الكتاب: تذكرة القبور (فارسي)
المؤلف: الشيخ عبد الكريم گزي
الجزء:
الوفاة: ١٣٤١
المجموعة: أهم مصادر رجال الحديث عند الشيعة
تحقيق:
الطبعة:
سنة الطبع:
المطبعة:
الناشر:
ردمك:
ملاحظات:

تذكرة القبور
بضميمهء " اشعار و مثنويات "
تصنيف:
مرحوم آية الله حاج شيخ عبد الكريم گزى اصفهاني
المتوفى 1341 هق
1

به كوشش: ناصر باقرى بيد هندي
2

بسم الله الرحمن الرحيم
3

مدخل
بسم الله الرحمن الرحيم
خوانندهء گرامى! كتابي كه هم اينك در دست مطالعه داريد يكى از
آثار عالم جليل القدر شادروان آيت الله حاج شيخ عبد الكريم گزى
اصفهاني (1) است.
اين فقيه عاليقدر، از دانشمندان نامور و محققان قدر اول آسمان ادب
و تحقيق ايران و از مدرسان بنام و مراجع بزرگوار در حوزهء علميهء اصفهان
بوده كه اخلاق نيكو و معاشرت صحيح أو موجب شهرت و محبوبيت
بيشتر اين عالم بزرگ در جامعه شده بود.
شادروان استاد جلال الدين همائى كه از شاگردان آن مرحوم بوده

1 - شرح زندگانى اين عالم بزرگ، در منابع و كتابهاى بسيارى آمده است، از جمله رك:
نقباء البشر / 1183، مصفى المقال / 233، الذريعة ج 4 / 44.
المستدرك على معجم المؤلفين / 407، زندگانى حضرت آيت الله چهار سوقى 178.
معجم مؤلفي الشيعه / 33، همائى نامه 19 - 20.
مؤلفين كتب چاپى ج 2 / 929، دايره المعارف تشيع ج 1 / 14 و 15.
تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان / 418.
تراجم نگاران (خطى است)، رجال اصفهان با حواشى و ملحقات استاد سيد مصلح الدين مهدوي.
تذكرة القبور / 115 (در مورد والد آن مرحوم) وملا محمد تقى گزى جد امى أو نيز ص آخر اصل
كتاب. و بيان المفاخر ج 1 / 277 دانشمندان و بزرگان اصفهان. 210 / 159.
5

است دربارهء آخوند گزى مىنويسد:
" ديگر از استادان بزرگوار من مرحوم آخوند ملا عبد الكريم گزى
است. وى به راستى شيخ بهائى عصر خود بود و مرجعيت تامهء قضا و فتوا
داشت، و در عين اينكه سى چهل سال تمام امور قضائى اصفهان و توابعش
در دست أو بود، شبى كه در گذشت خانوادهء أو نفت چراغ و نان نداشتند. و
مرحوم فشاركى از محل وجوهات حواله داد تا براى خانوادهء أو شام شب
و لوازم معيشت تهيه كردند. و من خود يكى از حاضران آن واقعه و مباشر
آن خدمت بوده ام. اول آفتاب و پيش از ظهرها و اوايل شب، پس از نماز
مغرب و عشاء حوزهء درس فقه و اصول داشت... وى همه نوع حق
ولى نعمتي بر گردن من دارد...
خدايش بيامرزد كه چه بزرگ مردى بود... آن مرحوم طبع شعر
داشت و گاهى عصرهاى جمعه انجمن شعراى شيدا را نيز زينت مى داد ". (1)
آن مرحوم حدود ده كتاب و رساله نوشته است، اما از بين آنها كتاب
" تذكرة القبور " از شهرت بيشتر برخوردار است.
اين كتاب ارزشمند و كم حجم حاوى شرح حال يكصد نفر از عالمان
بزرگ و عارفان بلند مرتبه و شاعران معروف و مدفون در اصفهان و توابع
آن مى باشد. و چون به فارسي تأليف شده فوق العاده مورد استقبال عامهء
مردم واقع گرديده است.
ايشان در حدود سال 1260 متولد و در سال 1339 ه‍ ق (مطابق
1300 شمسى) وفات يافته، و در تخت فولاد اصفهان، در تكيه كازرونى
مدفون گرديد.

1 - " همائى نامه "، 19، 26.
6

كارهايى كه دربارهء كتاب انجام شده
نخست در سال 1324 در زمان حيات مؤلف به چاپ رسيده و
فوق العاده مورد توجه واقع گرديده و جمع كثيرى بر آن حاشيه زده اند از
جمله:
مرحوم آيت الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (قدس سره)،
مرحوم استاد محمد على معلم حبيب آبادى،
مرحوم استاد جلال الدين همائى،
استاد حاج ملا حسين على صديقين اصفهاني،
سيد عبد الحجة بلاغى،
عالم جليل سيد محمد رضا خراسانى،
واعظ شهير آقا شيخ محمد رضا حسام الواعظين اصفهاني،
استاد عاليقدر سيد مصلح الدين مهدوي در سال 1369 ق براى مرتبه
دوم آن را با ملحقات و اضافاتى كه چندين برابر اصل كتاب بود و هفت صد
تن از بزرگان اصفهان را در آن معرفى كرد و به نام " رجال اصفهان " در
تهران به طبع رساند و براى بار سوم آن را كامل تر و مفصل‌تر نموده و
متجاوز از هزار نفر را معرفى كرده و به نام " تذكرة القبور (1) يا دانشمندان و
بزرگان اصفهان " در اصفهان كتابفروشى ثقفي به چاپ رسانده.
استاد سيد محمود موسوى ده سرخى اصفهاني نيز در شوال 1405 ق

1 - نا گفته نماند كه استاد مهدوي در مقدمه كتاب اخير و نيز زندگينامهء علامه مجلسي جلد اول از صفحه
22 تا 30 به قبرستانهاى اصفهان و محل دقيق آنها اشاره كرده است، و نيز بنگريد: سيرى در تاريخ
تخت فولاد اصفهان از آقاى مهدوي چاپ اصفهان انجمن كتابخانه‌هاى عمومى اصفهان.
7

نسخهء چاپ اول كتاب را با افزودن مدرك احاديث و فهرستى به ترتيب
حروف الفبا به چاپ رساند.
با اين همه در عصر ما نيز اين كتاب كم حجم و بسيار مفيد، كمياب و
شايد هم ناياب شده و احتياج به تجديد طبع داشت، لذا نگارنده به چاپ
مجدد آن به شكلى كه ملاحظة مى فرماييد - و با چاپ اول بسيار متفاوت
است - مبادرت ورزيد تا شايد ضمن إحياء نام وآثار عالمان دين، به
فرهنگ اسلام و كشور اسلاميمان خدمتى كرده باشد.
در پايان تذكر سه نكته ضرورى مى نمايد:
1 - اساس چاپ اين كتاب، چاپ 1405 ق است كه مشخصات آن
ذكر شد.
2 - رسم الخط كتاب به همان صورت كه در اصل بود حفظ شد مگر
در مواردى كه مشكلاتى براى خوانندهء كتاب ايجاد مى كرد مثلا بسيارى
جاها " تخت فولاد " به صورت " تخته فولاد " نوشته شده و " خاتون آباد " كه
به صورت " خواتون آباد " نوشته شده و " أي " در مثل " رساله‌اى " و
" فرقه أي " كه به صورت " رسالهء " و " فرقهء " نوشته شده است. در موارد فوق
رسم الخط امروزى و صحيح آنها لحاظ شد. و...
3 - در احياء اين اثر دايى زاده گراميم، فاضل ارجمند جناب آقاى
محسن صادقى (حفظه الله ورعاه) مرا يارى داده است كه از ايشان
صميمانه تشكر نموده ومزيد توفيقاتش را از بارى تعالى خواستارم.
از خداى مهربان توفيق خدمتگزارى در راه فرهنگ واقعى را براى
همگان خواهانم. و من الله التوفيق.
قم: ناصر باقرى بيد هندي
8

مقدمهء چاپ اول
چون كتاب مستطاب " تذكرة القبور " كه از تصنيفات كثير البركات سركار
شريعتمدار، قبلة الانام، مرجع الاحكام حاوى الفروع والاصول، جامع المعقول
والمنقول، استاد الفضلاء والمحصلين، ناصر الملة والدين قدوة العلماء
والمجتهدين آقاى آخوند ملا عبد الكريم مجتهد جزى اصفهاني - دامت
افاضاته وبركاته على الاقاصي والاداني - است از نسخ مرغوبهء مطلوبهء عامه
مؤمنين از عالمان و عاميان، خاصه اهالى اصفهان، و با آنكه جمعى استنساخ
نموده، نوع عباد از فيض انتفاع به آن قرين حرمان و آرزوى طبع واكثار نفع آن
را مى نمود.
لهذا حسب الفرمايش شخص محترم جليلى بزرگ منش به زيور طبع، آرايش
گرفت تا عباد و عباد و فضلاء واوتاد گذشته از انتفاعات علميه كه از مطالعهء آن
حاصل نمايند، در وقت زيارت قبور علماء و صلحاء و اهل ايمان سيما تخت
فولاد كه بعد از مشاهد مشرفه افضل مقابر مسلمانان است، نسخه أي در دست
داشته باشند تا در تعيين صاحبان قبور حيران نمانند و با معرفت آداب، درك
فيوضات زيارت را بفرمايند.
و به جهت تكميل انتفاع، قدرى اشعار كه آن عالم بزرگوار " دام ظله " به
9

طريق مثنوى در معارف و اخلاق نافعه گاهى مناسب حال، منظوم فرموده و
فوائد كثيره در تهذيب نفوس و احياء قلوب و رفع شبهات و جمع جهات
داشت، به آن ملحق گرديده تا نفع آن اعم و اتم باشد. مرجو از مطالعه كنندگان
فتوت و مرحمت بنيان آنكه ساعيان اين كتاب شرافت نصاب را از دعاى عافيت
وحسن عاقبت فراموش نفرمايند.
توضيح آنكه: بعضى حواشى و آنچه آخر تذكره ملحق شده بعد از نوشتن
و قبل از به طبع رسيدن واقع شده كه در غير موقع خود واقع شده به سنهء
1324 (ق).
10

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله والصلوة على محمد صلى الله عليه وآله رسول الله وعلى آله آل الله واللعنة على
أعدائهم أعداء الله وأشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله.
و بعد چنين گويد بندهء محتاج به عفو رب رحيم ابن الحاج ملا مهدى،
عبد الكريم جزى بر خوارى اصفهاني كه چون از جملهء مستحبات مؤكدهء شريعت،
بلكه از ختومات مجربهء اهل طريقت، زيارت اهل قبور سيما علما و صالحين
است چنانچه در حديث است: " كسى كه قادر نباشد بر زيارت ما، زيارت كند
صالحين شيعهء ما را " (1). و در خصوص اصفهان مقابر كاملين بسيار و معرفت آداب
زيارت و مواضع قبور، فوائد بيشمار داشت، اين رسالهء مختصره را به عبارت
عاميانه تأليف نموده كه در ضمن، احياء نام بسيارى از علماء نيز شده باشد، و
چون در معرفت كتابهاى علماء براى خواص و عوام فوائد بسيار بود ذكر كتب هم
شد. و مشتمل است بر مقدمه أي در آداب و اوقات زيارت و ابواب چند در
تشخيص مقابر و قبور به قدر مناسب و ميسور، و بيان قدرى از حالات و فضائل
صاحب قبر يا مطابق مشهور يا به نقل صحيح مأثور يا به نحوى كه در كتاب معتبر

1 - " من لا يحضره الفقيه "، ج 2، ص 43، ذيل ح 3، " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 2 / 319،
" بحار "، ج 99 / 295، كتاب " المزار " شيخ مفيد / 185 و " مزار " شهيد اول / 221.
11

مسطور باشد.
و اميد است كه مؤمنين از آن بهره‌هاى كامل يابند و اين عاصى را نيز در حيات
و ممات از دعا فراموش ننمايند، و ناميده شد به تذكرة القبور.
12

در آداب زيارت اهل قبور و اوقات آن
مقدمه در بيان اوقات و آداب زيارت
بدانكه زيارت اهل قبور همه وقت مناسب است و از اخبار بسيار، استحباب
آن مستفاد مى شود، در حديث است: قال أمير المؤمنين (ع): " زوروا موتاكم فإنهم
يفرحون بزيارتكم... " (1) تا آخر حديث.
يعنى: زيارت كنيد اموات خود را كه آنها خشنود مى شوند به زيارت شما. و
بايد حاجت بخواهيد نزد قبر پدر و مادر، بعد از دعاء به آنها.
و در حديث (2) است كه محمد بن مسلم از امام جعفر صادق (ع) سؤال از
زيارت آنها نمود كه: مى فهمند؟
فرمود: " نعم " يعنى: بلى.
گفت: علم پيدا مى كنند به ما وقتى كه مى رويم؟
امام فرمود: " إي والله " عالم مى شوند به شما، و خشنود مى شوند به شما، و
انس مى گيرند به سوى شما. و غير اينها از اخبار.

1 - " الكافي "، ج 3، ص 22، ح 10.
2 - " من لا يحضره الفقيه "، ج 1، ص 115، ح 39، " مدينة العلم " صدوق (ره).
13

بلى، در شبها زيارت آنها احتمال كراهت دارد به ملاحظهء حديثى (1) كه نقل
مى شود بر آنكه ارواح آنها شبها به وادى السلام جمع مى شوند و آمدنشان يا
توجهشان بخصوصه به محل قبور به جهت ملاحظهء زيارت مؤمنين، ايشان را
خوش نيست، پس بهتر آنكه شبها را به طريق عبور، فاتحه يا غير آن هديهء ايشان
نمايند.
و اما روز‌ها، پس خصوص بعد از ظهر پنج شنبه تا مغرب بسيار مطلوب است
و در حديث است كه پيغمبر (صلى الله عليه وآله) با جماعتى از اصحاب، زيارت
اهل قبور را در بقيع مدينه در اين وقت مواظبت داشته اند (2).
و صبح شنبه نيز در حديث است (3) كه فاطمهء زهرا (سلام الله عليها) مخصوصا سر
قبر شهداء در بقيع تشريف مى بردند و سر قبر حمزه رفته، ترحم و استغفار
مى كردند.
در روز دوشنبه و جمعه هم خصوصيت فضيلت نقل كرده اند، و در حديث (4)
است كه فاطمه (سلام الله عليها) بعد از پدر، هفته أي دو روز " دوشنبه " و " پنج شنبه "
سر قبور شهدا مى رفتند.
و هكذا در باب جمعه، ولى حديثى است (5) دلالت دارد كه صبح جمعه پيش از
آفتاب مخصوصا به زيارت اهل قبور بروند نه بعد، بلكه روز جمعه خصوصيت
دارد زيارت والدين و حاجت خواستن از خداوند.
پس افضل وقتها براى زيارت اهل قبور، عشيهء خميس كه بعد از ظهر تا غروب
از روز پنج شنبه باشد، بلكه تمام آن روز، و صبح شنبه، و صبح جمعه پيش از

1 - " سفينة البحار "، ج 2، ص 396.
2 - " وسائل الشيعه "، ج 2، ص 879، ح سوم.
3 - رك " من لا يحضره الفقيه " وبحار ج 99 / 300 به نقل از مصباح الزيارات / 264.
4 - " وسائل الشيعة "، ج 2 / 879، ح 1 و " كافى "، ج 3 / 228 وج 4 / ص 541.
5 - " امالي طوسى " از امام باقر (ع) نقل كرده ج 2 / 300.
14

آفتاب، و روز دوشنبه است.
در كيفيت زيارت اهل قبور
و اما آداب زيارت اهل قبور
پس چند چيز است:
* اول: آنكه با وضو باشد.
* دويم: آنكه بخواند سلامهائى كه وارد شده است و مناسب خواندن آنها هنگام
ورود به قبرستان است، آنها چند قسم است: بعضى عبارت آن نزديك با بعضى
ديگر است، و جمع كردن به خواندن همهء آنها البته بهتر است.
يكى: از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با اصحاب كه به بقيع مى رفتند سه
مرتبه: " السلام عليكم يا اهل الديار " بعد سه مرتبه: " رحمكم الله " مى فرمود.
ديگر (1) از آن حضرت است كه وقت عبور به قبرها مى فرمود: " السلام عليكم
من ديار قوم مؤمنين وإنا إن شاء الله بكم لاحقون " (2).
ديگر (3): از امير المؤمنين (عليه السلام) كه گذشتند به قبور، اول ملتفت طرف
راست شده فرمود: " السلام عليكم يا اهل القبور من اهل القصور، انتم لنا فرط
ونحن لكم تبع، وانا ان شاء الله بكم لاحقون " و بعد ملتفت طرف چپ شده همين
را خواندند.

1 - " كافى "، ج 3 / ص 229، ح 7.
2 - " كامل الزيارات "، فصل 105، حديث 14 / 322، " بحار " ج 99 / 299.
3 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / ص 130، ح 5.
15

ديگر: چند سلام است قريب به هم، همه از حضرت امام جعفر صادق (1) (عليه
السلام) نقل شده است در طريق سلام به اهل قبور: " السلام على اهل الديار من
المؤمنين والمسلمين، انتم لنا فرط ونحن ان شاء الله بكم لاحقون ".
ديگر (2): " السلام على اهل الديار من المؤمنين والمسلمين، رحم الله المستقدمين
منكم والمستأخرين، وانا ان شاء الله بكم لاحقون ".
ديگر (3): " السلام على اهل الديار من المؤمنين والمؤمنات والمسلمين
والمسلمات انتم لنا فرط وانا بكم ان شاء الله لاحقون ".
ديگر (4): " السلام على اهل القبور، السلام على من كان فيها من المسلمين
والمؤمنين، انتم لنا فرط، ونحن لكم تبع، وانا بكم لاحقون، وانا لله وانا إليه
راجعون. يا اهل القبور بعد سكنى القصور، يا اهل القبور بعد النعمة والسرور صرتم
إلى القبور. كيف وجدتم طعم الموت؟ " پس بگويد: " ويل لمن صار إلى النار " و
اشك بريزد و برگردد.
و اگر چه بعضى از اين سلامها با بعضى كمى تفاوت دارد، اگر همه خوانده
شود كه به همهء روايات عمل شده باشد بهتر است. به يكى هم بخواهد اكتفا كند
خوب است.
و از حضرت صادق (5) (عليه السلام) است در داخل شدن " جبانه " - كه قبرستانى
بوده -: " السلام على اهل الجنة ".
و فضيلت بسيار در سلامى است كه دعاى على (عليه السلام) است كه فرمودند:

1 - " كافى "، ج 3 / 229، ح 5، " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 9 / 321.
2 - " كافى "، ج 3 / 229، ح 8، " من لا يحضره الفقيه "، ج 1 / ص 114، ح 32، " كامل الزيارات " / 321،
" بحار " ج 99 / 297.
3 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / ص 130، ح 4.
4 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / 130، " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 17 / 323، " بحار " ج 99 / 299.
5 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / 130، ح 7، " بحار " ج 99 / 299، " كامل الزيارات " / 323.
16

از پيغمبر (صلى الله عليه وآله) شنيدم كسى كه اين دعا را در قبرستان بخواند،
خداوند به أو دهد ثواب پنجاه سال، و از أو بردارد گناهان پنجاه سال، و از پدر
و مادرش هم (1):
" بسم الله الرحمن الرحيم السلام على اهل لا إله الا الله، من اهل لا إله الا الله، يا اهل
لا إله الا الله، به حق لا إله الا الله، كيف وجدتم قول لا إله الا الله من لا إله الا الله، يا لا
إله الا الله به حق لا إله الا الله، اغفر لمن قال لا إله الا الله، واحشرنا في زمرة من قال
لا إله الا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله " (2).
و فقرهء ديگر (3): از حضرت امير (عليه السلام) (4) نقل است كه در مقام موعظه و
تنبيه ندا كردند اهل قبرستانى را و اصحابشان خدمتشان بودند: " يا اهل التربة، و يا
اهل الغربة، و يا
اهل الخمود، و يا اهل الهمود، اما اخبار ما عندنا فاموالكم قد قسمت
ونساؤكم قد نكحت ودوركم قد سكنت فما خبر ما عندكم؟ ".
پس رو به اصحاب نموده فرمودند: اما والله اگر مأذون مى شدند در سخن
گفتن، مى گفتند: توشه أي بهتر از تقوى نيست.
* سيم: خواندن آيه‌ها و سوره‌ها و دعا‌هاى چند كه رسيده است خواندن آنها
در قبرستان، و آنها چند چيز است:
اول (5): خواندن يازده سورهء " قل هو الله " براى همهء اموات شيعه كه به عدد همه
ثواب به أو داده شود، كما نقله بعض العلماء (6).
دويم: يازده سورهء " قل هو الله " به جهت اهل اين قبرستان كه الحال در أو

1 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / 130، ح 11.
2 - " بحار "، چاپ بيروت، ج 99 / 301.
3 - " نهج البلاغه " فيض / ص 1147، با تفاوتى در بعض كلمات.
4 - " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 7.
5 - " تفسير نور الثقلين "، ج 5 ص 702، ح 23.
6 - شايد مراد صاحب مصباح الزيارات / 264 باشد.
17

است، كه به عدد تمام آنها ثواب داده شود.
سيم (1): خواندن سورهء " يس " كه باعث تخفيف عذاب بر اهل اين قبرستان شود
و از براى خواننده به عدد آنها حسنه باشد.
چهارم: آيه‌اى از آيه‌هاى قرآن. از پيغمبر (صلى الله عليه وآله) مرويست كسى كه
بخواند آيه أي از كتاب خداوند در قبرستانى از قبرستانهاى مسلمانان، عطا كند أو
را خدا ثواب هفتاد پيغمبر (2).
پنجم (3): " آية الكرسي " مخصوصا روايت از پيغمبر (صلى الله عليه وآله) شده
مؤمن كه " آية الكرسي " بخواند و ثوابش را براى اهل قبور قرار دهد، برساند
ثواب را خداوند به قبر هر ميتى، و بلند كند خدا براى خواننده درجهء شصت پيغمبر
و خلق كند از هر حرفى ملكى كه تسبيح كند براى أو تا روز قيامت.
و بعضى علماء آية الكرسي را از براى وداع معين نموده اند كه هنگام مراجعت
در آخر قبرستان خوانده شود.
ششم: خواندن " لا إله الا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد يحيي
ويميت وهو على كل شئ قدير ". روايت شده عطا شود به أو هزار هزار حسنه و
آمرزيده شود و روشن شود كل آن قبر.
در دعا كردن به اهل قبور
و اما دعاها:

1 - " تفسير نور الثقلين " ج 4، ص 373، ح 6 و " بحار "، ج 82، ص 63.
2 - " بحار "، ج 99 / 300.
3 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / 126، ح 5 و " بحار "، ج 99 / 300.
18

اول: آنچه از حضرت سيد الشهداء (أرواحنا وأرواح العالمين له الفداء) روايت (1) شده
هر كه بخواند وقت دخول در قبرستان " اللهم رب هذه الارواح الفانية،
والاجساد البالية، والعظام النخرة التي خرجت من الدنيا وهي بك مؤمنة،
ادخل عليهم روحا منك وسلاما مني "، بنويسد خداوند براى أو - به شمارهء
خلق از زمان آدم تا قيامت - حسنه‌ها.
دويم (2): از محمد بن مسلم كه از خواص حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام)
بوده، روايت شده كه به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: زيارت
اموات كنم؟ فرمود بلى. گفتم به حضرت: مى فهمند وقتى نزد آنها
مى رويم؟ فرمود: بلى والله مى فهمند و خشنود مى شوند به شما و انس
مى گيرند به سوى شما. گفتم: چه بگوئيم نزد ايشان كه رويم؟ فرمود: بگو
" اللهم جاف الارض عن جنوبهم وصاعد اليك ارواحهم ولقهم منك رضوانا
واسكن إليهم من رحمتك ما تصل به وحدتهم وتونس وحشتهم انك على كل
شئ قدير ".
سيم (3): " اللهم ولهم ما تولوا، واحشرهم مع من احبوا ".
روايت شده اين بهترين چيزى است كه وقت گذشتن به قبرستانها گفته
مى شود.
چهارم: بسيار گفتن: " اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات " كه از بعض علماء مسموع
شده. وضم نمودن: " والمسلمين والمسلمات الاحياء منهم والاموات تابع
بيننا وبينهم بالخيرات انك مجيب الدعوات " هم به طريق دعاء خوب است.

1 - " مستدرك الوسائل "، ج 1، ص 131، ح 3.
2 - " مستدرك الوسائل "، ج 1 / ص 131.
3 - " بحار "، ج 99 / 300.
19

و اما آنچه خصوصى است، پس چند چيز است:
اول: خواندن سورهء " انا انزلنا " (1) هفت مرتبه سر قبر مؤمن. و مستحب است طرف
پشت قبر رو به قبله بنشيند يا بايستد و دست بر روى قبر گذارد بدون آنكه
روى قبر بيفتد و تكيه كند و بخواند كه ايمن شود از فزع بزرگ روز قيامت
كما في الخبر (2).
و در روايتى (3) است: هر كه بخواند اين سوره را هفت مرتبه سر قبر برادر
مؤمن، خداوند ملكى را فرستد نزد قبر أو و بنويسد براى اين ميت ثواب
آنچه اين ملك مى كند، و وقتى كه خدا أو را از قبر بر انگيزاند نگذرد بر هول
و ترسى مگر آنكه خدا آن هول را از أو بر طرف كند به واسطهء آن ملك تا
آنكه أو را داخل بهشت كند.
دويم: سورهء " حمد " و " قل أعوذ برب الناس " و " قل أعوذ برب الفلق " و " قل هو
الله " و " آية الكرسي " هر يك سه مرتبه كه اينها را نيز مجلسي (عليه الرحمة)
نقل نموده خوانده شود سر قبر مؤمن (4).
سيم: دست بر قبر نهد و بگويد (5): " اللهم ارحم غربته، وصل وحدته، و انس وحشته،
وامن روعته، واسكن إليه من رحمتك رحمة يستغني بها عن رحمة من
سواك، والحقه به من كان يتوليه ".
چهارم: اين است: بنده دست بگذارد سر قبور و بگويد " اللهم اغفر له فانه افتقر
اليك " و بخواند " فاتحة الكتاب " و يازده " قل هو الله "، منور كند خدا قبر

1 - " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 3 / 320، " نخبة الفيضية " از مرحوم فيض كاشانى / 189.
2 - " مستدرك الوسائل "، ج 1، ح 2 / 131، " مزار شيخ مفيد " / 186.
3 - " حلية المتقين " در آداب دفن اموات / 138.
4 - " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 12 / 322 و " بحار "، ج 99 / 298.
5 - " من لا يحضره الفقيه "، ج 1 / ص 171، ح 47، " كامل الزيارات "، فصل 105، ح 14 / 321،
" بحار " ج 99 / 297، " مزار مفيد " / 187.
20

ميت را، و وسعت دهد به قدر مد بصرش و برگردد خواننده آمرزيده، و اگر
تا صد روز ديگر بميرد شهيد مرده. بعد هفت مرتبه سورهء " انا انزلنا " و هر
سوره أي و آيه أي كه بخواهد سر قبر بخواند ثوابش را هديهء أو كند سيما
" يس " و " تبارك " و بعضى سوره‌هاى ديگر كه فضيلتهاى بسيار در آنها
رسيده است. البته ان شاء الله ثواب آن عايد هر دو مى شود.
و زيارتى بخصوص به جهت امام زاده‌ها و همچنين براى علما ترتيب
داده اند كه هيچ كدام منقول از امام نيست و از ترتيب علماء و فضلاء
است (1). و خواندن آنچه ذكر كرديم بهتر است، اگر چه اين زيارتنامه‌ها به
قصد خصوصيت ورود ظاهرا ضررى ندارد بلكه از بابت استحباب سلام
بر آنها كردن و جواز مخاطبهء به آنها به اين نحوها چنانچه از سلامهاى
سابقه كه روايت شده، مى شود استفاده كرد كه خوب است.
و چند امر است كه در قبرستان مكروه است
كه خوب است تركش كند
اول: ماندن بر سر قبر غير پيغمبر و امام (عليهم السلام) سيما شب، مگر براى
غرض صحيحي مثل تلاوت قرآن.
دويم: روى قبر نشستن. حديث است (2) اگر بالاى آتش بنشينم كه جامه ام بسوزد
خوشتر است كه بالاى قبر بنشينم.
سيم: نماز بالاى قبر و رو به قبر، و ميان دو قبر كردن. و رفع اين كراهت به حايل
ولو عصا يا چيز ديگر مى شود به تفصيلى كه در مكروهات نماز در
رساله‌هاى عمليه هست.

