الكتاب: توضيح المسائل (فارسي)
المؤلف: السيد محمد الروحاني
الجزء:
الوفاة: ١٤١٨
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة:
سنة الطبع:
المطبعة:
الناشر:
ردمك:
ملاحظات: أوراق : في أصل الكتاب لا يوجد معلومات هوية الكتاب

توضيح المسائل
فتاواى
مرجع عاليقدر
حضرت آية الله العظمى
آقاى حاج سيد محمد روحاني دام ظله
1

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على أشرف الأنبياء
والمرسلين محمد وآله الطيبين الطاهرين واللعنة الدائمة على أعدائهم
أجمعين، إلى قيام يوم الدين.
احكام تقليد
(مسأله 1) شخص مسلمان بايد به أصول دين از روى دليل اعتقاد پيدا كند
و نمىتواند در أصول دين تقليد نمايد يعنى بدون سؤال از دليل، گفته كسى را قبول كند.
ولى در احكام دين در غير ضروريات و قطعيات بايد يا مجتهد بأشد كه بتواند احكام
را از روى دليل بدست آورد يا از مجتهد تقليد كند، يعنى بدون سؤال از دليل به دستور
أو رفتار نمايد، يا از رآه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد، كه يقين كند تكليف
خود را انجام داده است مثلا اگر عده أي از مجتهدين عملي را حرام مىدانند وعده
ديگر مىگويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملي را بعضي واجب
و بعضي مستحب مىدانند، آن را بجا آورد. بنابر أين كساني كه مجتهد نيستند و نمىتوانند به
احتياط عمل كنند، واجب است از مجتهد تقليد نمايند.
3

(مسأله 2) تقليد در احكام أين است كه انسان ملتزم شود به دستور مجتهد
عمل نمايد، و از مجتهدي بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى
و حلال زاده و زنده و عادل بأشد. و عادل كسى است كه كارهايى را كه بر أو واجب
است بجا آورد و گناهان كبيره را ترك كند و بنابر احتياط واجب گناهان صغيره را نيز
انجام ندهد و نشانه عدالت أين است كه در ظاهر شخص خوبى بأشد، كه اگر از أهل محل
يا همسايگان أو يا كساني كه با أو معاشرت دارند حال أو را بپرسند خوبى أو را تصديق
نمايند. و لازم است مجتهدي كه انسان از أو تقليد مىكند اعلم بأشد يعنى در فهميدن
حكم خدا از تمام مجتهدهاى زمان خود بهتر بأشد اگر چه اختلافى در فتوى نداشته
باشند.
(مسأله 3) مجتهد و اعلم را از سه رآه مىتوان شناخت:
(أول) آن كه خود انسان يقين كند، مثل آن كه از أهل علم بأشد و بتواند مجتهد
و اعلم را بشناسد.
(دو) آن كه دو نفر عالم و عادل، كه مىتوانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند،
مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند به شرط آن كه دو نفر عالم و عادل ديگر
با گفته آنان مخالفت ننمايند.
(سوم) آن كه عده أي از أهل علم كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند
و از گفته آنان اطمينان پيدا مىشود مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
(مسأله 4) اگر شناختن اعلم مشكل بأشد لازم است در معاملات احتياط
كند ولى در عبادات وجهي بر واجب نبودن احتياط در آن هست گرچه احتياط آن
است كه عبادات نيز مانند معاملات است و در صورتي كه احتياط ممكن نباشد بايد از
كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن أو دارد. بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه
كسى اعلم است و بداند ديگرى از أو اعلم نيست بايد از أو تقليد نمايد.
(مسأله 5) به دست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار رآه دارد:
(أول) شنيدن از خود مجتهد
4

(دوم) شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند
(سوم) شنيدن از كسى كه انسان به گفته أو اطمينان دارد.
(چهارم) ديدن در رسالة مجتهد در صورتي كه انسان به درستى آن رسالة
اطمينان داشته بأشد.
(مسأله 6) تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است مىتواند به
آنچه در رسالة أو نوشته شده عمل نمايد و اگر احتمال دهد كه فتواى أو عوض شده
جستجو لازم نيست.
(مسأله 7) اگر مجتهد اعلم در مسأله أي فتوى دهد مقلد آن مجتهد يعنى
كسى كه از أو تقليد مىكند نمىتواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند ولى
اگر فتوى ندهد و بفرمايد احتياط آنست كه فلان طور عمل شود مثلا بفرمايد احتياط
آنست كه در ركعت أول و دوم نماز بعد از سوره حمد يك سوره تمام بخواند مقلد بايد يا
به أين احتياط كه احتياط واجبش مىگويند عمل كند و يا به فتواى مجتهد ديگرى كه
تقليدش جايز است عمل نمايد پس اگر أو فقط سوره حمد را كافى بداند مىتواند سوره
را ترك كند و هم چنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مسأله محل تأمل است يا محل
اشكال و مانند اينها.
(مسأله 8) اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله أي فتوى داده يا پيش از آن
احتياط كند مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مىشود اگر
چه احتياط آنست كه سه مرتبه بشويند مقلد أو مىتواند عمل به احتياط را ترك نمايد
و أين را احتياط مستحب مىنامند.
(مسأله 9) اگر مجتهدي كه انسان از أو تقليد مىكند از دنيا برود در صورتي
كه از مجتهد زنده اعلم بأشد بايد بر تقليد أو باقي بماند و الا نمىتواند بر تقليد ميت باقي
بماند.
(مسأله 10) مسايلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد بنابر احتياط، واجب
است ياد بگيرد.
5

(مسأله 11) اگر براى انسان مسأله أي پيش آيد كه حكم آن را نمىداند لازم
است احتياط كند يا صبر كند تا فتواى مجتهد اعلم را به دست آورد ولى چنانچه
تأخير واقعه و احتياط ممكن نباشد و دستش به اعلم نرسد جائز است از غير اعلم
تقليد نمايد.
(مسأله 12) اگر كسى فتواى مجتهدي را به ديگرى بگويد چنانچه فتواى آن
مجتهد عوض شود لازم نيست به أو خبر دهد كه فتواى آن مجتهد عوض شده ولى اگر
بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده در صورتي كه ممكن بأشد بايد اشتباه را بر طرف
كند.
(مسأله 13) اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد سپس از
مجتهدي تقليد نمايد، در صورتي كه اعمال أو با فتواى مجتهدي كه به أو رجوع كرده
مطابق بأشد و هم چنين با فتواى كسى كه لازم بوده در زمان انجام دادن اعمال گذشته
به أو رجوع كند نيز مطابق بأشد آن اعمال صحيح است و الا محكوم به بطلان است.
توجه: نظر به أين كه استحباب أغلب اعمال مستحبى كه در أين رسالة آمده غير از
أغسال مستحبه و نوافل و برخى ديگر مبتنى بر قاعده تسامح است لذا بايد به نيت
رجاء آورده شود. يعنى هنگام عمل چنين قصد شود كه أين عمل را به اميد آن كه
مطلوب و خواسته خداوند بأشد بجا مىآورم.
احكام طهارت
" آب مطلق و مضاف "
(مسأله 14) آب يا مطلق است يا مضاف. آب مضاف آبيست كه آن را از چيزى
بگيرند مثل آب هندوانه و گلاب يا با چيزى مخلوط بأشد مثل آبى كه بقدرى با گل
و مانند آن مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند. و غير اينها آب مطلق است، و آن بر
پنج قسم است: (أول) آب كر (دوم) آب قليل (سوم) آب جارى (چهارم) آب باران
(پنجم) آب چاه.
6

1 - آب كر
(مسأله 15) وزن كر 74 - 376 كيلو گرم است و حجم آن بنابر مشهور 42
و 8 / 7 - وجب است ولى بعيد نيست كه مقدار قريب به 34 وجب مكعب كافى بأشد
يعنى مقدار آبى كه ظرف استوانه أي شكلى را كه قطر قاعده اش 5 / 3 وجب
و ارتفاعش نيز 5 / 3 وجب بأشد پر كند.
(مسأله 16) اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است
مانند لباس نجس به آب كر برسد، چنانچه آن آب بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد
نجس مىشود، و اگر تغيير نكند نجس نمىشود.
(مسأله 17) اگر بو يا رنگ يا مزه آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند
نجس نمىشود.
(مسأله 18) اگر عين نجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو يا
رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهد چنانچه مقداري كه تغيير نكرده كمتر از كر بأشد
تمام آب نجس مىشود. و اگر به اندازه كر يا بيشتر بأشد، فقط مقداري كه بو يا رنگ يا
مزه آن تغيير كرده نجس است.
(مسأله 19) آب فواره اگر متصل به كر بأشد آب نجس را پاك مىكند ولى اگر
قطره قطره روى آب نجس بريزد آن را پاك نمىكند مگر آن كه چيزى روى فواره بگيرند
تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بايد آب فواره با آن آب
نجس مخلوط گردد.
(مسأله 20) اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند آبى كه از
آن چيز مىريزد اگر متصل به كر بأشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته بأشد و عين
نجاست هم در آن نباشد پاك است.
(مسأله 21) اگر مقداري از آب كر يخ ببندد و باقي آن به قدر كر نباشد چنانچه
نجاست به آن برسد نجس مىشود و هر مقدار از يخ هم آب شود نجس است.
(مسأله 22) آبى كه به اندازه كر بوده اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه.
7

و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه به ملاقاة نجاست
نجس نمىشود.
(مسأله 23) كر بودن آب به دو رآه ثابت مىشود:
(أول) آن كه خود انسان يقين كند.
(دوم) آن كه دو مرد عادل خبر دهند بلكه به قول يك مرد عادل يا به قول
كسى كه مورد وثوق و اطمينان است در صورتي كه از گفته آنان اطمينان پيدا شود نيز
ثابت مىشود.
2 - آب قليل
(مسأله 24) آب قليل آبيست كه از زمين نجوشد و از كر كمتر بأشد.
(مسأله 25) اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد نجس
مىشود. ولى اگر با فشار روى چيز نجس بريزد مقداري كه به آن چيز مىرسد نجس
است و مقداري كه به آن چيز نرسيده پاك است.
(مسأله 26) آب قليلي كه براى بر طرف كردن عين نجاست روى چيز نجس
ريخته شود و از آن جدا گردد نجس است و آب قليلي كه بعد از بر طرف شدن عين
نجاست براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مىريزند و از آن جدا مىشود در
صورتي كه محل به مجرد شستن با آن پاك شود آن آب پاك است مثلا اگر محل نجس
چيزى بأشد كه به يك مرتبه شستن پاك شود و عين نجس هم نداشته بأشد غساله آن
يعنى آبى كه از آن در وقت شستن جدا مىشود پاك است، و اما چيزى كه دو مرتبه
شستن آن لازم است از غساله شستن أول بنابر احتياط واجب اجتناب لازم است
و غساله شستن دوم پاك است.
(مسأله 27) آبى كه با آن مخرج بول و غايط را مىشويند با پنج شرط چيز پاكى
را كه به آن رسيده است نجس نمىكند: (أول) آن كه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته
بأشد. (دوم) نجاستى از خارج به آن نرسيده بأشد. (سوم) نجاست ديگرى مثل خون با
بول يا غائط بيرون نيامده بأشد. (چهارم) ذره‌هاى غائط در آب پيدا نباشد. (پنجم)
بيشتر از مقدار معمول نجاست به أطراف مخرج نرسيده بأشد.
8

3 - آب جارى
آب جارى آبيست كه از زمين بجوشد و جريان داشته بأشد مانند آب چشمه
و قنات.
(مسأله 28) آب جارى اگر چه كمتر از كر بأشد چنانچه نجاست به آن برسد تا
وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.
(مسأله 29) اگر نجاستى به آب جارى برسد مقداري از آن كه بو يا رنگ يا
مزه اش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است، و طرفي كه متصل به چشمه است اگر
چه كمتر از كر بأشد پاك است، و آبهاى طرف ديگر نهر اگر به اندازه كر بأشد يا به واسطه
آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل بأشد پاك و اگر نه نجس است.
(مسأله 30) آب چشمه أي كه جارى نيست ولى طوريست كه اگر از آن
بردارند باز مىجوشد حكم آب جارى را دارد يعنى اگر نجاست به آن برسد تا وقتى كه
بو يا رنگ يا مزه اش به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است.
(مسأله 31) آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى است در صورتي كه
به ملاقاة نجس بو يا رنگ يا مزه اش تغيير نكند نجس نمىشود.
(مسأله 32) چشمه أي كه مثلا در زمستان مىجوشد و در تابستان از جوشش
مىافتد فقط وقتى كه مىجوشد حكم آب جارى را دارد.
(مسأله 33) آب حوضچه حمام اگر كمتر از كر بأشد. چنانچه به خزينه أي كه
آبش به ضميمة آب حوض به اندازه كر است متصل بأشد و به ملاقاة نجس بو يا رنگ
يا مزه آن تغيير نكند نجس نمىشود.
(مسأله 34) آب لوله‌هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مىريزد اگر به
ضميمة حوضي كه متصل به آن است به قدر كر بأشد حكم كر را دارد.
(مسأله 35) آبى كه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمىجوشد، چنانچه
كمتر از كر بأشد و نجاست به آن برسد نجس مىشود، اما اگر با فشار جارى بأشد و مثلا
نجاست به پايين آن برسد طرف بالاى آن نجس نمىشود.
9

4 - آب باران
(مسأله 36) چيزى كه به غير بول نجس شده و عين نجاست در آن نيست به هر
جاى آن يك مرتبه باران برسد پاك مىشود. و بنابر احتياط واجب در فرش و لباس
و مانند اينها كه متنجس به بول شده است بايد دو مرتبه باران به آنها برسد و بعد از هر
مرتبه فشار هم لازم است ولى باريدن دو سه قطره فايده ندارد بلكه بايد طورى بأشد
كه بگويند باران مىآيد.
(مسأله 37) اگر باران بر عين نجس ببارد و بجاى ديگر ترشح كند چناچه عين
نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته بأشد پاك است پس اگر
باران بر خون ببارد و ترشح كند چنانچه ذره أي خون در آن بأشد يا آن كه بو يا رنگ يا
مزه خون گرفته بأشد نجس مىباشد.
(مسأله 38) اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست بأشد تا وقتى
باران به بام مىبارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مىريزد پاك است،
ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم بأشد آبى كه مىريزد به چيز نجس رسيده است
نجس مىباشد.
(مسأله 39) زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مىشود و اگر باران بر زمين
جارى شود و در حال باريدن به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك
مىكند.
(مسأله 40) خاك نجسى كه به واسطه باران گل شود پاك نمىشود.
(مسأله 41) هر گاه آب باران در جايى جمع شود اگر چه كمتر از كر بأشد
چنانچه موقعى كه باران مىآيد چيز نجس را در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزه
نجاست نگيرد آن چيز نجس پاك مىشود.
(مسأله 42) اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد و بر آن
زمين نجس جارى شود فرش نجس نمىشود و زمين هم پاك مىگردد.
10

5 - آب چاه
(مسأله 43) آب چاهى كه از زمين مىجوشد اگر چه كمتر از كر بأشد چنانچه
نجاست به آن برسد تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك
است ولى مستحب است پس از رسيدن بعضي از نجاستها مقداري كه در كتابهاى
مفصل گفته شده از آب آن بكشند.
(مسأله 44) اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد
چنانچه تغيير آب چاه از بين برود پاك مىشود و لازم است با آبى كه از چاه مىجوشد
مخلوط گردد.
(مسأله 45) اگر آب باران در گودالى جمع شود و كمتر از كر بأشد پس از قطع
باران به رسيدن نجاست به آن نجس مىشود.
11

احكام آبها
(مسأله 46) آب مضاف كه معنى آن گفته شد، چيز نجس را پاك نمىكند و وضو
و غسل هم با آن باطل است.
(مسأله 47) آب مضاف هر قدر زياد بأشد، اگر ذره أي نجاست به آن برسد نجس
مىشود، ولى چنانچه با فشار هر چند ضعيف بأشد روى چيز نجس بريزد مقداري كه به
چيز نجس رسيده نجس است و مقداري كه نرسيده است پاك مىباشد. مثلا اگر گلاب
را از گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه به دست رسيده نجس، و آنچه به دست
نرسيده پاك است.
(مسأله 48) اگر آب مضاف نجس طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود، كه
ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مىشود.
(مسأله 49) آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست كه به حد مضاف شدن رسيده يا
نه و آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعنى چيز
نجس را پاك نمىكند، و وضو و غسل هم با آن باطل است.
(مسأله 50) آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلا
مطلق يا مضاف بوده نجاست را پاك نمىكند و وضو و غسل هم با آن باطل است
و چنانچه نجاستى به آن برسد نجس نمىشود، اگر به اندازه كر يا بيشتر بأشد.
(مسأله 51) آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه
آن را تغيير دهد، اگر چه كر يا جارى بأشد نجس مىشود ولو اگر بو يا رنگ يا مزه آب
به واسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود، مثلا مردارى كه پهلوى آبست بوى
آن را تغيير دهد نجس نمىشود.
(مسأله 52) آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا
مزه آن را تغيير داده، چنانچه به كر يا جارى متصل شود، يا باران بر آن ببارد يا باد باران
12

را در آن بريزد، يا آب باران از ناودان هنگام باريدن در آن جارى شود، در تمام أين
صور چنانچه تغيير آن از بين برود پاك مىشود، ولى بايد آب باران يا كر يا جارى با
آن مخلوط گردد.
(مسأله 53) اگر چيز نجسى را در كر يا جارى تطهير نمايند در شستنى كه با آن
پاك مىگردد آبى كه بعد از بيرون آوردن از آن مىريزد پاك است.
(مسأله 54) آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاك است و آبى كه
نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه نجس است.
(مسأله 55) نيم‌خورده سگ و خوك و كافر غير كتابي بلكه كتابي نيز بنابر
احتياط واجب نجس و خوردن آن حرام است. و نيم‌خورده حيوانات حرام گوشت
پاك، و خوردن آن نسبت به غير گربه مكروه مىباشد.
احكام تخلى
(مسأله 56) واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر عورت خود را از
كساني كه مكلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با أو محرم باشند، و هم چنين از ديوانه
و بچه‌هاى مميز - كه خوب و بد را مىفهمند - بپوشاند، ولى زن و شوهر و كساني كه در
حكم آنها هستند مثل كنيز و مالكش لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
(مسأله 57) لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند، و اگر مثلا با
دست هم آن را بپوشاند كافيست.
(مسأله 58) موقع تخلى بنابر احتياط واجب بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم
و سينه رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
(مسأله 59) اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله
بأشد، و عورت خود را از قبله برگرداند كفايت نمىكند، و اگر جلو بدن أو رو به قبله يا
پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آنست كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.
13

(مسأله 60) احتياط مستحب آنست كه طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه
احكام آن بعدا گفته مىشود، و موقع تطهير مخرج بول و غائط رو به قبله و پشت به قبله
نباشد.
(مسأله 61) اگر براى آن كه نا محرم أو را نبيند، مجبور شود، رو به قبله يا پشت
به قبله بنشيند، بايد رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، و نيز اگر از رآه ديگر ناچار بأشد
كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.
(مسأله 62) احتياط واجب آنست كه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت
به قبله ننشانند، ولى اگر خود بچه بنشيند جلوگيرى از أو واجب نيست.
(مسأله 63) در چهار جا تخلى حرام است: (أول) در كوچه‌هاى بن بست در
صورتي كه صاحبانش اجازه نداده باشند. (دوم) در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده
است. (سوم) در جائى كه براى عده مخصوصى وقف شده است مثل بعضي از
مدرسه‌‌ها. (چهارم) روى قبر مؤمنين در صورتي كه بي احترامى به آنان بأشد و هم چنين
هر جائى كه تخلى موجب هتك حرمت يكى از مقدسات دين يا مذهب شود.
(مسأله 64) در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مىشود: (أول) آن كه با
غائط نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده بأشد و با مخرج ملاقاة كرده بأشد.
(دوم) آن كه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده بأشد. (سوم) آن كه أطراف مخرج
بيشتر از مقدار معمول آلوده شده بأشد، و در غير أين سه صورت مىتوان مخرج را با
آب شست و يا به دستوري كه بعدا گفته مىشود، با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك
كرد اگر چه شستن با آب بهتر است.
(مسأله 65) مخرج بول با غير آب پاك نمىشود. و در جارى اگر بعد از بر طرف
شدن بول يك مرتبه بشويند كافيست، ولى با آب قليل و هم چنين كر بنابر احتياط
واجب بايد دو مرتبه شست و بهتر آنست كه سه مرتبه شسته شود.
(مسأله 66) اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط در آن
نماند، ولى باقي ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر در دفعه أول طورى شسته
14

شود كه ذره أي از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
(مسأله 67) با سنگ و كلوخ و پارچه و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند
مىشود مخرج غائط را تطهير كرد، و چنانچه رطوبت كمي داشته باشند كه به مخرج
نرسد اشكال ندارد.
(مسأله 68) احتياط آنست كه سنگ و كلوخ يا پارچه أي كه غائط را با آن بر
طرف مىكنند، سه قطعه بأشد اگر چه سه طرف يك سنگ يا سه قسمت يك پارچه نيز
كافى است و اگر با آنچه كه گفته شد بر طرف نشود بايد بقدرى اضافه نمايند تا مخرج
كاملا پاكيزه شود، ولى باقي ماندن ذره‌هاى كوچكى كه ديده نمىشوند اشكال ندارد.
(مسأله 69) پاك كردن مخرج غائط با چيزهائى كه احترام آنها لازم است مانند
كاغذى كه اسم خدا و پيغمبران بر آن نوشته شده حرام است، و پاك كردن مخرج با
استخوان و سرگين اشكال ندارد و مخرج با آنها پاك مىشود.
(مسأله 70) اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه، لازم است تطهير نمايد
اگر چه عادتا هميشه بعد از بول يا غائط فورا تطهير مىكرده.
(مسأله 71) اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهير كرده يا
نه در صورتي كه احتمال بدهد كه پيش از شروع به نماز ملتفت حالش بوده نمازى كه
خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعدى بايد تطهير كند.
استبراء
(مسأله 72) استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول
انجام مىدهند، براى آن كه يقين كنند بول در مجرى نمانده است. و آن داراى اقسامى است
و بهترين آنها أين است كه بعد از قطع شدن بول اگر مخرج غائط نجس شده، أول آن را
تطهير كنند بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت
بكشند و بعد انگشت شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند
15

و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
(مسأله 73) آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن با زن از انسان خارج
مىشود و به آن (مذى) مىگويند پاك است، و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مىآيد
و به آن (وذى) گفته مىشود، و آبى كه گاهى بعد از بول بيرون مىآيد و به آن (ودي) مىگويند
اگر بول به آن نرسيده بأشد پاك است. و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى
از أو خارج شود، و شك كند كه بول است يا يكى از أين سه آب، پاك مىباشد.
(مسأله 74) اگر انسان شك كند كه استبراء كرده يا نه و رطوبتى از أو بيرون آيد
كه نداند پاك است يا نه، نجس مىباشد. و چنانچه وضو گرفته بأشد باطل مىشود ولى
اگر شك كند استبرائى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از أو بيرون آيد كه نداند
پاك است يا نه پاك مىباشد و وضو را هم باطل نمىكند.
(مسأله 75) كسى كه استبراء نكرده اگر به واسطه آن كه مدتى از بول كردن أو
گذشته يقين كند بول در مجرى نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك است يا
نه، آن رطوبت پاك مىباشد و وضو را هم باطل نمىكند.
(مسأله 76) اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از
وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى، واجب است احتياطا غسل كند و وضو
هم بگيرد ولى اگر وضو نگرفته بأشد فقط گرفتن وضو كافيست.
(مسأله 77) براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند كه
بول است يا نه پاك مىباشد، و وضو و غسل أو را هم باطل نمىكند.
مستحبات و مكروهات تخلى
(مسأله 78) مستحب است در موقع تخلى جائى بنشيند كه كسى أو را نبيند
و موقع وارد شدن به مكان تخلى أول پاى چپ، و موقع بيرون آمدن أول پاى راست را
بگذارد، و هم چنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند وسنگينى بدن را بر
16

پاى چپ بيندازد.
(مسأله 79) نشستن روبروى خورشيد و ماه در موقع تخلى مكروه است ولى
اگر عورت خود را به وسيله أي بپوشاند مكروه نيست. و نيز در موقع تخلى نشستن
روبروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و در خانه و زير درختى كه ميوه مىدهد و چيز
خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه مىباشد. و هم چنين است
حرف زدن در حال تخلى، ولى اگر ناچار بأشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد.
(مسأله 80) ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران
و در آب، خصوصا آب راكد مكروه است.
(مسأله 81) خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است، و اگر براى بدن ضرر
كلى داشته بأشد حرام است.
(مسأله 82) مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از
جماع و بعد از بيرون آمدن منى بول كند.
نجاسات
(مسأله 83) نجاسات يازده چيز است: (أول) بول، (دوم) غائط، (سوم) منى،
(چهارم) مردار، (پنجم) خون، (ششم) و (هفتم) سگ و خوك، (هشتم) كافر،
(نهم) شراب، (دهم) فقاع، (يازدهم) عرق حيوان نجاستخوار. و أين سه بنابر احتياط
واجب نجس مىباشند.
1 - 2 بول و غائط
(مسأله 84) بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد
يعنى اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مىكند، نجس است و غائط حيوان حرام
گوشتى كه خون آن جستن نمىكند مثل ما هي حرام گوشت و هم چنين فضله حيوانات
17

كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.
(مسأله 85) بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاك و بهتر اجتناب از آنها است.
(مسأله 86) بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است و هم چنين است بول
و غائط گوسفندى كه شير خوك خورده به تفصيلي كه خواهد آمد يا حيواني كه انسان
با آن نزديكى نموده است.
3 - منى
(مسأله 87) منى انسان و هر حيواني كه خون جهنده دارد نجس
است و هم چنين است بنابر احتياط واجب منى حيواني كه خون جهنده ندارد.
4 - مردار
(مسأله 88) مردار انسان و هر حيواني كه خون جهنده دارد نجس است چه
خودش مرده بأشد، يا به غير دستوري كه در شرع معين شده آن را كشته باشند. و ما هي
چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب بميرد پاك است
(مسأله 89) چيزهائى از مردار مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان كه
روح ندارند پاك است.
(مسأله 90) اگر از بدن انسان يا حيواني كه خون جهنده دارد در حالي كه زنده
است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است.
(مسأله 91) اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن را بكنند پاك است.
(مسأله 92) تخم مرغ كه از شكم مرغ مرده بيرون مىآيد اگر پوست روى آن
سفت شده بأشد پاك است ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
(مسأله 93) اگر بره و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه أي
كه در شيردان آنها مىباشد پاك است.
(مسأله 94) داروهاى روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از بلاد غير
18

اسلامى مىآورند، اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته بأشد پاك است.
(مسأله 95) گوشت و پيه و چرمى كه از بازار مسلمانها يا از مسلمانى گرفته
شود و معلوم نباشد كه از كافر گرفته شده، در صورتي كه احتمال آن برود كه از حيواني
است كه به دستور شرع كشته شده پاك است و نماز خواندن در آن چرم و خوردن آن
گوشت و پيه جايز است و چنانچه اينها از دست كافر گرفته شود يا از دست مسلمانى
كه از كافر گرفته و نداند كه آيا از حيواني است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، پاك
ولى نماز خواندن در آن چرم و خوردن آن گوشت و پيه جايز نيست.
5 - خون
(مسأله 96) خون انسان و هر حيواني كه خون جهنده دارد يعنى حيواني كه اگر
رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند نجس است، پس خون حيواني كه مانند ما هي
و پشه خون جهنده ندارد پاك مىباشد.
(مسأله 97) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري كه در شرع معين شده
بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش مىماند پاك است ولى
اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه أين كه سر حيوان در جاى بلند بوده خون به بدن
حيوان برگردد، آن خون نجس است.
(مسأله 98) بنابر احتياط واجب از تخم مرغى كه ذره أي خون در آنست بايد
اجتناب كرد. ولى اگر خون در زرده بأشد تا پوست نازك روى آن پاره نشده سفيده
پاك مىباشد.
(مسأله 99) خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مىشود نجس است و شير
را نجس مىكند.
(مسأله 100) اگر خونى كه از لأي دندانها مىآيد، به واسطه مخلوط شدن با آب
دهان از بين برود اجتناب از آب دهان لازم نيست.
(مسأله 101) خونى كه به واسطه كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مىميرد
19

اگر طورى بأشد كه به آن خون نگويند پاك و اگر به آن خون بگويند نجس است و در أين
صورت چنانچه ناخن يا پوست سوراخ شود اگر بيرون آوردن خون و تطهير محل
جهت وضو يا غسل مشقت زياد دارد بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
(مسأله 102) اگر انسان نداند كه خون زير پوست مرده يا گوشت به واسطه
كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است.
(مسأله 103) اگر موقع جوشيدن غذا ذره أي خون در آن بيفتد تمام غذا و ظرف
آن نجس مىشود، و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
(مسأله 104) زردابه أي كه در حال بهبودى زخم در أطراف آن پيدا مىشود اگر
معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك مىباشد.
6 - 7 سگ و خوك
(مسأله 105) سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مىكنند حتى مو و استخوان
و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است، ولى سگ و خوك دريائى پاك است.
8 - كافر
(مسأله 106) كافر يعنى كسى كه منكر خدا يا معاد است، يا براى خدا شريك
قرار مىدهد، و هم چنين غلاة (يعنى آنهائى كه يكى از أئمة (عليهم السلام) را خدا خوانده يا
بگويند خدا در أو حلول كرده است) و بنابر احتياط واجب خوارج و نواصب (يعنى
آنهائى كه به أئمة عليهم السلام اظهار دشمنى مىنمايند) نجسند، و هم چنين است بنا بر
أقوى كسى كه نبوت يا يكى از احكام خدا را كه مىداند آن چيز حكم خدا است منكر
شود، در صورتي كه انكار آن حكم به انكار نبوت برگردد. و اما أهل كتاب (يعنى يهود
و نصارى و مجوس) كه پيغمبرى حضرت خاتم الأنبياء محمد بن عبد الله صلى الله عليه
وآله را قبول ندارند نيز بنابر مشهور نجس مىباشند، و أين قول موافق احتياط است پس
اجتناب از آنها نيز لازم است.
20

(مسأله 107) تمام بدن كافر حتى مو و ناخن و رطوبتهاى أو نجس است.
(مسأله 108) اگر پدر و مادر بچه نا بالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است مگر
در صورتي كه مميز و مظهر اسلام بأشد، و اگر يكى از اينها مسلمان بأشد بچه پاك
است.
(مسأله 109) كسى كه در شهر مسلمان نشين است و معلوم نيست مسلمان است
يا نه، پاك مىباشد ولى احكام ديگر مسلمان را ندارد، مثلا نمىتواند زن مسلمان بگيرد.
(مسأله 110) شخصي كه به يكى از دوازده امام (عليهم السلام) از روى دشمنى دشنام
دهد بنابر احتياط واجب نجس است.
9 - شراب
(مسأله 111) بنابر احتياط واجب شراب و هر چيزى كه انسان را مست
مىكند چنانچه به خودى خود روان بأشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشيش
(چرس) روان نباشد پاك است اگر چه چيزى در آن بريزند كه روان شود.
(مسأله 112) الكل صنعتي كه براى رنگ كردن در و پنجره و ميز و صندلى و مانند
اينها به كار مىبرند تمام اقسامش پاك مىباشد.
(مسأله 113) اگر انگور و آب انگور به خودى خود يا به واسطه پختن جوش
بيايد پاك ولى خوردن آن حرام است.
(مسأله 114) خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگر چه جوش بيايند پاك
و خوردن آنها حلال است بنابر أين اضافه نمودن آنها به غذاهاى پختنى اشكال ندارد
گرچه احتياط در ترك آن است.
10 - فقاع
(مسأله 115) فقاع كه از جو گرفته مىشود و به آن آبجو مىگويند، بنابر احتياط
واجب نجس است و غير فقاع مانند آبى كه به دستور طبيب از جو مىگيرند، و به آن ماء
21

الشعير مىگويند پاك مىباشد.
(مسأله 116) عرق جنب از حرام پاك است، و بنابر احتياط واجب نماز با آن
نخوانند، و نزديكى با زن در حال حيض حكم جنابت از حرام را دارد.
(مسأله 117) اگر انسان در اوقاتى كه نزديكى با زن حرام است - مثلا در روز
ماه رمضان، با زن خود نزديكى كند - عرق أو حكم عرق جنب از حرام را دارد.
(مسأله 118) اگر جنب از حرام تيمم بدل از غسل نمايد، و بعد از تيمم عرق كند،
حكم آن عرق حكم عرق قبل از تيمم است.
(مسأله 119) اگر كسى از حرام جنب شود، و بعد با حلال خود نزديكى كند
احتياط واجب آنست كه در نماز از عرق خود اجتناب نمايد، و چنانچه أول با حلال
خود نزديكى كند و بعد مرتكب حرام شود عرق أو حكم عرق جنب از حرام را ندارد.
11 - عرق حيوان نجاستخوار
(مسأله 120) بنابر احتياط واجب عرق شتر نجاستخوار و هر حيواني كه به
خوردن نجاست انسان عادت كرده، نجس است، و نماز با آن جائز نيست.
22

رآه ثابت شدن نجاست
(مسأله 121) نجاست هر چيزى از سه رآه ثابت مىشود:
(أول) آن كه خود انسان يقين يا اطمينان كند كه آن چيز نجس است، و اگر گمان
داشته بأشد چيزى نجس است لازم نيست از آن اجتناب نمايد. بنابر أين غذا خوردن
در قهوه خانه و ميهمانخانه هائى كه مردمان لا ابالى و كساني كه پاك و نجس را مراعاة
نمىكنند در آنها غذا مىخورند، اگر انسان يقين نداشته بأشد غذايى را كه براى أو
آورده اند نجس است اشكال ندارد.
(دوم) آن كه كسى كه چيزى در اختيار أو است بگويد آن چيز نجس است، مثلا
همسر يا خدمتكار انسان نسبت به ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار أو است بگويد
نجس است در صورتي كه از گفته آنان اطمينان حاصل شود نجس مىباشد و در
صورتي كه از قول آنها اطمينان حاصل نشود بنابر احتياط واجب اجتناب كند.
(سوم) آن كه دو مرد عادل بگويند چيزى نجس است.
(مسأله 122) اگر به واسطه ندانستن مسأله نجس بودن و پاك بودن چيزى را
نداند، مثلا نداند فضله موش پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر با أين كه
مسأله را مىداند در چيزى شك كند كه پاك است يا نه، مثلا شك كند آن چيز خون
است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مىباشد و جستجو كردن يا
پرسيدن لازم نيست.
(مسأله 123) چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه نجس است و چيز
پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است، و در صورتي كه بتواند نجس بودن يا
پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست جستجو كند.
(مسأله 124) اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده
مىكند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند ولى اگر مثلا نمىداند
لباس خودش نجس شده يا لباسى كه از تصرف أو خارج بوده و مال ديگرى مىباشد
لازم نيست از لباس خودش اجتناب نمايد.
23

چيز پاك چگونه نجس مىشود
(مسأله 125) اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها بطورى تر
بأشد كه ترى يكى به ديگرى برسد چيز پاك نيز نجس مىشود، و هم چنين اگر به چيز
سومى با همان رطوبت برسد نجسش مىكند، و مشهور فرموده اند كه متنجس بطور
مطلق منجس است، ولى در غير واسطه أول در صورتي كه با غير آب قليل و مايعات
ديگر ملاقاة كند موجب نجاست نيست، اگر چه احتياط مستحب در اجتناب از آن
است (مثال) در صورتي كه دست راست به بول متنجس شود، آنگاه آن دست با
رطوبت با دست چپ ملاقاة كند أين ملاقاة موجب نجاست دست چپ خواهد بود،
و اگر دست چپ بعد از خشكيدن با آب قليل ملاقاة كند آب نيز نجس مىشود، ولى
اگر با چيز ديگرى با رطوبت ملاقاة كند موجب نجاست آن چيز نمىشود گرچه
احتياط مستحب در اجتناب از آنست، و اگر ترى بقدرى كم بأشد كه به ديگرى نرسد،
چيزى كه پاك بوده نجس نمىشود، اگر چه به عين نجس برسد.
(مسأله 126) اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد، و انسان شك كند كه هر دو يا
يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاك نجس نمىشود.
(مسأله 127) دو چيزى كه انسان نمىداند كدام پاك و كدام نجس است اگر چيز
پاكى با رطوبت بعدا به يكى از آنها برسد نجس نمىشود.
(مسأله 128) زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته بأشد، هر قسمتى كه
نجاست به آن برسد نجس مىشود، و جاهاى ديگر آن پاك است و هم چنين است خيار
و خربزه و مانند اينها.
(مسأله 129) هر گاه شيره و روغن و مانند اينها طورى بأشد كه اگر مقداري از
آن را بردارند جاى آن خالى نمىماند، همين كه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس
مىشود. ولى اگر طورى بأشد كه جاى آن در موقع برداشتن خالى بماند اگر چه بعد پر
24

شود، فقط جائى كه نجاست به آن رسيده نجس مىباشد، پس اگر فضله موش در آن
بيفتد جائى كه فضله افتاده نجس و بقيه پاك است.
(مسأله 130) اگر مگس يا حيواني مانند آن روى چيز نجسى كه تر است
بنشيند، و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست
همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مىشود، و اگر نداند پاك است.
(مسأله 131) اگر جائى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آن جا به جاى
ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مىشود، و اگر عرق به جاى ديگر نرود
جاهاى ديگر بدن پاك است.
(مسأله 132) اخلاطى كه از بيني يا گلو مىآيد، اگر خون داشته بأشد جائى كه
خون دارد نجس و بقيه آن پاك است. پس اگر به بيرون دهان يا بيني برسد مقداري را
كه انسان يقين دارد جاى نجس أخلاط به آن رسيده نجس است، و محلى را كه شك
دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه، پاك مىباشد.
(مسأله 133) اگر آفتابه أي را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس بگذارند
چنانچه از جريان بيفتد و آب زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود آب
آفتابه نجس مىشود، ولى اگر آب آفتابه جريان داشته بأشد نجس نمىشود.
(مسأله 134) اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتي كه بعد از
بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است. پس اگر أسباب اماله يا آب آن در
مخرج غائط وارد شود، يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون
آمدن به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و هم چنين است آب دهان و بيني اگر در
داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد.
25

احكام نجاسات
(مسأله 135) نجس كردن خط و ورق قرآن در صورتي كه مستلزم هتك بأشد
بي اشكال حرام است و اگر نجس شود بايد فورا آن را آب بكشند، بلكه بنابر احتياط
واجب در غير فرض هتك نيز نجس كردن آن حرام و آب كشيدن واجب است.
(مسأله 136) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتي كه بي احترامى به قرآن بأشد
بايد آن را آب بكشند.
(مسأله 137) گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن
عين نجس خشك بأشد حكم نجس كردن آن را دارد.
(مسأله 138) نوشتن قرآن با مركب نجس اگر چه يك حرف آن بأشد حكم
نجس كردن آن را دارد، و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند يا به واسطه تراشيدن
و مانند آن كارى كنند كه از بين برود.
(مسأله 139) در صورتي كه دادن قرآن به كافر مستلزم هتك بأشد حرام
و گرفتن قرآن از أو واجب است.
(مسأله 140) اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است، مثل كاغذى كه
اسم خدا يا پيامبر (صلى الله عليه وآله) يا امام (عليه السلام) بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن
و آب كشيدن آن اگر چه خرج داشته بأشد واجب است. و اگر بيرون آوردن آن ممكن
نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است، و نيز اگر تربت در
مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد بايد تا وقتى كه يقين نكرده اند كه به كلى
از بين رفته به آن مستراح نروند.
(مسأله 141) خوردن و آشاميدن چيز متنجس حرام است، و هم چنين است بنابر
احتياط خوراندن آن به ديگرى، و در خوراندن آن به طفل يا ديوانه أظهر جواز است،
و اگر خود طفل يا ديوانه غذاى نجس را بخورد يا با دست نجس غذا را نجس كند
26

و بخورد بي اشكال لازم نيست از أو جلوگيرى كنند.
(مسأله 142) چيز نجسى را كه استعمال آن مشروط به طهارت است در
صورتي كه بخواهند بفروشند يا عاريه دهند بايد نجاستش را به طرف بگويند و اما در
مثل لباس لازم نيست نجاستش را به طرف بگويند گرچه بدانند كه با آن نماز
مىخواند زيرا كه پاك بودن لباس در نماز شرط واقعي نيست.
(مسأله 143) اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مىخورد يا با لباس نجس نماز
مىخواند، لازم نيست به أو بگويد.
(مسأله 144) اگر جائى از خانه يا فرش كسى نجس بأشد و ببيند بدن يا لباس يا
چيز ديگر كساني كه وارد خانه أو مىشوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است، و در
معرض أين بأشد كه نجاست به مأكول و مشروب سرايت كند، بنابر احتياط واجب بايد
به آنان بگويد.
(مسأله 145) اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بنابر
احتياط واجب بايد به مهمانها بگويد، اما اگر يكى از مهمانها بفهمد لازم نيست به
ديگران خبر دهد. ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه به واسطه نجس بودن
آنان خود أو هم نجس مىشود بهتر است بعد از غذا به آنان بگويد.
(مسأله 146) اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه صاحبش آن چيز
را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مىكند، مانند ظروفى كه در خوردن
و آشاميدن استعمال مىشود احتياط واجب آن است كه نجس شدن آن را به أو بگويد و اما
مثل لباس، نجس شدن آن را لازم نيست بگويد، اگر چه بداند صاحبش با آن نماز
مىخواند زيرا كه پاك بودن لباس در نماز شرط واقعي نيست.
(مسأله 147) اگر بچه بگويد چيزى نجس است يا چيزى را آب كشيده نبايد
حرف أو را قبول كرد. و هم چنين بچه أي كه تكليفش نزديك است اگر بگويد چيزى را
آب كشيده أم يا چيزى نجس است نمىشود حرف أو را قبول كرد اگر چه آن چيز در
تصرف أو بأشد مگر أين كه از گفته آنان اطمينان پيدا شود.
27

مطهرات
(مسأله 148) دوازده چيز نجاست را پاك مىكند، و آنها را مطهرات گويند:
(أول) آب (دوم) زمين (سوم) آفتاب (چهارم) استحاله (پنجم) انقلاب (ششم) انتقال
(هفتم) اسلام (هشتم) تبعيت (نهم) بر طرف شدن عين نجاست (دهم) استبراء حيوان
نجاستخوار (يازدهم) غائب شدن مسلمان (دوازدهم) خارج شدن خون متعارف از
ذبيحه، و احكام اينها بطور تفصيل در مسائل آينده گفته مىشود.
1 - آب
(مسأله 149) آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مىكند:
(أول) آن كه مطلق بأشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد، چيز نجس را
پاك نمىكند.
(دوم) آن كه پاك بأشد.
(سوم) آن كه وقتى چيز نجس را مىشويند آب مضاف نشود، و در شستنى كه
بعد از آن شستن ديگر لازم نيست بايد بو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد، و در غير
آن شستن تغيير ضرر ندارد، مثلا چيزى را با آب كر يا قليل بشويد و دو دفعه شستن
در آن لازم بأشد در دفعه أول اگر چه تغيير كند و در دفعه دوم با آبى تطهير كند كه تغيير
نكند پاك مىشود.
(چهارم) آن كه بعد از آب كشيدن چيز نجس عين نجاست در آن نباشد. و پاك
شدن چيز نجس با آب قليل يعنى آب كمتر از كر شرطهاى ديگرى هم دارد كه بعدا
گفته مىشود.
(مسأله 150) ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، و هم چنين است
در كر بنابر احتياط واجب و در جارى يك مرتبه كافى است، ولى ظرفى را كه سگ از
28

آن آب يا چيز روان ديگر خورده بنابر احتياط واجب با خاك خشك خاكمال شود
سپس مقداري آب و خاك، خاكمال گردد، سپس آب بريزند كه خاك آن زائل شود
و بعد يك مرتبه در كر يا جارى يا سه مرتبه با آب قليل بشويند. و هم چنين است بنابر
احتياط مستحب ظرفى را كه سگ ليسيده يا آب دهانش را در آن ريخته.
(مسأله 151) اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن زده تنگ بأشد بايد خاك را در آن
بريزند و مقداري آب ريخته با شدت حركت دهند تا خاك به همه آن ظرف برسد.
و بعد به ترتيبي كه ذكر شد بشويند.
(مسأله 152) ظرفى را كه خوك از آن چيز روانى بخورد، يا أين كه در آن موش
صحرائى مرده بأشد، با آب قليل يا كر يا جارى بايد هفت مرتبه شست و لازم نيست
آن را خاكمالى كنند.
(مسأله 153) اگر ظرفى با شراب آلوده شده بأشد، بنابر احتياط، بايد سه مرتبه
بشويند، و فرقى بين آب قليل و غير آن نيست.
(مسأله 154) كوزه أي كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرو
رفته اگر در آب جارى بگذارند، ظاهر آن پاك مىشود ولى پاك شدن باطن آن محل
اشكال است هر چند كه مدتى آن را در آب جارى نگه دارند.
(مسأله 155) ظرف نجس را با آب قليل دو قسم مىشود آب كشيد يكى آن كه
سه مرتبه پر كنند و خالى كنند، ديگر آن كه سه دفعه قدرى آب در آن بريزند و در هر
دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند
و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر بخواهند آن را با آب كر تطهير نمايند.
(مسأله 156) اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه
آن را از آب پر كنند و خالى كنند پاك مىشود. و هم چنين است اگر سه مرتبه از بالا آب
در آن بريزند بطورى كه تمام أطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبى كه ته آن جمع مىشود
بيرون آورند و واجب است كه در مرتبه دوم و سوم ظرفى را كه با آن آبها را بيرون
مىآورند آب بكشند.
29

(مسأله 157) اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند، ظاهرش پاك
مىشود.
(مسأله 158) تنورى كه به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن
بريزند بطورى كه تمام أطراف آن را بگيرد ظاهر آن پاك مىشود، و در غير بول اگر با بر
طرف شدن نجاست يك مرتبه به دستوري كه گفته شد آب در آن بريزند كافى است.
و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون بياورند بعد آن
گودال را با خاك پاك پر كنند.
(مسأله 159) اگر چيز نجس را يك مرتبه در آب جارى فرو برند كه آب به تمام
جاهاى نجس آن برسد، پاك مىشود. و در شستن فرش و لباس و مانند اينها با آب
جارى فشار يا مانند آن از ماليدن يا لگد كردن لازم نيست ولى احتياط مستحب آن
است كه كمي حركت داده شود.
(مسأله 160) اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب بكشند،
چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود، در صورتي كه بول در آن چيز
نمانده بأشد يك مرتبه ديگر كه آب روى آن بريزند پاك مىشود ولى در لباس و فرش
و مانند اينها بايد بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد. (و غساله آبيست
كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن از چيزى كه شسته مىشود خود به خود يا به
وسيله فشار مىريزد).
(مسأله 161) اگر چيزى به بول پسر شير خوارى كه غذا خور نشده نجس شود،
چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مىشود،
ولى احتياط مستحب آنست كه يك مرتبه ديگر هم آب روى آن بريزند. و در لباس
و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست.
(مسأله 162) اگر چيزى به غير بول نجس شود چنانچه با بر طرف كردن نجاست
يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مىگردد ولى لباس و مانند آن را بايد
فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد و در آب جارى فشار دادن لازم نيست.
30

(مسأله 163) اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده بخواهند آب بكشند، بايد
به هر قسم كه ممكن است - اگر چه به لگد كردن بأشد - فشار دهند تا غساله آن جدا
شود.
(مسأله 164) اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود، به فرو
بردن در آب جارى پاك مىگردد، و اگر باطن آنها نجس شود تطهير آنها مثل تطهير
كوزه نجس كه در مساله (154) گذشت محل اشكال است.
(مسأله 165) اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يا نه،
باطن آن پاك است.
(مسأله 166) اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده بأشد
چنانچه آن را در كاسه و مانند آن بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند
پاك مىشود، و آن ظرف هم پاك مىگردد ولى اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار
لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب بكشند، بايد در هر مرتبه أي كه آب روى آن
مىريزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غساله أي كه در آن جمع شده بيرون
بريزد.
(مسأله 167) لباس نجسى را كه به نيل و مانند آن رنگ شده اگر در آب كر يا
جارى فرو برند يا با آب قليل بشويند چنانچه آب مطلق به تمام اجزاء آن برسد پاك
مىشود اگر چه موقع فشار دادن آب مضاف از آن بيرون بيايد.
(مسأله 168) اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند و بعد مثلا لجن آب در آن
ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيرى از رسيدن آب كرده آن لباس پاك است.
(مسأله 169) اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خورده گل يا صابون در آن
ديده شود پاك است، ولى اگر آب نجس به باطن گل يا صابون رسيده بأشد ظاهر گل
و صابون پاك و باطن آنها نجس است.
(مسأله 170) هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك
نمىشود، ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده بأشد اشكال ندارد، پس اگر خون را
31

از لباس بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مىباشد، اما
چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين كنند يا احتمال دهند كه ذره أي نجاست در آن چيز
مانده نجس است.
(مسأله 171) اگر نجاست بدن را در آب جارى بر طرف كنند بدن با بيرون آمدن
از آب پاك مىشود و دو مرتبه در آب رفتن لازم نيست. ولى در آب قليل دو مرتبه
شستن لازم است و بنابر احتياط واجب در كر نيز دوبار شستن لازم است.
(مسأله 172) غذاى نجسى كه لأي دندانها مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به
تمام غذاى نجس برسد ظاهر آن پاك مىشود.
(مسأله 173) اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند احتياط لازم آن
است كه فشار دهند تا غساله آن جدا شود.
(مسأله 174) اگر جائى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، أطراف آنجا
كه متصل به آنست و معمولا موقع آب كشيدن آب به آنها سرايت مىكند، با پاك شدن
جاى نجس پاك مىشود. به أين معنى كه آب كشيدن أطراف مستقلا لازم نيست بلكه
أطراف و محل نجس به آب كشيدن با هم پاك مىشوند، و هم چنين است اگر چيز پاكى
را پهلوى چيز نجس بگذارند و روى هر دو آب بريزند.
(مسأله 175) گوشت و دنبه أي كه نجس شده و معلوم نيست كه نجاست به باطن
آنها نفوذ كرده بأشد مثل چيزهاى ديگر آب كشيده مىشود. و هم چنين است اگر بدن يا
لباس، چربى كمي داشته بأشد كه از رسيدن آب به آنها جلو گيرى نكند.
(مسأله 176) اگر ظرف يا بدن نجس بأشد، و بعد بطورى چرب شود كه
جلوگيرى از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند بايد
چربى را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد
(مسأله 177) آب شيرى كه متصل به كر است حكم كر را دارد.
(مسأله 178) اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه
32

عين نجاست را از آن بر طرف كرده يا نه، بايد دوباره آن را آب بكشد و يقين كند كه عين
نجاست بر طرف شده است.
(مسأله 179) زمينى كه آب در آن فرو مىرود مثل زمينى كه روى آن شن يا
ريگ بأشد، اگر نجس شود ظاهر آن با آب قليل نيز پاك مىشود.
(مسأله 180) زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن فرو
نمىرود، اگر نجس شود با آب قليل پاك مىگردد، ولى بايد بقدرى آب روى آن بريزند
كه جارى شود.
(مسأله 181) اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كر هم
پاك مىشود.
(مسأله 182) اگر شكر نجس آب شده را قند بسازند و در آب كر يا جارى
بگذارند پاك نمىشود.
2 - زمين
(مسأله 183) زمين با سه شرط، كف پا و ته كفش را كه به رآه رفتن نجس شده
پاك مىكند:
(أول) آن كه بنابر احتياط واجب زمين پاك بأشد
(دوم) آن كه بنابر احتياط واجب خشك بأشد
(سوم) آن كه اگر عين نجس مثل خون و بول، يا متنجس مثل گلى كه نجس شده
در كف پا و ته كفش بأشد، به واسطه رآه رفتن يا ماليدن پا به زمين بر طرف شود، و نيز
زمين بايد خاك يا سنگ و مانند اينها بأشد، و با رآه رفتن روى فرش و حصير و سبزه،
كف پا و ته كفش نجس پاك نمىشود، و پاك شدن آن به رآه رفتن روى آجر يا گچ يا
آهك محل اشكال است.
(مسأله 184) پاك شدن كف پا و ته كفش نجس، به واسطه رآه رفتن روى
آسفالت و روى زمينى كه با چوب فرش شده محل اشكال است.
33

(مسأله 185) براى پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است مقدار پانزده ذراع
دست يا بيشتر رآه بروند، اگر چه به كمتر از پانزده ذراع يا ماليدن پا به زمين نجاست
بر طرف شود.
(مسأله 186) لازم نيست كف پا يا ته كفش نجس تر بأشد، بلكه اگر خشك هم
بأشد به رآه رفتن پاك مىشود.
(مسأله 187) بعد از آن كه كف پا يا ته كفش نجس به رآه رفتن پاك شد بنابر
احتياط واجب بايد از مقداري از أطراف آن كه معمولا به گل آلوده مىشود اجتناب كرد.
(مسأله 188) كسى كه با دست و زانو رآه مىرود، اگر كف دست يا زانوى أو نجس
شود، پاك شدن آن با رآه رفتن محل اشكال است. و هم چنين است ته عصا و ته پاى
مصنوعى و نعل چهار پايان و چرخ اتومبيل و درشكه و مانند اينها.
(مسأله 189) اگر بعد از رآه رفتن بو يا رنگ يا ذره‌هاى كوچكى از نجاست كه
ديده نمىشود، در كف پا يا ته كفش بماند اشكال ندارد، اگر چه احتياط مستحب
آنست كه بقدرى رآه بروند كه آنها هم بر طرف شوند.
(مسأله 190) توى كفش به واسطه رآه رفتن پاك نمىشود و پاك شدن كف
جوراب به واسطه رآه رفتن محل اشكال است.
3 - آفتاب
(مسأله 191) آفتاب سطح زمين را با چند شرط پاك مىكند: أول: آن كه چيز
نجس تر بأشد، پس اگر خشك بأشد بايد به وسيله أي آن را تر كنند تا آفتاب خشك
كند. دوم: آن كه اگر عين نجاست در آن چيز بأشد پيش از خشك شدن به تابيدن
آفتاب آن را بر طرف كنند. سوم: آن كه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند پس اگر
آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك
نمىشود، ولى اگر ابر بقدرى نازك بأشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال
ندارد. چهارم: آن كه آفتاب به تنهايى چيز نجس را خشك كند، پس اگر مثلا چيز
34

نجس به واسطه باد و آفتاب خشك شود پاك نمىگردد، ولى اگر باد بقدرى كم بأشد
كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد.
(مسأله 192) اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين موقع
تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن به واسطه آفتاب خشك شده يا نه آن زمين
نجس است و هم چنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست از آن
بر طرف شده يا نه، يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه.
4 - استحاله
(مسأله 193) اگر جنس چيز نجس بطورى عوض شود كه به صورت چيز پاكى
در آيد پاك مىشود، مثل آن كه سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولى اگر جنس آن
عوض نشود، مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمىشود.
(مسأله 194) كوزه گلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده و خاكستر
و ذغالى كه از چوب نجس درست شده بنابر احتياط واجب نجس است.
(مسأله 195) چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
5 - انقلاب
(مسأله 196) اگر شراب به خودى خود يا به واسطه ريختن چيزى مثل سركه
و نمك در آن سر كه شود، پاك مىگردد.
(مسأله 197) شرابى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، اگر چه در ظرف
ديگرى كه پاك بأشد بريزند و سر كه شود پاك نمىشود، ولى اگر نجاست ديگرى به
شراب برسد ومستهلك شود، در صورتي كه به ظرف نرسيده بأشد بعد از سر كه شدن
پاك مىشود.
(مسأله 198) سر كه أي كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند نجس
است.
(مسأله 199) اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها بأشد و سركه بريزند ضرر
35

ندارد بلكه ريختن خيار و بادمجان و مانند اينها در آن اگر چه پيش از سركه شدن بأشد
نيز اشكالى ندارد، مگر أين كه پيش از سركه شدن مسكر شده بأشد.
(مسأله 200) آب انگورى كه به آتش يا به خودى خود جوش بيايد حرام
مىشود و اگر آن قدر به آتش بجوشد كه دو قسمت آن كم شود و يك قسمت آن بماند،
حلال مىشود. و در مساله (113) گذشت كه آب انگور به جوش آمدن نجس نمىشود.
(مسأله 201) اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود چنانچه
باقيمانده آن جوش بيايد حرام است.
(مسأله 202) آب انگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه حلال است ولى اگر
جوش بيايد تا انسان يقين نكند كه دو قسمت آن با آتش كم شده، حلال نمىشود.
(مسأله 203) اگر مثلا در يك خوشه غوره مقداري انگور بأشد، چنانچه به آبى
كه از آن خوشه گرفته مىشود، آب انگور نگويند و بجوشد خوردن آن حلال است.
(مسأله 204) اگر يك دانه انگور در چيزى كه به آتش مىجوشد بيفتد و بجوشد
ومستهلك نشود، فقط خوردن آن دانه حرام است.
(مسأله 205) اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند، بهتر آن است كفگيرى را كه
در ديگ جوش آمده زده اند در ديگى كه جوش نيامده نزنند.
(مسأله 206) چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد
حلال است.
6 - انتقال
(مسأله 207) اگر خون بدن انسان يا خون حيواني كه خون جهنده دارد - يعنى
حيواني كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند - به بدن حيواني كه خون
جهنده ندارد برود، و خون آن حيوان حساب شود پاك مىگردد و أين را انتقال گويند.
و هم چنين است حكم در ساير نجاسات، و اما خونى كه زالو از انسان مىمكد چون
خون زالو به آن گفته نمىشود و مىگويند خون انسان است نجس مىباشد.
36

(مسأله 208) اگر كسى پشه أي را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از
پشه بيرون آمده از أو مكيده يا از خود پشه مىباشد، پاك است، و هم چنين است اگر
بداند از أو مكيده ولى جزء بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بين مكيدن خون
و كشتن پشه بقدرى كم بأشد، كه بگويند خون انسان است يا معلوم نباشد كه مىگويند
خون پشه است يا خون انسان، نجس مىباشد.
7 - اسلام
(مسأله 209) اگر كافر شهادتين بگويد يعنى به يگانگى خدا و نبوت خاتم
الأنبياء صلى الله عليه وآله شهادت بدهد، به هر لغتى كه بأشد مسلمان مىشود. و بعد از
مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بيني و عرق أو پاك است، ولى اگر موقع مسلمان
شدن، عين نجاست به بدن أو بوده، بايد بر طرف كند و جاى آن را آب بكشد، بلكه اگر
پيش از مسلمان شدن عين نجاست بر طرف شده بأشد بايد جاى آن را آب بكشد.
(مسأله 210) اگر موقعى كه كافر بوده لباس أو با رطوبت به بدنش رسيده بأشد
و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن أو بأشد پاك است، و هم چنين است اگر در
بدن أو نباشد.
(مسأله 211) اگر كافر شهادتين بگويد، و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا نه
پاك است، و هم چنين اگر بداند قلبا مسلمان نشده است ولى چيزى كه منافى با اظهار
شهادتين بأشد از أو سر نزند.
8 - تبعيت
(مسأله 212) تبعيت آنست كه چيز نجسى به واسطه پاكى چيز ديگر پاك شود.
(مسأله 213) اگر شراب - بر فرض نجاستش - سر كه شود، ظرف آن هم تا
جايى كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاك مىشود. به شرط أين كه با
نجاست ديگر متنجس نشود، و دستمال و چيزى هم كه معمولا روى آن مى گذارند اگر
37

با آن نجس شده پاك مىگردد. ولى اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود، احتياط
واجب آنست كه بعد از سر كه شدن شراب از آن اجتناب كنند.
(مسأله 214) بچه كافر به تبعيت در دو مورد پاك مىشود 1 - كافرى كه مسلمان
شود طفل أو در پاكى تابع أو است و هم چنين اگر جد طفل يا جده أو يا مادر أو مسلمان
شوند 2 - طفل كافرى كه بدست مسلمانى أسير گردد، و پدر يا يكى از أجداد أو همراه
أو نباشد. در أين دو مورد پاكى طفل به تابعيت مشروط به أين است كه طفل در صورت
مميز بودن اظهار كفر ننمايد.
(مسأله 215) تخته يا سنگى كه روى آن ميت را غسل مىدهند، و پارچه أي كه با
آن عورت ميت را مىپوشانند، و دست كسى كه أو را غسل مىدهد، تمام أين چيزها كه
با ميت شسته شده است بعد از تمام شدن غسل پاك مىشود.
(مسأله 216) كسى كه چيزى را آب مىكشد، بعد از پاك شدن آن چيز دست أو
هم كه با آن چيز شسته شده پاك مىشود.
(مسأله 217) اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول
فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود، آبى كه در آن مىماند پاك است بلكه
آبى كه از أو جدا شده نيز پاك است به تفصيلي كه در مساله (26) گذشت.
(مسأله 218) ظرف نجس را كه با آب قليل آب مىكشند، بعد از جدا شدن آبى
كه براى پاك شدن، روى آن ريخته اند، آب كمي كه در آن مىماند پاك است
و هم چنين است آبى كه از أو جدا شده به تفصيلي كه در مساله (26) گذشت.
9 - بر طرف شدن عين نجاست
(مسأله 219) اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب نجس
آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شود بدن آن حيوان پاك مىشود و هم چنين است باطن
بدن انسان مثل داخل دهان و بيني. مثلا اگر خونى از لأي دندان بيرون آيد و در آب
دهان از بين برود، آب كشيدن داخل دهان لازم نيست ولى اگر دندان عاريه در دهان
38

نجس شود بنابر احتياط واجب بايد آن را آب بكشند.
(مسأله 220) اگر غذا در بين دندانها مانده بأشد و داخل دهان خون بيايد،
چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده، آن غذا پاك است، و اگر خون به آن برسد
احتياط واجب در اجتناب از آن است.
(مسأله 221) مقداري از لبها و پلك چشم كه موقع بستن روى هم مىآيد، و نيز
جائى را كه انسان نمىداند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجاست به آنها برسد لازم
نيست آب بكشد مگر أين كه نجاست به أطراف آنها هم رسيده بأشد كه در أين صورت
براى أين كه يقين پيدا كند تمام جاهايى را كه نجس شده شسته است لازم است آنها را
هم بشويد.
(مسأله 222) اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند چنانچه
طورى آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بريزد، و چيزى با رطوبت با آنها
ملاقاة كند نجس نمىشوند.
10 استبراء حيوان نجاستخوار
(مسأله 223) بول و غائط حيواني كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده بنابر
احتياط نجس است. و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند يعنى تا مدتى
نگذارند نجاست بخورد و غذاى پاك به آن بدهند كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار
به آن نگويند، و بنابر احتياط واجب بايد شتر نجاستخوار را چهل روز، و گاو را بيست
روز، و گوسفند را ده روز و مرغابى را هفت يا پنج روز، و مرغ خانگى را سه روز، از
خوردن نجاست جلوگيرى كنند و اگر بعد از أين مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته
شود، بايد تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاستخوار به آنها نگويند آنها را از
خوردن نجاست جلوگيرى نمايند.
39

11 - غائب شدن مسلمان
(مسأله 224) اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در
اختيار أو است، نجس شود، و آن مسلمان مدتى كه براى تطهير آن چيز كفايت مىكند
غايب شود و مجددا باز گردد، بدن يا لباس أو با رعايت شرائط آتيه براى ديگران
محكوم به طهارت است اگر چه علم به تطهير آن نداشته باشند.
(أول) آن كه آن مسلمان چيزى را كه بدن يا لباسش را نجس كرده نجس بداند.
پس اگر مثلا لباسش با رطوبت به بدن كافر ملاقاة كرده و آن را نجس نداند بعد از
غائب شدن أو نمىشود آن لباس را پاك دانست.
(دوم) آن كه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است.
(سوم) آن كه انسان ببيند آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال
مىكند، مثلا ببيند با آن لباس نماز مىخواند.
(چهارم) آن كه احتمال برود كه آن مسلمان بداند شرط كارى را كه با آن چيز
انجام مىدهد پاكى است، پس اگر مثلا نداند كه بايد لباس نماز گزار پاك بأشد، و با
لباسى كه نجس شده نماز بخواند، نمىشود آن لباس را پاك دانست.
(پنجم) آن كه انسان احتمال دهد آن مسلمان چيزى را كه نجس شده آب
كشيده است، پس اگر يقين داشته بأشد كه آب نكشيده، نبايد آن چيز را پاك بداند.
و نيز اگر نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته بأشد، پاك دانستن آن چيز محل
اشكال است.
(ششم) آن كه آن مسلمان بالغ، يا مميز طهارت و نجاست بأشد.
(مسأله 225) اگر انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده پاك شده است يا دو
عادل به پاك شدن آن خبر دهند آن چيز پاك است، و هم چنين است، اگر كسى كه چيز
نجس در اختيار أو است بگويد آن چيز پاك شده در صورتي كه از گفته أو اطمينان
پيدا شود، يا مسلمانى چيز نجس را آب كشيده بأشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب
كشيده يا نه و خبر دادن يك نفر عادل يا شخص موثق به پاكى آن نيز كفايت مىكند در
40

صورتي كه از گفته آنان اطمينان پيدا شود.
(مسأله 226) كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد، اگر بگويد آب
كشيدم و انسان به گفته أو اطمينان پيدا كند آن لباس پاك است.
(مسأله 227) اگر انسان حالي دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا
نمىكند مىتواند به گمان اكتفاء نمايد.
12 - رفتن خون متعارف
(مسأله 228) خونى كه در جوف ذبيحه بعد از كشتن آن به طريق شرعي باقي
مىماند، چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده بأشد پاك است، چنان كه در مسأله
(97) گذشت.
(مسأله 229) حكم سابق مختص به حيوان حلال گوشت است، و در حيوان حرام
گوشت جارى نيست، بلكه بنابر احتياط استحبابي در اجزاء محرمه از حيوان حلال
گوشت نيز جارى نيست.
احكام ظرفها
(مسأله 230) ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده آشاميدن
و خوردن چيزى از آن ظرف در صورتي كه رطوبتى موجب نجاستش شده بأشد حرام
است، و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائي كه بايد با چيز پاك انجام داد
استعمال كنند، و احتياط مستحب آن است كه چرم سگ و خوك و مردار را - اگر چه
ظرف هم نباشد - استعمال نكنند.
(مسأله 231) خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره حرام است، ولى زينت
نمودن اطاق و مانند آن و نگاه داشتن آنها مانعى ندارد، اگر چه أحوط ترك است،
و هم چنين است ساختن ظرف طلا و نقره و خريد و فروش آنها براى زينت نمودن يا
41

نگاه داشتن.
(مسأله 232) گيره استكان كه از طلا يا نقره مىسازند اگر بعد از برداشتن
استكان، ظرف به آن گفته شود حكم استكان طلا و نقره را دارد و اگر ظرف به آن گفته
نشود استعمال آن مانعى ندارد.
(مسأله 233) استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند اشكال
ندارد.
(مسأله 234) اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه
مقدار آن فلز بقدرى بأشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند استعمال آن مانعى
ندارد.
(مسأله 235) اگر انسان غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد أين كه
چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام مىباشد، در ظرف ديگر بريزد خوردن غذا از
ظرف دوم در صورتي كه عرفا نگويند از ظرف طلا و نقره غذا مىخورد مانعى ندارد.
(مسأله 236) استعمال بادگير قليان و غلاف شمشير و كارد و قاب قرآن اگر از
طلا يا نقره بأشد، اشكال ندارد. ولى احتياط مستحب آن است كه عطردان و سرمه دان
و قوطى سيگار طلا و نقره را استعمال نكند.
(مسأله 237) خوردن و آشاميدن از ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى به مقدار
دفع ضرورت اشكال ندارد، ولى زيادة بر أين مقدار جائز نيست.
(مسأله 238) استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر
اشكال ندارد.
(مسأله 239) در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر
و روى پاها را مسح كنند.
42

(مسأله 240) درازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى جايى كه موى سر بيرون
مىآيد تا آخر چانه شست، و پهناى آن به مقداري كه بين انگشت وسط و شست قرار
مىگيرد بايد شسته شود، و اگر مختصرى از أين مقدار را نشويند وضو باطل است، و براى
آن كه انسان يقين كند أين مقدار كاملا شسته شده بايد كمي أطراف آن را هم بشويد.
(مسأله 241) اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از متعارف مردم بأشد،
بايد ملاحظه كند كه مردمان متعارف تا كجاى صورت خود را مىشويند، أو هم تا همانجا
بشويد. و نيز اگر در پيشانى أو مو روييده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول
پيشانى را بشويد.
(مسأله 242) اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه‌هاى
چشم و لب أو هست كه نمىگذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال أو در نظر مردم بجا
بأشد بايد، پيش از وضو بررسى كند كه اگر هست بر طرف نمايد.
(مسأله 243) اگر پوست صورت از لأي مو پيدا بأشد بايد آب را به پوست
برساند، و اگر پيدا نباشد شستن مو كافى است، و رساندن آب به زير آن لازم نيست.
(مسأله 244) اگر شك كند پوست صورت از لأي مو پيدا است يا نه، بنابر
احتياط واجب بايد مو را بشويد و آب را به پوست هم برساند.
(مسأله 245) شستن داخل بيني و مقداري از لب و چشم كه در وقت بستن ديده
نمىشود واجب نيست، ولى براى آن كه يقين كند از جاهايى كه بايد شسته شود چيزى
باقي نمانده، واجب است مقداري از آنها را هم بشويد و كسى كه نمىدانسته بايد أين
مقدار را بشويد، اگر نداند در وضوهايى كه گرفته أين مقدار را شسته يا نه نمازى را كه با
آن وضو خوانده و وقتش باقي است با وضوى جديد اعاده نمايد و قضاى نمازهايى كه
وقتش گذشته واجب نيست
(مسأله 246) بايد صورت و دستها را از بالا به پائين شست و اگر از پائين به بالا
بشويد وضو باطل است.
43

(مسأله 247) اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى دست
بقدرى بأشد كه به واسطه كشيدن دست، آب كمي بر آنها جارى شود كافيست.
(مسأله 248) بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را
از آرنج تا سر انگشتها بشويد.
(مسأله 249) براى آن كه يقين كند آرنج را كاملا شسته بايد مقداري بالاتر از
آرنج را هم بشويد.
(مسأله 250) كسى كه پيش از شستن صورت، دستهاى خود را تا مچ شسته، در
موقع وضو بايد تا سر انگشتان بشويد. و اگر فقط تا مچ بشويد وضوى أو باطل است.
(مسأله 251) در وضو شستن صورت و دستها مرتبه أول واجب و مرتبه دوم
مستحب و مرتبه سوم و بيشتر از آن حرام مىباشد. و أين كه كدام شستن أول يا دوم يا
سوم است مربوط به قصد كسى است كه وضو مىگيرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه أول
مثلا ده مرتبه آب به صورت بريزد اشكال ندارد و همه آنها شستن أول حساب مىشود،
و اگر به قصد أين كه سه مرتبه بشويد سه مرتبه آب بريزد مرتبه سوم آن حرام است.
(مسأله 252) بعد از شستن هر دو دست بايد جلوى سر را با ترى آب وضو كه
در دست مانده، مسح كند، و احتياط واجب آنست كه با كف دست راست مسح نمايد
و أولى آن است كه مسح را از بالا به پائين انجام دهد اگر چه عكسش نيز جايز است.
(مسأله 253) يك قسمت از چهار قسمت سر، كه مقابل پيشانيست جاى مسح
مىباشد، و هر جاى أين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافيست، اگر چه احتياط
مستحب آنست كه از در ازا و پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد.
(مسأله 254) لازم نيست مسح سر بر پوست آن بأشد بلكه بر موى جلوى سر هم
صحيح است. ولى كسى كه موى جلوى سر أو به اندازه أي بلند است كه اگر مثلا شانه كند
به صورتش مىريزد، يا به جاهاى ديگر سر مىرسد، بايد بيخ موها را مسح كند، يا فرق سر
را باز كرده پوست سر را مسح نمايد. و اگر موهايى را كه به صورت مىريزد يا بجاى ديگر
سر مىرسد، جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد، يا بر موى جاهاى ديگر سر، كه
44

جلوى آن آمده مسح كند چنين مسحى باطل است.
(مسأله 255) بعد از مسح سر بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده روى
پاها را از سر يكى از انگشتها تا بر آمدگى روى پا مسح كند و احتياط واجب آنست كه
تا مفصل مسح نمايد و واجب است پاى راست را با دست راست و پاى چپ را با
دست چپ مسح نمايد. و احتياط واجب آنست كه مسح پاى راست را جلوتر از مسح
پاى چپ انجام دهد.
(مسأله 256) پهناى مسح پا به هر اندازه بأشد كافيست، ولى بهتر آنست كه
به اندازه پهناى سه انگشت بسته بلكه تمام روى پا را با تمام دست مسح نمايد.
(مسأله 257) واجب آنست كه در مسح پا، دست را بر سر انگشتها بگذارد و بعد به
پشت پا بكشد يا آن كه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتها بكشد نه آن كه تمام دست
را روى پا بگذارد و كمي بكشد.
(مسأله 258) در مسح سر و روى پا بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را
نگهدارد و سر يا پا را به آن بكشد وضو باطل است، حتى اگر موقعى كه دست را
مىكشد سر يا پا مختصرى حركت كند اشكال دارد.
(مسأله 259) جاى مسح بايد خشك بأشد و اگر بقدرى تر بأشد كه رطوبت كف
دست به آن اثر نكند مسح باطل است. ولى اگر ترى آن بقدرى كم بأشد كه رطوبتى كه
بعد از مسح در آن ديده مىشود بگويند فقط از ترى كف دست است اشكال ندارد.
(مسأله 26) اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده بأشد نمىتواند دست
را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از صورت يا ساير اعضاى وضو رطوبت بگيرد و با
آن مسح نمايد مگر آن كه به واسطه گرماى شديد و مانند آن نگهدارى رطوبت دست
ممكن نباشد كه در أين صورت بنابر أقوى بايد دست را با آب خارج تر كند و با آن
مسح نمايد و احتياط آن است كه تيمم هم بنمايد.
(مسأله 261) اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر بأشد سر را با همان
رطوبت مسح كند، و براى مسح پاها از صورت يا ساير اعضاى وضو رطوبت بگيرد.
45

(مسأله 262) مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است، ولى اگر به واسطه
سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون
آورد احتياط واجب آنست كه مسح بر جوراب و كفش نموده و تيمم نيز بنمايد، و اگر
تقيه در بين بأشد مسح بر خف كافيست.
(مسأله 263) اگر روى پا نجس بأشد و نتواند براى مسح آن را آب بكشد بايد
تيمم نمايد.
وضوى ارتماسى
(مسأله 264) وضوى ارتماسى آنست كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو
در آب فرو برد ولى مسح با ترى آن دست اشكال دارد بنابر أين احتياط واجب آن است
كه مقداري از دست چپ را ارتماسى نشويد بلكه با دست راست بشويد.
(مسأله 265) در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پائين شسته
شود، پس اگر وقتى كه صورت و دستها را در آب فرو مىبرد قصد وضو كند، بايد صورت
را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.
(مسأله 266) اگر وضوى بعضي از أعضاء را ارتماسى و بعضي را غير ارتماسى
انجام دهد اشكال ندارد.
دعايى كه موقع وضو گرفتن مستحب است
(مسأله 267) كسى كه وضو مىگيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب
مىافتد بگويد (بسم الله و بالله والحمد لله الذي جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا) و موقعى
كه پيش از وضو دست خود را مىشويد بگويد (بسم الله و بالله اللهم اجعلني من التوابين
واجعلني من المتطهرين) و در وقت مضمضه كردن بگويد (اللهم لقني حجتي يوم ألقاك
وأطلق لسانى بذكرك) ودر وقت استنشاق يعنى آب در بيني كردن بگويد (اللهم لا تحرم
46

على ريح الجنة واجعلني ممن يشم ريحها وروحها وطيبها) وموقع شستن رو بگويد
(اللهم بيض وجهي يوم تسود فيه الوجوه ولا تسود وجهي يوم تبيض فيه الوجوه) وموقع
شستن دست راست بگويد (اللهم أعطني كتابي بيميني والخلد في الجنان بيساري
وحاسبني حسابا يسيرا) وموقع شستن دست چپ بگويد (اللهم لا تعطني كتابي بشمالي
ولا من وراء ظهري ولا تجعلها مغلولة إلى عنقي واعوذ بك من مقطعات النيران) وموقعى
كه سر را مسح مىكند بگويد (اللهم غشني برحمتك وبركاتك وعفوك) ودر وقت مسح
پا بگويد (اللهم ثبتني على الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل سعيى في ما يرضيك
عنى يا ذا الجلال والاكرام).
شرائط صحت وضو
شرائط صحيح بودن وضو چند چيز است:
شرط أول: آن كه آب وضو پاك بأشد.
شرط دوم: آن كه مطلق بأشد.
(مسأله 268) وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگر چه انسان نجس
بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده بأشد. و اگر با آن وضو نمازى هم
خوانده بأشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
(مسأله 269) اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضو ندارد
چنانچه وقت نماز تنگ است، بايد تيمم كند، و اگر وقت دارد، بايد صبر كند تا آب
صاف شود و وضو بگيرد.
شرط سوم: آن كه آب وضو و مكاني كه در آن وضو مىگيرد مباح بأشد.
(مسأله 270) وضو با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى
است يا نه حرام و باطل است. و اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بريزد.
چنانچه در غير آنجا نتواند وضو بگيرد تكليف أو تيمم است و اگر در غير آنجا بتواند
47

وضو بگيرد لازم است كه در غير آنجا وضو بگيرد، ولى چنانچه در هر دو صورت
معصيت كرده و همان جا وضو بگيرد وضويش صحيح است.
(مسأله 271) وضو گرفتن از حوض مدرسه أي كه انسان نمىداند آن حوض را
براى همه مردم وقف كرده اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتي كه معمولا مردم
از آن حوض وضو مىگيرند اشكال ندارد.
(مسأله 272) كسى كه نمىخواهد در مسجدى نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را
براى همه مردم وقف كرده اند يا براى كساني كه در آنجا نماز مىخوانند، مىتواند از
حوض آن مسجد وضو بگيرد.
(مسأله 273) وضو گرفتن از حوض تيمچه‌ها و مسافر خانه‌ها و مانند اينها براى
كساني كه در أين مكانها سكونت ندارند در صورتي صحيح است كه انسان بداند
صاحب أين مكانها راضى به وضو گرفتن كساني كه در آنجا سكونت ندارند نيز مىباشد.
(مسأله 274) وضو گرفتن از نهرهاى بزرگ اگر چه انسان نداند كه صاحب آنها
راضى است، اشكال ندارد، ولى اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهى كند، يا أين كه
انسان بداند و يا ظن داشته بأشد كه مالك راضى نيست، يا أين كه مالك صغير يا
مجنون بأشد، يا أين كه آن نهرها در تصرف غاصب باشند، در تمام أين چند صورت
وضو گرفتن با آب آنها بنابر احتياط واجب جائز نيست و اما نهرهايى كه در دهات
و مانند دهات سيره مردم بر استفاده از آنها جارى است وضو گرفتن و ساير استفاده‌ها
از آنها اشكال ندارد اگر چه مالك آنها صغير يا مجنون بأشد و نيز مالك آنها حق منع
استفاده مردم را ندارد.
(مسأله 275) اگر فراموش كند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد صحيح
است، ولى كسى كه خودش آب را غصب كرده اگر غصبى بودن آن را فراموش كند
و وضو بگيرد وضوى أو باطل است. و اگر نداند كه آب وضو، غصبى است و وضو
بگيرد بنابر مشهور وضو صحيح است و لكن أين حكم محل اشكال است.
شرط چهارم: آن كه ظرف آب وضو مباح بأشد.
48

شرط پنجم: آن كه ظرف آب وضو بنابر احتياط واجب طلا و نقره نباشد.
و تفصيل أين دو شرط در مسأله بعدى ذكر مىشود.
(مسأله 276) اگر آب وضو در ظرف غصبى يا در ظرف طلا يا نقره است و غير از
آن آب ديگرى ندارد، وضوى با آن باطل است ولى اگر آب ديگرى دارد كه در ظرف
غصبى يا در ظرف طلا يا نقره نباشد چنانچه معصيت كند و با يكى از آنها وضو بگيرد
وضوى أو صحيح مىباشد.
(مسأله 277) حوضي كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است، در
صورتي كه برداشتن آب در عرف تصرف در آن آجر يا سنگ نباشد اشكالى ندارد
و در صورتي كه تصرف بأشد برداشتن آب حرام ولى وضو صحيح است.
(مسأله 278) اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده
حوض يا نهرى بسازند چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان وقف
كرده اند. وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
شرط ششم: آن كه أعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك بأشد.
(مسأله 279) اگر پيش از تمام شدن وضو جايى را كه شسته يا مسح كرده نجس
شود، وضو صحيح است.
(مسأله 280) اگر غير از أعضاء وضو جايى از بدن نجس بأشد وضو صحيح
است. ولى اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده بأشد احتياط مستحب آنست كه أول
آن را تطهير كند و بعد وضو بگيرد.
(مسأله 281) اگر يكى از أعضاء وضو نجس بأشد و بعد از وضو شك كند كه پيش
از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در موقع وضو ملتفت پاك بودن و نجس بودن
آنجا نبوده وضو باطل است، و اگر مىداند ملتفت بوده يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه
وضو صحيح است، و در هر صورت جايى را كه نجس بوده بايد آب بكشد.
(مسأله 282) اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن بند
نمىآيد، و آب براى آن ضرر ندارد، بايد بعد از شستن اجزاء صحيحه آن عضو با رعايت
49

ترتيب موضع زخم يا بريدگى را در آب كر يا جارى فرو برد، و قدرى فشار دهد كه خون
بند بيايد، و انگشت خود را روى زخم يا بريدگى در زير آب از بالا به پايين بكشد تا آب بر
آن جارى شود و وضو صحيح است.
شرط هفتم: آن كه وقت براى وضو و نماز كافى بأشد.
(مسأله 283) هر گاه وقت بقدرى تنگ است كه اگر وضو بگيرد يك ركعت از
نماز را هم نمىتواند در وقت بخواند، بايد تيمم كند، ولى اگر براى وضو و تيمم يك
اندازه وقت لازم است پس اگر مىتواند يك ركعت از نماز را با وضو در وقت بخواند
بايد وضو بگيرد و نماز بخواند و اگر به اندازه خواندن يك ركعت وقت ندارد احتياط
مستحب آن است كه در وقت بدون وضو و تيمم نماز بخواند لكن واجب است بعد از
وقت آن را با طهارت قضا كند.
(مسأله 284) كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند، اگر به قصد قربت يا
براى كار مستحبى مثل خواندن قرآن وضو بگيرد صحيح است و اگر با علم و عمد فقط
براى خواندن آن نماز وضو بگيرد باطل است.
شرط هشتم: آن كه به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضو
بگيرد، و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد باطل است. و واجب است
نيت تا آخر عمل استمرار داشته بأشد.
(مسأله 285) لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد و واجب است كه در وقت
شروع در عمل آن را از قلب خود بگذراند
شرط نهم: آن كه وضو را به ترتيبي كه گفته شد بجا آورد، يعنى أول صورت و بعد
دست راست و بعد دست چپ را بشويد، و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح كند و اگر به أين
ترتيب وضو نگيرد باطل است.
شرط دهم: آن كه اجزاء وضو را پشت سر هم بياورد.
(مسأله 286) اگر بين اجزاء وضو بقدرى فاصله شود كه وقتى مىخواهد
عضوى را بشويد يا مسح كند موالات عرفي از بين رفته بأشد بنابر احتياط واجب
50

وضو باطل است ولى اگر بين أعضاء وضو به جهت تمام شدن آب فاصله شود تا رطوبت
أعضاء خشك نشده مىتواند وضويش را ادامه دهد گرچه موالات عرفي از بين رفته
بأشد.
(مسأله 287) اگر كارهاى وضو را پشت سر هم بجا آورد، ولى به واسطه گرماى
هوا يا حرارت زياد بدن و مانند اينها رطوبت أعضاء پيشين خشك شود وضوى أو
صحيح است.
(مسأله 288) رآه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، به شرط آن كه موالات از بين
نرود پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم رآه برود و بعد سر و پا را مسح كند
وضوى أو صحيح است.
شرط يازدهم: آن كه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان
انجام دهد، و اگر ديگرى أو را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر
و پاها به أو كمك نمايد، وضو باطل است.
(مسأله 289) كسى كه نمىتواند وضو بگيرد بايد نايب بگيرد كه أو را وضو دهد.
و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتي كه بتواند و مضر بحالش نباشد بايد بدهد ولى
بايد خود أو نيت وضو كند، و با دست خود مسح نمايد، و اگر نمىتواند بايد نائبش دست
أو را بگيرد و به جاى مسح أو بكشد، و اگر أين هم ممكن نيست، بايد نائب از دست أو
رطوبت بگيرد و با آن رطوبت سر و پاى أو را مسح كند.
(مسأله 290) هر كدام از كارهاى وضو را كه مىتواند به تنهايى انجام دهد، نبايد
در آن كمك بگيرد.
شرط دوازدهم: آن كه استعمال آب براى أو مانعى نداشته بأشد.
(مسأله 291) كسى كه مىترسد كه اگر وضو بگيرد، مريض شود يا اگر آب را به
مصرف وضو برساند تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد. ولى اگر نداند كه آب براى أو ضرر
دارد و وضو بگيرد، اگر چه بعد بفهمد ضرر داشته ولى ضرر به حدى كه شرعا حرام است
نبوده بأشد، وضوى أو صحيح است.
51

(مسأله 292) اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمي كه وضو با آن
صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضو بگيرد.
شرط سيزدهم: آن كه در أعضاء وضو مانعى از رسيدن آب نباشد.
(مسأله 293) اگر مىداند چيزى به أعضاء وضو چسبيده، ولى شك دارد كه از
رسيدن آب جلوگيرى مىكند يا نه بايد آن را بر طرف كند، يا آب را به زير آن برساند.
(مسأله 294) بنابر مشهور اگر زير ناخن چرك بأشد وضو اشكال ندارد ولى اگر
ناخن را بگيرند بايد براى وضو آن چرك را بر طرف كنند و نيز اگر ناخن بيشتر از
معمول بلند بأشد، بايد چرك زير مقداري را كه از معمول بلند تر است بر طرف نمايند.
(مسأله 295) اگر در صورت و دستها و جلوى سر و روى پاها به واسطه سوختن
يا چيز ديگر بر آمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافيست و چنانچه سوارخ
شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود،
لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند، ولى چنانچه پوستى كه كنده شده
گاهى به بدن مىچسبد و گاهى بلند مىشود، بايد آن را قطع كند يا آب را زير آن برسانند.
(مسأله 296) اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى أو چيزى چسبيده يا نه،
چنانچه احتمال أو در نظر مردم بجا بأشد، مثل آن كه بعد از گل كارى شك كند گل بدست
أو چسبيده يا نه، بايد وارسى كند يا بقدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا كند كه اگر بوده بر
طرف شده، يا آب به زير آن رسيده است.
(مسأله 297) اگر جائى را كه بايد شست يا مسح كرد چرك بأشد ولى چرك آن
مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد و هم چنين است اگر بعد از گچ كارى و مانند
آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمىنمايد بر دست بماند، ولى اگر
شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مىرسد يا نه، بايد آنها را بر طرف كند.
(مسأله 298) اگر پيش از وضو بداند كه در بعضي از أعضاء وضو مانعى از رسيدن
آب به بدن هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آن قسمت از بدن
رسانده يا نه چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضو ملتفت بوده، وضوى أو صحيح است.
52

(مسأله 299) اگر در بعضي از أعضاء وضو مانعى بأشد كه گاهى آب به خودى خود
زير آن مىرسد و گاهى نمىرسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه،
بايد دوباره وضو بگيرد.
(مسأله 300) اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در أعضاء وضو
ببيند، و نداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضو
ملتفت بوده است وضوى أو صحيح است.
(مسأله 301) اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آبست در
أعضاء وضو بوده يا نه، چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضو ملتفت بوده است وضو
صحيح است.
احكام وضو
(مسأله 302) كسى كه در كارهاى وضو و شرائط آن مثل پاك بودن آب و غصبى
نبودن آن خيلي شك مىكند، چنانچه به حد وسوسه برسد بايد به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 303) اگر شك كند كه وضوى أو باطل شده يا نه، بنا مىگذارد كه وضوى
أو باقي است، ولى اگر بعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته بأشد و بعد از وضو رطوبتى از
أو بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر وضوى أو باطل است.
(مسأله 304) كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه بايد وضو بگيرد.
(مسأله 305) كسى كه مىداند وضو گرفته و حدثى هم از أو سر زده، مثلا بول
كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده چنانچه زمان وضو گرفتن و سر زدن حدث را نداند يا
فقط زمان گرفتن وضو را نداند بايد وضو بگيرد و اگر زمان وضو گرفتن را بداند و زمان
سر زدن حدث را نداند لازم نيست وضو بگيرد اگر چه احتياط آن است كه در أين
صورت هم وضو بگيرد.
(مسأله 306) اگر بعد از وضو يا در بين آن يقين كند كه بعضي جاها را نشسته يا
53

مسح نكرده است، چنانچه موالات عرفي از بين رفته بأشد بنابر احتياط بايد دوباره
وضو بگيرد، و اگر موالات عرفي از بين نرفته بأشد گرچه به جهت گرمى هوا و مانند آن
اعضاى وضو خشك شده بأشد، بايد جايى را كه فراموش كرده و آنچه بعد از آنست
بشويد يا مسح كند، و اگر در بين وضو در شستن يا مسح كردن جايى شك كند بايد به همين
دستور عمل نمايد.
(مسأله 307) اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه در صورتي كه احتمال
بدهد كه در حال شروع به نماز ملتفت حالش بوده است نمازش صحيح است، ولى بايد
براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
(مسأله 308) اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز أو باطل است
و بايد وضو بگيرد و نماز را بخواند.
(مسأله 309) اگر بعد از نماز بفهمد كه وضوى أو باطل شده ولى شك كند كه قبل
از نماز باطل شده يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.
(مسأله 310) اگر انسان مرضى دارد كه بول أو قطره قطره مىريزد، يا نمىتواند از
بيرون آمدن غائط خود داري كند، چنانچه يقين دارد كه از أول وقت نماز تا آخر آن به
مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مىكند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا
مىكند بخواند، و اگر مهلت أو به مقدار كارهاى واجب نماز است، بايد در وقتى كه مهلت
دارد، فقط كارهاى واجب نماز را بجا آورد و كارهاى مستحب مانند اذان و اقامه و قنوت
را ترك نمايد.
(مسأله 311) اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمىكند، و در بين نماز چند دفعه
بول يا غائط از أو خارج مىشود، ولى اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگيرد برايش
مشقت ندارد، بايد ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و هر وقت بول يا غائط از أو خارج شد،
فورا وضو بگيرد، و بقيه نماز را بخواند.
(مسأله 312) كسى كه بول يا غائط طورى پى در پى از أو خارج مىشود كه وضو
گرفتن بعد از هر دفعه براى أو مشقت دارد يك وضو براى چندين نمازش نيز كافى
54

است، مگر أين كه محدث به حدث ديگرى گردد.
(مسأله 313) كسى كه بول يا غائط پى در پى از أو خارج مىشود بنابر احتياط
لازم بايد بعد از وضو فورا نماز بخواند.
(مسأله 314) كسى كه بول يا غائط پى در پى از أو خارج مىشود بعد از وضو
گرفتن بنابر احتياط واجب نمىتواند نوشته قرآن را مس نمايد، حتى اگر در حال نماز
بأشد.
(مسأله 315) كسى كه بول أو قطره قطره مىريزد، بايد براى نماز بوسيله كيسه أي
كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر جلوگيرى مىكند،
خود را حفظ نمايد و بنابر احتياط واجب براى هر دو نماز يعنى ظهر و عصر و يا مغرب
و عشاء كيسه را عوض نمايد و نيز كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن غائط خود داري كند،
چنانچه ممكن بأشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غائط به جاهاى ديگر جلوگيرى نمايد.
(مسأله 316) كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، در
صورتي كه ممكن بأشد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگيرى نمايد چنانچه
وقت نماز داخل شده بأشد بايد جلوگيرى نمايد، اگر چه خرج داشته بأشد، بلكه بعد از
داخل شدن وقت نماز واجب اگر مرض أو به آسانى معالجه شود بايد خود را معالجه
نمايد.
(مسأله 317) كسى كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، بعد از
آن كه مرض أو خوب شد، لازم نيست نمازهائى را كه در وقت مرض مطابق وظيفه اش
خوانده قضا نمايد. ولى اگر در بين وقت نماز مرض أو خوب شود، بنابر احتياط نمازى
را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 318) اگر كسى مرضى دارد كه نمىتواند از خارج شدن باد جلوگيرى
كند، بايد به وظيفه كساني كه نمىتوانند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كنند عمل
نمايد.
55

چيزهائى كه بايد براى آنها وضو گرفت
(مسأله 319) براى شش چيز وضو گرفتن واجب است: أول: براى نمازهاى
واجب غير از نماز ميت. و در نمازهاى مستحب وضو شرط صحت است. دوم: براى
سجده و تشهد فراموش شده، اگر بين آنها و نماز حدثى از أو سر زده مثلا بول كرده بأشد،
و براى سجده سهو احتياط آن است كه وضو بگيرد. سوم: براى طواف واجب خانه كعبه.
چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده بأشد كه وضو بگيرد. پنجم: اگر نذر كرده
بأشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم: براى آب كشيدن قرآني كه
نجس شده، يا براى بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتي كه مجبور بأشد
دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولى چنانچه معطل شدن به مقدار
وضو بي احترامى به قرآن بأشد بايد بدون أين كه وضو بگيرد، قرآن را از مستراح و مانند آن
بيرون آورد، يا اگر نجس شده آب بكشد.
(مسأله 320) مس نمودن خط قرآن يعنى رساندن جايى از بدن به خط قرآن براى
كسى كه وضو ندارد حرام است. ولى اگر قرآن را به زبان فارسي يا به زبان ديگر ترجمه
كنند مس آن اشكال ندارد.
(مسأله 321) جلوگيرى بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست ولى اگر
مس نمودن آنان بي احترامى به قرآن بأشد بايد آنان را جلوگيرى كنند.
(مسأله 322) كسى كه وضو ندارد بنابر احتياط واجب حرام است اسم خداوند
متعال و صفات خاصه أو را به هر زبانى نوشته شده بأشد مس نمايد. و بهتر آنست كه اسم
مبارك پيغمبر و امام و حضرت زهراء (عليهم السلام) را هم مس ننمايد.
(مسأله 323) اگر پيش از وقت نماز به قصد أين كه با طهارت بأشد وضو بگيرد يا
غسل كند صحيح است. و نزديك وقت نماز هم اگر به قصد مهيا بودن براى نماز وضو
بگيرد اشكال ندارد.
(مسأله 324) كسى كه يقين دارد وقت داخل شده اگر نيت وضوى واجب كند
و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوى أو صحيح است.
56

(مسأله 325) مستحب است انسان براى نماز ميت و زيارت أهل قبور و رفتن به
مسجد و حرم امامان عليهم السلام و براى همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن،
و مس حاشية قرآن، و براى خوابيدن وضو بگيرد. و نيز مستحب است كسى كه وضو
دارد دوباره وضو بگيرد، و اگر براى يكى از أين كارها وضو بگيرد هر كارى را كه بايد
با وضو انجام داد مىتواند بجا آورد، مثلا مىتواند با آن وضو نماز بخواند.
چيزهايى كه وضو را باطل مىكند
(مسأله 326) هفت چيز وضو را باطل مىكند: أول: بول. دوم: غائط. سوم: باد
معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود. چهارم: خوابى كه به واسطه آن چشم نبيند
و گوش نشنود، ولى اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضو باطل نمىشود. پنجم: چيزهائى
كه عقل را از بين مىبرد، مانند: ديوانگى و مستى و بىهوشى. ششم: استحاضة زنان كه
بعدا گفته مىشود.
احكام وضوى جبيره
چيزى كه با آن زخم و عضو شكسته را ميبندند و دوائى كه روى زخم و مانند آن
مىگذارند جبيره ناميده مىشود.
(مسأله 327) اگر در يكى از جاهاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى بأشد
چنانچه روى آن باز است و آب ضرر ندارد، بايد بطور معمول وضو گرفت.
(مسأله 328) اگر زخم يا دمل يا شكستگى در صورت و دستها است و روى آن
باز است، و آب ريختن روى آن ضرر دارد، بايد أطراف آن را - بطورى كه در وضو گفته
شد - از بالا به پايين بشويد و احتياط مستحب آنست كه همانند جبيره پارچه پاكى بر آن
بپيچد و دست تر را روى پارچه بكشد و لازم نيست تيمم بنمايد.
(مسأله 329) اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها است
57

و روى آن باز است چنانچه نتواند آن را مسح كند، به أين معنى كه زخم مثلا تمام محل مسح
را گرفته بأشد، يا آن كه از مسح جاهاى سالم نيز متمكن نباشد در أين صورت بنابر
احتياط لازم وضو گرفته و پارچه پاكى روى آن بگذارد، و روى پارچه را با ترى آب
وضو كه در دست مانده مسح كند و تيمم هم بنمايد.
(مسأله 330) اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته بأشد، چنانچه باز كردن
آن ممكن است و آب هم براى آن ضرر ندارد، بايد باز كند و وضو بگيرد، چه زخم
و مانند آن در صورت و دستها بأشد، يا جلوى سر و روى پاها بأشد.
(مسأله 331) اگر زخم يا دمل يا شكستگى كه بسته است در صورت يا دستها
بأشد چنانچه باز كردن و ريختن آب روى آن ضرر دارد بايد مقداري را كه متمكن است
از أطراف شسته و روى جبيره را به كمترين مقدار آبى كه شستن با آن تحقق يابد مسح
نمايد.
(مسأله 332) اگر نمىشود روى زخم يا شكستگى را باز كرد ولى زخم و چيزى
كه روى آن گذاشته شده پاك است، و رسانيدن آب به بدن ممكن و ضرر هم ندارد در
أين صورت اگر رعايت ترتيب در شستن براى وضو (از بالا به پائين) ممكن نيست بايد
وضو بگيرد و بنابر احتياط تيمم هم بنمايد.
(مسأله 333) اگر نمىشود جبيره را باز كرد و رسانيدن آب به زير آن هم ممكن
نيست، در صورتي كه جبيره پاك بأشد وبيش از مقدار متعارف أطراف زخم را
نپوشانيده است، در وضو يا غسل أطراف آن را بشويد و روى جبيره را مسح نمايد،
و چنانچه بيش از مقدار متعارف أطراف زخم پوشيده بأشد لازم است بنابر احتياط
تيمم هم بنمايد
(مسأله 334) اگر جبيره نجس است و نمىشود آن را تطهير نمود بنابر احتياط
پارچه پاكى را روى آن ببندد و آن را مسح كند و اگر پارچه پاك پيدا نشود بنابر احتياط
أطراف جبيره را بشويد و تيمم هم بنمايد.
(مسأله 335) اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها يا تمام هر دو دست
58

را گرفته بأشد بنابر احتياط بايد تيمم نمايد و وضوى جبيره أي نيز بگيرد و هم چنين
است در صورتي كه جبيره تمام سر يا پاها را گرفته بأشد.
(مسأله 336) لازم نيست جبيره از جنس چيزهايى بأشد كه نماز در آن جايز
است، بلكه اگر از حرير يا از اجزاء حيواني كه خوردن گوشت آن جايز نيست بوده بأشد
مسح بر آن نيز جايز است.
(مسأله 337) كسى كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو دست
تر روى آن كشيده است، سر و پا را با همان رطوبت مسح كند.
(مسأله 338) اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته، ولى مقداري از طرف
انگشتان و مقداري از طرف بالاى پا باز است، بايد قسمتى كه باز است روى پا را
و جائى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند.
(مسأله 339) اگر در صورت يا دستها چند جبيره بأشد بايد بين آنها را بشويد
و اگر جبيره‌ها در سر يا روى پاها بأشد، بايد بين آنها را مسح كند، و در جاهايى كه
جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
(مسأله 340) اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شكستگى نيست، ولى به جهت
ديگرى آب براى آن ضرر دارد بايد تيمم كند.
(مسأله 341) اگر جايى از أعضاء وضو را رگ زده است، و نمىتواند آن را آب
بكشد، يا آب براى آن ضرر دارد، لازم است تيمم نمايد و وضو يا غسل جبيره أي هم
انجام دهد.
(مسأله 342) اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن
ممكن نيست، يا بقدرى مشقت دارد كه نمىشود تحمل كرد احتياط واجب آن است كه
بين تيمم و وضو يا غسل جمع نمايد و هم چنين است اگر آن چيزى كه چسبيده دوا بأشد
و در جاى وضو زخم يا شكستگى يا دمل نباشد.
(مسأله 343) كسى كه وظيفه أو تيمم است، اگر در دستها و يا صورت أو جبيره
بأشد احتياط واجب آن است كه تيمم نموده و نماز بخواند و قضاى نماز را هم بعدا بجا
آورد.
59

(مسأله 344) كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره أي نماز بخواند، چنانچه بداند
كه تا آخر وقت عذر أو بر طرف نمىشود، مىتواند در أول وقت نماز بخواند ولى اگر اميد
دارد كه تا آخر وقت عذر أو بر طرف شود، احتياط واجب آنست كه صبر كند،
و چنانچه عذر أو بر طرف نشد در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيره أي بجا
آورد. ولى در صورتي كه أول وقت نماز را خواند و تا آخر وقت عذرش بر طرف شد،
لازم است وضو گرفته يا غسل كرده و نماز را اعاده نمايد.
(مسأله 345) اگر انسان براى مرضى كه در چشم أو است موى چشم (مژه) خود
را بچسباند بايد بنابر احتياط واجب وضو يا غسل جبيره أي بجا آورد و تيمم هم
بنمايد.
(مسأله 346) كسى كه نمىداند وظيفه اش تيمم است يا وضوى جبيره أي بنابر
احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد.
(مسأله 347) نمازهايى را كه انسان با وضوى جبيره أي خوانده و تا آخر وقت
عذرش مستمر بوده صحيح است، و مىتواند با آن وضو نمازهاى بعدى را نيز بجا آورد.
60

غسلهاى واجب
غسلهاى واجب هفت است: (أول) غسل جنايت. (دوم) غسل حيض.
(سوم) غسل نفاس. (چهارم) غسل استحاضة. (پنجم) غسل مس ميت. (ششم) غسل
ميت. (هفتم) غسلى كه به واسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب مىشود.
احكام جنابت
(مسأله 348) به دو چيز انسان جنب مىشود. (أول) جماع، (دوم) بيرون آمدن
منى، در خواب بأشد يا بيدارى، كم بأشد يا زياد، با شهوت بأشد يا بي شهوت، با اختيار
بأشد يا بي اختيار.
(مسأله 349) اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا غير
اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرون آمدن بدن سست شده، آن
رطوبت حكم منى را دارد و اگر هيچ يك از أين سه نشانه يا بعضي از اينها را نداشته
بأشد، حكم منى را ندارد، ولى در مريض لازم نيست آن رطوبت با جستن بيرون آمده
بأشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آيد و در موقع بيرون آمدن، بدن سست شود در حكم
منى است.
(مسأله 350) مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند، و اگر بول
نكند و بعد از غسل رطوبتى از أو بيرون آيد كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم
منى را دارد.
(مسأله 351) اگر انسان با زنى جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود،
در قبل بأشد يا بنابر احتياط واجب در دبر، بالغ باشند يا نا بالغ. اگر چه منى بيرون
نيايد هر دو جنب مىشوند.
61

(مسأله 352) اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه غسل بر أو واجب
نيست.
(مسأله 353) اگر نعوذ بالله با حيواني نزديكى نمايد و منى از أو بيرون آيد غسل
تنها كافى است، و اگر منى بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطى وضو داشته باز هم غسل
تنها كافيست، و اگر وضو نداشته احتياط واجب آنست كه غسل كند، و وضو هم بگيرد.
و هم چنين است حكم در نزديكى نمودن با مرد يا پسر.
(مسأله 354) اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان شك كند
كه منى از أو بيرون آمده يا نه، غسل بر أو واجب نيست.
(مسأله 355) كسى كه نمىتواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است، بعد از
داخل شدن وقت نماز هم مىتواند با عيال خود نزديكى كند.
(مسأله 356) اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود أو است و براى آن
غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد بعد از بيرون آمدن منى
خوانده قضا كند، ولى نمازهايى را كه احتمال مىدهد پيش از بيرون آمدن آن منى
خوانده لازم نيست قضا نمايد.
چيزهايى كه بر جنب حرام است
(مسأله 357) پنج چيز بر جنب حرام است أول: رساندن جايى از بدن خود به خط
قرآن و هم چنين است بنابر احتياط اسم خدا به هر لغت كه بأشد و بهتر آنست كه به اسم
پيغمبران و امامان و حضرت زهراء (عليهم السلام) نيز نرساند. دوم: رفتن در مسجد الحرام
و مسجد پيغمبر (صلى الله عليه وآله) اگر چه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود. سوم: توقف در
مساجد ديگر، و هم چنين بنابر احتياط واجب در حرم امامان (عليهم السلام)، ولى اگر از يك در
مسجد داخل و از در ديگر خارج شود، مانعى ندارد. چهارم: گذاشتن چيزى در مسجد
يا داخل شدن در آن براى برداشتن چيزى. پنجم: خواندن هر يك از آيات سجده واجب
62

و آن در چهار سوره است: أول: سوره سى و دوم قرآن (ألم تنزيل). دوم: سوره چهل
و يكم (حم سجده). سوم: سوره پنجاه و سوم (والنجم). چهارم: سوره نود و ششم (اقرأ).
چيزهايى كه بر جنب مكروه است
(مسأله 358) نه چيز بر جنب مكروه است: أول و دوم: خوردن و آشاميدن ولى
اگر وضو بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست. سوم: خواندن بيشتر از هفت آية از
قرآن كه سجده واجب ندارد. چهارم: رساندن جايى از بدن به جلد و حاشية و بين
خطهاى قرآن. پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابيدن. ولى اگر وضو بگيرد يا
به واسطه نداشتن آب، بدل از غسل تيمم كند مكروه نيست. هفتم: خضاب كردن به حنا
و مانند آن. هشتم: ماليدن روغن به بدن. نهم: جماع كردن، بعد از آن كه محتلم شده يعنى
در خواب منى از أو بيرون آمده است.
غسل جنابت
(مسأله 359) غسل جنابت به خودى خود مستحب است و براى خواندن نماز
واجب و مانند آن واجب مىشود. ولى براى نماز ميت و سجده شكر و سجده‌هاى واجب
قرآن غسل جنابت لازم نيست و براى سجده سهو بنابر احتياط واجب غسل جنابت
لازم است.
(مسأله 360) لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه غسل واجب يا مستحب
مىكند، بلكه اگر فقط به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند
كافيست.
(مسأله 361) اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد معلوم
شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل أو صحيح است.
(مسأله 362) غسل را چه واجب و چه مستحب به دو قسم مىشود انجام داد
ترتيبي و ارتماسى:
63

غسل ترتيبي
(مسأله 363) در غسل ترتيبي بايد به نيت غسل، أول سر و گردن بعد بدن را
بشويد و احتياط واجب آنست كه أول طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشويد
و تحقق غسل ترتيبي به حركت دادن هر يك از أعضاء سه گانه زير آب به قصد غسل بي
اشكال نيست، و احتياط در اكتفاء نكردن به أو است. و اگر عمدا يا از روى فراموشى يا به
واسطه ندانستن مسأله بدن را قبل از سر بشويد غسل أو باطل است.
(مسأله 364) در صورتي كه بدن را قبل از سر بشويد لازم نيست غسل را اعاده
كند بلكه چنانچه بدن را دوباره پيش از آن كه حدثى از أو سر بزند بشويد غسل أو
صحيح خواهد شد.
(مسأله 365) براى آن كه يقين كند هر دو قسمت يعنى سر و گردن و بدن را كاملا
غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مىشويد مقداري از قسمت ديگر را هم با آن قسمت
بشويد و احتياط واجب آن است كه مقداري از نيمه راست گردن را با طرف راست بدن
و مقداري از نيمه چپ آن را با طرف چپ بدن دوباره بشويد و بهتر است كه تمام ناف
و عورت را يك بار با طرف راست بدن و يك بار با طرف چپ بشويد.
(مسأله 366) اگر بعد از غسل بفهمد جايى از بدن را نشسته و نداند كجاى
بدن است دوباره شستن سر لازم نيست و فقط هر جاى بدن را كه احتمال مىدهد نشسته
- چنان كه خواهد آمد - بايد بشويد.
(مسأله 367) اگر بعد از غسل بفهمد مقداري از بدن را نشسته چنانچه از طرف
چپ بأشد شستن همان مقدار كافيست، و اگر از طرف راست بأشد احتياط واجب آنست
كه بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد، و اگر از سر و گردن بأشد بايد بعد
از شستن آن مقدار، دوباره بدن را بشويد.
(مسأله 368) اگر در اثناء غسل شك در شستن بعضي از أعضاء نمايد بايد به شك
64

