيبى
مسأله 362 - در غسل ترتيبى بايد به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد
طرف راست بعد طرف چپ بدن را بشويد. و اگر عمدا يا از روى فراموشى يا
بواسطه ندانستن مسأله به ‌اين ترتيب عمل نكند غسل او باطل است.
مسأله 363 - نصف ناف و نصف عورت را بايد با طرف راست بدن و
نصف ديگر را بايد با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر
دو طرف شسته‌ شود.
مسأله 364 - براى آن كه يقين كند هر سه قسمت، يعنى سر و گردن و
طرف راست و طرف چپ را كاملا غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مىشويد
مقدارى از قسمتهاى ديگر را هم با آن قسمت بشويد. بلكه احتياط مستحب آن
است كه تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن
را با طرف چپ بدن بشويد.
مسأله 365 - اگر بعد از غسل بفهمد جايى از بدن را نشسته و نداند كجاى
بدن است بايد دوباره غسل كند.
مسأله 366 - اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از
طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافى است. و اگر از طرف راست باشد بايد
بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد. و اگر از سر و گردن باشد
بايد بعد از شستن آن مقدار دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.
مسأله 367 - اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ
شك كند، شستن همان مقدار كافى است، ولى اگر بعد از اشتغال به شستن طرف
چپ در شستن طرف راست يا مقدارى از آن شك كند يا بعد از اشتغال به شستن
طرف راست در شستن سر و گردن يا مقدارى از آن شك نمايد نبايد اعتنا كند.
66

غسل ارتماسى
مسأله 368 - در غسل ارتماسى بايد آب در يك آن، تمام بدن را بگيرد،
پس اگر به نيت غسل ارتماسى يكباره يا به تدريج در آب فرو رود تا تمام بدن
زير آب رود غسل او صحيح است.
مسأله 369 - در غسل ارتماسى اگر همه بدن زير آب باشد و بعد از نيت
غسل، بدن را حركت دهد غسل او صحيح است.
مسأله 370 - اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن آب نرسيده
چه جاى آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.
مسأله 371 - اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد و براى ارتماسى وقت
دارد، بايد غسل ارتماسى كند.
مسأله 372 - كسى كه روزه واجب گرفته يا براى حج يا عمره احرام بسته،
نمىتواند غسل ارتماسى كند ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند
صحيح است.
احكام غسل كردن
مسأله 373 - در غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد ولى در غسل
ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست. و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتى
را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد كافى است.
مسأله 374 - عرق جنب از حرام نجس نيست و كسى كه از حرام جنب
شده اگر با آب گرم هم غسل كند صحيح است.
مسأله 375 - اگر در غسل به اندازه سر مويى از بدن نشسته بماند، غسل
67

باطل است، ولى شستن جاهايى از بدن كه ديده نمىشود، مثل توى گوش و بينى،
واجب نيست.
مسأله 376 - جايى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن بنابر
احتياط واجب شستن آن لازم است.
مسأله 377 - اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن بقدرى گشاد باشد كه
داخل آن ديده شود و جزء ظاهر بدن به حساب آيد، بايد آن را شست و اگر
ديده نشود و جزء ظاهر بدن محسوب نشود، شستن داخل آن لازم نيست.
مسأله 378 - چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است بايد بر طرف كند و
اگر پيش از آن كه يقين كند بر طرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است.
مسأله 379 - اگر موقع غسل شك كند چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد
در بدن او هست يا نه، چنان كه شكش منشأ عقلايى داشته باشد، بايد وارسى كند
تا مطمئن شود كه مانعى نيست.
مسأله 380 - در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب
مىشود، بشويد و بنابر احتياط شستن موهاى بلند هم لازم مىباشد.
مسأله 381 - تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد، مثل
پاك بودن آب و غصبى نبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است ولى در
غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد. و نيز در غسل ترتيبى، لازم
نيست بعد از شستن هر قسمت فورا قسمت ديگر را بشويد بلكه اگر بعد از شستن
سر و گردن مقدارى صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتى طرف
چپ را بشويد اشكال ندارد. ولى كسى كه نمىتواند. از بيرون آمدن بول و غائط
خوددارى كند، اگر به اندازه‌اى كه غسل كند و نماز بخواند، بول و غائط از او
بيرون نمىآيد، بايد هر قسمت را فورا بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از
غسل هم فورا نماز بخواند، و هم چنين است حكم زن مستحاضه كه بعدا گفته
مىشود.
68

مسأله 382 - كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد يا بدون اين كه بداند
حمامى راضى است بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامى را راضى كند،
غسل او باطل است.
مسأله 383 - اگر بخواهد پول حرام يا پولى كه خمس آن را نداده به حمامى
بدهد، غسل او باطل است.
مسأله 384 - اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند ولى
كسى كه غسل مىكند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد يا از مال حرام بدهد
غسل او اشكال دارد.
مسأله 385 - اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند و پيش از غسل
شك كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامى به غسل كردن او راضى است يا
نه، غسل او باطل است، مگر اين كه پيش از غسل حمامى را راضى كند.
مسأله 386 - اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند ولى اگر بعد
از غسل شك كند، كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسأله 387 - اگر در بين غسل حدث اصغر از او سر بزند، مثلا بول كند،
مىتواند غسل را تمام نمايد و بعد وضو بگيرد. و بهتر آن است كه غسل را
احتياطا به قصد آنچه بر ذمه او است از اتمام يا اعاده از سر بگيرد و لكن وضوى
بعد از غسل در اين صورت هم واجب است.
مسأله 388 - هر گاه به خيال اين كه به اندازه غسل و نماز وقت دارد براى
نماز غسل كند، اگر چه بعد از غسل بفهمد كه به اندازه غسل وقت نداشته غسل او
صحيح است.
مسأله 389 - كسى كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه نمازهايى
را كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.
مسأله 390 - كسى كه چند غسل بر او واجب است مىتواند به نيت همه
آنها يك غسل بجا آورد، يا آنها را جدا جدا انجام دهد.
69

مسأله 391 - كسى كه جنب است اگر بر جايى از بدن او آيه قرآن يا اسم
خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد. و اگر
بخواهد غسل كند بايد آب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.
مسأله 392 - كسى كه غسل جنابت كرده، نبايد براى نماز وضو بگيرد.
ولى با غسلهاى ديگر نمىشود نماز خواند و بايد وضو هم گرفت.
استحاضه
يكى از خونهايى كه از زن خارج مىشود خون استحاضه است و زن را در
موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مىگويند.
مسأله 393 - خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و
بدون فشار و سوزش بيرون مىآيد و غليظ هم نيست ولى ممكن است گاهى
سياه و سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
مسأله 394 - استحاضه سه قسم است: قليله و متوسطه و كثيره. استحاضه
قليله آن است كه خون، از پنبه‌اى كه زن داخل فرج مىگذارد و عبور و از طرف
ديگر ظاهر نشود.
استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود و از طرف ديگر
ظاهر شود ولى به دستمالى كه معمولا زنها براى جلوگيرى از خون مىبندند،
نرسد. استحاضه كثيره آن است كه خون از پنبه به دستمال برسد.
احكام استحاضه
مسأله 395 - در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد و
ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسيده آب بكشد و بنابر احتياط واجب پنبه را
70

عوض كند يا آب بكشد.
مسأله 396 - اگر پيش از نماز يا در بين نماز خون استحاضه متوسطه
ببيند بايد براى آن نماز غسل كند ولى در استحاضه متوسطه اگر قبل از نماز صبح
غسل نمايد تا صبح روز ديگر براى هر نماز كارهاى استحاضه قليله كه در مسأله
قبل گفته شد انجام دهد ولى اگر عمدا يا از روى فراموشى غسل نكند بايد براى
نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براى آن هم غسل نكرد بايد قبل از نماز مغرب و
عشاء غسل نمايد.
مسأله 397 - در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه
در مسأله پيش گفته شد، بايد براى هر نماز دستمال را عوض كند، يا آب بكشد و
يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يكى براى نماز مغرب و عشا بجا آورد، و بين
نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد، و اگر فاصله بيندازد بايد براى نماز عصر دوباره
غسل كند. و نيز اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد بايد براى نماز عشا
دوباره غسل نمايد.
مسأله 398 - اگر خون استحاضه، پيش از وقت نماز هم بيايد اگر چه زن
براى آن خون، وضو و غسل را انجام داده باشد، بنابر احتياط واجب بايد در موقع
نماز وضو و غسل را بجا آورد.
مسأله 399 - مستحاضه متوسطه و كثيره كه بايد وضو بگيرد و غسل كند
هر كدام را اول بجا آورد صحيح است، ولى بهتر آن است كه اول وضو بگيرد.
مسأله 400 - اگر استحاضه قليله زن، بعد از نماز صبح، متوسطه شود، بايد
براى نماز ظهر و عصر غسل كند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد
براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
مسأله 401 - اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره
شود بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل، و براى نماز مغرب و عشا غسل
ديگرى بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب
71

و عشا غسل نمايد.
مسأله 402 - مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت
نماز براى نماز غسل كند، غسل او باطل است بلكه اگر نزديك اذان صبح براى
نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است كه بعد از داخل
شدن صبح، دوباره غسل و وضو را بجا آورد.
مسأله 403 - زن مستحاضه براى هر نمازى چه واجب باشد و چه
مستحب، بايد وضو بگيرد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره
بخواند يا بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد
تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد، ولى براى خواندن نماز
احتياط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را
بعد از نماز فورا بجا آورد لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مسأله 404 - زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى نماز
اولى كه مىخواند بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد لازم
نيست.
مسأله 405 - اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعى كه
مىخواهد نماز بخواند بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و
بيرون آورد و بعد از آن كه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است،
كارهايى را كه براى آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى
كه نماز بخواند استحاضه او تغيير نمىكند پيش از داخل شدن وقت هم مىتواند
خود را وارسى نمايد.
مسأله 406 - زن مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند مشغول
نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلا
استحاضه‌اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح
است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه‌اش نبوده مثل آن كه
72

استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.
مسأله 407 - زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه
مسلما وظيفه او است عمل كند مثلا اگر نمىداند استحاضه او قليله است يا
متوسطه، بايد كارهاى استحاضه قليله را انجام دهد، و اگر نمىداند متوسطه است
يا كثيره، بايد كارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد، ولى اگر بداند سابقا كدام
يك از آن سه قسم بوده بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد.
مسأله 408 - اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و
غسل باطل نمىشود و اگر بيرون بيايد هر چند كم باشد، وضو و غسل را به
تفصيلى كه گذشت باطل مىكند.
مسأله 409 - زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسى كند و خون
نبيند اگر چه بداند دوباره خون مىآيد، با وضويى كه دارد مىتواند نماز بخواند.
مسأله 410 - زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل
شده خونى از او بيرون نيامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل فرج نيست و
بيرون نمىآيد، مىتواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.
مسأله 411 - اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك
مىشود، يا به اندازه خواندن نماز، خون بند مىآيد، بايد صبر كند و نماز را در
وقتى كه پاك است بخواند.
مسأله 412 - اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و
مستحاضه بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد، به مقدارى كه وضو و غسل و نماز
را بجا آورد، به كلى پاك مىشود، بايد نماز را تأخير بيندازد و موقعى كه به كلى
پاك شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز
تنگ شد لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه با وضو و غسلى كه
دارد مىتواند نماز بخواند.
مسأله 413 - مستحاضه كثيره و متوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد بايد
73

غسل كند، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش، مشغول غسل شده ديگر
خون نيامده لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسأله 414 - مستحاضه قليله بعد از وضو، و مستحاضه كثيره و متوسطه
بعد از غسل و وضو، بايد فورا مشغول نماز شود، ولى گفتن اذان و اقامه و
خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز هم مىتواند كارهاى
مستحب مثل قنوت، و غير آن را بجا آورد.
مسأله 415 - زن مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد بايد
دوباره غسل كند و بلا فاصله مشغول نماز شود، ولى اگر خون در داخل فضاى
فرج نيايد غسل لازم نيست.
مسأله 416 - اگر خون استحاضه زن جريان داشته باشد و قطع نشود،
چنانچه براى او ضرر نداشته باشد بايد پيش از غسل و بعد از آن بوسيله پنبه از
بيرون آمدن خون جلوگيرى كند ولى اگر هميشه جريان ندارد فقط بايد بعد از
وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى نمايد، و چنانچه كوتاهى كند و
خون بيرون آيد، بنابر احتياط واجب بايد دوباره غسل كند و وضو هم بگيرد و
اگر نماز هم خوانده بايد دوباره بخواند.
مسأله 417 - اگر در موقع غسل، خون قطع نشود غسل صحيح است، ولى
اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود، واجب است غسل را از سر
بگيرد.
مسأله 418 - احتياط واجب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزى كه
روزه است به مقدارى كه مىتواند از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
مسأله 419 - روزه زن مستحاضه‌اى كه غسل بر او واجب مىباشد در
صورتى صحيح است كه در روز غسلهايى را كه براى نمازهاى روزش واجب
است انجام دهد، و نيز بنابر احتياط واجب بايد غسل نماز مغرب و عشاى شبى
كه مىخواهد فرداى آن را روزه بگيرد بجا آورد، ولى اگر براى نماز مغرب و
74

عشا غسل نكند و براى خواندن نماز شب، پيش از اذان صبح غسل نمايد و در
روز هم غسلهايى را كه براى نمازهاى روزش واجب است بجا آورد، روزه او
صحيح است.
مسأله 420 - اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند
روزه او صحيح است.
مسأله 421 - اگر استحاضه قليله زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود
بايد كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد. و اگر استحاضه متوسطه،
كثيره شود بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براى استحاضه
متوسطه غسل كرده باشد فايده ندارد و بايد دوباره براى كثيره غسل كند.
مسأله 422 - اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن كثيره شود، بايد نماز
را بشكند و براى استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد و كارهاى ديگر آن را
انجام دهد و همان نماز را بخواند و اگر براى هيچ كدام از غسل و وضو وقت
ندارد بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو. و اگر براى
يكى از آنها وقت ندارد بايد عوض آن تيمم كند و ديگرى را بجا آورد. ولى اگر
براى تيمم هم وقت ندارد نمىتواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنابر
احتياط واجب قضا نمايد، و هم چنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او
متوسطه يا كثيره شود.
مسأله 423 - اگر در بين نماز، خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در
باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بنابر احتياط
واجب بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.
مسأله 424 - اگر استحاضه كثيره زن متوسطه شود، بايد براى نماز اول
عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد. مثلا اگر پيش از نماز
ظهر استحاضه كثيره، متوسطه شود بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز
عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگيرد. ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط
75

به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد بايد براى نماز عصر غسل نمايد. و اگر براى
نماز عصر هم غسل نكند بايد براى نماز مغرب غسل كند و اگر براى آن هم غسل
نكند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد بايد براى عشاء غسل نمايد.
مسأله 425 - اگر پيش از هر نماز خون مستحاضه كثيره قطع شود و
دوباره بيايد براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد.
مسأله 426 - اگر استحاضه كثيره، قليله شود بايد براى نماز اول عمل
كثيره و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد، و نيز اگر استحاضه متوسطه،
قليله شود بايد براى نماز اول، عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را
بجا آورد.
مسأله 427 - اگر مستحاضه يكى از كارهايى را كه بر او واجب مىباشد
حتى عوض كردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است.
مسأله 428 - مستحاضه قليله اگر بخواهد غير از نماز كارى انجام دهد كه
شرط آن وضو داشتن است مثلا بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن
برساند بنابر احتياط واجب بايد وضو بگيرد زيرا وضويى كه براى نماز گرفته
كافى نيست.
مسأله 429 - اگر مستحاضه، غسلهاى واجب خود را بجا آورده باشد،
رفتن به مسجد و توقف در آن و خواندن سوره‌اى كه سجده واجب دارد و
نزديكى شوهر با او حلال مىشود اگر چه كارهاى ديگرى را كه براى نماز
واجب است، مثل وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.
مسأله 430 - اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت
نماز جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند بايد غسل كند و وضو هم بگيرد.
مسأله 431 - نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بايد براى نماز آيات
هم كارهايى را كه براى نماز يوميه گفته شد انجام دهد.
مسأله 432 - هر گاه در وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضه واجب
76

شود اگر بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براى نماز آيات هم تمام
كارهايى را كه براى نماز يوميه او واجب است انجام دهد و نمى تواند هر دو را با
يك غسل و وضو بجا آورد.
مسأله 433 - اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند بايد براى هر
نماز كارهايى را كه براى نماز ادا بر او واجب است بجا آورد.
مسأله 434 - اگر زن بداند خونى كه از او خارج مىشود خون زخم نيست
و شرعا حكم حيض و نفاس را ندارد بايد به دستور استحاضه عمل كند، بلكه اگر
شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر چنانچه نشانه آنها را
نداشته باشد بنابر احتياط واجب بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.
حيض
حيض خونى است كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج
مىشود و زن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مىگويند.
مسأله 435 - خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سرخ
مايل به سياهى يا سرخ تيره است و با فشار و كمى سوزش بيرون مىآيد.
مسأله 436 - زنهاى سيده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مىشوند
يعنى خون حيض نمىبينند و زنهايى كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال
يائسه مىشوند.
مسأله 437 - خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از
يائسه شدن مىبيند حيض نيست.
مسأله 438 - زن حامله و زنى كه بچه شير مىدهد، ممكن است حيض
ببيند.
مسأله 439 - دخترى كه نمىداند نه سالش تمام شده يا نه اگر خونى ببيند
77

كه نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد حيض نيست، و نيز اگر نشانه‌هاى حيض را
داشته باشد نمىشود گفت حيض است.
مسأله 440 - زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند
حيض است يا نه بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.
مسأله 441 - مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمىشود و
اگر مختصرى هم از سه روز كمتر باشد، حيض نيست.
مسأله 442 - بايد سه روز اول حيض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلا دو
روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند حيض نيست.
مسأله 443 - لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در
فرج خون باشد كافى است، و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود و
مدت پاك شدن بقدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده باز
هم حيض است.
مسأله 444 - لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند ولى بايد
در شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب
روز سوم پشت سر هم خون بيايد، يا در وسطهاى روز اول شروع شود و در
همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم هيچ خون قطع
نشود، حيض است.
مسأله 445 - اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه
دوباره خون ببيند و روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى هم از ده
روز بيشتر نشود روزهائى هم كه در وسط پاك بوده حيض است.
مسأله 446 - اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و
نداند خون دمل است يا خون حيض، چنانچه نداند دمل در طرف چپ است يا
طرف راست در صورتى كه ممكن باشد مقدارى پنبه داخل كند و بيرون آورد
پس اگر خون از طرف چپ بيرون آيد، خون حيض است و اگر از طرف راست
78

بيرون آيد خون دمل است.
مسأله 447 - اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و
نداند خون حيض است يا زخم، اگر قبلا حيض بوده حيض و اگر پاك بوده پاك
قرار دهد، و چنانچه نمىداند پاك بوده يا حيض همه چيزهايى را كه بر حائض
حرام است ترك كند و همه عبادتهايى كه زن غير حائض انجام مىدهد بجا
آورد.
مسأله 448 - اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس،
چنانچه شرايط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.
مسأله 449 - اگر خونى ببيند و نداند خون حيض است يا بكارت، بايد
خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند بعد
بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن
رسيده، حيض مىباشد.
مسأله 450 - اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد از سه روز
دوباره خون ببيند، خون دوم اگر داراى شرايط حيض باشد حيض است و خون
اول حيض نيست.
احكام حائض
مسأله 451 - چند چيز بر حائض حرام است:
اول: عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده
شود، ولى بجا آوردن عبادتهايى كه وضو و غسل و تيمم براى آنها لازم نيست،
مانند نماز ميت، مانعى ندارد.
دوم: تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوم: جماع كردن در فرج، كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن، اگر
79

چه به مقدار ختنه‌گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد بلكه احتياط واجب آن
است كه مقدار كمتر از ختنه‌گاه را هم داخل نكند و در دبر زن حائض وطى كردن،
كراهت شديده دارد.
مسأله 452 - جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى
شرعا بايد براى خود حيض قرار دهد حرام است. پس زنى كه بيشتر از ده روز
خون مىبيند و بايد به دستورى كه بعدا گفته مىشود روزهاى عادت خويشان
خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمىتواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.
مسأله 453 - اگر شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و
مرد در قسمت اول آن، با زن خود در قبل جماع كند، بنابر احتياط واجب بايد
هيجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود طلا
و اگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار نخود و نيم بدهد. مثلا زنى كه شش
روز خون حيض مىبيند، اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند
بايد هيجده نخود طلا بدهد و در شب يا روز سوم و چهارم نه نخود و در شب يا
روز پنجم و ششم بايد چهار نخود و نيم بدهد.
مسأله 454 - وطى در دبر زن حائض، كفاره ندارد.
مسأله 455 - اگر قيمت طلا در وقتى كه جماع كرده با وقتى كه مىخواهد
به‌ فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد قيمت وقتى را كه مىخواهد به فقير بدهد
حساب كند.
مسأله 456 - اگر كسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در
قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را كه روى هم سى و
يك نخود و نيم مىشود بدهد.
مسأله 457 - اگر انسان بعد از آن كه در حال حيض جماع كرده و كفاره
آن را داده دوباره جماع كند باز هم بايد كفاره بدهد.
مسأله 458 - اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها كفاره
80

ندهد احتياط واجب آن است كه براى هر جماع يك كفاره بدهد.
مسأله 459 - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فورا از
او جدا شود و اگر جدا نشود بنابر احتياط واجب بايد كفاره بدهد.
مسأله 460 - اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمى به
گمان اين كه عيال خود او است جماع نمايد، احتياط واجب آن است كه كفاره
بدهد. بلكه بايد كفاره بدهد.
مسأله 461 - كسى كه نمىتواند كفاره بدهد بنابر احتياط واجب بايد به اندازه
سير شدن يك فقير گرسنه: صدقه بدهد و اگر نمىتواند استغفار كند و هر وقت
توانست بايد كفاره را بدهد.
مسأله 462 - طلاق دادن زن در حال حيض، بطورى كه در كتاب طلاق
گفته مىشود باطل است.
مسأله 463 - اگر زن بگويد: حائضم يا از حيض پاك شده‌ام، بايد حرف
او را قبول كرد.
مسأله 464 - اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است.
مسأله 465 - اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او
صحيح است ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده نمازى كه
خوانده باطل است.
مسأله 466 - بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى
نماز و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل
كند. و دستور آن مثل غسل جنابت است، ولى براى نماز بايد پيش از غسل يا
بعد از آن وضو هم بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است.
مسأله 467 - بعد از آن كه زن از خون حيض، پاك شد، اگر چه غسل
نكرده باشد، طلاق او صحيح است، و شوهرش هم مىتواند با او جماع كند، ولى
احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از جماع با او خوددارى نمايد. اما
81

كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس
خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمىشود.
مسأله 468 - اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد ولى باندازه‌اى باشد
كه بتواند وضو بگيرد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد، و اگر براى
هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از
وضو.
مسأله 469 - نمازهاى يوميه‌اى كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد،
ولى روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد.
مسأله 470 - هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير
بيندازد حائض مىشود بايد فورا نماز بخواند.
مسأله 471 - اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به اندازه انجام
واجبات يك نماز بگذرد و حائض شود، قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى
در تند خواندن و كند خواندن و چيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند،
مثلا زنى كه مسافر نيست اگر اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب
مىشود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستورى كه گفته شد از اول ظهر
بگذرد و حائض شود، و براى كسى كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن
دو ركعت كافى است و نيز بايد ملاحظه تهيه شرايطى را كه دارا نيست بنمايد.
پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز بگذرد و حائض
شود قضا واجب است و اگر نه واجب نيست.
مسأله 472 - اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه
غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و
خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را
بخواند و اگر نخواند بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 473 - اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولى
82

مىتواند با تيمم نماز را در وقت بخواند آن نماز بر او واجب نيست، اما اگر
گذشته از تنگى وقت تكليفش تيمم است مثل آن كه آب برايش ضرر دارد، بايد
تيمم كند و آن نماز را بخواند.
مسأله 474 - اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براى نماز
وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
مسأله 475 - اگر به خيال اين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن
يك ركعت وقت ندارد نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز
را بجا آورد.
مسأله 476 - مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون
پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمىتواند وضو
بگيرد تيمم نمايد و در جاى نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات
شود.
مسأله 477 - خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به
حاشيه و ما بين خطهاى قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براى حائض
مكروه است.
اقسام زنهاى حائض
مسأله 478 - زنهاى حائض بر شش قسمند:
اول: صاحب عادت وقتيه و عدديه، و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم
در وقت معين خون حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم در هر دو ماه
يك اندازه باشد، مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند.
دوم: صاحب عادت وقتيه، و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در
وقت معين، خون حيض ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در هر دو ماه يك
83

اندازه نباشد، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول
روز هفتم، و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.
سوم: صاحب عادت عدديه، و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض او
در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى
نباشد، مثل آن كه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون
ببيند.
چهارم: مضطربه و آن زنى است كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معينى
پيدا نكرده يا عادتش به هم خورده و عادت تازه‌اى پيدا نكرده است.
پنجم: مبتدئه، و آن زنى است كه دفعه اول خون ديدن او است.
ششم: ناسيه، و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر
كدام اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مىشود.
1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه
مسأله 479 - زنهايى كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته‌اند:
اول: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت
معين هم پاك شود مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه، خون ببيند و روز
هفتم پاك شود چنين عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است.
دوم: زنى كه از خون پاك نمىشود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز
معين مثلا از اول ماه تا هشتم خونى كه مىبيند نشانه‌هاى حيض را دارد يعنى
غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مىآيد. و بقيه خونهاى او
نشانه‌هاى استحاضه را دارد چنين عادت او از اول ماه تا هشتم مىشود.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، خون حيض ببيند و بعد از
آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند
و تمام روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز
84

بيشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده
روى هم يك اندازه باشد، چنين زنى عادت او به اندازه تمام روزهايى است كه
خون ديده و در وسط پاك بوده است. و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك
بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم
ماه خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد
از آن كه سه روز خون ديد سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون
ببيند و روى هم نه روز بشود، همه حيض است و عادت اين زن نه روز مىشود.
مسأله 480 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر در وقت عادت يا دو
سه روز جلوتر يا دو سه روز عقب تر خون ببيند، بطورى كه بگويند حيض را جلو
يا عقب انداخته اگر چه آن خون، نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد بايد به
احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده
مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضا
نمايد.
مسأله 481 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر چند روز پيش از
عادت و همه روزهاى عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از
ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خونى را
كه در روزهاى عادت خود ديده حيض است و خونى كه پيش از آن و بعد از آن
ديده استحاضه مىباشد، و بايد عبادتهايى را كه در روزهاى پيش از عادت و
بعد از عادت بجا نياورده قضا نمايد. و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز
پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و
اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض است و خونى كه جلوتر
از آن ديده استحاضه مىباشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا
نمايد. و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى
هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است، و اگر بيشتر شود فقط روزهاى
85

عادت حيض و باقى
استحاضه است.
مسأله 482 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر مقدارى از روزهاى
عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود
همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، روزهايى كه در عادت خون ديده با
چند روز پيش از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود حيض و روزهاى اول را
استحاضه قرار مىدهد و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از
عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر
شود بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز بعد از آن كه روى هم به
مقدار عادت او شود حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 483 - زنى كه عادت دارد، اگر بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون
ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد و
همه روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر
باشد. (مثل آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز
خون ببيند) چند صورت دارد:
1 - آن كه تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن در روزهاى
عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مىبيند در روزهاى عادت نباشد، كه
بايد همه خون اول را حيض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
2 - آن كه خون اول در روزهاى عادت نباشد و تمام خون دوم يا مقدارى
از آن در روزهاى عادت باشد، كه بايد همه خون دوم را حيض و خون اول را
استحاضه قرار دهد.
3 - آن كه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون
اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكى وسط و مقدارى
از خون دوم كه آن هم در روزهاى عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه در اين
صورت همه آنها حيض است و مقدارى از خون اول كه پيش از روزهاى عادت
86

بوده و مقدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است، مثلا
اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم ماه
خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم ماه
حيض است و از اول تا سوم ماه و همچنين از دهم تا پانزدهم ماه استحاضه
مىباشد.
4 - آن كه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى خون
اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر باشد، كه بايد در تمام دو خون
و پاكى وسط كارهايى را كه بر حائض حرام است و سابقا گفته شد ترك كند و
كارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد
عبادتهاى خود را انجام دهد.
مسأله 484 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خون
نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند، اگر بعد از وقت
عادت باشد به محض اين كه خون ديد بايد همان را حيض قرار دهد، و اگر پيش
از وقت عادت ديده و در آن نشانه‌هاى حيض باشد آن را حيض قرار دهد، و اگر
نشانه‌هاى حيض نبود تا سه روز تمام كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك
كند و كارهاى استحاضه را بجا آورد تا معلوم شود خون حيض است يا استحاضه.
مسأله 485 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود
خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و
بعد از پاك شدن دوباره به شماره روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند، بايد در
هر دو خون كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاى استحاضه
را بجا آورد.
مسأله 486 - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون
ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه‌هاى حيض را نداشته باشد
حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه‌هاى حيض را
87

داشته باشد استحاضه است. مثلا زنى كه عادت حيض او از اول تا هفتم ماه است،
اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد
استحاضه مىباشد.
2 - صاحب عادت وقتيه
مسأله 487 - زنهايى كه عادت وقتيه دارند سه دسته‌اند:
اول: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از
چند روز پاك شود ولى شماره روزهاى آن در هر ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو
ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم، و ماه دوم روز
هشتم از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض
خود قرار دهد.
دوم: زنى كه از خون پاك نمىشود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين
خون او نشانه‌هاى حيض را دارد يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و
سوزش بيرون مىآيد و بقيه خون هاى او نشانه استحاضه را دارد و شماره
روزهايى كه خون او نشانه حيض دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست مثلا در
ماه اول، از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه‌هاى
حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، كه اين زن هم بايد روز اول ماه را
روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، سه روز يا بيشتر خون
حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده
با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا
بيشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد كه
اين زن هم بايد روز اول را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
مسأله 488 - زنى كه عادت وقتيه دارد اگر در وقت عادت خود يا دو سه
روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت، خون ببيند بطورى كه بگويند
88

حيض را جلو يا عقب انداخته، اگر چه آن خون نشانه‌هاى حيض را نداشته
باشد، بايد به احكامى كه براى زنهاى حائض گفته شد رفتار نمايد و اگر بعد بفهمد
حيض نبوده، مثل آن كه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا
نياورده قضا نمايد.
مسأله 489 - زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و
نتواند حيض را به واسطه نشانه‌هاى آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت
خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدرى باشند چه مادرى، زنده باشند يا
مرده. ولى در صورتى مىتواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره
روزهاى حيض همه آنان يك اندازه باشد و اگر شماره روزهاى حيض آنان
يك اندازه نباشد، مثلا عادت بعضى پنج روز و عادت بعضى ديگر هفت روز
باشد نمىتواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد. مگر كسانى كه عادتشان با
ديگران فرق دارد بقدرى كم باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب شوند كه در
اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود قرار دهد.
مسأله 490 - زنى كه عادت وقتيه دارد و شماره عادت خويشان خود را
حيض قرار مىدهد، بايد روزى را كه در هر ماه اول عادت او بوده، اول حيض
خود قرار دهد، مثلا زنى كه هر ماه، روز اول ماه خون مىديده و گاهى روز هفتم
و گاهى روز هشتم پاك مىشده چنانچه يك ماه، دوازده روز خون ببيند و
عادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز اول ماه را حيض و باقى را
استحاضه قرار دهد.
مسأله 491 - زنى كه عادت وقتيه دارد و بايد شماره عادت خويشان
خود را حيض قرار دهد، چنانچه خويش نداشته باشد يا شماره عادت آنان مثل
هم نباشد بايد در هر ماه از روزى كه خون مىبيند سه روز يا شش روز يا هفت
روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد. و در ماه‌هاى بعد هم همان مقدار را
حيض قرار دهد.
89

3 - صاحب عادت عدديه
مسأله 492 - زنهائى كه عادت عدديه دارند سه دسته‌اند:
اول: زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه
باشد ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد، كه در اين صورت هر چند روزى كه
خون ديده عادت او مىشود.
مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون
ببيند، عادت او پنج روز مىشود.
دوم: زنى كه از خون پاك نمىشود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از
خونى كه مىبيند نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايى
كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است اما وقت آن يكى
نيست، كه‌ در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت
او مىشود. مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم
ماه، خون او نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى
عادت او پنج روز مىشود.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز
يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اول با ماه دوم
فرق داشته باشد، به اين صورت كه اگر تمام روزهايى كه خون ديده و روزهايى
كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به يك
اندازه باشد، تمام روزهايى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت
حيض او مىشود و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به
يك اندازه باشد مثلا اگر ماه اول، از روز اول تا سوم ماه خون ببيند و دو روز
پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم، از يازدهم تا سيزدهم ماه خون
ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم از هشت
روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مىشود.
90

مسأله 493 - زنى كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شماره عادت خود
خون ببيند و از ده روز بيشتر شود، چنانچه همه خونهايى كه ديده يك جور باشد
بنابر احتياط واجب بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاى عادتش حيض و
بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه خونهايى كه ديده يك جور نباشد بلكه
چند روز از آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد اگر
روزهايى كه خون، نشانه حيض را دارد با شماره روزهاى عادت او يك اندازه
است، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد. و اگر روزهايى
كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاى عادت او بيشتر است، فقط به اندازه،
روزهاى عادت او حيض، و بقيه استحاضه است و اگر روزهايى كه خون نشانه
حيض دارد از روزهاى عادت او كمتر است بايد آن روزها را با چند روز ديگر
كه روى هم به اندازه روزهاى عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
4 - مضطربه
مسأله 494 - مضطربه يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى
پيدا نكرده، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهايى كه ديده يك جور
باشد چنانچه عادت خويشان او هفت روز است بايد هفت روز را حيض و بقيه
را استحاضه قرار دهد، و اگر كمتر است مثلا پنج روز است بايد همان را حيض
قرار دهد. و بنابر احتياط واجب، در تفاوت بين شماره عادت آنان و هفت روز،
كه دو روز است، كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد و كارهاى
استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته شد
عبادتهاى خود را انجام دهد و اگر عادت خويشانش بيشتر از هفت روز مثلا نه
روز است بايد هفت روز را حيض قرار دهد و بنابر احتياط واجب در تفاوت بين
هفت روز و عادت آنان، كه دو روز است، كارهاى استحاضه را به ‌جا آورد و
كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد.
91

مسأله 495 - مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن
نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشانه
حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، خونى كه نشانه حيض دارد
حيض است و خونى كه نشانه استحاضه دارد استحاضه مىباشد. و اگر خونى كه
نشانه حيض را دارد كمتر از سه روز باشد بايد به عادت خويشان خود نگاه كند
اگر هفت روز است بايد هفت روز حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر
عادت خويشان كمتر از هفت روز يا بيشتر از هفت روز است به دستورى كه در
مسأله قبل گفته شد عمل نمايد. يعنى بايد همان را حيض قرار دهد و تا هفت روز
بقيه به دستورى كه در مسائل قبل گفته شد رفتار نمايد. و همچنين است اگر پيش
از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم
نشانه حيض را داشته باشد، مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه ‌روز خون زرد و
دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد خون اول را حيض قرار دهد و بقيه آن را
تا هفت روز به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار نمايد.
5 - مبتدئه
مسأله 496 - مبتدئه يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن او است، اگر بيشتر
از ده روز خون ببيند و همه خونهايى كه ديده يك جور باشد بايد عادت خويشان
خود را بطورى كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 497 - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن
نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه
نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، خونى كه نشانه
حيض دارد حيض مىباشد و خونى كه نشانه حيض ندارد استحاضه مىباشد،
ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند
كه آن هم نشانه خون حيض داشته باشد، مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه روز
92

خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند بايد از اول، خون اول، كه نشانه
حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، رجوع به خويشاوندان خود كند و بقيه
را استحاضه قرار دهد.
مسأله 498 - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن
نشانه حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه
نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد از اولى كه خون
نشانه حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد به خويشاوندان خود رجوع كند و
بقيه را استحاضه قرار دهد.
6 - ناسيه
مسأله 499 - ناسيه يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده است، اگر
بيشتر از ده روز خون ببيند بايد روزهايى كه خون او نشانه حيض را دارد تا ده
روز، حيض قرار دهد و بقيه را استحاضه قرار دهد. و اگر نتواند حيض را به
واسطه نشانه‌هاى آن تشخيص دهد، بنابر احتياط واجب بايد هفت روز اول را
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسائل متفرقه حيض
مسأله 500 - مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر
خونى ببينند كه نشانه‌هاى حيض داشته باشد يا يقين كنند كه ‌سه روز طول
مىكشد بايد عبادت را ترك كنند، و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد
عبادتهايى را كه بجا نياورده‌اند قضا نمايند. ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز
طول مىكشد و نشانه‌هاى حيض را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد تا
سه روز كارهاى استحاضه را بجا آورند و كارهايى را كه بر حائض حرام است
ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند بايد آن را حيض قرار دهند.
93

مسأله 501 - زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت
داشته باشد چه در عدد حيض، يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت
سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاى آن يا هم
وقت و هم شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش بر مىگردد به آنچه در اين دو
ماه ديده است. مثلا اگر از روز اول تا هفتم ماه خون مىديده و پاك مىشده
چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه، خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم
عادت او مىشود.
مسأله 502 - مقصود از يك ماه، از ابتداى خون ديدن است تا سى روزانه
از اول ماه تا آخر ماه.
مسأله 503 - زنى كه معمولا ماهى يك مرتبه خون مىبيند اگر در يك ماه
دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانه‌هاى حيض را داشته باشد، چنانچه
روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد بايد هر دو را حيض قرار
دهد.
مسأله 504 - اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد
ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى
به نشانه‌هاى حيض ببيند بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه‌هاى حيض
داشته، حيض قرار دهد.
مسأله 505 - اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون
نيست، بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته باشد كه پيش از
تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از
تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند نبايد غسل كند و نمى تواند نماز بخواند و
بايد به احكام حائض رفتار نمايد.
مسأله 506 - اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در
باطن خون هست بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون
94

آورد. پس اگر پاك بود غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اگر پاك نبود
اگر چه به ‌آب زرد رنگى هم آلوده باشد چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت
او ده روز است بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد غسل كند، و اگر سر
ده روز پاك شد، يا خون او از ده گذشت، سر ده روز غسل نمايد، و اگر عادتش
كمتر از ده روز است، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده
روز پاك مىشود، نبايد غسل كند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مىگذرد
احتياط واجب آن است كه تا يك روز عبادت را ترك كند و بعد از آن مىتواند
تا ده روز عبادت را ترك كند ولى بهتر است تا ده روز كارهايى را كه بر حائض
حرام است ترك كند و كارهاى مستحاضه را انجام دهد پس اگر پيش از تمام
شدن ده روز يا سر ده روز از خون پاك شد تمامش حيض است و اگر ده روز
گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادتهايى را
كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد.
مسأله 507 - اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد
حيض نبوده است، بايد نماز و روزه‌اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا
نمايد، و اگر چند روز را به گمان اين كه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد
حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته بايد قضا نمايد.
نفاس
مسأله 508 - از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مىآيد هر
خونى كه زن مىبيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود خون نفاس
است. و زن را در حال نفاس، نفساء مىگويند.
مسأله 509 - خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مىبيند
نفاس نيست.
95

مسأله 510 - لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته‌اى
هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا چهار نفر قابله بگويند كه اگر در
رحم مىماند انسان مىشد، خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.
مسأله 511 - ممكن است خون نفاس، يك آن، بيشتر نيايد، ولى بيشتر از
ده روز نمىشود.
مسأله 512 - هر گاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط
شده اگر مىماند انسان مىشد يا نه لازم نيست وارسى كند، و خونى كه از او
خارج مىشود شرعا خون نفاس نيست.
مسأله 513 - توقف در مسجد و رفتن در مسجد الحرام و مسجد پيامبر
صلى الله عليه وآله و سلم و رساندن جايى از بدن به خط قرآن و كارهاى ديگرى
كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و
مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه مىباشد.
مسأله 514 - طلاق دادن زنى كه در حال نفاس مىباشد باطل است و
نزديكى كردن با او حرام مىباشد و اگر شوهرش با او نزديكى كند احتياط
مستحب آن است به دستورى كه در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.
مسأله 515 - وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاى
خود را بجا آورد. و اگر دوباره خون ببيند چنانچه روزهايى كه خون ديده با
روزهايى كه در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام
آن نفاس است، و اگر روزهايى كه پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد.
مسأله 516 - اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن
خون هست بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند كه اگر پاك است،
براى عبادتهاى خود غسل كند.
مسأله 517 - اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض
عادت دارد به اندازه روزهاى عادت او نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت
96

ندارد تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه مىباشد. و احتياط مستحب آن است
كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت، و كسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم
تا روز هيجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر
نفساء حرام است ترك كند.
مسأله 518 - زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از
روزهاى عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس
قرار دهد. احتياط واجب آن است تا يك روز يا دو روز يا تا ده روز عبادت را
ترك نمايد، پس اگر از ده روز بگذرد روزهاى عادتش حيض است و بقيه
استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده بايد قضا كند.
مسأله 519 - زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه
يا بيشتر از يك ماه پى در پى خون ببيند به اندازه روزهاى عادت او نفاس است
و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مىبيند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه‌اش
باشد، استحاضه است، مثلا زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و
هفتم آن ماه است، اگر روز دهم ماه زايمان و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون
ديد، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى
عادت خود كه از بيستم تا بيست و هفتم ماه است مىبيند استحاضه مىباشد، و
بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى را كه مىبيند در روزهاى عادتش باشد، حيض
است چه نشانه‌هاى حيض را داشته باشد يا نداشته باشد و اگر در روزهاى
عادتش نباشد اگر چه نشانه‌هاى حيض را داشته باشد، بايد آن را استحاضه قرار
دهد.
مسأله 520 - زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه
يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه
است و خونى كه بعد از آن مىبيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض و اگر نه
آن هم استحاضه مىباشد.
97

غسل مس ميت
مسأله 521 - اگر كسى بدن انسان مرده‌اى را كه سرد شده و غسلش
نداده‌اند مس كند يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميت
نمايد، چه در حالت خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا
بى اختيار، حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميت برسد بايد
غسل كند. ولى اگر حيوان مرده‌اى را مس كند غسل بر او واجب نيست.
مسأله 522 - براى مس مرده‌اى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب
نيست اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد.
مسأله 523 - اگر موى خود را به بدن ميت برساند به ‌صورتى كه مس ميت
صدق نكند و يا بدن خود را به موى ميت و يا موى خود را به موى ميت برساند،
غسل واجب نيست.
مسأله 524 - براى مس بچه مرده، حتى بچه سقط شده‌اى كه چهار ماه او
تمام شده غسل مس ميت واجب است بلكه بهتر است براى مس بچه سقط
شده‌اى كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد. بنابر اين اگر بچه چهار ماهه‌اى
مرده به دنيا بيايد، مادر او بايد غسل مس ميت كند، بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم
داشته باشد بهتر است مادر او غسل نمايد.
مسأله 525 - بچه‌اى كه بعد از مردن مادر به دنيا مىآيد، وقتى بالغ شد
واجب است غسل مس ميت كند.
مسأله 526 - اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس
نمايد، غسل بر او واجب نمىشود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود
جايى از بدن او را مس كند اگر چه غسل سوم آن جا تمام شده باشد بايد غسل
مس ميت نمايد.
98

مسأله 527 - اگر ديوانه يا بچه نا بالغى، ميت را مس كند بعد از آن كه آن
ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد بايد غسل مس ميت نمايد.
مسأله 528 - اگر از بدن زنده يا مرده‌اى كه غسلش نداده‌اند، قسمتى كه
داراى استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند،
انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مس ميت كند اگر قسمتى كه جدا شده
استخوان نداشته باشد، براى مس آن، غسل واجب نيست.
مسأله 529 - براى مس استخوان و دندانى كه از مرده جدا شده باشد و آن
را غسل نداده‌اند بنابر احتياط واجب بايد غسل كرد، ولى براى مس استخوان و
دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.
مسأله 530 - غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولى
كسى كه غسل مس ميت كرده اگر بخواهد نماز بخواند بايد وضو هم بگيرد.
مسأله 531 - اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد،
يك غسل كافى است.
مسأله 532 - براى كسى كه بعد از مس ميت غسل نكرده است، توقف در
مسجد و جماع و خواندن سوره هايى كه سجده واجب دارد مانعى ندارد، ولى
براى نماز و مانند آن بايد غسل كند و وضو بگيرد.
احكام محتضر
مسأله 533 - مسلمانى را كه محتضر است يعنى در حال جان دادن
مىباشد مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند
بطورى كه ‌كف پاهايش به طرف قبله باشد. و اگر خواباندن او كاملا به اين طور
ممكن نيست تا اندازه‌اى كه ممكن است رجاء به اين دستور عمل كنند، و چنانچه
خواباندن او به هيج قسم ممكن نباشد به قصد رجاء او را رو به قبله بنشانند، و اگر
99

آن هم نشود، باز به قصد رجاء او را به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله
بخوابانند.
مسأله 534 - احتياط واجب آنست كه تا وقتى غسل ميت تمام نشده او را
رو به قبله بخوابانند، ولى بعد از آن كه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتى
كه بر او نماز مىخوانند، بخوابانند.
مسأله 535 - رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است، و اجازه
گرفتن از ولى او لازم نيست.
مسأله 536 - مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام
و ساير عقايد حقه را به كسى كه در حال جان دادن است طورى تلقين كنند كه
بفهمد، و نيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله 537 - مستحب است اين دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه
بفهمد:
اللهم اغفر لي الكثير من معاصيك واقبل منى اليسير من طاعتك يا من
يقبل اليسير ويعفو عن الكثير اقبل منى اليسير، واعف عنى الكثير انك انت العفو
الغفور اللهم ارحمنى فانك رحيم.
مسأله 538 - مستحب است كسى را كه سخت جان مىدهد، اگر ناراحت
نمىشود به ‌جايى كه نماز مىخوانده ببرند.
مسأله 539 - مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين او سوره
مباركه يس، والصافات و احزاب و آية الكرسى و آيه پنجاه و چهارم از سوره
اعراف يعنى آيه ان ربكم الله الذى خلق السماوات... و سه آيه آخر سوره بقره
بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله 540 - تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيزى روى شكم او و بودن
جنب و حائض نزد او و هم چنين حرف زدن زياد، و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها
نزد او مكروه است.
100

احكام بعد از مرگ
مسأله 541 - بعد از مرگ مستحب است دهان ميت را ببندند كه باز نماند و
چشمها و چانه ميت را ببندند و دست و پاى او را درازا كنند و پارچه‌اى روى او
بيندازند و اگر شب مرده است در جايى كه مرده، چراغ روشن كنند و براى تشييع
جنازه او مؤمنين را خبر كنند. و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او
ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود و نيز اگر ميت حامله باشد و بچه در شكم او
زنده باشد، بايد بقدرى دفن را عقب بيندازند، كه پهلوى چپ او را بشكافند و
طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت
مسأله 542 - غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان اگر چه دوازده امامى
نباشد بر هر مكلفى واجب است، و اگر بعضى انجام دهند از ديگران ساقط
مىشود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد همه معصيت كرده‌اند.
مسأله 543 - اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود بر ديگران واجب
نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسأله 544 - اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده،
واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد بايد اقدام
نمايد.
مسأله 545 - اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل
انجام داده‌اند بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده يا شك
دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.
101

مسأله 546 - براى غسل و كفن و نماز و دفن ميت بايد از ولى او اجازه
بگيرند.
مسأله 547 - ولى زن كه در غسل و كفن و دفن او دخالت مىكند شوهر
او است و بعد از او مردهايى كه از ميت ارث مىبرند مقدم بر زنهاى ايشانند و هر
كدام كه در ارث بردن مقدم هستند در اين امر نيز مقدمند.
مسأله 548 - اگر كسى بگويد: من وصى يا ولى ميتم، يا بگويد: ولى ميت
به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه ديگرى
نمىگويد من ولى يا وصى ميتم يا ولى ميت به من اجازه داده است، انجام
كارهاى ميت با او است.
مسأله 549 - اگر ميت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولى،
كس ديگرى را معين كند، احتياط واجب آن است كه ولى و آن كس هر دو اجازه
بدهند. و لازم نيست كسى كه ميت، او را براى انجام اين كارها معين كرده اين
وصيت را قبول كند ولى اگر قبول كرد، بايد به آن عمل نمايد.
احكام غسل ميت
مسأله 550 - واجب است ميت را سه غسل بدهند اول: به آبى كه با سدر
مخلوط باشد. دوم: به آبى كه با كافور مخلوط باشد. سوم: با آب خالص.
مسأله 551 - سدر و كافور بايد به اندازه اى زياد نباشد كه آب را مضاف
كند و به اندازه‌اى هم كم نباشد كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
مسأله 552 - اگر سدر و كافور به اندازه‌اى كه لازم است پيدا نشود بنابر
احتياط واجب بايد مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند ولى آن قدر
كم نباشد كه آب سدر و كافور اصلا صدق نكند.
مسأله 553 - كسى كه براى حج احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن
102

سعى بين صفا و مروه بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند و به ‌جاى آن بايد
با آب خالص غسلش بدهند، و هم چنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن
مو، بميرد.
مسأله 554 - اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود يا استعمال آن
جايز نباشد مثل آن كه غصبى باشد، بايد به جاى هر كدام كه ممكن نيست ميت را
با آب خالص غسل بدهند.
مسأله 555 - كسى كه ميت را غسل مىدهد بايد مسلمان دوازده امامى و
عاقل و بالغ باشد و مسائل غسل را هم بداند.
مسأله 556 - كسى كه ميت را غسل مىدهد بايد قصد قربت داشته باشد
يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد، و اگر به همين نيت تا
آخر غسل سوم باقى باشد كافى است و تجديد لازم نيست.
مسأله 557 - غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است. و غسل
و كفن و دفن كافر و اولاد او جايز نيست. و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به
حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند بايد
او را غسل داد و اگر هيچ كدام آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست.
مسأله 558 - بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل
بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه‌اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
مسأله 559 - اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است ولى زن
مىتواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مىتواند زن خود را غسل دهد،
اگر چه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل
ندهد.
مسأله 560 - مرد مىتواند دختر بچه‌اى را كه سن او سه سال بيشتر نيست
غسل دهد، زن هم مىتواند پسر بچه‌اى را كه سه سال بيشتر ندارد غسل دهد.
مسأله 561 - اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است مرد پيدا نشود،
103

زنانى كه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و عمه و خاله يا به
واسطه شير خوردن با او محرم شده‌اند مىتوانند از زير لباس غسلش بدهند. و
نيز اگر براى غسل ميت زن، زن ديگرى نباشد مردهائى كه با او نسبت دارند و
محرمند، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده‌اند، مىتوانند از زير لباس، او
را غسل دهند.
مسأله 562 - اگر ميت و كسى كه او را غسل مىدهد هر دو مرد يا هر دو
زن باشند بهتر آن است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.
مسأله 563 - نگاه كردن به عورت ميت، حرام است، و كسى كه او را غسل
مىدهد اگر نگاه كند معصيت كرده ولى غسل باطل نمىشود.
مسأله 564 - اگر جايى از بدن ميت نجس باشد، بايد پيش از آن كه آن
جا را غسل بدهند، آب بكشند. و احتياط واجب آن است كه تمام بدن ميت پيش
از شروع به غسل پاك باشد.
مسأله 565 - غسل ميت مثل غسل جنابت است، و احتياط واجب آن
است كه تا غسل ترتيبى ممكن است ميت را غسل ارتماسى ندهند، ولى در
غسل ترتيبى فرو بردن هر يك از سه قسمت بدن ميت را در آب كثير جايز است.
مسأله 566 - كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده لازم نيست
غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى او كافى است.
مسأله 567 - جائز نيست كه براى غسل دادن ميت مزد بگيرند ولى مزد
گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل حرام نيست.
مسأله 568 - اگر آب پيدا نشود يا استعمال آن مانعى داشته باشد بايد
عوض هر غسل، ميت را يك تيمم بدهند.
مسأله 569 - كسى كه ميت را تيمم مىدهد بايد دست خود را بر زمين بزند
و به صورت و پشت دستهاى بكشد و اگر ممكن باشد، بنابر احتياط واجب
با دست ميت هم او را تيمم بدهد.
104

احكام كفن ميت
مسأله 570 - ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و
سرتاسرى مىگويند كفن نمايند.
مسأله 571 - لنگ بايد از ناف تا زانو باشد و اطراف بدن را بپوشاند، و
بهتر آن است كه از سينه تا روى پا برسد. و بنابر احتياط واجب پيراهن بايد از
سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه تا روى پا برسد.
و درازى سرتاسرى بايد بقدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد، و پهناى
آن بايد به اندازه‌اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد.
مسأله 572 - مقدارى از لنگ كه از ناف تا زانو را مىپوشاند و مقدارى از
پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مىپوشاند، مقدار واجب كفن است، و آنچه
بيشتر از اين مقدار در مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مىباشد.
مسأله 573 - اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب
كفن را كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند اشكال ندارد، و احتياط
واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن و هم چنين مقدارى را كه احتياطا
لازم است از سهم و ارثى كه بالغ نشده بر ندارند.
مسأله 574 - اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در
دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را
به مصرف خود او برسانند ولى مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف
مقدارى از آن را معين كرده باشد، مىتوانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او
بردارند.
مسأله 575 - كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد،
و هم چنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مىشود، طلاق رجعى
105

بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه
شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولى شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
مسأله 576 - كفن ميت بر خويشان او واجب نيست اگر چه مخارج او در
حال زندگى بر آنان واجب باشد.
مسأله 577 - احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن بقدرى
نازك نباشد كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد.
مسأله 578 - كفن كردن با چيز غصبى اگر چيز ديگرى هم پيدا نشود جايز
نيست و چنانچه كفن ميت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد بايد از تنش
بيرون آورند، اگر چه او را دفن كرده باشند، ولى بنابر احتياط در حال ناچارى
مىتوانند با پوست مردار او را كفن كنند.
مسأله 579 - كفن كردن ميت با چيز نجس و پارچه ابريشمى خالص يا
پارچه‌اى كه با طلا بافته شده جائز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله 580 - كفن كردن با پارچه‌اى كه از پشم يا موى حيوان حرام
گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست، ولى اگر پوست حيوان حلال
گوشت را طورى درست كنند كه به آن جامه گفته شود، و هم چنين اگر كفن از مو
و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آن
است كه با اين دو هم كفن ننمايند.
مسأله 581 - اگر كفن ميت به نجاست خود او يا به نجاست ديگرى نجس
شود، چنانچه كفن ضايع نمىشود بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند ولى اگر در
قبر گذاشته باشند بهتر است كه ببرند بلكه اگر بيرون آوردن ميت اهانت به او باشد
بريدن واجب مىشود و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست، در صورتى كه
عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.
مسأله 582 - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته‌ است اگر بميرد بايد
مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
106

مسأله 583 - مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود
را تهيه كند.
احكام حنوط
مسأله 584 - بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند يعنى به پيشانى
و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند. و
مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند و بايد كافور ساييده و تازه باشد و
اگر بواسطه كهنه بودن، عطر آن از بين رفته باشد كافى نيست.
مسأله 585 - در حنوط ميت، مراعات ترتيب بين اعضاى سجود لازم
نيست اگر چه احتياط مستحب آنست كه اول كافور را به پيشانى ميت بمالند.
مسأله 586 - بهتر آن است كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند
اگر چه در بين كفن كردن و بعد از آن هم مانعى ندارد.
مسأله 587 - كسى كه براى حج احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن
سعى بين صفا و مروه بميرد حنوط كردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره
پيش از آن كه موى خود را كوتاه كند بميرد نبايد او را حنوط كنند.
مسأله 588 - زنى كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده اگر چه
حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
مسأله 589 - احتياط واجب آن است كه ميت را با مشك و عنبر و عود و
عطرهاى ديگر خوشبو نكنند يا براى حنوط اينها را با كافور مخلوط ننمايند.
مسأله 590 - مستحب است قدرى تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام
را با كافور مخلوط كنند ولى بايد از آن كافور به جاهايى كه بى احترامى مىشود
نرسانند و نيز بايد تربت بقدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور مخلوط شد، آن را
كافور نگويند.
107

مسأله 591 - اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بايد غسل را مقدم
دارند، و اگر براى هفت عضو نرسد پيشانى را مقدم بدارند.
مسأله 592 - مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت
بگذارند.
احكام نماز ميت
مسأله 593 - نماز خواندن بر ميت مسلمان، اگر چه بچه باشد واجب است،
ولى بايد پدر و مادر آن بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام
شده باشد.
مسأله 594 - نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده
شود و اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى يا
ندانستن مسأله باشد كافى نيست.
مسأله 595 - كسى كه مىخواهد نماز ميت بخواند لازم نيست با وضو يا
غسل يا تيمم باشد و بدن و لباسش پاك باشد و اگر لباس او غصبى هم باشد
اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهايى را كه در
نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند.
مسأله 596 - كسى كه به ميت نماز مىخواند، بايد رو به قبله باشد. و نيز
واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند بطورى كه سر او به طرف راست
نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسأله 597 - مكان نمازگزار بايد از جاى ميت پست‌تر يا بلندتر نباشد
ولى پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد.
مسأله 598 - نمازگزار بايد از ميت دور نباشد ولى كسى كه نماز ميت را به
جماعت مىخواند اگر از ميت دور باشد چنانچه صفها به يكديگر متصل باشد
اشكال ندارد.
108

مسأله 599 - نمازگزار بايد مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت
خوانده شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميت
نيستند اشكال ندارد.
مسأله 600 - بين ميت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزى مانند اينها
نباشد ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله 601 - در وقت خواندن نماز بايد عورت ميت پوشيده باشد و اگر
كفن كردن او ممكن نيست بايد عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها
باشد بپوشانند.
مسأله 602 - نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع
نيت، ميت را معين كند، مثلا نيت كند نماز مىخوانم بر اين ميت قربة الى الله.
مسأله 603 - اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند،
مىشود نشسته بر او نماز خواند.
مسأله 604 - اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز
بخواند، احتياط واجب آن است كه آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد و بر ولى
هم بنابر احتياط واجب، واجب است كه اجازه بدهد.
مسأله 605 - مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميت
اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.
مسأله 606 - اگر ميت را عمدا يا از روى فراموشى يا به‌ جهت عذرى
بدون نماز دفن كنند يا بعد از دفن معلوم شود، نمازى كه بر او خوانده شده باطل
بوده است، تا وقتى جسد او از هم نپاشيده واجب است با شرطهايى كه براى نماز
ميت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
109

دستور نماز ميت
مسأله 607 - نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به‌ اين
ترتيب بگويد كافى است: بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد: أشهد ان
لا إله ا لا الله وان محمدا رسول الله.
و بعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد وآل محمد.
و بعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات.
و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللهم اغفر لهذا الميت و اگر
زن است بگويد: اللهم اغفر لهذه الميت و بعد تكبير پنجم را بگويد.
و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد: اشهد ان لا إله ا لا الله وحده لا شريك
له الها واحدا احدا صمدا فردا حيا قيوما دائما ابدا لم يتخذ صاحبة ولا ولدا، وأشهد
ان محمدا عبده ورسوله ارسله بالهدى ودين الحق، ليظهره على الدين كله، و
لو كره المشركين بشيرا ونذيرا بين يدى الساعة.
و بعد از تكبير دوم بگويد: اللهم صل على محمد وآل محمد وبارك على محمد
وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كافضل ما صليت وباركت و ترحمت على
ابراهيم وآل ابراهيم إنك حميد مجيد وصل على جميع الانبياء والمرسلين.
وبعد از تكبير سوم بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات والمسلمين
والمسلمات الأحياء منهم والاموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات انك على كل شئ
قدير.
و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد: اللهم ان هذا المسجى
قدامنا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك وانت خير منزول به اللهم انك
قبضت روحه اليك وقد احتاج الى رحمتك، وأنت غنى عن عذابه، اللهم انا لا نعلم
منه الاخيرا وانت اعلم به منا اللهم ان كان محسنا فزد في احسانه وان كان مسيئا
110

فتجاوز عنه واغفر له اللهم اجعله عندك في اعلى عليين واخلف على اهله
في الغابرين وارحمه برحمتك يا ارحم الراحمين.
و بعد، تكبير پنجم را بگويد. ولى اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم
بگويد: اللهم ان هذه المسجاة قدامنا امتك وابنة عبدك وابنة امتك نزلت بك وانت
خير منزول به اللهم انا لا نعلم منها الاخيرا وانت اعلم بها منا اللهم ان كانت محسنة
فزد في احسانها وان كانت ميسئة فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك في
اعلى عليين واخلف على اهلها في الغابرين وارحمها برحمتك يا ارحم الراحمين.
مسأله 608 - بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نماز
از صورت خود خارج نشود.
مسأله 609 - كسى كه نماز ميت را به جماعت مىخواند بايد تكبيرها و
دعاهاى آن را هم بخواند.
مستحبات نماز ميت
مسأله 610 - چند چيز در نماز ميت مستحب است:
اول: كسى كه نماز ميت مىخواند با وضو يا غسل يا تيمم باشد، و احتياط
مستحب آن است در صورتى تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه
اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميت نرسد.
دوم: اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى به او نماز
مىخواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميت زن است مقابل سينه‌اش
بايستد.
سوم: پا برهنه نماز بخواند.
چهارم: در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم: فاصله او با ميت بقدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به
111

جنازه برسد.
ششم: نماز ميت را به جماعت بخواند.
هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز
مىخوانند، آهسته بخوانند.
هشتم: در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد.
نهم: نمازگزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم: پيش از نماز سه مرتبه بگويد: الصلاة.
يازدهم: نماز را در جايى بخوانند كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آن جا
مىروند.
دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميت را به جماعت مىخواند در صفى تنها
بايستد.
مسأله 611 - خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در
مسجد الحرام مكروه نيست.
احكام دفن
مسأله 612 - واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند، كه بوى او
بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و در صورتى هم كه ترس
درنده و نزديك شدن انسانى كه از بوى ميت اذيت شود در بين نباشد احتياط
واجب آن است كه گودى قبر به همان اندازه مذكور در بالا باشد، و اگر ترس آن
باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مسأله 613 - اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد مىتوانند بجاى دفن،
او را در بنا يا تابوت بگذارند.
مسأله 614 - ميت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه
112

جلوى بدن او رو به قبله باشد.
مسأله 615 - اگر كسى در كشتى بميرد چنانچه جسد او فاسد نمىشود و
بودن او در كشتى مانعى ندارد بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين
دفن كنند، و اگر نه بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از
خواندن نماز ميت چيز سنگينى به پايش ببندند و به دريا بيندازند يا او را در
خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممكن است بايد او را در
جايى بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود.
مسأله 616 - اگر بترسند كه دشمن، قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون
آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد چنانچه ممكن باشد بايد بطورى
كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
مسأله 617 - مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را
در صورتى كه لازم باشد بايد از اصل مال ميت بردارند.
مسأله 618 - اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، چنانچه
پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه
روى بچه به‌ طرف قبله باشد بلكه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد،
بنابر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند.
مسأله 619 - دفن مسلمان، در قبرستان كفار و دفن كافر، در قبرستان
مسلمانان جايز نيست.
مسأله 620 - دفن مسلمان در جايى كه بى احترامى به او باشد مانند جايى
كه خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
مسأله 621 - ميت را نبايد در جاى غصبى دفن كنند و دفن كردن در
جايى كه براى غير دفن كردن وقف شده و در مسجد و در زمينى كه مثل مسجد
براى غير دفن كردن وقف شده جايز نيست.
مسأله 622 - دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست مگر آن كه قبر، كهنه
113

شده باشد و ميت اولى از بين رفته باشد.
مسأله 623 - چيزى كه از ميت جدا مىشود، اگر چه مو و ناخن و دندانش
باشد، بايد با او دفن شود، و دفن ناخن و دندانى كه در حال زندگى از انسان جدا
مىشود مستحب است.
مسأله 624 - اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد بايد
در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مسأله 625 - اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر
خطر داشته باشد بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند، و چنانچه ناچار شوند
كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد به وسيله شوهرش اگر اهل فن
است يا زنى كه‌ اهل فن باشد او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست مرد محرمى
كه ‌اهل فن باشد، و اگر آن هم ممكن نشود مرد نامحرمى كه ‌اهل فن باشد بچه‌ را
بيرون بياورد، و در صورتى كه آن هم پيدا نشود كسى كه اهل فن نباشد مىتواند
بچه را بيرون آورد.
مسأله 626 - هر گاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد اگر چه اميد
زنده ماندن طفل را نداشته باشند بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد
پهلوى چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند.
مستحاب دفن
مسأله 627 - مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند و
ميت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند مگر آن كه قبرستان دور تر، از جهتى
بهتر باشد مثل آن كه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى
فاتحه اهل قبور بيشتر به آن جا بروند و نيز جنازه را در چند ذرعى قبر، زمين
بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند، و در هر مرتبه زمين بگذارند و
114

بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند. و اگر ميت مرد است در دفعه سوم
طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف
سر وارد قبر نمايند. و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا
وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه‌اى روى قبر بگيرند، و نيز جنازه را به
آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند، و دعاهايى كه دستور داده شده، پيش از
دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه ميت را در لحد گذاشتند، گره هاى كفن را
باز كنند و صورت ميت را روى خاك بگذارد و بالشى از خاك زير سر او
بسازند و پشت ميت، خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميت به پشت برنگردد و
پيش از آن كه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست ميت بزنند و دست
چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به
شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند:
اسمع افهم يا فلان بن فلان و به جاى فلان اسم ميت و پدرش را بگويند
مثلا اگر اسم او محمد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند:
اسمع افهم يا محمد بن على پس از آن بگويند:
هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا إله ا لا الله وحده
لا شريك له وان محمدا صلى الله عليه وآله عبده ورسوله و سيد النبيين و
خاتم المرسلين وان عليا أمير المؤمنين و سيد الوصيين و امام افترض الله طاعته
على العالمين وان الحسن والحسين وعلى بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و
موسى بن جعفر وعلى بن موسى و محمد بن على وعلى بن محمد والحسن بن على
والقائم الحجة المهدى صلوات الله عليهم ائمة المؤمنين و حجج الله على الخلق اجمعين و
ائمتك ائمة هدى بك ابرار يا فلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و
پدرش را بگويد:
و بعد بگويد:
اذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله تبارك و تعالى و
سئلاك عن ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن ائمتك
115

فلاتخف ولا تحزن و قل في جوابهما الله ربى و محمد صلى الله عليه وآله نبيى
و الاسلام دينى والقرآن كتابى والكعبة قبلتى و أمير المؤمنين على بن ابى طالب امامى
والحسن بن على المجتبى امامى والحسين بن على الشهيد بكربلا امامى و
على زين العابدين امامى و محمد الباقر امامى و جعفر الصادق امامى، و
موسى الكاظم امامى، وعلى الرضا امامى، و محمد الجواد امامى، وعلى الهادى
امامى والحسن العسكرى امامى والحجة المنتظر امامى هؤلاء صلوات الله عليهم
اجمعين ائمتى و سادتى وقادتى و شفعائى بهم اتولى و من اعدائهم اتبرء في الدنيا
والآخرة ثم اعلم يا فلان بن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را
بگويد بعد بگويد: ان الله تبارك و تعالى نعم الرب وان محمدا صلى الله عليه وآله نعم
الرسول وان على بن ابى طالب واولاده المعصومين الائمة الاثنى عشر نعم الائمة وان
ماجاء به محمد صلى الله عليه وآله حق وان الموت حق و سؤال منكر و نكير في القبر
حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والميزان حق وتطاير الكتب حق و
ان الجنة حق والنار حق وان الساعة آتية لا ريب فيها وان الله يبعث من في القبور
پس بگويد: افهمت يا فلان و بجاى فلان اسم ميت را بگويد پس از آن بگويد:
ثبتك الله بالقول الثابت وهديك الله الى صراط مستقيم عرف الله بينك و بين
اوليائك في مستقر من رحمته پس بگويد: اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعد
بروحه اليك ولقنه منك برهانا اللهم عفوك عفوك.
مسأله 628 - مستحب است كسى كه ميت را در قبر مىگذارد با طهارت و
سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد، و غير از
خويشان ميت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند:
إنا لله وانا إليه راجعون. اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مىباشد او را در قبر
بگذارد و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسأله 629 - مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به
اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه‌اى روى آن بگذارند كه اشتباه
116

نشود و روى قبر آب بپاشند، و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند، دستها را
بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركه
انا انزلناه بخوانند و براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند:
اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعد اليك روحه ولقه منك رضوانا و
اسكن قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك.
مسأله 630 - پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده‌اند مستحب است
ولى ميت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعاهايى را كه دستور داده شده،
به ميت تلقين كند.
مسأله 631 - بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند
ولى اگر مدتى گذشته است كه به ‌واسطه سر سلامتى دادن، مصيبت يادشان
مىآيد، ترك آن بهتر است، و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت
غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
مسأله 632 - مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصا در مرگ
فرزند صبر كند و هر وقت ميت را ياد مىكند: إنا لله وانا إليه راجعون بگويد، و
براى ميت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را
محكم بسازد كه زود خراب نشود.
مسأله 633 - جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد
و به خود لطمه بزند.
مسأله 634 - پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست.
مسأله 635 - اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند
يا اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد به طورى كه خون بيايد يا موى
خود را بكند بايد يك بنده آزاد كند يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند و
اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد بلكه اگر خون هم نيايد بنابر احتياط واجب
به ‌اين دستور عمل نمايد.
117

مسأله 636 - احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت صدا را خيلى
بلند نكنند.
نماز وحشت
مسأله 637 - مستحب است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى
ميت بخوانند و دستور آن اينها است كه در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه
آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه بخوانند و بعد از
سلام نماز بگويند اللهم صل على محمد وآل محمد وابعث ثوابها الى قبر فلان و به
جاى كلمه فلان اسم ميت را بگويند.
مسأله 638 - نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مىشود خواند،
ولى بهتر است در اول شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
مسأله 639 - اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر
دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسأله 640 - نبش قبر مسلمان يعنى شكافتن قبر او اگر چه طفل، يا ديوانه
باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسأله 641 - نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر
آن گذشته باشد حرام است.
مسأله 642 - شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اول: آن كه ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى
نشود كه در آنجا بماند.
دوم: آن كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده غصبى باشد و صاحب
118

آن راضى نشود كه در قبر بماند، و همچنين است اگر چيزى از مال خود ميت كه
به‌ ورثه او رسيده با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر
بماند. و اگر وصيت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند در
صورتى كه وصيتش بيشتر از يك سوم مال او نباشد، براى بيرون آوردن اينها
نمىتوانند قبر را بشكافند.
سوم: آن كه ميت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل
بوده، يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته‌اند.
چهارم: آن كه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند.
پنجم: آن كه ميت را در جائى كه بى احترامى به او است مثل قبرستان كفار
يا جايى كه كثافت و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند.
ششم: آن كه براى يك مطلب شرعى كه ‌اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر
است، قبر را بشكافند مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله‌اى كه دفنش
كرده‌اند بيرون آورند.
هفتم: آن كه بترسند درنده‌اى بدن ميت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا
دشمن بيرون آورد.
هشتم: آن كه قسمتى از بدن ميت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند
ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه
بدن ميت ديده نشود.
غسلهاى مستحب
مسأله 643 - غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است و از آن
جمله است:
1 - غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر، و بهتر است نزديك
119

ظهر به ‌جا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت ادا و قضا
تا عصر جمعه به ‌جا آورد، و اگر در روز جمعه غسل نكند احتياط آن است كه از
صبح شنبه تا غروب قضاى آن را به جا آورد. و كسى كه مىترسد در روز جمعه
آب پيدا نكند مىتواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، بلكه اگر در شب جمعه
غسل را به اميد آن كه مطلوب خداوند عالم است بجا آورد صحيح است، و
مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد:
اشهدان لا إله ا لا الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل
على محمد وآل محمد واجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين.
2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاى طاق مثل شب سوم و پنجم و
هفتم، ولى از شب بيست و يكم مستحب است همه شب غسل كند، و براى غسل
شب اول و پانزدهم و هفدهم و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و
بيست و پنجم و بيست و هفتم و بيست و نهم بيشتر سفارش شده است. و وقت غسل
شبهاى ماه رمضان تمام شب است و بهتر است مقارن غروب آفتاب بجا آورده
شود ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و
عشا به جا آورد. و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اول
شب، يك غسل هم در آخر شب انجام دهد.
3 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان، و وقت آن از اذان صبح است تا
غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورد، و اگر از ظهر تا غروب بجا
آورد، احتياط آن است كه به قصد رجاء انجام دهد.
4 - غسل شب عيد فطر، و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر
است در اول شب بجا آورده شود.
5 - غسل روز هشتم و نهم ذيحجه، و در روز نهم بهتر است آن را نزديك
ظهر بجا آورد.
6 - غسل روز اول و پانزدهم و بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
120

7 - غسل روز عيد غدير، و بهتر است قبل از ظهر آن را انجام دهند.
8 - غسل روز بيست و چهارم ذيحجه.
9 - غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و
روز بيست و پنجم ذى القعده را رجاء انجام دهد.
10 - غسل دادن بچه‌اى كه تازه به دنيا آمده است.
11 - غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.
12 - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده است.
13 - غسل كسى كه جايى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده‌اند رسانده
است.
14 - غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمدا
نخوانده است و آن در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد.
15 - غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد ولى
اگر اتفاقا يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلا براى شهادت دادن رفته باشد،
غسل مستحب نيست.
مسأله 644 - پيش از داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه،
مسجد الحرام، خانه كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيغمبر و حرم
امامان عليهم السلام مستحب است انسان غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه
مشرف شود يك غسل كافى است و كسى كه مىخواهد در يك روز داخل حرم
مكه و مسجد الحرام و خانه كعبه شود، اگر به نيت همه يك غسل كند كافى است.
و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر
صلى الله عليه وآله شود، يك غسل براى همه كفايت مىكند و براى
زيارت پيغمبر امامان از دور يا نزديك و براى حاجت خواستن از خداوند
عالم و هم چنين براى توبه و نشاط به جهت عبادت و براى سفر رفتن خصوصا
سفر زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مستحب است انسان غسل كند و
121

اگر يكى از غسلهايى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد و بعد كارى كه وضو را
باطل مىنمايد مرتكب شود مثلا بخوابد، غسل او باطل مىشود و مستحب
است دوباره غسل را به جا آورد.
مسأله 645 - انسان نمىتواند با غسل مستحبى كارى كه مانند نماز وضو
لازم دارد انجام دهد.
مسأله 646 - اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيت همه يك
غسل بجا آورد كافى است.
تيمم
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمم كرد:
موارد تيمم
مورد اول
آن كه تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
مسأله 647 - اگر انسان در آبادى باشد بايد براى تهيه آب وضو و غسل،
بقدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان باشد، چنانچه
زمين آن پست و بلند است و يا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمين
مشكل است بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمى كه با
كمان پرتاب مىكردند در جستجوى آب برود و اگر زمين آن اين طور نيست
بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستجو نمايد.
مسأله 648 - اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعضى ديگر پست و بلند
يا عبور در آن مشكل باشد بايد در طرفى كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير
و در طرفى كه ‌اين طور نيست به اندازه پرتاب يك تير جستجو كند.
مسأله 649 - در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست در آن طرف جستجو
122

لازم نيست.
مسأله 650 - كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت
دارد، اگر يقين دارد در محلى دور تر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست
در صورتى كه مانعى نباشد و مشقت هم نداشته باشد بايد براى تهيه آب برود، و
اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست. ولى اگر اطمينان داشته
باشد بنابر احتياط واجب بايد براى تهيه آب به آن محل برود.
مسأله 651 - لازم نيست خود انسان به جستجوى آب برود بلكه مىتواند
كسى را كه بگفته او اطمينان دارد بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف
چند نفر برود كافى است.
مسأله 652 - اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود يا در منزل يا در
قافله آب هست، بايد بقدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از
پيدا كردن آن نا اميد شود.
مسأله 653 - اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا
وقت نماز همان جا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 654 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا
نكند و تا وقت نماز ديگر در همان جا بماند، چنانچه احتمال دهد آب پيدا
مىشود احتياط واجب آن است كه در جستجوى آب برود.
مسأله 655 - اگر از درنده يا دزد بر جان و مالش بترسد، يا جستجوى
آب بقدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند يا وقت نماز بقدرى تنگ باشد كه
هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نيست.
مسأله 656 - اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود معصيت
كرده، ولى نمازش با تيمم صحيح است.
مسأله 657 - كسى كه يقين دارد آب پيدا نمىكند چنانچه دنبال آب نرود
و با تيمم نماز بخوانده و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد
123

نمازش باطل است.
مسأله 658 - اگر بعد از جستجو آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد
از نماز بفهمد، در جايى كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحيح است.
مسأله 659 - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند
كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست چنانچه بتواند
وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد.
مسأله 660 - اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر
وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست چنانچه بتواند وضوى
خود را نگهدارد احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.
مسأله 661 - كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد اگر
بداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمىكند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد
ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را
نريزد.
مسأله 662 - كسى كه مىداند آب پيدا نمىكند، اگر بعد از داخل شدن
وقت نماز وضوى خود را باطل كند يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده ولى
نمازش با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آنست كه قضاى آن نماز را
بخواند.
مورد دوم
مسأله 663 - اگر به واسطه پيرى، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها يا
نداشتن وسيله‌اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به ‌آب نداشته باشد، بايد تيمم
كند.
مسأله 664 - اگر براى كشيدن آب از چاه دلو و ريسمان و مانند اينها
لازم دارد و مجبور است بخرد يا كرايه نمايد، اگر چه قيمت آن چند برابر معمول
باشد، بايد تهيه كند. و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند.
124

ولى اگر تهيه آنها بقدرى پول مىخواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد،
واجب نيست تهيه نمايد.
مسأله 665 - اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند بايد قرض نمايد
ولى كسى كه مىداند يا گمان دارد كه نمىتواند قرض خود را بدهد واجب نيست
قرض كند.
مسأله 666 - اگر كندن چاه مشقت ندارد به احتياط واجب بايد براى تهيه
آب، چاه بكند.
مسأله 667 - اگر كسى مقدارى آب بدون منت متعارف به او ببخشد بايد
قبول كند.
مورد سوم
مسأله 668 - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد كه بواسطه
استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود يا مرضش طول بكشد يا شدت كند يا
به سختى معالجه شود بايد تيمم نمايد، ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، بايد با
آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.
مسأله 669 - لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد بلكه اگر
احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال
ترس براى او پيدا نشود بايد تيمم كند.
مسأله 670 - كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد
بايد تيمم نمايد.
مسأله 671 - اگر بواسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند و پيش از نماز
بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد،
نمازش صحيح است.
مسأله 672 - كسى كه مىداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا
وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، وضو و غسل او صحيح است.
125

مورد چهارم
مسأله 673 - هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند
خود او يا عيال و اولاد او، يا رفيقش و كسانى كه با او مربوطند مانند نوكر و
كلفت از تشنگى بميرند يا مريض شوند يا بقدرى تشنه شوند كه تحمل آن مشقت
دارد، بايد به ‌جاى وضو و غسل تيمم نمايد، و نيز اگر بترسد حيوانى كه مال خود
او است و يا مال خودش نباشد از تشنگى تلف شود بايد آب را به آن بدهد و تيمم
نمايد. و همچنين است اگر كسى كه حفظ جان او واجب است بطورى تشنه باشد
كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود بايد آب را به او دهد و تيمم نمايد.
مسأله 674 - اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى
هم به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطند داشته باشد بايد آب پاك را
براى آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بخواند ولى چنانچه آب را براى حيوانش
بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.
مورد پنجم
مسأله 675 - كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با
آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمىماند بايد بدن يا
لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند. ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن
تيمم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز
بخواند.
مورد ششم
مسأله 676 - اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا
ظرف ديگرى ندارد، مثلا آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن، آب و ظرف
ديگرى ندارد بايد به جاى وضو و غسل تيمم كند.
126

مورد هفتم
مسأله 677 - هر گاه وقت بقدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل
كند تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد تيمم كند.
مسأله 678 - اگر عمدا نماز را بقدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا
غسل نداشته باشد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمم صحيح است، اگر چه
احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را بخواند.
مسأله 679 - كسى كه شك دارد اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى
نماز او مىماند يا نه، بايد تيمم كند.
مسأله 680 - كسى كه بواسطه تنگى وقت تيمم كرده، چنانچه بعد از نماز
آبى كه داشته از دستش برود، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد در صورتى كه
وظيفه‌اش تيمم باشد بايد دوباره تيمم نمايد.
مسأله 681 - كسى كه آب دارد، اگر به واسطه تنگى وقت با تيمم مشغول
نماز شود و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، براى نمازهاى بعد
نمىتواند با همان تيمم نماز بخواند بلكه بايد دوباره تيمم نمايد.
مسأله 682 - اگر انسان بقدرى وقت دارد كه مىتواند وضو بگيرد يا
غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد
غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد بلكه اگر
به اندازه سوره هم وقت ندارد بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره
بخواند.
چيزهايى كه تيمم بر آنها صحيح است
مسأله 683 - تيمم بر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ اگر پاك باشند صحيح
است، و بر گل پخته مثل آجر و كوزه نيز صحيح است.
مسأله 684 - تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك و سنگ مرمر سياه و ساير
127

اقسام سنگها صحيح است ولى تيمم بر جواهر مثل سنگ عقيق و فيروزه باطل
مىباشد و احتياط واجب آن است كه به گچ و آهك پخته هم تيمم نكند.
مسأله 685 - اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به ‌گرد و
غبارى كه در فرش و لباس و مانند اينها است تيمم نمايد و چنانچه گرد پيدا نشود
بايد به گل تيمم كند و اگر گل هم پيدا نشود احتياط مستحب آن است كه نماز را
بدون تيمم بخواند و بنابر احتياط بعدا قضاى آن را به جا آورد.
مسأله 686 - اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند تيمم به
گرد باطل است، و اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به
گل باطل مىباشد.
مسأله 687 - كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن
است بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نيست و
چيزى هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، احتياط مستحب آن است كه نماز را
بدون وضو و تيمم بخواند و بنابر احتياط واجب بعدا قضا كند.
مسأله 688 - اگر با خاك و ريگ، چيزى مانند كاه كه تيمم به آن باطل
است مخلوط شود، نمىتواند بر آن تيمم كند، ولى اگر آن چيز بقدرى كم باشد كه
در خاك يا ريگ، از بين رفته حساب شود، تيمم بر آن خاك و ريگ صحيح
است.
مسأله 689 - اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند چنانچه ممكن است بايد
با خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مسأله 690 - تيمم بر ديوار گلى صحيح است و احتياط مستحب آن است
كه با بودن زمين يا خاك خشك، به زمين يا خاك نمناك تيمم نكند.
مسأله 691 - چيزى كه بر آن تيمم مىكند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى
كه تيمم بر آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست ولى احتياط مستحب
آن است كه بدون تيمم و وضو نماز را بخواند و بنابر احتياط واجب بايد قضاى
128

آن را به جا آورد.
مسأله 692 - اگر يقين داشته باشد كه تيمم بر چيزى صحيح است و بر آن
تيمم نمايد، بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده نمازهايى را كه با آن تيمم خوانده
بايد دوباره بخواند.
مسأله 693 - چيزى كه بر آن تيمم مىكند بايد غصبى نباشد.
مسأله 694 - تيمم در فضاى غصبى باطل نيست، پس اگر در ملك خود،
دستها را بر زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را بر پيشانى
بكشد، تيمم او باطل نمىشود.
مسأله 695 - اگر نداند محل تيمم غصبى است، و يا فراموش كرده باشد،
تيمم او صحيح است، اگر چه فراموش كننده خود غاصب باشد.
مسأله 696 - كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك او
غصبى است، بايد با تيمم نماز بخواند.
مسأله 697 - مستحب است چيزى كه بر آن تيمم مىكند گردى داشته
باشد كه به ‌دست بماند. و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند
كه گرد آن بريزد.
مسأله 698 - تيمم بر زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك
روى آن را نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن را گرفته باشد باطل است.
دستور تيمم
مسأله 699 - در تيمم چهار چيز واجب است: اول نيت. دوم: زدن كف
دو دست با هم بر چيزى كه تيمم بر آن صحيح است. سوم: كشيدن كف هر دو
دست به تمام پيشانى و دو طرف آن، از جايى كه موى سر مىرويد تا ابروها و
بالاى بينى و بنابر احتياط واجب بايد دستها روى ابروها هم، كشيده شود.
129

چهارم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن
كف دست راست به تمام پشت دست چپ.
مسأله 700 - تيمم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقى ندارند. ولى
احتياط مستحب آن است كه تيمم بدل از غسل را با دو ضرب انجام دهد به اين
نحو كه: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و بر پيشانى بكشد و مرتبه ديگر دستها
را به زمين بزند و به پشت دستها بكشد، بلكه احتياط مستحب آن است كه تيمم
بدل از وضو هم با دو ضرب انجام دهد بلكه بهتر آنست كه تيمم را با سه ضرب
انجام دهد دو مرتبه پشت سر هم دستها را به زمين بزند و بر پيشانى بكشد و يك
مرتبه ديگر به زمين بزند و بر پشت دستها بكشد.
احكام تيمم
مسأله 701 - اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را هم مسح نكند
تيمم باطل است چه عمدا مسح نكند يا مسأله را نداند يا فراموش كرده باشد،
ولى دقت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست
مسح شده كافى است.
مسأله 702 - براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده بايد
مقدارى بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
مسأله 703 - پيشانى و پشت دستها را بنابر احتياط واجب بايد از بالا به
پائين مسح نمايد و كارهاى آن را بايد پشت سر هم به ‌جا آورد و اگر بين آنها
بقدرى فاصله دهد كه نگويند تيمم مىكند باطل است.
مسأله 704 - در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است يا
بدل از وضو، و اگر بدل از غسل باشد بايد آن غسل را معين نمايد و چنانچه
اشتباها به جاى بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاى بدل از غسل، بدل از وضو
نيت كند، يا مثلا در تيمم بدل از غسل جنابت، نيت تيمم بدل از غسل مس ميت
130

نمايد، اگر اشتباه او اشتباه در تشخيص نباشد تيمم، او باطل است.
مسأله 705 - در تيمم بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك باشد و
اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بايد با همان كف دست نجس
تيمم كند ولى اگر نجاست كف دست مسرى باشد در اين صورت بايد با پشت
دست يا ذراع نيز تيمم نمايد.
مسأله 706 - انسان بايد براى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر
در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلا چيزى به‌ آنها
چسبيده باشد، بايد بر طرف نمايد.
مسأله 707 - اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز
ديگرى را كه بر آن بسته نمىتواند باز كند بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر
كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نتواند باز كند بايد
دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمم بر آن صحيح است بزند و به پيشانى و
پشت دستها بكشد.
مسأله 708 - اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد ولى
اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد بايد آن را عقب بزند.
مسأله 709 - اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها
مانعى هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد بايد جستجو نمايد، تا
يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعى نيست.
مسأله 710 - اگر وظيفه او تيمم است و نمى تواند تيمم كند، بايد نائب
بگيرد. و كسى كه نائب مىشود بايد دست او را با دست خود او تيمم دهد و اگر ممكن
نباشد بايد نائب، دست خود را به ‌چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و
به ‌پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
مسأله 711 - اگر بعد از آن كه وارد تيمم شد شك كند كه قسمت پيش از
آن را فراموش كرده يا نه، اعتنا نكند و تيمم او صحيح است، و نيز اگر بعد از بجا
131

آوردن هر جزء شك كند كه درست بجا آورده يا نه اعتنا نكند و تيمم او صحيح
است.
مسأله 712 - اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا
نه، تيمم او صحيح است.
مسأله 713 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است بنابر احتياط واجب نبايد
پيش از وقت نماز براى نماز تيمم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا
مستحبى تيمم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مىتواند با همان تيمم نماز
بخواند.
مسأله 714 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او
باقى مىماند، در وسعت وقت مىتواند با تيمم نماز بخواند، ولى اگر بداند كه تا
آخر وقت عذر او بر طرف مىشود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند،
يا در تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد.
مسأله 715 - كسى كه نمى تواند وضو بگيرد، يا غسل كند، مىتواند
نمازهاى قضاى خود را با تيمم بخواند هر چند احتمال بدهد كه به زودى عذر او
بر طرف مىشود ولى در صورت علم به زوال عذر تا پيش از فوت شدن نماز
قضاء، بايد منتظر بماند.
مسأله 716 - كسى كه نمىتواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است
نمازهاى مستحبى را كه مثل نافله‌هاى شبانه روز وقت معين دارد با تيمم بخواند
حتى در اول وقت، به شرط آن كه علم به زوال عذر تا آخر وقت نداشته باشد.
مسأله 717 - كسى كه احتياطا بايد غسل جبيره‌اى و تيمم نمايد، مثلا
جراحتى در پشت او است، اگر بعد از غسل و تيمم نماز بخواند و بعد از نماز
حدث اصغرى از او سر زند مثلا بول كند، براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد.
مسأله 718 - اگر بواسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند، بعد از
بر طرف شدن عذر، تيمم او باطل مىشود.
132

مسأله 719 - چيزهايى كه وضو را باطل مىكند، تيمم بدل از وضو را هم
باطل مىكند، و چيزهايى كه غسل را باطل مىنمايد، تيمم بدل از غسل را هم
باطل مىنمايد.
مسأله 720 - كسى كه نمىتواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب
باشد، احتياط واجب آن است كه بدل هر يك از آنها يك تيمم نمايد.
مسأله 721 - كسى كه نمىتواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن
غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد و اگر نتواند وضو
بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از
وضو تيمم نمايد.
مسأله 722 - اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند لازم نيست براى نماز
وضو بگيرد ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند، بايد وضو بگيرد، و اگر
نتواند وضو بگيرد، بايد تيمم ديگرى هم بدل از وضو بنمايد.
مسأله 723 - اگر بدل از غسل تيمم كند و بعد كارى كه وضو را باطل
مىكند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند بايد وضو
بگيرد، و اگر نمىتواند وضو بگيرد، بايد بدل از وضو تيمم نمايد.
مسأله 724 - كسى كه وظيفه‌اش آن است كه بدل از وضو و بدل از غسل
تيمم كند، همين دو تيمم كفايت مىكند و تيمم ديگرى لازم نيست.
مسأله 725 - كسى كه وظيفه‌اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند، تا
تيمم و عذر او باقى است، كارهايى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، مىتواند
بجا آورد ولى اگر به خاطر تنگى وقت يا با داشتن آب براى نماز ميت يا
خوابيدن تيمم كرده فقط كارى را كه براى آن تيمم نموده مىتواند انجام دهد.
مسأله 726 - در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه انسان با تيمم
خوانده است دوباره بخواند:
اول: آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده و با
133

تيمم نماز خوانده است.
دوم: آن كه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمىكند و عمدا خود را
جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است.
سوم: آن كه تا آخر وقت عمدا در جستجوى آب نرود و با تيمم نماز
بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مىكرد، آب پيدا مىشد.
چهارم: آن كه عمدا نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمم نماز
خوانده است.
پنجم: آن كه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمىشود و آبى را كه
داشته ريخته است.
احكام نماز
نماز مهمترين اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود،
عبادتهاى ديگر هم قبول مىشود و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول
نمىشود. و همان طور كه اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند
چرك در بدنش نمىماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مىكنند.
و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسى كه نماز را پست و
سبك شمارد مانند كسى است كه نماز نمىخواند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله
و سلم فرمود: (كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب
آخرت است).
روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند مردى وارد و مشغول نماز شد و
ركوع و سجودش را كاملا بجا نياورد، حضرت فرمودند: (اگر اين مرد در حالى
كه نمازش اينطور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است).
پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگى نماز نخواند و در
حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد كه با چه
134

كسى سخن مىگويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار
پست و ناچيز ببيند و اگر انسان در موقع نماز كاملا به‌ اين مطلب توجه كند، از
خود بى خبر مىشود، چنانچه در حال نماز تير را از پاى مبارك أمير المؤمنين
عليه السلام بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند.
و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد و گناهانى كه مانع قبول شدن نماز
است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات و ندادن خمس
و زكات و بلكه هر معصيتى را ترك كند. و هم چنين سزاوار است كارهايى كه
ثواب نماز را كم مىكند بجا نياورد، مثلا در حال خواب آلودگى و خوددارى از
بول به نماز نايستد، و در موقع نماز به ‌آسمان نگاه نكند و نيز كارهايى كه ثواب
نماز را زياد مىكند بجا آورد، مثلا انگشترى عقيق بدست كند و لباس پاكيزه
بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد.
نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شش است: اول نمازهاى يوميه، دوم نماز آيات، سوم
نماز ميت چهارم نماز طواف واجب خانه كعبه (مانند نماز طواف در عمره تمتع و
عمره مفرده، و نماز طواف در حج تمتع و نماز طواف نساء). پنجم نماز قضاى
پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است، ششم نمازى كه بواسطه اجاره و نذر و
قسم و عهد واجب مىشود (1).

