الكتاب: مناسك حج (فارسي)
المؤلف: الشيخ محمد تقي بهجت
الجزء:
الوفاة: معاصر
المجموعة: فقه الشيعة ( فتاوى المراجع )
تحقيق:
الطبعة: الأولى
سنة الطبع: ١٤١٥
المطبعة: مهديه
الناشر:
ردمك:
ملاحظات:

مناسك حج
كه مطابق است با فتاوى
حضرت آية الله حاج شيخ محمد تقي
بهجت
دام ظله الشريف على رؤوس المسلمين
بسم الله الرحمن الرحيم
عامل به اين رساله به شهادت بعضى افاضل
مطابق با نظريات احقر است معذور است انشاء الله
الاقل محمد تقي البهجة
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين و صلى الله على خير خلقه
وافضل بريته محمد وعترته الطاهرين واللعنة
الدائمة على أعدائهم أجمعين.
و بعد اين رساله‌اى است در مناسك حج كه اغلب مسائل
مورد ابتلا را در بردارد و رساله منظم و مرتبى است كه
فهميدن و مراجعه به آن آسان است اميدواريم خداوند متعال
اين عمل را ذخيره آخرت ما قرار دهد. و مؤمنين و
مراجعة كنندگان بوسيله آن بهره مند شوند.
1

وجوب حج
بر هر مكلفى از زن و مرد و خنثى كه داراى شرايط ذيل باشد
حج واجب است، و وجوبش از كتاب و سنت قطعى ثابت
شده و حج يكى از اركان دين و وجوبش از ضروريات است
و ترك آن با اعتراف به ثبوتش از گناهان بزرگ است همچنان كه
انكار اصل فريضه در صورتى كه مستند به شبهه نباشد كفر
است خداوند متعال در كتاب مجيد خود فرموده:
" و لله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا و من كفر
فإن الله غنى عن العالمين ". يعنى خداوند متعال حج بيت را
بر كسانى كه مستطيع و متمكن از رفتن به سوى او هستند واجب
فرموده، و هر كس از اين واجب رو گرداند و منكر آن شود
(به‌ خود ضرر زده است) و خداوند از تمام موجودات بىنياز
است.
و شيخ كلينى - عليه الرحمة - به طريق معتبر از حضرت صادق
- سلام الله عليه - روايت نموده كه آن حضرت فرمود
: هر كس از دنيا برود و حجة الاسلام را به جا نياورده باشد،
بدون اين كه محتاج يا بيمار شده باشد كه از آن باز ماند يا آن كه
حكومت از رفتنش جلوگيرى كرده باشد چنين كس در حال
مردن يهودى يا نصرانى خواهد بود.
اين آية كريمه و اين حديث شريف در اهميت حج و وجوبش
كافى است، و روايات بسيارى در اين دو موضوع وارد شده كه
2

اين مختصر گنجايش آنها را ندارد و از جهت اختصار به همين
قدر اكتفا شد
بدان كه حج واجب بر مكلف در اصل شريعت، يك مرتبه در
تمام عمر است، و آن را حجة الاسلام مىنامند.
مسأله 1 - وجوب حج پس از تحقق شرايطش فورى است و
بايد در اولين سال استطاعت انجام شود، و اگر كسى از روى
نافرمانى و عصيان، يا به جهت عذرى آن را ترك كرد در سال آينده
و هم چنين سالهاى بعد واجب خواهد شد و تأخير آن بدون عذر
حرام است و تكرار اين تاخير در سالها بدون توسيط توبه از
گناهان كبيره مثل ترك حج است.
مسأله 2 - هر گاه استطاعت حاصل شد و بجا آوردن حج
متوقف بر مقدمات و تهيه وسائلى بود بايد فورا به تحصيل آن
پرداخته و خود را آماده و مهيا نمايد، و هر گاه قافله هاى
متعددى باشد كه يكى پس از ديگرى حركت مىكنند، پس
مكلف اگر اطمينان دارد با اولين قافله اگر حركت ننمايد
مىتواند با قافله بعدى به حج برسد تأخير جايز است، بنا بر اظهر و
الا بايد در اولين فرصت حركت كند.
مسأله 3 - هر گاه متمكن از رفتن با اولين كاروان و قافله بود
و نرفت به اعتماد اين كه با تأخير نيز حتما درك خواهد كرد، ولى
اتفاقا با قافله بعدى نتوانست برود، يا آن كه به علت تأخير، حج را
درك ننمود، حج بر ذمه‌اش واجب و مستقر خواهد بود،
3

هر چند در تأخير معذور باشد.
شرايط وجوب حج
شرط اول: بلوغ: پس بر غير بالغ اگر چه نزديك
به بلوغ باشد حج واجب نيست و چنانچه بچه‌اى حج بجاى
آورد جاى حجة الاسلام را نمىگيرد هر چند حجش مشروع
مىباشد.
مسأله 4 - هر گاه نا بالغ به حج رود و قبل از احرام از ميقات
بالغ شود و مستطيع باشد، حجش بى اشكال حجة الاسلام
خواهد بود و چنانچه بعد از احرام بالغ شد به مجرد كمال اظهر
عدم وجوب تجديد نيت حجة الاسلام يا تجديد نيت احرام
است در صورت ادراك حج به نحو صحيح.
و در اجزاء عمره سابقه بر بلوغ از متمتع تامل است، و احوط
اعاده عمره است به قصد وظيفه بعد از اتمام حج اگر در ماه
هاى حج باشد.
مسأله 5 - هر گاه به عقيده اين كه هنوز بالغ نشده حج
استحبابى به جا آورد، و بعد از اداى حج معلوم شد كه بالغ
بوده، اين حج كافى از حجة الاسلام مىباشد
مسأله 6 - طفل مميز مستحب است و صحيح است حج نمايد و
در صحت آن اذن ولى معتبر نيست. و بنابر احوط اجازه ولى لازم
است در صورتى كه موجب تصرف در مال باشد.
4

مسأله 7 - مستحب است ولى طفل مميز (خواه پسر خواه
دختر باشد) او را محرم نمايد، به اين معنى كه جامه هاى احرام را به
او پوشانده و او را وادار به تلبيه گفتن نمايد، و تلبيه را به او تلقين
كند اگر قابل تلقين باشد، به اين معنى كه بتواند هر چه را به او بگويند
بگويد و الا خود به جاى او تلبيه بگويد و باز دارد او را از آنچه
بر محرم اجتناب از آن لازم است و جايز است كندن لباس او
را تا رسيدن به " فخ " تأخير بيندازد، اگر راهش از آن طرف
باشد، و او را وا دارد كه آنچه از اعمال حج را مىتواند به جا آورد،
و آنچه نمىتواند خود به نيابت او به جا آورد، و او را دور خانه خدا
طواف داده و بين صفا و مروه سعى دهد و در عرفات و مشعر
نيز وقوفش دهد و وادار كند رمى را شخصا انجام دهد اگر
بتواند، و الا خود به جاى او رمى كند و همچنين نماز طواف و
تقصير يا تراشيدن سر و بقيه اعمال و در صورت تمكن احوط
آنست كه در حال طواف هر دو طاهر باشند و نماز طواف را هر دو
بخوانند.
مسأله 8 - نفقه (هزينه) حج بچه، آنچه مازاد بر نفقه عادى
است بر ولى است نه بر خودش. بلى اگر حفظ بچه متوقف بر
همراه بردن او به سفر است، جائز است از مال خودش
خرجش كنند.
مسأله 9 - چنانچه بچه بوسيله ولى محرم شود پول قربانى
بچه بر ولى او است و نيز وجوب كفاره شكار، و ثبوت سائر
5

كفارات عمدى بر ولى خالى از وجه نيست.
شرط دوم: عقل است، بر ديوانه (هر چند ادوارى باشد)
حج واجب نيست. بلى اگر در ماه‌هاى حج، ديوانه عاقل شد و
مستطيع بود و تمكن از به جا آوردن اعمال حج داشت بر او
واجب مىشود، هر چند در اوقات ديگر ديوانه باشد.
شرط سوم: آزادى است پس بر مملوك (غلام زر خريد)
هر چند مستطيع و مأذون از طرف مولاى خود باشد، حج
واجب نيست. و هر گاه به اذن مولاى خود حج نمايد حجش
صحيح است، ولى كفايت از حجة الاسلام نمىكند و بعد از
آزادى چنانچه داراى شرايط باشد بايد دوباره حج نمايد.
شرط چهارم: استطاعت است و در آن چند چيز معتبر است:
اول: سعه وقت، به اين معنى كه وقت كافى براى رفتن به
مكه و به جا آوردن اعمال واجب در آن جا باشد. بنابر اين اگر
بدست آمدن مال وقتى باشد كه براى اين اعمال كافى نباشد يا
كافى باشد ولى با مشقت زياد كه عادة تحمل نشود واجب
نخواهد بود، و در چنين صورت واجب مال را تا سال بعد
نگهدارى نمايد. پس اگر استطاعت باقى بود حج در سال بعد
واجب خواهد بود و الا واجب نيست.
دوم: امنيت و سلامتى، به اين معنى كه در رفتن و بر گشتن و
بودن در آن جا، خطرى بر جان و مال و ناموسش نباشد،
همچنان كه مباشرت حج بر شخص مستطيعى شخصا
6

نمىتواند به جهت پيرى يا بيمارى يا عذر ديگرى به حج برود
واجب نيست ولى نايب گرفتن بر او واجب است على الاظهر
چنان كه خواهد آمد.
مسأله 10 - اگر براى حج دو راه باشد يكى مأمون و
بى خطر و ديگرى غير مأمون و با خطر، وجوب حج ساقط
نمىشود بلكه واجب است از راه بى خطر برود هر چند
دور باشد.
مسأله 11 - اگر در بلد خود مالى داشته باشد كه به حج رفتن
موجب تلف شود حج بر او واجب نخواهد بود، در صورتى كه ضرر
مجحف باشد و همچنين است اگر چيزى باشد كه شرعا مانع از
رفتن به حج باشد، چنانچه حج رفتن سبب ترك واجب اهم از
او شود، مانند نجات غريق يا نجات كسى از سوختن، يا آن كه
حجش متوقف بر اين باشد كه فعل حرامى انجام دهد كه
اجتناب از آن اهم از حج باشد، كه در تمام اين صور حج واجب نيست.
مسأله 12 - هر گاه با اين كه حجش مستلزم ترك واجب اهم
يا به جا آوردن فعل حرام باشد به حج رود، در اين صورت
هر چند از جهت ترك واجب يا فعل حرام معصيت كار
مىشود، ولى ظاهر اين است كه حجش مجزى از حجة الاسلام
خواهد بود، البته اگر شرايط ديگر را دارا باشد. و فرقى نيست
بين كسى كه حج از سالهاى قبل بر ذمه‌اش مستقر بوده و كسى
7

كه حج در همان سال استطاعت بر او واجب شده.
مسأله 13 - هر گاه در راه حج دشمنى باشد كه رفع او جز
به پرداخت مال زياد ممكن نباشد، پرداخت مال واجب نيست و
وجوب حج ساقط خواهد شد
مسأله 14 - هر گاه راه حج منحصر به دريا باشد، وجوب حج
ساقط نخواهد شد مگر در صورت ترس از غرق يا بيمارى و
چنانچه با ترس از اين چيزها حج نمود بنابر اظهر حجش
صحيح خواهد بود.
شرط سوم: زاد و راحله است، و معنى زاد، داشتن توشه راه است
كه آنچه در سفر محتاج است داشته باشد، يا پولى داشته باشد كه
توشه خود را تهيه نمايد، و معنى راحله، داشتن وسيله سوارى
كه بدان وسيله برود و برگردد. و لازم است زاد و راحله لايق
به حال شخص و مناسب شان او باشد.
مسأله 15 - داشتن راحله يا وسيله سوارى مختص به صورت
احتياج نيست، بلكه مطلقا شرط است هر چند محتاجش
نباشد، مانند اين كه بدون مشقت قدرت پياده روى داشته باشد،
و پياده روى هم منافى شرف و آبرويش نباشد.
مسأله 16 - ميزان و معيار در زاد و راحله وجود، فعلى آنها
نيست، و بر كسى كه مىتواند آنها را با كار و كاسبى مناسب شأن
تحصيل نمايد بدون مانع حج واجب است، بنابر اظهر، و فرقى
در اشتراط راحله بين دور و نزديك نيست.
8

مسأله 17 - استطاعتى كه در وجوب حج معتبر است
استطاعت از جايى است كه در او است نه از بلد و وطنش. پس
هر گاه مكلف مثلا براى تجارت يا غير آن به مدينه منوره يا جده
رفت، و در آنجا داراى زاد و راحله يا قيمت آنها باشد كه
بتواند با آن حج نمايد حج بر او واجب خواهد بود، هر چند اگر
در بلد خود مىبود مستطيع نمىشد.
مسأله 18 - اگر مكلف ملكى داشته باشد، و به قيمت خودش
فروش نرود، و چنانچه بخواهد حج نمايد بايد به كمتر از قيمت
بفروشد كه باعث ضرر كلى شود فروشش واجب نيست اما
اگر هزينه و مخارج حج بالا برود و به حد غير عقلائى نرسد و
مثلا كرايه ماشين در سال استطاعت گرانتر از سال بعد باشد،
تأخير جايز نيست و بايد همان سال برود.
مسأله 19 - داشتن هزينه بازگشت هنگامى معتبر است كه
مكلف قصد بازگشت به وطن خود را داشته باشد. اما اگر نخواسته
باشد برگردد، يا خواسته باشد در جاى ديگرى غير از وطن خود
ساكن شود، بايد هزينه رفتن به آن جا باشد، و دارا بودن
هزينه بازگشت به وطن لازم نيست. بلى اگر جايى كه مىخواهد
در آن جا بماند دور تر از وطنش باشد كه هزينه رفتن به آن جا بيشتر
از هزينه بازگشت به وطن باشد، در اين صورت داشتن هزينه تا
آنجا شرط نيست، بلكه داشتن هزينه بازگشت به وطن در وجوب
حج كافى است.
9

شرط چهارم: رجوع به كفايت است، يعنى شخص مكلف بايستى
طورى باشد كه پس از برگشتن از حج، بتواند خود و عائله خود
را اداره نمايد و دچار تهيدستى و فقر نگردد پس اگر داراى
مبلغى است كه وسيله كسب و سرمايه است كه چنانچه آن مبلغ را
صرف حج نمايد، پس از بازگشت محتاج خواهد بود و
بداند كه راه ديگرى براى زندگى مناسب شأن خود نخواهد
داشت بر چنين شخصى حج واجب نيست. پس از آنچه ذكر
شد ظاهر مىشود كه فروختن چيزهاى ضرورى زندگى مانند
منزل مناسب شأن و رختهائى كه براى زينت و آبرو دارد، و
اثاث منزل، و ابزار كار كه براى زندگى به آنها احتياج دارد و
مانند آنها، مثل كتاب نسبت به اهل علم كه براى تحصيلاتش لازم
است، واجب نيست، و خلاصه آنچه در زندگى انسان مورد
حاجت است و صرفش در راه حج سبب بيچارگى و مشقت
شود، فروشش واجب نيست. بلى ا گر آنها بيشتر از حاجتش
باشد واجب است مازاد را براى هزينه حج بفروشد. بلكه كسى
كه داراى منزلى است كه مثلا دويست هزار تومان مىارزد و
مىتواند آن را فروخته و منزل ديگرى به كمتر خريدارى نموده
و بدون مشقت در آن زندگى كند و تفاوت دو قيمت وافى
بهزينه حج و هزينه زندگى زن و بچه وى باشد لازم است اين
عمل را انجام داده و به حج برود
مسأله 20 - هر گاه انسان مالى داشته كه به جهت احتياج به آن
10

فروشش براى حج واجب نبوده، و بعدا از آن مستغنى شده و
ديگر حاجتى به آن ندارد، واجب است آن را فروخته و حج
نمايد، مثلا خانمى كه داراى زينت و زيورى بوده كه محل
حاجتش بوده، و فعلا به علت بزرگى و پيرى يا به علت ديگر مورد
حاجتش نيست، واجب است آن را فروخته و قيمتش را در راه حج
صرف نمايد.
مسأله 21 - هر گاه انسان منزل ملكى داشته و منزل
ديگرى نيز باشد كه مىتواند بدون ناراحتى و مشقت در آن
بنشيند و سكنى نمايد، مانند منزل وقفى كه منطبق بر او باشد
احتياط واجب است منزل خود را در صورتى كه قيمتش كفاف هزينه
حج را بدهد يا به ضميمه پولى كه دارد وافى شود، فروخته و
به حج برود، و اين حكم نسبت به كتابهاى علمى و ساير
وسائل زندگى نيز جارى است.
مسأله 22 - هر گاه كسى كه مقدارى پول داشته باشد كه كفاف
هزينه حج را مىدهد و خود احتياج به ازدواج يا خريد منزل براى
خود دارد يا محتاج به وسايل ديگرى است، در صورتى كه
صرف آن پول در راه حج سبب ناراحتى و مشقت در زندگى
وى شود، حج بر او واجب نمىشود، و چنانچه با آن پول به
حج برود مجزى از حجة الاسلام نيست و اگر سبب ناراحتى
نشود واجب مىشود.
مسأله 23 - هر گاه انسان طلبى دارد كه وقتش رسيده واجب
11

است مطالبه كند و چنان چه بدهكار بد حساب و بد بده باشد،
واجب است او را مجبور به پرداخت كند و اگر تحصيل آن متوقف
بر مراجعه به دادگاه اگر چه حاكم جور باشد لازم است مراجعه
نمايد و همچنين است اگر مدت طلب سر نرسيده ولى
چنان چه از بدهكار مطالبه شود خواهد پرداخت و اما اگر
بدهكار ندار يا بد حساب باشد و اجبارش غير ممكن يا باعث
ناراحتى و درد سر طلبكار شود، و يا مراجعه به حاكم موجب
ذلت و منقصت شأن او مىگردد، يا طلب هنوز مدت داشته
باشد و بدهكار قبل از وقت نمىپردازد، در اين چند صورت
حج واجب نمىشود و طلبكار مستطيع نمىگردد.
مسأله 24 - هر صاحب صنعتى مانند آهنگر و بنا و نجار و
خياط و مانند اينها از كسانى كه كسبشان كفاف مخارج خود و
عائله شان را مىدهد، در صورتى كه از بابت ارث يا غير آن مالى
به دست آورند كه جواب گوى مخارج حج و زندگىشان باشد در موقع
رفتن و برگشتن باشد، حج بر آنها واجب مىشود.
مسأله 25 - كسى كه از وجوه شرعيه مانند خمس و زكات و امثال
اينها زندگى خود را اداره مىكند و بر حسب عادت
مخارجش بدون مشقت مضمون و حتمى باشد، در صورتى كه
داراى مقدارى پول گردد كه وافى به هزينه حج و مخارج عيالش
باشد، حج بر او واجب مىشود. و همچنين است كسى كه
شخص ديگر در تمام مدت زندگى او، مخارجش را متكفل
12

باشد و همچنين كس كه اگر آنچه دارد در راه حج صرف كند
زندگى بعد از حجش با قبل از آن تفاوتى نكند.
مسأله 26 - در استطاعت ملكيت لازم و ثابت بنابر احتياط
شرط است، بنابر اين ملكيت متزلزل كافى نيست پس هر گاه
با كسى مصالحه‌اى كند كه طرف براى خود تا مدت معينى
خيار گذاشته باشد و مال المصالحه به مقدار مصارف حجش
باشد، حج بر او واجب نخواهد
بود و هم چنين است در هبه
جائزه.
مسأله 36 - بر مستطيع لازم نيست كه حتما از مال خود به
حج برود پس هر گاه به گدايى يا با مال ديگرى حج كند كافى
است بلى اگر جامه هاى احرام يا پول قربانيش غصبى باشد
كافى نخواهد بود.
مسأله 28 - تحصيل استطاعت به كسب يا غير آن واجب
نيست پس هر گاه كسى مالى به انسان هبه كند كه در صورت
قبول آن مستطيع خواهد شد، قبولش لازم نيست، و هم چنين
است اگر كسى از او بخواهد كه خود را براى خدمتى اجير كند
كه با اجرتش مستطيع خواهد شد، هر چند آن خدمت هم لايق
به حالش باشد. بلى اگر خود را اجير خدمت در راه حج نمود و
بدان مستطيع شد، حج بر او واجب خواهد شد. ليكن اگر شغل
او در غير حج خدمت، از قبيل خدمتى است كه به او در
حج واگذار مىشود با وثوق با شخص موجر اظهر تحقق
13

استطاعت و وجوب حج است.
مسأله 29 - اگر كسى خود را اجير نيابت حج كند و با پول
نيابت مستطيع شود در صورتى كه حج نيابى مقيد به همان سال
باشد حج نيابى را بايد مقدم بدارد. پس چنانچه استطاعتش تا
سال بعد باقى ماند، حج بر او واجب خواهد بود و چنانچه باقى
نماند، واجب نخواهد بود، و اما اگر حج نيابى مقيد به همان سال
نباشد، حج خود را مقدم بدارد.
مثال:
زيد به عمرو مىگويد مبلغ بيست هزار تومان دارم كه
مىخواهم براى پدر يا مادرم در حج نايب بگيرم و عمرو
حاضر مىشود براى اين عمل اجير شود، و فرض كنيم مصارف
حج ده هزار تومان است كه عمرو با اين مبلغ مىتواند دو مرتبه
حج كند، در اين صورت عمرو مستطيع خواهد شد. پس اگر
زيد حج را مقيد به همان سال نمود عمرو همان سال را به نيابت
پدر زيد حج مىنمايد و چنانچه استطاعتش تا سال بعد
باقى ماند، لازم است سال بعد براى خود حج نمايد و چنانچه
باقى نماند، چيزى بر او واجب نخواهد بود. ولى اگر زيد حج
پدر خود را به همان سال مقيد نكرد، عمرو بايد اول حج خود را
به جا آورده و سال بعد به نيابت پدر زيد حج نمايد.
مسأله 30 - هر گاه كسى مقدارى پول قرض كند كه آن پول
به مقدار مخارج حج باشد و قدرت پرداخت آن را بعد از آن
داشته باشد، حج بر او واجب خواهد بود.
14

مسأله 31 - هر گاه انسان هزينه حج را داشته باشد، و
بدهكار نيز باشد و صرف آن مقدار در راه حج منافى با
پرداخت بدهيش نباشد حج بر او واجب خواهد بود. و در
صورتى كه آن پول را صرف حج كند نخواهد توانست بدهى
خود را بپردازد، حج واجب نخواهد بود، و فرقى نيست بين
اين كه بدهى وقتش رسيده باشد يا هنوز مدت داشته باشد، و بين
اين كه بدهى قبل از بدست آوردن آن پول باشد يا بعد از آن.
مسأله 32 - هر گاه انسان خمس يا زكات بدهكار باشد، و
مقدارى پول داشته باشد كه اگر خمس يا زكات را بدهد ما بقى
كفاف هزينه حج را نخواهد داد، واجب است خمس يا زكات را
بدهد و حج بر او واجب نخواهد بود.
و فرقى نيست بين آن كه خمس يا زكات در عين مالش
باشد يا بر ذمه‌اش.
مسأله 33 - كسى كه حج بر او واجب شده و خمس يا زكات
يا حقوق واجب ديگر بدهكار است، لازم است آنها را بدهد،
و تا آنها را نپرداخته جايز نيست به حج برود. مگر اين كه
صاحبش مطالبه ننمايد بلكه راضى به بقاء در ذمه باشد پس بنابر
عدم فعليت وجوب اداء مگر بعد از مطالبه و با وجود محل
براى اداء داشتن مقدار كافى براى حج، استطاعت است و حج
واجب است.
مسأله 34 - هر گاه انسان مقدارى پول داشته باشد، و نداند
15

كه كفاف مخارج حج را مىدهد يا نه حج بر او واجب نيست
و لازم نيست فحص و تحقيق كند، هر چند فحص و تحقيق
احوط مگر اين كه عسر و حرج باشد.
مسأله 35 - هر گاه انسان مالى دارد كه در دسترسش نيست
و به تنهايى يا با مالى كه در دسترسش است كفاف مخارج حج را
مىدهد، اگر نتواند در آن مال هر چند با وكالت دادن
در فروشش باشد تصرف كند، حج بر او واجب نخواهد بود، و
چنانچه بتواند واجب خواهد بود.
مسأله 36 - هر گاه انسان مالى داشته باشد كه كفاف هزينه
حج را بدهد، مىتواند قبل از حركت قافله آن را در مصارف
خود خرج كند هر چه ديگر نتواند به حج برود ولى در صورتى كه
آن مال را بطور نسيه تا زمان بعد از حج بفروشد و منظور فرار
از استطاعت باشد احتياط اين است كه اقدام به اين عمل
ننمايد.
مسأله 37 - ظاهر اين است كه مالك بودن زاد و راحله معتبر
نيست. پس هر گاه نزد انسان مالى باشد كه تصرفش در آن جايز
باشد، حج بر او واجب مىشود البته در صورتى كه كفاف
مخارج حج را بدهد و شرايط ديگر را نيز دارا باشد.
مسأله 38 - همچنان كه داشتن توشه و وسيله سوارى و
مخارج حج براى رفتن در اول لازم است، براى برگشتن و تا
آخر نيز لازم است. يعنى بايد انسان داراى آنها باشد چه هنگام
16

رفتن و چه هنگامى كه مشغول اعمال حج است و چه هنگام
بازگشت به وطن. پس اگر مالى كه داشت در بلد خودش يا در
راه تلف شد حج بر او واجب نخواهد بود و اين امر كشف
مىكند از اين كه از اول استطاعت نداشته. و مانند اين است هر گاه
بدهى قهرى پيدا كند. مثل اين كه از روى خطا مال كسى را تلف
كند و اگر دارايى خود را صرف حج نمايد، نتواند عوض او را
به صاحبش بدهد. بلى تلف كردن عمدى وجوب حج را از بين
نمىبرد بلكه حج بر او مستقر خواهد بود و لازم است حج را
هر چند به سختى و گدايى باشد به جا آورد اينها كه گفته شد فقط
در مورد تلف زاد و راحله است. و اما تلف مالى كه در بلد
خود براى زندگى جا گذاشته، كاشف از اين نيست كه از اول
مستطيع نبوده، بلكه در اين صورت حجش كافى و بعد از آن
حجى بر او نيست.
مسأله 39 - اگر انسان مالى داشته باشد كه به مقدار مصارف
حج باشد ولى عقيده‌اش اين بوده كه كافى نيست، يا غفلت
داشته، يا غافل از وجوب حج بوده غفلتى كه معذور بوده،
حج بر او واجب نيست. و اما اگر شك داشته يا غافل از وجوب
حج باشد و منشأ غفلتش تقصير بوده سپس دانست يا يادش
آمد بعد از آن كه مالش تلف شده و متمكن از حج نشد،
ظاهر اين است كه حج بر ذمه وى مستقر شده اگر داراى ساير
شرايط بوده.
17

مسأله 40 - همچنان كه استطاعت به داشتن زاد و
راحله محقق مىشود، به بذل، يعنى كسى مصارف و هزينه
حج را به انسان بدهد، نيز محقق مىشود. و در بذل فرقى
نيست بين آن كه يك نفر تمام مخارج را بدهد يا چند نفر كه
هر كدام قسمتى را به عهده بگيرند. و چنانچه كسى را دعوت به
حج نموده و ملتزم به زاد و راحله و مخارج زندگى عائله وى
شوند با وثوق به بذل كننده حج بر او واجب مىشود. و
در صورت عدم قبول حج بر او مستقر شده و بايد در سال آينده
و يا سال جارى در صورت امكان ولو با قرض به حج برود و
همچنين است اگر به او مالى داده شود كه در حج صرف نمايد
و آن مال كفاف هزينه حج و زندگى عائله وى را بدهد. و فرقى
بين اباحه (در اختيار گذاشتن) و تمليك و دادن عين مال يا
قيمت آن نيست. مثل اين كه شخصى ماشين خود را كه مثلا
بيست هزار تومان ارزش دارد در اختيار انسان گذاشته يا
مىبخشد كه آن را در راه حج صرف كند يا قيمت آن را به انسان
به همين منظور مىپردازد.
مسأله 41 - هر گاه شخصى براى شخصى مالى وصيت كند
كه با آن مال حج نمايد، در صورتى كه آن مال به مقدار هزينه
حج و خرج زندگى عائله وى باشد، پس از مردن موصى حج
بر موصى له واجب مىشود. و هم چنين است اگر شخصى مالى را
براى حج وقف يا نذر يا وصيت نمايد، و متولى وقف آن مال را
18

به انسان بذل نمايد حج بر او واجب خواهد بود.
مسأله 42 - رجوع به كفايت كه معناى آن در شرط چهارم
بيان شد، در استطاعت بذلى شرط نيست. بلى داشتن مؤنه عيال
تا وقت رجوع شرط است مگر آن كه با نرفتن حج نيز عيال او در
مضيقه بسر برد و رفتن حج تأثيرى در اين جهت نداشته باشد و
همچنين اگر انسان مالى از خود داشته باشد كه كمتر از مصارف
و هزينه حج است و شخصى كمبود او را بذل نمايد، واجب
است قبول كند ولى در اين صورت رجوع به كفايت شرط
است. مثلا انسان ده هزار تومان دارد و مصارف حج پانزده
هزار تومان است و اگر خواسته باشد رجوع به كفايت كند بايد
بيست هزار تومان داشته باشد، در صورتى كه باذل پنج هزار
تومان به عنوان كمبود به او بدهد، چون رجوع به كفايت ندارد حج
واجب نخواهد بود، ولى اگر باذل ده هزار تومان بدهد واجب
مىشود.
مسأله 43 - اگر شخصى مالى به انسان هبه نمايد
(ببخشد) كه با آن به حج برود، قبول آن واجب نيست و در
صورت قبول استطاعت بذليه محقق مىشود، و همچنين است
اگر واهب (بخشنده) اختيار را به انسان بدهد و بگويد مىخواهى با اين مال حج برو و
نمىخواهى به حج نرو و يا مالى
را ببخشد و نامى از حج نبرد، قبولش واجب نيست. و اگر قبول
كرد حكم استطاعت ماليه را دارد.
19

مسأله 44 - در مسأله " 31 " گفته شد كه بدهكارى در يك
صورت مانع از استطاعت است در اينجا مىگوييم در استطاعت
بذلى، دين و بدهكارى مانع نيست. بلى اگر وقت پرداخت
بدهى سر رسيده باشد و طلبكار هم مطالبه كند و بدهكار
قدرت پرداخت بدهى خود را داشته باشد، اگر به حج نرود و
باذل مقدار قرض را نمىپردازد حج بر او واجب نخواهد شد.
مسأله 45 - هر گاه جماعتى مالى را در ميان بگذارند كه
فردى از اين جمع يا از جمع ديگر به حج برود، چنانچه يكى
سبقت و پيشدستى نموده و مال را برداشت و قبض نمود
تكليف از ديگران ساقط مىشود، و چنانچه همه بدون عذر
مشروع ترك كردند و هر يك از آنها با بذل مىتوانست قبض كند
حج بر همه واجب و مستقر مىشود.
مسأله 46 - با بذل، جز حجى كه وظيفه مبذول له بوده در
صورت استطاعت، واجب نمىشود. پس اگر وظيفه مبذول
له حج تمتع بوده و حج قران يا افراد (معناى اين دو بعدا
بيان خواهد شد) به او بذل شود، بر او واجب نيست قبول كند و
بالعكس يعنى كسى كه وظيفه‌اش حج قران يا افراد است
اگر مئونه حج تمتع به او بذل شود قبولش واجب نيست. و
همچنين است يعنى قبول واجب نيست بر كسى كه
حجة الاسلام را بجا آورده باشد. و اما كسى كه حجة الاسلام
بر ذمه وى آمده يعنى مستطيع شده و حج نرفته تا اين كه بىپول و
20

نا دار شده و به او بذل شود، قبولش واجب است. و
همچنين كسى كه حج بر او به نذر يا شبه آن واجب شده و
تمكن ندارد كه اين شخصى نيز در صورت بذل بايد قبول كند.
مسأله 47 - هر گاه به كسى پولى بذل شود كه با آن حج نمايد و
آن مال در بين راه تلف شد وجوب حج از او ساقط
مىشود. بلى اگر متمكن از ادامه سفر از مال خود باشد و يا مقارن تلف، شخصى بقيه
مخارج سفر را به او بذل كند واجب است ادامه بدهد و حج را به جا آورد و اين حج مجزى از حجة
الاسلام خواهد بود. چيزى كه هست در اين صورت وجوب
حج مشروط به رجوع به كفايت است، به اين معنى كه اگر اين
شخص پول خود را در راه حج صرف نمايد پس از بازگشت در
اداره زندگى خود و عائله درمانده نمىشود، ولى اگر بداند كه
درمانده مىشود ادامه سفر بر او واجب نخواهد بود.
مسأله 48 - در وجوب حج، بذل نقدى معتبر نيست يعنى
لازم نيست بخشنده مال را نقد بدهد. بلكه اگر او را وكيل كند كه از قبل
او پولى قرض كرده و به حج برود كه بعد خودش قرض را بپردازد
، حج بر او واجب مىشود.
مسأله 49 - ظاهر اين است كه پول قربانى نيز بر باذل يعنى
دهنده است. پس اگر مصارف حج را داد و پول قربانى را نداد، حج
بر گيرنده واجب نمىشود، مگر در صورتى كه خود توانايى خريد
آن را از مال خود داشته باشد، بلى اگر پرداخت
21

پول قربانى موجب سختى و حرج مالى او شود، قبول بر او واجب
نخواهد بود و اما كفارات ظاهر اين است كه بر گيرنده
واجب باشد نه بر دهنده.
مسأله 50 - حج بذلى يعنى حجى كه انسان با پول ديگرى كه به
او داده به جا آورد، كفايت از حجة الاسلام مىكند، و اگر گيرنده
پس از اين حج، خودش مستطيع شد ديگر حجى بر او واجب
نخواهد شد.
مسأله 51 - باذل (دهنده يا بخشنده مال) قبل از آن كه گيرنده
داخل احرام شود و بنا
با اظهر نفقه بازگشت از محل اعلام رجوع كه زائد بر نفقه وطن
است بر باذل است و اظهر عدم جواز رجوع است بعد از
احرام.
مسأله 52 - هر گاه به كسى از سهم سبيل الله زكات داده شود كه
در راه حج صرف نمايد حج بر او واجب است، ولى اگر از
سهم سادات، خمس يا از سهم فقرا، زكات داده شود و شرط شود
كه در راه حج صرف نمايد چنين شرطى صحيح نيست
پس حج هم واجب نمىشود.
مسأله 53 - چنانچه به انسان مالى داده شود و با او حج نموده
بعد معلوم شد كه آن مال غصبى بوده، اين حج مجزى از حجة
الاسلام نخواهد بود و مالك آن مال، حق دارد به دهنده يا گيرنده رجوج
22

نمايد. لكن اگر به گيرنده رجوع كرد، گيرنده به دهنده رجوع
مىكند اگر غصب بودن را نمىدانسته. و چنانچه مىدانسته مال
غصبى بوده و با آن به حج رفته، حق رجوع به دهنده ندارد.
مسأله 54 - اگر كسى براى خود بدون استطاعت يا به جاى
ديگرى تبرعا يا با اجاره حج نموده، حجش كفايت از
حجة الاسلام نمىكند پس در صورتى كه مستطيع شود بايد حج
را به جا آورد.
مسأله 55 - چنانچه كسى به اعتقاد اين كه مستطيع نيست، به
عنوان استحباب به حج رفت و قصد فرمانبردارى امر فعلى را نمود
بعدا معلوم شد مستطيع بوده حجش كفايت مىكند و حج ديگرى
بر او واجب نيست.
مسأله 56 - در صورتى كه زن مستطيع شود مىتواند بدون اذن
شوهر حج نمايد و اذن او شرط نيست، همچنان كه شوهر
نمىتواند زن خود را از حج واجب منع نمايد. بلى مىتواند در
صورتى كه وقت وسعت دارد او را نگذارد با اولين قافله حركت
كند و زنى كه از شوهر خود طلاق گرفته و طلاقش رجعى
است وعده او تمام نشده مانند زن شوهر دار است.
مسأله 57 - هنگامى كه بانوى واجب الحج شد، همراه داشتن
محرم با خود شرط نيست در صورتى كه مأمون بر نفس خود
باشد، و در صورتى كه مأمون نباشد و بر خود بترسد لازم است
محرمى همراه خود داشته باشد هر چند به اجرت باشد، البته
23

در صورتى كه متمكن از اجرت دادن باشد، و الا حج بر او واجب
نخواهد بود.
مسأله 58 - كسى كه نذر كرده است هر ساله روز عرفه حضرت
سيد الشهدا را در كربلا زيارت كند مثلا و بعد از اين نذر مستطيع
شود نذرش منحل و حج بر او واجب مىشود. و همچنين است
هر نذر كه مزاحم حج باشد.
مسأله 59 - شخص مستطيع در صورتى كه توانايى حج را
داشته باشد بايد شخصا به حج برود، و چنانچه كسى خواسته
باشد از قبل او تبرعا يا با اجرت حج نمايد، كفايت نمىكند.
مسأله 60 - كسى كه حج بر ذمه وى مستقر شده و شخصا
نتوانسته به علت بيمارى يا پيرى يا مانعى ديگر، حج را به جا آورد
يا حج نمودن برايش مشقت و حرج داشته و اميد بهبودى و توانايى
را بعد از آن ندارد، واجب است براى خود نايب بگيرد و همچنين
كسى كه دارا و ثروتمند است و توانايى مباشرت اعمال حج را
ندارد يا دشوار و با مشقت است بايد نايب بگيرد.
ليكن اظهر عدم وجوب فوريت نائب گرفتن است و اگر
در صورت استنابه رفع مانع بر خلاف غالب شد واجب است
اعاده بنا بر احتياط.
مسأله 61 - در صورتى كه نايب به جاى كسى كه توانايى
نداشت شخصا به حج برود، حج نمود ومنوب عنه در حالتى كه
عذرش باقى بود فوت نمود، حج نايب كفايت مىكند هر چند
24

حج بر ذمه وى مستقر بوده، در صورتى كه در حال يأس نائب
گرفته است. و در غير مأيوس احوط استنابه مجدد است و اما
اگر اتفاقا قبل از مردن عذر او بر طرف شد، پس احوط اين است
كه شخصا در صورت تمكن حج نمايد و چنانچه بعد از محرم
شدن نائب عذرش بر طرف شود بگونه‌اى كه منوب عنه بتواند
شخصا حج را بجا آورد پس بايد چنين كند و اظهر آن است كه
بر نائب واجب نيست عمل حج را تمام نمايد و بايد از احرام
محل شود.
مسأله 62 - كسى كه شخصا از حج نمودن معذور است و تمكن
نايب گرفتن هم ندارد، وجوب حج از او ساقط است، ولى واجب
است بعد از فوتش قضا شود در صورتى كه حج بر او مستقر بوده،
و اگر مستقر نبوده واجب نيست. و چنان كه متمكن از نايب گرفتن
بوده و نايب نگرفت تا فوت نمود، واجب است از قبل او قضايش
به جا آورده شود.
مسأله 63 - اگر استنابت واجب شد، و نايب نگرفت، بنا بر اظهر
جايز است شخصى تبرعا از قبل او حج به جا آورد ليكن
بنا بر احوط بدون اذن براى فراغ از ذمه، كفايت نمىكند، و نايب
گرفتن بر خودش واجب است.
مسأله 64 - در نايب گرفتن كفايت مىكند كه از ميقات نايب
بگيرد و واجب نيست از بلد خود نايب بگيرد.
مسأله 65 - كسى كه حج بر ذمه‌اش مستقر بوده، اگر بعد از
25

احرام در حرم بميرد كفايت از حجة الاسلام مىكند، خواه حجش
حج تمتع خواه قران خواه افراد باشد. و اگر فوتش در اثناى عمره
تمتع بوده، كفايت از حجش نيز مىنمايد، و قضا از او واجب
نيست و اگر قبل از آن بميرد قضا واجب مىشود، هر چند فوتش
بعد از احرام و قبل از دخول حرم يا بعد از دخول حرم بدون احرام
باشد، و ظاهر اين است كه اين حكم اختصاص به حجة الاسلام
دارد، و كسى كه بعد از احرام در حرم
بميرد و حج از سالهاى پيش بر ذمه اش مستقر نبوده بى اشكال حج
وى كفايت از حجة الاسلام مىكند، و اما اگر قبل از دخول
در حرم بميرد ظاهر اين است قضا ساقط است.
مسأله 66 - هر گاه كافرى كه مستطيع بوده مسلمان شود حج بر
او واجب مىشود، ولى چنانچه پس از زوال استطاعت مسلمان
شود، حج بر او واجب نخواهد بود
مسأله 67 - حج بر مرتد (كسى كه از دين اسلام برگشته) واجب
مىشود، ولى در حال ارتداد چنانچه حج نمايد حجش صحيح
نخواهد بود. و هر گاه توبه كرد و حج نمود حجش صحيح خواهد
بود، اگر چه مرتد فطرى باشد بنابر اقوى.
مسأله 68 - مسلمان غير شيعه چنانچه به حج رفته سپس شيعه
شود اعاده حج بر او واجب نيست، در صورتى كه حج را بر طبق
مذهب خود يا مذهب شيعه به طرز صحيح به جا آورده باشد.
26

مسأله 69 - هر گاه حج بر كسى واجب شد، و در به جا آوردنش
اهمال و تأخير كرد تا استطاعتش از بين رفت، واجب است حج را
به هر ترتيبى شده بجا آورد، حتى اگر به سختى و گدايى باشد
البته به حد عسر و حرج نرسد. و چنانچه قبل از حج بميرد
واجب است از تركه وى حج را قضا نمايد. و چنانچه كسى تبرعا
بدون اجرت به جاى او حج نمايد صحيح و كافى است.
وصيت به حج
مسأله 70 - كسى كه حجة الاسلام بر ذمه‌اش مىباشد هنگامى
كه مرگش نزديك شود واجب است وصيت كند كه حجش را به جا
آورند. پس اگر مرد حجش از اصل تركه داده مىشود اگر چه
وصيت نكرده باشد. و هم چنين است (يعنى حجش از اصل تركه
خارج مىشود) در صورتى كه وصيت نموده ولى مقيد به ثلث
خود نكرده است. و اگر وصيت نموده و مقيد به ثلث هم نموده،
پس اگر ثلثش (يك سوم دارايىاش) وافى به مخارج حج باشد
واجب است حج را از ثلث اخراج نمايند، و بر ساير چيزهايى كه
وصيت كرده مقدم است، و چنانچه ثلث به مقدار مصارف و هزينه
حج نباشد، لازم است كمبود را از اصل تركه تكميل نمايند.
مسأله 71 - كسى كه بميرد و حجة الاسلام بر ذمه وى
27

باشد و نزد شخصى وديعه و امانتى داشته باشد، و اين
شخص علم يا اطمينان داشته باشد كه چنانچه آن وديعه را به ورثه‌اش
برگرداند حج را بجا نخواهد آورد، مىتواند بلكه لازم
است با اجرة المثل استيجار حج نمايد، و چنانچه چيزى زياد
آمد زيادى را به ورثه او بدهد، والحاق خوف به اطمينان خالى
از وجه نيست فرقى نيست بين آن كه شخص به جاى
او حج نمايد يا ديگرى را اجير كند كه به جاى صاحب مال حج
نمايد و دور نيست ملحق به وديعه باشد هر مالى كه ميت نزد
ديگرى داشته باشد، از قبيل عاريه يا اجاره يا غصب يا طلب
و غير اينها.
مسأله 72 - كسى كه بميرد و حجة الاسلام بر ذمه وى باشد و
مقروض هم باشد و خمس و زكات نيز بر ذمه داشته باشد و تركه او
كفاف تمام اينها را ندهد اگر مالى كه خمس يا زكات به او تعلق
گرفته موجود باشد بايد خمس و زكات را بپردازد و چنانچه
خمس و زكات بذمه وى منتقل شده تخصيص حج به اقرب طرق
آن به مقدار وافى به حج و صرف زائد در ساير ديون خالى از
وجه نيست.
مسأله 73 - كسى كه مرده و حجة السلام بر او بوده، ورثه پيش
از استيجار براى حج مىتوانند در تركه تصرف كنند،
در صورتى كه قصد استيجار داشته باشند.
28