1 - رك: " مزار مفيد " و " مزار شهيد " و " مزار بحار " علامه مجلسي.
2 - " نهاية الاحكام " علامهء حلى، از رسول خدا صلى الله عليه وآله.
21

چهارم: آنكه بالاى قبر راه نروند، ولى حديثى است (1) كه گام بنه بر قبرها و بالاى
آنها راه برو كه هر كه مؤمن است از راه رفتن راحت مى يابد، و هر كه منافق
است دردناك مى گردد، و حمل كرده اند بر جائى كه راه رفتن در قبرستان
بدون آن مشكل باشد (2).
پنجم: بول و غايط كردن.
ششم: خنده كردن.
هفتم: قبر را به كثافات و نجاسات آلوده كردن.

1 - صدوق در " من لا يحضره الفقيه " از امام كاظم (ع) نقل فرموده.
2 - بيان اين حمل از شهيد اول در كتاب " ذكرى " است.
22

باب اول
در شناختن قبر بعضى از علماء و صلحاء تخت فولاد اصفهان
بدان كه قبور علماء و كاملين، در آن قبرستان بسيار است و اين قبرستانى است
عظيم الشأن و اميد فيضهاى بسيار در زيارت اهل قبور آن بر سبيل عموم، كه برود
به سلام و به زيارت و مشرف شدن در قبرستان و مراجعت نمايد، هست ولى
البته خصوص آنچه ميسر شود فيض آن بيشتر خواهد بود ان شاء الله تعالى.
در ذكر قبر پلوى
پس مى گوئيم از طرف پل خاجو كه به روى آخر پل دست چپ چند قبر هست
وسط آنها معروف است به قبر " پلوى " كه آخوند ملا محمد صادق اردستانى است
كه از عرفا و اهل رياضات بوده و كرامات از أو نقل مى كنند و معروف است كه أو
را مجلسي از اصفهان بيرون كرده به ملاحظة و گمان صوفى بودن، و بعد پشيمان
شده! و در بر گشتن در تخت فولاد منزل كرده و وارد شهر نشده و به چشم كشف
اول شب هرزه گى‌هاى اهل اصفهان را ديده و آخر شب نماز شبهاى آنها را ديده.
و اين واقعه تفصيل معروفى دارد، العهدة على راويها.
و از جمله نواده‌هاى اوست مرحوم آقا محمد مهدى پاشنه طلاى يزدى كه از
جمله علماء كاملين و فاضلين يزد بوده چنانچه ولد صالح آن مرحوم آقاى
23

آقا شيخ عبد الصالح كه فعلا از علماء يزد است نقل نموده و اظهار تمجيد هم از
آخوند ملا محمد صادق نمود، بالجمله: ظاهر، حسن حال اوست.
و قبر مرحوم ميرزا محمد سعيد اردستانى كه هم عالم و هم شاعر ممتاز بوده
جنب آن است.
وپلوى گفتن براى آن است كه چون پهلوى پل واقع است، از كثرت استعمال
يا به مناسبت قرب لفظ پل به پلو عمدا يا اشتباها پلى را پلوى گفته اند، والحال كه
زمان ما است مشهور به پلوى شده. يا براى آن است كه گويند تجربه شده كه هر كه
سر قبر أو فاتحه بخواند يا همان شب يا آن هفته به پلو مى رسد. و اين اسم سابقا
دربارهء " صاحب بن عباد " بوده كه بعد ذكر أو مى آيد.
و بعضى به همين ملاحظة خجالت مى كشند از فاتحه خواندن و لكن مقامات
مختلف است كه اگر از الواط كسى باشد كه اسباب مضحكه قرار دهند، مخفى
فاتحه خواندن و رفتن بهتر است.
در بيان تكيهء آقا محمد كاظم واله است
بعد از آن بالاتر مى روى و در خيابان بالاى پل نرسيده به دروازه تخت فولاد
دست راست تكيهء آقا محمد كاظم واله است كه از جملهء شعرا و اهل كمال است،
و از علوم حكمت هم ربط داشته در زمان خاقان مغفور، فتحعلى شاه بوده و
خيلى پير شده كه نزد خاقان محترم بوده و معروف است به سليقه و نظافت كه
گويند زغال آتش سر قليان را مى تراشيده، و غير اين از كارهاى غريب. و وضع
تكيه و سنگ قبر كه خودش انتخاب كرده شاهد است بر آن و اكتفا مى كنيم بر
نوشتن آنچه خودش بر سنگ قبر خود به خط تعليق خوش نوشته كه هم بيان
فضل أو است و هم موعظه و هم آسانى خواندن. أو نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله الذي لا يبقى الا وجهه ولا يدوم الا ملكه
24

والصلوة والسلام على محمد وآله، اما بعد فهذا مرقدي وانا تراب اقدام العلماء
والحكماء والعرفاء الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون والفصحاء والبلغاء
والشعراء الذين ورد فيهم ان لله كنوزا تحت العرش مفاتيحها السنة الشعراء وهذا
اعتقادى واعتضادي ان الله تعالى واحد الذات ظاهر في الذوات وقلت فيه:
أي چشم خرد عاجز از ديدن ذات تو * پنهان ترى از پنهان با اين همه پيدايى
وان محمدا صلى الله عليه وآله رسوله وان الائمة الاثنى عشر اوصيائه وان ما جاء به
النبي صلى الله عليه وآله حق وانا المستغرق في بحار معرفة الله العزيز بحيث قلت
واقول:
تو را خواهم نخواهم رحمتت گر امتحان خواهى * در رحمت به رويم بند و درهاى بلا بگشا
يا معشر الناس اوصيكم به ترك اللذات وحب الشهوات لاني عشت في الدنيا بالراحة
والفخامة بحيث حصلت لي نهاية اللذة والعزة، وعاقبة الامر وجدت راحتها الما
وعزتها ذلة، ونلتمس من الاخوان المؤمنين ونرجوا من الاخلاء الصادقين إذا مروا
على هذا المضجع اسروني بقرائة الفاتحة ولا ينسوني بدعاء اللائحة لاني مجرم
ومشتاق بلقاء الله المتعال ولما قال النبي صلى الله عليه وآله: من كتب بسم الله
الرحمن الرحيم دخلت الجنة بغير حساب كتبت بيدي في مرض الموت. وانا محمد
كاظم المتخلص بواله الاصفهانى 1229.
اقول: في عباراته خدشات لكنها كاشفة عن صدقه وحسن حاله.
در ذكر تكيه فاضل
و مقابل اين تكيه دست چپ در همين خيابان، تكيه فاضل سراب است كه
الحال ويران و خراب است، و او مرحوم آخوند ملا محمد بن عبد الفتاح تنكابنى
كه از علماء و فضلاء كاملين بوده، صاحب كتابها و رساله‌هاى خوب: كتاب سفينة
25

النجاة، در اصول دين خصوص در امامت، كتاب ضياء القلوب، فارسي در
امامت، رساله اثبات الصانع القديم بالبرهان القاطع القويم، رساله در اينكه نماز
جمعه واجب عينى است، ورسالة در رد آخوند ملا عبد الله تونى كه حرام
دانسته، ورسالة در اجماع وخبر واحد، رساله در حكم ديدن ماه پيش از ظهر كه
اين روز از ماه پيش است يا بعد، وحاشية بر آيات الاحكام اردبيلي، وحواشي بر
معالم و مدارك و ذخيرة و شرح لمعه و غيرها.
و از شاگردان آخوند ملا محمد باقر سبزوارى (اعلى الله مقامه) كه جد طائفه
شيخ الاسلاميه اصفهان كه در مدرسهء ميرزا جعفر در مشهد مقدس مدفون
مى باشند و از محققين كاملين مشهورين علما است، بوده.
و از فاضل سراب كه آخوند ملا محمد مذكور است بعضى كرامات نقل
مى شود (1) و از آن جمله اينكه در سفر عتبات عاليات شخصى را در بين راه
مى ديده كه جلو حيوان أو راه مى رود و در منزل أو را نمى ديده، بعد از بعضى اهل
قافله مىپرسد: اين كيست؟ بعضى گويند كه: به منزل كه مى رسد چيزى از طعام
ما بر مى دارد و بعد نمى بينيم أو را تا در راه.
آخوند تعجبش زيادتر شده، اين دفعه در بين راه همين كه حاضر مى شود،
آخوند نگاه مى كند مى بيند پاهاى أو روى زمين نيست. خوف، عارض أو مى شود
بعد أو را طلبيده احوال مىپرسد، او گويد: مردى از جنم، با خدا عهد كرده ام كه
اگر از بليه عظيمه أي كه بودم هرگاه نجات يابم پياده در ركاب يكى از علماى
شيعه به زيارت حسين (عليه السلام) مشرف شوم، شما كه مسافر شديد غنيمت
دانسته خدمت آمدم.
پس آخوند از حكايت طعام پرسيده كه از قافله بر مى دارد با آنكه خوراك أو
اين نيست، گفته: به فقراء قافله مى دهم. آخوند فرمود: طعام شما جن چيست؟

1 - رك: " روضات الجنات "، ج 4، آن را به ملا محمد صالح نواده ايشان نسبت داده است.
26

گفت: هر گاه شخص خوش صورت و پاكيزه اندامى از انسان ببينيم أو را به سينهء
خود مىچسبانيم و به بو كشيدن أو قوت مى گيريم مثل آدمى به طعام و شراب.
پس هر وقت در اينها اثر خبط دماغ و وحشت سينه و سر ببيند، از اثر مس
جنى است، و علاج أو اين است: قدرى آب سداب - و اگر با سركه باشد بهتر
است - گرفته قطره أي از أو در دماغ أو چكانده شود، آن جنى مىميرد و او خوب
مى شود به إذن خدا.
آخوند گويد: زمانى گذشت و اتفاق افتاد در بعضى منزلها شخص محترمى
خيلى اكرام و حرمت به ما نمود. اين جنى آمد نزد من و گفت: بگو اين صاحب
منزل براى مهمانى، خروس سفيد خود را كه در خانه دارد بكشد. پس خواهش
كرديم و او كشت، كه عقبش گريه و ناله در خانه بلند شد و خودش آمد غمگين و
گفت خروس را كه كشتيم، يكى از دخترها شبه جنوني عارض أو شده افتاد و
غش كرد و ما در علاج او حيرانيم. گويد: گفتم: مترس، دواى دختر صرعى تو نزد
من است. بعد گفتم: كمى سداب بياوريد. با آب ممزوج كردم و قطراتى از آن در
يك سوراخ دماغ او چكانديم، برخاست صحيح و سالم. و شنيدم ناله شخصى را
كه ديده نمى شد و مى گفت: آه خود را كشتم به يك كلمه كه گفتم، و سرى كه
آشكار كردم نزد يك آدمى.
بعد آن جنى كه در جلو قافله مى آمد نديديم، فهميديم او بوده است كه به آن
دختر مس نموده است و به سداب كشته شده.
اين گونه حكايات اگر چه بعيد و عجيب مى آيد ولى ممكن است، و از وقايع
جن كه مرحوم مجلسي در سماء وعالم " بحار " و غيره و ديگران نقل كرده اند، رفع
اين استبعادات في الجمله مى شود.
و آخوند ملا محمد صادق ولد ارجمند او كه از جملهء علماء بوده، در اينجا
مدفون است. و در اين تكيه جماعتى از علماء و فضلاء مدفونند چنانچه از لوح
27

آنها مستفاد مى شود.
در تكيه مرحوم آقا مير سيد محمد شهشهانى
بعد از آن از دروازه وارد قبرستان تخت فولاد مى شوى. دست چپ تكيهء
مرحوم آقا مير سيد محمد شهشهانى است، و شهشهان محله أي معروفه است در
اصفهان، و اصل آن مرحوم از سادات خورزوق (1) بوده و قبر او در وسط گنبد است.
و او مجتهدى مسلم بوده و مقلد بسيار داشت و امام جماعت مسجد ذو الفقار،
و بسيار پير شده بود، و از اول تا آخر تحصيل گوشه نشينى و مشغول به نوشتن
كتاب فقه و اصول و غير هما و درس گفتن بوده، و خيلى زحمت در علم كشيده
كتابهاى بسيار نوشته: جامع السعادة، رساله عمليه فارسي كه خيلى فائده‌ها دارد،
رضوان الاملين، حاشيه أي بر قوانين، انوار الرياض، حاشيه أي بر شرح كبير، جنة
المأوى، كه منظومه فقه است صد هزار شعر، عروة الوثقى، فقه استدلالى، غاية
القصوى، در اصول، مفصل، انيس المتقين، در گناهان كبيره خيلى جمع كرده،
منظومهء عربي در مصيبت، چند قطعه أي و غير ذلك.
وفات او در سنهء هزار و دويست و هشتاد و هفت بوده - و آنچه در بالاى قبر
نوشته اشتباه شده - ايام گرانى كه خيلى اصفهان سخت شد و گندم بلكه ارزن يك
من يك تومان رسيد و گرانى و قحطى از دو سال متجاوز شد. خداوند حفظ
بفرمايد همهء بلاد را از اين گونه بلاها و امتحانها.
و آن مرحوم كتابهاى خود را وقف يا وصيت به وقف نمود، چون اولاد
نداشت املاكى هم كه داشت معين نموده، كتب خود را نوشته وقف نمايند و از
چاپ امتناع داشت.
بالا سر قبر آن مرحوم، قبر مرحوم حاجى ميرزا بديع درب امامى است كه

1 - خوروزق، دهى است دو فرسخى اصفهان از دهات برخوار. (مؤلف " ره ")
28

واقعا بديع الزمان بود، در كمال فقر به وضع پاكيزگى واستغناء، و در دو مسجد
طرفين بازارچهء وزير قرب درب امام امامت مى نمود، خواص و مقدسين حتى از
محلات بعيده حاضر، همه صبح و شبهاى تعطيل به منبر و مسائل و مواعظ
خيلى سهل و روان و پر فائده، خيلى شوخيهاى مليح در منبر و غير منبر داشت.
طبع شعر خوبى، اطلاع وحفظ تامى در اشعار و تواريخ و اخبار. و مدرس مدرسهء
نماورد بود. مخصوصا در قوانين و شرح لمعه استاد، و شرح كبير و فرائد و متاجر
را تدريس مى نمود، و اغلب فضلاء و علماء عصر كه اصفهان آمده از شاگردان
ايشانند.
حواشى بر قوانين نوشته، اجزائى در فقه در خراج و مقاسمه و غير آن، و در
حسن خلق و اخلاق كامله ممتاز.
از شاگردان مرحوم آقا مير سيد محمد شهشهانى ومرحوم حاجى ملا
حسين على ومرحوم حاجى شيخ محمد باقر، و مجاز از حاجى وشيخ و ديگران
از علماء.
وفات او سنهء 1318.
در ذكر تكيهء حاجى محمد جعفر آباده‌اى‌
و در طرف راست مقابل اين تكيه، قدرى بالاتر، تكيهء مرحوم حاجى
محمد جعفر آباده‌اى است كه تكيهء مرغوبى است، خوش وضع و منزل دار قبر
مرحوم حاجى آباده‌اى در وسط گنبد است.
و اين مرحوم از شاگردان مرحوم حجة الاسلام حاجى سيد محمد باقر بوده
كه همراه آن مرحوم به مكه مشرف شده. و خودش عالمى محقق و بسيار زيرك و
دانا و با تدبير بخصوص در مرافعات و تمام كردن آنها. و رسالهء عمليه نوشته و
مقلدين هم داشته.
29

و معروف است كه قرار او ثبت اموراتى كه نزد او مى شده بود، كه من بعد
اشتباه كارى نشود چنانچه در اين زمان هم بعضى به همين طريق رفتار مى نمايند.
و مدرس در اصفهان و امام مسجدى كه براى او به اسم او بنا شده و مسجد
خوش وضعي است، بوده.
و مزاحهاى شيرين از آن مرحوم معروف است، شوخيها و خوش صحبتيهاى
بسيار داشته نظير آقا جمال خوانسارى، و كتابهاى فاضلانه‌اى نوشته:
يكى نقود المسائل است، در فقه استدلالى كه ملمع است (يعنى فارسي
و عربى با هم است)، كتاب مرايا، در اصول، رسالهء حماميه، در محل نزاع حمام
شيخ [بهائي]، شرح تجريد الكلام، شرح دروس، فقه جعفرى، سؤال و جواب
و غير اينها.
و وفات مرحوم حاجى سنهء 1280. مادة تاريخ " اللهم نور مضجعه (1) ".
و دو پسر داشت، آقا عبد الجواد كه در مسجدى كه به اسم خود مرحوم حاجى
محمد جعفر است در محله جماله كله، امامت داشت و در سفر عتبات
وفات نموده.
و ديگرى آقاى حاجى اعطاء الله مرحوم كه مردى وارسته و از دنيا گذشته،
مجاور نجف اشرف و با وجود بسيارى مريد و طالب در اصفهان، اقبال به آمدن
نكرده، ايام طاعون نجف به طاعون وفات نموده.
هر دو در وادى السلام قريب به مقام صاحب (عليه السلام) مدفونند.
و در اين تكيه، فضلاء و صلحاء و معروفين جماعتى مدفونند من جمله
شيخ حسن [عيناثى] واعظ صاحب كتاب " منتخب الاخبار " (2)، طرف پائين پاى

1 - از پرتو اصفهاني است.
2 - نام نويسندهء " منتخب الاخبار " حسين است نه حسن، و طبق تصريح امل الآمل در جبل عامل فوت
كرده و اين قبر شيخ حسن عيناثى بوده است. رك: " امل الآمل " ج 1 / 70.
30

حاجى در ايوان.
ومرحوم آقا عبد الحسين پسر مرحوم آقا محمد مهدى پاشنه طلاى يزدى كه
از اولاد آخوند ملا محمد صادق اردستانى كه ذكر شد، بود، و از فضلاء بود. و در
اصفهان وفات نمود در خلوت پشت سر كه حوض خانه در او است در ايوانچه رو
به قبله است و اثر قبرى ندارد.
و آخوند ملا عبد الله خوانسارى كه از روضه خوانهاى معروف و در ايام عاشورا
وفات يافت، و در حال شدت مرض، ترك ذكر مصيبت ننمود. قبر او در ايوان
جلوى گنبد جلو روى قبر مرحوم حاجى.
مادة تاريخ او اين است: " يا حسيني گفت و پس دم در كشيد " (1). بالاى تكيهء مرحوم حاجى آباده‌اى در راهى كه مى رود تكيهء مير، تكيهء مرحوم
آقا ميرزا عبد الغفار تويسركانى است. عالمى بزرگوار، جامع معقول و منقول، امام
مسجد حاجى آباده‌اى، و جماعت او برگزيده بود از خواص طلاب و تجار و
اخيار. و از رؤساء شاگردان مرحوم حاجى ملا حسين على تويسركانى و مجاز از او
و از مرحوم آقا ميرزا محمد باقر چهار سوقى كه در " روضات الجنات " ذكر فضل
ايشان نموده، آنكه عمدهء ترتيب اين كتاب از ايشان شده.
وفات او در سنهء 1319.
از تكيهء حاجى محمد جعفر كه بيرون مى آيى، مقابل آن بالاى تكيهء آقا مير
سيد محمد، عمارت مختصرى است قبر مرحوم آقا سيد محمد ترك در آنجا
است. و آن مرحوم امام جماعت مسجد شاه اصفهان بوده و كسانى كه ايشان را
ديده اند از معتبرين، ارادت و اخلاص تام به ايشان دارند كه از اهل علم و فضل
و تقوى وديانت بوده. بلكه معروف است فاتحه خواندن سر قبر او به جهت رفع
بعضى امراض مجرب است.

1 - از پرتو اصفهاني است.
31

ولد او [آقا سيد محمد جواد مسائلى] هم فعلا از جملهء فضلاء، و امام
جماعت محلهء تلواسكان است.
در ذكر تكيهء مرحوم آقا ميرزا ابو المعالى
از پشت سر قبر آقا سيد محمد كه طرف دست چپ راه است رو به
لسان الارض، مى رسد به تكيهء مرحوم آميرزا ابو المعالى (1) كه اصغر اولاد مرحوم
حاجى كلباسى (اعلى الله مقامهما) بود، و مراتب زهد و تقوى و اخلاق كامله و
گوشه نشينى و كثرت اشتغال به فكر در علوم و نوشتن كتب علميه بيش از آن
است كه در اين مختصر گنجد.
مجلس آن مرحوم، مصداق حديث حواريين و عيسى (ع) كه عرض كردند:
" من نجالس؟ " با كه مجالست كنيم؟ فرمود: " من يذكر كم الله رؤيته، ويزيد كم في
العلم منطقه، ويرغبكم في الآخرة عمله " (2).
يعنى: كسى كه ديدار او، شما را به ياد خدا اندازد، و گفتار او در علم شما
افزايد، و كردار او شما را راغب و مايل به آخرت نمايد.
حالات آن مرحوم به همين و صفها بود. صحبت موعظه و علم دقائق اخلاق و
اخلاص را ملاحظة مى فرمودند.
و قدرى از حالات خود را در آخر " بشارات " و " رسالهء زيارت عاشورا " و غيرها
نوشته اند.
اجمال آنكه: بعد از فوت حاجى، صغير بوده و با عدم توجه تام بزرگتران به
زحمات فوق العاده بعد از قابليت مشغول تحصيل خدمت مرحوم آمير سيد

1 - ابو الهدى كلباسى در شرح حال پدر بزرگوار خود ميرزا ابو المعالى كلباسى رساله‌اى نوشته كه " البدر
التمام في احوال الوالد القمقام " نام دارد.
2 - " كافى "، ج 1 / 39.
32

حسن مدرس شده و امر گذران و زندگانى او هم به سختى بوده، من حيث
لا يحتسب از جانب پادشاه وظيفه أي از مرحوم حاجى در حق ايشان، بى توسط،
به قلب شاه افتاد كه شاه وقتى پرسش از ولد عالمى از حاجى نموده ذكر آن
مرحوم شده، مقرر گرديد.
و تمام سالها، همهء اوقات را به فكر و نوشتن مشغول بوده حتى در توى حمام
فكرى مى كرده، در رختكن آمده نوشته، باز مراجعت به گرمخانه مى نموده تا
آنكه از كثرت فكر، بخصوص در اصول، به ضعف قلب مبتلا شده كه تا آخر عمر
مبتلا بوده.
هر كه خواهد بيان حالاتى از آن مرحوم از خوابها كه در حق او ديده شده، و
مرارات كه كشيده، و بياناتى كه مرحوم حاجى كرباسى در حق او در طفوليت او
نموده بفهمد، رجوع به آنچه خود نوشته اند نمايد.
و كتاب و رساله‌هاى آن مرحوم بسيار است: در اصول بشارات در سه جلد،
متجاوز از صد و بيست هزار بيت، رسالهء حجية ظن مطلق، سى هزار بيت، رسالهء
مختصرى نيز درحجية ظن، رسالهء شك در جزئية وشرطية، رساله در متباينين،
رساله در فرق ما بين شك در تكليف و مكلف به، رسالهء بقاء موضوع در
استصحاب، رسالهء تعارض استصحابين، رسالهء تعارض استصحاب و اصل صحة
عقد، رسالهء تعارض استصحاب ويد، رسالهء بقاء بر تقليد، رساله در اينكه اصل در
استعمال، حقيقت است يا اعم از حقيقت مجاز، رساله در دلالت نهى بر فساد.
و در علم رجال رساله‌اى در ثقة در علم رجال، رساله‌اى در اصحاب اجماع،
رسالهء نقد طريق كه بنيان جديد مخترعى است، رسالهء تصحيح غير، رساله‌هايى
در نجاشى و در محمد بن الحسن اول سند كافى، و در ابى داوود، و حسين بن
محمد، و محمد بن ابى عبد الله، وعلى بن محمد، و محمد بن زياد، و معاوية بن
شريح، وحماد بن عثمان، و محمد بن الفضيل، و محمد بن سنان، وعلى بن
33

الحكم، وابى بكر حضرمى، و محمد بن قيس، و رساله‌اى در تزكيهء اهل رجال، و
رساله‌اى در تفسير عسكري (عليه السلام)، و رساله‌اى در على بن سندى، رساله‌اى
در حفص بن غياث وسليمان بن داوود، وقاسم بن محمد، و رساله‌اى در روايات
ابن ابى عمير، رساله‌اى در تحقيق حال ابن غضائري، رساله‌اى در احوال شيخ
بهائي، رساله‌اى در احوال آقا حسين خوانسارى، وفوائد رجاليه‌اى ديگر غير از
مذكورات.
و در فقه، مباحثي از وضو در شرح كفايه، رساله‌اى در نيت، رسالهء وجوب
نفسي وغيري طهارات ثلاث مفصل وممتاز، رسالهء نماز در ماهوت، رسالهء نماز
در حمام وقف كه غير اهل تصرف كند، رساله‌اى در مفطريت قليان، رساله‌اى در
اشتراط رجوع به كفاية در حج، رساله‌اى در استيجار عبادت، رسالهء شرط ضمن
العقد، رسالهء معاطاة، رسالهء اسراف، رساله‌اى در صوت نساء، رسالهء تداوى به
مسكر، رساله‌اى در غساله - ناتمام -، رساله‌اى در عصير عنبى - ناتمام -، شرح
خطبهء شقشقيه، رسالهء استخاره به قرآن، رسالهء زيارت عاشوراء، رسالهء ترتب،
رسالهء سند صحيفه، رسالهء جبر وتفويض، رسالهء شبههء استلزام وشبههء حماديه و
شبههء حمل مشكوك فيه بر غالب، رساله‌اى در جهة تقييديه وتعليليه.
ودر تفسير اجزائي با حواشى بر قرآن، ومجموعه قريب سى هزار بيت، و
خطبه ها كه از قرآن تأليف نموده، ومجموعه‌اى در اشعار خوب عربيه به قدر هزار
بيت، و رسالهء فارسيه در احوال انسان، و مختصرى در علم حساب.
در بيان قبر مرحوم آقا ميرزا محمد حسن نجفى
و شرح حال آن مرحوم
از تكيهء ميرزا ابو المعالى كه بيرون آيى، طرف چپ پائين قبرستان از ميان جاده
رو به لسان الارض مى رود يعنى زبان زمين. گويند: حضرت امام حسن (عليه السلام)
34

كه به اصفهان آمده، اين زمين با او تكلم كرده كه يهود جادو مى كنند. پس آن
حضرت تختى از فولاد ساخته در آن منزل كرده كه جادو در او اثر نكند، و به اين
مناسبت اين قبرستان را " تخت فولاد " مى گويند. ولى آمدن حضرت به اصفهان
محل تأمل است، اگر چه بعضى از علماء، ورود حضرت را به كهنك كه از دهات
اصفهان است و غير آن را نقل نموده اند و در آنجا عمارتى است و در ميان
عمارت، قبرى است، گويند قبر يوشع پيغمبر است. و در جنب اطاقى كه قبر
يوشع است گنبدى است كه مرحوم آميرزا محمد حسن نجفى در آنجا است.
آن مرحوم، هشتاد و يك سال عمر كرده، سنهء هزار و سيصد و هفده وفات نموده.
صاحب نسب عالى است، پدرش مرحوم آمحمد على نجفى، فقيه مطلق كه
ذكر حالش مى آيد، جدش آقا [محمد] باقر هزار جريبى كه آقاى مطلق، در كربلا
اول او بوده و بعد آقاى بهبهانى، و استاد ميرزاى قمى است كه مرحوم ميرزاى
قمى به ملاحظهء استاد زادگى نسخهء اصل قوانين را براى آقا محمد على فرستاده
كه فعلا نزد اين خانواده است.
و مادر آميرزا محمد حسن، دختر ميرزا محمد باقر نواب كه سمت وزارت
آمحمد خان وفتح على شاه داشته، و از علماء و حكماء بوده و شرح نهج البلاغهء
فارسي با تحقيق و تفسير قرآن مخصوصى نوشته كه چهار مجلد است مرتب به
چهار عنوان: قصص و احكام و مواعظ و معارف.
و گويند صندوق خاتم روى قبر امير المؤمنين (عليه السلام) را از جانب
آمحمد خان، او برده.
بالجمله: مرحوم ميرزا محمد حسن از شاگردان صاحب جواهر و صاحب
ضوابط ومرحوم شيخ مرتضى [انصاري] بوده، قدرى از طهارت را مبسوط و
منقح نوشته، حاشيه أي بر قوانين دارند، وحواشي بر فصول دارند، اجزائى در
اصول وفقه دارند، رساله‌اى در زيارت عاشوراء.
35