خود اعتنا كرده و آن جزء را با مراعاة ترتيب بشويد مثلا وقتى كه مىخواهد طرف
راست را بشويد شك كند كه سر و گردن يا مقداري از آن را شسته يا نه بايد آن را بشويد،
و هم چنين است - بنابر احتياط - اگر در حالي كه مشغول شستن طرف راست است چنين
شكى بنمايد.
(مسأله 369) اگر بعد از تمام شدن غسل شك كند كه بعضي اجزاء را شسته يا نه
به شك خود اعتنا ننمايد مگر آن كه شك در شستن طرف چپ كند و هنوز داخل نماز يا
عمل ديگرى مانند آن نشده است كه در أين صورت نيز بايد طرف چپ را بشويد
غسل ارتماسى
(مسأله 370) در غسل ارتماسى بنابر احتياط واجب بايد در يك آن آب تمام
بدن را فرا بگيرد، پس اگر به نيت غسل ارتماسى در آب فرو رود، چنانچه پاى أو روى
زمين بأشد بايد از زمين بلند كند
(مسأله 371) در غسل ارتماسى بنابر احتياط واجب بايد موقعى نيت كند كه
تمام بدن بيرون آب بأشد.
(مسأله 372) اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد كه به مقداري از بدن آب نرسيده
جاى آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.
(مسأله 373) اگر براى غسل ترتيبي وقت ندارد، و براى ارتماسى وقت دارد،
بايد غسل ارتماسى كند.
(مسأله 374) كسى كه روزه أي گرفته كه واجب معين است، يا براى حج يا عمره
احرام بسته، نمىتواند غسل ارتماسى كند. ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى
كند غسلش صحيح است.
65

احكام غسل كردن
(مسأله 375) در غسل ارتماسى يا ترتيبي پاك بودن تمام بدن پيش از غسل
لازم نيست، بلكه اگر به فرو رفتن در آب يا ريختن آب به قصد غسل، بدن پاك شود
غسل محقق مىشود.
(مسأله 376) كسى كه از حرام جنب شده مىتواند با آب گرم غسل كند اگر چه
عرق مىكند و احتياط مستحب آنست كه با آب سرد غسل كند.
(مسأله 377) اگر در غسل به اندازه سر مويى از بدن نشسته بماند غسل باطل
است ولى شستن مثل توى گوش و بيني و هر چه از باطن شمرده مىشود، واجب
نيست.
(مسأله 378) جايى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن چنانچه قبلا از
ظاهر بوده بايد بشويد و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر قبلا از ظاهر نبوده است.
(مسأله 379) اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن بقدرى گشاد بأشد كه داخل
آن از ظاهر شمرده شود، بايد آن را شست. و اگر نه شستن آن لازم نيست.
(مسأله 380) چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است، بايد بر طرف كند و اگر
پيش از آن كه يقين كند بر طرف شده غسل نمايد غسل أو باطل است.
(مسأله 381) اگر موقع غسل شك كند، چيزى كه مانع از رسيدن آب بأشد در
بدن أو هست يا نه، چنانچه احتمال أو در نظر مردم بجا بأشد بايد بررسى كند تا مطمئن
شود كه مانعى نيست.
(مسأله 382) در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مىشود بشويد
بلكه احتياط واجب آن است كه موهاى بلند را هم بشويد.
(مسأله 383) تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد، مثل پاك
بودن آب و غصبى نبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است، ولى در غسل لازم
66

نيست بدن را از بالا به پايين بشويد، و نيز در غسل ترتيبي لازم نيست بعد از شستن
سر و گردن فورا بدن را بشويد، پس اگر بعد از شستن سر و گردن صبر كند، و بعد از مدتى
بدن را بشويد اشكال ندارد. بلكه لازم نيست تمام سر و گردن يا بدن را يك مرتبه بشويد
پس جايز است مثلا سر را شسته و بعد از مدتى گردن را بشويد، ولى كسى كه نمىتواند از
بيرون آمدن بول و غايط خوددارى كند، اگر به اندازه أي كه غسل كند و نماز بخواند بول
و غائط از أو بيرون نمىآيد بايد فورا غسل كند و بعد از غسل هم فورا نماز بخواند.
(مسأله 384) كسى كه پول حمامي را بدون أين كه بداند حمامي راضى است
بخواهد نسيه بگذارد، اگر چه بعد حمامي را راضى كند غسل أو باطل است.
(مسأله 385) اگر حمامي راضى بأشد كه پول حمام نسيه بماند ولى كسى كه
غسل مىكند قصدش أين بأشد كه طلب أو را ندهد، يا از مال حرام بدهد غسل أو باطل
است.
(مسأله 386) اگر پولى را كه خمس آن را نداده به حمامي بدهد، اگر چه مرتكب
حرام شده، ولى چنانچه از أول قصد نداشته كه آن را به حمامي بدهد ظاهر أين است
كه غسل أو صحيح بأشد و ذمه اش به مستحقين خمس مشغول مىشود.
(مسأله 387) اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند و پيش از غسل شك
كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامي به غسل كردن أو راضى است يا نه، غسل أو
باطل است مگر أين كه پيش از غسل حمامي را راضى كند.
(مسأله 388) اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند، ولى اگر بعد از
غسل شك كند، كه غسل أو درست بوده يا نه، در صورتي كه احتمال بدهد كه وقت
غسل ملتفت بوده و صحيح بجا آورده، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
(مسأله 389) اگر در بين غسل حدث أصغر از أو سر زند، مثلا بول كند بنابر
احتياط واجب بايد غسل را رها كرده و غسل ديگرى بنمايد، و وضو هم بگيرد.
(مسأله 390) اگر از جهت ضيق وقت وظيفه مكلف تيمم بوده، ولى به خيال أين كه
67

به اندازه غسل و نماز وقت دارد غسل كند، غسل أو صحيح است.
(مسأله 391) كسى كه جنب شده اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، نمازهايى را
كه خوانده چنانچه احتمال بدهد كه وقت شروع به نماز ملتفت بوده صحيح است، ولى
براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.
(مسأله 392) كسى كه چند غسل بر أو واجب است مىتواند به نيت همه آنها يك
غسل بجا آورد، و بنابر احتياط واجب اگر يكى معين از آنها را قصد كند از بقيه كفايت
نمىكند.
(مسأله 393) اگر بر جايى از بدن آية قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده
بأشد، چنانچه بخواهد وضو يا غسل را ترتيبي بجا آورد، بايد آب را طورى به بدن
برساند كه دست أو به نوشته نرسد.
(مسأله 394) كسى كه غسل جنابت كرده نبايد براى نماز وضو بگيرد، ولى در
غسل مس ميت بنابر احتياط واجب بايد وضو هم بگيرد، و اما با غسلهاى ديگر واجب
غير از غسل استحاضة متوسطه و با غسلهاى مستحب كه در مساله (645) مىآيد، مىتواند
بدون وضو نماز بخواند اگر چه احتياط مستحب آنست كه وضو هم بگيرد.
استحاضة
يكى از خونهايى كه از زن خارج مىشود خون استحاضة است، وزن را در موقع
ديدن خون استحاضة مستحاضة مىگويند.
(مسأله 395) خون استحاضة در بيشتر أوقات زرد رنگ و سرد است و بدون
فشار و سوزش بيرون مىآيد و غليظ هم نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ
و گرم و غليظ بأشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
(مسأله 396) استحاضة سه قسم است: قليله و متوسطه و كثيره، استحاضة قليله
68

آنست كه خون فقط روى پنبه أي را كه زن با خود بر مىدارد آلوده كند و در آن فرو
نرود، استحاضة متوسطه آنست كه خون در پنبه فرو رود، اگر چه در يك گوشه آن
بأشد ولى از پنبه به دستمالى كه معمولا زنها براى جلوگيرى از خون ميبندند نرسد،
استحاضة كثيره آنست كه خون پنبه را فرا گرفته و به دستمال برسد.
احكام استحاضة
(مسأله 397) در استحاضة قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد، و بنابر
احتياط پنبه را عوض كند و بايد ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده بأشد آب بكشد
(مسأله 398) در استحاضة متوسطه بايد زن براى نماز صبح غسل كند و تا صبح
ديگر براى نمازهاى خود كارهاى استحاضة قليله را كه در مسأله پيش گفته شد انجام
دهد و اگر عمدا يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند بايد براى نماز ظهر
و عصر غسل كند. و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب و عشا
غسل نمايد، چه آن كه خون بيايد يا قطع شده بأشد.
(مسأله 399) در استحاضة كثيره علاوه بر كارهاى استحاضة متوسطه كه در
مسأله پيش گفته شد بايد براى هر نماز بنابر احتياط دستمال را عوض كند، يا آب بكشد
و لازم است يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يكى براى نماز مغرب و عشا بجا آورد
و بين نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد، و اگر فاصله بيندازد بايد براى نماز عصر دوباره
غسل كند، و نيز اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد بايد براى نماز عشا دوباره
غسل نمايد، واظهر أين است كه در استحاضة كثيره غسل از وضو كفايت مىكند.
(مسأله 400) اگر خون استحاضة پيش از وقت نماز هم بيايد چنانچه زن براى
آن خون، وضو يا غسل بجا نياورده بأشد بايد در موقع نماز وضو يا غسل بجا آورد
اگر چه در آن موقع مستحاضة نباشد.
69

(مسأله 401) مستحاضة متوسطه كه بايد وضو بگيرد و غسل كند هر كدام را أول
بجا آورد صحيح است ولى بهتر آنست كه أول وضو بگيرد. و مستحاضة كثيره اگر
بخواهد وضو بگيرد بايد قبل از غسل وضو بگيرد.
(مسأله 402) اگر استحاضة قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود بايد براى
نماز ظهر و عصر غسل كند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد براى نماز
مغرب و عشا غسل نمايد.
(مسأله 403) اگر استحاضة قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد
براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشا غسل ديگرى بجا آورد،
و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود بايد براى نماز مغرب و عشا غسل نمايد.
(مسأله 404) مستحاضة كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز
براى نماز غسل كند، غسل أو باطل است. ولى نزديك اذان صبح جائز است به قصد رجاء
غسل نموده و نماز شب را نيز به قصد رجاء بخواند، ولى بعد از طلوع فجر براى نماز صبح
بايد غسل را اعاده نمايد.
(مسأله 405) زن مستحاضة براى هر نمازى - غير از نماز يوميه كه حكم آن
گذشت - چه واجب بأشد چه مستحب بايد وضو بگيرد، ولى اگر بخواهد نماز
يوميه أي را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند يا بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است
دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضة گفته شد انجام
دهد، اما براى خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده اگر
آنها را بعد از نماز فورا بجا آورد و هم چنين براى سجده سهو در هر حال لازم نيست
كارهاى استحاضة را انجام دهد.
(مسأله 406) زن مستحاضة بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى نماز أولى كه
مىخواند بايد كارهاى استحاضة را انجام دهد، و براى نمازهاى بعدى لازم نيست.
(مسأله 407) اگر زن نداند استحاضة أو چه قسم است، موقعى كه مىخواهد نماز
بخواند بايد بنابر احتياط واجب مقداري پنبه داخل فرج نمايد، و كمي صبر كند و بيرون
70

آورده و بعد از آن كه فهميد استحاضة أو كدام يك از آن سه قسم است كارهايى را كه
براى آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى كه مىخواهد نماز
بخواند استحاضة أو تغيير نمىكند، پيش از داخل شدن وقت هم مىتواند خود را
وارسى كند.
(مسأله 408) زن مستحاضة اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند مشغول نماز
شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلا استحاضة اش قليله بوده
و به وظيفه استحاضة قليله عمل نموده، نماز أو صحيح است، و اگر قصد قربت نداشته يا
عمل أو مطابق وظيفه اش نبوده مثل آن كه استحاضة أو متوسطه بوده و به وظيفه قليله
رفتار كرده، نماز أو باطل است.
(مسأله 409) زن مستحاضة اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه مسلما
وظيفه أو است عمل كند، مثلا اگر نمىداند استحاضة أو قليله است يا متوسطه بايد
كارهاى استحاضة قليله را انجام دهد، و اگر نمىداند متوسطه است يا كثيره بايد
كارهاى استحاضة متوسطه را انجام دهد، ولى اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم
بوده، بايد بوظيفه همان قسم رفتار نمايد.
(مسأله 410) اگر خون استحاضة در أول ظهورش در باطن بأشد و بيرون نيايد
وضو يا غسل را كه زن داشته باطل نمىكند، و اگر بيرون بيايد هر چند كم بأشد وضو
و غسل را باطل مىكند.
(مسأله 411) زن مستحاضة كه بعد از وضو يا غسل يا در اثناء آنها خون ديده اگر
بعد از نماز خود را وارسى كند و خون نبيند چنانچه وقت وسعت داشته بأشد احتياط
مستحب آن است كه بر حسب وظيفه اش وضو گرفته يا غسل نمايد و آن نماز را اعاده
كند اگر چه بداند دوباره خون مىآيد.
(مسأله 412) زن مستحاضة اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده
خونى از أو بيرون نيامده، مىتواند خواندن نماز را تا وقتى كه مىداند پاك مىماند تأخير
بيندازد.
71

(مسأله 413) اگر مستحاضة بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك
مىشود، يا به اندازه عمل كردن به وظيفه مستحاضة و خواندن نماز خون بند مىآيد،
بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
(مسأله 414) اگر بعد از وضو و غسل خون در ظاهر قطع شود و مستحاضة بداند
كه اگر نماز را تأخير بيندازد به مقداري كه وضو و غسل و نماز را بجا آورد به كلى پاك
مىشود، بايد نماز را تأخير بيندازد و موقعى كه به كلى پاك شد دوباره وضو و غسل را بجا
آورد و نماز را بخواند. و اگر موقعى كه خون در ظاهر قطع شود وقت نماز تنگ بأشد،
لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد بلكه با وضو و غسلى كه دارد مىتواند نماز
بخواند.
(مسأله 415) مستحاضة كثيره و متوسطه وقتى كه به كلى از خون پاك شد بايد
غسل كند، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده ديگر خون
نيامده لازم نيست دوباره غسل نمايد.
(مسأله 416) مستحاضة قليله بعد از وضو، و مستحاضة متوسطه بعد از غسل
و وضو، و مستحاضة كثيره بعد از غسل بايد فورا مشغول نماز شود، ولى گفتن اذان و اقامه
قبل از نماز اشكال ندارد. و در نماز هم مىتواند كارهاى مستحب مثل قنوت و غير آن را
بجا آورد.
(مسأله 417) زن مستحاضة اگر بين وظيفه أي كه دارد از وضو يا غسل و نماز
فاصله بيندازد، بايد مطابق وظيفه اش دوباره وضو گرفته يا غسل كند وبلا فاصله
مشغول نماز شود.
(مسأله 418) اگر خون استحاضة زن جريان دارد و قطع نمىشود چنانچه براى أو
ضرر ندارد، بايد بعد از غسل تا آخر نماز از بيرون آمدن خون جلوگيرى نمايد،
و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون آيد، اگر نماز خوانده بايد دوباره بخواند و بنابر
احتياط واجب قبل از نماز غسل هم بكند.
(مسأله 419) اگر در موقع غسل خون قطع نشود، غسل صحيح است ولى اگر در
72

بين غسل، استحاضة متوسطه كثيره شود، لازم است كه غسل را از سر بگيرد.
(مسأله 420) احتياط مستحب آن است كه زن مستحاضة در تمام روزى كه
روزه است، به مقداري كه مىتواند از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
(مسأله 421) بنابر احتياط روزه زن مستحاضة كثيره، در صورتي صحيح است
كه غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مىخواهد فرداى آن را روزه بگيرد بجا آورد و نيز
در روز غسلهايى را كه براى نمازهاى روز واجب است انجام دهد. ولى اگر مستحاضة
متوسطه بأشد، بنابر احتياط در صحت روزه اش غسل معتبر است.
(مسأله 422) اگر بعد از نماز عصر، مستحاضة شود و تا غروب غسل نكند روزه
أو صحيح است.
(مسأله 423) اگر استحاضة قليله زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود بايد
كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد، و اگر استحاضة متوسطه كثيره شود
بايد كارهاى استحاضة كثيره را انجام دهد، و چنانچه براى استحاضة متوسطه غسل
كرده بأشد بنابر احتياط بايد دوباره براى كثيره غسل كند.
(مسأله 424) اگر در بين نماز، استحاضة متوسطه زن كثيره شود، بايد نماز را
بشكند و براى استحاضة كثيره غسل كند، و كارهاى ديگر آن را انجام دهد، و همان نماز را
بخواند، و بنابر احتياط استحبابي قبل از غسل وضو بگيرد و اگر براى غسل وقت ندارد
لازم است وضو گرفته و عوض غسل تيمم كند، و اگر براى تيمم نيز وقت ندارد بنابر
احتياط نماز را نشكند و به همان حال تمام كند، و در خارج وقت قضا نمايد، و هم چنين
است اگر در بين نماز، استحاضة قليله أو متوسطه يا كثيره شود.
(مسأله 425) اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضة نداند كه در باطن هم
قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد به كلى قطع شده بوده، و وقت وسعت أين را
داشته بأشد كه در حال پاكى نماز را دوباره بخواند لازم است بر حسب وظيفه اش
وضو گرفته يا غسل نموده و نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 426) اگر استحاضة كثيره زن متوسطه شود، بايد براى نمازهاى بعدى
73

عمل متوسطه را بجا آورد، مثلا اگر پيش از نماز ظهر استحاضة كثيره متوسطه شود،
بايد براى نماز ظهر وضو گرفته و غسل كند و براى نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو
بگيرد. ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته بأشد،
بايد براى نماز عصر غسل نمايد، و اگر براى نماز عصر هم غسل نكند بايد براى نماز
مغرب غسل كند و اگر براى آن هم غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشا وقت داشته بأشد
بايد براى نماز عشا غسل نمايد.
(مسأله 427) اگر پيش از هر نماز خون مستحاضة كثيره قطع شود و دوباره بيايد
بنابر احتياط براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد.
(مسأله 428) اگر استحاضة كثيره قليله شود، بايد براى نماز أول عمل كثيره
و براى نمازهاى بعدى عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضة متوسطه قليله شود،
بايد براى نماز أول، عمل متوسطه و براى نمازهاى بعدى عمل قليله را بجا آورد.
(مسأله 429) اگر مستحاضة يكى از كارهايى را كه بر أو واجب مىباشد ترك
كند نمازش باطل است.
(مسأله 430) مستحاضة كه براى نماز وضو گرفته يا غسل كرده مىتواند در حال
اختيار جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، و لازم نيست براى آن وضو يا غسل
ديگرى انجام دهد.
(مسأله 431) زن مستحاضة أي كه عمل به وظيفه خود نموده اگر بخواهد نماز
نافله يا نماز مستحب ديگرى بخواند بايد آن را به قصد رجاء بياورد.
(مسأله 432) مستحاضة متوسطه و كثيره أي كه غسلهاى واجب خود را بجا
آورده رفتن أو در مسجد و توقف در آن و خواندن آية أي كه سجده واجب دارد
و نزديكى شوهر با أو حلال است، اگر چه كارهاى ديگر را كه براى نماز انجام ميداد،
مثل عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده بأشد. و اگر غسلهاى واجب را انجام نداده
بأشد غير از نزديكى شوهر با أو بقيه اعمال بر أو جايز است گر چه احتياط در ترك
آنها است ولى جواز نزديكى شوهر با أو بنابر احتياط واجب منوط به غسل است.
74

(مسأله 433) اگر زن در استحاضة كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز
آية أي را كه سجده واجب دارد بخواند يا مسجد برود، بنابر احتياط مستحب بايد
غسل نمايد ولى بنابر احتياط واجب اگر شوهرش بخواهد با أو نزديكى كند بايد غسل
نمايد.
(مسأله 434) نماز آيات بر مستحاضة واجب است، و بايد براى نماز آيات وضو
بگيرد، و بنابر احتياط پيش از وضو در استحاضة متوسطه و كثيره غسل نيز بنمايد.
(مسأله 435) هر گاه در وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضة واجب شود
اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، نمىتواند هر دو را با يك غسل و وضو
بخواند.
(مسأله 436) اگر زن مستحاضة بخواهد نمازى را كه قضاى آن مضيق شده
بخواند، بايد براى هر نماز كارهايى را كه براى نماز ادا بر أو واجب است بجا آورد.
(مسأله 437) اگر زن بداند خونى كه از أو خارج مىشود خون زخم نيست
و شرعا حكم حيض و نفاس را ندارد، بايد به دستور استحاضة عمل كند بلكه اگر شك
داشته بأشد كه خون استحاضة است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته
بأشد، بنابر احتياط واجب بايد كارهاى استحاضة را انجام دهد.
حيض
حيض خونى است كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مىشود
و زن را در موقع ديدن خون حيض حايض مىگويند.
(مسأله 438) خون حيض در بيشتر أوقات غليظ و گرم و رنگ آن سياه يا سرخ
است و با فشار و كمي سوزش بيرون مىآيد.
(مسأله 439) زنها تا پنجاه سالگى بلكه - بنابر احتياط - تا شصت سالگى
حيض مىبينند، و بعد از آن يائسه مىشوند و اگر بعد از آن زمان خون به بينند حيض
75

نيست، و در أين حكم سيده و غيره سيده مساويند.
(مسأله 440) خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال مىبيند حيض نيست
چه نشانه‌هاى حيض را داشته بأشد يا نداشته بأشد.
(مسأله 441) خونى كه دختر پيش از احراز تمام شدن نه سال مىبيند چنانچه
داراى نشانه‌هاى حيض بأشد بعيد نيست حيض بأشد و نشانه بلوغ أو بأشد هم چنان كه
خارج شدن منى از پسر يكى از نشانه‌هاى بالغ شدن أو مىباشد ولى خونى كه زن بعد
از يائسه شدن مىبيند حيض نيست.
(مسأله 442) زن حامله و زنى كه بچه شير مىدهد، ممكن است حيض ببيند
و حكم زن حامله و غير حامله يكسان است ولى اگر زن حامله بعد از گذشتن بيست
روز از أول عادتش خونى ببيند كه صفات حيض را دارد لازم است بنابر احتياط بين
تروك حائض و اعمال مستحاضة جمع نمايد.
(مسأله 443) زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند حيض
است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.
(مسأله 444) مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمىشود و اگر
مختصرى هم از سه روز كمتر بأشد حيض نيست.
(مسأله 445) بايد سه روز أول حيض پشت سر هم بأشد پس اگر مثلا دو روز
خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند حيض نيست.
(مسأله 446) ابتداء حيض لازم است خون بيرون بيايد ولى لازم نيست در تمام
سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در باطن فرج خون بأشد كافى است و چنانچه در بين
سه روز مختصرى پاك شود به نحوى كه در بين زنها تماما يا بعضا متعارف است باز هم
حيض است.
(مسأله 447) لازم نيست شب أول و شب چهارم را خون ببيند ولى بايد در شب
دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از أول صبح روز أول تا غروب روز سوم پشت
سر هم خون بيايد و هيچ قطع نشود، حيض است و هم چنين است، اگر در وسطهاى روز
76

أول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع گردد.
(مسأله 448) اگر سه روز پشت سر هم با نشانه‌هاى حيض يا روزهاى عادت
خون ببيند و پاك شود چنانچه دوباره خونى كه داراى نشانه‌هاى حيض است يا در
روزهاى عادت است ببيند و روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى هم از
ده روز بيشتر نشود، روزهائى را كه خون ديده حيض است و روزهايى كه در وسط پاك
بوده بنابر احتياط واجب كارهائى را كه بر حايض حرام است ترك كند و أعمالي را كه بر
زن پاك واجب است انجام دهد.
(مسأله 449) اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر بأشد و نداند
خون دمل و زخم است يا خون حيض، نبايد آن را خون حيض قرار دهد.
(مسأله 450) اگر خونى ببيند كه نداند خون زخم است يا حيض، بايد عبادتهاى
خود را بجا آورد مگر أين كه حالت سابقه اش حيض بأشد.
(مسأله 451) اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا استحاضة
چنانچه شرائط حيض را داشته بأشد، بايد حيض قرار دهد.
(مسأله 452) اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت بايد خود را
وارسى كند يعنى مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند بعد بيرون آورد پس
اگر أطراف آن آلوده بأشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده حيض مىباشد.
(مسأله 453) اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون در
عادت يا با نشانه‌هاى حيض ببيند، خون دوم حيض است و خون أول اگر چه در
روزهاى عادتش بأشد، حيض نيست.
احكام حائض
(مسأله 454) چند چيز بر حائض حرام است أول: عبادتهايى كه مانند نماز بايد
با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، ولى بجا آوردن عبادتهايى كه وضو و غسل
77

و تيمم براى آنها لازم نيست مانند نماز ميت مانعى ندارد. دوم: تمام چيزهايى كه بر
جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد. سوم: جماع كردن در فرج، كه هم براى
مرد حرام است و هم براى زن اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون
نيايد، بلكه احتياط واجب آنست كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و اما
وطى زن در دبر چه حايض بأشد چه نباشد جايز است ولى احتياط در ترك آن است.
(مسأله 455) جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعي نيست ولى
شرعا بايد براى خود حيض قرار دهد حرام است، پس زنى كه بيشتر از ده روز خون
مىبيند و بايد به دستوري كه بعدا گفته مىشود روزهاى عادت خويشان خود را حيض
قرار دهد، شوهرش نمىتواند در آن روزها با أو نزديكى نمايد.
(مسأله 456) اگر مرد با زن خود در حال حيض از قبل نزديكى كند لازم است
استغفار كند، و احتياط مستحب آنست كه كفاره بدهد و كفاره آن بعدا بيان مىشود.
(مسأله 457) غير از نزديكى كردن با زن حايض، ساير استمتاعات مانند
بوسيدن و ملاعبه نمودن مانعى ندارد.
(مسأله 458) كفاره نزديكى در حال حيض در قسمت أول آن هيجده نخود
طلاى سكه دارد و در قسمت دوم نه نخود، و در قسمت سوم چهار نخود و نيم است، مثلا
زنى كه شش روز خون حيض مىبيند، اگر شوهرش در شب يا روز أول و دوم با أو
جماع كند هيجده نخود طلا و در شب يا روز سوم و چهارم نه نخود، و در شب يا روز
پنجم و ششم چهار نخود و نيم بدهد.
(مسأله 459) اگر طلاى سكه دار ممكن نباشد، قيمت آن را بدهد و اگر قيمت طلا
در وقتى كه جماع كرده با وقتى كه مىخواهد به فقير بدهد فرق كرده بأشد، قيمت وقتى را
كه مىخواهد به فقير بدهد حساب كند.
(مسأله 460) اگر كسى هم در قسمت أول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت
سوم حيض با زن خود جماع كند، هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم
مىشود بدهد.
78

(مسأله 461) اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند بهتر آنست كه براى هر
جماع يك كفاره بدهد.
(مسأله 462) اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حايض شده، بايد فورا از أو جدا
شود و اگر جدا نشود احتياط مستحب أين است كه كفاره بدهد
(مسأله 463) اگر مرد با زن حايض زنا كند يا با زن حايض نامحرمى به گمان
أين كه عيال خودش است جماع نمايد، احتياط مستحب أين است كه كفاره بدهد.
(مسأله 464) كسى كه از روى ناداني يا فراموشى با زن در حال حيض نزديكى
كند كفاره ندارد.
(مسأله 465) اگر مرد به اعتقاد أين كه زن حايض است با أو نزديكى كند بعدا معلوم
شود كه حايض نبوده است كفاره ندارد.
(مسأله 466) طلاق دادن زن در حال حيض، بطورى كه در احكام طلاق گفته
مىشود باطل است.
(مسأله 467) اگر زن بگويد حايضم يا از حيض پاك شده أم، بايد حرف أو را
قبول كرد ولى در صورتي كه متهم بأشد قبول كردن حرف أو محل اشكال است.
(مسأله 468) اگر زن در بين نماز حايض شود نمازش باطل است.
(مسأله 469) اگر زن در بين نماز شك كند كه حايض شده يا نه، نمازش صحيح
است، ولى اگر
بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حايض شده نمازى كه خوانده باطل
است.
(مسأله 470) بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد واجبست براى نماز
و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود غسل كند،
و دستور آن مثل غسل جنابت است، و بهتر آنست كه پيش از غسل وضو هم بگيرد.
(مسأله 471)
بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد اگر چه غسل نكرده بأشد،
طلاق أو صحيح است، و شوهرش هم مىتواند با أو جماع كند و أولى أين است كه جماع
پس از شستن فرج بأشد، ولى احتياط مستحب آنست كه پيش از غسل از جماع با
79

أو خوددارى نمايد اما كارهاى ديگر كه در وقت حيض بر أو حرام بوده مانند توقف در
مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر أو حلال نمىشود.
(مسأله 472) اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه أي بأشد كه بتواند
غسل كند بايد غسل كند و بهتر آنست كه بدل از وضو تيمم نمايد، و اگر فقط براى وضو
كافى بأشد و به اندازه غسل نباشد بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد، و اگر براى
هيچ يك از آنها آب ندارد بايد دو تيمم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو.
(مسأله 473) نمازهاى يوميه را كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد، ولى
روزه‌هاى واجب را كه در حال حيض نگرفته بايد قضا نمايد.
(مسأله 474) هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر نماز را
تأخير بيندازد حايض مىشود، بايد فورا نماز بخواند.
(مسأله 475) اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از أول وقت به اندازه خواندن يك
نماز با تحصيل طهارت از حدث بگذرد و حايض شود، قضاى آن نماز بر أو واجب است،
ولى در تند خواندن و كند خواندن و چيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال خود را كند، مثلا
زنى كه مسافر نيست اگر در أول ظهر نماز نخواند قضاى آن در صورتي واجب مىشود كه
به مقدار خواندن چهار ركعت نماز با تحصيل طهارت از حدث از أول ظهر بگذرد
و حايض شود، و براى كسى كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت با
تحصيل طهارت كافيست.
(مسأله 476) اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل
و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته بأشد، بايد نماز را بخواند
و اگر نخواند بايد قضاى آن را بجاى آورد.
(مسأله 477) اگر زن حايض بعد از پاكى به اندازه غسل وقت ندارد، ولى مىتواند
با تيمم نماز را در وقت بخواند، احتياط واجب آنست كه آن نماز را با تيمم بخواند،
ولى در صورتي كه نخواند بنابر احتياط قضا بر أو واجب است، اما اگر گذشته از تنگى
وقت از جهت ديگر تكليفش تيمم است، مثل آن كه آب برايش ضرر دارد بايد تيمم
80

كند و آن نماز را بخواند، و در صورتي كه نخواند لازم است قضا نمايد.
(مسأله 478) اگر زن بعد از پاك شدن از حيض شك كند كه براى نماز وقت
دارد يا نه، احتياط آن است كه نمازش را بخواند.
(مسأله 479) اگر به خيال أين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت
وقت ندارد نماز نخواند، و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
(مسأله 480) مستحب است زن حايض در وقت نماز خود را از خون پاك
نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد، و اگر نمىتواند وضو بگيرد تيمم
نمايد و در جاى نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
(مسأله 481) خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن را به ما بين
خطهاى قرآن، و نيز خضاب كردن به حنا (حنا بستن) و مانند آن، براى حايض مكروه
است.
اقسام زنهاى حايض
(مسأله 482) زنهاى حايض بر شش قسمند:
أول: صاحب عادت وقتيه و عدديه، و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در
وقت معين خون حيض ببيند و شماره روزهاى حيض أو هم در هر دو ماه يك اندازه
بأشد، مثل آن كه دو ماه پشت سر هم از أول ماه تا هفتم خون ببيند.
دوم: صاحب عادت وقتيه و آن زنيست كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين
خون حيض ببيند، ولى شماره روزهاى حيض أو در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا
دو ماه پشت سر هم از روز أول ماه خون ببيند ولى ماه أول روز هفتم و ماه دوم روز
هشتم از خون پاك شود.
سوم: صاحب عادت عدديه و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض أو در دو
ماه پشت سر هم به يك اندازه بأشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد، مثل آن كه
81

ماه أول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.
چهارم: مضطربه و آن زنى است كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معينى پيدا
نكرده، يا عادتش به هم خورده و عادت تازه أي پيدا نكرده است.
پنجم: مبتدئه و آن زنى است كه دفعه أول خون ديدن أو است.
ششم: ناسيه و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر كدام
اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مىشود.
1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه
(مسأله 483) زنهايى كه عادت وقتيه و عدديه دارند دو دسته اند:
أول: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين
هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سر هم از روز أول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود، كه
عادت حيض أين زن از أول ماه تا هفتم است.
دوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند، و بعد از آن كه
سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و تمام
روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، و در
هر دو ماه همه روزهايى كه خون ديده روى هم يك اندازه بأشد كه عادت أو به اندازه
تمام روزهايى است كه خون ديده يعنى خون أول و دوم حيض است و در روزهايى كه
در وسط پاك بوده عمل به احتياط كند يعنى چيزهايى را كه بر حايض حرام است
ترك كند و چيزهايى را كه بر زن در حال پاك بودن واجب است بجا آورد.
(مسأله 484) زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت يك يا دو روز
جلوتر خون ببيند، اگر چه آن خون نشانه‌هاى حيض را نداشته بأشد، بايد به احكامى
كه براى زن حايض گفته شد عمل كند، و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل أين كه
پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده قضا نمايد.
(مسأله 485) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر همه روزهاى عادت و چند
82

روز با نشانه‌هاى حيض پيش از عادت و بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز
بيشتر نشود، همه حيض است، و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در
روزهاى عادت خود ديده حيض است و خونى كه پيش از آن و بعد از آن ديده
استحاضة مىباشد، و بايد عبادتهايى را كه در روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت
بجا نياورده قضا نمايد، و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت با
نشانه‌هاى حيض، خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است، و اگر
از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت أو حيض است، و خونى كه جلوتر از آن
ديده استحاضة مىباشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد، و اگر همه
روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه‌هاى حيض خون ببيند و روى هم
از ده روز بيشتر نشود همه حيض است، و اگر بيشتر شود فقط روزهاى عادت حيض
و باقي استحاضة است.
(مسأله 486) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر مقداري از روزهاى عادت
را با چند روز پيش از عادت با نشانه‌هاى حيض خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر
نشود همه حيض است، و اگر از ده روز بيشتر شود روزهايى كه در عادت خون ديده
چنانچه كمتر از سه روز بأشد با چند روز پيش از آن كه روى هم به مقدار عادت أو شود،
حيض و روزهاى أول را استحاضة قرار مىدهد، و چنانچه سه روز يا بيشتر بأشد آن خون
را حيض قرار دهد و روزهاى قبل از زمان عادت را تا به اندازه أي كه به مقدار عادت برسد
احتياط كند، و اگر مقداري از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه‌هاى
حيض خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود
بايد روزهايى كه در عادت خون ديده چنانچه كمتر از سه روز بأشد با چند روز بعد از
آن كه روى هم به مقدار عادت أو شود، حيض و بقيه را استحاضة قرار دهد، و در صورتي
كه خونى را كه در عادت ديده سه روز يا بيشتر بأشد در مقدار زيادى تا مقدار عادت
احتياط كند.
(مسأله 487) زنى كه عادت دارد، اگر بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد
83

پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز بأشد و همه
روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر بأشد، مثل
آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، چند
صورت دارد:
1 - آن كه تمام خونى كه دفعه أول ديده، در روزهاى عادت بأشد و خون دوم كه
بعد از پاك شدن مىبيند در روزهاى عادت نباشد، در أين صورت بايد همه خون أول
را حيض و خون دوم را استحاضة قرار دهد، و هم چنين است اگر مقداري از خون أول
را در عادت و مقداري از آن را قبل از عادت به يك يا دو روز ببيند.
2 - آن كه خون أول در روزهاى عادت نباشد، و تمام خون دوم يا مقداري از آن
بطورى كه در صورت أول گفته شد در روزهاى عادت بأشد كه بايد همه خون دوم را
حيض، و خون أول را استحاضة قرار دهد.
3 - آن كه مقداري از خون أول و دوم در روزهاى عادت بأشد و خون أولى كه
در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد در أين صورت خون أول و مقداري از
خون دوم را كه پيش از تمام شدن ده روز از خون أول ديده است حيض قرار مىدهد
و بقيه استحاضة است.
4 - آن كه مقداري از خون أول و دوم در روزهاى عادت بأشد ولى خون أولى
كه در روزهاى عادت بوده، از سه روز كمتر بأشد در أين صورت در مدت خون أول
چيزهائى را كه بر حايض حرام است ترك مىكند و اعمال مستحاضة را بجا مىآورد
و در مدتى كه در وسط پاك بوده چيزهايى را كه بر حايض حرام است ترك مىكند
و آنچه را بر زن در حال پاك بودن واجب است انجام مىدهد و در مدت خون دوم تا
ده روز كارهايى را كه بر حايض حرام است ترك مىكند و اعمال مستحاضة را انجام
مىدهد و بعد از ده روز چنانچه خون ببيند استحاضة است.
(مسأله 488) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبيند
و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند بايد همان را حيض قرار دهد،
84

چه پيش از وقت عادت ديده بأشد چه بعد از آن.
(مسأله 489) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون
ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت أو بأشد و بعد از پاك
شدن دوباره خون ببيند، چنانچه مجموع أين دو خون با پاكى ما بين آنها از ده روز
بيشتر نشود خون أول و دوم را حيض قرار دهد و در مدتى كه در وسط پاك بوده
چيزهايى را كه بر حايض حرام است ترك كند و آنچه را بر زن در حال پاك بودن
واجب است انجام دهد، و در صورتي كه بيشتر شود خونى را كه در عادت ديده حيض
و خون ديگر استحاضة است.
(مسأله 490) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند
خونى كه در روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه‌هاى حيض را نداشته بأشد حيض
است، و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگر چه نشانه‌هاى حيض را داشته بأشد،
استحاضة است، مثلا زنى كه عادت حيض أو از أول ماه تا هفتم است، اگر از أول ماه تا
دوازدهم خون ببيند، هفت روز أول آن حيض و پنج روز بعد استحاضة مىباشد.
2 - صاحب عادت وقتيه
(مسأله 491) زنهايى كه عادت وقتيه دارند دو دسته اند:
أول: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند، و بعد از چند
روز پاك شود، ولى شماره روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلا دو ماه
پشت سر هم روز أول ماه خون ببيند ولى ماه أول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از
خون پاك شود، كه أين زن بايد روز أول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.
دوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض
ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى
كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه أول
بأشد، مثلا در ماه أول هشت روز و در ماه دوم نه روز بأشد كه أين زن هم بايد روز أول
85

ماه را روز أول عادت حيض خود قرار دهد.
(مسأله 492) زنى كه عادت وقتيه دارد و شماره روزهاى أو به يك اندازه نيست
چنانچه خونى ببيند كه مقداري از آن نشانه‌هاى حيض داشته و مقداري نداشته بأشد،
در صورتي كه خون نشانه دار از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد لازم است آن را
حيض، و خونى كه نشانه‌هاى حيض را ندارد استحاضة قرار دهد، ولى چنانچه در
وقت عادتش خون ببيند داشتن نشانه‌هاى حيض در حيض بودن آن معتبر نيست،
پس خونى كه در وقت عادتش ديده چنانچه ممكن است حيض بأشد لازم است
حيض قرار دهد، مثلا در وقت عادت خود سه روز خون ديد اگر چه نشانه حيض را
نداشته بأشد حيض است، و هم چنين است اگر در عادت خود مثلا يك روز و پيش از
عادت به دو روز خون ببيند يا أين كه در عادت خود مثلا يك روز و پس از آن با
نشانه‌هاى حيض دو روز خون ببيند در أين دو صورت نيز لازم است آن سه روز را
حيض قرار دهد پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز از أول خون ديدن قطع شد تمام آن
خون حيض است و اگر بعدا نيز خون ديد چنانچه آن خون داراى نشانه‌هاى حيض
و فصل بين آن و آخر خون أول ده روز يا بيشتر بأشد آن خون نيز حيض است و الا
استحاضة است.
(مسأله 493) زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در غير وقت عادت با نشانه‌هاى
حيض بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را بواسطة نشانه‌هاى آن تشخيص
دهد، بايد عادت خويشان خود را حيض و بقيه را استحاضة قرار دهد.
(مسأله 494) زنى كه هر ماه روز أول ماه مثلا خون مىديده و گاهى روز پنجم
و گاهى روز هفتم پاك مىشده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و نتواند با
نشانه‌هاى حيض مقدار آن را معين نمايد، بايد عادت خويشان خود را حيض و باقي را
استحاضة قرار دهد.
(مسأله 495) صاحب عادت اگر وسط يا آخر عادت أو معلوم است چنانچه
خون أو از دوازده روز تجاوز كند به مقدار عادت خويشان خود طورى حيض قرار
86

دهد كه آخر يا وسط آن موافق با آن وقت بأشد.
3 - صاحب عادت عدديه
(مسأله 496) زنهايى كه عادت عدديه دارند دو دسته اند:
أول: زنى كه شماره روزهاى حيض أو در دو ماه پشت سر هم يك اندازه بأشد،
ولى وقت خون ديدن أو يكى نباشد كه در أين صورت هر چند روزى كه خون ديده
عادت أو مىشود، مثلا اگر ماه أول از روز أول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم
خون ببيند عادت أو پنج روز مىشود.
دوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر
پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه أول با ماه دوم فرق داشته
بأشد، كه اگر تمام روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز
بيشتر نشود، و شماره روزهايى كه خون ديده به يك اندازه بأشد، تمام روزهايى كه خون
ديده عادت حيض أو مىشود، پس بايد در خون أول و دوم به وظيفه حايض عمل كند و در
روزهايى كه در وسط پاك بوده عمل به احتياط كند يعنى چيزهايى را كه بر حايض
حرام است ترك كند و چيزهايى را كه بر زن در حال پاك بودن واجب است بجا آورد.
(مسأله 497) زنى كه عادت عدديه دارد، اگر با نشانه‌هاى حيض كمتر يا بيشتر
از شماره عادت خود خون ببيند و از ده روز تجاوز نكند تمام آنها را حيض قرار دهد
اگر چه خون قطع نشود و بدون داشتن نشانه‌هاى حيض از ده روز تجاوز كند، و اگر با
نشانه‌هاى حيض از ده روز تجاوز كرد بايد عادت خويشان خود را حيض و بقيه را
استحاضة قرار دهد.
4 - مضطربه
(مسأله 498) مضطربه - يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا
نكرده - اگر بيش از ده روز خون ببيند و همه خونهايى كه ديده داراى نشانه‌هاى حيض
87

بأشد بنابر احتياط واجب سه روز در هر ماه را حيض قرار دهد و بقيه استحاضة است.
(مسأله 499) مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضة دارد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد
كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است، و اگر همه آن را كه نشانه
حيض دارد نشود حيض قرار دهد، مثل آن كه پنج روز به نشانه‌هاى حيض و پنج روز
به نشانه‌هاى استحاضة و پنج روز دوباره به نشانه‌هاى حيض ببيند، پس اگر آنچه به
نشانه‌هاى حيض است هر كدام را بشود حيض قرار دهد به أين كه هر كدام كمتر از سه
روز و بيشتر از ده روز نباشد بايد در هر دو خون احتياط كند، و آنچه در وسط است
و به نشانه‌هاى حيض نيست استحاضة قرار دهد و اگر فقط يكى از آنها را بشود حيض
قرار داد همان را حيض و بقيه را استحاضة قرار دهد.
5 - مبتدئه
(مسأله 500) مبتدئه يعنى زنى كه دفعه أول خون ديدن أو است اگر بيشتر از ده
روز خون ببيند و همه خونهايى كه ديده داراى نشانه‌هاى حيض بأشد، بايد عادت
خويشان خود را حيض و بقيه را استحاضة قرار دهد و اگر خويشى نداشته يا عادت
خويشانش مختلف بأشد در هر ماه سه روز را حيض قرار دهد و بقيه استحاضة است.
(مسأله 501) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضة را داشته بأشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض
دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است، ولى اگر پيش از
گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه خون
حيض داشته بأشد، مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز
خون سياه ببيند، بايد خون وسطى را استحاضة قرار دهد و در دو طرف آن احتياط كند
چنان كه در مضطربه گذشت.
(مسأله 502) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه
88

حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضة داشته بأشد، ولى خونى كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر بأشد سه روز را حيض قرار مىدهد و بقيه خونهايى كه ديده
استحاضة است.
6 - ناسيه
(مسأله 503) ناسيه يعنى زنى كه مقدار عادت خود را فراموش كرده است، اگر
خونى به نشانه حيض ببيند كه كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، آن را حيض، قرار
دهد، و اگر آن خون بيشتر از ده روز بأشد بنابر احتياط واجب سه روز را حيض قرار داده
و بقيه استحاضة است.
مسائل متفرقة حيض
(مسأله 504) مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى
ببينند چه نشانه‌هاى حيض را داشته بأشد يا نه بايد تا سه روز احتياط كند يعنى
چيزهايى را كه بر حايض حرام است ترك نمايد و اعمال مستحاضة را بجا آورد
چنانچه در مدت سه روز استمرار داشته بأشد آن را حيض قرار دهد.
(مسأله 505) زنى كه در حيض عادت دارد چه در وقت حيض عادت داشته
بأشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر
خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاى آن، يا هم وقت و هم
شماره روزهاى آن يكى بأشد، عادتش بر مىگردد به آنچه در أين دو ماه ديده است،
مثلا اگر از روز أول ماه تا هفتم خون مىديده و پاك مىشده چنانچه دو ماه از دهم تا
هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود از دهم تا هفدهم عادت أو مىشود.
(مسأله 506) مقصود از يك ماه، گذشتن سى روز از ابتداى خون ديدن است نه از
روز أول ماه تا آخر ماه.
89

(مسأله 507) زنى كه معمولا ما هي يك مرتبه خون مىبيند، اگر در يك ماه دو مرتبه
خون ببيند و آن خون نشانه‌هاى حيض را داشته بأشد، چنانچه روزهايى كه در وسط
پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
(مسأله 508) اگر سه روز يا بيشتر خون ببيند كه نشانه حيض را دارد بعد ده روز
يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضة را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانه‌هاى
حيض ببيند، بايد خون أول و خون آخر را كه نشانه‌هاى حيض داشته حيض قرار دهد.
(مسأله 509) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست،
بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگر چه گمان داشته بأشد كه پيش از تمام شدن ده
روز دوباره خون مىبيند، ولى اگر يقين داشته بأشد كه پيش از تمام شدن ده روز
دوباره خون مىبيند احتياط آن است كه غسل كند و در مدتى كه در وسط پاك است
چيزهايى را كه بر حايض حرام است ترك نمايد و أعمالي را كه بر زن در حال پاك
بودن واجب است انجام دهد.
(مسأله 510) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون
هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك
بود، غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اگر پاك نبود چنانچه در حيض عادت
ندارد يا عادت أو ده روز است، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل
كند و اگر سر ده روز پاك شد، يا خون أو از ده روز گذشت، سر ده روز غسل نمايد،
و اگر عادتش كمتر از ده روز است، در صورتي كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا
سر ده روز پاك مىشود نبايد غسل كند، و اگر احتمال دهد كه خون أو از ده روز
مىگذرد أحوط أين است كه تا روز دهم بين تروك حايض و اعمال مستحاضة جمع كند.
(مسأله 511) اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض
نبوده است، بايد نماز و روزه أي كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد، و اگر چند روز
را به گمان أين كه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را
روزه نيز گرفته بأشد بايد قضا نمايد.
90

نفاس
(مسأله 512) از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مىآيد، خونى كه زن
مىبيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال
نفاس، نفساء مىگويند.
(مسأله 513) خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مىبيند نفاس
نيست.
(مسأله 514) لازم نيست كه خلقت بچه تمام بأشد، بلكه اگر ناتمام نيز بأشد در
صورتي كه زائيدن صدق كند، خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.
(مسأله 515) ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز
نمىشود.
(مسأله 516) هر گاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده
بچه است يا نه، لازم نيست وارسى كند، و خونى كه از أو خارج مىشود شرعا خون نفاس
نيست.
(مسأله 517) توقف در مسجد و كارهاى ديگرى كه بر حايض حرام است، بر
نفساء هم حرام است، و آنچه بر حايض واجب است بر نفساء هم واجب مىباشد.
(مسأله 518) طلاق دادن زنى كه در حال نفاس است صحيح نيست و نزديكى
كردن با أو حرام مىباشد.
(مسأله 519) وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند، و عبادتهاى خود
را بجا آورد، و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايى را كه خون ديده با روزهايى كه
در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز بأشد تمام آن نفاس است، و اگر
روزهايى كه پاك بوده روزه نيز گرفته بأشد بنابر احتياط لازم است قضا نمايد.
(مسأله 520) اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون
91

هست، بايد مقداري پنبه داخل فرج نمايد و كمي صبر كند، كه اگر پاك است، براى
عبادتهاى خود غسل كند.
(مسأله 521) اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت
دارد به اندازه روزهاى عادت أو نفاس و بقيه استحاضة است و احتياط مستحب آن است
كه تا هجده روز بعد از عادت كارهاى استحاضة را بجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء
حرام است ترك كند و اگر عادت ندارد مثل مبتدئه و مضطربه احتياط واجب آن است كه تا
هجده روز از روز ولادت كارهاى استحاضة را بجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام
است ترك كند.
(مسأله 522) زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از
روزهاى عادتش خون ببيند، در صورتي كه از ده روز تجاوز نكند بايد تمام آن را
نفاس قرار دهد، و اگر خون از ده روز بگذرد، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس
و روزهاى بعد از عادت را استحاضة قرار دهد، و عبادتهايى را كه در آن روزها بجا
نياورده قضا نمايد، مثلا زنى كه عادت أو شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون
ببيند، و از ده روز تجاوز نكند بايد تمام آن خون را نفاس قرار دهد و اگر بيشتر از ده
روز خون ديد، از روز بعد از عادت أو استحاضة مىباشد.
(مسأله 523) زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زاييدن تا يك ماه يا
بيشتر از يك ماه پى در پى خون ببيند، به اندازه روزهاى عادت أو نفاس است، و خونى
كه بعد از نفاس تا ده روز مىبيند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه اش بأشد، استحاضة
است، مثلا زنى كه عادت حيض أو از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن ماه است، اگر
روز دهم ماه زائيد و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس
است، و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بيستم تا
بيست و هفتم است مىبيند، استحاضة مىباشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى را كه
مىبيند در روزهاى عادتش بأشد حيض است، چه نشانه‌هاى حيض را داشته چه
نداشته بأشد و هم چنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد ولى نشانه‌هاى حيض را
92

داشته بأشد، اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس مىبيند، در روزهاى عادت
حيض أو نباشد و نشانه‌هاى حيض را هم نداشته بأشد استحاضة است.
(مسأله 524) زنى كه در حيض عادت عدديه ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه
يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، حكم هجده روز أول آن در مساله (521) گذشت و دو
روز آن استحاضة، و خونى كه از روز بيستم به بعد مىبيند، اگر نشانه حيض را داشته
بأشد، يا در وقت عادتش بأشد حيض، و اگر نه آن هم استحاضة مىباشد.
غسل مس ميت
(مسأله 525) اگر كسى بدن انسان مرده أي را كه سرد شده و غسلش نداده اند
مس كند، يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميت نمايد، چه در
خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا بي اختيار، حتى اگر ناخن
و استخوان أو به ناخن و استخوان ميت برسد بنابر احتياط واجب بايد غسل كند، ولى اگر
حيوان مرده أي را مس كند غسل بر أو واجب نيست.
(مسأله 526) مرده أي كه تمام بدن أو سرد نشده، اگر انسان جايى را كه سرد
شده مس نمايد احتياط آن است كه غسل كند.
(مسأله 527) اگر موى خود را به بدن ميت برساند، يا بدن خود را به موى ميت يا
موى خود را به موى ميت برساند، چنانچه مو به حدى بلند بأشد كه عرفا مس ميت بر أو
صدق نكند غسل واجب نيست.
(مسأله 528) براى مس بچه مرده، حتى بچه سقط شده أي كه چهار ماه أو تمام
شده غسل مس ميت واجب است، بنابر أين اگر بچه چهار ماهه أي مرده به دنيا بيايد كه
بدنش سرد شده مادر أو بايد غسل مس ميت كند.
(مسأله 529) بچه أي كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنيا مىآيد، وقتى
بالغ شد واجب است غسل مس ميت كند.
93

(مسأله 530) اگر انسان ميتى را كه سه غسل أو كاملا تمام شده مس نمايد غسل
بر أو واجب نمىشود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود جايى از بدن أو را مس
كند اگر چه غسل سوم آنجا تمام شده بأشد، بايد غسل مس ميت نمايد.
(مسأله 531) اگر ديوانه يا بچه نا بالغي ميت را مس كند، بعد از آن كه آن ديوانه
عاقل يا بچه بالغ شد بايد غسل مس ميت نمايد.
(مسأله 532) اگر از بدن زنده يا مرده أي كه غسلش نداده اند، قسمتى كه داراى
استخوان است جدا شود، و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را
مس نمايد بايد غسل مس ميت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده، استخوان نداشته
بأشد، براى مس آن غسل واجب نيست.
(مسأله 533) براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آن را غسل نداده اند و از
مرده جدا شده بأشد و هم چنين براى مس دندانى كه از مرده جدا شده بأشد، احتياط
مستحب آن است كه غسل نمايد.
(مسأله 534) غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولى كسى كه
مس ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند و يا عمل ديگرى كه مشروط به طهارت است
انجام دهد، چنانچه وضو نداشته بأشد احتياط واجب آنست كه وضو هم بگيرد.
(مسأله 535) اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد يك
غسل كافى است.
(مسأله 536) براى كسى كه بعد از مس ميت غسل نكرده است، توقف در مسجد
و نزديكى با زن و خواندن آيه‌هايى كه سجده واجب دارد مانعى ندارد ولى براى نماز
و مانند آن بايد غسل كند.
94

احكام محتضر
(مسأله 537) مسلمانى را كه محتضر است يعنى در حال جان دادن مىباشد،
مرد بأشد يا زن، بزرگ بأشد يا كوچك، بنابر احتياط در صورت امكان بايد به پشت
بخوابانند، بطورى كه كف پاهايش به طرف قبله بأشد.
(مسأله 538) أولى آنست كه تا وقتى كه غسل ميت تمام نشده نيز أو را رو به قبله
بخوابانند، ولى بعد از آن كه غسلش تمام شد، بهتر آنست كه أو را مثل حالتي كه بر أو
نماز مىخوانند بخوابانند.
(مسأله 539) بنابر احتياط رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است
و اجازه گرفتن از ولى أو لازم نيست.
(مسأله 540) مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و ساير
عقائد حقه را به كسى كه در حال جان دادن است، طورى تلقين كنند كه بفهمد، ونيز
مستحب است چيزهايى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
(مسأله 541) مستحب است أين دعا را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:
اللهم اغفر لي الكثير من معاصيك واقبل منى اليسير من طاعتك يا من يقبل اليسير
ويعفو عن الكثير اقبل منى اليسير واعف عنى الكثير انك أنت العفو الغفور اللهم
ارحمنى فإنك رحيم.
(مسأله 542) مستحب است كسى را كه سخت جان مىدهد اگر ناراحت نمىشود
بجايى كه نماز مىخوانده ببرند.
(مسأله 543) مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين أو سوره مباركه
يس وصافات و أحزاب و آية الكرسي و آية پنجاه و چهارم از سوره أعراف و سه آية
آخر سوره بقره را بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
(مسأله 544) تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيزى روى شكم أو و بودن جنب
95

و حايض نزد أو و هم چنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد أو
مكروه است.
احكام بعد از مرگ
(مسأله 545) بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه ميت را ببندند
و دست و پاى أو را درازا كنند و پارچه أي روى أو بيندازند، و اگر شب مرده است در
جايى كه مرده است، چراغ روشن كنند، و براى تشييع جنازة أو مؤمنين را خبر كنند
و در دفن أو عجله نمايند ولى اگر يقين به مردن أو ندارند بايد صبر كنند تا معلوم شود،
و نيز اگر ميت حامله بأشد و بچه در شكم أو زنده بأشد، بايد بقدرى دفن را عقب
بيندازند كه پهلوى چپ أو را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
وجوب غسل و كفن و نماز و دفن ميت
(مسأله 546) غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان شيعه اگر چه دوازده امامى
نباشد بر هر مكلفى واجب است و هم چنين است بنابر احتياط اگر ميت مسلمان غير
شيعه بأشد، و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مىشود، و چنانچه هيچ كسى
انجام ندهد همه معصيت كرده اند.
(مسأله 547) اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود بر ديگران واجب نيست
اقدام نمايند، ولى اگر أو عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
(مسأله 548) اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده، واجب
نيست به كارهاى ميت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نمايد.
(مسأله 549) اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام
داده اند، بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده يا شك دارد كه
درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.
96

(مسأله 550) بنابر احتياط واجب براى غسل و كفن و نماز و دفن ميت، بايد از
ولى أو اجازه بگيرند.
(مسأله 551) بنابر احتياط واجب ولى زن شوهر أو است و بعد از أو، مردهايى
كه از ميت ارث مىبرند مقدم بر زنهاى ايشانند.
(مسأله 552) اگر كسى بگويد من ولى ميت هستم، يا ولى ميت به من اجازه داده
كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم يا بگويد راجع با مور تجهيز ميت، من وصى أو
مىباشم، چنانچه به حرف أو اطمينان دارند يا أين كه دو نفر عادل به گفته أو شهادت
دهند، بايد حرف أو را قبول كرد.
(مسأله 553) اگر ميت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود، غير از ولى كسى
ديگر را معين كند، ولايت أين أمور با أو است و لازم نيست كسى كه ميت أو را براى
انجام أين كارها معين كرده، أين وصيت را قبول كند، ولى اگر قبول كرد، بايد به آن عمل
نمايد.
كيفيت غسل ميت
(مسأله 554) واجب است ميت را سه غسل بدهند:
أول: با آبى كه با سدر مخلوط بأشد.
دوم: با آبى كه با كافور مخلوط بأشد.
سوم: با آب خالص.
(مسأله 555) سدر و كافور بايد به اندازه أي زياد نباشد، كه آب را مضاف كند و به
اندازه أي هم كم نباشد، كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
(مسأله 556) اگر سدر و كافور به اندازه أي كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط
مستحب مقداري كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
(مسأله 557) اگر كسى در حال احرام بميرد، نبايد أو را با آب كافور غسل دهند،
97

و بجاى آن بايد با آب خالص غسلش بدهند، مگر أين كه در احرام حج بوده و سعى را
تمام نموده بأشد، كه در أين صورت با آب كافور بايد غسلش دهند.
(مسأله 558) اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن جائز
نباشد، مثل آن كه غصبى بأشد، بايد بجاى هر كدام كه ممكن نيست ميت را با آب
خالص غسل داده و احتياط مستحب آن است كه تيمم نيز بدهند.
(مسأله 559) كسى كه ميت را غسل مىدهد، بايد مسلمان دوازده امامى و عاقل،
و بنابر احتياط بالغ بأشد و مسايل غسل را هم بداند، ولى اگر ميت مسلمان غير اثنا
عشرى را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد، تكليف از مومن اثنا عشرى
ساقط است.
(مسأله 560) كسى كه ميت را غسل مىدهد، بايد قصد قربت داشته بأشد، يعنى
غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.
(مسأله 561) غسل بچه مسلمان واجب است، و غسل و كفن و دفن كافر و أولاد
أو، جائز نيست، و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه
محكوم به اسلام بوده بايد أو را غسل داد.
(مسأله 562) بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند،
و اگر چهار ماه ندارد، بايد بنابر احتياط در پارچه أي بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
(مسأله 563) حرام است مرد زن را و زن مرد را غسل بدهد، و زن شوهر، خود
و شوهر، زن خود را در حال اختيار غسل ندهد.
(مسأله 564) مرد مىتواند دختر بچه أي را كه سن أو از سه سال بيشتر نيست،
غسل دهد، و زن هم مىتواند پسر بچه أي را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
(مسأله 565) اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است مرد پيدا نشود، زنانى كه با
أو نسبت دارند و محرمند، مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، يا به واسطه شير خوردن يا
ازدواج با أو محرم شده اند، مىتوانند از زير لباس يا چيزى كه بدن أو را بپوشاند
غسلش بدهند، و نيز اگر براى غسل ميت زن زن، ديگرى نباشد، مردهايى كه با أو
98

نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شير خوردن يا ازدواج با أو محرم شده اند، مىتوانند
از زير لباس و مانند آن أو را غسل دهند.
(مسأله 566) غسل دادن ميت از زير لباس جايز است گرچه ميت و غسل
دهنده هر دو مرد يا هر دو زن باشند، بلكه بعيد نيست كه أين نحوه غسل دادن از برهنه
غسل دادن بهتر بأشد.
(مسأله 567) نگاه كردن به عورت ميت حرام است، و كسى كه أو را غسل مىدهد
اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمىشود.
(مسأله 568) اگر جايى از بدن ميت نجس بأشد بايد پيش از آن كه آنجا را غسل
بدهند، آب بكشند، و أولى آنست كه تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل از جهت
نجاست‌هاى ديگر پاك بأشد.
(مسأله 569) غسل ميت مثل غسل جنابت است، و احتياط واجب آنست كه تا
غسل ترتيبي ممكن است، ميت را غسل ارتماسى ندهند و در غسل ترتيبي هم لازم
است طرف راست را پيش از طرف چپ بشويند، و نيز اگر ممكن است بنابر احتياط
مستحب هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روى آن بريزند.
(مسأله 570) كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست
غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى أو كافى است.
(مسأله 571) مزد گرفتن براى غسل دادن ميت بنابر احتياط واجب جائز
نيست.
(مسأله 572) در غسل ميت غسل جبيره أي مشروع نيست و اگر آب پيدا نشود،
يا استعمال آن مانعى داشته بأشد، بايد ميت را يك تيمم بدهند، و احتياط مستحب آن
است كه سه تيمم به قصد رجا بدهند.
(مسأله 573) كسى كه ميت را تيمم مىدهد، بايد دست خود را به زمين بزند،
و به صورت و پشت دستهاى ميت بكشد، و اگر ممكن بأشد، احتياط واجب آنست كه با
دست ميت هم أو را تيمم بدهد.
99

احكام كفن ميت
(مسأله 574) ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سر تا
سرى مىگويند كفن نمايند.
(مسأله 575) لنگ بايد از ناف تا زانو، أطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آنست كه از
سينه تا روى پا برسد، و پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند
و بهتر آنست كه تا روى پا برسد، و در ازاى سر تا سرى بايد به قدرى بأشد كه بستن دو
سر آن ممكن بأشد، و پهناى آن بايد به اندازه أي بأشد كه يك طرف آن روى طرف
ديگر بيايد.
(مسأله 576) مقداري از لنگ كه ناف تا زانو را مىپوشاند و مقداري از پيراهن
كه از شانه تا نصف ساق را مىپوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه بيشتر از أين
مقدار در مساله قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن مىباشد.
(مسأله 577) اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را
كه در مساله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد و احتياط واجب آنست
كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده بر ندارند.
(مسأله 578) اگر كسى وصيت كرده بأشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو
مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال أو بردارند، يا وصيت كرده بأشد ثلث مال را به مصرف
خود أو برسانند، ولى مصرف آن را معين نكرده بأشد، يا فقط مصرف مقداري از آن را
معين كرده بأشد، مىتوانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال أو بردارند.
(مسأله 579) اگر ميت وصيت نكرده بأشد كه كفن را از ثلث مال أو بردارند
و بخواهند از أصل مال بردارند واجب آنست كه مقدار واجب كفن را با ملاحظه شان
ميت به ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند، ولى اگر كساني از ورثه كه بالغ
هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند، مقداري را كه اجازه داده اند، از سهم آنان
100

مىشود برداشت.
(مسأله 580) كفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته بأشد
و هم چنين اگر زن را به شرحي كه در احكام طلاق گفته مىشود، طلاق رجعي بدهند
و پيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن أو را بدهد و چنانچه شوهر بالغ
نباشد يا ديوانه بأشد، ولى شوهر بايد از مال أو كفن زن را بدهد.
(مسأله 581) كفن ميت بر خويشان أو واجب نيست، اگر چه از كساني بأشد كه
مخارج أو در حال زندگى بر آنان واجب بأشد.
(مسأله 582) احتياط مستحب آنست كه هر يك از سه پارچه كفن بقدرى
نازك نباشد، كه بدن ميت از زير آن پيدا بأشد.
(مسأله 583) كفن كردن با چيز غصبى، اگر چه چيز ديگرى هم پيدا نشود، جايز
نيست، و چنانچه كفن ميت غصبى بأشد و صاحب آن راضى نباشد بايد از تنش بيرون
آورند، اگر چه أو را دفن كرده باشند.
(مسأله 584) كفن كردن ميت با چيز نجس و با پارچه ابريشمى خالص، و با
پارچه أي كه با طلا بافته شده بنابر احتياط جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال
ندارد.
(مسأله 585) كفن كردن با پارچه أي كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت يا
پوست حيوان حلال گوشت تهيه شده، بنابر احتياط در حال اختيار جايز نيست، ولى
اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت بأشد اشكال ندارد اگر چه احتياط مستحب
آنست كه با أين دو هم كفن ننمايند.
(مسأله 586) اگر كفن ميت به نجاست خود أو، يا به نجاست ديگرى نجس شود
چنانچه كفن ضايع نمىشود، بايد مقدار نجس را ببرند اگر چه بعد از گذاشتن در قبر بأشد
و اگر با بريدن كفن ضايع مىشود بايد موضع نجس را بشويند، و اگر شستن يا بريدن آن
ممكن نيست در صورتي كه عوض كردن آن ممكن بأشد، بايد عوض نمايند.
(مسأله 587) كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته، اگر بميرد بايد مثل ديگران
101

كفن شود، و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
(مسأله 588) مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود را
تهيه كند.
احكام حنوط
(مسأله 589) بعد از غسل واجبست ميت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف
دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى أو كافور بمالند. و بنابر احتياط واجب
بايد پاك بأشد و مستحب است بسر بيني ميت هم كافور بمالند و بايد كافور سائيده
و تازه بأشد و اگر به واسطه كهنه بودن عطر أو از بين رفته بأشد كافى نيست.
(مسأله 590) بهتر آنست كه ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگر چه در
بين كفن كردن و بعد از آن هم حنوط نمايند مانعى ندارد.
(مسأله 591) كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر بميرد حنوط
كردن أو جايز نيست، مگر أين كه در احرام حج بعد از تمام كردن سعى بميرد.
(مسأله 592) زنى كه شوهر أو مرده و هنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام
است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط أو واجب است.
(مسأله 593) احتياط واجب آنست كه، ميت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى
ديگر خوشبو نكنند، و نيز اينها را با كافور مخلوط ننمايند.
(مسأله 594) مستحب است قدرى تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام را با
كافور مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهايى كه بي احترامى مىشود نرسانند،
و نيز بايد تربت بقدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور مخلوط شد آن را كافور نگويند.
(مسأله 595) اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازه غسل بأشد، حنوط لازم
نيست، و چنانچه از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد، بنابر احتياط بايد
أول پيشانى و اگر زياد آمد به جاهاى ديگر بمالند.
(مسأله 596) مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند.
102

احكام نماز ميت
(مسأله 597) نماز خواندن بر ميت مسلمان يا بچه‌اى كه محكوم با سلام و شش
سال أو تمام شده بأشد واجب است.
(مسأله 598) نماز خواندن بر بچه‌اى كه شش سال أو تمام نشده رجأ مانعى
ندارد ولى نماز خواندن بر بچه أي كه مرده به دنيا آمده مستحب نيست.
(مسأله 599) نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن أو خوانده شود،
و اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله
بأشد كافى نيست.
(مسأله 600) كسى كه مىخواهد نماز ميت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا
تيمم بأشد، و بدن و لباسش پاك بأشد، و اگر لباس أو غصبى هم بأشد اشكال ندارد، اگر
چه بهتر آنست كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند.
(مسأله 601) كسى كه بر ميت نماز مىخواند بايد رو به قبله بأشد و نيز واجبست
ميت را مقابل أو به پشت بخوابانند، بطورى كه سر أو به طرف راست نمازگزار و پاى أو به طرف چپ نمازگزار بأشد.
(مسأله 602) بنابر احتياط مستحب مكان نمازگزار غصبى نباشد، و بايد بنابر
احتياط واجب از جاى ميت پست تر يا بلند تر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر
اشكال ندارد.
(مسأله 603) نمازگزار بايد از ميت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميت را
به جماعت مىخواند اگر از ميت دور بأشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند اشكال
ندارد.
(مسأله 604) ميت بايد مقابل نمازگزار بأشد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده
شود وصف جماعت از دو طرف ميت بگذرد نماز كساني كه ميت مقابل آنان نيست
103

اشكال ندارد.
(مسأله 605) بين ميت و نمازگزار بايد پرده و يا ديوار و يا چيزى مانند اينها
نباشد ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 606) در وقت خواندن نماز بايد عورت ميت پوشيده بأشد، و اگر كفن
كردن أو ممكن نيست. بنابر احتياط بايد عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اينها
بأشد بپوشانند.
(مسأله 607) نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند، و در موقع نيت
ميت را معين كند، مثلا نيت كند نماز مىخوانم بر أين ميت قربة إلى الله.
(مسأله 608) اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند مىشود
نشسته بر أو نماز خواند.
(مسأله 609) اگر ميت وصيت كرده بأشد كه شخص معينى بر أو نماز بخواند
احتياط مستحب آنست كه آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد.
(مسأله 610) مكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميت أهل
علم و تقوى بأشد مكروه نيست.
(مسأله 611) اگر ميت را عمدا يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز
دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود، نمازى كه بر أو خوانده شده باطل بوده است، تا
وقتى جسد أو از هم نپاشيده واجبست با شرطهايى كه براى نماز ميت گفته شد به قبرش
نماز بخوانند.
دستور نماز ميت
(مسأله 612) نماز ميت پنج تكبير دارد و نمازگزار بنابر احتياط پنج تكبير را
به أين ترتيب بگويد، بعد از نيت و گفتن تكبير أول، بگويد اشهد ان لا إله الا الله وأن محمدا
رسول الله و بعد از تكبير دوم، بگويد اللهم صل على محمد وآل محمد و بعد از
104

تكبير سوم، بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات و بعد از تكبير چهارم، اگر ميت مرد
است بگويد: اللهم اغفر لهذا الميت و اگر زن است بگويد: اللهم اغفر لهذه الميت و بعد
تكبير پنجم را بگويد: و بهتر است بعد از تكبير أول، بگويد: اشهد ان لا إله الا الله وحده
لا شريك له، و اشهد ان محمدا عبده ورسوله أرسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدي
الساعة و بعد از تكبير دوم، بگويد: اللهم صل على محمد وآل محمد وبارك على محمد
وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كأفضل ما صليت وباركت وترحمت على إبراهيم
وآل إبراهيم انك حميد مجيد، وصل على جميع الأنبياء والمرسلين والشهداء
والصديقين و جميع عباد الله الصالحين و بعد از تكبير سوم، بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين
والمؤمنات والمسلمين والمسلمات الاحياء منهم والأموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات
انك مجيب الدعوات انك على كل شئ قدير و بعد از تكبير چهارم، اگر ميت مرد است
بگويد: اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن أمتك نزل بك وأنت خير منزول به، اللهم
انا لا نعلم منه الا خيرا وأنت اعلم به منا اللهم ان كان محسنا فزد في احسانه وان كان
مسيئا فتجاوز عنه واغفر له اللهم اجعله عندك في اعلى عليين واخلف على أهله في
الغابرين وارحمه برحمتك يا ارحم الراحمين وبعد تكبير پنجم را بگويد: ولى اگر ميت
زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: اللهم ان هذه أمتك وابنة عبدك وابنة أمتك نزلت
بك وأنت خير منزول به اللهم انا لا نعلم منها الا خيرا وأنت اعلم بها منا، اللهم ان كانت
محسنة فزد في احسانها وان كانت مسيئة فتجاوز عنها واغفر لها اللهم اجعلها عندك
في اعلى عليين واخلف على أهلها في الغابرين وارحمها برحمتك يا ارحم الراحمين.
(مسأله 613) بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند، كه نماز از
صورت خود خارج نشود.
(مسأله 614) كسى كه نماز ميت را به جماعت مىخواند اگر چه مأموم بأشد بايد
تكبيرها و دعاهاى آن را هم بخواند.
105

مستحبات نماز ميت
(مسأله 615) چند چيز در نماز ميت مستحب است:
أول: آن كه نمازگزار بر ميت، با وضو يا غسل يا تيمم بأشد، و احتياط آنست در
صورتي تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل
كند به نماز ميت نرسد.
دوم: اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى بر أو نماز مىخواند
مقابل وسط قامت أو بايستد، و اگر ميت زن است مقابل سينه اش بايستد.
سوم: پا برهنه نماز بخواند.
چهارم: در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم: فاصله أو با ميت بقدرى كم بأشد، كه اگر باد لباسش را حركت دهد
به جنازة برسد.
ششم: نماز ميت را به جماعت بخواند.
هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كساني كه با أو نماز مىخوانند
آهسته بخوانند.
هشتم: در جماعت اگر چه مأموم يك نفر بأشد عقب امام بايستد.
نهم: نمازگزار، به ميت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم: پيش از نماز در جماعت سه مرتبه بگويد: الصلاة.
يازدهم: نماز را در جايى بخوانند، كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا
مىروند.
دوازدهم: زن حايض اگر نماز ميت را به جماعت مىخواند، تنها بايستد، و در
صف نماز گزاران نايستد.
(مسأله 616) خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در مسجد الحرام
مكروه نيست.
106

احكام دفن
(مسأله 617) واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند، كه بوى أو بيرون
نيايد، و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، و اگر ترس آن بأشد كه جانور بدن
أو را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
(مسأله 618) اگر دفن ميت در زمين ممكن نباشد، مىتوانند بجاى دفن، أو را در
بنا بگذارند
(مسأله 619) ميت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى
بدن أو رو به قبله بأشد.
(مسأله 620) اگر كسى در كشتى بميرد چنانچه جسد أو فاسد نمىشود و بودن أو
در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند، و أو را در زمين دفن كنند، و گر
نه بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند، و پس از خواندن نماز ميت بنا بر
احتياط در صورت امكان أو را در خمره بگذارند، و درش را ببندند و به دريا بيندازند،
و الا چيز سنگينى به پايش بسته و به دريا بيندازند و اگر ممكن است بايد أو را در جايى
بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود.
(مسأله 621) مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را در
صورتي كه لازم بأشد، بايد از أصل مال ميت بردارند.
(مسأله 622) اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم أو مرده بأشد، يا هنوز روح به بدن
أو داخل نشده بأشد، چنانچه پدر بچه مسلمان بأشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ
پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله بأشد.
(مسأله 623) دفن مسلمان در جايى كه بي احترامى به أو بأشد، مانند جايى كه
خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
(مسأله 624) دفن ميت در جاى غصبى جايز نيست و جايز نبودن دفن آن در
107

زمينى كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده، محل تأمل است.
(مسأله 625) دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست، مگر آن كه قبر كهنه شده
و ميت أولى به كلى از بين رفته بأشد.
(مسأله 626) چيزى كه از ميت جدا مىشود، اگر چه مو و ناخن و دندانش بأشد،
بنا بر احتياط بايد با أو دفن شود، و دفن ناخن و دندانى كه در حال زندگى از انسان
جدا مىشود، مستحب است.
(مسأله 627) اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در
چاه را ببندند و همان چاه را قبر أو قرار دهند.
(مسأله 628) اگر بچه در شكم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر
داشته بأشد، بايد به آسانترين رآه أو را بيرون آورند، و چنانچه ناچار شوند كه أو را قطعه
قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد بوسيله شوهرش اگر أهل فن است، يا زنى كه أهل
فن بأشد، أو را بيرون بياورند، و اگر ممكن نيست مرد محرمى كه أهل فن بأشد، و اگر
آن هم مكن نشود، مرد نا محرمى كه أهل فن بأشد، بچه را بيرون بياورد و در صورتي
كه آن هم پيدا نشود كسى كه أهل فن نباشد مىتواند بچه را بيرون آورد.
(مسأله 629) هر گاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده بأشد، اگر چه اميد زنده
ماندن طفل را نداشته باشند، بايد بوسيله كساني كه در مساله پيش گفته شد، پهلوى
چپ أو را بشكافند، و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند.
مستحبات دفن
(مسأله 630) مستحب است قبر را به اندازه قامت انسان متوسط، گود كنند و ميت
را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دور تر از جهتي بهتر بأشد،
مثل آن كه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى فاتحه أهل قبور بيشتر
به آنجا بروند، و نيز مستحب است جنازة را چند ذراع مانده بقبر، زمين بگذارند و تا سه
108

مرتبه كم كم نزديك ببرند، و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند، و در نوبت چهارم
وارد قبر كنند، و اگر ميت مرد است در دفعه سوم طورى زمين بگذارند كه سر أو طرف
پائين قبر بأشد، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند، و اگر زن است در دفعه
سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه أي روى
قبر بگيرند، و نيز مستحب است جنازة را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند،
و دعاهايى كه دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند، و بعد از آن كه ميت را
در لحد گذاشتند گره‌هاى كفن را باز كنند، و صورت ميت را روى خاك بگذارند،
و بالشئ از خاك زير سر أو بسازند، و پشت ميت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه
ميت به پشت برنگردد، و پيش از آن كه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست
ميت بزنند، و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نزديك گوش أو
ببرند و بشدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند:
اسمع افهم يا فلان ابن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند،
مثلا اگر اسم أو محمد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند اسمع افهم يا محمد بن علي
، پس از آن بگويند:
هل أنت على العهد الذي فارقتنا عليه من شهادة ان لا إله الا الله وحده لا شريك
له وأن محمدا صلى الله عليه وآله عبده ورسوله و سيد النبيين و خاتم المرسلين وان
عليا أمير المؤمنين و سيد الوصيين و امام افترض الله طاعته على العالمين، وان الحسن
والحسين وعلي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر وعلي بن
موسى و محمد بن علي وعلي بن محمد والحسن بن علي والقائم الحجة المهدى
صلوات الله عليهم أئمة المؤمنين و حجج الله على الخلق أجمعين و أئمتك أئمة هدى
أبرار يا فلان ابن فلان و بجاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد.
و بعد بگويد: إذا اتاك الملكان المقربان رسولين من عند الله تبارك و تعالى
وسالاك عن ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن أئمتك فلا تخف
ولا تحزن و قل في جوابهما الله ربى و محمد صلى الله عليه وآله نبيى و الا سلام ديني
109

والقرآن كتابي والكعبة قبلتي وأمير المؤمنين على بن أبي طالب امامى والحسن بن علي
المجتبى امامى والحسين بن علي الشهيد بكربلا امامى وعلى زين العابدين امامى
ومحمد الباقر امامى وجعفر الصادق امامى وموسى الكاظم امامى وعلى الرضا امامى
ومحمد الجواد امامى وعلى الهادي امامى والحسن العسكري امامى والحجة المنتظر
امامى هولأ صلوات الله عليهم أئمتي وسادتي وقادتى وشفعائى بهم اتولى ومن أعدائهم
اتبرأ في الدنيا والآخرة، ثم اعلم يا فلان ابن فلان وبجاى فلان ابن فلان اسم ميت
وپدرش را بگويد.
وبعد بگويد: ان الله تبارك وتعالى نعم الرب، وأن محمدا صلى الله عليه وآله نعم
الرسول، وان على بن أبي طالب وأولاده المعصومين الأئمة الا ثنى عشر نعم الأئمة، وان
ما جاء به محمد صلى الله عليه وآله حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكير في القبر
حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والميزان حق وتطاير الكتب حق وان
الجنة حق والنار حق وان الساعة آتية لا ريب فيها وان الله يبعث من في القبور پس
بگويد: أفهمت يا فلان وبجاى فلان اسم ميت را بگويد پس از آن بگويد: ثبتك الله
بالقول الثابت وهداك الله إلى صراط مستقيم، عرف الله بينك وبين أوليائك في مستقر من
رحمته پس بگويد: اللهم جاف الأرض عن جنبيه واصعد بروحه إليك ولقه منك برهانا
اللهم عفوك عفوك.
(مسأله 631) مستحب است كسى كه ميت را در قبر مىگذارد، با طهارت و سر
برهنه و پا برهنه بأشد، و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد، و غير از خويشان ميت
كساني كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: إنا لله وإنا إليه
راجعون، اگر ميت زن است كسى كه با أو محرم مىباشد أو را در قبر بگذارد و اگر
محرمى نباشد خويشانش أو را در قبر بگذارند.
(مسأله 632) مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازه چهار
انگشت از زمين بلند كنند و نشانه أي روى آن بگذارند كه اشتباه نشود، و روى قبر آب
بپاشند، و بعد از پاشيدن آب كساني كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را
110

باز كرده، در خاك فرو برند، و هفت مرتبه سوره مباركه انا أنزلناه را بخوانند، و براى
ميت طلب آمرزش كنند و أين دعا را بخوانند.
اللهم جاف الأرض عن جنبيه واصعد إليك روحه ولقه منك رضوانا واسكن
قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك.
(مسأله 633) پس از رفتن كساني كه تشييع جنازة كرده اند، مستحب است ولى
ميت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعاهايى را كه دستور داده شده به ميت
تلقين كند.
(مسأله 634) بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند ولى
اگر مدتى گذشته است كه به واسطه سر سلامتى دادن مصيبت يادشان مىآيد ترك آن
بهتر است، و نيز مستحب است تا سه روز براى أهل خانه ميت غذا بفرستند و غذا
خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
(مسأله 635) مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصا در مرگ
فرزند، صبر كند و هر وقت ميت را ياد مىكند، إنا لله وإنا إليه راجعون بگويد، و براى
ميت قرآن بخواند، و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم
بسازد كه زود خراب نشود
(مسأله 636) جايز نيست - بنابر احتياط - انسان در مرگ كسى صورت و بدن
خود را بخراشد و سيلى بزند و به خود آسيب برساند.
(مسأله 637) بنابر مشهور پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر و حتى در
مرگ آنان جائز نيست و هم چنين نبايد انسان با صداى خيلي بلند بر ميت بگريد.
(مسأله 638) اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد و خونين نمايد گفته
شده كه بايد كفاره بدهد و كفاره آن آزاد كردن يك بنده و يا اطعام ده فقير و يا
پوشانيدن آنان است.
111

نماز وحشت
(مسأله 639) سزاوار است در شب أول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى ميت
بخوانند و دستور آن أين است كه، در ركعت أول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسي و در
ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره انا أنزلناه را بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند:
اللهم صل على محمد وآل محمد وابعث ثوابها إلى قبر فلان، و بجاى كلمه فلان اسم
ميت را بگويند.
(مسأله 640) نماز وحشت را در هر موقع از شب أول قبر مىشود خواند ولى بهتر
است در أول شب، بعد از نماز عشاء خوانده شود.
(مسأله 641) اگر بخواهند ميت را به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگر دفن أو
تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب أول قبر أو تأخير بيندازند.
نبش قبر
(مسأله 642) نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر أو اگر چه طفل يا ديوانه بأشد
حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 643) نبش قبر امامزاده‌‌ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن
گذشته بأشد حرام است.
(مسأله 644) شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
أول: آن كه ميت در زمين غصبى دفن شده بأشد و مالك زمين راضى نشود كه
در آنجا بماند.
دوم: آن كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده غصبى بأشد و صاحب آن
112

راضى نشود كه در قبر بماند، و هم چنين است اگر چيزى از مال خود ميت كه به ورثه أو
رسيده با أو دفن شده بأشد، و ورثه أو راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولى اگر
ميت وصيت كرده بأشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با أو دفن كنند، براى بيرون
آوردن اينها نمىتوانند قبر را بشكافند.
سوم: آن كه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد و ميت بي غسل يا بي كفن
دفن شده بأشد يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير از دستور شرع كفن شده يا در قبر
أو را رو به قبله نگذاشته اند.
چهارم: آن كه براى ثابت شدن حقي بخواهند بدن ميت را ببينند.
پنجم: آن كه ميت را در جايى كه بي احترامى به أو است مثل جايى كه كثافت
و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند.
ششم: آن كه براى يك مطلب شرعي كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است،
قبر را بشكافند مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله أي كه دفنش كرده اند
بيرون آورند.
هفتم: آن كه بترسند درنده أي بدن ميت را پاره كند، يا سيل أو را ببرد، يا دشمن
بيرون آورد.
هشتم: آن كه قسمتى از بدن ميت را كه با أو دفن نشده بخواهند دفن كنند ولى
احتياط واجب آنست كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميت ديده
نشود.
نهم: آن كه ميت را بخواهند به مشاهد مشرفه نقل نمايند بخصوص اگر وصيت
كرده بأشد.
113

غسلهاى مستحب
(مسأله 645) در شرع مقدس اسلام غسل‌هايى مستحب است و از آن جمله
است:
1 - غسل جمعه: و وقت آن از اذان صبح روز جمعه است تا غروب و چنانچه
بعد از ظهر انجام داده شود بنابر احتياط از وضو كفايت نمىكند اگر چه بعيد نيست كه
در أين صورت هم از وضو كفايت كند، و اگر در روز جمعه غسل نكند از صبح شنبه تا
غروب قضاى آن را به قصد رجأ بجا آورد، و كسى كه مىداند در روز جمعه آب پيدا
نخواهد كرد مىتواند روز پنجشنبه غسل را رجأ انجام دهد، و مستحب است انسان در
موقع غسل جمعه بگويد: اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له وأن محمدا عبده
ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد واجعلني من التوابين واجعلني من
المتطهرين.
2 - غسل شب أول و هفدهم و أول شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم
و غسل در شب بيست و چهارم ماه رمضان.
3 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از
ظهر تا غروب به قصد رجأ بياورند، و بهتر آنست كه آن را پيش از نماز عيد بجا آورند.
4 - غسل شب عيد فطر و وقت آن از أول مغرب است تا اذان صبح و بهتر
آنست كه در أول شب بجا آورده شود.
5 - غسل روز هشتم و نهم ذيحجه و در روز نهم بهتر آنست كه آن را نزديك ظهر
بجا آورد.
6 - غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد نماز آيات را از روى علم عمدا
نخوانده و اكنون مىخواهد قضا نمايد در صورتي كه تمام خورشيد گرفته بأشد.
7 - غسل كسى كه جايى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده اند رسانده بأشد.
114

8 - غسل احرام.
9 - غسل دخول حرم.
10 - غسل دخول مكة.
11 - غسل زيارت خانه كعبه.
12 - غسل دخول كعبه.
13 - غسل براى نحر وذبح وحلق.
14 - غسل داخل شدن مدينه منوره.
15 - غسل داخل شدن حرم پيغمبر صلى الله عليه وآله.
16 - غسل وداع قبر مطهر پيغمبر صلى الله عليه وآله.
17 - غسل براى مباهله با خصم.
18 - غسل براى استخاره.
19 - غسل براى استسقا.
20 - غسل در وقت گرفتن تمام قرص آفتاب در كسوف.
21 - غسل زيارت سيد الشهداء عليه السلام.
(مسأله 646) فقهاء در بيان أغسال مستحبه أغسال زيادى نقل فرموده اند كه از
جمله آنها أين چند غسل است
1 - غسل تمام شبهاى طاق ماه رمضان و غسل تمام شبهاى دهه آخر آن،
و غسل ديگرى در آخر شب بيست و سوم آن.
2 - غسل روز بيست و چهارم ذي الحجة.
3 - غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الأول و روز
بيست و پنجم ذي القعدة.
4 - غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.
5 - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
6 - غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده بأشد، ولى اگر
115

اتفاقا يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلا براى شهادت دادن رفته بأشد، غسل
مستحب نيست.
7 - غسل براى زيارت معصومين عليهم السلام از دور يا نزديك، ولى أحوط
أين است كه أين غسلها را به قصد رجأ بجا آورند.
(مسأله 647) انسان با غسلهاى مستحبى كه براى خود انجام داده و در مسأله
(645) ذكر شد، مىتواند كارى كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد و اما
غسلهايى كه رجأ بجا آورده مىشود از وضوء كفايت نمىكند.
(مسأله 648) اگر چند غسل بر كسى مستحب بأشد و به نيت همه يك غسل بجا
آورد كافى است.
تيمم
در هفت مورد بجاى وضو و غسل بايد تيمم كرد:
(أول) آن كه تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
(مسأله 649) اگر انسان در شهر و يا روستا بأشد، بايد بنابر احتياط براى تهيه
آب وضوء و غسل، بقدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان
بأشد، چنانچه زمين آن پست و بلند يا به جهت زيادى درختان رآه آن دشوار است، بايد
در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير قديمى كه با كمان پرتاب مىكردند (1)
در جستجوى آب برود و الا بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستجو نمايد.
(مسأله 650) اگر بعضي از چهار طرف هموار و بعض ديگر پست و بلند بأشد در
طرفي كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير و در طرفي كه هموار نيست به اندازه پرتاب
يك تير جستجو كند.

(1) مجلسي أول قدس سره در شرح كتاب من لا يحضره الفقيه، مقدار پرتاب تير را
دويست گام معين فرموده است.
116

(مسأله 651) در هر طرفي كه يقين دارد آب نيست، در آن طرف جستجو لازم
نيست.
(مسأله 652) كسى كه وقت نماز أو تنگ نيست، و براى تهيه آب وقت دارد اگر
يقين دارد در محلى دور تر از مقداري كه بايد جستجو كند آب هست، بايد براى تهيه
آب برود، بلكه اگر احتمال هم بدهد بايد براى تهيه آب به آن محل برود مگر در
صورتي كه اگر بخواهد به آنجا برود بايد مشقت زيادى را تحمل كند.
(مسأله 653) لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود، بلكه مىتواند
كسى را كه بگفته أو اطمينان دارد بفرستد و در أين صورت اگر يك نفر از طرف چند
نفر برود كافيست.
(مسأله 654) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب
هست، بنابر احتياط بايد بقدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا
كردن آن نا اميد شود.
(مسأله 655) اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد، و آب پيدا نكند و تا وقت
نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مىكند، احتياط واجب آنست كه
دوباره در جستجوى آب برود.
(مسأله 656) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا
وقت نماز ديگر در همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مىشود احتياط
واجب آنست كه دوباره در جستجوى آب برود.
(مسأله 657) اگر وقت نماز تنگ بأشد يا از دزد و درنده بترسد، يا جستجوى
آب بقدرى سخت بأشد كه نتواد تحمل كند، جستجو لازم نيست.
(مسأله 658) اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، اگر چه بنابر
مشهور معصيت كرده ولى نمازش با تيمم صحيح است هر چند بفهمد كه اگر جستجو
مىكرد آب پيدا مىشد.
(مسأله 659) كسى كه يقين دارد آب پيدا نمىكند، چنانچه دنبال آب نرود و با
117

تيمم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد، چنانچه
وقت وسعت داشته بأشد، لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نمايد.
(مسأله 660) اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد از
نماز بفهمد، در جايى كه جستجو كرده آب بوده بنابر احتياط واجب در صورتي كه
وقت باقي بأشد بايد وضو گرفته و نماز را دوباره بجا آورد، و چنانچه وقت گذشته آن
را قضا نمايد.
(مسأله 661) كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است. اگر بدون جستجو با
تيمم نماز بخواند و بعد از نماز و پيش از گذشتن وقت بفهمد كه براى جستجو وقت
داشته، احتياط واجب آنست ك دوباره نمازش را بخواند.
(مسأله 662) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته بأشد و بداند كه اگر
وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى أو ممكن نيست يا نمىتواند وضو بگيرد،
چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، بنابر احتياط نبايد آن را باطل نمايد. ولى
مىتواند با عيال خود نزديكى كند، اگر چه بداند كه از غسل متمكن نخواهد شد.
(مسأله 663) اگر پيش از وقت نماز وضو داشته بأشد و بداند كه اگر وضوى خود
را باطل كند، تهيه آب براى أو ممكن نيست، چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد،
احتياط آنست كه آن را باطل نكند.
(مسأله 664) كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد، و مىداند كه
اگر آن را بريزد آب پيدا نمىكند بعيد نيست كه ريختن آن جايز بأشد چه وقت نماز داخل
شده بأشد يا نه، ولى أحوط آن است كه آب را نريزد.
(مسأله 665) كسى كه مىداند آب پيدا نمىكند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز
وضوى خود را باطل كند، يا آبى را كه دارد بريزد نمازش با تيمم صحيح است، اگر چه
احتياط مستحب آنست كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
(دوم) از موارد تيمم
(مسأله 666) اگر به واسطه پيرى يا ناتوانى، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها
118

يا نداشتن وسيله أي كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته بأشد، بايد تيمم كند.
و هم چنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن بقدرى مشقت داشته بأشد كه مردم
آن را تحمل نمىكنند ولى در صورت أخير چنانچه تيمم ننمايد و وضو بگيرد وضوى أو
صحيح است
(مسأله 667) اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد،
و مجبور است بخرد، يا كرايه نمايد اگر چه قيمت آن چند برابر معمول بأشد، بايد تهيه
كند و هم چنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند ولى اگر تهيه آنها بقدرى
پول مىخواهد كه نسبت به حال أو حرجى بأشد واجب نيست تهيه نمايد.
(مسأله 668) اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولى
كسى كه مىداند يا گمان دارد كه نمىتواند قرض خود را بدهد واجب نيست قرض كند.
(مسأله 669) اگر كندن چاه مشقت زيادى ندارد بايد براى تهيه آب چاه بكند.
(مسأله 670) اگر كسى مقداري آب بي منت به أو ببخشد بايد قبول كند.
(سوم) از موارد تيمم
(مسأله 671) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد يا بترسد كه به واسطه
استعمال آن مرض يا عيبى در أو پيدا شود يا مرضش طول بكشد يا شدت كند يا
به سختى معالجه شود بايد تيمم نمايد ولى اگر آب گرم براى أو ضرر ندارد بايد با آب
گرم وضو بگيرد و در مواردى كه غسل لازم است غسل كند.
(مسأله 672) لازم نيست يقين كند كه آب براى أو ضرر دارد بلكه اگر احتمال
ضرر بدهد چنانچه احتمال أو در نظر مردم بجا بأشد و از آن احتمال ترس براى أو پيدا
شود بايد تيمم كند.
(مسأله 673) كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى أو ضرر دارد بايد تيمم
نمايد.
(مسأله 674) اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمم كند و بعد بفهمد كه آب
برايش ضرر ندارد بنابر احتياط واجب نماز و تيمم أو باطل است.
119

(مسأله 675) كسى كه مىداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو
بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى أو ضرر داشته، وضو و غسل أو صحيح است.
(چهارم) از موارد تيمم
(مسأله 676) هر گاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو، يا غسل برساند دچار
زحمت مىشود بايد تيمم نمايد، و جواز تيمم به أين جهت در سه صورت است:
1 - آن كه اگر آب را در وضو يا غسل صرف نمايد خودش فعلا يا بعدا چنان
تشنه مىشود كه باعث تلف يا مرضش مىشود يا تحملش مشقت زيادى دارد.
2 - آن كه بر كساني كه حفظشان بر أو واجب است بترسد كه از تشنگى تلف يا
بيمار شوند.
3 - آن كه بر غير خود " چه انسان بأشد يا حيوان " بترسد و تلف يا بيمارى يا
بيتابيشان بر أو گران بأشد، و در غير أين سه صورت با داشتن آب تيمم جائز نيست.
(مسأله 677) اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى هم
به مقدار آشاميدن خود و كساني كه با أو مربوطند داشته بأشد، بايد آب پاك را براى
آشاميدن بگذارد، و با تيمم نماز بخواند، ولى چنانچه آب براى حيوانش يا بچه نا بالغ
بخواهد، بايد آب نجس را به آنان بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.
(پنجم) از موارد تيمم
(مسأله 678) كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمي آب دارد كه اگر با آن
وضو بگيرد يا غسل كند براى آب كشيدن بدن يا لباس أو آب نمىماند در أين صورت
بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند و بهتر است أول بدن يا لباس را
آب بكشد بعد تيمم نمايد، و اگر چيزى نداشته بأشد كه بر آن تيمم كند، بايد آب را
به مصرف وضو يا غسل برساند، و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
(ششم) از موارد تيمم
(مسأله 679) اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف
ديگرى ندارد، مثلا آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن آب و ظرف ديگرى ندارد،
120

بايد بجاى وضو و غسل تيمم كند.
(هفتم) از موارد تيمم
(مسأله 680) هر گاه وقت بقدرى تنگ بأشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند يك
ركعت نمازش را هم نمىتواند در وقت بخواند بايد بنابر احتياط نماز را با تيمم بخواند
و در خارج وقت با وضوء قضاء نمايد.
(مسأله 681) اگر عمدا نماز را بقدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل
نداشته بأشد اگر چه بنابر مشهور معصيت كرده ولى بنابر احتياط بايد تيمم نموده نماز
را بخواند و در خارج وقت نيز قضا نمايد.
(مسأله 682) كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز
أو مىماند يا نه، نبايد تيمم كند بلكه بايد بوظيفه خود وضو يا غسل عمل نمايد.
(مسأله 683) كسى كه به واسطه تنگى وقت تيمم كرده، و بعد از نماز مىتوانست
وضو بگيرد و نگرفت تا آبى كه داشته از دستش رفت، در صورتي كه وظيفه اش تيمم
بأشد، بايد براى نمازهاى بعدى دوباره تيمم نمايد، اگر چه تيمم خود را نشكسته
بأشد.
(مسأله 684) كسى كه آب دارد، اگر بواسطة تنگى وقت با تيمم مشغول نماز
شود، و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفه اش براى نماز ديگر
تيمم بأشد لازم نيست مجددا تيمم نمايد.
(مسأله 685) اگر انسان بقدرى وقت دارد كه مىتواند وضو بگيرد، يا غسل كند،
و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو
بگيرد، و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت
ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
121

چيزهائى كه تيمم به آنها صحيح است
چيزهائى كه تيمم به آنها صحيح است به ترتيب عبارتند از:
أول: خاك خشك.
دوم: خاك مرطوب (و آنكه رطوبتش كمتر است مقدم بر آن كه رطوبتش بيشتر
است مىباشد).
سوم: غبار.
چهارم: گل.
و تيمم به هر كدام از اينها در صورتي جائز است كه دسترس به آنچه قبل از
أو است نداشته بأشد.
(مسأله 686) تيمم بر سنگ و ريگ كفايت نمى كند و چنانچه به آنها تيمم كند
و نماز بخواند واجب است نمازش را قضا نمايد.
(مسأله 687) اگر خاك خشك يا مرطوب پيدا نشود بايد به گرد و غبارى كه در
فرش و لباس و مانند اينها است تيمم نمايد، و چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمم
كند، و اگر هيچ يك از اينها پيدا نشود احتياط مستحب آنست كه نماز را بدون تيمم
بخواند، ولى واجب است بعدا قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 688) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمم به گرد
باطل است، و هم چنين اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه، نمايد تيمم به گل
باطل مىباشد.
(مسأله 689) كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته بأشد، چنانچه ممكن
است بايد آن را آب كند، و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نيست و چيزى
هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد، لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نمايد،
و بهتر آنست كه با برف يا يخ أعضاء وضو يا غسل را نمناك كند و اگر أين هم ممكن
122

نيست به يخ يا برف تيمم نمايد، و در وقت نيز نماز را بخواند و سپس قضا نمايد.
(مسأله 690) اگر با خاك چيز ديگرى مانند كاه كه تيمم به آن باطل است مخلوط
شود، نمىتواند به آن تيمم كند، ولى اگر آن چيز بقدرى كم بأشد كه در خاك مستهلك
شود، تيمم به آن خاك صحيح است.
(مسأله 691) اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند، چنانچه ممكن است بايد
به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
(مسأله 692) تيمم به ديوار گلى صحيح است.
(مسأله 693) چيزى كه بر آن تيمم مىكند بايد پاك بأشد، و اگر چيز پاكى كه
تيمم به آن صحيح است ندارد، نماز بر أو واجب نيست، ولى بايد قضاى آن را بجا آورد
و بهتر آنست كه در وقت نيز نماز بخواند.
(مسأله 694) اگر يقين داشته بأشد كه تيمم به چيزى صحيح است، و به آن تيمم
نمايد، بعد بفهمد تيمم با آن باطل بوده، نمازهائى را كه با آن تيمم خوانده بايد دوباره
بخواند.
(مسأله 695) چيزى كه بر آن تيمم مىكند و مكان آن چيز بايد غصبى نباشد پس
اگر بر خاك غصبى تيمم كند، يا خاكى را كه مال خود أو است بي اجازه در ملك
ديگرى بگذارد، و بر آن تيمم كند تيمم أو باطل مىباشد.
(مسأله 696) تيمم در فضاى غصبى بنابر احتياط باطل است، پس اگر در ملك
خود دستها را به زمين بزند و بي اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى
بكشد تيمم أو باطل مىباشد.
(مسأله 697) تيمم به چيز غصبى، يا در فضاى غصبى يا بر چيزى كه در ملك
غصبى است، در حالي كه فراموش كرده يا غفلت داشته بأشد صحيح است، ولى اگر
چيزى را خودش غصب كرده و فراموش كند كه غصب كرده و بر آن تيمم كند، يا ملكي
را غصب نمايد و فراموش كند كه غصب كرده، و چيزى را كه بر آن تيمم مىكند در آن
ملك بگذارد، يا در فضاى آن ملك تيمم نمايد حكم أو حكم عامد است.
123

(مسأله 698) كسى كه در جاى غصبى حبس است اگر آب و خاك آن هر دو
غصبى است، بايد با تيمم نماز بخواند.
(مسأله 699) تيمم به زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روى آن را
نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن را گرفته بأشد باطل است.
دستور تيمم بدل از وضو يا غسل
(مسأله 700) در تيمم بدل از وضو يا غسل چهار چيز واجبست: (أول) نيت
(دوم) زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است (سوم) كشيدن كف
هر دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن، از جائى كه موى سر مىرويد، تا ابروها
و بالاى بيني و احتياطا بايد دستها روى ابروها هم كشيده شود (چهارم) بنابر احتياط
أول كف دست چپ را به تمام پشت دست راست بكشد و بعد از آن كف دست راست را
به تمام پشت دست چپ بكشد.
(مسأله 701) احتياط مستحب آنست كه تيمم را چه بدل از وضو بأشد چه بدل
از غسل، به أين ترتيب بجا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و به پيشانى و پشت
دستها بكشد و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و پشت دستها را مسح نمايد.
احكام تيمم
(مسأله 702) اگر مختصرى هم از پيشانى يا پشت دستها را مسح نكند تيمم
باطل است، چه عمدا مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده بأشد، ولى دقت
زياد هم لازم نيست، و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دستها مسح شده
كافيست.
(مسأله 703) براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدار
124

بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
(مسأله 704) پيشانى و پشت دستها را بنابر احتياط بايد از بالا به پائين مسح
نمايد، و كارهاى آن را بايد پشت سر هم بجا آورد، و اگر بين آنها بقدرى فاصله دهد، كه
نگويند تيمم مىكند باطل است.
(مسأله 705)
در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم أو بدل از غسل است، يا بدل
از وضو، و اگر بدل از غسل بأشد بايد آن غسل را معين نمايد، و چنانچه يك تيمم بر أو
واجب بأشد و قصد نمايد كه وظيفه فعلى خود را انجام دهد، اگر چه در تشخيص
اشتباه كند تيممش صحيح است.
(مسأله 706) در تيمم بنابر احتياط استحبابي بايد پيشانى و كف دستها و پشت
دستها در صورت تمكن پاك بأشد.
(مسأله 707) انسان بايد براى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در
پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى بأشد، مثلا چيزى به آنها چسبيده بأشد
بايد بر طرف نمايد.
(مسأله 708) اگر پيشانى يا پشت دست يا كف دست كسى زخم است، و پارچه
يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نمىتواند باز كند، أظهر أين است كه أين شخص در
حكم فاقد الطهورين است و قضاى نماز را بعد از بر طرف شدن عذر بايد بجا آورد
گرچه احتياط مستحب آن است كه با تيمم جبيره أي نيز نماز را در وقت بخواند.
(مسأله 709) اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته بأشد اشكال ندارد ولى اگر
موى سر روى پيشانى آمده بأشد، بايد آن را كنار بزند.
(مسأله 710) اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى
هست، چنانچه احتمال أو در نظر مردم بجا بأشد، بايد جستجو نمايد تا يقين يا
اطمينان كند كه مانعى نيست.
(مسأله 711) اگر وظيفه أو تيمم است و نمىتواند تيمم كند، بايد نائب بگيرد
و كسى كه نائب مىشود، بايد أو را با دست خود أو تيمم دهد، و اگر ممكن نباشد بايد
125

نائب دست خود را به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستهاى
أو بكشد.
(مسأله 712) اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه
چنانچه از محل آن گذشته به شك خود اعتنا نكند، و اگر نگذشته بايد آن قسمت را بجا
آورد.
(مسأله 713) اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه در
صورتي كه احتمال بدهد كه حال عمل ملتفت بوده تيمم أو صحيح است، و چنانچه
شك أو در آوردن مسح دست چپ بأشد، لازم است أو را مسح كند مگر آن كه مشغول
به نماز يا عمل ديگرى مانند آن شده و يا موالات فوت شده بأشد.
(مسأله 714) كسى كه وظيفه اش تيمم است بنابر احتياط واجب نمىتواند پيش
از وقت نماز براى نماز تيمم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبى تيمم كند
و تا وقت نماز عذر أو باقي بأشد، مىتواند با همان تيمم نماز بخواند.
(مسأله 715) كسى كه وظيفه اش تيمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر أو باقي
مىماند، در وسعت وقت مىتواند با تيمم نماز بخواند، ولى اگر بداند تا آخر وقت عذر أو
بر طرف مىشود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند، و نيز اگر اميد دارد كه
عذرش بر طرف شود، احتياط واجب آنست كه صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند،
يا در تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد.
(مسأله 716) كسى كه نمىتواند وضو بگيرد، يا غسل كند، اگر يقين كند يا
احتمال بدهد كه عذرش بر طرف نمىشود، مىتواند نمازهاى قضاى خود را با تيمم
بخواند، ولى اگر بعدا عذرش بر طرف شد بايد دوباره آنها را با وضو يا غسل بجا آورد.
(مسأله 717) كسى كه نمىتواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى
مستحبى را مثل نافله‌هاى شبانه روز، كه وقت معين دارد با تيمم بخواند، ولى اگر
احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها عذر أو بر طرف مىشود أحوط آنست كه آنها را در
أول وقتشان بجا نياورد.
126

(مسأله 718) كسى كه احتياطا غسل جبيره أي و تيمم نمايد، اگر بعد از غسل
و تيمم نماز بخواند، و بعد از نماز حدث اصغرى از أو سر بزند مثلا بول كند براى
نمازهاى بعد، بدل از غسل احتياطا تيمم كند و وضو هم بگيرد و چنانچه حدث پيش از
نماز بأشد براى آن نماز نيز وضو گرفته و تيمم نمايد.
(مسأله 719) اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند، بعد از بر طرف
شدن عذر، تيمم أو باطل مىشود.
(مسأله 720) چيزهائى كه وضو را باطل مىكند، تيمم بدل از وضو را هم باطل
مىكند، و چيزهائى كه غسل را باطل مىنمايد، تيمم بدل از غسل را هم باطل مىنمايد.
(مسأله 721) كسى كه نمىتواند غسل كند، اگر چند غسل بر أو واجب بأشد
نمىتواند يك تيمم بدل از آنها بنمايد، بلكه بايد بدل هر يك از آنها يك تيمم نمايد.
(مسأله 722) كسى كه نمىتواند غسل كند، اگر بخواهد عملي را كه براى آن
غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمم نمايد و كسى كه نمىتواند وضو
بگيرد و بخواهد عملي را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو
تيمم نمايد.
(مسأله 723) اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند، لازم نيست براى نماز وضو
بگيرد، ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند، كفايت از وضو نمىنمايد، پس اگر
نتواند وضو بگيرد بايد تيمم ديگرى هم بدل از وضو بنمايد.
(مسأله 724) اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند و بعد كارى كه وضو را باطل
مىكند براى أو پيش آيد چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد بدل از غسل
تيمم نمايد، و وضو نيز بگيرد و چنانچه نتواند وضو بگيرد بايد تيمم ديگرى بدل از
وضو بكند.
(مسأله 725) كسى كه بايد براى انجام دادن عملي مثلا براى خواندن نماز بدل از
وضو و بدل از غسل تيمم كند اگر در تيمم أول، نيت بدل از وضو يا نيت بدل از غسل
نمايد، و تيمم دوم را به قصد أين كه وظيفه خود را انجام داده بأشد بجا آورد كفايت
127

مىكند.
(مسأله 726) كسى كه وظيفه اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند تا تيمم
و عذر أو باقي است، كارهائى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، مىتواند بجا آورد
ولى اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز ميت يا خوابيدن تيمم
كرده فقط كارهائى را كه براى آن تيمم نموده مىتواند انجام دهد.
(مسأله 727) در چند مورد بهتر است نمازهائى را كه انسان با تيمم خوانده قضا
نمايد (أول) آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز
خوانده است (دوم) آن كه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمىكند و عمدا خود را
جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است. (سوم) آن كه تا آخر وقت عمدا در جستجوى
آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد
(چهارم) آن كه عمدا نماز را تأخير انداخته، و در آخر وقت با تيمم نماز خوانده است
(پنجم) آن كه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمىشود و آبى را كه داشته ريخته و با
تيمم نماز خوانده است.
128

احكام نماز
نماز بهترين اعمال ديني است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهاى
ديگر هم قبول مىشود و اگر پذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمىشود و همان طور كه
اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شست و شو كند، چرك در بدنش نمىماند،
نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مىكند و سزاوار است كه انسان نماز را
در أول وقت بخواند و كسى كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند كسى است كه نماز
نمىخواند پيغمبر أكرم صلى الله عليه وآله فرمود: كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را
سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند
مردى وارد و مشغول نماز شد، و ركوع و سجودش را كاملا بجا نياورد، حضرت
فرمودند اگر أين مرد در حالي كه نمازش أين طور است از دنيا برود، بدين من از دنيا
نرفته است.
پس انسان بايد مواظب بأشد كه به عجله و شتابزدگى نماز نخواند، و در حال نماز
به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار بأشد، و متوجه بأشد كه با چه كسى سخن مىگويد
و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند، و اگر انسان
در موقع نماز كاملا به أين مطلب توجه كند، از خود بي خبر مىشود چنانچه در حال نماز
تير را از پاى مبارك أمير المؤمنين عليه السلام بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه
نشدند، و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد و گناهانى را كه مانع قبول شدن نماز
است مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات، و ندادن خمس
و زكات بلكه هر معصيتي را ترك كند. و هم چنين سزاوار است كارهائى را كه ثواب نماز
را كم مىكند بجا نياورد، مثلا در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نايستد،
و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند، و كارهائى را كه ثواب نماز را زياد مىكند بجا آورد،
مثلا انگشتر عقيق بدست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند، و خود را
خوشبو نمايد.
129

نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شش است: (أول) نمازهاى روزانه. (دوم) نماز آيات. (سوم)
نماز ميت. (چهارم) نماز طواف واجب خانه كعبه. (پنجم) نماز قضاى پدر كه بر پسر
بزرگتر واجب است. (ششم) نمازى كه به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب
مىشود.
نمازهاى واجب روزانه
نمازهاى واجب روزانه پنج است: ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت. مغرب،
سه ركعت. عشا، چهار ركعت. صبح دو ركعت.
(مسأله 728) در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتي را با شرائطى كه گفته مىشود
دو ركعت خواند.
وقت نماز ظهر و عصر
(مسأله 729) اگر چوب يا چيزى مانند آن را (شاخص) راست در زمين هموار
فرو برند، صبح كه خورشيد بيرون مىآيد، سايه آن به طرف مغرب مىافتد و هر چه
آفتاب بالا مىآيد أين سايه كم مىشود، و در شهرهاى ما در أول ظهر شرعي (1)
به آخرين درجه كمي مىرسد، و ظهر كه گذشت، سايه آن به طرف مشرق بر مىگردد

(1) ظهر شرعي عبارت از گذشتن نصف روز است، مثلا اگر روز دوازده ساعت بأشد
پس از گذشتن شش ساعت از طلوع آفتاب ظهر شرعي و اگر روز سيزده ساعت
بأشد پس از گذشتن شش ساعت و نيم از طلوع آفتاب ظهر شرعي است و اگر روز
يازده ساعت بأشد پس از گذشتن پنج ساعت و نيم از طلوع آفتاب ظهر شرعي
است.
130

و هر چه خورشيد رو به مغرب مىرود سايه زيادتر مىشود، بنابر أين وقتى سايه
به آخرين درجه كمي رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت معلوم مىشود ظهر شرعي
شده است، ولى در بعضي از شهرها مثل مكة كه گاهى موقع ظهر سايه به كلى از بين
مىرود، بعد از آن كه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مىشود ظهر شده است.
(مسأله 730) وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است ولى
چنانچه نماز عصر را عمدا قبل از نماز ظهر بخواند باطل است، مگر أين كه از آخر وقت
پيش از آوردن يك نماز مجال نباشد، كه در أين فرض اگر كسى تا أين موقع نماز ظهر را
نخوانده، نماز ظهر أو قضا است، و بايد نماز عصر را بخواند، و اگر كسى پيش از أين
وقت اشتباها تمام نماز عصر را بيش از نماز ظهر بخواند نمازش صحيح است، و بايد
آن را نماز ظهر قرار داده و چهار ركعت ديگر به قصد ما في الذمة بجا آورد.
(مسأله 731) اگر پيش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود، و در
بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند يعنى نيت كند كه
آنچه تا حال خوانده أم و آنچه را مشغولم و آنچه بعد مىخوانم همه نماز ظهر بأشد، و بعد
از آن كه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند.
وقت نماز مغرب و عشا
(مسأله 732) احتياط واجب آنست كه بعد از غروب آفتاب به مقدار هشت
دقيقه صبر نمايد و بعد نماز مغرب را بجا آورد.
(مسأله 733) وقت نماز مغرب و عشا تا نيمه شب امتداد دارد، ولى نماز عشا در
صورتي كه با التفات، قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است، مگر أين كه از وقت
بيش از مقدار ادأ نماز عشا نمانده بأشد، كه در أين صورت لازم است نماز عشا را قبل
از نماز مغرب بخواند.
(مسأله 734) اگر كسى اشتباها نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند، و بعد از
نماز ملتفت شود، نمازش صحيح است، و بايد نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.
131

(مسأله 735) اگر پيش از خواندن نماز مغرب، سهوا مشغول نماز عشا شود و در
بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده، چنانچه براى ركعت چهارم از جا بر نخاسته، بايد نيت
را به نماز مغرب برگرداند، و نماز را تمام كند و بعد نماز عشا را بخواند، و اگر ركعت سوم
را تمام كرده و براى ركعت چهارم از جا برخاسته احتياط واجب آن است كه نمازش
را تمام كند و دوباره بعد از خواندن نماز مغرب نماز عشا را بجا آورد.
(مسأله 736) آخر وقت نماز عشا نصف شب است، و شب از أول غروب است تا
أول طلوع فجر.
(مسأله 737) اگر نماز مغرب يا عشا را تا نصف شب نخواند، بايد تا قبل از اذان
صبح بدون أين كه نيت ادا و قضا كند آن نماز را بجا آورد.
وقت نماز صبح
(مسأله 738) وقت نماز صبح هنگام طلوع فجر صادق است و آن سفيده أي
است كه در سر تا سر أفق از طرف مشرق ظاهر مىشود و سپس تدريجا بالا آمده و هوا
روشن مىگردد، و آخر وقت نماز صبح زماني است كه آفتاب طلوع مىكند.
احكام وقت نماز
(مسأله 739) موقعى انسان مىتواند مشغول نماز شود، كه يقين كند وقت داخل
شده است، يا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، بلكه به اذان شخصي كه وقت
شناس و مورد اطمينان بأشد و هم چنين به بخبر أو به دخول وقت در صورتي كه موجب
اطمينان شود مىتوان اكتفا نمود.
(مسأله 740) اگر به واسطه ابر يا غبار، نتواند در أول وقت نماز به داخل شدن
وقت يقين كند، چنانچه گمان داشته بأشد كه وقت داخل شده بنابر احتياط واجب،
نمىتواند مشغول نماز شود، همچنين در چيزهائى كه نسبت به شناختن وقت مانع
شخصي بأشد مثل نابينائى و در زندان بودن، احتياط واجب آنست كه نماز را تأخير
132

بيندازد تا يقين يا اطمينان كند كه وقت داخل شده است.
(مسأله 741) اگر به يكى از راههاى گذشته براى انسان ثابت شود كه وقت نماز
شده و مشغول نماز شود، و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز أو باطل
است، و هم چنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده، و اگر
در بين نماز بفهمد وقت داخل شده بنابر احتياط نماز را تمام كند و بعد اعاده نمايد
و هم چنين اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده بود بنابر احتياط نماز
را اعاده نمايد.
(مسأله 742) اگر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت، مشغول
نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده، نماز أو صحيح
است، و اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده يا نفهمد كه در وقت خوانده يا پيش از
وقت، نمازش باطل است، بلكه اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده
است، بايد دوباره آن نماز را بخواند.
(مسأله 743) اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود، و در بين نماز
شك كند كه وقت داخل شده يا نه، نماز أو باطل است، و اگر در بين نماز يقين داشته
بأشد كه وقت داخل شده، و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه بنابر
احتياط نماز را اعاده كند.
(مسأله 744) اگر وقت نماز بقدرى تنگ است، كه به واسطه بجا آوردن بعضي از
كارهاى مستحب نماز، مقداري از آن بعد از وقت خوانده مىشود بايد آن مستحب را
بجا نياورد. مثلا اگر به واسطه خواندن قنوت مقداري از نماز بعد از وقت خوانده
مىشود، بايد قنوت را نخواند.
(مسأله 745) كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را
به نيت ادا بخواند، ولى نبايد عمدا نماز را تا أين وقت تأخير بيندازد.
(مسأله 746) كسى كه مسافر نيست، اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج
ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد
133

بايد فقط نماز عصر را بخواند، و بعدا نماز ظهر را قضا كند، و هم چنين اگر تا نصف شب
به اندازه خواندن پنج ركعت وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند، و اگر كمتر
وقت دارد بايد فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را بجا آورد.
(مسأله 747) كسى كه مسافر است اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه
ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز ظهر و عصر را بخواند، و اگر كمتر وقت دارد، بايد فقط
عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند، و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار
ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز مغرب و عشا را بخواند و اگر كمتر وقت دارد بايد عشا
را بخواند، و بعدا مغرب را بجا آورد، و چنانچه بعد از خواندن عشا معلوم شود كه از
وقت به مقدار يك ركعت يا بيشتر به نصف شب مانده است، بايد فورا نماز مغرب را به نيت
ما في الذمة بجا آورد.
(مسأله 748) مستحب است انسان نماز را در أول وقت آن بخواند و راجع به آن
خيلي سفارش شده است و هر چه به أول وقت نزديك تر بأشد بهتر است مگر آن كه
تأخير آن از جهتي بهتر بأشد مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
(مسأله 749) هر گاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در أول وقت نماز بخواند،
ناچار است با تيمم نماز بخواند چنانچه بداند يا احتمال دهد كه عذر أو تا آخر وقت
باقي است مىتواند در أول وقت نماز بخواند و هم چنين در عذرهاى ديگر غير از موارد
تيمم اگر احتمال بدهد كه عذر أو باقي بأشد جايز است أول وقت نماز بخواند، ولى
چنانچه در اثنأ وقت عذرش بر طرف گردد لازم است - بنابر احتياط - اعاده نمايد.
(مسأله 750) كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمىداند و احتمال
مىدهد كه يكى از اينها در نماز پيش آيد، بايد براى ياد گرفتن اينها نماز را از أول وقت
تأخير بيندازد، ولى اگر اطمينان دارد كه نماز را بطور صحيح تمام مىكند، مىتواند در
أول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله أي كه حكم آن را نمىداند پيش
نيايد، نماز أو صحيح است، و اگر مسأله أي كه حكم آن را نمىداند پيش آيد چنانچه يكى
از دو طرفي كه احتمال مىدهد، موافق احتياط بأشد بايد به همان طرف عمل كند و اگر
134

هيچ طرف موافق احتياط نباشد جايز است به يكى از دو طرفي كه احتمال مىدهد
عمل نمايد و نماز را تمام كند ولى بعد از نماز بايد مسأله را بپرسد كه اگر نمازش باطل
بوده، دوباره بخواند، و اگر صحيح بوده اعاده لازم نيست.
(مسأله 751) اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبكار هم طلب خود را مطالبه
مىكند، در صورتي كه ممكن است، بايد أول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند،
و هم چنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فورا آن را بجا آورد پيش آيد مثلا ببيند
مسجد نجس است بايد أول مسجد را تطهير كند، بعد نماز بخواند، و چنانچه در هر دو
صورت أول نماز بخواند معصيت كرده، ولى نماز أو صحيح است.
نمازهائى كه بايد به ترتيب خوانده شود
(مسأله 752) انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشأ را بعد از نماز
مغرب بخواند و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر، و نماز عشأ را پيش از نماز
مغرب بخواند باطل است.
(مسأله 753) اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود، و در بين نماز يادش بيايد كه
نماز ظهر را خوانده است، نمىتواند نيت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد نماز را
بشكند و نماز عصر را بخواند، و همين طور است در نماز مغرب و عشاء.
(مسأله 754) اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نيت
را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده بوده، بايد نيت را
به نماز عصر برگرداند و نماز را تمام كند.
(مسأله 755) اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه بايد
نيت را به نماز ظهر برگرداند، ولى اگر وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز،
آفتاب غروب مىكند و براى يك ركعت از نماز هم مجال نيست بايد به نيت نماز عصر
نماز را تمام كند.
135

(مسأله 756) اگر در نماز عشا، پيش از قيام ركعت چهارم شك كند كه نماز
مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت بقدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز نصف
شب مىشود، و به مقدار يك ركعت از نماز هم مجال نيست بايد به نيت عشا نماز را تمام
كند، و اگر بيشتر وقت دارد بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتي تمام
كند، بعد نماز عشا را بخواند.
(مسأله 757) اگر در نماز عشا بعد از تمام كردن ركعت سوم و بعد از قيام براى
ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، چنانچه وقت كم است بايد نماز
عشا را تمام كند و اگر به مقدار پنج ركعت وقت بأشد، بايد نماز را به هم زده و نماز مغرب
و عشا را بخواند.
(مسأله 758) اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند و در بين
نماز يادش بيايد نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، نمىتواند نيت را
به آن نماز برگرداند، مثلا موقعى كه نماز عصر را احتياطا مىخواند، اگر يادش بيايد نماز
ظهر را نخوانده است نمىتواند نيت را به نماز ظهر برگرداند.
(مسأله 759) بر گرداندن نيت از قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب
جايز نيست.
(مسأله 760) اگر وقت نماز ادأ وسعت داشته بأشد، انسان مىتواند در بين نماز
نيت را به نماز قضا برگرداند، ولى بايد بر گرداندن نيت به نماز قضا ممكن بأشد مثلا اگر
مشغول نماز ظهر است، در صورتي مىتواند نيت را به قضاى صبح برگرداند كه داخل
ركعت سوم نشده بأشد.
نمازهاى مستحب
(مسأله 761) نمازهاى مستحبى زياد است و آنها را نافله گويند، و بين نمازهاى
مستحبى به خواندن نافله‌هاى شبانه روز بيشتر سفارش شده، و آنها در غير روز جمعه
136

سى و چهار ركعتند، كه هشت ركعت آن نافله ظهر، و هشت ركعت نافله عصر، و چهار
ركعت نافله مغرب، و دو ركعت نافله عشأ كه بايد نشسته بجا آورده شود و يك ركعت
حساب مىشود، و يازده ركعت نافله شب، و دو ركعت نافله صبح مىباشد، ولى در روز
جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه مىشود و بهتر آنست كه
تمام بيست ركعت را پيش از زوال بجا آورد.
(مسأله 762) از يازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب،
و دو ركعت آن به نيت نماز شفع، و يك ركعت آن به نيت نماز وتر خوانده شود، و دستور
كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است.
(مسأله 763) نمازهاى نافله را مىشود نشسته خواند، ولى بهتر است دو ركعت
نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند، مثلا كسى كه مىخواهد نافله ظهر را كه
هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند، و اگر مىخواهد
نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك ركعتي نشسته بخواند.
(مسأله 764) نافله ظهر و عصر در سفر استحباب ندارد، و نافله عشا چنانچه
به قصد رجا خوانده شود مانعى ندارد.
وقت نافله‌هاى يوميه
(مسأله 765) نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مىشود، و وقت فضيلت
آن از أول ظهر است تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مىشود،
به اندازه دو هفتم آن شود، مثلا اگر در ازاى شاخص هفت وجب بأشد، هر وقت مقدار
سايه أي كه بعد از ظهر پيدا مىشود به دو وجب رسيد، آخر وقت فضيلت نافله ظهر
است.
(مسأله 766) نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مىشود، و وقت فضيلت آن
تا موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مىشود، به چهار هفتم آن
137

برسد، و بهتر است چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت فضيلت آنها
بخواند، نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند.
(مسأله 767) بنابر مشهور وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است
تا انتهاى وقت فريضة ولى چنانچه آن را بعد از تمام شدن سرخى طرف مغرب بخواند
بهتر است نيت ادا يا قضا ننمايد.
(مسأله 768) وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است
و بهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.
(مسأله 769) نافله صبح پيش از نماز خوانده مىشود، و وقت آن انتهاى شب
نزديك به صبح است بطورى كه اگر شب به شش قسمت تقسيم شود بعد از گذشتن پنج
قسمت آن وقت نافله فرا مىرسد و تا طلوع سرخى أفق از طرف مشرق بنابر مشهور
ادامه دارد. و ممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلا فاصله بخوانند.
(مسأله 770) وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح، و بهتر آنست كه
نزديك اذان صبح خوانده شود.
(مسأله 771) مسافر و كسى كه براى أو سخت است نافله شب را بعد از نصف
شب بخواند مىتواند آن را در أول شب بجا آورد.
نماز غفيله
(مسأله 772) نماز غفيله از نمازهاى مستحبى مشهور است كه بين نماز مغرب
و عشا خوانده مىشود، و وقت آن بنابر احتياط پيش از آنست كه سرخى طرف مغرب
از بين برود، و در ركعت أول آن بعد از حمد بايد بجاى سوره أين آية را بخوانند:
وذا النون إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر عليه فنادى في الظلمات ان لا إله الا
أنت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجى
المؤمنين.
138

و در ركعت دوم بعد از حمد بجاى سوره أين آية را بخوانند:
وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو ويعلم ما في البر والبحر و ما تسقط من ورقة
الا يعلمها ولا حبة في ظلمات الأرض ولا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين.
و در قنوت آن بگويند:
اللهم إني أسئلك به مفاتح الغيب التي لا يعلمها الا أنت ان تصلى على محمد وآل
محمد وان تفعل بي كذا و كذا، و بجاى كذا و كذا حاجتهاى خود را بگويند و بعد بگويند:
اللهم أنت ولى نعمتي والقادر على طلبتي تعلم حاجتي فاسالك به حق محمد وآل
محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لي.
احكام قبله
(مسأله 773) خانه كعبه كه در مكة معظمه مىباشد قبله است، و بايد رو به آن نماز
خواند، ولى كسى كه دور است و رآه عادى براى تشخيص قبله ندارد، اگر طورى
بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مىخواند كافيست، و هم چنين است كارهاى ديگرى
مانند سر بريدن حيوانات كه بايد رو به قبله انجام گيرد.
(مسأله 774) كسى كه نماز واجب را ايستاده مىخواند، بايد صورت و سينه
و شكم أو رو به قبله بأشد، و احتياط آنست كه انگشتان پاى أو هم رو به قبله بأشد.
(مسأله 775) كسى كه بايد نشسته نماز بخواند، بايد در موقع نماز صورت و سينه
و شكم أو رو به قبله بأشد.
(مسأله 776) كسى كه نمىتواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوى
راست طورى بخوابد كه جلوى بدن أو رو به قبله بأشد، و اگر ممكن نيست بايد به پهلوى
چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن أو رو به قبله بأشد، و اگر أين را هم نتواند بايد به پشت
بخوابد بطورى كه كف پاهاى أو رو به قبله بأشد.
(مسأله 777) نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده را بايد رو به قبله بجا
139

آورد و بنابر احتياط استحبابي سجده سهو را نيز رو به قبله بجا آورد.
(مسأله 778) نماز مستحبى را مىشود در حال رآه رفتن و سواري خواند و اگر
انسان در أين دو حال نماز مستحبى بخواند، لازم نيست رو به قبله بأشد.
(مسأله 779) كسى كه مىخواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله كوشش
نمايد، تا يقين يا چيزى كه در حكم يقين است پيدا كند كه قبله كدام طرف است و اگر
نتواند بايد به شهادت دو نفر عادل و يا به گفته كسى كه از حرف أو اطمينان حاصل
مىشود يا به گمانى كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان پيدا مىشود عمل
نمايد و اگر أين هم ممكن نباشد به گمانى كه از راههاى ديگر پيدا مىشود عمل نمايد،
حتى اگر از گفته فاسق يا كافرى كه به واسطه قواعد علمي قبله را مىشناسد گمان به قبله
پيدا كند كافيست.
(مسأله 780) كسى كه گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قويترى پيدا كند
نمىتواند به گمان خود عمل نمايد، مثلا اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پيدا
كند، ولى بتواند از رآه ديگر گمان قويترى پيدا كند، نبايد به حرف أو عمل نمايد.
(مسأله 781) اگر براى پيدا كردن قبله وسيله أي ندارد، يا با أين كه كوشش كرده،
گمانش به طرفي نمىرود، نماز خواندن به يك طرف كافى است، و احتياط مستحب آنست
كه چنانچه وقت نماز وسعت دارد چهار نماز به چهار طرف بخواند.
(مسأله 782) اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است بايد به هر دو
طرف نماز بخواند.
(مسأله 783) كسى كه بخواهد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز
بخواند كه مثل نماز ظهر و عصر بايد يكى بعد از ديگرى خوانده شود، احتياط
مستحب آنست كه نماز أول را به آن چند طرف بخواند بعد نماز دوم را شروع كند.
(مسأله 784) كسى كه يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز كارى كند كه
بايد رو به قبله انجام داد، مثلا بخواهد سر حيواني را ببرد، بايد به گمان عمل نمايد، و اگر
گمان ممكن نيست به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.
140

پوشانيدن بدن در نماز
(مسأله 785) مرد بايد در حال نماز اگر چه كسى أو را نمىبيند عورتين خود را
بپوشاند، و بهتر آنست كه از ناف تا زانو را هم بپوشاند.
(مسأله 786) زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشاند،
و احتياط واجب آنست كه كف پاها و روى پاها را هم تا مچ بپوشاند، ولى پوشاندن
صورت به مقداري كه در وضو شسته مىشود و دستها تا مچ، لازم نيست اما براى آن كه
يقين كند مقدار واجب را پوشانده است بايد مقداري از أطراف صورت و قدرى پائين‌تر از
مچها را هم بپوشاند.
(مسأله 787) موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد فراموش
شده را بجا مىآورد بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند، و احتياط مستحب آنست كه
در موقع بجا آوردن سجده سهو نيز خود را بپوشاند.
(مسأله 788) اگر انسان عمدا يا از روى ندانستن مسأله در نماز عورتش را
نپوشاند نمازش باطل است.
(مسأله 789) اگر شخصي در بين نماز بفهمد كه عورت أو پيدا است، احتياط
مستحب آن است كه نماز را تمام كرده و بعد دوباره بخواند، ولى اگر بعد از نماز بفهمد
كه در نماز عورت أو پيدا بوده، نمازش صحيح است (و هم چنين است اگر در اثناء نماز
بفهمد كه قبلا عورتش پيدا بوده، در صورتي كه فعلا پوشيده بأشد).
(مسأله 790) اگر لباس در حال ايستادن عورت را مىپوشاند، ولى ممكن است
در حال ديگر، مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعى كه عورت أو پيدا
مىشود، بوسيله أي آن را بپوشاند، نماز أو صحيح است، ولى احتياط مستحب آنست كه
با آن لباس نماز نخواند.
(مسأله 791) انسان موقعى كه پوشاك ندارد مىتواند در نماز خود را با گياه
141

و برگ درختان بپوشاند.
(مسأله 792) انسان در حال ناچارى مىتواند در نماز، خود را با گل بپوشاند.
(مسأله 793) اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال
دهد كه پيدا مىكند، احتياط واجب أين است كه نماز خود را تأخير بيندازد، و اگر چيزى
پيدا نكرد، در آخر وقت مطابق وظيفه اش نماز بخواند.
(مسأله 794) كسى كه مىخواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتى برگ
درخت و علف و گل و لجن نداشته بأشد، و احتمال ندهد كه تا آخر وقت چيزى پيدا
كند كه خود را با آن بپوشاند، در صورتي كه احتمال بدهد كه نامحرم أو را مىبيند، بايد
نشسته نماز بخواند، و اگر اطمينان دارد كه نامحرم أو را نمىبيند، ايستاده نماز بخواند،
و بنابر احتياط دست را بر عورت خود بگذارد، و در هر دو حال ركوع و سجود را با
إشارة بجا آورد، و بنابر احتياط إشارة سجود را بيشتر نمايد.
شرائط لباس نمازگزار
(مسأله 795) لباس نمازگزار شش شرط دارد: (أول) آن كه پاك بأشد. (دوم)
آن كه مباح بأشد. (سوم) آن كه از أجزأ مردار نباشد. (چهارم) آن كه بنابر احتياط واجب
از حيوان حرام گوشت نباشد. (پنجم و ششم) آن كه اگر نمازگزار مرد است لباس أو
ابريشم خالص و طلا باف نباشد و تفصيل اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
(مسأله 796) (شرط أول) لباس نمازگزار بايد پاك بأشد، و اگر كسى در حال
اختيار با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.
(مسأله 797) كسى كه از روى تقصير نمىداند با بدن و لباس نجس نماز باطل
است، اگر با بدن يا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل مىباشد.
(مسأله 798) اگر به واسطه ندانستن مسأله چيز نجس را نداند نجس است، مثلا
نداند عرق كافر نجس است، و با آن نماز بخواند نمازش باطل است.
142

(مسأله 799) اگر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس
بوده نمازش صحيح است.
(مسأله 800) اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است، و در بين نماز يا
بعد از آن يادش بيايد، نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
(مسأله 801) كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن يا
لباسش نجس شود، و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه
نجس شده، يا بفهمد بدن يا لباسش نجس است، و شك كند كه همان وقت نجس شده،
يا از پيش نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن بدن يا لباس، يا عوض كردن لباس
يا بيرون آوردن آن، نماز را به هم نمىزند، در بين نماز بدن يا لباس را آب بكشد يا لباس
را عوض نمايد، يا اگر چيز ديگرى عورت أو را پوشانده، لباس را بيرون آورد ولى
چنانچه طورى بأشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد، يا لباس را عوض كند، يا بيرون
آورد نماز به هم مىخورد يا اگر لباس را بيرون آورد، برهنه مىماند، بايد نماز را بشكند
و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.
(مسأله 802) كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز لباس أو
نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد كه نجس شده، يا
بفهمد كه لباس أو نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس
بوده، در صورتي كه آب كشيدن يا عوض كردن يا بيرون آوردن لباس نماز را به هم
نمىزند، و مىتواند لباس را بيرون آورد بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند، يا اگر چيز
ديگرى عورت أو را پوشانده لباس را بيرون آورد و نماز را تمام كند، اما اگر چيز
ديگرى عورت أو را نپوشانده و لباس را هم نمىتواند آب بكشد، يا عوض كند، بايد
بنابر احتياط با همان لباس نجس نماز را تمام كند و بعد قضاء نمايد.
(مسأله 803) كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن أو
نجس شود و پيش از آن كه چيزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود كه نجس
شده، يا بفهمد بدن أو نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش
143

نجس بوده، در صورتي كه آب كشيدن بدن نماز را به هم نمىزند بدن را آب بكشد و اگر
نماز را به هم مىزند بايد بنابر احتياط با همان حال نماز را تمام كند، و بعد قضاء نمايد.
(مسأله 804) كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز
بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نماز أو صحيح است.
(مسأله 805) اگر لباس را آب بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با آن نماز
بخواند، و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، نمازش صحيح است.
(مسأله 806) اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خونهاى
نجس نيست، مثلا يقين كند كه خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهائى
بوده كه نمىشود با آن نماز خواند، نمازش صحيح است.
(مسأله 807) اگر يقين كند خونى كه در بدن يا لباس أو است خون نجسى است
كه نماز با آن صحيح است، مثلا يقين كند خون زخم و دمل است چنانچه بعد از نماز
بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحيح است.
(مسأله 808) اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت
به آن برسد، و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد نمازش صحيح
است، ولى اگر بدنش با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون
أين كه خود را آب بكشد، غسل كند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است، مگر
أين كه طورى بأشد كه به غسل نمودن، بدن نيز پاك شود، و نيز اگر جائى از أعضاء وضو با
رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آن كه آنجا را آب
بكشد، وضو بگيرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل مىباشد، مگر أين كه طورى بأشد
كه به وضو گرفتن أعضاء وضو نيز پاك شود.
(مسأله 809) كسى كه غير از لباس نجس، لباس ديگرى ندارد، اگر بواسطة
سرما و مانند آن نمىتواند لباس خود را بيرون آورد بايد با لباس نجس نماز بخواند،
و نمازش صحيح است و اگر بتواند لباس را بيرون آورد احتياط واجب آنست كه هم با
آن لباس نماز بخواند و هم نماز را برهنه به دستوري كه براى برهنگان گفته شد انجام
144

دهد.
(مسأله 810) كسى كه يك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود، و به اندازه
آب كشيدن يكى از آنها آب داشته بأشد، احتياط آن است كه بدن را آب كشيده
و آنگاه به دستوري كه در مسألة قبل گفته شده نماز بخواند، در صورتي كه نجاست يكى
از آنها بيشتر بأشد بنابر احتياط آن را آب بكشد.
(مسأله 811) كسى كه دو لباس دارد، اگر بداند يكى از آنها نجس است و نداند
كدام يك آنها است، چنانچه وقت دارد، بايد با هر دو لباس نماز بخواند، مثلا اگر
مىخواهد نماز ظهر و عصر بخواند، بايد با هر كدام يك نماز ظهر و يك نماز عصر
بخواند، ولى اگر وقت تنگ است، با هر كدام نماز بخواند كافى است و احتياط مستحب
آن است كه در ديگرى نيز قضا نمايد.
(مسأله 812) (شرط دوم) لباس نمازگزار بايد مباح بأشد، و كسى كه مىداند
پوشيدن لباس غصبى حرام است، يا أين كه حكم مسأله را نداند، اگر عمدا در آن لباس
نماز بخواند، باطل است.
(مسأله 813) كسى كه مىداند پوشيدن لباس غصبى حرام است هر چند نداند كه
نماز را باطل مىكند، اگر عمدا با لباس غصبى نماز بخواند نمازش باطل است.
(مسأله 814) اگر يقين داشته بأشد كه لباس أو غصبى نيست يا فراموش كند كه
لباس أو غصبى است در صورتي كه خود غاصب نباشد و با آن لباس نماز بخواند،
نمازش صحيح است.
(مسأله 815) اگر نداند يا فراموش كند كه لباس أو غصبى است، و در بين نماز
بفهمد، چنانچه چيز ديگرى عورت أو را پوشانده است و مىتواند فورا يا بدون أين كه
موالات (يعنى پى در پى بودن نماز) به هم بخورد، لباس غصبى را بيرون آورد بايد آن را
بيرون آورد، و اگر چيز ديگرى عورت أو را نپوشانده، يا نمىتواند لباس غصبى را فورا
بيرون آورد، يا اگر، بيرون آوردن پى در پى بودن نماز را به هم مىزند، در صورتي كه به
مقدار يك ركعت هم وقت داشته بأشد، بايد نماز را بشكند، و با لباس غير غصبى نماز
145

بخواند، و اگر به أين مقدار وقت ندارد بايد در حال نماز لباس را بيرون آورد و به دستور
نماز برهنگان نماز را تمام نمايد.
(مسأله 816) اگر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، يا مثلا
براى آن كه دزد لباس غصبى را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.
(مسأله 817) اگر با عين پولى كه خمس آن را نداده لباس بخرد حكم نماز
خواندن در آن لباس حكم نماز خواندن در لباس غصبى است.
(مسأله 818) (شرط سوم) لباس نمازگزار بايد از أجزأ حيوان مرده أي كه خون
جهنده دارد، يعنى حيواني كه اگر رگش را ببرند خون از آن جستن مىكند نباشد، بلكه
اگر از حيوان مرده أي كه مانند ما هي و مار خون جهنده ندارد لباس تهيه كند، احتياط
واجب آنست كه با آن نماز نخواند.
(مسأله 819) هر گاه چيزى از مردار - مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته -
همراه نمازگزار بأشد، بعيد نيست نمازش صحيح بأشد.
(مسأله 820) اگر چيزى از مردار حلال گوشت - مانند مو و پشم كه روح ندارد -
همراه نمازگزار بأشد، يا با لباسى كه از آنها تهيه كرده اند، نماز بخواند، نمازش صحيح
است.
(مسأله 821) (شرط چهارم) لباس نمازگزار - بنابر احتياط - بايد از حيوان
حرام گوشت نباشد، و اگر موئى از آن همراه نمازگزار بأشد نماز أو باطل است.
(مسأله 822) اگر آب دهان يا بيني يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت،
مانند گربه بر بدن يا لباس نمازگزار بأشد، چنانچه تر بأشد نماز باطل است و اگر
خشك شده و عين آن بر طرف شده بأشد، نماز صحيح است.
(مسأله 823) اگر مو و عرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار بأشد
اشكال ندارد، و هم چنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه أو بأشد.
(مسأله 824) اگر شك داشته بأشد كه لباس از حيوان حلال گوشت است يا
حرام گوشت، چه در داخله تهيه شده بأشد چه در خارجه، جائز است كه با آن نماز
146

بخواند.
(مسأله 825) معلوم نيست كه صدف از أجزأ حيوان حرام گوشت بأشد، پس
جائز است كه انسان با آن نماز بخواند.
(مسأله 826) پوشيدن خز خالص و هم چنين سنجاب در نماز اشكال ندارد،
ولى احتياط مستحب آنست كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.
(مسأله 827) اگر با لباسى كه نمىداند يا فراموش كرده كه از حيوان حرام گوشت
است نماز بخواند، بنابر احتياط مستحب آن نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 828) (شرط پنجم) - پوشيدن لباس طلا باف براى مردان حرام است
و نماز با آن باطل است، ولى براى زنان در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
(مسأله 829) پوشيدن طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا بدست
كردن و بستن ساعت مچى طلا بدست، و عينك طلا گذاشتن براى مرد حرام، و نماز
خواندن با آنها باطل است. ولى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
(مسأله 830) اگر مردى نداند يا فراموش كند كه انگشتر يا لباس أو از طلا است،
يا شك داشته بأشد، و با آن نماز بخواند نمازش صحيح است.
(مسأله 831) (شرط ششم) - لباس مرد نمازگزار حتى عرقچين و بند شلوار أو
بنابر احتياط بايد ابريشم خالص نباشد و در غير نماز هم پوشيدن آن براى مردان حرام
است.
(مسأله 832) اگر تمام آستر لباس، يا مقداري از آن ابريشم خالص بأشد،
پوشيدن آن براى مرد حرام، و نماز در آن باطل است.
(مسأله 833) لباسى را كه نمىداند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر جائز
است بپوشد، و نماز در آن نيز اشكال ندارد.
(مسأله 834) دستمال ابريشمى و مانند آن، اگر در جيب مرد بأشد اشكال ندارد،
و نماز را باطل نمىكند.
(مسأله 835) پوشيدن لباس ابريشمى براى زن، در نماز و غير نماز اشكال
147

ندارد.
(مسأله 836) پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلا باف، در حال
ناچارى مانعى ندارد. و نيز كسى كه ناچار است لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از
اينها ندارد، مىتواند با أين لباسها نماز بخواند.
(مسأله 837) اگر غير از لباس غصبى لباس ديگرى ندارد، و ناچار نيست لباس
بپوشد، به دستوري كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
(مسأله 838) اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت يا از مردار تهيه شده
و يا لباس نجس لباس ديگرى ندارد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار بأشد، مىتواند با
همان لباس نماز بخواند، و اگر ناچار نباشد بنابر احتياط بايد به دستوري كه براى
برهنگان گفته شد، نماز را بجا آورد و با همان لباسها نيز نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 839) اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلاباف، لباس ديگرى
نداشته بأشد، چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد، بايد به دستوري كه براى برهنگان
گفته شد، نماز بخواند.
(مسأله 840) اگر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب
است اگر چه به كرايه يا خريدارى بأشد تهيه نمايد. ولى اگر تهيه آن بقدرى پول لازم
دارد كه به حال أو ضرر دارد، يعنى در مشقت و حرج واقع مىشود بايد به دستوري كه
براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
(مسأله 841) كسى كه لباس ندارد، اگر ديگرى لباس به أو ببخشد، يا عاريه دهد،
چنانچه قبول كردن آن براى أو مشقت نداشته بأشد، بايد قبول كند، بلكه اگر عاريه
كردن يا طلب بخشش براى أو سخت نيست، بايد از كسى كه لباس دارد طلب بخشش
يا عاريه نمايد.
(مسأله 842) پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه
مىخواهد آن را بپوشد معمول نيست در صورتي كه موجب هتك حرمت بأشد، حرام
است و اگر با آن لباس نماز بخواند وساترش فقط آن بأشد، بعيد نيست نمازش باطل
شود.
148

(مسأله 843) اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد، در صورتي كه زي
خود قرار دهد، بنابر احتياط حرام است، و نماز خواندن با آن، حكم مساله سابقه را
دارد.
(مسأله 844) كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند، اگر لحافش از اجزاء حيوان
حرام گوشت بأشد، نماز در آن جائز نيست هر چند برهنه نباشد، و اگر نجس يا ابريشم
بأشد، در صورتي كه پوشيدن بر آن صدق كند، نماز در آن نيز جائز نيست. ولى مجرد
روى خود كشيدن آن اشكال ندارد و ضرر به نماز نمىرساند، و اما تشك به هر حال اشكال
ندارد، مگر أين كه مقداري از آن را به خود بپيچد كه در عرف پوشيدن گفته شود، در أين
صورت حكم آن حكم لحاف است.
مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك بأشد
(مسأله 845) در سه صورت كه تفصيل آنها بعدا گفته مىشود، اگر بدن يا لباس
نمازگزار نجس بأشد، نماز أو صحيح است: " أول " آن كه به واسطه زخم يا جراحت يا
دملى كه در بدن أو است، لباس يا بدنش به خون آلوده شده بأشد. " دوم " آن كه بدن يا
لباس أو به مقدار كمتر از درهم (كه تقريبا به اندازه بند سر انگشت سبابه - شهادت -
مىشود) به خون آلوده بأشد. " سوم " آن كه ناچار بأشد با بدن يا لباس نجس نماز بخواند،
و نيز در يك صورت اگر لباس نمازگزار نجس بأشد، نماز أو صحيح است و آن صورت
آنست كه لباسهاى كوچك أو، مانند جوراب و عرقچين نجس بأشد. و احكام أين چهار
صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مىشود.
(مسأله 846) اگر در بدن يا لباس نمازگزار، خون زخم يا جراحت يا دمل بأشد،
چنانچه طورى است كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براى بيشتر
مردم سخت است، تا وقتى كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده است مىتواند با آن
149

خون نماز بخواند. ولى اگر براى خود شخص سخت بأشد گرچه براى بيشتر مردم
سخت نباشد احتياط واجب آنست كه با آن خون نماز نخواند و هم چنين است اگر
چركى كه با خون بيرون آمده، يا دوائى كه روى زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن
يا لباس أو بأشد.
(مسأله 847) اگر خون بريدگى و زخمى كه به زودى خوب مىشود و شستن آن
آسان است، در بدن يا لباس نمازگزار بأشد، نماز أو باطل است.
(مسأله 848) اگر جائى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم
نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند. ولى اگر مقداري از بدن يا لباس كه معمولا
به رطوبت زخم آلوده مىشود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
(مسأله 849) اگر از بواسير كه دانه‌هاى آن بيرون نباشد يا زخمى كه توى دهان
و بيني و مانند اينها است، خونى به بدن يا لباس برسد، بنابر احتياط نبايد با آن نماز
بخواند. و اما خون بواسيرى كه دانه‌هاى آن بيرون است، نماز خواندن با آن جائز
است.
(مسأله 850) كسى كه بدنش زخم است، اگر در بدن يا لباس خود خونى كه
بيشتر از درهم است ببيند، و نداند از زخم است يا خون ديگر جائز نيست كه با آن نماز
بخواند.
(مسأله 851) اگر چند زخم در بدن بأشد و طورى نزديك هم باشند كه يك
زخم حساب شود، تا وقتى همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشكال
ندارد. ولى اگر بقدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود، هر كدام كه
خوب شد بايد براى نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
(مسأله 852) اگر سر سوزنى خون سگ، يا خوك، يا كافر، يا مردار، يا حيوان
حرام گوشت در بدن يا لباس نمازگزار بأشد نماز أو باطل است، و هم چنين خون
حيض بنابر احتياط، ولى خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان و خون نفاس و استحاضة
يا خون حيوان حلال گوشت، اگر چه در چند جاى بدن و لباس بأشد، در صورتي كه
150

روى هم كمتر از يك درهم بأشد نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
(مسأله 853) خونى كه به لباس بي آستر بريزد و به پشت آن برسد، يك خون
حساب مىشود، ولى اگر پشت آن جداگانه خون آلود شود، در صورتي كه به هم نرسد
بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خونى كه در پشت و روى لباس است روى
هم كمتر از درهم بأشد، نماز با آن صحيح، و اگر بيشتر بأشد، نماز با آن باطل است و در
صورتي كه به هم برسند بنابر احتياط همين حكم را دارند.
(مسأله 854) اگر خون روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد، يا
به آستر بريزد و روى لباس خونى شود، بايد هر كدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون
روى لباس و آستر كمتر از درهم بأشد، نماز با آن صحيح و اگر بيشتر بأشد نماز با آن
باطل است.
(مسأله 855) اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم بأشد، و رطوبتى به آن برسد كه
أطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است، اگر چه خون و رطوبتى كه به آن رسيده
به اندازه درهم نباشد، ولى اگر رطوبت فقط به خون برسد و أطراف را آلوده نكند، ظاهر
أين است كه نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
(مسأله 856) اگر بدن يا لباس خونى نشود، ولى به واسطه رسيدن با رطوبت
به خون نجس شود، اگر چه مقداري كه نجس شده كمتر از درهم بأشد، نمىشود با آن
نماز خواند.
(مسأله 857) اگر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم بأشد، و نجاست
ديگرى به آن برسد، مثلا يك قطره بول روى آن بريزد، در صورتي كه به بدن يا لباس
برسد نماز خواندن با آن جايز نيست.
(مسأله 858) اگر لباسهاى كوچك نمازگزار، مثل عرقچين و جوراب كه نمىشود
با آنها عورت را پوشانيد نجس بأشد، چنانچه از مردار و حيوان حرام گوشت درست
نشده بأشد، نماز با آنها صحيح است، و نيز اگر با انگشترى نجس نماز بخواند اشكال
ندارد.
151

(مسأله 859) چيز نجس، مانند دستمال و كليد و چاقوى نجس جائز است همراه
نمازگزار بأشد، و بعيد نيست كه مطلق لباس نجس كه همراه أو است - ولى بر تن
نمازگزار نيست - ضرري به نماز نرساند.
(مسأله 860) اگر مىداند كه خونى كه در بدن يا لباس أو است كمتر از درهم است
ولى احتمال مىدهد، كه از خونهائى بأشد كه عفو در آنها نيست، بنابر احتياط نمىتواند
با آن خون نماز بخواند.
چيزهائى كه در لباس نمازگزار مستحب است
(مسأله 861) چند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است،
عمامه با تحت الحنك، پوشيدن عبا و لباس سفيد، و پاكيزه ترين لباسها، و استعمال
بوى خوش، و دست كردن انگشترى عقيق.
چيزهائى كه در لباس نمازگزار مكروه است
(مسأله 862) چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است، و از آن جمله است
پوشيدن لباس سياه، و چرك و تنگ، و لباس شرابخوار، و لباس كسى كه از نجاست
پرهيز نمىكند، و لباسى كه نقش صورت دارد، و نيز باز بودن تكمه‌هاى لباس و دست
كردن انگشترى كه نقش صورت دارد، مكروه مىباشد.
مكان نمازگزار
مكان نمازگزار هفت شرط دارد،
(شرط أول) آن كه مباح بأشد.
152

(مسأله 864) كسى كه در ملك غصبى نماز مىخواند، اگر چه روى فرش و تخت
و مانند اينها بأشد در صورتي كه مواضع سجودش غصبى بأشد بنابر احتياط واجب
نمازش باطل است. ولى نماز خواندن در زير سقف غصبى و خيمه غصبى مانعى ندارد.
(مسأله 864) نماز خواندن در ملكي كه منفعت آن مال ديگرى است، بدون
اجازه كسى كه منفعت ملك مال أو مىباشد بنابر احتياط واجب باطل است، مثلا در
خانه اجاره أي اگر صاحب خانه يا ديگرى بدون اجازه كسى كه آن خانه را اجاره
كرده نماز بخواند، نمازش باطل است و اگر ميت وصيت كرده بأشد كه ثلث مال أو را
به مصرفى برسانند، در صورتي كه عمل به وصيت نشده بأشد، نمىشود در ملك أو نماز
خواند.
(مسأله 865) كسى كه در مسجد نشسته اگر ديگرى جاى أو را غصب كند و در
آنجا نماز بخواند، در أين كه حكم غصب را داشته بأشد اشكال است.
(مسأله 866) اگر در جائى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد
از نماز يادش بيايد، نماز أو صحيح است ولى كسى كه خودش جائى را غصب كرده،
اگر فراموش كند و در آنجا نماز بخواند نمازش باطل است و اگر در جائى كه يقين دارد
غصبى نيست نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد كه محل سجده اش غصبى بوده نمازش
صحيح است.
(مسأله 867) اگر بداند جائى غصبى است، ولى نداند كه در جاى غصبى نماز
باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز أو باطل مىباشد.
(مسأله 868) كسى كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، و سجده بر
مركب مىنمايد. چنانچه حيوان سواري يا زين يا نعل آن غصبى بأشد نماز أو باطل
است. و هم چنين است اگر بخواهد نماز مستحبى بخواند.
(مسأله 869) كسى كه در ملكي با ديگرى شريك است، اگر سهم أو جدا نباشد،
بدون اجازه شريكش نمىتواند در آن ملك تصرف كند و نماز بخواند.
(مسأله 870) اگر با عين پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكي بخرد تصرف أو
153

در آن ملك حرام، و نمازش باطل است.
(مسأله 871) اگر صاحب ملك به زبان اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند كه
قلبا راضى نيست، نماز خواندن در ملك أو باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان يقين
كند كه قلبا راضى، است نماز أو صحيح است.
(مسأله 872) تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكات بدهكار است حرام،
و نماز در آن باطل است. ولى اگر بدهى أو را بدهند، يا ضامن شوند كه ادا نمايند،
تصرف و نماز در ملك أو اشكال ندارد.
(مسأله 873) تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است، در صورتي كه ورثه
بناى أداء قرض را بدون مسامحه نداشته باشند حرام، و نماز در آن باطل است.
(مسأله 874) اگر ميت قرض نداشته بأشد، ولى بعضي از ورثه أو صغير يا ديوانه
يا غائب باشند، تصرف در ملك أو بدون اجازه ولى آنها حرام، و نماز در آن باطل
است.
(مسأله 875) نماز خواندن در مسافر خانه و حمام و مانند اينها كه براى واردين
آماده است، اشكال ندارد، ولى در غير أين قبيل جاها، در صورتي مىشود نماز خواند
كه مالك آن اجازه بدهد، يا حرفى بزند كه معلوم شود، براى نماز خواندن اذن داده
است. مثل أين كه به كسى اجازه بدهد در ملك أو بنشيند و بخوابد، كه از اينها فهميده
مىشود براى نماز خواندن هم اذن داده است.
(مسأله 876) در زمين بسيار وسيعى كه براى بيشتر مردم مشكل است موقع
نماز از آنجا بجاى ديگر بروند، بي اجازه مالك مىشود نماز خواند به نحوى كه در
(مساله 274) در وضو گذشت.
(شرط دوم) - مكان نمازگزار بايد بي حركت بأشد، و اگر به واسطه تنگى وقت
يا جهت ديگر ناچار بأشد در جائى كه حركت دارد، مانند اتومبيل و كشتى و قطار نماز
بخواند، بقدرى كه ممكن است بايد استقرار و قبله را رعايت نمايد، و اگر آنها از قبله
به طرف ديگر حركت كنند، به طرف قبله بر گردد.
154

(مسأله 877) نماز خواندن در اتومبيل و كشتى و قطار و مانند اينها در وقتى كه
ايستاده اند مانعى ندارد.
(مسأله 878) روى خرمن گندم و جو و مانند اينها كه بدن استقرار ندارد، نماز
باطل است.
(شرط سوم) - بايد در جائى نماز بخواند كه احتمال بدهد نماز را تمام مىكند.
و نماز خواندن در جائى كه به واسطه باد و باران و زيادى جمعيت و مانند اينها اطمينان
دارد كه نمىتواند نماز را تمام كند، صحيح نيست اگر چه اتفاقا نماز را تمام كند.
(مسأله 879) اگر در جائى كه ماندن در آن حرام است، مثلا زير سقفي كه
نزديك است خراب شود نماز بخواند - اگر چه معصيت كرده - ولى نمازش اشكال
ندارد.
(شرط چهارم) - آن كه جاى نمازگزار سقفش به اندازه أي كه نتواند در آنجا
راست بايستد كوتاه نباشد، و هم چنين به اندازه أي كه جاى ركوع و سجود نداشته بأشد
كوچك نباشد.
(مسأله 880) اگر ناچار شود كه در جائى نماز بخواند كه بطور كلى از ايستادن
تمكن ندارد، لازم است نشسته نماز بخواند، و اگر از ركوع و سجود تمكن ندارد، براى
آنها إشارة نمايد.
(مسأله 881) بايد جلوتر از قبر پيغمبر و امام عليه السلام، در صورتي كه مستلزم
هتك بأشد نماز نخواند. و الا اشكال ندارد.
(شرط پنجم) - آن كه مكان نمازگزار اگر نجس است، بطورى تر نباشد كه
رطوبت آن به بدن يا لباس أو برسد، ولى جائى كه پيشانى را بر آن مىگذارد اگر روى آن
نجس و خشك هم بأشد نماز باطل است، و احتياط مستحب آنست كه مكان نمازگزار
أصلا نجس نباشد
(شرط ششم) - بايد بين مرد و زن در حال نماز اقلا مقدار يك وجب فاصله
بأشد، و نماز خواندن در فاصله كمتر از ده ذراع مكروه است ولى رعايت أين شرط در
155

مسجد الحرام واجب نيست.
(مسأله 882) اگر زن برابر مرد يا جلوتر در كمتر از يك وجب بايستد و با هم
وارد نماز شوند، بايد نماز را دوباره بخوانند، ولى اگر يكى زودتر از ديگرى به نماز
بايستند، فقط كسى كه بعد مشغول نماز شده، بايد نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 883) اگر بين مرد و زن كه برابر هم ايستاده اند، يا زن جلوتر ايستاده
و نماز مىخوانند ديوار، يا پرده، يا چيز ديگرى بأشد كه يكديگر را نبينند، نماز هر دو
صحيح است اگر چه بين آنها يك وجب هم فاصله نباشد.
(شرط هفتم) - آن كه جاى پيشانى نمازگزار از جاى سر انگشتان پاى أو بيش
از چهار انگشت بسته پست تر، يا بلند تر نباشد. و تفصيل أين مسأله در احكام سجده
گفته مىشود.
(مسأله 884) بودن مرد و زن نامحرم در جائى كه كسى در آنجا نيست، و كسى
هم نمىتواند وارد شود، در صورتي كه احتمال وقوع در معصيت را بدهند حرام است.
(مسأله 885) نماز خواندن در جائى كه تار ميزنند، يا مانند آن را استعمال
مىكنند باطل نيست، اگر چه گوش دادن و استعمال آن معصيت است.
(مسأله 886) احتياط واجب آنست كه بر بام خانه كعبه و نيز در داخل آن در
حال اختيار نماز واجب نخوانند، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
(مسأله 887) خواندن نماز مستحب در خانه كعبه اشكال ندارد، بلكه مستحب
است در داخل خانه مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند.
جاهائى كه نماز خواندن در آنها مستحب است
(مسأله 888) در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است، كه نماز را در
مسجد بخوانند، و بهتر از همه مسجدها مسجد الحرام است، و بعد از آن مسجد
پيغمبر (صلى الله عليه وآله) و بعد از آن مسجد كوفه، و بعد از آن مسجد بيت المقدس، و بعد از آن
156

مسجد جامع هر شهر، و بعد از آن مسجد محله و بعد از آن مسجد بازار است.
(مسأله 889) براى زنها نماز خواندن در خانه، بلكه در صندوقخانه و اتاق عقب
بهتر است.
(مسأله 890) نماز خواندن در حرم امامان (عليهم السلام) مستحب بلكه بهتر از مسجد
است، ومروى است كه نماز در حرم مطهر حضرت أمير المؤمنين (عليه السلام)، برابر دويست
هزار نماز است.
(مسأله 891) زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد،
مستحب است، و همسايه مسجد اگر عذرى نداشته بأشد، مكروه است در غير مسجد
نماز بخواند.
(مسأله 892) مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضر نمىشود غذا
نخورد، و در كارها با أو مشورت نكند، و همسايه أو نشود، و از أو زن نگيرد، و به أو زن
ندهد.
جاهائى كه نماز خواندن‌ در آنها مكروه است
(مسأله 893) نماز خواندن در چند جا مكروه است، و از آن جمله است:
(1) حمام (2) زمين نمكزار (3) مقابل انسان (4) مقابل درى كه باز است (5)
در جاده و خيابان و كوچه اگر براى كساني كه عبور مىكنند زحمت نباشد و چنانچه
زحمت بأشد مزاحمت حرام است (6) مقابل آتش و چراغ (7) در آشپزخانه و هر جا
كه كوره آتش بأشد (8) مقابل چاه و چاله‌اى كه محل بول بأشد (9) روبروى عكس
و مجسمه چيزى كه روح دارد، مگر آن كه روى آن پرده بكشند (10) در اطاقى كه
جنب در آن بأشد (11) در جائى كه عكس بأشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد
(12) مقابل قبر (13) روى قبر (14) بين دو قبر (15) در قبرستان.
(مسأله 894) كسى كه در محل عبور مردم نماز مىخواند، يا كسى روبروى أو
157

است، مستحب است جلوى خود چيزى بگذارد، و اگر چوب يا ريسمانى هم بأشد
كافى است.
احكام مسجد
(مسأله 895) نجس كردن زمين و سقف و بام و طرف داخل ديوار مسجد در
صورتي كه موجب هتك مسجد بأشد حرام است و هم چنين است بنابر احتياط واجب
در صورتي كه موجب هتك مسجد نباشد، و هر كس بفهمد كه نجس شده است بايد
فورا نجاست آن را بر طرف كند، و احتياط آنست كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس
نكنند، ولى اگر نجس شود بر طرف كردن آن لازم نيست، مگر در صورتي كه بقاء نجاست
موجب هتك مسجد بأشد.
(مسأله 896) اگر نتواند مسجد را تطهير نمايد، يا كمك لازم داشته بأشد و پيدا
نكند، تطهير مسجد بر أو واجب نيست، ولى بنابر احتياط واجب در صورتي كه باقي
بودن نجاست موجب هتك مسجد بأشد بايد به كسى كه مىتواند تطهير كند اطلاع دهد.
(مسأله 897) اگر جائى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا خراب
كردن ممكن نيست، در صورتي كه خرابى كلى و مستلزم ضرر بر وقف نباشد، بنابر
احتياط واجب آنجا را بكنند يا خراب نمايند، و پر كردن جائى كه كنده اند، و ساختن
جائى كه خراب كرده اند واجب نيست. ولى اگر چيزى مانند آجر مسجد نجس شود،
در صورتي كه ممكن بأشد، بايد بعد از آب كشيدن، بجاى اولش بگذارند.
(مسأله 898) اگر مسجد را غصب كنند، و بجاى آن خانه و مانند آن بسازند يا
بطورى خراب شود كه نماز خواندن در آن ممكن نباشد حرمت تنجيس و وجوب
تطهير آن محل اشكال است و بنابر أقوى چنانچه بعد از خراب شدن نجس شده بأشد
تطهير آن واجب نيست.
(مسأله 899) نجس كردن حرم امامان عليهم السلام حرام است، و اگر يكى از
158

آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بي احترامى بأشد تطهير آن واجب است،
بلكه احتياط مستحب آنست كه اگر بي احترامى هم نباشد آن را تطهير كنند.
(مسأله 900) اگر حصير مسجد نجس شود، بنابر احتياط بايد آن را آب بكشند،
ولى چنانچه نجاست حصير بي احترامى به مسجد بأشد و به واسطه آب كشيدن، خراب
مىشود، و بريدن جاى نجس بهتر بأشد، بايد آن را ببرند.
(مسأله 901) بردن عين نجس و متنجس در مسجد اگر بي احترامى به مسجد
بأشد حرام است، بلكه احتياط مستحب آنست كه اگر بي احترامى هم نباشد عين
نجس را در مسجد نبرند.
(مسأله 902) اگر مسجد را براى روضه خوانى چادر بزنند و فرش كنند و سياهى
بكوبند و أسباب چاى در آن ببرند، در صورتي كه أين كارها به مسجد ضرر نرساند
و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.
(مسأله 903) احتياط مستحب أين است كه مسجد را به طلا و صورت چيزهائى كه
مثل انسان و حيوان روح دارد زينت نكنند.
(مسأله 904) اگر مسجد خراب هم شود نمىتوانند آن را بفروشند، يا داخل ملك
و جاده نمايند.
(مسأله 905) فروختن در و پنجره و چيزهاى ديگر مسجد حرام است و اگر
مسجد خراب شود، بايد اينها را صرف تعمير همان مسجد كنند، و چنانچه به درد آن
مسجد نخورد، بايد در مسجد ديگر مصرف شود، ولى اگر به درد مسجدهاى ديگر هم
نخورد، مىتوانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد،
و اگر نه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.
(مسأله 906) ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مىباشد
مستحب است و اگر مسجد طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مىتوانند آن را
خراب كنند و دو باره بسازند، بلكه اگر خراب هم نشده بأشد ولى مردم احتياج به مسجد
بزرگترى داشته باشند و رآه ديگرى غير از توسعه آن نباشد مىتوانند آن را خراب كرده
159

و با وسعت بيشترى بسازند.
(مسأله 907) تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ در آن مستحب است كسى
كه مىخواهد مسجد برود مستحب است خود را خوشبو كند، و لباس پاكيزه و قيمتى
بپوشد، و ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد، و موقع داخل شدن
به مسجد، أول پاى راست و موقع بيرون آمدن، أول پاى چپ را بگذارد، و هم چنين
مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر بيرون رود.
(مسأله 908) وقتى انسان وارد مسجد مىشود، مستحب است دو ركعت نماز
به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند، و اگر نماز واجب يا مستحب ديگرى هم بخواند
كافى است.
(مسأله 909) خوابيدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد، و صحبت كردن راجع
به كارهاى دنيا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعري كه نصيحت و مانند آن نباشد
مكروه است، و نيز مكروه است آب دهان و بيني و أخلاط سينه را در مسجد بيندازد،
و گمشده أي را طلب كند و صداى خود را بلند كند، بلى بلند كردن صدا براى اذان
مانعى ندارد.
(مسأله 910) رآه دادن بچه و ديوانه به مسجد مكروه است و كسى كه پياز و سير
و مانند اينها خورده كه بوى دهانش مردم را اذيت مىكند مكروه است به مسجد برود.
اذان و اقامه
(مسأله 911) براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب شبانه
روزى (يوميه) اذان و اقامه بگويند، و براى نمازهاى ديگر واجب يا مستحب مشروع
نيست ولى پيش از نمازهاى واجب غير يوميه مثل نماز آيات در صورتي كه با
جماعت بخوانند، مستحب است سه مرتبه بگويند: الصلاة.
(مسأله 912) مستحب است در روز أولى كه بچه به دنيا مىآيد، يا پيش از آن كه
160

بند نافش بيفتد، در گوش راست أو اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
(مسأله 913) اذان هيجده جمله است: الله أكبر چهار مرتبه، اشهد ان لا إله الا الله،
اشهد ان محمدا رسول الله، حي على الصلاة، حي على الفلاح، حي على خير العمل، الله
أكبر، لا إله الا الله هر يك دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است يعنى دو مرتبه الله أكبر از
أول اذان و يك مرتبه لا إله الا الله از آخر آن كم مىشود و بعد از گفتن حي على خير
العمل بايد دو مرتبه قد قامت الصلاة اضافه نمود.
(مسأله 914) اشهد ان عليا ولى الله جز اذان و اقامه نيست، ولى خوبست بعد از
اشهد ان محمدا رسول الله به قصد قربت گفته شود.
ترجمه اذان و اقامه
الله أكبر، يعنى خداى تعالى بزرگتر از آنست كه وصف شود، اشهد ان لا إله الا
الله يعنى شهادت مىدهم كه خدائى سزاوار پرستش نيست جز خدائى كه يكتا و بي
همتا است. اشهد ان محمدا رسول الله يعنى شهادت مىدهم كه حضرت محمد بن عبد الله
صلى الله عليه وآله پيغمبر و فرستاده خدا است، اشهد ان عليا أمير المؤمنين ولى الله
يعنى شهادت مىدهم كه حضرت علي عليه الصلاة والسلام أمير مومنان و ولى خدا بر
همه خلق است. حي على الصلاة يعنى به شتاب براى نماز. حي على الفلاح يعنى
به شتاب براى رستگارى. حي على خير العمل يعنى به شتاب براى بهترين كارها كه نماز
است. قد قامت الصلاة يعنى تحقيقا نماز بر پا شد. لا إله الا الله يعنى خدائى سزاوار
پرستش نيست مگر خدائى كه يكتا و بي همتا است.
(مسأله 915) بين جمله‌هاى اذان و اقامه بايد خيلي فاصله نشود و اگر بين آنها
بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.
(مسأله 916) اگر در اذان و اقامه صدا در گلو بيندازد، چنانچه غنا شود، يعنى
بطور آواز خوانى كه در مجلس لهو و لعب معمول است اذان و اقامه را بگويد، حرام
161

است، و اگر غنا نشود مكروه مىباشد.
(مسأله 917) در دو نماز اذان مشروع نيست: أول نماز عصر در عرفات روز
عرفه كه روز نهم ذيحجه است دوم نماز عشأ شب عيد قربان، براى كسى كه در مشعر
الحرام بأشد، و در أين دو نماز در صورتي اذان ساقط مىشود كه با نماز قبلي هيچ
فاصله نشود، يا بين آنها كمي فاصله بأشد. فاصله بأشد.
(مسأله 918) اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند كسى كه با آن
جماعت نماز مىخواند اذان و اقامه از أو ساقط است گرچه نشنيده بأشد.
(مسأله 919) اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند جماعت تمام
شده، تا وقتى كه صفها به هم نخورده و جمعيت متفرق نشده مىتواند براى نماز خود اذان
و اقامه نگويد.
(مسأله 920) در جائى كه عده أي مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه تمام
شده و صفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت ديگرى كه بر پا
مىشود نماز بخواند، با شش شرط اذان و اقامه از أو ساقط مىشود.
(أول) آن كه نماز جماعت در مسجد بأشد، و اگر در مسجد نباشد، ساقط شدن
اذان و اقامه معلوم نيست.
(دوم) آن كه براى آن نماز، اذان و اقامه گفته باشند.
(سوم) آن كه نماز جماعت باطل نباشد.
(چهارم) آن كه نماز أو و نماز جماعت در يك جا بأشد، پس اگر نماز جماعت
داخل مسجد بأشد و أو بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه
بگويد.
(پنجم) آن كه نماز أو و نماز جماعت هر دو ادا بأشد.
(ششم) آن كه وقت نماز أو و نماز جماعت مشترك بأشد، مثلا هر دو نماز ظهر،
يا هر دو نماز عصر بخوانند، يا نمازى كه به جماعت خوانده مىشود، نماز ظهر بأشد و أو
نماز عصر بخواند يا أو نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر بأشد.
162

(مسأله 921) اگر در شرط سوم از شرطهائى كه در مساله پيش گفته شد شك
كند، يعنى شك كند كه نماز جماعت صحيح بوده يا نه، اذان و اقامه از أو ساقط است.
ولى اگر در يكى از پنج شرط ديگر شك كند مستحب است اذان و اقامه بگويد.
(مسأله 922) كسى كه اذان و اقامه ديگرى را بشنود مستحب است هر قسمتى را
كه مىشنود آهسته بگويد.
(مسأله 923) كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده بأشد، چه با أو گفته بأشد يا
نه، در صورتي كه بين آن اذان و اقامه و نمازى كه مىخواهد بخواند زياد فاصله نشده
بأشد، مىتواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
(مسأله 924) اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولى در نماز جماعت
زنان اگر زن اذان و اقامه بگويد كافيست.
(مسأله 925) اقامه بايد بعد از اذان گفته شود، و نيز در اقامه معتبر است كه در
حال ايستادن و رو به قبله و در حال آرامش بدن، و طهارت از حدث " با وضو يا غسل
يا تيمم " بأشد.
(مسأله 926) اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلا حي على
الفلاح را پيش از حي على الصلاة بگويد، بايد از جائى كه ترتيب به هم خورده دوباره
بگويد.
(مسأله 927) بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد، و اگر بين آنها بقدرى فاصله
دهد، كه اذان را كه گفته اذان أين اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان را
بگويد. و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز بقدرى فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز
حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز اذان و اقامه بگويد.
(مسأله 928) اذان و اقامه بايد به عربي صحيح گفته شود، پس اگر به عربي غلط
بگويد يا به جاى حرفى حرف ديگر بگويد، يا مثلا ترجمه آن را به فارسي بگويد صحيح
نيست.
(مسأله 929) اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمدا
163

يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد باطل است.
(مسأله 930) اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، بايد اذان را
بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن اذان لازم نيست.
(مسأله 931) اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آن كه قسمتى را بگويد شك كند
كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده بگويد، ولى
اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آنست گفته يا نه،
گفتن آن لازم نيست.
(مسأله 932) مستحب است انسان در موقع اذان گفتن، رو به قبله بايستد، و با
وضو يا غسل بأشد، و دستها را به گوش بگذارد، و صدا را بلند نمايد و بكشد، و بين
جمله‌هاى اذان كمي فاصله دهد، و بين آنها حرف نزند.
(مسأله 933) مستحب است انسان اقامه را از اذان آهسته تر بگويد، و جمله‌هاى
آن را به هم نچسباند، ولى به اندازه أي كه بين جمله‌هاى اذان فاصله مىدهد بين جمله‌هاى
اقامه فاصله ندهد.
(مسأله 934) مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد، يا قدرى بنشيند،
يا سجده كند، يا ذكر بگويد، يا دعا بخواند، يا قدرى ساكت بأشد، يا حرفى بزند، يا دو
ركعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح، و نماز خواندن بين اذان
و اقامه نماز مغرب مستحب نيست.
(مسأله 935) مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مىكنند عادل
و وقت شناس و صدايش بلند بأشد، و اذان را در جاى بلند بگويد.
واجبات نماز
واجبات نماز يازده چيز است (أول) نيت (دوم) قيام يعنى ايستادن
(سوم) تكبيرة الاحرام، يعنى: گفتن الله أكبر در أول نماز (چهارم) ركوع (پنجم) سجود
164

(ششم) قرائت (هفتم) ذكر (هشتم) تشهد (نهم) سلام (دهم) ترتيب (يازدهم) موالات
يعنى: پى در پى بودن أجزأ نماز.
(مسأله 936) بعضي از واجبات نماز ركن است، يعنى اگر انسان آنها را بجا
نياورد عمدا بأشد يا اشتباها نماز باطل مىشود. و بعضي ديگر ركن نيست يعنى اگر
اشتباها كم گردد نماز باطل نمىشود. و ركن نماز پنج چيز است. " أول " نيت " دوم "
تكبيرة الاحرام " سوم " قيام متصل به ركوع، يعنى: ايستادن پيش از ركوع
" چهارم " ركوع " پنجم " دو سجده از يك ركعت، و اما زياد كردن جزء يا شرط در
صورتي كه عمدى بأشد مطلقا نماز را باطل مىكند، و در صورتي كه از روى اشتباه
بأشد اگر زيادى در ركوع يا در دو سجده از يك ركعت بأشد بنابر احتياط واجب نماز
باطل است، و الا باطل نيست.
نيت
(مسأله 937) انسان بايد نماز را به نيت قربت، يعنى براى انجام دادن فرمان
خداوند عالم بجا آورد، و لازم است نيت را از قلب خود بگذراند.
(مسأله 938) اگر در نماز ظهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز
مىخوانم و آن را در نيت معين نكند، نماز أو باطل است، و نيز كسى كه مثلا قضاى نماز
ظهر بر أو واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا يا نماز ظهر را
بخواند، بايد نمازى را كه مىخواند در نيت معين كند.
(مسأله 939) انسان بايد از أول تا آخر نماز به نيت خود باقي بأشد پس اگر در
بين نماز بطورى غافل شود كه اگر بپرسند چه مىكنى؟ نداند چه بگويد، نمازش باطل
است.
(مسأله 940) انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند پس
كسى كه ريا كند يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است، خواه
165

فقط براى مردم بأشد، يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
(مسأله 941) اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد، نمازش باطل
است، بلكه اگر نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى
مخصوصى مثل مسجد، يا در وقت مخصوصى مثل أول وقت يا به طرز مخصوصى مثلا
با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است. و بنابر احتياط اگر جز مستحبى مثل قنوت
را نيز براى غير خدا بجا آورد نمازش باطل است.
تكبيرة الاحرام
(مسأله 942) گفتن الله أكبر در أول هر نماز واجب و ركن است و بايد حروف الله
و حروف أكبر و دو كلمه الله وأكبر را پشت سر هم بگويد و نيز بايد أين دو كلمه به عربي
صحيح گفته شود و اگر به عربي غلط بگويد، يا مثلا ترجمه آن را به فارسي بگويد صحيح
نيست.
(مسأله 943) احتياط واجب آنست كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه پيش
از آن مىخواند، مثلا به اقامه يا به دعائي كه پيش از تكبير مىخواند نچسباند.
(مسأله 944) بنابر أقوى مى تواند تكبيرة الاحرام را به چيزى كه بعد از آن مى
خواند بچسباند.
(مسأله 945) موقع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام بأشد، و اگر عمدا در
حالي كه بدنش حركت دارد، تكبيرة الاحرام را بگويد باطل است.
(مسأله 946) تكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه خودش
بشنود، و اگر به واسطه سنگينى يا كرى گوش يا سر و صداى زياد نمىشنود بايد طورى
بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
(مسأله 947) كسى كه لآل است يا زبان أو مرضى دارد كه نمىتواند الله أكبر را
بگويد بايد به هر طورى كه مىتواند بگويد، و اگر هيچ نمىتواند بگويد بايد در قلب خود
166

بگذراند، و براى تكبير با انگشت إشارة كند و بنابر احتياط مستحب زبانش را هم اگر
مىتواند حركت دهد.
(مسأله 948) مستحب است قبل از تكبيرة الاحرام بگويد: " يا محسن قد اتاك
المسئ وقد أمرت المحسن ان يتجاوز عن المسئ أنت المحسن وانا المسئ به حق محمد
وآل محمد صل على محمد وآل محمد و تجاوز عن قبيح ما تعلم منى " يعنى: أي
خدائى كه ببندگان احسان مىكنى بنده گنه كار بدرگاه تو آمده و تو امر كرده أي كه
نيكوكار از گناه كار بگذرد، تو نيكوكارى و من گناهكار، به حق محمد وآل محمد
رحمت خود را بر محمد وآل محمد بفرست و از بديهائى كه مىدانى از من سر زده
بگذر.
(مسأله 949) مستحب است موقع گفتن تكبير أول نماز و تكبيرهاى بين نماز
دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.
(مسأله 950) اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول
خواندن چيزى از قرائت شده، به شك خود اعتنا نكند، و اگر چيزى نخوانده بايد تكبير
را بگويد.
(مسأله 951) اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه
در صورتي كه هنوز به خواندن چيزى مشغول نشده بايد نماز را به هم زند و دو مرتبه شروع
نمايد، و اگر مشغول به خواندن چيزى شده و شك كند كه تكبيرة الاحرام را صحيح
گفته يا نه، در صورتي كه شك در صحت از غير جهت موالات و ترتيب بأشد به شك
خود اعتناء نكند و اگر نه به هم بزند.
قيام (ايستادن)
(مسأله 952) قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام پيش از ركوع كه آن را
قيام متصل به ركوع مىگويند ركن است، ولى قيام در موقع خواندن حمد و سوره و قيام
167

بعد از ركوع ركن نيست، و اگر كسى آن را از روى فراموشى ترك كند، نمازش صحيح
است.
(مسأله 953) واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقداري بايستد تا
يقين كند كه تكبير را در حال ايستادن گفته است.
(مسأله 954) اگر ركوع را فراموش كند، و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش
بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و به ركوع رود، و اگر بدون أين كه بايستد به حال
خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورده نماز أو باطل است.
(مسأله 955) موقعى كه براى تكبيرة الاحرام يا قرائت ايستاده است، بايد بدن
را حركت ندهد و به طرفي خم نشود، و بنابر احتياط در حال اختيار به جائى تكيه نكند،
ولى اگر از روى ناچارى بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 956) اگر موقعى كه ايستاده، از روى فراموشى بدن را حركت دهد، يا
به طرفي خم شود، يا به جائى تكيه كند اشكال ندارد
(مسأله 957) احتياط مستحب آنست كه در موقع ايستادن، هر دو پا روى زمين
بأشد، ولى لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا بأشد، و اگر روى يك پا هم بأشد
اشكال ندارد.
(مسأله 958) كسى كه مىتواند درست بايستد. اگر پاها را خيلي گشاد بگذارد
كه ايستادن بر أو صدق نكند نمازش باطل است.
(مسأله 959) موقعى كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزى از اذكار است
بايد بدنش آرام بأشد. و در موقعى كه مىخواهد كمي جلو يا عقب رود يا كمي بدن را
به طرف راست يا چپ حركت دهد، بايد چيزى نگويد.
(مسأله 960) انسان مىتواند در حال حركت بدن ذكر مستحب مثل تكبير قبل از
سجده و يا بعد از آن را به قصد ذكر مطلق بگويد، ولى " بحول الله وقوته أقوم واقعد " را
بايد در حال برخاستن بگويد.
(مسأله 961) حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشكال
168

ندارد. اگر چه احتياط مستحب آنست كه آنها را هم حركت ندهد.
(مسأله 962) اگر موقع خواندن حمد و سوره، يا خواندن تسبيحات بي اختيار
بقدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، بنابر احتياط بايد بعد از آرام
گرفتن بدن، آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 963) اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند، و اگر از
نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى از ذكرهاى
واجب را نگويد.
(مسأله 964) تا انسان مىتواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند، مثلا كسى كه
در موقع ايستادن بدنش حركت مىكند، يا مجبور است به چيزى تكيه دهد، يا بدنش را
مختصرى كج كند، بايد به هر طور كه مىتواند ايستاده نماز بخواند، ولى اگر به هيج قسم
نتواند بايستد، بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
(مسأله 965) تا انسان مىتواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند
راست بنشيند بايد هر طور كه مىتواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمىتواند بنشيند بايد
بطورى كه در احكام قبله (در مساله 776) گفته شد به پهلوى راست بخوابد، و اگر
نمىتواند، به پهلوى چپ بخوابد، و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد، بطورى كه كف
پاهاى أو رو به قبله بأشد.
(مسأله 966) كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره
بتواند بايستد، و ركوع را ايستاده بجا آورد، بايد بايستد، و از حال ايستاده به ركوع رود،
و اگر نتواند، بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد
(مسأله 967) كسى كه خوابيده نماز مىخواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد
مقداري را كه مىتواند، نشسته بخواند و نيز اگر مىتواند بايستد بايد مقداري را كه
مىتواند، ايستاده بخواند. ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى از اذكار واجب را
نخواند.
(مسأله 968) كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر در بين نماز بتواند بايستد بايد
169

مقداري را كه مىتواند ايستاده بخواند، ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى از
ذكرهاى واجب را نخواند.
(مسأله 969) كسى كه مىتواند بايستد اگر بترسد كه به واسطه ايستادن، مريض
شود يا ضرري به أو برسد، مىتواند نشسته نماز بخواند، و اگر از نشستن هم بترسد،
مىتواند خوابيده نماز بخواند.
(مسأله 970) اگر انسان احتمال بدهد كه آخر وقت مىتواند ايستاده نماز بخواند،
بهتر است نماز را تأخير بيندازد. پس اگر نتوانست بايستد در آخر وقت مطابق وظيفه
اش نماز را بجا آورد، و در صورتي كه أول وقت نماز را خواند و در آخر وقت قدرت بر
ايستادن حاصل نمود، بايد نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 971) مستحب است در حال ايستادن بدن را راست نگهدارد و شانه‌ها
را پائين بيندازد، و دستها را روى رانها بگذارد، و انگشتها را به هم بچسباند، و جاى
سجده را نگاه كند، وسنگينى بدن را بطور مساوى روى دو پا بيندازد، و با خضوع و با
خشوع بأشد، و پاها را پس و پيش نگذارد، و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا
يك وجب فاصله دهد، و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.
قرائت
(مسأله 972) در ركعت أول و دوم نمازهاى واجب يوميه، انسان بايد أول حمد
و بعد از آن - بنابر احتياط - يك سوره تمام بخواند، و سوره والضحى والم نشرح
و هم چنين سوره فيل ولايلاف در نماز يك سوره حساب مىشود
(مسأله 973) اگر وقت نماز تنگ بأشد، يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند،
مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند، دزد يا درنده يا چيز ديگرى به أو صدمه بزند، نبايد
سوره را بخواند.
(مسأله 974) اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر
170

اشتباها سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كند،
و بعد از خواندن حمد، سوره را از أول بخواند.
(مسأله 975) اگر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند، و بعد از رسيدن
به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
(مسأله 976) اگر پيش از آن كه براى ركوع خم شود، بفهمد كه حمد و سوره را
نخوانده، بايد بخواند. و اگر بفهمد سوره را نخوانده، بايد فقط سوره را بخواند، ولى اگر
بفهمد حمد تنها را نخوانده، بايد أول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند. و نيز اگر
خم شود و پيش از آن كه به حد ركوع برسد، بفهمد حمد و سوره يا سوره تنها يا حمد تنها
را نخوانده، بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد.
(مسأله 977) اگر در نماز يكى از چهار سوره أي را كه آية سجده دارد و در
مساله " 357 " گفته شد، عمدا بخواند بايد سجده آن را بجا آورد و چنانچه در بين نماز
براى آن سجده كند، بنابر احتياط نمازش باطل مى شود و اگر بنا داشته بأشد كه سجده
را بعد از نماز انجام دهد پس اگر آن را بعد از تمام شدن نماز بجا آورد، نمازش صحيح
است اگر چه به خاطر تأخير سجده معصيت كرده است.
(مسأله 978) اگر اشتباها مشغول خواندن سوره أي شود كه سجده واجب دارد،
چنانچه پيش از رسيدن به آية سجده بفهمد، بايد آن سوره را رها كند و سوره ديگر
بخواند، و اگر بعد از خواندن آية سجده بفهمد، بايد با سر به سجده إشارة نموده و سوره را
تمام كند، و بعد از نماز بنابر احتياط سجده آن را بجا آورد.
(مسأله 979) اگر در نماز آية سجده را گوش دهد نمازش صحيح است، و بايد
به سجده إشارة نمايد و بنابر احتياط بعد از نماز هم سجده آن را بجا آورد.
(مسأله 980) در نماز مستحبى خواندن سوره لازم نيست، اگر چه آن نماز
به واسطه نذر كردن واجب شده بأشد، ولى در بعضي از نمازهاى مستحبى مثل نماز
وحشت كه سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده بأشد، بايد
همان سوره را بخواند.
171

(مسأله 981) در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت أول بعد از حمد
سوره جمعه و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره منافقون بخواند و اگر مشغول يكى از
اينها شود، بنابر احتياط واجب نمىتواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند.
(مسأله 982) اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره (قل هو الله أحد " يا سوره
(قل يا أيها الكافرون) شود نمىتواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند ولى در نماز
ظهر روز جمعه اگر از روى فراموشى بجاى سوره جمعه و منافقين سوره (قل هو الله
أحد) را بخواند مىتواند آن را رها كند و سوره جمعه و منافقون را بخواند و احتياط أين
است كه بعد از تجاوز نصف رها ننمايد.
(مسأله 983) اگر در نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره (قل هو الله حد) يا سوره
(قل يا أيها الكافرون) بخواند، اگر چه به نصف نرسيده بأشد، بنابر احتياط واجب
نمىتواند رها كند و سوره جمعه و منافقون را بخواند.
(مسأله 984) اگر در نماز، غير سوره (قل هو الله أحد و قل يا أيها الكافرون)
سوره ديگرى بخواند. تا به نصف نرسيده مىتواند رها كند و سوره ديگر بخواند، و بنابر
احتياط در ما بين نصف و دو ثلث رها نكند و پس از أين كه به دو ثلث رسيد رها كردن
و عدول به سوره ديگر جايز نيست.
(مسأله 985) اگر مقداري از سوره را فراموش كند، يا از روى ناچارى، مثلا به
واسطه تنگى وقت يا جهت ديگر نشود، آن را تمام نمايد، مىتواند آن سوره را رها كند
و سوره ديگر بخواند، اگر چه از دو ثلث هم گذشته بأشد يا سوره أي كه مىخوانده (قل
هو الله أحد) يا (قل يا أيها الكافرون) بأشد.
(مسأله 986) بنابر احتياط بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب
و عشا را بلند و حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخواند و بنابر احتياط بر زن
واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخواند.
(مسأله 987) مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب بأشد كه تمام كلمات
حمد و سوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند.
172

(مسأله 988) زن مىتواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند يا آهسته
بخواند، ولى اگر نامحرم صدايش را بشنود. بهتر آنست كه آهسته بخواند.
(مسأله 989) اگر در جائى كه بايد نماز را بلند بخواند، عمدا آهسته بخواند يا در
جائى كه بايد آهسته بخواند عمدا بلند بخواند بنابر احتياط، نمازش باطل است. ولى
اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله بأشد صحيح است و اگر در بين خواندن حمد
يا سوره بفهمد اشتباه كرده بنابر احتياط لازم است مقداري را كه خوانده دوباره
بخواند.
(مسأله 990) اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را بلند
كند، مثل آن كه آنها را با فرياد بخواند، نمازش باطل است.
(مسأله 991) انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند، و كسى كه به هيچ قسم
نمىتواند صحيح آن را ياد بگيرد بنابر احتياط اگر براى أو حرجى نباشد نماز را به جماعت
بخواند و اگر نه به همانگونه كه مىتواند نماز بخواند.
(مسأله 992) كسى كه حمد و سوره و چيزهاى ديگر نماز را به خوبى نمىداند
و مىتواند ياد بگيرد چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بايد ياد بگيرد و اگر وقت تنگ
است، در صورتي حرجى نباشد بنابر احتياط نماز را به جماعت بخواند.
(مسأله 993) مزد نگرفتن براى ياد دادن واجبات نماز بهتر است و مزد گرفتن
براى ياد دادن مستحبات آن بدون اشكال جايز است.
(مسأله 994) اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند، يا عمدا آن را نگويد يا
بجاى حرفى حرف ديگر بگويد، مثلا بجاى (ض) (ظ) بگويد يا جائى كه بايد بدون
زير وزبر خوانده شود، زير وزبر بدهد يا تشديد را نگويد نماز أو باطل است.
(مسأله 995) اگر انسان كلمه أي را كه ياد گرفته صحيح بداند و در نماز همان طور
بخواند، و بعد بفهمد غلط خوانده بنابر احتياط لازم است دوباره نماز را بخواند و اگر
خارج وقت است قضا نمايد.
(مسأله 996) اگر زير وزبر كلمه أي را نداند، يا نداند مثلا كلمه أي به " س " است
173

يا به " ص " بايد ياد بگيرد، و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند مثل آن كه در (اهدنا
الصراط المستقيم) صراط را يك مرتبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند، نمازش باطل
است. ولى اگر آن كلمه أي را كه دو جور خوانده از اذكار بأشد، و غلط خواندنش از
ذكر بودن خارجش نكند نمازش صحيح است.
(مسأله 997) بنابر احتياط واجب اگر در كلمه أي واو بأشد و حرف قبل از واو
در آن كلمه پيش داشته بأشد، و حرف بعد از واو در آن كلمه همزه بأشد، مثل كلمه
" سوء " بايد آن واو را مد بدهد يعنى آن را بكشد، و هم چنين اگر در كلمه أي " الف " بأشد
و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته بأشد و حرف بعد از الف در آن كلمه همزه
بأشد مثل " جا " بايد الف آن را بكشد، و نيز اگر در كلمه أي " ى " بأشد و حرف پيش از
" ى " در آن كلمه زير داشته بأشد و حرف بعد از " ى " در آن كلمه همزه بأشد مثل
" جئ " بايد " ى " را با مد بخواند و اگر بعد از أين حروف " واو والف و يا " بجاى همزه
حرفى بأشد كه ساكن است يعنى زير وزبر و پيش ندارد، باز هم بايد أين سه حرف را با
مد بخواند، مثلا در ولا الضالين كه بعد از الف حرف لام ساكن است، بايد الف آن را با مد
بخواند، و چنانچه به دستوري كه گفته شد رفتار نكند، احتياط واجب آنست كه نماز را
تمام كند و دوباره بخواند.
(مسأله 998) احتياط واجب آنست كه در نماز، وقف به حركت و وصل به سكون
ننمايد، و معناى وقف به حركت آنست كه زير يا زبر يا پيش آخر كلمه أي را بگويد و بين
آن كلمه و كلمه بعدش فاصله دهد، مثلا بگويد: الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير
بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگويد مالك يوم الدين، و معناى وصل به سكون آنست
كه زير يا زبر يا پيش كلمه أي را نگويد و آن كلمه را به كلمه بعد بچسباند، مثل آن كه
بگويد: الرحمان الرحيم و ميم الرحيم را زير ندهد و فورا مالك يوم الدين را بگويد.
(مسأله 999) هر گاه دو حرف اصلى هم جنس در يك كلمه جمع شوند ادغام
آنها واجب است مثل مد ورد، و هر گاه لام تعريف بر سر كلمه أي آيد كه أول آن كلمه از
حروف شمسي بأشد واجب است لام را در آن حرف شمسي، (ت، ث، د، ذ، ر، ز، س،
174

ش، ص، ض، ط، ظ، ل، ن) ادغام نمود مانند الرحمن، و احتياط لازم آنست كه نون
ساكن و تنوين را در حروف يرملون (ى، ر، م، ل، و، ن) ادغام نمود.
(مسأله 1000) در ركعت سوم و چهارم نماز مىتواند فقط يك حمد بخواند، يا يك
مرتبه تسبيحات أربعة بگويد: يعنى يك مرتبه بگويد: " سبحان الله والحمد لله ولا إله الا
الله والله أكبر " و مىتواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد، و در
نماز فرادى بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند. و براى مأموم در نمازهاى
جهريه أحوط لزومي اختيار تسبيحات است.
(مسأله 1001) در تنگى وقت بايد تسبيحات أربعة را يك مرتبه بگويد.
(مسأله 1002) بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا
تسبيحات را آهسته بخوانند.
(مسأله 1003) اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتياط واجب بايد
بسم الله آن را هم آهسته بگويد.
(مسأله 1004) كسى كه نمىتواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بخواند بايد
در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.
(مسأله 1005) اگر در دو ركعت أول نماز به خيال أين كه دو ركعت آخر است
تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر در
ركوع يا بعد از ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
(مسأله 1006) اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال أين كه در دو ركعت أول است
حمد بخواند، يا در دو ركعت أول نماز به گمان أين كه در دو ركعت آخر است حمد
بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحيح است.
(مسأله 1007) اگر در ركعت سوم يا چهارم مىخواست حمد بخواند تسبيحات
به زبانش آمد، يا مىخواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد بايد آن را رها كند
و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند، ولى اگر عادتش خواندن چيزى بوده كه به زبانش
آمده، مىتواند همان را تمام كند و نمازش صحيح است.
175

(مسأله 1008) كسى كه عادت دارد، در ركعت سوم و چهارم تسبيحات بخواند،
اگر از عادت خود غفلت نمايد و به قصد ادأ وظيفه مشغول خواندن حمد شود كفايت
مىكند، و لازم نيست دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند.
(مسأله 1009) در ركعت سوم و چهارم بنابر احتياط بعد از تسبيحات استغفار
كند، مثلا بگويد: " استغفر الله ربى وأتوب إليه " يا بگويد: " اللهم اغفر لي " و اگر نمازگزار
پيش از خم شدن براى ركوع اگر چه مشغول گفتن استغفار يا بعد از فراغ از آن بأشد،
شك كند كه حمد يا تسبيحات را خوانده يا نه، به شكش اعتناء نكند.
(مسأله 1010) اگر در ركوع ركعت سوم يا چهارم شك كند كه حمد يا تسبيحات
را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند. و اگر پيش از رسيدن به حد ركوع و قبل از
گفتن استغفار شك كند لازم است برگردد و حمد يا تسبيحات را بخواند.
(مسأله 1011) اگر به خيال أين كه آية يا كلمه أي صحيح ادا نشده احتياطا آن را
دوباره يا بيشتر بگويد اشكال ندارد ولى اگر به حد وسواس برسد و زياد تكرار كند
احتياط مستحب آن است كه نماز را اعاده نمايد.
(مسأله 1012) مستحب است در ركعت أول، پيش از خواندن حمد بگويد: " أعوذ
بالله من الشيطان الرجيم " و در ركعت أول و دوم نماز ظهر و عصر بسم الله را بلند بگويد
و حمد و سوره را شمرده بخواند، و در آخر هر آية وقف كند، يعنى آن را به آية بعد
نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معناى آية توجه داشته بأشد. و اگر نماز را
به جماعت مىخواند بعد از تمام شدن حمد امام، و اگر فرادى مىخواند، بعد از آن كه حمد
خودش تمام شد، بگويد " الحمد لله رب العالمين ". و بعد از خواندن سوره قل هو الله
أحد، يك يا دو يا سه مرتبه " كذلك الله ربى " يا سه مرتبه " كذلك الله ربنا " بگويد، و بعد
از خواندن سوره كمي صبر كند، بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد، يا قنوت را بخواند.
(مسأله 1013) مستحب است در تمام نمازها در ركعت أول سوره انا أنزلناه و در
ركعت دوم، سوره قل هو الله أحد را بخواند.
(مسأله 1014) مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز سوره قل هو
176

الله أحد را نخواند.
(مسأله 1015) خواندن سوره قل هو الله أحد به يك نفس مكروه است.
(مسأله 1016) سوره أي را كه در ركعت أول خوانده مكروه است در ركعت دوم
بخواند. ولى اگر سوره (قل هو الله أحد) را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.
ركوع
(مسأله 1017) در هر ركعت بعد از قرائت بايد به قصد ركوع به اندازه أي خم شود
كه سر انگشتان أو به زانويش برسد و أين عمل را ركوع مىگويند.
(مسأله 1018) اگر به اندازه ركوع خم شود، ولى دستها را به زانو نگذارد اشكال
ندارد.
(مسأله 1019) هر گاه ركوع را بطور غير معمول بجا آورد، مثلا به چپ يا راست
خم شود، اگر چه دستهاى أو به زانو برسد، صحيح نيست.
(مسأله 1020) خم شدن بايد به قصد ركوع بأشد، پس اگر به قصد كار ديگر مثلا
براى كشتن جانورى به مقدار ركوع خم شود، نمىتواند آن را ركوع حساب كند، بلكه
بنابر احتياط نمازش باطل است.
(مسأله 1021) كسى كه دست يا زانوى أو با دست و زانوى ديگران فرق دارد
مثلا دستش خيلي بلند است كه اگر كمي خم شود به زانو مىرسد يا زانوى أو پائين تر از
مردم ديگر است كه بايد خيلي خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد به اندازه معمول خم
شود.
(مسأله 1022) كسى كه نشسته ركوع مىكند، بايد - بنابر احتياط - بقدرى خم
شود كه صورتش مقابل محل سجده اش قرار گيرد.
(مسأله 1023) ذكر ركوع واجب است و بنابر احتياط بايد ذكرى كه تسبيح
خداوند است بگويد و گفتن يك مرتبه سبحان ربى العظيم وبحمده و يا سه مرتبه سبحان
177

الله كفايت مىكند، و مىتواند هر دو را بگويد و يا با آنها يا با هر كدام از آنها هر ذكر
ديگرى كه مىخواهد بگويد.
(مسأله 1024) ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربي صحيح گفته شود و مستحب است
آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتر بگويند.
(مسأله 1025) در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام بأشد و در ذكر مستحب
هم آرام بودن بدن در صورتي كه قصد خصوصيت نمايد أحوط است.
(مسأله 1026) اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مىگويد، بي اختيار بقدرى
حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود، لازم است كه بعد از آرام گرفتن بدن،
دوباره ذكر را بگويد، ولى اگر كمي حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود،
يا انگشتان را حركت دهد ضرري ندارد.
(مسأله 1027) اگر پيش از آن كه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد عمدا ذكر
ركوع را بگويد، نمازش باطل است.
(مسأله 1028) اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب عمدا سر از ركوع بردارد
نمازش باطل است، و اگر سهوا سر بر دارد، چنانچه پيش از آن كه از حال ركوع خارج
شود، يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال آرامى بدن ذكر را بگويد،
و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد احتياط واجب آن است برگردد
و ركوع را بجا آورد و نماز را تمام كند و سپس اعاده نمايد.
(مسأله 1029) اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، احتياط واجب آن است كه
بقيه آن را در حال برخاستن بگويد.
(مسأله 1030) اگر به واسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد، نمازش
صحيح است، ولى بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را به نحوى
كه گذشت بگويد.
(مسأله 1031) هر گاه نتواند به اندازه ركوع خم شود، بايد به چيزى تكيه دهد
و ركوع كند، و اگر موقعى هم كه تكيه داده نتواند بطور معمول ركوع كند بنابر احتياط
178

براى ركوع إشارة كند و يك نماز هم - در صورت تمكن - نشسته بخواند.
(مسأله 1032) كسى كه براى ركوع بايد إشارة كند با سر إشارة مىكند و اگر نتواند،
بايد به نيت ركوع چشمها را هم بگذارد و ذكر آن را بگويد و به نيت بر خاستن از ركوع،
چشمها را باز كند، و اگر از أين هم عاجز است احتياطا در قلب خود نيت ركوع كند
و ذكر آن را بگويد.
(مسأله 1033) كسى كه نمىتواند ايستاده ركوع كند، ولى براى ركوع مىتواند در
حالي كه نشسته است خم شود، بايد ايستاده نماز بخواند و براى ركوع با سر إشارة
نمايد، و احتياط واجب آنست كه نماز ديگرى هم بخواند و موقع ركوع آن بنشيند
و براى ركوع خم شود.
(مسأله 1034) اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن سر از ركوع بردارد،
و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود، نمازش باطل است.
(مسأله 1035) بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد و بعد از آن كه بدن
آرام گرفت به سجده رود و اگر عمدا پيش از ايستادن، يا پيش از آرام گرفتن بدن،
به سجده رود نمازش باطل است.
(مسأله 1036) اگر ركوع را فراموش كند، و پيش از آن كه به سجده برسد يادش
بيايد بايد بايستد بعد به ركوع رود، و چنانچه به حالت خميدگى به ركوع بر گردد نمازش
باطل است.
(مسأله 1037) اگر بعد از آن كه پيشانى به زمين رسيد، يادش بيايد كه ركوع نكرده،
لازم است بر گردد و ركوع را بعد از ايستادن بجا آورد، و در صورتي كه در سجده دوم
يادش بيايد نمازش باطل است.
(مسأله 1038) احتياط واجب آن است كه پيش از رفتن به ركوع در حالي كه
راست ايستاده تكبير بگويد، و مستحب است در ركوع زانوها را به عقب دهد، و پشت را
صاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوى پشت نگهدارد، و بين دو قدم را نگاه كند،
و پيش از ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد، و بعد از آن كه از ركوع بر خاست وراست
179

ايستاد، در حال آرامى بدن بگويد: " سمع الله لمن حمده ".
(مسأله 1039) مستحب است در ركوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند
و زانوها را به عقب ندهند.
سجود
(مسأله 1040) نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب بعد از
ركوع دو سجده كند، و سجده آنست كه پيشانى را به قصد تعظيم به زمين بگذارد و در
سجده نماز واجب است كه كف دو دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين
بگذارد.
(مسأله 1041) دو سجده در يك ركعت ركن است، و اگر كسى در نماز واجب
عمدا يا از روى فراموشى در يك ركعت هر دو را ترك كند نماز أو باطل است
و هم چنين اگر، دو سجده ديگر به آنها اضافه نمايد بنابر احتياط واجب، نمازش باطل
است.
(مسأله 1042) اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند، نمازش باطل مىشود و اگر
سهوا يك سجده كم يا زياد كند حكم آن بعدا گفته خواهد شد.
(مسأله 1043) اگر پيشانى را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد، سجده نكرده است، اگر
چه جاهاى ديگر به زمين برسد، ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهوا جاهاى ديگر
را به زمين نرساند، يا سهوا ذكر نگويد تا به ركن بعدى داخل نشده بايد برگردد و سجده
را با خصوصياتش بجا آورد.
(مسأله 1044) ذكر سجده واجب است و بنابر احتياط - چنانچه در ركوع گذشت
- بايد ذكرى كه مشتمل بر تسبيح خداوند است بگويد و گفتن يك مرتبه سبحان ربى
الاعلى وبحمده و يا سه مرتبه سبحان الله كفايت مىكند. و مىتواند هر دو را بگويد و نيز
مىتواند با آنها و يا با هر كدام از آنها هر ذكر ديگر كه مىخواهد بگويد.
180

(مسأله 1045) ذكر سجود بايد به عربي صحيح و پيوسته به هم گفته شود. و مستحب
است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه يا بيشتر بگويد.
(مسأله 1046) در سجود بايد به مقدار ذكر واجب، بدن آرام بأشد و موقع گفتن ذكر
مستحب، آرام بودن بدن در صورتي كه آن را با قصد خصوصيت بگويد أحوط است.
(مسأله 1047) اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام بگيرد عمدا ذكر
سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد نماز باطل است.
(مسأله 1048) اگر پيش از آن كه پيشانى به زمين برسد سهوا ذكر سجده را بگويد،
و پيش از آن كه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه كرده است، بايد دوباره در حال آرام
بودن بدن ذكر را بگويد.
(مسأله 1049) اگر بعد از آن كه سر از سجده برداشت، بفهمد پيش از آن كه ذكر
سجده تمام شود سر برداشته بنابر احتياط بايد برگردد و ذكر را بگويد و نمازش صحيح
است.
(مسأله 1050) اگر موقعى كه ذكر سجده را مىگويد غير از پيشانى يكى از
جاهاى ديگر را عمدا از زمين بر دارد، بنابر احتياط نماز باطل مىشود، ولى موقعى كه
مشغول گفتن ذكر نيست اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره
بگذارد اشكال ندارد.
(مسأله 1051) اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده، سهوا پيشانى را از زمين بردارد
بنابر احتياط بايد دوباره به زمين بگذارد، و ذكر بگويد و نماز را تمام كند و سپس بنابر
احتياط مستحب اعاده نمايد. ولى اگر جاهاى ديگر را سهوا از زمين بردارد، بايد دو
مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را بگويد و نمازش صحيح است.
(مسأله 1052) بعد از تمام شدن ذكر سجده أول، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد
و دوباره به سجده رود.
(مسأله 1053) جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى سر انگشتان پاى أو بلند تر از
چهار انگشت بسته نباشد بلكه واجب است كه جاى پيشانى أو از جاى انگشتان
181

پايش پست تر از چهار انگشت بسته نيز نباشد.
(مسأله 1054) در زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست اگر جاى
پيشانى نمازگزار از جاى انگشتان پاى أو بيش از چهار انگشت بسته بلند تر بأشد
اشكال ندارد.
(مسأله 1055) اگر پيشانى را اشتباها بر چيزى بگذارد كه از جاى انگشتان پاى
أو بلند تر از چهار انگشت بسته است، چنانچه ممكن است بايد با كشيدن پيشانى آن
را بر چيزى كه بلند نيست يا بلنديش ضرري ندارد بگذارد و گر نه بايد سر را بردارد
و بر چيزى كه بلند نيست يا بلنديش به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد
و بنابر احتياط مستحب بايد نماز را بعد از تمام نمودن دوباره بخواند.
(مسأله 1056) بايد بين پيشانى و آنچه بر آن سجده مىكند، چيزى فاصله نباشد
پس اگر مهر بقدرى چرك بأشد كه پيشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولى اگر
مثلا رنگ مهر تغيير كرده بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 1057) در سجده بايد دو كف دست را به زمين بگذارد، ولى در حال
ناچارى پشت دست هم مانعى ندارد، و اگر پشت دست هم ممكن نباشد بنابر احتياط
بايد مچ دست را به زمين بگذارد، و چنانچه آن را هم نتواند، تا آرنج هر جا را كه
مىتواند به زمين بگذارد، و اگر آن هم ممكن نيست گذاشتن بازو كافيست.
(مسأله 1058) در سجده بايد دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارد و احتياط
واجب آن است كه سر دو انگشت را به زمين بگذارد و اگر انگشتهاى ديگر پا، يا روى
پا را به زمين بگذارد، يا به واسطه بلند بودن ناخن، شست به زمين نرسد نماز باطل است،
و كسى كه از روى تقصير و ندانستن مسأله نمازهاى خود را أين طور خوانده، بايد دوباره
بخواند
(مسأله 1059) كسى كه مقداري از شست پايش بريده بايد، بقيه آن را به زمين
بگذارد، و اگر چيزى از آن نمانده، يا اگر مانده، خيلي كوتاه است، بنابر احتياط بقيه
انگشتان را بگذارد، و اگر هيچ انگشت ندارد، هر مقداري كه از پا باقي مانده بر زمين
182

بگذارد.
(مسأله 1060) اگر بطور غير معمول سجده كند، مثلا سينه و شكم را به زمين
بچسباند، يا پاها را درازا كند، اگر چه هفت عضوى كه گفته شد به زمين برسد، بنابر
احتياط مستحب بايد نماز را دوباره بخواند، ولى اگر طورى درازا بكشد كه سجده
صدق ننمايد نماز أو باطل است.
(مسأله 1061) مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مىكند، بايد پاك بأشد ولى اگر
مثلا مهر را روى فرش نجس بگذارد، يا يك طرف مهر نجس بأشد و پيشانى را به طرف
پاك آن بگذارد اشكال ندارد.
(مسأله 1062) اگر در پيشانى دمل و مانند آن بأشد، چنانچه ممكن است بايد با
جاى سالم پيشانى سجده كند، و اگر ممكن نيست بايد زمين را گود كند و دمل را در
گودال و جاى سالم را به مقداري كه براى سجده كافى بأشد بر زمين بگذارد.
(مسأله 1063) اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را فرا گرفته بأشد، چنانچه ممكن
بأشد ابرو را بر زمين بگذارد و اگر ممكن نبود به چانه سجده نمايد و چنانچه ممكن
نباشد يكى از دو طرف پيشانى را به زمين بگذارد و در أين صورت احتياط مستحب
آن است كه طرف راست پيشانى را بر طرف چپ آن مقدم دارد و اگر أين هم ممكن
نبود به بيني سجده كند و احتياط آن است همراه با هر يك از چيزهائى كه گفته شد به
رجأ مطلوبيت با إشارة هم سجده نمايد و در صورتي كه هيچ يك از اينها ممكن نباشد
سجده را فقط با إشارة انجام دهد.
(مسأله 1064) كسى كه نمىتواند پيشانى را به زمين برساند، بايد بقدرى كه مىتواند
خم شود، و مهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است، روى چيز بلندى
گذاشته و طورى پيشانى را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است، ولى بنابر
احتياط بايد كف دستها و زانوها و انگشتان پا را بطور معمول به زمين بگذارد.
(مسأله 1065) اگر چيز بلندى نباشد كه مهر يا چيز ديگرى كه سجده بر آن
صحيح است بگذارد، لازم است كه مهر يا چيز ديگر را با دست بلند كرده و بر آن
183

سجده نمايد.
(مسأله 1066) كسى كه هيچ نمىتواند سجده نمايد بايد براى سجده با سر إشارة
كند، و اگر نتواند بايد با چشمها إشارة نمايد، و اگر با چشمها هم نمىتواند إشارة كند بهتر
است با دست و مانند آن براى سجده إشارة كند و در قلب نيز نيت سجده نمايد.
(مسأله 1067) اگر پيش از آن كه ذكر سجده را بگويد پيشانى أو بي اختيار از جاى
سجده بلند شود، بايد سجده را دوباره بجا آورد و اگر بعد از ذكر پيشانى أو بي اختيار از
جاى سجده بلند شود همان يك سجده حساب مىشود و نمى تواند آن را دوباره انجام
دهد، و اگر نتواند سر را نگهدارد و بي اختيار دوباره بجاى سجده برسد، پس اگر ذكر
نگفته بأشد بايد سر را بر دارد و سجده را دوباره انجام دهد.
(مسأله 1068) جائى كه انسان بايد تقيه كند مىتواند بر فرش و مانند آن سجده
نمايد، و لازم نيست براى نماز بجاى ديگر برود، ولى اگر بتواند بر حصير يا چيزى كه
سجده بر آن صحيح مىباشد، طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد، نبايد بر فرش و مانند
آن سجده نمايد.
(مسأله 1069) اگر روى تشك پر و مانند آن سجده كند، در صورتي كه بدن روى
آن آرام نگيرد باطل است.
(مسأله 1070) اگر انسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند، چنانچه آلوده
شدن بدن و لباس براى أو مشقت ندارد، بايد سجده و تشهد را بطور معمول بجا آورد،
و اگر مشقت دارد، در حالي كه ايستاده، براى سجده با سر إشارة كند و تشهد را ايستاده
بخواند و نمازش صحيح است.
(مسأله 1071) در ركعت أول و ركعت سومى كه تشهد ندارد، مثل ركعت سوم نماز
ظهر و عصر و عشا احتياط أين است كه بعد از سجده دوم قدرى بي حركت بنشيند و بعد
برخيزد.
184

چيزهائى كه سجده بر آنها صحيح است
(مسأله 1072) بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى و پوشاكى كه از زمين
مىرويد مانند چوب و برگ درخت سجده كرد، و سجده بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى
مانند گندم و جو و پنبه و آنچه كه از أجز زمين شمرده نشود مانند طلا و نقره و قير و زفت
و أمثال اينها صحيح نيست.
(مسأله 1073) احتياط واجب آنست كه بر برگ مو قبل از خشك شدنش سجده
نكنند.
(مسأله 1074) سجده بر چيزهائى كه از زمين مىرويد و خوراك حيوانست مثل
علف و كاه صحيح است.
(مسأله 1075) سجده بر گلهائى كه خوراكى نيستند، صحيح است، و سجده بر
دواهاى خوراكى كه از زمين مىرويد و خوش طعم هستند مانند گل بنفشه و گل گاو
زبان محل اشكال است.
(مسأله 1076) سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضي از شهرها معمول است،
و در شهرهاى ديگر معمول نيست، و نيز سجده بر ميوه نارس صحيح نيست.
(مسأله 1077) سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است ولى سجده به
آهك پخته و آجر و كوزه گلى و مانند آن صحيح نيست و بعيد نيست كه سجده به گچ
پخته صحيح بأشد اگر چه احتياط در ترك آن است.
(مسأله 1078) سجده بر كاغذ اگر چه از پنبه و مانند آن ساخته شده بأشد صحيح
است.
(مسأله 1079) براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيد الشهداء عليه
السلام مىباشد، بعد از آن خاك، بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه است.
(مسأله 1080) اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد به
185

واسطه سرما يا گرماى زياد و مانند اينها نمىتواند بر آن سجده كند، بايد به لباسش سجده
كند، و اگر نتواند بايد بر پشت دست سجده نمايد.
(مسأله 1081) سجده بر گل و خاك سستى كه پيشانى روى آن آرام نمىگيرد
باطل است.
(مسأله 1082) اگر در سجده أول مهر به پيشانى بچسبد بايد براى سجده دوم مهر را
بردارد.
(مسأله 1083) اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مىكند گم شود و چيزى كه
سجده بر آن صحيح است نداشته بأشد چنانچه وقت وسعت دارد بايد نماز را بشكند،
و اگر وقت تنگ است، بايد به ترتيبي كه در مساله (1080) گفته شد عمل نمايد.
(مسأله 1084) هر گاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده
بر آن باطل است، مىتواند پيشانى را از روى آن برداشته و بر چيزى كه سجده بر آن
صحيح است سجده نمايد اگر چه احتياط آنست كه پيشانى را از روى آن به روى
چيزى كه سجده بر آن صحيح است بكشد، و اگر ممكن نباشد، چنانچه وقت نماز
وسعت دارد، بايد نماز را بشكند، و اگر وقت تنگ است، بايد به لباسش سجده كند
و اگر نتواند بايد بر پشت دست سجده نمايد.
(مسأله 1085) اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه سجده بر
آن باطل است بنابر احتياط بايد بر چيزى كه سجده بر أو صحيح است سجده نمايد
و بنابر احتياط مستحب نماز را از سر بجا آورد. و اگر أين كار در دو سجده از يك
ركعت اتفاق افتاد احتياط واجب آن است كه هر دو سجده را تدارك نمايد، و نماز را
دوباره بخواند.
(مسأله 1086) سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام مىباشد، و بعضي از
مردم عوام كه مقابل قبر امامان (عليهم السلام) پيشانى را به زمين مىگذارند چون براى شكر
خداوند متعال مىباشد، اشكال ندارد.
186

مستحبات و مكروهات سجده
(مسأله 1087) در سجده چند چيز مستحب است.
1 - موقعى كه مىخواهد به سجده برود، مرد أول دستها را، و زن أول زانوها را
به زمين بگذارد.
2 - بيني را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
3 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به
طورى كه سر آنها رو به قبله بأشد.
4 - در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و أين دعا را بخواند " يا خير
المسؤولين و يا خير المعطين ارزقني وارزق عيالي من فضلك فإنك ذو الفضل العظيم "
(يعنى: أي بهترين كسى كه از أو درخواست مىكنند و أي بهترين عطا كنندگان از فضل
خويش به من و كسان تحت تكفل من روزى بده كه تحقيقا تو صاحب فضل عظيم
هستى).
5 - بعد از سجده بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ
بگذارد.
6 - بعد از هر سجده وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تكبير بگويد.
7 - بعد از سجده أول بدنش كه آرام گرفت " استغفر الله ربى وأتوب إليه "
بگويد.
8 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن، دستها را روى رانها بگذارد.
9 - براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن (الله أكبر) بگويد.
10 - در سجده‌ها صلوات بفرستد.
11 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
12 - مردها آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه
187

دارند و زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و أعضاء بدن را به يكديگر بچسبانند
و مستحبات ديگر سجده در كتابهاى مفصل گفته شده است.
(مسأله 1088) قرآن خواندن در سجده مكروه است. و نيز مكروه است براى بر
طرف كردن گرد و غبار، جاى سجده را فوت كند. و اگر عمدا در اثر فوت كردن، دو
حرف از دهان أو بيرون آيد، نماز باطل است و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در
كتابهاى مفصل گفته شده است.
سجده‌هاى واجب قرآن
(مسأله 1089) در هر يك از چهار سوره والنجم، واقرا، والم تنزيل، وحم سجده،
يك آية سجده است، كه اگر انسان بخواند يا گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آية، بايد
فورا سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت يادش آمد بايد سجده نمايد. و ظاهر أين است
كه در شنيدن بدون اختيار سجده واجب نيست اگر چه بهتر سجده نمودن است.
(مسأله 1090) اگر انسان موقعى كه آية سجده را گوش مىدهد خودش نيز
بخواند، بنابر احتياط واجب بايد دو سجده نمايد.
(مسأله 1091) در غير نماز اگر در حال سجده آية سجده را بخواند يا گوش كند
بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
(مسأله 1092) اگر انسان از صفحه گرام يا ضبط صوت يا از بچه غير مميز كه
خوب و بد را نمىفهمد، يا از كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد، آية سجده را گوش
دهد بايد بنا بر احتياط سجده نمايد و هم چنين است راديو اگر بطور نوار و ضبط صوت
بأشد، ولى اگر شخصي در ايستگاه راديو آية سجده را به قصد أين كه از قرآن است
بخواند و انسان بوسيله راديو گوش دهد سجده واجب مىشود.
(مسأله 1093) در سجده واجب قرآن بايد جاى انسان غصبى نباشد و بنا بر
احتياط واجب جاى پيشانى أو از جاى سر انگشتانش بيش از چهار انگشت بسته
188