1 - لازم به تذكر است كه نمازهايى كه بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب مىشود، خود نماز واجب نيست بلكه
وفاى به عقد اجاره و نذر و قسم و وفاى به عهد واجب است.
135

نمازهاى واجب يوميه
نمازهاى واجب يوميه پنج است: ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت
مغرب، سه ركعت. عشا، چهار ركعت صبح، دو ركعت.
مسأله 727 - در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرائطى كه گفته
مىشود دو ركعت خواند.
وقت نماز ظهر و عصر
مسأله 728 - اگر چوب يا چيزى مانند آن را، راست در زمين هموار فرو
برند صبح كه خورشيد بيرون مىآيد سايه آن به طرف مغرب مىافتد و هر چه
آفتاب بالا مى آيد اين سايه كم مىشود و در شهرهاى ما در اول ظهر شرعى (1)
به آخرين درجه كمى مىرسد و ظهر كه گذشت سايه آن به طرف مشرق بر مى گردد و
هر چه خورشيد رو به مغرب مىرود، سايه زيادتر مىشود. بنابر اين وقتى سايه
به آخرين درجه كمى رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت، معلوم مىشود ظهر
شرعى شده است ولى در بعضى شهرها مثل مكه كه گاهى موقع ظهر سايه به كلى
از بين مىرود بعد از آن كه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مىشود ظهر شده است.
مسأله 729 - چوب يا چيز ديگرى را كه براى معين كردن ظهر به زمين فرو
مىبرند شاخص گويند.
مسأله 730 - نماز ظهر و عصر هر كدام وقت مخصوص و مشتركى دارند:
وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتى كه از ظهر به اندازه خواندن
نماز ظهر بگذرد. و وقت مخصوص نماز عصر موقعى است كه به اندازه خواندن

1 - ظهر شرعى در بعضى از مواقع سال، چند دقيقه پيش از ساعت دوازده (به ساعت ظهر كوك) و گاهى چند دقيقه بعد
از ساعت دوازده است (البته همه شهرستانها اين طور نمىباشند).
136

نماز عصر، وقت به مغرب مانده باشد كه اگر كسى تا اين موقع نماز ظهر را
نخوانده، نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند. و ما بين وقت
مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز
عصر است، و اگر كسى در اين وقت اشتباها نماز ظهر يا عصر را بجاى ديگرى
بخواند، نمازش صحيح است.
مسأله 731 - اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود
و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، بايد نيت
را به نماز ظهر بر گرداند يعنى نيت كند كه آنچه تا حال خوانده‌ام و آنچه را
مشغولم و آنچه بعد مىخوانم همه نماز ظهر باشد و بعد از آن كه نماز را تمام كرد،
نماز عصر را بخواند. و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، بايد نيت را به نماز ظهر
برگرداند و نماز را تمام كند، و بعد نماز عصر بخواند. و احتياط مستحب آن است
كه بعد از نماز عصر دوباره نماز ظهر و عصر را بخواند.
مسأله 732 - نماز جمعه دو ركعت است و در روز جمعه جانشين نماز ظهر
مىشود و در زمان حضور پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم و امام معصوم
عليه السلام و نائب خاص او واجب عينى است اما در زمان غيبت كبرى واجب
تخييرى است يعنى ميان نماز جمعه و نماز ظهر مخير است ولى در زمانى كه
حكومت عدل اسلامى باشد و نماز جمعه اقامه شود بهتر آن است كه نماز جمعه
خوانده شود.
مسأله 733 - احتياط واجب آن است كه نماز جمعه را از موقعى كه عرفا
اول ظهر مىگويند تأخير نياندازند و اگر از اوائل ظهر تأخير افتاد بجاى نماز
جمعه نماز ظهر بخوانند.
مسأله 734 - همان طور كه در مسأله شماره (730) بيان شد براى هر يك
از نمازهاى ظهر و عصر، و مغرب و عشا يك وقت مخصوص وجود دارد، كه اگر
مكلف عمدا نماز عصر را در وقت مخصوص ظهر يا نماز عشا را عمدا در وقت
137

مخصوص مغرب بخواند نمازش باطل است، اما اگر بخواند نماز ديگرى مانند
قضاء نماز صبح يا غير آن را در وقت مخصوص ظهر يا مغرب بخواند نمازش
صحيح است.
وقت نماز مغرب و عشا
مسأله 735 - مغرب موقعى است كه سرخى طرف مشرق كه بعد از غروب
آفتاب پيدا مىشود از بالاى سر انسان بگذرد.
مسأله 736 - نماز مغرب و عشا هر كدام وقت مخصوص و مشتركى
دارند:
وقت مخصوص نماز مغرب از اول مغرب است تا وقتى كه از مغرب به
اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد كه اگر كسى مثلا مسافر باشد و تمام نماز
عشا را سهوا در اين وقت بخواند نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز
عشا موقعى است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد كه اگر
كسى تا اين موقع نماز مغرب را عمدا نخوانده بايد اول نماز عشا و بعد از
آن نماز مغرب را بخواند.
و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت
مشترك نماز مغرب و عشا است كه اگر در اين وقت اشتباها نماز عشا را
پيش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود نمازش صحيح است و بايد
نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.
مسأله 737 - وقت مخصوص و مشترك كه معنى آن در مسأله پيش گفته
شد براى اشخاص فرق مىكند مثلا اگر به اندازه خواندن دو ركعت نماز از اول
ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر كسى كه مسافر است تمام شده و داخل
وقت مشترك مىشود، و براى كسى كه مسافر نيست بايد به اندازه خواندن چهار
ركعت از اول ظهر بگذرد.
138

مسأله 738 - اگر پيش از خواندن نماز مغرب سهوا مشغول نماز عشا شود
و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده است چنانچه تمام آنچه را خوانده يا مقدارى
از آن را در وقت مشترك خوانده و به ركوع ركعت چهارم نرفته است بايد نيت را
به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند.
و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته بايد نماز عشا را تمام كند بعد نماز
مغرب را بخواند، اما اگر تمام آنچه را خوانده در وقت مخصوص نماز مغرب
خوانده باشد نمازش باطل است.
مسأله 739 - آخر وقت نماز عشا نصف شب است. و احتياط واجب آن
است كه براى نماز مغرب و عشا و مانند اينها شب را از اول غروب تا اذان صبح
حساب كرد، و براى نماز شب و مانند آن مىتوان تا اول آفتاب حساب كرد. (1)
مسأله 740 - اگر به واسطه عذرى نماز مغرب يا نماز عشا را تا نصف شب
نخواند بنابر احتياط واجب بايد تا قبل از اذان صبح بدون اين كه نيت ادا و قضا
كند بجا آورد.
وقت نماز صبح
مسأله 741 - نزديك اذان صبح از طرف مشرق، سفيده‌اى رو به بالا
حركت مىكند كه آن را فجر اول گويند وقتى كه آن سفيده در طرف مشرق و افق
پهن و گسترده مىشود آن را فجر دوم گويند كه اول وقت نماز صبح است و آخر
وقت نماز صبح موقعى است كه آفتاب بيرون مىآيد.

1 - بنابر اين تقريبا يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى آخر وقت نماز مغرب و عشا است.
139

احكام وقت نماز
مسأله 742 - هنگامى انسان مىتواند مشغول نماز شود كه يقين كند وقت
داخل شده است يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند و بر آن كه
خبر و شهادت آنها حسى باشد مثل اين كه شهادت بدهند كه سايه شاخص بعد از
كم شدن شروع به زياد شدن نموده است. اذان شخص وقت شناس و مورد
اطمينان نيز كافى است.
مسأله 743 - نابينا و كسى كه در زندان گرفتار است و مانند اينها بنابر
احتياط واجب بايد تا به داخل شدن وقت نكنند مشغول نماز نشوند. ولى اگر
انسان به واسطه وجود مانع در آسمان (مانند ابر و غبار و مانند اينها) كه براى
همه مانع از يقين كردن است نتواند در اول وقت نماز به داخل شدن وقت يقين كند
چنانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده، مىتواند مشغول نماز شود.
مسأله 744 - اگر انسان يقين كند كه وقت نماز شده يا دو مرد عادل از
روى حس به داخل شدن وقت خبر دهند و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد
كه هنوز وقت داخل نشده است نماز او باطل است. و همچنين است اگر بعد از نماز
بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده نمازش باطل است و بايد اعاده كند.
ولى اگر در بين نماز بفهمد وقت داخل شد، يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز
وقت داخل شده نماز او صحيح است.
مسأله 745 - اگر انسان بر اثر غفلت و فراموشى توجه نداشته باشد كه
بايد با يقين به داخل شدن وقت مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه
تمام نماز را در وقت خوانده نماز او صحيح است و اگر بفهمد تمام نماز را پيش
از وقت خوانده يا نفهمد كه در وقت خوانده يا پيش از وقت، نمازش باطل است
بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده است احتياط واجب
140

آن است كه دوباره آن نماز را بخواند.
مسأله 746 - اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين
نماز شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز او باطل است. ولى اگر در بين نماز
يقين داشته باشد كه وقت شده و شك كند كه‌ آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا
نه نمازش صحيح است.
مسأله 747 - اگر وقت نماز بقدرى تنگ است كه انجام بعض از مستحبات
نماز باعث شود مقدارى از واجبات در خارج وقت خوانده شود بايد آن
مستحبات را ترك كند مثلا اگر بواسطه خواندن قنوت، مقدارى از نماز بعد از
وقت خوانده مىشود نبايد قنوت را بخواند و اگر بخواند معصيت كرده ولى
نمازش صحيح است.
مسأله 748 - كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد
نماز را به نيت ادا بخواند ولى نبايد عمدا نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.
مسأله 749 - كسى كه مسافر نيست اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج
ركعت نماز وقت دارد بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند، و اگر كمتر وقت
دارد بايد فقط نماز عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند، و اگر تا نصف
شب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند،
و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط عشا را بخواند و بعدا بايد نماز مغرب را بخواند و
بنابر احتياط واجب نيت اداء و قضا ننمايد.
مسأله 750 - كسى كه مسافر است اگر تا مغرب به اندازه خواندن سه ركعت
نماز وقت دارد بايد نماز ظهر و عصر را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط
عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند، و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن
چهار ركعت نماز وقت دارد بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت
دارد بايد فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را بدون نيت اداء و قضا بجا آورد، و
چنانچه بعد از خواندن عشا معلوم شود كه به مقدار يك ركعت يا بيشتر وقت به
141

نصف شب مانده است بايد فورا نماز مغرب را به نيت ادا بجا آورد.
مسأله 751 - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع
به آن خيلى سفارش شده است و هر چه به‌ اول وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر
آن كه تأخير آن از جهتى بهتر باشد، مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
مسأله 752 - هر گاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز
بخواند، ناچار است با تيمم نماز بخواند چنانچه بداند يا احتمال دهد كه عذر او تا
آخر وقت باقى است، مىتواند در اول وقت نماز بخواند، ولى اگر مثلا لباسش
نجس باشد يا عذر ديگرى داشته باشد و احتمال بدهد كه عذر او از بين مىرود
بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا عذرش بر طرف شود و چنانچه عذر او
بر طرف نشد در آخر وقت نماز بخواند. و لازم نيست بقدرى صبر كند كه فقط
بتواند كارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلكه اگر براى مستحبات نماز مانند
اذان و اقامه و قنوت هم وقت دارد مىتواند با لباس نجس مثلا نماز را با آن
مستحبات بجا آورد.
مسأله 753 - كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمى داند و
احتمال مىدهد كه‌ يكى از اينها در نماز پيش آيد بنابر احتياط واجب بايد براى
ياد گرفتن آنها نماز را از اول وقت تأخير بيندازد. ولى اگر اطمينان دارد كه نماز
را بطور صحيح تمام مىكند، مىتواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در
نماز مسأله‌اى كه حكم آن را نمىداند پيش نيايد نماز او صحيح است و اگر
مسأله‌اى كه حكم آن را نمىداند پيش آيد مىتواند به يكى از دو طرفى كه احتمال
مىدهد عمل نمايد و نماز را تمام كند. ولى بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد كه اگر
نمازش باطل بوده دوباره بخواند.
مسأله 754 - اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه
مىكند در صورتى كه ممكن است بايد اول قرض خود را بدهد بعد نماز بخواند. و
همچنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فورا آن را بجا آورد پيش آمد كند،
142

مثلا ببيند مسجد نجس است كه بايد اول مسجد را تطهير كند بعد نماز بخواند و
چنانچه اول نماز بخواند معصيت كرده ولى نماز او صحيح است.
نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شود
مسأله 755 - انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از
نماز مغرب بخواند و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشا را پيش
از نماز مغرب بخواند باطل است.
مسأله 756 - اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش
بيايد كه نماز ظهر را خوانده است نمىتواند نيت را به نماز عصر برگرداند بلكه
بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همين طور است در نماز مغرب و عشا.
مسأله 757 - اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است
و نيت را به نماز ظهر برگرداند و داخل در ركن شود و بعد يادش بيايد كه نماز
ظهر را خوانده بوده بنابر احتياط واجب بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و بعد
از تمام كردن نماز، دوباره نماز عصر را بخواند. ولى اگر پيش از داخل شدن در
ركن يادش بيايد بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و آنچه به‌ نيت طهر خوانده
دوباره به نيت عصر بخواند و نمازش صحيح است گرچه احتياط مستحب آن
است كه نماز عصر را اعاده كند.
مسأله 758 - اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده است
يا نه، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند، ولى اگر وقت بقدرى كم است كه بعد از
تمام شدن نماز، مغرب مىشود بايد به نيت نماز عصر نماز را تمام كند و نماز
ظهرش قضا ندارد.
مسأله 759 - اگر در نماز عشا، پيش از ركوع ركعت چهارم شك كند كه
نماز مغرب را خوانده يا نه چنانچه وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز
143

نصف شب مىشود، بايد به نيت عشا نماز را تمام كند، و اگر بيشتر وقت دارد،
بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتى تمام كند بعد نماز عشا را
بخواند.
مسأله 760 - اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك
كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه بايد نماز را تمام كند بعد نماز مغرب را بخواند.
ولى اگر اين شك در وقت مخصوص به نماز عشا باشد خواندن نماز مغرب لازم
نيست.
مسأله 761 - اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند و در
بين نماز يادش بيايد نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است،
نمىتواند نيت را به آن نماز برگرداند. مثلا موقعى كه نماز عصر را احتياطا
مىخواند اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، نمىتواند نيت را به نماز ظهر
برگرداند.
مسأله 762 - برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به
نماز واجب جايز نيست.
مسأله 763 - اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان مىتواند در بين
نماز نيت را به نماز قضا برگرداند، ولى بايد برگرداندن نيت به نماز قضا ممكن
باشد، مثلا اگر مشغول نماز ظهر است در صورتى مىتواند نيت را به قضاى صبح
برگرداند كه داخل ركعت سوم نشده باشد.
نمازهاى مستحب
مسأله 764 - نمازهاى مستحبى زياد است و آنها را نافله گويند. در بين
نمازهاى مستحبى به خواندن نافله‌هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده و آنها در
غير روز جمعه سى و چهار ركعتند كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت
144

نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا و يازده ركعت نافله
شب و دو ركعت نافله صبح مىباشد. و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احتياط
مستحب بايد نشسته خواند، يك ركعت حساب مىشود. ولى در روز جمعه بر
شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه مىشود.
مسأله 765 - از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله
شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع و يك ركعت آن به نيت نماز وتر خوانده
شود. دستور كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است.
مسأله 766 - نمازهاى نافله را مىشود نشسته خواند، ولى بهتر است دو
ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند، مثلا كسى كه مىخواهد نافله
ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر
مىخواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتى نشسته بخواند.
مسأله 767 - نافله ظهر و عصر در سفر ساقط است و نبايد خواند ولى
نافله عشا را به نيت اين كه شايد مطلوب باشد مىتواند بجا آورد.
وقت نافله‌هاى يوميه
مسأله 768 - نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مىشود و وقت آن
از اول ظهر تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا
مىشود به اندازه دو هفتم آن شود، مثلا اگر ارتفاع شاخص هفت سانتىمتر باشد، هر
وقت مقدار سايه‌اى كه بعد از ظهر پيدا مىشود به بيست سانتىمتر برسد آخر وقت
نافله ظهر است.
مسأله 769 - نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مىشود و وقت آن تا
موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مىشود به چهار هفتم
آن برسد. و چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند
145

بنابر احتياط واجب بايد نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز
عصر بخواند و بنابر احتياط واجب نيت اداء و قضا نكند.
مسأله 770 - وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى
كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مىشود از
بين برود.
مسأله 771 - وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب
است و بهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.
مسأله 772 - نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مىشود و وقت آن بعد
از گذشتن از نصف شب به مقدار خواندن يازده ركعت نماز شب است ولى
احتياط آن است كه قبل از فجر اول نخوانند مگر آن كه بعد از نافله شب بلا فاصله
بخوانند كه در اين صورت مانعى ندارد.
مسأله 773 - وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است
نزديك اذان صبح خوانده شود.
مسأله 774 - مسافر و كسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از
نصف شب بخواند يا ترس آن دارد كه در وقت بيدار نشود مىتواند آن را در اول
شب بجا آورد.
نماز غفيله
مسأله 775 - يكى از نمازهاى مستحبى نماز غفيله است كه بين نماز
مغرب و عشا خوانده مىشود، و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتى كه
سرخى طرف مغرب از بين برود و آن دو ركعت است، در ركعت اول بعد از حمد
بايد بجاى سوره اين آيه را بخوانند:
و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى في الظلمات ان
لا إله إلا انت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك
146

ننجى المؤمنين.
و در ركعت دوم بعد از حمد بجاى سوره اين آيه را بخواند:
وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها الاهو ويعلم ما فى البر والبحر و ما تسقط من
ورقة الا يعلمها ولا حبة في ظلمات الارض ولارطب ولا يابس الافى كتاب مبين.
و در قنوت آن بگويند: اللهم انى اسألك به مفاتح الغيب التى لا يعلمها إلا انت
ان تصلى على محمد وآل محمد وان تفعل بى كذاوكذا. و بجاى كلمه كذا و كذا
حاجتهاى خود را بگويند، و بعد بگويند: اللهم انت ولى نعمتى والقادر على طلبتى تعلم حاجتى فأسألك به حق محمد و
آل محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لى.
احكام قبله
مسأله 776 - خانه كعبه كه در مكه معظمه مىباشد قبله‌ است. و بايد
روبروى آن نماز خواند ولى كسى كه دور است اگر طورى بايستد كه بگويند رو
به قبله نماز مىخواند كافى است و همچنين است كارهاى ديگرى كه مانند
سر بريدن حيوانات بايد رو به قبله انجام گيرد.
مسأله 777 - كسى كه نماز واجب را ايستاده مىخواند، بايد طورى بايستد
كه بگويند رو به قبله ايستاده و لازم نيست زانوهاى او و نوك پاى او هم رو به قبله
باشد.
مسأله 778 - كسى كه بايد نشسته نماز بخواند اگر نمىتواند بطور معمول
بنشيند و در موقع نشستن، كف پاها را به زمين مىگذارد بايد در موقع نماز صورت
و سينه و شكم او رو به قبله باشد و لازم نيست ساق پاى او رو به قبله باشد.
مسأله 779 - كسى كه نمىتواند نشسته نماز بخواند بايد در حال نماز به
پهلوى راست طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر ممكن نيست
147

بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد و اگر اين را هم
نتواند بايد به پشت بخوابد بطورى كه كف پاى او رو به قبله باشد.
مسأله 780 - نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله
بجا آورد و در سجده سهوهم احتياط مستحب آن است كه رو به قبله باشد.
مسأله 781 - نماز مستحبى را مىشود در حال راه رفتن و سوارى (در
ماشين - قطار - هواپيما و كشتى) خواند و اگر انسان در اين دو حال، نماز
مستحبى بخواند، لازم نيست رو به قبله باشد.
مسأله 782 - كسى كه مىخواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله
كوشش نمايد، تا يقين كند كه قبله كدام طرف است، و مى تواند بگفته دو شاهد
عادل كه از روى نشانه‌هاى حسى شهادت مىدهند يا بقول كسى كه از روى
قاعده علمى قبله را مىشناسد و محل اطمينان است عمل كند و اگر اينها ممكن
نشد بايد به گمانى كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى
ديگر پيدا مىشود عمل نمايد، حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه بواسطه قواعد
علمى قبله را مىشناسد گمان به قبله پيدا كند كافى است.
مسأله 783 - كسى كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا كند
نمىتواند به گمان خود عمل نمايد مثلا اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به
قبله پيدا كند ولى بتواند از راه ديگر (مثلا قبله نما) گمان قويترى پيدا كند، نبايد
به حرف او عمل نمايد.
مسأله 784 - قبله نماهاى معمولى در صورتى كه سالم باشد از وسائل
خوب براى شناخت قبله‌ است، و گمان حاصل از آن كمتر از گمان از راههاى
ديگر نيست، بلكه غالبا دقيق‌تر است.
مسأله 785 - اگر جهت قبله را نمىداند با مراجعه به محراب مساجد و
قبرهاى مسلمانان جهت قبله را پيدا مىكند اما اگر قبل از خواندن نماز با اجتهاد
و كوشش خود يا با استفاده از وسائل جديد نظير قبله نما به جهت ديگرى
148

اطمينان و علم پيدا كند. بنابر احتياط واجب نمىتواند محراب مساجد و قبرها را
ملاك قبله قرار دهد خصوصا اگر گمان وظن غالب پيدا كند كه مسلمانان اين
منطقه در ساختن محراب مساجد و قبرها مسامحه كرده و دقت كافى نكرده‌اند،
بايد به آن طرف يا اطرافى نماز بخواند كه اطمينان يا ظن قوى به قبله دارد.
مسأله 786 - اگر براى پيدا كردن قبله وسيله‌اى ندارد يا با اين كه كوشش
كرده گمانش به طرفى نمىرود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد بايد چهار نماز به
چهار طرف بخواند و اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد بايد باندازه‌اى كه وقت
دارد نماز بخواند مثلا اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد بايد يك نماز به هر
طرفى كه مىخواهد بخواند، و بايد نمازها را طورى بخواند كه يقين كند يكى از
آنها رو به قبله بوده است.
مسأله 787 - اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است، بايد
به هر دو طرف نماز بخواند ولى احتياط مستحب آن است كه در صورت گمان، به
چهار طرف نماز بخواند.
مسأله 788 - كسى كه بايد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر
و عصر يا مغرب و عشاء را بخواند بهتر آنست كه نماز اول را به هر چند طرف كه
واجب است بخواند، بعد نماز دوم را شروع كند.
مسأله 789 - كسى كه يقين به قبله ندارد اگر بخواهد غير از نماز، كارى
كند كه بايد رو به قبله انجام گيرد مثلا بخواهد سر حيوانى را ببرد بايد به گمان عمل
نمايد و اگر گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.
مسأله 790 - اگر ظن به قبله پيدا كرد ولى در اثناء نماز ظن به جهت ديگرى
پيدا كرد بايد باقيمانده نماز را در جهت دوم بخواند اما اگر آن مقدارى كه خوانده
است به طرف راست يا چپ يا پشت به قبله بوده است در اين صورت بايد نماز را
به طرف قبله تمام كند و بنابر احتياط مستحب نماز را دوباره اعاده كند.
مسأله 791 - اگر بدون اين كه قبله را تحقيق كند از روى غفلت يا
149

سهل انگارى به نماز ايستاد، چنانچه بعد از نماز بفهمد جهت قبله درست بوده و
در خواندن نماز هم قصد قربت داشته باشد نمازش صحيح است اما اگر بعد از
نماز بفهمد كه جهت قبله درست نبوده نمازش باطل است بايد اعاده كند.
مسأله 792 - اگر گوسفند يا شترى را عمدا بر خلاف جهت قبله سر ببرد يا
نحر كند خوردن گوشت آن گوسفند و شتر حرام است اما اگر جهت قبله را
نمىداند يا جهت قبله را فراموش كرده و يا جاهل و متعذر باشد چنانچه بر خلاف
جهت قبله سر بريده باشد خوردن گوشت آن حلال است.
پوشانيدن بدن در نماز
مسأله 793 - مرد بايد در حال نماز، (اگر چه كسى او را نمى بيند) عورتين
خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.
مسأله 794 - زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتى سر و موى خود را
بپوشاند ولى پوشاندن صورت به مقدارى كه در وضو شسته مىشود و دستها تا مچ
و پاها تا مچ پا لازم نيست. اما براى آن كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده
است، بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پائين تر از مچ را هم بپوشاند.
مسأله 795 - موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد
فراموش شده را بجا مىآورد بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو هم،
بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند.
مسأله 796 - براى زنان در حال نماز، پوشانيدن موهاى مصنوعى و
زينت هاى پنهانى (مانند دستبند و گردن بند) و زينت صورت (مانند سرمه چشم)
لازم نيست، اما واجب است از نامحرم بپوشانند.
مسأله 797 - اگر انسان عمدا، در نماز عورتش را نپوشاند نمازش باطل
است بلكه اگر از روى ندانستن مسأله هم باشد بنابر احتياط واجب بايد نمازش
150

را دوباره بخواند.
مسأله 798 - اگر در بين نماز بفهمد كه عورتش پيدا است، بايد آن را
بپوشاند و چنانچه پوشاندن عورت زياد طول بكشد احتياط واجب آن است كه
نماز را تمام كند و دوباره بخواند. ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز عورت او
پيدا بوده نمازش صحيح است.
مسأله 799 - اگر در حال ايستاده، لباسش عورت او را مىپوشاند ولى
ممكن است در حال ديگر، مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند. چنانچه موقعى
كه عورت او پيدا مىشود بوسيله‌اى آن را بپوشاند نماز او صحيح است. ولى
احتياط مستحب آن است كه با آن لباس نماز نخواند.
مسأله 800 - انسان مىتواند در نماز خود را به علف و برگ بپوشاند ولى
احتياط مستحب آن است، موقعى خود را با اينها بپوشاند كه چيز ديگرى نداشته
باشد.
مسأله 801 - اگر غير از گل چيزى ندارد كه در نماز خود را بپوشاند گل
ساتر نيست و مى تواند برهنه نماز بخواند. ولى احتياط مستحب جمع است يعنى
يك بار برهنه نماز بخواند و يك بار با گل عورتين را بپوشاند و نماز بخواند.
مسأله 802 - اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه
احتمال دهد كه پيدا مىكند، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تأخير بيندازد و اگر
چيزى پيدا نكرد در آخر وقت مطابق وظيفه‌اش نماز بخواند.
مسأله 803 - كسى كه مىخواهد نماز بخواند اگر براى پوشانيدن خود حتى
برگ درخت و علف نداشته باشد و احتمال ندهد كه تا آخر وقت چيزى پيدا كند
كه خود را با آن بپوشاند در صورتى كه نامحرم او را مىبيند بايد نشسته نماز
بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند. و اگر كسى او را نمىبيند ايستاده
نماز بخواند و جلو خود را با دست بپوشاند و در هر صورت، ركوع و سجود را با
اشاره انجام دهد و براى سجود سر را قدرى پائين تر مىآورد.
151

لباس نمازگزار
مسأله 804 - لباس نمازگزار شش شرط دارد:
اول آن كه پاك باشد. دوم: آن كه بنابر احتياط واجب مباح باشد. سوم: آن كه
از اجزاء مردار نباشد. چهارم: آن كه از حيوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم:
آن كه اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابريشم خالص و طلا باف نباشد. و تفصيل
اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
شرط اول:
مسأله 805 - لباس نمازگزار بايد پاك باشد و اگر كسى عمدا با بدن يا
لباس نجس نماز بخواند نمازش باطل است.
مسأله 806 - كسى كه نمىداند با بدن و لباس نجس نماز باطل است اگر با
بدن يا لباس نجس نماز بخواند نمازش باطل مىباشد.
مسأله 807 - اگر بواسطه ندانستن مسأله، چيز نجسى را نداند نجس است
مثلا نداند عرق شتر نجاستخوار يا عرق كافر نجس است و با آن نماز بخواند
نمازش باطل مىباشد.
مسأله 808 - اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد
نجس بوده نماز او صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر وقت دارد
دوباره آن نماز را بخواند.
مسأله 809 - اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز
يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا
نمايد.
مسأله 810 - كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است اگر در بين نماز
152

بدن يا لباس او نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند
متوجه شود كه نجس شده يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه
همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن يا
لباس يا عوض كردن لباس يا بيرون آوردن آن نماز را به هم نمىزند بايد در بين
نماز بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس را عوض نمايد يا اگر چيز ديگرى عورت
او را پوشانده لباس را بيرون آورد سپس نماز را ادامه دهد. ولى چنانچه طورى
باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يا بخواهد لباس را عوض كند يا بيرون
آورد نماز به هم مىخورد و يا اگر لباس را بيرون آورد برهنه مىماند، بايد نماز را
بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.
مسأله 811 - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است اگر در بين نماز
لباس او نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند بفهمد كه
نجس شده يا بفهمد كه لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده
يا از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن
لباس نماز را به هم نمىزند و مى تواند لباس را بيرون آورد، بايد لباس را آب
بكشد يا عوض كند يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده، لباس را بيرون
آورد و نماز را تمام كند. اما اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده و لباس را هم
نمىتواند آب بكشد يا عوض كند بايد لباس را بيرون آورد و به دستورى كه براى
بر هنگام گفته شد نماز را تمام كند. ولى چنانچه طورى است كه اگر لباس را آب
بكشد يا عوض كند نماز به هم مىخورد يا بواسطه سرما و مانند آن نمىتواند لباس
را بيرون آورد بايد با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 812 - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است اگر در بين نماز
بدن او نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند متوجه شود
كه نجس شده، يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا
از پيش نجس بوده، در صورتى كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نمىزند بايد آب
153

بكشد و اگر نماز را به هم مىزند بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او
صحيح است.
مسأله 813 - كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد چنانچه
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده نماز او صحيح است.
مسأله 814 - اگر لباس را آب بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با آن
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، بنابر احتياط واجب اگر وقت نماز
باقى است بايد دوباره بخواند و اگر وقت گذشته بايد نمازش را قضا كند.
مسأله 815 - اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از
خونهاى نجس نيست مثلا يقين كند كه خون پشه‌ است، چنانچه بعد از نماز بفهمد
از خونهائى بوده كه نمىشود با آن نماز خواند، نماز او صحيح است.
مسأله 816 - هر گاه يقين كند خونى كه در بدن يا لباس او است خون
نجسى است كه نماز با آن صحيح است مثلا يقين كند خون زخم و دمل است
چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل مىباشد نمازش صحيح
است.
مسأله 817 - اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با
رطوبت به آن برسد و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد
نماز او صحيح است. ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را
فراموش كرده برسد و بدون اين كه خود را آب بكشد غسل كند و نماز بخواند
غسل و نمازش باطل است. و نيز اگر جائى از اعضاء وضو با رطوبت به چيزى
كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آن كه آنجا را آب بكشد وضو
بگيرد و نماز بخواند وضو و نمازش باطل مىباشد.
مسأله 818 - كسى كه يك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و آب
به اندازه آب كشيدن يكى از آنها داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد
بايد بدن را آب بكشد و نماز را بدستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد. و
154

اگر بواسطه سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد، در صورتى كه نجاست
هر دو مساوى باشد، مثلا هر دو بول يا خون باشد يا نجاست بدن شديدتر يا
بيشتر باشد مثلا نجاست بدن بول باشد كه بايد دو مرتبه آن را با آب قليل آب
بكشد، احتياط واجب آن است كه بدن را آب بكشد. و اگر نجاست لباس بيشتر
يا شديدتر باشد مختار است هر كدام از بدن يا لباس را بخواهد مىتواند آب
بكشد.
مسأله 819 - كسى كه غير از لباس نجس لباس ديگرى ندارد و وقت تنگ
است يا احتمال نمىدهد كه لباس پاك پيدا كند بايد نماز را به دستورى كه براى
برهنگان گفته شد بجا آورد ولى همين شخص اگر بواسطه سرما يا عذر ديگر
نمىتواند لباس را بيرون آورد در همان لباس نماز بخواند و نمازش صحيح
است.
مسأله 820 - كسى كه دو لباس دارد اگر بداند يكى از آنها نجس است و
نتواند آنها را آب بكشد و نداند كدام يك از آنهاست. چنانچه وقت دارد بايد با هر
دو لباس نماز بخواند، مثلا اگر مىخواهد نماز ظهر و عصر بخواند بايد با هر كدام
يك نماز ظهر و يك نماز عصر بخواند و اگر وقت تنگ است بنابر احتياط واجب
نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بجا آورد و بنابر احتياط واجب آن
نماز را با لباس پاك قضا نمايد.
شرط دوم:
مسأله 821 - لباس نمازگزار بنا بر احتياط واجب بايد مباح باشد و
كسى كه مىداند پوشيدن لباس غصبى حرام است، اگر عمدا در لباس غصبى يا در
لباسى كه نخ يا دگمه يا چيز ديگر آن غصبى است نماز بخواند بنابر احتياط
واجب نمازش باطل است بايد آن نماز را با لباس غير غصبى اعاده كند.
مسأله 822 - كسى كه مىداند پوشيدن لباس غصبى حرام است، ولى
155

نمىداند نماز را باطل مىكند، اگر عمدا با لباس غصبى نماز بخواند بنابر
احتياط واجب نمازش باطل است و بايد آن نماز را با لباس غير غصبى اعاده
كند.
مسأله 823 - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن
نماز بخواند نمازش صحيح است، ولى اگر خودش لباس را غصب كرده و به خاطر
سهل انگارى و بى مبالاتى فراموش كند كه غصب كرده است بنابر احتياط لازم
نمازش باطل است و بايد آن نماز را با لباس غير غصبى اعاده كند.
مسأله 824 - اشياء غصبى كوچك باشد يا بزرگ (مانند تسبيح - دستمال
و...) اگر همراه نمازگزار باشد موجب بطلان نماز نمىشود.
مسأله 825 - اگر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند يا
مثلا براى اينكه دزد لباس غصبى را نبرد با آن نماز بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 826 - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين
نماز بفهمد چنانچه چيز ديگرى كه عورت او را بپوشاند در تن دارد و مى تواند
فورا بدون اينكه موالات يعنى پى در پى بودن نماز به هم بخورد لباس غصبى را
بيرون آورد بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است ادامه داده تمام كند و
اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده يا نمى تواند فورا لباس غصبى را بيرون
آورد يا اگر بيرون آورد پى در پى بودن نماز به هم مىخورد در صورتى كه به مقدار
يك ركعت هم وقت داشته باشد بايد نمازش را بشكند و با لباس غير غصبى نماز
بخواند و اگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و
بدستور نماز برهنگان نماز را تمام نمايد.
مسأله 827 - اگر با عين پولى كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد
حكم لباس غصبى را دارد و نماز خواندن در آن لباس باطل است، ولى اگر بذمه
بخرد و در موقع معامله قصدش اين باشد كه از پولى كه خمسش يا زكاتش را نداده
بدهد چنانچه پول ديگرى كه لازم نيست خمس آن را بدهد داشته باشد در اين
156

صورت اگر بذمه بخرد و از پول غير مخمس بپردازد نماز صحيح است در غير
اين صورت باطل است.
شرط سوم:
مسأله 828 - لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده‌اى كه خون جهنده
دارد (يعنى حيوانى كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن مىكند) نباشد، بلكه
اگر از حيوان مرده‌اى كه مانند ماهى و مار، خون جهنده ندارد لباس تهيه كند
احتياط مستحب آن است كه با آن نماز نخواند.
مسأله 829 - بايد چيزى از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته
همراه نمازگزار باشد، نمازش باطل است، گرچه لباس او هم نباشد.
مسأله 830 - اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح
ندارد همراه نمازگزار باشد يا با لباسى كه از آنها تهيه كرده‌اند نماز بخواند
نمازش صحيح است.
شرط چهارم:
مسأله 831 - لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و اگر
موئى از آن هم همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است.
مسأله 832 - اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام
گوشت مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل و
اگر خشك شده و عين آن بر طرف شده باشد نماز صحيح است.
مسأله 833 - اگر مو و عرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار
باشد اشكال ندارد و همچنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه او باشد.
مسأله 834 - اگر شك داشته باشد كه لباسى از حيوان حلال گوشت است
يا حرام گوشت، چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه، نماز خواندن با آن
مانعى ندارد.
157

مسأله 835 - اگر انسان احتمال بدهد تكمه صدفى و مانند آن از حيوان
است نماز خواندن با آن مانعى ندارد، و اگر بداند صدف است و احتمال بدهد
صدف گوشت نداشته باشد نماز خواندن با آن مانع ندارد.
مسأله 836 - با پوست خز نماز خواندن اشكال ندارد ولى بنابر احتياط
واجب با پوست سنجاب نماز نخواند.
مسأله 837 - اگر با لباسى كه نمىداند از حيوان حرام گوشت است يا نه،
نماز بخواند نمازش صحيح است، ولى اگر فراموش كرده باشد بنابر احتياط
واجب بايد آن نماز را دوباره بخواند.
مسأله 838 - نماز خواندن با چرمهاى مصنوعى كه بوسيله مواد
پلاستيكى و مانند آن مىسازند اشكال ندارد بنابر اين هر گاه انسان شك كند كه
چيزى چرم مصنوعى است يا چرم واقعى يا از حيوان حرام گوشت است يا
حيوان مرده نماز با آن اشكال ندارد.
شرط پنجم و ششم
مسأله 839 - پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام و نماز با آن باطل
است، ولى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مسأله 840 - زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر
طلا بدست كردن و بستن ساعت مچى طلا به دست براى مرد حرام و نماز خواندن
با آنها باطل است. و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا هم
خوددارى كند، ولى زينت كردن به طلا براى زن در نماز و غير نماز اشكال
ندارد.
مسأله 841 - اگر مردى نداند كه انگشترى يا لباسش از طلا است و با آن
نماز بخواند نمازش صحيح است. اما اگر فراموش كند كه انگشترى يا لباسش از
طلا است و با آن نماز بخواند بنابر احتياط واجب نمازش باطل است.
158

مسأله 842 - زينت كردن به طلا يا پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام
است چه‌ آشكار باشد يا پنهان و نماز با آن باطل است. بنابر اين اگر زير پيراهن
مرد طلاباف باشد يا زنجير طلا در گردن آويخته باشد گرچه ناپيداست اما حرام
و نماز را باطل مىكند.
مسأله 843 - لباس مرد نمازگزار بايد ابريشم خالص نباشد و هم چنين
بنابر احتياط واجب چيزهايى مانند عرقچين و مانند آن كه به تنهائى ساتر
عورتين نيستند در غير نماز هم پوشيدن آن براى مرد حرام است.
مسأله 844 - اگر آستر تمام لباس يا آستر مقدارى از آن ابريشم خالص
باشد پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن باطل است.
مسأله 845 - اگر انگشتر يا زنجير طلا و مانند آن در جيب مرد باشد
اشكال ندارد و نماز را باطل نمىكند.
مسأله 846 - لباسى را كه نمىداند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر،
پوشيدن آن اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.
مسأله 847 - دستمال ابريشمى و مانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال
ندارد و نماز را باطل نمىكند.
مسأله 848 - پوشيدن لباس ابريشمى براى زن در نماز و غير نماز
اشكال ندارد.
مسأله 849 - پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلا باف و لباسى
كه از مردار تهيه شده در حال ناچارى مانعى ندارد، و نيز كسى كه ناچار است
لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها ندارد و تا آخر وقت هم ناچارى او از
بين نمىرود، مىتواند با اين لباسها نماز بخواند.
مسأله 850 - هر گاه لباس مرد نمازگزار مخلوط از ابريشم و غير آن باشد
نماز خواندن در آن صحيح است مشروط بر آن كه آن لباس غير از جنسى باشد
كه نماز در آن صحيح باشد، اما اگر غير ابريشم به قدرى كم باشد كه به حساب
159

نيايد نماز خواندن با آن لباس براى مرد جايز نيست.
مسأله 851 - اگر غير از لباس غصبى و لباسى كه از مردار تهيه شده لباس
ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته
شد نماز بخواند.
مسأله 852 - اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس
ديگرى ندارد چنانچه در پوشيدن لباس ناچار باشد مىتواند با همان لباس نماز
بخواند، و اگر ناچار نباشد بايد بدستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا
آورد و بنابر احتياط واجب يك نماز ديگر هم با همان لباس بخواند.
مسأله 853 - اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلاباف، لباس
ديگر نداشته باشد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد بايد بدستورى كه
براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
مسأله 854 - اگر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند،
واجب است اگر چه به كرايه يا خريدارى باشد تهيه نمايد. ولى اگر تهيه آن
بقدرى پول لازم دارد كه نسبت به دارائى او زياد است، يا طوريست كه اگر پول
را به مصرف لباس برساند به حال او ضرر دارد بايد بدستورى كه براى برهنگان گفته
شد نماز بخواند.
مسأله 855 - كسى كه لباس ندارد اگر ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه
دهد، چنانچه قبول كردن آن براى او مشقت نداشته باشد بايد قبول كند بلكه اگر
عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست بايد از كسى كه لباس دارد،
طلب بخشش يا عاريه نمايد.
مسأله 856 - بنابر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت كه
پارچه يا رنگ يا دوخت آن بر كسى كه مىخواهد آن را بپوشد معمول نيست،
خوددارى كند ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.
مسأله 857 - احتياط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و زن لباس
160

مردانه نپوشد ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.
مسأله 858 - كسى كه ساتر ندارد و احتمال مىدهد تا آخر وقت پيدا شود
بنابر احتياط واجب بايد نماز را از اول وقت تأخير بيندازد و باساتر نماز
بخواند.
مسأله 859 - كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف يا
تشك او نجس يا ابريشم خالص يا از اجزاء حيوان حرام گوشت باشد احتياط
واجب آن است كه در نماز، خود را با آنها نپوشاند.
مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد
مسأله 860 - در سه صورت كه تفصيل آنها بعدا گفته مىشود، اگر بدن يا
لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحيح است:
اول: آن كه بواسطه زخم يا جراحت يا دملى كه در بدن او است لباس يا
بدنش به خون آلوده شده باشد.
دوم: آن كه بدن يا لباس او به مقدار كمتر از در هم (كه تقريبا به اندازه سطح
يك دو ريالى مىشود) به خون آلوده باشد.
سوم: آن كه ناچار باشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
و در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحيح است.
اول: آن كه لباسهاى كوچك او مانند جوراب و دستكش نجس باشد.
دوم: آن كه لباس زنى كه پرستار بچه‌ است نجس شده باشد.
و احكام اين پنج صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مىشود.
مسأله 861 - اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل
باشد، چنانچه بگونه‌اى است كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس
براى بيشتر مردم يا براى شخص او دشوار است تا وقتى كه زخم يا جراحت يا
161

دمل خوب نشده است، مىتواند با آن خون، نماز بخواند و همچنين است اگر
چركى كه با خون بيرون آمده يا دوائى كه روى زخم گذاشته‌اند و نجس شده در
بدن يا لباس او باشد.
مسأله 862 - اگر خون بريدگى و زخمى كه به زودى خوب مىشود و
شستن آن آسان است و به اندازه درهم يا بيشتر باشد در بدن يا لباس نمازگزار
باشد، نماز او باطل است.
مسأله 863 - اگر جائى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد به رطوبت
زخم نجس شود جايز نيست با آن نماز بخواند، ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس
كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مىشود با رطوبت آن نجس شود نماز خواندن با
آن مانعى ندارد.
مسأله 864 - اگر از توى دهان و بينى و مانند اينها به بدن يا لباس
برسد، براى نماز بايد آب بكشد و نمى تواند با آن نماز بخواند ولى با خون بواسير
مىشود نماز خواند اگر چه دانه‌هايش در داخل باشد.
مسأله 865 - كسى كه بدنش زخم است اگر در بدن يا لباس خود خونى
ببيند و نداند از زخم است يا خون ديگر، با آن نماز خواندن مانعى ندارد.
مسأله 866 - اگر چند زخم در بدن باشد و طورى نزديك هم باشند كه
يك زخم حساب شود تا وقتى همه خوب نشده‌اند نماز خواندن با خون آنها
اشكال ندارد. ولى اگر بقدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود
هر كدام كه خوب شد، بايد براى نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
مسأله 867 - اگر سر سوزنى خون حيض در بدن يا لباس نمازگزار باشد
نماز او باطل است و بنابر احتياط واجب نبايد خون نفاس و استحاضه در بدن يا
لباس نمازگزار باشد، و بهتر است از خون حيوان حرام گوشت بپرهيزد. ولى
خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگر چه در چند
جاى بدن و لباس باشد در صورتى كه روى هم كمتر از درهم باشد (كه تقريبا
162

به اندازه سطح يك دو ريالى مىشود) نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
مسأله 868 - خونى كه به لباس بى آستر بريزد و به پشت آن برسد، يك
خون حساب مىشود ولى اگر پشت آن جدا خونى شود بايد هر كدام را جدا
حساب نمود پس اگر خونى كه در پشت و روى لباس است روى هم كمتر از درهم
باشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد نماز با آن باطل است.
مسأله 869 - اگر خون، روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن
برسد، و يا به آستر بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب
نمود. پس اگر خون روى لباس و آستر كمتر از در هم باشد نماز با آن صحيح و
اگر بيشتر باشد نماز با آن باطل است.
مسأله 870 - اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن
برسد در صورتى كه خون و رطوبتى كه به آن رسيده به اندازه درهم يا بيشتر شود و
اطراف را آلوده كند نماز با آن باطل است بلكه اگر رطوبت و خون، به اندازه درهم
نشود و اطراف را هم آلوده نكند نماز خواندن با آن اشكال دارد ولى اگر رطوبت
مخلوط به ‌خون شود ومستهلك شده از بين برود نماز صحيح است و الا نمازش
باطل است.
مسأله 871 - اگر بدن يا لباس خونى نشود ولى بواسطه رسيدن به خون
نجس شود اگر چه مقدارى كه نجس شده كمتر از در هم باشد، نمىشود با آن نماز
خواند.
مسأله 872 - اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و
نجاست ديگرى به آن برسد مثلا يك قطره بول روى آن بريزد نماز خواندن با
آن جايز نيست.
مسأله 873 - اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين، جوراب و
دستكش كه نمىشود با آنها عورت را پوشاند نجس باشد، چنانچه از مردار و
حيوان حرام گوشت درست نشده باشد نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با
163

انگشتر يا عينك نجس نماز بخواند اشكال ندارد.
مسأله 874 - احتياط واجب آن است كه چيز نجسى كه با آن مىشود
عورت را پوشاند همراه نمازگزار نباشد، ولى كسى كه اين مسأله را نمى دانسته و
مدتى اين گونه نماز خوانده لازم نيست آن نمازها را قضا كند اما همراه بودن چيز
نجسى كه نمىشود عورت را با آن پوشاند مانند دستمال كوچك و كليد و چاقو و
پول نجس مانعى ندارد.
مسأله 875 - زنى كه پرستار بچه ‌است و بيشتر از يك لباس ندارد،
چنانچه نتواند لباس ديگرى بخرد يا كرايه كند و يا عاريه نمايد، هر گاه
شبانه روزى يك مرتبه لباس خود را آب بكشد اگر چه تا روز ديگر لباسش به
بول بچه نجس شود، مىتواند با آن لباس نماز بخواند ولى احتياط واجب آن
است كه لباس خود را در شبانه روز يك مرتبه براى اولين نمازى كه لباسش پيش
از آن نجس شده آب بكشد و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار است كه
همه آنها را بپوشد، چنانچه شبانه‌روزى يك مرتبه بدستورى كه گفته شده همه
آنها را آب بكشد كافى است.
چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است
مسأله 876 - چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله
است:
عمامه باتحت الحنك، پوشيدن عبا خصوصا براى كسى كه‌ امام جماعت
باشد، پوشيدن لباس سفيد و پوشيدن پاكيزه ترين لباسها، و استعمال بوى خوش و
دست كردن انگشترى عقيق.
164

چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است
مسأله 877 - چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله
است:
پوشيدن لباس سياه و چرك و تنگ و لباس شرابخوار و پوشيدن لباس
كسى كه از نجاست پرهيز نمىكند، پوشيدن لباسى كه نقش صورت دارد و نيز
باز بودن تكمه‌هاى لباس و دست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد مكروه
مىباشد.
مكان نمازگزار
مكان نمازگزار چند شرط دارد:
شرط اول:
آن كه مباح باشد.
مسأله 878 - كسى كه در ملك غصبى نماز مىخواند اگر چه روى فرش و
تخت و مانند اينها باشد، نمازش باطل است ولى نماز خواندن در زير سقف
غصبى و خيمه غصبى مانعى ندارد.
مسأله 879 - نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است بدون
اجازه صاحب منفعت باطل است، مثلا در خانه اجاره‌اى اگر صاحب خانه يا
شخص ديگرى بخواهد نماز بخواند بدون اجازه مستأجر نماز باطل است و
همچنين است اگر در ملكى كه ديگرى در آن حقى دارد نماز بخواند باطل است.
مثلا اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند تا
وقتى ثلث را جدا نكنند نمىشود در ملك او نماز خواند.
165

مسأله 880 - كسى كه در مسجد نشسته اگر ديگرى جاى او را غصب كند
و در آنجا نماز بخواند بنابر احتياط واجب بايد دوباره نمازش را در محل
ديگرى بخواند.
مسأله 881 - اگر در جائى كه نمىداند غصبى است نماز بخواند و بعد از
نماز بفهمد، يا در جائى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از
نماز يادش بيايد نماز او صحيح است مگر آن كه خودش غصب كرده باشد.
مسأله 882 - اگر بداند جائى غصبى است ولى نداند كه در جاى غصبى
نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند نماز او باطل مىباشد.
مسأله 883 - كسى كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه
حيوان سوارى يا زين آن غصبى باشد نماز او باطل است و همچنين است اگر
بخواهد سواره نماز مستحبى بخواند.
مسأله 884 - تصرف در زمين غصبى كه فعلا مالك مشخصى ندارد جايز
نيست و نماز خواندن در آن باطل است و براى تعيين تكليف بايد مجتهد
جامع الشرائط رجوع شود. همچنين اگر مصالح ساختمانى از قبيل آهن، آجر و
مانند آن را غصب كرده با آن خانه يا مغازه بسازد و مالك آن مصالح را نشناسد
تصرف در آن خانه و مغازه اگر عرفا تصرف در مال غصبى محسوب شود جايز
نيست و نماز در آن باطل است و بايد به مجتهد جامع الشرائط رجوع شود.
مسأله 885 - كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است اگر سهم او جدا
نباشد، بدون اجازه شريكش نمىتواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.
مسأله 886 - اگر با عين پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكى بخرد،
تصرف او در آن ملك حرام و نمازش هم در آن باطل است، و همچنين است اگر
به ذمه بخرد و در موقع خريدن قصدش اين باشد كه از مالى كه خمس يا زكاتش
را نداده بدهد.
مسأله 887 - اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان
166

بداند كه قلبا راضى نيست، نماز خواندن در ملك او باطل است. و اگر اجازه ندهد
و انسان يقين كند كه قلبا راضى است نماز صحيح است.
مسأله 888 - تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكات بدهكار است
حرام و نماز در آن باطل است مگر آن كه بنا داشته باشند كه آن بدهكاريها را
بدهند.
مسأله 889 - تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است، حرام و نماز
در آن باطل است و اين در صورتى است كه بدهكارى به اندازه همه مال باشد.
ولى تصرفات جزئى مانند تجهيز ميت (يعنى خرج كفن و دفن) بطور متعارف از
طرف ورثه مانع ندارد. ولى اگر بدهكارى او كمتر از مالش باشد و بدانند چون
بدهكارى او كم است طلبكار يا طلبكاران راضى هستند و ورثه هم تصميم
داشته باشند كه بدون مسامحه بدهى او را بدهند، تصرف در آن ملك و نماز
خواندن در آن اشكال ندارد ليكن در اين صورت بنابر احتياط واجب بايد از
ولى ميت هم اجازه بگيرند
مسأله 890 - اگر ميت قرض نداشته باشد ولى بعضى از ورثه او صغير يا
ديوانه يا غائب باشند، تصرف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است ولى
تصرفات جزئى كه براى كفن و دفن معمول است اشكال ندارد.
مسأله 891 - نماز خواندن در اماكن عمومى مانند هتل‌ها، مسافرخانه‌ها
و حمام‌ها كه براى ورود مسافران و مشتريان آماده است اشكال ندارد ولى نماز
خواندن براى ديگران كه مسافر و مشترى آن اماكن نيستند اگر قرينه‌اى كه
دلالت بر رضايت صاحب آن بكند وجود داشته باشد مانع ندارد، اما نماز
خواندن در اماكن خصوصى بدون اجازه ملك جايز نيست ولى اگر اجازه
تصرفات ديگرى دهد كه معلوم شود براى نماز خواندن نيز راضى است مىتواند
در آنجا نماز بخواند مثل اين كه كسى را براى صرف غذا و استراحت دعوت كند
كه مسلما براى نماز نيز رضايت دارد.
167

مسأله 892 - در زمين هاى بسيار وسيعى كه دور از شهرها و روستاها
قرار دارد و معمولا چراگاه حيوانات است و زراعتى فعلا در آن نيست اگر چه
صاحبانش راضى نباشند نماز خواندن و نشستن و خوابيدن در آن اشكال
ندارد، و در زمينهاى زراعتى هم كه نزديك شهرها و روستاها واقع شده‌اند و
ديوار ندارند اگر چه در مالكين آنها صغير و ديوانه باشد نماز خواندن و عبور
كردن و تصرفات جزئى ديگر كه مضربه محصول زمين نباشد اشكال ندارد، ولى
اگر يكى از صاحبانش ناراضى باشد تصرف در آن حرام و نماز باطل است.
شرط دوم:
استقرار است.
مسأله 893 - مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد و اگر بواسطه تنگى
وقت يا ضرورت ديگرى ناچار باشد در جائى كه حركت دارد مانند اتومبيل و
كشتى و ترن نماز بخواند هر گاه اين وسائط از قبله به طرف ديگر حركت كنند
نمازگزار بايد به طرف قبله برگردد و به قدرى كه ممكن است نبايد در حال حركت
چيزى بخواند ولى اگر فاصله زياد شود و موالات به هم بخورد بطورى كه از
صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است.
مسأله 894 - نماز خواندن در اتومبيل و كشتى و ترن و هواپيما و مانند
اينها وقتى ايستاده‌اند مانعى ندارد.
مسأله 895 - روى خرمن گندم و جو و تپه‌اى از رمل و مانند اينها كه
نمىشود ماند نماز باطل است، اما اگر حركت كم باشد كه بتوان واجبات نماز را
انجام داد و شرايط ديگر را رعايت كرد مانع ندارد.
مسأله 896 - در جائى كه بواسطه احتمال باد و باران و زيادى جمعيت و
مانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، اگر به اميد تمام كردن شروع
كند اشكال ندارد و اگر به مانعى بر نخورد نمازش صحيح است، و در جائى كه
168

ماندن در آن حرام است (مثلا جائى كه خطر خراب شدن سقف يا ريزش كوه و
آمدن سيلاب دارد يا وسط جاده اتوبان كه بار ترافيك سنگين دارد مخصوصا
در شب و...) نبايد نماز بخواند ولى اگر خواند نمازش صحيح است ليكن مرتكب
حرام شده است. و هم چنين روى چيزى كه ايستادن و نشستن روى آن حرام
است مانند فرش يا روزنامه‌اى كه ‌اسم خدا و آيات قرآن بر آن نوشته شده نبايد
نماز بخواند ولى اگر خواند نمازش صحيح است اما مرتكب حرام شده است.
شرط سوم:
در جائى نماز بخواند كه بتواند واجبات را انجام دهد.
مسأله 897 - در جائى كه سقف آن كوتاه است و نمى تواند در آنجا راست
بايستد يا به اندازه‌اى كوچك است كه جاى ركوع و سجود ندارد نبايد نماز
بخواند، و اگر ناچار است كه در چنين جائى نماز بخواند بايد قدرى كه ممكن
است قيام و ركوع و سجود را بجا آورد.
مسأله 898 - انسان بايد رعايت ادب را بكند و جلوتر از قبر پيغمبر و
امام عليه السلام نماز نخواند و چنانچه نماز خواندن بى احترامى باشد حرام است
و نماز هم باطل است، اما مساوى قبر مطهر معصوم نماز خواندن باطل نيست
گرچه احترام معصوم و رعايت ادب پسنديده و خوب است.
مسأله 899 - اگر در نماز چيزى مانند ديوار بين او و قبر مطهر معصوم
حائل باشد كه بى احترامى نشود اشكال ندارد ولى فاصله شدن صندوق شريف و
ضريح و پارچه‌اى كه روى آن افتاده كافى نيست.
شرط چهارم:
مسأله 900 - مكان نمازگزار اگر نجس است نبايد بطورى تر باشد كه
رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد مگر نجاستى باشد كه در نماز معفو است. ولى
169

جائى كه پيشانى را بر آن مىگذارد اگر نجس باشد در صورتى كه خشك هم
باشد نماز باطل است، و احتياط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلا نجس
نباشد.
مسأله 901 - در نماز، بايد زن عقب‌تر از مرد بايستد و بهتر است جاى
سجده زن از جاى ايستادن مرد كمى عقب تر باشد، بنابر اين اگر زن جلوتر يا
مساوى مرد بايستد نماز باطل است و در اين حكم محرم و غير محرم، زن و
شوهر تفاوتى ندارند، نماز واجب يا مستحب فرق ندارد.
مسأله 902 - اگر زن در كنار مرد يا جلوتر بايستد و با هم
وارد نماز شوند نماز هر دو باطل است اما اگر يكى قبلا وارد نماز شده باشد نماز
او صحيح و نماز دومى باطل است.
مسأله 903 - اگر ميان مرد و زن ديوار يا پرده يا چيز ديگرى باشد كه
يكديگر را نبينند يا بين آنها ده ذراع كه تقريبا 5 متر است فاصله باشد نمازشان
صحيح است.
مسأله 904 - اگر زن در طبقه دوم نماز بخواند گرچه جلوتر يا مساوى
مرد باشد نمازش صحيح است حتى اگر ارتفاع كمتر از 10 ذراع يعنى كمتر از
پنج متر باشد.
شرط پنجم:
مسأله 905 - جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوهاى او نبايد بيش از
چهار انگشت بسته پست تر يا بلند تر باشد و احتياط واجب آن است كه از سر
انگشتان پا هم بيشتر از اين پست و بلندتر نباشد.
مسأله 906 - بودن مرد با زن نامحرم در جاى خلوت كه ديگرى
نمىتواند به آنجا وارد شود حرام است و نمازشان صحيح نيست ولى اگر يكى از
آنها مشغول نماز باشد و ديگرى كه با او نامحرم است وارد شود نماز او اشكال
ندارد.
170

مسأله 907 - نماز خواندن در محلى كه مجلس گناه است مثلا در آنجا
شراب مىنوشند، قمار مىزنند، غيبت مىكنند يا تار و مانند آن استعمال مىكنند
باطل است.
مسأله 908 - احتياط واجب آن است كه در خانه كعبه و بر بام آن نماز
واجب را نخوانند ولى در حال ناچارى مانع ندارد.
مسأله 909 - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد
بلكه مستحب است در داخل خانه كعبه مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند.
جاهائى كه نماز خواندن در آنها مستحب است
مسأله 910 - در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است كه نماز را
در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد
پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد
بيت المقدس و بعد مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله، و بعد از مسجد
محله، مسجد بازار است.
مسأله 911 - براى زنها بهتر آن است كه نماز را در خانه و اطاق
اختصاصى خود بخوانند. ولى اگر بتوانند كاملا خود را از نامحرم حفظ كنند بهتر
است در مسجد نماز بخوانند، و اگر راهى براى ياد گرفتن احكام و مسائل
اسلامى جز از طريق رفتن به مسجد وجود ندارد واجب است به مسجد بروند.
مسأله 912 - نماز در حرم امامان (عليهم السلام) مستحب بلكه بهتر از
مسجد است. و نماز در حرم مطهر حضرت أمير المؤمنين عليه السلام برابر
دويست هزار نماز است.
مسأله 913 - زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد
مستحب است و همسايه مسجد اگر عذرى نداشته باشد مكروه است در غير
171

مسجد نماز بخواند.
مسأله 914 - مستحب است انسان با كسى كه از روى بى اعتنائى به مسجد
مسلمانها حاضر نمىشود رابطه داد و ستدى برقرار نكند، با او غذا نخورد، در كارها
با او مشورت نكند، همسايه او نشود، از او زن نگيرد و به او زن ندهد.
جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است
مسأله 915 - نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است:
حمام، زمين نمكزار، مقابل انسان، مقابل درى كه باز است، در جاده و خيابان و
كوچه اگر براى كسانى كه عبور مىكنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد
حرام و نماز باطل است، مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هر جا كه كوره
آتش باشد، مقابل چاه و گودالى كه محل بول باشد، روبروى عكس و روبروى
مجسمه چيزى كه روح دارد مگر آن كه روى آن پرده بكشند، در اطاقى كه جنب
در آن باشد، در جائى كه عكس باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد، مقابل
قبر، روى قبر، بين دو قبر و در قبرستان نماز خواندن كراهت دارد.
مسأله 916 - كسى كه در محل عبور مردم نماز مىخواند، يا كسى
روبروى او است مستحب است جلوى خود چيزى بگذارد كه ميان او و آنها حائل
گردد حتى اگر عصا تسبيح يا ريسمانى باشد كافى است.
احكام مسجد
مسأله 917 - نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد
حرام است و هر كس بفهمد كه نجس شده است بايد فورا نجاست آن را بر طرف
كند، و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون مسجد را هم نجس نكنند، و اگر
172

نجس شود نجاستش را بر طرف نمايند، مگر آن كه واقف آن را جزء مسجد قرار
نداده باشد.
مسأله 918 - اگر نتواند مسجد را تطهير كند يا كمك لازم داشته باشد و
پيدا نكند تطهير مسجد بر او واجب نيست ولى بنا بر احتياط واجب بايد به كسى
كه مىتواند تطهير كند اطلاع دهد.
مسأله 919 - اگر جائى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا
خراب كردن ممكن نيست بايد آنجا را بكنند، يا اگر خرابى زياد لازم نمىآيد
خراب نمايند. و پر كردن جائى كه كنده اند و ساختن جائى كه خراب كرده‌اند
واجب نيست، ولى اگر آن كس كه نجس كرده بكند يا خراب كند در صورت
امكان بايد پر كند و تعمير نمايد.
مسأله 920 - اگر مسجدى را غصب كنند و بجاى آن خانه و مانند آن
بسازند يا در طرح توسعه و تعريض كوچه و خيابانهاى شهر و روستا قسمتى از
مسجد در كوچه و خيابان واقع شود بطورى كه ديگر مسجد به آن نگويند باز هم
بنابر احتياط واجب نجس كردن آن حرام و تطهير آن واجب است.
مسأله 921 - جسد ميت را پيش از غسل دادن در مسجد گذاشتن اگر
موجب سرايت نجاست به مسجد يا مستلزم بى احترامى به مسجد نباشد مانعى
ندارد ولى بهتر آن است كه جنازه ميت را در مسجد نگذارند اما بعد از غسل
بى اشكال است.
مسأله 922 - نجس كردن حرم پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم و
حرم امامان عليه السلام حرام است، و اگر نجس شود چنانچه نجس ماندن آن
بى احترامى باشد تطهير آن واجب است، بلكه احتياط مستحب آن است كه اگر
بى احترامى هم نباشد آن را تطهير كنند.
مسأله 923 - اگر حصير يا فرش مسجد نجس شود، بنابر احتياط واجب
بايد آن را آب بكشند ولى چنانچه بواسطه آب كشيدن خراب مىشود و بريدن
173

جاى نجس بهتر است بايد آن را ببرند و اگر كسى كه نجس كرده ببرد بايد
خسارتش را بپردازد.
مسأله 924 - بردن عين نجاست مانند خون و بول در مسجد اگر
بى احترامى به مسجد باشد حرام است و هم چنين بردن چيزى كه نجس شده
(مانند لباس و كفش نجس) در صورتى كه بى احترامى به مسجد باشد حرام است.
مسأله 925 - اگر براى مراسم عزادارى و روضه‌خوانى و سوگوارى يا
جشنهاى مذهبى و مانند آن مسجد را چادر بزنند و سياهى بكوبند و اسباب چاى
و غذا در مسجد ببرند در صورتى كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز
خواندن نشود اشكال ندارد.
مسأله 926 - بنابر احتياط واجب نبايد مسجد را به طلا زينت كنند و
همچنين نبايد صورت چيزهائى كه مثل انسان و حيوان روح دارد در مسجد
نقش كنند، ولى نقاشى چيزهائى كه روح ندارد، مثل گل و بوته مكروه است.
مسأله 927 - اگر مسجد خراب هم شود نمىتوانند آن را بفروشند يا داخل
ملك يا جاده كنند.
مسأله 928 - فروختن در و پنجره و چيزهاى ديگر مسجد حرام و اگر
مسجد خراب شود، بايد آنها را صرف تعمير همان مسجد كنند، و چنانچه به درد
آن مسجد نخورد، بايد در مسجد ديگر مصرف شود، ولى اگر به درد مسجدهاى
ديگر هم نخورد مىتوانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمير
همان مسجد و اگر نه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.
مسأله 929 - ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مىباشد
مستحب است و اگر مسجد طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد
مىتوانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند بلكه مىتوانند مسجدى را كه خراب
نشده براى احتياج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.
مسأله 930 - تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است، و
174

كسى كه مىخواهد مسجد برود مستحب است خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه
و فاخر و قيمتى بپوشد، و ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد، و
موقع داخل شدن به مسجد مستحب است اول پاى راست و موقع بيرون آمدن
اول پاى چپ را بگذارد و هم چنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و
از همه ديرتر از مسجد بيرون رود.
مسأله 931 - وقتى انسان وارد مسجد مىشود، مستحب است دو ركعت
نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحب ديگرى
هم بخواند كافى است.
مسأله 932 - خوابيدن در مسجد اگر انسان ناچار نباشد و صحبت كردن
راجع به كارهاى دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعرى كه نصيحت و مانند
آن نباشد مكروه است، و نيز مكروه است آب دهان و بينى و اخلاط سينه را در
مسجد بيندازد و گمشده‌اى را طلب كند و صداى خود را بلند كند ولى بلند كردن
صدا براى اذان مانعى ندارد.
مسأله 933 - راه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است ولى اگر آوردن
بچه‌ها مزاحمتى ايجاد نكند و باعث علاقمندى آنان به نماز و مسجد شود
مستحب است.
مسأله 934 - كسى كه سير و پياز و مانند اينها خورده و بوى دهانش مردم
را آزار مىدهد مكروه است به مسجد برود.
اذان و اقامه
مسأله 935 - براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى يوميه اذان
و اقامه بگويند ولى پيش از نماز عيد فطر و قربان مستحب است سه مرتبه بگويند
الصلاة و در نمازهاى واجب ديگر سه مرتبه الصلاة را به قصد رجاء بگويند.
175

مسأله 936 - مستحب است در روز اولى كه بچه به دنيا مىآيد يا پيش از
آن كه بند نافش بيفتد در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
مسأله 937 - اذان هيجده جمله است: الله اكبر چهار مرتبه اشهدان لا إله
ا لا الله، اشهدان محمدا رسول الله، حى على الصلاة - حى على الفلاح - حى على
خير العمل، الله اكبر - لا إله ا لا الله هر يك دو مرتبه و اقامه هفده جمله است يعنى
دو مرتبه الله اكبر از اول اذان و يك مرتبه لا إله ا لا الله از آخر آن كم مىشود و بعد
از گفتن حى على خير العمل بايد دو مرتبه قد قامت الصلاة اضافه نمود.
مسأله 938 - اشهد ان عليا ولى الله جزو اذان و اقامه نيست ولى خوب
است بعد از اشهدان محمدا رسول الله بقصد قربت گفته شود.
ترجمه اذان و اقامه
الله اكبر - يعنى خداى تعالى بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.
اشهدان لا إله ا لا الله - يعنى شهادت مىدهم كه غير خدائى كه يكتا و
بى همتا است خداى ديگرى وجود ندارد.
اشهدان محمدا رسول الله - يعنى شهادت مىدهم كه حضرت محمد بن
عبد الله صلى الله عليه‌ وآله و سلم پيغمبر و فرستاده خداست.
اشهدان عليا أمير المؤمنين و ولى الله - يعنى شهادت مىدهم كه حضرت
على عليه السلام أمير المؤمنين و ولى خدا بر همه خلق است.
حى على الصلاة - يعنى به شتاب براى نماز.
حى على الفلاح - يعنى به شتاب براى رستگارى.
حى على خير العمل - يعنى به شتاب براى بهترين كارها كه نماز است.
قد قامت الصلاة - يعنى به تحقيق نماز برپا شد.
لا إله ا لا الله - يعنى نيست خدائى مگر خدائى كه يكتا و بى همتا است.
176

مسأله 939 - بين جمله‌هاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصله نشود و اگر بين
آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد بايد دوباره آن را از سر بگيرد.
مسأله 940 - اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غنا شود،
يعنى بطور آوازه خوانى كه در مجالس لهو و بازيگرى معمول است، اذان و اقامه
را بگويد حرام و باطل است و اگر غنا نشود مكروه است.
مسأله 941 - هر نمازى كه با نماز قبل همراه خوانده شود اذان آن ساقط
مىشود چه همراه خواندن مستحب باشد يا نباشد، بنابر اين در موارد زير اذان
ساقط مىشود و بنابر احتياط واجب بايد آن را ترك كرد:
1 - اذان نماز عصر روز جمعه هنگاميكه با نماز جمعه يا ظهر همراه
خوانده شود.
2 - نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذى الحجة است اگر همراه ظهر
خوانده شود.
3 - نماز عشاى شب عيد قربان براى كسى كه در مشعر الحرام است و آن را
با مغرب همراه مىخواند، همراه خواندن و جمع كردن بين دو نماز در سه مورد
مذكور مستحب است.
4 - نماز عصر و عشاى زن مستحاضه كه بايد آن را بلا فاصله بعد از نماز
ظهر يا مغرب بخواند.
5 - نماز عصر و عشاى كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط
خوددارى كند.
در اين پنج نماز در صورتى اذان ساقط مىشود كه با نماز قبلى فاصله
نشود يا فاصله كمى بين آنها باشد ولى ظاهرا با خواندن نافله فاصله حاصل
مىشود. اما اگر نمازها را جدا از هم هر يك را در وقت فضيلت خود بجا آورند
اذان و اقامه هر دو مستحب است.
مسأله 942 - اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند كسى كه با
177

آن جماعت نماز مىخواند نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد گرچه اذان و
اقامه را نشنيده باشد و يا موقع آن در جماعت حاضر نباشد.
مسأله 943 - اگر براى خواندن نماز به مسجد برود و ببيند جماعتى
كه در مسجد تشكيل شده بود تمام شده تاوقتى كه صفها به هم نخورده و جمعيت
متفرق نشده نمىتواند براى نماز خود اذان و اقامه بگويد در صورتى كه براى
نماز جماعت اذان و اقامه گفته‌ شده باشد.
مسأله 944 - در جائى كه عده‌اى مشغول نماز جماعتند يا نماز آنان تازه
تمام شده و صفها به هم نخورده است اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت
ديگرى كه برپا مىشود نماز بخواند با پنج شرط اذان و اقامه از او ساقط مىشود:
1 - براى نماز جماعت اول اذان و اقامه گفته باشند.
2 - آن نماز جماعت باطل نباشد.
3 - نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد پس اگر نماز جماعت داخل
مسجد باشد و بخواهد در بام مسجد نماز بخواند مستحب است اذان و اقامه
بگويد.
4 - نماز او و نماز جماعت هر دو اداء باشد.
5 - وقت نماز او و نماز جماعت مشترك باشد مثلا هر دو نماز ظهر يا هر
دو نماز عصر بخوانند يا نمازى كه به جماعت خوانده مىشود نماز ظهر باشد و او
نماز عصر بخواند يا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر باشد.
مسأله 945 - اگر در شرط دوم از شرطهائى كه در مسأله پيش گفته شد
شك كند يعنى شك كند كه نماز جماعت صحيح بوده يا نه، اذان و اقامه از او
ساقط است ولى اگر در چهار شرط ديگر شك كند بهتر است به قصد رجاء اذان و
اقامه را بگويد.
مسأله 946 - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را مىشنود مستحب است هر
قسمتى را كه مىشنود بگويد ولى از (حى على الصلاة) تا (حى على خير العمل)
178

را به اميد ثواب بگويد.
مسأله 947 - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده چه با او گفته باشد يا
نه، در صورتى كه بين آن اذان و اقامه و نمازى كه مىخواهد بخواند زياد فاصله
نشده باشد مىتواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
مسأله 948 - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود اذان از او ساقط
نمىشود بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد بنابر احتياط واجب اذان از او ساقط
نمىشود، ولى اگر زن اذان مرد را بشنود اذان از او ساقط مىشود.
مسأله 949 - در نماز جماعتى كه مردان و زنان شركت دارند اذان و اقامه
نماز جماعت را بايد مرد بگويد ولى در جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگويد
كافى است.
مسأله 950 - اقامه بايد بعد از اذان گفته‌ شود و اگر قبل از اذان بگويند
صحيح نيست.
مسأله 951 - اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا
(حى على الفلاح) را پيش از (حى على الصلاة) بگويد بايد برگردد و از جائى كه
ترتيب به هم خورده دوباره بگويد.
مسأله 952 - بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها بقدرى
فاصله دهد كه اذانى را كه گفته اذان اين اقامه حساب نشود مستحب است دوباره
اذان و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز بقدرى فاصله دهد كه اذان
و اقامه آن نماز حساب نشود مستحب است دوباره براى آن نماز، اذان و اقامه
بگويد.
مسأله 953 - اذان و اقامه بايد به عربى صحيح گفته شود پس اگر به عربى
غلط بگويد يا بجاى حرفى حرف ديگر بگويد يا مثلا ترجمه آنها را به فارسى يا
زبان ديگر بگويد صحيح نيست.
مسأله 954 - اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و
179

اگر عمدا يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد باطل است.
مسأله 955 - اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه بايد اذان
را بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن اذان
لازم نيست.
مسأله 956 - اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آن كه قسمتى را بگويد شك
كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده
بگويد ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از
آن است گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست.
مسأله 957 - مستحب است انسان در موقع گفتن اذان رو به قبله بايستد و
با وضو يا غسل باشد و دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد و بكشد و
بين جمله‌هاى اذان كمى فاصله دهد و بين آنها حرف نزند.
مسأله 958 - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و
آن را از اذان آهسته‌تر بگويد و جمله‌هاى آن را به هم نچسباند ولى به اندازه‌اى كه
بين جمله‌هاى اذان فاصله مىدهد بين جمله‌هاى اقامه فاصله ندهد.
مسأله 959 - مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد، يا قدرى
بنشيند يا سجده كند يا ذكر بگويد يا دعا بخواند يا قدرى ساكت باشد يا حرفى
بزند يا دو ركعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح و نماز
خواندن بين اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نيست.
مسأله 960 - مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مىكنند
عادل و وقت شناس و صدايش بلند باشد و اذان را در جاى بلند بگويد. و در
صورتى كه از بلندگوها استفاده شود مانعى ندارد گوينده اذان در محل پائين قرار
گيرد.
مسأله 961 - شنيدن اذان از راديو و ضبط صوت و مانند آن براى نماز
كافى نيست بلكه خود نمازگزاران بايد اذان بگويند.
180

مسأله 962 - احتياط واجب آن است كه اذان را هميشه به قصد نماز بگويند
و گفتن اذان براى اعلام دخول وقت بدون قصد نماز بعد از آن، مشكل است.
مسأله 963 - اگر اذان و اقامه را براى نماز بگويد بعد جماعتى از او
تقاضا كنند تا امام جماعت آنان شود يا بخواهد بعنوان مأموم نمازش را به
جماعت بخواند آن اذان و اقامه كافى نيست و مستحب است دوباره بگويند.
واجبات نماز
واجبات نماز يازده چيز است: اول: نيت، دوم: قيام يعنى ايستادن، سوم:
تكبيرة الاحرام يعنى گفتن الله اكبر در اول نماز چهارم: ركوع، پنجم: سجود،
ششم: قرائت، هفتم: ذكر، هشتم: تشهد، نهم: سلام، دهم: ترتيب، يازدهم: موالات
يعنى پى در پى بودن اجزاء نماز.
مسأله 964 - بعضى از واجبات نماز ركن است يعنى اگر انسان آنها را بجا
نياورد يا در نماز اضافه كند عمدا باشد يا اشتباها نماز باطل مىشود و بعضى از
آنها ركن نيست يعنى اگر عمدا كم يا زياد شود نماز باطل مىشود و چنانچه
اشتباها كم يا زياد شود نماز را باطل نمىكند. و اركان نماز پنچ چيز است: اول
نيت. دوم: تكبيرة الاحرام. سوم قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متصل به
ركوع يعنى ايستادن پيش از ركوع، چهارم ركوع، پنجم دو سجده.
نيت
مسأله 965 - انسان بايد نماز را به نيت قربت يعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بجا آورد، و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا مثلا به زبان
بگويد كه چهار ركعت نماز ظهر مىخوانم قربة الى الله.
مسأله 966 - اگر در نماز ظهر يا عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز
181

مىخوانم و معين نكند كه نماز ظهر است يا عصر، نماز او باطل است. و نيز كسى
كه مثلا قضاى نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد نماز
قضا يا نماز ظهر را بخواند بايد نمازى را كه مىخواند در نيت معين كند.
مسأله 967 - انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقى باشد پس
اگر در بين نماز به ‌طورى غافل شود كه اگر بپرسند چه مىكنى نداند چه بگويد
نمازش باطل است.
مسأله 968 - انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند
پس كسى كه ريا كند يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل
است خواه فقط براى مردم باشد، يا خدا و مردم يعنى هر دو را در نظر بگيرد.
مسأله 969 - اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد نماز باطل
است، چه آن قسمت ريائى واجب باشد مثل حمد و سوره و چه مستحب باشد مانند
قنوت بلكه اگر تمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در
جاى مخصوصى مثل مسجد يا در وقت مخصوصى مثل اول وقت يا به طرز
مخصوصى مثلا با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است.
تكبيرة الاحرام
مسأله 970 - گفتن (الله اكبر) در اول هر نماز واجب ركن است و بايد
حروف الله و حروف اكبر و دو كلمه (الله) و (اكبر) را پشت سر هم بگويد و نيز
بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شود و اگر به عربى غلط بگويد، يا مثلا
ترجمه آن را به فارسى بگويد صحيح نيست.
مسأله 971 - احتياط واجب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى
كه پيش از آن مىخواند مثلا به اقامه يا به دعائى كه پيش از تكبير مىخواند
نچسباند.
مسأله 972 - اگر انسان بخواهد (الله اكبر) را به چيزى كه بعد از آن
182

مىخواند مثلابه بسم الله الرحمن الرحيم بچسباند بايد (ر) اكبر را پيش بدهد.
مسأله 973 - موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد و اگر عمدا در
حالى كه بدنش حركت دارد تكبيرة الاحرام را بگويد باطل است و چنانچه سهوا
حركت كند بنابر احتياط واجب بايد اول عملى كه نماز را باطل مىكند انجام دهد
و بعد از آن دوباره تكبير بگويد.
مسأله 974 - تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه
خودش بشنود و اگر به واسطه سنگينى يا كرى گوش و يا سر و صداى زياد
نمىشنود بايد طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
مسأله 975 - كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمىتواند
(الله اكبر) را درست بگويد بايد به هر طور كه مىتواند بگويد و اگر هيچ نمىتواند
بگويد بايد در قلب خود بگذارند و براى تكبير اشاره كند و زبانش را هم اگر
مىتواند حركت دهد.
مسأله 976 - مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد: يا محسن قد
اتاك المسئ وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسيئ انت المحسن وانا
المسئ به حق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد و تجاوز عن قبيح ما تعلم منى
يعنى اى خدائى كه به بندگان احسان مىكنى بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو
امر كرده‌اى كه نيكوكار از گنهكار بگذرد تو نيكوكارى و من گنهكار به حق
محمد وآل محمد صلى الله عليه وآله و سلم رحمت خود را بر محمد وآل محمد
بفرست و از بدى هائى كه مىدانى از من سر زده بگذر.
مسأله 977 - مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز و تكبيرهاى بين
نماز دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد و عكس آن مشكل بلكه جايز نيست.
مسأله 978 - اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه چنانچه مشغول
خواندن چيزى از قرائت شده به شك خود اعتنا نكند و اگر چيزى نخوانده بايد
تكبير را بگويد.
183

مسأله 979 - اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته
يا نه بايد به شك خود اعتنا نكند ولى مستحب است نماز را تمام كند و دوباره
بخواند.
قيام نماز
مسأله 980 - قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام پيش از ركوع كه
آن را قيام متصل به ‌ركوع مىگويند ركن است ولى قيام در موقع خواندن حمد و
سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست و اگر كسى آن را از روى فراموشى ترك كند
نمازش صحيح است.
مسأله 981 - واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقدارى بايستد
تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است.
مسأله 982 - اگر ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و
يادش بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اين كه بايستد
به ‌حال خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورده نماز
او باطل است.
مسأله 983 - موقعى كه ايستاده است بايد بدن را حركت ندهد و به طرفى
خم نشود و به جائى تكيه نكند ولى اگر از روى ناچارى باشد يا در حال خم
شدن براى ركوع پاها را حركت دهد اشكال ندارد.
مسأله 984 - اگر موقعى كه ايستاده از روى فراموشى بدن را حركت دهد
يا به طرفى خم شود و يا به جائى تكيه كند اشكال ندارد ولى در قيام موقع گفتن
تكبيرة الاحرام و قيام متصل به ركوع اگر از روى فراموشى هم باشد بنابر احتياط
واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 985 - واجب است در موقع ايستادن هر دو پا روى زمين باشد
ولى لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا باشد و اگر روى يك پا هم باشد
اشكال ندارد.
184

مسأله 986 - كسى كه مىتواند درست بايستد اگر پاها را خيلى گشاد
بگذارد كه به ‌حال ايستادن معمولى نباشد نمازش باطل است.
مسأله 987 - موقعى كه انسان در نماز مىخواهد كمى جلو يا عقب رود يا
كمى بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد بايد چيزى نگويد ولى (بحول الله
وقوته اقوم واقعد) را بايد در حال برخاستن بگويد، و در موقع گفتن ذكرهاى
واجب هم بدن بايد بى حركت باشد بلكه احتياط واجب آن است كه در موقع
گفتن ذكرهاى مستحبى نماز بايد بدنش آرام باشد.
مسأله 988 - اگر در حال حركت بدن ذكر بگويد مثلا موقع رفتن به ركوع
يا رفتن به سجده تكبير بگويد چنانچه آن را به قصد ذكرى كه در نماز دستور
داده‌اند بگويد بايد احتياطا نماز را دوباره بخواند و اگر به ‌اين قصد نگويد بلكه
بخواهد ذكرى گفته باشد نمازش صحيح است.
مسأله 989 - حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشكال
ندارد اگر چه احتياط مستحب آن است كه آنها را هم حركت ندهد.
مسأله 990 - اگر موقع خواندن حمد و سوره يا خواندن تسبيحات
بى اختيار به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود احتياط
واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را در حال حركت خوانده دوباره
بخواند.
مسأله 991 - اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود بايد بنشيند و اگر از
نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى نخواند
مگر اين كه به قصد قربة مطلقه باشد.
مسأله 992 - تا انسان مىتواند ايستاده نماز بخواند نبايد بنشيند مثلا
كسى كه در موقع ايستادن بدنش حركت مىكند يا مجبور است به چيزى تكيه
دهد يا بدنش را كج كند يا خم شود و يا پاها را بيشتر از معمول گشاد بگذارد بايد
به هر طور كه مىتواند ايستاده نماز بخواند ولى اگر به هيچ قسم حتى مثل حال
185

ركوع هم نتواند بايستد بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
مسأله 993 - تا انسان مىتواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر
نتواند راست بنشيند بايد هر طور كه مىتواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمىتواند
بنشيند بايد به‌ طورى كه در احكام قبله گفته شد به ‌پهلوى راست بخوابد و اگر
نمىتواند به ‌پهلوى چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد به طورى كه كف
پاهاى او را به قبله باشد.
مسأله 994 - كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر بعد از خواندن حمد و
سوره بتواند بايستد، و ركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به
ركوع رود و اگر نتواند بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد.
مسأله 995 - كسى كه خوابيده نماز مىخواند اگر در بين نماز بتواند
بنشيند بايد مقدارى را كه مىتواند نشسته بخواند و نيز اگر مىتواند بايستد بايد
مقدارى را كه مىتواند ايستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى
نخواند مگر به قصد قربت مطلقه.
مسأله 996 - كسى كه مىتواند بايستد اگر بترسد كه بواسطه ايستادن
مريض شود يا ضررى به ‌او برسد مىتواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشسته هم
بترسد مىتواند خوابيده نماز بخواند.
مسأله 997 - اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز
بخواند مىتواند اول وقت نماز بخواند.
مسأله 998 - مستحب است در حال ايستادن بدن را راست نگهدارد
شانه‌ها را پائين بيندازد دستها را روى رانها بگذارد انگشتها را به هم بچسباند جاى
سجده را نگاه كند سنگينى بدن را به طور مساوى روى دو پا بيندازد با خضوع و
خشوع باشد پاها را پس و پيش نگذارد اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز
تا يك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.
186

قرائت
مسأله 999 - در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميه، انسان بايد اول
حمد و بعد از آن يك سوره تمام بخواند.
مسأله 1000 - اگر وقت نماز تنگ باشد يا انسان ناچار شود كه سوره را
نخواند مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند دزد يا درنده يا چيز ديگرى به او
صدمه بزند نبايد سوره را بخواند و اگر در كارى عجله داشته باشد مىتواند سوره
را نخواند.
مسأله 1001 - اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است
و اگر اشتباها سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد بايد سوره را
رها كند و بعد از خواندن حمد سوره را از اول بخواند.
مسأله 1002 - اگر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند و بعد از
رسيدن به ركوع بفهمد نمازش صحيح است.
مسأله 1003 - اگر پيش از آن كه براى ركوع خم شود بفهمد كه حمد و
سوره را نخوانده بايد بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده بايد فقط سوره را
بخواند ولى اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده بايد اول حمد و بعد از آن دوباره
سوره را بخواند و نيز اگر خم شود و پيش از آن كه به ركوع برسد بفهمد حمد و
سوره يا سوره تنها و يا حمد تنها را نخوانده بايد بايستد و به همين دستور عمل
نمايد.
مسأله 1004 - اگر در نماز، يكى از چهار سوره‌اى را كه آيه سجده دارد و
در مسأله گفته شد عمدا بخواند نمازش باطل است.
مسأله 1005 - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره‌اى شود كه سجده
واجب دارد چنانچه پيش از رسيدن به آيه سجده بفهمد بايد آن سوره را رها كند
و سوره ديگر بخواند و اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد بايد در بين نماز بنابر
احتياط با اشاره، سجده آن را بجا آورد و به همان سوره كه خوانده اكتفا نمايد.
187

مسأله 1006 - اگر در نماز آيه سجده را بشنود و به اشاره سجده كند
نمازش صحيح است.
مسأله 1007 - در نماز مستحبى خواندن سوره لازم نيست اگر چه آن
نماز به واسطه نذر كردن واجب شده باشد ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى
مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصى دارد اگر بخواهد به ‌دستور آن نماز رفتار
كرده باشد بايد همان سوره را بخواند.
مسأله 1008 - در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در
ركعت اول بعد از حمد سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد سوره منافقين
بخواند و اگر مشغول يكى از اينها شود بنابر احتياط واجب نمىتواند آن را رها
كند و سوره ديگر بخواند.
مسأله 1009 - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو الله احد يا
سوره قل يا أيها الكافرون شود نمىتواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند، ولى
در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روى فراموشى به جاى سوره جمعه و
منافقين يكى از اين دو سوره را بخواند تا به نصف نرسيده مىتواند آن را رها كند
و سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مسأله 1010 - اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل
هو الله احد يا سوره قل يا أيها الكافرون بخواند اگر چه به نصف نرسيده بنابر
احتياط واجب نمىتواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مسأله 1011 - اگر در نماز، غير سوره قل هو الله احد و قل يا أيها
الكافرون سوره ديگرى بخواند تا به نصف نرسيده مىتواند رها كند و سوره
ديگر بخواند.
مسأله 1012 - اگر مقدارى از سوره را فراموش كند يا از روى ناچارى
مثلا به واسطه تنگى وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام كند مىتواند آن سوره را
رها كند و سوره ديگرى بخواند اگر چه از نصف گذشته باشد يا سوره‌اى را كه
188

مىخوانده قل هو الله احد، يا قل يا أيها الكافرون باشد.
مسأله 1013 - بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و
عشا را بلند بخواند، و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را
آهسته بخوانند.
مسأله 1014 - مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه
تمام كلمات حمد و سوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند.
مسأله 1015 - زن مىتواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند
يا آهسته بخواند ولى اگر نامحرم صدايش را بشنود بنابر احتياط واجب بايد
آهسته بخواند.
مسأله 1016 - اگر در جائى كه بايد نماز را بلند خواند عمدا آهسته
بخواند، يا در جائى كه بايد آهسته خواند عمدا بلند بخواند نمازش باطل است
ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد صحيح است و اگر در بين
خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده لازم نيست مقدارى را كه خوانده
دوباره بخواند.
مسأله 1017 - اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول
صدايش را بلند كند مثل آن كه آنها را با فرياد بخواند نمازش باطل است.
مسأله 1018 - انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسى كه به
هيچ قسم نمىتواند صحيح آن را ياد بگيرد بايد هر طور كه مىتواند بخواند و
احتياط مستحب آن است كه نماز را به جماعت بجا آورد.
مسأله 1019 - كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را به خوبى
نمىداند و مى تواند ياد بگيرد چنانچه وقت نماز وسعت دارد بايد ياد بگيرد و اگر
وقت تنگ است بنابر احتياط واجب در صورتى كه ممكن باشد بايد نمازش را به
جماعت بخواند.
مسأله 1020 - احتياط واجب آن است كه براى ياد دادن واجبات نماز
189

مزد نگيرد ولى براى مستحبات آن اشكال ندارد.
مسأله 1021 - اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند يا عمدا آن را
نگويد يا به جاى حرفى حرف ديگر بگويد مثلا به ‌جاى (ض) (ظ) بگويد يا
جائى كه بايد بدون زير وزبر خوانده شود زير وزبر بدهد يا تشديد را نگويد
نماز او باطل است.
مسأله 1022 - اگر انسان كلمه‌اى را صحيح بداند و در نماز همان طور
بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده احتياط مستحب آن است كه نماز را دوباره
بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 1023 - اگر زير وزبر كلمه‌اى را نداند بايد ياد بگيرد ولى اگر
كلمه‌اى را كه وقف كردن آخر آن جايز است هميشه وقف كند ياد گرفتن زير و
زبر آن لازم نيست و نيز اگر نداند مثلا كلمه‌اى به (س) است يا به (ص) بايد ياد
بگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند مثل آن كه در اهدنا الصراط المستقيم،
مستقيم را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند نمازش باطل است مگر
آن كه هر دو جور قرائت شده باشد و به اميد رسيدن به واقع بخواند.
مسأله 1024 - اگر در كلمه‌اى واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه
پيش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه (ء) باشد مثل كلمه سوء
بهتر است آن واو را مد بدهد يعنى آن را بكشد و هم چنين اگر در كلمه‌اى الف باشد
و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن كلمه
همزه باشد مثل جاء بهتر است الف آن را بكشد و نيز اگر در كلمه‌اى (ى) باشد و
حرف قبل از (ى) در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از (ى) در آن كلمه
همزه باشد مثل جئ بهتر آن است (ى) را با مد بخواند و اگر بعد از اين واو و الف
و (ى) به جاى همزه (ء) حرفى باشد كه ساكن است يعنى زير وزبر و پيش ندارد
باز هم بهتر آن است كه ‌اين سه حرف را با مد بخواند مثلا در ولا الضالين كه بعد
از الف حرف لام ساكن است، بهتر آن است الف آن را با مد بخواند.
190

مسأله 1025 - اقوى اينها است كه لازم نيست در نماز وقف به حركت و
وصل به سكون را مراعات نمايند و معنى وقف به ‌حركت آن است كه زير يا زبر يا
پيش آخر كلمه‌اى را بگويد و بين آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد مثلا بگويد
الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگويد مالك
يوم الدين. و معنى وصل به ‌سكون اين است كه زير يا زبر يا پيش كلمه‌اى را
نگويد و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند مثل آن كه بگويد الرحمن الرحيم و ميم
الرحيم را زير ندهد و فورا مالك يوم الدين را بگويد.
مسأله 1026 - در ركعت سوم و چهارم نماز مىتواند فقط يك حمد
بخواند يا سه مرتبه تسبيحات اربعه بگويد يعنى سه مرتبه بگويد سبحان الله
والحمد لله ولا إله ا لا الله و الله اكبر و احتياط واجب آنست كه سه مرتبه
تسبيحات اربعه بگويد و مى تواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر
تسبيحات بگويد و بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.
مسأله 1027 - در تنگى وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد.
مسأله 1028 - بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز،
حمد يا تسبيحات را آهسته بخواند.
مسأله 1029 - اگر در ركعت سوم و چهارم، حمد بخواند بنابر احتياط
واجب بايد بسم الله آن را هم آهسته بگويد خصوصا براى مأموم و كسى كه نمازش
را فرادا مىخواند.
مسأله 1030 - كسى كه نمىتواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست و
صحيح بخواند بايد در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.
مسأله 1031 - كسى كه در دو ركعت اول نماز به خيال اين كه دو ركعت
آخر است تسبيحات بگويد چنانچه بيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را
بخواند، و بنابر احتياط مستحب بعد از نماز سجده سهو براى تسبيحات زيادى
انجام بدهد و اگر در ركوع بفهمد نمازش صحيح است.
191

مسأله 1032 - اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اينكه در دو ركعت اول
است حمد بخواند يا در دو ركعت اول نماز با اين كه گمان مىكرده در دو ركعت
آخر است حمد بخواند چه پيش از ركوع بفهمد و چه بعد از آن نمازش صحيح
است.
مسأله 1033 - اگر در ركعت سوم يا چهارم مىخواست حمد بخواند اما
تسبيحات به زبانش آمد، يا مىخواست تسبيحات بخواند حمد به ‌زبانش آمد در
چنين صورتى اقوى آن است كه آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را
بخواند، ولى اگر عادتش خواندن چيزى بوده كه به ‌زبانش آمده و در خزانه
قلبش آن را قصد داشته مىتواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 1034 - كسى كه عادت دارد در ركعت سوم و چهارم تسبيحات
بخواند اگر بدون قصد مشغول حمد خواندن شود اقوى آن است كه آن را رها كند
و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند.
مسأله 1035 - در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات
استغفار كند مثلا بگويد: استغفر الله ربى واتوب اليه يا بگويد (اللهم اغفر لي) و
اگر به گمان آن كه حمد يا تسبيحات را گفته مشغول گفتن استغفار شود و شك كند
كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا ننمايد و هم چنين
است اگر نمازگزار پيش از خم شدن براى ركوع در حالى كه مشغول گفتن
استغفار نيست شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه بايد به شك خود
اعتنا نكند.
مسأله 1036 - اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم يا در حال رفتن به
ركوع شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1037 - هر گاه شك كند كه ‌آيه يا كلمه‌اى را درست گفته يا نه اگر
به چيزى كه بعد از آن است مشغول نشده، بايد آن آيه يا كلمه را به ‌طور صحيح
بگويد و اگر به چيزى كه بعد از آن است مشغول شده چنانچه آن چيز ركن باشد
192