در اواخر عمر بنايشان بر نوشتن كتابي در تقوى و آيات تقوى و مراتب تقوى
بود و تمام نشد.
و در ديانت و محكمى امر مرافعات و امتناع از چيزى كه بوى رشوه در او باشد
و عدم ملاحظهء اكابر و ارحام در اين مقام عند الخواص والعوام مسلم بود.
ومرحوم آية الله ميرزاى شيرازى اعتماد تامى به او داشته كه اهل اصفهان هر
وقت از او سؤال نموده به كه رجوع كنند، مى فرمودند: ميرزا محمد حسن نجفى.
و جمعى از خواص، تقليد آن مرحوم مى نمودند. و امام مسجد ذو الفقار، و
مشغول تدريس و تصنيف و جواب استفتاءات كه مى خواستند. و استفتاء را زود
جواب نمى نوشتند، خيلى متقن، موكول به رجوع و دقت مى كردند.
در تعيين قبر مرحوم آخوند ملا على اكبر اجيه أي
و مصنفات آن مرحوم
از لسان الارض كه برگردى وارد قبرستان شده در طرف چپ راه شيراز در
وسط راه كه به روى به قبر فاضلان، قدرى طرف چپ، قبور بسيارى از علماء
و فضلاء و كاملين است:
يكى قبر مرحوم آخوند ملا على اكبر اجيه أي است، قبر با سنگ بستهء بزرگى
دارد كه بالاى سر او هم سنگى راست نصب است. بالا سر قبر مرحوم آخوند ملا
اسماعيل خاجوئى كه انشاء الله ذكر مى شود و آخوند ملا على اكبر مذكور. داراى
علم كلام و حكمت و اخلاق وفقه، و در موعظه بسيار شيرين زبان و خوش بيان،
و در مسجد على، امام جماعت بوده.
كتابهاى خوب دارد: يكى زبدة المعارف، فارسي در اصول دين، خيلى مفصل
و پر فائده مشتمل بر مطالب بسيار خوب، رسالهء فارسيه در آداب نماز شب،
مفصل و پر فائده، رساله‌اى در تعين سلام نافله در السلام عليكم و مخالفت
36

مرحوم حاجى سيد محمد باقر ورد او و جواب گفتن بر رسالهء ديگر، و ظاهر اين
است كه حق با سيد است، وآخوند ظاهرا متفرد است، و كتابى در رد پادرى
نصرانى و رفع شبهات او، و كتاب رد بر شيخ محمد احسائي كه شيخيه منسوب به اويند، در حكمت و كلام، و كتاب رد طريقهء ميرزا محمد اخبارى كه رد اجتهاد
كرده بود، و رساله‌اى در تفصيل معراج، و رساله‌اى در ميراث، و رساله‌ عمليه در
عبادات، و رساله‌اى در خصوص خمس و زكات، و رساله‌اى در قضاء و شهادات و
غير اينها.
و اين بزرگوار از اهل زهد و تقوى و رياضات شاقه و قناعت و تهجد و نماز
شب و حالات خوش، چنانچه از رسالهء نماز شب او مى توان فهميد.
و فعلا هم اولاد او از جملهء علماء و ائمه جماعت اصفهان هستند، و امامت
مسجد على با آنها است.
وفات او در سنهء هزار و دويست و سى و دو واقع شده.
و در قرب و اطراف قبر آن مرحوم، قبر اولاد واحفاد او كه از علماء يا ائمه
جماعت بوده اند مى باشند، مانند مرحوم آخوند ملا عبد الله اجيه أي ولد ايشان
كه طرف بالا سر قبر آن مرحوم است با قدرى فاصله، و ديگران از اين سلسله.
در تعيين قبر مرحوم آخوند ملا اسماعيل خاجوئى
و شرح حال آن بزرگوار
بعد از آن، طرف پائين پاى قبر آخوند ملا على اكبر، به فاصله كمى قبر سكو
بسته أي كه دور او طاقچه، طاقچه است، قبر مرحوم آخوند ملا اسماعيل
خاجوئى است. و اين بزرگوار خيلى جليل الشأن و داراى مقامات بلند از علم و
عمل، و در استمداد از زيارت قبر او و روا شدن حاجت در آن مكان بسيارى از
اهل ايمان اعتمادى دارند.
37

اصل ايشان از مازندران و در محله خاجوى اصفهان توطن نموده. عالمى
محقق وكامل در حكمت و كلام و فقه و اصول، بلكه مطلق معقول و منقول،
خيلى با ادراك و فهم كامل و با زهد در دنيا وحسن خلق و تواضع و
مستجاب الدعوة، و در پيش پادشاه و اعيان محترم و با عظم. حتى آنكه نادر شاه
در ميان علماء آن زمان، اين بزرگوار را خيلى احترام مى نموده و فرمايش او را
قبول مى كرده و عمده به جهت ترك دنيا و قناعت كردن و چشم از همه خلق
پوشيدن بوده است.
و در زمان غلبه افغان و گرفتارى اهل اصفهان و آن واقعهء عظيمه مبتلى شده، و
گرفتار صدمات آزردن و حبس شدن و مال او را بردن. همين قدر خود فرموده كه
به حمد الله عرض و زندگى و ايمان و نقص اهل و اولاد و خويشان او باقى مانده،
در آن زمان كه همه اينها در مسلمانان اصفهان بر باد رفته، نعوذ بالله.
بالآخرة به جهت سختى اصفهان به خاتون آباد دو فرسخى اصفهان منزل
نموده كه آنجا آسوده بوده، و اگر بعد از وقعهء افغان باقى نمانده بود شايد اسمى از
او نمى ماند با اين همه كمالات.
و آن بزرگوار كتابهاى خوب و رساله‌هاى مرغوب دارد: شرح اربعين، شرح
مدارك، فوائد رجال، جامع الشتات در متفرقات، حاشيهء اربعين شيخ بهائي،
حاشيهء آيات الاحكام اردبيلي، هداية الفؤاد در معاد، رسالهء امامت، رسالهء حرمة
غنا در رد آخوند ملا محمد باقر سبزوارى، رسالهء فارسيه رد بر صوفيه، و
رساله‌اى در ما لا يتم فيه الصلاة، ورسالهء رضاع در رد مير داماد، رساله‌اى در
تفصيل عيد نوروز كه چه روزى است، ورسالهء ابطال زمان موهوم، شرح دعاى
صباح، و رساله‌اى در فضل اولاد فاطمه (سلام الله عليها) و اين كه نسب شريف كه از
مادرى منتسب به آن حضرت باشد در اين فضيلت داخل است. و خود آن
بزرگوار خيلى اخلاص و محبت به سادات فاطميه داشته، و رساله‌هاى ديگر هم
38

دارد، گفته اند به قدر صد و پنجاه كتاب و رساله است.
و كرامات بسيار و مقامات بلند از آن بزرگوار معروف و منقول است.
و بسيارى از كاملين از علماء از شاگردان ايشان بوده، مثل: آخوند ملا مهدى
نراقى، و آقا محمد بيد آبادى، و آقا ميرزا ابو القاسم مدرس اصفهاني، وملا محراب
حكيم.
مادة تاريخ أو: " خانهء علم منهدم گرديد " (1).
و در قرب و اطراف قبر مرحوم آخوند نيز قبور علماء و صلحاء بسيار است.
در تعيين قبر فاضل هندي وشمه أي از حالات آن بزرگوار
و مصنفات او
و از اينجا بالا مى روى مى رسد به قبر فاضل هندي كه " فاضلان " (2) هم
مى گويند، سكويى بسته و دو قبر در بالاى آن است كه سنگ راست بالاى سر آنها
نصب كرده اند، بيرون سنگ سياه و در توى آن سنگ مرمر كار كرده اند، قبر عقبى
قبر فاضل هندي است. و اسم آن بزرگوار محمد بن تاج الدين حسن، اصل او
اصفهاني است كه علماء هم تعبير مى كنند در كتابها به فاضل اصفهاني.
در اوايل امر در بلاد هند نشو و نما نموده و مخالفين را در مباحثات ملزم
نموده، به " فاضل هندي " ملقب شده، و از شاگردان مجلسي بوده. و در اواخر
دولت صفويه بوده. و گويند: شاه سلطان حسين براى تعليم مسائل حرم، غير بالغى خواسته (3)، گويا مجلسي او را معين نموده، وقتى چشمش را گرفته، بيرون

1 - اين مادة تاريخ را دبير، شاعر اصفهاني در ضمن قطعه أي گفته است.
2 - چون قبر حاج ملا محمد نائينى نيز در پهلوى قبر فاضل هندي است لذا اين مكان را " فاضلان " نيز
گفته اند. رك: " ريحانة الادب "، ج 4 / 285.
3 - تولد فاضل هندي 1062 بوده، وبلوغش 1077 مقارن با سلطنت شاه عباس ثانى بوده، فتأمل.
39

آمده، بعد گفته: اين وقت بالغ شدم ترسيدم چشمم به آنها بيفتد.
و پدر بزرگوار او تاج الدين حسن، از جملهء علماء كاملين و استاد فاضل بوده. و
اصل او را بعضى فلاورجانى (1)، و بعضى رويدشتى نوشته اند، و جمعش هم
ممكن است.
فاضل، كتابهاى خوب دارد: كشف اللثام در فقه كه شرح بر قواعد علامه
است، در اولش اظهار نموده كه: از تحصيل به معقول و منقول فارغ شدم و هنوز
سيزده سالم تمام نبود، مناهج السويه در شرح بر شرح لمعه، كتاب شرح قصيدهء
حميري، وملخص التلخيص و شرح آن، رسالهء كليد بهشت در اصول دين،
تلخيص شفاء در حكمت، شرح عوامل، تفسير، وزبده أي در اصول دين، وخور
البديعة في اصول الشريعة و غير اينها.
و كمالات و مقامات اين بزرگوار مشهور است، و مؤمنين مخصوصا به جهت
بر آمدن حاجت به سر قبر او به زيارت مى روند و توسل مى جويند. بسا باشد كه
بعضى از مؤمنين تخت فولاد مى روند محض زيارت فاضل و اكتفا به زيارت آن
بزرگوار نموده به مزارهاى ديگر نمى روند، كه او را اهم از همه مى دانند.
وفات آن بزرگوار در ماه رمضان سنهء (1137) هزار و صد و سى و هفت، و
بعضى سى و يك گفته اند. و دور نيست اول درست تر باشد كه در زمان غلبهء افغان
در اصفهان وفات نموده باشد، و اگر پيشتر بود قبر او بايد دستگاه و عمارت
داشته باشد.
و در همين سنه، بزرگان بستگان شاه سلطان حسين را افغان كشت و خودش
را هم حبس نموده و نگاه داشته تا در صد و چهل شهيدش كردند.

1 - فلاورجان، معرب پل ورگان است كه قريب چند فرسخ بالاى اصفهان است. مؤلف رضوان الله عليه.
40

در ذكر قبر مرحوم حاجى ملا محمد نائينى و شرح حال او
و جلوى روى قبر فاضل، قبر حاجى ملا محمد نائينى است، كه از اهل علم و
تقوى بوده و شوهر همشيرهء حاجى كرباسى (اعلى الله مقامه) بوده و يك وقت
امامت مسجد حكيم را به او واگذار نموده و مؤمنين و مقدسين بسيار به او اعتماد
داشتند و اين هم از آثار جلالت او است كه با فاضل كذائى، قرين و هم عنوان شده.
و پسرى داشت اسم او آقا على رضا مجاور عتبات عاليات كه اغلب سند
خوابهاى صادقه مؤثره كه جناب حاجى ميرزا حسين نورى كه از علماء متتبعين
عصر و از مخصوصين حضرت حجة الاسلام آية الله حاجى ميرزا حسن
شيرازى (اعلى الله مقامه) كه مجدد المذهب و رئيس الملة در اين مأة بودند، بوده
است. در كتاب " دار السلام " كه در رؤيا نوشته و كتاب پرفائده‌اى است واسطهء
نقل آقا عليرضاى مرقوم است. و از اهل زهد و رياضت و مواظبت اعمال و
عبادات در آن عتبات بوده. در كربلا وفات نموده و مدفون شد.
بعد طرف پائين پاى قبر فاضل متصل به سكو، قبر آقا مير محمد حسين است
كه برادر مرحوم آقا مير سيد حسن مدرس است. و او نيز از علماء و فضلاء و ائمهء
جماعت و محل اعتماد خلق بوده و هست.
قدرى جلوتر سكويى بسته است. در آن، قبر حاجى سيد يوسف خراسانى از
علماء و ائمه جماعت در اصفهان كه فعلا هم امامت مسجد جارچى و مسجد
حاجى رضا با اولاد او است.
و جلو روى قبر فاضلان قدرى فاصله، قبر حاجى ميرزا على نقى زنجاني است
كه از علماء اصفهان و امام جماعت در مسجد خياطها كه به اسم خود ايشان نيز
مى گويند و صاحب تصنيف و تأليف و فعلا هم امامت مسجد با اولاد واحفاد آن
مرحوم است.
41

در بيان حال ميرزا رفيعا و مصنفات آن مرحوم
و بعضى از علماء واجلاء
بعد از آن برگردى مقابل قبر فاضل طرف دست راست راه كه ميان تخت فولاد
و به طرف شيراز مى رود - به فاصلهء زيادى - تكيهء ميرزا رفيعا است كه گنبدى هم
دارد و از بناى شاه سليمان صفوي است و در توى عمارت ميان آن، قبر مرحوم
ميرزا رفيعاى نائينى است كه از جمله علماى كاملين بوده. قبر او توى ايوانچه
جلو گنبد است. صاحب تصنيف و تأليف، و كتابهاى بسيار وقف نموده كه فعلا
نزد اولاد اوست، و محل انتفاع علما است.
و اولاد او ساداتى هستند اردستانى، دور نيست بعد از آن مرحوم به اردستان
رفته اند.
و آن بزرگوار از بزرگان علماء زمان شاه صفى بوده، و كتاب شجره الهيه در
اصول دين فارسي براى شاه نوشته، و رسالهء ثمره هم نوشته (مختصر شجره)، و
رسالهء تشكيك وحواشي بر مختلف علامه، و شرح اصول كافى. و از استاد‌هاى
مجلسي است.
وفات او در هزار و هشتاد يا هشتاد و دو.
و بيرون عمارت طرف جلو رو كه با قبر ميرزا رفيعا كه توى عمارت است
فاصله كمى دارد، قبر مرحوم ميرزا محمد على ميرزا مظفر است. سنگ سياهى
روى قبر اوست به خط رقاع نوشته و آن بزرگوار از زهاد و از دنيا گذشته‌هاى كامل
و عالم و فاضل و امام مسجد على بوده.
گويند هيزم و روغن چراغ خود از بازار مى گرفته، وقت امامت كنار محراب
مى گذارد، من بعد به خانه مى برده و با وضع فقر كمال مواظبت در آداب شريعت
داشته. از بىاعتنائىهاى او به دنيا وضعهاى غريب نقل مى كنند: گويند وقتى
42

پادشاه آقا محمد خان قاجار به ديدن او مى رفته، نوكرها ديده بودند ميرزا از
بيرون مى آيد در حالتى كه زير جامه يا لباس ديگر خود را برده شسته و سر چوبى
كرده كه بخشكد و مى آيد توى خانه. و از اين گونه زهد‌ها خيلى از او واقع شده. و
از مردمان عارف و بزرگ، اظهار كمال اعتقاد آن بزرگوار شده و مى شود.
از آنجا از تكيهء ميرزا رفيعا قدرى پائين، عمارت چهار طاقى است، در ميان آن
قبر مرحوم آقا سيد محمد كتاب فروش مشهور ميان عمارت كه از جمله علماء و
فضلاء اصفهان و بسيار معمر شده بود.
و قبر مرحوم آقا مير محمد صادق ولد او كه ملقب به كتابفروش معروف شده
و از جملهء فقهاء ممتازين اصفهان بودند، و نزد علماء اصفهان به فقاهت معروف
بودند، و فرد گوشه گير و مشغول تحصيل و مطالعه و تدريس و اهل تهجد و
عبادت بودند. شاگردان ايشان در اصفهان فعلا بسيارند. حقير نيز در زمان سطح
خواندن مدتى شرح لمعه خدمت ايشان مى خواندم. و نوشتجات خوب متفرقه
در فقه دارند.
در ذكر حال بابا ركن الدين و بعضى از علما و صلحاء
بعد از آن برگردى جلو تكيهء ميرزا رفيعا، مى رسد به تكيه بابا ركن الدين كه گنبد
ترك تركى دارد در توى گنبد آن دست چپ، در ايوان، قبر بابا ركن است. و او از
فضلاء و عرفا بوده، مرحوم حاجى كرباسى اعتماد تامى به او داشته، مخصوصا
به زيارت او مى رفته.
وآخوند ملا محمد تقى مجلسي وشيخ بهائي هم اظهار جلالت شأن از او
نموده كه آخوند نقل نموده با شيخ بهائي بر سر قبر او رفتيم، شيخ بهائي به من
فرمودند: شنيدى چه گفت؟ عرض كردم: چيزى نفهميدم، فرمودند: خبر وفات
مرا دادند.
43

و اين مطلب از آخوند در شرح مشيخه نقل شده. آنچه ذكر شد اجمال آن
واقعه است.
ولى بعضى از علماء او را سنى وصوفى دانسته. و بابا شرحي بر فصوص
محيى الدين نوشته. و جمعى از علماء محيى الدين را از زنادقة شمرده اند، ولى از
بعض كلمات شيخ بهائي تمجيد محيى الدين نيز مستفاد مى شود.
على كل حال مناسب آن است كه زيارت بابا به رجاء و اميدوارى شيعى و
كامل بودن به ملاحظة اخبار و اعتماد بعضى علماء بشود.
و در ايوان بيرون جلو گنبد كنار ديوار طرف راست قبر مرحوم آخوند ملا
حسن نائينى است كه مردى زاهد بوده در مدرسه نماورد منزل داشته. در لباس و
خوراك نهايت پستى صرف مى كرده و توى اطاق قدرى جل كهنه داشته كه زير او
مى رفته و شب بيدار و خيلى به دنيا بى اعتناء بوده.
در علم حكمت و بخصوص در رياضى با اطلاع، بلكه مسلط بوده. خيلى از
بزرگان اصفهان مريد او بوده اند و اعتنائى نمى كرده. بعضى از موثقين بعضى
مقامات درباره او نقل مى كنند و اعتقاد دارند.
در بيان قبر مرحوم شيخ محمد تقى (ره) و شرح حال
و مصنفات آن مرحوم و بعضى از علماء و صلحاء واجلاء
از تكيه بابا ركن كه بيرون آيى دست چپ قدرى پائين‌تر تكيهء مادر شاه زاده
است و تكيه شيخ محمد تقى هم مى گويند، تكيهء خوبى است و در آن جماعتى
از علماء و كاملين مدفونند. در عمارت ميان تكيه وسط آن قبر مادر شاه زاده است
كه دايهء سيف الدولة بوده و به توصيت او ووجه او اين تكيه بنا شده، و وصى او
مرحوم شيخ محمد تقى بوده.
و جلو روى او قبر مرمرين و بلند بسته است، قبر مرحوم شيخ محمد تقى (اعلى
44

الله مقامه) است. وجلالت شأن و مقامات آن بزرگوار در علم و عمل محتاج به
بيان نيست. مجاهدات و رياضات و كمالات نفس آن بزرگوار و بعضى استبصارات
وختومات از او در نزد اهل معرفت معروف است. و در مقام علم او كتاب حاشيهء
معالم كه نام او را " هداية المسترشدين " قرار داده، و در ميان علماء حاشيهء شيخ و
حاشيهء مطلق كه گويند اين كتاب است.
بس است در بلندى تحقيق و بلندى وتبحر ذهن و فكر او كه مى توان گفت
اكثر تحقيقات اصوليهء اين زمانها در پيش علماء، مأخوذ از آن بزرگوار است.
و اصل ايشان از ايوان كيف (1) بوده، و از شاگردان شيخ جعفر نجفى - كه پدر زن
او است - بوده، و آقا سيد محسن كاظمينى و آقا سيد على صاحب شرح كبير نيز
بوده.
و مرتبهء فضل ايشان زياده از اين است كه نقل توان نمود، اول در احمد آباد
درس مى گفتند از اطراف اصفهان فضلا حاضر مى شده اند. بعد در مسجد شاه
درس مى گفته. قريب سيصد نفر مجلس درس او حاضر مى شده. و كتاب فقه
استدلالى هم نوشته و رسالهء عمليه فارسيه هم دارد. و وفات او سنهء هزار و
دويست و چهل و هشت (1248) بوده و او داماد مرحوم شيخ فقيه كبير شيخ
جعفر نجفى است كه دختر مرحوم شيخ هم عالمه و عامله (2)، و در همين عمارت
جلو روى قبر شيخ، مدفونه است.
و فرزند ايشان مرحوم حاجى شيخ محمد باقر (اعلى الله مقامه) بود كه آثار
سعادت دارين از او به ظهور رسيده و به زيارت عتبات عاليات مشرف شده، بعد
از زيارت امير المؤمنين (عليه السلام) در نجف اشرف وفات نموده، در سنه هزار و

(1) ايوان كيف، در راه مشهد دو منزلي طهران است. مؤلف (ره).
(2) نسمه خاتون نام داشته و در حدود 1295 وفات كرده. رك: " رجال اصفهان " / 73 و " تذكرة القبور "
استاد مهدوي / 37.
45

سيصد و يك (1301)، و در قرب قبر مرحوم شيخ جعفر مدفون است.
و اولاد امجاد ايشان فعلا از رؤساء علماء ايران و در اصفهان مرجع خلق، در
احكام و مرافعات پناه مردم هستند در بسيارى از ابتلاءات. و گويا از اثر خلوص و
جلالت آن بزرگواران در اولاد ايشان علم و رياست باقى و با استمرار است.
و در همين گنبد پشت سر قبر مادر شاهزاده قبر مرحوم آخوند ملا محمد
صالح جويباره‌اى است و آن بزرگوار از علماء اين اعصار در مسجد معروف به
مسجد شيره پزها، قرب ميدان كهنه امامت مى نموده و مرجع در فتوى و مرافعات
بوده و صاحب نوشته‌جات و جواب و سؤالات بوده. و مسجدى هم طرف
جويباره و طوقچى به اسم ايشان تعمير يافته. وفات او در سنهء هزار و دويست و
هشتاد و پنج (1285) و فعلا هم در مسجد‌هاى آن مرحوم اولاد ايشان امامت
دارند.
و ولد ارشد ايشان حاجى ميرزا محمد مهدى جويباره أي است كه از علماء و
مرجع در مرافعات و احكام اصفهان هست.
و زوجهء آن مرحوم دختر مرحوم آقا سيد صدر الدين (اعلى الله مقامه) كه با سواد
و علم و معرفت بوده در جنب آن مرحوم پشت سر او مدفون است.
و طرف بالا سر مادر شاهزاده قبر مرحوم حاجى ميرزا زين العابدين خونسارى
است كه صاحب نسب عالى است. روى قبر او نسب او را تا به امام، معين نموده
و اين بزرگوار از كسانى است كه مردم كمال اعتقاد و اخلاص به او داشته بلكه
فعلا بر سر قبر او استمداد مى جويند و از خداوند حاجت مى خواهند و به تجربه
رسيده بود كه نذر ايشان زود اثر مى بخشيده و نذورات براى او مى آوردند و از
اهل علم و عمل و تقوى. و در دعائى كه مى نوشته اثر تامى يافته بودند مانند پدر
بزرگوارش آقا سيد ابو القاسم - كه اسم او آقا سيد جعفر بوده - و جد او مرحوم آقا
سيد حسين مجتهد خونسارى است كه استاد ميرزاى قمى بوده است.
46

و گويا از بركات انفاس شريفهء آن مرحوم است كه اولاد امجاد او از رؤساء
علماء ايران و در اصفهان مرجع احكام وملجأ انام و بعضى در علم و عمل و
فضل كم نظير، و دو نفر از اولاد آن مرحوم اعلم واكمل از ساير اولاد بلكه
قليل النظير در بلاد، يكى مرحوم آقا ميرزا محمد باقر چهار سوقى كه ذكرش بعد
مى آيد، ديگرى مرحوم آقا ميرزا محمد هاشم كه اين بزرگوار از محققين و
متبحرين علماء و مجتهدين بوده.
در ذكر بعضى از مصنفات مرحوم والد
آقا ميرزا محمد هاشم چهار سوقى (ره)
ومرحوم حاجى ميرزا زين العابدين مذكور بر حسب آنچه آقاى ولد اكبر
مشار إليه ايشان مذكور داشته صاحب كتابها و تصنيفات است:
شرح بر معالم اصول، شرح زبدهء شيخ بهائي، رساله‌اى در قواعد عربيه، رسالهء
اجماع، رسالهء تداخل اسباب، رسالهء نيت، رسالهء احباط و تكفير، رسالهء نوادر
الاحكام، رسالهء تعارض حقيقة مرجوحه و مجاز راجح، حواشى بر كتب علامه،
خطب و اشعار بسيار، و صلواتى كه انشاء كرده.
فوت او سنهء هزار و دويست و هفتاد و پنج (1275). و از اولاد امجاد آن
مرحوم و اقارب او در اين گنبد و اين تكيه مدفونند كه مخصوصا به زيارت آنها
مى روند.
و بيرون گنبد توى تكيه، دست راست، درب تكيه قبر حاجى صادق
تخت فولادى كه در همين تكيه منزل كرده بوده، و شب بيدار بوده، و جمعى
اعتقادات بسيار به او داشته اند، اگر چه عامى بود، مردم اعتقادى به او داشتند كه
به نبات دعا مى خواند و مى داد براى صدمه جن يا بعضى صدمات و ابتلاءات،
خيلى محل اعتماد بوده نزد عوام شهر و دهات، از اين جهات.
47

در شرح حال آقا محمد بيد آبادى (ره)
و بيرون اين تكيه طرف دست راست برگردى، طرف پشت تكيه - كه پشت
تكيهء خونسارىها هم مى شود - قبر مرحوم آقا محمد بيد آبادى - كه ولد ملا
محمد رفيع است - عمارت چهار طاقى دارد كه در اين زمانها جناب ميرزا
سليمان خان ركن الملك - كه نايب الحكومهء اصفهان است و از اولاد خلف به يك
كه موقوفاتي از او در اصفهان و توابع آن هست، مى باشد بنا نهاد چنانچه طاق
گنبد و تعميرات تكيهء مرحوم حاجى محمد جعفر را نيز او بنا نهاد، و تعمير تكيهء
مير نيز او نموده و بناى مسجد بزرگى هم اين اوقات پائين تكيهء حاجى محمد
جعفر نهاده و گويند آن مرحوم خودش فرموده بوده تكيه و دستگاه بنا نكنند.
و اين بزرگوار در زهد و ورع و تقوى و رياضات ممتاز بلكه معروف است. از او
كرامات بسيار ظاهر شده، و فعلا نيز در زيارت قبر او مردمان بزرگ استمدادات و
توسلات بلكه مواظبت به زيارت او از جمله ختومات قرار داده شده است.
و از جمله علماء كاملين بخصوص در حكمت و كلام و از شاگردان مرحوم
ميرزا محمد تقى الماسى - كه از نوادهء مجلسي است - بوده، و جمعى از محققين
علما و حكما در خدمت او درس خوانده اند مانند مرحوم ميرزا ابو القاسم
اصفهاني مدرس مدرسهء چهار باغ، و آخوند ملا على نورى كه استاد حكماء اين
اعصار بوده، وملا محراب حكيم عارف مشهور، و حاجى محمد ابراهيم كرباسى
كه بعد از فوت پدر حاجى، او وصى بوده و مواظبت حال حاجى را داشته كه
اوايل تكليف، حاجى را روانهء حج نموده و در تواضع به حدى بوده كه از سوار
شدن الاغ رعيتى و رفتن بيرونها امتناعى نداشته. و سلاطين و حكام كمال احترام
و اظهار اخلاص به او مى نموده و او اعتنائى نداشته، بلكه كراهت از آمد و شد و
ملاقات داشته
48