مسأله 74 - كسى كه فوت كرده و حجة الاسلام بر او هست و
تركه وى به مقدار هزينه حج نيست، واجب است در صورتى كه
بدهى يا خمس و زكات دارد در آنها صرف شود، و چنانچه
بدهكارى ندارد تركه براى ورثه است و واجب نيست كمبود هزينه
حج را از مال خود تكميل نمايند.
مسأله 75 - چنانچه كسى فوت كند و حجة الاسلام بر ذمه وى
باشد، واجب نيست از وطن و بلد وى نايب بگيرند بلكه نايب
گرفتن از ميقات كافى است. نزديكترين ميقات به مكه در صورت
امكان كافى است. مگر آن كه حج شخص نائب
متوقف بر حج بلدى باشد و يا آن كه وصيت به حج بلدى شده
باشد كه در اين موارد نيز از اصل تركه مخارج آن تامين
مىگردد و در غير اين موارد مخارج زائد بر ميقات بايد از ثلث
پرداخت شود و احوط و اولى اين است كه اگر مال گنجايش
داشته باشد از وطن نايب گرفته شود، ولى اجرت بيشتر از
ميقات بر ورثه صغار واجب نيست.
مسأله 76 - كسى كه بميرد و حجة الاسلام بر ذمه وى باشد،
واجب است در همان سال فوتش نايب بگيرند و اگر در همان سال
استيجار و نايب گرفتن از ميقات ممكن نباشد لازم است از بلد وى
نايب بگيرند و هزينه اين نايب گرفتن از اصل تركه است. و تأخير
انداختن تا سال بعد جايز نيست، هر چند معلوم باشد كه نايب
گرفتن از ميقات در سال بعد
29

ممكن است.
مسأله 77 - كسى كه مرده و حجة الاسلام بر ذمه وى بوده و يا
اين كه وصيت كرده از ثلث او حج ندبى به جا آورند ولى
به جهت عوارض سال نائبى پيدا نشود مگر به بيشتر از مقدار
معمول، واجب است به نايب گرفته شود، تأمل است.
مسأله 78 - اگر كسى بميرد و بعضى از ورثه وى اقرار كنند كه
حجة الاسلام بر متوفى بوده و ديگران يعنى ساير ورثه منكر آن
باشند، بر اقرار كننده بجز پرداخت مقدارى كه
به سهم وى تعلق مىگيرد واجب نيست، پس چنانچه اين مقدار
كفاف هزينه حج را نمود هر چند با تكميل متبرع يا به نحو ديگر
واجب است نائب گرفته شود، و چنانچه به هيچ نحوى
كفاف هزينه حج را ندهد نائب گرفتن واجب
نمىشود و بر اقرار كننده واجب نيست كمبود را از سهم
خود تكميل نمايد.
مسأله 79 - كسى كه مرد و حجة الاسلام بر ذمه دارد، چنانچه
شخصى تبرعا به جاى او حج نمود بر ورثه واجب نيست برايش
نايب بگيرند بلكه مقدار هزينه حج هم باز گشت به ورثه خواهد
نمود
مسأله 80 - كسى كه حجة الاسلام بر ذمه داشته و وصيت
نموده كه از بلدش نايب گرفته شود، واجب است از بلد نايب
گرفته شود، ولى مازاد بر اجرت ميقات از ثلث خارج
30

مىشود و چنانچه فقط وصيت به حج نموده و چيزى تعيين نكند به نايب
گرفتن از ميقات اكتفا مىشد، مگر در صورتى كه قرينه‌اى باشد
كه مراد وى استيجار و نايب گرفتن از بلد باشد، مثل اين كه
مقدارى از مال را تعيين كند كه مناسب حج بلدى باشد.
مسأله 81 - هر گاه وصيت به حج بلدى باشد، ولى وصى يا
وارث كسى را از ميقات اجير نمايد، ذمه ميت با عمل اجير از
حج فارغ مىشود بنا بر اظهر.
مسأله 82 - چنانچه وصيت به حج بلدى از غير بلد خود نمايد،
مثلا يك تهرانى وصيت كند كه از مشهد مقدس برايش نايب
بگيرند، عمل به اين وصيت واجب است و مازاد بر اجرت حج
ميقاتى از ثلثش اخراج مىشود.
مسأله 83 - اگر وصيت كند كه براى حجة الاسلام نايب گرفته
شود و اجرت را نيز تعيين نموده باشد، عمل به اين وصيت واجب
است و هزينه اش از اصل مال برداشته مىشود، در صورتى كه بيش از اجرة المثل نباشد، و اگر بيش از آن بود تفاوتش از ثلث
خواهد بود.
مسأله 84 - هر گاه وصيت كند كه از مال معينى براى او حج داده
شود و وصى دانست كه در آن مال خمس يا زكات است
واجب است اول خمس يا زكات آن مال را داده و باقيمانده را
صرف در راه حج نمايد. و چنانچه كفاف مصارف حج را
31

ننمود، لازم است
كمبود از اصل تركه برداشته شود. اين در صورتى است كه حجى
كه وصيت نموده حجة الاسلام باشد و اگر حجة الاسلام نبوده
باقيمانده در خيرات ديگر صرف شود.
مسأله 85 - در صورتى كه نايب گرفتن براى حج از قبل مرده به
وصيت يا غير وصيت واجب شده باشد، كسى كه واجب بود نايب
بگيرد سهل انگارى واهمال نموده و مالى كه براى حج در نظر
گرفته شده بود تلف شد، اين شخص ضامن خواهد بود و بر او
واجب است كه از مال خود برايش نايب بگيرد.
مسأله 86 - در صورتى كه ثبوت و استقرار حج بر ذمه ميت
معلوم و به جا آوردندش مشكوك باشد، واجب است از قبل او
بجا آورده شود وهزينه‌اش از اصل مال اخراج مىگردد.
مسأله 87 - به مجرد اجير گرفتن ذمه ميت برى نمىشود. پس
اگر دانسته شود كه اجير به جهت عذر يا بدون آن حج را به جا
نياورده، واجب است دوباره اجير گفته شود و مخارج از اصل مال
خارج و برداشت مىشود. و در صورتى كه اجرت اولى از مال
ميت بوده و پس گرفتنش ممكن باشد، لازم است پس گرفته شود.
مسأله 88 - چنانچه چندين اجير پيدا شود، احوط مستحب اين است كه كسى
را كه كمتر از ديگران اجرت مىگيرد اجير نمايند
32

در صورتى كه اجرت به مال خود ميت باشد، هر چند اظهر جواز استيجار
اجيرى است كه از حيث فضيلت و شرف مناسب حال ميت باشد
پس مىتوان او را به مبلغ بيشترى اجير نمود.
مسأله 89 - اجير گرفتن از بلد يا ميقات تابع تقليد يا اجتهاد
وارث است نه خود ميت. پس چنانچه عقيده ميت وجوب حج
بلدى بوده و عقيده وارث جواز استيجار از ميقات باشد، بر وارث
واجب نيست از بلد ميت اجير بگيرد مگر وصيت كرده
باشد از بلد.
مسأله 90 - هر گاه حجة الاسلام بر ذمه ميت باشد وتركه‌اى
نداشته باشد، بر وارث واجب نيست كه براى او اجير بگيرد بلى
مستحب است اين عمل را انجام دهد.
مسأله 91 - هر گاه ميت وصيت به حج بنمايد اگر دانسته شود
كه حجى كه وصيت كرده حجة الاسلام بوده، لازم است هزينه آن
از اصل مال برداشت شود مگر در صورتى كه خودش تعيين كرده
باشد از ثلث برداشته شود و اما اگر دانسته شود كه حجى كه
وصيت نموده حجة الاسلام نيست يا شك در آن حاصل شود، در
اين صورت هزينه حج از ثلث برداشته مىشود.
مسأله 92 - هر گاه وصيت به حج نموده و شخص
بخصوصى را براى بجا آوردن حج تعيين كرده لازم است
33

عمل به وصيت شود، پس اگر آن شخص قبول نكرد مگر اين كه بيشتر از مقدار متعارف
به او بدهند، مقدارى زيادى از ثلث برداشت مىشود، و چنانچه آن
هم ممكن نباشد، ديگرى را به همان مقدار متعارف اجير نمايند.
مسأله 93 - هر گاه وصيت به حج نموده و اجرتى تعيين كند كه
هيچ كس به آن رغبت نداشته باشد يعنى كمتر از مقدار متعارف
باشد، پس اگر حجى كه وصيت نموده حجة الاسلام باشد، لازم
است كمبود از اصل تركه برداشته شود، و چنانچه حجة الاسلام
نباشد وصيت باطل مىشود و اجرتى كه براى حج تعيين شده
صرف خيرات و مبرات مىگردد.
مسأله 94 - اگر كسى منزل خود را فروخته به يك مبلغى مثلا، و
با مشترى شرط كرده كه پول منزل را پس از مردنش صرف در حج
از قبلش بنمايد.
پول منزل از تركه خواهد بود پس اگر آن حج حجة الاسلام
بوده، شرط مزبور لازم شده و واجب است پول منزل صرف
اجرت حج شد در صورتى كه بيش از مقدار متعارف نباشد و
چنانچه بيش متعارف باشد مقدار متعارف از اصل تركه و مازاد بر
آن از ثلث حساب مىشود و اگر حج حجة الاسلام نبوده، باز هم
شرط لازم است و تمام پول حج از ثلث خارج مىشود و چنانچه
ثلث كمتر از آن پول باشد، شرط مذكور در مازاد بر ثلث لازم نخواهد
بود.
34

مسأله 95 - هر گاه شخصى مثلا منزل خود را به ديگرى
مصالحه كند به شرط آن كه پس از مردنش براى او حج به جا آورد،
چنين شرطى صحيح و لازم خواهد بود و آن خواهد بود و آن منزل از ملك مصالح
و شرط كننده خارج شده و از تركه محسوب نخواهد بود هر چند
آن حج مستحبى باشد و حكم وصيت شامل آن منزل نخواهد شد،
و هم چنين است اگر منزل خود را به ديگرى واگذار و تمليك نمايد
به شرط آن كه بعد از مردنش آن را فروخته و قيمتش را صرف حج
براى او بنمايد تمام اينها صحيح و لازم خواهد بود، هر چند چيزى
كه شرط شده عمل مستحبى باشد و ورثه حقى در آن منزل
نخواهد داشت. و اگر طرف مقابل از عمل به شرط تخلف نمود،
حق به هم زدن معامله به ورثه منتقل نمىشود و نمىتوانند اسقاط
كنند اين خيار را كه حق ميت بوده. و اين حق به حاكم شرع منتقل
مىشود و بعد از فسخ، آن مال صرف در چيزى كه شرط شده
مىشود، و چنانچه چيزى زياد آمد در خيرات و مبرات صرف
خواهد شد.
مسأله 96 - هر گاه وصى بميرد و دانسته نشود كه براى حج
موصى قبل از مردن اجير گرفته يا نه در صورتى كه حج حجة
الاسلام بوده واجب نيست از تركه اش اجير گرفته شود در صورتى كه بعد از مرگ موصى يك سال يا بيشتر گذشته باشد
ولى احتياط در اجير گرفتن است و اگر حجة الاسلام نبوده از
35

ثلثش بايد اجير گرفته شود و چنانچه وجهى كه
بابت حج در نظر بوده وصى آن را قبض كرده و موجود باشد، اخد
مىشود چنانچه احتمال برود كه وصى از مال خود اجير گرفته و بعدا
مال موصى را براى خود به جاى او برداشته هر چند موجود
نباشد در اين صورت ضمانتى بر وصى نخواهد بود زيرا كه احتمال مى رود بدون
تفريط نزد او تلف شده باشد.
مسأله 97 - چنانچه مالى كه براى حج در نظر گرفته شده
بدون سهل انگارى در نگهدارى در دست وصى تلف شود وصى
ضامن نخواهد بود و واجب است از بقيه تركه اجير گرفته شود در
صورتى كه حج وصيت شده حجة الاسلام باشد. و چنانچه حجة
الاسلام نباشد از بقيه ثلث بايد اجير گرفته شود. و چنانچه بقيه بين
ورثه تقسيم شده باشد، از هر يك به نسبت پس گرفته مىشود. و
همچنين است اگر كسى براى حج اجير شده و قبل از به جا آوردن
حج بميرد وتركه‌اى نداشته باشد يا داشته ولى گرفتن از آن ممكن
نباشد، كه در اين صورت مانند فرض قبلى بايد از تركه خود ميت
يا ثلثش بر دارند.
مسأله 98 - هر گاه مال قبل از اجير گرفتن در دست وصى تلف
شود و دانسته نشود كه تلف در اثر سهل انگارى بوده، جايز نيست
تاوان از وصى گرفته شود.
مسأله 99 - اگر كسى وصيت كند كه فلان مقدار مال در
36

غير حجة الاسلام صرف شود، و احتمال برود كه آن مقدار بيشتر از
ثلث است، جايز نيست تمام آن صرف شود.
احكام نيابت
مسأله 100 - در نايب چند چيز معتبر است.
اول: بلوغ، يعنى نايب بايد بالغ باشد. پس حج بچه نا بالغ به
جاى ديگرى كفايت نمىكند، البته در حجة الاسلام و حج هاى
واجب ديگر، اگر آن بچه مميز باشد كه خوب و بد را تشخيص دهد.
خالى از رجحان نيست كه نيابت وى صحيح باشد اگر
قائل به مشروعيت عبادت صبى مميز باشيم.
دوم: عقل، يعنى نايب بايد عاقل باشد، پس نيابت ديوانه از
ديگرى صحيح نخواهد بود، خواه ديوانه هميشگى يا ادوارى (گاه
به گاه) باشد اگر عمل در وقت ديوانگى باشد. و اما نايب شدن
سفيه عيبى ندارد در صورتى كه اجير نشده باشد ولى در صورت
مأذون بودن از ولى در اجير شدن اشكال ندارد.
سوم: ايمان، يعنى نايب بايد مؤمن (علاوه بر خدا و پيغمبر،
دوازده امام را نيز قبول داشته) باشد.
پس نيابت غير مؤمن كافى نيست، هر چند عمل را بر طبق مذهب
ما بجا آورد.
چهارم: آن كه ذمه نايب در سال نيابت مشغول به حج واجب
كه وجوب آن منجز و حتمى باشد مثل وجوب حج به سبب
استطاعت يا نذر و شبه آن نباشد و اظهر آن است كه در صورت
37

تخلف از اين شرط حج او صحيح است اگر چه خلاف كرده
است و در صورتى كه جاهل به وجوب باشد يعنى نداند كه حج بر خودش واجب است يا
مىدانسته ولى غافل بوده است و فراموش كرده، كه در اين دو صورت
نيابت وى عيبى ندارد. و اين شرط شرط صحت اجاره است نه
شرط صحت حج نايب. پس هر گاه در حالى كه حج بر خودش
واجب بود و از قبل ديگرى و به نيابت او حج نمايد اظهر آن است كه حج او صحيح
است وذمه منوب عنه برى شده است، ولى نايب اجرتى را كه
قرار داده شده مستحق نخواهد
بود بلكه مستحق اجرة المثل خواهد بود (اجرة المثل يعنى نرخ متعارف).
مسأله 101 - وقتى ذمه منوب عنه فارغ وبرئ مىشود كه يقين
حاصل شود كه نايب عمل را به طور صحيح به جا آورده و نايب
حتما بايد اعمال حج و احكامش را به خوبى بداند، هر چند با
ارشاد و راهنمايى ديگرى در هر عمل باشد. همچنان كه بايستى
مورد وثوق و اطمينان باشد، اگر چه عادل نباشد.
مسأله 102 - نايب شدن غلام زر خريد از شخص آزاد عيبى
ندارد، اگر آن نيابت به اذن آقا و اربابش باشد.
مسأله 103 - نيابت شخص بالغ و عاقل از بچه نا بالغ مميز و
ديوانه عيبى ندارد. بلكه اگر حج بر ذمه ديوانه در حال افاقه واجب
شده و در حال ديوانگى مرده باشد، لازم و واجب است
38

برايش اجير بگيرند كه حج نمايد.
مسأله 104 - همجنس و همانند بودن نايب و منوب عنه لازم
نيست و نيابت مرد از زن و بالعكس صحيح است.
مسأله 105 - نايب گرفتن صروره (كسى كه هنوز حج نرفته)
براى صروره و غير صروره عيبى ندارد، خواه نايب يا منوب عنه
مرد باشد يا زن. بلى نايب گرفتن صروره
مكروه است، به خصوص در صورتى كه نايب زن و منوب عنه مرد
باشد اگر چه با داشتن بعض مرجحات ديگر از قبيل فقاهت و
تقوى و كمالات ديگر جانب رجحان تقويت مىيابد و از مرجوحيت بيرون مىآيد و يك مورد مستثنى است و كراهت ندارد و آن موردى است
كه منوب عنه مرد و زنده باشد و نتواند حجة الاسلام را به جا آورد،
در اين صورت احتياط لزومى اين است كه نايب، صروره و مرد
باشد.
مسأله 106 - منوب عنه بايد مسلمان باشد، و نيابت از كافر
به احتمال حصول تخفيف عذاب محل تامل است. پس هر گاه كافر مستطيعى بميرد و وارث مسلمان
باشد، واجب نيست براى او نايب بگيرد و ناصبى (كسى كه دشمن
اهل بيت و ائمه باشد) مانند كافر است. و در غير ناصبى از فرق مخالفين صحت
نيابت مؤمن از آنها هم محل تأمل است.
مسأله 107 - نيابت از قبل شخص زنده در حج مستحبى
39

عيبى
ندارد، خواه مفت و مجانى باشد خواه به اجاره، و هم چنين در حج
واجب در صورتى كه خودش معذور از مباشرت عمل باشد چنان
كه گذشت. و در غير اين مورد نيابت از زنده جايز نيست و اما
نيابت از مرده در هر حال و به هر نحو جايز است، خواه نيابت تبرعا
و مجانى باشد خواه به اجاره و خواه حج واجب باشد يا مستحب.
مسأله 108 - نيابت در صورتى صحيح است كه منوب عنه
معين و مشخص باشد به هر نحوى كه شد و لازم نيست نامش بر
زبان آورده شود اگر چه مستحب است ولى قصد نيابت
لازم است.
مسأله 109 - همچنان كه نيابت به تبرع و اجاره صحيح است به
جعاله و شرط ضمن عقد و مانند اينها نيز صحيح است. جعاله اين
است كه شخصى به ديگرى بگويد اگر بجاى من يا فلان كس حج
به جا آوردى، فلان مبلغ را به تو مىدهم. شرط ضمن العقد اين
است كه در ضمن عقد معامله، مثلا فروش منزل يا مغازه، شرط
كند كه از قبل من يا فلان كس حج به جا بياورى.
مسأله 110 - كسى را كه در ترك بعضى از اعمال حج يا در به جا
نياوردن آن به طور صحيح معذور باشد بنابر احتياط با تمكن
از استيجار غير معذور نمىتوان اجير نمود، بلكه
اگر چنين شخصى تبرعا به نيابت ديگرى حج نمود، اكتفا كردن به
عملش مشكل است بلى اگر در به جا آوردن كارهاى كه بر محرم حرام
40

است معذور باشد، مثل اين كه مضطر به تظليل (زير سايه
رفتن) باشد اجير گرفتن يا نايب گرفتن چنين شخصى عيبى ندارد.
مسأله 111 - هر گاه نايب پيش از محرم شدن بميرد، ذمه منوب
عنه فارغ و برى نمىشود و لازم و واجب است دوباره برايش نايب
گرفته شود، و چنانچه پس از احرام و دخول در حرم بميرد كفايت از منوب عنه مىكند،
و اگر مردنش قبل از دخول حرم باشد اقرب و اظهر آن است كه كفايت نمىكنند و در اين مورد فرقى بين
حجة الاسلام و غير آن نيست. و همچنين فرقى نيست بين اين كه
نيابت به مزد و اجرت باشد يا به تبرع و مجان.
مسأله 112 - هر گاه اجير بعد از محرم شدن بميرد تمام اجرت
را مستحق خواهد شد، در صورتى كه بر تفريغ ذمه ميت اجير شده
باشد و اما اگر اجير بر به جا آوردن اعمال شده باشد، اجرت
مقدارى را كه به جا آورده مستحق مىشود. و چنانچه قبل از احرام
بميرد، چيزى مستحق نخواهد بود. بلى اگر مقدمات عمل داخل
اجاره باشد، هر مقدار از مقدمات را كه انجام داده باشد اجرت
همان مقدار را مستحق مىشود.
و اگر براى نفس عمل حج اجير شده است استحقاق نسبت
به اجرة المثل نسبت به آنچه انجام شده بعيد نيست.
مسأله 113 - هر گاه براى حج بلدى اجير شده و راهى تعيين
نشده باشد، اجير مخير است از هر راهى كه دلش
41

خواست برود. و چنانچه راهى تعيين شده باشد، عدول از آن راه به راه ديگرى
جايز نيست. در صورت اماره معتبره بر تعلق
غرض خصوصى به آن طريق مخصوص پس اگر از راه ديگرى رفته و اعمال را به جا آورد،
چنانچه راه تعيين شده، به طور شرطيت بوده اجير تمام اجرت را
مستحق شده و مستأجر خيار فسخ دارد (يعنى مىتواند معامله را به
هم بزند) و در صورت به هم زدن، اجرة المثل (مزد مانند عمل) را به
اجير مىدهد. و چنانچه در نظر گرفتن، آن راه به نحو جزئيت بوده (يعنى
رفتن از آن راه را جز عمل دانسته)، در اين صورت نيز مستأجر حق
فسخ (به هم زدن معامله را دارد) و اگر فسخ نكرد اجير اجرت مقرر را به
مقدارى كه عمل نموده مىبرد و نسبت به مقدارى كه مخالفت نموده حقى ندار.
مسأله 114 - هر گاه شخصى خود را اجير از قبل ديگرى نمايد
كه شخصا عمل را در سال معينى به جا آورد، چنانچه خواسته
باشد از قبل ديگرى در همان سال اجير شود، اجاره وى صحيح
نخواهد بود. ولى چنانچه از قبل دو نفر در دو سال مختلف يا از
قبل يكى به قيد مباشرت و از قبل ديگرى بدون قيد مباشرت و يا از قبل يكى بطور مطلق و از طرف ديگرى مقيد
به سال خاصى در
يك سال اجير شود، مانعى ندارد و اجاره صحيح خواهد بود.
مسأله 115 - هر گاه خود را براى حج در سال معينى اجير
42

نمود، نمىتواند تأخير نمايد، ولى چنانچه مقدم داشت حج نيابتى
را اظهر صحت است زيرا تعيين محمول بر عدم تاخير است
مگر در صورت تصريح بر عدم تاخير و تقديم ولى چنانچه تأخير نمود
(يعنى در سال بعد از سال تعيين حج را به جا
آورد) اجاره منفسخ ولى ذمه منوب عنه برى مىشود و اجرتى مستحق نخواهد بود، ولى بعيد نيست مستحق
اجرة المثل باشد در صورت انحلال قصد به ابراء و ابراء در
سال معين.
مسأله 116 - هر گاه اجير به علت جلو گيرى دشمن يا از جهت
بيمارى نتواند به حج برود و اعمال را به جا آورد، حكمش حكم
كسى است كه از قبل خود حج بنمايد. و بيان حكم آن خواهد آمد.
و در صورتى كه اجاره مقيد به همان سال بوده به هم مىخورد. و
چنانچه مقيد نبوده حج بر ذمه‌اش باقى مىماند.
مسأله 117 - هر گاه نايب، كارى كه موجب كفاره مىشود انجام
دهد، مثلا در حال احرام زير سايه برود يا در آيينه نگاه كند، كفاره
را بايد از مال خود بدهد، خواه نيابت به اجاره و مزد باشد يا به
تبرع و مجانى باشد.
مسأله 118 - هر گاه شخصى، ديگرى را به مبلغ معينى براى
حج اجير گرفت و آن مبلغ كفاف مخارج حج را نداد، بر مستأجر
واجب نيست كمبود را تدارك كند، همچنان كه
در صورت زياد آمدن نمىتواند زيادى را پس بگيرد ولى مستحب
43

است بر نائب اعاده زيادى اجرت خصوصا اگر زيادتى براى تقتير نبوده است.
مسأله 119 - هر گاه شخصى را براى حج واجب يا مستحب
اجير كنند، و اجير حج خود را به جماع قبل از مشعر فاسد نمايد
(يعنى پس از آن كه احرام عمره تمتع بيرون آمد و براى حج محرم
شد و در مكه يا در عرفات با همسر خود جماع نمود) واجب است
حج را به آخر برساند. و بر نائب واجب
است در سال بعد حج نموده و يك شتر نيز كفاره
بدهد و ذمه منوب عنه فارغ مىشود و ظاهر اين است كه استحقاق اجرت دارد، در صورتى كه نيابت مقيد به سال اول نباشد و احكام
ذكر شده نسبت بن متبرع نيز جارى است ولى استحقاق
اجرت ندارد.
مسأله 120 - اجير هر چند اجرت را به عقد مالك مىشود،
ولى واجب نيست اجرت به او پرداخته شود مگر بعد از انجام
عمل، البته در صورتى كه شرط تعجيل ننموده باشد، به اين معنى
كه به شرط پيش گرفتن اجرت اجير نشده باشد و چنانچه به اين
شرط اجير شده باشد بايد اجرت را پيش از عمل به او داد. ولى
ظاهر اين است كسى كه براى حج اجير مىشود، مىتواند پيش از
انجام عمل مطالبه اجرت نمايد. و اين به جهت اين است كه قرينه
بر چنين شرطى وجود دارد. زيرا كه غالبا اجير براى حج تا اجرت
را نگيرد نمىتواند به حج رفته و يا اعمال را
44

انجام دهد.
مسأله 121 - چنانچه كسى شخصا اجير شد كه حج به جا آورد،
نمىتواند ديگرى را براى اين حج اجير نمايد، مگر به اذن و اجازه مستأجر.
مسأله 122 - هر گاه شخصى را براى حج تمتع اجير نمايد و
وقت هم زياد باشد و اتفاقا وقت براى حج تمتع تنگ شد و اجير از
عمره تمتع به حج افراد عدول نمايد و حج افراد به جا آورده و
سپس عمره مفرده اى به جا آورده، ذمه منوب عنه برى مىشود.
ولى در صورتى كه اجاره بر اعمال عمره و حج تمتع بوده اجير
استحقاق اجرت را نخواهد داشت، بلى اگر اجاره بر تفريغ ذمه
منوب عنه بوده مستحق اجرت خواهد بود مثال: مرده يا زنده‌اى
كه شخصا عاجز از حج است و حج به گردن دارد، شخصى اجير
مىشود كه اين را از گردن او بردارد، اجير هر طور حج به جا آورد،
حج از گردن او برداشته مىشود و اجير مستحق اجرت خواهد
بود، ولى اگر اجير شود كه حج را به طور مخصوصى انجام دهد و
تخلف نموده و طور ديگر انجام داد، حج از گردن طرف برداشته
شده و اجير مستحق اجرت نمىشود.
مسأله 123 - در حج مستحبى يك نفر مىتواند به جاى چند
نفر حج نمايد و اما در حج واجب جايز نيست يك نفر به جاى دو
يا بيشتر حج نمايد و بايد نيابت از قبل يك نفر باشد،
45

مگر در صورتى كه حج بر دو نفر يا بيشتر نحو شركت واجب شده باشد،
مثل اين كه دو نفر يا بيشتر نذر كنند كه با شركت يكديگر كسى را
براى حج اجير نمايند، كه در اين صورت مىتوانند يك نفر را براى
حج اجير نمايند كه به جاى آنها حج نمايد.
مسأله 124 - بيشتر از يك نفر مىتوانند در يك سال به جاى
يك نفر، خواه مرده خواه زنده، خواه به طور تبرع و مجان خواه به
اجاره، حج به جا آورند، در صورتى كه حج مستحبى باشد. و
همچنين است در حج واجب اگر متعدد باشد، مثل اين كه بر
شخصى به‌ واسطه نذر دو حج واجب شده باشد كه دو مرتبه نذر
حج نموده يا يكى حجة الاسلام و ديگرى حج نذرى باشد كه در
اين صورت مىتوان دو نفر را اجير نمود، يكى را براى يكى از اين
دو واجب و ديگرى را براى واجب دوم و هم چنين جايز است دو
نفر را براى يك نفر اجير نمود، كه يكى حج واجب به جا آورد و
ديگرى حج مستحبى. و اجير نمودن دو نفر براى
يك حج واجب مثل حجة الاسلام كه دو نفر را از باب
احتياط اجير مىنمايد به جهت احتمال ناقص بودن يكى از آن دو.
خالى از اشكال نيست مگر با انحلال قصد به واجب
و مستحب.
مسأله 125 - طواف في نفسه عمل مستحبى است و نيابت
در طواف از قبل مرده يا زنده‌اى كه در مكه نباشد يا در مكه باشد
و شخصا نتواند طواف نمايد جايز است.
46

مسأله 126 - نايب پس از فراغت از اعمال حج نيابتى، مىتواند
براى خود يا ديگرى عمره مفرده به جا آورد، همچنان كه مىتواند
براى خود يا ديگرى طواف نمايد.
حج مستحبى
مسأله 127 - مستحب است كسى كه مىتواند حج نمايد به حج
برود، هر چند مستطيع نباشد، يا آن كه مستطيع شده و حجة الاسلام
را به جا آورده. و مستحب است متمكن، هر ساله حج را
تكرار نمايد.
مسأله 128 - هنگام خروج از مكه، مستحب است نيت
بازگشت به حج نمايد.
مسأله 129 - مستحب است انسان كسى را كه استطاعت حج
رفتن ندارد به حج بفرستد، همچنان كه در صورتى كه بداند اگر
براى رفتن به حج قرض نمايد مىتواند بعدا قرض خود را بدهد،
مستحب است قرض نمايد، و خرج زياد نمودن در حج مستحب
است.
مسأله 130 - مستحب است به كسى كه استطاعت حج ندارد،
زكات داده شود كه با آن حج نمايد.
مسأله 131 - هر گاه زن شوهر دار خواسته باشد حج مستحبى
به جا آورد، بايد با اذن شوهر باشد و همچنين زنى كه در عده
رجعى باشد، ولى زنى كه از شوهر خود طلاق بائن
47

گرفته و در عده است، اذن شوهر در حج وى معتبر نيست
اقسام عمره
مسأله 132 - عمره مانند حج است: گاهى واجب و گاهى
مستحب، و گاهى مفرده است و گاهى عمره تمتع است.
مسأله 133 - عمره مانند حج، بر هر مستطيعى كه داراى شرايط
است واجب مىشود وجوبش مانند وجوب حج، فورى است پس كسى كه مستطيع براى عمره شد،
هر چند براى حج مستطيع نباشد، واجب است عمره را به جا آورد.
بلى ظاهر اين است كه بر
كسى كه وظيفه‌اش حج تمتع باشد، عمره به تنهايى واجب نيست.
پس كسى كه استطاعت حج ندارد و استطاعت عمره را دارد و
وظيفه اش حج تمتع است، واجب نيست عمره را به جا آورد.
و بنابر اين كسى كه براى حج اجير شده، بعد از فراغت از اعمال حج
نيابى واجب نيست عمره به جا آورد، هر چند در اين هنگام
استطاعت عمره را دارد لكن به جا آوردنش احوط است. و اما
كسى كه حج تمتع را به جا آورده، پس عمره مفرده بر او واجب
نيست جز ما.
مسأله 134 - مستحب است عمره مفرده را مكررا به جا آورد،
و اگر كسى بخواهد چند عمره بجا آورد اظهر اين است كه
ما بين هر دو عمره احتياج به فاصله ندارد اگر چه افضل در عمره
ثانيه اين است كه در ماه ديگرى غير از ماه عمره سابقه باشد و يا
48

يا فاصله ده روز بين دو احرام باشد بلكه احد الفصلين احوط
است و چنانچه خواسته باشد يك عمره
براى خود و يك عمره براى ديگرى به جا آورد فاصله يك ماه لازم
نيست. و هم چنين است اگر هر دو عمره براى ديگرى باشد. همچنان كه
فاصله بين عمره تمتع و عمره مفرده و بالعكس لازم نيست يعنى كسى كه
عمره مفرده را بجا آورده و بلا فاصله خواسته باشد عمره
تمتع به جا آورد و يا عمره تمتع را بجا آورده و به حج رفته، و هنوز
يك ماه از عمره تمتع نگذشته عمره مفرده به جا آورد مانعى ندارد،
ولى به جا آوردن عمره مفرده بين عمره تمتع و حج جايز
نيست.
مسأله 135 - همچنان كه عمره مفرده به استطاعت واجب
مىشود، به نذر و عهد و قسم و غير اينها نيز واجب مىگردد.
مسأله 136 - عمره مفرده با عمره تمتع در اعمال شريكند و
اعمال عمره تمتع خواهد آمد و عمره مفرده با عمره تمتع چند فرق
دارد.
1 - آن كه در عمره مفرده طواف نسا واجب مىشود، ولى عمره
تمتع طواف نساء واجب نيست.
2 - آن كه عمره تمتع بجز در ماه‌هاى حج (شوال وذى القعده و
ذى الحجة) واقع نمىشود و صحيح نخواهد بود، ولى عمره مفرده در تمام ماهها صحيح است، و افضل وبرتر از همه
49

ماه رجب و بعد
از آن ماه مبارك رمضان است.
3 - آن كه بيرون آمدن از احرام در عمره تمتع منحصر به تقصير
است، ولى خروج و بيرون آمدن از احرام در عمره مفرده گاهى به
تقصير و گاهى به تراشيدن سر مىباشد.
4 - آن كه عمره تمتع و حج بايد در يك سال واقع شوند چنان كه
خواهد آمد، ولى عمره مفرده چنين نيست. و كسى كه حج افراد و
عمره مفرده بر او واجب باشد، مىتواند حج را در يك سال و
عمره را در سال بعد بجا آورد.
مسأله 137 - احرام بستن براى عمره مفرده از مواقيتى كه براى
عمره تمتع احرام بسته مىشود، جائز است، و بيان مواقيت
خواهد آمد. و اگر مكلف در مكه باشد و بخواهد عمره مفرده به جا آورد جايز است از حرم خارج شده و احرام ببندد و واجب
نيست به يكى از مواقيت برود و از آنجا محرم شود. و بهتر اين
است كه احرامش از يكى از اين سه جا باشد حديبيه، جعرانه،
تنعيم و بيان هر يك بعدا خواهد آمد. و اين سه كلمه، نام سه جاى
معين در اطراف مكه است.
مسأله 138 - عمره مفرده بر كسى كه بخواهد وارد مكه شود،
واجب است، و جايز نيست بدون احرام وارد مكه شود. و از حكم
وجوب احرام كسى كه مكررا بايد رفت و آمد كند مستثنى است،
مانند هيزم كش و علاف و امثال اينها. و همچنين كسى كه بعد از
تمام نمودن اعمال حج يا بعد از عمره
50

مفرده از مكه خارج شده و
بيرون رفته باشد، چنين شخصى مىتواند پيش از گذاشتن يك ماه
بدون احرام وارد مكه شود. و حكم كسى كه بعد از عمره تمتع و
قبل از حج از مكه خارج شود خواهد آمد.
مسأله 139 - كسى كه عمره مفرده را در ماه‌هاى حج به جا
آورده و اتفاقا تا وقت حج در مكه باقى مانده، مىتواند عمره
مفرده خود را عمره تمتع قرار داده و حج را به جا آورد، و فرقى در
اين حكم بين حج واجب و حج مستحبى نيست.
مسألة 140 - داخل كردن هر يك از حج و عمره در ديگرى
يعنى احرام حج قبل از اتمام اعمال عمره و يا احرام عمره قبل
از اتمام افعال حج جائز نيست بنابر اين اگر قبل از اتمام اعمال
عمره محرم شود براى حج و يا قبل از اتمام اعمال حج محرم
شود براى عمره احرام دوم باطل است و اتمام عمل قبلى لازم
و مجزى است.
مسئلة 141 - در حج افراد در صورتى كه عمره هم واجب شده باشد به نذر يا اجاره يا استطاعت لازم است بعد از تمام
شدن آن عمره مفرده بجا آورد هر چند در غير ماه‌هاى حج
باشد.
مسئلة 142 - كسى كه محرم شده به احرام عمره تمتع
ولى عمدا به جا نياورد اعمال آن را و به تأخير انداخت تا وقت
تنگ شد هر چند در ابطال عمره معصيت كرده ولى واجب است
51

نيت حج افراد كند و بعدا عمره مفرده را به جا آورد.
اقسام حج
مسأله 143 - حج بر سه قسم است: 1 - حج تمتع، 2 - حج
افراد، 3 - حج قران.
قسم اول، يعنى حج تمتع وظيفه كسى است كه فاصله وطنش تا
مكه بيش از شانزده فرسخ باشد.
قسم دوم و سوم، يعنى حج افراد و حج قران وظيفه كسى است
كه اهل خود مكه يا اطراف آن باشد، به شرطى كه فاصله بين
وطنش تا مكه كمتر از شانزده فرسخ باشد.
و اين رساله در بيان احكام قسم اول، يعنى حج تمتع است كه
محل ابتلاى غالب برادران دينى است. و نظر به اين كه گاهى
به جهت ضرورت و بعضى از پيش آمدها حج تمتع تبديل به حج
افراد مىشود، ناچاريم كيفيت حج افراد را نيز بطور مختصر بيان
نمائيم و كيفيت حج قرآن نيز بيان خواهد شد.
مسأله 144 - كسى كه وظيفه اش حج تمتع است، مىتواند حج
افراد يا قران را استحبابا بجا آورد، همچنان كه كسى كه وظيفه‌اش
حج افراد يا قران است، مىتواند حج تمتع را استحبابا به جا آورد.
و اين معنى در حج واجب جايز نيست، يعنى كسى كه حج افراد يا
حج قران بر او واجب شده نمىتواند به جاى آن حج تمتع به جا
آورد و بالعكس، يعنى كسى كه حج تمتع بر او
52

واجب شده،
نمىتواند به جاى آن حج افراد يا قران به جا آورد، و چنانچه اين
افراد به جاى حج واجب خود حج ديگرى به جا آورند كفايت
نمىكند. بلى گاهى وظيفه كسى كه بايد حج تمتع به جا آورد،
عوض شده و به حج افراد بر مىگردد، چنان كه بيانش خواهد آمد.
مسأله 145 - كسى كه دورى وطنش بيش از مكه بيش از شانزده
فرسخ بوده و در مكه و يا اطراف نزديك آن اقامت نموده، و
ماندگار شده چنانچه اقامتش بعد از استطاعت و واجب
شدن حج بر او بوده، بر چنين شخصى حج تمتع واجب
است اما اگر پس از اقامت در مكه و داخل شدن در سال سوم
استطاعت پيدا كرده، حج افراد يا قران بر او واجب
مىشود، و اگر استطاعتش قبل از سال سوم باشد، حج تمتع بر او واجب مىشود.
و اين در صورتى است كه اقامتش به قصد
مجاورت (در جوار خانه خدا بودن) باشد و اما اگر به قصد
توطن باشد، و عرفا مكه وطن او به شمار آيد اگر چه بيش از
شش ماه اقامت نكرده باشد وظيفه اش از اول حج افراد يا حج
قران است.
مسأله 146 - هر گاه در بلد خود مستطيع بوده و پس از
استطاعت در مكه اقامت نموده يا پس از اقامت در مكه و قبل از
انقلاب و بر گشتن وظيفه اش به حج افراد يا حج قران مستطيع
شود، لازم است كه به يكى از مواقيت رفته و از آنجا براى عمره
53

تمتع محرم شود، و احوط اين است كه به ميقات اهل بلد خود
برود. و اهل هر بلدى ميقاتى دارند كه بيانش خواهد آمد. و
اگر از ميقات نتوانست محرم شود در خارج از حرم محرم شود
و چنانچه از آنجا هم نتوانست از همان جائى كه هست محرم
شود.
حج تمتع
مسأله 147 - حج تمتع، عبارت از دو عبادت است كه نام
عبادت اول، عمره و نام عبادت دوم حج است. و گاهى عبادت
دوم را حج تمتع مىگويند. و واجب است (عمره را) در حج تمتع
پيش از حج به جا آورند.
اعمال عمره تمتع
مسأله 148 - در عمره تمتع پنج چيز واجب است:
اول: احرام از يكى از ميقاتها، و تفصيل آنها را خواهى دانست.
دوم: طواف دور خانه خدا.
سوم: خواندن دو ركعت نماز طواف.
چهارم: سعى (رفت و آمد) بين صفا و مروه كه نام دو جاى
معين در جنب مسجد الحرام است.
پنجم: تقصير، يعنى گرفتن مقدارى از مو يا ناخن، و
54

هنگامى كه شخص اين اعمال پنچ گانه را به جا آورد، از احرام بيرون رفته و
چيزهايى كه به جهت احرام بر او حرام شده بود، حلال مىشود.
مسأله 149 - بر مكلف واجب است با نزديك شدن روز نهم
ذى الحجه خود را براى اعمال آماده و مهيا نمايد.
اعمال حج تمتع
در حج تمتع سيزده چيز واجب است:
اول: بستن احرام از مكه، به تفصيل و شرحى كه خواهد آمد.
دوم: وقوف (بودن) در عرفات از اول ظهر روز نهم ذى الحجه
تا مغرب. و عرفات نام جايى است در چهار فرسخى مكه
سوم: بودن در مزدلفه (مشعر) كه بين عرفات و مكه است، از
طلوع فجر روز عيد قربان (دهم ذى الحجه تا طلوع آفتاب).
چهارم: رمى جمره عقبه (زدن سنگريزه) در منى روز عيد
قربان. و منى كه تقريبا يك فرسخ تا مكه فاصله دارد.
پنجم: قربانى كردن در منى روز عيد.
ششم: تراشيدن سر يا گرفتن مقدارى از مو يا ناخن در منى. و به
اين عمل آنچه به سبب احرام بر وى حرام شده بود حلال
55

مىشود،
مگر زن و بوى خوش و شكار بنابر احتياط.
هفتم: طواف دور خانه خدا به عنوان زيارت پس از بازگشت به
مكه هشتم: به جا آوردن دو ركعت نماز طواف.
نهم: سعى (رفت و آمد) بين صفا و مروه. و با اين عمل بوى
خوش نيز حلال مىشود.
دهم: طواف نساء.
يازدهم: بجا آوردن نماز طواف نساء. و به اين عمل زن نيز
حلال مىشود.
دوازدهم: بيتوته (ماندن شب) در منى شب يازدهم و شب
دوازدهم، بلكه شب سيزدهم در بعضى از صور كه بيانش مىآيد.
سيزدهم: رمى سه جمره (اولى و وسطى و عقبه) در روز
يازدهم و دوازدهم، بلكه در روز سيزدهم نيز بنابر احتياط، در
صورتى كه شب سيزدهم را در منى مانده باشد.
شرايط حج تمتع
مسأله 150 - در حج تمتع چند چيز شرط است:
اول: نيت كه قصدش اين باشد كه حج تمتع را به جا مىآورد.
پس اگر نيت حج ديگرى نمود يا در نيت تردد داشت، حجش
56