بلند تر نباشد، ولى لازم نيست با وضو يا غسل و رو به قبله بأشد و عورت خود را
بپوشاند و بدن و جاى پيشانى أو پاك بأشد، و نيز چيزهائى كه در لباس نمازگزار شرط
مىباشد در لباس أو شرط نيست.
(مسأله 1094) احتياط واجب آنست كه در سجده واجب قرآن، پيشانى را بر مهر
يا چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است گذاشته و جاهاى ديگر بدن را به دستوري كه
در سجده نماز گفته شد بر زمين بگذارد.
(مسأله 1095) هر گاه در سجده واجب قرآن پيشانى را به قصد سجده به زمين
بگذارد، اگر چه ذكر نگويد كافيست، و گفتن ذكر مستحب است، و بهتر أين است
بگويد " لا إله الا الله حقا حقا، لا إله الا الله ايمانا و تصديقا، لا إله الا الله عبودية ورقا،
سجدت لك يا رب تعبدا ورقا لا مستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذليل ضعيف خائف
مستجير ".
تشهد
(مسأله 1096) در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و مستحب و ركعت سوم نماز
مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا، بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند و در
حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند يعنى بگويد: " اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك
له، و اشهد ان محمدا عبده ورسوله، اللهم صل على محمد وآل محمد " و احتياط واجب
آنست كه به غير أين ترتيب نگويد و در نماز وتر هم تشهد لازم است.
(مسأله 1097) كلمات تشهد بايد به عربي صحيح و طورى كه معمول است پشت
سر هم گفته شود.
(مسأله 1098) اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد كه
تشهد را نخوانده، بايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد، و آنچه بايد در آن
ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام كند، و بنابر احتياط واجب بعد از نماز براى
189

ايستادن بي جا دو سجده سهو بجا آورد و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد، بايد
نماز را تمام كند، و بعد از سلام نماز بنابر احتياط واجب تشهد را قضا كند، و براى
تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1099) مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى پاى
راست را به كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد: " الحمد لله " يا بگويد " بسم الله
و بالله والحمد لله و خير الأسماء لله " و نيز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد،
و انگشتها را به يكديگر بچسباند، و به دامان خود نگاه كند، و بعد از صلوات در تشهد أول،
بگويد " و تقبل شفاعته وارفع درجته ".
(مسأله 1100) مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را به هم بچسبانند.
سلام نماز
(مسأله 1101) بعد از تشهد ركعت آخر نماز، مستحب است در حالي كه نشسته
و بدن آرام است بگويد: " السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته " و بعد از آن بايد
بگويد: " السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين " و يا بگويد: " السلام عليكم " و احتياط
مستحب آن است كه بجمله " السلام عليكم " جمله " ورحمة الله " را اضافه نمايد.
(مسأله 1102) اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه صورت
نماز به هم نخورده، و كارى هم كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند مثل پشت به قبله
كردن انجام نداده، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است.
(مسأله 1103) اگر سلام نماز را فراموش كند و وقتى يادش بيايد كه حدث از أو
سر زده بأشد و يا بواسطة سكوت و فصل طويل از صورت نماز خارج شده بأشد يا
آن كه حدث يا كارى كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند مثل - پشت به قبله
نمودن - انجام داده بأشد نمازش صحيح است.
190

ترتيب
(مسأله 1104) اگر عمدا ترتيب نماز را به هم بزند، مثلا سوره را پيش از حمد
بخواند، يا سجود را پيش از ركوع بجا آورد، نماز باطل مىشود.
(مسأله 1105) اگر ركنى از نماز را فراموش كند، و ركن بعد از آن را بجا آورد مثلا
پيش از آن كه ركوع كند دو سجده نمايد بنابر احتياط واجب نماز باطل است.
(مسأله 1106) اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آنست و ركن نيست
بجا آورد، مثلا پيش از آن كه دو سجده كند تشهد بخواند، بايد ركن را بجا آورد، و آنچه
را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 1107) اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا
آورد، مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود، نمازش صحيح است.
(مسأله 1108) اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد از
آنست و آن هم ركن نيست بجا آورد، مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند،
و آنگاه متوجه شود كه حمد را نخوانده بايد آنچه را فراموش كرده بجا آورد، و بعد از
آن چيزى را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 1109) اگر سجده أول را به خيال أين كه سجده دوم است يا سجده دوم را
به خيال أين كه سجده أول است بجا آورد، نماز صحيح است و سجده أول أو سجده أول
و سجده دوم أو سجده دوم حساب مىشود.
موالات
(مسأله 1110) انسان بايد نماز را با موالات بخواند، يعنى كارهاى نماز مانند
ركوع و سجود و تشهد را پى در پى و پشت سر هم بجا آورد، و چيزهائى را كه در نماز
مىخواند بطورى كه معمول است پشت سر هم بخواند، و اگر بقدرى بين آنها فاصله
191

بيندازد كه نگويند نماز مىخواند. نمازش باطل است.
(مسأله 1111) اگر در نماز سهوا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله
بقدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده بأشد بايد آن
حرفها يا كلمات را بطور معمول بخواند، و اگر چيزى بعد از آن خوانده است لازم است
تكرار نمايد و اگر مشغول ركن بعد شده بأشد، نمازش صحيح است.
(مسأله 1112) طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره‌هاى بزرگ موالات را
به هم نمىزند.
قنوت
(مسأله 1113) در تمام نمازهاى واجب و مستحب، پيش از ركوع ركعت دوم
مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آن كه يك ركعت مىباشد، خواندن قنوت
پيش از ركوع مستحب است، و نماز آيات پنج قنوت، و نماز عيد فطر و قربان در ركعت
أول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.
(مسأله 1114) مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت و كف آنها را رو
به آسمان و پهلوى هم نگهدارد، و غير از شست، انگشتان ديگر را به هم بچسباند و به كف
دستها نگاه كند.
(مسأله 1115) در قنوت هر ذكرى بگويد، اگر چه يك " سبحان الله " بأشد،
كافيست. و بهتر است بگويد: " لا إله الا الله الحليم الكريم، لا إله الا الله العلى العظيم،
سبحان الله رب السماوات السبع، و رب الأرضين السبع، و ما فيهن و ما بينهن و رب
العرش العظيم، والحمد لله رب العالمين ".
(مسأله 1116) مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولى براى كسى كه نماز
را به جماعت مىخواند، اگر امام جماعت صداى أو را بشنود بلند خواندن قنوت مستحب
نيست.
192

(مسأله 1117) اگر عمدا قنوت نخواند قضا ندارد، و اگر فراموش كند و پيش از
آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند و اگر در
ركوع يادش بيايد مستحب است، بعد از ركوع بخواند، و اگر در سجده يادش بيايد،
مستحب است بعد از سلام نشسته و رو به قبله بخواند.
ترجمه نماز
1 - ترجمه سوره حمد
(بسم الله الرحمن الرحيم) (بسم الله) يعنى بنام خدا، ذاتي كه جامع
جميع كمالات مىباشد و از هرگونه نقص منزه است آغاز مىكنم (الرحمن) رحمتش
واسع و بي نهايت است (الرحيم) رحمتش ذاتي أزلي و ابدى است (الحمد لله رب
العالمين) يعنى ستايش مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده همه
موجوداتست (الرحمن الرحيم) معناى آن گذشت (مالك يوم الدين) يعنى ذات
توانائى كه حكمرانى روز جزا با أو است (إياك نعبد وإياك نستعين) يعنى فقط تو را
عبادت مىكنيم، و فقط از تو كمك مىخواهيم. (اهدنا الصراط المستقيم) يعنى
هدايت كن ما را به رآه راست كه آن دين اسلام است (صراط الذين أنعمت عليهم)
يعنى به رآه كساني كه به آنان نعمت داده أي كه آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند
(غير المغضوب عليهم ولا الضالين) يعنى نه به رآه كساني كه غضب كرده أي بر
ايشان و نه آن كساني كه گمراهند.
2 - ترجمه سوره قل هو الله أحد
(بسم الله الرحمن الرحيم) معناى آن گذشت (قل هو الله أحد) يعنى بگو
أي محمد (صلى الله عليه وآله) كه خداوند، خدائى است يگانه (الله الصمد) يعنى خدائى كه از تمام
موجودات بي نياز است (لم يلد و لم يولد) فرزند ندارد و فرزند كسى نيست (و لم
193

يكن له كفوا أحد) يعنى هيچ كس از مخلوقات مثل أو نيست.
3 - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائى كه بعد از آنها
مستحب است
" سبحان ربى العظيم وبحمده " يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى
پاك و منزه است، و من مشغول ستايش أو هستم " سبحان ربى الا على وبحمده "
يعنى پروردگار من كه از همه كس بالاتر مىباشد از هر عيب و نقصى پاك و منزه
است، و من مشغول ستايش أو هستم " سمع الله لمن حمده " يعنى خدا بشنود و بپذيرد
ثناى كسى كه أو را ستايش مىكند " استغفر الله ربى وأتوب إليه " يعنى طلب
آمرزش مىكنم از خداوندى كه پرورش دهنده من است و من به طرف أو بازگشت
مىنمايم " بحول الله وقوته أقوم واقعد " يعنى به يارى خداى متعال وقوه أو بر مىخيزم
و مى نشينم.
4 - ترجمه قنوت
" لا إله الا الله الحليم الكريم " يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش، مگر
خداى يكتاى بي همتائى كه صاحب حلم و كرم است " لا إله الا الله العلى العظيم "
يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش، مگر خداى يكتاى بي همتائى كه بلند مرتبه
و بزرگ است " سبحان الله رب السماوات السبع و رب الا رضين السبع " يعنى پاك
و منزه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است " و ما
فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم " يعنى پروردگار هر چيزى است كه در
آسمانها و زمينها و ما بين آنها است، و پروردگار عرش بزرگ است " والحمد لله رب
العالمين " يعنى حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده تمام
موجودات است.
5 - ترجمه تسبيحات أربعة
194

" سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله والله أكبر " يعنى خداوند متعال پاك
و منزه است، و ستايش مخصوص أو است، و نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى
بي همتا و بزرگتر است از أين كه وصف شود.
6 - ترجمه تشهد و سلام كامل
" الحمد لله اشهد ان لا إله الا الله وحده لا شريك له " يعنى ستايش
مخصوص پروردگار است، و شهادت مىدهم كه خدائى سزاوار پرستش نيست مگر
خدائى كه يگانه است و شريك ندارد " و اشهد ان محمدا عبده ورسوله " يعنى
شهادت مىدهم كه محمد (صلى الله عليه وآله) بنده خدا و فرستاده أو است " اللهم صل على محمد
وآل محمد " يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمد وآل محمد " و تقبل شفاعته وارفع
درجته " يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را، و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن
" السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته " يعنى درود و سلام بر تو أي پيغمبر
و رحمت و بركات خدا بر تو باد " السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين " يعنى
درود و سلام از خداوند عالم بر ما نماز گزاران و تمام بندگان خوب أو " السلام عليكم
ورحمة الله وبركاته " يعنى درود و سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مومنين باد.
تعقيب نماز
(مسأله 1118) مستحب است انسان بعد از نماز مقداري تعقيب، يعنى ذكر و دعا
و قرآن بخواند. و بهتر است پيش از آن كه از جاى خود حركت كند و نيز پيش از أين كه
وضو و غسل و تيمم أو باطل شود، رو به قبله تعقيب را بخواند. و لازم نيست تعقيب
به عربي بأشد، ولى بهتر است چيزهائى را كه در كتابهاى دعا دستور داده اند، بخواند و از
تعقيبهائى كه خيلي به آن سفارش شده است، تسبيح حضرت زهرا سلام الله عليها است
195

كه بايد به أين ترتيب گفته شود: " 34 " مرتبه الله أكبر، بعد از آن " 33 " مرتبه الحمد لله بعد
از آن " 33 " مرتبه سبحان الله و مىشود سبحان الله را پيش از الحمد لله گفت ولى بهتر
است بعد از الحمد لله گفته شود.
(مسأله 1119) مستحب است بعد از نماز، سجده شكر نمايد و همين قدر كه پيشانى
را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافيست. ولى بهتر است صد مرتبه يا سه مرتبه يا يك
مرتبه، شكرا لله يا عفوا بگويد. و نيز مستحب است هر وقت نعمتي به انسان مىرسد يا
بلائي از أو دور مىشود سجده شكر بجا آورد.
صلوات بر پيغمبر
(مسأله 1120) هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله را
مانند محمد و احمد يا لقب و كنيه آن جناب را مثل مصطفى وأبو القاسم بگويد يا بشنود،
اگر چه در نماز بأشد مستحب است صلوات بفرستد.
(مسأله 1121) موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله
مستحب است صلوات را هم بنويسند. و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مىكنند
صلوات بفرستند.
مبطلات نماز
(مسأله 1122) دوازده چيز نماز را باطل مىكند و آنها را مبطلات مىگويند.
أول - آن كه در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود، مثلا در بين نماز
بفهمد لباسش كه ساتر است غصبى است به تفصيلي كه بيان آن گذشت.
دوم - آن كه در بين نماز عمدا يا سهوا يا از روى ناچارى، چيزى كه وضو يا
غسل را باطل مىكند پيش آيد. مثلا بول از أو بيرون آيد، ولى كسى كه نمىتواند از
196

بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند، اگر در بين نماز بول يا غائط از أو خارج شود،
چنانچه به دستوري كه در احكام وضو صفحه (67 - 66) گفته شد، رفتار نمايد نمازش
باطل نمىشود، و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضة خون خارج شود، در صورتي كه
به دستور استحاضة رفتار كرده بأشد نمازش صحيح است.
(مسأله 1123) كسى كه بي اختيار خوابش برده، اگر نداند كه در بين نماز خوابش
برده يا بعد از آن، بايد نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 1124) اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از نماز بوده، يا در بين نماز يادش رفته كه مشغول نماز است و خوابيده نمازش صحيح است.
(مسأله 1125) اگر در حال سجده از خواب بيدار شود و شك كند كه در سجده
آخر نماز است، يا در سجده شكر، چنانچه بداند كه بي اختيار خوابش برده، بايد آن
نماز را دوباره بخواند، و اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و احتمال دهد كه از روى
غفلت در سجده نماز خوابيده نمازش صحيح است.
سوم - از مبطلات نماز آنست كه دستها را به قصد أين كه جز نماز بأشد روى هم
بگذارد و اگر به أين قصد نباشد بلكه بعنوان أدب بأشد، بنابر احتياط واجب نماز را
دوباره بخواند.
(مسأله 1126) هر گاه از روى فراموشى يا ناچارى يا تقيه يا براى كار ديگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روى هم بگذارد اشكال ندارد.
چهارم - از مبطلات نماز آنست كه بعد از خواندن حمد در صورتي كه قصد
دعا ننمايد، و يا به قصد أين كه جزء نماز بأشد آمين بگويد ولى اگر فقط به قصد دعا يا
اشتباها يا از روى تقيه بگويد، نمازش باطل نمىشود.
پنجم - از مبطلات نماز آنست كه عمدا يا از روى فراموشى پشت به قبله كند يا
به طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر عمدا بقدرى برگردد كه نگويند رو به قبله
است، اگر چه به طرف راست يا چپ نرسد نمازش باطل است.
(مسأله 1127) اگر عمدا يا سهوا سر را بقدرى بگرداند كه مقابل طرف راست يا
197

چپ قبله يا بيشتر بأشد نمازش باطل است، ولى اگر سر را كمي بگرداند كه نگويند
روى خود را از قبله بر گردانده - عمدا بأشد يا اشتباها - نمازش باطل نمىشود، و اگر
به مقداري بر گرداند كه بگويند روى خود را از قبله بر گردانده است، ولى به حد راست يا
چپ قبله نرسيده بأشد، در أين صورت چنانچه رو گرداندن عمدى بأشد نماز باطل
است، و اگر سهوى بأشد نماز صحيح است.
ششم - از مبطلات نماز آنست كه عمدا كلمه أي را بگويد كه يك حرف بأشد
و معنى داشته بأشد يا بيشتر بأشد اگر چه معنى هم نداشته بأشد.
(مسأله 1128) اگر سهوا كلمه أي بگويد كه يك حرف يا بيشتر دارد اگر چه آن
كلمه معنى داشته بأشد نمازش باطل نمىشود، ولى بنابر احتياط لازم بعد از نماز سجده
سهو بجا آورد چنان كه خواهد آمد.
(مسأله 1129) سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد ولى
گفتن آخ و آه و مانند اينها اگر عمدى بأشد نماز را باطل مىكند.
(مسأله 1130) اگر كلمه أي را كه به قصد ذكر مىگويد - مثل الله أكبر - به قصد أين كه
چيزى را به كسى بفهماند بلند تر بگويد اشكال ندارد. بلكه اگر به قصد أين كه چيزى
به كسى بفهماند كلمه أي را به قصد ذكر بگويد اشكال ندارد.
(مسأله 1131) خواندن قرآن در نماز، غير از چهار آية أي كه سجده واجب دارد
و در احكام جنابت صفحه (73) گفته شد و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد. ولى
احتياط مستحب آنست كه به غير عربي دعا نكند.
(مسأله 1132) اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمدا بدون قصد
جزئيت يا احتياطا چند مرتبه بگويد اشكال ندارد.
(مسأله 1133) در حال نماز، انسان نبايد به ديگرى سلام كند، و اگر ديگرى به أو
سلام كند بايد جواب بدهد و بنابر احتياط واجب بايد همان طور كه أو سلام كرده جواب
دهد، مثلا اگر گفته " سلام عليكم " در جواب بگويد " سلام عليكم " ولى اگر سلام
كننده بگويد عليكم السلام جواب دادن آن در حال نماز جايز نيست.
198

(مسأله 1134) انسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا در غير نماز فورا بگويد
و اگر عمدا يا از روى فراموشى جواب سلام را بقدرى طول دهد كه اگر جواب بگويد،
جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز بأشد، نبايد جواب بدهد، و اگر در نماز
نباشد، جواب دادن واجب نيست.
(مسأله 1135) بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود ولى اگر
سلام كننده كر بأشد، يا سلام داده و تند رد شود، چنانچه انسان بطور معمول جواب أو
را بدهد كافيست.
(مسأله 1136) واجب نيست كه نمازگزار جواب سلام را به قصد دعا بگويد، يعنى
از خداوند عالم براى كسى كه سلام كرده سلامتى بخواهد. بلكه به قصد تحيت نيز
بگويد مانعى ندارد.
(مسأله 1137) اگر زن يا مرد نامحرم يا بچه مميز يعنى بچه أي كه خوب و بد را
مىفهمد به نماز گزار سلام كند، نمازگزار بايد جواب أو را بدهد ولى در سلام زن كه
" سلام عليك " بگويد بايد بگويد " سلام عليك " و كاف را زير وزبر ندهد.
(مسأله 1138) اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد اگر چه معصيت كرده ولى
نمازش صحيح است.
(مسأله 1139) اگر كسى به نماز گزار غلط سلام كند. بطورى كه سلام حساب نشود،
جواب أو واجب نيست.
(مسأله 1140) جواب سلام كسى كه از روى مسخره يا شوخى سلام مىكند
و جواب سلام مرد و زن غير مسلمان در صورتي كه ذمي نباشند واجب نيست. و اگر
ذمي باشند بنابر احتياط واجب به كلمه (عليك) اكتفا شود.
(مسأله 1141) اگر كسى بعده‌اى سلام كند، جواب سلام أو بر همه آنان واجب
است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافيست.
(مسأله 1142) اگر كسى بعده‌اى سلام كند و كسى كه سلام كننده قصد سلام دادن
به أو را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام أو بر آن عده واجب است.
199

(مسأله 1143) گر بعده‌اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول نماز است شك
كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به أو را هم داشته يا نه، نبايد جواب بدهد، و هم چنين
است اگر بداند قصد أو را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام را بدهد، اما اگر بداند
قصد أو را هم داشته و ديگرى جواب ندهد، بايد جواب أو را بگويد.
(مسأله 1144) سلام كردن مستحب است، و خيلي سفارش شده است كه سواره
به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
(مسأله 1145) اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بايد هر يك جواب سلام
ديگرى را بدهد.
(مسأله 1146) در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد،
مثلا اگر كسى گفت " سلام عليكم " در جواب بگويد " سلام عليكم ورحمة الله ".
هفتم - از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدى است، و چنانچه عمدا بي صدا يا
سهوا با صدا بخندد، ظاهر أين است كه نمازش اشكال ندارد.
(مسأله 1147) اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند مثلا رنگش
سرخ شود، احتياط مستحب آنست كه نمازش را دوباره بخواند.
هشتم - از مبطلات نماز آنست كه براى امر دنيوي عمدا با صدا گريه كند
و احتياط واجب آنست كه بي صدا هم گريه نكند، ولى اگر از ترس خدا يا براى آخرت
گريه كند، آهسته بأشد يا بلند اشكال ندارد بلكه از بهترين اعمال است.
نهم - از مبطلات نماز كارى است كه صورت نماز را به هم بزند مثل دست زدن
و به هوا پريدن و مانند اينها، عمدا بأشد يا از روى فراموشى، ولى كارى كه صورت نماز
را به هم نزند، مثل إشارة كردن با دست اشكال ندارد.
(مسأله 1148) اگر در بين نماز بقدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مىخواند
نمازش باطل مىشود
(مسأله 1149) اگر در بين نماز كارى انجام دهد، يا مدتى ساكت شود و شك كند
كه نماز به هم خورده يا نه، جائز است نماز را قطع كرده و اعاده نمايد و احتياط أين است
200

كه نماز را تمام كرده و دوباره بخواند.
دهم - از مبطلات نماز، خوردن و آشاميدن است، كه اگر در نماز طورى بخورد
يا بياشامد كه نگويند نماز مىخواند، عمدا بأشد يا از روى فراموشى نمازش باطل
مىشود، ولى كسى كه مىخواهد روزه بگيرد، اگر پيش از اذان صبح نماز مستحبى
بخواند و تشنه بأشد، چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود، در صورتي كه
آب روبروى أو در دو سه قدمي بأشد مىتواند در بين نماز آب بياشامد اما بايد كارى
كه نماز را باطل مىكند، مثل رو گرداندن از قبله انجام ندهد.
(مسأله 1150) اگر به واسطه خوردن يا آشاميدن عمدى، موالات نماز به هم بخورد
يعنى طورى شود كه نگويند نماز را پشت سر هم مىخواند، بنابر احتياط واجب بايد
نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1151) اگر در بين نماز، غذائى را كه در دهان يا لأي دندانها مانده فرو
ببرد، نمازش باطل نمىشود، و نيز اگر قند يا شكر و مانند اينها در دهان مانده بأشد و در
حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.
يازدهم - از مبطلات نماز، شك در ركعتهاى نماز دو ركعتي يا سه ركعتي، يا
در دو ركعت أول نمازهاى چهار ركعتي است، در صورتي كه نمازگزار در حال شك
باقي بأشد به تفصيلي كه خواهد آمد.
دوازدهم - از مبطلات نماز آنست كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم كند، يا
چيزى را كه ركن نيست عمدا كم نمايد يا به قصد جزئيت چيزى را عمدا زياد كند
و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر ركوع يا سجده را به غير قصد جزئيت عمدا
در نماز زياد كند يا ركنى را مثل ركوع يا دو سجده از يك ركعت سهوا زياد كند و اما
زياد كردن تكبيرة الاحرام سهوا مبطل نماز نيست.
(مسأله 1152) اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را باطل
مىكند انجام داده يا نه، نمازش صحيح است.
201

چيزهائى كه در نماز مكروه است
(مسأله 1153) مكروه است در نماز صورت را كمي به طرف راست يا چپ
بگرداند، بطورى كه نگويند روى خود ر از قبله گردانده، و الا نماز باطل است چنان كه
گذشت، و نيز مكروه است در نماز چشمها را هم بگذارد يا به طرف راست و چپ
بگرداند و با ريش و دست خود بازى كند، و انگشتها را داخل هم نمايد، و آب دهان
بيندازد، و به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشترى نگاه كند و نيز مكروه است، موقع
خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر براى شنيدن حرف كسى ساكت شود، بلكه هر كارى
كه خضوع و خشوع ر از بين ببرد مكروه مىباشد.
(مسأله 1154) موقعى كه انسان خوابش مىآيد و نيز موقع خوددارى كردن از بول
و غائط مكروه است نماز بخواند، و هم چنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار
مىدهد در نماز مكروه مىباشد، و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل
گفته شده است.
مواردى كه مىتوان نماز واجب را شكست
(مسأله 1155) شكستن نماز واجب از روى اختيار بنابر احتياط واجب حرام
است، ولى براى حفظ مال و جلوگيرى از ضرر مالى يا بدني مانعى ندارد.
(مسأله 1156) اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان أو واجب است،
يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مىباشد، بدون شكستن نماز ممكن نباشد، بايد
نماز را بشكند.
(مسأله 1157) اگر در وسعت وقت مشغول نماز بأشد، و طلبكار طلب خود را از
أو مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب أو را بدهد، بايد در همان حال بپردازد،
و اگر بدون شكستن نماز، دادن طلب أو ممكن نيست بايد نماز را بشكند و طلب أو را
202

بدهد و بعد نماز را بخواند.
(مسأله 1158) اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ
بأشد، بايد نماز را تمام كند، و اگر وقت وسعت دارد و تطهير مسجد نماز را به هم نمىزند،
بايد در بين نماز تطهير كند، بعد بقيه نماز را بخواند، و اگر نماز را به هم مىزند، در صورتي
كه بعد از نماز تطهير مسجد ممكن بأشد، شكستن نماز براى تطهير جايز است، و اگر
بعد از نماز تطهير مسجد ممكن نباشد، بايد نماز را بشكند و مسجد را تطهير نمايد،
و بعد نماز را بخواند.
(مسأله 1159) كسى كه بايد نماز را بشكند اگر نماز را تمام كند اگر چه معصيت
كرده، ولى نمازش صحيح است اگر چه احتياط مستحب آنست كه دوباره بخواند.
(مسأله 1160) اگر پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان
و اقامه را فراموش كرده چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براى گفتن آنها
نماز را بشكند، و هم چنين است اگر پيش از قرائت يادش بيايد كه اقامه را فراموش
كرده است.
شكيات
شكيات نماز (23) قسم است: هشت قسم آن شكهائى است كه نماز را باطل
مىكند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نه قسم ديگر آن صحيح است.
شكهاى باطل كننده
(مسأله 1161) شكهائى كه نماز را باطل مىكند از أين قرار است:
أول: شك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتي واجب مثل نماز صبح و نماز
مسافر، ولى شك در شماره ركعتهاى نماز مستحب و بنابر مشهور شك در شماره
ركعتهاى نماز احتياط نماز را باطل نمىكند.
203

دوم: شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتي.
سوم: آن كه در نماز چهار ركعتي شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
چهارم: آن كه در نماز چهار ركعتي پيش از تمام شدن ذكر سجده دوم شك كند
كه دو ركعت خوانده يا بيشتر.
پنجم: شك بين دو و پنج يا دو و بيشتر از پنج.
ششم: شك بين سه و شش يا سه و بيشتر از شش.
هفتم: شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.
هشتم: شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش.
(مسأله 1162) اگر يكى از شكهاى باطل كننده براى انسان پيش آيد، بهتر آنست
كه نماز را به هم نزند، بلكه بقدرى فكر كند كه صورت نماز به هم بخورد، يا از پيدا شدن
يقين يا گمان نا اميد شود.
شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد
(مسأله 1163) شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از أين قرار است:
" أول " شك در چيزى كه محل بجا آوردن آن گذشته است: مثل آن كه در ركوع
شك كند كه حمد را خوانده يا نه.
" دوم " شك بعد از سلام نماز.
" سوم " شك بعد از گذشتن وقت نماز.
" چهارم " شك كثير الشك يعنى كسى كه زياد شك مىكند.
" پنجم " شك امام در شماره ركعتهاى نماز، در صورتي كه مأموم شماره آنها را
بداند، و هم چنين شك مأموم در صورتي كه امام شماره ركعتهاى نماز را بداند.
" ششم " شك در نمازهاى مستحبى.
1 - شك در چيزى كه محل آن گذشته است
204

(مسأله 1164) اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را انجام
داده يا نه، مثلا شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد از آن
انجام دهد نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد، و اگر بكارى كه بايد
بعد از آن انجام دهد مشغول شده، مثلا در حال خواندن سوره شك كند حمد خوانده يا
نه به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 1165) اگر در بين خواندن آية شك كند كه آية پيش را خوانده يا نه، يا
وقتى كه آخر آية را مىخواند شك كند كه أول آن را خوانده يا نه، اعتناء نكردن به شك
محل اشكال است.
(مسأله 1166) اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب آن مانند
ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 1167) اگر در حالي كه به سجده مىرود شك كند كه ركوع كرده يا نه، لازم
است بر گشته و بايستد و ركوع را بجا آورد، و اگر شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا
نه، به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 1168) اگر در حال بر خاستن شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا
نه، بايد بر گردد و بجا آورد.
(مسأله 1169) كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند، اگر موقعى كه حمد يا
تسبيحات مىخواند، شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود
اعتنا نكند و اگر پيش از آن كه مشغول حمد يا تسبيحات شود، شك كند كه سجده يا
تشهد را بجا آورده يا نه، بايد بجا آورد.
(مسأله 1170) اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه چنانچه مشغول كارى كه بعد از آنست نشده بايد آن را بجا آورد، مثلا اگر پيش از خواندن تشهد
شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه بايد بجا آورد، و چنانچه بعد يادش بيايد كه
آن ركن را بجا آورده، چون ركن زياد شده بنابر احتياط نمازش باطل است.
(مسأله 1171) اگر شك كند عملي را كه ركن نيست بجا آورده يا نه چنانچه
205

مشغول كارى كه بعد از آنست نشده، بايد آن را بجا آورد، مثلا اگر پيش از خواندن
سوره شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن
يادش بيايد كه آن را بجا آورده، چون ركن زياد نشده نمازش صحيح است.
(مسأله 1172) اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه چنانچه مشغول كارى كه
بعد از آنست شده بأشد بايد به شك خود اعتنا نكند مثلا مشغول تشهد است، اگر شك
كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند، و اگر بعدا يادش بيايد
كه آن ركن را بجا نياورده، در صورتي كه مشغول ركن بعد نشده بايد آن را بجا آورد،
و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر پيش از ركوع ركعت بعد
يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده بايد بجا آورد، و اگر در ركوع يا بعد از آن
يادش بيايد نمازش باطل است.
(مسأله 1173) اگر شك كند عملي را كه ركن نيست بجا آورده يا نه، چنانچه
مشغول كارى كه بعد از آنست شده، بايد به شك خود اعتنا نكند، مثلا موقعى كه مشغول
خواندن سوره است، اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند،
و اگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، در صورتي كه مشغول ركن بعد نشده، بايد
بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش صحيح است، بنابر أين اگر مثلا در قنوت
يادش بيايد كه حمد را نخوانده، بايد بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد نمازش
صحيح است.
(مسأله 1174) اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، چنانچه مشغول نماز ديگر
شده، يا به واسطه انجام كارى كه نماز را به هم مىزند، از حال نمازگزار بيرون رفته، بايد
به شك خود اعتنا نكند، و اگر پيش از اينها شك كند، بايد سلام را بگويد اگر چه مشغول
تعقيب بأشد. و اگر بعد از عمل منافى شك كند كه سلام را درست گفته يا نه به شك خود
اعتنا نكند.
206

2 - شك بعد از نماز
(مسأله 1175) اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه مثلا
شك كند ركوع كرده يا نه، يا بعد از سلام نماز چهار ركعتي شك كند كه چهار ركعت
خوانده يا پنج ركعت، به شك خود اعتنا نكند ولى اگر هر دو طرف شك أو باطل بأشد،
مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتي شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت،
نمازش باطل است.
3 - شك بعد از وقت
(مسأله 1176) اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا
گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت شك كند
كه نماز خوانده يا نه اگر چه گمان كند كه خوانده است، بايد آن نماز را بخواند.
(مسأله 1177) اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا نه،
به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 1178) اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز
خوانده، ولى نداند به نيت ظهر خوانده يا به نيت عصر، بنابر احتياط چهار ركعت نماز قضا
به نيت نمازى كه بر أو واجب است بخواند.
(مسأله 1179) اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند يك نماز خوانده،
ولى نداند سه ركعتي خوانده يا چهار ركعتي، بايد قضاى نماز مغرب و عشا را بخواند.
4 - كثير الشك (كسى كه زياد شك مىكند)
(مسأله 1180) كثير الشك كسى است كه عرفا بگويند زياد شك مىكند، يا أين كه
حال أو به نحوى بأشد كه در سه نماز لا أقل يك مرتبه شك كند، چنين شخصي به شك
خود اعتنا نكند.
(مسأله 1181) كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزى از أجزأ نماز شك كند بايد بنا
بگذارد كه آن را بجا آورده، مثلا اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه
207

ركوع كرده است، و اگر در بجا آوردن چيزى شك كند كه نماز را باطل مىكند، مثل
أين كه شك كند كه نماز صبح را دو ركعت خوانده يا سه ركعت بنا را بر صحت
مىگذارد.
(مسأله 1182) كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مىكند، چنانچه در چيزهاى
ديگر نماز شك كند، بايد به دستور آن عمل نمايد مثلا كسى كه زياد شك مىكند سجده
كرده يا نه، اگر در بجا آوردن ركوع شك كند بايد به دستور آن رفتار نمايد، يعنى اگر
به سجده نرفته ركوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.
(مسأله 1183) كسى كه در نماز مخصوصى مثلا در نماز ظهر زياد شك مىكند،
اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد.
(مسأله 1184) هر گاه كسى فقط وقتى كه در جاى مخصوصى نماز مىخواند، زياد
شك مىكند. اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكى براى أو پيش آيد، بايد به دستور
شك عمل نمايد.
(مسأله 1185) اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه بايد به دستور شك
عمل نمايد. و كثير الشك تا وقتى يقين نكند كه به حال معمولى مردم بر گشته بايد به شك
خود اعتنا نكند.
(مسأله 1186) كسى كه زياد شك مىكند، اگر شك كند ركنى را بجا آورده يا نه،
و اعتنا نكند بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، بايد
آن را بجا آورد، و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، مثلا اگر شك كند ركوع
كرده يا نه و اعتنا نكند، چنانچه پيش از سجده دوم يادش بيايد كه ركوع نكرده است
بايد برگردد و ركوع كند و اگر در سجده دوم يادش بيايد، نمازش باطل است.
(مسأله 1187) كسى كه زياد شك مىكند، اگر شك كند چيزى را كه ركن نيست
بجا آورده يا نه و اعتنا نكند، و بعد يادش بيايد كه آن را بجا نياورده چنانچه از محل بجا
آوردن آن نگذشته، بايد آن را بجا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحيح است،
مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه و اعتنا نكند چنانچه در قنوت يادش بيايد كه
208

حمد نخوانده، بايد بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد، نمازش صحيح است.
5 - شك امام و مأموم
(مسأله 1188) اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند مثلا شك كند
كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، چنانچه مأموم يقين يا گمان داشته بأشد كه چهار
ركعت خوانده، و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است، امام بايد نماز را تمام كند،
و خواندن نماز احتياط لازم نيست و نيز اگر امام يقين يا گمان داشته بأشد كه چند
ركعت خوانده است، و مأموم در شماره ركعتهاى نماز شك كند، بايد به شك خود اعتنا
ننمايد.
6 - شك در نماز مستحبى
(مسأله 1189) اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى گرچه به سبب نذر و مانند
آن واجب شده بأشد شك كند، چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مىكند، بايد بنا
را بر كمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت،
بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است. و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل
نمىكند، مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت، به هر طرف شك مىتواند عمل
كند، و نمازش صحيح است و بهتر آنست كه بنا را بر كمتر بگذارد.
(مسأله 1190) كم شدن ركن نافله را باطل مىكند، ولى زياد شدن ركن آن را
باطل نمىكند، پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه
مشغول ركن بعد از آن شده بايد آن كار را انجام دهد و دوباره آن ركن را بجا آورد مثلا
اگر در بين ركوع يادش بيايد كه سوره حمد را نخوانده بايد برگردد و حمد را بخواند
و دوباره به ركوع رود.
(مسأله 1191) اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند، خواه ركن بأشد يا غير
ركن و چه محل آن گذشته بأشد يا نه، آن را بجا آورد.
209

(مسأله 1192) اگر در نماز مستحبى دو ركعتي گمانش به سه ركعت يا بيشتر برود،
بايد اعتنا نكند و نمازش صحيح است. و اگر گمانش به دو ركعت يا كمتر برود مىتواند
به همان گمان عمل كند مثلا اگر گمانش به يك ركعت مىرود يك ركعت ديگر بخواند.
(مسأله 1193) اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن در نماز واجب سجده سهو
واجب مىشود، يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز،
سجده سهو يا قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.
(مسأله 1194) اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه، بنا بگذارد كه
نخوانده است هر چند آن نماز مثل نافله يوميه وقت معين داشته بأشد و بعد از گذشتن
وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه.
شكهاى صحيح
(مسأله 1195) در نه صورت اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتي شك كند،
بنابر احيتاط واجب بايد فورا فكر نمايد پس اگر يقين يا گمان - در غير از دو ركعت أول -
به يك طرف شك پيدا كرد، همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند، و گر نه به دستورهائى
كه گفته مىشود عمل نمايد و آن نه صورت از أين قرار است:
أول - آن كه بعد از سر برداشتن از سجده دوم شك كند كه دو ركعت خوانده
است يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه سه ركعت خوانده است و يك ركعت ديگر
بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابر احتياط يك ركعت نماز احتياط ايستاده
بجا آورد.
دوم - شك بين دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا را
بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط
ايستاده بخواند.
سوم - شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا را
210

بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احيتاط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا
آورد.
چهارم - شك بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا را بر
چهار بگذارد و نماز را تمام كند، و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد ولى اگر بعد از
سجده أول، يا پيش از سر برداشتن از سجده دوم، يكى از أين چهار شك براى أو پيش
آيد، نمازش باطل است.
پنجم - شك بين سه و چهار، كه در هر جاى نماز بأشد، بايد بنا را بر چهار
بگذارد و نماز را تمام كند، و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت
نشسته بجا آورد و احتياط مستحب آن است كه دو ركعت نشسته بخواند.
ششم - شك بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و سلام نماز را بدهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد
و احتياط مستحب آن است كه دو ركعت نشسته بخواند.
هفتم - شك بين سه و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند
و سلام نماز را بدهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
هشتم - شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده، كه بايد بنشيند و تشهد
بخواند و بعد از سلام نماز، دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بجا
آورد.
نهم - شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و بعد
از سلام نماز دو سجده سهو بجا آورد و نيز بنابر احتياط واجب دو سجده سهو براى
ايستادن بي جا در أين چهار صورت بجا آورد.
(مسأله 1196) اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد بنابر احتياط
واجب نبايد نماز را بشكند و بايستى به دستوري كه گفته شد عمل نمايد.
(مسأله 1197) اگر يكى از شكهائى كه نماز احتياط براى آنها واجب است در
نماز پيش آيد، چنانچه انسان نماز را تمام كند مىتواند نماز احتياط را نخواند، و بدون
211

خواندن نماز احتياط، نماز را از سر بگيرد.
(مسأله 1198) وقتى يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد، و بداند كه اگر
به حالت بعدى منتقل شود براى أو يقين پيدا مىشود جائز نيست با حالت شك نماز را
ادامه دهد، مثلا اگر در حال ايستادن شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر و بداند
كه اگر به ركوع رود به يك طرف يقين پيدا مىكند جائز نيست با أين حال ركوع كند.
(مسأله 1199) اگر أول گمانش به يك طرف بيشتر بأشد، بعد دو طرف در نظر أو
مساوى شود، بايد به دستور شك عمل نمايد. و اگر أول دو طرف در نظر أو مساوى بأشد
و به طرفي كه وظيفه أو ست بنا بگذارد. بعد گمانش به طرف ديگر برود بايد همان طرف را
بگيرد و نماز را تمام كند.
(مسأله 1200) كسى كه نمىداند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در
نظر أو مساوى است بايد به دستور شك عمل كند.
(مسأله 1201) اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدى داشته، كه مثلا
دو ركعت خوانده يا سه ركعت، و بنا را بر سه گذاشته، ولى نداند كه گمانش به خواندن
سه ركعت بوده، يا هر دو طرف در نظر أو مساوى بوده، بنابر احتياط واجب بايد نماز
احتياط را بخواند.
(مسأله 1202) اگر موقعى كه تشهد مىخواند، يا بعد از ايستادن شك كند كه دو
سجده را بجا آورده يا نه و در همان موقع يكى از شكهائى كه اگر بعد از تمام شدن دو
سجده اتفاق بيفتد صحيح مىباشد، براى أو پيش آيد، مثلا شك كند كه دو ركعت
خوانده يا سه ركعت، چنانچه به دستور آن شك عمل كند نمازش صحيح است.
(مسأله 1203) اگر پيش از آن كه مشغول تشهد شود، يا پيش از ايستادن شك كند
كه يك يا دو سجده را بجا آورده يا نه، و در همان موقع يكى از شكهائى كه بعد از تمام
شدن دو سجده صحيح است، برايش پيش آيد نمازش باطل است.
(مسأله 1204) اگر موقعى كه ايستاده بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنج شك
كند، و يادش بيايد كه يك يا دو سجده از ركعت پيش را بجا نياورده نمازش باطل است
212

(مسأله 1205) اگر شك أو از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد، مثلا أول
شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا
چهار ركعت، بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.
(مسأله 1206) اگر بعد از نماز شك كند كه در حال نماز مثلا بين دو و چهار شك
كرده، يا بين سه و چهار، جايز است كه نماز احتياط را نخواند و أصل نماز را دوباره
بخواند.
(مسأله 1207) اگر بعد از نماز بفهمد كه در حال نماز شكى براى أو پيش آمده،
ولى نداند از شكهاى باطل يا صحيح بوده، و اگر از شكهاى صحيح بوده نداند كدام
قسم آن بوده است، جايز است نماز احتياط را نخواند و أصل نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1208) كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر شكى كند كه بايد براى آن يك
ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نشسته بجا
آورد و اگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو
ركعت نشسته بجا آورد.
(مسأله 1209) كسى كه ايستاده نماز مىخواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط از
ايستادن عاجز شود بايد مثل كسى كه نماز را نشسته مىخواند كه حكم آن در مساله
پيش گفته شد، نماز احتياط را بجا آورد.
(مسأله 1210) كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط
بتواند بايستد، بايد بوظيفه كسى كه نماز را ايستاده مىخواند عمل كند.
دستور نماز احتياط
(مسأله 1211) كسى كه نماز احتياط بر أو واجب است، بعد از سلام نماز بايد فورا
نيت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد
پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر أو واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند
213

و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر أو واجب است بعد از دو سجده، يك ركعت
ديگر مثل ركعت أول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد، و جايز است نماز احتياط را
نخواند و أصل نماز را اعاده نمايد.
(مسأله 1212) نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بايد حمد آن را آهسته بخوانند
و نيت آن را به زبان نياورند، و احتياط مستحب آنست كه " بسم الله " آن را هم آهسته
بگويند.
(مسأله 1213) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد، نمازى كه خوانده درست
بوده، لازم نيست نماز احتياط را بخواند و اگر در بين نماز احتياط بفهمد، لازم نيست
آن را تمام نمايد.
(مسأله 1214) اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى نمازش كم
بوده بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1215) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز
احتياط بوده، مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند بعد بفهمد نماز
را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است.
(مسأله 1216) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از نماز
احتياط بوده، مثلا در شك بين دو و چهار، دو ركعت نماز احتياط بخواند، بعد بفهمد
نماز را سه ركعت خوانده، بايد نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1217) اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر از
نماز احتياط بوده، مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند، بعد
بفهمد نماز را دو ركعت خوانده بنابر احتياط واجب نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1218) اگر بين دو و سه و چهار شك كند، و بعد از خواندن دو ركعت نماز
احتياط ايستاده، يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده، لازم نيست دو ركعت نماز
احتياط نشسته را بخواند.
(مسأله 1219) اگر بين سه و چهار شك كند و موقعى كه يك ركعت نماز احتياط
214

ايستاده را مىخواند يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده بايد بنابر احتياط واجب
نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 1220) اگر بين دو و سه و چهار شك كند و موقعى كه دو ركعت نماز
احتياط ايستاده را مى خواند، يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده، بايد بنابر
احتياط واجب نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1221) اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا كمتر از
نماز احتياط بوده، بنابر احتياط واجب نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 1222) اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر أو واجب بوده بجا آورده يا نه،
چنانچه وقت نماز گذشته به شك خود اعتنا نكند، و اگر وقت دارد در صورتي كه بين
شك و نماز زياد طول نكشيده و كارى هم مثل روگرداندن از قبله كه نماز را باطل
مىكند انجام نداده، بايد نماز احتياط را بخواند. و اگر كارى كه نماز را باطل مىكند بجا
آورده يا بين نماز و شك أو زياد طول كشيده اعتنا به شك ننمايد.
(مسأله 1223) اگر در نماز احتياط، ركنى را زياد كند، يا مثلا بجاى يك ركعت
دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مىشود، و بايد دوباره أصل نماز را بخواند.
(مسأله 1224) موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از كارهاى آن
شك كند، چنانچه محل آن نگذشته، بايد بجا آورد، و اگر محلش گذشته، بايد به شك
خود اعتنا نكند، مثلا اگر شك كند كه حمد خوانده يا نه چنانچه به ركوع نرفته بايد
بخواند، و اگر به ركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 1225) اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند، احتياط واجب آن
است كه پيش از انجام دادن كارى كه نماز را باطل مىكند نماز احتياط را دوباره
بخواند و چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند از أو سر زده بأشد بايد أصل نماز را
اعاده نمايد.
(مسأله 1226) اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهوا كم يا زياد شود
سجده سهو ندارد.
215

(مسأله 1227) اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا شرائط
آن را بجا آورده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 1228) اگر در نماز احتياط، تشهد يا يك سجده را فراموش كند و در جاى
خود تداركش ممكن نباشد، احتياط واجب آنست كه بعد از سلام نماز آن را قضا نمايد.
(مسأله 1229) اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا دو
سجده سهو بر أو واجب شود، بايد بنابر احتياط أول نماز احتياط را بجا آورد.
(مسأله 1230) گمان به ركعات نماز در غير دو ركعت أول حكم يقين را دارد. مثلا
اگر نداند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت و گمان داشته بأشد كه دو ركعت خوانده
نماز باطل است، ولى اگر در نماز چهار ركعتي گمان دارد كه چهار ركعت خوانده،
نبايد نماز احتياط بخواند و اما نسبت با فعال، گمان حكم شك را دارد، پس اگر گمان
دارد ركوع كرده در صورتي كه داخل سجده نشده است. بايد آن را بجا آورد و اگر گمان
دارد حمد را نخوانده، چنانچه در سوره داخل شده بأشد اعتناء به گمان ننمايد و نمازش
صحيح است هر چند احتياط مستحب در أين دو صورت أين است كه نمازش را
دوباره بخواند.
(مسأله 1231) حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه و نمازهاى
واجب ديگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو
ركعت، چون شك أو در نماز دو ركعتي است، نمازش باطل مىشود و هم چنين اگر
گمان داشته بأشد كه دو ركعت يا يك ركعت است.
سجده سهو
(مسأله 1232) براى پنج چيز بعد از سلام نماز، انسان بايد دو سجده سهو
به دستوري كه بعدا گفته مىشود بجا آورد:
أول - آن كه تشهد را فراموش كند
216

دوم - آن كه در نماز چهار ركعتي بعد از سجده دوم شك كند كه چهار ركعت
خوانده يا پنج ركعت.
سوم - جايى كه نبايد نماز را سلام دهد مثلا در ركعت أول سلام دهد.
چهارم - آن كه در بين نماز سهوا حرف بزند. پنجم آن كه يك سجده را فراموش
كند يا أين كه در جائى كه بايد بايستد مثلا موقع خواندن حمد و سوره اشتباها بنشيند
و در موقعى كه بايد بنشيند مثلا موقع تشهد اشتباها بايستد در أين سه صورت، بنابر
احتياط واجب بايد دو سجده سهو بجا آورد. بلكه براى هر چيزى كه در نماز اشتباها
كم يا زياد كند احتياط مستحب آنست كه دو سجده سهو بنمايد. و احكام أين چند
صورت در مسائل آينده گفته مىشود.
(مسأله 1233) اگر انسان اشتباها يا به خيال أين كه نمازش تمام شده حرف بزند
بنابر احتياط واجب بايد دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1234) براى صدائى كه از آه كشيدن و سرفه كردن پيدا مىشود سجده
سهو واجب نيست. ولى اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد بنابر احتياط واجب بايد سجده
سهو نمايد.
(مسأله 1235) اگر چيزى را كه سهوا غلط خوانده دوباره بطور صحيح بخواند،
براى دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست.
(مسأله 1236) اگر در نماز سهوا مدتى حرف بزند و تمام آنها عرفا يك مرتبه
حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافيست.
(مسأله 1237) اگر سهوا تسبيحات أربعة را نگويد، احتياط مستحب آنست كه
بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1238) اگر در جائى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهوا بگويد " السلام
علينا وعلى عباد الله الصالحين " يا بگويد " السلام عليكم " اگر چه " ورحمة الله
وبركاته " را نگفته بأشد بايد بنابر احتياط واجب دو سجده سهو بنمايد، ولى اگر
اشتباها بگويد " السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته " احتياط مستحب آنست
217

كه دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1239) اگر در جائى كه نبايد سلام دهد اشتباها هر سه سلام را بگويد دو
سجده سهو كافيست.
(مسأله 1240) اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند، و پيش از ركوع ركعت بعد
يادش بيايد، بايد بر گردد و بجا آورد، و بعد از نماز بنابر احتياط واجب براى ايستادن
بي جا دو سجده سهو بنمايد.
(مسأله 1241) اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه تشهد را از ركعت پيش
فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز بنابر احتياط تشهد را قضا نمايد، و بعد از آن
واجب است دو سجده سهو نيز بجا آورد و هم چنين اگر در ركوع يا بعد از آن يادش
بيايد كه يك سجده را از ركعت پيش فراموش كرده بايد بعد از سلام نماز سجده را
قضا نمايد و بنابر احتياط واجب دو سجده سهو نيز بجا آورد.
(مسأله 1242) اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نياورد، نمازش بنابر
احتياط باطل است و اگر عمدا آن را تأخير بيندازد معصيت كرده، و واجب است هر
چه زودتر آن را انجام دهد، و چنانچه سهوا بجا نياورد هر وقت يادش آمد بايد فورا
انجام دهد، و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1243) اگر شك دارد مثلا دو سجده سهو بر أو واجب شده يا نه، لازم
نيست بجا آورد.
(مسأله 1244) كسى كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر أو واجب شده يا
چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافيست.
(مسأله 1245) اگر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده، و تدارك ممكن
نباشد بايد دو سجده سهو بجا آورد، و اگر بداند سهوا سه سجده كرده اشكال ندارد
گرچه احتياط مستحب آنست كه دوباره دو سجده سهو بنمايد.
218

دستور سجده سهو
(مسأله 1246) دستور سجده سهو أين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت سجده
سهو كند و پيشانى را بنابر أحوط بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و نيز بنابر
احتياط ساير مواضع سجده را روى زمين قرار دهد، و تكبير لازم نيست و أحوط أين است
كه بگويد: " بسم الله و بالله السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته " بعد بايد
بنشيند و دوباره به سجده رود و ذكرى را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بعد از تشهد بگويد:
" السلام عليكم " و أولى أين است " ورحمة الله وبركاته " را اضافه كند.
قضاى سجده و تشهد فراموش شده
(مسأله 1247) سجده و تشهدى را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز، قضاى
آن را بجا مىآورد، بايد تمام شرائط نماز، مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن
و شرطهاى ديگر را داشته بأشد.
(مسأله 1248) اگر سجده را چند دفعه فراموش كند مثلا يك سجده از ركعت
أول، و يك سجده از ركعت دوم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز قضاى هر دو را با
سجده‌هاى سهوى كه احتياطا براى آنها لازم است بجا آورد.
(مسأله 1249) اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند، بنابر احتياط أول سجده را
قضا نمايد، اگر چه بداند كدام أول فراموش شده است.
(مسأله 1250) اگر دو سجده از دو ركعت فراموش نمايد لازم نيست هنگام قضا
مراعاة ترتيب نمايد.
(مسأله 1251) اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه اگر عمدا
يا سهوا در نماز اتفاق بيفتد نماز باطل مىشود، مثلا پشت به قبله نمايد، احتياط واجب
آنست كه بعد از قضاى سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند.
219

(مسأله 1252) اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از
ركعت آخر فراموش كرده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند انجام نداده بأشد بايد
بنابر احتياط واجب برگشته و نماز را تمام نموده و دو سجده سهو به قصد ما في الذمة
بجا آورد.
(مسأله 1253) اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد سهوا حرف بزند، بنابر
احتياط واجب بايد سجده يا تشهد را قضا كند، و غير از سجده سهوى كه براى قضا
سجده يا تشهد مىنمايد دو سجده سهو ديگر بنمايد.
(مسأله 1254) اگر نداند كه در نماز سجده را فراموش كرده يا تشهد را بايد بنابر
احتياط واجب تشهد و سجده را قضا نمايد و دو سجده سهو به قصد ما في الذمة بجا
آورد.
(مسأله 1255) اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه، واجب
نيست قضا يا سجده سهو نمايد.
(مسأله 1256) اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده، و شك كند كه پيش از
ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه، احتياط واجب آنست كه آن را قضا نمايد.
(مسأله 1257) كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد، اگر براى كار ديگر هم
سجده سهو بر أو واجب شود، بايد بعد از نماز سجده يا تشهد را قضا نمايد، بعد سجده
سهو را بجا آورد.
(مسأله 1258) اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضاى سجده فراموش شده را بجا
آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، بايد سجده را قضا نمايد، و هم چنين است بنابر
احتياط واجب اگر وقت نماز گذشته بأشد و اگر شك دارد كه بعد از نماز قضاى تشهد
فراموش شده را بجا آورده يا نه احتياط واجب آن است كه چه وقت نماز گذشته بأشد
يا نه قضاى آن را بجا آورد.
220

كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز
(مسأله 1259) هر گاه چيزى از واجبات نماز را عمدا كم كند اگر چه يك حرف
آن بأشد، نماز باطل است و هم چنين است اگر يكى از آنها را عمدا زياد كند.
(مسأله 1260) اگر به واسطه ندانستن مسأله، چيزى از واجبات نماز را كم يا زياد
كند، نماز باطل است، ولى چنانچه به واسطه ندانستن مسأله حمد و سوره نماز صبح
و مغرب و عشا را آهسته بخواند، يا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند، يا در
مسافرت نماز ظهر و عصر و عشا را چهار ركعتي بخواند، نمازش صحيح است.
(مسأله 1261) اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده، يا بدون وضو
يا غسل مشغول نماز شده، بايد نماز را به هم بزند و دوباره با وضو يا غسل بخواند، و اگر
بعد از نماز بفهمد، بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا
نمايد.
(مسأله 1262) اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش
فراموش كرده، بنابر احتياط نمازش باطل است، و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش
بيايد، بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد، و برخيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را
بخواند و نماز را تمام كند، و بعد از نماز بنابر احتياط واجب، براى ايستادن بي جا دو
سجده سهو بنمايد.
(مسأله 1263) اگر پيش از گفتن " السلام علينا " و " السلام عليكم " يادش بيايد
كه دو سجده ركعت آخر را بجا نياورده، بايد دو سجده را بجا آورد، و دوباره تشهد
بخواند و سلام نماز را بدهد.
(مسأله 1264) اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر
نماز نخوانده بايد مقداري را كه فراموش كرده بجا آورد.
(مسأله 1265) اگر بعد از سلام نماز چهار ركعتي يادش بيايد كه يك ركعت يا دو
ركعت از آخر نماز را نخوانده، چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمدا يا سهوا
221

اتفاق بيفتد نماز را باطل مىكند، مثلا پشت به قبله كرده، نمازش باطل است و اگر كارى
كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مىكند انجام نداده بايد فورا مقداري را كه فراموش
كرده بجا آورد و براى زيادى سلام دو سجده سهو بنمايد.
(مسأله 1266) هر گاه بعد از سلام نماز عملي انجام دهد كه اگر در نماز عمدا يا
سهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مىكند، مثلا پشت به قبله نمايد و بعد يادش بيايد كه دو
سجده آخر را بجا نياورده، نمازش باطل است و هم چنين است بنابر احتياط واجب
اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند، يادش بيايد.
(مسأله 1267) اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، بايد دوباره بخواند، و اگر
وقت گذشته قضا نمايد و اگر بفهمد كه نماز را پشت به قبله بجا آورده، در صورتي كه
پيش از گذشتن وقت بأشد دوباره بخواند، ولى اگر بعد از گذشتن وقت بأشد قضا
ندارد و اگر بفهمد كه نماز را به طرف چپ يا راست قبله خوانده چنانچه از بين مشرق
و مغرب تجاوز نكرده بأشد نمازش صحيح است مگر أين كه أين عمل به جهت ندانستن
حكم شرعي بوده بأشد.
نماز مسافر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد يعنى دو
ركعت بخواند:
شرط أول - آن كه سفر أو كمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد، و فرسخ شرعي
مقداري كمتر از پنج كيلومتر و نيم است.
(مسأله 1268) كسى كه رفتن و برگشتن أو هشت فرسخ است، چنانچه رفتن
و هم چنين برگشتنش كمتر از چهار فرسخ نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند، بنابر أين
اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ، يا به عكس بأشد بنابر احتياط واجب بايد نماز
را هم شكسته و هم تمام بخواند.
222

(مسأله 1269) اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ بأشد اگر چه روزى كه مىرود،
همان روز يا شب آن بر نگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1270) اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر بأشد، يا انسان نداند كه
سفر أو هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند و چنانچه شك كند كه
سفر أو هشت فرسخ است يا نه، تحقيق كردن برايش لازم نيست، و بايد نمازش را
تمام بخواند.
(مسأله 1271) اگر يك عادل يا شخص موثقى خبر دهد كه سفر انسان هشت
فرسخ است در صورتي كه از قول أو اطمينان حاصل شود، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1272) كسى كه يقين دارد سفر أو هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته
بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن را چهار ركعتي بجا آورد، و اگر وقت
گذشته قضا نمايد.
(مسأله 1273) كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست، يا شك دارد كه
هشت فرسخ هست يا نه، چنانچه در بين رآه بفهمد كه سفر أو هشت فرسخ بوده، اگر
چه كمي از رآه باقي بأشد، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده و هنوز وقت
باقي است بايد دوباره شكسته بجا آورد.
(مسأله 1274) اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است، چند
مرتبه رفت و آمد كند، اگر چه روى هم هشت فرسخ شود بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1275) اگر محلى دو رآه داشته بأشد، يك رآه آن كمتر از هشت فرسخ
و رآه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر بأشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ
است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست
برود، بايد تمام بخواند.
(مسأله 1276) اگر شهر ديوار دارد، بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر
حساب كند، و اگر ديوار ندارد، بايد از خانه‌هاى آخر شهر حساب نمايد.
شرط دوم - آن كه از أول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته بأشد، پس اگر
223

به جائى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند، و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند
جائى برود كه با مقداري كه آمده هشت فرسخ شود، چون از أول قصد هشت فرسخ را
نداشته، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، يا چهار
فرسخ برود و چهار فرسخ ديگر به وطنش يا محلى كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند
برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1277) كسى كه نمىداند سفرش چند فرسخ است، مثلا براى پيدا كردن
گمشده أي مسافرت مىكند، و نمىداند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند، بايد نماز
را تمام بخواند، ولى در برگشتن چنانچه تا وطنش يا جائى كه مىخواهد ده روز در
آنجا بماند، هشت فرسخ يا بيشتر بأشد بايد نماز را شكسته بخواند، و نيز اگر در بين
رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1278) مسافر در صورتي بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته
بأشد هشت فرسخ برود، پس كسى كه از شهر بيرون مىرود و مثلا قصدش أين است كه
اگر رفيق پيدا كند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا
مىكند، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر اطمينان ندارد بايد تمام بخواند.
(مسأله 1279) كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار كمي رآه
برود وقتى به جائى برسد كه اذان شهر را نشنود و أهل شهر را نبينند، بايد نماز
را شكسته بخواند ولى اگر در هر روز مقدار خيلي كمي رآه برود كه عرفا نگويند مسافر
است، بايد نمازش را تمام بخواند، و احتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم
تمام بخواند.
(مسأله 1280) كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است مانند نوكرى كه با آقاى
خود مسافرت مىكند، چنانچه بداند سفر أو هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته
بخواند، و اگر نداند نماز را تمام بجا آورد، و پرسيدن لازم نيست.
(مسأله 1281) كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است، اگر بداند يا گمان داشته
بأشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از أو جدا مىشود، بايد نماز را تمام بخواند.
224

(مسأله 1282) كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است، اگر شك دارد كه پيش
از رسيدن به چهار فرسخ از أو جدا مىشود يا نه، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر
شك أو از أين جهت است كه احتمال مىدهد مانعى براى سفر أو پيش آيد، چنانچه
احتمال أو در نظر مردم بجا نباشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط سوم - آن كه در بين رآه از قصد خود برنگردد، پس اگر پيش از رسيدن
به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردد شود، بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1283) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه
تصميم داشته بأشد كه همانجا بماند يا بعد از ده روز برگردد يا در برگشتن و ماندن
مردد بأشد، بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1284) اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم
داشته بأشد كه برگردد، در صورتي كه نخواهد ده روز در آنجا بماند بايد نماز را
شكسته بخواند.
(مسأله 1285) اگر براى رفتن به محلى كه هشت فرسخ است حركت كند، و بعد از
رفتن مقداري از رآه بخواهد جاى ديگرى برود، چنانچه از محل أولى كه حركت كرده،
تا جائى كه مىخواهد برود هشت فرسخ بأشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1286) اگر بعد از آن كه چهار فرسخ رفت، مردد شود كه بقيه هشت فرسخ
را برود يا بدون أين كه ده روز در جائى بماند به محل خود برگردد، در موقعى كه مردد
است رآه برود يا نرود، بايد نماز را شكسته بخواند، چه آن كه بعدا تصميم بگيرد كه بقيه
رآه را برود يا أين كه برگردد.
(مسأله 1287) اگر بعد از آن كه چهار فرسخ برود، مردد شود كه بقيه هشت فرسخ
را برود يا أين كه به محل خود برگردد، ولى احتمال بدهد كه در محل ترديد يا جاى
ديگر ده روز توقف مىنمايد، اگر چه بعد تصميم بگيرد كه بدون ماندن ده روز بقيه رآه
را برود، در أين صورت لازم است نماز را تمام كند، چه در حال ترديد رآه برود چه
نرود، ولى اگر تصميمش أين بأشد كه هشت فرسخ ديگر برود يا چهار فرسخ برود،
225

و چهار فرسخ برگردد از وقتى كه شروع به رفتن نمايد نمازش شكسته است.
(مسأله 1288) اگر پيش از آن كه چهار فرسخ برود، مردد شود كه بقيه رآه را برود
يا نه، و بعد تصميم بگيرد كه بقيه رآه را برود، چنانچه باقيمانده سفر أو هشت فرسخ
بأشد، يا آن كه بخواهد چهار فرسخ رفته و چهار فرسخ ديگر برگردد از وقتى كه شروع
به رآه رفتن بعد از تصميمش نمايد نماز را شكسته مىخواند، و در أين صورت نيز فرقى
نيست كه در حال ترديد رآه برود يا نرود.
شرط چهارم - آن كه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود
بگذرد يا ده روز يا بيشتر در جائى بماند پس كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به
هشت فرسخ از وطنش بگذرد يا ده روز در محلى بماند بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1289) كسى كه نمىداند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
مىگذرد يا نه، يا ده روز در محلى قصد أقامت مىنمايد يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1290) كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش
بگذرد، يا ده روز در محلى بماند، و نيز كسى كه مردد است كه از وطنش بگذرد يا ده
روز در محلى بماند، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم بايد
نماز را تمام بخواند. ولى اگر باقيمانده رآه هشت فرسخ بأشد، يا چهار فرسخ بأشد،
و بخواهد برود و برگردد، و برگشتن نيز چهار فرسخ بأشد بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط پنجم - آن كه براى كار حرام سفر نكند، و اگر براى كار حرامى مانند
دزدى سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند، و هم چنين است اگر خود سفر حرام بأشد،
مثل آن كه براى أو ضرري كه اقدام بر آن شرعا حرام است داشته بأشد يا زن بدون
اجازه شوهر در صورتي كه نشوز بر أو صادق شود، و فرزند با نهى پدر و مادر كه
موجب عقوقش بأشد سفري بروند كه بر آنان واجب نباشد، ولى اگر مثل سفر حج
واجب بأشد، بايد نماز را شكسته بخوانند.
(مسأله 1291) سفري كه واجب نيست اگر سبب اذيت پدر و مادر بأشد حرام
است، و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.
226

(مسأله 1292) كسى كه سفر أو حرام نيست و براى كار حرام هم سفر نمىكند، اگر
چه در سفر معصيت انجام دهد، مثلا غيبت كند يا شراب بخورد بايد نماز را شكسته
بخواند.
(مسأله 1293) اگر براى آن كه كار واجبي را ترك كند مسافرت نمايد چه غرض
ديگرى در سفر داشته بأشد يا نه، نمازش تمام است، پس كسى كه بدهكار است اگر
بتواند بدهى خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه كند، چنانچه در سفر نتواند بدهى خود
را بدهد، و براى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر
سفرش براى كار ديگرى است اگر چه در سفر ترك واجب نيز بنمايد، بايد نماز را
شكسته بخواند.
(مسأله 1294) اگر سفر أو سفر حرام نباشد، ولى حيوان سواري أو يا مركب
ديگرى كه سوار أو است غصبى بأشد، يا در زمين غصبى مسافرت كند بنابر احتياط
واجب هم بايد نماز را شكسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1295) كسى كه با ظالم مسافرت مىكند، اگر ناچار نباشد و مسافرت أو
كمك به ظالم بأشد، بايد نماز را تمام بخواند، و اگر ناچار بأشد يا مثلا براى نجات دادن
مظلومى با أو مسافرت كند، نمازش شكسته است.
(مسأله 1296) اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند، سفر أو حرام نيست و بايد
نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1297) اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود، نمازش در حال رفتن
تمام است، و در برگشتن قصر است در صورتي كه به حد مسافت بأشد و چنانچه براى
تهيه معاش به شكار رود، نمازش شكسته است، و اگر براى كسب و زياد كردن مال
برود، احتياط آنست كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1298) كسى كه براى معصيت سفر كرده، موقعى كه از سفر بر مىگردد، اگر
برگشتن به تنهائى هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته بخواند و احتياط مستحب
آنست كه در صورتي كه توبه نكرده هم شكسته و هم تمام بخواند.
227

(مسأله 1299) كسى كه سفر أو سفر معصيت است، اگر در بين رآه از قصد معصيت
برگردد، چنانچه باقيمانده رآه هشت فرسخ بأشد، يا چهار فرسخ بأشد، و بخواهد برود
و چهار فرسخ برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1300) كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين رآه قبل از رسيدن به
مسافت قصد كند كه بقيه رآه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند،
و نمازهائى را كه شكسته خوانده در صورتي كه وقت باقي بأشد بنابر احتياط واجب
تمام بخواند و اگر بعد از رسيدن به مسافت قصد معصيت كند احتياط واجب آن است
كه نماز را هم شكسته و هم تمام بخواند.
شرط ششم - آن كه از صحرا نشينهائى نباشد كه در بيابانها گردش مىكنند،
و هر جا آب و خوراك براى خود و حشمشان پيدا كنند مىمانند، و بعد از چندى بجاى
ديگر مىروند، و صحرا نشينها در أين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.
(مسأله 1301) اگر يكى از صحرا نشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه
حيواناتشان سفر كند، چنانچه با ثاثيه و لوازم بأشد نماز را تمام بخواند، و الا چنانچه
سفر أو هشت فرسخ بأشد، نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1302) اگر صحرا نشين براى زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها
مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط هفتم - آن كه شغل أو مسافرت نباشد، بنابر أين شتردار و راننده و چوبدار
و كشتيبان و مانند اينها، اگر چه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند بايد نماز را
تمام بخوانند و هم چنين كسى كه محل كأرش از محل اقامتش فاصله دارد و بيشتر
روزها براى كار به آنجا مىرود مانند معلم و تاجرى كه محل تدريس و تجارت آنان از
محل اقامتشان به مقدار مسافت شرعي فاصله دارد، أين گونه اشخاص نيز بايد همچون
كساني كه كارشان سفر است نماز را تمام خوانده و روزه هم بگيرند.
(مسأله 1303) كسى كه شغلش مسافرت است، اگر براى كار ديگرى مثلا براى
زيارت يا حج مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند، ولى اگر مثلا راننده، اتومبيل
228

خود را براى زيارت كرايه بدهد، و در ضمن خودش هم زيارت كند، بايد نماز را تمام
بخواند.
(مسأله 1304) حمله دار يعنى مدير كاروان حج، چنانچه شغلش مسافرت بأشد،
بايد نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد فقط در أيام حج هر سال براى
حمله داري سفر مىكند، احتياط واجب آنست كه بين نماز تمام و شكسته جمع نمايد،
ولى چنانچه مدت سفر أو كم بأشد مثل أين زمان كه سفر با هواپيما است، بعيد نيست
كه حكم أو نماز شكسته بأشد.
(مسأله 1305) كسى كه شغل أو حمله داري است و حاجيها را از رآه دور به مكة
مىبرد، چنانچه مقدار قابل توجهى از أيام سال را در رآه بأشد، بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1306) كسى كه در مقداري از سال شغلش مسافرت است، مثل راننده كه
فقط در زمستان يا تابستان اتومبيل خود را كرايه مىدهد بايد در آن سفر نماز را تمام
بخواند، و احتياط مستحب آنست كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1307) راننده و دوره گردى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد مىكند،
چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخى برود، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1308) چاروادارى كه شغلش مسافرت است، اگر ده روز يا بيشتر در
وطن خود بماند چه از أول قصد ماندن ده روز را داشته بأشد، يا بدون قصد بماند بايد
در سفر أولى كه بعد از ده روز مى رود نماز را شكسته بخواند و هم چنين است اگر در
غير وطن خود ده روز با قصد بماند.
(مسأله 1309) كسى كه شغلش مسافرت است غير از چاروادار، اگر چه در غير
وطن خود با قصد ده روز بماند، يا در وطن خود هر چند بدون قصد بأشد ده روز
بماند، در سفر أولى كه بعد از ده روز مىرود بنابر احتياط واجب بين نماز تمام
و شكسته جمع نمايد.
(مسأله 1310) چاروادارى كه شغلش مسافرت است، اگر شك كند كه در وطن
خود يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
229

(مسأله 1311) كسى كه در شهرها سياحت مىكند، و براى خود وطنى اختيار
نكرده بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1312) كسى كه شغلش مسافرت نيست، اگر مثلا در شهري يا در دهى
جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مىكند، بايد نماز را شكسته
بخواند.
(مسأله 1313) كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مىخواهد وطن ديگرى براى
خود اختيار كند، اگر شغلش مسافرت نباشد، بايد در مسافرت خود بنابر احتياط
واجب بين نماز تمام و شكسته جمع نمايد.
شرط هشتم - آن كه به حد ترخص برسد، و معناى حد ترخص در (مساله
1280) گذشت، و اما در غير وطن اعتباري به حد ترخص نيست، پس احتياط واجب
آن است كه در فاصله بين محل أقامت يا جائى كه سى روز در آنجا با ترديد مانده است
و بين حد ترخص هم نماز شكسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1314) كسى كه به سفر مىرود اگر به جائى برسد كه اذان را نشنود ولى أهل
شهر را ببيند يا أهل شهر را نبيند و صداى اذان را بشنود چنانچه بخواهد در آنجا نماز
بخواند بايد تمام بخواند.
(مسأله 1315) مسافري كه به وطنش بر مىگردد وقتى كه أهل وطن خود را ببيند
و صداى اذان آن را بشنود بايد نماز را تمام بخواند ولى مسافري كه مىخواهد ده روز در
محلى بماند، بايد بنابر احتياط واجب در فاصله بين حد ترخص و بين محل أقامت
نمازش را هم تمام و هم شكسته بجا آورد.
(مسأله 1316) هر گاه شهر در بلندى بأشد كه از دور أهل آن ديده شود، يا بقدرى
گود بأشد كه اگر انسان كمي دور شود أهل آن را نبيند كسى كه از اهالى آن شهر مسافرت
مىكند، وقتى به اندازه أي دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود، اهلش از آنجا
ديده نمىشد، بايد نماز خود را شكسته بخواند، و نيز اگر پستى و بلندى رآه بيشتر از
معمول بأشد بايد ملاحظه معمول را بنمايد.
230

(مسأله 1317) اگر از محلى مسافرت كند كه أهل ندارد، وقتى به جائى برسد كه اگر
آن محل أهل داشت از آنجا ديده نمىشد، و اگر اذان گفته مىشد نمى شنيد، بايد نماز را
شكسته بخواند.
(مسأله 1318) اگر بقدرى دور شود كه نداند صدائى را كه مىشنود صداى اذان
است يا صداى ديگر، يا بفهمد اذان مىگويند و كلمات آن را تشخيص ندهد، بايد نمازش
را هم تمام و هم شكسته بخواند.
(مسأله 1319) اگر بقدرى دور شود كه اذان خانه‌ها را نشنود ولى اذان شهر را كه
معمولا در جاى بلند مىگويند بشنود، نبايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1320) اگر به جائى برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند مىگويند
نشنود، ولى اذانى را كه در جاى خيلي بلند مىگويند بشنود، بايد نماز را شكسته
بخواند.
(مسأله 1321) اگر چشم يا گوش أو يا صداى اذان فوق العادة تيز يا بلند بأشد در
محلى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط أهل شهر را نبيند و گوش متوسط
صداى اذان معمولى را نشنود.
(مسأله 1322) اگر موقعى كه سفر مىرود شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه،
بايد نماز را تمام بخواند، و مسافري كه از سفر برمىگردد اگر شك كند كه به حد ترخص
رسيده يا نه، بايد شكسته بخواند.
(مسأله 1323) مسافري كه در سفر از وطن خود عبور مىكند، وقتى كه أهل وطن
خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود، بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1324) مسافري كه در بين مسافرت به وطنش رسيد، تا وقتى كه در آنجا
هست بايد نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود يا چهار
فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، وقتى كه به حد ترخص برسد، بايد نماز را شكسته
بخواند.
(مسأله 1325) محلى را كه انسان براى أقامت و زندگى خود اختيار كرده وطن أو
231

است، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش بأشد يا خودش آنجا را براى
زندگى اختيار كرده بأشد.
(مسأله 1326) اگر قصد دارد در محلى كه وطن اصليش نيست مدتى بماند، و بعد
بجاى ديگر رود، آنجا وطن أو حساب نمىشود.
(مسأله 1327) جائى را كه انسان محل زندگى خود قرار داده و مثل كسى كه آنجا
وطن أو است در آنجا زندگى مىكند مانند أكثر طلابي كه در حوزه‌هاى علميه ساكن
مىباشند كه اگر مسافرتى براى آنها پيش آيد، دوباره به همانجا بر مىگردند، اگر چه
قصد نداشته باشند كه هميشه در آنجا بمانند، در حكم وطن آنان حساب مىشود.
(مسأله 1328) كسى كه در دو محل زندگى مىكند، مثلا شش ماه در شهري
و شش ماه در شهر ديگر مىماند، هر دو محل وطن أو است، و نيز اگر بيشتر از دو محل
را براى زندگى خود اختيار كرده بأشد، همه آنها وطن أو حساب مىشود.
(مسأله 1329) كسى كه در محلى مالك منزل مسكونى است اگر شش ماه متصل
با قصد در آنجا بماند آن محل حكم وطن أو را دارد.
(مسأله 1330) اگر به جائى برسد كه وطن أو بوده و از آنجا صرف نظر كرده چنانچه
قصد توطن در جاى ديگر را ندارد بايد نماز را تمام بخواند، و اگر قصد توطن در جاى
ديگر را دارد بنابر احتياط واجب هم شكسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1331) مسافري كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلى بماند يا
مىداند كه بدون اختيار ده روز در محلى مىماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1332) مسافري كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، لازم نيست قصد
ماندن شب أول يا شب يازدهم را داشته بأشد، و همين كه قصد كند كه از طلوع آفتاب
روز أول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند. و هم چنين است اگر مثلا
قصدش أين بأشد كه از ظهر روز أول تا ظهر روز يازدهم بماند.
(مسأله 1333) مسافري كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، در صورتي بايد
نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند، پس اگر بخواهد مثلا ده
232

روز در قم و جمكران بماند بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1334) مسافري كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، اگر از أول، قصد
داشته بأشد كه در بين ده روز به أطراف آنجا كه به قدر حد ترخص يا بيشتر دور بأشد
برود احتياطا بين شكسته و تمام جمع نمايد.
(مسأله 1335) مسافري كه تصميم ندارد ده روز در محلى بماند، مثلا قصدش أين
است كه اگر رفيقش بيايد، يا منزل خوبى پيدا كند، ده روز بماند، بايد نماز را شكسته
بخواند.
(مسأله 1336) كسى كه تصميم دارد، ده روز در محلى بماند. اگر احتمال بدهد كه
براى ماندن أو مانعى برسد و احتمال أو عقلائي بأشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1337) اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده، و قصد كند
كه تا آخر ماه در جائى بماند، بايد نماز را تمام بخواند، بلكه اگر نداند تا آخر ماه چقدر
مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند در صورتي كه آخر ماه معلوم بأشد، مثلا روز
جمعه است ولى مسافر نمىداند كه روز أول قصدش پنجشنبه است، تا مدت اقامتش نه
روز بأشد يا چهار شنبه است تا ده روز بأشد، در أين صورت نيز اگر بعدا معلوم شود كه
روز أول قصدش چهار شنبه بوده نمازش تمام است، و در غير أين صورت بايد نماز را
شكسته بخواند اگر چه از موقعى كه قصد كرده تا روز آخر ماه ده روز يا بيشتر بأشد.
(مسأله 1338) اگر مسافر قصد كند ده روز در محلى بماند چنانچه پيش از
خواندن يك نماز چهار ركعتي از ماندن منصرف شود، يا مردد شود كه در آنجا بماند يا
بجاى ديگر برود. بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر بعد از خواندن يك نماز چهار
ركعتي از ماندن منصرف شود، يا مردد شود، تا وقتى كه در آنجا هست، بايد نماز را
تمام بخواند.
(مسأله 1339) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر روزه بگيرد،
و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار ركعتي خوانده
بأشد تا وقتى كه در آنجا هست روزه‌هايش صحيح است، و بايد نمازهاى خود را تمام
233

بخواند. و اگر نماز چهار ركعتي نخوانده بأشد، روزه آن روزش صحيح است، اما
نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و روزهاى بعد هم نمىتواند روزه بگيرد.
(مسأله 1340) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر از ماندن
منصرف شود، و پيش از آن كه از قصد ماندن بر گردد شك كند كه يك نماز چهار
ركعتي خوانده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
(مسأله 1341) اگر مسافر به نيت أين كه نماز را شكسته بخواند مشغول نماز شود،
و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتي تمام
نمايد.
(مسأله 1342) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر در بين اولين
نماز چهار ركعتي از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده بايد نماز را
دو ركعتي تمام نمايد اگر مشغول ركعت سوم شده و به ركوع نرفته بأشد بنابر احتياط
بايد بنشيند و نماز را شكسته به آخر برساند و بعد نماز را اعاده نمايد، و اگر به ركوع رفته
بأشد نمازش باطل است و بايد آن را شكسته اعاده نمايد. و در همه أين صورتها تا
وقتى كه در آن جا هست نماز را بايد شكسته بخواند.
(مسأله 1343) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بيشتر از ده روز
در آنجا بماند، تا وقتى كه مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست
دوباره قصد ماندن ده روز كند
(مسأله 1344) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، بايد روزه واجب را
بگيرد. و مىتواند روزه مستحبى را هم بجا آورد، و نافله ظهر و عصر و عشأ را هم
بخواند.
(مسأله 1345) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن
يك نماز چهار ركعتي، يا بعد از ماندن ده روز - اگر چه يك نماز تمام هم نخوانده
بأشد - بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و بر گردد و دوباره در جاى
أول خود ده روز بماند، از وقتى كه مىرود تا وقتى كه بر مىگردد و بعد از بر گشتن بايد
234

نماز را تمام بخواند، ولى اگر بر گشتن به محل اقامتش فقط از أين جهت بأشد كه در
طريق سفرش واقع شده است و سفر أو مسافت شرعية بأشد لازم است نماز را شكسته
بخواند.
(مسأله 1346) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن
يك نماز چهار ركعتي بخواهد بجاى ديگرى كه كمتر از هشت فرسخ است برود و ده
روز در آنجا بماند، در رفتن و در محلى كه قصد ماندن ده روز دارد بايد نمازهاى خود
را تمام بخواند. ولى اگر محلى كه مىخواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر بأشد. بايد موقع
رفتن نمازهاى خود را شكسته بخواند و چنانچه نخواهد ده روز در آنجا بماند بايد
مدتى را كه در آنجا مىماند نيز نمازهاى خود را شكسته بخواند.
(مسأله 1347) مسافري كه قصد كرده ده روز در محلى بماند. اگر بعد از خواندن
يك نماز چهار ركعتي بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد
بأشد كه به محل اولش بر گردد يا نه يا از برگشتن به آنجا غافل بأشد، يا بخواهد برگردد
ولى مردد بأشد كه ده روز آنجا بماند يا نه، يا آن كه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت
از آنجا غافل بأشد، بايد از وقتى كه مىرود تا وقتى كه بر مىگردد و بعد از برگشتن،
نمازهاى خود را تمام بخواند.
(مسأله 1348) اگر به خيال أين كه رفقايش مىخواهند ده روز در محلى بمانند قصد
كند كه ده روز در آنجا بماند، و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بفهمد كه آنها قصد
نكرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتى كه در آنجا هست، بايد
نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1349) اگر مسافر اتفاقا سى روز در محلى بماند، مثلا در تمام سى روز در
رفتن و ماندن مردد بأشد، بعد از گذشتن سى روز اگر چه مقدار كمي در آنجا بماند،
بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1350) مسافري كه مىخواهد نه روز يا كمتر در محلى بماند، اگر بعد از آن
كه نه روز يا كمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز ديگر يا كمتر بماند، و همين طور
235

تا سى روز، روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1351) مسافر بعد از سى روز، در صورتي بايد نماز را تمام بخواند كه سى
روز را در يك جا بماند، پس اگر مقداري از آن را در جائى و مقداري را در جاى ديگر
بماند، بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.
مسائل متفرقة
(مسأله 1352) مسافر مىتواند در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر صلى الله عليه
وآله بلكه در تمام شهر مكة و مدينه و مسجد كوفه نمازش را تمام بخواند و احتياط
واجب آن است كه در أين دو شهر به محدودة قديمى آنها اكتفا شود. و نيز مسافر
مىتواند در حرم حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) نماز را تمام بخواند اگر چه دور تر از
أطراف ضريح مقدس نماز بخواند.
(مسأله 1353) كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند اگر در
غير چهار جائى كه در مساله پيش گفته شد عمدا تمام بخواند نمازش باطل است،
و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است
و تمام بخواند. ولى در صورت فراموشى اگر بعد از وقت يادش بيايد قضا لازم نيست.
(مسأله 1354) كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند اگر سهوا
تمام بخواند و در اثنأ وقت ملتفت شود نمازش باطل است.
(مسأله 1355) مسافري كه نمىداند بايد نماز را شكسته بخواند اگر تمام بخواند
نمازش صحيح است.
(مسأله 1356) مسافري كه مىداند بايد نمازش را شكسته بخواند اگر بعضي از
خصوصيات آن را نداند، مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند
چنانچه تمام بخواند و در وقت بفهمد بنابر احتياط واجب لازم است اعاده نمايد
و چنانچه اعاده نكرد بايد قضا نمايد ولى اگر در خارج وقت بفهمد قضا ندارد.
236

(مسأله 1357) مسافري كه مىداند بايد نماز را شكسته بخواند اگر به گمان أين كه
سفر أو كمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى كه بفهمد سفرش هشت فرسخ
بوده، نمازى را كه تمام خوانده بنابر احتياط واجب بايد دوباره شكسته بخواند و اگر
بعد از أين كه وقت گذشته بفهمد قضا لازم نيست.
(مسأله 1358) اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در
وقت يادش بيايد بنابر احتياط واجب بايد شكسته بجا آورد و اگر بعد از وقت يادش
بيايد قضاى آن نماز بر أو واجب نيست.
(مسأله 1359) كسى كه بايد نماز را تمام بخواند، اگر شكسته بجا آورد در هر
صورت نمازش باطل است. ولى مسافري كه قصد ماندن ده روز در جائى داشته بأشد،
و به جهت ندانستن حكم مسأله نماز را شكسته بخواند بنابر احتياط نماز را اعاده نمايد.
(مسأله 1360) اگر مشغول نماز چهار ركعتي شود و در بين نماز يادش بيايد كه
مسافر است، يا ملتفت شود كه سفر أو هشت فرسخ است، چنانچه مشغول ركعت سوم
نشده، بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و اگر مشغول ركعت سوم شده است چنانچه
به ركوع ركعت سوم نرفته، بنابر احتياط نماز را دو ركعتي تمام كند، و بعدا نماز را اعاده
نمايد و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است و در صورتي كه به مقدار خواندن
يك ركعت هم وقت داشته بأشد بايد نماز را شكسته بخواند.
(مسأله 1361) اگر مسافر بعضي از خصوصيات نماز مسافر را نداند مثلا نداند كه
اگر چهار فرسخ برود و چهار فرسخ بر گردد بايد شكسته بخواند، چنانچه به نيت نماز
چهار ركعتي مشغول نماز شود، به دستوري كه در مسألة قبل گفته شد عمل نمايد.
(مسأله 1362) مسافري كه بايد نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مسأله
به نيت نماز دو ركعتي مشغول نماز شود و در بين نماز مسأله را بفهمد، بايد نماز را چهار
ركعتي تمام كند و احتياط مستحب آنست كه بعد از تمام شدن نماز دوباره آن نماز را
چهار ركعتي بخواند.
(مسأله 1363) مسافري كه نماز نخوانده، اگر پيش از گذشتن وقت نماز به وطنش
237

برسد، يا به جائى برسد كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند.
و كسى كه مسافر نيست، اگر در أول وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز
را شكسته بخواند.
(مسأله 1364) اگر مسافري كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا
عشاى أو قضا شود، بايد آن را دو ركعتي قضا نمايد اگر چه در غير سفر بخواهد قضاى
آن را بجا آورد. و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از أين سه نماز قضا شود، بايد چهار
ركعتي قضا نمايد اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.
(مسأله 1365) مستحب است مسافر بعد از هر نماز سى مرتبه بگويد " سبحان الله
والحمد لله ولا إله الا الله والله أكبر " و در تعقيب نماز ظهر و عصر و عشا بيشتر سفارش
شده است. بلكه بهتر است در تعقيب أين سه نماز شصت مرتبه بگويد.
238

نماز قضا
(مسأله 1366) كسى كه نماز واجب خود را سهوا يا به واسطه أين كه نمىدانسته
نماز واجب است يا به واسطه مستى در وقت آن نخوانده بايد قضاى آن را بجا آورد،
و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر عمدا نخوانده يا در تمام وقت نماز خواب
مانده بأشد، ولى نمازهاى يوميه را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد.
(مسأله 1367) اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده بايد
قضاى آن را بخواند.
(مسأله 1368) كسى كه نماز قضا دارد، بايد در خواندن آن كوتاهى نكند ولى
واجب نيست فورا آن را بجا آورد.
(مسأله 1369) كسى كه نماز قضا دارد مىتواند نماز مستحبى بخواند.
(مسأله 1370) اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضائي دارد يا نمازهائى را كه
خوانده صحيح نبوده، مستحب است احتياطا قضاى آنها را بجا آورد.
(مسأله 1371) در قضاى نمازهاى يوميه ترتيب لازم نيست - مگر در نمازهائى
كه در اداى آنها ترتيب هست، مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز - اگر
چه بهتر در غير آنها نيز مراعاة ترتيب است.
(مسأله 1372) اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را بخواند،
يا مثلا بخواهد قضاى يك نماز يوميه و چند نماز غير يوميه را بخواند، لازم نيست آنها
را به ترتيب بجا آورد.
(مسأله 1373) اگر ترتيب نمازهائى را كه نخوانده فراموش كند بهتر آنست كه
طورى آنها را بخواند كه يقين كند به ترتيبي كه قضا شده بجا آورده است. مثلا اگر قضاى
يك نماز ظهر و يك نماز مغرب بر أو واجب است و نمىداند كدام أول قضا شده، أول
يك نماز مغرب و بعد از آن يك نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند، يا أول يك
239

نماز ظهر و بعد از آن يك نماز مغرب، و دوباره نماز ظهر را بخواند، تا يقين كند هر كدام
را كه أول قضا شده أول خوانده است.
(مسأله 1374) اگر نماز ظهر يك روز و نماز عصر روز ديگر يا دو نماز ظهر يا دو
نماز عصر از أو قضا شده و نمىداند كدام أول قضا شده است چنانچه دو نماز چهار
ركعتي بخواند به نيت أين كه أولى قضاى نماز روز أول و دومى قضاى نماز روز دوم بأشد
ترتيب حاصل مىشود.
(مسأله 1375) اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا يا يك نماز عصر و يك نماز
عشا از أو قضا شود، و نداند كدام أول قضا شده است، بهتر آنست كه طورى آنها را
بخواند كه يقين كند به ترتيب بجا آورده است، مثلا اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا از
أو قضا شده و أولى آنها را نمىداند، أول يك نماز ظهر بعد از آن يك نماز عشا، دوباره
يك نماز ظهر بخواند، يا أول يك نماز عشا بعد يك نماز ظهر، دوباره يك نماز عشا
بخواند.
(مسأله 1376) كسى كه مىداند يك نماز چهار ركعتي نخوانده ولى نمىداند نماز
ظهر است يا نماز عشا، اگر يك نماز چهار ركعتي به نيت قضاى نمازى كه نخوانده بجا
آورد كافيست، و نسبت بجهر واخفات مخير مىباشد.
(مسأله 1377) كسى كه پنج نماز پشت سر هم از أو قضا شده و نمى داند أولى آنها
كدامست، چنانچه نه نماز به ترتيب بخواند مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آن كه
ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند
يقين به ترتيب حاصل نموده است
(مسأله 1378) كسى كه مىداند نمازهاى پنجگانه أو هر كدام از يك روز قضا
شده و ترتيب آنها را نمىداند، بهتر أين است كه نماز پنج شبانه روز را بخواند، و اگر شش
نماز از شش روز از أو قضا شده نماز شش شبانه روز را بخواند و هم چنين براى هر
نمازى كه به نمازهاى قضاى أو اضافه شود يك شبانه روز بيشتر بخواند تا يقين كند
به ترتيبي كه قضا شده بجا آورده است، مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده بأشد
240

نماز هفت شبانه روز را قضا نمايد.
(مسأله 1379) كسى كه مثلا چند نماز صبح يا چند نماز ظهر از أو قضا شده
و شماره آنها را نمىداند يا فراموش كرده مثلا نمىداند كه سه يا چهار يا پنج نماز بوده،
چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافيست. ولى بهتر أين است كه بقدرى نماز بخواند كه
يقين كند تمام آنها را خوانده است، مثلا اگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از أو قضا
شده است و يقين دارد كه بيشتر از ده نماز نبوده، احتياطا ده نماز صبح بخواند.
(مسأله 1380) كسى كه فقط يك نماز قضا از روزهاى پيش دارد، بهتر أين است
كه اگر ممكن است أول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود. و نيز اگر از روزهاى
پيش نماز قضا ندارد ولى يك نماز يا بيشتر از همان روز از أو قضا شده است، در
صورتي كه ممكن بأشد بهتر أين است كه نماز قضاى آن روز را پيش از نماز ادا
بخواند.
(مسأله 1381) اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان روز از
أو قضا شده، يا فقط يك نماز قضا از روزهاى پيش دارد چنانچه وقت وسعت دارد
و ممكن بأشد نيت را به نماز قضا بر گرداند، بهتر أين است كه نيت نماز قضا كند مثلا اگر
در نماز ظهر پيش از برخاستن براى ركعت سوم يادش بيايد كه نماز صبح آن روز قضا
شده در صورتي كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد، نيت را به نماز صبح بر گرداند و آن را دو
ركعتي تمام كند سپس ظهر را بخواند، ولى اگر وقت تنگ است يا نمىتواند نيت را
به نماز قضا بر گرداند - مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را
نخوانده - نبايد نيت را به قضاى صبح بر گرداند.
(مسأله 1382) اگر از روزهاى گذشته چند نماز قضا دارد و يك نماز يا بيشتر هم
از همان روز از أو قضا شده، چنانچه براى قضاى تمام آنها وقت ندارد يا نمىخواهد
همه را در آن روز بخواند، مستحب است نماز قضاى آن روز را پيش از نماز ادا بخواند
و بهتر أين است كه بعد از خواندن قضاى نمازهاى سابق دوباره نماز قضائي را كه در
آن روز پيش از نماز ادا خوانده بجا آورد.
241

(مسأله 1383) تا انسان زنده است اگر چه از قضاى نمازهاى خود عاجز بأشد،
ديگرى نمىتواند نمازهاى أو را قضا نمايد.
(مسأله 1384) نماز قضا را با جماعت مىشود خواند، چه نماز امام جماعت ادا
بأشد يا قضا، و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند مثلا اگر نماز قضاى صبح را با
نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.
(مسأله 1385) مستحب است بچه مميز را يعنى بچه أي كه خوب و بد را مىفهمد
به نماز خواندن و عبادتهاى ديگر عادت دهند بلكه مستحب است أو را به قضاى نماز هم
وأدار نمايند.
نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است
(مسأله 1386) اگر پدر نماز خود را بجا نياورده بأشد، و مىتوانسته است قضا كند،
بر پسر بزرگترش واجب است كه بعد از مرگش بجا آورد، يا براى أو أجير بگيرد
و قضاى نمازهاى مادر بر أو واجب نيست هر چند بهتر است.
(مسأله 1387) اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدرش نماز قضا داشته يا نه چيزى
بر أو واجب نيست.
(مسأله 1388) اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه بجا
آورده يا نه، بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.
(مسأله 1389) اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است قضاى نماز پدر بر هيچ
كدام از پسرها واجب نيست. ولى احتياط مستحب آنست كه نماز أو را بين خودشان
قسمت كنند، يا براى انجام آن قرعه بزنند.
(مسأله 1390) اگر ميت وصيت كرده بأشد كه براى نماز أو أجير بگيرند بعد از
آن كه أجير نماز أو را بطور صحيح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چيزى واجب نيست.
(مسأله 1391) اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز مادر را بخواند، بايد در جهر واخفات
242

به تكليف خود عمل كند، پس قضاى نماز صبح و مغرب و عشا مادرش را بنابر احتياط
بلند بخواند.
(مسأله 1392) كسى كه خودش نماز قضا دارد، اگر نماز پدر و مادر را هم بخواهد
قضا كند هر كدام را أول بجا آورد صحيح است.
(مسأله 1393) اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر نا بالغ يا ديوانه بأشد وقتى كه بالغ
شد يا عاقل گرديد، بايد نماز پدر را قضا نمايد.
(مسأله 1394) اگر پسر بزرگتر پيش از آن كه نماز پدر را قضا كند بميرد بر پسر
دوم چيزى واجب نيست.
نماز جماعت
(مسأله 1395) مستحب است نمازهاى واجب خصوصا نمازهاى يوميه را با
جماعت بخوانند، و در نماز صبح و مغرب و عشا خصوصا براى همسايه مسجد و كسى
كه صداى اذان مسجد را مىشنود بيشتر سفارش شده است.
(مسأله 1396) در روايات معتبره وارد است كه نماز با جماعت بيست و پنج
درجه أفضل از نماز فرادى است.
(مسأله 1397) حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بي اعتنائى جايز نيست
و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
(مسأله 1398) مستحب است انسان صبر كند كه نماز را با جماعت بخواند و نماز
جماعت از نماز أول وقت كه فرادى يعنى تنها خوانده شود بهتر است ولى نماز فرادى
در وقت فضيلت أفضل از نماز جماعت در غير وقت فضيلت است و نيز نماز جماعتى
را كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر مىباشد.
(مسأله 1399) وقتى كه جماعت بر پا مىشود مستحب است كسى كه نمازش را
فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند. و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده.
243

(أحوط أين است كه نماز را اعاده نمايد).
(مسأله 1400) اگر امام يا مأموم بخواهد نمازى را كه با جماعت خوانده به
صورت امام جماعت دوباره با جماعت بخواند اشكال ندارد.
(مسأله 1401) كسى كه در نماز به حدى وسواس دارد كه موجب بطلان نمازش
مىشود و فقط در صورتي كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مىشود بايد
نماز را با جماعت بخواند.
(مسأله 1402) اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كنند كه نماز را با جماعت بخواند
در صورتي كه ترك آن موجب عقوقش شود نماز جماعت بر أو واجب مىشود و در
غير أين صورت واجب نيست.
(مسأله 1403) نماز مستحب را نمىشود با جماعت خواند مگر نماز استسقاء - كه
براى آمدن باران مىخوانند - و نماز عيد فطر و قربان كه در زمان امام (ع) واجب بوده
و به واسطه غائب شدن ايشان مستحب مىباشد.
(مسأله 1404) موقعى كه امام جماعت نماز يوميه مىخواند هر كدام از نمازهاى
يوميه را مىشود به أو اقتدا كرد.
(مسأله 1405) اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود يا كس ديگر را كه فوت
آن يقيني بأشد مىخواند مىشود به أو اقتدا كرد ولى اگر نماز خود يا كس ديگر را
احتياطا قضا مىكند اقتدا به أو جايز نيست.
(مسأله 1406) اگر انسان نداند نمازى را كه امام مىخواند نماز واجب يوميه است
يا نماز مستحب نمىتواند به أو اقتدا كند.
(مسأله 1407) در صحت جماعت شرط است كه بين امام و مأموم و هم چنين بين
مأموم و مأموم ديگر كه واسطه بين مأموم و امام است حائلى نباشد و مراد از حائل
چيزى است كه مانع از ديدن شود مانند پرده يا ديوار و أمثال اينها. گرچه شخصي بأشد
كه نماز نمىخواند يا نماز أو باطل است پس اگر در تمام أحوال نماز يا بعض آن بين
امام و مأموم يا بين مأموم و مأموم ديگر كه واسطه اتصال است چنين حائلى بأشد
244

جماعت بلكه نماز باطل مىشود مگر آن كه به وظيفه منفرد عمل كرده بأشد و زن از أين
حكم مستثنى است چنان كه خواهد آمد.
(مسأله 1408) اگر به واسطه درازى صف أول كساني كه دو طرف صف ايستاده
اند امام را نبينند مىتوانند اقتدا كنند و نيز اگر به واسطه درازى يكى از صفهاى ديگر
كساني كه دو طرف آن ايستاده اند صف جلوى خود را نبينند مىتوانند اقتدا نمايند.
(مسأله 1409) اگر صفهاى جماعت تا در مسجد برسد كسى كه مقابل در پشت
صف ايستاده نمازش صحيح است، و نيز نماز كساني كه پشت سر أو اقتدا مىكنند
صحيح مىباشد، بلكه نماز كساني كه در دو طرف در ايستاده اند و از جهت مأموم ديگر
اتصال به جماعت دارند نيز صحيح است گر چه احتياط مستحب آن است كه مأموم در
دو طرف در نايستد.
(مسأله 1410) كسى كه پشت ستون ايستاده اگر از طرف راست يا چپ به واسطه
مأموم ديگر به امام متصل نباشد نمىتواند اقتدا كند.
(مسأله 1411) جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم به اندازه يك وجب متعارف
بلند تر نباشد و اگر كمتر از يك وجب بأشد اشكال ندارد، و نيز اگر زمين سراشيب بأشد
و امام در طرفي كه بلند تر است بايستد، در صورتي كه سراشيبى طورى بأشد كه به آن
زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.
(مسأله 1412) اگر جاى مأموم بلند تر از جاى امام بأشد اشكال ندارد ولى اگر
بقدرى بلند تر بأشد كه نگويند اجتماع كرده اند جماعت صحيح نيست.
(مسأله 1413) بعد از تكبير امام اگر چه صف جلو آماده نماز و تكبير گفتن آنان
نزديك بأشد تكبير گفتن كسى كه در صف بعد ايستاده محل اشكال است.
(مسأله 1414) اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است در صفهاى بعد
نمىتواند اقتدا كند.
(مسأله 1415) هر گاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضو ندارد اگر
چه خود امام ملتفت نباشد نمىتواند به أو اقتدا كند.
245

(مسأله 1416) اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده يا كافر بوده يا
به جهتي نمازش باطل بوده مثلا بي وضو نماز خوانده است جماعت باطل ولى نماز
مأموم صحيح است و اعاده يا قضا واجب نيست.
(مسأله 1417) اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه بنابر احتياط نماز
باطل است چه آن كه خود را در حالت اقتدا ببيند يا نه مگر آن كه بتواند بوظيفه منفرد
عمل نمايد.
(مسأله 1418) بنابر احتياط واجب مأموم نمىتواند قصد انفراد نمايد چه از أول
نماز چنين قصدي داشته بأشد يا نه مگر أين كه براى أو كارى پيش آيد اگر چه
ضروري نباشد.
(مسأله 1419) اگر مأموم بعد از حمد و سوره امام نيت فرادى كند بنابر احتياط
واجب بايد تمام حمد و سوره را بخواند. و اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت
فرادى نمايد، لازم است مقداري را كه امام خوانده نيز بخواند.
(مسأله 1420) اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد نمىتواند دوباره نيت
جماعت كند بلكه اگر مردد شود كه نيت فرادى كند يا نه و بعد تصميم بگيرد كه نماز را
با جماعت تمام كند صحت جماعتش محل اشكال است.
(مسأله 1421) اگر شك كند كه در بين نماز نيت فرادى كرده يا نه بايد بنا بگذارد
كه نيت فرادى نكرده است.
(مسأله 1422) اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد اگر
چه ذكر امام تمام شده بأشد نمازش صحيح است و يك ركعت حساب مىشود. اما اگر
به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش باطل است.
(مسأله 1423) اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم
شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه نمازش باطل است.
(مسأله 1424) اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آن كه به اندازه
ركوع خم شود امام سر از ركوع بردارد نمازش باطل است.
246

(مسأله 1425) اگر أول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و اتفاقا پيش از آن كه
به ركوع رود امام سر از ركوع بردارد نماز أو صحيح است.
(مسأله 1426) اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است
چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد بايد بعد از نيت و گفتن تكبيرة الاحرام بنشيند
و بنابر احتياط تشهد را به قصد قربت مطلقه با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند
تا امام سلام نماز را بدهد بعد بايستد بدون آن كه دوباره نيت كند و تكبير بگويد حمد
و سوره را بخواند و آن را ركعت أول نماز خود حساب كند.
(مسأله 1427) مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد و بنابر احتياط واجب اگر مأموم
يك مرد بأشد قدرى عقب تر در طرف راست امام بايستد و اگر متعدد باشند پشت سر
امام بايستند و در صورت أول اگر قد أو بلند تر از امام است بنابر احتياط واجب بايد
طورى بايستد كه در ركوع و سجود جلوتر از امام نباشد.
(مسأله 1428) اگر امام مرد و مأموم زن بأشد چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن
زن و مأموم ديگرى كه مرد است و زن بواسطة أو به امام متصل شده است پرده و مانند آن
بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 1429) اگر بعد از شروع به نماز بين مأموم و امام يا بين مأموم و كسى كه
مأموم به واسطه أو متصل به امام است پرده يا چيز ديگرى حائل شود جماعت بلكه
نمازش باطل مىشود، مگر أين كه مأموم بوظيفه منفرد عمل كرده بأشد.
(مسأله 1430) در جماعت لازم است كه بين جاى سجده مأموم و جاى ايستادن
امام به اندازه يك متر فاصله نباشد. و هم چنين است اگر انسان به واسطه مأمومى كه
جلوى أو ايستاده به امام متصل بأشد. و احتياط مستحب آنست كه جاى سجده مأموم با
جاى كسى كه جلوى أو ايستاده هيچ فاصله نداشته بأشد.
(مسأله 1431) اگر مأموم به واسطه كسى كه طرف راست يا چپ أو اقتدا كرده
به امام متصل بأشد و از جلو به امام متصل نباشد بايد با كسى كه در طرف راست يا چپ
أو اقتدا كرده يك متر فاصله نداشته بأشد
247

(مسأله 1432) اگر در نماز بين مأموم و امام يا بين مأموم و كسى كه مأموم به
واسطه أو به امام متصل است يك متر فاصله پيدا شود نمازش باطل است، مگر أين كه
بوظيفه منفرد عمل كند.
(مسأله 1433) اگر نماز همه كساني كه در صف جلو هستند تمام شود چنانچه
فورا براى نماز ديگرى به امام اقتدا كنند جماعت صف بعد صحيح است.
(مسأله 1434) اگر در ركعت دوم اقتدا كند لازم نيست حمد و سوره بخواند ولى
قنوت را با امام مىخواند و احتياط واجب آنست كه تشهد را در حالي كه انگشتان
دست و سينه پا را به زمين گذاشته و زانوها را بلند كرده بخواند. و بايد بعد از تشهد با امام
بر خيزد و حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد حمد را تمام كند و در
ركوع خود را به امام برساند و اگر در ركوع به امام نرسد بنابر احتياط واجب قصد انفراد
نمايد.
(مسأله 1435) اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتي است اقتدا كند
بايد در ركعت دوم نمازش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهد را
به مقدار واجب بخواند و برخيزد و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد
بايد يك مرتبه بگويد و در ركوع خود را به امام برساند.
(مسأله 1436) اگر امام در ركعت سوم يا چهارم بأشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا
كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمىرسد بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام
به ركوع رود بعد اقتدا نمايد.
(مسأله 1437) اگر در حال قيام ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كند بايد حمد
و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را
به امام برساند و اگر در ركوع به امام نرسد بنابر احتياط واجب قصد انفراد كند.
(مسأله 1438) كسى كه مىداند اگر سوره يا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمىرسد
چنانچه عمدا سوره يا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد بنابر احتياط بايد نماز را فرادى
تمام كرده و مجددا اعاده نمايد.
248

(مسأله 1439) كسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد
به ركوع امام مىرسد در صورتي كه زياد طول نكشد بهتر آنست كه سوره را شروع كند،
يا اگر شروع كرده تمام نمايد. و اگر زياد طول بكشد احتياط واجب آنست كه شروع
نكند و چنانچه شروع كرده تمام ننمايد.
(مسأله 1440) كسى كه يقين دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام مىرسد چنانچه
سوره را بخواند و به ركوع نرسد جماعتش صحيح است.
(مسأله 1441) اگر امام ايستاده بأشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است
مىتواند اقتدا كند و حمد و سوره را به قصد قربت بخواند اگر چه بعد بفهمد كه امام در
ركعت أول يا دوم بوده.
(مسأله 1442) اگر به خيال أين كه امام در ركعت أول يا دوم است حمد و سوره
نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده نمازش صحيح است ولى
اگر پيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را
بخواند و در ركوع خود را به امام برساند. و اگر نمىرسد بنابر احتياط واجب قصد انفراد
نمايد.
(مسأله 1443) اگر به خيال أين كه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره
بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت أول يا دوم بوده نمازش صحيح
است. و اگر در بين حمد و سوره بفهمد لازم نيست آنها را تمام كند.
(مسأله 1444) اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت بر پا شود
چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت مىرسد مستحب است نماز را
رها كند و مشغول نماز جماعت شود بلكه اگر اطمينان نداشته بأشد كه به ركعت أول
برسد مستحب است به همين دستور رفتار نمايد.
(مسأله 1445) اگر موقعى كه مشغول نماز سه ركعتي يا چهار ركعتي است
جماعت بر پا شود چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام
كند به جماعت مىرسد مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتي تمام كند
249

و خود را به جماعت برساند.
(مسأله 1446) اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد يا سلام أول بأشد
لازم نيست نيت فرادى كند.
(مسأله 1447) كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده احتياط آنست كه وقتى امام
تشهد ركعت آخر را مىخواند انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند
نگهدارد و صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد بر خيزد.
شرائط امام جماعت
(مسأله 1448) امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و عادل و حلال
زاده بأشد و نماز را بطور صحيح بخواند و نيز اگر مأموم مرد است امام أو هم بايد مرد
بأشد و اقتدا كردن بچه مميز كه خوب و بد را مىفهمد به بچه مميز ديگر مانعى ندارد. اگر
چه آثار جماعت بر أو مترتب نمىشود
(مسأله 1449) امامى را كه عادل مىدانسته اگر شك كند كه به عدالت خود باقي
است يا نه مىتواند به أو اقتدا نمايد.
(مسأله 1450) كسى كه ايستاده نماز مىخواند نمىتواند به كسى كه نشسته يا
خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند. و كسى كه نشسته نماز مىخواند بنابر احتياط نمىتواند
به كسى كه خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد.
(مسأله 1451) كسى كه نشسته نماز مىخواند مىتواند به كسى كه نشسته نماز
مىخواند اقتدا كند ولى اقتداى كسى كه خوابيده نماز مىخواند به كسى كه نشسته يا
خوابيده نماز مىخواند محل اشكال است.
(مسأله 1452) اگر امام جماعت به واسطه عذرى با لباس نجس يا با تيمم نماز
بخواند مىشود به أو اقتدا كرد.
(مسأله 1453) اگر امام مرضى دارد كه نمىتواند از بيرون آمدن بول و غائط خود
250