و چون نماز جمعه را واجب عينى مى دانسته هر جمعه مى رفته به قريهء رنان
نماز جمعه مى كرده. حاجى كرباسى نقل كرده كه در سال گرانى و تنگى اصفهان
آقا محمد خود و عيالش تا شش ماه به زردك خام يا پخته اكتفا كرده با كمال
شعف و بدون كراهت و انزجار. و معروف است كه علم كيميا داشته بلكه طلائى
كه او مى ساخته اگر يك چهار يك آن را داخل سه چهار يك طلاى بد مى كردند،
تمامش خوب مى شده. وفات او سنهء هزار و صد نود و هفت (1197).
وحواشي بسيار بر كتب حكماء و علماء نوشته، و از او بعض نوشته‌جات
ارشاد و هدايت و موعظهء مريدين و كاملين در نزد اهل سلوك هست.
و جلو روى قبر آقا محمد قدرى پائين سكو، قبر مير معصوم است كه ظاهرا از
علماء واجلاء بوده. سنگ بلندى بالاى سر قبر بلند كرده است، شبيه قبر فاضل
هندي و مردم اعتقاد تامى به او دارند در زيارت قبر او، و او از سلسلهء سادات
پاى قلعه است. و منقول است كه آقا محمد خوابى در جلالت قدر او ديده،
وصيت نموده نزديك او دفن نمايند و كثرت اعتماد مردم به او از اين جهت است.
و باز بعضى قبور ديگر هم هست در اين اطراف كه مخصوصا به زيارت آنها
مى روند.
در ذكر حال آقا حسين خونسارى (ره) و مصنفات آن بزرگوار
و از آنجا دست راست بر مى گردد تكيهء خونساريها كه وصل به تكيه مادر
شاهزاده است و در توى گنبد ايوان جلو آن قبر آقا حسين (1) و آقا جمال خونسارى است. قبر آقا حسين جلو است و آن بزرگوار از محققين علماء و مجتهدين كاملين
است، و در حق او گفته اند استاد الكل في الكل، و استاد البشر بل العقل

(1) ميرزا ابو المعالى كرباسى رساله‌اى در " ترجمه احوال آقا حسين خوانسارى " نوشته كه مرحوم معلم
حبيب آبادى بر آن حواشى غير مدون دارد.
49

الحادى عشر. او در ميان محققين كم نظير و در فقه شاگرد آخوند ملا محمد تقى
مجلسي است و در حكمت و معقول، شاگرد مير فندرسكى است و آخوند ملا
حيدر خونسارى صاحب زبدة التصانيف.
و اجازه از آخوند ملا محمد باقر مجلسي و آخوند ملا محمد باقر سبزوارى و
غير ايشان دارد. و خواهر سبزوارى زوجهء او بوده، و در خانهء سبزوارى منزل كرده
بود.
و شاگرد‌هاى او جماعتى از علماء محققين اند مانند آقا جمال و آقا رضى
فرزندان ايشان و آقا مير محمد صالح خاتون آبادى - داماد مجلسي - وملا ميرزا
شيروانى، وشيخ جعفر قاضى، و سيد نعمة الله جزائري، و فاضل سراب، وملا
علي رضا تجلى شيرازى و غير ايشان.
اوايل امر در مدرسهء جنب مسجد شيخ لطف الله تحصيل مى كرده و خيلى
سخت بر او مى گذشته از خودش نقل شده كه شب زمستان يك لحاف پاره داشته
دور خود مى گرفته و توى حجره راه مى رفته كه از سرما آسوده باشد، و آخر
به جائى رسيده كه گويند منزل شاه سليمان آمد، شاه جبهء جواهر نشانى پوشيده
آقا دست زير آن جبه كرده و تعريف نموده، بعد از رفتن، شاه جبه را فرستاد براى
آقا با عذر خواهى.
و آن بزرگوار كتابهاى خوب نوشته: مشارق الشموس شرح دروس در طهارت
است و ناتمام است و خيلى با تحقيق است، رساله‌اى در توحيد، حاشيه بر شرح
اشارات، و رسالهء مقدمهء واجب در رد سبزوارى، و رساله در رد بر مدقق
شيروانى، و رساله‌هاى رفع شبهات، شبههء ايمان و كفر، و شبههء استلزام، و شبههء
طفره و غير اينها از حواشى بر شرح اشارات، و حاشيهء جلاليه و غير اينها. و عمدهء
زحمات او در كلام و حكمت بوده و استحكام قواعد ايمان اسلام نموده و
بواسطه او كسر سورت حكماء شده. و اشعار خوب و خطب و انشاءات خوبى
50

دارد. و سنگ قبر او يشم گران بها بوده و افغانها شكسته اند و بعد از مدتى سنگ
آن تازه شده كه خط سنگ او با قبر آقا جمال يكى است.
وفات او سنه هزار و نود و نه (1099)، مادهء تاريخ: " امروز هم ملائكه گفتند يا
حسين " و به عربي " ادخلي جنتي ".
در شرح حالات آقا جمال خونسارى و مصنفات آن مرحوم
و در جنب آن قبر آقا جمال خونسارى ولد آقا حسين است كه در فضل و كمال
معروف و در علم حكمت و كلام و اصول و فقه دانا و در اصفهان رياست تدريس
با او شده. خيلى از علماء از مجلس درس او برخاستند و با آخوند ملا محمد باقر
مجلسي معاصر بودند. و خودش نزد آقا حسين مرحوم والد خود و نزد آخوند ملا
محمد باقر سبزوارى خالوى خود درس خوانده. و معروف است از او شوخى‌ها و
خوش طبعىها به حيثيتى كه شوخىها كه نقل مى شود و مى گويند اگر از او نباشد
هم نسبت به او مى دهند مثل مرحوم حاجى محمد جعفر آباده‌اى در اين اواخر.
و صاحب كتابهاى خوب است مثل: حاشيه أي بر شرح لمعه كه بسيار با تحقيق
و پر فائده است، و ترجمه مفتاح الفلاح شيخ بهائي در اعمال و ادعيهء شبانه
روزى، خيلى پر فائده، حاشيه شرح مختصر، حاشيه أي بر حاشيهء ملا ميرزا جان،
و حاشيه‌اى بر حاشيهء خفرى، وحواشي بر كتاب تهذيب حديث، حاشيه أي بر
من لا يحضر، و حاشيه‌اى بر شرايع، و حاشيه‌اى بر شفاء، و حاشيه‌اى بر شرح
اشارات، و شرح فارسي بر غرر ودرر، و شرح حديث بساط، و رساله نية، و رساله
صلوة جمعه، و غير اينها.
وفات او سنهء هزار و صد و بيست و پنج (1125).
و نقل شده است كه قبر مرحوم آقا رضى برادر كوچكتر آقا جمال، پشت قبر
آقا جمال است كه عالم فاضل كامل، و شرح دروس را صوم و اعتكاف آن را تمام
51

نموده آثار فضل و تحقيق از آن كتاب ظاهر مى شود و دور نيست زمان افغان،
مرحوم شده. آثار قبر هم به نحو واضح معلوم نشده است.
در شرح حال مرحوم حاجى ملا حسين على تويسركانى
و مصنفات آن مرحوم
و طرف پائين پاى آقا حسين و آقا جمال قدرى جلو تر كه دم ايوان مى شود،
قبر مرحوم حاجى ملا حسين على تويسركانى است كه آن بزرگوار نيز در اصفهان
رياست تدريس و فتوى داشتند. بسيارى از علماء و فضلاء از مجلس درس ايشان
برخاستند و زيادتى منفعت درس ايشان و ممتاز بودن مجلس درس ايشان در
شهر مشهور بود. و بسيارى از عوام و خواص نيز تقليد ايشان مى كردند. امام
جماعت مسجد ايلچى محله احمد آباد بودند و به جهت احتياط در نماز جمعه،
جمعه‌ها را به درچه مى رفتند نماز جمعه مى كردند، چون آنجا مزرعه أي داشتند
و عمده تحصيل او نزد مرحوم شيخ محمد تقى (اعلى الله مقامه) بوده - چنانچه از
ملاحظهء كتاب فصل الخطاب او معلوم مى شود - و در تقوى و قدس هم معروف و
كامل بود.
و كتابهاى خوب نوشته: كشف الاسرار، شرح شرايع كه فقه استدلالى است،
يازده جلد، مقاصد العليه حاشيه بر قوانين، فصل الخطاب در اصول، كتابي در
اصول دين و اخلاق مسمى به نجاة المؤمنين، بسيار كتاب مختصر مفيد پرفائدهء
خوبى است، و رسالهء رد بر حاجى كريم خان، و رسالهء رد بر رد كه به وضع
ملائمت نوشته، كتاب خوبى است، وجامع عباسى را هم حاشيه كرده و باز هم
نوشتجات و جواب مسائل دارند.
وفات آن مرحوم در سنهء هزار و دويست و هشتاد و شش (1286) ايام گرانى
اصفهان كه سال بعد سخت تر شد و از براى آن مرحوم لحد آماده ساخته پيدا شد.
52

و طرف بالا سر حاجى در ايوان قبر مرحوم حاجى سيد على بروجردى است
كه از علماء اصفهان و امام جماعت و مرجع بود.
در شرح حال مرحوم آخوند ملا محمد باقر فشاركى
و مصنفات آن مرحوم
در محلهء درب كوشك و جلو آن كه دم ايوان مى شود قبر مرحوم آخوند ملا
محمد باقر فشاركى است كه منبع فوائد كثيره براى عوام و خواص بودند. شصت
و سه سال عمر كردند و در شهر رجب سنهء هزار و سيصد و چهارده (1314)
وفات كردند. امام مسجد غدويه (قدويه) يا قطبيه كه در خيابان چهار سوق
شيرازيها است و مسجد محلهء نو و احياى شبهاى جمعه و غيرها در تخت فولاد
در مسجد مصلى از ايشان رواجي تام داشت كه فعلا از رشتهء آن مرحوم در
اصفهان در تخت فولاد و توى شهر در مساجد و غيرها اين احياءات رواجي
گرفته.
و منبرى داشتند براى عوام و خواص پر منفعت كه بسيارى از آقايان بلوكات و
غيرها بيانات منبرى آنها مأخوذ از اوست، و عوام مريدهاى آن مرحوم از مطلعين
بر اخبار و اصول و فروع و غيرها بوده اند و هستند. درسى هم داشتند خوش
ترتيب و با سليقه، جمعى از فضلا از مجلس درس ايشان برخاستند. و كتابهاى پر
فائده دارند در فقه: رساله رضاع، رساله‌اى در شرط، رسالهء حيض، رسالهء عدم
جواز صلح حق الرجوع، رسالهء قرعه، رسالهء شهرت، رسالهء عدم لزوم تقليد اعلم،
رسالهء منجزات مريض، رسالهء صحت عبادت جاهل مطابقهء با واقع، رسالهء غنا،
رساله ء طهارت، رسالهء خيار عيب، رسالهء تداخل اسباب، وحواشي هم بر قوانين
و فرائد ومتاجر كه اينها جزئى است، و حاشيه فارسي بر شرح لمعه، و عنوان
الكلام كه شرح دعا‌هاى هر روزهء ماه مبارك رمضان است كه عنوان مجالس
53

مواعظ قرار داده و اهل منبر به جهت ارشاد خلق هميشه در كار دارند، و چند
عشريه كه چند مجلس دهه محرم است، ذخيرة المعاد در اصول دين كه قدرى
نا تمام است، و رسالهء آداب الشريعة، و رساله‌هاى ديگر از چهل حديث، و اصول
دين، و فروع دين و ادعيه مختصره پر فائده كه مكرر چاپ خورده و محل انتفاع
عامه است.
و جلو روى قبر مرحوم حاجى كه جلو ايوان توى صحن تكيه مى شود، قبر
مرحوم آقا سيد شفيع شوشتري است، از اولاد مرحوم سيد نعمة الله جزائري
صاحب - " انوار نعمانيه " است - و سنگى راست بالا سر قبر او هست. و آن مرحوم
از علماء و فضلاء اصفهان بوده و در خصوص علم رجال هم خيلى مهارت
داشته، حواشى بر شرح كبير نوشته، فوائد متفرقه در رجال و غيره دارد.
و ولد آن مرحوم آقا سيد محمد از علماء گوشه نشين، فاضل و مدرس و مطلع
برفقه و رجال در سنه هزار و سيصد و بيست و سه (1323) وفات يافته، در تكيه
مرحوم آقا مير سيد محمد شهشهانى مدفون شده.
بالا سر قبر آقا سيد شفيع قبر سنگ مرمرى است، قبر مرحوم آقا ميرزا
حيدر على كه از اولاد ملا عزيز الله - كه از اولاد مرحوم مجلسي بوده - مى باشد، و
از اهل علم و فضل بوده. و از توى گنبد محاذى در تكيه از طرف بالا كه بيرون
روى در ايوانچه بيرون متصل به گنبد دست چپ قبر آخوند ملا محمد صادق
پيكانى است كه از جملهء علماء و فضلاء كاملين بود، و از شاگردان مرحوم شيخ
مرتضى انصارى، و او در اصفهان مدتى مشغول تدريس بوده و اميد ترقيها و
رياست كامل در حق او بود طلاب هم دور او را گرفته بودند، ملاى با تحقيق و
تدقيق بوده ولى دنيا با او موافقت نكرده به زودى مرحوم شد.
54

در بيان قبر آقا ميرزا محمد باقر پيش نماز مسجد عباسى
از تكيهء خونساريها كه بيرون مى روى، محاذى آن تكيه أي هست معروف به
تكيهء آقا رضى كه بالاى سر مسجد مصلى است و در توى گنبد آن، قبر مرحوم
آقا ميرزا محمد باقر پيش نماز مسجد جديد عباسى كه از علماء بوده و كتابهاى
بسيار از اخبار و غير اخبار وبحار و غير آن وقف نمودند و فعلا هم قدرى از آنها
باقى است. و قبور اولاد واحفاد آن مرحوم كه از اهل علم و فضل بوده اند آنجا
است از آن جمله قبر مرحوم ميرزا مهدى نايب الصدر، طرف ايوان عقب كه از
علماء و فضلاء ممتازين بوده خيلى با اطلاع در علوم و اخبار، و در ديانت و تقوى
هم معروف، خط ايشان وضع مخصوصى است بر اغلب يا كل كتب موقوفه
مرحوم جد خود و غير آن كتب حاشيه‌ها و مطالب بسيار نوشته، در هر علمى
گويا و هر كتابي كه به دست او افتاده تحقيقات و فوائدى مى نوشته.
در اين سنوات مرحوم حاجى ميرزا محمد تقى نقشينه‌اى تاجر معروف را كه
قبرش در اطاق دم تكيهء خونساريها است و با زينت است و گنبد كاشى كوچكى
دارد و بعضى خواب ديده و پرسش حال نموده در جواب اشاره به تكيه و قبر
مرحوم ميرزا محمد مهدى نموده و اظهار نموده كه به بركت اين بزرگوار و در پناه
او آسوده ايم. ومرحوم حاجى ميرزا محمد تقى مردى بود كه آثار خير بسيار از او
ظاهر شد، تعمير ديوار مسجد مصلى نمود و شبستان آنجا را بنا نمود و با سخاوت
بوده هفته و ماه و عيد غدير و غير اينها به فقراء احسانها مى كرده و صاحب سفره
و اطعامات بوده سيما در ايام روضه خوانى و دههء عاشوراء كه وضع كاملى
داشت.
آن طرف تكيهء آقا رضى مذكور قبر مرحوم آقا ميرزا محمد باقر چهار سوقى
است كه اين اوقات مرحوم شده و تكيهء بزرگ عالى براى او طرح ريخته و بنا
55

مى كنند. والد ايشان مرحوم حاجى ميرزا زين العابدين خونسارى مذكور در تكيهء
خونساريها (1) صاحب مقامات مذكوره. و اين بزرگوار از رؤساء علماء اصفهان بلكه
سيد العلماء مطلق و در احترام مقدم بر كل وعمر ايشان قريب به نود سال.
وفات او سنه هزار و سيصد و سيزده (1313). بر حسب وصيت خود آن
مرحوم در اين محل جلو قبر مرحوم آقا حسين جيلاني كه از اعاظم علماء و
صاحب تصنيفات است چون جد اعلاى او بوده مدفون گرديده.
در شرح حال آقا حسين جيلاني (ره)
آقا حسين جيلاني مشهور به لنبانى كه از حكما و علماء و ادباء ومحدثين در
مسجد لنبان اصفهان مدرس بوده و شرح بزرگى بر صحيفهء سجاديه نوشته كه
جامع است، و كتابهاى ديگر دارد: شرح مفاتيح فيض، حواشى بر ذخيره، و
رسالهء فارسيه در زيارات و غير اينها.
وفات او سنهء هزار و صد و بيست و نه (1129). و نقل شده كه در قبرش
كراماتى ديده شده. آملا حسن جيلاني پدر او از حكما و اهل عرفان بوده.
در ذكر بعض مصنفات مرحوم آقا ميرزا محمد باقر چهار سوقى
و آقا ميرزا محمد باقر از شاگردان مرحوم شيخ محمد تقى و آقا مير سيد محمد
شهشهانى (اعلى الله مقامهما) بوده و اجازه‌هاى كثيره از علماء نجف و كربلا و
اصفهان از مشايخ و بزرگان داشتند مثل شيخ محمد بن شيخ على بن شيخ جعفر
كبير، وشيخ قاسم نجفى، و صاحب ضوابط، و آقا مير سيد حسن مدرس، و فضل
وتبحر و فقاهت وجلالت ايشان به ذكر كتابهاى پر فائده كه تصنيف نموده اند
اولى است " روضات الجنات " كه معروف به رجال آقا ميرزا محمد باقر است در

1 - تكيهء مادر شاهزاده صحيح است.
56

اين اوقات هر كتابي از علماء چاپ خورده بيان حال مصنف از اين كتاب مبارك
ثبت مى شود وانيس خوبى است براى اهل علم و فوائد رجاليه هم بسيار دارد،
ولى عنوان رجالى كه از مقدمات فقه قرار داده اند نيست، بلكه در احوال علماء و
فضلاء شيعه و سنى است و از بسيارى از علوم و فنون فوائدى، و كتاب احسن
العطيه شرح بر الفيهء شهيد استدلالى مبسوط، وقرة العين منظومه فارسيه است
در اصول دين زايد بر سه هزار بيت، رسالهء ضروريات دين و مذهب، رسالهء امر به
معروف و نهى از منكر، رسالهء بلايا نازلهء بر سعيد وشقي، رسالهء شرح حديث
حماد، رسالهء فضيلت جماعة، رسالهء عمليه، منظومهء عربيه در اصول، تسلية
الاحزان فارسي در اجر مصيبت و تسلى مصيبت زدگان كه نظير " مسكن الفؤاد "
شهيد ثانى و " مسلى المصابين " حاجى ميرزا محمود بروجردى است، و مجالسى
در مصيبت ابا عبد الله (ع)، و قصائد عربيه در تحيت بر اهل بيت (عليهم السلام)، و
اشعار و مراثى عربيه و فارسيه كه بعضى نوحه‌هاى جانسوز از آنها معروف ما بين
ذاكرين است. و در امر انشاءات و خطب و نوشتجات مسجع ومقفى به حدى
بود كه بناى قلم بر آن بود، حتى جواب استفتاء و حكم كه مى نوشتند منشيانه
بوده، وحواشي هم بر قوانين و شرح لمعه نوشته اند.
و در اين تكيه است قبر ملا محراب و او از حكماء معروف و شاگرد آقا محمد
بيد آبادى است. معروف است كه مشهور شده به وحدت وجودى و شخصى
لعنت مى كرده او را، خود ملا محراب به او گفته: چرا او را لعن مى كنى؟ گفته: اين
ملعون قائل به وحدت واجب الوجود شده! ملا محراب گفته: پس او را لعن كن.
و قبر آقا ملا حسن جيلاني پدر آقا حسين جيلاني نيز در اين تكيه است از
پهلوى مصلى كه فرود آئى، طرف راست تكيهء خاتون آبادى‌ها است كه گنبد
كاشى دارد، در توى گنبد قبر مير محمد اسمعيل كه كرامات و مقامات بسيار از او
نقل مى كنند. و صاحب تصنيفات است من جمله: تفسير كبير چهارده مجلد. و
57

اول بناء او از صفويه شده، من بعد خراب شده. گويند: نانوائى از دست فراشهاى
حاكم گريخته در اين تكيه آمده و اين تكيه مخروبه بوده، با خود نيت مى كند كه
اگر اين مرد بزرگوار و صاحب مقامات است فراشهاى حاكم مرا نمى بينند، تعمير
اين گنبد و اين جا را مى كنم بعد فراشهاى حاكم آمده توى همانجا گشته و او را
نديدند، بعد آن مرد نانوا تعمير آنجا نموده و رفع خرابى آنجا كرده.
وفات او در هزار و صد و شانزده (1116).
و آن بزرگوار جد سادات پاى قلعه كه از اكابر اصفهان هستند و جمعى از آنها از
فضلا و اهل علم وتوليت مدرسهء چهار باغ در دست بعضى از ايشان است و اين
سلسله با سلسلهء امام جمعه اصفهان، و با سلسلهء امام جمعهء طهران از يك
طائفه اند.
گويند مير عماد، ومير حسن جد ايشان از مدينه آمدند در اصفهان و در
جورت وخاتون آباد منزل كردند كه همانجا فوت شده و در دامنهء كوه جورت
مدفونند و به زيارت ايشان هم مى روند و اين سلسله‌هاى جليله به ملاحظهء بودن
اجداد آنها در خاتون آباد، خاتون آبادى معروف شده. و در اين تكيه از اجلاء
اولاد آن مرحوم و اين سلسلهء جليله جمعى مدفونند.
از آنجا پائين مى آيى في الجمله عمارت و باغ فاصله است، مى رسد به قبرستان
كوچكى در توى قبرستان كوچك قبر عبد المجيد درويش، خوش نويس معروف
در خط شكسته پهلوى.
در شرح حالات مير ابو القاسم فندرسكى
راه كه مى روى رو به تكيه در اواسط قبرستان است از آنجا مى رود تكيهء مير كه
قبر مرحوم ميرزا ابو القاسم فندرسكى كه از جملهء بزرگان حكما و عرفا است، در
آنجا است و صاحب اين قصيدهء معروفه است:
58

چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى * صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى
كه هر شعرى از آن مطلبى از حكمت را داراست. بر او بعضى از حكماء شرح
نوشته اند.
و اين بزرگوار غير از مير داماد است كه قبر مير داماد بعد از مدتي تتبع مستفاد
شد كه ما بين نجف و كربلا است و فعلا معين و معروف نيست. و غير از مير عماد
نستعليق نويس خوشنويس است كه خطش در كتيبهء ارسى همين تكيه است و
غزل حافظ است: " روضهء خلد برين خلوت درويشانست " تا آخر اين غزل كه از
روى او مشق مى كنند و نقشه بر مى دارند.
بالجمله مير فندرسكى از حكما است و قبر او مرمرى بلند بسته در سكوى اين
تكيه كه در صحن تكيه است، مى باشد و خيلى از مردم از قديم تا كنون اعتقادات
به مقامات ايشان داشته و دارند و بر سر قبر او توسلات مى جويند و قضاء
حاجات مى خواهند. معروف است بين عوام كه بدن او كيميا است و بعضى
چيزها از اين جهت نقل مى كنند كه ظاهرا دروغ باشد.
در بيان كرامتى از مير فندرسكى
بلى مرحوم حاجى ملا احمد نراقى در كتاب " طاقديس " (1) كه مثنوى او است
كرامت بزرگى از او به نظم آورده و ذكر كرده كه مرحوم مير به ولايت كفر رفته و
عمارت عبادتخانهء آنها خيلى قديمي و محكم بوده و حضرات كفار بر مير حجت
گرفته كه دليل حقيت دين ما و محكمى آن و سستى دين شما آنكه مساجد شما
به زودى خراب مى شود و اين بناها و عبادتخانه‌هاى ما چندين سال است بدين
محكمى باقى است. مير در جواب گفته آن ذكرها كه در مساجد خودمان

1 - " طاقديس " / 122.
59

مى گوئيم و گفته مى شود، اگر اينجا گفته شود هر آينه خراب خواهد شد. آنها
گفته اند تو اهل اسلام حاضر و اين جا بگو آن ذكرها را. مرحوم " مير " مهلتى
خواسته و رفته پيش خود با خداوند در اين باب در مقام تضرع و زارى بر آمده،
بعد آمده مشغول به گفتن ذكر در عبادتخانهء آنها، ناگاه در آنجا شكاف به هم
رسيده خراب شده.
و همين مطلب را نيز در " خزائن " (1) نقل مى كند و مى گويد طاق آنجا خراب شد
و ديوارها نزديك بود روى هم بريزد كه " مير " بيرون آمده و جمع كثيرى از آنها
مسلمان شده.
و " مير " معاصر آخوند ملا محمد تقى مجلسي و در مذاق عرفان با او موافقت
داشته.
و بعضى نقل كرده آخوند ملا محمد باقر مجلسي مير را خوب نمى دانسته و
حكايتى هست كه آخوند ملا محمد تقى، توصيف " مير " را نزد آخوند ملا
محمد باقر نموده و وقتى او را برد نزد " مير " ماه مبارك بود، " مير " كاسهء آلو طلبيده
در دهن گذشته! آخوند ملا محمد باقر متغير شده بر خاسته و با پدر اعتراض
كرده. من بعد مير به آخوند ملا محمد تقى گفته: من ديدم اين اهل شريعت است و
از او ترويجات كامله به ظهور مى رسد، خواستم ميل به طريقهء ما نكند و آلوها را
در دهان نگاه داشته و بعد بيرون آوردم.

1 - " خزائن " / ص 22.
60

باب دويم
در ذكر قبور سر قبر آقا است
كه بيرون دروازهء در دشت است، عمارتى بلند بنيان دارد و توى عمارت، گنبد
بزرگى دارد. وسط گنبد چند قبر است متصل به هم از مرمر، وسط آن، قبر مرحوم
حاجى ميرزا حسن امام جمعه كه از علماء و رؤساء و با جمال و كمال و مرجع و
پناه خلق. و در نماز جمعهء او در مسجد شاه نقل شده كه تا سيزده صف اين طرف
ميلهاى بيرون مسجد كه در ميدان شاه است مى آمده.
وفات او سنهء هزار و دويست و چهل و هشت (1248).
و ديگر قبر مرحوم آقا مير سيد محمد امام جمعه كه قبر او جلوى است و روى
آن كمى بلندتر بسته شده. و در جلالت و رياست و بزرگى شهرهء آفاق شده و با
وجود و پناه خلق كه در امام جمعه‌هاى بلاد به اين تشخص شنيده نشده، و در
فطانت و زيركى و وقار و مهابت و سخاوت و شجاعت، ممتاز، بلكه از حسن
كفايت، حافظ ولايت و مملكت و رافع بعضى مفاسد دولت بوده.
وفات او در سنهء هزار و دويست و نود و يك (1291).
و اين سلسله از اولاد دخترى مجلسي وابا عن جد امام جمعه و رئيس
اصفهان بوده اند.
و قبر مير محمد مهدى كه بزرگتر از آقا مير سيد محمد بوده و بعد از پدر، امام
61

جمعه بوده و به جوانى وفات نموده با والدهء ايشان به آنها متصل است و در اين
صندوق مرمر بزرگ است.
وفات او در سنهء هزار و دويست و پنجاه و كسرى.
و جلو روى قبر آقا مير سيد محمد كه از بالا سر بيائى، اول ايوان جلوى توى
گنبد است و با زمين صاف است، قبر آخوند ملا محمد حسين [بن] ملا ولى الله
است كه در علم رياضى استاد كامل و داراى علم كلام و حكمت. خيلى از فضلاء
اين عصر شاگردان اويند. و خيلى با احتياط و تقوى و مواظب طاعات و ادعيه و
از جمله معمرين بود. عمرش قريب به صد شده بود.
وفات او در سنهء هزار و دويست و نود و كسرى.
و جلو روى قبر آخوند، قبر آقا ميرزا عبد العلى هرندى است كه از علماء و
فضلاء گوشه نشين بود و مشغول تدريس از مقدمات تا شرح لمعه و غير آن و در
نحو معروف بود و دو شرح بر سيوطى نوشته يكى سى هزار بيت و يكى شصت
هزار بيت، و بر بسيار از كتب نحو و غير آن از اصول وفقه و غير اينها حواشى
نوشته، و رسالهء عيديه در بيان فضايل عيدها و ما يتعلق به نوشته، و رسالهء صيغ
عقود، و شرح دعاى " يا من أرجوه " و غير اينها.
وفات او در سنهء هزار و سيصد و هفت (1307). 1

1 - در سال 1306 فوت كرده است. ر ك: " رجال اصفهان " / 17 با حاشيه مرحوم معلم و " تذكرة القبور "
استاد مهدوي / 234.
62

باب سيم
در مقبرهء مجلسي (عليه الرحمه)
در مقبرهء مجلسي كه سر قبر آخوند معروف است و ظاهرا مرداشان آخوند ملا
محمد باقر مجلسي است. و اين مقبره در دالان مسجد جمعه اصفهان است. و
قبرى كه در ميان قبه است، چند قبر است كه به هم متصل كرده اند.
قبر جلو، قبر مرحوم آقا ميرزا محمد على امام جمعه است كه از سلسله امام
جمعه‌هاى اصفهان بوده و تقريبا چهار سال در اصفهان امام جمعه بوده، و مردى
عالم و فاضل و با جود و سخا وحسن خلق و كمالات بسيار داشت. اگر چه خيلى
مردم به جهت خدمتى كه مرحوم آقا مير محمد حسين امام جمعه سابق به خلق
كرده بود در باب جنس و معارضه خلق با حكومت اصفهان از شدت محبت و
اخلاص به او، با آقا ميرزا محمد على بد بودند كه امام جمعه شده بود، ولى بسيار
سيد عزيز جليلى بوده (رحمة الله عليه).
و بعضى رساله‌هاى با استدلال نوشته به طريق فارسي مثل: رسالهء تقليد و
جواز تقليد ميت، و رسالهء كفايت هر غسلى از وضوء و غير آن.
وفات او در سنهء هزار و سيصد (1300).
و آخر قبرهاى آن سكو بسته قبر حاجى سيد (1) جد او است.