صحيح نخواهد بود.
دوم: آن كه عمره و حج هر دو با هم در ماه‌هاى حج (شوال و
ذى القعدة وذى الحجه) باشد. پس اگر يك جز از عمره را قبل از
ماه شوال به جا آورده باشد، عمره اش صحيح نخواهد بود.
سوم: آن كه عمره و حج در يك سال به جا آورده شوند. پس
اگر عمره را به جا آورد و حج را به سال بعد تاخير نمود، تمتع
صحيح نخواهد بود. و فرقى نيست در اين حكم بين اين كه تا سال
بعد در مكه بماند يا آن كه به وطن خود مراجعت نموده و دوباره به
مكه بيايد. همچنان كه فرقى نيست بين اين كه بعد از عمره به
تقصير از احرام بيرون آيد. يا تا سال آينده در احرام خود باقى بماند.
چهارم: افضل اوقات احرام از براى متمتع بعد از فراغ از
عمره تمتع روز ترويه است بعد از نماز ظهر و اگر ظهر نباشد
عصر و الا نماز واجبى ديگر هر چند قضا باشد و اگر نباشد بعد
از نماز احرام كه اقل آن دو ركعت است و افضل اماكن احرام از
براى او از همه مكه مسجد الحرام و افضل مواضع از بارى او
حجر حضرت اسماعيل يا مقام حضرت ابراهيم است
(پنجم) آن كه مجموع اعمال عمره تمتع و حج تمتع را يك نفر
انجام دهد از طرف يك نفر. پس اگر دو نفر براى انجام حج تمتع از
طرف مرده يا زنده‌اى اجير شوند كه يكى عمره و
57

ديگرى حج را
انجام دهد، صحيح نخواهد بود. و هم چنين اگر يك نفر حج نمايد
و عمره را به جاى كسى و حج را به جاى ديگرى انجام دهد،
صحيح نخواهد بود.
(ششم) عمره تمتع بايد در ماه‌هاى حج انجام گيرد به خلاف
عمره حج افراد در صورت وجوب
(هفتم) در عمره تمتع قطع تلبيه با مشاهده خانه هاى مكه
است و در عمره مفرده و حج افراد قطع تلبيه با مشاهده خانه
كعبه است.
(هشتم) در عمره تمتع طواف نساء نيست و در افراد مشهور
ثبوت طواف نسا است در هر يك از حج و عمره.
مسأله 151 - همين كه شخص اعمال عمره تمتع را به جا آورد،
واجب است اعمال حج تمتع را در زمانش بجاى آورد و
احوط عدم خروج از مكه است اگر عالم به عدم فوت حج
باشد.
مسأله 152 - همچنان كه بيرون رفتن از مكه براى كسى كه
عمره تمتع به جا مىآورد پس از فراغ از اعمال عمره تمتع جايز
نيست، در اثناى عمره نيز نبايد از مكه بيرون برود. پس هر گاه پيش
از وارد شدن به مكه بداند كه محتاج به بيرون رفتن از مكه خواهد
شد، مانند حمله دارها كه نوعا اين طورند. مىتواند اولا به عنوان
عمره مفرده محرم شده و به مكه رفته و اعمال عمره مفرده را به جا
آورده و از مكه براى كارى كه دارد بيرون رفته و پس از
58

انجام كار
خود ثانيا براى عمره تمتع احرام بسته و به مكه بيايد. و گذشتن
يك ماه از عمره مفرده كه اول به جا آورده معتبر نيست در صحت آن.
و اما در عمره مفرده فاصله معتبر نيست
بنابر اظهر چنانچه جمع كثيرى از علما اين قول را اختيار كرده
ان اگر چه احوط فاصله به ده روز است بين دو احرام و دخول
مكه با مغايرت شهر دخول و خروج بدون فصل.
مسأله 153 - اگر متمتع بعد از انجام اعمال عمره مىداند
كه با خروج از مكه حج او فوت مىشود نمىتواند خارج شود
ولى اگر مىتواند خارج شود و عود نمايد و به حج برسد و يا با
احرام حج خارج شود و در وقت عمل بر گردد و اعمال حج را
به جا آورد مىتواند خارج شود و ميزان در خروج و عدم آن
عدم تقويت حج و تقويت آن است.
مسأله 154 - هر گاه پس از انجام عمره بدون احرام از مكه
بيرون رفت و از ميقاتها گذشت، دو صورت دارد:
اول: آن كه بازگشتش به مكه پيش از گذشتن يك ماه از انجام
عمره است، كه در اين صورت لازم است بدون احرام به مكه
برگشته، و از مكه احرام بسته و به سوى عرفات برود.
دوم: آن كه بازگشت وى به مكه پس از گذشتن يك ماه باشد.
در اين صورت لازم است عمره را دوباره انجام دهد. و در اين صورت حكم عمره
تمتع بر عمره سابقه مترتب نخواهد بود و نياز آن به طواف نساء
موافق با احتياط است.
59

مسأله 155 - شخصى كه وظيفه او در حجة الاسلام تمتع
است با اقامه در مكه و اطراف نزديك آن بدون قصد توطن
دائم، فريضه او مادامى كه داخل سال سوم اقامت نشده باشد
تغيير نمىكند چه قبل از اقامت مستطيع شده باشد يا بعد از آن،
بلكه بايد در صورت اراده حجة الاسلام به سوى يكى از
مواقيت خارج شود و از آنجا محرم گردد و اگر نتوانست به
يكى از مواقيت برود در خارج حرم محرم شود و اگر در خارج
حرم هم نتوانست از محل خودش محرم شود.
156 - هر گاه براى مكلف به حج تمتع اتيان به عمره
تمتع ممكن نباشد به جهت تنگى وقت ورود به مكه يا به جهت
عارض شدن حيض كه اگر منتظر بماند، پاك شود و طواف
عمره را به جاى آورد وقت وقوف به عرفات مىگذرد. در اين
صورت اگر محرم شده براى عمره تمتع عدول مىكند نيت
احرام را به احرام حج افراد و اگر محرم نشده احتياطا به وظيفه
حج افراد در احرام از ميقات يا منزل (هر كدام نزديك تر به مكه
باشد) عمل مىكند و اگر نه از مكه محرم مىشود.
مسأله 157 - كسى كه وظيفه‌اش حج تمتع است، نمىتواند
به حج افراد يا حج قران عدول نمايد، مگر در صورتى كه پس از شروع
به عمره تمتع وقتش به اندازه‌اى تنگ شود كه نتواند عمره
را تمام نموده و خود را به حج برساند، يعنى اگر خواسته باشد
اعمال عمره را انجام دهد بيم آن برود كه به حج نرسد، نيت خود
60

را به نيت حج افراد تبديل نموده و عمره را ترك و به حج رفته و
بعد از حج عمره مفرده به جا آورد، و ميزان در تنگى وقت كه اين
امر را جايز مىكند، بيم از دست رفتن وقوف اختيارى
عرفات است.
حج افراد
حج افراد
مسأله حج افراد عملى است مستقل و جداگانه و هم چنان كه گذشت
بر كسى واجب مىشود كه فاصله بين وطنش تا مسجد الحرام كمتر
از شانزده فرسخ باشد. و در صورتى كه بتواند علاوه بر حج افراد
عمره مفرده را بجا آورد، عمره مفرده نيز به طور جداگانه بر او
واجب خواهد بود. بنابر اين كسى كه مىتواند فقط يكى از اين دو
را به جا آورد، همانى را كه مىتواند به جا آورد بر او واجب
مىشود. و چنانچه بتواند يكى از اين دو را در زمانى و ديگرى را
در زمان ديگر به جا آورد، واجب است آنچه وظيفه وى در هر
زمان اقتضا مىنمايد، همان را به جا آورد. و چنانچه در يك وقت
بتواند هر دو را انجام دهد، واجب است هر دو را انجام دهد و
مشهور بين فقها در اين صورت اين است كه بايد حج پيش از عمره
بجا آورده شود. و احوط (واجب) نيز همين است.
مسأله 158 - حج افراد با حج تمتع در تمام اعمال مشترك
هستند و در مواردى نيز با هم فرق دارد:
اول: آن كه حج افراد لازم نيست متصل به عمره و در يك سال
61

باشد، ولى حج تمتع همان طور كه گفته شد لازم است
متصل و بعد از عمره و در يك سال انجام شود.
دوم: آن كه در حج افراد قربانى لازم نيست، ولى در حج تمتع
چنان كه گفته شد، قربانى لازم است.
سوم: آن كه در حج افراد جايز است در حال اختيار طواف و
سعى حج را بر وقوفين مقدم نمود، ولى در حج تمتع نمىشود اين
كار را كرد.
چهارم: آن كه احرام حج افراد بايد از يكى از جاهايى كه گفته
خواهد شد باشد، و اما احرام حج تمتع بايد از خود مكه باشد.
پنجم: آن كه عمره حج افراد را بنا بر احوط بعد از آن
به جا آورد، ولى در حج تمتع واجب است عمره پيش از حج باشد.
ششم: آن كه بعد از احرام حج افراد مىشود طواف مستحبى
نمود. و در حج تمتع پس از احرام بنابر احتياط وجوبى، جايز
نيست طواف مستحبى بجا آورده شود.
مسأله 159 - هر گاه براى حج افراد مستحبى احرام بسته شود،
مىتوان به عمره تمتع عدول نمود، مگر در صورتى كه بعد از سعى
تلبيه بگويد كه نمىتواند به عمره تمتع عدول نمود.
مسأله 160 - هر گاه براى حج افراد احرام بست و وارد مكه
شد، جايز است دور خانه خدا استحبابا طواف نمايد، ولى واجب
است در اين صورت پس از برگزارى نماز طواف
تلبيه بگويد. بنابر احتياط.
62

جواز عدول از حج افراد به عمره مفرده در حال اختيار
محل تأمل و احتياط است.
حج قران
مسأله 161 - حج قران با حج افراد در تمام جهات با هم متحد و
يكسانند، مگر آن كه در حج قران هنگام احرام بايد مكلف قربانى
را همراه داشته باشد، و بدين جهت قربانى بر او واجب مىشود. و
احرام در اين قسم از حج همان طور كه با تلبيه محقق مىشود، با
اشعار (علامت گذاشتن) يا تقليد (چيزى به گردن حيوان آويختن)
نيز محقق مى شود. و هر گاه براى حج قران احرام ببندد جايز نيست
به حج تمتع عدول نمايد.
توضيح آن كه چون در حج قران بايد قربانى همراه حاجى
باشد، بايد بر او علامت بگذارد يعنى اگر شتر است پس از آن كه
آن را رو به قبله كرد و پاهاى آن را بست كوهان او را از طرف راست با وسيله آهنين
بشكافد و آن طرف را به خون آن آغشته
كند و اگر گوسفند يا گاو باشد گوش او را دريده يا پشت و سر و
گردن او را رنگ كند، كه اين را اشعار گويند يا آن كه بر گردن
حيوان مانند زنگوله و يا كفشهاى قديمى خود را كه در آن نماز گذارده است بياويزد كه اين را تقليد (قلاده، گردن بند)
مىگويند. و يكى از اين دو كار جاى تلبيه را مىگيرد.
63

ميقاتهاى احرام
در شريعت مقدسه اسلام جاهايى براى بستن احرام تعيين
شده كه به آنها ميقات گفته مىشود و واجب است احرام از يكى از
آن جاها بسته شود. و آنها ده مكان مىباشد:
1 - مسجد شجره
مسجد شجره در نزديكى مدينه منوره است. و آن ميقات اهل
مدينه و هر كسى است كه خواسته باشد از راه مدينه به حج برود.
و جايز نيست در بيرون مسجد بطورى كه محاذى و برابر آن از
طرف راست يا چپ باشد، احرام بسته شود. و اختيارا بايد در
صورت امكان از درون مسجد احرام بسته شود.
مسأله 162 - كسى كه از راه مدينه به حج مىرود و به مسجد
شجره مىرسد و ميقات ديگرى بنام جحفه در ميان راه دارد،
نمىتواند از مسجد شجره بدون احرام گذشته و از جحفه احرام
ببندد، مگر شخص بيمار يا ضعيف و مانند اينها كه بايد احرام را
تا جحفه به تاخير بيندازد جايز نيست از مسجد شجره احرام ببندد و فدا بدهند و چنانچه بدون عذر در جحفه محرم شود
با امكان مراجعت به مسجد شجره احرام او صحيح نيست.
2 - وادى عقيق
وادى عقيق ميقات اهل عراق و نجد و هر كسى است كه از آنجا
عبور كند، هر چند اهل عراق و نجد نباشد، و اين ميقات داراى سه
جز مىباشد.
1 - مسلخ، كه نام جز اول است.
64

2 - غمرة، كه نام وسط آن است.
3 - ذات عرق، كه نام آخر آن است. (حكم به خروج ذات عرق از عقيق و ميقات خلاف
مشهور و ضعيف است) و احوط و اولى آن است كه
مكلف در صورتى كه مانعى مانند بيمارى يا تقيه نداشته باشد،
پيش از رسيدن به ذات عرق احرام ببندد.
مسأله 163 - در حال تقيه جايز است مخفيانه پيش از
رسيدن به ذات عرق بدون اين كه لباس خود را بكند محرم
شده و پس از رسيدن به ذات عرق لباسهاى خود را كنده و دو جامه احرام را بپوشد. و يا آن كه در صورت ممكن لباسهاى
دوخته را قبل از رسيدن به (ذات عرق) در آورده و لباسهاى
احرام را بپوشد و محرم شود و مجددا به جهت تقيه لباسهاى
دوخته را بپوشد و به ظاهر در (ذات عرق) مجددا محرم شود و
براى پوشيدن جامه دوخته فديه مىدهد.
3 - جحفه
جحفه ميقات اهل شام و مصر و مغرب و هر كسى است كه از
آن جا عبور نمايد، هر چند اهل آن جا نباشد. و اين در صورتى
است كه اين شخص از ميقات سابق از آن احرام نبسته باشد.
4 - يلملم
يلملم نام كوهى است. و ميقات اهل يمن و هر كسى است
كه از آن راه بگذرد.
65

5 - قرن المنازل
قرن المنازل ميقات اهل طائف و هر كسى است كه از آن راه
برود.
6 - مكه مكرمه
مكه مكرمه ميقات حج تمتع است.
7 - منزل خود شخص
منزل خود شخص، ميقات كسى است كه منزلش به مكه
نزديكتر از ميقات باشد، كه چنين شخصى مىتواند از منزل خود احرام ببندد و لازم نيست جهت احرام بستن به يكى از ميقاتهاى
ديگر برود.
8 - جعرانه
جعرانه ميقات اهل مكه است براى حج قران و افراد و در حكم
اهل مكه است كسى كه دو سال تمام در مكه مجاور
بوده كه پس از گذشتن آن به منزله اهل مكه خواهد بود. و اما
پيش از دو سال حالش حال كسى است كع از راه دور به حج مى
آيد.
9 - محاذات ميقات هاى پنج گانه
اگر كسى در مسيرش به مكه هيج يك از ميقات هاى پنج گانه
(مسجد شحره،، وادى عقيق، جحفه، يلملم، قرن المنازل)
نباشر بايد از محاذات اولين ميقات نزديك به خود محرم شود و
66

در صورتى كه محاذات را با يقين و يا گمان احراز كند احوط
آنست كه به ميقات برود و يا به جائى كه محاذى با آن ميقات است
و از آن جا محرم شود. 10 - ادنى الحل
ادنى الحل ميقات عمره مفرده است بعد از حج قران يا افراد.
بلكه براى هر عمره مفرده است براى كسى كه در مكه است و
بخواهد عمره مفرده به جا آورد. و افضل و بهتر آن است از حديبيه
يا جعرانه يا تنعيم احرام ببندد. و حديبيه و جعرانه و تنعين، نام سه
مكان مىباشد كه نزد اهل مكه مشهور و معروفست.
احكام ميقاتها
مسأله 164 - احرام بستن پيش از ميقات جايز نيست، همچنان
كه عبور از ميقات با احرام كفايت نمىكند بلكه بايستى از خود
ميقات احرام بسته شود. و از اين حكم، دو مورد استثنا شده است.
1 - آن كه نذر نمايد كه پيش از رسيدن به ميقات احرام ببندد،
كه در اين صورت احرام بستن قبل از ميقات صحيح و احتياجى به
تجديد آن در ميقات يا گذشتن از ميقات نيست. بلكه مىتواند
از راهى به مكه برود كه به هيچ يك از ميقاتها بر خورد نكند، و
67

در اين حكم فرقى بين حج واجب و مستحب و عمره مفرده
نيست. بلى فرقى كه هست اين است كه اگر احرام براى حج باشد، لازم است
در ماه‌هاى حج باشد (شوال، ذى القعده، ذى الحجه) چنان كه گذشت.
2 - كسى كه قصد عمره مفرده در ماه رجب دارد و بيم آن داشته
باشد كه اگر احرام را از ميقات ببندد موفق به درك عمره نشود،
براى چنين شخصى جايز است قبل از ميقات احرام ببندد و براى
او عمره رجب شمرده مى شود، هر چند اعمال عمره را در ماه
شعبان به جا آورد. و در اين حكم فرقى بين عمره واجب و
مستحب نيست.
مسأله 165 - بر مكلف واجب است يقين به رسيدن به ميقات
پيدا نموده و احرام ببندد، يا حجت
شرعى داشته باشد و جواز
اكتفا به ظن حاصل از پرسيدن اهل معرفت به محل بعيد نيست
و چنانچه شك در رسيدن به ميقات داشته باشد، احرام بستن
براى او جايز نخواهد بود.
مسأله 166 - كسى كه نذر نموده قبل از ميقات احرام ببندد و بر
خلاف نذر خود از ميقات احرام بست، احرام وى باطل نيست ولى
كفاره مخالفت نذر بر او واجب مىشود، اگر از روى عمد اين كار را
كرده باشد.
مسأله 167 - هم چنان كه تقديم احرام بر ميقات جايز
نيست، تاخير آن از ميقات نيز جايز نيست. پس كسى كه قصد
68

حج يا عمره يا دخول مكه را دارد، نمى تواند در حال اختيار بدون احرام از
ميقات عبور نمايد مگر آن كه از ميقات احرام ببندد، هر چند
ميقات ديگرى در جلو داشته باشد و هر گاه بدون احرام از ميقات
گذشت و پيشروى كرد، در صورت امكان بايد به ميقات برگردد.
مسأله 168 - هر گاه مكلف از روى علم و عمد از ميقات احرام
نبسته و از آن گذشت، اين مسأله چند صورت دارد:
اول: آن كه مىتواند به ميقات بر گردد، كه در اين صورت واجب
است به ميقات برگشته و از آن احرام ببندد، خواه برگشتنش از
داخل حرم يا از خارج آن باشد. پس اگر چنين كارى كرد، عملش
بدون اشكال صحيح خواهد بود.
دوم: آن كه مكلف در حرم باشد و نتواند به ميقات بر گردد ولى
بتواند از حرم بيرون برود، كه در اين صورت واجب است از حرم
بيرون رفته و از بيرون حرم احرام ببندد و
بايد عمره را قضا نمايد.
سوم: آن كه در حرم باشد و نتواند به ميقات يا بيرون حرم برود،
هر چند به جهت بيم فوت حج باشد و در اين صورت لازم است
احتياط از جاى خود احرام ببندد
چهارم: آن كه خارج حرم باشد و نتواند به ميقات برگردد. در
اين صورت نيز لازم است از جاى خود احرام ببندد. و بعد از
اتيان عمره در مورد دوم و سوم و چهارم قضاى آن را بجا آورد.
69

مسأله 169 - هر گاه انسان به جهت فراموشى يا ندانستن
حكم يا ندانستن ميقات بدون تقصير، احرام را ترك نمايد،
يعنى بدون احرام از ميقات بگذرد، اين مسأله نيز داراى چهار
صورت مىباشد:
اول: آن كه بتواند به ميقات برگردد، كه در اين صورت واجب
است به ميقات برگشته و از همانجا احرام ببندد.
دوم: آن كه در حرم باشد و برگشتن به ميقات غير ممكن و به
خارج حرم ممكن باشد، كه در اين صورت لازم است از حرم
بيرون رفته و از خارج حرم محرم شود. و احتياط واجب در اين صورت اين
است كه هر چند بتواند از حرم دور شود و احرام ببندد.
سوم: آن كه در حرم باشد برگشتن به خارج حرم برايش
ممكن نباشد، كه در اين صورت لازم است از جاى خود احرام
ببندد، هر چند وارد مكه شده باشد.
چهارم: آن كه در خارج حرم باشد و نتواند به ميقات برگردد،
كه در اين صورت لازم است تا مقدار ممكن از حرم به طرف ميقات دور شود بالخصوص و از همانجا محرم شود. و در
تمام اين چند صورت حكم به صحت عمل مكلف مىشود، اگر
وظايفى را كه گفته شد انجام بدهد.
مسأله 170 - هر گاه زن حائض از روى جهل به حكم و ندانستن مسأله از ميقات احرام نبسته و داخل حرم
70

شد، بر او لازم است مانند ديگران در صورتى كه نتواند
به ميقات برگردد، به خارج حرم
رفته و از آنجا احرام ببندد. بلكه احتياط اين است كه تا آن جا كه
ممكن است از حرم دور شود و احرام ببندد به‌شرطى كه اين عمل
مستلزم فوت حج نباشد و در صورتى كه انجام اين عمل برايش
ممكن نباشد، با ديگران يكسان خواهد بود يعنى مانند ديگران از
حرم محرم شود.
مسأله 171 - هر گاه عمره فاسد شد، واجب است در صورت
امكان از سر گرفته شود. و چنانچه اعاده آن هر چند به جهت كمى
وقت ممكن نباشد، حج وى فاسد خواهد بود و لازم است در سال
بعد اعاده شود.
مسأله 172 - جمعى از فقها فرموده‌اند كه اگر مكلف از روى
نادانى يا فراموشى عمره را بدون احرام به جا آورد، عمره وى
صحيح است. و اين فرمايش خالى از تامل نيست، و احتياط در
اين صورت اين است كه بطورى كه گفته شد در صورت امكان
اعاده نمايد و اين احتياط البته نبايد ترك شود.
مسأله 173 - در سابق گذشت كسى كه وطنش از مكه دور
باشد، واجب است از يكى از ميقاتهاى پنجگانه كه ذكر شد براى
عمره احرام ببندد. پس اگر راهش از آن ميقاتها باشد كه اشكالى
ندارد، و چنانچه راهش از آن جا نباشد، مانند وضع
حجاج در اين زمان كه همگى ابتداء وارد جده مىشوند احوط
در حق او آن كه احرام به ببندد محاذى ميقاتى كه قرب به سوى
71

او مىباشد.
مسأله 174 - در سابق گفته شد كه شخصى كه مىخواهد حج
تمتع به جا آورد، واجب است كه براى حج خود از مكه محرم
شود. پس اگر با علم و عمد از جاى ديگرى غير از مكه احرام ببندد
احرامش صحيح نخواهد بود، هر چند با احرام وارد مكه شود.
بلكه در صورت امكان واجب است احرام را در مكه تجديد
نمايد، و در غير اين صورت حجش باطل خواهد بود.
مسأله 175 - هر گاه كسى كه مىخواهد حج تمتع نمايد
فراموش نمود كه از مكه محرم شود، در صورت امكان واجب
است به مكه بر گردد و اگر ممكن نشد، از جاى خود هر چند در
عرفات باشد احرام ببندد و همچنين است حكم كسى كه مسأله را
نمىدانسته.
مسأله 176 - كسى كه احرام حج را به كلى فراموشى نموده و تا
پايان اعمال حج يادش نيايد، حجش صحيح است. و هم چنين
است حكم جاهل به مسأله.
كيفيت احرام
واجبات احرام سه چيز است: نيت، تلبيه، پوشيدن لباس احرام
اول: نيت يعنى قصد به جا آوردن آنچه در حج و عمره واجب
شده قربة إلى الله تعالى. و چنانچه اعمال واجب را
72

بطور تفصيل
نداند، واجب است بنا بر احتياط آنچه بر او واجب
مىشود فعل و يا ترك آن از روى
مناسك ياد گرفته يا از كسى كه مورد وثوقش باشد بپرسد. با به هنگام احرام همه وظائف
خود را ولو به صورت اجمال در نظر بگيرد پس
هر گاه بدون قصد، احرام بست احرامش باطل خواهد بود. و در
نيت چند چيز معتبر است:
1 - قصد قربت (نزديكى به خدا) مانند عبادات ديگر غير از احرام
2 - هم زمان بودن با شروع در احرام.
3 - تعيين احرام كه براى عمره است يا براى حج، و تعيين حج
كه تمتع است يا قران يا افراد، و تعيين اين كه براى خود است يا
براى ديگرى، و تعيين اين كه حجش حجة الاسلام است كه براى
اولين بار به استطاعت بر او واجب شده يا حج نذرى است كه
به سبب نذر بر او واجب شده يا حجى است كه به سبب فاسد بودن
حج قبل بر او واجب شده يا حج مستحبى است خلاصه هر يك از
اينها كه باشد بايد در نيت مشخص شود. پس اگر بدون تعيين نيت،
احرام نمود احرامش باطل خواهد بود.
مسأله 177 - در صحت نيت گفتن به زبان و گذراندن از ذهن
معتبر نيست يعنى لازم نيست نيت را به زبان آورده يا از ذهن خود
بگذراند. بلكه داعى بر آن كفايت مىكند، مانند عبادتهاى
73

ديگر كه در آنها داعى كافى است.
مسأله 178 - در حقيقت احرام عزم بر ترك محرمات احرام
معتبر است و معناى احرام بستن چنانچه بعضى ذكر كرده اند به
خود قرار دادن ترك امورى چند است كه خواهد آمد.
دوم: تلبيه كه يعنى گفتن اين چند جمله است:
" لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك ". و احوط و
اولى اضافه نمودن اين جمله است: " إن الحمد والنعمة لك
والملك لا شريك لك لبيك ". و جايز است كلمه " لك " بعد از
كلمه " والملك " اضافه شود كه بگويد " والملك لك ". واكتفاء به ما
قبل آن محتمل است و احوط ضميمه است و وجوب كسر
همزه ان متجه است وتلبيه
كامل اين است: " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك،
إن الحمد والنعمة لك والملك لك، لا شريك لك لبيك ". و ترك تكرار لك بعد از الملك
مطابق اكثر روايات است.
يعنى پروردگارا با كمال ميل فرمان تو را اجابت و اطاعت
مىكنم با كمال ميل فرمان تو را، براى تو شريك
نيست، بدرستى كه ستايش تو را سزاست و نعمت و ملك و
پادشاهى از آن تو است، شريكى براى تو در آنها نيست.
مسأله 179 - بر مكلف لازم است الفاظ تلبيه را ياد گرفته
و به طور صحيح ادا نمايد. مانند تكبيرة الاحرام در نماز، هر چند اين
معنى با تلقين ديگرى باشد، يعنى ديگرى كه خوب بلد
74

است بگويد و او مانند او بگويد. پس اگر اين الفاظ را ياد نگرفت و تلقين
هم برايش ميسور نبود، واجب است آنچه مىتواند بگويد. و
احوط در اين صورت جمع بين گفتن به مقدار ميسور و گفتن
ترجمه آنها و نايب گرفتن ديگرى است كه به جاى او بگويد.
مسأله 180 - شخص گنگ و لال با انگشت خود همراه با نيت قلبى به تلبيه
اشاره نموده و زبان خود را حركت دهد. اگر ممكن نباشد كه اين كار را
خودش انجام دهد نايب بگيرد كه به جاى او تلبيه بگويد.
مانند بچه غير متمكن از تلفظ و نيت.
مسأله 181 - بيهوش و بچه غير مميز، ديگرى به جاى او تلبيه مىگويد.
مسأله 182 - احرام حج تمتع و احرام عمره تمتع و احرام حج
افراد و احرام عمره مفرده، بدون تلبيه منعقد نمىشود. و اما حج
قران همچنان كه به تلبيه محقق و منعقد مىشود، به اشعار يا تقليد
نيز محقق مىشود. و اشعار مختص به شتر قربانى است و تقليد
مشترك بين شتر و غير آن از گاو و گوسفند از انواع قربانى است و
اولى در شتر جمع بين اشعار و تقليد است. و در حج قران
تلبيه مستحب است، هر چند احرامش با شعار يا تقليد منعقد شده است. و
اشعار عبارت از پاره كردن طرف راست كوهان شتر است به اين
معنى كه محرم طرف چپ قربانى ايستاده و طرف راست
75

كوهانش را پاره نموده خون آلود نمايد و تقليد عبارت از اين است كه نعلين
كهنه اى كه با آن نماز گذارده باشد به گردن قربانى بياويزد.
مسأله 183 - در صحت احرام، طهارت از حدث اصغر و اكبر
شرط نيست و كسى كه محدث به حدث اصغر يا حدث اكبر باشد
احرام وى صحيح است. به عبارت واضح‌تر احرام شخص بى وضو
يا جنب يا زن در حال حيض يا نفاس اشكالى ندارد. بنابر اين جنب
و حائض و نفساء مىتوانند احرام ببندند.
مسأله 184 - تلبيه در احرام به منزله تكبيرة الاحرام در نماز
است. پس احرام بدون تلبيه يا اشعار و تقليد نسبت به شخصى كه
مىخواهد حج قران به جا آورد محقق نمىشود. پس هر گاه نيت
احرام نموده و لباس احرام را پوشيد و يكى از محرمات احرام را
قبل از تحقق احرام (تلبيه گفتن يا اشعار و تقليد) بجا آورد، گناهى
نكرده و كفاره‌اى بر وى نخواهد بود.
مسأله 185 - كسى كه مىخواهد از راه مدينه به حج برود
بهتر آن است گفتن تلبيه را تا رسيدن به بيداء (جايى است كه يك ميل با ذو
الحليفه به طرف مكه فاصله دارد) تأخير نموده و در آنجا تلبيه بگويد، و كسى كه از راه
ديگر به حج مىرود تلبيه را پس از قدرى راه رفتن بگويد. و كسى
كه از مكه مىخواهد به حج برود، تلبيه را تا رسيدن به رقطا (جايى
كه نامش مدعى و قبل از ردم است) تاخير نمايد. ولى احتياط اين
است كه از جايى كه احرام
76

مىبندد فورا تلبيه را آهسته بگويد و از
جاهايى كه گفته شد بلند بگويد.
مسأله 186 - كسى كه عمره تمتع به جا مىآورد احتياط است
هنگامى كه چشمش به خانه‌هاى مكه افتاد تلبيه نگويد. و
كسى كه عمره مفرده به جا مىآورد اگر از خارج حرم آمد باشد،
هنگام دخول حرم و چنانچه از مكه بيرون رفته كه احرام عمره
ببندد، هنگام ديدن كعبه (خانه خدا) تلبيه را قطع نمايد. و كسى كه
حج بجا مىآورد هر نوع حجى باشد، هنگام زوال (ظهر) روز
عرفه تلبيه را قطع نمايد.
مسأله 187 - اگر پس از پوشيدن لباس احرام و پيش از گذشتن
از ميقات، شك كند كه تلبيه گفته يا نه بنابر نگفتن گذاشته وتلبيه
بگويد و اگر بعد از تلبيه گفتن شك كند كه آيا درست گفته يا نه
بنابر درست بودن بگذارد و احرام و عملش صحيح است.
سوم: پوشيدن دو جامه احرام (ازار و رداء) است پس از كندن
رختهايى كه پوشيدنش بر محرم حرام است و پوشيدن آن دو جامه
به اين نحو است كه يكى را مانند لنگ به دور كمر خود بسته و آن را
" ازار " گويند و ديگرى را مانند عبا بر دوش بگيرد و آن را " رداء "
گويند. و بچه نا بالغ از اين حكم مستثنى مىباشد و جايز است
كندن لباس آنها تا رسيدن به " فخ " تاخير شود.
مسأله 188 - پوشيدن دو جامه احرام واجب تعبدى است
77

و شرط تحقق احرام نيست بنابر اظهر. و احتياط اين است كه
پوشيدن آنها به نحو متعارف باشد.
مسأله 189 - ازار بايد به اندازه اى باشد كه از ناف تا زانو را
بپوشاند. و رداء بايد به اندازه‌اى باشد كه دو شانه را بپوشاند. و
واجب است پوشيدن لباس احرام و همچنين بنا بر احتياط كندن لباس دوخته پيش از نيت وتلبيه باشد. پس اگر
نيت وتلبيه را پيش از پوشيدن جامه احرام به جا آورد، بنا بر احتياط پس از پوشيدن اعاده نمايد.
مسأله 190 - هر گاه از روى نادانى يا فراموشى موقعى كه
پيراهن پوشيده احرام بست، آن را فورا بكند و احرامش صحيح
است. بلكه اظهر اين است كه حتى در صورتى كه از روى علم و
عمد در پيراهن يا جامه عادى احرام ببندد، صحيح خواهد بود.
اگر چه گناه كرده است و اما اگر بعد از احرام پيراهنى پوشيد، احرامش بدون شك صحيح
است ولى بايد آن را از طرف پا بكند و چنان كه ياخه آن تنگ باشد كه
نشود از طرف پا بكند، آن را شكافته يا دريده و از طرف پا بكند.
خلاصه آن كه نبايد از طرف سر كنده شود.
مسأله 191 - پوشيدن بيش از دو جامه در اول احرام يا بعد از
آن براى جلوگيرى از سرما يا گرما يا غير آن عيبى ندارد.
مسأله 192 - بنا بر احتياط آنچه در لباس نمازگزار شرط است، در دو جامه
احرام نيز شرط است. پس لازم است كه دو
78

جامه احرام از حرير
خالص و از اجزاى حيوانى كه خوردن گوشتش حرام است نباشد.
و زر باف نيز نباشد. و هم چنين لازم است پاك باشد. بلى نجس
شدن به نجاستى كه در نماز بخشوده است عيبى ندارد.
مسأله 193 - ازار بايد بدن ‌نما نباشد. و احوط اين است رداء
نيز بدن نما نباشد.
مسأله 194 - اقوى جواز احرام است. در لباسهائى كه
مىتواند در نماز بپوشد هر چند پوست يا غير بافتنى باشد.
مسأله 195 - پوشيدن رداء وازار فقط بر مردان واجب است و
زنان مىتوانند در رختهاى عادى خود در صورتى كه داراى شرايط
ذكر شده باشد احرام ببندند.
مسأله 196 - پوشيدن حرير گر چه فقط بر مردان حرام است،
اما زنان بنا بر اقوى جايز است در جامه حرير احرام ببندند
گر چه احتياط در ترك آنست.
مسأله 197 - چنانچه يكى از دو جامه احرام يا هر دو بعد از
احرام بستن نجس شود، احوط اين است كه هر چه زودتر تبديل يا
تطهير نمايد. و چنانچه بدن نجس شود تطهير آن از جهت محرم
بودن واجب نيست، بنا بر اظهر.
مسأله 198 - واجب نيست جامه‌هاى احرام را بطور دائم
بپوشد و برداشتن رداء از روى دوش براى ضرورت يا غير آن
عيبى ندارد، همچنان كه عوض كردن آن در صورتى كه آن
79

عوض داراى شرايط ذكر شده باشد عيبى ندارد.
تروك احرام
در گذشته گفته شد كه احرام به تلبيه يا اشعار يا تقليد محقق
مىشود و بدون آنها احرام منعقد نخواهد شد، هر چند نيت
احرام حاصل شده باشد، پس هر گاه مكلف احرام بست، بيست و پنج
چيز بر او حرام مىشود كه آنها را تروك احرام مىنامند:
1 - شكار حيوان صحرايى.
2 - نزديكى با زنان.
3 - بوسيدن زن.
4 - دست زدن به زن.
5 - نگاه كردن به زن.
6 - استمناء.
7 - عقد نكاح و شهادت بر آن.
8 - استعمال بوى خوش.
9 - پوشيدن لباس دوخته بر مردان.
10 - سرمه كشيدن.
11 - نگاه در آيينه.
12 - پوشيدن چكمه و جوراب بر مردان.
80

13 - دروغ گفتن.
14 - مجادله (بگو مگو كردن).
15 - كشتن شپش و مانند آن.
16 - زينت كردن.
17 - روغن مالى بدن.
18 - كندن موى بدن.
19 - پوشاندن سر بر مردان.
20 - پوشانيدن رو بر زنان.
21 - زير سايه رفتن بر مردان.
22 - خارج نمودن خون از بدن.
23 - ناخن گرفتن.
24 - دندان كشيدن.
25 - همراه داشتن سلاح.
و تفصيل اين امور در مسائل ذيل بيان خواهد شد.
1 - شكار حيوان صحرايى
مسأله 199 - محرم خواه در حرم خواه در حل (خارج حرم)
باشد، نبايد حيوان صحرايى را شكار نموده يا بكشد.
و شكار در حرم مطلقا جايز نيست، هر چند شكارچى محرم نباشد.
مسأله 200 - همچنان كه شكار حيوان صحرايى بر محرم
81

حرام
است، كمك ديگرى در شكار نيز حرام است، هر چند با اشاره باشد. و
در حرمت كمك بين اين كه شكارچى محرم باشد يا محل فرقى نيست.
مسأله 201 - محرم نبايد شكار را به دست گرفته يا از او
نگهدارى كند، اگر چه شكارش پيش از احرام باشد. و نبايد از
گوشت شكار بخورد، هر چند شكار كننده محل باشد و ملخ ملحق
به حيوان صحرايى است و شكار و گرفتن، و خوردنش حرام است.
مسأله 202 - حكم مذكور مختص به حيوان صحرايى است و
شكار حيوان دريايى مانند ماهى و همچنين كشتن حيوان اهلى مانند مرغ
خانگى و گوسفند و گاو و شتر عيبى ندارد.
مسأله 203 - جوجه و تخم حيوانات مذكور، در حكم تابع خود
آنها است يعنى همان طور كه شكار حيوان صحرايى حرام است،
شكار جوجه يا برداشتن تخم آن نيز حرام است و همان طور كه
كشتن حيوان اهلى و شكار حيوان دريايى جايز است، كشتن
جوجه و شكستن تخم آنها نيز جايز است.
مسأله 204 - كشتن درندگان براى محرم جايز نيست مگر در
صورتى كه از آنها بر خود بترسد يا موجب اذيت او باشد و يا
يا كبوتران حرم را اذيت كنند. و در كشتن درندگان كفاره نيست
حتى شير بنابر اظهر، خواه كشتنشان جايز باشد يا نباشد.
مسأله 205 - محرم مىتواند افعى و مار بزرگ سياه و
82

مارهاى
بد و عقرب و موش را بكشد و در كشتن هيچ كدام كفاره نيست.
2 - نزديكى با زنان
مسأله 219 - نزديكى با زنان (جماع) در اثناى عمره تمتع و
عمره مفرده و حج و بعد از آن پيش از بجا آوردن نماز طواف
نساء بر محرم حرام است.
مسأله 220 - هر گاه در عمره تمتع از روى علم و عمد با زنى از
عقب يا جلو نزديكى نمايد چنانچه پس از فراغت از سعى باشد،
عمره اش فاسد نمىشود و كفاره بر او واجب مىشود، و كفاره‌اش
بنابر احتياط يك شتر است و چنانچه پيش از سعى باشد كفاره‌اش مانند گذشته است و
عمره اش باطل است لكن بايد عمره را تمام كند و دوباره اعاده نمايد و اگر عمره تمتع باشد پيش از حج او را به جاى مىآورد و اگر
وقت تنگ باشد حج او افراد مىشود پس بعد از حج عمره
مفرده به جاى مىآورد و احوط اعاده حج است در سال آينده.
مسأله 221 - هر گاه كسى كه احرام حج بسته قبل از وقوف و
مزدلفه از روى علم و عمد با زنى قبلا و دبرا نزديكى نمايد، حج او
و حج آن در صورتى كه محرم و دانا و راضى به اين عمل بوده باطل
مىشود و بر هر يك واجب است حج را تمام نموده و كفاره داده و
حج را در سال بعد اعاده نمايد، خواه حجشان واجب باشد يا
مستحب. ولى اگر زن مجبور بر اين
83

عمل بوده حجش فاسد
نمىشود و بر مرد دو كفاره واجب مىشود و بر زن چيزى نخواهد
بود. و كفاره اين عمل در صورت قدرت و تمكن، يك شتر و در
صورت عجز، يك گاو است و در صورت عجز، يك گوسفند است
و هم چنين اگر بعد از وقوف عرفه و قبل از مشعر على الاشهر، و واجب است بين آن مرد و آن
زن از جاى وقوع اين عمل در اين حج و حجى كه بعدا اعاده
خواهند كرد جدايى باشد تا آن كه پس از وقوفين به آن محل
برسند و هر گاه نزديكى پس از گذشتن از منى به عرفات باشد،
لازم است جدايى آنها تا وقت نحر در مستمر باشد. و احوط
اين است كه جدايى آنها تا فراغت از تمام اعمال حج استمرار
داشته باشد.
مسأله 222 - هر گاه محرم بعد از وقوف در مزدلفه از روى علم
و عمد با عيال خود نزديكى كند چنانچه پيش از طواف نساء باشد
مانند گذشته كفاره بر او واجب مىشود ولى حجش فاسد
نمىشود و هم چنين است اگر اين عملش پيش از دور سوم طواف
نساء باشد و همچنين اگر پيش از دور چهارم باشد بنا بر
احتياط و اگر بعد از دور پنجم طواف نساء بوده، كفاره نيز ندارد.
على الاظهر الاشهر اگر چه احوط كفاره است.
مسأله 223 - كسى كه از روى علم و عمد در عمره مفرده بعد از
سعى با زن خود نزديكى نمايد، مانند سابق كفاره بر او واجب
مىشود ولى عمره اش فاسد نمىشود. ولى اگر قبل از
84

سعى باشد عمره‌اش نيز باطل و لازم است كه هما عمره
فاسده را نيز تمام كند سپس آن را اعاده نمايد.
مسأله 224 - كسى كه از احرام در آمده اگر با زن خود كه
در حال احرام است نزديكى نمايد، كفاره بر زن واجب مىشود
در صورت عدم اجبار. ولى مرد بايد غرامت آن را بدهد.
و كفاره‌اش يك شتر است.
مسأله 225 - شخص محرم هر گاه از روى ندانى يا فراموشى با
زن خود نزديكى نمايد، عمره و حجش صحيح است و كفاره اى بر
او واجب نمىشود و اين حكم نسبت به ساير محرماتى كه موجب
كفاره است و ذيلا بيان مىشود نيز جارى است به اين معنى كه هر
عملى كه از محرم از روى جهل و نسيان سر بزند كفاره ندارد، مگر
موارد ذيل:
1 - آن كه طواف حج را فراموش نموده و با عيال خود نزديكى
نمايد يا مقدارى از سعى را در عمره تمتع فراموش نموده و با عيال خود نزديكى نمايد يا ناخنهاى خود را بگيرد به خيال اين كه
احرامش تمام شده است، و يا كه
بعد از سعى و قبل از تقصير به جهت ندانستن حكم با زن خود
نزديكى كند.
2 - كسى كه دست خود را بى خود بر سر يا ريش خود بكشد و
يك يا دو مو از آن بيفتند.
3 - آن كه بدن خود را روغن مالى كند از روى نادانى و حكم تمام
اينها در جاى خود ذكر خواهد شد ان شاء الله تعالى.
85