داري كند بنابر احتياط نمىشود به أو اقتدا كرد، و نيز زنى كه مستحاضة نيست نمىتواند
بزن مستحاضة اقتدا نمايد.
(مسأله 1454) بهتر أين است كه كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد امام جماعت
نشود و بنابر احتياط واجب به كسى كه حد شرعي بر أو جارى شده اقتدا ننمايند
و هم چنين أهل شهر (خانه نشين) به اعرابى (صحرا نشين) اقتدا نكند.
احكام جماعت
(مسأله 1455) موقعى كه مأموم نيت مىكند بايد امام را معين نمايد ولى دانستن
اسم أو لازم نيست و اگر نيت كند اقتدا مىكنم به امام جماعت حاضر نمازش صحيح
است.
(مسأله 1456) مأموم بايد غير از حمد و سوره همه چيزهاى نماز را خودش
بخواند ولى اگر ركعت أول يا دوم مأموم ركعت سوم يا چهارم امام بأشد بايد حمد
و سوره را بخواند.
(مسأله 1457) اگر مأموم در ركعت أول و دوم نماز صبح و مغرب و عشا صداى
حمد و سوره امام را بشنود اگر چه كلمات را تشخيص ندهد بايد حمد و سوره را
نخواند و اگر صداى امام را نشنود مستحب است حمد و سوره را بخواند ولى بايد
آهسته بخواند و چنانچه سهوا بلند بخواند اشكال ندارد.
(مسأله 1458) اگر مأموم بعضي از كلمات حمد و سوره امام را بشنود احتياط
واجب آنست كه حمد و سوره را نخواند.
(مسأله 1459) اگر مأموم سهوا حمد و سوره را بخواند يا خيال كند صدائى را كه
مىشنود صداى امام نيست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده
نمازش صحيح است.
(مسأله 1460) اگر شك كند كه صداى امام را مىشنود يا نه يا صدائى بشنود
251

و نداند صداى امام است يا صداى كس ديگر مىتواند حمد و سوره را بخواند.
(مسأله 1461) مأموم در ركعت أول و دوم نماز ظهر و عصر نبايد حمد و سوره را
بخواند و مستحب است بجاى آن ذكر بگويد.
(مسأله 1462) مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد بلكه احتياط
واجب آنست كه تا تكبير امام تمام نشده تكبير نگويد.
(مسأله 1463) اگر مأموم سهوا پيش از امام سلام دهد نمازش صحيح است،
و لازم نيست دوباره با امام سلام دهد.
(مسأله 1464) اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرم و سلام چيزهاى ديگر نماز را
پيش از امام بگويد اشكال ندارد ولى اگر آنها را بشنود يا بداند امام چه وقت مىگويد
احتياط واجب آنست كه پيش از امام نگويد.
(مسأله 1465) مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مىشود كارهاى ديگر آن
مانند ركوع و سجود را كمي بعد از امام بجا آورد و احتياط واجب آن است كه مقارن با
امام هم انجام ندهد. و اگر عمدا پيش از امام يا مدتى بعد از امام انجام دهد جماعتش
باطل مىشود. و بنابر احتياط واجب نماز را فرادى تمام كند و بعد دوباره بخواند. و در
صورتي كه پيش از تمام شدن قرائت امام ركوع كند يا بدون أين كه خود قرائت را
بخواند جلوتر از امام ركوع كند نمازش باطل است بلكه بنابر احتياط واجب اگر بعد از
تمام شدن قرائت امام هم جلوتر از امام ركوع كند نمازش باطل مىشود.
(مسأله 1466) اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد چنانچه امام در ركوع
بأشد بايد به ركوع بر گردد و با امام سر بردارد و در أين صورت زياد شدن ركوع كه ركن
است نماز را باطل نمىكند. ولى اگر به ركوع بر گردد و پيش از آن كه به ركوع امام برسد امام
سر بردارد نمازش باطل است.
(مسأله 1467) اگر اشتباها سر بر دارد و ببيند امام در سجده است بايد به سجده بر
گردد و چنانچه در هر دو سجده أين اتفاق بيفتد براى زياد شدن دو سجده كه ركن
است نماز باطل نمىشود.
252

(مسأله 1468) كسى كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته هر گاه به سجده
بر گردد و معلوم شود امام قبلا سر برداشته است نمازش صحيح است ولى اگر در هر دو
سجده أين اتفاق بيفتد نمازش باطل است.
(مسأله 1469) اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد و سهوا يا به خيال أين كه
به امام نمىرسد به ركوع يا سجده نرود جماعت و نمازش صحيح است.
(مسأله 1470) اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است چنانچه به خيال
أين كه سجده أول امام است به قصد أين كه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده
دوم امام بوده، سجده دوم أو حساب مىشود، و اگر به خيال أين كه سجده دوم امام است
به سجده رود و بفهمد سجده أول امام بوده بايد به قصد أين كه با امام سجده كند تمام كند
و دوباره با امام به سجده رود.
(مسأله 1471) اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود احتياط واجب آنست كه بعد از
گفتن ذكر برگردد و دوباره با امام ركوع كند و لازم نيست ذكر بگويد و اگر عمدا بر
نگردد جماعتش باطل و صحت نمازش محل اشكال است.
(مسأله 1472) اگر سهوا پيش از امام به سجده رود احتياط واجب آنست كه بعد از
گفتن ذكر برگردد و دوباره با امام سجده كند و لازم نيست ذكر بگويد و چنانچه عمدا بر
نگردد جماعتش باطل و صحت نمازش محل اشكال است.
(مسأله 1473) اگر امام در ركعتي كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند يا در
ركعتي كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود مأموم نبايد قنوت و تشهد را
بخواند ولى نمىتواند پيش از امام به ركوع رود يا پيش از ايستادن امام بايستد بلكه بايد
صبر كند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با أو بخواند.
وظيفه امام و مأموم در نماز جماعت
(مسأله 1474) بنابر احتياط واجب اگر مأموم يك مرد بأشد قدرى عقب تر طرف
راست امام بايستد و اگر يك يا چند زن بأشد پشت سر امام بايستد و اگر يك مرد
253

و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند مرد پشت سر امام بايستد و يك زن يا چند زن
پشت سر أو بايستند و اگر چند مرد و يك يا چند زن باشند آنچه مرد است عقب امام
و زنها پشت مردها بايستند.
(مسأله 1475) اگر امام و مأموم هر دو زن باشند احتياط واجب آنست كه همه
رديف يكديگر بايستند و امام جلوتر از ديگران نايستد.
(مسأله 1476) مستحب است امام در وسط صف بايستد و أهل علم و كمال
و تقوى در صف أول بايستند
(مسأله 1477) مستحب است صفهاى جماعت منظم بأشد و بين كساني كه در
يك صف ايستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان رديف يكديگر بأشد.
(مسأله 1478) مستحب است بعد از گفتن " قد قامت الصلاة " مأمومين برخيزند.
(مسأله 1479) مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران ضعيف
تر است رعايت كند و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد مگر بداند همه كساني كه به أو
اقتدا كرده اند مايلند.
(مسأله 1480) مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائى كه بلند
مىخواند صداى خود را بقدرى بلند كند كه ديگران بشنوند ولى بايد بيش از اندازه
صدا را بلند نكند.
(مسأله 1481) اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مىخواهد اقتدا كند
مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد بر خيزد اگر چه بفهمد كس
ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.
چيزهائى كه در نماز جماعت مكروه است
(مسأله 1482) اگر در صفهاى جماعت جا بأشد مكروه است انسان تنها بايستد.
(مسأله 1483) مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام بشنود.
254

(مسأله 1484) مسافري كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت مىخواند مكروه
است در أين نمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند و كسى كه مسافر نيست مكروه
است در أين نمازها به مسافر اقتدا نمايد
نماز آيات
(مسأله 1485) نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد به واسطه سه چيز
واجب مىشود أول گرفتن خورشيد. دوم گرفتن ماه اگر چه مقدار كمي از آنها گرفته
شود و كسى هم از آن نترسد. سوم رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند اينها از
آيات آسمانى در صورتي كه بيشتر مردم بترسند و اما در حوادث زمينى مانند فرو
رفتن آب دريا و ريزش كوه كه موجب ترس أكثر مردم شود و زلزله بنابر احتياط
واجب نماز آيات ترك نشود.
(مسأله 1486) اگر از چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر از
يكى اتفاق بيفتد انسان بايد براى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند مثلا اگر
خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود بايد دو نماز آيات بخواند.
(مسأله 1487) كسى كه قضاى چند نماز آيات بر أو واجب است چه همه آنها
براى يك چيز بر أو واجب شده بأشد مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته و نماز آنها را
نخوانده است، چه براى چند چيز بأشد مثلا براى آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله
نمازهائى بر أو واجب شده بأشد، موقعى كه قضاى آنها را مىخواند بايد هر نماز را
معين كند كه براى كدام يك از آنها بأشد.
(مسأله 1488) چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است در هر جائى اتفاق
بيفتد فقط مردم همان جا بايد نماز آيات بخوانند و براى مردم جاهاى ديگر واجب
نيست.
(مسأله 1489) از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مىكند انسان بايد نماز
255

آيات را بخواند و احتياط لازم أين است كه بقدرى تأخير نيندازد كه شروع به باز شدن
كند.
(مسأله 1490) اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه به اندازه خواندن يك ركعت نماز
يا كمتر بأشد وجوب نماز آيات در أين صورت مبنى بر احتياط است و اگر مدت
گرفتن آنها بيشتر بأشد ولى انسان نماز را نخواند تا به اندازه خواندن يك ركعت به آخر
وقت آن مانده بأشد در أين صورت نماز آيات واجب و ادا است.
(مسأله 1491) موقعى كه زلزله ورعد و برق و مانند اينها اتفاق مىافتد انسان بايد
فورا نماز آيات را بخواند به نحوى كه در نظر مردم تأخير محسوب نشود و اگر تأخير
كرد معصيت كرده و بنابر احتياط بايد هر زمان كه مىتواند بجا آورد.
(مسأله 1492) اگر گرفتن آفتاب يا ماه را نداند و بعد از باز شدن آفتاب يا ماه
بفهمد كه تمام آن گرفته بوده بايد بنابر احتياط واجب قضاى نماز آيات را بخواند ولى
اگر بفهمد مقداري از آن گرفته بوده قضا بر أو واجب نيست.
(مسأله 1493) اگر عده أي كه اطمينان به گفتار آنها نباشد بگويند كه خورشيد يا
ماه گرفته است چنانچه انسان از گفته آنان يقين يا اطمينان شخصي پيدا نكند و در آن
اشخاص فرد مورد وثوقى نباشد و نماز آيات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند در
صورتي كه تمام خورشيد يا ماه گرفته بأشد نماز آيات را بخواند ولى اگر مقداري از آن
گرفته بأشد خواندن نماز آيات بر أو واجب نيست و هم چنين است اگر دو نفر كه عادل
بودن آنان معلوم نيست بگويند خورشيد يا ماه گرفته بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.
(مسأله 1494) اگر انسان به گفته كساني كه از روى قاعده علمي وقت گرفتن
خورشيد و ماه را مىدانند اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته بايد نماز آيات را
بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مىگيرد و فلان مقدار طول مىكشد
و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند بايد به حرف آنان عمل نمايد.
(مسأله 1495) اگر بفهمد نماز آياتي كه خوانده باطل بوده بايد دوباره بخواند
و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
256

(مسأله 1496) اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود
چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد هر كدام را أول بخواند اشكال ندارد و اگر وقت
يكى از آن دو تنگ بأشد أول آن را بخواند و اگر هر دو تنگ بأشد بايد أول نماز يوميه را
بخواند.
(مسأله 1497) اگر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است چنانچه
وقت نماز يوميه هم تنگ بأشد بايد آن را تمام كند بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز
يوميه تنگ نباشد آن را بشكند و أول نماز آيات و بعد نماز يوميه را بجا آورد.
(مسأله 1498) اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است بايد
نماز آيات را رها كند و مشغول نماز يوميه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد پيش از
انجام كارى كه نماز را به هم بزند بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.
(مسأله 1499) اگر در حال حيض يا نفاس زن آفتاب يا ماه بگيرد يا رعد و برق
و مانند اينها اتفاق بيفتد نماز آيات بر أو واجب نيست و لكن بنابر احتياط واجب آن را
قضا نمايد.
دستور نماز آيات
(مسأله 1500) نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور
آن أين است كه انسان بعد از نيت تكبير بگويد و يك حمد و يك سوره تمام بخواند
و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد دوباره يك حمد و يك سوره بخواند باز به ركوع رود
تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوم را هم
مثل ركعت أول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.
(مسأله 1501) در نماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن
حمد آيه‌هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آية يا كمتر يا بيشتر از آن را بخواند
257

و به ركوع رود و سر بردارد و بدون أين كه حمد بخواند قسمت دوم از همان سوره را
بخواند و به ركوع رود و همين طور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد مثلا به قصد
سوره (قل هو الله أحد) (بسم الله الرحمن الرحيم) بگويد و به ركوع رود بعد بايستد
و بگويد (قل هو الله أحد) دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد (الله
الصمد) باز به ركوع رود و بايستد و بگويد (لم يلد و لم يولد) و برود به ركوع باز هم سر
بردارد و بگويد (و لم يكن له كفوا أحد) و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر
برداشتن دو سجده كند و ركعت دوم را هم مثل ركعت أول بجا آورد و بعد از سجده دوم
تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
و نيز جائز است كه به كمتر از پنج قسمت تقسيم نمايد لكن هر وقت سوره را
تمام كرد لازم است حمد را قبل از ركوع بعدى بخواند.
(مسأله 1502) اگر در يك ركعت از نماز آيات پنج مرتبه حمد و سوره بخواند
و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند مانعى ندارد.
(مسأله 1503) چيزهائى كه در نمازهاى يوميه واجب و مستحب است در نماز
آيات هم واجب و مستحب مىباشد، ولى در نماز آيات در صورتي كه با جماعت بأشد
مستحب است بجاى اذان و اقامه سه مرتبه بگويند " الصلاة " و در غير جماعت چيزى
نيست.
(مسأله 1504) مستحب است پيش از ركوع و بعد از آن تكبير بگويد و بعد از
ركوع پنجم و دهم بعد از تكبير " سمع الله لمن حمده " نيز بگويد.
(مسأله 1505) مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم
قنوت بخواند و اگر فقط قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافيست.
(مسأله 1506) اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جائى
نرسد نماز باطل است.
(مسأله 1507) اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت أول است يا در ركوع أول
ركعت دوم و فكرش به جائى نرسد نمازش باطل است. ولى اگر مثلا شك كند كه چهار
258

ركوع كرده يا پنج ركوع، ركوعى را كه شك دارد بجا آورده يا نه بايد بجا آورد
(مسأله 1508) هر يك از ركوع‌هاى نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا اشتباها
كم شود نماز باطل است و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر عمدا يا سهوا زياد
شود.
نماز عيد فطر و قربان
(مسأله 1509) نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام عليه السلام واجب
است و بايد با جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام عليه السلام غائب است
مستحب مىباشد و مىشود آن را با جماعت يا فرادى خواند.
(مسأله 1510) وقت نماز عيد فطر و قربان از أول آفتاب روز عيد تا ظهر است.
(مسأله 1511) مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند
و در عيد فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم
بدهند بعد نماز عيد را بخوانند.
(مسأله 1512) نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت أول بعد از
خواندن حمد و سوره بايد پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از
قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخيزد و در
ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به
ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
(مسأله 1513) در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى بخوانند كافيست
ولى بهتر است أين دعا را بخوانند " اللهم أهل الكبرياء والعظمة و أهل الجود
والجبروت و أهل العفو والرحمة و أهل التقوى والمغفرة أسألك به حق هذا اليوم
الذي جعلته للمسلمين عيدا ولمحمد صلى الله عليه وآله ذخرا و شرفا وكرامة
و مزيدا ان تصلى على محمد وآل محمد وان تدخلني في كل خير أدخلت فيه
259

محمدا وآل محمد وان تخرجني من كل سوء أخرجت منه محمدا وآل محمد
صلواتك عليه وعليهم اللهم إني أسألك خير ما سألك به عبادك الصالحون واعوذ
بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون ".
(مسأله 1514) در زمان غائب بودن امام (عليه السلام) مستحب است بعد از نماز عيد فطر
و قربان دو خطبه بخواند و بين آن دو كمي بنشيند و بهتر است كه در خطبه عيد فطر
احكام زكات فطره و در خطبه عيد قربان احكام قرباني را بگويند.
(مسأله 1515) نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه در ركعت أول
آن سوره شمس " سوره 91 " و در ركعت دوم سوره غاشيه " سوره 88 " را بخوانند يا در
ركعت أول سوره سبح اسم " سوره 87 " و در ركعت دوم سوره شمس را بخواند.
(مسأله 1516) مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند ولى در مكة مستحب
است در مسجد الحرام خوانده شود.
(مسأله 1517) مستحب است پياده و پا برهنه و با وقار به نماز عيد بروند و پيش از
نماز غسل كنند و عمامه سفيدى بر سر بگذارند.
(مسأله 1518) مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند و در حال گفتن
تكبيرها دستها را بلند كنند و كسى كه نماز عيد مىخواند اگر امام جماعت است يا فرادى
نماز مىخواند نماز را بلند بخواند.
(مسأله 1519) بعد از نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح آن و بعد
از نماز عيد فطر مستحب است أين تكبيرها را بگويد " الله أكبر الله أكبر لا إله الا الله
والله أكبر الله أكبر و لله الحمد الله أكبر على ما هدانا ".
(مسأله 1520) مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه أول آنها نماز
ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبيرهائى را كه در مسأله پيش
گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد " الله أكبر على ما رزقنا من بهيمة الا نعام والحمد
لله على ما ابلانا ". ولى اگر عيد قربان را در منى بأشد مستحب است بعد از پانزده نماز
كه أول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذي حجه است أين
260

تكبيرها را بگويد.
(مسأله 1521) احتياط مستحب آنست كه زنها از رفتن به نماز عيد خوددارى
كنند، ولى أين احتياط براى زنهاى پير نيست.
(مسأله 1522) در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر مأموم بايد غير از حمد
و سوره چيزهاى ديگر نماز را خودش بخواند.
(مسأله 1523) اگر مأموم موقعى برسد كه امام مقداري از تكبيرها را گفته بعد از
آن كه امام به ركوع رفت بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها را كه با امام نگفته خودش بگويد
و اگر در هر قنوت يك " سبحان الله " يا يك " الحمد لله " بگويد كافيست.
(مسأله 1524) اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است مىتواند نيت
كند و تكبير أول نماز را بگويد و به ركوع رود.
(مسأله 1525) اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند احتياط
آنست كه بعد از نماز آن را بجا آورد و بهتر است كه اگر كارى كه براى آن در نماز يوميه
سجده سهو لازم است پيش آيد دو سجده سهو بنمايد.
أجير گرفتن براى نماز
(مسأله 1526) بعد از مرگ انسان مىشود براى نماز و عبادتهاى ديگر أو كه در
زندگى بجا نياورده ديگرى را أجير كنند يعنى به أو مزد دهند كه آنها را بجا آورد و اگر
كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است.
(مسأله 1527) انسان مىتواند براى بعضي از كارهاى مستحبى مثل زيارت قبر
پيغمبر صلى الله عليه وآله و امامان عليهم السلام از طرف زندگان أجير شود و نيز
مىتواند كار مستحبى را انجام دهد و ثواب آن را براى مردگان هديه نمايد.
(مسأله 1528) كسى كه براى نماز قضاى ميت أجير شده بايد يا مجتهد بأشد يا
مسائل نماز را از روى تقليد صحيح بداند يا آن كه عمل به احتياط كند در صورتي كه
261

موارد احتياط را كاملا بداند.
(مسأله 1529) أجير بايد موقع نيت ميت را معين نمايد و لازم نيست اسم أو را
بداند پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مىخوانم كه براى أو أجير شده أم كافيست.
(مسأله 1530) أجير بايد عمل را به قصد آنچه در ذمه ميت است بجا آورد و اگر
عملي را انجام دهد و ثواب آن را براى أو هديه كند كافى نيست.
(مسأله 1531) بايد كسى را أجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را انجام
مىدهد.
(مسأله 1532) كسى را كه براى نمازهاى ميت أجير كرده اند اگر بفهمند كه عمل را
بجا نياورده يا باطل انجام داده بايد دوباره أجير بگيرند.
(مسأله 1533) هر گاه شك كند كه أجير عمل را انجام داده يا نه همين كه مورد
اطمينان بأشد و بگويد انجام داده أم كافى است و هم چنين اگر شك كند كه عمل أو
صحيح بوده يا نه بنابر صحت آن بگذارد.
(مسأله 1534) كسى كه عذرى دارد مثلا نشسته نماز مىخواند نمىشود براى
نمازهاى ميت أجير كرد اگر چه نماز ميت هم همان طور قضا شده بأشد.
(مسأله 1535) مرد براى زن و زن براى مرد مىتواند أجير شود و در بلند
خواندن و آهسته خواندن نماز بايد أجير به تكليف خود عمل نمايد.
(مسأله 1536) در قضاى نمازهاى ميت ترتيب واجب نيست مگر در نمازهائى
كه أداء آنها ترتيب دارد مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز چنان كه سابقا
گذشت.
(مسأله 1537) اگر با أجير شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصى انجام دهد بايد
همان طور بجا آورد و اگر با أو شرط نكنند بايد در آن عمل به تكليف خود و تكليف ميت
رفتار نمايد اگر چه أين كار سبب تكرار عمل شود.
(مسأله 1538) اگر با أجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن
بخواند بايد مقداري از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد.
262

(مسأله 1539) اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت أجير كند بنابر آنچه در
مساله (1537) گفته شد لازم نيست براى هر كدام آنها وقتى را معين نمايد.
(مسأله 1540) اگر كسى أجير شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاى ميت را
بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد بايد براى نمازهائى كه مىدانند بجا نياورده
ديگرى را أجير نمايند. و اگر احتمال مىدهند كه بجا نياورده بنابر احتياط واجب نيز
أجير بگيرند.
(مسأله 1541) كسى را كه براى نمازهاى ميت أجير كرده اند اگر پيش از تمام
كردن نمازها بميرد و اجرت همه آنها را گرفته بأشد چنانچه شرط كرده باشند كه تمام
نمازها را خودش بخواند اگر قادر بر عمل بوده اجاره صحيح و اجاره كننده مىتواند
أجرة المثل باقيمانده را بگيرد يا آن كه اجاره را فسخ نموده، واجرة المثل مقداري را كه
بجا آورده كسر و ما بقى را بگيرد. و اگر قادر نبوده اجاره نسبت بما بعد فوت أجير
باطل است و مىتواند اجرة المسماى باقيمانده را گرفته يا آن كه اجاره مقدار گذشته
را فسخ نموده واجرة المثل أو را بدهد. و اگر شرط نكرده باشند كه خودش بخواند
بايد ورثه اش از مال أو كسى را أجير بگيرند، اما اگر مال نداشته بأشد بر ورثه أو چيزى
واجب نيست.
(مسأله 1542) اگر أجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد و خودش هم
نماز قضا داشته بأشد بعد از عمل نمودن به دستوري كه در مساله پيش گفته شد اگر
چيزى از مال أو زياد آمد در صورتي كه وصيت كرده بأشد و ورثه اجازه بدهند براى تمام
نمازهاى أو أجير بگيرند و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز أو برسانند.
263

احكام روزه
روزه آنست كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از
نه چيزى كه بعدا گفته مىشود خوددارى نمايد.
نيت
(مسأله 1543) در نيت روزه همين قدر كه بنا داشته بأشد براى انجام فرمان
خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد كافيست
و براى آن كه يقين كند تمام أين مدت را روزه بوده بايد مقداري پيش از اذان صبح
و مقداري هم بعد از مغرب از انجام كارى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد.
(مسأله 1544) بنابر احتياط واجب انسان بايد در هر شب از ماه رمضان براى
روزه فرداى آن نيت كند.
(مسأله 1545) وقت نيت روزه ماه رمضان از أول شب است تا اذان صبح.
(مسأله 1546) وقت نيت روزه مستحبى از أول شب است تا موقعى كه به اندازه
نيت كردن به مغرب وقت مانده بأشد كه اگر تا أين وقت كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام نداده بأشد و نيت روزه مستحبى كند روزه أو صحيح است.
(مسأله 1547) كسى كه پيش از اذان صبح در غير روزه ماه رمضان و غير روزه
واجبي كه وقت آن معين است بدون نيت روزه خوابيده است، اگر پيش از ظهر بيدار
شود و نيت كند روزه أو صحيح است چه روزه أو واجب بأشد چه مستحب. و اگر بعد از
ظهر بيدار شود نمىتواند نيت روزه واجب نمايد. و اما در ماه رمضان اگر بي نيت
خوابيده بأشد اگر چه پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند صحت روزه اش محل اشكال
است.
264

(مسأله 1548) اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگرى بگيرد در صورتي كه
چند روزه بر أو واجب بأشد بايد آن را معين نمايد مثلا نيت كند كه روزه قضايا روزه
نذر مىگيرم. ولى در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مىگيرم
بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند روزه ماه
رمضان حساب مىشود.
(مسأله 1549) اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نيت روزه غير رمضان كند بنابر
احتياط واجب نه روزه رمضان حساب مىشود و نه روزه أي كه قصد كرده است.
(مسأله 1550) اگر مثلا به نيت روز أول ماه روزه بگيرد بعد بفهمد دوم يا سوم
بوده روزه أو صحيح است.
(مسأله 1551) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و بعد از غروب
به هوش آيد بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 1552) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود و در بين روز به هوش
آيد احتياط واجب آنست كه روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد.
(مسأله 1553) اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود،
بنابر احتياط قضاى آن روز را بجا آورد.
(مسأله 1554) اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت
شود چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده بأشد يا بعد از ظهر ملتفت شود
كه ماه رمضان است روزه أو باطل مىباشد. ولى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نمايد. و بنابر احتياط واجب
اگر پيش از ظهر ملتفت شود و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده بأشد بايد نيت
روزه نمايد و قضاى آن روز را هم بجا آورد.
(مسأله 1555) اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود بايد روزه بگيرد.
(مسأله 1556) كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى أجير شده اگر روزه مستحبى
بگيرد اشكال ندارد. ولى كسى كه روزه قضايا روزه واجب ديگرى دارد نمىتواند
265

روزه مستحبى بگيرد و چنانچه فراموش كند و روزه مستحبى بگيرد در صورتي كه
پيش از ظهر يادش بيايد روزه مستحبى أو به هم مىخورد و مىتواند نيت خود را به روزه
واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود روزه أو باطل است و اگر بعد از مغرب
يادش بيايد روزه اش صحيح است.
(مسأله 1557) اگر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب
بأشد مثلا نذر كرده بأشد كه روز معينى را روزه بگيرد چنانچه عمدا تا اذان صبح نيت
نكند روزه اش باطل است. و اگر نداند كه روزه آن روز بر أو واجب است يا فراموش
كند و پيش از ظهر يادش بيايد چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده بأشد
و نيت كند روزه أو صحيح و اگر نه باطل مىباشد.
(مسأله 1558) اگر براى روزه واجب غير معينى مثل روزه كفاره عمدا تا نزديك
ظهر نيت نكند اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته بأشد كه روزه نگيرد
يا ترديد داشته بأشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده
بأشد و پيش از ظهر نيت كند. روزه أو صحيح است.
(مسأله 1559) اگر در ماه رمضان پيش از ظهر كافر مسلمان شود لازم نيست بقيه
روز را امساك نمايد.
(مسأله 1560) اگر در وسط روز ماه رمضان پيش از ظهر يا بعد از آن مريض
خوب شود روزه آن روز بر أو واجب نيست هر چند تا آن وقت كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام نداده بأشد.
(مسأله 1561) روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا أول رمضان،
واجب نيست روزه بگيرد. و اگر بخواهد روزه بگيرد نمىتواند نيت روزه رمضان كند يا
نيت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نيست روزه قضا يا مانند آن
بأشد بلكه بايد نيت روزه قضا و مانند آن بنمايد و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده
از رمضان حساب مىشود. ولى در صورتي كه قصد كند آنچه را كه فعلا خدا از أو
خواسته است انجام دهد و بعد معلوم شود رمضان بوده نيز كافى است.
266

(مسأله 1562) اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا أول رمضان به نيت
روزه قضاء يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان
است بايد نيت روزه ماه رمضان كند.
(مسأله 1563) اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه
خود را باطل كند يا نه يا قصد كند كه روزه را باطل كند روزه اش باطل مىشود اگر چه
از قصدي كه كرده توبه نمايد و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد.
(مسأله 1564) در روزه مستحب و روزه واجبي كه وقت آن معين نيست مثل
روزه كفاره اگر قصد كند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد يا مردد شود كه بجا
آورد يا نه چنانچه بجا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند روزه أو صحيح
است.
چيزهائى كه روزه را باطل مىكند
(مسأله 1565) نه چيز روزه را باطل مىكند.
" أول " خوردن و آشاميدن.
" دوم " جماع.
" سوم " استمناء و استمناء آنست كه انسان با خود يا ديگرى غير از جماع
كارى كند كه منى از أو بيرون آيد.
" چهارم " دروغ بستن به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه وآله) و جانشينان پيغمبر (عليهم السلام).
" پنجم " رساندن غبار به حلق.
" ششم " بنابر احتياط واجب فرو بردن تمام سر در آب.
" هفتم " باقيماندن بر جنابت و هم چنين بنابر احتياط واجب حيض و نفاس تا
اذان صبح.
" هشتم " اماله كردن با چيزهاى روان.
267

" نهم " قى كردن. و احكام اينها در مسائل آينده گفته مىشود.
1 - خوردن و آشاميدن
(مسأله 1566) اگر روزه دار با التفات به أين كه روزه دارد عمدا چيزى بخورد يا
بياشامد روزه أو باطل مىشود چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول بأشد مثل نان
و آب چه معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت و چه كم بأشد يا زياد حتى اگر
مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه
باطل مىشود مگر آن كه رطوبت مسواك در آب دهان بطورى از بين برود كه رطوبت
خارج به آن گفته نشود.
(مسأله 1567) اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده بايد لقمه
را از دهان بيرون آورد و چنانچه عمدا فرو ببرد روزه اش باطل است و به دستوري كه بعدا
گفته خواهد شد كفاره هم بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1568) اگر روزه دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد روزه اش باطل نمى
شود.
(مسأله 1569) آمپولى كه عضو را بي حس مىكند يا به جهت ديگر استعمال مى
شود براى روزه دار اشكال ندارد. و احتياط واجب آنست كه از استعمال آمپولى كه
بجاى غذا به كار مىبرند خوددارى كند.
(مسأله 1570) اگر روزه دار چيزى را كه لأي دندان مانده است عمدا فرو ببرد
روزه اش باطل مىشود.
(مسأله 1571) كسى كه مىخواهد روزه بگيرد لازم نيست پيش از اذان
دندانهايش را خلال كند. ولى اگر بداند غذائى كه لأي دندان مانده در روز فرو مىرود
چنانچه خلال نكند و چيزى از آن فرو رود روزه اش باطل مىشود.
(مسأله 1572) فرو بردن آب دهان روزه را باطل نمىكند ولى اگر آب زيادى
به واسطه خيال كردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده بأشد بنابر احتياط واجب
268

روزه را باطل مىكند.
(مسأله 1573) فرو بردن أخلاط سر و سينه تا به فضاى دهان نرسيده اشكال ندارد
ولى اگر داخل فضاى دهان شود احتياط واجب آنست كه آن را فرو نبرند.
(مسأله 1574) اگر روزه دار بقدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد مىتواند
به اندازه أي كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد ولى روزه أو باطل مىشود. و بنابر
مشهور اگر ماه رمضان بأشد بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را باطل
مىكند خوددارى نمايد.
(مسأله 1575) جويدن غذا براى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه
معمولا به حلق نمىرسد اگر چه اتفاقا به حلق برسد روزه را باطل نمىكند ولى اگر انسان از
أول بداند كه به حلق مىرسد و به حلق برسد روزه اش باطل مىشود و بايد قضاى آن را بگيرد
و كفاره هم بر أو واجب است.
(مسأله 1576) انسان نمىتواند براى ضعف روزه را بخورد ولى اگر ضعف أو
به قدريست كه معمولا نمىشود آن را تحمل كرد خوردن روزه اشكال ندارد.
2 - جماع
(مسأله 1577) جماع روزه را باطل مىكند اگر چه فقط به مقدار ختنه گاه داخل
شود و منى هم بيرون نيايد.
(مسأله 1578) اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد روزه
باطل نمىشود.
(مسأله 1579) اگر قصد جماع نمايد و شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا
نه روزه أو باطل است. و لازم است قضاء نمايد ولى كفاره واجب نيست.
(مسأله 1580) اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد يا أو را به جماع
مجبور نمايند به نحوى كه از اختيار أو خارج شود روزه أو باطل نمىشود. ولى چنانچه
در بين جماع يادش بيايد يا جبر از أو برداشته شود بايد فورا از حال جماع خارج
269

شود و اگر خارج نشود روزه أو باطل است.
3 - استمناء
(مسأله 1581) اگر روزه دار استمناء كند (معناى استمناء در مساله 1566
گذشت) روزه اش باطل مىشود.
(مسأله 1582) اگر بي اختيار منى از انسان بيرون آيد روزه اش باطل نيست.
(مسأله 1583) هر گاه روزه دار بداند اگر در روز بخوابد محتلم مىشود يعنى در
خواب منى از أو بيرون مىآيد جايز است بخوابد هر چند بسبب نخوابيدن به زحمت
نيفتد و اگر محتلم شود روزه اش باطل نمىشود.
(مسأله 1584) اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود واجب
نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
(مسأله 1585) روزه داري كه محتلم شده مىتواند بول كند اگر چه بداند به واسطه
بول كردن باقيمانده منى از مجرى بيرون مىآيد.
(مسأله 1586) روزه داري كه محتلم شده اگر بداند منى در مجرى مانده و در
صورتي كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از أو بيرون مىآيد بنابر احتياط
واجب بايد پيش از غسل بول كند.
(مسأله 1587) كسى كه به قصد بيرون آمدن منى بازى و شوخى كند اگر چه منى از
أو بيرون نيايد بايد روزه را تمام كند و قضا هم بنمايد.
(مسأله 1588) اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى مثلا با زن خود بازى
و شوخى كند چنانچه اطمينان ندارد كه منى از أو خارج نمىشود اگر منى بيرون آيد
روزه أو باطل است. بلكه اگر اطمينان دارد در صورتي كه اتفاقا منى از أو بيرون آيد
بنابر احتياط واجب روزه اش باطل است.
270

4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر صلى الله عليه وآله
(مسأله 1589) اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به إشارة و مانند اينها به خدا و پيغمبر
صلى الله عليه وآله و جانشينان آن حضرت عليهم السلام و بناء بر احتياط واجب به
ساير پيغمبران و جانشينان آنها عليهم السلام عمدا نسبتي را بدهد كه دروغ است اگر
چه فورا بگويد دروغ گفتم يا توبه كند روزه أو باطل است. و احتياط واجب آنست كه
به حضرت زهرا سلام الله عليها هم بدروغ نسبتي ندهد.
(مسأله 1590) اگر بخواهد خبري را كه نمىداند راست است يا دروغ، نقل كند
بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه آن خبر را گفته يا از كتابي كه آن خبر در آن نوشته
شده نقل نمايد.
(مسأله 1591) اگر چيزى را به اعتقاد أين كه راست است از قول خدا يا
پيغمبر (صلى الله عليه وآله) نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش باطل نمىشود.
(مسأله 1592) كسى كه مىداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه وآله) روزه را باطل
مىكند اگر چيزى را كه مىداند دروغ است به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه وآله) نسبت دهد و بعدا بفهمد
آنچه را كه گفته راست بوده بايد روزه را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد.
(مسأله 1593) اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه وآله)
و جانشينان پيغمبر (عليهم السلام) نسبت دهد روزه اش باطل مىشود ولى اگر از قول كسى كه آن
دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.
(مسأله 1594) اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر (صلى الله عليه وآله) چنين مطلبي فرموده اند
و أو جائى كه در جواب بايد بگويد نه، عمدا بگويد بلى، يا جائى كه بايد بگويد بلى
عمدا بگويد نه روزه اش باطل مىشود.
(مسأله 1595) اگر از قول خدا يا پيغمبر (صلى الله عليه وآله) حرف راستى را بگويد بعد بگويد
دروغ گفتم يا در شب بدروغ به آنان نسبتي بدهد و فرداى آن كه روزه مىباشد بگويد
آنچه ديشب گفتم راست است روزه اش باطل مىشود.
271

5 - رساندن غبار به حلق
(مسأله 1596) بنابر احتياط واجب رساندن غبار غليظ يا غير غليظ به حلق روزه
را باطل مىكند چه غبار از چيزى بأشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد يا غبار
چيزى بأشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك.
(مسأله 1597) اگر به واسطه باد غبارى پيدا شود و انسان با أين كه متوجه است
مواظبت نكند و به حلق برسد بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مىشود.
(مسأله 1598) احتياط واجب آنست كه روزه دار دود سيگار و تنباكو و مانند
اينها را هم به حلق نرساند.
(مسأله 1599) اگر مواظبت نكند و غبار يا دود داخل حلق شود چنانچه يقين
يا اطمينان داشته كه به حلق نمىرسد روزه اش صحيح است و اگر گمان مىكرده كه
به حلق نمىرسد بهتر آنست كه آن روزه را قضا كند.
(مسأله 1600) اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند يا بي اختيار غبار
و مانند آن به حلق أو برسد روزه اش باطل نمىشود.
6 - فرو بردن سر در آب
(مسأله 1601) اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد اگر چه باقي بدن أو
از آب بيرون بأشد بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مىشود. ولى اگر تمام بدن را
آب بگيرد و مقداري از سر بيرون بأشد روزه باطل نمىشود.
(مسأله 1602) اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب فرو
برد روزه اش باطل نمىشود.
(مسأله 1603) اگر به قصد أين كه تمام سر را زير آب ببرد در آب فرو رود و شك
كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه روزه اش باطل است ولى كفاره ندارد.
(مسأله 1604) اگر تمام سر زير آب رود اگر چه مقداري از موها بيرون بماند
روزه باطل مىشود.
272

(مسأله 1605) سر فرو بردن در غير آب از چيزهاى روان مانند شير به روزه
ضرري ندارد بلكه أظهر أين است كه فرو بردن سر در آب مضاف نيز روزه را باطل
نمىكند اگر چه أحوط ترك است.
(مسأله 1606) اگر روزه دار بي اختيار در آب بيفتد و آب تمام سر أو را بگيرد، يا
فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد روزه أو باطل نمىشود.
(مسأله 1607) اگر به خيال أين كه آب سر أو را نمىگيرد خود را در آب بيندازد و آب
تمام سر أو را بگيرد روزه اش اشكال ندارد.
(مسأله 1608) اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد يا ديگرى
به زور سر أو را در آب فرو برد چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است يا آن كس
دست بردارد بايد فورا سر را بيرون آورد و چنانچه بيرون نياورد روزه اش باطل
مىشود.
(مسأله 1609) اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو
برد روزه و غسل أو هر دو صحيح است.
(مسأله 1610) اگر بداند كه روزه است و عمدا براى غسل سر را در آب فرو برد
چنانچه روزه رمضان بأشد روزه و غسل أو هر دو باطل است و اگر روزه واجبي بأشد
كه وقت معينى دارد روزه اش باطل و ظاهرا غسلش صحيح است ولى سزاوار است
احتياط را ترك ننمايد. و اما اگر روزه مستحب بأشد يا روزه واجبي بأشد كه مثل روزه
كفاره وقت معينى ندارد غسل أو صحيح و روزه اش باطل مىباشد.
(مسأله 1611) اگر براى آن كه كسى را از غرق شدن نجات دهد سر را در آب فرو
برد اگر چه نجات دادن أو واجب بأشد بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مىشود.
7 - باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح
(مسأله 1612) اگر جنب عمدا در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نكند روزه اش
باطل است و كسى كه وظيفه اش تيمم است و عمدا تيمم ننمايد روزه اش نيز باطل
است. و حكم قضاى ماه رمضان بعدا خواهد آمد.
273

(مسأله 1613) اگر در روزه غير ماه رمضان و قضاى آن از روزه‌هاى واجبي كه
مثل روزه ماه رمضان وقت آن معين است جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند أظهر
أين است كه روزه اش صحيح است.
(مسأله 1614) كسى كه در شب ماه رمضان جنب است چنانچه عمدا غسل نكند
تا وقت تنگ شود بنابر احتياط واجب بايد تيمم كند و روزه بگيرد و قضاى آن را هم بجا
آورد.
(مسأله 1615) اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز
يادش بيايد بايد روزه آن روز را قضا نمايد و اگر بعد از چند روز يادش بيايد روزه هر
چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد مثلا اگر نمىداند سه روز جنب بوده يا
چهار روز بايد روزه سه روز را قضا كند.
(مسأله 1616) كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت
ندارد اگر خود را جنب كند روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1617) اگر براى آن كه بفهمد وقت دارد يا نه جستجو نمايد و گمان كند كه
به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تيمم كند
روزه‌اش صحيح است. و اگر بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد و خود را جنب
نمايد و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و با تيمم روزه بگيرد بنابر احتياط واجب بايد روزه
آن روز را قضا كند.
(مسأله 1618) كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مىداند كه اگر بخوابد تا
صبح بيدار نمىشود نبايد غسل نكرده بخوابد و چنانچه پيش از غسل بخوابد و تا صبح
بيدار نشود روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1619) كسى كه در شب ماه رمضان جنب شده در صورتي كه عادتش به
بيدار شدن نباشد بنابر احتياط لازم قبل از خوابيدن غسل نمايد، اگر چه احتمال بدهد
كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود.
(مسأله 1620) كسى كه در شب ماه رمضان جنب است چنانچه تصميم داشته
274

بأشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با أين تصميم بخوابد و تا اذان خواب بماند در
صورتي كه عادت بيدار شدن قبل از اذان صبح را داشته و احتمال بيدار شدن را نيز
بدهد. روزه اش صحيح است و احتياط آنست كه روزه آن روز را قضا نمايد.
(مسأله 1621) كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مىداند يا احتمال مىدهد
كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود چنانچه غفلت داشته بأشد كه بعد از
بيدار شدن بايد غسل كند در صورتي كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند قضا بر أو
واجب مىشود.
(مسأله 1622) كسى كه در شب ماه رمضان جنب است چنانچه نخواهد بعد از
بيدار شدن غسل كند يا ترديد داشته بأشد كه غسل كند يا نه در صورتي كه بخوابد
و بيدار نشود روزه اش باطل و قضا و كفاره لازم است.
(مسأله 1623) اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و يقين كند يا
احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود و تصميم هم داشته
بأشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود بايد
روزه آن روز را قضا كند و اگر از خواب دوم بيدار شود و براى مرتبه سوم بخوابد و تا
اذان صبح بيدار نشود بايد روزه آن روز را قضا كند و بنابر احتياط استحبابي كفاره نيز
بدهد.
(مسأله 1624) مراد از خواب أول و دوم و سوم در صورتي كه انسان در خواب
محتلم شود خوابى است كه بعد از بيدار شدن بخوابد و اما خوابى كه در آن محتلم شده
خواب أول حساب نمىشود.
(مسأله 1625) اگر روزه دار در روز محتلم شود واجب نيست فورا غسل كند.
(مسأله 1626) هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم
شده اگر چه بداند پيش از اذان محتلم شده روزه أو صحيح است.
(مسأله 1627) كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد هر گاه تا اذان
صبح جنب بماند اگر چه از روى عمد نباشد روزه أو باطل است.
275

(مسأله 1632) كسى كه مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد اگر بعد از اذان
صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است روزه أو باطل
است. ولى چنانچه وقت قضاى روزه تا آمدن ماه رمضان ديگر تنگ است مثلا پنج
روز روزه قضاى رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است بهتر آنست كه آن روز
را روزه بگيرد و بعد از رمضان هم عوض آن را بجا آورد.
(مسأله 1633) اگر در روزه واجبي غير قضاى روزه رمضان از روزه هائى كه مثل
روزه كفاره وقت معينى ندارد عمدا تا اذان صبح جنب بماند أظهر أين است كه روزه اش
صحيح است ولى بهتر آنست كه غير از آن روز، روز ديگرى را روزه بگيرد.
(مسأله 1634) اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمدا
غسل نكند بنابر احتياط واجب در روزه ماه رمضان روزه اش باطل است. و در غير آن
باطل نيست اگر چه أحوط غسل كردن است و هم چنين زنى كه وظيفه اش نسبت
به حيض يا نفاس تيمم است در روزه ماه رمضان اگر عمدا پيش از اذان صبح تيمم نكند
بنابر احتياط واجب روزه اش باطل است.
(مسأله 1635) اگر زن پيش از اذان صبح در ماه رمضان از حيض يا نفاس پاك
شود و براى غسل وقت نداشته بأشد بايد تيمم نمايد و بنابر احتياط واجب بايد تا اذان
صبح بيدار بماند و هم چنين است حكم جنب در صورتي كه وظيفه اش تيمم بأشد.
276

(مسأله 1636) اگر زن نزديك اذان صبح در ماه مبارك رمضان از حيض يا نفاس
پاك شود و براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته بأشد روزه اش صحيح است.
(مسأله 1637) اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود يا در
بين روز خون حيض يا نفاس ببيند اگر چه نزديك مغرب بأشد روزه أو باطل است.
(مسأله 1638) اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا
چند روز يادش بيايد. روزه هائى كه گرفته بنابر احتياط واجب باطل است و بايد قضا
نمايد.
(مسأله 1639) اگر زن پيش از اذان صبح در ماه رمضان از حيض يا نفاس پاك
شود و در غسل كردن كوتاهى كند و تا اذان غسل نكند بنابر احتياط واجب روزه اش
باطل است ولى چنانچه كوتاهى نكند مثلا منتظر بأشد كه حمام زنانه شود اگر چه سه
مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند روزه أو صحيح است.
(مسأله 1640) اگر زنى كه در حال استحاضة كثيره است غسلهاى خود را
به تفصيلي كه در احكام استحاضة در صفحه (89) گفته شد بجا آورد روزه أو صحيح
است.
(مسأله 1641) كسى كه مس ميت كرده يعنى جائى از بدن خود را به بدن ميت
رسانده مىتواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم ميت را مس
نمايد روزه أو باطل نمىشود.
8 - اماله كردن
(مسأله 1642) اماله كردن با چيز روان اگر چه از روى ناچارى و براى معالجه
بأشد روزه را باطل مىكند.
9 - قئ كردن
(مسأله 1643) هر گاه روزه دار عمدا قئ كند اگر چه بواسطة مرض و مانند آن
277

ناچار بأشد روزه اش باطل مىشود ولى اگر سهوا يا بي اختيار قئ كند اشكال ندارد.
(مسأله 1644) اگر در شب چيزى بخورد كه مىداند بواسطة خوردن آن در روز بي
اختيار قئ مىكند احتياط واجب آنست كه روزه آن روز را قضا نمايد.
(مسأله 1645) اگر روزه دار بتواند از قئ كردن خوددارى كند، چنانچه براى أو
ضرر و مشقت نداشته بأشد بايد خوددارى نمايد.
(مسأله 1646) اگر مگس در گلوى روزه دار برود چنانچه ممكن بأشد بايد آن را
بيرون آورد و روزه أو باطل نمىشود. ولى اگر بداند كه بواسطة بيرون آوردن آن قئ
مىكند واجب نيست بيرون آورد و روزه أو صحيح است.
(مسأله 1647) اگر سهوا چيزى را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش بيايد
كه روزه است بيرون آوردن آن لازم نيست و روزه أو صحيح است.
(مسأله 1648) اگر يقين داشته بأشد كه بواسطة آروغ زدن چيزى از گلو بيرون
مىآيد بنابر احتياط نبايد عمدا آروغ بزند ولى اگر يقين نداشته بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 1649) اگر آروغ بزند و چيزى در گلو يا دهانش بيايد بايد آن را بيرون
بريزد و اگر بي اختيار فرو رود روزه اش صحيح است.
احكام چيزهائى كه روزه را باطل مىكند
(مسأله 1650) اگر انسان عمدا و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل مىكند
انجام دهد روزه أو باطل مىشود و چنانچه از روى عمد نباشد اشكال ندارد ولى جنب
اگر بخوابد و به تفصيلي كه در مساله (1624) گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه أو
باطل است.
(مسأله 1651) اگر روزه دار سهوا يكى از كارهائى كه روزه را باطل مىكند انجام
دهد و به خيال أين كه روزه اش باطل شده عمدا دوباره يكى از آنها را بجا آورد روزه أو
باطل مىشود.
278

(مسأله 1652) اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند يا سر أو را به زور در آب
فرو برند روزه أو باطل نمىشود ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا
به أو بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مىزنيم و خودش براى جلوگيرى از
ضرر چيزى بخورد روزه أو باطل مىشود.
(مسأله 1653) روزه دار نبايد جائى برود كه مىداند چيزى در گلويش مىريزند يا
مجبورش مىكنند كه خودش روزه خود را باطل كند و اگر برود و چيزى در گلويش
بريزند يا از روى ناچارى خودش كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد روزه أو
باطل مىشود بلكه اگر قصد رفتن كند اگر چه نرود روزه اش باطل است.
آنچه براى روزه دار مكروه است
(مسأله 1654) بنابر آنچه فقهاء رضوان الله تعالى عليهم فرموده اند چند چيز براى
روزه دار مكروه است و از آن جمله است: (أول) دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن در
صورتي كه مزه يا بوى آن به حلق برسد. (دوم) انجام دادن هر كارى مانند خون گرفتن
و حمام رفتن كه باعث ضعف مىشود. (سوم) انفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مىرسد
و اگر بداند به حلق مىرسد جايز نيست. (چهارم) بو كردن گياههاى معطر. (پنجم)
نشستن زن در آب. (ششم) استعمال شياف (هفتم) تر كردن لباسى كه در بدن است
(هشتم) كشيدن دندان و هر كارى كه بواسطة آن از دهان خون بيايد (نهم) مسواك
كردن با چوب تر (دهم) بي جهت آب يا چيزى روان در دهان كردن. و نيز مكروه است
مرد بدون قصد بيرون آمدن منى زن خود را ببوسد يا كارى كند كه شهوت خود را
به حركت آورد. و اگر به قصد بيرون آمدن منى بأشد روزه أو باطل مىشود.
279

جائى كه قضا و كفاره واجب است
(مسأله 1655) اگر در روزه رمضان در شب جنب شود و به تفصيلي كه در مساله
(1624) گفته شد بيدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود فقط بايد قضاى
آن روزه را بگيرد. ولى اگر كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند عمدا انجام دهد در
صورتي كه مىدانسته آن كار روزه را باطل مىكند قضا و كفاره بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1656) اگر بواسطة ندانستن مساله كارى انجام دهد كه روزه را باطل
مىكند ظاهر أين است كه كفاره بر أو واجب نيست. ولى اگر عمدا به خدا و پيغمبر صلى الله
عليه وآله بدروغ نسبتي بدهد و بداند كه حرام است و نداند كه أين عمل روزه را باطل
مىكند، بنابر احتياط واجب كفاره نيز واجب است.
كفاره روزه
(مسأله 1657) در كفاره افطار روزه ماه رمضان بايد يك بنده آزاد كند يا
بدستورى كه در مساله بعد گفته مىشود دو ماه روزه بگيرد يا شصت فقير را سير كند يا
به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو يا نان و مانند اينها
بدهد و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد بنابر احتياط بايد به قدر امكان تصدق
و استغفار نمايد و احتياط واجب آنست كه هر وقت بتواند كفاره را بدهد.
(مسأله 1658) كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره ماه رمضان را بگيرد بايد يك ماه
تمام و يك روز آن را از ماه ديگر پى در پى بگيرد و اگر بقيه آن پى در پى نباشد اشكال
ندارد.
(مسأله 1659) كسى كه مىخواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد نبايد موقعى
شروع كند كه در بين يك ماه و يك روز روزى بأشد كه مانند عيد قربان روزه آن حرام
280

است.
(مسأله 1660) كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد اگر در بين آن بدون عذر يك
روز روزه نگيرد بايد روزه‌ها را از سر بگيرد.
(مسأله 1661) اگر در بين روزهائى كه بايد پى در پى روزه بگيرد عذرى مثل
حيض يا نفاس يا سفري كه در رفتن آن مجبور است براى أو پيش آيد بعد از بر طرف
شدن عذر واجب نيست روزه‌ها را از سر بگيرد بلكه بقيه را بعد از بر طرف شدن عذر
بجا مىآورد.
(مسأله 1662) اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند چه آن چيز أصلا حرام
بأشد مثل شراب و زنا يا به جهتي حرام شده بأشد مثل خوردن غذاى حلالى كه براى
انسان ضرر كلى دارد و نزديكى كردن با عيال خود در حال حيض بنابر احتياط كفاره
جمع بر أو واجب مىشود يعنى بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت
فقير را سير كند يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريبا ده سير است گندم يا جو يا نان و مانند
اينها بدهد. و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد هر كدام آنها كه ممكن است بايد
انجام دهد.
(مسأله 1663) اگر روزه دار دروغى را به خدا و پيغمبر صلى الله عليه وآله عمدا
نسبت دهد بنابر احتياط كفاره جمع كه تفصيل آن در مساله پيش گفته شد بر أو واجب
مىشود.
(مسأله 1664) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند براى
هر دفعه يك كفاره بر أو واجب است. و ظاهر أين است كه استمناء نيز حكم جماع را دارد.
(مسأله 1665) اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع
و استمناء، كار ديگرى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد براى همه آنها يك كفاره
كافيست.
(مسأله 1666) اگر روزه دار غير از جماع و استمناء كار ديگرى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نمايد براى هر كدام يك كفاره واجب
281

مىشود.
(مسأله 1667) اگر روزه دار غير از جماع و استمناء كار ديگرى كه حلال است
و روزه را باطل مىكند انجام دهد مثلا آب بياشامد و بعد كار ديگرى كه حرام است
و روزه را باطل مىكند غير از جماع و استمناء انجام دهد مثلا غذاى حرامى بخورد يك
كفاره كافيست.
(مسأله 1668) اگر روزه دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد چنانچه عمدا
آن را فرو ببرد روزه اش باطل است و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر أو واجب
مىشود. و اگر خوردن آن چيز حرام بأشد، مثلا موقع آروغ زدن خون يا غذائى كه از
صورت غذا بودن خارج است به دهان أو بيايد و عمدا آن را فرو برد بايد قضاى آن روزه
را بگيرد و بنابر احتياط كفاره جمع هم بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1669) اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد چنانچه در آن روز عمدا
روزه خود را باطل كند بايد كفاره بدهد و كفاره آن به نحوى است كه در كفاره نذر بيايد.
(مسأله 1670) اگر روزه دار بگفته كسى كه مىگويد مغرب شده و اعتماد بگفته أو
نيست افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است يا شك كند كه مغرب بوده است يا نه،
قضا و كفاره بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1671) كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده اگر بعد از ظهر مسافرت
كند يا پيش از ظهر براى فرار از كفاره سفر نمايد كفاره از أو ساقط نمىشود بلكه اگر
قبل از ظهر مسافرتى براى أو پيش آمد كند نيز كفاره از أو ساقط نمىشود.
(مسأله 1672) اگر عمدا روزه خود را باطل كند و بعد عذرى مانند حيض يا نفاس
يا مرض براى أو پيدا شود احتياط واجب أين است كه كفاره را بدهد.
(مسأله 1673) اگر يقين كند كه روز أول ماه رمضان است و عمدا روزه خود را
باطل كند بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده كفاره بر أو واجب نيست.
(مسأله 1674) اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا أول شوال، و عمدا
روزه خود را باطل كند بعد معلوم شود أول شوال بوده كفاره بر أو واجب نيست.
(مسأله 1675) اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع
282

كند چنانچه زن را مجبور كرده بأشد، بايد كفاره روزه خود و روزه زن را بدهد، و اگر
زن به جماع راضى بوده بر هر كدام يك كفاره واجب مىشود.
(مسأله 1676) اگر زنى شوهر روزه دار خود را مجبور كند كه با أو جماع نمايد
واجب نيست كفاره روزه شوهر را بدهد.
(مسأله 1677) اگر روزه دار در ماه رمضان زن خود را مجبور به جماع كند و در بين
جماع زن راضى شود بنابر احتياط واجب بايد مرد دو كفاره و زن يك كفاره بدهد.
(مسأله 1678) اگر روزه دار در ماه مبارك رمضان با زن روزه دار خود كه خواب
است جماع نمايد يك كفاره بر أو واجب مىشود و روزه زن صحيح است.
(مسأله 1679) اگر مرد زن خود را يا زن شوهر خود را مجبور كند كه غير جماع
كارى ديگر كه روزه را باطل مىكند بجا آورد بر هيچ يك از آنها كفاره واجب نيست.
(مسأله 1680) كسى كه بواسطة مسافرت يا مرض روزه نمىگيرد نمىتواند زن
روزه دار خود را مجبور به جماع كند. ولى اگر أو را مجبور نمايد كفاره بر مرد نيز واجب
نيست.
(مسأله 1681) انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند يا تا زماني آن را
تأخير اندازد كه اطمينان دارد از آن زمان به بعد نمىتواند كفاره را بدهد ولى لازم
نيست فورا آن را انجام دهد.
(مسأله 1682) اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نياورد چيزى
بر آن اضافه نمىشود.
(مسأله 1683) كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد نمى
تواند به هر كدام از آنها بيشتر از يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد يا يك فقير را
بيشتر از يك مرتبه سير نمايد و زيادى را از كفاره حساب نمايد، ولى مىتواند براى هر
يك از عيالات فقير اگر چه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد كه صرف آنان بنمايد.
(مسأله 1684) كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته اگر بعد از ظهر عمدا كارى
كه روزه را باطل مىكند انجام دهد بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير
است طعام بدهد و اگر نمىتواند سه روز روزه بگيرد.
283

جاهائى كه فقط قضاى روزه واجب است
(مسأله 1685) در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است و كفاره
واجب نيست:
(أول) آن كه در شب ماه رمضان جنب بأشد و به تفصيلي كه در مساله (1624)
گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار نشود، و بنابر احتياط حيض و نفاس حكم
جنابت را دارد.
(دوم) عملي كه روزه را باطل مىكند بجا نياورد ولى نيت روزه نكند يا ريا
نمايد يا قصد كند كه روزه نباشد يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد.
(سوم) آن كه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با حال جنابت يك
روز يا چند روز روزه بگيرد.
(چهارم) آن كه در ماه رمضان بدون أين كه تحقيق كند صبح شده يا نه كارى كه
روزه را باطل مىكند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده.
(پنجم) آن كه كسى بگويد صبح نشده و انسان بگفته أو كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده است.
(ششم) آن كه كسى بگويد صبح شده و انسان بگفته أو يقين نكند يا خيال كند
شوخى مىكند و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده
است.
(هفتم) آن كه نابينا و مانند آن بگفته كسى ديگر افطار كند بعد معلوم شود مغرب
نبوده است.
(هشتم) آن كه در هواي صاف بواسطة تاريكى گمان كند كه مغرب شده و افطار
كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است. بلكه در أين صورت بعيد نيست كه كفاره هم
لازم بأشد. ولى اگر در هواي ابر به گمان أين كه مغرب شده افطار كند بعد معلوم شود
284

مغرب نبوده قضا لازم نيست.
(نهم) آن كه براى خنك شدن يا بي جهت مضمضه كند يعنى آب در دهان
بگرداند و بي اختيار فرو رود و هم چنين است بنابر احتياط واجب اگر مضمضه براى
وضوى غير نماز واجب بأشد. ولى اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد يا
براى وضوى نماز واجب مضمضه كند و بي اختيار فرو رود قضا بر أو واجب نيست.
(دهم) آن كه كسى از جهت اكراه يا اضطرار يا تقيه افطار كند لازم است قضا
نمايد.
(مسأله 1686) اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بي اختيار فرو رود يا
آب داخل بيني كند و بي اختيار فرو رود قضا بر أو واجب نيست.
(مسأله 1687) مضمضه زياد براى روزه دار مكروه است و اگر بعد از مضمضه
بخواهد آب دهان را فرو برد بهتر آنست كه سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.
(مسأله 1688) اگر انسان بداند كه بواسطة مضمضه بي اختيار يا از روى فراموشى
آب وارد گلويش مىشود نبايد مضمضه كند.
(مسأله 1689) اگر در ماه رمضان بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و كارى
كه روزه را باطل مىكند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضا لازم نيست.
(مسأله 1690) اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه نمىتواند افطار كند. ولى
اگر شك كند كه صبح شده يا نه پيش از تحقيق هم مىتواند كارى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد.
احكام روزه قضا
(مسأله 1691) اگر ديوانه عاقل شود واجب نيست روزه‌هاى وقتى را كه ديوانه
بوده قضا نمايد.
(مسأله 1692) اگر كافر مسلمان شود واجب نيست روزه‌هاى وقتى كه كافر بوده
قضا نمايد. ولى اگر مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان گردد روزه‌هاى وقتى را كه
285

كافر بوده بنابر احتياط بايد قضا نمايد.
(مسأله 1693) روزه أي كه از انسان بواسطة مستى فوت شده بايد قضا نمايد اگر
چه چيزى را كه بواسطة آن مست شده براى معالجه خورده بأشد.
(مسأله 1694) اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت
عذر أو بر طرف شده بنابر احتياط مقدار بيشترى را كه احتمال مىدهد روزه نگرفته
قضا نمايد مثلا كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمىداند پنجم ماه رمضان
از سفر بر گشته يا ششم و يا أين كه مثلا در آخرهاى ماه رمضان مسافرت كرده و بعد از
رمضان بر گشته و نمىداند كه بيست و پنجم ماه رمضان مسافرت كرده يا بيست و ششم
در هر دو صورت بايد مقدار بيشتر يعنى شش روز را قضا كند.
(مسأله 1695) اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته بأشد قضاى هر كدام را كه
أول بگيرد مانعى ندارد. ولى اگر وقت قضاى ماه رمضان آخر تنگ بأشد مثلا پنج روز
از ماه رمضان آخر قضا داشته بأشد و پنج روز هم به ماه رمضان مانده بأشد احتياط
واجب آنست كه أول قضاى ماه رمضان آخر را بگيرد.
(مسأله 1696) اگر قضاى روزه چند ماه رمضان بر أو واجب بأشد و در نيت معين
نكند روزه أي را كه مىگيرد قضاى كدام ماه رمضان است قضاى سال آخر بلكه بنابر
أحوط قضاى هيچ يك حساب نمىشود.
(مسأله 1697) در قضاى روزه ماه رمضان مىتواند پيش از ظهر روزه خود را
باطل نمايد ولى اگر وقت قضا تنگ بأشد بنابر احتياط نبايد آن را باطل نمايد.
(مسأله 1698) اگر قضاى روزه ميتى را گرفته بأشد بهتر آنست كه بعد از ظهر
روزه را باطل نكند.
(مسأله 1699) اگر بواسطة مرض يا حيض يا نفاس روزه ماه رمضان را نگيرد
و پيش از تمام شدن ماه رمضان بميرد لازم نيست روزه هائى را كه نگرفته براى أو قضا
كنند.
(مسأله 1700) اگر بواسطة مرضى روزه ماه رمضان را نگيرد و مرض أو تا ماه
286

رمضان سال بعد طول بكشد قضاى روزه هائى را كه نگرفته بر أو واجب نيست و بايد
براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو يا نان و مانند اينها
به فقير بدهد ولى اگر بواسطة عذر ديگرى مثلا براى مسافرت روزه نگرفته بأشد و عذر
أو تا ماه رمضان بعد باقي بماند روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا كند و احتياط واجب
آنست كه براى هر روز يك مد طعام نيز به فقير بدهد
(مسأله 1701) اگر بواسطة مرضى روزه ماه رمضان را نگيرد و بعد از ماه رمضان
مرض أو بر طرف شود ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا ماه رمضان بعد قضاى
روزه را بگيرد بايد روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد، و بنابر احتياط واجب براى هر
روز يك مد طعام به فقير بدهد، و نيز اگر در ماه رمضان غير از مرض عذر ديگرى
داشته بأشد و بعد از ماه رمضان آن عذر بر طرف شود و تا ماه رمضان سال بعد بواسطة
مرض نتواند روزه بگيرد بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و بنابر احتياط
روزه هائى را كه نگرفته قضا كند.
(مسأله 1702) اگر در ماه رمضان بواسطة عذرى روزه نگيرد و بعد از ماه رمضان
عذر أو بر طرف شود و تا ماه رمضان آينده عمدا قضاى روزه را نگيرد بايد روزه را
قضا كند و براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
(مسأله 1703) اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى
وقت عذر پيدا كند بايد قضا را بعدا بگيرد و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد،
و اگر بعد از بر طرف شدن عذر تصميم داشته بأشد كه روزه‌هاى خود را قضا كند ولى
پيش از آن كه قضا نمايد در تنگى وقت عذر پيدا كند، بايد قضا را بعدا بگيرد و بنابر
احتياط واجب براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
(مسأله 1704) اگر مرض انسان چند سال طول بكشد بعد از آن كه خوب شد بايد
قضاى ماه رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد طعام به فقير
بدهد.
(مسأله 1705) كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مىتواند كفاره
287

چند روز را به يك فقير بدهد.
(مسأله 1706) اگر قضاى روزه ماه رمضان را چند سال تأخير بيندازد بايد قضا را
بگيرد، و از جهت تأخير از سال أول براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، و اما از
جهت تأخير چند سال بعدى چيزى بر أو واجب نيست.
(مسأله 1707) اگر روزه ماه رمضان را عمدا نگيرد بايد قضاى آن را بجا آورد،
و براى هر روز دو ماه روزه بگيرد يا به شصت فقير طعام بدهد يا يك بنده آزاد كند،
و چنانچه تا ماه رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد براى هر روز يك مد طعام
نيز كفاره بدهد.
(مسأله 1708) اگر روزه ماه رمضان را عمدا نگيرد و در روز چند بار جماع يا
استمناء كند كفاره هم مكرر مىشود. ولى اگر چند مرتبه كار ديگرى كه روزه را باطل
مىكند انجام دهد مثلا چند مرتبه غذا بخورد يك كفاره كافيست.
(مسأله 1709) بعد از مرگ پدر پسر بزرگتر بايد قضاى روزه أو را به تفصيلي كه در
نماز در صفحه (324) گفته شد بجا آورد.
(مسأله 1710) اگر پدر غير از روزه ماه رمضان روزه واجب ديگرى را مانند
روزه نذر نگرفته بأشد احتياط واجب آنست كه پسر بزرگتر قضا نمايد. ولى اگر براى
روزه أي أجير شده و نگرفته بأشد قضاى آن بر پسر بزرگ لازم نيست.
احكام روزه مسافر
(مسأله 1711) مسافري كه بايد نمازهاى چهار ركعتي را در سفر دو ركعت
بخواند نبايد روزه بگيرد. و مسافري كه نمازش را تمام مىخواند مثل كسى كه شغلش
مسافرت يا سفر أو سفر معصيت است بايد در سفر روزه بگيرد.
(مسأله 1712) مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد ولى براى فرار از روزه
مكروه است. و هم چنين است مطلق سفر قبل از روز بيست و سوم در ماه رمضان مگر
288

أين كه سفر براى حج يا عمره يا به جهت ضرورتى بأشد
(مسأله 1713) اگر غير روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب بأشد
مثلا نذر كرده بأشد روز معينى را روزه بگيرد، بهتر آنست كه تا ناچار نشود در آن روز
مسافرت نكند. و اگر در سفر بأشد چنانچه ممكن است قصد كند كه ده روز در جائى
بماند و آن روز را روزه بگيرد ولى ظاهر آنست كه سفر جائز است و قصد اقامه واجب
نيست و در صورتي كه روزه نگيرد لازم است روزه آن روز را قضا كند.
(مسأله 1714) اگر نذر كند روزه مستحبى بگيرد و روز آن را معين نكند نمىتواند
آن را در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد بايد
آن را در سفر بجا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معينى را چه مسافر بأشد يا نباشد روزه
بگيرد بايد آن روز را اگر چه مسافر بأشد روزه بگيرد.
(مسأله 1715) مسافر مىتواند براى خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه روزه
مستحبى بگيرد. و أحوط أين است كه آن سه روز روزهاى چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه
بأشد.
(مسأله 1716) كسى كه نمىداند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد
و در بين روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل مىشود. و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش
صحيح است.
(مسأله 1717) اگر فراموش كند كه مسافر است يا فراموش كند كه روزه مسافر
باطل مىباشد و در سفر روزه بگيرد روزه أو باطل است.
(مسأله 1718) اگر روزه دار قبل از ظهر مسافرت نمايد و از شب قصد سفر داشته
روزه اش باطل است، و اگر از شب قصد سفر نداشته بنابر احتياط روزه آن روز را تمام
كند و قضاى آن را نيز بگيرد، و اگر بعد از ظهر مسافرت كند در صورتي كه از شب قصد
سفر نداشته روزه اش صحيح است ولى اگر از شب قصد سفر داشته بأشد بنابر احتياط
روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را نيز بگيرد.
(مسأله 1719) روزه داري كه از وطن يا محل أقامت خود به قصد مسافرت خارج
289

مىشود وقتى كه به حد ترخص رسيد مىتواند روزه خود را افطار نمايد و باز كردن روزه
قبل از آن جائز نيست.
(مسأله 1720) اگر مسافر در ماه رمضان چه آن كه قبل از فجر در سفر بوده و چه
آن كه روزه بوده و سفر نمايد چنانچه پيش از ظهر به وطنش برسد يا به جائى برسد كه
مىخواهد ده روز در آنجا بماند چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده بايد
آن روز را روزه بگيرد و اگر انجام داده روزه آن روز بر أو واجب نيست.
(مسأله 1721) اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد يا به جائى برسد كه مىخواهد ده
روز در آنجا بماند نبايد آن روز را روزه بگيرد.
(مسأله 1722) مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد مكروه است در روز ماه
رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملا خود را سير كند.
كساني كه روزه بر آنها واجب نيست
(مسأله 1723) كسى كه بواسطة پيرى نمىتواند روزه بگيرد يا براى أو مشقت دارد
روزه بر أو واجب نيست. ولى در صورت دوم بايد هر روز يك مد طعام گندم يا جو يا
نان و مانند اينها به فقير بدهد.
(مسأله 1724) كسى كه بواسطة پيرى روزه نگرفته اگر بعد از ماه رمضان بتواند
روزه بگيرد احتياط مستحب آن است كه قضاى روزه هائى را كه نگرفته است بجا
آورد.
(مسأله 1725) اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مىشود و نمىتواند تشنگى را
تحمل كند يا براى أو مشقت دارد روزه بر أو واجب نيست. ولى در صورت دوم بايد
براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و احتياط مستحب آنست كه بيشتر از مقداري
كه ناچار است آب نياشامد. و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد بنابر احتياط واجب
روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد.
290

(مسأله 1726) زنى كه زائيدن أو نزديك است و روزه براى حملش ضرر دارد
روزه بر أو واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، و نيز اگر روزه
براى خودش ضرر دارد روزه بر أو واجب نيست و بنابر احتياط مستحب براى هر روز
يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد.
(مسأله 1727) زنى كه بچه شير مىدهد و شير أو كم است چه مادر بچه يا دايه أو
بأشد يا بي اجرت شير دهد اگر روزه براى بچه أي كه شير مىدهد ضرر دارد روزه بر أو
واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد. و نيز اگر براى خودش
ضرر دارد روزه بر أو واجب نيست و بنابر احتياط واجب براى هر روز يك مد طعام
به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد. ولى اگر كسى
پيدا شود كه بي اجرت بچه را شير دهد يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از
كس ديگرى كه اجرت أو را بدهد اجرت بگيرد واجب است كه بچه را به أو بدهد و روزه
بگيرد.
رآه ثابت شدن أول ماه
(مسأله 1728) أول ماه به چهار چيز ثابت مىشود:
(أول) آن كه خود انسان ماه را ببيند.
(دوم) عده أي كه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مىشود بگويند ماه را
ديده أيم. و هم چنين است هر چيزى كه بواسطة آن يقين يا اطمينان پيدا شود.
(سوم) دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده أيم در صورتي كه احتمال
قابل ملاحظه أي در اشتباه كردن آنها داده نشود.
(چهارم) سى روز از أول ماه شعبان بگذرد كه بواسطة آن أول ماه رمضان ثابت
مىشود و سى روز از أول ماه رمضان بگذرد كه بواسطة آن أول ماه شوال ثابت مى
شود.
291

(مسأله 1729) أول ماه به حكم حاكم شرع ثابت نمىشود و رعايت احتياط أولى
است.
(مسأله 1730) أول ماه با پيشگوئى منجمين ثابت نمىشود. ولى اگر انسان از
گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا كند بايد به آن عمل نمايد.
(مسأله 1731) بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن دليل نمىشود كه شب پيش
شب أول ماه بوده است. و اگر پيش از ظهر ماه ديده شود أول ماه محسوب شدن آن
روز محل اشكال است. و هم چنين اگر ماه طوق داشته بأشد أول ماه محسوب شدن
شب سابق محل اشكال است.
(مسأله 1732) اگر أول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد چنانچه
بعد ثابت شود آن روز أول ماه بوده بايد روزه آن روز را قضا نمايد.
(مسأله 1733) اگر در شهري أول ماه ثابت شود در شهرهاى ديگر چه دور باشند
چه نزديك چه در أفق متحد باشند يا نه نيز ثابت مىشود در صورتي كه در شب
مشترك باشند ولو أين كه أول شب يكى آخر شب ديگرى بأشد.
(مسأله 1734) أول ماه به تلگراف ثابت نمىشود مگر انسان بداند كه تلگراف از
روى شهادت دو مرد عادل يا از رآه ديگرى بوده كه شرعا معتبر است، و هم چنين است
فاكس و مانند آن.
(مسأله 1735) روزى را كه انسان نمىداند آخر ماه رمضان است يا أول شوال
بايد روزه بگيرد. ولى اگر در اثنأ روز بفهمد كه أول شوال است بايد افطار كند.
(مسأله 1736) اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند بايد به گمان عمل نمايد.
و اگر آن هم ممكن نباشد هر ما هي را كه احتمال مىدهد ماه رمضان است روزه بگيرد
صحيح است. ولى بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ما هي كه روزه گرفته دوباره يك ماه
روزه بگيرد.
292

روزه‌هاى حرام و مكروه
(مسأله 1737) روزه عيد فطر و قربان حرام است. و نيز روزى را كه انسان نمىداند
آخر شعبان است يا أول ماه رمضان اگر به نيت أول ماه رمضان روزه بگيرد حرام مى
بأشد.
(مسأله 1738) اگر بواسطة گرفتن روزه مستحبى زن، حق شوهرش از بين برود
روزه أو حرام است. و احتياط واجب آنست كه اگر حق شوهر هم از بين نرود در
صورتي كه از روزه گرفتن أو را نهى كند روزه مستحبى نگيرد.
(مسأله 1739) روزه مستحبى أولاد اگر أسباب اذيت پدر و مادر يا جد شود حرام
است.
(مسأله 1740) اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد و در بين روز پدر
أو را نهى كند چنانچه مخالفت أو موجب اذيتش بأشد بايد افطار نمايد.
(مسأله 1741) كسى كه مىداند روزه براى أو ضرر ندارد اگر چه پزشك بگويد
ضرر دارد بايد روزه بگيرد، و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد
اگر چه پزشك بگويد ضرر ندارد بايد روزه نگيرد، و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.
(مسأله 1742) اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد و از آن احتمال
ترس براى أو پيدا شود چنانچه احتمال أو در نظر مردم بجا بأشد نبايد روزه بگيرد
و اگر روزه بگيرد صحيح نيست.
(مسأله 1743) كسى كه عقيدة اش أين است كه روزه براى أو ضرر ندارد، اگر روزه
بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى أو ضرر داشته در صورتي كه ضرر به مرتبه أي
بأشد كه با علم و عمد ارتكاب آن حرام است بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن را
بجا آورد.
(مسأله 1744) غير از روزه هائى كه گفته شد روزه‌هاى حرام ديگرى هم هست
293

كه در كتابهاى مفصل گفته شده است.
(مسأله 1745) روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا
عيد قربان مكروه است.
روزه‌هاى مستحب
(مسأله 1746) روزه تمام روزهاى سال غير از روزه‌هاى حرام و مكروه كه گفته
شد مستحب است و براى بعضي از روزها بيشتر سفارش شده است كه از آن جمله
است. 1 پنجشنبه أول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه أولى كه بعد از روز دهم ماه
است. و اگر كسى آنها را بجا نياورد مستحب است قضا نمايد و چنانچه أصلا نتواند
روزه بگيرد مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا 6 / 12 نخود نقره سكه دار
به فقير دهد. 2 سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه. 3 تمام ماه رجب و شعبان و بعضي
از أين دو ماه اگر چه يك روز بأشد. 4 روز عيد نوروز. 5 روز چهارم تا نهم شوال. 6
روز بيست و پنجم و بيست و نهم ذي قعده. 7 روز أول تا روز نهم ذي حجة (روز عرفه)
ولى اگر بواسطة ضعف روزه نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه
است. 8 روز عيد سعيد غدير (18 ذي حجه). 9 روز مباهله (24 ذي حجه). 10 روز
أول و سوم و هفتم محرم. 11 روز ميلاد مسعود پيغمبر أكرم (ص) (17 ربيع الأول). 12
روز پانزدهم جمادى الأولى و نيز مستحب است روز مبعث حضرت رسول أكرم (ص)
(27 رجب) را روزه بگيرد. و اگر كسى روزه مستحبى بگيرد واجب نيست آن را به آخر
برساند بلكه اگر برادر مؤمنش أو را به غذا دعوت كند مستحب است دعوت أو را قبول
كند و در بين روز اگر چه بعد از ظهر بأشد افطار نمايد.
294

مواردى كه مستحب است انسان از كارهائى
كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد
(مسأله 1747) براى چند نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نيستند از
كارى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايند.
(أول) مسافري كه در سفر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده بأشد
و پيش از ظهر به وطنش يا به جائى كه مىخواهد ده روز بماند برسد.
(دوم) مسافري كه بعد از ظهر به وطنش يا به جائى كه مىخواهد ده روز در آنجا
بماند برسد. و هم چنين است اگر پيش از ظهر برسد در صورتي كه قبلا در سفر افطار
كرده بأشد.
(سوم) مريضى كه بعد از ظهر خوب شود و هم چنين است اگر پيش از ظهر
خوب شود اگر چه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده بأشد.
(چهارم) زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.
(مسأله 1748) مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار كردن
بخواند. ولى اگر كسى منتظر أو است يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمىتواند با حضور
قلب نماز بخواند بهتر است أول افطار كند ولى بقدرى كه ممكن است نماز را در وقت
فضيلت آن بجا آورد.
295

احكام خمس
(مسأله 1749) در هفت چيز خمس واجب مىشود (أول) منفعت كسب (دوم)
معدن (سوم) گنج (چهارم) مال حلال مخلوط به حرام (پنجم) جواهرى كه بواسطة
غواصى يعنى فرو رفتن در دريا بدست مىآيد (ششم) غنيمت جنگ (هفتم) زمينى كه
كافر ذمي از مسلمان بخرد. و احكام اينها مفصلا گفته خواهد شد.
1 - منفعت كسب
(مسأله 1750) هر گاه انسان از تجارت يا صنعت يا كسبهاى ديگر مالى بدست
آورد اگر چه مثلا نماز و روزه ميتى را بجا آورده و از اجرت آن مالى تهيه كند، چنانچه
از مخارج سال خود أو و عائله اش زياد بيايد بايد خمس يعنى يك پنجم آن را
بدستورى كه بعدا گفته مىشود بدهد.
(مسأله 1751) مهرى را كه زن مىگيرد و مالى را كه مرد عوض طلاق خلع اخذ
مىنمايد خمس ندارد. و هم چنين است جايزه‌هاى كوچك و هبه و هديه و ارثى كه
به انسان مىرسد. ولى اگر مثلا با كسى خويشاوندى داشته و گمان ارث بردن از أو نداشته
احتياط واجب آنست كه خمس آن ارث را كه از أو مىبرد اگر از مخارج سالش زياد
بيايد بدهد. و هم چنين است اگر مال زيادى بواسطة وصيت بدست أو آيد و يا جايزه پر
ارزشى به أو برسد.
(مسأله 1752) اگر مالى به ارث به أو برسد و بداند كسى كه أين مال از أو به ارث
رسيده خمس آن را نداده بايد خمس آن را بدهد. و اگر در خود آن مال خمس نباشد
و وارث بداند كسى كه آن مال از أو به ارث رسيده خمس بدهكار است، بايد خمس را
از مال أو بدهد.
(مسأله 1753) اگر بواسطة قناعت كردن چيزى از مخارج سال انسان زياد بيايد
296

بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1754) كسى كه ديگرى مخارج أو را مىدهد بايد خمس تمام مالى را كه
بدست مىآورد بدهد.
(مسأله 1755) اگر ملكي را بر افراد معينى مثلا بر أولاد خود وقف نمايد چنانچه
در آن ملك زراعت و درختكارى كنند و از آن چيزى بدست آورند و از مخارج سال
آنان زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند. و هم چنين اگر طور ديگرى هم از آن ملك نفع
ببرند مثلا اجاره آن را بگيرند بايد خمس مقداري را كه از مخارج سالشان زياد مىآيد
بدهند.
(مسأله 1756) مالى را كه فقير بابت خمس و زكات و صدقه مستحبى گرفته، اگر از
مخارج سالش زياد بيايد خمس داشتن آن محل اشكال است. ولى اگر از مالى كه به أو
داده اند منفعتى ببرد مثلا از درختى كه بابت خمس به أو داده اند ميوه أي بدست آورد و از
مخارج سالش زياد بيايد بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1757) اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد يعنى به فروشنده بگويد
أين جنس را با أين پول مىخرم ظاهر أين است كه معامله نسبت به جميع مال صحيح
است و به جنسى كه به أين پول خريده است خمس تعلق مىگيرد و احتياجى به اجازه
و امضأ حاكم شرع نيست.
(مسأله 1758) اگر جنسى را بخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس نداده
بدهد معامله أي كه كرده صحيح است، و خمس پولى را كه به فروشنده داده به صاحبان
خمس مديون مىباشد.
(مسأله 1759) اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد خمسش به عهده
فروشنده است و بر خريدار چيزى نيست.
(مسأله 1760) اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشد بر هيچ كدام
آنها دادن خمس لازم نيست.
(مسأله 1761) اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيدة ندارد مالى بدست
297

انسان برسد واجب نيست خمس آن را بدهد، و هم چنين است اگر از كسى كه به دادن
خمس عقيدة دارد و لكن به جهت نافرمانى خداوند متعال خمس مالش را نمىدهد مالى
بدست آنان برسد.
(مسأله 1762) تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه منفعت مىبرند
يك سال كه بگذرد بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد مىآيد بدهند.
(مسأله 1763) انسان مىتواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آمد خمس
آن را بدهد. و جائز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد. و اگر براى دادن
خمس سال شمسي قرار دهد مانعى ندارد.
(مسأله 1764) كسى كه مانند تاجر و كاسب براى پرداخت خمس سال قرار داده،
اگر منفعتى بدست آورد و در بين سال بميرد بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن
منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند.
(مسأله 1765) اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و آن را نفروشد
و در بين سال قيمتش پائين آيد، خمس مقداري كه بالا رفته بر أو واجب نيست.
(مسأله 1766) اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا برود و به اميد أين كه
قيمت آن بالاتر برود تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قيمتش پائين بيايد خمس
مقداري كه بالا رفته بر أو واجب است.
(مسأله 1767) اگر غير مال التجارة مالى داشته بأشد كه خمسش را داده، يا
خمس ندارد، آن چنانچه قيمت بالا برود و سال بر آن بگذرد خمس مقداري را كه بر
قيمتش اضافه شده تا زمانيكه به فروش نرسيده خمس ندارد اگر مثلا درختى را كه
خريده ميوه بياورد يا گوسفند چاق شود در صورتي كه مقصود أو از نگهدارى آنها أين
بوده كه منفعتى از آن ببرد بايد خمس آنچه زياد شده بدهد. بلكه اگر مقصودش منفعت
بردن هم نبوده بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1768) اگر باغى احداث كند براى آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد،
بايد خمس ميوه و نمو درختها و زيادى قيمت باغ را بدهد. و اگر قصدش أين بأشد كه
298

ميوه آن درختها را فروخته و از قيمتش استفاده كند، زيادى قيمت باغ تا زمانيكه
به فروش نرسيده خمس ندارد.
(مسأله 1769) اگر درخت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد بايد هر سال خمس
زيادى آنها را بدهد. و هم چنين اگر مثلا از شاخه‌هاى آن كه معمولا هر سال مىبرند
استفاده أي ببرد و به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسبش از مخارج سال أو زياد بيايد در
آخر هر سال بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1770) كسى كه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مىگيرد و خريد
و فروش هم مىكند يا أين كه تجارت و زراعت مىكند بايد خمس آنچه را كه در آخر
سال از مخارج أو زياد مىآيد بدهد. و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر
ضرر كند مىتواند ضرر يك رشته را به نفع رشته ديگر تدارك نمايد.
(مسأله 1771) خرجهائى را كه انسان براى بدست آوردن فائده مىكند مانند
دلالى و باربرى، مىتواند از منفعت كسر نمايد و نسبت به آن مقدار خمس لازم نيست.
(مسأله 1772) آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك
و اثاثيه و خريد منزل و عروسى پسر و جهيزيه دختر و زيارت و مانند اينها مىرساند، در
صورتي كه از شأن أو زياد تر نباشد و زيادة روى هم نكرده بأشد خمس ندارد.
(مسأله 1773) مالى را كه انسان به مصرف نذر و كفاره مىرساند جزء مخارج
ساليانه است. و نيز مالى را كه به كسى مىبخشد يا جائزه مىدهد در صورتي كه از شان
أو زياد تر نباشد از مخارج ساليانه حساب مىشود.
(مسأله 1774) اگر انسان در شهري بأشد كه معمولا هر سال مقداري از جهيزيه
دختر را تهيه مىكنند، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه أي بخرد و از
شأنش زياد تر نباشد خمس آن را لازم نيست بدهد. و اگر از شأنش زياد تر بأشد يا از
منافع آن سال در سال بعد جهيزيه تهيه نمايد بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1775) كسى كه از كسب و تجارت فائده أي برده اگر مال ديگرى هم دارد
كه خمس آن واجب نيست، مىتواند مخارج سال خود را فقط از فائده كسبش تهيه
299

نمايد.
(مسأله 1776) آذوقه أي كه براى مصرف سالش از منافع كسبش خريده اگر در
آخر سال زياد بيايد بايد خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد در
صورتي كه قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده بأشد بايد قيمت آخر سال را حساب
كند.
(مسأله 1777) اگر از منفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه أي براى منزل بخرد
هر وقت احتياجش از آن بر طرف شد احتياط مستحب آنست كه خمس آن را بدهد.
و هم چنين است زيور آلات زنانه در صورتي كه وقت زينت كردن زن با آنها گذشته
بأشد.
(مسأله 1778) اگر در يك سال منفعتى نبرد نمىتواند مخارج آن سال را از منفعتى
كه در سال بعد مىبرد كسر نمايد.
(مسأله 1779) كسى كه براى خود سال معين كرده اگر در أول سال منفعتى نبرد
و از سرمايه خرج كند و پيش از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد، مىتواند مقداري
را كه از سرمايه برداشته از منافع كسر كند.
(مسأله 1780) اگر مقداري از سرمايه در تجارت و مانند آن از بين برود، مىتواند
مقداري را كه از سرمايه كم شده از منافع قبل از تلف آن مقدار، كسر نمايد.
(مسأله 1781) اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى أو از بين برود تهيه كردن
آن از منفعتى كه به دستش مىآيد محل اشكال است. ولى اگر در همان سال به آن چيز
احتياج داشته بأشد مىتواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيه نمايد.
(مسأله 1782) اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض كند
نمىتواند از منافع سالهاى بعد مقدار قرض خود را كسر نمايد. بلكه اگر در أول سال
براى مخارج خود قرض كند و پيش از تمام شدن سال منفعتى ببرد ظاهر أين است كه
نمىتواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد مگر أين كه قرض بعد از منفعت
كردن بأشد. البتة در هر دو صورت مىتواند قرض خود را از أرباح اثناء سال أداء نمايد
300

و به آن مقدار خمس تعلق نمىگيرد.
(مسأله 1783) اگر براى زياد كردن مال به مقدار بيشتر از شأن خود يا خريدن
ملكي كه به آن احتياج ندارد قرض كند، نمىتواند از منافع كسب مقدار آن قرض را ادا
نمايد. اما اگر مالى را كه قرض كرده و يا چيزى را كه از قرض خريده از بين برود در
أين صورت مىتواند قرض خود را از منافع آن سال بدهد.
(مسأله 1784) انسان مىتواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد يا به مقدار
قيمت خمسي كه بدهكار است پول بدهد. اما اگر جنس ديگر بخواهد بدهد محل
اشكال است مگر آن كه با اجازه حاكم شرع بأشد.
(مسأله 1785) كسى كه خمس بمال أو تعلق گرفت و سال بر أو گذشت تا خمس
آن را نداده است بنابر احتياط نمىتواند در آن مال تصرف كند.
(مسأله 1786) كسى كه خمس بدهكار است نمىتواند آن را بذمه بگيرد يعنى خود
را بدهكار أهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند. و چنانچه تصرف كند و آن مال
تلف شود بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1787) كسى كه خمس بدهكار است اگر با حاكم شرع مصالحه كند
و خمس را بذمه بگيرد مىتواند در تمام مال تصرف نمايد و بعد از مصالحه منافعى كه از
آن بدست مىآيد مال خود أو است.
(مسأله 1788) كسى كه با ديگرى شريك است اگر خمس منافع خود را بدهد
و شريك أو ندهد و در سال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت
بگذارد، تصرف آن كس در آن مال محل اشكال است.
(مسأله 1789) اگر بچه صغير سرمايه أي داشته بأشد و از آن منافعى بدست آيد
بنابر احتياط خمس به آن تعلق مىگيرد، و بر ولى أو لازم است خمس آن را بدهد
و چنانچه ولى أو خمس آن را نداده بأشد بر خود أو واجب است بعد از آن كه بالغ شد
خمس آن را بدهد.
(مسأله 1790) كسى كه مالى از ديگرى بدست آورد و شك نمايد خمس آن را داده
301

يا نه مىتواند در آن مال تصرف نمايد بلكه اگر يقين هم داشته بأشد كه خمس آن را
نداده مىتواند در آن تصرف كند.
(مسأله 1791) اگر كسى از منافع كسب خود در اثناى سال ملكي بخرد كه از
لوازم و مخارج ساليانه اش حساب نشود، واجب است بعد از تمامى سال خمس آن را
بدهد. و چنانچه خمس آن را نداد و قيمت آن ملك بالا رفت لازم است خمس مقداري
را كه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد. و هم چنين است غير ملك از فرش و مانند آن.
(مسأله 1792) كسى كه از أول تكليف خمس نداده اگر مثلا ملكي بخرد و قيمت
آن بالا رود چنانچه آن ملك را براى آن نخريده كه قيمتش بالا رود و بفروشد مثلا
زمينى را براى زراعت خريده است و از پول خمس نداده قيمت آن را داده بايد خمس
قيمتى را كه خريده بدهد. و اگر مثلا پول خمس نداده را به فروشنده داده و به أو گفته أين
ملك را با أين پول مىخرم بايد خمس مقداري را كه آن ملك فعلا ارزش دارد بدهد.
(مسأله 1793) كسى كه از أول تكليف خمس نداده، اگر از منافع كسب چيزى كه
به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از وقت منفعت بردن گذشته بايد خمس آن را بدهد
و اگر أثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود خريده پس
اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فائده برده آنها را خريده لازم نيست خمس آنها
را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال بنابر احتياط واجب
بايد با حاكم شرع مصالحه كند.
2 - معدن
(مسأله 1794) اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال، سنگ،
فيروزه، عقيق، زاج، نمك، و معدنهاى ديگر چيزى بدست آورد، در صورتي كه به مقدار
نصاب بأشد بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1795) نصاب معدن 15 مثقال معمولى طلاى مسكوك است، يعنى اگر
قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 15 مثقال طلاى مسكوك برسد، بايد
302

خمس آنچه را كه پس از كم كردن مخارجى كه كرده است باقي مىماند بدهد.
(مسأله 1796) استفاده أي كه از معدن برده چنانچه قيمت چيزى كه از معدن
بيرون آورده به 15 مثقال طلاى مسكوك نرسد، خمس آن در صورتي لازم است كه
به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب أو از مخارج سالش زياد بيايد.
(مسأله 1797) گچ و آهك و گل سر شور و گل سرخ از چيزهاى معدني نيستند
و كسى كه اينها را بيرون مىآورد، در صورتي بايد خمس بدهد كه آنچه را بيرون آورده
به تنهائى يا با منافع ديگر كسبش از مخارج سال أو زياد بيايد.
(مسأله 1798) كسى كه از معدن چيزى بدست مىآورد بايد خمس آن را بدهد، چه
معدن روى زمين بأشد يا زير آن چه در زمينى بأشد كه ملك است يا در جائى بأشد كه
مالك ندارد.
(مسأله 1799) اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 15 مثقال
طلاى مسكوك مىرسد يا نه، خمس ندارد و لازم نيست به وزن كردن يا از رآه ديگر
قيمت آن را معلوم كند.
(مسأله 1800) اگر چند نفر چيزى بيرون آورند چنانچه قيمت آن به 15 مثقال
طلاى مسكوك برسد اگر چه سهم هر كدام آنها أين مقدار نباشد بايد خمس آن را
بدهند.
(مسأله 1801) اگر معدني را كه در ملك ديگريست بيرون آورد، آنچه از آن
بدست مىآيد مال صاحب ملك است. و در صورتي كه به مقدار نصاب برسد چون
صاحب ملك براى بيرون آوردن آن خرجي نكرده بايد خمس تمام آنچه را كه از
معدن بيرون آمده بدهد.
3 - گنج
(مسأله 1802) گنج مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان بأشد
و كسى آن را پيدا كند و طورى بأشد كه به آن گنج بگويند.
303

(مسأله 1803) اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند مال خود
أو است و بايد خمس آن را بدهد. اما در صورتي كه آن گنج غير از طلا و نقره سكه دار
بأشد وجوب خمس در آن محل اشكال است.
(مسأله 1804) نصاب گنج اگر نقره بأشد 105 مثقال نقره مسكوك و اگر طلا بأشد
15 مثقال طلاى مسكوك است و اگر از غير طلا و نقره بأشد نصاب را با يكى از طلا يا
نقره ملاحظه نمايند.
(مسأله 1805) اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند مال
كساني كه قبلا مالك آن زمين بوده اند نيست مال خود أو مىشود و بايد خمس آن را
بدهد. ولى اگر احتمال دهد كه مال يكى از آنان است بنابر احتياط واجب بايد به أو
اطلاع دهد، و چنانچه معلوم شود مال أو نيست به كسى كه پيش از أو مالك زمين بوده
اطلاع دهد و به همين ترتيب به تمام كساني كه پيش از أو مالك زمين بوده اند خبر دهد
و اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست مال خود أو مىشود و بايد خمس آن را
بدهد.
(مسأله 1806) اگر در ظرفهاى متعددى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا كند كه
قيمت آنها روى هم 105 مثقال نقره يا 15 مثقال طلا بأشد، بايد خمس آن را بدهد. ولى
چنانچه در چند جا گنج پيدا كند هر كدام آنها كه قيمتش به أين مقدار برسد خمس آن
واجب است و گنجى كه قيمت آن به أين مقدار نرسيده است خمس ندارد.
(مسأله 1807) اگر دو نفر گنجى پيدا كنند كه قيمت آن به 105 مثقال نقره يا 15
مثقال طلا برسد اگر چه سهم هر يك از آنان به أين مقدار نباشد بايد خمس آن را بدهند.
(مسأله 1808) اگر كسى ما هي بخرد و در شكم آن مالى پيدا كند اگر چه احتمال
دهد كه مال فروشنده است لازم نيست به أو خبر دهد و در حكم منافع كسب است. ولى
اگر حيواني غير از ما هي خريدارى كند خواه آن حيوان از قبيل چهار پايان بأشد يا نه
لازم است به فروشنده اطلاع دهد. و چنانچه أو علامت داد مال أو است و الا مال پيدا
كننده است و در حكم منافع كسب است.
304

4 - مال حلال مخلوط به حرام
(مسأله 1809) اگر مال حلال با مال حرام بطورى مخلوط شود كه انسان نتواند
آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن هيچ كدام معلوم نباشد
و نداند كه مقدار حرام كمتر از خمس است يا زيادتر، بايد خمس تمام مال را بدهد
و بعد از دادن خمس بقيه مال حلال مىشود و احتياط مستحب آن است كه آن مقدار را
به قصد ما في الذمة أعم از خمس يا مظالم بدهد.
(مسأله 1810) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را چه
كمتر چه بيشتر از خمس بأشد بداند ولى صاحب آن را نشناسد بايد آن مقدار را به نيت
صاحبش صدقه بدهد. و احتياط واجب آنست كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد.
(مسأله 1811) اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند
ولى صاحبش را بشناسد بايد يكديگر را راضى نمايند. و چنانچه صاحب مال راضى
نشود بايد مقداري را كه يقين دارد مال أو است به أو بدهد و بهتر آنست كه مقدار
بيشترى را كه احتمال مىدهد مال أو است نيز به أو بدهد.
(مسأله 1812) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار
حرام بيشتر از خمس بوده بايد مقداري را كه مىداند از خمس بيشتر بوده از طرف
صاحب آن صدقه بدهد.
(مسأله 1813) اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد يا مالى كه صاحبش
را نمىشناسد به نيت أو صدقه بدهد بعد از آن كه صاحبش پيدا شد لازم نيست چيزى
به أو بدهد.
(مسأله 1814) اگر مال حلالى با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم بأشد
و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست، ولى نتواند بفهمد كيست
بايد در صورت امكان همه آنها را راضى كند و الا بين آنها قرعه بزند و به اسم هر كسى
أصابت كرد آن مال را به أو بدهد.
305

5 - جواهرى كه بواسطة فرو رفتن در دريا بدست مىآيد
(مسأله 1815) اگر بواسطة غواصى يعنى فرو رفتن در دريا لؤلؤ و مرجان يا
جواهر ديگرى بيرون آورند روئيدنى بأشد يا معدني بايد خمس آن را بدهند. و بنابر
احتياط نصابى در آن معتبر نيست پس هر مقدار كه بأشد بايد خمس آن را داد چه
بيرون آورنده يك نفر بأشد يا چند نفر.
(مسأله 1816) اگر بدون فرو رفتن در دريا با ابزارى جواهر بيرون آورد، بنابر
احتياط خمس آن واجب است. ولى اگر از روى آب دريا يا از كنار دريا جواهر بگيرد
در صورتي بايد خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر
كسب أو از مخارج سالش زيادتر بأشد.
(مسأله 1817) خمس ما هي و حيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در دريا
مىگيرد، در صورتي واجب است كه به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب أو از مخارج
سالش زيادتر بأشد.
(مسأله 1818) اگر انسان بدون قصد أين كه چيزى از دريا بيرون آورد در دريا
فرو رود و اتفاقا جواهرى به دستش آيد، بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1819) اگر انسان در دريا فرو رود و حيواني را بيرون آورد و در شكم آن
جواهرى پيدا كند چنانچه آن حيوان مانند صدف بأشد كه نوعا در شكمش جواهر
هست بايد خمس آن را بدهد، و اگر اتفاقا جواهر بلعيده بأشد در صورتي خمس آن
واجب است كه به تنهائى يا با منفعت‌هاى ديگر كسب أو از مخارج سالش زيادتر بأشد.
(مسأله 1820) اگر در رودخانه‌هاى بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهرى
بيرون آورد چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مىآيد بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1821) اگر در آب فرو رود و مقداري عنبر بيرون آورد بايد خمس آن را
بدهد. بلكه چنانچه از روى آب يا از كنار دريا بدست آورد بنابر احتياط خمس آن
واجب است.
(مسأله 1822) كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است اگر خمس
306

آنها را بدهد و چيزى از مخارج سالش زياد بيايد لازم نيست دوباره خمس آن را بدهد.
(مسأله 1823) اگر بچه أي معدني را بيرون آورد يا گنجى پيدا كند يا بواسطة
فرو رفتن در دريا جواهر بيرون آورد بنابر احتياط خمس دارد و بايد ولى أو خمس آن
را بدهد و هم چنين اگر مال حلال مخلوط به حرام داشته ولى أو بايد آن مال را تطهير
نمايد.
6 - غنيمت
(مسأله 1824) اگر مسلمانان به امر امام عليه السلام با كفار جنگ كنند و چيزهائى
در جنگ بدست آورند به آنها غنيمت گفته مىشود. و مخارجى را كه براى غنيمت
كرده اند مانند مخارج نگهدارى و حمل و نقل آن و نيز مقداري را كه امام عليه السلام
صلاح مىداند به مصرفى برساند، و چيزهائى كه مخصوص به امام عليه السلام است بايد
از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيه آن را بدهند و آنچه در زمان غيبت امام عليه
السلام در جنگ از كفار گرفته مىشود حكم غنيمت را ندارد.
7 - زمينى كه كافر ذمي از مسلمان بخرد
(مسأله 1825) اگر كافر ذمي زمينى را از مسلمان بخرد بايد خمس آن را از همان
زمين يا از مال ديگرش بدهد. و نيز اگر خانه و دكان و مانند اينها را از مسلمان بخرد،
بنابر احتياط واجب بايد خمس زمين آن را بدهد، و در دادن أين خمس قصد قربت
لازم نيست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از أو مىگيرد لازم نيست قصد قربت
نمايد.
(مسأله 1826) اگر كافر ذمي زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان ديگرى
بفروشد خمس از كافر ساقط نمىشود، ولى بر مسلمان در صورتي كه شيعه بأشد لازم
نيست خمس آن را بدهد. اما اگر بميرد و مسلمانى آن زمين را از أو ارث ببرد بنابر
احتياط واجب در فرضى كه خود كافر يا كس ديگر از سوى أو خمس نداده بأشد
307

مسلمان خمس آن زمين را بدهد.
(مسأله 1827) اگر كافر ذمي موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس ندهد يا
شرط كند كه خمس بر فروشنده بأشد شرط أو صحيح نيست و بايد خمس را بدهد.
ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف أو به صاحبان خمس بدهد بر
فروشنده لازم است كه عمل به شرط نمايد.
(مسأله 1828) اگر مسلمان زمينى را به غير خريد و فروش ملك كافر ذمي كند
و عوض آن را بگيرد مثلا با أو صلح نمايد كافر ذمي بايد خمس آن را بدهد.
مصرف خمس
(مسأله 1829) مشهور آن است كه خمس را بايد دو قسمت كنند يك قسمت آن
سهم سادات است، و بايد به سيد فقير يا سيد يتيم يا به سيدي كه در سفر در مانده شده
بدهند. و نصف ديگر آن سهم امام عليه السلام است كه در أين زمان بايد به مجتهد
جامع الشرايط بدهند، يا به مصرفى كه أو اجازه مىدهد برسانند، ولى اگر انسان بخواهد
سهم امام عليه السلام را به مجتهدي كه از أو تقليد نمىكند بدهد بنابر احتياط واجب
بايد از مجتهدي كه تقليد مىكند اجازه بگيرد، و در صورتي به أو اذن داده مىشود كه
بداند آن مجتهد و مجتهدي كه از أو تقليد مىكند سهم امام عليه السلام را به يك طور
مصرف مىكنند.
(مسأله 1830) سيد يتيمى كه به أو خمس مىدهند بايد فقير بأشد ولى به سيدي كه
در سفر درمانده شده اگر در وطنش فقير هم نباشد مىشود خمس داد.
(مسأله 1831) به سيدي كه در سفر درمانده شده اگر سفر أو سفر معصيت بأشد
بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.
(مسأله 1832) به سيدي كه عادل نيست مىشود خمس داد، ولى به سيدي كه
دوازده امامى نيست نبايد خمس بدهند.
308

(مسأله 1833) به سيدي كه معصيت كار است اگر خمس دادن كمك به معصيت
أو بأشد نمىشود خمس داد. و أحوط آنست كه به سيدي كه شراب مىخورد يا نماز
نمىخواند يا آشكارا معصيت مىكند اگر چه دادن خمس كمك به معصيت أو نباشد
خمس ندهد.
(مسأله 1834) اگر كسى بگويد سيدم، نمىشود به أو خمس داد مگر آن كه دو نفر
عادل سيد بودن أو را تصديق كنند يا در بين مردم بطورى معروف بأشد كه انسان يقين
يا اطمينان كند كه سيد است.
(مسأله 1835) به كسى كه در شهر خودش مشهور بأشد سيد است اگر چه انسان
به سيد بودن أو يقين يا اطمينان نداشته بأشد مىشود خمس داد.
(مسأله 1836) كسى كه زنش سيده است بنابر احتياط واجب نبايد به أو خمس
بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند، ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب
بأشد و نتواند مخارج آنان را بدهد جائز است انسان خمسش را به آن زن بدهد كه به
مصرف آنان برساند و هم چنين است دادن خمس به أو كه در نفقات غير واجبه اش
صرف نمايد.
(مسأله 1837) اگر مخارج سيد يا سيده أي كه زن انسان نيست بر انسان واجب
بأشد بنابر احتياط واجب نمىتواند خوراك و پوشاك و سائر نفقات واجبه أو را از
خمس بدهد، ولى اگر مقداري خمس به أو بدهد كه به مصرف ديگرى " غير از نفقات
واجبه " برساند مانعى ندارد.
(مسأله 1838) به سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و أو نمىتواند
مخارج آن سيد را بدهد يا دارد و نمىدهد مىشود خمس داد.
(مسأله 1839) احتياط واجب آنست كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد
فقير خمس ندهند.
(مسأله 1840) اگر در شهر انسان سيد مستحقي نباشد و يقين يا اطمينان داشته
بأشد كه بعدا نيز پيدا نمىشود يا نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد
309

بايد خمس را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند و مىتواند مخارج بردن آن را از
خمس بردارد. و اگر خمس از بين برود چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده بايد
عوض آن را بدهد و اگر كوتاهى نكرده چيزى بر أو واجب نيست.
(مسأله 1841) هر گاه در شهر خودش مستحقي نباشد اگر چه يقين يا اطمينان
داشته بأشد كه پيدا مىشود و نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن بأشد مىتواند
خمس را به شهر ديگر ببرد و چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف شود ضامن
بودنش محل اشكال است، ولى نمىتواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.
(مسأله 1842) اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود باز هم مىتواند خمس را
به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند ولى مخارج بردن آن را بايد از مال خودش بدهد و در
صورتي كه خمس از بين رود اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده بأشد ضامن است.
(مسأله 1843) اگر به امر حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد و از بين برود لازم
نيست دوباره خمس بدهد. و هم چنين است اگر به كسى دهد كه از طرف حاكم شرع
وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.
(مسأله 1844) جائز نيست جنسى را به زيادتر از قيمت واقعي حساب نموده
و بابت خمس بدهد و در مساله " 1784 " گذشت كه دادن جنس ديگر غير از پول طلا
و نقره و مانند آنها مطلقا محل اشكال است.
(مسأله 1845) كسى كه از مستحقي طلبكار است و مىخواهد طلب خود را بابت
خمس حساب كند بنابر احتياط واجب بايد خمس را به أو بدهد و بعدا مستحق بابت
بدهى خود به أو بر گرداند.
(مسأله 1846) مستحق نمىتواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد ولى كسى كه
مقدار زيادى خمس بدهكار است و فقير شده و مىخواهد مديون أهل خمس نباشد اگر
مستحق راضى شود كه خمس را از أو بگيرد و به أو ببخشد اشكال ندارد.
310

احكام زكات
(مسأله 1847) زكات در نه چيز واجب است (أول) گندم (دوم) جو (سوم) خرما
(چهارم) كشمش (پنجم) طلا (ششم) نقره (هفتم) شتر (هشتم) گاو (نهم) گوسفند.
و اگر كسى مالك يكى از أين نه چيز بأشد با شرايطى كه بعدا گفته مىشود بايد مقداري
كه معين شده به يكى از مصرفهائى كه دستور داده اند برساند.
(مسأله 1848) سلت كه دانه ايست به نرمي گندم و خاصيت جو را دارد و علس كه
مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا مىباشد بنابر احتياط واجب بايد از آنها زكات
داده شود.
شرايط واجب شدن زكات
(مسأله 1849) زكات در صورتي واجب مىشود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا گفته
مىشود برسد و مالك آن بالغ و عاقل و آزاد بأشد و بتواند در آن مال تصرف كند.
(مسأله 1850) اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره بأشد
اگر چه أول ماه دوازدهم زكات بر أو واجب مىشود ولى أول سال بعد را بايد بعد از تمام
شدن ماه دوازدهم حساب كند.
(مسأله 1851) اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود
مثلا بچه أي در أول محرم مالك چهل گوسفند شود و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد
يازده ماه كه از أول محرم بگذرد زكاتى بر أو نيست، بلكه بعد از گذشتن يازده ماه از
بلوغ، زكات بر أو واجب مىشود.
(مسأله 1852) زكات گندم و جو وقتى واجب مىشود كه به آنها گندم و جو گفته شود
و زكات كشمش وقتى واجب مىشود كه انگور مىباشد و زكات خرما وقتى واجب مىشود
311