مثل آن كه در ركوع شك كند كه فلان كلمه از سوره را درست گفته يا نه بايد به
شك خود اعتنا نكند و اگر ركن نباشد مثلا موقع گفتن الله الصمد شك كند كه قل
هو الله أحد را درست گفته يا نه باز هم مى تواند به شك خود اعتنا نكند ولى اگر
احتياطا آن آيه يا كلمه را به طور صحيح بگويد اشكال ندارد و اگر چند مرتبه هم
شك كند مىتواند چند بار بگويد اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگويد بنابر
احتياط واجب بايد نمازش را دوباره بخواند.
مسأله 1038 - مستحب است در ركعت اول پيش از خواندن حمد بگويد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، و در ركعت اول و دوم نماز ظهر و عصر براى غير
امام جماعت (بسم الله) را بلند بگويد و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر
هر آيه وقف كند يعنى آن را به آيه بعد نچسباند و در حال خواندن حمد و سوره به
معناى آيه ‌توجه داشته باشد. اگر نماز را به جماعت مىخواند بعد از تمام شدن
حمد امام و اگر فرادى مىخواند بعد از آن كه حمد خودش تمام شد بگويد:
الحمد لله رب العالمين، و بعد از خواندن سوره (قل هو الله احد) يك يا دو يا
سه مرتبه (كذلك الله ربى) يا سه مرتبه (كذلك الله ربنا) بگويد، بعد از خواندن
سوره كمى صبر كند بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد يا قنوت را بخواند.
مسأله 1039 - مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول سوره
(انا انزلناه) و در ركعت دوم سوره قل هو الله احد را بخواند.
مسأله 1040 - مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه‌روز سوره
(قل هو الله احد) را نخواند.
مسأله 1041 - خواندن سوره قل هو الله احد را به يك نفس، مكروه است.
چنانچه خواندن حمد هم با يك نفس، مكروه است.
مسأله 1042 - سوره‌اى را كه در ركعت اول خوانده، مكروه است كه در
ركعت دوم بخواند ولى اگر سوره قل هو الله احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه
نيست.
193

ركوع
مسأله 1043 - در هر ركعت بعد از قرائت بايد به اندازه‌اى خم شود كه
بتواند دست را به زانو بگذارد و اين عمل را ركوع مىگويند.
مسأله 1044 - اگر به اندازه ركوع خم شود ولى دستها را به زانو نگذارد
خلاف احتياط است پس احتياط آن است كه دستها را به روى زانو بگذارد.
مسأله 1045 - هر گاه ركوع را به طور غير معمول بجا آورد مثلا به چپ يا
راست خم شود اگر چه دستهاى او به زانو برسد صحيح نيست.
مسأله 1046 - خم شدن بايد به ‌قصد ركوع باشد پس اگر به ‌قصد كار
ديگرى مثلا براى كشتن جانور خم شود نمىتواند آن را ركوع حساب كند بلكه
بايد بايستد و دوباره براى ركوع خم شود و به واسطه اين عمل، ركن زياد نشده
و نماز باطل نمىشود.
مسأله 1047 - كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق
دارد مثلا دستش خيلى بلند است كه اگر كمى خم شود به‌ زانو مى رسد يا زانوى
او پائين‌تراز مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به ‌زانو برسد بايد
به ‌اندازه معمول خم شود.
مسأله 1048 - كسى كه نشسته ركوع مىكند بايد به ‌قدرى خم شود كه
صورتش مقابل زانوها برسد و بهتر است به قدرى خم شود كه صورت نزديك
جاى سجده برسد.
مسأله 1049 - انسان هر ذكرى در ركوع بگويد كافى است ولى احتياط
واجب آن است كه به قدر سه مرتبه (سبحان الله) يا يك مرتبه (سبحان ربى العظيم
وبحمده) كمتر نباشد.
مسأله 1050 - ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود و
مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند.
194

مسأله 1051 - در ركوع بايد به ‌مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد و در ذكر
مستحب هم اگر آن را به قصد ذكرى كه براى ركوع دستور داده‌اند بگويد بنابر
احتياط واجب آرام بودن بدن لازم است.
مسأله 1052 - اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مىگويد بى اختيار به
قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن، خارج شود بنابر احتياط مستحب
بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگويد ولى اگر كمى حركت كند كه از حال
آرام بودن بدن خارج نشود يا انگشتان را حركت دهد اشكال ندارد.
مسأله 1053 - اگر پيش از آن كه به ‌مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد
عمدا ذكر ركوع را بگويد نمازش باطل است.
مسأله 1054 - اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب عمدا سر از ركوع
بردارد نمازش باطل است و اگر سهوا سر بردارد چنانچه پيش از آن كه از حال
ركوع خارج شود يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده بايد در حال آرامى
بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد
نماز او صحيح است.
مسأله 1055 - اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند در صورتى كه
بتواند پيش از آن كه از حد ركوع بيرون رود ذكر را بگويد بايد در آن حال تمام
كند و اگر نتواند بنابر احتياط در حال برخاستن ذكر را بگويد.
مسأله 1056 - اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد نماز
صحيح است ولى بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود ذكر واجب يعنى
(سبحان ربى العظيم وبحمده) يا سه مرتبه (سبحان الله) را بگويد.
مسأله 1057 - هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود بايد به ‌چيزى تكيه
دهد و ركوع كند و اگر موقعى هم كه تكيه داده نتواند به ‌طور معمول ركوع كند
بايد به ‌هر اندازه مىتواند خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود بايد موقع ركوع
195

بنشيند و نشسته ركوع كند و احتياط مستحب آن است كه نماز ديگرى هم بخواند
و براى ركوع آن با سر اشاره نمايد.
مسأله 1058 - كسى كه مىتواند ايستاده نماز بخواند اگر در حال ايستاده
يا نشسته نتواند ركوع كند بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره كند
و اگر نتواند اشاره كند بايد به ‌نيت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر آن را بگويد
و به نيت برخاستن از ركوع چشمها را باز كند و اگر از اين هم عاجز است بايد در
قلب نيت ركوع كند و ذكر آن را بگويد.
مسأله 1059 - كسى كه نمىتواند ايستاده يا نشسته ركوع كند و براى
ركوع فقط مىتواند در حالى كه نشسته است كمى خم شود يا در حالى كه
ايستاده است با سر اشاره كند بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر اشاره
نمايد، و احتياط واجب آن است كه نماز ديگرى هم بخواند و موقع ركوع آن
بنشيند و هر قدر مىتواند براى ركوع خم شود.
مسأله 1060 - اگر بعد از رسيدن به ‌حد ركوع و آرام گرفتن بدن سر
بردارد و دو مرتبه به قصد ركوع به اندازه ركوع خم شود نمازش باطل است، و نيز
اگر بعد از آن كه به اندازه ركوع خم شد و بدنش آرام گرفت به قصد ركوع به
قدرى خم شود كه از اندازه ركوع بگذرد و دوباره به ركوع برگردد بنابر احتياط
واجب نمازش باطل است و بهتر آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 1061 - بعد از تمام شدن ذكر ركوع بايد راست بايستد و بعد از
آن كه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمدا پيش از ايستادن يا پيش از آرام
گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.
مسأله 1062 - اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آن كه به سجده برسد
يادش بيايد بايد بايستد بعد به ركوع رود و چنانچه به حالت خميدگى به ‌ركوع
برگردد نمازش باطل است.
196

مسأله 1063 - اگر بعد از آن كه پيشانى به ‌زمين برسد يادش بيايد كه ركوع
نكرده بنابر احتياط واجب بايد بايستد و ركوع را بجا آورد و نماز را تمام كند و
دوباره بخواند.
مسأله 1064 - مستحب است پيش از رفتن به ‌ركوع در حالى كه راست
ايستاده تكبير بگويد و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگهدارد
و گردن را بكشد و مساوى پشت نگهدارد و بين دو قدم را نگاه كند و پيش از ذكر
يا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آن كه از ركوع برخاست وراست ايستاد در
حال آرامى بدن بگويد سمع الله لمن حمده.
مسأله 1065 - مستحب است در ركوع، زنها دست را از زانو بالاتر
بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.
سجود
مسأله 1066 - نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب
بعد از ركوع دو سجده كند. و سجده آن است كه پيشانى و كف دو دست و سر دو
زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد.
مسأله 1067 - دو سجده روى هم يك ركن است كه اگر كسى در نماز
واجب عمدا يا از روى فراموشى هر دو را ترك كند، يا دو سجده ديگر به‌ آنها
اضافه نمايد، نمازش باطل است.
مسأله 1068 - اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند نماز باطل مىشود و
اگر سهوا يك سجده كم كند حكم آن بعدا گفته خواهد شد.
مسأله 1069 - اگر پيشانى را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد، سجده نكرده
است. اگر چه جاهاى ديگر به زمين برسد ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهوا
جاهاى ديگر را به زمين نرساند، يا سهوا ذكر نگويد سجده صحيح است.
197

مسأله 1070 - در سجده هر ذكرى بگويد كافى است به شرط آن كه مقدار
ذكر از سه مرتبه (سبحان الله) يا يك مرتبه (سبحان ربى الاعلى وبحمده) كمتر
نباشد و مستحب است (سبحان ربى الاعلى وبحمده) را سه يا پنج يا هفت مرتبه
بگويد.
مسأله 1071 - در سجود بايد به مقدار ذكر واجب بدن آرام باشد و موقع
گفتن ذكر مستحب هم اگر آن را به قصد ذكرى كه براى سجده دستور داده‌اند بگويد
آرام بودن بدن لازم است.
مسأله 1072 - اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام بگيرد
عمدا ذكر سجده را بگويد يا پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد
نماز باطل است.
مسأله 1073 - اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام گيرد
سهوا ذكر سجده را بگويد و پيش از آن كه سر از سجده بردارد بفهمد اشتباه كرده
بايد دوباره در حال آرام بودن، ذكر را بگويد.
مسأله 1074 - اگر بعد از آن كه سر از سجده برداشت بفهمد كه پيش از
آرام گرفتن بدن، ذكر را گفته يا پيش از آن كه ذكر سجده تمام شود سر برداشته
نمازش صحيح است.
مسأله 1075 - اگر موقعى كه ذكر سجده را مىگويد يكى از هفت عضو را
عمدا از زمين بردارد نماز باطل مىشود ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر نيست
اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد.
مسأله 1076 - اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهوا پيشانى را از زمين
بردارد نمىتواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند، ولى
اگر جاهاى ديگر را سهوا از زمين بردارد، بايد دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را
بگويد.
198

مسأله 1077 - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول بايد بنشيند تا بدن آرام
گيرد و دوباره به سجده رود.
مسأله 1078 - جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى زانوها و از جاى
انگشتانش پست تر و بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد.
مسأله 1079 - در زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست
احتياط واجب آن است كه جاى پيشانى نمازگزار از جاى انگشتهاى پا و سر
زانوهاى او بيش از چهار انگشت بسته بلند تر نباشد.
مسأله 1080 - اگر پيشانى را سهوا به چيزى بگذارد كه از جاى انگشتهاى
پا و سر زانوهاى او بلند تر از چهار انگشت بسته‌ است، چنانچه بلندى آن بقدرى
است كه نمىگويند در حال سجده است مىتواند سر را بردارد و به چيزى كه
بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد و مى تواند سر را به روى
آنچه به اندازه چهار انگشت يا كمتر است بكشد، و اگر بلندى آن بقدرى است كه
مىگويند در حال سجده است احتياط واجب آن است كه پيشانى را از روى آن
به روى چيزى كه بلندى آن به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد، و اگر
كشيدن پيشانى ممكن نيست بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره
بخواند.
مسأله 1081 - بايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مىكند چيزى نباشد
پس اگر مهر بقدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولى
اگر مثلا رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد.
مسأله 1082 - در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد ولى در حال
ناچارى پشت دست هم مانعى ندارد، و اگر پشت دست ممكن نباشد بايد مچ
دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند بايد تا آرنج هر جا را كه مىتواند بر
زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست گذاشتن بازو كافى است.
199

مسأله 1083 - در سجده بنابر احتياط واجب بايد سر دو انگشت بزرگ
پاها را به زمين بگذارد و اگر انگشت هاى ديگر را، يا روى پا را به زمين بگذارد يا
بواسطه بلند بودن ناخن سر شست به زمين نرسد نماز باطل است، و كسى كه
بواسطه ندانستن مسأله نمازهاى خود را اين طور خوانده بنابر احتياط مستحب
بايد دوباره بخواند.
مسأله 1084 - كسى كه مقدارى از شست پايش بريده، بايد بقيه آن را به
زمين بگذارد و اگر چيزى از آن نمانده يا اگر مانده خيلى كوتاه است بايد بقيه
انگشتان را بگذارد و اگر هيچ انگشت ندارد بايد هر مقدارى از پا باقى مانده، به
زمين بگذارد.
مسأله 1085 - اگر بطور غير معمول سجده كند مثلا سينه و شكم را به زمين
بچسباند بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند و اگر پاها را درازا كند
اگر چه هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد بايد نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1086 - مهر يا چيزى ديگرى كه بر آن سجده مىكند بايد پاك
باشد. ولى اگر مثلا مهر را روى فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس باشد
و پيشانى را به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.
مسأله 1087 - اگر در پيشانى دمل و مانند آن باشد چنانچه ممكن است
بايد با جاى سالم پيشانى سجده كند، و اگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند و
دمل را در گودال و جاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد بر زمين
بگذارد.
مسأله 1088 - اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد بايد به يكى از
دو طرف پيشانى سجده كند و اگر ممكن نيست به چانه و اگر به چانه هم ممكن
نيست بنابر احتياط واجب بايد به هر جاى از صورت ممكن است سجده كند و اگر
به هيچ جاى از صورت ممكن نيست بايد با جلو سر سجده نمايد.
200

مسأله 1089 - كسى كه نمىتواند پيشانى را به زمين برساند بايد به ‌قدرى
كه مىتواند خم شود و مهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است روى
چيز بلندى گذاشته و پيشانى را طورى بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است
ولى اگر مهر را بالا بياورد و به پيشانى بچسباند سجده صحيح نيست. اما كف
دست ها و زانوها و انگشتان پا را بطور معمول بايد به زمين بگذارد.
مسأله 1090 - كسى كه هيچ نمىتواند خم شود بايد براى سجده بنشيند و
با سر اشاره كند و اگر نتواند بايد با چشمها اشاره نمايد، و در هر دو صورت
احتياط واجب آن است كه اگر مىتواند مهر را بلند كند و پيشانى را بر آن
بگذارد، و اگر با سر يا چشمها هم نمىتواند اشاره كند بايد در قلب نيت سجده
كند و بنابر احتياط واجب با دست و مانند آن براى سجده اشاره نمايد.
مسأله 1091 - كسى كه نمىتواند بنشيند، بايد ايستاده نيت سجده كند و
چنانچه مىتواند براى سجده با سر اشاره كند و اگر نمىتواند با چشمها اشاره
نمايد (يعنى آن را به قصد سجده مىبندد و به نيت سر برداشتن باز مىكند)، و اگر
اين را هم نمىتواند در قلب نيت سجده كند، و بنابر احتياط واجب با دست و مانند
آن براى سجده اشاره نمايد.
مسأله 1092 - اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود، چنانچه
ممكن باشد نبايد بگذارد دوباره بجاى سجده برسد و اين يك سجده حساب
مىشود چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختيار
دوباره بجاى سجده برسد روى هم يك سجده حساب مىشود و اگر ذكر نگفته
باشد بايد بگويد.
مسأله 1093 - جائى كه انسان بايد تقيه كند مىتواند بر فرش و مانند آن
سجده نمايد و لازم نيست براى نماز به جاى ديگر برود ولى اگر در آن مكان
حصير يا سنگ يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است وجود دارد بايد بر آن
201

سجده نمايد.
مسأله 1094 - اگر روى چيزى كه بدن روى آن آرام نمىگيرد سجده كند
باطل است ولى روى تشك پر يا چيز ديگرى كه بعد از سر گذاشتن و مقدارى
پائين رفتن آرام مىگيرد سجده كند اشكال ندارد.
مسأله 1095 - اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند چنانچه
آلوده شدن بدن و لباس براى او مشقت ندارد، بايد سجده و تشهد را بطور معمول
بجا آورد و اگر مشقت دارد مىتواند در حالى كه ايستاده، براى سجده با سر
اشاره كند و تشهد را ايستاده بخواند و اگر سجده و تشهد را بطور معمول هم بجا
آورد، نمازش صحيح است.
مسأله 1096 - بعد از سجده دوم در جائى كه تشهد واجب نيست مثل
ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا بهتر است لحظه‌اى بنشيند سپس براى ركعت
بعد برخيزد و اين عمل را جلسه استراحت مىگويند.
چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است
مسأله 1097 - بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى كه از زمين مىرويد
مانند چوب و برگ درخت سجده كرد، و سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى
صحيح نيست و نيز سجده كردن بر چيزهاى معدنى مانند: فلزات، طلا و نقره،
عقيق و فيروزه باطل است اما سجده كردن بر سنگ هاى معدنى مانند سنگ مرمر
و سنگهاى سياه اشكال ندارد.
مسأله 1098 - سجده كردن بر برگ درخت مو اگر تازه باشد جايز نيست
ولى پس از خشك شدن مىتوان بر آن سجده كرد.
مسأله 1099 - سجده بر چيزهائى كه از زمين مىرويد و خوراك
202

حيوانات است مثل علف و كاه، صحيح است.
مسأله 1100 - سجده بر گلهائى كه خوراكى نيستند، صحيح است ولى
سجده بر دواهاى خوراكى كه از زمين مىرويد مانند گل بنفشه و گل گاو زبان،
صحيح نيست.
مسأله 1101 - سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول
است و در شهرهاى ديگر معمول نيست و نيز سجده بر ميوه نارس، صحيح نيست
ولى سجده بر توتون جايز است.
مسأله 1102 - سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است بلكه به گچ و
آهك پخته و آجر و كوزه گلى و مانند آن هم مىشود سجده كرد.
مسأله 1103 - اگر كاغذ را از چيزى كه سجده بر آن صحيح است مثلا از
كاه يا چوب ساخته باشند مىشود بر آن سجده كرد و سجده بر كاغذى كه از پنبه
تهيه مىشود اشكال ندارد ولى بنابر احتياط واجب بر كاغذى كه از حرير و
ابريشم ساخته مىشود نمىشود سجده كرد.
مسأله 1104 - براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهداء
عليه السلام مىباشد و بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه
است.
مسأله 1105 - اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد
بواسطه سرما يا گرماى زياد يا تقيه و مانند اينها نمىتواند بر آن سجده كند، بايد
به لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند و اگر لباسش از چيز ديگر است بر
همان لباس سجده كند، و اگر آن هم نيست بايد بر پشت دست و چنانچه آن هم
ممكن نباشد بنابر احتياط به‌ چيز معدنى مانند انگشتر عقيق سجده نمايد.
مسأله 1106 - سجده بر گل و خاك سستى كه پيشانى روى آن آرام
نمىگيرد اگر بعد از آن كه مقدارى فرو رفت آرام بگيرد اشكال ندارد.
203

مسأله 1107 - اگر در سجده اول مهر به پيشانى بچسبد و بدون اينكه مهر
را بردارد دوباره به سجده رود اشكال ندارد و دو سجده حساب مىشود ولى بهتر
است مهر را از پيشانى جدا كند.
مسأله 1108 - اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مىكند گم شود و
چيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد و در
جاى ديگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است وجود داشته باشد بايد نماز را
بشكند، و اگر وقت تنگ باشد يا چيزى كه ‌سجده بر آن صحيح است وجود
نداشته باشد بايد به ‌لباسش اگر از پنبه يا كتان است سجده كند و اگر از چيز
ديگرى است بر همان لباسش سجده كند و اگر آن هم ممكن نيست بر پشت دست و
اگر آن هم نمىشود بنابر احتياط به چيز معدنى مانند انگشتر عقيق سجده نمايد.
مسأله 1109 - هر گاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه
سجده بر آن باطل است اگر ممكن باشد بايد پيشانى را از روى آن به روى چيزى
كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر وقت تنگ است بدستورى كه در مسأله
پيش گفته شد عمل كند.
مسأله 1110 - اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه
سجده بر آن باطل است اشكال ندارد.
مسأله 1111 - سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام مىباشد و
بعضى از مردم عوام كه مقابل قبر امامان (عليهم السلام) پيشانى را به
زمين مىگذارند اگر براى شكر خداوند متعال باشد اشكال ندارد و اگر نه حرام
است.
204

مستحبات و مكروهات سجده
مسأله 1112 - در سجده چند چيز مستحب است:
1) كسى كه ايستاده نماز مىخواند بعد از آن كه سر از ركوع برداشت و
كاملا ايستاد، و كسى كه نشسته نماز مىخواند بعد از آن كه كاملا نشست براى
رفتن به سجده تكبير بگويد.
2) موقعى كه مرد مىخواهد به سجده برود، اول دستها را و زن اول زانوها
را به زمين بگذارد.
3) علاوه بر پيشانى، بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است
بگذارد.
4) در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد،
بطورى كه سر انگشتان رو به قبله باشد.
5) در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد، يكى از دعاهاى مناسب
در سجده اينها است:
يا خير المسئولين و يا خير المعطين ارزقنى وارزق عيالى من فضلك فانك
ذو الفضل العظيم.
يعنى: اى بهترين كسى كه از او سؤال مىكنند و اى بهترين عطا كنند‌گان،
روزى بده به من و عيال من از فضل خودت، پس بدرستى كه تو داراى فضل
بزرگى.
6) بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ
بگذارد، (و اين راتورك گويند).
7) بعد از هر سجده وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تكبير بگويد.
205

8) بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر الله ربى واتوب اليه
بگويد.
9) سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روى رانها بگذارد.
10) براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن (الله اكبر) بگويد.
11) در سجده ها صلوات بفرستد.
12) در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
13) مردها آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا
نگاه دارند و زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و اعضاء بدن را به يكديگر
بچسبانند.
و مستحبات ديگر سجده در كتابهاى مفصل گفته شده است.
مسأله 1113 - قرآن خواندن در سجده مكروه است. و نيز مكروه است
براى بر طرف كردن گرد و غبار، جاى سجده را فوت كند. و اگر در اثر فوت
كردن دو حرف از دهان بيرون آيد نماز باطل است. و غير از اينها مكروهات
ديگرى هم در كتابهاى مفصل گفته شده است.
سجده واجب قرآن
مسأله 1114 - در چهار سوره از قرآن مجيد آيه سجده است (سوره هاى
والنجم (53) اقرأ (96) - والم تنزيل (32) وحم سجده (41)) و هر گاه انسان آيه
سجده را بخواند يا گوش كند بايد فورا به سجده رود، و اگر فراموش كرد هر
زمان يادش آيد سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلكه آيه سجده به گوشش
بخورد بنابر احتياط واجب بايد سجده كند.
مسأله 1115 - اگر انسان موقعى كه آيه سجده را مىخواند، از ديگرى هم
206

بشنود بايد دو سجده انجام دهد.
مسأله 1116 - در غير نماز اگر در حال سجده آيه سجده را بخواند يا به
آن گوش بدهد بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
مسأله 1117 - اگر آيه سجده را از راديو - تلويزيون يا ضبط صوت
بشنود بايد سجده كند.
مسأله 1118 - بنابر احتياط واجب در سجده واجب قرآن، نمىشود بر
چيزهاى خوراكى و پوشاكى سجده كرد ولى ساير شرايطى كه در سجده نماز
لازم است در اين سجده واجب نيست.
مسأله 1119 - در سجده واجب قرآن بايد طورى عمل كند كه بگويند
سجده كرد يعنى نيت و صورت ظاهرى سجده كفايت مىكند.
مسأله 1120 - هر گاه در سجده قرآن پيشانى را به قصد سجده به زمين بگذارد،
اگر چه ذكر نگويد كافى است و گفتن ذكر مستحب است و بهتر است بگويد:
لا إله الا الله حقا حقا، لا إله ا لا الله ايمانا و تصديقا، لا إله الا الله عبوديه ورقا
سجدت لك يا رب تعبدا ورقا، لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذليل ضعيف
خائف مستجير.
مسأله 1121 - سجده واجب قرآن، تكبيرة الاحرام، تشهد و سلام ندارد
ليكن احتياط واجب آن است كه پس از سر برداشتن از سجده، تكبير بگويد.
تشهد
مسأله 1122 - در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و ركعت سوم نماز
مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا بايد انسان بعد از سجده دوم
بنشيند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند يعنى بگويد: اشهدان لا إله ا لا الله
207

وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد.
مسأله 1123 - كلمات تشهد بايد به عربى صحيح و به‌ طورى كه معمول
است پشت سر هم گفته شود.
مسأله 1124 - اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش
بيايد كه تشهد را نخوانده بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه
بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند و اگر در ركوع يا بعد از
آن يادش بيايد، بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهد را قضا كند، و
براى تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1125 - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى
پاى راست را به كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد: الحمد لله يا بگويد:
بسم الله و بالله والحمد لله و خير الأسماء لله، و نيز مستحب است دستها را بر رانها
بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام
شدن تشهد بگويد: و تقبل شفاعته وارفع درجته.
مسأله 1126 - مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم
بچسبانند.
سلام نماز
مسأله 1127 - بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالى كه
نشسته و بدن آرام است بگويد: السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته، و بعد
از آن بايد بگويد: السلام عليكم ورحمة الله وبركاته يا بگويد: السلام علينا وعلى
عباد الله الصالحين ولى اگر اين سلام را بگويد احتياط واجب آن است كه بعد از
آن السلام عليكم ورحمة الله وبركاته را هم بگويد.
مسأله 1128 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه
208

صورت نماز به هم نخورده و كارى هم كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند
مثل پشت به قبله كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است.
مسأله 1129 - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه
صورت نماز به هم خورده است چنانچه پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد
كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند مثل پشت به قبله كردن انجام
نداده باشد نمازش صحيح است و اگر پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد
كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند انجام داده باشد نمازش باطل
است.
ترتيب
مسأله 1130 - اگر عمدا ترتيب نماز را به هم بزند، مثلا سوره را پيش از
حمد بخواند يا سجود را پيش از ركوع بجا آورد، نماز باطل مىشود.
مسأله 1131 - اگر ركنى از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا
آورد، مثلا پيش از آن كه ركوع كند دو سجده نمايد، نماز باطل است.
مسأله 1132 - اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است و
ركن نيست بجا آورد مثلا پيش از آن كه دو سجده كند تشهد بخواند بايد ركن را
بجا آورد و آنچه را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند و بنابر احتياط
واجب براى هر زياده دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1133 - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن
را بجا آورد مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود نمازش صحيح است
و براى حمد فراموش شده بنابر احتياط واجب دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1134 - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد
از آن است و آن هم ركن نيست بجا آورد مثلا حمد را فراموش كند و سوره را
209

بخواند چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد مثلا در ركوع يادش بيايد كه حمد را
نخوانده بايد بگذرد و نماز او صحيح است و براى هر واجب فراموش شده بنابر
احتياط واجب دو سجده سهو بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد نشده باشد بايد
آنچه را فراموش كرده بجا آورده و بعد از آن چيزى را كه اشتباها جلوتر خوانده
دوباره بخواند و براى زياده بنابر احتياط واجب دو سجده سهو انجام دهد.
مسأله 1135 - اگر سجده اول را به خيال اين كه سجده دوم است يا سجده
دوم را به خيال اين كه سجده اول است بجا آورد نماز صحيح است و سجده اول او
سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب مىشود.
موالات
مسأله 1136 - انسان بايد نماز را با موالات بخواند يعنى كارهاى نماز
مانند ركوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چيزهائى را كه در نماز
مىخواند بطورى كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر بقدرى بين آنها
فاصله بيندازد كه نگويند نماز مىخواند نمازش باطل است گرچه بطور سهوى
باشد.
مسأله 1137 - اگر در نماز عمدا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و
فاصله بقدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود نمازش باطل مىشود، و اگر
سهوا باشد چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد بايد آن حرفها يا كلمات را بطور
معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحيح است مگر در
تكبيرة الاحرام كه اگر فاصله بين كلمات آن بقدرى باشد كه از صورت
تكبيرة الاحرام خارج شود نماز باطل است.
مسأله 1138 - طول دادن ركوع و سجود و قنوت و خواندن سوره هاى
بزرگ، موالات را به هم نمىزند.
210

قنوت
مسأله 1139 - در تمام نمازهاى واجب و مستحب پيش از ركوع ركعت
دوم مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آن كه يك ركعت مىباشد،
خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است. و نماز جمعه در هر ركعت يك
قنوت دارد، در ركعت اول پيش از ركوع و در ركعت دوم بعد از ركوع. و نماز
آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت
دوم چهار قنوت دارد.
مسأله 1140 - اگر بخواهد قنوت بخواند بنابر احتياط واجب بايد دستها
را مقابل صورت بلند كند و مستحب است كف آنها را رو به آسمان و پهلوى هم
نگهدارد و غير شست، انگشتهاى ديگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.
مسأله 1141 - در قنوت هر ذكرى بگويد، اگر چه‌ يك (سبحان الله) باشد
كافى است و بهتر است بگويد: لا إله الا الله الحليم الكريم لا إله ا لا الله العلى العظيم
سبحان الله رب السموات السبع و رب الأرضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و
رب العرش العظيم والحمد لله رب العالمين.
مسأله 1142 - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولى براى كسى
كه نماز را به جماعت مىخواند اگر امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن
قنوت مستحب نيست.
مسأله 1143 - اگر عمدا قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و
پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند،
و اگر در ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده
يادش بيايد، مستحب است بعد از سلام نماز قضا نمايد.
211

ترجمه نماز
1 - ترجمه سوره حمد
بسم الله الرحمن الرحيم يعنى ابتدا مىكنم بنام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن
و كافر رحم مىكند و در آخرت بر مؤمن رحم مىنمايد.
الحمد لله رب العالمين يعنى ثنا مخصوص خداونديست كه پرورش دهنده
همه موجودات است.
الرحمن الرحيم يعنى در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم
مىكند.
مالك يوم الدين يعنى پادشاه و صاحب اختيار روز قيامت است.
اياك نعبد واياك نستعين يعنى فقط تو را عبادت مىكنيم و فقط از تو كمك
مىخواهيم.
اهدنا الصراط المستقيم يعنى هدايت كن ما را به راه راست كه آن دين اسلام
است.
صراط الذين انعمت عليهم يعنى به راه كسانى كه به آنان نعمت دادى كه
آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند.
غير المغضوب عليهم ولا الضالين يعنى نه به راه كسانى كه غضب كرده‌اى بر
ايشان و نه آن كسانى كه گمراهند.
2 - ترجمه سوره قل هو الله احد
بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد يعنى بگو اى محمد صلى الله عليه وآله
و سلم كه خداوند، خدائى است يگانه.
212

الله الصمد يعنى خدائى كه از تمام موجودات بى نياز است.
لم يلد و لم يولد فرزند ندارد و فرزند كسى نيست.
و لم يكن له كفوا احد يعنى هيچ كس از مخلوقات، مثل او نيست.
3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائى كه بعد از آنها مستحب است
سبحان ربى العظيم وبحمده يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى
پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم.
سبحان ربى الاعلى وبحمده يعنى پروردگار من كه از همه كس بالاتر
مىباشد از هر عيب و نقصى پاك و منزه است و من مشغول ستايش او هستم.
سمع الله لمن حمده يعنى خدا بشنود و بپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش
مىكند.
استغفر الله ربى واتوب اليه يعنى طلب آمرزش و مغفرت مىكنم از
خداوندى كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت مىنمايم.
بحول الله وقوته اقوم واقعد يعنى به يارى خداوند متعال و قوه او بر
مىخيزم و مى نشينم.
4 - ترجمه قنوت
لا إله ا لا الله الحليم الكريم يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى
يكتاى بى همتائى كه صاحب حلم و كرم است.
لا إله ا لا الله العلى العظيم يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى
يكتاى بى همتائى كه بلند مرتبه و بزرگ است.
سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع يعنى پاك و منزه
است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است.
213

و ما بينهن و رب العرش العظيم يعنى پروردگار هر چيزى است كه در
آسمانها و زمينها و ما بين آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است.
والحمد لله رب العالمين يعنى حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه
پرورش دهنده تمام موجودات است.
5 - ترجمه تسبيحات اربعة
سبحان الله والحمد لله ولا إله الله و الله اكبر يعنى پاك و منزه است
خداوند تعالى و ثنا مخصوص اوست و نيست خدائى سزاوار پرستش مگر
خداى بى همتا و بزرگتر است از اين كه او را وصف كنند.
6 - ترجمه تشهد و سلام
الحمد لله اشهدان لا إله ا لا الله وحده لا شريك له يعنى ستايش مخصوص
پروردگار است و شهادت مىدهم كه خدائى سزاوار پرستش نيست مگر خدائى
كه يگانه است و شريك ندارد.
و اشهد ان محمدا عبده ورسوله يعنى شهادت مىدهم كه محمد (ص) بنده
خدا و فرستاده او است.
اللهم صل على محمد وآل محمد يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمد و
آل محمد.
و تقبل شفاعته وارفع درجته يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را و درجه آن
حضرت را نزد خود بلند كن.
السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته يعنى سلام بر تو اى پيغمبر و
رحمت و بركات خدا بر تو باد.
السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين يعنى سلام از خداوند عالم بر ما
214

نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته يعنى سلام و رحمت و بركات خداوند بر
شما مؤمنين باد.
تعقيب نماز
مسأله 1144 - مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب
يعنى خواندن ذكر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پيش از آن كه از جاى خود
حركت كند و وضو و غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند و لازم
نيست تعقيب به عربى باشد ولى بهتر است چيزهايى را كه در كتابهاى دعا دستور
داده‌اند بخواند و از تعقيب هائى كه خيلى سفارش شده است، تسبيح
حضرت زهرا سلام الله عليها است كه بايد به‌ اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه
الله اكبر، 33 مرتبه الحمد لله 33 مرتبه سبحان الله و مى شود سبحان الله را پيش از
الحمد لله گفت ولى بهتر است بعد از الحمد لله گفته شود.
مسأله 1145 - مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد و همين قدر
كه پيشانى را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافى است، ولى بهتر است صد مرتبه
يا سه مرتبه يا يك مرتبه شكرا لله يا شكرا يا عفوا بگويد و نيز مستحب است، هر
وقت نعمتى به انسان مىرسد يا بلائى از او دور مىشود سجده شكر بجا آورد.
صلوات بر پيغمبر
مسأله 1146 - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و
آله و سلم مانند محمد و احمد يا لقب و كنيه آن جناب مثل مصطفى وابو القاسم را
بگويد يا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
215

مسأله 1147 - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و
آله و سلم مستحب است صلوات را هم بنويسد و نيز بهتر است هر وقت آن
حضرت را ياد مىكند صلوات بفرستد.
مبطلات نماز
مسأله 1148 - دوازده چيز نماز را باطل مىكند و آنها را مبطلات مىگويند:
اول آن كه در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود، مثلا در بين نماز
بفهمد مكانش غصبى است.
دوم: آن كه در بين نماز عمدا يا سهوا يا از روى ناچارى، چيزى كه وضو يا
غسل را باطل مىكند پيش آيد، مثلا بول از او بيرون آيد، ولى كسى كه نمىتواند
از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از او
خارج شود چنانچه به دستورى كه در احكام وضو گفته شد رفتار نمايد نمازش
باطل نمىشود و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در
صورتى كه به دستور استحاضه رفتار كرده باشد نمازش صحيح است.
مسأله 1149 - كسى كه بى اختيار خوابش برده اگر نداند كه در بين نماز
خوابش برده يا بعد از آن بايد نمازش را دوباره بخواند، ولى اگر تمام شدن نماز
را بداند و شك كند كه خواب در بين نماز بوده يا بعد نمازش صحيح است.
مسأله 1150 - اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از
نماز بوده، يا در بين نماز يادش رفته كه مشغول نماز است و خوابيده نمازش
صحيح است.
مسأله 1151 - اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در
سجده آخر نماز است يا در سجده شكر، بايد آن نماز را دوباره بخواند.
216

سوم: از مبطلات نماز آن است كه مثل بعض كسانى كه شيعه نيستند دستها
را روى هم بگذارد.
مسأله 1152 - هر گاه براى ادب دستها را روى هم بگذارد اگر چه مثل
آنها نباشد بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند، ولى اگر از روى
فراموشى يا ناچارى يا براى كار ديگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را
روى هم بگذارد اشكال ندارد.
چهارم: از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد، آمين بگويد.
ولى اگر اشتباها يا از روى تقيه بگويد، نمازش باطل نمىشود.
پنجم: از مبطلات نماز آن است كه عمدا يا از روى فراموشى پشت به قبله
كند، يا به طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمدا بقدرى برگردد كه نگويند
رو به قبله است، اگر چه به طرف راست يا چپ نرسد، نمازش باطل است.
مسأله 1153 - اگر عمدا يا سهوا سر را بقدرى برگرداند كه بتواند پشت سر
را ببيند نمازش باطل است ولى اگر سر را كمى بگرداند عمدا باشد يا اشتباها،
نمازش باطل نمىشود.
ششم: از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه‌اى بگويد كه داراى معنى
باشد خواه يك حرف باشد يا بيشتر و قصد معنى بكند نمازش باطل است و اگر
سهوا بگويد، نماز باطل نمىشود.
مسأله 1154 - اگر كلمه‌اى بگويد كه يك حرف دارد، چنانچه آن كلمه
معنى داشته باشد مثل (ق) كه در زبان عرب به معناى اين است كه (نگهدارى كن)
چنانچه معنى آن را بداند و قصد آن معنى را نمايد نمازش باطل مىشود، بلكه اگر
قصد معناى آن را نكند ولى ملتفت معناى آن باشد احتياط واجب آن است كه نماز
را دوباره بخواند.
مسأله 1155 - سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد،
217

ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها كه دو حرف است اگر عمدى باشد نماز را باطل
مىكند.
مسأله 1156 - اگر كلمه‌اى را به قصد ذكر بگويد مثلا به قصد ذكر بگويد:
(الله اكبر) ولى در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند
اشكال ندارد ولى چنانچه به قصد اين كه چيزى را به كسى بفهماند آن را بگويد اگر چه
قصد ذكر هم داشته باشد نماز باطل مىشود.
مسأله 1157 - خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سوره‌اى كه سجده
واجب دارد و در احكام جنابت گفته شد و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد
ولى احتياط واجب اين است كه به عربى باشد.
مسأله 1158 - اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمدا يا
احتياطا چند مرتبه بگويد اشكال ندارد ولى اگر از روى وسواس چند مرتبه
بگويد نماز باطل مىشود.
مسأله 1159 - در حال نماز، انسان نبايد به ديگرى سلام كند و اگر ديگرى
به او سلام كند بايد طورى جواب دهد كه سلام مقدم باشد مثلا بگويد: (السلام
عليكم) يا (سلام عليكم) و نبايد (عليكم السلام) بگويد.
مسأله 1160 - انسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا در غير نماز فورا
بگويد و اگر عمدا يا از روى فراموشى جواب سلام را بقدرى طول دهد كه اگر
جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود چنانچه در نماز باشد نبايد جواب
بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نيست.
مسأله 1161 - بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود و
اگر سلام كننده كر باشد بايد با بلند كردن صدا يا به اشاره طورى جواب او را بدهد
كه بشنود يا متوجه جواب سلام شود.
مسأله 1162 - نمازگزار بايد جواب سلام را به قصد جواب بگويد نه به قصد دعا.
218

مسأله 1163 - اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز يعنى بچه‌اى كه خوب و
بد را مىفهمد به نمازگزار سلام كند نمازگزار مىتواند جواب او را بدهد و بهتر
است به قصد دعا جواب بگويد.
مسأله 1164 - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد معصيت كرده ولى
نمازش صحيح است.
مسأله 1165 - اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند بطورى كه سلام
حساب نشود جواب او واجب نيست و اگر سلام حساب شود جواب او واجب
است و بهتر است به قصد دعا جواب بدهد.
مسأله 1166 - جواب سلام كسى كه از روى مسخره يا شوخى سلام
مىكند واجب نيست، و احتياط واجب آن است كه در جواب سلام مرد و زن غير
مسلمان بگويد (عليك).
مسأله 1167 - اگر كسى به عده‌اى سلام كند، جواب سلام او بر همه آنان
واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است.
مسأله 1168 - اگر كسى به عده‌اى سلام كند و فردى كه سلام كننده قصد
سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب
است.
مسأله 1169 - اگر به عده‌اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول نماز
است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه، نبايد جواب
بدهد، و هم چنين است اگر بداند كه قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام
را بدهد. اما اگر بداند كه قصد او را هم داشته و ديگرى جواب ندهد بايد جواب
او را بدهد.
مسأله 1170 - سلام كردن مستحب است و خيلى سفارش شده است كه
سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
219

مسأله 1171 - اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند بر هر يك واجب
است جواب سلام ديگرى را بدهد.
مسأله 1172 - در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام
بگويد مثلا اگر كسى گفت: (سلام عليكم) در جواب بگويد: سلام عليكم و
رحمة الله.
هفتم: از مبطلات نماز خنده با صدا و ترجيع است، و بنابر احتياط واجب
خنده با صدا اگر چه ترجيع نداشته باشد و عمدى باشد و چنانچه سهوا هم با صدا
بخندد بطورى كه صورت نماز از بين برود نماز باطل است ولى لبخند نماز را باطل
نمىكند.
مسأله 1173 - اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند، مثلا
رنگش سرخ شود چنانچه به حدى باشد كه از صورت نمازگزار خارج شود
نمازش باطل است.
هشتم: از مبطلات نماز آن است كه براى كار دنيا عمدا با صدا گريه كند، و
احتياط واجب آن است كه براى كار دنيا بى صدا هم گريه نكند، ولى اگر از ترس
خدا يا براى آخرت گريه كند، آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد، بلكه از بهترين
اعمال است.
نهم: از مبطلات نماز كارى است كه صورت نماز را به هم بزند مثل
دست زدن، رقصيدن و به هوا پريدن و مانند اينها، كم باشد يا زياد، عمدا باشد يا از
روى فراموشى فرقى ندارد. ولى كارى كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره
كردن بدست اشكال ندارد.
مسأله 1174 - اگر در بين نماز بقدرى ساكت بماند كه از صورت
نمازگزار خارج شود نمازش باطل مىشود.
مسأله 1175 - اگر در بين نماز كارى انجام دهد يا مدتى ساكت شود و
220

شك كند كه نماز به هم خورده يا نه، نمازش صحيح است.
دهم: از مبطلات نماز خوردن و آشاميدن است، اگر در نماز طورى بخورد
يا بياشامد كه صورت نماز به هم بخورد نمازش باطل مىشود حتى اگر صورت
نماز به هم نخورد بنابر احتياط واجب نماز باطل مىشود.
مسأله 1176 - احتياط واجب آن است كه در نماز از خوردن و
آشاميدنى كه موالات عرفى نماز را به هم مىزند اجتناب كند، هر چند صورت
نماز از بين نرود.
مسأله 1177 - اگر در بين نماز، ذراتى از غذا كه در دهان يا لاى دندانها
باقيمانده فرو ببرد نماز را باطل نمىكند. ولى اگر قند يا شكر و مانند اينها در
دهان مانده باشد و مقصودش آن باشد كه در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود
نمازش اشكال پيدا مىكند.
يازدهم: از مبطلات نماز شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى يا سه ركعتى يا
شك در دو ركعت اول نمازهاى چهار ركعتى است.
دوازدهم: از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم يا
زياد كند، يا چيزى را كه ركن نيست عمدا كم يا زياد نمايد.
مسأله 1178 - اگر بعد از نماز شك كند در بين نماز كارى كه نماز را باطل
مىكند انجام داده يا نه نمازش صحيح است.
چيزهايى كه در نماز مكروه است
مسأله 1179 - مكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ
بگرداند و چشمها را هم بگذارد يا به طرف راست يا چپ بگرداند و با ريش و
دست خود بازى كند و انگشتها را داخل هم نمايد و آب دهان بيندازد و به خط
221

قرآن يا كتاب يا خط انگشترى نگاه كند، و نيز مكروه است در موقع خواندن
حمد و سوره و گفتن ذكر، براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، بلكه هر كارى كه
خضوع و خشوع را از بين ببرد مكروه مىباشد.
مسأله 1180 - موقعى كه انسان خوابش مىآيد و نيز موقع خوددارى
كردن از بول و غائط، مكروه است نماز بخواند، و همچنين پوشيدن جوراب تنگ
كه پا را فشار دهد در نماز مكروه مىباشد، و غير از اينها مكروهات ديگرى هم
در كتابهاى مفصل فقهى گفته شده است.
مواردى كه مىتوان نماز واجب را شكست
مسأله 1181 - شكستن نماز واجب از روى اختيار حرام است، ولى براى
حفظ جان و مال و جلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى مانعى ندارد.
مسأله 1182 - اگر حفظ جان خود يا كسى كه حفظ جان او واجب است
يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مىباشد بدون شكستن نماز ممكن نباشد
بايد نماز را بشكند، ولى شكستن نماز براى مالى كه اهميت ندارد مكروه است.
مسأله 1183 - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار، طلب
خود را از او مطالبه كند چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد، بايد در همان
حال بپردازد و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب او ممكن نيست بايد نماز را
بشكند و طلب او را بدهد، بعد نماز را بخواند.
مسأله 1184 - اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت
تنگ باشد بايد نماز را تمام كند، و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز را
به هم نمىزند بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم
مىزند بايد نماز را بشكند و مسجد را تطهير نمايد بعد نماز را بخواند.
222

مسأله 1185 - كسى كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت
كرده ولى نماز او صحيح است اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره
بخواند.
مسأله 1186 - اگر پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه
اذان و اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است
براى گفتن آنها نماز را بشكند.
شكيات نماز
شكيات نماز 23 قسم است، هشت قسم آن شكهائى است كه نماز را باطل
مىكند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نه قسم ديگر آن صحيح است.
شكهاى مبطل
مسأله 1187 - شكهائى كه نماز را باطل مىكند از اين قرار است:
اول: شك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتى مثل نماز صبح و نماز
مسافر، ولى شك در شماره ركعتهاى نماز مستحب دو ركعتى و بعضى از
نمازهاى احتياط، نماز را باطل نمىكند.
دوم: شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى.
سوم: آن كه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
چهارم: آن كه در نماز چهار ركعتى پيش از تمام شدن سجده دوم شك كند
كه دو ركعت خوانده يا بيشتر (براى تفصيل اين مسأله به صورت چهارم شكهاى
صحيح مراجعه شود).
223

پنجم: شك بين دو و پنج ركعت يا دو و بيشتر از پنج ركعت.
ششم: شك بين سه و شش ركعت يا سه و بيشتر از شش ركعت.
هفتم: شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.
هشتم: شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش ركعت چه
پيش از تمام شدن سجده دوم باشد يا بعد از آن، ولى اگر بعد از سجده دوم شك
بين چهار و شش ركعت و چهار و بيشتر از شش براى او پيش آيد احتياط
مستحب آن است كه بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد آز دو
سجده سهو به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1188 - اگر يكى از شكهاى باطل كننده براى انسان پيش آيد
نمىتواند نماز را به هم بزند ولى اگر بقدرى فكر كند كه شك پابرجا شود به هم زدن
نماز مانعى ندارد.
شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد
مسأله 1189 - شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است:
اول: شك در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذشته است مثل آن كه در
ركوع شك كند كه حمد را خوانده يا نه.
دوم: شك بعد از سلام.
سوم: شك بعد از گذشتن وقت نماز.
چهارم: شك كثير الشك يعنى كسى كه زياد شك مىكند، اگر در وقت
نماز باشد بايد به شك خود عمل كند و نماز را بخواند و اگر خارج وقت است به
شك خود اعتنا نكند.
پنجم: شك امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز در صورتى كه مأموم
شماره آنها را بداند و همچنين شك مأموم در صورتى كه امام شماره ركعتهاى
224

نماز را بداند.
ششم: شك در نماز مستحبى.
1 - شك در چيزى كه محل آن گذشته است
مسأله 1190 - اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را
انجام داده يا نه مثلا شك كند كه حمد را خوانده يا نه چنانچه مشغول كارى كه
بايد بعد از آن انجام دهد نشده باشد بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا
آورد، و اگر مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد شده به شك خود اعتنا
نكند.
مسأله 1191 - اگر در بين خواندن آيه‌اى شك كند كه آيه پيش از آن را
خوانده يا نه و يا وقتى آخر آيه را مىخواند شك كند كه اول آن را خوانده يا نه
بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1192 - اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب آن
مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1193 - اگر در حالى كه به سجده مىرود شك كند كه ركوع كرده
يا نه يا شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1194 - اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهد را بجا آورده يا
نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر شك كند كه سجده را بجا آورده يا نه
بايد برگردد و بجا آورد.
مسأله 1195 - كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند اگر موقعى كه
حمد يا تسبيحات مىخواند شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه بايد به
شك خود اعتنا نكند و اگر پيش از آن كه مشغول حمد يا تسبيحات شود شك كند
كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه بايد بجا آورد.
225

مسأله 1196 - اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه
چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است نشده بايد آن را بجا آورد مثلا اگر پيش
از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه بايد بجا آورد و
چنانچه بعد يادش بيايد كه آن را بجا آورده بوده چون ركن زياد شده نمازش
باطل است.
مسأله 1197 - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه
چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است نشده بايد آن را بجا آورد مثلا اگر پيش
از خواندن سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه بايد حمد را بخواند و اگر بعد
از انجام آن يادش بيايد كه آن را بجا آورده بوده چون ركن زياد نشده نماز
صحيح است.
مسأله 1198 - اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه چنانچه مشغول
تشهد است شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه بايد به شك خود اعتنا نكند
و اگر يادش بيايد كه آن ركن را بجا نياورده در صورتى كه مشغول ركن بعد نشده
بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر پيش
از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده بايد بجا آورد و اگر
در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش باطل است.
مسأله 1199 - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه
چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا
موقعى كه مشغول خواندن سوره است شك كند كه حمد را خوانده يا نه بايد به
شك خود اعتنا نكند و اگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده در صورتى كه
مشغول ركن بعد نشده بايد بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش صحيح
است بنابر اين اگر مثلا در قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد بخواند و اگر
در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است، ولى واجب است دو سجده سهو براى
226

حمد كه نخوانده بجا آورد، و اگر واجبى كه نخوانده تشهد يا سجده باشد قضاى
آن را هم واجب است انجام دهد.
مسأله 1200 - اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه يا شك كند درست
گفته يا نه چنانچه مشغول تعقيب نماز يا نماز ديگر شده يا بواسطه انجام كارى كه
نماز را به هم مىزند و در نظر عرف صدق كند كه آن انصراف از نماز است و
نمازگزار از حال نماز بيرون رفته بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر پيش از
اينها شك كند بايد سلام را بگويد اما اگر در صحيح گفتن سلام شك كند در هر
صورت بايد به شك خود اعتنا ننمايد چه مشغول كار ديگر شده باشد يا نشده
باشد.
2 - شك بعد از سلام
مسأله 1201 - اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه،
مثلا شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار
ركعت خوانده يا پنج ركعت به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر هر دو طرف شك
او باطل باشد مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا
پنج ركعت نمازش باطل است.
3 - شك بعد از وقت
مسأله 1202 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده يا نه
يا گمان كند كه نخوانده به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر پيش از گذشتن وقت
شك كند كه نماز خوانده يا نه يا گمان كند كه نخوانده بايد آن نماز را بخواند بلكه
اگر گمان هم كند كه خوانده، بايد آن را بجا آورد.
مسأله 1203 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند نماز را درست
خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.
227

مسأله 1204 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت
نماز خوانده ولى نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر بايد چهار ركعت نماز
قضا به نيت نمازى كه بر او واجب است (ما في الذمة) بخواند.
مسأله 1205 - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشاء بداند يك نماز
خوانده ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى بايد قضاى نماز مغرب و
عشا را بخواند.
4 - كثير الشك (كسى كه زياد شك مىكند)
مسأله 1206 - اگر كسى در يك نماز سه مرتبه شك كند يا در سه نماز
پشت سر هم مثلا در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند كثير الشك است، و
چنانچه زياد شك كردن او از روى غضب يا ترس يا پريشانى حواس نباشد بايد
به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1207 - كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزى شك كند چنانچه بجا
آوردن آن نماز را باطل نمىكند بايد بنا بگذارد كه آن را بجا آورده، مثلا اگر شك
كند كه ركوع كرده يا نه بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است و اگر بجا آوردن آن،
نماز را باطل مىكند بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلا اگر شك كند كه يك
ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مىكند بنا بگذارد كه
بيشتر از يك ركوع نكرده است.
مسأله 1208 - كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مىكند چنانچه در
چيزهاى ديگر نماز شك كند بايد به دستور آن عمل نمايد، مثلا كسى كه زياد
شك مىكند كه سجده كرده يا نه اگر در بجا آوردن ركوع شك كند بايد به دستور
آن رفتار نمايد يعنى اگر هنوز ايستاده، ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته
اعتنا نكند.
228

مسأله 1209 - كسى كه در نماز مخصوصى مثلا در نماز ظهر زياد شك
مىكند اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند بايد به دستور شك رفتار
نمايد.
مسأله 1210 - كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مىخواند زياد
شك مىكند اگر در غير آن جا نماز بخواند و شكى براى او پيش آيد به دستور
شك عمل نمايد.
مسأله 1211 - اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه به نحو شبهه
موضوعيه بايد به دستور شك عمل نمايد. و كثير الشك تا وقتى يقين نكند كه
به حال معمولى مردم برگشته بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1212 - كسى كه زياد شك مىكند اگر شك كند ركنى را به جا
آورده يا نه و اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده چنانچه مشغول ركن
بعد نشده بايد آن را بجا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا
اگر شك كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نكند چنانچه پيش از سجده يادش بيايد كه
ركوع نكرده بايد ركوع كند و اگر در سجده يادش بيايد نمازش باطل است.
مسأله 1213 - كسى كه زياد شك مىكند اگر شك كند چيزى را كه ركن
نيست بجا آورده يا نه و اعتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده چنانچه
از محل بجا آوردن آن نگذشته بايد آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش
صحيح است، مثلا اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه و اعتنا نكند چنانچه در
قنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده بايد بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد نماز
او صحيح است.
5 - شك امام و مأموم
مسأله 1214 - اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند، مثلا
شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت چنانچه مأموم يقين يا گمان داشته
229

باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است امام
بايد نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست، و نيز اگر امام يقين يا
گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و مأموم در شماره ركعتهاى نماز
شك كند بايد به شك خود اعتنا ننمايد.
6 - شك در نماز مستحبى
مسأله 1215 - اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند چنانچه
طرف بيشتر شك نماز را باطل مىكند بايد بنا را بر كمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله
صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه‌ ركعت بايد بنا بگذارد كه دو ركعت
خوانده و اگر طرف بيشتر شك، نماز را باطل نمىكند مثلا شك كند كه دو ركعت
خوانده يا يك ركعت به هر طرف شك عمل كند نمازش صحيح است.
مسأله 1216 - بنابر احتياط واجب كم شدن ركن، نماز نافله را باطل
مىكند ولى زياد شدن ركن آن را باطل نمىكند، پس اگر يكى از كارهاى نافله را
فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده بايد آن كار را
انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد، مثلا اگر در بين ركوع يادش بيايد كه
سوره را نخوانده بايد برگردد و سوره را بخواند و دوباره به ركوع رود.
مسأله 1217 - اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند خواه ركن باشد يا
غير ركن چنانچه محل آن نگذشته بايد بجا آورد و اگر محل آن گذشته به شك
خود اعتنا نكند.
مسأله 1218 - اگر در نماز مستحبى دو ركعتى گمانش به سه ركعت يا
بيشتر برود يا گمانش به دو ركعت يا كمتر برود بايد به همان گمان عمل كند مگر
آن كه موجب بطلان باشد كه در اين صورت گمان حكم شك را دارد مثلا اگر
گمانش به يك ركعت مىرود احتياطا بايد يك ركعت ديگر بخواند.
230

مسأله 1219 - اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب
مىشود يا يك سجده يا تشهد را فراموش كند لازم نيست بعد از نماز سجده سهو
يا قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.
مسأله 1220 - اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه چنانچه آن
نماز مثل نماز جعفر طيار وقت معين نداشته باشد بنا بگذارد كه نخوانده است. و
همچنين است اگر مثل نافله يوميه، وقت معين داشته باشد و پيش از گذشتن وقت
آن شك كند كه آن را بجا آورده يا نه ولى اگر بعد از گذشت وقت شك كند كه
خوانده است يا نه به شك خود اعتنا نكند.
شكهاى صحيح
مسأله 1221 - در نه صورت اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى
شك كند بايد فكر نمايد پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد بايد
همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند و اگر نه به دستورهائى كه گفته مىشود
عمل نمايد و آن نه صورت از اين قرار است:
اول: آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند كه دو ركعت خوانده
يا سه ركعت كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و
نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت
نشسته به دستورى كه بعدا گفته مىشود بجا آورد.
دوم: شك بين دو و چهار ركعت بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد
بنا بگذارد كه چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو ركعت نماز
احتياط ايستاده بخواند.
سوم: شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم،
231

كه بايد بنابر چهار بگذارد و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتياط ايستاده و
بعد دو ركعت نماز احتياط نشسته بجا آورد، ولى اگر بعد از سجده اول يا پيش از
سر برداشتن از سجده دوم يكى از اين سه شك برايش پيش آيد مىتواند نماز را
رها كند و دوباره بخواند.
چهارم: شك بين چهار و پنج ركعت بعد از سر برداشتن از سجده دوم، كه
بايد بنابر چهار ركعت بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، دو سجده سهو بجا
آورد ولى اگر بعد از سجده اول يا پيش از سر برداشتن از سجده دوم اين شك
براى او پيش آيد بنابر احتياط واجب بايد به دستورى كه گفته شد عمل كند و
نماز را هم دوباره بخواند.
پنجم: شك بين سه و چهار ركعت، كه در هر جاى نماز باشد بايد بنابر
چهار ركعت بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز، يك ركعت نماز احتياط
ايستاده يا دو ركعت نماز احتياط نشسته بجا آورد.
ششم: شك بين چهار و پنج ركعت در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و
تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت
نشسته بجا آورد.
هفتم: شك بين سه و پنج ركعت در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد
بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
هشتم: شك بين سه و چهار و پنج ركعت در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و
تشهد بخواند و بعد از سلام نماز، دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت
نماز احتياط نشسته بجا آورد.
نهم: شك بين پنج و شش ركعت در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد
بخواند و نماز را سلام دهد و سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1222 - اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد نبايد
232

نماز را بشكند و چنانچه نماز را بشكند معصيت كرده است، پس اگر پيش از
انجام كارى كه نماز را باطل مىكند مثل روگرداندن از قبله نماز را از سر گيرد
نماز دومش هم باطل است و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند
مشغول نماز شود نماز دومش صحيح است.
مسأله 1223 - اگر يكى از شكهائى كه نماز احتياط براى آنها واجب
است در نماز پيش آيد چنانچه انسان نماز را تمام كند و بدون خواندن نماز
احتياط نماز را از سر بگيرد معصيت كرده است. پس اگر پيش از انجام كارى كه
نماز را باطل مىكند نماز را از سر گرفته باشد نماز دومش هم باطل است و اگر
بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند مشغول نماز شده نماز دومش صحيح
است.
مسأله 1224 - وقتى يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد
چنانچه گفته شد بايد فورا فكر كند پس اگر چيزهائى كه بواسطه آنها ممكن است
يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا شود براى او پيش نيايد شك او از بين
نمىرود و چنانچه كمى بعد هم فكر كند اشكال ندارد، مثلا اگر در سجده شك كند
مىتواند تا بعد از سجده، فكر كردن را تأخير بيندازد.
مسأله 1225 - اگر اول گمانش به يك طرف بيشتر باشد بعد دو طرف در
نظر او مساوى شود بايد به دستور شك عمل نمايد و اگر اول دو طرف در نظر او
مساوى باشد و به طرفى كه وظيفه او است بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف ديگر
برود بايد همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند.
مسأله 1226 - كسى كه نمىداند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو
طرف در نظر او مساوى است بايد احتياط كند، و در هر مورد، احتياط به طور
مخصوصى است كه در كتابهاى مفصل فقهى گفته شده است.
مسأله 1227 - اگر بعد از نماز بفهمد در بين نماز حال ترديدى داشته كه
233

مثلا دو ركعت خوانده يا سه ركعت و بنا را بر سه گذاشته ولى نداند كه اين بنا از
روى گمانش به خواندن سه‌ ركعت بوده يا از باب اين بوده كه هر دو طرف در نظر
او مساوى بوده بايد به احتياط واجب نماز احتياط را بخواند.
مسأله 1228 - اگر موقعى كه تشهد مىخواند يا بعد از ايستادن شك كند
كه دو سجده را بجا آورده يا نه و در همان موقع يكى از شكهائى كه اگر بعد از
تمام شدن دو سجده اتفاق بيفتد صحيح مىباشد، براى او پيش آيد مثلا شك كند
كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت بايد به دستور آن شك عمل كند، و بنابر
احتياط واجب نمازش را هم دوباره بخواند.
مسأله 1229 - اگر پيش از آن كه مشغول تشهد شود يا در ركعتهائى كه
تشهد ندارد پيش از ايستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه و در همان
موقع يكى از شكهائى كه بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است برايش پيش
آيد، نمازش باطل است.
مسأله 1230 - اگر موقعى كه ايستاده بين 3 و 4 يا بين 3 و 4 و 5 ركعت
شك كند و يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش بجا نياورده نمازش باطل
است.
مسأله 1231 - اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد
مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت بعد شك كند كه سه ركعت
خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.
مسأله 1232 - اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلا بين دو و چهار
ركعت شك كرده يا بين سه و چهار ركعت، احتياط واجب آن است كه به دستور
هر دو عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1233 - اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكى براى او پيش آمده
ولى نداند كه از شكهاى باطل بوده يا از شكهاى صحيح و اگر از شكهاى صحيح
234

بوده كدام قسم آن بوده است، بنابر احتياط واجب بايد به دستور شكهائى كه
صحيح بوده و احتمال مىداده عمل كند و نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1234 - كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر شكى كند كه بايد براى
آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت
نشسته بجا آورد بلكه اگر شكى كند كه بايد براى آن، دو ركعت نماز احتياط
ايستاده بخواند بايد دو ركعت نشسته بجا آورد.
مسأله 1235 - كسى كه ايستاده نماز مىخواند اگر موقع خواندن نماز
احتياط از ايستادن عاجز شود بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مىخواند و حكم
آن در مسأله پيش گفته شده، نماز احتياط را بجا آورد.
مسأله 1236 - كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر موقع خواندن نماز
احتياط بتواند بايستد بايد به وظيفه كسى كه نماز را ايستاده مىخواند عمل كند.
نماز احتياط
مسأله 1237 - كسى كه نماز احتياط بر او واجب است بعد از سلام نماز
بايد فورا نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و
دو سجده نمايد پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است بعد از دو
سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است
بعد از دو سجده يك ركعت ديگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام
دهد.
مسأله 1238 - نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بايد آن را آهسته
بخواند و نيت آن را به زبان نياورد، و احتياط واجب آن است كه بسم الله آن را هم
آهسته بگويد.
235

مسأله 1239 - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد نمازى را كه
خوانده درست بوده لازم نيست نماز احتياط را بخواند و اگر در بين نماز احتياط
بفهمد لازم نيست آن را تمام نمايد.
مسأله 1240 - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى
نمازش كم بوده چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد آنچه را از
نماز نخوانده بخواند و براى سلام بى جا دو سجده سهو بجا آورد و اگر كارى كه
نماز را باطل مىكند انجام داده مثلا پشت به قبله كرده بايد نماز را دوباره بجا
آورد.
مسأله 1241 - اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز
احتياط بوده مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند بعد
بفهمد نمازش را سه ركعت خوانده نمازش صحيح است.
مسأله 1242 - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از
نماز احتياط بوده مثلا در شك بين دو و چهار دو ركعت نماز احتياط بخواند بعد
بفهمد نماز را سه ركعت خوانده بنابر احتياط واجب بايد كسرى نماز را به نماز
متصل نمايد اگر عملى منافى انجام نداده باشد و نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1243 - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش
بيشتر از نماز احتياط بوده مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط
بخواند بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده چنانچه بعد از نماز احتياط كارى كه
نماز را باطل مىكند انجام داده مثلا پشت به قبله كرده بايد نماز را دوباره بخواند
و اگر كارى كه نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد دو ركعت كسرى نمازش را
بجا آورد و اصل نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1244 - اگر بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن دو
ركعت نماز احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده لازم نيست
236

دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند.
مسأله 1245 - اگر بين 3 و 4 شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز احتياط
نشسته يا يك ركعت ايستاده را مىخواند يادش بيايد كه سه‌ ركعت خوانده بايد
نماز احتياط را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسأله 1246 - اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت
نماز احتياط ايستاده را مىخواند پيش از ركوع ركعت دوم يادش بيايد كه
نمازش را سه ركعت خوانده، بايد بنشيند و نماز احتياط را يك ركعتى تمام كند و
بنابر احتياط واجب نماز را هم دوباره بخواند.
مسأله 1247 - اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا
كمتر از نماز احتياط بوده چنانچه نتواند نماز احتياط را مطابق كسرى نمازش
تمام كند بايد آن را رها كند و كسرى نماز را بجا آورد و بنابر احتياط واجب نماز
را هم دوباره بخواند مثلا در شك بين سه و چهار اگر موقعى كه دو ركعت نماز
احتياط نشسته را مىخواند يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده چون
نمىتواند دو ركعت نشسته را به ‌جاى دو ركعت ايستاده حساب كند بايد نماز
احتياط نشسته را رها كند و دو ركعت كسرى نمازش را بخواند و احتياطا نماز را
هم دوباره بجا آورد.
مسأله 1248 - اگر شك كند نماز احتياط را كه بر او واجب بوده بجا
آورده يا نه چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند و اگر وقت دارد در
صورتى كه مشغول كار ديگرى نشده و از جاى نماز بر نخاسته و كارى هم مثل
رو گرداندن از قبله كه نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد نماز احتياط را بخواند
و اگر مشغول كار ديگرى شده يا كارى كه نماز را باطل مىكند بجا آورده يا بين
نماز و شك او زياد طول كشيده احتياط آن است كه نماز احتياط را بجا آورد و
نماز را هم دوباره بخواند.
237

مسأله 1249 - اگر در نماز احتياط ركنى را زياد كند يا مثلا به جاى يك
ركعت دو ركعت بخواند نماز احتياط باطل مىشود و بعيد نيست كه در اين حال
تنها به اعاده اصل نماز اكتفا كند.
مسأله 1250 - موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از
كارهاى آن شك كند چنانچه محل آن نگذشته بايد بجا آورد و اگر محلش
گذشته بايد به شك خود اعتنا نكند مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه
چنانچه به ركوع نرفته بايد بخواند و اگر به ركوع رفته به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1251 - اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند بايد بنا را بر
بيشتر بگذارد ولى چنانچه طرف بيشتر شك، نماز را باطل مىكند بايد نماز را از
سر بخواند و خواندن نماز احتياط لازم نيست.
مسأله 1252 - اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهوا كم يا زياد
شود اقوى اين است كه سجده سهو ندارد
مسأله 1253 - اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا
شرائط آن را بجا آورده يا نه به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1254 - اگر در نماز احتياط تشهد يا يك سجده را فراموش كند
احتياط مستحب آن است كه بعد از سلام آن را قضا نمايد.
مسأله 1255 - اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد
يا دو سجده سهو بر او واجب شود بنابر اقوى بايد اول نماز احتياط را بجا آورد.
مسأله 1256 - حكم گمان در ركعتهاى نماز حكم يقين است مثلا اگر در
نماز چهار ركعتى انسان گمان دارد كه نماز را چهار ركعت خوانده نبايد نماز
احتياط بخواند ولى اگر در غير ركعتها گمان پيدا كند بايد به احتياط عمل نمايد،
و دستور در هر موردى طور مخصوصى است كه در كتابهاى مفصل فقهى گفته
شده است.
238

مسأله 1257 - حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه و
نمازهاى واجب ديگر غير يوميه فرق ندارد مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه
يك ركعت خوانده يا دو ركعت چون شك او در نماز دو ركعتى است نمازش
باطل مىشود.
سجده سهو
مسأله 1258 - براى سه چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو
به دستورى كه بعدا گفته مىشود بجا آورد: اول: آن كه در بين نماز سهوا حرف
بزند.
دوم: آن كه يك سجده را فراموش كند.
سوم: آن كه در نماز چهار ركعتى بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت
خوانده يا پنج ركعت، و در دو مورد ديگر هم احتياط واجب آن است كه
سجده سهو بجا آورد:
اول: در جائى كه نبايد نماز را سلام دهد مثلا در ركعت اول سهوا سلام
بدهد.
دوم: آن كه تشهد را فراموش كند.
مسأله 1259 - اگر انسان اشتباها يا به خيال اين كه نمازش تمام شده
حرف بزند بايد دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1260 - براى حرفى كه از آه كشيدن و سرفه پيدا مىشود سجده سهو
واجب نيست ولى اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد بايد سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1261 - اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره بطور صحيح بخواند،
براى دوباره خواندن آن، سجده سهو واجب نيست.
مسأله 1262 - اگر در نماز سهوا مدتى حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه
239

حساب شود دو سجده سهو بعد از سلام نماز براى تمام آنها كافى است.
مسأله 1263 - اگر سهوا تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر و يا كمتر از
سه‌ مرتبه بگويد احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1264 - اگر در جائى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهوا بگويد:
(السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين) يا بگويد: (السلام عليكم ورحمة الله و
بركاته) بايد دو سجده سهو انجام دهد ولى اگر اشتباها مقدارى از اين دو سلام را
بگويد يا بگويد: (السلام عليك أيها النبى ورحمة الله وبركاته) احتياط مستحب
آن است دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1265 - اگر در جائى كه نبايد سلام دهد اشتباها هر سه سلام را
بگويد دو سجده سهو كافى است ولى احتياط متعدد گفتن است يعنى يك سجده
سهو براى عموم آنها و براى هر كدام هم دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1266 - اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع
ركعت بعد يادش بيايد بايد برگردد و آن را بجا آورد، و سجده سهو براى
زيادى ها كه انجام شده واجب نيست.
مسأله 1267 - اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا
تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده بايد بعد از سلام نماز سجده يا تشهد را
قضا نمايد و بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1268 - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نياورد
معصيت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهوا بجا
نياورد هر وقت يادش آمد بايد فورا انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره
بخواند.
مسأله 1269 - اگر شك دارد كه سجده سهو بر او واجب شده يا نه، لازم
نيست بجا آورد.
240

مسأله 1270 - كسى كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا
چهار تا اگر دو سجده بجا آورد كافى است.
مسأله 1271 - اگر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده بايد دو
سجده سهو بجا آورد و اگر بداند سهوا سه سجده كرده بايد دوباره سجده سهو بجا
آورد.
دستور سجده سهو
مسأله 1272 - دستور سجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت
سجده سهو كند و پيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و
بگويد:
(بسم الله و بالله و صلى الله على محمد وآله يا بسم الله و بالله اللهم صل على
محمد وآل محمد) ولى بهتر است بگويد: (بسم الله و بالله السلام عليك أيها النبى و
رحمة الله وبركاته) و اين با احتياط بهتر است، بعد بنشيند و دوباره به سجده رود
و يكى از ذكرهائى را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بعد از خواندن تشهد سلام
دهد.
قضاى سجده و تشهد فراموش شده
مسأله 1273 - سجده و تشهدى را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز،
قضاى آن را بجا مىآورد بايد تمام شرائط نماز مانند پاك بودن بدن و لباس و
رو به قبله بودن و شرطهاى ديگر را داشته باشد.
مسأله 1274 - اگر سجده يا تشهد را چند دفعه فراموش كند مثلا يك
سجده از ركعت اول و يك سجده از ركعت دوم را فراموش نمايد بايد بعد از
نماز، قضاى هر دو را با سجده هاى سهوى كه براى آنها لازم است بجا آورد، و
241

لازم نيست معين كند كه قضاى كدام يك آنها است كه انجام مىدهد.
مسأله 1275 - اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند احتياط واجب آن
است كه هر كدام را اول فراموش كرده اول قضا نمايد و اگر نداند اول كدام يك
فراموش شده بايد احتياطا يك سجده و تشهد و بعد يك سجده ديگر بجا آورد و
يا يك تشهد و يك سجده و بعد يك تشهد ديگر بجا آورد تا يقين كند سجده و
تشهد را به ترتيبى كه فراموش كرده قضا نموده است.
مسأله 1276 - اگر به خيال اين كه اول سجده را فراموش كرده اول قضاى
آن را بجا آورد و بعد از خواندن تشهد يادش بيايد كه اول تشهد را فراموش
كرده، احتياط واجب آن است كه دوباره سجده را قضا نمايد و نيز اگر به خيال
اين كه اول تشهد را فراموش كرده اول قضاى آن را بجا آورد بعد از سجده يادش
بيايد كه اول سجده را فراموش كرده بنابر احتياط واجب بايد دوباره تشهد را
بخواند.
مسأله 1277 - اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه
چنانچه عمدا يا سهوا در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مىشود مثلا پشت به قبله
نمايد بايد قضاى سجده و تشهد را بجا آورد و احتياط واجب اعاده نماز است.
مسأله 1278 - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت
آخر را فراموش كرده بايد قضاى سجده‌اى را كه فراموش كرده بجا آورد و بعد
از آن دو سجده سهو بجا آورد، خواه كارى كه نماز را باطل مىكند كرده باشد يا
نكرده باشد، و اگر تشهد ركعت آخر را فراموش كرده باشد بايد قضاى تشهد را
بجا آورد و بعد از آن دو سجده سهو بجا آورد.
مسأله 1279 - اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه
براى آن سجده سهو واجب مىشود مثل آن كه سهوا حرف بزند بايد سجده يا تشهد
را قضا كند.
242

مسأله 1280 - اگر نداند كه سجده را فراموش كرده يا تشهد را، بايد هر دو
را قضا نمايد و هر كدام را اول بجا آورد اشكال ندارد.
مسأله 1281 - اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه
واجب نيست قضا نمايد.
مسأله 1282 - اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه
پيش از ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه احتياط واجب آن است كه آن را قضا
نمايد.
مسأله 1283 - كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد اگر براى كار
ديگرى هم سجده سهو بر او واجب شود بايد بعد از نماز، سجده يا تشهد را قضا
نمايد بعد سجده سهو را بجا آورد.
مسأله 1284 - اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضاى سجده يا تشهد
فراموش شده را بجا آورده يا نه چنانچه وقت نماز نگذشته بايد سجده يا تشهد را
قضا نمايد و اگر وقت نماز هم گذشته بنابر احتياط واجب بايد سجده يا تشهد را
قضا نمايد.
كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز
مسأله 1285 - هر گاه چيزى از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند اگر
چه يك حرف آن باشد نماز باطل است.
مسأله 1286 - اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيزى از اجزاء نماز را كم يا
زياد كند نماز باطل است چه آن جزء واجب، ركن باشد يا غير ركن.
مسأله 1287 - اگر در بين نماز بفهمد غسلش باطل بوده يا بدون وضو يا
غسل مشغول نماز شده بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضو يا غسل بخواند و
اگر بعد از نماز بفهمد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد و اگر وقت
243

گذشته قضا نمايد.
مسأله 1288 - اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از
ركعت پيش را فراموش كرده نمازش باطل است و اگر پيش از رسيدن به ركوع
يادش بيايد بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد و برخيزد و حمد و سوره يا
تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند.
مسأله 1289 - اگر پيش از گفتن: (السلام علينا) و يا (السلام عليكم)
يادش بيايد كه دو سجده ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورد و
دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
مسأله 1290 - اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر
از آخر نماز نخوانده بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.
مسأله 1291 - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از
آخر نماز را نخوانده چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق
بيفتد نماز را باطل مىكند مثلا پشت به قبله كرده نمازش باطل است و اگر كارى
كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد فورا مقدارى را كه
فراموش كرده بجا آورد.
مسأله 1292 - هر گاه بعد از سلام نماز عملى انجام دهد كه اگر در نماز
عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مىكند مثلا پشت به قبله نمايد و بعد يادش
بيايد كه دو سجده آخر را بجا نياورده نمازش باطل است، بلكه اگر پيش از انجام
كارى كه نماز را باطل مىكند يادش بيايد كه دو سجده را كه فراموش كرده بايد
بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو براى
سلامى كه اول گفته است بنمايد و احتياط واجب آن است كه نماز را هم دوباره
بخواند.
مسأله 1293 - اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده يا پشت به قبله يا به
244

طرف راست يا به طرف چپ قبله بجا آورده بايد دوباره نماز را بخواند و اگر
وقت گذشته قضا نمايد.
نماز مسافر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط، شكسته بجا آورد
يعنى دو ركعت بخواند:
شرط اول: آن كه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد.
مسأله 1294 - كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است اگر رفتن او
كمتر از چهار فرسخ نباشد بايد نماز را شكسته بخواند بنابر اين اگر رفتن سه
فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1295 - اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد بايد نماز را شكسته
بخواند چه همان روز و شب بخواهد برگردد يا غير آن روز و شب.
مسأله 1296 - اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد يا انسان
نداند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه نبايد نماز را شكسته بخواند و چنانچه
شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه در صورتى كه تحقيق كردن برايش
مشقت دارد (البته مشقت در نظر عرف نه مشقت عقلى) بايد نمازش را تمام
بخواند و اگر مشقت (به معنايى كه گفته شد ندارد) بنابر احتياط واجب بايد تحقيق
كند كه اگر دو عادل بگويند يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ
است نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1297 - اگر يك عادل خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است
ظاهر اين است كه با خبر عادل واحد سفر هشت فرسخ ثابت نمىشود و واجب
نيست كه نماز را جمع بخواند بلكه احوط است.
مسأله 1298 - كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است اگر نماز را
245

شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده بايد آن را چهار ركعتى بجا آورد
و اگر وقت گذشته بنابر احتياط واجب قضا نمايد.
مسأله 1299 - كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست يا شك
دارد كه هشت فرسخ هست يا نه چنانچه در بين راه بفهمد كه سفر او هشت فرسخ
بوده اگر چه كمى از راه باقى باشد بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده
دوباره شكسته بجا آورد.
مسأله 1300 - اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است
چند مرتبه رفت و آمد كند اگر چه روى هم رفته هشت فرسخ شود بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1301 - اگر محلى دو راه داشته باشد يك راه آن كمتر از هشت
فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد چنانچه انسان از راهى كه
هشت فرسخ است به آنجا برود بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهى كه
هشت فرسخ نيست برود بايد تمام بخواند.
مسأله 1302 - اگر شهر ديوار دارد بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار
شهر حساب كند و اگر ديوار ندارد بايد از خانه‌هاى آخر شهر حساب نمايد و در
شهرهاى بزرگ خارق العاده خصوصيت و حكم خاصى از براى آن نيست در
صورتى كه خارج شدن از يك محله تا محله بعدى، در نظر عرف سفر به حساب
نيايد.
شرط دوم: آن كه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس
اگر به جائى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا
قصد كند جائى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود چون از اول قصد
هشت فرسخ را نداشته بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت
فرسخ برود يا چهار فرسخ برود و به وطنش يا به جائى كه مىخواهد ده روز
246

آنجا بماند برگردد به شرط آن كه رفتن از چهار فرسخ كمتر نباشد، بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1303 - كسى كه نمىداند سفرش چند فرسخ است، مثلا براى
پيدا كردن گمشده‌اى مسافرت مىكند و نمى داند كه چه مقدار بايد برود تا گمشده
را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند ولى در برگشتن چنانچه تا وطنش يا جائى
كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را
شكسته بخواند و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و برگردد
چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود با شرط آن كه رفتن چهار فرسخ كمتر
نباشد بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1304 - مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم
داشته باشد هشت فرسخ برود پس كسى كه از شهر بيرون مىرود و مثلا قصدش
اين است كه اگر رفيق پيدا كند سفر هشت فرسخى برود چنانچه اطمينان دارد كه
رفيق پيدا مىكند بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد بايد تمام
بخواند.
مسأله 1305 - كسى كه قصد هشت فرسخ دارد اگر چه در هر روز مقدار
كمى راه برود وقتى به جائى برسد كه ديوار شهر را نبيند و اذان آن را نشنود بايد
نماز را شكسته بخواند ولى اگر در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود كه نگويند
مسافر است بايد نمازش را تمام بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم
شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1306 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است مانند نوكرى كه با
آقاى خود مسافرت مى كند چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1307 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است اگر بداند يا گمان
247

داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مىشود بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1308 - كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است اگر شك دارد كه
پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مىشود يا نه ظاهر اين است كه بايد
تمام بخواند مگر اطمينان بعدم مفارقت داشته باشد و نيز اگر شك او از اين جهت
است كه احتمال مىدهد مانعى براى سفر او پيش آيد چنانچه احتمال او در نظر
مردم بجا نباشد بايد نمازش را شكسته بخواند.
شرط سوم: آن كه در بين راه از قصد خود برنگردد پس اگر پيش از
رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد يا مردد شود بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1309 - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود
چنانچه تصميم داشته باشد كه همان جا بماند يا بعد از ده روز برگردد يا در
برگشتن و ماندن مردد باشد بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1310 - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود
و تصميم داشته باشد كه برگردد بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1311 - اگر براى رفتن به محلى حركت كند و بعد از رفتن مقدارى
از راه بخواهد جاى ديگرى برود چنانچه از محل اولى كه حركت كرده تا جائى
كه مىخواهد برود هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1312 - اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقيه
راه را برود يا نه و در موقعى كه مردد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيه
راه را برود بايد تا آخر مسافرت نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1313 - اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقيه
راه را برود يا نه و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد
248

كه هشت فرسخ ديگر برود يا چهار فرسخ برود و برگردد، تا آخر مسافرت بايد
نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1314 - اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردد شود كه بقيه
راه را برود يا نه و در موقعى كه مردد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد
كه بقيه راه را برود چنانچه باقى مانده سفر او هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ
باشد ولى بخواهد برود و برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند ولى اگر راهى كه
پيش از مردد شدن و راهى كه بعد از آن مىرود روى هم هشت فرسخ باشد،
بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
شرط چهارم: آن كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود
بگذرد يا ده روز يا بيشتر در جائى بماند، پس كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن
به هشت فرسخ از وطن بگذرد يا ده روز در محلى بماند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1315 - كسى كه نمىداند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
مىگذرد يا نه يا ده روز در محلى مىماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1316 - كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از
وطنش بگذرد يا ده روز در محلى بماند و نيز كسى كه مردد است كه از وطنش
بگذرد يا ده روز در محلى بماند اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف
شود باز هم بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر باقى مانده راه هشت فرسخ باشد يا
چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط پنجم: آن كه براى كار حرام سفر نكند و اگر براى كار حرامى مانند
دزدى سفر كند بايد نماز را تمام بخواند و همچنين است اگر خود سفر، حرام
باشد مثل آن كه براى او ضرر داشته باشد يا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با
نهى پدر و مادر سفرى بروند كه بر آنان واجب نباشد ولى اگر مثل سفر حج
واجب باشد بايد نماز را شكسته بخواند.
249

مسأله 1317 - سفرى كه اسباب اذيت پدر و مادر باشد حرام است و
انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.
مسأله 1318 - كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام هم سفر
نمىكند اگر چه در سفر معصيتى انجام دهد مثلا غيبت كند يا شراب بخورد بايد
نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1319 - اگر مخصوصا براى آن كه كار واجبى را ترك كند مسافرت
نمايد، نمازش تمام است. پس كسى كه بدهكار است اگر بتواند بدهى خود را
بدهد و طلب كار هم مطالبه كند چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد و
مخصوصا براى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد بنابر احتياط واجب نماز را
هم شكسته و هم تمام بخواند ولى اگر مخصوصا براى ترك واجب مسافرت نكند
بايد نماز را شكسته بخواند و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام
بخواند.
مسأله 1320 - اگر سفر او سفر حرام نباشد ولى حيوان سوارى يا مركب
ديگرى كه سوار است غصبى باشد نمازش شكسته است ولى اگر در زمين غصبى
مسافرت كند بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1321 - كسى كه با ظالم مسافرت مىكند اگر ناچار نباشد و
مسافرت او كمك به ظالم باشد بايد نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد يا مثلا
براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت كند نمازش شكسته است.
مسأله 1322 - اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند حرام نيست و
بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1323 - اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود نمازش تمام
است و چنانچه براى تهيه معاش به شكار رود نمازش شكسته است و اگر براى
كسب و زياد كردن مال برود احتياط واجب آن است كه نماز را هم شكسته و هم
250

تمام بخواند ولى بايد روزه نگيرد.
مسأله 1324 - كسى كه براى معصيت سفر كرده موقعى كه از سفر
بر مىگردد اگر توبه كرده بايد نماز را شكسته بخواند و اگر توبه نكرده بايد نماز
را تمام بخواند اگر برگشتن از سفر در نظر عرف جزء رفتن به سفر، معصيت
محسوب شود و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1325 - كسى كه سفر او سفر معصيت است اگر در بين راه از قصد
معصيت برگردد چنانچه باقى مانده راه هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ باشد و
بخواهد برود و برگردد به شرط آن كه رفتن آن از چهار فرسخ كمتر نباشد بايد نماز
را شكسته بخواند.
مسأله 1326 - كسى كه براى معصيت سفر نكرده اگر در بين راه قصد كند
كه بقيه راه را براى معصيت برود بايد نماز را تمام بخواند ولى نمازهائى را كه
شكسته خوانده صحيح است.
شرط ششم: آن كه از صحرانشينهائى نباشد كه در بيابانها گردش مىكنند و
هر جا كه آب و خوراك براى خود و حشمشان پيدا كنند مىمانند و بعد از چندى
به جاى ديگر مىروند و صحرانشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.
مسأله 1327 - اگر يكى از صحرانشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه
حيواناتشان سفر كند چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد احتياط واجب آن است
كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1328 - اگر صحرانشين براى زيارت يا حج يا تجارت و مانند
اينها مسافرت كند بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط هفتم: آن كه شغل او مسافرت نباشد بنابر اين شتردار و راننده و
چوبدار و كشتيبان و مانند اينها اگر چه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت
كنند در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخوانند ولى در سفر اول اگر چه طول
251

بكشد نمازشان شكسته است.
مسأله 1329 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى مثلا
براى زيارت يا حج مسافرت كند بايد نماز را شكسته بخواند ولى اگر مثلا راننده
ماشين و اتومبيل خود را براى زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش هم زيارت
كند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1330 - حمله دار يعنى كسى كه فقط در ماه‌هاى حج به مسافرت
اشتغال مىورزد، نماز را بايد شكسته بخواند.
مسأله 1331 - كسى كه شغل او حمله‌دارى است و حاجيها را از راه دور
به مكه مىبرد چنانچه تمام سال يا بيشتر سال را در راه باشد بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 1332 - كسى كه در مقدارى از سال شغلش مسافرت است مثل
شوفرى كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مىدهد بايد در
زمانى كه اشتغال به سفر دارد نماز را تمام بخواند، و احتياط مستحب آن است كه
هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1333 - راننده و دوره گردى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد
مىكند چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخى برود بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1334 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در
وطن خود بماند چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد و چه بدون قصد
بماند بايد در سفر اولى كه بعد از ده روز مىرود نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1335 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر در غير وطن خود
ده روز بماند در سفر اولى كه بعد از ده روز مىرود بايد نماز را شكسته بخواند چه
از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد يا نداشته باشد.
مسأله 1336 - كسى كه شغلش مسافرت است اگر شك كند كه در وطن
252

خود يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1337 - كسى كه در شهرها سياحت مىكند و براى خود وطنى
اختيار نكرده بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1338 - كسى كه شغلش مسافرت نيست اگر مثلا در شهرى يا در
دهى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مىكند، بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1339 - كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مى خواهد وطن
ديگرى براى خود اختيار كند اگر شغلش مسافرت نباشد بايد در اين مسافرت
نماز را شكسته بخواند.
شرط هشتم: آن كه به حد ترخص برسد يعنى از وطنش به ‌قدرى دور شود
كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان را هم نشنود ولى بايد در هوا غبار يا چيز
ديگرى نباشد كه از ديدن ديوار و شنيدن اذان جلوگيرى كند، و لازم نيست
به ‌قدرى دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبيند يا ديوارها هيچ پيدا نباشد بلكه
همين قدر كه ديوار كاملا تشخيص داده نشود كافى است، و كسى كه از جائى كه
قصد كرده ده روز در آنجا بماند به قصد هشت فرسخ خارج شود تا به حد
ترخص نرسيده بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند و
حد ترخص در بلاد كبيره منطقه‌اى است كه منزل شخص در آن منطقه قرار دارد.
مسأله 1340 - كسى كه به سفر مىرود اگر به جائى برسد كه اذان را نشنود
ولى ديوار شهر را ببيند يا ديوارها را نبيند ولى صداى اذان را بشنود چنانچه
بخواهد در آنجا نماز بخواند بنا بر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام
بخواند.
مسأله 1341 - مسافرى كه به وطنش بر مى گردد وقتى ديوار وطن خود
را ببيند و صداى اذان آن را بشنود بايد نماز را تمام بخواند ولى مسافرى كه
253

مىخواهد ده روز در محلى بماند وقتى ديوار آنجا را ببيند و صداى اذانش را
بشنود بنابر احتياط واجب بايد نماز را تأخير بيندازند تا به منزل برسد يا نماز را
هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1342 - هر گاه شهر در بلندى باشد كه از دور ديده شود يا بقدرى
گود باشد كه اگر انسان كمى دور شود ديوار آن را نبيند كسى كه از آن شهر
مسافرت مىكند وقتى به اندازه‌اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود
ديوارش از آنجا ديده نمىشد بايد نماز را شكسته بخواند و نيز اگر پستى و بلندى
خانه‌ها بيشتر از معمول باشد بايد ملاحظه معمول را بنمايد.
مسأله 1343 - اگر از محلى مسافرت كند كه خانه و ديوار ندارد وقتى به
جائى برسد كه اگر آن محل ديوار داشت از آنجا ديده نمىشد بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1344 - اگر به قدرى دور شود كه نداند صدائى را كه مىشنود
صداى اذان است يا صداى ديگر بايد نماز را شكسته بخواند ولى اگر بفهمد اذان
مى گويند لكن كلمات آن را تشخيص ندهد بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1345 - اگر بقدرى دور شود كه اذان خانه‌هاى آخر شهر را نشنود
ولى اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند مىگويند بشنود بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسأله 1346 - اگر به جائى برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند
مىگويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مىگويند بشنود، بايد نماز را
شكسته بخواند.
مسأله 1347 - اگر چشم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد در
محلى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط ديوار خانه‌ها را نبيند و گوش
متوسط صداى اذان معمولى را نشنود.
254

مسأله 1348 - اگر بخواهد در محلى نماز بخواند كه شك دارد به حد
ترخص يعنى جائى كه اذان را نشنود و ديوار را نبيند رسيده يا نه بايد نماز را
تمام بخواند و در موقع برگشتن اگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه بايد
شكسته بخواند و چون در بعضى موارد اشكال پيدا مىكند يا آنجا نماز نخواند يا
هم شكسته و هم تمام بخواند.
مسأله 1349 - مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مىكند وقتى به
جائى برسد كه ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1350 - مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده تا وقتى كه
در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ
برود يا چهار فرسخ برود و برگردد وقتى به جائى برسد كه ديوار وطن او را نبيند و
صداى اذان آن را نشنود بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1351 - محلى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده
وطن او است چه در آنجا به دنيا آمده باشد و وطن پدر و مادرش باشد يا خودش
آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد به شرط آن كه قصد ماندن دائمى را در اين
وطن اختيارى داشته باشد.
مسأله 1352 - اگر قصد دارد در محلى كه وطن اصليش نيست مدتى
بماند و بعد به جاى ديگر برود آنجا وطن او حساب نمىشود.
مسأله 1353 - تا انسان قصد ماندن هميشگى در جائى كه غير وطن
اصلى خودش است نداشته باشد وطن او حساب نمىشود مگر آن كه بدون قصد
ماندن آن قدر بماند كه مردم محل بگويند اينجا وطن او است.
مسأله 1354 - كسى كه در دو محل زندگى مىكند، مثلا شش ماه در شهرى
و شش ماه در شهر ديگر مىماند هر دو وطن او است اما اگر بيشتر از دو محل را
255

براى زندگى خود اختيار كرده باشد بنابر احتياط واجب بايد نماز را در محل
سومى و مازاد هم شكسته بخواند و هم تمام.
مسأله 1355 - در غير وطن اصلى و وطن غير اصلى كه ذكر شد در
جاهاى ديگر اگر قصد اقامه نكند نمازش شكسته است چه ملكى در آنجا داشته
باشد يا نداشته باشد و چه در آنجا شش ماه مانده باشد يا نمانده باشد.
مسأله 1356 - اگر به جائى برسد كه وطن اصلى او بوده و عملا از آنجا
صرف نظر كرده يا به جائى برسد كه وطن غير اصلى او بوده و ديگر قصد ماندن
در آنجا را ندارد، نبايد نماز را تمام بخواند اگر چه وطن ديگرى هم براى خود
اختيار نكرده باشد.
مسأله 1357 - مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلى بماند
يا مىداند كه بدون اختيار ده روز در محلى مىماند در آن محل بايد نمازهاى
خود را تمام بخواند.
مسأله 1358 - مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند لازم نيست
قصد ماندن شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد و همين كه قصد كند از اذان
صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر
مثلا قصدش اين باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند بايد نماز را
تمام بخواند.
مسأله 1359 - مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند در صورتى
بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند، پس اگر
بخواهد مثلا ده روز در نجف و كوفه بماند بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1360 - مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند اگر از اول
قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا برود چنانچه جائى كه
مىخواهد برود از مقدار ترخص شهر دور تر نباشد بايد در همه ده روز نماز را
256

تمام بخواند و اگر از مقدار ترخص دور تر باشد بايد در تمام ده روز نماز را
شكسته بخواند ولى چنانچه بخواهد. يك ساعت يا دو ساعت برود و برگردد در
همه ده روز بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1361 - مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در جائى بماند مثلا
قصدش اين است كه اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبى پيدا كند ده روز بماند بايد
نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1362 - كسى كه تصميم دارد ده روز در محلى بماند اگر چه احتمال
دهد كه براى ماندن او مانعى برسد در صورتى كه مردم به احتمال او اعتنائى
نكنند بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1363 - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر، به آخر ماه مانده
و قصد كند كه تا آخر ماه در جائى بماند بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر نداند تا
آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند بايد نماز را شكسته بخواند
اگر چه از موقعى كه قصد كرده تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد.
مسأله 1364 - اگر مسافر قصد كند كه ده روز در محلى بماند چنانچه پيش
از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود يا مردد شود كه در آنجا
بماند يا به جاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن يك
نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود يا مردد شود، تا وقتى در آنجا هست
بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1365 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر روزه
بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود چنانچه يك نماز چهار ركعتى
خوانده باشد روزه اش صحيح است و تا وقتى كه در آنجا هست بايد نمازهاى
خود را تمام بخواند و اگر يك نماز چهار ركعتى نخوانده باشد روزه آن روزش
صحيح است اما نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و روزهاى بعد هم
257