3 - بوسيدن زن
مسأله 226 - جايز نيست محرم زن خود را از روى شهوت
ببوسد و چنانچه او را بوسيد و منى از او خارج شد، لازم است يك
شتر كفاره بدهد، بنا بر احتياط و همچنين است اگر منى از او خارج نشود بنا بر احتياط. و اما اگر بوسيدن از روى شهوت
نباشد يك گوسفند كفاره دارد.
احوط بلكه ظاهر جريان اين
حكم است در بوسيدن اجنبيه.
مسأله 227 - هر گاه شخص بعد از طواف نساء زن خود را كه در
حال احرام است ببوسد، بايد بنابر احتياط يك گوسفند بكشد.
4 - لمس زن
مسأله 228 - شخص محرم نبايد دست يا بدن خود را از روى
شهوت به بدن زن خود بمالد، و چنانچه اين كار را كرد، بايد يك
گوسفند كفاره بدهد. و چنانچه اين عمل از روى شهوت نباشد
چيزى بر او نخواهد بود.
و اگر با دست ملاعبه نمايد كه موجب انزال منى شود بايد شترى كفاره دهد و بنا بر احوط حج
را قضا نمايد.
5 - نگاه كردن به زن و ملاعبه با او
مسأله 229 - هر گاه محرم از روى شهوت به زن خود نگاه كند و
منى از او بيرون بيايد مشهور گفته اند يك شتر بايد كفاره
بدهد. ولى اگر از روى شهوت نگاه كند و منى از او بيرون
86

نيايد يا بدون شهوت نگاه كند و
منى بيرون بيايد كفاره ندارد.
مسأله 230 - هر گاه محرم با همسر خود ملاعبه و شوخى نمايد
و منى از او بيرون بيايد، لازم است يك شتر كفاره بدهد. و
احوط قضاء حج است در آن و چنانچه به زن اجنبى از روى
شهوت يا بدون شهوت نگاه كند و
منى از او بيرون بيايد، كفاره اش يك شتر است اگر دارا باشد و يك
گاو است اگر متوسط باشد و يك گوسفند است اگر فقير باشد. و
اما اگر به او نگاه كند هر چند از روى شهوت باشد و منى از او
بيرون نيايد، اگر چه حرامى به جا آورده ولى كفاره ندارد. على الاظهر.
مسأله 231 - هر گونه استمتاع والتذاذ از زن براى محرم
جائز نيست.
6 - استمناء
مسأله 232 - استمناء طلب نزول منى است با دست يا غير
از آن هر چند به خيال بوده يا ملاعبه يا در نظر آوردن زن خود يا
كسى ديگر باشد و بدان كه انزال منى با استمناء بعضى او را
مفسد حج دانسته اند و اين قول احوط است و در استمناء به
مثل عبث با آلت خود و مانند آن از محرم بر غير محرم پس ترك
نشود احتياط به قضاء حج.
7 - عقد نكاح
مسأله 233 - ازدواج در حال احرام براى خود يا ديگرى حرام
است، خواه ديگرى در حال احرام باشد يا از احرام بيرون
87

آمده
باشد و خواه عقد دائمى باشد يا منقطع يعنى ازدواج باشد يا صيغه
اقوى حرمت ابديه است در عقد محرم براى خود
در صورتى كه عالم به حرمت باشد.
مسأله 234 - هر گاه محرم يا غير محرم زنى را براى محرم عقد
نمايد و شوهر با آن زن نزديكى كند و عقد كننده و شوهر بدانند كه
چنين عقدى در حال احرام حرام است، بر هر يك كفاره يك شتر
واجب مىشود، و همچنين بر زن نيز واجب مىشود، اگر
مىدانسته كه ازدواج در حال احرام حرام است.
و در صورتى كه عالم به حرمت عقد بوده است
اقوى حرمت ابدى است.
مسأله 235 - حاضر شدن در مجلس عقد و گواهى دادن بر آن
بر محرم حرام است. و اين قول موافق احتياط است و
هم چنين گواهى بر عقدى كه قبلا واقع
شده نيز بر محرم حرام است، اگر چه قبل از احرام شاهد بر آن بوده است.
مسأله 236 - احتياط مستحب اين است كه محرم
خواستگارى نيز ننمايد بلى اگر زنى را قبلا طلاق داده، رجوع به او
عيبى ندارد.
8 - استعمال بوى خوش
مسأله 237 - استعمال بوى خوش از قبيل زغفران و عود و كافور و عنبر
و مشك به خوردن و بوئيدن و ماليدن بر بدن، بر محرم
حرام است. و همچنين پوشيدن لباسى كه اثرى از بوى
88

خوش در او
باشد. و احوط اجتناب از هر بوى خوشى است.
مسأله 238 - خوردن و بوئيدن ميوه هاى خوشبو مانند به و
سيب عيبى ندارد.
مسأله 239 - احتياط لازم اين است كه در غير حال سعى،
بينى خود را از هر بوى خوشى ببندد. و بوئيدن خلوق كعبه كه يك
نوع عطر است عيبى ندارد.
مسأله 240 - هر گاه محرم عمدا مقدارى بوى خوش استعمال
كند، كفاره‌اش بنابر مشهور يك گوسفند است.
مسأله 241 - بنا بر احوط بلكه اقوى بر محرم حرام است كه
بينى خود را از بوى بگيرد بلى تند رفتن از جهت خلاصى از بوى بد عيبى ندارد.
9 - پوشيدن لباس دوخته بر مردان
مسأله 242 - پوشيدن پيراهن و عبا و شلوار و زير شلوارى و
جامه دگمه‌دار و درع (زره) و هر جامه اى كه آستين دار باشد
كه دست در او برود بر مرد محرم حرام است. و
احوط اجتناب از هر جامه دوخته بلكه شبيه دوخته است، مانند
نمدى كه چوپانان آن را مىپوشند و پوشيدن هميان دوخته
كمر بندى كه پول در او گذاشته مىشود جايز است بنا بر اظهر و همچنين
استعمال فتق بند براى كسى كه فتق دارد در صورت ضرورت عيبى ندارد. ولى احتياطا كفاره دارد و جايز است
محرم هنگام خوابيدن با لحاف و مانند آن از چيزهاى دوخته
89

بجز سر، تن خود را بپوشاند.
مسأله 243 - احوط اين است كه ازار (لنگ) خويش را به گردن
خود بلكه مطلقا گره نزند، ولو بعض آن را به بعض ديگر. و چيزى
مانند سنجاق و سوزن و چوب نيز آن را به هم وصل نكند و احوط اين است كه ردا نيز گره
زده نشود، ولى فرو كردن سوزن يا سنجاق در او عيبى ندارد.
مسأله 244 - پوشيدن لباس دوخته هر طور باشد براى زنان
عيبى ندارد، مگر دستكش كه آن را نپوشند.
مسأله 245 - هر گاه محرم لباسى را كه حرام است عمدا بپوشد،
كفاره اش يك گوسفند است. و احوط لزوم كفاره است حتى در
صورتى كه مضطر به پوشيدن آن باشد.
10 - سرمه كشيدن
مسأله 246 - سرمه كشيدن چند صورت دارد:
1 - آن كه سرمه سياه را به قصد زينت به چشم خود بكشد كه اين كار
بر محرم حرام است قطعا.
2 - آن كه سرمه سياه ولى به قصد زينت نباشد بلكه براى اعلاج
مرض باشد كه در اين صورت اشكال ندارد.
3 - آن كه سرمه سياه نباشد با قصد زينت، و يا سرمه اى كه در
آن بوى خوش باشد و احوط در اين دو صورت اجتناب است.
4 - آن كه سرمه سياه نباشد و قصد زينت هم نداشته باشد، كه
90

اين كار عيبى ندارد و كفاره هم ندارد.
11 - نگاه كردن در آيينه
مسأله 247 - نگاه كردن در آيينه بر محرم جهت زينت، حرام
است. ولى اگر نگاه كردن براى زينت نباشد، مانند نگاه كردن شوفر در آيينه
كه دو پهلو يا پشت سر خود را ببيند، عيبى ندارد. اما
پوشيدن عينك بدون قصد زينت براى زن و مرد بنا بر اقوى عيبى ندارد
و اين حكم در اجسام شفاف و صيقلى ديگر مانند
آب صاف و شيشه تميز جارى نمىشود و نگاه كردن در آنها عيبى ندارد.
12 - پوشيدن چكمه و جوراب
مسأله 248 - پوشيدن چكمه (خف) يا جوراب بر مرد محرم
حرام است و احوط نپوشيدن چيزى است كه تمام پشت
پا را بپوشاند، با صدق لبس و پوشيدن و چنانچه براى مرد
محرم نعلين و مانند آن فراهم نشد و ضرورت ايجاب كرد كه
خف يا جوراب بپوشد احتياط مستحب اين است كه روى آن را
بشكافد. و پوشاندن پشت پا بدون پوشش عيبى ندارد.
13 - دروغ و دشنام
مسأله 249 - دروغ و دشنامى كه حرام باشد حرمتشان در
حال احرام مؤكد و شديدتر است و مراد از فسوق در آيه
مباركه " فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحج " دروغ و
دشنام است، اما مفاخرت يعنى اظهار فخر از حيث حسب و
91

نسب كه شخص محرم بگويد من چنين و چنانم و فاميل
و پدرانم كيانند دو صورت دارد:
اول: آن كه براى اثبات فضيلت و برترى براى خود باشد كه
توهين ديگرى را در بر داشته باشد. اين عمل في نفسه حرام
است.
دوم: آن كه اثبات فضيلت براى خود باشد بدون اين كه به
ديگرى اهانت شود و اين عيبى ندارد و بر محرم و غير محرم
حرام نيست.
14 - جدال نمودن
مسأله 250 - جدال نمودن: قسم خوردن به كلمه " لا والله " و
" بلى والله " بر محرم حرام است ظاهر، تحقق حرام به لفظ
جلاله چون والله و بالله است.
مسأله 251 - دو مورد از حرمت جدال استثناء شده است:
اول: آن كه ضرورتى مانند اثبات حق يا از بين بردن باطلى
اقتضاى قسم خوردن كند، كه در اين صورت قسم خوردن حتى به
دو كلمه مذكور عيبى ندارد.
دوم: آن كه مراد قسم خوردن نباشد بلكه قصدش اظهار
محبت يا تعظيم باشد، مثل اين كه بگويد تو را به خدا اين كار را
نكن و مانند آن.
مسأله 252 - در صورتى كه جدال كننده در سخن خود
راستگو باشد، كفاره ندارد بلكه فقط بايد استغفار نمايد
92

به شرطى كه از دو مرتبه تجاوز ننموده باشد و در غير ان
صورت يك گوسفند كفاره دارد. در صورتى كه پى در پى قسم
بخورد و اما اگر جدال و قسم خوردن بر دروغ باشد، در همان
مرتبه اول يك گوسفند و در مرتبه دوم بنابر احتياط يك گاو
كفاره بدهد بلكه خالى از وجه نيست و در مرتبه سوم تخيير
ميان گاو و شتر خالى از وجه نيست.
15 - كشتن جانوران بدن
مسأله 253 - كشتن شپش و انداختن آن از بدن و
لباس براى محرم خالى از وجه نيست. و جا به جا كردن او عيبى
ندارد. در صورتى كه سبب افتادن آن نشود و در صورت كشتن
احوط آن است كه يك مشت از طعام به فقيرى كفاره بدهد. اما
در غير شپش مثل كك و كنه كشتن و تاراندن آنها ظاهرا جايز
است.
16 - زينت نمودن
مسأله 254 - پوشيدن انگشتر به قصد زينت بر محرم حرام
است. ولى به قصد استحباب عيبى ندارد.
مسأله 255 - حنا بستن اگر چه براى زينت باشد عيبى ندارد
مسأله 256 - پوشيدن زيور براى زينت بر بانوان محرم حرام
است و زيورى كه پيش از احرام عادت به پوشيدن آن داشته
مستثنى است و مىتواند او را بپوشد. ولى نبايد او را به شوهر خود
93

و ديگران مردان نشان دهد.
17 - ماليدن روغن بر بدن
مسأله 257 - محرم نبايستى تن خود را روغن مالى كند، هر چند
خوشبو هم نباشد، على الاحوط بل على الاقوى اما
اگر بوى خوش داشته باشد پس جائز نيست قبل از احرام هم اگر بوى آن بماند به نحو قطع تا حال احرام و در صورت
ارتكاب تاخير احرام تا زمان از بين رفتن بوى خوش لازم
است.
مسأله 258 - كفاره روغن مالى در صورتى كه بوى خوش
داشته باشد، يك گوسفند است حتى در صورت ضرورت
على الاحوط.
18 - جدا نمودن مو از بدن
مسأله 259 - محرم نبايستى موى خود يا ديگرى را از بدن جدا
كند، خواه ديگرى محرم باشد يا محل از اين حكم چهار مورد
استثنا شده است:
اول: آن كه شپش بدن محرم زياد شود.
دوم: آن كه ضرورت ايجاب كند كه مو جدا شود، مانند آن كه
بلندى موى و زياديش باعث سر درد يا ناراحتى ديگر شود.
سوم: آن كه مو در پلك چشم روييده باشد كه محرم را نارحت كند
94

چهارم: آن كه مو هنگام وضو يا غسل خود به خود جدا شود كه
در اين چهار صورت جدا نمودن مو عيبى ندارد.
مسأله 260 - اگر محرم با ضرورت و بدون ضرورت سر خود را بتراشد،
كفاره‌اش يك گوسفند است. يا سه روز روزه يا اطعام
شش مسكين كه به هر يك يك مد بدهد بلكه بنابر احتياط به
هر كدام به مقدارى كه سير شوند اگر چه بيش از يك مد باشد طعام
داده شود و و اگر موى زير هر دو بغل خود را بكند، كفاره اش يك گوسفند است بنا بر اقوى و
اگر موى يك طرف را بكند سه مسكين را طعام بدهد. و چنانچه
موى ريش خود يا غير آن را بكند، بايستى يك مشت طعام به فقير
كفاره بدهد. و چنانچه سر ديگرى را چه محرم و چه محل باشد
بتراشد كفاره ندارد.
مسأله 261 - چنانچه محرم سر يا بدن خود را بطورى كه مويى
از او نيفتد و خونى نشود بخاراند عيبى ندارد، و چنانچه دست به
سر يا ريش خود كشيده و يك يا دو مو از آن بيفتد، يك مشت
طعام صدقه بدهد.
19 - پوشانيدن سر بر مردان
مسأله 262 - محرم نبايستى تمامى يا قسمتى از سر خود را
بپوشاند بنا بر احتياط با گل و حنا هم نپوشاند بلكه نبايستى چيزى روى
سر خود حمل كند بنابر احتياط ولى انداختن بند مشك بر سر يا
بستن دستمال و مانند آن به جهت سر درد عيبى ندارد و پوشاندن
گوشها نيز جايز نيست.
95

مسأله 263 - احوط و اولى ترك پوشاندن سر به قسمتى از
بدن مثل دست است در غير موارد ضرورت عرفيه يا شرعيه.
مسأله 264 - محرم نبايستى در آب فرو رود كه
سرش زير آب شود بنابر احتياط در غير آب از مايعات ديگر.
مسأله 265 - هر گاه محرم سر خود را پوشانيد،
كفاره‌اش يك گوسفند است. و اقوى تعدد كفاره است در صورت تعدد
پوشانيدن و با تخلل كفاره و ظاهرا در موارد اضطرار كفاره
واجب نيست.
20 - پوشانيدن رو بر زنان
مسأله 266 - بانوان در حال احرام نبايستى صورت خود را به
پوشه يا نقاب و مانند آن هر چيزى باشد بپوشانند در غير حال
ضرورت مانند تحفظ از مگس و نحو آن در حال خوابيدن و بايد نيز قسمتى از روى خود را نيز
نپوشانند. بلى پوشاندن قسمتى از رو مقدمتا براى پوشاندن سر در حال نماز، عيبى ندارد، و
پس از فراغت از نماز آن را بردارد.
ولى اسدال در حال نماز و بعد از آن بى اشكال است.
مسأله 267 - بانوان محرم مىتوانند از مطلقا رو بگيرند، به
اين نحو كه گوشه چادر يا عبا و مانند آن را كه بر سر دارند تا مقابل
بينى يا چانه خود پايين بكشند، بلكه صدق اسدال
و آيزان كردن جامه بر او كافى است على الاظهر و تحفظ از
رسيدن آن به صورت لازم نيست.
96

مسأله 268 - وجوب كفاره پوشانيدن صورت زنان يك
يك گوسفند هر چند منقول از شيخ و حلبى است و لكن در آن تأمل
است.
21 - زير سايه رفتن مردان
مسأله 269 - مردان محرم هنگام سير نبايستى زير سايه
رفته يا سايبانى مانند چتر بر سر بگيرند، هر چند سايه سقف محمل يا ماشين يا هواپيما و مانند اينها باشد. خواه پياده باشند يا سواره بنا بر احتياط در پياده. و
احوط اين است كه زير سايه چيزى كه روى سر نباشد
نيز نرود، مثل اين كه بغل شتر يا ماشين حركت كند كه سايه از
طرف چب يا راستش بر او بيفتد. بلى مىتواند با دست خود جلو
آفتاب را بگيرد. وزير سايه محمل رفتن هنگام سير ولى
احرام زير سقف مسجد شجره عيبى ندارد.
مسأله 270 - ظاهر از مجموع روايات و مقتضاى اصل
ممنوعيت استظلال از آفتاب است در حال سير بنا بر اين در
شب در حال سير زير سقف بودن مانعى ندارد و كفاره لازم
نيست اگر چه احوط است.
مسأله 271 - هنگامى كه محرم به مكه رسيد همچنان كه اگر در
جايى در بين راه توقف نمود، مىتواند داخل خانه و خيمه و مانند اينها برود ولى هنگام تردد بنا بر احتياط واجب زير سايه نرود.
مسأله 272 - زير سايه رفتن زنان و كودكان مانعى ندارد و
كفاره هم ندارد و هم چنين مردان در حال ضرورت يا ترس از
97

گرما و سرما عيبى ندارد ولى مردها بايد كفاره بدهند.
مسأله 273 - كفاره زير سايه رفتن يك گوسفند است و فرقى
بين حال اختيار و اضطرار نيست.
و چنانچه اين عمل تكرار شود، اظهر اين است كه در هر
احرام يك كفاره كفايت مىكند.
22 - بيرون آوردن خون از بدن
مسأله 274 - شخص محرم نبايستى بدن خود را به خاراندن خونى نمايد،
اگر بداند كه در خاراندن موجب آن مىشود و
همچنين است خون آوردن با مسواك بنا بر احتياط و در
هر صورت كفاره ندارد ولى در حال ضرورت يا رفع ناراحتى عيبى ندارد.
23 - ناخن گرفتن
مسأله 275 - محرم نبايستى تمامى يا قسمتى از ناخن خود را
بگيرد مگر در صورتى كه بقاى ناخن ضرر داشته باشد، مانند اين
كه ناخن كنده شده و ماندنش سبب ناراحتى شود، كه در اين
صورت بريدنش جايز است
مسأله 276 - كفاره گرفتن هر ناخنى يك مد طعام است، و كفاره
گرفتن ناخنهاى دست در يك مجلس يك گوسفند است و
همچنين پا. و چنانچه گرفتن ناخن دست و پا در يك مجلس باشد،
كفاره اش نيز يك گوسفند است. و چنانچه ناخن دستها در يك مجلس
و ناخن پاها را در مجلس ديگر بگيرد، كفاره
98

آن دو گوسفند است با تخلل تكفير.
مسأله 277 - هر گاه محرم به فتواى كسى كه ناخن گرفتن را
جايز مىداند، ناخن خود را گرفت و خون در آمد، كفاره اش بنابر
احتياط (واجب) بر فتوى دهنده است.
24 - دندان كندن.
مسأله 278 - كندن دندان در صورتى كه خون در آيد
، حرام است ولى كفاره ندارد و اگر موجب خون آمدن
نشود و يا كندن ضرورت داشته باشد، مانعى ندارد.
25 - بر داشتن سلاح
مسأله 279 - بر داشتن سلاح مانند شمشير و نيزه و چيزهايى
كه عرفا به آنها سلاح گفته مىشود بر محرم حرام است. و بعضى
از فقها آلات دفاع و حفظ مانند كلاه خود وزره و سپر را سلاح
خوانده اند. و اين قول خالى از تامل نيست.
مسأله 280 - بودن سلاح نزد محرم اگر حملش نكند عيبى
ندارد. بنا بر اظهر.
مسأله 281 - حرمت حمل سلاح مختص به حال اختيار است و در حال اضطرار عيبى ندارد و كفاره هم ندارد.
تا اين جا بيست و پنچ چيزى كه بر محرم حرام است بيان شد.
دو چيز هست كه بر محرم و محل حرام است:
99

1 - شكار در حرم
مسأله 282 - شكار در حرم بر محرم و غير محرم، بر زن و مرد
حرام است چنان كه قبلا بيان شد.
2 - كندن درخت و گياه حرم
مسأله 283 - كندن و بريدن هر چيزى كه در حرم روييده از
درخت و غير درخت و گياه بر محرم و غير محرم حرام است. اما
چيزى كه به راه رفتن متعارف كنده شود عيبى ندارد. همچنان كه
رها كردن حيوانات كه از علف حرم بچرند اشكالى ندارد. و از اين
حكم چند چيز استثنا شده است:
1 - اذخر كه گياه معروفى است.
2 - نخل خرما و درخت ميوه دار.
3 - علف و درختى كه در ملك يا خانه شخصى مىرويد يا خود
شخص آن را مىكارد و مىنشاند. و اما درختى كه قبلا پيش از
تملك منزل بوده در منزل، حكمش حكم ساير درختهاست.
(كندن و بريدن اين سه چيز عيبى ندارد).
مسأله 285 - بنابر احتياط كفاره كندن درخت بزرگ يك گاو و اگر كوچك باشد يك گوسفند است و اگر قسمتى از
درخت‌باشد قيمت آن را بدهد.
100

جاى كشتن كفارات
مسأله 286 - جاى كشتن كفاره شكار در احرام عمره، مكه
مكرمه است و جاى كشتن كفاره شكار در احرام حج، منى است.
مسأله 287 - كفاره‌اى كه بر محرم براى غير از شكار واجب
شده است، اظهر اين است كه مىتواند كشتنش را تا بازگشت به
وطن تأخير انداخته و همان جا بكشد. و بهتر اين است كه
كفاره را در حج خود بكشد.
شرائط طواف
واجب دوم عمره تمتع، طواف است. و به ترك از روى عمد چه
حكم موضع را بداند يا نداند عمره او فاسد مىشود.
وجوب ذبح يك شتر مطلقا حتى در حال علم و عمد موافق احتياط است
و ترك آن به
تأخيرش تا زمانى كه ديگر نتواند خود را به وقوف در عرفات برساند محقق مىشود. و چنانچه عمره‌اش
باطل شود و ظاهرا حج او مبدل به حج افراد مىشود و وجوب
قضاى حج بر او در سال آينده قوى است. و اگر كسى سهوا
ترك كند لازم است ايتان به آن هر وقت كه باشد و در صورت
تعذر يا تعسر مباشرت، استنابه مىنمايد در قضاء طواف و اگر
سعى را به جاى آورده آن را نيز بنا بر احتياط اعاده كند
101

1 - اشتراط طواف به قصد قربت شرط اول: نيت، و طواف بدون قصد قربت باطل است.
و نيت چنين كند هفت دور طواف خانه كعبه مىكنم طواف
عمره تمتع از فرض حجة الاسلام به جهت اطاعت فرمان
خداوند عالم و در اعتبار اخطار و كفايت داعى مثل نماز است.
2 - اشتراط طواف به طهارت از حدث
شرط دوم: طهارت از حدث اكبر و اصغر، اگر چه
طهارت اضطراريه باشد على الاقرب بدون فرق بين طهارت
ترابيه و طهارت مستحاضه و مسلوس، و در مبطون اختيار مى
شود نيابت از او در طواف. پس چنانچه از روى عمد يا
نادانى يا فراموشى در حال حدث و بدون طهارات طواف نمايد،
طوافش صحيح نخواهد بود.
مسأله 288 - چنانچه از محرم در اثناى طواف حدثى سر زند،
مسأله چند صورت خواهد داشت:
1 - آن كه حدث پيش از رسيدن به نصف طواف باشد، كه در
اين صورت طواف باطل و لازم است پس از طهارت اعاده شود.
2 - آن كه حدث بعد از نصف از روى سهو و غفلت
باشد، كه در اين صورت طواف را قطع نموده و طهارت گرفته
و طواف‌ را از همانجا كه قطع نموده ادامه مىدهد و در صورتى
102

كه بعد از تجاوز از نصف و از روى عمد باشد حكم به ادامه
طواف بعد از قطع آن مورد تأمل است بلكه بايد طواف را از
سر بگيرد.
مسأله 289 - اگر پيش از شروع به طواف يا در اثناى آن شك در
طهارت بنمايد، چنانچه بداند كه قبلا با طهارت بوده و نمىداند
بعدا از او حدثى سر زنده يا نه در اين صورت اعتنا به شك خود
نكند. و در غير اين صورت واجب است طهارت گرفته و شروع به
طواف يا طوافى كه در دست داشته از سر بگيرد.
مسأله 290 - هر گاه پس از فراغت از طواف، شك در طهارت
نمايد به شك خود اعتنا نكند، هر چند احوط ولى
براى نماز طواف حتما بايد وضو بگيرد.
مسأله 291 - هر گاه مكلف نتواند وضو بگيرد تيمم نموده و
طواف را به جا آورد. و اگر تيمم هم نمىتواند بكند، حكمش
كسى است كه نمىتواند طواف را به جا آورد. پس اگر مأيوس از
توانايى شد، لازم است براى طواف نايب بگيرد، و احوط
اين است كه خود نيز بدون طهارت طواف نمايد.
مسأله 292 - بر زن حائض و نفساء (زائو) بعد از گذشتن ايام
حيض و نفاس و بر جنب واجب است كه براى طواف غسل كنند،
و در صورت معذور بودن از غسل و مأيوس شدن از توانايى بر
غسل، واجب است با تيمم طواف كنند. و در صورت
103

معذور بودن از تيمم، تا آخر زمان تمكن از مباشرت نايب گرفتن
متعين است و احوط آن است كه خود نيز طواف كند.
مسأله 293 - هر گاه زن هنگام بستن احرام براى عمره تمتع يا
پس از بستن احرام، خون حيض ببيند و وقت گنجايش به جا آورد
اعمال عمره را داشته باشد، بايستى صبر كند تا پاك شود و غسل
نموده و اعمال عمره را به جا آورد. و چنانچه وقت وسعت اين كار
را نداشته باشد، مسأله داراى دو صورت خواهد بود:
اول: آن كه حيضش هنگام احرام پيش از بستن احرام باشد، در
اين صورت حج تمتعش بدل به حج افراد شده و بر او واجب است
در صورت تمكن بعد از فراغت از حج، عمره مفرده به جا آورد.
دوم: آن كه حيضش بعد از بستن احرام باشد. در اين صورت
مىتواند حج افراد را به جا آورد و بعد از
فراغت، عمره مفرده به جا آورد مانند صورت اول، و اين كفايت مىكند از
آنچه بر او واجب بوده است از حج تمتع.
مسأله 294 - اگر زن در اثناى طواف حيض شود، مشهور بين فقها اين است كه اگر حيض شدن پيش از تمام شدن چهار شوط
باشد طوافش باطل مىشود و چنانچه بعد از آن باشد، آنچه به جا
آورده صحيح، و واجب است بعد از پاكى و غسل نمودن باقيمانده
را به جا آورده. و احوط در هر دو صورت اين است كه بعد از پاكى يك طواف كامل به نيت
104

اعم از تمام و اتمام به جا آورد به اين معنى
كه چنين نيت كند كه اگر يك طرف طواف كامل بر من واجب است، كه
اين طواف است و اگر به جا آوردن كمبود طواف سابق بر من
واجب است، هر مقدار از اين طواف كمبود او را تكميل مىكند
بكند و باقيمانده زيادى باشد. و اين در صورتى است كه وقت
گنجايش اين كار را داشته باشد و در غير اين صورت سعى و
تقصير نموده و براى حج محرم شود و لازم است پس از بازگشت
از منى و قبل از طواف حج، قضاى طواف عمره را به نحوى كه گفته
شد به جا آورد.
مسأله 295 - هر گاه زن پس از طواف و پيش از نماز آن، يعنى
بين طواف و نمازش، حيض شود طوافش صحيح است و نماز
طواف را پس از پاكى و غسل به جا آورد. و چنانچه وقت نداشت
سعى و تقصير را به جا آورده و نماز طواف را پيش از طواف حج
قضا نمايد.
مسأله 296 - هر گاه زنى پس از طواف و نمازش احساس نمود
كه حيض دارد و نداند كه پيش از طواف يا پيش از نماز يا در اثناء
بوده يا بعد از نماز رخ داده، در اين صورت بنابر صحت طواف و
نماز بگذارد. و چنانچه بداند كه قبل از نماز حادث شده و وقتش
هم تنگ است، سعى و تقصير نموده و نماز را تا پس از پاكى تأخير
بيندازد و عمره اش صحيح است.
مسأله 297 - هر گاه زنى به مكه رسيد و مى توانست اعمال
105

عمره را به جا آورد ولى با علم و عمد به جا نياورد تا حيض شد و
وقت هم تنگ شد، ظاهرا عمره‌اش فاسد است. و احتياط اين
است كه عدول به حج افراد نموده و حج خود را در سال بعد اعاده
نمايد.
مسأله 298 - طواف مستحبى را مىتوان بدون طهارت به جا
آورد و طهارت در او معتبر نيست ولى نماز طواف مستحبى بدون
طهارت صحيح نخواهد بود و بايد با طهارت باشد.
مسأله 299 - كسى كه معذور از طهارت (وضو يا غسل) تمام
است، مانند كسى كه در دست يا پايش شكستگى و زخمى است
كه پانسمان شده و كسى كه (سلس) مرضى دارد كه بولش قطره
قطره مىريزد، به همان دستورى كه براى نماز خود طهارت
مىگيرد، براى طواف نيز همان طهارت كافى است. و اما مبطون
(كسى كه نمىتواند از غايط خوددارى كند) بايد براى طواف نايب
بگيرد.
اشتراط طواف به طهارت از خبث
شرط سوم از شرايط طواف، طهارت از خبث است يعنى پاكى
بدن و لباس. پس طواف با بدن يا لباس نجس صحيح نيست. و
نجاستى كه در نماز بخشوده بود، مانند خون كمتر از درهم، در
طواف بخشوده نيست
106

بنابر احتياط.
مسأله 300 - بودن خون و خونابه زخم و دمل كه اجتناب از آن
سخت باشد در بدن يا لباس در طواف مانعى ندارد و بر طرف
كردنش لازم نيست، همچنان كه بودن چيز نجس همراه انسان در
طواف عيبى ندارد. و هم چنين است نجس بودن چيزهايى كه در
آن نماز خوانده نمىشود مانند هميان و كلاه و جوراب.
مسأله 301 - در صورتى كه نجس بودن بدن يا لباس خود را
نمىدانسته و پس از انجام طواف بفهمد، طوافش صحيح است و
بنابر اظهر حاجتى به اعاده ندارد، و همچنين است نماز طواف اگر
نمىدانسته بدن يا لباسش نجس بوده و بعد از نماز بفهمد، نمازش
صحيح است.
مسأله 302 - هر گاه نجاست بدن يا لباس خود را فراموش
نموده و با آنها طواف نموده و بعد از طواف يادش آمد صحت
طواف خالى از وجه نيست.
مسأله 303 - هر گاه نجس بودن بدن يا لباس خود را نمى دانسته
و در اثناى طواف دانست، جمعى بر آنند كه طواف را
قطع كند و ازاله كند نجاست را و برگردد و تمام كند طواف را و
احوط استيناف است بعد از اتمام خصوصا باتخلل فعل كثير كه
موجب قطع طواف بوده باشد قبل از اكمال جهاز شوط و
هچنين است حكم هر گاه نجاست عارض ثوب يا بدن شود
107

در حال طواف و كفايت اتمام در اينجا اظهر است.
4 - اشتراط طواف به ختان
شرط چهارم از شرايط طواف نسبت به مردان مختون بودن
است بدون آن طواف باطل است و احوط ثبوت اين شرط است
در باره اطفال كوچك پس اگر بدون ختنه طواف كند يا طواف
دهند آنها را، طواف نساء از ايشان باطل خواهد بود پس زن از
براى ايشان بعد از بلوغ حلال نخواهد بود مگر آن كه طواف نساء
را خود يا نائب تدارك كند.
مسأله 305 - هر گاه مكلف ختنه نشده مستطيع شود، اگر بتواند
بين ختنه و حج در سال استطاعت جمع كند، يعنى در همان سال
خود را ختنه نموده و به حج برود، واجب است اين كار را بكند. و
چنانچه ممكن نباشد، حج را تا سال بعد تأخير نمايد. پس اگر
متمكن از ختنه نباشد، اصلا به اين معنى كه ختنه كردن براى او
ضرر يا مشقت يا ناراحتى داشته باشد، لازم است حج را به جا
آورد. لكن احتياط اين است كه در عمره و حج شخصا طواف
نموده و براى طواف نايب نيز بگيرد، ولى خودش نماز طواف را به
جا آورد.
5 - اشتراط طواف به ستر عورت شرط پنجم از شرايط طواف پوشاندن عورت است بنابر
احتياط بلكه اقوى ساتر بايستى مباح باشد. و احتياط اين است كه ساتر
داراى جميع شرايط لباس نماز گزار باشد.
108

بنابر حديث مشهور كه طواف در حكم نماز است.
واجبات طواف
هفت چيز در طواف معتبر و واجب است:
اول: آن كه از حجر الاسود شروع شود،
كه تمام بدن خود را بر تمام حجر الاسود بگذارند. و براى اين
كار اين مقدار كفايت مىكند كه قبل از حجر الاسود ايستاده و نيت نمايد كه طواف را از جايى كه محاذات واقعى محقق مىشود
به جا مىآورم و زياده بر آن از باب مقدمه علميه باشد. يعنى انسان
وقتى از جلوتر شروع كرد علم پيدا مىكند كه اولين جزء طوافش با
اولين جزء حجر محاذى و برابر شده است.
لكن اقوى اكتفاء به صدق عرفى در طواف است از حيث طواف
كننده و مطاف.
دوم: آن كه هر شوط و دورى به حجر الاسود ختم شود. بلكه
محاذات معظم بدن يا تمام بدن با بعضى از حجر با رعايت
وصول به موضع ابتداء موافق احتياط است و در شوط آخر احتياطا قدرى از حجر بگذرد و زيادى را مقدمه علميه
محسوب دارد.
سوم: آن كه كعبه (خانه خدا) در جميع احوال طواف طرف
چپ خود قرار دهد. و چنانچه كعبه به جهت بوسيدن اركان يا به
جهت ازدحام رو به رو يا پشت سر يا طرف راست قرار گرفت
109

آن مقدار از طواف شمرده نمىشود، و ظاهر اين است كه ميزان در
قرار دادن كعبه طرف چپ صدق عرفى است، همچنان كه از
طواف پيغمبر اكرم - صلى الله عليه وآله و سلم - بر مىآيد كه سواره
طواف مىنمودند. و بهتر اين است دقت شود به خصوص در دو
دهانه حجر اسماعيل و در نبشهاى خانه خدا كه در اين جاها بايد
مواظب بود كه به چب يا راست منحرف نگردد.
چهارم: آن كه حجر اسماعيل را داخل مطاف قرار دهد، به اين
معنى كه دور حجر اسماعيل بگردد و داخل حجر نرود. پس اگر
داخل حجر طواف كند آن دور كلا باطل است و كفايت
نمىكند تدارك آن از موضعى كه داخل حجر شده است.
پنجم: آن كه طواف كننده از بيرون دور خانه خدا دور بزند نه
درون خانه خدا، و دور تا دور خانه خدا به طور شيب بنايى شده
كه به آن شاذروان مىگويند كه نبايستى طواف كننده روى آن راه
برود على الاحوط.
ششم آن كه هفت دور متوالى و پى در پى دور خانه خدا بچرخد
و كمتر از هفت دور كافى نيست. و عمدا زيادتر از هفت دور هم
طواف را باطل مىكند، چنان كه خواهد آمد.
مسأله 306 - مشهور بين فقها اين است كه طواف بايد بين مقام
ابراهيم - عليه السلام - و خانه خدا باشد. يعنى از هر طرف اين
مسافت در نظر گرفته شود، و مسافت آن بيست و شش ذراع و نيم تقدير
110

شده است و نظر به اين كه حجر اسماعيل داخل مطاف
است و خود بيست ذراع است، پس در طرف آن بيش از شش ذراع
و نيم نبايد دور شد. و لكن ظاهر اين است كه طواف در دور تر از
اين مسافت بيست و شش ذراع و نيم نيز كافى باشد، خصوصا
براى كسانى كه در اين مسافت نتوانند طواف كنند يا طواف در آن
بر آنها مشقت داشته باشد. و مراعات احتياط با قدرت و تمكن
بهتر و اولى است با تحرى اوقات خلوت نسبى و عدم
تمكن از طواف در حد لازم اقرب جواز طواف از اقرب به حد
است با رعايت اختلاف اطراف در مانع.
مسأله 307 - هر گاه طواف كننده از مطاف بيرون رفته و وارد
كعبه شود، آن جزء از طوافش باطل است.
مسأله 308 - چنانچه هنگام طواف روى شاذروان رفت، آن
مقدار از طواف كه روى شاذروان بوده باطل است و اعاده
آن لازم است و احتياط اين است كه هنگام طواف دست
خود را از طرف شاذروان به ديوار كعبه يا اركان آن درازا ننمايد
مسأله 309 - هر گاه طواف كننده در حجر اسماعيل برود،
شوطى كه رفتن در حجر در او بوده باطل و لازم است اعاده شود.
و در
حكم رفتن در حجر است بالا رفتن بر ديوار حجر
بلكه احوط اين است كه در حال طواف دست بر ديوار حجر هم
نگذارد.
مسأله 310 - هر گاه طواف كننده بدون عذر از مطاف خارج
111

شود، اگر موالات عرفيه از او فوت شود
طوافش باطل و اعاده‌اش لازم است بنا بر احتياط و چنانچه موالات فوت نشود
واجب است اتمام آن.
مسأله 311 - چنانچه در اثناى طواف حدثى از او سر بزند،
چنانچه چهار شوط به جاى آورده باشد بعد از تطهير بقيه آن را
به جاى مىآورد و اگر بيش از چهار شوط بود لازم است بعد از
تطهير تمام هفت شوط را انجام دهد.
مسأله 312 - هر گاه طواف كننده به علت سر درد يا دل درد و
مانند آن ناچار طواف خود را قطع نموده و از مطاف بيرون رود،
چنانچه قبل از تمامى شوط چهارم باشد طوافش باطل واعاده‌اش
لازم است، و چنانچه بعد از آن بوده، اگر قادر بر اتمام
نباشد احوط آن است كه صبر كند تا وقت آن طواف تنگ شود
اگر قادر نشد او را دوش مىگيرند و طواف مىدهند و اگر
ممكن نباشد نائب از براى او مىگيرند در اتمام.
مسأله 313 - طواف كننده مىتواند جهت عيادت مريض يا رفع
حاجت خود يا حاجت برادر دينى خود از مطاف بيرون برود. ولى لازم است
اگر طوافش واجب باشد و مقدار يك يا دو شوط بجا آورده
باشد، طواف را اعاده نمايد، و چنانچه بيرون رفتنش
بعد از شوط سوم بوده، احتياط اين است كه طواف را
اعاده نمايد.
مسأله 314 - نشستن در اثناى طواف جهت استراحت و رفع
112

خستگى جايز است. ولى بايد به اندازه‌اى نباشد كه موالات عرفيه
از بين برود، كه در اين صورت طوافش باطل شده و لازم است از
ابتدا دو باره انجام دهد.
نقص در طواف
مسأله 315 - هر گاه عمدا مقدارى از طواف را كم كند و موالات
فوت شود، طوافش باطل خواهد بود. و چنانچه موالات فوت
نشود، تا از مطاف بيرون نرفته مىتواند كمبود را به جا آورد. و حكم
بيرون رفتن عمدى از مطاف قبلا ذكر گرديد.
مسأله 316 - هر گاه مقدارى از طواف را سهوا كم كند، اگر پيش
از فوت موالات يادش آمد و از مطاف بيرون نرفته باشد، كمبود را
به جا آورده و طوافش صحيح خواهد بود و چنانچه پس از فوت
موالات يا بيرون رفتن از مطاف يادش بيايد و مقدار فراموش شده
يك شوط باشد، يك شوط را بجا آورده و طوافش صحيح است. و الا طوافش را از سر بگيرد و اگر بعد از
شوط چهارم باشد
و چنانچه شخصا نتواند كمبود را انجام دهد، هر چند به جهت اين
باشد كه پس از بازگشت به وطن يادش بيايد، بايد ديگرى را نايب
بگيرد كه آن شوط را به جا آورد. و چنانچه مقدار فراموش شده
بيش از يك و كمتر از چهار شوط
باشد، بايستى بر گشته و كمبود را شخصا به جا آورد و اگر
113

اگر مقدار فراموش شده چهار يا بيش از چهار شوط باشد، بايد از
سر بگيرد.
زيادى در طواف
مسأله 317 - زيادى در طواف پنج صورت دارد.
اول: آن كه طواف كننده مقدار زيادى را به قصد جزئيت طوافى
كه مشغول است يا طواف ديگرى به جا نياورده باشد، كه در اين
صورت طوافش به اين زيادى باطل نخواهد شد.
دوم: آن كه هنگام شروع به طواف يا در اثنا چنين قصد كند كه
زيادى، جز طوافش باشد. يعنى بنا داشته باشد كه طواف را
هشت شوط يا بيشتر انجام دهد، در اين صورت آنچه از طوافش
مصادف با نيت زياده است باطل و لازم است اعاده نمايد.
سوم: آن كه زيادى را پس از فراغت از طواف به قصد جزئيت
آن به جا آورد، كه در اين صورت نيز اظهر بطلان طواف است.
چهارم: آن كه زيادى را به قصد جزئيت طواف ديگر به جا آورد
و طواف دوم را تمام كند، كه در اين صورت گر چه در طواف زيادى
نداشته، ولى حكم قران را دارد و باطل است.
پنجم: آن كه قصد جزئيت زيادى را براى طواف ديگر بنمايد،
و اتفاقا نتواند طواف ديگر را به آخر برساند. در اين صورت نه
زيادى هست و نه قران، و طواف صحيح است.
مسأله 318 - هر گاه طواف خود را از روى سهو بيش از
114

هفت شوط انجام دهد، چنانچه زيادى كمتر از يك شوط باشد آن را
قطع نمايد و طوافش صحيح است. و چنانچه زيادى يك شوط يا
بيشتر باشد، احتياط اين است كه به قصد وظيفه فعليه چهارده
شوط را تكميل نمايد و چهار ركعت نماز بعد از آن به جاى
آورد و احتياط در اين است كه دو ركعت فريضه قبل از سعى
به جاى آورد و دو ركعت نافله را مىتواند بعد از سعى به جاى
آورد.
شك در عدد اشواط
مسأله 319 - هر گاه بعد از تمامى طواف و تجاوز از محل شك
نمايد كه آيا طوافم هفت شوط يا كمتر يا بيشتر بوده، اعتنا به شك
ننمايد، مانند كسى كه بعد از شروع به نماز طواف چنين شكى بكند.
مسأله 320 - هر گاه يقين داشته باشد كه هفت شوط بجا
آورده و شك كند كه زيادتر بوده يا نه، مثلا احتمال بدهد كه شوط
آخرى هشتم بوده، به شك خود اعتنا ننمايد و طوافش صحيح
است، مگر در صورتى كه شكش قبل از تمامى شوط آخرى باشد،
كه در اين صورت بنا بر احتياط طوافش باطل
است.
مسأله 321 - هر گاه بين شش و هفت يا پنج و شش و همچنين
عددهاى قبل شك كند، بنا بر احتياط حكم به بطلان
طواف مىشود. و هم چنين اگر شك كند كه آيا شش شوط بجا
115