كه عرب به آن تمر گويد، ولى وقت دادن زكات در گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه
آنها است، و در خرما و كشمش موقعى است كه خشك شده باشند.
(مسأله 1853) در موقع واجب شدن زكات گندم و جو و كشمش و خرما كه در
مسأله پيش گفته شد چنانچه صاحب آنها بالغ و عاقل و آزاد و متمكن از تصرف بأشد
بايد زكات آنها را بدهد و اگر بالغ يا عاقل نباشد واجب نيست.
(مسأله 1854) اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال يا در
مقداري از آن ديوانه بأشد زكات بر أو واجب نيست.
(مسأله 1855) اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقداري از سال
مست يا بيهوش شود زكات از أو ساقط نمىشود، و هم چنين است اگر موقع واجب شدن
زكات گندم و جو و خرما و كشمش مست يا بيهوش بأشد.
(مسأله 1856) مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمىتواند در آن تصرف كند
زكات ندارد.
(مسأله 1857) اگر طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه زكات در آن واجب است قرض
كند و يك سال نزد أو بماند بايد زكات آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى واجب
نيست.
زكات گندم و جو و خرما و كشمش
(مسأله 1858) زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مىشود كه به مقدار
نصاب برسند و نصاب آنها " 288 " من تبريز " 45 " مثقال كم است كه تقريبا " 847 "
كيلو گرم مىشود.
(مسأله 1859) اگر پيش از دادن زكات از انگور و خرما و جو و گندمى كه زكات آنها
واجب شده خود و عائله اش بخورند يا مثلا به فقير به غير عنوان زكات بدهد بايد زكات
مقداري را كه مصرف كرده بدهد.
312

(مسأله 1860) اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك
آن بميرد بايد مقدار زكات را از مال أو بدهند ولى اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد
هر يك از ورثه كه سهم أو به اندازه نصاب است بايد زكات سهم خود را بدهد.
(مسأله 1861) كسى كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آورى زكات است موقع
خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، مىتواند
زكات را مطالبه كند. و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب شده از بين برود بايد
عوض آن را بدهد.
(مسأله 1862) اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو،
زكات آنها واجب شود بايد زكات آن را بدهد.
(مسأله 1863) اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شده زراعت
و درخت را بفروشد فروشنده بايد زكات آنها را بدهد و چنانچه داد بر خريدار چيزى
واجب نيست.
(مسأله 1864) اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده
زكات آن را داده يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر أو واجب نيست، و اگر بداند كه زكات
آن را نداده چنانچه حاكم شرع معامله مقداري را كه بايد از بابت زكات داده شود اجازه
ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاكم شرع مىتواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد،
و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد معامله صحيح است. و خريدار بايد قيمت آن
مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورتي كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده بأشد
مىتواند از أو باز ستاند.
(مسأله 1865) اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به " 288 "
من " 45 " مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از أين مقدار شود زكات آن واجب
نيست.
(مسأله 1866) اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند چنانچه
خشك آنها به اندازه نصاب بأشد بايد زكات آنها را بدهد.
313

(مسأله 1867) خرما بر سه قسم است " 1 " آنست كه خشكش مىكنند و حكم زكات
آن گفته شد " 2 " آنست كه در حال رطب بودنش مىخورند " 3 " آنست كه نارس خلال
آن را مىخورند. در قسم دوم چنانچه مقداري بأشد كه خشك آن به " 288 " من " 45 "
مثقال كم برسد بنابر احتياط زكات آن واجب است، و اما قسم سوم ظاهر أين است كه زكات
آن واجب نباشد.
(مسأله 1868) گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها را داده اگر چند سال هم
نزد أو بماند زكات ندارد.
(مسأله 1869) اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر آبيارى شود يا
مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كند زكات آن يك دهم است و اگر با دلو
و مانند آن آبيارى شود زكات آن يك بيستم است.
(مسأله 1870) اگر گندم و جو و خرما و انگور هم از آب باران آبيارى شود و هم از
آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى بأشد كه عرفا گويند آبيارى آن با دلو
و مانند آن شده زكات آن يك بيستم است، و اگر گويند آبيارى با آب نهر و باران شده
زكات آن يك دهم است، و اگر طورى است كه عرفا مىگويند به هر دو آبيارى شده زكات
آن سه چهلم است.
(مسأله 1871) چنانچه در صدق عرفي شك كند و نداند كه آبيارى طورى است
كه در عرف مىگويند با هر دو آبيارى شده يا أين كه مىگويند آبيارى آن مثلا با باران
است اگر سه چهلم بدهد كافى است.
(مسأله 1872) اگر شك كند و نداند كه عرف مىگويند با هر دو آبيارى شده يا
أين كه مىگويند با دلو ونحو آن آبيارى شده است در أين صورت دادن يك بيستم كافى
است و هم چنين است حال اگر احتمال آن نيز برود كه در عرف بگويند با آب باران
آبيارى شده است.
(مسأله 1873) اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر آبيارى شود و به
آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبيارى شود و آب دلو به زياد شدن
314

محصول كمك نكند زكات آن يك دهم است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب
نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر و باران هم آبيارى شود و آنها به زياد شدن
محصول كمك نكنند زكات آن يك بيستم است.
(مسأله 1874) اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه پهلوى
آنست زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نشود زكات
زراعتى كه با دلو آبيارى شده يك بيستم و زكات زراعتى كه پهلوى آن است يك دهم
مىباشد.
(مسأله 1875) مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده است بنابر
احتياط واجب نمىتواند از حاصل كسر نموده و ملاحظه نصاب نمايد. پس چنانچه
يكى از آنها پيش از ملاحظه مخارج به " 288 " من " 45 " مثقال كم برسد بايد زكات آن را
بدهد.
(مسأله 1876) بذرى را كه به مصرف زراعت رسانده چه از خودش بأشد يا خريده
بأشد بنابر احتياط واجب نمىتواند از حاصل كسر كند و سپس ملاحظه نصاب بنمايد،
بلكه نصاب را نسبت به مجموع حاصل بايد ملاحظه نمايد.
(مسأله 1877) آنچه كه دولت از عين مال مىگيرد زكات آن واجب نيست مثلا اگر
حاصل زراعت " 850 " كيلو گرم بأشد و دولت " 50 " كيلو گرم را بعنوان ماليات بگيرد
فقط زكات در " 800 " كيلو واجب مىشود.
(مسأله 1878) مصارفى كه انسان پيش از تعلق زكات يا بعد از آن نموده بنابر
احتياط واجب نمىتواند از حاصل كسر نموده و فقط زكات بقيه را بدهد.
(مسأله 1879) واجب نيست صبر نمايد تا جو و گندم به حد خرمن برسد و انگور
و خرما خشك گردد و آنگاه زكات را بدهد بلكه همين كه زكات واجب شد جائز است
مقدار زكات را قيمت نموده و به عنوان زكات قيمت آن را بدهد.
(مسأله 1880) بعد از آن كه زكات تعلق گرفت مىتواند عين زراعت يا خرما و انگور
را پيش از درو كردن يا چيدن به مستحق يا حاكم شرع يا وكيل حاكم شرع مشاعا
315

تسليم نمايد و پس از آن در مصارف شريك مىباشند.
(مسأله 1881) در صورتي كه مالك، عين مال را از زراعت يا خرما و انگور به حاكم
يا مستحق يا وكيل حاكم شرع تسليم نمود لازم نيست آنها را مجانى بطور اشاعه نگاه
دارد بلكه مىتواند براى أين كه تا وقت درو يا خشك شدن برسد براى ماندن آنها در
زمينش اجرت مطالبه نمايد.
(مسأله 1882) اگر انسان در چند شهر كه فصل رسيدن حاصل آنها با يكديگر
اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمىآيد گندم يا جو و خرما يا
انگور داشته بأشد، و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه أول
مىرسد به اندازه نصاب يعنى " 288 " من " 45 " مثقال كم بأشد بايد زكات آن را موقعى كه
مىرسد بدهد، و زكات بقيه را هر وقت بدست مىآيد ادا نمايد، و اگر آنچه أول مىرسد
به اندازه نصاب نباشد صبر مىكند تا بقيه آن برسد پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود
زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود زكات آن واجب نيست.
(مسأله 1883) اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد چنانچه
روى هم به مقدار نصاب بأشد، بنابر احتياط، زكات آن واجب است.
(مسأله 1884) اگر مقداري خرماى خشك نشده يا انگور دارد كه خشك آن
به اندازه نصاب مىشود چنانچه به قصد زكات از تازه آن بقدرى به مصرف زكات برساند كه
اگر خشك شود به اندازه زكاتى بأشد كه بر أو واجب است اشكال ندارد.
(مسأله 1885) اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر أو واجب بأشد نمىتواند
زكات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد، بلكه چنانچه ملاحظه قيمت نمايد و انگور يا
خرماى تازه يا كشمش يا خرماى خشك ديگر از بابت قيمت بدهد نيز محل اشكال
است، و اگر زكات خرماى تازه يا انگور بر أو واجب بأشد نمىتواند زكات آن را خرماى
خشك يا كشمش بدهد بلكه چنانچه به اعتبار قيمت خرما و يا انگور ديگرى بدهد اگر
چه تازه بأشد محل اشكال است.
(مسأله 1886) كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر
316

بميرد بايد أول تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند بعد قرض أو را ادا
نمايند.
(مسأله 1887) كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد اگر
بميرد و پيش از آن كه زكات اينها واجب شود ورثه قرض أو را از مال ديگر بدهند هر
كدام كه سهمشان به " 288 " من " 45 " مثقال كم برسد بايد زكات بدهد، و اگر پيش از
آن كه زكات اينها واجب شود قرض أو را ندهند چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهى أو
بأشد واجب نيست زكات را بدهند و اگر مال ميت بيشتر از بدهى أو بأشد بايد جنس
زكات دار را نسبت به مجموع مال ملاحظه كنند به همان نسبت از جنس زكات دار كسر
شود سپس سهم هر يك از ورثه كه به اندازه نصاب برسد زكات بر أو واجب است.
(مسأله 1888) اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده خوب
و بد دارد جايز است كه زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و احتياط
واجب آن است كه زكات نوع خوب را از نوع بد ندهد.
نصاب طلا
(مسأله 1889) طلا دو نصاب دارد: نصاب أول آن بيست مثقال شرعي است كه
هر مثقال آن " 18 " نخود است. پس وقتى كه طلا به بيست مثقال شرعي كه پانزده
مثقال معمولى است برسد اگر شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته بأشد انسان بايد
يك چهلم آن را كه نه نخود مىشود از بابت زكات بدهد، و اگر به أين مقدار نرسد زكات آن
واجب نيست. و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعي است كه سه مثقال معمولى مىشود
يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود بايد زكات تمام " 18 " مثقال را از قرار
يك چهلم بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود فقط بايد زكات " 15 " مثقال آن را
بدهد و زيادى آن زكات ندارد و هم چنين است هر چه بالا رود يعنى اگر سه مثقال اضافه
شود بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداري كه اضافه شده زكات
ندارد.
317

نصاب نقره
(مسأله 1890) نقره دو نصاب دارد: نصاب أول آن " 105 " مثقال معمولى است كه
اگر نقره به " 105 " مثقال برسد و شرائط ديگر را هم كه گفته شد داشته بأشد انسان بايد
يك چهلم آن را كه " 2 " مثقال و " 15 " نخود است از بابت زكات بدهد، و اگر به أين مقدار
نرسد زكات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن " 21 " مثقال است يعنى اگر " 21 " مثقال
به " 105 " مثقال اضافه شود بايد زكات تمام " 126 " مثقال را بطورى كه گفته شد بدهد
و اگر كمتر از " 21 " مثقال اضافه شود فقط بايد زكات " 105 " مثقال آن را بدهد و زيادى
آن زكات ندارد. و هم چنين است هر چه بالا رود. يعنى اگر " 21 " مثقال اضافه شود بايد
زكات همه آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقداري كه اضافه شده و كمتر از " 21 "
مثقال است زكات ندارد. بنابر أين اگر انسان يك چهلم هر چه طلا و نقره دارد بدهد
زكاتى را كه بر أو واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلا
كسى كه " 110 " مثقال نقره دارد اگر يك چهلم آن را بدهد زكات " 105 " مثقال آن را كه
واجب بوده داده و مقداري هم براى " 5 " مثقال آن داده كه واجب نبوده است.
(مسأله 1891) كسى كه طلا يا نقره أو به اندازه نصاب است اگر چه زكات آن را داده
بأشد تا وقتى از نصاب أول كم نشده هر سال بايد زكات آن را بدهد.
(مسأله 1892) زكات طلا و نقره در صورتي واجب مىشود كه آن را سكه زده باشند
و معامله با آن رواج داشته بأشد، و اگر سكه آن از بين هم رفته بأشد در صورتي كه
معامله با آن رواج داشته بأشد بنابر احتياط واجب بايد زكات آن را بدهند.
(مسأله 1893) طلا و نقره سكه داري كه زنها براى زينت به كار مىبرند در
صورتي كه رواج معامله با آن باقي بأشد يعنى باز معامله پول طلا و نقره با آن شود بنابر
احتياط زكات آن واجب است ولى اگر رواج معامله با آن باقي نباشد زكات واجب
نيست.
318

(مسأله 1894) كسى كه طلا و نقره دارد اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب أول نباشد
مثلا (104) مثقال نقره و (14) مثقال طلا داشته بأشد زكات بر أو واجب نيست
(مسأله 1895) چنان كه سابقا گفته شد زكات طلا و نقره در صورتي واجب مىشود
كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب بأشد، و اگر در بين يازده ماه طلا و نقره أو از
نصاب أول كمتر شود زكات بر أو واجب نيست.
(مسأله 1896) اگر در بين يازده ماه طلا و نقره أي را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز
ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند زكات بر أو واجب نيست، ولى اگر براى فرار از
دادن زكات أين كارها را بكند احتياط مستحب آنست كه زكات را بدهد.
(مسأله 1897) اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب كند بايد زكات آنها را
بدهد و چنانچه بواسطة آب كردن وزن يا قيمت آنها كم شود بايد زكاتى را كه پيش از
آب كردن بر أو واجب بوده بدهد.
(مسأله 1898) اگر طلا و نقره أي كه دارد خوب و بد داشته بأشد مىتواند زكات هر
كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد بلكه اگر قسمتى از نصاب طلا و نقره بد بأشد
مىتواند زكات را از قسمت بد بدهد، ولى بهتر آنست كه زكات همه آنها را از طلا و نقره
خوب بدهد.
(مسأله 1899) پول طلا و نقره أي كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد اگر به آن
پول طلا و نقره بگويند در صورتي كه به حد نصاب برسد زكاتش واجبست هر چند
خالصش به حد نصاب نرسد ولى اگر به آن پول طلا و نقره نگويند وجوب زكات در آن
محل اشكال است هر چند خالصش به حد نصاب برسد.
(مسأله 1900) اگر پول طلا و نقره أي كه دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن
مخلوط بأشد چنانچه زكات آن را از پول طلا و نقره أي كه بيشتر از معمول فلز ديگر دارد
يا از پول غير طلا و نقره بدهد ولى بقدرى بأشد كه قيمت آن به اندازه قيمت زكاتى بأشد
كه بر أو واجب است اشكال ندارد.
319

زكات شتر و گاو و گوسفند
(مسأله 1901) زكات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائى كه گفته شد دو شرط
ديگر دارد (أول) آن كه حيوان در تمام سال بيكار بأشد. ولى اگر در تمام سال يكى دو
روز هم كار كرده بأشد بنابر احتياط زكات آن واجب است (دوم) آن كه در تمام سال از
علف بيابان بچرد. پس اگر تمام سال يا مقداري از آن علف چيده شده يا از زراعتى كه
ملك أو يا ملك كس ديگر است بچرد زكات ندارد ولى اگر در تمام سال يك روز يا دو
روز از علف مالك بخورد بنابر احتياط زكات آن واجب مىباشد.
(مسأله 1902) اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه كسى
نكاشته بخرد يا اجاره كند وجوب زكات در آن مشكل است اگر چه أحوط دادن زكات
است ولى اگر براى چراندن در آن باج بدهد بايد زكات را بدهد.
نصاب شتر
(مسأله 1903) شتر دوازده نصاب دارد (أول) پنج شتر و زكات آن يك گوسفند
است و تا شماره شتر به أين مقدار نرسد زكات ندارد (دوم) ده شتر و زكات آن دو گوسفند
است (سوم) پانزده شتر و زكات آن سه گوسفند است (چهارم) بيست شتر و زكات آن
چهار گوسفند است (پنجم) بيست و پنج شتر و زكات آن پنج گوسفند است (ششم)
بيست و شش شتر و زكات آن يك شتريست كه داخل سال دوم شده بأشد (هفتم) سى
و شش شتر و زكات آن يك شتريست كه داخل سال سوم شده بأشد (هشتم) چهل
و شش شتر و زكات آن يك شتريست كه داخل سال چهارم شده بأشد (نهم) شصت
و يك شتر و زكات آن يك شتريست كه داخل سال پنجم شده بأشد (دهم) هفتاد و شش
شتر و زكات آن دو شتريست كه داخل سال سوم شده باشند (يازدهم) نود و يك شتر
320

و زكات آن دو شتريست كه داخل سال چهارم شده باشند (دوازدهم) صد و بيست و يك
شتر و بالاتر از آنست كه بايد يا چهل تا چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك
شترى بدهد كه داخل سال سوم شده بأشد يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر
پنجاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده بأشد و يا با چهل و پنجاه حساب
كند ولى در هر صورت بايد طورى حساب كند كه چيزى باقي نماند يا اگر چيزى باقي
مىماند از نه تا بيشتر نباشد مثلا اگر (140) شتر دارد بايد براى صدتا دو شترى كه
داخل سال چهارم شده، و براى چهل تا يك شترى كه داخل سال سوم شده بدهد.
و شترى كه در زكات داده مىشود بايد مادة بأشد.
(مسأله 1904) زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره شترهائى كه
دارد از نصاب أول كه پنج است بگذرد تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده بأشد
فقط بايد زكات پنج تاى آن را بدهد و هم چنين است حال در نصابهاى بعد.
نصاب گاو
(مسأله 1905) گاو دو نصاب دارد: نصاب أول آن سى تا است وقتى كه شماره
گاو به سى رسيد اگر شرائطى را كه گفته شد داشته بأشد بايد يك گوساله أي كه داخل
سال دوم شده از بابت زكات بدهد. و نصاب دوم آن چهل است و زكات آن يك گوساله
مادة ايست كه داخل سال سوم شده بأشد. و زكات ما بين سى و چهل واجب نيست مثلا
كسى كه سى و نه گاو دارد فقط بايد زكات سى تاى آنها را بدهد و نيز اگر از چهل گاو
زيادتر داشته بأشد تا به شصت نرسيده فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد و بعد از آن كه
به شصت رسيد چون دو برابر نصاب أول را دارد بايد دو گوساله أي كه داخل سال دوم
شده بدهد و هم چنين هر چه بالا رود بايد يا سى تا سى تا حساب كند يا چهل تا چهل تا
يا سى و چهل حساب نمايد و زكات آن را بدستورى كه گفته شد بدهد ولى بايد طورى
حساب كند كه چيزى باقي نماند يا اگر چيزى باقي مىماند از نه تا بيشتر نباشد مثلا اگر
321

هفتاد گاو دارد بايد به حساب سى و چهل حساب كند و براى سى تاى آن زكات سى تا
و براى چهل تاى آن زكات چهل تا را بدهد چون اگر به حساب سى تا حساب كند ده تا
زكات نداده مىماند.
نصاب گوسفند
(مسأله 1906) گوسفند پنج نصاب دارد (أول) چهل تا است و زكات آن يك
گوسفند است، و تا گوسفند به چهل نرسد زكات ندارد (دوم) صد و بيست و يك است
و زكات آن دو گوسفند است (سوم) دويست و يك است و زكات آن سه گوسفند است
(چهارم) سيصد و يك است و زكات آن چهار گوسفند است (پنجم) چهار صد و بالاتر از
آنست كه بايد آنها را صدتا صدتا حساب كند و براى هر صدتاى آنها يك گوسفند
بدهد و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد يا
مطابق قيمت گوسفند پول بدهد كافى است.
(مسأله 1907) زكات ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره گوسفندهاى
كسى از نصاب أول كه چهل است بيشتر بأشد تا به نصاب دوم كه صد و بيست و يك
است نرسيده بأشد فقط بايد زكات چهل تاى آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد
و هم چنين است حكم در نصابهاى بعد.
(مسأله 1908) زكات شتر و گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب است،
چه همه آنها نر باشند يا مادة يا بعضي نر باشند و بعضي مادة.
(مسأله 1909) در زكات، گاو و گاو ميش يك جنس حساب مىشوند، و شتر عربي
و غير عربي يك جنس است، و هم چنين بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق ندارند.
(مسأله 1910) اگر براى زكات، گوسفند بدهد بنابر احتياط واجب بايد اقلا داخل
سال دوم شده بأشد و اگر بز بدهد احتياطا بايد داخل سال سوم شده بأشد.
(مسأله 1911) گوسفندى را كه بابت زكات مىدهد اگر قيمتش مختصرى از
322

گوسفندهاى ديگر أو كمتر بأشد اشكال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را كه قيمت
آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد، و هم چنين است در گاو و شتر.
(مسأله 1912) اگر چند نفر با هم شريك باشند هر كدام آنان كه سهمش به نصاب
أول رسيده بايد زكات بدهد و بر كسى كه سهم أو كمتر از نصاب أول است زكات واجب
نيست.
(مسأله 1913) اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته بأشد و روى هم
به اندازه نصاب باشند بايد زكات آنها را بدهد.
(مسأله 1914) اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند بايد
زكات آنها را بدهد.
(مسأله 1915) اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير
باشند مىتواند زكات را از خود آنها بدهد ولى اگر همه سالم و بي عيب و جوان باشند
نمىتواند زكات آنها را مريض يا معيوب يا پير بدهد، بلكه اگر بعضي از آنها سالم و بعضي
مريض و دسته أي معيوب و دسته ديگر بي عيب و مقداري پير و مقداري جوان باشند،
احتياط واجب آنست كه براى زكات آنها، سالم و بي عيب و جوان بدهد.
(مسأله 1916) اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم گاو و گوسفند و شترى را كه
دارد با چيز ديگرى عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس
عوض نمايد، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد زكات بر أو واجب
نيست.
(مسأله 1917) كسى كه بايد زكات گاو و گوسفند و شتر را بدهد اگر زكات آنها را از
مال ديگرش بدهد تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده هر سال بايد زكات را بدهد
و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب أول كمتر شوند زكات بر أو واجب نيست مثلا كسى كه
چهل گوسفند دارد اگر از مال ديگرش زكات آنها را بدهد تا وقتى كه گوسفندهاى أو از
چهل كم نشده هر سال بايد يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتى به چهل
نرسيده زكات بر أو واجب نيست.
323

مصرف زكات
(مسأله 1918) انسان مىتواند زكات را در هشت مورد مصرف كند:
(أول) فقير و أو كسى است كه مخارج سال خود و عائله اش را ندارد ولى كسى
كه صنعت يا ملك يا سرمايه أي دارد كه مىتواند مخارج سال خود را بگذراند فقير
نيست.
(دوم) مسكين و أو كسى است كه از فقير سخت تر مىگذراند.
(سوم) كسى كه از طرف امام عليه السلام يا نائب امام أو مأمور است كه زكات را
جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى كند و آن را به امام عليه السلام يا نائب أو يا
فقرا برساند.
(چهارم) كافرهائى كه اگر زكات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مىشوند يا در
جنگ به مسلمانان كمك مىكنند، يا از شر آنان مسلمانان در أمان مىمانند و هم چنين
است مسلمانانى كه اگر زكات به آنان داده شود عقيدة ايشان محكمتر مىگردد.
(پنجم) خريدارى بنده هائى كه در شدت مىباشند و آزاد كردن آنان.
(ششم) بدهكارى كه نمىتواند قرض خود را بدهد.
(هفتم) في سبيل الله يعنى كارهائى كه مىتوان با آنها قصد قربت نمود، مثل
ساختن مسجد و مدرسه أي كه علوم دينية در آن خوانده مىشود و تنظيف شهر
و آسفالت راهها و توسعه آنها و مانند اينها.
(هشتم) ابن السبيل يعنى مسافر يكه در سفر درمانده شده، و احكام اينها در
مسائل آينده گفته خواهد شد.
(مسأله 1919) احتياط واجب آنست كه فقير و مسكين بيشتر از مخارج سال
خود و عيالاتش را از زكات نگيرد. و اگر مقداري پول يا جنس دارد فقط به اندازه كسرى
مخارج يك سالش زكات بگيرد.
324

(مسأله 1920) كسى كه مخارج سالش را داشته اگر مقداري از آن را مصرف كند
و بعد شك كند كه آنچه باقي مانده به اندازه مخارج يك سال أو هست يا نه نمى تواند
زكات بگيرد.
(مسأله 1921) صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه در آمد أو از مخارج سالش كمتر
است مىتواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد و لازم نيست ابزار كار يا ملك يا
سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.
(مسأله 1922) فقيرى كه خرج سال خود و عائله اش را ندارد اگر خانه أي دارد كه
ملك أو است و در آن نشسته يا وسيله سواري دارد چنانچه بدون اينها نتواند زندگى
كند اگر چه براى حفظ آبرويش بأشد مىتواند زكات بگيرد. و هم چنين است أثاث خانه
و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهائى كه به آنها احتياج دارد و فقيرى كه اينها
را ندارد اگر به اينها احتياج داشته بأشد مىتواند از زكات خريدارى نمايد.
(مسأله 1923) فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى أو مشكل نيست بنابر احتياط
واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگى نكند، ولى تا وقتى مشغول ياد گرفتن
است مىتواند زكات بگيرد.
(مسأله 1924) به كسى كه قبلا فقير بوده و يا أين كه معلوم نباشد فقير بوده يا نه
و مىگويد فقيرم اگر چه انسان از گفته أو اطمينان پيدا نكند مىشود زكات داد.
(مسأله 1925) كسى كه مىگويد فقيرم و قبلا فقير نبوده چنانچه از گفته أو اطمينان
پيدا نشود نبايد به أو زكات بدهند.
(مسأله 1926) كسى كه بايد زكات بدهد اگر از فقيرى طلبكار بأشد مىتواند طلبي
را كه از أو دارد بابت زكات حساب كند.
(مسأله 1927) اگر فقير بميرد و مال أو به اندازه قرضش نباشد انسان مىتواند طلبي
را كه از أو دارد بابت زكات حساب كند، بلكه اگر مال أو به اندازه قرضش بأشد و ورثه
قرض أو را ندهند يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود را بگيرد مىتواند طلبي را كه
از أو دارد بابت زكات حساب كند.
325

(مسأله 1928) چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد لازم نيست به أو بگويد
كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد مستحب است مال را به قصد زكات به أو داده
و زكات بودنش را اظهار ننمايد.
(مسأله 1929) اگر به خيال أين كه كسى فقير است به أو زكات بدهد، بعد بفهمد فقير
نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مىداند فقير نيست زكات بدهد كافى نيست.
پس چنانچه چيزى را كه به قصد زكات كنار گذاشته و به أو داده باقي بأشد، بنابر مشهور
بايستى از أو بگيرد و به مستحق بدهد، و اگر از بين رفته بأشد پس اگر كسى كه آن چيز
را گرفته مىدانسته زكات است انسان مىتواند عوض آن را از أو بگيرد و به مستحق بدهد
و اگر نمىدانسته زكات است نمىتواند چيزى از أو بگيرد و بايد از مال خودش زكات را
به مستحق بدهد، بلى در صورتي كه مثلا دو مرد عادل به فقير بودن آن شخص شهادت
بدهند، بعد معلوم شود كه آن شخص فقير نبوده ظاهر أين است كه چيزى بر زكات دهنده
نيست.
(مسأله 1930) كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگر چه
مخارج سال خود را داشته بأشد مىتواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد ولى بايد
مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده بأشد.
(مسأله 1931) اگر به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد زكات
بدهد بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده چنانچه آن بدهكار فقير بأشد
مىتواند آنچه را كه به أو داده بابت زكات حساب كند.
(مسأله 1932) كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگر چه فقير
نباشد انسان مىتواند طلبي را كه از أو دارد بابت زكات حساب كند.
(مسأله 1933) مسافري كه خرجي أو تمام شده يا مركبش از كار افتاده چنانچه
سفر أو سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يا فروختن چيزى خود را به مقصد
برساند اگر چه در وطن خود فقير نباشد مىتواند زكات بگيرد، ولى اگر بتواند در جاى
ديگر با قرض كردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فرآهم كند فقط به مقداري كه
326

به آنجا برسد مىتواند زكات بگيرد.
(مسأله 1934) مسافري كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته بعد از آن كه به وطنش
رسيد اگر چيزى از زكات زياد آمده بأشد بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد آن چيز
زكات است.
شرائط كساني كه مستحق زكاتند
(مسأله 1935) كسى كه زكات مىگيرد بايد شيعه دوازده امامى بأشد و اگر انسان
كسى را شيعه بداند و به أو زكات بدهد بعد معلوم شود شيعه نبوده بايد دوباره زكات بدهد.
(مسأله 1936) اگر طفل يا ديوانه أي از شيعه فقير بأشد انسان مىتواند به ولى أو
زكات بدهد به قصد أين كه آنچه مىدهد ملك طفل يا ديوانه بأشد.
(مسأله 1937) اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد مىتواند خودش يا بوسيله
يك نفر امين زكات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعى كه زكات به مصرف آنان
مىرسد نيت زكات كند.
(مسأله 1938) به فقيرى كه گدائى مىكند مىشود زكات داد، ولى به كسى كه زكات را
در معصيت مصرف مىكند نبايد زكات داد.
(مسأله 1939) به كسى كه شراب خوار است و كسى كه معصيت كبيره را آشكارا
بجا مىآورد يا نماز نمىخواند هر چند آشكارا نباشد احتياط واجب آنست كه زكات
ندهند.
(مسأله 1940) به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگر چه
مخارج أو بر انسان واجب بأشد مىشود قرضش را از زكات داد.
(مسأله 1941) انسان نمىتواند مخارج كساني را كه مثل أولاد خرجشان بر أو
واجب است از زكات بدهد، ولى اگر مخارج آنان را ندهد ديگران مىتوانند به آنان زكات
بدهند.
327

(مسأله 1942) اگر انسان زكات را به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود
نمايد اشكال ندارد.
(مسأله 1943) اگر پسر به كتابهاى علمي ديني احتياج داشته بأشد پدر مىتواند
آنها را از زكات خريده و در معرض استفاده پسر قرار دهد.
(مسأله 1944) پدرى كه تمكن تزويج پسرش را ندارد مىتواند از زكات براى
پسرش زن بگيرد و هم چنين است پسر نسبت به پدر.
(مسأله 1945) به زنى كه شوهرش مخارج أو را مىدهد و زنى كه شوهرش خرجي
أو را نمىدهد ولى ممكن است أو را به دادن خرجي مجبور كنند نمىشود زكات داد.
(مسأله 1946) زنى كه صيغه شده اگر فقير بأشد شوهرش و ديگران مىتوانند به أو
زكات بدهند، ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج أو را بدهد يا به جهت
ديگرى دادن مخارجش بر أو واجب بأشد، در صورتي كه مخارج آن زن را بدهد نمىشود
به آن زن زكات داد.
(مسأله 1947) زن مىتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد اگر چه شوهر زكات را
صرف مخارج خود آن زن نمايد.
(مسأله 1948) سيد نمىتواند از غير سيد زكات بگيرد ولى اگر خمس و ساير
وجوهات كفايت مخارج أو را نكند و از گرفتن زكات ناچار بأشد مىتواند از غير سيد
زكات بگيرد.
(مسأله 1949) به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه اگر بگويد سيدم، نمىشود
زكات داد.
نيت زكات
(مسأله 1950) انسان بايد زكات را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند
عالم بدهد، و در نيت معين كند كه آنچه را مىدهد زكات مال است يا زكات فطره، و يا اگر
مثلا زكات گندم و جو بر أو واجب بأشد لازم است معين كند چيزى را كه مىدهد زكات
328

گندم است يا زكات جو.
(مسأله 1951) كسى كه زكات چند مال بر أو واجب شده اگر مقداري زكات بدهد
و نيت هيچ كدام آنها را نكند مالى را كه داده زكات هيچ كدام حساب نمىشود.
(مسأله 1952) اگر كسى را وكيل كند كه زكات مال أو را بدهد موقعى كه زكات را به آن
وكيل مىدهد بايد نيت كند كه آنچه را وكيل أو بعدا به فقير مىدهد زكات بأشد. و أحوط
أين است كه نيت أو تا زمان رسيدن زكات به فقير مستمر بأشد.
(مسأله 1953) اگر بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد و پيش از آن كه آن مال از
بين برود نيت زكات كند زكات حساب مىشود.
مسائل متفرقة زكات
(مسأله 1954) موقعى كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و موقع خشك شدن
خرما و انگور انسان بايد زكات را به فقير بدهد يا از مال خود جدا كند و زكات طلا و نقره
و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير بدهد، يا از مال خود
جدا نمايد. ولى اگر منتظر فقير معينى بأشد يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتي برترى
دارد مىتواند زكات را جدا نكند
(مسأله 1955) بعد از جدا كردن زكات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد، ولى
اگر به كسى كه مىشود زكات داد دسترسى دارد نمىتواند دادن زكات را تأخير بيندازد.
(مسأله 1956) كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند اگر ندهد و بواسطة
كوتاهى كردن أو از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 1957) كسى كه مىتواند زكات را به مستحق برساند اگر زكات را ندهد و بدون
آن كه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود چنانچه دادن زكات را بقدرى تأخير
انداخته كه نمىگويند فورا داده است بايد عوض آن را بدهد، و اگر به أين مقدار تأخير
نينداخته مثلا دو سه ساعت تأخير انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده در
329

صورتي كه مستحق حاضر نبوده چيزى بر أو واجب نيست و اگر مستحق حاضر بوده
بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 1958) اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد مىتواند در بقيه آن تصرف
كند. و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد مىتواند در تمام مال تصرف نمايد.
(مسأله 1959) انسان نمىتواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بردارد و چيز
ديگرى بجاى آن بگذارد.
(مسأله 1960) اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى حاصل شود مثلا گوسفندى كه
براى زكات گذاشته بره بياورد مال فقير است.
(مسأله 1961) اگر موقعى كه زكات را كنار مىگذارد مستحقي حاضر بأشد بهتر
است زكات را به أو بدهد مگر كسى را در نظر داشته بأشد كه دادن زكات به أو از جهتي بهتر
بأشد.
(مسأله 1962) اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالى كه براى زكات كنار گذاشته
تجارت كند و ضرر نمايد نبايد چيزى از زكات كم كند ولى اگر منفعت كند بايد آن را
به مستحق بدهد.
(مسأله 1963) اگر پيش از آن كه زكات بر أو واجب شود چيزى بابت زكات به فقير
بدهد زكات حساب نمىشود، و بعد از آن كه زكات بر أو واجب شد اگر چيزى را كه به فقير
داده از بين نرفته بأشد و آن فقير هم به فقر خود باقي بأشد مىتواند چيزى را كه به أو داده
بابت زكات حساب كند.
(مسأله 1964) فقيرى كه مىداند زكات بر انسان واجب نشده اگر چيزى بابت زكات
بگيرد و پيش أو تلف شود ضامن است، پس موقعى كه زكات بر انسان واجب مىشود
اگر آن فقير به فقر خود باقي بأشد مىتواند عوض چيزى را كه به أو داده بابت زكات حساب
كند.
(مسأله 1965) فقيرى كه نمىداند زكات بر انسان واجب نشده اگر چيزى بابت زكات
بگيرد و پيش أو تلف شود ضامن نيست، و انسان نمىتواند عوض آن را بابت زكات
330

حساب كند.
(مسأله 1966) مستحب است زكات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاى آبرومند
بدهد و در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران، و أهل علم و كمال را بر غير آنان،
و كساني را كه أهل سؤال نيستند بر أهل سوال مقدم بدارد. ولى اگر دادن زكات به فقيرى از
جهت ديگرى بهتر بأشد مستحب است زكات را به أو بدهد.
(مسأله 1967) بهتر است زكات را آشكار و صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
(مسأله 1968) اگر در شهر كسى كه مىخواهد زكات بدهد مستحقي نباشد و نتواند
زكات را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند چنانچه اميد نداشته بأشد كه
بعدا مستحق پيدا كند بايد زكات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زكات برساند و مىتواند
مخارج بردن به آن شهر را از زكات بردارد و اگر زكات تلف شود ضامن نيست.
(مسأله 1969) اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود مىتواند زكات را به شهر ديگر
ببرد. ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زكات تلف شود ضامن
است مگر آن كه به امر حاكم شرع برده بأشد.
(مسأله 1970) اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائى را
كه براى زكات مىدهد با خود أو است.
(مسأله 1971) كسى كه " 2 " مثقال و " 15 " نخود نقره يا بيشتر بابت زكات بدهكار
است بنابر احتياط مستحب كمتر از " 2 " مثقال و " 15 " نخود نقره بيك فقير ندهد، و نيز
اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهكار بأشد و قيمت آن به " 2 " مثقال و
" 15 " نخود نقره برسد بنابر احتياط مستحب به يك فقير كمتر از آن ندهد.
(مسأله 1972) مكروه است انسان از مستحق در خواست كند كه زكاتى را كه از
أو گرفته به أو بفروشد، ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از آن كه
به قيمت رساند كسى كه زكات را به أو داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.
(مسأله 1973) اگر شك كند زكاتى را كه بر أو واجب بوده داده يا نه و مال زكات
دار موجود بأشد بايد زكات را بدهد، هر چند شك أو براى زكات سالهاى پيش بوده
331

بأشد، و اگر عين تلف شده زكاتى بر أو نيست هر چند از سال حاضر بأشد.
(مسأله 1974) فقير نمىتواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى را
گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد يا زكات را از مالك بگيرد و به أو ببخشد. ولى
كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمىتواند زكات را بدهد چنانچه توبه كند
فقير مىتواند زكات را از أو بگيرد و به أو ببخشد.
(مسأله 1975) انسان نمىتواند از زكات ملك بخرد و بر أولاد خود يا بر كساني كه
مخارج آنان بر أو واجب است وقف نمايد كه عايدى آن را به مصرف مخارج خود
برسانند.
(مسأله 1976) دادن زكات براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها از سهم سبيل الله
اگر زكات گيرنده فقير نباشد يا أين كه به مقدار خرج سالش زكات گرفته بأشد محل اشكال
است.
(مسأله 1977) اگر مالك، فقيرى را وكيل كند كه زكات مال أو را بدهد چنانچه آن
فقير يقين نداشته بأشد كه قصد مالك أين بوده كه خود آن فقير از زكات بر ندارد،
مىتواند به مقداري كه به ديگران مىدهد براى خودش نيز بردارد.
(مسأله 1978) اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد،
چنانچه شرطهائى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود بايد زكات آنها
را بدهد.
(مسأله 1979) اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك باشند
و يكى از آنان زكات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند، چنانچه بداند
شريكش زكات سهم خود را نداده و بعدا نيز نمىدهد تصرف أو در سهم خودش محل
اشكال است مگر أين كه زكات شريك را تبرعا با اذن أو و در صورت امتناع با اذن حاكم
شرع بدهد.
(مسأله 1980) كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اينها هم
بر أو واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد اگر مالى كه خمس
332

يا زكات آن واجب شده از بين نرفته بأشد بايد خمس و زكات را بدهد و اگر از بين رفته
بأشد مىتواند خمس يا زكات را بدهد يا كفاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.
(مسأله 1981) كسى كه خمس يا زكات بدهكار است وحجة الإسلام بر أو واجب
است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال أو براى همه آنها كافى نباشد، چنانچه مالى كه
خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته بأشد بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيه مال
أو را بر حج و قرض قسمت نمايند، و اگر مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين
رفته بأشد بايد مال أو را صرف حج بنمايند و در صورتي كه چيزى باقي بأشد به خمس
و زكات و قرض قسمت نمايند.
(مسأله 1982) كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مىتواند
براى معاش خود كسب كند چنانچه تحصيل آن علم واجب بأشد مىشود به أو زكات داد.
و اگر تحصيل آن علم مستحب بأشد زكات دادن به أو فقط از سهم سبيل الله جائز است،
و اگر واجب و مستحب نباشد جائز نيست به أو زكات بدهند.
زكات فطره
(مسأله 1983) كسى كه موقع غروب شب عيد فطر، بالغ و عاقل است و فقير نيست
بايد براى خودش و كساني كه نان خور أو هستند، هر نفرى يك صاع كه تقريبا سه كيلو
است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد،
و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.
(مسأله 1984) كسى كه مخارج سال خود و عائله اش را ندارد و كسبي هم ندارد
كه بتواند مخارج سال خود و عائله اش را بگذراند فقير است و دادن زكات فطره بر أو
واجب نيست.
(مسأله 1985) انسان فطره كساني را كه در غروب شب عيد فطر نان خور أو
حساب مىشوند بايد بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج
333

آنها بر أو واجب بأشد يا نه، در شهر خود أو باشند يا در شهر ديگر.
(مسأله 1986) اگر كسى را كه نان خور أو است و در شهر ديگر است وكيل كند كه
از مال أو فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته بأشد كه فطره را مىدهد لازم
نيست خودش فطره أو را بدهد.
(مسأله 1987) فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت
صاحبخانه وارد شده و نان خور أو حساب مىشود بر أو واجب است.
(مسأله 1988) واجب بودن فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد بدون
رضايت صاحبخانه وارد مىشود و نان خور أو حساب شود محل اشكال است، و أحوط
آن است كه فطره أو را بدهد. و هم چنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه
خرجي أو را بدهد.
(مسأله 1989) فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مىشود در
صورتي كه نان خور أو حساب شود بنابر احتياط، واجب است، و الا واجب نيست اگر
چه پيش از غروب أو را دعوت كرده بأشد و در خانه أو افطار كند.
(مسأله 1990) اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر ديوانه بأشد در صورتي كه
ديوانگى أو تا ظهر روز عيد فطر باقي بأشد زكات فطره بر أو واجب نيست، و الا بنابر
احتياط، واجب است فطره را بدهد.
(مسأله 1991) اگر پيش از غروب بچه بالغ شود يا ديوانه عاقل گردد يا فقير غنى
شود در صورتي كه شرائط واجب شدن فطره را دارا بأشد بايد زكات فطره را بدهد،
و هم چنين است بنابر احتياط اگر مقارن غروب بچه بالغ و يا ديوانه عاقل و يا فقير غنى
گردد.
(مسأله 1992) كسى كه موقع غروب شب عيد فطر زكات فطره بر أو واجب نيست
اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در أو پيدا شود احتياط واجب
آنست كه زكات فطره را بدهد.
(مسأله 1993) كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده فطره بر أو
334

واجب نيست ولى مسلمانى كه شيعه نبوده اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود بايد زكات
فطره را بدهد.
(مسأله 1994) كسى كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم و مانند
آن را دارد مستحب است زكات فطره را بدهد، و چنانچه عائله أي داشته بأشد و بخواهد
فطره آنها را هم بدهد مىتواند به قصد فطره آن يك صاع را به يكى از عيالاتش بدهد و أو
هم به همين قصد به ديگرى بدهد و هم چنين تا به نفر آخر برسد. و بهتر است نفر آخر
چيزى را كه مىگيرد به كسى بدهد كه از خودشان نباشد و اگر يكى از آنها صغير بأشد
ولى أو بجاى أو مىگيرد و احتياط آنست كه چيزى را كه براى صغير گرفته به كسى
ندهد.
(مسأله 1995) اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود واجب نيست فطره أو
را بدهد. ولى احتياط واجب آنست كه فطره كساني را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر
عيد، نان خور أو حساب مىشوند بدهد.
(مسأله 1996) اگر انسان نان خور كسى بأشد و پيش از غروب يا مقارن غروب
نان خور كس ديگر شود فطره أو بر كسى كه نان خور أو شده واجب است. مثلا اگر
دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود بايد شوهرش فطره أو را بدهد.
(مسأله 1997) كسى كه ديگرى بايد فطره أو را بدهد واجب نيست فطره خود را
بدهد.
(مسأله 1998) اگر فطره انسان بر كسى واجب بأشد و أو فطره را ندهد بر خود
انسان واجب نمىشود.
(مسأله 1999) اگر كسى كه فطره أو بر ديگرى واجب است خودش فطره را بدهد
از كسى كه فطره بر أو واجب شده ساقط نمىشود.
(مسأله 2000) زنى كه شوهرش مخارج أو را نمىدهد چنانچه نان خور كسى
ديگر بأشد فطره اش بر آن كس واجب است، و اگر نان خور كس ديگر نيست در
صورتي كه فقير نباشد بايد فطره خود را بدهد.
335

(مسأله 2001) كسى كه سيد نيست نمىتواند به سيد فطره بدهد حتى اگر سيدي نان
خور أو بأشد نمىتواند فطره أو را به سيد ديگرى بدهد.
(مسأله 2002) فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مىخورد بر كسى است كه
مخارج مادر يا دايه را مىدهد، و اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل بر مىدارد
فطره طفل بر كسى واجب نيست.
(مسأله 2003) انسان اگر چه مخارج عائله اش را از مال حرام بدهد بايد فطره
آنان را از مال حلال بدهد.
(مسأله 2004) اگر انسان كسى را أجير نمايد و شرط كند كه مخارج أو را بدهد
بايد فطره أو را هم بدهد، ولى چنانچه شرط كند كه مقدار مخارج أو را بدهد مثلا پولى
براى مخارجش بدهد واجب نيست فطره أو را بدهد.
(مسأله 2005) اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد بايد فطره أو عائله اش
را از مال أو بدهند ولى اگر پيش از غروب بميرد واجب نيست فطره أو و عائله اش را از
مال أو بدهند.
مصرف زكات فطره
(مسأله 2006) اگر زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقا براى زكات مال
گفته شد برسانند كافيست. ولى احتياط مستحب آنست كه فقط به فقراى شيعه بدهند.
(مسأله 2007) اگر طفل شيعه أي فقير بأشد انسان مىتواند فطره را به مصرف أو
برساند يا بواسطة دادن به ولى أو ملك طفل نمايد.
(مسأله 2008) فقيرى كه فطره به أو مىدهند لازم نيست عادل بأشد ولى بنابر
احتياط واجب به شراب خوار و بي نماز و كسى كه آشكارا معصيت مىكند فطره ندهند.
(مسأله 2009) به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مىكند نبايد فطره بدهند.
(مسأله 2010) احتياط مستحب آنست كه به يك فقير كمتر از يك صاع كه تقريبا
336

سه كيلو است فطره ندهند ولى اگر بيشتر بدهند اشكال ندارد.
(مسأله 2011) اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آنست مثلا از
گندمى كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است نصف صاع كه معناى آن پيش از
أين گفته شد بدهد كافى نيست. بلكه اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال
دارد.
(مسأله 2012) انسان نمىتواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم و نصف ديگر
آن را از جنسى ديگر مثلا جو بدهد بلكه اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد كافى
نيست.
(مسأله 2013) مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر
ديگران مقدم دارد، و بعد همسايگان فقير را، و بعد أهل علم فقير را، ولى اگر ديگران از
جهتي برترى داشته باشند مستحب است آنها را مقدم بدارد.
(مسأله 2014) اگر انسان به خيال أين كه كسى فقير است به أو فطره بدهد و بعد بفهمد
فقير نبوده بايد بدستورى كه در مسألة (1929) گفته شد عمل نمايد.
(مسأله 2015) اگر كسى بگويد فقيرم مىشود به أو فطره داد ولى اگر بداند كه قبلا
غنى بوده است به مجرد گفتنش نمىشود فطره به أو داد مگر آن كه از گفته أو اطمينان پيدا
شود.
مسائل متفرقة زكات فطره
(مسأله 2016) انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بدهد و موقعى كه آن را مىدهد نيت دادن فطره نمايد.
(مسأله 2017) اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست و بهتر آن است
كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد. ولى اگر پيش از رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از
آن كه فطره بر أو واجب شد طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.
337

(مسأله 2018) گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مىدهد بايد به جنس ديگر يا
خاك مخلوط نباشد، و چنانچه مخلوط بأشد اگر خالص آن به يك صاع كه تقريبا سه
كيلو است برسد يا آنچه مخلوط شده بقدرى كم بأشد كه قابل اعتنا نباشد اشكال
ندارد.
(مسأله 2019) اگر فطره را از چيز معيوب بدهد بنابر احتياط واجب كافى نيست.
(مسأله 2020) كسى كه فطره چند نفر را مىدهد لازم نيست همه را از يك جنس
بدهد مثلا اگر فطره بعضي را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد كافيست.
(مسأله 2021) كسى كه نماز عيد فطر مىخواند بنابر احتياط واجب بايد فطره را
پيش از نماز عيد بدهد. ولى اگر نماز عيد نمىخواند مىتواند دادن فطره را تا ظهر
تأخير بيندازد.
(مسأله 2022) اگر به نيت فطره مقداري از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز
عيد به مستحق ندهد، هر وقت آن را مىدهد نيت فطره نمايد.
(مسأله 2023) اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد و كنار هم
نگذارد بعدا بنابر احتياط بدون أين كه نيت ادا و قضا كند فطره را بدهد.
(مسأله 2024) اگر فطره را كنار بگذارد نمىتواند آن را براى خودش بردارد و مالى
ديگر را براى فطره بگذارد.
(مسأله 2025) اگر انسان مالى داشته بأشد كه قيمتش از فطره بيشتر است،
چنانچه فطره را ندهد و نيت كند كه مقداري از آن مال براى فطره بأشد اشكال دارد.
(مسأله 2026) اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود چنانچه
دسترسى به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته بايد عوض آن را بدهد، و اگر
دسترسى به فقير نداشته ضامن نيست.
(مسأله 2027) اگر در محل خودش مستحق پيدا شود احتياط واجب آنست كه
فطره را بجاى ديگر نبرد و اگر بجاى ديگر ببرد و تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
338

احكام حج
(مسأله 2028) حج زيارت كردن خانه خدا و انجام أعمالي است كه دستور داده اند
در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه أين شرايط را دارا بأشد يك مرتبه
واجب مىشود:
(أول) آن كه بالغ بأشد. (دوم) آن كه عاقل و آزاد بأشد. (سوم) به واسطه رفتن به
حج مجبور نشود كه كار حرامى را كه ترك آن از حج مهمتر است انجام دهد يا عمل
واجبي را كه از حج مهمتر است ترك نمايد. (چهارم) آن كه مستطيع بأشد. و مستطيع
بودن به چند چيز است:
(أول) آن كه توشه رآه و مركب سواري يا مالى كه بتواند با آن مال آنها را تهيه كند
داشته بأشد.
(دوم) سلامت مزاج و توانائى آن را داشته بأشد كه بتواند مكة رود و حج را بجا
آورد.
(سوم) در رآه مانعى از رفتن نباشد و اگر رآه بسته بأشد يا انسان بترسد كه در
رآه جان يا عرض أو از بين برود يا مال أو را ببرند حج بر أو واجب نيست. ولى اگر از
رآه ديگرى بتواند برود اگر چه دور تر بأشد بايد از آن رآه برود.
(چهارم) به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته بأشد.
(پنجم) مخارج كساني را كه خرجي آنان بر أو واجب است مثل زن و بچه
و مخارج كساني را كه مردم خرجي دادن به آنها را لازم مىدانند داشته بأشد.
(ششم) بعد از برگشتن كسب يا زراعت يا عايدى ملك يا رآه ديگرى براى
معاش خود داشته بأشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.
(مسأله 2029) كسى كه بدون خانه ملكي رفع احتياجش نمىشود وقتى حج بر أو
واجب است كه پول خانه را هم داشته بأشد.
339

(مسأله 2030) زنى كه مىتواند مكة برود اگر بعد از بر گشتن از خودش مال
نداشته بأشد و شوهرش هم مثلا فقير بأشد و خرجي أو را ندهد و ناچار شود كه به
سختى زندگى كند حج بر أو واجب نيست.
(مسأله 2031) اگر كسى توشه رآه و مركب سواري نداشته بأشد و ديگرى به أو
بگويد حج برو و من خرج تو و عائله تو را در موقعى كه در سفر حج هستى مىدهم، در
صورتي كه اطمينان داشته بأشد كه خرج أو را مىدهد حج بر أو واجب مىشود.
(مسأله 2032) اگر خرجي رفتن و برگشتن و خرجي عائله كسى را در مدتى كه
مكة مىرود و بر مىگردد به أو ببخشند و با أو شرط كنند كه حج كند و أو قبول نمايد حج بر
أو واجب مىشود اگر چه قرض داشته بأشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن
زندگى كند نداشته بأشد.
(مسأله 2033) اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عائله كسى را در مدتى كه
مكة مىرود و بر مىگردد به أو بدهند و بگويند حج برو، ولى ملك أو نكنند، حج بر أو
واجب مىشود.
(مسأله 2034) اگر مقداري مال كه براى حج كافيست به كسى بدهند و با أو شرط
كنند كه در رآه مكة به كسى كه مال را داده خدمت بنمايد، حج بر أو واجب نمىشود.
(مسأله 2035) اگر مقداري مال به كسى بدهند و حج بر أو واجب شود چنانچه
حج نمايد هر چند بعدا مالى از خود پيدا كند ديگر حج بر أو واجب نيست.
(مسأله 2036) اگر براى تجارت مثلا تا جده برود و مالى بدست آورد كه اگر
بخواهد از آنجا به مكة رود مستطيع مىباشد بايد حج كند و در صورتي كه حج نمايد
اگر چه بعدا مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكة رود ديگر حج بر أو واجب
نيست.
(مسأله 2037) اگر انسان أجير شود كه مباشرتا از طرف كس ديگر حج كند
چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد بايد از
كسى كه أو را أجير كرده اجازه بگيرد.
(مسأله 2038) اگر كسى مستطيع شود و مكة نرود و فقير شود بايد اگر چه به
340

زحمت بأشد بعدا حج كند و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه كسى أو را براى
حج أجير كند بايد به مكة رود و حج كسى را كه براى أو أجير شده بجا آورد و تا سال
بعد در مكة بماند و براى خود حج نمايد. ولى اگر ممكن بأشد كه أجير شود و اجرت را
نقد بگيرد و كسى كه أو را أجير كرده راضى شود كه حج أو در سال بعد بجا آورده شود،
بايد سال أول براى خود و سال بعد براى كسى كه أجير شده حج نمايد.
(مسأله 2039) اگر در سال أولى كه مستطيع شده به مكة رود و در وقت معينى كه
دستور داده اند به مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد مستطيع نباشد حج بر أو
واجب نيست، ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته اگر چه به زحمت بأشد
بايد حج كند.
(مسأله 2040) اگر در سال أولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد به واسطه پيرى
يا مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نااميد بأشد از أين كه بعدا خودش حج كند بنابر
احتياط ديگرى را از طرف خود بفرستد و در صورتي كه بعدا قدرت پيدا كرد خودش
نيز حج نمايد، بلكه اگر خودش قدرت پيدا نكرد بعد از مردنش بنابر احتياط از طرف
أو حج بجا مىآورند، و هم چنين است اگر در سال أولى كه به قدر رفتن حج مال پيدا كرده
به واسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج كند و نااميد از توانائى خود بأشد. و در
تمام أين صور بنابر احتياط واجب چنانچه منوب عنه مرد بأشد بايد نائب صروره بأشد
يعنى كسى كه اولين مرتبه حج رفتن أو بأشد.
(مسأله 2041) كسى كه از طرف ديگرى براى حج أجير شده بايد طواف نساء را
نيز از طرف أو بجا آورد و بنابر احتياط يك طواف نساء ديگر نيز براى خود بجا
بيآورد و در صورتي كه طواف نساء را ترك كند زن بر آن أجير حرام مىشود.
(مسأله 2042) اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش كند چنانچه بعد
از چند روز يادش بيايد و از بين رآه بر گردد و بجا آورد صحيح است. و در صورت
فراموشى، چنانچه بر گشتن برايش مشقت داشته بأشد مىتواند نائب بگيرد.
341

احكام خريد و فروش
(مسأله 2043) شخص كاسب بنابر احتياط واجب بايد احكام خريد و فروش در
موارد محل ابتلاء را ياد بگيرد، چنانچه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده
كسى كه مىخواهد خريد و فروش كند بايد احكام آن را ياد بگيرد و اگر پيش از ياد
گرفتن احكام آن خريد و فروش كند به واسطه معامله‌هاى باطل و شبهه‌ناك به هلاكت
مىافتد.
(مسأله 2044) اگر انسان براى ندانستن مسأله نداند معامله أي كه كرده صحيح
است يا باطل، نمىتواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد.
(مسأله 2045) كسى كه مال ندارد و مخارجى بر أو واجب است مثل خرج زن
و بچه بايد كسب كند و براى كارهاى مستحب مانند توسعه در زندگى خانواده
و دستگيرى از فقرا كسب كردن مستحب است.
مستحبات خريد و فروش
چهار چيز در خريد و فروش مستحب است: (أول) آن كه در قيمت جنس بين
مشتريهاى مسلمان فرق نگذارد. (دوم) آن كه در قيمت جنس سخت گيرى نكند.
(سوم) آن كه چيزى را كه مىفروشد زيادتر بدهد و آنچه را كه مىخرد كمتر بگيرد.
(چهارم) آن كه كسى كه با أو معامله كرده اگر پشيمان شود و از أو تقاضا كند كه معامله
را به هم بزند براى به هم زدن معامله حاضر شود.
342

معاملات مكروه
(مسأله 2046) برخى معاملات مكروه از أين قرار است: صرافى، كفن فروشى،
و أين كه انسان شغل خود را سلاخى (ذبح حيوانات) و يا حجامت كردن قرار دهد،
مخصوصا در صورتي كه شرط مزد بنمايد، و أين كه كار خود را خريد و فروش گندم
و مانند آن قرار دهد، و معامله با مردمان پست، و انجام معامله در فاصله بين اذان صبح
و طلوع آفتاب، و أين كه براى خريد جنسى كه ديگرى مىخواهد بخرد وارد معامله شود.
معاملات حرام
(مسأله 2047) معاملات حرام شش است: (أول) خريد و فروش عين نجس مثل
مشروبات مسكر، و سگ غير شكارى، و خوك، و مردار، و در صورتي كه بتوان از مردار
استفاده حلال نمود حرمت آن مبنى بر احتياط است، و در غير اينها در صورتي كه
بشود از آن استفاده حلال نمود مثلا غائط را كود نمايند خريد و فروش جائز است اگر
چه احتياط در ترك است. (دوم) خريد و فروش مال غصبى. (سوم) خريد و فروش
چيزى كه نزد مردم مال نيست مثل بعضي حشرات. (چهارم) معامله چيزى كه منافع
معمولى آن فقط كار حرام بأشد، مانند أسباب قمار. (پنجم) معامله أي كه در آن ربا
بأشد. (ششم) فروش جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است در صورتي كه آن چيز
معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه
مخلوط كرده است، و أين عمل را غش مىگويند. پيغمبر أكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: از ما نيست
كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند، يا تقلب و حيله نمايد، و هر
كه با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزى أو را مىبرد و رآه معاش أو را
مىبندد، و أو را به خودش واگذار مىكند. و لازم به تذكر است كه در بعضي از أين شش
343

مورد مراد از حرمت وضعي است يعنى معامله باطل است و بعضي تكليفي است يعنى
معامله معصيت است مثل غش در معامله در بعضي از صور، و بعضي حرمت تكليفي
و وضعي است مثل معامله ربوى.
(مسأله 2048) فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است
اشكال ندارد، ولى اگر مشترى آن چيز را براى كارى بخواهد كه شرط آن پاك بودن
است مثلا از نوع خوراكى است كه مىخواهد آن را بخورد بايد فروشنده نجس بودن آن
را به أو بگويد، ولى اگر لباس است گفتن لازم نيست اگر چه مشترى با آن نماز بخواند
زيرا كه در نماز طهارت ظاهري بدن و لباس كافى است.
(مسأله 2049) اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست
نجس شود، چنانچه آن را براى كارى بخواهند كه پاك بودن در آن شرط نيست، مثلا
بخواهند نفت نجس را بسوزانند، ولى اگر در معرض أين بأشد كه خوراك يا بدن
مشترى نجس شود در أين صورت نيز بنابر احتياط گفتن لازم است زيرا كه سبب
شدن براى خوردن نجاست و هم چنين سبب شدن براى نجاست بدن كه موجب بطلان
وضو يا غسل گردد بنابر احتياط جائز نيست.
(مسأله 2050) خريد و فروش دواهاى نجس خوردنى كه در موقع اضطرار
خوردن آن جايز مىشود اگر چه جائز است، ولى بنابر احتياط بايد نجاستش را به
مشترى بگويند، و هم چنين است اگر خوردنى نباشد ولى در معرض أين بأشد كه
خوراك يا بدن مشترى آلوده به نجاست شود.
(مسأله 2051) خريد و فروش روغن هائى كه از ممالك غير اسلامى مىآورند اگر
نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، و روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن
مىگيرند در صورتي كه احتمال آن برود كه از حيوانيست كه به دستور شرع كشته شده،
چنانچه از دست كافر بگيرند يا از ممالك غير اسلامى بياورند اگر چه پاك و خريد
و فروش آن جائز است ولى خوردنش حرام و بر فروشنده لازم است كيفيت را به
مشترى بفهماند.
344

(مسأله 2052) اگر روباه و مانند آن را به غير دستوري كه در شرع معين شده
كشته باشند يا خودش مرده بأشد خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل
است.
(مسأله 2053) چرمى كه از ممالك غير اسلامى مىآورند يا از دست كافر گرفته
مىشود در صورتي كه احتمال برود از حيوانيست كه به دستور شرع كشته شده خريد
و فروش آن جائز است، ولى نماز در آن جايز نيست
(مسأله 2054) روغنى كه از حيوان بعد از جان دادنش گرفته شده يا چرمى كه از
دست مسلمان گرفته شود و انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته
و تحقيق نكرده كه از حيوانيست كه به دستور شرع كشته شده يا نه، خريد و فروشش
جايز است ولى نماز در آن چرم و خوردن آن روغن جايز نيست.
(مسأله 2055) مشروبات مسكر معامله آنها حرام و باطل است.
(مسأله 2056) فروختن مال غصبى باطل است و فروشنده بايد پولى را كه از
خريدار گرفته به أو بر گرداند.
(مسأله 2057) اگر خريدار هنگام معامله قصدش أين بأشد كه پول جنسى را كه
مىخرد ندهد، أين قصد بنابر احتياط موجب بطلان معامله مىشود.
(مسأله 2058) اگر خريدار بخواهد پول جنسى را كه بذمه خريده بعدا از مال
حرام بدهد معامله مورد اشكال است.
(مسأله 2059) خريد و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حرام است و بنابر احتياط
سازهاى كوچك كه بازيچه بچه‌ها است نيز آن حكم را دارد، و اما آلات مشتركه مثل
راديو و ضبط صوت در صورتي كه به قصد استعمال در حرام نباشد خريد و فروش آن
مانعى ندارد.
(مسأله 2060) اگر چيزى را كه مىشود استفاده حلال از آن ببرند به قصد أين
بفروشد كه آن را در حرام مصرف كنند، مثلا انگور را به أين قصد بفروشد كه از آن شراب
تهيه نمايند، معامله آن حرام بلكه بنابر احتياط باطل است، ولى اگر به أين قصد نفروشد
و فقط بداند كه مشترى از انگور شراب تهيه خواهد كرد ظاهر أين است كه معامله اشكال
345

ندارد.
(مسأله 2061) ساختن مجسمه جاندار بلكه نقاشى آن نيز بنابر مشهور حرام
است، ولى خريد و فروش آن مانعى ندارد اگر چه أحوط ترك است.
(مسأله 2062) خريدن چيزى كه از قمار يا دزدى يا از معامله باطل تهيه شده
باطل است، و اگر كسى آن را بگيرد بايد به صاحب اصليش برگرداند.
(مسأله 2063) اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد چنانچه آن را معين
كند مثلا بگويد أين يك من روغن را مىفروشم، معامله به مقدار پيهى كه در آنست
باطل مىباشد، و پولى كه فروشنده براى پيه آن گرفته مال مشترى و پيه مال فروشنده
است، و مشترى مىتواند معامله روغن خالصى را هم كه در آنست به هم بزند، ولى اگر
آن را معين نكند بلكه يك من روغن در ذمه بفروشد بعد روغنى كه پيه دارد بدهد
مشترى مىتواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص را مطالبه نمايد.
(مسأله 2064) اگر مقداري از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مىفروشند به زيادتر از
همان جنس بفروشد مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد ربا و حرام
است، بلكه اگر يكى از دو جنس سالم و ديگرى معيوب، يا جنس يكى خوب و جنس
ديگرى بد بأشد يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقداري كه
مىدهد بگيرد باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بيشتر از آن مس
شكسته بگيرد يا برنج صدري را بدهد و بيشتر از آن برنج گرده بگيرد يا طلاى ساخته
را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد ربا و حرام مىباشد.
(مسأله 2065) اگر چيزى را كه اضافه مىگيرد غير از جنسى بأشد كه مىفروشد
مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است،
بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملي براى أو انجام دهد ربا
و حرام مىباشد.
(مسأله 2066) اگر كسى كه مقدار كمتر را مىدهد چيزى علاوه كند مثلا يك من
گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم بفروشد اشكال ندارد. و هم چنين است اگر از
346

هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلا يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم
و يك دستمال بفروشد
(مسأله 2067) اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مىفروشند يا چيزى را كه
مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مىكنند بفروشد و زيادتر بگيرد، مثلا ده عدد
تخم مرغ بدهد و يازده عدد بگيرد اشكال ندارد، ولى چنانچه مثلا ده عدد تخم مرغ را
به يازده عدد در ذمه بفروشد لازم است كه بين آنها امتياز بأشد. مثلا ده عدد تخم مرغ
بزرگ را به يازده عدد متوسط در ذمه بفروشد، زيرا كه اگر بين آنها هيچ امتياز نباشد
خريد و فروش محقق نمىشود، بلكه واقع معامله قرض است اگر چه به لفظ خريد
و فروش بأشد و بدين جهت معامله حرام و باطل است، و از أين قبيل است فروختن
اسكناس نقد به زيادتر از آن با مدت مثل صد تومان نقد بدهد كه صد و ده تومان بعد از
شش ماه بگيرد. ولى اگر بين آنها امتياز بأشد مانعى ندارد مثل آن كه صد تومان را به
جنس ديگر از اسكناس مثل دينار يا پوند يا دلار بفروشد كه در أين صورت با تفاوت
قيمت نيز اشكال ندارد.
(مسأله 2068) جنسى را كه در غالب شهرها با وزن يا پيمانه مىفروشند و در
بعضي از شهرها با شماره معامله مىكنند احتياط واجب آنست كه آن جنس را به زيادتر
از آن نفروشند. و در صورتي كه شهرها مختلف باشند و چنين غلبه أي در بين نباشد
حكم آن در هر شهري بر طبق معمول آن شهر است.
(مسأله 2069) اگر چيزى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك جنس
نباشد، زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد
معامله صحيح است.
(مسأله 2070) جنسى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد اگر از يك چيز عمل
آمده باشند، بايد در معامله زيادى نگيرد. مثلا اگر يك من روغن گاو بفروشد و در
عوض آن يك من و نيم پنير گاو بگيرد ربا و حرام است و هم چنين است اگر ميوه
رسيده را با ميوه نارس آن معامله كند نمىتواند زيادى بگيرد.
347

(مسأله 2071) جو و گندم در ربا يك جنس حساب مىشود پس اگر مثلا يك من
گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد ربا و حرام است، و نيز اگر مثلا ده من جو
بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را
مىدهد مثل آنست كه زيادى گرفته و حرام مىباشد.
(مسأله 2072) معامله ربا چه با مسلمان چه با كافر حرام است ولى اگر مسلمان
از كافرى كه در پناه اسلام نيست يا از كافرى كه در پناه اسلام است و ربا گرفتن در
شريعتش جائز بأشد ربا بگيرد اشكال ندارد، و هم چنين بين پدر و فرزند و زن و شوهر
ربا حرام نيست گرچه احتياط در ترك آن است.
شرائط فروشنده و خريدار
(مسأله 2073) فروشنده و خريدار بايد داراى شش شرط باشند: (أول) آن كه بالغ
باشند. (دوم) آن كه عاقل باشند. (سوم) آن كه سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى
بيهوده مصرف نكنند. (چهارم) آن كه قصد خريد و فروش داشته باشند، پس اگر مثلا به
شوخى بگويد مال خود را فروختم معامله باطل است. (پنجم) آن كه كسى آنها را
مجبور نكرده بأشد. (ششم) آن كه جنس و عوض را كه مىدهند مالك باشند و احكام
اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
(مسأله 2074) معامله با بچه نا بالغ در مالش كه مستقل در معامله بأشد باطل
است، گرچه وليش به أو اذن داده بأشد. اما اگر معامله با ولى أو بأشد و بچه نا بالغ مميز
فقط صيغه معامله را جارى سازد معامله صحيح است، بلكه اگر جنس يا پول مال
ديگرى بأشد و آن بچه وكالتا از صاحبش آن مال را به فروشد يا با آن پول چيزى
بخرد ظاهر أين است كه معامله صحيح است، اگر چه بچه مميز مستقل در تصرف بأشد،
و هم چنين است اگر طفل وسيله بأشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار
برساند، يا جنس را به خريدار بدهد و پول را به فروشنده برساند، اگر چه مميز نباشد
348

معامله صحيح است، چون واقعا دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند، ولى بايد
فروشنده و خريدار يقين يا اطمينان داشته باشند كه طفل جنس يا پول را به صاحب آن
مىرساند.
(مسأله 2075) اگر از بچه نا بالغ در صورتي كه معامله با أو صحيح نيست چيزى
بخرد يا چيزى به أو بفروشد بايد جنس يا پولى را كه از أو گرفته در صورتي كه مال
خود بچه بأشد به ولى أو، و اگر مال ديگرى بوده به صاحب آن بدهد، يا از صاحبش
رضايت بخواهد. و اگر صاحب آن را نمىشناسد و براى شناختن أو هم وسيله أي ندارد
بايد چيزى را كه از بچه گرفته از طرف صاحب آن بابت مظالم به فقير بدهد.
(مسأله 2076) اگر كسى با بچه مميز در صورتي كه معامله با أو صحيح نيست
معامله كند و جنس يا پولى كه به بچه داده از بين برود، ظاهر أين است كه مىتواند از بچه
بعد از بلوغش يا از ولى أو مطالبه نمايد، و اگر بچه مميز نباشد حق مطالبه ندارد.
(مسأله 2077) اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند چنانچه بعد از
معامله راضى شود مثلا بگويد راضى هستم معامله صحيح است. ولى احتياط
مستحب آنست كه دوباره صيغه معامله را بخوانند.
(مسأله 2078) اگر انسان مال كسى را بدون اجازه أو بفروشد چنانچه صاحب
مال به فروختن آن راضى نشود و اجازه نكند معامله باطل است.
(مسأله 2079) پدر و جد پدرى طفل و نيز وصى پدر و وصى جد پدرى مىتوانند
مال طفل را بفروشند، و مجتهد عادل هم در صورتي كه ضرورت اقتضا كند مىتواند مال
ديوانه يا طفل يتيم يا مال كسى را كه غائب است بفروشد.
(مسأله 2080) اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال
معامله را اجازه كند، معامله صحيح است، و چيزى را كه غصب كننده به مشترى داده
و منفعتهاى آن بنابر أقوى از موقع اجازه ملك مشترى است، و چيزى را كه مشترى
داده و منفعتهاى آن بنابر أقوى از موقع اجازه ملك كسى است كه مال أو را غصب
كرده اند.
349

(مسأله 2081) اگر كسى مالى را غصب كند و به فروشد به قصد أين كه پول آن مال
خودش بأشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه بكند معامله صحيح است ولى پول
مال مالك مىشود نه مال غاصب.
شرائط جنس و عوض آن
(مسأله 2082) جنسى را كه مىفروشند و چيزى را كه عوض آن مىگيرند پنج
شرط دارد: (أول) آن كه بنابر مشهور مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها
معلوم بأشد. (دوم) آن كه بتوانند آن را تحويل دهند بنابر أين فروختن اسبى كه فرار كرده
صحيح نيست، و هم چنين است اگر مثلا أسب فرارى را جزء قرار دهند، ولى اگر چيزى
كه مىتواند تحويل دهد مثلا يك فرش را بفروشد و در ضمن آن شرط كند كه اسبش كه
فرار كرده ملك مشترى بأشد صحيح است. (سوم) بنابر مشهور خصوصياتى را كه در
جنس و عوض است و به واسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مىكند معين نمايند.
(چهارم) آن كه ملك طلق بأشد، پس مالى را كه انسان وقف كرده فروش آن جائز
نيست مگر در چند مورد كه خواهد آمد. (پنجم) خود جنس را بفروشد نه منفعت آن
را، پس اگر مثلا منفعت يك سأله خانه را بفروشد صحيح نيست، ولى چنانچه خريدار
بجاى پول منفعت ملك خود را بدهد مثلا فرشى را از كسى بخرد و عوض آن منفعت
يك سأله خانه خود را به أو واگذار كند اشكال ندارد، و احكام اينها در مسائل آينده
گفته خواهد شد.
(مسأله 2083) جنسى را كه در شهري با وزن يا پيمانه معامله مىكنند در آن شهر
انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مىتواند همان جنس را در شهري كه با مشاهده
معامله مىكنند با مشاهده خريدارى نمايد.
(مسأله 2084) چيزى را كه با وزن خريد و فروش مىكنند با پيمانه هم مىشود
معامله كرد به أين طور كه اگر مثلا مىخواهد ده من گندم بفروشد با پيمانه أي كه يك من
350

گندم مىگيرد ده پيمانه بدهد.
(مسأله 2085) اگر يكى از شرطهائى كه گفته شد در معامله نباشد معامله باطل
است، ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند تصرف
آنها اشكال ندارد.
(مسأله 2086) معامله چيزى كه وقف شده باطل است، ولى اگر بطورى خراب
شود يا در معرض خرابى بأشد كه نتوانند استفاده أي را كه مال براى آن وقف شده از آن
ببرند مثلا حصير مسجد بطورى پاره شود كه نتوانند روى آن نماز بخوانند فروش آن
اشكال ندارد، و در صورتي كه ممكن بأشد بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفى
برسانند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است.
(مسأله 2087) هر گاه بين كساني كه مال را براى آنان وقف كرده اند بطورى
اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند گمان آن برود كه مال يا جانى تلف
شود، مىتوانند آن مال را بفروشند و به مصرفى كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است
برسانند. و هم چنين است اگر واقف شرط كند كه اگر صلاح در فروش وقف بأشد
بفروشند.
(مسأله 2088) خريد و فروش ملكي كه آن را به ديگرى اجاره داده اند اشكال
ندارد، ولى استفاده آن ملك در مدت اجاره مال مستأجر است. و اگر خريدار نداند كه
آن ملك را اجاره داده اند يا به گمان أين كه مدت اجاره كم است ملك را خريده بأشد
پس از اطلاع به كيفيت مىتواند معامله خودش را به هم بزند.
صيغه خريد و فروش
(مسأله 2089) در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربي بخوانند مثلا اگر
فروشنده به فارسي بگويد أين مال را در عوض أين پول فروختم و مشترى بگويد قبول
كردم معامله صحيح است، ولى خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند يعنى
351

به گفتن أين دو جمله مقصودشان خريد و فروش بأشد.
(مسأله 2090) اگر در موقع معامله صيغه نخوانند ولى فروشنده در مقابل مالى كه
از خريدار مىگيرد مال خود را ملك أو كند معامله صحيح است و هر دو مالك
مىشوند.
خريد و فروش ميوه‌ها
(مسأله 2091) فروش ميوه أي كه گل آن ريخته و دانه بسته پيش از چيدن صحيح
است، و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.
(مسأله 2092) فروختن ميوه أي را كه بر درخت است پيش از آن كه دانه ببندد
و گلش بريزد نيز جائز است و بهتر آنست كه چيزى را از حاصل زمين مانند سبزيها با آن
بفروشند يا ميوه بيشتر از يك سال را به أو بفروشند.
(مسأله 2093) اگر خرمائى را كه زرد يا سرخ شده بر درخت بفروشند اشكال
ندارد، ولى عوض آن را از خرماى آن درخت قرار ندهند، اما اگر كسى يك درخت خرما
در خانه يا در باغ كسى ديگر داشته بأشد در صورتي كه مقدار آن را تخمين كنند
و صاحب درخت آن را به صاحب خانه يا باغ بفروشد، و عوض آن را خرماى همان
درخت قرار بدهند اشكال ندارد.
(مسأله 2094) فروختن خيار و بادمجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى چند مرتبه
چيده مىشود، در صورتي كه ظاهر و نمايان شده بأشد و معين كند كه مشترى در سال
چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.
(مسأله 2095) اگر خوشه گندم و جو را بعد از آن كه دانه بسته به چيز ديگر غير از
گندم و جوى كه از خود آنها حاصل مىشود بفروشند اشكال ندارد.
352

نقد و نسيه
(مسأله 2096) اگر جنسى را نقد بفروشند خريدار و فروشنده بعد از معامله
مىتوانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند، و تحويل دادن خانه
و زمين و مانند اينها به أين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن
تصرف كند و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به أين است كه آن را طورى در
اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را بجاى ديگر ببرد فروشنده جلوگيرى
نكند.
(مسأله 2097) در معامله نسيه بنابر مشهور بايد مدت كاملا معلوم بأشد پس اگر
جنسى را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد چون مدت كاملا معين نشده معامله
باطل است.
(مسأله 2098) اگر جنسى را نسيه بفروشد پيش از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته اند نمىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد و از
خودش مال داشته بأشد فروشنده مىتواند پيش از تمام شدن مدت طلبي را كه دارد از
ورثه أو مطالبه نمايد.
(مسأله 2099) اگر جنسى را نسيه بفروشد بعد از تمام شدن مدتى كه قرار
گذاشته اند مىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند
بپردازد بايد أو را مهلت دهد يا معامله را فسخ كند، و در صورتي كه آن جنس موجود
است پس بگيرد.
(مسأله 2100) اگر به كسى كه قيمت جنس را نمىداند مقداري نسيه بدهد و قيمت
آن را به أو نگويد بنابر مشهور معامله باطل است. ولى اگر به كسى كه قيمت نقدي جنس
را مىداند نسيه بدهد و گرانتر حساب كند مثلا بگويد جنسى را كه به تو نسيه مىدهم
تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مىفروشم گرانتر حساب مىكنم و أو قبول كند اشكال
353

ندارد.
(مسأله 2101) كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار
داده اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت مقداري از طلب خود را كم كند و بقيه را نقد
بگيرد اشكال ندارد.
معامله سلف و شرائط آن
(مسأله 2102) معامله سلف آنست كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى جنس
را تحويل بگيرد، و اگر بگويد أين پول را مىدهم كه مثلا بعد از شش ماه فلان جنس را
بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را
فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.
(مسأله 2103) اگر پولى را كه از جنس طلا يا نقره است سلف بفروشد و عوض
آن را پول طلا يا نقره بگيرد معامله باطل است. ولى اگر جنسى يا پولى را كه از جنس
طلا و نقره نيست بفروشد و عوض آن را جنس ديگر يا پول طلا يا نقره بگيرد معامله
صحيح است. و احتياط مستحب آنست كه در عوض جنسى كه مىفروشد پول بگيرد
و جنس ديگر نگيرد.
(مسأله 2104) معامله سلف هفت شرط دارد: (أول) خصوصياتى را كه قيمت
جنس بواسطة آنها فرق مىكند معين نمايند. ولى دقت زياد هم لازم نيست همين قدر
كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كافيست. (دوم) بنابر احتياط واجب پيش
از آن كه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد يا
به مقدار پول آن از فروشنده پولى طلب داشته بأشد كه وقت آن رسيده بأشد پس
مىتواند طلب خود را بابت قيمت جنس حساب كند و أو قبول نمايد، و چنانچه مقداري
از قيمت آن را بدهد اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحيح است ولى فروشنده
مىتواند معامله را به هم بزند. (سوم) مدت را كاملا معين كنند و اگر بگويد تا أول خرمن
354

جنس را تحويل مىدهم چون مدت كاملا معلوم نشده معامله أو باطل است. (چهارم)
وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت جنس بقدرى كمياب نباشد كه
فروشنده نتواند آن را تحويل دهد. (پنجم) جاى تحويل جنس معين بأشد و لازم نيست
در قرارداد نام آن برده شود حتى اگر از قرائن جاى آن معلوم بأشد لازم نيست اسم
آنجا را ببرند. (ششم) وزن يا پيمانه آن را معين كنند و جنسى را هم كه معمولا با ديدن
معامله مىكنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد ولى بايد مثل بعضي از اقسام گردو
و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدرى كم بأشد كه مردم به آن اهميت ندهند. (هفتم) چيزى
را كه مىفروشند چنانچه از اجناسى بأشد كه با وزن يا پيمانه فروخته مىشوند عوض
آن از آن جنس نباشد مثلا گندم را به گندم سلفا نمىتوان فروخت.
احكام معامله سلف
(مسأله 2105) انسان نمىتواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدت
به غير فروشنده اش بفروشد. و بعد از تمام شدن مدت اگر چه آن را تحويل نگرفته بأشد
فروختن آن اشكال ندارد. ولى فروختن غله مانند گندم و جو و ساير اجناسى كه با
وزن يا پيمانه فروخته مىشود پيش از تحويل گرفتن آن جائز نيست مگر أين كه به
همان قيمت بفروشد.
(مسأله 2106) در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرار داد كرده در
موعدش بدهد مشترى بايد قبول كند. و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طورى
بأشد كه از همان جنس حساب شود مشترى بايد قبول نمايد.
(مسأله 2107) اگر جنسى را كه فروشنده مىدهد پست تر از جنسى بأشد كه قرار
داد كرده، مشترى مىتواند قبول نكند.
(مسأله 2108) اگر فروشنده بجاى جنسى كه قرار داد كرده جنس ديگرى بدهد،
در صورتي كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
355

(مسأله 2109) اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل دهد
ناياب شود و نتواند آن را تهيه كند، مشترى مىتواند صبر كند تا تهيه نمايد يا معامله را
به هم بزند، و چيزى را كه داده پس بگيرد.
(مسأله 2110) اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل دهد
و پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد بنابر احتياط واجب معامله باطل است.
فروش طلا و نقره به طلا و نقره
(مسأله 2111) اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشد سكه دار باشند يا بي
سكه در صورتي كه وزن يكى از آنها زيادتر بأشد معامله حرام و باطل است.
(مسأله 2112) اگر طلا را به نقره يا نقره را به طلا بفروشد معامله صحيح است،
و لازم نيست وزن آنها مساوى بأشد.
(مسأله 2113) اگر طلا يا نقره را به طلا يا نقره بفروشند بايد فروشنده و خريدار
پيش از آن كه از يكديگر جدا شوند جنس و عوض آن را به يكديگر تحويل دهند، و اگر
هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند معامله باطل است.
(مسأله 2114) اگر فروشنده يا خريدار تمام چيزى را كه قرار گذاشته تحويل
دهد و ديگرى مقداري از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، اگر چه معامله
نسبت به آن مقدار صحيح است ولى كسى كه تمام مال بدست أو نرسيده مىتواند معامله
را به هم بزند.
(مسأله 2115) اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلاى معدن را به
طلاى خالص بفروشند معامله باطل است. ولى فروختن خاك نقره را به طلا و خاك
طلا را به نقره اشكال ندارد.
356

مواردى كه انسان مىتواند معامله را به هم بزند
(مسأله 2116) حق به هم زدن معامله را خيار مىگويند و خريدار و فروشنده در
يازده صورت مىتوانند معامله را به هم بزنند:
(أول) آن كه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و أين خيار را خيار مجلس
مىگويند.
(دوم) آن كه مشترى يا فروشنده در بيع يا يكى از دو طرف معامله در معاملات
ديگر مغبون شده بأشد كه آن را " خيار غبن " گويند.
(سوم) در معامله قرار داد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان بتوانند
معامله را به هم بزنند كه آن را " خيار شرط " گويند
(چهارم) يكى از دو طرف معامله مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد
و طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود كه در أين صورت طرف ديگر
مىتواند معامله را به هم بزند و آن را " خيار تدليس " گويند.
(پنجم) يكى از دو طرف معامله با ديگرى شرط كند كه كارى را انجام دهد
و به آن شرط عمل نشود يا شرط كند مالى را كه مىدهد بطور مخصوصى بأشد و آن مال
داراى آن خصوصيت نباشد كه در أين صورت شرط كننده مىتواند معامله را به هم بزند
و آن را " خيار تخلف شرط " گويند.
(ششم) در جنس يا عوض آن عيبى بأشد و آن را " خيار عيب " گويند.
(هفتم) معلوم شود مقداري از جنسى را كه معامله نموده اند مال ديگرى است
كه اگر صاحب آن به أين معامله راضى نشود گيرنده مىتواند معامله را به هم بزند يا عوض
آن مقدار را چنانچه پرداخته بأشد از طرف بگيرد. و آن را " خيار شركت " گويند
(هشتم) صاحب مال خصوصيات جنس معينى را كه طرف نديده به أو بگويد
357

بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است كه در أين صورت طرف مىتواند معامله را
به هم بزند و آن را " خيار رؤيت " گويند.
(نهم) اگر مشترى پول جنسى را كه خريده و شرط نكرده كه در پرداخت پول
تأخير كند تا سه روز ندهد، اگر فروشنده جنس را تحويل نداده بأشد مىتواند معامله را
به هم بزند. ولى اگر جنسى را كه خريده مثل بعضي از ميوه‌ها بأشد كه اگر يك روز بماند
فاسد مىشود چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نكرده بأشد كه دادن پول را تأخير
بيندازد فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند و آن را " خيار تأخير " گويند.
(دهم) كسى كه حيواني را خريده تا سه روز مىتواند معامله را به هم بزند و اگر در
عوض چيزى كه فروخته حيواني گرفته بأشد فروشنده تا سه روز مىتواند معامله را
به هم بزند و آن را " خيار حيوان " گويند.
(يازدهم) فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد مثلا اسبى را كه
فروخته فرار نمايد، كه در أين صورت مىتواند معامله را به هم بزند و آن را " خيار تعذر
تسليم " گويند و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
(مسأله 2117) اگر خريدار قيمت جنس را نداند يا در موقع معامله غفلت كند
و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه بقدرى گران خريده كه مردم به آن
اهميت مىدهند مىتواند معامله را به هم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند يا
موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در صورتي كه مردم
به مقداري كه ارزان فروخته اهميت بدهند مىتواند معامله را به هم بزند.
(مسأله 2118) در معامله بيع شرط كه مثلا خانه صد هزار تومانى را به پنجاه هزار
تومان مىفروشند و قرار مىگذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله
را به هم بزند، در صورتي كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند معامله
صحيح است.
(مسأله 2119) در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته بأشد كه هر
گاه سر مدت پول را ندهد خريدار ملك را به أو مىدهد معامله صحيح است، ولى اگر سر
مدت پول را ندهد حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند و اگر خريدار بميرد
358

نمىتواند ملك را از ورثه أو مطالبه نمايد.
(مسأله 2120) اگر چاى اعلا را با چاى معمولى مخلوط كند و به اسم چاى اعلا
بفروشد مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
(مسأله 2121) اگر خريدار بفهمد مالى را كه خريده عيبى دارد مثلا حيواني را
بخرد و بفهمد كه يك چشم آن كور است، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده
و أو نمىدانسته مىتواند معامله را به هم زده و آن مال را به فروشنده بر گرداند و چنانچه بر
گرداندن ممكن نباشد مثلا در آن مال تغييرى حاصل شده يا تصرفى كه مانع از رد
است نموده بأشد، در أين صورت فرق قيمت سالم و معيوب آن را معين كند و به نسبت
تفاوت قيمت سالم و معيوب از پولى كه به فروشنده داده مسترد نمايد مثلا مالى را كه
به چهار تومان خريده اگر بفهمد معيوب است در صورتي كه قيمت سالم آن هشت تومان
و قيمت معيوب آن شش تومان بأشد، چون تفاوت قيمت سالم و معيوب به نسبت يك
به چهار مىباشد مىتواند يك چهارم پولى را كه داده يعنى يك تومان از فروشنده
بگيرد.
(مسأله 2122) اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه مالش را به آن فروخته عيبى
هست چنانچه آن عيب پيش از معامله در عوض بوده و أو نمىدانسته مىتواند معامله
را به هم زده و آن عوض را به صاحبش بر گرداند و چنانچه از جهت تغيير يا تصرف
نتواند بر گرداند مىتواند تفاوت قيمت سالم و معيوب را بدستورى كه در مسأله پيش
گفته شد بگيرد.
(مسأله 2123) اگر بعد از معامله و پيش از تحويل دادن مال عيبى در آن پيدا شود
به هم زدن معامله از طرف خريدار محل تأمل است، و هم چنين اگر در عوض مال بعد
از معامله و پيش از تحويل دادن عيبى پيدا شود، ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت
بگيرند جائز نيست.
(مسأله 2124) اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد لازم نيست فورا معامله را به هم
بزند، و بعدا هم حق به هم زدن معامله را دارد، و هم چنين است حكم در سائر خيارات.
359

(هر گاه بعد از خريدن جنس عيب آن را بفهمد اگر چه فروشنده
حاضر نباشد مىتواند معامله را به هم بزند و هم چنين است حكم در سائر خيارات.
(مسأله 2126) در چهار صورت خريدار بواسطة عيبى كه در مال است نمىتواند
معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمت بگيرد " أول " آن كه موقع خريد عيب مال را بداند.
" دوم " آن كه به عيب مال راضى شود. " سوم " آن كه در وقت معامله بگويد اگر مال عيبى
داشته بأشد پس نمىدهم و تفاوت قيمت هم نمىگيرم. " چهارم " آن كه فروشنده در وقت
معامله بگويد أين مال را با هر عيبى كه دارد مىفروشم، ولى اگر عيبى را معين كند
و بگويد مال را با أين عيب مىفروشم و معلوم شود عيب ديگرى هم دارد، خريدار
مىتواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را برگرداند و در صورتي كه نتواند
برگرداند تفاوت قيمت بگيرد.
(مسأله 2127) اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد و پس از تحويل گرفتن مال
عيب ديگرى در آن پيدا شود نمىتواند معامله را به هم بزند، ولى مىتواند تفاوت قيمت
سالم و معيوب را بگيرد، و هم چنين است اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن
زمان خيار كه سه روز است عيب ديگرى پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته بأشد،
و هم چنين است اگر فقط خريدار تا مدتى حق به هم زدن معامله را داشته بأشد، و در آن
مدت مال عيب ديگرى پيدا كند اگر چه آن را تحويل گرفته بأشد.
(مسأله 2128) اگر انسان مالى داشته بأشد كه خودش آن را نديده و ديگرى
خصوصيات آن را براى أو گفته بأشد، چنانچه أو همان خصوصيات را به مشترى بگويد
و آن را بفروشد، و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده مىتواند معامله را به هم بزند.
مسائل متفرقة
(مسأله 2129) اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد بايد تمام
چيزهائى را كه بواسطة آنها قيمت مال كم يا زياد مىشود بگويد، اگر چه به همان قيمت
360

يا كمتر از آن بفروشد مثلا بايد بگويد كه نقد خريده است يا نسيه. و چنانچه بعضي از
آن خصوصيات را نگويد و بعدا مشترى بفهمد مى تواند معامله را به هم بزند.
(مسأله 2130) اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معين كند و بگويد
أين جنس را به أين قيمت به فروش و هر چه زيادتر فروختى اجرت تو بأشد، هر چه
زيادتر از آن قيمت بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط مىتواند مزد
زحمت خود را از صاحب مال بگيرد. ولى اگر بطور جعاله بأشد و بگويد أين جنس را
به زيادتر از آن قيمت اگر فروختى زيادى مال خودت بأشد اشكال ندارد.
(مسأله 2131) اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجاى آن گوشت مادة بدهد
معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته أين گوشت نر را مىفروشم
مشترى مىتواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معين نكرده در صورتي كه مشترى
به گوشتى كه گرفته راضى نشود قصاب بايد گوشت نر به أو بدهد.
(مسأله 2132) اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه أي مىخواهم كه رنگ آن نرود
و بزاز پارچه أي به أو بفروشد كه رنگ آن برود مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
(مسأله 2133) قسم خوردن در معامله اگر راست بأشد مكروه است و اگر دروغ
بأشد حرام است.
361

احكام شركت
شركت در أموال عبارت است از مالك بودن دو نفر يا زيادتر مالى را به نحو
اشاعه، و حصول شركت گاهى بامتزاج و مخلوط شدن دو مال است به نحوى كه عرفا
يك چيز حساب بشود، و گاهى به ارث حاصل مىشود، و گاهى به عقد شركت، و محل
كلام در اينجا قسم سوم است.
(مسأله 2134) اگر دو نفر بخواهند با هم شريك شوند، چنانچه به عربي يا به زبان
ديگر صيغه شركت را بخوانند يا كارى كنند كه معلوم بأشد مىخواهند با يكديگر
شريك باشند، شركت آنان صحيح است و لازم نيست دو مال را با يكديگر مخلوط
نمايند.
(مسأله 2135) اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مىگيرند با يكديگر
شريك شوند، مثلا چند خياط با هم قرار بگذارند كه هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت
كنند شركت آنان صحيح نيست.
(مسأله 2136) اگر دو نفر با يكديگر شريك شوند كه هر كدام با اعتبار خود
جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود ولى در استفاده جنسى كه هر كدام
خريده اند با يكديگر شريك باشند، صحيح نيست، اما اگر هر كدام ديگرى را وكيل
كند كه جنس را براى أو نسيه بخرد بعد هر شريكي جنس را براى خودش و شريكش
بخرد كه هر دو بدهكار شوند شركت صحيح است.
(مسأله 2137) كساني كه بواسطة شركت با هم شريك مىشوند، بايد بالغ و عاقل
باشند، و از روى قصد و اختيار شريك شوند، و نيز بايد بتوانند در مال خود تصرف
نمايند، پس سفيه (كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند) چون حق
ندارد در مال خود تصرف نمايد. اگر با كسى شريك شود صحيح نيست.
(مسأله 2138) اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مىكند يا بيشتر از
362

شريك ديگر كار مىكند بيشتر منفعت ببرد، بايد آنچه را شرط كرده اند به أو بدهند، ولى
اگر شرط كنند كسى كه كار نمىكند يا بيشتر كار نمىكند بيشتر منفعت ببرد ظاهر
أين است كه شركت آنان باطل مىشود.
(مسأله 2139) اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد يا تمام ضرر يا
بيشتر آن از يكى از آنان بأشد أصل شركت باطل مىشود.
(مسأله 2140) اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه
سرمايه آنان يك اندازه بأشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مىبرند و اگر سرمايه آنان
يك اندازه نباشد بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند، مثلا اگر دو نفر
شركت كنند و سرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى بأشد سهم أو از منفعت
و ضرر دو برابر سهم ديگرى است چه هر دو به يك اندازه كار كنند يا يكى كمتر كار كند
يا هيچ كار نكند.
(مسأله 2141) اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش
نمايند يا هر كدام به تنهائى معامله كنند، يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرار
عمل نمايند.
(مسأله 2142) اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد،
هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمىتواند با آن سرمايه معامله كند.
(مسأله 2143) شريكي كه اختيار سرمايه شركت با أو است بايد به قرار داد شركت
عمل كند، مثلا اگر با أو قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد يا نقد بفروشد يا جنس را از محل
مخصوصى بخرد، بايد به همان قرار داد رفتار نمايد، و اگر با أو قرارى نگذاشته باشند
بايد بطور معمول معامله كند و داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته بأشد،
و مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد.
(مسأله 2144) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر بر خلاف قرار
دادى كه با أو كرده اند خريد و فروش كند، يا آن كه قرار دادى نكرده باشند و بر خلاف
معمول معامله كند، در أين دو صورت معامله نسبت به حصه شريك فضولي است،
363

پس چنانچه اجازه نكند مىتواند عين مالش را و در صورت تلف عين، عوض مالش را
بگيرد.
(مسأله 2145) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر زيادة روى ننمايد،
و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقا مقداري از آن يا تمام آن تلف شود ضامن
نيست.
(مسأله 2146) شريكي كه با سرمايه شركت معامله مىكند اگر بگويد سرمايه
تلف شده و پيش حاكم شرع قسم بخورد بايد حرف أو را قبول كرد.
(مسأله 2147) اگر تمام شريكها از اجازه أي كه براى تصرف در مال يكديگر
داده اند بر گردند هيچ كدام نمىتوانند در مال شركت تصرف كنند، و اگر يكى از آنان از
اجازه خود بر گردد شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند، ولى كسى كه از اجازه خود بر
گشته مىتواند در مال شركت تصرف كند.
(مسأله 2148) هر وقت يكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت
كنند، اگر چه شركت مدت داشته بأشد بايد ديگران قبول نمايند مگر آن كه تقسيم،
ضرر قابل توجهى بر شركا داشته بأشد.
(مسأله 2149) اگر يكى از شريكها بميرد يا ديوانه يا بيهوش شود شريكهاى
ديگر نمىتوانند در مال شركت تصرف كنند و هم چنين است اگر يكى از آنان سفيه شود
يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نمايد.
(مسأله 2150) اگر شريك چيزى را نسيه براى خود بخرد نفع و ضررش مال أو
است ولى اگر براى شركت بخرد و شريك ديگر اجازه نمايد مثلا بگويد به آن معامله
راضى هستم نفع و ضررش مال هر دوى آنان است.
(مسأله 2151) اگر با سرمايه شركت معامله أي كنند بعد بفهمند شركت باطل بوده،
در صورتي كه بگويند به آن معامله راضى هستيم معامله صحيح و گر نه باطل مىباشد.
و در صورت باطل بودن شركت هر كدام آنان كه براى شركت كارى كرده است اگر
به قصد مجانى كار نكرده بأشد گرفتن مزد زحمتهاى خود به اندازه معمولى با حفظ نسبت
از شريكهاى ديگر محل اشكال است
364

احكام صلح
(مسأله 2152) صلح آنست كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقداري از مال يا
منفعت مال خود را ملك أو كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد كه أو هم در عوض
مقداري از مال يا منفعت مال خود را به أو واگذار نمايد، يا از طلب يا حقي كه دارد
بگذرد. ولى اگر بدون آن كه عوض بگيرد مقداري از مال يا منفعت مال خود را به كسى
واگذار كند يا از طلب يا حق خود بگذرد صلح بودن آن مورد اشكال است.
(مسأله 2153) كسى كه مالش را به ديگرى صلح مىكند، بايد بالغ و عاقل و قصد
صلح داشته، و كسى أو را مجبور نكرده بأشد، و بايد سفيه هم نباشد.
(مسأله 2154) لازم نيست صيغه صلح به عربي خوانده شود بلكه با هر لفظي يا
فعلى كه بفهماند با هم صلح و سازش كرده اند صحيح است.
(مسأله 2155) اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا يك سال
نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقداري روغن بدهد، چنانچه شير گوسفند
را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است و هم چنين اگر
گوسفند را يك سأله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض مقداري
روغن بدهد صحيح است.
(مسأله 2156) اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند در
صورتي صحيح است كه أو قبول نمايد، ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود بگذرد
قبول كردن أو لازم نيست.
(مسأله 2157) اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار أو نداند چنانچه
طلبكار طلب خود را به كمتر از مقداري كه هست صلح كند مثلا پنجاه تومان طلبكار
بأشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد زيادى براى بدهكار حلال نيست. مگر
آن كه مقدار بدهى خود را به أو بگويد و أو را راضى كند، يا طورى بأشد كه اگر مقدار
365

طلب خود را مىدانست باز هم به آن مقدار صلح مىكرد.
(مسأله 2158) اگر بخواهند دو چيز را كه از يك جنس است و زن آنها معلوم
است به يكديگر صلح كنند، احتياط واجب آنست كه وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد.
(مسأله 2159) اگر دو نفر از يك نفر طلبكار باشند، يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار
باشند و بخواهند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند چنانچه طلب آنان از يك جنس
و زن آنها يكى بأشد، مثلا هر دوده من گندم طلبكار باشند مصالحه آنان صحيح
است، و هم چنين است اگر جنس طلب آنان يكى نباشد مثلا يكى ده من برنج و ديگرى
دوازده من گندم طلبكار بأشد ولى اگر طلب آنان از يك جنس و چيزى بأشد كه
معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مىكنند در صورتي كه وزن يا پيمانه آنها مساوى
نباشد مصالحه آنان اشكال دارد.
(مسأله 2160) اگر از كسى طلبي دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد چنانچه طلب
خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش أين بأشد كه از مقداري از طلب خود
گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد. و أين حكم در صورتي است كه طلب از
جنس طلا يا نقره يا جنس ديگرى بأشد كه با وزن يا پيمانه فروخته مىشود، و اما در
غير آنها براى طلبكار جائز است كه طلب خود را به بدهكار يا غير أو به كمتر از طلب
صلح نموده يا بفروشد چنان كه در مساله " 2297 " خواهد آمد.
(مسأله 2161) اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند با رضايت يكديگر مىتوانند
صلح را به هم بزنند. و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن
معامله را قرار داده باشند كسى كه آن حق را دارد مىتواند صلح را به هم بزند.
(مسأله 2162) تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند
مىتوانند معامله را به هم بزنند، و نيز اگر مشترى حيواني را بخرد تا سه روز حق به هم زدن
معامله را دارد. و هم چنين اگر پول جنسى را كه خريده تا سه روز ندهد و جنس را
تحويل نگيرد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند، ولى كسى كه مالى را صلح مىكند
در أين سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد، اما در صورتي كه طرف مصالحه در
366

پرداخت مال المصالحه از حد متعارف تأخير كند يا أين كه شرط شده بأشد كه مثلا مال
المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننمايد در أين صورت مىتواند صلح را به هم
بزند، و هم چنين در بقيه صور ديگر كه در احكام خريد و فروش گفته شد نيز مىتواند
صلح را به هم بزند.
(مسأله 2163) اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب بأشد مىتواند صلح را به هم
بزند ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد اشكال دارد.
(مسأله 2164) هر گاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با أو شرط كند و بگويد كه
بعد از مرگ من بايد چيزى را كه به تو صلح كردم مثلا وقف كنى و أو هم أين شرط را
قبول كند بايد به شرط عمل نمايد.
367

احكام اجاره
(مسأله 2165) اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مىكند بايد بالغ و عاقل
باشند، و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند، و نيز بايد در مال خود حق تصرف
داشته باشند، پس سفيه چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را اجاره
كند يا اجاره دهد صحيح نيست.
(مسأله 2166) انسان مىتواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال أو را اجاره دهد
يا مالى را براى أو اجاره كند.
(مسأله 2167) اگر ولى يا قيم صغير مال أو را اجاره دهند يا خود أو را أجير
ديگرى نمايند اشكال ندارد، و اگر مدتى از زمان بالغ شدن أو را جزء مدت اجاره قرار
دهند بعد از آن كه صغير بالغ شد مىتواند بقيه اجاره را به هم بزند، ولى هر گاه طورى بوده
كه اگر مقداري از زمان بلوغ صغير را جزء مدت اجاره نمىكرد بر خلاف مصلحت أو
بود نمىتواند اجاره مال خود را به هم بزند، ولى نفوذ اجاره طفلى كه أو را أجير ديگرى
كرده اند بعد از بلوغش محل اشكال است.
(مسأله 2168) بچه صغيرى را كه ولى ندارد بدون اجازه مجتهد نمىشود أجير
كرد، و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد مىتواند از چند نفر مؤمن كه عادل باشند
اجازه بگيرد و أو را أجير نمايد
(مسأله 2169) اجاره دهنده و مستأجر لازم نيست صيغه عربي بخوانند، بلكه اگر
مالك به كسى بگويد ملك خود را به تو اجاره دادم و أو بگويد قبول كردم اجاره صحيح
است. و نيز اگر حرفى نزنند و مالك به قصد أين كه ملك خود را اجاره دهد به مستأجر
واگذار كند و أو هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مىباشد.
(مسأله 2170) اگر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملي أجير
شود، همين كه مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است.
368

(مسأله 2171) كسى كه نمىتواند حرف بزند اگر با إشارة بفهماند كه ملك را اجاره
داده يا اجاره كرده صحيح است.
(مسأله 2172) اگر خانه يا دكان يا اطاقى را اجاره كند و صاحب ملك با أو شرط
كند كه فقط خود أو از آنها استفاده نمايد مستأجر نمىتواند آن را به ديگرى جهت
استفاده از آنها اجاره دهد مگر آن كه اجاره طورى بأشد كه استفاده مخصوص خودش
بأشد مثل أين كه زنى منزل يا اطاقى را اجاره كند و بعدا شوهر كرده و اطاق يا منزل را
جهت سكناى خودش اجاره دهد. و اگر مالك شرط نكند مىتواند آن را به ديگرى اجاره
دهد. ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقداري كه آن را اجاره كرده اجاره دهد بايد در آن
كارى مانند تعمير و سفيد كارى انجام داده بأشد، يا به غير جنسى كه اجاره كرده آن را
اجاره دهد مثلا اگر با پول اجاره كرده به گندم يا چيز ديگر اجاره دهد، و بنابر احتياط
وجوبى كشتى حكم خانه را دارد.
(مسأله 2173) اگر أجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند
نمىشود أو را به ديگرى اجاره داد مگر به نحوى كه در مساله قبلي گذشت. و اگر شرط
نكند چنانچه أو را به چيزى كه اجرت أو قرار داده اجاره دهد بنابر احتياط بايد زيادتر
نگيرد، و اگر به چيز ديگرى اجاره دهد مىتواند زيادتر بگيرد. و هم چنين است اگر
خودش أجير كسى شود و براى انجام آن عمل شخص ديگرى را به كمتر اجاره نمايد،
ولى اگر مقداري از آن عمل را خودش انجام داده بأشد مىتواند ديگرى را به كمتر اجاره
نمايد.
(مسأله 2174) اگر غير خانه و دكان و اطاق و كشتى و أجير چيز ديگر مثلا زمين را
اجاره كند و مالك با أو شرط نكند كه فقط خودش از آن استفاده نمايد، اگر چه به
بيشتر از مقداري كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد.
(مسأله 2175) اگر خانه يا دكانى را مثلا يك سأله به صد تومان اجاره كند و از نصف
آن خودش استفاده نمايد مىتواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد، ولى اگر
بخواهد نصف آن را به زيادتر از مقداري كه اجاره كرده مثلا به صد و بيست تومان اجاره
دهد بايد در آن كارى مانند تعمير انجام داده بأشد.
369

شرايط مالى كه آن را اجاره مىدهند
(مسأله 2176) مالى را كه اجاره مىدهند چند شرط دارد " أول " آن كه معين بأشد،
پس اگر بگويد يكى از خانه‌هاى خود را به تو اجاره دادم درست نيست. " دوم " بنابر
مشهور مستأجر آن را ببيند يا كسى كه آن را اجاره مىدهد طورى خصوصيات آن را
بگويد كه كاملا معلوم بأشد. " سوم " تحويل دادن آن ممكن بأشد پس اجاره دادن
اسبى كه فرار كرده باطل است. " چهارم " آن كه استفاده از آن مال به اتلاف و از بين
بردنش نباشد، پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست. " پنجم "
استفاده أي كه مال را براى آن اجاره داده اند ممكن بأشد، پس اجاره دادن زمين براى
زراعت در صورتي كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب نشود
صحيح نيست. " ششم " چيزى را كه اجاره مىدهد مال خود أو بأشد، و اگر مال شخص
ديگر را اجاره دهد در صورتي صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.
(مسأله 2177) اجاره دادن درخت براى آن كه از ميوه اش استفاده كنند در صورتي
كه ميوه اش فعلا موجود نباشد صحيح است و هم چنين است اجاره دادن حيوان براى
شير آن.
(مسأله 2178) زن مىتواند براى آن كه از شيرش استفاده كنند أجير شود و لازم
نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر بواسطة شير دادن حق شوهر از بين برود
بدون اجازه أو نمىتواند أجير شود.
شرائط استفاده أي كه مال را براى آن اجاره مىدهند
(مسأله 2179) استفاده أي كه مال را براى آن اجاره مىدهند چهار شرط دارد:
(أول) آن كه حلال بأشد، بنابر أين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى يا
نگهدارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.
370

(دوم) آن كه آن عمل در نظر شرع بطور مجان واجب نباشد، پس أجير شدن
براى فرائض يوميه يا تجهيز أموات بنابر احتياط جائز نيست، و بنابر احتياط معتبر
است كه پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد.
(سوم) اگر چيزى را كه اجاره مىدهند چند فائده داشته بأشد، استفاده أي كه
مستأجر بايد از آن بكند معين نمايند، مثلا اگر حيواني را كه سواري مىدهد و بار مىبرد
اجاره دهند بايد در موقع اجاره معين كند كه فقط سواري يا باربرى آن مال مستأجر
است يا همه استفاده‌هاى آن.
(چهارم) مدت استفاده را در مثل منزل و يا مركب سواري معين نمايند، ولى
اگر مورد اجاره عمل بأشد و آن را معين كنند مثلا با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى
را بطور مخصوصى بدوزد كافيست.
(مسأله 2180) اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند ابتداى آن بعد از خواندن
صيغه اجاره است.
(مسأله 2181) اگر خانه أي را مثلا يك سأله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه بعد از
خواندن صيغه قرار دهند اجاره صحيح است، اگر چه موقعى كه صيغه مىخوانند خانه
در اجاره ديگرى بأشد.
(مسأله 2182) اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه نشستى
اجاره آن ما هي ده تومان است اجاره صحيح نيست.
(مسأله 2183) اگر به مستأجر بگويد خانه را ما هي ده تومان به تو اجاره دادم يا
بگويد خانه را يك ماهه بده تومان به تو اجاره دادم و بعد از آن هم هر قدر بنشينى اجاره
آن ما هي ده تومان است، در صورتي كه ابتداى مدت اجاره را معين كنند يا ابتداى آن
معلوم بأشد فقط اجاره ماه أول صحيح است.
(مسأله 2184) خانه أي را كه غريب و زوار در آن منزل مىكنند و معلوم نيست
چقدر در آن مىمانند اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى يك تومان بدهند و صاحب خانه
راضى شود استفاده از آن خانه اشكال ندارد. ولى چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند
371