نمىتواند روزه بگيرد.
مسأله 1366 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر از ماندن
منصرف شود و شك كند پيش از آن كه از قصد ماندن برگردد يك نماز چهار
ركعتى خوانده يا نه بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
مسأله 1367 - اگر مسافر به نيت اين كه نماز را شكسته بخواند مشغول
نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند بايد نماز را چهار
ركعتى تمام نمايد.
مسأله 1368 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جائى بماند اگر در بين
نماز چهار ركعتى از قصد خود برگردد چنانچه مشغول ركعت سوم نشده بايد
نماز را دو ركعتى تمام كند و بقيه نمازهاى خود را شكسته بخواند و اگر
مشغول ركعت سوم شده نمازش باطل است و تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را
شكسته بخواند اگر چه داخل در ركوع ركعت سوم شده باشد اگر چه احتياط
واجب آن است كه نماز را تمام بخواند و دو ركعت شكسته هم انجام دهد.
مسأله 1369 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر بيشتر از
ده روز در آنجا بماند تا وقتى مسافرت نكرده بايد نمازش را تمام بخواند و
لازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند.
مسأله 1370 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند بايد روزه
واجب را بگيرد و مى تواند روزه مستحبى را هم بجا آورد و نماز جمعه و نافله
ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.
مسأله 1371 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جائى بماند اگر بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به ‌جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود
و برگردد به محل اقامه خود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1372 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در جائى بماند اگر بعد از
258

خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ
است برود و ده روز در آنجا بماند بايد در رفتن و در جائى كه قصد ماندن ده روز
كرده نمازهاى خود را تمام بخواند ولى اگر جائى كه مىخواهد برود هشت
فرسخ يا بيشتر باشد بايد موقع رفتن نمازهاى خود را شكسته بخواند و چنانچه
در آنجا قصد ماندن ده روز كرد نمازش را تمام بخواند.
مسأله 1373 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند اگر بعد از
خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است
برود چنانچه مردد باشد كه به محل اولش برگردد يا نه يا به كلى از برگشتن به
آنجا غافل باشد يا بخواهد برگردد ولى مردد باشد كه ده روز در آنجا بماند يا نه
يا آن كه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد بايد از وقتى كه
مىرود تا بر مىگردد و بعد از برگشتن نمازهاى خود را تمام بخواند.
مسأله 1374 - اگر به خيال اين كه رفقايش مىخواهند ده روز در محلى
بمانند قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى
بفهمد كه آنها قصد نكرده‌اند اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود تا مدتى
كه در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 1375 - اگر مسافر بعد از رسيدن به هشت فرسخ، سى روز در
محلى بماند و در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردد باشد بعد از گذشتن سى
روز اگر چه مقدار كمى در آنجا بماند بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر پيش از
رسيدن به هشت فرسخ در رفتن بقيه راه مردد شود از وقتى كه مردد مىشود بايد
نماز را تمام بخواند.
مسأله 1376 - مسافرى كه مىخواهد نه روز يا كمتر در محلى بماند اگر
بعد از آن كه نه روز يا كمتر را در آنجا ماند بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر
بماند و همين طور تا سى روز گذشت، از روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند
259

اگر چه به مقدار يك نماز باشد.
مسأله 1377 - مسافرى كه سى روز مردد بوده در صورتى بايد نماز را
تمام بخواند كه سى روز را در يك جا بماند پس اگر مقدارى از آن را در جائى و
مقدارى را در جاى ديگر بماند بعد از تمام شدن سى روز هم بايد نماز را شكسته
بخواند.
مسائل متفرقه
مسأله 1378 - مسافر مخير است در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر
صلى الله عليه وآله و سلم و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند يا شكسته، و در
اين سه مسجد فرقى بين بناء اصلى و اوليه و آنچه بعد اضافه شده نمىباشد، و نيز
مسافر مىتواند در حرم و رواق حضرت سيد الشهداء عليه السلام بلكه در مسجد
متصل به حرم نماز را تمام يا شكسته بخواند.
مسأله 1379 - كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند
اگر در غير چهار مكانى كه در مسأله پيش گفته شد عمدا تمام بخواند، نمازش
باطل است.
و نيز اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند بنابر
احتياط واجب بايد اگر وقت هم گذشته قضا نمايد.
مسأله 1380 - كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند
اگر بدون توجه و به طور عادت تمام بخواند نمازش باطل است و نيز اگر حكم
مسافر و سفر خود را فراموش كرده باشد در صورتى كه وقت داشته باشد نمازش
را دوباره بخواند بلكه اگر وقت هم گذشته باشد بنابر احتياط واجب بايد قضا
نمايد.
مسأله 1381 - مسافرى كه نمىداند بايد نماز را شكسته بخواند، اگر تمام
260

بخواند نمازش صحيح است.
مسأله 1382 - مسافرى كه مىداند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضى
از خصوصيات آن را نداند مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند
چنانچه تمام بخواند در صورتى كه وقت باقى است بايد نماز را شكسته بخواند و
اگر وقت گذشته قضاى نماز شكسته را بايد بجا آورد.
مسأله 1383 - مسافرى كه مىداند بايد نماز را شكسته بخواند اگر به گمان
اين كه سفر او كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند وقتى بفهمد كه سفرش
هشت فرسخ بوده نمازى را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند و اگر
وقت هم گذشته قضاى آن را شكسته بخواند.
مسأله 1384 - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند
چنانچه در وقت يادش بيايد بايد شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت يادش بيايد
قضاى آن نماز بر او واجب نيست ولى احتياط آن است كه اگر نسيان حكم بوده،
قضاى آن در خارج وقت واجب است.
مسأله 1385 - كسى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر شكسته بجا آورد در
هر صورت نمازش باطل است.
مسأله 1386 - اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز يادش
بيايد كه مسافر است يا ملتفت شود كه سفر او هشت فرسخ است چنانچه به ركوع
ركعت سوم نرفته باشد بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم
رفته نمازش باطل است، و در صورتى كه به مقدار خواندن يك ركعت هم وقت
داشته باشد بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1387 - اگر مسافر بعضى از خصوصيات نماز مسافر را نداند مثلا
نداند كه اگر چهار فرسخ برود و همان روز يا شب آن برگردد بايد شكسته بخواند
چنانچه به نيت نماز چهار ركعتى مشغول نماز شود و پيش از ركوع ركعت سوم
261

مسأله را بفهمد بايد نماز را دو ركعتى تمام كند و اگر در ركوع ملتفت شود نمازش
باطل است و در صورتى كه به مقدار يك ركعت از وقت هم مانده باشد بايد نماز
را شكسته بخواند.
مسأله 1388 - مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن
مسأله به نيت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود و در بين نماز مسأله را بفهمد بايد
نماز را چهار ركعتى تمام كند، و احتياط مستحب آن است كه بعد از تمام شدن
نماز دوباره آن نماز را چهار ركعتى بخواند.
مسأله 1389 - مسافرى كه نماز نخوانده اگر پيش از تمام شدن وقت به
وطنش برسد يا به جائى برسد كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند بايد نماز را
تمام بخواند و كسى كه مسافر نيست اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند
در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 1390 - اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر و
عصر يا عشا قضا شود بايد آن را دو ركعتى قضا نمايد اگر چه در غير سفر
بخواهد قضاى آن را بجا آورد، و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز
قضا شود بايد چهار ركعتى قضا نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.
مسأله 1391 - مستحب است مسافر، بعد از هر نمازى كه شكسته
مىخواند سى مرتبه بگويد: (سبحان الله والحمد لله ولا إله ا لا الله والله اكبر).
نماز قضا
مسأله 1392 - كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده بايد
قضاى آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده يا بواسطه مستى
نماز نخوانده باشد. ولى نمازهاى يوميه‌اى را كه زن در حال حيض يا نفاس
262

نخوانده است، قضا ندارد.
مسأله 1393 - اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده،
بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1394 - اگر بچه قبل از تمام شدن وقت ولو به مقدار يك ركعت بالغ
شود، نماز به نحو اداء بر او واجب است و چنانچه ترك نمايد، قضاء آن نماز بر او
واجب است و همچنين اگر زن حائض يا نفساء قبل از تمام شدن وقت، عذر آنان
بر طرف شود.
مسأله 1395 - بر شخصى كه نماز جمعه واجب است چنانچه آن را در
وقتش انجام ندهد لازم است نماز ظهر را بخواند و چنانچه نماز ظهر را هم ترك
كرد بايد قضاء نماز ظهر را بجا آورد.
مسأله 1396 - قضاء نمازهاى واجب را در هر وقتى از شبانه‌روز
مىتوان انجام داد چه در سفر و چه در حضر، لكن در حضر چنانچه بخواهد نماز
در سفر را قضا كند بايد به صورت قصر قضا كند و بر عكس چنانچه بخواهد در
سفر نماز قضا شده در حضر را انجام دهد بايد به صورت تمام قضا كند.
مسأله 1397 - چنانچه نماز در مكانهايى كه مانند مسجد الحرام مكلف
مخير بين قصر و اتمام است خوانده نشود، احتياط واجب آن است كه چنانچه در
غير آن امكنه قضاء كند به صورت قصر انجام دهد و چنانچه در همان امكنه
بخواهد قضا كند مخير است بين قصر و اتمام.
مسأله 1398 - كسى كه نماز قضا دارد بايد در خواندن آن سستى نكند
لكن واجب نيست فورا آن را انجام دهد.
مسأله 1399 - كسى كه نماز قضا دارد مىتواند نماز مستحبى بخواند.
مسأله 1400 - احتياط واجب، رعايت ترتيب در قضاء نمازهاى يوميه
است، و در نمازهايى كه در اداء آنها ترتيب لازم است مانند نماز ظهر و عصر،
263

لازم است در قضا ترتيب بين آنها رعايت شود.
مسأله 1401 - اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را
بخواند يا مثلا بخواهد قضاى يك نماز يوميه و چند نماز غير يوميه را بخواند،
لازم نيست آنها را به ترتيب قضا نمايد.
مسأله 1402 - اگر كسى نداند كه نمازهايى كه از او قضا شده كدام يك
جلوتر بوده لازم نيست به طورى بخواند كه ترتيب حاصل شود و مى تواند
هر كدام را مقدم بدارد.
مسأله 1403 - اگر براى ميتى مىخواهند نماز قضا بدهند و ورثه علم به
ترتيب نمازهاى فوت شده داشته باشند لازم است ترتيب رعايت شود، و
بنابر اين صحيح نيست براى ميت چند نفر را در يك وقت براى نماز اجير نمود و
لازم است براى هر يك از آنها وقتى را معين نمود.
مسأله 1404 - كسى كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمىداند
مثلا نمىداند چهار تا بوده يا پنج تا، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافى است،
لكن احتياط واجب آن است چنانچه شماره آنها را قبلا مىدانسته و بعد فراموش
نموده مقدار زيادتر را بخواند.
مسأله 1405 - كسى كه نماز قضاى روزى كه مىخواهد نماز اداء را
بخواند بر او واجب باشد، احتياط واجب تقديم نماز قضاء بر نماز اداء همان روز
است.
مسأله 1406 - تا انسان زنده است اگر چه از خواندن نماز قضاهاى خود
عاجز باشد، ديگرى نمى تواند به عنوان نائب نمازهاى او را قضا كند.
مسأله 1407 - نماز قضا را با جماعت مىشود خواند، چه نماز
امام جماعت ادا باشد يا قضا و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلا اگر
نماز قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.
264

مسأله 1408 - مستحب است بچه مميز يعنى بچه‌اى كه خوب و بد را
مىفهمد به نماز خواندن و عبادتهاى ديگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را
به قضاى نمازها هم وادار نمايند.
نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است
اگر پدر نماز خود را به جهت عذرى كه داشته است بجا نياورده باشد، بر
پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگش بجا آورد، يا براى او اجير گيرد. و
همين طور اگر پدر روزه را به جهت مرض يا سفر انجام نداده باشد و در زمان
حيات تمكن از انجام قضا را داشته باشد، لازم است پسر بزرگتر بعد از مرگ پدر
قضا كند.
مسأله 1409 - احتياط واجب آن است كه پسر بزرگتر نماز و روزه
فوت شده مادر را قضا نمايد.
مسأله 1410 - بر پسر بزرگتر قضاء نمازهاى مربوط به خود پدر و مادر
واجب است اما قضاء نمازهايى كه بر آنها به نحو استيجار واجب شده يا اين كه از
پدر يا مادر آنها بر ذمه آنها بوده، واجب نيست.
مسأله 1411 - بر پسر پسر قضاى نماز ميت در صورتى كه در حال مردن
ميت، از همه بزرگتر باشد واجب نيست، و احتياط واجب آن است كه اگر براى
ميت فرزندى نباشد نمازهاى او را قضا كند.
مسأله 1412 - لازم نيست كه پسر بزرگتر در حال مردن پدر يا مادر، بالغ
باشد بلكه چنانچه طفل باشد بعد از بلوغ لازم است قضا كند و چنانچه قبل از
بلوغ بميرد بر فرزند بعدى واجب نيست.
مسأله 1413 - چنانچه يكى از اولاد از نظر سنى بزرگتر و ديگرى از
265

جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولى واجب است.
مسأله 1414 - لازم نيست پسر بزرگتر وارث ميت باشد بلكه چنانچه
ممنوع از ارث باشد به يكى از اسباب منع مانند قتل يا كفر، قضا واجب است.
مسأله 1415 - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضا بر
هيچ كدام واجب نيست، لكن احتياط مستحب آن است كه نماز و روزه پدر يا
مادر را بين خودشان تقسيم كنند يا به وسيله قرعه يكى را براى انجام آن معين
نمايند.
مسأله 1416 - اگر ميت وصيت كرده باشد كه براى نماز و روزه او اجير
بگيرند، بعد از آن كه اجير، نماز و روزه او را به ‌طور صحيح بجا آورد، بر پسر
بزرگتر چيزى واجب نيست و همچنين اگر كسى مجانا از طرف ميت، نماز و
روزه او را قضا نمايد.
مسأله 1417 - در بلند خواندن يا آهسته خواندن نماز، پسر بزرگتر بايد به
وظيفه خويش عمل نمايد يعنى قضاء نماز صبح و مغرب و عشاء را بايد بلند
بخواند اگر چه از طرف مادر قضا نمايد.
مسأله 1418 - چنانچه دو پسر با يكديگر دو قلو باشند، آن كسى كه زودتر
متولد شده است بزرگتر است ولو اين كه نطفه ديگرى زودتر منعقد شده باشد.
مسأله 1419 - در صورتى كه شخص در وسط وقت بعد از گذشتن
مقدارى كه امكان خواندن در آن بود بميرد، قضاء آن نماز بر پسر بزرگتر
واجب است.
مسأله 1420 - در صورتى كه ميت پسر بزرگتر نداشته باشد يا پسر بزرگتر
قبل از قضا كردن بميرد بر ديگران قضا واجب نيست و چنانچه وصيت به قضا
كرده باشد بايد از ثلث مال او انجام داد.
266

نماز جماعت
مسأله 1421 - مستحب است نمازهاى واجب خصوصا نمازهاى يوميه
را به جماعت بخوانند، و در نماز صبح و مغرب و عشا خصوصا براى همسايه
مسجد و كسى كه صداى اذان مسجد را مىشنود بيشتر سفارش شده است.
مسأله 1422 - در روايتى وارد شده است كه اگر يك نفر به امام جماعت
اقتدا كند هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا
كنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان
بيشتر مىشود تا به ده نفر برسند وعده آنان كه از ده گذشت اگر تمام آسمانها
كاغذ و درياها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نويسنده شوند
نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.
مسأله 1423 - حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنائى جايز
نيست و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
مسأله 1424 - مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند،
و نماز با جماعت از نماز اول وقت كه فرادى يعنى تنها خوانده شود بهتر است. و
نيز نماز جماعتى را كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر
مىباشد.
مسأله 1425 - وقتى كه جماعت برپا مىشود مستحب است كسى كه
نمازش را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش
باطل بوده نماز دوم او كافى است.
مسأله 1426 - اگر امام يا مأموم بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده
دوباره با جماعت بخواند در صورتى كه جماعت دوم و اشخاص آن غير از اول
267

باشند و او امام باشد اشكال ندارد.
مسأله 1427 - كسى كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتى كه نماز را
با جماعت بخواند از وسواس راحت مىشود بايد نماز را با جماعت بخواند.
مسأله 1428 - اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كنند كه نماز را به جماعت
بخواند چون اطاعت پدر و مادر واجب است بايد نماز را به جماعت بخواند.
مسأله 1429 - نمازهاى مستحبى را نمىشود به جماعت خواند مگر نماز
استسقاء كه براى آمدن باران مىخوانند و همچنين نماز عيد فطر و قربان را نيز
مىتوانند به جماعت بخوانند.
مسأله 1430 - موقعى كه امام جماعت نماز يوميه مىخواند هر كدام از
نمازهاى يوميه را مىشود به او اقتداء كرد ولى اگر امام نماز يوميه‌اش را احتياطا
دوباره مىخواند مأموم نمىتواند نماز خود را با او بخواند، مگر اين كه هر دو از
جهت احتياط مثل هم و از يك جهت باشند.
مسأله 1431 - اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود را مىخواند
مىشود به او اقتدا كرد ولى اگر نمازش را احتياطا قضا مىكند يا قضاى احتياطى
نماز كس ديگر را مىخواند اگر چه براى آن پول نگرفته باشد اقتداى به او
اشكال دارد، ولى اگر انسان بداند كه از آن كس كه براى او قضا مىخواند، نماز
فوت شده كه در اين صورت اقتداى به او اشكال ندارد.
مسأله 1432 - اگر امام در محراب باشد و كسى پشت سر او اقتدا نكرده
باشد كسانى كه دو طرف محراب ايستاده‌اند و بواسطه ديوار محراب امام را
نمىبينند نمىتوانند اقتدا كنند بلكه اگر كسى هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد
اقتدا كردن كسانى كه دو طرف او ايستاده‌اند و بواسطه ديوار محراب، امام را
نمىبينند بنابر احتياط واجب صحيح نيست.
مسأله 1433 - اگر به واسطه درازى صف اول كسانى كه دو طرف صف
268

ايستاده‌اند امام را نبينند مىتوانند اقتدا كنند، و نيز اگر بواسطه درازى يكى از
صفهاى ديگر، كسانى كه دو طرف آن ايستاده‌اند صف جلوى خود را نبينند
مىتوانند اقتدا نمايند.
مسأله 1434 - اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد، كسى كه مقابل
درب پشت صف ايستاده نمازش صحيح است و نيز نماز كسانى كه پشت سر او
اقتدا مىكنند صحيح است، ولى كسانى كه دو طرف او ايستاده‌اند وصف جلو را
نمىبينند بنابر احتياط واجب اقتدا آنها صحيح نيست.
مسأله 1435 - كسى كه پشت ستون ايستاده اگر از طرف راست يا چپ
بواسطه مأموم ديگر به امام متصل نباشد نمىتواند اقتداء كند ولى اگر از طرف
راست يا چپ متصل باشد مىتواند اقتدا كند.
مسأله 1436 - جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلند تر نباشد ولى
اگر مكان امام مقدار خيلى كمى بلند تر باشد اشكال ندارد. و نيز اگر زمين
سراشيب باشد و امام در طرفى كه بلند تر است بايستد در صورتى كه سراشيبى
آن زياد نباشد و طورى باشد كه به آن زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.
مسأله 1437 - اگر جاى مأموم بلند تر از جاى امام باشد در صورتى كه
بلندى به مقدار متعارف زمان قديم باشد كه عرفا يك اجتماع محسوب شود
اشكال ندارد ولى اگر مثل ساختمانهاى چند طبقه اين زمان باشد، جماعت
اشكال دارد.
مسأله 1438 - اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده‌اند بچه مميز يعنى
بچه‌اى كه خوب و بد را مىفهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است
مىتوانند اقتدا كنند.
مسأله 1439 - بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز و تكبير گفتن
آنان نزديك باشد كسى كه در صف بعد ايستاده مىتواند تكبير بگويد ولى
269

احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود.
مسأله 1440 - اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است در
صفهاى بعد نمىتواند اقتدا كند، و اگر نداند نماز آنان صحيح است يا نه، مىتواند
اقتدا كند.
مسأله 1441 - هر گاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضو
ندارد اگر چه خود امام ملتفت نباشد نمىتواند به او اقتدا كند.
مسأله 1442 - اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده يا كافر بوده
يا به جهتى نمازش باطل بوده مثلا بى وضو نماز خوانده نماز جماعت مأموم
صحيح است.
مسأله 1443 - اگر در بين نماز شك كند كه اقتداء كرده يا نه، چنانچه در
حالى باشد كه وظيفه مأموم است مثلا به حمد و سوره امام گوش مىدهد مىتواند
نماز را به جماعت تمام كند و اگر مشغول كارى باشد كه هم وظيفه امام و هم
وظيفه مأموم است مثلا در ركوع يا سجده باشد، بايد نماز را به نيت فرادى تمام
نمايد.
مسأله 1444 - انسان در بين نماز جماعت مىتواند نيت فرادى كند.
مسأله 1445 - اگر مأموم بعد از حمد و سوره امام نيت فرادى كند لازم
نيست حمد و سوره را بخواند ولى اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت
فرادى نمايد بنابر احتياط واجب حمد و سوره را از اول بخواند.
مسأله 1446 - اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد بنابر احتياط
واجب نبايد دوباره نيت جماعت كند، ولى اگر مردد شود كه نيت فرادى كند يا نه
و بعد تصميم بگيرد نماز را با جماعت تمام كند، نمازش صحيح است.
مسأله 1447 - اگر شك كند كه نيت فرادى كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه
نيت فرادى نكرده است.
270

مسأله 1448 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام
برسد، اگر چه ذكر امام تمام شده باشد، نمازش بطور جماعت صحيح است و يك
ركعت حساب مىشود، اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد
جماعتش باطل است.
مسأله 1449 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتداء كند و به مقدار ركوع
خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه نمازش باطل است و احتياط آن
است كه نمازش را تمام كند و دوباره اعاده كند.
مسأله 1450 - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آن كه
به اندازه ركوع خم شود امام سر از ركوع بردارد، مىتواند نيت فرادى كند يا صبر
كند تا امام براى ركعت بعد برخيزد و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند. ولى
اگر برخاستن امام بقدرى طول بكشد كه نگويند اين شخص نماز جماعت
مىخواند، بايد نيت فرادى نمايد.
مسأله 1451 - اگر از اول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از
آن كه به ركوع رود امام سر از ركوع بردارد نماز او بطور جماعت صحيح است و
بايد ركوع كند و خود را به امام برساند.
مسأله 1452 - اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز
است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيت و گفتن
تكبيرة الأحرام بنشيند و تشهد را با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند تا
امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد و بدون آن كه دوباره نيت كند و تكبير بگويد
حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.
مسأله 1453 - مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد و بنابر احتياط واجب
قدرى عقب تر از امام بايستد و چنانچه قد او بلند تر از امام باشد كه در ركوع و
سجودش جلوتر از امام باشد اشكال ندارد.
271

مسأله 1454 - در نماز جماعت بين مأموم و امام پرده و مانند آن كه
پشت آن ديده نمىشود فاصله نباشد، و همچنين است بين انسان و مأموم ديگرى
كه انسان بواسطه او به امام متصل شده است ولى اگر مأموم زن باشد و امام مرد
فاصله ‌شدن پرده و مانند آن اشكال ندارد، و فاصله شدن پرده و مانند آن بين زن
و مأموم ديگرى كه مرد است و زن بواسطه او به امام متصل شده است اشكال
ندارد، اما اگر امام و مأموم هر دو زن باشند حكمش مانند مردان است كه نبايد
چيزى بين آنها فاصله شود.
مسأله 1455 - اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم و امام، يا بين مأموم و
كسى كه مأموم بواسطه او متصل به امام است، پرده يا چيز ديگرى كه پشت آن را
نمىتوان ديد فاصله شود، نمازش فرادى مىشود و صحيح است.
مسأله 1456 - احتياط واجب آن است كه بين جاى سجده مأموم و جاى
ايستادن امام بيشتر از يك قدم معمولى فاصله نباشد. و نيز اگر انسان به واسطه
مأمومى كه جلوى او ايستاده به امام متصل باشد بنابر احتياط واجب بايد فاصله
جاى سجده اش با جاى ايستادن او بيشتر از يك قدم معمولى نباشد و
احتياط مستحب آن است كه جاى سجده مأموم با جاى كسى كه جلوى او ايستاده،
هيچ فاصله‌اى نداشته باشد.
مسأله 1457 - اگر مأموم بواسطه كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا
كرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، چنانچه بيشتر از يك قدم
معمولى فاصله نداشته باشد نمازش صحيح است.
مسأله 1458 - اگر در نماز، بين مأموم و امام يا بين مأموم و كسى كه
مأموم بواسطه او به امام متصل است بيشتر از يك قدم فاصله پيدا شود نمازش
فرادى مىشود و صحيح است.
مسأله 1459 - اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود يا
272

همه نيت فرادى نمايند اگر فاصله به اندازه يك قدم معمولى بيشتر نباشد نماز صف
بعد بطور جماعت صحيح است و اگر بيشتر از اين مقدار باشد فرادى مىشود و
صحيح است.
مسأله 1460 - اگر در ركعت دوم اقتدا كند، قنوت و تشهد را با امام
مىخواند و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سينه پا را
به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند، و بايد بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد و
سوره را بخواند، و اگر براى سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع يا
سجده خود را به امام برساند، يا نيت فرادى كند و نمازش صحيح است.
مسأله 1461 - اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است
اقتدا كند، بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده
بنشيند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و چنانچه براى گفتن سه مرتبه
تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد و در ركوع يا سجده خود را به امام
برساند.
مسأله 1462 - اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر
اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمىرسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر
كند تا امام به ركوع رود، بعد اقتدا كند.
مسأله 1463 - اگر در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و
سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع
خود را به امام برساند، ولى اگر در سجده به امام برسد بهتر آن است كه احتياطا
نماز را دوباره بخواند.
مسأله 1464 - كسى كه مىداند اگر سوره يا قنوت را بخواند در ركوع به
امام نمىرسد نبايد سوره يا قنوت را نخواند ولى اگر خواند نمازش صحيح است.
مسأله 1465 - كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام
273

نمايد به ركوع امام مىرسد احتياط واجب آن است كه سوره را شروع كند يا اگر
شروع كرده تمام نمايد.
مسأله 1466 - كسى كه يقين دارد، اگر سوره را بخواند به ركوع امام
مىرسد، چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد نمازش صحيح است.
مسأله 1467 - اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت
است مىتواند اقتدا كند، ولى بايد حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه
بعد بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده، نمازش صحيح است.
مسأله 1468 - اگر به خيال اين كه امام در ركعت اول يا دوم است حمد و
سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده نمازش
صحيح است، ولى اگر پيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند و اگر
وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسأله 1469 - اگر به خيال اين كه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و
سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده،
نمازش صحيح است، و اگر در بين حمد و سوره بفهمد لازم نيست آنها را تمام
كند.
مسأله 1470 - اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت برپا
شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب
است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود بلكه اگر اطمينان نداشته باشد
كه به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.
مسأله 1471 - اگر موقعى كه مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است
جماعت برپا شود، چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز
را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتى
تمام كند و خود را به جماعت برساند.
274

مسأله 1472 - اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد يا سلام اول
باشد لازم نيست نيت فرادى كند.
مسأله 1473 - كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده وقتى امام تشهد
ركعت آخر را مىخواند مىتواند نيت فرادى كند و برخيزد و نماز را تمام كند و
يا انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند
تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد.
شرايط امام جماعت
مسأله 1474 - امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و
عادل و حلال زاده باشد و نماز را بطور صحيح بخواند و نيز امام جماعت بنابر
احيتاط واجب بايد مرد باشد و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مىفهمد به
بچه مميز ديگر مانعى ندارد.
مسأله 1475 - امامى را كه عادل مىدانسته، اگر شك كند به عدالت خود
باقى است يا نه، مىتواند به او اقتدا نمايد.
مسأله 1476 - كسى كه ايستاده نماز مىخواند، نمىتواند به كسى كه نشسته
يا خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند. و كسى كه نشسته نماز مىخواند نمىتواند
به كسى كه خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد.
مسأله 1477 - كسى كه نشسته نماز مىخواند، مىتواند به كسى كه نشسته
نماز مىخواند اقتدا كند ولى بنابر احتياط واجب كسى كه خوابيده است نبايد به
كسى كه نشسته و يا خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند.
مسأله 1478 - اگر امام جماعت بواسطه عذرى با تيمم يا با وضوى
جبيره‌اى نماز بخواند، مىشود به او اقتدا كرد ولى اگر بواسطه عذرى با لباس
275

نجس نماز مىخواند بنا بر احتياط واجب نبايد به او اقتدا كرد.
مسأله 1479 - اگر امام جماعت مرضى دارد كه نمىتواند از بيرون آمدن
بول و غائط خوددارى كند بنابر احتياط واجب، نمىشود به او اقتدا كرد و نيز زنى
كه مستحاضه نيست نمىتواند به زن مستحاضه اقتدا كند.
مسأله 1480 - بنابر احتياط واجب است كسى كه بيمارى جذام (خوره) يا
برص (پيسى) دارد، و كسى كه حد شرعى خورده است نبايد امام جماعت شود.
احكام جماعت
مسأله 1481 - موقعى كه ‌مأموم نيت مىكند، بايد امام را معين كند ولى دانستن
اسم او لازم نيست، مثلا اگر نيت كند اقتدا مىكنم به امام حاضر نمازش صحيح است.
مسأله 1482 - مأموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش
بخواند، ولى اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و
سوره را بخواند.
مسأله 1483 - اگر مأموم در ركعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشا
صداى حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه كلمات را تشخيص ندهد، نبايد حمد
و سوره را بخواند و اگر صداى امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره را
بخواند ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.
مسأله 1484 - اگر مأموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام را بشنود،
احتياط واجب آن است كه حمد و سوره را نخواند.
مسأله 1485 - اگر مأموم سهوا حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدائى
را كه مىشنود صداى امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداى امام
بوده، نمازش صحيح است.
276

مسأله 1486 - اگر شك كند كه صداى امام را مىشنود يا نه، يا صدائى
بشنود و نداند صداى امام است يا صداى كس ديگر، مىتواند حمد و سوره را به
قصد قربت مطلقه بخواند.
مسأله 1487 - احتياط واجب آن است كه مأموم در ركعت اول و دوم
نماز ظهر و عصر حمد و سوره نخواند و مستحب است بجاى آن ذكر بگويد.
مسأله 1488 - مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد بلكه
احتياط واجب آن است كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد.
مسأله 1489 - اگر مأموم سلام امام را بشنود، يا بداند چه وقت سلام
مىگويد، نبايد پيش از امام سلام بگويد و چنانچه عمدا پيش از امام سلام دهد
اشكال دارد. ولى اگر سهوا پيش از امام سلام دهد، نمازش صحيح است و لازم
نيست دوباره سلام دهد.
مسأله 1490 - اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرام و سلام چيزهاى ديگر
نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد، ولى اگر آنها را بشنود يا بداند امام چه
وقت مىگويد، احتياط مستحب آن است كه پيش از امام نگويد.
مسأله 1491 - مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مىشود، كارهاى
ديگر آن مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد. و اگر عمدا
پيش از امام يا مدتى بعد از امام انجام دهد معصيت كرده و احتياط واجب آن
است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 1492 - اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد چنانچه امام در
ركوع باشد بايد به ركوع برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن
ركوع كه ركن است نماز را باطل نمىكند ولى اگر به ركوع برگردد و پيش از آن كه
به ركوع برسد، امام سر بر دارد نمازش باطل است.
مسأله 1493 - اگر اشتباها سر بردارد و ببيند امام در سجده است بايد
277

به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد براى زياد شدن دو
سجده كه ركن است نماز باطل نمىشود.
مسأله 1494 - كسى كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته هر گاه
به سجده برگردد و هنوز به سجده نرسيده امام سر بردارد نمازش صحيح است ولى
اگر در هر دو سجده از يك ركعت اين اتفاق بيفتد نمازش باطل مىشود.
مسأله 1495 - اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد و سهوا يا به خيال
اين كه به امام نمىرسد به ركوع يا سجده نرود، نمازش صحيح است.
مسأله 1496 - اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است
چنانچه به خيال اين كه سجده اول امام است به قصد اين كه با امام سجده كند به
سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده سجده دوم او حساب مىشود، و اگر به
خيال اين كه سجده دوم امام است به سجده رود و بعد از سر برداشتن از سجده
بفهمد سجده اول امام بوده متابعت از امام جماعت به حساب مىآيد و بايد بار
ديگر با امام به سجده رود و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه نماز را
به جماعت تمام كند و دوباره بخواند.
مسأله 1497 - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر
سر بردارد به مقدارى از قرائت امام مىرسد چنانچه سر بردارد و با امام به ركوع
رود نمازش صحيح است و اگر عمدا برنگردد بنا بر احتياط واجب نمازش باطل
است و در هر دو ركوع بايد ذكر را بگويد ليكن احتياط واجب آنست كه در
ركوع اول يك ذكر صغير بيشتر نگويد.
مسأله 1498 - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر
برگردد به چيزى از قرائت امام نمىرسد، در صورتى كه صبر كند تا امام به او برسد
نمازش صحيح است.
مسأله 1499 - اگر سهوا پيش از امام به سجده رود، در صورتى كه صبر كند
278

تا امام به او برسد نمازش صحيح است.
مسأله 1500 - اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند، يا
در ركعتى كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود مأموم نبايد قنوت و
تشهد را بخواند ولى نمىتواند پيش از امام به ركوع رود، يا پيش از ايستادن امام
بايستد بلكه بايد با علامت و اشاره‌اى به او حالى كند و اگر نشد صبر كند تا امام
تشهد يا قنوت را تمام كند و بقيه نماز را با او بخواند.
چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب است
مسأله 1501 - اگر مأموم يك مرد باشد، مستحب است طرف راست امام
بايستد و اگر زن باشد، مستحب است در طرف راست امام طورى بايستد كه
جاى سجده اش مساوى زانو يا قدم امام باشد و اگر يك مرد و يك زن و يا يك
مرد و چند زن باشند مستحب است مرد طرف راست امام و باقى پشت سر امام
بايستند و اگر چند مرد و چند زن باشند مستحب است مردها عقب امام و زنها
پشت مردها بايستند.
مسأله 1502 - مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و
كمال و تقوى در صف اول بايستند.
مسأله 1503 - مستحب است صفهاى جماعت منظم باشد و بين كسانى كه
در يك صف ايستاده‌اند فاصله نباشد و شانه آنان رديف يكديگر باشد.
مسأله 1504 - مستحب است بعد از گفتن (قد قامت الصلاة) مأمومين
برخيزند.
مسأله 1505 - مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران
ضعيف تر است رعايت كند و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند و نيز مستحب
279

است قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد مگر بداند همه كسانى كه به او اقتدا
كرده‌اند مايلند.
مسأله 1506 - مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائى
كه بلند مىخواند صداى خود را بقدرى بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى بايد
بيش از اندازه صدا را بلند نكند.
مسأله 1507 - اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مى خواهد
اقتدا كند مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد برخيزد، اگر چه
بفهمد كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.
چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه است
مسأله 1508 - اگر در صف هاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان
تنها بايستد.
مسأله 1509 - مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام
بشنود.
مسأله 1510 - مسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت مىخواند
مكروه است در اين نمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند و كسى كه مسافر
نيست مكروه است در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد.
نماز آيات
مسأله 1511 - نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد بواسطه
چهار چيز واجب مىشود، اول: گرفتن خورشيد، دوم: گرفتن ماه، اگر چه كمى از
280

آنها گرفته شود و كسى هم از آن نترسد. سوم: زلزله اگر چه ‌كسى هم نترسد.
چهارم: رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند اينها در صورتى كه بيشتر مردم
بترسند. و نيز بنا بر احتياط واجب در حوادث وحشتناك زمينى مانند شكافته شدن
و فرو رفتن زمين در صورتى كه بيشتر مردم بترسند بايد نماز آيات بخوانند.
مسأله 1512 - اگر از چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است
بيشتر از يكى اتفاق بيفتد انسان بايد براى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند،
مثلا اگر خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود بايد دو نماز آيات بخواند.
مسأله 1513 - كسى كه چند نماز آيات بر او واجب است اگر همه آنها
براى يك چيز بر او واجب شده باشد، مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها
را نخوانده است موقعى كه قضاى آنها را مىخواند، لازم نيست معين كند كه براى
كدام دفعه آنها باشد، و همچنين است اگر چند نماز براى رعد و برق و بادهاى
سياه و سرخ و مانند اينها بر او واجب شده باشد ولى اگر براى آفتاب گرفتن و ماه
گرفتن و زلزله، يا براى دو تاى اينها نمازهائى بر او واجب شده باشد بنابر
احتياط واجب بايد موقع نيت معين كند، نماز آياتى را كه مىخواند براى
كدام يك آنها است.
مسأله 1514 - چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است در هر
شهرى اتفاق بيفتد فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم
جاهاى ديگر واجب نيست، ولى اگر مكان آنها بقدرى نزديك باشد كه با آن
شهر يكى حساب شود، نماز آيات بر آنها هم واجب است.
مسأله 1515 - از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع بگرفتن مىكند انسان
بايد نماز آيات را بخواند و بنابر اقوى وقت آن تا زمانى است كه همه آن باز
نشده باشد. و بنابر احتياط واجب بايد بقدرى تأخير نيندازد كه شروع به باز شدن
كند.
281

مسأله 1516 - اگر خواندن نماز آيات را بقدرى تأخير بيندازد كه آفتاب
يا ماه شروع به باز شدن كند، بنابر احتياط واجب بايد نيت ادا و قضا نكند ولى
اگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند بايد نيت قضا نمايد.
مسأله 1517 - اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه بيشتر از خواندن يك
ركعت باشد ولى انسان نماز را نخواند تا به اندازه خواندن يك ركعت به آخر وقت
آن مانده باشد بايد نيت ادا كند بلكه اگر مدت گرفتن آنها به اندازه خواندن يك
ركعت يا كمتر هم باشد بايد نماز آيات را بخواند و ادا است.
مسأله 1518 - موقعى كه زلزله ورعد و برق و مانند اينها اتفاق مىافتد،
انسان بايد فورا نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر
او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
مسأله 1519 - اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته
بوده، بايد قضاى نماز آيات را بخواند، ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده
قضا بر او واجب نيست.
مسأله 1520 - اگر عده‌اى بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته است چنانچه
انسان از گفته آنان يقين پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد معلوم شود راست
گفته‌اند، در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز آيات را بخواند،
و اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست بگويند خورشيد يا ماه گرفته بعد
معلوم شود كه عادل بوده‌اند بايد نماز آيات را بخواند بلكه اگر در هر دو صورت
معلوم شود كه مقدارى از آن گرفته احتياط واجب آن است كه نماز آيات را
بخواند.
مسأله 1521 - اگر انسان بگفته منجمين و كسانى كه از روى قاعده علمى
وقت گرفتن خورشيد و ماه را مىدانند، اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه
گرفته، بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه
282

مىگيرد و فلان مقدار طول مىكشد و انسان بگفته آنان اطمينان پيدا كند بايد
به حرف آنان عمل نمايد، مثلا اگر بگويند آفتاب فلان ساعت شروع به باز شدن
مىكند نبايد نماز آيات را تا آن وقت تأخير بيندازد.
مسأله 1522 - اگر بفهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده، بايد دوباره
بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسأله 1523 - اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب
شود، چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد هر كدام را اول بخواند اشكال ندارد، و
اگر وقت يكى از آن دو تنگ باشد، بايد اول آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ
باشد بايد اول نماز يوميه را بخواند.
مسأله 1524 - اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ
است، چنانچه وقت نماز يوميه هم تنگ باشد، بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات
را بخواند. و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد بايد آن را بشكند و اول نماز آيات،
بعد نماز يوميه را بجا آورد.
مسأله 1525 - اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است
بايد نماز آيات را رها كند و مشغول نماز يوميه شود و بعد از آن كه نماز را تمام
كرد پيش از انجام كارى كه نماز را به هم بزند، بقيه نماز آيات را از همان جا كه رها
كرده بخواند.
مسأله 1526 - اگر در حال حيض يا نفاس زن، آفتاب يا ماه بگيرد و تا
آخر مدتى كه خورشيد يا ماه باز مىشوند در حال حيض يا نفاس باشد نماز
آيات بر او واجب نيست، ولى بنابر احتياط واجب بعد از پاك شدن قضا نمايد. و
همچنين اگر زلزله يا ساير آيات پديد آمد بنابر احتياط واجب پس از پاك شدن
نماز آيات را بجا آورد.
283

دستور نماز آيات
مسأله 1527 - نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد
و دستور آن اين است كه انسان بعد از نيت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره
تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد دوباره يك حمد و يك سوره
بخواند باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده
نمايد و برخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و
سلام دهد.
مسأله 1528 - در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و
خواندن حمد، آيه‌هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر از آن را
بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اين كه حمد بخواند، قسمت دوم از همان
سوره را بخواند و به ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام
نمايد، مثلا به قصد سوره قل هو الله احد، بسم الله الرحمن الرحيم بگويد و به ركوع
رود، بعد بايستد و بگويد: قل هو الله احد دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد
و بگويد: الله الصمد باز به ركوع برود و بايستد و بگويد: لم يلد و لم يولد و به ركوع
رود باز هم سر بردارد و بگويد: و لم يكن له كفوا احد، و بعد از آن به ركوع پنجم
رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا
آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
مسأله 1529 - اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره
بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعى
ندارد.
مسأله 1530 - چيزهائى كه در نماز يوميه واجب و مستحب است در نماز
284

آيات هم واجب و مستحب مىباشد ولى در نماز آيات مستحب است بجاى اذان
و اقامه سه مرتبه به قصد اميد ثواب بگويند: الصلاة.
مسأله 1531 - مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد: سمع الله لمن
حمده و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد، ولى بعد از ركوع پنجم و
دهم گفتن تكبير مستحب نيست.
مسأله 1532 - مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم
و دهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافى است.
مسأله 1533 - اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و
فكرش به جائى نرسد نماز باطل است.
مسأله 1534 - اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اول است يا در ركوع
اول ركعت دوم و فكرش به جائى نرسد، نماز باطل است. ولى اگر مثلا شك كند كه
چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه براى رفتن به سجده خم نشده، بايد
ركوعى را كه شك دارد بجا آورده يا نه، بجا آورد. و اگر براى رفتن به سجده خم
شده، به شك خود اعتنا نكند.
مسأله 1535 - هر يك از ركوع هاى نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا
اشتباها كم يا زياد شود نماز باطل است.
نماز جمعه
مسأله 1536 - در زمان غيبت ولى عصر (عج) نماز جمعه واجب تخييرى
است (يعنى مكلف مىتواند روز جمعه به جاى نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولى
جمعه افضل است و ظهر احوط و احتياط بيشتر در آن است كه هر دو را بجا
آورد.
285

مسأله 1537 - كسى كه نماز جمعه را بجا آورده واجب نيست نماز ظهر را
هم بخواند، ولى احتياط مستحب آن است كه آن را نيز بجا آورد.
شرايط نماز جمعه
مسأله 1538 - نماز جمعه تنها توسط مردان منعقد مىشود، ولى زنان هم
مىتوانند در آن شركت كنند.
مسأله 1539 - نماز جمعه بايد به جماعت برگزار شود و نمى توان آن را به
طورى فرادى بجا آورد.
مسأله 1540 - همه شرائطى كه در نماز جماعت معتبر است در نماز جمعه
نيز لازم است، مانند: نبودن حائل، بالاتر نبودن جاى امام، فاصله بيش از حد
نداشتن و غير اينها. (1)
مسأله 1541 - همه شرائطى كه در امام جماعت لازم است بايد در امام
جمعه هم باشد مانند: عقل، ايمان، حلال زادگى و عدالت. ولى امامت كودكان و
زنان در نماز جمعه جائز نيست، اگر چه در نمازهاى ديگر براى خودشان براى
كودكان مميز جائز است، و براى زنها احتياط وجوبى در ترك است.
مسأله 1542 - بر هر مرد مكلف آزاد غير مسافرى كه نابينا، بيمار و پير
فرتوت نباشد، نماز جمعه واجب است البته در صورتى كه فاصله او تا محل اقامه
جمعه بيش از دو فرسخ نباشد. بنابر اين بر كسانى كه فاقد يكى از شروط باشند
حركت به سوى نماز جمعه به فرض اين كه وجوب تعيينى هم داشته باشد واجب
نيست گرچه حضور در آن برايشان هيچ مشقتى نداشته باشد.
مسأله 1543 - كمترين فاصله لازم بين دو نماز جمعه، يك فرسخ است.

1 - پيرامون شرائط، موانع، مبطلات، خلل، شك، سهو و غيره به فصل مربوط به نماز جماعت مراجعه شود.
286

مسأله 1544 - كمترين عدد لازم براى انعقاد نماز جمعه پنج نفر است كه
بايد يكى از آنها امام باشد. پس نماز جمعه با كمتر از 5 نفر واجب نيست و منعقد
نمىشود ولى اگر هفت نفر و بيشتر باشند فضيلت جمعه بيشتر خواهد بود.
مسأله 1545 - در صورت وجود شرائط لازم، نماز جمعه بر سكنه شهرها
و شهركها و حاشيه نشينان آنها و روستائيان، چادر نشينان و بيابان‌گردهايى كه
روش زندگى آنها چنين است واجب است.
مسأله 1546 - فاقدين شرائط وجوب نماز جمعه اگر اتفاقا در نماز حاضر
شوند يا با مشقت خود را به آن برسانند نمازشان صحيح است و نماز ظهر بر آنها
واجب نيست. همچنين كسانى كه با وجود باران يا سرماى شديد يا نداشتن پا يا
عضو ديگر كه موجب مشقت و اسقاط تكليف نماز جمعه است در نماز جمعه
شركت كرده‌اند، نمازشان صحيح است. اما اگر ديوانه به نماز جمعه بپردازد
نمازش صحيح نيست ولى نماز جمعه پسران نا بالغ صحيح است گرچه نمىتوانند
مكمل عدد لازم (5 نفر) باشند همان گونه كه نمىتوانند به تنهايى تشكيل
نماز جمعه بدهند.
مسأله 1547 - مسافر مىتواند در نماز جمعه شركت كند و در اين صورت
نماز ظهر از او ساقط است. لكن مسافرين به تنهايى (بدون شركت حاضرين)
نمىتوانند نماز جمعه تشكيل دهند و در اين صورت نماز ظهر بر آنها واجب
است. و نيز مسافر نمىتواند مكمل عدد لازم (5 نفر) باشد ولى اگر مسافرين
قصد اقامه (ده روز يا بيشتر) بنمايند مىتوانند نماز جمعه تشكيل دهند.
مسأله 1548 - زنان مىتوانند در نماز جمعه شركت كنند و نمازشان
صحيح است ومجزى از نماز ظهر است اما به تنهايى (بدون شركت مردان)
نمىتوانند نماز جمعه تشكيل دهند چنان كه نمىتوانند مكمل عدد لازم - 5 نفر -
هم باشند، زيرا نماز جمعه با شركت مردان منعقد مىشود.
287

مسأله 1549 - خنثى مشكله (1) مىتواند در نماز جمعه شركت كند ولى
نمىتواند مكمل عدد لازم (5 نفر) يا امام جمعه باشد، پس اگر غير از او فقط
چهار نفر جمع شده باشند نماز جمعه برگزار نمىشود و بايد نماز ظهر بخوانند.
وقت نماز جمعه
مسأله 1550 - وقت نماز جمعه با زوال خورشيد شروع مىشود و تا وقتى
كه سايه شاخص به اندازه دو قدم متعارف برسد، امتداد دارد، ولى احتياط
واجب آن است كه از اوائل عرفى زوال تأخير نياندازند و اگر تأخير افتاد
احتياط مستحب آن است كه نماز ظهر را بخوانند.
مسأله 1551 - اگر امام خطبه‌ها را قبلا شروع كرده و هنگام زوال به پايان
برساند و نماز جمعه را شروع كند صحيح است.
مسأله 1552 - جائز نيست امام جمعه خطبه‌ها را آن قدر طولانى كند كه
وقت نماز بگذرد، و الا بايد نماز ظهر را بخواند، زيرا نماز جمعه در خارج وقت
آن قضا ندارد.
مسأله 1553 - اگر در بين نماز جمعه وقت آن تمام شود در صورتى كه
يك ركعت آن در وقت واقع شده باشد صحيح است، ولى احتياط مستحب آن
است كه پس از اتمام آن، نماز ظهر را هم بجا آورد و اگر يك ركعت آن در وقت
واقع نشده باطل است ولى احتياط مستحب آن است كه آن را تمام كند و سپس
نماز ظهر را بخواند.
مسأله 1554 - اگر عمدا نماز جمعه را طورى به تأخير بيندازند كه تنها
يك ركعت از وقت آن باقى باشد احتياط واجب آن است كه نماز ظهر را بجا

1 - كسى كه مرد يا زن بودنش اصلا معلوم نيست.
288

آورند.
مسأله 1555 - اگر يقين دارد وقت به اندازه‌اى هست كه مىتواند حد اقل
واجب را در تحقق دو خطبه و دو ركعت نماز بجا آورد بين نماز جمعه و ظهر
مخير است. و اگر يقين دارد كه به اين اندازه وقت نيست بايد نماز ظهر را بخواند
و اگر شك دارد، نماز جمعه صحيح است ولى در صورتى كه پس از نماز معلوم
شود كه حتى براى يك ركعت هم وقت باقى نبوده، بايد نماز ظهر را بجا آورد،
گرچه احتياط مستحب آن است كه اگر تنها يك ركعت آن هم در وقت واقع شده،
نماز ظهر را بخواند.
مسأله 1556 - اگر مقدار وقت را مىداند ولى شك دارد كه در اين مقدار
مىتواند نماز جمعه را بجا آورد يا نه، جايز است نماز جمعه را شروع كند، پس
اگر وقت براى همه نماز كافى بود نمازش صحيح است و الا بايد نماز ظهر را بجا
آورد ولى احتياط مستحب آن است كه در اين صورت اساسا نماز ظهر را اختيار
كند.
مسأله 1557 - در صورتى كه نماز جمعه با عدد كامل و در وقت دامنه‌دار
شروع شده ولى مأمومى به ركعت اول نرسيده باشد، اگر به ركعت دوم، ولو به
ركوع آن، برسد و اقتدا كند نمازش صحيح است (به شرط آن كه بداند وقت به
اندازه‌اى هست كه ركعت دوم او هم در وقت واقع مىشود) در اين صورت
دومين ركعت نماز خود را به ‌طور فرادى بجا مىآورد، ولى براى كسى كه تكبير
ركوع ركعت دوم امام را درك نكرده بهتر آن است كه نيت خود را به ظهر
برگردانده و نماز ظهر را بجا آورد.
كيفيت نماز جمعه
مسأله 1558 - نماز جمعه دو ركعت است و كيفيت آن مانند نماز صبح
289

است. و مستحب است حمد و سوره با صداى بلند خوانده شود و در ركعت
اول بعد از حمد، سوره جمعه و در ركعت دوم، سوره منافقون را قرائت نمايند.
مسأله 1559 - نماز جمعه داراى دو قنوت است، قنوت اول قبل از ركوع
ركعت اول و قنوت دوم پس از ركوع ركعت دوم است.
مسأله 1560 - نماز جمعه داراى دو خطبه است كه مانند اصل نماز،
واجب بوده و بايد توسط امام جمعه ايراد شود و بدون اين دو خطبه نماز جمعه
محقق نمىشود.
مسأله 1561 - واجب است دو خطبه را قبل از نماز جمعه بخواند و اگر
اول نماز جمعه را بجا آورد باطل است، و در صورتى كه وقت باقى است بايد پس
از ايراد خطبه‌ها مجددا نماز جمعه را بخواند ولى اگر نسبت به حكم مسأله جاهل
بوده يا اشتباه كرده، اعاده خطبه‌ها لازم نيست بلكه اعاده نماز هم لازم نيست.
مسأله 1562 - جائز است دو خطبه نماز جمعه قبل از ظهر شرعى ايراد
شود به ‌طورى كه پايان خطبه‌ها با ظهر شرعى مصادف باشد. ولى احتياط
مستحب آن است كه آنها را در وقت ظهر بخواند.
مسأله 1563 - در خطبه اول واجب است حمد الهى، گرچه به هر لفظى كه
حمد الهى محسوب شود جائز است، ولى احتياط مستحب آن است كه به لفظ
جلاله (الله) باشد و احتياط واجب آن است كه پس از آن به ثناى الهى بپردازد و
سپس به پيغمبر اسلام درود فرستد. و واجب است مردم را به تقوى سفارش كند
و يك سوره كوچك از قرآن را بخواند. و در خطبه دوم نيز حمد و ثناى الهى (به
صورتى كه ذكر شد) و درود بر پيغمبر اسلام واجب است. و احتياط واجب آن
است كه در اين خطبه نيز به تقوى سفارش كند و سوره كوچكى از قرآن تلاوت
نمايد. و احتياط مستحب و مؤكد آن است كه در خطبه دوم پس از درود بر
پيغمبر (ص) به ائمه معصومين (ع) نيز درود فرستد و براى مؤمنين استغفار كند.
290

و بهتر است از خطبه‌هاى منسوب به امير المؤمنين (ع) يا آنچه از ائمه
معصومين (ع) وارد شده انتخاب كند.
مسأله 1564 - شايسته است امام خطيب، بليغ باشد و به تناسب اوضاع و
احوال سخن گويد و عبارات فصيح و روان به كار برد، به حوادثى كه در سراسر
عالم بر مسلمين مىگذرد به خصوص حوادث منطقه خود، آشنا باشد. مصالح
اسلام و مسلمين را تشخيص دهد. چنان شجاع باشد كه در راه خدا از ملامت و
نكوهش احدى بيم به خود راه ندهد، در اظهار حق و ابطال باطل بر حسب
شرائط زمان و مكان صراحت داشته باشد، امورى از قبيل مواظبت در اوقات
نماز و عمل به روش صلحا و اولياء خدا را كه موجب تأثير كلام او در مردم است
رعايت كند، كارهاى او با مواعظ و وعد و وعيدهايش تطبيق نمايد، از آنچه كه
موجب سبكى او و كلامش مىشود حتى از قبيل پرگوئى، شوخى و بيهوده گوئى
بپرهيزد و همه اين امور را تنها براى خداوند رعايت كند و هدفش اعراض از
دنيا پرستى و رياست طلبى باشد كه سر سلسله همه گناهان است تا كلامش در
جان مردم مؤثر افتد.
مسأله 1565 - شايسته است امام خطيب در خطبه نماز جمعه مصالح دين
و دنياى مسلمين را تذكر دهد و مردم را در جريان مسائل زيان بار و سودمند
كشورهاى اسلامى و غير اسلامى قرار دهد و نيازهاى مسلمين را در امر معاد و
معاش تذكر دهد و از امور سياسى و اقتصادى آنچه را كه در استقلال و كيان
مسلمين نقش مهمى دارد گوشزد كند و كيفيت صحيح روابط آنان را با سائر ملل
بيان نمايد و مردم را از دخالتهاى دول ستمگر و استعمارگر در امور سياسى و
اقتصاى مسلمين كه منجر به استعمار و استثمار آنها مىشود بر حذر دارد.
خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظير حج و مراكز تجمع آن و نمازهاى
عيد فطر و قربان و غيره از سنگرهاى بزرگى است كه متأسفانه كثيرى از
291

مسلمانان از وظائف مهم سياسى خود در آن غافل مانده‌اند، چنانچه از ساير
پايگاه هاى عظيم سياست اسلامى هم غافلند. اسلام دين سياست آن هم در همه
شئون آن است و كسى كه در احكام قضائى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام
اندكى تأمل كند متوجه اين معنى مىشود. هر كس گمان كند دين از سياست جدا
است. جاهلى است كه نه اسلام را مىشناسد و نه سياست را مىداند.
مسأله 1566 - مستحب است امام خطيب در زمستان و تابستان عمامه
داشته وردائى از برد يمانى يا (عدنى) بپوشد و خود را بيارايد، تميزترين
لباسهاى خود را بپوشد و بوى خوش به كار برد به طورى كه با وقار و سكينه
باشد، و قبل از خطابه هنگامى كه مؤذن اذان مىگويد او بر منبر قرار گرفته باشد
تا اذان به پايان رسد و خطبه را آغاز كند، و هنگام صعود بر منبر خطابه روبروى
مردم بايستد و سلام كند و مردم با چهره هاى خود از او استقبال كنند و به
چيزى از قبيل كمان و شمشير (اسلحه) و عصا تكيه كند. و مردم نيز خود را
روبروى او قرار دهند.
مسأله 1567 - واجب است امام جمعه شخصا و در حال ايستاده به ايراد
خطبه بپردازد. و اگر نتواند خطبه‌ها را در حال ايستاده بخواند، بايد ديگرى به
ايراد خطبه بپردازد و امامت نماز را هم به عهده گيرد. و اگر هيچ كس براى ايراد
خطبه‌ها در حال ايستاده پيدا نشود. نماز جمعه ساقط و نماز ظهر واجب است.
مسأله 1568 - جائز نيست امام جمعه خطبه‌ها و به خصوص موعظه و
توصيه به تقوى را به آهستگى ادا كند و احتياط واجب آن است كه با صداى بلند
به ايراد خطبه بپردازد به ‌طورى كه حد اقل عدد لازم (4 نفر) صداى او را بشنوند،
بلكه احتياط مستحب آن است كه در هنگام موعظه و سفارش به تقوى صداى
خود را چنان بلند نمايد كه همه حاضرين مواعظ او را بشنوند، و در مجامع
بزرگ به توسط بلندگوها به خطبه بپردازد تا تشويق و تحذير و مسائل مهمه را به
292

گوش همگان برساند.
مسأله 1569 - احتياط مستحب آن است كه امام در حال خطبه سخنى
غير مربوط به خطبه‌ها نگويد البته در فاصله بين خطبه‌ها و نماز، سخن گفتن
بلا مانع است.
مسأله 1570 - واجب است امام پس از خطبه اول مقدار كمى بنشيند و
سپس به خطبه دوم بپردازد.
مسأله 1571 - احتياط مستحب آن است كه امام و مستمعين در حال
خطبه، واجد طهارت كامل (كه براى نماز معتبر است) باشند.
مسأله 1572 - احتياط مستحب آن است كه مأمومين در حال خطبه
روبروى امام بوده وبيش از مقدارى كه در نماز مىتوانند خود را از قبله منحرف
كنند رو برنگردانند.
مسأله 1573 - واجب است مأمومين به خطبه‌هاى امام گوش فرا دهند، و
احتياط مستحب آن است كه ساكت باشند و از حرف زدن بپرهيزند كه
صحبت كردن در وقت خطبه‌ها مكروه است بلكه اگر سخن گفتن مأمومين موجب
نشنيدن خطبه و از بين رفتن فائده آن باشد، سكوت لازم است.
مسأله 1574 - احتياط واجب آن است كه امام جمعه در خطبه حمد الهى
و درود بر پيغمبر و ائمه عليهم السلام را به زبان عربى ايراد نمايد، گرچه او و
مستمعين او عرب نباشند اما مىتواند در مقام وعظ و توصيه به تقوى به زبان
ديگرى تكلم نمايد. و احتياط مستحب آن است كه موعظه و آنچه را به مصالح
مسلمين مربوط مىشود به زبان مستمعين ادا نمايد، اگر مستمعين مختلفند آنها را
به زبان هاى مختلف تكرار كند. گرچه در صورتى كه مأمومين بيش از حد نصاب
(4 نفر) باشند مىتواند به زبان حد نصاب (4 نفر) اكتفا نمايد، ولى احتياط
مستحب آن است كه آنها را به زبان خودشان موعظه كند.
293

مسأله 1575 - اذان دوم در روز جمعه بدعت و حرام است.
احكام نماز جمعه
مسأله 1576 - كسى كه نماز جمعه را به امامى اقتدا كرده مىتواند نماز
عصر را نيز به همان امام اقتدا كند ولى اگر بخواهد احتياطا نماز ظهر را هم
بخواند بايد پس از پايان نماز جماعت مجددا نماز ظهر و عصر را به ‌طور فرادى
بجا آورد مگر اين كه امام هم بعد از خواندن نماز جمعه احتياطا نماز ظهر را بجا
آورده باشد كه در اين صورت اگر مأموم نيز همين طور عمل كرده لازم نيست
نماز عصر را تكرار كند.
مسأله 1577 - اگر امام و مأموم بخواهند پس از نماز جمعه، نماز ظهر را
احتياطا بجا آورند مىتوانند آن را به جماعت برگزار كنند ولى مأمومى كه در
نماز جمعه شركت نكرده اگر به اين نماز احتياطى اقتدا كند از نماز ظهر او مجزى
نيست و بايد آن را اعاده نمايد.
مسأله 1578 - اگر مأمومى كه ركوع ركعت اول امام جمعه را درك كرده
به علت كثرت جمعيت يا غير آن نتواند در سجده ها يا امام همراهى كند در اين
صورت اگر بتواند (پس از قيام امام براى ركعت دوم) سجده ها را خود بجا
آورده و قبل از ركوع يا در حين آن به امام ملحق شود، نمازش صحيح است.
و الا بايد به حال خود باقى بماند تا امام به سجده هاى ركعت دوم برسد آنگاه دو
سجده را به نيت سجده هاى ركعت اول نماز خود همراه امام بجا آورد و سپس
ركعت دوم را فرادى بخواند و نمازش صحيح است. ولى اگر آنها را به نيت
سجده هاى ركعت دوم و يا به نيت متابعت امام انجام دهد احتياط واجب آن است
كه از آن دو سجده صرف نظر كرده و دو سجده ديگر به نيت سجده هاى ركعت
اول بجا آورد و سپس به ركعت دوم بپردازد و پس از اتمام نماز، نماز ظهر را هم
294

بجا آورد.
مسأله 1579 - اگر مأموم به قصد اتصال به نماز، در ركوع ركعت دوم
تكبير بگويد و به ركوع برود ولى شك كند كه ركوع امام را درك كرده يا نه،
نماز جمعه او محقق نمىشود و احتياط واجب آن است كه آن نماز را به نيت
نماز ظهر به پايان برساند و سپس نماز ظهر را اعاده كند.
مسأله 1580 - اگر مأمومين پس از اتمام خطبه‌ها و شروع نماز امام، از
اقتدا به او خوددارى كنند و امام را تنها بگذارند نماز جمعه منعقد نشده و باطل
است و امام مىتواند آن نماز را رها نموده و به نماز ظهر بپردازد، ولى احتياط
مستحب آن است كه نيت خود را به ظهر برگرداند و پس از اتمام آن مجددا
نماز ظهر را بخواند و احتياط بيشتر در آنست كه نماز را با همان نيت نماز جمعه
تمام كند و سپس نماز ظهر را بجا آورد.
مسأله 1581 - اگر نماز جمعه با عدد كامل (حد اقل 4 نفر به اضافه امام)
منعقد شود - ولو اين كه فقط تكبير آن را گفته باشند - و سپس متفرق شوند، نماز
باطل مىشود چه همه مأمومين يا بعضى از آنها متفرق شوند و امام باقى بماند و
چه بر عكس، چه يك ركعت كامل نماز را خوانده باشند و چه كمتر ولى احتياط
مستحب آن است كه باقيمانده ها نماز جمعه را تمام كنند سپس نماز ظهر را هم بجا
آورند اما اگر بعضى از آنها در اواخر ركعت دوم بلكه بعد از ركوع ركعت دوم
متفرق شوند نماز جمعه صحيح است و احتياط مستحب آن است كه پس از آن
نماز ظهر را هم بجا آورند.
مسأله 1582 - اگر عدد مأمومين بيش از حد لازم (4 نفر) براى نماز جمعه
باشد پراكندگى عده‌اى از آنها مطلقا ضرر ندارد، به شرط آن كه افراد باقيمانده از
(4 نفر) كمتر نباشد.
مسأله 1583 - اگر پنج نفر (يا بيشتر) براى نماز جمعه مهيا شوند ولى در
295

اثناء خطبه‌ها يا بعد از آنها و قبل از اقامه نماز متفرق شوند و برنگردند به ‌طورى
كه كمتر از 5 نفر باقى مانده باشند وظيفه افراد باقى مانده، نماز ظهر است.
مسأله 1584 - در صورتى كه قبل از انجام مسماى واجب در خطبه (يعنى
حد اقلى از واجبات خطبه‌ها كه بتوان آنها را خطبه ناميد) عده‌اى از مأموين
متفرق شوند و كمتر از 4 نفر بمانند و پس از مدت كوتاهى برگردند (به طورى كه
عدد لازم - 5 نفر - كامل شود) اگر امام در اين فاصله سكوت كرده باشد، پس از
مراجعت مأمومين بايد از نقطه‌اى كه خطبه را قطع نموده ادامه دهد ولى اگر (با
وجود تقليل مأمومين از حد نصاب لازم) خطبه را ادامه داده و جريان امر به
صورتى باشد به ‌طورى كه عرفا به يكپارچگى خطبه لطمه بزند بايد امام خطبه را
اعاده كند. چنانچه اگر با ورود مأمومين هم عدد لازم - 5 نفر - كامل بشود
اعاده خطبه ضرورى است.
مسأله 1585 - اگر مأمومين بعد از خطبه يا در اثناى آن متفرق شوند
(به طورى كه كمتر از 5 نفر باقى بمانند) و سپس برگردند تا عدد لازم كامل شود
در صورتى كه مسماى خطبه محقق شده باشد اعاده خطبه واجب نيست، گرچه
مدت تفرق طولانى باشد. و در صورتى كه مسماى خطبه محقق نشده باشد، اگر
علت تفرق، انصراف مأمومين از نماز جمعه بوده احتياط واجب آن است كه پس
از بازگشت آنها، امام، خطبه‌ها را از نو بخواند (ولو اين كه مدت تفرق كم باشد) و
اگر علت تفرق و پراكندگى امرى نظير باران و غيره بوده در اين صورت اگر
مدت آن به قدرى طولانى شود كه عرفا به يكپارچگى خطبه لطمه بزند واجب
است خطبه‌ها را از نو بخواند و الا خطبه قبلى را ادامه مىدهد و صحيح است.
مسأله 1586 - اگر در جايى نماز جمعه برگزار شد نبايد در فاصله‌اى كمتر
از يك فرسخى آن نماز جمعه ديگرى منعقد شود. پس اگر با فاصله يك فرسخى دو
نماز جمعه اقامه شود هر دو صحيح است. لازم به تذكر است كه ميزان در مسافت،
296

محل نماز جمعه است نه شهرى كه نماز جمعه در آن تشكيل شده است بنابر اين در
شهرهاى بزرگى كه طول آن چند فرسخ است مىتوان چند نماز جمعه تشكيل داد.
مسأله 1587 - احتياط مستحب آن است كه قبل از اقامه نماز جمعه
مطمئن شوند كه در كمتر از حد مقرر نماز جمعه ديگرى قبل از آنها و يا مقارن
آنها برگزار نشده و نمى شود.
مسأله 1588 - اگر دو نماز جمعه در يك زمان و با فاصله كمتر از حد
معين (يك فرسخ) تشكيل شود هر دو باطل است. ولى اگر يكى از آنها قبلا
شروع شده ولو فقط تكبيرة الاحرام را گفته باشد ديگرى باطل است، چه
نمازگزاران بدانند كه قبل از آنها يا بعد از آنها نماز جمعه ديگرى در فاصله كمتر
برقرار شده و يا مىشود و چه ندانند. و ميزان در صحت، تقدم در نماز است نه در
خطبه‌ها. بنابر اين اگر يكى از دو نماز جمعه در خطبه‌ها مقدم بوده اما نماز دوم
در شروع نماز تقدم داشته نماز دوم صحيح و اولى باطل خواهد بود.
مسأله 1589 - اگر يقين دارند كه در فاصله كمتر از حد لازم (يك فرسخ)
نماز جمعه‌اى برپا شده ولى شك دارند كه آن نماز قبلا برگزار شده يا نه، و يا
شك دارند كه آن نماز مقارن با آنها برگزار مىشود يا نه، در هر دو صورت
مىتوانند خود نماز جمعه‌اى تشكيل دهند. و همچنين است در صورتى كه نسبت
به اصل انعقاد نماز جمعه ديگر اطمينان نداشته باشند.
مسأله 1590 - اگر پس از پايان نماز جمعه متوجه شوند كه نماز جمعه
ديگرى در كمتر از حد مقرر تشكيل شده و هر يك از دو گروه احتمال دهد قبل
از ديگرى به اقامه جمعه پرداخته، بر هيچ يك اعاده جمعه و نيز نماز ظهر واجب
نيست. گرچه قول به وجوب اعاده مطابق احتياط است ولى اگر گروه سومى
خواسته باشند در همان محدوده اقامه جمعه ديگرى بنمايند، بايد يقين داشته
باشند كه آن دو نماز جمعه باطل است و اگر احتمال صحت يكى از آن دو را
297

بدهند نمىتوانند اقامه جمعه ديگرى بنمايند.
مسأله 1591 - در زمان غيبت ولى عصر (عج) كه نماز جمعه واجب
تعيينى نيست خريد و فروش و ساير معاملات پس از اذان جمعه حرام نيست.
نماز عيد فطر و قربان
مسأله 1592 - نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام
واجب است و بايد به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام عليه السلام غائب
است، مستحب مىباشد. و مى شود آن را به جماعت يا فرادى خواند.
مسأله 1593 - وقت نماز عيد فطر و قربان از اول آفتاب روز عيد است تا
ظهر.
مسأله 1594 - مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب
بخوانند، و در عيد فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات
فطره را هم بدهند، بعد نماز عيد را بخوانند.
مسأله 1595 - نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد
از خواندن حمد و سوره بايد پنج تكبير بگويد، و بعد از هر تكبير يك قنوت
بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا
آورد و برخيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت
بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد
بخواند و نماز را سلام دهد.
مسأله 1596 - در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى بخوانند
كافى است ولى بهتر است اين دعا را بخوانند: (اللهم اهل الكبرياء والعظمة و اهل
الجود والجبروت و اهل العفو والرحمة و اهل التقوى والمغفرة اسألك به حق هذا اليوم
298

الذى جعلته للمسلمين عيدا ولمحمد صلى الله عليه وآله ذخرا و شرفا وكرامة و
مزيدا ان تصلى على محمد وآل محمد وان تدخلنى في كل خير ادخلت فيه محمدا وآل
محمد وان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك عليه و
عليهم اللهم انى اسألك خير ما سألك به عبادك الصالحون واعوذ بك مما استعاذ منه
عبادك المخلصون).
مسأله 1597 - مستحب است در نماز عيد فطر و قربان قرائت را بلند
بخوانند.
مسأله 1598 - نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه در
ركعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در ركعت دوم سوره غاشيه (سوره 88)
را بخوانند يا در ركعت اول سوره سبح اسم (سوره 87) و در ركعت دوم سوره
شمس را بخوانند.
مسأله 1599 - مستحب است روز عيد فطر قبل از نماز عيد، به خرما
افطار كند و در عيد قربان بعد از نماز از گوشت قربانى بخورد.
مسأله 1600 - مستحب است پس از نماز عيد غسل كند و پياده و
پا برهنه و با وقار به‌ نماز عيد برود و عمامه سفيد بر سر بگذارد.
مسأله 1601 - مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال
گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند و نماز را بلند بخوانند.
مسأله 1602 - مستحب است نماز عيد فطر را در صحرا بخوانند ولى در مكه
مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.
مسأله 1603 - بعد از نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح
و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر مستحب است اين تكبيرها را
بگويد: (الله اكبر الله اكبر لا إله الا الله والله اكبر الله اكبر و لله الحمد الله اكبر على ما
هدانا).
299

مسأله 1604 - مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول
آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهائى را
كه در مسأله پيش گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد: (و الله اكبر على ما رزقنا من
بهيمة الانعام والحمد لله على ما ابلانا). ولى اگر عيد قربان را در منى باشد
مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز
صبح روز سيزدهم ذى حجه است، اين تكبيرها را بگويد.
مسأله 1605 - كراهت دارد نماز عيد را زير سقف بخوانند.
مسأله 1606 - اگر شك كند در تكبيرهاى نماز و قنوت هاى آن، چنانچه
از محل آن تجاوز كرده به شك خود اعتنا نكند، ولى اگر از محل آن تجاوز نكرده
است بنابر اقل بگذارد و اگر بعد معلوم شد كه گفته بوده اشكال ندارد.
مسأله 1607 - اگر قرائت يا تكبيرات يا قنوت ها را فراموش كند و نياورد
و بعد از رفتن به ركوع يادش بيايد نمازش صحيح است.
مسأله 1608 - اگر ركوع يا دو سجده يا تكبيرة الاحرام را فراموش كند
نمازش باطل مىشود.
مسأله 1609 - اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند
احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز آن را رجاء بجا آورد. و اگر كارى كند كه
براى آن سجده سهو در نمازهاى يوميه لازم است، احتياط مستحب آن است كه
بعد از نماز رجاء دو سجده سهو براى آن بنمايد.
اجير گرفتن براى نماز
مسأله 1610 - بعد از مرگ انسان، مىشود براى نماز و عبادت هاى ديگر
او كه در زندگى بجا نياورده ديگرى را اجير كنند يعنى به او مزد دهند كه آنها را
300

بجا آورد. و اگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.
مسأله 1611 - انسان مىتواند براى بعضى از كارهاى مستحبى مثل
زيارت قبر پيغمبر و امامان عليهم السلام، از طرف زندگان اجير شود، و نيز
مىتواند كار مستحبى را انجام دهد و ثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه
نمايد.
مسأله 1612 - كسى كه براى نماز قضاى ميت اجير شده، بايد يا مجتهد
باشد يا مسائل نماز را از روى تقليد صحيح بداند يا عمل به احتياط كند.
مسأله 1613 - اجير بايد موقع نيت، ميت را معين نمايد. و لازم نيست
اسم او را بداند. پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مىخوانم كه براى او اجير
شده‌ام كافى است.
مسأله 1614 - اجير بايد خود را به جاى ميت فرض كند و عبادتهاى او
را به نيابت از او قضا نمايد و اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى او هديه
كند كافى نيست.
مسأله 1615 - بايد كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند نماز را
بطور صحيح مىخواند ولى بعد از خواندن نماز اگر شك كند صحيح خوانده يا
نه، اشكال ندارد.
مسأله 1616 - كسى كه ديگرى را براى نمازهاى ميت اجير كرده اگر
بفهمد كه عمل را بجا نياورده، يا باطل انجام داده، بايد دوباره اجير بگيرد.
مسأله 1617 - هر گاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه اگر چه
بگويد انجام داده‌ام، بايد دوباره اجير بگيرد. ولى اگر شك كند كه عمل او صحيح
بوده يا نه، گرفتن اجير لازم نيست.
مسأله 1618 - كسى كه عذرى دارد، مثلا با تيمم يا نشسته نماز مىخواند،
نمىشود براى نمازهاى ميت او را اجير كرد، اگر چه از ميت به همين نحو قضا
301

شده باشد.
مسأله 1619 - مرد براى زن و زن براى مرد مىتواند اجير شود و در بلند
خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به تكليف خود عمل نمايد.
مسأله 1620 - قضاى نمازهاى ميت در صورتى كه ترتيب آنها را بدانند
بايد به ترتيب خوانده شود و اگر ترتيب آنها را ندانند رعايت ترتيب لازم نيست،
ولى در مورد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز، رعايت ترتيب لازم
است.
مسأله 1621 - اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات
آن بخواند بايد مقدارى از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.
مسأله 1622 - اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت اجير كند، بايد
براى هر كدام آنها وقتى را معين نمايد، مثلا اگر با يكى از آنها قرار گذاشت كه از
صبح تا ظهر نماز قضا بخواند، با ديگرى قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند. و
نيز بايد نمازى را كه در هر دفعه شروع مىكند، معين نمايد مثلا قرار بگذارد، اول
نمازى را كه مىخواند صبح باشد يا ظهر يا عصر، و همچنين بايد با آنها قرار
بگذارد كه در هر دفعه نماز يك شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آن را
حساب نكنند و دفعه بعد نماز يك شبانه روز را از سر شروع نمايند.
مسأله 1623 - اگر كسى اجير شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاى ميت
را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بنابر احتياط واجب بايد براى
نمازهائى كه مىدانند يا احتمال مىدهند بجا نياورده، ديگرى را اجير نمايند.
مسأله 1624 - كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده‌اند، اگر پيش از
تمام كردن نماز بميرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط كرده باشند
كه تمام نمازها را خودش بخواند، بايد اجرت مقدارى را كه نخوانده از مال او به
ولى ميت بدهند، مثلا اگر نصف آنها را نخوانده، بايد نصف پولى را كه گرفته از
302

مال او به ولى ميت بدهند، و اگر شرط نكرده باشند، بايد ورثه‌اش از مال او اجير
بگيرند، اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزى واجب نيست، ولى بهتر است
دين ميت را ادا كنند.
مسأله 1625 - اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد و
خودش هم نماز قضا داشته باشد، بايد از مال او براى نمازهائى كه اجير بوده
ديگرى را اجير نمايند و اگر چيزى زياد آمد، در صورتى كه وصيت كرده باشد و
ورثه اجازه بدهند براى تمام نمازهاى او اجير بگيرند، و اگر اجازه ندهند ثلث
آن را به مصرف نماز خودش برسانند.
احكام روزه
مسأله 1626 - روزه آن است كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از
اذان صبح تا مغرب از چيزهائى كه روزه را باطل مىكند و شرح آنها بعدا گفته
مىشود خوددارى نمايد.
نيت
مسأله 1627 - لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند يا
مثلا بگويد فردا را روزه مىگيرم، بلكه همين قدر كه براى انجام فرمان خداوند
عالم از اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد كافى است
براى اين كه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان
صبح، و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام كارى كه روزه را باطل مىكند
خوددارى نمايد.
مسأله 1628 - در روزه واجب معين مثل رمضان از اول شب تا اذان
303

صبح هر وقت نيت روزه فردا بكند اشكال ندارد. و اگر نداند يا فراموش كند كه
ماه رمضان است يا واجب معين ديگر، و پيش از ظهر ملتفت شود چنانچه كارى
كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد بايد نيت كند و روزه او صحيح است، و
اگر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد، يا بعد از ظهر ملتفت شود
روزه او باطل مىباشد ولى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
ندهد، و بعدا آن روزه را قضاء نمايد. اما وقت روزه مستحبى از اول شب است تا
موقعى كه به اندازه نيت كردن به مغرب وقت مانده باشد، كه اگر تا اين وقت كارى
كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبى كند روزه او
صحيح است.
مسأله 1629 - كسى كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است،
اگر پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند روزه او صحيح است، چه روزه او واجب
باشد چه مستحب و اگر بعد از ظهر بيدار شود نمىتواند نيت روزه واجب نمايد.
مسأله 1630 - اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگرى بگيرد بايد
آن را معين نمايد، مثلا نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مىگيرم، ولى در ماه
رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مىگيرم، بلكه اگر نداند ماه
رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند، روزه ماه رمضان
حساب مىشود.
مسأله 1631 - اگر بداند ماه رمضان است، و عمدا نيت روزه غير
رمضان كند، نه روزه رمضان حساب مىشود، و نه روزه‌اى كه قصد كرده است.
مسأله 1632 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود، و در بين روز
به هوش آيد، بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد و قضاى آن را
نيز بجا آورد.
مسأله 1633 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بى هوش شود و در بين
304

روز به هوش آيد، بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد و اگر تمام
نكرد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1634 - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد، و بعد از مغرب
بيدار شود روزه اش صحيح است.
مسأله 1635 - اگر مثلا به نيت روز اول ماه رمضان روزه بگيرد بعد بفهمد
دوم يا سوم بوده روزه او صحيح است.
مسأله 1636 - اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر
ملتفت شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد بايد نيت
كند، و روزه او صحيح است، و اگر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده
باشد، يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است روزه او باطل مىباشد، ولى
بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد، و بعد از رمضان هم آن
روزه را قضا نمايد.
مسأله 1637 - اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود بايد روزه
بگيرد، و اگر بعد از اذان بالغ شود روزه آن روز بر او واجب نيست.
مسأله 1638 - كسى كه براى به جا آوردن روزه ميتى اجير شده اگر روزه
مستحبى بگيرد اشكال ندارد، ولى كسى كه روزه قضا دارد نمىتواند روزه
مستحبى بگيرد، و اگر روزه واجب ديگرى دارد بنابر احتياط واجب نمىتواند
روزه مستحبى بگيرد، و چنانچه فراموش كند و روزه مستحبى بگيرد در
صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد روزه مستحبى او به هم مىخورد، مىتواند نيت
خود را به روزه واجب برگرداند، و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل
است، و اگر بعد از مغرب يادش بيايد، روزه اش صحيح است.
مسأله 1639 - اگر در ماه رمضان پيش از ظهر كافر مسلمان شود و از
اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد
305

احتياط واجب آن است كه نيت كند و روزه بگيرد و اگر روزه نگرفت قضا كند.
مسأله 1640 - اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان
صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بايد نيت روزه
كند و آن روز را روزه بگيرد، و چنانچه بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز بر او
واجب نيست.
مسأله 1641 - انسان مىتواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه
فرداى آن نيت كند و بهتر است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.
مسأله 1642 - روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول
رمضان، واجب نيست روزه بگيرد، و اگر بخواهد روزه بگيرد نمىتواند نيت
روزه رمضان كند، ولى اگر نيت روزه قضاء و مانند آن بنمايد چنانچه بعد معلوم
شود رمضان بوده از رمضان حساب مىشود.
مسأله 1643 - اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول
رمضان به نيت روزه قضاء يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد، و در بين
روز بفهمد كه ماه رمضان است بايد نيت روزه رمضان كند، ولو اين كه بعد از ظهر
ملتفت شود، و اگر به نيت رمضان روزه بگيرد باطل است ولو اين كه در واقع
رمضان باشد.
مسأله 1644 - اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان از نيت روزه
گرفتن برگردد، روزه اش باطل است ولى چنانچه نيت كند كه چيزى را كه روزه
را باطل مىكند انجام دهد در صورتى كه آن را انجام ندهد روزه اش صحيح است.
همين طور در روزه مستحبى و روزه واجب غير معين اگر پيش از ظهر
دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است.
306

چيزهايى كه روزه را باطل مىكند
مسأله 1645 - ده چيز روزه را باطل مىكند، اول: خوردن. دوم: آشاميدن.
سوم: جماع. چهارم: استمناء و استمناء آن است كه انسان با خود كارى كند كه
منى از او بيرون آيد. پنجم: دروغ بستن به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر
عليهم السلام. ششم: رساندن غبار غليظ به حلق. هفتم: فرو بردن تمام سر در
آب. هشتم: باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح. نهم: اماله كردن با
چيزهاى روان. دهم: قى كردن. و احكام اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
1 و 2 خوردن و آشاميدن
مسأله 1646 - اگر روزه دار عمدا چيزى بخورد يا بياشامد روزه او
باطل مىشود چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، چه
معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت و چه كم باشد يا زياد، حتى اگر خياط نخ
را با آب دهانش تر كند، و دوباره به دهانش ببرد، و رطوبت آن را فرو برد روزه او
باطل مىشود، همينطور است رطوبت مسواك، مگر اين كه رطوبت آنها بطورى
در آب دهان از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود، و همين طور با فرو
بردن بقاياى غذايى كه از بين دندانها بيرون مىآيد روزه باطل مىشود.
مسأله 1647 - اگر روزه دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد روزه اش
باطل نمىشود.
مسأله 1648 - بايد روزه دار از استعمال آمپولى كه به ‌جاى غذا به كار
مىرود خوددارى كند، ولى تزريق آمپولى كه عضو را بى حس مىكند يا بجاى
دوا استعمال مىشود اشكال ندارد.
307

مسأله 1649 - اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده
بايد لقمه را از دهان بيرون آورد، و چنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است، و
بدستورى كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب مىشود.
مسأله 1650 - اگر روزه دار بقدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد،
مىتواند باندازه‌اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد، ولى روزه او باطل
مىشود، و اگر ماه رمضان باشد بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را
باطل مىكند خوددارى نمايد.
مسأله 1651 - كسى كه مىخواهد روزه بگيرد لازم نيست پيش از اذان
دندانهايش را خلال كند، اگر چه احتمال بدهد كه غذائى كه لاى دندان مانده در
روز فرو مىرود، ولى اگر بداند كه غذاى باقى مانده فرو مىرود اگر چنانچه
خلال نكند، روزه اش باطل مىشود، و فرق نمىكند كه چيزى از آن فرو رود يا
فرو نرود.
مسأله 1652 - فرو بردن آب دهان اگر چه بواسطه خيال كردن ترشى و
مانند آن در دهان جمع شده باشد روزه را باطل نمىكند.
مسأله 1653 - فرو بردن اخلاط سر و سينه، تا به فضاى دهان نرسيده اشكال
ندارد، ولى اگر داخل فضاى دهان شود احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.
مسأله 1654 - جويدن غذا براى بچه يا پرنده، و چشيدن غذا و مانند اينها
كه معمولا به حلق نمىرسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد روزه را باطل نمىكند ولى
اگر انسان از اول بداند كه به حلق مىرسد، چنانچه فرو رود، روزه اش باطل
مىشود، و بايد قضاى آن را بگيرد، و كفاره هم بر او واجب است.
مسأله 1655 - انسان نمىتواند به خاطر ضعف روزه اش را بخورد ولى اگر
ضعف او بقدرى است كه معمولا نمىشود آن را تحمل كرد خوردن روزه اشكال
ندارد.
308

3 - جماع
مسأله 1656 - جماع اعم از اين كه از جلو باشد يا از پشت، صغير باشد يا
كبير، نسبت به جماع كننده و جماع شده روزه را باطل مىكند اگر چه فقط به مقدار
ختنه‌گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، و اگر كمتر از مقدار ختنه‌گاه داخل
شود و منى هم بيرون نيايد روزه باطل نمىشود، ولى كسى كه آلتش را بريده‌اند
اگر به مقدار ختنه‌گاه داخل كند كه دخول صدق كند روزه اش باطل مىشود.
مسأله 1657 - اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد يا در خواب
باشد، يا او را به جماع مجبور نمايند روزه او باطل نمىشود ولى چنانچه در بين
جماع يادش بيايد يا ديگر مجبور نباشد بايد فورا از حال جماع خارج شود، و
اگر خارج نشود روزه او باطل مىشود.
مسأله 1658 - اگر شك كند كه به اندازه ختنه‌گاه داخل شده يا نه روزه او
صحيح است، و كسى كه هم آلتش را بريده‌اند اگر شك كند كه دخول شده يا نه
روزه او صحيح است.
4 - استمناء
مسأله 1659 - اگر روزه دار استمناء كند يعنى با خود كارى كند كه منى از
او بيرون آيد روزه اش باطل مىشود، ولى اگر بى اختيار از او منى بيرون آيد
روزه اش باطل نيست، ولى اگر كارى كند كه بى اختيار منى از او بيرون آيد
روزه اش باطل مىشود.
مسأله 1660 - هر گاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم
مىشود، يعنى در خواب منى از او بيرون مىآيد مىتواند بخوابد، و چنانچه
بخوابد و محتلم شود روزه اش صحيح است مخصوصا اگر ترك خواب موجب
هرج باشد.
مسأله 1661 - روزه دارى كه محتلم شده مىتواند قبل از غسل كردن بول
309

كند و به دستورى كه قبلا گفته شد استبراء نمايد، ولى اگر بداند بواسطه بول يا
استبراء كردن باقيمانده منى از مجرى بيرون مىآيد، در صورتى كه غسل كرده
باشد نمىتواند استبراء كند، و اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب
بيدار شود واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
مسأله 1662 - روزه دارى كه محتلم شده اگر بداند منى در مجرا مانده و
در صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مىآيد بهتر
است كه پيش از غسل بول كند.
مسأله 1663 - اگر به قصد بيرون آمدن منى كارى بكند در صورتى كه
منى از او بيرون نيايد روزه اش باطل نمىشود.
مسأله 1664 - اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و
شوخى كند در صورتى كه عادت داشته باشد كه با اين گونه كارها منى از او بيرون
مىآيد روزه اش باطل است، اگر منى از او خارج شود و اگر عادت نداشته باشد
كه با اين كارها از او منى خارج شود و اتفاقا خارج شود باز روزه اش باطل
است، مگر اين كه اطمينان داشته باشد كه منى از او خارج نمىشود.
5 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر
مسأله 1665 - اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا
و پيغمبر و جانشينان آن حضرت عمدا نسبت دروغ بدهد اگر چه فورا بگويد
دروغ گفتم يا توبه كند، روزه او باطل است، و احتياط واجب آن است كه ساير
پيغمبران و جانشينان آنان، و حضرت زهرا سلام الله عليها هم در اين حكم فرقى
ندارند.
مسأله 1666 - اگر بخواهد خبرى را كه نمىداند راست است يا دروغ نقل
كند، بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه آن خبر را گفته، يا از كتابى كه آن خبر
310

در آن نوشته شده نقل نمايد، لكن اگر خودش هم به ‌طور جزم خبر بدهد روزه اش
باطل نمىشود گرچه ظن به كذب خبر يا احتمال كذب خبر را بدهد.
مسأله 1667 - اگر چيزى را با اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا
پيغمبر نقل كند، و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش باطل نمىشود.
مسأله 1668 - اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل مىكند
و چيزى را كه مىداند دروغ است به آنان نسبت دهد، و بعدا بفهمد آنچه را كه گفته
راست بوده روزه اش صحيح است.
مسأله 1669 - اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا و پيغمبر و
جانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل مىشود، ولى اگر از قول كسى كه آن
دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.
مسأله 1670 - اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر صلى الله عليه وآله
و سلم چنين مطلبى فرموده‌اند و او جائى كه در جواب بايد بگويد نه، عمدا بگويد
بلى، يا جائى كه بايد بگويد بلى عمدا بگويد نه روزه اش باطل مىشود.
مسأله 1671 - اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستى را بگويد بعد بگويد
دروغ گفتم، يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد، و فرداى آن روز كه روزه
مىباشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است روزه اش باطل مىشود.
6 - رساندن غبار غليظ به حلق
مسأله 1672 - رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مىكند، چه غبار
چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد، يا غبار چيزى باشد كه خوردن
آن حرام است، مثل خاك و مانند آن.
مسأله 1673 - احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ، و دود
سيگار و تنباكو و مانند اينها را هم به حلق نرساند. و كسانى كه معتاد به دخانيات
311

هستند واجب است روزه بگيرند ولى چنانچه شدت اعتياد بقدرى باشد كه
نمىتوانند در روز از دخانيات خوددارى كنند و ترك دخانيات براى آنان
بىحالى و ناتوانى زياد و مشقت غير قابل تحمل بهمراه دارد، در اين صورت نيز
مقتضاى احتياط واجب، گرفتن روزه است، ليكن مىتوانند به مقدار ضرورت از
دخانيات استفاده نمايند و روزه آنها صحيح است و نياز به قضا ندارد. ولى
استفاده به مقدار ضرورت، لازم است در خفاء و به صورت غير علنى باشد.
مسأله 1674 - اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل
حلق شود چنانچه اطمينان داشته كه به حلق نمىرسد روزه اش صحيح است، و اگر
فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند يا بى اختيار غبار و مانند آن به حلق او
برسد اشكال ندارد.
7 - فرو بردن سر در آب
مسأله 1675 - اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگر چه باقى
بدن او از آب بيرون باشد، بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن روزه را بگيرد ولى
اگر تمام بدن را آب بگيرد، و مقدارى از سر بيرون باشد روزه باطل نمىشود.
مسأله 1676 - اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر در
آب فرو برد روزه اش باطل نمىشود.
مسأله 1677 - اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه روزه اش
صحيح است.
مسأله 1678 - اگر تمام سر زير آب برود ولى مقدارى از موها بيرون
بماند روزه اش باطل مىشود.
مسأله 1679 - احتياط واجب آن است كه سر را در گلاب فرو نبرد، ولى
در آبهاى مضاف ديگر، و در چيزهاى ديگر كه روان است اشكال ندارد.
مسأله 1680 - اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب
312

بگيرد يا فراموش كند كه روزه است، و سر در آب فرو برد روزه او باطل
نمىشود.
مسأله 1681 - اگر عادتا با افتادن در آب سرش زير آب مىرود، چنانچه
با توجه به اين مطلب خود را در آب بيندازد و سرش زير آب برود روزه اش باطل
مىشود.
مسأله 1682 - اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد يا
ديگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه
است، يا آن كس دست خود را بردارد، بايد فورا سر را بيرون آورد، و چنانچه
بيرون نياورد روزه اش باطل مىشود.
مسأله 1683 - اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر در آب
فرو برد، روزه و غسل او صحيح است.
مسأله 1684 - اگر بداند كه روزه است، و عمدا براى غسل سر را در آب
فرو برد، چنانچه روزه او مثل روزه رمضان واجب معين باشد، بنابر احتياط
واجب بايد دوباره غسل كند، و روزه را هم قضا نمايد، و اگر روزه مستحب يا
روزه واجبى باشد كه مثل روزه كفاره وقت معينى ندارد، غسل صحيح و روزه
باطل مى باشد.
مسأله 1685 - اگر براى آن كه كسى را از غرق شدن نجات دهد سر را در
آب فرو برد، اگر چه نجات دادن او واجب باشد روزه اش باطل مىشود.
8 - باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح
مسأله 1686 - اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او
تيمم است عمدا تيمم ننمايد، روزه اش باطل است.
مسأله 1687 - اگر در روزه واجبى كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن
313

معين است تا اذان صبح غسل نكند، و تيمم هم ننمايد ولى از روى عمد نباشد
مثل آن كه ديگرى نگذارد غسل و تيمم كند، روزه اش صحيح است.
مسأله 1688 - كسى كه جنب است و مى خواهد روزه واجبى بگيرد كه
مثل روزه رمضان وقت آن معين است، چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ
شود، مىتواند با تيمم روزه بگيرد و صحيح است.
مسأله 1689 - اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند، و بعد از
يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد، و اگر بعد از چند روز
يادش بيايد، روزه هر چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد، مثلا اگر
نمىداند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضا كند.
مسأله 1690 - كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمم
وقت ندارد اگر خود را جنب كند روزه اش باطل است، و قضا و كفاره بر او
واجب مىشود. ولى اگر براى تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند با تيمم
روزه او صحيح است، گناهكار هم حساب نمىشود.
مسأله 1691 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است، و مى داند كه اگر
بخوابد تا صبح بيدار نمىشود، نبايد بخوابد، و چنانچه بخوابد، و تا صبح بيدار
نشود، روزه اش باطل است، و قضا و كفاره بر او واجب مىشود.
مسأله 1692 - هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد، و بيدار شود، اگر
احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد بيدار مىشود براى غسل و عادتا هم بيدار
مىشود، مىتواند بخوابد.
مسأله 1693 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا
احتمال مىدهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، چنانچه تصميم
داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، و با اين تصميم بخوابد و تا اذان
خواب بماند روزه اش صحيح است.
314