آورده يا هشت شوط، كه
نداند شوط آخر ششم است يا هشتم، كه در اين صورت نيز
طوافش باطل خواهد بود. و احوط از آن
بنا بر اقل بگذارد و اتمام و بعد از آن اعاده طواف نمايد.
مسأله 322 - چنانچه بين شش و هفت شك نموده و از روى
نادانى بنا را بر شش گذاشته و طواف را تمام كند، لازم است طواف
را از سر بگيرد. بنا بر احتياط
مسأله 323 - طواف كننده مىتواند بر
رفيق و همراه خود در حفظ شماره شوطها اعتماد كند، در صورتى كه رفيق و همراهش
يقين داشته باشد، مثلا در صورت شك اگر رفيق انسان بگويد اين
شوط پنجم است، مىشود بر گفته او اعتماد نموده و دو شوط
ديگر به جا آورد.
مسأله 324 - هر گاه در طواف مستحبى شك نمايد، بنا را بر
كمتر بگذارد و طوافش صحيح است.
مسأله 325 - هر گاه از روى عمد و علم به حكم يا جهل به آن
طواف عمره تمتع را ترك نموده و نتواند پيش از وقوف به عرفات
تداركش نمايد، عمره‌اش باطل بوده و واجب است حج را در سال
بعد اعاده نمايد على الاقوى. و وجوب ذبح يك شتر مطلقا حتى در حال علم
و عمد موافق احتياط است و
چنانچه عمدا طواف حج را ترك نمايد و تداركش ممكن نباشد،
حجش باطل خواهد بود و لازم
است در سال بعد اعاده نمايد. و اگر ترك طواف از جهت
116

ندانستن حكم بوده، يك شتر كفاره نيز
لازم خواهد شد.
مسأله 326 - هر گاه از روى فراموشى طواف ترك شود، بعد از
ياد آمدن تداركش واجب است. و چنانچه پس از گذشتن وقتش به
ياد آمد، قضاى آن به جا آورده شود و حج صحيح خواهد بود، و
احتياط اين است كه بعد از قضاى طواف، سعى نيز به جا آورده
شود. و اگر وقتى يادش بيايد كه قضا نمودن آن ممكن نباشد، مثل
اين كه پس از بازگشت به وطن يادش آمد واجب است نايب بگيرد،
و احتياط (واجب) اين است كه نايب از طواف، سعى را نيز به جا آورد.
مسأله 327 - اگر طواف را فراموش نمود و به وطن خود
بازگشت و با عيال خود نزديك كرد و سپس يادش آمد، در
صورتى كه فراموش شده طواف حج باشد لازم است يك قربانى
به منى، و اگر فراموش شده طواف عمره باشد يك قربانى به مكه
بفرستد. و در اين قربانى گوسفند كافى است.
مسأله 328 - هر گاه طواف را فراموش نموده و زمانى يادش
آمد كه قضايش ممكن است، با همان احرام اول قضايش نمايد و
نيازى به تجديد احرام نيست. بلى در صورتى كه از مكه خارج شد
و يك ماه يا بيشتر بر آن گذشته باشد، لازم است براى دخول مكه
احرام تازه ببندد، چنان كه گذشت.
مسأله 329 - آنچه بر طواف كننده حلال مىشود، بر فراموش
كننده طواف، تا اين كه آن را شخصا يا نايبش قضا ننموده
117

حلال نمىشود.
مسأله 330 - هر گاه جهت بيمارى يا شكستگى و امثال اينها
شخصا نتواند طواف را به جا آورد، لازم است به كمك ديگرى
طواف را به جا آورد، هر چند به سوار شدن بر دوش او باشد. و
چنانچه با كمك ديگرى نيز نتواند طواف كند، واجب است نايب
بگيرد كه به جاى او طواف كند. و همچنين در نماز طواف كه
شخص بايد خودش بجا آورد و در صورت نتوانستن ديگرى را
نايب بگيرد. و حكم زن حائض و نفساء (زائو) در شرايط طواف
بيان شد.
نماز طواف
واجب سوم از واجبات عمره تمتع، دو ركعت نماز طواف است
كه مانند نماز صبح است، ولى مكلف مخير است كه آن
را بلند يا آهسته بخواند، و واجب است در نزديكى مقام
ابراهيم به جا آورده شود. و احوط اين است كه پشت مقام
باشد، به نحوى كه نماز در نزد او صدق كند نه به نزديك
بودن به مقام و در صورت عدم تمكن و بعد مفرط در يكى از
دو جانب آن به جاى آورد و اگر آن هم ممكن نباشد با
مراعات الاقرب فالاقرب بسوى خلف مقام و دو جانب آن را با
رعايت احتياط در صورت دوران امر بين بعض مراتب خلف،
واحد جانبين به جمع در نماز بلكه به اعاده پس از تمكن از نماز
118

در پشت سر اگر چه در آخر وقت امكان باشد. و نماز طواف
مستحب در هر جاى مسجد باشد جائز است.
مسأله 331 - كسى كه از روى علم و عمد نماز طواف را بجا
نياورد حجش باطل است، زيرا بدون اين نماز، سعى باطل خواهد
بود.
مسأله 332 - بنا بر احتياط نماز طواف بايستى بعد از طواف فورا به جا آورده
شود بگونه‌اى كه در عرف نگويند بين طواف و نماز فاصله شده
است.
مسأله 333 - هر گاه فراموش كرد نماز طواف را بخواند و سعى
نمود و بعد از سعى يادش آمد كه نماز طواف را نخوانده،
فورا نماز طواف را بخواند، و ظاهر ان است كه اعاده سعى
و غيره واجب نيست اگر چه احوط است، و چنانچه در اثناء
سعى يادش بيايد، سعى را قطع كرده و نماز طواف را در جاهايى كه
گفته شد به جا آورد، سپس سعى را اعاده نمايد. و چنانچه بعد از
بيرون رفتن از مكه يادش بيايد كه نماز طواف را نخوانده، بايستى
به مكه برگشته و نماز را در جاهايى كه گفته شد به جا آورد. و
در صورتى كه نتواند يا دشوار باشد به مكه بر گردد هر جا كه
يادش آمده بجا آورد و بعضى در صورت تعذر برگشتن به
مقام استنابه را لازم دانسته اند بيا بر اين احوط جمع است
ميانه قضاء آنها در هر جا كه متذكر شود و گرفتن نائب كه آنها را
در مقام به جاى آورد.
119

مسأله 334 - هر گاه نماز طواف را فراموش نمود و تا دم مردن
يادش نيامد و مرد، بر وليش واجب است آن را قضا نمايد.
مسأله 335 - كسى كه واجبات نماز را از قرائت و غير آن را
نداند عمره او باطل است و هم چنين حج او پس ذمه او برى
نخواهد شد از حجة الاسلام لذا بر مكلف لازم است جميع
اوقات خصوصا در وقت اراده حج بيت الله الحرام نماز خود
را تصحيح نمايد. و اگر ممكن شود نماز طواف را در مقام به
جماعت بخواند، تا از تشويش قرائت حمد و سوره فارغ
شود
وجوب سعى
واجب چهارم از واجبات عمره تمتع، سعى بين صفا و مروه
است و خود يكى از اركان است كه اگر عمدا ترك شود حج باطل
خواهد بود، و بايد پس از حج افراد در سال آينده حج
نمايد، و اگر سهوا، ترك شود رجوع مىنمايد براى سعى
مع الامكان و در صورت تعذر نائب بگيرد خواه علم به حكم داشته يا جاهل به حكم باشد. و
قصد قربت در سعى معتبر است. ولى ستر عورت و طهارت از
حدث يا خبث در آن معتبر نيست ليكن احوط مراعات طهارت
از حدث شود.
مسأله 336 - سعى بايد بعد از طواف و نماز طواف به جا آورده
شود. و اگر پيش از طواف يا نماز آن به جا آورده شود، احوط بعد
120

از آنها اعاده شود. و حكم كسى كه طواف را فراموش كند و
بعد از سعى يادش بيايد، پيشتر گفته شد.
مسأله 337 - نيت در سعى معتبر است به اين معنى كه اگر در
عمره است، به نيت عمره و اگر در حج است به نيت حج،
در نظر بگيرد كه هفت مرتبه بين صفا و مروه سعى
مىكنم. قربة إلى الله.
سعى يعنى چه؟
رفت و آمد بين صفا و مروه را سعى گويند. صفا در يك طرف
و مروه طرف ديگر قرار دارد. رفتن از اول جزء صفا به مروه را
يك شوط گويند. و همچنين برگشتن از اول جزء مروه به صفا يك
شوط است. و تمام سعى هفت شوط است. بنابر اين سعى از صفا
شروع و در شوط هفتم به مروه ختم مىشود. و وقتى حاجى بخواهد
از مسجد الحرام به مسعى به روى، صفا طرف دست راستش قرار
مىگيرد.
شرايط سعى مسأله 338 - هر گاه سعى را از مروه شروع كند، اگر يك شوط
به جا آورده يعنى از مروه به صفا رسيده، بايد آن را لغو
دانسته و از صفا شروع نمايد، و چنانچه بعد از شوط اول باشد
121

(مثل اين كه در بين راه صفا و مروه در شوط دوم باشد، آن را نيز لغو نموده و سعى
را از صفا از سر بگيرد.
مسأله 339 - لازم نيست رفت و آمد (سعى) بين صفا و مروه،
پياده باشد و سعى سواره بر حيوان يا دوش انسان يا چرخهايى كه
فعلا در آن جا متداول است، جايز است. ولى در هر حال بايد ابتدا
از صفا و ختم به مروه باشد.
مسأله 340 - لازم است رفت و آمد بين صفا و مروه از راه
متعارف باشد و اگر از صفا از توى مسجد يا راه ديگرى به سوى
مروه برود كافى نيست. بلى لازم نيست رفت و آمد، در يك خط
مستقيم باشد.
مسأله 341 - سعى در طبقه دوم با توجه به اين كه از بالاى كوه صفا
شروع و به بالاى كوه مروه ختم مىشود در صورتى كه احراز
شود كه سعى بين صفا و مروه واقع مىشود كفايت مىكند.
مسأله 342 - واجب است هنگام توجه به مروه آن را رو به روى
خود قرار دهد. و همچنين در بازگشت از مروه به صفا، بايد متوجه
به صفا باشد. پس اگر هنگام سعى بطور عقب گرد برود، كفايت
نمىكند. والتفات به طرف راست و چب و پشت سر، هنگام سعى
عيبى ندارد.
مسأله 343 - نشستن روى صفا يا مروه يا در بين آنها به
جهت استراحت عيبى ندارد، گرچه احوط (مستحب) اين است كه بين آن
دو بدون عذر ننشيند.
122

احكام سعى
در گذشته گفته شد كه سعى از اركان حج است و ترك آن عمدا
با علم يا جهل به حكم، تا زمانى كه تداركش پيش از وقوف به
عرفات ممكن نشود، حج باطل، و پس از بجاى آوردن
حج افراد اعاده حج در سال بعد لازم خواهد بود.
مسأله 344 - هر گاه سعى از روى فراموشى ترك شود، هر وقت
ياد او بيايد بايد به جا آورد هر چند ياد آمدنش پس از فراغت از
اعمال حج باشد. و كسى كه شخصا نتواند يا برايش مشقت داشته
باشد بايستى نايب بگيرد و حجش در هر دو صورت صحيح
خواهد بود.
مسأله 345 - كسى كه شخصا پياده يا سواره نتواند سعى را به
جا آورد، ديگرى را نايب بگيرد كه به جاى او سعى كند و حجش
صحيح است.
مسأله 346 - احتياط اين است كه بعد از طواف و نماز آن بدون
ضرورت مانند شدت گرما يا خستگى زياد، تأخير نكند، اگر چه
أقوى اين است كه مىتواند سعى را تا شب تأخير كند، و احوط ترك آن است بدون عذر.
مسأله 347 - زيادى در سعى مانند زيادى در طواف سبب
بطلان خواهد بود، اگر از روى علم و عمد باشد، چنان كه در
طواف گذشت.
مسأله 348 - هر گاه از روى خطا در سعى خود زياد نمود
123

سعيش درست است. ولى اگر زيادى يك شوط كامل باشد،
مستحب است كه شش شوط ديگر به آن اظافه نمايد تا يك سعى
كامل غير از سعى اول شود و ختم سعى دوم طبعا به صفا خواهد
بود، و چنانچه زيادى كمتر از يك شوط باشد، او را طرح
مىكند و سعى او صحيح است.
مسأله 349 - هر گاه عمدا با علم به حكم، از سعى
خود كم نمود، و تداركش تا زمان وقوف به عرفات ممكن نباشد،
حجش فاسد شده و لازم است سال بعد اعاده نمايد، و چنانچه كمبود سعى از روى فراموشى و بعد از شوط
چهارم بوده واجب است باقى را هر وقت يادش آمد هر چند بعد از
فراغت از اعمال حج باشد، تدارك نمايد. و در صورتى كه خود
نتواند تدارك كند يا تدارك سخت باشد واجب است نايب بگيرد، و اگر
كمبودش پيش از شوط چهارم و از روى فراموشى بوده، احتياط
اين است كه شخصا يك سعى كامل به
جا آورد. و در صورت دشوارى آن، نايب بگيرد.
مسأله 350 - چنانچه از روى فراموشى، مقدارى از سعى در
عمره تمتع كم نموده و به اعتقاد اين كه از سعى فارغ شده با عيال خود نزديكى نمايد واجب است كه يك گاو كفاره بدهد و
در صورت ناخن گرفتن احوط كفاره يك گاو است و
لازم است سعى را به نحوى كه گفته شد تمام نمايد.
124

شك در سعى
مسأله 351 - شك در عدد اشواط سعى پس از انصراف از
آن اعتبار ندارد.
مسأله 352 - اگر هنگامى كه در مروه است شك كند كه شوط
آخرى هفتم است يا نهم، اعتنا به شك خود ننمايد، و سعيش
صحيح خواهد بود. و چنانچه اين شك در اثناى شوط باشد، يعنى
هنوز به مروه نرسيده چنين شكى كند، ظاهرا سعيش باطل و لازم است
سعى را از سر بگيرد.
مسأله 353 - حكم شك در عدد اشواط سعى، مانند حكم
شك در عدد اشواط طواف است. پس هر گاه شك كند در عدد
اشواط، سعى را باطل مىشود.
تقصير
واجب پنجم از واجبات عمره تمتع تقصير است. يعنى گرفتن
مقدارى از ناخن دست يا پا، يا چيدن مقدارى از موى سر يا ريش
يا سبيل. و قصد قربت در تقصير معتبر است. و تراشيدن
مو جاى چيدن را نمىگيرد و نيت چنين كند كه تقصير مىكنم
به جهت محل شدن از عمره تمتع در فرض حجة الاسلام به
جهت اطاعت از خداوند عالم.
مسأله 354 - بيرون آمدن از احرام عمره تمتع، بايد فقط به
تقصير باشد. پس اگر خواسته باشد بجاى تقصير سر خود را
125

بتراشد كفايت نمىكند. بلكه سر تراشيدن، بر متمتع حرام است و
چنانچه از روى عمد و علم بتراشد، بايد يك گوسفند كفاره بدهد.
مسأله 355 - هر گاه بعد از سعى و پيش از تقصير، با زنى
نزديكى و جماع كند و جاهل به حكم باشد، بايد يك
شتر كفاره بدهد.
مسأله 356 - تقصير، پيش از تمامى سعى حرام است. و
چنانچه كسى پيش از فراغت از سعى از روى علم و عمد تقصير
نمايد بايد كفاره بدهد.
مسأله 357 - لازم نيست تقصير، بعد از سعى بلا فاصله به جا
آورده شود. و شخص مىتواند هر جا دلش خواست، خواه در سعى يا در منزل يا جاى ديگر تقصير نمايد.
مسأله 358 - هر گاه تقصير را عمدا ترك نموده و براى حج
احرام بست، عمره‌اش فاسد و باطل خواهد بود. و ظاهر اين است
كه حج تمتعش بدل به حج افراد شده و لازم است بعد از حج،
عمره مفرده به جا آورد. و احتياط اين است كه حج را در سال بعد
اعاده نمايد.
مسأله 359 - هر گاه از روى فراموشى تقصير را ترك نموده و
براى حج احرام بست، عمره اش صحيح است و احتياطا يك
گوسفند كفاره بدهد.
مسأله 360 - همين كه محرم در عمره تمتع تقصير نمود،
126

آنچه به جهت احرام بر وى حرام شده بود حلال مىشود بجز تراشيدن
سر كه حرمت آن محل تامل است.
مسأله 361 - طواف نساء در عمره تمتع واجب نيست و به جا
آوردن آن به قصد رجا عيبى ندارد. و شيخ شهيد رحمت
الله از بعض علماء وجوب طواف نساء را در عمره تمتع نقل
فرموده‌اند.
1 - احرام حج
در گذشته واجبات حج بطور اجمال بيان شد، و تفصيل هر يك
به قرار ذيل است:
اول احرام است. و وقت آن موسع است. و بهترين وقت آن روز ترويه (هشتم ذى
الحجه) است. و قبل از آن هم جايز است،
براى پير مردان و بيماران در صورتى كه از ازدحام بترسد. اين دو
دسته احرام بسته و پيش از بيرون رفتن مردم از مكه بيرون
مىروند. و در گذشته گفته شد كه بيرون رفتن از مكه به احرام حج
براى ضرورت بعد از فراغ از عمره هر وقت باشد جايز است.
و اگر خارج شد بدون احرام عمره است در
صورتى كه رجوعش به مكه در غير ماه خروج از آن باشد نه با
بقاء بر احرام حج.
مسأله 362 - همچنان كه براى شخصى كه عمره به جا مىآورد
جايز نيست قبل از تقصير براى حج احرام ببندد، براى
127

حاجى جايز نيست پيش از تمامى اعمال حج براى عمره مفرده احرام ببندد.
بلى احرام بستن براى عمره مفرده پس از اعمال حج و پيش از
طواف نساء مانعى ندارد.
مسأله 363 - وقت احرام در صورتى تنگ مىشود كه تأخيرش
باعث نرسيدن به وقوف در عرفات روز عرفه (نهم ذى الحجه) شود.
مسأله 364 - احرام حج در كيفيت و واجبات و محرمات، مانند
احرام عمره است و اختلاف بين آنها فقط در نيت است.
مسأله 365 - مكلف مىتواند از هر جاى شهر مكه قديم
بنا بر احتياط براى حج احرام ببندد. و مستحب است احرام حج از مسجد الحرام در
مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل باشد.
مسأله 366 - كسى كه احرام حج را از روى فراموشى يا جهل به
حكم ترك نموده و از مكه بيرون رفته سپس يادش بيايد يا علم به
حكم پيدا كند، واجب است به مكه برگردد هر چند از عرفات
باشد و از مكه محرم شود و چنانچه به جهت تنگى وقت يا عذر
ديگرى نتواند به مكه بر گردد، از همان جايى كه هست محرم شود
و همچنين است اگر بعد از وقوف به عرفات يادش بيايد يا حكم را
ياد بگيرد بايد از جايى كه هست احرام ببندد، هر چند متمكن از
بازگشت به مكه و احرام از مكه باشد. و چنانچه اصلا يادش نيامد
و حكم را ندانست تا از اعمال حج فارغ شد حجش صحيح است.
128

مسأله 367 - كسى كه احرام حج را از روى علم و عمد ترك
كند، لازم است تداركش نمايد، و چنانچه پيش از وقوف به عرفات
متمكن از تدارك نشود و در صورت تدارك، وقوف
به عرفات اختيارى و اضطرارى را درك نكند، حجش فاسد و لازم است سال بعد
اعاده اش نمايد.
مسأله 368 - احوط اين است شخصى كه احرام حج تمتع
بسته، پس از احرام و پيش‌ از رفتن به عرفات طواف مستحبى
ننمايد، و چنانچه طواف نمود بنابر احتياط در محل احرام در حالى كه لباس احرام را پوشيده باشد تلبيه را
تجديد كند.
2 - وقوف در عرفات
واجب دوم از واجبات حج تمتع، وقوف (بودن) در " عرفات "
است با قصد قربت. و مراد از وقوف حاضر بودن در عرفات است
چه سواره چه پياده، چه در حال حركت چه آرام.
مسأله 369 - صحراى عرفات حدودى براى آن معين شده كه
نام آنها ثويه ونمره وذى المجاز ومأزمين است. و خود اينها خارج
از موقف مىباشند.
مسأله 370 - كوهى به نام " جبل الرحمه " در صحراى عرفات
است كه ظاهرا موقف است ولى وقوف روى آن كوه مكروه است.
و مستحب است وقوف در دامنه كوه از طرف چپ باشد.
مسأله 371 - وقوف در عرفات بايستى از روى اختيار باشد.
129

پس اگر در مجموع وقت خواب يا بيهوش باشد، و قوفى نكرده است.
مسأله 372 - وقوف در عرفات براى شخص مختار بنابر
احتياط، از اول ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب است و وقوف در تمام اين
وقت هر چند واجب است و تركش گناه است، ولى از اركان حج
نيست به اين معنى كه اگر كسى مقدارى از اين وقت را وقوف نكند
حجش فاسد نخواهد شد. بلى اگر وقوف را اصلا از روى اختيار
ترك نمايد حجش فاسد خواهد بود و آنچه ركن است وقوف
في الجمله است.
مسأله 373 - كسى كه به جهت فراموشى يا نادانى يا عذر موجه
ديگر وقوف اختيارى (از ظهر تا غروب) را درك ننمايد، وقوف
اضطرارى (مقدارى از شب عيد) بر او لازم است و با اين وقوف
حجش صحيح خواهد بود. و اگر اين وقوف را عمدا ترك نمايد
حجش فاسد مىشود. هر چند وقوف مشعر را ادراك نمايد.
مسأله 374 - كوچ كردن از عرفات پيش از غروب آفتاب با علم
و عمد، حرام است ولى حج را فاسد نمىكند. و كسى كه كوچ كرد
و پشيمان شده و برگشت احوط ثبوت كفاره است
و اگر برنگشت بايد يك شتر كفاره بدهد و در ظاهر اين است كه
در منى آن را بكشد و چنانچه نتواند يك شتر كفاره بدهد بايد
هجده روز روزه بگيرد و اين حكم نسبت به كسى كه از روى
130

فراموشى يا ندانستن حكم، كوچ كند نيز جارى است يعنى اگر يادش آمد يا
حكم را دانست، بايد برگردد اگر بر نگشت بنابر احتياط (واجب) بايد
يك شتر كفاره بدهد و اگر نتوانست هجده روز روزه ‌بگيرد.
مسأله 375 - اگر ماه نزد قاضى اهل سنت ثابت شد و بر طبق آن
حكم نمود و نزد شيعه ثابت نشد دو صورت دارد.
اول: آن كه احتمال برود كه حكم او مطابق واقع است، كه در
اين صورت پيروى از آنها و وقوف با آنها و ترتيب جميع آثار ثبوت
ماه كه راجع به اعمال حج است واجب مىشود. و
بنابر اقوى همين مقدار در حج كافى است.
دوم: آن كه علم به خلاف فرض شود، كه انسان بداند روزى كه
به حكم قاضى روز عرفه (نهم) است، واقعا روز ترويه
و هشتم باشد، كه در اين صورت وقوف با آنها كافى نخواهد بود. بلى با عدم علم به خلاف و عدم قيام صحت شرعيه بر خلاف و
با صدق تقيه بر نحو معهود متعارف اقوى كفايت موافقت
با عامه است چنانچه سيره قطعيه غير مردوعه بر آن دلالت دارد
و عدم مانعيت علم به خلاف از صحت عمل با ناچارى وتقيه
خالى از وجه نيست و و با عدم شرايط تقيه صحت عمل مورد تأمل است
با موافقت عامه ولو علم به خلاف عمل ايشان بر حسب حكم
حاكم ايشان نباشد والله العالم.
131

3 - وقوف در مزدلفه
واجب سوم از واجبات حج تمتع، وقوف در " مزدلفه " است با
قصد قربت. ومزدلفه اسم مكانى است به آن " مشعر الحرام " نيز
گفته مىشود. و حدود آن از مأزمين تا حياض و وادى محسر است
كه در آنها نبايد وقوف نمود، مگر در ازدحام و تنگى وقت كه به
مأزمين (دو راه تنگ و باريك) بايد بالا رفت.
مسأله 376 - هر گاه حاجى از عرفات كوچ كرد احتياط اين
است كه شب عيد را در مزدلفه بيتوته كند.
مسأله 377 - وقوف در مزدلفه از طلوع فجر است و بنا
بر احتياط ماندن تا طلوع آفتاب روز
عيد قربان واجب است، ولى آنچه ركن است، وقوف مختصر
است كه اگر مقدارى بين الطلوعين وقوف نموده و عمدا كوچ كند
حجش صحيح است، اگر چه فعل حرامى به جا آورده است.
و بعضى يك گوسفند كفاره واجب دانسته اند.
مسأله 378 - كسى كه وقوف بين الطلوعين مزدلفه را اصلا ترك
نمايد، حجش باطل و فاسد خواهد بود. و زنان و كودكان و
اشخاص ضعيف مانند پير مردان و بيماران و شخصى كه از دشمن
مىترسد، از اين حكم مستثنى هستند و براى اينها جايز است
شب عيد مقدارى وقوف نموده و قبل از طلوع فجر بسوى منى
كوچ كنند.
مسأله 379 - كسى كه شب عيد را در مزدلفه وقوف نموده
132

و از جهت ندانستن مسأله قبل از طلوع فجر كوچ نمايد، حجش بنابر
اظهر صحيح است و يك گوسفند بايد كفاره بدهد.
مسأله 380 - كسى كه از روى فراموش يا عذر ديگرى نتواند
بين الطلوعين در مزدلفه وقوف اختيارى را بنمايد، وقوف
اضطرارى (بودن مختصر بعد از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد)
كافى است و اگر آن را عمدا ترك كند، حجش فاسد خواهد شد.
اگر اختيارى عرفه را ادراك نكرده باشد.
درك وقوفين
دانسته شد كه هر يك از وقوف عرفات و وقوف مزدلفه دو
قسم است. اختيارى و اضطرارى. و هر گاه مكلف وقوف اختيارى
هر يك را درك نمايد كه عملش صحيح است. و در صورتى كه
درك نكند چند صورت خواهد داشت كه هر صورتى حكمى دارد:
اول: آن كه هيچ يك از وقوفهاى اختيارى و اضطرارى را درك
نكند، كه در اين صورت حجش باطل، و لازم است با همان احرام
حج، عمره مفرده بجا آورد. و واجب است در صورتى كه
استطاعتش باقى يا حج از سالهاى پيش بر ذمه‌اش مستقر باشد،
سال بعد حج نمايد.
دوم: آن كه وقوف اختيارى عرفات و اضطرارى مزدلفه را
133

درك نمايد.
سوم: آن كه وقوف اضطرارى عرفات و اختيارى مزدلفه را درك
نمايد، كه در اين دو صورت حجش بى اشكال صحيح است.
چهارم: آن كه وقوف اضطرارى هر يك از عرفات و مزدلفه را
درك نمايد، كه در اين صورت بعيد نيست كه حجش صحيح
باشد، اگر ترك اختيار هر يك عمدى نباشد گرچه احوط
در صورتى كه شراط وجوب حج باقى يا حج قبلا بر ذمه‌اش
مستقر شده باشد، سال بعد اعاده نمايد.
پنچم: آن كه فقط وقوف اختيارى در مزدلفه را درك كند كه در
اين صورت نيز حجش صحيح است. اگر ترك وقوف عرفات
عمدى نباشد.
ششم: آن كه فقط وقوف اضطرارى مزدلفه را درك كند، كه در
اين صورت بعيد نيست حجش صحيح باشد. ولى احتياط اين
است باقى اعمال را به قصد فراغ ذمه از آن چه به او تعلق گرفته چه
عمره مفرده و چه حج به جا آورده و در سال بعد حج را اعاده نمايد.
هفتم: آن كه فقط وقوف اختيارى عرفات را درك نمايد، مگر آن كه اختيارى مشعر
را عمدا ترك كند.
هشتم: آن كه فقط وقوف اضطرارى عرفات را درك نمايد،
134

كه در اين صورت حجش باطل است.
واجبات منى
هر گاه مكلف از مزدلفه كوچ كرد بايستى به منى رفته و اعمالى
را كه در آن جا واجب ست انجام دهد. و اعمال آن جا همان طور
كه تفصيلا بيان خواهد شد، سه عمل است:
4 - رمى جمره عقبه
واجب چهارم از واجبات حج رمى جمره عقبه است در روز
عيد. يعنى به جايى كه نامش جمره عقبه است سنگريزه بيندازد. و
آن چند شرط دارد:
1 - نيت و قصد قربت (مىاندازم هفت سنگ به جمره عقبه
در حج تمتع واجب قربة الى الله).
.
2 - بودن هفت ريگ، كه كمتر از آن كفايت نمىكند چنان.
3 - زدن ريگها يكى پس از ديگرى باشد و زدن دو تا يا بيشتر با
هم كافى نيست.
4 - رسيدن سنگريزه ها به جمره.
5 - آن كه رسيدن بايستى با پرتاب كردن باشد و گذاشتن
سنگريزه بر جمره كافى نيست. و ظاهر اين كه اگر سنگريزه
در راه به چيزى بر خورد نموده و سپس به جمره برسد كافى
باشد با بقاء صرق رمى در ابتداء و انتهاى آن.
135

6 - آن كه رمى بين طلوع و غروب آفتاب (در روز) باشد. و
زنان و كسانى كه كوچ از مشعر در شب بر ايشان جايز است،
مىتوانند شب عيد رمى جمره نمايند بنا بر اظهر.
مسأله 381 - هر گاه شك كند كه سنگريزه به جمره رسيد يا نه
بنابر نرسيدن گذاشته و سنگ ديگرى بزند،
مسأله 382 - زدن جسم ديگرى غير از سنگريزه كافى نيست.
و
دو چيز در سنگريزه معتبر است:
1 - آن كه از سنگهاى حرم باشد. و بهتر اين است كه از مشعر
برچيده شود.
2 - آن كه بكر و دست نخورده باشند و قبلا در رمى صحيحى استعمال
نشده باشند.
مسأله 383 - مستحب است سنگها رنگين و خال دار و
سست و به مقدار يك بند انگشت باشند، و اين كه انسان در حين
زدن پياده و با طهارت باشد.
مسأله 384 - چنانچه كسى از روى ندانستن مسأله يا فراموشى
در روز عيد رمى جمره ننمود، لازم است تا روز سيزدهم هر وقت
يادش آمد يا مسأله را دانست تداركش نمايد و چنانچه شب يادش
آمد، بايستى روز بعد آن را انجام دهد. و اين در صورتى است كه از
كسانى نباشد كه رمى در شب برايش جايز است. و حكمش
خواهد آمد، و چنانچه بعد
136

از روز سيزدهم مسأله را دانست يا يادش آمد، در سال بعد
رمى را شخصا خودش يا نايبش به جا آورد. و چنانچه پس از
بيرون رفتن از مكه دانست يا يادش آمد، برگشتن بر او واجب
نيست بلكه در سال بعد بنابر احتياط شخصا يا نايبش انجام دهد.
مسأله 385 - چنانچه از روى فراموشى يا نادانى روز عيد رمى
ننمود و پس از طواف حج دانست يا يادش آمد و تدارك نمود،
اعاده طواف بر او واجب نيست، هر چند احوط است. ولى اگر
ترك رمى از روى علم و عمد باشد، ظاهر اين است كه طوافش
باطل است و واجب است كه پس از تدارك رمى اعاده طواف
نمايد.
5 - ذبح و نحر در منى
واجب پنجم از واجبات حج تمتع، ذبح يا نحر در منى است و
ذبح يعنى كشتن گاو و گوسفند و نحر يعنى كشتن شتر (قربانى
كردن) و بايد با قصد قربت و در روز باشد، واجب است ذبح در منى انجام شود و اگر به علتى تغيير محل ذبح، در منى ممكن نباشد و تأخير انداختن آن ولو تا آخر
ماه ذى حجة موجب عسر و حرج نوعى باشد، در اين صورت
ذبح در خارج از منى اشكال ندارد و وجب است قربانى پس از رمى باشد ولى چنانچه او را از روى فراموشى يا نادانى پيش از
رمى بجا آورد صحيح است و حاجتى با اعاده ندارد، و لازم
نيست حاجى شخصا در قربانى و كشتار مباشر باشد و مى تواند
137

ديگرى را وكيل كند.
مسأله 386 - احتياط اين است كه ذبح و نحر در روز عيد قربان
باشد. ولى اگر از روى فراموشى يا عذر ديگر يا نادانى ترك نمود،
لازم است تا آخر ايام تشريق (يازدهم و دوازدهم و سيزدهم)
تداركش نمايد. و چنانچه عذر او مستمر بود مىتواند تا آخر ماه
ذى الحجه تأخير نمايند، و چنانچه بعد از طواف دانست يا يادش
آمد و تداركش نمود، اعاده طواف بر او واجب نخواهد بود، هر
چند اعاده‌اش احوط است. ولى اگر از روى علم و عمد قربانى را
ترك نموده و طواف كرد، ظاهر اين است كه طوافش باطل و واجب
است بعد از تدارك قربانى اعاده‌اش نمايد.
مسأله 387 - يك قربانى فقط براى يك نفر كفايت مىكند و
نمىشود براى دو نفر يا بيشتر باشد.
مسأله 388 - قربانى بايستى يا شتر يا گاو يا گوسفند باشد. و
شتر بايستى سال پنجم را تمام كرده و در سال ششم داخل شده
باشد و شتر اگر شش ساله نباشد كافى نيست. و گاو و بز بايستى
بنابر احتياط دو سالش تمام و وارد سال سوم باشند و كمتر از آن
كافى نيست. و در گوسفند بايستى هفت ماهش تمام و وارده ماه
هشتم باشد و كمتر از آن كافى نيست و احتياط اين است كه يك
سالش تمام و در سال دوم داخل شده باشد. و چنانچه پس از قربانى كردن
138

معلوم شد كه قربانى در سن معتبر نبوده، لازم است
قربانى ديگرى به سن معتبر بنمايد. و قربانى بايستى از جميع
اعضاى سالم باشد و قربانى كور و شل و گوش بريده و شاخ شكسته
و مانند اينها كفايت نمىكند و اظهر اين است كه اخته شده نيز
كفايت نمىكند. و لاغر نيز نباشد. و احوط اين است كه
مرضوض (تخم كوبيده) نباشد و قربانيى كه گوشش شكافته يا
سوراخ باشد و يا موجوء باشد عيبى ندارد، اگر چه احوط اين است كه از اينها نيز
سالم باشد، و احوط اين است كه قربانى طورى نباشد كه از
اصل خلقت شاخ و دم نداشته باشد.
مسأله 389 - چنانچه قربانى را به عقيده اين كه سالم است
خريدارى نموده و قيمتش را پرداخته و بعد معلوم شد كه عيبى
دارد، مجزى نيست.
مسأله 390 - آنچه از شرايط در قربانى ذكر شد تماما در
صورت تمكن و قدرت است. و كسى كه نتواند قربانى را به اين
شرايط تهيه كند، هر چه ممكنش باشد همان كافى است.
ولى بنا بر احتياط روزه هم بگيرد.
مسأله 391 - چنانچه قربانى را به عقيده اين كه چاق است،
كشت و بعد از كشتن معلوم شد لاغر است كافى است و حاجتى به
قربانى ديگر ندارد.
مسأله 392 - هر گاه شك در لاغرى قربانى داشته و به جهت
139

فرمانبردارى خداوند متعال او را كشت هر چند به اميد اين كه
بدرگاه الهى قبول باشد سپس معلوم شد چاق بوده است كفايت
مىكند.
مسأله 393 - هر گاه قربانى سالم و بى عيبى خريد و پس از
خريدارى ناخوش و مريض شد يا شكستى ديد يا عيب ديگرى
پيدا كرد، كشتن همان كافى نيست و لازم است تعويضش نمايد.
مسأله 396 - كسى كه پول قربانى را دارد و قربانى گيرش
نمىآيد، بايستى پول او را نزد شخص امينى امانت بگذارد كه تا
آخر ماه ذى الحجه با آن پول قربانى خريده و بكشد و چنانچه ماه
ذى الحجه گذشت نبايد بكشد مگر در سال بعد.
و احوط آن است كه در صورت تاخير از ذى الحجة
همان سال جمع كند ميان آن و صوم ده روز.
مسأله 397 - كسى كه نه قربانى دارد و نه پولش را، به جاى
قربانى بايد ده روز روزه بگيرد، سه روزش را در حج يعنى
روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه را روزه بگيرد و هفت روز ديگر را
در وطن خود بگيرد و سه روز اول را مىتواند پس از شروع به اعمال عمره تمتع
از اول مال ذى الحجه بگيرد و بايستى پى در پى باشند.
مسأله 398 - كسى كه بايد در حج روزه بگيرد چنانچه نتواند
روز هفتم را روزه بگيرد، هشتم و نهم را روزه گرفته و روزه ديگر را
پس از باز گشت از منى روزه بگيرد. و اگر روز هشتم
140

نيز نتواند روزه بگيرد
، هر سه روز را تا بعد از برگشتن از منى تأخير نمايد. و
احتياط اين است كه پس از بازگشت هر چند زودتر روزه‌هارا بگيرد
و بدون عذر تأخير ننمايد. اگر چه اقوى
جواز تاخير تا آخر ذى الحجة است.
مسأله 399 - كسى كه نه قربانى داشته و نه پولش را و در حج
سه روز روزه گرفته سپس قربانى براى او ممكن شد،
قربانى بر او واجب نيست و صوم كافى است اگر چه ذبح
كردن افضل و احوط است.
مسأله 400 - كسى كه نمىتواند به تنهايى قربانى تهيه نمايد و
مىتواند با ديگرى شركت نمايد، احتياط اين است كه بين شركت
در قربانى و روزه گرفتن به ترتيبى كه گفته شد جمع نمايد.
مسأله 402 - آنچه از شرايط در قربانى ذكر شده، در كفاره شرط
نيست، هر چند احتياط اين است كه آن شرايط در كفاره نيز
مراعات شود.
مسأله 403 - كشتار واجب در قربانى و كفاره، لازم نيست به
مباشرت خود شخص باشد بلكه جايز است در حال اختيار
ديگرى را نايب قرار دهد.
مصرف قربانى
مسأله 404 - احتياط اين است كه قربانى را سه قسمت
141

نموده
يك قسمت را به فقير مؤمن صدقه داده و يك قسمت را به مؤمنين
هديه نموده و يك قسمت باقى را خود بخورد. و واجب نيست
ثلث فقير را به شخص خود فقير بدهد بلكه جايز است به وكيل
فقير داده شود گر چه وكيل فقير خود صاحب قربانى باشد. وكيل
در آن قسمت بر حسب اجازه موكل خود هر تصرفى را كه گفته
است مىنمايد چه بخشيدن به ديگر يا فروش يا اعراض و غير
اينها. اگر چه احوط جمع بين اين دو عمل و دادن عوض به مؤمن
مستحق در هر دو قسمت هديه و صدقه است در محل با فرض
امكان.
مسأله 405 - افراز و جدا كردن هر قسمتى از يكديگر لازم
نيست و همين كه يك سوم مشاع را به عنوان صدقه و يك سوم
مشاع را به عنوان هديه داده و از قسمت باقى مانده مقدارى بخورد
كافى است.
مسأله 406 - كسى كه صدقه يا هديه را قبص مىكند، هر طور
بخواهد مىتواند تصرف كند. و چنانچه او را به غير مؤمن يا غير
مسلمان ببخشد عيبى ندارد.
مسأله 407 - چنانچه قربانى را كشت و پيش از تصديق و هديه
نمودن، دزدى قربانى را دزديد يا كسى به زور از او گرفت، صاحب
قربانى ضامن نخواهد بود. بلى اگر خود به اختيار خود او را تلف يا
به نا اهل بخشيد، بنابر احتياط قيمت قدرى از صدقه را ضامن
خواهد بود.
142

6 - حلق يا تقصير
واجب ششم از واجبات حج تمتع، حلق (سر تراشيدن) تا
تقصير (گرفتن مقدارى از مو يا ناخن) است. و قصد قربت در او
معتبر است. و احتياط اين است كه در روز انجام شود و بعد از رمى
جمره و قربانى باشد. ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن حكم،
آن را بر رمى جمره يا قربانى يا هر دوى آنها مقدم داشت اعاده‌اش لازم نيست. و هم چنين است عدم وجوب
اعاده در صورت تعمد بنابر مشهور.
مسأله 408 - سر تراشيدن بر زنان جايز نيست، و در حق آنها
تقصير متعين است.
و همچنين خنثاى مشكل.
مسأله 409 - مرد بين حلق و تقصير مخير است و هر كدام را
خواسته باشد مىتواند اختيار كند و سر تراشيدن (حلق) بهتر
است. و كسى كه براى دفع شپش و مانند آن موى سر خود را با
عسل يا صمغ چسبانيده يا موى سر خود را جمع كرده و در هم
پيچيده و گره زده يا بافته باشد، احتياط اين است كه سر تراشيدن
را اختيار كند وصروره (كسى كه براى
اولين با حج مىنمايد) احتياط (مستحب) اين است كه سر تراشيدن را اختيار
كند، هر چند مخير بودنش بين حلق و تقصير خالى از قوت نيست.
مسأله 410 - كسى كه بخواهد سر بتراشد و بداند سلمانى سر
او را زخمى خواهد كرد، بايستى اول تقصير كند و مقدارى
143

از موى
سر خود را چيده سپس سر بتراشد.
مسأله 412 - پس از حلق يا تقصير آنچه بر محرم به احرام حرام
شده بود حلال مىشود جز زن و بوى خوش (عطر زدن) ولى حليت صيد احرامى به مجرد تماميك مناسك
منى بى وجه نيست.
مسأله 413 - هر گاه از روى فراموشى يا ندانستن حكم، حلق و
تقصير ننمود تا از منى بيرون رفت، بايستى به منى بر گشته و در آن
جا سر تراشيده با تقصير نمايد. و چنانچه باز گشت به منى غير
ممكن يا دشوار باشد، در جاى خود حلق يا تقصير نموده و موى
خود را در صورت امكان به منى بفرستد.
مسأله 414 - هر گاه از روى فراموشى يا نادانى، حلق و تقصير
ننمود يا پس از فراغت از اعمال حج يادش آمد و تدارك نمود،
اعاده طواف واجب است و در صورت تعمد
بنابر احوط گوسفندى كفاره دارد.
طواف حج و نماز آن و سعى
واجب هفتم و هشتم و نهم از واجبات حج، طواف و نماز
طواف و سعى است. و كيفيت و شرايط اين سه واجب عين
كيفيت و شرايطى است كه در طواف عمره تمتع و نماز و سعى آن بيان
شد.
مسأله 415 - در حج تمتع واجب است طواف حج چه
144