اجاره نسبت به غير از شب أول صحيح نيست و صاحب خانه بعد از شب أول هر وقت
بخواهد مىتواند آنان را بيرون كند.
مسائل متفرقة
(مسأله 2185) مالى را كه مستأجر بابت اجاره مىدهد بايد معلوم بأشد، پس اگر
از چيزهائى است كه مثل گندم با وزن معامله مىكنند بايد وزن آن معلوم بأشد، و اگر از
چيزهائى است كه مثل پولهاى رائج با شماره معامله مىكنند بايد شماره آن معين بأشد
و اگر مثل أسب و گوسفند است بايد اجاره دهنده آن را ببيند يا مستأجر خصوصيات آن را
بگويد.
(مسأله 2186) اگر زمينى را براى زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل
همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست. و اگر مال الاجاره را از حاصل زمين ديگر
قرار بدهد بنابر احتياط اجاره صحيح نيست، ولى اگر حاصل زمين بالفعل موجود
بأشد مانعى ندارد.
(مسأله 2187) كسى كه چيزى را اجاره داده تا آن چيز را تحويل ندهد حق ندارد
مال الاجاره آن را مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملي أجير شده بأشد پيش از انجام
عمل حق مطالبه اجرت ندارد.
(مسأله 2188) هر گاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد اگر چه مستأجر
تحويل نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند بايد مال
الاجاره آن را بدهد.
(مسأله 2189) اگر انسان أجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در آن
روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه أو را أجير كرده اگر چه آن كار را به أو
واگذار نكند بايد اجرت أو را بدهد. مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى دوختن
لباس أجير نمايد و خياط در آن روز آماده كار بأشد اگر چه پارچه را به أو ندهد كه بدوزد
372

بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار بأشد چه براى خودش يا ديگرى كار كند.
(مسأله 2190) اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده
مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد. مثلا اگر خانه أي را
يك سأله به صد تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده چنانچه اجاره آن خانه
معمولا پنجاه تومان است بايد پنجاه تومان را بدهد، و نيز اگر بعد از گذشتن مقداري از
مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده نسبت به اجرت مدت گذشته نيز أين حكم
جارى است.
(مسأله 2191) اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود چنانچه در نگهدارى آن
كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زيادة روى ننموده ضامن نيست. و نيز اگر
مثلا پارچه أي را كه به خياط داده از بين برود در صورتي كه خياط زيادة روى نكرده
و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده بأشد لازم نيست عوض آن را بدهد.
(مسأله 2192) هر گاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند ضامن است.
(مسأله 2193) اگر قصاب سر حيواني را ببرد و آن را حرام كند چه مزد گرفته بأشد
چه مجانى سر بريده بأشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2194) اگر حيواني را براى مقدار معينى از بار اجاره نمايد چنانچه بيشتر
از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است، و نيز اگر مقدار بار را
معين نكرده باشند و بيشتر از معمول بار كند و حيوان تلف شود يا معيوب گردد ضامن
مىباشد، و در هر دو صورت اجرت زيادى را بر حسب معمول نيز بايد بدهد.
(مسأله 2195) اگر حيواني را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد چنانچه آن
حيوان بلغزد يا رم كند و بار را بشكند صاحب حيوان ضامن نيست، ولى اگر بواسطة
زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است.
(مسأله 2196) اگر كسى بچه أي را ختنه كند و آن بچه بميرد ضامن است، خواه
مقداري كه بريده بيشتر از معمول بأشد يا نه، و نيز اگر ضرري به آن بچه برسد چنانچه
بيشتر از معمول بريده بأشد ضامن است. و اگر بيشتر از معمول نبريده بأشد أظهر أين
373

است كه ضامن نمىباشد، ولى أحوط رجوع به صلح است.
(مسأله 2197) اگر پزشك بدست خود به مريض دوا بدهد، چنانچه در معالجه
خطا كند و به مريض ضرري برسد يا بميرد پزشك ضامن است، ولى اگر بگويد فلان
دوا براى فلان مرض فائده دارد و بواسطة خوردن دوا ضرري به مريض برسد يا بميرد
پزشك ضامن نيست.
(مسأله 2198) هر گاه پزشك به مريض بگويد كه اگر ضرري به تو برسد ذمه أم را
برى كن در صورتي كه دقت و احتياط خود را بكند و به مريض ضرري برسد يا بميرد، اگر
چه پزشك بدست خود دوا داده بأشد ذمه اش برى است.
(مسأله 2199) مستأجر و كسى كه چيزى را اجاره داده با رضايت يكديگر
مىتوانند معامله را به هم بزنند. و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق
به هم زدن معامله را داشته باشند مىتوانند مطابق قرار داد اجاره را به هم بزنند.
(مسأله 2200) اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است چنانچه در
موقع اجاره نمودن ملتفت نباشد كه مغبون است مىتواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر در
صيغه اجاره شرط كند كه اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله را نداشته باشند،
نمىتوانند اجاره را به هم بزنند.
(مسأله 2201) اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آن كه تحويل دهد كسى آن را
غصب نمايد مستأجر مىتواند اجاره را به هم بزند و چيزى را كه به اجاره دهنده داده پس
بگيرد يا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتى را كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان
معمول از أو بگيرد. پس اگر حيواني را يك ماهه بده تومان اجاره نمايد و كسى آن را ده
روز غصب كند و اجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان بأشد، مىتواند پانزده تومان را
از غصب كننده بگيرد.
(مسأله 2202) اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد و بعد ديگرى آن را
غصب كند نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول از
غصب كننده بگيرد.
374

(مسأله 2203) اگر پيش از آن كه مدت اجاره تمام شود ملك را به مستأجر بفروشد
اجاره به هم نمىخورد. و مستأجر بايد مال الاجاره را بدهد و هم چنين است اگر آن را
به ديگرى بفروشد.
(مسأله 2204) اگر پيش از ابتداى مدت اجاره ملك بطورى خراب شود كه هيچ
قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده أي كه شرط كرده اند نباشد اجاره باطل مىشود،
و پولى كه مستأجر به صاحب ملك داده به أو بر مىگردد. و اگر طورى بأشد كه بتواند
استفاده مختصرى از آن ببرد مىتواند اجاره را به هم بزند.
(مسأله 2205) اگر ملكي را اجاره كند و بعد از گذشتن مقداري از مدت اجاره
بطورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفاده أي كه شرط كرده اند
نباشد، اجاره مدتى كه باقيمانده باطل مىشود، و مىتواند اجاره مدت گذشته را به هم بزند
و " اجرت المثل " يعنى اجرت معمولى آن مدت را بدهد.
(مسأله 2206) اگر خانه أي را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن
خراب شود چنانچه فورا آن را بسازد و هيچ مقداري از استفاده آن از بين نرود اجاره
باطل نمىشود، و مستأجر هم نمىتواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر ساختن آن بقدرى
طول بكشد كه مقداري از استفاده مستأجر از بين برود اجاره به آن مقدار باطل مىشود
و مستأجر مىتواند اجاره تمام مدت را به هم بزند و براى استفاده أي كه كرده " اجرت
المثل " بدهد.
(مسأله 2207) اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد اجاره باطل نمىشود، ولى اگر
خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا شخصي وصيت كرده بأشد كه تا زنده است منفعت
خانه مال أو بأشد چنانچه زيد آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت اجاره
بميرد اجاره آن خانه تا زمان فوت زيد صحيح و از آن به بعد باطل است، و اگر مالك
فعلى آن اجاره را امضا كند صحيح مىشود و مال الاجاره مدتى كه بعد از مردن اجاره
دهنده باقي مانده به مالك فعلى بر مىگردد.
(مسأله 2208) اگر صاحب كار بنا را وكيل كند كه براى أو كارگر بگيرد چنانچه بنا
375

كمتر از مقداري كه از صاحب كار مىگيرد به كارگر بدهد زيادى آن بر أو حرام است،
و بايد آن را به صاحب كار بدهد، ولى اگر أجير شود كه ساختمان را تمام كند و براى خود
اختيار بگذارد كه خودش بسازد يا به ديگرى بدهد در صورتي كه مقداري خودش كار
كرده و باقي را به كمتر از مقداري كه أجير شده به ديگرى بدهد زيادى آن براى أو حلال
مىباشد.
(مسأله 2209) اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند چنانچه با
چيز ديگرى رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.
376

احكام جعاله
(مسأله 2210) جعاله آنست كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه براى أو
انجام مىدهند مال معينى بدهد مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند ده تومان به أو
مىدهم و به كسى كه أين قرار را مىگذارد " جاعل " و به كسى كه كار را انجام مىدهد
" عامل " مىگويند. و فرق بين جعاله و اجاره أين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه
أجير بايد عمل را انجام دهد و كسى هم كه أو را أجير كرده اجرت را به أو بدهكار
مىشود، ولى در جعاله اگر چه عامل شخص معينى بأشد مىتواند مشغول عمل نشود و تا
عمل را انجام ندهد جاعل بدهكار نمىشود.
(مسأله 2211) جاعل بايد بالغ و عاقل بأشد و از روى قصد و اختيار قرارداد كند
و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد بنابر أين جعاله آدم سفيه (كسى كه مال خود را
در كارهاى بيهوده مصرف مىكند) صحيح نيست.
(مسأله 2212) كارى را كه " جاعل " مىگويد براى أو انجام دهند بايد حرام يا
بىفائده يا از واجباتى كه شرعا لازم است مجانى آورده شود نباشد، پس اگر بگويد هر
كس شراب بخورد يا در شب بجاى تاريكى برود يا نماز واجب خود را بخواند ده
تومان به أو مىدهم " جعاله " صحيح نيست.
(مسأله 2213) اگر مالى را كه قرار مىگذارد بدهد معين كند مثلا بگويد هر كسى
أسب مرا پيدا كند أين گندم را به أو مىدهم لازم نيست بگويد آن گندم مال كجا است
و قيمت آن چيست. ولى اگر مال را معين نكند مثلا بگويد كسى كه أسب مرا پيدا كند ده
من گندم به أو مىدهم بايد خصوصيات آن را طورى معين نمايد كه به درگيرى و نزاع
منجر نشود.
(مسأله 2214) اگر " جاعل " مزد معينى براى كار قرار ندهد مثلا بگويد هر كس
بچه مرا پيدا كند پولى به أو مىدهم و مقدار آن را معين نكند چنانچه كسى آن عمل را
377

انجام دهد بايد مزد أو را به مقداري كه كار أو در نظر مردم ارزش دارد بدهد.
(مسأله 2215) اگر " عامل " پيش از قرار داد كار را انجام داده بأشد يا بعد از
قرارداد به قصد أين كه پول نگيرد انجام دهد حق مزد گرفتن ندارد.
(مسأله 2216) پيش از آن كه " عامل " شروع به كار كند " جاعل " مىتواند " جعاله "
را به هم بزند.
(مسأله 2217) بعد از آن كه " عامل " شروع به كار كرد اگر " جاعل " بخواهد جعاله
را به هم بزند اشكال دارد.
(مسأله 2218) " عامل " مىتواند عمل را نا تمام بگذارد ولى اگر تمام نكردن عمل
موجب ضرر بر " جاعل " شود بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر كسى بگويد هر كسى چشم
مرا عمل كند فلان مقدار به أو مىدهم و دكتر جراحى شروع به عمل كند، چنانچه طورى
بأشد كه اگر عمل را تمام نكند چشم معيوب مىشود بايد آن را تمام نمايد و در صورتي كه
ناتمام بگذارد حقي " به جاعل " ندارد.
(مسأله 2219) اگر " عامل " كار را نا تمام بگذارد چنانچه آن كار مثل پيدا كردن
أسب گمشده يا فرارى است كه تا تمام نشود براى " جاعل " فائده ندارد " عامل "
نمىتواند چيزى مطالبه كند و هم چنين است اگر " جاعل " مزد را براى تمام كردن
" عمل " قرار دهد مثلا بگويد هر كس لباس مرا بدوزد ده تومان به أو مىدهم، ولى اگر
مقصودش أين بأشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد براى آن مقدار مزد بدهد
" جاعل " بايد مزد مقداري را كه انجام شده " به عامل " بدهد اگر چه احتياط أين است كه
بطور مصالحه يكديگر را راضى نمايند.
378

احكام مزارعه
(مسأله 2220) مزارعه آنست كه مالك با زارع چنين معامله كند كه مالك زمين
را در اختيار أو بگذارد تا زراعت كند و مقداري از حاصل آن را به مالك بدهد.
(مسأله 2221) مزارعه چند شرط دارد:
(أول) آن كه صاحب زمين به زارع بگويد زمين را براى زراعت به تو واگذار
كردم و زارع هم بگويد قبول كردم، يا بدون أين كه حرفى بزنند مالك زمين را به زارع
به قصد زراعت واگذار كند و زارع قبول نمايد.
(دوم) صاحب زمين و زارع هر دو بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود
مزارعه را انجام دهند و سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف
نكنند.
(سوم) مالك و زارع از تمام حاصل زمين ببرند، پس اگر مثلا شرط كنند كه
آنچه أول يا آخر بدست مىرسد مال يكى از آنان بأشد مزارعه باطل است.
(چهارم) سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها بأشد پس اگر مالك
بگويد در أين زمين زراعت كن و هر چه مىخواهى به من بده صحيح نيست، و هم چنين
است اگر مقدار معينى از حاصل را مثلا ده من فقط براى زارع يا مالك قرار دهند.
(پنجم) مدتى را كه بايد زمين در اختيار زارع بأشد معين كنند و بايد به مقداري
بأشد كه در آن مدت بدست آمدن حاصل ممكن بأشد. و اگر أول مدت را روز معينى
و آخر مدت را رسيدن حاصل قرار دهند كافى است.
(ششم) زمين قابل زراعت بأشد و يا اگر اكنون آماده نيست بتوانند آن را آماده
زراعت كنند كه در أين صورت نيز مزارعه صحيح است.
(هفتم) اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصى است چيزى را كه زارع بايد
بكارد معين كنند، ولى اگر زراعت معينى را در نظر ندارند يا زراعتى را كه هر دو در
379

نظر دارند معلوم است لازم نيست آن را معين نمايند.
(هشتم) مالك زمين را معين كند پس كسى كه چند قطعه زمين دارد و با هم
تفاوت دارند اگر به زارع بگويد در يكى از أين زمينها زراعت كن و آن را معين نكند
مزارعه باطل است.
(نهم) مصارفى را كه هر كدام از آنان بايد بكنند معين نمايند. ولى اگر آن
مصرف معلوم بأشد لازم نيست آن را معين نمايند.
(مسأله 2222) اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل بدست نيايد چنانچه مالك
راضى شود كه با اجاره يا بدون اجاره زراعت در زمين أو بماند و زارع هم راضى بأشد
مانعى ندارد، ولى اگر مالك راضى نشود مىتواند زارع را وأدار كند كه زراعت را
بچيند، اگر از چيدن زراعت ضرري به زارع نرسد و الا مشكل است كه مالك بتواند
زارع را مجبور كند و هم چنين مشكل است كه زارع بتواند مالك را مجبور كند كه
زراعت در زمين أو بماند هر چند كه بخواهد در عوض أين كار چيزى به مالك بدهد.
(مسأله 2223) اگر بواسطة پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نشود مثلا آب از
زمين قطع گردد، مزارعه به هم مىخورد و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند چنانچه زمين
در تصرف أو بوده و مالك در آن تصرف نداشته است بايد اجاره آن مدت را به مقدار
معمول به مالك بدهد.
(مسأله 2224) اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند بدون رضايت يكديگر
نمىتوانند مزارعه را به هم بزنند، و هم چنين در صورتي كه مالك به قصد مزارعه زمين را
به كسى واگذار كند بعيد نيست كه بدون رضايت يكديگر نتوانند معامله را به هم بزنند
ولى اگر در ضمن معامله مزارعه شرط كرده باشند كه هر دو يا يكى از آنان حق به هم
زدن معامله را داشته باشند مىتوانند مطابق قرارى كه گذاشته اند معامله را به هم بزنند.
(مسأله 2225) اگر بعد از قرار داد مزارعه مالك يا زارع بميرد مزارعه به هم
نمىخورد، بلكه وارث ميت بجاى أو خواهد بود، ولى اگر زارع بميرد و قرار داد كرده
باشند كه زارع شخصا زراعت را انجام دهد مزارعه به هم مىخورد و چنانچه زراعت
380

نمايان شده بأشد بايد سهم أو را به ورثه اش بدهند و حقوق ديگرى هم كه زارع داشته
به ورثه أو مىرسد ولى مشكل است كه ورثه بتوانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در
زمين أو باقي بماند.
(مسأله 2226) اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده چنانچه بذر مال
مالك بوده حاصلى هم كه بدست مىآيد مال أو است و أو بايد مزد زارع و مخارجى را
كه كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى كه مال زارع بوده و در آن زمين كار كرده به زارع
بدهد. و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال أو است و بايد اجاره زمين و مخارجى
كه مالك كرده و كرايه گاو يا حيوان ديگرى كه مال أو بوده و در آن زراعت كار كرده
به مالك بدهد.
(مسأله 2227) اگر بذر مال زارع بأشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل
بوده، چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يا بي اجرت زراعت در زمين
بماند اشكال ندارد. و اگر مالك راضى نشود پيش از رسيدن زراعت هم مىتواند زارع
را وأدار كند كه زراعت را بچيند و زارع اگر چه راضى شود چيزى به مالك بدهد
نمىتواند أو را مجبور كند كه زراعت در زمين أو بماند، و نيز مالك نمىتواند زارع را
مجبور كند كه اجاره بدهد و زارعت را در زمين خود باقي بگذارد.
(مسأله 2228) اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مزارعه ريشه زراعت در
زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالك با زارع شرط اشتراك در
ريشه نكرده باشند حاصل سال دوم مال مالك زمين است.
381

مضاربه
مضاربه آنست كه انسان مالى را به ديگرى واگذار نمايد تا با آن داد و ستد كند
و سودش ميان آن دو - به نصف يا ثلث و مانند آن - بأشد:
(مسأله 2229) مضاربه چند شرط دارد:
(أول) آن كه مالك به عامل بگويد أين مال را براى تجارت كردن در اختيار تو
مىگذارم، و سود آن بين من و تو بأشد.
(دوم) سود ميان مالك و عامل بأشد پس اگر مقداري از سود را براى ديگرى
قرار دهند مضاربه صحيح نيست مگر أين كه در قرارداد مضاربه شرط كنند كه آن
شخص كارى را كه مربوط به تجارت است انجام دهد.
(سوم) سهم هر كدام از سود نصف يا ثلث و مانند اينها - يعنى به صورت مشاع -
بأشد، و بايد در قرارداد مضاربه آن سهم را معين كنند، مگر أين كه حصه معينى مانند
ثلث در عرف متعارف بأشد كه در أين صورت تعيين نمودن آن لازم نيست، بنابر أين
اگر مالك بگويد با أين مال تجارت كن و هر چه مىخواهى به من بده، مضاربه صحيح
نيست.
(چهارم) مالك و عامل، بالغ و عاقل باشند و قرارداد مضاربه را با قصد و اختيار
خودشان ببندند، و مالك مفلس - كسى كه از جهت مطالبه طلب كاران از طرف حاكم
شرع از تصرف در مال خود ممنوع شده است - و سفيه - كسى كه مال خود را در
كارهاى بيهوده مصرف كند - نباشد، و مضاربه با عاملي كه مفلس است صحيح، و با
عاملي كه سفيه است اشكال دارد.
(پنجم) عامل بر انجام معامله‌اى كه در قرارداد مضاربه تعيين شده قادر بأشد،
اگر مقصود مالك در مضاربه أين است كه عامل خودش تجارت كند - يعنى مباشرت
أو را قيد نمايد - و أو قادر نباشد، مضاربه باطل است. و اگر مالك شرط كند كه عامل
382

خودش تجارت كند مضاربه صحيح است گرچه خود عامل بدون كمك ديگرى نتواند
تجارت كند و مالك به جهت تخلف شرط، حق فسخ دارد، ولى اگر عامل با كمك
ديگرى هم نتواند تجارت كند، مضاربه باطل است.
(مسأله 2230) اگر منظور هر كدام از عامل و مالك تجارت مخصوصى بأشد،
لازم است تعيين كنند مگر أين كه آن تجارت معلوم بأشد، و اگر منظور آنان تجارت
خاصى نباشد عامل مىتواند هرگونه معامله أي كه صلاح مىبيند انجام دهد.
(مسأله 2231) در مضاربه معين بودن مال لازم است ولى تعيين مقدار
و خصوصيات آن لازم نيست، و اگر مالك به عامل بگويد با يكى از أين دو مال،
معامله كن صحت مضاربه خالى از اشكال نيست.
(مسأله 2232) مضاربه با طلا و نقره سكه دار و پول و غير اينها از أجناس صحيح
است، ولى با منفعت و دين محل اشكال است.
(مسأله 2233) در مضاربه لازم نيست كه مال در دست عامل بأشد پس اگر مال
در دست مالك بأشد و عامل متصدى معامله شود مضاربه صحيح است.
(مسأله 2234) اگر بعد از حصول ربح بفهمند كه مضاربه باطل بود همه ربح مال
مالك است و بايد مزد معمولى كار عامل را به أو بدهد.
(مسأله 2235) عامل بايد به قرارداد مضاربه پاى بند بأشد مثلا اگر مالك با أو
قرار گذاشته كه نسيه نفر و شد يا جنس را به پول بفروشد، بايد همان گونه عمل كند،
پس اگر بر خلاف قرارداد مضاربه معامله أي انجام دهد فضولي است، چنانچه مالك
آن معامله را اجازه كند صحيح و اگر نه باطل مىباشد.
(مسأله 2236) اگر مال المضاربه در دست عامل تلف شود يا ضرري به آن برسد،
يا در معامله خسارت كند چنانچه كوتاهى نكرده، و از تصرفاتى كه در قرارداد مضاربه
است تعدى ننموده، ضامن نيست.
(مسأله 2237) اگر مالك شرط نمايد كه در صورت تلف يا ضرر، عامل ضامن
بأشد صحيح نيست، ولى اگر شرط كند كه در صورت تلف يا ضرر، عامل از مال خود
383

خسارت را جبران كند اشكال ندارد.
(مسأله 2238) اگر مال در دست غاصب بأشد و مالك با أو قرارداد مضاربه ببندد
مضاربه صحيح است، و اگر بعد از قرارداد مال المضاربه تلف شود چنانچه عامل
مذكور كوتاهى نكند و از تصرفات قراردادى تجاوز ننمايد ضامن نيست.
(مسأله 2239) هر يك از مالك و عامل مىتواند بدون رضايت ديگرى قرارداد
مضاربه را به هم بزند و فرقى نيست كه فسخ قبل از شروع به معامله بأشد يا بعد از آن،
قبل از حصول ربح بأشد يا بعد از آن، مضاربه مدت داشته بأشد يا نداشته بأشد.
(مسأله 2240) جايز نيست عامل بدون رضايت مالك، مال خود را با مال
المضاربه مخلوط كند، و اگر بدون رضايت أو مخلوط كند مضاربه باطل نمىشود، ولى
در صورتي كه مال تلف شود يا خسارتي به آن برسد، عامل ضامن است.
(مسأله 2241) عامل بدون رضايت مالك نمىتواند مال المضاربه را در مسافرت
همراه خود بردارد مگر آن كه متعارف بأشد و اگر در صورت أول مال تلف شود يا
ضرري به آن برسد، عامل ضامن است.
(مسأله 2242) اگر عامل براى كارهائى كه در تجارت دخالت دارد أجير بگيرد
در صورتي كه تاجر معمولا براى آن كارها أجير نمىگيرد بايد مزد أجير را از مال خود
بدهد، ولى اگر أجير گرفتن براى آن كارها ميان تجار معمول بأشد مىتواند مزد أجير را
از سرمايه بدهد، بلكه اگر خودش آن كارها را انجام دهد مىتواند مزد بردارد.
(مسأله 2243) مخارج مناسب شأن عامل در سفر از غذا و لباس و منزل و وسيله
سفر و حمل و نقل كه در تجارت دخالت دارد، از سرمايه است و اگر بيشتر از مقدار
مذكور خرج كند بايد زايد را از مال خود بپردازد، و اگر قناعت كرد و كمتر خرج نمود يا
مهمان كسى گشت نمىتواند بيش از مقداري كه صرف كرده، از سرمايه بردارد.
(مسأله 2244) اگر در مضاربه سود بدست آيد مخارج مذكور در مسأله (2243)
از سود كسر مىشود و تمام سرمايه به مالك مىرسد و باقيمانده سود ميان عامل و مالك
طبق قرارداد مضاربه تقسيم مىشود.
384

(مسأله 2245) اگر عامل در سفر مريض شود و نتواند مشغول تجارت شود
نمىتواند نفقه و مخارج معالجه خود را از سرمايه بردارد و اگر بتواند مشغول تجارت
شود بيش از نفقه اش - كه در مسأله (2243) گذشت - نمىتواند از سرمايه بردارد.
(مسأله 2246) در مضاربه لازم نيست مالك يا عامل يك نفر بأشد پس اگر چند
نفر عامل با يك نفر يا چند نفر مالك، يا چند نفر مالك با يك عامل قرارداد مضاربه
ببندند صحيح است.
(مسأله 2247) اگر مالك يا عامل بميرد، مضاربه باطل مىشود.
(مسأله 2248) عامل، نمىتواند بدون اجازه مالك، با مال أو يا ديگرى قرارداد
مضاربه ببندد.
(مسأله 2249) اگر منفعتى در مضاربه حاصل گردد عامل سهم خود را مالك
مىشود گرچه منفعت را قسمت نكرده باشند، بلكه گرچه بدست عامل يا مالك نرسيده
بأشد، و تا منفعت بين آن دو قسمت نشده اگر ضرري بربح برسد از تمام آن جبران
مىشود.
(مسأله 2250) اگر مالك و عامل، سود را ميان خود قسمت كنند، يا قبل از قسمت
عامل سهم خود را از سود به كسى ببخشد يا بفروشد ولى قرارداد مضاربه را به هم نزنند
و بعد به سرمايه خسارتي برسد و پس از آن دوباره سودى بدست آيد خسارت با آن
سود جبران مىگردد، و اگر خسارت از سود قسمت نشده بيشتر بأشد بقيه خسارت از
سود قسمت شده جبران مىشود، و اگر خسارت از كل سود بيشتر بأشد لازم نيست
بيشتر از آنچه كه از سود بدست أو رسيده به مالك بدهد و با آمدن خسارت بعدى
فروش و يا بخشش عامل باطل نمىشود.
(مسأله 2251) اگر مالك، مضاربه را قبل از شروع عامل به معامله، به هم بزند،
عامل چيزى مستحق نيست و هم چنين است اگر عامل بعد از معامله و قبل از حصول
ربح، مضاربه را به هم بزند، ولى اگر مالك بعد از معامله و قبل از حصول ربح، مضاربه را
به هم بزند بايد بنابر احتياط واجب، با عامل مصالحه نمايد.
385

(مسأله 2252) اگر عامل با رضايت مالك مسافرت كند و مخارج سفر را كه در
مسأله (2243) گذشت از سرمايه مصرف نمايد و قبل از انجام دادن معامله أي عقد
مضاربه را به هم بزند احتياط واجب آن است كه در مقدار مخارج مصرف شده، عامل
مالك را راضى كند.
(مسأله 2253) اگر عامل يا مالك بعد از حصول منفعت، مضاربه را فسخ كند
و طرف مقابل راضى به تقسيم منفعت نباشد حاكم شرع أو را به تقسيم مجبور مىكند.
(مسأله 2254) اگر عامل مال المضاربه را مدتى كم يا زياد پيش خود نگهدارد
و بدون عذر معامله نكند گرچه معصيت نموده ولى مالك نمىتواند بيش از مال خود
چيزى از أو مطالبه كند.
(مسأله 2255) خسارتها از منفعت جبران مىگردد چه منفعت قبل از خسارت
بأشد و چه بعد از آن، و اگر عامل در عقد مضاربه شرط كند كه خسارت از منفعت
جبران نشود، صحيح است.
386

احكام مساقات (آبيارى) ومغارسه (درختكارى)
(مسأله 2256) اگر انسان با شخصي چنين قراداد كند كه درختان ميوه أي را كه
ميوه آنها مال أو است يا اختيار ميوه آنها با أو است تا مدتى معين به آن شخص واگذار
مىكند كه آنها را رسيدگى نموده و آبيارى كند و در عوض مقداري از آن ميوه‌ها را كه
قرار مىگذارند براى خود بردارد. أين معامله را مساقات مىگويند.
(مسأله 2257) معامله مساقات در درختهائى كه ميوه نمىدهند مثل بيد و چنار
صحيح نيست و در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مىكنند اشكال دارد.
(مسأله 2258) در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب
درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسى كه كار مىكند به همين قصد مشغول كار
شود معامله صحيح است.
(مسأله 2259) مالك و كسى كه رسيدگى درختها را به عهده مىگيرد بايد بالغ
و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده بأشد، و نيز مالك بايد سفيه نباشد،
يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند.
(مسأله 2260) مدت مساقات بايد معلوم بأشد و اگر أول آن را معين و آخر آن را
موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مىآيد صحيح است.
(مسأله 2261) بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل، و مانند اينها بأشد و اگر
قرار بگذارند كه مثلا صد من از ميوه‌ها مال مالك و بقيه مال كسى بأشد كه كار مىكند
معامله باطل است.
(مسأله 2262) بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند
و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن قرار بگذارند چنانچه كارى مانند
آبيارى كه براى پرورش درخت لازم است باقي نمانده بأشد معامله صحيح نيست،
اگر چه احتياج بكارى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن داشته بأشد. بلكه اگر كارى كه
387

براى پرورش درخت لازم است باقي مانده بأشد صحت معامله محل اشكال است.
(مسأله 2263) معامله مساقات در بوته خربزه و خيار و مانند اينها بنابر احتياط
صحيح نيست.
(مسأله 2264) درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مىكند و به آبيارى
احتياج ندارد اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن و كود دادن محتاج بأشد معامله
مساقات در آن صحيح است.
(مسأله 2265) دو نفرى كه معامله مساقات كرده اند با رضايت يكديگر مىتوانند
معامله را به هم بزنند. و نيز اگر در ضمن قرارداد مساقات شرط كنند كه هر دو يا يكى از
آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند مطابق قرارى كه گذاشته‌اند به هم زدن معامله
اشكال ندارد. و اگر در ضمن معامله مساقات شرطي كنند و آن شرط عملي نشود كسى
كه شرط به نفع أو است مىتواند معامله را به هم بزند.
(مسأله 2266) اگر مالك بميرد معامله مساقات به هم نمىخورد و ورثه اش بجاى أو
خواهند بود.
(مسأله 2267) اگر كسى كه پرورش درختها به أو واگذار شده بميرد چنانچه در عقد
شرط نكرده باشند كه خودش آنها را پرورش دهد ورثه اش بجاى أو مىباشند،
و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و أجير هم نگيرند حاكم شرع از مال ميت أجير
مىگيرد و حاصل را بين ورثه ميت و مالك قسمت مىكند، و اگر قرار داد كرده باشند كه
خود أو درختها را پرورش دهد، با مردن أو معامله به هم مىخورد.
(مسأله 2268) اگر شرط كند كه تمام حاصل براى مالك بأشد مساقات باطل
است. و ميوه مال مالك مىباشد و كسى كه كار مىكند نمىتواند مطالبه اجرت نمايد،
ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر بأشد مالك بايد مزد آبيارى و كارهاى
ديگر را به مقدار معمول به كسى كه درختها را رسيدگى كرده بدهد. ولى اگر مقدار معمول
بيشتر از مقدار قرار داد بأشد دادن زيادى محل اشكال است.
(مسأله 2269) اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه
388

عمل مىآيد مال هر دو بأشد معامله باطل است. پس اگر درختها مال صاحب زمين
بوده بعد از پرورش هم مال أو است و بايد مزد كسى كه آنها را پرورش داده بدهد، و اگر
مال كسى بوده كه آنها را پرورش داده بعد از پرورش هم مال أو است و مىتواند آنها را
بكند ولى گودالهائى را كه بواسطة كندن درختها پيدا شده بايد پر كند و اجاره زمين را
از روزى كه درختها را كاشته به صاحب زمين بدهد و مالك هم مىتواند أو را مجبور نمايد
كه درختها را بكند و اگر بواسطة كندن درخت آسيب به بيند چيزى بر صاحب زمين
نيست ولى اگر خود صاحب زمين درختها را بكند و به آنها آسيب برسد، تفاوت قيمت
آن را به صاحب درخت بدهد و صاحب درخت نمىتواند أو را مجبور كند كه با اجاره يا
بدون اجاره درخت را در زمين باقي بگذارد. و هم چنين صاحب زمين نمىتواند
صاحب درختها را مجبور نمايد كه با اجاره يا بدون اجاره درختها در زمين أو بماند.
كساني كه از تصرف مال خود ممنوعند
(مسأله 2270) طفلى كه بالغ نشده شرعا نمىتواند در مال خود تصرف كند و نشانه
بالغ شدن يكى از سه چيز است: (أول) روئيدن موى درشت بالاى عورت. (دوم)
بيرون آمدن منى. (سوم) تمام شدن پانزده سال قمري در مرد و تمام شدن نه سال
قمري در زن.
(مسأله 2271) روئيدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل
و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست مگر انسان بواسطة اينها به بالغ
شدن يقين كند.
(مسأله 2272) ديوانه و مفلس - يعنى كسى كه از جهت مطالبه طلبكاران از طرف
حاكم شرع از تصرف در مال خود ممنوع شده است - و سفيه - يعنى كسى كه مال خود
را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند - نمىتوانند در مال خود تصرف نمايند.
(مسأله 2273) كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است تصرفى كه موقع
389

ديوانگى در مال خود مىكند صحيح نيست.
(مسأله 2274) انسان مىتواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مىرود هر قدر از مال
خود را به مصرف خود و عيال و مهمان و كارهائى كه اسراف شمرده نمىشود برساند،
واظهر أين است كه اگر مال خود را به كسى ببخشد يا ارزانتر از قيمت بفروشد اگر چه
بيشتر از ثلث بأشد و ورثه هم اجازه ننمايند تصرف أو صحيح است.
390

احكام وكالت
وكالت آنست كه انسان كارى را كه مىتواند در آن دخالت كند به ديگرى
واگذار نمايد تا از طرف أو انجام دهد. مثلا كسى را وكيل كند كه خانه أو را بفروشد يا
زنى را براى أو عقد نمايد پس آدم سفيه چون حق ندارد در مال خود تصرف كند
نمىتواند براى فروش آن كسى را وكيل نمايد.
(مسأله 2275) در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند و اگر انسان به ديگرى
بفهماند كه أو را وكيل كرده و أو هم بفهماند قبول نموده، مثلا مال خود را به كسى بدهد
كه براى أو بفروشد و أو مال را بگيرد، وكالت صحيح است.
(مسأله 2276) اگر انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى أو
وكالت نامه بفرستد و أو قبول كند، اگر چه وكالت نامه بعد از مدتى برسد وكالت صحيح
است.
(مسأله 2277) موكل يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مىكند، و نيز كسى كه وكيل
مىشود، بايد عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند و در موكل بلوغ نيز معتبر
است.
(مسأله 2278) كارى را كه انسان نمىتواند انجام دهد يا شرعا نبايد انجام دهد
نمىتواند براى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود. مثلا كسى كه در احرام حج است
چون نبايد صيغه عقد زناشوئى را بخواند، نمىتواند براى خواندن صيغه از طرف
ديگرى وكيل شود.
(مسأله 2279) اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند
صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و آن كار را معين نكند
وكالت صحيح نيست.
(مسأله 2280) اگر وكيل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد بعد از آن كه خبر به أو
391

رسيد نمىتواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده
بأشد صحيح است.
(مسأله 2281) وكيل مىتواند خود را از وكالت بر كنار كند، اگر چه موكل غائب
بأشد.
(مسأله 2282) وكيل نمىتواند براى انجام كارى كه به أو واگذار شده ديگرى را
وكيل نمايد، ولى اگر موكل به أو اجازه داده بأشد كه وكيل بگيرد به هر طورى كه به أو
دستور داده مىتواند رفتار نمايد، پس اگر گفته بأشد براى من وكيل بگير بايد از طرف
أو وكيل بگيرد و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.
(مسأله 2283) اگر وكيل با اجازه موكل كسى را از طرف أو وكيل كند نمىتواند آن
وكيل را عزل نمايد. و اگر وكيل أول بميرد يا موكل أو را عزل كند وكالت دومى باطل
نمىشود.
(مسأله 2284) اگر وكيل با اجازه موكل كسى را از طرف خودش وكيل كند موكل
و وكيل أول مىتوانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل أول بميرد يا عزل شود وكالت
دومى باطل مىشود.
(مسأله 2285) اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد هر
كدام به تنهائى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مىتواند آن كار را انجام دهد،
و چنانچه يكى از آنان بميرد وكالت ديگران باطل نمىشود، ولى اگر نگفته بأشد كه با
هم يا به تنهائى انجام دهند يا گفته بأشد كه با هم انجام دهند نمىتوانند به تنهائى اقدام
كنند، و در صورتي كه يكى از آنان بميرد وكالت ديگران باطل مىشود.
(مسأله 2286) اگر وكيل يا موكل بميرد وكالت باطل مىشود، و نيز اگر چيزى كه
براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود، مثلا گوسفندى كه براى فروش آن
وكيل شده بميرد وكالت باطل مىشود. و اگر يكى از آن دو ديوانه يا بيهوش شود در
زمان ديوانگى يا بيهوشى وكالت اثرى ندارد، اما بطلان وكالت به نحوى كه بعد از بر
طرف شدن ديوانگى و بيهوشى نيز نتواند عمل را انجام دهد محل اشكال است.
392

(مسأله 2287) اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند و چيزى براى أو قرار
بگذارد، بعد از انجام آن كار چيزى را كه قرار گذاشته بايد به أو بدهد.
(مسأله 2288) اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار أو است كوتاهى نكند
و غير از تصرفى كه به أو اجازه داده اند تصرف ديگرى در آن ننمايد، و اتفاقا آن مال از
بين برود ضامن آن نمىباشد.
(مسأله 2289) اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار أو است كوتاهى كند، يا
غير از تصرفى كه به أو اجازه داده اند تصرف ديگرى در آن بنمايد و آن مال از بين برود
ضامن است. پس اگر لباسى را كه گفته اند به فروش بپوشد و آن لباس تلف شود بايد
عوض آن را بدهد.
(مسأله 2290) اگر وكيل غير از تصرفى كه به أو اجازه داده اند تصرف ديگرى در
مال بكند، مثلا لباسى را كه گفته اند به فروش بپوشد و بعدا تصرفى را كه به أو اجازه
داده اند بنمايد آن تصرف صحيح است.
393

احكام قرض
قرض دادن از كارهاى مستحبى است كه در آيات قرآن و اخبار راجع به آن زياد
سفارش شده است. از پيغمبر أكرم (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه هر كس به برادر مسلمان خود
قرض بدهد مال أو زياد مىشود و ملائكه بر أو درود مى فرستند، و اگر با بدهكار خود
مدارا كند بدون حساب و به سرعت از صراط مىگذرد، و كسى كه برادر مسلمانش از أو
قرض بخواهد و ندهد بهشت بر أو حرام مىشود.
(مسأله 2291) در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزى را به نيت
قرض به كسى بدهد و أو هم به همين قصد بگيرد صحيح است.
(مسأله 2292) در قرضى كه مدت ندارد هر وقت بدهكار بدهى خود را بپردازد
طلبكار بايد قبول نمايد.
(مسأله 2293) اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند، ظاهر
آنست كه طلبكار پيش از تمام شدن آن مدت نمىتواند طلب خود را مطالبه كند، ولى
اگر مدت نداشته بأشد طلبكار هر وقت بخواهد مىتواند طلب خود را مطالبه نمايد.
(مسأله 2294) اگر طلبكار در جائى كه حق مطالبه دارد طلب خود را مطالبه كند
چنانچه بدهكار بتواند بدهى خود را بدهد بايد فورا آن را بپردازد و اگر تأخير بيندازد
گناهكار است.
(مسأله 2295) اگر بدهكار غير از خانه أي كه در آن نشسته و اثاثيه منزل
و چيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد چيزى نداشته بأشد، طلبكار نمىتواند طلب
خود را از أو مطالبه نمايد، بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را بدهد.
(مسأله 2296) كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد چنانچه
بتواند كسب مناسب با شأنش كند، واجب است كه كسب كند و بدهى خود را بدهد.
(مسأله 2297) اگر طلبكار غائب گردد و خبري از أو نباشد بدهكار بايد قصد أداء
394

دين داشته بأشد، و وقت احتضار به آن وصيت نمايد. و اگر مدتى بگذرد كه يقين به
مرگ طلبكار كند بايد به ورثه اش پرداخت نمايد، و اگر آنان را نشناسد يا نتواند به آنان
برساند مبلغ بدهى را از طرف ايشان صدقه بدهد.
(مسأله 2298) اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهى أو نباشد،
بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث أو چيزى نمىرسد.
(مسأله 2299) اگر كسى مقداري پول طلا يا نقره قرض كند و قيمت آن كم شود،
چنانچه همان مقدار را كه گرفته باز پس دهد كافى است، و اگر قيمت آن زيادتر گردد
لازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد. ولى در هر دو صورت اگر بدهكار و طلبكار
به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.
(مسأله 2300) اگر عين مالى را كه قرض كرده از بين نرفته بأشد و صاحب مال
آن را مطالبه كند واجب نيست كه بدهكار همان مال را به أو بدهد.
(مسأله 2301) اگر كسى كه قرض مىدهد شرط كند كه زيادتر از مقداري كه
مىدهد بگيرد مثلا يك من گندم بدهد و شرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد، يا ده
عدد تخم مرغ بدهد كه يازده عدد بگيرد، ربا و حرام است. بلكه اگر قرار بگذارد كه
بدهكار كارى براى أو انجام دهد يا چيزى را كه قرض كرده با مقداري جنس ديگر
پس دهد، مثلا شرط كند يك تومانى را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد ربا
و حرام است، و نيز اگر با أو شرط كند كه چيزى را كه قرض مىگيرد بطور مخصوصى
پس دهد مثلا مقداري طلاى نساخته به أو بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد باز
هم ربا و حرام مىباشد. ولى اگر بدون أين كه شرط كند خود بدهكار زيادتر از آنچه
قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است.
(مسأله 2302) ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است ولى كسى كه قرض ربائى
گرفته ظاهر أين است كه مالك مىشود.
(مسأله 2303) اگر گندم يا چيزى مانند آن را بطور قرض ربائى بگيرد و با آن
زراعت كند ظاهر أين است كه حاصل را مالك مىشود.
395

(مسأله 2304) اگر لباسى را بخرد و بعدا از پولى كه ربا گرفته يا از پول حلالى كه
مخلوط با آن پول است به صاحب لباس بدهد، در صورتي كه از أول قصد أداء از مال
حرام يا مشتبه را نداشته بأشد پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد،
و اگر به فروشنده بگويد كه أين لباس را با أين پول مىخرم معامله باطل و نماز با آن
لباس اشكال دارد.
(مسأله 2305) اگر انسان مقداري پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگر از طرف
أو كمتر بگيرد اشكال ندارد و أين را صرف برات مىگويند.
(مسأله 2306) اگر مقداري پول به كسى بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر
زيادتر بگيرد، مثلا نهصد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روز در شهر ديگر هزار تومان
بگيرد در صورتي كه مادة آن پول طلا و نقره بأشد ربا و حرام است، ولى اگر كسى كه
زيادى را مىگيرد در مقابل زيادى جنس بدهد يا عملي انجام دهد اشكال ندارد. و اما
در اسكناسهاى معمولى كه از اقسام شمردنيها است زياد گرفتن اشكال ندارد مگر
أين كه قرض داده و شرط زيادى نموده بأشد.
396

احكام حواله دادن
(مسأله 2307) اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگرى
بگيرد و طلبكار قبول نمايد، بعد از آن كه حواله با شرائطى كه بعدا گفته مىشود انجام
گرفت كسى كه به أو حواله شده بدهكار مىشود و ديگر طلبكار نمىتواند طلبي را كه دارد
از بدهكار أولى مطالبه نمايد.
(مسأله 2308) بدهكار و طلبكار بايد بالغ و عاقل باشند، و كسى آنها را مجبور
نكرده بأشد، و نيز بايد سفيه - يعنى كسى كه مال خود را بيهوده مصرف مىكند - نباشند،
و نيز معتبر است كه بدهكار و طلبكار مفلس نباشند، ولى اگر حواله بر شخص برئ
و كسى كه بدهكار حواله دهنده نيست بأشد حواله دهنده اگر چه مفلس بأشد اشكال
ندارد.
(مسأله 2309) حواله دادن بر كسى كه بدهكار نيست در صورتي صحيح است كه
أو قبول كند، و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است جنس ديگر
حواله دهد، مثلا به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد تا أو قبول نكند حواله
صحيح نيست.
(مسأله 2310) موقعى كه انسان حواله مىدهد بايد بدهكار بأشد پس اگر
بخواهد از كسى قرض كند تا وقتى از أو قرض نكرده نمىتواند أو را به كسى حواله
دهد كه آنچه را بعدا قرض مىدهد از آن كس بگيرد.
(مسأله 2311) حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند، پس
اگر مثلا ده من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكار بأشد و به أو بگويد يكى از دو
طلب خود را از فلانى بگير و آن را معين نكند حواله درست نيست.
(مسأله 2312) اگر بدهى واقعا معين بأشد ولى بدهكار و طلبكار در موقع حواله
دادن مقدار آن يا جنس آن را ندانند، حواله صحيح است. مثلا اگر طلب كسى را در دفتر
397

نوشته بأشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار
طلبش را بگويد، حواله صحيح مىباشد.
(مسأله 2313) طلبكار مىتواند حواله را قبول نكند اگر چه كسى كه به أو حواله شده
فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
(مسأله 2314) اگر كسى كه به حواله دهنده بدهكار نيست حواله را قبول كند،
پيش از پرداختن حواله نمىتواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد، و اگر طلبكار
طلب خود را به مقدار كمتر صلح كند كسى كه حواله را قبول كرده فقط مقداري را كه
پرداخت كرده مىتواند از حواله دهنده مطالبه نمايد.
(مسأله 2315) بعد از آن كه حواله انجام گرفت حواله دهنده و كسى كه به أو حواله
شده نمىتوانند حواله را به هم بزنند و هر گاه كسى كه به أو حواله شده در موقع حواله فقير
نباشد اگر چه بعدا فقير شود طلبكار نمىتواند حواله را به هم بزند و هم چنين است اگر
موقع حواله فقير بأشد و طلبكار بداند كه فقير است، ولى اگر نداند كه فقير است، و بعد
بفهمد اگر چه در آن وقت متمكن شده بأشد طلبكار مىتواند حواله را به هم بزند و طلب
خود را از حواله دهنده بگيرد.
(مسأله 2316) اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به أو حواله شده در فرضى كه قبول
أو در صحت حواله معتبر است، يا يكى از آنان براى خود حق به هم زدن حواله را قرار
دهند، مطابق قرارى كه گذاشته اند مىتوانند حواله را به هم بزنند.
(مسأله 2317) اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به
خواهش كسى كه به أو حواله شده و مديون حواله دهنده بوده است بأشد، مىتواند چيزى
را كه داده از أو بگيرد، و اگر بدون خواهش أو داده، يا أين كه أو مديون حواله دهنده
نبوده نمىتواند چيزى را كه داده از أو مطالبه نمايد.
398

احكام رهن
(مسأله 2318) رهن آنست كه بدهكار مقداري از مال خود را نزد طلبكار بگذارد
كه اگر طلب أو را ندهد طلبش را از آن مال بدست آورد.
(مسأله 2319) در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال
خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار به همين قصد بگيرد رهن صحيح است.
(مسأله 2320) گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مىگيرد بايد بالغ و عاقل باشند
و كسى آنها را مجبور نكرده بأشد، و نيز بايد گرو دهنده مفلس و سفيه نباشد معناى
مفلس و سفيه در مساله " 2227 " گذشت.
(مسأله 2321) انسان مالى را مىتواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف
كند، بنابر أين اگر مال كس ديگر را با اجازه أو گرو بگذارد صحيح است.
(مسأله 2322) چيزى را كه گرو مىگذارند بايد خريد و فروش آن صحيح بأشد،
پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نيست.
(مسأله 2323) استفاده چيزى را كه گرو مىگذارند مال كسى است كه آن را گرو
گذاشته است.
(مسأله 2324) طلبكار نمىتواند مالى را كه گرو گرفته بدون اجازه بدهكار ملك
كسى كند، مثلا ببخشد يا بفروشد. ولى اگر آن را ببخشد يا بفروشد بعد بدهكار اجازه
نمايد اشكال ندارد.
(مسأله 2325) اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد
پول آن هم مثل خود مال گرو مىباشد. و هم چنين است در صورتي كه بي اجازه أو
بفروشد و بعد بدهكار امضا كند يا آن كه خود بدهكار آن چيز را با اجازه طلبكار
بفروشد كه عوض آن گرو بأشد، و در صورتي كه بي اجازه أو بأشد أظهر آن است كه
بيع باطل مىباشد.
399

(مسأله 2326) اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد طلبكار مطالبه كند و أو ندهد
طلبكار مىتواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و احتياط
مستحب آن است كه از حاكم شرع اجازه بگيرد، و اگر زيادى داشته بأشد بايد زيادى
را به بدهكار بدهد.
(مسأله 2327) اگر بدهكار غير از خانه‌اى كه در آن نشسته و چيزهائى كه در
زندگى به آنها احتياج دارد چيز ديگرى نداشته بأشد طلبكار نمىتواند طلب خود را
از أو مطالبه كند ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته اگر چه خانه و اثاثيه مورد نيازش بأشد
طلبكار مىتواند بفروشد و طلب خود را بردارد.
400

احكام ضامن شدن
(مسأله 2328) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد ضمانت أو
در صورتي صحيح است كه به طريقي - لفظ بأشد يا عمل - به طلبكار بفهماند كه من
ضامن شده أم كه طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند. و راضى بودن
بدهكار شرط نيست.
(مسأله 2329) ضامن و طلبكار بايد بالغ و عاقل باشند و كسى هم آنها را مجبور
نكرده بأشد، و نيز بايد سفيه و مفلس نباشند ولى أين شرطها در بدهكار نيست، مثلا اگر
كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه يا سفيه را بدهد صحيح است.
(مسأله 2330) در صورتي انسان مىتواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار
و جنس بدهى معين باشند. پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد من
ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم چون معين نكرده كه طلب كدام را
مىدهد ضمانت أو باطل است. و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار بأشد و شخصي بگويد
من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نكرده كه بدهى
كدام را مىدهد ضمانت أو باطل است. و هم چنين اگر كسى از ديگرى مثلا ده من گندم
و ده تومان پول طلبكار بأشد و شخصي بگويد من ضامن يكى از دو طلب تو هستم
و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول صحيح نيست.
(مسأله 2331) اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از
بدهكار چيزى بگيرد و اگر مقداري از آن را ببخشد نمىتواند آن مقدار را مطالبه نمايد.
(مسأله 2332) اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد نمىتواند از ضامن
شدن خود بر گردد.
(مسأله 2333) ضامن و طلبكار بنابر احتياط نمىتوانند شرط كنند كه هر وقت
بخواهند ضمانت را به هم بزنند.
401

(مسأله 2334) هر گاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد،
ولى بعدا فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن أو را به هم بزند و طلب خود را از
بدهكار أول مطالبه نمايد، و هم چنين است اگر در آن موقع نتواند طلب أو را بدهد ولى
طلبكار بداند و به ضامن شدن أو راضى شود.
(مسأله 2335) اگر انسان در موقعى كه ضامن مىشود نتواند طلب طلبكار را بدهد
و طلبكار چگونگى را نمىدانسته مىتواند ضمانت أو را به هم بزند، اما در صورتي كه
ضامن پيش از أين كه طلبكار ملتفت شود قدرت پيدا كند، به هم زدن ضمان مشكل
است.
(مسأله 2336) اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى أو را بدهد
نمىتواند چيزى از أو بگيرد.
(مسأله 2337) اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى أو را بدهد مىتواند
مقداري را كه ضامن شده پس از پرداختن از أو مطالبه نمايد ولى اگر به جاى جنسى
كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار أو بدهد نمىتواند چيزى را كه داده از أو
مطالبه نمايد. مثلا اگر ده من گندم بدهكار بأشد و ضامن ده من برنج بدهد نمىتواند
برنج را از أو مطالبه نمايد، اما اگر خودش راضى شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.
402

احكام كفالت
(مسأله 2338) كفالت آنست كه انسان متعهد شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را
خواست، تحويل أو بدهد و به كسى كه أين طور متعهد مىشود كفيل مىگويند.
(مسأله 2339) كفالت در صورتي صحيح است كه كفيل با لفظي اگر چه عربي
نباشد يا با عملي به طلبكار بفهماند كه من متعهدم هر وقت بدهكار خود را بخواهى
تحويل تو بدهم، و طلبكار هم قبول نمايد.
(مسأله 2340) كفيل بايد بالغ و عاقل بأشد و أو را در كفالت مجبور نكرده باشند
و بتواند كسى را كه كفيل أو شده حاضر نمايد، و اعتبار سفيه نبودن در كفيل محل
اشكال است.
(مسأله 2341) يكى از پنج چيز كفالت را به هم مىزند: (أول) كفيل بدهكار را
بدست طلبكار بدهد. (دوم) طلب طلبكار داده شود. (سوم) طلبكار از طلب خود
بگذرد. (چهارم) بدهكار بميرد. (پنجم) طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.
(مسأله 2342) اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند چنانچه
طلبكار دسترسى به أو نداشته بأشد كسى كه بدهكار را رها كرده بايد أو را به دست
طلبكار بدهد.
403

احكام وديعه (امانت)
(مسأله 2343) اگر انسان مال خود را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت بأشد
و أو هم قبول كند، يا بدون أين كه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براى
نگهدارى به أو مىدهد و أو هم به قصد نگهدارى كردن بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانت
داري كه بعدا گفته مىشود عمل نمايد.
(مسأله 2344) امانت دار و كسى كه مال را امانت مىگذارد بايد هر دو عاقل باشند،
پس اگر انسان مالى را پيش ديوانه امانت بگذارد يا ديوانه مالى را پيش كسى امانت
بگذارد صحيح نيست. ولى جائز است بچه مميز با اذن ولى مالش را نزد كسى امانت
بگذارد و هم چنين جائز است مال ديگرى را با اذنش نزد كسى امانت بگذارد و امانت
گذاشتن نزد بچه مميز اشكال ندارد اگر چه ولى اجازه نداده بأشد
(مسأله 2345) اگر از بچه أي چيزى را بدون اذن صاحبش بطور امانت قبول كند
بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچه است و ولى در امانت گذاشتن بچه
اجازه نداده بأشد لازم است آن مال را به ولى أو برساند، و چنانچه در رساندن مال
به آنان كوتاهى كند و تلف شود بايد عوض آن را بدهد، و هم چنين است حال اگر امانت
گذار ديوانه بأشد.
(مسأله 2346) كسى كه نمىتواند امانت را نگهدارى نمايد در صورتي كه امانت
گذار ملتفت حال أو نباشد بنابر احتياط واجب بايد قبول نكند.
(مسأله 2347) اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال أو حاضر
نيست، چنانچه أو مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود كسى كه امانت را قبول
نكرده ضامن نيست، ولى احتياط مستحب آنست كه اگر ممكن بأشد آن را نگهدارى
نمايد.
(مسأله 2348) كسى كه چيزى را امانت مىگذارد هر وقت بخواهد مىتواند آن را
404

پس بگيرد، و كسى هم كه امانت را قبول مىكند هر وقت بخواهد مىتواند آن را به
صاحبش بر گرداند.
(مسأله 2349) اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و وديعه را به هم بزند بايد
هر چه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا ولى صاحبش برساند، يا به آنان خبر دهد
كه به نگهدارى حاضر نيست. و اگر بدون عذر مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد
چنانچه مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 2350) كسى كه امانت را قبول مىكند اگر براى آن جاى مناسبى ندارد بايد
جاى مناسب تهيه نمايد و طورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگويند در نگهدارى آن
كوتاهى نموده است و اگر در جائى كه مناسب نيست بگذارد و تلف شود بايد عوض
آن را بدهد.
(مسأله 2351) كسى كه امانت را قبول مىكند اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند
و تعدى يعنى زيادة روى هم ننمايد، و اتفاقا آن مال تلف شود ضامن نيست، ولى اگر
آن را در جائى بگذارد كه مأمون از آن نباشد كه ظالمي بفهمد و آن را ببرد چنانچه تلف
شود بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2352) اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند و به
كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى، و اگر احتمال هم
بدهى كه از بين برود نبايد آن را به جاى ديگر ببرى، نمىتواند آن را به جاى ديگر ببرد
و اگر به جاى ديگر ببرد و تلف شود ضامن است.
(مسأله 2353) اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معين كند،
و كسى كه امانت را قبول كرده بداند آن محل در نظر صاحب مال خصوصيتى نداشته،
بلكه يكى از موارد حفظ آن بوده، مىتواند آن را به جاى ديگرى كه مال در آنجا محفوظ
تر يا مثل محل أولى است ببرد، و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نيست.
(مسأله 2354) اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده بايد فورا
امانت را به ولى أو برساند و يا به ولى أو خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعي مال را به ولى
405

أو ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 2355) اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وارث أو برساند،
يا به وارث أو خبر دهد، و چنانچه مال را به وارث أو ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى
كند و مال تلف شود ضامن است. ولى اگر براى آن كه مىخواهد بفهمد كسى كه مىگويد
من وارث ميتم راست مىگويد يا نه، يا ميت وارث ديگرى دارد يا نه، مال را ندهد و از
خبر دادن هم كوتاهى نكند، و مال تلف شود ضامن نيست.
(مسأله 2356) اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته بأشد كسى كه امانت را
قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به أو
واگذار كرده اند، پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد ضامن
سهم ديگران است.
(مسأله 2357) اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد يا ديوانه شود وارث يا ولى
أو بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد يا امانت را به أو برساند.
(مسأله 2358) اگر امانت دار نشانه‌هاى مرگ را در خود ببيند چنانچه ممكن
است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل أو برساند، و اگر ممكن نيست بايد آن را به
حاكم شرع بدهد، و چنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد، در صورتي كه وارث أو امين
است و از امانت اطلاع دارد لازم نيست وصيت كند، و اگر نه بايد وصيت كند و شاهد
بگيرد و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آن را
بگويد.
(مسأله 2359) اگر امانت دار نشانه‌هاى مرگ را در خود ببيند و به وظيفه أي كه در
مسأله پيش گفته شد عمل نكند، چنانچه آن امانت از بين برود بايد عوضش را بدهد
اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده بأشد و مرض أو خوب شود، يا بعد از مدتى
پشيمان شود و وصيت كند.
406

احكام عاريه
(مسأله 2360) عاريه آنست كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن
استفاده كند و در عوض چيزى از أو نگيرد.
(مسأله 2361) لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلا لباس را به قصد
عاريه به كسى بدهد و أو هم به همين قصد بگيرد عاريه صحيح است.
(مسأله 2362) عاريه دادن چيز غصبى و چيزى كه ملك انسان است ولى منفعت
آن را به ديگرى واگذار كرده، مثلا آن را اجاره داده، در صورتي صحيح است كه مالك
چيز غصبى يا كسى كه آن چيز را اجاره كرده به عاريه دادن راضى بأشد.
(مسأله 2363) چيزى را كه منفعتش مال انسان است مثلا آن را اجاره كرده مىتواند
عاريه بدهد، ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند نمىتواند
آن را به ديگرى عاريه دهد.
(مسأله 2364) اگر ديوانه و بچه و مفلس و سفيه مال خود را عاريه بدهند صحيح
نيست. اما اگر ولى در صورتي كه مصلحت بداند مال كسى را كه بر أو ولايت دارد
عاريه دهد اشكال ندارد، و هم چنين است اگر خود بچه با اجازه ولى مال خود را
عاريه دهد.
(مسأله 2365) اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند و در استفاده
از آن زيادة روى هم ننمايد، و اتفاقا آن چيز تلف شود ضامن نيست، ولى چنانچه
شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن بأشد يا چيزى را كه عاريه كرده طلا
و نقره بأشد اگر چه سكه دار نباشد بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 2366) اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن
نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.
(مسأله 2367) اگر عاريه دهنده بميرد عاريه گيرنده بايد چيزى را كه عاريه كرده
به ورثه أو بدهد.
407

(مسأله 2368) اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف
كند، مثلا ديوانه شود عاريه كننده بايد مالى را كه عاريه كرده به ولى أو بدهد.
(مسأله 2369) كسى كه چيزى را عاريه داده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس
بگيرد، و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس دهد.
(مسأله 2370) عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد، مثل آلات لهو و قمار يا
ظرف طلا و نقره أي كه در آنها چيزى بخورند يا بياشامند باطل است. و اما عاريه دادن
ظرف طلا و نقره به غير آن دو جهت جائز است و لكن عاريه دادن ظرف طلا و نقره
به جهت استعمال آن دو در وضو و غسل محل اشكال است.
(مسأله 2371) عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن
حيوان نر براى كشيدن بر مادة صحيح است.
(مسأله 2372) اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا وكيل يا ولى أو بدهد و بعد
آن چيز تلف شود، عاريه كننده ضامن نيست، ولى اگر بدون اجازه صاحب مال يا
وكيل يا ولى أو آن را به جائى ببرد اگر چه جائى بأشد كه صاحبش معمولا به آنجا مىبرده
مثلا أسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد و بعد تلف شود يا
كسى آن را تلف كند ضامن است.
(مسأله 2373) اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه دهد،
مثلا ظرف نجس را عاريه دهد كه در آن غذا بخورند بايد نجس بودن آن را به كسى كه
عاريه مىكند بگويد، و اما اگر لباس نجس را براى نماز خواندن عاريه دهد لازم نيست
نجس بودنش را اطلاع دهد.
(مسأله 2374) چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمىتواند به
ديگرى اجاره يا عاريه دهد.
(مسأله 2375) اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه
دهد، چنانچه كسى كه أول آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود عاريه دومى
باطل نمىشود.
408

(مسأله 2376) اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است بايد آن را به صاحبش
برساند و نمىتواند به عاريه دهنده بدهد.
(مسأله 2377) اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن استفاده أي
ببرد و در دست أو از بين برود، مالك مىتواند عوض مال و عوض استفاده أي را كه
عاريه كننده برده از أو يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند، و اگر از عاريه
كننده بگيرد أو نمىتواند چيزى را كه به مالك مىدهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
(مسأله 2378) اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست أو از بين
برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از أو بگيرد أو هم مىتواند آنچه را كه به صاحب
مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره
بأشد يا عاريه دهنده با أو شرط كرده بأشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد
نمىتواند عوض آن را كه به صاحب مال مىدهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
409

احكام نكاح (ازدواج)
به واسطه عقد ازدواج زن و مرد به يكديگر حلال مىشوند، و آن بر دو قسم
است: دائم و غير دائم (ازدواج موقت). عقد دائم آنست كه مدت زناشوئى در آن معين
نشود و هميشگى بأشد و زنى را كه به أين گونه عقد مىكنند دائمه گويند. و عقد غير دائم
آنست كه مدت زناشوئى در آن معين شود، مثلا زن را به مدت يك ساعت يا يك روز
يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند، ولى بايد مدت ازدواج از مقدار عمر زن
و شوهر زيادتر نباشد كه در أين صورت عقد دائمي خواهد بود و زنى را كه به أين نحو
عقد كنند متعه و صيغه مىنامند.
احكام عقد
(مسأله 2379) در زناشوئى چه دائم و چه غير دائم بايد صيغه خوانده شود و تنها
راضى بودن زن و مرد كافى نيست، و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مىخوانند يا ديگرى
را وكيل مىكنند كه از طرف آنان بخواند.
(مسأله 2380) وكيل لازم نيست مرد بأشد زن هم مىتواند براى خواندن صيغه
عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
(مسأله 2381) زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است
نمىتوانند به يكديگر نگاه محرمى نمايند، و گمان به أين كه وكيل صيغه را خوانده است
كفايت نمىكند، ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده أم و اطمينان از قول أو حاصل
شود كافى است.
(مسأله 2382) اگر زنى كسى را وكيل كند كه مثلا ده روزه أو را به عقد مردى در
آورد و ابتداى ده روز را معين نكند، آن وكيل مىتواند هر وقت كه بخواهد أو را ده روزه
410

به عقد آن مرد در آورد. ولى اگر معلوم بأشد كه زن روز يا ساعت معينى را قصد كرده
بايد صيغه را مطابق قصد أو بخواند.
(مسأله 2383) يك نفر مىتواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف
دو نفر وكيل شود و نيز انسان مىتواند از طرف زن وكيل شود و أو را براى خود بطور
دائم يا غير دائم عقد كند ولى احتياط مستحب آنست كه عقد را دو نفر بخوانند.
دستور خواندن عقد
(مسأله 2384) اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و أول زن بگويد
" زوجتك نفسي على الصداق المعلوم " يعنى خود را زن تو نمودم به مهرى كه معين
شده. پس از آن بدون فاصله مرد بگويد " قبلت التزويج " يعنى قبول كردم ازدواج را
عقد صحيح است. و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند
چنانچه مثلا اسم مرد " احمد " و اسم زن " فاطمة " بأشد و وكيل زن بگويد " زوجت
موكلك احمد موكلتى فاطمة على الصداق المعلوم " پس بدون فاصله وكيل مرد
بگويد " قبلت التزويج لموكلى احمد على الصداق المعلوم " صحيح مىباشد. و بنابر
احتياط واجب بايد لفظي كه مرد مىگويد با لفظي كه زن مىگويد مطابق بأشد مثلا اگر
زن " زوجت " مىگويد مرد هم " قبلت التزويج " بگويد.
(مسأله 2385) اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند بعد از
آن كه مدت و مهر را معين كردند چنانچه زن بگويد " زوجتك نفسي في المدة المعلومة
على المهر المعلوم " بعد بدون فاصله مرد بگويد " قبلت " صحيح است. و اگر ديگرى را
وكيل كنند و أول وكيل زن به وكيل مرد بگويد " زوجت موكلتى موكلك في المدة
المعلومة على المهر المعلوم " پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد " قبلت التزويج
لموكلى هكذا " صحيح مىباشد.
411

شرائط عقد
(مسأله 2386) عقد ازدواج چند شرط دارد:
(أول) آن كه بنابر احتياط به عربي صحيح خوانده شود، و اگر خود مرد و زن
نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، چنانچه ممكن بأشد بنابر احتياط واجب كسى
را كه مىتواند به عربي صحيح بخواند وكيل كنند، و اگر ممكن نباشد خودشان
مىتوانند به غير عربي بخوانند، اما بايد لفظي بگويند كه معنى زوجت و قبلت را
بفهماند.
(دوم) مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مىخوانند قصد انشاء داشته باشند،
يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مىخوانند زن به گفتن " زوجتك نفسي " قصدش أين
بأشد كه خود را زن أو قرار دهد و مرد به گفتن " قبلت التزويج " زن بودن أو را براى
خود قبول بنمايد. و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مىخوانند به گفتن " زوجت و قبلت "
قصدشان أين بأشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند زن و شوهر شوند.
(سوم) كسى كه براى خودش صيغه را مىخواند بنابر احتياط بايد بالغ و عاقل
بأشد ولى اگر از طرف ديگرى وكيل شده بأشد احتياط مستحب آن است كه بالغ
و عاقل بأشد.
(چهارم) اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنها صيغه را مىخوانند در موقع عقد زن
و شوهر را معين كنند. مثلا اسم آنها را ببرند يا به آنها إشارة نمايند. پس كسى كه چند
دختر دارد اگر به مردى بگويد " زوجتك إحدى بناتي " يعنى زن تو نمودم يكى از
دخترانم را و أو بگويد " قبلت " يعنى قبول كردم چون در موقع عقد دختر را معين
نكرده اند عقد باطل است.
(پنجم) زن و مرد به ازدواج راضى باشند. ولى اگر زن ظاهرا با كراهت اذن دهد
و معلوم بأشد قلبا راضى است عقد صحيح است.
412

(مسأله 2387) اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى آن را عوض كند
عقد باطل است.
(مسأله 2388) كسى كه دستور زبان عربي را نمىداند اگر قرائتش صحيح بأشد
و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظي معناى آن را قصد نمايد مىتواند
عقد را بخواند.
(مسأله 2389) اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد كنند و بعدا زن و مرد
آن عقد را اجازه نمايند عقد صحيح است.
(مسأله 2390) اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از
خواندن عقد اجازه نمايند عقد صحيح است. و بهتر آنست كه دوباره عقد را بخوانند.
(مسأله 2391) پدر و جد پدرى مىتوانند فرزند پسر يا دختر نا بالغ يا ديوانه خود
كه با حال ديوانگى بالغ شده است را به ديگرى تزويج نمايند و بعد از آن كه آن طفل
بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، اگر تزويج انجام شده، مفسده أي نداشته نمىتواند آن را
به هم بزند و اگر مفسده أي داشته مىتواند آن را امضا يا رد نمايد. ولى در صورتي كه دختر
و پسر نا بالغ را پدرانشان به يكديگر تزويج كنند چنانچه پس از بلوغشان اجازه نكنند
احتياط به طلاق يا عقد جديد ترك نشود.
(مسأله 2392) دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است يعنى مصلحت خود را
تشخيص مىدهد اگر بخواهد شوهر كند چنانچه باكره بأشد، بنابر احتياط واجب بايد
از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد. و اجازه مادر و برادر لازم نيست.
(مسأله 2393) اگر دختر باكره نباشد يا أين كه باكره بأشد ولى اجازه گرفتن از پدر
يا جد پدرى به جهت غائب بودن يا غير آن ممكن نباشد و دختر حاجت به شوهر كردن
داشته بأشد اجازه پدر و جد لازم نيست.
(مسأله 2394) اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد، پسر بايد
بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.
(مسأله 2395) اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نا بالغ خود زن بگيرد چنانچه پسر
در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است، و اگر در موقع عقد مالى نداشته، مهر
413

بر عهده ولى عاقد است.
عيبهائى كه بواسطة آنها مىشود عقد را به هم زد
(مسأله 2396) اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از عيوب هفتگانه را دارد
مىتواند عقد را به هم بزند:
(أول) ديوانگى. (دوم) مرض جذام (خوره). (سوم) مرض برص. (چهارم)
كورى. (پنجم) زمين گير بودن و در حكم آن است شلى كه شل بودن أو واضح بأشد.
(ششم) افضا يعنى رآه بول و حيض يا رآه حيض و غائط أو يكى شده بأشد. (هفتم)
آن كه گوشت يا استخوانى در فرج أو بأشد كه مانع نزديكى شود.
(مسأله 2397) اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر أو پيش از عقد ديوانه بوده
است، يا آن كه بعد از عقد چه پيش از نزديكى يا بعد از آن ديوانه شود، يا بفهمد آلت
مردى نداشته، يا بعد از عقد پيش از نزديكى بريده شود، يا بفهمد مرضى دارد كه
نمىتواند وطى و نزديكى نمايد، هر چند آن مرض بعد از عقد و پيش از نزديكى
عارض شده بأشد در تمام أين صور به استثناى صورت ديوانگى مرد كه أحوط رجوع
به مجتهد است كه أو طلاق بدهد، بي طلاق مىتواند عقد را به هم بزند. ولى در صورتي كه
شوهر نمىتواند نزديكى نمايد لازمست كه زن رجوع به حاكم شرع يا وكيل أو نمايد،
و حاكم شوهر را يك سال مهلت مىدهد و چنانچه شوهر نتوانست با آن زن يا زنى
ديگر نزديكى كند پس از آن زن مىتواند عقد را به هم بزند، و اگر آلت مردى بعد از
نزديكى بريده شود و زن عقد ازدواج را فسخ كند فسخ اثرى ندارد اگر چه احتياط
مستحب أين است كه شوهر أو را طلاق دهد.
(مسأله 2398) اگر زن بعد از عقد بفهمد كه تخمهاى شوهرش را كشيده اند، در
صورتي كه به زن دروغ گفته و أو را گول زده باشند، مىتواند عقد را به هم بزند و در غير
أين فرض احتياط ترك نشود.
414

(مسأله 2399) اگر بواسطة آن كه مرد نمىتواند وطى و نزديكى كند زن عقد را به هم
بزند شوهر بايد نصف مهر را بدهد. ولى اگر بواسطة يكى از عيبهاى ديگرى كه گفته
شد مرد يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده بأشد چيزى بر أو
نيست و اگر نزديكى كرده بايد تمام مهر را بدهد و زن نيز عده نگهدارد.
زنانى كه ازدواج با آنان حرام است
(مسأله 2400) ازدواج با زنهائى كه با انسان محرم هستند مثل مادر و خواهر
و دختر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادر زن حرام است.
(مسأله 2401) اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد اگر چه با أو نزديكى نكند،
مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر أو هر چه بالا روند به آن مرد محرم مىشوند.
(مسأله 2402) اگر زنى را عقد كند و با أو نزديكى نمايد دختر و نوه دخترى و پسرى
آن زن هر چه پائين روند چه در وقت عقد باشند يا بعدا به دنيا بيايند به آن مرد محرم
مىشوند.
(مسأله 2403) اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى نكرده تا وقتى كه آن
زن در عقد أو است بنابر احتياط واجب با دختر أو ازدواج نكند.
(مسأله 2404) عمه و خاله انسان و عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدر پدر يا مادر
پدر و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر يا پدر مادر هر چه بالا روند به انسان
محرمند.
(مسأله 2405) پدر و جد شوهر هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى أو
هر چه پائين آيند چه در موقع عقد باشند يا بعدا به دنيا بيايند به زن محرم هستند.
(مسأله 2406) اگر زنى را براى خود عقد كند دائمه بأشد يا صيغه تا وقتى كه آن
زن در عقد أو است نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.
(مسأله 2407) اگر زن خود را به ترتيبي كه در كتاب طلاق گفته مىشود طلاق
رجعي دهد، در بين عده نمىتواند خواهر أو را عقد نمايد، ولى در عده طلاق بائن
415

مىتواند با خواهر أو ازدواج نمايد و در عده متعه احتياط واجب آنست كه ازدواج نكند.
(مسأله 2408) انسان نمىتواند بدون اجازه زن خود با خواهر زاده و برادر زاده أو
ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعدا زن اجازه نمايد اشكال
ندارد.
(مسأله 2409) اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده يا خواهر زاده أو را عقد كرده
و حرفى نزند چنانچه بعدا رضايت ندهد عقد آنان باطل است.
(مسأله 2410) اگر انسان پيش از آن كه دختر خاله خود را بگيرد با مادر أو زنا كند
ديگر نمىتواند با أو ازدواج نمايد و بنابر احتياط واجب دختر عمه نيز أين حكم را دارد.
(مسأله 2411) اگر با دختر عمه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پس از
نزديكى با آنان با مادرشان زنا كند موجب جدائى آنها نمىشود. و هم چنين است حكم
اگر پيش از آن كه با آنان نزديكى كند با مادرشان زنا نمايد اگر چه احتياط مستحب
آنست كه در أين صورت از ايشان با طلاق جدا شود.
(مسأله 2412) اگر با زنى غير از عمه و خاله خود زنا كند أحوط و أولى آنست كه با
دختر أو ازدواج نكند، بلكه اگر زنى را عقد نمايد و پيش از آن كه با أو نزديكى كند با
مادر أو زنا كند بهتر آنست كه از آن زن جدا شود، ولى اگر با أو نزديكى كند و بعد با
مادر أو زنا نمايد لازم نيست از آن زن جدا شود.
(مسأله 2413) زن مسلمان نمىتواند به عقد كافر در آيد مرد مسلمان هم نمىتواند
با زنهاى كافره غير أهل كتاب ازدواج كند، ولى صيغه كردن زنهاى أهل كتاب مانند
يهود و نصارى مانعى ندارد، و بنابر احتياط استحبابي عقد دائمي با آنها ننمايد، و بعضي
از فرق از قبيل خوارج و غلات و نواصب كه خود را مسلمان مىدانند در حكم كفارند
و مرد و زن مسلمان نمىتوانند با آنها بطور دائم يا انقطاع ازدواج نمايند.
(مسأله 2414) اگر با زنى كه در عده طلاق رجعي است زنا كند آن زن بنابر
احتياط بر أو حرام مىشود، و اگر با زنى كه در عده متعه يا طلاق بائن يا عده وفات
است زنا كند بعدا مىتواند أو را عقد نمايد، اگر چه احتياط مستحب آنست كه با أو
416

ازدواج نكند و معناى طلاق رجعي و طلاق بائن وعده متعه وعده وفات در احكام
طلاق گفته خواهد شد.
(مسأله 2415) اگر با زن بي شوهرى كه در عده نيست زنا كند بعدا مىتواند آن زن
را براى خود عقد نمايد، ولى احتياط واجب آنست كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند
بعد أو را عقد نمايد و اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند أين احتياط مستحب است
(مسأله 2416) اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند چنانچه
مرد و زن يا يكى از آنان بدانند كه عده زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عده
حرام است، آن زن بر أو حرام ابدى مىشود اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكى
نكرده بأشد.
(مسأله 2417) اگر زنى را كه در عده ديگرى است براى خود عقد كند و با أو
نزديكى كند، آن زن بر أو حرام ابدى مىشود اگر چه نمىدانسته كه آن زن در عده است،
يا نمىدانسته كه عقد زن در عده حرام است.
(مسأله 2418) اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و ازدواج با أو حرام است، و با أو
ازدواج كند بايد از أو جدا شود و بعدا هم نبايد أو را براى خود عقد كند، و هم چنين
است اگر نداند كه آن زن شوهر دارد ولى بعد از ازدواج با أو نزديكى كرده بأشد.
(مسأله 2419) زن شوهر دار اگر زنا كند بر مرد زنا كننده بنابر احتياط حرام ابدى
مىشود، ولى بر شوهر خود حرام نمىشود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقي بأشد
بهتر است كه شوهر أو را طلاق دهد ولى بايد مهرش را بدهد.
(مسأله 2420) زنى را كه طلاق داده اند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدت أو را
بخشيده، يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند كه موقع
عقد شوهر دوم عده شوهر أول تمام بوده يا نه به شك خود اعتنا نكند.
(مسأله 2421) مادر و خواهر و دختر پسر نا بالغي كه لواط داده بر لواط كننده - در
صورتي كه بالغ بوده - بنابر احتياط حرام است، و در غير أين صورت حرام نمىشوند،
و هم چنين اگر گمان كند كه دخول شده يا شك كند كه دخول شده يا نه بر أو حرام
417

نمىشوند.
(مسأله 2422) اگر با مادر يا خواهر پسرى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن
پسر نا بالغ لواط كند آنها بر أو حرام نمىشوند، مگر أين كه آن ازدواج به طلاق يا مانند آن
به هم بخورد و لواط كننده بخواهد دوباره با آنها ازدواج كند در أين صورت احتياط واجب
آنست كه كه با آنها ازدواج ننمايد.
(مسأله 2423) اگر كسى در حال احرام كه يكى از اعمال حج است با زنى ازدواج
نمايد عقد أو باطل است، و چنانچه مىدانسته كه زن گرفتن بر أو حرام است ديگر
نمىتواند آن زن را عقد كند.
(مسأله 2424) اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال احرام نيست
ازدواج كند عقد أو باطل است، و اگر زن مىدانسته كه ازدواج كردن در حال احرام
حرام است واجب است كه بعدا با آن مرد ازدواج نكند.
(مسأله 2425) اگر مرد طواف نساء را در حج بجا نياورد زن بر أو حرام مىشود
و نيز اگر زن طواف نساء نكند مرد بر أو حرام مىشود، ولى اگر بعدا طواف نساء را انجام
دهند حلال مىشوند.
(مسأله 2426) نزديكى با دخترى كه بالغ نشده حرام است، ولى اگر كسى دختر نا
بالغي را براى خود عقد كند و پيش از آن كه نه سال أو تمام شود با أو نزديكى كند أظهر
آنست كه بعد از بلوغ، نزديكى با أو حرام نيست اگر چه افضاء نموده بأشد (معناى افضاء
در مساله " 2396 " گذشت) ولى أحوط أين است كه أو را طلاق دهد.
(مسأله 2427) زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مىشود، ولى
اگر با شرائطى كه در احكام طلاق گفته مىشود با مرد ديگرى ازدواج كند بعد از مرگ يا
طلاق شوهر دوم و گذشتن زمان عده أو شوهر أول مىتواند دوباره أو را براى خود عقد
نمايد.
418

احكام عقد دائم
(مسأله 2428) زنى كه به عقد دائم در آمده أولى آنست كه بدون اجازه شوهر براى
كارهاى جزئي از خانه بيرون نرود، ولى اگر با حق شوهر منافاة داشته بأشد أين كار
حرام است، و بايد خود را براى هر لذتى كه أو مىخواهد تسليم نمايد و بدون عذر
شرعي از نزديكى كردن أو جلوگيرى نكند، و تهيه غذا و لباس و منزل زن ما دامى كه
بدون عذر از منزل أو بيرون نرفته بر شوهر واجب است، و اگر تهيه نكند چه توانائى
داشته بأشد يا نداشته بأشد مديون زن است.
(مسأله 2429) اگر زن در كارهائى كه در مسأله پيش گفته شد أطاعت شوهر را
نكند حق همخوابى ندارد و گناهكار است. و مشهور فرموده اند كه حق غذا و لباس
و منزل نيز ندارد. ولى أين حكم مشكل است اما مهر أو بدون اشكال از بين نمىرود.
(مسأله 2430) مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.
(مسأله 2431) مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن بأشد با شوهر نيست
ولى اگر شوهر مايل بأشد كه زن را سفر ببرد بايد خرج سفر أو را بدهد.
(مسأله 2432) زنى كه خرج أو بر عهده شوهر است و شوهر خرج أو را نمىدهد
مىتواند خرجي خود را بدون اجازه از مال أو بردارد و اگر ممكن نيست چنانچه ناچار
بأشد كه معاش خود را تهيه كند در موقعى كه مشغول تهيه معاش است أطاعت شوهر
بر أو واجب نيست.
(مسأله 2433) مرد اگر دو زن داشته بأشد و نزد يكى از آنها يك شب بماند،
واجبست نزد ديگرى نيز يك شب در ضمن چهار شب بماند، و در غير أين صورت
ماندن نزد زن واجب نيست، ولى لازم است أو را بطور كلى متاركه ننمايد و أولى
و أحوط أين است كه مرد در هر چهار شب يك شب نزد زن دائمي خود بماند.
(مسأله 2434) شوهر نمىتواند بيش از چهار ماه با عيال دائمي جوان خود
419

نزديكى را ترك كند.
(مسأله 2435) اگر در عقد دائمي مهر را معين نكنند عقد صحيح است و چنانچه
مرد با زن نزديكى كند بايد مهر أو را مطابق مهر زنهائى كه مثل أو هستند بدهد و اما در
متعه چنانچه مهر را معين نكنند عقد باطل مىشود.
(مسأله 2436) اگر موقع خواندن عقد دائمي براى دادن مهر مدت معين نكرده
باشند، زن مىتواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلوگيرى كند، چه
شوهر توانائى دادن مهر را داشته بأشد چه نداشته بأشد، ولى اگر پيش از گرفتن مهر به
نزديكى راضى شود و شوهر با أو نزديكى كند ديگر نمىتواند بدون عذر شرعي از
نزديكى شوهر جلو گيرى نمايد.
متعه (ازدواج موقت)
(مسأله 2437) صيغه كردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحيح است.
(مسأله 2438) احتياط واجب آنست كه شوهر بيش از چهار ماه با متعه خود
نزديكى را ترك نكند.
(مسأله 2439) زنى كه صيغه مىشود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با أو نزديكى
نكند عقد و شرط أو صحيح است، و شوهر فقط مىتواند لذتهاى ديگر از أو ببرد، ولى
اگر بعدا به نزديكى راضى شود شوهر مىتواند با أو نزديكى نمايد.
(مسأله 2440) زنى كه صيغه شده اگر چه آبستن شود حق خرجي ندارد.
(مسأله 2441) زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد، و از شوهر ارث نمىبرد
و شوهر هم از أو ارث نمىبرد، و اما در صورتي كه ارث بردن را شرط كرده باشند در أين
صورت مشهور فرموده اند هر كه شرط كرده ارث مىبرد ولى أين حكم محل اشكال
است.
(مسأله 2442) زنى كه صيغه شده اگر چه نداند كه حق خرجي و هم خوابى ندارد
420

عقد أو صحيح است، و براى آن كه نمىدانسته، حقي به شوهر پيدا نمىكند.
(مسأله 2443) زنى كه صيغه شده چنانچه بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود
و بواسطة بيرون رفتن حق شوهر از بين مىرود، بيرون رفتن أو حرام است، و بنابر
احتياط در صورتي كه حق شوهر از بين نرود بدون اجازه أو از خانه بيرون نرود.
(مسأله 2444) اگر زنى مردى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين أو را براى خود
صيغه نمايد چنانچه مرد أو را به عقد دائم خود در آورد يا به غير از مدت يا مبلغى كه
معين شده أو را صيغه كند وقتى آن زن فهميد اگر اجازه نمايد آن عقد صحيح و گر نه
باطل است.
(مسأله 2445) براى محرم شدن مىتواند پدر يا جد پدرى دختر نا بالغ خود را
يك ساعت يا بيشتر به عقد كسى در آورد، ولى بايد آن عقد براى دختر نفعي داشته
بأشد، و اما اگر براى پسر نا بالغ جهت محرم شدن در زماني كه بطور كلى قابليت
استمتاع نداشته بأشد زنى را عقد نمايند محل اشكال است.
(مسأله 2446) اگر پدر يا جد پدرى طفل خود را كه در محل ديگرى است
و نمىداند زنده است يا مرده براى محرم شدن به عقد كسى در آورد، در صورتي كه مدت
زوجيت قابل بأشد كه به معقوده استمتاع شود، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل
مىشود، و چنانچه بعدا معلوم شود كه در موقع عقد آن دختر زنده نبوده عقد باطل
است، و كساني كه بواسطة عقد ظاهرا محرم شده بودند نا محرمند.
(مسأله 2447) اگر مرد مدت صيغه زن را ببخشد چنانچه با أو نزديكى كرده بايد
تمام چيزى را كه قرار گذاشته به أو بدهد، و اگر نزديكى نكرده واجب است نصف مهر
را بدهد، و احتياط مستحب آنست كه تمام مهر را بدهد.
(مسأله 2448) مرد مىتواند زنى را كه صيغه أو بوده و هنوز عده اش تمام نشده به
عقد دائم خود در آورد يا أين كه دوباره صيغه نمايد.
421

احكام نگاه كردن
(مسأله 2449) نگاه كردن مرد به بدن زنان نا محرم و هم چنين نگاه كردن به موى
آنان چه با قصد لذت چه بدون آن حرام است، و نگاه كردن به صورت و دستهاى آنان
اگر به قصد لذت بأشد حرام است، بلكه احتياط واجب آنست كه بدون قصد لذت هم
به آنها نگاه نكند، و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نا محرم حرام مىباشد.
(مسأله 2450) اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دستها و مواضعى از بدن
زنان كفار كه معمولا عادت به پوشانيدن آن مواضع ندارند نگاه كند، در صورتي كه
نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد.
(مسأله 2451) زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، و بهتر آنست كه
بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب و بد را مىفهمد بپوشاند.
(مسأله 2452) نگاه كردن به عورت ديگرى حتى به عورت بچه مميزى كه خوب
و بد را مىفهمد حرام است، اگر چه بنابر احتياط از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف
و مانند اينها بأشد. ولى زن و شوهر مىتوانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
(مسأله 2453) مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند
مىتوانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
(مسأله 2454) مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند، و نگاه كردن زن
هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.
(مسأله 2455) مرد نبايد عكس زن نا محرم را بيندازد. و اگر زن نامحرمى را
بشناسد بنابر احتياط نبايد به عكس أو نگاه كند.
(مسأله 2456) اگر زن بخواهد زن ديگر يا مردى غير از شوهر خود را تنقيه كند يا
عورت أو را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند كه دست آن زن به عورت أو نرسد
و هم چنين است اگر مرد بخواهد مرد ديگر يا زنى غير زن خود را تنقيه كند يا عورت أو
422

را آب بكشد.
(مسأله 2457) اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار بأشد كه أو را نگاه كند
و دست به بدن أو بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند نبايد
دست به بدن أو بزند، و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند نبايد أو را نگاه كند.
(مسأله 2458) اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت أو نگاه كند،
بنابر احتياط واجب بايد آئينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند. ولى اگر چاره أي
جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.
مسائل متفرقة زناشوئى
(مسأله 2459) كسى كه بواسطة نداشتن زن به حرام مىافتد واجب است زن
بگيرد.
(مسأله 2460) اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره بأشد، و بعد از عقد معلوم
شود كه باكره نبوده، و بكارتش به نزديكى مردى با أو از بين رفته، بنابر احتياط
نمىتواند عقد را به هم بزند، ولى مىتواند با ملاحظه نسبت تفاوت بين مهر باكره و غير
باكره، از مهرى كه قرار داده اند بگيرد.
(مسأله 2461) ماندن مرد و زن نا محرم در محل خلوتى كه كسى در آنجا نيست
و ديگرى هم نمىتواند وارد شود، در صورتي كه احتمال فساد برود حرام است، ولى اگر
طورى بأشد كه كسى ديگر بتواند وارد شود يا بچه أي كه خوب و بد را مىفهمد در آنجا
بأشد يا احتمال فساد نرود اشكال ندارد.
(مسأله 2462) اگر مرد مهر زن را در عقد معين كند و قصدش أين بأشد كه آن را
ندهد عقد صحيح است ولى مهر ساقط نمىشود.
(مسأله 2463) مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر يا معاد يا از فرقه هائى بوده بأشد
كه در مساله (2413) گفته شد و يا حكمي از احكام دين را در صورتي كه بداند آن
حكم دين است انكار كند و انكار آن حكم به انكار رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) برگردد
423

مرتد مىشود و احكامى كه در مسائل آينده ذكر مىشود بر أو مترتب است.
(مسأله 2464) اگر زن پس از ازدواج بطورى كه در مسأله پيش گفته شد مرتد
شود، عقد أو باطل مىگردد. و چنانچه شوهرش با أو نزديكى نكرده بأشد عده ندارد،
و هم چنين است اگر بعد از نزديكى مرتد شود ولى يائسه بأشد، اما اگر يائسه نباشد
بايد به دستوري كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد. و مشهور آنست كه
اگر در بين عده مسلمان شود عقد أو به حال خود باقي مىماند، ولى أين حكم محل
اشكال است و البتة احتياط ترك نشود و معناى يائسه در مسأله (439) گذشت.
(مسأله 2465) مردى كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود زنش بر أو حرام
مىشود و چنانچه با زنش نزديكى نكرده بأشد و يا زنش يائسه بأشد زن عده ندارد
و اگر نه بايد به مقدار عده وفات كه در احكام طلاق گفته مىشود عده نگهدارد.
(مسأله 2466) مردى كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده و مسلمان شده،
اگر بعد از ازدواج مرتد شود عقد أو باطل مىگردد و چنانچه با زنش نزديكى نكرده يا
أين كه زن يائسه بأشد عده ندارد، و اگر بعد از نزديكى مرتد شود و زن أو در سن زنهائى
بأشد كه حيض مىبينند بايد آن زن به مقدار عده طلاق كه در احكام طلاق گفته
مىشود عده نگهدارد، و مشهور آنست كه اگر پيش از تمام شدن عده شوهر أو مسلمان
شود عقد أو به حال خود باقي مىماند، ولى أين حكم نيز محل اشكال است و احتياط
ترك نشود.
(مسأله 2467) اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه أو را از شهري بيرون نبرد و مرد
هم قبول كند نبايد زن را بدون رضايتش از آن شهر بيرون ببرد.
(مسأله 2468) اگر زنى از شوهر سابقش دخترى داشته بأشد شوهر بعدى مىتواند
آن دختر را براى پسر خود كه از أين زن نيست عقد كند، و نيز اگر دخترى را براى پسر
خود عقد كند مىتواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد.
(مسأله 2469) اگر زنى از زنا آبستن شود در صورتي كه خود آن زن يا مردى كه با
أو زنا كرده يا هر دوى آنان مسلمان باشند براى آن زن جايز نيست بچه را سقط كند.
(مسأله 2470) اگر كسى با زنى زنا كند چنانچه بعد از استبراء به نحوى كه در مسأله
424

(2414) گفته شد أو را عقد كند و بچه أي از آنان پيدا شود در صورتي كه ندانند از نطفه
حلال است يا حرام آن بچه حلال زاده است.
(مسأله 2471) اگر مرد نداند كه زن در عده است و با أو ازدواج كند چنانچه زن هم
نداند و بچه أي از آنان به دنيا آيد حلال زاده است، و شرعا فرزند هر دو مىباشد. ولى
اگر زن مىدانسته كه در عده است و تزويج در عده جايز نيست شرعا بچه فرزند پدر
است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مىباشند.
(مسأله 2472) اگر زن بگويد يائسه أم نبايد حرف أو را قبول كرد ولى اگر بگويد
شوهر ندارم حرف أو قبول مىشود.
(مسأله 2473) اگر بعد از آن كه انسان با زنى كه گفت شوهر ندارم ازدواج كرد
و بعدا كسى بگويد آن زن شوهر داشته چنانچه شرعا ثابت نشود كه زن شوهر داشته
نبايد حرف آن شخص را قبول كرد.
(مسأله 2474) تا دو سال پسر يا دختر تمام نشده پدر نمىتواند أو را از مادرش
جدا كند. و أحوط و أولى آنست كه دختر را تا هفت سال از مادرش جدا نكند.
(مسأله 2475) مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى مكلف
شده عجله كنند از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه يكى از سعادتهاى مرد آنست كه
دخترش در خانه أو حيض نبيند.
(مسأله 2476) اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد واجب
است كه زن مهر را نگيرد و شوهر هم با زن ديگر ازدواج نكند.
(مسأله 2477) كسى كه از زنا به دنيا آمده اگر زن بگيرد و بچه أي پيدا كند آن بچه
حلال زاده است.
(مسأله 2478) هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با أو نزديكى
كند معصيت كرده، ولى اگر بچه أي از آنان به دنيا آيد حلال زاده است.
(مسأله 2479) زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات كه
مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند و شوهر أول از سفر بر گردد، بايد
425

از شوهر دوم جدا شود، و به شوهر أول حلال است، ولى اگر شوهر دوم با أو نزديكى
كرده بأشد زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر أو را مطابق زنهائى كه مثل أو
هستند بدهد ولى در عده استحقاق نفقه ندارد.
احكام شير دادن
(مسأله 2480) اگر زنى بچه أي را با شرائطى كه در مساله (2490) گفته خواهد
شد شير دهد آن بچه به أين عده محرم مىشود: (أول) خود زن أو را مادر رضاعى
مىگويند. (دوم) شوهر زن كه شير متعلق به أو است، و أو را پدر رضاعى مىگويند.
(سوم) پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى أو باشند.
(چهارم) بچه هائى كه از آن زن به دنيا آمده اند، يا بعد به دنيا مىآيند. (پنجم) بچه‌هاى
أولاد آن زن هر چه پائين روند چه از أولاد أو به دنيا آمده چه أولاد أو آن بچه‌ها را
شير داده باشند. (ششم) خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند يعنى به واسطه
شير خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند. (هفتم) عمو و عمه آن زن اگر چه
رضاعى باشند. (هشتم) دائى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند. (نهم) أولاد شوهر
آن زن كه شير متعلق به آن شوهر است هر چه پائين روند اگر چه أولاد رضاعى أو
باشند. (دهم) پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است هر چه بالا روند.
(يازدهم) خواهر و برادر شوهرى كه شير مال أو است اگر چه خواهر و برادر رضاعى
أو باشند. (دوازدهم) عمو و عمه و دائى و خاله شوهرى كه شير مال أو است هر چه بالا
روند اگر چه رضاعى باشند و نيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مىشود به
واسطه شير دادن محرم مىشوند.
(مسأله 2481) اگر زنى بچه أي را با شرائطى كه در مساله (2490) گفته مىشود
شير دهد پدر آن بچه نمىتواند با دخترهائى كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج كند، ولى
جائز است با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج كند گرچه احتياط مستحب آنست كه
426

با آنان ازدواج نكند، و نيز نمىتواند دخترهاى شوهرى را كه شيرمال أو است، اگر چه
دخترهاى رضاعى أو باشند براى خود عقد نمايد، و در هر دو صورت چنانچه يكى از
آنها فعلا زن أو بأشد عقد أو باطل مىشود.
(مسأله 2482) اگر زنى بچه أي را با شرائطى كه در مساله (2490) گفته مىشود
شير دهد شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاى آن بچه محرم نمىشود، ولى
احتياط مستحب آنست كه با آنان ازدواج ننمايد و نيز خويشان شوهر به خواهر
و برادر آن بچه محرم نمىشوند.
(مسأله 2483) اگر زنى بچه أي را شير دهد به برادرهاى آن بچه محرم نمىشود
و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه أي كه شير خورده محرم نمىشوند.
(مسأله 2484) اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند و با أو
نزديكى نمايد، ديگر نمىتواند آن دختر را براى خود عقد كند.
(مسأله 2485) اگر انسان با دخترى ازدواج كند ديگر نمىتواند با زنى كه آن دختر
را شير كامل داده ازدواج نمايد.
(مسأله 2486) انسان نمىتواند با دخترى كه مادر يا مادر بزرگ أو آن دختر را
شير كامل داده ازدواج كند. و نيز اگر زن پدر انسان از شير پدر أو دخترى را شير داده
بأشد انسان نمىتواند با آن دختر ازدواج نمايد. و چنانچه دختر شير خوارى را براى
خود عقد كند بعد مادر يا مادر بزرگ يا زن پدر أو آن دختر را شير دهد عقد باطل
مىشود.
(مسأله 2487) با دخترى كه خواهر يا زن برادر انسان أو را شير كامل داده
نمىشود ازدواج كرد. و هم چنين است اگر خواهر زاده يا برادر زاده يا نوه خواهر يا نوه
برادر انسان آن دختر را شير داده بأشد.
(مسأله 2488) اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد آن دختر به شوهر خود حرام
مىشود، و هم چنين است اگر بچه أي را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد.
ولى اگر زنى بچه پسر خود را شير دهد زن پسرش كه مادر آن طفل شير خوار است بر
427

شوهر خود حرام نمىشود.
(مسأله 2489) اگر زن پدر دخترى بچه شوهر آن دختر را به شير پدرش شير دهد
آن دختر به شوهر خود حرام مىشود، چه بچه از همان دختر چه از زن ديگر بأشد.
شرائط شير دادنى كه علت محرم شدن است
(مسأله 2490) شير دادنى كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد:
(أول) بچه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنى كه مرده است شير
بخورد فائده ندارد.
(دوم) شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه أي را كه از زنا به دنيا آمده
به بچه ديگر بدهند بواسطة آن شير بچه به كسى محرم نمىشود.
(سوم) بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوى أو بريزند اثرى
ندارد.
(چهارم) شير خالص بأشد و با چيز ديگر مخلوط نباشد.
(پنجم) شير از يك شوهر بأشد. پس اگر زن شير دهى را طلاق دهند بعد شوهر
ديگرى كند و از أو آبستن شود و تا موقع زائيدن شيرى كه از شوهر أول داشته باقي
بأشد، و مثلا هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر أول و هفت دفعه بعد از زائيدن از
شير شوهر دوم به بچه أي بدهد آن بچه به كسى محرم نمىشود.
(ششم) بچه به واسطه مرض شير را قى نكند و اگر قى كند بنابر احتياط واجب
كساني كه به واسطه شير خوردن به آن بچه محرم مىشوند بايد با أو ازدواج نكنند و نگاه
محرمى هم به أو ننمايند.
(هفتم) پانزده مرتبه يا يك شبانه روز بطورى كه در مسأله بعد گفته مىشود شير
سير بخورد، يا مقداري شير به أو بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده،
و گوشت در بدنش روئيده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به أو شير دهند در صورتي كه بين
428

آن ده مرتبه هيچ فاصله أي حتى به طعام دادن نباشد، احتياط واجب آنست كه كساني كه
به واسطه شير خوردن أو به أو محرم مىشوند با أو ازدواج نكنند، و نگاه محرمى هم به أو
ننمايند.
(هشتم) دو سال بچه تمام نشده بأشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال أو را
شير دهند به كسى محرم نمىشود. بلكه اگر مثلا پيش از تمام شدن دو سال هشت مرتبه
و بعد از آن هفت مرتبه شير بخورد به كسى محرم نمىشود، ولى چنانچه از موقع زائيدن
زن شير ده بيشتر از دو سال گذشته بأشد و شير أو باقي بأشد و بچه أي را شير دهد آن
بچه به كساني كه گفته شد محرم مىشود.
(مسأله 2491) بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد.
ولى اگر كمي غذا بخورد كه نگويند در بين غذا خورده اشكال ندارد، و نيز بايد پانزده
مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر
دفعه بدون فاصله شير بخورد. ولى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند يا كمي صبر
كند كه از زمان أولى كه پستان در دهان مىگيرد تا وقتى سير مىشود يك دفعه حساب
شود اشكال ندارد.
(مسأله 2492) اگر زن از شير شوهر خود بچه أي را شير دهد بعد شوهر ديگر كند،
و از شير شوهر دوم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمىشوند، اگر
چه بهتر آنست كه با هم ازدواج نكنند.
(مسأله 2493) اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد همه آنان به
يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مىشوند.
(مسأله 2494) اگر كسى چند زن داشته بأشد و هر كدام آنان با شرائطى كه گفتيم
بچه أي را شير دهد همه آن بچه‌ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم مىشوند.
(مسأله 2495) اگر كسى دو زن شير ده دارد و يكى از آنان بچه أي را مثلا هشت
مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير بدهد آن بچه به كسى محرم نمىشود.
(مسأله 2496) اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد
429

خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمىشوند.
(مسأله 2497) انسان نمى تواند بدون اذن زن خود با زنهائى كه به واسطه شير
خوردن خواهر زاده يا برادر زاده زن أو شده اند ازدواج كند. و نيز اگر با پسرى لواط
كند نمىتواند دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعى هستند يعنى به
واسطه شير خوردن دختر و خواهر و مادر أو شده اند براى خود عقد كند.
(مسأله 2498) زنى كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمىشود اگر چه
احتياط مستحب آنست كه با أو ازدواج نكند.
(مسأله 2499) انسان نمىتواند با دو خواهر اگر چه رضاعى باشند يعنى به
واسطه شير خوردن خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند. و چنانچه دو زن را عقد
كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند در صورتي كه عقد آنان در يك وقت بوده مخير است
هر كدام را بخواهد اختيار كند، و اگر در يك وقت نبوده عقد " أولى " صحيح و عقد
" دومى " باطل مىباشد.
(مسأله 2500) اگر زن از شير شوهر خود كساني را كه بعدا گفته مىشود شير دهد
شوهرش بر أو حرام نمىشود اگر چه بهتر آنست كه احتياط كنند. (أول) برادر و خواهر
خود را. (دوم) عمو و عمه و دائى و خاله خود را. (سوم) أولاد عمو و أولاد دائى خود را.
(چهارم) برادر زاده خود را. (پنجم) برادر شوهر يا خواهر شوهر خود را.
(ششم) خواهر زاده خود يا خواهر زاده شوهرش را. (هفتم) عمو و عمه و دائى و خاله
شوهرش را. (هشتم) نوه زن ديگر شوهر خود را.
(مسأله 2501) اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به أو محرم
نمىشود ولى احتياط مستحب آنست كه از ازدواج با أو خوددارى نمايد.
(مسأله 2502) اگر زنى پسر عموى خود را شير دهد به شوهر خود حرام
نمىشود.
430

آداب شير دادن
(مسأله 2503) براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر أو است و سزاوار است كه
مادر براى شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد و خوبست كه شوهر مزد بدهد. و اگر مادر
بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد شوهر مىتواند بچه را از أو گرفته و به دايه بدهد.
(مسأله 2504) مستحب است دايه أي كه براى طفل مىگيرند دوازده امامى
و داراى عقل و عفت و صورت نيكو بأشد، و مكروه است كم عقل يا غير دوازده امامى
يا بد صورت يابد خلق يا زنا زاده بأشد. و نيز مكروه است دايه أي بگيرند كه شيرش از
بچه أي است كه از زنا به دنيا آمده بأشد.
مسائل متفرقة شير دادن
(مسأله 2505) مستحب است از زنها جلو گيرى كنند كه هر بچه أي را شير ندهند،
زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كساني شير داده اند و بعدا دو نفر محرم با
يكديگر ازدواج نمايند.
(مسأله 2506) كساني كه به واسطه شير خوردن خويشى پيدا مىكنند مستحب
است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث نمىبرند و حقهاى خويشى كه
انسان با خويشان خود دارد براى آنان نيست.
(مسأله 2507) در صورتي كه ممكن بأشد مستحب است بچه را دو سال تمام شير
بدهند.
(مسأله 2508) اگر به واسطه شير دادن حق شوهر از بين نرود زن مىتواند بدون
اجازه شوهر بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه أي را شير دهد كه به
واسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام مىشود، مثلا اگر شوهر أو دختر شير
431

خوارى را براى خود عقد كرده بأشد زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر
را شير دهد خودش مادر زن شوهرش مىشود و بر أو حرام مىگردد.
(مسأله 2509) اگر كسى بخواهد زن برادرش به أو محرم شود بايد دختر شير
خوارى را براى خود صيغه كند و با شرائطى كه در مسأله (2489) گفته شد زن
برادرش آن دختر را شير دهد.
(مسأله 2510) اگر مرد پيش از آن كه زنى را براى خود عقد كند بگويد به واسطه
شير خوردن آن زن بر أو حرام شده، مثلا بگويد شير مادر أو را خورده چنانچه تصديق
أو ممكن بأشد نمىتواند با آن زن ازدواج كند. و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم
حرف أو را قبول نمايد عقد باطل است، پس اگر مرد با أو نزديكى نكرده بأشد، يا
نزديكى كرده بأشد ولى در وقت نزديكى كردن زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر
ندارد و اگر بعد از نزديكى بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده شوهر بايد مهر أو را مطابق
زنهائى كه مثل أو هستند بدهد.
(مسأله 2511) اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردى حرام
شده، چنانچه تصديق أو ممكن بأشد نمىتواند با آن مرد ازدواج كند، و اگر بعد از عقد
بگويد، مثل صورتي است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر أو حرام است و حكم آن
در مسأله پيش گفته شد.
(مسأله 2512) شير دادنى كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مىشود
" أول " خبر دادن عده أي كه انسان از گفته آنان يقين پيدا كند. " دوم " شهادت دو مرد
عادل يا يك مرد و دو زن يا چهار زن كه عادل باشند، ولى بايد شرائط شير دادن را هم
بگويند مثلا بگويند ما ديده أيم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن
شير خورده و چيزى هم در بين نخورده و هم چنين ساير شرطها را كه در مسأله
(2489) گفته شد شرح دهند.
(مسأله 2513) اگر شك كنند به مقداري كه علت محرم شدن است بچه شير
خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده بچه به كسى محرم نمىشود
ولى بهتر آنست كه احتياط كنند.
432

احكام طلاق
(مسأله 2514) مردى كه زن خود را طلاق مىدهد بايد بالغ و عاقل بأشد، و به اختيار
خود طلاق دهد، و اگر أو را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است، و نيز
بايد قصد طلاق داشته بأشد پس اگر صيغه طلاق را مثلا به شوخى بگويد صحيح نيست.
(مسأله 2515) زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك بأشد،
و شوهرش در آن پاكى با أو نزديكى نكرده بأشد، و تفصيل أين دو شرط در مسائل
آينده گفته مى شود.
(مسأله 2516) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح
است:
(أول) آن كه شوهرش بعد از ازدواج با أو نزديكى نكرده بأشد.
(دوم) معلوم بأشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض
طلاقش بدهد بعد بفهمد آبستن بوده احتياط واجب آنست كه دوباره أو را طلاق دهد.
(سوم) مرد بواسطة غائب بودن يا حبس بودن نتواند بفهمد كه زن از خون
حيض و نفاس پاك است يا نه.
(مسأله 2517) اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود
كه موقع طلاق در حال حيض بوده طلاق أو باطل است، و اگر أو را در حيض بداند
و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده طلاق أو صحيح است.
(مسأله 2518) كسى كه مىداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب
شود مثلا مسافرت كند و بخواهد أو را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه معمولا زنها از
حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند و بعد طلاق بدهد.
(مسأله 2519) اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه
بتواند اطلاع پيدا كند كه زن أو در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگر چه اطلاع أو از
433

روى عادت حيض زن يا نشانه‌هاى ديگرى بأشد كه در شرع معين شده بايد تا مدتى
كه معمولا زنها از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند.
(مسأله 2520) اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و بخواهد طلاقش دهد بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود. ولى زنى را كه
نه سالش تمام نشده يا آبستن است اگر بعد از نزديكى طلاق دهند اشكال ندارد
و هم چنين است اگر يائسه بأشد (معناى يائسه در مساله 439 گذشت).
(مسأله 2521) اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در
همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده بنابر
احتياط واجب بايد دوباره أو را طلاق دهد.
(مسأله 2522) اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند
و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد بايد بقدرى كه زن معمولا بعد
از آن پاكى خون مىبيند و دوباره پاك مىشود صبر كند. و احتياط واجب آنست كه آن
مدت كمتر از يك ماه نباشد.
(مسأله 2523) اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطة أصل خلقت يا مرضى
حيض نمىبيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با أو نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با أو
خود داري نمايد و بعد أو را طلاق دهد.
(مسأله 2524) طلاق بايد به صيغه عربي صحيح و به كلمه طالق خوانده شود، و دو
مرد عادل‌ آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن أو مثلا
فاطمة بأشد بايد بگويد " زوجتي فاطمة طالق " يعنى زن من فاطمة رها است. و اگر
ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد " زوجة موكلى فاطمة طالق " و در صورتي كه
زن معين بأشد ذكر نام أو لازم نيست.
(مسأله 2525) زنى كه صيغه شده مثلا يك ماهه يا يك سأله أو را عقد كرده اند
طلاق ندارد، و رها شدن أو به أين است كه مدتش تمام شود يا مرد مدت را به أو ببخشد
به أين ترتيب كه بگويد مدت را به تو بخشيدم. و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض
لازم نيست.
434