مسأله 1694 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا
احتمال مىدهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، چنانچه غفلت
داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد، و تا اذان
صبح خواب بماند روزه اش صحيح است.
مسأله 1695 - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است، و مى داند يا
احتمال مىدهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، چنانچه نخواهد
بعد از بيدار شدن غسل كند، يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه
بخوابد و بيدار نشود روزه اش باطل است.
مسأله 1696 - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند
يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، و تصميم
هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان
بيدار نشود، بايد آن روز را قضا كند، و همچنين است اگر از خواب دوم بيدار
شود و براى مرتبه سوم بخوابد، و بنا بر احتياط واجب در خواب سوره كفاره هم
لازم است.
مسأله 1697 - خوابى را كه در آن محتلم شده نبايد خواب اول حساب
كرد بلكه اگر از آن خواب بيدار شود، و دوباره بخوابد خواب اول حساب
مىشود.
مسأله 1698 - اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نيست فورا غسل
كند ولى احتياط مستحب آن است كه فورا غسل كند.
مسأله 1699 - هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند
محتلم شده است، اگر چه بداند پيش از اذان محتلم شده، روزه او صحيح است.
مسأله 1700 - كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد هر گاه تا
اذان صبح جنب بماند اگر چه از روى عمد نباشد روزه او باطل است.
315

مسأله 1701 - كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد اگر بعد از
اذان صبح بيدار شود، و ببيند محتلم شده، و بداند پيش از اذان محتلم شده است
چنانچه وقت قضاى روزه تنگ است مثلا پنج روز روزه قضاى رمضان دارد و
پنج روز هم به رمضان مانده است، احتياط واجب آن است كه هم آن روز را روزه
بگيرد هم عوض آن را بعد از رمضان، و اگر وقت قضاى روزه تنگ نيست بايد
روز ديگر روزه بگيرد.
مسأله 1702 - روزه واجبى كه وقت آن معين است بنابر احتياط واجب
مانند روزه ماه رمضان مىباشد. پس بقاء بر جنابت تا اذان صبح بطور عمد
موجب بطلان آن مىشود. و اگر مانند روزه نذر كفاره هم داشته باشد كفاره هم
واجب مىشود.
مسأله 1703 - اگر در روزه واجبى غير رمضان و قضاى آن تا اذان صبح
جنب بماند ولى از روى عمد نباشد روزه اش صحيح است چه وقت آن معين
باشد و چه نباشد.
مسأله 1704 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
عمدا غسل نكند يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم نكند روزه اش باطل است.
مسأله 1705 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
براى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه
رمضان وقت آن معين است، با تيمم روزه اش صحيح است، و لازم است كه تا
صبح بيدار بماند و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه
كفاره وقت آن معين نيست نمىتواند با تيمم روزه بگيرد.
مسأله 1706 - اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از
اذان پاك شده، روزه او در روزه واجب معينى، مانند رمضان صحيح است ولى
316

در قضاى رمضان، صحيح بودن آن اشكال دارد.
مسأله 1707 - اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود
يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگر چه نزديك مغرب باشد روزه او
باطل است.
مسأله 1708 - اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك
روز يا چند روز يادش بيايد روزه هائى كه گرفته صحيح است، و بنابر احتياط
مستحب قضاى آن را نيز بگيرد.
مسأله 1709 - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و
در غسل كردن كوتاهى كند، و تا اذان غسل نكند، و در تنگى وقت تيمم هم نكند
روزه اش باطل است، ولى چنانچه كوتاهى نكند مثلا منتظر باشد كه حمام، زنانه
شود، اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند در صورتى كه تيمم كند روزه
او صحيح است.
مسأله 1710 - اگر زنى كه در حال استحاضه است غسل هاى خود را به
تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شد بجا آورده روزه او صحيح است.
مسأله 1711 - كسى كه مس ميت كرده يعنى جائى از بدن خود را به‌ بدن ميت
رسانده مىتواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد، و اگر در حال روزه هم ميت را
مس نمايد روزه او باطل نمىشود.
9 - اماله كردن:
مسأله 1712 - اماله كردن با چيزهاى روان اگر چه از روى ناچارى و
براى معالجه باشد روزه را باطل مىكند، ولى استعمال شياف هاى غير روان كه
براى معالجه است اشكال ندارد، و احتياط مستحب است كه از استعمال آنها نيز
خوددارى كند و احتياط واجب آن است كه از چيزى كه جامد و مايع بودن آن
مشكوك است اجتناب كند.
317

10 - قى كردن عمدى
مسأله 1713 - هر گاه روزه دار عمدا قى كند اگر چه بواسطه مرض و مانند
آن ناچار باشد، روزه اش باطل مىشود، ولى اگر سهوا يا بى اختيار قى كند
اشكال ندارد.
مسأله 1714 - اگر در شب چيزى بخورد كه مىداند بواسطه خوردن آن
در روز بى اختيار قى مىكند، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا
نمايد.
مسأله 1715 - اگر روزه دار بتواند از قى كردن خوددارى كند چنانچه
براى او ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.
مسأله 1716 - اگر مگس در گلوى روزه دار برود چنانچه بقدرى پائين
رود كه به فرو بردن آن خوردن نمىگويند لازم نيست آن را بيرون آورد، و روزه
او صحيح است و اگر به اين مقدار پائين نرود، و بيرون آوردن آن ممكن باشد
بايد آن را بيرون آورد و اگر باعث قى كردن شود، بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 1717 - اگر سهوا چيزى را فرو ببرد، و پيش از رسيدن به شكم
يادش بيايد كه روزه است، چنانچه بقدرى پائين رفته باشد كه اگر آن را داخل
شكم كند خوردن نمى گويند لازم نيست آن را بيرون آورد و روزه او صحيح است
و اگر به وسط يا ابتداء حلق رسيده باشد بايد آن را بيرون آورد، و در اين مورد
قى كردن صدق نمىكند.
مسأله 1718 - اگر يقين داشته باشد كه بواسطه آروغ زدن چيزى از گلو
بيرون مىآيد نبايد عمدا آروغ بزند، ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد.
مسأله 1719 - اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزى در گلو يا دهانش
بيايد، بايد آن را بيرون بريزد، و اگر بى اختيار فرو رود اشكال ندارد، و احتياط
مستحب آن است كه قضاى آن را نيز بجا آورد.
318

احكام چيزهايى كه روزه را باطل مىكند
مسأله 1720 - اگر انسان عمدا و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد روزه او باطل مىشود، و چنانچه از روى عمد نباشد اشكال
ندارد، و فرقى نمىكند بين روزه ماه رمضان و غير آن و بين روزه واجب و
مستحب، ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مسأله (1609) گفته شد تا
اذان صبح غسل نكند روزه او باطل است.
مسأله 1721 - اگر روزه دار سهوا يكى از كارهايى را كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد، و به خيال اين كه روزه اش باطل شده، عمدا دوباره يكى از آنها
را بجا آورد روزه او باطل مىشود.
مسأله 1722 - اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند يا سر او را به زور
در آب فرو برند، روزه او باطل نمىشود، ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را
باطل كند مثلا به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مىزنيم، و
خودش براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد روزه او باطل مىشود.
مسأله 1723 - روزه دار نبايد جائى برود كه مىداند چيزى در گلويش
مىريزند يا مجبورش مىكنند كه خودش روزه خود را باطل كند، اما اگر قصد
رفتن كند و نرود، يا بعد از رفتن چيزى به خوردش ندهند روزه او صحيح است و
چنانچه از روى ناچارى كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد و از اول هم
بداند كه ناچار مىشود، روزه او باطل مىشود.
319

آنچه براى روزه دار مكروه است
مسأله 1724 - چند چيز براى روزه دار مكروه است، و از آن جمله است:
دوا ريختن به چشم، و سرمه كشيدن در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد،
انجام دادن هر كارى كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مىشود،
أنفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مىرسد و اگر بداند به حلق مىرسد جايز نيست، بو
كردن گياههاى معطر، نشستن زن در آب، استعمال شياف، تر كردن لباسى كه در
بدن است، كشيدن دندان و هر كارى كه بواسطه آن از دهان خون بيايد،
مسواك كردن به وسيله چوب تر، و نيز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن
منى، زن خود را ببوسد يا كارى كند كه شهوت خود را به حركت آورد، و عادتش
هم اين نباشد كه بان اين قبيل كارها از او منى بيرون بيايد و اگر به قصد بيرون آمدن
منى باشد، در صورتى كه منى بيرون آيد روزه او باطل مىشود.
جاهايى كه قضا و كفاره واجب است
مسأله 1725 - اگر در روزه رمضان عمدا قى كند فقط قضاى آن روز را بايد
بگيرد و چنانچه در شب جنب شود و به تفصيلى كه در مسأله (1642) گفته شد،
سه‌ مرتبه بيدار شود و بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، يا عمدا اماله كند، يا سر
زير آب ببرد، يا دروغى را به خدا و پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم نسبت بدهد،
بنابر احتياط واجب كفاره هم به ياد بدهد، ولى اگر غير از اينها كار ديگرى كه
روزه را باطل مىكند عمدا انجام دهد، در صورتى كه مىدانسته آن كار روزه را
باطل مىكند و كفاره بر او واجب است.
320

مسأله 1726 - اگر بواسطه ندانستن مسأله كارى انجام دهد كه روزه را
باطل مىكند چنانچه مىتوانسته مسأله را ياد بگيرد بنابر احتياط واجب كفاره بر او
واجب مىشود و اگر نمىتوانسته مسأله را ياد بگيرد، يا اصلا ملتفت مسأله نبوده
يا يقين داشته كه فلان چيز روزه را باطل نمىكند كفاره بر او واجب نيست.
كفاره روزه
مسأله 1727 - كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك
بنده آزاد كند، يا بدستورى كه در مسأله بعد گفته مىشود دو ماه روزه بگيرد يا
شصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است، طعام يعنى
گندم يا جو و مانند اينها بدهد، و چنانچه برايش ممكن نباشد، مخير است بين
اين كه هيجده روز روزه بگيرد، و يا اين كه هر چند مد كه مىتواند به فقرا اطعام
بدهد، و اگر نتواند بدهد، بايد استغفار كند اگر چه مثلا يك مرتبه بگويد استغفر الله،
و احتياط واجب آن است كه هر وقت بتواند كفاره را بدهد.
مسأله 1728 - كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد،
بايد سى و يك روز آن را پى در پى بگيرد، و اگر بقيه آن پى در پى نباشد اشكال
ندارد.
مسأله 1729 - كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد نبايد
موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز روزى باشد كه مانند عيد قربان روزه
آن حرام است.
مسأله 1730 - كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، اگر در بين آن بدون
عذر يك روز، روزه نگيرد، يا وقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه
روزه آن واجب است، مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد بايد
321

روزه ها را از سر بگيرد.
مسأله 1731 - اگر در بين روزهائى كه بايد پى در پى روزه بگيرد عذرى
مثل حيض يا نفاس يا سفرى كه در رفتن آن مجبور است، براى او پيش آيد، بعد
از بر طرف شدن عذر واجب نيست روزه ها را از سر بگيرد بلكه بقيه را بعد از
بر طرف شدن عذر بجا مىآورد.
مسأله 1732 - اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند، چه آن چيز
اصلا حرام باشد مثل شراب و زنا يا به جهتى حرام شده باشد مثل نزديكى با عيال
خود در حال حيض، بنابر احتياط واجب كفاره جمع بر او واجب مىشود، يعنى
بايد يك بنده آزاد كند، و دو ماه روزه بگيرد، و شصت فقير را سير كند، يا به هر كدام
اينها يك مد طعام بدهد، و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد، هر كدام آنها
كه ممكن است بايد انجام دهد.
مسأله 1733 - اگر روزه دار دروغى را به خدا و پيغمبر صلى الله عليه وآله
و سلم نسبت دهد بنابر احتياط واجب يك كفاره بر او لازم است نه كفاره جمع.
مسأله 1734 - اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند
بنابر احتياط به همان اندازه كفاره بر او واجب است، و اگر جماع او حرام باشد به
همان اندازه كفاره جمع واجب مىشود.
مسأله 1735 - اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير
جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد براى همه آنها يك كفاره
كافى است، و بنابر احتياط مستحب به همان اندازه كه افطار كرده كفاره بدهد.
مسأله 1736 - اگر روزه دار جماع حرام كند و بعد با حلال خود جماع
نمايد براى هر كدام كفاره مستقل واجب است.
مسأله 1737 - اگر روزه دار كارى كه حلال است و روزه را باطل مىكند،
انجام دهد، مثلا آب بياشامد، و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه را باطل
322

مىكند انجام دهد، مثلا غذاى حرامى بخورد، يك كفاره كافى است.
مسأله 1738 - اگر روزه دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد، چنانچه
عمدا آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است، و بايد قضاى آن را بگيرد، و كفاره هم بر
او واجب مىشود، و اگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن خون
يا غذائى كه از صورت غذا بودن خارج شده به دهان او بيايد، و عمدا آن را فرو
ببرد، بايد قضاى آن روزه را بگيرد، و بنابر احتياط كفاره جمع هم بر او واجب
مىشود.
مسأله 1739 - اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه در آن
روز عمدا روزه خود را باطل كند بايد يك بنده آزاد كند، يا دو ماه پى در پى
روزه بگيرد يا به شصت فقير اطعام دهد.
مسأله 1740 - كسى كه مىتواند وقت را تشخيص دهد اگر بگفته كسى كه
مىگويد مغرب شده افطار كند، و بعد بفهمد مغرب نبوده است بنابر احتياط قضاء
و كفاره بر او واجب است.
مسأله 1741 - كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر
مسافرت كند يا پيش از ظهر براى فرار از كفاره سفر نمايد، كفاره او ساقط
نمىشود، بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش آمد كند، بنا بر احتياط كفاره
بر او واجب است.
مسأله 1742 - اگر عمدا روزه خود را باطل كند، و بعد عذرى مانند حيض
يا نفاس يا مرض براى او پيدا شود كفاره بر او واجب نيست.
مسأله 1743 - اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و عمدا روزه
خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر او واجب نيست،
همچنين است اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال و عمدا
روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده كفاره بر او واجب
323

نمىباشد.
مسأله 1744 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است
جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را
بايد بدهد و اگر زن به جماع راضى بوده بر هر كدام يك كفاره واجب مىشود.
مسأله 1745 - اگر زنى شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه جماع
نمايد، يا كارى ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، واجب نيست كفاره
روزه شوهر را بدهد.
مسأله 1746 - اگر روزه دار در ماه رمضان، با زن خود كه روزه دار است
جماع كند، چنانچه بطورى زن را مجبور كرده باشد كه از خود اختيار نداشته
باشد، و در بين جماع زن راضى شود، بنابر احتياط واجب بايد مرد دو كفاره و
زن يك كفاره بدهد، و اگر با اراده و اختيار عمل انجام دهد، اگر چه مجبورش
كرده باشد مرد بايد كفاره خودش و زن هم كفاره خودش را بدهد.
مسأله 1747 - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب
است جماع نمايد، يك كفاره بر او واجب مىشود، و روزه زن صحيح است و
كفاره هم بر او واجب نيست.
مسأله 1748 - اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگرى
كه روزه را باطل مىكند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد، و بر خود زن هم
كفاره واجب نيست.
مسأله 1749 - كسى كه بواسطه مسافرت يا مرض روزه نمىگيرد،
نمىتواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع نمايد، ولى اگر مجبور كند، كفاره
بر او واجب نيست.
مسأله 1750 - انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند، ولى لازم
نيست فورا آن را انجام دهد.
324

مسأله 1751 - اگر كفاره بر انسان واجب شود، و چند سال آن را بجا
نياورد، چيزى بر آن اضافه نمىشود.
مسأله 1752 - كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام
بدهد، اگر به شصت فقير دسترسى دارد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مد
كه تقريبا ده سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد،
ولى چنانچه فقير، داراى عائله باشد انسان مىتواند، براى هر يك از عيالات
فقير او اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد، به شرطى كه سهم هر كدام را
جدا از سهم ديگران ندهد، بلكه سهم همه را روى هم بريزد و يك جا تحويل دهد.
مسأله 1753 - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمدا
كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه
تقريبا ده سير است طعام بدهد و اگر نمىتواند سه روز روزه بگيرد، و بنابر
احتياط مستحب شصت فقير را طعام بدهد.
جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است
مسأله 1754 - در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است و
كفاره واجب نيست:
اول: اگر در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلى كه در مسأله (1640)
گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار نشود.
دوم: اگر عملى كه روزه را باطل مىكند بجا نياورد، ولى نيت روزه نكند،
يا ريا كند، يا قصد كند كه روزه نباشد.
سوم: اگر آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند، و با حال
جنابت يك روز يا چند روز روزه بگيرد.
325

چهارم: اگر آن كه در ماه رمضان بدون اين كه تحقيق كند صبح شده يا نه،
كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده، و نيز اگر بعد
از تحقيق با اين كه گمان دارد صبح شده كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد
بعد معلوم شود صبح بوده قضاى آن روز بر او واجب است، ولى اگر بعد از تحقيق
گمان يا يقين كند كه صبح نشده، و چيزى بخورد، و بعد معلوم شود صبح بوده
قضا واجب است.
و اگر بعد از تحقيق شك كند كه صبح شده يا نه، و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، بنابر احتياط واجب قضاى آن روز
را بجا آورد.
پنجم: آن كه كسى بگويد صبح نشده و انسان بگفته او كارى كه روزه را
باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده.
ششم: آن كه كسى بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند، يا خيال
كند كه شوخى مىكند، و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد بعد معلوم شود
صبح بوده.
هفتم: آن كه كور و مانند آن بگفته كس ديگرى افطار كند بعد معلوم شود
مغرب نبوده است، بلكه اگر بگفته آدم دروغگو افطار كند كفاره هم واجب
مىشود.
هشتم: آن كه در هواى صاف بواسطه تاريكى يقين كند كه مغرب شده، و
افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولى اگر در هواى ابرى به گمان اين كه
مغرب شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده قضا لازم نيست.
نهم: آن كه براى خنك شدن، يا بى جهت مضمضه كند، يعنى آب در دهان
بگرداند و بى اختيار فرو رود، ولى اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو
دهد، يا براى وضو مضمضه كند، و بى اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.
326

دهم: آن كه با زن خود شوخى كند و بى اختيار منى از او بيرون آيد، با
اين كه از اول قصد نداشته، و عادتا هم با شوخى كردن منى خارج نمىشده در اين
صورت قضا مستحب است.
مسأله 1755 - اگر غير آب چيز ديگرى در دهان ببرد و بى اختيار فرو
رود، يا آب را داخل بينى كند، و بى اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.
مسأله 1756 - مضمضه زياد براى روزه دار مكروه است، و اگر بعد از
مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيرون
بريزد.
مسأله 1757 - اگر انسان بداند كه بواسطه مضمضه بى اختيار يا از روى
فراموشى آب وارد گلويش مىشود، نبايد مضمضه كند.
مسأله 1758 - اگر در ماه رمضان بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و
كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضا لازم
نيست.
مسأله 1759 - اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه نمىتواند افطار كند
ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه پيش از تحقيق هم مىتواند كارى كه روزه را
باطل مىكند انجام دهد.
احكام روزه قضا
مسأله 1760 - اگر ديوانه عاقل شود واجب نيست روزه هاى وقتى را كه
ديوانه بوده قضا نمايد.
مسأله 1761 - اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه هاى وقتى را كه
كافر بوده قضا نمايد، همچنين واجب نيست قضاى روزه آن روزى كه در آن
327

مسلمان شده ولى اگر قبل از ظهر مسلمان شود و كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام نداده باشد، بنابر احتياط واجب نيت كند و روزه بگيرد، و اگر آن روز را
روزه نگرفت بنابر احتياط واجب قضاى آن را بجا بياورد. ولى اگر مرتد مسلمان
شود روزه هاى وقتى را كه مرتد بوده بايد قضا نمايد.
مسأله 1762 - روزه‌اى كه از انسان بواسطه مستى فوت شده بايد قضا
نمايد، فرق نمىكند كه آن چيزى را كه بواسطه آن مست شده براى معالجه
خورده باشد، يا اين كه بدون دليل خورده باشد.
مسأله 1763 - اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد، و بعد شك كند كه
چه وقت عذر او بر طرف شده، مىتواند مقدار كمتر را كه احتمال مىدهد روزه
نگرفته قضا نمايد، مثلا كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمى داند
پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم مىتواند پنج روز روزه بگيرد، و نيز كسى
هم كه نمىداند چه وقت عذر برايش پيدا شده مىتواند مقدار كمتر را قضا نمايد،
مثلا اگر در آخرهاى ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد، و نداند كه
بيست و پنجم رمضان مسافرت كرده يا بيست و ششم، مىتواند مقدار كمتر يعنى
پنج روز را قضا كند، ولى احتياط واجب اين است كه مقدار بيشتر را قضا نمايد،
در صورتى كه وقت مسافرت را مىداند و مقدار آن را نمىداند.
مسأله 1764 - اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد قضاى هر
كدام را كه اول بگيرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد
مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد، و پنج روز هم به رمضان مانده
بنابر احتياط واجب اول قضاى رمضان آخر را بگيرد.
مسأله 1765 - اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد و در نيت
معين نكند روزه‌اى را كه مىگيرد قضاى كدام رمضان است، قضاى سال اول
حساب مىشود.
328

مسأله 1766 - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته اگر وقت قضاى
روزه او تنگ نباشد مىتواند پيش از ظهر روزه خود را باطل كند.
مسأله 1767 - اگر قضاى روزه شخص ديگر را گرفته باشد احتياط
واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.
مسأله 1768 - اگر بواسطه مرض، يا حيض، يا نفاس، روزه رمضان را
نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه هايى را كه نگرفته
براى او قضا كنند.
مسأله 1769 - اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد، و مرض او تا
رمضان سال بعد طول بكشد، قضاى روزه هائى را كه نگرفته بر او واجب نيست و
بايد براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو و مانند
اينها به فقير بدهد، ولى اگر بواسطه عذر ديگرى مثلا براى مسافرت روزه نگرفته
باشد، و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند روزه هايى را كه نگرفته بايد قضا كند، و
احتياط واجب آن است كه براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
مسأله 1770 - اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد، و بعد از رمضان
مرض او بر طرف شود، ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاى
روزه را بگيرد، بايد روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد. و نيز اگر در ماه رمضان
غير مرض عذر ديگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر بر طرف شود، و تا
رمضان سال بعد بواسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه هايى را كه نگرفته بايد
قضا كند، و بنابر احتياط واجب براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
مسأله 1771 - اگر در ماه رمضان بواسطه عذرى روزه نگيرد، و بعد از
رمضان عذر او بر طرف شود، و تا رمضان آينده عمدا قضاى روزه را نگيرد بايد
روزه را قضا كند، و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها هم به فقير بدهد.
مسأله 1772 - اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود، و در
329

تنگى وقت عذرى پيدا كند، بايد قضا را بگيرد، و براى هر روز يك مد طعام به فقير
بدهد، بلكه اگر موقعى كه عذر دارد تصميم داشته باشد كه بعد از بر طرف شدن
عذر روزه هاى خود را قضا كند و پيش از آن كه قضا نمايد در تنگى وقت عذر
پيدا كند، بايد قضاى آن را بگيرد، و احتياط واجب آن است كه براى هر روز هم
يك مد غذا به فقير بدهد.
مسأله 1773 - اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آن كه خوب
شد اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت داشته باشد بايد قضاى رمضان آخر را
بگيرد، و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد كه تقريبا ده سير است طعام به فقير
بدهد.
مسأله 1774 - كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد
مىتواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.
مسأله 1775 - اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخير بيندازد، بايد
قضا را بگيرد، و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
مسأله 1776 - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد، بايد قضاى آن را بجا آورد
و براى هر روز دو ماه روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام بدهد، يا يك بنده آزاد
كند، و چنانچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد براى هر روز نيز
دادن يك مد طعام لازم است.
مسأله 1777 - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد، و در روز كارى كه
روزه را باطل مىكند مكرر انجام دهد مثلا چند مرتبه جماع كند بنابر احتياط
واجب به همان اندازه كفاره لازم است.
مسأله 1778 - بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر بايد قضاى نماز و روزه او را
به تفصيلى كه در بحث نماز قضا گفته شد بجا آورد، و بنابر احتياط واجب قضاى
روزه مادر را نيز بجا آورد.
330

مسأله 1779 - اگر كسى كه مرده غير از روزه رمضان روزه واجب
ديگرى را مانند روزه نذر نگرفته باشد بنابر احتياط واجب آن را نيز پسر بزرگتر
قضا نمايد.
احكام روزه مسافر
مسأله 1780 - مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو
ركعت بخواند، نبايد روزه بگيرد، و مسافرى كه نمازش را تمام مىخواند مثل
كسى كه شغلش مسافرت يا سفر او معصيت است بايد در سفر روزه بگيرد.
مسأله 1781 - مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد، ولى اگر براى فرار
از روزه باشد مكروه است.
مسأله 1782 - اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان
واجب باشد مثل اين كه نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، مىتواند در آن روز
مسافرت نمايد همچنين است در تنگى وقت اگر قضاء رمضان به عهده اش باشد.
مسأله 1783 - اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند، نمىتواند
آن را در سفر بجا آورد، ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه
بگيرد، بايد آن را در سفر بجا آورد، و نيز اگر نذر كند روز معينى را چه مسافر
باشد يا نباشد روزه بگيرد بايد آن روز را اگر چه مسافر باشد روزه بگيرد.
مسأله 1784 - مسافر مىتواند براى خواستن حاجت سه روز در مدينه
طيبه روزه مستحبى بگيرد.
مسأله 1785 - كسى كه نمىداند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه
بگيرد و در بين روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل مىشود، و اگر تا مغرب نفهمد
روزه اش صحيح است.
مسأله 1786 - اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه
331

مسافر باطل مىباشد و در سفر روزه بگيرد، روزه او باطل است.
مسأله 1787 - اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را
تمام كند، و اگر پيش از ظهر مسافرت كند وقتى به حد ترخص برسد يعنى به جائى
برسد كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان را نشنود بايد روزه خود را باطل كند، و
اگر پيش از آن روزه را باطل كند، بنابر احتياط كفاره واجب مىشود.
مسأله 1788 - اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جائى برسد كه
مىخواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام
نداده باشد، بايد آن روز را روزه بگيرد، و اگر انجام داده يا بعد از ظهر به وطنش
برسد، يا به جائى كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند، روزه آن روز بر او
واجب نيست.
مسأله 1789 - مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است
در روز ماه رمضان جماع نمايد، و در خوردن و آشاميدن كاملا خود را سير كند.
كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست
مسأله 1790 - كسى كه بواسطه پيرى نمىتواند روزه بگيرد يا براى او
مشقت دارد روزه بر او واجب نيست، ولى در صورت دوم بايد براى هر روز
يك مد كه تقريبا ده سير است گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد.
مسأله 1791 - كسى كه بواسطه پيرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان
بتواند روزه بگيرد بنابر احتياط مستحب بايد قضاى روزه هائى را كه نگرفته بجا
آورد.
مسأله 1792 - اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مىشود و نمى تواند
تشنگى را تحمل كند يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست ولى در
332

صورت دوم بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، و احتياط واجب آن
است كه بيشتر از مقدارى كه ناچار است آب نياشامد، و چنانچه بعد بتواند روزه
بگيرد، بايد روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد.
مسأله 1793 - زنى كه زائيدن او نزديك است و روزه براى حملش ضرر دارد
روزه بر او واجب نيست، و نيز اگر روزه براى خودش ضرر دارد، روزه بر او
واجب نيست، در اين صورت بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، و در
هر دو صورت روزه هائى را نگرفته بايد قضا نمايد.
مسأله 1794 - زنى كه بچه شير مىدهد و شير او كم است چه مادر بچه يا
دايه او باشد يا بى اجرت شير دهد، اگر روزه براى بچه كه شير مىدهد ضرر دارد
روزه بر او واجب نيست، و نيز اگر براى خودش ضرر دارد روزه بر او واجب
نيست و در اين صورت بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، و در هر دو
صورت روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد، ولى اگر كسى پيدا شود كه
بى اجرت بچه را شير دهد، يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر يا از كس ديگرى
كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، بايد بچه را به او بدهد و روزه بگيرد.
راه ثابت شدن اول ماه
مسأله 1795 - اول ماه به چند چيز ثابت مىشود:
اول: آن كه خود انسان ماه را ببيند.
دوم: عده‌اى كه از گفته آنان يقين پيدا مىشود بگويند ماه را ديده ايم و
همچنين است هر چيزى كه بواسطه آن يقين پيدا شود.
سوم: سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن اول ماه رمضان
ثابت مىشود يا سى روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن اول ماه شوال
333

ثابت مىشود.
چهارم: دو مرد عادل بگويند كه: در شب، ماه را ديده ايم، ولى اگر صفت
ماه را بر خلاف يكديگر بگويند، يا شهادتشان خلاف واقع باشد مثل اين كه
بگويند: داخل دائره ماه طرف افق بود، اول ماه ثابت نمىشود. اما اگر در
تشخيص بعض خصوصيات اختلاف داشته باشند مثل آن كه يكى بگويد ماه بلند
بود، و ديگرى بگويد نبود، بگفته آنان اول ماه ثابت مىشود،
پنجم: مجتهد جامع الشرائط حكم كند كه اول ماه است.
مسأله 1796 - اگر مجتهد جامع الشرائط حكم كند كه اول ماه است كسى
هم كه تقليد او را نمىكند بايد به حكم او عمل كند، ولى كسى كه مىداند مجتهد
جامع الشرائط اشتباه كرده نمىتواند به حكم او عمل نمايد.
مسأله 1797 - اول ماه با پيشگوئى منجمين ثابت نمىشود، ولى اگر
انسان از گفته آنان يقين پيدا كند بايد به آن عمل نمايد.
مسأله 1798 - بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن دليل نمىشود كه
شب پيش شب اول ماه بوده است.
مسأله 1799 - اگر اول ماه براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد چنانچه
دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده ايم بايد روزه آن روز را قضا
نمايد.
مسأله 1800 - اگر در شهرى اول ماه ثابت شود براى مردم شهر ديگر
فايده ندارد، مگر آن دو شهر با هم نزديك باشند، يا انسان بداند كه افق آنها يكى
است.
مسأله 1801 - اول ماه با مخابره تلگراف از شهرى به شهر ديگر ثابت
نمىشود، مگر دو شهرى كه از يكى به ديگرى تلگراف كرده‌اند نزديك يا هم افق
باشند، و انسان بداند كه تلگراف از روى حكم مجتهد جامع الشرائط يا شهادت
334

دو مرد عادل بوده است.
مسأله 1802 - روزى را كه انسان نمىداند آخر رمضان است يا اول
شوال، بايد روزه بگيرد، ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد
افطار كند.
مسأله 1803 - اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان
عمل نمايد، و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است و
بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته دوباره يك ماه روزه بگيرد
و اگر بعد خلاف آن ثابت شود، روزه او صحيح است، و اگر ثابت شود كه هنوز
ماه رمضان نرسيده، بايد دوباره روزه بگيرد.
روزه هاى حرام و مكروه
مسأله 1804 - روزه عيد فطر و قربان حرام است، و نيز روزى را كه
انسان نمىداند آخر شعبان است يا اول رمضان اگر به نيت اول رمضان روزه
بگيرد حرام مىباشد.
مسأله 1805 - اگر زن با گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بين برود،
جايز نيست روزه بگيرد، بلكه اگر حق شوهر هم از بين نرود، ولى شوهر او را از
گرفتن روزه مستحبى جلوگيرى كند بنابر احتياط واجب بايد خوددارى كند.
مسأله 1806 - روزه مستحبى اولاد اگر اسباب أذيت پدر و مادر يا جد
شود جايز نيست، بلكه اگر اسباب اذيت آنان نشود ولى او را از گرفتن روزه
مستحبى جلوگيرى كنند، احتياط واجب آن است كه روزه نگيرد.
مسأله 1807 - اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد، و در بين
روز پدر او را نهى كند بايد افطار نمايد.
335

مسأله 1808 - كسى كه مىداند روزه براى او ضرر ندارد، اگر چه پزشك
بگويد ضرر دارد بايد روزه بگيرد، و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش
ضرر دارد، اگر چه پزشك بگويد ضرر ندارد بايد روزه نگيرد و اگر روزه بگيرد
صحيح نيست، مگر آن كه به قصد قربت بگيرد و بعد معلوم شود ضرر نداشته است.
مسأله 1809 - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد و از آن
احتمال ترس براى او پيدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد نبايد
روزه بگيرد و اگر روزه بگيرد صحيح نيست، مگر آن كه به قصد قربت بگيرد، و بعد
معلوم شود ضرر نداشته است.
مسأله 1810 - كسى كه عقيده اش اين است كه روزه براى او ضرر ندارد،
اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، بايد قضاى
آن را بجا آورد.
مسأله 1811 - غير از روزه هائى كه گفته شد روزه هاى حرام ديگرى هم
هست كه در كتابهاى مفصل فقهى گفته شده است.
مسأله 1812 - روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه
است يا عيد قربان مكروه است، ولى مستحب است در روز عاشورا انسان تا
عصر از خوردن و آشاميدن خوددارى كند بدون قصد روزه.
روزه هاى مستحب
مسأله 1813 - روزه تمام روزهاى سال غير از روزه هاى حرام و مكروه
كه گفته شد مستحب است، و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است، كه
از آن جمله است:
1 - پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه، و چهارشنبه اولى كه بعد از روز
336

دهم ماه است، و اگر كسى اينها را بجا نياورد مستحب است قضا نمايد، و چنانچه
اصولا نتواند روزه بگيرد مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا 6 / 12
نخود نقره به فقير بدهد.
2 - سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.
3 - تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه اگر چه يك روز باشد.
4 - روز عيد نوروز، روز بيست و پنجم و بيست و نهم ذى قعده، روز اول
تا روز نهم ذى حجه، روز عرفه. ولى اگر بواسطه ضعف روزه نتواند دعاهاى روز
عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است، عيد سعيد غدير (18 ذى حجه) روز
اول و سوم محرم، ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (ص) (17 ربيع الاول)، روز
مبعث حضرت رسول اكرم (ص) (27 رجب) و اگر كسى روزه مستحبى بگيرد
واجب نيست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند
مستحب است دعوت او را قبول كند، و در بين روز افطار نمايد.
مواردى كه مستحب است انسان
از كارهايى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد
مسأله 1814 - براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه
نيستند از كارى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايند:
اول: مسافرى كه در سفر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد و
پيش از ظهر به وطنش يا به جائى كه مىخواهد ده روز بماند برسد.
دوم: مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جائى كه مىخواهد ده روز در
آنجا بماند.
سوم: مريضى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مىكند
337

انجام داده باشد.
چهارم: مريضى كه بعد از ظهر خوب شود.
پنجم: زنى كه در بين روز از خون حيض و نفاس پاك شود.
ششم: كافرى كه در بين روز ماه رمضان مسلمان شود.
مسأله 1815 - مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از
افطار بخواند، ولى اگر كسى منتظر او است، يا ميل زيادى به غذا دارد كه
نمىتواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند ولى بقدرى كه
ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد.
احكام خمس
مسأله 1816 - در هفت چيز خمس واجب مىشود اول: منفعت كسب.
دوم: معدن. سوم: گنج. چهارم: مال حلال مخلوط به حرام. پنجم: جواهرى كه
بواسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا بدست مىآيد. ششم: غنيمت جنگ.
هفتم: زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد. و احكام اينها مفصلا گفته خواهد شد.
1 - منفعت كسب
مسأله 1817 - هر گاه انسان از تجارت يا صنعت يا كسبهاى ديگر مالى
بدست آورد مثلا نماز و روزه ميتى را بجا آورد و از اجرت آن مالى تهيه كند
چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد بايد خمس يعنى يك پنجم
آن را بدستورى كه بعدا گفته مىشود بدهد.
مسأله 1818 - اگر از غير كسب، مالى بدست آورد مثلا چيزى به‌ او ببخشند
چنانچه از مخارج سالش زياد بيايد احتياط واجب آن است كه خمس آن را
338

بدهد.
مسأله 1819 - مهرى را كه زن مىگيرد خمس ندارد و همچنين است ارثى كه
به ‌انسان مىرسد ولى اگر مثلا با كسى خويشاوندى داشته و گمان ارث بردن از
او نداشته احتياط واجب آن است كه خمس ارثى را كه از او مىبرد اگر از
مخارج سالش زياد مىآيد بدهد.
مسأله 1820 - اگر مالى به ‌ارث به او برسد و بداند كسى كه اين مال از او به
ارث رسيده خمس آن را نداده بايد خمس آن را بدهد، و نيز اگر در خود آن مال
خمس نباشد ولى انسان بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده خمس بدهكار
است بايد خمس را از مال او بدهد.
مسأله 1821 - اگر بواسطه قناعت كردن چيزى از مخارج سال انسان زياد
بيايد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1822 - كسى كه ديگرى مخارج او را مىدهد بايد خمس تمام مالى را
كه بدست مىآيد بدهد، ولى اگر مقدارى از آن را خرج زيارت و مانند آن كرده
باشد فقط بايد خمس باقيمانده را بدهد.
مسأله 1823 - اگر ملكى را بر افراد معينى مثلا بر اولاد خود وقف نمايد
چنانچه در آن ملك زراعت و درختكارى كنند و از آن چيزى بدست آورند و از
مخارج سال آنان زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند.
مسأله 1824 - اگر مالى را كه فقير به ‌عنوان خمس و زكات گرفته از مخارج
سالش زياد بيايد واجب نيست خمس آن را بدهد ولى اگر از مالى كه به او
داده اند منفعتى ببرد مثلا از درختى كه بابت خمس به او داده‌اند ميوه‌اى
بدست آورد و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد و در مالى كه
فقير به عنوان صدقه مستحبى گرفته احتياط واجب آن است كه خمس آن را
بدهد.
339

مسأله 1825 - اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد يعنى به فروشنده
بگويد اين جنس را با اين پول مىخرم چنانچه مجتهد جامع الشرائط معامله
يك پنجم آن را اجازه بدهد معامله آن مقدار صحيح است و انسان بايد يك پنجم
جنسى را كه خريده به مجتهد جامع الشرائط بدهد و اگر اجازه ندهد معامله آن
مقدار باطل است. پس اگر پولى را كه فروشنده گرفته از بين نرفته مجتهد
جامع الشرائط خمس همان پول را مىگيرد و اگر از بين رفته عوض خمس را از
فروشنده يا خريدار مطالبه مىكند.
مسأله 1826 - اگر جنسى را بخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس
نداده بدهد معامله‌اى كه كرده صحيح است ولى چون از پولى كه خمس در آن
است به فروشنده داده به مقدار پنج يك آن پول به او مديون مىباشد و پولى را كه به
فروشنده داده اگر از بين نرفته مجتهد جامع الشرائط پنج يك آن را مىگيرد و اگر
از بين رفته عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مىكند.
مسأله 1827 - اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد چنانچه مجتهد
جامع الشرائط معامله پنج يك آن را اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و
مجتهد جامع الشرائط مىتواند پنج يك آن مال را بگيرد و اگر اجازه بدهد معامله
صحيح است و خريدار بايد مقدار پنج يك پول آن را به مجتهد جامع الشرائط
بدهد، و اگر به فروشنده داده مىتواند از او پس بگيرد.
مسأله 1828 - اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند پنج يك
آن چيز مال او نمىشود.
مسأله 1829 - اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد مالى بدست
انسان آيد واجب نيست خمس آن را بدهد.
مسأله 1830 - تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه شروع به
كاسبى مى كنند يك سال كه بگذرد بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد
340

مىآيد بدهند و كسى كه شغلش كاسبى نيست اگر اتفاقا منفعتى ببرد بعد از آن كه
يك سال از موقعى كه فايده برده بگذرد، بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش
زياد آمده بدهد.
مسأله 1831 - انسان مىتواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آيد
خمس آن را بدهد و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد و اگر
براى دادن خمس سال شمسى را ملاك قرار دهد مانعى نيست.
مسأله 1832 - كسى كه مانند تاجر و كاسب بايد براى دادن خمس سال قرار
دهد اگر منفعتى بدست آورد و در بين سال بميرد بايد مخارج تا موقع مرگش را
از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهد.
مسأله 1833 - اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و آن را
نفروشد و در بين سال قيمتش پائين آيد خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب
نيست.
مسأله 1834 - اگر قيمت جنسى را كه براى تجارت خريده بالا رود و به اميد
اين كه قيمت آن بالاتر رود تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش
پائين آيد خمس مقدارى را كه بالا رفته بر او واجب است بلكه اگر به اندازه‌اى
هم نگهداشته كه تجار معمولا براى گران شدن جنس آن را نگه مىدارند خمس
مقدارى كه بالا رفته بايد بدهد.
مسأله 1835 - اگر غير مال التجارة مالى داشته باشد كه خمسش را داده يا
خمس ندارد چنانچه قيمتش بالا رود و آن را بفروشد مقدارى كه بر قيمتش
اضافه شده خمس دارد ولى اگر مثلا درختى كه خريده ميوه بياورد يا گوسفند
چاق شود در صورتى كه مقصود او از نگهدارى آنها اين بوده كه منفعتى از آنها
ببرد بايد خمس آنچه زياد شده بدهد.
مسأله 1836 - اگر باغى احداث كند براى آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش
341

بفروشد بايد خمس ميوه و نمو درختها و زيادى قيمت باغ را بدهد ولى اگر
قصدش اين باشد كه از ميوه آن استفاده كند فقط بايد خمس ميوه را بدهد.
مسأله 1837 - اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد سالى كه موقع
فروش آنها است اگر چه آنها را نفروشد بايد خمس آنها را بدهد ولى اگر مثلا از
شاخه‌هاى آن كه معمولا هر سال مى برند استفاده‌اى ببرد و به تنهائى يا با
منفعتهاى ديگر از مخارج سالش زياد بيايد در آخر هر سال بايد خمس آن را
بدهد.
مسأله 1838 - كسى كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مىگيرد و
خريد و فروش و زراعت هم مىكند بايد خمس آنچه را در آخر سال از مخارج
او زياد مىآيد بدهد، و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر ضرر كند
بنابر احتياط واجب بايد خمس نفعى را كه برده بدهد، ولى اگر دو تجارت داشته
باشد مىتواند ضرر يكى را با نفع ديگرى جبران نمايد.
مسأله 1839 - خرجهائى را كه انسان براى بدست آوردن فايده مىكند مانند
دلالى و حمامى مىتواند جزء مخارج ساليانه حساب نمايد.
مسأله 1840 - آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك
و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه دختر و زيارت و مانند اينها مىرساند
در صورتى كه از شان او زياد نباشد و در وقتى تهيه شود كه معمولا تهيه آن مورد
حاجت است و زياده روى نكرده باشد خمس ندارد.
مسأله 1841 - مالى را كه انسان به ‌مصرف نذر و كفاره مىرساند جزء مخارج
ساليانه است، و نيز مالى را كه به كسى مىبخشد يا جايزه مىدهد در صورتى كه
از شأن او زياد نباشد از مخارج ساليانه حساب مىشود.
مسأله 1842 - اگر انسان نتواند يك جا جهيزيه دختر را تهيه كند و مجبور
باشد و هر سال مقدارى از آن را تهيه نمايد و يا در شهرى باشد كه معمولا هر
342

سال مقدارى از جهيزيه دختر را تهيه مىكنند و تهيه آن مورد حاجت باشد
چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد خمس آن را نبايد بدهد و اگر
از منافع آن سال در سال بعد جهيزيه تهيه نمايد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1843 - مالى را كه خرج سفر حج و زيارتهاى ديگر مىكند اگر مانند
مركب سوارى باشد كه عين آن باقى است و از منفعت آن استفاده شده، از
مخارج سالى حساب مىشود كه در آن سال شروع به مسافرت كرده اگر چه سفر
او تا مقدارى مقدارى از سال بعد طول بكشد، ولى اگر مثل خوراكيها از بين رفتنى باشد
بايد خمس مقدارى را كه در سال بعد واقع شده بدهد.
مسأله 1844 - كسى كه از كسب و تجارت فايده‌اى برده اگر مال ديگرى هم
دارد كه خمس آن واجب نيست مىتواند مخارج سال خود را فقط از فايده
كسب حساب كند.
مسأله 1845 - اگر از منفعت كسب، آذوقه‌اى كه براى مصرف سالش خريده
در آخر سال زياد بيايد بايد خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قيمت آن را
بدهد در صورتى كه قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده باشد بايد قيمت آخر
سال را حساب كند.
مسأله 1846 - اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه‌اى براى منزل
بخرد چنانچه در بين سال احتياجش از آن بر طرف شود واجب است خمس آن
را بدهد و اگر احتياجش بعد از سال منفعت بر طرف شود واجب نيست. و
همچنين است زيور آلات زنانه، اگر در بين سال وقت زينت كردن زنها به آن
بگذرد، بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1847 - اگر در يك سال منفعتى نبرد نمىتواند مخارج آن سال را از
منفعتى كه دو سال بعد مىبرد كسر نمايد.
مسأله 1848 - اگر در اول سال منفعتى نبرد و از سرمايه خرج كند و پيش از
343

تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد مى تواند مقدارى را كه از سرمايه برداشته از
منافع كسر نمايد.
مسأله 1849 - اگر مقدارى از سرمايه يك رشته كسب به ‌سبب تلف يا ضرر
در معامله بدون تقصير كم شود يا از بين برود و از باقيمانده آن رشته، منافعى
ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد مىتواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده از
منافع آن بردارد.
مسأله 1850 - اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى او از بين برود
نمىتواند از منفعتى كه به دستش مىآيد آن چيز را تهيه كند، ولى اگر در همان سال
به آن چيز احتياج داشته باشد مىتواند در بين سال از منافع كسب، آن چيز را
تهيه نمايد.
مسأله 1851 - اگر در اول سال براى مخارج خود قرض كند و پيش از تمام
شدن سال منفعتى ببرد مىتواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد
مگر اين كه قرض بعد از منفعت كردن باشد.
مسأله 1852 - اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض كند
نمىتواند از منافع سالهاى بعد مقدار قرض خود را كسر نمايد. و در اين صورت
و صورت مسأله قبلى مىتواند قرض خود را از ارباح اثناء سال اداء نمايد و به
آن مقدار، خمس تعلق نمىگيرد.
مسأله 1853 - اگر براى زياد كردن مال يا خريدن ملكى كه به آن احتياج
ندارد قرض كند نمىتواند از منافع كسب، آن قرض را بدهد ولى اگر مالى را كه
قرض كرده و چيزى را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض
خود را بدهد مىتواند از منافع كسب، قرض را ادا نمايد.
مسأله 1854 - انسان مىتواند خمس هر چيز را از همان چيز يا به مقدار
قيمت خمس كه بدهكار است پول بدهد و اما اگر جنس ديگر بخواهد بدهد محل
344

اشكال است مگر آن كه با اجازه مجتهد جامع الشرائط باشد.
مسأله 1855 - تا خمس مال را ندهد نمىتواند در آن مال تصرف كند اگر چه
قصد دادن خمس را داشته باشد.
مسأله 1856 - كسى كه خمس بدهكار است نمىتواند آن را بذمه بگيرد يعنى
خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند و چنانچه تصرف
كند، و آن مال تلف شود بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1857 - كسى كه خمس بدهكار است اگر با مجتهد جامع الشرائط
مصالحه كند مىتواند در تمام مال تصرف نمايد، و بعد از مصالحه منافعى كه از
آن بدست مىآيد مال خود او است.
مسأله 1858 - كسى كه با ديگرى شريك است اگر خمس منافع خود را بدهد
و شريك او ندهد و در سال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت
بگذارد هيچ كدام نمىتوانند در آن تصرف كنند.
مسأله 1859 - اگر بچه صغير سرمايه‌اى داشته باشد و از آن منافعى بدست
آيد بر ولى واجب است پيش از بلوغ خمس او را بدهد.
مسأله 1860 - انسان نمىتواند در مالى كه يقين دارد خمسش را نداده
تصرف كند ولى در مالى كه شك دارد خمس آن را داده يا نه مىتواند تصرف
نمايد.
مسأله 1861 - كسى كه از اول تكليف، خمس نداده اگر ملكى بخرد و قيمت
آن بالا رود چنانچه آن ملك را براى آن نخريده كه قيمتش بالا رود و بفروشد
مثلا زمينى را براى زراعت خريده است اگر پول خمس نداده را به فروشنده داده و
به او گفته: اين ملك را به اين پول مىخرم در صورتى كه مجتهد جامع الشرائط
معامله پنج يك آن را اجازه بدهد خريدار بايد خمس مقدارى كه آن ملك
ارزش دارد بدهد.
345

مسأله 1862 - كسى كه از اول تكليف، خمس نداده اگر از منافع كسب چيزى
كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از خريد آن گذشته بايد خمس آن را
بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود
خريده پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فايده برده آنها را خريده لازم
نيست خمس آنها را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده و يا بعد از تمام شدن
سال، بنابر احتياط واجب بايد با مجتهد جامع الشرائط مصالحه كند.
2 - معدن
مسأله 1863 - اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ،
فيروزه، عقيق، زاج، نمك و هر چيزى كه بر آن عنوان معدن، صدق كند، چيزى
به دست آورده شود، چنانچه به مقدار نصاب رسيده باشد، بايد خمس آن داده
شود.
مسأله 1864 - نصاب معدن بنابر احتياط (105) مثقال نقره يا (15) مثقال
طلا مىباشد، و احتياط واجب آن است كه نصاب، قبل از كم نمودن مخارج
اخراج و تصفيه، محاسبه شود لكن مقدارى را كه بايد خمس آن را ادا نمود بعد از
كم نمودن مخارج است.
مسأله 1865 - آنچه را كه از معدن استفاده شده است چنانچه به حد نصاب
نرسد در صورتى كه به تنهائى يا با منفعت هاى ديگر كسب، از مخارج ساليانه
زياد بيايد خمس آن واجب است.
مسأله 1866 - گچ و آهك و گل سرشور و گل سرخ بنابر احتياط واجب از
معدن به حساب مىآيد و خمس دارد.
مسأله 1867 - كسى كه از معدن چيزى به دست مىآورد، بايد خمس آن را
بدهد چه معدن روى زمين باشد يا زير آن، در زمينى باشد كه ملك است يا در
346

جايى كه مالك ندارد.
مسأله 1868 - اگر شك كند كه آنچه را خارج نموده است به حد نصاب
رسيده است يا خير، احتياط واجب آن است كه امتحان نمايد يعنى از راه
وزن كردن يا راههاى ديگر قيمت آن را معلوم نمايد.
مسأله 1869 - اگر چند نفر چيزى از معدن بيرون آورند، چنانچه بعد از كم
كردن مخارجى كه براى آن كرده‌اند، اگر سهم هر كدام آنها به 105 مثقال نقره يا
15 مثقال طلا برسد بايد خمس آن را بدهند.
مسأله 1870 - اگر معدنى را كه در ملك ديگرى است بدون اذن صاحب آن
استخراج كنند آنچه از آن بدست مىآيد مال صاحب ملك است و چون صاحب
ملك براى بيرون آوردن آن خرجى نكرده، بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن
بيرون آمده بدهد.
مسأله 1871 - اجير گرفتن براى اخراج معدن جايز است و اجاره كننده،
مالك معدن مىشود در صورتى كه اجير به نحو خاص باشد يعنى جميع منافع او
يا منفعت مخصوصه خارج كردن، براى اجاره كننده باشد اما اگر اجير به نحو
مطلق باشد، در صورتى كه خودش قصد تملك كند، مالك مىشود.
مسأله 1872 - اگر معدن در زمين آبادى باشد كه مسلمين آن را به زور و غلبه
بدست آورده‌اند مانند اكثر اراضى ايران و عراق، چنانچه مسلمانى آن معدن را
اخراج كند مالك مىشود و بايد خمس آن را بپردازد، و اگر غير مسلمان اخراج
كند مالك نمىشود. و اگر كافر معدنى را از زمينى كه در حال فتح مسلمين، موات
است اخراج كند مالك نمىشود.
3 - گنج
مسأله 1873 - گنج مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان
347

باشد و كسى آن را پيدا كند و طورى باشد كه به آن گنج بگويند.
مسأله 1874 - اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند مال
خود او است و بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1875 - نصاب گنج بنابر احتياط (105) مثقال نقره يا (15) مثقال طلا
است. يعنى اگر قيمت چيزى را كه از گنج بدست مىآورد بعد از كم كردن
مخارجى كه براى آن كرده به (105) مثقال نقره سكه دار يا (15) مثقال طلاى
سكه‌دار برسد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1876 - اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند مال
كسانى كه قبلا مالك آن زمين بوده‌اند نيست، مال خود او مىشود و بايد خمس
آن را بدهد، ولى اگر احتمال دهد كه مال يكى از آنان است بايد به او اطلاع دهد
و چنانچه معلوم شود مال او نيست، بايد به كسى كه پيش از او مالك زمين بوده
است خبر دهد، و به همين ترتيب بنابر احتياط واجب به تمام كسانى كه پيش از او
مالك زمين بوده‌اند خبر دهد، و اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست، مال
خود او مىشود و بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1877 - اگر در ظرفهاى متعددى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا كند كه
قيمت آنها روى هم (15) مثقال طلا باشد بايد خمس آن را بدهد، ولى چنانچه در
چند جا پيدا كند هر كدام از آنها كه قيمتش به اين مقدار برسد، خمس آن واجب
است و گنجى كه قيمت آن به اين مقدار نرسيده خمس ندارد.
مسأله 1878 - اگر دو نفر گنجى پيدا كنند چنانچه قيمت آن به 15 مثقال طلاى
مسكوك برسد اگر چه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد بايد خمس آن را بدهند.
مسأله 1879 - اگر كسى حيوانى را بخرد و در شكم آن مالى پيدا كند چنانچه
احتمال دهد كه مال فروشنده است بايد به او خبر دهد، و اگر معلوم شود مال او
نيست بنابر احتياط واجب بايد به ترتيب صاحبان قبلى آن را خبر كند، و چنانچه
348

معلوم شود كه مال هيچ يك آنان نيست اگر چه قيمت آن (105) مثقال نقره يا
(15) مثقال طلا نباشد بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد، ولى اگر
ماهى بخرد و در شكم آن گوهرى بيايد مال خود او است و لازم نيست به فروشنده
و صياد خبر دهد و بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد.
4 - مال حلال مخلوط به حرام
مسأله 1880 - اگر مال حلال با مال حرام به طورى مخلوط شود كه انسان
نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هيچ كدام
معلوم نباشد بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيه مال حلال
مىشود. و بنابر احتياط واجب اين خمس را به قصد ما فى الذمه (اعم از خمس
اصطلاحى و صدقه) از طرف مالك بپردازد.
مسأله 1881 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را
بداند ولى صاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد و
احتياط واجب آن است كه از مجتهد جامع الشرائط هم هم اذن بگيرد.
مسأله 1882 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را
نداند ولى صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضى نمايند، و چنانچه صاحب
مال راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند چيز معينى مال او است و شك كند
كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه يقين دارد مال او است به او
بدهد، و احتياط مستحب آن است مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهد مال او
است به او بدهد.
مسأله 1883 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه
مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط مستحب مقدارى را كه مىداند از
خمس بيشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.
349

مسأله 1884 - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد از آن
صاحبش معلوم شود چيزى بر او نيست، ولى اگر مالى را كه صاحبش را
نمىشناسد به نيت او صدقه بدهد و بعد از آن صاحبش پيدا شد واجب است
به مقدار مالش به او بدهد.
مسأله 1885 - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد
و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولى نتواند بفهمد
كيست، بايد قرعه بيندازد و بنام هر كس افتاد مال را به. او بدهد.
5 - جواهرى كه بواسطه فرو رفتن در دريا بدست مىآيد
مسأله 1886 - اگر بواسطه غواصى يعنى فرو رفتن در دريا لؤلؤ و مرجان يا
جواهر ديگرى كه با فرو رفتن در دريا بيرون مىآيد بيرون آورند، روئيدنى
باشد يا معدنى، بعد از كم كردن مخارجى كه براى بيرون آوردن آن كرده اند
قيمت آن به (18) نخود طلا برسد، بايد خمس آن را بدهند چه در يك دفعه آن را
از دريا بيرون آورده باشند يا در چند دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد
يا از چند جنس، ولى اگر چند نفر آن را بيرون آورده باشند هر كدام آنان كه
قيمت سهمش به (18) نخود طلا برسد فقط او بايد خمس بدهد.
مسأله 1887 - اگر بدون فرو رفتن در دريا به وسيله اسبابى جواهر بيرون
آورد و بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن كرده قيمت آن به (18) نخود طلا
برسد بنابر احتياط مستحب خمس آن را بدهد، ولى اگر از روى آب دريا يا از
كنار دريا جواهر بگيرد، در صورتى بايد خمس آن را بدهد كه اين كار شغلش
باشد و از مخارج سالش به تنهائى يا با منفعت هاى ديگر زياد بيايد.
مسأله 1888 - خمس ماهى و حيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در
دريا مىگيرد در صورتى واجب است كه براى كسب بگيرد و به تنهائى يا با
350

منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مسأله 1889 - اگر انسان بدون قصد اين كه چيزى از دريا بيرون آورد در دريا
فرو رود و اتفاقا جواهرى به دستش آيد در صورتى كه قصد كند آن چيز ملكش
باشد بايد خمس آن را بدهد.
مسأله 1890 - اگر انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد و در
شكم آن جواهرى پيدا كند كه قيمتش هيجده نخود طلا يا بيشتر باشد چنانچه آن
حيوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر است بايد خمس آن را بدهد
و اگر آن حيوان اتفاقا آن جواهر را بلعيده باشد، احتياط واجب پرداختن خمس
آن است.
مسأله 1891 - اگر در رودخانه‌هاى بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و
جواهرى بيرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل آيد بايد خمس آن
را بدهد.
مسأله 1892 - اگر در آب فرو رود و مقدارى عنبر بيرون آورد كه قيمت آن
(18) نخود طلا يا بيشتر باشد بايد خمس آن را بدهد، و چنانچه از روى آب يا
از كنار دريا بدست آورد اگر قيمت آن به مقدار (18) نخود طلا هم نرسد، بنابر
احتياط خمس آن واجب است.
مسأله 1893 - كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است اگر
خمس آنها را بدهد و چيزى از مخارج سالش زياد بيايد، لازم نيست دوباره
خمس آن را بدهد.
مسأله 1894 - اگر بچه‌اى معدنى را بيرون آورد، يا مال حلال مخلوط به
حرام داشته باشد، يا گنجى پيدا كند، يا بواسطه فرو رفتن در دريا جواهرى
بيرون آورد ولى او بايد خمس آنها را بدهد.
351

6 - غنيمت
مسأله 1895 - چون مباحث غنيمت به زمان حضور امام عليه السلام
اختصاص دارد، از آوردن آن خوددارى مى شود.
7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد
مسأله 1896 - اگر كافر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را از
همان زمين بدهد. و اگر پول آن را هم بدهد اشكال ندارد (ولى اگر غير از پول
چيز ديگر بدهد بايد باذن مجتهد جامع الشرائط باشد)، و نيز اگر خانه و دكان و
مانند اينها را از مسلمان بخرد چنانچه زمين آن را جداگانه قيمت كنند و بفروشند
بايد خمس زمين آن را بدهد و اگر خانه و دكان را روى هم بفروشند و زمين به تبع
آن منتقل شود خمس زمين واجب نيست. در دادن اين خمس قصد قربت لازم
نيست، بلكه مجتهد جامع الشرائط هم كه خمس را از او مىگيرد لازم نيست
قصد قربت نمايد.
مسأله 1897 - اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان
ديگرى هم بفروشد، بايد كافر ذمى خمس آن را بدهد و نيز اگر بميرد و مسلمانى
آن زمين را از او ارث ببرد، بايد خمس آن را از همان زمين، يا از مال ديگرش
بدهند.
مسأله 1898 - اگر كافر ذمى موقع خريد زمين شرط كند كه خمس ندهد، يا
شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد شرط او صحيح نيست و بايد خمس را
بدهد، ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان
خمس بدهد اشكال ندارد.
مسأله 1899 - اگر مسلمان زمينى را به غير خريد و فروش، ملك كافر ذمى كند
و عوض آن را بگيرد مثلا به او صلح نمايد، كافر ذمى بايد خمس آن را بدهد.
352

مسأله 1900 - اگر كافر ذمى صغير باشد و ولى او زمينى را برايش بخرد يا به
ارث به او برسد بر ولى لازم است خمس آن را از همان زمين يا قيمت آن را
بپردازد.
مصرف خمس
مسأله 1901 - خمس را بايد دو قسمت كرد: يك قسمت آن سهم سادات
است و بنابر احتياط واجب بايد يا به مجتهد جامع الشرايط بدهند يا با اذن او به
سيد فقير يا سيد يتيم يا به سيدى كه در سفر درمانده شده بدهند، و نصف ديگر آن
سهم امام عليه السلام است كه در اين زمان بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند يا
به مصرفى كه او اجازه مىدهد برسانند. ولى اگر انسان بخواهد سهم امام را به
مجتهدى كه از او تقليد نمىكند بدهد، در صورتى به او اذن داده مىشود كه بداند
آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مىكند، سهم امام را به يك طور مصرف
مىكنند.
مسأله 1902 - سيد يتيمى كه به او خمس مىدهند بايد فقير باشد ولى به
سيدى كه در سفر در مانده شده، اگر در وطنش فقير هم نباشد مىشود خمس داد.
مسأله 1903 - به سيدى كه در سفر درمانده شده اگر سفر او سفر معصيت باشد
بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.
مسأله 1904 - به سيدى كه عادل نيست مىشود خمس داد ولى به ‌سيدى كه
دوازده امامى نيست نبايد خمس بدهند.
مسأله 1905 - به سيدى كه معصيت كار است اگر خمس دادن كمك به ‌معصيت
او باشد، نمىشود خمس داد و به سيدى هم كه آشكارا معصيت مىكند، اگر چه
دادن خمس كمك به معصيت او نباشد، بنا بر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.
مسأله 1906 - اگر كسى بگويد: سيدم، نمىشود به او خمس داد مگر آنكه ‌دو
353

نفر عادل، سيد بودن او را تصديق كنند يا در بين مردم بطورى معروف باشد كه
انسان يقين يا اطمينان پيدا كند كه سيد است.
مسأله 1907 - به كسى كه در شهر خودش مشهور باشد سيد است، اگر چه
انسان به سيد بودن او يقين نداشته باشد مىشود خمس داد در صورتى كه به سيد
بودن او وثوق پيدا كند.
مسأله 1908 - كسى كه زنش سيده است بنابر احتياط واجب نبايد به او
خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند، ولى اگر مخارج ديگرى بر آن
زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد. جايز است انسان خمس به آن زن
بدهد كه به مصرف آنان برساند.
مسأله 1909 - اگر مخارج سيده‌اى كه زوجه انسان نيست بر انسان واجب
باشد بنابر احتياط واجب، نمىتواند از خمس، خوراك و پوشاك او را بدهد،
ولى اگر مقدارى خمس، ملك او كند كه به مصرف ديگرى غير مخارج خودش
كه بر خمس دهنده واجب است برساند، مانعى ندارد.
مسأله 1910 - به سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و او
نمىتواند مخارج آن سيد را بدهد مىشود خمس داد.
مسأله 1911 - احتياط واجب آن است كه بيشتر از مخارج يك سال به يك
سيد فقير خمس ندهند.
مسأله 1912 - اگر در شهر انسان سيد مستحقى نباشد و احتمال هم ندهد كه
پيدا شود، يا نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد، بايد خمس را به
شهر ديگرى ببرد و به مستحق برساند و مى تواند مخارج بردن آن را از خمس
بردارد، و اگر خمس از بين برود چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده بايد
عوض آن را بدهد و اگر كوتاهى نكرده، چيزى بر او واجب نيست.
مسأله 1913 - هر گاه در شهر خودش مستحقى نباشد ولى احتمال دهد كه
354

پيدا شود اگر چه نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد مىتواند
خمس را به شهر ديگرى ببرد، و چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف شود
نبايد چيزى بدهد، ولى نمىتواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.
مسأله 1914 - اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، باز هم مىتواند خمس
را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند ولى مخارج بردن آن را بايد از خودش
بدهد و در صورتى كه خمس از بين برود اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده
باشد ضامن است.
مسأله 1915 - اگر با اذن مجتهد جامع الشرائط خمس را به شهر ديگر ببرد و
از بين برود لازم نيست دوباره خمس بدهد، و همچنين است اگر به كسى بدهد كه
از طرف مجتهد جامع الشرائط وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر
ديگر ببرد.
مسأله 1916 - اگر خمس را از خود مال ندهد و با اذن مجتهد جامع الشرائط
از جنس ديگر بدهد، بايد به قيمت واقعى آن جنس حساب كند، و چنانچه گرانتر
از قيمت حساب كند، اگر چه مستحق به آن قيمت راضى شده باشد، بايد مقدارى
را كه زياد حساب كرده بدهد.
مسأله 1917 - كسى كه از مستحق طلبكار است و مى خواهد طلب خود را
بابت خمس حساب كند، بنابر احتياط واجب بايد خمس را به او بدهد و بعد
مستحق بابت بدهى خود به او برگرداند.
مسأله 1918 - مستحق نمىتواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، ولى
كسى كه مقدار زيادى خمس بدهكار است و فقير شده و اميد چيزدار شدنش هم
نمىرود و مى خواهد مديون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضى شود كه
خمس را از او بگيرد و به او ببخشد اشكال ندارد.
مسأله 1919 - اگر خمس را با مجتهد جامع الشرائط يا وكيل او يا سيد،
355

دست گردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمىتواند از منافع آن سال كسر
نمايد. پس اگر مثلا هزار تومان دست گردان كرده و از منافع سال بعد
دو هزار تومان بيشتر از مخارجش داشته باشد بايد خمس دو هزار تومان را بدهد
و هزار تومانى را كه بابت خمس بدهكار است از بقيه بپردازد.
احكام زكات
مسأله 1920 - زكات نه چيز واجب است: اول: گندم. دوم: جو. سوم: خرما.
چهارم: كشمش. پنجم: طلا. ششم: نقره. هفتم: شتر. هشتم: گاو. نهم: گوسفند. و
اگر كسى مالك يكى از اين نه چيز باشد، با شرايطى كه بعدا گفته مىشود بايد
مقدارى كه معين شده به يكى از مصرفهائى كه دستور داده‌اند برساند. ولى
مستحب است از سرمايه كسب و كار و تجارت نيز همه ساله زكات بدهند.
مسأله 1921 - سلت كه ‌دانه‌اى است به نرمى گندم و خاصيت جو دارد زكات
ندارد ولى علس كه مثل گندم است و خوراك مردم صنعا مىباشد، زكاتش بنابر
احتياط واجب بايد داده شود.
شرايط واجب شدن زكات
مسأله 1922 - زكات در صورتى واجب مىشود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا
گفته مىشود برسد و مالك آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال
تصرف كند.
مسأله 1923 - اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره
باشد، اول ماه دوازدهم بايد زكات آن را بدهد. ولى اول سال بعد را بايد بعد از
356

تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.
مسأله 1924 - اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ
شود احتياط واجب آن است كه زكات را بدهد.
مسأله 1925 - زكات گندم و جو وقتى واجب مىشود كه دانه‌ها بسته ‌شده و به
آن گندم و جو گفته شود و زكات كشمش بنابر احتياط وقتى واجب مىشود كه
غوره است، و موقعى هم كه رنگ خرما زرد يا سرخ شده و قابل خوردن شود
بنابر احتياط، زكات آن واجب مىشود. ولى وقت دادن زكات در گندم و جو، موقع
خرمن و جدا كردن كاه آنها، و در خرما و كشمش موقعى است كه انگور خشك
شده كشمش شود و رطب، تمر شده باشد.
مسأله 1926 - اگر موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه
در مسأله پيش گفته شد، صاحب آنها بالغ باشد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1927 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال
ديوانه باشد، زكات بر او واجب نيست. و اگر در مقدارى از سال ديوانه باشد و
در آخر سال عاقل گردد هر چند مدت ديوانگى او كم باشد زكات بر او واجب
نمىشود.
مسأله 1928 - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقدارى از
سال مست يا بيهوش شود، زكات از او ساقط نمىشود. و همچنين است اگر موقع
واجب شدن زكات گندم و جو و خرما و كشمش، مست يا بيهوش باشد.
مسأله 1929 - مالى را كه از انسان غصب كرده‌اند و نمى تواند در آن تصرف
كند زكات ندارد.
مسأله 1930 - اگر طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه زكات آن واجب است قرض
كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى
واجب نيست.
357

زكات گندم و جو و خرما و كشمش
مسأله 1931 - زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مىشود كه
به مقدار نصاب برسد و نصاب آن ها 288 من تبريز و 45 مثقال كم است كه حدود
847 كيلوگرم بر آورده شده است.
مسأله 1932 - اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و جو و گندمى كه
زكات آنها واجب شده خود و عيالاتش بخورند، يا مثلا به فقير بدهد، زكات
مقدارى را كه مصرف كرده واجب نيست.
مسأله 1933 - اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد
مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب
شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات
سهم خود را بدهد.
مسأله 1934 - كسى كه از طرف مجتهد جامع الشرائط مأمور جمع آورى زكات
است موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و بعد از كشمش شدن
انگور و تمر شدن رطب مىتواند زكات را مطالبه كند. و اگر مالك ندهد و چيزى
كه زكات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1935 - اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و
جو زكات آنها واجب شود، مثلا خرما در ملك او زرد يا سرخ شود، بايد زكات
آن را بدهد.
مسأله 1936 - اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد
زراعت و درخت را بفروشد، بايد فروشنده زكات آنها را بدهد.
مسأله 1937 - اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه
فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست.
و اگر بداند كه زكات آن را نداده چنانچه مجتهد جامع الشرائط معامله مقدارى را
358

كه بايد از بابت زكات داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است. و
مجتهد جامع الشرائط مى تواند زكات را از خريدار بگيرد، و اگر معامله مقدار
زكات را اجازه دهد معامله صحيح است و خريدار بايد قيمت آن مقدار را به
مجتهد جامع الشرائط بدهد، و در صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده
باشد، مىتواند از او پس بگيرد.
مسأله 1938 - اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به
288 من و 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات
آن واجب نيست.
مسأله 1939 - اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند اگر
چه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، زكات آنها واجب نيست.
مسأله 1940 - خرمائى كه تازه آن را مىخورند و اگر بماند خيلى كم مىشود
چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به 288 من و 45 مثقال كم برسد، زكات آن
واجب است.
مسأله 1941 - گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها را داده اگر چند
سال هم نزد او بماند زكات ندارد.
مسأله 1942 - اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب
شود يا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كند زكات آن ده يك (10 / 1)
است، و اگر با دلو و موتور و پمپ از چاههاى عميق و نيمه عميق كه فعلا متداول
است آبيارى شود زكات آن بيست يك (20 / 1) است. و اگر مقدارى از باران يا نهر
يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبيارى با دلو و موتور و پمپ
استفاده نمايد، زكات نصف آن ده يك (10 / 1) و زكات نصف ديگر آن بيست يك
(20 / 1) مىباشد يعنى از چهل قسمت سه قسمت آن را بابت زكات بپردازد.
مسأله 1943 - اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب
359

شود و هم از آب دلو و مو تور و پمپ استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه عرفا
بگويند با دلو و موتور مثلا آبيارى شده نه باران، زكات آن بيست يك است (20 / 1)
و اگر عرفا بگويند با آب باران مثلا آبيارى شده نه دلو، زكات آن ده يك (10 / 1)
است.
مسأله 1944 - اگر شك كند كه آبيارى با آب باران شده يا آبيارى به دلو و
مو تور و پمپ، بيست يك (20 / 1) بر او واجب مىشود و احتياط مستحب آن است
كه ده يك (10 / 1) بدهد.
مسأله 1945 - اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران يا نهر مشروب
شود و به آب دلو و مو تور و پمپ محتاج نباشد ولى با آب دلو و موتور هم
آبيارى شود ليكن آب دلو و موتور تأثيرى در زياد شدن محصول نداشته باشد
زكات آن ده يك (10 / 1) است، و اگر با دلو و موتور آبيارى شود و به آب نهر يا
باران محتاج نباشد ولى با آب نهر يا باران هم مشروب شود ليكن در زياد شدن
محصول تأثيرى نگذارد، زكات آن بيست يك است (20 / 1).
مسأله 1946 - اگر زراعتى را با دلو و يا موتور و پمپ آبيارى كنند و در
زمينى كه پهلوى آن است زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و
محتاج به آبيارى نشود، زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده بيست يك (20 / 1) و
زكات زراعتى كه پهلوى آن است، ده يك (10 / 1) مىباشد.
مسأله 1947 - مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده است
حتى مقدارى از قيمت اسباب و لباس را كه بوسيله زراعت كم شده، مىتواند از
حاصل كسر كند، و چنانچه پيش از كم كردن اينها به 288 من و 45 مثقال كم
برسد، بنابر احتياط واجب بايد زكات باقيمانده آن را بدهد.
مسأله 1948 - قيمت بذرى كه ‌زكات به آن تعلق نگرفته يا زكاتش را پرداخته
است مىتواند جزء مخارج زراعت حساب نمايد، ولى بايد قيمت زمان كاشت
360

را حساب كند.
مسأله 1949 - اگر زمين و اسباب زراعت يا يكى از اين دو ملك خود او
باشد نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند، و نيز براى كارهائى كه خودش
كرده يا ديگرى بدون اجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمىشود.
مسأله 1950 - اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج
نيست، ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن و قبل از تعلق زكات بخرد، پولى
را كه براى آن داده جزء مخارج حساب مىشود.
مسأله 1951 - اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد، پولى را
كه براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمىشود، ولى اگر زراعت را
پيش از تعلق زكات بخرد پولى را كه براى خريد آن داده مىتواند جزء مخارج
حساب نمايد و از حاصل كم نمايد، اما بايد قيمت كاهى را كه از آن بدست مىآيد
از پولى كه براى خريد زراعت داده كسر نمايد مثلا اگر زراعتى را پانصد تومان
بخرد و قيمت كاه آن صد تومان باشد فقط چهار صد تومان آن را مىتواند جزء
مخارج حساب نمايد.
مسأله 1952 - كسى كه بدون گاو و وسايل كشاورزى ديگر كه براى زراعت
لازم است مىتواند زراعت كند اگر آن وسايل را بخرد نبايد پولى را كه براى
خريد آنها داده جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1953 - كسى كه بدون گاو و وسايل كشاورزى ديگرى كه براى
زراعت لازم است نمىتواند زراعت كند اگر آنها را بخرد و بواسطه زراعت به كلى
از بين برود، مىتواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد و اگر مقدارى
از قيمت آنها كم شود، مىتواند آن مقدار را جزء مخارج حساب كند، ولى اگر
بعد از زراعت چيزى از قيمتشان كم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء
مخارج حساب نمايد.
361

مسأله 1954 - اگر در يك زمين جو و گندم و چيزى مانند برنج و لوبيا كه
زكات آن واجب نيست بكارد، خرجهائى كه براى هر كدام آنها كرده فقط پاى
همان حساب مىشود، ولى اگر براى هر دو مخارجى كرده بايد به هر دو قسمت
نمايد، مثلا اگر هر دو به يك اندازه بوده، مىتواند نصف مخارج را از جنسى كه
زكات دارد كسر نمايد.
مسأله 1955 - اگر براى شخم زدن يا كار ديگرى كه تا چند سال براى زراعت
فايده دارد خرجى كند بنابر احتياط واجب بايد مخارج آن را بين چند سال
تقسيم كند.
مسأله 1956 - اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و
زراعت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمىآيد گندم يا جو يا خرما يا انگور
داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه اول
مىرسد به اندازه نصاب باشد، بايد زكات آن را موقعى كه مىرسد بدهد و زكات
بقيه را هر وقت بدست مىآيد ادا نمايد، و اگر آنچه اول مىرسد به اندازه نصاب
نباشد در صورتى كه علم و يقين دارد با آنچه بعد بدست مىآيد به اندازه نصاب
مىشود، باز هم واجب است زكات آنچه را كه رسيده همان وقت و زكات بقيه را
موقعى كه مىرسد بدهد و اگر يقين و علم ندارد كه همه آنها به اندازه نصاب شود،
صبر مىكند تا بقيه آن برسد، پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زكات آن
واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود زكات آن واجب نيست.
مسأله 1957 - اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد اگر
در هر مرتبه به مقدار نصاب نباشد زكات آن واجب نيست براى اين كه زراعت دو
فصل مثل زراعت دو سال است.
مسأله 1958 - اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد كه خشك آن به اندازه
نصاب مىشود، چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدرى به مستحق بدهد كه اگر
362

خشك شود به اندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد.
مسأله 1959 - اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد نمىتواند
زكات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زكات خرماى تازه يا انگور بر
او واجب باشد، نمىتواند زكات آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد. اما اگر
يكى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زكات بدهد مانعى ندارد.
مسأله 1960 - كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب
شده اگر بميرد بايد اول تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند،
بعد قرض او را ادا نمايند.
مسأله 1961 - كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد،
اگر بميرد و پيش از آن كه زكات اينها واجب شود ورثه قرض او را از مال ديگر
بدهند هر كدام كه سهمشان به 288 من و 45 مثقال كم برسد، بايد زكات بدهد، و
اگر پيش از آن كه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال ميت
فقط به اندازه بدهى او باشد واجب نيست زكات اينها را بدهند، و اگر مال ميت
بيشتر از بدهى او باشد، در صورتى كه بدهى او بقدرى است كه اگر بخواهند ادا
نمايند بايد مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه
را به طلبكار مىدهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر كدام آنان كه
سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1962 - اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده
خوب و بد دارد، بنابر احتياط واجب بايد زكات هر كدام از خوب و بد را از خود
آنها بدهد و يا زكات همه را از خوب بدهد ولى زكات همه را از بد نمىتواند
بدهد.
نصاب طلا
مسأله 1963 - طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن، بيست مثقال شرعى است
363

كه هر مثقال آن 18 نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده
مثقال معمولى است برسد، اگر شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد انسان
بايد چهل يك (5 / 2 %) آن را كه نه نخود مىشود از بابت زكات بدهد و اگر به اين
مقدار نرسد زكات آن واجب نيست و نصاب دوم و آن چهار مثقال شرعى است
كه سه مثقال معمول مىشود يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد
زكات تمام 18 مثقال را از قرار چهل يك (5 / 2 %) بدهد و اگر كمتر از سه مثقال
اضافه شود، فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و
همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام
آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
نصاب نقره
مسأله 1964 - نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن، 105 مثقال معمولى است
كه اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرايط ديگر را هم كه گفته خواهد شد داشته
باشد انسان بايد چهل يك (5 / 2 %) آن را كه 2 مثقال و 15 نخود است از بابت
زكات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن،
21 مثقال است يعنى اگر 21 مثقال، به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام
126 مثقال را به طورى كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط
بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر
چه بالا رود، يعنى اگر 21 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام آنها را بدهد،
و اگر كمتر اضافه شود مقدارى كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات
ندارد. بنابر اين اگر انسان چهل يك (5 / 2 %) هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زكاتى
را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلا
كسى كه 110 مثقال نقره دارد، اگر چهل يك (5 / 2 %) آن را بدهد، زكات 105
364

مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقدارى هم براى 5 مثقال آن داده كه واجب
نبوده است.
مسأله 1965 - كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زكات آن
را داده باشد، تا وقتى از نصاب اول كم نشده، همه ساله بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1966 - زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه آن را سكه زده
باشند و معامله با آن رواج باشد و اگر سكه آن از بين هم رفته باشد بايد زكات
آن را بدهند.
مسأله 1967 - طلا و نقره سكه‌دارى كه زنها براى زينت به كار مىبرند در
صورتى كه رايج معامله با آن باقى باشد، يعنى باز معامله پول طلا و نقره با آن
شود بنابر احتياط زكات آن واجب است. ولى اگر رواج معامله با آن باقى نباشد
زكات واجب نيست.
مسأله 1968 - كسى كه طلا و نقره دارد، اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اول
نباشد مثلا 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد، زكات بر او واجب
نيست.
مسأله 1969 - چنانچه سابقا گفته شد زكات طلا و نقره در صورتى واجب
مىشود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا
و نقره او از نصاب اول كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.
مسأله 1970 - اگر در بين يازده ماه طلا و نقره‌اى را كه دارد با طلا يا نقره يا
چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست، ولى اگر
براى فرار از دادن زكات آنها را تبديل كند، احتياط مستحب آن است كه زكات
را بدهد.
مسأله 1971 - اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند، بايد زكات آنها
را بدهد، و چنانچه بواسطه آب كردن، وزن يا قيمت آنها كم شود، بايد زكاتى را
365

كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.
مسأله 1972 - اگر طلا و نقره‌اى كه دارد خوب و بد داشته باشد، مىتواند
زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد ولى بهتر است زكات همه آنها را
از طلا و نقره خوب بدهد.
مسأله 1973 - طلا و نقره‌اى كه بيشتر از اندازه معمولى فلز ديگرى دارد، اگر
خالص آن به اندازه نصاب كه مقدار آن گفته شد برسد انسان بايد زكات آن را
بدهد، و همچنين پول طلا و نقره‌اى كه بيشتر از اندازه معمولى فلز ديگر دارد اگر
به آن پول طلا و نقره بگويند در صورتى كه به حد نصاب برسد زكاتش بنابر
احتياط، واجب است هر چند خالصش به حد نصاب نرسد. و چنانچه شك دارد كه
خالص آن به اندازه نصاب هست يا نه، بنابر احتياط واجب بايد بوسيله آب كردن
يا از راه ديگر خالص آن را معلوم كند يا به مقدارى زكات بپردازد تا يقين كند
برئ الذمه شده است و مقدار لازم را پرداخته است.
مسأله 1974 - اگر طلا و نقره‌اى كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن
مخلوط باشد، نمىتواند زكات آن را از طلا و نقره اى بدهد كه بيشتر از معمولى
فلز ديگر دارد ولى اگر بقدرى بدهد كه يقين كند طلا و نقره خالصى كه در آن
هست به اندازه زكاتى مىباشد كه بر او واجب است، اشكال ندارد.
زكات شتر و گاو و گوسفند
مسأله 1975 - زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائى كه گفته شد دو
شرط ديگر دارد:
اول: آن كه حيوان در تمام سال بيكار باشد، ولى اگر در تمام سال يكى دو
روز كار كرده باشد بطورى كه حيوان كارگر محسوب نشود زكات آن واجب
است.
366

دوم: آن كه در تمام سال از علف بيابان بچرد، پس اگر تمام سال يا
مقدارى از آن را از علف چيده شده، يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك كسى
ديگر است بچرد زكات ندارد ولى اگر در تمام سال يكى دو روز از علف مالك
چريده باشد باز زكات آن واجب است.
مسأله 1976 - اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه كسى
نكاشته بخرد يا اجاره كند وجوب زكات در آن مشكل است ولى اگر براى
چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات را بدهد.
نصاب شتر
مسأله 1977 - شتر دوازده نصاب دارد:
اول: پنج شتر، و زكات آن يك گوسفند است و تا شماره شتر به اين مقدار
نرسد زكات ندارد.
دوم: ده شتر، و زكات آن دو گوسفند است.
سوم: پانزده شتر، و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم: بيست شتر، و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم: بيست و پنج شتر، و زكات آن پنچ گوسفند است.
ششم: بيست و شش شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوم
شده باشد.
هفتم: سى و شش شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده
باشد.
هشتم: چهل و شش شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم
شده باشد.
نهم: شصت و يك شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم
367

شده باشد.
دهم: هفتاد و شش شتر، و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده
باشد.
يازدهم: نود و يك شتر، و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم
شده باشد.
دوازدهم: صد و بيست و يك شتر و بالاتر از آن است كه بايد يا چهل تا
چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك شترى بدهد كه داخل سال سوم شده
باشد يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر پنجاه تا يك شترى بدهد كه
داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند. ولى در هر صورت
بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مىماند، از نه تا
بيشتر نباشد، مثلا اگر 140 شتر دارد، بايد براى صد تا، دو شترى كه داخل سال
چهارم شده و براى چهل تا يك شتر ماده‌اى كه داخل سال سوم شده باشد بدهد.
مسأله 1978 - زكات ما بين دو نصاب واجب نيست. پس اگر شماره شترهائى
كه دارد از نصاب اول كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده،
فقط بايد زكات پنج تاى آن را بدهد و همچنين است در نصابهاى بعد.
نصاب گاو
مسأله 1979 - گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن 30 رأس است كه وقتى
شماره گاو به سى رسيد، اگر شرايطى را كه گفته شد داشته باشد، انسان بايد يك
گوساله‌اى كه داخل سال دوم شده از بابت زكات بدهد. و نصاب دوم آن، چهل
است و زكات آن يك گوساله ماده‌اى است كه داخل سال سوم شده باشد. و
زكات ما بين سى و چهل واجب نيست مثلا كسى كه سى و نه گاو دارد، فقط بايد
زكات سى تاى آنها را بدهد، و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به
368

شصت نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد و بعد از آن كه به شصت
رسيد، چون دو برابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوساله‌اى كه داخل سال دوم
شده بدهد و همچنين هر چه بالا رود، بايد يا سى تا سى تا حساب كند يا چهل تا
چهل تا يا با سى و چهل حساب نمايد و زكات آن را بدستورى كه گفته شده
بدهد، ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى
مىماند از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سى و چهل
حساب كند و براى سى تاى آن زكات سى تا و براى چهل تاى آن زكات چهل تا
را بدهد چون اگر به حساب سى تا حساب كند، ده تا زكات نداده مىماند.
نصاب گوسفند
مسأله 1980 - گوسفند پنج نصاب دارد:
اول: چهل گوسفند است، و زكات آن يك گوسفند است و تا گوسفند به
چهل نرسد زكات ندارد.
دوم: صد و بيست و يك گوسفند است، و زكات آن دو گوسفند است.
سوم: دويست و يك گوسفند است، و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم: سيصد و يك گوسفند است، و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم: چهار صد و بالاتر از آن است كه بايد آنها را صدتا صدتا حساب
كند و براى هر صدتاى آنها يك گوسفند بدهد. و لازم نيست زكات را از خود
گوسفندها بدهد، بلكه يا گوسفند ديگرى بدهد و يا مطابق گوسفند پول
بدهد كافى است، اما چيز ديگرى غير از اين دو را بدهد اشكال دارد.
مسأله 1981 - زكات ما بين دو نصاب واجب نيست، پس اگر شماره
گوسفندهاى كسى از نصاب اول كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوم كه
صد و بيست و يك گوسفند است نرسيده، فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد و
369

زيادى آن زكات ندارد و همچنين است در نصابهاى بعد.
مسأله 1982 - زكات شتر و گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب
است چه همه آنها نر باشند يا ماده، يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.
مسأله 1983 - در زكات، گاو و گاوميش يك جنس حساب مىشود و
شتر عربى و غير عربى يك جنس است، و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات
با هم فرق ندارند.
مسأله 1984 - اگر براى زكات گوسفند بدهد، بنا بر احتياط واجب بايد داخل
سال دوم شده باشد و اگر بز بدهد احتياطا بايد داخل سال سوم شده باشد.
مسأله 1985 - گوسفندى را كه بابت زكات مىدهد، اگر قيمتش مختصرى از
گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد. ولى بهتر است گوسفندى را كه
قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد، و همچنين است در گاو و شتر.
مسأله 1986 - اگر چند نفر با هم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به
نصاب اول رسيده بايد زكات بدهد و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اول است
زكات واجب نيست.
مسأله 1987 - اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و
روى هم به اندازه نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1988 - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند،
بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1989 - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير
باشند، مىتواند زكات را از خود آنها بدهد. ولى اگر همه سالم و بى عيب و جوان
باشند نمىتواند زكات آنها را مريض، يا معيوب يا پير بدهد. بلكه اگر بعضى از
آنها سالم و بعضى مريض و دسته‌اى معيوب و دسته ديگر بى عيب و مقدارى
پير و مقدارى جوان باشند، احتياط واجب آن است كه براى زكات آنها سالم و
370

بى عيب و جوان بدهد.
مسأله 1990 - اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شترى را
كه دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان
جنس عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات
بر او واجب نيست.
مسأله 1991 - كسى كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات
آنها را از مال ديگرش بدهد، تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده، همه ساله
بايد زكات را بدهد، و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول كمتر شوند، زكات بر
او واجب نيست مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد، اگر از مال ديگرش زكات آنها
را بدهد تا وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده، همه ساله بايد يك گوسفند
بدهد و اگر از خود آنها بدهد تا وقتى به چهل نرسيده، زكات بر او واجب نيست.
مصرف زكات
مسأله 1992 - انسان مى تواند زكات را در هشت مورد مصرف كند:
اول: فقير، و آن كسى است كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد. ولى
كسى كه صنعت، يا ملك يا سرمايه‌اى دارد كه مىتواند مخارج سال خود را
بگذراند فقير نيست.
دوم: مسكين، و او كسى است كه از فقير سخت تر مىگذراند.
سوم: كسى كه از طرف امام (عليه السلام) يا نائب امام مأمور است كه
زكات را جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى كند و آن را به
امام (عليه السلام) يا نائب امام يا فقرا برساند، كه مىتواند به اندازه زحمتى كه
مىكشد از زكات استفاده كند.
371

چهارم: كافرهائى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مىشوند،
يا در جنگ به مسلمانان كمك مىكنند و همچنين مسلمانانى كه ايمان آنان
ضعيف است كه اگر زكات به آنان بدهند ايمانشان قوى مىشود.
پنجم: خريدارى بنده ها و آزاد كردن آنان.
ششم: بدهكارى كه نمىتواند قرض خود را بدهد، به شرط آن كه قرض
در معصيت صرف نشده باشد.
هفتم: سبيل الله، يعنى كارى كه مانند ساختن مسجد و مدرسه، منفعت
عمومى دينى دارد. يا مثل ساختن پل و اصلاح راه، كه نفعش به عموم مسلمانان
مىرسد
و آنچه براى اسلام و مسلمين نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد.
هشتم: ابن السبيل، يعنى مسافرى كه در سفر درمانده شده و احكام اينها در
مسائل آينده گفته خواهد شد.
مسأله 1993 - احتياط واجب آن است كه فقير و مسكين بيشتر از مخارج
سال خود و عيالاتش را از زكات نگيرد و اگر مقدارى پول يا جنس دارد، فقط
به اندازه كسرى مخارج يك سالش زكات بگيرد.
مسأله 1994 - كسى كه مخارج سالش را داشته اگر مقدارى از آن را مصرف
كند و بعد شك كند كه آنچه باقيمانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه،
نمىتواند زكات بگيرد.
مسأله 1995 - صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد او از مخارج سالش
كمتر است مىتواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد. و لازم نيست ابزار كار
يا ملك يا سرمايه خود را به صرف مخارج برساند.
مسأله 1996 - فقيرى كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد، اگر خانه‌اى
دارد كه ملك او است و در آن نشسته، يا مال سوارى دارد، چنانچه بدون اينها
نتواند زندگى كند، اگر چه براى حفظ آبرويش باشد، مىتواند زكات بگيرد و
372

همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهائى كه به
آنها احتياج دارد. و فقيرى كه اينها را ندارد، اگر به اينها احتياج داشته باشد،
مىتواند از زكات خريدارى نمايد.
مسأله 1997 - فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست، بنابر
احتياط واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگى نكند، ولى تا وقتى
مشغول ياد گرفتن است، مىتواند زكات بگيرد.
مسأله 1998 - به كسى كه قبلا فقير بوده و مى گويد: فقيرم، اگر چه انسان از
گفته او اطمينان پيدا نكند مىشود زكات داد.
مسأله 1999 - كسى كه مىگويد: فقيرم، و قبلا فقير نبوده، يا معلوم نيست فقير
بوده يا نه، چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود، احتياط واجب آن است كه به او
زكات ندهند.
مسأله 2000 - كسى كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد، مىتواند
طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.
مسأله 2001 - اگر فقير بميرد، و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان
مىتواند طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند بلكه اگر مال او به اندازه
قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند، يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود
را بگيرد، نيز مىتواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 2002 - چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد لازم نيست به او
بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است مال را به قصد
زكات به او داده ولى زكات بودنش را اظهار ننمايد.
مسأله 2003 - اگر به اعتقاد اين كه كسى فقير است زكات به او بدهد بعد بفهمد
فقير نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه فقير نيست زكات بدهد، چنانچه
چيزى را كه به او داده باقى باشد مىتواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از
373

بين رفته هر گاه كسى كه آن چيز را گرفته مىدانسته يا احتمال مىداده كه زكات
است بايد عوض آن را بدهد و او به مستحق برساند، ولى اگر به غير عنوان زكات
داده نمىتواند چيزى از او بگيرد و چنانچه در تشخيص مستحق كوتاهى نكرده
باشد مثلا بينه شرعيه گواهى بر فقر او داده باشد لازم نيست دوباره از مال خود
زكات بپردازد.
مسأله 2004 - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگر چه
مخارج سال خود را داشته باشد مىتواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد
ولى بايد مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد ولى اگر در معصيت
خرج كرده از آن معصيت توبه كرده باشد كه در اين صورت از سهم فقرا مىشود
به او داد.
مسأله 2005 - اگر به كسى كه بدهكار و مقروض است و نمى تواند بدهى خود
را بدهد زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه آن
بدهكار فقير باشد مىتواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولى اگر از
آن معصيت توبه نكرده باشد بنابر احتياط واجب چيزى را كه به او داده، بابت
زكات حساب نكند.
مسأله 2006 - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگر چه
فقير نباشد انسان مىتواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 2007 - مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده،
چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزى خود
را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقير نباشد، مىتواند زكات بگيرد. ولى
اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يا فروختن مخارج سفر خود را فراهم
كند، فقط به مقدارى كه به آنجا برسد، مىتواند زكات بگيرد.
مسأله 2008 - مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آن كه به
374