زيارت و چه طواف نساء بعد از حلق يا تقصير باشد. و چنانچه با علم و عمد پيش از حلق يا تقصير
طواف نمود، واجب است طواف را بعد از حلق يا تقصير اعاده
نموده و يك گوسفند كفاره بدهد چنانچه گذشت.
مسأله 416 - احتياط اين است كه طواف حج از روز يازدهم ذى
الحج تأخير نشود، گر چه جواز تأخيرش تا بعد از ايام تشريق (سه
روز پس از عيد اضحى: يازدهم و دوازدهم و سيزدهم) بلكه تا
آخر ماه ذى الحجه بعيد نيست. و محل
خلاف جواز تكليفى است و نه وضعى.
مسأله 417 - تقديم طواف چه طواف حج باشد چه طواف
نساء على المشهور الاظهر و نماز و سعى بر وقوفين در حج
تمتع جايز نيست مگر براى پير مردان يا زنى كه بيم حيض شدن
دارد، كه اين دو مىتوانند طواف حج و نمازش را قبل از وقوفين به
جا آورند و احوط نيز در صورت امكان اعاده
آنهاست در ايام تشريق يا بعد از آن تا آخر ماه ذى الحجة، و اگر
ممكن نشد استنابه نمايد على الاحوط و اگر مىداند كه اعاده
آن تا آخر ماه ممكن نمىشود پس احوط جمع بين تقديم و استنابه است.
مسأله 418 - كسى كه رفتن به مكه براى او ميسر نباشد
مىتواند طواف حج و نماز و سعى را بر وقوفين مقدم بدارد. بلكه
مقدم داشتن طواف نساء نيز عيبى ندارد. على المشهور الاظهر.
145

مسأله 419 - كسى كه عارضه‌اى برايش رخ داد كه نتواند طواف
نمايد، مانند زنى كه حيض ببيند يا زائو شود، و نتواند تا پاك شدن
خود در مكه بماند كه طواف كند، لازم است براى طواف و نماز
نايب بگيرد و پس از طواف نايب، شخصا سعى كند.
مسأله 420 - وقتى متمتع طواف حج و نماز آن را به جا آورد و
سعى نمود، بوى خوش بر او حلال مىشود. و از محرمات احرام
فقط زن باقى مىماند. و هم چنين بنابر احتياط عقد
كردن و شهادت دادن بر آن
مسأله 421 - كسى كه تقديم طواف و سعى بر وقوفين برايش
جايز باشد، هر گاه طواف و سعى نمود، تا مناسك منى (رمى و ذبح و حلق يا تقصير) را به جا نياورد. بوى خوش بر او حلال نمىشود.
10 - 11 - طواف نساء و نماز آن
واجب دهم و يازدهم از واجبات حج تمتع، طواف نساء و نماز
آن است. و اين دو گر چه واجبند ولى از اعمال و مناسك حج
نيستند و ترك آنها حتى عمدا موجب فساد و به هم خوردن حج
نمىشود.
مسأله 422 - طواف نساء همچنان كه بر مردان واجب است بر
زنان نيز واجب است. پس اگر مرد به جا نياورد، زن بر او حرام و
چنانچه زن ترك نمايد، مرد بر او حرام مىشود و كسى كه
146

به نيابت
ديگرى حج مىنمايد، طواف نساء را براى او به جا مىآورد نه
براى خود.
مسأله 423 - طواف نساء و نمازش در كيفيت و شرايط عينا
مانند طواف حج و نماز آن است.
مسأله 424 - كسى كه از جهت بيمارى يا غير آن به تنهايى
نمىتواند طواف نساء را به جا بياورد از ديگرى كمك بگيرد و
طواف نمايد هر چند بر دوش انسان يا پشت حيوانى سوار شود. و
چنانچه از اين هم متمكن نباشد، لازم است ديگرى را نايب
بگيرد. و اين حكم نسبت به نماز طواف نيز جارى است.
مسأله 425 - كسى كه عمدا با دانستن حكم يا ندانستن يا از
روى فراموشى آن، طواف نساء را به جا نياورد تا وقتى كه شخصا
تداركش ننمايد، زن بر او حرام خواهد بود، و در صورتى كه
مباشرتش غير ممكن يا دشوار باشد مىتواند ديگرى را نايب
نمايد و هر وقت نايب طواف را به جا آورد، زن بر او حلال خواهد
شد. و چنانچه قبل از تدارك فوت نمايد، احتياط اين است كه از
تركه اش قضاى آن بجا آورده شود.
مسأله 426 - تقديم طواف نساء بر سعى جايز نيست و كسى كه
از روى علم و عمد تقديم نمايد، لازم است بعد از سعى اعاده كند.
و هم چنين است در صورتى كه از روى نادانى و فراموشى مقدم
نمايد بنابر احتياط.
147

مسأله 427 - كسى كه از روى عذر طواف نساء را قبل از وقوفين
به جا مىآورد تا وقتى كه مناسك منى (رمى و ذبح و حلق يا
تقصير) ننموده، زن بر او حلال نمىشود.
مسأله 428 - زنى كه حائض شود و قافله تا وقت پاكى او
منتظرش نشود، مىتواند طواف نساء را ترك نموده و با قافله خود
همراه شود. و در اين صورت احتياط اين است كه براى طواف
نساء و نمازش نايب بگيرد. و چنانچه مشغول طواف بوده و پس از
به جا آوردن نصف آن حيض شود، مىتواند باقى را ترك و با قافله
برود. و احتياط در اين صورت اينها است كه براى باقى مانده طواف
و نمازش نايب بگيرد.
مسأله 429 - فراموشى نماز طواف نساء مانند فراموشى نماز
طواف حج است. و حكم آن گذشت.
مسأله 430 - هر گاه متمع، طواف نساء و نمازش را به جا
آورد، اگر مرد است زن بر او حلال و اگر زن است، مرد به او حلال
مىشود. و فقط چيزى كه از حرامها باقى مىماند شكار است كه تا
ظهر روز سيزدهم حرام است بنابر احتياط (واجب). و اما كندن گياه و
درخت حرم و شكار در حرم، گفته شد كه حرمتش اختصاص به
محرم ندارد و شامل غير محرم نيز هست.
12 - بيتوته در منى
واجب دوازدهم از واجبات حج، بودن شب يازدهم و دوازدهم
است در منى. و قصد قربت در آن معتبر است. و چنانچه حاجى
روز عيد را جهت به جا آوردن طواف و سعى
148

به مكه برود، واجب
است به منى برگشته و شب را در آن جا بماند، و كسى كه در حال
احرام از شكار خود دارى نكرده، واجب است شب سيزدهم را نيز
در منى بماند. و هم چنين است كسى كه باز زن نزديكى كرده است
بنابر احتياط (واجب). و براى غير اينها كوچ كردن از منى بعد از ظهر روز
دوازدهم جايز است. ولى چنانچه تا شب در منى باقى ماند،
واجب است شب سيزدهم را نيز بماند.
مسأله 431 - هر گاه آماده حركت و كوچ از منى شد و از جاى
خود حركت نمود و به جهت ازدحام و مانند آن نتوانست قبل از
غروب از منى خارج شود، چنانچه بودن در منى برايش ممكن
باشد واجب است بماند. و اگر ممكن نباشد يا دشوار باشد جايز
است از منى شبانه خارج شود و بنابر احتياط يك گوسفند بايد بكشد.
مسأله 432 - كسى كه بودن شب در منى بر او واجب است،
بودن روز در منى بيش از مقدارى كه بتواند رمى جمرات كند
واجب نيست. و واجب نيست تمام شب را در منى باشد و
مىتواند از سر شب تا بعد از نيمه شب يا از قبل از نيم شب تا
طلوع فجر در آن جا بماند. و اولى براى كسى كه نصف اول شب را
آن جا مانده و بيرون رفته، اين است كه پيش از طلوع فجر وارد
مكه نشود. و واجب نيست رعايت اين
اولويت.
مسأله 433 - چند طايفه از وجوب بيتوته در منى مستثنى
149

هستند:
1 - كسانى كه از بيتوته معذورند، مانند بيمار پرستارش و
كسى كه بر جان يا مال خود در آن جا بترسد.
2 - كسى كه در مكه تمام شب و يا باقيمانده از شب اگر بعد از
دخول در شب از منى خارج شده و مشغول به عبادت بوده بجز
حاجت ضرورى مانند خوردن و آشاميدن و تطهير و امثال آنها كار
ديگرى نداشته. و مراد از عبادت طواف و سعى
است على الاحوط.
3 - كسى كه طواف خانه خدا را نموده و در عبادت خود باقى
مانده سپس از مكه بيرون رفته و از عقبه مدنيين گذشته باشد.
على الاظهر.
مسأله 434 - كسى كه بيتوته منى را عمدا ترك كند، براى هر
شب بايد يك گوسفند كفاره بدهد و احتياط اين است كه در
صورت فراموشى يا ندانستن حكم نيز كفاره‌بدهد. و احوط براى
شخص معذور از بيتوته نيز كفاره دادن است. و بر كسى كه از جهت
اشتغال به عبادت در مكه بيتوته را ترك نموده كفاره نيست. و
همچنين كسى كه بعد از انجام طواف و سعى از مكه به سوى منى
خارج شده و در اثر راه بندان قبل از فجر به منى نرسيده، بر چنين
شخصى نيز كفاره است. على الاظهر
مسأله 435 - كسى كه از منى كوچ كرده و بعد از اين كه شب
شد در شب سيزدهم جهت كارى به منى بر گشت، واجب
150

نيست
در منى بيتوته كند. در صورتى كه واجبات مكه از مكه از طواف و
نماز آن و سعى را انجام داده باشد.
13 - رمى جمرات
واجب سيزدهم از واجبات حج، رمى جمرات سه گانه (جمره
اولى، جمره وسطى، جمره عقبه) است. و رمى در روز يازدهم و
دوازدهم واجب است. و هر گاه شب سيزدهم در منى بيتوته كند،
رمى روز سيزدهم نيز بنابر احتياط واجب خواهد شد. و رمى
جمرات بايستى به مباشرت خود شخص انجام شود و نايب گرفتن
در حال اختيار جايز نيست.
مسأله 436 - در رمى واجب است ابتدا از جمره اولى سپس
جمره وسطى و در آخر جمره عقبه باشد. و چنانچه بر خلاف اين
ترتيب عمل شود، واجب است بطورى كه ترتيب حاصل شود
دو باره رمى كند، هر چند مخالفت از روى نادانى يا فراموشى
باشد. بلى اگر بعد از اين كه جمره سابق را چهار ريگ زد فراموش
نموده و به جمره بعدى رفت، واجب نيست رمى را تماما اعاده كند
بلكه اگر سه ريگ ديگر به جمره قبلى زد كفايت مىكند ولى احوط در اينجا اعاده است.
مسأله 437 - واجباتى كه در رمى جمره عقبه در اعمال روز عيد
قربان ذكر شد، در جمرات سه گانه نيز واجب است.
مسأله 438 - رمى جمرات بايد در روز انجام شود. و كسى
151

كه در روز نتواند رمى كند مانند كسى كه بر جان و يا مال و يا ناموس
خود بترسد (و اين حكم شامل پير مرد و زن و بچه و ضعيف كه بر
جان خود از ازدحام مىترسند مىباشد)، براى چنين كسانى جايز
است رمى را شب آن روز انجام دهند. با علم به عدم تمكن از رمى در
روز.
مسأله 439 - كسى كه رمى روز يازدهم را فراموش كند، واجب
است روز دوازدهم آن را قضا نمايد. و كسى كه رمى روز دوازدهم
را فراموش كرده، بايستى در روز سيزدهم قضا نمايد. و قضاى روز قبل را پيش از اداى همان روز به جا آورد.
مسأله 440 - كسى كه رمى را در منى فراموش نموده و پس از
كوچ به مكه يادش آمد، واجب است به منى برگشته و رمى نمايد.
و چنانچه فراموش شده رمى دو روز يا سه روز باشد، احتياط اين
است كه بين وظيفه هر روز و روز ديگر ترتيب را مراعات نمايد.
و چنانچه پس از خروج از مكه يادش آمد كه رمى نكرده، واجب
نيست به منى بر گردد بلكه در سال بعد خود و در صورت عدم امكان نائبش آن ‌را قضا نمايد. البته در ايام تشريق.
مسأله 441 - بيمارى كه اميد ندارد تا مغرب بهبودى حاصل
كند براى رمى نايب بگيرد. و چنانچه اتفاقا پيش از غروب
آفتاب بهبودى يافت و حالش خوب شد، اعاده لازم نيست
اگر چه احوط است.
152

مسأله 442 - حج به ترك رمى هر چند عمدا باشد باطل
نمىشد على الاشهر الاقوى، و واجب است در سال بعد قضاى آن را شخصا يا به نايب
گرفتن به جا آورد بنابر احتياط.
مسأله 443 - حاجى وظايف منى را انجام داده و صبح
دوازدهم براى بعضى حوائج به مكه آمده لازم است براى نفر
بعد از ظهر به منى برگردد على الاحوط.
مسأله 444 - احكام مصدود
مصدود كسى است كه پس از بستن احرام
براى عمره يا حج از انجام عمال آن جلوگيرى و منع شود.
مسأله 445 - مصدود از عمره در جاى خود قربانى كرده و از احرام خارج مى شود احتياط اين است كه حلق
يا تقصير را به آن ضميمه نمايد
مسأله 446 - مصدود از حج چنانچه از موقف عرفات و مشعر
يا خصوص موقف مشعر باشد، وظيفه اش قربانى در محل صد (جلو گيرى) و بيرون آمدن از احرام است. و احتياط اين است
كه علاوه بر قربانى، حلق يا تقصير نيز بنمايد. و چنانچه مصدود از
طواف و سعى بعد از موقفين و قبل از اعمال منى باشد در اين صورت حج
او صحيح و تمام است و براى آنها عمل به وظيفه يعنى استنابه
در رمى و واجب بعدى كه قابل استنابه است مىنمايد و
153

احتياط اين است كه بعد از اين اعمال از احرام خارج شود و
همچنين در اعمال بعد از منى چنانچه متمكن از انجام آن شد
خود بجاى آورد و الا نائب بگيرد و بر تقدم عدم تمكن از
استنابه در ذى الحجة همان سال در سال آينده در صورت
تماميت حج به وقوفين پس جواز رفع حرج به تحلل به هدى
خالى از وجه نيست.
مسأله 447 - در صورتى كه مصدود از سالهاى پيش مستطيع
بوده يا استطاعتش تا سال بعد باقى بماند به قربانى كه ذكر شد حج
از او ساقط نمىشود بلكه واجب است در سال بعد حج نمايد.
مسأله 448 - كسى كه تمام اعمال حج را به جا آورده و در مكه
است و جهت بتتوته در منى و رمى جمرات مىخواهد به منى
برود و منع و جلو گيرى شود، حجش تمام است و براى رمى در
صورت امكان همان سال نايب مىگيرد و در صورت عدم امكان
براى سال بعد نايب بگيرد و مصدود در صورت
استنابه در همان سال بعد از انجام دادن نائب متحلل به حلق
مىشود.
مسأله 449 - كسى كه نتواند حج خود را ادامه دهد از جهت
پيش آمد مانعى غير از صد و حصر، احتياط اين است كه در جاى
خود قربانى نموده و از احرام خارج شود.
مسأله 450 - قربانى كه در اين موارد گفته شد خواه شتر
154

باشد
خواه گاو يا گوسفند فرقى ندارد. و چنانچه نتواند قربانى كند
به احرام باقى است و بدل ندارد و بايد اگر چه به قرض
گرفتن باشد قربانى كرده تا بتواند از احرام بيرون بيايد.
مسأله 451 - كسى كه حج خود را خراب كرده و بعدا مصدود
شود بايستى علاوه بر هدى جهت تحلل كفارة
افساد حج را نيز بدهد و حج را در سال آينده بجاى آورد
اگر چه حج فاسد شده مندوب باشد.
مسأله 452 - كسى كه قربانى همراه خود برده و مصدود شود،
كشتن همان قربانى كافى است و قربانى ديگرى بر او واجب
نمىشود.
احكام محصور
مسأله 453 - محصور كسى را گويند كه در اثر بيمارى و مانند
آن پس از پوشيدن احرام نتواند اعمال عمره يا حج را انجام دهد.
مسأله 454 - وظيفه كسى كه در عمره مفرده محصور شده اين
است كه يك قربانى بفرستد و با دوستان خود وقت بگذارد كه در
آن وقت معين قربانى نمايند و خود در آن وقت معين با تقصير از
احرام خارج مىشود على الاحوط. و بر چنين
شخصى بعد از اين كار، تمام محرمات احرام حلال مىشود بجز
زن، و زن بر او حلال نمىشود مگر بعد از آن كه خوب شود و
عمره
155

مفرده را به جا آورد. و كسى كه در عمره تمتع محصور شده حكمش حكم سابق
است با اين فرق كه زن هم بر اين شخص حلال مىشود. و كسى كه
محصور در حج شده باز هم حكمش حكم سابق است و احتياط اين است كه با زن نزديكى
نكند تا آن كه طواف حج و سعى و طواف نساء را در حج يا عمره
مفرده در سال بعد بجا آورد، ان وقت زن بر او حلال مىشود.
بلى اگر در وقتى محصور بوده كه دو موقف عرفات و مشعر از
او فوت شده و خود در مكه يا در راه بسوى دو موقف بوده
ظاهر اين است كه حجش بدل به عمره مفرده شده و طواف و
سعى نموده يا طواف داده مىشود، يا كسى بجاى او طواف مى
نمايد و همچنين سعى و طواف نساء را شخصا يا با كمك
ديگرى يا نائبش بجا مىآورد، و به تقصير از احرام بيرون
مىآيد و تمام محرمات احرام حتى زن بر او حلال مىشود.
مسأله 455 - هر گاه محصور شد و قربانى خود را فرستاد و بعد
از آن مرضش سبك تر شد، چنانچه گمان كند يا احتمال دهد كه حج
را درك خواهد نموده، واجب است خود را برساند. و چنانچه هر
دو موقف يا فقط موقف مشعر را درك نمود، حج را درك نموده و
در غير اين صورت اگر قربانيش كشته نشده، حج او بدل به عمره
مفرده مىشود و اگر كشته شده باشد از احرام بيرون آمده است و
تمام محرمات بر او حلال شده مگر زن. و بر او واجب است كه
طواف حج و نماز و سعى و
156

طواف نساء و نمازش را به جا آورد تا
زن نيز بر او حلال شود.
مسأله 456 - هر گاه حصرش فقط از مناسك و واجبات
منى باشد حكم محصور بر او جارى نمىشود بلكه براى رمى
و قربانى نائب گرفته و خود حلق يا تقصير نموده و به مكه
رفته و مناسكش را بجا مىآورد و چنانچه نائب گيرش نيايد
پول قربانى را نزد شخص موثقى وديعه مىگذارد كه به جاى او
قربانى كند و خود حلق يا تقصير نموده و به مكه رفته و اعمال مكه را بجا آورد، و احتياط اين است كه رمى را در سال بعد
شخصا يا نائبش بجا آورد، و چنانچه بعد از درك وقوفين و
اعمال منى فقط از رفتن به مكه و اداء مناسكش محصور شود،
ظاهر اين است كه جهت اداء مناسك مكه واجب است نائب
بگيرد و پس از عمل نائب تمام چيزها حتى زن بر او حلال
مىشود.
مسأله 457 - هر گاه شخص محصور شده و قربانى خود را
فرستاد سپس به سر خود آسيبى رساند قبل از آن كه قربانى به
جاى خود برسد جايز است خود گوسفندى كشته يا سه روز روزه
گرفته يا شش مسكين را اطعام نمايد و به هر كدام در مد بدهد و
حلق نمايد.
مسأله 458 - در صورتى كه محصور، استطاعتش تا سال بعد
باقى بماند يا از سالهاى پيش حج بر او واجب شده باشد به
فرستادن قربانى و بيرون آمد از احرام، حج از او ساقط
157

نمىشود و
بايستى در سال بعد حج نمايد.
مسأله 459 - هر گاه شخص محصور نه قربانى داشته باشد و نه
قيمت آن را، بايستى به ترتيبى كه گذشت ده روز روزه بگيرد يعنى
سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت به وطن.
مسأله 460 - مستحب است محرم هنگامى كه مىخواهد
احرام ببندد، بر پروردگار خود شرط كند كه هر جا نتواند اعمال را
ادامه دهد از احرام بيرونش بياورد، هر چند بيرون آمدن از احرام
متوقف بر او نيست، زيرا هر جا كه نتواند و عذر يا مانعى پيدا كرد
خود به خود از احرام بيرون خواهد آمد چه اين شرط را كرده
باشد چه نكرده باشد.
تا اين جا واجبات حج بيان شد و از اين بعد بعد مستحبات و
آداب آن را بيان خواهيم نمود، و فقها - رضوان الله عليهم - آداب و
مستحبات زيادى بيان فرموده‌اند كه اين رساله مختصر، گنجايش آنها
را ندارد و ما به بيان مختصر و مقدار كمى از آنها اكتفا مىنماييم.
مسائل متفرقه
1. س: حج مستحبى را مىتوان به نيابت يكى از
معصومين حتى امام زمان عليهم السلام انجام داد؟
ج مانع ندارد و در اخير احتياط در حج از نفس و اهداء
ثواب براى آن حضرت است.
158

2 س: آيا براى مرد استظلال در شب هست يعنى
مرد محرم مىتواند در شب از مسجد شجره تا مكه از ماشين
سر پوشيده استفاده كند؟
ج: استظلال در شب نيست و مانع ندارد و خطاب مجموع
زوايات وقتضاى اصل اختصاص ممنوعيت به سايه انداختن
از آفتاب است.
3. س: مردهايى كه در مسجد تنعيم جهت انجام عمره
مفرده محرم مىشوند مىتوانند در روز از ماشين سر پوشيده
استفاده كنند؟
ج: احتياط در ترك است.
4. س: پوشيدن دم پائى ابرى از نوعى كه فعلا در بازار
متداول است در حال احرام چه صورت دارد؟
ج: اگر عرفا تمام روى پا را نمىپوشاند مانع ندارد.
5. س: آيا محل احرام حج تمام شهر مكه است حتى محل
هاى جديد مثل عزيزيه و اطراف آن يا حد معينى دارد؟
ج: احوط اقتصار به مكه قديم است در رابطه با احرام حج.
6. س: براى زنها هم دو جامه احرام را با شرايطى كه براى
مردها دارد لازم مىدانيد يا اين كه زنها مىتوانند تر لباسهاى
مخيط خود محرم شوند؟
ج: زنها مىتوانند در لباسهاى مخيط خود محرم شوند و
159

براى احرام احتياجى به دو جامه مذكور نيست.
7. س: فرموده‌ايد كه بايد طواف بين بيت و مقام حضرت
ابراهيم (ع) باشد و در موسم حج امكان طواف براى بسيارى از
مردم در داخل حد فراهم نمىشود و جمعيت طواف كننده تا ده
متر و زيادتر پشت مقام طواف مىكنند تكليف چيست؟
ج: با تحرى اوقات خلوت بالاضافه و عدم تمكن از طواف
در حد لازم اقرب جواز طواف از اقرب به حد است با رعايت
اختلاف اطراف در مانع.
8. س: آيا در موقع ازدحام جمعيت در موقع طواف
مىتوانى مقام را داخل مطاف قرار داد و در صورت جواز تاجه
حد فاصله از كعبه حائز است؟
ج: اگر نتواند در اوقات ديگر در حد بين مقام و خانه كعبه
طواف كند در مورد عذر در فرض سئوال مانع ندارد با مراعات
الاقرب فالاقرب.
9. س: حكم اشخاصى كه در بين طواف از بينى آنها خوى بيايد و يا لباس و بدن آنها مثلا خونى شود چيست؟
ج: لازم است از طواف دست بردارد و بدن و يا لباسش را
تطهير كند و سپس طواف را از همان جا كه قطع كرده اتمام كند
كافى است و در صورتى كه موالات عرفيه به هم بخورد و قبل
از شوط چهارم باشد احوط اتمام طواف و اعاده آن است.
10. س: نظر مبارك در دو طرف مقام ابراهيم و خلف آن
160

جهت نماز طواف تا چه حد است؟ ج: محل نماز نزد مقام و خلف آن و طرفين الاقرب
فالاقرب مىباشد.
11. س: كسانى كه قادر نيستند هفت شوط طواف را يك
جا انجام دهند آيا مىتوانند در دو يا سه فاصله يك ربع تا نيم ساعت استراحت انجام دهند؟
ج: با فرض تحقق عذر اذا ادامه. قبل از اكمال شوط چهارم
در حدى كه موالات عرفيه به هم نخورد مانعى ندارد ولى بعد
از شوط چهارم مطلقا مانعى ندارد.
12. س: مواردى اتفاق مىافتد كه در بين طواف و يا سعى
در مسجد الحرام نماز جماعت بر پا مىشود و در نيبچه شخص
از طواف و سعى باز مىماند تكليف چيست؟
ج: در طواف اگر موالات عرفيه به هم نخورد اشكالى ندارد
و اگر به هم بخورد و قبل از اكمال شوط چهارم باشد
احتياط مراعات شود با اكمال آن طواف اعاده آن ولى در
سعى چون موالات معتبر نيست با فرض عذر كه مورد سئوال
است مانعى ندارد.
13. س: در نماز طواف رعايت عقب بودن زنان از مردان
نمىشود، جلو بودن زن در نماز چه صورتى دارد؟ ج: اشكال ندارد.
14. س: در صورتى كه حاجى قرائت نمازش صحيح
161

نباشد و امكان خواندن نماز به جماعت هم نيست و استنابه نيز
در بعضى از مواقع ميسر نمىباشد آيا نماز ميسور خودش
مجزى و مبرء ذمه است يا خير؟
ج: عمل بوظيفه يوميه لازم و كافى است بنابر صحت
جماعت در طواف و استنابه در يوميه نيست.
15. س: زن پس از احرام به عمره مفرده و دخول به مكه
مبتلا به عادت زنانه مىشود و مىداند كه تا آخر وقت كه در مكه است پاك نمىشود
آيا در لحظات اول مىتواند در فرض مسئل براى طواف و نماز نائب بگيرد و سعى و تقصير را
خودش به جا آورد و از احرام خارج شود يا وظيفه ديگرى
دارد؟
ج: اگر در اول استنابه كرد و ليكن اتفاقا در آخر پاك شد
احتياطا مباشر تا اعاده نمايد و چنانچه استنابه نكرد و تا اخر و
اتفاقا پاك شد به وظيفه عمل مىنمايد.
16. س: بين صفا و مروه طبقه دومى درست كرده اند آيا
سعى از طبقه دوم كه از بالاى كوه صفا شروع مىشود و به
بالاى كوه مروه ختم مىشود كفايت مىكند؟
ج: بايد احراز شود كه سعى بين صفا و مروه واقع شود و در
صورت احراز اين معنا سعى از طبقه دوم كفايت مىكند.
17. س: قسمتى از دامنه كوه صفا و مروه را سنگ فرش
نموده اند آيا مىتوان از اين دامنه كوه صفا به دامنه كوه مروه
162

سعى نمود؟
ج: اگر احراز شود كه بين صفا و مروه سعى شده كافى
است.
18. س: در صورتى كه روى ازدحام جمعيت حاجى نتواند
رمى جمرات را در روز انجام دهد آيا بعد از اذان مغرب رمى
جمرات اشكال دارد و بر فرض اشكال تكليف چيست؟
ج: با فرض عذر از رمى در روز، رمى در شب كفايت
مىكند.
19. س: در خيابان جمرات طبقه دومى درست كرده اند و
ستون جمرات را به همان نسبت بالا برده اند آيا رمى جمرات
در مواقع ازدحام جمعيت از طبقه دوم جائز است يا نه؟
ج: ميزان صدق رمى جمره است ولو از طبقه دوم باشد و
حتى اختيارا كفايت مىكند.
20. س: آيا رمى جمره عقبه را بايد پشت به قبله انجام داد؟
و يا از هر طرف كفايت مىكند؟
ج: لازم نيست رمى جمره عقبه پشت به قبله باشد هر چند
مستحب است و از هر طرف صدق رمى جمره كند كافى
است.
21. س: اغلب شبهاى عيد قربان از كثرت جمعيت و راه
بندان ماشينها ممكن است بعضى از حجاج وقوف اختيارى
مشعر را درك نكنند و بعد از اذان به مشعر برسند حكم آن
163

چيست؟
ج: حج در فرض مرقوم صحيح است.
22. س: در صورتى كه حاجى به دلائلى نتواند تا مغرب
قربانى را انجام دهد آيا در موقع اذان مغرب و بعد از آن قربان
جائز است؟
23. س: مسلخهاى موجود در منى گفته مىشود كه خارج
از محدوده منى است قربانى در آنها چه صورت دارد؟
ج: با فرض عذر مانعى ندارد.
24. س: در ميان كاروانها افرادى پول قربانى حجاج را
جمع مىكنند تا به نيابت آنها در قربانگاه قربانى كنند آيا حاجى
مىتواند قبل از آن كه خبر قربانى او برسد تقصير كند؟
ج: لازم است ترتيب مراعات شود على الاحوط.
25. س: معمولا بعضى از حجاج پس از قربانى در مسلخ
كه خارج از زمين منى است تقصير مىكنند حكم آن چيست؟
ج: محل حلق يا تقصير در منى است و در غير منى كفايت
نمىكند.
26. س: آيا تقسيم قربانى به سه قسم واجب است يا نه و
در صورت وجوب حاجى ممكن است در روز عيد به فقير
حقيقى دسترسى پيدا نكند تكليف چيست؟
164

ج: تثليت قربانى احوط است و با فرض عدم امكان اين
تكليف ساقط است.
27. س: معمولا در مسلخ كاردهاى مورد استعمال از نوع
استيل مىباشد قربانى با آن چه صورت دارد؟
ج: تحقيق شود اگر حديد (آهن) باشد صحيح است و الا
مجزى نيست.
28. س: آيا محرم مىتواند محرم ديگر را تقصير كند (سر
او را بتراشد و يا موى او را بچيند و يا ناخن بگيرد) و در فرض
مذكور تقصير واقع مىشود؟
ج: ازاله موى ديگرى هم بر محرم حرام است ولى ناخن
گرفتن مانعى ندارد و بعيد نيست در فرض مرقوم تقصير واقع و
موجب احلال شود، هر چند با فعلى كه بر غير حرام است
انجام گيرد.
29. س: پولى كه از در آمد سال براى حج واجب يا مندوب
واريز كرده است و پس از چند سال نوبت حج به او مىرسد آيا
به اين پول خمس تعلق مىگيرد يا نه؟
ج: در صورتى كه اگر در همان سال حج مىكرد خمس
نداشت اگر طريق عقلائى تقديم اجرت است بر سال حج اظهر
عدم وجوب خمس است مگر آن كه آن كه در وقتش حج ننمايد كه
تخميس مىنمايد اجرت را
165

آداب و مستحبات حج
بدان كه مستحبات حج بيش از آن است كه در اين رساله بيا
نماييم. لذا به بيان مقدارى از آنها اكتفا كرده و بقيه را به كتب
مفصله و مىگذاريم.
مستحبات سفر
شخصى كه اراده سفر مكه يا سفر ديگر را
دارد، مستحب است كه از حضرت حق جل وعلا
طلب خير كند و وصيت بنمايد و صدقه بدهد تا آن كه
به آن صدقه سلامتى خود را خريدارى نمايد، و وقتى
كه براى مسافرت مهيا شده، مستحب است در خانه
خود چهار ركعت نماز در هر ركعتى فاتحة الكتاب
و سوره توحيد را بخواند و بگويد: " اللهم إني أتقرب
إليك بهن فاجعلهن خليفتي في أهلي ومالي ".
و مستحب است به درب خانه خود ايستاده و سه
مرتبه از پيش رو و طرف راست و طرف چپ سوره
فاتحه و به همين ترتيب سه مرتبه آية الكرسى را
بخواند و بعد از آن بگويد
166

" اللهم احفظنى واحفظ
ما معي، وسلمني و سلم ما معي، وبلغني وبلغ
ما معي ببلاغك الحسن الجميل ".
مستحبات احرام
مستحبات احرام چند چيز است:
1 - آن كه قبلا بدن خود را پاكيزه نموده و ناخن
و شارب خود را بگيرد و موى زير بغل و عانه را با نوره
ازاله نمايد.
2 - كسى كه قصد حج دارد از اول ماه ذى
القعده و شخصى كه قاصد عمره مفرده است پيش از
يك ماه موى سر و ريش را رها كند. و بعضى از فقها
به وجوب آن قائل شده اند. و اين قول اگر چه ضعيف
است ولى احوط است.
3 - آن كه پيش از احرام در ميقات غسل
احرام بنمايد. و اين غسل از زن حائض و نفساء نيز
صحيح است. و تقديم اين غسل قبل از ميقات جايز
است. و در صورت تقديم اگر در ميقات آب يافت شد،
مستحب است غسل را اعاده بنمايد. و بعد از اين
غسل اگر مكلف لباسى را پوشيد يا چيزى را خورد
كه بر محرم حرام است، باز هم اعاده مستحب است.
و اگر مكلف در روز غسل نمود، آن غسل تا آخر شب
آينده كفايت مىكند و هم چنين اگر غسل در شب
نموده، تا آخر روز آينده كافى است. و چون غسل كند اين دعا را
بخواند.
167

" بسم الله و بالله، اللهم اجعله لى نورا وطهرا حرزا
وامنا من كل خوف، وشفاء من كل داء وسقم، اللهم طهرنى
وطهر قلبى واشرح لى صدرى، وأجر على لسانى محبيتك و
مدحتك والثناء عليك، فانه لاقوة لى إلا بك، وقد علمت
أن قوام دينى التسليم لك، والاتباع لسنة نبيك صلواتك
عليه وآله ".
4 - هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:
" الحمد الله الذي رزقني ما أوارى به
عورتى، وأودي فيه فرضي، وأعبد فيه ربي، وأنتهي
فيه إلى ما أمرني. الحمد لله الذي قصدته
فبلغني وأردته فأعانني وقبلني ولم يقطع بي،
ووجهه أردت فسلمنى، فهو حصني وكهفي
وحرزي وظهري وملاذي ورجائي ومنجاي
وذخري وعدتي في شدتي ورخائي ".
5 - آن كه دو جامه احرام از پنبه باشد.
6 - آن كه احرام را به ترتيب ذيل ببندد: در
صورت تمكن بعد از فريضه ظهر و در صورت عدم
تمكن بعد از فريضه ديگر و در صورت عدم تمكن از
آن، بعد از شش يا دو ركعت نماز نافله
168

در ركعت أول
پس از حمد سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد
را بخواند، و شش ركعت افضل است و بعد از نماز،
حمد و ثناى الهى را به جا آورد و بر پيغمبر و آل او
صلوات بفرستد آنگاه بگويد:
" اللهم إنى أسألك أن تجعلني ممن
استجاب لك، وآمن بوعدك، واتبع أمرك فإني
عبدك وفي قبضتك، لا أوقي إلا ما وقيت ولا آخذ إلا
ما أعطيت، وقد ذكرت الحج فأسألك أن تعزم لي
عليه على كتابك وسنة نبيك - صلواتك عليه وآله -
وتقويني على ما ضعفت عنه وتسلم مني
مناسكي في يسر منك وعافية، واجعلنى من وفدك
الذين رضيت وارتضيت وسميت وكتبت، اللهم
إني خرجت من شقة بعيدة وأنفقت مالي ابتغاء
مرضاتك، اللهم فتمم لي حجي وعمرتي، اللهم إني
اريد التمتع بالعمرة إلى الحج على كتابك وسنة
نبيك - صلواتك عليه وآله - فإن عرض لي عارض
يحبسني فحلني حيث حبستني لقدرك الذي
قدرت علي، اللهم إن لم تكن حجة فعمرة، أحرم لك
شعري وبشري ولحمي ودمي وعظامي و
169

مخي وعصبي من النساء والثياب والطيب، أبتغي بذلك
وجهك والدار الآخرة ".
7 - آن كه به نيت احرام تلفظ نموده و به
اخطار يا مجرد داعى نفسانى اكتفا ننمايد. و براى
مردان مستحب است تلبيه را بلند بگويند:
8 - سابقا گفتيم كه تلبيه واجب كه احرام به
آن محقق مىشود، بنابر احوط اين است: " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك،
إن الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك ".
ومستحب است بعد از آن بگويد:
(لبيك ذا المعارج لبيك، لبيك داعيا إلى دار
السلام لبيك، لبيك غفار الذنوب لبيك، لبيك أهل
التلبية لبيك، لبيك ذا الجلال والاكرام لبيك، لبيك
تبدئ والمعاد إليك لبيك، لبيك تستغني ويفتقر
إليك لبيك، لبيك مرهوبا ومرغوبا إليك لبيك، لبيك إله
الحق لبيك، لبيك ذالنعماء والفضل الحسن الجميل
لبيك، لبيك كشاف الكرب العظام لبيك، لبيك عبدك
وابن عبديك لبيك، لبيك يا كريم لبيك ".
170

و اين جملات را نيز بگويد خوب است:
" لبيك اتقرب إليك به محمد و آل محمد
لبيك، لبيك بحجة أو عمرة لبيك، لبيك وهذه عمرة
متعة إلى الحج لبيك، لبيك أهل التلبية لبيك، لبيك
تلبية تمامها وبلاغها عليك ".
9 - آن كه تلبيه ها را در حال احرام تكرار كند
و در موارد آينده نيز آن را بگويد: وقت بر خواستن از
خواب، بعد از هر نماز واجب و مستحب، وقت رسيدن
به سواره هنگام بالا رفتن از تل يا سرازير شدن از
آن، وقت سوار شدن يا پياده شدن و اوقات سحر تلبيه
بسيار بگويد، وزن حائض و نفساء نيز اين تلبيه‌ها را
بگويند. و شخص متمتع تلبيه گفتن او در عمره مستمر
خواهد بود تا آن كه خانه‌هاى مكه را ببيند و پس از آن
قطع خواهد شد. و اما حج، پس تلبيه آن تا ظهر روز
عرفه مستمر است و پس از آن بريده خواهد شد.
مكروهات احرام
مكروهات احرام چند چيز است:
1 - احرام در جامه سياه و افضل احرام در جامه سفيد است. لكن ظاهر بعض اخبار معتبره عدم كراهت لباس سبز است.
171

2 - خوابيدن محرم در رخت و بالش زرد رنگ.
3 - احرام بستن در جامه چركين، و اگر جامه
در حال احرام چرك شود بهتر آن است كه مكلف
مادامى كه در حال احرام است آن را نشويد.
4 - استعمال حنا پيش از احرام در صورتى كه
اثر آن تا حال احرام باقى بماند.
5 - حمام رفتن و سائين بدن.
6 - لبيك گفتن محرم در جواب كسى كه او را
صدا نمايد، بلكه احوط ترك آن است.
مستحبات دخول حرم
1 - همين كه حاجى به حرم رسيد پياده شده
و به جهت دخول حرم غسل نمايد.
2 - از براى تواضع و فروتنى نسبت به حضرت
حق جل و علا، پا برهنه شد و نعلين خود را در دست
گرفته داخل حرم شود و اين عمل ثواب زيادى دارد.
3 - وقت دخول حرم اين دعا را بخواند:
" اللهم إنك قلت في كتابك وقولك الحق: وأذن
في
172

الناس بالحج ياتوك رجالا وعلى كل ضامر يأتين
من كل فج عميق. اللهم إنى أرجو أن أكون ممن
أجاب دعوتك، قد جئت من شقة بعيدة وفج عميق
سامعا لندائك ومستجيبا لك مطيعا لامرك وكل ذلك
بفضلك علي وإحسانك إلى، فلك الحمد على ما
وفقتني له، أبتغي بذلك الزلفة عندك والقربة
إليك والمنزلة لديك والمغفرة لذنوبي والتوبة علي
منها بمنك، اللهم صل على محمد وآل محمد
وحرم بدني على النار وآمني من عذابك وعقابك
برحمتك يا أرحم الراحمين ".
4 - وقت دخول حرم مقدارى از علف " اذخر "
گرفته آن را مضغ نمايد.
مستحبات دخول مكه معظمه
براى دخول مكه معظمه نيز مستحب است
مكلف غسل بنمايد و هنگامى كه وارد مكه مىشود با
حالت تواضع وارد شود. و كسى كه از راه مدينه برود،
از بالاى مكه داخل شده و وقت بيرون آمدن از پايين
آن بيرون آيد.
173

آداب مسجد الحرام
مستحب است مكلف براى دخول مسجد
الحرام غسل بنمايد. و همچنين مستحب است با پاى
برهنه و با حالت سكينه و وقار وارد شود، و هنگام ورود
از در " بنى شيبه " وارد شود، و گفته اند كه باب بني شيبه
در حالى كنونى مقابل " باب السلام " است، بنابر اين
نيكو اين است كه شخص از باب السلام وارد شده
و مستقيما بيايد تا از اسطوانات بگذرد. و مستحب
است بر در مسجد الحرام ايستاده و بگويد:
" السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته،
بسم الله و بالله و من الله و ما شاء الله، والسلام على
أنبياء الله ورسله والسلام على رسول الله والسلام
على إبراهيم خليل الله، والحمد الله رب العالمين ".
پس داخل مسجد الحرام شود و رو به كعبه
دستها را بلند نموده
و بگويد:
" اللهم إني أسألك في مقامي هذا في أول
مناسكي أن تقبل توبتي و أن تجاوز عن خطيئتي
وتضع عني وزري،
174

الحمد لله الذي بلغني بيته
الحرام، اللهم إني أشهدك أن هذا بيتك
الحرام الذي جعلته مثابة للناس وأمنا مباركا وهدى
للعالمين، اللهم إني عبدك والبلد بلدك والبيت بيتك،
جئت أطلب رحمتك وأوم طاعتك مطيعا لامرك راضيا
بقدرك، أسألك مسألة الفقير إليك الخائف لعقوبتك،
اللهم افتح لي أبواب رحمتك واستعملني بطاعتك
و مرضاتك ".
و در روايت ديگر وارد است كه نزد در مسجد
بگويد:
" بسم الله و بالله و من الله وإلى الله، وما شاء
الله وعلى ملة رسول الله صلى الله عليه وآله، وخير
الاسماء لله والحمد لله والسلام على رسول الله،
السلام على محمد بن عبد الله، السلام عليك أيها
النبي ورحمة الله وبركاته، السلام على أنبياء الله
ورسله، السلام على إبراهيم خليل الرحمن، السلام
على المرسلين والحمد لله رب العالمين، السلام
علينا وعلى عباد الله الصالحين، اللهم صل على
محمد وآل محمد، وبارك على محمد
175

وآل
محمد، وارحم محمدا وآل محمد كما صليت
وباركت وترحمت على إبراهيم وآل ابراهيم إنك
حميد مجيد، اللهم صل على محمد وآل محمد
عبدك ورسولك وعلى ابراهيم خليلك، وعلى أنبيائك
ورسولك، وسلم عليهم، وسلام على المرسلين
والحمد لله رب العالمين، اللهم افتح لي أبواب
رحمتك واستعملني في طاعتك ومرضاتك
واحفظني بحفظ الايمان أبدا ما أبقيتني جل ثناء
وجهك، الحمد لله الذي جعلني من وفده وزواره،
وجعلني ممن يعمر مساجده، وجعلني ممن
يناجيه، اللهم انى عبدك وزائرك في بيتك، وعلى كل
مأتي حق لمن أتاه وزاره، وأنت خير مأتي وأكرم
مزور، فاسألك يا الله يا رحمن بأنك أنت الله لا إله إلا
أنت وحدك لا شريك لك، وبأنك واحد أحد صمد لم
تلد ولم تولد ولم يكن له (لك خ ل) كفوا أحد، وأن
محمدا عبدك ورسولك صلى الله عليه وعلى أهل
بيته، يا جواد يا كريم يا ماجد يا جبار يا كريم اسألك
أن تجعل تحفتك إياي بزيارتي إياك أول شئ
تعطيني فكاك رقبتي من النار.
176

پس سه مرتبه
مىگويد: " اللهم فك رقبتي من النار ". پس مىگويد:
(واوسع علي من رزقك الحلال الطيب وادرأ عني
شر شياطين الانس والجن وشر فسقة العرب
والعجم ".
ومستحب است وقتى كه محاذى حجر الاسود
شد بگويد:
اشهد ان لا إله إلا الله وحده لا شريك له،
وأشهد أن محمدا عبده ورسوله، آمنت بالله وكفرت
بالطاغوت وباللات والعزى وبعبادة الشيطان وبعبادة
كل ند يدعى من دون الله "
پس نزديك حجر الاسود رفته وآن را استلام
نمايد وبگويد:
" الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي
لولا أن هدانا الله، سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا
الله والله أكبر أكبر من خلقه أكبر ممن أخشى واحذر،
ولا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله
الحمد يحيي ويميت ويميت ويحيي بيده
الخير وهو على كل شئ قدير ".
وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد، وسلام بر
پيغمبران بدهد
177