1 - مير سيد محمد بن مير سيد عبد الباقي.
63

ديگر قبر آخوند ملا محمد تقى مجلسي است، عقب قبر آقا ميرزا محمد على
واقع است كه طرف بالاى سر او به ديوار قبر سنگ لوح نصب است و چند شعر با
تاريخ در آن است.
و او پسر ملا مقصود على نطنزى است. و بعضى نظيرى گفته و
از دهات عربستان دانسته اند كه ظاهرا شاعر بوده و تخلص او مجلسي بوده كه
اين غزل كه اولش اين است منسوب به او است: تا شد قدح كش از مى عشق آرزوى ما * بر دوش مى كشند ملا يك سبوى ما
اگر چه بعضى گفته اند " مجلس " اسم ده ايشان بوده يا آنكه چون قنداقهء آخوند
ملا محمد باقر را در مجلس امام عصر (عجل الله تعالى فرجه) حاضر كرده،
" مجلسي " گفته اند. به هر حال آخوند ملا محمد تقى از اهل رياضت و عبادت و
ذكر و فكر، و عالمى با تحقيق، سيما در رجال و شرح معانى و دقايق اخبار، كتاب
شرح مشيخه در رجال دارد خيلى با فائده است، و دو شرح بر من لا يحضر نوشته
(يكى فارسي كه معروف است، ديگرى عربي كه روضة المتقين است)، و
حواشى بر اصول كافى كه اخبار مشكله را حل نموده، و رسالهء حديقه فارسي، در
مسألةء عمليه براى عوام نوشته كه طريق احتياط هم دست داده است و تا كنون
هم نزد بعضى از عرفا و صوفيه شيعه عمل به او مى نمايند. حتى آنكه مرحوم آقا
محمد بيد آبادى، مرحوم آخوند ملا على نورى را اوايل به عمل او در مقام
احتياط وا داشته، ديگر شرح صحيفه، و رساله رضاع، و رساله اوزان، و غير اينها.
و از او كرامات نقل شده. و در سند زيارت " جامعه " خودش نوشته كه در
زيارت جناب امير (عليه السلام) مكاشفات روى داده در آن عالم يا ميان خواب و
بيدارى ديدم در سر من رأى هستم و حرم با زينت و ارتفاع و بر قبر عسكريين
لباس سبز بهشتى و امام عصر (عجل الله فرجه) نشسته تكيه به قبر، رو به در بنا كردم
زيارت جامعه را بلند مثل مداح خواندن. چون كه تمام شد امام (ع) فرمود: خوب
زيارتى است. عرض كردم: زيارت جد شما است (و اشاره به قبر كردم) فرمود:
64

بلى داخل شو. داخل شدم، دم در ايستادم. فرمود: پيش بيا. عرض كردم:
مى ترسم به سبب بى ادبى كافر شوم. فرمود: به اذن ما است باكى نيست. كمى
پيش رفتم با ترس و لرز، فرمود: پيش بيا، پيش رفتم تا نزديك آن جناب. فرمود:
بنشين. عرض كردم: مى ترسم، فرمود: مترس. نشستم مثل غلام نزد آقا. فرمود:
راحت كن، مربع نشين. پياده و پا برهنه آمده أي، بارى خيلى مرحمت فرمود. از
خواب بيدار شدم، اسباب زيارت فراهم و راه كه مسدود شده بود مفتوح شد.
رفتم به سامره و در راه و آن جا كرامات عجيبه ظاهر شد. و معروف است كه
مقامات آخوند ملا محمد باقر از بركت دعاى او است.
و در تأثير كلام او نقل شده كه شخصى شكايت از همسايهء خود كه از اشرار
بوده و با جماعتى مهمانى مى كردند و اسباب طرب و هرزگى در كار بود نزد
آخوند برد. آخوند فرمود: آنها را و مرا مهمانى كن، آن شخص قبول نمود، و
دعوت كرد، رئيس آنها با تعجب قبول كرده شب را اول آخوند رفته گوشهء مجلس
نشسته، آنها كه آمدند آخوند را ديدند ناگوار شد كه عيششان منغص مى شود،
بزرگشان خواست كه آخوند را به نحوى بيرون كند، به آخوند گفت: كارهاى شما
بهتر است يا ما؟ آخوند گفت: هر كدام كار خود را مى گوئيم تا معلوم شود، او
گفت: ما نمك كسى را كه خورديم با او خيانت نمى كنيم. آخوند گفت: قبول
ندارم. گفت: مسلمى اين طايفه است. آخوند گفت: شما هر گز نمك خدا را
نخورده ايد؟ آن بزرگ ساكت ومتأمل شد و از مجلس برخاستند. ميزبان گفت:
بدتر شد، به قهر رفتند، صبح شد بزرگ آنها خدمت آخوند آمده توبه كرد و احكام
شريعت تعليم گرفت.
و گويند: آخوند تسخير قاضى جنها را نموده كه عروسى را در اصفهان اجنه (1)
برده بودند. آخوند قاضى را خواسته گفته آورده اند. والعهدة على الراوى.

1 - " جن " صحيح است. اجنه جمع جن نيست.
65

بلى چيزى كه مسلم است آن است كه اهل رياضت و فكر و ذكر بوده،
اربعين‌ها رياضت كشيده. رسالهء كوچكى در رياضت شرعيه در اربعين نوشته و با
صوفيه هم ارتباطى داشته كه صوفيه او را از خود مى دانند، و سلسلهء سند به او
مى رسانند. و حقير كتابي منسوب به او ديدم كه با بعضى علماء در معارضه و
جواب اشكال بر ملاى روم بر آمده و توجيه كلمات و اشعار ملا كرده، ولى مرحوم
آخوند ملا محمد باقر ولد او نوشته كه صوفي نبودند، و به جهت مصلحت وقت
و شرع با آنها مخالطه داشتند و بايد همين نحوها باشد.
اين طريقهء منقوله از صوفيه كه مى گويند لابد هر زمانى غير از امام، شخص
كامل ظاهرى بوده باشد و معرفت او را لازم مى دانند و او هم يكى مى باشد و هر
كسى يك نفر را انتخاب مى كند و قطب و پير و امثال آن مى گويند، بلكه ظاهر
بعضى از شيخيه كه ركن رابع يا ناطق واحد تعبير مى كنند، بلكه اول عنوان باب و
بابيه، اين طريقه است. اگر چه با هم، همه ضدند و بى دليل و باطل است كه در
آخوند نبايد باشد و از او ظاهر نشده و شأن ايشان اجل از اين است.
وفات آن مرحوم در سنهء هزار و هشتاد (1080).
در ذكر قبر ملا محمد باقر مجلسي و بيان مقامات آن بزرگوار
و ديگر قبر آخوند ملا محمد باقر مجلسي، كه قبر آخوند مى گويند ظاهر به
اسم ايشان است، و عمده او است، و به حدى احترام دارد كه مردم جرئت قسم
خوردن به قبر او نمى كنند، بلكه در ادعاى طلب راضى مى شوند كه پول روى قبر
بريزند و مدعى بر دارد.
اگر چه اينها قسم شرعى نيست، لكن عظم و شأن آن بزرگوار در پيش مردم به
اين مقام رسيده است و خداوند احترام و عزت به او به اين حد داده. والحق در
خدمت به شريعت از هر جهت كامل كرده است، و در زمان حياتش مردم
66

اعتقادات غريب از كرامات و عجايب به او داشته اند كه بعضى از آنها بى جا است،
چنانچه مرحوم مير لوحى كه جد سادات درچه است و از فضلاء آن عصر بوده در
اربعين كه نوشته در مقام رد اين مطالب بر آمده كه مردم مى گفتند كه در راه مكه
حضرت امام (عليه السلام) پاى ركاب آخوند تا مدتى راه مى رفته، و غير اينها و
مذمت اين حرفها را كرده. و بسيارى از اين حرفها و مذمت بجا است دربارهء مردم
چنانچه بعضى صوفيه نسبت به مرشدين، و بعضى عوام زمان نسبت به بعضى
علماء مى دهند و اظهار اعتقادات غريبه مى كنند كه اينها باعث سستى امر
معجزات ائمه هم مى شود بلى كرامات از علماء كاملين و اولياء، ممكن و واقع
است، لكن نه به اين حدها. نبايد شخص زياد شكاك باشد، و نه زياد گول خور و
زود قبول كن.
مجملا مقامات آخوند مجلسي بالاتر از آن است كه به اين رقم مطالب عاميانه
بيان شأن او شود و شرح حال اين بزرگوار خيلى از آنها به جهت شهرت، حاجت
به بيان ندارد. و رساله‌ها در حال او نوشته شده (1)، و كتابهاى او كه عامى و عالم به

1 - دربارهء غواص بحار احاديث علامهء مجلسي تاكنون كتابهاى مستقل فراوانى نوشته شده است كه به
برخى از آنها اشاره مى شود:
الفيض القدسي * ميرزا حسين نوري.
زندگينامه علامه مجلسي * سيد مصلح الدين مهدوي 2 جلد چاپ اصفهان حسينيه عماد زاده،
1355 - 1360 ش.
علامه مجلسي بزرگمرد علم و دين * على دوانى، تهران - امير كبير. *
كارنامه علامه مجلسي * عطائي خراسانى، مشهد، كتابفروشى اسلامي.
تذكرة المجلسي * مولوى محمد باقر صاحب مولوى، چاپ هند - به لغت اردو.
انساب المجلسيين * حيدر على بن ميرزا عزيز الله.
تراجم آل مجلسي * از همو.
نور القدسي * سيد محمد على موسوى مباركه أي.
تلامذة العلامة المجلسي والمجازون منه، جمع و تدوين سيد احمد حسيني، به اهتمام سيد محمود
مرعشى، قم كتابخانهء عمومى آيت الله العظمى مرعشى نجفى.
67

او منتفع، بلكه حفظ دين و نظم شريعت به آنها مى شود بسيار معروف، و طريقهء
او بين بين اخبارى و اصولى است. چنانچه در رساله‌اى كه در جواب ملا خليل
نوشته، خود تصريح كرده، و كتابهاى او زاد المعاد كه براى مؤمنين بعد از قرآن
است در قرائت و همراه داشتن آن، و حق اليقين كه به نظر حقير براى طالب
معرفت به اصول دين، بلكه بسيارى از احكام شريعت بى نظير است، كه هم مقام
علم آخوند معلوم مى شود و هم خوش اعتقادى او، و كسى [كه] مواظبت در او
نمايد اعتقادات او صحيح و بى شبهه مى شود.
نوشته اند كه " حق اليقين " به شامات برده شد، به مطالعهء او و معرفت به آن
هفتاد هزار سنى، شيعه شد، ديگر عين الحيوة، در موعظه، وحلية المتقين، در
آداب شريعت، وحيوة القلوب، جلد اول در احوالات انبياء (ع)، و جلد دويم در
احوال خاتم النبيين (صلى الله عليه وآله)، و جلد سيم در امامت كه تمام نشده، و
جلاء العيون، در مصيبت، و مقباس در تعقيب و دعا، وتحفة الزائرين در زيارات،
و غير آنها از كتب فارسيه، و ترجمه‌هاى دعاها و بعضى حديثها.
و در عربى: بحار الانوار بيست و پنج جلد، و شرح اصول كافى، و اربعين، و
كتب ديگر كه ذكر و تفصيل آنها مناسب اين رساله نيست.
در بيان جلالت شأن و مقامات ملا محمد باقر مجلسي
و مقامات و كرامات ايشان كه علماء، اعتناء به آن نموده اند، بسيار است. يكى
حكايت آخوند عالم خراسانى كه به عتبات رفته در بين مراجعت خواب ديده كه
در خانهء پيغمبر و ائمه (صلوات الله عليهم) به ترتيب نشسته اند و آخر همه حضرت
حجت است، وارد شده و با اذن نشسته، و بعد آخوند ملا محمد تقى وارد شده با
شيشهء گلاب و پيغمبر (صلى الله عليه وآله) و ائمه (عليهم السلام) آن گلاب را استعمال كرده به آخوند
خراسانى هم داده بعد رفته و قنداقهء طفلى آورده داده خدمت پيغمبر (صلى الله عليه
68

وآله) در حق او دعا نموده و همچنين جناب امير (ع) تا حضرت حجت (عليهم السلام)
و آخر آن آخوند خراسانى دعا در حق او نموده، وقتى كه آن آخوند اصفهان آمده
چون با آخوند ملا محمد تقى رفاقت داشته وارد منزل او شده، آخوند ملا
محمد تقى قنداقهء آخوند ملا محمد باقر را آورده به آخوند داده در حق او دعا كند.
و آن بزرگوار نشر حديث از همه كس در ولايت عجم - بلكه در بيشتر ولايات -
بيشتر كرده و بسيارى از اوضاع صوفيه و اهل بدعت را بر هم زده و " شيخ اسلام "
و امام جمعه بوده و در امر به معروف و نهى از منكر اهتمام تام داشته، بلكه نظم
مملكت مى داده. و بسيار مواظبت در قضاء حوائج مسلمين واعانت ايشان و رفع
ظلم و رسانيدن عرايض خلق به حكام و سلاطين داشته. بلكه در لؤلؤه (1) نقل كرده
تا مجلسي بود، نظم مملكت شاه سلطان حسين را مى داد، و بعد از فوت او كم كم
رخنه شد و با وجود كمال حسن خلق و خنده روئى كمال هيبت را داشته و نقل
شده كه آخوند ملا محمد تقى، والدهء ايشان را امر فرموده كه در حال جنابت شير
به او ندهد و از طفوليت تا بزرگى مرحوم مجلسي تربيت در علم و عمل يافته. و از
جمله مجددين مذهب است در رأس مأة كه معروف است (2)، يا تجربه، يا از روى
حديث كه در هر صدى مجددى پيدا مى شود كه دين را تازه كند و ترويج تامى در

1 - " لؤلؤة البحرين "، ص 55.
2 - استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى در صحت اين حديث اشكال كرده و گويد: " قبل از اينكه
تحقيق بكنم باور نمى كردم كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله يك همچو جمله أي را فرموده باشد، باز هم تحقيق كردم
در تحقيق معلوم شد: اما در طرق شيعه كه اساسا اين حديث نيامده است، بعد با كمك يكى از دوستان
بالآخرة در سنن ابى داود پيدا كرديم... در بعضى كتب ديگر حديث اهل تسنن هم هست... از نظر سند، آن
كسى كه از رسول اكرم صلى الله عليه وآله اين حديث را نقل كرده ابو هريرة، همان و ضاع و كذاب معروف است... "
(ده گفتار، ص 114).
و دوست اين بنده جناب آقاى رضا مختارى در مقاله أي تحت عنوان " پژوهشى پيرامون يك حديث
معروف " تحقيقى دربارهء ناقلان اين حديث و نيز تطبيق متن و مضمون آن با خارج و واقع انجام داده كه در
مجله نور علم، ش 10، از ص 114 به بعد، چاپ شده است، علاقمندان رجوع فرمايند.
69

دين مى كند و تجديد و ترويج و احياء (1). شايد آخوند مجلسي از همه كس بيشتر
كرده باشد كه احكام و اخبار را در عالم بر عالم و عامى منتشر ساخت، و بسيارى
از كتابهاى اصحاب ائمه كه مفقود شده بود در اطراف عالم فحص و جمع نمود و
ظاهر كرد. و بعضى علماء گفته كه ما اينها را اسباب ثوابها و فيضها [ى] او
مى دانيم، و انكار نموده نقل خوابى كه در ميان مردم معروف شده كه مجلسي را
در خوابى ديدند و از او سؤال از حال او شد جواب گفت: كتابها و زحمتها سبب
نجات نشد، و سبب نجات سيبى شد كه به طفل يهودى بى خيال و بى غرض
ترحما دادم. و گفته است: دور نيست اين خواب را صوفيه جعل كرده باشند. و بر
فرض صدق هم ضرر به مقامات مجلسي نمى زند.
وعمر مجلسي را هفتاد و چهار سال گفته اند.
و وفات او در سنهء هزار و صد و يازده (1111).
در تاريخش خيلى اشعار گفته اند، در سنگ لوح كه به قبرش در بالا سر به
ديوار قبر است، مادة تاريخ اين است: " باقر علم شد روان به جنان ".
و اين تاريخ جامعيت دارد:
ماه رمضان كه بيست و هفتش كم شد * تاريخ وفات باقر اعلم شد
شب بيست و هفتم ماه رمضان وفات او بود و از شماره حروف ماه رمضان كه
بيست و هفت كم شود مطابق تاريخ مى شود. و به عربى " حزن و غم " تاريخ او
است.

(1) رك: " سنن ابي داود "، ج 4 / 178، " جامع الاصول " ج 12 / 63 ح 8841، " مستدرك الوسائل " ج 2 /
541 و 527، " فتح الباري " ج 17 / 58، " المستدرك على الصحيحين " ج 4 / 522 چاپ بيروت، " الجامع
الصغير " / 74 حرف همزه.
70

در ذكر قبور علماء و صلحاء سر قبر آخوند
و باز قبر يكى از برادران او كه گويند ملا محمد رضا است متصل به آنها است و
گفته اند ما بين مجلسيين است.
و ديگر قبر مرحوم آقا ميرزا محمد تقى الماسى است كه او پسر ميرزا
محمد كاظم، پسر ملا عزيز الله، پسر ملا محمد تقى مجلسي است كه در زمان
نادر شاه امام جمعه بوده و عالم و فاضل و عارف و از اهل تهجد و عبادت و
طاعت. و جماعتى از علماء نقل شده كه از شاگردان ايشان بوده اند. و نقل شده
كه قبر او جلو مجلسي اول است، بنابراين وسط قبر آقا ميرزا محمد على امام جمعه
و مجلسى اول مى شود و ظاهر اين است كه در اين صندوق كه نشان قبور اين
بزرگواران ساخته شده زياده از پنج شش نفر مدفونند كه قدر معلوم آقا ميرزا
محمد على امام جمعه، و ميرزا محمد تقى الماسى، وملا محمد تقى مجلسي، و
ملا محمد رضا ولد او، و آخوند ملا محمد باقر مجلسي، و حاجى سيد است.
و پائين پاى مجلسي در ايوانچه قبر مرمر بلند بسته است كه اول، قبر آخوند
ملا محمد على استر آبادى - كه يكى از داماد‌هاى مجلسي اول است - بوده و از
اهل علم و فضل، بلكه نقل شده از عرفا و اهل مقامات و كمالات بوده، و بعد از
سالها كه طول كشيده مرحوم حاجى سيد محمد باقر اذن داده، آقا ميرزا جعفر
پدر آقا ميرزا محمد على امام جمعه را در همان محل دفن نموده.
در شرح حالات و مقامات آخوند ملا محمد صالح مازندرانى (ره)
و پهلوى آن كه پائين و پشت اين قبر مرمر است قبر كاشى پست بسته أي است
قبر آخوند ملا محمد صالح مازندرانى است كه داماد مجلسي اول است، و عالمى
كامل و فاضل و خوش بيان در كتاب نوشتن، كتاب شرح بر اصول كافى نوشته
71

بسيار خوش بيان كرده و تحقيقات با معنى دارد، و حاشيه بر معالم نوشته،
توضيحات خوب كرده، و شرحى بر زبدهء شيخ بهائى نوشته كه با تحقيق است. و
معروف است كم حافظه بوده به حدى كه خانهء استاد را گم مى كرده، (!!!) بالاى
در نوشته. و گفته اند خيلى فقير بوده كه از بس لباسش كهنه بوده در مجلس درس
مجلسي اول بيرون مى نشسته و مطالب را هم بر استخوان و برگ چنار مى نوشته.
وقتى مسألة أي مشكل مى شود كه چند روز رفع اشكال نمى شود، يكى از
شاگردان مرحوم مجلسي اتفاقا نزد آخوند ملا محمد صالح مى بيند در برگ
چنارها رفع آن اشكال را نوشته، بعد در مجلس، جواب مجلسي مى گويد،
مجلسي مى فهمد از او نيست و اصرار مى كند تا ابراز مى كند، مجلسي نگاه
مى كند آخوند بيرون در نشسته لباس به او مى دهد و حاضر مجلس مى نمايد و
مقررى برايش معين مى كند تا به جائى مى رسد كه او را به خانه مى برد و دختر
خود را به او مى دهد، و در كتابخانهء خود منزل مى دهد.
ديگر قبر آقا هادى ولد آخوند ملا محمد صالح است كه صندوق چوبى دارد،
در كنار ايوانچه كه در گاه مقبره است كه رو به قبر مجلسي بايستى، طرف چپ
است. و مردى عالم و فاضل بوده، غالب كتابهاى او فارسي و ترجمهء عربى‌ها و او
را آقا هادى مترجم مى گويند، شرح فارسي بر معالم، و بر شرح شمسيه، و بر
شافيهء صرف كه متن شرح نظام معروف است نوشته، و حاشيهء عربى بر تفسير
بيضاوي نوشته، و ترجمهء قرآن با شأن نزول و نيك و بد استخاره نوشته، و گويند
به جهت نذر توى قبر اين را نوشته، چون به جهت ناخوشى صرع يا سكته وقتى
اعتقاد فوت او شده دفنش نموده در قبرستانى و سوراخى به بالاى قبر براى نفس
احتياطا گذارده.
او در قبر به هوش آمده نذر نوشتن ترجمهء قرآن هر گاه بيرون آيد، كرده، اتفاقا
شترى آنجا مى چريده، از صداى توى قبر رم كرده، ساربان فهميده خبر به اهل
72

شهر داده، بيرونش آورده اند.
و در همين صندوق، قبر آخوند ملا مهدى هرندى است كه از علماء و فضلاء و
متتبعين بوده.
73

باب چهارم
در شرح حال صاحب بن عباد و مقامات و مصنفات او
در طرف طوقچى نرسيده به دروازهء طوقچى كه از مقبرهء بابا قاسم كه حالش
مثل ساير بابا‌ها كه در اصفهان متفرقا مدفونند، واضح نيست، خيلى بالا مى رود و
به دروازهء طوقچى نزديك مى شود، مقبرهء صاحب بن عباد است كه اسم او
اسماعيل است. قبر بلند كاشى وسط گنبد دارد و گويند اينجا دالان خانه اش بوده
و او داراى علم و دولت و رياست. و در بيان حالات و مقامات او بعضى يك
رساله نوشته اند (1). و پدرش عباد طالقاني وزير ركن الدولة است و اسماعيل را
مؤيد الدولة، پسر ركن الدولة وزير خود قرار داده و از طفوليت تا بزرگى مصاحب

1 - منظورش اولين رساله است:
الارشاد في احوال الصاحب بن عباد * سيد ابو القاسم كوهپايه اصفهاني، به اهتمام سيد جلال الدين
تهرانى در سال 1354 ق همراه " محاسن اصفهان " چاپ شده است و نسخهء خطى آن در كتابخانهء
سپهسالار موجود است. و فهرست كتابخانه سپهسالار، بخش سوم، ص 109، ش 153. و كتابهاى
مستقل ديگر هم در شرح حال آن بزرگوار ديده شده كه عبارتند از:
الصاحب بن عباد شيخ محمد حسن آل ياسين.
صاحب بن عباد " شرح احوال وآثار " احمد بهمنيار، بكوشش باستانى پاريزى.
هدية العباد عباس على اديب حبيب آبادى.
رساله در شرح حال صاحب بن عباد محمد على ناصح.
75

هم بوده اند ملقب به " صاحب " شده، يا آنكه اولا صاحب بن العميد مى گفته اند
چون نزد ابن العميد وزير تحصيل علوم ادب و حكمت و نجوم و غيرها نموده و
مصاحب او بوده، بعد كه وزير شده به صاحب مطلق ملقب شده. و در دولت و
عزت و احسان به فقراء بخصوص شيعيان و اجتماع شعراء در درگاه او و اعطاء به
آنها و مرجعيت عامه و خاصه مراتبى از او نقل مى شود كه معلوم نيست احدى از
وزراء به اين مرتبه باشند ولى عمده فضل او است كه در علوم و معارف كامل و
چندين شتر كتابخانهء او را مى كشيده. و در ترويج فضايل اهل بيت (ع) و احياء امر
آنها تكميل تام نموده با آنكه در اصفهان بوده و آن زمان سنى خانه جبري مذهب
بوده، او شيعه و از عدليه بوده.
وقتى زنى زنا داده شوهرش به او اعتراض كرده گفته: خدا مرا واداشت.
شوهرش در مقام انكار بر آمده. زن گفته: مگر تو مذهب صاحب بن عباد دارى كه
قائل به اختيار است؟ آن مرد چون سنى وجبرى بوده تسليم شده.
و قصيده‌هاى خوب در مدح اهل بيت با اظهار برائت از دشمنان ايشان گفته
كه مجلسي هم در عاشر بحار قدرى نقل كرده و سيد مرتضى هم در غرر و درر و
غير آنها نقل كرده، و كتابهاى خوب نوشته: كتاب المحيط در لغت، هفت جلد يا
ده جلد، كتاب اسماء الله وصفاته، كتابي در علم كلام، تصريح به امامت و
اولويت امير المؤمنين (ع) نموده، و كتاب تذكره، و انوار، و تعليل، و وقف، و
ابتداء، و عروض، وجوهرة الجمهرة، و كتاب الوزراء، و كتاب قضاء و غير اينها از
رساله‌ها و كتابهاى منسوبهء به او.
و در مجلسي كه درس و مطلب مى گفته اين قدر جمعيت مى شده كه هفت نفر
يا دوازده نفر كلمات او را بلند مى گفته اند و به يكديگر مى رسانيده اند تا آخر مجلس.
و در رى وفات نموده، و نقل به اصفهان شده، و وفات او در سنهء سيصد و
76

هشتاد و پنج (385) بوده، و در قبهء بدريه (1) در محله طوقچى كه گويند در دالان
خانه خودش كه خيلى عالى بوده دفن شده و آن قبر قدرى مخروبه شده، مرحوم
حاجى كرباسى او را تعمير نموده و خود حاجى مواظبت به زيارت او داشته و
گفته اند به تجربه رسيده كه زيارت او باعث رسيدن به خير است به زودى. و بيان
خصوصيات و حالات و مقامات و فضايل او را اين رساله گنجايش ندارد والله
أعلم به حقايق الامور.
از دروازه طوقچى بيرون روى دست راست قبرستان قديمي است، وارد كه
شوى طرف چپ مى رسد به تكيهء معروفه به امام زاده ابراهيم بن موسى بن
جعفر، اگر چه در اصفهان غير از اينجا در محله شمس آباد به همين اسم
امام زاده‌اى هست با دستگاه تر از اين، و در قريه نرمى بر خوار ديگرى هست
خيلى با دستگاه تر از اينها، و اعتقاد غريبى مردم اطراف به او دارند و از قسمش
مىترسند و از دور به زيارتش مى روند و نذرها مى برند و در جاهاى ديگر نيز
به اسم ابراهيم بن موسى بن جعفر هست مثل فاغستان و رواق حضرت
سيد الشهداء (ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء) مقابل رواق زنانه كه ابراهيم مجاب
معروف است و غير اينها و شايد بعضى نواده‌هاى حضرت باشند رجاء زيارت و
توسل به آنها شود خيلى خوب است.
در شرح حال على بن سهل و مقامات او
از اين امام زاده طوقچى قدرى پائين‌تر مى رود قبر على بن سهل است كه از
عرفاء بوده و تكيه اش سابقا خيلى دستگاه داشته و خراب شده. عمارت
جديدى دارد، قبرش ميان گنبد است و اگر چه مرحوم آقا محمد على

(1) مؤلف اشتباه كرده، به " دريه " دريه معرب درى است كه سابقا نام محله أي بوده كه اينك طوقچى
است. (از مرحوم معلم حبيب آبادى).
77

كرمانشاهى (اعلى الله مقامه) در كتاب خيراتيه (1) كه در رد صوفيه نوشته اند او را
سنى صوفي دانسته ولى مرحوم شيخ بهائي (اعلى الله مقامه) در " كشكول " (2) خود
تمجيد او نموده حكايتى نقل كرده كه شيخ على بن سهل اصفهاني انفاق بسيار
مى كرده، وقتى سؤالى شد و نداشت از شخصى وجهى براى فقراء خواست، آن
شخص قدرى فرستاده و عذر آورده كه مى خواهم خانه‌اى بسازم. شيخ گفت:
وجه خانه را بده به فقراء بدهم و من ضامن مى شوم خانه أي در بهشت به تو
بدهند، او به جهت اعتمادى كه به شيخ داشت قبول كرد ووجه را داد و
ضمانت نامه گرفت و در همان سال مرد و وصيت نمود او را در كفنش گذاردند،
بعد آن نوشته در جا نماز شيخ پيدا شد كه پشتش نوشته بود " تو را از ضمانت
بيرون آورديم " و آن نوشته در صندوق كتاب شيخ بود، مردم استشفاء مى كردند تا
وقتى كه صندوق را دزد برد.
و ظاهر اين است كه اين مطلب را شيخ بهائى از كتب صوفيه نقل كرده و آنها
اين گونه حكايتها خيلى از پيران خود نقل مى كنند كه بعضى واضح است كه دروغ
و جعلى است. و بعضى احتمال صدق مى دهد ولى شيخ بهائى خودش نوشته
كه شب خواب ديدم در حرم امام رضا (عليه السلام) بودم و شبيه به بارگاه على بن
سهل بود و خوابم فراموشم شده وقتى به زيارت على بن سهل (3) آمدم يادم آمد آن
خواب و اعتقادم به شيخ على بن سهل زيادتر شد. پس رجاء زيارت و استمداد
شود خوب است، ان شاء الله تعالى.