وطنش رسيد، اگر چيزى از زكات زياد آمده باشد بايد آن را به مجتهد
جامع الشرائط بدهد و بگويد آن چيز زكات است.
شرايط كسانى كه مستحق زكاتند
مسأله 2009 - كسى كه زكات مىگيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد و اگر از
راه شرعى شيعه بودن كسى ثابت، و به او زكات بدهند، و زكات تلف شود بعد
معلوم شود شيعه نبوده لازم نيست دوباره زكات بدهد.
مسأله 2010 - اگر طفل يا ديوانه‌اى از شيعه ‌فقير باشد، انسان مىتواند به ولى
او زكات بدهد به قصد اين كه آنچه را مىدهد ملك طفل يا ديوانه باشد.
مسأله 2011 - اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد مىتواند خودش يا
بوسيله يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعى كه
زكات را به مصرف آنان مىرساند نيت زكات كنند.
مسأله 2012 - به فقيرى كه گدائى مىكند، مىشود زكات داد، ولى به كسى كه
زكات را در معصيت مصرف مىكند نمىشود زكات داد.
مسأله 2013 - به كسى كه معصيت كبيره را آشكارا انجام مىدهد احتياط
واجب آن است كه زكات ندهند و همچنين است به شارب الخمر.
مسأله 2014 - به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگر
چه مخارج او بر انسان واجب باشد مىشود زكات داد تا قرضش را بدهد. ولى
اگر زن يا كس ديگرى كه مخارجش بر انسان واجب است براى خرجى خود
قرض كند انسان نمىتواند بدهى او را از زكات بدهد.
مسأله 2015 - انسان نمىتواند مخارج كسانى را كه خرجشان بر او واجب
است مانند زن دائمى و اولاد و نوه ها و پدر و مادر و اجداد از زكات بدهد. ولى
375

اگر مخارج آنان را ندهد ديگران مىتوانند به آنان زكات بدهند.
مسأله 2016 - اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت
خود نمايد اشكال ندارد.
مسأله 2017 - اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد پدر
مىتواند براى خريدن آنها به او زكات بدهد.
مسأله 2018 - پدر مىتواند به پسرش زكات بدهد كه براى خود زن بگيرد
پسر هم مىتواند براى آن كه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.
مسأله 2019 - به زنى كه شوهرش مخارج او را مىدهد، يا خرجى نمىدهد
ولى ممكن است او را به دادن خرجى مجبور كنند، نمىشود زكات داد.
مسأله 2020 - زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش و ديگران مىتوانند
به او زكات بدهند ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را
بدهد، يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد در صورتى كه بتواند
مخارج آن زن را بدهد يا بتوان شوهر را مجبور كرد نمىشود به آن زن زكات
داد.
مسأله 2021 - زن مىتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگر چه شوهر
زكات را صرف مخارج آن زن و اولادش كند.
مسأله 2022 - سيد نمىتواند از سيد زكات بگيرد ولى سيد نمىتواند از غير
سيد زكات بگيرد، ولى اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند و
از گرفتن زكات ناچار باشد، مىتواند از غير سيد زكات بگيرد. اما احتياط
واجب آن است كه اگر ممكن باشد فقط به مقدارى كه براى مخارج روزانه‌اش
ناچار است، بگيرد.
مسأله 2023 - به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه، مىشود زكات داد.
376

نيت زكات
مسأله 2024 - انسان بايد زكات را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بدهد و در نيت معين كند كه آنچه را مىدهد زكات مال است، يا
زكات فطره. ولى اگر مثلا زكات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نيست معين
كند چيزى را كه مىدهد زكات گندم است يا زكات جو.
مسأله 2025 - كسى كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقدارى زكات
بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند، چنانچه چيزى را كه داده هم جنس يكى از
آنها باشد زكات همان جنس حساب مىشود و اگر همجنس هيچ كدام آنها نباشد،
به همه آنها قسمت مىشود. پس كسى كه زكات چهل گوسفند و زكات پانزده مثقال
طلا بر او واجب است، اگر مثلا يك گوسفند از بابت زكات بدهد و نيت هيچ كدام
آنها را نكند، زكات گوسفند حساب مىشود، ولى اگر مقدارى نقره بدهد به
زكاتى كه براى گوسفند و طلا بدهكار است تقسيم مىشود، همچنين است اگر
گوسفند را به عنوان بدل يا قيمت بدهد باز تقسيم مىشود.
مسأله 2026 - اگر كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه وكيل
وقتى كه زكات را به فقير مىدهد، از طرف مالك نيت زكات كند كافى است.
مسأله 2027 - اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت، زكات را به فقير بدهد
و پيش از آن كه آن مال از بين برود، خود مالك نيت زكات كند، زكات حساب مىشود.
مسائل متفرقه زكات
مسأله 2028 - موقعى كه گندم و جو را از كاه جدا مىكند و موقعى كه انگور
377

خشك شده كشمش شود و موقعى كه رطب خرما شود انسان بايد زكات را به
فقير بدهد يا از مال خود جدا كند. و زكات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را
بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير بدهد يا از مال خود جدا نمايد. و اگر
منتظر فقير معينى باشد، يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد بنابر
احتياط واجب زكات را جدا كند تا بعد به آن فقير معين برساند.
مسأله 2029 - بعد از جدا كردن زكات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد
ولى اگر به كسى كه مىشود زكات داد دسترسى دارد احتياط واجب آن است كه
دادن زكات را تأخير نيندازد.
مسأله 2030 - كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند اگر ندهد و
بواسطه كوتاهى او از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2031 - كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند، اگر زكات را
ندهد، و بدون آن كه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود، چنانچه دادن زكات
را به قدرى تأخير انداخته كه نمىگويند فورا داده است، بايد عوض آن را بدهد و
اگر به اين مقدار تأخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تأخير انداخته و در همان دو
سه ساعت تلف شده در صورتى كه دسترسى به مستحق نداشته چيزى بر او
واجب نيست و اگر دسترسى به مستحق داشته بنابر احتياط واجب بايد عوض
آن را بدهد.
مسأله 2032 - انسان نمىتواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بردارد و
چيز ديگرى به جاى آن بگذارد.
مسأله 2033 - اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد مثلا گوسفندى كه
براى زكات گذاشته بره بياورد مال فقير است.
مسأله 2034 - اگر موقعى كه زكات را كنار مىگذارد مستحقى حاضر باشد
بهتر است زكات را به او بدهد مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكات به
378

او از جهتى بهتر باشد.
مسأله 2035 - اگر پيش از آن كه زكات بر او واجب شود، چيزى بابت زكات
به فقير بدهد زكات حساب نمىشود و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد، اگر
چيزى را كه به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقى باشد
مىتواند چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب كند.
مسأله 2036 - مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاى
آبرومند بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران و اهل علم و كمال
را بر غير آنان و كسانى كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدم بدارد. ولى اگر
دادن زكات به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد، مستحب است زكات را به او
بدهد.
مسأله 2037 - بهتر است زكات را آشكارا و صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
مسأله 2038 - اگر در شهر كسى كه مىخواهد زكات بدهد مستحقى نباشد و
نتواند زكات را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند، چنانچه اميد
نداشته باشد كه بعدا مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگرى ببرد و به
مصرف زكات برساند ولى مخارج بردن به آن شهر از زكات مىباشد، و اگر
زكات تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2039 - اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود، مىتواند زكات را به
شهر ديگر ببرد. ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات
تلف شود ضامن است، مگر آن كه با اجازه حاكم شرع برده باشد.
مسأله 2040 - اجرت وزن كردن، پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و
خرمائى را كه براى زكات مىدهد با خود او است.
مسأله 2041 - كسى كه 2 مثقال و 15 نخود نقره يا بيشتر از بابت زكات
بدهكار است بنابر احتياط مستحب كمتر از 2 مثقال و 15 نخود نقره به يك فقير
379

ندهد، و نيز اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهكار است و قيمت آن به
2 مثقال و 15 نخود نقره هم برسد بنابر احتياط مستحب به يك فقير كمتر از آن
ندهد.
مسأله 2042 - مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتى را كه
از او گرفته به او بفروشد و اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از
آن كه به قيمت رساند باز كسى كه زكات را به او داده مكروه است خريدارى كند.
مسأله 2043 - اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه بايد
زكات را بدهد هر چند شك او براى زكات سالهاى پيش باشد.
مسأله 2044 - فقير نمىتواند زكات را به ‌كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى
را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او
ببخشد ولى چنانچه مصلحت باشد مىتواند به عنوان قرض برگرداند. اما كسى كه
زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمى تواند زكات را بدهد و اميد هم
ندارد كه دارا شود، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مىتواند زكات را از او بگيرد و
به او ببخشد.
مسأله 2045 - انسان مىتواند از زكات، قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا
بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او
واجب است. و نيز مىتواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد.
مسأله 2046 - انسان نمىتواند از زكات املاكى بخرد و بر اولاد خود يا بر
كسانى كه ‌مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد تا عايدى آن را به مصرف
مخارج خود برسانند.
مسأله 2047 - فقير مىتواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات
بگيرد، ولى اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، براى زيارت و مانند آن
نمىتواند زكات بگيرد ولى از سهم سبيل الله مانعى ندارد.
380

مسأله 2048 - اگر مالك، فقيرى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد،
چنانچه آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكات
بر ندارد نمىتواند چيزى از آن براى خودش بردارد، و اگر يقين دارد كه قصد
مالك اين نبوده، براى خودش هم مىتواند بردارد.
مسأله 2049 - اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات
بگيرد، چنانچه شرطهائى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود
(يعنى به مقدار نصاب باشد و اتفاقا سال بر آن بگذرد) بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 2050 - اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك
باشند و يكى از آنها زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه
بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرف او در سهم خودش هم اشكال
دارد.
مسأله 2051 - كسى كه خمس يا زكات بدهكار است، و كفاره و نذر و مانند
اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر
مالى كه خمس يا زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد بايد خمس و زكات را
بدهد و اگر از بين رفته باشد مخير است مىتواند خمس يا زكات را بدهد يا
كفاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد ولى بهتر است بين آنها تقسيم كند.
مسأله 2052 - كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و نذر و مانند اينها هم بر
او واجب است و قرض هم دارد اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد
چنانچه مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا
زكات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاى ديگرى كه بر او واجب است قسمت
كنند و اگر مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او
را به خمس و زكات و قرض و نذر و مانند اينها به نسبت تقسيم كنند مثلا اگر
چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به كسى بدهكار است و همه
381

مال او سى تومان است، بايد بيست تومان بابت خمس و ده تومان به دين او
دين او بدهند.
مسأله 2053 - كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مىتواند
براى معاش خود كسب كند چنانچه تحصيل آن علم، واجب يا مستحب باشد
مىتوان به او زكات داد و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد،
زكات دادن به او اشكال دارد.
زكات فطره
مسأله 2053 - كسى كه موقع غروب شب عيد فطر گرچه به چند لحظه
باشد بالغ و عاقل و هوشيار است و فقير و بنده كس ديگر نيست، بايد براى
خودش و كسانى كه نان خور او هستند، هر نفرى يك صاع كه تقريبا سه كيلو
است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد
و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.
مسأله 2054 - كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسب و
كارى هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذراند فقير است و
دادن زكات فطره بر او واجب نيست.
مسأله 2055 - انسان بايد فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر نان خور
او حساب مىشوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن
خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.
مسأله 2056 - اگر كسى را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند
كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مىدهد،
لازم نيست خودش فطره او را بدهد.
382

مسأله 2057 - فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت
صاحبخانه وارد شده و نانخور او حساب مىشود بر او واجب است.
مسأله 2058 - فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت
صاحب خانه وارد مىشود و مدتى نزد او مىماند در صورتى كه نانخور او
حساب شود بنابر احتياط، واجب است، و همچنين است فطره كسى كه انسان را
مجبور كرده‌اند كه خرجى او را بدهد.
مسأله 2059 - فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مىشود بر
صاحب خانه واجب نيست، اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در
خانه او هم افطار كند.
مسأله 2060 - اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر ديوانه يا بيهوش باشد،
زكات فطره بر او واجب نيست.
مسأله 2061 - اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير
غنى شود، در صورتى كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات فطره
را بدهد.
مسأله 2062 - كسى كه موقع غروب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب
نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود،
مستحب است زكات فطره را بدهد.
مسأله 2063 - كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده فطره بر او
واجب نيست. ولى مسلمانى كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد
زكات فطره را بدهد.
مسأله 2064 - كسى كه به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم و مانند
آن دارد مستحب است زكات فطره را بدهد، و چنانچه عيالاتى داشته باشد و
بخواهد فطره آنها را هم بدهد مىتواند به قصد فطره، آن يك صاع را به يكى از
383

عيالاتش بدهد و او هم به همين قصد به ديگرى بدهد، و همچنين تا به نفر آخر
برسد، و بهتر است نفر آخر چيزى را كه مىگيرد به كسى بدهد كه از خودشان
نباشد. و اگر يكى از آنها صغير باشد، ولى او بجاى او مىگيرد و احتياط واجب
آن است كه چيزى را كه براى صغير گرفته به كسى ندهد.
مسأله 2065 - اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه‌دار شود، يا كسى نان خور
او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره
كسانى را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نان خور او حساب مىشوند
بدهد.
مسأله 2066 - اگر انسان نانخور كسى باشد و پيش از غروب نان خور كس
ديگر شود، فطره او بر كسى كه نانخور او شده واجب است مثلا اگر دختر پيش از
غروب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.
مسأله 2067 - كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد واجب نيست فطره خود
را بدهد.
مسأله 2068 - اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد، بر
خود انسان واجب نمىشود.
مسأله 2069 - اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را
بدهد، از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمىشود مگر اين كه با اذن و اجازه
طرف باشد.
مسأله 2070 - زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد، چنانچه نانخور كس
ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است. و اگر نانخور كس ديگر نيست، در
صورتى كه فقير نباشد، بايد فطره خود را بدهد.
مسأله 2071 - كسى كه سيد نيست نمىتواند به سيد فطره بدهد حتى اگر
سيدى نانخور او باشد، نمىتواند فطره او را به سيد ديگر بدهد.
384

مسأله 2072 - فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مىخورد، بر كسى است كه
مخارج مادر يا دايه را مىدهد ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل
بر مىدارد فطره طفل بر كسى واجب نيست.
مسأله 2073 - اگر انسان كسى را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را
بدهد (مانند خدمتكار) در صورتى كه به شرط خود عمل كند و نانخور او حساب
شود بايد فطره او را هم بدهد ولى چنانچه شرط كند كه مقدارى از مخارج او را
بدهد و مثلا پولى هم براى ديگر مخارجش بدهد، دادن فطره او واجب نيست
مانند كارگران در كارخانه‌ها و مهمانخانه‌ها كه معمولا كاركنان، غذاى خود را
همانجا مىخورند فطره آنها بر خودشان است نه صاحبكار.
مسأله 2074 - اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او و
عيالاتش را از مال او بدهند، ولى اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطره
او و عيالاتش را از مال او بدهند.
مسأله 2075 - اگر زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقا براى
زكات مال گفته شد برسانند كافى است ولى احتياط مستحب آن است كه فقط به
فقراى شيعه بدهد.
مسأله 2076 - اگر طفل شيعه‌اى فقير باشد، انسان مىتواند فطره را به مصرف
او برساند، يا به واسطه دادن به ولى طفل، ملك طفل نمايد.
مسأله 2077 - فقيرى كه فطره به او مىدهند، لازم نيست عادل باشد. ولى
احتياط واجب آن است كه به شراب خوار و كسى كه آشكارا معصيت مىكند
فطره ندهد.
مسأله 2078 - به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مىكند نبايد فطره
بدهند.
مسأله 2079 - احتياط واجب آن است كه به يك فقير بيشتر از مخارج سالش
385

و كمتر از يك صاع كه تقريبا سه كيلو است فطره ندهند.
مسأله 2080 - اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است مثلا
از گندم اعلا كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است، نصف صاع كه معناى
آن در مسأله پيش گفته شد بدهد كافى نيست. و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم
بدهد اشكال دارد.
مسأله 2081 - انسان نمىتواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم و نصف
ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد. و اگر آن را به قصد فطره هم بدهد
اشكال دارد.
مسأله 2082 - مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر
ديگران مقدم دارد و بعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را، ولى اگر
ديگران از جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.
مسأله 2083 - اگر با اعتقاد اين كه كسى فقير است به او فطره بدهد و بعد بفهمد
فقير نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه فقير نيست فطره بدهد چنانچه
مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد مىتواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و
اگر از بين رفته هر گاه كسى كه آن چيز را گرفته مىدانسته يا احتمال مىداده كه
فطره است بايد عوض آن را بدهد تا به مستحق برسانند، ولى اگر به غير عنوان
فطره داد نمىتواند چيزى از او بگيرد و چنانچه در تشخيص مستحق كوتاهى
نكرده باشد مثلا بينه شرعيه گواهى بر فقر او داده باشد لازم نيست دوباره از مال
خود فطره بپردازد.
مسأله 2084 - اگر كسى بگويد فقيرم، نمىشود به او فطره داد، مگر آن كه
اطمينان پيدا كند كه فقير است يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است.
386

مسائل متفرقه زكات فطره
مسأله 2085 - انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت يعنى براى انجام
فرمان خداوند عالم بدهد و موقعى كه آن را مىدهد، نيت دادن فطره نمايد.
مسأله 2086 - اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست و احتياط
واجب آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد. ولى اگر پيش از رمضان يا
در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد، طلب خود
را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.
مسأله 2087 - گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مىدهد بايد به جنس
ديگر يا خاك مخلوط نباشد يا اگر مخلوط است چيزى كه مخلوط شده بقدرى
كم باشد كه قابل اعتنا نباشد و اگر بيش از اين مقدار باشد در صورتى صحيح
است كه خالص آن به يك صاع برسد.
مسأله 2088 - اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست وى اگر جايى
باشد كه خوراك غالب آنان معيوب است اشكال ندارد.
مسأله 2089 - كسى كه فطره چند نفر را مىدهد، لازم نيست همه را از يك
جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضى را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد كافى
است.
مسأله 2090 - كسى كه نماز عيد فطر مىخواند بنابر احتياط واجب بايد فطره
را پيش از نماز عيد بدهد ولى اگر نماز عيد نمىخواند مىتواند دادن فطره را تا
ظهر تأخير بيندازد.
مسأله 2091 - اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر
روز عيد به مستحق ندهد، هر وقت آن را مىدهد نيت فطره نمايد.
387

مسأله 2092 - اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و
كنار هم نگذارد احتياط واجب آن است كه بعدا بدون اين كه نيت اداء و قضا كند
به قصد قربت بدهد.
مسأله 2093 - اگر فطره را كنار بگذارد، نمىتواند آن را براى خودش بردارد
و مالى ديگر را براى فطره بگذارد.
مسأله 2094 - اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است،
چنانچه فطره را ندهد و نيت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره باشد اشكال
دارد.
مسأله 2095 - اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه
دسترسى به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد و
اگر دسترسى به فقير نداشته ضامن نيست.
مسأله 2096 - اگر در محل خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن
است كه فطره را بجاى ديگر نبرد، و اگر بجاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض
آن را بدهد.
احكام حج
مسأله 2097 - حج: زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور
داده‌اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه اين شرايط را دارا
باشد، يك مرتبه واجب مىشود.
اول: آن كه بالغ باشد.
دوم: آن كه عاقل و آزاد باشد.
سوم: بواسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را كه اهميتش در شرع
388

از حج بيشتر است انجام دهد يا عمل واجبى را كه از حج مهمتر است ترك كند.
چهارم: آن كه مستطيع باشد، و مستطيع بودن به چند چيز است:
اول: آن كه توشه راه و چيزهايى را كه بر حسب حالش در سفر به آن
محتاج است و در كتابهاى مفصل گفته شده دارا باشد، و نيز مركب سوارى يا مالى
كه بتواند آنها را تهيه كند داشته باشد.
دوم: سلامت مزاج و توانايى آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را
بجا آورد.
سوم: در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته است، يا انسان بترسد كه
در راه جان او از بين برود حج بر او واجب نيست ولى اگر از راه ديگرى بتواند
برود، اگر چه دور تر باشد در صورتى كه مشقت زياد نداشته باشد و خيلى
غير متعارف نباشد، بايد از آن راه برود.
چهارم: به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.
پنجم: مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچه و
مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مىدانند داشته باشد.
ششم: بعد از برگشتن كسب يا زراعت يا عايدى ملك يا راه ديگرى براى
معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.
مسأله 2098 - كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمىشود، وقتى حج
بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.
مسأله 2099 - زنى كه مىتواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خود مالى
نداشته باشد و شوهرش هم مثلا فقير باشد و خرجى او را ندهد و ناچار شود كه
به سختى زندگى كند، حج بر او واجب نيست.
مسأله 2100 - اگر كسى توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى
بگويد حج برو من خرج تو و عيالات تو را در موقعى كه در سفر حج هستى
389

مىدهم، حج بر او واجب مىشود.
مسأله 2101 - اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را در
مدتى كه مكه مىرود و بر مى گردد به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند،
اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند
نداشته باشد بايد قبول نمايد و حج بر او واجب مىشود.
مسأله 2102 - اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را در
مدتى كه مكه مىرود و بر مى گردد به او بدهند و بگويند حج برو ولى ملك او
نكنند، حج بر او واجب مىشود.
مسأله 2103 - اگر مقدارى مال كه براى حج كافى است به كسى بدهند و با او
شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، حج بر او واجب
نمىشود ولى اگر قبول كند وخدمت، منافات با انجام مناسك حج نداشته باشد
حج واجب مىشود.
مسأله 2104 - اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود،
چنانچه حج نمايد، هر چند بعدا مالى از خود پيدا كند، ديگر حج بر او واجب
نيست.
مسأله 2105 - اگر براى تجارت يا كار ديگرى به جده برود و آنجا مالى
بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطيع باشد و ساير شرايط را
دارا باشد بايد حج كند و در صورتى كه حج نمايد، اگر چه بعدا مالى پيدا كند كه
بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب نيست.
مسأله 2106 - اگر انسان اجير شود كه مباشرة از طرف كسى ديگر حج كند،
چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد، بايد از
كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد.
مسأله 2107 - اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود و استطاعتش از
390

دست برود بايد به هر طريق كه مىتواند حج را بجا آورد، ولو با قرض گرفتن يا
اجير شدن باشد و اگر رفتن به حج مستلزم مشقت و حرج باشد بنابر احتياط
واجب بايد به حج برود.
مسأله 2108 - اگر در سال اولى كه مستطيع شده بدون سستى و تأخير به مكه
رود و در وقت معينى كه دستور داده‌اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد چنانچه
در سالهاى بعد مستطيع نشود حج بر او واجب نيست ولى چنانچه از سالهاى
پيش مستطيع بوده و نرفته به هر طريق كه مىتواند بايد حج بجا آورد.
مسأله 2109 - اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد بواسطه پيرى
يا مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نا اميد باشد از اين كه بعدا خودش حج كند،
بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد تا برايش حج انجام دهد بلكه اگر در سال
اولى كه به قدر رفتن حج مال پيدا كرده، بواسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند
حج كند احتياط مستحب آن است كه كسى را از طرف خود بفرستد كه حج نمايد.
مسأله 2110 - كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء
را از طرف او بجا آورد و اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مىشود.
مسأله 2111 - اگر طواف نساء را درست بجا نياورده يا فراموش كند، چنانچه
بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و بجا آورد، صحيح است.
احكام خريد و فروش
چيزهايى كه در خريد و فروش مستحب است
مسأله 2112 - ياد گرفتن احكام معاملات به ‌قدرى كه مورد احتياج است لازم
است، و مستحب است فروشنده بين مشترى ها در قيمت جنس فرق نگذارد و در
قيمت جنس سخت گيرى نكند، و كسى كه با او معامله كرده اگر پشيمان شود و از
391

او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند بپذيرد.
مسأله 2113 - اگر انسان نداند معامله‌اى كه كرده صحيح است يا باطل،
نمىتواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد ولى چنانچه در موقع معامله، احكام آن
را مىدانسته و بعد از معامله شك كند، تصرف او اشكال ندارد و معامله صحيح
است.
مسأله 2114 - كسى كه مال ندارد و مخارجى بر او واجب است مثل خرج زن
و بچه، بايد كسب كند و براى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات و
دستگيرى از فقرا كسب كردن مستحب است.
معاملات مكروه
مسأله 2115 - عمده معاملات مكروه از اين قرار است: اول: بنده فروشى.
دوم: قصابى. سوم: كفن فروشى. چهارم: معامله با مردمان پست. پنجم: معامله
بين اذان صبح و اول آفتاب. ششم: آن كه كار خود را خريد و فروش گندم و جو
و مانند اينها قرار دهد. هفتم: آن كه براى خريدن جنسى كه ديگرى مىخواهد
بخرد داخل معامله او شود.
معاملات حرام
مسأله 2116 - در چند مورد معامله باطل است: اول: خريد و فروش عين
نجس مانند مشروبات مسكر و سگ غير شكارى و خوك. ولى خريد و فروش
عين نجسى كه بتوان از آن استفاده حلال نمود جايز است. مثلا غائط را كه كود
نمايند، خريد و فروش آن جايز است. همچنين خريد و فروش خون كه در زمان
ما براى نجات مجروحين و بيماران مورد استفاده قرار مىگيرد جايز است. دوم:
خريد و فروش مال غصبى مگر آن كه صاحبش معامله را اجازه كند. سوم:
خريد و فروش چيزهايى كه ماليت ندارد مثل خريد و فروش حيوانات درنده.
392

چهارم: معامله چيزى كه منافع معمولى آن حرام باشد، مثل آلات قمار و موسيقى.
پنجم: معامله‌اى كه در آن ربا باشد. و حرام است غش در معامله يعنى فروختن
جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده
هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است و
اين عمل را غش مىگويند، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم منقول است
كه فرمود: از ما نيست كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر
بزند يا تقلب و حيله نمايد و هر كه با برادر مسلمانان خود غش كند، خداوند بركت
روزى او را مىبرد و راه معاش او را مىبندد و او را به خودش واگذار مىكند.
مسأله 2117 - فروختن چيز پاكى كه ‌نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است
اشكال ندارد، و اگر مشترى بخواهد آن چيز را بخورد بايد فروشنده نجس بودن
آن را به او بگويد. ولى اگر لباس است گفتن لازم نيست اگر چه مشترى با آن نماز
بخواند زيرا كه در نماز طهارت ظاهرى بدن و لباس كافى است.
مسأله 2118 - اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن
نيست نجس شود، چنانچه مثلا روغن نجس را براى خوردن به خريدار بدهند
معامله باطل و عمل حرام است و اگر براى كارى بخواهند كه شرط آن پاك بودن
نيست مثلا بخواهد نفت نجس را بسوزانند، يا روغن نجس را تبديل به صابون
كنند فروش آن اشكال ندارد.
مسأله 2119 - خريد و فروش دواهاى نجس خوردنى اگر چه جائز است ولى
بايد نجاستش را به مشترى بگويند.
مسأله 2120 - خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهايى كه از
ممالك غير اسلامى مىآورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، ولى
روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند، چنانچه در شهر كفار از
دست كافر بگيرند و از حيوانى باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن
393

مىكند. در صورتى كه احتمال آن برود كه از حيوانى است كه بدستور شرع كشته
شده اگر چه پاك و خريد و فروش آن جايز است ولى خوردنش حرام و بر
فروشنده لازم است كيفيت را به مشترى بگويد.
مسأله 2121 - اگر روباه را به ‌غير دستورى كه در شرع معين شده كشته باشند،
يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.
مسأله 2122 - خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غير اسلامى
مىآورند، يا از دست كافر گرفته مىشود در صورتى كه احتمال برود از حيوانى
است كه بدستور شرع كشته شده خريد و فروش آن جائز است ولى نماز در آن
جائز نيست.
مسأله 2123 - خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از دست مسلمان
گرفته شود اشكال ندارد. ولى اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر
گرفته و تحقيق نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه،
خريد و فروش آن جايز است ولى نماز در آن چرم و خوردن آن گوشت جايز
نيست.
مسأله 2124 - خريد و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است.
مسأله 2125 - فروختن مال غصبى اگر مالك آن معامله را رد كرد باطل
است، و فروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.
مسأله 2126 - اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله
اشكال دارد.
مسأله 2127 - اگر خريدار بخواهد پول جنس را بعدا از حرام بدهد، و از اول
هم قصدش اين باشد معامله اشكال دارد. و اگر از اول قصدش اين نباشد معامله
صحيح است ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.
مسأله 2128 - خريد و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حرام است.
394

مسأله 2129 - اگر چيزى را كه مىشود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين
بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند مثلا انگور را به اين قصد بفروشد كه از آن
شراب تهيه نمايند، معامله آن حرام و بنابر احتياط و باطل است.
مسأله 2130 - خريد و فروش مجسمه‌ و چيزهاى ديگرى كه روى آن مجسمه
دارد اشكال ندارد.
مسأله 2131 - خريدن چيزى كه از قمار، يا دزدى، يا از معامله باطل تهيه
شده باطل و تصرف در آن مال حرام است. و اگر كسى آن را بخرد بايد به
صاحب اصليش برگرداند.
مسأله 2132 - اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را
معين كند مثلا بگويد اين يك من روغن را مىفروشم، مشترى مىتواند معامله را
به هم بزند، ولى اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد، بعد روغنى كه
پيه دارد بدهد، مشترى مىتواند آن روغن را پس دهد و روغن خالص مطالبه
نمايد.
مسأله 2133 - اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مىفروشند به
زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد.
ربا و حرام است و گناه يك درهم ربا بزرگتر از آن است كه انسان هفتاد مرتبه با
محرم خود زنا كند، بلكه اگر يكى از دو جنس سالم و ديگرى معيوب، يا جنس
يكى خوب و جنس ديگرى بد باشد، يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند،
چنانچه بيشتر از مقدارى كه مىدهد بگيرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر
مس درست را بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد يا برنج صدرى را بدهد و
بيشتر از آن برنج گرده بگيرد يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى
نساخته بگيرد، ربا و حرام مىباشد.
مسأله 2134 - اگر چيزى را كه اضافه مىگيرد غير از جنسى باشد كه
395

مىفروشد، مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك ريال پول بفروشد باز هم ربا
و حرام است بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى
او انجام دهد، ربا و حرام مىباشد.
مسأله 2135 - اگر كسى كه مقدار كمتر را مىدهد چيزى علاوه كند مثلا يك
من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم بفروشد، اگر مقدار كمتر در قيمت
مساوى با مقدار بيشتر همجنس آن باشد و كسى كه مقدار كمتر را مىدهد، براى
خلاصى از فروش آن به زيادتر از همجنس، چيزى علاوه كند مثلا يك من گندم
اعلا و يك دستمال را به يك من و نيم گندم متوسط بفروشد اشكال ندارد، و
همچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلا يك من گندم و يك
دستمال را به يك من و نيم گندم و يك دستمال بفروشد.
مسأله 2136 - اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مىفروشند يا چيزى
را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مىكنند، بفروشد و زيادتر بگيرد مثلا
ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد. و چنانچه ده عدد تخم مرغ را
به يازده عدد در ذمه بفروشد لازم نيست بين آنها امتياز باشد زيرا خريد و فروش
محقق مىشود مثلا مىتواند ده عدد تخم مرغ بزرگ را به 11 عدد تخم مرغ
متوسط به ذمه بفروشد، و از اين قبيل است فروش اسكناس، يعنى مىتواند
اسكناس نقد را به زيادتر از آن با مدت بفروشد مثلا هزار تومان نقد را به
هزار و دويست تومان بفروشد كه بعد از شش ماه ديگر وصول كند، و همچنين
خريد و فروش يا صرف كردن اسكناس به اسكناس يا اسكناس به دلار يا ساير
ارزهاى خارجى توسط بانكها يا صرافى ها و اشخاص اشكال ندارد ولى قرض
ربوى حرام است.
مسأله 2137 - جنسى را كه در بعضى از شهرها به او زن، يا پيمانه مى فروشند و
در بعضى از شهرها با شماره معامله مىكنند اگر در شهرى كه آن را با وزن يا
396

پيمانه مىفروشند زيادتر بگيرد ربا و حرام است و در شهر ديگر ربا نيست.
مسأله 2138 - اگر چيزى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك
جنس نباشد زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من
گندم بگيرد معامله صحيح است.
مسأله 2139 - اگر جنسى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك چيز
عمل آمده باشد، بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد و
در عوض آن يك من و نيم پنير بگيرد، ربا و حرام است و همچنين است اگر ميوه
رسيده را با ميوه نارس معامله كند نمىتواند زيادى بگيرد.
مسأله 2140 - جو و گندم در ربا يك جنس حساب مىشود، پس اگر يك من
گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد، ربا و حرام است. و نيز اگر مثلا ده من
جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى
گندم را مىدهد، مثل آن است كه زيادى گرفته و حرام مىباشد.
مسأله 2141 - اگر مسلمان از كافرى كه در پناه اسلام نيست ربا بگيرد اشكال
ندارد و نيز پدر و فرزند و زن و شوهر مىتوانند از يكديگر ربا بگيرند.
شرايط فروشنده و خريدار
مسأله 2142 - براى فروشنده و خريدار شش چيز شرط است: اول: آن كه
بالغ باشند. دوم: آن كه عاقل باشند. سوم: آن كه مجتهد جامع الشرائط آنان را از
تصرف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد. چهارم: آن كه قصد خريد و فروش
داشته باشند پس اگر مثلا به شوخى بگويد مال خود را فروختم، معامله باطل
است. پنجم: آن كه كسى آنها را مجبور نكرده باشد. ششم: آن كه جنس و عوضى
را كه مىدهند مالك باشند يا مثل پدر و جد صغير، اختيار مال در دست آنان
باشد، و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
397

مسأله 2143 - معامله با بچه نا بالغ باطل است، اگر چه پدر يا جد آن بچه به او
اجازه داده باشند كه معامله كند، ولى اگر بچه مميز باشد و چيز كم قيمتى را كه
معامله آن براى بچه‌ها متعارف است معامله كند اشكال ندارد، و نيز اگر طفل
وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند، يا جنس را
به خريدار بدهد و پول را به فروشنده برساند، - چون واقعا دو نفر بالغ با يكديگر
معامله كرده‌اند - معامله صحيح است، ولى بايد فروشنده و خريدار يقين داشته
باشند كه طفل جنس و پول را به صاحب آن مىرساند.
مسأله 2144 - اگر از بچه نا بالغ چيزى بخرد، يا چيزى به او بفروشد بايد
جنس يا پولى را كه از او گرفته به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش رضايت
بخواهد. و اگر صاحب آن را نمىشناسد و براى شناختن او هم وسيله‌اى ندارد
بايد چيزى را كه از بچه گرفته از طرف صاحب آن مظالم بدهد ولى اگر چيزى را
كه گرفته مال خود صغير باشد بايد به وليش برساند، و اگر او را پيدا نكرد به
مجتهد جامع الشرائط بدهد.
مسأله 2145 - اگر كسى با بچه نا بالغ معامله كند و جنس يا پولى كه به بچه
داده از بين برود نمىتواند از بچه يا ولى او مطالبه كند.
مسأله 2146 - اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند چنانچه بعد از
معامله راضى شود و بگويد راضى هستم، معامله صحيح است ولى
احتياط مستحب آن است كه دوباره صيغه معامله را بخوانند.
مسأله 2147 - اگر انسان مال كسى را دون اجازه او بفروشد چنانچه صاحب
مال به فروش آن راضى نشود و اجازه نكند معامله باطل است.
مسأله 2148 - پدر و جد پدرى طفل در صورتى مىتوانند مال طفل را
بفروشند كه براى او مفسده نداشته باشد بلكه بهتر آن است كه تا مصلحت نباشد
نفروشند اما وصى پدر و وصى جد پدرى و مجتهد جامع الشرائط فقط در
398

صورتى مىتوانند مال طفل را بفروشند كه مصلحت طفل در آن باشد.
مسأله 2149 - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب
مال معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است و احتياط واجب آن
است كه مشترى و صاحب مال در منفعتى كه براى جنس و عوض آن بوده با
يكديگر مصالحه كنند.
مسأله 2150 - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد به قصد اين كه پول آن،
مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نكند معامله باطل است،
و اگر براى كسى هم كه مال را غصب كرده اجازه نمايد صحيح بودن معامله
اشكال دارد، و ظاهر اين است كه پول به خود مالك برمىگردد.
شرائط جنس و عوض آن
مسأله 2151 - جنسى كه مىفروشند و چيزى كه عوض آن مىگيرند پنج
شرط دارد:
اول: آن كه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد.
دوم: آن كه بتوانند آن را تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبى كه فرار
كرده صحيح نيست، ولى اگر بنده‌اى را كه فرار كرده با چيزى كه مىتواند تحويل
دهد مثلا با يك فرش بفروشد، اگر چه آن بنده پيدا نشود، معامله صحيح است و
در غير بنده مشكل است. اما اگر بنده فرارى را براى آزاد كردن خريدارى كند
معامله صحيح است و نياز به ضميمه ندارد.
سوم: خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و بواسطه آنها ميل مردم
به معامله فرق مىكند معين نمايد.
چهارم: كسى در جنس، يا در عوض آن حقى نداشته باشد، پس مالى را
كه انسان پيش كسى گرو گذاشته، بدون اجازه او نمىتواند بفروشد.
399

پنجم: آن كه خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را، پس اگر مثلا منفعت
يك ساله خانه را بفروشد محل اشكال است و چنانچه خريدار به جاى پول،
منفعت ملك خود را بدهد، مثلا فرشى را از كسى بخرد و عوض آن منفعت
يك ساله خانه خود را به او واگذار كند اشكال ندارد، و احكام اينها در مسائل
آينده گفته خواهد شد.
مسأله 2152 - جنسى را كه در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مىكنند در آن
شهر انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مىتواند همان جنس را در شهرى كه
با ديدن معامله مىكنند، با ديدن خريدارى نمايد.
مسأله 2153 - چيزى را كه با وزن خريد و فروش مىكنند با پيمانه هم مىشود
معامله كرد، به ‌اين طور كه اگر مثلا مىخواهد ده من گندم بفروشد با پيمانه‌اى كه
يك من گندم مىگيرد ده پيمانه بدهد.
مسأله 2154 - اگر يكى از شرطهايى كه گفته شد غير از شرط چهارم در
معامله نباشد معامله باطل است ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در
مال يكديگر تصرف كنند تصرف آنها اشكال ندارد. و در شرط چهارم اگر گرو
گيرنده معامله را امضا كند يا ملك از گرو بيرون بيايد معامله صحيح است.
مسأله 2155 - معامله چيزى را كه وقف شده باطل است، ولى اگر بطورى
خراب شود يا در معرض خرابى باشد كه نتوانند استفاده‌اى را كه مال براى آنها
وقف شده از آن ببرند، مثلا حصير مسجد به طورى پاره شود كه نتوانند روى آن
نماز بخوانند، فروش آن اشكال ندارد و در صورتى كه ممكن باشد بايد پول آن
را در همان مسجد به مصرفى برسانند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر باشد.
مسأله 2156 - هر گاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كرده‌اند بطورى
اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود كه مال يا جانى
تلف شود، مىتوانند آن مال را بفروشند و بين موقوف عليهم تقسيم نمايند، و
400

همچنين است اگر واقف شرط كند كه اگر صلاح در فروش وقف باشد مىتوانند
بفروشند، ولى چنانچه اختلاف با تنها فروختن و تهيه مكان ديگر بر طرف
مىشود، لازم است آن موقوفه، به محل ديگر تبديل و يا با پول فروش آن محل
ديگر خريده شود و به جاى مكان اول، و در همان جهت وقف اولى، وقف گردد.
مسأله 2157 - خريد و فروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره داده‌اند
اشكال ندارد، ولى استفاده آن ملك در مدت اجاره، مال مستأجر است. و اگر
خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند، يا به گمان اين كه مدت اجاره كم
است ملك را خريده باشد، پس از اطلاع مىتواند معامله خودش را بهم بزند.
صيغه خريد و فروش
مسأله 2158 - در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربى بخوانند، مثلا اگر
فروشنده به فارسى بگويد اين مال را در عوض اين پول فروختم و مشترى
بگويد قبول كردم معامله صحيح است، ولى خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء
داشته باشند، يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد.
مسأله 2159 - اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل
مالى كه از خريدار مىگيرد، مال خود را ملك او كند و او بگيرد، معامله صحيح
است و هر دو مالك مىشوند.
مسأله 2160 - امضا اسناد معامله خواه در دفاتر رسمى باشد يا غير آن
بطورى كه در زمان ما متعارف است جانشين صيغه لفظى مىشود.
خريد و فروش ميوه ها
مسأله 2161 - فروش ميوه‌اى كه گل آب آن ريخته و دانه بسته بطورى كه معمولا
ديگر از آفت گذشته باشد، پس از چيدن صحيح است. و نيز فروختن غوره بر
401

درخت اشكال ندارد، اما مقدار آنها بايد به ‌وسيله تخمين كارشناس معلوم شود.
مسأله 2162 - اگر بخواهند ميوه‌اى را كه بر درخت است، پيش از آن كه
گلش بريزد بفروشند، بايد چيزى كه داراى ماليت و قابل فروش جداگانه وملك
فروشنده باشد با آن ضميمه نمايند.
مسأله 2163 - اگر خرمايى را كه زرد يا سرخ شده، بر درخت بفروشند
اشكال ندارد،
ولى نبايد عوض آن را خرما بگيرند.
مسأله 2164 - فروختن خيار و بادمجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى
چند مرتبه چيده مىشود، در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشد و معين كنند كه
مشترى در سال چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.
مسأله 2165 - اگر خوشه گندم و جو را بعد از آن كه دانه بسته، به چيز ديگرى
غير گندم و جو بفروشند اشكال ندارد.
نقد و نسيه
مسأله 2166 - اگر جنسى را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده، بعد از معامله
مى توانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند و تحويل دادن
خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه
بتواند در آن تصرف كند، و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه
آن را طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد
فروشنده جلوگيرى نكند.
مسأله 2167 - در معامله نسيه‌ بايد مدت كاملا معلوم باشد، پس اگر جنسى را
بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت كاملا معين نشده معامله باطل
است.
مسأله 2168 - اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتى كه قرار
402

گذاشته‌اند، نمىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار
بميرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مىتواند پيش از تمام شدن مدت،
طلبى را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.
مسأله 2169 - اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته‌اند، مىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند
بپردازد، بايد او را مهلت دهد.
مسأله 2170 - اگر به كسى كه قيمت جنس را نمى داند، مقدارى نسيه بدهد و
قيمت آن را به او نگويد معامله باطل است. ولى اگر به كسى كه قيمت نقدى جنس
را مىداند نسيه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلا بگويد جنسى را كه به تو نسيه
مىدهم تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مىفروشم گرانتر حساب مىكنم و او
قبول كند اشكال ندارد.
مسأله 2171 - كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى
قرار داده، اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت، مقدارى از طلب خود را كم كند و
بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
معامله سلف
مسأله 2172 - معامله سلف آن است كه جنس فروخته شده كلى باشد و
مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول
را مىدهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول
كردم، يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را فروختم كه بعد از
شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.
مسأله 2173 - اگر پولى را كه از جنس طلا يا نقره است را سلف بفروشد و
عوض آن را پول طلا يا نقره بگيرد معامله باطل است. ولى اگر جنسى را سلف
بفروشد و عوض آن را جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است. و احتياط
403

مستحب آن است، در عوض جنسى كه مىفروشد پول بگيرد و جنس ديگر
نگيرد.
شرايط معامله سلف
مسأله 2174 - معامله سلف شش شرط دارد:
اول: خصوصياتى را كه قيمت جنس بواسطه آنها فرق مىكند معين نمايند.
ولى دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم
شده كافى است، پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حيوان و مانند اينها
در صورتى كه نشود خصوصياتشان را بطورى معين كنند كه براى مشترى
مجهول نباشد و معامله غررى باشد باطل است.
دوم: پيش از آن كه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام
قيمت را به فروشنده بدهد، يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكار نقدى باشد و
طلب خود را بابت قيمت جنس حساب كند و او قبول نمايد و چنانچه مقدارى از
قيمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است ولى فروشنده
مىتواند معامله همان مقدار را به هم بزند.
سوم: مدت را كاملا معين كنند، و اگر مثلا بگويد تا اول خرمن جنسى را
تحويل مىدهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله باطل است.
چهارم: وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت، جنس به
قدرى كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحويل دهد.
پنجم: جاى تحويل جنس را معين نمايد، ولى اگر از حرفهاى آنان جاى
آن معلوم باشد لازم نيست اسم آن جا را ببرند.
ششم: و زن يا پيمانه يا شماره آن را معين كنند و جنسى را هم كه معمولا با
ديدن، معامله مىكنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد، ولى بايد مثل بعضى از اقسام
گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.
404

احكام معامله سلف
مسأله 2175 - انسان نمىتواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن
مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد،
فروختن آن اشكال ندارد.
مسأله 2176 - در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرارداد كرده، در
موعدش بدهد، مشترى بايد قبول كند.
مسأله 2177 - اگر جنسى را كه فروشنده مىدهد بهتر يا پست تر از جنسى
باشد كه قرارداد كرده‌اند مشترى مىتواند قبول نكند.
مسأله 2178 - اگر فروشنده به جاى جنسى كه قرارداد كرده، جنس ديگرى
بدهد، در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
مسأله 2179 - اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل
دهد، ناياب شود و نتواند آن را تهيه كند، مشترى مىتواند صبر كند تا تهيه نمايد
يا معامله را به هم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.
مسأله 2180 - اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل
دهد و پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد، معامله باطل است.
فروش طلا و نقره، به طلا و نقره
مسأله 2181 - اگر طلا را به طلا يا نقره را به نقره بفروشد، سكه‌دار باشند يا
بى سكه، در صورتى كه وزن يكى از آنها زيادتر از ديگرى باشد معامله حرام و
باطل است.
مسأله 2182 - اگر طلا را به نقره، يا نقره را به طلا بفروشد، معامله صحيح
است و لازم نيست وزن آنها مساوى باشد.
مسأله 2183 - اگر طلا يا نقره را به طلا، يا نقره بفروشند، بايد فروشنده و
405

خريدار پيش از آن كه از يكديگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به يكديگر
تحويل دهند و اگر هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشته‌اند تحويل ندهند
معامله باطل است.
مسأله 2184 - اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزى را كه قرار گذاشته تحويل
دهد و ديگرى مقدارى از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگر چه
معامله به آن مقدار صحيح است ولى كسى كه تمام مال به دست او نرسيده
مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2185 - اگر مقدارى خاك نقره معدن را به همان مقدار نقره خالص و يا
مقدارى خاك طلاى معدن را به همان مقدار طلاى خالص بفروشند، معامله باطل
است. ولى فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره به هر صورت اشكال
ندارد.
مواردى كه انسان مىتواند معامله را به ‌هم بزند
مسأله 2186 - حق به ‌هم زدن معامله را خيار مىگويند و خريدار و فروشنده
در يازده صورت مىتوانند معامله را به هم بزنند:
اول: آن كه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و اين خيار را
(خيار مجلس) مىگويند.
دوم: آن كه مشترى يا فروشنده در بيع، يا يكى از دو طرف معامله در
معاملات ديگر مغبون شده باشند كه آن را (خيار غبن) گويند.
سوم: در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان
بتوانند معامله را به هم بزنند (خيار شرط).
چهارم: فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و
طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس).
پنجم: فروشنده يا خريدار شرط كند كه كارى انجام دهد، يا شرط كند
406

مالى را كه مىدهد طور مخصوصى باشد، و به آن شرط عمل نكند كه در اين
صورت ديگرى مىتواند معامله را به ‌هم بزند (خيار تخلف شرط).
ششم: در جنس يا عوض آن عيبى باشد و قبلا اطلاع نداشته باشند
(خيار عيب).
هفتم: معلوم شود مقدارى از جنسى را كه فروخته‌اند، مال ديگرى است،
كه اگر صاحب آن به معامله راضى نشود، خريدار مىتواند معامله را به ‌هم بزند يا
پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد، و نيز اگر معلوم شود مقدارى از چيزى را كه
خريدار عوض قرار داده، مال ديگرى است و صاحب آن راضى نشود، فروشنده
مىتواند معامله را به ‌هم بزند، يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد.
(خيار تبعض صفقه)
هشتم: فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او بگويد
بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است. كه در اين صورت مشترى مىتواند
معامله را به هم بزند، و نيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه مىدهد
بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است، فروشنده مىتواند معامله
را به‌ هم بزند و همچنين است اگر با رؤيت سابقه معامله شود و بعد معلوم گردد كه
جنس يا عوض آن تغيير به نقص نموده كه در صورت اول خريدار و در صورت
دوم فروشنده مىتواند معامله را به ‌هم بزند (خيار رؤيت).
نهم: مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد و فروشنده هم
جنس را تحويل نداده باشد. در صورتى كه شرط تأخير براى بايع يا مشترى
نسبت به ثمن ومثمن نشده باشد، فروشنده مىتواند معامله را به ‌هم بزند ولى اگر
جنسى را كه خريده مثل بعضى از ميوه ها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع
مىشود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده باشد كه دادن پول را
تأخير بيندازد و شرط تأخير جنس هم نشده باشد، فروشنده مىتواند معامله را
407

به هم بزند (خيار تأخير).
دهم: حيوانى را خريده باشد كه خريدار تا سه روز مىتواند معامله را به ‌هم
بزند (خيار حيوان).
يازدهم: فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد، مثلا اسبى را
كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشترى مىتواند معامله را به ‌هم بزند
(خيار تعذر تسليم). و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
مسأله 2187 - اگر خريدار قيمت جنس را نداند، يا در موقع معامله غفلت كند
و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده كه
مردم او را مغبون مىدانند و به كمى و زيادى آن اهميت مىدهند، مىتواند معامله
را به ‌هم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند، يا موقع معامله غفلت كند و
جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان
فروخته اهميت بدهند و او را مغبون بدانند، مىتواند معامله را به ‌هم بزند.
مسأله 2188 - در معامله بيع شرط، كه مثلا خانه هزار تومانى را به
دويست تومان مىفروشند و قرار مىگذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را
بدهد بتواند معامله را به ‌هم بزند، در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد
خريد و فروش داشته باشند معامله صحيح است.
مسأله 2189 - در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه
هر گاه سر مدت پول را ندهد، خريدار ملك را به او مىدهد معامله صحيح است،
ولى اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند و اگر
خريدار بميرد، نمىتواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.
مسأله 2190 - اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى اعلا
بفروشد و مشترى خبر نداشته باشد وقتى كه متوجه شود مىتواند معامله را به ‌هم
بزند.
408

مسأله 2191 - اگر خريدار بفهمد مالى را كه گرفته عيبى دارد مثلا حيوانى را
بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال
بوده و او نمىدانسته، مىتواند معامله را به هم بزند، يا فرق قيمت سالم و معيوب
آن را معين كند و به نسبت تفاوت قيمت سالم و معيوب از پولى كه به فروشنده
داده پس بگيرد مثلا مالى را كه به چهار تومان خريده، اگر بفهمد معيوب است،
در صورتى كه قيمت سالم آن هشت تومان و قيمت معيوب آن شش تومان باشد،
چون فرق قيمت سالم و معيوب يك چهارم مىباشد مىتواند يك چهارم پولى
را كه داده يعنى يك تومان از فروشنده بگيرد.
مسأله 2192 - اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه گرفته عيبى هست پس اگر
معامله به عوض كلى بوده مىتواند آن را پس بدهد و عوض سالم را مطالبه نمايد
و اگر به عوض مشخص بوده پس چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض
بوده و او نمىدانسته مىتواند معامله را به هم بزند، يا نسبت تفاوت قيمت سالم و
معيوب را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد بگيرد.
مسأله 2193 - اگر بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن پيدا
شود، خريدار مىتواند معامله را به ‌هم بزند، و نيز اگر در عوض مال بعد از معامله
و پيش از تحويل گرفتن، عيبى پيدا شود، فروشنده مىتواند معامله را به بزند،
ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند اشكال دارد.
مسأله 2194 - اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد و فورا معامله را به هم
نزند، بنابر احتياط واجب ديگر حق به هم زدن معامله را ندارد. مگر آن كه جاهل
به مسأله باشد كه وقتى فهميد مىتواند معامله را به هم بزند، ولى مقدارى تأخير براى
فكر كردن مانعى ندارد.
مسأله 2195 - هر گاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده
حاضر نباشد مىتواند معامله را به هم بزند.
409

مسأله 2196 - در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد نمىتوان
معامله را به هم بزند، يا تفاوت قيمت بگيرد: اول: آن كه موقع خريدن، عيب مال را
بداند. دوم: به عيب مال راضى شود. سوم: در وقت معامله بگويد: اگر مال عيبى
داشته باشد، پس نمىدهم و تفاوت قيمت هم نمىگيرم. چهارم: فروشنده در
وقت معامله بگويد: اين مال را با هر عيبى كه دارد مىفروشم ولى اگر عيبى را
معين كند و بگويد مال را با اين عيب مىفروشم و معلوم شود عيب ديگرى هم
دارد، خريدار مىتواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد يا
تفاوت بگيرد.
مسأله 2197 - در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد نمىتواند
معامله را به ‌هم بزند ولى مىتواند نسبت تفاوت قيمت سالم و معيوب را بگيرد.
اول: آن كه بعد از معامله تغييرى در مال بدهد كه مردم بگويند بطورى كه
خريدارى شده و تحويل داده شده باقى نمانده است. مثل آن كه پارچه را براى
دوختن بريده و يا گندم را آرد كرده باشد.
دوم: آن كه فقط حق فسخ را ساقط كرده باشد.
سوم: بعد از تحويل گرفتن مال، عيب ديگرى در آن پيدا شود. ولى اگر
حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن سه روز، به دو تفريط مشترى عيب
ديگرى پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته باشد باز هم مىتواند آن را پس
دهد، و نيز اگر فقط خريدار تا مدتى حق به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن
مدت، مال عيب ديگرى پيدا كند، اگر چه آن را تحويل گرفته باشد، مىتواند
معامله را به هم بزند.
مسأله 2198 - اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى
خصوصيات آن را براى او گفته شد، چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى
بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده مىتواند معامله را
410

به هم بزند.
مسائل متفرقه
مسأله 2199 - اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد بايد تمام
چيزهايى را كه بواسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مىشود بگويد اگر چه به همان
قيمت يا به كمتر از آن بفروشد، مثلا بايد بگويد كه نقد خريده است يا
نسيه.
مسأله 2200 - اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معين كند و
بگويد اين جنس را به اين قيمت به فروش و هر چه زيادتر فروختى مال خودت
باشد، هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال دلال است. و نيز اگر بگويد اين
جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول كردم يا به قصد فروختن،
جنس را به او بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد، هر چه زيادتر از آن قيمت
بفروشد مال خود او است.
مسأله 2201 - اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جاى آن، گوشت ماده بدهد
معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته اين گوشت نر را
مىفروشم، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معين نكرده، در
صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصاب بايد گوشت نر به او
بدهد.
مسأله 2202 - اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه‌اى مىخواهم كه رنگ آن
نرود و بزاز پارچه‌اى به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشترى مىتواند معامله را
به هم بزند.
مسأله 2203 - قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر
دروغ باشد حرام است.
411

احكام شركت
مسأله 2204 - اگر دو نفر بخواهند با هم شركت كنند، چنانچه هر كدام مقدارى
از مال خود را با مال ديگرى به طورى مخلوط كنند كه عرفا از يكديگر
تشخيص داده نشود و به عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند، يا كارى
كنند كه معلوم باشد مىخواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح
است.
مسأله 2205 - اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مىگيرند با يكديگر
شركت كنند مثل خياطها يا كارگران كارخانه كه قرار مىگذارند هر قدر مزد
گرفتند با هم قسمت كنند شركت آنان صحيح نيست و هر كدام مزد كار خود را
مالك مىشود ولى اگر بخواهند به رضايت آنچه را مزد گرفته‌اند تقسيم كنند
اشكال ندارد.
مسأله 2206 - اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود
جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در جنسى كه هر كدام
خريده‌اند و در استفاده آن با يكديگر شريك باشند صحيح نيست. اما اگر هر
كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او به طور مشترك بخرد در اين
صورت شركت آنها صحيح است.
مسأله 2207 - كسانى كه به واسطه عقد شركت با هم شريك مىشوند، بايد
مكلف و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند و نيز بايد بتوانند در
مال خود تصرف نمايند. پس آدم سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف مىكند چون حق ندارد در مال خود تصرف كند اگر شركت كند صحيح
نيست، و همچنين است ورشكسته‌اى كه از طرف مجتهد جامع الشرائط حكم
412

ورشكستگى او صادر شده باشد.
مسأله 2208 - اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مىكند يا بيشتر از
شريك ديگر كار مىكند بيشتر منفعت ببرد، يا شرط كنند كسى كه كار نمىكند يا
كمتر كار مىكند (به خاطر ارفاق يا علت ديگر) بيشتر منفعت ببرد، بايد به شرطى
كه كرده‌اند عمل نمايند.
مسأله 2209 - اگر قرار بگذارند كه به خاطر ارفاق يا علت ديگر همه استفاده
را يك نفر ببرد يا تمام ضرر يا بيشتر آن را يكى از آنان بدهد شركت و قراداد
هر دو صحيح است.
مسأله 2210 - اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد چنانچه
سرمايه آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مىبرند و اگر
سرمايه آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت
نمايند، مثلا اگر دو نفر شركت كنند و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه
ديگرى باشد سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم ديگرى است چه، هر دو به
يك اندازه كار كنند يا يكى كمتر كار كند، يا هيچ كار نكند.
مسأله 2211 - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش
نمايند، يا هر كدام به تنهائى معامله كنند، يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به
قرارداد عمل نمايند.
مسأله 2212 - اگر معين نكنند كه كدام يك از آنان با سرمايه خريد و فروش
نمايد، هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمىتواند با آن سرمايه معامله كند ولى
اگر در يك معامله اجازه دهند چنانچه در معاملات بعد اجازه جديد لازم نباشد
همان اجازه اول كافى است.
مسأله 2213 - شريكى كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرارداد
شركت عمل نمايد، مثلا اگر با او قرار گذاشته‌اند كه نسيه بخرد يا نقد بفروشد، يا
413

جنس را از محل مخصوصى بخرد، بايد به ‌همان قرار داد رفتار نمايد، و اگر با او
قرارى نگذاشته باشند بنابر احتياط واجب بايد داد و ستدى نمايد كه به مصلحت
شركت باشد ومعاملات را به طورى كه متعارف است و به مصلحت شركت است
انجام دهد، پس اگر مثلا معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در
مسافرت همراه خود نبرد چنانچه مصلحت شركت باشد بايد همين طور عمل
نمايد و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد با رعايت مصلحت
شركت عمل كند.
مسأله 2214 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر بر خلاف
قراردادى كه با او كرده‌اند خريد و فروش كند و خسارتى براى شركت پيش آيد
ضامن است، ولى اگر در معاملات بعدى طبق قرار داد عمل كند صحيح است. و
نيز اگر با او قراردادى نكرده باشند و بر خلاف معمول و مصلحت معامله كند
ضامن مىباشد اما اگر در معاملات بعدى مطابق معمول و مصلحت معامله كند
صحيح است و اما اگر اذن شركاء مقيد باشد كه در صورت تخلف حق معامله
ندارد معاملات بعدى صحيح نيست.
مسأله 2215 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر زياده روى
ننمايد و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقا مقدارى از آن يا تمام آن
تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2216 - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر بگويد سرمايه
تلف شده و پيش مجتهد جامع الشرائط قسم بخورد، بايد حرف او را قبول كرد.
مسأله 2217 - اگر تمام شريكها از اجازه‌اى كه به تصرف در مال يكديگر
داده‌اند برگردند هيچ كدام نمىتوانند در مال شركت تصرف كنند، و همچنين است
اگر يكى از آنان از اجازه خود برگردد شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند و
كسى كه از اجازه خود برگشته او هم نمىتواند در مال شركت تصرف كند.
414

مسأله 2218 - هر وقت يكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را
قسمت كنند، اگر چه شركت مدت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند.
مسأله 2219 - اگر يكى از شريكها بميرد يا ديوانه يا بيهوش شود يا سفيه شود
يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف كند يا مجتهد جامع الشرائط او را از
تصرف در اموالش جلوگيرى كند، شريكهاى ديگر نمىتوانند در مال شركت
تصرف كنند.
مسأله 2220 - اگر شريك، چيزى را نسيه براى خود بخرد، نفع و ضررش مال
خود او است ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر بگويد به آن معامله راضى
هستم نفع و ضررش مال هر دوى آنان است.
مسأله 2221 - اگر با سرمايه شركت معامله‌اى انجام دهند، بعد بفهمند شركت
باطل بوده چنانچه اجازه هر يك از شريكها مقيد به صحيح بودن شركت نباشد،
معامله صحيح است و هر چه از آن معامله پيدا شود مال همه آنان است، و اگر
اجازه هر يك مقيد به صحيح بودن شركت باشد معامله‌اى كه انجام شده فضولى
است در صورتى كه بگويد به آن معامله راضى هستيم معامله صحيح است و
گرنه باطل است. و در معامله فضولى كارى كه هر يك از شركاء انجام داده‌اند
مزد ندارد.
احكام صلح
مسأله 2222 - صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از
مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب، يا حق خود بگذرد كه او هم
در عوض مقدارى از مال، يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد يا از طلب، يا
حقى كه دارد بگذرد. بلكه اگر بدون آن كه عوض بگيرد مقدارى از مال، يا منفعت
مال خود را به كسى واگذار كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد باز هم صلح
415

صحيح است.
مسأله 2223 - دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مىكنند بايد بالغ و عاقل
باشند، و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند، و
مجتهد جامع الشرائط هم آنان را از تصرف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد.
مسأله 2224 - لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى
كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده‌اند صحيح است.
مسأله 2225 - اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا يك سال
نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه شير
گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند و قرار نگذارند كه
روغن حاصل از خود آن شير باشد صحيح است ولى اگر گوسفند را يك ساله به
چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض، مقدارى روغن بدهد
اشكال دارد.
مسأله 2226 - اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند در
صورتى صحيح است كه او قبول نمايد. ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود
بدون صلح بگذرد قبول كردن او لازم نيست.
مسأله 2227 - اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه
طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند مثلا پنجاه تومان
طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، زيادى براى بدهكار حلال
نيست مگر آن كه مقدار بدهى خود را به ‌او بگويد و او را راضى كند يا طورى
باشد كه اگر مقدار طلب خود را مىدانست، باز هم به آن مقدار صلح مىكرد.
مسأله 2228 - اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنس و وزن آنها معلوم
است به يكديگر صلح كنند، در صورتى صحيح است كه وزن يكى بيشتر از
ديگرى نباشد، ولى اگر وزن آن معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند كه وزن يكى
416

بيشتر از ديگرى است صلح صحيح است.
مسأله 2229 - اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر
طلبكار باشند و بخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند، چنانچه طلب
آنان از يك جنس و وزن آنها يكى باشد مثلا هر دو ده من گندم طلبكار باشند،
مصالحه آنان صحيح است. و همچنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد مثلا
يكى ده من برنج و ديگرى دوازده من گندم طلبكار باشد. ولى اگر طلب آنان از
يك جنس و چيزى باشد كه معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مىكنند، در
صورتى كه وزن يا پيمانه آنها مساوى نباشد، مصالحه آنان باطل است.
مسأله 2230 - اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد چنانچه
طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از
طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
مسأله 2231 - اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر
مىتوانند صلح را به هم بزنند و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يا يكى از
آنان، حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند، كسى كه آن حق را دارد مىتواند
صلح را به هم بزند.
مسأله 2232 - تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده‌اند
مىتوانند معامله را به هم بزنند و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد تا سه روز حق
به هم زدن معامله را دارد و همچنين اگر پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز
ندهد و جنس را تحويل نگيرد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند، ولى كسى
كه مال را صلح مىكند در اين سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد اما در
صورتى كه طرف در پرداخت مال المصالحه از حد متعارف تأخير كند يا اين كه
شرط شده باشد كه مثلا مال المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننمايد در
اين صورت مىتواند صلح را به هم بزند و همچنين در بقيه صور ديگر كه در احكام
417

خريد و فروش گفته شد مىتواند صلح را به هم بزند.
مسأله 2233 - اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد مىتواند صلح را
به هم بزند، ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد محل اشكال
است.
مسأله 2234 - هر گاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه اگر
بعد از مرگ و ارثى نداشتم بايد چيزى را كه به تو صلح كردم وقف كنى و او هم
اين شرط را قبول كند، بايد به شرط عمل نمايد.
احكام اجاره
مسأله 2235 - اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مىكند بايد مكلف و
عاقل باشند، و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود
حق تصرف داشته باشند، پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
مىكند چون حق ندارد در مال خود تصرف كند اگر چيزى را اجازه كند يا اجاره
دهد صحيح نيست مگر اين كه ولى او آن را اجازه دهد.
مسأله 2236 - انسان مىتواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره
دهد يا مالى را براى او اجاره كند.
مسأله 2237 - اگر ولى يا قيم بچه مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير
ديگرى نمايد اشكال ندارد. ولى اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را جزء مدت
اجاره قرار دهد، بعد از آن كه بچه بالغ شد، نمىتواند بقيه اجاره را نسبت به مال
به هم بزند، ولى نسبت به اجاره خودش بعد از آن كه بالغ شد مىتواند بقيه اجاره را
به هم بزند، ولى هر گاه طورى بوده كه اگر مقدارى از زمان بالغ بودن بچه را جزء
مدت اجاره نمىكرد، بر خلاف مصلحت بچه بود، نمىتواند اجاره را به هم بزند.
418

مسأله 2238 - بچه صغيرى را كه ولى ندارد بدون اجازه مجتهد جامع الشرائط
نمىشود اجير كرد، و كسى كه به مجتهد جامع الشرائط دسترسى ندارد، مىتواند
از يك نفر مؤمن كه عادل باشد، اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.
مسأله 2239 - اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند بلكه
اگر مالك به كسى بگويد: ملك خود را به تو اجاره دادم، و او بگويد: قبول كردم،
اجاره صحيح است. و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد اين كه ملك را اجاره
دهد، آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره
صحيح مىباشد.
مسأله 2240 - اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجير
شود همين كه به عنوان اجاره مشغول آن عمل شود يا خود را در اختيار موجر
قرار دهد اجاره صحيح است.
مسأله 2241 - كسى كه نمىتواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند كه ملك را
اجاره داده يا اجاره كرده صحيح است.
مسأله 2242 - اگر خانه يا مغازه يا اطاقى را اجاره كند و صاحب ملك با او
شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد يا اجاره منصرف به اين معنى
باشد، مستأجر نمىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد و اگر شرط نكند و منصرف
به اين معنى هم نباشد مىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد. ولى اگر بخواهد به
زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بايد در آن، كارى مانند
تعمير و سفيد كارى انجام داده باشد يا به غير جنسى كه اجاره كرده آن را اجاره
دهد مثلا اگر با پول اجاره كرده به گندم يا چيز ديگر اجاره دهد.
مسأله 2243 - اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند يا
اجاره منصرف به اين معنى باشد نمىشود او را به ديگرى اجاره داد، و اگر شرط
نكند، چنانچه او را به چيزى كه اجرت او قرار داده اجاره دهد، نبايد زيادتر
419

بگيرد و اگر به چيز ديگرى اجاره دهد، مىتواند زيادتر بگيرد.
مسأله 2244 - اگر شخصى غير از خانه، مغازه و اطاق، چيز ديگرى را از
فردى اجاره نمايد، مثل اين كه زمين را اجاره كند و مالك با او شرط نكند كه فقط
خودش از آن استفاده نمايد، در اين صورت (اجير) مىتواند مورد اجاره را به
هر قيمتى كه بخواهد به ديگرى اجاره دهد، هر چند قيمت اين اجاره از قيمت
اجاره شده قبلى بيشتر باشد.
مسأله 2245 - اگر خانه يا مغازه‌اى را مثلا يك ساله به صد تومان اجاره كند
و از نصف آن خودش استفاده نمايد، مىتواند نصف ديگر آن را به صد تومان يا
كمتر اجاره دهد، ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقدارى كه اجاره
كرده مثلا به صد و بيست تومان اجاره دهد بايد در آن، كارى مانند تعمير انجام
داده باشد يا به غير جنسى كه اجاره كرده اجاره دهد.
شرايط مالى كه آن را اجاره مىدهند
مسأله 2246 - مالى را كه اجاره مىدهند چند شرط دارد، اول: آن كه معين
باشد، پس اگر بگويد: يكى از خانه‌هاى خود را اجاره دادم، درست نيست. دوم:
مستأجر آن را ببيند، يا كسى كه آن را اجاره مىدهد طورى خصوصيات آن را
بيان كند كه كاملا معلوم باشد. سوم: تحويل دادن آن ممكن باشد، پس
اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است. چهارم: آن مال بواسطه استفاده كردن
از بين نرود، پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردنى هاى ديگر صحيح نيست.
پنجم: استفاده‌اى كه مال را براى آن اجاره داده‌اند ممكن باشد، پس اجاره دادن
زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر و
رودخانه هم مشروب نشود صحيح نيست. ششم: چيزى را كه اجاره مىدهد مال
خود او باشد، و اگر مال كس ديگر را اجاره دهد، در صورتى صحيح است كه
420

صاحبش رضايت دهد.
مسأله 2247 - اجاره دادن درخت براى آنكه‌ از ميوه اش استفاده كنند اشكال
ندارد.
مسأله 2248 - زن مىتواند براى آن كه از شيرش استفاده كنند اجير شود و
لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر
از بين برود، بدون اجازه او نمىتواند اجير شود.
شرايط استفاده‌اى كه مال را براى آن اجاره مىدهند
مسأله 2249 - استفاده‌اى كه مال را براى آن اجاره مىدهند چهار شرط
دارد:
اول: آن كه حلال باشد، بنابر اين اجاره دادن مغازه براى شراب فروشى يا
نگهدارى شراب و كرايه دادن اتومبيل براى حمل و نقل شراب باطل است. دوم:
پول دادن براى آن استفاده، در نظر مردم بيهوده نباشد. سوم: اگر چيزى را كه
اجاره مىدهند چند استفاده دارد، استفاده‌اى را كه مستأجر بايد از آن ببرد معين
نمايند مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مىدهد و بار مىبرد اجاره دهند، بايد در
موقع اجاره معين كنند كه سوارى يا باربرى آن، مال مستأجر است يا همه
استفاده هاى آن اما اگر استفاده ها مساوى باشد تعيين لازم نيست. چهارم: مدت
استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند مثلا با
خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را به طور مخصوصى بدوزد كافى است.
مسأله 2250 - اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند، ابتداى آن بعد از
خواندن صيغه اجاره است.
مسأله 2251 - اگر خانه‌اى را مثلا يك ساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك
ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگر چه موقعى كه صيغه
421

مىخوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.
مسأله 2252 - اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه
نشستى اجاره آن ماهى (100) صد تومان است اجاره صحيح است، و اين مقدار
جهالت در اجاره مانع ندارد.
مسأله 2253 - اگر به مستأجر بگويد: خانه را يك ماهه به هزار تومان به تو
اجاره مىدهم و هر قدر بيشتر بمانى به همين قيمت است، اجاره صحيح است. و
اين مقدار از جهالت در اجاره مضر نيست.
مسأله 2254 - خانه‌اى را كه مسافرين و زوار در آن منزل مىكنند و معلوم
نيست چقدر در آن مىمانند اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى صد تومان بدهند و
صاحب خانه راضى شود استفاده از آن خانه اشكال ندارد و اجاره صحيح است
و صاحب خانه نمىتواند آن را بيرون نمايد.
مسائل متفرقه اجاره
مسأله 2255 - مالى را كه مستأجر بابت اجاره مىدهد بايد معلوم باشد. پس
اگر از چيزهائى است كه مثل گندم با وزن معامله مىكنند، بايد وزن آن معلوم
باشد و اگر از چيزهائى است كه مثل تخم مرغ يا اسكناس با شماره معامله مىكنند
بايد شماره آن معين باشد و اگر مثل اسب و گوسفند است بايد اجاره دهنده آن را
ببيند، يا مستأجر خصوصيات آن را به او بگويد.
مسأله 2256 - اگر زمينى را براى زراعت جو يا گندم يا محصول ديگر اجاره
دهد و مال الاجاره را از محصول همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست.
مسأله 2257 - كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد حق
ندارد اجاره آن را مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد، پيش
422

از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.
مسأله 2258 - هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد، اگر چه مستأجر
تحويل نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند، بايد
مال الاجاره آن را بدهد.
مسأله 2259 - اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در
آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده اگر چه آن كار
را به او مراجعه نكند، بايد اجرت او را بدهد مثلا اگر خياطى را در روز معينى
براى دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده كار باشد اگر چه
پارچه را به او ندهد كه بدوزد، بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار باشد، چه
براى خودش يا ديگرى كار كند.
مسأله 2260 - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل
بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار ارزش معمول به صاحب ملك
بدهد، مثلا اگر خانه‌اى را يك ساله به هزار تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره
باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پانصد تومان است بايد پانصد تومان
را بدهد و اگر دو هزار تومان است بايد دو هزار تومان را بپردازد. و نيز اگر بعد
از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن
مدت را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد.
مسأله 2261 - اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى
آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده ضامن نيست.
و نيز اگر مثلا پارچه‌اى را كه به خياط داده از بين برود يا در آتش سوزى
بسوزد، در صورتى كه خياط زياده روى نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى
نكرده باشد، نبايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2262 - هر گاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند، ضامن است.
423

مسأله 2263 - اگر قصاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته
باشد، چه مجانى سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2264 - اگر حيوانى را اجاره كند و معين كند كه چقدر بار بر آن
بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود
ضامن است. و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده باشند و بيشتر از معمول بار كند و
حيوان تلف شود، يا معيوب گردد ضامن است و اجرت مقدار زياده را هم
بدهكار است.
مسأله 2265 - اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد چنانچه آن
حيوان بلغزد، يا رم كند و بار را بشكند، صاحب حيوان ضامن نيست. ولى اگر به
واسطه زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن
است.
مسأله 2266 - اگر كسى بچه‌اى را ختنه كند و ضررى به آن بچه برسد، يا
بميرد چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است و اگر متخصص بوده و
بيشتر از معمول نبريده باشد ضامن نيست، اما اگر تشخيص ضرر داشتن يا ضرر
نداشتن را هم به عهده او گذاشته باشند جراح ضامن است.
مسأله 2267 - اگر پزشك بدست خود به مريض دوا بدهد يا تزريق كند، يا
به عنوان طبابت نسخه‌اى براى بيمار بنويسد يا دستورى به او بدهد و مريض
دارو را بخورد، چنانچه در طبابت و معالجه‌اش خطا كند و به مريض ضررى
برسد يا بميرد، پزشك ضامن است. ولى اگر در مقام طبابت و معالجه نباشد بلكه
بعنوان نظريه پزشكى در كتاب بنويسد يا بگويد فلان دارو براى فلان مرض
فائده دارد و بواسطه خوردن دارو ضررى به مريض برسد يا بميرد پزشك
ضامن نيست.
مسأله 2268 - هر گاه پزشك به مريض يا ولى او بگويد كه اگر ضررى به
424

مريض برسد ضامن نباشد در صورتى كه دقت و احتياط خود را بكند و به
مريض ضررى برسد، يا بميرد، پزشك ضامن نيست.
مسأله 2269 - مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده با رضايت يكديگر
مىتوانند معامله را به هم بزنند و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از
آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مىتوانند مطابق قرار داد اجاره را به هم
بزنند.
مسأله 2270 - اگر اجاره دهنده، يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است،
چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد كه مغبون است مىتواند اجاره را
به هم بزند، ولى اگر در صيغه اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن
معامله را نداشته باشند، نمى توانند اجاره را به هم بزنند.
مسأله 2271 - اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آن كه تحويل دهد، كسى
آن را غصب نمايد، مستأجر مىتواند اجاره را به هم بزند و چيزى را كه به
اجاره دهنده داده پس بگيرد، يا اجاره را به هم نزند ولى اجاره مدتى را كه در
تصرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از او بگيرد، پس اگر حيوانى را يك ماهه
به هزار تومان اجاره نمايد و كسى آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولى ده
روز آن هزار و پانصد تومان باشد مىتواند هزار و پانصد تومان را از
غصب كننده بگيرد.
مسأله 2272 - اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد، و بعد ديگرى آن را
غصب كند، نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار
معمول از غصب كننده بگيرد.
مسأله 2273 - اگر پيش از آن كه مدت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر
بفروشد اجاره به هم نمىخورد و مستأجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد و
همچنين است اگر آن را به ديگرى بفروشد.
425

مسأله 2274 - اگر پيش از شروع مدت اجاره ملك به طورى خراب شود كه
هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفاده‌اى كه شرط كرده‌اند نباشد، اجاره باطل
مىشود. و پولى كه مستأجر به صاحب ملك داده، به او برمىگردد، بلكه اگر
طورى باشد كه بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد، مىتواند اجاره را به هم
بزند.
مسأله 2275 - اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره
به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده‌اى كه شرط
كرده‌اند نباشد اجاره مدتى كه باقى مانده باطل مىشود، و همچنين است اگر
استفاده مختصرى هم بتواند از آن ببرد، و مى تواند اجاره همه مدت را به هم بزند و
نسبت به مقدارى كه استفاده كرده اجرت المثل بدهد.
مسأله 2276 - اگر خانه‌اى را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق
آن خراب شود چنانچه فورا آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود
اجاره باطل نمىشود و مستأجر هم نمىتواند اجاره را به هم بزند. ولى اگر ساختن
آن بقدرى طول بكشد كه مقدارى از استفاده مستأجر از بين برود، اجاره به آن
مقدار باطل مىشود (و مستأجر مىتواند همه اجاره را به هم بزند و نسبت به آنچه
استفاده كرده اجرة المثل بدهد.)
مسأله 2277 - اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد، اجاره باطل نمىشود ولى
اگر شرط كرده‌اند كه مستأجر شخصا از آن ملك استفاده كند نه ديگرى، صاحب
ملك حق دارد باقيمانده مدت را فسخ كند و اما اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد
مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد
چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد، از وقتى
كه مرده اجاره باطل مىشود.
مسأله 2278 - اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براى او كارگر بگيرد
426

چنانچه بنا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مىگيرد به كارگر بدهد زيادى آن
بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كار بدهد. ولى اگر اجير شود كه
ساختمان را تمام كند و براى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد، يا به ديگرى
بدهد در صورتى كه كمتر از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد چنانچه خود
او هم كارى كه ارزش دارد انجام بدهد زيادى آن بر او حلال مىباشد.
مسأله 2279 - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند،
چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد بلكه اگر سبب خرابى
يا كمى ارزش پارچه شود ضامن است.
احكام جعاله
مسأله 2280 - جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه ‌براى
او انجام مىدهند مال معينى بدهد، مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند، ده
تومان به او مىدهم و به كسى كه اين قرار را مىگذارد جاعل و به كسى كه كار را
انجام مىدهد عامل مىگويند، و فرق بين جعاله و اين كه كسى را براى كارى
اجير كنند، اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه، اجير بايد عمل را انجام
دهد و كسى هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار مىشود، ولى در جعاله
اگر چه عامل شخص معين باشد مىتواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام
ندهد جاعل بدهكار نمىشود.
مسأله 2281 - جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد
كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنابر اين جعاله آدم سفيهى كه مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند صحيح نيست.
مسأله 2282 - كارى را كه جاعل مىگويد براى او انجام دهند، بايد حرام
427

نباشد، و نيز بايد بى فايده نباشد بطورى كه غرض عقلايى به آن تعلق نگرفته باشد،
يا از واجباتى كه شرعا لازم است مجانا آورده شود نباشد مگر در موردى كه يك
غرض عقلائى نسبت به جاعل در آن وجود داشته باشد پس اگر بگويد هر كس
شراب بخورد، يا در شب به جاى تاريكى برود ده تومان به او مىدهم، جعاله
صحيح نيست.
مسأله 2283 - اگر مالى را كه قرار مىگذارد بدهد معين كند مثلا بگويد
هر كس اسب مرا پيدا كند، اين گندم را به او مىدهم، لازم نيست بگويد آن گندم
مال كجاست و قيمت آن چيست ولى اگر مال را معين نكند مثلا بگويد كسى كه
اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مىدهم، بنابر احتياط واجب بايد خصوصيات
آن را كاملا معين نمايد.
مسأله 2284 - اگر جاعل مزد معينى براى كار قرار ندهد، مثلا بگويد هر كس
بچه مرا پيدا كند پول يا مژدگانى به او مىدهم و مقدار آن را معين نكند جعاله
صحيح نيست ولى چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را به مقدارى
كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.
مسأله 2285 - اگر عامل پيش از قرارداد، كار را انجام داده باشد يا بعد از
قرارداد، به قصد اين كه پول نگيرد انجام دهد، حقى به مزد ندارد.
مسأله 2286 - پيش از آن كه عامل شروع به كار كند، جاعل مىتواند
جعاله را به هم بزند.
مسأله 2287 - بعد از آن كه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله
را به هم بزند اشكال دارد.
مسأله 2288 - عامل مىتواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن
عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آن را تمام نمايد مثلا اگر كسى بگويد هر كس
چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مىدهم و پزشك جراحى شروع به عمل كند،
428

چنانچه طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند، چشم معيوب مىشود، بايد آن را
تمام نمايد، و در صورتى كه ناتمام بگذارد، حقى به جاعل ندارد. و ضامن عيبى
كه حاصل مىشود نيز مىباشد.
مسأله 2289 - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا كردن
اسب است كه تا تمام نشود، براى جاعل فايده ندارد عامل نمىتواند چيزى
مطالبه كند، و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد
مثلا بگويد هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به او مىدهم. ولى اگر مقصودش
اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل
بايد مزد مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است كه به
طور مصالحه يكديگر را راضى نمايند.
احكام مزارعه
مسأله 2290 - مزارعه آن است كه مالك زمين يا كسى كه زمين در اختيار او
است با زارع به اين قسم معامله كند كه زمين را در اختيار او بگذارد تا زراعت
كند و مقدارى از حاصل آن را به مالك بدهد.
مسأله 2291 - مزارعه چند شرط دارد:
اول: آن كه صاحب زمين به زارع بگويد: زمين را به تو واگذار كردم، و
زارع هم بگويد: قبول كردم، يا بدون اين كه حرفى بزنند مالك، زمين را واگذار
كند براى مزارعه و زارع تحويل بگيرد.
دوم: صاحب زمين و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند و با قصد و اختيار
خود مزارعه را انجام دهند، همچنين شرط است كه صاحب زمين سفيه نباشد و
حاكم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى نكرده باشد اما سفيه بودن يا
429

محجور بودن زارع ضررى به صحت مزارعه نمىزند مگر اين كه زارع احتياج به
صرف مال داشته باشد.
سوم: همه حاصل زمين به يكى اختصاص داده نشود.
چهارم: سهم هر كدام بطور مشاع باشد مثل نصف يا ثلث حاصل و مانند
اينها و بايد تعيين شده باشد، پس اگر قرار بگذارند حاصل يك قطعه مال يكى و
قطعه ديگر مال ديگرى باشد مزارعه صحيح نيست. و نيز اگر مالك
بگويد: در اين زمين زراعت كن و هر چه مىخواهى به من بده، مزارعه صحيح
نيست.
پنجم: مدتى را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند، و بايد مدت
بقدرى باشد كه در آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن باشد. و اگر اول مدت را
روز معينى قرار دهند و آخر مدت را رسيدن حاصل قرار دهند بطورى كه عادتا
معلوم باشد كافى است.
ششم: زمين قابل زراعت باشد و اگر زمين قابليت زراعت ندارد اما
بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن شود مزارعه صحيح است.
هفتم: نوع زراعت بايد معلوم باشد اما اگر در محلى هستند كه مثلا يك
نوع زراعت مىكنند چنانچه اسم هم نبرند همان زراعت معين مىشود و اگر چند
نوع زراعت مىكنند بايد زراعتى را كه مىخواهد انجام دهد معين كنند مگر آن كه
معمولى داشته باشد كه به همان نحو بايد عمل شود.
هشتم: مالك بايد زمين را معين كند، پس كسى كه چند قطعه زمين دارد و
با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد: در يكى از اينها زراعت كن، و آن را معين
نكند مزارعه باطل است.
نهم: مخارج زراعت و همچنين بذر و مانند آن را بايد معين كنند كه بر
عهده چه كسى باشد ولى اگر مخارجى را كه هر كدام بايد بكنند ميان مردم آن
430

محل معلوم باشد كافى است و لازم نيست آن را معين كنند.
مسأله 2292 - اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدارى از حاصل براى او
(مالك) باشد و بقيه را بين خودشان تقسيم كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن
آن مقدار، چيزى باقى مىماند مزارعه صحيح است.
مسأله 2293 - اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل به ‌دست نيايد، چنانچه
مالك راضى شود كه با اجاره يا بدون اجاره، زراعت در زمين او بماند و زارع
هم راضى باشد مانعى ندارد، و اگر مالك راضى نشود مىتواند زارع را وادار كند
كه زراعت را بچيند. و اگر براى چيدن زراعت ضررى به زارع برسد لازم نيست
عوض آن را به او بدهد، ولى زارع اگر چه راضى شود كه به مالك چيزى بدهد،
نمىتواند مالك را مجبور كند كه زراعت در زمين بماند.
مسأله 2294 - اگر به واسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نباشد مثلا
آب از زمين قطع شود، در صورتى كه مقدارى از زراعت بدست آمده باشد حتى
مثل علف كه مىتوان به حيوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوى آنها
است، و در بقيه مزارعه باطل است. و اگر زارع زراعت نكند چنانچه زمين در
تصرف او بوده و مالك در آن تصرفى نداشته است، بايد اجاره آن مدت را به
مقدار معمول به مالك بدهد، و اگر به واسطه ترك زراعت خسارت و ضررى به
زمين وارد شده زارع بايد خسارت را بپردازد.
مسأله 2295 - اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند، بدون رضايت يكديگر
نمىتوانند مزارعه را به هم بزنند، و همچنين است اگر مالك به قصد مزارعه زمين
را به كسى واگذار كند و طرف هم به همين قصد بگيرد ولى اگر در ضمن خواندن
صيغه مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را
داشته باشند مىتوانند مطابق قرارى كه گذاشته‌اند معامله را به هم بزنند.
مسأله 2296 - اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك يا زارع بميرد مزارعه به هم
431

نمىخورد و وارثشان بجاى آنان است، ولى اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند
كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم مىخورد و چنانچه زراعت
نمايان شده باشد، بايد سهم او را به ورثه‌اش بدهند و حقوق ديگرى هم كه زارع
داشته ورثه او ارث مىبرند، ولى نمىتوانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در
زمين باقى بماند.
مسأله 2297 - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده چنانچه تخم،
مال مالك بوده حاصل هم كه بدست مىآيد مال او است و اگر تخم مال زارع
بوده زراعت هم مال او خواهد بود و در صورت اول لازم نيست مالك چيزى به
زارع بدهد، و همينطور در صورت دوم لازم نيست زارع چيزى به مالك بدهد.
مسأله 2298 - اگر تخم، مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه
باطل بوده چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يا بدون اجرت
زراعت در زمين بماند اشكال ندارد، و اگر مالك راضى نشود، پيش از رسيدن
زراعت هم مىتواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، و زارع اگر چه
راضى شود چيزى به مالك بدهد، نمىتواند او را مجبور كند كه اجاره بدهد و
زراعت را در زمين باقى بگذارد. و نيز مالك هم نمىتواند زارع را مجبور كند كه
اجاره بدهد و زراعت را در زمين باقى بگذارد.
مسأله 2299 - اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه، ريشه
زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل بدهد، چنانچه مالك و زارع
از زراعت بطورى صرف نظر كرده باشند كه از ملكيت خود بيرون كرده باشند،
حكم مباهات را دارد، و اگر قرارداد كرده باشند كه همه محصول و ريشه آن
مشترك باشد بايد قسمت كنند و اگر قرادادشان فقط در مورد محصول سال اول
باشد محصول سال دوم مال صاحب تخم مىباشد.
432

احكام مساقات
مسأله 2300 - اگر انسان با كسى به اين قسم معامله كند كه درختهاى ميوه‌اى
را كه ميوه آن مال خود او است، يا اختيار ميوه هاى آن با او است تا مدت معينى به
آن كس واگذار كند كه تربيت نمايد و آب دهد و به مقدارى مشاع كه قرار
مىگذارند از ميوه آن بردارد، اين معامله را مساقات مىگويند.
مسأله 2301 - معامله مساقات در درختهائى كه مثل بيد و چنار ميوه نمىدهد
صحيح نيست، ولى در مثل درخت حنا و سدر كه از برگ آن استفاده مىكنند يا
درختى كه از گل آن براى گلاب گيرى استفاده مىكنند اشكال ندارد.
مسأله 2302 - در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب
درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسى كه كار مىكند به همين قصد
تحويل بگيرد معامله صحيح است.
مسأله 2303 - مالك و كسى كه تربيت درختان را به عهده مىگيرد، بايد مكلف
و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و نيز در مالك شرط است كه
سفيه نباشد يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند و مالك نبايد
محجور باشد يعنى حاكم شرع او را از تصرف در مالش منع نكرده باشد اما در
عامل سفيه نبودن و محجور نبودن شرط نيست مگر بخواهد در مالش تصرف
كند.
مسأله 2304 - مدت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اول آن را بگونه‌اى معين
كنند و آخر آن را موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مىآيد صحيح است.
مسأله 2305 - بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد و اگر
قرار بگذارند كه مثلا يك تن از ميوه ها مال مالك و بقيه مال كسى باشد كه كار
433

مىكند، معامله باطل است.
مسأله 2306 - بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و
اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن قرار بگذارند پس اگر كارى
مانند آبيارى كه براى تربيت درخت و پرورش ميوه لازم است باقى باشد،
معامله صحيح است و اگر نه اشكال دارد، اگر چه احتياج به كارى مانند چيدن ميوه
و نگهدارى آن داشته باشد.
مسأله 2307 - معامله مساقات در بوته خربزه و هندوانه و خيار و مانند اينها
صحيح نيست.
مسأله 2308 - درختانى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مىكند و به
آبيارى احتياج ندارند اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن و كود دادن و سمپاشى
كه موجب زياد شدن يا مرغوبيت ميوه مىشود احتياج داشته باشد معامله
مساقات در آن صحيح است. ولى چنانچه آن كارها در زياد شدن يا مرغوبيت
ميوه تأثيرى نداشته باشند معامله مساقات اشكال دارد.
مسأله 2309 - دو نفرى كه مساقات كرده‌اند، با رضايت يكديگر مىتوانند
معامله را به هم بزنند و نيز اگر در ضمن خواندن صيغه مساقات شرط كنند كه هر
دو، يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى كه
گذاشته‌اند، به هم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطى كنند و عملى
نشود، كسى كه براى نفع او شرط كرده‌اند، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسأله 2310 - اگر مالك بميرد، معامله مساقات به هم نمىخورد و ورثه‌اش به
جاى او هستند.
مسأله 2311 - اگر كسى كه تربيت درختان به‌ او واگذار شده بميرد چنانچه در
عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، ورثه‌اش بجاى او هستند، و
چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجير و كارگر هم نگيرند، حاكم شرع از
434

مال ميت اجير و كارگر مىگيرد و حاصل را بين ورثه ميت و مالك قسمت
مىكند، و اگر شرط كرده باشند كه خود او درختان را تربيت نمايد، پس اگر قرار
گذاشته‌اند كه به ديگرى واگذار نكند، با مردن او معامله مساقات به هم مىخورد و
اگر قرار نگذاشته‌اند مالك مىتواند عقد را به هم بزند يا راضى شود كه ورثه او
يا كسى كه آنها اجيرش مىكنند، درختان را تربيت نمايد.
مسأله 2312 - اگر شرط كند كه تمام حاصل براى مالك باشد، مساقات باطل
است و ميوه مال مالك مىباشد و كسى كه كار مىكند نمىتواند مطالبه اجرت نمايد.
مسأله 2313 - اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد و
آنچه عمل مىآيد مال هر دو باشد بنابر احتياط واجب معامله باطل است پس
اگر درختها مال صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال او است و بايد مزد
كسى كه آنها را تربيت كرده بدهد مشروط بر آن كه از مقدار قرارداد بيشتر نباشد
و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده بعد از تربيت هم مال او است و
مىتواند آنها را بكند، ولى بايد گودال هائى را كه بواسطه كندن درختها پيدا شده
پر كند و اجاره زمين را از روزى كه درختان را كاشته به صاحب زمين بدهد
مشروط بر آن كه از مقدار قرارداد بيشتر نباشد و مالك هم مىتواند او را مجبور
نمايد كه درختان را بكند و اگر بواسطه كندن درختان عيبى در آنها پيدا شود،
بايد تفاوت قيمت آن را به صاحب درخت بدهد و نمى تواند او را مجبور كند كه
با اجاره يا بدون اجاره درختان را در زمين باقى بگذارد.
كسانى كه نمىتوانند در مال خود تصرف كنند
مسأله 2314 - بچه‌اى كه بالغ نشده شرعا نمىتواند در مال خود تصرف كند و
نشانه بالغ شدن يكى از سه چيز است: اول: روييدن موى درشت زير شكم
435

بالاى عورت. دوم: بيرون آمدن منى. سوم: تمام شدن پانزده سال قمرى در مرد
و تمام شدن نه سال قمرى در زن.
مسأله 2315 - روييدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و
زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست، مگر انسان
بواسطه اينها به بالغ شدن يقين كند.
مسأله 2316 - ديوانه و سفيه يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده
مصرف مىكند نمىتوانند در مال خود تصرف نمايند و تصرفات آنها بايد زير
نظر ولى آنها باشد، و همچنين است ورشكسته‌اى كه مجتهد جامع الشرائط او را
از تصرف در اموالش جلوگيرى كرده باشد.
مسأله 2317 - كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است، تصرفى كه موقع
ديوانگى در مال خود مىكند صحيح نيست.
مسأله 2318 - انسان مىتواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مىرود هر
قدر از مال خود را به مصرف خود و عيال و مهمان و كارهايى كه اسراف شمرده
نمىشود برساند. واظهر اين است كه اگر مال خود را به كسى ببخشد يا ارزانتر از
قيمت بفروشد يا اجاره دهد اگر چه بيشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ننمايند
تصرف او صحيح است.
احكام وكالت
وكالت آن است كه انسان كارى را كه مىتواند در آن دخالت كند، به
ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلا كسى را وكيل كند كه خانه او
را بفروشد يا زنى را براى او عقد نمايد پس آدم سفيهى كه مال خود را در
كارهاى بيهوده مصرف مىكند، چون حق ندارد در مال خود تصرف كند و
كسى كه حاكم شرع او را از تصرف در مالش منع كرده باشد نمىتواند براى
436