چنانچه وقت دخول مسجد سلام
مىداد. آنگاه مىگويد:
" إني أؤ من بوعدك واوفي بعهدك ".
و در روايت معتبر وارد است كه وقتى كه نزديك
حجر الاسود رسيدى دستهاى خود را بلند كن و حمد
و ثناى الهى را به جا آور و صلوات بر پيغمبر بفرست
و از خداوند عالم بخواه كه حج تو را قبول كند، پس
از آن حجر را بوسيده و استلام نما، و اگر بوسيدن
ممكن نشد با دست استلام نما، و اگر آن هم ممكن
نشد اشاره به آن كن و بگو:
اللهم أمانتي أديتها، وميثاقي تعاهدته لتشهد
لي بالموافاة، اللهم تصديقا بكتابك، وعلى سنة نبيك،
أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، و أن
محمدا عبده ورسوله، آمنت بالله وكفرت بالجبت
والطاغوت وباللات والعزى وعبادة الشيطان وعبادة
كل ند يدعى من دون الله ". و اگر نتوانى همه را بخوانى،
بعضى را بخوان و بگو:
" اللهم اليك بسطت يدي، وفيما عندك
عظمت رغبتي، فاقبل سبحتي واغفر لي
وارحمني، اللهم إني أعوذ بك من الكفر والفقر
ومواقف الخزي في الدنيا والآخرة.
178

آداب و مستحبات طواف
در حال طواف مستحب است بگويد:
" اللهم إني أسألك باسمك الذي يمشى به
على طلل الماء كما يمشى به جدد الارض، وأسألك
باسمك الذي يهتز له عرشك، وأسألك باسمك الذي
تهتز له أقدام ملائكتك، وأسألك باسمك الذي دعاك به
موسى من جانب الطور فاستجبت له وألقيت عليه
محبة منك، وأسألك باسمك الذى غفرت به لمحمد
ما تقدم من ذنبه وما تأخر وأتممت عليه نعمتك أن
تفعل بي كذا و كذا " و حاجت خود را بطلبد. و نيز
مستحب است در حال طواف بگويد:
" اللهم إني إليك فقير، وإني خائف مستجير
فلا تغير جسمي ولا تبدل اسمي "
و صلوات بر محمد و آل او بفرستد به خصوص وقتى كه به در خانه كعبه
مىرسد. و وقتى كه به حجر اسماعيل رسيد به ناودان
نگاه نموده و بگويد:
اللهم أدخلني الجنة برحمتك وأجرني
برحمتك من
179

النار، وعافني من السقم، وأوسع علي
من الرزق الحلال، وادرأ عني شر فسقةالجن
والانس وشر فسقة العرب والعجم ". وچون از حجر
بگذرد به پشت سر كعبه برسد بگويد:
" يا ذا المن والطول والجود والكرم إن عملي
ضعيف فضاعفه لي وتقبله مني إنك أنت السميع
العليم ". وچون به ركن يماني برسد دست بردارد
وبگويد:
" يا الله يا ولي العافية وخالق العافية ورازق
العافية والمنعم بالعافية والمنان بالعافية والمتفضل
بالعافية علي وعلى جميع خلقك، يا رحمن الدنيا
والآخرة ورحيمهما صل على محمد وآل محمد
وارزقنا العافية ودوام العافية وتمام العافية وشكر
العافية في الدنيا والآخرة يا أرحم الراحمين ". پس
سر به جانب كعبه بالا كند وبگويد:
الحمد لله الذي شر فك وعظمك والحمد لله
الذى بعث محمدا نبيا وجعل عليا إماما، اللهم
اهد له خيار خلقك وجنبه شرار خلقك ".
180

و چون ميان ركن يمانى وحجر الاسود برسد بگويد:
" ربنا آتنا في الدنيا حسنة، وفي الآخرة
حسنة، وقنا عذاب النار ".
و در شوط هفتم وقتى كه به مستجار رسيد
مستحب است دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد
و شكم و روى خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد:
" اللهم البيت بيتك، والعبد عبدك، وهذا
مكان العائذ بك من النار. پس به گناهان خود اعتراف
نموده و از خداوند آمرزش آن را بطلبد كه انشاء الله
تعالى مستجاب خواهد شد. بعد بگويد:
" اللهم من قبلك الروح والفرج والعافية، اللهم
إن عملي ضعيف فضاعفه لي واغفر لي ما اطلعت
عليه مني وخفي على خلقك، أستجير بالله من
النار ". و آنچه خواهد دعا كند، و ركن يماني را استلام
كند و به نزد حجر الاسود آمده و طواف خود را تمام
نموده و بگويد: " اللهم قنعني بما رزقتني وبارك لي فيما
آتيتني ".
181

و براى طواف‌ كننده مستحب است در هر
شوط، اركان خانه كعبه وحجر الاسود را استلام نمايد و در وقت استلام حجر بگويد: " أمانتي أديتها وميثاقي تعاهدته لتهشد لي
بالموافاة ".
مستحبات نماز طواف
در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در
ركعت اولى سوره توحيد، و در ركعت دوم سوره جحد
را بخواند، و پس از نماز حمد و ثناى الهى را به جا
آورده و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و از
خداوند عالم طلب قبول نمايد. و در بعضى از روايات
است كه حضرت صادق - عليه السلام - بعد از نماز طواف
به سجده رفته و چنين مىگفت:
" سجد وجهي لك تعبدا ورقا، لا إله إلا أنت
حقا حقا، الاول قبل كل شئ والآخر بعد كل شئ،
وها أنا ذا بين يديك، ناصيتي بيدك، فاغفر لي إنه
لا يغفر الذنب العظيم غيرك، فاغفر لي فإني مقر
بذنوبي على نفسي ولا يدفع الذنب العظيم غيرك ".
و بعد از سجده روى مبارك آن حضرت از گريه چنين بود كه
182

گويا در آب فرو رفته باشد.
و بعد از فراغ از نماز طواف و پيش از سعى
مستحب است به نزد چاه زمزم رفته يك يا دو دلو آب
بكشد و آن را به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:
" اللهم اجعله علما نافعا ورزقا واسعا و شفاء من
كل داء وسقم ".
پس از آن به نزد حجر الاسود بيايد.
مستحبات سعى
مستحب است كه از در مقابل حجر الاسود به
طرف صفا خارج شود، با رعايت وقار و آرامش. و وقتى
بر صفا بالا رفت به كعبه نگاه كند، و به طرف ركنى
كه حجر أسود در آن است متوجه شود و خداى را حمد
و ثنا گويد و نعمت‌هاى الهى را به ياد آورد. سپس هفت
مرتبه " ألله أكبر " بگويد، و هفت مرتبه " الحمد الله "
بگويد، و هفت مرتبه " لا إله إلا الله " بگويد، و سه
مرتبه:
" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك
وله الحمد يحيي و يميت وهو حي لا يموت، وهو
على كل شئ قدير " بگويد:
سپس بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد،
بعد سه مرتبه بگويد:
" الله أكبر على ما هدانا والحمد لله على ما
أولانا، والحمد لله الحي القيوم، والحمد لله الحي
الدائم "، سپس سه مرتبه بگويد:
" أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمدا
عبده ورسوله، لا نعبد إلا إياه، مخلصين له الدين
ولو كره
183

المشركون "، سپس سه مرتبه بگويد:
" اللهم إني أسألك العفو والعافية واليقين في
الدنيا والآخرة ". و سه مرتبه بگويد:
اللهم آتنا في الدنيا حسنة وفي الآخرة حسنة
وقنا عذاب النار ". بعد صد مرتبه " ألله أكبر " بگويد،
و صد مرتبه " لا إله إلا الله " بگويد، و صد مرتبه " ألحمد
لله " بگويد، و صد مرتبه " سبحان الله " بگويد، بعد
بگويد: لا إله إلا الله وحده، أنجز وعده، و نصر عبده،
و غلب الاحزاب وحده، فله الملك وله الحمد وحده
وحده اللهم بارك لي في الموت وفيما بعد الموت،
اللهم إني أعوذ بك من ظلمة القبر ووحشته، اللهم
أظلني في ظل عرشك يوم لا ظل إلا ظلك ". و دين
و خويشتن و اهل و عيال خود را به خدا به سپارد و اين كار
را زياد كند، پس بگويد:
أستودع الله الرحمن الرحيم الذي لا تضيع
ودائعه ديني ونفسي وأهلي، اللهم استعملني على
كتابك وسنة نبيك، وتوفني على ملته وأعذني من
الفتنة ". سپس سه مرتبه " الله أكبر " بگويد، وآن را دو بار اعاده
184

كند، ويك بار تكبير بگويد، وبعد
آن را اعاده كند، و اگر همه آن را نتواند انجام دهد هر قدر كه مىتواند بخواند و مستحب است كه اين دعا را بخواند: " اللهم اغفر لي كل ذنب
اذنبته قط، فإن عدت فعد علي بالمغفرة، فإنك
أنت الغفور الرحيم، اللهم افعل بى ما انت أهله فإنك
إن تفعل بي ما أنت أهله ترحمني، وإن تعذبني
فأنت غني عن عذابي، وأنا محتاج إلى رحمتك، فيا
من أنا محتاج إلى رحمته ارحمني، اللهم لا تفعل بي
ما أنا أهله فإنك إن تفعل بي ما أنا أهله تعذبني ولم
تظلمني، أصبحت أتقي عدلك ولا أخاف جورك،
فيا من هو عدل لا يجور ارحمني ".
در حديث شريف وارد شده است هر كس كه بخواهد مال او
زياد شود ايستادن در صفا را طول دهد و بدان كه مستحب است
پياده سعى نمايد و از صفا تا به مناره ميانه راه رود و از آنجا تا
جايى كه بازار عطاران است مانند شتر تند رود و اگر سوار باشد اين حد را فى الجمله تند نمايد و از آنجا تا به مروه نيز ميانه رود و
در وقت برگشتن نيز به همان ترتيب مراجعت نمايد و از براى زنان
185

هر وله نيست. و مستحب است در گريه كردن سعى كند و خود را
به گريه وا دارد و در حال سعى دعا بسيار كند.
مستحبات احرام تا وقوف به عرفات
امورى كه در احرام عمره مستحب بود. در
احرام حج نيز مستحب است. و پس از اين كه
شخص احرام بسته و از مكه بيرون آمد همين كه بر
ابطح مشرف شود به آواز بلند تلبيه بگويد، و چون
متوجه منى شود بگويد:
اللهم إياك أرجو وإياك أدعو، فبلغني أملي
وأصلح لي عملي ". و با تن و دل آرام با تسبيح و ذكر
حق تعالى برود. و چون به منى رسيد بگويد:
" الحمد لله الذي أقدمنيها صالحا في عافية
وبلغني هذا المكان "، پس بگويد:
" اللهم هذه منى، وهي مما مننت به علينا من
المناسك، فأسألك أن تمن علي بما مننت به على
أنبيائك، فإنما أنا عبدك وفي قبضتك ".
186

و مستحب است شب عرفه را در منى بوده و به
طاعت الهى مشغول باشد، و بهتر آن است عبادات
و خصوصا نمازها را در مسجد خيف به جا آورد، و چون
نماز صبح را بخواند تا طلوع آفتاب تعقيب گفته پس
به عرفات روانه شود، و اگر خواسته باشد بعد از
طلوع صبح روانه شود مانعى ندارد، ولى سنت بلكه
أحوط آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادى
محسر رد نشود و روانه شده پيش از صبح مكروه و از
بعضى حرمت آن را نقل نموده‌اند، مگر از براى
ضرورت مانند بيمار و كسى كه از ازدحام مردم خائف
باشد و چون به عرفات متوجه شود اين دعا را
بخواند.
" اللهم إليك صمدت وإياك اعتمدت ووجهك
أردت، أسألك أن تبارك لي في رحلتي وأن تقضي لي
حاجتي وأن تجعلني ممن تباهي به اليوم من هو
أفضل مني ".
و تا رسيدن به عرفات تلبيه بگويد.
مستحبات وقوف به عرفات
در وقوف به عرفات چند چيز مستحب است:
1 - با طهارت بودن در حال وقوف.
2 - غسل نمودن، و بهتر آن است كه نزديك
ظهر باشد.
187

3 - آن چه موجب تفرق حواس است از خود
دور سازد تا آن كه قلب او متوجه جناب أقدس الهى
گردد. 4 - نسبت به قافله‌اى كه از مكه مىآيد،
وقوف شخص در طرف دست چپ كوه واقع گردد.
5 - وقوف او در پايين كوه و در زمين هموار
بوده باشد، و بالا رفتن كوه مكروه است.
6 - در اول وقت، نماز ظهر و عصر را به يك
اذان و دو اقامه بجا آورد.
7 - قلب خود را به حضرت حق جل وعلا
متوجه ساخته و حمد الهى و تهليل و تمجيد نموده و ثناى
حضرت حق را به جا آورد، پس از آن صد مرتبه " الله
أكبر "، و صد مرتبه " الحمد لله "، و صد مرتبه " سبحان
الله " بگويد، و صد مرتبه سوره توحيد را بخواند و آنچه
خواهد دعا نمايد و از شيطان رجيم به خدا پناه ببرد،
و اين دعا را نيز بخواند: " اللهم إني عبدك، فلا تجعلني من أخيب
وفدك، وارحم مسيري إليك من الفج العميق "، و اين
دعا را نيز بخواند:
" اللهم رب المشاعر كلها فك رقبتي من
النار وأوسع علي من رزقك الحلال وادرأ عنى شر
فسقة الجن والانس، اللهم لا تمكر بي ولا تخدعني
ولا تستدرجني، اللهم إني أسألك بحولك وجودك
وكرمك ومنك وفضلك يا أسمع
188

السامعين ويا أبصر
الناظرين ويا أسرع الحاسبين ويا أرحم الراحمين
أن تصلي على محمد وآل محمد وأن تفعل بي كذا
وكذا "، وحاجت خود را نام ببرد، پس دست به آسمان
بردارد وبگويد: " اللهم حاجتي إليك التي إن اعطيتنيها لم
يضرني ما منعتني والتي إن منعتنيها لم ينفعني ما
أعطيتني، أسألك خلاص رقبتي من النار، اللهم إني
عبدك وملك يدك ناصيتي بيدك وأجلي بعلمك، أسألك
أن توفقني لما يرضيك عني وأن تسلم مني
مناسكي التي أريتها خليلك إبراهيم - صلواتك عليه
- ودللت عليها نبيك محمدا صلى الله عليه وآله
اللهم اجعلنى ممن رضيت عمله واطلت عمره
وأحييته بعد الموت حياة طيبة ".
8 - و اين دعا را بخواند:
" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك
وله الحمد يحيي ويميت ويميت ويحيى وهو حي لا
يموت بيده الخير وهو على كل شئ قدير، اللهم لك
الحمد أنت كما تقول وخير ما يقول القائلون، اللهم
لك صلاتي وديني ومحياي و
189

مماتي ولك تراثي
(براءتي خ ل) وبك حولي ومنك قوتي، اللهم إني
أعوذ بك من الفقر ومن وسواس الصدر ومن شتات
الامر ومن عذاب النار ومن عذاب القبر، اللهم إني
أسألك من خير ما تأتي به الرياح وأعوذ بك من شر
ما تأتي به الرياح، وأسألك خير الليل وخير النهار،
اللهم اجعل في قلبي نورا وفي سمعي وبصري نورا
ولحمي ودمي وعظامي وعروقي ومقعدي ومقامي
ومدخلي ومخرجي نورا، وأعظم لي نورا يا رب يوم
ألقاك، إنك على كل شئ قدير "
و در اين روز تا مىتواند از خيرات و صدقات
تقصير نكند.
9 - آن كه كعبه را استقبال نموده و اين اذكار
را بگويد: " سبحان الله " صد مرتبه، " الله اكبر " صد
مرتبه، " ما شاء الله لا قوة إلا بالله " صد مرتبه، " أشهد
أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله
190

الحمد يحيي ويميت ويميت و يحيي بيده الخير وهو
على كل شئ قدير " صد مرتبه، پس از اول سوره
بقره ده آيه بخواند پس سوره توحيد سه مرتبه، و آية
الكرسي را بخواند تا آخر، پس اين آيات را بخوانند:
{إن ربكم الله الذي خلق السماوات
والاعرض في ستة أيام ثم استوى على العرش
يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر
والنجوم مسخرات بأمره ألا له الخلق والامر تبارك
الله رب العالمين، أدعوا ربكم تضرعا وخفية إنه لا
يحب المعتدين، ولا تفسدوا في الارض بعد
إصلاحها وادعوه خوفا وطمعا إن رحمة الله قريب
من المحسنين}، پس سوره " قل أعوذ برب الفلق "
وسوره " قل أعوذ برب الناس " را بخواند، پس آنچه
از نعم الهى به ياد داشته باشد يكايك ذكر نموده وحمد
الهى نمايد، و هم چنين بر أهل ومال وساير چيزهايى كه
حضرت حق به او تفضل نموده حمد بنمايد وبگويد:
اللهم لك الحمد على نعمائك التي لا تحصى
بعدد ولا تكافأ بعمل ".
191

و به آياتى از قران كه در آنها حمد شده است
خدا را حمد نمايد، و به آياتى كه در آنها ذكر تسبيح
شده است خدا را تسبيح نمايد، و به آياتى
كه در آنها ذكر تكبير شده است خدا را تكبير نمايد،
و به آياتى كه در آنها تهليل شده است خدا را تهليل
نمايد، و بر محمد و آل محمد - عليهم السلام - زياد
صلوات بفرستد و به هر اسمى از اسماء الله كه در
قرآن موجود است خدا را بخواند، و به آنچه از اسماء
الهى كه در ياد دارد خدا را ذكر كند، و به اسماء الهى
كه در آخر سوره حشر موجود است خدا را بخواند،
و آنها عبارتند از:
" الله، عالم الغيب والشهادة، الرحمن الرحيم،
الملك، القدوس، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز،
الجبار، المتكبر، الخالق، البارئ، المصور ". و اين دعا
را بخواند:
" أسألك يا الله يا رحمن بكل اسم هو لك،
وأسألك بقوتك وقدرتك وعزتك وبجميع ما أحاط به
علمك وبجمعك وبأركانك كلها و به حق رسولك -
صلوات الله عليه - و باسمك الاكبر الاكبر، و باسمك
العظيم الذي من
192

دعاك به كان حقا عليك أن لا
تخيبه، وباسمك الاعظم الاعظم الذي من دعاك به
كان حقا عليك أن لا ترده و أن تعطيه ما سأل أن تغفر
لي جميع ذنوبي في جميع علمك في ". و هر حاجت
كه دارى بخواه، و از حق سبحانه و تعالى طلب كن كه
توفيق حج بيابى در سال آينده و هر سال. و هفتاد مرتبه
بگو " أسألك الجنة " و هفتاد مرتبه " أستغفر الله ربي
وأتوب إليه ". پس بخوان اين دعا را:
" اللهم فكني من النار وأوسع علي من رزقك
الحلال الطيب وادرأ عني شر فسقة الجن والانس
وشر فسقة العرب والعجم ".
10 - آن كه نزديك غروب آفتاب بگويد:
اللهم إني أعوذبك من الفقر ومن تشتت الامر
ومن شر ما يحدث بالليل والنهار، أمسى ظلمي
مستجيرا بعفوك، وأمسى خوفي مستجيرا بأمانك،
وأمسى ذلي مستجيرا بعزك، وأمسى وجهي الفاني
مستجيرا بوجهك الباقي، يا خير من سئل ويا أجود
من أعطى جللني برحمتك، وألبسني عافيتك،
واصرف عني شر جميع خلقك ".
193

و بدان كه أدعيه وارده در اين روز شريف
بسيار است و هر قدر كه ميسور باشد خواندن دعا
مناسب است. و بسيار خوب است كه در اين روز
دعاى صحيفه كامله و دعاى حضرت سيد الشهداء
و حضرت زين العابدين - سلام الله عليهما - خوانده
شود و بعد از غروب آفتاب بگويد:
اللهم لا تجعله آخر العهد من هذا الموقف،
وارزقنيه من قابل أبدا ما أبقيتني، واقلبني اليوم
مفلحا منجحا مستجابا لي مرحوما مغفورا لي بأفضل
ماينقلب به اليوم أحد من وفدك وحجاج بيتك
الحرام، واجعلني اليوم من أكرم وفدك عليك،
وأعطني أفضل ما أعطيت أحدا منهم من الخير
والبركة والرحمة والرضوان والمغفرة، وبارك لي فيما
أرجع إليه من أهل أو مال أو قليل أو كثير وبارك
لهم في " و بسيار بگويد " اللهم أعتقني من النار ".
مستحبات وقوف به مزدلفه
بدان كه مستحب است با تن و دلى آرام از
عرفات به سوى مزدلفه متوجه شده و استغفار نمايد،
و همين كه از طرف دست
194

راست به تل سرخ رسيد
بگويد:
" اللهم ارحم موقفي، وزد في عملي، و سلم لي
ديني، و تقبل مناسكي "
و در راه رفتن ميانه روى نمايد و كسى را آزار
ندهد. و مستحب است نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به
تاخير اندازد اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و ميان هر
دو نماز به يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب
را بعد از نماز عشا به جا آورد. و در صورتى كه از
رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعى رسيد، بايد
نماز مغرب و عشا را به تأخير نينداخته و در ميان راه
بخواند. و مستحب است كه در وسط وادى از طرف
راست راه نزول نمايد. و اگر حاجى صروره باشد
مستحب است كه در مشعر الحرام قدم بگذارد.
و مستحب است كه آن شب را به هر مقدار كه ميسور
باشد به عبادات و اطاعت الهى به سر برد و اين دعا
را بخواند:
" اللهم هذه جمع، اللهم إني أسألك أن تجمع
لي فيها جوامع الخير، اللهم لا تؤيسني من الخير
الذي سألتك أن تجمعه لي في قلبي، وأطلب إليك أن
تعرفني ما عرفت أوليائك في منزلي هذا و أن تقيني
جوامع الشر ".
و مستحب است بعد از نماز صبح با طهارت،
حمد و ثناى الهى را به جا آورد، و به هر مقدارى كه
ميسور باشد از نعم و تفضلات
195

حضرت حق ذكر كند،
و بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، آن گاه دعا
نمايد، و بعضى به وجب آن قائل شده‌اند. و اين دعا
را نيز بخواند:
" اللهم رب المشعر الحرام فك رقبتي من
النار، وأوسع علي من رزقك الحلال، وادرأ عني شر
فسقة الجن والانس، اللهم أنت خير مطلوب إليه و خير مدعو و خير مسؤول، ولكل وافد جائزة فاجعل
جائزتي في موطني هذا أن تقيلني عثرتي و تقبل
معذرتى و أن تجاوز عن خطيئتي، ثم اجعل التقوى
من الدنيا زادي ".
و مستحب است سنگريزه‌هايى را كه در منى
رمى خواهد نمود از مزدلفه بر دارد. و مجموع آنها هفتاد است. و مستحب است وقتى كه از مزدلفه به
سوى منى رفته و به وادى محسر رسيد به مقدار صد
قدم مانند شتر تند رود، و اگر سواره است سوارى خود
را حركت دهد و بگويد: " اللهم سلم لي عهدي واقبل
توبتي وأجب دعوتي واخلفني في من تركت
بعدي ".
196

مستحبات رمى جمرات
در رمى جمرات چند چيز مستحب است:
1 - با طهارت بودن در حال رمى.
2 - هنگامى كه سنگها را در دست گرفته اين
دعا را بخواند: اللهم هؤلاء حصياتي فأحصهن لي
وارفعهن في عملي ".
3 - با هر سنگى كه مىاندازد تكبير بگويد:
4 - " هر سنگى را كه بيندازد اين دعا را
بخواند:
" الله أكبر، اللهم ادحر عنى الشيطان، اللهم
تصديقا بكتابك وعلى سنة نبيك، اللهم اجعله حجا
مبرورا وعملا مقبولا وسعيا مشكورا وذنبا مغفورا ".
5 - ميان او وجمره در جمره عقبه، ده يا پانزده
ذراع فاصله باشد، و در جمره اولى و وسطى كناره
جمره بايستد.
6 - جمره عقبه را رو به جمره و پشت به قبله
رمى نمايد وجمره اولى و وسطى را به قبله ايستاده
رمى نمايد.
7 - سنگريزه را بر انگشت ابهام گذراده و با
ناخن انگشت شهادت بيندازد.
8 - پس از برگشتن به جاى خود در منى اين دعا را بخواند
197

" اللهم بك وثقت وعليك توكلت فنعم الرب ونعم المولى
ونعم النصير ".
مستحبات هدي
مستحبات هدى چند چيز است:
1 - در صورت تمكن، قربانى شتر باشد و در
صورت نبودن آن، گاو و در صورت نبودن آن، گوسفند
باشد.
2 - قربانى بسيار فربه باشد.
3 - در صورت شتر يا گاو بودن آن، از جنس
ماده و در صورت گوسفند يا بز بودن آن، از جنس نر
باشد.
4 - شترى كه مىخواهند او را نحر كنند،
ايستاده و از سر دستها تا زانوى او را ببندد و شخص
از جانب راست او بايستد، و كارد يا نيزه يا خنجر به
گودال گردن او فرو برند، و در وقت ذبح يا نحر اين
دعا را بخواند:
" و جهت وجهي للذي فطر السماوات والارض
حنيفا مسلما وما أنا من المشركين، إن صلاتي
ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين لا شريك
له وبذلك أمرت وأنا من المسلمين، اللهم منك ولك،
بسم الله والله أكبر، اللهم تقبل مني ".
198

5 - اين كه خود، قربانى را بكشد و اگر نتواند
دست خود را بالاى دست كشنده بگذارد.
مستحبات حلق
در حلق چند چيز مستحب است:
1 - در وقت سر تراشيدن رو به قبله كند.
2 - آن كه از جانب راست پيش سر ابتدا كند
و اين دعا را بخواند:
" اللهم أعطني بكل شعرة نورا يوم القيامة ".
3 - آن كه موى سر خود را در منى در خيمه
خود دفن نمايد. و اولى اين است كه بعد از حلق، از
اطراف ريش و شارب خود گرفته و هم چنين ناخنها را
بگيرد.
مستحبات طواف حج و نماز آن و سعى
آنچه كه از مستحبات در طواف عمره و نماز
آن و سعى ذكر شد اين جا نيز جارى است. و مستحب
است شخصى كه به جهت طواف حج مىآيد، در روز
عيد قربان بيايد و بر در مسجد بايستد و اين دعا را
بخواند:
199

اللهم أعني على نسكك، وسلمني له وسلمه
لي، أسألك مسألة العليل الذليل المعترف بذنبه أن
تغفر لي ذنوبي وأن ترجعني بحاجتي، اللهم إني
عبدك والبلد بلدك والبيت بيتك، جئت أطلب رحمتك
وأؤم طاعتك متبعا لامرك راضيا بقدرك، أسألك مسألة
المضطر إليك المطيع لامرك المشفق من عذابك الخائف
لعقوبتك آن تبلغني عفوك وتجيرني من النار
برحمتك ".
پس به نزد حجر الاسود بيايد و استلام و بوسه
نمايد، و اگر بوسيدن ممكن نشد دست بر حجر ماليده
و دست خود را ببوسد، و اگر آن هم ممكن نشد مقابل
ايستاده و تكبير بگويد، و بعد آنچه در طواف عمره به
جا آورده بود به جا آورد.
مستحبات منى
بدان كه براى حاجى مستحب است كه روز
يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در منى بماند، و حتى
به جهت طواف مستحب از منى بيرون نرود. و تكبير
گفتن در منى بعد از نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد است
200

مستحب مى باشد و بعضى آن را واجب دانسته‌اند. و اولى در
كيفيت تكبير آن است كه بگويد:
" الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله والله أكبر،
الله اكبر و لله الحمد، والله أكبر على ما هدانا، الله اكبر
على ما رزقنا من بهيمة الانعام، والحمد لله على ما
أبلانا ".
و مستحب است مادامى كه در منى اقامت دارد
نمازهاى واجب و مستحب را در مسجد خيف به جا
آورد. و در حديث است كه صد ركعت نماز در مسجد
خيف با عبادت هفتاد سال برابر است، و هر كس در
آن جا صد مرتبه " سبحان الله " بگويد ثواب آن برابر
ثواب بنده آزاد كردن است، و هر كسى در آن جا صد
مرتبه " لا إله إلا الله " بگويد ثواب آن برابر است با
ثواب كسى كه إحياى نفس كرده باشد، و هر كس در
آن جا صد مرتبه " الحمد الله " بگويد ثواب آن برابر
است با ثواب خراج عراقين كه در راه خدا تصدق
نمايد.
مستحبات ديگر مكه معظمه
آداب و مستحبات ديگر در مكه معظمه از اين
قرار است.
1 - زياد ذكر نمودن خدا و خواندن قرآن.
201

2 - ختم نمودن يك قرآن.
3 - خوردن از آب زمزم، و بعد از خوردن اين
دعا را بخواند:
اللهم اجعله علما نافعا ورزقا واسعا و شفاء من
كل داء وسقم " و نيز بگويد:
" بسم الله، والحمد الله، والشكر لله ".
4 - نظر نمودن به كعبه واكثار از آن.
5 - در هر شبانه روز ده مرتبه طواف نمودن:
در اول شب سه طواف و در آخر شب سه طواف و پس
از دخول صبح دو طواف و بعد از ظهر دو
طواف.
6 - هنگام توقف در مكه به عدد أيام سال يعنى
سيصد و شصت مرتبه طواف مكه نمايد و اگر اين مقدار
نشد پنجاه و دو مرتبه و اگر آن هم ميسور نشد هر
مقدارى كه بتواند.
7 - شخص صروره به خانه كعبه داخل شود.
و مستحب است قبل از دخول غسل بنمايد و در وقت
داخل شدن بگويد:
اللهم إنك قلت و من دخله كان آمنا فآمني من
عذاب النار ".
پس دو ركعت نماز گزارده در ركعت اول بعد
از حمد، حم سجده و در ركعت دوم بعد از حمد، پنجاه
و پنج آيه از ساير جاهاى قرآن بين دو ستون بر سنگ
قرمز بخواند.
202

8 - دو ركعت نماز خواندن در هر يك از چهار
زاويه كعبه و بعد از نماز اين دعا را بخواند.
" اللهم من تهيأ أو تعبا أو أعد أو استعد لوفادة
إلى مخلوق رجاء رفده وجائزته ونوافله وفواضله
فإليك يا سيدي تهيئتي وتعبئتي وإعدادي
واستعدادي رجاء رفدك ونوافلك وجائزتك، فلا تخيب
اليوم رجائي يا من لا يخيب عليه سائل ولا ينقصه
نائل، فإني لم آتك اليوم بعمل صالح قدمته ولا شفاعة
مخلوق رجوته، ولكني أتيتك مقرا بالظلم والاساءة
على نفسي، فإنه لا حجة لي ولا عذر، فأسألك يا من
هو كذلك أن تصلي على محمد وآله وتعطيني
مسألتي وتقيلني عثرتي وتقلبني بر غبتي ولا
تردني مجبوها ممنوعا ولا خائبا، يا عظيم يا عظيم يا
عظيم أرجوك للعظيم، أسألك يا عظيم أن تغفر لي
الذنب العظيم، لا إله إلا أنت ".
و مستحب است هنگام خروج از كعبه سه
مرتبه " الله أكبر " بگويد پس بگويد:
" اللهم لا تجهد بلاءنا، ربنا ولا تشمت بنا أعداءنا، فإنك
203

أنت الضار النافع ".
بعدا پايين آمده و پله‌ها را دست چپ قرار داده
كعبه را استقبال نمايد و نزد پله ها دو ركعت نماز
بخواند:
طواف وداع
بدان كه براى كسى كه مىخواهد از مكه
بيرون رود مستحب است طواف وداع نمايد، و در هر
شوطى حجر الاسود و ركن يمانى را در صورت امكان
استلام نمايد. و چون به مستجار رسد مستحباتى كه
قبلا براى آن مكان ذكر شد بجا آورد و آنچه خواهد
دعا نمايد. بعدا حجر الاسود را استلام نموده و شكم
خود را به خانه كعبه بچسباند، يك دست را بر حجر
و دست ديگر را به طرف در گذاشته و حمد و ثناى الهى
نمايد و صلوات بر پيغمبر و آل او بفرستد و اين دعا را
بخواند:
اللهم صل على محمد عبدك ورسولك
ونبيك وأمينك وحبيبك ونجيبك وخيرتك من خلقك،
اللهم كما بلغ رسالتك وجاهد في سبيلك وصدع بأمرك
وأوذي فيك وفي جنبك حتى أتاه اليقين، اللهم اقلبني
204

مفلحا منجحا مستجابا لي بأفضل ما يرجع
به أحد من وفدك من المغفرة والبركة والرضوان
والعافية ".
و مستحب است وقت بيرون آمدن، از باب
حناطين كه مقابل ركن شامى است بيرون رود و از
خداوند متعال توفيق مراجعت را بطلبد. و وقت بيرون
رفتن يك درهم خرما خريده و آن را بر فقرا تصدق
نمايد.
زيارت رسول اكرم بعد از حج
بدان كه از جمله امور مستحبه كه بسيار مؤكد
است اين است كه شخص هنگام برگشتن از راه
مدينه طيبه برگردد تا آن كه به زيارت حضرت رسول
الله - صلى الله عليه وآله - و حضرت صديقه طاهره
سلام الله عليها - وأئمه بقيع - عليهم السلام - مشرف
گردد. زيارت حضرت رسول اكرم
" السلام على رسول الله، السلام عليك يا
حبيب الله، السلام عليك يا صفوة الله، السلام عليك
يا أمين الله، أشهد أنك قد نصحت لامتك، و جاهدت في
سبيل الله، وعبدته
205

حتى أتاك اليقين، فجزاك الله أفضل ما
جزى نبيا عن أمته، اللهم صل على محمد و آل
محمد أفضل ما صليت على إبراهيم وآل إبراهيم،
إنك حميد مجيد ".
زيارت حضرت صديقه عليها السلام
" يا ممتحنة امتحنك الله الذي خلقك قبل أن
يخلقك، فوجدك لما امتحنك صابرة، وزعنما أنا لك
أولياء ومصدقون وصابرون لكل ما أتانا به أبوك صلى
الله عليه وآله، وأتانا به وصيه عليه السلام فإنما نسألك
إن كنا صدقناك إلا ألحقتنا بتصديقنا؟ (بالبشرى خ
ل) لنبشر أنفسنا بأنا قد طهرنا بولايتك ".
زيارت جامعه كه هر يك از ائمه به آن زيارت مىشود
" السلام على أولياء الله وأصفيائه، السلام على
أمناء الله وأحبائه، السلام على أنصار الله وخلفائه،
السلام على محال معرفة الله، السلام على مساكن
ذكر الله، السلام على مظاهري أمر الله ونهيه، السلام
على الدعاة إلى الله،
206

السلام على المستقرين في
مرضاة الله، السلام على المخلصين في طاعة الله،
السلام على الادلاء على الله، السلام على الذين من
والاهم فقد والى الله، ومن عاداهم فقد عادى الله،
ومن عرفهم فقد عرف الله، ومن جهلهم فقد جهل الله،
ومن اعتصم بهم فقد اعتصم بالله ومن تخلى منهم فقد
تخلى من الله، أشهد الله أني سلم لمن سالمتم وحرب
لمن حاربتم، مؤمن بسركم وعلانيتكم مفوض في
ذلك كله إليكم، لعن الله عدو آل محمد من الجن
والانس وأبرا إلى الله منهم وصلى الله على محمد
وآل محمد ".
والحمد الله أولا وآخرا
207

(دعاء الامام الحسين (ع) في يوم عرفة)
روى ان بشر وبشير ولدا غالب الاسدى انهما قالا لما كان
عصر عرفة فى عرفات وكنا عند ابى عبد الله الحسين عليه السلام
فخرج عليه السلام من خيمة مع جماعة من اهل بيته واولاده و
شيعته بحال التذلل والخشوع والاستكانة فوقف فى الجانب
الايسر من الجبل وتوجه الى الكعبة ورفع يديه قباله وجهة
كمسكين يطلب طعاما وقرأ هذا الدعاء
الحمد لله الذى ليس لقضآئه دافع ولا لعطائه
مانع ولا كصنعه صنع صانع وهو الجواد الواسع
فطر اجناس البدايع واتقن بحكمته الصنايع
لا تخفى عليه الطلايع ولا تضيع عنده الودايع
جازى كل صانع ورايش كل قانع وراحم كل
ضارع منزل المنافع والكتاب الجامع بالنور
الساطع وهو للدعوات سامع وللكربات دافع
وللدرجات رافع وللجبابرة قامع فلا اله غيره
ولا شئ يعد له وليس كمثله شئ وهو السميع
البصير اللطيف الخبير وهو على كل شئ قدير
اللهم انى ارغب اليك واشهد بالربوبية لك
مقرا بانك ربى واليك مردى ابتداتنى
208

بنعمتك قبل ان اكون شيئا مذكورا وخلقتنى من
التراب ثم اسكنتنى الاصلاب امنا لريب المنون
واختلاف الدهور والسنين فلم ازل ظاعنا من
صلب الى رحم في تقادم من الايام الماضية
والقرون الخالية لم تخرجنى لرافتك بى ولطفك
لى واحسانك الى في دولة ائمة الكفر الذين نقضوا عهدك وكذبوا رسلك لكنك اخرجتنى
للذى سبق لى من الهدى الذى له يسرتنى وفيه
انشاتنى ومن قبل ذلك رؤفت بى بجميل صنعك
وسوابغ نعمك فابتدعت خلقى من منى يمنى
واسكنتنى في ظلمات ثلاث بين لحم ودم وجلد
لم تشهدنى خلقى ولم تجعل الى شيئا من امرى
ثم اخرجتنى للذى سبق لى من الهدى الى الدنيا
تآما سويا وحفظتنى في المهد طفلا صبيا
ورزقتنى من الغذآء لبنا مريا وعطفت على
قلوب الحواضن وكفلتنى الامهات الرواحم
وكلاتنى من طوارق الجآن وسلمتنى من الزيادة
والنقصان فتعاليت يا رحيم يا رحمن حتى اذا
استهللت ناطقا بالكلام اتممت على سوابغ
الانعام وربيتنى زايدا في كل عام حتى اذا اكتملت
فطرتى واعتدلت مرتى اوجبت على حجتك بان الهمتنى
209

معرفتك وروعتنى بعجايب حكمتك
وايقظتنى لما ذرات في سمآئك وارضك من بدايع
خلقك ونبهتنى لشكرك وذكرك واوجبت على
طاعتك وعبادتك وفهمتنى ما جاءت به رسلك
ويسرت لى تقبل مرضاتك ومننت على في جميع
ذلك بعونك ولطفك ثم اذ خلقتنى من خير الثرى
لم ترض لى يا الهى نعمة دون اخرى ورزقتنى من انواع
المعاش وصنوف الرياش بمنك العظيم الاعظم
على واحسانك القديم الى حتى اذا اتممت على
جميع النعم وصرفت عنى كل النقم لم يمنعك جهلى
وجراتى عليك ان دللتنى الى ما يقربنى اليك
ووفقتنى لما يزلفنى لديك فان دعوتك اجبتنى
وان سئلتك اعطيتنى وان اطعتك شكرتنى
وان شكرتك زدتنى كل ذلك اكمال لانعمك
على واحسانك الى فسبحانك سبحانك من مبدئ
معيد حميد مجيد تقدست اسمآؤك وعظمت
الاؤك فاى نعمك يا الهى احصى عددا وذكرا ام
اى عطاياك اقوم بها شكرا وهى يا رب اكثر (اكبر) من
ان يحصيها العآدون او يبلغ علما بها الحافظون
ثم ما صرفت ودرات عنى اللهم من الضرو الضرآء
اكثر مما ظهرلى من
210

العافية والسراء وانا اشهد
يا الهى بحقيقة ايمانى وعقد عزمات يقينى و
خالص صريح توحيدى وباطن مكنون ضميرى و
علايق مجارى نور بصرى واسارير صفحة جبينى
وخرق مسارب نفسى وخذاريف مارن عرنينى
ومسارب سماخ سمعى وما ضمت واطبقت عليه
شفتاى وحركات لفظ لسانى ومغرز حنك فمى و
فكى ومنابت اضراسى ومساغ مطعمى ومشربى
وحمالة ام را سى وبلوع فارغ حبائل عنقى وما
اشتمل عليه تامور صدرى وحمايل حبل وتينى
ونياط حجاب قلبى وافلاذ حواشى كبدى وما
حوته شراسيف اضلاعى وحقاق مفاصلى
وقبض عواملى واطراف اناملى ولحمى ودمى
وشعرى وبشرى وعصبى وقصبى وعظامى ومخى
وعروقى وجميع جوارحى وما انتسج على ذلك
ايام رضاعى وما اقلت الارض منى ونومى ويقظتى
وسكونى وحركات ركوعى وسجودى ان لو حاولت
واجتهدت مدى الاعصار والاحقاب لو عمرتها
ان اؤدى شكر واحدة من انعمك ما استطعت
ذلك الا بمنك الموجب على به شكرك ابدا جديدا
وثناء طارفا عتيدا اجل ولو حرصت انا والعآدون
211

من انامك ان نحصى مدى انعامك سالفه وانفه
ما حصرناه عددا ولا احصيناه امدا هيهات انى
ذلك وانت المخبر في كتابك الناطق والنبأ الصادق
وان تعدوا نعمة الله لا تحصوها صدق كتابك
اللهم وانبآؤك وبلغت انبيآؤك ورسلك ما انزلت
عليهم من وحيك وشرعت لهم وبهم من دينك
غير انى يا الهى اشهد بجهدى وجدى ومبلغ طاعتى
ووسعى واقول مؤمنا موقنا الحمد لله الذى لم
يتخذ ولدا فيكون موروثا ولم يكن له شريك في ملكه
فيضآده فيما ابتدع ولا ولى من الذل فيرفده فيما
صنع فسبحانه سبحانه لو كان فيهما الهة الا الله
لفسدتا وتفطرتا سبحان الله الواحد الاحد الصمد
الذى لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد الحمد
لله حمدا يعادل حمد ملائكته المقربين وانبيآئه
المرسلين وصلى الله على خيرته محمد خاتم النبيين
واله الطيبين الطاهرين المخلصين وسلم.
آنگاه حضرت شروع در دعا وسؤال از حق تعالى
كردند وبا ديدگاني اشكبار گفتند:
اللهم اجعلنى اخشاك كانى اراك واسعدنى
بتقويك ولا تشقنى بمعصيتك وخرلى في قضآئك
وبارك لى في
212