(1) " خيراتيه " ج 2 / 450.
(2) " كشكول " ج 1 / 227 و 228.
(3) سيد عبد الحجة بلاغى كتاب مستقلى نوشته به نام " كتاب زندگانى عارف مولانا على بن سهل
اصفهاني " كه به چاپ رسيده است.
78

باب پنجم
در شرح حال آخوند ملا حسين تفليسى است
در قبرستان آب بخشان است و در آنجا قبر مرحوم آخوند ملا حسين تفليسى وسط قبرستان است قريب به شارع، عمارت مختصرى دارد. و او از اهل علم و
فضل و رياضت و مجاهده، معاصر آقا محمد بيد آبادى است. از بعضى علما نقل
شده كه گفته به جهت رفع شهوت آب اسفرزه با نان يا بى نان مى خورده. گويند:
وقتى گماشتهء او غذائى گرفته آورده آخوند خورده صفاى قلب خود را مبدل به
كدورت ديده، پرسيده معلوم شد با او قمار بازى شده، بعد قى كرده.
و بسيارى از اهل علم و كمال به او اعتماد و اعتقاد داشته و دارند. و عالمى
دانا و با تقوى بوده، مرحوم عالم ثقه أي از مرحوم آخوند ملا محمد حسين [بن]
ملا ولى الله سابق الذكر كه خود ملا ولى الله شاگرد آخوند تفليسى بوده نقل نموده
كه مجرب است. هر كس برود به زيارت قبر آخوند تفليسى و همان جا نذر كند كه
هر گاه موفق به زيارت كربلا شود آنجا در حرم حضرت و قريب آن يك ختم مثلا
قرآن براى آخوند ملا حسين تفليسى بخواند به زودى اسباب سفر زيارت او فراهم
آيد، و خود آخوند ملا محمد حسين تجربه نموده در حق خود.
مرحوم حاجى آقا محمد قزويني (اعلى الله مقامه) كه امام مسجد آقا نور بود و
زود اعتقاد هم نبود، نقل كرد كه خود براى مطلبى چند هفته مواظبت زيارت قبر
79

او نموده، حاصل شد. ظاهرا بسيارى از مردم زيارت قبر او را ختمى براى بر آمدن
حاجات قرار مى دهند.
بيرون بقعه طرف چپ قبر حاجى محمد هادى هرندى برادر ملا محمد مهدى
كه در مقبرهء مجلسي است او را از اجله و مقدسين شمرده اند. اولاد او تاكنون از
علماء و ائمه هرند پسرش حاجى ملا عبد الله مؤلف سه كتاب است: دلايل الدين
سه جلد، نور القبور، اصول دين، مجمع اسرار القرآن.
قدرى فاصله، قبرى بلند بسته است. وسط قبرستان قبر ميرزا ابراهيم جوهرى
است كه كتاب مصيبت و اشعار سوزناكى دارد وآثار خلوص نيت و اخلاص به
حضرت سيد الشهداء (ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء) از كتاب او ظاهر است و
اميد است كه زيارت قبر او فيوضاتى داشته باشد كه خادم الحسين (عليه السلام)،
مخدوم الملائكه.
80

باب ششم
در تعيين قبور علماء در مقبره مرحوم حاجى سيد محمد باقر (ره)
در مقبرهء مرحوم حجة الاسلام، حاجى سيد محمد باقر (اعلى الله مقامه) است
كه در دالان مسجد سيد - كه بناى خود آن مرحوم است - واقع است و عمارت
با زينت خوش وضعي دارد. قبر آن مرحوم از مرمر و بلند بسته است، و جلو روى
او قبور جمعى از اولاد او است. دم ارسى رو به مسجد كه قدرى بلند بسته است،
قبر مير محمد مهدى پسر بزرگ آن مرحوم كه از اهل علم و فضل بوده، و قبر ميرزا
ابو الفضل نوهء آن مرحوم، پسر ميرزا زين العابدين است. و پائين آن كه جلو قبر سيد
است، قبر ميرزا زين العابدين، و حاجى سيد محمد على و آقا سيد مؤمن اولاد آن
مرحوم كه قدرى قبرها پست تر بسته است و ما بين قبر سيد و آن دو قبر مى شود
ولى محل دفن آقا سيد مؤمن قدرى پائين‌تر از محلى است كه سنگ و نشان
گذارده اند. طرف پائين پاى سيد است، قدرى پيش رو، و حاجى سيد محمد على
و آقا سيد مؤمن از اهل علم و فضل بوده اند، و حاجى سيد محمد على صبح
مسجد سيد را امامت داشته و نقل عبادت و تقوى از او مى شود، و آقا سيد مؤمن
بعد از مرحوم حاجى سيد اسد الله مرجع رياست بيد آباد و امام مسجد سيد و
پناه خلق و با علم و فضل بوده و تدريس هم داشت. بعد از مرحوم حاجى سيد
اسد الله او اعلم از ساير اولاد سيد بوده. و اما حاجى سيد اسد الله كه ولد افقه و
81

اتقى واكمل آن مرحوم بوده، بلكه در مراتب تقوى و قدس و عمل از بعضى
جهات از پدر گذرانيده كه اخلاص بسيارى از مردم هم زيادتر بود به او و پناه
بزرگ خلق به اصفهان و غيره بود.
در مسافرت به عتبات در راه وفات نموده سنهء هزار و دويست و نود (1290)،
در نجف اشرف از در قبلهء صحن كه بيرون روى در ايوانچه طرف چپ دالان
مدفون است.
و ايوان طرف راست قبر مرحوم حاجى شيخ مرتضى (اعلى الله مقامه) است و
در اطاقهاى طرفين از دالان جمعى از علماء و كاملين مدفونند كه زيارت آنها
خيلى خوب است. مجملا اينها به مناسبت، مرقوم شد. مقصود بيان حال خود
مرحوم سيد است.
آن بزرگوار اصلش از شفت رشت است و چندى در نجف اشرف خدمت بحر
العلوم درس خوانده و در آنجا با حاجى كرباسى رفاقت و مراوده داشتند كه بعد
از رياستشان در اصفهان هم به حدى موافق بوده اند كه ما بين احدى از علماء
رفاقت به اين حد معهود نيست. هر مطلبى خدمت حاجى مى شده مى فرموده
برويد خدمت سيد، جائى مى رفته اند سيد با آن دستگاه سوار مى شده درب خانهء
حاجى و حاجى را بر مى داشته و همراه حاجى مى رفته. حاجى براى سيد رفته
در زواره، و به جهت تزويج، عيالي براى ايشان آورده. يك دختر سيد را آقا محمد
مهدى [فرزند] حاجى [كرباسى] داشته كه هنوز ميان دو طائفه موافقت و
مواصلت برقرار است.
گويند در نجف اشرف حاجى به ديدن سيد رفته ديده سيد افتاده است.
معلوم شده سيد از گرسنگى غش كرده، حاجى رفته براى او غذاى مناسبى
تحصيل كره به او خورانيده به حال آمده و سيد بحر العلوم هم فهميده شدت فقر
سيد را، اصرار نموده كه وقت غذا را به خوان او حاضر شود قبول نكرده. و
82

چندى هم در كربلاى معلى درس آقا سيد على صاحب شرح كبير حاضر
مى شده، و آقا سيد على براى سيد روزى دو نان مقرر داشته، وخدمت آقا سيد
محسن كاظمينى هم به جهت درس حاضر شده و از عتبات كه بر گشته در قم
قريب هشت سال درس ميرزاى قمى (اعلى الله مقامه) حاضر شده و مى گفته در
مدت قليل نزد ميرزا بيش از عتبات ترقى حاصل شد بعد به اصفهان آمده. وقتى
هم كه اصفهان آمده يك دستمال كه سفرهء نان خورى او بوده داشته و يك كتاب
مدارك و در اصفهان چندى در مدرسهء چهار باغ مانده مدرس با او موافقت نكرده
بيرونش كرده، يا خود رفته، و در اصفهان عيال داشته و به سختى مى گذرانيده.
گويند: در ايام بى اسم و رسم [بودن] اسباب سازى را شكسته او را گرفته و صدمه
زده اند و گويا همين شدت غيرت او در دين و همت او در نهى از منكر يكى از
اسباب ترقى واشتهار او گرديده.
آقا سيد محمد كربلائى كه از اولاد صاحب شرح كبير است و يك سفر به
جهاد روس به طرف تركستان رفته وقتى اصفهان بوده اجتهاد سيد را از او
مى پرسند. گفته: اجتهاد مرا از سيد بايد پرسيد. و چون آقا سيد محمد خيلى
عنوان داشته اين كلام خيلى اسباب ترقى سيد شده. ميرزاى قمى هم خيلى
ترويج و تمجيد سيد كرده و كم كم در اشتهار و اعتبار شخص اول روزگار و با
وجود مخالفت پادشاه و حكام در كمال اقتدار و دولت و وسعت او هم بيشمار
گرديده.
ووجه ظاهرى دولت او آنكه بعضى از بزرگان وجه قابلى به سيد داده، سيد
در آن تجارت و معامله نموده، خداوند اعانت نموده مداخل كلى برده كم كم
املاك زياد تحصيل نموده تا به حدى كه مسجدى چنين بنا نموده و آن همه
دستگاه و عيال و اولاد و كتاب به هم بسته، پادشاه را به تفصيل مهمانى نموده.
و بعضي گويند علم قرطاس داشته كه كاغذ را مى پيچيده و عملى كرده كه پول
83

مى شده! ولى مناسب نيست نسبت اين عمل به سيد، و احتمال كيميا هم داده
مى شود چون خانهء آقا محمد بيد آبادى را هم داشته.
و بسيارى از عوام را اعتقاد آن است كه از غيب برايش مى رسيده و به طريق
كرامت نقلها مى كنند كه مثلا مى ديدند محلى را كه پول مىداده چيزى در او
نيست بعد كه مى آمده از آنجا پول مىداده و امثال اينها كه محل تأمل است. ولى
جلالت قدر سيد به حمد الله به حدى است كه محتاج به اين مطالب موهومه
نيست. حالات عبادات و نماز شبها و گريه‌ها و زارى و ناله‌هاى شب او و
رسيدگى به خلق و اين همه اعانت به فقراء و سادات و اين همه نهى از منكرها و
اجراء حدود حتى كشتن جمعى كه تا صد و بيست نفر نقل شده كه در قبرستان
قبله دعا يا جاى ديگر مدفونند به حكم شرع مطهر و بعضى را به دست خود.
در ذكر مصنفات مرحوم حاجى سيد محمد باقر (ره)
و زحماتى كه در علوم كشيده چنانچه از كتابهائى كه نوشته معلوم مى شود
مثل مطالع الانوار فقه استدلالى كه چقدر با تفصيل نوشته و اطلاع او بر علوم
معلوم مى شود، رسالهء تحفة الابرار فارسي در نماز شب كه خيلى پر فائده و
سزاوار است هر كسى داشته باشد و رجوع نمايد، و رساله‌اى در شكوك صلوة كه
تتمهء تحفه مى شود، و رساله‌هاى بسيار خوب در رجال كه كمال مهارت در اين
علم داشته، رسالهء اسحق بن عمار، رسالهء ابان بن عثمان، رسالهء ابراهيم بن هاشم،
رسالهء محمد بن عيسى يقطيني، و كذا عده كافى، وحماد بن عيسى، وعمر بن
يزيد، وسهل بن زياد، و محمد بن اسماعيل، وبرقى، وعبد الحميد بن سالم، و
والد أو ومحمد بن سنان، ورسالهء اتحاد معاوية بن شريح با ابن ميسره، وغير آنها،
ورسالهء معنى " اجمعت العصابة " واصحاب اجماع، وكتاب زهرة البارقة در چند
مسألة، مباحث الفاظ اصول، سؤال و جواب كه مسائل بسيار در آن تنقيح كرده،
84

رساله در عقد بر خواهر مطلقه، رساله در قبول قول زن در بلا مانع بودن، رساله در
هبه ولى مدت متعه را، رسالهء مناسك حج كه خيلى مناسك خوبى است و هنوز
هم محل رجوع است، و رسالهء اقامهء حدود در زمان غيبت كه واجب مى دانسته
بر مجتهدين، و رسالهء اوقاف و بطلان وقف بر نفس كه خيلى وقفها را بر وارث
بر گردانيده، و رسالهء زيارت عاشورا، و حاشيه‌اى‌ بر سيوطى كه اوايل امر در
كاظمين نوشته.
و در سفر مكه غرائبي از او نقل مى كنند كه يكى پس گرفتن فدك باشد. ولى
همين قدر معلوم است تصرفات بسيار كرده.
وفات او در سنهء هزار و دويست و شصت (1260) از اشعار دور مقبره كه به
خط مرحوم حاجى سيد اسد الله است ملاحظة شود (1).

(1) دانشمند گرانمايه آقاى سيد مصلح الدين مهدوي كتاب ارزشمندى در باره عالم جليل صاحب مناقب
ومآثر حجة الاسلام شفتي بيد آبادى به نام " بيان المفاخر " در دو جلد نوشته كه توسط انتشارات كتابخانه
مسجد سيد اصفهان در سال 1368 ش چاپ شده است.
85

باب هفتم
در شرح حالات آقا مير سيد حسن مدرس (ره)]
در مقبرهء مرحوم آقا مير سيد حسن مدرس عمارت و گنبدى دارد كنار دالان
مسجد آن مرحوم در محله نو كه اصل بنيان مسجد را آن مرحوم نهاده و به اسم او
معروف است و اتمام آن را رحيم خان كرد. و او پسر آقا مير سيد على بن مير
محمد باقر بن آقا مير اسماعيل واعظ اصفهاني است. اوايل امر در اصفهان مدتى
تحصيل نموده، بعد در كربلا و نجف درس شريف العلماء در اصول و صاحب
جواهر در فقه حاضر شده باز مراجعت به اصفهان نموده، ثانيا درس حاجى
كرباسى حاضر شده تا آنكه فضلاء اصفهان مقامات فضل او را يافته در مجلس
درس خودش اجتماع نموده و در خوش بيانى و استقامت سليقه وحسن ترتيب
مطالب و زيادتى تحقيقات و مطالب حسنه به مدرس مطلق معروف شده. و كمال
حسن خلق و تسليم و رضا را دارا بوده. و نفس او در ترقى شاگرد مؤثر بوده كه
جمع كثيرى از علماء و فضلاء كاملين و محققين و مروجين از مجلس درس او
بر خاسته. چنانچه جماعتى از آنها رؤساء علماء اسلام و مرجع انام شده: يكى
آية الله في العالمين آقاى حاجى ميرزا محمد حسن شيرازى كه رياست عامه در
رجوع به فتوى و تقليد او در تمام كرهء ارض مستقر گرديده و مروج و مجدد
مذهب در رأس اين مأهء هزار و سيصد شده و تعميراتى در سر من رأى. و اجتماع
87

شيعه در آنجا به بركت وجود ايشان حاصل شده و مقامات او بالاتر از احتياج به
بيان است (اعلى الله مقامه). ديگر مرحوم آقا ميرزا محمد هاشم چهار سوقى
اصفهاني كه از محققين مشهورين متبحرين بوده. ديگر آقا ميرزا ابو المعالى پسر
كوچك حاجى كرباسى كه مذكور شد. ديگر آخوند ملا محمد باقر فشاركي كه
مذكور شد و غير ايشان از اكابر علماء و فضلاء (كثر الله أمثالهم و أصلح حالهم).
در ذكر مصنفات مرحوم آقا مير سيد حسن مدرس
و آن مرحوم كتابهاى با تحقيق خوب نوشته: كتاب فقه استدلالى شرح بر نافع
كه تمام نشده، و كتاب جوامع الكلم در اصول كه خيلى كتاب با تحقيق پر مطلب
مرغوبى است، و جواب سؤالات متفرقه، و رسالهء لا ضرر، و رسالهء اصالة صحة، و
رسالهء عدالت، و رسالهء فارسيه در عبادات، و مناسك حج و غير اينها.
وفات او در سنهء هزار و دويست و هفتاد و سه (1273)، تقريبا دوازده سال
بعد از حاجى كرباسى (اعلى الله مقامه) حيات داشته.
88

باب هشتم
در شرح حالات وجلالت شأن حاج محمد ابراهيم كرباسى (ره)
در مقبرهء مرحوم حاجى محمد ابراهيم كرباسى كه واقع است در بيرون در
مسجد حكيم از درى كه طرف مدرسه شاهزاده‌ها و بازار صباغان و ميدان شاه
مى رود و عمارت و قبه و بارگاه عالى دارد، قبر آن مرحوم وسط گنبد است و
پشت سر او، قبر آقا محمد مهدى، اعظم اولاد او است. و اين دو قبر بلند بسته
است و جلو روى قبر حاجى طرف بالا سر متصل به ديوار قبر بلند بسته است،
قبر حاجى ميرزا محمود ولد آقا محمد مهدى است كه چندى در نجف اشرف
تحصيل نموده به اصفهان آمده مردم اخلاص تامى به او داشتند و در مسجد
حكيم جمعيت و ازدحام غريبى به جماعت او مى شده ولى در جوانى وفات
نمود. و پدر مرحوم حاجى كرباسى حاجى محمد حسن كرباسى بوده كه اول امر
در محله حوض كرباس هرات كه محله كرباس هم مى گفته اند متوطن بوده و به
اين جهت به كرباسى معروف شده و بعد در كاخ كه از توابع خراسان است آمده و
بعد آمده به اصفهان و حاجى در اصفهان متولد شده و ده ساله بوده كه پدرش
وفات نموده. آقا محمد بيد آبادى (اعلى الله مقامه) وصى و قيم او بوده كه اول
تكليف حاجى را به مكهء معظمه روانه كرده! بلى مربى كه مثل آقا محمد باشد
89

مثل حاجى پيدا مى شود كه به اين حد احتياط در شريعت و دقت در امر دين و
مواظبت بر دقايق آداب شريعت وتعبد صرف در احكام از براى كم كسى ممكن
است و به حدى بوده كه او را مردم صاف و صادق شمرده اند مانند اولاد امجاد
ايشان كه مضمونها از ايشان نقل مى كنند. مثل آنكه حاجى ميرزا احمد
روضه خوان " أعوذ " را به آواز خواسته بخواند، حاجى فرموده: " حاجى ميرزا
احمد! اعوذ كه مد ندارد "، و اين از بابت حمل بر صحت است كه حمل بر غنا
خواندن ننموده است.
و آن مرحوم در مسجد شعر نمى خوانده و شعر را از شعريت مى انداخته
معروف است گفته: ز عشق تا به صبورى - چنان كه مى گويند العهدة على الراوى -
يا كم يا زياد هزار فرسنگ است. چون در اخبار كراهت شعر در مسجد و شب و
روزه و ماه مبارك رمضان و روز جمعه هر چند شعر حق باشد وارد شده إلى
غير ذلك.
از آن مرحوم اين رقم حكايات خيلى كرده اند و آن مرحوم خيلى بى اعتنا به
اهل دنيا بوده و زاهد و با قناعت بوده، گويند گندم در خانهء خود آسياء [ب ظ]
مى كرده و يخ اصفهان را هم نمى خورده و غير اينها.
و با مرحوم سيد خيلى موافق و خود در بسيارى از امور شرعيه كه محل
مى شده سيما در اوقاف و مساجد ونحو اينها كه جاى شبهه و اشكال و احتياط
بوده مداخله نمى كرده و محول به مرحوم سيد مى نموده.
و در مستجاب الدعوه بودن معروف است صدمه و وفات بعضى از ديوانيان و
بعضى از آقايان را از نفرين حاجى مى دانند.
و حكايت آن مردى كه حاجى در مقام نهى از منكر او بر آمده، او گفته بوده
است غول به خايه ام بگذارد! خبر براى حاجى آورده اند، حاجى گفته خدايا
غولى ندارم و نفرين كرده تخم او باد كرده، و وفات نموده، مشهور است.
90

و رياست و تدريس او در اصفهان با عنوان بوده. كرسى مى نشسته و جمعى از
علماء درس او حاضر مى شده اند مانند: آقا مير سيد حسين، و آقا مير سيد محمد
شهشهانى، و غير ايشان.
و خود مدتى در نجف اشرف خدمت بحر العلوم، وشيخ جعفر و مدتى در
كربلا نزد آقا سيد على صاحب شرح كبير، بلكه اندكى خدمت آقاى بهبهاني و در
كاظمين خدمت آقا سيد محسن كاظمينى و در عجم هم چندى با ميرزاى
قمى (اعلى الله مقامه) بوده كه ميرزا اجازه فتوى دادن و رجوع مردم به او داده و با هم
خيلى خصوصيت داشته.
در ذكر مصنفات حاجى كرباسى اعلى الله مقامه
و كتابهاى آن مرحوم معروف است: اشارات در اصول خيلى پر مطلب است
اگر چه به جهت بعضى اتفاقات و خصوصيات از مرجعيت قدرى افتاده، شوارع
در فقه، شرح كفايه سبزوارى كه خيلى مبسوط و با تحقيق است، منهاج در فقه كه
بسيار خوب كتابي است پر مسألة، سيما مسائلى كه اين اوقات محل حاجت
شده و مى شود با اشاره به دليل در غير عبادات آن، رسالهء صحيح واعم، رسالهء
مفطريت قليان، رسالهء تقليد ميت، كتاب ايقاظات در اصول كه در اوايل نوشته،
رسالهء ارشاد، و نخبهء فارسي كه هر دو عمليه است و فعلا نخبه به جهت حاشيه
كردن مرحوم حاجى [شيخ] مرتضى [انصاري] و حاجى ميرزا محمد حسن
شيرازى (اعلى الله مقامهما) و ديگران از زمان شيخ تا كنون مرجع عوام و خواص
است، و رسالهء مناسك، و غير اينها.
و حاجى امامت مسجد حكيم را داشته كه مسجدى است بزرگ و با معنويت
و هميشه عباد وزهاد در او بوده اند و گفته اند اولش از بناهاى صاحب بن عباد بوده
و بعد از خرابى حكيم داود هندي تعمير نموده و از اين جهت مسجد حكيم گويند.
91

در بيان قبر آقا محمد مهدى كرباسى و بيان حال او
و آقا محمد مهدى كه قبرش پشت سر حاجى است، اعظم اولاد حاجى بوده و
بعد از حاجى بلكه در زمان او از رؤساء علماء اصفهان و امامت مسجد حكيم هم
عمده با ايشان بوده كه هنوز هم اولاد آن مرحوم دارند و مرجع در فتوى و احكام
بوده و صداقتهاى غريبه از او نقل مى شود مانند خود حاجى و بعضى ديگر از
اولاد او و ظاهر اين است كه اينها از شدت مواظبت آداب شرع و عدم توجه به
اهل دنيا و تدبيرات عمليه دنيا است چنانچه در بعضى اخبار هست كه اهل دنيا
اهل طاعت را مى گويند ديوانه است. و گويا عمده اين بوده كه حاجى
نمى گذاشته بيرون روند و با مردم متفرقه آميزش كنند وعمده‌اش مشغول
خدمت حاجى بوده و زحمت در علوم مى كشيده. به هر حال عالمى بوده است
با اطلاع و تحقيق و اجازه از مرحوم سيد داشته.
در بيان مصنفات آقا محمد مهدى كرباسى (ره)
و در اصول وفقه و غير اينها كتابها نوشته: عيون الاصول، اصول مختصر پر
مسألة خوبى است، شرح منهاج حاجى كه فقه استدلالى است و خيلى خوش
بيان است، هشت جلد، مصابيح، يك دوره اصول، نه جلد، شرح بر قدرى از
لمعه، چهار جلد، رسالهء استصحاب، رسالهء در اراضى مفتوح العنوه، مشارق
الانوار، نور العيون، متن فقه، متنى در طهارة، هداية الطالبين كه رساله عمليه است
و فارسى است.
و آن مرحوم مواظبتها در آداب شريعت داشته. و آن بزرگوار به جهت
ناخوشى تب و لرز سه يك دعائى به بادام مى نوشته و مى داده و مردم هم
مى گرفته به مريض مى داده، مريض خوب مى شده و مجرب شده بود. همان
92

وقت شرط مى كرده عمامه سر مريض بگذارند كه عمامه را آن مرحوم در اصفهان
رواج تام داده. و غالبا خدمت آن مرحوم كسى كه مى رفته مسألة از آن كس
مى پرسيده كه مردم را مسألة دان كند. و چون حكايات بسيار از آن مرحوم نقل
مى شود كه دلالت بر صداقت آن مرحوم دارد هر چند از بعضى جهات دلالت بر
حسن حال آن مرحوم دارد لكن از بعضى جهات موهن است به كلى ترك ذكر آنها شد.
و ديگر قبر مرحوم حاجى آقا محمد پسر مرحوم حاجى كه طرف بالا سر قبر
آقا محمد مهدى كنار ديوار كه در ايوان جلوى گنبد است و نشان بلندى ندارد. و
آن مرحوم مشغول بود به نوشتن كتابها و مواظبت آداب شرعيه، و از شدت
مواظبت بر آداب شرعيه و بعضى وضعها مردم او را صاف و صادق مى خواندند
و گفتار و كردارهاى صادقانه اش بسيار بود. در مجلس كه نشسته بود هر سيدى را
مى ديد تمام قد بر مى خاست و مى نشست اگر چه سيد دور بود و اصلا ملتفت
نمى شد كه براى او بر خاست، به ملاحظهء حديثى كه از رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) روايت شده: كسى كه ببيند اولاد مرا و قيام تام به جا نياورد جفا كرده يا مبتلا
به بلاء بى دوا شود كه دو حديث در كتاب " كلمهء طيبه " حاجى ميرزا حسين نورى
(اعلى الله مقامه) ديده شد به اين مضمونها. و هر مجلسي كه مى نشست غالبا
فضيلت اعمال خير را نقل مى كرد و يك وقت امامت مسجد حكيم را هم
داشت. مرجع در مرافعات هم بود. معروف بود كه زود قسم مى دهد.
[در بيان مصنفات حاجى آقا محمد پسر حاجى كرباسى]
و كتابهاى او بسيار است: كتاب منيع الحيوة كه به فرموده حاجى جمع
عبارات علماء اصول نموده از متقدمين و متأخرين در هر مسألة، پانزده جلد،
شرح تهذيب علامه، مفصل، شرح نتايج آقا سيد ابراهيم، مفصل، خود مى گفت
از صد هزار بيت متجاوز است، كتابي در حدود و ديات، كتاب مفصلى در
93

عبادات، رساله‌اى در ميراث، كتاب طهارت وصلوة، با استدلال، شرح خلاصة
الحساب، هدية الشيعة كه رسالهء تقليدى بزرگ است، كتاب نور حدقة الناظرين
در آداب و اخلاق وادعيه ومواعظ، خيلى بزرگ است. گويا همين كتاب است كه
خود نقل مى كرد كه در محضر شاه گفتم: شاه به اين خوبى چرا بايد زنا كند؟ شاه
وحشتى كرد كتاب را باز كردم و اين حديث را خواندم كه هر كه شارب نزند چنان
است كه با مادر خود در خانهء كعبه زنا كند و به تفصيلى حكايت را نقل مى كرد، و
رساله‌هاى چند در رجال، و رساله‌اى در آداب و سنن وصوم وجنائز.
ديگر قبر مرحوم آقا شيخ جعفر پسر ديگر حاجى است. و طرف پشت قبر آقا
محمد مهدى جنب ديوار واقع است. ولى قدرى طرف بالا سر است نه محاذى
قبر آقا محمد مهدى و آن مرحوم نيز از علماء و فضلا و بعضى اوقات امامت
مسجد حكيم را داشته و وضع تقوى وديانت داشته و خيلى متواضع بوده،
رساله‌اى در ديات نوشته، و بعضى نوشته‌جات ديگر دارد.
و باز از سلسله و اولاد (1) واحفاد مرحوم حاجى در اين مقبره جمعى مدفونند.
و خيلى مناسب و شايسته است مخصوصا زيارت اين مقبره و در خواست
حاجات و مهمات از خداوند در آن نمودن به ملاحظة مراتب ترويجات و
زحمات كه مرحوم حاجى در دين كرده كه هنوز هم بسيارى از آثار او در ميان
مردم باقى است. و در مقام احتياط در دين گفتار‌‌ها و رفتار‌ها او ضرب المثل و
در مقام تنبيه والتفات علماء و غير هم از جمله شواهد مطلب و اسباب آگاهى
است غفر الله لهم.