فروش مال خودش كسى را وكيل نمايد.
مسأله 2319 - در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند، و اگر انسان به ديگرى
بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلا مال خود را به كسى
بدهد كه براى او بفروشد و او مال را بگيرد وكالت صحيح است.
مسأله 2320 - اگر انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى او
وكالتنامه بفرستد و او قبول كند، اگر چه وكالت نامه بعد از مدتى برسد وكالت
صحيح است.
مسأله 2321 - موكل يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مىكند و نيز كسى كه
وكيل مىشود، بايد بالغ و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند، و بچه
مميز هم اگر فقط در خواندن صيغه وكيل شده باشد و صيغه را با شرايطش بخواند
صيغه‌اى كه خوانده صحيح است.
مسأله 2322 - كارى را كه انسان نمىتواند انجام دهد، يا شرعا نبايد انجام
دهد نمىتواند براى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود. مثلا كسى كه در احرام
حج است چون نبايد صيغه عقد زناشويى را بخواند، نمىتواند براى خواندن
صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.
مسأله 2323 - اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند
صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و آن كار را معين
نكند وكالت صحيح نيست.
مسأله 2324 - وكالت، عقد جايز است و هر يك از دو طرف مىتواند آن را به هم
بزند، مگر اين كه در ضمن عقد لازمى شرط شده باشد مثلا فرزند مغازه خود را به
پدرش مىفروشد و در ضمن عقد بيع شرط مىكنند كه فرزند وكيل باشد مغازه را
تا 5 سال به اجاره خود يا ديگرى بدهد و مال الاجاره را بپردازد كه در اين
صورت پدر حق ندارد وكالت فرزندش را عزل نمايد و در غير اين صورت اگر
437

موكل وكيل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد بعد از آن كه خبر به او رسيد
نمىتواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده
باشد صحيح است.
مسأله 2325 - وكيل مىتواند از وكالت كناره كند و اگر موكل غايب هم باشد
اشكال ندارد.
مسأله 2326 - وكيل نمىتواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى
را وكيل نمايد، ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طورى
كه به او دستور داده مىتواند رفتار نمايد، و همچنين اگر ظاهر امر اجازه
توكيل باشد. مثل اين كه كار، به نحوى است كه معلوم است خود وكيل نمىتواند
آن را انجام دهد و اگر گفته باشد براى من وكيل بگير، بايد از طرف او وكيل بگيرد
و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.
مسأله 2327 - اگر انسان با اجازه موكل خودش كسى را از طرف او وكيل
كند، نمىتواند آن وكيل را عزل نمايد، و اگر وكيل اول بميرد يا موكل وكيل اول را
عزل كند وكالت دومى باطل نمىشود.
مسأله 2328 - اگر وكيل با اجازه موكل، كسى را از طرف خودش (از طرف
وكيل) وكيل كند موكل و وكيل اول مىتوانند آن وكيل را عزل كنند، و اگر وكيل
اول بميرد، يا عزل شود، وكالت دومى باطل مىشود.
مسأله 2329 - اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد
كه هر كدام بتنهايى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مىتواند آن كار را
انجام دهد و چنانچه يكى از آنان بميرد يا عزل شود وكالت ديگران باطل
نمىشود. ولى اگر نگفته باشد كه با هم يا بتنهايى وكيل است كه انجام دهد و از
حرفش هم معلوم نباشد كه مىتوانند بتنهايى انجام دهند، يا گفته باشد كه با هم
انجام دهند، نمىتوانند به تنهايى اقدام نمايند. و اگر دسته جمعى وكيل شده باشند
438

كه با هم انجام دهند، در صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل
مىشود ولى در صورت مبهم بودن كلام موكل، وكالت ديگران با مرگ يكى از
وكلاء از بين نمىرود.
مسأله 2330 - اگر وكيل يا موكل بميرد، وكالت باطل مىشود، و نيز اگر
چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود مثلا گوسفندى كه براى
فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مىشود. و اگر يكى از آنها ديوانه يا
بيهوش شود در زمان ديوانگى يا بيهوشى وكالت اثرى ندارد اما بطلان وكالت به
نحوى كه بعد از بر طرف شدن ديوانگى و بيهوشى نيز نتواند عمل را انجام دهد
محل اشكال است.
مسأله 2331 - اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند و چيزى براى او قرار
بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.
مسأله 2332 - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى نكند
و غير از تصرفى كه به او اجازه داده‌اند، تصرف ديگرى در آن ننمايد و اتفاقا آن
مال از بين برود، نبايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2333 - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى كند،
يا غير از تصرفى كه به او اجازه داده‌اند تصرف ديگرى در آن بنمايد و آن مال از
بين برود، ضامن است. پس اگر لباس را كه گفته‌اند به فروش، بپوشد و آن لباس
تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2334 - اگر وكيل غير از تصرفى كه به او اجازه داده‌اند، تصرف
ديگرى در مال بكند، مثلا لباسى را كه گفته‌اند به فروش بپوشد و بعدا تصرفى را كه
به او اجازه داده‌اند بنمايد، آن تصرف صحيح است.
439

احكام قرض
قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه در آيات قرآن و اخبار راجع به
آن زياد سفارش شده است، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم روايت شده
كه هر كس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مىشود و ملائكه بر او
رحمت مىفرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از
صراط مىگذرد و كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر
او حرام مىشود. و نيز در روايتى آمده است ثواب صدقه ده برابر است و ثواب
قرض هيجده برابر.
مسأله 2335 - در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزى را به نيت
قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است.
مسأله 2336 - اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معين آن را بپردازند پيش
از رسيدن آن وقت، لازم نيست طلبكار قبول كند ولى اگر تعيين وقت فقط براى
همراهى با بدهكار باشد چنانچه پيش از آن وقت هم قرض را بدهند بايد قبول
نمايد.
مسأله 2337 - اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند،
طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت نمىتواند طلب خود را مطالبه نمايد ولى اگر
مدت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد، مىتواند طلب خود را مطالبه نمايد.
مسأله 2338 - اگر طلبكار طلب خود را در موقعى كه حق دارد مطالبه كند،
چنانچه بدهكار بتواند بدهى خود را بدهد، بايد فورا آن را بپردازد و اگر تأخير
بيندازد گناهكار است.
مسأله 2339 - اگر بدهكار غير از خانه‌اى كه مناسب شأن او است و در آن
440

نشسته و اثاثيه منزل و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد، چيزى نداشته
باشد طلبكار نمىتواند طلب خود را از او مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا
بتواند بدهى خود را بدهد.
مسأله 2340 - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد چنانچه
بتواند كاسبى كند و براى او حرج نباشد واجب است كه كسب كند و بدهى خود را
بدهد.
مسأله 2341 - كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته
باشد كه او يا وارث او را پيدا كند، بنابر احتياط بايد با اجازه مجتهد
جامع الشرائط طلب او را به فقير بدهد، و اگر طلبكار او سيد نباشد احتياط
واجب آنست كه طلب او را به سيد فقير ندهد.
مسأله 2342 - اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهى او
نباشد، بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث او چيزى نمىرسد.
مسأله 2343 - اگر كسى مقدارى پول طلا يا نقره يا چيزهاى مثلى ديگر را
قرض كند و قيمت آن كم شود، يا چند برابر گردد، چنانچه همان مقدار را كه
گرفته پس بدهد كافى است، ولى اگر هر دو به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.
مسأله 2344 - اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال،
آن را مطالبه كند احتياط مستحب آن است كه بدهكار، همان مال را به او
بدهد.
مسأله 2345 - اگر كسى كه قرض مىدهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه
مىدهد بگيرد، مثلا يك من گندم بدهد و شرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد،
يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بگيرد، ربا و حرام است بلكه اگر قرار بگذارد كه
بدهكار كارى براى او انجام دهد، يا چيزى را كه قرض كرده با مقدارى جنس
ديگر پس دهد، مثلا شرط كند يك تومانى را كه قرض كرده با يك كبريت پس
441

دهد، ربا و حرام است و نيز اگر با او شرط كند كه چيزى را كه قرض مىگيرد به
طور مخصوص پس دهد، مثلا مقدارى طلاى نساخته به او بدهد و شرط كند كه
ساخته پس بگيرد، باز هم ربا و حرام مىباشد. ولى اگر بدون اين كه شرط كند،
خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب
است.
مسأله 2346 - ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است، و كسى كه قرض ربايى
گرفته مالك آن نمىشود و نمى تواند در آن تصرف كند ولى چنانچه طورى باشد
كه اگر قرار ربا را هم نداده بودند، صاحب پول راضى بوده كه گيرنده قرض در
آن پول تصرف كند، قرض گيرنده مىتواند در آن بدون اشكال تصرف نمايد.
مسأله 2347 - اگر گندم يا بذر ديگرى را به طور قرض ربايى بگيرد و با آن
زراعت كند، حاصلى كه از آن به دست مىآيد مال قرض دهنده است.
مسأله 2348 - اگر لباسى را بذمه بخرد و بعدا از پولى كه ر بابت گرفته، يا از
پول حلالى كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد چنانچه موقع خريدارى
قصدش بوده كه از اين پول بدهد پوشيدن آن لباس جايز نيست و نماز خواندن
در آن بنابر احتياط باطل است، و اگر در هنگام خريد چنين قصدى را نداشته
باشد پوشيدن آن لباس جايز و نماز در آن صحيح است و نيز اگر پول ربايى يا
حلال مخلوط به حرام داشته باشد و به فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين
پول مىخرم، پوشيدن آن لباس حرام است و اگر بداند پوشيدن آن حرام است
نماز خواندن در آن هم بنابر احتياط واجب باطل مىباشد.
مسأله 2349 - اگر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگر از طرف
او كمتر بگيرد، اشكال ندارد و اين را صرف برات مىگويند. و اين بمانند آنست كه
قسمتى از طلب خود را صرف نظر كرده باشد و همچنين است اگر پولى را به كسى
بدهد و شرط كند همان مقدار را در شهر ديگرى به او پس بدهد.
442

مسأله 2350 - اگر مقدارى پول به كسى بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر
زيادتر بگيرد، مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر ديگر هزار
تومان بگيرد ربا و حرام است، ولى اگر كسى كه زيادى را مىگيرد در مقابل
زيادى جنس بدهد يا عملى انجام دهد اشكال ندارد.
مسأله 2351 - اگر كسى از ديگرى طلبى دارد كه وزنى و پيمانه‌اى نيست
مىتواند آن را به شخص بدهكار يا ديگرى به كمتر فروخته ووجه آن را نقدا بگيرد
بنابر اين در زمان حاضر برات يا سفته‌هائى كه طلبكار از بدهكار گرفته است
مىتوانند آنها را به بانك يا به شخص ديگر به كمتر از طلب خود بفروشد و باقى
وجه را نقدا بگيرد زيرا كه اسكناسهاى معمولى با وزن و پيمانه معامله نمىشود.
احكام حواله دادن
مسأله 2352 - اگر انسان، طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از
ديگرى بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آن كه حواله درست شد، كسى كه به او
حواله شده بدهكار مىشود، و ديگر طلبكار نمىتواند طلبى را كه دارد از
بدهكار اولى مطالبه نمايد.
مسأله 2353 - بدهكار و طلبكار و كسى كه سر او حواله شده، بايد مكلف و
عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشد، يعنى مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.
و نيز اگر مجتهد جامع الشرائط كسى را به واسطه ورشكستگى از تصرف
در اموالش جلوگيرى كرده باشد نمىشود او را حواله بدهند كه طلبش را از
ديگرى بگيرد، و خودش هم نمىتواند به كسى حواله بدهد، ولى اگر سر كسى
حواله بدهد كه به او بدهكار نيست اشكال ندارد.
443

مسأله 2354 - اگر سر كسى حواله بدهند كه بدهكار است احتياط واجب آن
است كه حواله با رضايت و قبول او باشد، ولى حواله دادن سر كسى كه بدهكار
نيست در صورتى صحيح است كه او قبول كند. و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه
جنسى بدهكار است، جنس ديگرى حواله دهد، مثلا به كسى كه جو بدهكار
است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله صحيح نيست.
مسأله 2355 - موقعى كه انسان حواله مىدهد بايد بدهكار باشد پس اگر
بخواهد از كسى قرض كند تا وقتى از او قرض نكرده و بدهكار او نشده اگر او را
به كسى حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض مىدهد از آن كس بگيرد حواله صحيح
نيست.
مسأله 2356 - حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند
پس اگر مثلا ده من گندم و صد تومان پول به يك نفر بدهكار باشد و به او بگويد
يكى از دو طلب خود را از فلانى بگيرد، و آن را معين نكند حواله درست نيست.
مسأله 2357 - اگر بدهى واقعا معين باشد ولى بدهكار و طلبكار در موقع
حواله دادن، مقدار آن يا جنس آن را ندانند حواله صحيح است، مثلا اگر طلب
كسى را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر، حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند
و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد، حواله صحيح مىباشد.
مسأله 2358 - طلبكار مىتواند حواله را قبول نكند، اگر چه كسى كه به‌ او
حواله شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
مسأله 2359 - اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله
را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمىتواند مقدار حواله را از حواله دهنده
بگيرد ولى اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند، كسى كه حواله را
قبول كرده مىتواند تمام مقدار حواله شده را از حواله دهنده مطالبه نمايد.
مسأله 2360 - بعد از آن كه حواله درست شد، حواله دهنده و كسى كه ‌به ‌او حواله
444

شده، نمىتوانند حواله را به هم بزنند، و هر گاه كسى كه به او حواله شده در موقع
حواله فقير نباشد يعنى غير از چيزهائى كه در دين مستثنى است مالى داشته باشد
كه بتواند حواله را بپردازد اگر چه بعدا فقير شود، طلبكار هم نمىتواند حواله را
به هم بزند و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشد و طلبكار بداند فقير است،
ولى اگر نداند فقير است و بعد بفهمد اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد، طلبكار
مىتواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.
مسأله 2361 - اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده، يا يكى از
آنان براى خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى كه گذاشته‌اند،
مىتوانند حواله را به هم بزنند.
مسأله 2362 - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه
به خواهش كسى كه به او حواله شده داده است باشد ذمه او برى مىشود و مى تواند
چيزى را كه داده از او بگيرد. و اگر بدون خواهش او داده و قصدش اين بوده كه
عوض آن را نگيرد، نمىتواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.
احكام رهن
مسأله 2363 - رهن يا وثيقه گذاشتن آن است كه بدهكار مقدارى از مال خود
را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را به موقع ندهد طلبش را از آن مال به دست
آورد.
مسأله 2364 - در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال
خود را به قصد گرو، به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد رهن
صحيح است.
مسأله 2365 - گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مىگيرد بايد مكلف و عاقل
445

باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز گرو دهنده بايد سفيه نباشد يعنى
مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند، بلكه اگر بواسطه ورشكستگى
مجتهد جامع الشرائط او را از تصرف در اموالش جلوگيرى كرده باشد نمىتواند
مال خود را گرو بگذارد.
مسأله 2366 - انسان مالى را مىتواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن
تصرف كند. و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد، در صورتى صحيح است كه
صاحب مال بگويد به گرو گذاشتن راضى هستم، مانند اسنادى كه در زمان ما
براى استيفاء حق صاحب حق وثيقه گذاشته مىشود.
مسأله 2367 - چيزى را كه گرو مىگذارند، بايد خريد و فروش آن صحيح
باشد، پس اگر شراب و آلات قمار و مانند آن از چيزهائى كه ماليت شرعى و يا
چيزهائى كه ماليت عرفى ندارند گرو بگذارند درست نيست.
مسأله 2368 - منافع چيزى را كه گرو مىگذارند، مال مالك آن است.
مسأله 2369 - گرو دهنده و گرو گيرنده نمىتوانند مالى را كه گرو گذاشته شده،
بدون اجازه يكديگر ملك كسى كنند، مثلا ببخشد يا بفروشند. ولى اگر يكى از
آنان آن را ببخشد يا بفروشد، بعد ديگرى بگويد راضى هستم اشكال ندارد.
مسأله 2370 - اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد
رهن باطل مىشود، و پول آن رهن نيست، مگر اين كه قبول وكالت در فروش
مشروط به رهن گذاشتن پول آن باشد.
مسأله 2371 - اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد طلبكار مطالبه كند و او
ندهد، طلبكار مىتواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و
بايد بقيه را به بدهكار بدهد، اگر به مجتهد جامع الشرائط دسترسى دارد، بنابر
احتياط واجب بايد براى فروش آن از مجتهد جامع الشرائط اجازه بگيرد.
مسأله 2372 - اگر بدهكار غير از خانه‌اى كه متناسب شأن او است و در آن
446

نشسته و چيزهايى كه مانند اثاثيه خانه، محل احتياج او است، چيز ديگرى
نداشته باشد. طلبكار نمىتواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولى اگر مالى را كه
گرو گذاشته خانه و اثاثيه هم باشد، طلبكار مىتواند بفروشد و طلب خود را
بردارد.
مسأله 2373 - احتياط واجب آنست كه گرو بدون تحويل دادن به طلبكار
صورت نمىگيرد.
مسأله 2374 - در ميان بعضى از مردم معمول است كه وامى به صاحب خانه
مىدهند و خانه او را گرو بر مى دارند به شرط آن كه قيمت كمترى جهت
مال الاجاره بپردازند، يا اصلا مال الاجاره ندهند و آن را خانه رهنى مىگويند اين
كار ربا و حرام است، راه صحيح آنست كه اول خانه را به مستأجر به مبلغى اجاره
بدهد ولو مقدار كمى باشد و در ضمن اجاره شرط نمايد كه مستأجر بايد فلان
مقدار وام به او بدهد در اين صورت ربا نيست و حلال است و عنوان رهن وجود
ندارد.
احكام ضامن شدن
مسأله 2375 - اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، ضامن
شدن او در صوررتى صحيح است كه به هر لفظى اگر چه عربى نباشد به طلبكار
بگويد كه من ضامن شده‌ام طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضايت خود را
بفهماند، ولى راضى بودن بدهكار شرط نيست. و نيز مىتواند قرارداد ضمانت را
بوسيله امضا كردن ضمانت نامه، يا هر كار ديگر كه اين مطلب را به طلبكار
بفهماند و او هم عملا قبول كند، انجام دهد.
مسأله 2376 - ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى هم آنها را
مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند كه مال خود را در كارهاى بيهوده
447

مصرف كنند، و كسى كه بواسطه ورشكستگى مجتهد جامع الشرائط او را از
تصرف در اموالش جلوگيرى كرده بابت طلبى كه دارد، ديگرى نمىتواند ضامن
او شود، ولى اين شرطها در بدهكار نيست.
مثلا اگر شود كه بدهى بچه يا ديوانه يا سفيه را بدهد و طلبكار قبول
كند، ضمانت صحيح است.
مسأله 2377 - هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد مثلا بگويد:
اگر بدهكار قرض تو را ندهد مىدهم، احتياط واجب آن است كه به ضامن شدن او
ترتيب اثر ندهند.
مسأله 2378 - كسى كه انسان ضامن بدهى او مىشود بايد بدهكار باشد، پس
اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، تا وقتى قرض نكرده انسان نمىتواند
ضامن او شود.
مسأله 2379 - در صورتى انسان مىتواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و
جنس بدهى همه معين باشد پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان
بگويد: من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون معين نكرده كه
طلب كدام را بدهد بنا بر احتياط واجب ضامن شدن او باطل است. و نيز اگر كسى
از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد: من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو
نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى كدام را مىدهد بنابر احتياط واجب
ضامن شدن او باطل مىباشد. و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلا ده من گندم و
صد تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد: من ضامن يكى از دو طلب تو
هستم و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول بنابر احتياط واجب صحيح
نيست.
مسأله 2380 - اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از
بدهكار چيزى بگيرد و اگر مقدارى از آن را ببخشد، نمىتواند آن مقدار را
448

مطالبه نمايد.
مسأله 2381 - اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمىتواند از
ضامن شدن خود برگردد.
مسأله 2382 - ضامن و طلبكار بنابر احتياط واجب نمىتوانند شرط كنند كه
هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.
مسأله 2383 - هر گاه انسان در موقع ضامن شدن، بتواند طلب طلبكار را
بدهد اگر چه بعد فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب
خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد، و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب
او را بدهد ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
مسأله 2384 - اگر انسان در موقعى كه ضامن مىشود، نتواند طلب طلبكار را
بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، مىتواند ضامن بودن او را
به هم بزند. ولى اگر پيش از آن كه طلبكار ملتفت شود، ضامن قدرت پيدا كرده
باشد، چنانچه بخواهد ضامن بودن او را به هم بزند اشكال دارد.
مسأله 2385 - اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد
نمىتواند چيزى از او بگيرد.
مسأله 2386 - اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد،
مىتواند مقدارى را كه ضامن شده پس از پرداخت آن از او مطالبه نمايد، ولى
اگر بجاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمىتواند
چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد، مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن
ده من برنج بدهد، نمىتواند برنج را از او مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى
شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.
449

احكام كفالت
مسأله 2387 - هر گاه كسى بر ديگرى حقى داشته باشد (مثلا طلبى يا
قصاصى يا ديه‌اى يا حق ديگرى) يا ادعاى حقى كند كه دعوى او قابل طرح در
دادگاه بوده و امكان اثبات داشته باشد، چنانچه انسان ضامن شود كه صاحب
حق يا مدعى، شخص متهم را رها كند و هر وقت او را خواست بدست او بسپارد
اين قرارداد را (كفالت) و به كسى كه ضامن اين كار مىشود (كفيل) گويند.
مسأله 2388 - كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه
عربى نباشد يا به عملى به طلبكار بفهماند كه من ضامنم هر وقت بدهكار خود را
بخواهى به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نمايد.
مسأله 2389 - كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده
باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.
مسأله 2390 - يكى از هفت چيز، كفالت را به هم مىزند: اول: كفيل بدهكار
را به دست طلبكار بدهد. دوم: طلب طلبكار داده شود. سوم: طلبكار از طلب
خود بگذرد. چهارم: بدهكار بميرد. پنجم: طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.
ششم: كفيل بميرد. هفتم: كسى كه صاحب حق است بوسيله حواله يا طور ديگرى
حق خود را به ديگرى واگذار نمايد.
مسأله 2391 - اگر كسى به زور، بدهكار را از دست طلبكار رها كند، كسى كه
بدهكار را رها كرده، بايد او را به دست طلبكار بدهد، و يا طلب طلبكار را
بپردازد.
مسأله 2392 - در كفالت رضايت كسى كه حق بر عهده او است لازم نيست
بنابر اين رضايت بدهكار شرط نمىباشد.
450

مسأله 2393 - هر گاه كفالت به اجازه شخص مديون باشد، و كفيل ناچار شود
طلب طلبكار را بدهد، حق دارد آن را از بدهكار بگيرد، ولى اگر به اجازه او
نبوده حق ندارد.
احكام وديعه (امانت)
مسأله 2394 - اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت
باشد و او هم قبول كند يا بدون اين كه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را
براى نگهدارى به او مىدهد و او هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد بايد به احكام
وديعه و امانتدارى كه بعدا گفته مىشود عمل نمايد.
مسأله 2395 - اگر كسى امانتى را بپذيرد نبايد در نگهدارى آن كوتاهى كند و
هر وقت صاحب امانت از او بخواهد بايد آن را تحويل دهد.
مسأله 2396 - امانتدار و كسى كه مال را امانت مىگذارد، بايد هر دو عاقل
باشند، پس اگر انسان مالى را پيش ديوانه امانت بگذارد، يا ديوانه مالى را پيش
كسى امانت بگذارد صحيح نيست، ولى جايز است بچه مميز با اذن ولى مالش را
نزد كسى امانت بگذارد و همچنين است مال ديگرى را با اذنش نزد كسى امانت
بگذارد و امانت گذاشتن نزد بچه مميز با اذن ولى او اشكال ندارد.
مسأله 2397 - اگر از بچه‌اى چيزى را بدون اذن صاحبش به طور امانت قبول
كند بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچه است و ولى در امانت
گذاشتن بچه اجازه نداده باشد لازم است آن مال را به ولى او برساند و چنانچه
در رساندن مال به آنان كوتاهى كند و تلف شود بايد عوض آن را بدهد ولى اگر
براى اين كه مال از بين نرود آن را از بچه گرفته چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى
نكرده باشد ضامن نيست و همچنين است اگر امانت گذار ديوانه باشد.
مسأله 2398 - كسى كه نمىتواند امانت را نگهدارى نمايد، بنا بر احتياط
451

واجب بايد قبول نكند، ولى اگر صاحب مال در نگهدارى آن عاجزتر باشد و
كسى هم كه بهتر حفظ كند نباشد اين احتياط واجب نيست.
مسأله 2399 - اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او
حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را بر ندارد و
آن مال تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست ولى احتياط
مستحب آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهدارى نمايد.
مسأله 2400 - كسى كه چيزى را امانت مىگذارد، هر وقت بخواهد مىتواند
آن را پس بگيرد و كسى هم كه امانت را قبول مىكند، هر وقت بخواهد مىتواند
آن را به صاحبش برگرداند.
مسأله 2401 - اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را به هم
بزند بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا
به آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست، و اگر بدون عذر مال را به آنان
نرساند و خبر هم ندهد چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2402 - كسى كه امانت را قبول مىكند، اگر براى آن، جاى مناسبى
ندارد، بايد جاى مناسب تهيه نمايد و طورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگويند
در امانت خيانت كرده و در نگهدارى آن كوتاهى نموده است، و اگر در جايى كه
مناسب نيست بگذارد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2403 - كسى كه امانت را قبول مىكند، اگر در نگهدارى آن كوتاهى
نكند و تعدى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتفاقا آن مال تلف شود، ضامن نيست.
ولى اگر به اختيار خودش آن را در جايى بگذارد كه گمان مىرود ظالمى بفهمد
و آن را ببرد، چنانچه تلف شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد مگر آن كه
جايى محفوظ تر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش يا به كسى كه بهتر
حفظ كند برساند كه در اين صورت ضامن نيست.
452

مسأله 2404 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معين كند و
به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى و اگر
احتمال هم بدهى كه از بين برود نبايد آن را به جاى ديگرى ببرى چنانچه امانتدار
احتمال دهد كه در آن جا از بين برود و بداند چون آن جا در نظر صاحب مال
براى حفظ بهتر بوده گفته است كه نبايد از آن جا بيرون ببرى مىتواند آن را به
جاى ديگر ببرد، و اگر در آنجا ببرد و تلف شود ضامن نيست. ولى اگر نداند به
چه جهت گفته كه به جاى ديگر نبر، چنانچه به جاى ديگر ببرد دو صورت دارد:
الف: جاى ديگر به نظر امانت دار محفوظ تر از جائى است كه امانت دهنده معين
كرده در اين صورت اگر تلف شود ضامن نيست. ب: جاى ديگر مساوى يا بدتر
از جائى است كه امانت دهنده معين كرده در اين صورت اگر تلف شود ضامن
است و بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2405 - اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معين كند و
كسى كه امانت را قبول كرده بداند آن محل در نظر صاحب مال خصوصيتى
نداشته بلكه يكى از موارد حفظ آن بوده، مىتواند آن را به جاى ديگرى كه مال در
آنجا محفوظ تر يا مثل محل اولى است ببرد و چنانچه مال در آنجا تلف شود
ضامن نيست.
مسأله 2406 - اگر صاحب مال ديوانه شود كسى كه امانت را قبول كرده بايد
فورا امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعى
مال را به ولى او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، بايد
عوض آن را بدهد.
مسأله 2407 - اگر صاحب مال بميرد، امانتدار بايد مال را به وارث او برساند
يا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم
كوتاهى كند و مال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آن كه مىخواهد بفهمد
453

كسى كه مىگويد من وارث ميتم، راست مىگويد يا نه، يا ميت وارث ديگرى
دارد يا نه، مال را ندهد و خبر هم ولى در حفظ آن كوتاهى نكند و مال تلف
شود ضامن نيست.
مسأله 2408 - اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد كسى كه امانت
را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن
مال را به او واگذار كرده‌اند، و اگر وصى داشته باشد بايد به وصى هم مراجعه شود
پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد ضامن سهم
ديگران است.
مسأله 2409 - اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود، وارث
يا ولى او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به او برساند.
مسأله 2410 - اگر امانتدار نشانه‌هاى مرگ را در خود ببيند چنانچه ممكن
است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست بايد آن را
به مجتهد جامع الشرائط بدهد و چنانچه به مجتهد جامع الشرائط دسترسى ندارد،
در صورتى كه وارث او امين است و از امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت
كند و اگر نه بايد وصيت كند و شاهد بگيرد و به وصى و شاهد، اسم صاحب مال و
جنس و خصوصيات مال و محل آن را بگويد.
مسأله 2411 - اگر امانتدار نشانه‌هاى مرگ را در خود ببيند و به وظيفه‌اى كه
در مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود بايد عوضش را
بدهد، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و مرض او خوب شود، يا بعد
از مدتى پشيمان شود و وصيت كند.
454

احكام عاريه
مسأله 2412 - عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن
استفاده كند و در عوض، چيزى هم از او نگيرد.
مسأله 2413 - لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلا لباس را به قصد
عاريه به كسى بدهد و او به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.
مسأله 2414 - عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه مال انسان است ولى
منفعت آن را به ديگرى واگذار كرده مثلا آن را اجاره داده، در صورتى صحيح
است كه مالك چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده بگويد به عاريه
دادن راضى هستم يا از قرائن رضايت او معلوم باشد.
مسأله 2415 - چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده
مىتواند عاريه بدهد. ولى اگر در اجاره شرط كرده باشد يا عرف از اجاره اين
معنى را بفهمد كه خودش از آن استفاده كند، نمى تواند آن را به ديگرى عاريه
دهد.
مسأله 2416 - اگر ديوانه و بچه و سفيه و مفلس مال خود را عاريه بدهند
صحيح نيست، اما اگر ولى مصلحت بداند مال كسى را كه بر او ولايت دارد عاريه
دهد چنانچه اين كار مصلحت آنها باشد اشكال ندارد و همچنين جايز است خود
بچه با اجازه ولى مال خود را در موردى كه مصلحت او باشد عاريه دهد و نيز
مفلس با اذن غرماء (طلبكاران) مىتواند مالش را عاريه بدهد.
مسأله 2417 - اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند و در
استفاده از آن هم زياده روى ننمايد و اتفاقا آن چيز تلف شود ضامن نيست، ولى
چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزى را كه
455

عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2418 - اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود
ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2419 - اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه
كرده به ورثه او بدهد.
مسأله 2420 - اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف
كند مثلا ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى او بدهد.
مسأله 2421 - كسى كه چيزى عاريه داده هر وقت بخواهد مىتواند آن را
پس بگيرد و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس دهد، و
در صورت اول اگر پس گرفتن، عرفا موجب خسارت عاريه گيرنده شود
بنا بر احتياط واجب بايد مهلت بدهد.
مسأله 2422 - عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل آلات لهو و
قمار يا ظرف طلا و نقره به جهت استعمال باطل است. و اما عاريه دادن به جهت
زينت نمودن جائز است اگر چه در احتياط در ترك است.
مسأله 2423 - عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن، و
عاريه دادن حيوان نر براى آبستن كردن حيوان ماده صحيح است و نيز
عاريه دادن حيوانات ديگر براى منافع مشروع آنها اشكال ندارد.
مسأله 2424 - اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا به ولى يا به وكيلى كه
در مطلق كارها وكالت داشته باشد و يا به وكيلى كه در خصوص عاريه وكالت
دارد بدهد و بعد آن چيز تلف شود، عاريه كننده ضامن نيست، ولى اگر بدون
اجازه صاحب مال يا وكيل يا ولى او آن را به جائى ببرد اگر چه جائى باشد كه
صاحبش معمولا به آنجا مىبرده مثلا اتومبيل را در پاركينگى پارك كند كه معمولا
صاحبش در آنجا پارك مىكرده و بعد تلف شود يا كسى آن را تلف كند يا به سرقت
456

برود ضامن است.
مسأله 2425 - اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه
دهد، مثلا ظرف نجس را عاريه دهد كه در آن غذا بخورند، بايد نجس بودن آن را
به كسى كه عاريه مىكند بگويد، و اما اگر لباس نجس را براى نماز خواندن عاريه
دهد لازم نيست نجس بودنش را اطلاع دهد.
مسأله 2426 - چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمىتواند به
ديگرى اجاره، يا عاريه دهد.
مسأله 2427 - اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى
عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود،
عاريه دومى باطل نمىشود.
مسأله 2428 - اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آن را به
صاحبش برساند و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.
مسأله 2429 - اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن
استفاده‌اى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض مال و عوض
استفاده‌اى را كه عاريه كننده برده از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه
كند و اگر از عاريه كننده بگيرد، او نمىتواند چيزى را كه به مالك مىدهد از
عاريه دهنده مطالبه نمايد.
مسأله 2430 - اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از
بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مىتواند آنچه را
به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولى اگر چيزى را كه عاريه
كرده طلا و نقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين
برود عوضش را بدهد، نمىتواند چيزى را كه به صاحب مال مىدهد، از
عاريه دهنده مطالبه نمايد.
457

احكام نكاح يا ازدواج
بواسطه عقد ازدواج زن به مرد حلال مىشود، و آن بر دو قسم است: دائم
و غير دائم. عقد دائم آن است كه مدت زناشوئى در آن معين نشود و زنى را كه به
اين قسم عقد مىكنند دائمه مىگويند. و عقد غير دائم آن است كه مدت زناشوئى در
آن معين شود، مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال
يا بيشتر عقد نمايند، و زنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مىنامند.
احكام عقد
مسأله 2431 - در زناشوئى چه دائم و چه غير دائم، بايد صيغه خوانده شود و
تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد
مىخوانند، يا ديگرى را وكيل مىكنند كه از طرف آنان بخواند.
مسأله 2432 - وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مىتواند براى خواندن
صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
مسأله 2433 - زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است
نمىتوانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند، و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده
است كفايت نمىكند، ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده‌ام كافى است.
مسأله 2434 - اگر زنى كسى را وكيل كند كه مثلا ده روزه او را به عقد مردى
در آورد و ابتداى ده روز را معين نكند در صورتى كه از گفته زن معلوم شود كه به
وكيل اختيار كامل داده آن وكيل مىتواند هر وقت كه بخواهد او را ده روز به عقد
آن مرد در آورد، و اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معينى را قصد كرده،
بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.
458

مسأله 2435 - يك نفر مىتواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از
طرف دو نفر وكيل شود و نيز انسان مىتواند از طرف زن وكيل شود و او را براى
خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند ولى احتياط مستحب آن است كه عقد را دو
نفر بخوانند.
دستور خواندن عقد دائم
مسأله 2436 - اگر صيغه دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگويد:
زوجتك نفسى على الصداق المعلوم (يعنى خود را زن تو نمودم به مهرى كه معين
شده) پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: قبلت التزويج (يعنى قبول كردم اين
ازدواج را) عقد صحيح است. و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه
عقد را بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن
بگويد: زوجت موكلتى فاطمة موكلك احمد على الصداق المعلوم، پس بدون
فاصله وكيل مرد بگويد: قبلت لموكلى احمد على الصداق صحيح مىباشد.
دستور خواندن عقد غير دائم
مسأله 2437 - اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند، بعد
از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: زوجتك نفسى في المدة
المعلومة على المهر المعلوم، بعد بدون فاصله مرد بگويد: قبلت، صحيح است. و اگر
ديگرى را وكيل كنند اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: متعت موكلتى موكلك في
المدة المعلومة على المهر المعلوم، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قبلت لموكلى
هكذا، صحيح مىباشد.
شرايط عقد
مسأله 2438 - عقد ازدواج چند شرط دارد:
اول: آن كه به عربى صحيح خوانده شود. و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را
459

به عربى صحيح بخوانند چنانچه ممكن باشد، احتياط واجب آن است كسى را كه
مىتواند به عربى صحيح بخواند وكيل كنند و اگر ممكن نباشد خودشان مىتوانند
به غير عربى بخوانند. اما بايد لفظى بگويند كه معنى زوجت و قبلت را بفهماند.
دوم: مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مىخوانند قصد انشاء داشته باشند
يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مىخوانند، زن به گفتن (زوجتك نفسى)
قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن (قبلت التزويج) زن
بودن او را براى خود قبول نمايد، و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مىخوانند،
به گفتن (زوجت و قبلت) قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل
كرده‌اند زن و شوهر شوند.
سوم: كسى كه صيغه عقد را مىخواند بايد بالغ و عاقل باشد، چه براى
خودش بخواند، يا از طرف ديگرى وكيل شده باشد.
چهارم: اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنها صيغه را مىخوانند، در عقد، زن
و شوهر را معين كنند مثلا اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند. پس كسى كه
چند دختر دارد، اگر به مردى بگويد: زوجتك احدى بناتى (يعنى زن تو نمودم
يكى از دخترانم را) و او بگويد: قبلت يعنى قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر
معين نبوده عقد باطل است. پنجم: زن و مرد به ازدواج راضى باشند ولى اگر زن
ظاهرا با كراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضى است، عقد صحيح است.
مسأله 2439 - اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى آن را عوض
كند عقد باطل است.
مسأله 2440 - كسى كه دستور زبان عربى را نمىداند، اگر قرائتش صحيح
باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و قصد انشاء بنمايد و از هر لفظى
معناى آن را قصد نمايد مىتواند عقد را بخواند.
مسأله 2441 - اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن و
460

مرد بگويند به آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.
مسأله 2442 - اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ‌ازدواج مجبور نمايند و بعد
از خواندن عقد راضى شوند و بگويند به آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.
مسأله 2443 - پدر و جد پدرى مىتوانند براى فرزند پسر يا دختر نا بالغ يا
ديوانه خود كه با حال ديوانگى بالغ شده است ازدواج كنند، و بعد از آن كه آن
طفل بالغ شد، يا ديوانه عاقل گرديد، اگر ازدواجى كه براى او كرده‌اند مفسده‌اى
نداشته نمىتواند آن را به هم بزند و اگر مقسده‌اى داشته عقد فضولى است مىتواند
آن را امضا كرده يا عقد را به هم بزند.
مسأله 2444 - دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است يعنى مصلحت خود
را تشخيص مىدهد اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنا بر احتياط واجب
بايد از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد و اجازه مادر و برادر لازم نيست.
مسأله 2445 - اگر پدر و جد پدرى غائب باشند، به طورى كه نشود از آنان
اذن گرفت و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد لازم نيست از پدر و
جد پدرى اجازه بگيرند. و همچنين اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و
بخواهد با پسرى كه شرعا و عرفا هم كفو او مىباشد ازدواج كند و پدر و جد
پدرى مانع مىشوند و سخت گيرى مىكنند در اين صورت نيز اجازه آنان لازم
نيست، و همينطور اگر دختر باكره نباشد در صورتى كه بكارتش بواسطه شوهر
كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.
مسأله 2446 - اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود، زن بگيرد، پسر
بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.
مسأله 2447 - اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد، چنانچه
پسر در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است، و اگر در موقع عقد مالى
نداشته، پدر يا جد او بايد مهر زن را بدهند.
461

عيبهايى كه بواسطه آنها مىشود عقد را به هم زد
مسأله 2448 - اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از هفت عيب را دارد
مىتواند عقد را به هم بزند به شرط آن كه معلوم شود كه عيب پيش از عقد بوده
اول: ديوانگى. دوم: مرض خوره. سوم: مرض برص (پيسى). چهارم: كورى.
پنجم: زمين گير بودن و در حكم آن است شلى كه شل بودن او واضح باشد. ششم:
آن كه افضا شده يعنى راه بول و حيض يا راه حيض و غائط او يكى شده باشد
ولى اگر راه حيض و غائط او يكى شده باشد به هم زدن عقد اشكال دارد و بايد
احتياط شود. هفتم: آن كه گوشت، يا استخوانى يا غده‌اى در فرج او باشد كه مانع
نزديكى شود.
مسأله 2449 - زن نيز مىتواند در چهار صورت عقد را به هم بزند:
اول: ديوانه بودن شوهر، اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهرش پيش از عقد
ديوانه بوده يا آن كه بعد از عقد چه پيش از نزديكى يا بعد از آن ديوانه شود
مىتواند عقد را به هم بزند.
دوم: نداشتن آلت مردى، چنانچه زن بعد از عقد بفهمد كه شوهرش پيش
از عقد آلت مردى نداشته يا بعد از عقد پيش از نزديكى آلت او بريده شده
مىتواند عقد را به هم بزند.
سوم: ناتوانى از نزديكى جنسى، اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهرش
مرضى دارد كه نمىتواند وطى و نزديكى نمايد هر چند آن مرض بعد از عقد و
پيش از نزديكى عارض شده باشد مىتواند عقد را به هم بزند.
چهارم: بيضه‌هاى او را كشيده باشند، چنانچه زن بعد از عقد بفهمد كه
بيضه‌هاى شوهرش را كشيده‌اند مىتواند عقد را به هم بزند. در تمام چهار صورتى
كه ذكر شد زن مىتواند بدون طلاق عقد را به هم بزند. ولى در صورت سوم كه
ناتوانى جنسى دارد لازم است كه زن به مجتهد جامع الشرائط يا به وكيل او
462

مراجعه نمايد و مجتهد جامع الشرائط شوهر را تا يك سال مهلت مىدهد چنانچه
شوهر نتوانست به آن زن يا زنى ديگر نزديكى كند، پس از آن زن مىتواند عقد
را به هم بزند، و اگر آلت مردى بعد از نزديكى بريده شود و زن عقد ازدواج را فسخ
كند، فسخ اثرى ندارد اگر چه احتياط مستحب آنست كه شوهر او را طلاق دهد.
مسأله 2450 - اگر مرد يا زن، بواسطه يكى از عيبهايى كه در دو مسأله پيش
گفته شد عقد را به هم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.
مسأله 2451 - اگر بواسطه آن كه مرد عنين است و نمى تواند وطى و نزديكى
كند، زن عقد را به هم بزند شوهر بايد نصف مهر را بدهد. ولى اگر بواسطه يكى از
عيبهاى ديگرى كه گفته شد، مرد يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن
نزديكى نكرده باشد چيزى بر او نيست و اگر نزديكى كرده، بايد تمام مهر را
بدهد.
عده‌اى از زنها كه ازدواج با آنها حرام است
مسأله 2452 - ازدواج با زنهائى كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان
محرم هستند حرام است.
مسأله 2453 - اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد، اگر چه با او نزديكى
نكند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم
مىشوند.
مسأله 2454 - اگر زنى را عقد كند و با او نزديكى نمايد، دختر و نوه دخترى و
پسرى آن زن هر چه پائين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعدا به دنيا بيايند، به
آن مرد محرم مىشوند.
مسأله 2455 - اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد، تا
وقتى كه آن زن در عقد او است نمىتواند با دختر او ازدواج كند.
463

مسأله 2456 - عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدر پدر و عمه و خاله مادر و
عمه و خاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.
مسأله 2457 - پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند، و پسر و نوه پسرى و
دخترى او هر چه پائين آيند چه در موقع عقد باشند، يا بعدا به دنيا بيايند به زن
او محرم هستند.
مسأله 2458 - اگر زنى را براى خود عقد كند، دائمه باشد، يا صيغه تا وقتى كه
آن زن در عقد او است نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج كند.
مسأله 2459 - اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مىشود طلاق
رجعى دهد در بين عده نمىتواند خواهر او را عقد نمايد، بلكه در عده طلاق
بائن هم كه بعدا بيان مىشود، احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با
خواهر زنش خوددارى نمايد.
مسأله 2460 - انسان نمىتواند بدون اجازه زن خود، با خواهر زاده و
برادرزاده او ازدواج كند ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعدا زن
بگويد به آن عقد راضى هستم اشكالى ندارد.
مسأله 2461 - اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده يا خواهرزاده او را عقد كرده
و حرفى نزند، چنانچه بعدا رضايت ندهد عقد آنان باطل است، بلكه اگر از
حرف نزدنش معلوم باشد كه باطنا راضى بوده احتياط واجب آن است كه
شوهرش از برادرزاده او جدا شود مگر آن كه اجازه دهد.
مسأله 2462 - زن مسلمان نمىتواند به عقد كافر در آيد، مرد مسلمان هم
نمىتواند با زنهاى كافره بطور دائم ازدواج كند ولى صيغه كردن زنهاى اهل كتاب
مانند يهود و نصارى مانعى ندارد.
مسأله 2463 - اگر انسان پيش از آن كه دختر عمه يا دختر خاله خود را بگيرد
با مادر آنان زنا كند ديگر نمىتواند با آنان ازدواج نمايد.
464

مسأله 2464 - اگر با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از
آن كه با آنان نزديكى كند با مادرشان زنا نمايد، احتياط واجب آن است كه از
ايشان جدا شود.
مسأله 2465 - اگر با زنى غير از عمه و خاله خود زنا كند، احتياط واجب آن
است كه با دختر او ازدواج نكند، ولى اگر زنى را عقد نمايد و با او نزديكى كند
بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمىشود و اگر پيش از آن كه با او
نزديكى كند با مادر او زنا نمايد، احتياط واجب آن است كه از آن زن جدا شود.
مسأله 2466 - اگر با زنى كه در عده طلاق رجعى است زنا كند آن زن بر او
حرام مىشود و اگر با زنى كه در عده متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا
كند بعدا مىتواند او را عقد كند و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن وعده متعه و
عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.
مسأله 2467 - اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند، بعدا مىتواند
آن زن را براى خود عقد نمايد، ولى احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن
زن حيض ببيند بعد او را عقد كند و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را
عقد نمايد.
مسأله 2468 - اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند،
چنانچه مرد و زن يا يكى از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن
زن در عده حرام است آن زن بر او حرام مىشود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن
زن نزديكى نكرده باشد.
مسأله 2469 - اگر زنى را براى خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عده بوده
چنانچه هيچ كدام نمىدانسته‌اند زن در عده است و نمى دانسته‌اند كه عقد كردن
زن در عده حرام است، در صورتى كه مرد با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او
حرام مىشود.
465

مسأله 2470 - اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و با او ازدواج كند بنابر
احتياط واجب بايد از او جدا شود و بعدا هم او را براى خود عقد نكند.
مسأله 2471 - زن شوهر دار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمىشود و
چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد، اگر مشهوره به زانيه بودن شود
احتياط واجب آن است كه شوهر او را طلاق دهد ولى بايد مهرش را بدهد.
مسأله 2472 - زنى را كه طلاق داده‌اند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدت
او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند
كه موقع عقد شوهر دوم عده شوهر اول تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتنا
نكند.
مسأله 2473 - مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده بر لواط كننده حرام
است. اما اگر لواط كننده نا بالغ باشد حكم حرمت مشكل است ولى اگر شك كند
كه دخول شده يا نه بر او حرام نمىشود.
مسأله 2474 - اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد و بعد از
ازدواج و دخول به زوجه با آن كس لواط كند، آنان بر او حرام نمىشوند و اگر
بعد از عقد و پيش از دخول لواط كند بنابر احتياط واجب آن زن بر او حرام
مىشود.
مسأله 2475 - اگر كسى در حال احرام كه يكى از كارهاى حج يا عمره است،
با زنى ازدواج نمايد عقد او باطل است، و چنانچه مىدانسته كه زن گرفتن بر او
حرام است، ديگر نمىتواند آن زن را عقد كند.
مسأله 2476 - اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام
نيست ازدواج كند عقد او باطل است، و اگر مىدانسته كه ازدواج در حال
احرام حرام است واجب است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند.
مسأله 2477 - اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج است بجا
466

نياورد، زنش كه بواسطه محرم شدن بر او حرام شده بود حلال نمىشود، و نيز اگر
زن طواف نساء نكند، شوهرش بر او حلال نمىشود، ولى اگر بعدا طواف نساء را
انجام دهند به يكديگر حلال مىشوند.
مسأله 2478 - اگر كسى دختر نا بالغى را براى خود عقد كند و پيش از آن كه نه
سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند، چنانچه او را افضاء نمايد
هيچ وقت نبايد با او نزديكى كند.
مسأله 2479 - زنى را كه سه مرتبه طلاق داده‌اند بر شوهرش حرام مىشود،
ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق گفته مىشود با مرد ديگرى ازدواج كند،
شوهر اول مىتواند دوباره او را براى خود عقد نمايد.
احكام عقد دائم
مسأله 2480 - زنى كه عقد دائمى شده نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون
رود، و بايد خود را براى هر لذتى كه او مىخواهد، تسليم نمايد و بدون عذر
شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند. و اگر در اينها از شوهر اطاعت كند،
تهيه غذا و لباس و منزل و لوازم ديگرى كه در كتب ذكر شده بر شوهر، واجب
است و اگر تهيه نكند چه توانايى داشته باشد، يا نداشته باشد مديون زن است.
مسأله 2481 - اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر
را نكند گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابى ندارد ولى مهر او از
بين نمىرود.
مسأله 2482 - مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.
مسأله 2483 - مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر
نيست، ولى اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد بايد خرج سفر او را بدهد.
467

مسأله 2484 - زنى كه از شوهر اطاعت مىكند اگر مطالبه خرجى كند و شوهر
ندهد مىتواند جهت الزام شوهر بر پرداخت نفقه، به مجتهد جامع الشرائط و اگر
ممكن نباشد به عدول مؤمنين و اگر آن هم ممكن نباشد به فساق مؤمنين مراجعه
نمايد. و چنانچه الزام شوهر بر دادن نفقه ممكن نباشد مىتواند، در هر روز به
اندازه خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد، و اگر ممكن نيست چنانچه
ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، در موقعى كه مشغول تهيه معاش است
اطاعت شوهر بر او واجب نيست.
مسأله 2485 - مرد اگر دو زن داشته باشد و نزد يكى از آنها يك شب بماند
واجب است نزد ديگرى نيز يك شب در ضمن چهار شب بماند و در غير
اين صورت ماندن نزد زن واجب نيست بلى لازم است او را بطور كلى متاركه
ننمايد و اولى و احوط اين است كه مرد در هر چهار شب يك شب نزد زن دائمى
خود بماند.
مسأله 2486 - شوهر نمىتواند بيش از چهار ماه، نزديكى با عيال دائمى خود
را ترك كند.
مسأله 2487 - اگر در عقد دائمى مهر را معين نكنند عقد صحيح است، و
چنانچه مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهايى كه مثل او هستند
بدهد.
مسأله 2488 - اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدتى معين نكرده
باشند، زن مىتواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلوگيرى كند،
چه شوهر توانايى دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد. ولى اگر پيش از
گرفتن مهر به نزديكى راضى شود و شوهر با او نزديكى كند ديگر نمىتواند بدون
عذر شرعى از نزديكى شوهر جلوگيرى نمايد.
468

متعه يا صيغه
مسأله 2489 - صيغه كردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است.
مسأله 2490 - شوهر بيش از چهار ماه نبايد نزديكى با متعه خود را ترك كند.
مسأله 2491 - زنى كه صيغه مىشود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او
نزديكى نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط مىتواند لذتهاى ديگر از
او ببرد، ولى اگر بعدا به نزديكى راضى شود، شوهر مىتواند با او نزديكى نمايد.
مسأله 2492 - زنى كه صيغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجى ندارد.
مسأله 2493 - زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد و از شوهر ارث
نمىبرد، و شوهر هم از او ارث نمىبرد.
مسأله 2494 - زنى كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجى و هم خوابى ندارد
عقد او صحيح است و براى آن كه نمىدانسته، حقى به شوهر پيدا نمىكند.
مسأله 2495 - زنى كه صيغه شده، مىتواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون
برود، ولى اگر بواسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مىرود بيرون رفتن او
حرام است.
مسأله 2496 - اگر زنى مردى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين او را براى
خود صيغه نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود در آورد يا به غير از مدت يا
مبلغى كه معين شده او را صيغه كند، وقتى آن زن فهميد اگر بگويد راضى هستم
عقد صحيح و اگر نه باطل است.
مسأله 2497 - پدر و جد پدرى مىتوانند براى محرم شدن، يك ساعت يا
دو ساعت زنى را به عقد پسر نا بالغ خود در آورند، و نيز مىتوانند دختر نا بالغ
خود را براى محرم شدن، به عقد كسى در آورند ولى بايد آن عقد براى دختر
469

مفسده نداشته باشد بلكه مصلحت داشته باشد.
مسأله 2498 - اگر پدر يا جد پدرى، طفل خود را كه در محل ديگرى است و
نمىداند زنده است يا مرده، براى محرم شدن به عقد كسى در آورد، بر حسب
ظاهر محرم بودن حاصل مىشود، و چنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد آن
دختر زنده نبوده عقد باطل است و كسانى كه بواسطه عقد ظاهرا محرم شده بودند
نامحرمند.
مسأله 2499 - اگر مرد مدت صيغه را ببخشد، چنانچه با او نزديكى كرده، بايد
تمام چيزى را كه قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزديكى نكرده بايد نصف آن را
بدهد.
مسأله 2500 - مرد مىتواند زنى را كه صيغه او بوده و هنوز عده اش تمام
نشده به عقد دائم يا موقت خود در آورد.
احكام نگاه كردن
مسأله 2501 - نگاه كردن مرد به بدن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون
آن حرام است، و نگاه كردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام
است، ولى اگر بدون قصد لذت باشد مانعى ندارد. و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد
نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام مىباشد. و نگاه كردن به صورت و
بدن و موى دختر نا بالغ اگر به قصد لذت نباشد و موجب تحريك شهوت نگردد و
بواسطه نگاه كردن انسان نترسد كه به حرام بيفتد مانعى ندارد.
مسأله 2502 - اگر انسان بدون قصد لذت به آن قسمت از بدن زنهاى كافر كه
معمولا نمىپوشانند نگاه كند در صورتى كه نترسد به حرام بيفتد اشكال ندارد.
مسأله 2503 - زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند بلكه
470

احتياط واجب آن است كه بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى
خوب و بد را مىفهمد و به حدى رسيده كه مورد نظر شهوانى است بپوشاند.
مسأله 2504 - نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است، اگر چه از پشت
شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها باشد. و احتياط واجب آن است كه به
عورت بچه مميز هم نگاه نكنند. ولى زن و شوهر مىتوانند به تمام بدن يكديگر
نگاه كنند.
مسأله 2505 - مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند
مىتوانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
مسأله 2506 - مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن
زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.
مسأله 2507 - اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار شود كه او را نگاه كند و
دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نبايد
دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او را نگاه كند.
مسأله 2508 - اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه
كند، بايد آئينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند ولى اگر چاره‌اى جز نگاه
كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.
مسائل متفرقه زناشوئى
مسأله 2509 - كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مىافتد، واجب است زن
بگيرد اين وجوب به خاطر جلوگيرى از حرام است كه اگر مطمئن شود كه به
حرام مىافتد واجب است زن بگيرد.
مسأله 2510 - اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد
471

معلوم شود كه باكره نبوده، مىتواند عقد را به هم بزند. و همچنين است اگر لفظا
شرط بكارت نشده باشد ليكن مبنى عقد عرفا بر بكارت زوجه باشد.
مسأله 2511 - ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتى كه كسى در آن جا
نيست و ديگرى هم نمىتواند وارد شود در صورتى كه احتمال فساد برود حرام
است ولى اگر طورى باشد كه كس ديگر بتواند وارد شود، يا بچه‌اى كه خوب و بد
را مىفهمد در آنجا باشد يا احتمال فساد نرود اشكال ندارد.
مسأله 2512 - اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند و قصدش اين باشد كه آن
را ندهد، عقد صحيح است ولى مهر را بايد بدهد.
مسأله 2513 - مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر شود، يا حكم ضرورى دين
يعنى حكمى را كه مسلمانان جزء دين اسلام مىدانند مثل واجب بودن نماز و
روزه انكار كند، در صورتى كه منكر شدن آن حكم، به انكار خدا يا پيغمبر
برگردد و بداند آن حكم ضرورى دين است مرتد مىشود، و همچنين است اگر
منكر معاد شود يا از خوارج و نواصب و غلات گردد.
مسأله 2514 - اگر زن پيش از آن كه شوهرش با او نزديكى كند بطورى كه در
مسأله پيش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مىگردد و همچنين است اگر بعد از
نزديكى مرتد شود ولى يائسه باشد يعنى اگر سيده است شصت سال و اگر سيده
نيست پنجاه سال او تمام شده باشد. اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستورى كه در
احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد، پس اگر در بين عده، مسلمان شود
عقد باقى و اگر تا آخر عده مرتد بماند عقد باطل است.
مسأله 2515 - كسى كه پدر يا مادرش در موقع بسته شدن نطفه او مسلمان
بوده‌اند، چنانچه بعد از بالغ شدن اظهار اسلام كند، اگر مرتد شود زنش بر او حرام
مىشود و بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مىشود عده وفات نگهدارد و
در اصطلاح فقهاء به چنين شخصى مرتد فطرى مىگويند.
472

مسأله 2516 - مردى كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده و مسلمان
شده اگر پيش از نزديكى با عيالش مرتد شود و يا زنش يائسه باشد، عقد او
باطل مىگردد، و اگر بعد از نزديكى مرتد شود و زن او در سن زنانى باشد كه
حيض مى بينند، زن او بايد به مقدارى كه در احكام طلاق گفته مىشود عده
نگهدارد، پس اگر پيش از تمام شدن عده، شوهر او مسلمان شود عقد باقى و اگر نه
باطل است. ولى در صورت اول نيز بهتر است عقد او تجديد شود و در اصطلاح
فقهاء به چنين شخصى مرتد ملى گويند.
مسأله 2517 - اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد و
مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بدون رضايت او بيرون ببرد.
مسأله 2518 - اگر زن انسان از شوهر سابقش دخترى داشته باشد، انسان
مىتواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند و نيز اگر
دخترى را براى پسر خود عقد كند مىتواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.
مسأله 2519 - اگر زنى از زنا آبستن شود، جايز نيست بچه‌اش را سقط كند.
مسأله 2520 - اگر كسى با زنى كه شوهر ندارد و در عده كسى هم نيست زنا
كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه‌اى از آنان پيدا شود، در صورتى كه ندانند از
نطفه حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.
مسأله 2521 - اگر مرد نداند كه زن در عده است يا نداند كه عقد در عده حرام
است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه‌اى از آنان به دنيا آيد،
حلال زاده است و شرعا فرزند هر دو مىباشد ولى اگر زن مىدانسته كه در عده
است و مى دانسته كه عقد در عده حرام است شرعا بچه، فرزند پدر است، و در هر
دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام ابدى مىباشند.
مسأله 2522 - اگر زن بگويد يائسه‌ام نبايد حرف او را قبول كرد، ولى اگر
بگويد شوهر ندارم حرف او قبول مىشود به شرط آن كه متهم نباشد و اگر متهم
473

باشد بهتر است تحقيق كند.
مسأله 2523 - اگر بعد از آن كه با زنى ازدواج كرد، كسى بگويد آن زن شوهر
داشته و زن بگويد نداشتم، چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته، بايد
حرف زن را قبول كرد. ولى اگر آن كس مورد وثوق باشد بنابر احتياط واجب
آن مرد بايد با طلاق از آن زن جدا شود.
مسأله 2524 - حفظ و پرورش نوزاد پسر تا دو سال و نوزاد دختر تا هفت
سال حق مادر است به شرط اين كه عاقل و مسلمان و آزاد باشد و ديگرى
شوهر نكرده باشد و الا پدر مقدم است ولى اگر پدر مرده باشد مادر هر چند
شوهر كرده باشد بر جد و ديگران مقدم است و اين ترتيب بنابر احتياط واجب
رعايت شود.
مسأله 2525 - مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى
مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق (ع) فرمودند: يكى از سعادتهاى مرد آن
است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.
مسأله 2526 - اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد و
شوهر هم قبول نمايد، احتياط واجب آن است كه زن مهر را نگيرد و شوهر هم با
زن ديگر ازدواج نكند.
مسأله 2527 - كسى كه از زنا به دنيا آمده اگر زن بگيرد و بچه‌اى پيدا كند آن
بچه حلال زاده است.
مسأله 2528 - هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با او
نزديكى كند معصيت كرده، ولى اگر بچه‌اى از آنان به دنيا آيد حلال زاده است.
مسأله 2529 - زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات
كه در مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند و شوهر اول از سفر
برگردد بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولى اگر شوهر
474

دوم با او نزديكى كرده باشد، زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را
بدهد و اگر مهر المسماى او با مهر المثل تفاوت دارد در تفاوت آن بنابر احتياط با
هم مصالحه نمايند ولى خرج عده ندارد و به شوهر دوم نيز حرام ابدى مىشود.
مسأله 2530 - زنى كه شوهرش به مسافرت رفته يا در جبهه جنگ يا در
سفر دريائى يا به جهت ديگرى مفقود الاثر شده چنانچه يقين دارد شوهرش زنده
است نمىتواند شوهر كند. و مخارج او از مال شوهر يا از صدقات و بيت المال
در صورت نياز بايد پرداخت شود.
مسأله 2531 - در فرض مسأله گذشته چنانچه زن نمىداند شوهرش زنده
است يا مرده، اگر پدر، يا جد يا وكيل شوهر از مال شوهر يا از مال خودشان به
اختيار خود، يا به اجبار مجتهد جامع الشرائط مخارج زن را مطابق شأن او تأمين
مىكنند زن بايد صبر كند و حق شوهر كردن ندارد. و اگر به هيچ وجه مخارج او
را تأمين نمىكنند زن نمىتواند به مجتهد جامع الشرائط مراجعه كند و پس از
مراجعه مجتهد جامع الشرائط دستور مىدهد زن تا چهار سال صبر كند، و در
طول اين مدت بوسيله نامه نوشتن به مناطقى كه احتمال مىدهند شوهر زن در
آنجاها باشد يا به وسايل ديگر تحقيق مىكنند، اگر زنده بودن او ثابت شد زن
بايد صبر كند و اگر ثابت نشد مجتهد جامع الشرائط به پدر يا جد پدرى مرد
دستور مىدهد زن را طلاق دهد و اگر ممكن نشد خود مجتهد جامع الشرائط او را
طلاق مىدهد و بنابر احتياط واجب، زن بعد از طلاق به مقدار عده وفات يعنى
چهار ماه و ده روز عده نگه مىدارد و بعد از عده آزاد مىشود و مى تواند شوهر
كند ولى چنانچه شوهرش در بين عده پيدا شد حق دارد رجوع كند و اگر بعد از
عده پيدا شد احوط عدم رجوع است.
475

احكام شير دادن
مسأله 2532 - اگر زنى بچه‌اى را با شرايطى كه در مسأله (2542) گفته
خواهد شد، شير دهد، آن بچه به اين عده محرم مىشود: اول: خود زن و او را
مادر رضاعى مىگويند. دوم: شوهر زن كه شير مال او است و او را پدر رضاعى
مىگويند. سوم: پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى
او باشند. چهارم: بچه‌هايى كه از آن زن به دنيا آمده‌اند، يا به دنيا مىآيند. پنجم:
بچه‌هاى اولاد آن زن هر چه پائين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او
آن بچه‌ها را شير داده باشند. ششم: خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند. يعنى بواسطه شير خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند. هفتم: عمو و عمه
آن زن اگر چه رضاعى باشند. هشتم: دايى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند.
نهم: اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پايين روند، اگر چه
اولاد رضاعى او باشند. دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر
است، هر چه بالا روند، يازدهم: خواهر و برادر شوهرى كه شير مال او است
اگر چه خواهر و برادر رضاعى او باشند. دوازدهم: عمو و عمه و دايى و
خاله مادر و شوهرى كه شير مال او است هر چه بالا روند، اگر چه رضاعى باشند.
و نيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مىشود، بواسطه شير دادن محرم
مىشوند.
مسأله 2533 - اگر زنى بچه‌اى را با شرايطى كه در مسأله (2542) گفته
مىشود شير دهد، پدر آن بچه نمىتواند با دخترهايى كه از آن زن به دنيا آمده‌اند
ازدواج كند. و نيز نمىتواند دخترهاى شوهرى را كه شير مال او است براى خود
عقد نمايد بلكه احتياط واجب آن است كه دخترهاى رضاعى او را هم براى
476

خود عقد ننمايد ولى جايز است با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج كند. اگر چه
احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند، و نگاه محرمانه يعنى نگاهى كه
انسان مىتواند به محرم هاى خود كند به آنان ننمايد.
مسأله 2534 - اگر زنى بچه‌اى را با شرايطى كه در مسأله (2542) گفته
مىشود شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاى آن بچه
محرم نمىشود. ولى احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد، و نيز
خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمىشوند.
مسأله 2535 - اگر زنى بچه‌اى را شير دهد، به برادرهاى آن بچه محرم
نمىشود. و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه‌اى كه شير خورده محرم
نمىشوند.
مسأله 2536 - اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند و با
آن زن نزديكى نمايد، ديگر نمىتواند آن دختر را براى خود عقد كند.
مسأله 2537 - اگر انسان با دخترى ازدواج كند، ديگر نمىتواند با زنى كه آن
دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.
مسأله 2538 - انسان نمىتواند با دخترى كه مادر، يا مادر بزرگ انسان او را
شير كامل داده ازدواج كند. و نيز اگر زن پدر انسان از شير پدر او دخترى را شير
داده باشد، انسان نمىتواند با آن دختر ازدواج نمايد و چنانچه دختر
شيرخوارى را براى خود عقد كند بعد مادر يا مادر بزرگ يا زن پدر او از شير
همان پدر، آن دختر را شير دهد، عقد باطل مىشود.
مسأله 2539 - با دخترى كه خواهر، يا زن برادر انسان از شير برادرش او را
شير كامل داده، نمىشود ازدواج كرد، و همچنين است اگر خواهرزاده يا
برادرزاده، يا نوه خواهر يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.
مسأله 2540 - اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود
477

حرام مىشود. و همچنين است اگر بچه‌اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد
شير دهد. ولى اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل
شيرخوار است بر شوهر خود حرام نمىشود.
مسأله 2541 - اگر زن پدر دخترى، بچه شوهر آن دختر را از شير آن پدر شير
دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مىشود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر
شوهر او باشد.
شرايط شير دادنى كه علت محرم شدن است
مسأله 2542 - شير دادنى كه علت محرم شدن است نه شرط دارد:
اول: بچه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنى كه مرده است شير
بخورد فايده ندارد.
دوم: شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه‌اى را كه از زنا به دنيا
آمده به بچه ديگر بدهند، بواسطه آن شير، بچه به كسى محرم نمىشود.
سوم: شير از ولادت باشد، بنابر اين اگر پستان بدون تولد فرزندى شير
پيدا كند و بچه از آن شير بخورد سبب محرميت نمىشود.
چهارم: بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوى او بريزند
نتيجه ندارد.
پنجم: شير، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد.
ششم: شير از يك شوهر باشد. پس اگر زن شير دهى را طلاق دهند، بعد
شوهر ديگرى كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن، شيرى كه از شوهر اول
داشته باقى باشد و مثلا هشت دفعه پيش از زاييدن از شير شوهر اول و هفت دفعه
بعد از زاييدن از شير شوهر دوم به بچه‌اى بدهد، آن بچه به كسى محرم نمىشود.
هفتم: بچه بواسطه مرض شير را قى نكند و اگر قى كند، بنابر احتياط
واجب كسانى كه بواسطه شير خوردن به آن بچه محرم مىشوند، بايد با او
478

ازدواج نكنند، و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.
هشتم: پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بطورى كه در مسأله بعد گفته
مىشود شير سير بخورد يا مقدارى شير به او بدهند كه بگويند از آن شير
استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به
او شير دهند در صورتى كه بين آن ده مرتبه هيچ فاصله حتى به طعام دادن نباشد
احتياط واجب آن است كه كسانى كه بواسطه شير خوردن او به او محرم مىشوند،
با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.
نهم: دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال، او را شير
دهند به كسى محرم نمىشود، بلكه اگر مثلا پيش از تمام شدن دو سال، هشت
مرتبه و بعد از آن، هفت مرتبه شير بخورد، به كسى محرم نمىشود، ولى چنانچه
از موقع زاييدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقى باشد و
بچه‌اى را شير دهد احتياط واجب در ترك ازدواج و ترك معامله محرميت
است.
مسأله 2543 - بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد
ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد، و نيز بايد
پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را
نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولى اگر در بين شير خوردن نفس
تازه كند، يا كمى صبر كند، كه زمان اولى كه پستان در دهان مىگيرد تا وقتى
سير مىشود، يك دفعه حساب شود اشكال ندارد. و در صورتى كه ده بار شير
بخورد بنا بر احتياط واجب شرائط بايد رعايت شود.
مسأله 2544 - اگر زن از شير شوهر خود بچه‌اى را شير دهد، بعد شوهر ديگر
كند و از شير آن شوهر هم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم
نمىشوند، اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر
479

ننمايد.
مسأله 2545 - اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان به
يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مىشوند.
مسأله 2546 - اگر كسى چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرايطى كه
گفتيم، بچه‌اى را شير دهد، همه آن بچه‌ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنها
محرم مىشوند.
مسأله 2547 - اگر كسى دو زن شيرده داشته باشد و يكى از آنان بچه‌اى را
مثلا هشت مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير بدهد آن بچه به كسى محرم نمىشود.
مسأله 2548 - اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد
آنها با هم محرم مىشوند ولى خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر
محرم نمىشوند.
مسأله 2549 - انسان نمىتواند بدون اذن زن خود، با زنهايى كه بواسطه
شير خوردن، خواهر زاده يا برادر زاده زن او شده‌اند ازدواج كند. و نيز اگر با
پسرى لواط كند، بنابر احتياط واجب نمىتواند با دختر و خواهر و مادر و
مادر بزرگ آن پسر كه رضاعى هستند يعنى بواسطه شير خوردن، دختر و خواهر
و مادر او شده‌اند ازدواج نمايد.
مسأله 2550 - زنى كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمىشود،
اگر چه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
مسأله 2551 - انسان نمىتواند با دو خواهر، اگر چه رضاعى باشند يعنى
بواسطه شير خوردن، خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند، و چنانچه دو زن را
عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده‌اند، در صورتى كه عقد آنان در يك وقت بوده
هر دو باطل است و اگر در يك وقت نبوده عقد اولى صحيح و عقد دومى باطل
480

مسأله 2552 - اگر زن از شير شوهر خود كسانى را كه بعدا گفته مىشود شير
دهد، شوهرش بر او حرام نمىشود، اگر چه بهتر آن است كه اين كار را كنند: اول:
برادر و خواهر خود را. دوم: عمو و عمه و دايى و خاله خود را. سوم: اولاد عمو
و اولاد دايى خود را. چهارم: برادر زاده خود را. پنجم: برادر شوهر، يا خواهر
شوهر خود را. ششم: خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را. هفتم: عمو و
عمه و دايى و خاله شوهرش را. هشتم: نوه زن ديگر شوهر خود را.
مسأله 2553 - اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به ‌انسان
محرم نمىشود ولى احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خوددارى
نمايد.
مسأله 2554 - مردى كه دو زن دارد، اگر يكى از آن دو زن، فرزند عموى زن
ديگر را شير دهد، زنى كه فرزند عموى او شير خورده، به شوهر خود حرام
نمىشود.
آداب شير دادن
مسأله 2555 - براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار
است كه مادر براى شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد و خوب است كه شوهر
مزد بدهد. و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مىتواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.
مسأله 2556 - مستحب است دايه‌اى كه براى طفل مىگيرند، دوازده امامى و
داراى عقل و عفت و صورت نيكو باشد و مكروه است كم عقل يا غير
دوازده امامى يا بد صورت، يا بد خلق، يا زنازاده باشد، و نيز مكروه است دايه‌اى
بگيرند كه از زنا بچه‌دار شده و شير او از زنا است.
481

مسائل متفرقه شير دادن
مسأله 2557 - مستحب است از زنها جلوگيرى كنند كه هر بچه‌اى را شير
ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير داده‌اند و بعدا دو نفر
محرم با يكديگر ازدواج نمايند.
مسأله 2558 - كسانى كه بواسطه شير خوردن، خويشى پيدا مىكنند مستحب
است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث نمىبرند و حقوق
خويشاوندى كه انسان با خويشان خود دارد براى آنان نيست.
مسأله 2559 - در صورتى كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام
شير بدهند.
مسأله 2560 - اگر بواسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مىتواند
بدون اجازه شوهر، بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه‌اى را شير
دهد كه بواسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود. مثلا اگر شوهر او
دختر شير خوارى را براى خود عقد كرده باشد زن نبايد آن دختر را شير دهد،
چون اگر آن دختر را شير دهد خودش مادر زن شوهر مىشود و بر او حرام
مىگردد.
مسأله 2561 - اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر
شيرخوارى را مثلا دو روزه براى خود صيغه كند و در آن دو روز با شرايطى كه
در مسأله (2542) گفته شد زن برادرش آن دختر را شير دهد. كه در اين صورت
عقد دختر باطل و براى او محرم و حرام ابدى مىگردد و زن برادرش به او محرم
مىشود.
مسأله 2562 - اگر مرد پيش از آن كه زنى را براى خود عقد كند بگويد
بواسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده: مثلا بگويد شير مادر او را خورده،
چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمىتواند با آن زن ازدواج كند. و اگر بعد از عقد
482

بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد عقد باطل است، پس اگر مرد با او
نزديكى نكرده باشد، يا نزديكى كرده باشد، ولى در وقت نزديكى كردن، زن
بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزديكى بفهمد كه بر آن مرد
حرام بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد.
مسأله 2563 - اگر زن پيش از عقد بگويد بواسطه شير خوردن بر مردى حرام
شده چنانچه تصديق او ممكن باشد نمىتواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از
عقد بگويد، مثل صورتى است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است و
حكم آن در مسأله پيش گفته شد.
مسأله 2564 - شير دادنى كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مىشود:
اول: خبر دادن عده‌اى كه انسان از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا كند.
دوم: شهادت دو مرد عادل يا يك مرد و دو زن يا چهار زن كه همگى
عادل باشند، ولى بايد شرايط شير دادن را هم بگويند، مثلا بگويند ما ديده ايم كه
فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده و چيزى هم در
بين نخورده، و همچنين ساير شرطها را كه در مسأله (2542) گفته شد شرح
دهند، ولى اگر معلوم باشد كه شرايط را مى دانند و در عقيده با هم مخالف نيستند
و با مرد و زن هم در عقيده مخالفت ندارند لازم نيست شرايط را شرح دهند.
مسأله 2565 - اگر شك كنند بچه به مقدارى كه علت محرم شدن است شير
خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده بچه به كسى محرم
نمىشود ولى بهتر آن است كه احتياط كنند.
483

احكام طلاق
مسأله 2566 - مردى كه زن خود را طلاق مىدهد، بايد عاقل و بنابر احتياط
واجب بالغ باشد، و به اختيار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را
طلاق دهد طلاق باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه
طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.
مسأله 2567 - زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و
شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد و اگر در حال نفاس يا حيض كه
پيش از اين پاكى بوده با او نزديكى نموده باشد بنابر احتياط واجب طلاق كافى
نيست بلكه بايد دوباره عادت شود و پاك گردد و تفصيل اين دو شرط در
مسائل آينده گفته مىشود.
مسأله 2568 - طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح
است:
اول: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.
دوم: آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال
حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.
سوم: مرد بواسطه غائب بودن و مانند آن نتواند پاك بودن زن را بفهمد.
مسأله 2569 - اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم
شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در
حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده طلاق او صحيح است.
مسأله 2570 - كسى كه مىداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب
شود مثلا مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، و نتواند از حالش باخبر شود
484

بايد تا مدتى كه معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند.
مسأله 2571 - اگر مردى كه غايب است بخواهد زن خود را طلاق دهد
چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه
اطلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه‌هاى ديگر باشد كه در شرع معين
شده بايد حال او را استعلام كند و اگر نتواند، بايد تا مدتى كه معمولا زنها از
حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند و احتياط واجب آنست كه تا يك ماه صبر
كند.
مسأله 2572 - اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، و
همچنين اگر در حال حيض يا نفاس با او نزديكى كند بنابر احتياط واجب
نمىتواند در پاكى بعد از آن حيض يا نفاس او را طلاق دهد اگر چه در آن پاكى
با او نزديكى نكرده باشد، ولى زنى را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است،
اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال ندارد، و همچنين است اگر يائسه باشد
يعنى اگر سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال
داشته باشد. اگر بعد از نزديكى طلاق دهند اشكال ندارد.
مسأله 2573 - هر گاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و در همان پاكى طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده
اشكال ندارد.
مسأله 2574 - اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و
مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد و نتواند حال او را در سفر
استعلام كند، بايد بقدرى كه زن معمولا بعد از آن پاكى، خون مىبيند و دوباره
پاك مىشود صبر كند، و احتياط واجب آنست كه آن مدت كمتر از يك ماه نباشد.
مسأله 2575 - اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه اصل خلقتش يا مرض
485

يا بواسطه خوردن قرص كه زنان براى جلوگيرى از خون حيض استفاده مىكنند
و حيض نمىبيند طلاق دهد. بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از
جماع با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2576 - طلاق بايد به صيغه عربى صحيح و بنابر احتياط واجب به كلمه
(طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد
صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد بايد بگويد: زوجتى فاطمة
طالق زن من فاطمه رها است و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد:
زوجة موكلى فاطمة طالق.
مسأله 2577 - زنى كه صيغه شده، مثلا يك ماهه يا يك ساله او را عقد
كرده‌اند طلاق ندارد، و رها شدن او به اينها است كه مدتش تمام شود، يا مرد
مدت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم و شاهد
گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.
عده طلاق
مسأله 2578 - زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه (1) عده ندارد، يعنى
اگر چه شوهرش با او نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مىتواند فورا شوهر كند.
مسأله 2579 - زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او
نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگهدارد يعنى بعد از آن كه در
پاكى طلاقش داد و مقدارى هر چند كم باشد بعد از طلاق پاك بود، بقدرى صبر
كند كه دوباره حيض ببيند و پاك شود، و همين كه حيض سوم را ديد عده او تمام
مىشود و مى تواند شوهر كند. ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد

معناى يائسه در مسأله (2514) گفته شد.
486

عده ندارد، يعنى مىتواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.
مسأله 2580 - زنى كه حيض نمىبيند اگر در سن زنهايى باشد كه حيض
مىبينند، چنانچه شوهرش بعد از نزديكى كردن او را طلاق بدهد، بايد بعد از
طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.
مسأله 2581 - زنى كه عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند بايد سه
ماه هلالى يعنى از موقعى كه ماه ديده مىشود تا سه ماه عده نگهدارد. و اگر در
بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اول
را از ماه چهارم عده نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلا اگر غروب روز بيستم ماه
طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نه روز باشد بايد نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد
از آن و بيست روز از ماه چهارم عده نگهدارد، و احتياط مستحب آن است كه از
ماه چهارم بيست و يك روز عده نگهدارد تا با مقدارى كه از ماه اول عده
نگهداشته سى روز شود.
مسأله 2582 - اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنيا آمدن يا سقط
شدن بچه او است، بنابر اين اگر مثلا يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا آيد،
عده اش تمام مىشود.
مسأله 2583 - زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود مثلا
يك ماهه، يا يك ساله چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدت آن زن تمام
شود يا شوهر مدت را به او ببخشد در صورتى كه حيض مىبيند بنابر احتياط
واجب بايد به مقدار دو حيض يا به مقدار دو پاكى هر كدام كه بيشتر است عده
نگهدارد و شوهر نكند و اگر حيض نمىبيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن
خوددارى نمايد. و در صورتى كه آبستن باشد احتياط واجب آنست كه به هر كدام
از زائيدن يا چهل و پنج روز كه بيشتر است عده نگهدارد.
مسأله 2584 - ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام
487

مىشود، چه زن بداند طلاقش داده‌اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عده
بفهمد كه او را طلاق داده‌اند، لازم نيست دوباره عده نگهدارد.
عده زنى كه شوهرش مرده
مسأله 2585 - زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده
روز عده نگهدارد يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد اگر چه يائسه يا صغيره يا
صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع
زاييدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه‌اش به دنيا
آيد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات
مىگويند.
مسأله 2586 - زنى كه در عده وفات مىباشد، حرام است لباس زينتى
بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او
حرام مىباشد.
مسأله 2587 - اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده
وفات، شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، بايد از شوهر
دوم جدا شود و در صورتى كه آبستن باشد، به مقدارى كه در عده طلاق گفته
شد، براى شوهر دوم عده طلاق و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد و اگر
آبستن نباشد، براى شوهر اول عده وفات و بعد براى شوهر دوم عده طلاق
نگهدارد و ابتداى عده وفات را از موقعى كه خبر صحيح وفات شوهر به او
رسيده قرار دهد.
مسأله 2588 - ابتداى عده وفات در صورتى كه شوهر زن غائب يا در حكم
غائب باشد از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.
مسأله 2589 - اگر زن بگويد عده‌ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مىشود:
488

اول: آن كه بنابر احتياط مورد تهمت نباشد. دوم: از طلاق يا مردن شوهرش
بقدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعى
مسأله 2590 - طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود
رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسم است: اول:
طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد. دوم: طلاق زنى كه يائسه باشد يعنى اگر
سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته
باشد. سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد. چهارم:
طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده‌اند. پنجم: طلاق خلع و مبارات و
احكام اينها بعدا گفته خواهد شد و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا
وقتى زن در عده است مرد مىتواند به او رجوع نمايد.
مسأله 2591 - كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از
خانه‌اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از مواقع كه در
كتابهاى مفصل گفته شده و از جمله آنها فحاشى و رفت و آمد با اجانب است،
بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن
خانه بيرون رود.
احكام رجوع كردن
مسأله 2592 - در طلاق رجعى مرد به دو قسم مىتواند به زن خود رجوع
كند: اول: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده
است. دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است. بنابر اين با هر لفظ و
عبارت يا عملى كه بفهماند او را مجددا زن خود قرار داده است رجوع محقق
مىشود و ظاهر اين است كه به نزديكى كردن رجوع محقق خواهد شد اگر چه
489

قصد رجوع نداشته باشد.
مسأله 2593 - براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر
دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است.
ولى مستحب است براى رجوع كردن شاهد بگيرند اما اگر بعد از تمام شدن عده
مرد بگويد كه در عده رجوع نموده‌ام لازم است اثبات كند.
مسأله 2594 - مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر بعد از طلاق زن با
مرد مصالحه كند كه حق رجوع نداشته باشد مصالحه باطل و مالى را كه در مقابل
آن گرفته مالك نمىشود و اگر مصالحه اين گونه باشد كه با اين كه حق رجوع دارد
عملا رجوع نكند و از حق خود استفاده ننمايد در اين صورت مصالحه صحيح و
اگر رجوع كند صحت آن محل اشكال است.
مسأله 2595 - اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند. يا دو بار او را
طلاق دهد و بعد از هر طلاق و گذشتن عده عقدش كند، يا بعد از يك طلاق
رجوع و بعد از طلاق ديگر و گذشتن عده عقد كند. بعد از طلاق سوم آن زن بر او
حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به
شوهر اول حلال مىشود، يعنى مىتواند آن زن را دوباره عقد نمايد: اول: آن كه
عقد شوهر هميشگى باشد، و اگر مثلا يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند،
بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اول نمىتواند او را عقد كند.
دوم: بنابر احتياط
شوهر دوم بالغ باشد و بايد با او نزديكى و دخول كند. و بنا بر احتياط واجب بايد
انزال شود و نزديكى از جلوى زن باشد. سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
چهارم: عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
طلاق خلع
مسأله 2596 - طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر
490

خود را به او مىبخشد كه طلاقش دهد طلاق خلع گويند.
مسأله 2597 - اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلا
فاطمه باشد پس از بذل مىگويد: زوجتى فاطمة خلعتها على ما بذلت هى طالق
(يعنى زنم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است) و
جمله (هى طالق) بنابر احتياط واجب است.
مسأله 2598 - اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و
شوهر، همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر
محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل صيغه طلاق را اين طور مىخواند: عن موكلتى
فاطمة بذلت مهرها لموكلى محمد ليخلعها عليه پس از آن بدون فاصله مىگويد:
زوجة موكلى خلعتها على مبذلت هى طالق و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از
مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد به جاى كلمه
(مهرها) آن چيز را بگويد، مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد: بذلت مأة تومان.
طلاق مبارات
مسأله 2599 - اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مهر خود يا مال
ديگرى را به مرد ببخشد كه او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گويند.
مسأله 2600 - اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند چنانچه مثلا اسم
زن فاطمه باشد، بايد بگويد: بارأت زوجتى فاطمة على مهرها فهى طالق يعنى
مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رها است و اگر ديگرى را
وكيل كند، وكيل بايد بگويد: بارأت زوجة موكلى فاطمة على مهرها فهى طالق و
در هر دو صورت اگر به جاى كلمه (على مهرها) (بمهرها) بگويد اشكال ندارد.
مسأله 2601 - صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود،
ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسى بگويد براى
491

طلاق فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.
مسأله 2602 - اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود
برگردد، شوهر مىتواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
مسأله 2603 - مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مىگيرد، بايد بيشتر از
مهر نباشد بلكه احتياط واجب آنست كه كمتر باشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر
باشد اشكال ندارد.
احكام متفرقه طلاق
مسأله 2604 - اگر با زن نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است نزديكى كند،
چه‌ زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مىباشد، بايد عده نگهدارد.
مسأله 2605 - اگر با زنى كه مىداند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن نداند
كه آن مرد شوهر او نيست، بنابر احتياط واجب بايد عده نگهدارد.
مسأله 2606 - اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او
شود طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كرده‌اند.
مسأله 2607 - هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر
مسافرت نمايد، يا مثلا شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين
شرط باطل است، ولى چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، يا مثلا تا شش
ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكيل باشد، چنانچه پس از
مسافرت مرد يا خرجى ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد صحيح است.
مسأله 2608 - پدر و جد پدرى ديوانه‌اى كه ديوانگى او متصل به زمان صغير
بودنش باشد، اگر مصلحت باشد مى توانند زن او را طلاق بدهند. ولى اگر متصل نباشد با مجتهد جامع الشرائط است و احتياط لازم آنست كه مجتهد جامع الشرائط
هم از آنان اذن بگيرد.
مسأله 2609 - اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، اگر چه
492

مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه باشد مثلا براى پسر چهارده ساله
خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مىتواند مدت آن را
ببخشد ولى زن دائمى او را نمىتواند طلاق دهد.
مسأله 2610 - اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را
عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمىداند
بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براى خود يا براى كس ديگر عقد كند. ولى
اگر شك در عدالت آنان داشته باشد مىتواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش
براى خود يا براى كس ديگر عقد كند.
مسأله 2611 - اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد چنانچه
مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد و مثلا بعد از يك سال بگويد يك سال
پيش تو را طلاق دادم و شرعا هم ثابت كند، مىتواند چيزهايى را كه در آن
مدت براى زن تهيه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى
چيزهايى را كه مصرف كرده نمىتواند از او مطالبه نمايد.
احكام غصب
غصب آن است كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حق كسى مسلط شود و
اين يكى از گناهان بزرگ است، كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب
سخت گرفتار مىشود. از حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم روايت
شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند در قيامت آن زمين
را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مىاندازند.
مسأله 2612 - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى
ديگرى كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده، و
493

همچنين است اگر جايى را در مسجد كه قبلا ديگرى به آن پيشى گرفته است
تصرف كند.
مسأله 2613 - چيزى را كه انسان پيش طلبكار رهن (يا وثيقه) مىگذارد،
بايد پيش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس
اگر پيش از آن كه طلب او را بدهد آن چيز را بدون رضايت از او بگيرد، حق او
را غصب كرده است.
مسأله 2614 - مالى را كه نزد كسى رهن (يا وثيقه) گذاشته‌اند، اگر ديگرى
غصب كند صاحب مال و طلبكار مىتوانند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه
نمايند و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم رهن است، و اگر آن چيز از بين
برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مىباشد.
مسأله 2615 - اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند، و
اگر آن چيز از بين برود بايد عوض آن را به او بدهد.
مسأله 2616 - اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى به دست آيد مثلا از
گوسفندى كه غصب كرده، بره‌اى پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسى كه
مثلا خانه‌اى را غصب كرده، اگر چه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.
مسأله 2617 - اگر از دست بچه يا ديوانه چيزى را كه مال آنها است غصب
كند، بايد آن را به ولى او بدهد و اگر از بين رفته، بايد عوض آن را بدهد. و اگر
بدست آن بچه يا ديوانه دهد و از بين برود ضامن است.
مسأله 2618 - هر گاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند، اگر چه هر يك
بتنهايى مىتوانسته‌اند آن را غصب نمايند، هر كدام آنان به نسبت استيلايى كه
پيدا كرده ضامن آن است. ولى چنانچه هر كدام از آنان استيلاى كامل بر آن چيز
داشته باشد بطورى كه هرگونه تصرفى بتواند در آن انجام دهد در اين صورت بعيد
نيست هر كدام ضامن همه آن چيز باشد.
494

مسأله 2619 - اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند مثلا
گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن
است اگر چه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.
مسأله 2620 - اگر گوشواره يا چيز ديگرى را غصب كند و خراب نمايد بايد
آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و در صورتى كه مزد ساختن كمتر از
تفاوت ساخته و نساخته باشد تفاوت قيمت را هم بايد بدهد، و چنانچه براى اين
كه مزد ندهد، بگويد آن را مثل اولش مىسازم مالك مجبور نيست قبول نمايد و
نيز مالك نمىتواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.
مسأله 2621 - اگر چيزى را كه غصب كرده بطورى تغيير دهد كه از اولش
بهتر شود مثلا طلايى را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال
بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمى تواند براى زحمتى كه
كشيده مزد بگيرد بلكه بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش
در آورد. و اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش كند، بايد مزد ساختن آن را
هم به صاحبش بدهد و در صورتى كه مزد ساختن كمتر از تفاوت ساخته و
نساخته باشد تفاوت قيمت را هم بايد بدهد.
مسأله 2622 - اگر چيزى را كه غصب كرده بطورى تغيير دهد كه از اولش
بهتر شود، و صاحب مال بگويد بايد آن را به صورت اول در آورى واجب است
آن را به صورت اولش در آورد، و چنانچه قيمت آن بواسطه تغيير دادن از اولش
كمتر شود، بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلايى را كه غصب كرده اگر
گوشواره بسازد و صاحب آن بگويد بايد به صورت اولش در آورى، در صورتى
كه بعد از آب كردن قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود، بايد تفاوت
آن را بدهد.
مسأله 2623 - اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند، يا درخت بنشاند،
495

زراعت و درخت ميوه آن مال خود او است و چنانچه صاحب زمين راضى
نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، كسى كه غصب كرده بايد فورا زراعت
يا درخت خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكند، و نيز بايد اجاره زمين را در
مدتى كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و خرابيهايى را كه
در زمين پيدا شده، درست كند مثلا جاى درختها را پر نمايد. و اگر بواسطه اينها
قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد و نمى تواند صاحب
زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، يا اجاره دهد. و نيز صاحب زمين
نمىتواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.
مسأله 2624 - اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين او
بماند، كسى كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت و زراعت را بكند ولى بايد
اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده
بدهد.
مسأله 2625 - اگر چيزى را كه غصب كرده از بين برود، در صورتى كه مثل
گاو و گوسفند باشد كه افراد آن يكنواخت و مثل هم نيستند بلكه به واسطه
خصوصيات مختلف معمولا قيمت آنها تفاوت دارد بايد قيمت آن را بدهد و
چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده باشد، بايد قيمت روزى را كه مىخواهد
بپردازد بدهد و احتياط مستحب آنست كه بالاترين قيمت از روز غصب تا روز
پرداخت را بدهد.
مسأله 2626 - اگر چيزى را كه غصب كرده و از بين رفته مانند فرش هاى
ماشينى، ظروف و كتاب و مانند اينها كه معمولا مثل آن فراوان است باشد بايد
مثل همان چيزى را كه غصب كرده بدهد، ولى چيزى را كه مىدهد بايد
خصوصياتش مثل چيزى باشد كه آن را غصب كرده و از بين رفته است.
مسأله 2627 - اگر چيزى را كه مثل گوسفند كه قيمت افراد آن با هم فرق دارد
496

غصب نمايد و از بين برود، چنانچه قميت بازار آن فرق نكرده باشد ولى در
مدتى كه پيش او بوده مثلا چاق شده باشد، بايد قيمت زمانى كه چاق بوده بدهد.
مسأله 2628 - اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد و از بين
برود، صاحب مال مىتواند عوض آن را از هر كدام آنان بگيرد يا از هر كدام
آنان مقدارى از عوض آن را مطالبه نمايد و اگر از اولى بگيرد، مىتواند اولى از
دومى مطالبه كند ولى اگر از دومى بگيرد او نمىتواند آنچه را كه داده از اولى
مطالبه كند.
مسأله 2629 - اگر چيزى را كه مىفروشند يكى از شرطهاى معامله در آن
نباشد مثلا چيزى را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند، بدون وزن معامله
نمايند، معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله،
راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد و اگر نه چيزى را كه از
يكديگر گرفته‌اند مثل مال غصبى است و بايد آن را به هم برگردانند. و در
صورتى كه مال هر يك در دست ديگرى تلف شود، چه بداند معامله باطل است
چه نداند، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2630 - هر گاه مال را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد
خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال تلف شود، بايد عوض
آن را به صاحبش بدهد.
احكام مالى كه انسان آن را پيدا مىكند
مسأله 2631 - مالى گمشده كه از قسم حيوان نيست چنانچه انسان پيدا كند اگر
نشانه‌اى نداشته باشد كه بواسطه آن، صاحبش معلوم شود، و قيمت آن كمتر از
يك درهم (6 / 12 نخود نقره سكه‌دار) نباشد احتياط واجب آن است كه از
497

طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2632 - اگر مالى پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن از 6 / 12 نخود
نقره سكه‌دار كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضى
است يا نه، نمىتواند بدون اجازه او بردارد، و اگر صاحب آن معلوم نباشد،
مىتواند به قصد اين كه ملك خودش شود بردارد و احتياط واجب آن است كه هر
وقت صاحبش پيدا شد اگر تلف نشده خود مال را و در صورتى كه تلف شده
عوض آن را به او بدهد و احتياط واجب آنست كه لقطه منطقه حرم مكه معظمه را
هم بر ندارد.
مسأله 2633 - هر گاه چيزى كه پيدا كرده نشانه‌اى دارد كه بواسطه آن
مىتواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه صاحب آن كافرى باشد كه در امان
مسلمانان است، در صورتى كه قيمت آن چيز به 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار برسد
بايد تا يك سال در محل اجتماعات مردم و جائى كه احتمال مىدهد صاحب
آن آنجا باشد اعلان كند به نحوى كه عرف مردم بگويند در مدت يك سال مرتبا
اعلان كرده است، و چنانچه از روزى كه آن را پيدا كرده تا يك هفته هر روز و
بعد تا يك سال هفته‌اى يك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلام كند كافى است.
مسأله 2634 - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند مىتواند به كسى كه
اطمينان دارد بگويد از طرف او اعلان نمايد.
مسأله 2635 - اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود مىتواند آن
را براى خود بردارد به قصد اين كه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او
بدهد، يا براى او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، يا از طرف صاحبش
صدقه بدهد. ولى احتياط مستحب آنست كه از طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2636 - اگر بعد از آن كه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد
مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن
498