قدرك حتى لا احب تعجيل ما اخرت
ولا تاخير ما عجلت اللهم اجعل غناى في نفسى
واليقين في قلبى والاخلاص في عملى والنور في
بصرى والبصيرة في دينى ومتعنى بجوارحى
واجعل سمعى وبصرى الوارثين منى وانصرنى على
من ظلمنى وارنى فيه ثارى وما ربى واقر بذلك عينى
اللهم اكشف كربتى واستر عورتى واغفر لى خطيئتى
واخسا شيطانى وفك رهانى واجعل لى يا الهى الدرجة
العليا في الاخرة والاولى اللهم لك الحمد كما خلقتنى
فجعلتنى سميعا بصيرا ولك الحمد كما خلقتنى فجعلتنى
خلقا سويا رحمة بى وقد كنت عن خلقى غنيا رب
بما براتنى فعدلت فطرتى رب بما انشاتنى فاحسنت
صورتى رب بما احسنت الى وفي نفسى عافيتنى رب
بما كلاتنى ووفقتنى رب بما انعمت على فهديتنى
رب بما اوليتنى ومن كل خير اعطيتنى رب بما اطعمتنى
وسقيتنى رب بما اغنيتنى واقنيتنى رب بما اعنتنى
واعززتنى رب بما البستنى من سترك الصافى ويسرت
لى من صنعك الكافى صل على محمد وال محمد واعنى
على بوائق الدهور وصروف الليالى والايام ونجنى
من اهوال
213

الدنيا وكربات الاخرة واكفنى شر ما يعمل
الظالمون في الارض اللهم ما اخاف فاكفنى وما
احذر فقنى وفي نفسى ودينى فاحرسنى وفي سفرى
فاحفظنى وفي اهلى ومالى فاخلفنى وفيما رزقتنى
فبارك لى وفي نفسى فذللنى وفي اعين الناس فعظمنى
ومن شر الجن والانس فسلمنى وبذنوبى فلا تفضحنى وبسريرتى فلا تخزنى وبعملى فلا تبتلنى ونعمك
فلا تسلبنى والى غيرك فلا تكلنى الهى الى من تكلنى الى قريب فيقطعنى ام
الى بعيد فيتجهمنى ام الى
المستضعفين لى وانت ربى ومليك امرى اشكو
اليك غربتى وبعد دارى وهوانى على من ملكته امرى
الهى فلا تحلل على غضبك فان لم تكن غضبت على
فلا ابالى سبحانك غير ان عافيتك اوسع
لى فاسئلك يا رب بنور وجهك الذى اشرقت له
الارض والسموات وكشفت به الظلمات وصلح
به امر الاولين والاخرين ان لا تميتنى على غضبك
ولا تنزل بى سخطك لك العتبى لك العتبى حتى
ترضى قبل ذلك لا اله الا انت رب البلد الحرام
والمشعر الحرام والبيت العتيق الذى احللته
البركة وجعلته للناس امنا يا من عفا عن
عظيم الذنوب
214

بحلمه يا من اسبغ النعمآء بفضله
يا من اعطى الجزيل بكرمه يا عدتى في شدتى يا صاحبى
في وحدتى يا غياثى في كربتى يا وليى في نعمتى يا
الهى واله ابآئى ابرهيم واسمعيل واسحق ويعقوب
ورب جبرئيل وميكائيل واسرافيل ورب محمد
خاتم النبيين واله المنتجبين ومنزل التورية
والانجيل والزبور والفرقان ومنزل كهيعص وطه
ويس والقران الحكيم انت كهفى حين تعيينى المذاهب
في سعتها وتضيق بى الارض برحبها ولو لا رحمتك
لكنت من الهالكين وانت مقيل عثرتى ولو لا سترك
اياى لكنت من المفضوحين وانت مؤيدى بالنصر
على اعدآئى ولو لا نصرك اياى لكنت من المغلوبين
يا من خص نفسه بالسمو والرفعة فاؤليآئه بعزه
يعتزون يا من جعلت له الملوك نير المذلة على اعناقهم
فهم من سطواته خائفون يعلم خاينة الاعين وما
تخفى الصدور وغيب ما تاتى به الازمنة والدهور
يا من لا يعلم كيف هو الا هو يا من لا يعلم ما هو الا هو
يا من لا يعلمه الا هو يا من كبس الارض على المآء
وسد الهوآء بالسمآء يا من له اكرم الاسمآء يا ذا
المعروف الذى لا ينقطع ابدا يا مقيض الركب
215

ليوسف في البلد القفر ومخرجه من الجب وجاعله بعد
العبودية ملكا يا رآده على يعقوب بعد ان ابيضت
عيناه من الحزن فهو كظيم يا كاشف الضر والبلوى
عن ايوب وممسك يدى ابرهيم عن ذبح ابنه
بعد كبر سنه وفناء عمره يا من استجاب لزكريا
فوهب له يحيى ولم يدعه فردا وحيدا يا من اخرج
يونس من بطن الحوت يا من فلق البحر لبنى اسرآئيل
فانجاهم وجعل فرعون وجنوده من المغرقين يا
من ارسل الرياح مبشرات بين يدى رحمته يا من
لم يعجل على من عصاه من خلقه يا من استنقذ
السحرة من بعد طول الجحود وقد غدوا في نعمته
ياكلون رزقه ويعبدون غيره وقد حادوه ونادوه
وكذبوا رسله يا الله يا الله يا بدى يا بديع لا
ند لك يا دآئما لا نفاد لك يا حيا حين لا حى يا
محيى الموتى يا من هو قآئم على كل نفس بما كسبت
يا من قل له شكرى
فلم يحرمنى وعظمت خطيئتى فلم يفضحنى ورانى على المعاصى فلم يشهرنى يا من
حفظنى في صغرى يا من رزقنى في كبرى يا من
اياديه عندى لا تحصى ونعمه لا تجازى يا من
عارضنى بالخير والاحسان وعارضته بالاسائة
والعصيان يا
216

من هدانى للايمان من قبل ان اعرف
شكر الامتنان يا من دعوته مريضا فشفانى
وعريانا فكسانى وجائعا فاشبعنى وعطشان
فاروانى وذليلا فاعزنى وجاهلا فعرفنى و
وحيد فكثرنى وغايبا فردنى ومقلا فاغنانى
ومنتصرا فنصرنى وغنيا فلم يسلبنى وامسكت
عن جميع ذلك فابتدانى فلك الحمد والشكر يا من
اقال عثرتى ونفس كربتى واجاب دعوتى وستر
عورتى وغفر ذنوبى وبلغنى طلبتى ونصرنى على
عدوى وان اعد نعمك ومننك وكرايم منحك
لا احصيها يا مولاى انت الذى مننت انت
الذى انعمت انت الذى احسنت انت الذى
اجملت انت الذى افضلت
انت الذى اكملت انت الذى رزقت انت الذى وفقت انت الذى
اعطيت انت الذى اغنيت انت الذى اقنيت
انت الذى اويت انت الذى كفيت انت الذى
هديت انت الذى عصمت انت الذى سترت انت الذى غفرت انت الذى اقلت انت الذى
مكنت انت الذى اعززت انت الذى اعنت
انت الذى عضدت انت الذى ايدت انت الذى
نصرت انت الذى شفيت انت الذى عافيت
انت الذى اكرمت تباركت وتعاليت فلك الحمد
دآئما ولك الشكر واصبا ابدا
217

ثم انا يا الهى المعترف
بذنوبى فاغفرها لى انا الذى اسات انا الذى اخطات انا الذى هممت
انا الذى جهلت انا الذى غفلت انا
الذى سهوت انا الذى اعتمدت انا الذى تعمدت انا الذى وعدت
وانا الذى اخلفت انا الذى نكثت انا الذى اقررت
انا الذى اعترفت بنعمتك على وعندى وابوء بذنوبى
فاغفرها لى يا من لا تضره ذنوب عباده وهو
الغنى عن طاعتهم والموفق من عمل صالحا منهم
بمعونته ورحمته فلك الحمد الهى وسيدى الهى
امرتنى فعصيتك ونهيتنى فارتكبت نهيك فاصبحت
لا ذابرآئة لى فاعتذر ولا ذا قوة فانتصر فباى
شئ استقبلك يا مولاى ابسمعى ام ببصرى ام بلسانى
ام بيدى ام برجلى اليس كلها نعمك عندى
وبكلها عصيتك يا مولاى فلك الحجة والسبيل
على يا من سترنى من الاباء والامهات ان يزجرونى
ومن العشائر والاخوان ان يعيرونى ومن السلاطين
ان يعاقبونى ولو اطلعوا يا مولاى على ما اطلعت عليه
منى اذا ما انظرونى ولرفضونى وقطعونى فها انا ذا
يا الهى بين يديك يا سيدى خاضع ذليل حصير حقير
لا ذو برآئة فاعتذر ولا ذو قوة فانتصر ولا حجة
فاحتج بها
218

ولا قايل لم اجترح ولم اعمل سوء وما عسى
الجحود ولو جحدت يا مولاى ينفعنى كيف وانى
ذلك وجوارحى كلها شاهدة على بما قد
علمت وعلمت يقينا غير ذى شك انك سآئلى من عظايم
الامور وانك الحكم العدل الذى لا تجور
وعدلك مهلكى ومن كل عدلك مهربى فان
تعذبنى يا الهى فبذنوبى بعد حجتك على وان تعف
عنى فبحلمك وجودك وكرمك لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من الظالمين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من المستغفرين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من الموحدين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من الخائفين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من الوجلين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من الراجين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من الراغبين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من المهللين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من السائلين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من المسبحين لا اله الا انت
سبحانك انى كنت من المكبرين لا اله الا انت
سبحانك ربى ورب ابآئى الاولين اللهم هذا ثنائى
عليك ممجدا واخلاصى لذكرك موحدا و
اقرارى بالائك معددا
219

وان كنت مقرا انى
لم احصها لكثرتها وسبوغها وتظاهرها وتقادمها
الى حادث ما لم تزل تتعهدنى به معها منذ خلقتنى
وبراتنى من اول العمر من الاغنآء من الفقر وكشف
الضر وتسبيب اليسر ودفع العسر وتفريج الكرب
والعافية في البدن والسلامة في الدين ولو
رفدنى على قدر ذكر نعمتك جميع العالمين من الاولين
والاخرين ما قدرت ولا هم على ذلك تقدست
وتعاليت من رب كريم عظيم رحيم لا تحصى الاؤك
ولا يبلغ ثنآؤك ولا تكافى نعمآؤك صل على محمد
وال محمد واتمم علينا نعمك واسعدنا بطاعتك
سبحانك لا اله الا انت اللهم انك تجيب المضطر
وتكشف السوء وتغيث المكروب وتشفى السقيم
وتغنى الفقير وتجبر الكسير وترحم الصغير وتعين
الكبير وليس دونك ظهير ولا فوقك قدير
وانت العلى الكبير يا مطلق المكبل الاسير يا
رازق الطفل الصغير يا عصمة الخآئف المستجير
يا من لا شريك له ولا وزير صل على محمد وال محمد
واعطنى في هذه العشية افضل ما اعطيت وانلت
احدا من عبادك من نعمة توليها والاء تجددها
وبلية تصرفها وكربة تكشفها ودعوة تسمعها
220

وحسنة تتقبلها وسيئة تتغمدها انك لطيف
بما تشآء خبير وعلى كل شئ قدير اللهم انك اقرب
من دعى واسرع من اجاب واكرم من عفى واوسع
من اعطى واسمع من سئل يا رحمن الدنيا والاخرة
ورحيمهما ليس كمثلك مسئول ولا سواك مامول
دعوتك فاجبتنى وسئلتك فاعطيتنى ورغبت
اليك فرحمتنى ووثقت بك فنجيتنى وفزعت
اليك فكفيتنى اللهم فصل على محمد عبدك
ورسولك ونبيك وعلى اله الطيبين الطاهرين اجمعين
وتمم لنا نعمآئك وهنئنا عطآئك واكتبنا لك
شاكرين ولآلائك ذاكرين امين امين رب العالمين
اللهم يا من ملك فقدر وقدر فقهر وعصى
فستر واستغفر فغفر يا غاية الطالبين الراغبين
ومنتهى امل الراجين يا من احاط بكل شئ علما
ووسع المستقيلين رافة ورحمة وحلما اللهم
انا نتوجه اليك في هذه العشية التى شرفتها و
عظمتها بمحمد نبيك ورسولك وخيرتك من
خلقك وامينك على وحيك البشير النذير
السراج المنير الذى انعمت به على المسلمين و
جعلته رحمة للعالمين اللهم فصل على محمد
وال محمد كما محمد اهل لذلك منك يا
221

عظيم فصل عليه وعلى اله المنتجبين الطيبين الطاهرين
اجمعين وتغمدنا بعفوك عنا فاليك عجت
الاصوات بصنوف اللغات فاجعل لنا اللهم
في هذه العشية نصيبا من كل خير تقسمه بين
عبادك ونور تهدى به ورحمة تنشرها وبركة
تنزلها وعافية تجللها ورزق تبسطه يا ارحم
الراحمين اللهم اقلبنا في هذا الوقت منجحين
مفلحين مبرورين غانمين
ولا تجعلنا من القانطين ولا تخلنا من رحمتك ولا تحرمنا ما نؤمله من
فضلك ولا تجعلنا من رحمتك محرومين ولا
لفضل ما نؤمله من عطآئك قانطين ولا تردنا
خائبين ولا من بابك مطرودين يا اجود الاجودين و
اكرم الاكرمين اليك اقبلنا موقنين ولبيتك
الحرام امين قاصدين فاعنا على منا سكنا واكمل
لنا حجنا واعف عنا وعافنا فقد مددنا اليك ايدينا
فهى بذلة الاعتراف موسومة اللهم فاعطنا في
هذه العشية ما سئلناك واكفنا ما استكفيناك
فلا كافى لنا سواك ولا رب لنا غيرك نافذ فينا
حكمك محيط بنا علمك عدل فينا قضآؤك
اقض لنا الخير واجعلنا من اهل الخير اللهم
اوجب لنا بجودك عظيم الاجر وكريم الذخر ودوام
اليسر
222

واغفر لنا ذنوبنا اجمعين ولا تهلكنا مع
الهالكين ولا تصرف عنا رافتك ورحمتك يا ارحم
الراحمين اللهم اجعلنا في هذا الوقت ممن
سئلك فاعطيته وشكرك فزدته وثاب اليك
فقبلته وتنصل اليك من ذنوبه كلها فغفرتها
له يا ذاالجلال والاكرام اللهم ونقنا وسددنا
واعصمنا واقبل تضر عنا يا خير من سئل ويا ارحم
من استرحم يا من لا يخفى عليه اغماض الجفون
ولا لحظ العيون ولا ما استقر في المكنون ولا
ما انطوت عليه مضمرات القلوب الاكل ذلك
قد احصاه علمك ووسعه حلمك سبحانك
وتعاليت عما يقول الظالمون علوا كبيرا تسبح لك
السموات السبع والارضون ومن فيهن وان
من شئ الا يسبح بحمدك فلك الحمد والمجد وعلو
الجد يا ذا الجلال والاكرام والفضل والانعام
والايادى الجسام وانت الجواد الكريم الرؤف الرحيم
اللهم اوسع على من رزقك الحلال وعافنى
في بدنى ودينى وامن خوفى واعتق رقبتى من
النار اللهم لا تمكربى ولا تستدرجنى ولا
تخدعنى وادرء عنى شر فسقة الجن والانس پس سر وديده خود را به سوى
آسمان بلند گردانيد واز ديده‌هاى مباركش آب مى ريخت مانند
223

دو مشگ وبه صداى بلند گفت: يا اسمع السامعين يا ابصر الناظرين ويا اسرع
الحاسبين ويا ارحم الراحمين صل على
محمد وال محمد السادة الميامين واسئلك اللهم حاجتى التى
ان اعطيتنيها لم يضرنى ما منعتنى وان منعتنيها
لم ينفعنى ما اعطيتنى اسئلك فكاك رقبتى من
النار لا اله الا انت وحدك لا شريك لك لك
الملك ولك الحمد وانت على كل شئ قدير يا رب يا رب. پس مكرر مىگفت يا رب
وكسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن
حضرت واكتفاء كرده بودند به آمين گفتن، پس صداهايشا بلند
شد به گريستن با آن حضرت تا غروب كرد آفتاب وبار كردند و
روانه مشعر الحرام شدند. مؤلف گويد كه كفعمى دعا
عرفه حضرت امام حسين عليه السلام را در بلد الامين تا اينجا نقل
فرموده، وعلامه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق
روايت كفعمى ايراد نموده وليكن سيد بن طاوس در قبال بعد از يا رب يا رب يا رب
اين زيادتى را ذكر فرموده‌اند: الهى انا الفقير في غناى فكيف لا اكون فقيرا في فقرى
الهى انا الجاهل في علمى فكيف لا اكون جهولا في جهلى
الهى ان اختلاف
224

تدبيرك وسرعة طوآء مقاديرك
منعا عبادك العارفين بك عن السكون الى عطآء
والياس منك في بلاء الهى منى ما يليق بلؤمى
ومنك ما يليق بكرمك الهى وصفت نفسك باللطف
والرافة لى قبل وجود ضعفى افتمنعنى منهما بعد
وجود ضعفى الهى ان ظهرت المحاسن منى فبفضلك
ولك المنة على وان ظهرت المساوى منى فبعدلك
ولك الحجة على الهى كيف تكلنى وقد تكفلت لى
وكيف اضام وانت الناصر لى ام كيف اخيب وانت
الحفى بى ها انا اتوسل اليك بفقرى اليك وكيف
اتوسل اليك بما هو محال ان يصل اليك ام كيف
اشكو اليك حالى وهو لا يخفى عليك ام كيف اترجم
بمقالى وهو منك برز اليك ام كيف تخيب امالى
وهى قد وفدت اليك ام كيف لا تحسن احوالى و
بك قامت الهى ما الطفك بى مع عظيم جهلى
ما ارحمك بى مع قبيح فعلى الهى ما اقربك منى
وابعدنى عنك وما ارافك بى فما الذى يحجبنى
عنك الهى علمت باختلاف الاثار وتنقلات
الاطوار ان مرادك منى ان تتعرف الى في كل شئ
حتى لا اجهلك في شئ الهى كلما
225

اخرسنى لؤمى
انطقنى كرمك وكلما ايستنى او صافى اطمعتنى
مننك الهى من كانت محاسنه مساوى فكيف لا
تكون مساويه مساوى ومن كانت حقايقه دعاوى
فكيف لا تكون دعاويه دعاوى الهى حكمك النافذ
ومشيتك القاهرة لم يتر كالذى مقال مقالا و
لا لذى حال حالا الهى كم من طاعة بنيتها
وحالة شيدتها هدم اعتمادى عليها عدلك بل
اقالنى منها فضلك الهى انك تعلم انى وان لم تدم
الطاعة منى فعلا جزما فقد دامت محبة وعزما
الهى كيف اعزم وانت القاهر وكيف لا اعزم
وانت الأمر الهى ترددى في الاثار يوجب بعد المزار
فاجمعنى عليك بخدمة توصلنى اليك كيف
يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك
ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون
هو المظهر لك متى غبت حتى تحتاج الى دليل
يدل عليك ومتى بعدت حتى تكون الاثار هى
التى توصل اليك عميت عين لا تراك عليها
رقيبا وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك
نصيبا الهى امرت بالرجوع الى الاثار فارجعنى
اليك بكسوة الانوار وهداية الاستبصار حتى
ارجع اليك منها كما دخلت اليك
226

منها مصون السر عن النظر اليها ومرفوع الهمة عن الأعتماد
عليها انك على كل شئ قدير الهى هذا ذلى ظاهر
بين يديك وهذا حالى لا يخفى عليك منك
اطلب الوصول اليك وبك استدل عليك
فاهدنى بنورك اليك واقمنى بصدق العبودية
بين يديك الهى علمنى من علمك المخزون وصنى
بسترك المصون الهى حققنى بحقايق اهل القرب
واسئلك بى مسلك اهل الجذب الهى اغننى بتدبيرك
لى عن تدبيرى وباختيارك عن اختيارى واوقفنى
على مراكز اضطرارى الهى اخرجنى من ذل نفسى
وطهرنى من شكى وشركى قبل حلول رمسى بك
انتصر فانصرنى وعليك اتوكل فلا تكلنى واياك
اسئل فلا تخيبنى وفي فضلك ارغب فلا تحرمنى
وبجنابك انتسب فلا تبعدنى وببابك اقف فلا تطردنى
الهى تقدس رضاك ان يكون (تكون) له علة منك فكيف
يكون له علة منى الهى انت الغنى بذاتك ان يصل
اليك النفع منك فكيف لا تكون غنيا عنى الهى
ان القضآء والقدر يمنينى وان الهوى بوثائق
الشهوة اسرنى فكن انت النصير لى حتى تنصرنى و
تبصرنى واغننى بفضلك حتى استغنى بك عن
طلبى انت الذى اشرقت
227

الانوار في قلوب اوليآئك
حتى عرفوك ووحدوك وانت الذى ازلت الاغيار
عن قلوب احبائك حتى لم يحبوا سواك ولم يلجئوا
الى غيرك انت المونس لهم حيث او حشتهم العوالم
وانت الذى هديتهم حيث استبانت لهم المعالم
ماذا وجد من فقدك وما الذى فقد من وجدك
لقد خاب من رضى دونك بدلا ولقد خسر
من بغى عنك متحولا كيف يرجى سواك وانت
ما قطعت الاحسان وكيف يطلب من غيرك
وانت ما بدلت عادة الامتنان يا من اذاق
احبآئه حلاوة المؤانسة فقاموا بين يديه متملقين
ويا من البس اوليائه ملابس هيبته فقاموا
بين يديه مستغفرين انت الذاكر قبل
الذاكرين وانت البادى بالاحسان قبل توجه
العابدين و انت الجواد بالعطآء قبل طلب
الطالبين وانت الوهاب ثم لما وهبت لنا من
المستقرضين الهى اطلبنى برحمتك حتى اصل
اليك واجذبنى بمنك حتى اقبل عليك
الهى ان رجآئى لا ينقطع عنك وان عصيتك
كما ان خوفى لا يزايلنى وان اطعتك فقد
دفعتنى العوالم اليك وقد او قعنى علمى بكرمك
عليك الهى كيف اخيب وانت املى ام كيف
اهان وعليك متكلى
228

الهى كيف استعز وفي
الذلة اركزتنى ام كيف لا استعز واليك
نسبتنى الهى كيف لا افتقر وانت الذى في
الفقرآء اقمتنى ام كيف افتقر وانت الذى
بجودك اغنيتنى وانت الذى لا اله غيرك
تعرفت لكلشئ فما جهلك شئ وانت الذى
تعرفت الى في كل شئ فرايتك ظاهرا في كل
شئ وانت الظاهر لكل شئ يا من استوى
برحمانيته فصار العرش غيبا في ذاته محقت
الاثار بالاثار ومحوت الاغيار بمحيطات افلاك
الانوار يا من احتجب في سرادقات عرشه عن
ان تدركه الابصار يا من تجلى بكمال بهآئه
فتحققت عظمته الاستوآء كيف تخفى وانت
الظاهر ام كيف تغيب وانت الرقيب الحاضر
انك على كل شئ قدير والحمد لله وحده
229

دعاء امام سجاد (عليه السلام) در روز عرفه
الحمد لله رب العالمين اللهم لك الحمد بديع السموات
والارض ذاالجلال والاكرام رب الارباب واله كل مالوه وخالق
كل مخلوق ووارث كل شئ ليس كمثله شئ ولا يعزب عنه
علم شئ وهو بكل شئ محيط وهو على كل رقيب انت الله لا
اله الا انت الاحد المتوحد الفرد المتفرد وانت الله لا اله الا
انت الكريم المتكرم العظيم المتعظم الكبير المتكبر وانت الله لا
اله الا انت العلى المتعال الشديد المحال وانت الله لا اله الا
انت الرحمن الرحيم العليم الحكيم وانت الله لا اله الا انت
السميع البصير القديم الخبير وانت الله لا اله الا انت الكريم
الاكرم الدآئم الادوم وانت الله لا اله الا انت الاول قبل كل احد
والاخر بعد كل عدد
230

وانت الله لا اله الا انت الدانى في علوه
والعالى في دنوه وانت الله لا اله الا انت ذو البهآء والمجد
والكبرياء والحمد وانت الله لا اله الا انت الذى انشات الاشيآء
من غير سنخ وصورت ما صورت من غير مثال وابتدعت
المبتدعات بلا احتذآء انت الذى قدرت كل شئ تقديرا
ويسرت كل شئ تيسيرا ودبرت ما دونك تدبيرا انت الذى لم
يعنك على خلقك شريك ولم يوازرك في امرك وزير ولم يكن
لك مشاهد ولا نظير انت الذى اردت فكان حتما ما اردت
وقضيت فكان عدلا ما قضيت وحكمت فكان نصفا ما حكمت
انت الذى لا يحويك مكان ولم يقم لسلطانك سلطان ولم يعيك
برهان ولا بيان انت الذى احصيت كل شئ عددا وجعلت
لكل شئ امدا وقدرت كل شئ تقديرا انت الذى قصرت
الاوهام عن ذاتيتك وعجزت الافهام
231

عن كيفيتك ولم تدرك
الابصار موضع اينيتك انت الذى لا تحد فتكون محدودا ولم
تمثل فتكون موجودا ولم تلد مولودا انت الذى لا ضد معك فيعاندك
ولا عدل لك فيكاثرك ولا ند لك فيعارضك انت الذى
ابتدء واخترع واستحدث وابتدع واحسن صنع ما صنع سبحانك
ما اجل شانك واسنى في الاماكن مكانك واصدع بالحق فرقانك
سبحانك من لطيف ما الطفك ورؤف ما ارافك وحكيم ما
اعرفك سبحانك من مليك ما امنعك وجواد ما اوسعك ورفيع ما
ارفعك ذوالبهاء والمجد والكبرياء والحمد سبحانك بسطت
بالخيرات يدك وعرفت الهداية من عندك فمن التمسك لدين او
دنيا وجدك سبحانك خضع لك من جرى في علمك وخشع
لعظمتك ما دون عرشك وانقاد للتسليم لك كل خلقك
232

سبحانك
لا تحس ولا تجس ولا تمس ولا تكاد ولا تماط ولا تنازع ولا
تجارى ولا تمارى ولا تخادع ولا تماكر سبحانك سبيلك جدد
وامرك رشد وانت حى صمد سبحانك قولك حكم وقضاؤك
حتم وارادتك عزم سبحانك لا رآد لمشيتك ولا مبدل لكلماتك
سبحانك با هر الايات فاطر السموات بارئ النسمات لك الحمد حمدا يدوم بدوامك ولك الحمد حمدا خالدا بنعمتك
ولك الحمد حمدا يوازى صنعك ولك الحمد حمدا يزيد على
رضاك ولك الحمد حمدا مع حمد كل حامد وشكرا يقصر عنه
شكر كل شاكر حمدا لا ينبغى الا لك ولا يتقرب به الا اليك
حمدا يستدام به الاول ويستدعى به دوام الاخر حمدا يتضاعف
على كرور الازمنة ويتزايد اضعافا
233

مترادفة حمدا يعجز عن
احصائه الحفظة ويزيد على ما احصته في كتابك الكتبة حمدا
يوازن عرشك المجيد ويعادل كرسيك الرفيع حمدا يكمل
لديك ثوابه ويستغرق كل جزآء جزآؤه حمدا ظاهره وفق لباطنه
وباطنه وفق لصدق النية حمدا لم يحمدك خلق مثله ولا يعرف
احد سواك فضله حمدا يعان من اجتهد في تعديده ويؤيد من
اغرق نزعا في توفيته حمدا يجمع ما خلقت من الحمد وينتظم
ما انت خالقه من بعد حمدا لا حمد اقرب الى قولك منه ولا
احمد ممن يحمدك به حمدا يوجب بكرمك المزيد بوفوره
وتصله بمزيد بعد مزيد طولا منك حمدا يجب لكرم وجهك
ويقابل عز جلالك رب صل على محمد وآل محمد المنتجب المصطفى
234

المكرم المقرب افضل صلواتك وبارك عليه اتم
بركاتك وترحم عليه امتع رحماتك رب صل على محمد وآله
صلوة زاكية لا تكون صلوة از كى منها وصل عليه صلوة نامية لا
تكون صلوة انمى منها وصل عليه صلوة راضية لا تكون صلوة
فوقها رب صل على محمد وآله صلوة ترضيه وتزيد على رضاه
وصل عليه صلوة ترضيك وتزيد على رضاك له وصل عليه
صلوة لا ترضى له الا بها ولا ترى غيره لها اهلا رب صل على
محمد وآله صلوة تجاوز رضوانك ويتصل اتصالها ببقائك ولا
ينفد كما لا تنفد كلماتك رب صل على محمد وآله صلوة تنتظم
صلوات ملائكتك وانبيآئك ورسلك واهل طاعتك وتشتمل
على صلوات عبادك من جنك وانسك واهل اجابتك وتجتمع
على صلوة كل من ذرات وبرات من اصناف خلقك
235

رب صل عليه وآله صلوة تحيط بكل صلوة سالفة ومستانفة وصل عليه
وعلى آله صلوة مرضية لك ولمن دونك وتنشئ مع ذلك
صلوات تضاعف معها تلك الصلوات عندها وتزيدها على
كرور الايام زيادة في تضاعيف لا يعدها غيرك رب صل على
اطائب اهل بيته الذين اخترتهم لامرك وجعلتهم خزنة علمك
وحفظة دينك وخلفائك في ارضك وحججك على عبادك
وطهرتهم من الرجس والدنس تطهيرا بارادتك وجعلتهم
الوسيله اليك والمسلك الى جنتك رب صل على محمد وآله
صلوة تجزل لهم بها من نحلك وكرامتك وتكمل لهم الاشيآء من
عطاياك ونوافلك وتوفر عليهم الحظ من عوآئدك وفوائدك رب
صل عليه وعليهم صلوة لا امد في اولها ولا غاية لامدها ولا
نهاية لاخرها رب صل عليهم زنة عرشك وما دونه وملا
سمواتك وما فوقهن وعدد ارضيك وما تحتهن وما بينهن صلوة
تقر
236

بهم منك زلفى وتكون لك ولهم رضى ومتصلة بنظآئرهن
ابدا اللهم انك ايدت دينك في كل اوان بامام اقمته علما لعبادك
ومنارا في بلادك بعد ان وصلت حبله بحبلك وجعلته الذريعة
الى رضوانك وافترضت طاعته وحذرت معصيته وامرت بامتثال
اوامره والانتهاء عند نهيه والا يتقدمه متقدم ولا يتاخر عنه متاخر
فهو عصمة اللائذين وكهف المؤمنين وعروة المتمسكين و بهاء
العالمين اللهم فاوزع لوليك شكر ما انعمت به عليه واوزعنا
مثله فيه واته من لدنك سلطانا نصيرا وافتح له فتحا يسيرا واعنه
بركنك الاعز واشدد از ره وقو عضده وراعه بعينك واحمه
بحفظك وانصره بملائكتك وامدده بجندك الاغلب واقم به
كتابك وحدودك وشرائعك وسنن رسولك، صلواتك اللهم
عليه وآله واحى به ما اماته الظالمون من معالم دينك واجل به
صدآء الجور عن طريقتك وابن به الضرآء من سبيلك وازل به
الناكبين عن صراطك وامحق به بغاة قصدك عوجا والن جانبه
لاوليآئك وابسط يده على اعدآئك وهب لنا رافته ورحمته
وتعطفه وتحننه واجعلنا له سامعين
237

مطيعين وفى رضاه ساعين
والى نصرته والمدافعة عنه مكنفين واليك والى رسولك
صلواتك اللهم عليه وآله بذلك متقربين اللهم وصل على
اوليآئهم المعترفين بمقامهم المتبعين منهجهم المقتفين آثارهم
المستمسكين بعروتهم المتمسكين بولايتهم المؤتمين بامامتهم
المسلمين لامرهم المجتهدين في طاعتهم المنتظرين ايامهم
المآدين اليهم اعينهم الصلوات المباركات الزاكيات الناميات
الغاديات الرآئحات وسلم عليهم وعلى ارواحهم واجمع على
التقوى امرهم واصلح لهم شؤونهم وتب عليهم انك انت التواب
الرحيم وخير الغافرين واجعلنا معهم في دار السلام برحمتك يا
ارحم الراحمين اللهم هذا يوم عرفة يوم شرفته وكرمته وعظمته
نشرت فيه رحمتك ومننت فيه بعفوك واجزلت فيه عطيتك
وتفضلت به على عبادك اللهم وانا عبدك الذى انعمت عليه قبل
خلقك له وبعد خلقك اياه، فجعلته ممن هديته لدينك ووفقته
لحقك
238

وعصمته بحبلك وادخلته في حزبك وارشدته لموالاة
اوليآئك ومعاداة اعدآئك ثم امرته فلم يا تمر وزجرته فلم ينزجر
ونهيته عن معصيتك فخالف امرك الى نهيك لا معاندة لك ولا
استكبارا عليك بل دعاه هواه الى ما زيلته والى ما حذرته واعانه
على ذلك عدوك وعدوه فاقدم عليه عارفا بوعيدك راجيا لعفوك
واثقا بتجاوزك وكان احق عبادك مع ما مننت عليه الا يفعل
وها انا ذا بين يديك صاغرا ذليلا خاضعا خاشعا خآئفا معترفا
بعظيم من الذنوب تحملته وجليل من الخطايا اجترمته مستجيرا
بصفحك لائذا برحمتك موقنا انه لا يجيرنى منك مجير ولا
يمنعنى منك مانع، فعد على بما تعود به على من اقترف من
تغمدك وجد على بما تجود به على من القى بيده اليك من
عفوك وامنن على بما لا يتعاظمك ان تمن به على من املك من
غفرانك واجعل لى في هذا اليوم نصيبا انال به حظا من
رضوانك ولا تردنى صفرا مما ينقلب به المتعبدون لك من
عبادك
239

وانى وان لم اقدم ما قدموه من الصالحات فقد قدمت
توحيدك ونفى الاضداد والانداد والاشباه عنك واتيتك من
الابواب التى امرت ان تؤتى منها وتقربت اليك بما لا يقرب
احد منك الا بالتقرب به ثم اتبعت ذلك بالانابة اليك والتذلل
والاستكانة لك وحسن الظن بك والثقة بما عندك وشفعته
برجآئك الذى قل ما يخيب عليه راجيك وسالتك مسألة الحقير
الذليل البآئس الفقير الخآئف المستجير ومع ذلك خيفة وتضرعا
وتعوذا وتلوذا لا مستطيلا بتكبر المتكبرين ولا متعاليا بدآلة
المعطيعين ولا مستطيلا بشفاعة الشافعين وانا بعد اقل الاقلين
واذل الاذلين، ومثل الذرة اودونها فيا من لم يعاجل المسيئين
ولا ينده المترفين ويا من يمن باقالة العاثرين ويتفضل بانظار
الخاطئين انا المسيئ المعترف الخاطئ العاثر انا الذى اقدم
عليك مجترئا انا الذى عصاك متعمدا انا الذى استخفى من
عبادك وبارزك انا الذى هاب عبادك وامنك انا الذى لم يرهب
سطوتك ولم يخف باسك انا الجانى على نفسه انا المرتهن
240

ببليته انا القليل الحياء انا الطويل العنآء بحق من انتجبت من
خلقك وبمن اصطفيته لنفسك بحق من اخترت من بريتك ومن
اجتبيت لشانك بحق من وصلت طاعته بطاعتك ومن جعلت
معصيته كمعصيتك بحق من قرنت موالاته بموالاتك ومن نطت
معاداته بمعاداتك تغمدنى في يومى هذا بما تتغمد به من جار
اليك متنصلا وعاذ باستغفارك تائبا وتولنى بما تتولى به اهل
طاعتك والزلفى لديك والمكانه منك وتوحدنى بما تتوحد به
من وفى بعهدك واتعب نفسه في ذاتك واجهدها في مرضاتك
ولا تؤاخذنى بتفريطى في جنبك وتعدى طورى في حدودك
ومجاوزة احكامك ولا تستدرجنى باملائك لى استدراج من
منعنى خير ما عنده ولم يشركك في حلول نعمته بى ونبهنى من
رقدة الغافلين وسنة المسرفين ونعسة المخذولين وخذ بقلبى
الى ما استعملت به القانتين واستعبدت به المتعبدين واستنقذت
به المتهاونين واعذنى مما يباعدنى عنك ويحول بينى وبين
حظى منك ويصدنى
241

عما احاول لديك وسهل لى مسلك
الخيرات اليك والمسابقة اليها من حيث امرت والمشاحة فيها
على ما اردت ولا تمحقنى فيمن تمحق من المستخفين بما
اوعدت ولا تهلكنى مع من تهلك من المتعرضين لمقتك ولا
تتبرنى فيمن تتبر من المنحرفين عن سبلك ونجنى من غمرات
الفتنة وخلصنى من لهوات البلوى واجرنى من اخذ الاملاء
وحل بينى وبين عدو يضلنى وهوى يوبقنى ومنقصة ترهقنى ولا
تعرض عنى اعراض من لا ترضى عنه بعد غضبك ولا تؤيسنى
من الامل فيك فيغلب على القنوط من رحمتك ولا تمنحنى بما
لا طاقه لى به فتبهظنى مما تحملنيه من فضل محبتك ولا
ترسلنى من يدك ارسال من لا خير فيه ولا حاجة بك اليه ولا
انابة له ولا ترم بى رمى من سقط من عين رعايتك ومن اشتمل
عليه الخزى من عندك بل خذ بيدى من سقطة المتردين ووهلة
المتعسفين وزلة المغرورين وورطة الهالكين وعافنى مما ابتليت
به طبقات عبيدك
242

وامآئك وبلغنى مبالغ من عنيت به وانعمت
عليه ورضيت عنه فاعشته حميدا وتوفيته سعيدا وطوقنى طوق
الاقلاع عما يحبط الحسنات ويذهب بالبركات واشعر قلبى
الازدجار عن قبآئح السيئات وفواضح الحوبات ولا تشغلنى بما
لا ادركه الا بك عما لا يرضيك عنى غيره وانزع من قلبى حب
دنيا دنية تنهى عما عندك وتصد عن ابتغآء الوسيلة اليك وتذهل
عن التقرب منك وزين لى التفرد بمناجاتك بالليل والنهار وهب
لى عصمة تدنينى من خشيتك وتقطعنى عن ركوب محارمك
وتفكنى من اسر العظآئم وهب لى التطهير من دنس العصيان
واذهب عنى درن الخطايا وسربلنى بسربال عافيتك وردنى ردآء
معافاتك وجللنى سوابغ نعمآئك وظاهر لدى فضلك وطولك
وايدنى بتوفيقك وتسديدك واعنى على صالح النية ومرضى
القول ومستحسن العمل ولا تكلنى الى حولى وقوتى دون
حولك وقوتك ولا تخزنى يوم تبعثنى للقآئك ولا تفضحنى بين
يدى اوليآئك
243

ولا تنسنى ذكرك ولا تذهب عنى شكرك بل الزمنيه
في احوال السهو عند غفلات الجاهلين لالائك واوزعنى ان
اثنى بما اوليتنيه واعترف بما اسديته الى واجعل رغبتى اليك
فوق رغبة الراغبين وحمدى اياك فوق حمد الحامدين ولا
تخذلنى عند فاقنى اليك ولا تهلكنى بما اسديته اليك ولا
تجبهنى بما جبهت به المعاندين لك فانى لك مسلم اعلم ان
الحجة لك وانك اولى بالفضل واعود بالاحسان واهل التقوى
واهل المغفرة وانك بان تعفو اولى منك بان تعاقب وانك بان
تستر اقرب منك الى ان تشهر فاحينى حيوة طيبة تنتظم بما اريد
وتبلغ ما احب من حيث لا آتى ما تكره ولا ارتكب ما نهيت عنه
وامتنى ميتة من يسعى نوره بين يديه وعن يمينه وذللنى بين
يديك واعزنى عند خلقك وضعنى اذا خلوت بك وارفعنى بين
عبادك واغننى عمن هو غنى عنى وزدنى اليك فاقة وفقرا
واعذنى من شماته الاعدآء ومن حلول
244

البلاء ومن الذل والعناء
تغمدنى فيما اطلعت عليه منى بما يتغمد به القادر على البطش
لولا حلمه والاخذ على الجريرة لولا اناته واذا اردت بقوم فتنة
او سوء فنجنى منها لواذا بك واذ لم تقمنى مقام فضيحة في
دنياك فلا تقمنى مثله في آخرتك واشفع لى اوائل مننك
باواخرها وقديم فوآئدك بحوادثها ولا تمدد لى مدا يقسو معه
قلبى ولا تقرعنى قارعة يذهب لها بهآئى ولا تسمنى خسيسة
يصغر لها قدرى ولا نقيصة يجهل من اجلها مكانى، ولا ترعنى
روعة ابلس بها ولا خيفة اوجس دونها اجعل هيبتى في وعيدك
وحذرى من اعذارك وانذارك ورهبتى عند تلاوة آياتك واعمر
ليلى بايقاظى فيه لعبادتك وتفردى بالتهجد لك وتجردى
بسكونى اليك وانزال حوآئجى بك ومنازلتى اياك في فكاك
رقبتى من نارك واجارتى مما فيه اهلها من عذابك ولا تذرنى
في طغيانى عامها ولا في غمرتى ساهيا حتى حين ولا تجعلنى
عظة لمن اتعظ ولا نكالا لمن اعتبر ولا
245

فتنة لمن نظر ولا تمكر
بى فيمن تمكر به ولا تستبدل بى غيرى ولا تغير لى اسما ولا
تبدل لى جسما ولا تتخذنى هزوا لخلقك ولا سخريا لك ولا
تبعا الا لمرضاتك ولا ممتهنا الا بالانتقام لك واوجدنى برد
عفوك وحلاوة رحمتك وروحك وريحانك وجنة نعيمك
واذقنى طعم الفراغ لما تحب بسعة من سعتك والاجتهاد فيما
يزلف لديك وعندك واتحفنى بتحفة من تحفاتك واجعل
تجارتى رابحة وكرتى غير خاسرة واخفنى مقامك وشوقنى
لقآءك وتب على توبة نصوحا لا تبق معها ذنوبا صغيرة ولا كبيرة
ولا تذر معها علانية ولا سريرة وانزع الغل من صدرى للمؤمنين
واعطف بقلبى على الخاشعين وكن لى كما تكون للصالحين
وحلنى حلية المتقين واجعل لى لسان صدق في الغابرين وذكرا
ناميا في الاخرين وواف بى عرصة الاولين وتمم سبوغ نعمتك
على وظاهر كراماتها لدى املا من فوآئدك يدى وسق كرآئم
مواهبك الى وجاور
246

بى الاطيبين من اوليائك في الجنان التى
زينتها لاصفيآئك وجللنى شرآئف نحلك في المقامات المعدة
لاحبآئك واجعل لى عندك مقيلا آوى اليه مطمئنا ومثابة اتبوؤها
واقر عينا ولا تقايسنى بعظيمات الجرآئر ولا تهلكنى يوم تبلى
السرآئر وازل عنى كل شك وشبهة واجعل لى في الحق طريقا
من كل رحمة واجزل لى قسم المواهب من نوالك ووفر على
حظوظ الاحسان من افضالك واجعل قلبى واثقا بما عندك
وهمى مستفرغا لما هو لك واستعملنى بما تستعمل به خالصتك
واشرب قلبى عند ذهول العقول طاعتك واجمع لى الغنى
والعفاف والدعة والمعافات والصحة والسعة والطمانينة والعافية
ولا تحبط حسناتى بما يشوبها من معصيتك ولا خلواتى بما
يعرض لى من نزعات فتنتك وصن وجهى عن الطلب الى احد
من العالمين وذبنى عن التماس ما عند الفاسقين ولا تجعلنى
للظالمين ظهيرا ولا لهم على محو كتابك يدا ونصيرا وحطنى
من حيث لا اعلم حياطة تقينى بها وافتح لى
247

ابواب توبتك ورحمتك ورافتك ورزقك الواسع انى اليك
من الراغبين واتمم لى انعامك انك خير المنعمين.
واجعل باقى عمرى في الحج والعمرة ابتغآء وجهك يا رب
العالمين وصلى الله على محمد وآله الطيبين الطاهرين
والسلام عليه وعليهم ابد الابدين.
248