(1) استاد فقيد معلم حبيب آبادى رساله‌اى در شرح حال خاندان حاجى كرباسى در سال 1375 تأليف
كرده كه نسخه آن نزد استاد بزرگوار سيد مصلح الدين مهدوي موجود است.
94

خاتمه
[در بيان بعضى از قبور خارج اصفهان از بلوكات و توابع]
يكى از آنها قبر مرحوم آقا محمد على نجفى است كه در امام زاده معروف به
شاه سيد على - كه شاه سيد على اكبر هم مى گويند - از اصفهان كه طرف قمشه
به روى دو فرسخ مانده به قمشه، طرف چپ راه قدرى فاصله واقع است و گنبدى
دارد و صحنى، قبر امام زاده توى گنبد طرف جلو واقع است و از اطراف به
زيارت او مى آيند و خيلى اعتقاد به او دارند. حقير وقتى به زيارت او رفتم در حرم
او حالت خوشى در خود يافتم بهتر از حالت در شاه رضا.
[در بيان قبر آقا محمد على نجفى و شرح حالات او]
و قبر آقا محمد على پشت سر قبر امام زاده طرف پائين پا واقع است و آقا
محمد على پسر مرحوم آقا [محمد] باقر هزار جريبى است كه قبرش در نجف در
ايوان علماء است. ومرحوم آقا محمد على دختر ميرزا محمد باقر نواب
لاهيجاني را كه در اصفهان بوده و قبرش در حضرت عبد العظيم است داشته كه
مجملى از حال آن مذكور شد.
بالجمله آقا محمد على، اول امر در عتبات تحصيل نموده و از اساتيد او سيد
جواد عاملي، وبحر العلوم، و ميرزاى قمى، و حاجى ملا احمد نراقى، و آقا شيخ
95

جعفر بحرينى (1) را شمرده اند.
و مدتى در اروميه و تبريز و آن صفحات بوده و تدريس داشته و رساله در اين
مسألة كه آنجا اتفاق افتاده نوشته كه زنى ذميه و شوهرش ذمى بود به جهت عشق
مرد مسلمانى، مسلمان شده و در بين عده، آن مسلمان با او وطى كرده و بعد او را
تزويج نموده و علماء آن بلد حكم به بطلان نكاح كرده و آقا محمد على حكم به
صحت، و رساله‌اى نوشته مشتمل بر هفتاد فرع، و بعد مدتى در قم نزد ميرزاى
قمى بوده، و بعد مدتى كاشان نزد نراقى، و بعد در اصفهان، و مشغول به تدريس
شده و معروف به فقيه مطلق بوده و در مسجد ذو الفقار امامت داشته و تصنيفات
بسيار، سيما در فقه نوشته كه پر فائده و پر فرع است و بالاخرة به اصرار و
خواهش اهل قمشه، و جهاتى رفته در قمشه آنجا مشغول به ترويج و از او
استجابت دعا و كرامات از قبيل به طلب باران رفتن و باران آمدن و گرفتارى و
صدمات كه بر دشمنان او وارد آمده و غير اينها معروف است، و ترويجات
مسائل در آنجا بسيار از او شده. و مراتب تقوى وديانت و زهد و ورع و فضايل در
هر حالى از او مسلم و معروف است، اگر چه قمشه ماندن او باعث گمنامى او
گرديده چون شأن او اجل از اين بود به حسب اوضاع حاليه و آخر الامر به فرار از
وباء، از قمشه به شاه سيد على آمده.
وفات نموده در سنه هزار و دويست و چهل و پنج (1245).
در مصنفات آقا محمد على نجفى (ره)
و كتابهاى او يكى حاشيه بر شرح لمعه است كه بسيار كتاب پر فرع خوبى
است، ديگر كتاب فقه استدلالى در صلوة مسافر و نكاح و طلاق و ديات، خيلى
مبسوط و مفصل و با فائده است، و حاشيهء قواعد علامه، و حاشيهء قواعد شهيد،

(1) نجفى، بحرينى ظاهرا اشتباه است.
96

و حاشيهء طهارت مدارك، حاشيهء نكاح شرايع، كتابي در اصول، و حاشيهء معالم،
حاشيهء قوانين، حاشيه أي بر شوارق، و تجريد، رساله‌اى در رجال، انيس المشتغلين
در مطالب متفرقه از حكايات و بعضى مطالب كلاميه و غير آنها، و باز كتابي در
قصايد و در شرح آنها، و رساله‌اى در امامت، و رسالهء بزرگى در نماز و متفرقاتى
در مسائل، و رساله‌اى در نكاح در عده ذميه كه ذكر شد.
ديگر در خود شاه رضا كه امام زاده با دستگاه هست در قرب قمشه در صحن
بزرگ قديم رو به حرم شاه رضا كه به روى طرفى كه اطاقهاى بلند بسته است در
ايوان بزرگى كه ميان عمارت واقع است و به وضع حوض خانه است در آن
حوض خانه از قبور علماء و فضلاء قمشه چند قبر هست، در ميان آن قبر مرحوم
آخوند ملا محمد باقر قمشه أي است
كه او عالمى حكيم وكامل و فاضل و با
تقوى بوده وديانت و مواظب عبادات و در نزد خواص از علماء و غير علماء
اصفهان و قمشه مكرم و محترم بلكه ارادت به او داشتند و در انشاء نوشته‌جات،
ممتاز و در قمشه شخص اول ائمه و علماء آنجا بوده.
در اين ايوان قبور علماء قمشه و سلسلهء جليله هست، مرحوم ميرزا نصر الله
قمشه أي حكيم كه در اين زمان اعلم حكماء شمرده مى شد صاحب تصنيف با
تحقيق و با تقوى و احتياط در دين.
حجرهء جنب حرم قبر مرحوم ميرزا محمد خليل امام جمعه قمشه از اجلهء
سادات بوده.
و ديگر بيرون از صحن كوچك رو به قمشه كه مى روى طرف راست راه، دم
راه قبر مرحوم ميرزا محمد على خليفه سلطانى است كه از مقدسين ممتاز و از
اهل علم وديانت و مجاهدات و حالات. ومرحوم آخوند ملا محمد باقر
قمشه أي كمال اعتقاد و اظهار اخلاص حتى بعد از فوت به او مى نمود.
و در ساير قريه‌ها و بلوك اصفهان، علما و صلحاء و مقدسين بسيار مدفونند
97

كه مقصود ذكر آنها نيست، ولى اداء لبعض الحقوق ختم مى كنم به قبر جد امى
خود مرحوم آخوند ملا محمد تقى جزى كه در قريهء جز، اول قبرستان تكيه أي
دارد معروف به مقبره در وسط گنبد آن دفن است. و او از مقدسين و پيشوايان
بوده و خيلى آثار خير از او در " جز " باقى مانده. و نزد مرحوم سيد و حاجى
مقبول القول ومعتمد و به تقوى و قدس در بلد نيز معروف بوده.
و از ميان قبرستان " جز " كه به روى طرف رباط، قبر مرحوم حاجى ملا مهدى
والد حقير كنار راه طرف چپ است سنگ لوح تمام قدى دارد. در خير خواهى و
اصلاح امور شرعيه و غيرها ممتاز بوده (رحمة الله عليه وعليهم والحمد لله رب
العالمين).
هذه السنة (1324) آقا ميرزا حسن [بن] ميرزا ابراهيم مرحوم، قبر او تكيهء
شهشهانى جنب مرحوم حاجى ميرزا بديع. عالمى غيور در نهى از منكر و رفع
ظلم، و در اشتغال به تدريس و امور شرعيه و طريقه زهد و تقوى ممتاز، امام
مسجد سلام كه براى او بنا شده مساجد ديگر هم احياء نمود (1).
ديگر آقا شيخ عبد الحسين محلاتى عالم متتبع با فكر صاحب تصنيف و
تأليف كتاب مغتنم الدرر در فوائد تفسيرى و اخباري، و متفرقات نافعه، و
رساله‌ها در فقه و اصول. قبر او نزديك فاضلان جنب راه (رحمة الله عليه وبركاته).
پايان

(1) وفاتش در سال 1323 بوده و 24 غلط است.
98

اشعار و مثنويات
مرحوم آخوند گزى
99

بسم الله الرحمن الرحيم
[مجسمهء علم و عمل و تقوا آيت الله گزى شعر نيز
مى سروده و " مهدوي " تخلص مى كرده است. اشعارى
كه در پى مى آيد بخشى از سروده‌هاى او به طريق
مثنوى است:]
اى كه از هستت به پا شد هست و نيست * غير هستت در حقيقت هست نيست
با وجود تو است هستيها وجود * ورنه اعدامند يكسر در شهود
آه از اين اعدام و اين شور و شرور * آه از اين اعدام و اين كبر و غرور
از پس حمد خداوند احد * احمد او را درود افزون ز حد
علت و معلول موجود ووجود * ساجد و مسجود و هم عين سجود
علت مادى وغائى بى خلاف * صورت و فاعل هم اندر انكشاف
گر چه باشد اين بيان رمز و مجاز * مى ندارد از حقيقت امتياز
زان سپس بر آل اطهارش تمام * از على تا مهدى آن آخر امام
آن مظاهر مر صفات پاك را * و آن علل مر خلقت افلاك را
نور بخش عالم كون و مكان * روشن از ايشان زمين و آسمان
101

(در آنكه انوار موجودات از ائمه (ع) و به حسب مراتبشان ظهور دارد)
هستى نورى ذرات وجود * هست از ايشان در كمون يا در شهود
گشت ز ايشان بى حجاب اندر ظهور * ليك اندر ما سوى شد در ستور
با حجاب واحد اندر انبياء * جلوه گر شد با دو اندر اولياء
با سه ستر آمد عيان در مؤمنين * وز دگر مردم به ستر چارمين
پنج ستر آمد ز حيوانش عيان * در نبات اندر ششم آمد نهان
در جماد آمد چو در هفتم حجاب * در كمون او شد و ننمود تاب
چون ترقى گيرد آيد در نبات * افكند يك پرده تابد در جهات
همچنان رو برتر و انوار بين * تا در افتد از حجاب هفتمين
نور بگرفته جهان را بالتمام * ليك بر ظلماتيان گشته حرام
بسته بر خود حجرهء تاريك را * كى شود بر تو عيان نور وضيا
برگشا در را برون آ از حجاب * بين جهان روشن زنور آفتاب
زين جهان تار و ظلمات قيود * هان برون آ در بيابان شهود
تا ببينى نورها در نورها * بس كليم افتاده اندر طورها
(در آنكه رسيدن به انوار و اسرار به القاء قيود و خضوع كامل است)
در كمونت هست بس اسرارها * طورها و نورها و نارها
تا به قيد خويشى و در فكر تن * مى نگردد سر مكنونت علن
از خود آرائى و از تن پرورى * بگذر و از خويش شو يكسر عرى
تا كمالات تو آيد در ظهور * نورها بينى همى بالاى نور
102

(تمثيل للتواضع)
دانه گندم بودش اندر كمون * بس كمالات وبروزات و شئون
گر نهيش اندر مكانى خوب و پاك * داريش محفوظ از هر آب و خاك
با هزاران احترام و احتشام * گرد از او گيرى و بنوازيش تام
سالها باشد همان گندم كه هست * بلكه گردد سست و خشك و خار و پست
ليك چون افتاده شد در خاك و آب * از علا بگذشت و شد يار تراب
پايمال و پست و خار و زار شد * در پى اظهار آن اسرار شد
در بروز آورد از شق جيوب * ريشه و عقد كه و خار وحبوب
همچنين مى دان تو خود را اى فلان * دارى اندر بس كمالات نهان
تا نگردى اين چنين افتاده پست * بر نيايى آن كمالاتت كه هست
(اختيار بندگى حق و آزادى از غير)
بندهء خلقى و آزادى ز حق * اى عجب گردانده اى يكسر ورق
بندگى كن خالق قهار را * يار را جو و بهل اغيار را
غير چون آمد ميان آمد ميان * ورنه جز يك رو نمى بينى عيان
شاهد اين مدعا و گفتگو * كل شئ هالك الا وجهه
وجه حق بين وز روها رو بتاب * نيست شو در هست وزان هستى بياب
زان كه سر هست و هستيها از اوست * ها درون مغز شو بيرون ز پوست
(حكايت)
داد عثمان كيسهء زر بر غلام * كين ببر بر بوذر آن مرد تمام
گر كند بوذر قبول زر ز ما * سازمت آزاد در راه خدا
103

برد زر را نزد بوذر آن غلام * كرد بس الحاح وإبرام تمام
زر نيفتادش قبول بوذرى * كه ز حب سيم وزر بودى برى
آرى آن كو چشم بر حق دارد او * سنگ را بازد يكى پندارد او
گفت گر سازى قبول اين شادى است * كه مرا از اين قبول آزادى است
گفت آزادى است دانم مر تو را * ليك زانو بندگى باشد مرا
بنده اى و طالب آزاديئى * وز رسوم بندگى بس داديئى
من كه آزادم ز بند اين و آن * از چه رو خود را كنم از بندگان (1)
رق سلطان باش نى رق عبيد * يارى از حق جوى اى مرد رشيد
بندگى كن آنكه آزادت كند * و از رضاى خويشتن شادت كند
بندگى غير تا چند اى فلان * شرم بادت از خداى راز دان
(اشاره به بندگى شيطان و آنكه نجات از او به علم است)
(و حكايت عالم و شيطان)
العجب ثم العجب زاين بندگيت * كو بود سرمايهء شرمندگيت
يعنى اين فرمان بريت ابليس را * آن رجيم شوم پر تلبيس را
اين همه خاصيت بى دانشى است * نزد دانا نيست بر ابليس زيست
(حكايت عالم و شيطان)
آن يكى دانا به بيدا باز ماند * تشنگى بر جان وى آتش فشاند
بود اندر اضطراب والتهاب * كامدش ابليس با يك كوز آب
گفت بنما سجدهء بت تا دهم * آب سردت از پى قرب صنم
گفت چبود بت نما بر من بيان * تا نمايم سجدهء او را به جان

(1) نثر آن در " مع علماء النجف الاشرف " ص 64 آمده است.
104

پاى جان چون در ميان از تشنگى است * هر چه گوئى آن كنم فرما كه چيست
گفت باشد صورتى از سيم وزر * يا جواهر يا ز چوب و يا حجر
گفت اينها از كجا آرم به دست * چاره ام كن تشنگى از حد گذشت
گفت از گل ساز او را اى فقير * اليسير ليس يسقط بالعسير
چون وضو نتوان تيمم جاى اوست * جو اگر گندم نباشد بس نكوست
چون نباشد ظرف چينى وزجاج * از سفالى بايدت كأس وسراج
چون نيابى خانه‌هاى زرنگار * بايدت در خشت و گل كردن قرار
گفت عالم از كجا كو آرم آب * تا عجين سازم ازو اكنون تراب
اضطراب من خود از بى آبى است * مى نبينم آبى از بالا وپست
گفت بنشين بول كن روى زمين * خاك را با بول كن آنگه عجين
گل كن وبت ساز از بهر سجود * تا نباشد تشنگى بر تو خلود
گفت من بت مى ندانم ساختن * بول اين تو ساز بت اى اهل فن
ساخت شيطان يك بتى زان بول و خاك * سجده كن اكنون نگردى تا هلاك
گفت سجده مى ندانم اى فلان * سجده اى كن تا ازو يابم نشان
كرد شيطان سجدهء بت از ادب * عالمش زد مشت بر پشت از طرب
گفت ملعونا تو كردى امتناع * از سجود بو البشر از ارتفاع
احمقا اكنون چو خوش كردى سجود * بول فرزند ورا يا ذالجحود
آرى آن كو از معارف يافت نور * مى زند ابليس را گول وغرور
(اشاره به فوائد علم و معرفت و طريق و شرائط آن)
كوش اندر علم و عرفان اى پسر * تا بر آرى از ملايك بال و پر
مكر شيطان را كنى از خويش دور * گردد از حق زان به قلبت قذف نور
علم خواهى در عمل كوش و نياز * همچنان كامد عمل از علم باز
105

دور در علم و عمل جايز شده است * و اندر اين دورش تسلسل آمده است
علم آن باشد كه باز آرد عمل * نى غرور ونخوت وكبر ودغل
علم از دراعه ودستار نيست * سالكي دست آر كش او زار نيست
از بيان آن امام راستين * خوش فرا بنگر كه يا بى راه دين
گفت بنگر من لدينه صائنا * ولنفسه في الامور حافظا
من يخالف نفسه فيما هواه * امر مولاه يتابع في هداه
للعوام أن يقلدوه في * دينهم إذ هو بالعهد وفى (1)
عالمى كو كرد حفظ نفس ودين * دين مردم را سزد گردد امين
كه مخالف گشت با نفس و هوا * پس موافق بايدش خلق خدا
برد چون فرمان مولى را به جان * بنده بايد گرددش خلق جهان
ليك آن عالم كه باشد دزد راه * دين مردم را چسان گردد پناه
(نكته)
اى بسا دانا كه نادان زوست به * وى بسا شهرى وبدتر زاهل ده
گفت پيغمبر ز ده دورى كنيد * زانكه در ده جهل مى گردد مزيد
پس هر آن شهرى كه جهل آرد ده است * ده كه علم افزايد از وى بس به است
ليك آن علمي كه بردارد حجاب * نه حجاب افزايد از كبر وعجاب
علم كامد فائده اش كبر وغرور * كى ز وى قرب خدا يابد ظهور
علم بايد كاورد عجز ونياز * عزلت وخلوت به حق از بهر راز
(بيان عزلت معنوى)
نيست عزلت كنج غار وشام تار * عزل دل از ما سوى عزلت شمار

(1) رك: " وسائل الشيعه " باب 10 از ابواب صفات قاضى، ج 20 / 94.
106

اى بسا گوشه نشين معتزل * كه دلش با خلق باشد مشتغل
وى بسا در جمع و دل مشغول حق * جسم با تو روح با حق ملتحق
چشم سر اين سو و چشم دل بيار * زين زبان با تو وزان با كردگار
(مضار بعضى عزلتها)
آن يكى عزلت گزيند تا مگر * وا رهد از معصيتهاى نظر
زان سپس دل گرددش غرق خيال * فارغ از ياد خداى لا يزال
گاه از عجب وغرور افتد به ناز * خويش را بر عرش مى بيند فراز
وحى شيطانش رسد هر دم به گوش * وحى حق پندارد وآرد خروش
گاه بيند خويش را باب امام * كه امامت را به خود بيند تمام
گاه از اينها پاى خود برتر نهد * دعوى إنى أنا اللهى كند
خلقى از راه هدى بيرون كند * عالمى را سر به سر مجنون كند
در ميان خلق گر بود ابتدا * يافتى از وى جهانى اهتدا
در جهالت داشت خلق و رفت پس * در ضلالت خواندشان از آن سپس
بست يك راه وبسى رهها گشود * با زيان شد هم عنان وخواست سود
(تمثيل به حكايت)
همچو آن زن كه بدش يك پيرهن * ساتر و بالا و پاى او به تن
ناگهان نامحرمى را ديد باز * بر كشيد آن پيرهن برزخ فراز
رخ ز نامحرم نهان كرد و عيان * گشت از وى راز‌هاى بس نهان
فاش را بر بست و پنهان را گشود * حسن پنهان كرد و ما يقبح نمود
(عزلت مطلوبه)
107

عزلت ار خواهى سحر گاهان گزين * خلوتي با دوست در سوز وانين
بو العجب وقتى است هنگام سحور * با صفا حالى است خلوت با غفور
اى خوشا خلوت گزينان سحر * وى خوشا شب زنده داران از سهر
وى خوشا شيرينى راز و نياز * وى خوشا زان لذت سوز و گداز
تلخ كامم بار الها آگهى * كى ز حلواى مناجاتم دهى
(اشاره به امتحان خلوص در طلب علم و امتحان در ريا)
در حديث قدسي آمد اين خطاب * كش عتاب اندر بود اندر عتاب
علم جوئى كش غرض جز ذات ما است * او ز حلواى مناجاتم جداست
اين نشانى بو العجب رمز آمده است * عالم از وى نزد خود رسوا شده است
امتحانى هست بس نغز و عجيب * خويش را زو امتحان كن اى حبيب
همچو آن رمز دگر كاندر عمل * آمده اندر طريقت بى خلل
از ريا آن كس بود خالى و دور * كز ثناى خلق نايد در سرور
كن كلاه خويش قاضى اى كيا * بين چسان هستى گرفتار ريا
اين تلازم هست گر در اين نشان * كم كسى خالص شود در امتحان
از صداى رهرو مور سياه * روى سنگى نرم اندر شامگاه (1)
اين ريا اندر شما مخفى تر است * كى به آسانى توان زو باز رست
(بيان مرائين وآثار رياها)

(1) پيامبر صلى الله عليه وآله رياء را شرك اصغر معرفى كرده است رك: " بحار "، ج 72 / 303. و امام عسكري (ع) در
مورد نفوذ شرك در ضمير مردم چنان تعبيري دارد و مى فرمايد: نفوذ شرك در ضمير مردم، پنهان تر از آن است
كه مور سياهى در شب تيره و تاريكى روى گليم سياهى راه برود. " بحار " ج 16 " قسمت اول " / 158. عن
ابي محمد (ع) قال: الاشراك في الناس اخفى من دبيب النمل على المسح الاسود في الليلة المظلمة.
108

آن يكى گشته امام و مقتدا * خوش ريا برده به محراب خدا
كه تباكى آرد و سوز و گداز * تا بگويندش چو خوش خواند نماز
وه چه با حالت قرائت مى كند * وه چو خوش دم از محبت مى زند
كه نمايد احتياطات شداد * فاش تا گردد بر مردم مراد
و آن يكى گرديده بر منبر فراز * با كمال عجز و تسليم و نياز
آن چنان سازد سخن از حق ادا * كو بود مستغرق خوف خدا
تا كه بزم خويش را رونق دهد * جلوه خود نزد چند احمق دهد
تر كند ز اشك ريا ريش سياه * گه صدا نازك كند گه آرد آه
آه آه از آههاى اهل حال * وان همه بى تابى ووهم و خيال
شرح حال اين گروه بى خبر * اين زمان بگذار تا وقت ديگر
و آن يكى عامى عجمى چند گاه * كرده با زحمت قرائت روبراه
هر كجا خواند نمازى بو العجب * كه منم نزد خدا قدسي لقب
(اشاره به جمع كردن بعضى بين عجب وريا)
جمع ضدينى نموده بى خلل * از رياء و عجب اندر يك محل
در مثل گويند كين عجب وريا * همچو سگ با كله پز ماند بجا
كله پز چون رفت سگ جايش نشست * چون ريا بگذشت عجبش داد دست
شد مرائى همچو معجب دزد دين * هر يكى بنشسته در سوئى كمين
خلقي اول بر اول گردد مريد * زان سپس گردند مردود ومريد
109

(در اينكه مرائى موجب فساد اعتقاد مردم است و دزد دين است)
مر ريائى را بود دين سخت سست * وا نما بدليك بس سخت و درست
عاقبت وارون نمايد كاروبار * زآنكه از حمق است اين تدبير كار
چون هويدا كرد ضعف اعتقاد * شبهه در اصحاب يابد ازدياد
چون ازو گردد عيان ضعف يقين * شبههء مردم قوى گردد بدين
دزد دين خلق گردد در ديار * دزد مال از كار او جويد كنار
(حكايت اياز دزد كه به جهت آية الكرسي بسته را
پس داده كه باعث ضعف اعتقاد صاحبش نشود)
آن اياز دزد با اصحاب عام * برد بار كاروانى را تمام
بسته اى را ديد اندر بارشان * كش بدى از آية الكرسي نشان
بر نوشته بر وى از بهر سداد * آية الكرسي ز حسن اعتقاد
گفت زود اين بسته را وا پس دهيد * گر چه بر بگشادنش دل بسته ايد
زآنكه ما دزدان مال مردميم * دزدى دين از چه رو بر خود نهيم
دزد مالستيم ما نى دزد دين * سگ مثالستم نه ابليس لعين
گر نه محفوظ آيد اين بسته ز راه * اعتقاد صاحبش گردد تباه
ز آية الله چو اعتقادش گشت سست * كى ز ذوالايه يقين ماند درست
اعتقاد خلق چون از مقتدا * نقص يابد نقص يابد از خدا
وان ديگر معجب شده صوفي مثال * پاى تا سر غرق درياى خيال
خود همى پندارد از ذكر خفى * يا ز آه و ناله‌هاى مختفى
در ولايت گشته سلطان الورى * مى نبيند جز خود اندر ما سوى
هيچ نشنيدم ز شاه اوليا * يا شه آن شاه ختم انبيا
110

كاورد بر جستن و بر خود زدن * يا ز شعر عاشقى بى خود شدن
يا خود اين صوفي ز حيدر برتر است * يا كه او را راه و رسم ديگر است
ذكر قلبى كاورند اينان نهان * گر نه بدعت هست چون ذكر زبان
زآنكه باشد صورتى اندر خيال * مى كند از لفظ اخطار [ى] به بال
گر خود از معنى نگردد روح ياب * در بر عارف بود ستر و حجاب
در عبادت شد خيال ار غرق پير * قلب با وى تابع آيد اى دبير
قلب با حق بودن و اين سو خيال * يا محال صرف دان يا كالمحال
گر توان بر پير واقف شد خيال * هم توان واقف شدن بر ذو الجلال
(حصر سلطان در امام و رجوع مذاهب مختلفه به واحد)
ناطق واحد چو ركن رابع است * قطب وشيخ وباب اين سو راجع است
مهدى نوعي و سلطان و ولى * هم بدانها ره برد فاش وجلى
جز امام مهدى آن پور حسن * شخصى و موجود در سر وعلن
نيست قطب و ركن و سلطان و امام * اندر اين عالم ديگر تم الكلام
پس هر آن كو ديگرى را بر عيان * گويدش چون او بود جان جهان
واسطه فيض است ومرآت امام * واحد است و مرجع كل انام
هست او بيرون ز راه دين حق * ور به عالم در عمل گيرد سبق
(در آنكه به مجرد نسبت نبايد آثار مترتب كرد و حمل بر صحت مقدم است
ليك هر كس كو شود شيخي لقب * يا به صوفي يا به بابى منتسب
مى نه بتوان گفت كز دين شد برون * يا برون از دينى آورده درون
تا نگردد فاش سوء اعتقاد * مى نشايد بست بر وى ارتداد
ان بعض الظن اثم را بخوان محمل صحت به هفتادم رسان
111