كوتاهى نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم ننموده ضامن نيست ولى اگر از
طرف صاحبش صدقه داده باشد، يا براى خود برداشته باشد، در هر صورت
ضامن است. اما اگر صاحب مال به صدقه دادن راضى شود ضامن نيست.
مسأله 2637 - كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمدا به دستورى كه گفته شد
اعلان نكند، گذشته از اين كه معصيت كرده، باز هم واجب است اعلان كند.
مسأله 2638 - اگر ديوانه يا بچه نا بالغ چيزى پيدا كند، ولى او بايد اعلان
نمايد. و پس از آن براى او تملك و يا از طرف صاحبش صدقه بدهد اما اگر براى
صغير مصلحت دارد تملك نمايد.
مسأله 2639 - اگر انسان در بين سالى كه اعلان مىكند از پيدا شدن صاحب
مال نا اميد شود به نحوى كه اعلان كردن لغو شمرده مىشود احتياط واجب آن
است كه آن را صدقه بدهد.
مسأله 2640 - اگر در بين سالى كه اعلان مىكند مال از بين برود، چنانچه در
نگهدارى آن كوتاهى كرده، يا تعدى يعنى زياده روى كرده باشد بايد عوض آن
را به صاحبش بدهد، و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده چيزى بر او
واجب نيست.
مسأله 2641 - اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6 / 12 نخود نقره
سكه‌دار مىرسد در جايى پيدا كند كه معلوم است بواسطه اعلان صاحب آن پيدا
نمىشود مىتواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و لازم نيست
صبر كند تا سال تمام شود و چنانچه صاحبش پيدا شود و به صدقه دادن راضى
نشود بايد عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه‌اى كه داده مال خود او است.
مسأله 2642 - اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اين كه مال خود او است بر
دارد بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد. و همچنين است
بنابر احتياط واجب اگر آن را با پاى خود حركت داده و جابجا كند.
499

مسأله 2643 - بايد موقع اعلان جنس چيزى را كه پيدا كرده معين نمايد
به نحوى كه در نظر عرف صدق تعريف كند مثل اين كه بگويد: كتاب يا لباسى را پيدا
كرده‌ام و اگر همين قدر بگويد: چيزى پيدا كرده‌ام كافى نيست.
مسأله 2644 - اگر كسى چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مال من است، در
صورتى بايد به او بدهد كه نشانه‌هاى آن را بگويد و يقين يا اطمينان پيدا كند كه
مال او است.
مسأله 2645 - اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار
برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد، يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم
است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگرى آن را بردارد كسى كه آن را پيدا
كرده ضامن است.
مسأله 2646 - هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مىشود بايد تا
مقدارى كه ممكن است آن را نگهدارد بعد با اجازه مجتهد جامع الشرائط يا وكيل
او قيمت آن را معين كند و بفروشد و پولش را نگهدارد و تا يك سال تعريف و
اعلان كند چنانچه صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد.
مسأله 2647 - اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن
همراه او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال
ندارد. و الا حكم مغصوب را دارد.
مسأله 2648 - اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند
چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده و راضى است كه
كفشش را عوض كفشى كه برده است بردارد در صورتى كه از پيدا شدن
صاحبش مأيوس و يا برايش مشقت داشته باشد مىتواند به جاى كفش خودش
بردارد، ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد بايد هر وقت صاحب آن
پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد و چنانچه از پيدا شدن او نا اميد شود بايد
500

زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد. و اگر احتمال دهد كفشى كه
مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده در صورتى كه قيمت آن از 6 / 12 نخود
نقره سكه‌دار كمتر باشد مىتواند براى خود بردارد و اگر بيشتر باشد بايد تا سال
اعلان كند و بعد از يك سال بنابر احتياط واجب از طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسأله 2649 - اگر مالى را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه‌دار ارزش دارد
پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاى ديگر بگذارد چنانچه كسى
آن را بردارد، براى او حلال است.
مسأله 2650 - لباسهائى را كه براى دوختن نزد خياط مىآورند، طلائى را كه
نزد زرگر براى تعمير مىگذارند، كتابهائى كه براى صحافى يا فروش به صحاف
و كتابفروش مىسپارند و وسايلى كه براى تعمير و اصلاح نزد تعميركار مىبرند
چنانچه صاحب آنها مجهول باشد و به سراغ آنها نيايد پس از جستجو و تحقيق
اگر از آمدن صاحب آن مأيوس شوند بنابر احتياط واجب بايد از طرف
صاحبانش آنها را صدقه بدهند.
احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات
مسأله 2651 - اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه بعدا گفته مىشود
سر ببرند: چه وحشى باشد و چه اهلى، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن
آن پاك است، ولى حيوانى كه نجاستخوار شده، اگر به دستورى كه در شرع معين
نموده‌اند آن را استبراء نكرده باشند، بعد از سر بريدن گوشت آن حلال نيست. اما
بهيمه‌اى را كه انسان با آن وطى و نزديكى كرده گوشت آن و گوشت بچه آن
حرام است.
مسأله 2652 - حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بز كوهى و
501

حيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده و بعدا وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى كه
فرار كرده و وحشى شده است، و به سهولت ذبحش ميسر نيست اگر به دستورى كه
بعدا گفته مىشود آنها را شكار كنند پاك و حلال است، ولى حيوان حلال گوشت
اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى و حيوان حلال گوشت وحشى كه بواسطه
تربيت كردن اهلى شده است و ذبحش به سهولت ممكن است با شكار كردن پاك و
حلال نمىشود.
مسأله 2653 - حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و
حلال مىشود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد بنابر اين بچه آهو كه نمىتواند
فرار كند و بچه كبك كه نمىتواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال
نمىشود و اگر آهو و بچه‌اش را كه نمىتواند فرار كند، با يك تير شكار نمايند
آهو حلال و بچه‌اش حرام است.
مسأله 2654 - حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر به
خودى خود در آب بميرد يا به غير دستور شرعى كه در صيد ماهى گفته مىشود
آن را بكشند پاك است، ولى گوشت آن را نمىشود خورد.
مسأله 2655 - حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند مار، با
سر بريدن حلال نمىشود، ولى مرده آن پاك است. چه خودش بميرد يا سرش را
ببرند.
مسأله 2656 - سگ و خوك بواسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمىشوند
و خوردن گوشت آنها هم حرام است. و حيوان حرام گوشتى را كه درنده و
گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستورى كه گفته مىشود سر ببرند، يا
با تير و مانند آن شكار كنند پاك است، ولى گوشت آن حلال نمىشود، و اگر با
سگ شكارى آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.
مسأله 2657 - فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتى كه مانند سوسمار در
502

داخل زمين زندگى مىكنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودى خود
بميرند نجسند بلكه اگر سر آنها را هم ببرند يا آنها را شكار نمايند، پاك شدن
بدنشان اشكال دارد و احتياط لازم اجتناب از آنها است.
مسأله 2658 - اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده‌اى بيرون آيد يا آن را بيرون
آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
دستور سر بريدن حيوانات
مسأله 2659 - دستور سر بريدن حيوان آن است كه ‌حلقوم (مجراى نفس) و
مرى (مجراى غذا) و دو شاه رگ را كه در دو طرف حلقوم است كه به آنها
اوداج اربعة (چهار رگ) گفته مىشود از پايين برآمدگى زير گلو به طور كامل
ببرند، و اگر آنها را بشكافند كافى نيست.
مسأله 2660 - اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد
بقيه را ببرند فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولى به طور معمول
چهار رگ را پشت سر هم نبرند، بطورى كه عمل واحد حساب شود اگر چه پيش
از جان دادن حيوان بقيه رگها را ببرند اشكال دارد.
مسأله 2661 - اگر گرگ گلوى گوسفند را بطورى بكند كه از چهار رگى كه در
گردن است و بايد بريده شود، چيزى نماند، آن حيوان حرام مىشود، ولى اگر
مقدارى از گردن را بكند و چهار رگ باقى باشد، يا جاى ديگر بدن را بكند، در
صورتى كه گوسفند زنده باشد و به دستورى كه گفته مىشود سر آن را ببرند حلال
و پاك مىباشد.
شرايط سر بريدن حيوان
مسأله 2662 - سر بريدن حيوان شش شرط دارد:
اول: كسى كه سر حيوان را مىبرد چه مرد باشد، چه زن بايد مسلمان باشد
503

و بچه مسلمان هم اگر مميز باشد يعنى خوب و بد را بفهمد مىتواند سر حيوان را
ببرد و اما كسى كه از كفار يا از فرقه‌هائى است كه در حكم كفارند مانند غلات و
خوارج و نواصب نمىتوانند سر حيوان را ببرند.
دوم: سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد ولى چنانچه آهن پيدا
نشود و طورى باشد كه اگر سر حيوان را نبرند مىميرد، با چيز تيزى كه چهار
رگ آن را جدا كند مانند شيشه و سنگ تيز، مىشود سر آن را بريد.
سوم: در موقع سر بريدن، جلو بدن حيوان رو به قبله باشد و كسى كه
مىداند بايد رو به قبله سر ببرد، اگر عمدا حيوان را رو به قبله نكند حيوان حرام
مىشود ولى اگر فراموش كند، يا مسأله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند
قبله ‌كدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به‌ ذبح باشد يا نتواند حيوان را رو به
قبله كند اشكال ندارد.
چهارم: وقتى مىخواهد سر حيوان را ببرد يا كارد به گلويش بگذارد به
نيت سر بريدن، نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بسم الله كافى است و اگر
بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمىشود و گوشت آن هم
حرام است، و همچنين است اگر از روى جهل به مسأله نام خدا را نبرد ولى اگر از
روى فراموشى نام خدا را نبرد اشكال ندارد.
پنجم: حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند. اگر چه مثلا چشم يا دم خود
را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين زند كه معلوم شود زنده بوده است. و يا
آن كه به اندازه معمول خون از بدنش بيرون آيد و اين حكم در صورتى است كه
زنده بودن آن حيوان در حال ذبح مشكوك باشد و الا لزومى ندارد.
ششم: آن كه كشتن از مذبح باشد و بنابر احتياط وجوبى جائز نيست كارد
را پشت گردن فرو نموده و به‌ طرف جلو بياورد كه گردن از پشت بريده شود.
504

دستور كشتن شتر
مسأله 2663 - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال
باشد، بايد با پنج شرطى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز
ديگرى را كه از آهن و برنده باشد، در گودى بين گردن و سينه‌اش فرو كنند.
مسأله 2664 - وقتى مىخواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است كه
شتر ايستاده باشد ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده، يا به پهلو خوابيده
و جلو بدنش رو به قبله‌ است، كارد را در گودى فرو كنند اشكال ندارد.
مسأله 2665 - اگر به جاى اين كه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر آن
را ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر، كارد در گودى گردنشان فرو
كنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و
تا زنده است به دستورى كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو كنند گوشت آن
حلال و بدن آن پاك است، و نيز اگر كارد در گودى گردن گاو يا گوسفند يا مانند
اينها فرو كنند و تا زنده است سر آن را به دستورى كه گفته شد ببرند حلال و پاك
مىباشد.
مسأله 2666 - اگر حيوانى سركش شود و نتوانند آن را به دستورى كه در
شرع معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و
كشتن آن به دستور شرع ممكن نباشد، چنانچه با چيزى مثل شمشير كه بواسطه
تيزى آن بدن زخم مىشود به بدن حيوان زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد
حلال مىشود و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولى بايد شرطهاى ديگرى را كه
براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.
چيزهائى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است
مسأله 2667 - چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحب است:
505

اول: (بنابر مشهور موقع سر بريدن گوسفند دو دست و يك پاى آن را
ببندند و پاى ديگرش را باز بگذارند) و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش
را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پائين تا
زانو، يا تا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند و مستحب است
مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.
دوم: كسى كه حيوان را مى كشد رو به قبله باشد.
سوم: پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند.
چهارم: كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود، مثلا كارد را خوب تيز كنند
و با عجله سر حيوان را ببرند.
چيزهائى كه در كشتن حيوانات مكروه است
مسأله 2668 - چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:
اول: در جائى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.
دوم: در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولى در
صورت احتياج عيبى ندارد.
سوم: خود انسان چهار پايى را كه پرورش داده است بكشد. و
احتياط واجب آن است كه پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را نكنند و
مغز حرام را كه در تيره پشت است نبرند اگر چه گوشت ذبيحه بواسطه آن حرام
نمىشود و بنابر احتياط مستحب نبايد پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از
بدنش جدا كنند ولى با اين عمل حيوان حرام نمىشود. و اگر از روى غفلت يا
بواسطه تيز بودن كارد بى اختيار سر حيوان جدا شود مكروه نيست.
506

احكام شكار كردن با اسلحه
مسأله 2669 - اگر حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند و
بميرد با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:
اول: آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد، يا مثل نيزه و تير،
تيز باشد كه بواسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند و اگر به ‌وسيله دام يا چوب
و سنگ و مانند اينها حيوانى را شكار كنند پاك نمىشود و خوردن آن هم حرام
است مگر اين كه آن را زنده دريابند و ذبح كنند و اگر حيوانى را با تفنگ شكار
كنند چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند پاك
و حلال است. و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و
حيوان را بكشد، يا بواسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن،
حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.
دوم: كسى كه شكار مىكند بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه
خوب و بد را بفهمد، و اگر كافر يا كسى كه در حكم كافر است مانند غلات و
خوارج و نواصب حيوانى را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست.
سوم: اسلحه را براى شكار كردن حيوان به ‌كار برد و اگر مثلا جايى را
نشان كند و اتفاقا حيوانى را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام
است.
چهارم: در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمدا نام
خدا را نبرد شكار حلال نمىشود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم: وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر
بريدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را
نبرد تا بميرد حرام است.
مسأله 2670 - اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند، و يكى از آنان مسلمان و
507

ديگرى كافر باشد آن حيوان حلال نيست و اگر هر دو مسلمان باشند و يكى از
آن دو نام خدا را ببرد و ديگرى عمدا نام خدا را نبرد آن حيوان بنابر احتياط
واجب حلال نيست.
مسأله 2671 - اگر بعد از آن كه حيوانى را تير زدند مثلا در آب بيفتد، و انسان
بداند كه حيوان بواسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست. بلكه اگر
شك كند كه فقط براى تير بوده يا نه، حلال نمىباشد. و اگر حيوانى را شكار كنند
و از نظر ناپديد شود و بعد از آن مرده آن حيوان پيدا شود اگر بدانند كه موت آن
فقط مستند به سلاح شكار بوده حلال است ولى اگر احتمال دهند كه سلاح شكار
به ‌ضميمه چيز ديگر سبب مرگ حيوان شده محكوم به نجاست و حرمت است.
مسأله 2672 - اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيوانى را شكار كند، شكار
حلال است و مال خود او مى شود ولى گذشته از اين كه گناه كرده بايد اجرت
اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.
مسأله 2673 - اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است
با شرطهائى كه در صفحه گذشته گفته شد، حيوانى را دو قسمت كنند، و سر و
گردن در يك قسمت بماند و انسان وقتى برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو
قسمت حلال است اگر به همين قطع كردن جان داده باشد و اگر حيوان زنده باشد
و وقت تنگ باشد براى سر بريدن به ‌آداب شرع، بنابر احتياط واجب قسمتى كه
سر و گردن ندارد حرام، و قسمتى كه سر و گردن دارد حلال است و اگر وقت
باشد براى سر بريدن، آن قسمت كه در آن سر نيست حرام است و آن قسمت
ديگر اگر سر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال است به ‌شرط
آن كه در زمان بريدن سرش زنده باشد اگر چه ممكن نباشد زنده بماند و در حال
جان دادن باشد.
مسأله 2674 - اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن
508

صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كنند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است
و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد، و سر آن را به دستورى كه در شرع
معين شده ببرند حلال است به شرط آن كه در زمان بريدن سرش، زنده باشد
اگر چه ممكن نباشد زنده بماند و در حال جان دادن باشد.
مسأله 2675 - اگر حيوانى را شكار كنند، يا سر ببرند و بچه زنده‌اى از آن
بيرون آيد چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند حلال
و اگر نه حرام مىباشد.
مسأله 2676 - اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده‌اى از شكمش
بيرون آورند، چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روييده
باشد و در اثر كشتن مادرش مرده باشد پاك و حلال است. ولى اگر پيش از
كشتن مادرش مرده باشد نجس و حرام است.
شكار كردن با سگ شكارى
مسأله 2677 - اگر سگ شكارى حيوان وحشى و يا اهلى وحشى شده حلال
گوشتى را شكار كند پاك بودن و حلال بودن آن حيوان هفت شرط دارد:
اول: سگ بطورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار
بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند بايستد ولى اگر در وقت نزديك
شدن به‌ شكار با جلوگيرى نايستد مانع ندارد و احتياط واجب آن است كه اگر
عادت دارد كه پيش از رسيدن صاحبش شكار را مى خورد از شكار او اجتناب
كنند، ولى اگر عادت به ‌خوردن خون شكار داشته باشد يا اتفاقا شكار را بخورد
اشكال ندارد.
دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و
حيوانى را شكار كند خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر از پيش خود دنبال
509

شكار رود و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند اگر چه
بواسطه صداى صاحبش شتاب كند، بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن
شكار خوددارى نمايند.
سوم: كسى كه سگ را مىفرستد بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد
كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسى كه در حكم كافر است (مانند غلات و
خوارج و نواصب) كه‌ اظهار دشمنى با اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم
مىكند سگ را بفرستد، شكار آن سگ حرام است.
چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد،
آن شكار حرام است، ولى اگر از روى فراموشى باشد اشكال ندارد. و اگر وقت
فرستادن سگ نام خدا را عمدا نبرد و پيش از آن كه سگ به ‌شكار برسد نام خدا
را ببرد بنابر احتياط واجب بايد از آن شكار اجتناب نمايد.
پنجم: شكار بواسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر
سگ، شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.
ششم: كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر
زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتى برسد كه به اندازه
سر بريدن وقت باشد سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.
هفتم: صياد و شكارچى با سرعت يا به نحو متعارف به ‌طرف صيد حركت
كند.
مسأله 2678 - كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان
را ببرد، چنانچه به ‌طور معمول و با شتاب مثلا كارد را بيرون آورد و وقت سر
بريدن بگذرد و آن حيوان بميرد حلال است، ولى اگر مثلا بواسطه زياد تنگ
بودن غلاف يا چسبندگى آن بيرون آوردن كارد طول بكشد و وقت بگذرد بنابر
احتياط واجب حلال نمىشود و اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن سر حيوان را
510

ببرد و حيوان بميرد، واجب آن است كه از خوردن آن خوددارى كند.
مسأله 2679 - اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيوانى را شكار كنند، چنانچه
همه آنها داراى شرطهايى كه در صفحه گذشته گفته شد بوده‌اند، شكار حلال
است و اگر يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده، ولى مؤثر در شكار باشد آن
شكار حرام است.
مسأله 2680 - اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان
ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است و نيز اگر آن حيوان را با
حيوان ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال و پاك مى باشند.
مسأله 2681 - اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر باشد، آن
شكار حرام است و اگر همه مسلمان باشند و يكى از آنان عمدا نام خدا را نبرد،
بنابر احتياط لازم آن شكار حرام است، و نيز اگر يكى از سگهائى را كه
فرستاده‌اند بطورى كه در صفحه گذشته گفته شد تربيت شده نباشد، آن شكار
حرام مىباشد.
مسأله 2682 - اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى حيوانى را شكار
كند، آن شكار حلال نيست ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد و به
دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است.
صيد ماهى
مسأله 2683 - اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان
دهد، پاك و خوردن آن حلال است، و چنانچه در آب بميرد پاك است ولى
خوردن آن حرام مىباشد مگر اين كه در تور ماهيگير در آب بميرد كه در
اين صورت خوردنش حلال است و ماهى بى فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند و
بيرون آب جان دهد حرام است.
511

مسأله 2684 - اگر ماهى از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا
آب فرو رود و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد، با دست يا
بوسيله ديگر كسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.
مسأله 2685 - كسى كه ماهى را صيد مىكند، لازم نيست مسلمان باشد و در
موقع گرفتن، نام خدا را ببرد ولى مسلمان بايد بداند كه آن را زنده گرفته و در
خارج آب مرده.
مسأله 2686 - ماهى مرده‌اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته‌اند يا
مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد،
اگر چه بگويد آن را زنده گرفته‌ام حرام مىباشد، مگر آن كه يقين يا اطمينان
حاصل شود يا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست مىگويد.
مسأله 2687 - خوردن ماهى زنده اشكال ندارد.
مسأله 2688 - اگر ماهى زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان
دادن بكشند، خوردن آن اشكال ندارد.
مسأله 2689 - اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در
حالى كه زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتى را كه بيرون آب مانده اشكال
ندارد.
صيد ملخ
مسأله 2690 - اگر ملخ را با دست يا بوسيله ديگرى زنده بگيرند، بعد از
جان دادن خوردن آن حلال است و لازم نيست كسى كه آن را مى گيرد مسلمان
باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد ولى اگر ملخ مرده‌اى در دست كافر باشد
و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته‌ام حلال نيست
مگر آن كه يقين يا اطمينان حاصل شود يا دو شاهد عادل شهادت دهند كه راست
مىگويد.
512

مسأله 2691 - خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند حرام
است.
احكام خوردنيها و آشاميدنيها
مسأله 2692 - گوشت پرندگانى كه داراى چنگال هستند و درنده مىباشند
حرام است مانند باز و عقاب و كركس و شاهين و امثال اينها و هم چنين است
بنابر احتياط كلاغ و شب پره و طاووس. ولى گوشت پرندگانى مانند
انواع كبوتر و كبك وتيهو وقطا و مرغ خانگى و انواع گنجشك و امثال اينها
حلال مىباشد (بلبل وسار وچكاوك از اقسام گنجشك است)، اما بنابر احتياط
واجب بايد از خوردن گوشت پرستو وهدهد اجتناب كرد.
مسأله 2693 - معمولا پرندگان حلال گوشت از حرام گوشت به دو راه
شناخته مىشوند:
اول: اين كه هنگام پرواز، بال زدن آنها بيشتر باشد تا نگهداشتن بال، پس
پرنده‌اى كه بال زدنش بيشتر باشد حلال است و پرنده‌اى كه بيشتر بال ها را در
حال پرواز نگه مىدارد حرام است.
دوم: پرندگانى كه سنگدان يا چينه دان يا انگشت جدائى مانند شست
انسان دارند حلال و پرندگانى كه اينها را ندارند حرام است.
مسأله 2694 - تخم مرغهاى حلال، حلال و تخم مرغهاى حرام، حرام است. و
اگر مشتبه باشد تخمهائى كه دو طرف آن مساوى است حرام است و تخمهائى كه
يك طرف آن باريك تر است حلال است.
مسأله 2695 - از حيوانات دريائى، فقط ماهى فلس دار حلال است و
همچنين بعضى از اقسام ماهيان كه فقط در كنار گوشش فلس نمايان و ظاهر
است حلال مىباشد، ولى ماهى بى فلس حرام است، چنانچه ساير حيوانات آبى
513

از قبيل نهنگ و خرچنگ و قورباغه و امثال اينها نيز حرام مىباشند.
مسأله 2696 - تخم ماهى حلال، حلال و تخم ماهى حرام، حرام است.
مسأله 2697 - اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلا دنبه
يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مىباشد.
مسأله 2698 - بعضى از اجزاء حيوانات حلال گوشت حرام و بعضى بنابر
احتياط لازم حرام است و مجموع آنها پانزده چيز است:
1) خون 2) فضله 3) نرى 4) فرج 5) بچه‌دان 6) غدد كه آن را دشول
مىگويند 7) تخم كه آن را دنبلان مىگويند 8) چيزى كه در مغز كله است و
داراى شكل است و به اندازه نصف نخود مىباشد 9) مغز حرام كه در ميان تيره
پشت است 10) پى كه در دو طرف تيره پشت است 11) زهره دان 12) سپرز
(طحال) 13) بول دان (مثانه) 14) حدقه چشم (مردمك) بنابر احتياط لازم
15) چيزى كه در ميان سم است و به آن ذات الاشاجع مىگويند،
بنابر احتياط لازم حرمت اين چيزها در حيوانات بزرگ است اما در حيوانات
كوچكى مانند گنجشك چنانچه بعضى از اين امور قابل تشخيص يا جدا كردن
نباشد خوردن آن اشكال ندارد.
مسأله 2699 - خوردن سرگين و آب دماغ حرام است و احتياط واجب آن
است كه از خوردن چيزهاى خبيث ديگر كه طبيعت انسان از آن متنفر است
اجتناب كنند، ولى اگر پاك باشد و مقدارى از آن بطورى با چيز حلال مخلوط
شود كه در نظر مردم مستهلك حساب شود، خوردن آن اشكال ندارد.
مسأله 2700 - خوردن خاك حرام است ولى خوردن كمى از تربت حضرت
سيد الشهداء عليه السلام براى شفا جايز است و بهتر است كه تربت را در مقدارى
آب حل نمايند تا مستهلك شود و بعد آن آب را بياشامند و خوردن گل داغستان
و گل ارمنى براى معالجه اگر علاج منحصر به ‌خوردن اينها باشد اشكال ندارد.
514

مسأله 2701 - فرو بردن آب بينى و خلط سينه ‌كه در فضاى دهن نيامده باشد
حرام نيست ولى اخلاط بينى و سينه كه در فضاى دهان وارد شده احتياط واجب
ترك فرو بردن آنست و فرو بردن غذايى كه موقع خلال كردن، از لاى دندان
بيرون مىآيد اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد اشكال ندارد.
مسأله 2702 - خوردن چيزى كه موجب مرگ مىشود يا براى انسان ضرر
كلى دارد حرام است.
مسأله 2703 - از چهارپايان اهلى، گوشت شتر و گاو و گوسفند حلال و
گوشت اسب و قاطر و الاغ كراهت دارد. و از حيوانات بيابانى و وحشى، گوشت
آهو و گوزن و گاو وحشى و قوچ و بز كوهى و گوره خر حلال است.
مسأله 2704 - حيوان اهلى حلال گوشت، از سه راه حرام گوشت مىشود:
اول: اين كه جلال باشد، يعنى خوراك آن بر حسب عادت منحصر به
مدفوع انسان باشد كه در اين صورت گوشت و شير آن حرام و بنابر احتياط
واجب بول و مدفوع و عرق آن نجس مىشود.
دوم: اين كه انسان با حيوان چهار پا نزديكى كند و عمل زشت انجام دهد.
در اين صورت گوشت و شير آن بلكه بنابر احتياط واجب نسل آن هم حرام
مىشود و نيز بول و مدفوع آن بنابر احتياط نجس است.
سوم: بره و بزغاله و گوساله‌اى كه از شير خوك بخورد تا نمو كند و
استخوانش محكم شود گوشت و شير و نسلش حرام مىشود و بنابر احتياط
واجب بول و مدفوع آن نجس است ولى اگر از شير انسان بخورند تا بزرگ شوند
گوشت و شيرشان حرام نمىشود بلكه كراهت دارد.
مسأله 2705 - حيوان جلال را اگر بخواهند حلال شود بايد آن را استبراء
كنند، يعنى تا مدتى آن را از خوردن نجاست باز دارند و به آن غذاى پاك بدهند
به نحوى كه ديگر نگويند جلال است. و بنابر احتياط واجب شتر را چهل روز و
515

گاو را سى روز و بهتر است چهل روز، و گوسفند را ده روز و بهتر است چهارده
روز و مرغابى را پنج روز و بهتر است هفت روز، و مرغ خانگى را سه روز و
ماهى را يك شبانه روز استبراء كنند.
مسأله 2706 - حيوان چهار پائى را كه انسان با آن نزديكى كرده اگر معمولا
از گوشت و شير آن استفاده مىشود، مانند شتر و گاو و گوسفند بايد آن را بدون
تأخير به هر نحو كه امكان دارد بكشند و گوشت آن را بسوزانند، و كسى كه اين عمل
زشت (وطى) را انجام داده بايد پول آن را به صاحبش بدهد.
و اگر معمولا از آن استفاده سوارى مىشود مانند اسب و قاطر و الاغ بايد
آن را به شهر ديگر ببرند و در آنجا به فروش برسانند و كسى كه عمل (وطى) را
انجام داده خسارت و قيمت آن را بپردازد، و اگر اين حيوان بين حيوانات ديگر
مخلوط و مشتبه شده بايد بوسيله قرعه آن را معين كنند.
مسأله 2707 - گوشت و شير حيوان نجس، مانند سگ و خوك، حرام است، و
همچنين گوشت و شير حيوانات درنده كه معمولا نيش و چنگال دارند مانند شير
و پلنگ و يوزپلنگ و گرگ و كفتار و شغال و روباه و گربه و همينطور حيواناتى
كه مسخ شده‌اند مانند فيل و خرس و بوزينه و خرگوش حرام مىباشند و خوردن
حيوانات ريز و حشرات مانند موش و سوسمار و مار و مارمولك و عقرب و
سوسك و زنبور و مور و مگس و پشه و انواع كرمها نيز حرام است.
مسأله 2708 - آشاميدن شراب، حرام و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه
شمرده شده است و اگر كسى آن را حلال بداند در صورتى كه ملتفت باشد كه
لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا و پيغمبر مىباشد كافر است. از حضرت
امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشه بديها و
منشأ گناهان است و كسى كه شراب مىخورد، عقل خود را از دست مىدهد و
در آن موقع خدا را نمى شناسد و از هيچ گناهى باك ندارد و احترام هيچ كس را
516

نگه نمىدارد و حق خويشان نزديك را رعايت نمىكند و از زشتيهاى آشكار رو
نمىگرداند و روح ايمان و خداشناسى از بدن او بيرون مىرود و روح ناقص
خبيثى كه از رحمت خدا دور است در او مىماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و
مؤمنين، او را لعنت مىكنند و تا چهل روز نماز او قبول نمىشود و روز قيامت
روى او سياه است و زبان از دهانش بيرون مىآيد و آب دهان او به سينه‌اش
مىريزد و فرياد تشنگى او بلند است.
مسأله 2709 - سر سفره‌اى كه در آن شراب مىخورند، اگر انسان يكى از
آنان حساب شود نبايد نشست و چيز خوردن از آن سفره حرام است.
مسأله 2710 - بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است
از گرسنگى يا تشنگى بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
چيزهايى كه موقع غدا خوردن مستحب است
مسأله 2711 - چند چيز در غذا خوردن مستحب است:
اول: هر دو دست را پيش از إذا بشويد. دوم: بعد از غذا دست خود را
بشويد و با دستمال خشك كند. سوم: ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن و
بعد از همه دست بكشد. چهارم: در اول غذا بسم الله بگويد ولى اگر سريك سفره
چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است.
پنجم: با دست راست غذا بخورد. ششم: اگر چند نفر سريك سفره نشسته‌اند
هر كسى از غذاى جلو خودش بخورد.
هفتم: لقمه را كوچك بردارد. هشتم: با
عجله غذا نخورد و غذا خوردن را طول بدهد. نهم: غذا را خوب بجود. دهم: بعد
از غذا خداوند عالم را حمد كند. يازدهم: بعد از غذا خلال نمايد و باقيمانده غذا
را از لاى دندانها بيرون آورده و دهان را بشويد و مسواك كند. دوازدهم: از دور
ريختن مواد غذائى خوددارى كند ولى اگر در بيان غذا بخورد، مستحب است
517

آنچه مىريزد براى پرندگان و حيوانات بگذارد. سيزدهم: در اول روز و اول
شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا نخورد. چهاردهم: بعد از
خوردن غذا به ‌پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بيندازد. پانزدهم: در
اول غذا و آخر آن نمك بخورد. شانزدهم: ميوه ها و سبزيجات را پيش از
خوردن با آب بشويد. هفدهم: تا بتواند بر سر سفره ميهمانى داشته باشد.
هيجدهم: هنگام غذا خوردن بنشيند و غذا بخورد.
چيزهايى كه در غذا خوردن مكروه است
مسأله 2712 - چند چيز در غذا خوردن مكروه است: اول: در حال سيرى
غذا خوردن. دوم: پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از
شكم پر بدش مىآيد. سوم: نگاه كردن به ‌صورت ديگران در موقع غذا خوردن.
چهارم: خوردن غذاى داغ. پنجم: فوت كردن چيزى كه مىخورد يا مىآشامد.
ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن. هفتم: پاره كردن نان با
كارد. هشتم: گذاشتن نان زير ظرف غذا و هر گونه بى احترامى به آن.
نهم: پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده بطورى كه چيزى در آن نماند.
دهم: دور انداختن ميوه پيش از آن كه كاملا آن را بخورد.
مستحبات آب آشاميدن
مسأله 2713 - در آشاميدن آب چند چيز مستحب است: اول: آب را به طور
مكيدن بياشامد. دوم: در روز ايستاده آب بخورد. سوم: پيش از آشاميدن آب
بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگويد. چهارم: به ‌سه نفس آب بياشامد. پنجم: از
روى ميل آب بياشامد. ششم: بعد از آشاميدن آب حضرت ابا عبد الله عليه السلام
و اهل بيت ايشان را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
518

مكروهات آب آشاميدن
مسأله 2714 - زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در
شب به ‌حال ايستاده مكروه است و نيز آشاميدن آب با دست چپ و هم چنين از
جاى شكسته ظرف و جايى كه دسته آن است مكروه مىباشد.
احكام نذر و عهد
مسأله 2715 - نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را
براى خدا به ‌جا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.
مسأله 2716 - نذر دو قسم است:
اول: نذرى كه به صورت مشروط انجام مىشود مثلا مىگويد: چنانچه بيمار
من بهبود يابد انجام فلان كار براى خدا بر عهده من است (اين گونه نذر را نذر
شكر مىگويند) يا اگر مرتكب فلان كار زشت شوم فلان كار خير را براى خدا
انجام خواهم داد (اين گونه نذر كردن را نذر زجر گويند).
دوم: نذر مطلق: و آن نذرى است كه بدون هيچ قيد و شرطى بگويد: (من
براى خدا نذر مىكنم كه نماز شب بخوانم) و همه اين نذرها صحيح است.
مسأله 2717 - در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آن را به عربى
بخوانند پس اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود، براى خدا بر من است كه
ده تومان به فقير بدهم نذر او صحيح است و بايد (براى خدا) به ‌زبان گفته شود و
قصد آن در دل كافى نيست.
مسأله 2718 - نذر كننده بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر
كند، بنابر اين نذر كردن كسى كه او را مجبور كرده‌اند، يا بواسطه عصبانى شدن
بى اختيار نذر كرده صحيح نيست.
519

مسأله 2719 - شخص مفلس وآدم سفيه (كسى كه مال خود را در كارهاى
بيهوده مصرف مىكند) چنانچه نذر كند چيزى به ‌فقير بدهد صحيح نيست.
مسأله 2720 - نذر زن اگر مزاحم حقوق شوهر باشد بى اجازه او باطل است
و اگر مزاحم نباشد احتياط واجب آنست كه با اجازه او باشد خصوصا در نذر مال
گرچه مال متعلق به خود زن باشد.
مسأله 2721 - اگر زن با اجازه شوهر نذر كند شوهرش بنابر احتياط واجب
نمىتواند نذر او را به هم بزند، ي ا او را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد.
مسأله 2722 - هر گاه فرزند نذرى كند اگر چه بدون اجازه پدر هم باشد بايد به
آن نذر عمل نمايد و چنانچه بعد از نذر پدر او را منع كند وفاء به نذر لازم نيست و
همينطور مادر بنابر احتياط واجب.
مسأله 2723 - انسان كارى را مى تواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن
باشد بنابر اين كسى كه نمىتواند پياده كربلا برود، اگر نذر كند كه پياده برود، نذر
او صحيح نيست.
مسأله 2724 - اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد، يا كار
واجب يا مستحبى را ترك كند، نذر او صحيح نيست.
مسأله 2725 - لازم نيست جزئيات و خصوصيات عملى كه نذر كرده مطلوب
باشد، همين اندازه كه اصل آن شرعا مطلوب باشد كافى است، مثلا اگر نذر كند
شب اول هر ماه نماز شب بخواند صحيح است و بايد به آن عمل كند، يا اگر نذر
كند در محل خاصى فقراء را اطعام نمايد بايد مطابق آن عمل نمايد.
مسأله 2726 - اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، چنانچه
به جا آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست و اگر
انجام آن از جهتى بهتر باشد و انسان به ‌قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند
غذائى را بخورد كه براى عبادت قوت بگيرد نذر او صحيح است و نيز اگر ترك
520

آن از جهتى بهتر باشد و انسان براى همان جهت نذر كند كه آن را ترك نمايد
مثلا براى اين كه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند نذر او صحيح
مىباشد.
مسأله 2727 - اگر نذر كند نماز واجب خود را در جايى بخواند كه به خودى
خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند،
چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلا بواسطه اين كه خلوت است
انسان حضور قلب پيدا مى كند، نذر صحيح است.
مسأله 2728 - اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همان طور كه نذر كرده به
جا آورد پس اگر نذر كند كه روز اول ماه صدقه بدهد، يا روزه بگيرد، يا نماز
اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن به‌ جا آورد كفايت نمىكند. و
نيز اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شود صدقه بدهد، چنانچه پيش از آن كه
خوب شود صدقه را بدهد كافى نيست.
مسأله 2729 - اگر نذر كند روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معين نكند
چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است. و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و
خصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز دو ركعتى بخواند كفايت مىكند و اگر
نذر كند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند اگر چيزى بدهد كه بگويند
صدقه داده، به ‌نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كارى براى خدا به ‌جا آورد در
صورتى كه يك نماز بخواند يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر
خود را انجام داده است.
مسأله 2730 - اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه
بگيرد و نمى تواند در آن روز مسافرت كند و اگر بواسطه مسافرت روزه نگيرد
بايد گذشته از قضاى آن روز كفاره هم بدهد ولى اگر ناچار شود كه مسافرت كند،
يا عذر ديگرى مثل مرض يا حيض براى او پيش آيد قضاى تنها كافى است.
521

مسأله 2731 - اگر انسان از روى اختيار به ‌نذر خود عمل نكند، بايد كفاره
بدهد يعنى يك بنده آزاد كند يا به شصت فقير طعام دهد يا دو ماه پى در پى روزه
بگيرد.
مسأله 2732 - اگر نذر كند كه تا وقت معينى عملى را ترك كند، بعد از گذشتن
آن وقت مىتواند آن عمل را بجا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روى
فراموشى يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست ولى باز هم لازم است
كه تا آن وقت آن عمل را به جا نياورد و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت
بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى كه در مسأله پيش گفته شد
كفاره بدهد.
مسأله 2733 - كسى كه نذر كرده عملى را مستمرا ترك كند و وقتى براى آن
معين نكرده است. چنانچه از روى اختيار آن را به جا آورد براى دفعه اول بايد
كفاره بدهد و اگر نذر او چنان بوده كه هر دفعه از آن عمل، مستقلا تحت نذر قرار
داشته بايد براى هر دفعه كه آن عمل را انجام مىدهد كفاره‌اى بدهد اما اگر چنين
قصدى نداشته يا شك كند قصدش چگونه بوده يك كفاره بيشتر واجب نيست.
مسأله 2734 - اگر نذر كند كه در هر هفته روز معينى مثلا روز جمعه را روزه
بگيرد چنانچه يكى از جمعه‌ها عيد فطر يا قربان باشد يا در روز جمعه عذر
ديگرى مانند حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و احتياطا
قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 2735 - اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد چنانچه پيش از دادن
صدقه بميرد، لازم نيست آن مقدار را از مال او صدقه بدهند و بهتر اين است كه
بالغين از ورثه آن مقدار را از حصه خود از طرف ميت صدقه بدهند.
مسأله 2736 - اگر نذر كند كه به فقير معينى صدقه بدهد نمىتواند آن را به فقير
ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد.
522

مسأله 2737 - اگر نذر كند كه به ‌زيارت يكى از امامان مثلا به زيارت حضرت
ابا عبد الله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به ‌زيارت امام ديگر برود كافى نيست
و اگر بواسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند چيزى بر او واجب نيست.
مسأله 2738 - كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را
نذر نكرده، لازم نيست آنها را بجا آورد.
مسأله 2739 - اگر براى حرم يكى از امامان يا امامزادگان چيزى نذر كند
بايد آن را به مصارف حرم برساند از قبيل فرش و پرده و روشنايى و اگر براى
امام عليه السلام يا امامزاده نذر كند مىتواند به خدامى كه مشغول خدمت هستند
بدهد چنانچه مىتواند به مصارف حرم يا ساير كارهاى خير به قصد بازگشت
ثواب آن به منذور له برساند.
مسأله 2740 - اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند، چنانچه مصرف
معينى را قصد كرده بايد به ‌همان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد
نكرده، بايد به فقرا شيعه و زوار بدهد، يا مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را
هديه آن امام نمايد و يا صرف مجالس عزادارى و سوگوارى يا نشر آثار آن
بزرگواران يا هر كار ديگرى كه نسبتى با آنها دارد بكند و همچنين است اگر
چيزى را براى امامزاده‌اى نذر كند.
مسأله 2741 - گوسفندى را كه براى صدقه، يا براى يكى از امامان نذر
كرده‌اند پشم آن و مقدارى كه چاق مىشود جزء نذر است، و اگر پيش از آن كه
به مصرف نذر برسد شير بدهد، يا بچه بياورد بنابر احتياط واجب بايد به مصرف
نذر برسانند.
مسأله 2742 - هر گاه نذر كند كه اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد
عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده،
يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر لازم نيست.
523

مسأله 2743 - اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد بعد
از آن كه دختر به ‌تكليف رسيد احتياط آن است كه اگر بتوانند او را راضى نمايند
كه ‌به ‌سيد شوهر كند و اگر راضى نشد نذر آنان اعتبار ندارد و اختيار با خود
دختر است.
مسأله 2744 - هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعى خود برسد كار
خيرى را انجام دهد، بعد از آن كه حاجتش برآورده شد بايد آن كار را انجام
دهد و نيز اگر بدون آن كه حاجتى داشته باشد، عهد كند كه عمل خيرى را انجام
دهد، آن عمل بر او واجب مىشود.
مسأله 2745 - در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و اسم خدا هم به
زبان جارى شود و نيز كارى را كه عهد مىكند انجام دهد، بايد يا عبادت باشد
مثل نماز واجب و مستحب يا كارى باشد كه انجام آن بهتر از تركش باشد ولى
بنابر احتياط واجب در صورتى كه متعلق عهد مرجوح شرعى نباشد آن عمل را
انجام دهد.
مسأله 2746 - اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد، يعنى شصت فقير
را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد يا يك بنده آزاد كند.
احكام قسم خوردن
مسأله 2747 - اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند مثلا قسم
بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند، چنانچه عمدا مخالفت كند، بايد
كفاره بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را سير كند، يا آنان را بپوشاند، و
اگر اينها را نتواند بايد سه روز، روزه بگيرد و بايد روزه پى درپى باشد.
مسأله 2748 - قسم چند شرط دارد:
524

اول: كسى كه قسم مىخورد بايد بالغ و عاقل باشد و اگر مىخواهد راجع
به ‌مال خودش قسم بخورد بايد سفيه نباشد و حاكم شرع او را از تصرف در
اموالش منع نكرده باشد و از روى قصد و اختيار قسم بخورد، پس قسم خوردن
بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده‌اند، درست نيست، و هم چنين
است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد يا بى اختيار قسم بخورد.
دوم: كارى را كه قسم مىخورد انجام دهد، بايد حرام و مكروه نباشد و
كارى را كه قسم مىخورد ترك كند، بايد واجب و مستحب نباشد و اگر قسم
بخورد كه كار مباحى را به جا آورد بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش
نباشد و نيز اگر قسم بخورد كه كار مباحى را ترك كند بايد انجام آن در نظر مردم
بهتر از تركش نباشد.
سوم: به يكى از اسامى خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس او
گفته نمىشود مانند (خدا) و (الله) و نيز اگر به ‌اسمى قسم بخورد كه به غير خدا
هم مىگويند ولى بقدرى به خدا گفته مىشود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد،
ذات مقدس حق در نظر مىآيد، مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد صحيح
است. بلكه اگر به لفظى قسم بخورد كه بدون قرينه، خدا به نظر نمىآيد ولى او قصد
خدا را كند بنابر احتياط بايد به آن قسم عمل نمايد.
چهارم: قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند
صحيح نيست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است.
پنجم: عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم
مىخورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتى كه براى قسم معين كرده عاجز شود يا
برايش مشقت داشته باشد قسم او از وقتى كه عاجز شده به هم مىخورد. و نيز
اگر متعلق قسم در موقع عمل مرجوح يا حرام شود قسم به هم مىخورد و همين طور
است حكم در عهد و نذر.
525

مسأله 2749 - اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند، يا شوهر از قسم
خوردن زن جلوگيرى نمايد، قسم آنان صحيح نيست.
مسأله 2750 - اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم
بخورد، قسم آنان بعيد نيست صحيح نباشد لكن نبايد احتياط را ترك كنند.
مسأله 2751 - اگر انسان از روى فراموشى، يا ناچارى به ‌قسم عمل نكند،
كفاره بر او واجب نيست، و همچنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل
ننمايد. و قسمى كه آدم وسواسى مىخورد، مثل اين كه مىگويد والله الآن
مشغول نماز مىشوم و بواسطه وسواس مشغول نمىشود، اگر وسواس او طورى
باشد كه بى اختيار به ‌قسم عمل نكند كفاره ندارد.
مسأله 2752 - كسى كه قسم مىخورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن
او مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مىباشد، ولى اگر براى
اين كه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد
اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مىشود اما اگر بتواند توريه كند يعنى: موقع قسم
خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود بنابر احتياط واجب بايد توريه نمايد
مثلا اگر ظالمى بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه او را نديده‌اى؟ و
انسان يك ساعت قبل او را ديده باشد، بگويد او را نديده‌ام و قصد كند كه از پنج دقيقه
پيش نديده‌ام و اين جور قسم خوردن غير از قسمى است كه در مسائل پيش
گفته شد زيرا قسم دو نوع است:
اول: آن كه قسم بخورد براى اثبات يا نفى چيزى.
دوم: آن كه قسم بخورد بر انجام كارى در آينده. در صورت اول قسم اگر
دروغ باشد حرام است ولى كفاره ندارد و آنچه تخلف از آن كفاره دارد قسم بر
انجام كار است در آينده.
526

احكام وقف
مسأله 2753 - اگر كسى چيزى را وقف كند، از ملك او خارج مىشود و خود
او و ديگران نمىتوانند آن را ببخشند، يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث
نمىبرد ولى در بعضى از مواردى كه در مسأله (2155) و (2156) گفته شد،
فروختن آن اشكال ندارد.
مسأله 2754 - لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلا
بگويد خانه خود را وقف كردم وقف صحيح است ولى بنابر احتياط واجب در
وقف خاص كسى كه خانه برايش وقف شده يا وكيل يا ولى آن كس بايد بگويد
وقف را قبول كردم و وقف به ‌عمل نيز محقق مىشود مثلا چنانچه حصيرى را به
قصد وقف بودن در مسجد بيندازد و يا جائى را به قصد مسجد بودن بسازد و در
اختيار نمازگزاران بگذارد وقفيت محقق مىشود و در موقوفات عامه مثل
مسجد و مدرسه يا چيزى كه براى عموم وقف كند يا مثلا بر فقرا يا سادات وقف
نمايد قبول كردن كسى در صحت وقف لازم نيست و محتاج به ‌قبول هم نيست.
مسأله 2755 - اگر ملكى را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه
وقف پشيمان شود، يا بميرد، وقف درست نيست.
مسأله 2756 - كسى كه مالى را وقف مىكند، بايد براى هميشه وقف كند پس
اگر مثلا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد و يا بگويد اين مال تا ده
سال وقف باشد و بعد تا پنج سال وقف نباشد و بعد دوباره وقف باشد باطل است،
و بايد وقف از موقع خواندن صيغه باشد پس اگر مثلا بگويد اين مال بعد از مردن
من وقف باشد چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده، اشكال دارد
مگر اين كه نظر واقف وصيت به وقف باشد براى بعد از فوت.
527

مسأله 2757 - وقف در صورتى صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسى
كه براى او وقف شده يا وكيل، يا ولى او بدهند، ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير
خود وقف كند و به قصد اين كه آن چيز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهدارى
نمايد وقف صحيح است.
مسأله 2758 - اگر مسجدى را وقف كنند، بعد از آن كه واقف به قصد واگذار
كردن اجازه دهد كه در آن مسجد نماز بخوانند همين كه يك نفر در آن مسجد
نماز خواند، وقف درست مىشود و ظاهر اين است كه در اوقاف عامه از قبيل
مدارس و مساجد و امثال اينها قبض معتبر نيست و وقفيت به ‌مجرد وقف نمودن
محقق مىشود و همچنين است اگر كسى مسجد بسازد و آن را تحويل متولى
بدهد وقف ثابت و محقق مىگردد.
مسأله 2759 - وقف كننده بايد مكلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعا
بتواند در مال خود تصرف كند بنابر اين سفيه (يعنى كسى كه مال خود را در
كارهاى بيهوده مصرف مىكند) و كسى كه مجتهد جامع الشرائط او را از تصرف
در اموالش جلوگيرى كرده چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى
را وقف كند صحيح نيست.
مسأله 2760 - اگر مالى را براى كسانى كه به‌ دنيا نيامده‌اند وقف كند محل
اشكال است ولى وقف براى اشخاصى كه بعضى از آنها به دنيا آمده‌اند صحيح و
آنها كه به دنيا نيامده اند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريك مىشوند.
مسأله 2761 - اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانى را وقف كند
كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند صحيح نيست. ولى اگر مثلا
مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
مسأله 2762 - اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند بايد مطابق
قرارداد او رفتار نمايند. و اگر معين نكند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر
528

اولاد خود وقف كرده باشد اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند، اختيار با
ولى ايشان است و براى استفاده از وقف اجازه مجتهد جامع الشرائط لازم
نيست.
مسأله 2763 - اگر ملكى را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند يا وقف كند كه
منافع آن به ‌مصرف خيرات برسد، در صورتى كه براى آن ملك متولى معين
نكرده باشد اختيار آن با حاكم شرع است.
مسأله 2764 - اگر ملكى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف كند كه
هر طبقه‌اى بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى ملك آن را
اجاره دهد و بميرد در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را
كرده باشد اجاره باطل نمىشود. و همچنين است اگر متولى نداشته باشد و يك
طبقه از كسانى كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدت اجاره
بميرند در صورتى كه مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را كرده باشند.
اجاره باطل نمىشود.
مسأله 2765 - اگر ملك وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمىرود مگر
آنكه عنوانى را قصد كرده باشد كه آن عنوان از بين برود مثل اين كه باغ را براى
تفريح وقف كرده باشد كه اگر آن باغ خراب شود وقف باطل مىشود و به ورثه
واقف بر مى گردد.
مسأله 2766 - ملكى كه مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف
نيست اگر تقسيم نشده باشد، مجتهد جامع الشرائط يا متولى وقف مىتواند با نظر
خبره سهم وقف را جدا كند.
مسأله 2767 - اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه
معين شده نرساند حاكم شرع، امينى را به او ضميمه مىنمايد كه مانع از خيانتش
گردد و در صورتى كه ممكن نباشد مىتواند به جاى او متولى امينى معين نمايد.
529

مسأله 2768 - فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده‌اند، نمىشود براى نماز به
مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه باشد و اگر ندانند آن فرش
مخصوص حسينيه است يا نه باز بردن آن بجاى ديگر صحيح نيست همچنين
ساير اموال وقف حتى مهر نماز مسجدى را به مسجد ديگرى نمىتوان برد.
مسأله 2769 - اگر ملكى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن
مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمىرود كه تا مدتى احتياج به تعمير
پيدا كند، در صورتى كه غير از تعمير احتياج ديگرى نداشته باشد و عايداتش در
معرض تلف و نگهدارى آن لغو و بيهوده باشد مىتوانند عايدات آن ملك را به
مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.
مسأله 2770 - اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد
نمايند و به امام جماعت و به‌ كسى كه در آن مسجد اذان مىگويد بدهند در
صورتى كه بدانند يا اطمينان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده،
بايد همان طور مصرف كنند، و اگر يقين يا اطمينان نداشته باشند، بايد اول مسجد
را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد بين امام جماعت و كسى كه اذان مىگويد
بطور مساوى قسمت نمايند و بهتر آن است كه اين دو نفر در تقسيم با يكديگر
صلح كنند.
مسأله 2771 - وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او
كارهائى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد، يا
براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با او است قيم و سرپرست معين كند و
كسى را كه به او وصيت مىكنند وصى مىگويند.
مسأله 2772 - كسى كه مىخواهد وصيت كند با اشاره‌اى كه مقصودش را
530

بفهماند مىتواند وصيت كند اگر چه لال نباشد.
مسأله 2773 - اگر نوشته‌اى به ‌امضاء يا مهر ميت ببينند چنانچه مقصود او را
بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيت كردن نوشته بايد مطابق آن عمل كنند.
مسأله 2774 - كسى كه وصيت مىكند بايد عاقل و بالغ باشد ولى بچه ده
ساله‌اى كه خوب و بد را تميز مىدهد اگر براى كار خوبى مثل ساختن مسجد و
آب انبار و پل وصيت كند صحيح مىباشد و بايد از روى اختيار وصيت كند و نيز
وصيت كننده بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد ولى وصيت آن صحيح است
خصوصا اگر در امور معروف و كارهاى خير باشد و پيش از جلوگيرى مجتهد
جامع الشرائط باشد.
مسأله 2775 - كسى كه از روى عمد مثلا زخمى به خود زده يا سمى خورده
است كه بواسطه آن يقين يا گمان به مردن او پيدا شود اگر وصيت كند كه مقدارى
از مال او را به مصرفى برسانند، صحيح نيست.
مسأله 2776 - اگر انسان وصيت كند كه چيزى به ‌كسى بدهند در صورتى آن
كس آن چيز را مالك مىشود كه آن را قبول كند، ولى اظهر آن است كه عدم رد
وصيت كافى است زيرا كه رد، مانع از منجز شدن وصيت است اگر چه در حال
زنده بودن وصيت كننده باشد.
مسأله 2777 - وقتى انسان نشانه‌هاى مرگ را در خود ديد بايد فورا
امانت هاى مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع
دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد و اگر خودش نمىتواند بدهد يا موقع دادن
بدهى او نرسيده بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد ولى اگر بدهى او معلوم
باشد و اطمينان دارد كه ورثه مىپردازند وصيت كردن لازم نيست.
مسأله 2778 - كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند اگر خمس و
زكات و مظالم بدهكار است بايد فورا بدهد و اگر نمىتواند، چنانچه از خودش
531

مال دارد يا احتمال مىدهد كسى آنها را ادا نمايد، و يا از هر راه ديگر كه فراغ
ذمه بر او حاصل شود بايد وصيت كند، و همچنين است اگر حج بر او واجب
باشد.
مسأله 2779 - كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند اگر نماز و روزه
قضا دارد بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند بلكه اگر مال
هم نداشته باشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آن كه چيزى بگيرد آنها را انجام
مىدهد باز هم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى
كه در بحث نماز قضا گفته شده بر پسر بزرگترش واجب باشد به او اطلاع دهد يا
وصيت كند كه براى او بجا آورند.
مسأله 2780 - كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند اگر مالى پيش
كسى دارد يا در جائى پنهان كرده است كه ورثه نمىدانند چنانچه به واسطه
ندانستن حقشان از بين برود بايد به آنان اطلاع دهد و لازم نيست براى بچه‌هاى
صغير خود قيم و سرپرست معين كند ولى در صورتى كه بدون قيم مالشان از بين
مىرود يا خودشان ضايع مىشوند بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد.
مسأله 2781 - وصى بايد عاقل و مورد اطمينان باشد. و اگر وصيت كننده
مسلمان باشد چنانچه عمل به ‌وصيت موجب استيلاء به ورثه‌اى كه در اين فرض
طبعا مسلمان خواهند بود باشد، لازم است و حتى، مسلمان باشد و بنابر
احتياط واجب وصى بايد بالغ باشد.
مسأله 2782 - اگر كسى چند وصى براى خود معين كند، چنانچه اجازه داده
باشد كه هر كدام به تنهايى به ‌وصيت عمل كنند. لازم نيست در انجام وصيت از
يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد كه همه با هم به
وصيت عمل كنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يكديگر به ‌وصيت عمل نمايند، و اگر
حاضر نشوند كه با يكديگر به ‌وصيت عمل كنند، و در تشخيص مصلحت اختلاف
532

داشته باشد در صورتى كه تأخير و مهلت دادن علت شود كه عمل به ‌وصيت
معطل بماند، مجتهد جامع الشرائط آنها را مجبور مىكند كه تسليم نظر كسى شوند
كه صلاح را تشخيص دهد و اگر اطاعت نكنند، به جاى آنان ديگران را معين
مىنمايد و اگر يكى از آنان قبول نكرد يك نفر ديگر را به ‌جاى او تعيين مىنمايد.
مسأله 2783 - اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلا بگويد ثلث مالش را به
كسى بدهند، بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مىشود، و اگر وصيت خود را
تغيير دهد، مثل آن كه قيمى براى بچه‌هاى خود معين كند بعد ديگرى را به جاى
او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مىشود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايد.
مسأله 2784 - اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلا
خانه‌اى را كه وصيت كرده به ‌كسى بدهند بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن
وكيل نمايد، وصيت باطل مىشود.
مسأله 2785 - اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند، بعد وصيت كند كه
نصف همان را به ديگرى بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت كنند و به هر كدام از آن
دو نفر يك قسمت آن را بدهند.
مسأله 2786 - اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مىميرد، مقدارى از مالش
را به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن او هم مقدارى به ‌كس ديگر
بدهند، آنچه را كه در حال زندگى بخشيده از اصل مال است و احتياج به ‌اذن
ورثه ندارد و چيزى را كه وصيت كرده اگر زيادتر از ثلث باشد زيادى آن محتاج
به اذن ورثه‌ است.
مسأله 2787 - اگر وصيت كند كه ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را به
مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.
مسأله 2788 - اگر در مرضى كه به آن مرض مىميرد، بگويد مقدارى به كسى
بدهكار است، چنانچه متهم باشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است بايد
533

مقدارى را كه معين كرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد بايد از اصل مالش
بدهند.
مسأله 2789 - كسى كه انسان وصيت مىكند كه چيزى به او بدهند بايد وجود
داشته باشد، پس اگر وصيت كند به بچه‌اى كه ممكن است فلان زن حامله شود
چيزى بدهند باطل است. ولى اگر وصيت كند به بچه‌اى كه در شكم مادر است
چيزى بدهند، اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است، پس اگر
زنده به دنيا آمد، بايد آنچه را كه وصيت كرده به ‌او بدهند، و اگر مرده به ‌دنيا آمده،
وصيت باطل مىشود و آنچه را كه براى او وصيت كرده، ورثه ميان خودشان
قسمت مىكنند.
مسأله 2790 - اگر انسان بفهمد كسى او را وصى كرده، چنانچه به‌ اطلاع
وصيت كننده برساند كه براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از
مردن او به وصيت عمل كند. ولى اگر پيش از مردن او نفهمد كه او را وصى كرده،
يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست، بايد
وصيت او را انجام دهد و اگر وصى پيش از مرگ، موقعى ملتفت شود كه مريض
بواسطه شدت مرض نتواند به ديگرى وصيت كند، احتياط لازم آن است كه
وصيت را قبول نمايد.
مسأله 2791 - اگر كسى كه وصيت كرده بميرد، وصى نمىتواند ديگرى را
براى انجام كارهاى ميت معين كند و خود از كار كناره نمايد، ولى اگر بداند
مقصود ميت اين نبوده كه خود وصى آن كار را انجام دهد، بلكه مقصودش فقط
انجام كار بوده، مىتواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
مسأله 2792 - اگر كسى دو نفر را وصى كند كه با هم به شركت عمل كنند
چنانچه يكى از آن دو بميرد، يا ديوانه، يا كافر شود، مجتهد جامع الشرائط
يك نفر ديگر را به جاى او معين مىكند و اگر هر دو بميرند، يا ديوانه، يا كافر
534

شوند، مجتهد جامع الشرائط دو نفر ديگر را معين مىكند.
مسأله 2793 - اگر وصى نتواند به تنهايى كارهاى ميت را انجام دهد و نتواند
براى خود كمك بگيرد مجتهد جامع الشرائط براى كمك او يك نفر ديگر را معين مىكند.
مسأله 2794 - اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در
نگهدارى آن كوتاهى كرده و يا تعدى نموده، مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان
مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته
ضامن است بلكه اگر در بين راه هم تلف نشود ولى به فقراء شهرى دهد كه مورد
وصيت نبوده ضامن است اما چنانچه كوتاهى نكرده و تعدى هم ننموده ضامن
نيست.
مسأله 2795 - هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر آن كس بميرد
فلان وصى باشد، بعد از آن كه وصى اول مرد، وصى دوم بايد كارهاى ميت را
انجام دهد.
مسأله 2796 - حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل
خمس و زكات و مظالم، ادا كردن آنها واجب مىباشد، بايد از اصل مال ميت
بدهند، اگر چه ميت براى آنها وصيت نكرده باشد، ولى اگر وصيت كرده كه از مال
معينى پرداخت شود لازم است از همان مال بپردازند و چنانچه وافى نباشد
باقيمانده را از اصل مال بپردازند.
مسأله 2797 - اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و
زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده باشد كه ثلث يا
مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل كنند و اگر وصيت
نكرده باشد، آنچه مىماند مال ورثه‌ است.
مسأله 2798 - اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد،
وصيت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه حرفى بزنند، يا
535

كارى كنند كه معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه داده‌اند و تنها راضى بودن
آنان كافى نيست. و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است. و
چنانچه بعضى از ورثه اجازه و بعضى رد نمايند وصيت فقط در حصه آنهايى كه
اجازه نموده‌اند صحيح و نافذ است.
مسأله 2799 - اگر مصرفى را كه ميت معين كرده، از ثلث مال او بيشتر باشد،
و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيت او عملى شود، بعد از مردن او
نمىتوانند از اجازه خود برگردند.
مسأله 2800 - اگر وصيت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر او
را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم مثل اطعام به ‌فقرا
انجام دهند بايد اول به واجبات، خواه مالى باشد يا بدنى عمل نمايد و در بين
واجبات ترتيب معتبر نيست، بلكه اگر وصيت او به ترتيب بوده بايد اول آن
واجبى را كه مقدم داشته عمل نمايند اگر چه بدنى باشد، و هم چنين به ‌ترتيب
وصيت تا آخر واجبات، پس اگر ثلث وافى به ‌تمام آن باشد به ‌تمام آن بايد عمل
شود و چنانچه وافى نباشد، باقيمانده اگر تماما يا قسمتى واجب مالى باشد
بايد از اصل تركه براى آن بردارند عمل نمايند و اگر باقيمانده تماما يا قسمتى
واجب بدنى باشد ملغى مى گردد، و چنانچه وصيت ميت به ‌ترتيب نباشد باز
واجبات مقدم بر مستحبات است ولى در اين صورت بين واجبات هيچ گونه
ترتيب نيست بلكه ثلث بر تمام واجبات اعم از مالى و بدنى توزيع مىشود و
چنانچه وافى به ‌تمام آن نباشد در باقيمانده واجب مالى از اصل تركه برداشته
مىشود و باقيمانده واجب بدنى ملغى مىگردد و در هر صورت عمل به
مستحبات موقعى واجب است كه از ثلث علاوه بر واجبات، براى آن هم وافى
باشد.
مسأله 2801 - اگر وصيت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او
536

اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند چنانچه وصيت نكرده باشد كه اينها را
از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آن
را به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند و در
صورتى كه ثلث كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيت او عملى
شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد
به ‌مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.
مسأله 2802 - اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال او را به مصرفى برسانم،
يا ميت مرا قيم بچه‌هاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول كرد كه
از گفته او يقين يا اطمينان حاصل شود يا دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
مسأله 2803 - اگر وصيت كند چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از آن كه
قبول كند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نكرده‌اند مىتوانند آن
چيز را قبول نمايند ولى اين در صورتى است كه وصيت كننده از وصيت خود
برنگردد و اگر نه حقى به آن چيز ندارد.
احكام ارث
مسأله 2804 - كسانى كه به ‌واسطه خويشى ارث مىبرند سه دسته هستند:
دسته اول پدر و مادر و اولاد ميت است و با نبودن اولاد، اولاد هر چه پائين روند
هر كدام آنان كه به ‌ميت نزديكتر است ارث مىبرد و تا يك نفر از اين دسته
هست دسته دوم ارث نمىبرند. دسته دوم جد يعنى پدر بزرگ و پدر او هر چه بالا
رود و جده يعنى مادر بزرگ و مادر او هر چه بالا رود پدرى باشند يا مادرى و
خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميت
نزديكتر است ارث مىبرد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث
537

نمىبرند. دسته سوم عمو و عمه و دائى و خاله هر چه بالا رود و اولاد آنان هر چه
پائين روند و تا يك نفر از عموها و عمه‌ها و دائى ها و خاله‌هاى ميت زنده‌اند،
اولاد آنان ارث نمىبرند ولى اگر ميت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى
داشته باشد، و غير از اينها و ارثى نداشته باشد، ارث به‌ پسر عموى پدرى و
مادرى مىرسد و عموى پدرى ارث نمىبرد.
مسأله 2805 - اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود ميت و اولاد آنان و اولاد
اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر ميت ارث مىبرند و اگر
اينها نباشند اولادشان ارث مىبرند و اگر اينها هم نباشند عمو و عمه و دائى و
خاله جد و جده ميت و اگر اينها نباشد، اولادشان ارث مىبرند.
مسأله 2806 - زن و شوهر به تفصيلى كه بعدا گفته مىشود از يكديگر ارث
مىبرند.
ارث دسته اول
مسأله 2807 - اگر وارث ميت فقط يك نفر از دسته اول باشد مثلا پدر يا مادر
يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به‌ او مىرسد و اگر چند پسر يا چند
دختر باشند، همه مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود، و اگر يك پسر و
يك دختر باشد مال را سه قسمت مىكنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت را
دختر مىبرد و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طورى قسمت مىكنند كه
هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2808 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت
مىشود، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مىبرد ولى اگر ميت دو
برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى
باشند يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى
باشد يا نه، اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد اين ها ارث نمىبرند، اما به‌ واسطه
538

بودن اينها مادر شش يك مال را مىبرد و بقيه را به پدر مىدهند.
مسأله 2809 - اگر وارث فقط پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه ميت
دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را
پنج قسمت مىكنند. پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را
مىبرد و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته
باشد، مال را شش قسمت مىكنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه
قسمت مىبرد و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مىكنند يك قسمت را به
پدر و سه قسمت را به دختر مىدهند مثلا اگر مال ميت را 24 قسمت كنند 15
قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن به پدر و 4 قسمت آن را به مادر مىدهند.
مسأله 2810 - اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك پسر باشند، مال را شش
قسمت مىكنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مىبرد
و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به‌ طور مساوى بين
خودشان قسمت مىكنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طورى
تقسيم مىكنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2811 - اگر وارث ميت فقط پدر و يك پسر يا مادر و يك پسر باشند،
مال را شش قسمت مىكنند. يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر
مىبرد.
مسأله 2812 - اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر و دختر باشد، مال را
شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را پدر، يا مادر مىبرد و بقيه را طورى
قسمت مىكنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسأله 2813 - اگر وارث ميت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر
باشد، مال را چهار قسمت مىكنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر
مىبرد.
539

مسأله 2814 - اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر
باشد، مال را پنج قسمت مىكنند، يك قسمت را پدر يا مادر مىبرد چهار قسمت
را دخترها به ‌طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
مسأله 2815 - اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسرى او اگر چه دختر باشد،
سهم پسر ميت را مىبرد و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميت را
مىبرد مثلا اگر ميت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد،
مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر
پسر مىدهند.
ارث دسته دوم
مسأله 2816 - دسته دوم از كسانى كه بواسطه خويشى ارث مىبرند جد
يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ و برادر و خواهر ميت است و اگر برادر و
خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مىبرند.
مسأله 2817 - اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد همه مال به
او مىرسد و اگر چند برادر پدر و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشد مال
به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم
باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد، مثلا اگر دو برادر و يك خواهر پدر و
مادرى دارد، مال را پنج قسمت مىكنند، هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر
يك قسمت آن را مى برد.
مسأله 2818 - اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و
خواهر پدرى كه از مادر با ميت جدا است ارث نمىبرند و اگر برادر و خواهر
پدر و مادرى ندارد. چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد
همه مال به او مىرسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد، مال
به ‌طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته
540

باشد، هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2819 - اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد كه
از پدر با ميت جدا است، همه مال به او مىرسد و اگر چند برادر مادرى يا چند
خواهر مادرى يا چند برادر و خواهر مادرى باشند، مال بطور مساوى بين آنان
قسمت مىشود.
مسأله 2820 - اگر ميت برادر و خواهر پدرى و مادرى و برادر و خواهر
پدرى و يك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث
نمىبرند و مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر
مادرى و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مىدهند و هر برادرى دو برابر
خواهر مىبرد.
مسأله 2821 - اگر ميت برادر و خواهر پدرى و مادرى و برادر و خواهر
پدرى و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرد و
مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور
مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى
مىدهند و هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2822 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر مادرى
يا يك خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را برادر
يا خواهر مادرى مىبرد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مىدهند و هر برادرى
دو برابر خواهر مىبرد.
مسأله 2823 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و
خواهر مادرى باشد، مال را سه قسمت مىكنند يك قسمت آن را برادر و
خواهر مادرى به ‌طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به برادر و
خواهر پدرى مىدهند و هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
541

مسأله 2824 - اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث
خود را به تفصيلى كه در مبحث (ارث زن و شوهر) گفته مىشود مىبرد و خواهر
و برادر به طورى كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مىبرند و نيز اگر
زنى بميرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را
مىبرد و خواهر و برادر به طورى كه در مسائل پيش گفته شد ارث خود را
مىبرند. ولى براى آن كه زن يا شوهر ارث مىبرد از سهم برادر و خواهر مادرى
چيزى كم نمىشود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى كم مىشود
مثلا اگر وارث ميت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و
مادرى او باشد، نصف مال به شوهر مىرسد و يك قسمت از سه قسمت اصل
مال را به برادر و خواهر مادرى مىدهند و آنچه مىماند مال برادر و خواهر پدر
و مادرى است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو
تومان به برادر و خواهر مادرى و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى
مىدهند.
مسأله 2825 - اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به
اولادشان مىدهند و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادرى بطور مساوى بين
آنان قسمت مىشود و از سهمى كه به برادرزاده و خواهر زاده پدرى يا پدر و
مادرى مىرسد هر پسرى دو برابر دختر مىبرد.
مسأله 2826 - اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدرى
باشد يا مادرى همه مال به او مىرسد و با بودن جد ميت پدر جد او ارث نمىبرد.
مسأله 2827 - اگر وارث ميت فقط جد و جده پدرى باشد، مال سه
قسمت مىشود، دو قسمت را جد و يك قسمت را جده مىبرد و اگر جد و جده
مادرى باشد، مال را به‌ طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
مسأله 2828 - اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدرى و يك جد يا جده
542

مادرى باشد مال سه قسمت مىشود دو قسمت را جد يا جده پدرى و يك
قسمت را جد يا جده مادرى مىبرد.
مسأله 2829 - اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده
مادرى او باشد زن ارث خود را به تفصيلى كه گفته مىشود مىبرد و يك قسمت
از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادرى مىدهند كه به ‌طور مساوى بين
خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به جد و جده پدرى مىدهند و جد دو برابر
جده مىبرد و اگر وارث ميت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را
مىبرد و جد و جده بدستورى كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را
مىبرند.
ارث دسته سوم
مسأله 2830 - دسته سوم عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است به
تفصيلى كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسى نباشد، اينها ارث مىبرند.
مسأله 2831 - اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، چه پدر و
مادرى باشد يعنى با پدر ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى
همه مال به او مىرسد و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى، يا
همه پدرى باشند، مال به ‌طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر عمو و عمه
هر دو باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند عمو دو برابر عمه مىبرد مثلا
اگر وارث ميت دو عمو و يك عمه باشد، مال را پنج قسمت مىكنند، يك قسمت
را به عمه مىدهند و چهار قسمت را عموها به ‌طور مساوى بين خودشان قسمت
مىكنند.
مسأله 2832 - اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى
باشد مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود، ولى اگر فقط چند عمو و عمه
مادرى داشته باشد بنابر احتياط واجب بايد با هم صلح كنند.
543

مسأله 2833 - اگر وارث ميت عمو و عمه باشد و بعضى پدرى و بعضى
مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمىبرند، پس اگر
ميت يك عمو يا يك عمه مادرى دارد، مال را شش قسمت مىكنند، يك قسمت
را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى مىدهند و عموى
پدر و مادرى دو برابر عمه پدر و مادرى مىبرد و اگر هم عمو و هم عمه مادرى
دارد مال را سه قسمت مىكنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى
مىدهند و عمو دو برابر عمه مىبرد و يك قسمت را به عمو و عمه مادرى
مىدهند و احتياط واجب آن است كه در تقسيم با يكديگر صلح كنند.
مسأله 2834 - اگر وارث ميت فقط يك دائى، يا يك خاله باشد، همه مال به او
مىرسد و اگر هم دائى و هم خاله باشد و همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى
باشند، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود و احتياط آن است كه در
تقسيم با يكديگر صلح كنند.
مسأله 2835 - اگر وارث ميت فقط يك دائى، يا يك خاله مادرى و دائى و
خاله پدر و مادرى و دائى و خاله پدرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمىبرد،
و مال را شش قسم مىكنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى و بقيه را به
دائى و خاله پدر و مادرى مىدهند كه به ‌طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.
مسأله 2836 - اگر وارث ميت فقط دائى و خاله پدرى و دائى و خاله مادرى
و دائى و خاله پدر و مادرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمىبرد و بايد مال را
سه قسمت كنند، يك قسمت آن را دائى و خاله مادرى به ‌طور مساوى بين
خودشان قسمت نمايند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى بدهند كه بطور
مساوى بين خودشان قسمت كنند.
مسأله 2837 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه
باشد مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت را دائى يا خاله و بقيه را عمو يا عمه
544

مىبرد.
مسأله 2838 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه باشد
چنانچه عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مىكنند، يك
قسمت را دائى يا خاله مىبرد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه
مىدهند، بنابر اين اگر مال را نه قسمت كنند سه قسمت را به دائى يا خاله و چهار
قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مىدهند.
مسأله 2839 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه
مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مىكنند، يك
قسمت آن را به دائى يا خاله مىدهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت
مىكنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و
مادرى يا پدرى مىدهند و عمو دو برابر عمه مىبرد. بنابر اين اگر مال را نه
قسمت كنند، سه قسمت را به دائى يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى
و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مىدهند.
مسأله 2840 - اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه مادرى و
عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مىكنند يك قسمت
را دائى يا خاله مىبرد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مىكنند: يك سهم آن را
به عمو و عمه مادرى مىدهند كه بنابر احتياط واجب با هم مصالحه مىكنند و دو
سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى قسمت مىنمايند و عمو دو
برابر عمه مىبرد، بنابر اين مال را نه قسمت كنند، سه قسمت آن، سهم خاله يا
دائى و دو قسمت سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و
مادرى يا پدرى مىباشد.
مسأله 2841 - اگر وارث ميت چند دائى و چند خاله باشد كه همه پدر و
مادرى يا پدرى يا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم
545

مىشود، دو سهم آن را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمه بين
خودشان قسمت مىكنند و يك سهم آن را دائى ها و خاله‌ها به ‌طور مساوى بين
خودشان قسمت مىنمايند.
مسأله 2842 - اگر وارث ميت دائى يا خاله مادرى و چند دائى و خاله پدر و
مادرى يا پدرى و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مىشود، و دو سهم آن را به
دستورى كه سابقا گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مىكنند، پس اگر
ميت يك دائى يا يك خاله مادرى دارد، يك سهم ديگر را شش قسمت
مىكنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى مىدهند و بقيه را به دائى و خاله
پدر و مادرى يا پدرى مىدهند و به بطور تساوى قسمت مىكنند و اگر چند دائى
مادرى يا چند خاله مادرى يا هم دائى مادرى و هم خاله مادرى دارد آن يك
سهم را سه قسمت مىكنند، يك قسمت دائى ها و خاله‌هاى مادرى به طور
مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى يا
پدرى مىدهند كه بطور مساوى قسمت كنند.
مسأله 2843 - اگر ميت عمو و عمه و دائى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به
عمو و عمه مىرسد، به اولاد آنان و مقدارى كه به دائى و خاله مىرسد، به اولاد
آنان داده مىشود.
مسأله 2844 - اگر وارث ميت عمو و عمه و دائى و خاله پدر و عمو و عمه و
دائى و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مىشود، يك سهم آن مال عمو و عمه‌ و
دائى و خاله مادر ميت است به‌ طور مساوى، ولى احتياط واجب در عمو و عمه
مادرى مادر ميت آن است كه با هم صلح كنند و دو سهم ديگر آن را سه قسمت
مىكنند يك قسمت را دائى و خاله پدر ميت به ‌طور مساوى بين خودشان قسمت
مىنمايند و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مىدهند و عمو دو برابر
546

عمه مىبرد.
ارث زن و شوهر
مسأله 2745 - اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او
و بقيه را ورثه ديگر مىبرند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته
باشد، چهار يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مىبرند.
مسأله 2846 - اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن و
بقيه را ورثه ديگر مىبرند و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد،
هشت يك مال را زن و بقيه را ورثه ديگر مىبرند، و زن از همه اموال منقول ارث
مىبرد ولى از زمين و قيمت آن ارث نمىبرد و نيز از خود هوائى ارث نمىبرد
مثل بنا و درخت و فقط از قيمت هوائى ارث مىبرد.
مسأله 2847 - اگر زن بخواهد در چيزى كه از آن ارث نمىبرد تصرف كند،
بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و نيز ورثه تا سهم زن را نداده‌اند، نبايد در بناء و
چيزهايى كه زن از قيمت آنها ارث مىبرد بدون اجازه او تصرفى كنند و چنانچه
پيش از دادن سهم زن اينها را بفروشند در صورتى كه زن معامله را اجازه دهد،
صحيح و اگر نه نسبت به سهم او باطل است.
مسأله 2848 - اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند بايد
حساب كنند كه اگر آنها بدون اجازه در زمين بمانند تا از بين بروند چقدر ارزش
دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.
مسأله 2849 - مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و
چيزهائى كه در آن به كار رفته است در حكم ساختمان است.
مسأله 2850 - اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته
باشد، چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحى كه گفته
شد، به ‌طور مساوى بين زن هاى عقدى او قسمت مىشود، اگر چه شوهر با
547

هيچ يك از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد، ولى اگر در مرضى كه به آن
مرض از دنيا رفته زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده باشد، آن زن از او ارث
نمىبرد و حق مهر هم ندارد.
مسأله 2851 - اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بميرد
شوهرش اگر چه با او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مىبرد.
مسأله 2852 - اگر زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد طلاق رجعى
بدهند و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مىبرد و نيز اگر شوهر در بين عده
زن بميرد، زن از او ارث مىبرد ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا در عده
طلاق بائن يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمىبرد.
مسأله 2853 - اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از
گذشتن دوازده ماه هلالى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مىبرد: اول: آن كه در
اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد. دوم: به واسطهء بى ميلى به شوهر مالى به‌ او
نداده باشد كه به ‌طلاق دادن راضى شود. بلكه اگر چيزى هم به شوهر ندهد ولى
طلاق به تقاضاى زن باشد، باز هم ارث بردنش اشكال دارد. سوم: شوهر در
مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى
بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود، زن از او
ارث نمىبرد.
مسأله 2854 - لباسى كه مرد براى پوشيدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را
پوشيده باشد بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است.
مسائل متفرقه ارث
مسأله 2855 - قرآن و انگشتر و شمشير ميت و لباسى را كه پوشيده يا براى
پوشيدن گرفته و دوخته است اگر چه نپوشيده باشد مال پسر بزرگتر است و اگر
548

ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكى دارد، مثلا دو قرآن يا دو انگشتر دارد
چنانچه مورد استعمال است يا براى استعمال مهيا شده مال پسر بزرگتر است.
مسأله 2856 - اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد مثلا از دو زن او در
يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت
را به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.
مسأله 2857 - اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا
زيادتر باشد، بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسأله پيش
گفته شد، به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد بنابر احتياط
واجب بايد از آن چهار چيزى هم كه به پسر بزرگتر مىرسد به نسبت به قرض او
بدهند مثلا اگر همه دارائى او شصت تومان است و به مقدار بيست تومان آن از
چيزهائى است كه مال پسر بزرگتر است و سى تومان هم قرض دارد بنابر احتياط
واجب پسر بزرگ بايد به مقدار ده تومان از آن چهار چيز را بابت قرض ميت
بدهد.
مسأله 2858 - مسلمان از كافر ارث مىبرد ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميت
باشد از او ارث نمىبرد.
مسأله 2859 - اگر كسى يكى از خويشان خود را عمدا و به ناحق بكشد، از او
ارث نمىبرد ولى اگر از روى خطا باشد مثل آن كه سنگ به هوا بيندازد و اتفاقا به
يكى از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مىبرد ولى از ديه قتل ارث
نمىبرد.
مسأله 2860 - هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند در صورتى كه ميت بچه‌اى
داشته باشد كه در شكم مادر است و در طبقه او وارث ديگرى هم مانند اولاد و
پدر و مادر باشد، براى بچه‌اى كه در شكم است كه اگر زنده به دنيا بيايد ارث
مىبرد، سهم دو پسر را كنار مىگذارند. ولى اگر احتمال بدهند بيشتر است مثلا
549

احتمال بدهند كه زن سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مىگذارند، و
چنانچه مثلا يك پسر يا يك دختر به دنيا آمد، زيادى را ورثه بين خودشان
تقسيم مىكنند.
امر به معروف و نهى از منكر
مسأله 2861 - امر به معروف و نهى از منكر با شرائطى كه ذكر خواهد شد،
واجب است، و ترك آن معصيت است، و در مستحبات و مكروهات امر و نهى
مستحب است.
مسأله 2862 - امر به معروف و نهى از منكر واجب كفائى مىباشد و در
صورتى كه بعضى از مكلفين قيام به آن مىكنند از ديگران ساقط است، و اگر
اقامه معروف و جلوگيرى از منكر موقوف بر اجتماع جمعى از مكلفين باشد
واجب است اجتماع كنند.
مسأله 2863 - اگر بعضى امر و نهى كنند و مؤثر نشود و بعض ديگر احتمال
بدهند كه امر يا نهى آنها مؤثر است واجب است امر و يا نهى كنند.
مسأله 2864 - بيان مسأله شرعيه كفايت نمى كند در امر به معروف و نهى از
منكر بلكه بايد مكلف امر و نهى كند.
مسأله 2865 - در امر به معروف و نهى از منكر قصد قربت معتبر نيست، بلكه
مقصود اقامه واجب و جلوگيرى از حرام است.
شرايط امر به معروف و نهى از منكر
مسأله 2866 - چند چيز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهى از
منكر:
اول: آن كسى كه مىخواهد امر و نهى كند، بداند كه آنچه شخص مكلف بجا
550

نمىآورد واجب است بجا آورد، و آنچه بجا مىآورد بايد ترك كند. و بر كسى كه
معروف و منكر را نمىداند واجب نيست.
دوم: آن كه احتمال بدهد امر و نهى او تأثير مىكند، پس اگر بداند اثر
نمىكند واجب نيست.
سوم: آن كه بداند و يا اطمينان داشته باشد شخص معصيت كار بنا دارد كه
معصيت خود را تكرار كند، پس اگر بداند يا گمان كند يا احتمال صحيح بدهد كه
تكرار نمىكند واجب نيست.
چهارم: آن كه در امر و نهى مفسده‌اى نباشد، پس اگر بداند يا گمان كند كه
اگر امر يا نهى ضرر جانى يا عرضى و آبروئى يا مالى قابل توجه به او مىرسد
واجب نيست. بلكه اگر احتمال صحيح بدهد كه از آن ترس ضررهاى مذكور را
پيدا كند واجب نيست. بلكه اگر بترسد كه ضررى متوجه متعلقان او مىشود
واجب نيست، بلكه با احتمال وقوع ضرر جانى يا عرضى و آبروئى يا مالى
موجب حرج بر بعضى مؤمنين، واجب نمىشود بلكه در بسيارى از موارد حرام
است.
مسأله 2867 - اگر معروف يا منكر از امورى باشد كه شارع مقدس به آن
اهميت زياد مىدهد مثل اصول دين يا مذهب وحفظ قرآن مجيد وحفظ عقايد
مسلمانان يا احكام ضروريه، بايد ملاحظه اهميت شود، و در مجرد ضرر، موجب
واجب نبودن نمىشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقايد مسلمانان يا حفظ
احكام ضروريه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.
مسأله 2868 - اگر بدعتى در اسلام واقع شود مثل منكراتى كه دولت هاى
جائر انجام مىدهند به اسم دين مبين اسلام، واجب است خصوصا بر علماء
اسلام اظهار حق و انكار باطل، و اگر سكوت علماء اعلام موجب هتك مقام علم
و موجب اسائه ظن به علماء اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوى كه
551

ممكن است اگر چه بدانند تأثير نمىكند.
مسأله 2869 - اگر احتمال صحيح داده شود كه سكوت موجب آن مىشود كه
منكرى معروف شود يا معروفى منكر شود واجب است خصوصا بر علماء اعلام
اظهار حق و اعلام آن، و جايز نيست سكوت.
مسأله 2870 - اگر سكوت علماء اعلام موجب تقويت ظالم شود يا موجب
تأييد او گردد يا موجب جرأت او شود بر ساير محرمات، واجب است اظهار
حق و انكار باطل اگر چه تأثير فعلى نداشته باشد.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
مسأله 2871 - براى امر به معروف و نهى از منكر مراتبى است و جائز نيست
با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبه پائين، به مرتبه ديگر عمل شود.
مسأله 2872 - مرتبه اول آن كه با شخص معصيت كار طورى عمل شود كه
بفهمد براى ارتكاب او به معصيت، اين نحو عمل با او شده است، مثل اين كه از او
رو برگرداند، يا با چهره عبوس با او ملاقات كند، يا ترك مراوده با او كند و از او
اعراض كند به نحوى كه معلوم شود اين امور براى آن است كه او ترك معصيت
كند و ديگر تكرار ننمايد.
مسأله 2873 - اگر در اين مرتبه درجاتى باشد لازم است با احتمال تأثير
درجه خفيف تر به همان اكتفا كند، مثلا اگر احتمال مىدهد كه با عدم تكلم با او،
مقصود حاصل مىشود، به همان اكتفا كند و به درجه بالاتر، عمل نكند، خصوصا
اگر طرف، شخصى است كه اين نحو عمل موجب هتك او مىشود.
مسأله 2874 - اگر اعراض نمودن و ترك معاشرت با معصيت كار موجب
تخفيف معصيت مىشود يا احتمال بدهد كه موجب تخفيف مىشود، واجب است
اگر چه بداند موجب ترك به كلى نمىشود، و اين امر در صورتى است كه با
552

مراتب ديگر، نتواند از معصيت بطور كلى و يا بيش از اين مقدار جلوگيرى كند.
مسأله 2875 - مرتبه دوم از امر به معروف و نهى از منكر، امر و نهى به زبان
است، پس با احتمال تأثير و حصول شرايط گذشته، واجب است اهل معصيت را
نهى كنند، و تارك واجب را امر كنند به آوردن واجب.
مسأله 2876 - اگر احتمال بدهد كه با موعظه و نصيحت، معصيت كار ترك
مىكند معصيت را، لازم است اكتفا به آن، و نبايد از آن تجاوز كند.
مسأله 2877 - اگر مىداند كه نصيحت تأثير ندارد، واجب است با احتمال
تأثير امر و نهى الزامى كند، و اگر تأثير نمىكند مگر با تشديد در گفتار و تهديد بر
مخالفت، لازم است لكن بايد از دروغ و معصيت ديگر احتراز شود.
مسأله 2878 - جايز نيست براى جلوگيرى از معصيت، ارتكاب معصيت مثل
فحش و دروغ و اهانت، مگر آن كه معصيت، از چيزهايى باشد كه مورد اهتمام
شارع مقدس باشد و راضى نباشد به آن به هيچ وجه، مثل قتل نفس محترمه، در
اين صورت بايد جلوگيرى كند به هر نحو كه ممكن است.
مسأله 2879 - اگر عاصى ترك معصيت نمىكند مگر به جمع ما بين مرتبه اولى
و ثانيه از انكار، واجب است جمع به اين كه هم از او اعراض كند، و ترك
معاشرت نمايد و با چهره عبوس با او ملاقات كند، و هم او را امر به معروف كند
لفظا و نهى كند لفطا.
مسأله 2880 - مرتبه سوم توسل به زور وجبر است، پس اگر بداند يا اطمينان
داشته باشد كه ترك منكر نمىكند يا واجب را بجا نمىآورد مگر با اعمال زور و
جبر، واجب است لكن بايد تجاوز از قدر لازم نكند.
مسأله 2881 - اگر ممكن شود جلوگيرى از معصيت به اين كه بين شخص و
معصيت حائل شود و با اين نحو مانع از معصيت شود، لازم است اقتصار به آن
اگر محذور آن كمتر از چيزهاى ديگر باشد.
553

مسأله 2882 - اگر جلوگيرى از معصيت توقف داشته باشد بر اين كه دست
معصيت كار را بگيرد يا او را از محل معصيت بيرون كند يا در آلتى كه به آن
معصيت مىكند تصرف كند، جايز است، بلكه واجب است عمل كند.
مسأله 2883 - جايز نيست اموال محترمه معصيت كار را تلف كند مگر آن كه لازمه
جلوگيرى از معصيت باشد، در اين صورت اگر تلف كند احتياط لازم آن است
كه مثل يا قيمت آن را بپردازد و در غير اين صورت ضامن و معصيت كار است.
مسأله 2884 - اگر جلوگيرى از معصيت توقف داشته باشد بر حبس نمودن
معصيت كار در محلى يا منع نمودن از آن كه به محلى وارد شود، واجب است، با
مراعات مقدار لازم و تجاوز ننمودن از آن.
مسأله 2885 - اگر توقف داشته باشد جلوگيرى از معصيت، بر كتك زدن و
سخت گرفتن بر شخص معصيت كار، و در مضيقه قرار دادن او جايز است، لكن
لازم است مراعات شود كه زياده روى نشود، و بهتر بلكه احتياط لازم آنست كه
در اين امر و نظير آن اجازه از مجتهد جامع الشرايط گرفته شود.
مسأله 2886 - اگر جلوگيرى از منكرات و اقامه واجبات موقوف باشد بر
جرح و قتل، جائز نيست مگر به اذن مجتهد جامع الشرائط با حصول شرائط آن.
مسأله 2887 - اگر منكر از امورى است كه شارع اقدس به آن اهتمام مىدهد
و راضى نيست به وقوع آن به هيچ وجه، جايز است دفع آن به هر نحو كه ممكن
باشد، مثلا اگر كسى خواست يك شخص را كه جايز القتل نيست بكشد بايد از او
جلوگيرى كرد، و اگر ممكن نيست دفاع از قتل مظلوم مگر به قتل ظالم، جائز
است بلكه واجب است، و لازم است از مجتهد اذن حاصل نمايد لكن بايد
مراعات شود كه در صورت امكان جلوگيرى به نحو ديگرى كه به قتل منجر
نشود به آن نحو عمل كند، و اگر از حد لازم تجاوز كند معصيت كار و احكام
متعددى بر او جارى خواهد شد.
554

مسائل دفاع
مسأله 2888 - اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سر حدات آن هجوم نمايد،
واجب است بر جميع مسلمانان دفاع از آن به هر وسيله‌اى كه امكان داشته باشد:
از بذل جان و مال و در اين امر احتياج به اذن مجتهد جامع الشرايط نيست.
مسأله 2889 - اگر مسلمانان بترسند كه اجانب نقشه استيلا بر بلاد مسلمين را
كشيده‌اند چه بدون واسطه يا بواسطه عمال خود از خارج يا داخل واجب است
دفاع از ممالك اسلامى كنند به هر وسيله‌اى كه امكان داشته باشد.
مسأله 2890 - اگر در داخل ممالك اسلامى نقشه‌هايى از طرف اجانب
كشيده شده باشد كه خوف آن باشد كه تسلط بر ممالك اسلامى پيدا كنند، واجب
است بر مسلمانان كه با هر وسيله‌اى كه ممكن است، نقشه آنها را به هم بزنند، و
جلوگيرى از توسعه نفوذ آنها كنند.
مسأله 2891 - اگر بواسطه توسعه نفوذ سياسى يا اقتصادى و تجارى اجانب
خوف آن باشد كه تسلط بر بلاد مسلمين پيدا كنند، واجب است بر مسلمانان،
دفاع به هر نحو كه ممكن است، و قطع ايادى اجانب، چه عمال داخلى باشند يا
خارجى.
مسأله 2892 - اگر در روابط سياسى بين دولتهاى اسلامى و دول اجانب،
خوف آن باشد كه اجانب بر ممالك اسلامى، تسلط پيدا كنند اگر چه تسلط
سياسى و اقتصادى باشد، لازم است بر مسلمانان كه با اين نحو روابط مخالفت
كنند، و دول اسلامى را الزام كنند به قطع اين گونه روابط.
مسأله 2893 - اگر در روابط تجارى با اجانب خوف آن است كه به بازار
مسلمين صدمه اقتصادى وارد شود و موجب اسارت تجارى و اقتصادى شود،
555

واجب است قطع اين گونه روابط و حرام است اين نحو تجارت.
مسأله 2894 - اگر قرارداد رابطه چه سياسى و چه تجارى بين يكى از دول
اسلامى و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جايز نيست اين
گونه رابطه، و اگر دولتى اقدام به آن نمود، بر ساير دول اسلامى واجب است آن
را الزام كنند به قطع رابطه به هر نحو ممكن است.
مسأله 2895 - اگر بعض رؤساى ممالك اسلامى يا بعض مسئولين موجب
بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سياسى يا اقتصادى يا نظامى كه مخالف مصالح
اسلام و مسلمانان است، بواسطه اين خيانت، از مقامى كه دارد - هر مقامى باشد
- منعزل است. اگر فرض شود كه احراز آن مقام به حق بوده، و بر مسلمانان لازم
است به هر نحو كه ممكن شود آنان را با رعايت موازين شرعيه مجازات نمايند.
مسأله 2896 - روابط تجارى و سياسى با بعض دول كه آلت دست دول
بزرگ جائر هستند از قبيل دولت اسرائيل، جايز نيست. و بر مسلمانان لازم
است كه به هر نحو ممكن با اين نحو روابط مخالفت كنند، و بازرگانى كه با
اسرائيل و عمال اسرائيل روابط تجارى دارند، خائن به اسلام و مسلمانان و
كمك كار به هدم احكام اسلام هستند، و بر مسلمانان لازم است با اين
خيانتكاران چه دولت و چه تجار قطع رابطه كنند، و آنها را ملزم كنند به قطع
رابطه با اين نحو دولتها.
556