عده طلاق
(مسأله 2526) زنى كه نه سالش تمام نشده، و زن يائسه عده ندارد يعنى اگر چه
شوهرش با أو نزديكى كرده بأشد بعد از طلاق مىتواند فورا شوهر كند.
(مسأله 2527) زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست و شوهرش با أو نزديكى
كند، اگر طلاقش دهد بعد از طلاق بايد عده نگهدارد، وعده زن آزاد آنست كه بعد از
آن كه شوهرش در پاكى طلاقش داد بقدرى صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود،
و همين كه حيض سوم را ديد عده أو تمام مىشود و مىتواند شوهر كند. ولى اگر پيش از
نزديكى كردن با أو طلاقش بدهد عده ندارد، يعنى مىتواند بعد از طلاق فورا شوهر كند.
(مسأله 2528) زنى كه حيض نمىبيند اگر در سن زنهائى بأشد كه حيض مىبينند
چنانچه شوهرش بعد از نزديكى با أو به نحوى كه گفته شد طلاقش دهد بايد بعد از
طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.
(مسأله 2529) زنى كه عده أو سه ماه است اگر أول ماه طلاقش بدهند بايد سه ماه
هلالي يعنى از موقعى كه ماه ديده مىشود تا سه ماه عده نگهدارد. و اگر در بين ماه
طلاقش بدهد بايد باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه أول را از ماه چهارم
عده نگهدارد، تا سه ماه تمام شود. مثلا اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش دهند و آن
ماه بيست و نه روز بأشد بايد نه روز باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه
چهارم عده نگهدارد. و احتياط مستحب آنست كه از ماه چهارم بيست و يك روز عده
نگهدارد تا به مقداري كه از ماه أول عده نگهداشته سى روز شود.
(مسأله 2530) اگر زن آبستن را طلاق دهند عده اش تا دنيا آمدن يا سقط شدن
بچه أو است بنابر أين اگر مثلا يك ساعت بعد از طلاق بچه أو به دنيا آيد عده اش تمام
مىشود.
(مسأله 2531) زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود، مثلا
435

يك ماهه يا يك سأله شوهر كند، چنانچه شوهرش با أو نزديكى نمايد و مدت آن زن
تمام شود، يا شوهر مدت را به أو ببخشد بايد عده نگهدارد، پس اگر حيض مى بيند بنابر
احتياط واجب بايد به مقدار دو حيض كامل عده نگهدارد و شوهر نكند، و اگر حيض
نمىبيند چهل و پنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد و در صورتي كه آبستن بأشد
احتياط واجب آنست كه به هر كدام از زائيدن يا چهل و پنج روز كه بيشتر است عده
نگهدارد.
(مسأله 2532) ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام
مىشود، چه زن بداند طلاقش داده اند يا نداند. پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه
أو را طلاق داده اند لازم نيست دوباره عده نگهدارد.
عده زنى كه شوهرش مرده
(مسأله 2533) زنى كه شوهرش مرده در صورتي كه آزاد است اگر آبستن نباشد
بايد تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد، يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد، اگر چه
يائسه يا صيغه بأشد، يا شوهرش با أو نزديكى نكرده بأشد و اگر آبستن بأشد بايد تا
موقع زائيدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز بچه اش به دنيا
آيد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و أين عده را عده وفات
مىگويند.
(مسأله 2534) زنى كه در عده وفات مىباشد حرام است لباس ألوان بپوشد
و سرمه بكشد و هم چنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر أو حرام مىباشد.
(مسأله 2535) اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات
شوهر كند چنانچه معلوم شود شوهر أو بعدا مرده است بايد از شوهر دوم جدا شود.
و بنابر احتياط در صورتي كه آبستن بأشد تا مقدار زائيدن براى شوهر دوم عده طلاق
و بعد براى شوهر أول عده وفات نگهدارد، و اگر آبستن نباشد براى شوهر أول عده
436

وفات و بعد براى شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.
(مسأله 2536) ابتداى عده وفات در صورتي كه شوهر زن غائب يا در حكم غائب
بأشد بنابر احتياط از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.
(مسأله 2537) اگر زن بگويد عده أم تمام شده با دو شرط از أو قبول مىشود " أول "
آن كه بنابر احتياط مورد تهمت نباشد. " دوم " از طلاق يا مردن شوهرش بقدرى گذشته
بأشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن بأشد.
طلاق بائن و طلاق رجعي
(مسأله 2538) طلاق بائن آنست كه بعد از طلاق مرد حق ندارد بزن خود رجوع
كند، يعنى بدون عقد أو را بزنى قبول نمايد. و آن بر شش قسم است: (أول) طلاق زنى
كه نه سالش تمام نشده بأشد. (دوم) طلاق زنى كه يائسه بأشد. (سوم) طلاق زنى كه
شوهرش بعد از عقد با أو نزديكى نكرده بأشد. (چهارم) طلاق سوم زنى كه أو را سه
دفعه طلاق داده اند. (پنجم) طلاق خلع و مبارات. (ششم) طلاق زنى كه به جهت امتناع
شوهرش از نفقه و طلاق، حاكم شرع أو را طلاق داده بأشد. و احكام اينها بعدا گفته
خواهد شد، و غير اينها طلاق رجعي است به أين معنى كه تا وقتى زن در عده است
شوهرش مىتواند به أو رجوع نمايد.
(مسأله 2539) كسى كه زنش را طلاق رجعي داده تهيه غذا و لباس و منزل آن زن
در زمان عده بر أو واجب است، و بنابر احتياط حرام است أو را از خانه أي كه موقع
طلاق در آن خانه بوده بيرون كند. ولى در بعضي از مواقع كه از جمله آنها فحاشى يا
رفت و آمد نمودن با أجانب است بيرون كردن أو اشكال ندارد. و نيز بنابر احتياط جايز
نيست زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود.
437

احكام رجوع كردن
(مسأله 2540) در طلاق رجعي مرد به دو قسم مىتواند بزن خود رجوع كند " أول "
حرفى بزند كه معنايش أين بأشد كه أو را دوباره زن خود قرار دهد. " دوم " كارى كند
و به آن كار قصد رجوع كند و ظاهر أين است كه به نزديكى كردن رجوع محقق مىشود اگر
چه قصد رجوع نداشته بأشد.
(مسأله 2541) براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد يا بزن خبر دهد،
بلكه اگر بدون أين كه كسى بفهمد خودش رجوع كند رجوعش صحيح است. ولى اگر
بعد از عده مرد بگويد كه در عده رجوع نموده أم لازم است اثبات نمايد.
(مسأله 2542) مردى كه زن خود را طلاق رجعي داده اگر مالى از أو بگيرد و با أو
صلح كند كه ديگر به أو رجوع نكند، أين مصالحه اگر چه صحيح است و لازم است كه
رجوع ننمايد، ولى حق رجوع أو از بين نمىرود و در صورتي كه رجوع كند طلاقي كه
داده موجب جدائى نمىشود.
(مسأله 2543) اگر زنى را دوبار طلاق دهد و به أو رجوع كند يا دوبار أو را طلاق
دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، يا بعد از يك طلاق رجوع و بعد از طلاق ديگر عقد
كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر أو حرام است. ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى
شوهر كند با پنج شرط به شوهر أول حلال مىشود يعنى مىتواند آن زن را دوباره عقد
نمايد:
(أول) آن كه عقد شوهر دوم هميشگى بأشد، و اگر مثلا يك ماهه يا يك سأله أو را
صيغه كند بعد از آن كه از أو جدا شد شوهر أول نمىتواند أو را عقد كند.
(دوم) شوهر دوم با أو نزديكى و دخول كند و احتياط واجب آنست كه نزديكى
از جلوى زن بأشد.
(سوم) شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
438

(چهارم) عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
" پنجم " بنابر احتياط واجب شوهر دوم بالغ بأشد.
طلاق خلع
(مسأله 2544) طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را
به أو مىبخشد كه طلاقش دهد طلاق خلع گويند.
(مسأله 2545) اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلا
فاطمة بأشد پس از بذل مىگويد " زوجتي فاطمة خالعتها على ما بذلت " و بنابر احتياط
مستحب نيز بگويد " هي طالق " يعنى زنم فاطمة را در مقابل چيزى كه بذل نموده
طلاق خلع دادم، أو رها است. و در صورتي كه زن معين بأشد بردن نامش در اينجا و در
طلاق مبارات نيز لازم نيست.
(مسأله 2546) اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر أو را به شوهرش ببخشد و شوهر
همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد چنانچه مثلا اسم شوهر محمد و اسم زن
فاطمة بأشد وكيل صيغه طلاق را أين طور مىخواند " عن موكلتى فاطمة بذلت مهرها
لموكلى محمد ليخلعها عليه " پس از آن بدون فاصله مىگويد " زوجة موكلى خالعتها
على ما بذلت هي طالق " و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را
به شوهر أو ببخشد كه أو را طلاق دهد وكيل بايد بجاى كلمه " مهرها " آن چيز را بگويد،
مثلا اگر صد تومان داده بايد بگويد " بذلت مأة تومان ".
طلاق مبارات
(مسأله 2547) اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه أو را
طلاق دهد آن طلاق را مبارات گويند.
(مسأله 2548) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند چنانچه مثلا اسم زن
439

فاطمة بأشد بايد بگويد " بارأت زوجتي فاطمة على ما بذلت " و بنابر احتياط واجب
" فهى طالق " را اضافه نمايد، يعنى من و زنم فاطمة در مقابل بذل كرده أو از هم جدا
شديم، پس أو رها است. و اگر ديگرى را وكيل كند وكيل بايد بگويد " عن قبل موكلى
بارأت زوجته فاطمة على ما بذلت فهى طالق " و در هر دو صورت اگر بجاى كلمه
" على ما بذلت " بما بذلت بگويد اشكال ندارد
(مسأله 2549) صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربي صحيح خوانده شود ولى
اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهرش ببخشد مثلا به فارسي بگويد: براى طلاق فلان
مال را به تو بخشيدم، اشكال ندارد.
(مسأله 2550) اگر زن در بين عده طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود بر گردد،
شوهر مىتواند رجوع كند و بدون عقد دوباره أو را زن خود قرار دهد.
(مسأله 2551) مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مىگيرد بايد بيشتر از مهر
نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر بأشد اشكال ندارد.
احكام متفرقة طلاق
(مسأله 2552) اگر با زن نا محرمى به گمان أين كه عيال خود أو است نزديكى كند،
چه زن بداند كه أو شوهرش نيست يا گمان كند كه أو شوهرش مىباشد بايد عده
نگهدارد.
(مسأله 2553) اگر مرد زنى را فريب دهد كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن أو شود
طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.
(مسأله 2554) هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت
نمايد يا مثلا شش ماه به أو خرجي ندهد اختيار طلاق با أو بأشد، أين شرط باطل است.
ولى چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند يا مثلا تا شش ماه خرجي ندهد از
طرف أو براى طلاق خود وكيل بأشد صحيح است. و در صورتي كه شرط حاصل شود
440

و خود را طلاق دهد طلاق صحيح است.
(مسأله 2555) زنى كه شوهرش گم شده اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند بايد نزد
مجتهد عادل برود و به دستور أو عمل نمايد.
(مسأله 2556) پدر و جد پدرى ديوانه مىتوانند زن أو را طلاق بدهند.
(مسأله 2557) اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، اگر چه
مقداري از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه بأشد، مثلا براى پسر چهارده سأله
خودش زنى را دو سأله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه بأشد مىتواند مدت آن زن را
ببخشد، ولى زن دائمي أو را نمىتواند طلاق دهد.
(مسأله 2558) اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده مرد دو نفر را عادل
بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه عدالت آنان نزدش ثابت نشده
مىتواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود يا براى كس ديگر عقد كند. اگر
چه احتياط مستحب آنست كه از ازدواج با أو خوددارى نمايد و براى ديگرى هم أو را
عقد نكند.
(مسأله 2559) اگر كسى زن خود را بدون أين كه أو بفهمد طلاق دهد چنانچه
مخارج أو را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد و مثلا بعد از يك سال بگويد يك سال پيش تو
را طلاق دادم و شرعا هم ثابت كند مىتواند چيزهائى را كه در آن مدت براى زن تهيه
نموده و أو مصرف نكرده است از أو مسترد نمايد. ولى چيزهائى را كه مصرف كرده
نمىتواند از أو مطالبه نمايد.
441

احكام غصب
غصب آنست كه انسان از روى ظلم بر مال يا حق كسى مسلط شود و أين يكى از
گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد در قيامت به عذاب سخت گرفتار مىشود. از
حضرت پيغمبر أكرم (ص) روايت شده است كه: هر كس يك وجب زمين از ديگرى
غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن أو مىاندازند.
(مسأله 2560) اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى ديگرى
كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده و هم چنين است اگر
كسى در مسجد جائى را براى خود بگيرد و ديگرى را نگذارد كه از آنجا استفاده
نمايد، مگر آن كه گرفتن جا در ابتدا به نحو حق بأشد و بعد ترك جا هم به نحوى نباشد كه
علاقة شخص از آنجا قطع شده، بأشد مثل أين كه در نماز جماعت كسى به نماز أول
اقتدا كند و بعد از آن بواسطة بعضي از عوارض خارج شود و بخواهد كه براى نماز دوم
برگردد كه در أين صورت ظاهر أين است كه اشغال محل، غصب شمرده نمىشود.
(مسأله 2561) چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مىگذارد بايد پيش أو بماند
كه اگر طلب أو را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد، پس اگر پيش از آن كه طلب أو
را بدهد آن چيز را از أو بگيرد حق أو را غصب كرده است.
(مسأله 2562) مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند اگر ديگرى غصب كند هر يك
از صاحب مال و طلبكار مىتوانند چيزى را كه غصب كرده از أو مطالبه نمايند،
و چنانچه آن چيز را از أو بگيرند باز هم در گرو است و اگر آن چيز از بين برود و عوض
آن را بگيرند بنابر مشهور آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مىباشد.
(مسأله 2563) اگر انسان چيزى را غصب كند بايد به صاحبش برگرداند و اگر آن
چيز از بين برود بايد عوض آن را به أو بدهد.
(مسأله 2564) اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى بدست آيد مثلا از گوسفندى
442

كه غصب كرده بره أي پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسى كه مثلا خانه أي را
غصب كرده اگر چه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.
(مسأله 2565) اگر از بچه يا ديوانه چيزى را كه مال آنها است غصب كند بايد آن را
به ولى أو بدهد، و اگر از بين رفته بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 2566) هر گاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند اگر چه هر يك به تنهائى
مىتوانسته آن را غصب نمايد هر كدام آنان ضامن نصف آنست.
(مسأله 2567) اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند، مثلا
گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد چنانچه جدا كردن آنها ممكن است اگر
چه زحمت داشته بأشد بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.
(مسأله 2568) اگر شخصي مثلا گوشواره أي را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد
آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد، و چنانچه براى أين كه مزد ندهد بگويد آن را مثل
اولش مىسازم مالك مجبور نيست قبول نمايد، و نيز مالك نمىتواند أو را مجبور كند كه
آن را مثل اولش بسازد.
(مسأله 2569) اگر چيزى را كه غصب كرده بطورى تغيير دهد كه از اولش بهتر
شود، مثلا طلائى را كه غصب كرده گوشواره بسازد چنانچه صاحب مال بگويد مال را
به همين صورت بده بايد به أو بدهد، و نمىتواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد،
و هم چنين بدون اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد و اگر بدون اجازه
أو آن چيز را مثل اولش كند بايد مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.
(مسأله 2570) اگر چيزى را كه غصب كرده بطورى تغيير دهد كه از اولش بهتر
شود و صاحب مال بگويد بايد آن را به صورت أول در آورى واجب است آن را به صورت
اولش در آورد، و چنانچه قيمت آن بواسطة تغيير دادن كمتر از أول شود بايد تفاوت
آن را به صاحبش بدهد، پس طلائى را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن
بگويد بايد به صورت اولش در آورى در صورتي كه بعد از آب كردن قيمت آن پيش
از گوشواره ساختن كمتر شود بايد تفاوت آن را بدهد.
443

(مسأله 2571) اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند يا درخت بنشاند
زراعت و درخت و ميوه آن مال خود أو است، و چنانچه صاحب زمين راضى نباشد كه
زراعت و درخت در زمين أو بماند كسى كه غصب كرده بايد فورا زراعت يا درخت
خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكند و نيز بايد اجاره زمين را از مدتى كه غصب
كرده و زراعت و درخت در آن كاشته به صاحب زمين بدهد، و خرابيهائى را كه در زمين
پيدا شده درست كند مثلا جاى درختها را پر نمايد و اگر بواسطة اينها قيمت زمين از
اولش كمتر شود بايد تفاوت آن را هم بدهد و نمىتواند صاحب زمين را مجبور كند كه
زمين را به أو بفروشد يا اجاره دهد و نيز صاحب زمين نمىتواند أو را مجبور كند كه
درخت يا زراعت را به أو بفروشد.
(مسأله 2572) اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين أو
بماند كسى كه آن را غصب كرده لازم نيست درخت و زراعت را بكند، ولى بايد اجاره
آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده بدهد.
(مسأله 2573) اگر چيزى كه غصب كرده از بين برود بايد بنابر احتياط بالاترين
قيمتى را كه از زمان غصب تا زمان تلف داشته بدهد.
(مسأله 2574) اگر چيزى را غصب نمايد و از بين برود، چنانچه قيمت بازار آن
فرق نكرده بأشد ولى در مدتى كه پيش أو بوده مثلا چاق شده بأشد بايد قيمت وقتى را
كه چاق بوده بدهد.
(مسأله 2575) اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از أو غصب نمايد و از بين
برود، صاحب مال مىتواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد يا از هر كدام آنان
مقداري از عوض آن را مطالبه نمايد، و چنانچه عوض آن را از أولى بگيرد أولى مىتواند
آنچه را داده از دومى بگيرد ولى اگر از دومى بگيرد أو نمىتواند آنچه را كه داده از أولى
مطالبه نمايد.
(مسأله 2576) اگر چيزى را كه مىفروشند يكى از شرطهاى معامله در آن نباشد،
مثلا چيزى را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله نمايند معامله باطل
444

است. و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال
يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد، و اگر نه چيزى را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال
غصبى است و بايد آن را به صاحبش بر گردانند و در أين صورت اگر مال هر يك در دست
ديگرى تلف شود، بداند معامله باطل است يا نداند، بايد عوض آن را بدهد.
(مسأله 2577) هر گاه مالى را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد خود
نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد در صورتي كه آن مال تلف شود بايد عوض آن را
به صاحبش بدهد.
445

احكام مالى كه انسان آن را پيدا مىكند
(مسأله 2578) مال گم شده أي كه از قسم حيوان نيست چنانچه انسان پيدا كند
و نشانه أي نداشته بأشد كه بواسطة آن صاحبش معلوم شود و قيمت آن كمتر از يك
درهم " 6 / 12 نخود نقره سكه دار " نباشد، احتياط واجب آنست كه آن را از طرف
صاحبش به فقرا صدقه بدهد.
(مسأله 2579) اگر مالى پيدا كند كه قيمت آن از يك درهم كمتر است، چنانچه
صاحب آن معلوم بأشد و انسان نداند راضى است يا نه، نمىتواند بدون اجازه أو بردارد،
و اگر صاحب آن معلوم نباشد مىتواند به قصد أين كه ملك خودش است بردارد و واجب
است كه هر وقت صاحبش پيدا شد در صورتي كه تلف نشده خود مال را به أو بدهد
ولى در صورتي كه تلف شده لازم نيست عوض آن را به أو بدهد.
(مسأله 2580) هر گاه چيزى كه پيدا كرده نشانه أي دارد كه بواسطة آن مىتواند
صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن سنى يا كافريست كه اموالش محترم
است در صورتي كه قيمت آن چيز به مقدار يك درهم برسد بايد از روزى كه آن را پيدا
كرده تا يك سال در محل اجتماع مردم اعلان كند.
(مسأله 2581) اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند مىتواند به كسى كه اطمينان
دارد بگويد كه از طرف أو اعلان نمايد.
(مسأله 2582) اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود در صورتي كه
آن مال را در غير حرم مكة پيدا كرده بأشد، مىتواند آن را براى خود بردارد يا براى
صاحبش نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به أو بدهد، يا از طرف صاحبش به فقرا صدقه
بدهد. و اگر آن مال را در حرم پيدا كرده بأشد احتياط واجب آنست كه تصدق كند.
(مسأله 2583) اگر بعد از آن كه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد مال را
براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده
446

و تعدى يعنى زيادة روى هم ننموده ضامن نيست، ولى اگر براى خود برداشته بأشد
ضامن است. و اگر از طرف صاحبش صدقه داده بأشد صاحبش مخير است بين آن كه
به صدقه راضى شده يا عوض مالش را مطالبه كند و ثواب صدقه براى تصدق كننده
بأشد.
(مسأله 2584) كسى كه مالى را پيدا كرده اگر عمدا به دستوري كه گفته شد اعلان
نكند گذشته از أين كه معصيت كرده باز هم واجب است اعلان كند.
(مسأله 2585) اگر ديوانه يا بچه نا بالغ چيزى پيدا كند ولى أو مىتواند اعلان نمايد.
و پس از آن براى أو تملك و يا از طرف صاحبش تصدق كند.
(مسأله 2586) اگر انسان در بين سالى كه اعلان مىكند از پيدا شدن صاحب مال
نا اميد شود صدقه دادن آن مال و هم چنين تملك آن اشكال دارد.
(مسأله 2587) اگر در بين سالى كه اعلان مىكند مال از بين برود چنانچه در
نگهدارى آن كوتاهى كرده يا زياده‌روى نموده بأشد بايد عوض آن را به صاحبش بدهد،
و اگر كوتاهى نكرده و زيادة روى هم ننموده چيزى بر أو واجب نيست.
(مسأله 2588) اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به يك درهم مىرسد در جائى
پيدا كند كه معلوم است بوسيله اعلان صاحب آن پيدا نمىشود، مىتواند از روز أول آن را
از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد و لازم نيست صبر نمايد تا سال تمام شود.
(مسأله 2589) اگر چيزى را پيدا كند و به خيال أين كه مال خود أو است بردارد بعد
بفهمد مال خودش نبوده بنابر احتياط بايد تا يك سال اعلان نمايد.
(مسأله 2590) لازم نيست موقع اعلان، جنس چيزى را كه پيدا كرده بگويد،
و همين قدر كه بگويد چيزى يا مالى را پيدا كرده أم كافى است.
(مسأله 2591) اگر كسى چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مال من است
و نشانه‌هاى آن را بگويد در صورتي بايد به أو بدهد كه اطمينان داشته بأشد مال أو است،
و لازم نيست نشانه هائى را كه بيشتر أوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.
(مسأله 2592) اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به يك درهم برسد چنانچه اعلان نكند
447

و در مسجد يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود
يا ديگرى آن را بردارد كسى كه آن را پيدا كرده ضامن است.
(مسأله 2593) هر گاه چيزى را پيدا كند كه اگر بماند فاسد مىشود بنابر احتياط بايد
با اجازه حاكم شرع يا وكيل أو قيمت آن را معين كند و بفروشد و پولش را نگهدارد،
و بنابر احتياط اعلان از أو ساقط نمىشود و اگر صاحب آن پيدا نشد به آنچه كه در
مسأله (2582) گفته شد عمل نمايد.
(مسأله 2594) اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه
أو بأشد در صورتي كه قصدش أين بأشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال ندارد و الا
حكم مغصوب را دارد.
(مسأله 2595) اگر كفش شخصي را ببرند و كفش ديگرى بجاى آن بگذارند،
چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش أو را برده و راضى است كه
كفشش را عوض كفشى كه برده است بردارد، مىتواند بجاى كفش خودش بردارد.
و هم چنين است اگر بداند كه كفش أو را بنا حق و سرقت برده است، ولى در أين فرض
بايد قيمت آن از قيمت كفش خودش بيشتر نباشد و الا حكم مجهول المالك نسبت
به زيادى قيمت جارى است، و در غير أين دو صورت حكم مجهول المالك بر آن كفش
جارى خواهد بود.
(مسأله 2596) اگر مالى كه در دست انسان است مجهول المالك " صاحب آن
نامعلوم " بأشد و گمشده بر آن مال صدق نكند لازم است صاحب آن را جستجو كند،
و پس از آن كه از پيدا شدن صاحبش مأيوس شد آن را به فقرا صدقه بدهد، و أحوط
أين است كه با اجازه حاكم شرع تصدق كند و اگر بعدا صاحبش پيدا شود ضمانى ندارد.
448

احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات
(مسأله 2597) اگر حيوان حلال گوشت را بدستورى كه بعدا گفته مىشود سر
ببرند وحشى بأشد يا أهلي بعد از جان دادن گوشت آن حلال و بدن آن پاك است. ولى
حيواني كه انسان با آن وطى " نزديكى " كرده، و گوسفندى كه شير خوك خورده،
و هم چنين حيواني كه نجاستخوار شده، اگر بدستورى كه در شرع معين نموده اند آن را
استبراء نكرده باشند بعد از سر بريدن گوشت آنها حلال نيست.
(مسأله 2598) حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بزكوهى و حيوان
حلال گوشتى كه أهلي بوده و بعدا وحشى شده مثل گاو و شتر أهلي كه فرار كرده
و وحشى شده اند، اگر بدستورى كه بعدا گفته مىشود آنها را شكار كنند پاك و حلال
است ولى حيوان حلال گوشت أهلي مانند گوسفند و مرغ خانگى و حيوان حلال
گوشت وحشى كه بواسطة تربيت كردن أهلي شده اند با شكار كردن پاك و حلال
نمىشوند.
(مسأله 2599) حيوان حلال گوشت وحشى در صورتي با شكار كردن پاك
و حلال مىشود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنابر أين بچه آهو كه نمىتواند فرار كند،
و بچه كبك كه نمىتواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال نمىشود و اگر آهو
و بچه اش را كه نمىتواند فرار كند با يك تير شكار نمايد آهو حلال و بچه اش حرام
است.
(مسأله 2600) حيوان حلال گوشتى كه مانند ما هي خون جهنده ندارد اگر به خودى
خود بميرد پاك است ولى گوشت آن را نمىشود خورد.
(مسأله 2601) حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد مانند مار مرده آن پاك
است، ولى با سر بريدن حلال نمىشود.
(مسأله 2602) سگ و خوك بواسطة سر بريدن و شكار كردن پاك نمىشوند
449

و خوردن گوشت آنها هم حرام است، و حيوان حرام گوشتى را كه مانند گرگ و پلنگ
درنده و گوشتخوار است، اگر بدستورى كه گفته مىشود سر ببرند يا با تير و مانند آنها
شكار كنند پاك است، ولى گوشت آن حلال نمىشود و اگر با سگ شكارى آن را شكار
كنند پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.
(مسأله 2603) فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتى كه مانند سوسمار در
داخل زمين زندگى مىكنند اگر خون جهنده داشته باشند و به خودى خود بميرند نجسند.
ولى اگر سر آنها را ببرند يا آنها را با اسلحه شكار نمايند پاك است.
(مسأله 2604) اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده أي بيرون آيد يا آن را بيرون
آورند خوردن گوشت آن حرام است.
دستور سر بريدن حيوانات
(مسأله 2605) دستور سر بريدن حيوان آنست كه چهار رگ بزرگ گردن آن را
بطور كامل ببرند. و اگر آنها را بشكافند كافى نيست. و ظاهر أين است كه بريدن أين چهار
رگ در خارج واقع نمىشود مگر أين كه از زير برآمدگى گلو ببرند و آن چهار رگ
عبارت است از مجراى نفس و مجراى خوراك و دو رگ كلفتى كه در دو طرف مجراى
نفس مىباشد.
(مسأله 2606) اگر بعضي از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيه
را ببرند فائده ندارد. اما در صورتي كه چهار رگ را پيش از جان دادن حيوان ببرند ولى
بطور معمول پشت سر هم نباشد آن حيوان پاك و حلال است، اگر چه احتياط مستحب
آنست كه پشت سر هم ببرند.
(مسأله 2607) اگر گرگ گلوى گوسفندى را بطورى بكند كه از چهار رگى كه در
گردن است و بايد بريده شود چيزى نماند آن گوسفند حرام مىشود. ولى اگر مقداري از
گردن را بكند و چهار رگ باقي بأشد يا جاى ديگر بدن را بكند در صورتي كه گوسفند
زنده بأشد و به دستوري كه گفته مىشود سر آن را ببرند حلال و پاك مىباشد.
450

شرائط سر بريدن حيوان
(مسأله 2608) سر بريدن حيوان چند شرط دارد:
(أول) بنابر مشهور كسى كه سر حيوان را مىبرد چه مرد بأشد چه زن بايد
مسلمان بأشد و بچه مسلمان هم اگر مميز بأشد يعنى خوب و بد را بفهمد مىتواند سر
حيوان را ببرد، و اما كسى كه از كفار يا از فرقه هائى است كه در حكم كفارند مانند
غلات و خوارج و نواصب نمىتوانند سر حيوان را ببرند.
(دوم) سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن بأشد، ولى چنانچه آهن پيدا
نشود و طورى بأشد كه اگر سر حيوان را نبرند مىميرد يا ضرورتى مقتضى سر بريدنش
شود با چيز تيزى كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شيشه و سنگ تيز مىشود سر آنها
را بريد.
(سوم) در موقع سر بريدن صورت و دست و پا و شكم حيوان رو به قبله بأشد،
و كسى كه مىداند بايد رو به قبله سر ببرد اگر عمدا حيوان را رو به قبله نكند حيوان حرام
مىشود. ولى اگر فراموش كند يا مسأله را نداند يا قبله را اشتباه كند يا نداند قبله كدام
طرف است يا نتواند حيوان را رو به قبله كند اشكال ندارد. و احتياط مستحب آنست كه
برنده سر (كشنده، ذابح) نيز رو به قبله بأشد.
(چهارم) وقتى مىخواهد سر حيوان را ببرد يا كارد به گلويش بگذارد به نيت سر
بريدن نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بسم الله كافى است و اگر بدون قصد
سر بريدن نام خدا را ببرد آن حيوان پاك نمىشود و گوشت آن هم حرام است ولى اگر از
روى فراموشى نام خدا را نبرد اشكال ندارد.
(پنجم) حيوان بعد از سر بريدن حركتي بكند اگر چه مثلا چشم يا دم خود را
حركت دهد يا پاى خود را به زمين زند و أين حكم در صورتي است كه زنده بودن آن
حيوان در حال ذبح مشكوك بأشد و الا لزومي ندارد.
451

(ششم) به اندازه معمول آن حيوان خون از بدنش بيرون آيد.
(هفتم) آن كه بنابر احتياط واجب سر حيوان را در غير پرندگان پيش از بيرون
آمدن روح از بدنش جدا نكنند، بلكه خود أين كار في نفسه حتى در پرندگان محل
اشكال است، ولى اگر از روى غفلت يا به جهت تيزى چاقو سر جدا شود اشكالى ندارد
وذبيحه حلال است و هم چنين بنابر احتياط رگ سفيدى را كه از مهره‌هاى گردن تا دم
حيوان امتداد دارد و آن را نخاع مىگويند عمدا قطع نكند.
(هشتم) آن كه كشتن از مذبح بأشد و بنابر احتياط واجب جائز نيست كارد را
پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بياورد كه گردن از پشت بريده شود.
دستور كشتن شتر
(مسأله 2609) اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال بأشد
بايد با شرائطى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن
و برنده بأشد در گودى بين گردن و سينه اش فرو كنند.
(مسأله 2610) وقتى مىخواهند كارد را به گردن شتر فرو ببرند بهتر آن است كه شتر
ايستاده بأشد ولى اگر در حالي كه زانوها را به زمين زده يا به پهلو خوابيده و دست و پا
و سينه اش رو به قبله است كارد را در گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.
(مسأله 2611) اگر بجاى أين كه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر آن را
ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد در گودى گردنشان فرو كنند
گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است. ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است
به دستوري كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو كنند گوشت آن حلال و بدن آن
پاك است، و نيز اگر كارد در گودى گردن گاو يا گوسفند و مانند اينها فرو كنند و تا زنده
است سر آن را ببرند حلال و پاك مىباشد.
(مسأله 2612) اگر حيواني سركش شود و نتوانند آن را به دستوري كه در شرع
معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن به
452

دستور شرع ممكن نباشد هر جاى بدنش را كه زخم بزنند و در اثر زخم زدن جان
بدهد حلال مىشود و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولى بايد شرطهاى ديگرى را كه
براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا بأشد.
چيزهائى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است
(مسأله 2613) چند چيز در سر بريدن حيوانات مستحب است:
(أول) موقع سر بريدن گوسفند دو دست و يك پاى آن را ببندند، و پاى
ديگرش را باز بگذارند، و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند، و دم آن را
باز بگذارند و موقع كشتن شتر در حال نشسته بودن آن، دو دست آن را از پائين تا زانو
يا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند، و مستحب است پرنده را بعد از
سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.
(دوم) پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند.
(سوم) كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود مثلا كارد را خوب تيز كنند و با
عجله سر حيوان را ببرند.
چيزهائى كه در كشتن حيوانات مكروه است
(مسأله 2614) چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:
1 - پيش از بيرون آمدن روح پوست حيوان را بكنند.
2 - در جائى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.
3 - در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولى در صورت
احتياج مانعى ندارد.
4 - خود انسان چهارپائى را كه پرورش داده است بكشد.
453

احكام شكار كردن با اسلحه
(مسأله 2615) اگر حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند و بميرد با
پنج شرط حلال و بدنش پاك است:
(أول) آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده بأشد، يا مثل نيزه و تير تيز
بأشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند، و اگر به وسيله دام يا چوب
و سنگ و مانند اينها حيواني را شكار كنند پاك نمىشود و خوردن آن هم حرام است،
و اگر حيواني را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز بأشد كه در بدن حيوان فرو
رود و آن را پاره كند پاك و حلال است و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن
حيوان فرو رود و حيوان را بكشد يا بواسطة حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر
سوزاندن، حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.
(دوم) كسى كه شكار مىكند بنابر مشهور بايد مسلمان بأشد يا بچه مسلمان
بأشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسى كه در حكم كافر است مانند غلات
و خوارج و نواصب حيواني را شكار نمايد آن شكار حلال نيست.
(سوم) اسلحه را براى شكار كردن حيوان به كار برد و اگر مثلا جائى را نشان
كند و اتفاقا حيواني را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است.
(چهارم) در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمدا نام خدا را
نبرد شكار حلال نمىشود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
(پنجم) وقتى به حيوان برسد كه مرده بأشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن
آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت بأشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد
حرام است.
(مسأله 2616) اگر دو نفر حيواني را شكار كنند و يكى از آنان مسلمان و ديگرى
كافر بأشد بنابر مشهور آن حيوان حلال نيست، و اگر يكى از آن دو نام خدا را ببرد
454

و ديگرى عمدا نام خدا را نبرد آن حيوان حلال نيست.
(مسأله 2617) اگر بعد از آن كه حيواني را تير زدند مثلا در آب بيفتد و انسان
بداند كه حيوان بواسطة تير و افتادن در آب جان داده حلال نيست، بلكه اگر نداند كه
جان دادن آن فقط بواسطة تير بوده حلال نمىباشد.
(مسأله 2618) اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيواني را شكار كند شكار
حلال است، و مال خود أو مىشود، ولى گذشته از أين كه گناه كرده بايد اجرت اسلحه
يا سگ را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2619) اگر با شمشير يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح است با
شرطهائى كه در مساله (2622) گفته شد حيواني را دو قسمت كنند و سر و گردن در
يك قسمت بماند و انسان وقتى برسد كه حيوان جان داده بأشد، هر دو قسمت حلال
است. و هم چنين است اگر حيوان زنده بأشد ولى به اندازه سر بريدن وقت نباشد، اما اگر
به اندازه سر بريدن وقت بأشد و ممكن بأشد كه مقداري زنده بماند قسمتى كه سر
و گردن ندارد حرام و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستوري كه در شرع
معين شده ببرند حلال، و گر نه آن هم حرام مى بأشد.
(مسأله 2620) اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح
نيست حيواني را دو قسمت كنند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است و قسمتى كه
سر و گردن دارد اگر زنده بأشد و ممكن بأشد كه مقداري زنده بماند و سر آن را به
دستوري كه در شرع معين شده ببرند، حلال و گر نه آن قسمت هم حرام مىباشد.
(مسأله 2621) اگر حيواني را شكار كنند يا سر ببرند و بچه زنده أي از آن بيرون
آيد چنانچه آن بچه را به دستوري كه در شرع معين شده سر ببرند حلال و گر نه حرام
مىباشد.
(مسأله 2622) اگر حيواني را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده أي از شكمش
بيرون آورند چنانچه خلقت آن بچه كامل بأشد و مو يا پشم در بدنش روئيده بأشد
پاك و حلال است.
455

شكار كردن با سگ شكارى
(مسأله 2623) اگر سگ شكارى حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند پاك
بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد:
(أول) سگ به طورى تربيت شده بأشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار
بفرستند برود، و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند بايستد، و بنابر احتياط بايد عادتش
أين بأشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد، ولى اگر عادت به خوردن خون شكار
داشته بأشد يا اتفاقا از شكار بخورد اشكال ندارد.
(دوم) صاحبش آن را بفرستد و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و حيواني را
شكار كند خوردن آن حيوان حرام است. بلكه اگر از پيش خود دنبال شكار رود و بعدا
صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند اگر چه بواسطة صداى صاحبش
شتاب كند بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايند.
(سوم) كسى كه سگ را مىفرستد بنابر مشهور بايد مسلمان يا بچه مسلمانى
بأشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر يا كسى كه در حكم كافر است مانند غالى
و خارجي و ناصبي يعنى شخصي كه اظهار دشمنى با أهل بيت پيغمبر صلى الله عليه
وآله مىكند سگ را بفرستد شكار آن سگ حرام است.
(چهارم) وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد آن
شكار حرام است ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
(پنجم) شكار بواسطة زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر سگ
شكار را خفه كند يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.
(ششم) كسى كه سگ را فرستاده وقتى برسد كه حيوان مرده بأشد يا اگر زنده
است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتى برسد كه به اندازه سر بريدن وقت
بأشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.
456

(مساله 2624) كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را
ببرد چنانچه مثلا بواسطة بيرون آوردن كارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حيوان بميرد
حلال است، ولى اگر چيزى همراه أو نباشد كه با آن سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد
حلال نمىشود ولى در أين حال اگر سگ را وأدار كند كه آن حيوان را بكشد حلال
مىشود.
(مساله 2625) اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيواني را شكار كنند چنانچه همه
آنها داراى شرطهائى كه در مساله (2623) گفته شد بوده اند شكار حلال است و اگر
يكى از آنها داراى آن شرطها نبوده شكار حرام است.
(مسأله 2626) اگر سگ را براى شكار حيواني بفرستد و آن سگ حيوان ديگرى
را شكار كند آن شكار حلال و پاك است. و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى
شكار كند هر دوى آنها حلال و پاك مىباشد.
(مسأله 2627) اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى از آنها كافر بأشد بنابر
مشهور آن شكار حرام است، و اگر يكى از آنها عمدا نام خدا را نبرد آن شكار حرام
است، و نيز اگر يكى از سگهائى را كه فرستاده اند بطورى كه در مساله (2606) گفته
شد تربيت شده نباشد آن شكار حرام مىباشد.
(مسأله 2628) اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى حيواني را شكار كند
آن شكار حلال نيست. ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده بأشد و به دستوري كه در
شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است.
صيد ما هي و ملخ
(مسأله 2629) اگر ما هي فلس دار را زنده از آب بگيرند، پاك و خوردن آن حلال
است. و چنانچه در آب بميرد پاك است ولى خوردن آن حرام مىباشد، و اگر در تور
ماهيگير در آب بميرد بنابر احتياط خوردنش حرام است. و ما هي بي فلس را اگر چه
457

زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است.
(مسأله 2630) اگر ما هي از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد يا آب
فرو رود و ما هي در خشكى بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد با دست يا بوسيله
ديگر كسى آن را بگيرد حلال است.
(مسأله 2631) كسى كه ما هي را صيد مىكند لازم نيست مسلمان بأشد و در موقع
گرفتن آن نام خدا را ببرد، ولى مسلمان بايد گرفتن آن را ديده بأشد، يا از رآه ديگرى
يقين داشته بأشد كه زنده از آب گرفته شده است.
(مسأله 2632) ما هي مرده أي كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا مرده،
چنانچه در دست مسلمان بأشد حلال است و اگر در دست كافر بأشد اگر چه بگويد آن
را زنده گرفته أم حرام مىباشد.
(مسأله 2633) خوردن ما هي زنده جائز است و أولى خوددارى كردن است.
(مسأله 2634) اگر ما هي زنده را بريان كنند يا در بيرون آب پيش از جان دادن
بكشند خوردنش جائز است، ولى أولى آن است كه از خوردن آن خوددارى نمايند.
(مسأله 2635) اگر ما هي را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالي
كه زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتى را كه بيرون آب مانده جائز است گرچه
احتياط مستحب آن است كه از خوردن آن خوددارى كنند.
(مسأله 2636) اگر ملخ را با دست يا بوسيله ديگرى زنده بگيرند خوردن آن
حلال است، و لازم نيست كسى كه آن را مىگيرد مسلمان بأشد و در موقع گرفتن نام
خدا ببرد. ولى اگر ملخ مرده أي در دست كافر بأشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته
يا نه اگر چه بگويد زنده گرفته أم حرام است.
(مسأله 2637) خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند حرام است.
458

احكام خوردنيها و آشاميدنيها
(مسأله 2638) خوردن گوشت مرغ خانگى و كبوتر و اقسام گنجشك حلال
است، و بلبل و سار و چكاوك از قسم گنجشك است. و شب پره و طاووس و جميع
أنواع كلاغ و هر پرنده أي كه مثل شاهين و عقاب و باز چنگال دارد يا هنگام پرواز بال
زدنش كمتر از صاف نگهداشتن بالش بأشد حرام است، و هم چنين هر پرنده أي كه
چينه دان و سنگدان و خار پشت پا ندارد، مگر آن كه معلوم بأشد كه بال زدنش بيشتر از
صاف نگهداشتن أو است كه در أين صورت حلال است و خوردن گوشت پرستو
و هدهد مكروه است.
(مسأله 2639) اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند مثلا دنبه يا
مقداري گوشت از گوسفند زنده ببرند نجس و حرام مىباشد.
(مسأله 2640) بعضي از اجزاء حيوانات حلال گوشت بي اشكال حرام و بعضي
بنابر احتياط واجب حرام است، و مجموع آنها چهارده چيز است:
1 - خون.
2 - فضله.
3 - نرى.
4 - فرج.
5 - بچه دان.
6 - غدد كه آن را دشول مىگويند.
7 - تخم كه آن را دنبلان مىگويند.
8 - چيزى كه در مغز كله است و به شكل نخود مىباشد.
9 - مغز حرام كه در ميان تيره پشت است.
10 - پى كه در دو طرف تيره پشت است.
459

11 - زهره دان.
12 - سپرز (طحال).
13 - بول دان (مثانه).
14 - حدقه چشم.
ولى ظاهر أين است كه در پرندگان به جز خون و فضله و زهره دان و سپرز
و دنبلان از چيزهائى كه ذكر شد وجود ندارد.
(مسأله 2641) خوردن بول شتر حلال است و اجتناب از بول ساير حيوانات
حلال گوشت و هم چنين سائر چيزهائى كه طبع از آنها متنفر است أحوط و أولى است.
(مسأله 2642) خوردن خاك حرام است و خوردن گل داغستان و گل أرمني براى
معالجه اشكال ندارد و خوردن كمي از تربت حضرت سيد الشهدا عليه السلام براى
استشفا جائز است و بهتر أين است كه تربت را در مقداري از آب مثلا حل نمايند كه
مستهلك شود و بعدا آن آب را بياشامند.
(مسأله 2643) فرو بردن آب بيني و خلط سينه كه در دهان آمده حرام نيست،
و نيز فرو بردن غذائى كه موقع خلال كردن از لأي دندان بيرون مىآيد اشكال ندارد.
(مسأله 2644) خوردن چيزى كه موجب مرگ مىشود يا براى انسان ضرر كلى
دارد حرام است.
(مسأله 2645) خوردن گوشت أسب و قاطر و الاغ مكروه است و اگر كسى آنها را
وطى (نزديكى) كند خود و نسلشان حرام مىشوند، و بول و سرگين آنها نجس مىشود،
و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند و در جاى ديگرى بفروشند، و بر واطى لازم است
قيمتش را به صاحبش بدهد و اگر با حيوان حلال گوشتى مانند گاو و گوسفند نزديكى
كنند بول و سرگين آنها نجس مىشود و خوردن گوشت و آشاميدن شير آنها هم حرام
است، و هم چنين است نسل آنها و بايد فورى آن حيوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه
با آن وطى كرده پول آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2646) بزغاله و بره شيرخوار اگر از خوك به مقداري كه گوشت
460

و استخوانشان قوت بگيرد شير بخورند خود و نسلشان حرام مىشوند، و در صورتي كه
مقدار شير خوردن كمتر از آن بأشد لازم است استبرأ شوند و پس از آن حلال
مىگردند و استبرأ آن أين است كه هفت روز از پستان بز يا گوسفند شير بخورند، و اگر
حاجت به شير نداشتند هفت روز علف بخورند، و حيوان نجاست خوار نيز خوردن
گوشتش حرام است و چنانچه استبرائش نمايند حلال مىشود و كيفيت استبرأ آن در
مساله (223) بيان شد.
(مسأله 2647) آشاميدن شراب حرام است و در بعضي از اخبار بزرگترين گناه
شمرده شده است، و اگر كسى آن را حلال بداند كافر است. از حضرت امام جعفر
صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: " شراب ريشه بديها و منشأ گناهان
است و كسى كه شراب مىخورد عقل خود را از دست مىدهد، و در آن موقع خدا را
نمىشناسد، و از هيچ گناهى باك ندارد و احترام هيچ كس را نگه نمىدارد، و حق
خويشان نزديك را رعايت نمىكند، و از زشتيهاى آشكار رو نمىگرداند و روح ايمان
و خدا شناسى از بدن أو بيرون مىرود، و روح ناقص خبيثى كه از رحمت خدا دور
است در أو مىماند، و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين أو را لعنت مىكنند، و تا
چهل روز نماز أو قبول نمىشود و روز قيامت روى أو سياه است، و زبان أو از دهانش
بيرون مىآيد و آب دهان أو به سينه اش مىريزد و فرياد تشنگى أو بلند است ".
(مسأله 2648) نشستن سر سفره أي كه در آن شراب مىخورند و نيز چيز خوردن
از آن سفره در صورتي كه انسان يكى از آنان حساب شود بنابر احتياط حرام است.
(مسأله 2649) بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را كه نزديك است از
گرسنگى يا تشنگى بميرد نان و آب داده و أو را از مرگ نجات دهد.
آداب غذا خوردن
(مسأله 2650) آداب غذا خوردن چند چيز است:
(أول) هر دو دست را پيش از غذا بشويد.
461

(دوم) بعد از غذا دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند.
(سوم) ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد
و پيش از غذا أول ميزبان دست خود را بشويد بعد كسى كه طرف راست أو نشسته،
و همين طور تا برسد به كسى كه طرف چپ أو نشسته، و بعد از غذا أول كسى كه طرف
چپ ميزبان نشسته دست خود را بشويد و همين طور تا به ميزبان برسد.
(چهارم) در أول غذا بسم الله بگويد و اگر سر يك سفره چند جور غذا بأشد در
وقت خوردن هر كدام آنها گفتن بسم الله مستحب است.
(پنجم) با دست راست غذا بخورد.
(ششم) با سه انگشت يا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.
(هفتم) اگر چند نفر سر يك سفره نشسته اند هر كسى از غذاى جلوى خودش
بخورد.
(هشتم) لقمه را كوچك بردارد.
(نهم) سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد.
(دهم) غذا را خوب بجود.
(يازدهم) بعد از غذا خداوند عالم را حمد كند.
(دوازدهم) انگشتها را بليسد.
(سيزدهم) بعد از غذا خلال نمايد ولى با چوب ريحان و نى و برگ درخت
خرما خلال نكند.
(چهاردهم) آنچه بيرون سفره مىريزد جمع كند و بخورد. ولى اگر در بيابان
غذا بخورد مستحب است آنچه مىريزد براى پرندگان و حيوانات بگذارد.
(پانزدهم) در أول روز و أول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا
نخورد.
(شانزدهم) بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ
بيندازد.
462

(هفدهم) در أول غذا و آخر آن نمك بخورد.
(هيجدهم) ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.
چيزهائى كه در غذا خوردن مذموم است
(مسأله 2651) چند چيز در غذا خوردن مذموم است:
(أول) در حال سيرى غذا خوردن.
(دوم) پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شكم پر
بدش مىآيد.
(سوم) نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن.
(چهارم) خوردن غذاى گرم.
(پنجم) دميدن به چيزى كه مىخورد يا مىآشامد.
(ششم) بعد از گذاشتن نان در سفره منتظر چيز ديگر شدن.
(هفتم) پاره كردن نان با كارد.
(هشتم) گذاشتن نان زير ظرف غذا.
(نهم) پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده به طورى كه چيزى در آن
نماند.
(دهم) پوست كندن ميوه.
(يازدهم) دور انداختن ميوه پيش از آن كه كاملا آن را بخورد.
آداب آشاميدن
(مسأله 2652) آداب آشاميدن چند چيز است:
(أول) آب را به طور مكيدن بياشامد.
(دوم) در روز ايستاده آب بخورد.
463

(سوم) پيش از آشاميدن آب بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگويد.
(چهارم) به سه نفس آب بياشامد.
(پنجم) از روى ميل آب بياشامد.
(ششم) بعد از آشاميدن آب حضرت أبى عبد الله عليه السلام و أهل بيت ايشان
را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
چيزهائى كه در آشاميدن مذموم است
(مسأله 2653) زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در شب به
حال ايستاده مذموم است. و نيز آشاميدن آب با دست چپ و هم چنين از جاى شكسته
كوزه و جائى كه دسته آن است مذموم مىباشد.
464

احكام نذر و عهد
(مسأله 2654) نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را براى
خدا بجا آورد يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.
(مسأله 2655) در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آن را به عربي بخوانند
پس اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود براى خدا بر من است كه ده تومان به
فقير بدهم نذر أو صحيح است.
(مسأله 2656) نذر كننده بايد بالغ و عاقل بأشد و به اختيار و قصد خود نذر كند
بنابر أين نذر كردن كسى كه أو را مجبور كرده اند يا به واسطه عصباني شدن بي اختيار
نذر كرده صحيح نيست.
(مسأله 2657) نذر شخص مفلس در اموالش و نذر شخص سفيه (كسى كه مال
خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند) در أموال و ذمه‌اش صحيح نيست، بنابر أين
اگر نذر كند چيزى به فقير بدهد صحيح نيست.
(مسأله 2658) اگر شوهر از نذر كردن زن جلوگيرى نمايد زن نمىتواند در
صورتي كه وفا به نذرش منافى با حق شوهر بأشد نذر كند.
(مسأله 2659) اگر زن با اجازه شوهر نذر كند شوهرش نمىتواند نذر أو را به هم
بزند يا أو را از عمل كردن به نذر جلوگيرى نمايد، مگر أين كه در ظرف عمل، وفاى به
نذر منافى با حق شوهر بأشد، كه در أين صورت بعيد نيست بتواند به هم بزند.
(مسأله 2660) اگر فرزند بدون اجازه پدر يا با اجازه أو نذر كند بايد به آن نذر
عمل نمايد، ولى اگر پدر يا مادر از عملي كه نذر كرده اذيت شوند ظاهر أين است كه
نذرش باطل مىشود.
(مسأله 2661) انسان كارى را مىتواند انسان كارى را مىتواند نذر كند كه انجام آن برايش ممكن بأشد
بنابر أين كسى كه مثلا نمىتواند پياده كربلا برود اگر نذر كند كه پياده برود نذر أو
صحيح نيست.
465

(مسأله 2662) اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام دهد يا كار واجب يا
مستحب را ترك كند نذر أو صحيح نيست.
(مسأله 2663) اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد چنانچه بجا
آوردن آن و تركش از هر جهت مساوى بأشد نذر أو صحيح نيست و اگر انجام آن از
جهتي بهتر بأشد و انسان به قصد همان جهت نذر كند، مثلا نذر كند غذائى را بخورد كه
براى عبادت قوت بگيرد نذر أو صحيح است.
(مسأله 2664) اگر نذر كند نماز واجب خود را در جائى بخواند كه به خودى خود
ثواب نماز در آنجا زياد نيست، مثلا نذر كند نماز را در اطاق بخواند چنانچه نماز
خواندن در آنجا از جهتي بهتر بأشد، مثلا بواسطة أين كه خلوت است انسان حضور
قلب پيدا مىكند نذر أو صحيح است.
(مسأله 2665) اگر نذر كند عملي را انجام دهد بايد همان طور كه نذر كرده بجا
آورد پس اگر نذر كند كه روز أول ماه صدقه بدهد يا روزه بگيرد يا نماز أول ماه
بخواند چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن بجا آورد كفايت نمىكند، و نيز اگر نذر كند
كه وقتى مريض أو خوب شد صدقه بدهد چنانچه پيش از آن كه خوب شود صدقه را
بدهد كافى نيست.
(مسأله 2666) اگر نذر كند كه روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معين نكند،
چنانچه يك روز روزه بگيرد كافى است، و اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار
و خصوصيات آن را معين نكند، اگر يك نماز بخواند كفايت مىكند، و اگر نذر كند
صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نكند اگر چيزى بدهد كه بگويند صدقه داده به
نذر عمل كرده است و اگر نذر كند كارى براى خدا بجا آورد، در صورتي كه يك نماز
يا يك روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد نذر خود را انجام داده است.
(مسأله 2667) اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد بايد همان روز را روزه
بگيرد، و در صورتي كه عمدا روزه نگيرد بايد گذشته از قضاى آن روز كفاره هم
بدهد. واظهر أين است كه كفاره اش كفاره مخالفت يمين است، چنانچه خواهد آمد.
ولى در آن روز اختيارا مىتواند مسافرت كند و روزه را نگيرد و چنانچه در سفر بأشد
466

لازم نيست قصد اقامه كرده و روزه بگيرد، و در صورتي كه از جهت سفر يا از جهت
عذر ديگرى مثل مرض يا حيض روزه نگيرد لازم است روزه را قضا كند.
(مسأله 2668) اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند بايد كفاره بدهد.
(مسأله 2669) اگر نذر كند كه تا وقت معينى عملي را ترك كند بعد از گذشتن آن
وقت مىتواند آن عمل را بجا آورد، و اگر پيش از گذشتن آن وقت از روى فراموشى يا
ناچارى انجام دهد، چيزى بر أو واجب نيست، ولى باز هم لازم است كه تا آن وقت
آن عمل را بجا نياورد و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را
انجام دهد بايد كفاره بدهد.
(مسأله 2670) كسى كه نذر كرده عملي را ترك كند و وقتى براى آن معين نكرده
است، اگر از روى فراموشى يا ناچارى يا غفلت آن عمل را انجام دهد كفاره بر أو
واجب نيست، ولى بعدا هر وقت از روى اختيار آن را بجا آورد بايد كفاره بدهد.
(مسأله 2671) اگر نذر كند كه در هر هفته روز معينى مثلا روز جمعه را روزه
بگيرد چنانچه يكى از جمعه‌ها عيد فطر يا قربان بأشد يا در روز جمعه عذر ديگرى
مانند سفر يا حيض براى أو پيدا شود بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى آن را بجا
آورد.
(مسأله 2672) اگر نذر كند كه مقدار معينى صدقه بدهد چنانچه پيش از دادن
صدقه بميرد لازم نيست آن مقدار را از مال أو صدقه بدهند، و بهتر أين است كه بالغين
از ورثه آن مقدار را از حصه خود از سوى ميت صدقه بدهند.
(مسأله 2673) اگر نذر كند به فقير معينى صدقه بدهد نمىتواند آن را به فقير ديگر
بدهد و اگر آن فقير بميرد بنابر احتياط بايد به ورثه أو بدهد.
(مسأله 2674) اگر نذر كند كه به زيارت يكى از امامان مثلا به زيارت حضرت
أبى عبد الله عليه السلام مشرف شود، چنانچه به زيارت امام ديگر برود كافى نيست،
و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زيارت كند چيزى بر أو واجب نيست.
(مسأله 2675) كسى كه نذر كرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را نذر
نكرده لازم نيست آنها را بجا آورد.
467

(مسأله 2676) اگر براى حرم يكى از امامان يا امامزادگان نذر كند بايد آن را در
تعمير و روشنائى و فرش حرم و مانند اينها مصرف كند.
(مسأله 2677) اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر كند چنانچه مصرف
معينى را قصد كرده، بايد به همان مصرف برساند، و اگر مصرف معينى را قصد نكرده
بايد آن را به مصرفى برساند كه نسبتي با امام عليه السلام داشته بأشد، مانند زوار فقير يا
به مصارف حرم آن امام از قبيل تعمير و مانند آن برساند، و هم چنين است اگر چيزى را
براى امامزاده أي نذر كند.
(مسأله 2678) گوسفندى را كه براى صدقه يا براى يكى از امامان نذر كرده اند
اگر پيش از آن كه به مصرف نذر برسد شير بدهد يا بچه بياورد مال كسى است كه آن را
نذر كرده، ولى پشم گوسفند و مقداري كه چاق مىشود جزء نذر است.
(مسأله 2679) هر گاه نذر كند كه اگر مريض أو خوب شود يا مسافر أو بيايد
عملي را انجام دهد چنانچه معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده يا
مسافر آمده است عمل كردن به نذر لازم نيست.
(مسأله 2680) اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد، بعد از
آن كه دختر به تكليف رسيد اختيار با خود أو است و نذر آنان اعتبار ندارد.
(مسأله 2681) هر گاه با خدا عهد كند كه اگر به حاجت شرعي خود برسد كار
خيرى را انجام دهد، بعد از آن كه حاجتش بر آورده شد بايد آن كار را انجام دهد، و نيز
اگر بدون آن كه حاجتي داشته بأشد عهد كند كه عمل خيرى را انجام دهد آن عمل بر
أو واجب مىشود.
(مسأله 2682) بعيد نيست كه در عهد صيغه خواندن لازم نباشد و تنها قصد كافى
بأشد، و مشهور آن است كارى را كه عهد مىكند انجام دهد بايد يا عبادت بأشد مثل
نماز واجب و مستحب يا كارى بأشد كه انجام آن بهتر از تركش بأشد، ولى بنابر
احتياط واجب در صورتي كه متعلق عهد مرجوح شرعي نباشد آن عمل را انجام دهد.
(مسأله 2683) اگر به عهد خود عمل نكند بايد كفاره بدهد، يعنى شصت فقير را
سير كند يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد يا يك بنده آزاد كند.
468

احكام قسم خوردن
(مسأله 2684) اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند مثلا قسم
بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند چنانچه عمدا مخالفت كند بايد كفاره
بدهد يعنى يك بنده آزاد كند يا ده فقير را سير كند يا آنان را بپوشاند و اگر اينها را
نتواند بايد سه روز روزه بگيرد و بايد روزه پى در پى بأشد.
(مسأله 2685) قسم چند شرط دارد:
(أول) كسى كه قسم مىخورد بايد بالغ و عاقل بأشد، و از روى قصد قسم
بخورد، پس قسم خوردن بچه و ديوانه و مست و كسى كه مجبورش كرده اند درست
نيست و هم چنين است اگر در حال عصباني بودن بي قصد قسم بخورد.
(دوم) كارى را كه براى انجام آن قسم مىخورد بايد حرام يا مكروه نباشد،
و كارى را كه قسم مىخورد ترك كند بايد واجب يا مستحب نباشد، و اگر قسم بخورد
كار مباحى را بجا آورد بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، و نيز اگر قسم
بخورد كار مباحى را ترك كند بايد انجام آن بهتر از تركش نباشد.
(سوم) به يكى از اسمهاى خداوند عالم قسم بخورد كه به غير ذات مقدس أو
گفته نمىشود مانند (خدا) و (الله) و نيز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غير خدا هم
مىگويند، ولى به قدرى به خدا گفته مىشود كه هر وقت كسى آن اسم را بگويد ذات
مقدس حق در نظر مىآيد، مثل آن كه به خالق و رازق قسم بخورد، صحيح است، بلكه
احتياط وجوبى در غير أين صورت هم عمل كردن به قسم است.
(چهارم) قسم را به زبان بياورد و اگر بنويسد يا در قلبش آن را قصد كند
صحيح نيست ولى آدم لآل اگر با إشارة قسم بخورد صحيح است.
(پنجم) عمل كردن به قسم براى أو ممكن بأشد و اگر موقعى كه قسم مىخورد
ممكن بأشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود از وقتى كه عاجز مىشود قسم أو به هم
469

مىخورد و هم چنين است اگر عمل كردن به نذر يا قسم يا عهد به قدرى مشقت پيدا
كند كه نشود آن را تحمل كرد.
(مسأله 2686) اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيرى كند يا شوهر از قسم
خوردن زن جلوگيرى نمايد قسم آنان صحيح نيست.
(مسأله 2687) اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد،
پدر و شوهر مىتوانند قسم آنان را به هم بزنند، بلكه ظاهر آن است كه قسم آنها بدون
اجازه پدر يا شوهر منعقد نمىشود و هم چنين است حكم كنيز و بنده نسبت به
مولايشان.
(مسأله 2688) اگر انسان از روى فراموشى يا ناچارى يا غفلت به قسم عمل نكند
كفاره بر أو واجب نيست، و هم چنين است اگر مجبورش كنند كه به قسم عمل ننمايد،
و قسمي كه آدم وسواسى مىخورد مثل أين كه مىگويد والله الان مشغول نماز مىشوم
و به واسطه وسواس مشغول نمىشود، اگر وسواس أو طورى بأشد كه بي اختيار به قسم
عمل نكند كفاره ندارد.
(مسأله 2689) شخصي كه قسم مىخورد كه حرف من راست است چنانچه
حرف أو راست بأشد قسم خوردن أو مكروه است، و اگر دروغ بأشد حرام و از گناهان
بزرگ مىباشد، ولى اگر براى أين كه خودش يا مسلمان ديگرى را از شر ظالمي
نجات دهد قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاهى واجب مىشود اما اگر بتواند
توريه كند يعنى موقع قسم خوردن طورى نيت كند كه دروغ نشود بهتر أين است كه
توريه نمايد، مثلا اگر ظالمي بخواهد كسى را اذيت كند و از انسان بپرسد كه أو را
ديده أي و انسان يك ساعت قبل أو را ديده بأشد بگويد أو را نديده أم و قصد كند كه از
پنج دقيقه پيش نديده أم.
470

احكام وقف
(مسأله 2690) اگر كسى چيزى را وقف كند از ملك أو خارج مىشود و خود أو
و ديگران نمىتوانند آن را ببخشند يا بفروشند و كسى هم از آن ملك ارث نمىبرد ولى
در بعضي موارد كه در مسأله (2086) گفته شد فروختن آن اشكال ندارد.
(مسأله 2691) لازم نيست صيغه وقف را به عربي بخوانند بلكه اگر مثلا بگويد
خانه خود را وقف كردم كسى كه خانه برايش وقف شده يا وكيل يا ولى آن كس بگويد
قبول كردم وقف صحيح است. بلكه وقف به عمل نيز محقق مىشود، مثلا چنانچه
حصيرى را به قصد وقف بودن در مسجد بيندازد و يا جائى را به قصد مسجد بودن
بسازد و در اختيار نماز گزاران بگذارد وقف محقق مىشود، و در وقف مسجد قبول
معتبر نيست و اما در غير مسجد از موقوفات عامه مثل مدرسه يا چيزى كه براى عموم
وقف كند يا مثلا بر فقرا يا سادات وقف نمايد، بنابر احتياط قبول لازم است، و هم چنين
در أوقاف خاصه نيز اعتبار قبول مبنى بر احتياط است.
(مسأله 2692) اگر ملكي را براى وقف معين كند و پيش از خواندن صيغه وقف
پشيمان شود يا بميرد وقف واقع نمىشود.
(مسأله 2693) كسى كه مالى را وقف مىكند بنابر مشهور بايد از موقع خواندن
صيغه مال را براى هميشه وقف كند، و اگر مثلا بگويد أين مال بعد از مردن من وقف
بأشد چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده صحيح نيست. و نيز اگر بگويد
تا ده سال وقف بأشد و بعد از آن نباشد يا بگويد تا ده سال وقف بأشد بعد پنج سال
وقف نباشد و دوباره وقف بأشد، وقف صحيح نيست.
(مسأله 2694) وقف در صورتي صحيح است كه مال وقف را به تصرف كسى كه
براى أو وقف شده يا وكيل يا ولى أو بدهند. ولى اگر چيزى را بر أولاد صغير خود وقف
471

كند و به قصد أين كه آن چيز ملك آنان شود از طرف آنان نگهدارى نمايد وقف صحيح
است.
(مسأله 2695) در أوقاف عامه از قبيل مدارس و مساجد و أمثال اينها بنابر
احتياط قبض معتبر است.
(مسأله 2696) وقف كننده بايد بالغ و عاقل و با قصد و اختيار بأشد و شرعا بتواند
در مال خود تصرف كند بنابر أين چون سفيه (يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى
بيهوده مصرف مىكند) حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر چيزى را وقف كند
صحيح نيست.
(مسأله 2697) اگر مالى را براى بچه أي كه در شكم مادر است و هنوز به دنيا
نيامده وقف كند، بطلان وقف خالى از اشكال نيست، و سزاوار است كه احتياط ترك
نشود، و اگر براى اشخاصى كه فعلا موجودند و بعد از آنها براى كساني كه بعدا به دنيا
مىآيند وقف نمايد اگر چه در موقعى كه وقف محقق مىشود در شكم مادر هم نباشد،
مثلا چيزى را بر أولاد خود وقف كند كه بعد از آنان وقف نوه‌هاى أو بأشد و هر دسته أي
بعد از دسته ديگر از وقف استفاده كنند صحيح است.
(مسأله 2698) اگر چيزى را بر خودش وقف كند مثل آن كه دكانى را وقف كند
عايدى آن را بعد از مرگ أو خرج مقبرة اش نمايند صحيح نيست، و نيز اگر مثلا مالى را
بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود بنابر احتياط نمىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
(مسأله 2699) اگر براى چيزى كه وقف كرده متولى معين كند بايد مطابق قرارداد
أو رفتار نمايند. و اگر معين نكند چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر أولاد خود وقف
كرده بأشد اختيار با خود آنان است، و اگر بالغ نباشند اختيار با ولى ايشان است و براى
استفاده از وقف اجازه حاكم شرع لازم نيست.
(مسأله 2700) اگر ملكي را مثلا بر فقرا يا سادات وقف كند يا وقف كند كه منافع
آن به مصرف خيرات برسد در صورتي كه براى آن ملك متولى معين نكرده بأشد
472

اختيار آن با حاكم شرع است.
(مسأله 2701) اگر ملكي را بر افراد مخصوصى مثلا بر أولاد خود وقف كند كه هر
طبقه أي بعد از طبقه ديگر از آن استفاده كنند، چنانچه متولى وقف آن را اجاره دهد
و بميرد اجاره باطل نمىشود. ولى اگر متولى نداشته بأشد و يك طبقه از كساني كه ملك
بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند چنانچه طبقه بعدى آن
اجاره را امضا نكنند اجاره باطل مىشود. و در صورتي كه مستأجر مال الاجاره تمام
مدت را داده بأشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان
مىگيرد.
(مسأله 2702) اگر ملك وقف خراب شود از وقف بودن بيرون نمىرود مگر آن كه
عنواني را قصد كرده بأشد كه آن عنوان از بين برود مثل أين كه باغ را براى تفريح وقف
كرده بأشد كه اگر آن باغ خراب شود در صورتي كه فروختن آن ممكن بأشد بايد
بفروشند و با پول آن باغ ديگرى بخرند و اگر فروختن آن ممكن نيست وقف باطل
مىشود وبورثه واقف برمىگردد.
(مسأله 2703) ملكي كه مقداري از آن وقف است و مقداري از آن وقف نيست،
اگر تقسيم نشده بأشد حاكم شرع يا متولى وقف مىتواند با نظر أهل خبره سهم وقف را
جدا كند.
(مسأله 2704) اگر متولى وقف خيانت كند و عايدات آن را به مصرفى كه معين شده
نرساند، حاكم شرع أميني را به أو ضميمة مىنمايد كه مانع از خيانتش گردد و در
صورتي كه ممكن نباشد مىتواند بجاى أو متولى أميني معين نمايد.
(مسأله 2705) فرشى را كه براى حسينيه وقف كرده اند نمىشود براى نماز به مسجد
ببرند اگر چه آن مسجد نزديك حسينيه بأشد.
(مسأله 2706) اگر ملكي را براى تعمير مسجدى وقف نمايند چنانچه آن مسجد
احتياج به تعمير ندارد و انتظار هم نمىرود كه تا مدتى احتياج به تعمير پيدا كند مىتوانند
473

عايدات آن ملك را به مصرف مسجدى كه احتياج به تعمير دارد برسانند.
(مسأله 2707) اگر ملكي را وقف كند كه عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند
و به امام جماعت و به كسى كه در آن مسجد اذان مىگويد بدهند، در صورتي كه بدانند يا
اطمينان داشته باشند كه براى هر يك چه مقدار معين كرده بايد همان طور مصرف كنند.
و اگر يقين يا اطمينان نداشته باشند بايد أول مسجد را تعمير كنند و اگر چيزى زياد آمد
بين امام جماعت و كسى كه اذان مىگويد بطور مساوى قسمت نمايند و بهتر آنست كه
أين دو نفر در تقسيم با يكديگر صلح نمايند.
474

احكام وصيت
(مسأله 2708) وصيت آنست كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى أو
كارهائى انجام دهند يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال أو ملك كسى بأشد يا أين كه
چيزى از مال أو را به كسى تمليك يا صرف در خيرات و مبرات كنند يا براى أولاد
خود و كساني كه اختيار آنان با أو است قيم و سرپرست معين كند. و كسى را كه به أو
وصيت مىكنند وصى مىگويند.
(مسأله 2709) كسى كه نمىتواند حرف بزند اگر با إشارة مقصود خود را بفهماند
مىتواند وصيت كند، بلكه كسى هم كه مىتواند حرف بزند اگر با إشارة أي كه مقصودش
را بفهماند وصيت كند صحيح است.
(مسأله 2710) اگر نوشته‌اى به امضا يا مهر ميت ببينند، چنانچه مقصود أو را
بفهماند و معلوم بأشد كه براى وصيت كردن نوشته بايد مطابق آن عمل كنند، اما اگر
بدانند كه مقصودش وصيت كردن نبوده و چيزهائى را نوشته است كه بعدا مطابق آن
وصيت كند ثبوت وصيت به واسطه آن مشكل است.
(مسأله 2711) كسى كه وصيت مىكند بايد عاقل بأشد و از روى اختيار وصيت
كند، و وصيت بچه ده سأله براى ارحامش در كارهاى خير جائز است، ولى نفوذ
وصيت أو به غير ارحامش و هم چنين نفوذ وصيت سفيه محل اشكال است، و بر ورثه
كبار لازم است احتياط را رعايت كنند.
(مسأله 2712) كسى كه از روى عمد مثلا زخمى به خود زده يا سمى خورده است
كه بواسطة آن يقين يا گمان به مردن أو پيدا مىشود، اگر وصيت كند كه مقداري از مال أو
را به مصرفى برسانند صحيح نيست.
(مسأله 2713) اگر انسان وصيت كند كه چيزى از اموالش مال كسى بأشد،
در صورتي كه آن كس وصيت را قبول كند اگر چه قبولش در زمان زنده بودن موصى
475

بأشد، آن چيز را بعد از مردن موصى مالك مىشود بلكه ظاهر أين است كه قبول أصلا
معتبر نباشد و مشهور فرموده اند: اگر موصى له بعد از مرگ موصى رد كند در صورتي
كه قبلا قبول نكرده بود ردش مانع است، ولى أين حكم محل اشكال است.
(مسأله 2714) وقتى انسان نشانه‌هاى مرگ را در خود ديد بايد فورا امانتهاى
مردم را به صاحبانش برگرداند، يا آن كه به آنها اطلاع دهد و اگر به مردم بدهكار است
و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد و اگر خودش نمىتواند بدهد يا موقع دادن
بدهى أو نرسيده بايد وصيت كند و بر وصيت شاهد بگيرد، ولى اگر بدهى أو معلوم
بأشد وصيت كردن لازم نيست.
(مسأله 2715) كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند اگر خمس و زكات
و مظالم بدهكار است، بايد فورا بدهد، و اگر نمىتواند بدهد چنانچه از خودش مال
دارد يا احتمال مىدهد كسى آنها را ادا نمايد بايد وصيت كند و هم چنين است اگر حج
بر أو واجب بأشد.
(مسأله 2716) كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند اگر نماز و روزه قضا
دارد بايد وصيت كند كه از مال خودش براى آنها أجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته
بأشد ولى احتمال بدهد كسى بدون آن كه چيزى بگيرد آنها را انجام مىدهد باز هم
واجب است وصيت نمايد. و اگر قضاى نماز و روزه أو به تفصيلي كه در باب نماز قضا
گفته شد بر پسر بزرگترش واجب بأشد بايد به أو اطلاع دهد يا وصيت كند كه براى أو
بجا آورند.
(مسأله 2717) كسى كه نشانه‌هاى مرگ را در خود مىبيند اگر مالى پيش كسى
دارد، يا در جائى پنهان كرده است كه ورثه نمىدانند چنانچه بواسطة ندانستن حقشان
از بين برود بايد به آنان اطلاع دهد، و لازم نيست براى بچه‌هاى صغير خود قيم
و سرپرست معين كند، ولى در صورتي كه بدون قيم مالشان از بين مىرود يا خودشان
ضايع مىشوند براى آنان بنابر احتياط بايد قيم أميني معين نمايد.
(مسأله 2718) وصى بايد عاقل بأشد. و أحوط أين است كه بالغ نيز بأشد و بنابر
476

مشهور لازم است وصى مسلمان، مسلمان بأشد، و در أموري كه راجع به شخص موصى
نيست لازم است مورد اطمينان بأشد، و در أموري كه راجع به شخص موصى است
بايد بنابر احتياط وصى مورد اطمينان بأشد.
(مسأله 2719) اگر كسى چند وصى براى خود معين كند چنانچه اجازه داده بأشد
كه هر كدام به تنهائى به وصيت عمل كنند، لازم نيست در انجام وصيت از يكديگر
اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده بأشد چه گفته بأشد كه هر دو با هم به وصيت عمل كنند
يا نگفته بأشد بايد با نظر يكديگر به وصيت عمل نمايند و اگر حاضر نشوند كه با
يكديگر به وصيت عمل كنند حاكم شرع آنها را مجبور مىكند و اگر أطاعت نكنند بجاى
يكى از آنان شخص ديگرى را معين مىنمايد.
(مسأله 2720) اگر انسان از وصيت خود برگردد مثلا بگويد ثلث مالش را به كسى
بدهند، بعد بگويد به أو ندهند وصيت باطل مىشود. و اگر وصيت خود را تغيير دهد مثل
آن كه قيمي براى بچه‌هاى خود معين كند بعد ديگرى را بجاى أو قيم نمايد، وصيت
اولش باطل مىشود و بايد به وصيت دوم أو عمل نمايند.
(مسأله 2721) اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيت خود برگشته مثلا خانه أي
را كه وصيت كرده به كسى بدهند بفروشد يا ديگرى را براى فروش آن وكيل نمايد
وصيت باطل مىشود.
(مسأله 2722) اگر وصيت كند چيز معينى را به كسى بدهند بعد وصيت كند كه
نصف همان را به ديگرى بدهند بايد آن چيز را دو نصف كنند و به هر كدام از آن دو نفر يك
قسمت آن را بدهند.
(مسأله 2723) اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مىميرد مقداري از مالش را
به كسى ببخشد و وصيت كند كه بعد از مردن أو هم مقداري بكس ديگر بدهند بايد مالى
را كه بخشيده از أصل تركه خارج نمايند چنان كه در مساله (2273) گذشت، ولى مالى
را كه وصيت كرده بايد از ثلث خارج كنند.
(مسأله 2724) اگر وصيت كند كه ثلث مال أو را نفروشند و عايدى آن را به مصرفى
477

برسانند بايد مطابق گفته أو عمل نمايند.
(مسأله 2725) اگر در مرضى كه به آن مرض مىميرد بگويد مقداري به كسى
بدهكار است چنانچه متهم بأشد كه براى ضرر زدن به ورثه گفته است بايد مقداري را
كه معين كرده از ثلث أو بدهند، و اگر متهم نباشد اقرار أو نافذ است و بايد از أصل مالش
بدهند.
(مسأله 2726) كسى كه انسان وصيت مىكند كه چيزى به أو بدهند لازم نيست در
حال وصيت وجود داشته بأشد، پس اگر وصيت كند به بچه أي كه ممكن است فلان زن
حامله شود چيزى بدهند، اگر آن بچه پس از مرگ موصى موجود بأشد لازم است آن
چيز را به أو بدهند و اگر موجود نباشد در مصرف ديگرى كه به نظر موصى نزديكتر به مورد
وصيت بأشد صرف مىكنند، ولى اگر وصيت كند كه چيزى از مال أو بعد از مرگش مال
كسى بأشد، پس اگر آن شخص وقت مرگ موصى موجود بأشد وصيت صحيح و الا
باطل است، و آنچه را كه براى أو وصيت كرده ورثه ميان خودشان قسمت مىكنند.
(مسأله 2727) اگر انسان بفهمد كسى أو را وصى كرده، چنانچه به اطلاع وصيت
كننده برساند كه براى انجام وصيت أو حاضر نيست لازم نيست بعد از مردن أو
به وصيت عمل كند. ولى اگر پيش از مردن أو نفهمد كه أو را وصى كرده يا بفهمد و به أو
اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيت حاضر نيست در صورتي كه مشقت نداشته
بأشد بايد وصيت أو را انجام دهد، و نيز اگر وصى پيش از مرگ موصى موقعى ملتفت
شود كه موصى بواسطة شدت مرض يا مانع ديگر نتواند به ديگرى وصيت كند بنابر
احتياط بايد وصيت را قبول نمايد.
(مسأله 2728) اگر كسى كه وصيت كرده بميرد وصى نمىتواند ديگرى را براى
انجام كارهاى ميت معين كند و خود از كار كناره گيرى نمايد، ولى اگر بداند مقصود
ميت أين نبوده كه وصى آن كار را انجام دهد بلكه مقصودش فقط انجام كار بوده
مىتواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
(مسأله 2729) اگر كسى دو نفر را با هم وصى كند چنانچه يكى از آن دو بميرد يا
478

ديوانه شود، يا وصى موصى مسلمان كافر بشود، حاكم شرع يك نفر ديگر را بجاى أو
معين مىكند و اگر هر دو بميرند يا ديوانه شوند يا در صورتي كه وصى مسلمان
مىباشند كافر شوند حاكم شرع دو نفر ديگر را معين مىكند. ولى اگر يك نفر بتواند
وصيت را عملي كند معين كردن دو نفر لازم نيست.
(مسأله 2730) اگر وصى نتواند تنهائى كارهاى ميت را انجام دهد حاكم شرع
براى كمك أو يك نفر ديگر را معين مىكند.
(مسأله 2731) اگر مقداري از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در
نگهدارى آن كوتاهى كرده مثلا ميت وصيت كرده است كه فلان مقدار به فقراى فلان
شهر بده و أو مال را به شهر ديگر برده و در رآه از بين رفته ضامن است و اگر كوتاهى
نكرده ضامن نيست.
(مسأله 2732) هر گاه انسان كسى را وصى كند و بگويد كه اگر آن كس بميرد فلانى
وصى بأشد بعد از آن كه وصى أول مرد وصى دوم بايد كارهاى ميت را انجام دهد.
(مسأله 2733) حجى كه بر ميت واجب است و بدهكارى و حقوقى را كه مثل
خمس و زكات و مظالم ادا كردن آنها واجب مىباشد، بايد از أصل مال ميت بدهند اگر
چه ميت براى آنها وصيت نكرده بأشد.
(مسأله 2734) اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات
و مظالم بر أو واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت كرده بأشد كه ثلث يا مقداري از
ثلث را به مصرفى برسانند بايد به وصيت أو عمل كنند و اگر وصيت نكرده بأشد آنچه
مىماند مال ورثه است.
(مسأله 2735) اگر مصرفى را كه ميت معين كرده از ثلث مال أو بيشتر بأشد
وصيت أو در بيشتر از ثلث در صورتي صحيح است كه ورثه حرفى بزنند يا كارى
كنند كه معلوم شود وصيت را اجازه نموده اند، و تنها راضى بودن آنان كافى نيست.
و اگر مدتى بعد از مردن أو هم اجازه نمايند صحيح است، و چنانچه بعضي از ورثه
اجازه و بعضي رد نمايند وصيت فقط در حصه آنان كه اجازه نموده اند صحيح ونافذ
479

است.
(مسأله 2736) اگر مصرفى را كه ميت معين كرده از ثلث مال أو بيشتر بأشد
و پيش از مردن أو ورثه اجازه نمايند بعد از مردن أو نمىتوانند از اجازه خود برگردند.
(مسأله 2737) اگر وصيت كند كه از ثلث أو خمس و زكات يا بدهى ديگر أو را
بدهند، و براى نماز و روزه أو أجير بگيرند و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام
دهند، بايد أول بدهى أو را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد براى نماز و روزه أو
أجير بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند،
و چنانچه ثلث مال أو فقط به اندازه بدهى أو بأشد و ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از
ثلث مال مصرف شود وصيت براى نماز و روزه و كارهاى مستحبى باطل است.
(مسأله 2738) اگر وصيت كند كه بدهى أو را بدهند و براى نماز و روزه أو أجير
بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند، چنانچه وصيت نكرده بأشد كه اينها را از ثلث
بدهند بايد بدهى أو را از أصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد ثلث آن را به مصرف نماز
و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند، و در صورتي كه ثلث كافى نباشد،
پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيت أو عملي شود و اگر اجازه ندهند بايد نماز
و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده
برسانند.
(مسأله 2739) اگر كسى بگويد كه ميت وصيت كرده فلان مبلغ به من بدهد
چنانچه دو مرد عادل گفته أو را تصديق كنند يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته
أو را تصديق نمايد يا يك مرد عادل و دو زن عادله يا چهار زن عادله به گفته أو
شهادت دهند، بايد مقداري را كه مىگويد به أو بدهند و اگر يك زن عادله شهادت دهد
بايد يك چهارم چيزى را كه مطالبه مىكند به أو بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند
نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند سه چهارم آن را به أو بدهند، و نيز اگر دو مرد
كافر كتابي كه در دين خود عادل باشند گفته أو را تصديق كنند در صورتي كه ميت
ناچار بوده است كه وصيت كند و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده بايد
480

چيزى را كه مطالبه مىكند به أو بدهند.
(مسأله 2740) اگر كسى بگويد من وصى ميتم كه مال أو را به مصرفى برسانم يا
ميت مرا قيم بچه‌هاى خود قرار داده در صورتي بايد حرف أو را قبول كرد كه دو مرد
عادل گفته أو را تصديق نمايند.
(مسأله 2741) اگر وصيت كند چيزى از مال أو براى كسى بأشد و آن كس پيش از
آن كه قبول كند يا رد نمايد بميرد ورثه أو به جاى أو مىباشند، بنابر أين اگر موصى بعد
از آن كس مرده بأشد و ورثه آن شخص وصيت را رد نكرده اند مىتوانند آن چيز را قبول
نمايند ولى أين حكم در صورتي است كه وصيت كننده از وصيت خود برنگردد و اگر نه
حقي به آن چيز ندارند.
481

احكام ارث
(مسأله 2742) كساني كه بواسطة خويشى ارث مىبرند سه گروه هستند.
گروه أول: پدر و مادر و أولاد ميت است، و با نبودن أولاد، أولاد أولاد هر چه
پائين روند هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مىبرد، و تا يك نفر از أين گروه
هست گروه دوم ارث نمىبرند.
گروه دوم: جد يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ و خواهر و برادر است،
و با نبودن برادر و خواهر أولاد ايشان هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است ارث مىبرد.
و تا يك نفر از أين گروه هست گروه سوم ارث نمىبرند.
گروه سوم: عمو و عمه و دائى و خاله و أولاد آنان است. و تا يك نفر از عموها
و عمه‌ها و دائىها و خاله‌هاى ميت زنده اند، أولاد آنان ارث نمىبرند ولى اگر ميت
عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته بأشد ارث به پسر عموى پدر و مادرى
مىرسد، و عموى پدرى ارث نمىبرد.
(مسأله 2743) اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود ميت و أولاد آنان و أولاد أولاد
آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر ميت ارث مىبرند، و اگر اينها نباشند
اولادشان ارث مىبرند، و اگر اينها هم نباشند عمو و عمه و دائى و خاله جد و جده ميت
ارث مىبرند، و اگر اينها هم نباشند اولادشان ارث مىبرند.
(مسأله 2744) زن و شوهر به تفصيلي كه در ارث زن و شوهر گفته مىشود از
يكديگر ارث مىبرند.
ارث گروه أول
(مسأله 2745) اگر وارث ميت فقط يك نفر از گروه أول بأشد، مثلا پدر يا مادر يا
يك پسر يا يك دختر بأشد همه مال ميت به أو مىرسد و اگر پسر و دختر باشند مال را
482

طورى قسمت مىكنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.
(مسأله 2746) اگر وارث ميت فقط پدر و مادر أو باشند، مال سه قسمت مىشود
دو قسمت آن را پدر و يك قسمت آن را مادر مىبرد، ولى اگر ميت دو برادر يا چهار
خواهر يا يك برادر و دو خواهر داشته بأشد كه همه آنان مسلمان و آزاد وپدرى
باشند، يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى بأشد خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى بأشد
يا نه اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد اينها ارث نمىبرند، اما بواسطة بودن اينها مادر يك
ششم مال را مىبرد و بقيه را به پدر مىدهند.
(مسأله 2747) اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك دختر بأشد چنانچه ميت دو
برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته بأشد، مال را پنج قسمت
مىكنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مىبرد و اگر دو برادر يا
چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته بأشد، مال را شش قسمت مىكنند
پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مىبرد و يك قسمت باقيمانده را
چهار قسمت مىكنند يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مىدهند و در نتيجه
مال ميت را 24 قسمت مىكنند 15 قسمت آن را به دختر و پنج قسمت آن را به پدر و چهار
قسمت آن را به مادر مىدهند.
(مسأله 2748) اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يك پسر باشند مال را شش
قسمت مىكنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مىبرد. و اگر
چند پسر يا چند دختر باشند آن چهار قسمت را بطور مساوى بين خودشان قسمت
مىكنند، و اگر پسر و دختر باشند آن چهار قسمت را طورى تقسيم مىكنند كه هر پسر
دو برابر يك دختر ببرد.
(مساله 2749) اگر وارث ميت فقط پدر يا مادر و يك يا چند پسر باشند مال را
شش قسمت مىكنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مىبرد. و اگر
چند پسر باشند آنان پنج قسمت را بطور مساوى تقسيم مىنمايند.
(مساله 2750) اگر وارث ميت فقط پدر يا مادر با پسر و دختر باشند مال را شش
483

قسمت مىكنند يك قسمت آن را پدر يا مادر مىبرد و بقيه را طورى قسمت مىكنند كه هر
پسر دو برابر دختر ببرد.
(مسأله 2751) اگر وارث ميت فقط پدر يا مادر و يك دختر باشند مال را چهار
قسمت مىكنند يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مىبرد.
(مسأله 2752) اگر وارث ميت فقط پدر يا مادر و چند دختر باشند مال را پنج
قسمت مىكنند يك قسمت را پدر يا مادر مىبرد و چهار قسمت را دخترها بطور
مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
(مسأله 2753) اگر ميت أولاد نداشته بأشد نوه پسرى أو اگر چه دختر بأشد سهم
پسر ميت را مىبرد و نوه دخترى أو اگر چه پسر بأشد سهم دختر ميت را مىبرد، مثلا اگر
ميت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته بأشد مال را سه قسمت
مىكنند يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مىدهند.
ارث گروه دوم
(مسأله 2754) گروه دوم از كساني كه بواسطة خويشى ارث مىبرند جد يعنى
پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ و برادر و خواهر ميت است و اگر برادر و خواهر
نداشته بأشد اولادشان ارث مىبرند.
(مسأله 2755) اگر وارث ميت فقط يك برادر يا يك خواهر بأشد همه مال به أو
مىرسد و اگر چند برادر پدر و مادرى يا چند خواهر پدر و مادرى باشند مال بطور
مساوى بين آنان قسمت مىشود، و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند هر
برادرى دو برابر خواهر مىبرد، مثلا اگر دو برادر و يك خواهر پدرى و مادرى دارد مال
را پنج قسمت مىكنند هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را مىبرد.
(مسأله 2756) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد برادر و خواهر پدرى كه
از مادر با ميت جدا است ارث نمىبرد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى ندارد،
484

چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته بأشد همه مال به أو مىرسد و اگر چند
برادر يا چند خواهر پدرى داشته بأشد، مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود،
و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته بأشد هر برادر دو برابر خواهر مىبرد.
(مسأله 2757) اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى بأشد كه از
پدر با ميت جدا است همه مال به أو مىرسد. و اگر چند برادر مادرى يا چند خواهر
مادرى يا چند برادر و خواهر مادرى باشند مال بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود.
(مسأله 2758) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و يك
برادر يا يك خواهر مادرى داشته بأشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند و مال را
شش قسمت مىكنند يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى و بقيه را به برادر و خواهر
پدر و مادرى مىدهند و هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
(مسأله 2759) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و چند
برادر و خواهر مادرى داشته بأشد برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند و مال را سه
قسمت مىكنند يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى بطور مساوى بين خودشان
قسمت مىكنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مىدهند و هر برادر دو برابر
خواهر مىبرد.
(مسأله 2760) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر مادرى يا
يك خواهر مادرى بأشد، مال را شش قسمت مىكنند يك قسمت آن را برادر يا خواهر
مادرى مىبرد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مىدهند و هر برادر دو برابر خواهر مىبرد.
(مسأله 2761) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر
مادرى بأشد، مال را سه قسمت مىكنند يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى بطور
مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مىدهند و هر برادر
دو برابر خواهر مىبرد.
(مسأله 2762) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن أو بأشد زن ارث خود را
به تفصيلي كه در ارث زن و شوهر گفته مىشود مىبرد و خواهر و برادر بطورى كه در
485

مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مىبرند، و نيز اگر زنى بميرد و وارث أو فقط خواهر
و برادر و شوهر أو بأشد شوهر نصف مال را مىبرد و خواهر و برادر بطورى كه در مسائل
پيش گفته شد ارث خود را مىبرند، و با آن كه زن يا شوهر ارث مىبرد از سهم برادر
و خواهر مادرى چيزى كم نمىشود، ولى از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى
كم مىشود، مثلا اگر وارث ميت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر
و مادرى أو بأشد نصف مال به شوهر مىرسد و يك قسمت از سه قسمت أصل مال را
به برادر و خواهر مادرى مىدهند و آنچه مىماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است
پس اگر همه مال أو شش هزار تومان بأشد سه هزار تومان به شوهر و دو هزار تومان
به برادر و خواهر مادرى و يك هزار تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مىدهند.
(مسأله 2763) اگر ميت خواهر و برادر نداشته بأشد سهم ارث آنان را به
اولادشان مىدهند، و سهم برادر زاده و خواهر زاده مادرى بطور مساوى بين آنان
قسمت مىشود، و از سهمي كه به برادر زاده و خواهر زاده پدرى يا پدر و مادرى مىرسد
بنابر مشهور هر پسر دو برابر دختر مىبرد ولى احتياط واجب آن است كه مصالحه
نمايند.
(مسأله 2764) اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است چه پدرى بأشد يا
مادرى همه مال به أو مىرسد، و با بودن جد ميت پدر جد أو ارث نمىبرد، و اگر وارث
ميت فقط جد و جده پدرى بأشد مال سه قسمت مىشود دو قسمت را جد و يك قسمت
را جده مىبرد. و اگر جد و جده مادرى بأشد مال را بطور مساوى بين خودشان قسمت
مىكنند.
(مسأله 2765) اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدرى و يك جد يا جده
مادرى بأشد، مال سه قسمت مىشود دو قسمت را جد يا جده پدرى و يك قسمت را
جد يا جده مادرى مىبرد.
(مسأله 2766) اگر وارث ميت جد و جده پدرى و جد و جده مادرى بأشد، مال
سه قسمت مىشود يك قسمت آن را جد و جده مادرى مىبرد، و بنابر مشهور بطور
486

مساوى بين خودشان قسمت مىكنند، و دو قسمت آن را به جد و جده پدرى مىدهند
و جد دو برابر جده مىبرد.
(مسأله 2767) اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده مادرى أو
بأشد، زن ارث خود را به تفصيلي كه بعد گفته مىشود مىبرد و يك قسمت از سه قسمت
أصل مال را بجد و جده مادرى مىدهند، و بنابر مشهور بطور مساوى بين خودشان
قسمت مىكنند و بقيه را بجد و جده پدرى مىدهند، و جد دو برابر جده مىبرد. و اگر
وارث ميت شوهر و جد و جده بأشد شوهر نصف مال را مىبرد و جد و جده بدستورى كه
در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مىبرند.
(مسأله 2768) در اجتماع برادر يا خواهر يا برادرها و خواهرها با جد يا جده يا
أجداد يا جدات چند صورت است:
(أول) أين كه هر يك از جد يا جده و برادر يا خواهر همه از طرف مادر باشند
در أين صورت مال بين آنها بطور مساوى تقسيم مىشود اگر چه از حيث مرد و زن
بودن مختلف باشند.
(دوم) أين كه همه آنها از طرف پدر باشند در أين صورت مال بين آنها نيز بطور
مساوى تقسيم مىشود در فرضى كه همه ذكور و يا همه إناث باشند، و اگر مختلف باشند
پس هر مرد دو برابر زن مىبرد.
(سوم) أين كه هر يك از جد يا جده از طرف پدر بأشد و برادر يا خواهر از طرف
پدر و مادر بأشد، جد و يا جده از طرف پدر ارث نمىبرد و تقسيم در أين صورت مانند
صورت دوم است.
(چهارم) أين كه أجداد يا جدات بعضي از آنها پدرى بأشد و بعضي مادرى چه
أين كه همه شان ذكور باشند، يا إناث يا مختلف، و برادرها يا خواهرها نيز چنين باشند
در أين صورت از براى خويشان مادرى از برادرها و خواهرها و أجداد وجدات يك
سوم از تركه است و به طور مساوى بين آنها تقسيم مىشود اگر چه مختلف باشند از
جهت ذكورت وانوثت و از براى خويشان پدرى دو سوم از تركه است كه به هر مردى
487

دو برابر زن داده مىشود و اگر اختلاف بين آنها نباشد و همه ذكور و يا همه إناث باشند
بطور مساوى بين آنها تقسيم مىشود.
(پنجم) أين كه جد يا جده از طرف پدر با برادر يا خواهر از طرف مادر جمع
شود در أين صورت برادر يا خواهر در فرضى كه يكى بأشد يك ششم از مال را مىبرد،
و اگر متعدد باشند يك سوم را بطور مساوى بين شان تقسيم مىنمايند و باقيمانده مال
جد يا جده است و اگر جد و جده هر دو باشند جد دو برابر جده مىبرد.
(ششم) أين كه جد يا جده از طرف مادر با برادر از طرف پدر جمع شود در أين
صورت از براى جد يا جده يك سوم است، اگر چه يكى بأشد و دو سوم آن از براى
برادر است اگر چه نيز يكى بأشد، و اگر با آن جد يا جده خواهر از طرف پدر بأشد، در
صورتي كه يكى بأشد نصف را مىبرد و اگر متعدد بأشد دو سوم را مىبرند، و در هر
صورت از براى جد و يا جده يك سوم است، و بنابر أين اگر خواهر يكى شد يك ششم
از تركه زائد از فريضة مىماند و احتياط واجب در آن مصالحه است.
(هفتم) أين كه أجداد يا جدات بعضي از آنها پدرى و بعضي از آنها مادرى و با
آنها برادر يا خواهر پدرى بأشد، چه أين كه يكى بأشد يا متعدد، در أين صورت از براى
جد يا جده مادرى يك سوم است و با تعدد بنابر مشهور بطور مساوى بين آنها تقسيم
مىشود اگر چه اختلاف داشته باشند از حيث ذكورت وانوثت و از براى جد يا جده
پدرى و برادر يا خواهر پدرى دو سوم باقيمانده تركه است، و با اختلاف از حيث
ذكورت وانوثت با تفاضل و بدون اختلاف بطور مساوى قسمت مىشود و اگر با آن
أجداد يا جدات برادر يا خواهر مادرى بأشد از براى جد يا جده مادرى با برادر يا
خواهر مادرى يك سوم است كه بنابر مشهور بطور مساوى بين آنها تقسيم مىشود
اگر چه از حيث ذكورت وانوثت اختلاف داشته باشند و از براى جد و يا جده پدرى
دو سوم است و بين آنان در صورت اختلاف با تفاضل و الا بطور مساوى تقسيم
مىشود.
(هشتم) أين كه برادرها يا خواهرها بعضي از آنها پدرى و بعضي از آنها مادرى
488

و با آنها جد يا جده پدرى بأشد، در أين صورت از براى برادر يا خواهر مادرى يك
ششم تركه است، اگر يكى بأشد و يك سوم از آن است اگر متعدد باشند و به طور مساوى
بين آنها تقسيم مىشود، و از براى برادر يا خواهر پدرى با جد يا جده پدرى باقي آن
تركه است و به طور مساوى بين آنها تقسيم مىشود در صورتي كه اختلاف از حيث
ذكورت وانوثت نداشته باشند و در صورت اختلاف به تفاضل بين آنها تقسيم مىشود
و اگر با آن برادرها يا خواهرها جد يا جده مادرى بأشد از براى جد يا جده مادرى با
برادر يا خواهر مادرى تماما يك سوم است، و بنابر مشهور بطور مساوى بين آنها
تقسيم مىشود، و از براى برادر يا خواهر پدرى دو سوم است و بين آنها در صورت
اختلاف از حيث ذكورت وانوثت با تفاضل و در صورت عدم اختلاف بطور مساوى
تقسيم مىشود.
(مسأله 2769) در صورتي كه ميت برادر يا خواهر دارد برادر زاده يا خواهر زاده
أو ارث نمىبرد. ولى أين حكم در جائى كه ارث برادر زاده يا خواهر زاده با برادر يا
خواهر مزاحمت نكند جارى نيست، مثلا اگر ميت برادر پدرى و جد مادرى داشته
بأشد برادر پدرى دو ثلث و جد مادرى يك ثلث ارث مىبرد و در أين صورت اگر ميت
پسر برادر مادرى نيز داشته بأشد پسر برادر با جد مادرى در ثلث شريك مىباشند.
ارث گروه سوم
(مسأله 2770) گروه سوم عمو و عمه و دائى و خاله و أولاد آنان است به تفصيلي كه
گفته شد كه اگر از طبقه أول و دوم كسى نباشد اينها ارث مىبرند.
(مسأله 2771) اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است چه پدر و مادرى
بأشد يعنى با ميت از يك پدر و مادر بأشد يا پدرى بأشد يا مادرى همه مال به أو
مىرسد، و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند مال
بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادرى
489

يا همه پدرى باشند، مشهور أين است عمو دو برابر عمه مىبرد، مثلا اگر وارث ميت دو
عمو و يك عمه بأشد مال را پنج قسمت مىكنند يك قسمت را به عمه مىدهند و چهار
قسمت را عموها بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
(مسأله 2772) اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى باشند
مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر عمو و عمه مادرى باشند بنابر
احتياط مصالحه نمايند.
(مسأله 2773) اگر وارث ميت عمو و عمه بأشد و بعضي پدرى و بعضي مادرى
و بعضي پدر و مادرى باشند عمو و عمه پدرى ارث نمىبرند و مشهور أين است كه اگر
ميت يك عمو يا يك عمه مادرى دارد مال را شش قسمت مىكنند يك قسمت را به عمو
يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى و در فرض نبودن آنان به عمو و عمه
پدرى مىدهند. و اگر هم عمو و هم عمه مادرى دارد مال را سه قسمت مىكنند دو
قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى و در فرض نبودن آنان به عمو و عمه پدرى و يك
قسمت را به عمو و عمه مادرى مىدهند، و بنابر احتياط عمو و عمه مادرى مصالحه
نمايند.
(مسأله 2774) اگر وارث ميت فقط يك دائى يا يك خاله بأشد همه مال به أو
مىرسد، و اگر هم دائى و هم خاله بأشد و همه پدر و مادرى يا پدرى يا مادرى باشند مال
بطور مساوى بين آنان قسمت مىشود.
(مسأله 2775) اگر وارث ميت فقط يك يا چند دائى يا يك يا چند خاله مادرى
و دائى و خاله پدر و مادرى و دائى و خاله پدرى بأشد، دائى و خاله پدرى ارث نمىبرد
و بعيد نيست بقيه در تقسيم با همديگر مساوى باشند.
(مسأله 2776) اگر وارث ميت يك يا چند دائى يا يك يا چند خاله يا دائى
و خاله و يك يا چند عمو يا يكى يا چند عمه يا عمو و عمه بأشد مال را سه قسمت
مىكنند يك قسمت را دائى يا خاله يا هر دو بقيه را عمو يا عمه يا هر دو مىبرد.
(مسأله 2777) اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه بأشد، چنانچه
490

عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند بنابر مشهور مال را سه قسمت مىكنند، يك
قسمت را دائى يا خاله مىبرد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه مىدهند. بنابر
أين مال به نه سهم تقسيم مىشود سه سهم را به دائى يا خاله و چهار سهم را به عمو، و دو
سهم را به عمه مىدهند.
(مسأله 2778) اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه
مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى بأشد، بنابر مشهور مال را سه قسمت مىكنند
يك قسمت آن را به دائى يا خاله مىدهند، و بقيه ورثه دو قسمت باقيمانده را به تفاضل
بين خودشان تقسيم مىكنند.
(مسأله 2779) اگر وارث ميت چند دائى و چند خاله بأشد كه همه پدر و مادرى يا
پدرى يا مادرى باشند، و عمو و عمه هم داشته بأشد، مال سه سهم مىشود دو سهم آن را
بدستورى كه گفته شد بين عمو و عمه قسمت مىكنند و يك سهم آن را دائيها و خاله‌ها
بطور مساوى بين خودشان قسمت مىنمايند.
(مسأله 2780) اگر وارث ميت دائى يا خاله مادرى و چند دائى و خاله پدر
و مادرى، يا پدرى تنها در صورتي كه پدرى و مادرى نباشد و عمو و عمه بأشد، مال سه
سهم مىشود، دو سهم آن را بدستورى كه سابقا گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت
مىكنند، و بنابر احتياط بقيه ورثه در تقسيم يك سهم باقيمانده با هم مصالحه نمايند.
(مسأله 2781) اگر ميت عمو و عمه و دائى و خاله نداشته بأشد مقداري كه به عمو
و عمه مىرسد به أولاد آنان و مقداري كه به دائى و خاله مىرسد به أولاد آنان داده مىشود.
(مسأله 2782) اگر وارث ميت عمو و عمه و دائى و خاله پدر و عمو و عمه و دائى
و خاله مادر أو باشند، بنابر مشهور مال سه سهم مىشود يك سهم آن را عمو و عمه و دائى
و خاله مادر ميت بطور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و دو سهم ديگر آن را سه
قسمت مىكنند يك قسمت را دائى و خاله پدر ميت بطور مساوى بين خودشان
قسمت مىنمايند و دو قسمت ديگر آن را نيز بطور مساوى به عمو و عمه پدر ميت
مىدهند.
491

ارث زن و شوهر
(مسأله 2783) اگر زنى بميرد و أولاد نداشته بأشد نصف همه مال را شوهر أو
و بقيه را ورثه ديگر مىبرند، و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر أولاد داشته بأشد چهار
يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مىبرند.
(مسأله 2784) اگر مردى بميرد و أولاد نداشته بأشد چهار يك مال أو را زن،
و بقيه را ورثه ديگر مىبرند، و اگر از آن زن يا از زن ديگر أولاد داشته بأشد هشت يك
مال را زن و بقيه را ورثه ديگر مىبرند، و زن از زمين خانه و باغ و زراعت و زمينهاى
ديگر ارث نمىبرد، نه از خود زمين و نه از قيمت آن، و نيز از خود هوائي خانه مانند بنا
و درخت ارث نمىبرد ولى از قيمت آنها ارث مىبرد، و هم چنين است درخت و زراعت
و ساختمانى كه در زمين باغ و زراعت و زمينهاى ديگر است.
(مسأله 2785) اگر زن بخواهد در چيزهائى كه از آنها ارث نمىبرد مانند زمين
خانه مسكونى تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و جايز نيست كه ورثه تا
سهم زن را نداده اند در چيزهائى كه زن از قيمت آنها ارث مىبرد مانند بنا و درخت
بدون اجازه أو تصرف كند.
(مسأله 2786) اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند بايد حساب
كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند چقدر ارزش دارند و سهم
زن را از قيمت آن بدهند.
(مسأله 2787) مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد، و آجر و چيزهائى
كه در آن به كار رفته در حكم ساختمان است.
(مسأله 2788) اگر ميت بيش از يك زن داشته بأشد، چنانچه أولاد نداشته بأشد
چهار يك مال و اگر أولاد داشته بأشد هشت يك مال به شرحي كه گفته شد بطور
مساوى بين زنهاى أو قسمت مى شود، اگر چه شوهر با همه يا بعض آنان نزديكى
492

نكرده بأشد، ولى اگر در مرضى كه در آن مرض از دنيا رفته زنى را عقد كرده و با أو
نزديكى نكرده است، آن زن از أو ارث نمىبرد و حق مهر هم ندارد.
(مسأله 2789) اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بميرد، شوهرش
اگر چه با أو نزديكى نكرده بأشد از أو ارث مىبرد.
(مسأله 2790) اگر زن را به ترتيبي كه در احكام طلاق گفته شد طلاق رجعي
بدهند، و در بين عده بميرد، شوهر از أو ارث مى برد. و نيز اگر شوهر در بين آن عده
بميرد زن از أو ارث مىبرد. ولى اگر بعد از گذشتن عده يا در عده طلاق بائن يكى از
آنان بميرد ديگرى از أو ارث نمىبرد.
(مسأله 2791) اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن
دوازده ماه هلالي بميرد زن با سه شرط از أو ارث مىبرد:
(أول) آن كه در أين مدت شوهر ديگر نكرده بأشد و در صورتي كه شوهر كرده
بأشد احتياط أين است كه صلح نمايند.
(دوم) بواسطة بي ميلى به شوهر مالى به أو نداده بأشد كه به طلاق دادن راضى شود
بلكه اگر چيزى هم به شوهر ندهد، ولى طلاق به تقاضاى زن بأشد باز هم ارث بردنش
اشكال دارد.
(سوم) شوهر در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده بواسطة آن مرض
بميرد، و اگر در آن مرض به جهت ديگرى بميرد احتياط أين است كه مصالحه نمايند،
ولى اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود زن از أو ارث نمىبرد.
مسائل متفرقة ارث
(مسأله 2792) قرآن و انگشتر و شمشير ميت و لباسهائى را كه پوشيده مال پسر
بزرگتر است، و اگر ميت از سه چيز أول بيشتر از يكى دارد مثلا دو قرآن يا دو انگشتر
دارد احتياط واجب آنست كه پسر بزرگ در آنها با ورثه ديگر صلح كند.
493

(مسأله 2793) اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى بأشد مثلا از دو زن أو در يك
وقت دو پسر به دنيا آمده بأشد بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را بطور
مساوى بين خودشان قسمت كنند.
(مسأله 2794) اگر ميت قرض داشته بأشد چنانچه قرضش به اندازه مال أو يا
زيادتر بأشد بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مساله پيش گفته شد
به قرض أو بدهند، و اگر قرضش كمتر از مال أو بأشد بايد از آن چهار چيزى هم كه به
پسر بزرگتر مىرسد به نسبت به قرض أو بدهند مثلا اگر همه دارائى أو شصت تومان
است و به مقدار بيست تومان آن از چيزهائى است كه مال پسر بزرگتر است و سى تومان
هم قرض دارد پسر بزرگ بايد به مقدار ده تومان از آن چهار چيز را بابت قرض ميت
بدهد.
(مسأله 2795) مسلمان از كافر ارث مىبرد ولى، كافر اگر چه پدر يا پسر ميت
مسلمان بأشد از أو ارث نمىبرد.
(مسأله 2796) اگر كسى يكى از خويشان خود را عمدا و به ناحق بكشد از أو ارث
نمىبرد، ولى اگر از روى خطا بأشد مثل آن كه سنگ را به هوا بيندازد و اتفاقا به يكى از
خويشان أو بخورد و أو را بكشد از أو ارث مىبرد، ولى ارث بردن أو از دية قتل كه بعدا
گفته مىشود محل اشكال است.
(مسأله 2797) هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند براى بچه أي كه در شكم است
كه اگر زنده به دنيا بيايد ارث مىبرد، در صورتي كه احتمال بيشتر از يكى نرود سهم
يك پسر را كنار مىگذارند و زيادى را ورثه بين خود تقسيم مىكنند ولى اگر احتمال
بدهند بيشتر از يكى است بنابر مشهور سهم دو پسر را كنار بگذارند.
494