در اينكه با حمل بر صحت احتياط از دست نبايد داد و حكايت
ليك نزد خود نما زيشان حذر * خاصه كز مؤمن دهد زايشان خبر
داد اسماعيل فرزند امام * بر يكى ز اهل زمان خويش وام
او از آن پس وام را واپس نداد * نزد صادق كرد اسماعيل ياد
گفت با فرزند آن مير انام * خود نه بشنيدى كند شرب مدام
وام بر مى خواره دادى اى پسر * خود فكندي خويش را اندر ضرر
گفت مى گفتند من ناديده ام * اعتمادى نيست بر بشنيده‌ام
آن امام دين پى ذكر سند * گفت صدق مؤمنا فيما شهد (1)
(در جمع ما بين آنچه به نظر ضد نمايد و آنكه آنها وفق است)
هست در شرع و طريقت راهها * كاول آيد در نظر‌ها ضد نما
ليك باشد عين عدل و راه راست * چشم ضد بين اندر اين ره كج نما است
كن همى از موضع تهمت حذر * ليك منما متهم آنكوست در
پاى تا سر باش در خوف خدا * همچنان سر تا به پا رو در رجا
نيست جبر و نيست در كار اختيار * نى مركب زين دو در بين و كنار
بين امرين است امرى بس وسيع * ليك بنمايد بسى نغز وبديع
خالق اشياء است در اشياء درون * همچنان كوهست از اشياء برون
در درون بى وصل و بيرون بى فصال * عكس مرآت آر از بهر مثال
عكس بيرون و درون آينه است * ليك نى ممزوج و نه از وى باينه است
گر چه عكس عكس باشد كاينات * جملگى عكسند در مرآت ذات

(1) رك: " وسائل الشيعه "، ج 6 / 230، ح 24207.
112

اين سخن پايان ندارد باز گرد * تا نگردد نظم مطلب دور و سرد
اين ره سالم كه دارى بى خلاف * رو كه تا سالم شوى از كذب ولاف
منكر پيران نيم من در جهان * ليك نبود واحد اندر هر زمان
وار يكى هم شد به عالم ز اتفاق * نيست واجب آنكه بشناسيش طاق
سالك آن باشد كه هر جا ره روى * يابد او با وى نمايد پيروى
خواه برنا خواه پير وخواه كهل * خواه اندر كوه و دريا خواه سهل
ياورى مى جو كه آگاهت كند * از عيوب خويش در قلب و جسد
پير ارشادى كه آمد مشتهر * غالبا در كار او باشد خطر
هان مشو مغرور گر بينى به خواب * فضلى از وى يا عتابي يا خطاب
هم اگر سازد شگفتى بر عيان * يا عيان سازد تو را رازى نهان
(حكايت)
آن مخالف را يكى شد رهنما * از ره تحقيق با چون و چرا
ديد شب در خواب كامد دويمين * گفت كز چه باز گشتستى ز دين
روز ديگر گفت با هاديش خواب * كو به من بنمود دوش اينسان عتاب
گفت شيطان بوده است اين اى فلان * كرد بازش رهرو حق را بيان
دويمين شب ديد آن دويم ظلام * با عتاب بى حساب اندر منام
روز سيم گفت با هادى كه چون * با چنين خواب از خلاف آيم برون
گفت ابليس است باز اى هوشمند * امتحانست از خرد بپذير پند
در شب سيم و يا چارم به خواب * ديد رخسار جناب بو تراب
از ره تحقيق چون حق ياب شد * فيض ياب بو تراب از خواب شد
داد اطمينان به قلب آن سليم * كرد از وى دور شيطان رجيم
عشق از اول سركش و خونى بود * تا گريزد هر كه بيرونى بود
113

(در اينكه عقل اصل ارشاد است و شگفتى خلاف مؤثر نيست)
عقل خالى از شكوك و وهم را * بايدت كردن به هر ره رهنما
گر ز گوساله طلا آيد صدا * مى نشايد گفت كاو باشد خدا
همچنان گر از درخت اهل رس * آيد آواز ونباشد هيچ كس
(قصه اصحاب رس)
جنب نهر رس ده و دو قريه بود * نام آنها را مه فرسى نمود
اعظم آنها بد اسفندار شهر * كه نبد مانند أو در كل دهر
شه در آنجا بود و چشمه وشه درخت * كه پرستيدندى او را قوم سخت
حبه اى از آن درخت اندر قرى * كشته وزو گشته اشجاري به پا
خود ز آب چشمه وا انهار وى * مى نخوردى كه خدايان زو است حى
كرده بر انعام هم او را حرام * ور كسى خوردى بكشتندش تمام
بود اندر هر چهى در قريه اى * عيد گاهى بر درخت از ابلهى
جمع گشتند وزدندى سازها * گوسفند و گاو كردندى فدا
پس در آنها شعله ور كردند نار * تا كه شد بوى ودخانها آشكار
سجده كردندى به زارى سر بسر * تا شود راضى از ايشان آن شجر
داد شيطان جنبشى بر شاخها * هم زساقش طفل سان كردى صدا
كز شما راضى شدم اى بندگان * جمله سر برداشتندى شادمان
مى بخوردند وزدندى ساز ونى * همچنان بودند روز و شب ز پى
چون در آمد عيد اسفندارشان * مجتمع گشتند از خرد وكلان
خيمه ديباج پر نقش وصور * كه بدى ابواب أو اثنى عشر
نزد آن چشمه وشجر كردى بپا * پس نمود ندى سجود والتجا
114

بد فدا اضعاف اشجار ديگر * هم صدا وجنبش آمد بيشتر
وعده‌ها مى داد شيطان زان صدا * بس فزون از وعده‌هاى ما سوى
پس ز سجده خواستندى با سرور * تا ده و دو روز بر پا بود سور
كفر ايشان چون كه از حد در گذشت * سويشان پيغمبرى مبعوث گشت
مدتى سوى خدا دعوت نمود * وان همه دعوت نمى بخشود سود
تا كه آمد عيد اسفندار سر * گفت يا رب خشك فرما اين شجر
قوم چو ديدند خشكى درخت * بس بر آشفتند وترسيدند سخت
فرقه اى گفتند كرده اين رسول * در خدايان جملگى سحر وغلول
فرقه اى گفتند كين باشد غضب * كين خدايان حسن كرده محتجب
از غضب كرده بهاى خود نهان * يارى آنها چو ننموديد زان
زآنكه او گويد همى در جمله عيب * هم شما را باز خواند سوى غيب
متفق گشتند بر قتل رسول * ساختند آنگاه انبوبات طول
واسع الافواه از جنس رصاص * تا از آن آب گران باشد مناص
بر نهادند آن انابيب عجاب * از ته آن چشمه تا بالاى آب
آب آنها را كشيدند وز پى * حفر كرده چاهى اندر قعر وى
پس فكندند آن رسول بى گناه * نصرة للآلهه در قعر چاه
بر درش انداخته سنگى بزرگ * پس كشيدند آن انابيب سترگ
زان سپس گفتند هست اكنون اميد * كين خدايان راضى آيند از عبيد
كه بكشتيم اين نبى بى نظير * خاصه دفن او به زير اين كبير
تا به شب بودند اندر آن رجا * مى شنيدند از نبى آه ونوا
كى خدا بينى مرا حال ومكان * رحم كن بيچارگى جانم ستان
اندر آن چه مرد چون آن بينوا * سوى جبريل امين آمد ندا
بنگر اين از حلم ما مغرور‌ها * كه شده ايمن ز اخذ ومكر ما
115

عاصييى كش از عقابم نيست باك * انتقام از وى كشم سازم هلاك
خورد سوگندى به عز كبريا * عبرت عالم نمايم جمله را
در همان عيد كبيران خسان * سرخ بادى سخت آن سو شد وزان
سر به سر سرگشته و حيران شدند * سوى هم چسبنده و ترسان شدند
شد زمينشان سر بسر كبريت سنگ * ز آسمان آمد سحابي سرخ رنگ
زير و بالا شد فروزان بى مناص * آب شد ابدانشان همچون رصاص
هان مشو مغرور از علم قدير * زانكه باشد دير گير و سخت گير
نيست لازم بر خداوند حكيم * دفع آنكه پى برد عقل سليم
عقل را استاد كار خويش كن * فكر پس را هر زمان از پيش كن
(در آنكه مقابله عقل و عشق نقص و كمال است نه تضاد)
گر شنيدستى ز اهل معرفت * عشق را گويند مدح و منقبت
خود كمال عقل را خوانند عشق * نى جنون وجهل را دانند عشق
ور همى بينى كه افتد در قبال * اين تقابل هست از نقص و كمال
در بيان عشق نفسانى امام * كرد تبياني كز او تم الكلام
قلب چند از ياد حق خالى نماند * حق بر آنها حب غير خود چشاند
(بيان حقيقت ذكر)
ز اين بيان ادراك كن معنى ذكر * كو بود مستلزم اطباق فكر
ذكر آن باشد كه اندر هر زمان * خويش را در نزد حق بينى عيان
حاضر و ناظر به حال خويشتن * مى نجنبى جز به او از جان و تن
هست اين با علم و عرفان هم عنان * زو فتد هم حب وهم خشيت به جان
لا و الا هست بارى بالدوام * با بساطت نفى و اثباتش تمام
116

سر به زانو ونفس حبس وبدل * لا و الا دور دادن چون بكل
گر نه زان معنى بگردد روح ياب * در بر عارف بود ستر و حجاب
بار الها " مهدوي " را بخش هوش * تا كند اين پنبه غفلت ز گوش
آه از اين غفلت كه كفرى مختفى است * در زمان غفلت ايمان منتفى است
حسرت است اين نخل غفلت را ثمر * يا رب ار ما بيخ بر كن اين شجر
غافلانيم و زما غافل نيند * آگهان حال ما اندر پيند
(در بيان آنكه رضا و غضب خدا و دعاى مستجاب
و ولى خدا در اشياء پنهان است)
هست در خيرات پنهانش سرور * همچنان پنهان سخطش اندر شرور
در دعا‌ها هم دعاى مستجاب * چون ولى حق ميان شيخ وشاب
پس به عالم عاقلا كوچك مگير * هيچ خير وشر دعا برنا و پير
آن يكى تشنه سگى را داد آب * از رضاى ايزدى شد كامياب
وان ديگر سيبى به آن طفل يهود * داد و شد مرضى خلاق ودود
وان يكى در مشهد شاه رضا * مدتى كردى زيارت وز قضا
بازگشتن حاجتى گشتش عيان * كز ره بيچارگى شد در فغان
در ميان ره يكى گفتش به من * يك زيارت بخش وشو آسوده تن
گفت با خود كان زيارات عظام * جملگى با غسل و آداب تمام
مى نشايد داد ليك آمد به ياد * يكى سلام خارجي وان را بداد
در ميان راه روزى بى مقام * گنبد شه ديد و بنمود اين سلام
پس نمودندش حقايق آگهان * كه همين يك بود مقبول اى فلان
شاهدان غيب را حسى ديگر * باشد و بس برتر از حس بصر
نور ديگر هست آن ابصار را * هم ببيند ديده هم ديدار را
117

پيش و پس در پيش او يكسان بود * پيش، پس ديدن خود از نقصان بود
آينه عالم نما باشد برش * كه به يكسان بيند از پا تا سرش
همچنين گوش و زبان و دستشان * كنت سمعه تا با آخر باز خوان (1)
(در اينكه عمده آثار بر نيات است)
نية السوء ارچه لا تكتب بود * در نظر‌ها نيز پنهان مى شود
ليك در انظار ارباب شهود * در حضور حق بسى دارد نمود
هم از او آثار‌ها گردد عيان * زو مؤبد در جهنم كافران
چونكه بد نياتشان كفر مدام * شد مدام اندر جهنمشان مقام
ظلم و اعمال پدر‌ها در جهان * در پسر‌ها شد مكافاتش عيان
ز آنكه از افعال آباء لئام * گشته راضى ور چه پيش از انتقام
بن اميه گشته ملعون سر بسر * كه بدندى راضى از فعل پدر
زين سخن كانون دل اخگر گرفت * ز آتش غم پاى تا سر در گرفت
ز آن ستمها بر حسين ياد آمدم * هم به ناله هم به فرياد آمدم
گوهر بحر ولا در كربلا * لعلش از سوز عطش شد كهربا
(اشاره به حال ابى الفضل (ع))
داد سقايش به راه دوست دست * پشت پا زد بر جهان و هر چه هست
رفت تا آب آورد بر تشنگان * تشنه لب خود ز آب پيكان داد جان
پيش جنگ خويش كرد اخوان خويش * كى برادر اى برادر پيش پيش

(1) اشاره به حديث " قرب نوافل " است: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): قال الله عزوجل...
ما تقرب إلي عبد بشئ احب الي مما افترضت عليه، وانه ليتقرب الي بالنافلة حتى احبه فإذا احببته كنت
سمعه الذي يسمع به، وبصره الذي يبصر به، ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها.
118

خواهما تا از غم داغ شما * جرعه‌ها نوشم به تسليم و رضا
كين مصيبت هست بر دل بس گران * برتر از صد تير و شمشير و سنان
آن كه را دادند صبر اندر مصاب * از وفا دادند اجر بى حساب
هم و غم و حزن و كربات و مصاب * بر مسئ كفاره بر محسن ثواب
يافت ايوب از مصيبات وعنا * افتخار انتساب عبدنا
صوم چون صبر است شد اسپر ز نار * و آن جهاد از صبر آمد استوار
فاصبروا وصابروا ورابطوا * واستعينوا الصبر را بين توتبوا
(حكايت صبر طفل از روى عقل)
طفلكى افتاد اندر چاه آب * مادرش آمد به سر با اضطراب
گفت بنما صبر تا آرم درون * يك مقنى كاردت از چه برون
گفت نارم صبر خواهم كرد چون * چون نتانم خود ز چه آيم برون
العجب زين بخردان سال خرد * كز خرد باشند كم از طفل خرد
(واقعهء عبد الله بن حر و سيد الشهداء (عليه السلام)
و بى توفيقى او و توفيق طفل ابن عوسجه)
آن شنيدى خامس آل عبا * چون به قصر بن مقاتل شد فرا
ديد آنجا خيمه اى را استوار * امتحان را كرد سرى آشكار
گفت اين از كيست گفتندش كه هست * ز ابن حر جعفى دنيا پرست
رهنمائى رهنماى هر سبيل * نزد وى كرد از ره رأفت گسيل
دست دادستت چو توفيق خداى * مى مزن بر اين سعادت پشت پاى
خوش رسيدستى كنون بر تير حق * خويش را از جان نما نخجير حق
تا كه صيدت حور وغلمانها شوند * پاى بست قيد تو جانها شوند
119

گفت از كوفه شدم زين رو برون * تا نباشم اندر اين غوغا درون
بهر حجت كرد امام مهر چهر * آن خيام از مقدمش رشك سپهر
دعوتش را آنچه بايد گفت گفت * ليك زان سنگ سياه دل نسفت
تسليت را بر شه آن بيدرد مرد * اسب خاص خويشتن تقديم كرد
شاه گفتا كى پياده ز اسب جان * پيل تن پرور به دستور خسان
من كنون مات رخ يارم ز يار * نه به اسبم حاجتى و نى سوار
ليك چون يارم نه اى بارم مباش * با عدو در كار پيكارم مباش
چونكه با ما نيستى اينجا ممان * چون نه اى ناجى هلاكت را مخوان
نشنوى تا ناله‌هاى زاريم * تا نبينى بى كسى و خاريم
آنكه بشنيد از من آه سوزناك * گر نگردد ياورم گردد هلاك
اين همه توفيق بر اين سالور * آيد از يكسر كند قطع نظر
ليك ز آن سو طفل ابن عوسجه (1) * كه بدى از مسلم او انموزجه
از پس قتل پدر آمد روان * سوى ميدان تيغ بسته بر ميان
شاه گفت اى طفل سوى مام رو * قتل بابت بس تو سوى شام رو
طفلى و آغاز ايام حيات * خوش روى پيرانه سر سوى ممات
رحم نارند اين گروه دل چو قير * نه به طفل خرد سال و نه به پير
اى پسر رو مادرت را يار باش * در غم قتل پدر غمخوار باش
گفت شاها مام من چشمان من * سرمه كرده از پى قربان من
مادرم اين تيغ بستم بر كمر * مادرم گشته به راهت راهبر
بر من و او به چو از قربانيت * جان چه باشد جز به جان افشانيت

(1) نامش خلف است در مورد او رك: " روضة الشهداء " / 279، " وقايع الايام " / 416، " ناسخ
التواريخ " 2 / 277، و " علماى معاصرين " / 269.
120

رفت و شد با اكبر و اصغر رفيق * به بر اين توفيق كارد اين طريق
پير بى توفيق خذلاني شود * طفل با توفيق ربانى شود
بار الها از در توفيق خويش * پيش خوانم هر زمان از پيش بيش
خود دو سالم بيش تا پنجاه نيست * پنج ده را در دلم پنج آه نيست
خود گرفتم پنجهء ديگر مرا * عمر باشد كه نباشد اين رجا
كى توان كردن تلافى گناه * گرنه بارايد به روى بار آه
اين دل از بيم گنه پر آه كن * خود منيب اين مذنب واواه كن
آه آه از توشهء كم راه دور * آه از تاريكى و تنگى گور
آه از آن برزخ دور و دراز * كه بود بر مؤمن عاصى گداز
آه از آن شرمسارى عمل * كه نبخشد سود تدبير و دغل
آه از آن حيرانى صحراى حشر * آه از آن مستى صهباى حشر
آه از سوز و تاب آفتاب * كه كند بريان دل و جان را كباب
بار الها دست گيرى كن مرا * رفته كار از دست و افتادم ز پا
باز گويم از غضبهاى إله * كه بود پنهان در اصناف گناه
عابدى مغضوب شد كاندر نماز * مرغى از اطفال نرهانيد باز
طفلكان از مرغ كندى بال و پر * مرغ هي فرياد زد أين المفر
عابد اندر ذكر صوري بى خيال * غافل از معنى ذكر و روح حال
ظالمى نرهانى ار از ظلم گر * چيست فرق دزد يا از دزد خر
و آن دگر زن رفت در نار سعير * كه نموده گربه اى حبس و حصير (1)
نه طعامش داد و نى كردى رها * تا كند در ارض آزادى چرا
تا كه اندر حبس مرد آن بسته لب * شد قرين آن زن به زوجهء بو لهب

(1) " مسند احمد " ج 2 / 507.
121

(اشاره به خفاى دعاى مستجاب)
چون دعاى مستجابت در خفا است * فرد و جمع و روز و شب جاى دعا است
هان مشو غافل به هر حال از دعا * مى مگو اينجا كجا باشد رجا
گر چه هست از جمع اسباب قبول * بس اثر‌ها نزد ارباب وصول
(اشاره به تأثير اجتماع مظاهر رحمت وحديث كساء)
ز اجتماع مظهر رحمت رسد * هر كسى را در خور نسبت رسد
از زمانها وز مكانها وز نفوس * وز دعا‌ها و مناجات وفسوس
ز اجتماع آن خليل و آن ذبيح * هر كليمى بر حجر آمد مسيح
اجتماع خمسه آل عبا * نقل او سازد حوايج را روا
ز آنكه از آغاز خلقت تا ختام * اجتماعى اين چنين نامد تمام
(حديث كساء)
هست مروى (1) از جناب فاطمه * كه به صديقات باشد خاتمه
آنكه روزى مصدر قوس نزول * خاتم قوس صعود أعنى الرسول
گشت نازل بر سرايم از صفا * همچو خورشيدى به ايوان سها
باب والايم به بابم پا نهاد * پا به فرق زهرهء زهرا نهاد

(1) متن كامل اين حديث از " عوالم العلوم " خطى با سند صحيح نقل شده ومرحوم آيت الله العظمى
مرعشى نجفى نيز در " احقاق الحق " ذكر كرده است.
122

گفت ضعفى بينم اى جان در بدن * خواندمى بر وى اعوذ از ضعف تن
ز آن سپس فرمود كاى بيدخت دخت * اى مه و خورشيد از حجاب رخت
آن كسائى كز يمن بر من فكن * كو رساند بوى رحمانى به من
تا نمايم استراحت ساعتى * ساعتى از اين كسالت راحتى
برفكندم آن كسا را بر رخش * مه خجل ديدم ز روى فرخش
ساعتى نگذشت كامد از درم * آنكه باشد بهتر از جان در برم
گوشوار عرش سبحانى حسن * سبز پوش كسوت آن انجمن
از پس ترتيب تكريم و سلام * گفت آيد بوى جانان بر مشام
هست بوى واحد فرد احد * گوئيا كو هست بوى موى جد
گر چه آن بوى نكو بر بام و در * هست بر هر خوب و هر بد جلوه گر
ليك آن بوئى كه دريابد امام * نيست حد درك هر صاحب مشام
گفتم آرى اين كسا گشته سحاب * اى مهين ماه من از آن آفتاب
شد حسن سوى كسا شاد از روان * كرد تسليمى كه بايست آنچنان
گفت باشد رخصتى بر اين صغير * تا در آيد زير اين كسوت چو پير
احمدش گفت آرى اين كسوت تو را است * هان درا كاينجا تو را بگزيده جا است
رفت و با آن شه به زير كسوه خفت * تا نبوت با امامت گشت جفت
ساعتى ديگر نشد كامد ز در * سرخ پوش بزم قرب دادگر
آن گل و ريحانهء خاص رسول * نور چشم مرتضى جان بتول
گفت آيد بوى دلجوئى مرا * كه نه تنها جان فزا ايمان فزا
گوئيا كان بوى جد امجد است * بوى بو القاسم محمد احمد است
گفتم آرى مصطفى و مجتبى * زينت افزايند زير اين عبا
شد حسين آن سو روان با صد شتاب * بزم آرا از سلام و از جواب
گفت كاى پامال تو عرش وسماك * رخصتى باشد بر افتاده به خاك
123

گفت تو از من من از تو نور عين * كه حسين از من بود من از حسين
بى تو باشد بر من اى جان جاى تنگ * هان درآ اندر كسايم بيدرنگ
رفت و با جد و برادر يار شد * واندر آن سر مظهر اسرار شد
ساعتى ديگر نشد كاز در رسيد * آنكه شد بر قفل هر مشكل كليد
افتخار هر نبى و هر ولى * شهسوار لا فتى يعنى على
با تحيت گشت دمساز وزپس * گفت آيد بوى آن مشكين نفس
خوش معطر كرده شامه جان من * خوش منور صفه وايوان من
گفتم آرى باب و دو فرزند من * كرده در زير كسايم انجمن
مرتضى آمد به سوى مصطفى * با تحيت ساعى كوى صفا
پس بگفت اى خواجهء هر پست وراد * رخصتى بر اين غلام خانه زاد
احمدش گفت اى على مرتضى * اى پس از سوء القضا حسن القضا
كسوت حق را توئى مير كسا * اى رداى كبريائيت ردا
جان زجان رخصت چو خواهد جان من * خود توئى هم جان و هم جانان من
هان درا كه جان جدا مانده ز تن * تن همى خواهد به درد پيرهن
هان درا كه پير هر كسوت توئى * وين كسا را جلوه وزينت توئى
رفت در زير كسا پير كسا * شد كسا گر نارسا بودى رسا
ديد زهرا بو العجب جمعى گرفت * در وثاقش بو العجب شمعى گرفت
مانده باقى در تمام ما سوا * در خور اين مجمع آن خير النساء
مرغ جان خواهد همى پرد ز تن * در پى آن آشيان وانجمن
رفت و بعد از حق تكريم و سلام * گفت با صد گونه عز و احترام
كى خور و ما هان به ما هم جا دهيد * منزلي بر زهرهء زهرا دهيد
اين سپهر ار هست جاى ماه و مهر * زهره اى هم هست در بزم سپهر
احمدش گفت اى تو مايهء جمع ما * در همه محفل چراغ و شمع ما
124

بى تو نبود نور در زير كساء * گر تو شد آخر منور ماسوا
خانه از تو كسوه از تو جا زتو * در همه جا تو ز ما و ما زتو
هان درا تا از تو گردد جمع طاق * تا يحب الؤتر را گردد طباق
پنج تن گشتند چون يك جا قرين * اين ندا آمد ز رب العالمين
كى ملايك وى سمواتي مكان * شد مقام كشف اسرار نهان
اين بناى آسمان بسط زمين * بهر اينان است دانيد از يقين
آفتابى كز ضيا دارد نشان * دره اى از پرتو انوارشان
اين قمر كه گاه بدر وگه هلال * جارى از ايشان بود در ماه و سال
گردش اين چرخ بى نام و نشان * گردشى از گردش چشمانشان
من نكردم خلق اينها سر به سر * جز به حب خمسهء نيكو سير
يافتند از اسم اعظم چون نشان * خواستند از حق ز اسم و نامشان
يا رب اينها كيستند اينسان جميل * كه مثال ذات پاكت بى مثيل
پاسخ آمد اين ندا از كبريا * كه شود جانها فداى اين ندا
فاطمه است وباب و شوى فاطمه * و آن دو فزرند نكوى فاطمه
ديد جبريل امين كاندر زمين * منبسط آمد حجاب هفتمين
نور غيبى كه بدى هفتش حجاب * شش جهت تأبيده از پنج آفتاب
گر در اين كسوت در آيد سر نهد * صد ره او از سدره بالاتر جهد
خواست رخصت از مقام كبريا * تا شود سادس به اصحاب كسا
يافت رخصت ليك نامد بى نشان * با نشان آمد ز نزد بى نشان
آيت تطهير را نازل نمود * پس به پاكى ذات پاكان را ستود
بعد رخصت سود رخ بر پايشان * يافت فيض همت والايشان
پس بگفتا با پيمبر بو الحسن * چيست فضل اين كسا وانجمن
گفت هر جا گفت آيد اين مقام * جملگى كردند مقضى المرام
125

دردمندان را دواها زو بود * بى نوايان را نواها زو بود
بار الها با چنين جاه و جلال * هر يكى را بود صد رنج و ملال
از نبى پيشانى و دندان شكست * آخر از زهر جفا بنيان شكست
پهلوى خير النسا بشكسته شد * بازويش از تازيانه خسته شد
تيغ كين بشكافت فرق بو تراب * وه چو تيغى كه به زهرش داده آب
مجتبى را زهر اندر كام رفت * زان جگر صد پاره و ناكام رفت
شد حسين اندر زمين كربلا * پاى تا سر غرقهء كرب وبلا
نوجوانانش فتاده بر زمين * غل به گردن ماند زين العابدين
دل شدم روشن چو چشمم شد پر آب * دارم اميد دعاى مستجاب
بار الها شو به سويت رهنمون * جمله را از چاه جهل آور برون
دل منور سازمان ز انوار غيب * صيقلى از زنگ ظلمتهاى ريب
هم به دنيا هم به عقبى يار شو * بر گنه ستار شو غفار شو
از خزينه لطف خود فرما برات * بهر دو نان ده ز دو نانمان نجات
(خفاء ولى در ميان مردم (1))
شد ولى حق چو پنهان در عباد * پس به پستى منگر اندر پست وراد
اى بسا كاندر نظر كافر نما است * ليلك زو ايمان ايمانها به جا است
زاهدى كو شد حقيقى عارفست * عارف از زهد صفا كى صارفست
اى بسا زاهد كه سالوسى فن است * وى بسا عارف كه خود اهريمن است
گر شنيدى عارفان حق شناس * مى كنند از زهد ذم بى قياس
زرق وسالوس وريا خوانند زهد * نى كه ترك ما سوى دانند زهد

(1) رك: " اعيان الشيعه "، ج 1، ص 658 به نقل از كتاب نثر الدرر.
126

ترك دنيا از پى حب خدا * هست داراى تمام تركها
ترك دنيا ترك عقبى ترك ترك * در كلاه فقر يك شدنى سه ترك
زهد دنيا اصل شد ور هست سهل * سختى او هست نزد اهل جهل
گفت با فضل ين عياض آن رشيد * زهدت از دنيا بسى بينم شديد
گفت هارونا تو از من ازهدى * اى شده دنيائيانت مقتدى
زهد من باشد از اين دنياى پست * زهد تو از آخرت كو دائمست (1)
(إلى هنا وجد المثنوى وله رباعيتان بهما ختمنا:)
با عين على ميم محمد شده ضم * آمد نبأ عظيم در عم علم
جز حلقهء عين و ميم بر صفحهء لوح * نقشى به گه نگار نامد ز قلم
* * *
امروز درخت صنع آورد ورق * امروز رسيد شام را صبح و شفق
آمد به وجود مهدى آل رسول * يعنى زهق الباطل وقد جاء الحق
تمت
* * *

(1) منثور داستان فوق در منابع بسيارى آمده است از جمله رك: " مع علماء النجف الاشرف " از
مرحوم محمد جواد مغنيه.
127